بررسی روایات مهدویت
ترجمه کتاب المهدی (عجّل الله فرجه) فی احادیث المسلمین حقیقه ثابته
مولف سید محمد رضا حسینی جلالی
مترجم عبدالحسین بینش
فهرست
دیباچه
مقدمه
فصل اول: تردید میان اجتهاد و تقلید در نقد حدیث
ضوابط نقد حدیث:
احادیث مربوط به امام مهدی (عجّل الله فرجه) در صحیحین:
فصل دوم: آیا احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) خاص شیعیان است؟
فصل سوم: صحت و ضعف احادیث مربوط به امام مهدی (عجّل الله فرجه)
فصل چهارم: اصل و جزئیات احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه)
فصل پنجم: بررسی احادیث مهدویت
جنبه های مثبت مسأله وجود امام مهدی (عجّل الله فرجه):
فصل ششم: جایگاه عقل در نقد حدیث
فصل هفتم: آیا مسأله امامت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از عقاید است؟
فصل هشتم: چند مسأله مهم
١. جعل حدیث:
٢. مسأله وحدت [امت] و روایت حدیث:
٣. غیبت نزد شیعه:
دلیل التزام شیعه به غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه):
فرق شیعه و مسأله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
تولد امام مهدی (عجّل الله فرجه) و زمان آن:
ثابت نشدن تولد برای حکّام:
طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
فایده امام غایب:
سخن پایانی:
برپایه احادیث متواتر، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) جزو اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است و هیچ یک از فرقه های اسلامی در درستی این روایات تردید ندارند؛ زیرا اسناد این روایات در مهم ترین کتاب های روایی با سند کامل آمده و این مسئله، از عقاید معروف و مشهور آنان به شمار می آید. البته در این میان، شمار اندکی از روشنفکران و کسانی که تشکیک و جدل را به شیوه غربی ها آموخته اند و هدف های آنان را دنبال می کنند، با عنوان های فریبنده ای همچون «نقد عقلی حدیث» و امثال آن، درصدد ایجاد شبهه در این اعتقاد مورد اتفاق مسلمانان هستند.
از آنجا که اعتقاد به «مهدی» از خاستگاه های بسیار مهم اتحاد و همدلی مسلمانان است، هدف این تشکیک ها چیزی جز تلاش برای تفرقه نیست.
در رساله حاضر سعی شده است با بیانی رسا، به شبهه های تشکیک کنندگان پاسخ داده شود. امید است که این اثر گامی مؤثر در ایجاد اتحاد میان مسلمانان باشد.
کتاب بررسی روایات مهدویت، ترجمه کتاب «المهدی فی احادیث المسلمین حقیقة ثابتة» تألیف محقق و پژوهشگر عالم و فرزانه حضرت حجت الاسلام و المسلمین سید محمدرضا حسینی جلالی است که به اهتمام پژوهشکده حج و زیارت و قلم توانای جناب آقای عبدالحسین بینش به فارسی برگردانده شده است. ضمن تشکر و قدردانی از مؤلف و مترجم و دیگر دست اندرکاران حوزه مهدویت، امیدواریم این تلاش مقبول امام منتظر (عجّل الله فرجه) و منتظران ظهور باشد.
انه ولی التوفیق
گروه کلام و معارف
پژوهشکده حج و زیارت
در روزگار ما، تلاش پژوهشگران در عرصه حدیث بسیار شگفت انگیز و افتخارآمیز است؛ به گونه ای که چه بسا از خلال تلاش های آنان، گنج سرشار «میراث ما» نشر می یابد و در نتیجه، سرچشمه های وحیانی اندیشه های جاودانه ما آشکار می شود.
گاه صفای این افتخارات و شگفتی ها با فعالیت گروهی اندک در حوزه علوم حدیث، به تیرگی می گراید. ولی از آنجا که تلاش های آنان از مسئولیت علمی و معیارهای فنی بی بهره است، کارشان همانند تلاش «زنی است که پس از محکم تابانیدن رشته هایش، آن را باز می تاباند»(1) یا «همچون سرابی است در دشت هموار که تشنه، آن را آب می پندارد»(2). از جمله این تلاش ها، چیزی به نام «نقد متن حدیث» است که در مقابل معتقدان به «سند حدیث» انجام می شود.
به طور کلی، نقد حدیث از مهم ترین فعالیت هایی است که عالمان اسلامی برای پاکیزه نگه داشتن این چشمه پر آب، از هرگونه آلودگی و تیرگی، انجام داده اند. نقد حدیث با رعایت شرایط و مقررات آن، یکی از نوآوری های فکری مسلمانان و ویژگی های خاص فرهنگ و تمدن آنهاست. این امور از شیوه های پژوهشی - تحقیقی مسلمانان است که عامل افتخار آنان بر همه ملت ها و فرهنگ های کهن و نو، خواه مرتبط با ادیان آسمانی، خواه بشری (وضع شده بر پایه قوانین زمینی)، به شمار می آید.
در این مسیر، آنان قواعد، پایه ها و موازین ضابطه مند، محکم و درستی را برای نقد سند و متن حدیث پی ریخته اند تا از این راه، درست و نادرست و حق و باطل آنها را از یکدیگر بازشناسند؛ به گونه ای که با تکیه بر راه های اثبات معقول و متعارف، متن حدیث چنان اعتباری یابد که افزون بر متون کهن در نوشته های جدید نیز بتوان بر آنها اعتماد کرد.
پیشینیان بزرگوار ما در راه اصلاح حدیث، تلاش های بسیاری بر خود هموار ساخته اند؛ چنان که برخی از آنها برای ثبت مجموعه احادیثی در کتاب خود، از لابه لای ده ها هزار حدیث، طی سال های متمادی جست وجو و گاه با پیمودن مسافت های دور، به بررسی و تحقیق پرداخته و در کتاب جامع خود، چیزی را که بین خود و خدا حجت می دیدند، ثبت نمودند.
آنان با این روش، گنج ها و ذخایر بزرگی را از فرهنگ منقح، نقادی شده، منظم و مدون به یادگار گذاردند و اصول، آثار، مسندها و جوامع حدیثی را پدید آوردند.
پس از آن، نسل دوم آمد. این نسل نیز با تکیه بر راه های امن و موثق، بسیار کوشید و آنچه از چشم گذشتگان به دور مانده بود، خواه در گردآوری خواه تنظیم، فراهم آورد. بدین گونه بود که معجم ها، مستدرک ها و جامع های متأخر شکل گرفت.
در دوره اخیر، مردم برای استفاده و توشه برگرفتن از این ثروت گران بها، در زمینه های علمی و عملی، اندکی درنگ کردند و در تعامل با حدیث گردآوری شده به چند دسته تقسیم شدند:
برخی به نقد و گزینش پیشینیان بسنده و به کتاب های حدیث و منابعی که مورد وثوقشان بود، استناد کردند؛ به گونه ای که درصدد به کارگیری اصول تازه نقد درباره آنها برنیامدند و به پیروی از گذشتگان در این موضوع پایبندی نشان دادند؛ به گونه ای که در آرای فقهی خویش و احکام شرعی، به تقلید از فقهای چهارگانه پایبند ماندند. آنان راه های کسب معارف دینی را به همان چیزی که گذشتگان به آن رسیده بودند، محدود ساختند؛ بی آنکه از آنها بگذرند یا آنها را به بوته نقد بگذارند.
گروهی دیگر، با شیوه تقلید در منابع به مقابله برخاستند. اینان معتقدند اندیشه و نظر باید آزاد باشد تا جولان دهد و ابداع کند. از این رو، بر این باورند باب کوشش و اجتهاد در همه دانش های اسلامی باز است. اینان حتی در فقه و شناخت احکام و همه منابع معرفت، از جمله حدیث، به تقلید پایبند نیستند؛ چنان که مذهب فقهی مشخص و تعریف شده ای که به آن پایبند باشند، ندارند و مطابق اجتهاد خودشان عمل می کنند.
در نظر این گروه، کتاب های به اصطلاح «صحیح» چندان اهمیتی ندارد و هر حدیثی را که به گوششان برسد، با تکیه بر روش های نقدی که نزد دانشمندان جدید شناخته شده است، نقادی می کنند.
هر یک از دو گروه (اهل تقلید و اهل اجتهاد) برای خود دلایلی دارند، ولی ناگفته پیداست هرکس به دلیل معتبری تکیه زند، به اندازه تلاش خویش پاداش می گیرد.
در دوره کنونی، جای بسی شگفتی و تأسف است که گروه اندکی از کسانی که به نقد علم حدیث شریف می پردازند، در برخورد با این منبع سرشار و غنی اندیشه اسلامی، از شیوه روشن و معروفی پیروی نمی کنند؛ بلکه در نقد حدیث میان اجتهاد و تقلید سرگردانند!
آنان گاه می کوشند تا اسناد احادیث را به بوته نقد بگذارند و اشکال موجود در آن را شرح دهند و گاه به گفته های عالمان علم رجال به راویان آن احادیث رجوع می کنند و می کوشند تا مدلول روایات را با یکدیگر مقایسه کنند، آن گاه هرچه را با عقل خویش درمی یابند، با آن موافقت می کنند و درست می دانند و آنچه را با عقلشان راست نمی آید، به ضعف و بلکه به مجعول بودن محکوم می کنند. ازاین رو، میان حدیث صحیح و غیر صحیح، طبق نظر خودشان، تمایز قائل می شوند (نه بر اساس ضوابط علم الحدیث). آنان به این وسیله می خواهند هم پای اهل اجتهاد سیر کنند.
و گاهی به کتاب های گذشتگان که به نام «صحاح» معروف است، مراجعه می کنند تا به کار آنان استشهاد کنند و اگر آنان در اثر خود حدیثی را درج کرده باشند، آن را بپذیرند و اگر نکرده باشند، آن را تضعیف و بلکه حکم جعلی بودنش را صادر کنند. آنان با این رویکرد مقلد می باشند.
از جمله این گروه، نویسندگان جدیدی هستند که بدون داشتن توان و تجربه کافی به عرصه این دانش شریف پا نهاده اند و از این طریق می کوشند تا اثبات کنند احادیث، افزون بر نقد سندی، به نقد عقلی نیز نیازمند است. اما در خلال این موضوع، ادعاهای مناقشه انگیز با تناقض های فراوان مطرح می کنند؛ نمونه این نوع نگرش، مطالبی است که درباره احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) گفته اند؛ احادیثی که درباره اش گفته شده: «دراین باره هزاران کتاب نوشته شده و صدها سند نقل گشته و - به تعبیر خودشان - بیشترین تأثیر را در تاریخ امت ما نهاده است»(3).
این افراد می کوشند تا با تکرار گفته های «احمد امین مصری» که شیعه را به جعل نظریه مهدی متهم می سازد، درستی این احادیث را زیر سؤال ببرند.
دیگر کسی که مورد تقلید اینان است، «ابن خلدون» است که احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و درستی آنها را منکر است و ادعای تواتر آنها را ساختگی می داند. آنان در این بررسی، مهم ترین چیزی را که در احادیث مرتبط با نسب و زندگی امام مهدی (عجّل الله فرجه) معیار نقد قرار می دهند، نقد عقلی است؛ در نتیجه، بر آن جنبه های منفی که در قضیه حضرت مهدی و احادیث، تاریخ و ادعاهای مهدویت تصور کرده اند، متمرکز شده اند.
آنان در همه این ادعاها، خود را اهل پژوهش علمی یقین آور نشان می دهند و بافته های خود را دلیل بر انکار مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) می دانند. به همین دلیل، به احادیث مربوط به ایشان نسبت جعلی می دهند و کسانی را که با نظریه هایشان مخالفند، «متحجر» می نامند.
در این نوشته، کوشیده ایم تا بی اعتباری این گونه پندارها و اتهام ها و مخالفت هایی را که با شیوه پژوهش علمی صورت گرفته است، طی چند فصل اثبات کنیم.
فصل اول: تردید میان اجتهاد و تقلید در نقد حدیث
با آنکه برخی نویسندگان می کوشند خود را در نقد حدیث، مجتهد نشان دهند و خویش را از سلطه آنچه «مصادر مشهور» نامیده می شود، برهانند و نیز از «بخاری»، «مسلم» و «ابن حنبل» (از امامان حدیث، به قول خودشان)، «انسان های جایزالخطا» بسازند(4)، ولی با این حال، در رد احادیث مهدی موعود (عجّل الله فرجه) می گویند: «بخاری و مسلم هیچ یک از احادیثی را که ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را بشارت می دهد، نقل نکرده اند»(5).
به این ترتیب، کسانی که دیگران را به سبب اعتقاد به عاری از خطا و اشتباه بودن هرگونه کوشش بشری - از سوی هرکس که باشد - سرزنش می کنند و مصونیت بخاری و مسلم را از خطا نفی می کنند (و خطاکار بودن بخاری و مسلم را پذیرفته اند) چنین کسانی چگونه به خود حق می دهند ثبت نشدن یک حدیث در کتاب های بخاری و مسلم را - حتی اگر دیگران آن را روایت کرده و صحیح دانسته باشند - دلیل بر بطلان آن حدیث بدانند؛ به ویژه که بخاری و مسلم مدعی گردآوری همه احادیث صحیح در کتاب هایشان نیستند، به گونه ای که خود اذعان کرده اند آنچه را لازم و ضروری و در توانشان بوده و نیز به هدفشان در گردآوری حدیث مرتبط بوده است، گزینش کرده اند. آن دو تصریح کرده اند که شمار احادیثی که آنها وانهاده اند، به مراتب، بیشتر از آن چیزی است که نقل کرده اند(6).
حال جای این پرسش است که آیا می توان ثبت نشدن یک حدیث در کتاب های آنها را دلیل بر نادرستی آن دانست؛ با آنکه حدیث صحیح همان گونه که در بخاری و مسلم موجود است، در کتاب هایی که پس از آنها به نگارش درآمده نیز موجود است؛ به ویژه در کتاب هایی که به عنوان «استدراک» بر آن دو نوشته شده، احادیثی که آن دو نقل نکرده اند ولی طبق شروط بخاری و مسلم صحیح می باشد.
«شیخ محسن عباد» ضمن یادآوری این مطلب، شماری از کتاب های جامع روایی دیگر را بدین شرح برشمرده است: «الموطأ، صحیح ابن خزیمه، صحیح ابن حبّان، جامع ترمذی، سنن ابوداود، سنن نسائی، سنن ابن ماجه، مستدرک حاکم، سنن دارقطنی، سنن بیهقی و دیگران»(7).
ضوابط نقد حدیث:
«نقد حدیث» کار آسانی نیست تا هر کسی که به کتاب های رجال حدیث مراجعه می کند، اجازه انجام دادن چنین کاری داشته باشد؛ بلکه این کار در سایه برخورداری از ملکه اجتهاد در این فن و برگزیدن روش رجالی ثابت و فراگیری قواعد درست نقد امکان پذیر است.
چنانچه ناقد، در علم رجال اهل اجتهاد باشد و حق داشته باشد در نقد حدیث اظهارنظر کند، در این صورت حق ندارد در پذیرش یا رد یک حدیث، شیوه نادرست تقلید را در پیش گیرد.
احادیث مربوط به امام مهدی (عجّل الله فرجه) در صحیحین:
ادعای اینکه بخاری و مسلم «حدیثی که بشارت مهدی را اثبات کند، نقل نکرده اند»، ادعای باطلی است؛ زیرا بخاری و مسلم احادیثی را نقل کرده اند که به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مرتبط است.
شیخ عبدالمحسن عباد، در فصل پنجم مقاله اش، درباره برخی احادیث که در صحیحین (بخاری و مسلم) درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آمده است چنین می نویسد:
بخاری در باب نزول عیسی، به نقل از ابوهریره، نوشته است: «آن گاه که پسر مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خودتان باشد، چه خواهید کرد»(8).
از مسلم نیز در کتاب «الایمان»، از ابوهریره مثل همین حدیث نقل شده است(9).
در صحیح مسلم از جابر نقل شده است که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
پیوسته گروهی از امت من تا روز قیامت آشکارا بر سر حق می جنگند و غالبند. سپس حضرت عیسی (ع) فرود می آید و امیرشان به حضرت عیسی می گوید جلو بایست و برایمان نماز بخوان...(10).
عباد گفته است:
در کتاب های احادیث سنن و مسندها و دیگر کتاب ها، احادیثی آمده است که بر این امر دلالت دارد که آن مرد صالح، «مهدی» نام دارد و برخی از سنت مفسر برخی دیگر است.
مسلم، از جابر و ابوسعید چنین نقل می کند: «در آخرالزمان خلیفه ای می آید که مال را مُشت مُشت می بخشد و شمارش نمی کند»(11).
از اینجا روشن می شود این گویندگان با منابع اصیلی که به موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) پرداخته است و آنها، خود کار نویسندگانشان را حجت گرفته اند، چقدر فاصله دارند؛ به گونه ای که سطح استدلالشان این است که چون روایتی را آنان نقل نکرده اند، نه تنها دلیل بر ضعف آن روایت، بلکه نشان جعلی بودن آن است! این افراد، گرفتار همان اشکالی شده اند که خود بر کسانی که صحیح بخاری و مسلم را عاری از خطا و اشتباه می دانند، وارد کرده اند؛ زیرا می گویند کاری که آنها انجام نداده اند نیز حجت است و برخی احادیث را به صرف ادعای اینکه آنان نقل نکرده اند، نادرست می دانند.
ناآگاهی آنان حتی نسبت به همین دو منبع اصلی نیز به روشنی به چشم می خورد. درحالی که خود مدعی اند نسبت به آنها آگاهی کافی دارند؛ برای مثال، اینان ادعا می کنند در این دو منبع درباره امام مهدی (عجّل الله فرجه) چیزی نیافته اند؛ درحالی که به خلاف نظر آنان، احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آن دو کتاب ثبت و نقل شده است.
همه قصه از آنجا ریشه می گیرد که اینان در موضوع نقد حدیث، میان اجتهاد و تقلید سرگردانند!
فصل دوم: آیا احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) خاص شیعیان است؟
نقل احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ویژه گروه خاصی از مسلمانان نیست؛ بلکه این احادیث بیش از هر موضوع دیگری میان همه مسلمانان مشترک است. باید تأکید کرد که روایت هایی که اهل سنت درباره بشارت به مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) نقل کرده اند، از آنچه شیعیان در این باره نقل کرده اند کمتر نیست. اما برخی با توسل به انواع راه ها و شیوه ها، درصددند تا این روایات را به شیعه نسبت دهند و تنها آنان را در این باره مسئول بدانند. یکی از این نویسندگان می گوید:
فکر شیعی، دنیایی از اسطوره و احادیث «جعلی» را از طریق موالی پذیرفته است و برخی از این جعلیات به برخی محدثان اهل سنت، که در نقل روایت از برخی پیروان فرقه های مخالف، تساهل ورزیده اند، نیز سرایت کرده است(12).
در این سخن چند نکته نهفته است:
١. حکم به اینکه این احادیث تنها نزد افکار شیعی پذیرفته است.
٢. حکم بر محدثان اهل سنت بر اینکه این روایت ها را از روی تساهل نقل کرده اند و به این ترتیب برخی احادیث (شیعه) میان آنها نیز نفوذ کرده است.
٣. حکم به جعلی بودن همه این احادیث.
اینها داوری های بسیار دشواری است و کسی که اندک آشنایی با علوم حدیث دارد، حق ندارد آنها را به آسانی مطرح کند. پاسخ هریک از این داوری ها به تفصیل خواهد آمد، ولی پیش از هر چیز باید ضد و نقیض گویی این سخن روشن شود. اگر طبق نظر نویسنده، شیعیان تنها کسانی هستند که احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را می پذیرند و «شماری» از آنها به «برخی» از محدثان سنی «سرایت» کرده است، پس چرا در هشت سطر بعد می گوید: «می توان به حجم انبوهی که «تنها» اهل سنت نقل کرده اند، اشاره کرد»(13). چگونه است این شمار اندک تسری یافته، تنها پس از هشت سطر از سخن نخست، به توده ای بزرگ تبدیل می شوند! چنانچه این احادیث جعلی هستند، چرا تنها در یک صفحه بعد می گوید:
اشاره می کنم به اینکه «بسیاری» از این احادیث در «صحاح» به جز بخاری و مسلم نقل شده است! برخی از آنها را نیز «حاکم» در «المستدرک» و «ابن حنبل» در «مسند» خویش نقل کرده است. به علاوه سنن الدانی، «نعیم بن حماد» و بسیاری دیگر(14).
این تناقض گویی، نیازی به توضیح و تفسیر ندارد؛ از سویی می گوید احادیث «جعلی» هستند و «برخی» از آنها به «سهل انگاران» اهل تسنن سرایت کرده است و از سوی دیگر می گوید «بسیاری» از این احادیث در کتاب های «صحاح» نقل شده است! روشن است میان اصطلاحات «جعلی»، «صحاح» و میان سرایت کرده به «برخی» و «بسیار» نقل شده، منافات وجود دارد. چنین سخنانی از سوی کسی که با اصطلاح حدیث آشنا باشد، بیان نمی شود. همچنین کسانی که می دانند چه اندیشه ای را در سر می پرورانند و چه چیزی را بر قلم می رانند، چنین داوری های دشواری نمی کنند. حکم «تساهل» به صاحبان «صحاح» دادن، چیزی جز جهل نسبت به تاریخ حدیث و تاریخ محدثان و نداشتن آگاهی نسبت به رنجی که اهل حدیث در راه گردآوری، ضبط، تدوین و تحریر آن برده اند، نیست. کسانی که در پایین ترین سطوح آشنایی با اصطلاحات حدیثی، تاریخ حدیث و اهل و قواعد آن قرار دارند، حق ندارند به دریای پهناور «نقد» وارد شوند. در فصل های آینده وجوه بطلان این گونه داوری های دشوار را بیان خواهیم کرد.
فصل سوم: صحت و ضعف احادیث مربوط به امام مهدی (عجّل الله فرجه)
برخی نویسندگان، احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) را «جعلی» توصیف می کنند و منتسب بودن «جعل» به شیعه را پیوسته بر زبان می آورند! با این وجود، نزد همه پژوهشگران علوم حدیث مسلم است آن دسته از احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که در کتاب های گوناگون، از جمله کتاب های صحاح، مسندها و سنن ثبت شده است و راه های متعدد و اسناد گوناگون دارند، اگر هم صحیح نباشند، کسی نمی تواند همه آنها را جعلی بخواند. بالاترین و بدترین جرئتی که یک فرد می تواند به خود بدهد، این است که آنها را ضعیف بخواند. واقعیت مشهود این است که اسناد احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه)، برخی صحیح و مورد اتفاق همگان، برخی حسن، برخی ضعیف و برخی نیز جعلی است!
