پرتوی از آیه های مهدوی
محسن قرائتی
به کوشش حسن ملایی
ناشر: قم - بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجّل الله فرجه)، 1392
فهرست مطالب
مقدمه
سوره حمد
آیه 4 / امام مهدی (عجّل الله فرجه) صراط الهی
آیه 7 / ضرورت معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره بقره
آیه 3 / معنا و علت غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیه 27/ امام مهدی (عجّل الله فرجه)، عهد الهی
آیه 30 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، خلیفه الهی
آیه 124 / امام مهدی (عجّل الله فرجه)، منصوب و منتخب خدا
آیه 148 / تعداد یاران امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیه 155 / عصر غیبت و امتحانهای گوناگون
آیه 156 / صبر بر مشکلات عصر غیبت و راه کسب آن
آیه 157 / برکات صبر در عصر غیبت
آیه 196 / حج و امام مهدی (عجّل الله فرجه)
آیه 243 / رجعت در عصر ظهور
آیه 249 / امتحان برای انتخاب یاران امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیه 256 / توسل به عروه الوثقای امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیه 269 / معرفت امام زمان (عجّل الله فرجه)، مصداق بارز حکمت
سوره آل عمران
آیه 125 / ظهور و شرایط امدادهای غیبی
آیه 200 / رابطه با امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره نساء
آیه 58 / امام مهدی (عجّل الله فرجه) امانت الهی
آیه 59 / اطاعت از امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیه 69 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، رفیق مهربان
آیه 159 / امام مهدی (عجّل الله فرجه) و حضرت مسیح (علیه السلام)
سوره مائده
آیه 44 / ولایت فقیه در عصر غیبت
آیه 54 / ویژگی های یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
سوره اعراف
آیه 71 / فضیلت و معنای انتظار
آیه 96 / زمینه سازی برای ظهور
آیه 187 / زمان ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره انفال
آیه 12 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، منصور به رعب
سوره توبه
آیه 32 / دشمنان اسلام و مهدویت و شگردهای آنها
آیه 33 / حتمیت حکومت اسلام بر جهان
آیه 52 / شهادت طلبی منتظران
سوره هود
آیه 86 / حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و لقب بقیه الله
سوره یوسف
آیه 58 / حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و حضرت یوسف (علیه السلام)
سوره رعد
آیه 7 / ضرورت وجود امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره نحل
آیه 1 / عدم شتابزدگی در طلب ظهور
سوره اسرا
تلاوت سوره اسرا و افتخار یاری امام زمان (عجّل الله فرجه)
آیات 4 الی 7 / یهود و مهدویت
آیه 33 / حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و انتقام از قاتلان امام حسین (علیه السلام)
آیه 71 / محشور شدن با امام زمان (عجّل الله فرجه) در قیامت
سوره کهف
تلاوت سوره کهف و رهایی از فتنه های آخرالزمان
آیه 13 / اصحاب کهف، الگوی جوانان مهدوی
آیه 41 / چشم انداز حکومت مهدوی
سوره انبیاء
آیه 105 / حتمی بودن حکومت جهانی مهدوی
سوره حج
آیه 65 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، امنیت بخش زمینیان
سوره نور
آیه 35 / حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، نور الهی
آیه 55 / غدیر و مهدویت
سوره نمل
آیه 62 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، مضطرّ حقیقی
سوره قصص
آیه 55 / امام زمان (عجّل الله فرجه) و پایان مظلومیت اهلبیت (علیهم السلام)
سوره عنکبوت
آیه 14 / مسأله طول عمر امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره لقمان
آیه 20 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، نعمت الهی
سوره فتح
آیه 10 / بیعت با امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره واقعه
آیه 79 / قرآن در حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره حدید
آیه 17 / حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، احیاگر زمین با عدالت
آیه 19 / منزلت منتظران ظهور
سوره صف
آیه 9 / رمز پیروزی اسلام و امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره ملک
آیه 30 / طولانی بودن غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه)
سوره قلم
آیه 15 / خرافات جلوه دادن اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) توسط دشمنان وی
سوره مدثر
آیه 4 / سیره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در پوشش
سوره فجر
آیه 1 / امام زمان (عجّل الله فرجه)، فجر واقعی
سوره قدر
آیه 4 / شب قدر، اثبات گر وجود امام زمان (عجّل الله فرجه)
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم، چراغی نورانی است که با وجود گذشت ده ها قرن از نزول مبارک آن، هنوز هم که هنوز است پرتو های درخشان آن، مسیر حق طلبان را در طول تاریخ روشن کرده و در آینده هم، چنین خواهد بود. در این کتاب آسمانی و بی نظیر، آینده ای روشن به بشریت نوید داده شده است که با سیطره دین حق و البته توسط امام حق و یاران صالحش بر تمام جهان محقق می شود. بدین سان فرهنگی به نام مهدویت بر محور امام مهدی شکل گرفت که مجموعه ای است از باورها، ارزشها، نمادها، رفتارها، وقایع و هر آنچه که به امام زمان و جایگاه و حکومت و غیبت و ظهور وی مربوط است.
«پرتوی از آیه های مهدوی» نگارشی است ساده، اما گویا و مستند از مهم ترین آیه های قرآنی که درباره معارف مهدوی بوده و توسط حضرت حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی در آثار مکتوب و نیز در طول بیش از سه دهه، در ضمن برنامه درس هایی از قرآن به دوست داران امام عصر (عجّل الله فرجه) ارائه شده و اینک با حفظ قالب پر جاذبه تبلیغی ایشان، تدوین یافته است.
در این مجموعه علاوه بر این که آیه های مهدوی به ترتیب سوره های قرآنی استخراج و به نکته های هر کدام پرداخته شده، تلاش شده است تا در کنار هر آیه، یکی از موضوع های خاص معارف مهدوی متناسب با آن آیه نیز طرح گردد و بدین گونه برای مشتاقان مباحث مهدوی، دو مجموعه ترتیبی و موضوعی از این معارف با زبانی دقیق اما ساده، فراهم آمده که همین امر، این اثر را از دیگر آثار مهدوی، ممتاز نموده است.
در پایان لازم می دانم از استاد بزرگوار حجت الاسلام و المسلمین قرائتی که در ضمن گفتگوهایی با حمایت های معنوی و نکته های راهبردی در به ثمر رساندن این اثر سهم داشته اند قدردانی نمایم.
قم مقدسه _ تدوین گر: حسن ملایی
امام مهدی (عجّل الله فرجه) صراط الهی
﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ (حمد: 4).
«[خداوندا!] ما را به راه راست هدایت فرما».
نکته ها:
1. درخواست هدایت به راه مستقیم، مهم ترین خواسته یکتاپرستان از خداوند است: ﴿إِیَّاکَ نَعْبُدُ... اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾.
2. برای دست یابی به راه مستقیم، باید دعا کرد: ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ﴾.
3. امام عصر، صراط الهی است. مفضّل بن عمر گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «صراط چیست؟» فرمود: «هُوَ الطَّرِیقُ إِلَی مَعْرِفَهِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُمَا صِرَاطَانِ صِرَاطٌ فِی الدُّنْیَا وَ صِرَاطٌ فِی الْآخِرَهِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَی بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَهِ فَتَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّم(1)؛
صراط راهی به سوی شناخت خدای بزرگ است، و آن دو گونه است؛ صراطی در این دنیا و صراطی در آن دنیا. اما صراط دنیا امام است که فرمانبرداری از او واجب می باشد؛ هرکس در دنیا او را شناخت و رهنمودهای او را به کار بست، از صراط آخرت _ که پلی روی جهنم است _ خواهد گذشت، و هر کس در این جا امام خود را نشناخت، هنگام گذشتن از صراط آخرت، گامش خواهد لغزید و در آتش دوزخ خواهد افتاد».
4. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ) فرمود: «الطَّرِیقَ وَ مَعْرِفَهَ الْإِمَام(2)؛ صراط مستقیم درخواست راه یابی به راه و معرفت امام است».
5. راه های متعددی در برابر انسان قرار دارد و او باید یکی را انتخاب کند:
_ راه خواسته ها و هوس های خود
_ راه انتظارات و توقع های مردم
_ راه وسوسه های شیطان
_ راه طاغوت ها
_ راه نیاکان و پیشینیان
_ راه خدا و اولیای خدا
انسان مؤمن، راه خداوند و اولیای او را انتخاب می کند که بر دیگر راه ها امتیازاتی دارد:
الف) راه الهی ثابت است؛ برخلاف راه طاغوت ها و هوس های مردم و هوس های شخصی که هر روز تغییر می کند.
ب) یک راه بیش تر نیست؛ در حالی که راه های دیگر متعدد و پراکنده اند.
ج) انسان در پیمودن راه الهی، به مسیر و مقصد، مطمئن است.
د) در انتهای این مسیر، شکست و باخت وجود ندارد.
6. خداوند در قرآن کریم، دین پابرجا و استوار خود را «راه مستقیم» معرفی کرده است(3). در روایات نیز آمده است که امامان معصوم (علیهم السلام) فرموده اند: «ما راه مستقیم هستیم»(4). یعنی هم نمونه عینی و عملی راه مستقیم، و هم بهترین اسوه و الگو در پیمودن این راه، رهبران آسمانی هستند. آنان در دستورات خود درباره تمام مسائل زندگی از قبیل کار، تفریح، تحصیل، تغذیه، انفاق، انتقاد، قهر، صلح، علاقه به فرزند و... نظر داده و ما را به اعتدال و میانه روی سفارش کرده اند(5). جالب آن که ابلیس نیز در همین صراطِ مستقیم به کمین می نشیند(6).
ضرورت معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ﴾ (حمد: 7).
«[خداوندا! ما را به] راه کسانی که آن ها را مشمول نعمت خود ساختی [هدایت کن] نه به راه غضب شدگان و گمراهان!»
نکته ها:
1. این آیه راه مستقیم را راه کسانی معرفی می کند که مشمول نعمت الهی شده اند و عبارت اند از: انبیا، صدیقین، شهدا و صالحین(7). توجه به راه این بزرگواران و آرزوی پیمودن آن و تلقین این آرزو به خود، ما را از خطر کج روی و قرار گرفتن در خطوط انحرافی باز می دارد. انسان مؤمن بعد از این درخواست، از خداوند تقاضا می کند که او را در مسیر غضب شدگان و گمراهان قرار ندهد؛ زیرا بنی اسرائیل نیز به گفته قرآن، مورد نعمت قرار گرفتند، ولی در اثر ناسپاسی و لجاجت، گرفتار غضب شدند.
2. امام صادق (علیه السلام) در ضمن تفسیر این آیه فرمود: «الضَّالّینَ الشّاکُ و الَّذِینَ لَا یَعْرِفُونَ الْإِمَامَ؛ ضالین و گمراهان، شکاکان و کسانی هستند که امامشان را نمی شناسند»(8).
3. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در ضمن حدیث ثقلین که شیعه و سنی نقل کرده اند، فرمود: «إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا(9)؛ اگر همراه قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) باشید، گمراه نمی شوید». این گمراهی، همان است که در آخر سوره حمد از خدا می خواهیم که ما را از آن دور کند: ﴿غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّین﴾ (فاتحه: 7).
با این بیان، ضالین دو دسته اند: یک عده، کسانی که با اهل بیت (علیهم السلام) هستند، اما قرآن را رها کرده اند، و عده دیگر، کسانی که قرآن را گرفته اند، اما از اهل بیت (علیهم السلام) جدا شده اند؛ چراکه پیامبر در حدیث ثقلین تصریح می کنند که اگر به هردوی این ها تسمک نکنید، گمراه می شوید. مثل ریل های قطار، که اگر دو ردیف باشد، قطار حرکت می کند، اما اگر یک ردیف باشد، قطار از ریل خارج، و در نتیجه نابود می شود.
پس اگر در نماز می گوییم: «خدایا! ما را جز ضالین قرار نده»، برای آن که منحرف نشویم، باید به قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) رجوع، و به آن ها تمسک کنیم و این یعنی معلم و کتاب باید با هم باشد.
4. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره لزوم شناخت امام و پیروی از او فرموده است: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً(10)؛ اگر کسی بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است».
5. اگر انسان امام زمانش را نشناسد، از دینش منحرف می شود. در یکی از 5 دعاهای عصر غیبت می خوانیم: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی(11)؛ خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانی، نمی توانم پیغمبرت را بشناسم. خدایا! پیغمبرت را به من بشناسان که اگر پیغمبرت را نشناسم، حجتت را هم نمی شناسم. خدایا! حجتت را به من بشناسان که اگر امام را نشناسم، از دینم منحرف می شوم». به راستی که انحراف، وقتی است که انسان، امام زمانش را نشناسد.
6. در روایتی می خوانیم: «اگر شخصی تمام شب ها را نماز بخواند و روزها را روزه بگیرد و اموالش را در راه خدا بدهد و هر سال به مکه و حج برود، اما ولیّ خدا را نشناسد و کارهای خود را به رهبری او انجام ندهد، هیچ حقی بر خدا ندارد و اهل ایمان نیست»(12).
7. امامان معصوم (علیهم السلام) معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه) را جزو لوازم ایمان برشمرده و فرموده اند: «لَا یَکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّی یَعْرِفَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْأَئِمَّهَ کُلَّهُمْ وَ إِمَامَ زَمَانِهِ وَ یَرُدَّ إِلَیْهِ وَ یُسَلِّمَ لَه(13)؛ بنده خدا مؤمن نمی شود تا آن که خدا و رسولش و همه ائمه و امام زمانش را بشناسد و در امورش به امام زمانش رجوع کند و تسلیم او باشد». سپس فرموده اند: «چگونه ممکن است کسی امام آخر را (که امام زمان اوست) بشناسد و امام اول را نشناسد؟»
8. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «کسی که برای معرفت امام زمان خود از خانه و شهر خود خارج شود، ولی اجل به او مهلت ندهد، از مصادیق این آیه است: ﴿وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللهِ یَجِدْ فِی الْأَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَی اللهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللهِ وَ کانَ اللهُ غَفُوراً رَحِیماً﴾ («هر که در راه خداوند هجرت کند، اقامت گاه های بسیار همراه با گشایش خواهد یافت و هرکه از خانه اش هجرت کنان به سوی خدا و پیامبرش خارج شود، سپس او را مرگ دریابد، حتماً پاداش او بر خداوند خواهد بود و خداوند آمرزنده مهربان است» (نساء: 100))»(14).
9. خداوند در پاسخ به این پرسش که چرا ما را آفریده، فرموده است: ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ (ذاریات: 56) «تا مرا پرستش کنید». از ائمه پرسیدند: ﴿لِیَعْبُدُونِ﴾ یعنی چه؟ فرمودند: «لیعرفون»؛ یعنی نسبت به خدا معرفت پیدا کنید. از آن طرف و در سخنی دیگر، امام حسین (علیه السلام) در پاسخ به این سؤال که معرفت خدا چیست، فرمود: «مَعْرِفَهُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُم(15)؛ معرفت خدا، شناخت مردم هر زمان نسبت به امامشان است». یعنی معرفت خدا جز با معرفت امام زمان حاصل نمی شود. پس آفرینش برای عبادت خداست، عبادت خدا هم معرفت خدا و در نهایت، معرفت خدا هم به معرفت امام است.
10. اگر کسی بخواهد ائمه (علیهم السلام) را بشناسد، امام شناسی کامل در زیارت جامعه کبیره است که از امام هادی (علیه السلام) به ما رسیده است.
معنا و علت غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه)
﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون﴾ (بقره: 3).
«[متّقین] کسانی هستند که به غیب ایمان دارند و نماز را به پای می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند».
نکته ها:
1. اساسی ترین اصل در جهان بینی الهی آن است که هستی، منحصر به محسوسات نیست. «یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ»
2. قرآن، هستی را به دو بخش تقسیم می کند: عالم غیب و عالم شهود. متّقین به کل هستی ایمان دارند؛ ولی دیگران تنها آنچه را قبول می کنند که برایشان محسوس باشد. آنان حتی توقع دارند که خدا را با چشم ببینند و چون نمی بینند، به او ایمان نمی آورند. چنان که برخی از قوم بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند: ﴿لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی نَرَی اللهَ جَهْرَهً﴾ (بقره: 55) «ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم، مگر آن که خداوند را آشکارا مشاهده کنیم». این افراد درباره قیامت نیز می گویند: ﴿ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلَّا الدَّهْرُ﴾ (جاثیه: 24) «جز این دنیا که ما در آن زندگی می کنیم، جهان دیگری نیست. می میریم و زنده می شویم و این روزگار است که ما را از بین می برد». چنین افرادی هنوز از مدار حیوانیت نگذشته اند و راه شناخت را منحصر به محسوسات می دانند و می خواهند همه چیز را از طریق حواس درک کنند.
3. در احادیث معصومین (علیهم السلام) کلمه «غیب» به خداوند متعال، فرشتگان، معاد و حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اطلاق شده است. به عنوان نمونه، امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این واژه فرمود: «وَ الْغَیْبُ هُوَ الْحُجَّهُ الْغَائِبُ»(16) و نیز در تفسیر آیه شریفه ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ﴾ فرمود: «آن ها که ایمان به غیب می آورند کسانی هستند که اعتقاد به قیام قائم آل محمد (علیهم السلام) دارند»(17).
4. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ إِحْدَاهُمَا قَصِیرَهٌ وَ الْأُخْرَی طَوِیلَهٌ؛(18) برای حضرت قائم (عجّل الله فرجه) دو غیبت است: یکی کوتاه و دیگری طولانی».
5. امام دوازدهم، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) غائب شده است و طبق صدها حدیث معتبر، برای تشکیل یک حکومت عدل جهانی ظهور خواهد کرد. غیبت آن حضرت در دو مرحله بوده است: غیبت کوتاه (صغری) و غیبت طولانی و بلند (کبری). در مرحله اول _ که حدود 70 سال به طول انجامید _ شیعیان به واسطه چهار نائب خاص، با ایشان ارتباط داشتند و امور دینی خود را به فرمان آن حضرت انجام می دادند؛ تا آن که حضرت به چهارمین نائب خود فرمودند: «تو تا شش روز دیگر از دنیا می روی و پس از خودت شخص دیگری را میان من و مردم مگذار»(19)؛ البته ایشان قبلاً تکلیف شیعیان را روشن نموده و به نائب دیگرشان فرموده بودند که: «شیعیان موظف اند در حوادث به دانشمندان دینی رجوع کرده و به حکم آن ها عمل کنند. آنها حجت من بر مردم هستند؛ همان طور که من حجت خدا بر آنان هستم»(20). از آن زمان، غیبت طولانی حضرت آغاز گشته است و هنوز ادامه دارد.
6. منظور از غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) این نیست که ایشان در میان ما حاضر نیستند؛ زیرا او در میان ماست و ما را می شناسد، ولی ما او را نمی شناسیم. سؤالی که این جا به ذهن خطور می کند این است که مگر می شود ایشان ما را بشناسد، اما ما او را نشناسیم؟ پاسخ آن است که بله؛ قرآن می فرماید: حضرت یوسف (علیه السلام) بعد از حدود چهل سال از جریانِ افتادن در چاه تا رسیدن به ریاست، وقتی برادرها را دید شناخت، ولی برادرها او را نشناختند: ﴿فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ﴾ (یوسف: 58).
7. لذا وقتی امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور می کند، خیلی ها می گویند ما او را در زمان غیبت دیده بودیم. در دعای ندبه هم می خوانیم: «بِنَفْسِی أَنْت»، جان من فدایت مهدی جان! تو غایبی، اما از میان ما بیرون نیستی: «لم یخل منا».
8. دلیل این که چرا افراد عادی نمی توانند امام زمان (عجّل الله فرجه) را ببینند را خود ایشان بیان کرده است: «فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ(21)؛ ما را از شیعیانمان دور نمی کند، مگر اعمال ناپسندی که از ناحیه آن ها به ما می رسد». این سخن با صراحت می گوید که به خاطر اعمال زشتی که انجام داده ایم، توفیق ملاقات و درک ظهور را پیدا نمی کنیم.
9. چون همه ائمه (علیهم السلام) خبر می دادند که از نسل آن ها شخصی به نام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خواهد بود که غیبتی خواهد داشت، مردم از آنان درباره چرایی غیبت آن حضرت سؤال می کردند. از امام صادق (علیه السلام) نیز سؤال شد که چرا امام زمان غائب می شود؟ و ایشان در پاسخ، اشاره به گردن خود کردند(22)؛ کنایه از این که اگر آن حضرت بیاید کشته می شود. همین طور هم هست. بنابراین باید زمینه آماده شود. علت غیبت امام دوازدهم، عدم آمادگی مردم برای پذیرش رهبری امام است. خداوند، آن حضرت را برای زمان مناسبی که رشد و فرهنگ مردم به جایی برسد که بتوانند نور امامت را درک و از آن بهره گیری نمایند، ذخیره فرموده است.
10. برای بیان علت غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه) چنین می توان مثال زد. اگر اداره برق یک شهر برای روشنایی کوچه ای، تیر چراغ برقی نصب کند و لامپی به آن بزند، ولی بچه های کوچه با زدن سنگ، آن را لامپ را بشکنند، مأمور اداره برق لامپ دیگری می زند. اگر مجدداً بچه ها لامپ را بشکنند، باز اداره برق، برای روشنایی محل اقدام به نصب لامپ دیگری می نماید. حال اگر برای بار سوم، بچه های بی ادب کوچه، لامپ را بشکنند، به احتمال بسیار زیاد، اداره برق تمایلی به نصب مجدد لامپ نخواهد داشت؛ اما به خاطر خواهش بزرگ ترها و رفاه اهالی آن کوچه، ممکن است لامپ دیگری نصب کند. اما فکر می کنید اداره برق تا چند بار این کار را انجام می دهد؟! در بحث ما نیز، حاکمان ستمگر، یازده چراغ هدایت را شکستند و امامان معصوم را به شهادت رساندند، خداوند نیز امام دوازدهم را نگه داشت تا زمانی که مردم لیاقت و آمادگی بهره گیری از این چراغ هدایت را پیدا کنند.
11. گاهی صلاح معلم در این است که موقتاً از کلاس بیرون برود؛ چون تا سر کلاس است، بچه ها خوب شناخته نمی شوند. باید دید آن ها در غیاب معلم چه می کنند و از بیرون، آن ها را کنترل کرد. امامان ما وجود چنین امتحانی در عصر غیبت را بارها تذکر داده اند.
12. جایگاه و نقش امام در زمان غیبت مثل خورشید پشت ابر است. خورشید حتی وقتی پشت ابر قرار دارد، حرارت، نور و انرژی اش را به جهانیان تحویل می دهد. خود امام عصر (عجّل الله فرجه) نیز فرمود: «أَمَّا وَجْهُ الِانْتِفَاعِ بِی فِی غَیْبَتِی فَکَالانْتِفَاعِ بِالشَّمْسِ إِذَا غَیَّبَتْهَا عَنِ الْأَبْصَارِ السَّحَاب(23)؛ وجه انتفاع از من در دوران غیبتم، همچون نحوه استفاده از خورشید است وقتی که ابر، آن را از دیدگان نهان سازد». حضرت یوسف (علیه السلام) نیز وقتی در زندان بود، نقش پیامبری اش را ایفا کرد. مگر شما ندیدید که امام در فرانسه بود، اما انقلاب را هدایت کرد؟!
13. وجود امام ولو در غیبت، باعث بقای زمینیان است. نگویید امام زمانِ غائب چه فایده ای دارد؛ کما این که نباید بگویید وجود کوه ها چه اثری دارد! قرآن می گوید: «ما کوه ها را قرار داده ایم و اگر کوه ها نبودند، زمین دائماً شما را می جنباند»(24). گداختگی درون زمین باعث می شود که پوست آن همیشه در حال لرزش باشد. این کوه است که پوسته زمین را نگه داشته است.
14. در ایام دفاع مقدس، برخی از علمای سن و سال دار با لباس رزم به جبهه ها و میان رزمنده ها می رفتند. آن ها نمی توانستند فعالیت های رزمنده های بسیجی یا رزم شبانه داشته باشد و مثلاً آرپیچی بزنند، ولی وجود و حضور آن ها در جبهه، هزاران نفر را شارژ می کرد. البته این فقط مثال است و من از امام زمان (عجّل الله فرجه) معذرت می خواهم که در آموزش و برای فهم مطلب مجبورم مثال بزنم. قرآن می فرماید: ﴿إِنَّ اللهَ لَا یَسْتَحْیِی أَن یَضْرِبَ مَثَلًا مَّا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا﴾ (بقره: 26).
15. ابوحمزه گوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «آیا زمین بدون امام می ماند؟» فرمود: «اگر زمین بدون امام باشد، فروخواهد رفت [و نظمش از هم خواهد پاشید]»(25). بیانش این است که در منطق قرآن کریم، خدا هستی را برای بشر آفریده است. پس هستی برای ماست؛ اما ما برای چه خلق شده ایم؟ ما برای برای عبادت آفریده شده ایم؛ اما عبادت چیست؟
عبادت یعنی هر کاری که رنگ خدا داشته باشد؛ گاهی این عبادت، نماز است یا مطالعه، کار است یا خدمت به جامعه؛ هر کاری که برای خدا باشد اعم از شوهرداری، همسرداری، بچه داری، خانه داری، همسایه داری و رفیق داری عبادت است.
حالا اگر هستی را برای بشر آفریدند و بشر را برای عبادت، اما بشر _ چون آزاد بود _ عبادت نکرد و ظلم نمود، دیگر وجود این بشر فایده ای ندارد. اگر سفره را پهن کرده ایم برای آن که مهمان غذا بخورد، اما او غذا نمی خورد، سفره را جمع می کنیم. پس حال که ما عبادت حقیقی خدا را نمی کنیم، چرا خدا سفره را جمع نکرده است؟!
قرآن در پاسخ می گوید: ﴿مَا کَانَ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَأَنتَ فِیهِمْ﴾ (انفال: 33) ای رسول خدا! به خاطر وجود تو سفره باز است. گاهی وقت ها سر سفره همه غذا می خورند و می روند و گاهی نمک نشناسی هم می کنند؛ اما یک آدم حسابی، نشسته و مشغول غذا خوردن است. صاحب خانه، به خاطر آن آدم حسابی، سفره را جمع نمی کند. او همان خلیفه خدا در زمین و امام زمان (عجّل الله فرجه) است. وجود اهل بیت (علیهم السلام) و امام زمان (عجّل الله فرجه) نیز همانند وجود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و آنان نیز تمام منزلت و کمالات پیغمبر را غیر از مقام نبوت دارا هستند.
مثال دیگر این است که گاهی خادم مسجد می بیند همه از مسجد بیرون رفته اند، اما یک مرد خدا در مسجد عبادت می کند و به خاطر همان یک نفر، لامپ های مسجد را روشن می گذارد.
امام مهدی (عجّل الله فرجه)، عهد الهی:
﴿الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ﴾ (بقره: 27).
«[فاسقان] کسانی هستند که پیمان خدا را پس از آن که محکم بستند، می شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع می نمایند و در زمین فساد می کنند. قطعاً آنان زیان کاران اند».
نکته ها:
1. پیمان های الهی که در این آیه از آن سخن به میان آمده، در آیات دیگر قرآن بیان شده است: خداوند از انبیا پیمان گرفته تا آیات الهی را به مردم بگویند(26) و از اهل کتاب تعهد گرفته تا کتمان حقایق نکنند و به بشارت های تورات و انجیل درباره ظهور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عمل کنند(27) و از عامه مردم نیز عهد گرفته که به فرمان الهی عمل کرده و راه شیطان را رها کنند(28).
2. در اسلام، وفای به عهد واجب است، حتی نسبت به کفار؛ و عهدشکنان، بی دین معرفی شده اند، هرچند که اهل نماز باشند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «لا دین لمن لا عهد له(29)؛ آن کس که پایبند تعهدات خود نیست، دین کامل ندارد».
3. خداوند در این آیه فرمان داده تا با گروه هایی پیوند و رابطه داشته باشیم: ﴿أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ﴾ در روایات، آن گروه ها چنین معرفی شده اند: رهبران آسمانی، دانشمندان، خویشاوندان، مؤمنان، همسایگان و اساتید. هرکس رابطه خود را با این افراد قطع کند، خود خسارت می بیند؛ زیرا جلوی رشد و تکاملی را که در سایه این ارتباطات می توانسته داشته باشد، می گیرد.
4. وفای به عهد، کمالی است که خداوند، خود را به آن ستوده است: ﴿وَ مَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللهِ﴾ (توبه: 111) «کیست که بهتر از خدا به پیمانش وفا کند؟». وفای به عهد حتی در قبال مشرکان هم لازم است: ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلی مُدَّتِهِمْ﴾ (توبه: 4) «تا پایان مدت قرارداد، به پیمانی که با مشرکان بسته اید وفادار باشید». هم چنین در آیه 25 سوره رعد، پیمان شکنان لعنت شده اند(30).
5. عهد دو گونه است؛ اول، عهد و پیمانی که مردم با یک دیگر می بندند و باید به آن وفادار باشند و دوم، عهد و پیمانی که خداوند برای رهبری یک جامعه، بر عهده پیامبر یا امام قرار می دهد که این عهد، مقام الهی است: ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ (بقره: 124).
6. در زیارت آل یاسین، خطاب به امام زمان می گوییم: «السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مِیثَاقَ اللهِ الَّذِی أَخَذَه»(31)؛ «سلام بر تو که پیمان خدا هستی». وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) به امامت رسید، به خدا عرض کرد: «خدایا! مقام امامت را به بچه هایم هم بده». خدا فرمود: ﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمین﴾ (بقره: 124) امامت، عهد من است و من عهد و پیمانم را به هر کسی نمی دهم!
امام زمان (عجّل الله فرجه)، خلیفه الهی:
﴿وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ﴾ (بقره: 30).
«و هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم که در زمین جانشینی قرار دهم. فرشتگان گفتند: آیا کسی را در زمین قرار می دهی که در آن فساد کند و خون ها بریزد؟ در حالی که ما با حمد و ستایش، تو را تنزیه و تقدیس می کنیم. خداوند فرمود: همانا من چیزی می دانم که شما نمی دانید».
نکته ها:
1. گرچه همه انسان ها، بالقوه می توانند خلیفه خدا باشند، اما همه خلیفه خدا نیستند و به فرموده روایات، افراد خاصی به این مقام می رسند. چون برخی از انسان ها با رفتار خود به اندازه ای از انسانیت سقوط می کنند که از حیوان هم پست تر می شوند؛ چنان که قرآن می فرماید: ﴿أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ (اعراف: 179).
2. قرارگاه این خلیفه، زمین است؛ ولی لیاقت او تا ﴿قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی﴾ (نجم: 9) می باشد.
3. انتصاب خلیفه و حاکم الهی، تنها به دست خداست: ﴿إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً﴾.
4. در زیارت آل یاسین، خطاب به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می گوییم: «السَّلامُ عَلَیْکَ یَا خَلِیفَهَ اللهِ وَ نَاصِرَ حَقِّه؛ سلام بر تو ای کسی که جانشین خدا و ناصر حق هستی».
5. خدایی که دائماً حاضر، ناظر و قیّوم است، چه نیازی به جانشین و خلیفه دارد؟
پاسخ آن است که اولاً جانشینی انسان، به معنای نیاز و عجز خداوند در اداره امور نیست، بلکه این مقام به خاطر کرامت و فضیلت رتبه انسانیت است.
ثانیاً نظام آفرینش بر اساس واسطه هاست؛ یعنی با آن که خداوند مستقیماً قادر به انجام هر کاری است، ولی برای اجرای امور، واسطه هایی قرار داده است. پس انسان می تواند جانشین خداوند شود و اطاعت از او، همچون اطاعت از خداوند باشد: ﴿مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللهَ﴾ (نساء: 80) و بیعت با او نیز به منزله بیعت با خداوند باشد: ﴿انّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ...إِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ﴾ (فتح: 10).
امام مهدی (عجّل الله فرجه)، منصوب و منتخب خدا:
﴿وَإِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ﴾ (بقره: 124).
«و [به خاطر بیاور] هنگامی که پروردگار ابراهیم، او را با حوادث گوناگونی آزمایش کرد و او به خوبی از عهده آزمایش برآمد. خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من نیز [امامانی قرار بده]، خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد [و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقام اند]».
نکته ها:
1. مفضل بن عمر گوید: درباره این آیه، از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: «کلماتی که خداوند با آن ابراهیم را آزمود، کدام اند؟» فرمود: «هِیَ الْکَلِمَاتُ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هُوَ أَنَّهُ قَالَ یَا رَبِّ أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِیٍّ وَ فَاطِمَهَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ إِلَّا تُبْتَ عَلَیَّ فَتَابَ اللهُ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ؛ همان کلماتی که آدم آن ها را از پروردگارش دریافت نمود و توبه اش پذیرفته شد و آن این بود که عرض کرد: پروردگارا! به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) از تو مسألت دارم که توبه ام را بپذیری و خداوند نیز توبه او را پذیرفت؛ چراکه او توبه پذیر و مهربان است».
عرض کردم: «یابن رسول الله! مقصود خداوند از این که می فرماید ابراهیم کلمات را به پایان رسانید چیست؟» فرمود: «یَعْنِی فَأَتَمَّهُنَّ إِلَی الْقَائِمِ اثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْن؛ یعنی خدا را تا حضرت قائم و به دوازده امام که نه نفرشان از فرزندان حسین هستند قسم داد»(32).
2. حضرت ابراهیم (علیه السلام) مقام امامت را برای نسل خود نیز درخواست نمود. پاسخ آمد که این مقام، عهدی است الهی که به هر کس لایق باشد عطا می شود و در میان نسل تو نیز کسانی که شایستگی داشته باشند، به این مقام خواهند رسید. چنان که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از نسل ابراهیم (علیه السلام) است و به این مقام رسید؛ ولی کسانی که مرتکب کوچک ترین گناه و ستمی شده باشند، لیاقت این مقام را ندارند.
3. این آیه یکی از آیاتی است که پشتوانه فکری و اعتقادی شیعه قرار گرفته است. شیعه بر اساس این آیه معتقد است که امام باید معصوم باشد و کسی که لقب ظالم بر او صدق کند، به مقام امامت نخواهد رسید.
4. منشأ امامت، وراثت نیست؛ بلکه لیاقت است و آن با پیروزی در امتحانات الهی ثابت می گردد: «فَأَتَمَّهُنَّ».
5. امامت، عهد الهی میان خدا و مردم است: «عَهْدِی».
6. امامت، انتصابی است نه انتخابی. امام باید حتماً از طرف خداوند منصوب شود: «إِنِّی جاعِلُکَ». زیرا امام باید دارای شرائط و ویژگی هایی باشد که جز خدا کسی واقف به آن ها نیست؛ از جمله:
_ امام باید تمام قوانین حاکم بر انسان و هستی را بداند.
_ امام باید از نتیجه حتمی راهی که انتخاب می کند، آگاه باشد.
_ امام باید در مسیر رهبری، منافع خود را در نظر نگیرد و عوامل درونی و بیرونی باعث تحریک او نشود.
_ امام باید از عالی ترین صفات برجسته انسانی در حد اعلی برخوردار باشد و...
ناگفته پیداست که این شرایط در افراد معمولی یافت نمی شود و مردم نیز از وجود این شرائط در افراد بی خبرند.
7. کلامی درباره تعیین امام: بهترین شیوه تعیین رهبر و مقام مسئول در جوامع امروز انتخابات است. ولی شکی نیست که انتخابات، اگرچه راه حل است، اما همه جا راه حق نیست؛ چون هیچ برهان و دلیل علمی و عقلی، لیاقت، صلاحیت و حقانیت شخص انتخاب شده را تأیید نمی کند. گرچه در مقام عمل، رأی اکثریت مورد نظر قرار می گیرد و بهترین راه حل است.
علاوه بر آن، توجه به رأی اکثریت، تنها در مسائل اجتماعی است، اما در مسائل اعتقادی، رأی اکثریت هیچ ارزشی ندارد؛ وگرنه باید پیامبران دست از دعوت خود برمی داشتند و تابع رأی اکثریت _ که کافر یا مشرک بودند _ می شدند. چنان که در سوره انعام می خوانیم: ﴿و ان تُطع اکثر مَن فی الارض یضلّوک عن سبیل الله ان یتّبعون الّا الظنّ و ان هم الّا یخرصون﴾ (انعام: 115) ای پیامبر! اگر از اکثر کسانی که روی زمین هستند اطاعت کنی، تو را از راه خدا گمراه می کنند. آ ن ها تنها از گمان و حدس پیروی می کنند و جز به دروغ سخن نمی گویند».
بنابراین در مسأله بسیار حساس و اساسیِ امامت _ که امری اعتقادی است _ رأی و انتخاب مردم نقشی ندارد و تعیین آن به عهده خداوند است. البته بیعت مردم با امام، زمینه را برای اعمال حاکمیت او فراهم می کند؛ اما این گونه نیست که امام با رأی مردم، امام، و با اعراض مردم، از امامت ساقط شود. حضرت علی (صلی الله علیه و آله و سلم) در مدت 25 سال خانه نشینی نیز امام بود؛ اما امکان اعمال حاکمیت را نداشت.
بارها در انتخابات، افرادی با رأی اکثریت انتخاب شده اند، ولی دیر یا زود، اشتباه مردم در انتخاب روشن شده است. افرادی چنان باریا و تظاهر و سیاست، گام برمی داشتند که احتمال خلاف در آنان نمی دادیم و علاوه بر رأی دادن، حاضر بودیم جان خود را نیز برایشان فدا کنیم، ولی در حوادث مختلف _ که زمینه ساز روشن شدن حقایق و اسرار است _ چهره واقعی آنان نمایان شد و روحایتشان در مقابل مال و مقام تغییر یافت.
راستی که انسان محدود با نداشتن علم غیب و اطلاع از آینده و باطن افراد، چگونه می تواند نظر صددرصد صحیحی درباره شخصی پیدا کند؟! مگر انگیزه ها و حالات و عمل کرد انسان ها با توجه به شرایط و موقعیت های مختلف تغییر نمی کند؟ چه بسا افرادی که امروز مؤمن و متعهد هستند، اما فردا دست از ایمان و تعهد بر می دارند.
افراد بسیار زیادی را سراغ داریم که مایه امید بودند، اما عامل یأس و ناامیدی شدند و در مقابل، کسانی بودند که احتمال خیری در آنان نبود، اما دگرگون و مایه صدها خیر و برکت شدند.
مگر ساحران مزدور فرعون برای آبروریزی موسی (علیه السلام) پا به صحنه نگذاشته بودند که ناگاه با بیداری فطرت خفته و وجدانشان، از بهترین طرفداران موسی شدند؟ و مگر بلعم باعورا مرد دانشمندی نبود که به خاطر دنیاگرایی و گرایش به طاغوت، همه کمالات خود از دست داد؟
البته غرض ما از بیان این نمونه ها، نفی انتخابات و رأی مردم نیست؛ بلکه هدف ما این است که بگوییم انتخابات اگرچه بهترین راه حل در مسائل اجتماعی است، اما نمی تواند یک راه الهی و علمی و صددرصد قطعی باشد.
انتخابات و همه پرسی با این که در بسیاری از موارد راه حل خوبی است، ولی به طور طبیعی عوارض سوئی نیز دارد که نباید از آن ها چشم پوشید. آن عوارض عبارت اند از:
_ میان انتخاب شوندگان رقابت هایی به وجود می آید که چه بسا خود زمینه ساز نوعی تضاد و اختلاف و تفرقه و کدورت گردد.
_ هر انتخاب شده ای به طور طبیعی از انتخاب کنندگان خود حمایت می کند و تنها آنان برای او ارزش دارند. بنابراین در حمایت ها و دفاع ها و جهت گیری هایش، تمایل و خواست انتخاب کنندگان نیز مطرح می باشد و این، خود نوعی شرک است که انسان در کنار جلب رضایت خدا، به فکر راضی کردن این و آن هم باشد.
_ ممکن است همان شک، خطا، سهو و غرائزی که انسان را در شبانه روز به مسیرهای انحرافی می کشاند، در تعیین رهبر نیز انسان را از حق منحرف نماید.
_ انتخاب شده ها بیمه و مصونیتی ندارند و معلوم نیست که در برابر حوادث تلخ و شیرین، چهره و رنگ عوض نکنند!
برای این که مطالب فوق، بهتر روشن شود به حدیث جالبی از امام سجاد (علیه السلام) توجه کنید.
امام فرمودند: «هرگاه دیدید که مردی خوش برخورد است و راه و روش نیکویی دارد و از خود زهد و عبادت نشان می دهد و در حرکات خود خیلی شکسته نفسی می کند، پس در قضاوت نسبت به او عجله نکنید و فریب ظاهر او را نخورید. چه بسیارند افرادی که از به دست آوردن دنیا عاجزند و به دنیا نرسیدن آن ها به خاطر ناتوانی جسمی یا عدم لیاقت و کمبود شخصیت یا ترس آن هاست [نه به خاطر ایمان وتقوی]».
امام در ادامه فرموده اند: «و اگر دیدید شخصی از مال حرام دوری می کند، صبر کنید و زود درباره او قضاوت نکنید، زیرا شهوات مردم مختلف است. چه بسیارند افرادی که از مال حرام کناره می گیرند _ گرچه زیاد باشد _ اما خود را بر اعمال ناپسند وادار می کنند و مرتکب دیگر حرام ها می شوند.
