بیداری امت در اثبات رجعت

بیداری امت در اثبات رجعت

تالیف محمد مهدی اصفهانی کاظمینی
ترجمه أبو القاسم سحاب تحقیق باقر بیدهندی
ناشر: قم مسجد مقدس جمکران 1388

فهرست

مقدمه محقق
مقدمه مؤلف
در بیان معنی رجعت:
معنی لغوی و اصطلاحی رجعت:
اما معنای «رجعت» در لغت:
باب اول در آیات وارده در اطراف این موضوع:
در آیات وارده در اطراف این موضوع:
آیه نخست:
آیه دوم:
آیه سوم:
آیه چهارم:
آیه پنجم و ششم:
 آیه هفتم:
آیه هشتم:
آیه نهم:
آیه دهم:
آیه یازدهم:
آیه دوازدهم:
آیه سیزدهم:
آیه چهاردهم:
آیه پانزدهم:
آیه شانزدهم و هفدهم:
آیه هیجدهم:
آیه نوزدهم:
آیه بیستم:
آیه بیست و یکم:
آیه بیست و دوم:
آیه بیست و سوم:
باب دوم: در اخبار وارده در رجعت است
حدیث اول:
حدیث دوم:
حدیث سوم:
حدیث چهارم:
حدیث پنجم:
حدیث ششم:
حدیث هفتم:
حدیث هشتم:
حدیث نهم:
حدیث دهم:
حدیث یازدهم:
حدیث دوازدهم:
رجعت در زیارت های مأثوره و دعاهای منقوله:
باب سوم: در گفتار علمای امّت و نواب ائمه (علیهم السلام) در اطراف موضوع رجعت
احیاء عزیر یا أرمیا:
حضرت مسیح مردگان را زنده می کرد:
فائده:
پایان در بیان کتب مؤلفه در رجعت:
منابع تحقیق

مقدمه محقق

لیس منّا من لم یقل بمتعتنا، و یؤمن برجعتنا(1).
امام صادق (علیه السلام):
در کتاب های روایی شیعه احادیث بسیاری درباره «رجعت» وجود دارد. از این روایت ها استفاده می شود، مقارن ظهور حضرت مهدی و در آستانه برپایی رستاخیر عمومی، گروهی از مؤمنان خالص و شماری از کافران تبهکار و منافقان فاجر به این جهان بازگشت می کنند. دسته نخست به منظور طی مدارجی از کمال و مشاهده عزت اسلام و ذلت کفر، و گروه دوم برای این که کیفر بسیاری از کارهای ناروای خود را ببینند و حاکمیت نهایی دولت حق را مشاهده کنند(2).
این بازگشت اختصاص به این دو گروه دارد و غیر از آنان در قیامت صغری کسی به دنیا بازگشت نخواهد کرد(3).
قرآن مجید بر درستی اعتقاد به رجعت که از خصوصیات مدرسه اهل بیت (علیهم السلام) شمرده شده است، گواهی می دهد و در آیاتی از سوره بقره(4) و سوره مائده(5) نمونه هایی از رجعت امت های پیشین را گزارش کرده است.
در حدیثی متواتر از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که امت اسلامی با امت های گذشته همگونی تام دارد و وقایع حساسی که در میان آنان روی داده در امت مرحومه نیز بدون کم و کاست به وقوع خواهد پیوست(6).
بنابراین به مقتضای نبوت مزبور باید رجعت در امّت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز رخ دهد. امام رضا (علیه السلام) در پاسخ سؤال مأمون عباسی در خصوص رجعت، به حدیث یاد شده استدلال نموده است(7).
شیعیان باورهای اعتقادی خود را از قرآن و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و عترت آن حضرت، بر اساس آیات فراوان که به رجعت تفسیر یا تأویل شده است، می گیرند.
و انبوهی از روایات که به سرحد تواتر می رسد، به رجعت پرداخته اند و دانشمندان شیعه برای تبیین موضوع رجعت و روشنگری اذهان، کتاب های فراوان و مقالاتی گرانمایه نوشته اند(8). و آن را از آثار قدرت پروردگار بزرگ قلمداد کرده اند، یکی از آثار بر جای مانده از بزرگان ما رساله حاضر است که به کالبد شکافی رجعت پرداخته است.
پژوهش حاضر به خامه حضرت آیت الله علّامه سیّد الفقهاء و المجتهدین آقا سیّد محمّد مهدی اصفهانی کاظمینی(9) (م: 1391 ه. ق) به رشته تحریر در آمده است و مسأله رجعت را در آینه وحی الهی و روایات معصومان (علیهم السلام) مورد بررسی قرار داده است که نویسنده و مترجم شهیر و پرتلاش حضرت آقای ابوالقاسم سحاب (رحمه الله) آن را ترجمه کرده است. برای احیاء نام و اثر این دو عزیز به تحقیق و نشر آن اقدام کردیم.
از خداوند متعال می خواهم که آن دو عزیز را از رحمت و بخشایش خویش برخوردار سازد و آنچه که برای دوستانش فراهم آورده است، به آن دو نیز مرحمت فرماید.
شکرگزاری از عنایت برادر عزیز و بزرگوار، نویسنده ارزنده، فاضل ارجمند جناب آقای مجید بابکی که حروفچینی و صفحه آرایی این کتاب را بر عهده گرفتند و حقاً در این باره، زحمت کشیدند، بر عهده این حقیر است و برای ایشان و مسؤول محترم انتشارات مسجد مقدّس جمکران و همکاران ارجمندشان سلامت و دوام توفیق آرزو دارم.
و برای ناشر محترم چاپ اوّل جناب آقای علمی که در راه خدمت به فرهنگ اسلام فراوان زحمت کشیده اند توفیق بیشتر و پاداش خیر آرزو دارم.

قم - کمترین خادم دین و مذهب
باقر بید هندی

مقدمه مؤلف

ستایش برای خداست و درود و سلام بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آل او که آل الله اند، سپس می گوید بنده نیازمند به خدای بی نیاز، فرزند مرحوم علامه حاج سید محمّد، بن علامه سید محمّد صادق، فرزند آیت الله علامه حاج سید زین العابدین موسوی خوانساری اصفهانی - اعلی الله مقامهم و رفع فی الخلد اعلامهم - محمد مهدی موسوی اصفهانی کاظمی - عفی الله عنه -: یکی از فضلای بزرگوار و سادات فضلا از مردم اصفهان از آقایان شهشهان که خدا او را توفیق به رضای خود داده و آینده او را بهتر از ماضی وی قرار دهد، از من خواستار شد که رساله ای در اثبات رجعت به رشته تحریر در آورده و آیات وارده و اخباری را که بر آن دلالت دارد با گفتار علمای امت و نواب ائمه (علیهم السلام) و آنچه را که دانشمندان بزرگ از کتاب ها و رسالات و پاسخ پرسش ها در این خصوص تألیف نمودند در آن رساله به مورد بیان آورم. بنابراین با کثرت گرفتاری و پریشانی خاطر در موقعی که آتش جنگ در کشور عراق مشتعل بود و نایره فساد در تمامی بلاد بین عباد شعله می زد و عموم مردم به قحطی و گرانی گرفتار و دچار بی چیزی بودند و هر کس به تلخی زندگانی که بدتر از تلخی مرگ تصور می رفت، دچار شده و مرا بیم و وحشتی که جز هول و دهشت فوت بود، دامنگیر داشت. با این وصف خود را به تألیف این رساله شریفه و مختصر لطیف بر سبیل اختصار، بدون طول و تفصیل وادار نمودم و آن را به ایقاظ الامه من الضجعه فی اثبات الرجعه (بیداری امت در اثبات رجعت) نامیدم. و این رساله را بر یک مقدمه، و چند باب، و خاتمه مرتب نمودم، و توکل من در تمام کارها و در هر حال بر خداست و بس.
در بیان معنی رجعت:
معنی لغوی و اصطلاحی رجعت:
اما معنای «رجعت» در لغت:
کلمه رجعت (به فتح راء) یک مرتبه از رجوع و بازگشت است(10) که از رجع یرجع رجوعاً از باب ضَرَبَ یَضْرِبُ به معنی انصرف و عاد، و به فارسی به معنی بازگشت نمودن آمده. و رجعت در فارسی به معنی برگشتن است. و به اصطلاح(11) ما جماعت امامیه، بازگشت به دنیا بعد از مردن و بعد از ظهور امام عصر مولانا حجه بن الحسن می باشد(12).
در قاموس گوید: و یؤمن بالرجعه، أی: بالرجوع الی الدّنیا بعد الموت؛ یعنی(13) ایمان و عقیده به رجعت یا بازگشت به دنیا بعد از مرگ دارد. پس صاحب «قاموس» اشاره به چیزی می کند که معتقَد امامیه است چنان که پوشیده و مستور نمی باشد.

