تولد حضرت مهدی (علیه السلام)
مولف: علی اصغر رضوانی
ناشر: قم - مسجد مقدس جمکران 1385
فهرست
مقدمه ناشر:
چگونگی ولادت حضرت مهدی (علیه السلام):
مبنای مؤلّفان حدیثی مصادر مهدویت:
نسبت ضعف به احادیث ولادت:
عوامل مؤثر در حصول یقین به ولادت:
احادیث صحیح السند در مورد ولادت:
خبر از ولادت امام مهدی (علیه السلام):
خبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از ولادت:
خبر حضرت علی (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام حسن (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام حسین (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام سجاد (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام باقر (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام صادق (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام کاظم (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام رضا (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام جواد (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام هادی (علیه السلام) از ولادت:
خبر امام عسکری (علیه السلام) از ولادت:
تشخیص هویت حضرت مهدی (علیه السلام):
وضعیت سیاسی عصر امام عسکری (علیه السلام):
خوف از قتل:
وضع سیاسی بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام):
اولین مالک نرجس خاتون:
ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) قبل از ظهور:
اختلاف در ولادت:
عصر حیرت:
کوشش برای رفع حیرت:
کوشش در عصرهای مختلف:
علت اختلاف در امر ولادت:
علت وصیّت به مادر:
نصّ بر امام زمان (علیه السلام):
اتفاق امامیه بر ولادت:
اتفاق مورخان شیعه بر ولادت:
حکم منکر ولادت:
ملاقات با امام زمان:
الف: ملاقات هنگام ولادت:
ب: ملاقات در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) در مورد این مورد می توان به اسامی عده ای اشاره کرد:
ج: ملاقات در عصر غیبت صغری:
اعتراف علمای انساب به ولادت:
عدم اعتنا به انکار جعفر:
ادّعای دروغین:
کارهای ناشایست جعفر:
تشبیه جعفر به برادران یوسف:
انتقال امامت به دو برادر:
تعزیت به جعفر:
ولادت مهدی موعود (علیه السلام) از دیدگاه اهل سنت:
اعتراف اهل سنت به ولادت:
1 - علاّمه شمس الدین قاضی ابن خلکان شافعی(متوفای 681ه):
2 - علاّمه صلاح الدین خلیل بن أیبک صفدی:
3 - ابن اثیر جزری:
4 - علامه میر خواند:
5 - علی بن حسین مسعودی (متوفای 346ه):
6 - ابوالفداء اسماعیل بن علی شافعی (متوفای 732ه):
7 - علاّمه محمّد فرید وجدی:
8 - سبط بن جوزی:
9 - محمّد بن طلحه شافعی:
10 - شمس الدین محمّد بن طولون حنفی (متوفای 953ه):
11 - میرزا محمّد بن رستم بدخشی شافعی:
12 - احمد بن حجر هیتمی شافعی:
13 - محیی الدین بن عربی:
14 - مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی (متوفای 1298ه):
15 - ابوالولید محمّد بن شحنه حنفی:
16 - شیخ محمّد بن علی صبان شافعی:
17 - شیخ صفی الدین عبد المؤمن بغدادی (متوفای 739ه):
18 - شیخ زین الدین عمر بن وردی (متوفای 749ه):
19 - ابوالعباس احمد بن علی قلقشندی شافعی:
20 - ابو عبد الله یاقوت حموی:
21 - محمّد امین بغدادی معروف به سویدی:
22 - ابن خلدون مغربی (متوفای 808ه):
23 - ابوالفتح محمّد بن عبد الکریم شهرستانی (متوفای 548 ه):
24 - نور الدین ابن صباغ مالکی:
25 - محمّد بن محمود بخاری معروف به خواجه پارسا حنفی:
26 - ملاعلی قاری حنفی مکّی (متوفای 1014ه):
27 - فضل بن روز بهان:
28 - جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی حنفی(متوفای 32750ه):
29 - قاضی بهلول بهجت افندی:
30 - حافظ محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658ه):
31 - احمد امین مصری:
32 - شیخ حسین بن محمّد دیار بکری مالکی (متوفای 966ه):
33 - شمس الدین ذهبی شافعی (متوفای 748ه):
34 - فخر رازی شافعی:
35 - علامه نسّابه سید محمّد بن حسین حسینی سمرقندی مدنی (متوفای 996ه):
36 - شریف انس کُتُبی حسنی:
37 - شیخ عبد الله بن محمّد شبراوی مصری شافعی (متوفای 1172 ه):
38 - ابن عماد دمشقی حنبلی (متوفای 1089ه):
39 - جمال الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنیه (متوفای 828ه):
40 - محمّد بن عبد الرسول برزنجی شافعی (متوفای 1103ه):
41 - ابو البرکات نعمان بن محمود آلوسی حنفی (متوفای 1317 ه):
کسانی که مهدی را همان موعود جهانی می دانند:
1 - حافظ محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658ه):
2 - عارف عبد الوهاب شعرانی حنفی:
3 - شیخ سلیمان قندوزی حنفی (متوفای 1294ه):
4 - شیخ نور الدین عبد الرحمن جامی حنفی (متوفای 898ه):
5 - شیخ الاسلام صدر الدین حموینی:
6 - شیخ فرید الدین عطار نیشابوری:
7 - جلال الدین بلخی رومی معروف به مولوی (متوفای 672ه):
8 - ابوالمعالی صدر الدین قونوی:
9 - احمد بن یوسف ابوالعباس قرمانی حنفی (متوفای 1019 ه):
سلسله کتب چاپ شده از مؤلف پیرامون مهدویت:
در عصر کنونی که دشمنان بشریت، افکار و عقاید انحرافی را در جامعه جهانی ترویج می کنند و منجی موعود واقعی را برای حیات و قدرت پوشالی و کاخ عنکبوتی خود خطرناک می دانند، درصدد ایجاد انحراف فرهنگی برآمده اند و با پوچ گرایی، جامعه بشری و اخلاق و رفتار نیکو را مورد تعرض قرار داده اند، برآن شدیم تا حقیقت مهدویت را با سلسله مباحث مختصر منجی موعود برای مشتاقان علم و فضیلت عرضه نماییم.
امید است مورد توجّه حضرت حقّ جلّ و علا قرار گیرد.
مدیر مسؤول انتشارات مسجد مقدّس جمکران
حسین احمدی
چگونگی ولادت حضرت مهدی (علیه السلام):
حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) گوید: امام حسن عسکری (علیه السلام) مرا به نزد خود فراخواند و فرمود: ای عمّه! امشب افطار نزد ما باش که شب نیمه شعبان است و خدای تعالی امشب حجّت خود را که حجّت او در روی زمین است ظاهر سازد. گوید: گفتم: مادر او کیست؟ فرمود: نرجس، گفتم: فدای شما شوم اثری در او نیست، فرمود: همین است که به تو می گویم، گوید آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا بردارد و گفت: ای بانوی من و بانوی خاندانم حالتان چطور است؟ گفتم: تو بانوی من و خاندان من هستی، گوید: از کلام من ناخرسند شد وگفت: ای عمّه جان! این چه فرمایشی است؟ گوید: بدو گفتم: ای دختر جان! خدای تعالی امشب به تو فرزندی عطا فرماید که در دنیا و آخرت آقاست، گوید: نرجس خجالت کشید و استحیا نمود.
و چون از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و در بستر خود قرار گرفته و خوابیدم و در دل شب برای ادای نماز برخاستم و آن را به جای آوردم در حالی که نرجس خوابیده بود و رخدادی برای وی نبود، سپس برای تعقیبات نشستم و پس از آن نیز دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او هم چنان خواب بود سپس برخاست و نماز گزارد و خوابید.
حکیمه گوید: بیرون آمدم و در جست و جوی فجر به آسمان نگریستم و دیدم فجر اوّل دمیده است و او در خواب است، شک بر دلم عارض گردید ناگاه ابومحمّد (علیه السلام) از محلّ خود فریاد زد ای عمّه! شتاب مکن! که اینجا کار نزدیک شده است. گوید: نشستم و به قراءت سوره الم سجده و سوره یس پرداختم و در این اثنا او هراسان بیدار شد و من به نزد او پریدم و بدو گفتم: اسم الله بر تو باد آیا چیزی را احساس می کنی؟ گفت: ای عمّه! آری، گفتم: خودت را جمع کن و دلت را استوار دار که همان است که با تو گفتم. حکیمه گوید: مرا و نرجس را ضعفی فرا گرفت و به آواز سرورم به خود آمدم و جامه را از روی او برداشتم و ناگهان سرور خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است او را در آغوش گرفتم دیدم پاک و نظیف است. ابومحمّد (علیه السلام) فریاد برآورد که ای عمّه! فرزندم را به نزد من آور! او را نزد وی بردم و او دو کف دستش را گشود و فرزند را در میان آن قرار داد و دو پای او را بر سینه خود نهاد سپس زبانش را در دهان او گذاشت و دستش را بر چشمان و گوش و مفاصل وی کشید، سپس فرمود: ای فرزندم! سخن گوی، گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ الله (صلی الله علیه وآله) سپس درود بر امیرالمؤمنین و ائمّه فرستاد تا آن که بر پدرش رسید و زبان درکشید.
سپس ابومحمّد (علیه السلام) فرمود: ای عمّه! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام کند آن گاه به نزد من آور، پس او را بردم و بر مادر سلام کرد و او را باز گردانیده و در مجلس نهادم سپس فرمود: ای عمّه! چون روز هفتم فرار رسید نزد ما بیا.
حکیمه گوید: چون صبح شد آمدم تا بر ابو محمّد (علیه السلام) سلام کنم و پرده را کنار زدم تا از سرورم تفقّدی کنم، او را ندیدم، گفتم: فدای شما شوم سرورم چه می کند؟ فرمود: ای عمّه! او را به آن کسی سپردم که مادر موسی موسی را به وی سپرد.
حکیمه گوید: چون روز هفتم فرا رسید آمدم و سلام کردم و نشستم فرمود: فرزندم را به نزد من آور! و من سرورم را آوردم و او در خرقه ای بود و با او همان کرد که اوّل بار کرده بود، سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گویا شیر و عسل به وی می داد، سپس فرمود: ای فرزندم! سخن گوی! و او گفت: أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلّا الله و درود بر محمّد و امیر المؤمنین و ائمّه طاهرین فرستاد تا آن که بر پدرش رسید، سپس این آیه را تلاوت فرمود: بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم و ما اراده می کنیم که بر مستضعفان زمین منّت نهاده و آنان را ائمّه و وارثین قرار دهیم و آنان را متمکّن در زمین ساخته و به فرعون و هامان و لشکریان آن ها آنچه که از آن برحذر بودند بنمایانیم.
موسی بن محمّد راوی این روایت گوید از عقبه خادم از این قضیّه پرسش کردم، گفت: حکیمه راست گفته است(1).
محمّد بن عبد الله گوید: پس از درگذشت ابومحمّد (علیه السلام) به نزد حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام) رفتم تا در موضوع حجّت و اختلاف مردم و حیرت آن ها درباره او پرسش کنم. گفت: بنشین، و من نشستم، سپس گفت: ای محمّد! خدای تعالی زمین را از حجّتی ناطق و یا صامت خالی نمی گذارد و آن را پس از حسن و حسین (علیهما السلام) در دو برادر ننهاده است و این شرافت را مخصوص حسن و حسین (علیهما السلام) ساخته برای آن ها عدیل و نظیری در روی زمین قرار نداده است جز این که خدای تعالی فرزندان حسین را بر فرزندان حسن (علیهما السلام) برتری داده، هم چنان که فرزندان هارون را بر فرزندان موسی به فضل نبوّت برتری داد، گرچه موسی حجّت بر هارون بود، ولی فضل نبوّت تا روز قیامت در اولاد هارون است و به ناچار بایستی امّت یک سرگردانی و امتحانی داشته باشند تا مبطلان از مخلصان جدا شوند و از برای مردم بر خداوند حجّتی نباشد و اکنون پس از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) دوره حیرت فرا رسیده است.
گفتم: ای بانوی من! آیا از برای امام حسن (علیه السلام) فرزندی بود؟ تبسّمی کرد و گفت: اگر امام حسن (علیه السلام) فرزندی نداشت پس امام پس از وی کیست؟ با آن که تو را گفتم که امامت پس از حسن و حسین (علیه السلام) در دو برادر نباشد. گفتم: ای بانوی من! ولادت و غیبت مولایم (علیه السلام) را برایم بازگو. گفت: آری، کنیزی داشتم که بدو نرجس می گفتند، برادر زاده ام به دیدارم آمد و به او نیک نظر کرد، بدو گفتم: ای آقای من! دوستش داری او را به نزدت بفرستم؟ فرمود: نه عمّه جان! امّا از او در شگفتم! گفتم: شگفتی شما از چیست؟ فرمود: به زودی فرزندی از وی پدید آید که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ظلم و جور شده باشد، گفتم: ای آقای من! آیا او را به نزد شما بفرستم؟ فرمود: از پدرم در این باره کسب اجازه کن، گوید: جامه پوشیدم و به منزل امام هادی (علیه السلام) درآمدم، سلام کردم و نشستم و او خود آغاز سخن فرمود و گفت: ای حکیمه! نرجس را نزد فرزندم ابی محمّد بفرست، گوید: گفتم: ای آقای من! بدین منظور خدمت شما رسیدم که در این باره کسب اجازه کنم، فرمود: ای مبارکه! خدای تعالی دوست دارد که تو را در پاداش این کار شریک کند و بهره ای از خیر برای تو قرار دهد، حکیمه گوید: بی درنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختیار ابومحمّد قرار دادم و پیوند آن ها را در منزل خود برقرار کردم و چند روزی نزد من بود سپس نزد پدرش رفت و او را نیز همراهش روانه کردم.
حکیمه گوید: امام هادی (علیه السلام) درگذشت و ابومحمّد بر جای پدر نشست و من همچنان که به دیدار پدرش می رفتم به دیدار او نیز می رفتم. یک روز نرجس آمد تا کفش مرا برگیرد و گفت: ای بانوی من کفش خود را به من ده! گفتم: بلکه تو سرور و بانوی منی، به خدا سوگند که کفش خود را به تو نمی دهم تا آن را برگیری و اجازه نمی دهم که مرا خدمت کنی، بلکه من به روی چشم تو را خدمت می کنم. ابو محمّد (علیه السلام) این سخن را شنید و گفت: ای عمّه! خدا به تو جزای خیر دهد و تا هنگام غروب آفتاب نزد امام نشستم و به آن جاریه بانگ می زدم که لباسم را بیاور تا بازگردم! امام می فرمود: خیر، ای عمّه جان! امشب را نزد ما باش که امشب آن مولودی که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را پس از مردنش زنده می کند متولّد می شود، گفتم: ای سرورم! از چه کسی متولّد می شود و من در نرجس آثار بارداری نمی بینم. فرمود: از همان نرجس نه از دیگری. حکیمه گوید: به نزد او رفتم و پشت و شکم او را وارسی کردم و آثار بارداری در او ندیدم، به نزد امام برگشتم و کار خود را بدو گزارش کردم، تبسّمی فرمود و گفت: در هنگام فجر آثار بارداری برایت نمودار خواهد گردید، زیرا مَثَل او مَثَل مادر موسی (علیه السلام) است که آثار بارداری در او ظاهر نگردید و کسی تا وقت ولادتش از آن آگاه نشد، زیرا فرعون در جست و جوی موسی، شکم زنان باردار را می شکافت و این نظیر موسی (علیه السلام) است.
حکیمه گوید: به نزد نرجس برگشتم و گفتار امام را بدو گفتم و از حالش پرسش کردم، گفت: ای بانوی من! در خود چیزی از آن نمی بینم، حکیمه گوید: تا طلوع فجر مراقب او بودم و او پیش روی من خوابیده بود و از این پهلو به آن پهلو نمی رفت تا چون آخر شب و هنگام طلوع فجر فرا رسید هراسان از جا جست و او را در آغوش گرفتم و بدو «اسم الله» می خواندم، ابومحمّد (علیه السلام) بانگ برآورده و فرمود: سوره إِنّا أَنْزَلْنا بر او بخوان! و من بدان آغاز کردم و گفتم: حالت چون است؟ گفت: امری که مولایم خبر داد در من نمایان شده است و من همچنان که فرموده بود بر او می خواندم و جنین در شکم به من پاسخ داد و مانند من قراءت کرد و بر من سلام نمود.
حکیمه گوید: من از آنچه شنیدم هراسان شدم و ابومحمّد (علیه السلام) بانگ برآورد: از امر خدای تعالی در شگفت مباش، خدای تعالی ما را در خُردی به سخن در آورَد و در بزرگی حجّت خود در زمین قرار دهد و هنوز سخن او تمام نشده بود که نرجس از دیدگانم نهان شد و او را ندیدم گویا پرده ای بین من و او افتاده بود و فریاد کنان به نزد ابومحمّد (علیه السلام) دویدم، فرمود: ای عمّه! برگرد، او را در مکان خود خواهی یافت.
گوید: بازگشتم و طولی نکشید که پرده ای که بین ما بود برداشته شد و دیدم نوری نرجس را فرا گرفته است و توان دیدن آن را ندارم و آن کودک (علیه السلام) را دیدم که روی به سجده نهاده و دو زانو بر زمین نهاده است و دو انگشت سبّابه خود را بلند کرده و می گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلاّالله (وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ)وَ أَنَّ جَدِّی محمَّداً رَسولُ الله و أَنَّ أبی أمیرالمؤمنین»، سپس امامان را یکایک برشمرد تا به خودش رسید، سپس فرمود: بارالها! آنچه به من وعده فرمودی به جای آر، و کار مرا به انجام رسان و گامم را استوار ساز و زمین را به واسطه من پر از عدل و داد گردان. ابومحمّد (علیه السلام) بانگ برآورد و فرمود: ای عمّه، او را بیاور و به من برسان. او را برگرفتم و به جانب او بردم، و چون او در میان دو دست من بود و مقابل او قرار گرفتم بر پدر خود سلام کرد و امام حسن (علیه السلام) او را از من گرفت و زبان خود در دهان او گذاشت و او از آن نوشید، سپس فرمود: او را به نزد مادرش ببر تا بدو شیر دهد، آن گاه به نزد من بازگردان. و او را به مادرش رسانیدم و بدو شیر داد و بعد از آن او را به ابو محمّد (علیه السلام) باز گردانیدم در حالی که پرندگان در بالای سرش در طیران بودند، به یکی از آن ها بانگ برآورد و گفت: او را برگیر و نگاهدار و هر چهل روز یک بار به نزد ما بازگردان و آن پرنده او را برگرفت و به آسمان برد و پرندگان دیگر نیز به دنبال او بودند، شنیدم که ابومحمّد (علیه السلام) می گفت: تو را به خدایی سپردم که مادر موسی موسی را سپرد، آن گاه نرگس گریست و امام بدو فرمود: خاموش باش که بر او شیر خوردن جز از سینه تو حرام است و به زودی نزد تو بازگردد همچنان که موسی به مادرش باز گردانیده شد و این قول خدای تعالی است که «فَرَدَدْناهُ إِلَی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُها وَلَا تَحْزَنَ». حکیمه گوید: «گفتم: این پرنده چه بود؟ فرمود: این روح القدس است که بر ائمّه (علیهم السلام) گمارده شده است، آنان را موفّق و مسدّد می دارد و به آن ها علم می آموزد.
