چهل حدیث پیرامون نور یزدان

چهل حدیث پیرامون نور یزدان

علی اکبر مهدی پور، 1324
ناشر: قم - نشر حاذق، 1372

فهرست

اهداء
پیشگفتار
مطلع نور
نام نامی و القاب گرامی نرجس خاتون:
و اینک نگاهی گذرا بر اسامی گرامی آن حضرت:
گزارش نور:
سرگذشت حیرت انگیز نرجس خاتون:
اجتماعی نافرجام:
رؤیائی سرنوشت ساز:
دوّمین رؤیا:
شاهزاده و اسارت!
دختر قیصر در دودمان پیمبر:
ملیکه در مکتب حکیمه:
چند نکته:
میلاد نور:
دیگر شاهدان عینی:
چهل حدیث
حدیث اول: «لا یَخْرُجُ الْمَهْدِیُّ حَتَّی تَطْلَعَ مَعَ الشَّمْسِ آیَهٌ»
حدیث دوم: «یا اَهْلَ الْکُوفَهِ أَنْتُمْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِالْمَهْدِیِّ»
حدیث سوم: اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ، یُبْعَثُ فی اُمَّتی عَلَی اخْتِلافٍ...
حدیث چهارم: اَلْعَجَبُ أَنَّ ناساً مِنْ اُمَّتی یَؤُمُّونَ بِالْبَیْتِ...
حدیث پنجم: «لا یَزالُ هذا الدّینُ عَزیزاً اِلی اِثْنَیْ عَشَرَ خَلیفَهً»
حدیث ششم: «یَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ، فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِیِّ»
حدیث هفتم: «اَفْضَلُ الْعِبادَهِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»
حدیث هشتم: فَاِذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ اِبْنُ اکِلَهِ اْلأَکْبادِ عَلی اِثْرِهِ...
حدیث نهم: یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتی، یُواطی اِسْمُهُ اِسْمی وَ خُلُقُهُ خُلُقی...
حدیث دهم: «اَلْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتی مِنْ وُلْدِ فاطِمَهَ»
حدیث یازدهم: یَنْزِلُ بِاُمَّتی فی آخِرِ الزَّمانِ بَلاءٌ شَدیدٌ مِنْ سُلْطانِهِمْ...
حدیث دوازدهم: «لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتَّی یَمْلِکُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتی یُواطِیء اِسْمُهُ اِسْمی»
حدیث سیزدهم: «لَیْلَهُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ، یَغْفِرُالله لِعِبادِهِ، اِلاَّ لِمُشْرِکٍ اَوْ لِعْبدٍ مُشاحِنٍ»
حدیث چهاردهم: «یَکُونُ فی آخِرِ اُمَّتی خَلیفَهٌ یَحْثیِ اْلمالَ حَثْیاً وَلایَعُدُّهُ عَدّاً»
حدیث پانزدهم: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدَّهْرِ اِلاَّ یَوْمٌ، لَبَعَثَ الله رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَیْتی، یَمْلَأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً»
حدیث شانزدهم: سَیَکُونُ بَعْدی خُلَفاءُ، وَ مِنْ بَعْدِ الْخُلَفاءِ اُمَراءُ...
حدیث هفدهم «یَقْفُو أَثَری لا یُخْطی»
حدیث هجدهم: نَحْنُ وُلْدُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سادَهُ الْجَنَّهِ...
حدیث نوزدهم: یَجْتَمِعُ الْمَهْدِیُّ وَ عیسیَ بْنُ مَرْیَمَ، فَیَجییء وَقْتُ الصَّلاهِ...
حدیث بیستم: «أَجْلَی الْجَبینِ، أَقْنَی الْأَنْفِ...
حدیث بیست و یکم: «اَلْمَهْدِیُّ مِنّی، أَجْلَی الْجَبْهَهِ، أَقْنَی الْأَنْفِ...
حدیث بیست و دوم: اِنَّ لِمَهْدِیِّنا آیَتَیْنِ لَمْ یَکُونا مُنْذُ خَلَقَ الله السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ...
حدیث بیست و سوم: یا حَبیبَتی أَما عَلِمْتِ اَنَّ الله اِطَّلَعَ عَلی أَهْلِ الْأَرْضِ اطِّلاعَهً...
حدیث بیست و چهارم: «أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ...
حدیث بیست و پنجم: ذَکَرَ رسُولُ الله - صلّی الله علیه و آله - بَلاءً یُصیبُ هذِهِ الْأُمَّهَ...
حدیث بیست و ششم: یَنْزِلُ عیسیَ بْنُ مَرْیَمَ، فَیَقُولُ أَمیرُهُمُ الْمَهْدِیُّ...
حدیث بیست و هفتم: اِنَّ فی اُمَّتی الْمَهْدِیَّ، یَخْرُجُ یَعیشُ خَمْساً اَوْ سَبْعاً اَوْ تِسْعاً...
حدیث بیست و هشتم: یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اُمَّتی یَقُولُ بِسُنَّتی...
حدیث بیست و نهم: یَخْرُجُ فی آخِرِ اُمَّتی اَلْمَهْدِیُّ...
حدیث سی ام: یُنادی بِاسْمِ الْقائِمِ فی لَیْلَهِ [ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ، وَ یَقُومُ فی یَوْمِ] عاشُوراءَ...
حدیث سی و یکم: لا تَقُوُم السّاعَهُ حَتَّی تطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِها...
حدیث سی و دوم: یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ...
حدیث سی و سوم: «کَیْفَ تَهْلِکُ اُمَّهٌ أَنَا فی أَوَّلِها وَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فی آخِرِها وَالْمَهْدِیُّ...
حدیث سی و چهارم: «یَکُونُ اِخْتِلافٌ عِنْدَ مَوْتِ خَلیفَهٍ...
حدیث سی و پنجم: «سَبْعَ سِنینَ، تَطُولُ لَهُ اْلأَیَّامُ وَ الَّلیالی...
حدیث سی و ششم: «لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاَّ یَوْمٌ لَطَوَّلَهُ الله...
حدیث سی و هفتم: «اِذا نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أَنَّ الْحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ...
حدیث سی و هشتم: «لا تُحْشَرُ اُمَّتی حَتّی یَخْرُجَ الْمَهْدِیُّ، یَمُدُّهُ الله بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ...
حدیث سی و نهم: «الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدی، وَجْهُهُ کَالْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ...
حدیث چهلم: «وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَّقِ نَبِیّاً، اِنَّهُمْ یَسْتَضیئُونَ بِنُورِهِ...
منابع و مآخذ

اهداء

یا اباصالح المهدی ادرکنا
ای نور یزدان، ای مهر تابان، ای فروغ بی پایان، ای خورشید همیشه فروزان.
ای پرچم نجات در آغوش، ای چشمه سار عاطفه رانوش، ای غائب ناگشته فراموش.
ای هر کجا فساد، تو هادم. ای هر کجا نظام، تو ناظم. ای هر کجا قیام، تو قائم.
ای همه غمها را تو پایان، ای همه دردها را تو درمان، ای همه نابسامانی ها را تو سامان.
تو بیا تا ز پرتو رویت، شب تاریک سحر گردد. ورنه ای مهر تابان، بی تو هر لحظه تیره تر گردد.
من در این غار خسته و دلتنگ، انتظار ترا ستاره کنم. در شب تار وحشت زا، لحظه های ترا شماره کنم.
گر بیائی ستاره های سحر، در نگاه تو رنگ می بازند. گر بیائی کبوتران امید، لانه ها را دوباره می سازند.
آه ای اشتیاق بی پایان، تو بیا تا که عشق جان گیرد، زیر زنجیر آهنین شکیب، دست لرزان ما توان گیرد.

پیشگفتار
بسم الله الرّحمن الرّحیم

ماه پانزده شبه دامن خود را جمع کرده میدان آسمان را ترک می گفت و هاله آن با نمای اندوهباری همچون اشک از چشم آسمان می غلطید.
تاریکی اندام سنگین خود را به ماوراء افقها می کشید و لحظه ای بعد در و دیوار شهر تاریخی «سامرا» نقاب سیاه ظلمت را کنار زده، سپیده دم پیشانی خود را به ریگزارهای تفتیده صحرا و گردونه تپّه ها می سائید.
نسیم صبحگاهی بوسه بر لب دجله و صورت نخلهای پیر و جوان می زد. گوئی دنیا می خواست جلال و شکوه خاصّی به خود بگیرد.
اوّلین اشعّه طلائی روز، چون تیری خون آلود سینه سیاه افق را شکافت. صدای مؤذّن اوج گرفت و در همه جا طنین انداخت:
الله اکبر، الله اکبر
هنوز ندای عظمت خدا گوش جان را نوازش می داد که در یکی از خانه های شهر تاریخی «سامرا» کودکی به دنیا آمد که او نیز بی درنگ سرود عظمت خدا را به لب راند. انگشت سبّابه خود را به سوی آسمان بلند کرد، عطسه نمود و فرمود:
«اَلْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ، وَصَلَّی الله عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»(1).
پدر در حالی که موج نشاط از جام چشمانش فرو می ریخت فرمود:
«اَلْحَمْدُ للهِ الَّذی لَمْ یُخْرِجْنی مِنَ الدُّنْیا حَتَّی اَرانِی الْخَلَفَ مِنْ بَعْدی، اَشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ الله خَلْقاً وَ خُلْقاً، یَحْفَظُهُ الله تَبارَکَ وَ تَعالی فی غَیْبَتِهِ، وَ یُظْهِرُهُ، فَیَمْلأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»:
«سپاس و ستایش خداوندی را که مرا زنده نگه داشت، تا جانشینم را که از منست، و در سیرت و صورت شبیه ترین مردم به رسول اکرم - صلی الله علیه و آله - است با چشم خود ببینم.
خدایش او را در پشت پرده نگه می دارد و سپس ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پراز ظلم و ستم شده است»(2).
شادی و سرور بر همه جا دامن کشید، برق شعف از دیدگان مادر بیرون می زد آب در گلوی حکیمه خشکیده بود. حیرت و تعجّب بر چهره ها نقش شگفت زده بود، نفس ها از سینه ها بیرون نمی آمد و اشکی از شوق و تعجّب در چشمها گردش می کرد.
فضیلت و شرف چون سایه ای سنگین بر سر مولود بال گسترده بود، و در سیمایش موجی از لبخند در دریای اشک شنا می کرد.
کسی جرأت نمی کرد به نوزاد نزدیک شود که او دنیائی از عظمت را با خود آورده بود.
او پیش از آفتاب چشم به این جهان گشود تا همیشه آفتاب را پشت سر قرار دهد.
بدین ترتیب تولّد شگفت انگیزترین انسان تحقّق یافت و بدین سان روشنگر شبهای ظلمانی، ویرانگر بنیان های عدوانی، بنیانگذار حکومت واحد جهانی، بر اساس ارزشهای آسمانی، پای بر عرصه گیتی نهاد.
و این لحظه پرشکوه در پگاه نیمه شعبان 255 هجری اتفاق افتاد.
و اینک ما که در آستانه یک هزار و یکصد و شصتمین سالروز میلاد مسعود آن نوریزدان، خورشید فروزان، وارث پیامبران، پیشوای صالحان، بنیان کن کاخ ستمگران، احیاگر احکام حیات بخش قرآن، یکتا بازمانده از حجّتهای خداوند منّان، حضرت مهدی صاحب الزمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) قرار گرفته ایم، از پیشگاه حضرت احدیّت مسئلت داریم که بر صدّیقه کبری فاطمه زهرا - سلام الله علیها - منّت بگذارد و از باقی مانده دوران غیبت کبری صرف نظر
فرماید، و در ظهور خونخواه محسنِ فاطمه، و دیگر مظلومان و ستمدیدگان در راستای تاریخ تعجیل نماید، و تفضّلاً نام مؤلّف و ناشر و همه خوانندگان این اثر ناچیز رادر لیست یاران واقعی آن حضرت در دولت کریمه اش ثبت فرماید.
* * *
مطلع نور
در میان میلیونها بانوی پرده نشین که در نیمه قرن سوّم هجری در شرق و غرب جهان در سرا پرده عفّت و پاکی جای داشتند، آفریدگار جهان تنها در یکی از آنان این لیاقت و شایستگی را به ودیعت نهاده بود که وعاءِ نور یزدان قرار بگیرد، به سرا پرده خاندان عصمت و طهارت راه یابد، و خورشید فروزان امامت از برج او طالع گردد.
جالبتر این که بانوی بی همتا، ملکه دو سرا، مادرِ یوسف زهرا، و وعاءِ نور خدا، دخت یشوعا و از تبار حواریونِ حضرت عیسی - علی نبیّنا و آله و (علیه السلام) - انتخاب شده است.
خداوند حکیم از روی حکمت بالغه اش مادرِ فرمانروای جهان هستی حضرت حجّه ابن الحسن المهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) را از کاخ امپراطوری قیصر روم و پایتخت بیزانس برگزیده است.
آنجا که کسری و قیصر درهم می آمیزد:
فرعون دهها هزار کودک را سر برید تا از تولّد حضرت موسی (علیه السلام) جلوگیری کند ولی خدا خواست که حضرت موسی در خانه فرعون زندگی کند و پرورش یابد و سرانجام طومار عمر فرعون به دست او درهم پیچد.
کسری و قیصر نیز قرنها با مسلمانان جنگیدند تا از گسترش اسلام در بلاد پارس و بیزانس جلوگیری کنند ولی خدا خواست که در هم کوبنده اکاسره و قیاصره از تبار کسری و قیصر باشد، و اینک به دو حدیث زیر توجه فرمائید:
1 - یزدگرد به هنگام فرار از مدائن - پس از جنگ قادسیّه - در برابر ایوان مدائن ایستاد و گفت: «ای ایوان خداحافظ، من رفتم ولی به سوی تو باز می گردم، خودم و یا یکی از فرزندانم که هنوز هنگام ظهورش نرسیده است».
سلیمان دیلمی می گوید: «به خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: تعبیر «یا یکی از فرزندانم» در گفتار یزدگرد چیست؟ فرمود:
«ذلِکَ صاحِبُکُمُ الْقائِمُ بِأَمْرِ الله - عَزَّوَجَلّ - اَلسّادِسُ مِنْ وُلْدی، قَدْ وَلَّدهُ یَزْدَجَرْدُ فَهُوَ وَلَدُهُ»:
«مقصود از آن صاحب شما حضرت قائم (علیه السلام) است که به فرمان خدا قیام خواهد کرد، او ششمین فرزند من و از تبار یزدگرد است»(3).
آخرین پادشاه ساسانی، (متوفّای 31 هجری) می باشد.
2 - هنگامی که از امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: «قائم آل محمّد چه کسی است؟» فرمود:
«اَلرّابِعُ مِنْ وُلْدی، اِبْنُ سَیِّدَهِ اْلاءِماءِ»:
«او چهارمین فرزند از تبار منست، او فرزند بانوی کنیزان است»(4).
و هنگامی که از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: «قائم آل محمّد کیست؟» فرمود:
«یابابَصیرُ، هُوَ الْخامِسُ مِنْ وُلْدِ اِبْنی مُوسی، ذلِکَ اِبْنُ سَیِّدَهِ اْلاءِماءِ»:
«ای ابا بصیر، او پنجمین فرزند از تبار پسرم موسی (بن جعفر) است، او پسر بانوی کنیزان است»(5).
هنگامی که امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) از مادر حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - سخن می گفتند، حضرت نرجس خاتون هنوز به دنیا نیامده بود، و شاید پدرش «یشوعا» نیز دیده به جهان نگشوده بود.
نام نامی و القاب گرامی نرجس خاتون:
مورّخان برای آن ملکه دو سرا، و همسر بی همتای امام عسکری (علیه السلام) نه اسم نوشته اند:
ملیکه، حکیمه، سبیکه، نرجس، سوسن، مریم، ریحانه، خمط و صقیل(6).
تعدّد اسامی معمولاً به جهت شخصیّت فوق العاده صاحب نام است، چنانکه امام صادق (علیه السلام) به هنگام شمارش مناقب حضرت زهرا - سلام الله علیها - می فرماید: برای حضرت فاطمه در نزد خداوند متعال نه اسم است:
فاطمه، صدیقّه، مبارکه، طاهره، زکیّه، رضیّه، مرضیّه، محدّثه و زهرا(7).
به هنگام ولادت، پدر و مادرش او را «ملیکه» نام نهادند ولی آنها غافل بودند که چه اسمی با مسمّی برای فرزند خود برگزیده اند(8).
و او روزی ملکه دو سرا خواهد بود، او به حقّ شایسته این نام است.
هنگامی که او به اسارت مسلمانان در آمد خود را «نرجس» معرّفی نمود تا احدی از اسرار او آگاه نشود، و شاهزاده بودنش آفتابی نگردد(9).
چون به خاندان عصمت و طهارت راه یافت او را با نامهای مختلفی صدا زدند تا جاسوسان خلیفه عباسی بر شرافت نسب او واقف نشوند و متوجّه نشوند که او همان صدف سیمین آفرینش است که یکتا گوهر جهان خلقت از او خواهد بود.
و اینک نگاهی گذرا بر اسامی گرامی آن حضرت:
1 - «نرجس»: نام گلی از رده تک لپه ییها، و سر دسته گیاهان تیره نرگسی می باشد، که گلهایش منفرد و در انتهای ساقه قرار دارد و به جهت زیبائی فوق العاده اش چشم معشوق را به آن تشبیه می کنند(10).
گلِ حضرت نرجس خاتون نیز در جهان خلقت منفرد است و در انتهای این جهان قرار دارد و همه عاشقان در آرزوی گوشه چشمی از آن محبوب گمگشته به سر می برند، به یادش زنده اند و در فراقش جان می سپارند.
2 - «سوسن»: نیز گلی فصلی و دارای گلهای زیبا و درشت به رنگهای مختلف است. اصل این گل از اروپا و ژاپن و آمریکای شمالی و هیمالیاست(11).
اما گلِ جناب سوسن، گل همیشه بهار است که گذشت زمان و موسم خزان هرگز از طراوت او نکاهد، و اصل او از جهان عُلوی است و نور مقدّسش از اشعّه انوار قدسی است، چنانکه پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - تعبیر می فرماید:
«بِأَبی و اُمّی سَمِیّی، وَ شَبیهی وَ شَبیه مُوسیَ بْنِ عِمْرانَ، عَلَیْهِ جُیُوبُ النُّورِ یَتَوَقَّدُ مِنْ شُعاعِ الْقُدْسِ»:
«پدر و مادرم به فدای او باد که همنام منست و شبیه من و حضرت موسی بن عمران است هاله ای از نور گرداگرد او را فرا گرفته، اشعه انوار قدسی از او ساطع است»(12).