باب اول در آیات وارده در اطراف این موضوع

در آیات وارده در اطراف این موضوع:
بدان که آیاتی بسیار در قرآن مجید وارد شده که دلالت بر ثبوت رجعت دارد و ما بعضی از آن را در اینجا ذکر می نماییم:
آیه نخست:
خدای متعال در سوره نمل (جزء بیستم)، آیه 85 می فرماید:
﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکُذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾؛
یعنی «روزی که ما محشور می کنیم از هر امتی فوجی را از آنهایی که تکذیب می کنند آیات ما را و آنها تقسیم بندی می گردند»، یا این که ایشان بازداشت می شوند. شیخ طبرسی (رحمه الله) در صفحه 240 در جلد 2 مجمع البیان، چاپ تبریز در مورد تفسیر این آیه شریفه که بدان اشاره شد چنین گوید: آنانی که از امامیه عقیده به رجعت دارند، استدلال ایشان در صحت رجعت به این است که می گویند دخول حرف «مِنْ» در کلام سبب تبعیض می شود، و این موضوع دلالت دارد بر این که، روزی که در آیه به آن اشاره شده در آن روز قومی محشور می شوند و قومی دیگر محشور نمی شوند، و این صفت تبعیض، از برای روز قیامت نیست(14)؛
زیرا که خدای سبحان درباره آن می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47)، «ما تمامی ایشان را در آن روز محشور می کنیم و احدی را فرو گذار نمی نماییم». (پایان سخن طبرسی)(15).
استاد علّامه سید عبد الله کاظمی مشهور به شُبّر (رحمه الله) در ص801 در تفسیر خودش، چاپ تهران در مورد تفسیر این آیه می نویسد: این آیه در اخبار به رجعت تفسیر شده؛ اما حشر اکبر قول خدای تعالی است که می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) (انتهی).
مولانا محدّث ملامحسن کاشانی (رحمه الله) در تفسیر صافی خود وقتی که آیه مذکور را تفسیر می کند، تصریح می نماید که آن روز، روز رجعت است(16).
و نیز مولانا علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در ص22 در تفسیر خودش، چاپ تهران چنین می نویسد: اما رد بر آن کس که منکر رجعت است، قول خدای متعال است که می فرماید: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (نمل: 83) و گوید: حدیث کرد مرا پدرم از ابن ابی عمیر، از حماد، از حضرت ابی عبد الله (جعفر بن محمّد (علیه السلام)) فرمود: چه می گویند در این آیه که: «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً»؟
من عرض کردم: آنها می گویند که مسئله حشر در قیامت است.
حضرت فرمود: چنین نیست که می گویند، بلکه این حشر در رجعت است، آیا خداوند در قیامت از هر امّتی دسته ای را محشور می نماید و باقی را واگذار می کند؟ و آیه قیامت این آیه است که خدا می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) بدین معنی که ما «آن روز احدی را واگذار نمی نمائیم و تمامی محشور می شوند»(17).
باز علی بن ابراهیم - (رحمه الله علیه) - در ص470 از تفسیر خودش ضمن تفسیر قول خدای متعال «وَ إِذا وَقَعَ القَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّهً - الی آخر آیه - بِآیاتِنا یُؤْمِنُونَ» چنین تصریح نموده: خبر داد مرا پدرم از ابن ابی عمیر، از ابی بصیر، از ابی عبد الله (علیه السلام) که فرمود: روزی سیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جانب امیرالمؤمنین (علیه السلام) منتهی شد، حضرتش را دید که در مسجد به خواب رفته و مقداری ریگ را جمع نموده و زیر سر خود قرار داده، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) او را به پای خود تکان داده و فرمود: قم یا دابه الله! یعنی برخیز ای دابه خدا و جنبنده الهی!
پس از آن یکی از اصحاب عرض کرد: یا رسول الله! آیا می توانند بعضی از ما بعضی دیگر را به این نام بنامند؟
حضرت فرمود: نه، به خدا این نام تنها مختص او است، و اوست آن دابه ای که خدا در کتاب خودش یاد فرموده و گوید:
﴿وَ إِذا وَقَعَ القَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّهً مِنَ الأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ﴾ (نمل: 82) «آن گاه که گفتار بر ایشان واقع شده، بیرون می آوریم از برای آنها جنبنده ای را از زمین که با ایشان سخن می گوید و در حقیقت آنها مردمی بودند که یقین به آیات ما نداشتند».
پس از آن فرمود: یا علی! وقتی که آخر زمان شد خدا تو را به نیکوترین صورتی بیرون می آورد و با تو وسیله ای است داغ گذار که به آن دشمنان خودت را داغ یا علامت می گذاری(18).
پس از آن مردی به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) عرض کرد که: عامه می گویند که این آیه با آنها تکّلم می کند. حضرت فرمود: خدا با ایشان در آتش جهنم تکلم می کند و تکلم با ایشان از کلام و دلیل است. علاوه بر این که این آیه در رجعت است که خدا می فرماید: «وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتّی إِذا جاؤُوا قالَ أَکَذَّبْتُمْ بِآیاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِها عِلْماً أَمَّا ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ» عامه می گویند: چگونه شود این که دابه با خلایق سخن بگوید؟ این آیه جماعت شیعه را به این گونه سخنان واداشته. حضرت به قصد نفرین فرمود که: یعنی در روزی که ما از هر امتی فوجی را محشور می نمائیم از آنها که آیات ما را تکذیب می کردند پس آنها بازداشت می شوند، تا وقتی که آنها را بیاورند و به آنها بگویم، آیا شما بودید که آیات مرا تکذیب می نمودید در صورتی که احاطه به آن نداشتید، آیا چه بود آنچه که شما عمل می کردید؟
امام (علیه السلام) فرمود: «آیات»، امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السلام) می باشند.
پس آن مرد به حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) عرض کرد که: عامه و اهل سنّت و جماعت عقیده دارند که قول خدا: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (نمل: 82) مقصود قیامت است.
حضرت فرمود: آیا خدا از هر امتی دسته ای را محشور می نماید و باقی را واگذار می کند؟ نه چنین است، بلکه این آیه مربوط به رجعت است، و لیکن آیه مربوط به قیامت آیه: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) می باشد(19).
پس از آن علی بن ابراهیم می گوید: خبر داد پدرم، از ابن ابی عمیر از مفضل، از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) از قول خدای متعال: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ امام فرمود: نیست احدی از مؤمنین که کشته شده باشد مگر این که بر می گردد، و می ماند تا بمیرد و جز کسانی که صاحب ایمان محض و عقیده خالص اند یا کافر محض می باشند، بازگشت نمی کنند.
و باز پیرو این خبر از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) روایت می کند که حضرت فرمود: مردی به عمّار بن یاسر گفت: یا ابا یقظان! [کنیه عمّار] در کتاب خدا آیه ای است که قلب مرا فاسد و خراب نموده و مرا دچار شک و تردید کرده.
عمار گفت: کدام آیه؟ آن مرد گفت: آیه ﴿وَ إِذا وَقَعَ القَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنا لَهُمْ دابَّهً مِنَ الأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النّاسَ کانُوا بِآیاتِنا لا یُوقِنُونَ﴾ (نمل: 82) «و آن گاه که واقع شد گفتار بر ایشان بیرون می آوریم برای ایشان جنبنده ای را از زمین که با ایشان سخن گوید و آنها مردمی بودند که به آیات ما یقین نداشتند».
این «دابّه» کدام دابّه است؟
عمّار گفت: به خدا سوگند من به جای خود نمی نشینم و نمی خورم و نمی آشامم تا این که آن را به تو بنمایانم.
آن گاه عمّار با آن مرد خدمت حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) آمد در حالتی که آن حضرت خرما با کره میل [می فرمود و به عمّار فرمود: یا ابا یقظان، پیش بیا. عمار پیش آمده، نشست و با حضرت به خوردن خرما مشغول شد. آن مرد تعجب نمود. وقتی که عمار از جا برخاست، آن مرد گفت: سبحان الله! یا ابا یقظان، آیا تو قسم نخوردی که نخوری و نیاشامی تا این که دابه را به من بنمایانی و آن را به من نشان دهی؟!
عمار گفت: من آن را به تو نمایاندم اگر درست بیندیشی و در آن تعقل کنی (انتهی)(20).
مؤلف می گوید: در این حدیث دلالتی بر معرفت و آگاهی عمار از تفسیر، چیزی است که پوشیده و مستور نبود.
شیخ طبرسی (رحمه الله) در ص240 از جلد دوم مجمع البیان چاپ تبریز خود بعد از نقل خبر مذکور از تفسیر علی بن ابراهیم می گوید:
عیاشی نیز این حکایت را عیناً از ابی ذر - (رحمه الله) - نقل و روایت نموده(21).
آیه دوم:
خدای متعال در سوره انبیا (در جزء 17) آیه 95 می فرماید: ﴿وَحَرامٌ عَلی قَرْیَهٍ أَهْلَکْناها أَ نَّهُمْ لا یَرْجِعُونَ﴾، «یعنی محال یا حرام است بر قریه ای که ما اهل آن را هلاک نمودیم اینکه آنها دیگر بار بر نمی گردند».
علی بن ابراهیم قمی به این آیه در تفسیر خودش ص23، طبع تهران استدلال بر رجعت نموده و می گوید: امام صادق (علیه السلام) می فرماید: هر قریه ای که خدا اهل آن را به عذاب هلاک فرمود ایشان در رجعت بر نمی گردند، و لیکن در قیامت برخواهند گشت، و آنها که ایمان خالص و محض ایمان دارند و غیر آنها از کسانی که به عذاب هلاک نشده و کافر محض بوده اند بر می گردند و رجعت دارند(22).
باز در ص423 از تفسیر خود که بدان اشاره نمودیم در تفسیر آیه مذکور می گوید: حدیث کرد مرا پدرم، از ابن ابی عمیر، از ابن سنان، از ابی بصیر و از محمد بن مسلم، از ابی عبد الله، و ابی جعفر (علیهما السلام) که فرمودند: هر قریه ای را که خدا اهل آن را به عذاب هلاک گردانید در رجعت بر نمی گردند، پس در ادامه آن روایت فرمود: این آیه از بزرگترین ادله، بر رجعت می باشد زیرا که هیچ یک از اهل اسلام انکار ندارد که مردم به تمامی در قیامت بر می گردند چه آن کس که هلاک شده و چه آن کسی که هلاک نشده و قول خداوند سبحان «لا یرجعون» مقصود از آن رجعت است؛ اما در قیامت آنها بازگشت می کنند و بر می گردند تا داخل آتش شوند(23).
آیه سوم:
خدای سبحان در سوره آل عمران، (در جزء سیم قرآن مجید) آیه 75 می فرماید: ﴿وَ إِذ أَخَذَ الله مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قالَ أَ أَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلی ذ لِکُمْ إِصْرِی قالُوا أَقْرَرْنا قالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشّاهِدِینَ﴾؛
«وقتی که خدا از پیغمبران عهد و پیمان گرفت به آنچه که شما را از کتاب و حکمت داد، پس از آن آمد شما را رسولی که تصدیق کننده و به راستی وا دارنده بود به آنچه که با شما بود. آن گاه باید که به او ایمان بیاورید و بایستی که او را یاری کنید، او گفت: آیا شما اقرار کردید و گرفتید شما بر این پیمان مرا؟ گفتند: ما اقرار کردیم. گفت: پس گواه بگیرید و من با شما از گواهی دهندگانم».
علی بن ابراهیم - (رحمه الله علیه) - به این آیه بر رجعت استدلال نموده و در ص96 از تفسیر خودش وقتی که این آیه را تفسیر کرده می گوید: خبر داد مرا پدرم از ابن ابی عمیر، از ابن مسکان، از ابی عبد الله (علیه السلام) که فرمود: خدا هیچ پیغمبری را از آدم تا خاتم بر نینگیخته و مبعوث ننموده، مگر این که او را به دنیا بر می گرداند تا این که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را یاری کند. و این قول خداست که می فرماید: «و لتؤمنن به» یعنی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) «ولتنصرن» یعنی امیرالمؤمنین(24).
و در تفسیر صافی و قمی و عیاشی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده، ما بعث الله نبیاً تا آخر خبر(25).
علّامه سیّد هاشم بحرانی (رحمه الله) در ص182 از جلد اول تفسیر برهان خود (چاپ طهران) از سعد بن عبد الله، از احمد بن محمد بن عیسی، از محمّد بن سنان، از عبد الله بن مسکان، از قیصر بن ابی شیبه روایت کرده که گوید: شنیدم که حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) می فرمود و این آیه را تلاوت می کرد: «وَ إِذ أَخَذَ الله مِیثاقَ النَّبِیِّینَ» - الی آخر آیه -.
قسم به خدا از زمان آدم به بعد تاکنون، خداوند پیغمبری و فرستاده ای را مبعوث ننموده مگر این که تمامی را به دنیا بر می گرداند تا در برابر و محضر حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) مقاتله و کارزار کنند(26).
مولانا محقق، محدّث کاشانی (رحمه الله) در تفسیر صافی خود وقتی که این آیه را تفسیر می کند، به مانند همین موضوع را بیان می نماید، و در کتاب المواحده از امام باقر(علیه السلام) است که می فرماید: امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: خدای تعالی واحد یگانه و در یگانگی خود یکتا بود، پس از آن متکلم به کلمه شد که آن نور گردید و از آن نور محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و من، و ذریه مرا آفرید، پس از آن متکلم به کلمه شد که آن روح گردید و آن روح را در آن نور جای داده و در بدنهای ما ساکن گردانید، پس مائیم روح خدا و کلمات او و به سبب ما از خلق خود محجوب و مستور بود، و ما مدتها در ظلمت خضراء می زیستیم، در آنجا که آفتاب و ماه و شب و روزی نبود و چشمی بدانجا سیر و طواف نمی نمود، ما خدا را می پرستیدیم و تقدیس و تسبیح می نمودیم و این پیش از آن بود که خدا خلق خود را بیافریند و از پیغمبران عهد و پیمانی به ایمان و یاری برای ما بگیرد. و این است قول خدای عزّو جل که می فرماید: ﴿وَ إِذ أَخَذَ الله مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَحِکْمَهٍ ثُمَّ جاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ﴾ یعنی: لتؤمنن بمحمّد و لَتَنْصُرُنَّ و صیه و سینصرونه جمیعاً(27). و معنی آیه پیش از این گذشت و متمم آن است تا این که به محمّد ایمان بیاورند و وصی او را یاری کنند، و به زودی تمامی آنها او را یاری می کنند و خدا میثاق مرا با میثاق محمّد به نصرت و یاری بعضی از ما به بعضی دیگر را گرفته و من محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را یاری نمودم و در برابر او جهاد کردم و دشمنان او را کشتم و به عهد خدا و میثاقی که درباره نصرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از من گرفته بود، وفا کردم و هیچ یک از انبیای خدا و فرستادگان او کسی مرا یاری نکرده و این عدم یاری برای آن است که خدا جان آنها را گرفته و ایشان را به جوار خود خواند و به زودی آنها مرا یاری می کنند و برای من خواهد بود ما بین مشرق تا مغرب آن، و به زودی آنها را از آدم تا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر می انگیزاند و در محضر و مقابل من آنها با شمشیر بر سر مردگان و زندگان و ثقلین به تمامی می زنند.
پس ای عجب! و چگونه تعجب نکنم از مردگانی که خدا ایشان را زنده می نماید و بر می انگیزاند و آنها دسته دسته، لبیک لبیک یا داعی الله! می گویند و به جانب کوچه های کوفه می روند، و شمشیرهای خود را از غلاف کشیده و بر دوشهای خود نهاده و با آنان به سر و کله کافران و ستمکاران و پیروان از ستمگران اولین و آخرین می زنند تا این که خدای متعال وفا کند به وعده ای که درباره ایشان در کلام خود فرموده: ﴿وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذ لِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ﴾.
یعنی: «وعده داد خدا به آنهایی که ایمان آوردند از شما و کارهای نیکو و شایسته کردند که ایشان را در زمین خلیفه و جانشین خود سازد همان طور که مردمی پیش از ایشان را خلیفه قرار داد و برقرار گرداند برای آنها دینی را که از برای ایشان پسندیده و مبدّل ساختیم ترس ایشان را به آرامش و ایمنی تا این که بپرستند مرا و برای من چیزی را شریک قرار ندهند و کسانی که بعد از آن کافر شدند ایشان از جمله فاسقان اند».
در تفسیر پیرو آن است که مرا به حالت آسودگی و آرامش بپرستند و از احدی در پرستش من نترسند و تقیه و پرهیزی از برای آنان نباشد و برای من نوبت و رجعت است. نه، منم صاحب رجعت ها و کَرّات و نوبت ها و صاحب حملات و نعمت ها و دولت های عجیبه و شگفت آور و منم قرنی از تازه ترین تازه ها تا آخر حدیث که طولانی است (انتهی)(28).
آیه چهارم:
قول خدای تعالی است در سوره نور (جزء 18) آیه 55: ﴿وَعَدَ الله الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذ لِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الفاسِقُونَ﴾.
ترجمه این آیه در ضمن بیان آیه سوم گذشت.
علی بن ابراهیم قمی در ص22 از تفسیر خود در رد منکرین رجعت و استدلال به آیاتی که دلالت بر رجعت دارند، بیانی دارد که تصریح این موضوع را می نماید و هم آنچه را که خدای تبارک و تعالی به ائمه (علیهم السلام) از رجعت و یاری وعده فرموده بیان می کند و می گوید: وعده داده است خدا به شما ای کسانی که ایمان آوردید، ای گروه ائمه و پیشوایان و شما که عملهای شایسته نمودید، یقین که شما را خلیفه و جانشین خود می گرداند در زمین چنان که مردمی را پیش از شما خلیفه و جانشین قرار داد، و برقرار می سازد برای ایشان دینی را که از برای ایشان پسندیده است و یقین که تبدیل می دهد بیم و ترس آنها را به آرامش خاطر و آسودگی تا این که مرا بپرستند و برای من چیزی را شریک نیاورند و این از جمله چیزهایی است که بعد از رجوع و بازگشت آنها به دنیا می باشد(29).
مؤلف می گوید: تفسیر این آیه همان بود که در خبر مولانا امام باقر(علیه السلام) گذشت.
آیه پنجم و ششم:
قول خدای متعال است در سوره قصص (جزء بیستم قرآن مجید) آیه 4 که می فرماید: ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلیَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ﴾. «ما می خواهیم منّت بگذاریم بر آنهایی که ضعیف شمرده شدند در زمین و قرار بدهیم ایشان را امامان و پیشوایان، و ایشان را بگردانیم وارثان». و در پیرو این آیه (آیه 5) می فرماید: ﴿وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ﴾(30).
علی بن ابراهیم قمی - (رحمه الله علیه) - در ص482 از تفسیر خود بعد از ذکر آیه نخستین از دو آیه که بدان اشاره شد و آیه پیش از آن دو آیه می گوید: بیان این حکایت آن است که خدای متعال به پیغمبر خود خبر می دهد به آنچه که موسی (علیه السلام) و اصحاب او از ستم و کشتار فرعون دیدند تا این که تعزیت و تسلیتی از برای او باشد در آنچه که به اهل بیت او از امت وی می رسد، و بعد از تعزیت او را مژده می دهد که بعد از این به آنها تفضل خواهد نمود و آنها را خلفا و جانشین در زمین خواهد کرد و ایشان را ائمه و پیشوایان بر امت خود می نماید و آنان را با دشمنانشان به دنیا بر می گرداند تا این که داد آنها را از دشمن ایشان بگیرد و عدالت و انصاف نسبت به آنها شود، پس می فرماید: ﴿وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلیَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ * وَنُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ﴾.
و این رجعت از برای آن است که ما بنمایانیم به فرعون و هامان و سپاهیان ایشان و آنان که حق آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را غصب نمودند. و ضمیر «مِنْهُمْ» راجع به آل محمّد است. «ما کانُوا یَحْذَرُونَ». یعنی قتل و عذاب و صدماتی که آنها متحمّل شدند. و اگر این آیه درباره موسی و فرعون نازل شده بود یقین که می فرمود: «وَنُرِیَ فِرْعَوْنَ وَهامانَ وَجُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ» یعنی: از موسی. و نمی گفت مِنْهُمْ و از آنچه که گذشت در قول خدای متعال: «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً» ما دانستیم که خطاب به پیغمبر اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) است و به چیزی است که خداوند، رسول خود را به آن وعده می دهد که آن بعد از وی خواهد بود، و امامان از اولاد و فرزندان او می باشند و جز این نیست که خدا این مثل را برای ایشان در موسی و بنی اسرائیل و در دشمنان ایشان به فرعون و هامان و سپاهیان ایشان زد و فرمود که فرعون بنی اسرائیل را به قتل رسانید و بر آنها پیروز گردید پس خدا پیروز نمود موسی را به فرعون و بر او و یارانش ظفر یافت تا این که خدا آنها را هلاک نمود و بدین گونه است اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که از دشمنان ایشان به آنها کشتن و غصب حق و ناروائیها رسیده، پس آنها را با دشمنانشان، خدا به دنیا بر می گرداند تا این که آنها را بکشند - الی آخر.
پس ملاحظه کن و بیندیش. و کسی که بخواهد بر اخبار وارده در اطراف تفسیر این دو آیه که بدانها اشاره شد آگاهی و اطلاع یابد بایستی کتاب البرهان فی تفسیر القرآن (طبع طهران) را ملاحظه نماید.
آیه هفتم:
قول خدای متعال در سوره قصص (جزء بیستم) آیه 85: ﴿اِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ جاءَ بِالْهُدی وَمَنْ هُوَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ﴾. «به درستی که آن کس که قرآن را بر تو واجب گردانید یقین که تو را به سوی بازگشت گاه خودت بر می گرداند. بگو ای پیغمبر پروردگار من داناتر است به آن کس که به راه راست و طریق هدایت رفته و به آن کس که او در گمراهی آشکار است».
جماعتی از ائمه مفسرین مانند قمی و محدث کاشانی و دیگران در این آیه استدلال به رجعت نموده اند.
مولانا علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در ص294 از تفسیر خودش به سند او از حریز، از حضرت ابی جعفر(علیه السلام) روایت کرده و گوید: درباره جابر [بن عبد الله انصاری] از او پرسیدند، فرمود: خدا رحمت کند جابر را که پایه دانش او به اینجا رسیده بود که تأویل این آیه را شناخته بود که: ﴿الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ﴾ یعنی رجعت(31).
باز در تفسیر قمی به سند او از ابی خالد کابلی از علی بن الحسین (علیه السلام) روایت شده در قول خدای متعال: ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ﴾؛ که فرمود: بازگشت می کنند به سوی شما پیغمبر شما و امیرالمؤمنین و امامان (علیهم السلام)(32).
علاّمه سیّد هاشم بحرانی (رحمه الله) در تفسیر برهان راجع به تفسیر آیه مزبور اخبار دیگری دارد که لازم است به آن مراجعه شود(33).
و غرض بیان تفسیر آیه از اخبار اهل بیت عصمت (علیهم السلام) است که آنها شناسایان و عارفین به قرآن و احکام آن، و عالم به محکم و متشابه، و مجمل و مفصل، و ناسخ و منسوخ کلام مجید الهی می باشند؛ زیرا که قرآن در خانه ایشان نازل شده و اهل خانه از دیگران دانا ترند به چیزهایی که در خانه است و مقصود و منظور الهی در این آیه آنها می باشند که خدا می فرماید: ﴿وَما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلّا الله وَالرّاسِخُونَ فِی العِلْمِ﴾؛ «تأویل قرآن را جز خدا و آنها که در علم و دانش پا برجا و استوارند کسی نمی داند». و در آنچه ما بیان نمودیم برای اظهار مطلب کفایت است و خردمند را اشاره کافی است در صورتی که اگر مکابر مدعی به باطل با هزار عبارت و بیان هم قانع شود باز در مکابره و انکار خود باقی خواهد ماند.
آیه هشتم:
قوله تعالی فی سوره المؤمن:
دلیل ما در باب آیه یازدهم در جزء بیست و چهارم از سوره قرآن مجید است که خدای سبحان فرماید: ﴿قالُوا ربَّنا أَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ﴾ (غافر: 11) «گفتند: پروردگار ما، ما را دوبار میراندی و دو بار زنده گردانیدی، و ما اعتراف به گناهان خودمان نمودیم. پس آیا راهی از برای بیرون شدن ما هست».
مؤلف می گوید: این آیه از آیاتی است که قائلین به رجعت به آن استدلال می کنند.
مولانا علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 583 از تفسیر خودش می گوید: آیه ﴿قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ﴾ تا آخر آیه ﴿مِنْ سَبِیلٍ﴾ به فرموده حضرت صادق (علیه السلام) درباره رجعت است. (انتهی)(34).
مولانا محقق محدّث کاشانی مرحوم ملامحسن فیض (رحمه الله) هم در صافی بعد از نقل خبری که بدان اشاره شد، چنین گوید: شاید مراد این باشد که تثنیه موت و حیات در آیه، یکی برای رجعت و دیگری برای زنده گردیدن و دوباره مردن در قبر از برای سؤال باشد(35).
و نیز مولانا علاّمه مجلسی - طاب ثراه - در صفحه 214 از جلد 13 بحار الانوار خود بعد از تعیین خبری که قمی در تفسیر این آیه روایت کرده چنین تصریح می نماید:
بیان: یکی از دوبار زنده شدن، در رجعت، و دیگری در قیامت است و یکی در دوبار مردن، یکی از این مردن در دنیا و دیگری در رجعت است. و بعضی از مفسرین تصحیح دو بارگی را به زنده شدن در قبر از برای سئوال، و مردن در آن دانسته اند. و بعضی از ایشان، «اماته» و مردن نخستین را حمل بر آفرینش آنها نموده که ابتدا جزء مردگان بودند (انتهی)، رجوع به کتاب مذکور شود(36).
علامه سید هاشم بحرانی (رحمه الله) در تفسیر برهان خود در تفسیر این آیه می گوید: از حسن بن محبوب، از محمّد بن سلام، از ابی جعفر (علیه السلام) در گفته خدای تعالی: ﴿ربَّنا أَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ﴾ فرمود که: او مختص اقوامی است در رجعت بعد از مرگ، پس از آن در قیامت اجرا می شود(37).
آیه نهم:
قول خدای تعالی در سوره مؤمن (جزء بیست و چهارم) آیه 51: ﴿إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ﴾. «به یقین که ما یاری می کنیم فرستادگان خودمان را و آنان که ایمان آوردند در رزندگانی دنیا و روزی که گواهان قیام می کنند».
گوئیم که: این آیه شریفه از جمله آیاتی است که دلالت بر رجعت دارد. علی بن ابراهیم (رحمه الله) در ص586 از تفسیر خودش می گوید: و قوله: ﴿إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنْیا﴾؛ این آیه در رجعت است، وقتی که رسول خدا و امامان (علیهم السلام) بر می گردند به دنیا(38).
احمد بن ادریس، از احمد بن محمّد، از عمر بن عبد العزیز، از جمیل، از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) به ما خبر داده و گوید که: من عرض کردم: قول خدای تعالی: ﴿إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنْیا وَیَوْمَ یَقُومُ الأَشْهادُ﴾ فرمود: این صحیح است. و قسم به خدا که، این آیه در رجعت است، آیا نمی دانی که بسیاری از پیغمبران در دنیا یاری نشده و کشته شدند و امامان و پیشوایان هم بعد از ایشان کشته شده و به قتل رسیدند و یاری نشدند. و این عمل باید در رجعت انجام گیرد(39).
و این از امامانی است که در ردیف و درجه اوّل از ائمه حدیث و تفسیر و فقه قرار گرفته و در تفسیر آیه مشار الیها جز آن چیزی را که ما نقل کردیم روایت نمی کند، بلکه محقق محدث کاشانی (رحمه الله) که او نیز یکی از ائمه حدیث و فقه و تفسیر و اصولین است - در تفسیر این آیه اکتفا به تفسیری نموده که در تفسیر قمی آمده و رأی خود را در این باب به او چسبانیده. و علامه سید هاشم بحرانی هم در تفسیر برهان موقع تفسیر این آیه، اخباری را آورده که تصریح می کند این آیه درباره رجعت است(40).
و در آنچه ما ذکر کردیم برای اشخاصی که خدا به آنها شرح صدر داده و دل آنها با اسلام است و کسانی که بر آن دین هستند که خدا از برای ملائکه و رسولان و پیغمبران خود پسندیده همین طور کفایت است.
آیه دهم:
قول خدای متعال در سوره مؤمن (در جزء بیست و چهارم) آیه 81: ﴿وَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَأَیَّ آیاتِ الله تُنْکِرُونَ﴾.
مولانا علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) می گوید: یعنی امیرالمؤمنین و ائمه (علیهم السلام) در رجعت وقتی که ایشان را خدا بر می گرداند(41). و علامه سید هاشم بحرانی در تفسیر این آیه اکتفا به آن چیزی نموده که علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خود آورده است(42).
آیه یازدهم:
قول خدای تعالی در سوره اعراف (جزء نهم) آیه 157: ﴿فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ اُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ﴾؛
«پس آنها که ایمان به پیغمبر آوردند و دفاع از او نمودند، بزرگ شمردند او را و یاری کردند و پیروی نمودند قرآنی را که به او نازل شده، ایشانند رستگار شوندگان».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در ص225 تفسیر خود می نویسد: پس آن کسانی که ایمان به او آوردند (یعنی رسول خدا) و از او دفاع کردند و یاری نمودند او را و پیروی کردند از نوری که با او نازل شده بود (یعنی امیرالمؤمنین علی (علیه السلام)) ایشانند رستگار شونده، پس خدا پیمان و عهد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بر پیغمبران گرفت که به امت های خود خبر دهند و یاری کنند او را و آنها را به گفتار خود یاری نمودند و امت های خودشان را به پیروی امر کردند و به زودی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رجعت می کند و آنها هم رجعت می کنند و پیغمبر را در دنیا یاری می نمایند.
آیه دوازدهم:
قول خدای سبحان است در سوره یونس (در جزء یازدهم) از آیه 39: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَ لَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِ یلُهُ کَذ لِکَ کَذَّبَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الظّالِمِینَ﴾؛ «دروغ شمردند به آنچه نرسیدند به دانش آن، و هنوز نیامده است ایشان را تأویل و معنی قرآن، و هم چنین تکذیب کردند کسانی را که پیش از ایشان بودند، پس ببین چگونه خواهد بود عاقبت ستمکاران».
علی بن ابراهیم (رحمه الله) در صفحه 288 تفسیر خودش در تفسیر این آیه می گوید: آیه مزبور در رجعت نازل شده، و آن را تکذیب نموده و گفتند که رجعت نیست، پس از آن فرماید: ﴿وَمِنْهُم مَّن یُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنْهُم مَّنْ لَّا یُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّکَ أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِینَ﴾ (یوسف: 40) «از آنها کسانی هستند که ایمان به آن دارند و کسانی هستند که ایمان و عقیده به آن ندارند و پروردگار تو داناتر است به تباهکاران».
در کتاب صافی، از عیاشی، از حضرت امام باقر(علیه السلام) روایت شده که از حضرتش از امور مهمه راجع به رجعت و غیر آن پرسیدند، حضرت فرمود: این چیزی را که راجع به آن از من می پرسید هنوز زمان آن نرسیده و خدا می فرماید: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾(43).
و مانند آن از حضرت صادق (علیه السلام) است که باید به آن مراجعه شود و اخباری را که راجع به این آیه آمده علامه سید هاشم بحرینی در تفسیر برهان(44) خود وارد نمود که باید ملاحظه نمود.
آیه سیزدهم:
قوله تعالی در سوره یونس (در جزء یازدهم) آیه 47 است: ﴿وَ إِمّا نُرِیَنَّکَ بَعْضَ الَّذِی نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّیَنَّکَ﴾: « ... یا این که بنمایانیم به ایشان بعضی از آنچه را که ما به آنها و عده کردیم یا این که ما تو را بمیرانیم».
علی بن ابراهیم قمی در تفسیر خودش ص288 گوید: یا محمّد، یا این که بنمایانیم به تو و بعضی از آنچه را که ما به ایشان وعده کردیم از رجعت و قیام قائم الخ.
آیه چهاردهم:
و نیز قوله تعالی در سوره یونس (در جزء یازدهم) آیه 52: ﴿أَثُمَّ إِذَا ما وَقَعَ آمَنتُم بِهِ ءَآلْنَ وَقَدْ کُنتُم بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ﴾ (یونس: 51) «پس وقتی که عذاب آمد شما به آن ایمان می آورید و حال آنکه عذاب را به تعجیل میخواستید».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در تفسیر خودش می گوید: ﴿وَقَعَ آمَنْتُمْ بِهِ﴾ یعنی، «صدقتم بالرجعه»(45). علامه سید هاشم بحرینی (رحمه الله) هم در تفسیر خودش اکتفا به تفسیر علی بن ابراهیم نموده و رأی خود را به رأی او پیوسته(46).
آیه پانزدهم:
قول خدای سبحان در سوره یونس (جزء یازدهم) آیه 55 است که می فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ ما فِی الْأَرْضِ لَافْتَدَتْ﴾ (یونس: 54) «اگر باشد هر نفسی را که ستم کرده است بر خود به کفر، (یعنی اگر کافری را باشد آنچه در زمین از جمیع مال و متاع و خزاین و دفاین آن)، هر آینه فدیه دهد به آنچه داده تا خود را از آن عذاب باز خرد».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در تفسیر خودش راجع به ظلمت می گوید: مقصود، حق آل محمّد است که اگر در آن وقت (یعنی وقت رجعت) فدیه بدهند.
سید هاشم بحرانی هم در تفسیر خودش اکتفا به چیزی نموده که ما آن را از قمی نقل کردیم(47).
آیه شانزدهم و هفدهم:
قول خدای تعالی است در سوره نحل (جزء چهاردهم قرآن مجید) آیه 40 ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ الله مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾. و قول خدای متعال: ﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمْ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ نَّهُمْ کانُوا کاذِبِین﴾(48)؛
«قسم خوردند به خدا به سخت ترین قسم خودشان که خدا بر نمی انگیزاند کسی را که میمیرد، بلکه نه چنین است و وعده خدا بر او حق است، و لیکن بیشتر مردم نمی دانند تا این که بیان کند خدا برای ایشان آنچه را که در آن اختلاف می کنند و باید بدانند کسانی که کافر شدند که ایشان دروغگویانند».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 360 از تفسیر خودش بعد از ذکر آیه شانزدهم که بدان اشاره شد چنین می گوید:
حدیث کرد مرا پدرم، از بعضی از رجال خود که رشته خبر را تا حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) (امام جعفر صادق (علیه السلام)) می رساند که حضرت فرمود: مردم در این آیه چه می گویند؟ راوی عرض کرد: می گویند این آیه درباره کفار نازل شده [است]فرمود: کفّار قسم به خدا نمی خوردند، و جز این نیست که این آیه در قومی از امت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده که به آنها گفته شده بعد از مرگ، رجعت می کنید و پیش از قیامت به دنیا بر می گردید، آنها سوگند می خورند که بر نمی گردند، پس خدای متعال رد قول آنها را نموده و می فرماید: ﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمْ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ وَلِیَعْلَمَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَ نَّهُمْ کانُوا کاذِبِین﴾ (نحل: 39) «در رجعت آنها را بر می گرداند و می کشد ایشان را و سینه های مؤمنان را از ایشان شفا می دهد»(49).
در تفسیر صافی و کتاب کافی و عیاشی از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که حضرت به ابو بصیر فرمود: چه می گویی در این آیه؟ ابوبصیر عرض کرد: می گویند: مشرکین گمان می بردند و قسم می خوردند از برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که خدا مردگان را بر نمی انگیزاند. حضرت فرمود: هلاک باد برای کسانی که چنین می گویند، از ایشان بپرس آیا مشرکین قسم به خدا می خوردند یا به لات و عُزی؟
أبو بصیر عرض کرد: فدایت شوم مرا به چگونگی آن آگاه فرما. حضرت فرمود: ای ابا بصیر، وقتی که قائم ما قیام کرد، خدا قومی را از شیعه ما بر می انگیزاند که با او بیعت می کنند و شمشیرهای ایشان بر گردن های آنها است و می رسند ایشان به قومی از شیعه ما که نمرده اند، پس از آنها می گویند که فلان و فلان از قبورشان در آمدند و آنها با قائم (علیه السلام) اند، پس این خبر به دسته ای از دشمنان ما می رسد و می گویند: ای گروه شیعه، چه قدر شما دروغ می گویید، این است دولت شما!؟ در این باب دروغ گوئید، نه به خدا، این گروه زندگانی نکرده و زندگانی نمی کنند تا روز قیامت، سپس فرمود: خداوند گفته ایشان را حکایت کرده و می فرماید: ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ الله مَنْ یَمُوتُ﴾(50).
گوئیم! اخبار در تفسیر این دو آیه که بدان اشاره شده بر این مضمون زیاد است و جمله ای از آن را سید ما علّامه بحرانی (رحمه الله) در تفسیر برهان ایراد نموده به آن مراجعه شود(51).
آیه هیجدهم:
قول خدای متعال در سوره سجده (در جزء بیست و یکم) آیه 21 است که می فرماید: ﴿وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ العَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾؛ «به یقین که بچشانیم ما ایشان را از عذاب نزدیک تری که آن غیر از عذاب اکبر است، شاید که آنها بازگشت کنند».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در ص513 از تفسیر خودش نزد تفسیر «عذاب ادنی» گوید که: آن عذاب رجعت به سیف است، پس از آن گوید:
معنی قول خدا: ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ یعنی که آنها در رجعت برمی گردند تا عذاب شوند(52).
آیه نوزدهم:
باز قول خدای تعالی است در سوره سجده (در جزء 21)، آیه 27 از کلام مجید: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَ نّا نَسُوقُ الماءَ إِلی الأَرْضِ الجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعامُهُمْ وَأَنْفُسُهُمْ أَفَلا یُبْصِرُونَ﴾؛ «آیا نمی بینند که ما آب را به زمین بی گیاه میرانیم و از آن زراعتی بیرون می آوریم که چهارپایان ایشان با خود آنها می خورند، آیا نمی بینند و بینش به آن ندارند».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 514 از تفسیر خودش ضمن تفسیر این آیه می گوید: «زمین خراب» مَثَلی است که خدای متعال درباره رجعت و قائم زده و آن گاه که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خبر رجعت را داد ﴿وَیَقُولُونَ مَتی هذا الفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ﴾ (سجده: 28) یعنی: گفتند این فتح و گشایش چه وقت است اگر شما راست می گویید؟ و این آیه معطوف است به قول خدای متعال که می فرماید: ﴿وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ العَذابِ الأَدْنی دُونَ العَذابِ الأَکْبَرِ لَعَلَّهُم یرجعون﴾ (سجده: 21) که در تعقیب آن گفتند: «مَتی هذا الفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ» پس از آن خدای متعال می فرماید: یا محمّد! به آنها بگو: ﴿قُل یَوْمَ الفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَلا هُمْ یُنْظَرُونَ * فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَانْتَظِرْ إِنَّهُمْ مُنْتَظِرُونَ﴾ (سجده: 29-30) «روز فتح سودی نمی دهد به آن کسانی که کافر شدند ایمان ایشان و به آنها مهلت داده نمی شود، پس اعراض کن از ایشان و روی بگردان ای پیغمبر و منتظر باش که آنها هم انتظار دارندگانند».
مولانا علّامه سید هاشم بحرانی (رحمه الله) در تفسیر برهان خود بر این قول است که ما آن را از قمی نقل نمودیم.
آیه بیستم:
قول خدای متعال در سوره دخان (جزء بیست و پنجم از قرآن) آیه 9 «فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ»؛ «منتظر باش روزی را که آسمان دودی آشکار می آورد».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 515 از تفسیر خودش در تفسیر این آیه چنین تصریح می کند: «فَارْتَقِبْ» یعنی (اصبر) «یَوْمَ تَأْتِی السَّماءُ بِدُخانٍ مُبِینٍ» گوید: این حادثه وقتی است که آنها در رجعت از قبر بیرون می آیند «یَغْشی النّاسَ» یعنی فرو می گیرد ظلمت تمام مردم را پس می گویند: ﴿هذا عَذابٌ أَلِیمٌ * رَبَّنا اکْشِفْ عَنَّا العَذابَ إِنّا مُؤْمِنُونَ﴾ (دخان: 11-12) این است عذابی دردناک. پروردگارا از ما عذاب را بردار زیرا که ما ایمان آورند گانیم، پس خدای متعال در رد ایشان می فرماید: «أَ نّی لَهُمُ الذِّکْری امروز این یاد آوری چه فایده دارد؟ «وَقَدْ جاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ»؛ در صورتی که بیش از این برای ایشان پیغمبری آشکار آمد و رسولی که برای ایشان حق را بیان کرد ﴿ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقالُوا مُعَلَّمٌ مَجْنُونٌ﴾ (دخان: 13-14) «پس از او روی گردانده و گفتند او شخصی تعلیم شده دیوانه است یعنی وقتی که وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می شد حالت غش برای او دست می داد و آنها می گفتند که او دیوانه است، پس از آن فرماید: ﴿إِنّا کاشِفُوا العَذابِ قَلِیلاً إِنَّکُمْ عائِدُونَ﴾ (دخان: 15) «به یقین که ما عذاب را کمی بعد آشکار می کنیم و شما هم یقین که بازگشت و مراجعه می کنید». (یعنی به قیامت) اگر می بود که آسمان دودی آشکار را در قیامت می آورد سپس فرمود: «إِنَّکُمْ عائِدُونَ» زیرا که بعد از آخرت و قیامت حالتی که به آن بر گردند نیست. پس از آن فرماید: «یَوْمَ نَبْطِشُ البَطْشَهَ الکُبْری ؛ «روزی که بگیریم ما ایشان را بگرفتنی سخت و بزرگ تر در قیامت»(53).
آیه بیست و یکم:
قول خدای سبحان در سوره (ق) (جزء 26 قرآن مجید) آیه 41: «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالحَقِّ ذ لِکَ یَوْمُ الخُرُوجِ»؛ «روزی که می شنوند فریادی مهیب را به حق و راستی، آن روز روز بیرون آمدن از قبر است».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 646 از تفسیر خود در تفسیر این آیه بدین نحو از عمر بن عبد العزیز، از جمیل، از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) بیان و تصریح می کند در این قول «یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَهَ بِالحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الخُرُوجِ» و گوید که مقصود رجعت است(54).
و محقق محدّث کاشانی و علامه سید هاشم بحرانی 0 در دو کتاب صافی و برهان(55) روی آن بیانی هستند که در تفسیر قمی آمده است(56).
آیه بیست و دوم:
و نیز قول خدای متعال در سوره ق (در جزء 26) آیه 43 است که می فرماید: «یَوْمَ تَشَقَّقُ الأَرْضُ عَنْهُمْ سِراعاً»؛ «روزی که می شکافد زمین از ایشان بشتاب». علی بن ابراهیم قمی در ص646 از تفسیر خودش گوید که: این امر مربوط به رجعت است.
و محقق محدث کاشانی و علامه سید هاشم بحرانی 0 هم در صافی(57) و برهان(58) روی قولی که قمی در تفسیر خود روایت نموده است، رفته اند.
آیه بیست و سوم:
قول خدای متعال در سوره القَلَمِ (جزء بیست و نهم)، آیه 16 از قرآن مجید: «سَنَسِمُهُ عَلی الخُرْطُومِ» «زود است که ما او را داغ بر بینی اش می زنیم».
علی بن ابراهیم قمی (رحمه الله) در صفحه 691 از تفسیر خودش در تفسیر این آیه گوید: در رجعت هنگامی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بر می گردد، و دشمنانش هم بر می گردندن او آنها را داغ می زند با آلت داغی که با او است، همان طور که بهائم را داغ می زنند بر خرطوم هایشان؛ یعنی بینی و دو لب آنها (انتهی مراجعه شود)(59).
و همین طور شیخ ما طریحی (رحمه الله) در لفظ «حلف» از مجمع البحرین(60) خود، و سید محدّث سید نعمت الله جزایری در انوار نعمانیه می گویند.
و آیات دیگری در رجعت وارد شده است؛ مانند قول خدای سبحان: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»؛ یعنی، «وقتی که خواست او را زنده می کند».
و اشاره به بعضی آیات دیگر نزد ذکر اخبار خواهد شد. و غرض بیان آن است که آیه هایی که دلالت بر رجعت دارند بسیار است و در آنچه ما ذکر کردیم به این اندازه برای کسی که دارای دل بینا و گوش شنواست، کافی است و گواه مدعای ما می باشد.