هیچ کس - مگر شمار اندکی از متأخران ناآشنا با حدیث و اصطلاحاتش - همه آنها را جعلی نخوانده است. نویسنده این سخن نیز به پیروی از آن گروه اندک این تعبیر را بر زبان آورده است(15).
کسی که به جعلی بودن احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) حکم می کند، در دو چیز از انصاف، فاصله گرفته است:
نخست، جعلی خواندن احادیث بدون آشنایی با مفهوم جعل و بدون قائل شدن تفاوت میان «جعل» و «ضعف» یک حدیث. چنین کاری از کسی که در نقد حدیث ادعای اجتهاد دارد، بسیار بعید است. مگر آنکه بگوییم وی در این سخن از اشخاصی ناآشنا با اصطلاح حدیث، مانند «احمد امین»، «ابن محمود قطری» و امثال آنان، تقلید کرده است.
دوم اینکه وی حکم به ضعف احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را از زبان پیشینیان خود، مانند «ابن خلدون»، «ابن حجر» و دیگران نقل کرده است، ولی وی هیچ اشاره ای نکرده که شمار بسیاری از محدثان احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) را صحیح شمرده اند. آیا این گونه دخل و تصرف ها از کسی که با شیوه های علمی متقن درصدد «نقد علمی» حدیث باشد، صورت می پذیرد؟
به هر حال، چرا وی بیهوده می کوشد موضوع تصحیح نمودن اسناد احادیث را توسط برخی بی ارزش جلوه دهد، درحالی که خودش بر تضعیف نمودن اسناد آن اصرار می ورزد و تضعیف انجام شده از سوی ابن خلدون را مطرح می سازد و پس از نقل پاره ای از سخن او، درباره احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می گوید: «ابن خلدون یکایک این احادیث را در بوته نقد گذاشته و آنها را تضعیف کرده است»(16). همچنین به ابن حجر نسبت می دهد که وی همه احادیث نقل شده درباره امام مهدی (عجّل الله فرجه) را جمع آوری کرده و با اعلام اینکه شمار آنها پنجاه حدیث است، ثابت نشدن صحت آنها را اعلام کرده است(17). درحالی که حق بیان یک بحث متقن علمی این است که این احادیث را از برخی بزرگان پیش از ابن خلدون یا معاصران وی یا کسانی که پس از وی آمده اند و شماری از این احادیث را صحیح شمرده اند را نیز نقل کند.
در اینجا بهتر آن است که برای تکمیل جوانب بحث، نام شماری از محدثان و عالمانی که احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در کتاب هایشان ثبت کرده و نقدهایی که بر آنها وارد ساخته اند(18) را بیان کنیم(19):
١. «عبدالرزاق» (متوفای٢١١ه. ق) در کتاب «المصنف» (طبع حبیب الرحمان الاعظمی، انتشارات مجلس علمی هند، جزء یازدهم)، احادیث ٢٠٧۶٩ - ٢٠٧٧٩، را درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) درج کرده است. هیثمی در مجمع الزوائد (ج٧، ص٣١۵) درباره برخی احادیث المصنف گفته است: «رجال آن صحیح است».
٢. «ابن ماجه» (متوفای ٢٧٣ه. ق) در «سنن» (طبع محمد فؤاد عبدالباقی، دار احیاء الکتب، عیسی البابی، مصر، ج٢، ص٢٢ - ٢۴)، احادیث ۴٠٨٢ - ۴٠٨٨ را درج کرده است. اسناد حدیث ۴٠٨۴ صحیح و رجال آن ثقه است. حاکم درباره اش گفته است: به شرط شیخین (بخاری و مسلم) صحیح است.
٣. «أبوداود» (متوفای ٢٧۵ه. ق) در «سنن» (طبعه محمد محیی الدین عبدالحمید، دار احیاء السنّة النبویة، مصر، ج۴، ص١٠۶ - ١٠٩)، تحت عنوان کتاب المهدی، (شماره های ۴٢٧٩ - ۴٢٩٠) را در کتابش درج کرده است.
۴. «ترمذی» (متوفای٢٩٧ه. ق) در کتاب «الجامع الصحیح»، موسوم به السنن (طبع ابراهیم عطوة عوض، شرکة مصطفی البابی، مصر، ج۴)، احادیث ٢٢٣٠ و ٢٢٣٢ را درج نموده است. او درباره آن دو حدیث گفته است: حسن و صحیح است.
۵. «طبرانی» (متوفای٣۶٠ه. ق) در «المعجم الکبیر» (طبع حمدی السلفی، مطبعة الوطن العربی، بغداد، جزء ١٠)، احادیث ١٢١٣ - ١٢٣١ موجود در مسند عبدالله بن مسعود را درج کرده است.
۶. «حاکم» (متوفای ۴٠۵ه. ق) در «المستدرک علی الصحیحین» (ج۴، ص۴۶۴ و ۵۵٧) احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از جمله: «... هرگاه او را دیدید، با او بیعت کنید. گرچه در حالت خزیدن روی برف باشید. او خلیفه خدا مهدی است» را درج کرده و گفته است: «این حدیث - به شرط شیخین - صحیح است». ذهبی نیز در ذیلی که بر آن نوشته، با این نظر موافقت کرده است.
٧. «بغوی» (متوفای۵١٠ه. ق) در «مصابیح السُنّة» (مطبعه محمدعلی صبیح، قاهره، ج١، ص١٩٢) آن احادیث را درج کرده و برخی از آنها را صحیح و برخی دیگر را حسن شمرده است.
٨. «ابن تیمیه» (متوفای ٧٢٨ه. ق) در کتاب «منهاج السنة» (داراحیاء السُنة النبویة، ج۴، ص٢١١) گفته است:
احادیثی که برای ظهور مهدی [(عجّل الله فرجه)] به آنها استدلال می شود، احادیثی صحیح هستند و ابوداود، ترمذی، احمد و دیگران آنها را روایت کرده اند [و برخی از آنها را آورده است] و کسانی به غلط این احادیث را انکار کرده اند!
٩. ذهبی (متوفای ٧۴٨ه. ق) در تلخیص المستدرک حاکم، در ذیل نقل این احادیث از سوی حاکم، برخی از آنها را صحیح شمرده است.
عباد نیز گفته است: «ذهبی شمار بسیاری از احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را در تلخیص المستدرک، صحیح شمرده است». او این مطلب را در بند ١٩ مقاله ای که در مجله الجامعة الإسلامیة، المدینة المنوّرة، ش ۴۵، در رد ابن محمود قطری، از منکران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، به چاپ رسانده، یادآور شده است.
١٠. «ابن قیم جوزیه» (متوفای ٧۵١ ه. ق) در کتاب «المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف» (تحقیق: احمد عبدالشافی، چاپ دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان، ١۴٠٨ه. ق، فصل ۴۵، ص١٢٩- ١۴٣، ح٣٢۵ به بعد) احادیث ٣٢۶ - ٣٣٩ را درج نموده است.
وی ضمن آوردن احادیث، گفته است این احادیث بر چهار نوع است: صحیح، حسن، مبهم و جعلی.
١١. «ابن کثیر شامی» (متوفای٧٧۴ه. ق) در کتاب «النهایة» (تحقیق: طه محمد الزینی، دارالکتب الحدیثة، مصر، ج١، ص٢۴-٣٢) بخشی از احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را آورده و آنها را صحیح شمرده است.
١٢. «هیثمی» (متوفای٨٠٧ه. ق) در «مجمع الزوائد» (نشر مکتبة القدسی، ١٣۵٣ه. ق، ج٧، ص٣١٣ - ٣١٨، باب ما جاء فی المهدی)، احادیث آن را آورده و برخی از آنها را صحیح شمرده است.
١٣. «برزنجی مدنی» (متوفای١١٠٣ه. ق) در کتاب «الاشاعة لاشراط الساعة» (ص٨٧ - ١٢١، فصل الحدیث عن المهدی)، شمار بسیاری از احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را صحیح شمرده است.
١۴. محمد صدیق حسن خان قنوجی (متوفای١٣٠٧ه. ق) در کتاب «الإذاعة لِما کان و ما یکون بین یدی الساعة» (طبع مطبعة المدنی، القاهرة، ص١١٢ و ١١٣) نوشته است:
احادیث رسیده درباره [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] - به اختلاف روایات - بسیار فراوان است و به حد تواتر می رسد. ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، حاکم، طبرانی و ابویعلی موصلی، احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را آورده و آنها را به شماری از صحابه اسناد داده اند. بنابراین، منکران، آن گونه که شایسته موضوع است، با آن برخورد نکرده اند. درحالی که احادیث یکدیگر را تقویت می کنند و شواهد و قراین از آنها پشتیبانی می کنند و احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، برخی صحیح، برخی حسن و برخی ضعیف است و موضوع [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] میان مسلمانان، در طول قرون و اعصار، مطرح بوده است.
وی از «شوکانی» در «التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی و المسیح» نقل می کند:
احادیث وارده درباره [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] که می توان بر آنها وقوف یافت، پنجاه حدیث است که میان آنها صحیح، حسن و ضعیف و جبران شده وجود دارد و بدون شک و شبهه این احادیث متواتر است. بلکه وصف تواتر بر احادیثی پایین تر از این نیز بر طبق همه اصطلاحات تحریر شده در علم اصول صدق می کند. اما آثاری از صحابه که بر وجود [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] تصریح دارد، بسیار است. این احادیث نیز در حکم احادیث مرفوع هستند؛ زیرا در چنین زمینه ای فرصت برای اجتهاد وجود ندارد.
صدیق حسن خان در الاذاعة، ص١۴۵، در رد بر ابن خلدون می نویسد:
بدون شک [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] در آخرالزمان، البته در ماه و سالی نامشخص ظهور می کند؛ زیرا احادیث دراین باره متواتر است و جمهور امت، مگر شمار اندکی مخالف، نسلی پس از نسل بر آن اتفاق نظر داشته اند و اهل علم نیز به دلیل احادیث بسیاری که دراین باره نقل شده است، به آن معتقدند.
بنابراین شک درباره آن «فاطمی موعود منتظر»، که مدلول احادیثی فراوان است، نه تنها معنا ندارد، بلکه شک کردن در مقابل این همه نصوص سودمند و مشهوری که به اندازه تواتر می رسد، جسارتی بزرگ است.
صدیق حسن خان در الاذاعة، ص١۴۶، از «سفارینی حنبلی» در «لوامع الانوار» چنین نقل می کند:
از صحابه ای که نام آنها برده شده یا آنهایی که نامشان برده نشده و از تابعان و کسانی که پس از آنها آمده اند، روایت های گوناگونی (درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)) نقل شده است که از مجموع آنها برای ما علم قطعی حاصل می گردد. بنابراین، ایمان به ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] طبق آنچه نزد اهل علم مقرر و در کتاب های عقاید اهل سنت و جماعت مدون است، واجب می باشد.
١۵. «عظیم آبادی هندی» (متولد ١٢٧٣ه. ق) در کتاب «عون المعبود شرح سنن ابی داود» (تحقیق عبدالرحمان محمد عثمان، نشر محمد عبدالمحسن، مدینه منوره، ج١١، ص٣۶١)، در شرح حدیث ۴٢۵٩، در آغاز کتاب المهدی می گوید:
بدان که مشهور در میان عموم اهل اسلام در طول قرون و اعصار این بوده است که در آخرالزمان ظهور مردی از اهل بیت که دین را تأیید می کند، بدیهی است و گروهی از بزرگان، احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را در کتاب هایشان درج کرده اند. اسناد احادیث اینان برخی صحیح، برخی حسن و برخی ضعیف است. اما عبدالرحمان بن خلدون، امام و مورخ مغربی، در تاریخ خویش در تضعیف همه احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] راه مبالغه را پیموده و نه تنها دراین باره به راه درست نرفته، بلکه خطا نیز کرده است.
١۶. «محمد بن جعفر کتانی» (متوفای ١٣۴۵ه. ق) در کتاب «نظم المتناثر من الحدیث المتواتر» (چاپ یکم، المطبعة المولویة بفاس المغرب، سنة ١٣٢٨، چاپ دوم، دار الکتب السلفیة، مصر)، در حدیث شماره ٢٩٨، احادیث ظهور حضرت مهدی موعود منتظر فاطمی (عجّل الله فرجه) را نقل کرده است. آن گاه پس از ذکر احادیث بیست تن از صحابه و کسانی که آن روایات را در کتاب هایشان درج نموده اند، گفته است:
چندین تن از «حافظ سخاوی» نقل کرده اند که این حدیث متواتر است و سخاوی در «فتح المغیث» آن را ذکر و از «ابوالحسین آبری» نقل کرده است.
و در تألیفی از «ابوالعلا ادریس بن محمد بن ادریس حسینی عراقی» درباره [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] چنین آمده است که احادیث مربوط به او متواتر یا نزدیک به تواتر است و چندین تن از حافظان به تواتر آنها نظر داده اند.
در شرح «الرسالة»، اثر «شیخ جسوس» مطلبی به این شرح آمده است: «خبر [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] در احادیث آمده است و سخاوی گفته است که این خبر به حد تواتر رسیده است».
در «شرح المواهب» به نقل از ابوالحسن آبری در «مناقب الشافعی» آمده است: «اخبار درباره اینکه [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] از این امت است، به تواتر رسیده است».
و در «مغانی الوفا بمعانی الاکتفا» کلام آبری را نقل کرده است، آنجا که می گوید: «اخبار متواتری از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است درباره اینکه [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] می آید و هفت سال حکومت می کند و زمین را از عدل پر می سازد».
در شرح عقیده سفارینی محمد بن احمد حنبلی، دراین باره چنین آمده است: «درباره ظهور او روایت های بسیاری نقل شده، به طوری که به حد تواتر معنوی رسیده است و آن قدر در میان عالمان اهل سنت شایع است که از اعتقاداتشان به شمار می آید».
سپس به نقل عبارت سفارینی می پردازد، همان گونه که صدیق خان آن را در الاذاعه نقل کرده است و سپس در ادامه، سخن حسن خان را در رد ابن خلدون آن گونه که ما نقل کردیم، می آورد.
١٧. «مبارکفوری» (متوفای ١٣۵٣ه. ق) در «تحفة الاحوذی»، تحقیق: عبدالرحمان محمد عثمان، مطبعة الفجالة، مصر، نشر المکتبة السلفیة الحدیثة، ش ٢٣٣١، ج۶، ص۴٨۴) نیز به موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) پرداخته است.
١٨. «شیخ محمد خضر حسین مصری» (متوفای ١٣٧٧ه. ق) در مقاله «نظرة فی احادیث المهدی» منتشر شده در مجلة «التمدن الاسلامی» که از سوی جمعیت تمدن اسلامی دمشق سوریه انتشار می یابد، در مجلد ١۶، ش٣۵ و ٣۶، سال ١٣٧٠، سخن منکران احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را به سختی رد می کند و می گوید:
ابن خلدون اعتراف کرده است که «برخی از احادیث [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] بدون انتقاد است، آنجا که گفته است: «اینها روایت هایی است که ائمه درباره [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] و ظهور او در آخرالزمان برگزیده اند و چنان که دیدی، جز شماری بسیار اندک، بی عیب و نقص نیست».
«خضر حسین» می گوید:
ما می گوییم حتی اگر یک حدیث بدون نقد هم در میان این احادیث وجود داشته باشد، برای علم به اینکه مردی در آخرالزمان ظهور می کند، بس است؛ زیرا مسأله [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، از آن دسته عقاید دینی که جز با دلایل قطعی ثابت نمی شود، نیست؛ چرا که شمار صحابیانی که احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] از طریق آنها نقل شده [است]، به ٢٧ تن می رسد. واقعیت این است که از احادیث جعلی و ضعیف مربوط به [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] که بگذریم، عالمان پژوهشگر و دانا از باقی مانده آنها نمی توانند چشم بپوشند... در میان احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، برخی در شمار احادیث صحیح قرار دارند و تا آنجا که من در علم حدیث پژوهش کرده ام و بر نیک و بد آنها آگاه گشته ام، می توانم - همانند رجال حدیث پیش از خود - بگویم: قضیه [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] قضیه ای ساختگی نیست.
١٩. «شیخ منصور علی ناصف» در «التاج الجامع للاصول» (ج۵، ص٣۴١ - ٣۴۴) و در ذیل «شرح غایة المأمول» گفته است:
باب هفتم درباره خلیفه المهدی: در میان عالمان - نسلی پس از نسل - مشهور است که در آخرالزمان ناگزیر باید مردی از اهل بیت به نام «مهدی» ظهور کند. احادیث [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را گروهی از نیکان صحابه نقل و بزرگان محدثان آنها را برگزیده اند و کسانی چون ابن خلدون و دیگران که احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را تضعیف کرده اند، به خطا رفته اند.
٢٠. «شریف احمد بن محمد بن صدیق ابوالفیض غماری حسینی مغربی» (متوفای ١٣٨٠ه. ق) کتاب ارزشمند «ابراز الوهم المکنون فی کلام ابن خلدون» را در رد شبهات و دروغ های ابن خلدون درباره احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) نوشته است. این کتاب در مطبعة الترقی دمشق شام به سال ١٣۴٧ه. ق به چاپ رسیده است.
صدیق در مقدمه اش می گوید:
ظهور خلیفه اکبر... محمد بن عبدالله منتظر، در اخبار متواتر آمده است که او از نشانه ها و علایم قیامت است. در میان این اخبار، خبرهای صحیحی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است و یاد او شایع گشته و خبرش در میان عموم اهل اسلام، در طول همه قرون و اعصار، انتشار یافته است. بنابراین، ایمان به ظهور او واجب است و اعتقاد به ظهور وی - به حکم تصدیق خبر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) - قطعی و ثابت است.
آن گاه صدیق، اقوال مربوط به تواتر حدیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را از زبان عالمان امت و آثارشان نقل می کند؛ از جمله آبری صاحب مناقب الشافعی، سخاوی صاحب فتح المغیث، «سیوطی» در «الفوائد المتکاثره فی الاحادیث المتواتره» و نیز در مختصر آن، یعنی «الازهار المتناثره» و دیگر کتاب هایش و ابن حجر هیثمی در «الصواعق المحرقه» و دیگر نوشته هایش، «زرقانی» در «المواهب اللدنیه» و شمار بسیاری از حافظان و ناقدان حدیث و محدثان استاد در فنون نقل. آن گاه سخنان قنوجی در الاذاعه، سفارینی در «الدرة المضیة فی عقیدة الفرقة المرضیة»، و شرح آن موسوم به «لوامع الانوار»، را نقل می کند و می گوید:
احادیث مربوط به ظهور وی آن قدر فراوان است که به حد تواتر معنوی می رسد و در میان اهل سنت، چنان رواجی یافته [است] که جزو اعتقاداتشان به شمار می آید.
در ادامه نیز از صحابه، خواه آنها که نامشان برده شده یا برده نشده و از تابعان و کسانی که پس از آنها آمده اند، روایات گوناگونی را نقل کرده است که از مجموع آنها «علم قطعی» حاصل می گردد.
صدیق فصل نخست کتاب خویش را به بحث درباره تواتر، تعریف آن و اختلاف مردم درباره آن اختصاص داده است. وی در این فصل، نام شمار بسیاری از راویان احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را فهرست کرده و در پایان گفته است: «مقصود از تواتر معنوی این است که از مجموع احادیث، تواتر حاصل می گردد».
سپس وی می افزاید:
هیچ یک از این قضایا به اعتبار اسنادشان متواتر نیستند، ولی در میان آنها یک قدر مشترک وجود دارد و آن، این است که وجود خلیفه مهدی در آخرالزمان، به اعتبار مجموع آنها، متواتر است.
آن گاه به ابن خلدون می پردازد - که مرجع همه منکران است - و بخشی از سخن او را در مقدمه اش با عنوان «موضوع فاطمی و اعتقادات مردم درباره او و برداشتن پرده ابهام از این موضوع»(20) بیان می دارد و می گوید:
بدان که مشهور میان اهل اسلام، در همه اعصار، این بوده است که در آخرالزمان مردی از اهل بیت ظهور می کند. او دین را تأیید و عدالت را آشکار می کند و مسلمانان از او پیروی می کنند. او بر سرزمین های اسلامی چیره می گردد.... او مهدی نامیده می شود؛ مشهور در این باره به احادیثی که ائمه حدیث در کتاب هایشان درج کرده اند، احتجاج می کنند....
صدیق در ادامه، کلام ابن خلدون را که احادیث را یک به یک نقل و نقد و بیشترشان را تضعیف کرده، می آورد و به نقض حرف به حرف سخن او می پردازد و از هدف های او به روشنی پرده برمی دارد؛ توهمات او را به نیکی برملا می سازد، با تضعیف های وی از احادیث به مناقشه می پردازد و خطای نقدهای وی را اثبات می کند. این سخن ابن خلدون را نیز نقل می کند که می گوید: «اینها مجموعه احادیثی است که ائمه درباره حضرت مهدی و ظهور او در آخرالزمان نقل کرده اند».
سپس صدیق خان در رد سخن او می گوید:
مجموع احادیثی که او ذکر کرده ٢٨ حدیث است. درحالی که آنچه در این زمینه روایت شده، چندین برابر اینهاست. من شماری از احادیث «مرفوع» و «موقوف» را می شناسم که منهای «مقطوع» ها، اگر جست وجو می کردم، به صدها حدیث می رسید.
به ویژه اگر آنچه از طریق اهل بیت نقل شده [است] می آوردم، روایات فراوانی را شامل می شد.
آن گاه احادیث ٢٩ تا ١٠٠ را نقل می کند و در پایان فصل می گوید:
ما به نقل همین اندازه از احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] بسنده می کنیم. بدون شک همین مقدار نیز برای ابطال ادعای کسی (ابن خلدون) که طعن وارد می کند، بس است. وگرنه اخبار دراین باره بسیار فراوان است. چنانچه احادیثی که به ویژه از ائمه اهل بیت دراین باره رسیده [است]، گردآوری شود، یک مجلد ضخیم خواهد گشت(21).
از این رو تنها بر ٢٨ حدیث تکیه و آنها را نقد کردن، کاری ناقص به شمار می آید؛ حتی اگر این نقد به اثبات ضعیف بودن همه آنها بینجامد؛ زیرا فرض بر این است که احادیث فراوان دیگری وجود دارد که آنها را نقد نکرده و اسنادشان را بررسی نکرده است.
بنابراین، چگونه می تواند ادعای عدم صحت همه احادیث را بکند و چگونه می تواند با تکیه بر استقرایی ناقص، به نتیجه، مطمئن گردد؟
این در حالی است که ابن خلدون ادعا نمی کند همه احادیث ضعیف است؛ بلکه معترف است شماری - هرچند اندک - از آنها صحیح هستند: «از این احادیث، چنان که دیدی، جز شمار بسیار اندکی در بوته نقد نهاده نشده است».