نسب او از طرف پدر به شرق و از طرف مادر به غرب منتهی می گردد.
3 - «سَبیکَه»: طلای ناب و نقره خالص را گویند که پس از گداخته شدن ناخالصی های آن جدا گردد و طلای ناب و نقره خالص به صورت شِمش در قالبها ریخته شود(13).
او در پایتخت بیزانس در عشق امام عسگری (علیه السلام) گداخته شد و همه ناخالصی های امپراطوری روم به دست کیمیا اثر حضرت زهرا - سلام الله علیها - از او جدا شد و طلای ناب جهان خلقت از او پدید آمد.
4 - «حَکیمه»: بانوی دانشمند، فیلسوف و فرزانه را گویند. و او بانوی فرزانه ای است که علم و حکمت را نخست در پایتخت بیزانس از معلم خصوصی و عرب زبان فرا گرفته، سپس فرائض دینی و سنن اسلامی را از پیشگاه «حکیمه» دخت گرامی امام جواد (علیه السلام) آموخته است(14)،(15).
5 - «ملیکه»: به معنای ملکه و شهبانوست، و او مادر فرمانروای جهان هستی است، که همه سلاطین روی زمین پیشانی ادب بر آستانش می سایند.
6 - «مریم»: نام مادر گرامی حضرت عیسی (علیه السلام) است، و او مادر منجی جهان بشریت است، که حضرت عیسی (علیه السلام)، به اتّفاق علمای شیعه و سنی به او اقتدا کرده در پشت سرش به نماز خواهد ایستاد(16).
7 - «ریحانه»: هر گیاه خشبو و معطّر، دسته ریحان، دسته شاهسپرغم، صعتر هندی، روزی، رحمت، و نوری را گویند که در اثر ریاضت در انسان حاصل شود(17).
وه چه نامی مناسب با مادر ریحانه وجود، که همه جهان معطّر از عطر او، هر غمی زدوده با یک نگاه او، هر دردی شفا یافته از صعتر کوی او، جمله خلائق بر سر سفره عام او، جهان هستی به طفیل عنایت او، و مهر و ماه منوّر از فروغ روی او.
8 - «خَمْط»: نام درختی است که میوه خوردنی دارد، و به هر چیز تازه و خشبو، و به دریای خروشان گفته می شود(18). و همه ی این تعبیرات با آن بانوی بی همتا تناسب دارد.
9 - «صَقیل»: هر شیء نورانی، صیقلی و جلا داده شده را می گویند. شیخ طوسی و شیخ صدوق می فرمایند: «پس از آنکه حضرت نرجس خاتون به ولی عصر - ارواحنا فداه - حامله شد او را صقیل نام نهادند»(19).
علاّمه مجلسی پس از نقل فراز بالا از شیخ صدوق، می فرماید: «نرجس خاتون پس از آنکه به آن وجود نورانی حامله شد، هاله ای از نور و ضیاء او را فرا گرفت، آنگاه به جهت این نورانیّت فوق العاده او را صقیل نام نهادند»(20).
اگر بنا باشد نور فاطمه زهرا - سلام الله علیها - در پیشانی حضرت خدیجه - علیها السلام - هویدا باشد، نور یوسف زهرا چرا در پیشانی حضرت نرجس خاتون ساطع نباشد؟ در حالی که او نور یزدان و مهر فروزان است و به هنگام تولّد نوری از او ساطع شده که همه اطراف و اکناف جهان را تا آفاق آسمان روشن نموده است(21)!!
و اینک در پی آنیم که ببینیم ریحانه قیصر چگونه ریحانه پیمبر شد؟! و اینهمه راه دور و دراز را از هفت تپه قسطنطنیه تا کرانه های سامره چگونه پیمود؟ و سرانجام تعلقات خود را از خاندان قیصر چگونه گسست و به دودمان پیامبر پیوست؟!
گزارش نور:
گزارش دقیق و مستند از حوادث شگفت در امپراطوری روم، و مسافرت پر ماجرای ملکه دو سرا، از کرانه های دریای مرمره تا ساحل سامره را در ضمن حدیثی مورد اعتماد و استناد، از زبان آن خاتون دو جهان می شنویم:
شیخ صدوق در کمال الدین، شیخ طوسی در غیبت، طبری در دلائل الامامه، ابن شهرآشوب در مناقب، نیلی در منتخب، ابن فتال نیشابوری در روضه، شیخ حّر عاملی در اثبات الهداه، سیدهاشم بحرانی در حلیه الابرار و علاّمه مجلسی در بحار، مشروح این گزارش را از بشر بن سلیمان، از اصحاب امام هادی (علیه السلام) روایت کرده اند، که ما متن کامل گزارش را از دو سند نخستین، کمال الّدین و غیبت ترجمه و نقل می کنیم:
بشر بن سلیمان نخّاس، از نسل «ابوایّوب انصاری» که از اصحاب و ارادتمندان امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) بود و به خرید و فروش غلام و کنیز اشتغال داشت می گوید:
سرور من ابوالحسن، حضرت هادی (علیه السلام)، احکام مربوط به خرید و فروش بردگان را به من آموخته بود، من نیز معمولاً بدون اجازه ایشان خرید و فروش نمی کردم، و از موارد شبهه اجتناب می کردم. کم کم در این زمینه شناخت من کامل شد و موارد حلال را از موارد شبهه ناک شناختم.
شبی در سامرا در خانه ام، که در نزدیکی منزل امام هادی (علیه السلام) قرار داشت، نشسته بودم، پاسی از شب گذشته بود که درِ خانه ام کوبیده شد. شتابان به سوی درِ خانه رفتم و در را گشودم، «کافور» خادم و فرستاده امام هادی (علیه السلام) بود که مرا به حضور ایشان فراخواند.
لباس پوشیده به خدمت آن حضرت شتافتم، چون وارد خانه شدم دیدم که با فرزند بزرگوارش امام حسن عسکری - (علیه السلام) - مشغول گفتگو است، و خواهرش حکیمه پشت پرده قرار داشت.
همین که نشستم فرمود: «ای بشر تو از اعقاب انصار هستی، محبت و دوستی ما همواره در دلهای شما پایدار بود، و هر نسلی از شما محبت و مودّت ما را از نسل پیشین به ارث برده است. و اینک من می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم و ترا دنبال کاری بفرستم، و از این طریق با فضیلت ویژه ای ترا گرامی بدارم، که در این فضیلت گوی سبقت را از همه شیعیان ببری».
آنگاه نامه ظریفی را به زبان رومی و به خط رومی نوشت و مهر خویش را بر آن زد. سپس چنته زردی را بیرون آورد که در آن 220 دینار بود. نامه و چنته را به من داد و فرمود:
اینها را بگیر و به سوی بغداد عزیمت کن و پیش از ظهر فلان روز در گذرگاه «فرات» حضور پیدا کن(22).
هنگامی که قایق های حامل بردگان رسید و کنیزان پیاده شدند، گروه بسیاری از خریداران را مشاهده می کنی که از طرف فرماندهان عباسّی دور آنها را گرفته اند، در آن میان تعداد اندکی نیز از جوانان عرب را می بینی که به قصد خرید حضور یافته اند.
تو در آن روز از دور مواظب برده فروشی به نام: «عَمْر بن یزید» باش، تا هنگامی که کنیزی را با این خصوصیّات، در حالی که - در کمال الدین و نسخ چاپی غیبت طوسی «عمر» ثبت شده، ولی در دلائل الامامه و نسخ خطی غیبت طوسی «عَمْرو» آمده است.
دو جامه حریر تازه، خوشرنگ و درشت بافت بر تن دارد، برای فروش عرضه کند.
خواهی دید آن کنیز اجازه نمی دهد که هیچ خریداری نقاب از چهره اش باز گیرد، یا جامه از تنش کنار زند، و یا اندامش را لمس کند.
در آن هنگام برده فروش در صدد آزار او بر می آید و او سخنی به زبان رومی می گوید و فریاد بر می آورد. معنای سخنان او اینست که از حال خود شکوه می کند و از کشف حجابش بر حذر می دارد.
در این هنگام یکی از خریداران خواهد گفت: «من این کنیز را به سیصد دینار می خرم، زیرا عفّت و پاکدامنی او موجب رغبت شدید من شده است».
و آن کنیز به زبان عربی به او خواهد گفت: «اگر در جامه حضرت سلیمان و برفراز تخت شاهی ظاهر شوی، من رغبتی به تو نخواهم داشت، و لذا مالت را بیهوده خرج نکن».
برده فروش به آن کنیز خواهد گفت: «چاره چیست؟ ناگزیر ترا باید فروخت». کنیز در پاسخ می گوید: «اینهمه شتاب برای چیست؟ باید خریداری باشد که دل من به سوی او کشش پیدا کند و به صداقت و امانت او اعتماد کنم».
در این هنگام تو برخیز و پیش عمروبن یزید برده فروش برو، و به او بگو: «من نامه دلگرم کننده ای را از یکی از اشراف همراه دارم، که آن را به زبان رومی و به خط رومی نوشته، و در آن کرم و وفا و خرد و سخای خود را منعکس نموده است، این نامه را به او بده تا آن را مطالعه کند و اخلاق و رفتار نویسنده اش را در لابلای سطور آن جستجو نماید، اگر به نویسنده آن تمایل پیدا کرد و تو نیز مایل بودی، من از طرف نویسنده نامه وکالت دارم که او را از تو ابتیاع کنم».
بشر بن سلیمان می گوید، من همه دستورات سرور خودم امام هادی (علیه السلام) را به طور کامل انجام دادم، همین که آن کنیز در نامه نگریست به شدت گریست و به «عمروبن یزید» گفت:
«باید مرا به نویسنده این نامه بفروشی». و سوگند یاد کرد که اگر از فروختن او به صاحب نامه خود داری کنی در معرض تلف قرار خواهد گرفت.
آنگاه من در مورد قیمت کنیز با برده فروش وارد مذاکره شدم و سرانجام به همان مبلغی که مولایم در چنته همراه من فرستاده بود به توافق رسیدیم.
آنگاه آن بانو را در حالیکه شاداب و خندان بود از او تحویل گرفتم و به خانه ای که در بغداد می رفتم بردم.
آن بانو از شدت خوشحالی آرام نداشت، نامه امام هادی (علیه السلام) را بیرون آورد، آن را می بوسید و بر صورت خود می نهاد و دست بر آن می کشید.
با شگفتی به او گفتم: «نامه ای را می بوسی که صاحبش را نمی شناسی؟!!».
آن بانو پاسخ داد: ای عاجز و ناتوان از شناخت مقام اولاد پیامبران، خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار تا به حقیقت راه یابی:
سرگذشت حیرت انگیز نرجس خاتون:
من «ملیکه» دختر «یشوعا» پسر قیصر رومم، و مادرم از تبار حواریّون است و نسب من از طرف مادر به «شمعون» وصیّ حضرت مسیح - (علیه السلام) - می رسد.
من اکنون ترا از یک حادثه ی وحشت انگیز و شگفت آور آگاه می سازم:
هنگامی که سیزده بهار از عمر من گذشت، پدر بزرگم قیصر تصمیم گرفت که مرا به عقد برادر زاده خود در آورد.
سیصد تن از اعقاب حواریّون که همگی کشیش و راهب بودند گرد آورد، و هفتصد تن از دیگر کشیشان که از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند فراخواند، آنگاه چهار هزار نفر از فرماندهان سپاه و امیران لشکرها و سرپرستان عشایر دعوت کرد و از مال ویژه خود تختی مرصّع و مزیّن به انواع جواهرات بیاراست و آن را در حیات کاخ و بر فراز چهل پایه قرار داد.
اجتماعی نافرجام:
چون برادر زاده اش بر فراز آن تخت قرار گرفت و صلیبها را در گرداگرد او بگردانیدند، واسقفها به حال تعظیم برخاستند و اوراق اناجیل را بگشودند، و مهیا شدند که مراسم ازدواج را به جای آورند، ناگهان همه صلیبها سرنگون شدند، پایه های تخت به لرزه در آمد و فرو ریخت، آن جوان که برفراز تخت قرار داشت مدهوش بر زمین افتاد.
رنگ کشیشان پرید و لرزه براندامشان افتاد، واسقف اعظمشان به پدر بزرگم گفت:
«پادشاها: ما را در مورد این حوادث نافرجام و نحوست بار که پیش در آمد نابودی آئین مسیحیت و شیوه امپراطوری است معذور بدار».
پدر بزرگم که شدیداً از این پیشامد ناگوار افسرده بود و آن را به فال بد زده بود،به کشیشان گفت:
«این پایه را استوار سازید و این صلیبها را یکبار دیگر بر پا دارید، آنگاه دیگر برادر این داماد نگون بخت را فرا خوانید، تا این دختر را به ازدواج او درآورم، تا این نحوست با فرخندگی او بر طرف شود».
بار دیگر که مجلس بیاراستند و فرمان او را به کار بستند نظیر همان حوادث وحشتناک به وقوع پیوست، همه وحشت زده پراکنده شدند، و پدر بزرگم افسرده و دل مرده برخاست و به حرمسرا رفت و پرده ها را بیاویخت.
رؤیائی سرنوشت ساز:
درآن شب خوابی شگفت دیدم که سرنوشت مرا تغییر داد:
در خواب دیدم که حضرت مسیح و شمعون و گروهی از حواریّون در کاخ پدر بزرگم گرد آمده اند و منبری از نور در آن نصب شده است که در شکوه و عظمت سر بر آسمان می ساید.
این منبر را درست در نقطه ای گذاشته بودند که پدربزرگم تختش را در آنجا قرار داده بود.
در آن هنگام حضرت محمّد - صلّی الله علیه وآله - با وصیّ و داماد خود - امیر مؤمنان - و گروهی از فرزندانش وارد شدند.
حضرت مسیح پیش رفت و حضرت محمّد - صلّی الله علیه وآله - را در آغوش کشید.
آنگاه رسول اکرم به حضرت مسیح فرمود: «ای روح الله! من آمده ام که از وصیّ تو «شمعون» دخترش «ملیکه» را خواستگاری کنم. و با دست خود به سوی: «ابو محمّد» پسر نویسنده این نامه اشاره فرمود.
حضرت عیسی (علیه السلام) به سوی شمعون نگریست و فرمود: «ای شمعون، شرف و فضیلت به سوی تو روی آورده است، خاندان خود را با خاندان آل محمّد پیوند بزن». شمعون گفت: «اطاعت می کنم».
در آن هنگام رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - بر فراز منبر تشریف بردند، خطبه ای فرمودند و مرا به همسری فرزند خویش در آوردند.
حضرت عیسی، حواریون و فرزندان رسول خدا گواهان عقد بودند.
هنگامی که از این رؤیای طلائی بیدار شدم، ترسیدم که اگر خواب را با پدر و پدربزرگم در میان بگذارم مرا بکشند، و لذا آن را پوشیده داشتم و برای آنان بازگو نکردم. ولی سینه ام چنان از محبت «ابو محمّد» آکنده شد که دیگر میل خوراک را از دست دادم، و به همین سبب سخت بیمار و رنجور شدم.
در شهرهای روم هیچ پزشکی باقی نماند جز اینکه پدربزرگم برای معالجه من فرا خواند ولی نتیجه نداشت.
چون پدربزرگم از معالجه من مأیوس شد، از روی شفقت به من گفت: «ای نور دیده ام، آیا خواهش و آرزوئی در دل داری؟ که در این دنیا برای تو فراهم کنم؟».
گفتم: «پدر جان! درهای گشایش را به روی خود بسته می بینم، ولی اگر فرمان دهی که از دست و پای اسیران مسلمان که در زندان تو هستند بند و زنجیر بردارند و از شکنجه آنان دست نگهدارند و بر آنان منت نهاده فرمان آزادی آنها را صادر کنی، امیدوارم که حضرت مسیح و مادرش حضرت مریم سلامتی را به من ارزانی دارند».
چون پدربزرگم خواسته ام را برآورد تلاش کردم که خود را سالم تر نشان دهم،و اندکی خوراک تناول کردم، پدربزرگم خوشحال شد و محبت بیشتری در مورد اسیران مبذول داشت.
دوّمین رؤیا:
پس از گذشت چهارده شب از خواب نخستین، در عالم رؤیا دیدم که سرور زنان دو جهان حضرت فاطمه - سلام الله علیها - در حالی که حضرت مریم و هزار تن از خدمتکاران بهشتی ایشان را همراهی می کردند، به دیدار من تشریف فرما شدند.
حضرت مریم به من فرمود: «این بانوی دو جهان، و مادر شوهرت ابو محمّد است».
من به دامن حضرت فاطمه - سلام الله علیها - آویختم و گریستم، و از این که ابو محمّد به دیدار من نمی آید شکوه کردم.
حضرت فاطمه - سلام الله علیها - فرمود: «تا هنگامی که تو مشرک هستی پسرم ابو محمّد به دیدار تو نخواهد آمد، این خواهرم مریم دخت عمران است که از آئین تو به پیشگاه حضرت احدیت بیزاری می جوید. اکنون اگر خواهان خشنودی خدا و مسیح و مریم هستی، و اشتیاق دیدار ابو محمّد را داری، بگو: اشهد ان لا اله الاّ الله، و اشهد انّ محمّداً رسول الله».
چون این دو گواهی را به زبان راندم، حضرت فاطمه - سلام الله علیها - مرا به سینه خود چسبانید و مرا دلشاد ساخت و فرمود: «از حالا انتظار دیدار ابو محمّد را داشته باش، من او را به نزد تو خواهم فرستاد».
بیدار شدم و در انتظار دیدار ابو محمّد ثانیه شماری می کردم و با خود می گفتم: «وه چقدر اشتیاق دیدار ابو محمّد را دارم».
- این جمله ترجمه: «واشَوْقاهُ اِلی لِقاءِ اَبی مُحَمَّدٍ» است که از نسخه های کمال الدین و غیبت طوسی افتاده، و ما آن را از «دلائل الامامه» ص 266 و «منتخب الأنوار المضیئه» ص 58 آوردیم.
شب بعد او را در خواب دیدم و به محضرشان عرض کردم: «ای حبیب من، پس از آنکه در دلم جای گرفتی و دلم آکنده از مهر تو شد و در این راه جانم در معرض تلف قرار گرفت، بر من جفا کردی و این مدّت به دیدار من نیامدی».
فرمود: «تأخیر من در دیدار تو به سبب شرک تو بود و اکنون که به راستی اسلام آوردی، همه شب به دیدار تو خواهم آمد، تا روزی که خداوند در بیداری ما را به یکدیگر برساند»
از آن شب تاکنون هیچ شبی مرا از دیدار خود محروم نساخته است.