باب دوم: در اخبار وارده در رجعت است

بدان که اخبار متواتر(61) به تواتر معنوی(62)، اگر که ما آن را لفظی(63) نگوییم، و روایات متضافره به تضافر حقیقی در ثبوت رجعت به ما رسیده با ورود اخبار کثیره، بالغ بر پانصد حدیث در این باب وارد است، با وجود این چگونه می توان گوش به حرف کسی داد که انکار آن می کند و کاش می دانستیم که کدام حکمی از احکام از اوّل طهارت تا آخر دیات در آن ده یا بیست حدیث وارد شده، و اگر رد اخبار به رجعت ممکن است پس بایستی ردّ غیر آن هم که به معشار و ده یک آن نرسیده است، ممکن باشد. و تمامی این اخبار در کتب شیعه امامیه موجود است، و طرح اخباری بسیار با نداشتن معرفت و بصیرت از شأن و مرتبه مؤمنین نیست.
و اگر تسلیم شویم که آنها از اخبار آحادند(64)، باید بگوییم وقتی که خبر واحد با عقل صحیح صریح مطابقت نمود واجب است قول به آن و عمل بر طبق آن، پس اخبار رجعت از این قبیل است، اگر که به تواتر آن هم قائل نشویم. پس ادله قطیعه دلالت بر مضامین آن دارند، بلکه ایمان جز به قول به آن استقامت نیابد. اجمالاً آن که اخبار در این باب خیلی زیاد و بی شمار است.
مولانا امام علّامه محدّث جزایری (رحمه الله) در شرح تهذیب بنابر آنچه از او حکایت شده، می گوید: «مؤمن بإیابکم»، یعنی من عقیده و ایمان به بازگشت شما دارم. در این عبارت دلیل بر آن است که ائمه (علیهم السلام) تمامی در رجعت بر می گردند، و هم چنین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رجعت می نماید و اخبار در دلالت آن مستغنی است. و خدای سبحان مرا توفیق داده و سپاس او را که توانسته ام آگاهی و اطلاع بر ششصد و بیست حدیث که دلالت بر این مطلوب دارد، پیدا کنم. (انتهی)(65) ملاحظه شود.
شیخ ما علّامه مجلسی (رحمه الله) در جلد سیزدهم بحار الانوار بابی در رجعت نوشته و آیاتی را که ناطق به آن است و اخباری که دلالت بر رجعت دارد در این باب وارد نموده(66) و ما دوازده حدیث در این باب که دلالت بر رجعت دارد نقل می کنیم؛ زیرا که ایراد تمامی آنها مستلزم و خواهان مجلدی ضخیم خواهد شد و ما یاد کردیم که مقصود در این رساله اختصار و عدم ازدیاد گفتار است. و آیاتی که دلالت بر این منظور داشت گذشت و اکنون حدیث و اخباری که بر آن دلالت دارد می آید.
حدیث اول:
قال الصادق (علیه السلام): اولّ من تنشقّ الأرض عنه و یرجع الی الدنیا الحسین بن علی (علیه السلام) و انّ الرجعه لیست بعامّه و هی خاصّه لا یرجع الاّ من محض الایمان محضاً، أو محض الشرک محضاً(67)؛ «اوّلین کسی که زمین از او شکافته می شود و به دنیا بر می گردد حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) است و رجعت عمومی نیست؛ بلکه خصوصی است. بر نمی گردد به دنیا مگر کسی که ایمان محض و خالص دارد، یا کسی که در شرک محض و خالص شرک است».
این خبر در جلد 13 بحار در خصایص به سند او از مولانا امام صادق (علیه السلام) روایت شده است.
علّامه ابوالحسن شریف عاملی (رحمه الله) در ص237 از مرآت الانوار، بعد از نقل خبر مذکور می گوید: اخبار در رجعت ائمه (علیهم السلام) خیلی زیاد است(68).
حدیث دوم:
در بحار الانوار ص210، از جلد 13، از خصایص به سند او از حماد، از بکیر بن اعین که گوید: به من آن کسی فرمود که مرا شکی در آن نیست (یعنی حضرت ابا جعفر امام محمد باقر(علیه السلام)) که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با علی (علیه السلام) به زودی بازگشت و رجعت می کند(69).
مولانا ابو الحسن شریف عاملی (رحمه الله) در ص237 از مقدمه تفسیر مرآت الانوار، از احمد بن محمد نیز آن را روایت نموده است.
حدیث سوم:
در بحار ص210، از جلد 13، از خصایص به سند او از جابر بن یزید، از ابی جعفر (علیه السلام) در گفته خدای عزّ وجل: ﴿یا أَیُّها المُدَّثّرُ * قُمْ فَأَنْذِرْ﴾ (مدثر: 1-2) «ای کسی که جامه به خود پیچیده ای قیام کن و از جای برخیز و اعلان خطر و بیم کن، و از این کس مقصود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و قیام او در رجعت است که در آن بیم و انذار می نماید.
و در قول خدای سبحان ﴿إِنَّها لَإِحْدی الکُبَرِ * نَذِیراً لِلْبَشَرِ﴾ (مدثر: 35-36) «آن یکی از بزرگترین بلاها است که بیم دهنده بشر است»، این در رجعت خواهد بود.
و در قول خدای سبحان: ﴿وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا کافَّهً لِلنّاسِ﴾ (سبأ: 28) «ما تو را فرستادیم برای همه مردمان». این در رجعت است(70).
حدیث چهارم:
در جلد سیزدهم بحار الانوار، صفحه 211، از خصایص به سند او، از ابی عبد الله (علیه السلام) است که فرمود: «انّ الذی یلی حساب الناس قبل یوم القیامه الحسین بن علی (علیه السلام) فأما یوم القیامه فانّما هو بعث إلی الجنّه، أو بعث الی النار»(71)؛
«آن کسی که به حساب مردم پیش از روز قیامت می رسد، حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) است. اما روز قیامت جز این نیست که آن روز برانگیختن به جانب بهشت یا روز انگیزش به جانب آتش است».
حدیث پنجم:
باز در بحار، از خصایص به سند او از حمران، از ابی جعفر(علیه السلام) است که فرمود: «انّ اوّل من یرجع لجارکم الحسین (علیه السلام) فیملک حتّی تقع حاجباه علی عینیه من الکبر»؛ «اوّل کسی که بر می گردد و رجعت می کند، همسایه شما حسین (علیه السلام) است که سلطنت و پادشاهی می کند تا این که از پیری دو ابروی او بر بالای چشمانش واقع شود»(72).
حدیث ششم:
باز در بحار الانوار از خصایص سند او از معلّی بن خنیس است که گوید، حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) فرمود: «اوّل من یرجع الی الدنیا الحسین بن علی (علیهما السلام) فیملک حتّی یسقط حاجباه علی عینیه من الکبر»(73)؛ «اوّل کسی که به دنیا بر می گردد حسین بن علی (علیهما السلام) است، پس سلطنت می کند تا اینکه دو ابروی او از پیری بر روی دو چشم او می افتد».
سپس می گوید که: حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) فرمود: قول خدای عزّوجل در قرآن ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ﴾ (قصص: 85) «آن کسی که قرآن را بر تو فرض نمود یقین است که تو را به محل خود بر می گرداند». امام (علیه السلام) فرمود: او نبی شما است که به طرف شما بر می گردد(74).
حدیث هفتم:
در بحار از امالی صدوق - رضوان الله علیه - به سند او از ابی حمزه ثمالی، از حضرت ابی جعفر(علیه السلام) است که حضرت به من فرمود: «یا اباحمزه، لاتضعوا علیّاً دون ما وضعه الله و لاترفعوا علّیاً فوق ما رفعه الله کفی بعلّی ان یقاتل اهل الکره و یزوج اهل الجنّه»(75)؛ «ای ابا حمزه! نگذارید علی را پست تر از آنچه خدا او را گذارده، و بالا نبرید علی را بالاتر از آنچه خدا او را بالا برده، و برای علی این بس است که مقاتله و کارزار می کند با اهل کره (یعنی رجعت) و بازگشت کنندگان و تزویج می کند اهل بهشت را با یکدیگر».
حدیث هشتم:
روایت می کند شیخ ما صدوق (رحمه الله) در صفحه 325 از عیون اخبار الرضا، چاپ تهران، 1317 به سند خودش از حسن بن جهم که گوید: مأمون از حضرت رضا(علیه السلام) سؤال کرد: یا ابا الحسن! درباره رجعت چه می فرمائید؟ حضرت فرمود: رجعت، حق است و در امت های پیشین هم بود و لسان قرآن مجید هم بدان گویا است و حضرت رسول اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: هر چه را که در امت های پیشین بوده در این امت هم طابق النَّعل بالنّعل و پره به پره خواهد بود و فرمود: وقتی که مهدی (علیه السلام) از فرزندان من خروج می کند عیسی بن مریم هم نزول می نماید و پشت سر او نماز می گزارد و فرمود: «انّ الاسلام بدأ غریباً و سیعود غریباً فطوبی للغرباء»؛ «اسلام در اوّل غریب بود و به زودی باز غریب می شود، پس خوشا به حال غریبان». کسی عرض کرد: یا رسول الله، بعد از آن چه خواهد شد؟ فرمود: حق به اهل خودش بر می گردد.
و این خبر طولانی است و ما در اینجا محل احتیاج آن را گرفته ایم چنان که شیخ ما امام علّامه مجلسی هم در صفحه 214، از جلد 13 بحار، از عیون اخبار بدین گونه آن را روایت کرده(76).
حدیث نهم:
شیخ ما امام صدوق رضی الله عنه در ص53 از جلد اول خصال، چاپ تهران به سند خود از مثنی حناط روایت کرده که گوید: شنیدم از حضرت ابی جعفر (علیه السلام) که فرمود: «ایّام الله عزّوجّل ثلاثهٌ: یوم یقوم القائم، و یوم الکرّه، و یوم القیامه»(77)؛ یعنی روزهای خدای عزّوجل سه روز است: روزی که قائم قیام می کند، و روز کرّه و بازگشت، و روز قیامت.
و همین خبر را صدوق در ص104 از معانی الاخبار(78) چاپ تهران 1311 از پدر خودش، از عبد الله بن جعفر حمیری، از ابراهیم بن هاشم، از محمد بن ابی عمیر، از مثنی حنّاط، از جعفر بن محمّد، از پدرش (علیه السلام) روایت کرده. و در منتخب البصائر به مانند این خبر از موسی حناط، از ابی عبد الله (علیه السلام) روایت شده(79).
حدیث دهم:
منتخب البصائر به سند خودش از معلّی بن خنیس و زید شحّام، از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) روایت کرده که گفته اند: شنیدیم ما که آن حضرت می فرمود: «انّ اوّل من یکرّ فی الرّجعه الحسین بن علی (علیهما السلام) و یمکث فی الأرض أربعین سنه حتی یسقط حاجباه علی عینیه»(80)؛ «یعنی اوّل کسی که در رجعت بر می گردد، حضرت حسین بن علی (علیهما السلام) است، و مکث می کند در زمین چهل سال تا این که می ریزد موی دو ابروی او بر روی دو چشمانش».
حدیث یازدهم:
شیخ ما امام صدوق رضی الله عنه در ص338 از کتاب من لا یحضره الفقیه، چاپ تبریز در «باب متعه» می نویسد: قال الصادق (علیه السلام): «لیس منّا من لم یؤمن بکَرتّنا، و یَستحلَّ متعتنا»(81)؛ امام صادق (علیه السلام) فرمود: «از ما نیست کسی که ایمان به بازگشت و رجعت ما ندارد و متعه را حلال و روا نمی شمارد».
مؤلف گوید: صدوق در خطبه کتاب نامبرده خود هر چه را که متضمن آن است از اصول صحیحه معتمد علیه از ائمه (علیهم السلام) ذکر کرده.
حدیث دوازدهم:
مولانا علّامه ابو الحسن شریف عاملی (رحمه الله) در ص238 از مقدمه تفسیر مرآت الانوار، چاپ تهران خود می گوید:
فضل بن شاذان، از حسن بن محبوب، از عمر بن ابی المقدام، از جابر جعفی، روایت کرده که گوید: از حضرت ابی جعفر(علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «و الله لیمکنَّ منّا أهل البیتِ الارض رجل بعد موته ثلاثمائه، سنه و تزداد تسعاً»؛ یعنی، «قسم به خدا که سلطنت و شاهی می کند از ما اهل بیت مردی بعد از مرگ خود سیصد سال به علاوه نه سال زیادتر».
جابر می گوید: من عرض کردم: این در چه وقت خواهد بود؟
حضرت فرمود: بعد از قیام قائم.
آن گاه من عرض کردم: قیام قائم در عالم خود چقدر خواهد بود، فرمود: نوزده سال و چند ماه، پس از آن بیرون می آید المستنصر به دنیا - که او حسین (علیه السلام) است - پس مطالبه خون خودش و خون های یارانش را بکند، پس او می کشد و اسیر می کند تا این که سفّاح بیرون آید - که او امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) است -(82).
سپس مولانا شریف بعد از نقل این حدیث چنین تصریح می کند.
«مؤلف می گوید: در کتاب البشری ابن طاووس، از حمران، از یکی از دو امام (صادقین)(علیهما السلام) که فرمود: عمر دنیا صدهزار سال است، بیست هزار سال آن از برای سایر مردم است، و هشتاد هزار سال دیگر آن برای آل محمّد(علیهم السلام) خواهد بود»(83).
هم از امام (علیه السلام) است که فرمود: آن گاه که از حضرتش پرسیده شد از روزی که خدای تعالی اندازه و مقدار آن را در قرآن مجید به ﴿فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ﴾ (معارج: 4) یعنی در روزی که درازی آن پنجاه هزار سال است تعیین نموده، فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دوره و نوبت خود چهل و چهارهزار سال سلطنت می کند(84).
و در روایت دیگر از امام (علیه السلام) است بعد از بیان این که حضرت علی (علیه السلام) در رجعت خود با ابلیس مقاتله می کند و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از او ابلیس را می کشد، گویا که مراد به وقت معلوم همان روز است و فرمود: امیرالمؤمنین (علیه السلام) چهل و چهار هزار سال سلطنت می کند تا این که متولد می شود برای مردی از شیعه او، هزار فرزند ذکور از صلب او در هر سالی یک اولاد ذکور و در این هنگام (جنتان مدهامتان) یا دو باغ سبز در نزد مسجد کوفه و اطراف آن چنان که خدا خواهد ظاهر و آشکار می گردد(85).
مؤلف می گوید: جمله ای از اخبار که دلالت بر رجعت دارند در مورد ذکر آیات گذشت و باز آنچه که دلالت بر آن دارد ان شاء الله خواهد آمد.
رجعت در زیارت های مأثوره و دعاهای منقوله:
تصریحات زیادی در زیارت های مأثوره و دعاهای منقوله از ائمه (علیهم السلام) در مورد رجعت شده؛ از جمله در زیارت جامعه که از حضرت امام علی النقی (علیه السلام) روایت شده، به این عبارت تصریح دارد: «مؤمن بإیابکم، مصدِّق برجعتکم، منتظر لأمرکم، مرتقب لدولتکم»(86)؛ «من ایمان دارم به بازگشت شما و تصدیق دارم به رجعت شما و انتظار دارم به امر و فرماندهی شما و مراقب و منتظرم به دولت شما».
شیخ ما امام علّامه مجلسی (رحمه الله) در کتاب بحار الانوار خود در صفحه 273، چاپ تهران، کمپانی، نزد شرح و بیان فقرات و عبارات زیارت چنین گوید: «مؤمن بإیابکم، آمن برجعتکم فی الدنیا لاعلاء الدین و الانتقام من الکافرین والمنافقین قبل القیامه»؛ یعنی، «ایمان و عقیده به بازگشت شما دارم و معتقد به رجعت شما در دنیا هستم که از برای بالا بردن مراتب دین و انتقام کشیدن از کافرین و اهل نفاق پیش از قیامت خواهد بود». و فقره دوم، تفسیر عبارت اوّل است و آن دو دلالت دارند بر رجعت تمامی امامان و بیان آن در کتاب (الغیبه) بیان شده است(87).
مؤلف می گوید: زیارت جامعه که ما عبارات متعلق به رجعت را از آن گرفته ایم بین شیعه به طوری مشهور است که ما به واسطه اشتهار از ذکر اثبات و بیان سند آن بی نیازیم و این زیارت نزد عموم جماعت شیعه به حُسن قبول، پذیرفته شده و معارضی ندارد و ردی از برای آن نیست.
به علاوه این زیارت، مشتمل بر معانی بدیعه و نکات دقیقه و اسرار عجیبه و امور غریبه، و الفاظ فصیحه، و عبارات بلیغه ای است که دلالت بر صدور آن از مهبط وحی و الهام و از خزانه علم و دانش چنین امام عظیم و پیشوای معظمی دارد. زیرا که برای هر حقی حقیقتی است و برای هر صواب و صلاح نوری است. علاوه بر آن که این زیارت مورد قبول و پذیرش علماء دین است، به طوری که یکی دو نفر هم در مورد آن اختلاف ندارد.
و این زیارت را شیخ ما صدوق - رضوان الله علیه - در کتاب من لایحضره الفقیه خود (صفحه 231 و 232، چاپ تبریز) روایت کرده و در خطبه کتاب نامبرده صحت خبری را که در آن روایت می کند، ضمانت نموده و می گوید که آن را از اصول منقوله روایت کرده است.
و نیز شیخ ما، امام علّامه شیخ طوسی قدس سره در کتاب تهذیب خود (ج 2، ص33، چاپ تهران) تمامی زیارت را از مولای ما امام هادی (علیه السلام) روایت کرده.
و جز این دو عالم بزرگ در غیر آن دو کتاب هم گفته اند(88). انکار این زیارت را غیر آن کس که دندان بُرنده و تیز خود را در علم و دانش فرو نبرده و لذت علم را نچشیده، ننماید، و یا آن کس که تأمل و تتبع را به حق خودش در هر جا نموده منکر نشود.
مولانا امام علّامه سید عبد الله شُبّر (رحمه الله)(89) در صفحه 5 از شرح الزیاره در آغاز شرح، بعد از خطبه کتاب، چیزی را که تصریح نموده این است: زیارت جامعه کبیره، بزرگترین زیارت از حیث شأن، و بالاترین زیارات از جهت منزلت و مقام است. فصاحت الفاظ و مراتب بلاغت مضامین و عبارات آن فریاد می زند که از زلال معارف الهی صادر گردیده و از چشمه سار وحی و الهام سر چشمه گرفته، و خواننده خود را دعوت می کند که این گونه الفاظ و عبارات از زبان های نوامیس دین و پناهگاههای امام خارج شده، و کلام و بیانی است که فوق کلام مخلوق و تحت کلام خالق ملک علاّم است. تا آخر مطالبی که عالم نامبرده در وصف و تعریف این زیارت می نویسد.
و نیز سید شبّر در صفحه 7 از شرح خودش که بدان اشاره شد به این عبارت می نگارد:
بدان که این زیارت را جمعی از ارکان دین و عاملین علوم ائمه طاهرین - صلوات الله علیهم اجمعین - روایت نموده اند و بین شیعه ابرار، مانند خورشید تابان در رابعه نهار شهرت و اشتهار دارد. جواهر مبانی و انوار معانی آن دلایل حق و شواهد و گواهان صدق است که صدور این عبارات از سینه ها و صدور عاملین علوم الهی و ارباب اسرار قرآنی و کسانی که از انوار خدایی آفریده شده اند بوده. و این زیارت مانند سایر کلام و گفتار ایشان است که از فصاحت مضمون و بلاغت مشحون بی نیاز می باشد و سند و مدرک صدور آن مانند نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و بیشتر دعاها و مناجاتها در نهایت اعتبار است(90).
شیخ طایفه، شیخ طوسی (رحمه الله) در کتاب تهذیب(91) و رئیس محدثین، شیخ صدوق (رحمه الله) در من لا یحضره الفقیه(92) و کتاب عیون الاخبار(93) و خبر آن دو از محمّد بن اسماعیل برمکی ثقه، از موسی بن عبد الله(94) نخعی از امام علی الهادی (علیه السلام) و سند العیون همچنین «الدقاق» و «شیبانی»(95) و «ورّاق» و «مکتب» تمامی از اسدی از برمکی از نخعی الی آخر روایت نموده اند.
غرض بیان صحت این زیارت است شیخ طوسی (رحمه الله) در صفحه 574 از مصباح متهجد، چاپ تهران، در توقیعی برای قاسم بن علاء همدانی وکیل ابی محمّد امام حسن عسکری (علیه السلام) می گوید که: مولانا حسین (علیه السلام) روز پنج شنبه سیم شعبان از مادر متولد شده، پس آن روز را روزه بگیرو این دعا را بخوان و دعا را به اینجا رسانیده که می فرماید: «سیّد الاسره، الممدودِ بالنصره یوم الکّره، المعوض من قتله، أن الائمه من نسله و الشّفاء فی تربته، و الفوز معه فی اوبته، و الاوصیاء من عترته بعد قائمهم و غیبته حتی یدرکوا الاوتار و یثأروا الثأر و یرضوا الجبار و یکونوا خیر انصار - الی قوله - فنحن عائذون بقبره من بعده نشهد تربته و ننتظر أوبته آمین یا ربّ العالمین»(96)؛
یعنی، «سرور خانواده ای که امداد و کمک به یاری در روز رجعت و بازگشت می شود. و عوض از قتل او است که امامان از نسل او هستند و شفاء در تربت او می باشد و رستگاری و موفقیت در بازگشت او، و اوصیاء از عترت او است بعد از قائم ایشان و بعد از غیبت او تا این که تلافی کنند و خونخواهی او نمایند و خداوند آفریدگار را خشنود سازند و بهترین یاران و یاوران او باشند». (تا اینجا که می فرماید)، «پس ما پناهندگانیم به قبر او بعد از او و حاضریم در سر تربت او و انتظار می بریم بازگشت و رجعت او را و امیدواریم به خدای عالمیان که این حاجت ما را اجابت فرماید».
مؤلف می گوید: سیّد اجل، ابن طاووس - رضوان الله علیه - در صفحه 689 کتاب اقبال (چاپ تهران 1312 هجری) از جد خودش شیخ طوسی مشارالیه این خبر را روایت کرده، و شیخ کفعمی هم آن را در صفحه 543 در مصباح خود (چاپ تهران) روایت نموده و مجلسی در بحار الانوار صفحه 238 از جلد 22 از احتجاج نقل کرده که، از ناحیه مقدسه بیرون آمده که: إذا أردتم التوجّه [بنا] إلی الله تعالی و الینا (الی قوله): و أن رجعتکم حقّ لا ریب فیها یوم ﴿لا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی ایمانها خیراً﴾ (انعام: 158) الخ(97)؛ یعنی، «وقتی که شما خواستید روی به خدا بیاورید و توجّه به ما کنید پس بگوئید (تا اینجا که می فرماید) یقین است که رجعت شما حق است و در آن شکی نیست در آن روز که ایمان آوردن در آن سودی نمیدهد برای آن کس که پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمان خود خیر و خوبی کسب ننموده است.
و در زیارت حضرت حجت (عجّل الله فرجه) در سرداب در جلد 22 بحار الانوار، صفحه 240 از سید ابن طاووس روایت شده: «و وفقنی یا رب للقیام بطاعته، و للثوی فی خدمته، والمکث فی دولته، و اجتناب معصیه، فان توفّیتنی الّلهمّ قبل ذلک فاجعلنی یا ربّ فیمن یکُّر فی رجعته، و یملک(98) فی دولته، و یتمکن فی ایّامه، و یستنظلُّ تحت أعلامه، و یحشر فی زمرته، و تقرّ عینه برؤیته(99)؛ «خدایا مرا توفیق ده از برای ایستادگی به طاعت و فرمان او و جای گزیدن در خدمت او و ماندن در دولت او و دوری کردن از نافرمانی و معصیت او، پس اگر مرا پیش از این بمیرانی پس پروردگارا، مرا قرار ده در میان کسانی که بازگشت می کنند در رجعت او و تمکین دارند در دولت او و متمّکن و صاحب جاه می شوند در دوره و روزگار او، و جای می گیرند در زیر سایه پرچم و لوای او، و محشور می شوند در دستجات و گروهان او، و روشن می شود چشم شان به دیدار وی».
و در زیارت دیگر آمده از زیارت امام زمان (علیه السلام) - «و إن أدرکنی الموت قبل ظهورک، فأتوسّل بک الی الله سبحانه أن یصلّی علی محمّد و آل محمّد، و أن یجعل لی کرّه فی ظهورک، و رجعه فی أیّامک، لأبلغ من طاعتک مرادی، و أشفی من أعدائک فؤادی»(100)؛ یعنی، «اگر که مرگ فرا رسید پیش از ظهور تو، پس من متوسل می شوم به خدای سبحان که درود بفرستد بر محمّد و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، و از برای من نوبتی در ظهور تو قرار دهد و رجعتی در روزگار تو بگرداند تا این که از فرمانبرداری تو به مراد خودم برسم و دلم را از انتقام دشمنان تو شفا دهم».
و در زیارت دیگر آمده: «اللهّم أرنا وجه ولیّک المیمون فی حیاتنا و بعد المنون، اللهم إنّی أدین لک بالرجعه بین یدی صاحب هذه البقعه»(101)؛ یعنی «خداوندا بنمایان به ما روی مبارک ولی خودت را در زندگانی ما و بعد از مرگ ما، خداوندا ایمان می آورم از برای تو بر رجعت در برابر صاحب این بقعه».
در زیارت وارث است: «و اُشهد الله و ملائکته و انبیائه و رسله انی بکم مؤمن باِیابکم موقن»؛ یعنی «گواه می گیرم خدا و فرشتگان و پیامبران و فرستادگان او را که من به شما و به رجعت و بازگشت شما یقین دارم.
در زیارت حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) است: «فمعکم معکم لا مع عدوکم إنّی بکم و بإیابکم من المؤمنین»(102)؛ یعنی «من با شما هستم با شما نه با دشمنان شما به راستی که من به شما و به رجعت شما از یقین داران و ایمان آورندگانم».
و در زیارت و ادعیّه مرویه در صفحه 186 از جلد 32 بحار الانوار است: «و اسأله الذی قدر علی فراق مکانک ان لا یجعله آخرالعهد منّی و من رجعتی»؛ یعنی، «درخواست می کنم از آن کسی که مقدر نموده بر من جدا شدن از مکان تو را که قرار ندهد او را آخر عهد از من و از رجعت من».
و در زیارت جدّ ما حضرت حسین (علیه السلام) در روز اربعین است که:
«و أشهد أنی بکم مؤمن، و بإیابکم موقن»(103)؛ یعنی «گواه می گیرم که من به شما ایمان دارم و به رجعت شما یقین دارم».
مجملاً بیشتر زیارت ها مشتمل بر این عبارت می باشند چنان که بر شخص بسیار بصیر پوشیده و پنهان نیست.
پس بعد از ورود آیاتی بسیار و اخبار متواتره در رجعت، سزاوار است که در صحت و ثبوت آن تأمل و تردید شود؛ حتی این که حدیث طعن درباره رجعت که ورد زبان برادران اسلامی ما از اهل سنت از عصر اوّل تا این زمان بوده، علمای جرح و تعدیل از ایشان، وقتی که بعضی از بزرگان و عظمای روایت شیعه و محدثین آنان را ذکر می کنند و مجالی از برای طعن در ایشان نمی بینند به واسطه وثاقت و درست کاری و امانت و پرهیزکاری و دیانت و پاکدامنی و عفت نفس و شرافت آن گاه، عیبی که در آنها می گیرند، می گویند که اینان قائل به رجعت اند! و مثل این است که بگویند، اینها بت می پرستند یا اینکه از برای خدا شریک قرار می دهند!
حکایت ابی جعفر، محمّد علی بن نعمان ملقب به «مؤمن الطاق» با ابوحنیفه معروف است و آن را نجاشی (در صفحه 328 از رجال خود چاپ بمبئی) در ترجمه احوال مؤمن الطاق نقل کرده و سید علامه محدّث جزایری (رحمه الله) در کتاب انوار نعمانیه در نوری که آن را در اثبات رجعت نگاشته، و غیر آن دو بزرگوار هم در غیر این دو کتاب نوشته اند(104). قطب راوندی (رحمه الله) در صفحه 252 از کتاب خرایج فصلی در رجعت نگاشته و غیر او هم در غیر آن متعرض این موضوع می باشند.