صدیق در رد سخن او چه نیکو می گوید:
دیدی که چگونه ما به حق از عهده نقد باطل او برآمدیم؛ و به عکس ادعای وی، نقد او جز درباره شمار اندکی از احادیث، وارد نیست. به فرض اینکه ادعای وی را بپذیریم و او به جز شمار اندکی از احادیث، چیز دیگری را قبول نکند، در آن صورت به کدام شبهه می تواند این شمار اندک غیرقابل نقد را رد کند! برای نپذیرفتن همین مقدار اندکی که به صحت آنها اعتراف دارد و به صحت و سلامت آنها در برابر نقد اعتراف می کند، چه عذری دارد! این چیزی جز یک عناد آشکار و پوشاندن حق روشن و تکبر ورزیدن از اعتراف به چیزی که با هوای نفس وی مخالفت دارد، نیست.
ما بسیار دیده ایم که او به احادیث کسانی استناد می کند که جز یک نفر، آنها را نقل نکرده است و حتی وضعیت همین یک نقل کننده نیز جای بحث دارد. بلی! این حدیث واحد چون از مواردی است که به حال ناصبی ها زیان ندارد (آن را قبول می کند)، اما این احادیث متواتر درباره [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، با مذهب ناصبی ها و خوارج، مخالفت دارد. ازاین رو، از هر راهی که توانسته، هرچند نابجا، آنها را نقد کرده است(22).
حق این است که «شریف احمد صدیق غماری» حق سخن را در اثبات حقیقت این مسأله و رد منکران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ادا کرده است و نیازی به افزودن چیزی بر آن نیست. او به خوبی نشان داده است که از قهرمانان علوم حدیث است. از ادبی فراوان برخوردار است. دستی توانا و سینه ای گشاده دارد. باید از او دراین باره تشکر کرد. خداوند به او پاداش نیکو دهد.
وای بر کسی که درباره این دانشمند مخلص می گوید: «او به گذشته تعلق دارد و کهنه پرست است»!
٢١. «ناصرالدین البانی شامی» (معاصر) زیر عنوان «پیرامون [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]»، در ستون «من القراء و الیهم» (مجله التمدن اسلامی دمشق، ش ٢٧ و ٢٨، ص۶۴٢، سال ٢٢)، می نویسد: «باید دانست که درباره ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، احادیث صحیح بسیاری وجود دارد که اسناد بخش بزرگی از آنها صحیح است».
وی سپس به نقل برخی از این روایات می پردازد و با نقل سخن صدیق خان در «الاذاعه»، زیر عنوان «شبهات حول احادیث المهدی» می گوید:
رشید رضا و دیگران، احادیث [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را یک به یک مورد بررسی قرار نداده اند و درصدد یافتن اسناد لازم آنها برنیامده اند. اگر چنین می کردند، حتی در امور غیبیه ای که برخی گمان می کنند جز با حدیث متواتر اثبات نمی شود، حجت بر آنها تمام می شد. از جمله دلایلش هم این است که آقای رشید رضا ادعا کرده است که در اسناد اینها، شیعی مذهب وجود دارد! درحالی که این سخن اطلاق ندارد و در میان راویان احادیث چهارگانه ای که نقل می کند، کسی که به تشیع شهرت داشته باشد، وجود ندارد.
البانی در ادامه می افزاید:
خلاصه سخن اینکه اعتقاد به ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] از اعتقادات ثابت و متواتری است که از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) رسیده و ایمان به آنها واجب است؛ زیرا از امور غیبی است و ایمان به آنها از ویژگی های متقین است، چنان که خدای متعال فرموده است: الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ؛ «این، کتابی است که شک در آن راه ندارد و هدایتگر متقین است. کسانی که به غیب ایمان می آورند». (بقره: ١٣)
این اعتقاد را کسی جز اشخاص جاهل یا ستیزه جو انکار نمی کند.
٢٢. شیخ عبدالمحسن بن حمد عباد مدنی، عضو هیئت تدریس دانشگاه اسلامی مدینه منوره (معاصر)، در سخنرانی خود، زیر عنوان «عقیده اهل سنت و احادیث مربوط به [امام] مهدی منتظر [(عجّل الله فرجه)]» که در آن دانشگاه ایراد کرده است (مجلة الجامعة الإسلامیه، ش سوم، سال یکم، ذی قعده ١٣٨٨ه. ق)، به ده نکته اشاره می کند که بدین شرح است:
یکم - ذکر نام آن دسته از صحابه ای که احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند و شمار آنها - نزد وی - ٢۶ تن است؛
دوم - نام پیشوایان حدیث که احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در کتاب هایشان نقل کرده اند و شمار آنها ٨٣ تن است و از آن جمله اشخاص ذیل می باشند: «ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، نسائی، احمد بن حنبل، ابن حبّان، حاکم نیشابوری، ابن ابی شیبه، ابونعیم اصفهانی، طبرانی، دارقطنی، ابویعلی موصلی، بزار، خطیب، ابن عساکر، دیلمی، بیهقی و دیگر پیشوایان، محدثان و عالمان»؛
سوم - ذکر کسانی که درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تألیفی مستقل دارند شامل این اشخاص: «ابوخیثمه، ابونعیم، سیوطی، ابن کثیر، ابن حجر مکی هیتمی، متقی هندی، ملا علی قاری، شوکانی، امیر صنعانی و دیگران»؛
چهارم - ذکر کسانی که تواتر احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را نقل کرده اند؛
پنجم: ذکر برخی احادیثی که در صحیحین (بخاری و مسلم) آمده است و به امام مهدی (عجّل الله فرجه) بشارت می دهد و به نوعی با او مرتبط است؛
ششم - ذکر برخی احادیث درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)؛
هفتم - ذکر برخی عالمانی که به احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) احتجاج کرده اند؛
هشتم - ذکر کسانی که انکار احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از آنها نقل شده است، به همراه مناقشه درباره سخن آنان؛
نهم - ذکر آنچه گمان می رود با احادیث وارده درباره امام مهدی (عجّل الله فرجه) تعارض دارد؛
دهم - سخن پایانی.
نویسنده در پایان فصل هفتم می گوید: «باید دانست که احادیث [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را همه امت، اعم از اهل سنت و اشاعره، تلقی به قبول کرده اند». او سخنان ابن خلدون را به تفصیل رد کرده و در سخن پایانی چنین گفته است:
احادیث فراوان مهدی - که مؤلفان درباره آنها کتاب نوشته اند و گروهی قائل به تواتر آنها گشته اند و اهل سنت و جماعت و دیگران به مدلول آنها اعتقاد دارند - بر یک حقیقت ثابت دلالت دارد و بدون شک مقتضای آنها در آخرالزمان حاصل خواهد گشت... و سخن کسانی که از روی بی دانشی نسبت دادن
احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] را به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به دلیل اینکه از ساخته های شیعه است، نادرست شمرده اند، نادرست است.
بنابراین، با توجه به اینکه احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] از راه های گوناگون نقل شده و در دیوان های اهل سنت به ثبت رسیده است، بسیار دشوار می نماید کسی بگوید مقتضای این احادیث حقیقت ندارد، مگر آنکه جاهل، ستیزه جو یا از کسانی باشد که به راه های نقل و اسناد این روایات بی توجه بوده و بر سخن شمار بسیاری از اهل علم مورد اعتماد در این باره دست نیافته باشد. تصدیق این احادیث مشمول ایمان به رسالت حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است؛ زیرا از نشانه های ایمان به آن حضرت، تصدیق اموری است که ایشان به آنها خبر داده است. نیز شامل ایمان داشتن به غیب است که خداوند با این آیه شریفه آنها را ستوده است: ﴿الم * ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ * الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾.
٢٣. عبدالعزیز بن باز سعودی وهابی (معاصر)، رییس دانشگاه اسلامی مدینه منوره، در حاشیه ای بر سخنرانی شیخ عبدالمحسن عباد (مجله همان دانشگاه، ش ٣، سال اول، ١٣٨٨) می نویسد:
امر [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] روشن است و احادیث دراین باره مستفیض و بلکه متواتر است و شمار بسیاری از اهل علم قائل به تواتر آنها هستند. این احادیث به دلیل فراوانی راه هایشان و تعدد راه های نقل آنها و صحابیان و راویان و الفاظشان، از تواتر معنوی برخوردارند؛ و به حق دلالت دارد بر اینکه شخص وعده داده شده، امرش ثابت و ظهور او، حق است....
ما اهل علم را دیده ایم که چیزهای بسیاری را به احادیثی کمتر از این به اثبات رسانده اند. حقیقت این است که عموم اهل علم بر ثابت بودن موضوع [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] و اینکه او حق است و در آخرالزمان ظهور می کند، اتفاق نظر دارند. اما شمار اندکی از اهل علم - در این باب - سخنانی دارند که قابل اعتنا نیست.
همچنین شیخ عبدالمحسن بن حمد عباد در این زمینه مقاله ای با عنوان «الرد علی من کذب بالاحادیث الصحیحه الوارده فی المهدی» نیز دارد (مجلة الجامعة الإسلامیه، ش ۴۵ و ۴۶، یکم و دوم، سال ١٢). او در این مقاله، با قاطعیت و تفصیل، سخنان قاضی ابن محمود قطری، رییس دادگاه های دولت قطر را که در مقاله ای با عنوان «لا مهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر» نوشته، رد کرده و اعتراض ها و آن امور منفی را که او به قضیه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نسبت داده، پاسخ گفته است. این ردیه بسیار قوی، متقن و دربردارنده همه بحث هایی است که آن نویسنده و دیگران مطرح کرده اند.
نتیجه گیری سخن ما از کسانی که احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را درست می دانند، هرچند به درازا کشید، ولی قصد ما از این طولانی کردن این بود که:
١. خوانندگان گرامی با دیدگاه های کسانی که احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را صحیح می دانند، آشنا شوند و تنها به بیان کسانی که آنها را تضعیف می کنند، بسنده نکنند.
٢. نشان بدهیم سخن کسانی که از روی عمد این تصحیح ها را نادیده می گیرند و در عین حال مدعی بیان بحث علمی متقن هستند، موضوعیت ندارد.
این در حالی است که با غفلت از مجموعه این نظریه ها، به ویژه اطلاعات ارزشمندی که در کتاب های متأخران آمده است، به صورت کامل بحث نمی شود. در این میان، اگر کسانی که این اطلاعات را پنهان می کنند، چیزی درباره آنها نمی دانند، این مصیبتی است که بر علمی و متقن بودن بحثی که بیان می دارند، وارد می آید و اگر می دانند، ولی از آن تغافل می ورزند و چیزی از آن را در بحث ذکر نمی کنند، مصیبتی بزرگ تر است؛ زیرا درستی نیت، اخلاص و امانت داری شان را زیر سؤال می برد.
فصل چهارم: اصل و جزئیات احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه)
نزد اهل علم روشن است که اصل یک موضوع هرچند ممکن است ثابت و یقینی باشد، ولی جزئیات آن می تواند مشکوک و مورد اختلاف باشد. اینکه آن موضوع از معقولات باشد یا منقولات، تفاوتی نمی کند؛ برای مثال، چه بسا راویان بر آمدن شخصی مانند زید اتفاق نظر داشته، ولی درباره سواره یا پیاده آمدنش، اختلاف نظر داشته باشند.
بنابراین، هر خبری از دو عنصر تشکیل می شود: اصل چیز و حالت آن. چه بسا نسبت به اصل اتفاق نظر باشد، ولی بر سر حالتش اختلاف نظر وجود داشته باشد. ازاین رو چنانچه حکمی، خواه تکلیفی یا اعتقادی یا نقلی، بر اصلی مترتب باشد، باید به آن ملتزم شد؛ زیرا در آن اختلافی وجود ندارد. ولی اگر دلیلی بر ثبوت حالت وجود ندارد، احکام اصل بر آن جاری نمی شود؛ همان گونه که اختلاف بر سر حالت نیز در ثابت بودن اصل تأثیری ندارد.
مانند چنین موضوعی در بسیاری از التزام های دینی، خواه عملی یا اعتقادی وجود دارد؛ برای مثال، حج یک واجب شرعی است و درباره واجب بودن اصل و اعمال مهم آن، مانند احرام، طواف و سعی میان امت اسلامی، اختلافی وجود ندارد. ولی ناگزیر درباره جزئیات، اختلاف وجود دارد، بدون آنکه در اصل وجوب آن تأثیری داشته باشد. در چنین جایی در مقام عمل، شخص عامل به آن دسته از جنبه های عمل که نزدش ترجیح دارد، ملتزم می شود. بر این اساس معلوم است که اختلاف های بسیار میان علمای مذاهب گوناگون، حتی فقیهان یک مذهب، در احکام اصول واجبات و محرمات مسلّم، مؤثر نیستند و تشکیکی که در جزئیات و تفاصیل است، به کلیات و مسلّمات سرایت نمی کند.
در اعتقادات نیز چنین است؛ برای مثال، اعتقاد به معاد و اینکه در روز رستاخیز حساب و میزان و صراط و بهشت و جهنم وجود دارد، یکی از اصول و پایه های اعتقادی دین اسلام است. درباره تردیدناپذیر بودن این امور در آیه های قرآنی و احادیث متواتر به اندازه ای دلیل ارائه شده که از ضرورت های دین اسلام گشته است. این در حالی است که در جزئیات هریک از امور یاد شده، اختلاف گسترده ای وجود دارد که البته دارای روشنی، قطعیت و ثبوت نیست. با این وجود، باید دانست اختلاف در جزئیات، در یقین به کلیات بی تأثیر است و اتفاق نظر بر آنها تا اندازه ای است که آنها را در زمره ضروریات وارد ساخته است.
موضوع مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) نیز چنین است. اصل خبر ایشان یقینی است و عامه مسلمانان به دلیل اخبار تأییدکننده بسیاری که در این باره رسیده است، بر التزام به آن اجماع دارند. ولی جزئیات و ویژگی های حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، کیفیت آمدن، مدت زندگی، چگونگی حکومت کردن او و حتی جنبه های شخصی او، مانند نام و شکل و شمایل او و... جنبه اصلی ندارند و درباره آنها جز اخباری آحاد چیزی نیامده است. بنابراین، تکیه بر این موارد، مبتنی بر اخباری است که خود آنها از نظر سند یا متن یا در قیاس با اخبار یا دلایل دیگر یا در مقایسه با دیگر اخبار و ترجیح میان آنها یا از نظر عقلی، به سبب تردید در مدلولات و مضامین آنها، به روش های گوناگون قابل نقد هستند.
از این رو، اگر نقد، به بی اعتباری یکی از این جزئیات بینجامد، این امر تأثیری در ثبوت اصل حدیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و اصل خبر که نزد مسلمانان مورد اتفاق است و اخباری درست و متواتر رسیده است، نمی گذارد و آن حدیث، «آمدن مردی از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به نام مهدی در آخرالزمان برای تجدید دین و پرکردن زمین از عدالت است». درباره این موضوع حتی دو تن از مسلمانان هم اختلاف ندارند. این اصل همان چیزی است که ادعای تواتر و ثبوت آن، از مجموع اخبار و احادیث رسیده درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به اثبات می رسد. بنابراین، هر اندازه هم جزئیات باطل یا فاسد و اثبات نشده باشد، به ثبوت اصل حدیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) آسیبی نمی رساند.
پس آیا بهتر نیست انسان عاقل میان اصل و جزئیات تفاوت قائل شود و بگوید: درباره ظهور امامی به نام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آخرالزمان اخبار و روایت های بسیاری رسیده است. هزاران کتاب درباره اش نوشته و ده ها روایت با صدها سند درباره اش نقل شده است. این یک حقیقت ثابت است و همه فرقه های اسلامی درباره اش اتفاق نظر دارند؟!
از این رو، چنانچه جزئیات موضوع بر حسب عقل کسی پذیرفتنی نیست یا اسنادش ضعیف است و دلیلی بر آنها اقامه نشده یا به حسب آنچه نزد مذاهب مسلمانان مشهور است، مورد اتفاق نیست، سزاوار است همان جزئیات منشأ بحث و جدل شود، نه اصل موضوع.
بر این اساس، طرح برخی جزئیات نپذیرفتنی و سپس آن را ملاک داوری کل موضوع و اصل ثابت آن قرار دادن و نیز آن را جعلی و باطل توصیف کردن و دستاویزی برای حمله به اصل حدیث قرار دادن، از روش های نقد حدیث، بلکه از ساده ترین قواعد منطق بیرون است؛ زیرا قیاسی است که با چندین فارق انجام می گیرد.
محدث صدیق غماری، همه این موارد را تأکید می کند و «تواتر معنوی» را قدر مشترک مجموع احادیث قرار می دهد و می گوید:
هیچ یک از قضایای این موضوع به اعتبار اسنادشان متواتر نیستند و قدر مشترک میان آنها یعنی «وجود خلیفه مهدی در آخرالزمان»، با توجه به مجموع روایت ها، متواتر است(23).
بیگانه با علوم حدیث با این اصطلاح آشنا نیست و منکرانه می پرسد:
«معنای تواتر چیست؟ این احادیث بر چیزی توافق ندارند!»
در پاسخ باید گفت: «چگونه بر چیزی توافق ندارند؟ مگر نه این است که بر یک قدر مشترک، یعنی «وجود شخصی از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که در آخرالزمان ظهور می کند»، اتفاق دارند؟ آیا احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر این معنا اجماع ندارند؟»
ولی شخص ناآگاه می کوشد تا همچنان نسبت به تواتر، خود را به نادانی بزند و با لحنی تمسخرآمیز بگوید: «کسانی که تنها به درستی سند ایمان دارند، پاسخ به این پرسش ها (ی محتوایی) را مهم نمی دانند».
این گونه برخوردها به وسیله کسانی که با کتاب و قلم سر و کار دارند، از محدوده ادب بیرون است و در گفت وگوهای علمی پذیرفتنی نیست. این یک شیوه نفرت انگیز است که جان را برمی آشوبد.
آیا درست است با عالمان و دانشمندانی که سخنان و اعتراف هایشان را درباره تواتر احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در «اصل مشترک آنها» به صورت خاص نقل کردیم، این گونه با سخافت سخن بگوییم، درحالی که درباره احادیث مشتمل بر امور خاص، ادعای تواتر معنوی نشده است تا کسی بخواهد با بطلان آنها، بر بطلان اصل قضیه استدلال کند؟!
برخی کوشیده اند تا از راه های گوناگون، بطلان احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) را القا کنند. برای این منظور، گاهی این کار را از طریق تضعیف اسناد انجام داده اند. ولی چنان که دیدیم، نه تنها در این کار موفقیتی حاصل نکرده اند، بلکه عموم عالمان اهل حدیث بر درستی بخشی از آن احادیث، به گونه انکارناپذیری، اتفاق نظر دارند.
از این رو، به شیوه مستشرقان؛ همان کسانی که بر اسلام محمدی خرده گرفته اند و دنباله روهای غرب زده شان، مانند احمد امین مصری، روی آورده و گفته اند که احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) از ساخته های شیعیان است. اینان در این بحث بر دو عنصر تکیه می کنند:
١. نپذیرفتن مجموعه ای از احادیث نقل شده درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که نام آن را نقد علمی حدیث گذاشته اند.
٢. بهره برداری گروهی از دنیاطلبان و نیرنگ بازان و خلفا از نظریه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)، برای ادعای مهدویت خودشان و فریفتن مردم از این راه؛ کاری که زیان ها و خطرهای آن برای امت، در گذشته و آینده، نزد همگان روشن است.
اینان در خلال این بحث بر جنبه های منفی قضیه تأکید کرده اند، ولی سخن ما در موضوع دوم، این است که در طول تاریخ بلند ما تا به امروز، بی شک بسیاری افراد از مسأله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سوءاستفاده کرده اند؛ به گونه ای که برخی اشخاص نیرنگ باز زیر لوای این نام مقدس، که مردم به نیکی و عدالت صاحبش امید بسته اند، در صدد تسلط بر عقل و فکر مردم برآمدند. همچنین طرفداران برخی از انقلابیون مصلح لقب مهدی (عجّل الله فرجه) را به وی داده اند و با خوش بینی آرزو کرده اند او همان کسی باشد که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) وعده ظهورش را داده است. ولی باید بدانند این بهره برداری ها نمی تواند دستاویزی برای انکار حقیقت امام مهدی (عجّل الله فرجه) که نزد مسلمانان در طول تاریخ از امور ثابت به شمار می رود، قرار گیرد.
وجود خطا در تطبیق یا در مواردی سوء نیت و نیرنگ بازی کسانی دیگر، نمی تواند به انکار حقیقتی ثابت بینجامد. «شیخ محمد خضر حسین» در پاسخ این گونه ادعاها چنین گفته است:
چنانچه مردم در فهم یک حدیث نبوی راه خطا بروند و نتوانند آن را به درستی تطبیق دهند و این کارشان مفاسدی به بار آورد، شایسته نیست که این امر، انگیزه ای برای شک در درستی حدیث و مبادرت به انکار آن شود. بدون شک، نبوت، یک حقیقت است و در عین حال، کسانی به دروغ ادعای نبوت کرده اند و با این ادعا شمار بسیاری از مردم را گمراه ساخته اند - مانند کاری که امروزه قادیانی ها می کنند - ولی این درست نیست که اگر به یک مطلب حقی، باطلی چسبانده شد، اصل انکار شود(24).
خلافت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز یک منصب حق است، ولی کسی نمی تواند به این دلیل که گروهی از جاهلان، قاتلان، ستمگران و فاسقان بر مسندش تکیه زده اند و نام امیرالمؤمنین بر خود نهاده اند، آن را انکار کند.
ناصرالدین البانی گفته است:
بسیاری از امور حق هست که از سوی نااهلان بهره برداری شده است؛ برای مثال، گاه کسانی که خود مجسمه جهالت اند، مدعی علم می شوند؛ آیا هیچ عاقلی به دلیل چنین سوءاستفاده ای، اصل علم را انکار می کند؟! ما با مسأله مهدی نیز همین گونه برخورد می کنیم و همان گونه که در احادیث درست آمده، به آن ایمان می آوریم و پیرایه هایی را که از طریق احادیث ضعیف [یا کارهای جاهلان و مغرضان] بر آن بسته شده است را دور می ریزیم. به این ترتیب، میان اثبات آنچه در شرع آمده و بین آنچه طبق معیارهای عقل سلیم قابل پذیرش است، سازگاری ایجاد می کنیم(25).
عباد گفته است:
وجود مهدی نمایان که هرازچندگاهی ظهور می کنند و به مسلمانان زیان های بسیاری وارد می آورند، تأثیری در ایمان داشتن به کسی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در احادیث او را تصدیق کرده است، نمی گذارد و او «همان ]امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] است که عیسی بن مریم پشت سرش نماز می گزارد».