حکیمه گوید: پس از چهل روز آن کودک بر گردانیده شد و برادر زاده ام به دنبال من کس فرستاد و مرا فراخواند و بر او وارد شدم و به ناگاه دیدم که همان کودک است که مقابل او راه می رود. گفتم: ای آقای من! آیا این کودکِ دو ساله نیست؟ تبسّمی فرمود و گفت: اولاد انبیا و اوصیا اگر امام باشند به خلاف دیگران نشو و نما کنند و کودک یک ماهه ما به مانند کودک یک ساله باشد و کودک ما در رحم مادرش سخن گوید و قرآن تلاوت کند و خدای تعالی را بپرستد و هنگام شیرخوارگی ملائکه او را فرمان برند و صبح و شام بر وی فرود آیند.
حکیمه گوید: پیوسته آن کودک را چهل روز یکبار می دیدم تا آن که چند روز پیش از درگذشت ابومحمّد (علیه السلام) او را دیدم که مردی بود و او را نشناختم و به برادرزاده ام گفتم: این مردی که فرمان می دهی در مقابل او بنشینم کیست؟ فرمود: این پسر نرجس است و این جانشین پس از من است و به زودی مرا از دست می دهید پس بدو گوش فرادار و فرمانش ببر.
حکیمه گوید: پس از چند روز ابومحمّد (علیه السلام) درگذشت و مردم چنان که می بینی پراکنده شدند و به خدا سوگند که من هر صبح و شام او را می بینم و مرا از آنچه می پرسید آگاه می کند و من نیز شما را مطّلع می کنم و به خدا سوگند که گاهی می خواهم از او پرسشی کنم و او نپرسیده پاسخ می دهد و گاهی امری بر من وارد می شود و همان ساعت پرسش نکرده از ناحیه او جوابش صادر می شود. شب گذشته مرا از آمدن تو باخبر ساخت و فرمود: تو را از حقّ خبردار سازم.
محمّد بن عبد الله راوی حدیث گوید: به خدا سوگند حکیمه اموری را به من خبر داد که جز خدای تعالی کسی بر آن مطّلع نیست و دانستم که آن صدق و عدل و از جانب خدای تعالی است، زیرا خدای تعالی او را به اموری آگاه کرده است که هیچ یک از خلایق را بر آن ها آگاه نکرده است(2).
مبنای مؤلّفان حدیثی مصادر مهدویت:
برخی می گویند: «معروف نزد قدما چنین بوده که هر روایتی در مسائل تاریخی و از آن جمله موضوع مهدویت را بدون بررسی سند آن نقل می کردند. ولی بعد از آن عصر، حرکت جدیدی پدید آمد و بین روایات تمییز داده شد، تا زمانی که حرکت اصولیین پدید آمد و اخبار را به دسته های مختلف از قبیل: صحیح، حسن، قوی و ضعیف تقسیم نمودند، ولی این پیشرفت و حرکت شامل روایت های تاریخی که از آن جمله روایات مهدویت است، نگردید...»(3).
در پاسخ آنان می گوییم:
1 - آنچه از قدمای محدثین امامیه می دانیم آن است که آنان نهایت سعی و کوشش و احتیاط خود را در جمع و نقل احادیث در کتب خود داشته اند، که از آن جمله کلینی (رحمه الله) است. او نزد اهل فن حدیث، معروف به دقت نظر و احتیاط در نقل اخبار است. و نیز می دانیم که بزرگانی امثال شیخ طوسی (رحمه الله) چه اهتمام وافری به شناخت شیوخ روایی خود داشته اند. شخصی مثل شیخ صدوق (رحمه الله) عادتاً شیوخ خود را می شناخته و نیز از حالات آنان از ایمان و عدالت آگاهی داشته است، و از کسی که او را نمی شناخته روایت نقل نمی کرده است.
2 - ما اطمینان داریم که این بزرگان به صحت این گونه روایات که در باب امامت و مهدویت وارد شده اطمینان کامل داشته اند، و یا لااقلّ به جهت برخی قراین معتبر که همراه آن ها بوده و موجب جبران ضعف برخی از آن ها می شده، آن ها را با اطمینان کامل نقل می کردند. وگرنه جای این سؤال باقی است که امثال شیخ صدوق و طوسی و دیگران چه اهدافی غیر از احتجاج و استدلال به آن ها، داشته اند. مگر این نیست که شیخ صدوق کتابش را برای رفع حیرت در امر حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته است؟
3 - تمام یا بیشتر اصول و منابع اصلی احادیث مهدویت که در سه قرن اوّل نوشته شده به دست شیخ صدوق، طوسی و نعمانی رسیده و از خود به آن کتاب ها استناد داشته اند، و لذا به آن روایات استدلال می نمودند.
4 - گرچه تقسیم حدیث به چهار قسم از اصطلاحات متأخرین است ولی قدمای محدثین از آن جمله شیخ طوسی (رحمه الله) روش خاصی در قبول خبر داشته اند.
شیخ بهایی بعد از تقسیم حدیث به چهار قسم معروف، می گوید: «این اصطلاح نزد قدما معروف نبوده بلکه آنان حدیث صحیح را به حدیثی اطلاق می کردند که مقرون به قراین مورد وثوق و اطمینان باشد. و این قراین انواعی دارد:
الف. وجود حدیث در اصول 400 گانه حدیثی که نزد راویان مشهور بوده است.
ب. تکرار حدیث در یک یا دو اصل یا بیشتر از این اصول با سندهای متعدد و معتبر.
ج. وجود حدیث در اصلی که انتسابش به یکی از اصحاب ائمه ثابت و اجماع اصحاب بر صدق او بوده است.
د. وجود حدیث در یکی از کتبی که بر ائمه عرضه شده و آن حضرات، مصنّف آن کتب را تمجید نمودند، از قبیل کتاب: عبیدالله بن علی حلبی که بر امام صادق (علیه السلام) عرضه شد(4).
ه. وجود حدیث در کتبی که نزد قدما مورد وثوق و اطمینان بوده است(5).
5 - علمای رجال، مجهول را بر دو نوع تقسیم کرده اند:
الف. مجهول اصطلاحی: و آن به کسی اطلاق می شود که تصریح به جهالت او از سوی رجالیون شده باشد.
ب. مجهول لغوی: و آن به کسی اطلاق می شود که وضعیت او معلوم نیست و لذا در کتب رجال از او یادی به میان نیامده است. تنها قسم اول از جهالت است که موجب ضعف راوی است، و در مورد دوم احتیاج به بررسی دقیق دارد که سبب مطرح نشدن او در کتب رجال چیست؟ گاه ممکن است به جهت معروف بودنش درباره او سکوت کرده اند(6).
6 - احتمالی نیز وجود دارد که بنای قدما بر تمسک به «اصاله الصدق و العداله» باشد. یعنی اصل اولی بر صدق و عدالت راوی است مگر آن که خلاف آن ثابت شود. و مقصود به آن، همان اصل عدم و یا استصحاب عدم فسق است. به همین جهت است که ما احتیاجی به اثبات عدالت - خواه به معنای ملکه یا حسن ظاهر - نداریم؛ زیرا احراز آن مستلزم تعطیل امور و تضییع بسیاری از مصالح است. کمتر کسی است که بتوان عدالت او را به اثبات رسانید. این مطلب مورد تأیید عقلا نیز هست.
7 - برای اثبات اعتبار روایات نباید تنها اعتبار سندی را مطرح ساخت، بلکه باید به همه راه ها و اسباب اعتبار شخص توجه کرد و در نظر داشت که مبنای بسیاری از عالمان شیعه، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان، حجیّت خبر موثوقٌ به است؛ یعنی خبری که از طرق مختلف به آن اطمینان و وثوق حاصل شود.
نسبت ضعف به احادیث ولادت:
برخی می گویند: «... مؤلّفان در مورد ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) به هر روایتی تمسک کرده اند در حالی که خود به ضعف سند آن ها پی برده اند...»(7).
در پاسخ آنان می گوییم:
1 - احادیث مربوط به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) به جهت وجود برخی از سندهای صحیح در میان آن ها کافی است که سند روایات دیگر که از ضعف برخوردارند، تقویت کند، و این مسلکی است که مورد قبول محدثین شیعه و اهل سنّت واقع شده است(8).
2 - احادیثی که درباره مسائل مسلّم اعتقادی و کلامی است از آن جهت که نزد شیعه ثابت بوده و به تأیید قطعی عقل نیز رسیده است، راویان آن مورد جرح و تعدیل قرار نگرفته اند، و به طور کلی احتیاجی به آن نبوده است، که از آن جمله می توان به احادیث مهدویت اشاره کرد.
3 - احادیث ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) که به دلالت مطابقی یا تضمنی یا التزامی دلالت بر ولادت حضرت دارد از حدّ لازم تواتر فراتر رفته است، لذا به جهت آن که مفید یقین است احتیاج به بررسی سندی ندارد. خبر متواتر، نقل جماعت کثیری است که اتفاق شان بر دروغ، محال است. و می دانیم که در خبر متواتر لازم نیست که هر یک از راویان حدیث از ثقات و عدول باشند، بلکه می توان از راه تراکم احتمالات به یقین رسید.
4 - شخص متتبّع بعد از ملاحظه وضع سیاسی عصر امام عسکری (علیه السلام) و قبل و بعد از آن پی می برد که یکی از عوامل جهالت حال راویان احادیث ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) همان فشارهای سیاسی بوده که از طریق حاکمان ظلم و جور بر شیعیان وارد شده است، و لذا بسیاری از راویان، خود را با اسامی مستعار معرّفی می کردند تا شناخته نشوند، خصوصاً با در نظر گرفتن اینکه برخی از راویان از مناطق دور به سامرا می آمده و در مورد حضرت سؤال می کردند و برای دیگران نقل می نمودند.
عوامل مؤثر در حصول یقین به ولادت:
از آنجا که اعتبار خبر متواتر به جهت حصول یقین است، در مورد موضوع ولادت امام مهدی (علیه السلام) عواملی چند در حصول یقین به این موضوع دخالت داشته است:
1 - احادیثی که به دلالت مطابقی بر ولادت امام مهدی (علیه السلام) و بشارت به آن حضرت دلالت دارد. که مجموع آن ها به 214 حدیث می رسد(9).
2 - روایاتی که در مورد سال ولادت حضرت رسیده است(10).
3 - روایاتی که در رابطه با خصوصیات فردی امام زمان (علیه السلام) وارد شده است(11).
4 - روایاتی که نصّ بر امامت آن حضرت دارد(12).
5 - توقیعاتی که از ناحیه مقدسه صادر شده است که عدد آن ها به ده ها توقیع می رسد، و در جای خود فهرستی از آن ها را آورده ایم.
6 - تضییقات سیاسی که از ناحیه حکومت بنی العباس برای مواجهه و مقابله با حضرت و قتل ایشان گذاشته شده بود.
7 - وجود چهار سفیر در عصر غیبت صغرا و ارتباط مردم با حضرت از طریق آن ها.
8 - وکلای ناحیه مقدّسه که در کشورها و شهرهای مختلف وجود داشته اند.
9 - عدّه زیادی که مشرّف به لقا و رؤیت حضرت مهدی (علیه السلام) شده اند.
10 - معجزاتی که از حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده و در کتاب ها مکتوب است.
11 - اعتراف علمای انساب به ولادت فرزند امام عسکری (علیه السلام).
12 - اجماع و تبنّی شیعه بر ولادت و وجود امام مهدی (علیه السلام).
13 - تصریح مورخان بر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام).
14 - مدّعیان سفارت دروغین از طرف امام زمان (علیه السلام).
15 - شهادت هر یک از معصومین (علیهم السلام) بر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام).
احادیث صحیح السند در مورد ولادت:
در بین احادیثی که دلالت بر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دارد پی به روایاتی می بریم که از سند صحیح یا حسن یا موثّقی برخوردار است. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - کلینی به سند صحیح اعلائی از محمّد بن عبد الله و محمّد بن یحیی از عبد الله بن جعفر حمیری نقل می کند که فرمود: «اجتمعت أنا والشیخ أبوعمرو(رحمه الله) عند أحمد بن إسحاق فغمزنی أحمد بن إسحاق أن أسأله عن الخلف، فقلت له: یا أباعمرو! إنّی أرید أن أسألک عن شی ء وما أنا بشآکٍّ فیما أرید أن أسألک عنه، فإنّ اعتقادی ودینی أنّ الأرض لا تخلو من حجّه إلّا إذا کان قبل یوم القیامه بأربعین یوماً فإذا کان ذلک رفعت الحجّه وأغلق باب التوبه... ولکنّی أحببت أن أزداد یقیناً. ثمّ قال: سل حاجتک؟ فقلت له: أنت رأیت الخلف من بعد أبی محمّد (علیه السلام) فقال: أی والله ورقبته مثل ذا، وأومأ بیده...»(13)؛ «من و شیخ ابوعمرو - عثمان بن سعید عَمْری - خدمت احمد ابن اسحاق بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از ابوعمرو درباره جانشین امام عسکری (علیه السلام) سؤال کنم. به ابوعمرو گفتم: از تو سؤالی می پرسم که درباره آن شک ندارم، زیرا اعتقادم این است که زمین هیچ گاه از حجت خالی نمی ماند مگر چهل روز قبل از برپایی قیامت، که چون آن روز فرا رسد حجت برداشته و راه توبه بسته خواهد شد... ولی من دوست دارم که بر یقینم افزوده شود... سپس گفت خواسته ات را سؤال کن، سؤالم این است که: آیا جانشین امام عسکری (علیه السلام) را دیده ای؟ ابوعمرو فرمود: آری به خدا سوگند، گردن او چنین بود، و با دست اشاره کرد...». شیخ صدوق (رحمه الله) نیز این حدیث را با سند صحیح نقل کرده است(14).
2 - و نیز کلینی به سند صحیح از حسین بن علا نقل کرده که گفت: «قلت لأبی عبد الله (علیه السلام): تکون الأرض لیس فیها إمام؟ قال: لا»(15)؛ «به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: آیا ممکن است که زمین بدون امام باشد؟ حضرت فرمود: هرگز.»
3 - و نیز به سندی دیگر که آن هم صحیح است از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «إنّ الأرض لا تخلو إلاّ وفیها إمام»(16)؛ «همانا زمین هرگز از وجود امام خالی نمی گردد.»
4 - و نیز به سند صحیح از حسن بن علی وشاء نقل می کند که از امام رضا (علیه السلام) سؤال کردم: «هل تبقی الأرض بغیر إمام؟ قال: لا. قلت: إنّا نروی أنّها لا تبقی إلّا أن یسخط الله (عزَّ و جلَّ) علی العباد. قال: لا تبقی إذا لساخت»(17)؛
«آیا زمین بدون امام باقی می ماند؟ حضرت فرمود: هرگز. عرض کردم: ما چنین روایت می کنیم که زمین از حجت خالی نمی ماند مگر آن که خداوند بر بندگانش غضب کند؟ حضرت فرمود: زمین «بدون حجت» باقی نمی ماند، و در غیر این صورت مضطرب می شود.»
5 - و نیز به سند صحیح از ابی هاشم جعفری نقل می کند که گفت: «قلت لأبی محمّد (علیه السلام): جلالتک تمنعنی من مسألتک فتأذن لی أن أسألک؟ فقال: سل. قلت: یا سیّدی! هل لک ولد؟ فقال: نعم. فقلت: فإن بک حدث فأین أسال عنه. فقال: بالمدینه»(18)؛ «به امام عسکری (علیه السلام) عرض کردم: جلالت شما مرا مانع شده تا مسأله ای را از شما سؤال کنم، آیا اجازه می دهید تا از شما بپرسم؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: ای آقای من! آیا برای شما فرزندی هست؟ فرمود: آری. عرض کردم: اگر حادثه ای برای شما اتفاق افتاد، کجا از او سؤال کنم؟ فرمود: در مدینه.»
6 - و نیز به سند صحیح از محمّد بن علی بن بلال نقل کرده که فرمود: «خرج إلیّ من أبی محمّد قبل مضیّه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده ثمّ خرج إلیّ من قبل مضیّه بثلاثه أیّام یخبرنی بالخلف من بعده»(19)؛ «دو سال قبل از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) نامه ای از حضرت به دستم رسید که در آن خبر از جانشین آن حضرت داده بود. و نیز سه روز قبل از شهادتشان نامه ای دیگر رسید که باز خبر از جانشین بعد از خود دادند.»
7 - کلینی نیز به سند صحیح از زراره نقل می کند که از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: «إنّ للغلام غیبه قبل أن یقوم. قال قلت: ولِمَ؟ قال: یخاف وأومأ بیده إلی بطنه، ثمّ قال: یا زراره! وهو المنتظر وهو الّذی یشکّ فی ولادته»(20)؛ «همانا برای آن کودک قبل از قیام غیبتی است. عرض کردم: برای چه؟ فرمود: به جهت خوف، و اشاره به شکم مبارک کرد. آن گاه فرمود: ای زراره! و او همان منتظری است که در ولادت او شک می شود...».
8 - صدوق به سند تام از داوود بن قاسم جعفری نقل کرده که امام هادی (علیه السلام) می فرمود: «الخلف من بعدی الحسن، فکیف لکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ جعلنی الله فداک؟ فقال: إنّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکره باسمه. فقلت: فکیف نذکره؟ فقال: قولوا الحجّه من آل محمّد (علیهم السلام)»(21)؛ «جانشین بعد من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را نسبت به جانشین از بعد این جانشین؟ عرض کردم: چگونه، خداوند مرا فدای تو گرداند؟ فرمود: زیرا شما شخص او را نمی بینید، و برای شما حلال نیست که نام او را ببرید. عرض کردم: پس چگونه نام او را ببریم؟ فرمود: بگویید: حجت از آل محمّد (علیهم السلام).»
خبر از ولادت امام مهدی (علیه السلام):
برخی می گویند: خبر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تنها از حکیمه نقل شده است در حالی که این چنین نیست، بلکه عدّه زیادی از اصحاب إمام عسکری (علیه السلام) و دیگران از ولادت امام زمان (علیه السلام) خبر داده اند، و برخی نیز آن حضرت را در غیبت صغرا یا کبرا دیده اند. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - ابوالفضل حسین بن حسن علوی می گوید: «دخلت علی أبی محمد الحسن بن علی (علیهما السلام) بسرّ من رأی فهنّأته بولاده ابنه القائم»(22)؛ «بر امام عسکری (علیه السلام) در سامرا وارد شدم تا در ولادت صاحب الزمان (علیه السلام) به آن حضرت تهنیت بگویم.»