شاهزاده و اسارت!
بشر می گوید: به او گفتم: پس چگونه اسیر شدی؟! گفت:
در یکی از شبها «ابو محمّد» در خواب به من فرمود: «در همین ایّام - فلان روز - پدربزرگت لشکری به جنگ مسلمانان گسیل می دارد، خود نیز از پی لشکریان روان می شود، تو هم به طور ناشناس و در لباس خدمتکاران همراه دیگر زنها از فلان راه به آنها بپیوند».
من فرمان او را اطاعت کردم، ناگاه پیشتازان مسلمانان بر ما تاختند، من هم اسیر شدم، بدون اینکه کسی تاکنون متوجه شده باشد که من نوه قیصر امپراطور روم هستم. جز تو، که اکنون خودم برایت بازگو کردم.
کسی که من در سهم او قرار گرفتیم، چون از نام من پرسید، نام خود را از او مکتوم داشتم و گفتم: «نرگس»، گفت: آری از نامهای کنیزان است.
بشر می گوید: به او گفتم: عجیب است که شما رومی هستید و این چنین به لهجه عربی سخن می گوئید!
گفت: «آری پدربزرگم از شدّت علاقه ای که به تعلیم و تربیت من داشت، و مایل بود که آداب ملل و اقوام را یاد بگیرم، به یکی از بانوانی که مترجم او بود دستور داد که هر روز بامدادان و شامگاهان به پیش من بیاید و به من عربی بیاموزد. و بدین گونه زبان عربی را فرا گرفتم و زبانم به آن گویا شد.
دختر قیصر در دودمان پیمبر:
بشر می گوید: چون او را به سامرا و حضور مولایم ابوالحسن امام هادی (علیه السلام) بردم، آن حضرت به او فرمود: «عزّت اسلام، ذلّت مسیحیت، و شرف خاندان عصمت و طهارت را چگونه یافتی؟» عرض کرد: «ای پسر رسول خدا، چیزی را که شما از من به آن آگاهتر هستید چگونه برای شما وصف کنم؟».
امام هادی (علیه السلام) فرمود: «می خواهم به تو پاداشی بدهم، آیا ده هزار دینار طلا برای تو خوشتر است یا مژده ای که در آن شرف جاودانه است؟».
عرضه داشت: «مژده فرزند برای من».
فرمود: «اَبْشِری بِوَلَدٍ یَمْلِکُ الدُّنْیا شَرْقاً وَ غَرْباً، وَ یَمْلاُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»:
«مژده باد تو را به فرزندی که خاور و باختر گیتی را به ملک خویش در آورد و جهان را از عدل و داد آکنده سازد، پس از آنکه از ظلم و ستم آکنده باشد»(23).
نرجس خاتون پرسید: «پدر این مولود فرخنده کیست؟».
فرمود: «همان که پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - در فلان شب از فلان ماه از فلان سال - رومی - ترا برای او خواستگاری کرد».
پرسید: از حضرت مسیح و وصیّ او؟
فرمود: آری، حضرت مسیح و وصیّ او ترا به عقد چه کسی در آوردند؟
عرضه داشت: «فرزند گرامی شما ابو محمّد (علیه السلام)».
فرمود: او را می شناسی؟
گفت: «چگونه نشناسم در حالی که از شبی که به دست بانوی بانوان جهان (حضرت زهرا سلام الله علیها) به شرف اسلام مشرف شده ام، شبی نگذشته که به دیدار من نیامده باشد».
ملیکه در مکتب حکیمه:
در آن هنگام حضرت هادی (علیه السلام) به خدمتکار خود «کافور» فرمودند: «خواهرم حکیمه را فرا خوان».
هنگامی که حکیمه به محضر امام هادی (علیه السلام) شرفیاب شد به او فرمود:
«هاهیه»: یعنی «این همان بانوی معهود است».
حکیمه خاتون مدتی بس طولانی او را در آغوش کشید و ابراز شادمانی فرمود.
آنگاه امام هادی (علیه السلام) فرمود: «ای دختر رسول خدا، او را به خانه خود ببر، فرائض دینی و سنن اسلامی را به او بیاموز، که او همسر ابو محمّد، و مادر حضرت قائم - عجلّ الله تعالی فرجه الشریف - می باشد»(24).
* * *
چند نکته:
در پایان گزارشی از نور یادآوری چند نکته را در این زمینه لازم می دانم:
1 - گزارشگر این گزارش شگفت انگیز «بِشر بن سلیمان نَخّاس» از شیعیان خالص امام هادی و امام عسگری (علیهما السلام) و مورد وثوق و اعتماد آن دو امام همام می باشد، که امام هادی (علیه السلام) او را برای چنین مأموریت حسّاسی برگزیده است.
علاّمه ممقانی در رجال خود او را ستوده، و بر وثاقتش تأکید نموده است(25).
شیخ طوسی و شیخ صدوق بر این روایت اعتماد نموده، در کتابهای خود آن را نقل کرده اند(26).
محدّثان و مورّخان بعدی نیز به استناد روایت شیخ طوسی و شیخ صدوق این روایت را در کتابهای خود آورده اند(27).
* * *
2 - در مورد نسب نرجس خاتون و اینکه او دختر یشوعا پسر امپراطور روم است، علاوه بر حدیث فوق حدیث دیگری از امام عسکری (علیه السلام) داریم، که آن را فضل بن شاذان قبل از تولّد حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - با یک واسطه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده اند، و اینک متن حدیث: فضل بن شاذان از محمّد بن عبد الجبّار روایت می کند که گفت: به محضر سرورم امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم: ای پسر رسول خدا، جانم به فدایت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجّت خدا بر بندگان کیست؟ فرمود:
«اِنَّ الْاِمامَ وَ حُجَّهَ الله مِنْ بَعْدی اِبْنی، سَمِیُّ رَسُولِ الله وَ کَنِیُّهُ الذَّی هُوَ خاتَمُ حُجَجِ الله و آخِرُ خُلَفائِهِ»:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، که همنام رسول خدا و هم کنیت آن حضرت است، او پایان بخش حجج الهی و آخرین خلیفه از خلفای پروردگار است».
پرسیدم: مادرش چه کسی خواهد بود، ای پسر رسول خدا؟ فرمود:
«مِنْ اِبْنَهِ اِبْنِ قَیْصَر مَلِکِ الرُّومِ، أَلا اِنَّهُ سَیُولَدُ، وَ یَغیبُ عَنِ النَّاسِ غَیْبَهً طَویلَهً ثُمَّ یَظْهَرُ»:
«از دخترِ پسرِ قیصر، نوه امپراطور روم، آگاه باش که او در آینده ای نزدیک متولّد می شود، مدّتی بس طولانی در پشت پرده غیبت از مردم عزلت می گزیند، سپس ظاهر می شود»(28).
این حدیث قبل از تولّد بقیّه الله - ارواحنا فداه - از امام حسن عسکری (علیه السلام) صادر شده و شخصیّت مورد اعتماد و استنادی چون فضل بن شاذان آن را در کتاب گرانقدر «اثبات الرّجعه» درج کرده، و میان فضل بن شاذان و امام حسن عسکری، فقط یک واسطه است، و او محمّد بن عبد الجبار است، که شیخ طوسی بر وثاقتش تأکید نموده است(29).
این حدیث در حدّ اعلای صحّت است و می تواند بر استحکام حدیث «بشر بن سلیمان» بیفزاید و آن را بیش از پیش مورد اعتماد و استناد قرار دهد.
روی این بیان هیچ تردیدی نیست که حضرت نرجس خاتون دختِ یَشُوعا، فرزند قیصر، و نوه امپراطور روم هستند.
* * *
3 - نام پدر نرجس خاتون در اکثر منابع حدیثی: «یَشُوعا» ذکر شده، ولی طبری آن را «یَسُوعا» ثبت کرده است(30).
«یَسُوع» در عبری به معنای نجات دهنده است و در انجیل پنجاه مرتبه یسوع به کار رفته و منظور از آن حضرت عیسی (علیه السلام) است، و در زبان عبرانی بین «یسوع» و «یشوع» و «یوشع» فرقی نیست و هر سه به یک معنا می باشند(31).
بنابر این «یشوعا» یک نام مسیحی، برگرفته از «یشوع» به معنای نجات دهنده و معادل «یوشع» می باشد.
اما «یسوعان» فرقه ای از مسیحان هستند که به سه اصل: تقوی، فقر واطاعت از پاپ معتقدند(32).
4 - اکنون نوبت آن رسیده ببینیم قیصری که پدر یشوعا می باشد، کیست؟ و نام او چیست؟
با نگاهی گذرا به تاریخ امپراطوری روم جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که امپراطور روم در آن روزگار «میخائیل بن تئوفیل» مشهور به: «میخائیل سوّم» بود.
میخائیل سوّم، سی و ششمین امپراطور روم است که از سال 842 تا 867 میلادی برابر 227 تا 253 هجری بر سرزمین پهناور روم حکومت می کرد.
قلمرو بیزانس در زمان میخائیل سوّم شبه جزیره بالکان، ایتالیا، آسیای صغیر و قسمتهائی از سوریّه و مصر ولیبی بود. بعد که با عربها درگیر شدند سوریّه و مصر و لیبی را از آنها گرفتند، آسیای صغیر و شبه جزیره بالکان برای آنها باقی ماند(33).
در همان سالی که الواثق بالله عبّاسی به خلافت رسید، «تئوفیل» در روم درگذشت، و تاج و تخت بیزانس به پسرش «میخائیل» رسید(34).
میخائیل سوّم 25 سال بر سرزمین روم و جهان پهناور بیزانس سلطنت کرد، و در دوران امپراطوری 25 ساله اش با پنچ خلیفه عبّاسی معاصر بود: واثق، متوکّل، منتصر، مستعین و معتزّ.
میخائیل به اداره کشور تمایل نداشت، او همواره سعی می کرد که اداره مملکت را به دیگری واگذار کند و خود فقط سلطنت نماید.
از این رو نخست اداره کشور را به مادرش «تئودوره» سپرد، هنگامی که مادرش به سال 856 م. از دنیا رفت، حکومت را به دائی اش: «بارداس» واگذار نمود.
در عهد بارداس، برزگرزاده ای از اهل مقدونیه به نام «باسیلیوس» سرپرستی اسب میخائیل را به عهده داشت. او اگر چه بیسواد محض بود ولی در اثر کاردانی از مهتری به ریاست تشریفات دربار ارتقا یافت. کم کم در صدد اشغال امپراطوری برآمد.
او نخست میخائیل را متقاعد نمود که «بارداس» برای خلع کردن میخائیل توطئه می کند، سپس او را در سال 866 م. خفه کرد.
میخائیل که سالیان درازی عادت کرده بود سلطنت کند نه حکومت، اینک باسیلیوس را در امپراطوری خود شریک نمود، و تمامی امور مملکت را به دست او سپرد.
باسیل، کم کم نقشه قتل میخائیل را نیز طرح کرد، و با کشتن میخائیل وارث تاج و تخت وی شد.
و بدین گونه میخائیل به سال 867 میلادی، اندکی پیش از شهادت حضرت هادی (علیه السلام) به دست باسیلیوس به قتل رسید(35).
* * *
5 - در عهد امپراطوری میخائیل در میان سپاهیان اسلام و روم جنگهای شدیدی روی داد و اسیران بیشماری از طرفین به دست یکدیگر افتاد.
در عاشورای 231 ه'. (برابر با سپتامبر 845 میلادی) اسیران جنگی میان مسلمانان و رومیان مبادله شد.
تعداد اسیران مسلمان را که در آن روز باز خرید کردند 4460 نفر نوشته اند(36).
و در این زمان بود که نواحی «آدانا» به دست مسلمانان فتح شد(37).
مسعودی به هنگام بررسی مبادله و بازخرید اسرای جنگی در میان مسلمانان و رومیان می نویسد: سوّمین باز خرید اسیران در خلافت الواثق بالله در محّرم 231 ه'. بود، که امپراطور در آن زمان «میخائیل بن تئوفیل» بود، و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه، خاقان - غلام ترک خلیفه - بود. در این تاریخ 4362 نفر اسیر مسلمان در ظرف ده روز بازخرید شدند(38).
سپس می نویسد: چهارمین بازخرید اسیران در زمان متوکل، در شوّال 241 ه'. بود، و امپراطور روم «میخائیل بن تئوفیل» بود، و سرپرست این بازخرید از طرف خلیفه «شُنَیف» بود. در این تاریخ 2200 نفر اسیر بازخرید شدند(39).
یعقوبی - مقدّمِ مورّخان اسلامی - نیز گزارش کوتاهی از مبادله و بازخرید اسیران در عهد متوکل در تاریخ ارزشمند خود آورده است(40).
طبری در حوادث 241 ه'. می نویسد: تئودوره، مادر میخائیل و امپراطور روم، شخصی را به نام «جرجیس بن فرنافس» برای بازخرید اسیران رومی به نزد متوکّل فرستاد. تعداد اسیران رومی در دست مسلمانان در حدود 20000 نفر بودند.
پس از شرح مبسوطی ادامه می دهد: این مبادله و بازخرید اسیران در روز 12 شوال 241 ه'. انجام پذیرفت. و تعداد اسیران مسلمان 758 نفر بود، که 125 نفر آنان را زنان تشکیل می دادند(41).
به هنگام فتح «عموریه» رومیان 30000 نفر کشته دادند و 30000 نفرشان به اسارت رفت(42).
یاقوت می نویسد: در واقعه «یرموک» قیصر روم تا انطاکیه آمده بود که جنگ را از نزدیک رهبری کند. هنگامی که مطّلع شد که رومیان شکست خورده اند، انطاکیه را به قصد قسطنطنیه ترک کرد.
قیصر به هنگام ترک انطاکیه خطاب به تپه های سوریّه گفت: «ای سوریه! خداحافظ، دیگر امید ندارم که به سوی تو باز گردم»(43).
شکیب ارسلان در گزارش ارزشمند خود می نویسد. به سال 244 ه'. سپاه اسلام به فرماندهی عباس بن فضل از راه دریا با رومیان جنگیدند، چهل کشتی جنگی رومیان برای مقابله با سپاه اسلام وارد معرکه شد. پیکار سختی در گرفت. رومیان شکست خوردند و مسلمانان ده کشتی را با سرنشینان آنها از آنان به غنیمت بردند.
سپس عبّاس به جنگ «قصریانه» رفت، در آنجا مردی را اسیر کرد. او نقطه ای از حصار شهر را به عباس نشان داد. عباس از همان نقطه به شهر رخنه کرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهای شهر را گشودند و تسلیم سپاه اسلامی شدند و غنائم فراوانی نصیب مسلمانان گردید.
متعاقب آن پادشاه قسطنطنیّه سیصد کشتی جنگی پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همین که به «سرقسوسه» رسیدند، عباس با سپاهیانش به جنگ آنها رفت و رومیان را شکست داد، و یکصد کشتی را از آنها به غنیمت گرفت(44).
هنگامی که هرقل پیشرفت سریع مسلمانان را مشاهده کرد خطاب به رومیان گفت: ای سپاه روم مطمئن باشید که مسلمانان به شهرهائی که فتح کرده اند بسنده نمی کنند، تا آخرین شهر شما را فتح کنند، زنان و کودکان شما را اسیر بگیرند و شاهزادگان شما را برده خود سازند. بیائید از حریم خود و امپراطور خویش دفاع کنید(45).
* * *
6 - مسعودی در ضمن شرح حال «میخائیل بن تئوفیل» می نویسد: «شخصی به نام «ابن بقراط» از شاهزادگان پیشین از اهل «عموریّه» در امپراطوری میخائیل با وی به منازعه پرداخت، میخائیل در برابر او صف آرائی کرد و همه زندانیهای مسلمان را برای نبرد با او از زندان آزاد کرد با ساز و برگ نظامی آنها را مجهز کرده به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدین وسیله بر او پیروز شد(46).
در اینجا اگر چه موضوع آزادی زندانیان به عنوان نبرد با دشمن امپراطوری مطرح شده، ولی جمله: «و قد أخرج من فی سجونه من المسلمین» حائز اهمیت است، زیرا در متن گزارش آمده بود که قیصر همه زندانیان مسلمان را به خواهش نرجس خاتون آزاد کرد و با آنها خوشرفتاری نمود.
* * *
7 - مرجع فقید شیعه، مرحوم آیت الله میلانی (متوفّای 1395 ه'.) پس از نقل گزارش نرجس خاتون به نکات ارزشمندی از متن گزارش اشاره نموده، می فرماید:
«برخی از دشمنان اهلبیت در این مسائل ابراز تردید می کنند و می گویند: در ایّام ولادت حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - در میان مسلمانان و مشرکان جنگی روی نداده است».
سپس سبب تشکیک و تردید آنان را دو چیز بیان می فرماید:
1 - بی خبری آنان از تاریخ.
2 - دشمنی آنان با حق و حقیقت(47).
آنگاه فرازی از تاریخ کامل ابن اثیر را یادآور می شود که بر اساس آن گزارش، در سال 251 هجری جنگ سختی بین سپاه اسلام و اردوی شرک در بلاد بیزانس در گرفته و مشرکان کشته های فراوانی بر جای گذاشته اند، و تعداد زیادی از آنها به اسارت رفته اند.
سپس نتیجه می گیرد که: بر طبق گزارش بشر بن سلیمان حضرت نرجس خاتون دختر یشوعا در عهد امام هادی (علیه السلام) اسیر شده، و می دانیم که حضرت هادی عیه السلام به سال 254 ه'. به شهادت رسیده اند، پس میان گزارش بشر بن سلیمان و حادثه ای که از ابن اثیر نقل شد دقیقاً هماهنگی زمانی موجود است.
ابن اثیر این گزارش را در ضمن حوادث 251 هجری آورده است(48).
* * *
8 - برخی از خوانندگان گرامی ممکن است به مسئله خواب حسّاسیّت داشته باشند و از جهت شامل بودن این گزارش به چند رؤیا، سؤالاتی برایشان مطرح باشد، که در اینجا نمی توانیم وارد این بحث بشویم، علاقمندان را به مطالعه کتاب ارزشمند: «دارالسلام» توصیه می کنیم که مرحوم محدّث نوری آن را در این رابطه تألیف کرده، و در ضمن چهار مجلّد تمام ابعاد مسئله را بررسی نموده است.
در اینجا فقط یادآور می شویم که رؤیاهای نرجس خاتون یقیناً رؤیای صادقه، بلکه در حدّ مکاشفه می باشد. و در قرآن کریم رؤیای حضرت ابراهیم خلیل الرّحمان، رؤیای حضرت یوسف، رؤیای عزیز مصر، رؤیای دو زندانی دیگر که با حضرت یوسف در زندان(49) بودند، آمده است(50).