تصدیق آنچه از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده، واجب است و مهدی نمایان یا هرکس دیگری را که موجب تفرقه در جامعه مسلمانان گردد، باید از میان برد.
بر ما واجب است که حق را بپذیریم و باطل را مردود بشماریم؛ نه آنکه چون کسانی که از روی حقه بازی، خود را مصداق حق شمرده اند، حق را انکار و نصوص را تکذیب کنیم(26).
هیچ مسلمانی ادعای باطل مهدویت اشخاص حقه باز و فریب کار را نمی پذیرد. شیعیان امامیه نیز که بیش از دیگر فرقه ها به دلیل اینکه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)، امامشان است، از وی تبلیغ می کنند، در برابر مدعیان باطل مهدویت ایستادگی می کنند؛ چنان که در مقابل بابی ها به رهبری «علی محمد باب» که در سده گذشته خود را امام زمان خواند، ایستادگی کردند و پس از صدور فتوای قتل وی، از سوی عالمان شیعی، اعدامش کردند.
هرکس دیگری هم چنین ادعایی کند، با چنان سرنوشتی از سوی آنان روبه رو خواهد شد. آنان، همانند دیگر مسلمانان، در انتظار موعودی هستند که در آخرالزمان ظهور و «زمین پر شده از بیداد را از دادگری پر کند». آنان برای ظهور آن امام نشانه های ویژه ای قائل اند و برای آن دلایلی نورانی دارند.
نخستین دلیل و نشان شیعیان بر وجود مهدی موعود (عجّل الله فرجه) این است که همه مسلمانان او را می پذیرند، از دعوتش استقبال می کنند و در شمار حزب و زیر پرچم وی درمی آیند.
اما ادعای نامعقول بودن برخی موارد نیز که در احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آمده، شامل احادیثی است که جزئیات مربوط به ایشان در آنها بیان شده است. دراین باره باید گفت صرف نظر از حق یا باطل بودن انتقاد شخص منتقد، این احادیث، احادیثی آحاد هستند که به وسیله اشخاص نقل شده است و درست یا ضعیف بودن آنها حجیت شرعی ندارد. ازاین رو، عالمان بر آنها تکیه نمی کنند و در بحث هایشان نیز نمی گنجانند؛ زیرا از فایده علمی یا عملی تهی هستند.
اعتبار این احادیث و التزام به آنها مانند داستان های پیامبران گذشته، احادیث سیره رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و صحابه و اخبار و حوادث تاریخی، مشروط به این است که از نظر سند و متن با هم مقایسه و متمایز گردند و سپس آنهایی که ترجیح دارند و با دلایل سازگارترند، برگزیده شوند.
آنچه گفته شد، به احادیثی که درباره آینده سخن می گوید اختصاص ندارد. بلکه احادیث مربوط به گذشته و حتی حال نیز به چنین نقدی الهام گرفته از یکی از اصول جاری عرف و شواهد حالی و مقالی نیاز دارد.
معیار در همه موارد - گذشته، حال و آینده - یکی است؛ یعنی همه آنها از اخبار غیبی هستند که جز از طریق خبردهنده ای راستگو و آگاه دانسته نمی شوند. از آنجا که این امور از منقولات هستند و منشأ آنها شنیدن است، تنها راه چاره، اخبار و احادیثی هستند که این گونه موضوع ها را روایت می کنند، نه هیچ چیز دیگر. ولی نگرش مؤمنان به متون دینی تفاوت می کند؛ به این ترتیب که اگر چیزی در قرآن کریم - وحیی که معجزه است - یا در حدیث شریف - که وحی غیر معجزی است - آمده باشد، در آن صورت مؤمنان به دلیل ایمانی که به خدا و رسولش دارند، به آن ایمان می آورند.
راز مطلب هم اینجاست که خداوند متعال، با آنکه ما را موظف ساخته است از عقل و داوری های عقلانی کمک بگیریم، این کار در جایی امکان پذیر است که راه شناخت تنها عقل باشد. ولی در جایی که داوری های عقلانی در آنها راه ندارد، خداوند بزرگ ما را موظف ساخته است از پیامبران پیروی و به اخباری که از شرع نقل می کنند، اعتماد کنیم؛ در آنچه انجام می دهند، از آنها پیروی کنیم و به هرچه مقرر می دارند، پایبند باشیم.
شریعت های آسمانی متکی به عنصر تبلیغ هستند. ازاین رو، انجام واجبات بر مسلمان، با آگاه شدن به آن، حتمی می شود. مأموریت پیامبران این است که احکام، حقایق و معارف را به بشر برسانند و حجت را بر آنان تمام کنند.
در این میان، مؤمنان موظف اند به آنچه پیامبران گفته اند و به آنها رسیده است، ملتزم باشند. خدای متعال فرموده است:
﴿وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾ (حشر: ٧).
آنچه را که رسول خدا برایتان آورده [است] بگیرید و به آن عمل کنید و از هرچه شما را باز داشته، خودداری ورزید.
از آنجا که شریعت اسلامی بر عنصر نقل و آگاهی از آن تکیه دارد، دانشمندان علم حدیث، قواعد معین و متقنی را برای ضبط روایت و نقل مقرر داشته اند. این قواعد در میان فرهنگ امت های پیشین، خواه آسمانی و جز آن، هیچ سابقه ای ندارد.
در پی وضع این قواعد، نصوص اسلامی از جمله نصوصی هستند که در تعیین راه های ایمن برای «توثیق نصوص»، از محکم ترین پایه های عرفی، وجدانی و عقلی برخوردارند. اینکه عالمان دین اسلام موفق شده اند برای حفظ و نگهداری دین و مواریث آن، تلاش های قابل ستایشی انجام دهند و اصول و فروعش را از تحریف و تصحیف در امان دارند، از عنایات پروردگار متعال نسبت به امت محمدی است.
از این رو، آن گاه که حدیث شریف، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) صادر و نقلش ثابت شود و طریق نقل آن درست و متن آن سالم باشد و به شخص برسد، او ملزم است در مسیر تصدیق پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، و پایبندی به قواعد مقرر شده و اصول مورد قبول، به درستی آن حدیث ایمان آورد. همچنین در صورتی که مضمون حدیث از مواردی باشد که جز از راه وحی دانسته نمی شود، مانند حوادث گذشته و انتظارهای آینده، برای شناخت آن، راهی جز نقل و شنیدن اخبار باقی نمی ماند. اگر امکان درک این مطلب برای عقل با دلایل، روش ها و ابزار خاص خودش امکان پذیر بود، در آن صورت آن نقل مؤکد می شود و چیزی که منقول است، ما را به سوی امری معقول رهنمون می شود.
در چنین فرضی، اگر منقول با معقول در تعارض باشد، در آن صورت باید منقول را به گونه ای تأویل کرد که برای عقل قابل پذیرش باشد. در غیراین صورت باید به آن بی اعتنا بود، ولی چنین اخباری بسیار نادر است و به آنها عمل هم نمی شود.
حال در مواردی که از ادراک عقل بیرون است و ابزار و دلایل عقلی به آنها راه نمی برد و آنها را درک نمی کند، انکار آنها معنا ندارد. در این مورد بر مؤمن واجب است آنچه را که از راه های ایمن به او رسیده است و طبق موازین متعارف اهل لغت از متن آن برمی آید و نیز به میزان توان و تا آنجا که با دیگر دلایل مسلم شرعی مخالفت ندارد، بپذیرد.
احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) از این قبیل هستند: آنها اخباری غیبی درباره آینده هستند که عقل به اثبات یا نفی آنها راه نمی برد - چون موضوعی خاص است و عقل تنها احکام امور کلی را صادر یا آنها را درک می کند - و در التزام به مدلول این احادیث نیز محال عقلی یا مخالف با مسلّمات عقلی وجود ندارد. عقل این موضوع را تا هنگامی که بر امتناعش دلیلی اقامه نشود، در شمار امور ممکن قرار می دهد. هیچ بعدی ندارد که خداوند برای این امت مؤمن و مجاهد شخصی «هدایت یافته» را ذخیره کند تا آنان را به راه رستگاری هدایت کند. خدای متعال می فرماید: ﴿وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا﴾؛ «کسانی که در راه ما بکوشند، ما راه های خویش را به آنان می نمایانیم». (عنکبوت: ۶٩)
احادیث و روایات صحیحی از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که به امت وعده فرموده است خداوند در آخرالزمان مردی را از اهل بیت: به نام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خواهد فرستاد. تصدیق این خبر چه منعی دارد؟ کدام دلیل عقلی با آن مخالف است؟
اما درباره جزئیات هم بارها تأکید کرده ایم این موضوع از اصولی که باید به تواتر ثابت شود، نیست. بلکه اخباری آحاد و پراکنده دراین باره رسیده و دلیل قاطعی نیز بر آن اقامه نشده است. حال چنانچه طریق و سند این روایات درست باشد و یک دلیل قطعی نقلی یا عقلی قطعی با آن مخالف باشد و نیز امکان تأویل آن به گونه ای که با این دلایل سازگار بیفتد، وجود نداشته باشد، لازم است آنها را کنار بگذاریم و به آنها ملتزم نشویم. البته این سخن به معنای انکار مطلق اصل مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) - که با اخبار فراوان ثابت شده است و فرقه های گوناگون اسلامی بر سر آن اتفاق نظر دارند - نیست.
عباد در ردی که بر برخی منکران امام مهدی (عجّل الله فرجه) نوشته، چنین آورده است:
ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] در آخرالزمان از امور غیبی است که تصدیق آن متوقف بر ثبوت نص از سوی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) است و درباره ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] در آخرالزمان و اینکه عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند، از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نصوص ثابتی داریم. کسانی که قائل به ثبوت این احادیث هستند، از عالمان و دانشمندان نقاد اهل حدیث هستند. تصدیق اخبار رسیده از سوی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر ما واجب است، خواه از اخبار گذشته باشد یا آینده یا حاضری که بر ما پوشیده است(27).
جنبه های مثبت مسأله وجود امام مهدی (عجّل الله فرجه):
نظریه مهدی موعود، با آن شکلی که میان احادیث مشترک است، جنبه های مثبتی دارد که با وجود تغافل منکران یا داشتن تلقی منفی از آنها، با دلایل عقلی و عرفی سازگار است.
انتظار فرج، یعنی مبارزه با نومیدی و امیدوار بودن به رحمت الهی. داشتن انتظار فرج، برای کسی که در محاصره مشکلات قرار گرفته، به گونه ای که ممکن است نابود شود و امیدی هم به رحمت الهی ندارد، موضوع بسیار مهمی است!
طبق احادیث رسیده از شیعه و سنی، در غیر قضیه مهدی موعود (عجّل الله فرجه) هم انتظار فرج عبادت شمرده شده است. مهدی تطبیق عملی و عینی نظریه انتظار فرج برای رسیدن به گشایش در سختی هاست و آن زمانی است که دنیا از ظلم و ستم پر شده و نومیدی بر همه جا سایه افکنده است و صدای عدالت به گوش نمی رسد. آن گاه است که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، همچون یک گشایش عام، دنیا را از عدالت، رحمت و نیکی پر می سازد. به همین جهت شخص منکر از روی درماندگی به این حقیقت اعتراف نموده و می گوید:
شیوع و انتشار این نظریه در میان ستمدیدگان امری طبیعی است و پرتوی است که در تاریکی می تابد و بوستان سرسبز آرزو و دنیای امن انسان شکست خورده به شمار می رود(28).
درحالی که اگر چیزی طبیعی باشد، چنین چیزی سنت خداوند در میان آفریدگان نیز است. ولی او این حقیقت را فراموش می کند و بار دیگر بر جنبه سلبی قضیه تأکید می ورزد و می گوید:
تسلیم شدن به ظلم، به امید آنکه روزی فرستاده ای الهی بیاید و آن را از میان بردارد، کاری بیهوده و موجب تخدیر مردم است. انتظار امری است غیر قابل تحقق که ملل اسلامی را به این سو سوق می دهد تا راه رهایی را در بیرون از سنت های خداوند در آفرینش جست وجو کند(29).
در پاسخ باید گفت:
١. نفس آرزو، انگیزه ای برای تسلیم ناپذیری است. وگرنه آرزو خوانده نمی شد؛ زیرا اگر چیزی آرزو و مانع نومیدی باشد، تحقق یافتن یا نیافتن امر دیگری در آن مؤثر نیست.
از این رو، آرزو گاه به نومیدی می انجامد و گاه صورت تحقق به خود می گیرد. چنانچه مسلمانان امیدوار باشند، خداوند روزی به دست مهدی موعود (عجّل الله فرجه) آنان را از چنگ ستم خواهد رهانید. آیا شخص مؤمن حق دارد بگوید که این وعده هرگز تحقق نخواهد یافت؟! با صرف نظر از اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، این گوینده از کجا دانسته است این آرزو هرگز تحقق نخواهد یافت تا بتواند با این قطعیت سخن بگوید؟ آیا این همان غیب گویی که او آن را قبول ندارد، نیست؟ آیا منطق متقن بحث علمی همین است؟
٢. در میان احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه)، چیزی که کوچک ترین اشاره ای به نفی قیام و عزتمندی مسلمانان پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) کند، وجود ندارد. این سخنی است که ناصرالدین البانی به آن رسیده است. وی همچنین می افزاید:
اگر در میان مسلمانان اشخاص جاهلی هستند که این موضوع را فهم نمی کنند، راه درمان جهلشان این است که آنان را آگاه ساخت و به آنها فهماند؛ نه اینکه احادیث درست را به دلیل بدفهمی آنان کنار گذاشت(30).
می گویم: «این (منفی دیدن مهدویت) نغمه ای است که از احمد امین(31) و پیروانش گرفته شده است». عباد در پاسخ این اشکال چنین گفته است:
ظهور [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] در آخرالزمان با سنت خداوند در میان آفریدگان سازگار است. سنت خداوند این است که حق و باطل پیوسته با یکدیگر درگیرند و خداوند در هر دوره ای کسی را آماده می کند که حق را یاری کند. ازاین رو، هیچ گاه زمین از حجت الهی تهی نیست و [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)]، فردی از امت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که خداوند دین خویش را در روزگار خروج دجال به وسیله او یاری می دهد. این چیزی است که پیامبری که از روی هوای نفس سخن نمی گوید و سخن او وحیی است که بر وی نازل می گردد(32)، به آن گواهی می دهد.
٣. کی و کجا انتظار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سبب سر تسلیم فرود آوردن شده است؟ چگونه گوینده به خودش اجازه می دهد این نکته منفی را بازگو کند؟
شیعیان به سبب پذیرش اخبار پیامبر راستگو، محمد امین (صلّی الله علیه و آله و سلم)، بیش از همه به ظهور مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) اعتقاد دارند و با بی صبری و اصرار در انتظار ظهور او هستند. ازاین رو، به خاطر داشتن این اعتقاد، حتی از سوی برخی برادران مسلمان خویش، هدف انواع تهمت ها و ناسزاگویی ها و خوار شدن ها قرار می گیرند. اینان سخت به انتظار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ملتزم هستند؛ به گونه ای که این انتظار، از ویژگی های خاص آنها به شمار می رود و گویی تنها امت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) اینها هستند که آن رسول رحمت به آنها وعده داده است حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور خواهد کرد و فرموده در انتظار او باشند. با این همه، امروزه شیعیان در صف مقدم حرکت های انقلابی برضد ستمگران و متجاوزان قرار دارند. آنان با همه نیرو، خود را برای ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) آماده می کنند و هرچه در توان دارند، نیرو و تجهیزات نظامی فراهم می آورند و به این وسیله دشمنان خدا و دشمنان کافر خویش را از یهود و نصارا، سلفی ها، مادی گرایان و پیروان حکومت هایی که در ظاهر ادعای مسلمانی دارند، ولی در اندیشه و عمل مستعمره هستند، می ترسانند.
شیعیان بر این باورند تلاش های آنان، زمینه ساز حکومت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و گرفتن آرامش از سرکشان و ستمگران است. آنان هرگونه زورگویی حاکمان را خواه آنهایی که دوران آنها گذشته یا آنهایی که اینک به نام اسلام بر پا هست، مردود می شمارند و درصددند تا آنجا که می توانند، احکام اسلام را پیاده کنند و به قوانین آن در زمین حاکمیت بخشند.
شیعیان، رمز همه انقلابیون مؤمن و حق طلب و عدالت خواه در همه سرزمین های اسلامی و حتی غیراسلامی هستند.
در مقابل، حکومت های ستمگر اسلامی و غیراسلامی، آزادی خواهان و ظلم ستیزان را متهم می سازند که یا شیعه یا با دولت های شیعی مرتبط هستند یا آنکه به شیعیان تمایل دارند یا از آنها مال و سلاح دریافت می کنند. به طور کلی، آنان انواع تهمت های دیگری که هیچ کدام واقعیت ندارد، به شیعیان وارد می سازند؛ درحالی که در میان قیام کنندگان، کسانی هستند که شیعه و دولت های شیعی، هیچ کدام را قبول ندارند!
این واقعیت روشن ترین دلیل بر بطلان مدعیانی است که معتقدند اعتقاد به مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)، اثری منفی دارد؛ به گونه ای که این اعتقاد به پذیرش ستم می انجامد.
فلسفه انتظار که نظریه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) بر آن مبتنی است، از سوی یکی از عالمان بزرگ شیعی سده چهارم هجری، یعنی علی بن حسین بن موسی، ابن بابویه ابوالحسن قمی (متوفای ٣٢٩ه. ق) بیان شده است. وی در کتاب «الامامة و التبصرة من الحیرة» که درباره این موضوع نگاشته است، پنج دلیل انتظار را بیان می کند که از عوامل مثبت اعتقاد به مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) است. او می نویسد:
لیکن خداوند متعال برای هر دوره ای مردم را در انتظار چیزی و در وضعیت داشتن امید به چیزی قرار داده است تا اینکه:
١. با طولانی شدن مهلتی که خداوند تعیین می کند، دل کسی سخت نگردد؛
٢. هنگام دادن کیفر بر کارهای بد و فحشا، دیر انگاشته نشود؛
٣. همه عامل ها در آمادگی به سر ببرند؛
۴. کسانی که کار خیر می کنند، آرزومند باشند و کسانی که کار بد انجام می دهند، بترسند و خودداری کنند؛
۵. خداوند برخی را به وسیله برخی دیگر از میان بردارد(33).
خداوند به من توفیق داد تا بر این کتاب دست یابم و آن را مطالعه و تصحیح کنم و این بخش از سخن نویسنده را آن گونه ای که مناسب جایگاه کنونی است، شرح داده و گفته ام:
علت های پنجگانه ای را که مؤلف برای غیبت بیان کرده است، در حقیقت همان اسرار انتظار هستند و به ما این امکان را می دهد که بتوانیم آن را بسیار شرح بدهیم. ولی ما در اینجا به سخنی کوتاه بسنده می کنیم:
نکته نخست؛ وی اشاره به آرزویی دارد که غیبت امام در دل مستضعفان ایجاد می کند و اینکه انتظار، دل های منتظران را سخت و نومید نمی کند؛ بلکه در دل هایشان ایجاد نشاط، جهش و شجاعت می کند؛ زیرا با داشتن ایمان به غیب، آن گونه که مخالفان می پندارند، راه را گم نمی کنند؛ بلکه طبق وعده الهی اطمینان دارند با یک رهبری حکیمانه و نیز یاری الهی، روزی آزاد خواهند گشت.
دوم اینکه، به طاغوت های سوار بر گرده مردم اشاره می کند؛ به گونه ای که غیبت در عمق جان اینان وحشت پدید می آورد و آرامش را از آنان سلب می سازد؛ زیرا اینان نمی دانند عذاب الهی چه وقت سراغشان خواهد آمد!
از این رو، ناآگاهی نسبت به سرنوشت، آنان را آشفته می سازد و در انجام کارهای ظالمانه و تبهکارانه به تردید می افکند؛ زیرا اینان «هر صدایی را ضد خودشان می پندارند».
سوم - و مهم تر از همه - اینکه غیبت، انسان مؤمن و مجاهد در راه خدا را در هوشیاری و آمادگی کامل قرار می دهد تا در زمان لازم نقش خویش را ایفا کند.
او روزها و بلکه ساعت ها را می شمارد تا وقت آن فرا رسد و او به سوی هدف رهسپار شود. بر این اساس، وی ناگزیر باید هم به عامل صلاح و درستکاری مجهز باشد و هم به سلاح مبارزه. چنین انتظاری یعنی حرکت مستمر سربازان حزب الله و مردان عمل. آیا حکمتی بالاتر از این وجود دارد؟!
چهارم اینکه وعد و وعید و بشارت و هشدار از اموری است که همه افراد در زندگی به آنها اهتمام و اعتماد دارند. پس اگر گامی به سوی آرزوها برمی دارند یا از انجام کاری بازمی ایستند، هر دو بر پایه وعد و وعید است. ازاین رو، انتظار برای شخص نیکوکار حاشیه ای امن پدید می آورد؛ به گونه ای که تا رسیدن به آرزوی خویش از انجام کار نیک بازنمی ایستد و برای شخص شرور پیوسته ترس و نگرانی به وجود می آورد تا از شرارت و پلیدی بازش دارد!
موضوع پنجم، به سنت تنازع بقا در زندگی اشاره دارد؛ یعنی برخی امور باید ناشناخته بماند تا شتاب حرکت زندگی استمرار یابد و اخگر هستی همچنان افروخته و انسان در انتخاب برتر آزاد بماند؛ زیرا اگر همه حقایق عریان بود، طرف داری از حق برای کسی امتیاز به شمار نمی آمد و دوری گزیدن انسان از شر نیز سبب شادی و خوش حالی نمی گشت.
همچنین این پدیده حجت را بر مخالفان تمام می کند؛ کسانی که راه تباهی و ستم را در پیش گرفته اند، درحالی که نیکان نیز در کنارشان زندگی می کنند و چنین است که: «اگر خداوند تجاوز گروهی را به وسیله گروهی دیگر دفع نکرده بود، به یقین صومعه ها، دیرها و مسجدهایی که خداوند در آنها فراوان یاد می گردد، از میان می رفت» (حج: ۴٠)(34).
خلاصه آنکه جنبه های مثبتی که ابن بابویه در سده چهارم برای انتظار بر شمرده، الهام گرفته از واقعیت زندگی و سنت خداوند در میان مردم است و بر همه حالت های انتظار که در روزگار وی و نیز پیش و پس از آن وجود داشته است، تطبیق می کند؛ به گونه ای که ستمدیدگان سراسر زمین و مؤمنانی که در سرزمین های اسلامی زندگی می کنند، با پذیرش سخن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) و دعوت مردم برای آمادگی ظهور وی در جوش و خروش به سر می برند و حاکمیت «کلمة الله» را انتظار می کشند. آنان ضد حکومت های ستمگر و حاکمان سرکش و هر دجال پستی که به باطل و دروغ و زیر نقاب اسلام بر اریکه قدرت و حکومت تکیه زده است، قیام می کنند. همه مسلمانان در انتظار ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) هستند تا روزی بیاید و با برقراری حکومت مستضعفان روی زمین، نصرت الهی را تحقق بخشد. ان شاء الله.