2 - احمد بن محمّد می گوید: «خرج عن أبی محمد (علیه السلام) حین قتل الزبیری: هذا جزآء من افتری علی الله تبارک وتعالی فی أولیائه زعم أنّه یقتلنی ولیس لی عقب، فکیف رأی قدره الله (عزَّ و جلَّ). وولد له وسمّاه م حم د سنه ستّ و خمسین ومأتین»(23)؛ «بعد از کشته شدن زبیری نامه ای از امام عسکری (علیه السلام) به دستم رسید که در آن نوشته شده بود: این جزای کسی است که بر خدا و اولیایش افترا ببندد، و گمان کند که می تواند بدون جانشین، مرا بکشد، و قدرت خدا را چگونه دیده است. آن گاه می گوید: فرزندی برای آن حضرت در سال 255 زاییده شد که اسم ایشان را «محمّد» گذاشت.»
3 - ابو هاشم جعفری می گوید: «قلت لأبی محمّد (علیه السلام): جلالتک تمنعنی من مسألتک، فتأذن لی أن أسألک. فقال: سل! قلت: یا سیّدی! هل لک ولد؟ فقال: نعم...»(24)؛ «به امام عسکری (علیه السلام) عرض کردم: «جلالت شما مانع از سؤال کردن من است، آیا اجازه سؤال به من می دهید؟ حضرت فرمود: سؤال کن. عرض کردم: ای آقای من! آیا برای شما فرزندی است؟ فرمود: آری...».
4 - صدوق از نسیم، خادم امام عسکری (علیه السلام) نقل می کند: «قد دخلت علیه بعد مولده بلیله فعطست عنده فقال لی: یرحمک الله! قالت نسیم: فرحت بذلک، فقال لی: ألا أبشّرک فی العطاس؟! فقلت: بلی یا مولای! فقال: هو أمان من الموت ثلاثه أیّام»(25)؛ «بر حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) بعد از گذشت یک شب از ولادتش داخل شدم، نزد او عطسه کردم، حضرت فرمود: یرحمک الله. من از این جمله خوشحال شدم. آن گاه فرمود: آیا می خواهی تو را در عطسه بشارت دهم؟ عرض کردم: بلی ای مولای من. فرمود: عطسه تا سه روز انسان را از مرگ در امان می دارد.»
5 - شیخ طوسی به سندش از نسیم و ماریه نقل کرده است: «لمّا خرج صاحب الزمان (علیه السلام) من بطن أمّه سقط جاثیاً علی رکبتیه، رافعاً سبابته نحو السماء ثمّ عطس. فقال: الحمد للَّه ربّ العالمین وصلّی الله علی محمّد و آله عبداً... زعمت الظلمه أنّ حجّه الله داحضه ولو أذن لنا فی الکلام لزال الشکّ»(26)؛ «هنگامی که صاحب الزمان (علیه السلام) از شکم مادرش بیرون آمد بر دو زانوی خود قرار گرفت، انگشت سبابه خود را به طرف آسمان اشاره کرد، سپس عطسه ای کرد و فرمود: «الحمد للَّه ربّ العالمین و صلّی الله علی محمّد و آله عبداً داخراً غیر مستنکف و لامستکبر». آن گاه فرمود: ظالمان گمان کرده اند که حجّت خدا زایل خواهد شد، و اگر برای ما اذن در کلام داده شود به طور حتم شک زایل خواهد شد.»
6 - شیخ طوسی (رحمه الله) روایتی را از کامل بن ابراهیم مدنی و قصه ملاقات او با امام عسکری (علیه السلام) نقل کرده که در آن چنین آمده است: «فجاءت الریح فکشفت طرفه فإذا أنا بفتیً کأنّه فلقه قمر من أبنآء أربع سنین أو مثلها، فقال لی: یا کامل بن ابراهیم! فاقشعررت من ذلک وألهمت أن قلت: لبیک یا سیدی! فقال: جئت إلی ولیّ الله وحجّته وبابه تسأله هل یدخل الجنّه إلّا من عرف معرفتک؟ وقال بمقالتک؟ فقلت: ای والله»(27)؛ «... بادی زد و پرده کنار رفت، ناگهان کودکی را به مانند پاره ماه با حدود چهار سال سن یا همین اندازه مشاهده کردم. به من فرمود: ای کامل بن ابراهیم! بدنم از این خطاب لرزید و الهام شدم که بگویم: لبیک ای آقای من! حضرت فرمود: تو نزد ولی خدا و حجت و باب او آمده ای تا از او سؤال کنی آیا به جز کسی که مثل معرفت تو را داشته و همانند تو می گوید داخل بهشت می شود؟ عرض کردم: آری...».
7 - عمرو اهوازی می گوید: «أرانی أبومحمد (علیه السلام) ابنه وقال هذا صاحبکم بعدی»(28)؛ «امام عسکری (علیه السلام) فرزند خود را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما بعد از من است.»
شیخ حرّ عاملی (رحمه الله) می گوید: «کلینی و دیگران به سند هایشان نقل کرده اند که جماعت زیادی امام زمان (علیه السلام) را بعد از ولادتش ملاقات کردند که از آن جمله عبارتند از: محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر، حکیمه دختر محمّد بن علیّ عموی پدرش، ابوعلی بن مطهر، خادم ابراهیم بن عبده، ابو عبد الله بن صالح، ابراهیم بن ادریس، جعفر بن علی عمویش، عمرو اهوازی، ظریف خادم، فارسی، مدائنی و دیگران»(29).
8 - معاویه بن حکیم و محمّد بن ایوب بن نوح و محمّد بن عثمان عَمْری می گویند: «عرض علینا أبومحمد الحسن بن علی (علیهما السلام) ونحن فی منزله وکنّا أربعین رجلاً. فقال: هذا إمامکم من بعدی وخلیفتی علیکم أطیعوه ولا تتفرّقوا من بعدی...»(30)؛ «امام عسکری (علیه السلام) در منزل خود فرزندش را بر ما که چهل نفر بودیم عرضه داشت و فرمود: این امام شما بعد از من و جانشین من بر شماست، او را اطاعت کنید و بعد از من متفرّق نشوید...».
خبر رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از ولادت:
از 107 حدیث شهادت به ولادت آن حضرت از ناحیه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) استفاده می شود.
ابن عباس از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرده که فرمود: «إنّ الله تبارک وتعالی أطلع إلی الأرض أطلاعه فاختارنی منها فجعلنی نبیّاً، ثم أطلع الثانیه فاختار منها علیّاً فجعله إماماً، ثم أمرنی أن اتّخذه أخاً وولیّاً ووصیّاً وخلیفهً ووزیراً، فعلیّ منّی وأنا من علیّ وهو زوج ابنتی وأبو سبطی الحسن والحسین. ألا وأنّ الله تبارک وتعالی جعلنی وإیّاهم حججاً علی عباده وجعل من صلب الحسین أئمّه یقومون بأمری ویحفظون وصیّتی، التاسع منهم قائم أهل بیتی ومهدیّ أمّتی، أشبه الناس بی شمائله وأقواله وأفعاله، یظهر بعد غیبه طویله وحیره مضلّه...»(31)؛ «خداوند تبارک و تعالی توجّهی بر زمین کرد و مرا انتخاب نمود و من را نبی قرار داد سپس بار دوم توجهی کرد و علی را از روی زمین انتخاب نمود و او را امام قرار داد و مرا امر نمود که او را برادر و ولیّ و وصیّ و خلیفه و وزیر خود قرار دهم، پس علی از من و من از علی ام، او شوهر دختر من و پدر دو نوه ام حسن و حسین است. آگاه باشید! که خداوند تبارک و تعالی من و آنان را حجت هایی بر بندگانش قرار داده است. و از صلب حسین امامانی قرار داد که به امر من قیام کرده و وصیت مرا حفظ خواهند نمود. نهمین از آن ها قائم اهل بیت من و مهدی امّت من است. شبیه ترین مردم به من در شمایل و اقوال و افعال است. بعد از غیبت طولانی و حیرت گمراه کننده ظهور می کند...».
خبر حضرت علی (علیه السلام) از ولادت:
اصبغ بن نباته می گوید: «أتیت أمیر المؤمنین (علیه السلام) فوجدته متفکّراً ینکت فی الأرض، فقلت: یا أمیر المؤمنین! ما لی أراک متفکّراً تنکت فی الأرض، أ رغبهً منک فیها؟ فقال: لا والله ما رغبتُ فیها ولا فی الدنیا یوماً قطّ، ولکنّی فکّرتُ فی مولودٍ یکون من ظهری الحادی عشر من ولدی، وهو المهدیّ الّذی یملأ الأرض عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً وظلماً، تکون له غیبه وحیره یضلّ فیها أقوام ویهتدی فیها آخرون...»(32)؛ «خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) رسیدم، دیدم که در فکر فرو رفته و با چوب دستی بر زمین می زند. عرض کردم: ای امیرالمؤمنین! چه شده که شما را متفکر می بینم و چوب در زمین فرو می برید، آیا در آن رغبتی پیدا کرده اید؟ حضرت فرمود: نه به خدا سوگند، من حتّی یک روز به زمین و دنیا رغبت ننمودم، ولی در مولودی فکر می کردم که از پشت من است، او یازدهمین فرد از اولاد من است. او مهدی ای است که زمین را پر از عدل خواهد کرد آن گونه که از جور و ظلم پر شده باشد. از برای او حیرت و غیبتی است که اقوامی در آن گمراه و گروهی نیز در آن هدایت می یابند...».
خبر امام حسن (علیه السلام) از ولادت:
در حدیثی از امام حسن مجتبی (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «الأئمّه بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله) اثنی عشر من صلب أخی الحسین ومنهم مهدیّ هذه الأمّه»(33)؛ «امامان بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) دوازده نفرند، (نه نفر از آنان) از صلب برادرم حسین است، و از آنان مهدی این امت است.»
خبر امام حسین (علیه السلام) از ولادت:
صدوق (رحمه الله) به سندش از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «فی التاسع من ولدی سنّه من یوسف وسنّه من موسی بن عمران وهو قآئمنا أهل البیت یصلح الله تبارک وتعالی أمره فی لیله واحده»(34)؛ «در نهمین از فرزندانم سنّتی از یوسف و سنتی از موسی بن عمران (علیه السلام) است. او قائم ما اهل بیت است. خداوند متعال امر او را در یک شب اصلاح خواهد نمود.»
و نیز از آن حضرت روایت شده که فرمود: «قآئم هذه الأمّه هو التاسع من ولدی وهو صاحب الغیبه وهو الّذی یقسم میراثه وهو حیّ»(35)؛ «قائم این امت همان نهمین از فرزندان من است، و اوست صاحب غیبت. و اوست کسی که میراث او در حالی که زنده است تقسیم می شود.»
عبد الرحمن بن سلیط از امام حسین (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «ومنّا اثنی عشر مهدیّاً، أوّلهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وآخرهم التاسع من ولدی وهو القآئم بالحقّ، یحیی الله به الأرض بعد موتها...»(36)؛ «از ما دوازده مهدی است که اول آن ها امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و آخر آن ها نهمین از فرزندانم می باشد، و اوست امام قائم به حق که خداوند زمین را به واسطه او بعد از هلاکتش زنده خواهد گردانید...».
خبر امام سجاد (علیه السلام) از ولادت:
فرزند امام زین العابدین (علیه السلام) از حضرت سؤال کرد: «یا أبه! ولِمَ سمّیته الباقر؟ قال: فتبسّم وما رأیته یتبسّم قبل ذلک... ثم قال: یا بنیّ! إنّ الإمامه فی ولده إلی أن یقوم قائمنا (علیه السلام) فیملأها قسطاً وعدلاً، کما ملئت ظلماً وجوراً وأنّه الإمام وأبو الأئمّه، معدن الحلم وموضع العلم یبقره بقراً والله لهو أشبه الناس برسول الله (صلی الله علیه وآله) فقلت: فکم الأئمّه بعده؟ قال: سبعه ومنهم المهدیّ الّذی یقوم بالدین فی آخر الزمان»(37)؛ «ای پدر! چرا برادرم را باقر نامیدی؟ ایشان تبسمی فرمودند که من پیش از آن چنین ندیده بودم سپس حضرت فرمود: «ای فرزندم! همانا امامت در اولاد او خواهد بود تا قائم ما قیام کند و زمین را پر از عدل و داد نماید، همان گونه که از ظلم و جور پر شده باشد و اوست امام، پدر امامان، معدن حلم و موضع علم، علم را خواهد شکافت. به خدا سوگند! هر آینه او شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است. عرض کردم: امامان بعد از او چند نفرند؟ فرمود: «هفت نفر که از میان آن ها مهدی است که در آخرالزمان به دین قیام خواهد کرد.»
خبر امام باقر (علیه السلام) از ولادت:
مسعودی در «اثبات الوصیه» به سند خود از علی بن ابی حمزه نقل کرده که فرمود: من با ابوبصیر بودم و با ما نیز یکی از موالیان امام باقر (علیه السلام) بود. او برای ما نقل کرد که از امام باقر (علیه السلام) شنیده که فرمود: «منّا اثنی عشر محدثاً، السابع من ولدی القائم...»(38)؛ «از ما دوازده محدّث است، هفتمین بعد از من قائم است...».
خبر امام صادق (علیه السلام) از ولادت:
صدوق به سندش در حدیث مفصّلی از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود:
«... ستقع بالسادس من ولدی وهو الثانی عشر من الأئمّه الهداه بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله)، أوّلهم أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب وآخرهم القآئم بالحقّ بقیّه الله فی الأرض وصاحب الزمان...»(39)؛ «... همانا زود است که ششمین فرزند من غایب شود، و او دوازدهمین نفر از امامان هدایت گر بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) است که اوّل آن ها امیرالمؤمنین و آخر آن ها قائم بحقّ بقیت الله در روی زمین و صاحب الزمان است...».
و نیز به سند خود از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «من أقرّ بجمیع الأئمّه وجحد المهدیّ کان کمن أقرّ بجمیع الأنبیآء وجحد محمّداً (صلی الله علیه وآله) نبوّته. فقیل له: یابن رسول الله! فمن المهدیّ من ولدک؟ قال: الخامس من ولد السابع یغیب عنکم شخصه ولا یحلّ لکم تسمیته»(40)؛ «هر کس به جمیع ائمه اقرار کند ولی مهدی را انکار کند مثل کسی است که اقرار به جمیع انبیا کرده ولی محمّد (صلی الله علیه وآله) را انکار کرده است. به حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا! چه کسی از فرزندان تو مهدی است؟ فرمود: پنجمین از اولاد هفتم، کسی که از شما غایب می شود و نام بردن او بر شما حلال نیست.»
و نیز در حدیثی از ابی بصیر نقل می کند که فرمود: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: «ومن القآئم منکم أهل البیت؟ فقال: یا أبابصیر! هو الخامس من ولد ابنی موسی ذلک ابن سیّده الإمآء یغیب غیبه یرتاب فیها المبطلون ثمّ یظهره الله (عزَّ و جلَّ) فیفتح علی یده مشارق الأرض ومغاربها...»(41)؛ «ای فرزند رسول خدا! قائم از شما اهل بیت کیست؟ حضرت فرمود: ای ابابصیر! او پنجمین فرزند از اولاد فرزندم موسی است، او فرزند بهترین زنان است، غیبتی دارد که در آن اهل باطل شک خواهند کرد، آن گاه خداوند (عزَّ و جلَّ) او را ظاهر کرده و به دست او مشرق ها و مغرب های زمین را فتح خواهد نمود...».
خبر امام کاظم (علیه السلام) از ولادت:
یونس بن عبد الرحمن می گوید: بر حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) وارد شدم و عرض کردم: «یابن رسول الله! أنت القآئم بالحقّ؟! قال: أنا القائم بالحقّ ولکنّ القآئم الّذی یطهّر الأرض من أعداء الله ویملأها عدلاً وقسطاً کما ملئت جوراً، هو الخامس من ولدی، له غیبه یطول أمدها...»(42)؛ «ای فرزند رسول خدا! آیا شما قائم به حقّید؟ حضرت فرمود: من قائم به حقّم، ولی قائمی که زمین را از دشمنان خدا پاک می کند و آن را از عدل و داد پر می نماید آن طوری که از جور پر شده باشد، پنجمین نفر از اولاد من است، برای او غیبتی است که مدت آن طولانی خواهد بود...».
و نیز صدوق به سندش از حضرت موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل کرده که فرمود: «إذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله فی أدیانکم...»(43)؛ «هر گاه که پنجمین فرزند از فرزندان امام هفتم غایب شد خدا را خدا را در دین هایتان...».
خبر امام رضا (علیه السلام) از ولادت:
حسین بن خالد در حدیثی می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض شد: «... ومن القآئم منکم أهل البیت؟ قال: الرابع من ولدی ابن سیّده الإماء یطهّر الله به الأرض من کلّ جور، ویقدّسها من کلّ ظلم، وهو الّذی یشکّ الناس فی ولادته وهو صاحب الغیبه قبل خروجه»(44)؛ «قائم از شما اهل بیت کیست؟ حضرت فرمود: «چهارمین از اولادم، فرزند بهترین زنان، خداوند به واسطه او زمین را از هر گونه ظلم و جور پاک و مقدس خواهد کرد. و او کسی است که مردم در ولادتش شک کنند، و او کسی است که قبل از خروجش غیبت خواهد نمود...».
دعبل خزاعی می گوید: قصیده ای را برای مولایم امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) انشاد کردم. هنگامی که به این اشعار رسیدم:
خروج إمام لا محاله واقع * * * یقوم علی اسم الله و البرکات
یمیّز فینا کلّ حقّ و باطل * * * و یجزی علی النّعمآء و النقمات
«خروج امام به طور حتم واقع خواهد شد. او که بر اسم خدا و برکات قیام خواهد کرد. در بین ما هر حق و باطلی را تمییز خواهد داد. و بر نعمت ها و مصیبت ها جزا خواهد داد.»
«بکی الرضا (علیه السلام) بکاءاً شدیداً، ثمّ رفع رأسه إلیّ، فقال لی: یا خزاعی! نطق روح القدس علی لسانک بهذین البیتین فهل تدری من هذا الإمام ومتی یقوم؟ فقلت: لا یا مولای إلّا أنّی سمعت بخروج إمام منکم یطهّر الأرض من الفساد ویملأها عدلاً. فقال: یا دعبل! الإمام بعدی محمد ابنی، وبعد محمد ابنه علیّ، وبعد علیّ ابنه الحسن، وبعد الحسن ابنه الحجّه القآئم المنتظر فی غیبته المطاع فی ظهوره...»(45)؛ «امام رضا (علیه السلام) گریه شدیدی کرد، پس سرش را به سوی من بلند کرد آن گاه فرمود: ای خزاعی! روح القدس بر زبان تو به نطق درآمد، آیا می دانی که این امام کیست؟ و کی قیام می کند؟ عرض کردم: خیر، ای مولای من جز آن که شنیده ام که امامی از شما خروج خواهد کرد و زمین را از فساد پاک خواهد نمود و پر از عدل و داد خواهد نمود. حضرت فرمود: همانا امام بعد از من فرزندم محمّد است، و بعد از محمّد فرزندش علی، و بعد از علی فرزندش حسن، و بعد از حسن فرزندش حجت قائم است، او کسی است که در غیبتش منتظر و در هنگام ظهورش مطاع خواهد بود...».