اگر دیدید او از تمام اعمال ناپسند دوری می کند، باز فریب نخورید تا ببینید میزان تعقل او چه مقدار است؟ زیرا بسیارند افرادی که از تمام اعمال بد دوری می کنند، اما درایت و ریشه عقلایی ندارند؛ لذا چون شعور فکری آن ها کم است، معمولاً به جای اصلاح، دست به افساد می زنند.
اگر دیدید دارای عقل متین هم هست، باز فریب نخورید و صبر کنید تا ببینید آیا با هوای نفس خود، عقل را می کوبد یا با کمک عقل علیه هوای نفس گام برمی دارد و نیز نسبت به ریاست های باطل چقدر علاقه مند است. زیرا در میان مردم، کسانی هستند که در دنیا و آخرت زیان کارند؛ آن ها دنیا را رها می کنند، نه برای خدا، بلکه برای رسیدن به دنیا، زیرا لذت ریاست نزد آن ها به مراتب از لذت مال و دنیا بیشتر است».
سرانجام امام فرمودند: «انسان واقعی کسی است که خواسته هایش را تابع و مطیع فرمان الهی، و توانش را در مسیر رضایت خداوند قرار دهد و ذلتِ ظاهریِ همراهی با حق را از عزتِ ظاهریِ همراهی با باطل به رستگاری و سعادت نزدیک تر بداند».
آن حضرت، در پایان، ضمن تشویق به پیروی از چنین شخصی می فرمایند: «به رفتار و منش این شخص چنگ بزنید و به روش او اقتدا کنید و برای رشد و پرورش خود و رسیدن به خداوند به او متوسل شوید؛ چرا که دعا و درخواست او مستجاب است و رد نمی شود»(33).
حاصل آن که انتخابات می تواند راه حل باشد، اما همیشه راه حق نیست؛ زیرا پست و مقام و ریاست، بعضی از انسان ها را عوض می کند و چه بسیار افراد فداکار و علاقه مندی که پس از گرفتن مقام، روحیه و روش آنان عوض شده است. به همین جهت می گوییم تعیین رهبر باید از طرف خدا باشد. اوست که علم غیب دارد و از آینده و تمام حالات افراد باخبر است و بهتر می داند که مقام رسالت و پیام رسانی خود را به چه شخصی عطا کند: ﴿الله اعلم حیث یجعل رسالته﴾ (انعام: 124).
امام باقر (علیه السلام) به جابر فرمودند: «ای جابر! تو ولیّ ما نمی شوی، مگر زمانی که اگر تمام مردم شهر درباره تو بگویند فلانی مرد بدی است، ناراحت نشوی و اگر هم گفتند مرد خوبی است شاد نشوی؛ بلکه برای شناخت خود، خود را به کتاب خدا عرضه نمایی»(34). از این حدیث هم به خوبی استفاده می شود که رأی و قضاوت مردم همیشه دلیل بر حقانیت یا باطل بودن افراد نیست.
در قرآن می خوانیم که مردم می گفتند: ﴿وقالوا لولا نزل هذا القران علی رجل من القریتین عظیم﴾ (زخرف: 31)؛ «چرا قرآن بر مرد سرشناسی از دو قریه مکه و طائف نازل نشد؟». آنها خیال می کردند که اگر شخصی سرشناس و معروف یا سرمایه دار و باغ دار باشد، باید بر او وحی نازل شود! همین که طالوت از طرف خدا فرمانده لشکر شد، بسیاری از مردم، فرماندهی او را فقط به خاطر فقر و تهیدستی او نپذیرفتند.
آیت الله شهید صدر با بیان چند مقدمه درباره شیوه تعیین امام، نتیجه می گیرد که این کار تنها باید از راه انتصاب الهی و از طریق اعلان رسول باشد. آن مقدمات این گونه است:
الف) پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) عهده دار دگرگونی همه جانبه و انقلاب بزرگ عقیدتی و فکری و تبدیل سیستم جاهلیِ آن عصر به یک نظام اسلامی _ انسانی برای ابد بود.
ب) دوران رسالت آن حضرت، 23 سال بود. در آن دوران، مسلمانان در مکه در خفقان و فشار و ترس، و در مدینه متحمل انواع مشکلات و جنگ ها و توطئه های دشمنان بودند؛ از این رو، مدت رسالت با آن همه گرفتاری، برای آن دگرگونی، مدت کمی بود.
ج) پیامبر اسلام (عجّل الله فرجه) به صورت ناگهانی از دنیا نرفت تا بگوییم زمانی برای بررسی مسأله رهبری امت و ادامه کار نداشت و فرصتی برای تعیین جانشین خود پیدا نکرد.
کوتاه سخن آن که 23 سال برای آن دگرگونی کم است و باید بعد از پیامبر (عجّل الله فرجه) هدایت ادامه یابد. حال برای این مسأله، چند نظریه مطرح است که باید مورد بررسی قرار دهیم:
الف) پیامبر اکرم (عجّل الله فرجه) نسبت به جانشینی خود بی تفاوت بود و بدون آن که به فکر تداوم انقلاب و هدایت مردم باشد، آنان را رها کرد و از دنیا رحلت نمود.
این نظریه قابل قبول نیست؛ زیرا یک انسان عادی نیز هرگز حاضر نخواهد بود که طرح و برنامه ای را که برای آن زحمت بسیار کشیده، رها کند و آن را به شخصی نسپارد؛ آن هم با سوز و گدازی که قرآن درباره حضرت محمد (عجّل الله فرجه) بیان می کند و می فرماید که آن حضرت در امر ارشاد و هدایت مردم بسیار دل سوز بود: ﴿حَریصٌ عَلَیْکُم﴾ (توبه: 128) و در جای دیگر می فرماید: ﴿لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَک﴾ (شعراء: 3) «گویا تو از ناراحتیِ این که چرا مردم ایمان نمی آورند، خود را می کشی».
آیا پیامبری که این چنین نسبت به هدایت مردم، تعهد و عشق دارد، حاضر است مردم را به حال خود رها کند؟ پیامبری که در وقت عزیمت به جنگ تبوک _ که هشتاد روز طول کشید _ کسی را به جای خود در مدینه گذاشت، آیا برای پس از خود فکری نمی کند؟!
ب) نظریه دوم آن است که بگوییم پیامبر از دنیا رفت و رهبری امت را به شورا و انتخاب خود مردم واگذار کرد؛ اما اگر چنین بود، چرا ابوبکر مثل پیامبر، امت را به شورا واگذار نکرد و شخصاً دخالت نمود و عمر را نصب کرد؟! چرا عمر نیز در رهبری امت همه پرسی نکرد؟! بلکه خود شورایی مرکب از شش نفر تشکیل داد، آن هم شورایی که عملاً دیکتاتوری بود؛ زیرا گفته بود در این شورا کسی رهبر است که عبدالرحمن بن عوف به او توجه داشته باشد! این چه شورایی است که یک نفر در آن حق وتو دارد و نظر آن دسته قابل قبول است که این یک نفر در میان آن ها باشد؟ آیا این شوراست یا دیکتاتوری؟! اگر این نظریه را بپذیریم، پس ماجرای غدیر خم چه خواهد شد؟
ج) اکنون که نظریه اول و دوم رد شد، تنها یک راه باقی می ماند و آن این که خود پیامبر _ که از همه دلسوزتر است _ شخص لایقی را که در شناخت مکتب و عمل به دستورات آن و نیز اداره و هدایت جامعه، از همه افراد بهتر است و دارای هرگونه صلاحیت علمی و فکری است و سابقه ای درخشان دارد، برای رهبری امت، انتخاب کرده، او را منصوب نموده و به مردم معرفی کند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز چنین کرد و در غدیر خم، حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود منصوب نمود.
راه حق در شیوه تعیین امام، همان راه پیامبر است؛ زیرا ما امامت را همچون نبوت، امام را همچون پیامبر، و دلیل نیاز به امام را همانند دلیل نیاز به پیامبر می دانیم. کار امام در هدایت و رشد مردم و نشان دادن راه سعادت، شبیه کار پیامبر است و خداوند درباره هدایت مردم می فرماید: ﴿انّ علینا لَلهُدی﴾ (لیل: 12) «همانا بر ماست هدایت مردم».
اندیشمندی می گوید: «امام باید معصوم، و از حد اعلای صفات عالی برخوردار باشد و چون متصف بودن یک انسان به آن صفات و روحیات چیزی نیست که مردم عادی بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر چیزی بفهمند خیلی ناقص است و تنها از راه علائم و آثار، چیزی را می فهمند، لذا باید خداوند عالم و مدبر و قادر، امام را تعیین کند. زیرا اوست که هم از اسرار مردم باخبر است و هم عالم به غیب است و هم راه سعادت واقعی ما را می داند و هم تدبیر جهان به دست اوست».
نتیجه آن که اگر باور کردیم امامت مقامی انتصابی است نه انتخابی، باید بپذیریم که مردم در مقابل انتصاب الهی، اختیاری ندارند. قرآن می فرماید: ﴿وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَی اللهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ...﴾ (أحزاب: 36) «در مواردی که خداوند برای مرد و زن باایمان، حکم و قانون [یا مقام و فردی را برای مسئولیتی] انتخاب نمود، دیگر مردم حق انتخاب ندارند».
در سوره قصص نیز چنین می خوانیم: ﴿وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَه﴾ (قصص: 68) «خداوند می آفریند و هرچه را بخواهد اختیار می کند و مردم [در برابر گزینش خداوند] اختیاری ندارند». در _تفسیر قمی_ ذیل این آیه روایتی آمده است که می فرماید: «هرگاه خداوند کسی را به امامت برگزیند، مردم نباید به سراغ دیگری بروند»(35).
بنابراین با وجود امکان اشتباه در انتخاب از سوی مردم عادی، ارزش انتخاب از بین می رود و انتخابی می تواند صددرصد ارزش داشته باشد که از سوی خدا باشد؛ زیرا اوست که آگاه بر باطن و آینده انسان هاست.
پرسش: هدف شما در این بخش آن بود که مشخص شود تعیین امام باید از طرف خدا باشد و انتخابات مردم عادی به دلیل عدم آگاهی از اسرار و آینده افراد و محدودیت علمی و تجربه های ناموفق آنان نمی تواند ارزش مهمی داشته باشد.
در این جا سؤالی مطرح است و آن این که چرا خود امام علی (علیه السلام) در نامه ششم نهج البلاغه برای اثبات حقانیتش، رأی مردم به خویش را به رخ مخالفان می کشد یا چرا در نظام جمهوری اسلامی ایران، رأی گیری از مردم ملاک انتخاب است؟
پاسخ: حضرت علی (علیه السلام) در آن بیان می خواهد طبق معیار مخالفانش سخن بگوید. یعنی می فرماید: شما که دم از مردم و رأی و انتخاب آنان می زنید، همان مردم مرا پذیرفتند، پس چرا در برابر من می ایستید؟
در نظام جمهوری اسلامی ایران هم از آن جهت که مردم راه حق را شناختند و رهبری امام را بر طاغوت، و نظام اسلامی را بر نظام شاهنشاهی ترجیح دادند، ما این انتخاب نیکو را به رخ دنیا می کشیم تا مورد تهمت قرار نگیریم و نگویند که سیستم شما یک سیستم تحمیلی است.
اما اگر منتخب مردم به بیراهه رفت، مردم در مقابل او می ایستند و او را از مقامش خلع می کنند؛ چنان که امام خمینی (ره) بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران، به رئیس جمهور معزول _ که به هواداری مردم افتخار می کرد _ فرمود: «اگر با روش غیراسلامی به کار خود ادامه دهی، من با تو مخالفت می کنم؛ گرچه همه مردم با تو باشند».
بنابراین انتخابات و همه پرسی ها زمانی مورد افتخار است که مسیر حق را طی کند؛ وگرنه رأی و انتخاب مردم تا به حقیقت متصل نشود و از طریق وحی و راه خدا نورانی نشود، ارزش الهی نخواهد داشت.
ما نمی خواهیم ارزش انتخابات را به کلی نادیده بگیریم، بلکه شعار ما این است که انتخابات همیشه راه حق را نمی پیماید و دلیل عقلی و صددرصد صحیحی ندارد. علاوه بر آن که انتخاب مردم در برابر انتخاب خدا ارزشی ندارد و فقط در جایی که کسی از سوی خدا برای این امر معین نشده باشد، بهترین راه، رأی گیری از مردم و دخالت دادن نظر آنان در انتخاب حاکم است.
تعداد یاران امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ﴾ (بقره: 148).
«و برای هر کس قبله ای است که به آن سوی رو می کند. [بنابراین درباره جهتِ قبله گفتگو نکنید و به جای آن] در نیکی ها و اعمال خیر بر یکدیگر سبقت بجویید، [و بدانید] هر جا که باشید، خداوند همه شما را [در محشر] حاضر می کند؛ همانا خداوند بر هر کاری تواناست».
نکته ها:
1. امام زین العابدین (علیه السلام) فرمود: «الْمَفْقُودُونَ عَنْ فُرُشِهِمْ ثَلَاثُمِائَهٍ وَ ثَلَاثَهَ عَشَرَ رَجُلًا عِدَّهُ أَهْلِ بَدْرٍ فَیُصْبِحُونَ بِمَکَّهَ وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً وَ هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِمِ(36)؛ کسانی که بسترهای خود را برای یاری او ترک می کنند، سیصد و سیزده تن، به شمار اصحاب جنگ بدر هستند. آن ها خود را به مکه می رسانند و این همان قول خدای تعالی است که می فرماید: «هر کجا باشید خداوند همه شما را مجتمع گرداند» و آنان اصحاب قائم (عجّل الله فرجه) هستند».
2. امام زمان (عجّل الله فرجه) یار و یاور بسیاری دارد؛ اما در روایات، تعداد یاران ایشان، سیصد و سیزده نفر ذکر شده است که پنجاه نفر از آن ها خانم هستند. البته آنان فرماندهان و افسران سپاه امام هستند. امام باقر (علیه السلام) در ضمن روایتی فرمود: «به خدا قسم، سیصد و سیزده تن که پنجاه زن نیز در میان آن هاست، مانند قطعه های ابر در فصل پاییز، در غیر موسم حج در مکه معظمه جمع می شوند. چنان که خداوند می فرماید: ﴿أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ﴾؛ هر کجا باشید، خداوند تمام شما را گرد می آورد، خداوند بر هر چیز تواناست»(37).
3. علاوه بر سیصد و سیزده نفر، باید یاران دیگری نیز جمع شوند تا حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) قیام کند. ابوبصیر گوید: شخصی از اهالی کوفه از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «چند نفر به همراه قائم (عجّل الله فرجه) خروج می کنند؟» فرمود: «وَ مَا یَخْرُجُ إِلَّا فِی أُولِی قُوَّهٍ وَ مَا تَکُونُ أُولُو الْقُوَّهِ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَهِ آلَافٍ؛ او به همراه اصحابی نیرومند خروج می کند و آن ها کمتر از ده هزار تن نیستند»(38).
عصر غیبت و امتحان های گوناگون:
﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾ (بقره: 155).
«و قطعاً شما را با چیزی از ترس، گرسنگی، زیان مالی و جانی و کمبود محصولات، آزمایش می کنیم وصابران [در این حوادث وبلاها] را بشارت ده».
نکته ها:
1. یکی از سنّت های حتمی خداوند درباره انسان، آزمایش و امتحان است که حدود بیست مرتبه در قرآن از آن سخن به میان آمده است. ناگواری ها از ابزارهای آزمایش خدا هستند؛ لذا گاهی انسان با آن که گناه و تقصیری هم نکرده، به برخی از ناگواری ها مبتلا می شود؛ همان گونه که خوشی ها نیز وسیله دیگری برای آزمایش الهی است.
2. امام صادق (علیه السلام) فرموده است: «پیش از ظهور قائم نشانه هایی از جانب خدای تعالی برای مؤمنان خواهد بود». راوی گوید: «عرض کردم: فدای شما شوم! آن ها کدام است؟» فرمود: «این قول خدای تعالی که ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْء مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین﴾؛ یعنی شما مؤمنان را پیش از خروج قائم (عجّل الله فرجه) می آزمائیم به [خوف از] پادشاهان بنی فلان در آخر سلطنت آن ها و [گرسنگی به واسطه] گرانی قیمت ها و [کاستی در اموال به واسطه] کسادی داد و ستد و کمی سود و [کاستی در نفوس به واسطه] مرگ و میر فراوان و [کاستی در ثمرات به واسطه] کمی برداشت محصولات زراعتی و در آن هنگام صابران را به تعجیل خروج قائم (عجّل الله فرجه) مژده بده»(39).
3. خداوند مصیبت ها را به این جهت استخدام کرده است که به وسیله آن، انسان را از دنیا قطع، و به خود وصل کند؛ دست انسان را از دست دنیا دربیاورد و در دست خود قرار بدهد. شما تا دستتان در دست دوستی قرار دارد، آیا می توانید با دوست دیگرتان دست بدهید؟ هرگز! مگر نمی گویید که با یک دست نمی شود دو هندوانه برداشت؟ پس با یک دست هم نمی شود با دو کس دست داد!
انسان تا دست خود را از دست دنیا بیرون نکشد، نمی تواند با آخرت دست بدهد؛ باید از بیعت ظالم خارج بشود تا بتواند با امام بیعت کند؛ باید از وادی کفر بیرون بیاید تا بتواند به وادی ایمان وارد شود. همان طور که تا وقتی آخرین ثانیه های شب پایان نیابد، وارد اولین ثانیه های روز نخواهیم شد. پس مصیبت ها این هنر را دارند که دست انسان را برای همیشه از دست دنیا خارج کنند.
خدا برای این که می خواهد انسان را نسبت به دنیا و دنیایی ها بی میل و رغبت کند، او را تحت فشار قرار می دهد و انواع مصیبت ها را بر او فرود می آورد.
4. گاهی برای به هوش آمدن انسانی که بی هوش شده است، به او سیلی می زنند. مصیبت ها سیلی خداوند هستند که بر صورت بی هوشان و سرمستان وادی دنیا نواخته می شود. آن که مرده است، هیچ گاه سیلی نخواهد خورد. پس آن که به مصیبتی گرفتار نیست، باور کند که مرده است؛ البته در صورتی که آثار به هوش بودن را در خویش نمی بیند.
5. یکی از تأثیرات مصیبت، آن است که انسان حالتی پیدا می کند که دنیا را در شأن و حیثیت خویش نمی بیند یا آن را برای خود، کم می بیند. اگر از بچه ای چیزی که داده اید پس بگیرید، قطعاً یک حالت زدگی در او ایجاد می شود و دیگر وقتی چیزی به او می دهید، از شما قبول نمی کند؛ چون احساس می کند که هیچ اعتمادی به آن چیزهایی که به او می دهید، نیست.
خداوند متعال وقتی بخواهد مؤمنی را متوجه کند که به این دنیا هیچ اعتمادی نیست، با «بده بستان» با او برخورد می کند! انسان در ابتدا وقتی چیزی را به چنگ می آورد، آرام و قرار ندارد؛ اما کمی که خدا با او بده بستان کرد، متین و باوقار می شود، هم در گرفتن و هم در پس دادن. دیگر نه وقتی که به او چیزی می دهند، فرحی از خود نشان می دهد و نه وقتی که از او چیزی می گیرند، جزع می کند.
6. پرسش: مگر خدا نمی داند که هر کسی چه کاره است تا لازم باشد او را به وسیله ناگواری ها آزمایش کند؟
پاسخ: شکی نیست که میان آزمایش ما و آزمایش خدا فرق است. آزمایش ما برای شناخت است، اما آزمایش خدا برای علم و آگاهی به وضع و روحیه و عکس العمل ما نیست؛ زیرا او قبل از هر فکر و عملی، می داند که ما چگونه فکر می کنیم و چگونه عمل خواهیم کرد. بلکه هدف او از آزمایش، این است که از ما کاری سر زند و بدین وسیله، استحقاق پاداش و کیفر داشته باشیم؛ زیرا خداوند طبق علم خود و بدون آن که از شخصی عملی سر بزند، به خوبی و بدی او پاداش و کیفر نمی دهد.
معلم می داند که فلان دانش آموز اهل درس خواندن نیست؛ ولی نمی تواند قبل از امتحان، او را مردود قلمداد کند. حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «آزمایش های الهی برای علم پیدا کردن خداوند نیست؛ بلکه برای آن است که بستری ایجاد شود و از انسان عملی سرزند تا کیفر و پاداش بر مبنای عمل او باشد»(40).
آزمایش الهی برای آن است که مدعیان راستین از مدعیان دروغین شناخته شوند. زیرا همه انسان ها به نوعی ادعا می کنند که آدم های خوبی هستند؛ اما به هنگام امتحان، حقیقت روشن می شود و هرکس می فهمد که چه مقدار در ادعایش راستگو بوده است.
7. اهداف آزمایش عبارت اند از:
_ شکوفا شدن استعدادهای نهفته در انسان: ﴿وَلِیَبْتَلِیَ اللهُ ما فِی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فِی قُلُوبِکُمْ﴾ (آل عمران: 154).
_ جداسازی افراد نیک از بد: ﴿ما کانَ اللهُ لِیَذَرَ الْمُومِنِینَ عَلی ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتّی یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ (آل عمران: 179).
_ جداسازی صفوف مجاهدان و صابران از غیر آن ها: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصّابِرِینَ﴾ (محمد: 31).
_ انجام کارهای بهتر: ﴿إِنّا جَعَلْنا ما عَلَی الارْضِ زِینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا﴾ (کهف: 7).
8. منصور صیقل گوید: من و حارث بن مغیره با جماعتی از اصحابمان (شیعیان) خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودیم و از ظهور دولت حق سخن می گفتیم. آن حضرت سخن ما را می شنید، سپس فرمود: «شما در چه موضوعی وارد شده اید؟ هیهات! هیهات! به خدا قسم، آنچه انتظارش را می کشید، واقع نشود تا وقتی که غربال شوید. به خدا قسم، آنچه چشم به راهش هستید، واقع نشود تا وقتی که امتحان شوید. به خدا قسم، آنچه به سویش چشم می کشید، واقع نشود تا وقتی که جدا شوید»(41).
صبر بر مشکلات عصر غیبت و راه کسب آن:
﴿الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قالُوا إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ (بقره: 156).
«[صابران] کسانی هستند که هرگاه مصیبتی به آن ها رسد، می گویند: ما از آنِ خدا هستیم و به سوی او باز می گردیم».
نکته ها:
1. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن حدیثی فرمود: «إِذَا عَجَّلَ اللهُ خُرُوجَ قَائِمِنَا یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً... طُوبَی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِه(42)؛ هنگامی که خداوند در خروج قائم ما تعجیل فرماید [و او خروج کند] زمین را پر از عدل و داد می نماید، هم چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد... خوشا به حال کسانی که در زمان غیبتش صابر و شکیبا باشند».
2. شعار صابران ﴿إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ است. در حدیث می خوانیم: «هرگاه با مصیبتی مواجه شدید، ﴿إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾ بگویید»(43). گفتن این عبارت و یاد خدا به هنگام ناگواری ها، آثار فراوانی دارد؛ از جمله:
_ انسان را از کلام کفرآمیز و شکایت به خدا باز می دارد.
_ موجب تسلیت و دلداری و تلقین افکار خوب به انسان است.
_ مانع وسوسه های شیطانی است.
_ اظهار عقاید حقّ است.
_ برای دیگران، مایه درس و الگوپذیری است.
3. مردم در برابر مشکلات و مصائب چند دسته اند:
_ گروهی جیغ و داد می کنند: ﴿إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾ (معارج: 20).
_ گروهی بردبار و صبور هستند: ﴿وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ﴾.
_ گروهی علاوه بر صبر، شکرگزارند: «اللهم لک الحمد، حمد الشاکرین لک علی مصابهم»(44).
4. جایگاه صبر:
_ صبر از صفات انبیاست: ﴿کُلٌّ مِنَ الصَّابِرِینَ﴾ (انبیاء: 85).
_ صبر کلید بهشت است: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّهَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ...﴾ (بقره: 214).
_ صبر در بلاها و آزمایش های الهی، محک و ملاک شناخت مجاهدان و صابران و موجب روشن شدن چهره آنان است: ﴿وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّی نَعْلَمَ الْمُجاهِدِینَ مِنْکُمْ وَ الصَّابِرِینَ﴾ (محمد: 31).
_ صبر نسبت به ایمان، به منزله سر برای بدن است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «الصبر من الایمان کالرأس من البدن»(45).
_ صبر، میزان درجات بهشتیان است: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ﴾ (رعد: 24)، ﴿أُوْلئِکَ یُجْزَوْنَ الْغُرْفَهَ بِما صَبَرُوا﴾ (فرقان: 75)، ﴿وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّهً وَ حَرِیرا﴾ (إنسان: 12).
_ صبر دارای درجاتی است. در حدیثی می خوانیم که صبر بر مصیبت، 300، صبر بر طاعت، 600، و صبر بر معصیت، 900 درجه دارد(46).
_ در سراسر قرآن، اجر بی حساب فقط برای صابران مطرح شده است: ﴿إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ﴾ (زمر: 10).
_ قرآن مجید در کنار صبر، شکر را نیز مطرح فرموده است؛ اشاره به این که مشکلات هم نعمت هستند: ﴿لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ﴾ (ابراهیم: 5).
_ ریشه صبر، ایمان به خداوند و معاد، و امید به دریافت پاداش است: ﴿الَّذِینَ... قالُوا إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾.
5. راه هایی که قرآن برای صبر بر مشکلات به ما ارائه می دهد، از این قرار است:
_ داشتن جهان بینی الهی:
قرآن در مدح افراد باایمانی که در برابر سختی ها صبور هستند، می فرماید: این ها به خاطر داشتن جهان بینی الهی، در مواجهه با حوادث می گویند: ما برای خدا هستیم، استقلالی از خود نداریم، طلبی هم از او نداشته ایم، وجود ما و نعمت های ما همه و همه از اوست و ما امانتداری بیش نیستیم.
صابران، به جای خود باختگی و پناهندگی به دیگران، تنها به خدا پناه می برند؛ زیرا از دید آن ها، تمام جهان، کلاس درس و میدان آزمایش است و باید در آن رشد کنند. دنیا جای ماندن نیست، خوابگاه و عشرتکده نیست و شدائد و سختی های آن نیز نشانه بی مهری خداوند نیست. بلکه ناگواری ها برای آن است که زیر پای ما داغ شود و تندتر و سریع تر حرکت کنیم. بنابراین در تلخی ها نیز شیرینی است؛ زیرا شکوفا شدن استعدادها، کامیابی از پاداش های الهی را به دنبال دارد. این دید و جهان بینی، انسان را برای برخورد صحیح با حوادث آماده می کند.
_ آگاهی از سنت های الهی:
قرآن می فرماید: شما انسان های امروز، متفاوت از انسان های پیشین نیستید که بدون هیچ آزمایش و رنج و زحمتی به بهشت برسید؛ بلکه باید همچون امت ها و شخصیت های دیگر در جریان سخت ترین حوادث قرار گیرید و آزموده شوید: ﴿ام حَسِبْتُم ان تَدخُلُوا الجَنَّهَ و لَمّا یَأتِکُم مَثَلُ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِکُمْ مَسَّتْهُم البَاساءُ و الضَّراءُ و زُلزِلُوا حَتّی یَقُولَ الرَّسُولُ و الَّذینَ آمنُوا مَعَهُ مَتی نَصرُ اللهِ الا انَّ نَصرَ اللهِ قَریبٌ﴾ (بقره: 214) «آیا گمان می کنید که وارد بهشت می شوید بدون آن که با حوادث امت های پیشین برخورد کنید؟! مؤمنانِ قبل از شما مردمی بودند که انواع سختی ها به آن ها رسید تا جایی که اضطراب، همه آنان را فرا گرفت و پیامبر و مؤمنان گفتند: کجاست یاری خدا؟ آگاه باشید که یاری خدا نزدیک است».
این آیه می گوید که در طول تاریخ، افراد باایمان و حق طلب دچار سخت ترین ناملایمات شده اند، اکنون نیز نوبت شماست! بنابراین، نه ناگواری ها تازگی دارد و نه تنها شما هستید که گرفتار این سختی ها و مشکلات شده اید؛ این یک سنت الهی است که باید طی شود.
قرآن مکرر می فرماید: ﴿وَ اذکُر فِی الکِتابِ...﴾ (مریم: 41 و51) یعنی تاریخ پیامبران و امت های پیشین را یاد کنید تا فکر نکنید که ناگواری ها فقط برای شما بوده است. آنگاه به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: ﴿فَاصبِر کَما صَبَرَ اولُوا العَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ﴾ (احقاف: 35)؛ «تو نیز مانند سایر انبیا صبور باش».
آری! انسان اگر بداند که ناگواری ها، هم یک قانون و سنت است و هم عمومی و همگانی، آمادگی بیشتری برای مقابله با آن پیدا می کند. ما در ماه رمضان خیلی راحت روزه می گیریم، چون عموم مردم در آن ماه، روزه هستند؛ اما در غیر ماه رمضان، روزه گرفتن سخت و دشوار است!
_ آشنایی با صابران و چگونگی صبرشان:
اطلاع از استقامت پیشینیان، یکی از رمزهای موفقیت در برخورد با حوادث است. قرآن در این زمینه بسیار سخن گفته و الگوها و مدل های صبر و استقامت را از افراد و امت های پیشین بیان کرده است.
قرآن می فرماید که پیامبران الهی (علیهم السلام) در برابر سرسخت ترین مخالفان خود می گفتند: ﴿وَ لَنَصْبِرَنَّ عَلی ما آذَیْتُمُونا﴾ (ابراهیم: 12) «ما در برابر آزار شما استقامت خواهیم کرد» و نیز ساحرانی که به دعوت فرعون برای مقابله و محکوم کردن حضرت موسی (علیه السلام) آمده بودند، همین که به حقانیت پیامبر خدا پی بردند، ایمان آوردند و در برابر تهدیدات فرعون گفتند: ﴿فَاقْضِ ما انْتَ قاضٍ انَّما تَقضی هذِهِ الحَیاه الدُّنیا﴾ (طه: 72) «هر حکمی را که می توانی صادر کن، تو فقط در این زندگی دنیا می توانی حکم کنی»، ما راه خود را پیدا کرده ایم و از مسیر حق دست بر نمی داریم.
آری! علم به تاریخ گذشته، در صبر و بردباری انسان بسیار مؤثر است؛ همان گونه که علم به اسرار آینده در صبر و تحمل انسان اثر می گذارد. حضرت خضر (علیه السلام) به موسی (علیه السلام) گفت: چون تو از باطن حوادث و اسرارِ کار من خبر نداری، صبر و تحمل نخواهی کرد: ﴿و کَیفَ تَصبِر عَلی ما لَم تُحِطْ بِه خُبراً﴾ (کهف: 68).
_ توجه به حضور خدا:
اگر انسان بداند و باور داشته باشد که خداوند بر تمام اعمال و رفتار و حتی افکار او آگاه است و در همه حال، حاضر و ناظر بر اوست، در برابر مشکلات صبر می کند و نه تنها سختی ها بر او آسان و شیرین می شود که خود به استقبال آن خواهد رفت.
خداوند به موسی و هارون (علیهما السلام) فرمود: نزد فرعون بروید و سخن حقّ خود را به گوش او برسانید و او را به یکتاپرستی دعوت کنید، و بدانید که من با شما هستم، کارتان را می بینم و گفتگوهایتان را می شنوم: ﴿انَّنی مَعَکُما اسْمَعُ وَ اری﴾ (طه: 46).
و نیز خداوند برای عذاب قوم نوح و نجات افراد باایمان، به حضرت نوح دستور داد که با تأیید الهی کشتی بسازد: ﴿واصْنَعِ الفُلکَ بِاعْیُنِنا﴾ (هود: 37) همین که آن حضرت به ساختن کشتی مشغول شد، تمسخر کفار نیز شروع شد. آن ها می گفتند: «گویا پیامبریِ شما نگرفت و اکنون دست به نجاری زده ای!»، ولی چیزی که موجب مقاومت او در برابر طعنه ها می شد، همان جمله خدای متعال بود که «تو پیش چشم ما هستی و کار تو زیر نظر ماست». چنین ایمان و بینشی روح استقامت را در انسان زنده می کند.
_ توجه به پاداش الهی:
از جمله مواردی که روح استقامت را در انسان زنده می کند، توجه به آثار مثبت و اجر و پاداش الهیِ صبر است؛ زیرا تحمل سختی ها، بزرگ ترین پاداش دنیوی و اخروی را برای انسان در بردارد. در قرآن نمونه های فراوانی از این امتیازها به چشم می خورد.
برکات صبر در عصر غیبت:
﴿أُوْلَئکَ عَلَیهْمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَ رَحْمَهٌ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُهْتَدُون﴾ (بقره: 157).
«آنان هستند که برایشان از طرف پروردگارشان درودها و رحمت هایی است و همان ها هدایت یافتگان اند».
نکته ها:
1. امام حسین (علیه السلام) فرمود: «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٌّ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی وَ هُوَ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ یُحْیِی اللهُ بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ یُظْهِرُ بِهِ دِینَ الْحَقِ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ لَهُ غَیْبَهٌ یَرْتَدُّ فِیهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَی الدِّینِ فِیهَا آخَرُونَ فَیُؤْذَوْنَ وَ یُقَالُ لَهُمْ مَتی هذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ أَمَا إِنَّ الصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ عَلَی الْأَذَی وَ التَّکْذِیبِ بِمَنْزِلَهِ الْمُجَاهِدِینَ بِالسَّیْفِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللهِ(47)؛
از ما [اهل بیت] دوازده مهدی است که اولین آنان، امیرالمؤمنین (علیه السلام) و آخرین آنها نهمین نفر از فرزندان من است. اوست قیام کننده به حق که خداوند به وسیله او زمین را پس از مرگش زنده می گرداند و دین حق را به دست او بر تمامی ادیان پیروز می نماید؛ اگرچه مشرکین نخواهند. برای او غیبتی است که جمعی در آن مرتد شوند و جمعی دیگر در دین ثابت قدم بمانند و آزار شوند و به ایشان گفته شود: «کجاست این وعده، اگر راستگو هستید؟». هر آینه در دوران غیبت او، بردبارانِ بر آزار و تکذیب مردم همانند جهادکنندگان با شمشیرند در رکاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)».
2. هدایت صابران، قطعی و مسلّم است. با آن که در قرآن، هدایت یافتن بسیاری از انسان ها، تنها یک آرزو است: ﴿لَعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ﴾، ولی در مورد صابران، هدایت آنان قطعی تلقی شده است: ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ﴾.
3. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَنِ انْتَظَرَ أَمْرَنَا وَ صَبَرَ عَلَی مَا یَرَی مِنَ الاذَی وَ الْخَوْفِ هُوَ غَداً فِی زُمْرَتِنَا(48)؛ هر که چشم به راه دولت ما باشد و بر آزار و ترسی که می بیند، شکیبایی ورزد، فردای قیامت در زمره ما محشور می گردد».
4. آثار و برکات صبر در قرآن:
- امنیت از مکر و حیله دشمنان: ﴿وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا یَضُرُّکُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً﴾ (آل عمران: 120).
- امداد غیبی الهی: ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ﴾ (آل عمران: 125).
- قطعی بودن پیروزی: ﴿وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنی عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُوا﴾ (اعراف: 137).
- دریافت پاداش نیکوتر: ﴿وَ لَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ﴾ (نحل: 96).
- محبوب الهی شدن: ﴿وَ اللهُ یُحِبُّ الصّابِرِینَ﴾ (آل عمران: 146).
_ بهره مندی از همراهی خاصه الهی: ﴿وَاصْبِرُوا إِنَّ اللهَ مَعَ الصّابِرِینَ﴾ (انفال: 46).
_ پیشوایی بر مردم: ﴿وَجَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ﴾ (سجده: 24).
_ ورود به بهشت: ﴿وَ ما یُلَقّاها إِلا الَّذِینَ صَبَرُوا وَ ما یُلَقّاها إِلا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ﴾ (فصلت: 35).
_ رفاه دنیوی: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَهِ لاسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً﴾ (جن: 16).
_ آرامش: ﴿إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾ (احقاف: 13).
5. پرسش: آیا مشکلات جنبه مثبت نیز دارد؟
پاسخ: مشکلات، آثار و برکات دیگری نیز به همراه دارد؛ از جمله:
_ انسان را به یاد ضعف خود می اندازد و غرورش را شکسته، او را متواضع می کند.
_ ارتباط انسان با خداوند زیباتر می شود.
_ انسان در مشکلات به فکر چاره می افتد و استعداد و ابتکارش شکوفا می شود.
_ مشکلات، انسان را به یاد کسانی می اندازد که دائماً در حوادث تلخ زندگی می کنند.
_ انسان با صبر و شکیبایی بر مشکلات، به مقام برتر و بالاتر می رسد.
_ در مشکلات، عواطف مردم تحریک شده، احساس هم دردی می کنند و به این وسیله، پیوندهای عاطفی و اجتماعی محکم می شود.
_ مردم با امداد و هم دردی و کمک رسانی، به پاداش های الهی می رسند.
_ انسان در مشکلات، قوی و خودساخته می شود.
حج و امام مهدی (عجّل الله فرجه):
﴿وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَهَ للهِ...﴾ (بقره: 196).
«حج و عمره را برای خدا به اتمام رسانید».
نکته ها:
1. امامان معصوم (علیهم السلام) در تفسیر این آیه فرموده اند: «حج تمام، حجی است که در آن، کلام زشت، گناه و نزاع نباشد و از محرّمات پرهیز شود»(49). همچنین فرموده اند که حجی تمام است که در آن، انسان توفیق یابد امام زمان خود را ملاقات کند. امام باقر (علیه السلام) در این زمینه فرمود: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ(50)؛ از موجبات تمامیت حج، دیدار امام است».
2. امام باقر (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمود: «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ(51)؛ همانا مردم مأمور شده اند تا به سوی این سنگ ها بیایند و دور آن ها طواف کنند، و آن گاه به سوی ما آیند و ما را از ولایتشان خبر دهند و نصرت خود را بر ما عرضه نمایند».
ایشان با استناد به آیه ﴿فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِم﴾ (ابراهیم: 37) فرمود: «حضرت ابراهیم (علیه السلام) از خدا نخواست که دل های مردم به کعبه تمایل پیدا کند، بلکه از خداوند درخواست کرد که مردم به ذریه او تمایل یابند»(52). آری! توجه به امام، یکی از فلسفه های حج است.
3. نصب امام در غدیر خم، در جریان حج بوده است. جابر بن عبدالله انصاری، ابوذر غفاری و... در ایام حج شرکت می نمودند و از هر فرصتی برای نقل حدیث غدیرخم استفاده می کردند.
4. حج، بهترین فرصت برای توبه، یاد مرگ و معاد، از همه چیز بریدن، صحرای عرفات و مشعر را دیدن و در انتظار مهدی موعود (عجّل الله فرجه) نشستن است.
5. کعبه مرکز قیام است؛ یعنی می توان دور آن، مردم را برای قیام دعوت نمود. همان گونه که امام حسین (علیه السلام) قبل از حرکت به کربلا، چند ماه در مکه توقف کرد و هنگام اجتماع مردم برای اعمال حج، آنان را از حرکت خود آگاه ساخت. قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز از آن جا آغاز خواهد شد و مایه خواهد گرفت.
6. ارزش هر چیزی به پایه ها و ارکان آن است. امامان ما در زیارت جامعه «ارکان البلاد» معرفی شده اند. رکن کعبه، امام است؛ رکن مکه، امام است؛ رکن عالم وجود، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است. اگر امام معصوم نباشد، زمین اهلش را در خود فرو می برد(53).
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هرساله در زمان حج، در مکه حضور دارد و نقش خود را ایفا می فرماید. امام صادق فرمود: «لِلْقَائِمِ غَیْبَتَانِ یَشْهَدُ فِی إِحْدَاهُمَا الْمَوَاسِمَ یَرَی النَّاسَ وَ لَا یَرَوْنَهُ فِیهِ(54)؛ قائم دو غیبت خواهد داشت. در یکی از آن دو، شاهد موسم های حج خواهد بود، در حالی که مردم را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند».
آری در عرفاتی که در آن، امام، حاضر نباشد، معرفتی نیست؛ در مشعری که در آن، امام، حاضر نباشد، شعوری نیست؛ اگر در منی امام حاضر نباشد، شیطان ها قد علم کرده و ایستاده اند و رمی آن ها ممکن نیست؛ اگر در کنار زمزم، امام، حاضر نباشد، آبی نخواهد بود، بلکه هرچه هست، سراب است.
همان طور که حیات هر زنده ای وابسته به آب است ﴿مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْء حَیٍ﴾ (انبیاء: 30) حیات معنوی هر انسان نیز به رهبران آسمانی وابسته است: ﴿دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ﴾ (انفال: 24).
7. علمای ما، بیش از هر جا، در مراسم حج به دنبال گمشده خود، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) می گشته اند. علی بن مهزیار اهوازی حدود بیست مرتبه به عشق دیدار امام عصر (عجّل الله فرجه) به حج رفت، تا آن که در مرتبه آخر به او مژده داده شد که در آن سال، خدمت حضرت مشرف خواهد شد.