* * *
9 - جدّ مادری نرجس خاتون، جناب «شمعون» وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) است، چنانکه در احادیث فراوانی آمده است هنگامی که خداوند متعال خواست حضرت عیسی (علیه السلام) را به آسمانها ببرد، به او فرمان داد که نور و حکمت و علمِ کتاب را به «شمعون بن حمّون صفا» تعلیم کند، و او را جانشین خود در میان اهل ایمان قرار دهد(51).
شمعون صفا سوّمین سفیر حضرت عیسی (علیه السلام) به انطاکیه است که در سوره «یس» آیه 14 بیان شده است(52).
شمعون در میان مسیحیان به «پطرس» معروف است، چنانکه در متن انجیل آمده است: «و نامهای دوازده رسول اینست: اوّل شمعون، معروف به: «پطرس»... این دوازده را عیسی فرستاده، به ایشان وصیت کرده گفت:... بیماران را شفا دهید، ابرصان را طاهر سازید، مردگان را زنده کنید»(53).
مفسران انجیل نیز اتّفاق نظیر دارند که اسم پطرس «شمعون» می باشد(54).
«شمعون» در زبان عبری به معنای: شنونده است و در انجیل ده نفر به عنوان «شمعون» آمده است که یکی از آنها «پطرس» وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) می باشد(55).
طبق روایات، شمعون پسر عمّه حضرت مریم - سلام الله علیها - می باشد(56).
* * *
از نکات یاد شده در ذیل «گزارش نور» به این نتیجه رسیدیم که:
1 - حضرت نرجس خاتون اهل قسطنطنیّه، پایتخت بیزانس، استانبول کنونی است.
2 - نام شریفش: «ملیکه» است و به هنگام اسارت خود را «نرجس» معرفی کرده، و به نامهای مختلف در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) خوانده شده است.
3 - پدرش: «یشوعا» پسر قیصر روم است.
4 - قیصری که در آن روزگار بر اریکه امپراطوری تکیه کرده بود میخائیل سوّم بود.
5 - میخائیل سوّم از سال 277 تا 253 هجری در این مسند بود.
6 - به احتمال قوی «یشوعا» پسر «میخائیل بن تئوفیل» است، ولی احتمال آن نیز می رود که وی پسر «تئوفیل» باشد که قبل از میخائیل دوازده سال بر مسند امپراطوری تکیه داشت.
7 - در عهد میخائیل برخوردهای نظامی بین قوای مسلمین و رومی ها مکرّر به وقوع پیوسته، و در این درگیریها هزاران نفر از طرفین به اسارت رفته اند.
8 - یکبار میخائیل همه زندانیان مسلمان را آزاد کرده است.
9 - روایت بشر بن سلیمان مورد اعتماد و استناد بزرگان علما در طول یازده قرن می باشد.
10 - علاوه بر روایت بشر، به طریق صحیح از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده که مادرِ حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - دخترِ پسرِ قیصر روم می باشد.
و در نتیجه از پذیرش گزارش بشر بن سلیمان هیچ مانعی وجود ندارد.
* * *
میلاد نور:
گزارش دقیق میلاد نور یزدان، مهر تابان، فروغ جاودان، خورشید فروزان، حضرت مهدی صاحب الزّمان - علیه سلام الله الملک المنّان - در منابع حدیثی شیعیان، از شاهدان عینی به دور از حدس و گمان، آمده است که در رأس همه آنها گزارش لحظه به لحظه حکیمه خاتون می باشد.
حکیمه دختر امام جواد، خواهر امام هادی، و عمّه امام حسن عسکری - (علیهم السلام) - می باشد که به دو فضیلت بس والا اختصاص یافته است:
1 - شرف تعلیم و تربیت حضرت نرجس خاتون به امر امام هادی (علیه السلام)، که شرح آن در گزارش نور بیان شد.
2 - افتخار حضور در مجلس تولّد نور یزدان به امر امام حسن عسکری (علیه السلام)، که اکنون در صدد بیان آن هستیم.
از دیگر فضائل این بانوی مجلّله این است که دعای معروف به «حرز امام جواد (علیه السلام)» از طریق ایشان روایت شده است(57).
و اینک متن گزارش تولّد نور:
شیخ صدوق با سلسه اسناد خود از حکیمه خاتون روایت می کند که فرمود:
امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی را نزد من فرستاد و پیغام داد:
«یا عَمَّهُ اجْعَلی اِفْطارَکِ هذِهِ اللَّیْلَهَ عِنْدَنا، فَاِنَّها لَیْلَهُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبان، فَاِنَّ الله تَبارَکَ وَ تَعالی سَیُظْهِرُ فی هذِهِ اللَّیْلَهِ الْحُجَّهَ، وَ هُوَ حُجَّتُهُ فی اَرْضِهِ»:
«عمّه جان امشب برای افطار به نزد ما بیا، زیرا امشب شب نیمه شعبان است، و آن شبی است که خدای تبارک و تعالی حجّتش را که حجّت خدا در روی زمین است، در آن پدید خواهد آورد».
حکیمه می گوید: پرسیدم: مادرش کیست؟
فرمود: «نرجس».
عرضه داشتم: جانم به فدایت، هیچ اثر حمل در او نمی بینم.
فرمود: آری، ولی حقیقت همان است که به تو گفتم.
حکیمه می گوید: چون بر نرجس خاتون وارد شدم سلام کردم نشستم. نرجس خاتون در برابرم نشست که کفش هایم را در آورد، به عنوان: «ای سرور من» به من عصر به خیر گفت.
گفتم: «بلکه شما سرور من و سرور خاندان من هستید».
نرجس خاتون سخنم را قطع کرد و گفت: «این چه حرفی است عمّه جان؟!».
گفتم: «دخترم خداوند امشب به تو فرزندی عطا خواهد کرد که آقای دو جهان و سرور دو سرای می باشد».
نرجس خاتون اظهار شرمساری کرد.
چون از نماز عشا پرداختم افطار کردم و خوابیدم، در نیمه های شب برخاستم و نماز شب را به جای آوردم، او هنوز خواب بود و هیچگونه ناراحتی نداشت. هنگامی که از تعقیبات فارغ شدم باز هم خوابیدم، یکبار دیگر بیدار شدم، دیدم او هنوز خواب است.
بعداً او نیز برخاست، نماز شب را ادا کرد و مشغول استراحت شد.
من به صحن خانه رفتم تا از فرا رسیدن اذان صبح آگاه شوم، دیدم سپیده نخستین همچون دم گرگ پدیدار گشته، ولی نرجس خاتون همچنین خفته بود.
اینجا بود که دچار شک و تردید شدم، که ناگاه امام حسن عسکری (علیه السلام)، از همانجا که نشسته بود به من بانگ زد:
«لا تَعْجَلی یا عَمَّهُ فَهاکِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبِ»:
«عمّه شتاب نکن، آگاه باش که وعده الهی نزدیک است».
من نشستم و مشغول تلاوت سوره های الم سجده و یس شدم پس ناگهان نرجس خاتون مضطرب و هراسان برخاست.
پس به سویش دویدم و گفتم: «در امان خدا و در پناه نام خدا باشی». سپس پرسیدم: «آیا چیزی حسّ می کنی؟» گفت: «آری، عمّه جان».
گفتم: «بر اعصاب خود مسلّط باش و آرامش خود را حفظ کن، که این همان وعده الهی است که به تو نوید داده بودم».
حکیمه می گوید: یک لحظه من و نرجس را حالت رخوت و بی خبری فرا گرفت، ناگهان متوجّه شدم که نور یزدان قدم در عرصه گیتی نهاده است.
جامه را کنار زدم دیدم که حجّت خدا اعضای سجده را بر زمین نهاده، پیشانی بندگی بر آستان معبود گذاشته است.
او را در آغوش کشیدم و دیدم بسیار پاک و پاکیزه است.
در همان لحظه صدای امام عسکری را شنیدم که خطاب به من می فرمود: «هَلُمّی اِلَیَّ اِبْنی یا عَمَّهَ»: «عمّه جان پسرم را پیش من بیاور».
حجّت خدا را پیش پدر بردم، یک دست خود را پشت و یک دست دیگر را زیر تکیه گاه کودک قرار داد و پاهای نو رسیده را بر روی سینه اش چسبانید. زبان مبارکش را در دهان نوزاد قرار داد، دست مبارکش را بر چشمها، گوشها و مفاصل او کشید. سپس فرمود: «پسرم سخن بگو».
حجّت خدا بر یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - گواهی داد، آنگاه بر یکایک امامان، از امیرمؤمنان تا پدر بزرگوارش درود فرستاد، و ساکت شد.
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «عمّه جان او را ببر که به مادرش سلام کند، بعداً به نزد من بیاور».
او را به نزد نرجس خاتون بردم، بر او سلام کرد، آنگاه به خدمت امام (علیه السلام) بر گردانیدم و در کنارش نهادم.
فرمود: «عمّه جان روز هفتم به نزد ما بیا».
حکیمه می گوید: فردای آن روز که برای تقدیم سلام به حضور امام حسن عسکری (علیه السلام) رفته بودم، جامه را از روی گهواره کنار زدم که مولایم را زیارت کنم، او را ندیدم. عرض کردم: «فدایت شوم، سرورم کجاست؟» فرمود:
«یا عَمَّهُ اِسْتَوْدَعْناهُ الذَّی اسْتَوْدَعَتْهُ اُمُّ مُوسی مُوسی»:
«عمّه جان او را به کسی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد».
روز هفتم به خدمت امام (علیه السلام) رفتم و سلام کردم، فرمود: «پسرم را به پیش من بیاور».
رفتم و سرورم را در پارچه ای که پیچیده شده بود به خدمتش آوردم.
امام حسن عسکری (علیه السلام) همانند دفعه پیشین زبان در دهان او نهاد. گوئی شیر یا عسل به او می داد. سپس فرمود: «پسرم سخن بگو».
لبان نازکتر از گلش باز شد و بر یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم گواهی داد، و بر پیامبر و ائمّه ((علیهم السلام)) درود فرستاد، تا به پدر بزرگوارش رسید، آنگاه این آیه را تلاوت نمود:
بِسْمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم، وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فی الْأَرْضِ، وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانوُا یَحْذَرُونَ):
«به نام خدای بخشایگر مهربان، ما اراده کرده ایم به کسانی که در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اندمنّت بگذاریم، آنان را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم. در روی زمین بر آنها قدرت و تمکین دهیم، به فرعون و هامان و لشکریانش، آنچه را که از آن بیمناک بودند بنمائیم»(58) موسی - راوی حدیث - می گوید: از «عقبه خادم» نیز پرسیدم، گفت: «آنچه حکیمه گفته، همه راست و درست است»(59).
این حدیث را با اندک تفاوتی شیخ طوسی، طبری، خواندمیر و قندوزی با اسناد جداگانه روایت کرده اند(60).
* * *
دیگر شاهدان عینی:
علاوه بر حکیمه شهادت گروه دیگری از خدمتگزاران دودمان امامت بر ولادت آن نور یزدان در کتب حدیثی به تناسب های مختلف بیان شده است، که به برخی از آنها در اینجا اشاره می کنیم:
1 - عقبه خادم، که در قسمت پایانی گزارش فوق به آن اشاره کردیم و مدارکش را برشمردیم.
2 - عقید خادم، که برای ابوالأدیان و دیگران، ولادت آن حضرت را شرح داده است(61).
3 - ماریه، که در آن خانه خدمت می کرد، و در روز ولادت، آن حضرت را دیده است که با انگشت سبّابه به سوی آسمان اشاره کرده می فرماید: «الحمدللَّه رب العالمین، و صلّی الله علی محمد و آله»(62).
4 - نسیم خادم، که او نیز روز ولادت آن مهر تابان، حضرتش را در حال سجده مشاهده کرده، که انگشت سبّابه اش را به سوی آسمان بالا برده می فرماید: «الحمدللَّه رب العالمین، و صلّی الله علی محمد و آله»(63).
در روز دهم ولادتش نیز به محضر آن مهر فروزان رسیده، عطسه کرده، حضرت فرموده: «یرحمک الله» سپس فرموده: «آیا در مورد عطسه ترا نوید دهم، آن تا سه روز امان از مرگ است»(64).
5 - ابو علی خیزرانی، کنیزی را به امام حسن عسکری (علیه السلام) اهدا کرده بود، که بعد از شهادت امام حسن عسکری به هنگام هجوم مأموران به خانه امام، او به خانه ابو علی پناه برده شرح جالبی از ولادت آن کعبه خوبان را برای ابو علی بیان کرده است(65).
6 - حمزه بن ابوالفتح، که به حسن بن منذر گفت: «بشارت، بشارت، دیشب در دودمان امامت مولودی به دنیا آمد، که به فرمان امام این راز باید مکتوم بماند»(66).
7 - حسن بن حسین، از نواده های امام حسن مجتبی (علیه السلام)، که به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) می شتابد و میلاد مسعود آن خورشید فروزان را تبریک می گوید(67).
8 - ابو نصر خادم، که در کنار گهواره اش حضور می یابد، می فرماید: «مرا می شناسی؟». می گوید: «بلی شما سرور من و فرزند سرور من هستید» می فرماید این را نپرسیدم، سپس می فرماید: «اَنَا خاتَمُ الْأَوَصِیاءِ، وَ بی یَدْفَعُ ا للَّهُ عَزَّوَجَلَّ، الْبَلاءَ عَنْ اَهْلی وَ شیعَتی»: «من خاتم اوصیا هستم، خداوند به وسیله من بلا را از خاندان و شیعیانم دفع می کند»(68).
9 - قابله ای از اهل سنّت، که امام حسن عسکری (علیه السلام) برای مصالحی او را در شب ولادت آن مهرتابان دعوت کرده، و او با نقل این واقعه موجب هدایت برخی از دشمنان این خاندان شده است(69).
10 - گروهی از شیعیان، که امام حسن عسکری (علیه السلام)، در سوّمین روز ولادت آن قبله موعود و کعبه مقصود، عدّه ای از شیعیان مورد اعتماد را گرد آورد و آن مهر فروزان را بر آن ها نشان داد و فرمود:
«هذا صاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدی، وَ خَلیفَتی عَلَیْکُمْ، وَ هُوَ الْقائِمُ الَّذی تَمْتَدُّ اِلَیْهِ اْلأَعْناقُ بِاْلإِنْتِظارِ، فَاِذا اِمْتَلا َتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْما، خَرَجَ فَمَلا َها قِسْطاً وَ عَدْلاً»:
«این جانشین من در میان شما، و صاحب شما بعد از من است. او همان قائم - (علیه السلام) - است که در انتظارش گردن ها کشیده می شود، هنگامی که زمین پر از ظلم و ستم شد او ظاهر می شود و آن را پر از عدل و داد نماید»(70).
به علاوه صدها خوشبخت دیگری که در طول پنج سال – بعد از ولادت، تا شهادت پدر بزرگوارش - به محضر آن نور سرمدی تشرّف یافته اند، که فهرست چهل نمونه از آنها را در مقّدمه جزیره خضرا آورده ایم(71).
یکی از کنیزانی که به هنگام ولادت آن مهر فروزان حضور داشت می گوید:
هنگامی که مولای ما دیده به جهان گشود، نوری از او ساطع گردید که همه اقطار جهان را روشن ساخت.
در آن هنگام پرندگان نقره فامی دسته دسته از آسمان فرود آمدند و بالهای خود را بر سر و صورت و پیکر نوزاد سائیدند، و سپس به سوی آسمان پر گشودند.
چون مشاهدات خود را به امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم، تبسّمی کردند و فرمودند:
«تِلْکَ مَلائِکَهُ السَّماءِ، نَزَلَتْ لِتَتَبَرَّکَ بِهذَا الْمَوْلُودِ، وَ هِیَ اَنْصارُهُ اِذا خَرَجَ بِأَمْرِ الله عَزَّوَجَلَّ»:
«اینها فرشتگان آسمانند، که برای تبرّک جستن از این مولود فرخنده فرود آمده اند، و چون به امر پروردگار ظهور کند، اینها یاورانش خواهند بود»(72).
او پاک و پاکیزه به دنیا آمده بود، ولی برای اینکه فرشتگان از آن جسم طاهر متبرّک شوند، «رضوان» خازن بهشت با گروهی از فرشتگان مقرّب فرود آمدند و با آب سلسبیل و کوثر، آن جسم اطهر را شستشو دادند(73).
بدین ترتیب تولّد شگفت انگیزترین انسان تحقّق یافت.
و این لحظه پرشکوه در 15 شعبان 255 هجری اتّفاق افتاد(74).
چهل حدیث
در کتاب «یوسف زهرا» یاد آور شدیم که در احادیث اهلبیت (علیهم السلام) به طور مستفیض - بلکه متواتر - از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
«مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحادِیثِنا أَرْبَعینَ حَدیثاً، بَعَثَهُ الله یَوْمَ الْقِیامَهِ عآلِماً فَقیهاً»:
«هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند او را روز قیامت فقیه و دانشمند محشور می فرماید»(75).
در کتاب یوسف زهرا چهل مدرک برای این حدیث آوردیم و یاد آور شدیم که: این حدیث در میان شیعه و سنّی مستفیض(76)، بلکه متواتر است و موضوع آن باید در فضائل اهلبیت (علیهم السلام) باشد(77)،(78).
از این رهگذر این کمترین غلام روسیاه، به نگارش یک سری کتاب چهل حدیث، شامل چهل حدیث، از چهل کتاب، از چهل مؤلّف دست یابید، و آنها را: «کتاب الأربعین، عن الأربعین، من الأربعین» نام نهاد.
از این سری چهار مجلّد تا کنون به شرح زیر تنظیم شده است:
1 - یوسف زهرا - سلام الله علیها - شامل چهل حدیث، از چهل کتاب، از چهل دانشمند شیعه، که هر چهل کتاب اختصاص به احادیث حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - دارد.
2 - نور یزدان، شامل چهل حدیث، از چهل کتاب، از چهل دانشمند سنی، که هر کدام فصلی را در کتاب خود به احادیث حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده اند.
3 - مهدی فاطمه - سلام الله علیهما - شامل چهل حدیث، از چهل کتاب، از چهل دانشمند سنّی، که هر چهل کتاب مستقلاًّ در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) به رشته تحریر در آمده است.
4 - موعود قرآن، شامل چهل حدیث، در شرح و تفسیر چهل آیه، از چهل سوره که به ظهور منجی بشریت و انقلاب جهانی آن حضرت تأویل شده است.