خبر امام جواد (علیه السلام) از ولادت:
در حدود 90 حدیث از امام جواد (علیه السلام) اشاره به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) شده است.
صدوق به سندش از عبد العظیم حسنی نقل کرده که فرمود: من بر محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) وارد شدم و می خواستم تا از قائم سؤال کنم که آیا او مهدی است یا شخص دیگر؟ حضرت در ابتدا فرمود: «یا أباالقاسم! إنّ القآئم منّا هو المهدیّ الّذی یجب أن ینتظر فی غیبته ویطاع فی ظهوره وهو الثالث من ولدی»(46)؛ «ای اباالقاسم!
همانا قائم از ما مهدی است که واجب است در غیبت او به انتظار نشسته شود و در ظهورش اطاعت شود. و او سومین از اولاد من است.»
صدوق (رحمه الله) به سندش از صقر بن ابی دلف نقل کرده که از امام جواد (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «الإمام بعدی اِبنی علیّ، أمره أمری وقوله قولی وطاعته طاعتی، والإمام بعده ابنه الحسن أمره أمر أبیه وقوله قول أبیه وطاعته طاعه أبیه. ثمّ سکت فقلت له: یابن رسول الله! فمن الإمام بعد الحسن؟ فبکی (علیه السلام) بکآءً شدیداً، ثم قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القآئم الحقّ المنتظر...»(47)؛ «امام بعد از من فرزندم علی است، امر او امر من و قول او قول من و طاعت او طاعت من است. و امام بعد از او فرزندش حسن است. امر او امر پدرش، و قول او قول پدرش، و طاعت او طاعت پدرش می باشد. آن گاه ساکت شد. عرض کردم: ای فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن کیست؟ امام گریه شدیدی کرد، سپس فرمود: همانا بعد از حسن فرزندش قائم به حقّ منتظر است...».
خبر امام هادی (علیه السلام) از ولادت:
صقر بن ابی دلف می گوید: از امام هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «الإمام بعدی الحسن وبعد الحسن ابنه القآئم الّذی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً کما ملئت جوراً وظلماً»(48)؛ «امام بعد از من حسن و بعد از حسن فرزندش قائم است، کسی که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد آن گونه که پر از ظلم و جور شده باشد.»
داوود بن قاسم جعفری می گوید: از امام ابوالحسن هادی (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «الخلف من بعدی الحسن، فکیف بکم بالخلف من بعد الخلف؟ فقلت: ولِمَ؟ جعلنی الله فداک! فقال: إنّکم لا ترون شخصه ولا یحلّ لکم ذکر اسمه...»(49)؛ «جانشین بعد از من فرزندم حسن است. پس چگونه است شما را به جانشین بعد از او؟ عرض کردم: چطور؟ خداوند مرا فدای تو گرداند! فرمود: زیرا شما شخص او را نمی بینید و نام بردن اسم او بر شما حلال نیست...».
خبر امام عسکری (علیه السلام) از ولادت:
در روایات زیادی از امام عسکری (علیه السلام) به این موضوع اشاره شده است:
موسی بن جعفر بن وهب بغدادی می گوید: از امام عسکری (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «کأنّی بکم وقد اختلفتم بعدی فی الخلف منّی، أما أنّ المقرّ بالأئمّه بعد رسول الله المنکر لولدی کمن أقرّ بجمیع أنبیآء الله ورسله ثم أنکر بنبوّه محمّد رسول الله (صلی الله علیه وآله)...»(50)؛ «گویا شما را می بینم که بعد از من در جانشین من اختلاف خواهید نمود. آگاه باشید! همانا کسی که اقرار به امامان بعد از رسول خدا کند ولی منکر فرزندم باشد، همانند کسی است که اقرار به جمیع انبیا و رسولان داشته باشد ولی نبوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را انکار کند...».
عثمان بن سعید عَمْری می گوید: از امام عسکری (علیه السلام) سؤال شد در حالی که من نزد او بودم درباره روایتی که از آباء او نقل شده که زمین خالی از حجت خدا بر خلقش تا روز قیامت نخواهد بود. و همانا کسی که بمیرد و امام زمان خود را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است؟ حضرت فرمود: «إنّ هذا حقّ کما أنّ النهار حقّ. فقیل له: یابن رسول الله! فمن الحجّه والإمام بعدک؟ فقال: ابنی محمّد وهو الإمام والحجّه بعدی، من مات ولم یعرفه مات میته جاهلیه...»(51)؛ «این حق است، همان گونه که روز حق است. به حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا! حجت و امام بعد از شما کیست؟ فرمود: فرزندم محمّد امام و حجّت بعد از من است. هر کس بمیرد در حالی که او را نشناخته باشد به مرگ جاهلیّت از دنیا رفته است...»
احمد بن اسحاق می گوید: از امام حسن عسکری (علیه السلام) شنیدم که می فرمود: «الحمد للَّه الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی أرانی الخلف من بعدی أشبه الناس برسول الله (صلی الله علیه وآله) خَلقاً وخُلقاً...»(52)؛ «ستایش مخصوص خداوندی است که مرا از دنیا خارج نکرد تا اینکه جانشین بعد از مرا به من نشان داد. او شبیه ترین مردم به رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از حیث خلقت و اخلاق است...».
تشخیص هویت حضرت مهدی (علیه السلام):
برخی می گویند: چرا امامان هویت حضرت مهدی (علیه السلام) را مشخص نکرده اند؟ در پاسخ آنان می گوییم:
اوّلاً: تا آنجا که ممکن بود هر یک از معصومین (علیهم السلام) از حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) گرفته تا امام عسکری (علیه السلام) درصدد تشخیص هویّت حضرت مهدی (علیه السلام) برآمده اند، همان گونه که از روایات ذکر شده استفاده شد.
ثانیاً: همان گونه که از بسیاری روایات استفاده می شود موقعیّت حضرت مهدی (علیه السلام) از جهت سیاسی بسیار خطیر بوده است، زیرا حاکمان ظلم و جور از آنجا که می دانستند او با ظلم و بی عدالتی در سطح گسترده مقابله می کند و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، لذا از ابتدا درصدد مقابله شدید با او برآمده بودند.
به همین جهت، اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) نیز با احتیاط تمام با نشر قضیه ولادت حضرت برخورد می کردند، تا از طرفی زمینه سازی اعتقاد ولادت آن حضرت را بیان کرده باشند و از طرف دیگر کاری نکنند که جان آن حضرت در خطر افتد.
وضعیت سیاسی عصر امام عسکری (علیه السلام):
امام عسکری (علیه السلام) در ماه ربیع الاول سال 232 هجری متولد شد. او معاصر با حکومت سه نفر از حاکمان بنی عباس؛ یعنی معتز، مهتدی و معتمد بوده است. معتمد عباسی تعصّب و کینه خاصی نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) داشت. از جمله کارهای او این بود که بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام) دستور داد خانه حضرت را تفتیش کرده، تا از وجود فرزند حضرت آگاه شود، و این به جهت سعایتی بود که جعفر به دستگاه حاکم کرده بود.
داوود بن اسود می گوید: امام عسکری (علیه السلام) عصایی به من داد و فرمود: این را به عَمْری برسان. در بین راه عصا شکست، ناگهان مشاهده کردم که در میان آن نامه ای است. خدمت امام که رسیدم جریان را بازگو کردم. حضرت فرمود:
«... وإذا سمعت لنا شاتماً فامض لسبیلک الّتی أمرت بها وإیّاک أن تجاوب من یشتمنا أو تعرفه من أنت، فأنا ببلد سوء ومصر سوء وامض فی طریقک فإنّ أخبارک وأحوالک ترد إلینا فاعلم ذلک»(53)؛ «هر گاه مشاهده کردی که کسی ما را دشنام می دهد تو به دنبال مأموریتی که فرستاده شدی برو، و مبادا درصدد پاسخ او برآیی یا خودت را به او معرفی کنی، زیرا ما در بد شهری قرار داریم، تو به راه خودت ادامه بده، زیرا اخبار و احوال تو به ما می رسد، این را به خوبی بدان.»
و حتی مشاهده می کنیم که امام به اصحاب خود دستور می دهد تا هیچ کس به او سلام نکند و با دست به او اشاره ننماید؛ زیرا در غیر این صورت جانش در امان نخواهد بود(54).
حضرت (علیه السلام) برای ملاقات با شیعیان خود مکانی را معین می کرد و می فرمود: «صیروا إلی موضع کذا وکذا وإلی دار فلان بن فلان. العشاء والعتمه فی لیله کذا، فإنّکم تجدونی هناک...»(55)؛ «در فلان مکان و فلان خانه، شب هنگام مراجعه کنید که مرا در آنجا خواهید یافت.»
محمّد بن عبد العزیز بلخی می گوید: صبح هنگامی در خیابان گوسفند فروشان نشسته بودم که ناگهان مشاهده کردم امام عسکری (علیه السلام) از منزل خود خارج شده و به سوی خانه عمومی می رود. در دلم گفتم: اگر فریاد زنم که این مرد، حجت خداست، بر شما باد که او را بشناسید مرا خواهند کشت؟ هنگامی که حضرت به من نزدیک شد با انگشت سبّابه خود بر دهان خود اشاره فرمود که ساکت باش! همان شب حضرت را ملاقات کردم، فرمود: «إنّه هو الکتمان أو القتل فاتّقِ الله علی نفسک»(56)؛ «یا باید کتمان کنی و یا اینکه به قتل خواهی رسید. بر خودت از خدا بترس.»
به همین جهت است که مرحوم مقدس اردبیلی می فرماید: «هرگاه حدیثی از «رجل» نقل شد، مقصود امام حسن عسکری (علیه السلام) است»(57).
این قضایا وضعیت بس دشوار سیاسی عصر امام عسکری (علیه السلام) و زمان ولادت امام زمان (علیه السلام) را می رساند. و به همین جهت است که ولادت آن حضرت در اختفای تام صورت پذیرفت.
در این بین امام عسکری (علیه السلام) دو وظیفه را دنبال می کرده است: یکی اینکه حضرت درصدد اثبات ولادت و وجود فرزندش بوده است و دیگر اینکه طوری باید فرزندش را معرفی کند که جانش در خطر نیفتد.
خوف از قتل:
برخی می گویند: در دولت عباسی از آنجا که اتراک در شؤون خلافت سیطره پیدا کرده بودند و عزل و نصب ها به دست آن ها افتاده بود، لذا حکومت عباسیان به ضعف و سستی گراییده بود و نمی توانستند زمام حکومت را به دست داشته باشند، لذا موقعیّت سیاسی که در عصر غیبت امام زمان (علیه السلام) به وجود آمد توجیه گر خوف و تقیّه بر آن حضرت نبود تا امام عسکری (علیه السلام) او را مخفی بدارد.
در پاسخ به این سؤال می گوییم:
1 - اگر چه دولت عباسی در آن عصر نسبت به اوّل تأسیس آن از قوت آن چنانی برخوردار نبود ولی فی نفسه دولت مقتدری به حساب می آمد.
2 - از آنجا که کفر همگی یک ملت واحد است، لذا گرچه حکومت عباسی با معارضین داخلی از قبیل اتراک درگیر بودند ولی همگی بر این اتفاق داشتند که باید با اهل بیت (علیهم السلام) و علویین مقابله و مبارزه نمود.
3 - دولت بنی عباس گرچه مشغول مبارزه با معارضین داخلی بوده است ولی همان گونه که قبلاً اشاره شد هرگز از مبارزه با اهل بیت غافل نبودند.
وضع سیاسی بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام):
از آنجا که حاکمان ظلم و جور شنیده بودند که فرزند امام عسکری (علیه السلام) مهدی موعود، ذخیره الهی برای رفع ظلم و جور از عالم است، لذا درصدد برآمدند تا به هر نحو ممکن او را دستگیر کرده و به قتل برسانند. سه بار طرح ترور و قتل حضرت مهدی (علیه السلام) ریخته شد ولی در هیچ مرتبه آنان به این عمل شوم موفّق نشدند. یک بار توسط معتمد عباسی، چند روز بعد از شهادت امام عسکری (علیه السلام)، و دو بار دیگر توسط معتضد عباسی که بعد از معتمد حکومت را به دست گرفته بود. و خلفای دیگر بعد از آن که از دستگیری و ترور حضرت مأیوس شدند، اقدامی بر ضدّ او انجام ندادند.
شیخ طوسی (رحمه الله) یکی از این موارد را در کتاب «الغیبه» از رشیق نقل کرده که می گوید: «معتضد عباسی، من و دو نفر دیگر را به جهت دستگیری هر کسی که در خانه امام عسکری (علیه السلام) است فرستاد، ما با دیدن معجزه ای نتوانستیم حضرت را دستگیر کنیم و لذا از تصمیم خود منصرف شدیم...»(58).
اولین مالک نرجس خاتون:
در این موضوع سه نظریه و فرضیه وجود دارد:
فرضیه اول: اینکه حضرت نرجس خاتون در ملک امام هادی (علیه السلام) داخل شد و سپس آن حضرت او را به تزویج فرزندش امام عسکری (علیه السلام) درآورد که در روایتی به آن اشاره شده است(59).
فرضیه دوم: آن است که مالک او از خانواده امام، حکیمه دختر امام هادی (علیه السلام) بوده است، که از ظاهر برخی روایات دیگر استفاده می شود(60). زیرا حضرت هادی (علیه السلام) به خواهرش فرمود: «نرجس را به سوی فرزندم بفرست...».
فرضیه سوم: آن است که بین این دو قول جمع شود به اینکه در ابتدا امام هادی (علیه السلام) کسی را فرستاده تا برای او بخرد، و بعد از خرید به خواهرش بخشیده است. و این احتمال به جهت جمع بین روایات ترجیح دارد.
بررسی یک روایت:
احمد کاتب می گوید: «برخی از مورخین نقل کرده اند که بعضی از شیعیان قائل به توقف و انقطاع امامت شدند، آن گونه که بین رسل توقف بود. و از برخی روایات نیز استفاده می شود که ممکن است در صورتی که مردم مورد غضب الهی واقع شوند، امامت و امام مرتفع شده و منقطع گردد...».
در پاسخ او می گوییم:
1 - همان گونه که از کتب تواریخ و ملل و نحل استفاده می شود اکثر جامعه شیعی در آن زمان، معتقد به ولادت امام زمان (علیه السلام) بودند.
2 - آن گونه که شیخ مفید(رحمه الله) و دیگران اشاره کرده اند، گرچه بعد از وفات امام عسکری (علیه السلام) شیعیان در ابتدا به چهارده فرقه متفرق شدند ولی بعد از مدتی کوتاه با ارشادات علما و اصحاب، همگی بر اعتقاد به ولادت و وجود امام خود اتفاق نمودند(61).
3 - در مورد روایتی که ادّعا کرده دلالت بر تحقق فترت و انقطاع امامت دارد، با دقت در آن، خلاف آنچه ادّعا شده استفاده می شود، زیرا در آن روایت از امام باقر (علیه السلام) نقل است که فرمود: «إذا غضب الله تبارک وتعالی علی خلقه نحّانا عن جوارهم»(62)؛ «هر گاه خداوند تبارک و تعالی بر خلقش غضب کند ما را از جوار شان دور خواهد گرداند.» این حدیث به خوبی دلالت بر وجود و غیبت امام زمان (علیه السلام) دارد.
4 - اگر مجرد اختلاف، دلیل بر بطلان است، باید اختلاف در هر امری از جمله اصل امامت و خلافت و نبوت را نیز دلیل بر بطلان آن دانست، در حالی که هیچ کس چنین ادّعایی نکرده است. آیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) خبر نداده که امتش بعد از او به 73 فرقه متفرق خواهند شد؟!
ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) قبل از ظهور:
گاهی سؤال می شود اگر خداوند متعال اراده کرده که در پایان تاریخ بشر جهان را پر از عدل و داد کند، و این کار احتیاج به رهبری الهی دارد، چه ضرورتی است که او را قبل از تشکیل حکومت عدل جهانی خلق کند؟ چرا او را در همان زمان که احتیاج به اوست خلق نمی کند؟
در پاسخ این سؤال می گوییم:
1 - از ادله عقلی و نقلی استفاده می شود که زمان، هیچ گاه نباید از حجت و ولیّ خدا خالی باشد، هم از جهت فیض تشریع و هم تکوین. این مطلب در جای خود به اثبات خواهد رسید.
2 - علم جدید این مطلب را بدون استثنا به اثبات رسانده که عالم بر اساس حرکت تدریجی پایه گذاری شده است. هر چیزی حرکت تدریجی خود را دارد، بدون آن که این مطلب با قدرت خداوند تنافی داشته باشد. لذا خداوند متعال آسمان ها و زمین را در مدت شش روز آفرید نه در یک لحظه.
آیا خداوند عاجز بود که در یک لحظه آن ها را بیافریند؟ هرگز. چرا باید نطفه انسان نه ماه در شکم مادر بماند و شرایط طبیعی خود را طیّ کند تا تبدیل به انسانی مستوی الخلقه گردد؟ آیا خداوند عاجز است که انسان را در یک لحظه ایجاد نماید؟ در مورد تشکیل حکومت عدل جهانی نیز همین حکم جاری است، خداوند امور آن زمان را از پیش تدارک می بیند.
3 - با فلسفه انتظار بیشتر هماهنگ است یعنی انتظار کسی که وجود دارد ولی غایب است بیشتر مؤثر است تا کسی که هنوز خلق نشده و در آینده پا به هستی وجود می گذارد.
اختلاف در ولادت:
احمد کاتب درصدد آن است که از اختلافی که در مسأله ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) پدید آمد بهره برداری کرده و از آن برای سست جلوه دادن مسأله ولادت حضرت استفاده نماید.
در پاسخ او می گوییم:
اولاً: اختلاف در موضوع و قضیه ای هرگز مستلزم نبود آن موضوع نیست، بلکه بر وجود آن دلالت دارد، وگرنه هیچ قضیه ای را نمی توان به اثبات رسانید؛ زیرا در هر قضیه و موضوعی از جهات مختلف اختلاف شده است.
آیا امت اسلامی بعد از پیامبر مطابق احادیث، به 73 فرقه تقسیم نشدند؟ آیا این افتراق و تفرّق باعث می شود که اصل اسلام زیر سؤال رفته و در گزاره های دینی شک نماییم؟
ثانیاً: همان گونه که از وضعیت سیاسی آن زمان و مخفی بودن امر ولادت به جهت آن وضعیّت استفاده می شود، اختلاف امری طبیعی به نظر می رسد.