8. در روایت آمده است که امام زمان (عجّل الله فرجه) به اذن خدا حرکتش را از مکه شروع می کند و در حالی که به خانه کعبه تکیه زده، می گوید: ﴿بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُومِنینَ﴾ (هود: 86) و مردم را به سوی خود دعوت می کند. اولین گروهی که با آن حضرت بیعت می کنند، 313 نفر هستند. حضرت در مکه می ماند تا تعداد یارانش به ده هزار نفر برسد؛ سپس از آن جا به سمت مدینه حرکت می کند(55).
9. مرحوم آیت الله العظمی حکیم، از مراجع تقلید، ماجرایی را در جلسه درس خود نقل کرده اند که من آن را از فرزند شهیدش، مرحوم سید محمدباقر حکیم، امام جمعه نجف و نیز یکی از علمای اصفهان نقل می کنم.
ایشان نقل کرده است که با شخصی رفیق بودیم و او انسان بسیار خوبی بود. با هم قرار گذاشتیم که هر کدام زودتر مردیم، به خواب دیگری بیاییم و از اوضاع آن طرف، خبر بدهیم. رفیقم از دنیا رفت و تا یک سال به خوابم نیامد.
بعد از یک سال که به خوابم آمد، به او گفتم: «چرا یک سال مرا بی خبر گذاشتی؟»، گفت: «لحظه مرگ به من گفتند یا یهودی بمیر یا نصرانی؛ زیرا تو امسال واجب الحج بودی و نرفتی. من وحشت کردم که بعد از یک عمر عقیده به اسلام و امامان معصوم (علیهم السلام)، باید یهودی یا مسیحی بمیرم!
شروع به التماس کردم و به حضرت زهرا (علیها السلام) متوسل شدم. حضرت زهرا (علیها السلام) به فرزندش، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) فرمود: امسال به نیابت از این محبّ ما به حج برو. لذا تا یک سال مرا نگه داشتند تا آن که زمان حج رسید و حج حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به نیابت از من تمام شد و حالا که آزاد شده ام به خواب شما آمدم».
10. قرآن می فرماید: ﴿لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ﴾ (بلد: 1) «به این شهر قسم می خورم، در حالی که تو در آن هستی و حلول کردی»، یعنی به خاطر وجود تو به مکه قسم می خورم. هم چنان که منبری ارزش دارد که گوینده، بر آن، حرف حق بزند.
در روایت آمده است: «إِنَّ الْإِمَامَهَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ»(56). بر اساس این روایت، دو گونه اسلام داریم: اسلام ساکت و اسلام نامی. اسلام ساکت که غرب آن را ترویج کرده و جا انداخته، اسلام خشک است که تنها عبادت در آن وجود دارد. اسلام ساکت، اسلام خواب است! اما اسلام نامی، اسلامی است که باعث رشد و بالندگی شود. امامت و رهبریِ حق، باعث رشد اسلام می شود؛ همان گونه که در روایت آمده است که با وجود امام، حج کامل می شود.
11. امام خمینی (ره) می فرمود: « این بیت معظم(کعبه) برای ناس بنا شده و برای قیام ناس و نهضت همگانی و برای منافع مردمی. و چه نفعی بالاتر و والاتر از آنکه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر کشورهای مظلوم کوتاه شود و مخازن عظیم کشورها برای مردم خود آن کشورها باشد. بیتی که برای قیام تأسیس شده است، آن هم قیام ناس و للناس، پس باید برای همین مقصد بزرگ در آن اجتماع نمود»(57). حج باید وسیله حرکت و محل برائت از طاغوت باشد. حج فقط دور زدن و خم و راست شدن نیست. قرآن می فرماید: ﴿وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمیقٍ﴾ (حج: 27) یعنی همه، از همه جا و به هر شکلی به حج بروید، برای آن که مشکلات را حل نمایید.
حج، بسیج جهانی برای خرد کردن شیطان است؛ بسیجی علیه تفرقه ها، تعددها و امتیازات؛ بسیجی علیه کفر، شرک و نفاق. حج به مردم می گوید: ابراهیم، اسماعیل را به خدا داد و عیدی گرفت، شما هم عزیزتان را بدهید و عیدی بگیرید. به جهانیان بگویید که باید در راه حق و اقامه عدل الهی و کوتاه کردن دست مشرکان، سر از پا نشناخت و حتی از اسماعیل ذبیح الله (علیه السلام) گذشت، که حق، جاودانه است.
ابراهیم (علیه السلام) و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به بشریت آموختند که بت ها هر چه هستند، باید شکسته شوند و کعبه _ که ام القری است _ و همه نقاط زمین _ که از زیر کعبه بسط پیدا کرده _ تا آخرین روز جهان باید از لوث بت ها تطهیر شوند.
و چه بتی بدتر از طاغوت های تاریخ، از زمان آدم صفی الله (علیه السلام)، ابراهیم خلیل الله (علیه السلام) و محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) تا آخرالزمان، و مگر ابرقدرت های امروز، بت های جهان نیستند؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابولهب ها را کوبید، شما هم باید ابرقدرت ها را بکوبید؛ اگر می خواهید پایتان را جای پای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بگذارید.
خیلی از مسائل حج _ از منی و عرفات و رمی جمرات و... _ ماند که نگفتیم و تنها دورنمایی از حج را بیان کردیم. آرزوی امام عزیز، آرزوی اسلام و قرآن و حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) این است که حاجی ها بیدار و متحد شوند و ابرقدرت ها را درهم بکوبند.
رجعت در عصر ظهور:
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ أُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْتِ فَقالَ لَهُمُ اللهُ مُوتُوا ثُمَّ أَحْیاهُمْ إِنَّ اللهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی النَّاسِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَشْکُرُونَ﴾ (بقره: 243).
«آیا ندیدی کسانی را که از ترس مرگ از خانه های خود فرار کردند، در حالی که هزاران نفر بودند؛ پس خداوند به آن ها گفت: بمیرید [و آن ها مردند]، سپس آنان را زنده کرد [تا درس عبرتی برای آیندگان باشند]. همانا خداوند نسبت به مردم احسان می کند، ولی بیشتر مردم سپاس نمی گذارند».
نکته ها:
1. در شأن نزول این آیه آمده است که در یکی از شهرهای شام که حدود هفتاد هزار خانوار، جمعیت داشت، بیماری طاعون پیدا شد که با سرعتی عجیب، مردم را یکی پس از دیگری از بین می برد. در این میان، عده ای از مردم(58) که توانایی و امکان کوچ کردن داشتند، به امید این که از مرگ نجات پیدا کنند، از شهر خارج شدند؛ اما پروردگار، آن ها را در بیابان به همان بیماری دچار، و نابود ساخت.
از برخی روایات استفاده می شود که شیوع آن بیماری در آن شهر، مجازات الهی بود؛ زیرا وقتی رهبر و پیشوای آنان از آن ها خواست که خود را برای مبارزه و جهاد آماده کنند و از شهر خارج شوند، آن ها به بهانه این که مرض طاعون در منطقه جنگی شایع است، از رفتن به میدان جنگ خودداری کردند و خداوند نیز آن ها را به همان چیزی که بهانه فرار از جنگ قرار داده بودند، مبتلا ساخت.
در برخی تفاسیر و روایات آمده است: وقتی حِزقیل نبی، یکی از پیامبران بنی اسرائیل، از آن شهر عبور کرد، از خداوند درخواست کرد که ساکنین آن جا را زنده کند. خداوند دعای او را اجابت کرد و آن ها را مجدداً زنده نمود و به زندگی باز گرداند(59).
2. شیعه، به رجعت و زنده شدن گروهی از افراد، قبل از قیامت، اعتقاد دارد و این اعتقاد، علاوه بر صدها حدیث، به آیاتی نظیر این آیه، مستند است. این امر، از نظر عقلی هم محال نیست و امکان وقوع دارد. اصل رجعت، در روایات، متواتر است؛ چنان که اقرار به رجعت اولیای خدا در متن زیارت نامه های امامان (علیهم السلام) نیز آمده است: «مصدق لرجعتکم».
3. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُومِنْ بِکَرَّتِنَا(60)؛ از ما نیست کسی که به رجعت ما باور نداشته باشد».
4. در روایات، روز ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، روز رجعت و روز قیامت از مصادیق «ایام الله» عنوان شده اند. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «أَیَّامُ اللهِ ثَلَاثَهٌ: یَوْمُ یَقُومُ الْقَائِمُ وَ یَوْمُ الْکَرَّهِ وَ یَوْمُ الْقِیَامَه»(61).
5. نمونه هایی از رجعت در قرآن آمده است. یکی از معجزات عیسی (علیه السلام) این بود که مرده ها را زنده می کرد؛ پس در همین دنیا برخی از مرده ها زنده شده اند. به گزارش قرآن، عُزَیر (علیه السلام) پیغمبری بود که وقتی از قریه ای می گذشت، گفت: «خدایا! اهل این قریه مخروبه که نابود شده اند، چگونه در قیامت زنده می شوند؟» خدا نیز همان جا جان او را گرفت و پس از صد سال، زنده اش کرد(62).
6. در زیارت جامعه می خوانیم: «مُقِرٌّ بِرَجْعَتِکُمْ»؛ یعنی ای امام زمان! ای اهل بیت! من قبول دارم که شما رجعتی خواهید داشت. در دعای عهد هم از خدا درخواست می کنیم که اگر قبل از ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) از دنیا رفتیم، ما را در زمان ظهور، زنده کند و به دنیا بازگرداند.
7. رجعت برای همه مردگان نیست؛ بلکه افراد خاصی با شرائط خاصی دو مرتبه زنده می شوند. درباره این که چه کسانی در رجعت باز خواهند گشت، احادیث فراوانی آمده است. امام صادق (علیه السلام) در این باره فرمود: «أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُ الْأَرْضُ عَنْهُ وَ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیهما السلام) وَ إِنَّ الرَّجْعَهَ لَیْسَتْ بِعَامَّهٍ بَلْ هِیَ خَاصَّهٌ، لَا یَرْجِعُ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أَوْ مَحَضَ الشِّرْکَ مَحْضاً(63)؛ نخستین کسی که قبرش می شکافد و زنده شده، به دنیا بازمی گردد، حسین بن علی (علیهما السلام) است و این رجعت، عمومی نیست [که تمام مردگان زنده شده، سر از قبر برآورند]، بلکه افراد خاصی به دنیا برمی گردند و آن ها یا مؤمن خالص هستند یا مشرک محض».
8. و نیز در روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ وَ عَلِیّاً سَیَرْجِعَانِ(64)؛ پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) به دنیا رجعت می کنند». هم چنین امام صادق (علیه السلام) فرمود: «با قائم آل محمد (علیهم السلام)، بیست و هفت مرد از مکه معظمه بیرون می آیند. پانزده تن ایشان از قوم موسی (علیه السلام) هستند، آنان که به حق و درستی راهنمایی می کردند و به وسیله آن، عدالت و دادگری می نمودند. هفت تن از آنان نیز اصحاب کهف هستند و باقی آن ها، یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر می باشند که ایشان یاوران و فرماندهان آن حضرت خواهند بود»(65).
9. از امام صادق (علیه السلام) نقل است که فرموده اند: «برای افرادی که [به قهر الهی] هلاک شدند، دیگر رجعت به دنیا ممکن نیست؛ ولی برای کفاری که هلاک نشدند [و به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند] این رجعت امکان پذیر است»(66).
امتحان برای انتخاب یاران امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿فَلَمَّا فَصَلَ طالُوتُ بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَهً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جاوَزَهُ هُوَ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قالُوا لا طاقَهَ لَنَا الْیَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللهِ کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللهِ وَ اللهُ مَعَ الصَّابِرِینَ﴾ (بقره: 249).
«پس هنگامی که طالوت، سپاهیان را با خود بیرون برد، به آن ها گفت: خداوند شما را به یک نهر آب آزمایش می کند، پس هرکه از آن بنوشد از من نیست و هرکس از آن نخورد _ مگر آن که با دست، مشتی برگیرد [و بیاشامد] _ از من است. پس [همین که به نهر آب رسیدند] جز اندکی، همه از آن نوشیدند. سپس هنگامی که او و یاوران باایمانش از آن نهر گذشتند [و دشمن را دیدند] گفتند: امروز ما توانایی مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم. اما آن ها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد [و به روز قیامت ایمان داشتند] گفتند: چه بسا گروهی اندک که به اذن خدا بر گروه بسیاری پیروز شدند و خداوند با صابران [و استقامت کنندگان] است».
نکته ها:
1. امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «افرادی که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند، سی صد و سیزده نفر بودند»(67).
2. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «خداوند اصحاب موسی (علیه السلام) را به وسیله نهر آبی امتحان کرد، چنان که خدا فرمود: ﴿إِنَّ اللهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ﴾، اصحاب قائم هم چنین امتحان خواهند شد»(68).
3. یک مدیر باید نیروهای کارآمد را از نیروهای ناکارآمد جدا نماید تا بتواند نیروهای غیرمفید را از مجموعه طرد کند؛ زیرا حضور آن ها باعث سست شدن سایر نیروها می شود. ﴿فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی﴾.
4. برای منصوب کردن افراد به مقام و مرتبه ای، گزینش و آزمایش لازم است؛
چنان که خداوند برای انتصاب حضرت ابراهیم (علیه السلام) به امامت، او را آزمود(69).
5. یکی از راه های آزمایش، ممنوعیت های موسمی است. راحت طلبی و عدم تحمل فشارها و سختی های موسمی و موقتی، با سلحشوری سازگاری ندارد. ﴿إِنَّ اللهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ﴾.
6. قبل از برخورد و مقابله با دشمن، باید تمرین مقاومت کرد. ﴿مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ﴾.
7. انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. در این ماجرا، مدعی بسیار بود، ولی آنان که در آزمایش موفق شدند، اندک بودند. ﴿إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ﴾.
8. ایمان، درجاتی دارد. با این که گروهی همراه با طالوت بودند و به او ایمان داشتند و از نوشیدن آب هم گذشتند ﴿آمَنُوا مَعَهُ﴾، ولی همه آن مؤمنان رزمنده نبودند. تنها مؤمنانی رزمنده بودند که به لقاء الله ایمان داشتند. ﴿یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللهِ﴾.
9. نیروهای کیفی هرچند اندک باشند، برنیروهای کمّی برتری دارند. ﴿کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً﴾.
10. ملاک عزل و نصب ها، باید اهلیت و صلاحیت افراد باشد. کلید خوش بختی جامعه، بر سر کار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه آن ها، و منشأ نابسامانی ها، ریاست نااهلان است.
11. رعایت اصل شایسته سالاری لازم است، حتی در مورد زیردستان؛ و خداوند کسانی را که شایسته هستند، سرپرستی می کند: ﴿هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحینَ﴾ (اعراف: 196).
12. مردی از خراسان به امام صادق (علیه السلام) پیشنهاد قیام کرد و گفت: «شما صدهزار نیروی مسلح دارید». امام برای آزمایش میزان فداکاری آن مرد به او فرمود: «به آن تنوری که پر از آتش است، وارد شو». او ترسید و عذرخواهی کرد. در این هنگام، هارون مکّی، یکی از یاران امام، وارد شد و سلام کرد. امام به او فرمود: «کفش هایت را کنار بگذار و به تنور آتش وارد شو». او بدون هیچ پرسشی وارد تنور شد. امام نیز شروع به گفتگو کرد و از احوال خراسانی ها پرسید.
بعد از مدتی، امام رو به مرد خراسانی کرد و گفت: «برو داخل تنور را نگاه کن». او نیز چنین کرد و دید هارون مکّی صحیح و سالم در تنور نشسته است. امام به او فرمود: «از این شیعیان تنوری که هر چه ما گفتیم تسلیم باشند و نق نزنند، چند نفر داریم؟» وی گفت: «شیعه تنوری هیچ!»(70). آری میان ادعا و عمل، فاصله، بسیار است.
توسل به عروه الوثقای امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقی لَا انْفِصامَ لَها وَ اللهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾ (بقره: 256).
«در [پذیرش] دین، اکراهی نیست. همانا راه رشد از گمراهی روشن شده است؛ پس هرکه به طاغوت کافر شود و به خداوند ایمان آورد، قطعاً به دستگیره محکمی دست یافته که گسستنی برای آن نیست. و خداوند شنوای داناست».
نکته ها:
1. مطابق روایات، یکی از مصادیق تمسک به «عروه الوثقی» و ریسمان محکم الهی، اتصال با اولیای خدا و اهل بیت (علیهم السلام) است. رسول اکرم فرمود: «ای مردم! کسی که دوست دارد به عروه الوثقی _ که هرگز قطع نمی گردد _ تمسک جوید، به ولایت علی (علیه السلام) تمسک کند؛ زیرا ولایت او، ولایت من، و اطاعت از او، اطاعت از من است.
ای مردم! هرکس دوست دارد حجت پس از من را بشناسد، علی (علیه السلام) را بشناسد. ای مردم! کسی که ولایت خدا او را شاد می کند، باید به ولایت علی (علیه السلام) اقتدا کند؛ زیرا او خزانه علم من است. ای مردم! کسی که دوست دارد خدا را ملاقات کند و از او راضی باشد، ائمه (علیهم السلام) را دوست داشته باشد».
جابر برخاست و پرسید: «ائمه چه تعداد هستند؟» فرمود: «ای جابر! خداوند تو را رحمت کند، [گویا] از همه اسلام پرسیدی. تعداد آنان به تعداد ماه هاست، که نزد خدا دوازده عدد است و آن را در کتاب خود، در روزی که آسمان و زمین را آفرید، آورده است.
و تعدادشان، به تعداد چشمه هایی است که برای موسی بن عمران (علیه السلام) جوشید، در آن زمان که عصایش را بر زمین زد و دوازده چشمه از آن جوشید. و تعدادشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل است که خداوند فرموده: ﴿وَ لَقَدْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ بَعَثْنا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً﴾ (مائده: 12) «و هنگامی که خدا از بنی اسرائیل عهد گرفت و دوازده بزرگ از میان آن ها برانگیختیم». ای جابر! تعداد ائمه (علیهم السلام) دوازده نفر است؛ اول ایشان علی (علیه السلام) و آخرینشان قائم (عجّل الله فرجه) است»(71).
2. دینی که برهان و منطق دارد، نیازی به اکراه و اجبار ندارد. ﴿لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ﴾.
3. دین، مایه رشد انسان است. ﴿قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾.
4. محکم بودن ریسمان الهی، کافی نیست؛ محکم گرفتن هم شرط است. ﴿فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ...﴾.
5. تکیه به طاغوت ها و هر آنچه غیرخدایی است، گسستنی و از بین رفتنی است. تنها رشته ای که گسسته نمی شود، ایمان به خداست. ﴿لَا انْفِصامَ لَها﴾.
6. ایمان به خدا و رابطه با اولیای خدا ابدی است ﴿لَا انْفِصامَ لَها﴾؛ ولی طاغوت ها در قیامت از پیروان خود تبری خواهند جست.
7. در زیارت جامعه می خوانیم: «مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللهِ(72)؛ هر کس به شما متوسل شود، متوسل به خدا شده است». مثل آن است که می گوییم هر کس به بچه من احترام کند، گویی به من احترام کرده است.
هر کس متوسل به شما شود، متوسل به خدا شده است و آن گاه ﴿وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ (آل عمران: 101) «هر کس به خدا متوسل شود، به راه مستقیم هدایت شده است». ما که در نماز می گوییم: ﴿اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ﴾؛ «خدایا ما را به راه مستقیم ببر»، امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «راه مستقیم، راه اهل بیت (علیهم السلام) است»(73). راه توسل به خدا، توسل به اهل بیت (علیهم السلام) است.
8. آیا توسّل به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت او شرک است؟! با اندکی دقت در اطراف خود، متوجه می شویم که گردش امور هستی، بر اساس اسباب و وسایل، و به تعبیری دیگر، «توسل» است. آب و مواد غذایی از طریق ریشه، تنه و شاخه درخت به برگ آن می رسد و ریشه درخت از طریق برگ، نور و هوا را دریافت می کند. باران که می بارد، به واسطه ابر است و ابر به وسیله گرم شدن آب دریا در اثر نور خورشید ایجاد می شود.
در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم: «ابی الله ان یجری الاشیاء الّا بالاسباب»(74)؛ «خداوند نمی خواهد که کارها بدون سبب و علت، جریان پیدا کند». خداوند برای هر کاری، واسطه و علتی قرار داده است. هر چند شفا و درمان از خداست: ﴿و اذا مرضت فهو یشفین﴾ (شعراء: 80) اما همین شفا را خداوند در عسل قرار داده است: ﴿فیه شفاء للنّاس﴾ (نحل: 69) هر چند خداوند کارها را تدبیر می کند: ﴿یُدبّر الامر﴾ (یونس: 3) اما فرشتگان واسطه تدبیر او هستند: ﴿فالمدبّرات امراً﴾ (نازعات: 5).
قرآن در مورد توسل می فرماید: ﴿وابتغوا الیه الوسیله﴾ (مائده: 35) «وسیله ای برای نزدیکی به خدا جستجو نمایید». حال، آن وسیله کدام است؟ خداوند در این آیه، نوع وسیله را برای ما مشخص نکرده و آن را به صورت مطلق فرموده است. لذا وسیله، شامل هر چیزی که ما را به خدا نزدیک کند، می شود.
حضرت آدم (علیه السلام) پس از آن که از بهشت اخراج گردید، سالیانی را به گریه، زاری، توبه و انابه گذراند. سپس کلماتی را از طرف پروردگارش دریافت کرد و به آن کلمات متوسل شد. قرآن در این باره می فرماید: ﴿فتلقّی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه﴾ (بقره: 37). فخر رازی و بسیاری از مفسران اهل سنت گفته اند که مراد از کلماتی که حضرت آدم (علیه السلام) به آن ها متوسل شد، نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیتش (علیهم السلام) بوده است. در روایات آمده است که آن کلمات، چنین بود: «الهی یا حمید بحقّ محمد، یا عالی بحقّ علی، یا فاطر بحقّ فاطمه، یا محسن بحقّ الحسن، یا قدیم الاحسان بحقّ الحسین و منک الاحسان».
وهابیون می گویند: اگر نام کسی را در کنار نام خدا ببرید، شرک است؛ در حالی که اگر سخن آن ها درست باشد، خداوند _ نعوذ بالله _ خود، مشرک است! زیرا در آیه 74 سوره توبه می فرماید: ﴿أَغْناهم اللهُ و رسولُهُ مِن فضلِه﴾؛ «خداوند و پیامبرش، آن ها را بی نیاز کردند». در این آیه، نام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در کنار نام خدا آمده است.
همچنین خداوند می فرماید: ﴿الله یتوفّی الانفس﴾ (زمر: 42) «خداوند جان ها را می گیرد»، ولی در جای دیگری می فرماید: ﴿یتوفّاکم ملک الموت﴾ (سجده: 11) «ملک الموت جان شما را می گیرد».
بنابراین اعتقاد به وجود واسطه، نه تنها شرک نیست، بلکه اساس هستی بر مبنای آن است. کسی که می گوید توسل به امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا (علیهما السلام) شرک است، خودش برای عبور کشتی هایش، متوسل به پرچم آمریکا می شود. آری! کسی که از توسل به زهرا (علیها السلام) جدا شد، باید متوسل به پرچم آمریکا بشود!
علاوه بر آیات قرآن و استدلال های فوق که توسل را جایز می داند، یک دلیل تجربی هم بر جواز توسل داریم و آن، بر آورده شدن حوائج است. میلیون ها انسان مؤمن و معتقد، با توسل به اهل بیت (علیهم السلام) حاجات خود را از خداوند می خواهند و خداوند حاجت های آن ها را برآورده کرده و مشکلاتشان را برطرف می سازد. اگر انجام این گونه کارها شرک است، پس چرا حاجت ها برآورده شده و این گونه دعاها مستجاب می شود؟ چرا آن ها ما را کمک می کنند؟ آیا خداوند متعال و آن بزرگواران، ما را به شرک سوق می دهند؟!
وهابی ها می گویند: هر ذکری جز «یا الله» شرک است، گرچه «یا محمد» باشد و اصولاً هر گونه استمدادی از غیر خدا شرک است. باید پرسید: اگر استمداد به اولیای خدا شرک است، پس حکم سخن فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام) که به پدرشان گفتند: ﴿یا ابانا استَغفِر لنا ذنوبَنا﴾ (یوسف: 97) «پدر جان! از خداوند بخواه ما را ببخشد» چیست؟ اگر بگویند که حضرت یعقوب (علیه السلام) در زمان استمداد آن ها زنده بود، می گوییم: اهل بیت (علیهم السلام) نیز زنده هستند؛ زیرا قرآن می فرماید: ﴿ولا تحسبنّ الّذین قُتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربّهم یرزقون﴾ (آل عمران: 169) «گمان نکنید کسانی که در راه خدا کشته شده اند، مرده اند، بلکه زنده اند و در پیشگاه پروردگار خود، روزی می خورند».
9. آقای کوپائی، نماینده آیت الله بروجردی، می گوید: «در سفری به نجف اشرف سخت مریض شدم. در آن جا پس از توسل به امام زمان (عجّل الله فرجه) نذر کردم که اگر سالم شدم، دو باب حمام در سامرا بسازم. اتفاقاً خوب شدم و دوستان را از این امر آگاه کردم و نامه ای به حضرت آیت الله بروجردی نوشتم. ایشان هم کمک کرد.
بعد بنا گذاشتم حسینیه ای بسازم. معمار را از اصفهان بردیم. روزی معمار که در طبقه سوم کار می کرد، از بالا سقوط کرد و حال آن که روی زمین مقدار زیادی آهن بود و همه گفتیم از بین خواهد رفت. اما دیدیم که از جا بلند شد و کاملاً سالم بود. علت را پرسیدیم. گفت: «موقعی که پرتاب شدم، گفتم یا صاحب الزمان اغثنی».
بعد از این ماجرا شبی امام زمان (عجّل الله فرجه) را در خواب دیدم که داخل حسینیه شده و به من فرمودند: «لیست اشخاصی که برای ساخت این جا کمک کرده اند را بیاور». من همین کار را کردم؛ در حالی که دیدم همه آن هایی که کمک کرده اند، اطراف حضرت حاضرند.
حضرت همه را دعا فرمود و اولین دعا را به حضرت آیت الله بروجردی کردند»(75).
معرفت امام زمان (عجّل الله فرجه)، مصداق بارز حکمت:
﴿یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ﴾ (بقره: 269).
«[خداوند] حکمت و بینش را به هرکس بخواهد [و شایسته ببیند] می دهد و به هر کس حکمت داده شود، همانا خیری فراوان به او داده شده است و جز خردمندان [از این نکته] متذکر نمی گردند».
نکته ها:
1. حکمت را به معنی معرفت و شناختِ اسرار و آگاهی از حقایق و رسیدن به حق دانسته اند که خداوند آن را به بعضی از افراد، به خاطر پاکی و تقوا و تلاششان، عطا می کند تا آنان وسوسه های شیطانی را از الهامات الهی باز شناخته و چاه را از راه و شعار را از شعور تشخیص دهند و این، خیر کثیر است.
2. امام صادق (علیه السلام) راجع به این قول خدای عز و جل: ﴿وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾ فرمود: «مراد از حکمت، اطاعت خدا و معرفت امام است»(76).
3. همه دنیا متاع قلیل است(77)، ولی حکمت، خیر کثیر است؛ پس اگر همه امکانات مادی در راه دست یابی به حکمت و بینش صحیح استفاده شود، ارزش دارد. ﴿فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾.
4. حکمت، هدیه ای کلیدی و مادر همه خیرات است. هرکه آن را به دست آورد، چیزهای بسیاری خواهد داشت. ﴿وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً﴾.
5. هر کسی به ارزش حکمت پی نمی برد: ﴿ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب﴾ دنیاگرایان بر مال و آمار و محاسبات مادی تکیه می کنند و سود و زیان را بر اساس مادیات می سنجند، ولی دوراندیشان عاقل و راه شناسان اندیشمند، از بُعد دیگری محاسبه می کنند.
ظهور و شرایط امدادهای غیبی:
﴿بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُسَوِّمِینَ﴾ (آل عمران: 125).
«البته اگر صبر و مقاومت کنید و پرهیزگاری نمایید، [گرچه] دشمنان با خشم و خروش بر شما بتازند، پروردگارتان شما را با پنج هزار فرشته مخصوص مدد می رساند».
نکته ها:
1. حضرت باقر (علیه السلام) فرمود: «ملائکه ای که حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در روز بدر نصرت نمودند، در زمین هستند و هنوز بالا نرفته اند، و به آسمان نروند تا این که صاحب این امر (ولی عصر (عجّل الله فرجه)) را نصرت کنند و آن ها پنج هزار نفرند».
2. در حدیث می خوانیم: «سه لشکر برای یاری حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می آیند؛ لشکری از فرشتگان، لشکری از مؤمنان و ایجاد رعب و وحشت در دل دشمنان»(78).
3. استقامت و تقوا، عامل نزول فرشتگان و امدادهای غیبی است. ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا... یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾.
4. امدادهای الهی، اختصاص به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ندارد. ﴿إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا... یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ﴾.
5. هرچه هجوم دشمن بر تقواپیشگان شدید باشد، خداوند نیز برامدادهای خود خواهد افزود. ﴿یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ... بِخَمْسَهِ آلافٍ﴾.
6. یکی از امدادهای غیبی، ملائکه هستند. چند آیه وجود دارد که می گوید در جنگ بدر فرشته ها به کمک مسلمانان آمدند. در جایی می فرماید: ﴿بِثَلَاثَهِ آلَافٍ مِنْ الْمَلَائِکَهِ﴾ (آل عمران: 124) یعنی سه هزار فرشته، و در جایی دیگر فرمود: اگر تقوی و صبرتان بیشتر باشد، پنج هزار فرشته می فرستم: ﴿بِخَمْسَهِ آلَافٍ﴾ (آل عمران: 125) معلوم می شود که مددهای غیبی مرحله ای است.
کسی نگوید حال که چنین است در امور شخصی هم خدا از طریق امدادهای غیبی به من کمک می کند. مثلاً بدون درس خواندن در کنکور قبول می شوم یا کشاورزی درخواست کند که بدون زحمت و فقط با امدادهای غیبی، محصول خوبی به دست آورد. بنا نیست که خداوند عالم، دنیا و نظام موجود در آن را به هم بریزد.
در قرآن کریم، قدرت خدا همراه با حکمت او مطرح شده است. خدا قدرت دارد که بدون دردِ زایمان به مادر بچه بدهد، ولی حکمت خدا می گوید که بچه از راه درد زایمان و کشاورز از راه کشاورزی به هدفش برسد که نابرده رنج گنج میسر نمی شود!
حکمت خدا این است که انسان با دست و پا زدن و تلاش به جایی برسد. امدادهای غیبی پس از آن که انسان تلاش خود را انجام دهد، محقق خواهد شد.
7. گرچه خداوند هرکس را بخواهد یاری می کند، ولی شرط یاری و آن است که مردم در مقام یاری دین او به پاخیزند. قرآن کریم می فرماید: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ﴾ برخی از شرایط نصرت و امداد الهی در قرآن عبارت اند از:
_ صبر و استقامت: ﴿فَصَبَرُوا عَلی ما کُذِّبُوا وَ أُوذُوا حَتّی أَتاهُمْ نَصْرُنا﴾ (انعام: 34) «بر آنچه تکذیب شدند و آزار دیدند، شکیبایی کردند تا یاری ما به آنان رسید».
_ یاری دین: ﴿إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدامَکُم﴾ (محمد: 7) «اگر خدا را یاری کنید، یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می سازد».
_ مبارزه با دشمن: ﴿قاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ بِأَیْدیکُمْ وَ یُخْزِهِمْ وَ یَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِم﴾ (توبه: 14) «با آنان بجنگید تا خدا آنان را به دست شما عذاب و رسوا کند و شما را بر ایشان پیروزی بخشد».
_ تقوا: ﴿وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِب﴾ (طلاق: 2-3) «و هر کس از خدا پروا کند، [خدا] برای او راه بیرون شدنی قرار می دهد و از جایی که حسابش را نمی کند، به او روزی می رساند».
_ مجاهدت: ﴿وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ﴾ (عنکبوت: 69) «و کسانی که در راه ما کوشیده اند، به یقین راه های خود را بر آنان می نماییم و در حقیقت، خدا با نیکوکاران است».
_ ایمان: ﴿إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً وَ رَبَطْنا عَلی قُلُوبِهِمْ﴾ (کهف: 13-14) «آنان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آورده بودند و بر هدایتشان افزودیم و دل هایشان را استوار کردیم».
رابطه با امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ (آل عمران: 200).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! [در برابر مشکلات و هوس ها] استقامت کنید و [در برابر دشمنان نیز] پایدار باشید [و دیگران را به صبر دعوت کنید] و از مرزها مراقبت کنید و از خداوند پروا داشته باشید، شاید که رستگار شوید».
نکته ها:
1. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه چنین فرمود: «اصبروا علی الفرائض و صابروا علی المصائب و رابطوا علی الائمّه(79)؛ در برابر واجبات صبر کنید، در برابر مشکلات صبر کنید و از پیشوایان خود دفاع کنید».
2. هم چنین امام باقر (علیه السلام) در مورد این آیه فرمود: «اصْبِرُوا عَلَی أَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ صابِرُوا عَدُوَّکُمْ وَ رابِطُوا إِمَامَکُمُ الْمُنْتَظَرَ(80)؛ بر انجام واجبات الهی صبر کنید و در برابر دشمنان پایداری کنید و مراقب و مرتبط با امامتان _ که به انتظارش هستید _ باشید».
3. این آیه، در چند مرحله به صبر در برابر انواع حوادث و مصائب توصیه می کند و به مؤمنان سفارش می نماید که در برابر ناگواری های شخصی و هوس ها صبر کنند (اصبروا)، در برابر فشارهای کفار، مقاومت بیشتری کنند (صابروا) و در حفظ مرزهای جغرافیایی از هجوم دشمن، و نیز حفظ مرزهای اعتقادی و فکری از طریق مباحث علمی و نیز حفظ مرز دل ها از هجوم وسوسه ها بکوشند. ﴿رابِطُوا﴾.
4. تا در مشکلات فردی صابر نباشیم، نمی توانیم در برابر دشمنان دین، مقاومت کنیم. ﴿اصْبِرُوا... صابِرُوا...﴾.
5. نباید از دیگران عقب بمانیم؛ اگر کفار در کفر خود مقاومت می کنند، کشته می دهند و مال خرج می کنند، ما نیز باید در راه خدا با جان و مال پایداری کنیم. ﴿صابِرُوا﴾.
6. اسلام، دین ارتباط است؛ ارتباط با خدا، پیامبران (علیهم السلام)، ائمه (علیهم السلام) و مردم. ﴿رابطوا﴾.
7. صبر و مصابره و مرابطه باید جهت دار باشد و در مسیر تقوا و رضای الهی قرار گیرد؛ و گرنه کفار هم این امور را دارند. ﴿صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللهَ﴾.
8. رابطه ما با امام باید رابطه علمی، عاطفی، عملی و رفتاری باشد. یعنی باید با مغز و فکر، امام را بشناسیم؛ با دل و عشق و عاطفه، مرید، مخلص، عاشق و مطیعش باشیم و در عمل هم گوش به حرف او بدهیم.
9. اگر بخواهیم با امام زمان (عجّل الله فرجه) رابطه داشته باشیم، باید بعد از شناخت، با ایشان رابطه عاطفی هم برقرار کنیم. قرآن می فرماید: ﴿إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّهٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها﴾ (نساء: 86) «اگر کسی به شما سلام کرد، شما جواب گرم تر بدهید». پس وقتی می گویید: «السلام علیک یا مهدی، السلام علیک یا صاحب الزمان»، امام زمان (عجّل الله فرجه) سلام شما را می شنود و جواب گرم تری به شما می دهد.
اصلاً همین که ما می توانیم به امام زمان (عجّل الله فرجه) سلام می کنیم، پیداست که او ما را لایق دانسته که با او حرف بزنیم. زیارت «آل یاسین» زیارتی است که در آن به وسیله سلام با امام زمان (عجّل الله فرجه) ارتباط معنوی پیدا می کنیم و بسیار زیارت خوبی است.
10_ رابطه با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است که به ما ارزش می دهد. اسکناس، یک تکه کاغذ است؛ چیزی که به آن ارزش می دهد، نخی است که در وسط آن است. این نخ، ارتباط با مهدی (عجّل الله فرجه) و رابطه ما با خداست. نگذارید این نخ پاره شود!
11_ صدقه که می دهیم فقط به نیت سلامتی خودمان نباشد. برای سلامتی امام زمان (عجّل الله فرجه) و همه یارانش نیز صدقه بدهیم. وقتی پول توی صندوق می اندازیم، چرا فقط برای یک نفر نیت کنیم؟!
12_ فاصله ما با امام زمان (عجّل الله فرجه) زیاد است. روایت داریم که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هر هفته کارهای ما را می بیند و چون ما هر هفته گناه می کنیم، قهراً ایشان از ما ناراحت می شود. تنها چیزی که می توانیم خودمان را با آن به امام زمان (عجّل الله فرجه) وصل کنیم، این است که بگوییم: «مهدی جان! ما برای جدت امام حسین (علیه السلام) گریه کردیم». این ارتباط با عزاداری سیدالشهدا (علیه السلام) خیلی ارزش دارد.
13_ روزی در حرم امام رضا (علیه السلام) مشغول زیارت بودم که شخصی از من سؤال کرد: «چند سال است طلبه ای؟» گفتم: «سال های زیادی است». او گفت: «حضرت علی (علیه السلام) هنگامی که یارانش را می دید، لذت می برد و خوشحال می شد؛ آیا اگر امام زمان (عجّل الله فرجه) تو را ببیند، خوشحال می شود؟» سرافکنده گفتم: «همین مقدار که امام زمان (عجّل الله فرجه) از من عصبانی نشود، برای من کافی است!»
14_ ائمه (علیهم السلام) در قیامت از افرادی شفاعت می کنند که در این دنیا رابطه شان با ائمه (علیهم السلام) خوب باشد. هرکس اتصالش به امام زمان (عجّل الله فرجه) بیش تر است، آن جا هم بیشتر مشمول شفاعت خواهد بود و اگر کسی این جا رابطه اش قطع شود، مشمول شفاعت نخواهد شد.
امام مهدی (عجّل الله فرجه) امانت الهی:
﴿إِنَّ اللهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ إِنَّ اللهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ اللهَ کانَ سَمِیعاً بَصِیراً﴾ (نساء: 58).
«همانا خداوند فرمانتان می دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید و هرگاه میان مردم داوری کردید، به عدل حکم کنید. چه نیک است آنچه که خداوند شما را بدان پند می دهد. بی گمان خداوند شنوای بیناست».
نکته ها:
1. در فرهنگ قرآن، «امانت» مفهوم وسیعی دارد و تمام شئون زندگی سیاسی، اجتماعی و اخلاقی را شامل می شود.
2. امانتداری و رفتار عادلانه و دور از تبعیض، از نشانه های مهم ایمان است؛ چنان که خیانت در امانت، از علائم نفاق محسوب می شود. در حدیث است: «به رکوع و سجود طولانی افراد نگاه نکنید؛ بلکه به راستگویی و امانتداری آنان بنگرید»(81).
3. نافرمانی و ادا نکردن حقوق و وظایف خود در ارتباط با امانت، خیانت است؛ همان گونه که پیشی گرفتن ناصالحان بر صالحان در مسئولیت های اجتماعی، خیانت به خدا، رسول و مسلمانان است.
4. از امام رضا (علیه السلام) در مورد این آیه شریفه سؤال شد. ایشان فرمود: «هُمُ الائِمَّهُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ یُودِّیَ الامَامُ الامَانَهَ إِلَی مَنْ بَعْدَهُ وَ لا یَخُصَّ بِهَا غَیْرَهُ وَ لا یَزْوِیَهَا عَنْهُ(82)؛ ایشان، ائمه از آل محمد (علیهم السلام) هستند. هر امامی باید امانت امامت را به امام بعد از خود بسپارد، به دیگری ندهد و از امام هم دریغ نکند».
5. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «خداوند، چهارده نور از نور عظمت خود را چهارده هزار سال قبل از آفرینش آدم (علیه السلام) آفرید که آن ها ارواح ما هستند». عرض شد: «آن چهارده نور چه کسانی هستند؟» فرمود: «محمد و علی و فاطمه، حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین (علیهم السلام) که نهمینِ آن ها قائم ایشان است». سپس یکایک امامان را نام برد و آنگاه فرمود: «به خدا قسم، ما اوصیا و جانشینان بعد از پیامبریم. ما هستیم آن مقامی که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) عنایت کرد. ما درخت نبوت، زادگاه رحمت، معدن حکمت، چراغ های دانش، پایگاه رسالت، محل رفت و آمد ملائکه، صاحب اسرار خدا و امانت او در میان بندگانش هستیم»(83).