باب سوم: در گفتار علمای امّت و نواب ائمه (علیهم السلام) در اطراف موضوع رجعت

شیخ ما طبرسی - (رحمه الله علیه) - در صفحه 240 جلد 2 مجمع البیان، (چاپ تبریز) در تفسیر قول خدای تعالی: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (نمل: 83) چنین تصریح نموده و می گوید: استدلال نموده اند به این آیه در صحت رجعت کسانی از امامیه به این که می گویند: دخول «مِنْ» در کلام، موجب تبعیض است، و بنابراین «یوم» در آیه اشاره شده دلالت دارد که در آن روز قومی محشور می شوند و قومی محشور نمی شوند، و این صفت از برای روز قیامت نیست که خدای سبحان درباره آن می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾؛ «ما محشور می کنیم ایشان را و احدی را فروگذار نمی کنیم».
و اخباری(105) از ائمه هدی (علیهم السلام) و پیشوایان از آل محمد - صلوات الله علیهم - رسیده که خدای تعالی به زودی در هنگام قیام حضرت مهدی (علیه السلام) قومی را بر می گرداند از آنهایی که پیش از این مرده اند از اولیاء و پیروان او، تا این که موفق شوند به نصرت و کمک کاری او و شادمان شوند به ظهور دولت آن حضرت. و نیز مردمی را بر می گرداند از دشمنان او، تا این که انتقام بکشد از ایشان و برسند به آنچه سزاوارند از عقاب در کشته شدن به دست شیعیان، یا ذلت و رسوایی به آنچه می بینند از بلندی و بالا رفتن کلمه او، و برای هر خردمند و عاقلی تردید ندارد و شک پیدا نمی شود که این امر از برای خدای تعالی مقدور است و محال نمی باشد و این عمل را خدا در ملل سابقه و امم پیشین هم نموده، چنان که قرآن مجید در چندین مورد به آن تصریح می نماید و می گوید از آن جمله است قصه عُزیر پیغمبر و غیر او از آنچه ما در جای خود بدان تصریح نموده ایم و فرموده نبی اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) به حدیث صحیح که فرمود:
«سیکون فی امتّی کلّ ما کان فی بنی اسرائیل حَذْو النّعل بالنّعل، و القُذه بالقذه حتی لو أنَّ أحدهم دخل حُجر ضب لدخلتموه»؛ یعنی: «به زودی می شود در امتّ من هر چه را که در بنی اسرائیل شده مطابق نعل به نعل و پره به پره به طوری که اگر یکی از آنها داخل لانه سوسماری شده باشد شما هم داخل آن می شوید».
علاوه بر این که جماعتی از شیعه امامیه اخباری را که در رجعت وارد شده بر رجوع دولت، و امر و نهی تأویل نموده اند نه رجوع اشخاص و زنده گردانیدن اموات و صاحبان اخبار وارده در این موضوع گمان برده اند که رجعت منافی تکلیف است؛ در صورتی که چنین نیست، زیرا که در آن چیزی که شخص را ناچار و لابد به فعل واجب و امتناع از قبیح بکند، نبوده و تکلیف با آن درست و صحیح می شود همین طور که با ظهور معجزات باهره و آیات ظاهره صحیح است، مانند شکافتن دریا، و اژدها نمودن عصا و مانند آن و برای این که رجعت به ظواهر اخبار منقوله ثابت نشده، پس بایستی که تأویل و تفسیر در آن بشود و چیزی که مخل اعتماد در این موضوع است، اجماع شیعه امامیه است، اگر چه اخبار هم تأیید و معاضدت آن را می نماید.
و آن کس که گفته قول خدای تعالی: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (نمل: 83) مراد به آن روز قیامت است، می گوید: مراد به فوج، جماعتی از رؤسا و سران کفرند که محشور می شوند و جمع می گردند تا اقامه حجّت بر ایشان شود(106). شیخ ما طریحی (رحمه الله) در لفظ (رجع) از مجمع البحرین گوید: رَجعه (به فتح)، مّره و نوبتی است از رجوع بعد از مرگ، بعد از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) و آن از ضروریات مذهب امامیه است، و شواهد قرآنی بر آن با احادیث اهل بیت (علیهم السلام) مشهورتر از این است که ذکر شود، حتی این که بعضی از ایشان خبر داده و فرموده اند: «من لم یؤمن برجعتنا ولم یقر بمتعتنا فلیس منّا»(107)؛ یعنی «کسی که ایمان به رجعت ما نیاورد و اقرار به متعه ما نکند از ما نیست.
و این موضوع را جمهور انکار نموده اند، حتی این که در نهایه می گوید: رجعت، مذهب قومی از عرب در جاهلیت بوده و مذهب طایفه ای از فرق مسلمین و اهل بدعت است که از جمله ایشان دسته ای از رافضه اند(108). و فلانی ایمان به رجعت دارد، یعنی به بازگشت به دنیا بعد از مرگ اعتقاد دارد (انتهی)(109) ملاحظه شود.
در لفظ (کرر) از مجمع البحرین در قول خدای تعالی: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (اسراء: 6) پس بر گردانیم ما و رد کنیم برای شما نوبت را برایشان یعنی ظفر و غلبه بر آنها را به شما بر گردانیم. و از این جمله است که گفته می شود کرَّ فی الحرب؛ یعنی: رجع الیها، دوباره به جنگ روی آورد.
و در حدیث است که «رجعت» خروج حضرت حسین (علیه السلام) است با هفتاد تن از اصحاب خود، که بر سر ایشان خود های طلا است، و برای هر خُودی دو رو است و به مردم اعلان می کنند که این حسین (علیه السلام) است خروج نموده تا این که مؤمنین در او شک و تردید نکنند و او نه دجال است و نه شیطان، و حجت قائم پشت سر ایشان است. پس وقتی معرفت در دل های مؤمنین جای گرفت که حسین (علیه السلام) آمده آن گاه حجّت (علیه السلام) را وفات (شهادت) فرا رسد و حسین (علیه السلام) کسی است که او را غسل می دهد و کفن می کند و حنوط می نماید و در لحد خودش می گذارد و وصی را جز وصی جای نگیرد(110). و کّره و رجعت، مرّه و نوبت است، و جمع آن کرات است مانند مرّه و مرات.
در حدیثی از حضرت علی (علیه السلام): «[و] إنی لصاحب الکرات و دوله الدول»(111)؛ یعنی منم صاحب نوبت ها و دولت ها.
علامه شهیر سیّد عبد الله (مشهور به شبّر)(رحمه الله) در صفحه 35 از جلد دوم حق الیقین، بعد از نقل آیات و اخبار و کلمات علمای ابرار ما در اطراف رجعت، چنین تصریح می نماید:
تنبیه: از آیات متظافره و مؤید یکدیگر، و اخبار متواتره و پیاپی و گفتار بسیاری از متقدمین و متأخرین از شیعه ائمه طاهرین (علیهم السلام) دانستی که اصل رجعت حقّ است و شک و شبهه ای عارض آن نمی شود. و منکر آن از مؤمنین خارج است زیرا که رجعت از ضروریات مذهب ائمه طاهرین است. و اخبار وارده در صراط و میزان و نحو آن از چیزهایی که اعتراف و اقرار بدان واجب است از حیث عدد، و ایضاح سند، و صراحت دلالت، و فصاحت گفتار زیادتر از اخبار رجعت نیست. و اختلاف خصوصیات آن ضرری در حقیقت به موضوع نمی رساند، مانند وقوع اختلاف خصوصیات صراط و میزان و نحو آن دو، پس واجب است ایمان و اعتقاد اجمالی به اصل رجعت و این که بعضی از مؤمنین و بعضی از کفّار به دنیا بر می گردند و تفاصیل آن را باید مراجعه به خود ائمه (علیهم السلام) داد. و احادیث، در رجعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امام حسین (علیه السلام) تواتر معنوی دارد، و در باقی ائمه (علیهم السلام) هم قریب به تواتر است. و کیفیت رجوع آنها آیا به ترتیب، یا غیر ترتیب است، پس تمامی علم آن با خدای سبحان و اولیای عظام او می باشد(112).
شیخ ما امام صدوق (رحمه الله) در رساله عقاید خود (چاپ تهران) می فرماید: «اعتقادنا فی الرجعه أنها حقّ»؛ یعنی عقیده ما، (امامیه) در رجعت این است که رجعت حق است و شدنی است و خدای سبحان عزّوجل در کتاب خود می فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ الله مُوتُو ا ثُمَّ أَحْیاهُمْ﴾ (بقره: 243) یعنی «آیا ندیدی کسانی را که بیرون رفتند از خانه های خودشان و آنها هزاران بودند از ترس مرگ، پس خدا به ایشان فرمود: بمیرید و مردند، پس از آن ایشان را زنده گردانید». این اشخاص هفتاد هزار خانه بودند که در میانه ایشان هر ساله طاعون روی می داد، پس از آن ثروتمندان و بی نیازان آنها خارج می شدند به واسطه قوه و نیرویی که داشتند و بی چیزان و بی نوایان ایشان به واسطه ضعف و تنگدستی بر جای می ماندند و بدین واسطه در میان آنها که خارج می شدند کمتر واقع می شد. و در میان کسانی که به جای می ماندند تلفات بیشتر واقع می شد، و آنان که خارج می شدند چنین می گفتند که: «اگر ما هم می ماندیم مانند آنان که ماندند، مبتلا می شدیم»، پس تمامی اجتماع نمودند که از دیار و بلاد خود در موقع بروز طاعون خارج شوند. و چون آن هنگام رسید تمامی بیرون شدند و در کنار دریا فرود آمده، بارهای خود را ریختند و اقامت گزیدند در این اثنا ندای الهی رسید که بمیرید، پس تمامی ایشان مردند و راه گذرها بدن های ایشان را جمع کرده، از میان راه به کناری ریختند و بدین حال مدتها باقی ماندند تا این که پیغمبری از پیغمبران از آنجا گذشت که او را أرمیا (علیه السلام)(113) می گفتند: او به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا، اگر بخواهی اینها را زنده کن تا این که شهرهای تو را آباد کنند و از ایشان بندگان تو به وجود آمده و متولد شوند و تو را با آنان که عبادت می کنند پرستش نموده و عبادت کنند.
پس خدای متعال به او وحی فرمود که: «اگر تو دوست داری ایشان را برای تو زنده کنم».
عرض کرد: بلی پروردگارا، پس خدا آنها را برای او زنده گردانید و او را به آنها مبعوث نمود، پس این گروه از مردم مردند و به دنیا برگشتند سپس به آجال و مرگ حتمی خود مردند(114).
احیاء عزیر یا أرمیا:
باز خدای متعال می فرماید: ﴿أَوْ کالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَهٍ وَهِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُرُوشِها قالَ أَنّی یُحْیِی هذِهِ الله بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ الله مِئَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِئَهَ عامٍ فَانْظُرْ إِلی طَعامِکَ وَشَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَانْظُرْ إِلی حِمارِکَ وَلِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنّاسِ وَانْظُرْ إِلی العِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ﴾ (بقره: 259) یعنی «یا مثل آن کسی که گذشت بر قریه ای که فرو ریخته بود سقف های آن گفت: چگونه و از کجا زنده می کند این را خدا بعد از مرگ آن؟ پس میرانید او را خدا صد سال، پس از آن او را برانگیزانید و گفت: چه مقدار درنگ کردی؟ گفت: درنگ کردم یک روز را یا بعضی از روز را، گفت: بلکه درنگ کردی صد سال، پس نگاه کن به خوردنی و آشامیدنی خودت که تباه و خراب نشده و نظر کن به خر خودت تا این که ما تو را آیت و نشانه ای از برای مردم قرار دهیم و به استخوان های آن که چگونه آنها را به هم میپیوندیم، پس از آن به گوشت می پوشانیم، پس آن گاه که چگونگی بر او روشن شد گفت:
دانستم که خدا بر هر چیزی توانا و قادر است». پس این شخص مرد در حدود صد سال و بعد از آن به دنیا برگشت و در آن باقی ماند تا این که به اجل موعود خود وفات یافت و او عُزیر(115) پیغمبر بود و روایت شده که ارمیای(116) نبی بوده است(117).
و خدای تعالی در قصه برگزیدگان بنی اسرائیل از قوم موسی - علی نبینا و (علیه السلام) - که برای میقات پروردگار خود آنها را انتخاب نموده بود: ﴿ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ (بقره: 56) پس برانگیزانیدیم ما شما را بعد از مرگتان که شما شکر گزاری کنید. و این در وقتی بود که آنها کلام خدا را شنیدند و گفتند: «ما آن را تصدیق نمی کنیم مگر این که خدا را آشکار ببینم»، پس از آن صاعقه به واسطه ستمکاری ایشان را فرا گرفت(118) و مردند. آن گاه موسی عرض کرد: پروردگارا، من به بنی اسرائیل چه بگویم وقتی که نزد آنها برگشتم؟ پس خدا ایشان را زنده کرد و به دنیا برگشتند و خوردند و آشامیدند و با زنان ازدواج کردند و از برای ایشان فرزندانی به وجود آمد و در دنیا باقی ماندند تا این که به اجل های خود مردند(119).
حضرت مسیح مردگان را زنده می کرد:
و خدای تعالی به عیسی بن مریم (علیه السلام) فرمود: وقتی که تو مرده را به اذن من زنده می کنی(120)، پس تمام مردگانی را که عیسی (علیه السلام) زنده نمود به اذن خدا بود که به دنیا برگشتند و در دنیا باقی ماندند و بعد از آن به اجل های خود مردند(121).
و اصحاب کهف هم سیصد و نه سال در غار خودشان ماندند، پس از آن خدا ایشان [را] برانگیخته و به دنیا برگشتند تا این که بین خودشان از خود پرسش کنند، و قصه آنها معروف است. پس اگر کسی بگوید که خدای تعالی فرماید: ﴿وَتَحْسَبُهُمْ أَیْقاظاً وَهُمْ رُقُودٌ﴾ (کهف: 18) جواب گفته می شود که آنها مرده بودند خدای عزّ و جل می فرماید: ﴿یا وَیْلَنا مَنْ بَعَثَنا مِنْ مَرْقَدِنا هذا ما وَعَد الرَّحْمنُ وَصَدَقَ المُرْسَلُونَ﴾ (یس: 52) یعنی «ای وای بر ما چه کسی ما را از خوابگاه ما برانگیخت این است آنچه خدای رحمن وعده داده و راست گفتند فرستادگان خدا». و اگر آنها چنین گفتند در صورتی است که آنها مرده بودند. و مانند این بسیار است(122).
پس درست و صحیح است که رجعت در ملل پیشین روی داده و حقیقت همین است که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: «در این امت پیدا می شود آنچه در امم پیشین پیش آمد نموده «حَذْو النعل بالنعل، و القذّه بالقذّه»(123) پس روی این اصل واجب می شود که در این امت رجعت باشد.
و مخالفین ما نقل نموده اند: وقتی که حضرت مهدی (علیه السلام) خروج کرد، عیسی بن مریم (علیه السلام) از آسمان نزول می کند و در عقب او نماز می خواند، و نزول عیسی به زمین رجوع او به دنیا بعد از مرگ او است، زیرا که خدای عزّ وجل می فرماید: ﴿إِنّی مُتَوَفِّیکَ وَرافِعُکَ إِلَیَّ﴾ (آل عمران: 55) یعنی تو را میمیرانم و به جانب خودم بالا می برم و خدای متعال فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) و باز فرماید: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکُذِّبُ بِآیاتِنا﴾ (نمل: 83) که معنی آن مکرر نوشته شد. پس روزی که در آن همگی را محشور می کند، غیر از آن روزی است که فوجی در آن محشور می شوند قال الله عزّو جل: ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لا یَبْعَثُ الله مَنْ یَمُوتُ بَلی وَعْداً عَلَیْهِ حَقّاً وَلکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾ (نحل: 38) خدای عزّوجل فرماید: «و سوگند خوردند به خدا به سخت ترین سوگندهای خود که خدا بر نمی انگیزاند کسانی را که می میرند، بلی این وعده ای است حقّ و راست و لکن بیشتر مردم نمی دانند». یعنی این در رجعت است به این جهت که می فرماید: ﴿لِیُبَیِّنَ لَهُمْ الَّذِی یَخْتَلِفُونَ فِیهِ﴾ (نحل: 39) تا این که آشکار و روشن سازد برای ایشان آن چیزی را که در آن اختلاف داشتند و این تبیین و توضیح در دنیا است نه در آخرت و به زودی من کتابی تنها در رجعت نوشته و کیفیت آن را در آن کتاب با ادله، بر صحت آن به خواست خدا بیان می نمایم، و قول به تناسخ باطل است و کسی که معتقد به تناسخ است، کافر است، زیرا که در تناسخ ابطال بهشت و جهنم است(124).
ابن ابی جمهور احسایی (رحمه الله) در صفحه 490 از کتاب المجلی، چاپ تهران می نویسد: اما حدیث رجعت، از احادیث متواتر بین امامیه است که اختلافی در آن ندارند و اجتماع ایشان منعقد بر ثبوت آن است، بدان معنی که مصنف بر آن اشاره نموده است. پس از جمله احادیث وارده آن چیزی است که قطب راوندی (رحمه الله) در خرایج و جرایح به خبر مرفوع از ابی سعید، سهل بن زیاد روایت کرده که، حدیث کرد ما را حسن بن محبوب او گوید: حدیث کرد ما را ابن فضیل، او گوید که: حدیث کرد ما را سعد جلاب، از جابر، از حضرت ابی جعفر(علیه السلام) که «فرمود حسین بن علی (علیهما السلام) پیش از این که کشته (شهید) بشود: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به من فرمود: ای فرزند من، به زودی تو را به عراق سوق می دهند و آن زمینی است که در آن پیغمبران و اوصیاء انبیاء ملاقات و برخورد نموده اند، و آن زمینی است که نام آن عموریه است و تو در آن به شهادت می رسی و جماعتی از اصحاب و یاران تو در آن زمین شهید می شوند که درد و اَلَم مَسِ آهن را نمی یابند و احساس آن نمی کنند، و آن گاه حضرت آیه: ﴿یا نارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاماً﴾ (انبیاء: 69) را تلاوت نموده، فرمود: مژده باد شما را، پس قسم به خدا که اگر ما را کشتند به یقین که ما بر پیغمبرمان وارد می شویم، پس از آن به آن مقدار که خدا می خواهد نزد او می مانیم و آن گاه اوّل کسی که زمین از او شکافته می شود و بیرون می آید و بیرون آمدن او موافق است با خروج امیرالمؤمنین (علیه السلام) و قیام قائم (علیه السلام) و حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم). پس از آن عدّه ای از آسمان و از نزد خدا فرود می آیند که تا آن وقت هرگز به زمین نیامده اند و آن گاه جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و سپاهیانی از ملائکه به جانب من فرود می آیند و حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و حضرت علی (علیه السلام) هم فرود می آیند، من و برادرم و تمامی کسانی که خدا بر آنها منت گذاشته در باربران پروردگار اسبان ابلق از نور سوار می شوند که مخلوقی بر آنها سوار نشده، آن گاه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سواران را حرکت می دهد و آن را با شمشیر خود به قائم (علیه السلام) می دهد، پس از آن ما هر آنقدر که خدا خواهد مکث و درنگ می نماییم، سپس خدا از مسجد کوفه چشمه ای از طلا و چشمه ای از آب و چشمه ای از شیر بیرون می آورد، پس از آن امیرالمؤمنین (علیه السلام) شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به من رد می کند و مرا به مشرق و مغرب روانه می نماید و من بر دشمنی نمی گذرم مگر این که خون او را می ریزم و بت یا صنمی را نمی گذارم مگر این که آن را می سوزانم، بعد از آن به هند رفته و آنجا را فتح می کنم و دانیال و یونس از قبر در آمده خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می رسند و به حضرتش عرض می کنند: خدا و رسول راست می گفتند و خدای تعالی او را با آن دو هیئتی که هفتاد نفرند به بصره روانه می دارد تا این که مقاتلین ایشان را بکشند. و باز دسته و هیئتی را به روم می فرستد و خدا آنجا را برای او مفتوح می سازد، پس از آن هر دابّه و چهارپایی که گوشت آن حرام است می کشند تا این که بر روی زمین جز پاک و پاکیزه، چیزی نماند، آن گاه بر یهود و نصاری و سایر ملل روی آورده و ایشان را بین اسلام و شمشیر مخیّر می سازد، پس کسی که اسلام آورد بر او منّت می گذارند و کسی که اظهار کراهت از اسلام نمود خدا خون او را می ریزد و مردی از شیعه و پیرو ما باقی نمی ماند مگر این که خدا به او ملکی را می فرستد تا این که خاک را از پیشانی او پاک کند، پس از آن به او ازواج و همسران و منزل و جایگاه او را در بهشت نشان می دهد و بر روی زمین کوری یا زمین گیری و مبتلایی نمی ماند، مگر این که خدا رفع زحمت و بلا از او به واسطه ما اهل بیت (علیهم السلام) می نماید، و برکت از آسمان و زمین به مردمان نازل می شود به طوری که از درخت به آن مقدار که خدا در آن از ثمره و میوه افزوده میچینند و میوه زمستان را در تابستان و میوه تابستان را در زمستان می خورند و این است گفته خدای سبحان: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُری آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ وَلکِنْ کَذَّبُوا﴾ (اعراف: 96) یعنی: «اگر که اهل کتاب ایمان می آوردند و پرهیزکاری می کردند، یقین که ما می گشودیم بر ایشان برکت ها را از آسمان و زمین ولیکن آنها تکذیب نمودند.
پس از آن خدای متعال به شیعه ما کرامت و بزرگواری را می بخشد که بر ایشان چیزی از زمین و آنچه در او است پوشیده و مستور نمی ماند حتی این که مردمی از ایشان بخواهد که علم اهل بیت خود را بداند، خدا به ایشان علم آنچه را که می دانند خبر می دهد(125).
و مانند این حدیث در این معنی از ائمه (علیهم السلام) بسیار است و از برای بعضی از علمای امامیه در این معنی کتابی تنها است که به کتاب رجعت موسوم است.
مؤلف گوید: این مطلب در صفحه 252 از خرایج و جرایح (طبع تهران) آمده از جایی که این نسخه مطبوعه دارای بعضی از اغلاط مطبعی در بعضی الفاظ بود ما آن را تصحیح نمودیم با این که روش ما نبوده و عادت ما بر آن است که عین مطلب را بدون تصحیح و تصرّف به واسطه بیم از خیانت نقل و روایت کنیم و مواضع تحریف را در هامش کتاب بیاوریم ولیکن در این مقام از شرط و روش خود خارج شدیم تا این که بعضی از مردم در اشتباه نیفتند.
شیخ ما علّامه مجلسی (رحمه الله) در رساله اعتقادات خود که مکرر چاپ شده و به فارسی هم ترجمه گردیده(126) و آن هم به طبع رسیده، چیزی را که نص آن این است می نویسد: واجب است که ما به رجعت معتقد شویم و به آن ایمان بیاوریم؛ زیرا که رجعت از خصایص شیعه است و شیعه به ثبوت آن از ائمه (علیهم السلام) بین خاصه و عامه مشهور گردیده و از ایشان هم وارد شده که: لیس منّا من لم یؤمن بکرتنا(127).
و آنچه در اخبار ظاهر می شود این است که خدای تعالی در زمان قائم یا پیش از آن جماعتی از مؤمنین را محشور می کند تا این که چشمان ایشان به دیدار امامان شان و دولت آنها روشن شود و هم جمعی از کافران و معاندین را از برای انتقام عاجل در دنیا محشور می نماید، امّا مستضعفین و سست عقیده گان تا قیامت کبری برانگیخته نمی شوند.
اما رجوع ائمه (علیهم السلام): اخباری بسیار دلالت دارد بر رجعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و بسیاری از آنها هم دلالت بر رجعت حضرت امام حسین (علیه السلام) دارد، و بعضی از اخبار هم دلالت بر رجوع پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر امامان (علیهم السلام) دارد(128).
و امّا رجوع ایشان در زمان قائم (علیه السلام) یا قبل و بعد از آنها، اخبار در این خصوص مختلف است. بنابراین بایستی که اقرار به رجوع بعضی از مردم و ائمه (علیهم السلام) به طور اجمال نمود، و ما علم آنچه را که از تفاصیل در این باب وارد شده به خود ایشان مراجعه می دهیم و اخبار وارده در این خصوص در کتاب بحار الانوار مذکور است، و من هم رساله جداگانه ای(129) در این مورد نوشته ام(130).
در صفحه 202 از مجلد اوّل از کتاب مرآت العقول، چاپ تهران می گوید: بدان که رجعت یعنی رجوع جماعتی از مؤمنین به دنیا پیش از قیامت، در زمان قائم (علیه السلام) یا پیش یا بعد از آن برای آن است که دولت حقّ را ببینند و به واسطه آن شادمان شوند و از دشمنان ایشان انتقام بکشند و هم چنین جماعتی از کافران و منافقان به دنیا برگردند تا از ایشان انتقام بگیرند.
و رجعت از منفردات شیعه امامیه است که بر آن اجماع نموده اند و اخبار درباره آن متواتر است و بعضی از آیات هم بر آن دلالت دارد و مناظراتی بسیار در این خصوص بین علمای شیعه و سنی شده و علمای ما در اثبات آن کتاب هایی مبسوط نوشته اند که از آن جمله است: احمد بن داود جرجانی، و حسن بن علی بن ابی حمزه بطائنی، و فضل بن شاذان نیشابوری، و محمّد بن علی بن بابویه صدوق، و محمّد بن مسعود عیّاشی، و حسن بن سلیمان شاکر، و شهید، و نیز آن را متکلمین از علمای ما مانند شیخ مفید، و شیخ الطایفه، و سید مرتضی، و علامه، و کراجکی - رضوان الله علیهم - و دیگران از علمای امامیه ذکر کرده اند، و تمامی کتب حدیث متداوله اکنون به ذکر آن محتوی و مشحون است و در جلد سیزده بحار الانوار زیادتر از دویست حدیث آمده که از چهل و چند اصل از اصول معتبره وارد و نقل شده و تمامی آنها صریح در اثبات رجعت است. و اما رجعت ائمه (علیهم السلام) پس اخبار در رجعت امیرالمؤمنین و حسین (علیهما السلام) و در رجعت حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) متواتر است. و نیز اخبار بسیار از خبرهای مستفیضه وارد شده است و اما سایر ائمه (علیهم السلام) در رجعت ایشان روایاتی بسیار است ولیکن در کثرت به این اندازه نمی باشد.
و امّا خصوصیات رجعت، اخبار در آن مختلف است که آیا پیوسته و مقارن با ظهور قائم (علیه السلام) است یا بعد از آن، یا پیش از آن می باشد و یا مقارن با آن است و امتداد دوره و زمان ایشان هم مختلف است و ضرورت و لزومی در تحقیق این خصوصیات نیست، بلکه ایمان و اعتقاد اجمالی بر آن کفایت می کند، و اختلاف اخبار در خصوصیات یک چیزی باعث انکار اصل آن نمی شود، زیرا که در معاد و بسیاری از اصول دین اخباری مختلفه الظواهر که با اصل قطعی آن اختلاف دارد وارد شده.
و در بصائر الدرجات از سعد بن عبد الله به سند صحیح از ابی عبد الله (علیه السلام) رسیده که می فرماید: اوّل کسی که زمین از او شکافته می شود و به دنیا بر می گردد حسین بن علی (علیهما السلام) است، و این که رجعت عمومی نیست بلکه خصوصی است و رجعت نمی کند مگر کسی که محض ایمان خالص یا محض شرک خالص باشد.
و به سندهایی از حضرت امام باقر(علیه السلام) رسیده که می فرماید: اوّل کسی که رجعت می کند، همسایه شما حضرت حسین (علیه السلام) است (یا برای دادرسی شما)، پس سلطنت می کند تا این که فرو ریزد دو ابروی او بر روی چشمانش از پیری.
و به سند دیگر از حضرت امام باقر(علیه السلام) است که فرمود: آن کسی که به حساب مردم پیش از روز قیامت می رسد، حسین بن علی (علیهما السلام) است، و اما روز قیامت روز برانگیختن به سوی بهشت یا برانگیختن به سوی جهنم است(131).
و در خبر صحیح از زراره نیز رسیده که گوید: من از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) از این امور بزرگ از رجعت و نظایر آن پرسیدم، فرمود: این چیزی را که شما از آن می پرسید وقت آن نیامده و خدای تعالی می فرماید: ﴿بَلْ کَذَّبُوا بِما لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ﴾ (یونس: 39) یعنی بلکه تکذیب کردند به آن چیزی که احاطه به دانستن آن نیافتند و هنوز تأویل آن به ایشان نیامده(132).
و در حدیث موثق از ابی بصیر است که گوید: حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود: اهل عراق منکر رجعت اند؟ [گفتم:] بلی.
حضرت فرمود: آیا قرآن نمی خوانند که ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ (نمل: 83)(133).
و از ابی بصیر (الصباح، نسخه بدل) است که گوید: حضرت امام باقر(علیه السلام) فرمود: مرا از کرّات پرسش می کند.
عرض کردم: بلی.
فرمود: این قدرت است و انکار آن را جز قدریه(134) نمی کند و تو انکار این قدرت را مکن که قدرت، انکار آن را نمی کند.
عیّاشی در تفسیر خود از ابی عبد الله (علیه السلام) روایت کرده در قول خدای متعال: ﴿ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الکَرَّهَ عَلَیْهِمْ﴾ (اسراء: 6) فرمود: خروج حسین (علیه السلام) است در کره با هفتاد مرد از اصحاب او که با او کشته شدند و بر ایشان است خود های طلایی که از برای هر خودی دو رواست، و به مردم می رسانند که این امام حسین (علیه السلام) است، خروج نموده تا این که مؤمنین درباره او شک نکنند. و حجت قائم (علیه السلام) در پشت سر آنها است و چون معرفت در دل های مؤمنین جای گزید که او حسین (علیه السلام) است، حضرت حجّت (علیه السلام) را مرگ (شهادت) فرا رسد و آن کس که او را غسل می دهد و کفن می کند و حنوط می نماید و او را به لحد در حفره خود می گذارد، حسین بن علی (علیهما السلام) است و وصی را جز وصی عهده دار این امر نشود.
علی بن ابراهیم به حدیث حسن (بلکه حدیث صحیح بناء بر قول صحیح در حدیث چنان که ما آن را از محل خود تحقیق نمودیم) از علی بن الحسین (علیهما السلام) روایت کرده در قول خدای متعال که می فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ القُرْآنَ لَرادُّکَ إِلی مَعادٍ﴾ (قصص: 85)[حضرت] می فرماید: برمی گردد نزد شما پیغمبر شما  (صلی الله علیه و آله و سلم)(135).
صدوق - علیه الرحمه - در کتاب من لایحضره الفقیه از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: «لیس منّا من لم یؤمن بکّرتنا، و لم یستحلَّ متعتنا»(136)؛
یعنی: «از ما نیست کسی که اعتقاد به رجعت ما ندارد و متعه ما را حلال نمی شمارد.
شیخ در کتاب غیبت خود به اسناد او از مفضل، از حضرت ابی عبد الله (علیه السلام) روایت کرده که فرمود: وقتی که قائم قیام نمود مؤمن از قبر خود بیرون می آید و به او گفته می شود: ای فلان، صاحب تو ظهور کرده، اگر می خواهی به او ملحق شوی پس به او ملحق شو، اگر می خواهی که در کرامت پروردگار مستقیم گردی پس به جای خود بمان.
در کتاب (المسائل السرویه) تألیف شیخ مفیدقدس سره است که پرسیده از آنچه از مولای ما جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام) در رجعت روایت شده، چه چیز است معنای قول او که: لیس منّا من لم یقل (یقر نسخه بدل) بمتعتنا و یؤمن برجعتنا که آیا این حشر در دنیا مخصوص مؤمن است یا از برای غیر او از ستمکاران و جور پیشه گان پیش از روز قیامت است؟
شیخ مفید بعد از جواب از مسئله نوشت: امّا قول امام (علیه السلام) (من لم یؤمن برجعتنا فلیس منّا)(137) جز این نیست که از آن چیزی را خواسته که اختصاص به این قول دارد که خدای تعالی قومی را از امت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بعد از مرگ ایشان و پیش از قیامت محشور می کند. و این مذهبی است که آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به آن اختصاص دارند و قرآن هم به آن گواه است و خدای عزّوجل در ذکر حشر اکبر روز قیامت می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ امّا خدای سبحان در حشر رجعت پیش از روز قیامت می فرماید: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ (نمل: 83).
پس خبر داد که حشر در حشر است عام و خاص.
و خدای سبحانه در حالی که خبر از حشر ظالمین می دهد، می گوید که در روز حشر اکبر آنان گویند: ﴿ربَّنا أَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ﴾ (غافر: 11) یعنی «پروردگارا دو بار ما را میراندی و دوبار زنده گردانیدی». و از برای عامه در این آیه تأویلی است که مردود است.
پس از آن شیخ مفید(رحمه الله) قول خود را در این باب بسط داده و می گوید: رجعت نزد ما به آن کس که محض ایمان و خالص آن است یا کسی که محض کفر است، اختصاص دارد، و برای غیر این دو فرقه نمی باشد، پس آن گاه که خدای تعالی اراده این امر را می نماید، به طوری که ما ذکر کردیم، شیاطین، دشمنان خدا را به خیال می اندازند که آنها دو باره به دنیا بر می گردند تا این که طغیان و سرکشی به خدا کنند و بر سر کشی خود بیفزایند، پس خدا از ایشان به واسطه اولیای مؤمنین خود، انتقام می کشد و برای ایشان کرّه و نوبتی قرار می دهد، پس باقی نمی ماند جز آن کسی که او فرو رفته و مغموم به عذاب و عقوبت و عقاب است و زمین از سرکشان و طاغیان پاک و مصفّا می شود و این از برای خداست و رجعت جز این نیست که از برای محض ایمان از اهل ملت و مختص نفاق و خالص آن از ایشان می باشد نه از برای گذشتگان از امم پیشین و رفتگان آنها(138).
سیّد مرتضی - رضوان الله علیه - در پاسخهای (مسائل الری) خود فصلی تمام و کامل در این باب نوشته(139)، و نیز شیخ طبرسی (رحمه الله) در مجمع البیان(140)، و صدوق قدس سره در کتاب عقاید خود مطالبی نگاشته اند(141).
و تمامی اینها در کتاب الکبیر مسطور است و من در اینجا اندکی از بسیار را ایراد و ذکر نمودم. مرحوم مجلسی (رحمه الله) در ص231 در جلد سیزدهم بحار الانوار خود بعد از ذکر آیات و اخبار چنین تصریح می کند(142).
تذییل:
بدان ای برادر من! که من گمان نمی کنم بعد از آنچه من تفصیل دادم و تهیه نمودم و برای تو قول رجعت را توضیح دادم، همان رجعتی را که اجماع جماعت شیعه در تمامی دوره و اعصار بر آن قول بوده، و این مطلب نزد ایشان مانند آفتاب در میان روز در وسط آسمان نمودار است، چنان که بعضی آن را در اشعار خودشان به نظم آورده اند و بر مخالفین به آن در تمامی بلاد؟ خود احتجاج نموده اند، و مخالفین بر آنها در این باب تشنیع و ملامت کرده، و آنها در کتاب های خودشان آن را اثبات نموده اند که از آن جمله اند: رازی و نیشابوری و دیگران؛ و پیش از این، گفته ابن ابی الحدید در این خصوص گذشت که او مذهب امامیه را در این موضوع توضیح داده و اگر بیم تطویل و تفصیل بیهوده نبود، ما بسیاری از گفتار ایشان را در این باب ذکر می نمودیم(143).
و چگونه مؤمن به حقیقت ائمه اطهار(علیهم السلام) در اخبار متواتره از ایشان که قریب به دویست حدیث صریح است انکار می کند، در صورتی که آنها را زیاده از چهل و چند تن از ثقات بزرگوار و دانشمندان بزرگ از علمای اعلام و زیادتر از پنجاه کتاب از مؤلفات خود ذکر کرده اند؛ مانند ثقه الاسلام کلینی، و شیخ صدوق محمّد بن بابویه، و شیخ ابوجعفر طوسی، و سید مرتضی، و نجاشی، و کشّی، و عیّاشی، و علی بن ابراهیم، و سلیم بن قیس هلالی، و شیخ مفید، و کَراجَکی، و نُعمانی، و صفّار، و سعد بن عبد الله، و ابن قولویه، و علی بن عبد الحمید، و سید علی بن طاووس و پسرش، صاحب کتاب زوائد الفواید، و محمد بن علی بن ابراهیم، فرات بن ابراهیم. و مؤلف کتاب التّنزیل و التّحریف، و ابوالفضل طبرسی، و ابراهیم بن محمد ثقفی، و محمد بن عباس بن مروان، و برقی، و ابن شهر آشوب، و حسن بن سلیمان، و قطب راوندی، و علامه حلی، و سیّد بهاء الدین علی بن عبد الکریم، و احمد بن داود بن سعید، و حسن بن علی بن ابی حمزه، و فضل بن شاذان و شیخ شهید محمد بن مکّی و حسین بن حمدان، و حسن بن محمد بن جمهور، العمی که مؤلف کتاب الواحده، است. و حسن بن محبوب، و جعفر بن محمّد بن مالک کوفی، و طهر بن عبد الله، و شاذان بن جبرئیل، صاحب کتاب الفضائل و مؤلف کتاب العتیق و مؤلف کتاب الخطب، و دیگران از مؤلفین کتاب هایی که نزد ما است، و ما مؤلفین آنان را به طور معین نمی شناسیم، و بدین جهت اخبار را به آن ها نسبت نمی دهیم اگر چه بعضی از آنها موجود است. و آن گاه که مانند این اخبار در آنها موجود باشد و مانند این را تواتر نگویند، پس در چه چیز ادعای تواتر ممکن است با این چیزی که آن را کافه و جمیع شیعه پشت به پشت یکی بعد دیگری روایت کرده اند؟ و گمان من بر این است کسی که در امثال این اخبار شک کند، مانند این است که در ائمه و پیشوایان دین شک کرده، و ممکن نیست که او اظهار شک نماید و در بین مؤمنین به تردید گراید که حیله و تدبیر در تخریب ملت قویمه نموده و ابقای چیزی کرده که عقول و خرد فرومایگان و مستضعفین به جانب آن به فوریت می گراید و باعث تشکیکات عمومی می شود؛ ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ﴾ (صف: 8) یعنی «ایشان می خواهند که نور خدا را خاموش کنند و خدا تکمیل کننده و تمامی دهنده نور خودش است اگر چه اهل شرک و الحاد نمی پسندند و از آن کراهت اهمیت داشته باشند».
پس از آن گوید: ما برای مزید تشیید و استواری مدعا و تأکید، اسامی و نام بعضی از آنها که متعرض این مدعا شده اند، بیان می نمائیم و یا تصنیفی که کرده و احتجاجی که بر منکرین آن نموده یا مخاصمه با مخالفین کرده، غیر از آنچه ما پیش از این در ضمن اخبار گفتیم، به مورد اظهار می گذاریم و از خدا توفیق خود را خواهانیم.
از جمله آنها است: احمد بن داود بن سعید جرجانی که شیخ در فهرست خود می گوید: از اوست کتاب المتعه و الرجعه(144).
و از آن جمله است، حسن بن علی بن ابی حمزه بطاینی، که نجاشی از جمله کتب او، کتاب رجعت را شمرده(145).
و از آنها است فضل بن شاذان نیشابوری که شیخ در فهرست و نجاشی در کتاب خود می گویند که: «برای او کتابی در اثبات رجعت است»(146).
و از آن جمله است شیخ صدوق محمّد بن علی بن بابویه (رحمه الله) که نجاشی از جمله کتاب های او، کتاب الرجعه را نام برده(147).
و از ایشان است محمّد بن مسعود عیاشی که شیخ و نجاشی در فهرست گفته اند: او را کتابی در رجعت است(148).
و از آن جمله است: حسن بن سلیمان(149) به طوری که ما از او اخباری را روایت کردیم.
و اما سایر اصحاب که آنها را ذکر کرده اند در آنچه راجع به غیبت نوشته اند و از برای آن رساله منفرد ندارند. و بیشتر اصحاب کتب و نویسندگان از اصحاب ما منفرداً کتاب هایی در غیبت نوشته اند و بیشتر راویان آن را از بزرگان اصحاب و سران محدثین که در جلالت و مقام ایشان شک و تردیدی نیست شناخته شدند.
علّامه (رحمه الله) در خلاصه الرجال خود در ترجمه احوال میسر بن عبد العزیز گوید: عتیقی گفته که آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بر او ثنا و درود گفته اند و او از جمله اشخاصی است که در رجعت مجاهده زیاد می نماید(150).
علّامه مجلسی (رحمه الله) می نویسد: معنایش این است که او بعد از مرگ خود با قائم (علیه السلام) رجعت می کند و با او جهاد می نماید. و اظهر نزد من این است که او با مخالفین مجادله نموده و با ایشان در حقیقت رجعت احتجاج کرده است. تا این که بعد از نقل کلام طبرسی و صدوق 0 گوید: شیخ مفید(رحمه الله) در پاسخهای المسائل العکبریه وقتی که از او از قول خدای سبحان پرسش می کند؛ ﴿إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الحَیاهِ الدُّنْیا﴾(151) به وجوهی جواب داده، پس از آن می گوید: امامیه گفته اند که خدای تعالی ایفای وعده خود می نماید در یاری نمودن به اولیای خود پیش از آخرت، هنگام قیام قائم (علیه السلام) و کرّه و نوبتی که خدا مؤمنین را در عاقبت به آن وعده داده.
احتجاج سیّد حمیری:
و شیخ - قدّس الله روحه - در کتاب الفصول از حارث بن عبید الله ربیعی(152) روایت کرده که گوید: من در مجلس منصور نشسته بودم و او در جسر اکبر بود و سِوّار قاضی هم در آنجا حضور داشت سید اسماعیل حمیری این ابیات را انشاء نمود:

اِنّ الإله الذی لا شیء یشبهه * * * آتاکم الملک للدّنیا و للدین
آتاکم الله ملکاً لا زوال له * * * حتّی یقاد إلیکم صاحب الصّین
و صاحب الهند مأخوذ برمّته * * * و صاحب الترک محبوس علی هون

یعنی «به درستی که خدایی که چیزی به او شباهت پیدا نمی کند، به شما سلطنت و دولت دنیا و دین را داده است، او به شما دولت و پادشاهی داده که زوالی از برای آن نیست، تا این که بازگشت کند به طرف شما صاحب چین، و صاحب هند، و صاحب ترک که به خواری زندانی شده».
تا این که این قصیده را تمام کرد و منصور به آن شادمان و مسرور گردید.
پس از آن سوّار گفت: یا امیرالمؤمنین(153)! قسم به خدا این شخص که در دوستی آنها متدّین است یقین که غیر از شما است و او به یقین که قدم به عداوت و دشمنی شما بر می دارد.
سید گفت: به خدا قسم که او دروغ می گوید و من در مدحت و ثنای تو راستگو و صادقم و حسد او را بر این وادار می کند که وقتی تو را بدین حالت دید، و یقین بدان که انقطاع من به شما و دوستی و محبّت من نسبت به شما اهل بیت، از پدر و مادر به ما رسیده و در قلب ما ریشه دوانیده و این شخص و قوم او در جاهلیت بوده اند و خدای متعال بر پیغمبر خود در خانواده این شخص نازل نموده که: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُنادُونَکَ مِنْ وَراءِ الحُجُراتِ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ﴾ (حجرات: 4) «به یقین آن کسانی که تو را از پشت حجره ها صدا می زنند، بیشتر ایشان بی خردانند».
منصور گفت: راست گفتی. پس از آن سِوّار گفت: یا امیرالمؤمنین! او قائل به رجعت است و شیخین را سَبّ می کند و درباره آن دو تن چیزها می گوید.
سید گفت: اما این که می گوید: من قائل به رجعتم، دلیل من قول خدا است که می فرماید: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآیاتِنا فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ (نمل: 83)، و در جای دیگر می فرماید: ﴿وَحَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ (کهف: 47) و از اینجا ما می دانیم که دو حشر است، یکی عام و دیگری خاص، و خدای سبحانه می فرماید: ﴿ربَّنا أَمَتَّنا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ﴾ (غافر: 11) و باز می فرماید: ﴿فَأَماتَهُ الله مِئَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ﴾ (بقره: 259) و باز می فرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ الله مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ﴾ (بقره: 243) پس این دلایل از کتاب خدا است.
و اما از حدیث، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «یحشر المتکبّرون(154) فی صوره الذّر یوم القیامه»(155).
و باز رسول اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده: «لم یجرِ فی بنی إسرائیل شیء الاّ و یکون فی اُمّتی مثله، حتی الخسف و المسخ و القذف»(156)؛ یعنی، «در میان بنی اسرائیل چیزی جریان نیافته و واقع نشده مگر این که در امت من به مانند آن واقع می شود حتی به زمین فرو رفتن و مسخ شدن و قذف».
حذیفه گوید: قسم به خدا چندان بعید نیست که خدا بسیاری از این امت را مسخ کند و به صورت بوزینه و خوک درآورد.
پس رجعت همان است که زبان قرآن بدان گویا است و سنت هم آن را آورده و من عقیده دارم که این شخص (یعنی سِوّار) را به دنیا بر گرداند در حالتی که به صورت سگ، یا میمون، یا خوک، یا مورچه باشد زیرا به خدا سوگند که او مردی خود خواه و ستمگر و متکبر و کافر است.
پس از آن منصور خندید و سیّد این شعر را انشاء نمود:

جاثیت سوَّاراً أبا شمله(157) * * * عند الإمام الحاکم العادل

یعنی به زانو در آوردم سوّار مکنی به ابی شمله را نزد امام حاکم دادگر. تا آخر اشعار(158).
احتجاج شیخ مفید (رحمه الله):
و شیخ در کتاب مذکور می گوید: بعضی معتزله، شیخی از اصحاب ما امامیه را پرسش کرد و من در آن مجلس با جماعتی زیاد از اهل نظر و تفقّه حاضر بودیم، او گفت: وقتی که گفته تو این باشد که خدای عزّوجل اموات را به دار دنیا پیش از آخرت موقع قیام قائم بر می گرداند تا این که شفا دهد دلهای مؤمنین را از کافرین چنان که شما عقیده دارید، و از برای ایشان از آنها انتقام می کشد چنان که درباره بنی اسرائیل کرده و در آنچه که شما یاد می کنید و آنجا پیوسته و متعلق است به قول خدای متعال: ﴿ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً﴾ (اسراء: 7) یعنی «باز می گردانیم برای شما غلبه برایشان را و کمک و امداد دهیم شما را به مالها و اولاد ها و بگردانیم شما را زیادتر از روی شماره نفرات». پس مرا خبردار کن چه چیز ایمن می کند تو را از این که یزید و شمر و عبد الرحمن بن ملجم توبه کنند و از کفر و ضلالت خود برگردند و در این حالت به اطاعت امام در آیند! پس آن گاه بر تو ولایت ایشان واجب می شود، و قطع به ثواب از برای آنها باید کرد؟ و این (شبهه) نقض مذهب شیعه است؟
پس شیخ مسؤول گفت: قول رجعت جز این نیست که من آن را از طریق توقیف معینی از آیات و اخبار گفتم، و برای نظر در آن مجالی نیست. و من جواب این سئوال را نمی دهم زیرا که نزد من نصی درباره آن نمی باشد، و از برای من جایز نیست که در غیر طریقه نص، متکلّف به جواب شوم!
پس سائل و جماعت معتزله بر او به عجز و انقطاع کلام تشنیع و ملامت کردند(159).
پس شیخ مفید - ایدّه الله - گفت: من می گویم که از این سئوال دو جواب است:
یکی این که عقل منع از وقوع ایمان [افراد یاد شده] نمی کند از آنچه سائل بیان کرده، زیرا که او در این صورت بر آن قادر است، و متمکن از آن می باشد، و لیکن اخبار مسموعه و وارده از ائمه (علیهم السلام) به طور قطع بر آنها به خلود در آتش و تدین به لعن ایشان و برائت از آنها تا آخر زمان، مانع از شک و تردید در حال ایشان می شود و موجب قطع بر بدی اختیار آنها خواهد بود، پس آنها در این باب واقع می شوند در آنچه فرعون و هامان و قارون واقع شده اند و در مجرایی قرار می گیرند که خدای متعال قطع بر خلود ایشان در آتش داده و به طور قطع دلالت دارد که آنها هیچگاه ایمان اختیار نمی کنند، چنان که خدا می فرماید:
﴿وَلَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ المَلائِکَهَ وَکَلَّمَهُمُ المَوْتی وَحَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیءٍ قُبُلاً ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلّا أَنْ یَشاءَ اللهُ﴾ (انعام: 111) یعنی «اگر ما بفرستیم به سوی ایشان فرشتگان را، و مردگان با آنها سخن بگویند و محشور گردانیم بر ایشان گروهی را، نمی باشند که ایمان بیاورند مگر این که خدا بخواهد». یا این که خداوند آنها را ملجأ و ناچار گرداند. و هم آن کسانی که خداوند درباره آنها می فرماید: ﴿إِنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ الله الصُّمُّ البُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ * وَلَوْ عَلِمَ الله فِیهِمْ خَیْراً لَأَسْمَعَهُمْ وَلَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ﴾ (انفال: 23) یعنی «به درستی که بدترین جنبندگان نزد خدا کران و کورانند که در نمی یابند و تعقل نمی کنند. و اگر خدا در آنها خیری می دانست یقین که ایشان را شنوا میگردانید و به آنها می شنوانید و اگر که ایشان را می شنوانید، پشت کرده و بر می گشتند در حالتی که آنها روی گردانندگانند».
پس از آن خدای - جلّ و علا - در تفصیل ایشان در حالتی که روی سخن به ابلیس است فرماید: ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَمِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُم ْ أَجْمَعِینَ﴾ (ص: 85) «به یقین که پر می کنم جهنم را از تو و از کسانی که تمامی پیروی تو را می کنند. و نیز قول خدای تعالی: ﴿وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلی یَوْمِ الدِّینِ﴾ (ص: 78)، و در حقیقت بر تو است لعنت من تا روز جزا». و قول خدای متعال: ﴿تَبَّتْ یَدا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ * ما أَغْنی عَنْهُ مالُهُ وَما کَسَبَ * سَیَصْلی ناراً ذاتَ لَهَبٍ﴾ (مسد: 3) یعنی «بریده باد دو دست ابی لهب و نابود شود، بی نیاز نمی دارد او را از عذاب، مال او و آنچه را که کسب نموده به زودی درآید و پیوست گردد به آتشی که دارای زبانه و شراره است». پس آتش را برای او قطعی دانسته و ایمن و به خاطر آسوده است از این که او منتقل به چیزی شود که برای او باعث ثواب و پاداش خیر گردد. و در صورتی که امر چنان باشد که ما آن را وصف نمودیم آن گاه چیزی را که شما بر این جواب اندیشیده و خیال کرده اید باطل خواهد بود.
پاسخ دیگر:
وقتی که خدای سبحان کافران را در رجعت برای انتقام و کیفر از ایشان برگردانید، از آنها دیگر توبه قبول نمی نماید و آنها دچار همان جریانی خواهند بود که فرعون هنگام غرق شدن دچار گردیده و گفت: ﴿آمَنْتُ أَ نَّهُ لا إِلهَ إِلّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرائِیلَ وَأَنَا مِنَ المُسْلِمِینَ﴾ (یونس: 90) «من ایمان آوردم به این که معبودی سزاوار پرستش نیست جز آن خدایی که بنی اسرائیل به او ایمان آوردند و من از تسلیم شوندگان و قبول داران آنم»، آن گاه خدای سبحان به او فرمود: ﴿آلآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ المُفْسِدِینَ﴾ (یونس: 91) یعنی اکنون این ایمان تو بی نتیجه است در صورتی که پیش از این نافرمانی کردی و از تباهکاران و فساد کنندگان بودی! پس خدا ایمان او را در آن حال بر او ردّ نموده و پشیمانی او در این احوال، که حالت جان کندن او است، برای او سودی ندارد. و او [کافران]، مانند اهل آخرت است که خدا توبه آنها را نمی پذیرد و پشیمانی ایشان بی فایده است؛ زیرا که آنان چون ناچاران و بیچارگانند و در این کار از روی ناچاری باشند. و حکمت از پذیرفتن توبه ایشان برای همیشه ممانعت می نماید و بعضی از اوقات موجب پذیرفتن آن شود نه همه وقت.
و این است جواب صحیحی که بنابر مذهب امامیه به این مدعی داده می شود، و اخبار و آثار بسیار هم از آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، درباره آن رسیده و از ایشان در خصوص این گفته خدای متعال آمده: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنّا مُنْتَظِرُونَ﴾ (انعام: 158) یعنی «روزی که می آید بعضی از آیات و نشانه های پروردگار تو سود نمی دهد نفسی را ایمان آن در صورتی که پیش از آن ایمان نیاورده یا در ایمان خود کار خوبی نکرده، بگو ایشان را انتظار بکشند که ما هم انتظار کشندگانیم». شیخ مفید(رحمه الله) گفته اند که: این نشانه قائم (علیه السلام) است که وقتی ظاهر شد، توبه مخالف قبول نمی شود.
و این ساقط می کند چیزی را که سائل بدان اعتماد نموده تا این که گفته آنچه را که گفته(160).
شیخ مفید (رحمه الله) در ارشاد(161) در ذکر علامات ظهور قائم (علیه السلام) می فرماید: مردگانی از قبرها در آیند و به دنیا برگردند که شناخته می شوند و از آنها دیدنی و زیارت می کنند تا این که می فرماید: سید شریف رضی - رضوان الله علیه - که خدا او را با پدران پاکش محشور فرماید، در پاسخ سؤالاتی که از او از شهر ری، راجع به حقیقت رجعت رسیده مطالبی فرموده، زیرا قلیلی از جماعت امامیه به این عقیده شده اند که رجعت رجوع دولت آنها در دوره و زمان قائم (علیه السلام) است نه بازگشت و رجوع بدن ها و اجسام ایشان.
جواب سیّد(162) بدان که شیعه امامیه به این عقیده اند که خداوند متعال هنگام ظهور امام زمان مهدی (علیه السلام) قومی را بر می گرداند، از آنان که جزء شیعیان او بوده و مرگ آنها پیش از این رسیده تا این که بهره مند از ثواب یاری و کمک کاری او گردند و دولت او را مشاهده کنند و نیز مردمی را از دشمنان او به دنیا بر می گرداند تا این که از ایشان انتقام کشد تا این که اهل حقّ از آنچه می بینند و از ظهور حق مشاهده می نمایند و از بالا گرفتن کلمه اهل حق لذت برند.
و دلیل بر صحت این مذهب آن است که این جماعت به جانب آن رفته اند بر شخص عاقل و با خرد پوشیده و مستور نیست که این امر از برای خدای قادر متعال مقدور است و محال و ممتنع به نظر نمی رسد، در صورتی که ما می بینیم بسیاری از مخالفین ما منکر رجعت اند، به انکار کسی که آن را محال و غیر مقدور می شمارد (گویا که این اشخاص خدا را قادر نمی دانند و منکر قدرت حضرت آفریدگارند. (مترجم).
و آن گاه که جواز رجعت ثابت شد و تحت ممکن و مقدور در آمده، پس طریق اثبات آن همان اجماع شیعه امامیه بر وقوع آن می باشد(163) که آنها را در این امر اختلافی نیست و اجماع ایشان را ما در چندین جا از کتاب های خودمان نگاشته ایم که حجت است برای این که قول امام (علیه السلام) در آن دخالت دارد و چیزی را که مشتمل بر قول معصوم از گفته ها و اقوال شد، ناچار و لا علاج بایستی درست و به صواب باشد(164).
[پاسخ سیّد به شبهات]:
و ما گفتیم و در جای خود بیان نمودیم که رجعت منافی تکلیف نیست و موجبات با ما متردد است(165)، هنگامی که گمان نبرند تکلیف آن کس که برگشت می کند، باطل است و ما بیان کردیم که تکلیف همان طور که با ظهور معجزات آشکار و آیات قاهره صحیح است، به همین نحو هم با رجعت قبیح خواهد بود(166)؛ زیرا که در تمام اینها الجائی به فعل واجب و امتناعی از فعل صحیح نیست.
و اما کسانی که از اصحاب ما رجعت را به معنای رجوع دولت و رجوع و بازگشت اشخاص و احیای اموات، تأویل و تعبیر نموده اند از این است که دسته ای از شیعه وقتی از نصرت رجعت و بیان جواز آن عاجز شدند و گفتند که آن منافی با تکلیف است، لذا اخبار وارده در رجعت را به این گونه تأویل نمودند، و این عمل از آنان ناصحیح بوده زیرا که رجعت به ظواهر اخبار منقوله ثابت نشده تا تأویلات بر آن راه پیدا کند و چیزی که مقطوع است چگونه صحت آن به اخبار آحادی که علم آور نیست، ثابت می شود.
و چیزی که محل اعتماد در اثبات رجعت بنابر اجماع امامیه بر معنای آن است، این است که خدای متعال اموات و مردگانی را هنگام قیام قائم (علیه السلام) از دوستان و دشمنان خود به طوری که ما بیان نمودیم زنده می نماید، پس چگونه تأویل به چیزی که معنای آن معلوم و احتمال در آن نیست راه می یابد(167).
سیّد ابن طاووس - نوّر الله ضریحه - در کتاب طرایف خود می گوید: مسلم در صحیح خود در اوائل جزء اوّل به اسناد او به جرّاح بن ملیح روایت کرده که گوید: از جابر شنیدم که می گفت: نزد من هفتاد هزار حدیث از حضرت ابی جعفر محمد باقر (علیه السلام) از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که تمامی آنها را واگذار نموده و متروک داشتند(168).
پس از آن مسلم در صحیح خود به اسناد او به محمد بن عمر رازی گوید: از حریز شنیدم که می گفت: جابر بن یزید جعفی را ملاقات نمودم و از او چیزی ننوشتم زیرا که او اعتقاد به رجعت داشت(169).
پس از آن گفت: خدا تو را رحمت کند ببین که چگونه آنها خود را از بهره وری و سود بردن از روایت هفتاد هزار حدیث از پیغمبر خودشان محروم نموده اند که تمام آنها به روایت ابی جعفر(علیه السلام) است - که از اعیان اهل بیت و خاندان نبوت است - و آنها را امر به تمسک و آویختن به ایشان نموده.
و بیشتر مسلمین یا تمام ایشان در حقیقت، احیای اموات را در دنیا روایت کرده اند و حدیث زنده گردانیدن مردگان را در گورها از برای پرسش، اتفاقی مسلمین است. و روایت ایشان درباره اصحاب کهف پیش از این مذکور گردید و این است کتاب آنها که متضمن این آیه است: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَهُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ المَوْتِ فَقالَ لَهُمُ الله مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ﴾ (بقره: 243) یعنی «آیا ندیدی آنها را که بیرون شدند از خانه های خودشان در حالتی که ایشان هزارها نفر بودند برای ترس مرگ، پس خدا به ایشان فرمود بمیرید، پس از آن زنده گردانید ایشان را ... و هفتاد تن که ایشان دچار صاعقه شدند در حالتی که با موسی (علیه السلام) بودند. و حدیث عُزیر پیغمبر و زنده گردانیدن عیسی بن مریم (علیه السلام) و حدیث جریح نیز که اجماع بر صحت آن نموده اند، و حدیث کسانی که ایشان را خدای تعالی در قبرها برای پرسش زنده می گرداند، پس چه تفاوتی است بین اینها و بین آنچه اهل بیت (علیهم السلام) و شیعیان ایشان از رجعت روایت نموده اند و چه گناهی از برای جابر در این مورد است که حدیث او را ساقط بنمایند(170).
باز ابن طاووس در کتاب سعد السعود خود گوید: شیخ طبرسی در تفسیر التبیان خود در قول خدای تعالی که می فرماید: ﴿ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ (بقره: 56) یعنی «پس بر می انگیزانیم ما شما را از بعد مرگتان شاید شما شکرگزاری کنید»، سیّد بن طاووس (رحمه الله) می گوید: جمعی از اصحاب ما در جواز رجعت گویا استدلال به این آیه نموده اند. و اگر استدلال بر جواز آن کنند، صحیح است، زیرا کسی که منع آن نموده و آن را احتمال شمرده، قرآن چنین کسی را تکذیب می کند، و اگر بر وجوب رجعت به آن استدلال نماید و حصول آن را ممکن شمارد، پس او را قرآن تکذیب نمی نماید(171).
پس از آن سیّد (رحمه الله) می گوید: بدان آن کسانی را که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان ایشان فرموده: «إِنّی مخلف فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی، اهل بیتی، لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض»(172)؛ یعنی «من به جا می گذارم در میان شما دو چیز سنگین را، کتاب خدا و عترت من که اهل بیت من هستند، و آن دو از یکدیگر هرگز جدا نمی شوند تا این که بر من در حوض من وارد بشوند».
این اشخاص اختلاف نمی کنند در زنده گردانیدن خدای - جلّ جلاله - قومی را بعد از مرگ ایشان در زندگانی دنیا از این امت برای تصدیق نمودن به آنچه که مخالف و مؤالف (سنّی و شیعه) از صاحب مقام نبوت روایت کرده اند.
امّا مخالف: حمیدی در جمع بین صحیحین از ابی سعید خدری روایت کرده که می گوید: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: یقین که شما پیروی می کنید سنن و روش پیش از خودتان را، وَجَبْ به وجب، و ذِراع به ذراع، حتّی اگر که آنها در سوراخ سوسماری داخل شده باشند یقین که شما از آنها پیروی می نمایید.
ابی سعید می گوید: ما عرض کردیم: یا رسول الله، یهود و نصاری؟ [فرمود:] پس کی(173)؟!
زمخشری در کشاف خود از حذیفه روایت کرده: «أنتم أشبه الاُمم سمتاً ببنی اسرائیل، لترکبن طریقهم حذوا النعل بالنعل و القُذّه بالقذّه حتی انی لا أدری أتعبدون العِجل أم لا»(174)؛ یعنی «شما شبیه ترین امت ها از روی سمت به بنی اسرائیل خواهید بود، و شما طریقه و روش ایشان را مرتکب می شوید مطابق نَعْل به نعل و پره به پره، حتی این که من نمی دانم که آیا شما گوساله پرست می شوید یا نه؟».
سید ابن طاووس (رحمه الله) می فرماید: پس وقتی که بعضی از روایات آنها در پیروی از امت های پیشین و بنی اسرائیل و یهود باشد، پس قرآن کریم و اخبار متواتره به این بیان گویا می باشند که مردمی از ملل سلف و یهود وقتی گفتند: ﴿لَنْ نُؤمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی الله جَهْرَهً...﴾ (بقره: 55)؛ «هرگز ما ایمان به تو نمی آوریم تا این که خدا را آشکار ببینیم، پس خدا آنها را میرانید، سپس زنده گردانید ایشان را». پس بنابراین در امت ما هم کسانی هستند که خدا ایشان را در زندگانی و حیات دنیا زنده می گرداند.
و تو در اخبار ایشان می بینی زیاده بر آنچه شیعه می گوید از اشاره به این که مولای ما علی (علیه السلام) بعد از ضربت ابن ملجم لعین، و بعد از وفات خود به دنیا بر می گردد، چنان که ذوالقرنین(175) برمی گردد. و از جمله چیزی را که زمخشری در کشاف ذکر کرده در حدیث ذی القرنین، و از علی (علیه السلام) این است که ابر مسخّر او شده و پرده ها برای وی کشیده شده، و نور برای وی منبسط گردید.
هم از او پرسیده شد، فرمود: او خدا را دوست داشت و خدا هم او را دوست داشت. ابن کوّاء از آن حضرت پرسید: ذو القرنین کیست، مَلِک بود یا نبی؟ حضرت فرمود: «نه مَلِک و پادشاه بود نه پیغمبر، بلکه او بنده ای نیکوکار و شایسته بود که قرنی(176) را در اطاعت خدا گذرانیده پس از آن مُرد، پس از آن خدا او را برانگیزانید و بدین واسطه به ذی القرنین نامیده شد و در میان شما مثل او افرادی به مانند باشند(177).
من در کتاب های اخبار اهل تسنن از جماعتی از مسلمین دیده ام که آنها بعد از مرگ و پیش از دفن برگشته اند(178)، و هم چنین بعد از دفن سخن گفته و حدیث کرده پس از آن مرده اند. و از آن جمله است چیزی که الحاکم نیشابوری در تاریخ(179) خود در حدیث حسام بن عبد الرحمان، از پدرش، از جدش شنیده که قاضی نیشابور بوده، گوید:
بر او مردی وارد شد و به او گفت: نزد من خبری عجیب است!
او گفت: آن خبر چیست؟
گفت: بدان که من مردی نبّاش(180) بودم و نبش قبر می نمودم؟ زنی وفات یافت، پس رفتم که قبر او را بشناسم، پس بر جنازه آن نماز کردم و چون شب تاریک شد رفتم که قبر او را نبش کنم، وقتی که من دست به کفن او زدم که از بدنش بیرون کشم آن زن گفت: سبحان الله! مردی از اهل بهشت زنی از اهل بهشت را برهنه و مسلوب می نماید؟! پس از آن گفت: آیا نمی دانی که تو از آن کسانی که بر جنازه من نماز کردند و خدای تعالی کسانی که بر من نماز گزارده اند آمرزیده است؟!
سیّد گوید:
وقتی که این خبر را درباره یک نفر نبّاش قبور روایت کرده و تدوین می کنند، پس آیا از برای علمای اهل بیت (علیهم السلام) پیروی و اقتدا به آنها نباشد، و آن گاه چرا بایستی که روایات ایشان را به رد و نفور مقابل و مواجه سازند؟! و این زن نامبرده غیر آنهایی است که از برای امور مهم رجعت نموده و برمی گردند، و رجعتی که علمای ما و اهل بیت (علیهم السلام) و شیعه و پیروان ایشان معتقدند از جمله آیات و معجزات پیغمبر اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در هرحال مقام و منزلت پیغمبر ما نزد جمهور پست تر از موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) و دانیال (علیه السلام) نیست که خدای - جلّ جلاله - به دست ایشان مردگان زیادی را زنده گردانید. و خلافی در نزد علما و بزرگان از برای وقوع این امور نیست(181) (پایان گفتار و نقل اخبار ما)(182).
گوییم: حدیث «لترکبن سنن من کان قبلکم شبراً بشبر». را سیوطی در صفحه 345 از جلد دوم الجامع الصغیر خود (چاپ مصر، 1352 هجری) روایت کرده و لیکن با تغییر و تفاوت کمی(183).
شیخ أبو الهدی در صفحه 5 از کتاب ذخیره المعاد (چاپ مصر) هنگامی که ایمان ابوین پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر می کند، گوید: در حدیث وارد شده که خدای تعالی پدر و مادر او را زنده گردانید تا این که به او ایمان آوردند. و بر این قول امتی از حفّاظ و پیشوایان هستند که از آن جمله است: خطیب بغدادی و ابن عساکر دمشقی و ابن شاهین و سهیلی، قرطبی و محب طبری و خلایق دیگر - الخ، ما عین عبارت او را در جزء اوّل از کتاب معجم القبور خود (طبع بغداد) حکایت نموده ایم.
اکنون می گوییم: چه فرق است بین آنچه این جماعت حفّاظ روایت کرده اند و بین آنچه اهل بیت (علیهم السلام) و شیعه ایشان در رجعت روایت نموده اند؟
و این بی شباهت به مثل معروف «بائک تَجُر و بائی لاتجر» نیست پس هرچه را که آنها از این قبیل روایت می کنند حقّ است و هرچه را که ما روایت می کنیم از این قبیل آنها آن را محال و مستحیل می شمارند.
شیخ ما امام علامه مجلسی (رحمه الله) در صفحه 123 در شرح اربعین خود حدیثی را ضمن شرح حدیث بیست و هشتم روایت می کند که نص آن بدین مضمون است.
تحقیق ایمان:
بدان که این خبر از اخباری است که دلالت بر رجعت دارد، که آن از اصول مذهب امامیه است.
و از جمله مسائلی است که امامیه به آن متفرّد و یکتا می باشند و برآنها مخالفین ایشان زبان به شناعت و ملامت گشوده اند و بین علمای امامیه و مخالفین ایشان از اهل تسنن و دیگران مباحثه ها و مناظرات و سخنانی به میان آمده که هر یک به جای خود ذکر شده و رجعت را جز آن کسی که منکر قدرت خدای سبحان و منکر حشر و نشر است انکار نکند؛ زیرا که جهت رجعت با بعث حشر و نشر یکی است و تفاوتی با هم ندارند. و در علّت و نفی، هر دو مشترک و اخبار درباره آن از ائمه اطهار(علیهم السلام) به حدّ تواتر رسیده و ظواهر آیات قرانی هم بر آن دلالت دارد(184). پس از آن شروع در استدلال براین موضوع به آیات و اخبار نموده و رشته کلام را در آن طول داده تا اینجا که می گوید: بدان ای کسی که طالب حق و یقینی، من گمان نمی برم که تو در اصل رجعت شک و تردید پیدا کنی بعد از این که برای تو این گونه از اخبار معتبره که از تألیفات ثقات علمای اخبار ما و منتهی به ائمه اطهار - علیهم صلوات الله الملک الغفّار - می شوند روایت شده، و اجماع شیعه هم در جمیع اعصار و ادوار بر آن قرار گرفته، و اشتهار آن ما بین ایشان، همچون آفتاب در میان روز بوده باشد، حتی این که آن را اُدبا در اشعار خود به نظم آورده و بر مخالفین در تمامی بلاد و اعصار خود احتجاج نموده اند، و مخالفین را در این موضوع در کتب و اشعار خویش سرزنش و ملامت کرده اند. و چگونه مؤمن در عصمت ائمه و پیشوایان خود شک و تردید پیدا می کند؟ و یا در امری که در زیادتر از دویست حدیث صریح درباره آن روایت شده و من آنها را در کتاب الکبیر روایت نموده ام، و نیز از چهل و چند تن از علمای اعلام در زیادتر از پنجاه کتاب از مؤلفات مشهوره آنها روایت کرده ام.
و در حقیقت از برای زیادی شهرت این امر در بین شیعه و انکار مخالفین بر ایشان، بسیاری از مؤلفین محدّث و دانشمندان در این خصوص کتاب های جداگانه ای نگاشته اند؛ مانند: احمد بن داوود جرجانی که شیخ گوید: «از او است کتاب المتعه و الرجعه»، و حسن بن علی بطائنی که نجاشی از جمله کتاب او، کتاب الرجعه را نوشته، و فضل بن شاذان نیشابوری که شیخ و نجاشی نوشته اند، از او کتابی در اثبات رجعت موجود است(185)، و شیخ صدوق محمّد بن بابویه قمی قدس سره که نجاشی از جمله کتاب های او کتاب رجعت او را شمرده است(186).
و حسن بن سلیمان شاگرد شهید - قدس الله سرهما -(187) و غیر اینها.
وقتی که معرفت و شناسایی به اینان پیدا نمودی می گوییم: تفصیل قول در این خصوص این است که رجعت بعضی از مؤمنین و بعضی از مخالفین و مشرکین، از جمله اموری است که در آن شک و تردیدی نیست.
و امّا رجوع و بازگشت امیرالمؤمنین (علیه السلام) هم از چیزهایی است که سزاوار تردید نیست، با آنچه از کثرت اخبار وارده در این خصوص شناختی، و همچنین رجعت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسین (علیه السلام) که اخبار درباره آن بسیار است.
و امّا رجوع و بازگشت سایر ائمه (علیهم السلام) با وفور اخبار، اگر چه به مرتبه و پایه این رجعت ها نیست و لیکن رد اخبار وارده با عدم تنافی صریح، از جمله چیزهایی است که هر کس مسالک و طریق متقین و تسلیم را پیموده، جرئت انکار آن ندارد و در آنچه از ائمه (علیهم السلام) وارد شده، روش ارباب دیانت، و اخبار تسلیم در کتب حدیث مشهور است، و تهدید بر ترک آن در کتاب ها مذکور می باشد که ما در اینجا به دلیل اطاله کلام از ذکر آن می گذریم.
امّا در خصوص زمان رجعت، و خصوصیات و مدت امتداد آن، اخبار در بعضی از آن مختلف است و ایمان و اعتقاد به آن مجملاً اَولی و سزاست و از برای کسی که از اخبار بعضی از خصوصیات آن به ظهور رسیده، ناچار بایستی به آن ایمان و اعتقاد بیاورد. همین قدر کافی است و ما در اینجا به واسطه طول و تفصیل و احتمال بعضی از مفاسد در ذکر این موضوع حرفی نمی زنیم و هم چنین متعرض شبهاتی که شیاطین در دل های منافقین افکنده اند نمی شویم؛ زیرا که چیزی از اصول دین نیست مگر این که برای شیطان و دست یاران او در آن شک و شبهه های بسیاری است که اشخاص منور الفکر و آنها که خدا دلهای ایشان را به نور ایمان و یقین روشن فرموده گوش بدانها نداده و نمی دهند، پس از آن شروع در جواب آن چیزی نموده که در بعضی از اخبار وارد شده، از این که دو امام در یک زمان نمی باشند، مگر این که یکی از ایشان صامت و خاموش است. سپس آن را به نقل کلام و گفتار کسی که در آن اخبار از برای تشدید و تأکید حرفی زده، تعقیب نموده است(188).
علّامه محدّث جزایری (رحمه الله) در انوار نعمانیه (چاپ تبریز) در نوری که آن را برای اثبات رجعت ترتیب داده، و نیز در اخبار بسیاری که وارد شده می گوید: این است که خدای تعالی در دولت مهدی (علیه السلام) جماعتی از اخیار و جماعتی از اشرار از آنان که ایمان محض دارند یا کافر محض اند به دنیا بر می گرداند و باقی تا روز قیامت مانده و بر انگیخته نخواهند شد و شناختی که آیات نیز بر این مطلب دلالت داشته و اخباری که دلالت بر رجوع حضرت حسین (علیه السلام) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارد متواتر است و در رجوع سایر ائمه (علیهم السلام) اخبار قریب به تواتر وارد شده است. که از آن اخبار، بعضی از مشایخ ما در حدود دویست حدیث از چهل تن از ثقات محدثین و روات معتمد و از پنجاه اصل از اصول معتبره روایت و نقل نموده اند. و اگر بنای ما در این رساله بر اختصار و عدم تفصیل و زیاد آوری نبود، یقین که ما آنچه را در کتاب انوار نعمانیه آمده(189) و شیخ ما علامّه مجلسی (رحمه الله) در کتاب دار القرار خود نوشته و غیر این دو از علمای ابرار در اطراف موضوع رجعت نوشته اند، نقل و ایراد می نمودیم و امیدوار از فضل خدای متعال که مرا در تألیف کتاب کبیر و مهمی در رجعت توفیق عنایت فرماید.
مولانا امام علّامه شهیر سید عبد الله مشهور به شبّر کاظمینی (رحمه الله) در صفحه 120 از کتاب الانوار اللامعه خود در شرح زیارت جامعه (طبع نجف) در شرح قول امام (علیه السلام) «مصدق برجعتکم» می گوید: این تفسیر از برای ما قبل آن است. یعنی قول امام (علیه السلام) «مؤمن بایابکم». و این دو فقره که معنی فارسی اش این است: من تصدیق دارم به رجعت شما و ایمان دارم به بازگشت شما، دلالت دارند بر رجعت تمام ائمه و اخبار متظافره و بسیار، و آثار متواتره، و اجماع شیعه ابرار در رجعت فی الجمله است و این که ائمه (علیهم السلام) در زمان ظهور حضرت امام مهدی (عجّل الله فرجه) رجعت می نمایند و جماعتی هم از مؤمنین خالص العقیده و منافقین مخالف و اشقیاء به دنیا بر می گردند.
مخالفین بر علیه ما به سخت ترین انکار در این مورد دست زده اند، و در این باب بر ما سرزنش و ملامت نموده اند با این که آیات قرآنی براین مطلب ناطق است و صراحت دارد، پس از آن آیات و اخباری که دلالت بر این امر دارد، بسیار است که باید بدان مراجعه نمود.
شیخنا علّامه شهیر حاج میرزا ابراهیم خویی (رحمه الله) در صفحه 227 در شرح اربعین در مورد اثبات امامت امام ثانی عشر(علیه السلام) و بقای او در غیبت تا این زمان چنین می گوید: اجمالاً نظیر این مسئله رجعت است بدانچه از ائمه (علیهم السلام) در زیادتر از دویست حدیث صریح روایت شده و علامه مجلسی (رحمه الله) آنها را در کتاب کبیر خود ایراد نموده و از چهل و چند تن از علمای اعلام روایت نموده و آنها این اخبار را در زیادتر از پنجاه کتاب از مؤلفات مشهوره خود روایت کرده اند؛ پس از آن شروع به نقل کلام شیخ ما امام علّامه مجلسی (رحمه الله) نموده که باید ملاحظه شود.
مولانا امام علّامه محدث جزایری (رحمه الله) هم در صفحه 47 از شرح صحیفه (چاپ تهران) بعضی از اخبار که دلالت بر رجعت دارند را نقل نموده که قابل ملاحظه است.
مولانا علّامه سید باقر (رحمه الله) در منظومه اعتقادیه خود (چاپ هند) می گوید:

و الاعتقاد بثبوت الرجعه * * * من دیننا فلا تکن فی هجعه

عقیده بر ثبوت رجعت از ضروری دین ما است، پس نباید که تو در خواب بوده و بیخبر از آن باشی.

فانها تواترت بالنقل * * * و لم تکن محاله بالعقل

زیرا که رجعت در اخبار به تواتر رسیده و از جمله محالات عقلی هم شمرده نمی شود.

اذ قوله امتنا اثنتین * * * یثبتها قطعا بغیر مین

زیرا که فرموده خدا دوبار ما را میراندی، رجعت را به طور قطع و بدون کذب ثابت می نمودند.

و حشره فوجا من الطغاه * * * کانوا یکذون بالآیات

و محشور کردن او دسته ای را از سر کشان و نافرمانان که آیات خدا را تکذیب می نمودند.

من کل امّه کما فی الآیه * * * یثبتها عند ذوی الدرایه

از هر امتی چنان که در آیه است ثابت می کند رجعت را نزد دارندگان فهم و ادراک.