ثالثاً: مطابق نقل شیخ مفید(رحمه الله) جامعه شیعی بعد از مدتی نه چندان دور به وحدت نظر در امر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) رسیدند. او می گوید: «از این فرقه ها که ذکر شد در این زمان که سال 373 است به جز فرقه دوازده امامی که قائل به امامت فرزند امام حسن (علیه السلام) است، وجود ندارد...»(63).
جالب توجه اینکه، انکار برخی بر ولادت امام مهدی (علیه السلام) از دید اهل بیت (علیهم السلام) مخفی نمانده و لذا در روایاتی به آن اشاره کرده اند. شیخ صدوق (رحمه الله) به سند صحیح از امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) نقل کرده که فرمود: «صاحب هذا الأمر من یقول الناس لم یوجد بعد»(64)؛ «صاحب این امر کسی است که [بعضی از] مردم می گویند: هنوز متولد نشده است.»
عصر حیرت:
احمد کاتب می گوید: «بعد از وفات امام عسکری (علیه السلام) حیرت و شک و تردید در جامعه شیعه در امر امامت بعد از آن حضرت و ولادت فرزند او پدید آمد». او درصدد آن است که از این موضوع بهره برداری کرده و اثبات کند که موضوع ولادت حضرت اجماعی نبوده است.
در پاسخ او می گوییم:
اولاً: مسأله حیرت و تردید در بین عوام مردم همان گونه که تشریح شد امری طبیعی به نظر می رسید، زیرا جوّ خاص سیاسی و احتمال قتل حضرت اقتضا داشت که امر ولادت حضرت مستور باشد، و تنها عده ای خاص از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) از آن مطلع گردند، و توسط آن ها این موضوع منتشر شود.
ثانیاً: وجود حیرت و غموض در امر ولادت حضرت، دلیل بر وجود اوست نه عدم آن. یعنی ولادتی بوده ولی از آنجا که مخفی واقع شد، عده ای را در حیرت فرو برد.
ثالثاً: همان گونه که مکرّراً اشاره شد، گرچه در ابتدای غیبت برخی از عوام مردم در حیرت به سر می بردند، ولی بعد از مدتی نه چندان دور به واسطه کوشش فراوانی که بزرگان امامیه در روشن ساختن عموم مردم در امر ولادت و امامت حضرت مهدی (علیه السلام) داشتند، تمام جامعه شیعی از حیرت خارج شده و همگی به امامت آن حضرت معتقد شدند.
کوشش برای رفع حیرت:
شکّی نیست که بعد از غیبت امام مهدی (علیه السلام) حیرت و شک جامعه شیعی را در سطح عوام مردم فرا گرفت، زیرا آنان امام خود را نمی دیدند، ولی با فداکاری و تبلیغ علما و اصحاب، این حیرت برداشته شد. از جمله کارهایی که در این مدت انجام گرفت تألیف کتاب هایی متناسب با وضع موجود در جهت رفع حیرت بود، که از آن جمله می توان به این کتاب ها اشاره نمود:
1 - کتاب «الغیبه» از محمّد بن ابراهیم نعمانی که بین سال 333 تا 342 هجری تألیف یافته است.
2 - کتاب «الامامه و التبصره من الحیره» از علی بن بابویه قمی (م 329ه).
3 - کتاب «اکمال الدین و اتمام النعمه» از محمّد بن علی بن بابویه (م 386ه).
4 - کتاب «الغیبه» از شیخ طوسی (م 460ه).
و دیگر کتاب ها.
علی بن بابویه در مورد کتاب خود می گوید: «... من در این کتاب اخباری را جمع نمودم که می تواند حیرت را برطرف سازد...»(65).
کوشش در عصرهای مختلف:
بزرگان جامعه شیعه به پیروی از پیشینیان در راستای اهداف آنان که همان تثبیت ایمان مردم به ولادت و وجود امام زمان (علیه السلام) بود قدم گذاشته و دست به تألیفات گوناگون در این زمینه زدند که از آن جمله می توان به این تألیفات اشاره نمود:
1 - ابو اسحاق ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی: «کتاب الغیبه»(66).
2 - ابو اسحاق ابراهیم بن الأنماطی کوفی اسدی: «کتاب الغیبه»(67).
3 - احمد بن حسین عبد الله مهرانی آبی: «ترتیب الأدله فیما یلزم خصوم الامامیه دفعه عن الغیبه و الغائب»(68).
4 - ابوالعباس احمد بن علی رازی: «الشفاء و الجلاء عن الغیبه»(69).
5 - ابوالحسن احمد بن محمّد بن عمران بن موسی معروف به ابن الجندی: «الغیبه»(70).
6 - اشرف بن اعز معروف به تالج العُلی علوی حسینی: «الغیبه»(71).
7 - ابو محمّد حسن بن حمزه معروف به طبری: «الغیبه»(72).
8 - ابو محمّد حسن بن محمّد بن یحیی معروف به ابن اخی طاهر: «کتاب الغیبه و ذکر القائم»(73).
9 - ابوالحسن حنظله بن زکریا تمیمی قزوینی: «کتاب الغیبه»(74).
10 - ابوالحسن سلامه بن محمّد بن اسماعیل: «کتاب الغیبه و کشف الحیره»(75).
11 - ابوالفضل عباس بن هشام ناشری اسدی: «کتاب الغیبه»(76).
12 - ابوالعباس عبد الله بن جعفر بن حسین حمیری قمّی: «کتاب الغیبه و التوقیعات»(77).
13 - ابو محمّد عبد الوهاب مادرائی: «کتاب الغیبه»(78).
14 - شیخ مفید محمّد بن محمّد بن نعمان: او در زمینه امام زمان (علیه السلام) و موضوعات مربوط به آن حضرت تألیفات متعددی دارد از قبیل: «کتاب الغیبه»، «المسائل العشره فی الغیبه»، «مختصر فی الغیبه»، «النقض علی الطلحی فی الغیبه»، «جواب الفارقیین فی الغیبه».
و نیز در برخی از کتب خود به طور ضمنی بحث فراوانی از مهدویت نموده است از قبیل: «الایضاح فی الامامه و الغیبه»، «الإرشاد فی معرفه حجج الله علی العباد»، «العیون و المحاسن»، «الجوابات فی خروج الامام المهدی (علیه السلام)».
15 - ابوالقاسم علی بن حسین معروف به شریف مرتضی: «المقنع فی الغیبه»(79).
16 - علی بن محمد بن علی بن عمر بن ریاح: «کتاب الغیبه»(80).
17 - ابو عبد الله کاتب محمّد بن ابراهیم بن جعفر: «کتاب الغیبه»(81).
18 - ابوعلی کاتب اسکافی محمّد بن احمد بن جنید: «ازاله الران عن قلوب الاخوان فی الغیبه»(82).
19 - ابوعبد الله محمد بن احمد صفوانی: «کتاب الغیبه و کشف الحیره»(83).
20 - محمد بن زید بن علی فارسی: «کتاب الغیبه»(84).
21 - ابوالفتح محمّد بن علی بن عثمان کراجکی: «البرهان علی طول عمر صاحب الزمان» و «الاستطراف فی ذکر ما ورد فی الغیبه فی الإنصاف»(85).
22 - ابوبکر محمّد بن قاسم بغدادی: «کتاب الغیبه»(86).
23 - ابو النضر محمّد بن منصور عیاشی: «کتاب الغیبه»(87).
24 - ابوالفرج مظفّر بن علی بن حسین همدانی: «کتاب الغیبه»(88).
این ها اسامی کتاب هایی بود که تا آخر قرن سوم هجری درباره رفع حیرت به طور مستقل نوشته شده است.
علت اختلاف در امر ولادت:
احمد کاتب می گوید: «اگر مهدویت حضرت مهدی (علیه السلام) واضح بوده، چرا قبل از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) گروهی قائل به مهدویت امام علی (علیه السلام) یا فرزندش محمد بن حنفیه و نفس زکیّه و امام صادق (علیه السلام) و امام کاظم (علیه السلام) و سیّد محمّد فرزند امام هادی (علیه السلام) و حتی امام عسکری (علیه السلام) شدند؟»
در پاسخ او می گوییم:
1 - اگر چه در برخی از احادیثی که از جانب رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او درباره خروج مهدی (علیه السلام) وارد شده، تصریح شده که او قطعاً فرزند امام عسکری (علیه السلام) امام یازدهم است، ولی برخی هنگامی که ظلم و تجاوز را زیاد می دیدند و از طرفی همه اهل بیت را هدایت شده و هادی می دانستند، گاهی به امید اینکه یکی از اهل بیت، مهدی امت است به سراغ او می آمدند و ادّعای مهدویت در حق او می کردند و جماعتی را نیز به دنبال خود می کشیدند. این افراد غالباً از انسان های ساده اندیش و جاهل بودند، و در برخی از موارد مسأله سیاسی نیز در این ادّعا دخالت داشته است.
2 - کسانی که چنین ادّعایی داشته اند هرگز دوام نیاورده و بعد از مدت کوتاهی به جرگه عموم شیعیان پیوسته و یا منقرض شده اند.
3 - میزان در عقیده یک مذهب، نظر غالب افراد و علمای آن مذهب است. و می دانیم که عقیده به مهدویت حضرت مهدی (علیه السلام) فرزند امام عسکری (علیه السلام) عقیده قریب به اتفاق شیعیان به حساب می آید.
4 - در برخی از موارد که گروهی قائل به مهدویت غیر از حضرت مهدی (علیه السلام) شدند به جهت شبهه ای بوده که برای آن ها پدید آمده است؛ زیرا موقعیّت آن عصر چنین حیرت و تردیدی را اقتضا داشته است، گرچه این حیرت نیز بعد از مدت کوتاهی برطرف گشت.
علت وصیّت به مادر:
شیخ مفید(رحمه الله) می گوید: برخی موضوع وصیّت امام عسکری (علیه السلام) به مادرش در امر وقوف و صدقات را دلیل بر انکار ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) گرفته اند در حالی که هرگز چنین دلالتی ندارد؛ زیرا این کار به جهت اخفای ولادت و مستور نمودن امر حضرت از دستگاه حاکم بوده است. اگر در وصیّت نامه حضرت، نام مهدی ذکر می شد و صدقات و موقوفات به او نسبت داده می شد به طور حتم با غرض حضرت از محافظت فرزندش منافات داشت. خصوصاً آن که وصیّت، احتیاج به شهادت شهودی از خواص دولت بنی عباس بود تا بر اصل وصیّت گواهی داده و بر آن امضا کنند. مگر در عصر امام صادق (علیه السلام) نبود که آن حضرت به جهت حفظ فرزندش موسی بن جعفر (علیه السلام) از تعرّض دستگاه حکومت، تصریح به امامت و وصایت او در ملأ عام و در وصیت نامه اش نکرد، بلکه به پنج نفر وصیّت نمود که اوّل آن ها منصور عباسی و بعد ربیع و قاضی وقت و کنیزش حمیده بربریه، و در آخر نام فرزندش موسی بن جعفر را ذکر کرد، تا از این طریق بتواند جان فرزندش را حفظ کند، گرچه امر امامت او را برای خواص از اصحاب و اولیای خود روشن ساخته بود تا با مرور زمان بر دیگران واضح سازند...»(89).
نصّ بر امام زمان (علیه السلام):
برای اثبات امامت امام زمان (علیه السلام) از راه های مختلف می توان وارد شد و به نتیجه قطعی و مطلوب در این مسأله رسید. این بحث در رابطه با امامت همه امامان مطرح است.
1 - همان گونه که اشاره شد از طریق امام عسکری (علیه السلام) نصوص متعدی صحیح السند در امر امامت فرزندش رسیده است.
2 - اگر چه در باب اصل امامت و اینکه زمین هرگز از حجت خالی نیست احتیاج به ادلّه قطعی و یقینی است ولی در بحث اینکه امام بعدی کیست از آن جهت که موضوع خارجی است خبر واحد صحیح السند کافی است.
3 - همان گونه که قبلاً نیز اشاره شد نصوص فراوان و در حدّ تواتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) و هر یک از امامان (علیهم السلام) در این رابطه وارد شده است.
4 - همان گونه که یکی از راه های اثبات نبوت، بلکه عمده ترین راه آن، اعجاز است در مورد اثبات امامت نیز از این راه می توانیم امامت هر یک از امامان را به اثبات برسانیم، زیرا نصّ خاص از جانب امام قبل بر امام بعد، موضوعیت ندارد بلکه نصّ، راهی برای اثبات امامت امام بعد است.
5 - بر فرض اینکه نصوص وارده درباره برخی از ائمه خبر واحد باشند ولی با قراین خارجی، که این گونه روایات به همراه دارند ما را به قطع و اطمینان به مفاد آن ها می رسانند، همانند اقبال شیعه و اجماع اصحاب امامیه بر امامت شخص خاص، با در نظر گرفتن این نکته که وضعیت خاص سیاسی و فشارهای شدیدی که از ناحیه حکام بنی امیه و بنی عباس بر شیعیان و پیروان اهل بیت و تابعان آن ها وارد می شد، چنین وضعی را اقتضا داشته است.
6 - با بررسی تمام جوانب موضوع، اعم از روایاتی که از امام عسکری (علیه السلام) در باب امامت فرزندش امام مهدی (علیه السلام) رسیده و نیز روایاتی که از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله) و هر یک از امامان وارد شده و نیز معجزاتی که از حضرت مهدی (علیه السلام) صادر شده و قراین خارجی دیگر، پی خواهیم برد که مسأله امامت حضرت مهدی (علیه السلام) از راه تواتر قابل اثبات است.
اتفاق امامیه بر ولادت:
اصحاب و عموم طایفه شیعه امامیه بعد از وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) در طول قرن ها بر ولادت امام زمان (علیه السلام) اتفاق داشته اند، اگر چه در ابتدا حیرت و شکّی در ولادت و امامت آن حضرت در بین گروهی از شیعیان پدید آمد، ولی بعد از گذشت زمان نه چندان طولانی و به عنایت و تبلیغ بزرگان امامیه، همگی به راه مستقیم هدایت شده و به امامت امام عصر (علیه السلام) اعتقاد پیدا نمودند، همان گونه که شیخ مفید در کتاب «الفصول المختاره» به آن اشاره کرده است.
او می گوید: «از این فرقه هایی که ذکر شد هیچ فرقه ای در زمان ما که سال 373 هجری است باقی نمانده است جز شیعه دوازده امامی که قائل به امامت فرزند امام حسن همنام رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بوده و همگی بر زنده بودن ایشان قطع داشته و معتقد به بقای آن حضرت تا زمانی که قیام به شمشیر کند، هستند...»(90).
اتفاق مورخان شیعه بر ولادت:
مورخان شیعه در مورد تاریخ ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) به طور اتفاق آن را در سال 255 هجری دانسته اند. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - کلینی (رحمه الله)(91).
2 - شیخ مفید(رحمه الله)(92).
3 - اربلی (رحمه الله)(93).
4 - شیخ طوسی (رحمه الله)(94).
5 - کفعمی (رحمه الله)(95).
6 - طبرسی (رحمه الله)(96).
7 - علامه مجلسی (رحمه الله)(97).
8 - شیخ بهایی (رحمه الله)(98).
حکم منکر ولادت:
از آنجا که ولادت و وجود حضرت مهدی (علیه السلام) مبنای شیعه در طول تاریخ بوده و به تعبیری ضرورت مذهب به حساب می آمده است و لذا اجماع شیعه از عوام و خواص بر آن بوده است، بدین جهت کسی که منکر ولادت و وجود امام مهدی (علیه السلام) است، از تشیع و جامعه شیعی خارجی می شود، گرچه برای خود ادلاهّ ی وهمی ذکر کند، زیرا امر ضروری، خود بهترین دلیل بر اثبات آن است. بلکه بالاتر از این، مطابق رأی متقدمین و متأخرین از علمای امامیه که امامت را از اصول دین می دانند، کسی که منکر امامت و وجود امام معصوم در برهه ای از زمان باشد از دین خارج است، گرچه در ظاهر حکم به اسلام او می شود، همان گونه که چنین حکمی درباره اهل سنّت صادق است.
ملاقات با امام زمان:
هنگام ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) و بعد از آن عدّه ای حضرت را ملاقات نموده اند:
اسامی پنج نفر را در این مورد می توان نام برد:
الف: ملاقات هنگام ولادت:
1 - حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام)(99).
2 - زن قابله(100).
3و4 - نسیم و ماریه(101).
5 - کنیز امام عسکری (علیه السلام)(102).
ب: ملاقات در زمان حیات امام عسکری (علیه السلام) در مورد این مورد می توان به اسامی عده ای اشاره کرد:
1 - محمّد بن عثمان عَمْری با چهل نفر(103).
2 - ابو هارون(104).
3 - یعقوب بن منقوش(105).
4 - عمرو اهوازی(106).
5 - حکیمه دختر امام جواد (علیه السلام)(107).
6 - محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر(108).
7 - ابو نصر ظریف خادم(109).
8 - ابوعلی بن مطهر(110).
9 - عقید خادم و اسماعیل بن علی نوبختی(111).
10 - نسیم، خادم امام عسکری (علیه السلام)(112).
11 - اصحاب امام عسکری (علیه السلام)(113).
12 - مردی از فارس(114).
13 - ابوعمرو(115).
14 - ابراهیم بن عبده نیشابوری و خادمش(116).
15 - رشیق صاحب مادرای(117).
16 - کامل بن ابراهیم مدنی(118).
17 - احمد بن اسحاق قمّی(119).
ج: ملاقات در عصر غیبت صغری:
جماعت بسیاری در عصر غیبت صغرا به ملاقات حضرت شرفیاب شده اند که به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - محمد بن عثمان عَمْری(120).
2 - طریف و ابونصر(121).
3 - ازدی(122).
4 - ابراهیم بن ادریس(123).
5 - ابی عبد الله بن صالح(124).
6 - ابراهیم بن مهزیار(125).
7 - محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر(126).
و دیگران.
مرحوم مجلسی در روایتی اسامی 265 نفر از کسانی که در عصر غیبت صغرا به ملاقات حضرت شرفیاب شده اند را نام برده است(127).
اعتراف علمای انساب به ولادت:
گروهی از علمای انساب معترفند که برای امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی به نام محمّد و با القاب: حجّت و مهدی و... متولد شده است. اینک به اسامی برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - نسّابه سهل بن عبد الله بن داوود بن سلیمان بخاری، که معاصر عصر غیبت صغرا می زیسته است(128).
2 - سیّد عمری، نسّابه مشهور در قرن پنجم هجری(129).
3 - فخر رازی شافعی، نسّابه قرن پنجم(130).
4 - نسّابه قرن ششم مروزی ازورقانی(131).
5 - نسّابه جمال الدین احمد معروف به ابن عنبه(132).
6 - نسّابه ابوالحسن محمّد حسینی یمانی صنعانی زیدی، نسّابه قرن یازدهم(133).
7 - محمّد امین سویدی(134).
8 - محمّد ویس حیدری سوری(135).
9 - علامه نسّابه سید محمّد بن حسین بن عبد الله حسینی سمرقندی مدنی(136).
10 - شریف انس کتبی حسنی در تعلیقه بر کتاب «تحفه المطالب»(137).