فصل ششم: جایگاه عقل در نقد حدیث
نقد عقلانی احادیث رسیده درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را می توان محور اصلی مناقشه های منکران حقیقت وجود ایشان دانست. خلاصه مطلب چنین است:
تکیه عالمان بر روش نقد اسناد است، نه متون، هرچند این موضوع به هیچ روی ما را از بحث درباره متن بی نیاز نمی سازد؛ زیرا خود محدثان قاعده مهمی را وضع کرده اند که می گوید: «درستی سند به معنای درستی متن نیست». ازاین رو، برخی از آنها بر نقد متن تأکید ورزیده و ضمن بیان منابع کار، هجده ملاک نیز برایش مشخص ساخته اند.
آنان در پایان، بر لزوم تکیه بر عقل در نقد متن متمرکز شده و مدعی اند از این کار غفلت شده است. آنان می گویند: «غفلت ورزیدن از جنبه عقلانی حدیث و تکیه بر صرف درستی سند، موجب می شود اسلام از مهم ترین امتیاز خود، یعنی نداشتن تناقض با عقل سلیم، تهی شود».
آنان سخن «ابن جوزی» را دراین باره نقل می کنند که گفته است:
هر حدیثی را که دیدی با عقل مخالف یا با اصول پذیرفته شده در تناقض باشد، بدان که ساختگی است و خود را برای اعتبار بخشیدن به آن به تکلّف مینداز.
از احمد بن حنبل و ابن جوزی نقل شده که هر دو اخبار مربوط به کشت و کشتارها و پیش بینی آینده را بی اعتبار می دانند. برخی با تکیه بر اینکه اخبار مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز از نوع اخبار مربوط به کشت و کشتارها و امور آینده است، این قاعده را بر مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) نیز تطبیق داده و آنها را با عقل خویش در تعارض یافته اند.
در اینجا قصد بحث درباره جزئیات موضوع را نداریم و تنها به بیان چند نکته کلی بسنده می کنیم:
١. خاستگاه اصلی نقد عقلانی احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - چنان که از همه مثال های مورد مناقشه منکران برمی آید - در اصل نظریه نیست، بلکه در جزئیات مربوط به آن است.
همان گونه که در فصل چهارم دیدیم، میان اصل و جزئیات در احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، تفاوت بسیار است.
٢. نیز یادآور شدیم که عقل، تنها مُدرک احکام و قضایای کلی است و به امور و رویدادهای خاص راهی نمی برد. بنابراین، از آنجا که قضیه مهدی موعود (عجّل الله فرجه) نیز یک امر شخصی و غیبی مربوط به آینده است، عقل در نفی و اثباتش راهی برای مداخله ندارد. در نتیجه، درگیر کردن عقل و احکام عقلی در این امر، ناشی از اندک بودن شناخت نسبت به امور عقلی و میزان تأثیرگذاری آن است.
همان گونه که پیش از این گذشت، ثابت بودن وجود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، انتظار او و ظهورش، با هیچ قضیه یا حکم عقلی یا شرعی مخالفت ندارد. بلکه موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از امور خارجی است و از نظر عقلی، مشمول (قاعده منطقی) امکان خاص می شود که می گوید: «اگر چیزی اقتضای ثبوت و التزام به آن را داشت، ثابت و لازم می شود. وگرنه تا هنگامی که بر ممتنع یا محال بودنش دلیلی عقلی اقامه نشده است، نمی توان آن را مردود شمرد».
آنچه گفتیم، مسائلی درباره اصل قضیه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. ولی درباره جزئیات باید گفت: اگر چیزی از جزئیات با اصلی عقلی یا شرعی یا حتی یک فرع مورد اجماع شرعی مخالف باشد، مردود است؛ به گونه ای که اگر سندش درست نباشد، نسبت دادن آن به شارع مقدس جایز نیست و اگر هم درست باشد، یک خبر عادی مانند دیگر اخبار است که از نظر علمی و عملی الزام آور نیست. اگر هم زیان بار نباشد، هیچ مانعی بر سر التزام به آن وجود ندارد و اگر زیان بار بود، مشمول حکم ضرر می شود. همچنین برای مردود شمردن عقلی یک چیز لازم است: عقول همه بشر بر سر مردود بودنش توافق داشته باشد، نه عقل یک شخص!
اگر شخصی به مجرد اینکه حدیثی به نظر او بعید آمد، حکم بطلان آن را صادر کند و تنها خودش آن را غیرعقلانی بشمرد، این استبداد عقلانی است و چنانچه در ادعای اینکه برخی جزئیات برای او قابل درک نیست، صادق باشد، به سبب قصور معذور است. ولی از آنجا که جزئیات از ارکان و ضروریات دین نیست، انکار آنها موجب کفر کسی نمی شود.
اما ابن خلدون احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را از دو جنبه نقد می کند:
اول: مناقشه های سندی و تضعیف احادیثی که خود او نقل می کند. او تنها ٢٨ حدیث را نقل کرده و به درستی شماری بسیار اندک از آنها نظر داده است.
بر فرض اینکه همه این احادیثی که بیان کرده است ضعیف باشد، اینها تنها شامل بخشی از اخبار رسیده درباره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می شود. روشن است که نقد بخشی از احادیث، دلیل بر ضعف همه آنها و باطل بودن اصل قضیه نیست.
پیش از این با وجوه خللی که ابن خلدون در احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وارد کرده است، آشنا گشتیم. در اینجا ناگزیر باید به یک نکته بسیار مهم اشاره کنیم که افتخار یک فرد به کار ابن خلدون منشأ درستی ندارد و چیزی جز پیروی از هوای نفس نیست. به عبارتی، ابن خلدون مرد این میدان نیست و حق این است که در هر فنی - به قول آقای کتانی(35) - به اهل آن مراجعه کنیم.
فن و تخصص ابن خلدون علم تاریخ است، نه حدیث شریف و رجال آن. راه حدیث، نقل است و کارشناسان آن، محدثانی هستند که آن را می جویند و در راه کسب آن، بسیار می کوشند. اینان هستند که به قواعد و اصول آن آشنایی دارند.
آقای صدیق غماری می گوید: «ابن خلدون در این زمینه جایگاه برجسته ای ندارد و بهره و سهمی از این امور نبرده و میزان درخوری از آن نصیب وی نگشته است. چگونه می توان در زمینه احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به او اعتماد و برای تحقیق پیرامون مسائلش به وی مراجعه کرد»(36).
شیخ محدث و نقاد، احمد شاکر، در برخی گزینش هایی که از احادیث مسند احمد انجام داده می گوید:
ابن خلدون به موضوعی که دانش آن را ندارد، وارد گشته است و خداوند می فرماید: وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛ «آنچه را که دانش آن را نداری، پی مگیر». ابن خلدون به عرصه ای گام نهاده که در صلاحیتش نبوده است. او در فصلی از مقدمه اش که به «ذکر احادیث مهدی» اختصاص داده، به بیهوده گویی شگفت انگیزی روی آورده و غلطهای بسیار آشکاری را مرتکب گشته است. ابن خلدون سخن محدثان را درست نفهمیده و اگر از گفته هایشان آگاهی کامل می داشت و آنها را درک می کرد، هیچ یک از گفته هایش را بر زبان نمی آورد(37).
عباد در پاسخ ابن محمود، از مقلدان ابن خلدون، در نقد احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) گفته است:
ابن خلدون یک مورخ است و از رجال حدیث نیست و سخن او در تصحیح یا تضعیف احادیث، مورد اعتنا و توجه نیست. در زمینه هایی از این قبیل باید به کسانی چون بیهقی، عقیلی، خطابی، ذهبی، ابن تیمیه، ابن قیم و دیگر اهل درایت و روایت تکیه کرد که بسیاری از احادیث مهدی را صحیح خوانده اند(38).
بنابراین، چگونه می توان در تضعیف احادیث امام مهدی (عجّل الله فرجه) که از نظر علمی مورد اختلاف است، بر آرای کسی چون ابن خلدون تکیه کرد!
دوم: دلیل دیگری که ابن خلدون در نقد احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر آن تکیه کرده، قاعده اجتماعی اوست؛ مبنی بر اینکه عصبیت، تأمین کننده پیروزی در هر نهضت دینی یا سیاسی است؛ به گونه ای که بدون آن هیچ دعوتی به کمال نمی رسد و این در حالی است که این عصبیت برای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) حاصل نیست.
او در پایان فصلی که به بیان مهدی (عجّل الله فرجه) اختصاص داده است، می گوید:
حقی که شایسته است نزد تو ثابت باشد، این است که هیچ دعوت دینی یا سیاسی جز به وجود قدرت و عصبیتی که آن را پشتیبانی و در برابر مخالفان از آن دفاع کند تا فرمان خداوند بر آن تعلق گیرد، به پایان نمی رسد.
عصبیت فاطمیان و بلکه همه قریش، از سراسر گیتی برچیده شد و ملت های دیگری با عصبیت هایی برتر از عصبیت قریش پیدا شدند. مگر آن دسته از نسل ابوطالب از بنی حسن و بنی حسین و بنی جعفر که در این سرزمین پراکنده [شدند] و بر آن چیره هستند. اینان عصبیت هایی بدوی و پراکنده ای هستند که در سکونت گاه ها و امارات و با آرایی پراکنده زندگی می کنند و به هزاران تن می رسند.
چنانچه ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) درست باشد، ظهور وی هیچ وجهی ندارد، مگر اینکه از اینان باشد و خداوند دل هایشان را بر پیروی از او الفت بخشد تا آنکه با آشکار شدن ندای او، شوکت و عصبیت او کامل شود و مردم به آن روی آورند. ولی اگر جز این باشد، مثل اینکه یک فاطمی از اینان در گوشه ای از دنیا و بدون داشتن عصبیت و شوکتی و به صرف منتسب بودن به اهل بیت به چنین امری دعوت کند، کارش سامان نمی گیرد و امکان پذیر نیست(39)!
ابن خلدون با این منطق می خواهد احادیث صحیحی را که درباره مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) و وعده ظهور وی رسیده است، نفی کند. ولی غافل از اینکه این منطق در برابر نص و واقعیت، سست و بی پایه است؛ زیرا نخست اینکه، او اساس پیروزی را به عصبیت نسب محدود ساخته و این چیزی است که با منطق اسلامی که هرگونه عصبیت و نژادپرستی را مردود می شمارد و به برادری اسلامی دعوت می کند، ناسازگار است.
دوم اینکه، ادعای او درباره دیانت ها و نهضت های دینی که در زمین برپا گشته است و همچنان ادامه دارد، صدق نمی کند؛ زیرا این نهضت ها بر عصبیت تکیه ندارد و حتی در موارد بسیاری با آن در تضاد است.
در نهضت اسلام که به وسیله رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) برپا گشت، جز شمار اندکی از اعضای قبیله اش، با وی همراه نبودند و بیشترشان سخت ترین مواضع را نسبت به آن حضرت داشتند. ولی او به یاری خداوند بر آنان چیره شد و آنان را شکست داد.
رهبر انقلاب اسلامی ایران، امام خمینی (رحمة الله)، مردی علوی بود که وابستگی و انتسابی به هیچ قدرت و عصبیتی جز علقه ربانی که مقلدان وی را با او پیوند می داد، نداشت. اما خداوند او را بر حکومتی پیروز کرد که ریشه ای ایرانی داشت و با پیشرفته ترین شیوه ها و به گونه ای روشمند، ایرانی گری را تبلیغ می کرد. با این وجود، ملت مؤمن در کنار امام علوی ایستاد تا انقلاب به پیروزی رسید.
سوم اینکه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) کسانی را دارد که زمینه را برای حکومت وی فراهم می سازند. درحالی که از قوم و قبیله او نیستند؛ یعنی چنین نیست که تنها در میان قبیله خودش از آل ابوطالب و با پشتیبانی آنها ظهور کند. این حقیقت از سوی بسیاری از احادیث مورد اتفاق طرفین تأیید می شود.
چهارم اینکه، چنانچه احادیث مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) درست باشد، باید از آنچه در متن آنها آمده است، پیروی کرد. این احادیث دلالت دارد بر اینکه «مردی از اهل بیت ظهور می کند و مردم را به رشد و هدایت فرا می خواند و «کلمة الله» را روی کره زمین حاکم می سازد. ولی اینکه او به صورت خاص در میان طالبیان ظهور می کند، آن گونه که ابن خلدون باور دارد، حجت نیست و در هیچ حدیثی چنین چیزی نیامده و استدلال او دراین باره ضعیف است. ازاین رو، دلیلی ندارد ما به نظر او ملتزم باشیم؛ زیرا اگر او به خدا و رسول ایمان داشت، باید دست از این نظریه سست خود برمی داشت و به آنچه در احادیث درست آمده است نیز پایبند بود.
فصل هفتم: آیا مسأله امامت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از عقاید است؟
برخی بزرگان اهل سنت، اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در ضمن عقاید یک مسلمان گنجانده اند. در نتیجه، در اعتراض به آنان گفته شده است: «شایسته است که این قضیه بعید شمرده شود؛ زیرا شیعیان آن را جزو عقاید می شمارند؛ چون حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) امام است و امام هم به شیعیان تعلق دارد. چنانچه ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) از علایم برپایی قیامت باشد، باید به خاطر داشته باشند که احادیث آن اخبار آحادی است که هیچ عقیده ای با آنها به اثبات نمی رسد»(40).
در پاسخ می گوییم دلیل نخست برای بعید شمردن اینکه موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مطابق عقیده اهل سنت از عقاید باشد، نیکوست.
اهل سنت معتقدند امامت از فروع دین و اعمال واجب بر امت است، نه از اصول اعتقادی که مبنای ایمان است و حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر فرض ثبوت و صحت خبرش، تنها یک خلیفه است، نه بیشتر. ولی چنانچه اخبار مربوط به امام مهدی (عجّل الله فرجه) درست باشد و به اندازه ای که مفید علم است، برسد، در آن صورت از واحد بودن خارج می شود. پس درحالی که می دانیم شماری از بزرگان علم حدیث ادعای تواتر این اخبار را دارند، چرا نباید عقیده ای علمی را اثبات کند؟
حال اگر این اخبار به تواتر نرسد، ولی درست باشد و اسنادش از غلط و سهو مبرا شده باشد و فرض را بر این بگیریم که مضمون آنها عقیده را دربرنمی گیرد، آیا بر مسلمان جایز است آنها را رد کند و به ساختگی بودن و بطلان آنها حکم دهد؟
عالمان در چنین مواردی مقرر داشته اند چنانچه احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از عقاید نباشد، از مواردی است که باید به آن پایبند بود. ولی نه همچون یک اعتقاد، بلکه به اعتبار اینکه درباره اش خبر صحیح رسیده است. شیخ خضر حسین گفته است:
هرگاه حدیث صحیحی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) برسد، مبنی بر اینکه در آخرالزمان چنان خواهد شد، برای ما علم حاصل می شود و باید نسبت به آن توقف کرد؛ بدون آنکه نیازی باشد که راویان حدیث به اندازه ای باشند که به حد تواتر برسد(41).
کمترین کاری که می توان نسبت به این احادیث کرد، این است که آنها را در شمار دیگر احادیثی قرار دهیم که عالمان و فقیهان و همه مسلمانان به اعتبار صدورشان از سوی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنها را حجتی معتبر می شمرند و مدلولشان را دلیل شرعی می دانند و به آنها مقید هستند. بنابراین، بر همه معتقدان به دین اسلام و پیامبری محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) واجب است که به آنها ملتزم باشند.
رد و کنار گذاشتن این احادیث و نادان خواندن کسانی که به آنها ملتزم هستند، چیزی است که مسلمانان، نه در گذشته و نه حال، به این شیوه عمل نکرده اند، مگر شمار اندکی مثل ابن خلدون و همفکرانش که با دلایلی واهی این روش را در پیش گرفته اند.
١. جعل حدیث:
برخی کوشیده اند تا جعل احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را از کارهای شیعیان قلمداد کنند. از کسانی که خود را «مورخان حرکت فکری در جهان اسلام»(42) نامیده اند، چنین نقل شده است:
جعل حدیث به صورت عمدی و برای خدمت به اهداف سیاسی در روزگار فتنه در سال های ٣۵ تا ۶٠ هجری آغاز گردید. جعل حدیث در خدمت اهداف و جهت گیری ها و روش های اعتقادی نیز قرار گرفت. آغاز جعل حدیث به دست شیعیان بود که احادیث بسیاری را برای برتر نشان دادن [حضرت] علی و فرزندانش [:] بر دیگر صحابه جعل کردند؛ تعصب داشتن نسبت به اهل بیت، سخن حقی است که از آن اراده باطل می شود. شمار بسیاری از زندیق ها و اشخاص ضعیف الایمان و ملت هایی که قدرت را از دست داده و کمر به نابودی اسلام و تضعیف حاکمیت عرب بسته بودند، زیر پوشش دوستی اهل بیت [:] خود را پنهان کردند(43).
این مسأله آن قدر ساده نیست که بتوان با سخنان افرادی ناشناس، هرچند با عنوان تاریخ نگاران حرکت فکری اسلامی، درباره اش با قطعیت سخن گفت. گرچه این ادعاها به ذهن کسانی که شایستگی این نوع قضاوت را ندارند، راه یافته است، ولی اینکه بر سر زبان ها باشند، دلیل بر پذیرش بدون چون و چرای آنها نمی شود. البته خود همین سخنانی که در اینجا نقل شد هم قابل مناقشه است. به این ترتیب که اگر جعل حدیث با انگیزه های سیاسی صورت گرفته یا اینکه در خدمت هدف ها و جهت گیری ها و روش های اعتقادی قرار گرفته است، چرا نباید جناح های مخالف شیعه کار جعل حدیث را آغاز کرده باشند!
چنان که داشتن تعصب نسبت به اهل بیت سخن حقی است که از آن اراده باطل شده است؛ چرا تعصب نسبت به صحابه سخن حقی نباشد که از آن اراده باطل شده است!
چرا شمار بسیاری از زندیق ها و اشخاص سست ایمان و ملت هایی که حاکمیت را از دست داده اند نباید در فضایل صحابه، حدیث جعل کرده باشند تا از این راه اسلام را نابود و خود را به خلفایی که بر سر قدرت بوده اند، نزدیک سازند و به وسیله کشتن انسان های نیک و واعظانی که با انحراف از دین درست مبارزه می کرده اند، به ویژه عالمانی از اهل بیت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و صحابه نیک ایشان، اسلام را به نابودی بکشانند!
دلیلش هم این است که انسان های باتقوا و عالمان اهل بیت و صحابه، در دوران حکومت خلفا در سده یکم هجری به هر وسیله ای قربانی شدند؛ به گونه ای که شماری تبعید گشتند، شماری نفی بلد شدند، شماری به زندان رفتند و شماری دیگر در جنگ یا بر اثر شکنجه به قتل رسیدند!
چرا جعل حدیث را نباید به قریش نسبت داد که به زور اسلام را پذیرفت؛ به ویژه آنها که در فتح مکه اسلام آوردند و تا آخرین لحظه ای که مجبور به زمین گذاشتن سلاح شدند، دست از جنگ با اسلام برنداشتند و پس از درگذشت پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) هر کاری که برای کنار گذاشتن اهل بیت و صحابه بزرگوار از دست آنان برمی آمد، از آزار و زندانی و شکنجه، انجام دادند.
چرا نباید جعل حدیث را به آنها نسبت داد که با هدف نابودی اسلام، احادیث را جعل کردند؛ اسلامی که عزت و کرامت جاهلی شان را از میان برد و پس از آنکه ناچار به پذیرش اسلام گشتند، پنهانی اقدام به تخریب آن کردند و از راه نزدیک شدن به حکام و حرکت در رکابشان، به مناطق نفوذ و سلطه آنان سرازیر گشتند! چرا باید جعل را به ملت های دیگری که تنها به اسلام درآمدند، اختصاص داد؟
اگر این سخن درست باشد که ملت های غیرعرب به دلیل از میان رفتن عزت و شوکتشان به وسیله اسلام، اقدام به جعل حدیث کردند، چرا باید موضوع را تنها به ایران قدیم نسبت دهیم، درحالی که رومیان، یهود و نصارای حاضر در شام و فلسطین و سرزمین روم نیز در شمار ملت های شکست خورده بودند. وانگهی ایران قدیم که بر نسبت دادن جعل به آن تأکید می شود، در دوران جعل احادیث، یعنی سده دوم هجری، شیعه نبودند. بلکه همه آنها سنی مذهب بوند. بنابراین، آیا می شود بر این پایه حکم کرد احادیثی که آنان در فضایل صحابه نقل کرده اند، جعلی است؟ درحالی که سرزمین های عربی، به ویژه شهرهای بزرگ، پر از شیعه بود!
ایران در روزگار فتنه و پس از آن تا سده هفتم، سنی مذهب بود و پس از سده هفتم بود که تشیع به صورت رسمی وارد ایران شد. درحالی که تشیع از سده های نخست هجری در میان اعراب و سرزمین های عربی پراکنده شد. اینک، باید دید تا چه زمان نویسندگان اهل تسنن بر این انبوه پندارهای دروغین پای می فشارند و بی هیچ شرمی آنها را بازگو می کنند. درحالی که خورشید اتهامات تعصب آمیز و دروغ غروب کرده است، ولی آنان بی آنکه درباره نقل های پیشینیان خود و ابعاد آنها تأمل کنند، همان سخن ها را تکرار می کنند؟
این مطلب روشن است و هر آزاده ای آن را تأیید می کند که در آن دسته از روایت های حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که به وسیله اهل سنت بیان شده است، مواردی وجود دارد که «کعب الاحبار یهودی که شمار بسیاری را خیره دانش خویش کرده، روایت کرده است... راویان ثقه نیز از او بهره برداری کرده و از مسأله امام مهدی (عجّل الله فرجه) نمایشگاهی برای مفاخر یهود برپا کرده اند»(44).