و کم لها فی الذکر من اشاره * * * فی موضع الوعید و البشاره

چه بسا که از برای رجعت در قرآن اشاره شده است، در جایی وعید به عذاب و یا در جایی دیگر وعده به بشارت.

قد فسرت فی قول أهل البیت (علیهم السلام) * * * بها و هم أدری بما فی البیت

به تحقیق تفسیر شده است در گفته اهل بیت عصمت به آن، و آنها دانا ترند از دیگران به آنچه در خانه است.

و شبهه الخصوم فی المقام * * * لو قد تأملت من الأوهام

و شبهه و تردید دشمنان در این مقام اگر که درست بیندیشی از اوهام و خرافات است.

و کم لها شواهد فیها غبر * * * جلیه یدرکها اولو النظر

و چه بسا که از برای آن شاهدها و گواهانی آشکار است در زمانهای پیش که آنها را صاحبان نظر و دقّت درک می کنند.

و یرجع النبی و الأئمه (علیهم السلام) * * * حتماً کذلک بعض هذه الآمه

و بر می گردد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با ائمه (علیهم السلام) از روی حتم و یقین، همچنین بعضی از این امت.

من الاولی قد محض الایمانا * * * او محض الاشراک و الکفرانا

از آنها که دارای ایمان محض اند یا آنان که دارای شرک و کفر محض اند.

و هکذاک بعض الأنبیاء * * * یرجع اذ ذاک بلا امتراء

و هم چنین برمی گردند در آن وقت بعضی از پیغمبران بدون شک و شبهه.

بل مقتضی بعض من الاخبار * * * رجعه کلهم بهذی الدار

بلکه مقتضای بعضی از اخبار است که همگی انبیا به این عالم بر می گردند.

و دوله الحق هناک تظهر * * * و کل مبطل فثم یخسر

و دولت حق در آن وقت ظهور می نماید و هر باطلی در آن موقع زیان زده می شود.

فانها فی قدره الاله * * * بل انها لفی کتاب الله

زیرا که آن از قدرت و توانایی خدا بعید نیست، بلکه در کتاب خدا هم به آن تصریح شده.

للمؤمنین خفض عیش ودعه * * * و من سواهم فی هوان وضعه

از برای مؤمنین در آن وقت عیش خوش و راحت فراوانی است و از برای غیر ایشان خواری و فرومایگی و ذلت خواهد بود.

وما روی ها من الآحاد * * * فلیس موجباً للاعتقاد

و آنچه را که در این مورد از اخبار آحاد و بسیار گوینده روایت شده نمی توان آن را سبب اعتقاد قرار داد.

لکنه لا ینبغی الانکار * * * لذلک اذ لعلها اسرار

ولیکن نبایستی آن را انکار کرد از برای این، زیرا که شاید برای آن اخبار اسراری باشد.

قد صدرت من أهل بیت العصمه (علیهم السلام) * * * و اشتملت علی وجوه الحکمه

که در حقیقت از اهل بیت عصمت (علیهم السلام) صادر شده و مشتمل بر وجوهی از حکمت و دانش خواهند بود.

و لیس للعقول مدخلیه * * * فیما غدت حکمته مخفیه

و برای عقل و خرد مدخلیت و تصرفّی نیست در آنچه که حکمت آن پوشیده و پنهان است.

و ردها بمحض الاستبعاد * * * مخالف لمسلک السداد

و رد نمودن این گونه اخبار به محض بعید شمردن آنان، مخالف با طریقه سداد و محکم کاری است.

فرد امرها الیهم اسلم * * * فان ذا سبیل ما لا یعلم

پس رد امر این گونه خبرها به خود ایشان بهتر و به سلامت نزدیک تر است، زیرا که این خود راه آن چیزی است که به ما معلوم نیست و علم به آن نداریم.

و لم نکلف نحن بالتحصیل * * * لعلم ما یکون بالتفصیل

و ما مکلف نیستیم به فراگرفتن و تحصیل نمودن علم به چیزی که دارای تفصیل است.

و حسبنا الاجمال فی المقام * * * وغیره مزله الأقدام

و برای ما کافی است اختصار و اجمال مطلب در این مقام، که غیر آن باعث لغزش قدم های ما خواهد شد.

فلنجتنب تورط المزله * * * ولنعتقد بمقتضی الأدله

پس باید که ما از پرتگاه و جای لغزش بپرهیزیم و بایستی که اعتقاد خود را روی مقتضیات دلیل قرار دهیم.
پایان منظومه و از برای خداست خیر بسیار گوینده و اجر و پاداش بی شمار او پیشوای مفسرین مرحوم ملا فتح لله کاشانی در کتاب منهج الصادقین خود در صفحه 444 از مجلد 2 (چاپ تهران 128) در تفسیر این آیه می نویسد: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً﴾ - الخ، شکی نیست که صحت رجعت نزد عقل محال نیست و مع ذلک قرآن به این ناطق شده که در امم سابقه رجعت بوده.
پس از آن شروع به استدلال در این مورد نموده(190).
محدث علّامه شیخ عبد الله بن نور الله بحرانی، شاگرد امام علّامه مجلسی قدس سره در کتاب العوالم بعد از نقل اقوالی چنین گوید:
وقتی که این را دانستی، پس ای برادر من! بدان که گمان نمی برم بعد از این تمهید مقدمه و توضیحی که من برای تو در باب قول رجعت دادم، دیگر برای تو شک و شبهه باقی بماند و این چیزی است که شیعه در تمامی ادوار و اعصار بر آن اجماع داشته اند و در بین ایشان امر رجعت، مانند آفتاب در رابعه نهار اشتهار داشته و دارد و حتی این که این مطلب را در اشعار خود به نظم آورده و در هر عصری با مخالفین در این موضوع احتجاج نموده اند و مخالفین را در آن تشنیع کرده و در کتب و اسفار خود آن را به اثبات رسانیده اند.
مولانا علّامه ابوالحسن الشریف عاملی (رحمه الله) در صفحه 108 از مقدمه تفسیر مرآت الانوار خود در ترجمه «رجوع» بعد از گفتار در آن تفسیر می نویسد: اما حقیقت رجعت، پس از توضیح واضحات است و در زیارت قائم (علیه السلام) که از ناحیه مقدسه صادر شده است می فرماید: أشهد ان رجعتکم حق لا ریب فیها یوم «لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ» - الخ آیه(191) و به زودی ما در فائده آخر از خاتمه رساله که می آید اخباری را در رجعت ذکر خواهیم نمود. و در صفحه 237 از فایده اخیره از خاتمه مقدمه که بدان اشاره شد چنین می گوید:
فائده:
بدان که ثبوت رجعت فی الجمله یعنی خروج بعضی مردم از قبرهای خودشان به این دنیا و زندگی کردن در آن برای مدتی بعد از قیام حضرت قائم (علیه السلام) در رجعت نبی اکرم  (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) تمامی با بعضی ایشان به ویژه امیرالمؤمنین (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) و تمکن ایشان از پادشاهی و سلطنت، و انتقام جویی آنها از دشمنان خود از جمله چیزهایی است که نزد ما در آن شک و تردیدی نیست و از ضروریات مذهب به شمار می رود و احادیثی که دلالت بر تحقیق آن فی الجمله دارد متواتر است، اگر چه در تفصیل آن، اخبار با یکدیگر اختلاف دارند(192)، و اخبار بر تأویل بیشتر از آنچه به حسب تنزیل و قرآن مجید در روز قیامت وارد شده دلالت دارد، چنان که بعضی از آن را در ترجمه «قیامت» و «آخرت» و «بعث» و «حشر» و مانند آنها بیان کردیم، و در صورتی که مخالفین آن را انکار ننموده، بلکه بعضی از ایشان بر امتناع آن تصریح نموده اند، مانند آنچه که مشرکین و اهل کفر و الحاد در انکار آخرت گفته و آیاتی را که دلالت بر زنده گردانیدن خدا بعضی از اموات ملل پیشین را مانند عُزیر و غیر آن انکار و تکذیب نموده اند.
و در بعضی از اخبار است که این قدرت را جز قدریه(193) انکار نمی کنند و پیش از این به طریق متفرقه بعضی از اخبار که دلالت بر این موضوع دارند، مذکور گردید و ما دوست داشتیم که پاره ای از اخبار رجعت را در این فائده ذکر کرده و آن را خاتمه فواید قرار دهیم (تا آخر آنچه گفته)، و دوازده حدیث در این خصوص با جمله ای از آیات ناطقه رجعت و دلالت کننده بر آن را ذکر کرده ایم(194).
شیخ ما فقیه معاصر شیخ مرتضی آل کاشف الغطاء نجفی (رحمه الله) متوفی 1349 در نجف اشرف در صفحه 12 از کتاب فوز العباد (طبع نجف) خود در این باب بدین گونه تصریح می نماید:
مسئله 3: موضوع رجعت و معراج و آمدن قیامت و چگونگی آن و امثال این گونه مسائل، ظاهر این است که وجوب معرفت و شناختن آن مشروط به علم به وجوب آن است که باید بدان اقرار داشت و انکار آن جایز نیست.
عالم معاصر نظام العلمای طباطبایی تبریزی (رحمه الله) در صفحه 291 از کنز السعاده (چاپ تبریز) در فصل چهاردهم آن کتاب چنین تصریح می نماید: از اصول عقاید شیعه و ضروریات آن اعتقاد به رجعت است، علامه مجلسی (رحمه الله) در کتاب بحار الانوار خود روایاتی بسیار در این خصوص دارد، و هم چنین صاحب العوالم در کتاب خود، و سید نعمت الله جزائری (رحمه الله) در شرح تهذیب(195)، و دیگر از علما و محدثین در مؤلفات خودشان (تا آخر آنچه گفته) مراجعه شود.
شیخ احمد بن زین الدین احسایی در صفحه 283 شرح الزیاره (چاپ تبریز، سال 1279) بعد از طول کلام و تفصیل گفتار خود در رجعت چنین تصریح می کند؛ ایمان به رجعت، شرط در کمال و تمامیت ایمان است و بابی است که مؤمن را به یقین و سپس به اطمینان می رساند، هر کس که در چیزی از آن شک کند ایمان او کامل نشده و روح یقین در بدن او ندمیده است، هر کس که شک در تمام آن کند به طور قطع مؤمن نیست بلکه در اسلام او شک و تردید است زیرا که از جمله این امر قیام قائم (علیه السلام) است که تقریباً هیچ کس از مسلمین جز معدود و اندکی آن را انکار نمی کند و این انکار ایشان هم از برای عناد و مخالفت با بعضی از شیعیان و مکابره با ایشان است، زیرا که نصوص و تصریحات از طرفین با کثرت و تواتری که دارد به تمامی معقول و [از]فریقین است (تا آخر آنچه گفته) ملاحظه شود.
می گوییم:
غرض ما از نقل کلام شیخ احسایی در اینجا احتجاج به آن نیست زیرا که ما عقیده به او نداریم و ما را اعتمادی به نقل چیزی که او در آن یکتا و منفرد است نمی باشد، بلکه مقصود ما بیان این است که، عقیده و رأی او را با رأی علمای اعلام و فقهای عظام و محدثین گرام که روان آنها شاد و جنان جایگاه ایشان باد، پیوسته و منظم سازیم.
این است قول به رجعت ائمه (علیهم السلام) و پیشوایان ما (علیهم السلام) و رجعت جمعی از آنان ...(196).
و چون که من نگارنده مشغول تکمیل و متمم کتاب معجم القبور خود بودم که جزء اوّل آن در عالم مطبوعات قدم به عرصه ظهور گذارده، و هم گرفتار کارهای دیگری بودم، بیش از این مرا وقت و فرصت نبود که وارسی و استقصا در تمامی اقوال نسبت به این مختصر بنمایم، حاصل این است که مسئله از مسائل معروفه از قدیم زمان و دوره و آوان پیش از اینها بوده، آن را جز آنها که تتبعی ندارند یا اندک تتبعی دارند و مستبد به رأی خود می باشند و از روی جهل و نادانی آیات و اخبار وارده از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) را طرح و رد می نمایند و اوامر کسانی را که ما مأمور به تمسک به ایشان هستیم فرو گذاشته و به آن عمل نمی کنند انکار ننموده اند و ما متعرض رد ایشان و تزییف و ابطال کلام آنها نشده، بلکه مخالفت آنان را در برابر این موضوع واضح و روشن، به مقدار ریزه ناخن یا پر مگس اهمیّت و اعتبار نمی دهیم.
پایان در بیان کتب مؤلفه در رجعت:
پایان در بیان کتب مؤلفه در رجعت(197) علمای امامیه - رضوان الله علیهم - از قدیم و جدید کتاب های بسیار در مسائلی بیشمار در اثبات رجعت تألیف نموده اند و از ایشان اهتمامی تمام درباره این موضوع شده که ذکر بعضی از آنها پیش از این از کلام و گفتار شیخ پیشوای ما علامه مجلسی (رحمه الله) گذشت و ما در اینجا نیز بعضی از آنها را که کتابی در این باب تألیف نموده اند برای ایفای وعده خود ذکر می کنیم.
در پاسخ می گوییم: از آن جمله است، سلطان محمود بن غلامعلی طبسی(198) که کتابی در رجعت تألیف نموده چنان که شیخ ما امام علامه محدث شیخ حر عاملی (رحمه الله) صاحب وسائل الشیعه، در قسمت دوم از امل الآمل خود بدان تصریح فرموده(199).
و نیز شیخ حر عاملی (رحمه الله) کتابی در اثبات رجعت به نام (ایقاظ من الهجعه)(200) تألیف نموده و لیکن آن نسخه تاکنون به دست ما نرسیده و لیکن نسخه هایی از آن کتاب در کتابخانه های عراق و ایران و هند موجود است.
و از جمله شیخ شرف الدین یحیی بحرانی(201) کتابی در رجعت نوشته که ما از آن بهره مند گردیدیم.
و نیز شیخ ما امام علاّمه مجلسی (رحمه الله) دارای کتابی در رجعت(202) است، چنان که خود او در رساله اعتقادیه خویش به آن تصریح نموده. و نیز آیات نازله و اخبار وارده و اقوال صادره راجع به رجعت را در کتاب بحار الانوار(203) و مرآت العقول و شرح اربعین و غیر آن از مؤلفات فارسی خود ایراد کرده.
و از جمله - مرحوم امیر محمّد مؤمن حسینی استرآبادی دارای کتابی در رجعت است(204)؛ چنان که مرحوم شیخ ما شیخ حر عاملی (رحمه الله) در قسمت دوّم امل الآمل خود بدان تصریح نموده.
و نیز مرحوم آقا جمال الدین خونساری (رحمه الله)(205) و شیخ حسن بن سلیمان خالد حلّی(206)، و میرزا حسن بن ملا عبد الرزاق لاهیجی صاحب شوارق نیز کتاب رجعت نوشته اند(207).
هم چنین آیت الله علّامه حسن بن یوسف حلّی (رحمه الله)(208) و شیخ سلیمان بن احمد آل عبد الجبار قطیفی(209)، و دیگران(210)، کتاب ها نگاشته اند که به شماره و احصاء نمی آید؛ چنان که بر آن کس که در صدد تتبع و تحقیق برآید و به کتاب های فهارس و رجال و تراجم مراجعه نماید، این مطلب پوشیده و مستور نخواهد ماند، و غرض بیان این است که این مسئله از مسائل مهمه نزد علمای امّت و نوّاب ائمه و پیشوایان دین است، و چون مسئله متعه می ماند که علمای شیعه کتاب ها در مسائلی عدیده و بسیار درباره آن نوشته اند(211) به واسطه اهمّیت موضوع و اهتمام به شأن و بیان همین که این دو (رجعت و متعه) از امور مسلّمه است که نبایستی در صحت آن شک و تردید نمود و اینجا آخر جایی است که ما وعده ایراد آن را در این رساله نمودیم و فراغت ما از تألیف این رساله، روز چهارشنبه، 21 ماه صفر، سال 1353 ه.ق - علی هاجرها آلاف التحیه و السلام - بود که در کاظمین مسقط الرأس نگارنده انجام گرفت.
(محمّد مهدی موسوی اصفهانی کاظمی)

منابع تحقیق

قرآن کریم
«الف»
1 - الاحتجاج، طبرسی؛ احمد بن علی بن ابی طالب (از اعلام قرن ششم)
2 - اربعین، حسینی ارباب قمی،میرزا محمّد، انتشارات اسوه، قم.
3 - الاعتقادات، شیخ صدوق؛ محمدبن علی بن بابویه (م: 381 ه.ق)
4 - الاقبال، سیّد ابن طاووس.
5 - الزام الناصب فی اثبات الغائب، علی حائری یزدی.
6 - الالهیات علی هدی الکتاب و السنه و العقل، محمّد مکّی عاملی؛ بحث از استاد جعفر سبحانی (متولد 1367 ه.ق)
7 - الأمالی، شیخ صدوق؛ محمّد بن علی بن بابویه (م: 381 ه.ق)
8 - الانوار النعمانیه، جزایری
9 – الانوار اللامعه فی شرح الزیاره الجاجه، سیّد عبد الله شبّر (م: 1342 ه.ق)
10 - اوائل المقالات، شیخ مفید؛ محمّد بن محمّد بن نعمان (م: 413 ه.ق)
11 - الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه، شیخ حر عاملی؛ محمّد بن حسن (م: 1104 ه.ق)
«ب»
12 - با اختران تابناک ولایت، سیّد عبد الله شبّر
13 - بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی (م: 1110 ه.ق)
14 - بحوث مع اهل السنه و السلفیه، سیّد مهدی روحانی
15 - بیان الفرقان، قزوینی
«ت»
16 - تأویل الآیات، شرف الدین بن علی استرآبادی حسینی (از دانشوران قرن دهم)
17 - تاج العروس، زبیدی محمّد بن محمّد مرتضی (م: 1205 ه.ق)
18 - تصحیح الاعتقاد، شیخ مفید (م: 413 ه.ق)
19 - تفسیر المیزان، تبریزی سیّد محمّد حسین طباطبایی (م: 1402 ه.ق)
20 - تفسیر البرهان، بحرانی؛ سیّد هاشم (م: 1107 ه.ق)
21 - تفسیر الدر المنثور، سیوطی عبد الرحمن (م: 911 ه.ق)
22 - تفسیر روح المعانی، آلوسی بغدادی اسماعیل
23 - تفسیر الصافی، فیض کاشانی (م: 1091 ه.ق)
24 - تفسیر العیاشی، عیاشی؛ محمّد بن مسعود
25 - تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (م: 307 ه.ق)
26 - تفسیر الکشاف، زمخشری محمّد بن عمر (م: 538 ه.ق)
27 - تفسیر مجمع البیان، طبرسی فضل بن حسن (م: 548 ه.ق)
28 - تفسیر مرآة الانوار، کازرانی
29 - تنقیح المقال، عبد الله مامقانی (م: 1351 ه.ق)
30 - التهذیب، طوسی محمّد بن حسن (م: 460 ه.ق)
«ج»
31 - الجامع الصغیر، سیوطی جلال الدین عبد الرحمن (م: 911 ه.ق)
«ح»
32 - حقّ الیقین فی معرفه اصول الدین، سیّد عبد الله شبّر
33 - حیاه الحیوان، محمّد بن موسی دمیری (م: 808 ه.ق)
«خ»
34 - الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی (م: 573 ه.ق)
35 - خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (م: 726 ه.ق)
«ذ»
36 - الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی (م: 1389 ه.ق)
«ر»
37 - رجال نجاشی، احمد بن علی بن عباس نجاشی اسدی (م: 450 ه.ق)
38 - الرجعه، استر آبادی
39 - رسائل الشریف المرتضی، محمّد باقر خوانساری (م: 1313 ه.ق)
«س»
40 - سعد السعود، سیّد ابن طاووس
41 - سنن ترمذی، محمدبن عیسی بن سوره (م: 279 ه.ق)
«ش»
42 - شرح الزیاره الجامعه الکبیره
43 - شهداء الفضیله، عبد الحسین امینی (م: 1390 ه.ق)
44 - الشیعه و الرجعه، محمّد رضا طبسی
«ص»
45 - صراح اللغه، به واسطه
46 - الصحیح، مسلم بن حجاج قشیری (م: 261 ه.ق)
47 - الصحیح، محمّد بن اسماعیل بخاری (م: 256 ه.ق)
«ط»
48 - الطرائف فی معرفه مذاهب الطوائف، سیّد علی بن موسی بن طاووس (م: 664 ه.ق)
«ع»
49 - عقاید علامه مجلسی، محمّد باقر مجلسی
50 - العوالم، عبد الله بحرانی
51 - عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق
«غ»
52 - کتاب الغیبه، محمدبن حسن طوسی (م: 460 ه.ق)
«ف»
53 - فرائد السمطین، ابراهیم بن محمّد بن مؤید جوینی، (م: 730 ه.ق چاپ 1389 ه.ق).
54 - الفصول المختاره، شیخ مفید؛ محمّد بن نعمان (م: 412 ه.ق)
55 - الفهرست، محمد بن حسن طوسی (م: 460 ه.ق)
56 - فوائد منطقی، میر سیّد روضاتی
57 - الفوائد البهیه، محمد جمیل حمود
«ق»
58 - قاموس الرجال، محمّد تقی شوشتری (م: 1416 ه.ق)
59 - القاموس المحیط، محمدبن یعقوب فیروزآبادی (م: 817 ه.ق)
«ک»
60 - کتاب من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق
61 - الکافی، محمد بن یعقوب کلینی (م: 329 ه.ق)
62 - کمال الدین و تمام النعمه، محمد بن علی بن بابویه معروف به صدوق (م: 381 ه.ق)
63 - کنز العمال، علاء الدین علی؛ متقی هندی (م: 975 ه.ق)
64 - لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا
«م»
65 - مجمع البحرین، فخرالدین بن محمّد علی طریحی (م: 1085 ه.ق)
66 - مجموعه رسائل اعتقادی، علّامه مجلسی
67 - مختصر البصائر، حسن بن سلیمان حلی (از اعلام قرن هشتم)
68 - محیط المحیط،
69 - المسند، احمد حنبل شیبانی (م: 241 ه.ق)
70 - المسائل السرویه، شیخ مفید؛ محمدبن محمّد بن نعمان مفید (م: 413 ه.ق)
71 - مشکاة المصابیح، ولیّ الدین محمّد بن عبد الله خطیب تبریزی، (م: بعد از 741 ه.ق).
72 - مصباح الزائر، سیّد ابن طاووس؛ سیّد علی بن موسی بن طاووس (م: 664 ه.ق)
73 - مصباح المتهجد، شیخ طوسی؛ محمد بن حسن طوسی (م: 460 ه.ق)
74 - مصباح المنیز، فیومی
75 - مصنفات الشیخ المفید، شیخ مفید
76 - معجم رجال الحدیث، سیّد ابو القاسم موسوی خوئی (م: 1413 ه.ق)
77 - المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد طبرانی (م: 360 ه.ق)
78 - مفاتیح الکبیر، عباس قمی (م: 1359 ه.ق)
79 - مناهج المعارف، میر سیّد ابوالقاسم خوانساری (م 1158 ه.ق) با مقدمه و حواشی میر سیّد احمد روضاتی
80 - منتهی المعارف فی لغه العرب، به واسطه
81 - میزان الاعتدال، محمد بن احمد ذهبی (م: 748 ه.ق)
خدا را در آغاز و انجام سپاس گزارم و از درگاهش برای مؤلف و مترجم و والده تازه گذشته ام رحمت و مغفرت مسألت دارم و برای ناشر، حروف نگار و طراح موفقیت روزافزون می طلبم.
اللّهمّ حقّق الآمال و حوّل حالنا إلی أحسن حال یا ذا الجلال و الاکرام

پاورقی:

-----------------

(1) کتاب من لا یحضره الفقیه، ج3، ص458؛ الایقاظ 300؛ بحار، ج53، ص92.
(2) البته پداش و کیفر نهایی در قیامت تحقق خواهد یافت.
(3) نک: تصحیح الاعتقاد، ص40؛ مصنفات الشیخ المفید، ج7 ص35؛ المسائل السرویه، ص35.
(4) آیات 55 و 56، 72، 242، 259.
(5) آیه 110.
(6) صحیح بخاری، ج9، ص103؛ من لا یحضر الفقیه، ج1، ص203؛ بحار الانوار، ج53، ص59؛ کمال الدین، ص576.
(7) بحار الانوار، ج52، ص59، ح45.
(8) نک: الذریعه، ج10 ص، الشیعه والرجعه از آیت الله طبسی، ص349 به بعد، مقدمه الایقاظ به قلم علامه سید هاشم رسولی محلاتی؛ بحار الانوار، ج53، ص122 - 124.
(9) درباره ایشان نک: مناهج المعارف یا فرهنگ عقاید شیعه، ص301؛ علمای معاصرین، ص243؛ نقباء البشر مخطوط، معجم المؤلفین العراقیین، ج3، ص255؛ المستدرک علی معجم المؤلفین، ص755؛ معارف الرجال، ج3، ص158؛ گنجینه دانشمندان، ج6، ص309؛ معجم الرجال الفکر و الادب، ص138؛ انوار الکاظمین، ص125؛ دایره المعارف اعلمی، ج28، ص248؛ سراج المعانی، ص183؛ مقدمه زبده الکلام فی المنطق به قلم راقم مسطور.
(10) لسان العرب، ج8، ص114؛ الفوائد البهیه از محمّد جمیل حمود، ج2، ص318؛ منتهی الارب فی لغه العرب، ج1، ص433؛ صحاح اللغه، ج3، ص1216؛ محیط المحیط، ج1، ص325؛ تاج العروس، ج5، ص348؛ المصباح المنیر، ج1، ص220 ماده «رجع».
(11) اصطلاح کلامی ما این است. رجعت معانی اصطلاحی فقهی، نحوی، عرفانی، جامعه شناسی هم دارد نک: لغتنامه دهخدا، حرف راء، ص295 - 294.
(12) مجمع البحرین، ج1، ص150؛ رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص-303 302؛ اوائل المقالات، ص13؛ حقّ الیقین، ص335؛ الالهیات علی هدی الکتاب والسنه والعقل، ج4، ص289؛ مرآة الانوار و مشکوه الاسرار، ص359.
(13) القاموس المحیط، «رجع»، ج3، ص36.
(14) بعضی از مفسر اهل سنت آن را برای قیامت دانسته اند نک: تفسیر روح المعانی، ج20 / ص23 و مرحوم علّامه طباطبایی از آن جواب داده است.
(15) الایقاظ من الهجعه،ص 64به نقل از مجمع البیان، ج7، ص430 - 431، بحار الانوار،ج 53، ص126.
(16) تفسیر روح المعانی، ج4، ص76.
(17) تفسیر قمی، ج1، ص24، و ج2، ص130، مختصر البصائر، ص41 - 42؛ الرجعه، ص76؛ بحار الانوار، ج53، ص52؛ البرهان، ج1، ص39؛ ج2، ص471؛ نور الثقلین، ج4، ص100.
(18) بحار الانوار، ج39، ص243؛ تفسیر قمی، ص479؛ تفسیر صافی، ج4، ص74؛ نورالثقلین، ج4 ص98؛ تفسیر برهان، ج2، ص209.
(19) تفسیر قمی، ج2، ص130؛ مختصر بصائر الدرجات، ص42؛ الرجعه از استرآبادی، ص79 - 81.
(20) تفسیر قمی، ج2، ص131؛ مختصر بصائر الدرجات، ص43 به نقل از او، بحار الانوار، ج39، ص242 ح30 ذیل آن؛ الایقاظ من الهجعه، ص258، ج44 و ص343، ج73 (صدر آن)؛ الرجعه ص81 - 82؛ تفسیر برهان، ج3، ص210؛ مجمع البیان، ج7، ص366.
(21) مجمع البیان، ج7، ص236؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص38؛ نور الثقلین، ج4، ص98.
(22) تفسیر قمی، ج1، ص24؛ مختصر بصائر الدرجات، 41 به نقل از آن؛ بحار الانوار، ج53، ص60، ح49؛ البرهان، ج1، ص39، ج2، ص471، و ج34، ص210؛ نور الثقلین، ج4، ص100، ح112؛ الرجعه، ج48، ص77.
(23) مجمع البیان، ج7، ص66؛ الزام الناصب، ج2، ص24؛ بحار الانوار، ج53، ص52؛ نورالثقلین، ج3، ص48، تفسیر برهان، ج3، ص71.
(24) تفسیر قمی، ج1، ص25؛ مختصر بصائر الدرجات، ص42 (به نقل از آن)؛ بحار الانوار، ج53، ص61 ح50؛ الایقاظ عن الهجعه، ص327.
(25) البرهان، ج1، ص646، ح29، تفسیر عیاشی، ج1، ص181؛ تفسیر نور الثقلین، ج1، ص259؛ بحار الانوار، ج52، ص41 و 50 و 61.
(26) البرهان، ج1، ص215؛ تفسیر عیاشی، ج1، ص181؛ تفسیر نور الثقلین، ج1، ص351؛ بحار الانوار، ج53، ص21 و 50 و 61.
(27) البرهان، ج1، ص646؛ تأویل الآیات، ج1، ص116 ح30؛ مختصر بصائر الدرجات، ص32.
(28) بحار الانوار، ج52، ص41 و الایقاظ، ص381.
(29) تفسیر قمی، الایقاظ، ص332؛ بحار الانوار، ج53، ص61.
(30) تفسیر قمی، ج2، ص133.
(31) البرهان، چاپ بعثت، ج4، ص254 - 255؛ تفسیر صافی، ج4، ص107؛ الایقاظ، ص233؛ نورالثقلین، ج4، ص144؛ الزام الناصب، ج2، ص348.
(32) تفسیر قمی، ج2، ص147؛ مختصر بصائر الدرجات، ح4 (به نقل از تفسیر قمی)؛ تأویل الآیات، ج1، ص425، ح24؛ الزام الناصب، ج2، ص338، 15 ح23.
(33) البرهان، ج1، ص40 و ج3، ص239.
(34) تفسیر قمی، ج2، ص251؛ مختصر بصائر الدرجات، ص45 (به نقل از آن)؛ البرهان، ج4، ص93؛ نور الثقلین، ج4، ص513، ح19؛ بحار الانوار، ج53، ص56، ح36.
(35) تفسیر صافی، ج4، ص336.
(36) بحار الانوار، ج53، ص56.
(37) البرهان، چاپ بعثت؛ بحار الانوار، ج53، ص116؛ الزام الناصب، ج2، ص349، ج4، ص749.
(38) تفسیر قمی، ج2، ص258؛ تفسیر البرهان، چاپ بعثت، ج4، ص764، به نقل از تفسیر قمی.
(39) تفسیر قمی، ج2، ص268؛ مختصر بصائر الدرجات، ص45 (به نقل از تفسیر قمی)؛ تأویل الآیات، ج3، ص531؛ البرهان، ج4، ص764؛ تفسیر صافی، ج4، ص345؛ نور الثقلین، ج4، ص526.
(40) البرهان، ج4، ص764.
(41) تفسیر قمی، ج2، ص261؛ مختصر بصائر الدرجات، ص45 (به نقل از آن)؛ بحار الانوار، ج53، ص56؛ الایقاظ من الهجعه، ص344 ح78؛ البرهان، ج4، ص771؛ الزام الناصب، ج2، ص339.
(42) البرهان، ج4، ص104، و چاپ بعثت، ج4، ص771.
(43) تفسیر عیاشی، 2، 132 ح20؛ تفسیر صافی، 2، 403؛ نور الثقلین، 2، 304، ح56.
(44) البرهان، ج2، ص16، ح1.
(45) تفسیر قمی، ج1، ص312.
(46) البرهان، ج3، ص33.
(47) البرهان، ج3، ص36؛ بحار الانوار، ج53، ص51؛ الزام الناصب، ج2، ص244؛ تفسیر صافی، ج2، ص406؛ نور الثقلین، ج2، ص306.
(48) سوره نمل، آیه 39 - 38؛ نک: کافی، ج8، ص51؛ تفسیر قمی، ص360.
(49) نور الثقلین، ج3، ص54؛ تفسیر برهان، ط قدیم، ج2، ص368؛ الزام الناصب، ج2، ص366.
(50) تفسیر عیاشی، ج2، ص259؛ تفسیر برهان، ج25، ص368؛ نورالثقلین، ج3، ص54؛ روضه کافی، ص73؛ المحجه البیضاء، ص116.
(51) تفسیر البرهان، ج5، ص13 و 14.
(52) تفسیر صافی، ج4، ص158؛ نور الثقلین، ج4، ص231؛ بحار الانوار، ج53، ص56.
(53) تفسیر قمی، ج2، ص290؛ مختصر بصائر الدرجات، ص45؛ بحار الانوار، ج53، ص57؛ البرهان، ج4، ص160؛ تفسیر صافی، ج4، ص405؛ نورالثقلین، ج4، ص627؛ الزام الناصب، ج25، ص350.
(54) تفسیر قمی: ج2، ص327؛ مختصر بصائر الدرجات: ص46 (به نقل از آن)؛ بحار الانوار: ج53، ص58.
(55) البرهان، ج4، ص229.
(56) تفسیر صافی، ج5، ص65؛ تفسیر قمی، ج2، ص327.
(57) تفسیر صافی، ج5، ص65.
(58) البرهان، ج4، ص229.
(59) تفسیر قمی، ج2، ص381؛ مختصر بصائر الدرجات، 41 (به نقل از تفسیر قمی)؛ بحار الانوار، ج53، ص103؛ البرهان، ج4، ص371؛ نور الثقلین، ج5، ص394؛ الزام الناصب، ج2، ص352.
(60) مجمع البحرین، چاپ مؤسسه بعثت، ج1، ص443، «حلف».
(61) حدیث متواتر در اصطلاح محدثین به حدیثی گفته می شود که نقل کنندگان آن، هم از لحاظ کثرت عدد و هم از نظر شرایط زمانی و اوضاع و احوال دیگر، به گونه ای باشند که به هیچ وجه احتمال توافق آنها بر کذب و جعل و دروغ داده نشود و یقین بر صدور آن از معصوم (علیه السلام) حاصل شود.
(62) تواتر معنوی: در صورتی که مضمون چند خبر یکی ولی قالب الفاظ آنها متفاوت باشد، تواتر معنوی گفته می شود.
(63) تواتر لفظی: خبری که همه ناقلان مضمون آن را به یک نقل ذکر کرده باشند، تواتر لفظی گویند.
(64) خبر واحد: حدیثی که راویان آن در تمامی طبقات، به حدّ تواتر نرسد و به تنهایی مفید علم نباشد، خبر واحد گفته می شود. - بیان الفرقان، ج1، ص377.
(65) شرح تهذیب.
(66) بحار الانوار، ج53، ص122.
(67) بحار الانوار، ج53، ص39؛ مختصر بصائر الدرجات، ص24؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص331.
(68) مقدمه تفسیر مرآه الانوار.
(69) بحار الانوار، ج53، ص39، ح2؛ مقدمه تفسیر مرآه الانوار، ج1، ص359.
(70) بحار الانوار، ج53، ص42؛ مختصر بصائر الدرجات، ص26.
(71) بحار الانوار، ج53، ص42؛ ح13؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص348؛ مختصر البصائر، ص117.
(72) بحار الانوار، ج53، ص43؛ مختصر بصائر الدرجات، ص27؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص331.
(73) بحار الانوار: ج53، ص46، ح19؛ مختصر بصائر الدرجات: ص119؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص334.
(74) بحار الانوار، ج53، ص46؛ الایقاظ، ص334.
(75) بحار الانوار، ج53، ص50، ح22؛ امالی شیخ صدوق، مجلس 38، ص179، ح4.
(76) بحار الانوار، ج53، ص59؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص201، باب 42، ح1.
(77) بحار الانوار، ج53، ص63؛ خصال، ج1، ص108، ح75، باب الثلاثه.
(78) معانی الاخبار، 366.
(79) مختصر بصائر الدرجات، ص18.
(80) بحار الانوار، ج53؛ ص64؛ ح54؛ مختصر بصائر الدرجات، 18.
(81) بحار الانوار، ج53، ص92 و 121.
(82) کتاب الغیبه (طوسی)، ص478 - 505؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص311؛ مقدمه تفسیر مرآه، بحار الانوار، ج53، ص14 - 103.
(83) الایقاظ، چاپ جدید، ص339.
(84) بحار الانوار، ج53، ص104، ذیل حدیث 130؛ البرهان، ج5، ص487؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص338.
(85) مقدمّه تفسیر مرآه الانوار، با تحقیق محمود موسوی زرندی، ص360.
(86) عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2، ص275 - 276؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص350، ح1625؛ التهذیب، ج6، ص98 - 99، ح177؛ الایقاظ، چاپ جدید ص282.
(87) بحار الانوار، ج99، ص142.
(88) همان آدرس.
(89) ایشان یکی از مجتهدان بزرگ و فقهای امامیه و از ثقات محدثان است که در ریحانه الادب برای او 27 تألیف ذکر شده است؛ از جمله: الانوار اللامعه فی شرح زیاره الجامعه، این کتاب به وسیله آقای عباسعلی سلطانی گل شیخی به فارسی ترجمه و با عنوان «با اختران تابناک ولایت» به چاپ رسیده است.
(90) نیز نک: الانوار اللامعه، ص33؛ ادب فنای مقربان، ج1، ص87.
(91) تهذیب الاحکام، چاپ نجف، ج6، باب 460، ص95.
(92) من لا یحضره الفقیه، چاپ مکتبه الصدوق، ج2، ص609، رقم 3213.
(93) عیون اخبار الرضا(علیه السلام) طبع حیدریه، نجف، ج2، ص272، رقم 1. ضمناً حموینی در «فراید السمطین»، ج2، ص179 - 186، این زیارت را از شیخ صدوق روایت کرده است.
(94) در عیون: موسی بن عمران نخعی.
(95) در عیون: سخانی.
(96) مصباح شیخ، ص758؛ الاقبال، ص689؛ بحار الانوار، ج53، ص94؛ الزام الناصب، ج2، ص357.
(97) الاحتجاج، ج2، ص591 - 592؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص323.
(98) یملّک خ ل.
(99) مصباح الزائر، ص424؛ بحار الانوار، ج53، ص95 - 108؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص277.
(100) المزار از شهید اول، ص228؛ مصباح الزائر، ص438؛ بحار الانوار، ج53، ص59؛ الایقاظ، چاپ جدید، ص277.
(101) مصباح الزائر، ص445؛ الایقاظ، چاپ جدید 277؛ بحار الانوار، ج53، ص95، ح110.
(102) کامل الزیارات، ص257 - 218؛ حق الیقین شبّر، ج2، ص312؛ مفاتیح الجنان، ص558.
(103) نک: رجال نجاشی، ص226؛ احتجاج طبرسی، ج2، ص148؛ تنقیح المقال، ج3، ص161؛ قاموس الرجال، ج8، ص304؛ بحار الانوار، ج53، ص92؛ مفاتیح الجنان، ص596.
(104) نک: رجال نجاشی، ص226؛ احتجاج طبرسی، ج2، ص148؛ تنقیح المقال، ج3، ص161؛ قاموس الرجال، ج8، ص304؛ بحار الانوار، ج53، ص107.
(105) در نسخه چاپ شده مجمع البیان، «تظاهرت الاخبار» درج شده و شاید صحیح آن «تظافرت» باشد و برای بیم از خیانت نقل تصرفی در عبارت نشده اگر چه ممکن است ابقاء «تظاهرت» بر معنای خود باشد. (مؤلف)
(106) مجمع البیان، ج7، ص430 - 431، به نقل از آن در بحار الانوار، ج53، ص126؛ الایقاظ با تحقیق موسوی، ص78.
(107) الهدایه، ص69 مانند آن؛ بحار الانوار، ج53، ص92-121.
(108) النهایه، ج2، ص202.
(109) مجمع البحرین، ج2، ص679 - 680.
(110) الکافی، ج8، ص206 - 350.
(111) بصائر الدرجات، ص199. (در متن حاضر: إنی لصاحب الکرات و دول الدول صاحب الدوله)
(112) حق الیقین شبّر، چاپ اعلمی، بیروت، ص337.
(113) در روایت ثقه الاسلام کلینی (رحمه الله) در کافی، ج8، ص170 و 237، از امام باقر(علیه السلام) و روایت سیوطی از سدّی از ابی مالک و …، «حزقیل» آمده است.
(114) الاعتقادات، ص60؛ الدرالمنثور، ج1، ص741 - 743، دارالفکر، بیروت.
(115) طبق نقل تفسیر عیاشی، ج1، ص141 و 468 (طبق یک روایت)؛ الدر المنثور، ج2، ص26.
(116) نک: تفسیر قمی، ج1، ص90؛ الاحتجاج، ج2، ص230؛ مجمع البیان، ج2، ص639، چ بیروت.
(117) هر دو احتمال را در این منابع ببینید: البرهان فی تفسیر القرآن، ج1، ص248؛ تفسیر الصافی، ج1، ص287.
(118) از آیه 55 سوره بقره و آیه 153 سوره نساء گرفته شده.
(119) الاعتقادات صدوق، ص61.
(120) اشاره دارد به آیه 110 سوره مائده؛ ﴿وَ اِذْ تَخْرُج المُوتی بِاِذْنی﴾.
(121) الکافی، ج8، ص337 - 532؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص174، ح51.
(122) الاعتقادات صدوق، ص62.
(123) ترمذی، ج5، ص26.
(124) بحار الانوار، ج53، ص128 - 130 به نقل از عقائد صدوق؛ اعتقادات الصدوق، 60 - 63، ضمن مصنفات شیخ مفید، ج5؛ الایقاظ، با تحقیق موسوی، ص83 - 85.
(125) الخرائج و الجرائح، ج2، ص848، ح63؛ مختصر البصائر، ص36؛ بحار الانوار، ج45، ص80 و ج53، ص61.
(126) ترجمه حمید رضا آژیر؛ ترجمه علی اکبر مهدی پور.
(127) بحار الانوار، ج53، ص92 - 121.
(128) بحار الانوار، ج53، ص56، به نقل از تفسیر قمی. و ص47 به نقل از اختصاص، و ص39.
(129) این کتاب بارهای بار منتشر شده است. از جمله در ضمن مجموعه رسائل اعتقادی از صفحه: 111 - 123، با تصحیح سیّد مهدی رجائی.
(130) عقاید علّامه محمّد باقر مجلسی (رحمه الله) تحقیق درگاهی و ترجمه آژیر، ص111 - 114.
(131) مختصر البصائر، ص27؛ بحار الانوار، ص53، ص43، از امام صادق (علیه السلام).
(132) مختصر بصائر الدرجات، ص24؛ بحار الانوار، ج53، ص40؛ البرهان، ج2، ص186، ح4.
(133) مختصر بصائر الدرجات، ص25؛ بحار الانوار، ج53، ص40، ح6؛ البرهان، ج3، ص211.
(134) گروهی که می پندارند هر بنده ای آفریننده کار خویش است؛ و گناه و کفر را به تقدیر و مشیت الهی نمی دانند. و گفته شد، آنها معتزلیان هستند که کارهایشان را به قدرت خود منسوب می دارند.
(135) تفسیر قمی، ج3، ص147.
(136) بحار الانوار، ج53، ص92 - 121؛ من لا یحضره الفقیه، ج3، ص458.
(137) کهف: 47.
(138) مصنّفات الشیخ المفید، ج7؛ المسائل السرویه، ص32 - 36.
(139) رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص125 - 126.
(140) مجمع البیان، ج7، ص285 - 286.
(141) اعتقادات صدوق، ص60 - 62؛ مصنّفات شیخ مفید، ج5.
(142) بحار الانوار، چاپ بیروت، ج53، ص122 به بعد.
(143) بحار الانوار، ج11، ص121.
(144) فهرست شیخ طوسی، ص62؛ رجال کشی، ص532؛ الایقاظ، ص102، به نقل از فهرست طوسی.
(145) معجم رجال الحدیث، ج5، ص14، و ج1، ص92؛ الایقاظ، ص62. و طبع با تحقیق موسوی، ص102؛ رجال نجاشی، ج2، ص436.
(146) الذریعه، ج6، ص391؛ و ج10، ص62، الایقاظ، ص62. مرحوم آیت الله خویی سه کتاب از فضل بن شاذان در پیرامون رجعت نقل کرده است نک: معجم رجال الحدیث، ج13، ص288؛ فهرست طوسی، ص124.
(147) فهرست شیخ طوسی، ص189؛ الذریعه ج6، ص392 و ج10، ص163؛ معجم رجال الحدیث، ج16، ص318؛ الایقاظ، ص63؛ رجال نجاشی، ج2، ص311.
(148) الذریعه، ج10، ص163؛ الایقاظ، ص63؛ الخلاصه، ص145.
(149) الذریعه، ج1، ص91 و ج10، ص162؛ روضات الجنات، ج2، ص292.
(150) بحار، ج53، ص124 به نقل از خلاصه علامه.
(151) سوره غافر، آیه 51. سؤال سائل این است که: خدای متعال در کدام نشأه، به پیغمبران و مؤمنان یاری خواهد نمود؟
(152) دُرَرُ الفصول: عبید الله.
(153) ما این لقب شریف را ویژه امیر مؤمنان حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) می دانیم، و اگر در نوشته ها در مورد خلفای جائر به کار رفته، به جهت حفظ امانت آن را ذکر می کنیم.
(154) المنکرون. خ ل.
(155) نیز نک: حق الیقین شبّر، ج2، ص333.
(156) همان.
(157) باشماله، خ ل.
(158) الفصول المختاره، ص93 - 95، ضمن مصنفات المفید، ج2، به نقل از آن بحار الانوار، ج53، ص130 و ج10، ص232؛ الایقاظ با تحقیق موسوی، ص88 - 90؛ العیون و المحاسن، ص56؛ الغدیر، ج2، ص252؛ اربعین حسینی، ص87.
(159) یعنی گفتند: عاجز شدی و در جواب درماندی.
(160) الفصول المختاره، ص153، ضمن مصنفات مفید، ج2؛ حق الیقین شبّر، ص332 - 335؛ الایقاظ با تحقیق موسوی، ص90.
(161) ارشاد مفید، ج2، ص369 - 31؛ بحار الانوار، ج52، ص136 به نقل از ارشاد.
(162) این جواب در الایقاظ، ص99 و حقّ الیقین شبّر نیز آمده است، ج2، ص335.
(163) نک: الاعتقادات صدوق، ص60؛ اوائل المقالات، ص46؛ الایقاظ من الهجعه، ص42؛ بحار الانوار، ج53، ص122؛ حقّ الیقین شبّر، ج2، ص2؛ الشیعه و الرجعه، ج1، ص14.
(164) رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص125.
(165) کذا.
(166) ظ نخواهد بود.
(167) رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص125 - 126، بحار الانوار، ج53، ص138 - 139.
(168) ر.ک: صحیح مسلم، ج1، ص13 و 14، باب وجوب الروایه عن الثقات و ترک الکذّابین؛ الطرائف.
(169) صحیح مسلم، ج1، ص15؛ میزان الاعتدال، ج1، ص176.
(170) الطرائف فی معرفه مذاهب و الطوائف، ص190 - 191، صحیح مسلم، 1، 20 - مقدمه -؛ بحار الانوار، ج53، ص139 - 140؛ حق الیقین شبّر، ج2، ص34 به نقل از الطرائف؛ الایقاظ.
(171) التبیان، ج1، ص54.
(172) سنن ترمذی، ج5، ص328، ح3874؛ المعجم الکبیر از طبرانی، ج5، ص154، حدیث 4922؛ مسند احمد، ج4، ص370.
(173) نک: صحیح بخاری، ج4، ص206 و ج9، ص126؛ مسند احمد، ج2، ص327 و ج3، ص84 - 89 و نیز نک: کنز العمال، ج11، ص123 رقم 30923؛ مشکاه المصابیح، ص458.
(174) الکشاف، ج1، ص496، در تفسیر قول خدای تعالی: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما اَنزَلَ اَللهُ».
(175) ذوالقرنین یکی از ناشناخته ترین و بحث انگیزترین شخصیت های قرآن کریم است. - نک: ذوالقرنین و سد یأجوج، سید هبه الدین شهرستانی. - کورش کبیر (ذو القرنین) ابو الکلام آزاد، ترجمه استاد پاریزی، مناهج المعارف یا فرهنگ عقاید شیعه، ص530؛ فوائد منطقی، ص27 - 47.
(176) در مصدر: قرنه الأیمن.
(177) الکشاف، ج2، ص580.
(178) ابن ابی الدنیا از علمای عامه (م 208 ه.) کتابی نوشته به نام «من عاش بعد الموت» که در عربستان چاپ شده است.
(179) ج2، اصل این کتاب مفقود شده، بخشی از آن به نام تاریخ نیشابور به زبان فارسی در دست است.
(180) کفن دزد، که قبرها را می شکافد.
(181) سعد السعود للنفوس، تحقیق از فارس تبریزیان الحسون، ص131 - 135.
(182) بحار الانوار، ج53، ص122 تا 142.
(183) الجامع الصغیر، چاپ دار الفکر بیروت، ج2، ص401.
(184) کتاب الاربعین، چاپ دار الکتب العلمیه - اسماعیلیان نجفی، ص402.
(185) فهرست شیخ طوسی، ص154؛ رجال نجاشی ص235؛ معجم رجال الحدیث، ج13، ص289.
(186) فهرست شیخ طوسی، ص189.
(187) الذریعه، ج1، ص91 و ج10، ص162؛ روضات الجنات ج2، ص293.
(188) کتاب الاربعین، ص432 - 433.
(189) نک: الانوار النعمانیه، چاپ اعلمی، بیروت ج2، ص81 به بعد.
(190) منهاج الصادقین.
(191) مقدمه تفسیر مرآه الانوار، ص161 در ذیل «الرجوع».
(192) و در حقیقت مبنی بر زیاده از دویست حدیث در این خصوص اطلاع یافته ام.
(193) بر قائلین به جبر، قدریه می گویند، ر.ک: بحوث مع اهل السنه و السلفیه، ص44.
(194) مقدمه تفسیر مرآه الانوار، ص358.
(195) کلام سید نعمت الله جزائری (رحمه الله) در شرح الزیاره الجامعه الکبیره، ج3، ص49 آمده است.
(196) اینجا دو سطر گویا نبود لذا حذف گردید.
(197) نیز نک: مقدمه الایقاظ من الهجعه با تحقیق آقای مظفر (مقدمه) که از 43 کتاب نام برده، و ترجمه فارسی آن که از 29 کتاب یاد شده است. و مناهج المعارف، ص495.
(198) محدث و شاگرد علّامه مجلسی (رحمه الله) بوده است.
(199) مرحوم شیخ غلام رضا واعظ طبسی معاصر که از فضلاء و علمای با اطلاع زمان ما بود و مردم تهران اغلب به بیان و گفتار او آشنا می باشند، رساله مخصوصی در اثبات رجعت نوشته که آن رساله نزد این جانب موجود است (مترجم).
(200) الایقاظ من الهجعه بالبرهان علی الرجعه بارها چاپ و به فارسی ترجمه و اخیراً با تحقیق مشتاق المظفر و نیز، تحقیق سیّد عبدالکریم محمّد موسوی منتشر شده است.
(201) شاگرد محقق کرکی و مؤلف کتاب اسامی المشایخ فی ذکر علماء الشیعه است؛الذریعه، ج1، ص95.
(202) به نام اثبات الرجعه. که به نام شاه سلیمان صفوی تألیف کرده و بارهای بار چاپ شده است؛ الذریعه، ج7، ص116.
(203) بحار الانوار، ج53، باب الرجعه.
(204) الذریعه، ج10، ص163؛ شهداء الفضیله، ص199 (چاپ سخن)؛ کتاب الرجعه شهید استرآبادی با تحقیق آقای فارس حسّون کریم و به وسیله دار الاعتصام چاپ شده است.
(205) نام کتاب اثبات الرجعه است. یا حیوه الاموات؛ الذریعه، ج7، ص116.
(206) صاحب کتاب «مختصر البصائر».
(207) الذریعه، ج1، ص92.
(208) الذریعه، ج1، ص92.
(209) الذریعه، ج1، ص92.
(210) عالم معاصر و استاد فاضل متبحر شیخ آقا بزرگ تهرانی - سلمه الله تعالی - مقیم نجف اسامی علمایی که کتاب در رجعت نوشته اند، در جلد اول از کتاب الذریعه خود (طبع نجف) ذکر کرده به آنجا مراجعه شود.
(211) کتابهایی که شیعه در موضوع متعه نوشته اند فراوان است از جمله، نک: المتعه و الرجعه از احمد بن داوود بن سعید جرجانی؛ زواج المتعه، سیّد جعفر عاملی، المرکز الاسلامی للدراسات؛ المتعه و مشروعیتها فی الاسلام، جمعی از دانشمندان، دار الزهراء - بیروت؛ زواج المتعه فی کتب اهل السنه، دکتر سیّد علاء الدین سیّد امیر محمّد قزوینی، ناشر، مؤلف؛ المتعه، سیّد علی حسین میلانی، مرکز الابحاث العقائدیه، قم؛ دورنمای حقوق ازدواج موقت، اسماعیل هادی؛ راه جلوگیری از روابط نامشروع، سیّد محمّد حسین سجاد؛ تحلیلی از گفتار ریاست جمهوری پیرامون ازدواج موقت، س.م.م.