11 - علامه نسّابه سید محمّد بن احمد بن حمید الدین نجفی(138).
12 - علامه نسّابه شریف انس کُتُبی حسنی(139).
عدم اعتنا به انکار جعفر:
جعفر عموی امام زمان (علیه السلام) اگرچه منکر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) شده است ولی از جهاتی نمی توان به انکار او توجه نمود:
1 - با ادلّه متقن ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) به اثبات رسیده است.
2 - اتفاق امت بر آن است که جعفر معصوم نبوده است، بلکه از جمله مردم عادی بوده که در او احتمال گمراهی و یا سهو و اشتباه رواست. همان گونه که برخی از فرزندان یعقوب به گمراهی کشیده شدند.
3 - از برخی اخبار استفاده می شود که جعفر به سبب انحراف و گمراهی که داشت، ادّعای دروغین عدم ولادت فرزند برای امام عسکری (علیه السلام) نمود.
4 - نهایت چیزی را که از روی احتیاط می توان گفت اینکه: از آنجا که او کشش و قابلیّت و تحمّل خبر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) را نداشته، امام عسکری (علیه السلام) فرزندش را به او نشان نداده است. و لذا از آن بی اطلاع بوده است.
ادّعای دروغین:
در توقیعی که از ناحیه مقدسه صادر شد حضرت اشاره به جعفر کرده، می فرمایند: «... وقد ادّعی هذا المبطل المفتری علی الله الکذب بما ادعاه، فلا أدری بأیّه حاله هیی له رجاء أن یتم دعواه، أبفقه فی دین الله؟ فوالله ما یعرف حلالا من حرام ولا یفرق بین خطاء وصواب...»(140)؛ «... به طور حتم این شخص مبطل و تهمت زننده به خدا است و در آنچه می گوید ادّعای دروغ و کذب نموده است، نمی دانم که به کدامین حالت امید دارد که ادّعای خود را تمام نماید؟ آیا به فهم در دین خدا؟ به خدا سوگند که او حلال را از حرام نمی شناسد و اشتباه و صحیح را تشخیص نمی دهد...».
از این توقیع استفاده می شود اول کسی که به جعفر لقب دروغگو داد خود حضرت بوده است و بعد از آن این عنوان بر او شهرت یافت. برخی نیز وجه توصیف او را به دروغگو به جهت تمییز بین او و امام جعفر صادق (علیه السلام) می دانند.
کارهای ناشایست جعفر:
جعفر فرزند امام هادی (علیه السلام) پس از رحلت برادرش امام عسکری (علیه السلام) به یک سری اقداماتی روی آورد که در شأن او نبوده است. اینک به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
1 - قصد نماز خواندن بر پیکر مطهّر برادرش امام عسکری (علیه السلام)(141).
2 - ادّعای امامت و رهبری، زیرا او به وزیر عباسی عبیدالله بن یحیی بن خاقان گفت: «مقام برادرم را به من بدهید، من سالانه مبلغ بیست هزار دینار بابت آن به شما می پردازم»(142).
3 - ادّعای ارث، زیرا در اقدامی دیگر کوشید تا اموال امام (علیه السلام) را تصاحب نماید و ادّعا کرد که برادرش ابو محمّد (علیه السلام) فرزندی ندارد، و تنها وارث، برادر اوست. حکومت نیز اجازه داد تا بر اموال برادر تسلط یابد(143).
4 - تحریک حکومت برای دستگیری امام مهدی (علیه السلام).
تشبیه جعفر به برادران یوسف:
امام زمان (علیه السلام) در ذیل توقیعی که به محمّد بن عثمان عَمْری (رحمه الله) صادر شد فرمود: «... وأمّا سبیل عمّی جعفر وولده فسبیل اِخوه یوسف (علیه السلام)...»(144)؛ «امّا راه عمویم جعفر و اولادش همانند راه برادران یوسف است...».
برای نکته تشبیه به وجوهی می توان اشاره نمود:
1 - حکم جعفر عموی امام زمان (علیه السلام) را همانند اولاد انبیا، باید به آباء و اجدادشان واگذار نمود و درباره آن ها سخنی نگفت.
2 - همان گونه که برادران یوسف از عمل ناشایست خود توبه کردند، او نیز چنین نموده است. و لذا برخی او را به جعفر توّاب لقب داده اند.
3 - فرزندان یعقوب گرچه گناه مرتکب شدند، ولی خداوند متعال به جهت کرامت یعقوب از آنان عفو نمود. همچنین در مورد جعفر، زیرا او فرزند امام، برادر امام، و عموی امام بود.
4 - ممکن است که تشبیه، ناظر به اثبات خطا و گناه برای جعفر باشد، همان گونه که اولاد یعقوب مرتکب گناه شدند، بدین معنا که هرگز نمی توان ادّعا کرد اولاد انبیا و اوصیا همانند خود آن ها از گناه معصومند، بلکه همان گونه که فرزندان یعقوب مرتکب گناه شدند، فرزند امام نیز ممکن است مرتکب گناه شود. در حقیقت، هدف امام از تمثیل رفع استبعاد از این جهت است.
انتقال امامت به دو برادر:
احمد کاتب می گوید: «قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از حسن و حسین و وجوب استمرار آن در اعقاب، ضعیف است، و اجماعی بر آن در آن وقت نبوده است...».
در پاسخ او می گوییم:
جمهور شیعه امامیه و مشهور بلکه متواتر نزد آنان قبل از ولادت امام مهدی (علیه السلام)، قول به عدم جواز انتقال امامت به دو برادر بعد از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) است.
اسماعیل بن علی نوبختی می گوید: «از اخبار متواتر از امامان صادق علم پیدا نمودیم که امامت بعد از حسن و حسین (علیهما السلام) تنها در اولاد امام خواهد بود نه در برادر یا اقوام»(145).
اشعری قمی(146) و علی بن حسن نوبختی(147) نیز همین اعتقاد را داشته اند.
از برخی روایات نیز این مطالب به خوبی استفاده می شود:
کلینی به سند صحیح از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «لا تعودُ الإمامه فی الأخوین بعد الحسن والحسین أبداً»(148)؛ «بعد از حسن و حسین هرگز امامت در دو برادر نخواهد بود.»
و نیز به سند دیگر از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده که فرمود: «لا تجتمع الإمامه فی أخوین بعد الحسن و الحسین إنّما هی فی الأعقاب وأعقاب الأعقاب»(149)؛ «امامت در دو برادر بعد از حسن و حسین جمع نخواهد شد. همانا امامت در نسل ها و نسل های نسل هاست.»
و نیز از اسماعیل بن بزیع نقل شده که از امام رضا (علیه السلام) سؤال شد: «أنّه سُئل: أ تکون الإمامه فی عمٍّ أو خالٍ؟ فقال: لا. فقلتُ: ففی أخٍ، قال: لا...»(150)؛ «آیا امامت در عمو یا دایی قرار خواهد گرفت؟ فرمود: خیر. عرض کردم: دو برادر چطور؟ فرمود: خیر...».
تعزیت به جعفر:
احمد کاتب می گوید: «مطابق حدیث ابو الأدیان عموم شیعه که در ضمن آن ها نایب اول وجود داشت به جعفر در سوگ امام عسکری (علیه السلام) تعزیت گفته و نیز به جهت امامت او، تهنیت گفتند.
در پاسخ او می گوییم:
1 - با مراجعه به حدیث ابو الأدیان(151) پی می بریم که برداشت احمد کاتب به طور عموم صحیح نیست. بلکه آنچه در آن حدیث آمده این است که ابو الأدیان می گوید: «... وإذا أنا بجعفر بن علی أخیه بباب الدار والشیعه حوله یعزّونه ویهنّئونه...»؛ «... ناگهان جعفر بن علی برادر امام عسکری (علیه السلام) را کنار درب خانه دیدم در حالی که شیعیانی که دور او بودند به او تعزیت و تبریک می گفتند.» از این تعبیر استفاده می شود که برخی از شیعیان که هنوز امر امامت حضرت مهدی (علیه السلام) به جهت اختفای ولادت روشن نشده بود به گمان اینکه او امام است درصدد تهنیت او برآمدند.
2 - در این روایت اثری از نایب اول عثمان بن سعید که به جعفر تعزیت و تبریک بگوید وجود ندارد. و این نسبتی دروغ است که کاتب به نایب اول داده است.
3 - با مراجعه به مجموعه روایت ابو الأدیان استفاده می شود که جعفر در ادّعای خود دروغ گو بوده است.
ابوالادیان می گوید: «فلمّا صرنا فی الدار إذا نحن بالحسن بن علی (صلوات الله علیه) علی نعشه مکفّنا فتقدم جعفر بن علی لیصلّی علی أخیه، فلمّا همّ بالتکبیر خرج صبیّ بوجهه سمره، بشعره قطط، بأسنانه تفلیج، فجبذ برداء جعفر بن علی وقال: تأخّر یا عمّ فأنا أحق بالصلاه علی أبی، فتأخر جعفر، وقد اربد وجهه واصفر فتقدّم الصبی وصلّی علیه ودفن إلی جانب قبر أبیه (علیهما السلام) ثمّ قال: یا بصری هات جوابات الکتب التی معک، فدفعتها إلیه»(152)؛ «... هنگامی که به خانه حضرت رسیدم مشاهده کردم که نعش حسن بن علی (علیهما السلام) کفن پیچ است. جعفر جلو آمد تا بر جنازه برادرش نماز بگذارد، همین که خواست تکبیر نماز میّت بگوید، کودکی گندم گون، با موهایی فری، دندان هایی باز، از پشت پرده بیرون آمد و ردای جعفر بن علی را کشید و فرمود: «کنار برو ای عمو، زیرا من سزاوارترم که بر پدرم نماز گزارم». جعفر در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود کنار رفت. این کودک جلو آمد و بر جنازه امام عسکری (علیه السلام) نماز گزارد و جنازه کنار قبر پدرش (علیه السلام) به خاک سپرده شد. آن گاه فرمود: ای بصری! جواب نامه هایی که با توست به من بده. من هم آن ها را به حضرت دادم...».
و نیز ابوالادیان می گوید: «هنگامی که جعفر را چنین دیدم با خود گفتم: اگر این مرد امام است پس در حقیقت امامت باطل شده است، زیرا من او را آن گونه که می شناسم شخصی است که شرب نبیذ (مسکر) می کند و نیز با جوسق قمار کرده و با طنبور بازی می کند...»(153).
ولادت مهدی موعود « (علیه السلام)» از دیدگاه اهل سنت:
ولادت امام مهدی (علیه السلام) از موارد اختلاف شیعه و اهل سنت است؛ گرچه تعداد بی شماری از علمای اهل سنت، همانند شیعه امامیه معتقدند امام عسکری (علیه السلام) فرزندی به نام محمّد داشته است هم چنین برخی از آنان، همانند شیعه معتقدند که صاحب الزمان و مهدی وکسی که در آخر زمان قیام می کند همو است، اما بعضی دیگر، از اهل سنّت با این عقیده مخالفند. اکنون به بررسی این موضوع می پردازیم.
اعتراف اهل سنت به ولادت:
با مراجعه به کتاب های تاریخی و دیگر کتاب های اهل سنت پی می بریم که عده بسیاری از آن ها به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اعتراف نموده اند. اینک به اسامی برخی از آنان اشاره می کنیم:
1 - علاّمه شمس الدین قاضی ابن خلکان شافعی(متوفای 681ه):
او می گوید: «ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسکری، ابن علی الهادی، ابن محمّد الجواد المذکور قبله، ثانی عشر الائمه الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیه المعروف بالحجه... کانت ولادته یوم الجمعه منتصف شعبان سنه 255 ه ولمّا توفّی ابوه کان عمره خمس سنین»(154)؛ «ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری فرزند علی هادی فرزند محمّد جواد، دوازدهمین امام نزد شیعه دوازده امامی معروف به حجّت... ولادت او در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هجری اتفاق افتاد. هنگام وفات پدرش پنج سال داشت...».
2 - علاّمه صلاح الدین خلیل بن أیبک صفدی:
«الحجه المنتظر محمّد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمّد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم، الحجه المنتظر، ثانی الأئمه الإثنی عشر، هذا الذی تزعم الشیعه انّه المنتظر القائم المهدی... ولد نصف شعبان سنه خمس وخمسین ومأتین...»(155)؛ «حجت منتظر محمّد بن حسن عسکری فرزند علی هادی، فرزند محمّد جواد، فرزند علی رضا، فرزند موسی کاظم، فرزند جعفر صادق، فرزند محمّد باقر، فرزند زین العابدین، فرزند حسین بن علی، فرزند علی بن ابی طالب، حجت منتظر، دوازدهمین امام نزد شیعه امامیّه که به اعتقاد آن ها، او قائم مهدی می باشد... و در سال 255 هجری نیمه شعبان متولد شده است...».
3 - ابن اثیر جزری:
وی در مورد حوادث سال 260 هجری می گوید: «وفیها توفّی... ابومحمّد العلوی العسکری وهو احد الأئمه الإثنی عشر علی مذهب الامامیه، وهو والد محمّد الذی یعتقدونه المنتظر بسرداب سامراء...»(156)؛ «در آن سال ابو محمّد علوی عسکری وفات یافت. او یکی از امامان دوازده گانه طبق مذهب امامیه است. فرزند او محمّد است که امامیه در سرداب سامرا به انتظار او نشسته اند...».
4 - علامه میر خواند:
«کانت ولاده الامام المهدی المسمی باسم الرسول (صلی الله علیه وآله) والمکنّی بکنیته بسرّ من رأی فی لیله النصف من شعبان سنه 255، وکان عمره وقت وفاه ابیه خمس سنین. آتاه الحکمه کما آتاها یحیی صبیاً وجعله فی الطفولیه اماماً، کما جعل عیسی نبیاً»(157)؛ «ولادت امام مهدی که هم نام رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و هم کنیه با او است در سامرا نیمه شعبان سال 255 اتفاق افتاد. عمر او هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند متعال در آن سن به او حکمت داد؛ همان گونه که در کودکی به حضرت یحیی عنایت فرمود و او را امام قرار داد و حضرت عیسی را نیز به مقام نبوت برگزید...».
5 - علی بن حسین مسعودی (متوفای 346ه):
«وفی سنه ستین و مأتین قبض ابومحمّد الحسن بن علیّ بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسن بن علی ابی طالب - (علیهم السلام) - فی خلافه المعتمد، وهو ابن تسع وعشرین سنه وهو ابوالمهدی المنتظر والامام الثانی عشر...»(158)؛ «در سال 260 هجری ابو محمّد حسن بن علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام) در عصر خلافت معتمد عباسی رحلت نمود، در حالی که 29 سال داشت. او پدر مهدی منتظر و امام دوازدهم امامیّه است...».
6 - ابوالفداء اسماعیل بن علی شافعی (متوفای 732ه):
او در رخدادهای تاریخ سال 254ه می گوید: «والحسن العسکری المذکور هو والد محمّد المنتظر صاحب السرداب. ومحمّد المنتظر المذکور هو ثانی عشر الائمه الاثنی عشر علی رأی الامامیه. ویقال له: القائم والمهدی والحجه...»(159)؛ «حسن عسکری پدر محمّد منتظر صاحب سرداب است. محمّد منتظر طبق رأی امامیه دوازدهمین امام است. از القاب او قائم، مهدی وحجت است...».
7 - علاّمه محمّد فرید وجدی:
او می گوید: «ابوالقاسم محمّد بن الحسن العسکری بن علیّ الهادی... هو ثانی عشر الأئمه الإثنی عشر فی اعتقاد الامیه المعروف بالحجه... فهم یدعون انّه دخل السرداب فی دار ابیه وامّه تنظر الیه فلم یخرج بعدُ الیها...»(160)؛ «ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری فرزند علی هادی... بنا بر اعتقاد امامیه، دوازدهمین امام از امامان و معروف به حجت است... شیعه معتقد است که او داخل سرداب خانه پدرش شده در حالی که مادرش او را نظاره می کرد و هنوز خارج نشده است...».
8 - سبط بن جوزی:
وی در فصلی راجع به امام حجت حضرت مهدی (علیه السلام) می گوید: «محمّد بن الحسن بن علی بن محمّد... وکنیته ابوعبد الله وابوالقاسم وهو الخلف الحجه صاحب الزمان القائم والمنتظر...»(161)؛ «محمّد بن حسن بن علی بن محمد... کنیه او ابوعبد الله و ابوالقاسم است و او جانشین و حجت، صاحب الزمان و قائم و منتظر است...».
9 - محمّد بن طلحه شافعی:
او در شرح حال امام مهدی (علیه السلام) می گوید: «محمّد بن الحسن الخالص بن علی المتوکل بن محمّد... فامّا مولده فبسرّ من رأی... وکنیته: ابوالقاسم ولقبه: الحجه والخلف الصالح، وقیل: المنتظر»(162)؛ «محمّد بن حسن خالص فرزند علی متوکل فرزند محمّد... در سامرا متولد شد... کنیه اش ابوالقاسم و لقبش حجّت، خلف صالح و بنا بر قولی منتظر است...».
10 - شمس الدین محمّد بن طولون حنفی (متوفای 953ه):
او در شرح حال امامان می گوید: «وثانی عشرهم ابنه محمّد بن الحسن، وهو ابوالقاسم... کانت ولادته - رض - یوم الجمعه منتصف شعبان سنه خمس وخمسین و مأتین. ولمّا توفّی ابوه المتقدم ذکره - رضی الله عنهما - کان عمره خمس سنین»(163)؛ «... دوازدهمین آنان، فرزندش محمّد بن حسن ابوالقاسم است... ولادتش در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هجری اتفاق افتاد و هنگام وفات پدر، پنج سال داشت...».
11 - میرزا محمّد بن رستم بدخشی شافعی:
او در شرح حال امام حسن عسکری می گوید: «و لم یترک ولداً الاّ محمّد المتنظر...»(164)؛ «... او فرزندی جز محمّد منتظر، از خود به جای نگذاشت...».
12 - احمد بن حجر هیتمی شافعی:
وی بعد از شرح حال ابومحمّد حسن عسکری می گوید: «ولم یخلف غیر ولده ابی القاسم محمد الحجه وعمره عند وفاه ابیه خمس سنین، لکن آتاه الله فیها الحکمه. ویسمّی القائم المنتظر»(165)؛ «حسن عسکری فرزندی جز ابی القاسم محمّد حجت بر جای نگذاشت. عمرش هنگام وفات پدر، پنج سال بود. اما خداوند به او در آن پنج سال حکمت آموخت. او را قائم منتظر می نامند...».