6. در روایات متعددی، منظور از امانت، رهبری جامعه معرفی شده است که اهل آن، اهل بیت (علیهم السلام) هستند. بازگرداندن رهبری امت به اهل بیت (علیهم السلام)، مصداق بارز عمل به این آیه است. آری! کلید خوش بختی جامعه، بر سر کار بودن افراد لایق و رفتار عادلانه است و منشأ نابسامانی های اجتماعی، ریاست نااهلان و قضاوت های ظالمانه. حضرت علی (علیه السلام) فرموده است: «من تقدّم علی قوم و هو یری فیهم من هو افضل، فقد خان الله و رسوله و المؤمنین(84)؛ هر کس خود را در جامعه بر دیگران مقدّم بدارد و پیشوا شود، در حالی که بداند افراد لایق تر از او وجود دارند، قطعاً به خدا و پیامبر و مؤمنان خیانت کرده است».
7. پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «من می روم و دو امانت در کنار شما می گذارم: قرآن و اهل بیتم». سپس فرمودند: «این دو هیچ وقت از هم جدا نمی شوند»(85). یعنی اهل بیت (علیهم السلام) معصوم اند؛ زیرا حتی با انجام یک خلاف، انسان از قرآن جدا می شود.
8. در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت (علیهم السلام) می خوانیم: «انتم الامانه المحفوظه؛ شما آن امانت حفظ شده هستید».
9. تشکیل حکومت لازم است؛ زیرا لازمه سپردن مسئولیت ها به اهلش و قضاوت عادلانه، برقراری نظام و حکومت الهی است. ﴿تُؤَدُّوا الْأَماناتِ... تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ﴾.
اطاعت از امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْء فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِیلًا﴾ (نساء: 59).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! خدا را اطاعت کنید و از رسول و اولوالامر خود (جانشینان پیامبر) اطاعت کنید. پس اگر درباره چیزی نزاع کردید، آن را به حکم خدا و پیامبر ارجاع دهید، اگر به خدا و قیامت ایمان دارید. این [رجوع به قرآن و سنت برای حل اختلاف] بهتر و پایانش نیکوتراست».
نکته ها:
1. در آیه، اطاعت از اولوالامر آمده، ولی به هنگام نزاع، مراجعه به آنان مطرح نشده است؛ بلکه تنها مرجع حلّ نزاع، خدا و رسول معرفی شده اند. این نشانه آن است که اگر در شناخت اولوالامر و مصداق آن نیز نزاع شد، باید به خدا و رسول مراجعه شود. اگر همه فرقه ها، قرآن و سنت را مرجع می دانستند، اختلاف ها حل، و وحدت و یکپارچگی حاکم می شد. ﴿فَرُدُّوهُ إِلَی اللهِ وَ الرَّسُولِ﴾.
2. قرآن درباره مفسدان، مسرفان، گمراهان، جاهلان، جباران و... دستور (لا تُطِعْ) و (لا تَتَّبِعْ) می دهد. بنابراین موارد (أَطِیعُوا) باید کسانی باشند که از اطاعتشان نهی نشده باشد و اطاعتشان در تضاد با اوامر خدا و رسول نباشد؛ یعنی اولو الامر باید همچون پیامبر معصوم باشند تا اطاعت از آنان، مانند اطاعت از پیامبر، لازم و بی چون و چرا باشد.
عصمت یعنی آن که انسان نه تنها گناه نکند، بلکه در فکر گناه هم نباشد. ما در برخی گناهان حالت عصمت داریم؛ زیرا تاکنون مرتکب آن نشده ایم و فکر آن را هم نکرده ایم؛ نظیر عریان شدن در کوچه و بازار، خودکشی یا کشتن دیگران. همان گونه که ما به خاطر آگاهی و علمی که به زشتی و پستی و بدعاقبتی بسیاری از گناهان داریم، هرگز به فکر انجام آن ها نیستیم، امام هم به خاطر علم و یقینی که به ناپسندی همه گناهان دارد، هرگز گرد آن نمی رود.
لزوم عصمت امام از خطا و نسیان نیز به جهت آن است که ما معمولاً در رفتار و منش خود دچار خطا و اشتباه می شویم؛ پس به یک امام معصوم نیاز داریم تا به او مراجعه کرده و حقیقت را بازشناسیم و او ما را از اشتباه حفظ کند. لذا او نباید خطاکار باشد.
3. جابر بن یزید جعفی گوید: از جابر بن عبدالله انصاری شنیدم که می گفت: وقتی خدای تعالی بر پیامبرش این آیه را فرو فرستاد: ﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ﴾، عرض کردم: «یا رسول الله! خدا و رسولش را شناخته ایم، اما اولوالامری که خداوند طاعت آن ها را مقرون طاعت خود کرده، چه کسانی هستند؟»
فرمود: «ای جابر! آن ها جانشینان من و ائمه مسلمین پس از من هستند. اول ایشان، علی بن ابی طالب است و بعد از او حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی که در تورات به «باقر» معروف است و تو ای جابر، او را خواهی دید. پس آن گاه که او را دیدار کردی سلام مرا به او برسان.
و پس از او، جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی، ائمه مسلمین خواهند بود و پس از حسن بن علی، فرزندش _ که هم نام و هم کنیه من است _ حجت خدا در زمین و بقیت او در بین عبادش، امام مسلمین خواهد بود. او کسی است که خدای تعالی مشرق و مغرب زمین را به دست او بگشاید. او کسی است که از شیعیان و اولیائش غایب شود، غیبتی که بر عقیده به امامت او باقی نماند، مگر کسی که خداوند قلبش را به ایمان امتحان کرده باشد»(86).
4. در حدیثی دیگر، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ذکر اسامی ائمه معصومین (علیهم السلام) برای جابر، به وی فرمود: «ای جابر! آنان جانشینان و اوصیا و اولاد و عترت من هستند؛ کسی که ایشان را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده، و کسی که از آنان سرپیچی کند، مرا سرپیچی کرده، و کسی که ایشان را یا یکی از آنان را انکار کند، مرا انکار کرده است»(87).
5. پیامبر اعظم (عجّل الله فرجه) درباره لزوم اطاعت از قائم آل محمد (عجّل الله فرجه) فرمود: «الْقَائِمُ مِنْ وُلْدِی اسْمُهُ اسْمِی وَ کُنْیَتُهُ کُنْیَتِی وَ شَمَائِلُهُ شَمَائِلِی وَ سُنَّتُهُ سُنَّتِی یُقِیمُ النَّاسَ عَلَی مِلَّتِی وَ شَرِیعَتِی وَ یَدْعُوهُمْ إِلَی کِتَابِ رَبِّی عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَدْ أَطَاعَنِی وَ مَنْ عَصَاهُ فَقَدْ عَصَانِی وَ مَنْ أَنْکَرَهُ فِی غَیْبَتِهِ فَقَدْ أَنْکَرَنِی وَ مَنْ کَذَّبَهُ فَقَدْ کَذَّبَنِی وَ مَنْ صَدَّقَهُ فَقَدْ صَدَّقَنِی إِلَی اللهِ أَشْکُو الْمُکَذِّبِینَ لِی فِی أَمْرِهِ وَ الْجَاحِدِینَ لِقَوْلِی فِی شَأْنِهِ وَ الْمُضِلِّینَ لِأُمَّتِی عَنْ طَرِیقَتِه(88)؛ قائم از فرزندان من است. نامش نام من و کنیه اش کنیه من است. شمائل او، شمائل من و روش او، روش من است. مردم را بر آئین و دینم بدارد و آن ها را به کتاب پروردگارم فراخواند. کسی که او را اطاعت کند، مرا اطاعت کرده، و کسی که او را نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است. کسی که او را در دوران غیبتش انکار نماید، مرا انکار نموده، کسی که او را تکذیب کند، مرا تکذیب کرده، و کسی که او را تصدیق نماید، مرا تصدیق نموده است. از کسانی که گفتار مرا درباره او انکار و تکذیب می کنند و از کسانی از امتم که مردم را از طریقه او گمراه می سازند، به خداوند شکایت می برم».
6. آثار اطاعت از امام:
وفا کردن به تعهدات از سوی امام و امت، آثاری دارد که حضرت علی (علیه السلام) در _نهج البلاغه_ آن را چنین توصیف می فرماید(89):
_ شکل گرفتن علاقه ها و تشکل نیروها (نظاماً لُالفتهم).
_ نفوذ ناپذیری و مصونیت مکتب در مقابل هرگونه خطر تحریف و بدعت و التقاط (و عزّاً لدینهم).
_ تضعیف باطل و استحکام پایگاه حق (و عزّ الحق بینهم)
_ روشن شدن راه های دین (و قامت مناهجُ الدین)
_ مستقرّ شدن استوانه های عدالت (و اعتدلت معالم العدل)
_ قرار گرفتن امور در مجاری خود (و جرت علی اذلالها السُنن)
_ بسته شدن راه نفوذ دشمن و بهانه گیری بدخواهان (و طُمِع فی بقاء الدوله و یئستْ مَطامع الاعداء)
7. اسلام مکتبی است که عقاید و سیاستش به هم آمیخته است. اطاعت از رسول و اولو الامر _ که امری سیاسی است _ با ایمان به خدا و قیامت _ که امری اعتقادی است _ آمیخته است. (أَطِیعُوا اللهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ)
8. این آیه به وظیفه مردم در برابر خدا و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اشاره می کند. با وجود سه مرجع «خدا»، «پیامبر» و «اولوالامر»، مردم هرگز در بن بست قرار نمی گیرند. ذکر این سه مرجع برای اطاعت، با توحید قرآنی منافات ندارد؛ چون اطاعت از پیامبر و اولوالامر در طول اطاعت از خداوند است، نه در عرض آن. در حقیقت، اطاعت از آن دو، شعاعی از اطاعت خداست و به فرمان خداوند، اطاعت از آن ها نیز لازم است.
9. پرسش: با وجود لزوم اطاعت از امام، حالا که امام زمان غایب است، چه باید کنیم؟
پاسخ: در زمان غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ما به حال خود رها نشده ایم؛ بلکه ملتزم به پیروی از فقها و اسلام شناسان عادل و باتقوا _ که نواب عام آن حضرت اند _ هستیم. بنابراین بر ما لازم است که در حوادث و مشکلات، گوش به فرمان حکم خدا که از طریق فقیه جامع الشرایط و عادل به ما ابلاغ می شود، باشیم.
خود امام زمان (عجّل الله فرجه) نامه دادند که در زمان غیبت من به مجتهد عادل رجوع کنید و فرمودند: «در حوادث جامعه و پیش آمدها، به علما و دانشمندانی که علوم ما را نقل می کنند مراجعه کنید که من آن ها را به عنوان حجت در میان شما قرار دادم و خودم حجت خدا هستم»(90).
البته این مجتهد خصوصیاتی دارد که امام حسن عسکری (علیه السلام) درباره آن فرموده است: «هر فقیهی که مراقب نفسش، حافظ دینش، مخالف هوای نفسش و مطیع امر مولایش می باشد، بر عوام است که از او تقلید کنند. و این شرایط، تنها شامل برخی از فقهای شیعی می شود، نه تمامشان»(91).
پس وظیفه ما اطاعت از مجتهد عادل است. اگرچه مجتهد، امام معصوم نیست، ولی از نظر عقل و اسلام، هر مسلمانی یا باید خودش فقیه باشد یا در گرفتن برنامه های عبادی اش از فقیه کمک بگیرد. اگر فقیه راه را درست رفت و اشتباهی نکرد، دو اجر دارد و اگر هم اشتباه رفت، چون عادل بوده و خطای عمومی انجام نداده است، باز هم به خاطر زحماتش اجر دارد.
مجتهد عادل، عصمت ندارد؛ ولی کلام او حجیت دارد. همان گونه که پزشکان عصمت ندارند، ولی نسخه آنان برای بیمار حجت است. حتی مراجع تقلید وقتی که بیمار می شوند یا نیاز به عمل جراحی دارند، تسلیم پزشکان می شوند.
امام زمان (عجّل الله فرجه)، رفیق مهربان:
﴿وَ مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾ (نساء: 69).
«و هر کس که از خدا و پیامبر اطاعت کند، پس آنان [در قیامت] با کسانی همدم خواهند بود که خداوند بر آنان نعمت داده است، مانند پیامبران، صدیقان، شهیدان و صالحان، و اینان چه همدم های خوبی هستند».
نکته ها:
1. در سوره حمد، گروه ﴿أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ﴾ مصداق ره پویان صراط مستقیم ذکر شده و این، بار دوم است که در کنار آیه صراط مستقیم، گروه ﴿أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ﴾ مطرح شده است. گویا غیر از انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان، دیگران به بیراهه می روند و راه مسقیم، منحصراً راه این چهار گروه است.
2. رفیق خوب، انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان اند. رفقای دنیایی را هم باید با همین خصلت ها گزینش کرد. ﴿حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾.
3. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در تفسیر این آیه فرمود: «مِنَ النَّبِیِّینَ یعنی مُحَمَّد و مِنَ الصِّدِّیقِینَ یعنی عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب و مِنَ الشُّهَداءِ یعنی حَمْزَه وَ مِنَ الصَّالِحِینَ یعنی الْحَسَن وَ الْحُسَیْنُ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً یعنی الْقَائِمُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ»(92).
4. امام رضا (علیه السلام) در حدیثی مفصل در بیان ویژگی های امام فرمود: «الْإِمَامُ الْأَنِیسُ الرَّفِیق(93)؛ امام، همدم و رفیق واقعی است».
5. حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ما را دوست دارند و فرمودند: «همانا ما از رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و شما را از یاد نمی بریم؛ چراکه در غیر این صورت، سختی ها و گرفتاری ها بر شما فرو می آید و دشمنان، شما را ریشه کن کرده و از بین می برند»(94). حالا که امام زمان (عجّل الله فرجه) ما را فراموش نمی کنند، ما هم نباید ایشان را فراموش کنیم.
6. پرسش: چگونه اراده خود را تقویت کنیم؟
پاسخ: یکی از کارهایی که باعث تقویت اراده می شود، آن است که با افرادی که اراده قوی دارند، رفیق شویم و بهترین رفیق، امام زمان (عجّل الله فرجه) است.
7. پرسش: با چه کسی رفیق شویم؟
پاسخ: با کسی رفیق شوید که به شما انرژی و آینده نگری بدهد. در حدیث است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «حواریون به عیسی (علیه السلام) گفتند: یا روح الله! با که بنشینیم؟ فرمود: با کسی که دیدارش شما را به یاد خدا اندازد و سخنش دانشتان را زیاد کند و کردارش شما را به آخرت تشویق کند»(95).
8. مرحوم حضرت آیت الله گلپایگانی تعریف می فرمودند: «وقتی که حضرت آیت الله حائری برای تأسیس حوزه به قم آمده بودند، وضع طلبه ها خوب نبود. طلبه سیدی که مشکل مالی داشت، برای گرفتن مبلغی پول به یکی از اعضای دفتر ایشان مراجعه کرد. آن شخص می گوید: شب در مدرسه فیضیه با آقای حاج میرزا مهدی بروجردی در حجره بودیم که به خواب رفتم. خواب دیدم که شخصی محترم به حجره آمد و گفت: «حضرت رسول (عجّل الله فرجه) می فرمایند: به شیخ عبدالکریم حائری بگویید مضطرب نباش که بر اثر گریه های امام زمان (عجّل الله فرجه) وجوهات شرعیه متوجه قم شد».
از خواب بیدار شدم و برای سفارش آن طلبه سید به خدمت آیت الله حائری رفتم.
ایشان گفتند: «به مقسّم بگویید شهریه را بپردازد. خواب شما صادقانه بود و وجوهی برای ما رسیده است». آن شخص می گفت: ایشان از خواب من مطلع بود، در حالی که من آن را برای کسی تعریف نکرده بودم»(96).
9. پدر شیخ صدوق بچه دار نمی شد. نامه ای به محضر مبارک امام زمان (عجّل الله فرجه) نوشت تا حضرت در حقش دعا کند و نامه را به وسیله حسین بن روح به آن حضرت رساند. امام (علیه السلام) در حقش دعا کرد و در جواب نامه اش نوشت: «قد دعونا الله لک بذلک، و سترزق ولدین ذکرین خیرین»(97). پس از آن، به برکت دعای آن حضرت (عجّل الله فرجه) صاحب دو فرزند عالم و فقیه شد. یکی از آن ها شیخ صدوق معروف به ابن بابویه است که قبرش نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم می باشد.
10. یکی از علمای نجف می گوید: «شبی در تاریکی شخصی را دیدم که داشت به طرف حرم امیر المؤمنین (علیه السلام) می رفت. به دنبالش رفتم. دیدم درهای حرم به رویش باز شد و او وارد شد و در مقابل ضریح ایستاد. سؤالاتی کرد و جواب شنید و بعد به طرف مسجد کوفه روانه شد و در مقابل محراب باز سؤالاتی کرد و جواب شنید و از مسجد بیرون آمد.
جلو رفتم و دیدم مقدس اردبیلی است. سلام کردم و قضیه را جویا شدم. از من تعهد گرفت که تا زنده است آن ماجرا را فاش نکنم. بعد فرمود: وقتی بعضی از مسائل بر من مشتبه می شود، به نزد قبر حضرت امیر (علیه السلام) می آیم و از ایشان جواب می گیرم. امشب آقا مرا به فرزندش امام زمان (عجّل الله فرجه) حواله فرمود که در محراب مسجد کوفه بود، رفتم و جوابم را گرفتم»(98).
12. در مورد امام زمان (عجّل الله فرجه) آمده است که ایشان عامل تألیف دل هاست. «أین مؤلف شمل الصلاح و الرضا»(99).
13. اطاعت از رسول، پرتوی از اطاعت خدا و در طول آن است؛ پس با توحید منافاتی ندارد. ﴿مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ﴾
امام مهدی (عجّل الله فرجه) و حضرت مسیح (علیه السلام):
﴿وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً﴾ (نساء: 159).
«و هیچ کس از اهل کتاب نیست، مگر آن که پیش از مرگش، به او (مسیح) ایمان می آورد و او روز قیامت، بر آنان گواه خواهد بود».
نکته ها:
1. طبق روایات شیعه و سنّی، عیسی (علیه السلام) در آخرالزمان از آسمان فرود می آید و پشت سر امام زمان (عجّل الله فرجه) نماز می خواند و پس از زندگی طولانی، از دنیا می رود. در هنگام فرود عیسی (علیه السلام)، مسیحیان به او ایمان صحیح می آورند، نه آن که او را پسر خدا بدانند. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «عیسی (علیه السلام) قبل از روز قیامت فرو خواهد آمد و به دنیا احدی از ملت های یهودی و دیگران نمی ماند، مگر آن که به او ایمان می آورد و او پشت سر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نماز خواهد خواند»(100).
2. فردی یهودی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و معجزات حضرت موسی (علیه السلام) را به رخ ایشان کشید. آن حضرت فرمود: «نارواست که انسان از خود ستایش کند، ولی برای اطلاع تو می گویم که حضرت آدم (علیه السلام) برای توبه خود، حضرت نوح (علیه السلام) برای نجات از غرق شدن، حضرت ابراهیم (علیه السلام) برای نجات از آتش و حضرت موسی (علیه السلام) برای نجات از ترس، خدا را به حق من و آل من سوگند دادند.
ای یهودی! اگر موسی (علیه السلام) مرا می دید، به من ایمان می آورد. حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از نسل من است که حضرت عیسی (علیه السلام) برای یاری او از آسمان فرو خواهد آمد و پشت سر او نماز خواهد خواند».
3. محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از قائم آل محمد (عجّل الله فرجه) پرسش کنم که ایشان پیش از آن که من سؤال کنم، فرمود: «ای محمد بن مسلم! در قائم آل محمد شباهتی با پنج تن از انبیا وجود دارد؛ یونس بن متی (علیهما السلام) و یوسف بن یعقوب (علیهما السلام) و موسی (علیه السلام) و عیسی (علیه السلام) و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم).
اما شباهت او با یونس بن متی (علیه السلام) آن است که وقتی پس از غیبت خود در کبر سن باز می گردد، جوان است. شباهت او با یوسف بن یعقوب (علیهما السلام) آن است که از خاص و عام غایب می شود و او از برادرانش نیز مخفی گشت و امر او بر پدرش هم پوشیده بود، با وجود آن که مسافت بین او و پدرش و خاندان و شیعیانش کم بود.
اما شباهت او با موسی (علیه السلام) دوام خوف، طول غیبت، خفای ولادت و رنج شیعیانش پس از وی است که آزار و اذیت و خواری می بینند تا آن که خدای تعالی اذن ظهور دهد و او را بر دشمنانش نصرت و تأیید فرماید. اما شباهت او با عیسی (علیه السلام) اختلافی است که درباره وی شکل می گیرد تا به غایتی که گروهی گویند متولد نشده، و گروهی گویند فوت کرده، و گروهی گویند کشته شده و به صلیب آویخته شده است.
اما شباهت او با جدش محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) خروج او با شمشیر است و این که او جبارین و طواغیت و دشمنان خدا و رسول را خواهد کشت و این که با شمشیر و رعب، یاری می شود و هیچ پرچمی از او باز نگردد»(101).
4. در لوح حضرت فاطمه (علیها السلام) آمده است: «... و از او (امام هادی (علیه السلام)) به وجود آورم دعوت کننده به راه من و خزانه دار دانش من [امام] حسن (علیه السلام) را. سپس این امر را کامل کنم با فرزندش (حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)) که رحمت برای جهانیان است. او کمال موسی (علیه السلام) و بها و نورانیت عیسی (علیه السلام) و صبر ایوب (علیه السلام) را دارد»(102).
ولایت فقیه در عصر غیبت:
﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراهَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُوا لِلَّذِینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ﴾ (مائده: 44).
«همانا ما تورات را نازل کردیم [که] در آن، هدایت و نور است. پیامبران الهی که تسلیم فرمان خدا بودند، بر طبق آن برای یهود حکم می کردند و [هم چنین] مربیان الهی و دانشمندان بر طبق این کتاب آسمانی که حفاظت آن به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند، داوری می کردند. پس [ای علما!] از مردم نترسید [و احکام خدا را بیان کنید] و از [مخالفت با] من بترسید و آیات مرا به بهای اندک نفروشید. و کسانی که طبق آنچه خداوند نازل کرده حکم نکنند، پس آنان همان کافران اند».
نکته ها:
1. «ربّانی» از «ربّان» به معنای تربیت کننده است. به گفته بعضی، «ربّانی» کسی است که با «ربّ العالمین» پیوند خورده، با علم و عمل، خدایی شده و تربیت مردم را بر عهده دارد.
2. از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «أنَا ربّانیّ هذه الامّه(103)؛ ربّانی این امت، من هستم».
3. «حِبْر» به معنای اثر نیک است. چون عالمان در جامعه منشأ اثر نیک هستند، به آنان حِبْر و احبار گفته می شود.
4. علمای هر امت، مسئول اجرای احکام الهی در میان مردم هستند: (یَحْکُمُ بِهَا... وَ الْأَحْبارُ) قرآن کریم می گوید: ما کتاب آسمانی تورات را فرستادیم و در این کتاب آسمانی، نور و هدایت است. انبیای الهی طبق همین کتاب آسمانی حکومت می کنند. پس از آن ها چه کسی باید حکومت کند؟ در ادامه می فرماید: (الرَّبَّانِیُّونَ) آیا پس از آن ها کسی دیگر چنین جایگاهی دارد؟ می فرماید: (الْأَحْبارُ)، یعنی عالمان دین نیز بر مبنای کتاب آسمانی، حق حکومت دارند و این همان ولایت فقیه است.
ملاحظه می کنید که ولایت فقیه در ادیان قبل از اسلام هم مطرح بوده است. پس فکر نکنیم که این مسأله امری است که فقط امام خمینی(ره) آورده است. آری، ولایت فقیه، ریشه در تمام ادیان دارد.
5. نقش ولایت فقیه همان نقش امامت و در ادامه خط انبیاست. توضیح آن که اسلام قوانینی درباره مسائل اقتصادی، جزایی، نظامی و قضایی دارد که نه اجازه می دهد آن احکام تعطیل شود و نه اختیار اجرای آن را به دست افراد جاهل به احکام می سپارد؛ بلکه اجرای آن را تنها به دست فقهای عادل و اسلام شناسان باتقوا سپرده تا در تمام حوادث، طبق قانون خدا حکم کنند. خداوند اطاعت از آن فقها را همچون اطاعت از امام معصوم و رسول گرامی واجب دانسته است.
آیا مسلمانان نیاز به حکومت و نظام ندارند؟ آیا جامعه و کشور اسلامی نباید حفظ شود؟ آیا حفظ مرزها لازم نیست؟ آیا قوانین در کشور اسلامی نباید اجرا شود؟ آیا حقّ مظلوم نباید از ظالم گرفته شود و ظالم به مجازات برسد؟ آیا صدای اسلام نباید به همه دنیا برسد؟ آیا تلاش انبیا و امامان تنها برای زمان خود آنان بود یا برای همه زمان ها و مکان ها؟
اگر جواب مثبت است و اسلام نیاز به نظام، حکومت، جامعه و قانون دارد و حفظ حقوق و مرزها هنوز هم مطرح است، باید در زمان غیبت نیز حکومت اسلامی برپا باشد. زیرا بدون یک تشکیلات حساب شده و دقیق، به خصوص در زمان ما که تمام مخالفان اسلام دارای تشکیلاتی بس بزرگ و دقیق هستند، هرگز نمی توانیم از قانون و مکتب و مرز و جان و مال و آبروی خود دفاع کنیم.
و اگر حکومت لازم است، حاکم هم لازم است؛ زیرا حکومت بدون حاکم محال است. اکنون که اسلام برای اجرای قوانین خود، هم نیاز به حکومت دارد و هم حاکم، باید ببینیم حاکم چه شرایطی باید داشته باشد. آیا لازم است حکم خدا را عمیقاً بداند یا نه؟ آیا عدالت داشته باشد یا نه؟ آیا آشنا و آگاه به مسائل و حوادث باشد یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است و به حاکمِ اسلام شناس باتقوا و سیاستمدار نیاز است، این همان است که ما آن را ولایت فقیه می نامیم.
6. کسانی که ولایت فقیه را قبول ندارند باید یکی از نظریه های زیر را بپذیرند:
_ اسلام تنها نماز و روزه و یک سری عبادات فردی و اخلاقیات است و در مسائل مهم اجتماعی، حقوقی، قضایی، سیاسی و اقتصادی دخالتی ندارد.
_ اسلام تنها برای زمان رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده، و بعد از آن، دیگر جای قوانین مهم اجتماعی تنها در لابه لای کتاب هاست.
_ اسلام دارای قوانین حکومتی و اجتماعی است، اما شرایطی برای مجریان آن قرار نداده و هرکس، گرچه جاهل و فاسق باشد، می تواند زمام امور را به دست بگیرد.
حال سؤال این است که آیا جامعه اسلامی در زمان غیبت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیاز به حاکم و حکومت ندارد؟! امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «هیچ ملت و امتی بدون رهبر نیست. قوام جامعه وابسته به وجود رهبر است تا به فرمان او هم بیت المال جمع و تقسیم شود، هم با دشمنان خدا نبرد شود و هم مردم را تشکل داده و از تفرقه و تشتت حفظ کند. اگر جامعه چنین رهبری نداشته باشد، از هم می پاشد و قوانین خدا و دستورات رسول الله و احکام الهی تغییر می کند»(104).
مشاهده می فرمائید که مسأله رهبری و حکومت در بیان امام رضا (علیه السلام) به عنوان مهم ترین مسأله زندگی مطرح شده و ناگفته پیداست که گرفتن مالیات به نفع محرومان و تقسیم عادلانه آن و نبرد با مخالفان و تشکل افراد جامعه، چیزی نیست که تنها مربوط به زمان حضور امامان معصوم (علیهم السلام) باشد و امت اسلامی در زمان غیبت به حال خود رها شده باشند و حکومت و حاکمی برای مسائل فوق لازم نباشد.
بر اساس روایات نیز اسلام بار حکومت را به دوش فقیه عادل گذارده است. به گوشه ای از این دسته روایات اشاره می کنیم:
_ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فقها را خلیفه خود معرفی کرده و فرموده است: «الّلهم ارحم خلفائی؛ خداوندا! جانشینان مرا مورد لطف و رحمت قرار ده!» از آن حضرت سؤال شد: «جانشینان شما چه کسانی هستند؟» فرمود: «الفقهاء»(105) و در جای دیگر فرمود: «العلماء ورثه الانبیاء(106)؛ علما، وارثان انبیا هستند».
_ حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «خداوند از علما پیمان گرفته است که در برابر غارتگری ستمگران و گرسنگی محرومان خاموش نمانند»(107). شکی نیست که حمایت از مظلومان و محکومیت ظالمان، نیاز به قدرت و تشکیلات دارد؛ از این رو در جای دیگر فرموده است: «العلماء حکّام علی الناس(108)؛ علما، حاکمان مردم هستند».
_ امام حسین (علیه السلام) می فرماید: «مجرای امور و احکام باید به دست علمای خداشناس و باتقوا باشد، کسانی که در حرام و حلال خدا خیانت نمی کنند و امانت را حفظ می نمایند»(109).
_ از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد که آیا شیعیان اجازه دارند برای رفع نزاع های خود به نظام طاغوتی مراجعه کنند؟ امام فرمودند: «مراجعه به آن ها ممنوع است و حتی اگر شخصی حقّ خود را از طریق دستگاه طاغوتی به دست آورد، تصرف در آن حرام است(110). بلکه در این موارد، وظیفه شما آن است که به افرادی مراجعه کنید که شناخت عمیق نسبت به علوم و روایات ما دارند. من آن ها را به عنوان قاضی و داور برای شما تعیین می کنم و بدانید که اگر او حکمی داد و شما آن را قبول نکردید، در واقع حکم خدا را کوچک شمرده اید و هر که آن فقها را رد کند، گویا ما را رد کرده و ردّ ما ردّ خدا و به منزله شرک به خدای بزرگ است»(111).
_ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: «الفقهاء حصون الاسلام(112)؛ فقها قلعه اسلام هستند».
_ امام زمان (عجّل الله فرجه) با خط مبارک خود، پیامی برای یکی از نواب خود نوشتند که در آن سفارش شده بود: «امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانّهم حجّتی علیکم و انا حجّه الله(113)؛ در حوادث جامعه و پیش آمدها به علما و دانشمندانی که علوم ما را نقل می کنند، مراجعه کنید که من آن ها را به عنوان حجت در میان شما قرار دادم و خود، حجت خدا هستم».
از این گونه احادیث متوجه می شویم که موضوع ولایت فقیه چیز تازه ای نیست که جمهوری اسلامی آن را مطرح کرده باشد، بلکه از آغاز بوده است؛ منتهی طاغوت ها و پادشاهان نگذاشتند که فرصتی برای عمل به این گونه احادیث پیدا شود. گنجی بود مخفی که امام خمینی(ره) آن را آشکار ساخت.
راه دور نرویم، مهم ترین رمز پیروزی ملت ایران در انقلاب خود، توجه به ولایت فقیه بود. فقیه جامع الشرایطی همچون امام(ره) دستور می داد و مردم با جان و دل می پذیرفتند. دستور داد شیرهای نفت را ببندید، سربازها از سربازخانه ها فرار کنند، کمبودها را از سهم امام جبران کنید، به تحصن خود ادامه دهید، اگر درب مساجد را بستند، وسط خیابان ها اقامه عزاداری نمایید و.... آیا این دستوراتِ به موقع امام در زمان طاغوت و پیروی مردم مسلمان، دلیل سقوط رژیم پهلوی نشد؟!
ایران کشور پهناوری بود که در طول تاریخ، هر وقت دشمنان به آن حمله کردند، گوشه ای از آن را جدا کردند؛ اما تنها زمانی نتوانستند حتی یک وجب از خاک آن را جدا کنند که کشور در دست ولیّ فقیه بود، با این که تمامی قدرت های استکباری جهان و عمّال آن ها، هماهنگ و متحد شده، و مصمم بر شکست ایران و تجزیه آن بودند. برای همین است که جهان خواران و مزدوران داخلی آن ها با ولایت فقیه مخالف اند و با انواع توطئه ها و تهمت ها در صدد تضعیف آن هستند.
ما از مخالفان ولایت فقیه می پرسیم: شما که دست امت را از دست فقیه عادل درمی آورید، می خواهید در دست چه کسی بگذارید؟ در این چند سال که مردم ولایت فقیه را پذیرفتند، چه ضرری کردند و از چه چیزی بازماندند؟ مگر تقلید تنها در مسائل عبادی است؟ مگر در مسائل اجتماعی و سیاسی و اقتصادی، احتمال حرام و حلال داده نمی شود و مگر نباید در هر موضوعی که احتمال حرام و حلال می دهیم، تقلید کنیم؟
آیا سپردن رهبری امت مسلمان به غیراسلام شناس، همچون سپردن دانشکده پزشکی به غیر پزشک نیست؟! آیا سپردن امت به دست افراد غیرعادل و گناه کار، خیانت به مقام انسان نیست؟ آیا نمی توانیم به دنیا اعلام کنیم که تنها کسانی لیاقت رهبری ما را دارند که از علم و تقوای خاصی برخوردار باشند؟ آیا زمان آن نرسیده که از پذیرش رهبری های غیرصادقانه و سیاست بازان و فرصت طلبان حرفه ای، شانه خالی کنیم و خود را در دامن اسلام انداخته و تنها رهبری را بپذیریم که با معیارهای وحی تطبیق کند؟
ویژگی های یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه):
﴿یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّهٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّهٍ عَلَی الْکافِرِینَ یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَهَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللهُ واسِعٌ عَلِیمٌ﴾ (مائده: 54).
«ای کسانی که ایمان آورده اید! هر کس از شما که از دین خود برگردد [به خدا ضرری نمی زند، چون] خداوند در آینده قومی را خواهد آورد که آنان را دوست دارد و آنان نیز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان، نرم و فروتن، و در برابر کافران، سرسخت و قاطع اند، در راه خدا جهاد می کنند و از ملامت هیچ ملامت کننده ای نمی هراسند. این فضل خداست که به هر که بخواهد [و شایسته ببیند] می دهد و خداوند وسعت بخش و بسیار داناست».
نکته ها:
1. امام صادق (علیه السلام) می فرمود: «همانا یاران صاحب این امر، برای او نگهداری شده اند؛ اگر همه مردم نیز از بین بروند، خداوند یارانش را به او می رساند، و آنان همان کسانی هستند که خدای عزوجل فرموده: اگر اینان بدان کافر شوند، پس به تحقیق، ما گروهی را که بدان کافر نیستند بر آن موکّل کرده ایم(114). و آنان همان کسانی هستند که خداوند درباره آنان فرموده است: خداوند به زودی گروهی را خواهد آورد که آنان را دوست می دارد و آنان نیز او را دوست می دارند، در برابر مؤمنان، فروتن، و در برابر کافران با عزت و درشتخو و سختگیر هستند»(115).
2. امام صادق (علیه السلام) در برخی از اوصاف یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) فرمود: «آنان مردانی هستند که دل هایشان مانند پاره های آهن است، شکی در ایمان به خدا در آن راه نیافته و در طریق ایمان، از سنگ محکم تر هستند. اگر آن ها را وادارند که کوه ها را از جای بکنند، از جای کنده و از میان برمی دارند.
لشکر آن ها قصد هیچ شهری نمی کند، جز این که آن را خراب می نماید. اسب های آن ها زین های زرین دارند و خود آن ها برای تبرک، بدن خود را به زین اسب امام می سایند. آن ها در جنگ ها امام را در میان گرفته و با جان خود از وی دفاع می کنند و هر کاری داشته باشد برایش انجام می دهند.
مردانی در میان آن ها هستند که شب ها نمی خوابند؛ زمزمه آن ها در حال عبادت، همچون زمزمه زنبور عسل است. تمام شب را به عبادت مشغول اند و روزها سواره به دشمن حمله می کنند. آن ها در وقت شب، راهب، و هنگام روز، شیرند.
فرمانبرداری آن ها از امام، بیش از فرمانبرداری کنیز از آقایش است. آن ها مانند چراغ های درخشنده اند و دل هایشان همچون قندیل های چراغ است. آن ها ادعای شهادت دارند و تمنا می کنند که در راه خداوند کشته شوند. شعار آنان این است: «ای خون خواهان حسین!» از هر جا می گذرند، رعب آن ها پیشاپیش آنان به اندازه یک ماه راه، در دل ها جای می گیرد و بدین گونه به پیش می روند. خداوند هم پیشرو به سوی حق و حقیقت را پیروز می گرداند»(116).
5. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مَنْ سُرَّ أَنْ یَکُونَ مِنْ أَصْحَابِ الْقَائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَ لْیَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحَاسِنِ الْأَخْلَاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَإِنْ مَاتَ وَ قَامَ الْقَائِمُ بَعْدَهُ کَانَ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ أَدْرَکَهُ فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا؛ هر کس که بودن در شمار یاران قائم (عجّل الله فرجه) شادمانش می سازد، باید در انتظار باشد و با حال انتظار به پرهیزگاری و خلق نیکو رفتار کند. پس اگر اجلش برسد و امام قائم (عجّل الله فرجه) پس از درگذشت او قیام کند، بهره او همچون بهره کسی است که آن حضرت را دریافته باشد. پس بکوشید و منتظر باشید»(117).
6. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا أَذْهَبَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْ شِیعَتِنَا الْعَاهَهَ وَ جَعَلَ قُلُوبَهُمْ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ وَ جَعَلَ قُوَّهَ الرَّجُلِ مِنْهُمْ قُوَّهَ أَرْبَعِینَ رَجُلًا وَ یَکُونُونَ حُکَّامَ الْأَرْضِ وَ سَنَامَهَا(118)؛ هنگامی که قائم ما قیام کند، خدای عزوجل از شیعه ما آفت را برطرف سازد و دل هایشان را همچون پاره های آهن کند و نیروی هر مرد از آنان را به اندازه نیروی چهل مرد قرار دهد و ایشان در آن زمان، فرمانروایان و بزرگان روی زمین خواهند بود».
7. ترسوها یار امام زمان (عجّل الله فرجه) نیستند. اگر چیزی را بخواهید بدوزید، به نخ محکم نیاز دارید نه نخ های وا رفته! کسانی که دو لیتر برای امام زمان (عجّل الله فرجه) گریه می کنند، ولی حاضر نیستند که برایش یک سیلی بخورند، یار امام زمان (عجّل الله فرجه) نیستند. بیایید آن گونه باشیم که وقتی امام زمان (عجّل الله فرجه) به ما نگاه می کند، لذت ببرد.
8. کسی که منتظر مصلح است، خود باید صالح باشد. مجرم نمی تواند منتظر مصلح باشد.
9. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «کسانی که منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند، برای دین خدا علنی و مخفیانه تلاش، و برای دینشان تبلیغ می کنند»(119). این همان معنای انتظار است. امام باقر (علیه السلام) خطاب به شیعیان فرمود: «لِیُعِنْ قَوِیُّکُمْ ضَعِیفَکُمْ وَ لْیَعْطِفْ غَنِیُّکُمْ عَلَی فَقِیرِکُم وَ لْیَنْصَحِ الرَّجُلُ أَخَاهُ کَنُصْحِهِ لِنَفْسِهِ وَ اکْتُمُوا أَسْرَارَنَا(120)؛ قوی ها، ضعیف ها را کمک کنند، غنی به فقیر محبت کند، همان گونه که برای خودتان خیرخواهی می کنید، برای مردم خیرخواهی کنید و اسرار ما را حفظ کنید». ایشان بعد از جملاتی، در آخر می فرماید: اگر این چنین بودید و یکی از شما قبل از قیام قائم آل محمد (علیهم السلام) از دنیا رفت، «کَانَ شَهِیداً»، یعنی شهید از دنیا رفته است.
10. یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) علاوه بر تعهد، تخصص هم دارند. شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: «آیا در هنگام ظهور، مؤمنی غیر از آن سی صد و سیزده نفر نیست؟» ایشان فرمود: «بَلَی، وَ لَکِنْ هَذِهِ الْعِدَّهُ الَّتِی یُخْرِجُ اللهُ فِیهَا الْقَائِمَ، هُمُ النُّجَبَاءُ وَ الْقُضَاهُ وَ الْحُکَّامُ وَ الْفُقَهَاءُ فِی الدِّینِ(121)؛ بله، ولی این عده ای که حضرت قائم (عجّل الله فرجه) با آن ها قیام می کند، از نجیبان و قاضیان و حاکمان و فقیهان دین هستند».
11. مدیریت و حکومت، نیاز به لیاقت و صلاحیت های خاصی دارد. قرآن می فرماید: ﴿انّ الارض یرثها عبادیَ الصّالحون﴾ (انبیاء: 105) وارثان زمین دو ویژگی دارند: یکی، بنده خدا بودن و داشتن تقوای الهی (عبادی) و دیگری برخورداری از صلاحیت که همان لیاقت، تخصص و مدیریت لازم است.
فضیلت و معنای انتظار:
﴿قالَ قَدْ وَقَعَ عَلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ رِجْسٌ وَ غَضَبٌ أَتُجادِلُونَنِی فِی أَسْماءٍ سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما نَزَّلَ اللهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ﴾ (اعراف: 71).