و اینک چهل حدیث «نور یزدان» در آستانه میلاد آن مهر تابان، به مشتاقان ظهورش تقدیم می گردد:
حدیث اول:
حافظ، ابوبکر، عبدالرزاق بن همام صنعانی، استاد بخاری، متولّد 126 ه'. و متوفّای 211 ه'. درکتاب گرانقدر: «المُصَنَّف» فصلی را به احادیث حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی را در این رابطه نقل کرده، از جمله از ابن عبّاس روایت می کند که گفت:
«لا یَخْرُجُ الْمَهْدِیُّ حَتَّی تَطْلَعَ مَعَ الشَّمْسِ آیَهٌ»:
«مهدی (علیه السلام) ظهور نمی کند جز این که نشانه ای با خورشید ظاهر شود»(79).
این نشانه در احادیث شیعه به دو گونه نقل شده است:
1 - سینه و صورتی همراه خورشید در آسمان ظاهر می شود(80).
2 - دستی در آسمان ظاهر می شود(81).
حدیث دوم:
حافظ، ابوبکر، عبد الله بن محمّد بن ابراهیم کوفی، مشهور به: «ابن ابی شیبه» متولّد 159 ه'. و متوفّای 235 ه'. از عبد الله بن عمرو در کتاب پر ارج: «المصنّف» روایت می کند که گفت:
«یا اَهْلَ الْکُوفَهِ أَنْتُمْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِالْمَهْدِیِّ»:
«ای اهل کوفه، شما به برکت حضرت مهدی (علیه السلام) خوشبخت ترین مردم روی زمین هستید»(82).
هنگامی که حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی به دست با کفایت حضرت بقیهالله - ارواحنا فداه - تأسیس شود، تمام مرزهای جغرافیائی درهم می ریزد، و بر همه شرق و غرب جهان فقط یک حکومت فرمان روائی می کند، و پایتخت این حکومت در آن روز فرخنده شهر «کوفه» خواهد بود، ازاین رهگذر اهل کوفه خوشبخت ترین مردم در طول قرون و اعصار می باشند.
* * *
حدیث سوم:
احمد بن حنبل، متولّد 164 ه'. و متوفّای 241 ه'.، بنیانگذار مذهب حنبلی ها، در کتاب کم نظیر «مسند» که شامل بیش از چهل هزار حدیث مسند می باشد، بخشی را به احادیث حضرت بقیهالله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی را در این رابطه نقل کرده، از جمله از رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - روایت می کند که فرمود:
«اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدِیِّ، یُبْعَثُ فی اُمَّتی عَلَی اخْتِلافٍ مِنَ النَّاسِ وَ زَلازِلَ، فَیَمْلاُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، یَرْضی عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ اْلأَرْضَ، یَقْسِمُ الْمالَ صِحاحاً».
فَقالَ لَهُ رجل: ما صِحاحاً قالَ: «بِالسَّوِیَّهِ بَیْنَ النَّاسِ»
«شما را نوید می دهم به مهدی (علیه السلام)، که به هنگام اختلافِ مردم و بحرانِ زندگی، در میان امّت من برانگیخته می شود و زمین را پر از عدل و داد می کند، چنانکه پر از جور و ستم شده است. ساکنان زمین و آسمان از او خشنود می شوند و مال را «صِحاحاً» تقسیم می کند».
یکی از اصحاب پرسید: «صِحاحاً» یعنی چه؟ فرمود: «یعنی به طور مساوی در میان مردم»(83).
حدیث چهارم:
حافظ، ابوحسین، مسلم بن حجّاج قشیری نیشابوری، متولّد 204 ه'. و متوفّای 261 ه'. در کتاب «صحیح» خود در بخش «فتن» و «اشراط ساعه» از رسول اکرم - صلیّ الله علیه وآله - روایت می کند که فرمود:
«اَلْعَجَبُ أَنَّ ناساً مِنْ اُمَّتی یَؤُمُّونَ بِالْبَیْتِ، بِرَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ قَدْ لَجَأَ بِالْبَیْتِ، حَتَّی إِذا کانُوا بِالْبَیْداءِ خُسِفَ بِهِمْ»
فَقُلْنا: یا رَسُولَ الله! اِنَّ الطَّریقَ قَدْ یَجْمَعُ النَّاسَ. قالَ: «نَعَمْ، فیهِمُ الْمُسْتَبْصِرُ وَ الْمَجْبُورُ وَ ابْنُ السَّبیلِ، یَهْلِکُونَ مَهْلَکاً واحِداًوَیَصْدُروُنَ مَصادِرَ شَتَّی، یَبْعَثُهُمُ الله عَلی نِیّاتِهِمْ»:
«جای شگفت است که گروهی از امّت من به دنبال مردی از قریش که به خانه خدا پناهنده شده، آهنگ خانه خدا را می کنند، چون به سر زمین بیدا برسند، زمین آنها را در کام خود فرو می برد».
راوی می گوید: گفتیم ای رسول خدا ممکن است افراد مختلفی در آن راه گرد آیند، فرمود: «آری در میان آنها برخی آگاه، برخی مجبور و برخی دیگر رهگذر هستند، همگی در یک جا هلاک می شوند، ولی روز قیامت هر کسی بر طبق نیّت خود برانگیخته می شود»(84).
حدیث پنجم:
حافظ، ابو داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متولّد 202 ه'. و متوفّای 275 ه'. در کتاب سنن خود، مشهور به: «سنن ابی داود» که یکی از صحاح ششگانه اهل سنّت است، بخشی را به حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده، و احادیثی را در این رابطه آورده است، که از آن جمله است حدیث جابر بن سمره از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - که فرمود:
«لا یَزالُ هذا الدّینُ عَزیزاً اِلی اِثْنَیْ عَشَرَ خَلیفَهً».
«این دین تا دوازده خلیفه من هست، عزیز و سرافراز است».
جابر بن سمره می گوید: آنگاه مردم تکبیر گفتند و سر و صدا کردند، و رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - مطلبی فرمود که برمن پوشیده ماند، از پدرم پرسیدم که رسول خدا چه فرمود؟ پدرم گفت: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»: «همه آنها از قریش می باشند»(85).
* * *
حدیث ششم:
حافظ، ابو عبد الله، محمّد بن یزید قزوینی، مشهور به: «ابن ماجه» متولّد 207 ه'. و متوفّای 275 ه'. در سنن خود، مشهور به «سنن ابن ماجه» که یکی از صحاح ششگانه اهل سنّت است، بابی را به حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده، و احادیثی را در این زمینه آورده است، از آن جمله است حدیثی که از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده که فرمود:
«یَخْرُجُ ناسٌ مِنَ الْمَشْرِقِ، فَیُوَطِّئُونَ لِلْمَهْدِیِّ»:
«گروهی از خاور زمین برمی خیزند و راه را برای مهدی (علیه السلام) هموار می کنند»(86).
با توجّه به احادیثی که در آنها از «خراسان» به «مشرق» تعبیر شده است، می توان این حدیث را با خروج سیّد حسنی تطبیق نمود که طبق روایات شیعه از خراسان برمی خیزد و سپاهی را فراهم می سازد و همه را یکجا به محضر مقدّس حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - تقدیم می کند.
* * *
حدیث هفتم:
حافظ، ابو عیسی، محمّد بن عیسی بن سوره ترمذی، متولّد 209 ه'. و متوفّای 279 ه'. در کتاب «سنن ترمذی» در بخش «انتظار فرج» از رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - روایت کرده است که فرمود:
«اَفْضَلُ الْعِبادَهِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»:
«برترین عبادت ها انتظار فرج است»(87).
قندوزی حنفی پس از نقل این حدیث فرموده است: «ای انتظارُ الفرجِ بظهورِ المهدی (علیه السلام)»(88).
روایات وارده در اهمیّت انتظار فرج بسیار فراوان است و در برخی از آنها آمده است: «کسی که در حال انتظار بمیرد همانند کسی است که در میدان جنگ به خون خود آغشته شده باشد» و در برخی دیگر آمده است: «بلکه همانند کسی است که در رکاب رسول خدا - صلّی الله علیه وآله - به شهادت رسیده باشد»(89)،(90).
حدیث هشتم:
ابو زید، احمد بن سهل بلخی، متولّد 235 ه'. و متوفّای 322 ه'. در کتاب ارزشمند «البدء و التّاریخ» بخشی را به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام)، نزول حضرت عیسی (علیه السلام) و خروج سفیانی اختصاص داده، و در ضمن احادیث مربوطه، از امیرمؤمنان علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
«فَاِذا کانَ ذلِکَ خَرَجَ اِبْنُ اکِلَهِ اْلأَکْبادِ عَلی اِثْرِهِ لِیَسْتَوِلیَ عَلی مِنْبَرِ دِمَشْقٍ، فَاِذا کانَ ذلِکَ فَانْتَظِروُاخُرُوجَ الْمَهْدِیِّ»:
«آنگاه پسر هند جگر خواره - سفیانی - به دنبال او خروج می کند تا بر منبر دمشق سیطره پیدا کند، چون این نشانه ها به وقوع پیوست در انتظار ظهور حضرت مهدی - (علیه السلام) - باشید»(91).
طبق احادیث شیعه خروج سفیانی از نشانه های حتمیّه است، و دقیقاً هشت ماه بعد از خروج سفیانی حضرت بقیّه الله ظهور خواهند فرمود(92).
* * *
حدیث نهم:
حافظ، ابوالقاسم، سلیمان بن احمد طبرانی، متولّد 260 ه'. و متوفّای 360 ه'. در کتاب گران سنگ «معجم کبیر» دهها حدیث به صدها طریق پیرامون حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - روایت کرده است، از جمله حدیث زیر است که آن را از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - نقل کرده، که فرمود:
«یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتی، یُواطی اِسْمُهُ اِسْمی وَ خُلُقُهُ خُلُقی، یَمْلَأُها عَدْلاً وَ قِسْطاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»:
«مردی از اهلبیت من ظهور می کند که نامش همنام من، و خویش هم خویِ منست، زمین را پر از عدل و داد کند پس از آنکه پر از جور و ستم شده باشد»(93).
طبرانی در معجم کبیر خود این حدیث را به بیست طریق از عبد الله بن مسعود از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده است(94).
* * *
حدیث دهم:
حافظ، ابو سلیمان، حمد بن محمّد بن ابراهیم بن خطّاب خطابی بستی، متولّد 319 ه'. و متوفّای 388 ه'. در کتاب «معالم السّنن» که به عنوان شرح بر سنن ابی داود تألیف کرده، فصلی را به احادیث حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث وارده را نقل و شرح نموده است، از جمله حدیثی را از امّ سلمه از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - نقل کرده که فرمود:
«اَلْمَهْدِیُّ مِنْ عِتْرَتی مِنْ وُلْدِ فاطِمَهَ».
«مهدی از تبار من، از فرزندان فاطمه است»(95)،(96).
سپس در شرح حدیث گفته: «عترت» به فرزندان صلبی انسان گفته می شود و به معنای خویشاوندان نیز آمده است.
ابن اثیر در ذیل حدیث ثقلین می نویسد:
«عترت پیامبر اکرم - صلّی الله علیه و آله - فرزندان عبدالمطلّب هستند، و گفته شده مقصود از عترت خویشاوندان نزدیکتر پیامبر می باشند، که عبارتند از فرزندان رسول اکرم و امیرمؤمنان و فرزندان آن حضرت».
حدیث یازدهم:
حافظ، ابو عبد الله، محمّد بن عبد الله شافعی نیشابوری، مشهور به: «حاکم» متولّد 321 ه'. و متوفّای 405 ه'. در کتاب مشهور خود «مستدرک الصّحیحین» در بخش «فتن و ملاحم» دهها حدیث پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) آورده، از جمله ابو سعید خدری از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت می کند که فرمود:
«یَنْزِلُ بِاُمَّتی فی آخِرِ الزَّمانِ بَلاءٌ شَدیدٌ مِنْ سُلْطانِهِمْ، لَمْ یُسْمَعْ بَلاءٌ اَشَدَّ مِنْهُ، حَتَّی تَضیقَ عَلَیِهمُ اْلأَرْضُ الرَّحْبَهُ، وَ حَتَّی یُمْلا َ اْلاَرْضُ جَوْراً وَ ظُلْماً، لایَجِدُ اْلمُؤمِنُ مَلْجَأً یَلْتَجِیءُ اِلَیْهِ مِنَ الظُلْمِ، فَیَبْعَثُ الله عَزَّوَجَلَّ رَجُلاً مِنْ ْ عِتْرَتی، فَیَمْلأُ اْلأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، یَرْضی عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ اْلأَرْضِ، لا تَدَّخِرُ اْلأَرْضُ مِنْ بَذْرِها شَیْئاً اِلاَّ أَخْرَجَتْهُ، وَ لاَ السَّماءُ مِنْ قَطْرِها شَیْئاً اِلاَّ صَبَّهُ الله عَلَیْهِمْ مِدْراراً، یَعیشُ فیهِمْ سَبْعَ سِنینَ، اَوْثَمانَ، اَوْ تِسْعَ، تَتَمَنَّی اْلأَحْیاءُ اْلأَمْواتَ مِمَّاصَنَعَ الله عَزَّوَجَلَّ بِأَهْلِ اْلأَرْضِ مِنْ خَیْرٍ»:
«بر امّت من در آخر الزّمان بلای سختی از زمامدارشان نازل می شود که بلائی سخت تر از آن شنیده نشده، زمین با همه وسعتش بر آنها تنگ می شود. زمین پر از جور و ستم گردد و شخص با ایمان پناهگاهی نیابد که به آن پناه ببرد. آنگاه خداوند مردی را از عترت من برمی انگیزد که زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده است. ساکنان زمین و آسمان از او خشنود باشند، زمین همه بذرهایش را می رویاند و آسمان همه باران رحمتش را بر آنها سیل آسا فرو می ریزد. هفت، هشت و یا نه سال در میان آنها زندگی می کند، زندگان آرزو می کنند که ایکاش مرده هایشان زنده بودند و می دیدند که خداوند تبارک و تعالی چه عنایاتی به مردم روی زمین انجام داده است»(97).
حاکم بعد از نقل حدیث تأکید می کند که سند حدیث صحیح است.
* * *
حدیث دوازدهم:
حافظ، ابونُعَیم، احمد بن عبد الله اصفهانی، متولّد 336 ه'. و متوفّای 430 ه'. در کتاب معروف: «حلیه الاولیاء» از عبد الله بن مسعود روایت می کند که رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - فرمود:
«لا تَذْهَبُ الدُّنْیا حَتَّی یَمْلِکُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتی یُواطِیء اِسْمُهُ اِسْمی»:
«دنیا سپری نمی شود جز این که مردی از اهلبیت من فرمانروای جهان شود، که نامش همنام منست»(98).
ابونعیم به گردآوری احادیث حضرت بقیّت الله - ارواحنا فداه - عنایت خاصّی داشت و لذا چند کتاب مستقل در این زمینه تألیف کرد، که از آن جمله است:
1 - صفه المهدی (علیه السلام)
2 - مناقب المهدی (علیه السلام)
3 - اربعون حدیثاً فی المهدی (علیه السلام)
کتابهای ابونعیم مورد توجّه حافظان و محدّثان بعدی واقع شده، و در این میان کتاب «اربعین» از توجّه خاصیّ برخوردار شده است.
* * *
حدیث سیزدهم:
محدّث و مورّخ شهیر، ابوبکر، احمد بن علی بن ثابت، مشهور به «خطیب بغدادی»، متولّد 392 ه'. و متوفّای 463 ه'. در کتاب پر ارج «تاریخ بغداد» گذشته از احادیثی که در رابطه با حضرت بقیّت الله - ارواحنا فداه - آورده، حدیثی را در فضیلت شب نیمه شعبان از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - نقل کرده، که متن آن را در اینجا می آوریم:
«لَیْلَهُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبانَ، یَغْفِرُالله لِعِبادِهِ، اِلاَّ لِمُشْرِکٍ اَوْ لِعْبدٍ مُشاحِنٍ».
«شب نیمه شعبان خداوند متعال بندگانش را می آمرزد، جز کسی که مشرک یا بدعتگذار باشد»(99).
«مشاحن» در لغت به معنای شخص کینه توز است، ولی در این حدیث به معنای «بدعتگذار» به کار رفته است، این معنی را ابن اثیر و ابن منظور از «أوزاعی» نقل کرده اند(100).
* * *
حدیث چهاردهم:
محدّث معروف، ابو محمّد، حسین بن مسعود بغوی، متوفّای 516 ه'. در کتاب «مصابیح السّنّه» بخشی را به عنوان «اشراط السّاعه» تنظیم نموده و در آن احادیثی را در رابطه با حضرت مهدی (علیه السلام) آورده، از جمله از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت نموده است:
«یَکُونُ فی آخِرِ اُمَّتی خَلیفَهٌ یَحْثیِ اْلمالَ حَثْیاً وَلایَعُدُّهُ عَدّاً»:
«در آخر امّت من خلیفه ای خواهد بود که مال را مشت مشت فرو می ریزد، بدون اینکه آن را بشمارد»(101).
و در حدیث دیگر در مورد فزونی ثروت در عصر ظهور مهدی (علیه السلام) نقل می کند که: «مال آنقدر افزایش یابد که انسان زکات مالش را جدا می کند ولی کسی را پیدا نمی کند که آن را بپذیرد»(102).
و در حدیث دیگری نقل می کند: «زمین گنجهای درونش را چون استوانه های طلا و نقره بیرون می ریزد، قاتل گوید: برای اینها من آدم کشتم، قاطع رحم گوید: من برای اینها رحم خود را قطع کردم، دزد گوید: برای اینها دست من بریده شد، آنگاه آنها را فرو گذارند و چیزی از آن بر ندارند».
حدیث پانزدهم:
دانشمند شهیر، ابو السّعادات، مجد الدّین، مبارک بن محمّد شیبانی، مشهور به «ابن اثیر جزری» متولّد 544 ه'. و متوفّای 606 ه'. در کتاب: «جامع الاصول من احادیث الرّسول» فصلی را به نزول حضرت عیسی و ظهور حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیثی را از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده، از جمله این حدیث:
«لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدَّهْرِ اِلاَّ یَوْمٌ، لَبَعَثَ الله رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بَیْتی، یَمْلَأُها عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً»:
«اگر جز یک روز از روزگار باقی نباشد، خداوند در آن روز مردی را از اهلبیت من بر می انگیزد که جهان راپر از عدالت کند، آن چنانکه پر از ستم شده است»(103).
ابن اثیر در کتاب «نهایه» نیز احادیثی را در مورد حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - نقل کرده است(104).