این در حالی است که کعب به صورت مطلق در زمره شیعه به شمار نمی آید. بلکه از راویان موثق اهل سنت است که آنان بر وی تکیه کرده و کتاب هایشان را از نقل های وی پر ساخته اند. درحالی که بسیاری از روایات او اسرائیلیات دروغی است که به خدا و رسولش نسبت داده شده است. با این وجود، چرا کسی از اهل سنت از خودش نمی پرسد که ممکن است یهود از طریق این کعب حرفه ای و اخباری که از وی در کتاب های اهل سنت نقل شده است، بر تفکر اهل سنت تأثیر گذاشته باشد، ولی آنان سخت اصرار دارند که اندیشه شیعه از طریق یک یهودی دیگر به نام عبدالله بن سبأ شیعی نما از یهودیت تأثیر پذیرفته است. درحالی که شیعیان از ابن سبأ بیزاری می جویند و در کتاب های تاریخ و رجال نقل شده است که امام علی (ع) او را کشت و با آتش سوزاند. از این رو، او نزد شیعیان مطرود و ملعون است و در کتاب های آنان از روایت های وی چیزی نیامده است. ولی کعب نزد علمای اهل تسنن از اعتماد و احترام کاملی برخوردار است؛ به گونه ای که به او و دانش او افتخار و خرافه های اسرائیلی وی را دهان به دهان نقل می کنند.
آیا منطق عدالت این است؟! آیا عدالت کتاب و قلم این است؟! آیا این موضوعی است که در یک سخنرانی علمی متقن قابل طرح باشد؟
در موضوع جعل حدیث و انتساب آن به شیعه، یک سخن دیگر نیز داریم که در کتاب مفصل «تدوین السنة الشریفة»(45) آورده ایم. از این رو برای پرهیز از به درازا کشیدن بحث از تکرار آن خودداری می کنیم.
درباره نظر علمای اهل سنت نسبت به اتهامی که درباره جعل حدیث به شیعه وارد می شود، شیخ محمد خضر حسین چنین گفته است:
برخی منکران احادیث [امام] مهدی [(عجّل الله فرجه)] به طور کل درباره احادیث [حضرت] مهدی [(عجّل الله فرجه)] می گویند که بدون شک ساخته شیعه است. در پاسخ به این اتهام باید گفت که این احادیث با سلسله اسنادشان روایت شده اند و ما رجال اسناد برخی از آنها را مورد بررسی قرار داده و دیده ایم که آنان به عدالت و دقت مشهورند و هیچ یک از رجال جرح و تعدیل نیز با همه شهرتی که در نقد رجال دارند، آنان را به تشیع متهم نکرده اند(46).
عباد نیز در پاسخ این پندار باطل گفته است:
گفته اند نظریه مهدی از عقاید شیعه سرچشمه می گیرد و آنها بودند که جعلش را آغاز کردند و افکار جمهور را فریفتند... آنان احادیثی را از قول رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) دراین باره جعل کرده و اسنادش را محکم کردند و از راه های گوناگون آنها را پر کردند و مردم ساده دل نیز آنها را پذیرفتند، اما چنین نظریه ای موجب کاستن از قدر و منزلت گذشتگان این امت و نگاهبانان سنت و ناقلان اخبار و بدگویی از آنها و توصیف افکارشان به ساده لوحی است و اینکه موضوعات را به دلیل سادگی شان می پذیرفتند. بدون شک این سخن بسیار خطرناک است(47).
٢. مسأله وحدت [امت] و روایت حدیث:
درحالی که التزام به امام مهدی (عجّل الله فرجه) بر پایه احادیث فراوان می تواند عامل بسیار مؤثری برای متحد ساختن مسلمانان باشد، برخی تفرقه افکنان با آنکه به دوستی، وحدت و اتحاد تظاهر می کنند، در تلاشند تا آن را از میان ببرند.
شیعیان که به پیروی از این احادیث خود را ملتزم به امامت مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) می دانند، با همه توان در تحکیم و عمومیت بخشیدن به این نظریه در میان امت می کوشند. آنها در تلاشند تا از هر راه ممکن میان فرقه های اسلامی الفت ایجاد کنند. حتی فقیهانشان در زمینه احکام فقهی و شرعی به اخبار عامه و صحاح اهل سنت استناد می کنند. این شیوه ای است که آنها همیشه طبق آن رفتار کرده اند.
در مقابل، به جای اینکه چنین شیوه ای سبب بزرگداشت و تحسین قرار گیرد، انگیزه ای برای خشم یکی از نویسندگان تفرقه افکن گشته و با حمله به شیعه گفته است:
در پژوهش های معاصران شیعه امامیه دیده می شود که به احادیث ثابت در صحاح اهل سنت استدلال می شود...، ولی این کار برای اقناع ما و یا صرف ایجاد انس و الفت انجام می شود. آنها این موارد را «از چیزهایی که عامه روایت کرده اند، می خوانند»، درحالی که استنباط حکم از احادیث خودشان است؛ زیرا از امامان معصوم نقل شده است. این در حالی است که می بینیم اهل سنت سخت می کوشند که میان امت وحدت ایجاد کنند و آنان را با هم یک سخن کنند و هیچ کس را هم به فسق یا کفر متهم نمی کنند...(48).
هنگامی که شیعه احادیث عامه را نقل می کند، هرچند برای ایجاد الفت و خشنود ساختن آنان دست کم به همین میزان درصدد ایجاد الفت با عامه است، آیا اهل سنت هم حتی با همین هدف چیزی از احادیث شیعه را نقل می کنند یا اینکه نسبت به آرای فقهی و احکام شیعه تغافل می ورزند و احادیث اهل بیت و فقه آنان را به صورت مطلق وامی نهند؟
شیعیان به این دلیل در احکامشان به روایت های ائمه معصومین: استدلال می کنند که این روایت ها را به اعتبار سنتی برگرفته از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به درست ترین و سالم ترین راه دانسته و حجت می دانند.
این کار چه اشکالی دارد که به این شکل تردید برانگیز مطرح می شود؟ یا اشکالی در مراجعه شیعه به احادیث عامه و استدلال به آنها برای احتجاج نسبت به مخالفانشان به منظور قانع کردن آنها وجود دارد؟ یا در اینکه آنان به دلالت آن احادیث، بر چیزی که خود نیز به آن رسیده اند، تأکید می ورزند، اشکالی می بینید؟
این کار اختصاص به شیعیان معاصر ندارد. پیشینیان شیعه نیز در کتاب های فقه مقایسه ای، که در ابداع و تألیف در این زمینه بر دیگران پیشی دارند، به این کار اقدام کرده اند. حال کدام فرقه بیشتر به فکر وحدت و اتحاد کلمه مسلمانان است؟
اینکه می گویند اهل سنت به راویان دیگر فرقه ها اعتماد می کنند، شیعیان نیز چنین می کنند، به گونه ای که شرط اساسی راوی نزد آنان، «وثاقت و شایستگی است». به عبارتی، هرگاه راوی ثقه و سخنش درست باشد، روایتش پذیرفته می شود. چه بسیارند از راویان عامه که در زمره رجال حدیث شیعه قرار دارند و وثاقت و اعتماد به آنها آشکارا بیان شده است؛ حتی از مشاهیر و قاضیانشان؛ مانند حفص بن غیاث. همچنین در کتاب های شیعه، روایت بزرگان عامه به چشم می خورد؛ مانند روایت های ابن جریح، سفیان، مالک، زهری و دیگر بزرگان حدیث اهل سنت.
دیگر اینکه می گوید: «اهل سنت هیچ کس را متهم به فسق و کفر نمی کنند». آیا این سخن مصداق خارجی هم دارد؟
اگر حتی یک نفر هم در عمل به این موضوع پایبندی نشان می داد، بسیار خوب و کارش مورد تقدیر و احترام بود. ولی از ظاهر سخن گوینده چنین برمی آید که او از فتاوای ظالمانه ای که قاضیان اهل سنت هرازچندگاه یک بار ضد شیعه صادر می کنند و حکم به کفر و هدر بودن خون و ناموسشان می دهند، ناآگاه است. تازه ترین آنها، فتوای ابن جبرین وهابی سعودی، عضو مجلس افتای مملکت سعودی در ریاض است که هنوز مرکبش خشک نشده است.
سخن گوینده اهل مغرب با آنچه در میان سرزمین های شرقی و عربی می گذرد، فاصله بسیار دارد. مقاله نویسنده مغربی زیر عنوان «تراثنا و موازین النقد؛ میراث ما و معیارهای نقد» که در مجله دانشکده تبلیغات اسلامی در لیبی (ش دهم، ١٩٩٣م) به چاپ رسیده، نوع دیگری از نسبت فسق و تجاوز به کرامت شیعه است که اتهام های بسیاری را درباره جعل حدیث به این فرقه نسبت می دهد و شیعه را فرقه ای ملتزم به امور پست و سخیف معرفی می کند. آیا این است نمونه تلاش آنان برای وحدت و یکپارچگی؟
او در موضوع نقد خود، یعنی «مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)»، به جای آنکه این موضوع را - که عموم فرقه های اسلامی درباره اش وحدت نظر دارند و روایت های مربوط به آن را پذیرفته اند و اخبارش را صحیح می دانند - ابزاری برای ایجاد الفت و وحدت کلمه قرار دهد تا نقطه ای برای اتحاد و تجمع آرا باشد و درگیری ها و اختلاف ها را از میان بردارد، به هر شیوه ای متوسل می شود تا آن را رد کند و شبهه انگیز جلوه دهد و مردم را از آن متنفر سازد. او به جای دست گذاشتن روی نقاط مثبت این موضوع، بر جنبه های منفی آن و نیز جزئیات مورد اختلاف متمرکز گشته و از اصل ثابت، قطعی و مورد اتفاق آن غفلت ورزیده است.
پیش از همه اینها، آیا مطرح کردن قضیه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) در چنین وقت و شرایطی که بحران ها از هر سو امت اسلامی، به ویژه امت عرب را دربرگرفته، تلاش برای وحدت و اتحاد کلمه مسلمانان است؟!
٣. غیبت نزد شیعه:
از موضوع هایی که ضد مسأله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مطرح و مسلمانان را در التزام به آن دچار تفرقه و احادیثش را تخطئه می کند، این است که می گویند: «نظریه غیبت و رجعت نزد شیعه از افکار مشترک میان یهود و نصاراست و جای تردید نیست که تفکر شیعی از آن دو منبع تأثیر پذیرفته است! زیرا بسیاری از غیر اعراب و متدینان به ادیان و فرهنگ های پیشین زیر لوای تشیع درآمدند تا زیر پوشش تعصب نسبت به حقوق اهل بیت، خود را از سلطه حاکمیت اعراب برهانند. پیشاپیش این اشخاص هم عبدالله بن سبأ بود»(49).
وجود امور مشترک میان ادیان آسمانی از اموری است که هیچ پژوهشگر و عالمی منکر آن نیست. ولی میزان تأثیرپذیری یک مذهب از مذهب دیگر، موضوعی است که نیازمند دلیل قطعی است و صرف وجود یک نظریه نزد دو مذهب، برای داوری درباره تأثیر و تأثر آنها کافی نیست.
آیا کسی حق دارد بگوید که برای مثال، التزام اهل تسنن به بستن دست ها هنگام نماز، از کارهای مجوس است؛ زیرا مجوس هنگام عبادت یا در برابر بزرگانشان چنین می کرده اند! یا اینکه پس از سوره حمد در نماز آمین می گویند، برگرفته از یهود و نصاراست؛ چون آنها نیز پس از خواندن دعا آمین می گویند! یا اینکه بگوید: اندیشه تسنن متأثر از ادیان یهودی و مسیحی است؛ زیرا بیشتر پیروان این دو دین و صاحبان تمدن های پیشین، مانند رومیان و قبطی ها، زیر لوای تسنن درآمدند تا زیر پرچم طرفداری از صحابه و عثمان، خلیفه مقتول، خود را از سلطه دین اسلام برهانند؛ به گونه ای که شمار بسیاری از اینان در دربار اموی از نفوذ و قدرت برخوردار بودند و پیشاپیش آنها نیز کعب الاحبار یهودی قرار داشت!
مانند این گونه داوری های چشم بسته از کسانی که با شیوه های نقد آشنا باشند و با انصاف داوری کنند و داوری خود را بر پایه عقل و منطق قرار می دهند و احادیث و نقل قول ها را به میزان نقد علمی می سنجند، صادر نمی شود! پس چگونه یک مسلمان می تواند این تحلیل های بی پایه را بپذیرد و آنها را مبنای یک بحث علمی و درست قرار دهد؟
اگر به یکی از کتاب های شیعه که در موضوع غیبت و رجعت نوشته شده است، مراجعه کنیم، در خواهیم یافت شیعه در التزام به این عقیده به هیچ یک از یهود، نصارا، کعب الاحبار یا عبدالله بن سبأ، تکیه ندارد، بلکه آنان در این زمینه به اخبار و سنن و روایت هایی استناد می کنند که اسنادشان به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت می رسد و در بسیاری از آنها خود اهل سنت نیز با آنان موافق اند.
شیعیان آن احادیث را از نظر سند و متن و نیز با تکیه بر عقل جست وجو کرده و آنهایی را که با قرآن کریم یا سنت ثابت یا عقل یا عرف مخالف باشد، در آنها نیافته اند.
بنابراین التزام و پایبندی شیعیان به اخبار غیبت و رجعت، مانند پایبندی و التزام مسلمانان به اخباری است که درباره وقایع آینده است؛ همان گونه که اهل سنت به روایاتی که درباره دجال، نزول حضرت عیسی (ع) از آسمان و قیام مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) است، اعتقاد دارند. بر این اساس، چرا اهل سنت را متهم نمی کنید که آنان تحت تأثیر یهودی واقع شده اند که منتظر نجات بخش هستند؟ یا تحت تأثیر عقاید مسیحیت که در انتظار رجعت عیسی به سر می برند؟
آیا سزاوار است کسی بر اهل سنت اعتراض کند و به صرف اینکه با اهل سنت مخالف است آنان را از پیروان یهود و نصارا قلمداد کند؟
همچنین است نسبت دادن اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به مجوسیت به دلیل اینکه آنها نیز به یک شخصیت غایب معتقدند. همان طور که تاریخ نگاران چنین اعتقادی را نسبت به پادشاهان مجوس پیش از اسلام نقل کرده اند و قاضی عبدالجبار معتزلی نیز بر نقل های آنان اعتماد کرده است. با قطع نظر از چرایی اعتماد نویسندگان مسلمان بر اخبار تاریخ نویسان امت های پیشین، به ویژه آن کسانی که با تکیه بر کلام مورخان امت های پیشین در اخبار مورخان مسلمان و راویان حدیث - به صرف شیعه اهل بیت بودنشان - تشکیک می کنند. آنان در این گونه موارد به اخبار یهود و نصاری و مجوس استدلال می کنند و بر اساس آنها یکی از فرقه های بزرگ اسلامی را متهم به یهودیت و نصرانیت و مجوسیت می کنند، در حالی که التزام به حجیت گفته های تاریخ نویسان ادیان گذشته عین پیروی از آنها و پایبندی به اصول آنهاست.
و حال آنکه التزام شیعه در اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بر پایه احادیث پیامبرخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و سنت صحیح و متواتر نقل شده در کتاب های صحاح، جامع ها، مسندها و تألیف ها و معجم هایی است که به وسیله پیشوایان مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، نقل شده است. حال چه کسی به انتقاد سزاوارتر است؟ شیعیانی که اعتقادشان بر پایه دلالت های احادیث رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) است؟! یا سلفی ها و وهابی هایی که بر مورخان یهود، نصارا و مجوس تکیه و شیعه را بر پایه منقولات آنها متهم می کنند؟!
به ناچار مسلمان منصف باید بداند: کسانی که می کوشند اعتقاد به مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) را یک بار به یهود، بار دیگر به نصارا و بار سوم به مجوس نسبت دهند، به یقین کسانی هستند که می خواهند در درستی اخبار رسیده از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) درباره آمدن حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - در چارچوب تشکیک به اصل نبوت و علم ایشان به اخبار آینده - تشکیک وارد کنند. بی شک، اینان از تهاجم به شیعه و اعتقادشان به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، وسیله ای برای این تشکیک و راهی برای بیان آن یافته اند.
این کار اینان جای شگفتی ندارد؛ زیرا پیشینیان مشرکشان در سرزمین حجاز، وحیی را که بر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد، به ادیان اولیه نسبت می دادند و درباره قرآن می گفتند:
قرآن همان اساطیری است که پیشینیان نگاشته اند و [حضرت] محمد [(صلّی الله علیه و آله و سلم)] به کمک یارانش آنها را نوشته [است] و هر صبح و شام بر او خوانده می شود(50).
آنها درباره رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) گفتند: «... قرآن را یک انسان به او می آموزد»(51).
خدای متعال در جایگاه نخست، این افتراها و دادن نسبت باطل به سخن پیامبرش را رد می کند و می فرماید: «ببین که چگونه برای تو مثال زدند؛ پس گمراه شدند و راه به جای نمی برند»(52). در جایگاه دوم فرمود: «زبان کسی که قرآن را به او نسبت می دهند، عجمی است، در حالی که زبان قرآن، عربی روشن است»(53).
در پاسخ به این اشخاص که مانند حیوان و بلکه پست تر از حیوان اند، باید گفت: «آنچه را شما به تاریخ یهود و نصارا و مجوس در موضوع مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)، نسبت می دهید، از راه های موثق و به زبان عربی روشن از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به مسلمانان رسیده است و زبان هایی که شما از آنها سخن می گویید، عجمی و ترجمه شده است».
شما چگونه ادعا می کنید به اسلام و سنت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان دارید، درحالی که پا جای پای پیشینیان مشرک خویش می نهید و در انکار سخن رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و آنچه آورده است، از آنها پیروی می کنید؟ همچنین شما از سخنان مستشرقان یهودی، نصارا و مجوس و دنباله هایشان همچون گلد تسیهر، فان فلوتن و احمد امین مصری پیروی می کنید و سخنان آنها را تکرار نموده و شگفت زده سخن آنها می شوید و آنها را علم و حجت بر ضد آنچه از طریق سنت صحیح و نقل شده از پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمه معصوم: و علمای اعلام می دانید! حال ببینید که کدام یک از دو گروه مستحق امنیت و ایمان در دنیا و آخرت هستند؟
دلیل التزام شیعه به غیبت امام مهدی (عجّل الله فرجه):
چنانچه پژوهشگر روح انصاف را در خود تقویت سازد و عقل و وجدانش را داور قرار دهد و بخواهد از خلال موثق ترین منابع و قانع کننده ترین دلایلی که مسلمانان به صورت عام و شیعه به صورت خاص بر آنها تکیه می کنند، به کنه حقایق عقیده شیعه درباره مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) و غیبتش پی ببرد، ناچار باید آنها را بخواند، از زبان آنها بشنود و به قضایا به چشم مهر و رضایت و جدای از فرقه گرایی بنگرد؛ نه با دلی پرکینه و روحیه تهمت زنی. این همان کاری است که سلفی های مغرض در مواضع شان بر ضد مسلمانان مخالف خود انجام می دهند و آنان را به شرک و کفر و بسیاری اعمال ننگین دیگر متهم می کنند. شگفتا که آنان، همه این کارها را با ادعای اصلاح و توحید و زیر عنوان دعوت اسلامی و ارشاد و هدایت انجام می دهند؛ درحالی که خدای متعال می فرماید: «با حکمت و موعظه حسنه به راه پروردگارت دعوت کن»(54).
اینان با ادعای اینکه اگر دیگران از حجت و دلیل و سخنشان چیزی بگویند، جدال به شمار می آید، به هیچ کس اجازه سخن گفتن نمی دهند. درحالی که خداوند به مجادله فرمان داده و گفته است: «با شیوه ای که نیکوتر است، با آنان مجادله کن»(55). اینان می دانند اگر مردم ساده مسلمان نیز با آنها به مجادله برخیزند، بر آنان چیره می شوند و اگر به مناقشه بپردازند، با دلایل قاطع، آنان را منکوب خواهند کرد.
من در روضه شریف پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، در کنار ضریح شریف، صحنه شگفت انگیزی را دیدم که بر قوّت آشنایی مسلمانان به حدیث و استدلال بر پایه آن در برابر وهابی های سلفی دلالت دارد؛ در آنجا دیدم مرد بیابانی بی ادبی (به عنوان مأمور ارشادی) به ضریح رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) تکیه داده است و مردم را از نزدیک شدن به آن منع می کند. آنها با اشتیاق فراوان می خواستند داخل مقصوره را ببینند، به گونه ای که با تمام وجود به پنجره چشم دوخته بودند و روحشان بی تاب دیدن داخل ضریح بود.
آنان با یک دنیا آمال و آرزو و شوق فرسنگ ها راه را پیموده و با همه توان، خود را به آنجا رسانده بودند تا به این شرافت عظیم نایل آیند و پس از انجام مناسک حج، با زیارت مرقد شریف پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) کار را به کمال رسانند. ولی آن بدوی متکبر آنان را از این کار بازمی داشت و فریاد می زد: «کفر، شرک». او مرتب با لهجه هرزه و چهره زشت خود که همچون هیزم جهنم سوخته بود، این واژگان را تکرار می کرد.
در این فضای پر از هیبت مقام (نبوی) و حرارت شوق و درحالی که نفس مردم در سینه ها حبس گشته بود، آن بدوی با لهجه نامفهومی به مسلمانان دشنام می داد. درحالی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «دشنام به مسلمان فسق است»(56).
در این هنگام، مردی بلندقامت، خوش سیما و خوش اندام آمد و میان حاجیان و زائران ایستاد و با صدای بلند، به عربی فصیح و روان - و آمیخته به لهجه ترکی - فریاد زد: «کارها به نیت است و هرکس مرهون نیت خویش است»(57). این سخن همچون صاعقه بر سر بدوی فرود آمد؛ گویی که سنگ از حلقومش فرو رفت و خرد و پژمرده و خوار و سر به زیر گشت.
«سبحان الله»! مبارک باد بر مسلمانان، دوستی دانش و دوستی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و سنت او!
برای اتمام حجت بر نویسنده نماهایی که در تلاش اند حقایق را وارونه و دروغ ها را به عنوان عقاید شیعه جلوه دهند، به گونه ای که آنها را چون اصولی ثابت می گیرند و نتایج نوشته های دروغ خود را بر آنها مبتنی می سازند و نیز برای کسانی که دوست دارند از عقاید شیعه آگاه شوند، می گوییم:
مسلمانان شیعه به اصل امامت همچون یک واجب دینی اعتقاد دارند و بر وجوب این اصل دلایل عقلی بیان داشته و دلایل آن در کتب امامیه به ده ها می رسد. آنان اثبات کرده اند از مهم ترین واجب های الهی، نصب و تعیین امام از سوی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، از راه وحی است. این واجب از الطاف الهی بر بندگان است تا برایشان راه اطاعت را هموار سازد و از زشتی ها و گناهان، با ارشاد امام دور سازد. امام، خلیفه پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که ارسال او نیز از الطاف الهی بر امت است. پس امامت از امور لازمی است که هیچ گاه دنیا نمی تواند از آن تهی باشد.
نصوص شریفی در دست است که نشان می دهد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مواضع گوناگون و مهم تاریخی، از روزهای نخست بعثت تا هجرت و وداع پایانی رحلت، بر این موضع تأکید ورزیده است.