«[حضرت هود (علیه السلام) با دیدن سرسختی قوم عاد] گفت: پلیدی و خشم و عقوبت از سوی پروردگارتان بر شما حتمی شد. آیا با من درباره نام هایی جدل می کنید که شما و نیاکانتان بر آن [بت ها] نهاده اید؟ خداوند نسبت به حقانیت معبودهای شما برهانی نازل نکرده است. پس منتظر باشید، من هم با شما از منتظرانم».
نکته ها:
1. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «چقدر صبر کردن و انتظار فرج کشیدن نیکوست! آیا نشنیده اید که عبد صالح فرمود: ﴿انْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِین﴾؛ پس منتظر باشید، من هم با شما از منتظرانم»(122).
2. پیامبر خدا (عجّل الله فرجه) فرمود: «افْضَلُ الْعِبادَهِ انْتِظارُ الْفَرَجِ(123)؛ انتظار فرج و گشایش، برترین عبادت است».
3. هر کس در زندگی خود، انتظار و امیدی دارد و البته زندگی به این امیدهاست. اگر چراغ امید خاموش بشود، دیگر کسی دنبال کاری نمی رود. منتهی باید دید که چه انتظاری ارزش دارد؟ همه افراد امید دارند، اما روشن فکر کسی است که در انتظار صلح جهانی باشد و برای همه مردم فکر کند.
اگر خواستید ببینید فردی چقدر ارزش دارد، ببینید آرزویش چیست؟ آرزوی یک بچه آدامس است! اما هرچه روح بزرگ تر شود، امیدهای او هم بزرگ تر می شود. بزرگ ترین افراد کسانی هستند که در انتظار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) باشند. چون انتظار حضرت، یعنی امید جهانی؛ خیر جهانی؛ عدالت جهانی؛ امنیت جهانی!
هرچه آرزو کوچک تر باشد، نشان می دهد که شخص کوچک تر است و هرچه آرزو بزرگ تر باشد، شخص بزرگ تر است. انتظار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) یعنی انتظار همه خوبی ها و محو همه بدی ها.
4. باید دانست که انتظار، یک عمل است؛ زیرا در روایات ما آمده است: «أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ» و نمی گوید: «افضل الحالات». پس انتظار، عمل است؛ نه حالت و سکوت و سکون. انسانی که منتظر مسافرش است یا کشاورزی که منتظر رسیدن میوه هاست، آسوده خاطر نمی نشیند. ما که منتظر آقا هستیم، باید رفتارمان با رفتار آقا یک سنخیتی داشته باشد؛ پس منتظر یعنی انسان تلاشگر.
5. انتظار یعنی اعتراض به وضع موجود و امید به باز شدن درهای رحمت و معرفت. انتظار یعنی من منتظرم جهان پر از عدل شود. در دعای افتتاح که منسوب به امام عصر (عجّل الله فرجه) است، می خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکُوا الیک؛ خدایا! ما به تو شکایت می کنیم». یعنی نظام های طاغوتی موجود در روی زمین را قبول نداریم، پس چه حکومتی را قبول داریم؟ پاسخ آن در ادامه دعا آمده است: «إِنَّا نَرْغَبُ إِلَیْکَ فِی دَوْلَهٍ کَرِیمَهٍ».
6. در زمانی که استاد شهید مطهری (ره) در تهران بودند و برای تدریس به قم تشریف می آوردند، مدتی در قم میزبان ایشان بودم. در همان زمان و در مسیر راه، سؤالات زیادی از ایشان می پرسیدم که یکی از آن ها درباره انتظار ظهور بود. ایشان درباره حقیقت انتظار، مثلی را از مرحوم حجت الاسلام راشد _ که قبلاً در رادیو سخنرانی می کرد و مرد دانشمندی بود _ نقل نمودند و گفتند: «وقتی شب می شود، همه ما در انتظار خورشید هستیم؛ اما معنی انتظار خورشید، این نیست که در تاریکی بنشینیم. هم منتظر خورشید هستیم، هم بلند می شویم و کاری انجام می دهیم و چراغی روشن کنیم».
7. کسی که منتظر مصلح است، باید صالح باشد. انسان بی تفاوت و بی غیرت و بی پول و بی قدرت که نمی تواند بگوید: یا حجت بن الحسن، تشریف بیاور! کسانی که در انقلاب و نظام اسلامی نقشی نداشته و ندارند، اول از خدا بخواهند که به آن ها نقشی بدهد و بعد دعای ندبه بخوانند! وقتی می گوییم: مهدی بیا، حضرت بیاید چه کند؟ لابد می گویید او خواهد آمد تا از حق مردم دفاع کند. خیلی خب! وقتی هشت سال جنگ تحمیلی بود، شما چقدر از حق دفاع کردید؟ در این حوض چقدر شنا کرده اید که حالا اقیانوس اطلس می خواهید؟! کسانی که در انقلاب هیچ نقشی نداشتند، اصلاً رویشان می شود که بگویند: مهدی بیا؟!
8. علامت اخلاص، انتظار فرج است. از امام جواد (علیه السلام) درباره چرایی لقب «منتظَر» برای امام زمان (عجّل الله فرجه) سؤال شد. ایشان فرمود: «زیرا ایام غیبتش طولانی، و مدتش زیاد شود و مخلصان در انتظار قیامش باشند و شکاکان انکارش کنند و منکران، یادش را استهزاء کنند»(124).
9. ابوبصیر روایت کرده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیا شما را از چیزی آگاه نکنم که خداوند بدون آن، هیچ عملی را از بندگان نمی پذیرد؟ گواهی دادن بر این که هیچ معبودی جز خدا نیست و این که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده [و فرستاده] اوست، و اقرار به هر آنچه خداوند امر فرموده و ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما و پرهیزگاری و کوشش و خویشتن داری و انتظار حضرت قائم (عجّل الله فرجه)»(125).
زمینه سازی برای ظهور:
﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ﴾ (اعراف: 96).
«و اگر مردم شهرها و آبادی ها ایمان آورده و تقوا پیشه کرده بودند، قطعاً [درهای] برکات آسمان و زمین را برآنان می گشودیم، ولی آنان [آیات ما را] تکذیب کردند، پس ما هم به خاطر عملکردشان آنان را [به قهر خود] گرفتیم».
نکته ها:
1. «برکات» جمع «برکت» و به معنای «موهبت های ثابت و پایدار» است. در معنای برکت، «کثرت»، «خیر» و «افزایش» وجود دارد. برکات، شامل برکت های مادی و معنوی می شود؛ مثل برکت در عمر، دارایی، علم، کتاب و...
2. از مصادیق بارز این آیه، دوران ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است که به گفته روایات، در آن زمان، برکات از آسمان و زمین به مردم می رسد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «چون حضرت قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، به عدالت حکم فرماید و در دوران او ستم برداشته شود و راه ها امن گردد و زمین برکت های خود را بیرون آورد و هر حقی به اهلش رسد»(126). و امام حسن (علیه السلام) فرمود: «در دولت او درّندگان آزادانه زندگی می کنند و زمین گیاهان خود را بیرون می دهد و آسمان برکات خود را فرو می فرستد و گنج ها و معادن زمین برای او آشکار می شود»(127).
1. ایمان به تنهایی کافی نیست، بلکه تقوا نیز لازم است. (آمَنُوا وَ اتَّقَوْا)
2. سرمایه گذاری روی فرهنگ و معنویت جامعه، بازده اقتصادی هم دارد. (آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ)
3. بستن و گشایش، در اختیار خداست: (لَفَتَحْنا)؛ اما بازتابی از عمل کرد ماست.
4. عامل محرومیت ها و مشکلات، عمل کرد خود ماست. (بِما کانُوا یَکْسِبُونَ)
5. برای این که اسلام در دنیا فراگیر شود، شرایط باید مهیا شود. به عبارت دیگر عوامل پیروزی در چند چیز است:
_ رهبر توانا و لایق: ﴿زادَهُ بَسْطَهً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ﴾ (بقره: 247).
_ پیروان مؤمن: ﴿قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللهِ﴾ (بقره: 249).
_ توکل: ﴿کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللهِ﴾ (بقره: 249).
_ صبر و استقامت: ﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَیْنا صَبْراً وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا﴾ (بقره: 250).
_ اخلاص و انگیزه الهی: ﴿وَ انْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ﴾ (بقره: 250).
_ وحدت: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ﴾ (انفال: 46).
_ امداد الهی: ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ فِی مَواطِنَ کَثِیرَهٍ﴾ (توبه: 25).
_ دوری از غرور: ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ (انفال: 17).
6. آمادگی جهانی هنوز مشاهده نمی شود؛ لذا باید تلاش کرد و زمینه های لازم را برای آن فراهم ساخت. امام زمان (عجّل الله فرجه) وقتی ظهور می کند که آمادگی از هر جهت در مردم وجود داشته باشد و مردم به معارف و اندیشه های قرآن و اسلام، آگاه باشند و برای حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) آمادگی پیدا کنند.
کسانی که منتظر مصلح هستند، باید خودشان هم آدم صالحی باشند. نمی شود آدم منتظر مصلح باشد، ولی خودش صالح نباشد. نمی شود صبر کنیم تا امام زمان (عجّل الله فرجه) بیاید و همه چیز را درست کند. ما شب ها منتظر خورشید هستیم، اما خودمان هم چراغ روشن می کنیم. پس باید هم منتظر امام باشیم و هم خودمان تلاش کنیم.
7. برخی می گویند که در برخی احادیث آمده که اگر کسی قبل از قیام امام زمان (عجّل الله فرجه) قیام کند، قیامش باطل است. این عده باید بدانند که این روایت ها در مواردی است که کسی قیام می کند تا مردم را به سوی خودش دعوت کند و این فرد اساساً طاغوت است. اما اگر کسی قیام نماید تا زمینه را برای ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) فراهم کند، قیام او به هیچ وجه باطل نیست.
اگر قرار باشد امام زمان (عجّل الله فرجه) همه چیز را درست کند، پس این همه آیات دفاع از مظلوم، در دهان ظلم کوبیدن، نهی از منکر، اجرای حدود اسلامی و... برای چیست؟ مگر می شود دستورات قرآن بیش از هزار سال و تا زمان ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) تعطیل شود؟
در روایات ما آمده که هر حدیثی از طرف ما به شما رسید، آن را به قرآن عرضه کنید و در صورت مخالفت با قرآن، آن را کنار بگذارید. نظیر این حدیث جعلی که «از حاکم جامعه ولو ظالم باشد، اطاعت کنید»؛ در حالی که قرآن می گوید: ﴿لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِماً أَوْ کَفُورا﴾ (انسان: 24) اگر کسی گناه می کند، از او اطاعت نکن.
احادیثی که می گوید قبل از قیام امام زمان (عجّل الله فرجه) کسی تکان نخورد، یا جعلی هستند یا مقصود آن ها درست فهمیده نشده است. در تاریخ است که زید، پسر امام سجاد (علیه السلام) قیام کرد و امامان ما از او حمایت کردند. حتی گاهی امامان در شرایطی که صلاح نبود خودشان قیام کنند، به کسانی که می توانستند اقدام کنند، جواز قیام می دادند و آن ها را به لحاظ مالی نیز حمایت می کردند.
8. برای پیروزی، هم باید تلاش کرد، هم دعا. رزمنده ها اگر فقط به پای دعا بنشینند، پیروز نمی شوند. دعای آدم بی کار، مستجاب نیست. اسلحه منهای معنویت، مفید نیست. معنویت هم بدون اسلحه موفقیت ندارد. امام حسین (علیه السلام) در شب عاشورا، هم شمشیرش را تیز می کرد و هم نماز شب می خواند. هم اشک و هم شمشیر؛ هم دعا و هم تلاش. مردم ایران نیز در انقلاب هر دو را داشتند. در زمان دفاع هشت ساله نیز در یک طرف، همه مسجدهای ما دعا می کردند و در طرف دیگر، رزمنده ها در جبهه مشغول جهاد و تلاش بودند.
9. دانستن این که امام در چه زمانی ظهور می کند یا این که اکنون در کجا زندگی می کند، ارزش چندانی ندارد. آنچه ارزشمند است، آن است که بدانیم وظیفه ما در حال حاضر چیست و امام از ما چه انتظاری دارد و سپس به آن جامعه عمل بپوشانیم. لذا شناخت وظیفه، لازم ترین مطلب در زمان غیبت امام است، که ما به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
_ شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) و اهداف او. «اللهم عرّفنی حجتک فان لم تعرفنی حجّتک ضللت عن دینی»(128).
_ معرفی و شناساندن امام زمان (عجّل الله فرجه) و انقلاب جهانی او به دیگران و ایجاد زمینه های لازم برای ظهور.
_ تلاش در جهت جلب رضایت امام زمان (عجّل الله فرجه) با انجام اعمال صالح و ارتباط معنوی با ایشان.
_ انتظار فرج و دعا برای ظهور آن حضرت.
_ صدقه دادن و دعا کردن برای سلامتی امام.
_ خواندن دعاهای فرج، ندبه، عهد و سلام کامل.
_ پرداخت حقوق مالی (خمس) متعلق به امام زمان (عجّل الله فرجه).
_ عمل به تکلیف و واجبات و دوری از گناه و محرّمات.
10. هر وقت مردم بتوانند امام و رهبری بر حق و معصوم را بپذیرند، آن وقت امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور خواهند کرد.
11. برای ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) آمادگی فکری و اخلاقی لازم است. مسلماً تاجری که کلاهبرداری می کند، منتظر ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) نیست. کسانی که کم کاری، کم فروشی، بدکاری و خیانت می کنند، منتظر امام زمان (عجّل الله فرجه) نیستند. ما اگر واقعاً منتظر هستیم، باید حواسمان را جمع کنیم.
12. دعای ندبه یعنی دعای اعتراض به طاغوت های جهان؛ یعنی دعای انتظار و امید به آمدن حکومت حق. اگر جمع می شویم و دعای ندبه می خوانیم و در فکر حکومت حق هستیم، باید در فکر تلاش برای زمینه سازی آن حکومت هم باشیم.
زمان ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿یَسْئَلُونَکَ عَنِ السَّاعَهِ أَیَّانَ مُرْساها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً یَسْئَلُونَکَ کَأَنَّکَ حَفِیٌّ عَنْها قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ اللهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾ (اعراف: 187).
«از تو درباره قیامت می پرسند که چه وقت به پا می شود؟ بگو: علم آن تنها نزد پروردگار من است. جز او کسی نمی تواند زمان آن را آشکار سازد. [فرا رسیدن قیامت] در آسمان ها و زمین سنگین است، جز به صورت ناگهانی پیش نمی آید. از تو چنان می پرسند که گویا از [زمان] آن آگاهی کامل داری! بگو: علم آن تنها نزد خداوند است، ولی بیشتر مردم نمی دانند».
نکته ها:
1. جز خداوند، کسی از زمان برپایی قیامت آگاه نیست: ﴿إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی﴾ آری؛ ندانستن زمان برپایی قیامت، برای آماده باش انسان بهتر است.
2. امام رضا (علیه السلام) نقل فرموده است که وقتی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره ظهور و خروج حضرت قائم (عجّل الله فرجه) پرسیدند، ایشان فرمودند: «مثلهُ مثل الساعه(129)؛ قیام او مثل برپایی قیامت، ناگهانی است». سپس این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَهً﴾.
3. عبد الرحمن بن کثیر گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم که مهزم وارد شد و عرض کرد: «قربانت شوم! به من خبر دهید که این امری که در انتظارش هستیم، چه زمان واقع می شود؟» حضرت فرمود: «ای مهزم! تعیین کنندگانِ وقت دروغ گفتند و شتاب کنندگان هلاک شدند و تسلیم شوندگان نجات یافتند»(130).
4. دانستن این که امام در چه زمانی ظهور می کند یا این که اکنون در کجا زندگی می کند، ارزش چندانی ندارد. آنچه ارزشمند است آن است که بدانیم وظیفه ما در حال حاضر چیست و امام از ما چه انتظاری دارد و سپس به آن جامعه عمل بپوشیم. لذا شناخت وظیفه، لازم ترین مطلب در زمان غیبت امام است.
امام زمان (عجّل الله فرجه)، منصور به رعب:
﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ أَنِّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ الْأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ (انفال: 12).
«[به یادآور] زمانی را که پروردگارت به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم. پس شما افراد باایمان را تقویت کنید. من نیز به زودی در دل های کافران، رعب و ترس خواهم افکند. پس فرازگردن ها را بزنید و همه سرانگشتانشان را قلم کنید [ و قطع کنید تا نتوانند سلاح بردارند]».
نکته ها:
یکی از امدادهای غیبی، ایجاد رعب در دل دشمنان است.
1. ابوحمزه ثمالی از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده است: «هر گاه قائم آل محمد (علیهم السلام) خروج کند، خداوند او را با ملائکه مُسوِّمین و مُردِفین و مُنزِلین و کرّوبین یاری خواهد فرمود. جبرئیل پیش روی او، میکائیل در سمت راست او و اسرافیل در سمت چپ او قرار دارند و رعب و هیبت او به فاصله یک ماه راه، پیشاپیش و پشت سر و از راست و چپ او حرکت می کند (یعنی شعاع هیبتش تا بعد یک ماه راه را زیر پوشش می گیرد) و فرشتگان مقرّب در برابر او خواهند بود»(131).
2. گاهی امداد غیبی به این است که در دل دشمنان ترس بیفتد. شاه، امام خمینی(ره) را زندان کرده بود، اما باز هم از ایشان می ترسید. شاید معنای «المؤمن کالجبل» این باشد که حتی اگر دشمنان بر سر مؤمن پا بگذارند، باز هم از او می ترسند. درست مثل ایران که اکنون همانند یک استخوان در گلوی ابرقدرت هاست و باعث اذیت آن ها شده، به گونه ای که همه از ایران حساب می برند.
3. خداوند، ارشاد و حمایت مؤمنان را گاهی از طریق فرشتگان انجام می دهد. ﴿إِذْ یُوحِی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَهِ﴾.
4. خداوند بر اهل ایمان، آرامش و سکینه نازل می کند و بر کافران، دلهره و وحشت مستولی می سازد. ﴿فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا سَأُلْقِی فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾.
5. گرایش ها و انگیزه های انسان، در سرنوشت او و نیز در دریافت رحمت یا عذاب الهی، تأثیر بسزایی دارد. ﴿فَثَبِّتُوا الَّذِینَ آمَنُوا... فِی قُلُوبِ الَّذِینَ کَفَرُوا الرُّعْب﴾.
دشمنان اسلام و مهدویت و شگردهای آن ها:
﴿یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ﴾ (توبه: 32).
«می خواهند نور خدا را با دهان هایشان خاموش سازند، ولی خداوند جز این نمی خواهد که نور خود را به کمال برساند؛ هرچند کفار ناراحت باشند».
نکته ها:
1. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خداوند به اهل زمین نگاه کرد و من را انتخاب کرد، سپس بار دیگر نگاه کرد و علی بن ابی طالب (علیهما السلام) را انتخاب فرمود. او بعد از من، نور زمین است». آن گاه حضرت، این آیه را تلاوت کردند(132).
و نیز فرمود: «ای مردم! این نور از حضرت حق به من و علی عطا شده و پس از علی در نسل علی قرار داده شده است تا آن که در صلب خاتم الاوصیا، قائم آل محمد، الحجه بن الحسن المهدی (عجّل الله فرجه) مودع و محتوم گردید»(133).
2. محمد بن فضیل گوید: از حضرت کاظم (علیه السلام) راجع به این سخن خدای عزوجل: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ﴾ پرسیدم. آن حضرت فرمود: «می خواهند ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را با فوت دهانشان خاموش کنند». پرسش کردم از این فرموده خداوند که ﴿وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ﴾؛ فرمود: «خدا تمام کننده امامت است. به دلیل قول خدای عزوجل ﴿فَآمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا﴾، پس نور، همان امام است». عرض کردم معنی این فرموده خداوند ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ چیست؟ فرمود: «یعنی دین خود را در زمان قیام قائم (عجّل الله فرجه) بر همه دین ها غلبه دهد. خدا می فرماید: (وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ)، یعنی ولایت حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را کامل خواهد کرد»(134).
3. توطئه دشمنان، دائمی و بی وقفه است. (یُرِیدُونَ) (فعل مضارع، نشانه استمرار و تداوم است)
4. احکام اسلام و دین خدا، نور است و نور، سرچشمه حیات. (نُورَ اللهِ)
5. هرچند هر دسته از گروه های کفار، برای هدف خاصی تلاش می کنند، اما هدف همه آن ها خاموش ساختنِ فروغ دین است. (لیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ)
6. تلاش های کافران در مبارزه با دین، مثل فوت کردن به خورشید است. (لیُطْفِؤُا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ)
7. یکی از فعالیت های دشمنان دین، تبلیغات سوء است. (بِأَفْواهِهِمْ)
8. اگر ندای اسلام از زبان پیامبر، نور است؛ تداوم آن در شکل امامت، اتمام نور است: (یُتِمَّ نُورَهُ) چنان که در آیه اکمال دین، مسأله امامت به عنوان اتمام نعمت معرفی شده است: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی﴾ (مائده: 3).
9. خداوند به طرفداران حق، وعده پیروزی داده است. (أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ)
10. خداوند، فروغ دین را نه تنها حفظ می کند، بلکه گسترش می دهد. (یُتِمَّ نُورَهُ)
11. کفار بدانند که با اراده حتمی خداوند برای پیروزی دین حق طرف اند و هرگونه تلاش علیه مکتب اسلام، محکوم به شکست است. (یُتِمَّ نُورَهُ)
12. اسلام مکتبی جاودانه بوده، (یُتِمَّ نُورَهُ) و مخالف آن، کافر است. (وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ)
13. دشمن برای خاموش کردن نور خداوند از راه های مختلفی استفاده می کند؛ از جمله:
_ تهمت ارتجاع و کهنه گرایی به اسلام می زنند. (أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ) (انعام: 25).
_ می گویند قرآن، خیال و پندار است. (أَضْغاثُ أَحْلامٍ) (انبیاء: 5).
_ سخنان پیامبر را دروغ و افترا می نامند. (أَمْ یَقُولُونَ افْتَراهُ) (احقاف: 8).
- آیات وحی را سطحی و بی ارزش قلمداد می کنند. (لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا) (انفال: 31).
_ برای خداوند رقیب تراشی می کنند. (وَ جَعَلُوا للهِ أَنْداداً) (ابراهیم: 30).
_ مردم را از شنیدن آیات الهی باز می دارند. (لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِیهِ) (فصلت: 26).
_ به راه و مکتب مؤمنان طعنه می زنند و آنان را تحقیر می کنند. (وَ طَعَنُوا فِی دِینِکُمْ) (توبه: 12).
_ دین خدا را مسخره می کنند. (اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً) (مائده: 57).
_ سعی در تخریب مساجد و پایگاه های مکتب دارند. (سَعی فِی خَرابِها) (بقره: 114).
_ سعی در تحریف دین می نمایند. (یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ) (نساء: 46).
- گاهی در دین بدعت گذاری می کنند. (وَ رَهْبانِیَّهً ابْتَدَعُوها) (حدید: 27).
_ گاهی حقایق دین را کتمان می کنند. (یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ) (بقره: 159).
_ دین خداوند را تجزیه می کنند. (أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ) (بقره: 85).
_ حق و باطل را در هم می آمیزند. (وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ) (بقره: 42).
_ در دین خدا غلوّ می کنند. (لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ) (مائده: 77).
_ با مسلمانان به جنگ و ستیز برمی خیزند. (لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُم) (بقره: 217).
14. خطر دشمن، همیشگی است. اسلام در طول تاریخ از بی خردی بعضی مسلمان ها خیلی ضربه خورده است. به اسم مستشار، مستشرق، توریست، جهانگرد، متخصص و ده ها اسم زیبای دیگر به کشورهای اسلامی، نفوذ کرده و اسرار و اموال ما را به غارت برده اند؛ در حالی که ما در خواب غفلت بوده ایم. چرا باید آثار فرهنگی ما و کتاب های خطی دانشمندان مسلمان و ایرانی در کتابخانه های بیگانگان و غربی ها باشد؟!
حتمیت حکومت اسلام بر جهان:
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون﴾ (توبه: 8).
«او کسی است که پیامبر خود را با هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه دین ها پیروز گرداند، هر چند مشرکان ناراحت باشند».
نکته ها:
1. این آیه به همین صورت، در دو سوره دیگر نیز آمده است؛ سوره فتح: 28 و سوره صف: 9. گرچه اسلام از نظر منطق و استدلال همیشه پیروز بوده است، اما این آیه، غلبه ظاهری و وعده حاکمیت اسلام بر جهان را بیان می کند. چنان که در آیات دیگری نیز «ظَهَرَ» به معنای «استیلا یافتن» آمده است؛ به عنوان نمونه: (إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ) (کهف: 20) «اگر بر شما غالب شوند، سنگسارتان می کنند» و نیز: (إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلًّا وَلا ذِمَّهً) (توبه: 8) «اگر بر شما غالب شوند، هیچ عهد و پیمانی را مراعات نمی کنند».
از یک سو، این آیه تاکنون تحقق نیافته و از سویی دیگر، خداوند وعده حاکمیت کلی اسلام را داده است و وعده او دروغ نیست؛ در نتیجه، همان گونه که در روایات بسیاری آمده است، این آیه به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اشاره دارد.
2. مسأله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و قیام جهانی او، در روایات بسیاری از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده و در اغلب کتب حدیثی عامه آمده است و از مسلمات اعتقادی مسلمانان محسوب می شود.
3. امام صادق (علیه السلام) در سخنی فرمود: «هنگامی که قائم ما قیام کند، جایی بر روی زمین باقی نمی ماند، مگر این که در آن جا صدای اشهد ان لااله الاالله و اشهد ان محمداً رسول الله بلند می شود»(135).
و فرمود: «هرگاه قائم ظهور کند، عدل را در میان مردم برقرار می سازد و در زمان او جور و ستم بر طرف می شود، راه ها امن می گردد، زمین برکات خود را بیرون می دهد و او هر حق را به صاحبش بر می گرداند. در زمان ظهور او، تمام مردم روی زمین، دین اسلام را خواهند پذیرفت و آیه شریفه (وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ) (آل عمران: 83) مصداق پیدا خواهد کرد.
قائم در میان مردم مانند داود (علیه السلام) و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) حکم می کند. در آن زمان، گنج های زمین ظاهر می گردد، زینت هایش آشکار می شود، همه مردم ثروتمند خواهند شد و دیگر جایی برای مصرف صدقات باقی نخواهد ماند»(136).
1. محور و پایه دین اسلام، حق است: (دِینِ الْحَقِّ) اگرچه ادیان آسمانی همه حق اند، ولی به خاطر پیدایش تحریف در آن ها، حقانیتشان مخدوش شده است.
2. حق بر باطل پیروز است. (لِیُظْهِرَهُ)
3. اراده و حرکت خود را با اراده الهی هماهنگ سازیم، وگرنه محو و نابود خواهیم شد. (لِیُظْهِرَهُ... وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ)
شهادت طلبی منتظران:
﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَ نَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَنْ یُصِیبَکُمُ اللهُ بِعَذابٍ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾ (توبه: 52).
«[ای پیامبر! به منافقان] بگو: آیا برای ما جز یکی از دو نیکی (فتح یا شهادت) را انتظار دارید؟ ولی ما منتظریم که عذاب خداوند یا از سوی خودش یا به دست ما به شما برسد. پس شما منتظر باشید، ما نیز با شما در انتظار می مانیم».
نکته ها:
1. امام باقر (علیه السلام) در تفسیر (إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ) فرمودند: «مراد، مرگ در راه خدا یا درک ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) است»(137).
2. باید دیدگاه «إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ» را برای دوست و دشمن، تبیین و تبلیغ کرد. (قُلْ)
3. ارزش ها و ملاک های ارزش گذاری، در بینش مؤمنان و منافقان متفاوت است. در دید اهل ایمان، عمل به وظیفه مهم است، رفتن یا ماندن مهم نیست، مهم در خط بودن است؛ لذا در نظر آنان، فتح و شهادت، هر دو پیروزی است.
4. منافقان چه در جنگ و درگیری با نظام اسلامی کشته شوند و چه به مرگ طبیعی بمیرند، اهل دوزخ اند. پس یا به دست مؤمنان یا از سوی خدا گرفتار عذاب می شوند. (مِنْ عِنْدِهِ أَوْ بِأَیْدِینا)
5. مؤمن، به هدف و نتیجه کار، یقین دارد. (فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَکُمْ مُتَرَبِّصُونَ)
6. در روایات متعددی، از نابودی یهودیان متجاوز، قبل از قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و به دست انقلابیون مؤمن خبر داده شده است که شمشیرهای خود را بر دوش نهاده، تا مرز شهادت پیش می روند و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می شوند(138).
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و لقب بقیه الله:
﴿بَقِیَّه اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفِیظٍ﴾ (هود: 86).
«[مال و سرمایه ی حلالی که] خداوند [برای شما] باقی گذارده، [از مال و ثروتی که در اثر کم فروشی به دست می آورید] برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید؛ و من نگهبان شما [بر حفظ ایمانتان و پذیرش این راه] نیستم».
نکته ها:
1. (بَقِیَّه اللهِ) در این آیه، به معنای درآمد و سودی است که از یک سرمایه حلال و خداپسندانه برای انسان باقی می ماند و صد در صد حلال است. اما در روایات، به هر وجود مبارکی که به اراده خداوند برای بشریت باقی می ماند، «بقیه الله» گفته می شود؛ از جمله، سربازان مؤمنی که پیروزمندانه از جبهه جنگ برمی گردند؛ زیرا به اراده الهی باقی مانده اند.
به امام عصر (عجّل الله فرجه) نیز «بقیه الله» می گویند؛ چون آن وجود شریف، به خواست خداوند برای هدایت مردم ذخیره شده است. البته به سایر معصومین (علیهم السلام) نیز لقب «بقیه الله» داده شده است(139).
2. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «قائم ما چون ظاهر شود، تکیه به خانه کعبه زند و سیصد و سیزده مرد گرد او فراهم شوند و اول سخنش این آیه باشد: (بقیه اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ) سپس گوید من بقیه الله و حجت خدا و خلیفه او بر شما هستم و هیچ مؤمنی نباشد، مگر آن که به این لفظ او را سلام دهد: السلام علیک یا بقیه الله فی ارضه»(140).
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و حضرت یوسف (علیه السلام):
﴿وَ جاءَ إِخْوَهُ یُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَیْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُونَ﴾ (یوسف: 58).
«[سرزمین کنعان را قحطی فراگرفت] و برادران یوسف [در پی مواد غذایی به مصر] آمدند و بر او وارد شدند. آن گاه [یوسف] آنان را شناخت، ولی آن ها او را نشناختند».
نکته ها:
1. محمد بن مسلم گوید: بر امام باقر (علیه السلام) وارد شدم و می خواستم از قائم آل محمد پرسش کنم، اما امام پیش از آن که من سؤال کنم، فرمود: «یا محمد بن مسلم إِنَّ فِی الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ شَبَهاً مِنْ خَمْسَهٍ مِنَ الرُّسُل... وَ أَمَّا شَبَهُهُ مِنْ یُوسُفَ بْنِ یَعْقُوبَ فَالْغَیْبَهُ مِنْ خَاصَّتِهِ وَ عَامَّتِهِ وَ اخْتِفَاؤُهُ مِنْ إِخْوَتِهِ وَ إِشْکَالُ أَمْرِهِ عَلَی أَبِیهِ یَعْقُوبَ مَعَ قُرْبِ الْمَسَافَهِ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ أَبِیهِ وَ أَهْلِهِ وَ شِیعَتِه(141)؛ ای محمد بن مسلم! در قائم آل محمد (علیهم السلام) شباهتی با پنج تن از انبیا وجود دارد... اما شباهت او با یوسف بن یعقوب (علیهما السلام) آن است که از خاص و عام غایب می شود و او از برادرانش مخفی بود و امر او بر پدرش هم پوشیده بود با وجود آن که مسافت بین او و پدرش و خاندان و شیعیانش کم بود».
2. امام زمان (عجّل الله فرجه) ما را می شناسد، ولی ما او را نمی شناسیم. وقتی که امام زمان (عجّل الله فرجه) ظهور کنند بعضی از مردم می گویند: من ایشان را قبلاً دیده بودم! «فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْکِرُون»، یعنی یوسف (علیه السلام) برادرها را شناخت، اما برادرها او را نشناختند. امام باقر (علیه السلام) در ضمن حدیثی، شباهت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) با حضرت یوسف (علیه السلام) را چنین توضیح می دهد که برادرانش با او معامله می کردند و سخن می گفتند، اما او را نمی شناختند(142).
3. امام زمان (عجّل الله فرجه) به فرموده امام باقر (علیه السلام) در زیبایی و سخاوت نیز شبیه به یوسف (علیه السلام) است(143).
ضرورت وجود امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیَهٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ﴾ (رعد: 7).
«و کسانی که کفر ورزیدند می گویند: چرا از طرف پروردگارش نشانه ای [آشکار و به دلخواه ما] بر او نازل نشده است؟ [ای پیامبر!] تو فقط بیم دهنده ای و برای هر قومی راهنمایی است».
نکته ها:
1. از ابن عباس نقل شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دست مبارکشان را بر روی سینه گذاشتند و فرمودند: «انا المنذر» و آن گاه به علی بن ابی طالب (علیه السلام) اشاره کردند و فرمودند: «انت الهادی، بک یهتدی المهتدون بعدی»(144).
2. با آن که دیگر پیامبری مبعوث نمی شود، اما خداوند حجت خود را بر همه مردم تمام می کند و هرگز زمین از حجت خالی نمی ماند. (وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)
3. طبق این آیه، در عصر حاضر نیز ما باید امام یا هادی زنده داشته باشیم(145). امام صادق (علیه السلام) فرمود: «منذر، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و هادی، امیرالمؤمنین و ائمه بعد از وی هستند و این است معنی (وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ)، یعنی در هر زمانی امامی هدایتگر و روشنگر خواهد بود»(146).
4. به همان دلایلی که به پیامبر نیاز داریم، به امام هم نیاز داریم و ما پیش از این در کتاب _نبوت_، در این زمینه دلائلی را بیان کرده ایم که اینک آن ها را مرور می کنیم:
_ آیا می توان قبول کرد که هدف از آفرینش انسان، رشد و کمال و قرار گرفتن در مسیر خدا باشد، ولی در این میان، هادی و راهنمایی در کار نباشد؟!
_ آیا می توان قبول کرد که انسان، عاشق رسیدن به مقام والای انسانی باشد، ولی در خارج چنین الگویی وجود نداشته باشد؟! مگر نه این است که برای هر نیاز و احساس درونی، یک واقعیت خارجی و بیرونی وجود دارد که آن احساس را اشباع می کند؟ اگر ما در درون، احساس تشنگی می کنیم و نیاز به آب داریم، برای رفع آن نیاز، آبی در خارج از بدن وجود دارد. حال چگونه قبول کنیم که علاقه به کمال و رسیدن به قله سعادت در انسان وجود دارد، اما چیزی که پاسخ گوی این نیاز باشد، در خارج از ذهن پیدا نمی شود؟!
_ چگونه می توان پذیرفت که میزبانی از مردم دعوت کند، ولی نشانی منزلش را ندهد یا راهنمایی نفرستد؟! به خصوص در مواردی که بدون راهنما، راه یابی ممکن نباشد و در مسیر، مواردی وجود داشته باشد که ممکن باشد مهمان را به بیراهه و انحراف از منزل میزبان بکشاند. در این جا بر میزبان لازم است تا راهنمایی با نام و نشانی روشن برای مهمان بفرستد تا هم راه را به او بنماید و هم با برخورد با موارد انحرافی، او را به مقصد برساند.
_ چگونه قبول کنیم که انسان در راه های ساده و محسوس زندگی، نیاز به راهنما دارد، اما در پیمودن راه های سعادت و معنویت و رسیدن به رشد واقعی _ که پیچیده تر هستند و علم انسان درباره آن ها کم تر و وسوسه های شیطانی در آن بیشتر است _ نیاز به راهنما نداشته باشد؟!
_ مگر نه آن ا ست که حیواناتی که زندگی دسته جمعی دارند، همچون زنبور عسل، برای خود ملکه ای را به طور غریزی می پذیرند؟ در تاریخ سیاست ها و جنگ ها کدام موفقیتی را سراغ دارید که نقش رهبر و فرمانده در آن نادیده گرفته شده باشد؟ جامعه بدون امام یعنی هرج و مرج؛ و کدام عقل و وجدان، آن را می پذیرد؟! حضرت علی (علیه السلام) می فرماید: «لابدّ للناس من امیر برّ کان او فاجرٍ(147)؛ وجود رهبر برای مردم ضروری است، خواه نیکوکار باشد یا بدکار».
5. علاوه بر موارد فوق _ که میان نیاز به پیامبر و امام، مشترک است _ در خصوص نیاز به امام، دلایل دیگری نیز وجود دارد:
_ برای پیاده شدن دستورات الهی و حفظ احکام، قدرت و حکومت لازم است و قدرت و حکومت به امام و رهبری لایق نیاز دارد. مخصوصاً در صورتی که دسترسی به پیامبر امکان نداشته باشد و خاتمیت حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفته باشیم.
_ مگر می شود که خدا برای مردم پیامبری بفرستد و آن پیامبر، با خون دل، احکام و قوانینی بیاورد و بعد همه را رها کرده، از دنیا برود؟! آیا این کار حکیمانه است؟ آیا رها کردن امت با آن حرص و سوزی که از پیامبر سراغ داریم، سازگار است؟ کسانی که می گویند پیامبر مکتب و امتی را بنیان گذاری کرد و رفت، حکمت خدا و سوز پیامبر را چگونه توجیه می کنند؟ کدام مقام مسئول، این گونه بی تفاوت مردم را رها می کند که پیامبر چنین کند؟!
_ اساساً دین و مکتب، یا هماهنگ با خواسته های درونی و حوادث خارجی و به اصطلاح رشدآور و رشددهنده و به روز است یا فقط قوانینی مقطعی و خشک است که با مرور زمان به دست فراموشی سپرده می شود و به اصطلاح، ایستاست.
اگر در کنار مکتب، امامی با شرایط ویژه باشد، مکتب از نوع اول خواهد بود، وگرنه از نوع دوم خواهد شد و به همین دلیل امام رضا (علیه السلام) می فرماید: «انّ الامامه زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین... انّ الامامه اسُّ الاسلام النامی(148)؛ امامت و رهبری حق، زمام دین و مایه نظام بخشیدن به مسلمانان و صلاح امور دنیوی و عزت مؤمنین است... امامت، اساس اسلام رشدیافته است». یعنی چیزی که بتواند همه احتیاجات فردی و اجتماعی و مادی و معنوی انسان ها را تأمین کند، تنها امامت است.
امام رضا (علیه السلام) با تعبیر «الاسلام النامی» به ما می فهماند که اسلام بدون امام، نمو و رشدی ندارد و در معرض کهنگی و زوال است. جامعه انسانی هر آن در معرض حوادثی است که اگر حکم و دستور خدا از طریق وحی یا رهبری حق به انسان ها نرسد، مردم آرامش خود را از دست می دهند و هر کدام راهی را می پیمایند و هرج و مرج به وجود می آید. لذا در کنار مکتب، وجود امام و رهبر ضروری است.
_ همان گونه که شنا در استخر، نیاز به مربی و ناجی دارد، گذر از دریا نیز نیاز به کشتی و ناخدا دارد؛ چنان که امام فرمود: «الدنیا بحر عمیق(149)؛ دنیا دریای عمیق و پر تلاطم است» که به کشتی و کشتی بان نیاز دارد. این با کدام منطق و حکمت سازگار است که خداوند، شناوران ناتوان و ناآشنا را در دریای پرخطر به حال خود رها کند؟!
_ همان گونه که خداوند در کشور تن فرمانروایی به نام عقل قرار داده تا به وسیله آن، چشم و گوش و تمام اعضا از انحراف و خطا حفظ شوند، لازم است برای جامعه نیز امام و فرمانروایی قرار دهد تا مردم دچار تحیر و انحراف و هرج و مرج نشوند و به مقصد برسند.
6. پرسش: با وجود قرآن و کتاب آسمانی، دیگر چه نیازی به امام است؟
پاسخ: قرآن، کتاب قانون است و قانون به مفسّر و مجری نیاز دارد. در نظام امروز جهان نیز در کنار قوه مقننه، قوه مجریه و قضائیه وجود دارد؛ زیرا قانون به مجری و ضمانت اجرا نیاز دارد. این نیاز در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به دست ایشان و پس از ایشان، توسط امامان (علیهم السلام) برطرف می شد.
علاوه بر این، جزئیات همه چیز، مثلاً تعداد رکعات نماز یا تعداد شوط های طواف در قرآن ذکر نشده و بسیاری از مطالب جزئی و مقطعی در قرآن نیامده است؛ بلکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) این موارد را برای مردم بیان می کردند. خود قرآن می فرماید: (ما آتاکم الرّسول فخُذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا) (حشر: 7) «آنچه را پیامبر بیان می کند، بگیرید و آنچه را نهی می کند، رها کنید».