* * *
حدیث شانزدهم:
مورّخ گرانمایه، ابو الحسن، عزّالدّین، علی بن محمّد شیبانی، مشهور به: «ابن اثیر جزری» [برادر ابو السّعادات] متولّد 555 ه'. و متوفّای 630 ه'. صاحب «الکامل» در کتاب پر ارج: «اسد الغابه» از رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - روایت می کند که فرمود:
«سَیَکُونُ بَعْدی خُلَفاءُ، وَ مِنْ بَعْدِ الْخُلَفاءِ اُمَراءُ، وَ مِنْ بَعْدِ الاُمَراءِ مُلُوکٌ جَبابِرهٌ، ثُمَّ یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بَیْتی، یَمْلَاءُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً»:
«بعد از من خلفا، پس از خلفا امیران، و بعد از آنها پادشاهان ستمگر خواهند بود، آنگاه مردی از اهلبیت من خارج می شود که زمین را پر از عدالت می کند، آن چنانکه پر از ستم شده است»(105).
* * *
حدیث هفدهم:
پیشتاز ارباب تصوّف و عرفان، محمّد بن علی بن محمّد طائی، مشهور به: «محی الدّین، ابن عربی» و ملقّب به: «شیخ اکبر»، متولد 560 ه'. و متوفّای 638 ه'. در کتاب معروف: «فتوحات مکّیّه» فصلی را به حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) اختصاص داده، احادیثی را از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - در سیرت آن حضرت روایت کرده، از آن جمله است:
«یَقْفُو أَثَری لا یُخْطی»:
«مهدی (علیه السلام) قدم در جای پای من می گذارد و هرگز خطا نمی رود»(106).
ابن عربی بر طبق این نصّ صریح رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - به عصمت حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - معتقد می شود و در چند مورد از این کتاب، به استناد حدیث فوق، بر عصمت آن حضرت تأکید می کند و می گوید:
«مهدی (علیه السلام) حجّت خدا بر اهل زمان است، و مقام او هم سنگ پیامبران عظیم الشّأن الهی است»(107).
حدیث هجدهم:
محدّث پر آوازه، کمال الدّین، محمّد بن طلحه قرشی نُصَیبی شافعی، متولّد 582 ه'. و متوفّای 652 ه'. در کتاب پر ارج: «مطالبُ السُّئول» بخشی را به وجود مقدّس حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - نقل کرده، از جمله حدیث زیر است:
«نَحْنُ وُلْدُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سادَهُ الْجَنَّهِ: أَنَا وَ حَمْزَهُ وَ جَعْفَرُ وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْمَهْدِیُّ»:
«ما فرزندان عبد المطّلب سروران اهل بهشتیم: من، حمزه سیّد الشّهداء، جعفر طیّار، علی بن ابی طالب، حسن، حسین و مهدی»(108).
محمّد بن طلحه در این کتاب تأکید می کند که مقصود از حضرت مهدی (علیه السلام)، حجّه بن الحسن العسکری - (علیه السلام) - است، آنگاه سلسله نسب آن حضرت را تا امیر مؤمنان - علیه السلام - می شمارد و هر احتمال دیگری را با استناد به احادیث صحیحه محکوم می کند(109).
* * *
حدیث نوزدهم:
فقیه مشهور، یوسف بن فرغلی بغدادی، معروف به: «سبط ابن جوزی» متولّد 581 ه'. و متوفّای 654 ه'. در کتاب ارزشمند «تذکره الخواصّ» فصلی را به نام حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، و احادیثی را از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده است، از جمله از سُدّی نقل می کند که گفت:
«یَجْتَمِعُ الْمَهْدِیُّ وَ عیسیَ بْنُ مَرْیَمَ، فَیَجییء وَقْتُ الصَّلاهِ، فَیَقُولُ الْمَهْدِیُّ لِعیسی: تَقَدَّمْ، فَیَقُولُ عیسی: أَنْتَ أَوْلی بِالصَّلاهِ، فَیُصَلّی عیسی وَراءَهُ مَأْمُوماً»:
«حضرت مهدی (علیه السلام) با حضرت عیسی (علیه السلام) گرد می آیند، هنگام نماز فرا می رسد، حضرت مهدی به حضرت عیسی می فرماید: بفرمائید جلو، حضرت عیسی می گوید: نه، شما برای امامت نماز شایسته تر هستید، آنگاه حضرت عیسی به آن حضرت اقتدا می کند و نماز را پشت سر او می خواند»(110).
ابن جوزی نیز بر عصمت آن حضرت تأکید می کند و سلسله نسب آن حضرت را از امام حسن عسکری تا امیرمؤمنان (علیهما السلام) می شمارد.
حدیث بیستم:
مورّخ والامقام، ابو حامد، عزّالدیّن، عبد الحمید بن هبه الله معتزلی، مشهور به: «ابن ابی الحدید» متولّد 586 ه'. و متوفّای 655 ه'. در کتاب گرانقدر «شرح نهج البلاغه» در دهها مورد از حضرت بقیّت الله - ارواحنا فداه - سخن گفته، از جمله حدیثی را از امیرمؤمنان - (علیه السلام) - روایت کرده که در وصف آن حضرت می فرماید:
«أَجْلَی الْجَبینِ، أَقْنَی الْأَنْفِ، ضَخْمُ الْبَطْنِ، أَزْیَلُ الْفَخِذَیْنِ، أَبْلَجُ الثَّنایا، بِفَخِذِهِ الْأَیْمَنِ شامَهٌ»:
«پیشانی باز، دماغ باریک، سینه ای ستبر، پاهائی گشاد و دندانهائی برّاق دارد، و در ران راستش خالی هست»(111).
ابن ابی الحدید یکبار دیگر این حدیث را در میان احادیث منتخب خودش - که به عنوان استدراک بر سیّد رضی گرد آورده - نقل می کند، جز این که «ارْبَل» به جای «اَزْیَل» و «اَفْلَج» به جای «اَبْلَج» ضبط کرده، که از نظر معنی فرق نمی کند(112).
حدیث بیست و یکم:
حافظ، ابو محمّد، عبدالعظیم بن عبد القوی منذری شافعی، متولّد 581 ه'. و متوفّای 656 ه'. سنن ابی داود را با معالم السّنن خطابی تلخیص کرده و آن را «المجتبی» نام نهاده است. این کتاب با تعلیقات «ابن قیّم جوزیه» تحت عنوان: «مختصر سنن ابی داود» انتشار یافته است.
منذری در این کتاب فصلی را به احادیث حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیثی را نقل کرده، از آن جمله است حدیث زیر، که آن را با سند صحیح از رسول اکرم - صلّی الله علیه وآله - روایت نموده است:
«اَلْمَهْدِیُّ مِنّی، أَجْلَی الْجَبْهَهِ، أَقْنَی الْأَنْفِ، یَمْلاُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلماً، یَمْلِکُ سَبْعَ سِنینَ»:
«مهدی از تبار منست، پیشانی گشاده و بینی کشیده دارد، زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده باشد، هفت سال فرمانروائی کند»(113).
* * *
حدیث بیست و دوم:
مفسّر کم نظیر، ابو عبد الله، محمّد بن احمد بن ابی بکر قرطبی، متوفّای 671 ه'. صاحب تفسیر پر ارج قرطبی، در کتاب «تذکره» اش بابی را به حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، و احادیث فراوانی در این رابطه گرد آورده است، از آن جمله حدیثی را با سلسه اسناد خود از امام محمّد باقر (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
«اِنَّ لِمَهْدِیِّنا آیَتَیْنِ لَمْ یَکُونا مُنْذُ خَلَقَ الله السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، یَنْکَسِفُ الْقَمَرُ لِأَوَّلِ لَیْلَهٍ مِنْ رَمَضانَ،وَ تَنْکَسِفُ الشَّمْسُ فیِ النِّصْفِ مِنْهُ»:
«برای مهدی ما دو نشانه است که از آغاز خلقت آسمانها و زمین هرگز چنین چیزی روی نداده است:
1 - ماه در شب اوّل ماه رمضان گرفته می شود.
2 - خورشید در روز نیمه ماه رمضان گرفته می شود»(114).
بر طبق ضوابط علم هیئت چنین چیزی هرگز روی نمی دهد ولی در حدیث تصریح شده که این یک استثنا در جهان آفرینش است(115).
حدیث بیست و سوم:
محدّث عالی مقام، محبّ الدّین، احمد بن عبد الله بن محمّد طبری، متولّد 615 ه'. و متوفّای 694 ه'. در کتاب پر ارج: «ذَخائرُ العُقبی» بخشی را به احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و احادیث ارزشمندی در این رابطه نقل کرده است، از جمله حدیثی است که رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - در بستر مرگ به عنوان تسلّی برای حضرت زهرا - سلام الله علیها - بیان فرموده است:
در لحظاتی که رسول خدا جان می سپرد، صدای حضرت فاطمه - سلام الله علیها - به گریه بلند شد، پیامبر اکرم دیدگان خود را گشود و به سوی حضرت فاطمه نگریست و فرمود: «حبیبه ام فاطمه، چرا گریه می کنی؟» عرض کرد: «می ترسم بعد از شما تباهی رخ دهد» فرمود:
«یا حَبیبَتی أَما عَلِمْتِ اَنَّ الله اِطَّلَعَ عَلی أَهْلِ الْأَرْضِ اطِّلاعَهً، فَاخْتارَ مِنْها اَباکِ، فَبَعَثَهُ بِرِسالَتِهِ، ثُمَّ اطَّلَعَ اطِّلاعَهً، فَاخْتارَ مِنْها بَعْلَکِ، وَ أَوْحی اِلَیَّ اَنْ اُنْکِحَکِ اِیّاهُ.
یا فاطِمَهُ وَ نَحْنُ اَهْلُ بَیْتٍ، قَدْ اَعْطاناَ الله سَبْعَ خِصالٍ لَمْ یُعْطَ اَحَدٌ قَبْلَنا، وَ لا یُعْطی اَحَدٌ بَعْدَنا، اَنَا خاتَمُ النَّبِیّینَ وَ اَکْرَمُهُمْ عَلَی الله وَ اَحَبُّ الْمَخْلُوقینَ اِلَی الله عَزَّوَجَلَّ وَ اَنَا اَبُوکِ، وَ وَصِیّی خَیْرُ الأَوصِیاءِ وَ اَحَبُّهُمْ اِلَی الله عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ بَعْلُکِ، وَ شَهیدُنا خَیْرُ الشُّهَداءِ وَ اَحَبُّهُمْ اِلَی الله عَزَّوَجَلَّ، وَ هُوَ حَمْزَهُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، عَمُّ اَبیکِ وَ عَمُّ بَعْلِکِ، وَ مِنّا مَنْ لَهُ جَناحانِ اَخْضَرانِ یَطیرُ بِهما فیِ الْجَنَّهِ حَیْثُ یَشاءُ مَعَ الْمَلائِکَهِ، وَ هُوَ ابُنُ عَمِّ اَبیکِ وَ اَخُو بَعْلِکِ، وَ مِنّا سِبطا هذِهِ الْاُمَّهِ وَ هُما اِبْناکِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ هُما سَیِّدا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ، وَ اَبُوهُما - وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ - خَیْرٌ مِنْهُما.
یا فاطِمَهُ وَ الَّذی بَعَثَنی بِالْحَقِّ اِنَّ مِنْهُما مَهْدِیُّ هذِهِ الْاُمَّهِ، اِذا صارَتِ الدُّنْیا هَرْجاً وَ مَرْجاً، وَ تَظاهَرَتِ الْفِتَنُ، وَ تَقَطَّعَتِ السُّبُلُ، وَ اَغارَ بَعْضُهُمْ عَلی بَعْضٍ، فَلا کَبیرَ یَرْحَمُ صَغیراً وَلا صَغیرَ یُوَقِّرُ کَبیراً، فَیَبْعَثُ الله عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ ذلِکَ مَنْ یَفْتَحُ حُصُونَ الضَّلالَهِ وَ قُلُوباً غُلْفاً، یَقُومُ بِالدّینِ فی آخِرِ الزَّمانِ، کَما قُمْتُ بِهِ فی اَوَّلِ الزَّمانِ، وَ یَمْلَاءُ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مَلِئَتْ جَوْراً»:
«ای ناز دانه من، مگر نمی دانی که خداوند متعال توجّهی به روی زمین فرمود و پدرت را از میان اهل زمین برگزید و او را به رسالت برانگیخت. یکبار دیگر توجّهی نمود و همسرت را برگزید، و به من وحی فرمود که ترا به ازدواج او در آورم.
ای فاطمه، ما خاندانی هستیم که خداوند به ما هفت امتیاز داده، که پیش از ما به کسی داده نشده، و بعد از ما به کسی داده نخواهد شد:
1 - من خاتم پیامبران و گرامی ترین آنان در نزد خداوند و محبوبترین مخلوقات در پیشگاه خداوند هستم، و من پدر تو می باشم.
2 - جانشین من برترین اوصیا و گرامی ترین آنان در پیشگاه خداوند است، و او همسر تست.
3 - شهید ما بهترین شهیدان و گرامی ترین آنان در نزد پروردگار است، و او حمزه بن عبدالمطلب است، که عموی پدرت و عموی همسرت می باشد.
4 - کسی که دو بال سبز دارد و با آن بالها در بهشت به هر کجا که بخواهد با فرشتگان پرواز می کند، از ماست، و او پسر عموی پدرت و برادر همسرت می باشد.
5 و 6 - دو سبط امّت از ماست، و آنها دو فرزند تو: حسن و حسین می باشند که سرور جوانان بهشتی هستند، سوگند به خدائی که مرا به حق برانگیخت، پدرشان از آنها برتر است.
7 - ای فاطمه - سوگند به خداوندی که مرا به حق برانگیخت - مهدی این امّت نیز از تبار آن دو فرزند تست.
هنگامی که دنیا هرج و مرج شود، فتنه ها روی آورد، راهها ناامن شود، گروهی بر گروه دیگر شبیخون زنند، دیگر بزرگترها بر کوچکترها ترحّم نکنند و کوچکترها بر بزرگترها وقعی ننهند، خداوند در چنین زمانی از تبار آنها کسی را برمی انگیزد که قلعه های ظلالت را بگشاید و دلهای مهر شده را باز گشائی نماید. او در آخر الزّمان پرچم دین را برافرازد، آن چنانکه من در این زمان برافراشتم. و زمین را پر از عدالت نماید، آن چنانکه پر از ستم شده باشد»(116).
حدیث بیست و چهارم:
محدّث بزگوار، شیخ الاسلام، ابراهیم بن محمّد بن مؤیّد بن حمویه جوینی، متولّد 644 ه'. و متوفّای 722 ه'. در کتاب کم نظیر «فرائد السّمطین» چندین فصل را به حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - اختصاص داده، و احادیث فراوانی را با سلسه اسنادش روایت کرده است، از جمله حدیث شریف زیر، که آن را ابن عبّاس از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده است:
«أَنَا وَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ، وَ تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ، مُطَهَّرُونَ مَعْصُومُونَ»:
«من، علی، حسن، حسین، و نه تن از اولاد حسین، همه پاک و پاکیزه و معصوم هستیم»(117).
عصمت چهارده معصوم از نظر شیعیان قطعی و تردید ناپذیر است، و از نظر اهل سنّت نیز حدیث فوق یکی از دلائل عصمت معصومین (علیهم السلام) می باشد. در ذیل حدیث هفدهم نیز به این نکته اشاره ای داشتیم.
* * *
حدیث بیست و پنجم:
محدّث جلیل القدر، ولی الدّین، محمّد بن عبد الله عمری، مشهور به «خطیب تبریزی»، متوفّای 741 ه'. در کتاب «مشکاه المصابیح» از ابو سعید خدری روایت می کند که گفت:
«ذَکَرَ رسُولُ الله - صلّی الله علیه و آله - بَلاءً یُصیبُ هذِهِ الْأُمَّهَ، حَتّی لا یَجِدَ الرَّجُلُ مَلْجَأً یَلْجَاُ اِلَیْهِ مِنَ الظُّلْمِ، فَیَبْعَثُ الله رَجُلاً مِنْ عِتْرَتی وَ اَهْلِ بَیْتی، فَیَمْلا بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً، یَرْضی عَنْهُ ساکِنُ السَّماءِ وَ ساکِنُ الْاَرْضِ، لا تَدَعُ السَّماءُمِنْ قَطْرِها شَیْئاً اِلاَّ صَبَّتْهُ مِدْراراً، وَ لا تَدَعُ الْأَرْضُ مِنْ نَباتِها شَیْئاً اِلاَّ اَخْرَجَتْهُ، حَتّی یَتَمَنَّی الْأَحْیاءُ الْأَمْواتَ»:
«رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - از بلای جانکاهی سخن گفت که دامنگیر این امّت شود و مردم پناهگاهی پیدا نکنند که از ستم به آن پناه ببرند، آنگاه خداوند مردی را از تبار من می فرستد که زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده باشد. اهل آسمان و زمین از او خشنود باشند، آسمان همه باران رحمتش را سیل آسا بریزد، زمین همه گیاهانش را برویاند، تا جائی که زندگان مرده های خود را آرزو کنند»(118).
حدیث بیست و ششم:
محدّث شهیر، ابو عبد الله محمّد بن ابی بکر حنبلی، مشهور به «ابن قیّم جوزیه» متولّد 691 ه'. و متوفّای 751 ه'. از شاگردان ابن تیمیّه، و از پایه گذاران وهابیّت، علاوه بر رساله مستقلی که پیرامون حضرت ولی عصر - عجّل الله فرجه - تألیف کرده، در کتاب «المنار المنیف» نیز فصلی را به بررسی احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و بر تواتر احادیث حضرت مهدی تأکید می کند و می گوید: «از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - احادیث مربوط به حضرت مهدی، و اینکه او پیشوای امّت می باشد و عیسی پشت سرش نماز می خواند، به طور متواتر و مستفیض رسیده است»(119).
از احادیثی که ابن قیّم نقل کرده حدیث زیر است:
«یَنْزِلُ عیسیَ بْنُ مَرْیَمَ، فَیَقُولُ أَمیرُهُمُ الْمَهْدِیُّ: تَعالَ صَلِّ بِنا، فَیَقُولُ لا، اِنَّ بَعْضَهُمْ اَمیرُ بَعْضٍ، تَکْرِمَهُ الله لِهذِهِ الْاُمَّهِ»:
«حضرت عیسی (علیه السلام) فرود آید، فرمانده مسلمانان حضرت مهدی (علیه السلام) به او می فرماید: بیا برای ما نماز را اقامه کن، حضرت عیسی می فرماید، نخیر، بلکه برخی از این امّت امیر برخی دیگر است، و این از عطایای پروردگار است بر این امّت».