13 - محیی الدین بن عربی:
او می گوید: «و اعلموا انّه لابدّ من خروج المهدی (علیه السلام)، لکن لایخرج حتی تمتلئ الارض جوراً وظلماً فیملؤها قسطاً وعدلاً... وهو من عتره رسول الله (صلی الله علیه وآله) من ولد فاطمه رضی الله عنها، جده الحسین بن علی بن ابی طالب. ووالده حسن العسکری ابن الامام علیّ النقی... یواطی اسمه اسم رسول الله (صلی الله علیه وآله) یبایعه المسلمون بین الرکن والمقام...»(166)؛ «بدانید که خروج مهدی حتمی است. خروج نمی کند تا زمین پر از جور و ظلم شده باشد؛ آن گاه آن را پر از عدل و داد خواهد کرد... او از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه است. جدش حسین بن علی بن ابی طالب و پدرش حسن عسکری فرزند امام علّی نقی... و هم نام رسول خداوند است. مسلمانان با او بین رکن و مقام بیعت می کنند...».
14 - مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی (متوفای 1298ه):
او می گوید: «کانت وفاه ابی محمّد الحسن بن علی فی یوم الجمعه لثمان خلون من شهر ربیع الاول سنه ستین و مأتین. وخلّف من الولد ابنه محمّداً... امّه امّ ولد یقال لها نرجس... وکنیته ابوالقاسم. ولقّبه الامامیه بالحجه والمهدی والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان واشهرها المهدی»(167)؛ «وفات ابی محمّد حسن بن علی در روز جمعه هشتم ربیع الاوّل سال 260ه اتفاق افتاد. او فرزندی به جای گذاشت که نامش محمّد است. مادرش امّ ولد و نرجس نام داشت. کنیه اش ابوالقاسم و القابش نزد امامیه: حجت، مهدی، خلف صالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان است و مشهورترین آن ها مهدی است...».
15 - ابوالولید محمّد بن شحنه حنفی:
«ولد لهذا الحسن [العسکری] ولده المنتظر ثانی عشرهم. یقال له المهدی و القائم والحجه، محمّد. ولد فی سنه خمس وخمسین و مأتین»(168)؛ «خداوند به حسن عسکری فرزندی عنایت فرمود که انتظار او را می کشیدند. وی دوازدهمین امام نزد امامیّه است. نامش محمّد و القابش مهدی، قائم و حجت است. ولادتش در سال 255 هجری اتفاق افتاد».
16 - شیخ محمّد بن علی صبان شافعی:
وی ولادت حضرت حجت (علیه السلام) را از شعرانی و محیی الدین ابی عربی نقل می کند و بر آن ایرادی نمی گیرد که این دلیل بر قبول داشتن آن قول است(169).
17 - شیخ صفی الدین عبد المؤمن بغدادی (متوفای 739ه):
او می گوید: «و فی هذا المشهد یعنی مشهد العسکریین (علیهما السلام) سرداب فیه سرب تزعم الرافضه انّه کان للحسن بن علی الذی ذکرناه، له ابن اسمه محمد صغیر غاب فی ذلک السرب...»(170)؛ «در این مشهد - یعنی مشهد عسکریین (علیهما السلام) - سردابی است که رافضه معتقدند برای حسن بن علی است. از او فرزندی است به نام محمّد صغیر که می گویند در آن سرداب مخفی شده است...».
18 - شیخ زین الدین عمر بن وردی (متوفای 749ه):
«و الحسن العسکری والد محمّد المنتظر صاحب السرداب والمنتظر ثانی عشرهم ویلقب ایضاً: القائم والمهدی والحجه. ومولد المنتظر سنه خمس وخمسین ومأتین...»(171)؛ «... و حسن عسکری پدر محمّد منتظر صاحب سرداب دوازدهمین امام شیعه. لقبش قائم، مهدی و حجّت است. ولادت او در سال 255 هجری اتفاق افتاد...».
19 - ابوالعباس احمد بن علی قلقشندی شافعی:
او که عالمی متخصّص در انساب است، در بیان نسب امام جعفر صادق و فرزندان آن حضرت، فرزندش مهدی (علیه السلام) را از امام عسکری (علیه السلام) دوازدهمین امام شیعیان به حساب می آورد که شیعه معتقد به زنده بودن اوست. از ظاهر عبارت او استفاده می شود که قلقشندی معتقد به ولادت امام مهدی (علیه السلام) است، ولی اعتقاد به زنده بودن را به شیعه نسبت می دهد(172).
20 - ابو عبد الله یاقوت حموی:
او عبارتی شبیه صفی الدین عبد المؤمن بغدادی آورده است(173).
21 - محمّد امین بغدادی معروف به سویدی:
او که از متخصّصان در انساب است، می گوید: «محمّد المهدی، وکان عمره عند وفاه ابیه خمس سنین... زعم الشیعه... انّه صاحب السیف القائم المنتظر قبل قیام الساعه. وله قبل قیامه غیبتان احد هما اطول من الأخری»(174)؛ «محمّد مهدی، عمرش هنگام وفات پدر پنج سال بود... شیعه او را همان صاحب شمشیری می داند که قبل از برپایی قیامت قیام خواهد کرد. او را دو غیبت است که یکی از آن دو از دیگری طولانی تر است».
22 - ابن خلدون مغربی (متوفای 808ه):
او می گوید: «نقلوا الخلافه من جعفر... الی ابنه موسی الکاظم وولده علی سلسله واحده الی تمام الاثنی عشر وهو محمّد المهدی»؛ «رافضه خلافت را بعد از جعفر بن محمّد به فرزندش موسی کاظم و از او به فرزندش رضا و از او به جواد و از او به علی و سپس عسکری و از او به فرزندش محمّد مهدی منتقل نموده اند...»(175).
از این عبارت استفاده می شود که ابن خلدون ولادت حضرت (علیه السلام) را قبول دارد، ولی خلافت او را به شیعه نسبت می دهد.
23 - ابوالفتح محمّد بن عبد الکریم شهرستانی (متوفای 548 ه):
او می گوید: «و بعده ابنه محمّد القائم المنتظر الذی بسّر من رأی وهو الثانی عشر. هذا هو طریق الامامیه فی زماننا»(176)؛ «... بعد از حسن عسکری فرزندش محمّد قائم منتظر - که ساکن سامرا بود - نزد شیعه به امامت رسید. او دوازدهمین امام نزد آنان است».
24 - نور الدین ابن صباغ مالکی:
او در فصل دوازدهم از کتابش می گوید: «ابوالقاسم محمّد الحجه الخلف الصالح ابن ابی محمّد الحسن الخالص وهو الامام الثانی عشر. ثم ذکر تاریخ ولادته ودلائل امامته»(177)؛ «ابوالقاسم محمّد حجت خلف صالح فرزند ابو محمّد حسن خالص، امام دوازدهم است. آن گاه به تاریخ ولادت و دلایل امامت او می پردازد...».
25 - محمّد بن محمود بخاری معروف به خواجه پارسا حنفی:
وی چنین می گوید: «من ائمه اهل البیت الطیبین ابو محمّد الحسن العسکری... لم یخلف ولداً غیر ابی القاسم محمّد المنتظر المسمّی بالقائم والحجه والمهدی وصاحب الزمان وخاتم الائمه الاثنی عشر عند الامامیه. وکان مولد المنتظر لیله النصف من شعبان سنه 255»(178)؛ «از امامان اهل بیت طیبین ابو محمّد حسن عسکری است... او فرزندی جز ابوالقاسم محمّد منتظر معروف به قائم، حجت، مهدی، صاحب الزمان و خاتم امامان دوازده امامی نزد امامیه بر جای نگذاشت. ولادتش در شب نیمه شعبان سال 255 هجری بوده است...».
26 - ملاعلی قاری حنفی مکّی (متوفای 1014ه):
وی در شرح حدیث دوازده خلیفه می گوید: «و قد حمل الشیعه الاثنی عشریه علی انّهم من اهل بیت النبوه متوالیه... فاولّهم علیّ... فمحمّد المهدی رضوان الله علیهم اجمعین»(179)؛ «شیعه دوازده امامی آن ها را بر اهل بیت نبوت به طور پیاپی منطبق می کند... که اوّل آن ها علی (علیه السلام) است و... آخر آن ها محمّد مهدی است. رضوان الله علیهم أجمعین».
27 - فضل بن روز بهان:
او در سلام هایی که بر هر یک از امامان از ذریه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می دهد، به اینجا می رسد: «سلام علی القائم المنتظر ابی القاسم»(180)؛ «سلام بر قائم منتظر ابی القاسم...».
28 - جمال الدین محمّد بن یوسف زرندی حنفی(متوفای 32750ه):
او می گوید: «الامام الثانی عشر صاحب الکرامات المشتهر الذی عظم قدره بالعلم واتباع الحق والأثر، القائم بالحق والداعی الی نهج الحق... وکان مولده علی ما نقلته الشیعه لیله الجمعه للنصف من شعبان خمس وخمسین و مأتین بسرّ من رأی فی زمان المعتمد. وامه نرجس بنت قیصر الرومیه...»(181)؛ «امام دوازدهم صاحب کرامات مشهور، کسی که عظیم القدر در علم و پیروی از حق و سنت نبوی است. کسی که قائم به حق و دعوت کننده به راه حقّ است. ولادت امام ابوالقاسم محمّد بن حسن مطابق نقل شیعه، زمان پادشاهی معتمد عباسی، شب نیمه شعبان سال 255 هجری در سامرا اتفاق افتاده است. مادرش نرجس دختر قیصر روم بود...».
29 - قاضی بهلول بهجت افندی:
«ولد فی الخامس عشر من شعبان سنه 255، وانّ اسم امّه نرجس وانّ له غیبتین الاولی الصغری والثانیه الکبری وصرّح ببقائه، وانّه یظهر حین اذن الله تعالی بالظهور، ویملأ الأرض قسطاً وعدلاً...»(182)؛ «ولادت امام دوازدهم در پانزدهم ماه شعبان سال 255 بود. اسم مادرش نرجس است. برای او دو غیبت است. یکی صغری و دیگری کبری و تصریح به بقایش کرده است. هر گاه که خداوند به او اذن دهد ظهور می کند، آن گاه زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد...».
30 - حافظ محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658ه):
او در باب 25 از کتاب خود، در بحث از طول عمر حضرت (علیه السلام) می گوید: «ولا امتناع فی بقائه بدلیل بقاء عیسی والیاس والخضر من اولیاء الله تعالی، وبقاء الدجال وابلیس الملعونین من اعداء الله تعالی...»(183)؛ «بقایش استبعادی ندارد، زیرا حضرت عیسی و الیاس و خضر از اولیای الهی عمر طولانی دارند و نیز دجال و ابلیس ملعون از دشمنان خداوند عمر طولانی کردند...».
31 - احمد امین مصری:
او نیز معتقد به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) فرزند امام عسکری (علیه السلام) است و این که شیعه معتقد به امامت او به عنوان دوازدهمین امام است، تنها در امامت آن بزرگواران اشکال می گیرد ولی ولادت آن حضرت را قبول می کند(184).
32 - شیخ حسین بن محمّد دیار بکری مالکی (متوفای 966ه):
او می گوید: «الثانی عشر محمّد بن الحسن بن علی بن محمّد بن علی الرضا، یکنی اباالقاسم، ولقّبه الامامیه بالحجه والقائم والمهدی والمنتظر وصاحب الزمان. وهو عندهم خاتم الإثنی عشر...»(185)؛ «دوازدهمین آن ها محمّد بن حسن بن علی بن محمّد بن علی الرضا است. کنیه اش ابوالقاسم و لقبش نزد امامیه: حجت، قائم، مهدی، منتظر و صاحب الزمان است. او نزد امامیه دوازدهمین امام است...».
33 - شمس الدین ذهبی شافعی (متوفای 748ه):
او در برخی از کتاب هایش به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) اعتراف نموده است:
الف) در کتاب العبر فی خبر من غبر(186) می گوید: «محمّد بن الحسن العسکری بن علی الهادی بن محمّد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق العلوی الحسینی ابوالقاسم، الذی تلقبه الرافضه الخلف الحجه وتلقبه بالمهدی وبالمنتظر وتلقبه بصاحب الزمان وهو خاتمه الاثنی عشر»؛ «محمّد بن حسن عسکری بن علی الهادی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق علوی حسینی ابوالقاسم. رافضه او را خلف حجت، مهدی، منتظر، صاحب الزمان و خاتم دوازده امام لقب داده اند».
ب) در کتاب «تاریخ الاسلام»(187) می گوید: «و امّا ابنه محمد بن الحسن الذی یدعوه الرافضه القائم الخلف الحجه...»؛ «فرزند امام حسن عسکری، محمّد بن حسن است. رافضه او را قائم و خلف حجت می نامند...».
ج) در کتاب سیر أعلام النبلاء(188) می گوید: «المنتظر الشریف ابوالقاسم محمد بن الحسن العسکری... خاتمه الإثنی عشر سیّداً»؛ «منتظر شریف، ابوالقاسم محمّد بن حسن عسکری... خاتم دوازده امام بزرگوار...».
34 - فخر رازی شافعی:
وی در کتابی که در موضوع علم انساب تدوین کرده، می گوید: «امّا الحسن العسکری الامام فله ابنان وبنتان، امّا الإبنان فاحدهما صاحب الزمان - عجّل الله تعالی فرجه الشریف -... دلاله نصوص اکثر المؤرخین وارباب التراجم والمعاجم علی ولاده الحجه ابن القاسم محمّد بن الحسن بن علی العسکری (علیهم السلام) من صلب ابیه ومن رحم امه السیده نرجس فی سنه 252 او 255 او 259 علی اختلاف فی ذلک وان کان الثابت عند اکثر الشیعه لیله النصف من شعبان سنه 255»(189)؛ «امّا حسن عسکری، او دو پسر و دو دختر داشت. یکی از پسرانش صاحب الزمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - است...
آن گاه می نویسد: نصوص اکثر مورّخان و صاحبان تراجم و معاجم بر ولادت حجت ابی القاسم محمّد بن حسن بن علی عسکری (علیهم السلام) اتفاق دارد. او از صلب پدر و از رحم مادرش نرجس خاتون در سال 252 یا 255 یا 259 هجری به دنیا آمد، اگر چه طبق نظر شیعه در سال 255 در شب نیمه شعبان به دنیا آمده است...».
35 - علامه نسّابه سید محمّد بن حسین حسینی سمرقندی مدنی (متوفای 996ه):
او می گوید: «امّا ولده محمد المهدی... فهو الثانی عشر من الأئمه ولد یوم الجمعه منتصف شعبان سنه خمس وخمسین و مائتین... وکنیته ابوالقاسم والقابه الحجه والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان واشهرها المهدی... وکان عمره حین توفی ابوه خمس سنین»(190)؛ «فرزند حسن عسکری، محمّد مهدی است... او دوازدهمین امام از ائمه است. در روز جمعه نیمه شعبان سال 255 هجری متولّد شد... کنیه اش ابوالقاسم والقابش: حجت، خلف صالح، قائم، منتظر و مشهورترین آن ها مهدی است... وی هنگام وفات پدر پنج سال داشت».
36 - شریف انس کُتُبی حسنی:
وی در تعلیقه خود بر کتاب تحفه الطالب می گوید: «اختفی الامام المهدی فی سنّ مبکّر. والامر مسلّم بین السنّه والشیعه علی اختفائه وعدم ظهوره. وقد اثبت لنا الکتب التاریخیه انّ المهدی دخل السرداب وهو صغیر السنّ فلم یکن له عقب وهذا ما اثبته کتب الانساب...»(191)؛ «امام مهدی در کودکی از مردم پنهان شد. این امر نزد شیعه و سنّی مسلّم است. کتاب های تاریخ این مطلب را به اثبات رسانده که مهدی (علیه السلام) در کودکی داخل سرداب شد، در حالی که نسلی نداشت. کتاب های انساب نیز این مطلب را به اثبات رسانده اند...».
همو در کتاب الأصول فی ذریّه البضعه البتول(192) می نویسد: «و توفّی الحسن العسکری فی اوائل ملک احمد بن المتوکل بسرّ من رأی مسموماً... وله من الولد محمد المهدی... وکنیته ابوالقاسم وابوعبد الله والقابه الحجه والخلف الصالح والقائم والمنتظر والتالی وصاحب الزمان واشهرها المهدی... و کان عمره حین توفّی ابوه خمس سنین...»؛ «حسن عسکری در اوایل سلطنت احمد بن متوکل در سامرا با سمّ به شهادت رسید... او فرزندی به نام محمّد مهدی از خود به جای گذاشت... کنیه اش ابوالقاسم و ابو عبد الله است. و القابش: حجت، خلف صالح، قائم، منتظر، تالی، صاحب الزمان و مشهورترین آن ها مهدی است... عمرش هنگام فوت پدر پنج سال بود».
37 - شیخ عبد الله بن محمّد شبراوی مصری شافعی (متوفای 1172 ه):
او می گوید: «الثانی عشر من الائمه ابوالقاسم محمد الحجه الامام. قیل: هو المهدی المنتظر. ولد الامام محمّد الحجه ابن الامام الحسن الخالص - رض - بسرّ من رأی لیله النصف من شعبان سنه خمس وخمسین ومائتین قبل موت ابیه بخمس سنین، وکان ابوه قد اخفاه حین ولد وستر امره لصعوبه الوقت وخوفه من الخلفاء... وکان الامام محمّد الحجه یلقب ایضاً بالمهدی والقائم والمنتظر والخلف الصالح وصاحب الزمان واشهرها المهدی. ولذلک صحّت الاحادیث بانّه یظهر آخرالزمان...»(193)؛ «دوازدهمین از امامان، ابوالقاسم محمّد حجت امام؛ برخی او را همان مهدی منتظر می دانند. ولادت محمّد حجت فرزند حسن خالص رضی الله عنه در سامرا نیمه شعبان سال 255 هجری پنج سال قبل از وفات پدرش اتفاق افتاد. پدرش به دلیل ترس از خلفا او را از مردم مخفی می داشت. او ملقّب به مهدی، قائم، منتظر، خلف صالح، و صاحب الزمان است. و مشهورترین آن ها مهدی است. شیعه می گوید: احادیث صحیح دلالت دارد بر این که او در آخرالزمان ظهور خواهد کرد...».
38 - ابن عماد دمشقی حنبلی (متوفای 1089ه):
وی در مورد حوادث سال 260 هجری می گوید: «وفیها توفّی الحسن بن علی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق العلوی الحسینی، احد الاثنی عشر الذین تعتقد الرافضه فیهم العصمه، وهو والد المنتظر محمّد صاحب السرداب»(194)؛ «در آن سال حسن بن علی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق علوی حسینی یکی از امامان دوازده گانه به اعتقاد رافضه، از دار دنیا رحلت نمود. او پدر منتظر محمّد صاحب سرداب است».
39 - جمال الدین احمد بن علی حسینی معروف به ابن عنیه (متوفای 828ه):
او می گوید: «و امّا علیّ الهادی فیلقّب بالعسکری لمقامه بسرّ من رأی... واعقب من رجلین هما الامام ابو محمّد الحسن العسکری (علیه السلام) واخوه جعفر. کان من الزهد والعلم علی امرعظیم، وهو والد الامام محمّد القائم المنتظر عندهم من امّ ولد اسمها نرجس»(195)؛ «علی الهادی، ملقّب به عسکری به جهت سکونت در سامرا... دو فرزند داشت: یکی از آن دو، ابو محمّد حسن عسکری (علیه السلام) و دیگری، جعفر است. حسن عسکری (علیه السلام) دارای زهد و علم فراوانی بود. او پدر امام محمّد مهدی دوازدهمین امام نزد امامیه صلوات الله علیه است. نزد آن ها کسی است که قیام خواهد کرد. مادرش ام ولد و اسمش نرجس است...».