این آیه دلالت دارد که پیروی از سنت نبوی واجب است؛ زیرا پیروی از آن، در حقیقت، پیروی از خداست: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ الله) (نساء: 80) امامت و ولایت نیز پذیرش سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
7. آفرینش به خاطر اولیای خداست. به خاطر گل است که همه علف ها و آب می خورند. وجود اولیای خدا و امام زمان (عجّل الله فرجه) باعث امنیت است. در احادیث متعددی آمده است که اگر حجت خدا نباشد، زمین به هم می ریزد. حق هم همین است. مثال زدم که اگر بچه درس نخواند، مدیر اصلاً درِ آزمایشگاه و کتابخانه را باز نمی کند.
8. امام رضا (علیه السلام) فرمود: «لا إِلَهَ إِلَّا الله (توحید) دژ خداست». بعد مدتی صبر کرد و بعد از مدتی فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(150). امام رضا (علیه السلام) می فرماید من از شروط توحید هستم، چون توحید بدون امام ارزش ندارد. شرط توحید، وجود یک رهبر لایق است و آن هم یک رهبر زنده. امام نمی گوید: «الامام من شروطها»، می گوید «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»، یعنی من که امام زنده ام، شرط توحید هستم. توحید همیشگی است، پس در هر زمان باید یک امام معصوم وجود داشته باشد. الآن هم امام زمان (عجّل الله فرجه) شرط توحید هستند.
9. درباره امام زمان (عجّل الله فرجه) می خوانیم: «أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَ السَّمَاء»(151). هستی به وجود او زنده است؛ مثل ناخدایی که اگر نباشد، کشتی غرق می شود.
10. اگر معتقد به وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) نباشیم، در واقع می گوییم پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) _ نعوذ بالله _ دروغ گفته است. چون در حدیث ثقلین فرموده که قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) هیچ وقت از هم جدا نمی شوند. اکنون قرآن هست، پس اهل بیت (علیهم السلام) کجایند؟!
اگر بگوییم از دنیا رفته اند، یعنی این دو از هم جدا شده اند؛ در حالی که پیغمبر خدا می گوید این دو هیچ وقت از هم جدا نمی شوند. یعنی تا هر زمان که قرآن هست، باید یک نفر از اهل بیت هم باشد و او در زمان ما، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است.
عدم شتابزدگی در طلب ظهور:
﴿أَتی أَمْرُ اللهِ فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ (1).
«فرمان [قهر] خدا آمد، پس در آن شتاب نکنید. او منزه و برتر از هر چیزی است که برای او شریک می سازند».
نکته ها:
1. گرچه مورد آیه، عجله کفار برای نزول قهر خداوند است، اما جمله (أَتی أَمْرُ الله) اختصاصی به فرمان قهر الهی ندارد؛ بلکه شامل همه فرمان های خداوند، همچون فرمان جهاد، فرمان ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) و فرمان برپایی روز قیامت می شود و در همه این موارد، نباید عجله کرد.
2. امام صادق (علیه السلام) در معنای این فرمایش خدای تعالی فرمود: «آن امر ما است که خدای عزوجل دستور فرموده است که در آن شتاب نشود تا [این که در وقت آن، خداوند] او را با سه [لشکر] که عبارت اند از فرشتگان، مؤمنان و «هراس انگیزی» پشتیبانی فرماید، و [شرایط و احوال] خروج او همانند خروج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است»(152).
3. فرمان های الهی، قطعی و وقوع قهر او، حتمی است. (أَتی) فعل ماضی است؛ گویا می فرماید عذاب آمده است.
4. خداوند به وعده های خود عمل می کند. (أَتی أَمْرُ اللهِ)
5. در کار خدا عجله نکنید که کار او حکیمانه است و در وقت مناسب، آن را انجام می دهد. (فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ)
6. عبدالرحمن بن کثیر گوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) نشسته بودم که مهزم وارد شد و عرض کرد: «قربانت شوم! به من خبر دهید که این امری که در انتظارش هستیم، چه زمانی واقع می شود؟» فرمود: «ای مهزم! وقت گذاران دروغ گفتند و عجله کنندگان هلاک شدند و تسلیم شوندگان نجات یافتند»(153).
تلاوت سوره اسرا و افتخار یاری امام زمان (عجّل الله فرجه):
1. در روایات به تلاوت این سوره در شب های جمعه سفارش شده و از جمله فوائد آن، درک محضر امام زمان (عجّل الله فرجه) معرفی شده است. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «هر که سوره اسرا (بنی اسرائیل) را هر شب جمعه تلاوت کند، جان نسپارد تا آن گاه که قائم آل محمد (علیهم السلام) را دریابد و از یاران او باشد»(154).
2. امام باقر (علیه السلام) در فضیلت نصرت کنندگان امام زمان (عجّل الله فرجه) فرمود: «طُوبَی لِمَنْ أَدْرَکَهُ وَ کَانَ مِنْ أَنْصَارِه(155)؛ خوشا به حال آن کس که او را در می یابد و از یاوران اوست».
3. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «لَوْ أَدْرَکْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَیَّامَ حَیَاتِی(156)؛ اگر او (قائم آل محمد (علیهم السلام)) را درک می کردم، تمام عمر در خدمتش می بودم».
4. خدایا تو را به آبروی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، به حق علمش، اشکش، اخلاصش و پدران معصومش (علیهم السلام) قسم می دهیم که دل آن حضرت را برای همیشه از ما خشنود کن و ما را از بازوهای آن امام قرار بده.
یهود و مهدویت:
﴿وَقَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً* فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعْداً مَفْعُولًا* ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرا* إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُمْ وَ لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَما دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوْا تَتْبِیراً﴾ (اسرا: 4-7).
«ما در کتاب (تورات) به بنی اسرائیل اعلام کردیم که قطعاً شما دوبار در زمین فساد می کنید و برتری جوییِ بزرگی خواهید کرد* پس همین که وعده نخستین فتنه فرا رسد، گروهی از بندگان توانمند و جنگجوی خویش را [برای سرکوبی شما] بر می انگیزیم. پس درون خانه ها را جستجو کنند [تا فتنه گران را بیابند و کیفر دهند] و آن، وعده ای قطعی است* سپس جنگ را به سود شما و علیه آنان برگردانیم و شما را با اموال و فرزندان کمک کنیم و نفرات شما را بیشتر قرار دهیم* اگر نیکی کنید به خودتان نیکی کرده اید و اگر بدی کنید [باز هم] به خود بد کرده اید. پس همین که وعده [فسادگری] دوم فرا رسید [جنگجویان نیرومند و مؤمن را برای قلع و قمع شما می فرستیم] تا سیمای [نظامی و عزت دنیوی] شما را زشت نمایند و [برای گرفتن قدرت] به مسجدالاقصی وارد شوند؛ همان گونه که بار اول وارد شدند و تا آنچه را زیر سلطه درآورده اند، به سختی ویران کنند».
نکته ها:
1. آنچه در حوادث تاریخی اهمیت داشته و موجب سازندگی می شود، عبرت ها و درس های آن است؛ نه جزئیات حوادث. ماجرای تار و مار شدن مستکبران یهود به دست بندگان مؤمن خدا از این جهت بیان شده که بگوید: استکبار و کفر، بی پاسخ نیست و چون همین هدف کلی و تربیتی مقصود بوده است: به ذکر جزئیات درگیری و نفرات و چگونگی سلاحشان نپرداخته است.
2. سوابق قوم یهود، در تورات هم ثبت شده است. (فِی الْکِتابِ)
3. فساد، شامل انواع فسادهای جانی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و سیاسی می شود. (لَتُفْسِدُنَّ) به صورت مطلق آمده است.
4. قرآن، برای آن گروهی که فسادگران بنی اسرائیل را سرکوب می کنند، مصداقی بیان نکرده است. در برخی تفاسیر، آن را به بخت النصر، طالوت، پادشاه روم، هیتلر و... تطبیق داده اند؛ ولی هیچ کدام از آنان، با کلمه مقدس (بَعَثْنا) _ که در قرآن تنها برای قیامت و بعثت انبیا آمده _ و (عِباداً لَنا) _ که قرآن برای افرادی همچون پیامبران به کار می برد _ سازگار نیستند. بنابراین شاید نظر آیه به آینده ای باشد که هنوز نیامده است.
5. گرچه بعضی تفاسیر، استکبار و فساد یهود و قلع و قمع شدن آنان در دو نوبت را به افرادی در گذشته های دور یا نزدیک نسبت داده اند و مسجدالاقصی نیز در طول عمر چند هزار ساله خود، بارها شاهد حوادث و خاطرات تلخ بوده است، ولی با توجه به آیات و روایات، باید منتظر تجاوز و استکبار اسرائیل در آینده و ریشه کن شدن آنان از سوی بندگان صالح خدا باشیم. چنان که از ظاهر آیه 5 و 6 اسرا بر می آید که هنوز چنین فساد گسترده ای در زمین از طرف بنی اسرائیل، و قلع و قمع مهمی توسط مردان خدا انجام نشده است.
6. روایات متعددی در تفسیر این آیات آمده است. برخی از روایات، نابودی یهودیان متجاوز را قبل از قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و توسط انقلابیون مؤمنی دانسته اند که شمشیرهای خود را بر دوش نهاده، تا مرز شهادت پیش می روند و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می شوند. کما این که امام صادق (علیه السلام) درباره آیه (عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ) چنین فرمودهاند و امام باقر (علیه السلام) نیز در تفسیر این آیه فرمود: «هو القائم و أصحابه»(157).
7. از سنت های الهی، نابودی مستکبران طغیان گر است. (بَعَثْنا عَلَیْکُم)
8. تحقق وعده های الهی، به معنای کنار بودن انسان از وظیفه جهاد نیست. (بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً)
9. فراز و نشیب های تاریخ و نابودی یهود به دنبال بلندپروازی آنان، بر پایه قانون و سنت الهی می باشد. (إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ...)
10. مساجد، پیوسته پایگاه قدرت ادیان و سمبل قدرت بوده اند و آزاد کردن این اماکن مقدس از سلطه کفار، از وظایف مؤمنان است. برای سرکوب یهودیان متجاوز، مردان خدا وارد بیت المقدس می شوند؛ چنان که مسلمانان با فتح مکه وارد مسجدالحرام شدند. (لِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ)
11. یهودی ها ابتدا قوم خوبی بودند، لذا خدا راجع به آن ها فرمود: (فَضَّلْتُکُمْ عَلَی الْعالَمینَ) (بقره: 47) اما بعد فرمود: (وَ باؤُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللهِ) (بقره: 61) چرا خدا یک بار می گوید: زنده باد و یک بار می گوید: مرگ بر شما؟! چون افکار و رفتار آن ها به شدت تغییر کرد و خصلت های آنان را عوض کرد. از جمله آن که:
_ رفاه طلب شدند. (لن نصبر علی طعام واحد) (بقره: 61).
_ غرق در گناه و نافرمانی شدند؛ به گونه ای که دیگر قابلیت پاکیزگی را ندارند. (لم یرد الله ان یطهر قلوبهم) (مائده: 41).
_ در روی زمین فساد کردند. (یسعون فی الارض فسادا) (مائده: 41).
_ حتی به خداوند تهمت زندند و گفتند دست خدا بسته است. (ید الله مغلوله) (مائده: 64).
_ کتاب الهی را تحریف کردند. (یحرّفون الکلم عن مواضعه) (نساء: 46).
_ هر کجا وحی طبق میل آن ها نبود، تکبّر ورزیدند. (افکلمّا جاءکم رسول بما لا تهوی انفسکم استکبرتم) (بقره: 87).
_ نسبت به اهل ایمان، بیشترین کینه را داشته و دارند. (اشدّ الناس عداوه للذین آمنوا الیهود) (مائده: 82).
_ بعضی از انبیا را به قتل رساندند و برخی را تکذیب کردند. (لقد اخذنا میثاق بنی اسرائیل و ارسلنا الیهم رسلنا... فریقاً کذّبوا و فریقاً یقتلون) (مائده: 70).
_ غضب شده خداوند شدند. (فباؤوا بغضب علی غضب) (بقره: 90).
_ گروهی از آنان مورد لعنت حضرت عیسی و حضرت داود (علیهما السلام) شدند. (لُعِن الّذین کفروا من بنی اسرائیل علی لسان عیسی و داود) (مائده: 78).
_ در مقابل مُنکرات بی تفاوت شدند. (کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ تَری کَثِیراً مِنْهُمْ یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا) (مائده: 79-80).
_ اهل تلاش و جهاد نبودند. (اِنّا هاهُنا قاعِدُونَ) (مائده: 24).
_ انتظارات و توقعات زیادی داشتند. (وَإِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نَصْبِرَ عَلی طَعامٍ واحِدٍ فَادْعُ لَنا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنا مِمّا تُنْبِتُ الارْضُ مِنْ بَقْلِها وَ قِثّائِها وَ فُومِها وَ عَدَسِها وَ بَصَلِها قالَ أَ تَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنی بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ) (بقره: 61).
_ تعصب نابجا به خرج می دادند. (وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْء) (بقره: 113).
_ دنیاگرا شدند. (فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلا) (بقره: 79).
_ پیمان شکنی کردند. (وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلا اللهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاهَ وَ آتُوا الزَّکاهَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلا قَلِیلا مِنْکُمْ) (بقره: 83).
_ انحصارطلب شدند. (وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النّارُ إِلا أَیّاماً مَعْدُودَهً) (بقره: 80).
_ خوی استکباری پیدا کردند. (وَ قَضَیْنا إِلی بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الارْضِ مَرَّتَیْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیراً) (اسراء: 4).
_ به دنبال اختلاف افکنی بودند. (وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ فَاخْتُلِفَ فِیهِ) (فصلت: 45).
_ برای انجام گناه توجیه می آوردند. (وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَهِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَهَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فِی السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ یَوْمَ لا یَسْبِتُونَ لا تَأْتِیهِمْ کَذلِکَ نَبْلُوهُمْ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ) (اعراف: 163).
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و انتقام از قاتلان امام حسین (علیه السلام):
﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً﴾ (اسراء: 33).
«و کسی را که خداوند [قتل او را] حرام کرده است نکشید، مگر به حق. و هر کس مظلوم کشته شود، قطعاً برای ولیّ او تسلط [و اختیار دیه یا قصاص] قرار داده ایم، پس نباید در کشتن [و قصاص] زیاده روی کند؛ چراکه آن [ستم دیده به طور عادلانه] یاری و حمایت شده است».
نکته ها:
1. قتل نفس و آدم کشی از گناهان کبیره است. هر کس در غیر موضع حق، کسی را بکشد، گویا همه مردم را کشته است: (مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً) (مائده: 32) و کیفر چنین کاری، ماندن در دوزخ برای همیشه است: (مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها) (نساء: 93) این کیفر، برای کسی که اسلحه بکشد و تهدید به قتل کند و به عنوان مفسد و محارب شناخته شود نیز ثابت است(158).
2. در روایات، یکی از مصادیق «ولیّ» در آیه مورد نظر، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بیان شده است؛ چراکه انتقام جدّ عزیزش، امام حسین (علیه السلام) را خواهد گرفت. امام محمد باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه (وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً...) فرمود: «منظور این آیه، امام حسین (علیه السلام) می باشد؛ زیرا آن بزرگوار مظلومانه شهید شد و ما امامان خون خواه آن حضرت هستیم. هنگامی که قائم ما خاندان قیام کند، خون امام حسین (علیه السلام) را طلب خواهد کرد»(159).
3. وقتی امام زمان (عجّل الله فرجه) و یارانش قیام کنند، شعار انقلابشان این خواهد بود: «یا لثارات الحسین»، یعنی ما آمده ایم انتقام خونی که از امام حسین ریخته شد را بگیریم.(160)
4. امام زمان (عجّل الله فرجه) انتقام شهدا را می گیرد. در دعای ندبه می گوییم: «این طالب بدم المقتول بکربلا»(161)، کجا هستی ای کسی که می آیی و انتقام خون امام حسین (علیه السلام) را می گیری؟ حدیث داریم که خداوند می فرماید: «وَ أَنْتَقِمُ بِهِ مِنْ أَعْدَائِی(162)؛ من توسط حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)از دشمنانم انتقام می گیرم».
5. حمایت خداوند از مظلوم و سپردن حق قصاص به ولیّ دم، هم عامل بازدارنده از آدم کشی است و هم باعث جلوگیری از اسراف در قصاص می شود. (جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً)
6. قرار دادن حق قصاص، برای حمایت از مظلوم است. (جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً)
7. در قصاص باید خشم و غضب، مهار، و عدالت مراعات شود: (فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ) اسلام حتی برای انتقام گیری از متجاوزان به جان انسان ها، عدالت را شرط دانسته است.
8. خداوند در قرآن مجید خطاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: (وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعالَمین) (انبیاء: 107) «ما تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم».
9. خداوند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیامبران (علیهم السلام) را برای برخوردار ساختن انسان ها از رحمت خود در دنیا و آخرت مبعوث کرد. اوصیا و جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز ادامه دهنده راه آن حضرت هستند.
امام دوازدهم، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز جلوه ای از رحمت گسترده پروردگار برای همه انسان ها، به ویژه برای شیعیان و معتقدانش است. در زیارت آل یاسین _ که از زیارت های امام زمان (عجّل الله فرجه) می باشد _ ایشان را «الرحمه الواسعه»(163) می خوانیم و می گوییم: «سلام بر تو، ای رحمت گسترده پروردگار».
10. در حدیثی از جابر، صحابی پیامبر (عجّل الله فرجه)، از امام زمان (عجّل الله فرجه) با عنوان «رحمهٌ للعالمین» یاد شده است(164). آن امام، ذخیره خداوند برای آینده جهان و واسطه لطف و رحمت او در زمین است. خود ایشان در نامه ای خطاب به یکی از نمایندگان خاص خود در زمان غیبت صغر ی فرمود: «من موجب امان و آرامش اهل زمین هستم»(165) و در جای دیگری فرمود: «وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُم(166)؛ ما لحظه ای شما را فراموش نمی کنیم».
آری! امام زمان (عجّل الله فرجه) جلوه مهر و لطف خداوند بر اهل زمین است و اگر شمشیرکشیدن و جنگی نیز وجود خواهد داشت، در برابر ستمگران و مستکبرانی خواهد بود که مانع بارش رحمت الهی بر مردم هستند.
11. شمشیر امام زمان (عجّل الله فرجه) برای کسانی کشیده خواهد شد که جز منطق زور، چیز دیگری نمی فهمند؛ مثل اسرائیلی های امروز. آیا این صهیونیسم قابل نصیحت است؟! آیا سازمان ملل می تواند مهارش کند؟! آیا آمریکا می تواند کنترلش کند؟! اصلاً چه قدرتی می تواند اسرائیل را سرجایش بنشاند؟ اسرائیل جز منطق زور چیزی نمی فهمد، وگرنه امام زمان (عجّل الله فرجه) سر تا پا مهر است.
12. در روایت آمده است که امام زمان با شمشیر قیام می کند: «یَخْرُجُ بِالسَّیْف» شمشیر یا رمز و نماد خاصی است یا به معنی جنگ عادلانه است؛ چراکه جنگ با غیر شمشیر، عادلانه نیست. در جنگ های امروز با بمباران، یک شهر را زیر و رو می کنند و آثار بمباران حتی برای نسل های بعد هم می ماند. مثلاً در ژاپن بعد از 50 سال هنوز هم آثار بمباران شیمیایی در مردم هست. نسل چهارم و نسل پنجم چه گناهی کرده اند؟
جنگ حقیقی، جنگ با شمشیر است. این جنگ های مدرن، همه اش وحشی گری است. در این جنگ ها هیچ انسانیتی مطرح نیست. تعجب آور است که چرا اسم این کارها را تمدن گذاشته اند. حقیقتاً که وحشی گری در هیچ زمانی، از زمان ما بیشتر نبوده است. صد رحمت به زمان جاهلیت! در زمان جاهلیت نسل کشی نبود. جنگ واقعی، جنگ تن به تن است. مراد از این که امام زمان (عجّل الله فرجه) با شمشیر ظهور می کند، این است که ایشان با عقل و شناخت و انصاف خواهند جنگید.
محشور شدن با امام زمان (عجّل الله فرجه) در قیامت:
﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ فَمَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولئِکَ یَقْرَؤُنَ کِتابَهُمْ وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا﴾ (اسراء: 71).
«روزی که هر گروه از مردم را با پیشوایشان فرا می خوانیم، پس هر کس نامه عملش به دست راستش داده شود، پس آنان نامه خود را [با شادی] می خوانند و کم ترین ستمی بر آنان نمی شود».
نکته ها:
1. قرآن از دوگونه پیشوا نام برده است؛ یکی امام نور و هدایت: (أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا) (انبیاء: 73) و دیگری امام نار و ضلالت: (أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ) (قصص: 41) گروه اول از سوی خدا به امامت منصوب شده اند؛ اما گروه دوم، با زور و تهدید و تطمیع و تحقیر، مردم را به اطاعت خود وامی دارند.
2. ابوبصیر به امام صادق (علیه السلام) گفت: «أشهد أنک امامی؛ گواهی می دهم که تو امام من هستی». آنگاه امام فرمود: «در قیامت، هر گروهی با امامشان محشور می شوند، خورشید پرستان با خورشید و ماه پرستان با ماه»(167).
3. از امام رضا (علیه السلام) روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره این آیه فرمود: «در روز قیامت هر گروهی به نام امام زمانش و نیز به کتاب خدا و سنت پیامبرشان فرا خوانده می شوند»(168).
3. فضیل بن یسار گوید: از امام صادق (علیه السلام) درباره قول خدای تعالی (یوم ندعوا کل اناس بامامهم) پرسیدم. فرمود: «ای فضیل! امام خود را بشناس، زیرا هرگاه امامت را شناختی، تقدم یا تأخر این امر به تو زیان نمی رساند. کسی که امامش را بشناسد و پیش از قیام صاحب الامر بمیرد، مانند کسی است که در لشکر آن حضرت بوده، بلکه مانند کسی است که زیر پرچم آن حضرت نشسته است»(169).
4. تقسیم بندی مردم در قیامت، بر اساس رهبرانشان خواهد بود. (کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)
5. انسان، ناگزیر، الگو و رهبری را برای خود انتخاب می کند. (کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)
6. مسلمان نباید در مسائل رهبری، منزوی و بی تفاوت باشد؛ زیرا در قیامت به همراه او محشور می شود.
7. آثار مسأله انتخاب رهبری و اطاعت از او، تا قیامت ادامه دارد. (نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)
8. قیامت، نه تنها دادگاه افراد، بلکه محکمه بزرگ امت ها، ملت ها، احزاب، مکتب ها و حکومت ها نیز هست. (نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ)
9. جایگاه امامت و ولایت، در متن زندگی است؛ نه آن که صرفاً موضوعی اعتقادی و در حاشیه باشد. رهبر، زمینه ساز سعادت یا شقاوت مردم است.
تلاوت سوره کهف و رهایی از فتنه های آخرالزمان:
1. در فضیلت سوره کهف و آثار تلاوت آن، احادیث بسیاری وارد شده است؛ از جمله آن که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من قرأ الکهف یوم الجمعه فهو معصوم إلی ستّه أیّام من کلّ فتنه تکون، فإن خرج الدّجّال عصم منه(170)؛ کسی که سوره کهف را در روز جمعه بخواند، تا شش روز از هرگونه فتنه ای دور خواهد بود و اگر دجال خروج کند، از شرّ وی مصونیت خواهد داشت».
2. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرموده است: روزی سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در دامن من بود و آن حضرت به خواب رفت و ما جمعی بودیم که درباره دجال و خطر آن گفتگو می کردیم. ناگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در حالی که صورت مبارکش سرخ شده بود، از خواب بیدار شد و فرمود: «إن أخوف ما أخاف علی هذه الأمه من الدجال أئمه مضلون و هم رؤساء أهل البدع(171)؛ بدترین چیزی که از دجال بر امتم می ترسم، رهبران گمراهی است که پیشوایان اهل بدعت هستند».
3. سدیر صیرفی گوید: من و مفضل بن عمر و ابوبصیر و ابان بن تغلب بر مولایمان، امام صادق (علیه السلام) وارد شدیم و دیدیم که بر خاک نشسته و جبّه خیبریِ طوق دار و بی گریبان و آستین کوتاهی پوشیده و مانند مادر فرزندمرده و جگرسوخته می گرید و اندوه تا وجناتش رسیده، گونه هایش دگرگون شده و دیدگانش پر از اشک است و می گوید:
«ای آقای من! غیبت تو خواب را از دیدگانم ربوده و بستر را بر من تنگ ساخته و آسایش قلبم را از من سلب نموده است. آقای من! غیبت تو اندوه مرا به فجایع ابدی پیوند داده و فقدان یکی پس از دیگری، جمع و شمار را نابود کرده است.
من دیگر اشکی را که از دیدگان بر گریبانم روان است و ناله ای را که از مصائب و بلایای گذشته از سینه ام سر می کشد، احساس نمی کنم؛ بلکه تنها چیزی که در برابر دیدگانم مجسم است و از همه گرفتاری ها بزرگ تر، جانگدازتر، سخت تر و ناآشناتر است، ناملایماتی است که با غضب تو در آمیخته و مصائبی است که با خشم تو عجین شده است».
چون امام صادق (علیه السلام) را در چنین حالی دیدیم، از شدت وله و جزع، عقل از سرمان پرید و به واسطه آن رخداد سهمگین و پدیده وحشتناک، قلوبمان چاک چاک شد و پنداشتیم که مکروهی کوبنده یا مصیبتی از مصائب روزگار بر ایشان نازل شده است. گفتیم: «ای فرزند بهترین خلایق! چشمانت گریان مباد! به واسطه چه حادثه ای اشک از دیدگانتان ریزان است و کدام حالتی است که این ماتم را بر شما واجب کرده است؟» امام صادق (علیه السلام) نفس عمیقی کشید که بر اثر آن، آه از درونش برآمد و هراسش افزون شد و فرمود:
«وای بر شما! صبح امروز در کتاب جفر می نگریستم و آن کتابی است مشتمل بر علم منایا و بلایا و مصائب عظیمه و علم ماکان و مایکون تا روز قیامت؛ همان کتابی که خدای تعالی آن را به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه پس از او اختصاص داده است. در فصولی از آن کتاب، میلاد قائم ما و غیبتش و تأخیر کردن و طول عمرش و بلوای مؤمنان در آن زمان و پیدایش شک و تردید در قلوب آن ها به واسطه طول غیبت و مرتد شدن آن ها از دینشان و برکندن رشته اسلام از گردن هایشان را مشاهده کردم..».(172).
اصحاب کهف، الگوی جوانان مهدوی:
﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً﴾ (کهف: 13).
«ما داستان آنان (اصحاب کهف) را به درستی برای تو حکایت می کنیم. آنان جوان مردانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم».
نکته ها:
1. داستان اصحاب کهف، مهم و مفید است. به خبر مهم و قابل توجه، «نبأ» می گویند.
2. «فِتیَه» جمع «فَتی» به معنای جوان مرد است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «فتی به انسان باایمان گفته می شود؛ زیرا خداوند اصحاب کهف را با آن که سالمند بودند، به سبب ایمانشان «فتی» معرفی کرده است»(173).
3. در داستان اصحاب کهف، مسائلی چون قدرت و اراده الهی، شجاعت، دل کندن از دنیا، هجرت، تقیّه، امدادهای الهی و تغذیه حلال مطرح است.
4. اصحاب کهف، افرادی انقلابی، مهاجر و مؤمن بودند؛ چراکه به خدا اعتقاد داشتند و زیر بار شرک نرفتند و هجرت کردند. آن ها وابسته به هیچ کس نبودند و در بندگی خدا اخلاص داشتند.
5. هنر اصحاب کهف این بود که در جامعه فاسد، هضم نشدند و وقتی دیدند که همه مردم شهر منحرف هستند و امکان یا امید اصلاح آن ها وجود ندارد، گفتند: ما از رفاه و لذت جامعه فاسد می گذریم و غارنشینی را ترجیح می دهیم تا دینمان را حفظ کنیم.
6. مردم، نسبت به فساد و جامعه فاسد سه دسته اند:
_ گروهی در فساد جامعه هضم می شوند. این دسته، ایمان کامل ندارند و نمی توانند دین خود را حفظ کنند؛ ولی هجرت هم نمی کنند و زیان حالشان این است: (وکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِینَ) (مدثر: 45) «با اهل باطل در سخنان باطل فرو می رفتیم».
_ گروهی در جامعه فاسد، خود را حفظ می کنند؛ مثل اصحاب کهف: (إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ).
_ گروهی جامعه فاسد را تغییر می دهند و اصلاح می کنند؛ مثل انبیا و اولیا. وقتی حضرت ابراهیم (علیه السلام) بت ها را شکست و پرسیدند: چه کسی بت ها را شکسته است؟ پاسخ دادند: (یُقالُ لَهُ إِبْراهیم) (انبیاء: 60) «جوانی است که به او ابراهیم گویند».
7. در روایات آمده است که اصحاب کهف، جزو اصحاب و یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خواهند بود(174).
8. حرکت و تلاش انسان، سبب رشد و هدایت اوست. (آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً)
9. حتی یک گروه کوچک نیز باید مسئول و رهبر داشته باشد. در میان اصحاب کهف، یک نفر بود که امر و نهی می کرد. (قالَ قائِلٌ... فَابْعَثُوا...)
10. اصحاب کهف بعد از بیداری از خواب چندصد ساله، به یک دیگر گفتند: یک نفر برود و غذایی که پاکیزه تر است برایمان بیاورد(175). فکر نکنیم که اگر خمس و سهم امام زمان (عجّل الله فرجه) را ندادیم زرنگ هستیم.
چشم انداز حکومت مهدوی:
﴿الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ للهِ عاقِبَهُ الْأُمُورِ﴾ (کهف: 41).
«کسانی که اگر آنان را در زمین به قدرت رسانیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند و [دیگران را] به خوبی ها دعوت می کنند و از بدی ها باز می دارند؛ و پایان همه امور برای خداست».
نکته ها:
1. امام محمدباقر (علیه السلام) فرمود: «این آیه، متعلق به آل محمد (علیهم السلام) یعنی دوازده امام و شخص مهدی موعود (عجّل الله فرجه) و یاران اوست که خداوند آنان را در شرق و غرب جهان جای دهد و دین اسلام را غالب گرداند و هر بدعت و باطلی را به وسیله او و یارانش محو کند؛ همان طور که سفیهان حق را از میان برده باشند و آنچنان عالم در آسایش به سر برد که اثری از ظلم در جایی دیده نشود»(176).
2. امر به معروف و نهی از منکر، به قدرت نیاز دارد. (مَکَّنَّاهُمْ)
3. پیروزی مؤمنان، زمینه بندگی و تعاون مالی و فرهنگی را فراهم می کند و غفلت و غرور را از بین می برد. (إِنْ مَکَّنَّاهُمْ)
4. برای مؤمنان، تمام زمین یکسان است. آنان هر کجا که توان بیابند، هدف مقدس خود را پیاده می کنند. (فِی الْأَرْضِ)
5. رابطه با خدا و دستگیری از محرومان و آگاهی دادن به جامعه و جلوگیری از مفاسد، از هم جدا نیست. (أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ...).
6. اقامه نماز و ادای زکات و امر به معروف و نهی از منکر از وظایف و کارهای قطعی مسئولان حکومت اسلامی است. در این آیه آمده است: (أَقامُوا)، نه «یقیمون».
7. حاکمان مؤمن، هم در فکر ارتقای روحی و رشد معنوی افراد تحت حکومت خود هستند و هم به دنبال رفاه و حل مشکلات اقتصادی و فقرزدایی و اصلاح جامعه. (أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ...)
8. جامعه ای تحت حمایت خداوند است که ارزش های محوری اش طبق ارزش های قرآنی باشد.
9. امر و نهی افراد، زمانی در جامعه مؤثر خواهد بود که هرکس ابتدا به وظایف فردی خود عمل کند. (أَقامُوا الصَّلاهَ... أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ)
10. اقامه نماز، به قدرت و امکانات نیاز دارد. (إِنْ مَکَّنَّاهُمْ... أَقامُوا الصَّلاهَ)
11. زکات، همتای ناگسستنی نماز است(177). (أَقامُوا الصَّلاهَ وَ آتَوُا الزَّکاهَ)
12. باید بدانیم که حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه)، استمرار حکومت علوی و با همان خصوصیات و اهداف است. این ویژگی ها و اهداف عبارت اند از:
_ عدالت. مشخصه حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) این است: «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً»(178). هدف همه انبیا اجرای عدالت بوده است.
_ امنیت. در زمان امام زمان (عجّل الله فرجه) یک زن از منطقه ای به منطقه ای دوردست می رود، بدون آن که دغدغه و دلهره ای داشته باشد.
_ رشد عقلانی در روایات آمده است: «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللهُ یَدَهُ عَلَی رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ کَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُمْ»(179) وقتی امام بیاید، دستی روی سر مردم می کشد و مردم رشد عقلی پیدا می کنند.
_ اقامه نماز. در همین آیه آمده است: (الّذین ان مکنّاهم فی الارض اقاموا الصلوه).
_ احیای زکات. در ادامه آیه آمده است: (وَ آتَوُا الزَّکاهَ) طبق روایات، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مانع الزکات را می کشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «...و مانع الزکاه یضرب رقبته»(180).
_ امر به معروف و نهی از منکر. در همین آیه آمده است: (وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ)
_ احیای فرهنگ قرآن. اولین اقدام حضرت پس از استقرار حکومت، تشکیل کلاس قرآن است: «السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه»(181).
_ آبادی شهرها و روستاها. امام باقر (علیه السلام) درباره عصر ظهور فرمود: «لا یبقی فی الارض خراب إلا قد عمر»(182).
_ شکوفایی علم و دانش. طبق سخنی از امام صادق (علیه السلام)، علم 27 حرف دارد و 25 حرف آن در زمان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) کشف خواهد شد(183).
_ محو فقر. مفضل بن عمر از حضرت صادق (علیه السلام) روایت کرده است: «هنگامی که قائم ما قیام کند... زمین گنج های خود را ظاهر می سازد و مردم آن ها را به روی زمین مشاهده می کنند. آنان از هم می پرسند که افراد فقیر و مستحق کجا هستند تا زکات و صدقات خود را به آنان برسانند؛ زیرا در زمان او، مردم همگی غنی می شوند و مستحقی برای صدقات پیدا نمی شود»(184).
_ شایسته سالاری در عزل و نصب. حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به صورت عملی به این سفارش حضرت علی (علیه السلام) عمل خواهد نمود که فرمود: «کارمندانت را از میان اهل پرهیزگاری و دانش و سیاست برگزین و از بین آنان نیز مردم آزموده و باحیا که از خاندان های صالح و سابقه دار هستند را مدنظر قرار بده که اینان اخلاقی بزرگوارانه تر و آبرومند تر و آزمندی هایی کم تر و عاقبت نگری های بیش تر از دیگران دارند»(185).
_ سازش ناپذیری. حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) فرمود: «إِنَّهُ لَمْ یَکُنْ لِأَحَدٍ مِنْ آبَائِی إِلَّا وَ قَدْ وَقَعَتْ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ لِطَاغِیَهِ زَمَانِهِ وَ إِنِّی أَخْرُجُ حِینَ أَخْرُجُ وَ لَا بَیْعَهَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِیتِ فِی عُنُقِی(186)؛ بر گردن همه پدرانم بیعت سرکشان زمانه بود، اما من وقتی خروج نمایم، بیعت هیچ سرکشی بر گردنم نخواهد بود».
_ انتقادپذیری. آن امام همچون پدر بزرگوارش حضرت علی (علیه السلام) است که فرمود: «لا تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ(187)؛ با من بدان گونه که با زورگویان سخن می گویید، صحبت نکنید». ایشان انتقاد منتقدان را خواهد شنید.
_ حق محوری. امام زمان (عجّل الله فرجه) کسی است که بر مبنای حق، حکومت خواهد نمود و حتی در زمان تولد، این آیه بر بازوانش بسته شده بود: ﴿جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً﴾ (اسراء: 81) «حق آمد و باطل رفت، همانا باطل رفتنی است».
_ مهربانی با مردم و سخت گیری بر کارگزاران. در وصف سیره حکومتی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) آمده است که ایشان با مردم، مهربان و با کارگزارانش، سخت گیر خواهد بود(188).
خلاصه آن که حفظ دین از بدعت ها و شبهات و اقامه حدود و همه آنچه که یک حکومت الهی باید داشته باشد، در حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) در حد کمال وجود خواهد داشت.
حتمی بودن حکومت جهانی مهدوی:
﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ (انبیاء: 105).
«و همانا در [کتاب آسمانیِ] زبور [که] بعد از ذکر [یعنی تورات، نازل شده] نوشتیم که قطعاً بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد».
نکته ها:
1. کلمه «زبور» در لغت عرب به معنای هر نوع نوشته و کتاب است؛ چنانکه در قرآن نیز آمده است: (وَ کُلُّ شَیْء فَعَلُوهُ فِی الزُّبُرِ) (قمر: 52) ولی در آیه (وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً) (نساء: 63؛ اسراء: 55) به قرینه نام حضرت داود (علیه السلام) به نظر می رسد که مراد، کتاب اختصاصی آن حضرت است که در برگیرنده مجموعه مناجات ها، نیایش ها و اندرزهای ایشان بوده و پس از تورات نازل شده است.
مراد از «ذکر» در این آیه نیز تورات می باشد؛ چنان که در آیه 48 همین سوره تصریح شده که تورات، ذکر است(189).
بعضی گفته اند که منظور از «زبور» در این آیه، تمام کتب آسمانی، مراد از «ذکر»، قرآن مجید، و کلمه «مِنْ بَعْدِ» نیز به معنای «علاوه بر» است، که در این صورت معنای آیه چنین می شود: «ما علاوه بر قرآن، در تمام کتب آسمانی نوشتیم که وارثان زمین، قطعاً بندگان صالح من خواهند بود».
از امام صادق (علیه السلام) درباره زبور و ذکر سؤال شد. آن حضرت فرمودند: «ذکر نزد خداوند است و زبور، کتاب نازل شده بر داود (علیه السلام) است و همه کتاب های نازل شده، نزد اهل علم است و آنان ما (اهل بیت) هستیم»(190).
2. در پنج مورد از مطالب زبور (مزامیر) حضرت داود (علیه السلام) _ که امروزه جزو کتب عهد قدیم به شمار می رود _ شبیه این تعبیر آمده است: «مردان صالح، وارث زمین خواهند شد».
3. همه دین ها معتقدند که نجات دهنده ای خواهد آمد؛ لذا در زیارات، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را این گونه خطاب قرار می دهیم: «السَّلَامُ عَلَی مَهْدِیِّ الْأُمَم»(191)؛ یعنی سلام بر تو، ای امامی که همه امت ها منتظرت هستند، نه فقط مسلمان ها!
4. در روایات متعدد آمده است که آن بندگان صالحی که وارث زمین خواهند شد، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و یارانش هستند(192).
5. یکی از سنت الهی آن است که بندگان صالح، حاکم و وارث جهان باشند. (کَتَبْنا)
6. دین از سیاست جدا نیست. (یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ)
7. به ارث بردن زمین و حکومت بر جهان، دو شرط دارد؛ بندگی خداوند و انجام اعمال صالح. (عِبادِیَ الصَّالِحُونَ)
امام زمان (عجّل الله فرجه)، امنیت بخش زمینیان:
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ اللهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ (حج: 65).
«آیا ندیدی که خداوند، آنچه را در زمین است و نیز کشتی هایی که به امر او در دریا می روند را برای شما رام کرده است و آسمان را نگاه داشته تا جز به فرمان او به زمین نیفتد؟ همانا خداوند نسبت به مردم، رأفت و رحمت دارد».
نکته ها:
1. مراد از تسخیر موجودات برای انسان، آن است که همه آن ها در مسیر کام گیری و منافع بشر قرار داده شده اند؛ مثلاً خورشید مسخّر ماست، یعنی از او بهره مند می شویم.
2. تسخیر جهان هستی، به اراده خداست. (أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ)
3. انسان شریف ترین مخلوق خداوند است و می تواند بر زمین و پدیده های آن غالب شود. (سَخَّرَ لَکُمْ)
4. سیر طبیعت، در مسیر اراده خداوند است. (تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ)
5. قوانین طبیعی، مانع اراده الهی نیست. (إِلَّا بِإِذْنِهِ)
6. وجود امام زمان (عجّل الله فرجه) عامل امنیت اهل زمین است. خود ایشان فرمود: «إِنِّی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاء(193)؛ من امان و مایه امنیت اهل زمین ام؛
همان گونه که ستارگان امنیت بخش اهل آسمان هستند».
7. امام سجاد (علیه السلام) فرمود: «نَحْنُ أَمَانٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ کَمَا أَنَّ النُّجُومَ أَمَانٌ لِأَهْلِ السَّمَاءِ وَ نَحْنُ الَّذِینَ بِنَا (یُمْسِکُ اللهُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ) وَ بِنَا یُمْسِکُ الْأَرْضَ أَنْ تَمِیدَ بِأَهْلِهَا وَ بِنَا یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ تُنْشَرُ الرَّحْمَهُ وَ تَخْرُجُ بَرَکَاتُ الْأَرْضِ وَ لَوْ لَا مَا فِی الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتْ بِأَهْلِهَا(194)؛ ما امان اهل زمین هستیم، هم چنان که ستارگان امان اهل آسمان اند. و ما کسانی هستیم که خداوند به واسطه ما آسمان را نگاه داشته تا بر زمین نیفتد، مگر به اذن او و به خاطر ما زمین را نگاه داشته است که اهلش را نلرزاند. به سبب ما باران را فرو فرستد و رحمت را منتشر کند و برکات زمین را خارج سازد و اگر ما بر روی زمین نبودیم، زمین اهلش را فرو می برد».