حدیث بیست و هفتم:
محّدث و مورّخ شهیر، ابوالفدا، عمادالدّین، اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعی، مشهور به: «ابن کثیر» متولّد 700 ه'. و متوفّای 774 ه'. از شاگردان ابن تیمیّه و از پیشوایان وهّابی ها، و از دشمنان شناخته شده تشیّع، در کتاب: «النّهایه» فصلی را به بررسی احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده و به صحّت تعدادی از آنها اعتراف کرده، که یکی از آنها حدیث زیر است:
«اِنَّ فی اُمَّتی الْمَهْدِیَّ، یَخْرُجُ یَعیشُ خَمْساً اَوْ سَبْعاً اَوْ تِسْعاً، [زیدٌ الشّاکّ] فَیَجییء اِلَیهِ الرَّجُلُ فَیَقُولُ: یامَهْدِیُّ اَعْطِنی، اَعطِنی، فَیَحْثی لَهُ فی ثَوْبِهِ ماَ اسْتَطاعَ اَنْ یَحْمِلَهُ»:
«در امّت من مهدی ظاهر می شود و 5 یا 7 و یا 9 سال زندگی می کندتردید از زید است هنگامی که شخصی به او بگوید: ای مهدی به من عطا کن، مشت مشت در میان لباس او می ریزد آن قدر که بتواند حمل کند»(120).
حدیث بیست و هشتم:
حافظ، ابوالحسن، نورالدّین، علی بن ابی بکر بن سلیمان هیثمی شافعی، متولّد 735 ه'. و متوفّای 807 ه'. در کتاب ارزشمند «مجمع الزَّوائد» در فصل احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده است:
«یَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ اُمَّتی یَقُولُ بِسُنَّتی، یُنَزِّلُ الله - عَزَّ وَجَلَّ - لَهُ الْقَطْرَ مِنَ السَّماءِ، وَ یُنْبِتُ الله لَهُ الْأَرْضَ مِنْ بَرَکَتِها، تُمْلَأُ الْأَرْضُ مِنْهُ قِسْطاً وَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً، یَعْمَلُ عَلی هذِهِ سَبْعَ سِنینَ، وَ یَنْزِلُ بَیْتَ المَقْدِسِ»:
مردی در میان امّت من ظاهر می شود که سنّت مرا بیان می کند، خداوند متعال به جهت او باران را از آسمان فرو می فرستد، و به خاطر او برکات زمین را می رویاند، زمین به وسیله او پر از عدل و داد شود، آن چنانکه پر از جور و ستم شده است. او هفت سال برای این امّت تلاش می کند، و در بیت المقدس فرود می آید»(121).
هیثمی در کتاب دیگرش: «مَوارِدُ الظَّمْآن» نیز فصلی را به احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده است(122).
حدیث بیست و نهم:
محّدث و مورّخ شهیر، ابوعبد الله شمس الدّین محمّد بن احمد بن عثمان بن قایماز، مشهور به «ذهبی» صاحب تاریخ اسلام، میزان اعتدال، و دیگر کتب ارزنده، در کتاب «تلخیص مستدرک» که در ذیل مستدرک حاکم چاپ شده، در بخش «فتن و ملاحم» احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را گرد آورده، از جمله حدیث زیر را از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده است:
«یَخْرُجُ فی آخِرِ اُمَّتی اَلْمَهْدِیُّ، یَسْقیهِ الله الْغَیْثَ، وَ تُخْرِجُ الْأَرْضُ نَباتَها، وَ یُعْطیِ الْمالَ صِحاحاً، وَ تَکْثُرُ الْماشِیَهُ، وَ تَعْظُمُ الْاُمَّهُ، یَعیشُ سَبْعاً اَوْثَمانِیاً»:
«در پایان امّت من مهدی - (علیه السلام) - ظاهر می شود، خداوند او را از باران سیراب می فرماید، زمین گیاهانش را می رویاند، او مال را به طور مساوی عطا می فرماید، دام در عصر او فراوان می شود، امّت اسلامی عظمت و شکوه پیدا می کند، او هفت و یا هشت سال زندگی می کند»(123).
ذهبی بر صحّت این حدیث تأکید کرده است.
* * *
حدیث سی ام:
فقیه و مورّخ، نورالدّین، علی بن محمّد بن احمد، مشهور به «ابن صبّاغ مالکی» متولّد 784 ه'. ومتوفّای 855 ه'. درکتاب «الفصول المهمّه» از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که فرمود:
«یُنادی بِاسْمِ الْقائِمِ فی لَیْلَهِ [ثَلاثٍ وَ عِشْرینَ، وَ یَقُومُ فی یَوْمِ] عاشُوراءَ، وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذی قُتِلَ فیهِ الْحُسَیْنُ، وَ لَکَأَنّی بِهِ فی یَوْمِ السَّبْتِ الْعاشِرِ مِنَ الْمُحَرَّمِ، قائِماً بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ، جَبْرَئیلُ (علیه السلام) عَنْ یَمینِهِ، یُنادی: «اَلْبَیْعَهُ للَّهِ»، فَتَصیرُ اِلَیْهِ شیعَتُهُ مِنْ اَطْرافِ الْأَرضِ، تُطْوی لَهُمْ طَیّآً، حَتیَّ یُبا یعُوهُ، فَیَمْلاُ الله بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً کَما مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً»:
«به نام قائم - (علیه السلام) - در شب بیست و سوم (رمضان) ندا می شود، و روز عاشورا قیام می کند، و آن روزی است که امام حسین (علیه السلام) در آن به شهادت رسیده است، گوئی او را در روز شنبه دهم محّرم به چشم خود می بینم که در میان رکن و مقام ایستاده، جبرئیل در طرف راست او فریاد می زند: «بیعت برای خدا» پس شیعیانش از اطراف زمین با طیّ الأرض گرد آیند و با او بیعت کنند، پس خداوند به دست او زمین را پر از عدالت کند، چنانکه با ظلم و ستم پرشده است»(124).
حدیث سی و یکم:
علاّمه، ابوالمواهب، عبدالوهّاب بن احمد بن علی شافعی شاذلی، مشهور به «شعرانی» متولّد 898 ه'. و متوفّای 973 ه'. در کتاب ارزشمند «الیواقیت و الجواهر» آورده است که:
«لا تَقُوُم السّاعَهُ حَتَّی تطْلُعَ الشَّمْسُ مِنْ مَغْرِبِها، فَاِذا طَلَعَتْ وَرَآهَا النَّاسُ آمَنُوا اَجْمَعُونَ، حینَ: ﴿لا یَنْفَعُ نَفْساً ایمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ﴾ [انعام: 158]»:
«قیامت بر پا نمی شود جز هنگامی که خورشید از مغرب طلوع کند، در آن هنگام همه ایمان آورند، ولی دیگر دیر شده، آن هنگام ایمان آوردن سودی ندارد برای کسی که پیش از آن ایمان نیاورده»(125).
و در احادیث فراوانی تأکید شده که بعد از قیام جهانی حضرت مهدی دیگر ایمان آوردن سودی ندارد. و از علی (علیه السلام) روایت شده که «مهدی همان خورشیدی است که از مغرب طلوع می کند»(126).
حدیث سی و دوم:
شیخ الاسلام، ابو العبّاس، احمد بن محمّد بن علی بن حجر، مشهور به: «ابن حجر هیتمی» متولّد 909 ه'. و متوفّای 974 ه'. علاوه بر کتاب: «القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر» در کتاب «الفتاوی الحدیثیّه» فصلی را به احادیث حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، در آنجا از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که فرمود:
«یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ بِمَکَّهَ عِنْدَ الْعِشاءِ، مَعَهُ رایَهُ رَسُولِ الله - صلّی الله علیه و آله - وَ قَمیصُهُ وَسَیْفُهُ وَ عَلاماتٌ وَ نُورٌ وَ بَیانٌ، فَاِذا صَلَّی الْعِشاءَ خَطَبَ خُطْبَهً بِأَعْلی صَوتِهِ... فَیَظْهَرُ فی ثَلاثِمِائَهٍ وَ ثَلاثَهَ عَشَرَ رَجُلاً - عَدَدَ اَهْلِ بَدْرٍ - عَلی غَیْرِ میعادٍ، رُهْبانٌ بِاللَّیلِ، اُسْدٌ بِالنَّهارِ، فَیَفْتَحُ الله لَهُ اَرْضَ الْحِجْرِ، وَ یَسْتَخْرِجُ مَنْ کانَ فیِ السِّجْنِ مِنْ بَنی هاشِمَ، وَ تَنْزِلُ الرَّایاتُ السُّودُ بِالْکُوفَهِ، فَیُبْعَثُ بِالْبَعْثِ اِلیَ الْمَهْدِیِّ، وَ یَبْعَثُ الْمَهْدِیُّ جُنُودَهُ اِلیَ الْافاقِ، وَ یُمیتُ الْجَوْرَ وَ اَهْلَهُ، وَ تَسْتَقیمُ لَهُ الْبُلْدانُ، وَ یَفْتَحُ الله عَلی یَدَیْهِ الْقُسْطَنْطَنِیَّهَ»:
«حضرت مهدی (علیه السلام) به هنگام نماز عشا در مکّه معظّمه ظاهر می شود، در حالی که پرچم، پیراهن و شمشیر رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - همراه اوست، او با نشانه ها، با چهره ای نورانی و بیانی رسا ظاهر می شود، خطبه ای با صدای بسیار بلند ایراد می کند، آنگاه در میان 313 نفر از اصحابش - به تعداد اهل بدر - بدون وعده قبلی ظاهر می شود. اصحابی که راهبان شب و شیران روزند، خدواند متعال دژهای مستحکم را به دست او می گشاید، او زندانیهای بنی هاشم را رها می سازد، پرچمهای سیاه در کوفه فرود می آیند و سپاهیان را به محضر حضرت مهدی (علیه السلام) گسیل می دارند، آنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) لشکریانش را به اطراف و اکناف جهان می فرستد، ستم و ستمگر را ریشه کن می سازد، همه کشورها در اختیار او قرار می گیرد، و خداوند قسطنطنیّه - استانبول - را به دست او فتح می کند»(127).
ابن حجر در کتاب «الصّواعق المحرقه» نیز فصلی را به احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده، بر صحّت و تواتر احادیث وارده در این رابطه تأکید می کند(128).
* * *
حدیث سی و سوم:
محّدث والاقدر، علاءالدّین، علی بن حسام الدّین برهان فوری، مشهور به «متّقی هندی» متولّد 885 ه'. و متوفّای 975 ه'. علاوه بر کتابهای: «البرهان» و «تلخیص البیان» در کتاب پرارج «کنزالعّمال» نیز فصلی به احادیث حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی را در این رابطه روایت کرده، از جمله حدیثی که رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - می فرماید:
«کَیْفَ تَهْلِکُ اُمَّهٌ أَنَا فی أَوَّلِها وَ عیسَی بْنُ مَرْیَمَ فی آخِرِها وَالْمَهْدِیُّ مِنْ اَهْلِ بَیْتی فی وَسَطِها»:
«چگونه هلاک می شود امّتی که من در سرآغاز آن، حضرت عیسی (علیه السلام) در پایان آن، و مهدی از اهلبیت من در میان آن است»(129).
متّقی این حدیث را در کتاب «البرهان» نیز آورده است(130).
ابن حجر بعد از نقل این حدیث می گوید: مقصود از «وسط» پیش از آخر است، نه وسط حقیقی(131).
حدیث سی و چهارم:
محدّث شهیر، علی بن سلطان محمّد هروی، مشهور به: «ملاّ علی قاری» متوفّای 1014 ه'. علاوه بر کتاب: «المشرب الوردی فی اخبار المهدی» در کتاب «مرقاه المفاتیح» نیز فصلی را به اخبار حضرت بقیّه الله - روحی و ارواح العالمین له الفداء - اختصاص داده و احادیث فراوانی را نقل و شرح کرده، از جمله حدیث زیر را از طریق امّ سلمه از رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - روایت کرده که فرمود:
«یَکُونُ اِخْتِلافٌ عِنْدَ مَوْتِ خَلیفَهٍ، فَیَخْرُجُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَهِ هارِباً اِلی مَکَّهَ، فَیَأْتیهِ ناسٌ مِنْ أَهْلِ مَکَّهَ، فَیُخْرِجُونَهُ وَ هُوَ کارِهٌ، فَیُبا یِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ، وَ یُبْعَثُ اِلَیْهِ بَعْثٌ مِنَ الشّامِ، فَیُخْسَفُ بِهِمْ بِالْبَیْداءِ، بَیْنَ مَکَّهَ وَ الْمَدینَهِ، فَاِذا رَأیَ النّاسُ ذلِکَ، أَتاهُ اَبْدالُ الشّامِ وَ عَصائِبُ أَهْلِ الْعِراقِ، فَیُبایِعُونَهُ.
ثُمَّ یَنْشَأُ رَجُلٌ مِنْ قُرَیْشٍ، أَخْوالُهُ کَلْبٌ، فَیَبْعَثُ اِلَیْهِمْ بَعْثاً، فَیَظْهَروُنَ عَلَیْهمْ، وَ ذلِکَ بَعْثُ کَلْبٍ.
وَ یَعْمَلُ فیِ النّاسِ بِسُنَّهِ نَبِیِّهِمْ، وَ یُلْقیِ الْاِسْلامُ بِجِرانِهِ فیِ الْأَرْضِ، فَیَلْبَثُ سَبْعَ سِنینَ، ثُمَّ یُتَوَفّی وَ یُصَلّی عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ»:
«مردی از اهل مدینه به سوی مکّه پناه می برد، جمعی از اهل مکّه آهنگ او را می کنند و در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، در حالی که او اکراه دارد.
لشکری از شام به سوی او گسیل می شود، در سرزمین بیدا - میان مکّه و مدینه - در زمین فرو می روند. چون مردم این واقعه را مشاهده کنند، ابدال شام و اخیار عراق به سویش می شتابند و با او بیعت می نمایند.
آنگاه یک نفر قرشی که مادرش از قبیله کلب است خروج می کند، و لشکری به طرف او گسیل می دارد، که از قبیله کلب هستند، و سپاهیان - حضرت مهدی - بر آنها پیروز می شوند.
او در میان مردم به سیره پیامبرشان عمل می کند، پس همه احکام اسلام پیاده می شود، هفت سال حکومت می کند، آنگاه رحلت می کند و مسلمانان بر پیکرش نماز می خوانند»(132).
در روایات اهلبیت (علیهم السلام) تأکید شده که امام حسین (علیه السلام) رجعت می کند و آن حضرت را تجهیز می کند و به خاک می سپارد(133).
* * *
حدیث سی و پنجم:
مورّخ مشهور، ابوالعبّاس، احمد بن یوسف بن احمد قَرَمانی، متولّد 939 ه'. و متوفّای 1019 ه'. در کتاب معروف خود: «اَخبار الدُّوَل و آثار الاُوَل» فصلی را به تاریخ حضرت بقیّت الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، و احادیثی را در این رابطه آورده، از جمله از عبدالکریم نخعی نقل می کند که گفت:
به خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: حضرت قائم (علیه السلام) چند سال فرمانروائی می کند؟ فرمود:
«سَبْعَ سِنینَ، تَطُولُ لَهُ اْلأَیَّامُ وَ الَّلیالی، حَتَّی تَکُونَ السَّنَهُ مِنْ سِنینِهِ بِمِقْدارِ عَشْرِسِنینَ، فَیَکُونُ مُدَّهُ مُلْکِهِ سَبْعینَ سَنَهً مِنْ سِنینِکُمْ»:
«هفت سال، ولی روزها و شبها طولانی می شود و یکسال در عصر او برابر ده سال می گردد، پس مدّت حکومت او با سالهای شما معادل هفتاد سال می شود»(134).
در برخی روایت مدّت حکومت آن حضرت چهل سال آمده است، که بر اساس روایت فوق معادل چهارصد سال می شود(135).
حدیث سی و ششم:
محدّث شهیر، عبدالرّؤف بن تاج العارفین حدّادی، مشهور به «محمّد مناوی» متولّد 952 ه'. و متوفّای 1031 ه'. در کتاب پر ارج «فیضُ القدیر» احادیث فراوانی را در مورد حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - آورده، که از آن جمله است حدیث زیر:
«لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیا اِلاَّ یَوْمٌ لَطَوَّلَهُ الله، حَتَّی یَمْلِکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتی، یَمْلِکُ جَبَلَ الدَّیْلَمِ وَالْقُسْطَنْطَنیَّهَ»:
«اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی گرداند که در آن مردی از اهلبیت من به حکومت برسد، بر کوه های دیلم و قسطنطنیّه فرمان روائی کند»(136).
کوه های دیلم: ارتفاعات سیاهکل - در نواحی لاهیجان - می باشد و شاید به همین مناسبت بود که در قدیم همه گیلان را دیلم می گفتند، و نام قصبه و بندری در استان بوشهر است.
قسطنطنیّه: استانبول امروزی است.
حدیث سی و هفتم:
مفسّر و محدّث جلیل القدر، محمّد بن رسول حسنی شهرزوری، مشهور به: «محمّد برزنجی»متولّد 1040 ه'. و متوفّای 1103 ه'. صاحب کتاب پر ارج «بغیه الطّالب لإیمان أبی طالب» در کتاب ارزشمند «الإشاعه» بخش مهمّی را به احادیث حضرت بقیه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی را نقل کرده، از جمله روایت زیر را از امیرمؤمنان (علیه السلام) آورده است که فرمود:
«اِذا نادی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ أَنَّ الْحَقَّ فی آلِ مُحَمَّدٍ، فَعِنْدَ ذلِکَ یَظْهَرُ الْمَهْدِیُّ عَلی اَفْواهِ النَّاسِ، وَ یُشْرَبُونَ حُبَّهُ، وَلا یَکُونُ لَهُمْ ذِکْرٌ غَیْرَهُ»:
«هنگامی که منادی آسمانی ندا می کند که: حق با آل محمّد - صلوات الله علیهم - می باشد، نام حضرت مهدی (علیه السلام) بر سرِ زبانها می افتد و دلها مالامال از محبت او شود، دیگر مردم را کاری جز عشق بازی با یاد او و نام او نباشد»(137).