40 - محمّد بن عبد الرسول برزنجی شافعی (متوفای 1103ه):
وی با اعتقاد به ولادت فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) به نام محمّد، در غیبت صغرا و کبرا و ظهور او اشکال می کند(196).
41 - ابو البرکات نعمان بن محمود آلوسی حنفی (متوفای 1317 ه):
او می گوید: «و المشهور من مذاهبهم مذهب الامامیه الاثنی عشریه انّ المهدی هو محمّد بن الحسن العسکری بن علیّ الهادی... ویعرف عندهم بالحجه والمنتظر والقائم...»(197)؛ «مشهورترین مذاهب شیعی، مذهب امامیه دوازده امامی است که می گوید: مهدی همان محمّد بن حسن عسکری بن علی الهادی... است که نزد امامیّه معروف به حجت، منتظر و قائم است...».
کسانی که مهدی را همان موعود جهانی می دانند:
عدّه ای از اهل سنّت که معتقد به ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) هستند او را همانند شیعه همان موعود جهانی می دانند. اینک به اسامی برخی از آنان اشاره می نماییم:
1 - حافظ محمّد بن یوسف گنجی شافعی (متوفای 658ه):
او درباره امام ابی محمّد حسن عسکری چنین می گوید(198): «وخلّف ابنه وهو الامام المنتظر. صلوات الله علیه»؛ «از خود فرزندی به جای گذاشت که همان امام منتظر است. صلوات الله علیه».
2 - عارف عبد الوهاب شعرانی حنفی:
وی از برخی عرفا نقل می کند: «فهناک یترقّب خروج المهدی (علیه السلام) وهو من اولاد الامام حسن العسکری (علیه السلام) ومولده (علیه السلام) لیله النصف من شعبان سنه خمس وخمسین ومأتین. وهو باق الی ان یجتمع بعیسی بن مریم (علیه السلام) فیکون عمره الی وقتنا هذا وهو سنه ثمان وخمسین وتسعمائه، سبعمائه سنه وست سنین. هکذا اخبرنی الشیخ حسن العراقی»(199)؛ «در آخرالزمان امید خروج مهدی است. او از اولاد امام حسن عسکری (علیه السلام) است. ولادت او نیمه شعبان سال 255 هجری اتفاق افتاد. او تا به حال زنده است تا این که با حضرت عیسی (علیه السلام) اجتماع کند. عمرش تا این زمان 706 سال است. این چنین شیخ حسن عراقی به من خبر داد...».
3 - شیخ سلیمان قندوزی حنفی (متوفای 1294ه):
«فالخبر المعلوم المحقق عند الثقات انّ ولاده القائم (علیه السلام) کانت لیله الخامس عشر من شعبان سنه خمس وخمسین ومأتین فی بلده سامراء»(200)؛ «خبر معلوم و تحقیق شده نزد افراد معتبر آن است که ولادت قائم در شب نیمه ماه شعبان سال 255 هجری در شهر سامرا اتفاق افتاده است...».
4 - شیخ نور الدین عبد الرحمن جامی حنفی (متوفای 898ه):
او حضرت حجت بن الحسن را دوازدهمین امام دانسته است، آن گاه با بیان تاریخ ولادت و احوال و برخی از معجزه هایش، می گوید: «الذی یملأ الارض عدلاً وقسطاً...»(201)؛ «او کسی است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد...».
5 - شیخ الاسلام صدر الدین حموینی:
او در باب 31 از کتابش حدیثی را نقل می کند که دلالت صریح بر ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) دارد. در آن حدیث که پیامبر (صلی الله علیه وآله) اسامی هر یک از اوصیا و امامان بعد از خود را بر می شمارد، در آخر می فرماید: «وانّ الثانی عشر من ولدی یغیب... فحینئذ یأذن الله تعالی له بالخروج...»(202)؛ «همانا دوازدهمین از فرزندانم غیبت می کند... تا این که خداوند متعال به او اذن خروج می دهد...».
6 - شیخ فرید الدین عطار نیشابوری:
او در شعری بعد از ذکر اسامی هر یک از امامان می فرماید:
صد هزاران اولیا روی زمین * * * از خدا خواهند مهدی را یقین
یا الهی مهدیم از غیب آر * * * تا جهان عدل گردد آشکار
از تو ختم اولیای این زمان * * * و ز همه معنا نهانی جان جان
از تو هم پیدا و پنهان آمده * * * بنده عطّارت ثنا خوان آمده(203)
7 - جلال الدین بلخی رومی معروف به مولوی (متوفای 672ه):
وی در دیوان معروف خود - طبق نسخه مدرسه عالی شهید مطهری و نسخه چاپ بمبئی هند - این قصیده را در مدح اهل بیت آورده است:
ای سرور مردان علی مستان سلامت می کنند * * * وی صفدر مردان علی مردان سلامت می کنند
تا این که بدین جا می رسد:
با میر دین هادی بگو با عسکری مهدی بگو * * * با آن ولی مهدی بگو مستان سلامت می کنند(204).
8 - ابوالمعالی صدر الدین قونوی:
وی هنگام وفات در وصیت خود به شاگردانش می گوید: «واقرؤا کلمه التوحید (لا اله الاّ الله) سبعین الف مرّه لیله الاولی بحضور القلب وبلّغوا منّی سلاماً إلی المهدی...»(205)؛ «... هفتاد هزار بار ذکر «لا إله إلّا الله» را در شب اوّل مرگم با حضور قلب بگویید و سلام مرا نیز به حضرت مهدی (علیه السلام) برسانید...».
9 - احمد بن یوسف ابوالعباس قرمانی حنفی (متوفای 1019 ه):
او می گوید: «محمّد الحجه الخلف الصالح، وکان عمره عند وفاه ابیه خمس سنین آتاه الله فیها الحکمه کما أوتیها یحیی صبیا... واتفق العلماء علی انّ المهدی هو القائم فی آخر الوقت...»(206)؛ «محمّد حجت خلف صالح، عمرش هنگام وفات پدرش پنج سال بود. خداوند در آن سن به او حکمت آموخت، همان گونه که در کودکی به حضرت یحیی (علیه السلام) آموخت... علما اتفاق دارند بر این که مهدی همان قائم در آخرالزمان است...».
سلسله کتب چاپ شده از مؤلف پیرامون مهدویت
1 - تولد حضرت مهدی (علیه السلام)
2 - امامت در سنین کودکی
3 - امامت و غیبت
4 - غیبت صغری
5 - غیبت کبری
6 - وظایف ما در عصر غیبت
7 - اماکن مقدسه مرتبط با حضرت مهدی (علیه السلام)
8 - بررسی دعای ندبه
9 - دکترین مهدویت تنها راه نجات بشر
10 - دفاع از مهدویت
11 - فلسفه حکومت عدل جهانی
12 - نظریه پردازی درباره آینده جهان
13 - منجی از دیدگاه ادیان
14 - وجود امام مهدی (علیه السلام) از منظر قرآن و حدیث
15 - وجود امام مهدی (علیه السلام) در پرتو عقل
16 - مهدویت و جهانی سازی
17 - قرآن و ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)
18 - علایم ظهور
19 - هنگامه ظهور
20 - حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر ظهور
پاورقی:
-----------------
(1) کمال الدین، ج2، ص143، 147.
(2) کمال الدین، ج2، ص147 - 154.
(3) تطور الفکر السیاسی، ص209.
(4) رجال نجاشی، ص230.
(5) وسائل الشیعه، ج30، ص197و198.
(6) الرواشح، میرداماد، ص60 و 61.
(7) تطور الفکر السیاسی، ص208.
(8) سلسله الاحادیث الصحیحه، ناصرالدین البانی، ج4، ص358.
(9) کمال الدین، ص407 - 408 و 424 - 426 و 430 - 433 و...
(10) بحارالأنوار، ج51، ص4 و 15 و 17 و 22.
(11) کمال الدین، ص475؛ الغیبه، طوسی، ص253 و 255 و 263 و 266 و 271 و 298.
(12) کمال الدین، ص435.
(13) کافی، ج1، ص329و330، با تلخیص.
(14) کمال الدین، ص441.
(15) کافی، ج1، ص178، ح1.
(16) همان، ح2.
(17) همان، ص179، ح13.
(18) همان، ص328، ح2.
(19) همان، ح1.
(20) همان، ص337، ح5.
(21) کمال الدین، ص381، ح5؛ کافی، ج1، ص328، ح13.
(22) بحارالأنوار، ج51، ص17، ح24.
(23) همان، ص4، ح4.
(24) کافی، ج1، ص328، ح2.
(25) کمال الدین، ص430، ح5.
(26) الغیبه، طوسی، ص245.
(27) همان، ص247.
(28) الارشاد، ج2، ص348.
(29) اثبات الهداه، ج3، ص442.
(30) کمال الدین، ص435.
(31) کمال الدین، ص257.
(32) کافی ج1، ص338، ح7؛ کمال الدین، ص289.
(33) بحارالأنوار، ج36، ص383، ح1.
(34) کمال الدین، ص317؛ بحارالأنوار، ج51، ص132 و 133.
(35) همان.
(36) همان.
(37) بحارالأنوار، ج36، ص388، ح3.
(38) اثبات الوصیه، ص283؛ بحارالأنوار، ج36، ص395، ح11.
(39) کمال الدین، ص33؛ بحارالأنوار، ج42، ص79، ح8.
(40) کمال الدین، ص333، ح1.
(41) کمال الدین، ص345، ح31؛ بحارالأنوار، ج51، ص146، ح14.
(42) اعلام الوری، ص433.
(43) کمال الدین، ص359، ح1.
(44) بحارالأنوار، ج52، ص321، ح29.
(45) ینابیع الموده، ج3، ص309، ح1؛ بحارالأنوار، ج49، ص237.
(46) کمال الدین، ص377، ح1؛ بحارالأنوار، ج51، ص156، ح1.
(47) اعلام الوری، ص436؛ بحارالأنوار، ج51، ص157، ح5.
(48) بحارالأنوار، ج50، ص239، ح3.
(49) کشف الغمه، ج2، ص406.
(50) بحارالأنوار، ج51، ص160، ح6.
(51) بحارالأنوار، ج51، ص160، ح7.
(52) کمال الدین، ص408، ح7؛ بحارالأنوار، ج51، ص161، ح9.
(53) بحارالأنوار، ج50، ص283، ح6.
(54) همان، ص269.
(55) همان، ص304.
(56) بحارالأنوار، ج50، ص289.
(57) جامع الرواه، ج2، ص462.
(58) الغیبه، طوسی، ص248، با تلخیص.
(59) بحارالأنوار، ج51.
(60) کمال الدین، ص426 و 427.
(61) ر.ک: الفصول المختاره، ص325.
(62) کافی، ج1، ص343، ح31.
(63) الفصول المختاره، ص321؛ بحارالأنوار، ج37، ص23.
(64) کمال الدین ص360، بحارالأنوار ج51 ص159 ح3.
(65) الامامه و التبصره، ص9.
(66) رجال نجاشی، ص19، رقم 21.
(67) همان، ص15، رقم 13.
(68) معالم العلماء، ص60، رقم 113.
(69) رجال نجاشی، ص97، رقم 240.
(70) همان، ص85، رقم 206.
(71) الذریعه، ج16، ص75، رقم 375.
(72) رجال نجاشی، ص64، رقم 150.
(73) همان، رقم 149.
(74) همان، ص147، رقم 380.
(75) همان، ص192، رقم 514.
(76) همان، ص380، رقم 741.
(77) همان، ص219، رقم 573.
(78) همان، ص247، رقم 652.
(79) همان، ص270 و 271، رقم 708.
(80) همان، ص259و260، رقم 679.
(81) همان، ص383، رقم 1043.
(82) همان، ص385، رقم 1047.
(83) همان، ص393، رقم 1050.
(84) فهرست طوسی، ص159، رقم 699.
(85) الذریعه، ج16، ص79و80.
(86) الذریعه، ج3، ص92، رقم 292؛ رجال نجاشی، ص381، رقم 1035.
(87) رجال نجاشی، ص350 - 353، رقم 944.
(88) الذریعه، ج16، ص82، رقم 406.
(89) المسائل العشره، ص69 - 72.
(90) الفصول المختاره، ص321.
(91) کافی، ج1، ص514.
(92) الارشاد، ج2، ص339و340.
(93) کشف الغمه، ج2، ص445.
(94) مصباح المتهجد، ص842.
(95) البلد الامین، ص187.
(96) اعلام الوری، ص418.
(97) بحارالأنوار، ج51، ص2.
(98) توضیح المقاصد، ص20 و 21.
(99) کمال الدین، ص424.
(100) الغیبه، طوسی، ص240 - 242.
(101) کمال الدین، ص430.
(102) همان، ص431.
(103) کمال الدین، ص435؛ بحارالأنوار، ج52، ص25، ح19.
(104) همان، ص434؛ بحارالأنوار، ج52، ص25، ح18.
(105) همان، ص436؛ بحارالأنوار ج52، ص25، ح17.
(106) الارشاد، ج2، ص353؛ کافی، ج1، ص332.
(107) الارشاد، ج2، ص351.
(108) همان.
(109) همان، ص354.
(110) همان، ص352.
(111) الغیبه، طوسی، ص271 - 273؛ بحارالأنوار، ج52، ص16.
(112) کمال الدین، ص441.
(113) کمال الدین، ص431؛ بحارالأنوار، ج51، ص5.
(114) کافی، ج1، ص329، ح6.
(115) همان، ح1.
(116) همان، ص331، ح6.
(117) الغیبه، طوسی، ص248 - 250؛ بحارالأنوار، ج52، ح36.
(118) الغیبه، طوسی، ص246.
(119) کمال الدین، ص384؛ بحارالأنوار، ج52، ص23.
(120) کمال الدین، ص440.
(121) همان، ص441.
(122) همان، ص444.
(123) ینابیع الموده، ج3، ص324.
(124) همان، ص229.
(125) همان، ص335.
(126) الارشاد، ج2، ص351.
(127) بحارالأنوار، ج52، ص1 - 77.
(128) سرّ السلسله العلویه، ص39 و 40.
(129) المجدی فی انساب الطالبیین، ص130.
(130) الشجره المبارکه فی انساب الطالبیه، ص78 و 79.
(131) الفخری فی انساب الطالبیین، ص8.
(132) عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص199.
(133) روضه الألباب لمعرفه الأنساب، ص105.
(134) سبائک الذهب، ص78.
(135) الدرر البهیّه فی الانساب الحیدریه و الاویسیّه، ص73.
(136) تحفه المطالب بمعرفه من ینتسب الی عبد الله و ابی طالب، ص54 و 55، چاپ ریاض.
(137) همان، ص55.
(138) بحر الانساب، ص39، چاپ ریاض.
(139) الاصول فی ذریّه البضعه البتول، ص97 - 100.
(140) الغیبه، طوسی، ص288 - 290؛ بحارالأنوار، ج53، ص195، ح21.
(141) کمال الدین، ج2، ص475.
(142) همان، ج2، ص379.
(143) کافی، ج1، ص505.
(144) بحارالأنوار، ج53، ص180، ح10.
(145) کمال الدین، ص92.
(146) المقالات و الفرق، ص102.
(147) فرق الشیعه، ص110.
(148) کافی، ج1، ص285، ح1.
(149) همان، ص286، ح4.
(150) همان، ح3.
(151) کمال الدین، ص475و476؛ بحارالأنوار، ج52، ص67، ح53.
(152) کمال الدین، ص475 و 476؛ بحارالأنوار، ج52، ص67، ح53.
(153) همان.
(154) وفیات الاعیان، ج4، ص176.
(155) الوافی بالوفیات، ج2، ص336.
(156) الکامل فی التاریخ، ج4، ص454.
(157) روضه الصفا، ج3، ص59.
(158) مروج الذهب، ج4، ص112.
(159) المختصر فی اخبار البشر، معروف به تاریخ ابوالفداء، ج1، ص361.
(160) دائره المعارف، ج6، ص439.
(161) تذکره الخواص، ص377.
(162) مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ج2، ص152 و 153، باب 12.
(163) الشذرات الذهبیه، ص117 و 118.
(164) مفتاح النجا فی مناقب آل العباس، ص104.
(165) صواعق المحرقه، ص208.
(166) فتوحات مکیه، باب 366.
(167) نورالابصار، ص341 و 342.
(168) روضه المناظر در حاشیه مروج الذهب، ج1، ص294.
(169) اسعاف الراغبین در حاشیه نور الابصار، ص154.
(170) مراصد الاطلاع، ج2، ص685.
(171) تتمه المختصر فی اخبار البشر، ج1، ص319.
(172) نهایه الارب، ص118.
(173) معجم البلدان، ج3، ص173.
(174) سبائک الذهب، ص78.
(175) تاریخ ابن خلدون، ج3، ص361.
(176) الفصول المهمه، ص273.
(177) الفصول المهمه، ص273.
(178) المرقاه فی شرح المشکاه، ج10، ص336 و 337.
(179) المرقاه فی شرح المشکاه، ج10، ص336 و 337.
(180) دلائل الصدق، ج2، ص370.
(181) معراج الوصول الی معرفه فضل آل الرسول.
(182) المحاکمه فی تاریخ آل محمّد، ص246.
(183) البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص148.
(184) ضحی الاسلام، ج3، ص210 - 212.
(185) دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج2، ص288.
(186) العبر فی الخبر من غبر، ج1، ص381.
(187) تاریخ الاسلام، ص113، حوادث و وفیات سال 251 - 260.
(188) سیر أعلام النبلاء، ج13، ص119، رقم 60.
(189) الشجره المبارکه فی أنساب الطالبیه، ص78 و 79.
(190) تحفه الطالب بمعروفه من ینتسب الی عبد الله و ابی طالب، ص54 و 55.
(191) تحفه الطالب، ص55.
(192) الأصول فی ذریّه بضعه البتول، ص98 و 99.
(193) الاتحاف بحبّ الأشراف، باب 5، ص179 و 180.
(194) شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج3، ص265.
(195) عمده الطالب فی أنساب آل أبی طالب، ص199.
(196) الإشاعه لأشراط الساعه، ص149.
(197) غالیه الواعظ، ج1، ص78.
(198) کفایه الطالب، ص312.
(199) الیواقیت و الجواهر، ج2، ص127.
(200) شواهد النبوّه ص404 - 408.
(201) شواهد النبوّه ص404 - 408.
(202) فرائد السمطین، ج2، ص132.
(203) ینابیع الموده ج3، ص350 و 351.
(204) همان، ج3، ص351.
(205) همان، ص340 و 341.
(206) أخبار الدول و آثار الأول، ج1، ص353.