مجموعه نصوص سنت شریف که به پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) اسناد داده شده و درستی آنها به تواتر و اجماع و شهرت ثابت گردیده است، برهان قاطعی بر مقصود ماست.
احادیث صحیح نبوی که میان تمام عالمان اسلامی مورد اتفاق است و همه درباره آنها وحدت نظر دارند، نصوص گوناگونی را بیان داشته است. این نصوص بر لزوم وجود امامی دلالت دارد که شخص مسلمان باید او را بشناسد تا بر فطرت توحید بمیرد. پس چنانچه امام را نشناسد و به او معتقد نباشد، به مرگ جاهلیت می میرد.
از آن جمله، این سخن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، بر مرگ جاهلیت مرده است»(58). آن حضرت در حدیثی دیگر فرموده است: «هرکس بدون امام بمیرد، بر مرگ جاهلیت مرده است»(59).
یا: «هرکس بمیرد و امامی نداشته باشد، بر مرگ جاهلیت مرده است»(60).
همچنین نقل است که ایشان فرمود: «هرکس بمیرد و تعهدی به فرمانبرداری از کسی نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است»(61). احادیث دیگری نیز دراین باره رسیده است که نزدیک به همین معناست.
بنابراین، امت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ناگزیر از هنگام درگذشت ایشان تا روز قیامت، در هر دوره و زمانی، باید امامی را برگزینند، از او پیروی کنند و فرمان و امر و نهی او را بپذیرند. در غیر این صورت، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) آشکارا اعلام داشته است اینان بر ملت اسلام نمی میرند. این نصوص بر اعتقاد به وجود یک امام در هر دوره ای دلالت دارد. در اینجا روایت هایی وجود دارد که امامان پس از پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) را از روز پس از درگذشت وی تا روز قیامت به دوازده جانشین محدود ساخته است. «جابر بن سمره» می گوید:
از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که می گوید: «دوازده امیر می باشد». پس از آن، کلمه ای را بر زبان راند که من نشنیدم. سپس پدرم گفت: فرمود: «همه از قریش اند»(62).
مسلم از جابر بن سمرة نقل می کند:
با پدرم بر پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) وارد شدیم، شنیدم فرمود: این کار به پایان نمی رسد تا در میان مسلمانان دوازده خلیفه بیاید. آن گاه سخنی فرمود که من نشنیدم: از پدرم پرسیدم چه گفت؟ گفت: فرمود: همه آنان از قریش هستند(63).
از جمله سخنانی که مسلم از آن حضرت روایت کرده این است که [راوی] گفت: از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: «این دین تا برپایی قیامت بر پا خواهد بود یا اینکه دوازده خلیفه بیایند که همه از قریش اند». ترمذی این روایت را از بخاری نقل کرده و در تأیید روایت گفته است:
«این حدیث حسن و صحیح است»(64).
این حدیث از ابن مسعود به این شکل نقل شده است: «این امت دوازده قیم خواهد داشت و هیچ کس نمی تواند خوارشان کند؛ همه از قریش هستند»(65).
همه این نصوص یک معنا را می رساند و آن، این است که شمار خلفای پس از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، از هنگام درگذشت ایشان تا روز قیامت، از دوازده امام در میان امتش تجاوز نمی کند و آنان ناگزیر باید از قریش باشند.
افزون بر اینها، نصوص متواتر دیگری است که خلافت آن حضرت را به کسانی از اهل بیت خود آن حضرت محدود ساخته است.
در حدیث ثقلین - که سند و متن آن بدون هیچ مناقشه ای میان مسلمان متواتر است - رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: «من دو چیز گران بها در میان شما به جای می گذارم: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم».
با نظر به مجموع این احادیث، شیعه ملتزم است که شمار امامان دوازده تن است و به این امر معتقد است که در هر دوره ای باید خلیفه ای برای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامی، به عنوان حجت خدا بر مردم موجود باشد که همه از خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستند. همه این موارد برای تطبیق نصوص با مصادیق آمده است تا به اجمال این احادیث حکم نکرد و مصداقی را برای آنها تعیین کرد و به این سخن اکتفا نکرد که ما برای اینها معنای خاصی نمی شناسیم؛ زیرا چنین کاری این پیامدها را به همراه خواهد داشت:
١. متهم ساختن پیامبرخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به تأکید بر امور بی معنا و بی فایده به حال امت. زشتی این سخن بر هیچ منصفی پوشیده نیست تا چه رسد به یک مسلمان.
٢. معطل ماندن فرمان، تهدید و تشویقی که در ضمن این نصوص رسیده است.
٣. مهمل ماندن امر مهم امامت با روی گردانی از این نصوص و خودداری از تلاش برای فهم و حل آسان و دقیق مشکلات آنها.
شیعه، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) را بالاتر از آن می داند که سخن ایشان با اجمال و تعطیل و اعراض روبه رو شود. ازاین رو، می کوشد تا آنها را با حقیقتی که خود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به شیوه های گوناگون، با گفتار و کردار به آن رهنمون گشته است، تطبیق دهد. آن حضرت، حضرت علی (ع) را - از عترت - به امامت تعیین کرده و ایشان را همتای قرآن قرار داده و فرموده است: «علی با قرآن و قرآن با علی است»(66).
آن گاه حضرت علی (ع) پس از خود به فرزندش، امام حسن (ع)، سفارش کرد و امام حسن به برادرش، امام حسین (ع) و پس از آن، هر امامی به فرزندش سفارش کرد تا آنکه نوبت امامت به محمد بن الحسن المهدی: رسید. عدد دوازده با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) کامل شده است. ولادت ایشان با دلایل یقینی برای ما ثابت گشته و مرگ ایشان بر هیچ کسی ثابت نشده است. بنابراین، ناگزیر باید به غیبتش ملتزم باشیم؛ زیرا طبق اعلام پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پدران وی که آنان نیز خود امام بوده اند، غیبت ایشان امری مورد انتظار است.
به این ترتیب، با این حدیث، منظور عترت در حدیث ثقلین تفسیر و روشن می شود که چه کسانی پس از وی در میان امتش جانشین او هستند و تا برپایی رستاخیز از یکدیگر جدا نمی شوند.
و نیز تنها راه حل جمع میان آن نصوص شریف نبوی و تفسیر و بیرون آوردنشان از پیچیدگی، اجمال، تعطیل و ابطال التزام به تعیین خلفا توسط پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است. علاوه بر آن، غیبت امام دوازدهم مورد انتظار بوده است؛ زیرا پدرانش به این غیبت خبر داده بودند.
به همین جهت، شیعیان به استناد نصوص شریف نبوی، به امامت امامان دوازده گانه و به حضرت مهدی غایب (عجّل الله فرجه) ملتزم گشتند تا مبادا امام زمان خویش را نشناسند و به مرگ جاهلی بمیرند یا بدون امام باقی نمانند.
آیا با این اوصاف کسی حق دارد اعتقاد امامیه را به یهود، نصارا یا مجوس نسبت دهد؟ مگر اینکه بخواهد به پیامبر و سخن او چنین اتهامی وارد کند. ما از چنین چیزی به خدا پناه می بریم و از معتقدان به چنین کاری نزد خداوند بیزاری می جوییم!
چنانچه منتقدان شیعه نسبت به این التزامشان با انصاف داوری می کردند، هیچ مخالفتی با هیچ یک از اصول اسلامی در آن نمی یافتند و هیچ منافاتی میان آن با هیچ یک از فروع شریعت نمی دیدند و به این شکل زشت و زننده، به آن حمله نمی کردند!
آری کسانی که روزهای تاریخ را با خون امامان و یارانشان در دوران ظهور و حضور پر کردند و آثارشان را نابود ساختند و به آتش کشیدند، آنان را در سیاهچال ها زندانی کردند، خانه هایشان را به تاراج بردند و برای خاموش ساختن نورشان، تحت مراقبت شدید قرارشان دادند، هنگامی که در دوران غیبت کسی را ندیدند به آزار و قتل و تعقیب او ادامه دهند، به ایجاد شبهه در اعتقاد نسبت به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، غیبت و طول عمر او و همانند این موارد همت گماشتند.
آنان صفحات کتاب ها را با انکارهای بی دلیل، تمسخر مؤمنان، مستهجن شمردن نظریه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و زشت شمردن اعتقاد به غیبت و امامت شخصی غایب پر کردند!
فرق شیعه و مسأله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
نخستین چیزی که آنان عَلَم کردند، اختلاف فرقه های شیعی بر سر موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. آنها ادعا کردند شیعیان درباره امام پس از امام یازدهم، حسن عسکری (ع)، دچار اختلاف گشتند. بنابراین، از کجا معلوم که او امام باشد؟
اگر اختلاف [در مسائل فرعی] دلیل بر بطلان [اصل امامت مهدی موعود (عجّل الله فرجه)] باشد آیا می توان ادعا کرد که مسلمانان در اصل امامت و خلافت اتفاق دارند تا اینکه آن را برای شخصی ثابت نمایند؟ حال آنکه در ضرورت و ثبوت امامت اجماع دارند، ولی درباره شخص خلفا و چگونگی استحقاقشان به این امر اختلاف دارند.
روشن است که چنانچه اختلاف دلیل انکار و ابطال شمرده شود، هیچ دینی و هیچ اصل اعتقادی یا فرعی شرعی بر روی زمین سالم نمی ماند؛ زیرا در همه این امور مخالفینی وجود دارد.
وانگهی مگر نه این است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) خودش به تقسیم شدن امت به ٧٢ فرقه خبر داد و در عین حال حقانیت یکی از آنها را ثابت دانست؟
بنابراین، استدلال به وجود فرقه های گوناگون در موضوع حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) کوچک ترین دلالتی بر بطلانش ندارد و پس از اقامه درست ترین و قوی ترین دلایل بر وجود او، کسی حق ندارد وجود اختلاف را مجوزی برای انکار یا نفی قرار دهد. با این توضیح، چگونه وجود فرقه های گوناگون شیعی که به مهدویت امامان پیشین معتقد بوده اند، می تواند دلیل بطلان «مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)» شمرده شود، درحالی که این فرقه های موهوم امروزه از میان رفته اند و هیچ کدامشان شهرتی ندارند و تنها گروهی مغرض از لابه لای کتاب ها، عقایدشان را جست وجو می کنند تا در راستای هدف های خودشان به کار گیرند.
ازاین رو، با وجود اینکه تنها یک مذهب قائل به ولادت و غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) باقی مانده و دیگر فرقه های جعلی یا موهوم از میان رفته و امروز هیچ اثری از آنها باقی نمانده است، خود دلیل بر بطلان آن فرقه ها و حقانیت شیعه است.
تولد امام مهدی (عجّل الله فرجه) و زمان آن:
مسأله دیگری که مطرح می کنند، این است که او چه زمانی و چگونه به دنیا آمده و چه کسی او را دیده و جانشین قرار داده است؟
گویی که از میان همه ولادت ها، این ولادت ویژه باید آشکار و در معرض نگاه همه انسان ها صورت گرفته باشد تا مردم سده بیستم پس از گذشت ١٢٠٠سال او را تصدیق کنند. وگرنه این افراد حاضر به اعتراف به وجود او نیستند!
امروزه دشمنان اهل بیت: با این قضیه چنین برخوردی دارند با آنکه از هیچ ولادتی، جز خانواده نوزاد و خویشاوندانش و قابله و نزدیکان او آگاه نمی شود و به گواهی هیچ کس دیگری نیاز ندارد. آیا ولادت یکی از این اعراب بیابانگرد و ساکنان دشت ها و بیابان ها قابل اثبات است، تا چه رسد به درست و شرعی بودن ولادتشان؟
عجیب اینجاست که هیچ یک از این تشکیک کنندگان در ولادت حضرت حجةبن الحسن، امامت و کرامت پدرانش را نپذیرفته اند، با این حال می خواهند ولادت فرزندش، امام مهدی (عجّل الله فرجه)، آشکارا بر آنان ثابت شود! نه، این دور از انصاف است؛ صاحبان خانه به آنچه در خانه است، آگاه ترند و در موضوع ولادت هایشان نیازی به داوری دشمنانشان نیست.
به فرض نیاز به شهود هم، چنین چیزی را تنها باید اشخاص باتقوا شهادت بدهند، هرچند که نسب آنها دور باشد نه اشخاص فاسق و دشمنان ناصبی، هرچند نسب او نزدیک باشد؛ همچون جعفر کذاب، عموی امام زمان؛ به ویژه آنکه موضوع امام مهدی (عجّل الله فرجه) به اعتبار تأکیدهای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پدرانش دراین باره، از اهمیت فراوانی برخوردار است؛ به گونه ای که همه امت به او امید بسته اند و همین امر اجازه اعلام را مگر به اندازه لازم نمی دهد!
کسانی که موضوع برایشان اهمیت دارد و در کار خود اهل خبره و تخصص بوده اند، این موضوع را به اثبات رسانده اند. کسانی که با او هیچ نزدیکی سببی و اعتقادی و دینی ندارند، چگونه می توانند منکر ولادتش گردند؟! اهل خانه شامل پدر، عمه - که قابله او بود - و زنان خانه از ولادت آگاه بودند. ده ها تن از شیعیان مخلص پدرش موضوع را می دانستند.
نسب شناسانی که به موضوع اهمیت می دهند، همچون «ابونصر بخاری»، «ابن عِنَبه» صاحب کتاب «العمده»، صاحب «المجدی»، «روضةالالباب صنعانی»، «ابن زهره» در «زهرة المقول» و «سویدی» در «سبائک الذهب»، در شجره نامه ها و نوشته های خود، نام او را به ثبت رسانده اند.
تاریخ نگارانی چون «ابن خلکان» در «وفیات الاعیان»، ذهبی در «عبره» و «سیر اعلام النبلاء»، زندگی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را آورده و به استحقاق پدرانش بر امامت و اولویت آنان بر خلفای روزگارشان و نیز فضیلت آنان اعتراف کرده اند.
از محدثان نیز «گنجی شافعی»، «ابن صباغ مالکی»، «سبط ابن جوزی حنبلی» و «ابن حجر هیتمی» در «الصواعق المحرقه» و نیز شمار بسیاری از متقدمان و متأخران آشکارا به ولادت امام مهدی (عجّل الله فرجه) از زبان پدرش، امام حسن عسکری (ع)، اعتراف کرده اند. با این اوصاف، آیا سلفیه پیرو مستشرقان یهود و نصارا می توانند در این موضوع قطعی تشکیک وارد کنند!
ثابت نشدن تولد برای حکّام:
از دستاویزهای مضحک آنان تمسک به تلاش های حکومت و ثابت نبودن ولادت مهدی (عجّل الله فرجه) برای آنهاست. درحالی که در هیچ نصی نیامده که ولادت برای حاکمان ثابت نشده است. بلکه آنچه آمده، این است که دولت بر نوزاد دست نیافت. میان این دو موضوع، اگر تعقل کنند، تفاوت بسیار است. درحالی که این ناصبی ها می دانند امام حسن عسکری (ع) از مدینه به سامرا آورده شد تا تحت مراقبت نظامی قرار گیرد. پس آیا انتظار دارند ایشان، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، این مولود کوچک را به آنها نشان دهد تا او را همانند طفل شیرخوار امام حسین (ع) در کربلا، پیش چشمانش بکشند!
از همه اینها که بگذریم، اگر تشکیک در ولادت به صرف دیده نشدن از سوی برخی مردم درست باشد، این موضوع به آنجا می انجامد که در درستی همه ولادت ها و انتساب هر فرزندی به پدرش می توان تشکیک کرد؛ به ویژه در جایی که آن ولادت در صحرا و بیابان انجام شده باشد؛ جایی که مردمانش اهل غارت و چپاول های جنایت کارانه هستند. بر این اساس، آیا کسی از اعراب بادیه از تشکیک در ولادتشان در امان است؟
از ساده ترین قواعد قضاوت شرعی در این گونه موارد، مقدم داشتن اثبات کننده بر نفی کننده است؛ به ویژه آنکه نفی کننده هیچ نسبت نسبی، حسبی، شرافتی، دینی، اعتقادی، مکانی و دوره ای با خانواده فرزند نداشته باشد.
چگونه می توان قول شخصی مغرض، کینه توز و سلفی ناصبی را که درصدد مکر و نیرنگ نسبت به اهل بیت و شیعیانشان است، در حق این اشراف پاک پذیرفت؟ تشکیک های این اشخاص دور از دانش و دین، در کنار ادعای بزرگ ترین عالم انساب، یعنی صاحب کتاب «المجدی فی النسب»، مبنی بر متواتر بودن ولادت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از حسن عسکری (ع) چه ارزشی دارد؟! گفتار دانشمندانی از این قبیل، هرگونه پندار دروغ و بهتان زشت را از میان می برد.
تواتر حدیث ولادت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نزد همه کسانی که درباره ولادت ایشان پژوهش می کنند، محقق است و این تواتر - با وجود شرایط دشوار آن - به مراتب بیش از چیزی است که ما در شرایط عادی به آن نیازمندیم؛ زیرا امکان ندارد همه شاهدان را به تبانی بر دروغ متهم ساخت.
اگر دروغ و توطئه در چنین خبرهایی امکان داشته باشد، روی زمین هیچ خبری باقی نمی ماند که بشود به آن اعتماد کرد یا به تواترش قائل گشت. حتی اگر روشن تر از خورشید باشد؛ زیرا باز هم سلفی ها برای اثبات ادعاها و منقولاتشان، در آن خبر نیز احتمال کذب خواهند داد.
آیا هیچ عاقلی می تواند چیزی را (انکار تواتر) که به فساد همه چیز می انجامد، بپذیرد؟! آیا جز این است که دشمنان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و دشمنان شیعه می خواهند در همه حقایق متواتر سیره و تاریخ مسلمانان تشکیک وارد سازند؟! در صورتی که سلفیه در این قضیه چنین آسان شک کنند، چه کسی می پذیرد که ولادت خود آنان جای شک و تردید ندارد؟! (و آنان منسوب به پدرشان هستند). چنانچه سلفیه بتوانند به این آسانی در امور روشن تشکیک کنند، آیا انسان های شریف و عامه مسلمانان حق ندارند در همه دعاوی اسلامی، عربی و دینی آنان شک کنند؟! مگر نه این است که اینها از اموری است که به صرف ادعا دانسته نمی شود؟!
رفتار پست سلفیه در ارتباط با عقاید و افکار ملت ها، ناشی از سخیف ترین باورهای آنان است، درحالی که آنها خودشان آن را امر به معروف، جهاد و دعوت اسلامی می شمارند.
طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
شیعه معتقد است خداوند بر هر چیزی تواناست و طول عمر انسان از امور محال نیست؛ زیرا مواردی از این قبیل در تاریخ بشر، در دوره های دور و نزدیک آشکارا دیده می شود؛ به گونه ای که مردمان بسیاری عمرهای بلند صدها سال داشته اند و این، خود، دلیل بر این است که امکان عمری طولانی تر از عمرهای متعارف وجود دارد و این امر از امور ممکن و شدنی است.
به لحاظ علمی ثابت شده است انسان طبیعی - چنانچه موانع کوتاه کننده عمر بر سر راهش قرار نگیرد - قابلیت طول عمر را داراست.
اعتقاد به قدرت خدای متعال در اموری از این دست، میان همه مسلمانان مشترک است و اختصاص به یک فرقه ندارد. بلکه دور از ذهن خواندن آنها با عقیده اسلامی و نص قرآن، مبنی بر اینکه «خداوند بر هر چیزی تواناست»(67)، منافات دارد.
شماری از پیامبران - که انسان هایی طبیعی بودند - یا انسان های معمولی، عمرهای طولانی داشته اند؛ زیرا طول عمر به اراده خداوند است. شگفت اینجاست فردی که خود را مسلمان می خواند، این قدرت را زشت می شمرد و مسخره می کند!
بنابراین، وقتی ادله اقامه شد بر اینکه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به سال ٢۵۵ه. ق به دنیا آمده و به هیچ روی ثابت نشده که او مرده است و ده ها حدیث وارد شده است که او عمری بلند خواهد داشت، آیا اگر طول عمر ممکن بوده و واقعیت داشته باشد، باز هم اعتقاد به چنین چیزی مخالف قرآن یا سنت یا عقل است؟
در صورتی که اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و عمر طولانی او با روایات امامت منطبق باشد و مانع معطل ماندن این امر خطیر شود و انسان ها با داشتن امام از مرگ جاهلی رهایی یابند، آیا جای آن را ندارد که انسان های خردمند آن را تحسین کنند و بپذیرند؟ ولی سلفی ها این عقیده را دستاویزی برای ریشخند، استهزا، دشنام و بدگویی شیعیان مؤمن به خدا و قدرت او و رسول او و اخباری که درباره مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) آمده است، قرار داده اند.
از همه اینها که بگذریم، اگر فرقه ای باشد که به وجود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) با عمری بلند و نیز به امامت او اعتقاد داشته باشد، به منکرانشان چه زیانی می رسد؟ آیا این اعتقاد با کتاب و سنت یا موضوعی که مورد اجماع باشد یا عقل آن را اقتضا کند، مخالف است؟ آیا جز این است که سلفیه از آن بیم دارند که شیعیان امامی داشته باشند و از خطرهایی که بر نداشتن امام، مانند مرگ جاهلیت و کفر و گمراهی مترتب است، برهند؟ اما آنان به سبب نداشتن چنین امامی در کفر و گمراهی بوده به مرگ جاهلیت بمیرند.
اگر از سلفی ها پرسیده شود که امامشان کیست، چه جوابی خواهند داد؟ آنها به جای اینکه از خود حساب بکشند و بکوشند تا پاسخ پرسش هایی را که بر آنها وارد است، بدهند، پیاپی درباره اعتقادات شیعه سؤال مطرح می کنند.
فایده امام غایب:
از دیگر مسائل مورد سؤال سلفی ها، این است که فایده امام غایب چیست؟
این پرسش از روزگاران قدیم مطرح بوده و شیعه بارها به شکل های گوناگون به آن پاسخ داده است. شماری از آن پاسخ ها را در اینجا یادآور می شویم.
١. کسی که امامتش به راه های مشخص و با دلایل متقن ثابت شده باشد، جایی برای اعتراض در اعمال و رفتار و چگونگی تصرفاتش وجود ندارد و جهل نسبت به چگونگی تصرفاتش نمی تواند سبب انکار او شود تا چه رسد به انکار امامتش. ما امام را شخصیتی باکمال و برخوردار از عصمت می دانیم، در نتیجه، همه اعمال و رفتارش نیز مبتنی بر تدبیر و حکمت است. بنابراین، با وجود ثبوت امامتش با دلایل قاطع، انسان مؤمن به صرف اینکه امری بر او پوشیده باشد، درباره آن شک نمی کند.