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، نور الهی:
﴿اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکاهٍ فِیها مِصْباحٌ الْمِصْباحُ فِی زُجاجَهٍ الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لا شَرْقِیَّهٍ وَ لا غَرْبِیَّهٍ یَکادُ زَیْتُها یُضِیء وَ لَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نارٌ نُورٌ عَلی نُورٍ یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَضْرِبُ اللهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْء عَلِیمٌ﴾ (نور: 35).
«خداوند، نور آسمان ها وزمین است. مَثَل نور او همچون چراغ دانی است که در آن چراغی [پر فروغ] باشد، آن چراغ در میان حبابی شیشه ای، و آن شیشه همچون ستاره ای تابان و درخشان باشد. چراغ از روغن درخت پربرکتِ زیتون بر افروخته شده که نه شرقی است و نه غربی. [روغنش به قدری صاف و شفاف است] که بدون تماس آتش، نزدیک است [شعله ور شود و] روشنی دهد. نوری است بر فراز نور دیگر. هر کس را خداوند بخواهد به نور خویش هدایت می کند، و خداوند برای مردم مَثَل ها می زند و خداوند به هر چیزی آگاه است».
نکته ها:
1. در فرهنگ اسلام، برخی از اشیا و انسان ها به عنوان «نور» معرفی شده اند؛ مثل قرآن، علم، عقل، ایمان، هدایت، اسلام، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام).
2. حضرت علی (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: «مشکات، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصباح، وصی او (علی (علیه السلام)) و جانشینان پس از او (ائمه (علیهم السلام))، زجاجه، فاطمه (علیها السلام)، شجره مبارکه، رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و کوکب درّی، قائم منتظری است که زمین را پر از عدل می کند»(195).
3. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «همانا خدای عزّوجلّ در آن شب (معراج) که به گردشی شبانه برده شدم، به من وحی فرمود: «ای محمد! چه کسی از میان امت را به جای خود گذاشتی؟» خدا خود بدان آگاه تر بود، اما عرض کردم: «پروردگارا! برادرم را». فرمود: «ای محمد! علی بن ابی طالب را؟» عرض کردم: «بله، ای خدای من!»
فرمود: «ای محمد! من ابتدا از مقام ربوبیت نظری بر زمین افکندم و تو را از میان مردم اختیار کردم؛ هیچ گاه یادی از من نمی شود، مگر این که تو نیز با من یاد شوی. من خود، محمودم و تو محمد. سپس نظری دیگر بر زمین افکندم و از آن میان، علی بن ابی طالب را برگزیدم و او را وصی تو قرار دادم. پس تو سرور پیامبران، و علی سرور جانشینان است. سپس از اسمای خویش، نامی مشتق ساختم و بر او نهادم. «اعلی» از نام های من است و «علی» نام اوست.
ای محمد! من علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان (علیهم السلام) را از یک نور آفریدم، سپس ولایت ایشان را بر فرشتگان عرضه داشتم. هرکه آنان را پذیرفت، از مقرّبین گردید و هرکه آن را رد کرد به کافران پیوست. ای محمد! اگر بنده ای از بندگانم مرا چنان پرستش کند که رشته حیاتش از هم بگسلد، اما در حالی که منکر ولایت آنان است با من روبرو شود، او را در آتش دوزخ خواهم افکند. ای محمد! آیا مایلی آنان را ببینی؟»
عرض کردم: «آری!» فرمود: «قدمی پیش گذار». من قدمی جلو نهادم. ناگاه دیدم علی بن ابی طالب و حسن و حسین و علی بن حسین و محمدبن علی و جعفربن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمدبن علی و علی بن محمد و حسن بن علی (علیهم السلام) آن جا بودند و حجت قائم (عجّل الله فرجه) همانند ستاره ای درخشان در میان آنان بود.
عرض کردم: «پروردگار من! اینان چه کسانی اند؟» فرمود: «اینان امامان هستند و این نیز قائم است که حلال کننده حلال من و حرام دارنده حرام من است و از دشمنان من انتقام خواهد گرفت. ای محمد! او را دوست بدار که من او را دوست می دارم و هرکس را که او را دوست بدارد نیز دوست می دارم»(196).
4. (اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ) یعنی خداوند هدایت کننده آسمان و زمین است. چون هدایت آفرینش، در آیات دیگر نیز آمده است: (أَعْطی کُلَّ شَیْء خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی) (طه: 50) عبارت (نُورٌ عَلی نُورٍ) نیز به معنای هدایت های دائمی و پی درپی است. خداوند در پایان آیه نیز می فرماید: (یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ)
5. در این آیه، خداوند به نور تشبیه شده است. با مطالعه ای اجمالی، روشن می شود که نور دارای خواص و ویژگی های زیر است:
_ نور، لطیف ترین موجود در جهان ماده و سرچشمه زیبایی ها و لطافت هاست.
_ نور، وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات است و بدون آن چیزی را نمی توان دید. بنابراین هم «ظاهر» است و هم «مُظهِر». (ظاهرکننده غیر)
_ نور آفتاب _ که مهم ترین نور در دنیای ماست _ پرورش دهنده گل ها و گیاهان و بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است.
_ تمام انرژی های موجود در محیط (به جز انرژی اتمی) همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرند؛ حرکت بادها، ریزش باران، جریان نهرها و آبشارها و بالاخره، حرکت همه موجودات زنده، با کمی دقت، به نور آفتاب منتهی می شود. سرچشمه گرما و حرارت نیز همان نور آفتاب است. حتی گرمی آتش که از چوب درختان یا ذغال سنگ یا نفت و مشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است.
_ نور آفتاب نابود کننده انواع میکروب ها و موجودات موذی است و اگر تابش این نور پربرکت نبود، کره زمین، تبدیل به بیمارستان بزرگی می شد که همه ساکنانش با مرگ دست به گریبان بودند.
خلاصه هرچه در این پدیده عجیب عالم، یعنی نور، می نگریم و دقیق تر می شویم، آثار گران بها و برکات عظیم آن آشکارتر می شود. اما عجیب این جاست که بشری که با این همه پیشرفت علمی از شناخت حقیقت نور _ که یک امر مادی است _ عاجز مانده، در پی شناخت ذات و حقیقت خداست و چه بسا این نیز یکی از وجوه تشبیه خدا به نور باشد.
حال اگر بخواهیم برای ذات پاک خدا تشبیه و تمثیلی از موجودات حسی انتخاب کنیم _ گرچه مقام باعظمت او از هر شبیه و نظیری برتر است _ آیا جز از واژه «نور» می توان استفاده کرد؟ خداوند پدیدآورنده تمام هستی است، روشنی بخش عالم است، همه موجودات به برکت او زنده اند، همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند و اگر لحظه ای لطف خود را از آن ها باز گیرد، همگی در ظلمت فنا و نیستی فرو می روند. جالب این که هرچیز به هر اندازه که با او نسبت دارد، به همان اندازه نورانیت کسب می کند:
قرآن نور است، چون کلام اوست؛
اسلام نور است، چون آئین اوست؛
پیامبران نورند، چون فرستادگان اویند؛
امامان انوار الهی هستند، چون حافظان آئین او بعد از پیامبران اند؛
ایمان نور است، چون رمز پیوند با خداست؛
علم نور است، چون سبب آشنایی با خداست و....
گرچه خداوند نور آسمان ها و زمین و مایه خلقت و هدایت همه هستی است، اما جایگاه او در دل های پاک و شفاف مؤمنان است که با نور ایمان برافروخته می گردد و هرچه خلوص ایمان بیشتر باشد، تلألؤ بیشتری می یابد. (یَهْدِی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ).
غدیر و مهدویت:
﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ﴾ (نور: 55).
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین قرار دهد؛ همان گونه که کسانی پیش از ایشان را جانشین کرد، و قطعاً دینی را که خداوند برای آنان پسندیده است، برای آنان استقرار و اقتدار بخشد و از پی ترسشان امنیت را جایگزین کند، تا [تنها] مرا بپرستند و چیزی را برای من شریک نگیرند، و هر کس بعد از این کفر ورزد، پس آنان همان فاسقان اند».
نکته ها:
1. در روایات بسیاری از امام سجاد و امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) می خوانیم که مصداق کامل این آیه، حکومت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است و خداوند وعده داده است که در آن روز، اهل ایمان بر جهان حکومت کنند(197).
2. در قرآن، بارها به حکومت نهایی صالحان تصریح شده است؛ از جمله آن که سه مرتبه فرمود: (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ) (توبه: 33؛ فتح: 28؛ صف: 9) «اسلام بر همه ادیان پیروز خواهد شد» و نیز در جای دیگری فرمود: (أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ) (انبیاء: 105) «بندگان صالح من وارث زمین خواهند شد» و در جای دیگر می خوانیم: (وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ).
3. اسلام، دین آینده جهان است. آینده تاریخ به سود مؤمنان و با شکست سلطه کافران رقم خواهد خورد. (وَعَدَ اللهُ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ)
4. به مؤمنان امید دهید تا فشار و سختی ها، آن ها را مأیوس نکند. (وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا)
5. کلید و رمز لیاقت یافتن برای به دست گرفتن حکومت گسترده حق، ایمان و عمل صالح است. (الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ)
6. دین از سیاست جدا نیست؛ بلکه سیاست و حکومت برای حفظ دین است. (لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ... یَعْبُدُونَنِی)
7. برای باور کردن مردم، بیان نمونه هایی از تحقق وعده های الهی در تاریخ گذشته مفید است. (کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ)
8. پیروزی نهایی اهل حق، یک سنت الهی است. (کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ)
9. هدف از حکومت اهل ایمان، استقرار دین الهی در زمین و رسیدن به توحید و امنیت کامل است. (لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ... لَیُبَدِّلَنَّهُم... لا یُشْرِکُونَ)
10. دست خدا را در تحولات تاریخ ببینیم.(وَعَدَ اللهُ... لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ... لَیُبَدِّلَنَّهُمْ)
11. دین اسلام، تنها دین مورد رضایت الهی است. (دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ)
12. امنیت واقعی در سایه حکومت دین است. (وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً)
13. امنیت در جامعه اسلامی، شرایط مناسبی را برای عبادت فراهم می سازد. (أَمْناً یَعْبُدُونَنِی)
14. هدف نهایی وعده های الهی، عبادت خالصانه خداوند است. (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ بِی شَیْئاً)
15. عبادت خدا، زمانی کامل است که هیچ گونه شرکی در کنار آن نباشد. (یَعْبُدُونَنِی لا یُشْرِکُونَ)
16. در زمان حکومت صالحان نیز گروهی انحراف خواهند داشت. (وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِک) (اعراف: 128).
17. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسیر برگشت از آخرین سفر حج خود، در منطقه غدیرخم به فرمان خداوند حضرت علی (علیه السلام) را به جانشینی خود اعلام کرد. در آن روز (هجدهم ذی الحجه) این آیه نازل شد: (رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) (مائده: 3) «امروز من اسلام را به عنوان دین کامل برای شما پسندیدم». در این آیه نیز خداوند پیروزی آن دینی را که پسندیده، وعده داده است: (دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ) بنابراین اسلامی که جهان را خواهد گرفت، اسلام غدیرخم است.
18. امت بی امام، کشتی بی ناخداست؛ شب بی چراغ است. اگر رهبری الهی نباشد، استعدادها شکوفا نمی شود. در کنار پیشرفت امروز دنیا، فساد و جنایات نیز پیشرفت کرده است؛ یعنی بال علم و تکنولوژی حرکت می کند، ولی بال معنویت شکسته است و این است سیمای انسان بدون رهبری الهی در جهان.
خیلی تعجب است از کسانی که می گویند پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از دنیا رفت و کسی را تعیین نکرد! مگر در تاریخ نمی خوانیم که هرگاه قبیله ای مسلمان می شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فوراً برای آنان حاکم تعیین می فرمود؟ یا هرگاه لشگری اعزام می کرد، برای آنان فرمانده تعیین می کرد؟ یا همین که به مدینه هجرت نمود، در مکه برای خود جانشینی گمارد؟
19. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه غدیر به نام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز تصریح کرده و فرمودند: «معاشر الناس! أنا نبی و علی وصیی، ألا إن خاتمه الأئمه منا القائم المهدی(198)؛ ای مردم! من پیامبرم و علی (علیه السلام) وصی من است. آگاه باشید که خاتم امامان، قائم و مهدی (عجّل الله فرجه) از خاندان ماست».
غدیر، تداوم خط رسالت تا روز ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و تحقق وعده های مکرر خداوند برای جهانی شدن اسلام است. غدیر یعنی بیعت با امامی که حکومت او، وسیله ای برای برقراری عدالت اجتماعی است.
غدیر یک روز نیست؛ یک تاریخ است، یک نوع عقیده و فکر است و ضامن اجرای احکام خداست. غدیر، افشاندن بذر ولایت در دل امت و نشان دادن خورشید است. غدیر، گذاشتن دست انسان در دست ولیّ خدا و امام معصوم و بیمه شدن در برابر طاغوت هاست.
غدیر تداوم رسالت است. همان گونه که انسان نیاز به پیامبر دارد و پیامبر را خدا تعیین می کند، بعد از پیامبر نیز انسان به امام نیاز دارد و امام را نیز خدا تعیین می کند. زیرا انسان همان انسان است و نیاز به رهبری الهی در همه زمان ها و مکان ها وجود دارد.
20. خداوند در غدیرخم فرمود: (وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً) (مائده: 3) «امروز راضی هستم که اسلام، دین شما باشد». در غدیرخم، نعمت، تمام و علی (علیه السلام) به رهبری منصوب شد. در این آیه هم درباره حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) می فرماید: (وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ) (نور: 55) یک بار در غدیر فرمود: (رَضیتُ) و این جا می فرماید: (ارْتَضی) ریشه لغوی این دو کلمه، یکی است و این معنا را می رساند که دین غدیر و دین زمان حکومت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مورد رضایت خداوند است.
امام زمان (عجّل الله فرجه)، مضطرّ حقیقی:
﴿أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ أَإِلهٌ مَعَ اللهِ قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ﴾ (نمل: 62).
«کیست که هرگاه درمانده ای او را بخواند، اجابت نماید و بدی و ناخوشی را برطرف کند و شما را جانشینان [خود در] زمین قرار دهد؟ آیا با خداوند معبودی است؟ چه کم پند می پذیرید».
نکته ها:
1. در روایات و تفاسیر، مطلبی ندیدم که ثابت کند تلاوت این آیه در استجابت دعا نقشی داشته باشد؛ لکن مردم به خاطر محتوای آیه، آن را تبرّکاً می خوانند و مانعی هم ندارد. مناجات با خدای سبحان و راز و نیاز با او، کاری پسندیده و لازم است. دعا به درگاه خدا برای حل مشکلات، خصوصاً در هنگام درماندگی، برای همگان ضروری است.
2. از راه های شناخت خدا و یکتایی او، توجه به یک قدرت نجات بخش و بریدن از قدرت ها و وسایل دیگر در هنگام اضطرار است. (أَمَّنْ یُجِیبُ)
3. شرط استجابت دعا، قطع امید از دیگران و اخلاص در دعاست. (یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ)
4. اگر کسی در سکوت از خداوند حاجتی بخواهد، خداوند از خواسته اش باخبر خواهد بود، ولی او دوست دارد که بندگانش حاجت خود را به زبان آورند. (إِذا دَعاهُ)
5. در روایات می خوانیم که نمونه مضطرّ واقعی، امام زمان (عجّل الله فرجه) است. از حضرت امام صادق (علیه السلام) در مورد این آیه روایت شده است: «نَزَلَتْ فِی الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ، هُوَ وَ اللهِ الْمُضْطَرُّ إِذَا صَلَّی فِی الْمَقَامِ رَکْعَتَیْنِ وَ دَعَا اللهَ فَأَجَابَهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ وَ یَجْعَلُهُ خَلِیفَهً فِی الْأَرْض(199)؛ این آیه درباره قائم آل محمد (عجّل الله فرجه) نازل شده است. به خدا قسم، مضطر اوست که وقتی دو رکعت نماز در مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) بگذارد و خدا را بخواند، پروردگار نیز او را اجابت کند و گرفتاری او را برطرف سازد و وی را در زمین خلیفه خود گرداند».
بدترین (السُّوءَ) هم سلطه کفار است که در زمان آن حضرت برطرف می شود و نمونه (یَجْعَلُکُمْ خُلَفاءَ) نیز حکومت صالحان در آن زمان خواهد بود.
6. اجابت مضطرّ، کاری الهی است، ولی سنت های الهی را تغییر نمی دهد. مثلاً یکی از سنت های خداوند آن است که مردم به نحوی باید از دنیا بروند. از سویی، همه انسان ها در لحظه احتضار، مضطرّ می شوند. پس اگر خداوند بخواهد به همه، جواب مثبت دهد، باید قانون مرگ را لغو کند!
امام زمان (عجّل الله فرجه) و پایان مظلومیت اهل بیت (علیهم السلام):
﴿وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ﴾ (قصص: 55).
«و ما اراده کرده ایم بر کسانی که در زمین به ضعف و زبونی کشیده شدند، منت گذاریم و آنان را پیشوایان و وارثان [روی زمین] قرار دهیم».
نکته ها:
1. کلمه «منت» در این جا به معنای نعمت بزرگ و باارزش است؛ نه منت زبانی به معنی بازگو کردن نعمت به قصد تحقیر دیگران، که مسلماً کار زشت و ناپسندی است.
2. شکی نیست که هرگاه اراده الهی بر تحقق امری تعلق گیرد، آن مسأله قطعاً عملی خواهد شد و هیچ مانعی نمی تواند سد راه آن شود. قرآن می فرماید: (إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ) (یس: 82) «همانا فرمان اوست که هرگاه چیزی را اراده کند که باشد، پس آن چیز خواهد بود و محقق خواهد شد».
3. با این که همه نعمت ها از جانب خداوند است و بندگان در هر نعمتی رهین منت او هستند، لیکن او در خصوص چند نعمت، تعبیر به منت فرموده که طبعاً از اهمیت بالای آن ها حکایت دارد؛ از جمله:
_ نعمت اسلام: (کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ فَمَنَّ اللهُ عَلَیْکُمْ) (نساء: 94).
_ نعمت نبوت: (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا) (آل عمران: 164).
_ نعمت هدایت: (بَلِ اللهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ) (حجرات: 17).
_ نعمت حاکمیت مؤمنان: (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ) (قصص: 55).
4. مسأله حاکمیت مستضعفان بر زمین، با عبارات و بیان های مختلفی در قرآن آمده است:
_ (وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ) (نور: 55) «خداوند به کسانی که ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند، وعده خلافت در زمین را داده است».
_ (وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا... ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ) (یونس: 13-14) «بعد از آن که اقوام ستمگر پیشین را هلاک کردیم... شما را جانشینان زمین قرار دادیم».
_ (أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ) (انبیاء: 105) «بندگان صالح، وارث زمین می شوند».
_ (وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا) (اعراف: 137) «ما مستضعفان را وارث شرق و غرب زمین گرداندیم».
_ (لَنُهْلِکَنَّ الظَّالِمِینَ * وَ لَنُسْکِنَنَّکُمُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِمْ) (ابراهیم: 13-14) «ما ستمگران را نابود، و بعد از آن، شما را ساکن زمین می گردانیم».
5. مراد از مستضعفان در این آیه _ با توجه به مجهول بودن فعل (اسْتُضْعِفُوا)_ کسانی هستند که خود در این امر نقش نداشته اند و استکبار، آن ها را به استضعاف کشانده است.
6. مفضل بن عمر گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نظری به علی و حسن و حسین (علیهم السلام) افکند، گریست و فرمود: شما مستضعفان بعد از وفات من هستید». من سؤال کردم: «یابن رسول الله! معنی آن چیست؟» فرمود: «یعنی شما امامان بعد از من هستید، چون خداوند می فرماید: (وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ) و این آیه تا روز قیامت بر ما جاری است»(200).
7. در روایات بسیار، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و حکومت آن بزرگوار در آخرالزمان، مصداق اتمّ این آیه معرفی شده است. حضرت علی (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: «هُمْ آلُ مُحَمَّدٍ یَبْعَثُ اللهُ مَهْدِیَّهُمْ بَعْدَ جَهْدِهِمْ فَیُعِزُّهُمْ وَ یُذِلُّ عَدُوَّهُم(201)؛ اینان که در زمین ضعیف گشته اند، آل پیغمبرند که خداوند مهدی آن ها را برمی انگیزد تا آنان را عزیز و دشمنانشان را ذلیل گرداند».
8. حکومت جهانی مستضعفان و حمایت از مظلومان تاریخ، اراده و خواست الهی است. (نُرِیدُ)
9. در حکومت خودکامه طاغوتی، نیروهای کارآمد به ضعف کشانده می شوند. (اسْتُضْعِفُوا)
10. آینده از آنِ مستضعفان است. (نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً)
11. امامت، همچون بعثت، نعمت ویژه ای است که خداوند بر مردم منت می نهد. قرآن در مورد بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: (لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا) (آل عمران: 164) در این جا هم می فرماید: (نَمُنَّ... نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّه).
سوره عنکبوت:
مسأله طول عمر امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً إِلی قَوْمِهِ فَلَبِثَ فیهِمْ أَلْفَ سَنَهٍ إِلاَّ خَمْسینَ عاماً فَأَخَذَهُمُ الطُّوفانُ وَ هُمْ ظالِمُونَ﴾ (عنکبوت: 14).
«و به راستی نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس در میان آنان هزار سال، به استثنای پنجاه سال، درنگ کرد [ولی جز اندکی از مردم به سخن او گوش ندادند]. پس طوفان (قهر خداوند) آنان را در حالی که ستمگر بودند، فرا گرفت».
نکته ها:
1. قرآن، با بیان عمر طولانی انسان های گذشته، آن را امری ممکن و شدنی خوانده است. (أَلْفَ سَنَهٍ)
2. تنها پیامبری که مدت رسالتش در قرآن بیان شده، حضرت نوح (علیه السلام) است. البته نهصد و پنجاه سال، مدت رسالت آن حضرت تا زمان طوفان است؛ اما مدت پیامبری ایشان پس از طوفان و سال های عمرش بیان نشده است.
3. عمر طولانی دادن به بشر، برای خداوند محال نیست؛ همان گونه که او حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را قرن ها زنده نگه داشته تا حکومت عدل جهانی را بر پا کند. گرچه جسم تمام مردم پس از کهولت سن فرسوده می شود، ولی آن حضرت به گفته بزرگان دین، هم چنان در چهره انسان چهل ساله ثابت است و این جای تعجب نیست.
در صورت همه ما، موی ابرو و مژه ده ها سال ثابت است، در صورتی که موی سر و صورت همواره در حال تغییر و تحول است، با آن که آب و غذا و هوا و محل هر دو مو، یکی است. آری! خداوند می تواند انسانی را ثابت و دیگران را متغیر قرار دهد.
4. گاهی پرسیده می شود که چگونه عمر بیش از هزار سال حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را باور کنیم؟
پاسخ آن است که در آیه 259 سوره بقره می خوانیم: شخصی _ که به گفته روایات و تفاسیر، عُزیر نام داشت _ از کنار یک آبادی عبور می کرد که دیوارهای آن بر روی سقف هایش فرو ریخته بود و مشخص بود که مدتی طولانی از مرگ ساکنین آن جا و زمان تخریبش می گذرد. با خود گفت: «خداوند چگونه ساکنین این جا را پس از مرگشان زنده می کند؟»
خداوند در همان لحظه جان او را گرفت و پس از صد سال زنده کرد و به او گفت: «چقدر درنگ کردی؟» گفت: «یک روز یا بخشی از یک روز!» خداوند فرمود: «نه؛ بلکه صد سال است که در این جا مانده ای. به غذا و نوشیدنی خود که همراه داشتی، نگاه کن که با گذشت سال ها تغییر نکرده است. به الاغ خود نگاه کن که هیچ اثری از آن باقی نمانده است. ما زنده شدن تو را نشانه و حجتی برای مردم قرار می دهیم. اکنون به استخوان های الاغ مرده خود بنگر و ببین که چگونه آن ها را به هم پیوند می دهیم و بر آن ها گوشت می پوشانیم و زندگی دوباره به آن می بخشیم».
بنابر این آیه، غذا و نوشیدنی به مدت صد سال تغییر نکرد؛ در حالی که به طور طبیعی می بایست پس از چند روز فاسد می شد. صد سال برابر 5200 هفته است و خداوند غذایی که فقط یک هفته سالم می ماند را 5200 برابر عمر طبیعی اش سالم نگاه داشت. اکنون به سراغ عمر امام زمان (عجّل الله فرجه) می رویم که هنوز حتی به حد 20 برابر عمر طبیعی نرسیده است. بنابراین نه دلیل عقلی بر محدود کردن عمر انسان داریم و نه عمر طولانی، چیز محالی است.
از طرفی تعجب ما از طولانی بودن عمر به خاطر مقایسه آن با خودمان و قدرت محدود خودمان است. در حالی که نمونه های دیگری از طول عمر نیز در تاریخ و طبیعت وجود دارد؛ از جمله: مدت رسالت حضرت نوح (علیه السلام) (950 سال)، اصحاب کهف و خواب چند صدساله آن ها، عمر چندین هزارساله نوعی ماهی و برخی از درختان و.... آری! خداوندی که به استخوان، قدرت شنیدن و به پیه چشم، قدرت دیدن می دهد، می تواند عمر انسان را نیز طولانی کند.
متأسفانه برخی در پذیرفتن مسائل منطقی دین، دیرباور هستند. اگر یک روزنامه خارجی گفته باشد که یک ماهی در اقیانوس اطلس پیدا شده است که سه میلیون سال عمر دارد، فوراً باور می کنند، اما اگر 150 حدیث داشته باشیم که امام زمان (عجّل الله فرجه) زنده است و هزار و سی صد سال عمر دارد، می گوید: از نظر علمی نمی شود!
امام زمان (عجّل الله فرجه)، نعمت الهی:
﴿أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدیً وَ لا کِتابٍ مُنِیرٍ﴾ (لقمان: 20).
«آیا ندیدید که خداوند آنچه را در آسمان ها و آنچه را در زمین است، برای شما مسخّر کرده، و نعمت های ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر کرده است، ولی بعضی از مردم بدون هیچ دانش و هدایتی و بدون هیچ کتاب روشنگری، درباره خداوند به جدال و ستیز می پردازند».
نکته ها:
1. نعمت های الهی، هم گسترده و فراوان (أَسْبَغَ)(202)، هم در دسترس بندگان (عَلَیْکُمْ) و هم متنوع (ظاهِرَهً وَ باطِنَهً) است.
2. در این آیه، به دوگونه نعمت اشاره شده است؛ نعمت ظاهری، مانند سلامتی، رزق و روزی، زیبایی و امثال آن، و نعمت باطنی، مانند ایمان، معرفت، اطمینان، حسن خلق، امداد غیبی، علم، فطرت، ولایت و....
3. محمد بن زیاد أزدی گوید: از سرور خود، موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره تفسیر این کلام الهی پرسیدم: (وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً) فرمود: «نعمت ظاهر، امام ظاهر است و نعمت باطن، امام غائب». گفتم: «آیا در میان ائمه (علیهم السلام) کسی هست که غائب شود؟»
فرمود: «آری! شخص او از دیدگان مردم غائب می شود، اما یاد او از قلوب مؤمنین غایب نمی گردد. او دوازدهمینِ ما امامان است. خداوند برای او هر امر سختی را آسان، و هر امر دشواری را هموار سازد و گنج های زمین را برایش آشکار کند و هر بعیدی را برای وی قریب سازد و توسط وی تمامی جباران عنود را نابود کند و هر شیطان متمرّدی را به دست وی هلاک سازد.
او فرزند سرور کنیزان است، کسی که ولادتش بر مردمان پوشیده، و ذکر نامش بر آن ها روا نیست؛ تا آن گاه که خدای تعالی او را ظاهر ساخته و زمین را پر از عدل و داد نماید؛ همان گونه که پر از ظلم و جور شده باشد»(203).
4. بی توجهی به آفریده ها و نقش آن ها در زندگی بشر، سبب سرزنش و توبیخ است. (أَلَمْ تَرَوْا)
5. تمام آفریده ها هدف مند و به خاطر بهره گیری انسان خلق شده اند. (سَخَّرَ لَکُمْ)
6. نباید از نعمت های باطنی خداوند غفلت کنیم و نسبت به آن ها بی توجه باشیم. (أَلَمْ تَرَوْا... باطِنَهً)
بیعت با امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیْهُ اللهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً﴾ (فتح: 10).
«همانا کسانی که با تو بیعت می کنند، در واقع با خدا بیعت می کنند. دست خداوند، بالای دست آن هاست. پس هرکس پیمان شکنی کند، به زیان خود پیمان می شکند و هرکس به آنچه با خداوند عهد بسته، وفا کند، خداوند به زودی پاداش بزرگی به او خواهد داد».
نکته ها:
1. «بیعت» به معنای پیمان و تعهد است. کسی که با دیگری بیعت می کند، گویا مال و جان خود را برای اهداف او در معرض بیع و فروش قرار می دهد. چنان که جابر بن عبدالله انصاری می گوید: «ما در روز بیعت رضوان، زیر درخت، با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای جان بازی و عدم فرار در جنگ ها بیعت بستیم».
2. برای بیان لطف خدا نسبت به وفاداران، در این آیه دو تعبیر آمده است: یکی (یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ) و دیگری (أَجْراً عَظِیماً)؛ ولی برای بیان قهر خدا نسبت به پیمان شکنان، یک تعبیر آمده است: (یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ).
3. بیعت گرفتن از مردم، منافاتی با توحید و توکل ندارد. (یُبایِعُونَکَ)
4. عمل و تصمیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، همان اراده و خواست خداوند است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به چیزی جز اراده الهی اقدام نمی کند. (الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللهَ)
5. بیعت با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، بیعت با خداست. (یُبایِعُونَکَ... یُبایِعُونَ اللهَ)
6. رهبر مسلمانان باید در شرایط بحرانی بر وفاداری مردم اطمینان حاصل کند و از آنان مجدداً پیمان بگیرد.
7. حمایت رهبری الهی، حمایت خداوند را در پی دارد. (یُبایِعُونَکَ... یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ)
8. خداوند به حمایت کسی نیازی ندارد؛ پس باید از پیمان شکنی پرهیز کرد. زیرا با خدایی طرف هستیم که فوق قدرت هاست. (یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ)
9. پیمان شکنی، خودشکنی است. (فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ)
10. عاقبت خوبان و بدان را برای مردم بیان کنید تا با مقایسه سرنوشت آنها راه خود را انتخاب کنند. (فَمَنْ نَکَثَ... وَ مَنْ أَوْفی...)
11. گرچه پای بندی به هر تعهد و قول و قراری که خلاف شرع و قانون نباشد، لازم است و در روایات شیعه و سنی، عمل به تعهدات نشانه دین داری عرفی شده (لا دین لمن لا عهد له)(204)، اما وفای به چند عهد، از اهمیت بیش تری برخوردار است:
_ عهدی که خداوند از طریق فطرت یا انبیا با انسان بسته است: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَم) (یس: 60).
_ عهدی که انسان با خدا می بندد: (مَنْ عاهَدَ الله) (توبه: 75).
_ عهدی که انسان با دیگران می بندد: (وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا) (بقره: 177).
_ عهد رهبر الهی با امت و بالعکس: (الَّذینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُم) (انفال: 56).
12. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر علاوه بر حضرت علی (علیه السلام) برای یازده امام بعدی (علیهم السلام) از جمله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز از مردم بیعت گرفت و فرمود: «فَأُمِرْتُ أَنْ آخُذَ الْبَیْعَهَ مِنْکُمْ وَ الصَّفْقَهَ لَکُمْ بِقَبُولِ مَا جِئْتُ بِهِ عَنِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی عَلِیٍّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ مِنْ بَعْدِهِ الَّذِینَ هُمْ مِنِّی وَ مِنْهُ أَئِمَّهٌ قَائِمَهٌ مِنْهُمُ الْمَهْدِیُّ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَهِ الَّذِی یَقْضِی بِالْحَق؛ از طرف خداوند مأمور شده ام که از شما برای علی بن ابی طالب (علیه السلام) و امامان پس از او (علیهم السلام) که از نسل من و علی (علیه السلام) هستند، از شما بیعت بگیرم. آنان تا روز قیامت، امام و پیشوا خواهند بود و مهدی امت من که به حق داوری می کند، از آنان است»(205).
13. بیعت با امام، نصب امام به امامت نیست؛ تأکید بر وفاداری با امام است.
14. یکی از دعاهایی که در آن بر مسأله بیعت با امام زمان (عجّل الله فرجه) تأکید شده، دعای عهد است. آن جا که می خوانیم: «اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَهً؛ خدایا من در صبح این روز با امامم تجدید عهد و عقد و بیعت می کنم». گاهی وقت ها ما دعای عهد را می خوانیم، در حالی که به مضامین آن توجه نمی کنیم و فکر می کنیم عهد و عقد و بیعت به یک معناست؛ در حالی که این گونه نیست.
«تجدید عهد» یعنی من با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) دوباره تعهد می بندم. «تجدید عقد» یعنی من دوباره با امام زمان (عجّل الله فرجه) گره می خورم و تعهدم را محکم می کنم، چون عقد یعنی گره. «تجدید بیعت» یعنی من با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) دوباره بیعت می کنم و به او سر می سپارم.
بنابراین، اول باید با امام زمان (عجّل الله فرجه) تعهد ببندیم؛ بعد تعهدمان را محکم کنیم و بعد با او بیعت نماییم. مثل این که ابتدا باید دیوارهای ساختمانی را با آجر ساخت، سپس دیوارهایش را گچ و خاک کشید و در آخر سفیدکاری کرد.
15. رسول خدا (عجّل الله فرجه) فرمود: «خدای عزّوجلّ در روز قیامت با سه کس سخن نخواهد گفت و نگاهشان نخواهد کرد و لیاقتشان نخواهد بخشید و آنان را به شکنجه ای دردناک گرفتار خواهد کرد. اول، مردی که به خاطر دنیا با امامی بیعت کند، پس هرگاه خواسته اش را از دنیا به او بدهد، به بیعتش وفادار بماند، وگرنه دست از بیعت بر دارد و...»(206).
16. ما باید به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) وفادار باشیم. یکی از نشانه های وفاداری، عمل به فرمایشات ایشان است. ایشان فرموده است: «در زمان غیبت من، در حوادثی که برای شما پیش می آید، به مجتهدان و علمای دین مراجعه کنید». بنابراین باید چنین کسی را که عادل و بی هوس است، شناسایی کنیم و دستمان را در دستش بگذاریم و مطیع او باشیم.
قرآن در حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ﴾ (واقعه: 79).
«جز پاکیزگان به آن دست نزنند».
نکته ها:
1. تلاوت الفاظ و فهم لغات قرآن، برای همه ممکن است؛ اما تماس با روح قرآن، طهارتی مخصوص می خواهد. قرآن مطهر است(207) و تنها پاکان می توانند آن را مسّ کنند. لذا نفرمود: «لایقرئه و لایفهمه إلّا المطهّرون»، بلکه فرمود: (لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ)؛ چون تماس، معنای خاصی دارد. چنان که در روایات تصریح شده که تنها مقربان درگاه الهی با قرآن تماس پیدا می کنند.
2. حضرت علی (علیه السلام) در ضمن سخنی فرمود: «القرآن الّذی عندی لا یمسّه إلّا المطهّرون و الأوصیاء من ولدی؛ به قرآنی که نزد من است، جز پاکان و جانشینان از فرزندانم به آن دست نمی یابند». عمر پرسید: «آیا زمان معلومی برای ظاهر کردن آن هست؟» آن حضرت فرمود: «نعم، إذا قام القائم من ولدی یظهره و یحمل الناس علیه فتجری السنّه علیه(208)؛ آری وقتی قائم از فرزندانم قیام کند، آن را ظاهر می کند و مردم را به عمل کردن به آن وادار می نماید و سنت طبق آن جاری می شود».
3. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر و در ضمن خطبه معروف خود، پس از آنکه حضرت علی و یازده فرزند معصوم وی را جانشین خود معرفی نمود، قرآن کریم را همراه همیشگی آنان خواند: «عَلِیٌّ أَخِی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِی ثُمَّ ابْنِیَ الْحَسَنُ ثُمَّ ابْنِیَ الْحُسَیْنُ ثُمَّ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ وَاحِدٌ بَعْدَ وَاحِدٍ الْقُرْآنُ مَعَهُمْ وَ هُمْ مَعَ الْقُرْآنِ لَا یُفَارِقُونَهُ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ حَتَّی یَرِدُوا عَلَیَّ حَوْضِی»(209).
4. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «علم به کتاب خدای عزّوجلّ و سنت پیغمبرش در دل مهدی ما رشد می کند؛ آنچنان که بهترین زراعت ها به بهترین وجه رشد می کنند»(210).
5. در خطبه 138 نهج البلاغه _ که گفته شده امیرالمؤمنین (علیه السلام) در آن به سیره حکومتی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اشاره نموده _ آمده است: «یَعْطِفُ الرَّأْیَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْی؛ حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) رأی مردم را به قرآن باز می گرداند، در زمانی که آن ها قرآن را به رأی و اندیشه [خود] مبدل کرده اند».
هنگامی که مردم از قرآن چشم پوشیده و امور را طبق اندیشه نادرست خود پیش برند، ایشان مردم را از به کار بستن اندیشه های نادرست، نهی، و به رجوع به قرآن وا می دارد تا به دستور کتاب خدا رفتار کنند و مخالف آن را دور اندازند.
6. در زمان حکومت امام زمان (عجّل الله فرجه) به آموزش قرآن اهمیت فراوانی داده می شود. امیرالمؤمنین (علیه السلام) در این باره فرمود: «إِذَا قَامَ قَائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ ضَرَبَ فَسَاطِیطَ لِمَنْ یُعَلِّمُ النَّاسَ الْقُرْآنَ عَلَی مَا أَنْزَلَ اللهُ جَلَّ جَلَالُه(211)؛ هنگامی که قائم آل محمد (علیهم السلام) قیام کند، خیمه هایی برپا کند و قرآن را به ترتیبی که فرود آمده، به مردم بیاموزد».
7. متأسفانه قرآن کریم در امت اسلامی مهجور مانده است؛ به گونه ای که خود قرآن از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: (وَ قالَ الرَّسُولُ یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً) (فرقان: 30) «پیامبر [خدا] گفت: پروردگارا! قوم من این قرآن را رها کردند».
رابطه میان انسان و کتاب آسمانی، باید دائمی و در تمام زمینه ها باشد؛ زیرا کلمه «هجر» در جایی به کار می رود که میان انسان و چیزی رابطه ای باشد، ولی از هم جدا شده باشند(212). بنابراین باید تلاشی همه جانبه داشته باشیم تا قرآن را از مهجوریت درآوریم و آن را در همه ابعاد زندگی، محور علمی و عملی خود قرار دهیم و رضایت پیامبر عزیز اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را جلب کنیم.
لازم است بدانیم که نخواندن قرآن، ترجیح غیر قرآن بر آن، محور قرار ندادن آن، تدبر نکردن در آن، تعلیم ندادنش به دیگران و عمل نکردن به آن، از مصادیق مهجور قرار دادن قرآن است. حتی اگر کسی قرآن را فرا گیرد، ولی آن را کنار گذارد و به آن نگاه نکند و تعهدی نسبت به آن نداشته باشد، او نیز قرآن را مهجور کرده است(213).
8. به نظرم رسید که اقرار بعضی بزرگان را درباره مهجوریت قرآن نقل کنم:
_ ملاصدرا در مقدمه تفسیر سوره واقعه می گوید: «بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آن جا که گمان کردم کسی هستم؛ ولی وقتی کمی بصیرت پیدا کردم، خودم را از علوم واقعی خالی دیدم. در آخر عمر که به فکر افتادم به سراغ تدبر در قرآن و روایات محمد و آل محمد (علیهم السلام) بروم، یقین پیدا کردم که در طول عمر، کارم بی اساس بوده است؛ زیرا به جای نشستن در نور، در سایه ایستاده بودم!
از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا وقتی که رحمت الهی دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبر در قرآن کردم. درِ خانه وحی را کوبیدم، درها باز شد، پرده ها کنار رفت و دیدم که فرشتگان به من می گویند: ﴿سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ﴾ (زمر: 73)».
_ فیض کاشانی در رساله الانصاف می گوید: «کتاب ها و رساله ها نوشتم، تحقیقاتی کردم، ولی در هیچ یک از علوم، دوایی برای دردم و آبی برای عطشم نیافتم. بر خود ترسیدم و به سوی خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمق در قرآن و حدیث هدایت کرد».