در مقابل، کسی که امامت امام بر او ثابت نشده باشد، پرسش از غیبت و دلیل آن و کوتاهی و بلندی عمر او سودی ندارد؛ چرا که نزد چنین کسی، سالبه به انتفای موضوع است. به عبارت دیگر، پرسش هایی از این دست مبتنی بر اعتقاد به اصل امامت و از شئون آن است. ازاین رو، کسی که به امامت اعتقاد ندارد، نباید جز در اصل امامت امام با او بحث کرد.
مداخله شخص بی اعتقاد به امامت در اموری از این دست و ریشخند آن و نیز وجه آن را خواستار شدن، همانند مداخله کفار و منکران اسلام نسبت به عبادت های خاص مسلمانان، مانند نماز، روزه و حج و استهزا کردن آنهاست؛ زیرا آنها به این امور و آورنده آنها اعتقادی ندارند، در نتیجه، نزد آنها معنای معقولی ندارد و نمی توانند از آن تصویر مقبولی داشته باشند. بر این اساس، آیا آنان حق دارند در این باره چیزی بپرسند؟! آیا می توان کسانی را که اصل عقیده ایمان به خدا و اسلام و التزام به تکالیف و واجبات برایشان روشن نیست، نسبت به این امور قانع کرد؟!
٢. دویست و پنجاه سالی که یازده امام پیش از حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) زیسته اند، برای دلالت بر میزان قابلیت امت برای استفاده از حضور کسانی که خدای متعال همچون خلیفه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) تعیین کرده و چگونگی استفاده از آنها و انجام وظایفی که نسبت به آنها داشته اند، مشخص کرده است، کفایت می کند.
به روشنی دیده ایم که مردم تنها به دوری از آنها و رها کردن و وانهادنشان بسنده نکرده اند. بلکه در مقابل آنها پرچم دشمنی برافراشتند و آنان را کشتند و تبعید و آواره کردند و در سیاهچال ها افکندند. آیا ٢۵٠ سال حضور امامان: در میان امت برای دلالت بر اینکه این امت از آخرینشان، بهتر از پیشینیان استقبال نمی کند، کافی نیست؟
او آماده رهانیدن انسان هاست و طبق اخبار متواتر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار:، بر همه امت روشن است که او ستمگران را نابود خواهد ساخت و انتقام همه ستمدیدگان تاریخ را خواهد گرفت.
آیا اگر امام میان امتی که حکمران هایش به پیر و جوان آنان رحم نکرده و همه را از دم تیغ گذرانده اند، آشکار شود، امنیت خواهد داشت؟ آیا اگر ستمگران رفتاری شدیدتر از دیگر امامان با او نداشته باشند، دست کم به همان سرنوشت آنان دچار نخواهد گشت؟
آیا اینکه حاکمان وقت با مراقبت از زمان ولادت وی در تلاش بودند تا او را در گهواره از میان ببرند، نشان نمی دهد که آنان می خواستند همان رفتار را با وی نیز داشته باشند؟! آیا اینکه بلافاصله پس از درگذشت پدرش در جست وجوی وی بر آمدند، دلیل روشنی بر این امر نیست؟!
آنان حتی درصدد برآمدند از باردار نبودن زنان و کنیزان مطمئن شوند! کارهایی که در تاریخ امامان یازده گانه سابقه نداشت. با وجود چنین وضعیتی آیا فایده و سود در حضور داشتن و ظاهر بودن وی است؟! آیا حکمت اقتضا نمی کند که او در غیبت به سر ببرد و پنهانی فعالیت کند؟!
٣. شماری از آنها شیعه را سرزنش می کنند که به سبب غایب شدن امام، آنان کسی را ندارند که در احکام دین راهنمایشان باشد. در نتیجه، شماری از احکام دین مانند حدود را رها ساخته و عقاید و احکامی را از خودشان پدید آورده اند. طرح این موضوع در نظر برخی از آنها بسیار مهم جلوه می کند. در پاسخ این گروه می گوییم: کسی که شیعه را سرزنش می کند و عملشان را در دوران غیبت امام (عجّل الله فرجه) زیر سؤال می برد - شأن عمل و اعتقادشان هرچه باشد - باید بداند که دست کم شیعیان به دلیل اعتقاد به امام، هرچند امامی غایب باشد، بدون پیشوا نیستند!
در مقابل، افرادی که به امامی حاضر یا غایب معتقد نیستند و کسی را ندارند که به امامتش معتقد شوند، آیا در جوامع شان طبق احکام شرعی عمل می کنند و آنها را به کار می بندند؟! یا قوانین کشورهای اسلامی همه برگرفته از قوانین مدنی وضع شده در انگلیس و فرانسه است؟!
شیعیان - که به امام غایب معتقدند - به اعتقادات مبتنی بر کتاب و سنت و عقل خویش ملتزم هستند، ولی افرادی که در جهان اسلام به امامی حاضر یا غایب اعتقادی ندارند و به ملی گرایی، بعثی گری، کمونیسم، وهابیت و لائیسم روی آورده اند، آیا به اعتقاداتی که خداوند آنها را روا دانسته است و دوست می دارد، پایبندند؟!
اگر مسلمانان شیعه در برخی کشورها به دلیل نبودن شرایط فقهی معتبر در نظر آنان، نماز جمعه را برپا نمی دارند، آیا همه مسلمانان در شرق و غرب دنیا بدون استثنا آن را برپا می دارند؟ (تا بر شیعه برای عدم اقامه آن اشکال شود)
متهم کردن شیعه - به دلیل اعتقاد به غیبت - به اینکه احکام دین و اسلام را فروگذاشته است و ترسیم این تصویر از اهل تسنن - که به دلیل نداشتن اعتقاد به امامی حاضر یا غایب - ستون های دین را در جهان برپا می دارند، کاری است بسیار سخیف که هیچ وجدان بیداری آن را تأیید نمی کند. آیا دشمنان شیعه با این روش می خواهند سخیف بودن اعتقاد به امام را القا کنند؟! پاسخ با خواننده گرامی است تا کارها را با میزان منطق سلیم و وجدان آزاد بسنجد.
۴. مأموریت امام زمان (عجّل الله فرجه) که از امور اساسی اسلام است، ویژه یک ملت یا سرزمین یا زمان و قلمرو خاص نیست، بلکه هدف حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) - چنان که آشکارا در نصوص آمده - این است که همه دنیای پر شده از ظلم و ستم را از عدل و داد آکنده سازد. بنابراین، قضیه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تنها به شیعه یا مسلمانان اختصاص ندارد، بلکه به همه ملت های روی زمین مربوط می شود.
چنین مأموریت بزرگی که خداوند، مهدی (عجّل الله فرجه)، خاتم امامان را برایش ذخیره ساخته است، با وجود تنها یک فرقه کوچک و معتقد به او به انجام نمی رسد. حتی اگر اینجا و آنجا دولتی از دوستداران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تشکیل شود و آن دولت تأثیر بسیار روشنی هم در رساندن صدای او و آماده شدن برای یاری او داشته باشد و نام و هدف هایش را نشر دهد و به سوی او دعوت کند و او را به جهان معرفی سازد.
امروز شیعه و دیگر عالمان مسلمان و مؤمنان به سنت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) - سنتی که به وجود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بشارت و آمدنش را وعده می دهد و نام و اوصاف وی را آشکار می کند - می کوشند تا حدیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در کتاب ها جاودانه سازند و احادیث مربوط به او را گرد آورند تا همچنان امید در دل های مسلمانان پیرو رسالت محمدی استمرار یابد. به امید آن روزی که او ظهور کند و نقش بزرگ خویش را در تحقق حق و ابطال باطل، ایفا سازد.
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و ظهور وی از نشانه های قیامت است که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) خبرش را داده است. این موضوع، به ایمان یک قوم و کفر قوم دیگر یا عجله داشتن یک قوم و مخالفت کردن گروهی دیگر، بستگی ندارد. علم این قضیه نزد خداست و تنها اوست که آن را به وقتش آشکار می سازد و هرگاه اراده کند و بخواهد، محقق می سازد.
بنابراین، دشمنان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) با القائات و اقدام هایشان - از نقد حدیث، تضعیف روایات مربوط به او، منکر شدن اوصاف وی و اتهام زدن به شیعه و منتظرانش - نمی توانند حقایق مربوط به ایشان را وارونه جلوه دهند؛ زیرا امام مهدی (عجّل الله فرجه) حقیقتی است که نزد وجدان و اندیشه مسلمانان آشناست.
ظهور و دولت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) امری اجتناب ناپذیر است و همه مؤمنان به خدا و رسول او و کسانی که به مدلول حدیث و سنت پیامبرخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) ملتزم هستند، به آن معتقدند. هرچند کفار و بیگانگان از یهود و نصارا و دنباله های سلفی، وهابی، لائیک و ملحد و همه کینه توزان نسبت به اسلام محمدی را خوش نیاید؛ همان کسانی که می خواهند نور امید به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را در چشم مسلمانان خاموش کنند و هرگونه امید و آرزویی را در دل های مؤمنان به دین و وعده الهی و این روز موعود - از خلال التزام به ضرورت های نصوص رسیده از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمه اطهار: - از بین ببرند، آنان را به مسخره گیرند. (کار استهزاکنندگان را باید به خدا وانهاد!)
این امور تأثیری در التزام شیعه به این عقیده ندارد؛ چرا که دلایل قاطعی در دست است که ثابت می کند هر زمانی نیازمند یک امام است و زمین هیچ گاه از حجت الهی خالی نیست. آن حجت نیز به وسیله خدا تعیین می شود و اطاعت او بر همه امت واجب است. بنابراین، ناگزیر باید امین و معصوم باشد تا بتوان از او فرمان برد؛ زیرا اطاعت او، اطاعت رسول و اطاعت رسول، اطاعت خداوند است.
دلایل صحیحی برای امامت امامان دوازده گانه از اهل بیت پیامبرخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، در دست است که آخرشان، مطابق روایت های مشهور نقل شده از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اشاره خود اهل بیت، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است.
اعتقاد به امامت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سبب رهایی از مرگ جاهلیت می شود؛ زیرا هرکس بدون شناخت امام زمان خود از دنیا برود - طبق اخبار موثق و درست - به مرگ جاهلیت می میرد.
اعتقاد به امام - هرچند غایب - موجب امید می شود و مردم را به اطاعت و خیر وامی دارد و از ارتکاب زشتی و معصیت بازمی دارد. این، همان لطفی است که فلسفه امامت همچون رسالت، بر آن مبتنی است.
شیعه بر پایه این اعتقاد، در راه تحکیم اسلام و فراهم ساختن زمینه ظهور امام می کوشد و در کمال صبر و شکیبایی و نهایت تلاش روزگار دولت کریمه اش را انتظار می کشد و هرگونه ستم و سلطه ای را از سوی دولت های فاسد نفی می کند.
این التزام ها هیچ کاستی و عیبی ندارد، بلکه همه اطاعت خداوند و نزدیکی به او، تلاش در راه او، جهاد برای تحکیم فرمان و اعتلای کلمه اوست تا آنکه این وعده الهی تحقق یابد: «ما می خواهیم که بر مستضعفان روی زمین منت بنهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم»(68)؛ دولت کریمه ای که اسلام و مسلمانان در سایه اش عزتمند، و نفاق و منافقان خوار شوند. امید که ما از کسانی باشیم که به اطاعت خداوند دعوت می کنیم و به راه او رهنمون می شویم. خداوند کرامت دنیا و آخرت را به وسیله او روزی ما گرداند. همچنین در زمره کسانی باشیم که هنگام ورود به بهشت «ندا می دهند که خداوندا! تو از هر عیب و نقصی پیراسته ای و درودشان در آنجا سلام است و آخرین دعایشان این است که ستایش، همه از آن خدا، پروردگار جهانیان است»(69).
بر هرکس که در جهان امروز خواهان خیر امت مستضعف اسلامی است، ملتی که از سوی کفر جهانی و همه کافران یهودی و مسیحی هدف قرار گرفته است، لازم است بکوشد آنان را با یکدیگر متحد سازد؛ نه آنکه میانشان تفرقه افکند.
همچنین باید بر چیزهایی که مورد قبول همه باشد، تمرکز کرد؛ هرچند که در جزئیات آن با هم اختلاف باشد؛ مانند حج، نماز و روزه. از مهم ترین مسائل امروز مسلمانان، انتظار ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از خاندان پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که حتی دو نفر هم درباره اش اختلاف ندارند و روایات و احادیث شریف بسیاری آن را تأیید می کند.
بر نویسندگان فاضل ما که قصد خدمت به اسلام دارند، واجب است با همه توان بکوشند و خلأهایی را که شمار آنها در فرهنگ و زندگی ما، هریک با ویژگی های خودش کم نیست، پر کنند.
آنان در هر چیزی که به این امت تقدیم می دارند باید بر ابداع و ابتکار تمرکز کنند و صفحات مجله ها را از چیزهایی که تأثیر سازنده ندارد، خالی سازند؛ تا چه رسد به چیزهایی که تأثیر مخرب دارد. هنگامی که برای موضوعی از جنبه های مختلف می توان دلایل قانع کننده یافت، بدترین کار گفتن چیزی است که سبب کشمکش میان فرقه های گوناگون شود.
آنان باید بکوشند تا آنچه را سبب نزدیکی هرچه بیشتر مسلمانان به یکدیگر می شود و میان آنها الفت ایجاد می کند، بشناسند تا صفوفشان یکپارچه شود؛ مانند مسأله مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) که مسلمانان، از قدیم تا امروز، در کتاب های فراوان خود آن را اثبات کرده اند.
خداوند مسلمانان را بر تقوا هم نوا گرداند و ما را از کسانی قرار دهد که در روز دیدار او، زیر پرچم پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم)، همراه کسانی که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند، از رستگاران قرار گیریم.
پروردگار جهانیان را سپاس و درود خداوند بر محمد و خاندان پاک و صحابه نیک او.
پاورقی:
-----------------
(1) نحل: ٩٢.
(2) نور: ٣٩.
(3) تراثنا و موازین النقد، استاد سائح علی حسین، مجله «کلیه الدعوة الإسلامیه»، ص١٨١.
(4) تراثنا و موازین النقد، ص١٧٩.
(5) همان، ص١٨۵.
(6) ر. ک: علوم الحدیث، ابن الصلاح، ص١٩. او می گوید: «بخاری و مسلم، نه همه احادیث صحیح را در کتاب های صحیح خود آورده و نه التزامی به این کار داشته اند»؛ نیز ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج١، ص٢. وی گفته است: «بخاری و مسلم هیچ کدام نگفته اند که احادیث دیگری که آنها گزینش نکرده اند، صحیح نیستند».
(7) شیخ عبدالمحسن عبّاد مدرس دانشگاه اسلامی مدینه منوره، مجله همان دانشگاه، مقاله پنجم، ش۴۵ و مقاله ٣٨، ش ۴۶.
(8) صحیح بخاری، ج۶، ص٣۵٨.
(9) صحیح مسلم، بشرح النووی، ج٢، ص١٩٣؛ مسند احمد، ج١، ص٣٣۶.
(10) صحیح مسلم، ج٢، ص١٩٣؛ مسند احمد، ج٣، ص٣٨۴.
(11) صحیح مسلم، ش٢٩١٣ و ٢٩١۴ در کتاب الفتن؛ ر. ک: مسند احمد، ج٣، ص٣٨ و٣١٣ و ٣١٧؛ التاج الجامع للاصول، ج۵، ص٣۴٢؛ ر. ک: مقاله «نظرة فی أحادیث المهدی»، مجله التمدن الاسلامی.
(12) تراثنا و موازین النقد، ص١٨۵.
(13) تراثنا و موازین النقد، ص١٨۶.
(14) همان.
(15) «شیخ عباد»، ضمن برشمردن اینان، در شماره ۴٠ با ردی که بر «علی بن محمود قطری» نوشته، کذب پندارهای آنان را اثبات کرده است. در ردیف نخست این گروه، «رشید رضا احمد امین» قرار دارد و از میان پیروانشان می توان به «ابن محمود» و «کاتب» اشاره کرد.
(16) تراثنا و موازین النقد، ص١٨٧.
(17) به نقل از «المهدی و المهدویّه»، احمد امین، ص١٠٨.
(18) ما در این زمینه بر کتاب «الامام المهدی عند اهل السُنّه» اثر شیخ مهدی فقیه، تکیه کرده ایم.
(19) از نخستین کسانی که این احادیث را به بوته نقد گذاشت، ابن خلدون است که برخی سخنانش را در اینجا نقل کردیم. در ادامه، از پیروان وی مانند محمد رشید رضا مصری شامی، احمد امین مصری و ابن محمود قطری و دیگران نیز یاد خواهیم کرد.
(20) مقدمه ابن خلدون، ص٣١١.
(21) ابراز الوهم المکنون، احمد غماری.
(22) ابراز الوهم المکنون، احمد غماری.
(23) ابراز الوهم المکنون، صدیق غماری.
(24) نظرة فی احادیث المهدی، انتشار یافته در مجله التمدن الاسلامی.
(25) مقال حول المهدی، مجله التمدن الاسلامی.
(26) الردّ علی من أنکر احادیث المهدی، انتشار یافته در مجله «الجامعة الإسلامیة مدینه منوره»، شماره ۴۵.
(27) الردّ علی من انکر احادیث المهدی، عباد، مجله «الجامعة الاسلامیة»، ش۴۵، ١۴٠٠ه. ق.
(28) تراثنا و موازین النقد، ص١٨۵.
(29) همان، ص٢١٢ و ٢١٣.
(30) مجله التمدن الاسلامی، ش ٢٢.
(31) ضحی الاسلام، احمد امین مصری، ج٣، ص٢۴۴.
(32) الرد علی من انکر احادیث المهدی، ش۴۵، سال دوازدهم.
(33) الامامة و التبصرة من الحیرة، ابن بابویه قمی، تحقیق: سید محمدرضا حسینی جلالی، ص١۴٣و١۴۴.
(34) الامامة و التبصرة من الحیرة، تحقیق: محمدرضا حسینی جلالی، ص١١٢ - ١١۴.
(35) نظم المتناثر، کتانی، ص١۴۶.
(36) ابراز الوهم المکنون، احمد صدیق غماری.
(37) عباد آن را در مجله «الجامعة الإسلامیة»، ش۴۵، به نقل از: الردّ علی مَنْ کذب احادیث المهدی، ش٣.
(38) مجله «الجامعة الإسلامیة»، ش ۴۵.
(39) مقدمه ابن خلدون، ص٣٢٧و٣٢٨.
(40) تراثنا و موازین النقد، ص١٩٨.
(41) نظرة فی أحادیث المهدی.
(42) این اشخاص مجهول الهویه و بی حسب و نسب و دست پروردگان ماسینیون یهودی، گلد زیهر، فان فلوتن و دیگر دست پروردگان صهیونیسم و صلیبی دشمن اسلام و مسلمانان، مانند احمد امین، طه حسین، قاسم امین و جرجی زیدان و به طور کلی، دنباله روها و بلندگوهای غرب چه جایگاهی می توانند داشته باشند!
(43) تراثنا و موازین النقد، ص١۶٨و ١۶٩.
(44) تراثنا و موازین النقد، ص١٩۵.
(45) ر. ک: تدوین السُنة الشریفة، ص۴٩٧ - ۵٠۴.
(46) نظرة فی احادیث المهدی.
(47) مجلة الجامعة الإسلامیة.
(48) تراثنا و موازین النقد، ص١۶٩ و ١٧٠.
(49) تراثنا و موازین النقد، ص١٨۴.
(50) فرقان: ۵.
(51) نحل: ١٠٣.
(52) اسراء: ۴٨.
(53) نحل: ١٠٣.
(54) نحل: ١٢۵.
(55) نحل: ١٢۵.
(56) صحیح البخاری، ج١، ص١٧ و ج٧، ص٨۴ و ج٨، ص٩١.
(57) همان، ج١، ص٢.
(58) صحیح مسلم، ج٨، ص١٠٧، به نقل از: الجمع بین الصحیحین، حمیدی؛ شرح النووی لمسلم، ج١٣، ص٢۴٠؛ المغنی، قاضی عبد الجبار، ج٢٠، ص١١۶؛ شرح المقاصد، ج٢، ص٢٧۵؛ الجواهر المضیئة، ملا علی قاری حنفی، ج٢، ص۵٠٩.
(59) مسند احمد، ج۴، ص٩۶؛ الدارقطنی فی علله، ج٧، ص۶٣؛ حلیة الأولیاء، لابی نعیم، ج٣، ص٢٢۴؛ ابن أبی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج٩، ص١۵۵؛ مجمع الزوائد، النورالدین الهیثمی، ج۵، ص٢١٨؛ کنز العمال، متقی هندی، ج١، ص١٠٣.
(60) ابن حبان آن را در صحیح خود روایت کرده است؛ الاحسان، ش۴۴، ر. ک: ج٧، ص۴٩؛ زوائد البزار، ج١، ص١۴۴ و ج٢، ص١۴٣؛ کشف الأستار، ج٢، ص٢۵٢؛ مستدرک حاکم، ج١، ص٧٧ و ١١٧؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص٢٢٣؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج١٠، ص٣۵٠.
(61) مسند علی بن جعد جوهری، ج٢، ص٨۵٠؛ مصنّف ابن ابی شیبه، ج١۵، ص٣٨؛ مسند احمد، ج٢، ص۴۴۶؛ الاموال، ابن زنجویه، ج١، ص٨٢؛ المعجم الکبیر، ج١٩، ص٣٨٨؛ الکامل، ابن عدی، ج۵، ص١٨۶٩؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص٢٢٣؛ المطالب العالیة، ابن حجر حافظ، ج٢، ص٢٢٨؛ کنز العمال، ج۶، ص۶۵، به نقل از: ابن ابی شیبه، ابن حنبل، طبرانی و سعید بن منصور.
(62) جامع الصحیح، ج٢، ص۴۵، به نقل از: بخاری. همچنین ر. ک: صحیح بخاری، ج۴، ص١۶٨؛ صحیح مسلم، ج٣، ص٣.
(63) شرح النووی، ج١٢، ص٢٠١؛ به نقل از: صحیح مسلم، ج٢، ص١١٩.
(64) جامع الصحیح، ج٢، ص۴۵، به نقل از بخاری؛ ر. ک: صحیح سنن المصطفی، أبوداود سجستانی، ج٢، ص٢٠٧؛ المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج٣، ص۶١٨ با الفاظی نزدیک به این.
(65) معجم الکبیر، ج٢، ص١٩۶؛ منتخب کنز العمال، بهامش مسند احمد، ج۵، ص٩، ٩٣، ٩٧،١٠٠، ١٠۶، ١٠٧ و ٣١٢.
(66) المعجم الاوسط، ج۵، ص١٣۵؛ مجمع الزوائد، ج٩، ص١٣۴.
(67) ﴿إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ (بقره: ١۴٨).
(68) قصص: ۵.
(69) یونس: ١٠.