_ امام خمینی(ره) در گفتاری، از این که تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسف می خورد و به حوزه ها و دانشگاه ها سفارش می کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه رشته ها، مقصد اعلی قرار دهند تا مبادا در آخر عمر، بر ایام جوانی خود تأسف بخورند(214).
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، احیاگر زمین با عدالت:
﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ (حدید: 17).
«بدانید که خداوند، زمین را پس از مرگش زنده می کند. همانا ما نشانه های [توحید و عظمت] را برای شما روشن کردیم، باشد که تعقل کنید».
نکته ها:
1. امام صادق (علیه السلام) درباره این آیه فرمود: «یُحْیِیهَا اللهُ بِعَدْلِ الْقَائِمِ عِنْدَ ظُهُورِهِ بَعْدَ مَوْتِهَا بِجَوْرِ أَئِمَّهِ الضَّلَالِ(215)؛ خداوند زمین را پس از ظهور قائم (عجّل الله فرجه) به واسطه عدالت او زنده می کند، پس از آن که با جور و ظلم رهبران گمراه، مرده باشد».
2. توجه به عدالت و جایگاه والای آن، در روایات متعدد و متواتر به چشم می خورد. از جمله پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «عَدْلُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَبعینَ سَنَهٍ قیامٌ لَیلها وَ صِیامٌ نَهارها(216)؛ یک ساعت به عدالت رفتار کردن، از هفتاد سال عبادتی که روزهای آن به روزه، و شب های آن به احیا گذشته باشد، بهتر است».
حضرت علی (علیه السلام) نیز در این باره فرمود: «فِی العَدلِ صَلاحُ البَریَّهِ وَالاقتِداءُ بِسُنَّهِ اللهِ(217)؛ عدالت، هم به مصلحت مردم است و هم اقتدا به روش الهی». ایشان هم چنین فرمود:
«العَدلُ حَیاهٌ الْجَوْرُ مَمحاتٌ(218)؛ عدالت، باعث حیات جامعه و ظلم، باعث مرگ آن است».
3. با سیری کوتاه در آیات و روایات به وضوح در می یابیم که فضای اسلام، فضای عدالت است. آیات و روایات فراوانی، مردم را به عدالت و پاسداری از آن، توصیه و امر کرده و از ظلم و ستم و خیانت باز داشته اند. اسلام، مکتب عدل و اعتدال، نظام اسلامی، نظام عادلانه و امت اسلامی، امت میانه و وسط است.
اسلام اگر نماز دارد، زکات هم دارد؛ اگر تولی و دوستی با اولیای خدا را دارد، تبری و دوری از دشمنان را هم دارد؛ اگر از علم طرفداری می کند، از عمل هم پشتیبانی می نماید؛ اگر ایمان را مطرح می کند، عمل صالح را هم در کنار آن لازم می داند؛ اگر توکل به خدا را سفارش می کند، دستور فعالیت و تلاش هم می دهد؛ اگر مالکیت را محترم می شمرد، اجازه سوء استفاده از مالکیت را هم نمی دهد؛ اگر دستور عفو می دهد، در اجرای حدود، به داشتن قاطعیت نیز سفارش می کند و می گوید: «رحم در شما اثر نکند و شما را از مجازات مجرم باز ندارد».
4. عدالت از چیزهایی است که انسان فطرتاً آن را دوست دارد. به همین دلیل، حتی ستمگران نیز ظلم خود را توجیه، و سعی می کنند که کار خود را عادلانه جلوه دهند. گاهی چند نفر با یک دیگر شریک می شوند و دست به یک دزدی می زنند، ولی بعد از آنکه اموال سرقت شده را به مکان دیگری انتقال دادند، در زمان تقسیم می گویند: بیایید اموال را عادلانه تقسیم کنیم! این سخن گاهی ناخودآگاه گفته می شود و اگر هم به زبان نیاورند، قلباً تقسیم عادلانه را دوست دارند و اگر یکی از آنان بخواهد سهم بیش تری بردارد، ناراحت می شوند.
در همه جوامع، کسی که برای تحقق بخشیدن به عدالت، جلوی ستمگران ایستادگی می کند، تحسین می شود و این نیست مگر به خاطر آن که حمایت از عدل و مبارزه با ظلم، خواسته عقلی، طبیعی و فطری هر انسانی است.
5. وجود قوانین عادلانه، شرط لازم برای اجرای عدالت در جامعه است. شاید کم تر حکومتی باشد که از حق و عدالت سخن نگوید و خود را حامی حقوق و مصالح جامعه نداند. قانون باید به تمام ابعاد انسان توجه داشته باشد.
قانونی که به انسان به چشم یک موجود شهوی یا شکمی می نگرد، نمی تواند عادلانه باشد؛ زیرا برنامه ریزی آن بر اساس مادی نگری است. قانونی می تواند انسان را به رشد و کمال مطلوب برساند که قانون گذارش از هوس های شخصی و گروهی یا از استبداد فردی و گروهی به دور باشد. علاوه بر آن، باید دید قانون گذار طبق کدام معیار، قوانین عادلانه مقرر می کند و حافظ مصالح کدام طبقه و گروه است؟
بر این اساس، ما شریعت و قوانینی را که پیامبران آورده اند، بر قوانین بشری ترجیح می دهیم؛ زیرا اولاً به تمام ابعاد مادی و معنوی انسان توجه دارند و از علم و حکمت بی پایان الهی سرچشمه گرفته اند و ثانیاً قوانین آن ها به دنبال حفظ منافع شخصی یا گروهی نیست و از هر گونه هوا و هوس به دور هستند.
6. در اسلام، تمام مسئولیت های حساس به عهده افراد عادل است؛ یعنی کسانی که سوءسابقه ای پیش مردم ندارند و به صلاحیت و پاکی معروف اند. از قاضی تا شاهد و منشی دادگاه، همه باید در هر جایگاهی که هستند، عادلانه بگویند و بنویسند. امام در نماز جمعه و جماعت باید عادل باشد. مرجع تقلید و رهبر جامعه و مسئول بیت المال باید عادل باشند. مسئولان و کلیدداران نظام باید فقط به خدا وابسته بوده و عدالت پیشه باشند تا مردم نیز با رغبت عدالت را بپذیرند.
کوتاه سخن این که اسلام اهمیت خاصی به عدالت داده و آن را در تاروپود جامعه و در مسائل حقوقی، اجتماعی، خانوادگی و اقتصادی، شرط اساسی دانسته است.
7. هدف انبیا آن است که ایمان به خدا و معاد را چنان در مردم زنده کنند و اخلاق و طرز تفکر الهی را در تاروپود فرد و جامعه نفوذ دهند که خود مردم به عدالت برخیزند و جامعه عادلانه تشکیل دهند. قرآن می فرماید: ﴿لَقَد ارسَلنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ انْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَالْمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ (حدید: 25) «ما پیامبران را با در دست داشتن دلایل روشن و کتاب آسمانی و معیار سنجش حقّ و باطل، برای مردم فرستادیم تا مردم در پرتو این رهبران و قوانین آسمانی، به عدل قیام کنند».
8. میوه عدالت به کام کسی که عدالت به نفع اوست، بسیار شیرین است؛ ولی در کام کسی که اجرای عدالت به ضرر او تمام می شود، تلخ خواهد بود! لذا اسلام پیوسته مردم را متوجه جایگاه و اهمیت عدالت می سازد و آن ها را به جهاد با نفس و مبارزه با هوا و هوس دعوت می نماید؛ زیرا تا انسان بر تمایلات درونی و هوا و هوس خود غالب نشود، تن به عدالت نخواهد داد و زمینه ای برای اجرای عدالت نیز فراهم نخواهد شد.
9. در اسلام، اجرای عدالت نه تنها درباره دوستان و مؤمنان، که درباره دشمنانِ در حال جنگ نیز سفارش شده است: ﴿فَمَن اعْتَدی عَلَیکُم فَاعْتَدُوا عَلیهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدی عَلَیکُم وَ اتَّقُوا الله﴾ (بقره: 193) «اگر به شما تعدی و تجاوزی صورت گرفت، تنها به همان مقدار می توانید مقابله به مثل کنید و با تقوا باشید».
منزلت منتظران ظهور:
﴿وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ﴾ (حدید: 19).
«و کسانی که به خدا و پیامبرانش ایمان آورده اند، آنان همان کسانی هستند که سر تا پا صداقت اند و نزد پروردگارشان گواهان اند، آنان پاداش و نورشان را دارند و [اما] کسانی که کفر ورزیدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اصحاب دوزخ اند».
نکته ها:
1. «صدیق» به کسی گفته می شود که سر تا پا راستی و درستی باشد، دل و زبان و عمل او یکی باشد و صداقت جزئی از خلق و خوی او شده باشد. در قرآن، این لقب به کسانی همچون ابراهیم، ادریس، یوسف و مریم (علیهم السلام) داده شده؛ ولی این آیه راه صدیق شدن را به روی همه کسانی که اهل ایمان باشند، باز کرده است.
2. ایمان به خدا و تمام انبیا نشانه صداقت انسان است. (آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ... هُمُ الصِّدِّیقُونَ)
3. برای کسانی که در دنیا از نور هدایت انبیا بهره مند شده اند، در قیامت، نوری خواهد بود. (لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ)
4. تشویق خوبان و تهدید بدان در کنار هم لازم است. (أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ... أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ)
5. مؤمنان، هم اجر دارند و هم نور؛ ولی کافران، تنها کیفر دارند. (أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ... أَصْحابُ الْجَحِیمِ...)
6. حارث بن مغیره روایت کرده است: خدمت حضرت باقر (علیه السلام) بودیم. ایشان فرمود:
«کسانی از شما که عارف به این امر(امامت اهل بیت (علیهم السلام)) هستند و منتظرند و آرزوی پاداش نیک دارند، به خدا قسم مانند آن کسی هستند که به همراه قائم آل محمد (علیهم السلام) جهاد می کند».
7. سپس فرمود: «به خدا قسم مانند کسی هستند که در کنار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با شمشیر جهاد نموده است». آن گاه برای مرتبه سوم فرمود: «به خدا قسم مانند کسی هستند که در خیمه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به درجه شهادت رسیده است و درباره شما آیه ای در قرآن هست».
عرض کردم: «کدام آیه؟» ایشان این آیه را تلاوت فرمود: (وَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ لَهُمْ أَجْرُهُمْ وَ نُورُهُمْ) آنگاه فرمود: «به خدا قسم در نزد خداوند، صادقین و شهدا محسوب می شوید»(219).
8. امام صادق (علیه السلام) فرمود: «آیا نمی دانی که اگر کسی منتظر ظهور دولت ما باشد و بر ترس و آزاری که در راه پیروی از ما می بیند صبر کند، فردا در زمره ما خواهد بود»(220)؟
رمز پیروزی اسلام و امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون﴾ (صف: 9).
«او کسی است که پیامبرش را همراه با هدایت و دین حق [به سوی مردم] فرستاد تا آن را بر همه ادیان غالب سازد، گرچه مشرکان آن را خوش نداشته باشند».
نکته ها:
1. آینده از آنِ اسلام است. (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)
2. خداوند در غیر از این آیه، سه بار وعده پیروزی اسلام بر تمام ادیان را داده است: (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ) (توبه: 33) (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بِاللهِ شَهِیداً) (فتح: 28) و بدون شک خداوند وعده خود را عملی می کند. (وَ لَنْ یُخْلِفَ اللهُ وَعْدَهُ) (روم: 6؛ حج: 47).
3. در روایات متواتر می خوانیم که پیروزی اسلام بر دیگر ادیان آسمانی، در زمان ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) تحقق خواهد یافت. حضرت علی (علیه السلام) فرمود: «به خداوندی که جانم در دست اوست، هیچ شهر و روستایی باقی نمی ماند مگر آنکه هر صبح و شام صدای اذان و شهادتین در آن شنیده خواهد شد»(221).
تاریخ اسلام، تحقق این آیه را به اثبات رسانده است؛ زیرا با این که دشمن از طریق استهزا و اذیت و شکنجه، محاصره اقتصادی و اجتماعی، تحمیل جنگ ها، توطئه های داخلی منافقان، ایجاد تفرقه میان مسلمانان، به راه انداختن جنگ های صلیبی، ترویج فحشا و منکرات، استعمار نظامی و سیاسی و... لحظه ای کوتاهی نکرده، ولی اسلام روز به روز توسعه پیدا کرده است.
4. رسولان با اراده الهی انتخاب می شوند، نه انتخاب و اراده مردم. (هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ)
5. پیروزی اسلام به خاطر حقانیت آن است. (بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ)
6. مکتب اسلام، امیدآفرین است. (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)
7. حاکمیت و غلبه ای ارزش دارد که کامل و دائم باشد. (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)
8. به جز اسلام، تمام ادیان، تاریخ مصرف دارند و تنها اسلام، مکتب جاودانی است. (لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ)
9. عوامل پیروزی اسلام و امام زمان (عجّل الله فرجه) چند چیز است:
_ اراده و امداد الهی (هُوَ الَّذِی)
_ رهبری معصوم و لایق (رَسُولَهُ)
_ نیاز طبیعی جامعه (بِالْهُدی)
_ داشتن حقانیت (دِینِ الْحَقِّ)
_ جامع و کامل بودن مکتب (مُتِمُّ نُورِهِ)
طولانی بودن غیبت امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ﴾ (ملک: 30).
«بگو: به من خبر دهید اگر آب [چشمه ها و چاه های] شما در زمین فرو رود، کیست آن که آب روان و گوارا برای شما بیاورد؟»
نکته ها:
1. «غور» به معنای فرورفتن در عمق، و «مَعین» به معنای آسان و روان است.
2. عمار می گوید: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: «پدر و مادرم به فدایت! مهدی کیست؟» فرمود: «یَا عَمَّارُ إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی عَهِدَ إِلَیَّ أَنَّهُ یُخْرِجُ مِنْ صُلْبِ الْحُسَیْنِ تِسْعَهً وَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِهِ یَغِیبُ عَنْهُمْ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ (قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ) یَکُونُ لَهُ غَیْبَهٌ طَوِیلَهٌ یَرْجِعُ عَنْهَا قَوْمٌ وَ یَثْبُتُ عَلَیْهَا آخَرُونَ فَإِذَا کَانَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یَخْرُجُ فَیَمْلَأُ الدُّنْیَا قِسْطاً وَ عَدْلا(222)؛ ای عمار! به درستی که خدای تبارک و تعالی با من عهد فرموده که از صلب حسین (علیه السلام) امامان نه گانه را بیرون آورد و نهمین فرزندش از دیدگان پنهان شود، و همین است گفتار خدای تعالی: «بگو به من خبر دهید اگر آب [چشمه ها و چاه های] شما در زمین فرو رود، کیست آن که آب روان و گوارا برای شما بیاورد؟». برای او غیبتی است طولانی که در آن، جمعی [از اعتقادات خود] برگردند و جمعی پایدار بمانند. چون آخرالزمان شود، وی قیام نماید و دنیا را پر از عدل و داد کند، چنانکه پر از ظلم و جور شده باشد».
3. امام باقر (علیه السلام) در تأویل این آیه فرمود: «این آیه درباره حضرت قائم (عجّل الله فرجه) نازل شده است و می گوید: اگر امام شما غائب باشد و ندانید که وی کجاست، چه کسی برای شما امام ظاهر می فرستد که اخبار آسمان ها و زمین و حلال و حرام را برای شما بگوید»(223)؟
4. احتمال بروز خطر در صورت بی تفاوتی و غفلت، برای دوری کردن از آن کافی است. (إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً)
5. دست خداوند در تغییر قوانین هستی، باز است. (إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً)
خرافات جلوه دادن اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) توسط دشمنان وی:
﴿إِذا تُتْلی عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطِیرُ الْأَوَّلِین﴾ (قلم: 15).
«هرگاه آیات ما بر آنان تلاوت شود گویند: افسانه های پیشینیان است».
نکته ها:
1. «اساطیر» جمع «اسطوره»، به معنای افسانه هایی خرافی و خیالی است که یا درباره انسان های اولیه یا ساخته و پرداخته ذهن آنان است.
2. این آیه نمونه ای از مکرهای فرهنگی دشمنان اسلام را که برای تحقیر آموزه های مکتب اسلام طرح کرده اند، بیان می کند.
3. تهمت تحجّر، سنت گرایی و کهنه پرستی، از قدیمی ترین تهمت ها به مؤمنان است. (أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ)
4. امام صادق (علیه السلام) در تبیین این آیه فرمود: «یعنی تکذیبه بالقائم إذ یقول له: لسنا نعرفک، و لست من ولد فاطمه (علیها السلام) کما قال المشرکون لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم)(224)؛ معنی این آیه تکذیب حضرت قائم (صلی الله علیه و آله و سلم) توسط دشمنان است. زیرا به او می گویند ما تو را نمی شناسیم و تو از اولاد فاطمه نیستی؛ همان طور که مشرکین به حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) می گفتند».
5. بعضی جامعه شناسان امروز نیز مذهب را زاییده جهل و خرافه می دانند که شاید این حرف، به خاطر بعضی خرافاتی باشد که در میان اصولِ اصیلِ ادیان الهی، رخنه کرده است و در واقع ربطی به معارف حقیقی ندارد. البته خرافات می تواند در عقیده و توحید انسان اثر بگذارد. نسل بشر در طول تاریخ به خاطر خرافات، بسیار تاوان داده است. زمانی دختران را زنده به گور می کردند و چه خانواده هایی که به خاطر خرافه ها از هم پاشیده شدند.
6. این را هم باید دانست که خرافات در بستر جهل، نادانی، تلقین، آداب و رسوم غلط، افکار نابه جای نیاکان، تبلیغات دروغین، توطئه استعمارگران و رندان، سادگی مردم، دور بودن از علمای ربّانی و نداشتن تکیه گاه اعتقادی رشد می کند. در عرصه مهدویت هم خرافاتی وجود دارد که اساس دینی و قرآنی ندارد.
7. وظیفه ما این است که هرگاه با فکر، شعار، پیشنهاد یا عادت و رسومی برخورد کردیم، آن را با کمک علمای باتقوا و بی هوس، به قرآن و حدیث و عقل و علم و تجربه عرضه کنیم و صحت آن را بسنجیم.
8. باید مراقب بود که اصول و حقایق مسلّم و مستند دین، به نام خرافه، کوبیده نشود. هر چیزی که خدا یا ولیّ خدا از آن خبر دهند و ما آن را نفهمیم، خرافه نیست؛ زیرا برخی از آموزه های دین، فوق عقل ماست و حساب فوق عقل با ضد عقل جداست.
سیره حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در پوشش:
﴿وَ ثِیابَکَ فَطَهِّر﴾ (مدثر: 4).
«و لباست را پاکیزه دار».
نکته ها:
1. امام صادق (علیه السلام) در ضمن سخنی، منظور از این آیه را کوتاه کردن لباس بیان فرموده اند(225)؛ زیرا در جاهلیت، اشراف و بزرگان، لباسشان را به قدری بلند می گرفتند که قسمتی از آن بر روی زمین کشیده شود و افرادی را اجیر می کردند که آن قسمت را همراه آن ها بیاورد!
2. شرط نفوذ کلام رهبر آسمانی، آن است که دامنش از هرگونه آلودگی پاک باشد. (وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ)
3. نه فقط پاکی بدن، بلکه نظافت و پاکیزگی لباس نیز مورد توجه اسلام است.
﴿وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ﴾.
4. امام صادق (علیه السلام) بعد از بیان کیفیت لباس حضرت علی (علیه السلام) و سادگی آن فرمود: «اما امروزه مسلمانان قادر بر پوشیدن چنین لباسی نیستند؛ زیرا اگر چنین کنند، مردم می گویند که او دیوانه شده یا اهل ریاکاری است، در حالی که خدای متعال می فرماید: (وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ)، یعنی لباست را از روی زمین بلند کن و آن را روی زمین نکش. هنگامی که قائم ما قیام کند، این گونه لباس می پوشد»(226).
این مطلب را فردی به نام حماد بن عثمان نیز نقل کرده است. او می گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی به آن حضرت عرض کرد: «خدا اصلاحت کند! شما فرمودی که علی بن ابی طالب (علیه السلام) لباس زبر و خشن در بر می کرد و پیراهن چهار درهمی می پوشید و مانند این ها، در صورتی که بر تن شما لباس نو می بینیم!»
حضرت به او فرمود: «همانا علی بن ابی طالب (علیه السلام) آن لباس ها را در زمانی می پوشید که بدنما نبود، و اگر آن لباس را این زمان می پوشید به بدی انگشت نما می شد. پس بهترین لباس هر زمان، لباس مردم آن زمان است. ولی قائم ما اهل بیت (عجّل الله فرجه) زمانی که قیام کند، همان جامه علی (علیه السلام) را می پوشد و به روش علی (علیه السلام) رفتار می کند»(227).
5. ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است: «مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِخُرُوجِ الْقَائِمِ فَوَ اللهِ مَا لِبَاسُهُ إِلَّا الْغَلِیظُ وَ لَا طَعَامُهُ إِلَّا الْجَشِب(228)؛ چرا به فرارسیدن خروج حضرت قائم (عجّل الله فرجه) شتاب می کنید؟ به خدا قسم، لباس او جز جامه درشت و خشن، و غذایش جز خوراک ناگوار و ناخوش نخواهد بود».
امام زمان (عجّل الله فرجه)، فجر واقعی:
﴿وَ الْفَجْرِ﴾ (فجر: 1).
«سوگند به سپیده دم»
نکته ها:
1. «فجر» به معنای شکافتن است و مراد از آن در این آیه، شکافتن تاریکی شب با سپیده دم است که زمان مقدس و باارزشی است و در آن هنگام، جنبنده ها به تکاپو می افتند و صبح و روز تازه ای را آغاز می کنند.
2. زمان، مقدس و قابل سوگند است. (وَ الْفَجْرِ)
3. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) مراد از فجر، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) عنوان شده است: (الفجر هو القائم)(229) چرا که شب تاریک ظلم و فساد، به صبح قیام آن حضرت، برچیده خواهد شد.
شب قدر، اثبات گر وجود امام زمان (عجّل الله فرجه):
﴿تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ﴾ (قدر: 4).
«در آن شب، فرشتگان و روح به اذن پروردگارشان برای انجام هر کاری فرود آیند».
نکته ها:
1. از مضمون روایاتی که درباره سوره قدر وارده شده اند، استفاده می شود که فرود فرشتگان در شب قدر تنها مربوط به زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست؛ بلکه هر سال تکرار می شود. از جناب ابوذر روایت شده است: به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کردم: «از لیله القدر برایم بگویید. آیا فقط در زمان پیامبران بوده که وحی بر آن ها نازل می شده است و وقتی از دنیا رفته اند، دیگر شب قدری نیست یا این که تا روز قیامت، این شب در هر سالی خواهد بود؟» رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «شب قدر تا روز قیامت خواهد بود»(230).
2. فرشتگان هر سال در شب قدر نازل می شوند و البته شکی نیست که در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر ایشان نازل می شده اند؛ اما سؤال این است که با توجه به این که در هرسال شب قدر وجود دارد، ملائکه پس از رحلت آن حضرت بر چه کسی نازل می شوند؟
روشن است که هرکسی نمی تواند میزبان فرشتگان الهی باشد و باید بر کسی نازل شوند که در کمالات، نزدیک ترین فرد به خدا و رسول او باشد؛ زیرا اگرچه اوامر الهی برای رشد و هدایت همه مردم صادر و نازل شده، ولی جایگاه نزول آن، قلوب پاک مردان برگزیده بوده است. کما این که در آیه 41 سوره زمر به این نکته تصریح شده است: (إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ لِلنَّاسِ بِالْحَق).
همان طور که ملاحظه می فرمایید اگرچه کتاب برای استفاده و هدایت همگان نازل شده (لِلنَّاسِ)، ولی محل نزول آن، قلب مطهر محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) است (عَلَیْکَ). پس از ایشان نیز، طبق فرموده پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، قلب امامان دوازده گانه معصوم محل نزول فرشتگان خواهد بود؛ زیرا ایشان فرمود: «آمِنُوا بِلَیْلَهِ الْقَدْرِ إِنَّهَا تَکُونُ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ لِوُلْدِهِ الْأَحَدَ عَشَرَ مِنْ بَعْدِی(231)؛ به لیله القدر ایمان آورید که آن بعد از من مخصوص علی بن ابی طالب (علیه السلام) و یازده فرزند اوست».
3. مجموع روایاتی که وجود شب قدر تا روز قیامت و نیز لزوم امام و حجتی که در آن شب فرشته ها بر او نازل شوند را تبیین می کنند، هم جایگاه والای امامت و هم لزوم امام زنده و معصوم را در هر زمان اثبات می کنند. چنین فردی در زمان ما، امام دوازدهم، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می باشد که در سال 255 قمری متولد شده است و فرشتگان پس از شهادت پدر بزرگوارشان، امام حسن عسکری (علیه السلام)، در شب قدر شرف یاب محضر ایشان می شوند.
«فهرست منابع»
1. قرآن کریم.
2. امام امیرالمؤمنین، گردآوری: رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، قم: انتشارات دارالهجره، بی تا.
3. امام عسکری (علیه السلام)، ابومحمد حسن بن علی (علیهما السلام)، تفسیر الامام العسکری، قم: مدرسه امام مهدی (عجّل الله فرجه)، 1409ق.
4. امام خمینی، روح الله، صحیفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1361 ش.
5. ابن ابی الحدید، عبد الحمید، شرح نهج البلاغه، قم: کتابخانه آیه الله مرعشی، 1404ق.
6. ابن طاووس، علی بن موسی، اقبال الاعمال، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1367ش.
7. اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، تبریز: انتشارات مکتبه بنی هاشمی، 1381ق.
8. بحرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1404ق.
9. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت، 1416ق.
10. پاینده، ابوالقاسم، نهج الفصاحه، تهران: دنیای دانش، 1382ش.
11. تمیمی آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم و درر الکلم، قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366ش.
12. حر عاملی، محمد بن حسن، اثبات الهداه، بیروت: مؤسسه اعلمی، 1425ق.
13. _____________________، وسائل الشیعه، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1409ق.
14. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1411ق.
15. حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تأویل الآیات، قم: دفتر انتشارات اسلامی، 1409ق.
16. حکیمی، محمدرضا، الحیاه، مترجم: احمد آرام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1380ش.
17. خزاز قمی، علی بن محمد، کفایه الأثر، قم: انتشارات بیدار، 1401 ق.
18. دیلمی، حسن بن ابی الحسن،إرشادالقلوب، بی جا: انتشارات شریف رضی، 1412ق
19. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، بی جا: مکتبه رضویه، بی تا.
20. سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
21. شوشتری، نور الله، احقاق الحق، قم: مکتبه آیت الله المرعشی، بی تا.
22. صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الاثر، قم: مرکز نشر آثار حضرت آیت الله العظمی صافی، 1391ش.
23. صدوق، محمد بن علی بن حسین، الامالی، بی جا: انتشارات کتابخانه اسلامیه، 1362ش.
24. _________________________، الخصال، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1403 ق.
25. _________________________، ثواب الاعمال، قم: انتشارات شریف رضی، 1364 ش.
26. _________________________، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، انتشارات جهان، 1378ق.
27. _________________________، کمال الدین و تمام النعمه، قم: دار الکتب الاسلامیه، 1397ق.
28. _________________________، معانی الأخبار، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1361ش.
29. _________________________، من لایحضره الفقیه، قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1413 ق.
30. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مترجم: سید محمد باقر موسوی همدانی، قم: انتشارات جامعه مدرسین،ش.
31. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی، 1403 ق.
32. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، تهران: اسلامیه، 1390ش.
33. _________________________، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو، 1372ش.
34. طبری آملی، محمد بن ابی القاسم، بشاره المصطفی لشیعه المرتضی، نجف: المکتبه الحیدریه، 1383ق.
35. طبری آملی، محمد بن جریر، دلائل الإمامه، قم: مؤسسه البعثه، 1413ق.
36. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا.
37. __________________، الغیبه،قم: مؤسسه معارف اسلامی، 1411ق.
38. طیب، سید عبدالحسین، أطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات اسلام، 1378 ش.
39. عروسی حویزی، علی بن جمعه، نور الثقلین، قم: انتشارات اسماعیلیان، 1415ق.
40. عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر العیاشی، تهران: چاپخانه علمیه، 1380ق.
41. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
42. فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، تهران: انتشارات الصدر، 1415ق.
43. قرائتی، محسن، پرتوی از نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1388ش.
44. ___________، تفسیر نور، تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1389ش.
45. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، محقق: سید طیب موسوی جزایری، قم: دارالکتاب، 1367ش.
46. قمی، شیخ عباس، مفاتیح الجنان، قم: انتشارات فاطمه الزهرا (علیها السلام)، 1389ش.
47. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامی، 1368ش.
48. کریمی جهرمی، علی، عنایات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، تبریز: انتشارات نور ولایت، 1383ش.
49. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیه، 1365 ش.
50. مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، بیروت، موسسه الوفاء، 1404ق.
51. مسعودی، علی بن حسین، اثبات الوصیه، قم: انتشارات انصاریان، 1424ق.
52. مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، 1368ش.
53. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الإرشاد، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.
54. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1374ش.
55. نراقی، ملا مهدی، جامع السعادات، مترجم: سید جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات حکمت، 1377ش.
56. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه، تهران: مکتبه صدوق، 1397ق.
57. نوری طبرسی، حسین بن محمد تقی، مستدرک الوسائل، قم: مؤسسه آل البیت (علیهم السلام)، 1408ق.
پاورقی:
-----------------
(1) معانی الأخبار، ص32.
(2) تفسیر قمی، ج1، ص28.
(3) ﴿قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ (انعام: 161).
(4) تفسیر نور الثقلین، ج1، ص20.
(5) در این باره رک: اصول کافی، باب الاقتصاد فی العبادات.
(6) شیطان به خدا گفت: ﴿لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ﴾ (اعراف: 16).
(7) ﴿مَنْ یُطِعِ اللهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ﴾؛ «کسانی که خدا و رسول را پیروی کنند، آنان با کسانی هستند که خدا آن ها را نعمت داده است، از پیامبران، راستگویان، شهدا و صالحان» (نساء: 69؛ مریم: 59).
(8) تفسیر قمی، ج1، ص29.
(9) بحار الأنوار، ج2، ص99.
(10) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص409.
(11) کافی، ج1، ص337.
(12) تفسیر صافی، ج2، ص18.
(13) الکافی، ج1، ص180.
(14) الکافی، ج1، ص378.
(15) بحار الأنوار، ج5، ص312.
(16) کنز الدقائق، ج1، ص119.
(17) نور الثقلین، ج1، ص31.
(18) الکافی، ج1، ص340.
(19) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص516.
(20) «أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاهِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْهِم». کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص484.
(21) بحار الأنوار، ج53، ص176.
(22) «وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی عُنُقِهِ». کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص435.
(23) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص485.
(24) نحل: 15.
(25) الکافی، ج1، ص179.
(26) ﴿وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ﴾ (أحزاب: 7).
(27) ﴿وَ إِذْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ﴾ (آل عمران: 187).
(28) ﴿وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ﴾ (اعراف: 172).
(29) بحار الانوار، ج72، ص198.
(30) ﴿وَ الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَهُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار﴾.
(31) بحار الأنوار، ج53، ص171.
(32) الخصال، ج1، ص305.
(33) بحار الأنوار، ج74، ص184.
(34) تحف العقول، ص284.
(35) تفسیر قمی، ج2، ص143.
(36) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص654.
(37) تفسیر عیاشی، ج1، ص65.
(38) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص654.
(39) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص649.
(40) نهج البلاغه، خطبه 144.
(41) الکافی، ج1، ص370.
(42) کفایه الأثر، ص60.
(43) درّ المنثور، ج1، ص377.
(44) فقره آخر زیارت عاشورا.
(45) بحار الأنوار، ج9، ص203.
(46) بحار الأنوار، ج71، ص92.
(47) کفایه الأثر، ص232.
(48) الکافی، ج8، ص36.
(49) نور الثقلین، ج1، ص181.
(50) الکافی، ج4، ص549.
(51) الکافی، ج4، ص549.
(52) الکافی، ج1، ص311
(53) امام صادق (علیه السلام) فرمود:«لو بقیت الارض بغیر امام لساخت». کافی، ج1، ص180.
(54) الغیبه، نعمانی، ص25.
(55) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص330.
(56) الکافی، ج1، ص198.
(57) صحیفه امام، ج19، ص24.
(58) به گفته صاحب تفسیر التبیان فی تفسیر القرآن، تعداد آن عده، بیش از ده هزار نفر بوده است؛ زیرا عرب به بیش از ده هزار «الوف» و به کم تر از آن «آلاف» می گوید. رک: التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص282.
(59) الکافی، ج8، ص198.
(60) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص458.
(61) مختصر البصائر، ص89.
(62) بقره: 259
(63) البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص507.
(64) مختصر البصائر، ص107.
(65) تفسیر عیاشی، ج2، ص32.
(66) تفسیر قمی، ج1، ص24.
(67) نورالثقلین، ج1، ص251.
(68) الغیبه، طوسی، ص472.
(69) سوره انسان، آیه 2 و سوره ملک، آیه 3.
(70) بحار الأنوار، ج47، ص123.
(71) إرشاد القلوب، ج2، ص293.
(72) من لا یحضره الفقیه، ج2، ص613.
(73) تفسیر کنز الدقائق، ج1، ص70.
(74) بحار الأنوار، ج2، ص90.
(75) عنایات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ص122.
(76) الکافی، ج1، ص185.
(77) ﴿مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ﴾ (نساء: 77).
(78) الغیبه، نعمانی، ص198.
(79) الکافی، ج2، ص81.
(80) الغیبه، نعمانی، ص199.
(81) الکافی، ج2، ص105.
(82) الکافی، ج1، ص276.
(83) بحار الأنوار، ج25، ص4.
(84) الحیاه، ج2، ص585.
(85) الکافی، ج2، ص414.
(86) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص253.
(87) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص258.
(88) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص411.
(89) نهج البلاغه، خطبه 216.
(90) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص483.
(91) تفسیر الامام العسکری (علیه السلام)، ص299.
(92) شواهد التنزیل، ج1، ص197.
(93) الکافی، ج1، ص200.
(94) إحتجاج، ج2، ص497.
(95) الکافی، ج1، ص39.
(96) عنایات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ص103.
(97) رجال نجاشی، ص261.
(98) عنایات حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، ص58
(99) إقبال الاعمال، ص297.
(100) إلزام الناصب، ج1، ص57.
(101) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص327.
(102) الغیبه، نعمانی، ص66.
(103) مفردات ألفاظ القرآن، ص337.
(104) بحار الأنوار، ج6، ص60.
(105) وسائل الشیعه، ج18، ص101.
(106) وسائل الشیعه، ج18، ص53.
(107) نهج البلاغه، خطبه 3.
(108) غررالحکم، ص36.
(109) تحف العقول، ص242.
(110) شاید به خاطر آن که مراجعه به دستگاه طاغوتی به منزله پذیرفتن آن نظام و تقویت آن است.
(111) الکافی، ج1، ص68.
(112) الکافی، ج1، ص38.
(113) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص483.
(114) انعام: 89.
(115) الغیبه، نعمانی، ص316.
(116) بحار الأنوار، ج25، ص308.
(117) الغیبه، نعمانی، ص200.
(118) الخصال، ج2، ص541.
(119) بحار الأنوار، ج52، ص122.
(120) بحار الأنوار، ج2، ص235.
(121) دلائل الإمامه، ص562.
(122) نور الثقلین، ج2، ص44.
(123) نهج الفصاحه، کلمه 409.
(124) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص378.
(125) الغیبه، نعمانی، ص200.
(126) کشف الغمه، ج2، ص465.
(127) الإحتجاج، ج2، ص291.
(128) مفاتیح الجنان، تعقیبات نماز.
(129) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص373.
(130) الکافی، ج1، ص368.
(131) الغیبه، نعمانی، ص234.
(132) بحار الأنوار، ج23، ص320.
(133) الإحتجاج، ج1، ص61.
(134) الکافی، ج1، ص432
(135) تفسیر عیاشی، ج1، ص183.
(136) کشف الغمه، ج2، ص465.
(137) الکافی، ج8، ص286.
(138) نور الثقلین، ج3، ص138.
(139) کنز الدقائق، ج6، ص226.
(140) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص331.
(141) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص327.
(142) دلائل الإمامه، ص532.
(143) اثبات الوصیه، ص267.
(144) مفاتیح الغیب، ج19، ص14و احقاق الحق، ج3، ص87.
(145) در تفاسیر مجمع البیان و کنز الدقائق، 26 حدیث آمده که مراد از «هاد» را ائمه معصومین (علیهم السلام) بیان کرده اند.
(146) تفسیر قمی، ج1، ص359.
(147) نهج البلاغه، خطبه 40.
(148) عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج1، ص216.
(149) کافی، ج1، ص15.
(150) ثواب الأعمال، ص6.
(151) بحار الأنوار، ج99، ص106.
(152) الغیبه، نعمانی، ص243.
(153) الکافی، ج1، ص368.
(154) ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص107.
(155) الغیبه، نعمانی، ص255.
(156) الغیبه، نعمانی، ص245.
(157) نور الثقلین، ج3، ص138.
(158) مائده: 33.
(159) تفسیر عیاشی، ج2، ص290.
(160) الأمالی، صدوق، ص130.
(161) اقبال الاعمال، ص297.
(162) الکافی، ج2، ص8.
(163) بحار الأنوار، ج52، ص171.
(164) الکافی، ج1، ص527.
(165) الغیبه، طوسی، ص292.
(166) بحار الأنوار، ج53، ص174.
(167) تفسیر عیاشی، ج2، ص303.
(168) صحیفه الإمام الرضا (علیه السلام)، ص49.
(169) الکافی، ج1، ص371.
(170) نور الثقلین، ج3، ص242.
(171) شرح نهج البلاغه، ج20، ص316.
(172) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص352.
(173) الکافی، ج8، ص398.
(174) منتخب الاثر، ص485.
(175) ﴿فَابْعَثُواْ أَحَدَکُم بِوَرِقِکُمْ هَاذِهِ إِلیَ الْمَدِینَهِ فَلْیَنظُرْ أَیُهّا أَزْکیَ طَعَامًا فَلْیَأْتِکُم بِرِزْقٍ مِّنْه﴾ (کهف: 19).
(176) تفسیر قمی، ج2، ص87.
(177) در 28 آیه قرآن، زکات در کنار نماز آمده است.
(178) بحار الأنوار، ج24، ص241.
(179) بحار الأنوار، ج52، ص328.
(180) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص671.
(181) الإحتجاج، ج2، ص492.
(182) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص330.
(183) بحار الأنوار، ج52، ص336.
(184) إعلام الوری بأعلام الهدی، ص464.
(185) تحف العقول، ص137.
(186) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص485.
(187) نهج البلاغه، خطبه 216.
(188) بشاره المصطفی لشیعه المرتضی (علیه السلام)، ج2، ص207.
(189) (وَ لَقَدْ ءاتَیْنَا مُوسیَ وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِیَاءً وَ ذِکْرًا لِّلْمُتَّقِین).
(190) الکافی، ج1، ص225.
(191) بحار الأنوار، ج99، ص101.
(192) تفسیر قمی، ج2، ص77.
(193) إعلام الوری بأعلام الهدی، ص453.
(194) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص207.
(195) إثبات الهداه، ج2، ص150.
(196) الغیبه، نعمانی، ص93.
(197) رک: نورالثقلین، ذیل آیه شریفه.
(198) إثبات الهداه، ج2، ص220.
(199) نور الثقلین، ج4، ص94.
(200) معانی الأخبار، ص79.
(201) الغیبه، طوسی، ص184.
(202) «اسباغ» به معنای گسترانیدن و توسعه دادن است.
(203) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص389.
(204) بحار الأنوار، ج69، ص198.
(205) الإحتجاج، ج1، ص65.
(206) الخصال، ج1، ص107.
(207) ﴿صُحُفاً مُطَهَّرَهً﴾ (بیّنه: 2).
(208) کنز الدقائق، ج1، ص4.
(209) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، ص277.
(210) کمال الدین و تمام النعمه، ج2، ص367.
(211) الإرشاد، ج2، ص386.
(212) التحقیق فی کلمات القرآن، ذیل ماده هجر.
(213) التفسیر المنیر، ج19، ص5.
(214) صحیفه نور، ج20، ص20.
(215) الغیبه، نعمانی، ص25.
(216) جامع السّعادات، ج2، ص223.
(217) الکافی، ج7، ص174.
(218) مستدرک الوسائل، ج11، ص318.
(219) الصافی، ج5، ص136.
(220) الکافی، ج8، ص37.
(221) البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص367.
(222) بحار الأنوار، ج33، ص18.
(223) کمال الدین و تمام النعمه، ج1، 325.
(224) البرهان فی تفسیر القرآن، ج5، ص605.
(225) کنز الدقائق، ج14، ص14.
(226) الکافی، ج6، ص455.
(227) الکافی، ج1، ص411.
(228) الغیبه، نعمانی، ص233.
(229) تأویل الآیات، ج2، ص792.
(230) الدر المنثور، ج6، ص372.
(231) الکافی، ج1، ص533.