حدیث سی و هشتم:
محدّث و مورّخ شهیر، ابوالعون، شمس الدّین، محمّد بن احمد حنبلی نابلسی، مشهور به: «محمّد سفارینی» متولّد 1114 ه'. و متوفّای 1188 ه'. احادیث فراوانی را در کتاب «لوائح الأنوار البهیّه» پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) آورده، از جمله حدیث زیر است:
«لا تُحْشَرُ اُمَّتی حَتّی یَخْرُجَ الْمَهْدِیُّ، یَمُدُّهُ الله بِثَلاثَهِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ، وَ یَخْرُجُ اِلَیْهِ الْأَبْدالُ مِنَ الشّامِ، وَ النُّجَباءُ مِنْ مِصْرَ، وَ عَصائِبُ اَهْلِ الشَّرْقِ، حَتّی یَأتُوا مَکَّهَ، فَیُبایَعُ لَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقامِ، ثُمَّ یَتَوَجَّهُ اِلیَ الشّامِ وَ جِبْریلُ عَلی مُقَدِّمَتِهِ، وَ میکائیلُ عَلی یَسارِهِ، وَ مَعَهُ اَهْلُ الْکَهْفِ اَعْوانٌ لَهُ، فَیَفْرَحُ بِهِ اَهْلُ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیْرُ وَ الْوَحْشُ وَ الْحیتانُ فیِ الْبَحْرِ، وَ تَزیدُ الْمِیاهُ وَ تَمْتَدُّ الْأَنْهارُ، وَ تُضْعِفُ الْأَرْضُ اُکُلَها، فَیَقْدُمُ اِلیَ الشّامِ، فَیَأْخُذُ السُّفیانِیَّ، فَیُذْبَحُ تَحْتَ الشَّجَرَهِ الَّتی أَغْصانُها اِلی بُحَیْرَهِ طَبَرِیَّه»:
«امّت من وارد محشر نمی شود تا مهدی (علیه السلام) ظهور کند، خداوند او را با سه هزار فرشته یاری می کند. ابدال شام، نجیبان مصر و برگزیدگان خاور زمین همراه او خروج می کنند. همگی در مکّه گرد می آیند، و در میان رکن و مقام با او بیعت می نمایند، آنگاه به سوی شام عزیمت می نمایند، در حالی که جبرئیل پیشاپیش آن حضرت، میکائیل طرف چپ او، و اصحاب کهف در حضور آن حضرت و یاوران وی باشند.
اهل آسمان و زمین از ظهور او خرسند باشند، پرندگان هوا، درندگان صحرا و ماهیان دریا شادمانی کنند.
آبها فراوان شود، رودخانه ها گسترش یابند، زمین میوه هایش را افزایش دهد.
آنگاه وارد شام شود و سفیانی را دستگیر کند، و در کنار دریاچه طبریّه، در زیر درختی که شاخه هایش بر فراز دریا گسترده است او را سر می برند»(138).
حدیث سی و نهم:
دانشمند معروف، ابوعرفان، محمّد بن علی صبّان مصری، متوفّای 1206 ه'. درکتاب پر ارج «إسعاف الرّاغبین» فصلی را به احادیث حضرت ولی عصر - ارواحنا فداه - اختصاص داده، احادیث فراوانی را در این رابطه گرد آورده، از جمله از رسول گرامی اسلام روایت نموده که فرمود:
«الْمَهْدِیُّ مِنْ وُلْدی، وَجْهُهُ کَالْکَوْکَبِ الدُّرِّیِّ، اَلَّلوْنُ لَوْنٌ عَرَبِیٌّ، وَالْجِسْمُ جِسْمٌ اِسْرائیلِیٌّ، یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلاً، کَما مُلِئَتْ جَوْراً، یَرْضی لِخِلافَتِهِ اَهْلُ السَّماءِ وَ أَهْلُ الْأَرْضِ»:
«مهدی از تبار منست، چهره اش همانند ستاره ای فروزان، سیمایش سیمای عربی، و هیکلش چون هیکل اسرائیلی است [یعنی: قامتش بلند و رشید] زمین را پر از عدل و داد کند، آن چنانکه پر از ستم شده باشد. اهل آسمان و زمین از خلافتش دلشاد می شوند»(139).
حدیث چهلم:
حافظ، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفّای 1294 ه' در کتاب ارزشمند «ینابیع المودّه» فصلی را به حضرت بقیّه الله - ارواحنا فداه - اختصاص داده، و صدها حدیث معتبر در این رابطه روایت کرده است، از جمله حدیثی است که از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند:
جابر می گوید: به حضرت رسول اکرم - صلّی الله علیه و آله - گفتم: آیا پیروان حضرت مهدی (علیه السلام) در عصر غیبت از وجودش بهره مند می شوند؟ فرمود:
«وَالَّذی بَعَثَنی بِالْحَّقِ نَبِیّاً، اِنَّهُمْ یَسْتَضیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوِلایَتِهِ فی غَیْبَتِهِ، کَانْتِفاعِ النَّاسِ بالشَّمْسِ اِذا سَتَرَها سَحابٌ، یا جابِرُ هذا مِنْ مَکْنُونِ سِرِّ الله وَ مَخْزُونِ عِلْمِهِ، فَاکْتُمْهُ اِلاَّ عَنْ اَهْلِهِ».
«سوگند به خدائی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، آنان در زمان غیبت از نور او کسب نور می کنند و از ولایتش بهره مند می شوند، آن چنانکه مردم از خورشید بهره می برند، هنگامی که در پشت ابر نهان باشد. ای جابر این از اسرار پنهان و از علوم غیبی پروردگار است، آن را مخفی بدار، جز از اهلش»(140).

منابع و مآخذ

1 - اثبات الهداه، شیخ حرّ عاملی، متوفّای 1104 ه'. چاپ 1399 ه'. قم.
2 - اثبات الوصیّه، علی بن حسین مسعودی، متوفّای 349 ه'. چاپ نجف.
3 - اخبار الدّول، احمد بن یوسف دمشقی قرمانی، متوفّای 1019 ه'. چاپ قاهره.
4 - ارشاد شیخ مفید، محمّد بن محمّد بن نُعمان، متوفّای 413 ه'. چاپ 1399 ه'. بیروت.
5 - اُسد الغابه، ابو الحسن عزّ الدّین علی بن محمّد، ابن أثیر، متوفّای 630 ه'. چاپ 1285 ه'. قاهره.
6 - إسعاف الرّاغبین، محمّد، ابن صبان مصری شافعی، متوفّای 1406 ه'. در حاشیه نور الأبصار.
7 - الإشاعه لأشراط السّاعه، محمّد بن رسول برزنجی، متوفّای 1103 ه'. چاپ 1370 ه'.
8 - اصول کافی، محمّد بن یعقوب کلینی، متوفّای 329 ه'. چاپ بیروت.
9 - إعلام الوری، امین الاسلام، ابوعلی، فضل بن حسن طبرسی، از علمای قرن ششم، چاپ 1399 ه'. بیروت.
10 - أعیان الشّیعه، سید محسن جبل عاملی، متوفّای 1371 ه'. چاپ لبنان.
11 - الزام النّاصب، شیخ علی یزدی، متوفّای 1343 ه'. چاپ 1397 ه'. بیروت.
12 - امالی شیخ صدوق، متوفّای 381 ه'. چاپ 1400 ه'. بیروت.
13 - الامام الجواد من المهد الی اللّحد، سید کاظم قزوینی، چاپ سوم 1414 ه'. قم.
14 - الامام المهدی من المهد الی الظّهور، سیّد کاظم قزوینی، چاپ 1405 ه'. بیروت.
15 - انجیل - عهدین - چاپ انجمن پخش کتب مقدّسه 1969 م. لندن.
16 - بحار الأنوار، علاّمه مجلسی، متوفّای 1100 ه'. چاپ 110 جلدی، تهران.
17 - البدء و التّاریخ، ابوزید، احمد بن سهل بلخی، متوفّای 322 ه'. چاپ 1899 م. پاریس.
18 - البرهان، در تفسیر قرآن، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1109 ه'. چاپ تهران.
19 - البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان، علی بن حسام الدّین، مشهور به متّقی هندی، متوفّای 975 ه'. چاپ 1399 ه'. قم.
20 - البیان فی اخبار صاحب الزّمان، محمّد بن یوسف گنجی شافعی، متوفّای 658 ه'. چاپ 1399 ه'. بیروت.
21 - تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، متوفّای 463 ه'. چاپ بیروت.
22 - تاریخ تمدّن، ویل دورانت، چاپ دوّم 1367 ش. تهران.
23 - تاریخ الخلفاء، جلال الدّین سیوطی، متوفّای 911 ه'. چاپ 1371 ه'. قاهره.
24 - تاریخ طبری، ابو جعفر محمد بن جریر طبری، متوفّای 310 ه'. چاپ 1403 ه'. بیروت.
25 - تاریخ فتوحات اسلامی، شکیب ارسلان، متوفّای 1366 ه'. ترجمه علی دوانی، چاپ 1348 ش. تهران.
26 - تاریخ مختصر الدّول، ابن عبری، غریغور یوس ملطی، متوفّای 685 ه'. چاپ قاهره.
27 - تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ابن واضح اخباری، متوفّای بعد از 292 ه'. چاپ 1384 ه'. نجف اشرف.
28 - تبصره الولی، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1109 ه'. چاپ 1411 ه'. قم.
29 - تذکره الخواصّ، سبط ابن جوزی، متوفّای 654 ه'. چاپ 1383 ه'. نجف اشرف.
30 - تذکره قُرْطُبی، محمّد بن احمد بن ابی بکر انصاری خزرجی اندلسی، متوفّای 671 ه'. چاپ قاهره.
31 - تفسیر صافی، فیض کاشانی، متوفّای 1091 ه'. چاپ 1399 ه'. بیروت.
32 - تفسیر عیّاشی، محمد بن مسعود بن عیّاش سلمی، از علمای قرن سوّم، چاپ 1380 ه'.تهران.
33 - التّنبیه و الإشراف، علی بن حسین مسعودی، متوفّای 345 ه'. چاپ قاهره.
34 - تنقیح المقال، شیخ عبد الله ممقانی، متوفّای 1351 ه'. چاپ 1352 نجف اشرف.
35 - تواریخ النّبیّ و الآل، محمّد تقی تستری، صاحب قاموس الرّجال، چاپ 1391 ه'. تهران.
36 - الثّاقب فی المناقب، ابن حمزه، از علمای قرن ششم، چاپ 1412 ه'. قم.
37 - جامع الاصول، ابو السّعادات، مبارک بن محمد ابن اثیر جزری، متوفّای 606 ه'. چاپ بیروت.
38 - جزیره خضراء، ناجی نجّار، ترجمه علی اکبر مهدی پور، چاپ هفتم، قم.
39 - حبیب السّیر، غیاث الدّین بن همام الدّین - خواندمیر - متوفّای 942 ه'. چاپ سوم 1362 ش. تهران.
40 - حلیه الأولیاء، ابو نعیم اصفهانی، متوفّای 430 ه'. چاپ 1357 ه'.
41 - دلائل الامامه، ابو جعفر، محمد بن جریر طبری، از علمای قرن چهارم، چاپ 1383 ه'. نجف اشرف.
42 - ذخائر العُقبی، محبّ الدّین طبری، متوفّای 694 ه'. چاپ 1356 ه'. قاهره.
43 - رجال شیخ طوسی، متوفّای 460 ه'. چاپ نجف اشرف.
44 - روزگار رهائی، ترجمه یوم الخلاص، کامل سلیمان - معاصر - مترجم: علی اکبر مهدی پور، چاپ سوّم تهران.
45 - روضه کافی، محمّد بن یعقوب کلینی، متوفّای 329 ه'. چاپ بیروت.
46 - روضه الواعظین، ابن فتّال نیشابوری، چاپ سنگی 1303 ه'. تهران.
47 - سنن ابن ماجه، محمد بن یزید قزوینی، متوفّای 275 ه'. چاپ بیروت.
48 - سنن ابی داود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفّای 275 ه'. چاپ بیروت.
49 - سنن ترمذی، ابو عیسی محمّد بن عیسی بن سوره، متوفّای 279 ه'. چاپ 1357 ه'. قاهره.
50 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید معتزلی، متوفّای 656 ه'. چاپ 1378 ه'. قاهره.
51 - صحیح مسلم، ابو الحسین، مسلم بن حجّاج قشیری نیشابوری، متوفّای 1314 ه'. چاپ بیروت.
52 - الصّواعق المحرقه، شهاب الدین احمد بن حجر هیثمی، متوفّای 974 ه'. چاپ 1314 ه'. قاهره.
53 - غیبت شیخ طوسی، متوفّای 460 ه'. چاپ نجف اشرف.
54 - الفتاوی الحدیثیّه، ابن حجر هیثمی، متوفّای 807 ه'. چاپ قاهره.
55 - فتوحات مکیّه، ابن عربی، متوفّای 638 ه'. چاپ بیروت.
56 - فرائد السّمطین، ابراهیم بن محمّد بن مؤیّد جوینی، متوفّای 730 ه'. چاپ 1398 ه'. بیروت.
57 - فرهنگ معین، محمد معین، متوفّای 1350 ش. چاپ 1360 ش. تهران.
58 - الفصول المهمّه، نور الدّین، علی بن محمّد، ابن صبّاغ مالکی، متوفّای 855 ه'. چاپ نجف اشرف.
59 - فیض القدیر، عبدالرّؤف محمّد مناوی، متوفّای 1031 ه'. چاپ 1391 ه'. بیروت.
60 - قادتنا، آیه الله حاج سیّد محمد هادی میلانی، متوفّای 1395 ه'. چاپ 1406 ه'. بیروت.
61 - قاموس کتاب مقدّس، مستر هاکس آمریکائی، چاپ تهران 1349 ش.
62 - القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، احمد بن حجر مکّی هیتمی، متوفّای 630 ه'. چاپ بیروت.
63 - الکامل فی التاریخ، عزّالدین ابوالحسن علی بن ابی کرم شیبانی، ابن اثیر، متوفّای 630 ه'. چاپ بیروت.
64 - کشف الأستار، میرزا حسین نوری، متوفّای 1320 ه'. چاپ 1400 ه'. قم.
65 - کشف الحق، میر محمّد صادق خاتون آبادی، متوفّای 1272 ه'. چاپ 1361 ش. تهران.
66 - کشف الغمّه، علی بن عیسی اِربِلی، متوفّای 693 ه'. چاپ بیروت.
67 - کفایه الأثر، علیّ بن محمّد بن علیّ خرّازی، از علمای قرن چهارم، چاپ 1401 ه'. قم.
68 - کمال الدّین، شیخ صدوق، متوفّای 381 ه'. چاپ 1359 ه'. تهران.
69 - کنزالعّمال، علاءالدّین علی بن حسام الدّین، مشهور به متّقی هندی، متوفّای 975 ه' چاپ 1399 ه'. بیروت.
70 - لسان العرب، ابن منظور، متوفّای 711 ه' چاپ 1408 ه'. بیروت.
71 - لوائح الانوار البهیّه، شمس الدّین محمّد بن احمد بن سالم سفارینی، متوفّای 1188 ه'. چاپ 1324 ه'. قاهره.
72 - مجمع الزّوائد، نور الدّین، علی بن ابی بکر، ابن حجر هیثمی، متوفّای 807 ه'. چاپ 1353 ه'. قاهره.
73 - محاسن برقی، محمّد بن خالد برقی، از علمای قرن سوّم، چاپ 1413 ه'. قم.
74 - المحجّه فیما نزل فی القائم الحجّه، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1107 ه'. چاپ 1403 ه'. بیروت.
75 - مختصر سنن ابی داود، عبدالعظیم بن عبد القوی منذری شافعی، متوفّای 656 ه'. چاپ بیروت.
76 - المختصر فی اخبار البشر، عماد الدّین اسماعیل، ابی الفداء، متوفّای 732 ه'. چاپ بیروت.
77 - مدینه المعاجز، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1109 ه'. چاپ سنگی.
78 - مرآه العقول، علاّمه مجلسی، متوفّای 1110 ه' چاپ 1398 ه'. تهران.
79 - مرقاه المفاتیح، علی بن سلطان محمد هروی، مشهور به ملاّ علی قاری، متوفّای 1014 ه'. چاپ قاهره.
80 - مستدرک الصحیحین، ابوعبد الله، محمّد بن عبد الله نیشابوری، متوفّای 405 ه'. چاپ 1324 ه'. حیدر آباد کن.
81 - مسند احمد حنبل، متوفّای 241 ه'. چاپ 1313 ه'. قاهره.
82 - مشکاه المصابیح، ولیّ الدین محمّد بن عبد الله خطیب تبریزی، متوفّای بعد از 741 ه'. چاپ 1382 ه'. دمشق.
83 - مصابیح السّنّه، حسین بن مسعود بغوی شافعی، متوفّای 510 ه'. چاپ 1318 ه'. قاهره.
84 - المصنّف ابن ابی شیبه، عبد الله بن محمّد بن ابی شیبه عبسی، متوفّای 235 ه'. چاپ 1403 ه'. بمبئی، هند.
85 - المصنّف عبد الرزّاق، ابوبکر، عبد الرزّاق بن همام صنعانی، متوفّای 211 ه'. چاپ بغداد.
86 - مطالب السّئول، کمال الدّین محمّد بن طلحه قرشی شافعی، متوفّای 625 ه'. چاپ نجف اشرف.
87 - معالم السّنن، شرح سنن ابی داود، ابو سلیمان حمد بن محمّد خطابی بستی، متوفّای 388 ه'. چاپ 1352 ه'. حلب.
88 - معجم البلدان، یاقوت حموی، متوفّای 626 ه'. چاپ 1399 ه'. بیروت.
89 - معجم کبیر، ابوالقاسم، سلیمان بن احمد طبرانی، متوفّای 360 ه'. چاپ 1404 ه'. بیروت.
90 - المنار المنیف، شمس الدّین محمد بن ابی بکر، ابن قیّم جوزیه، متوفّای 751 ه'. چاپ حلب.
91 - مناقب آل ابی طالب، محمد بی علی بن شهر اشوب، متوفّای 588 ه'. چاپ قم.
92 - منتخب الأنوار المضیئه، سید علی نیلی نجفی، از علمای قرن نهم، چاپ 1401 ه'. قم.
93 - مهج الدّعوات، سیّد ابن طاوس، متوفّای 664 ه'. چاپ 1323 ه'. تهران.
94 - موارد الظّمآن، ابن حجر هیثمی، نورالدّین علی بن ابی بکر، متوفّای 807 ه'. چاپ مکه.
95 - موسوعه المورد، منیر بعلبکی، معاصر، چاپ 1980 م. بیروت.
96 - نجم الثاقب، میرزا حسین نوری، متوفّای 1320 ه'. چاپ تهران.
97 - نهایه ابن اثیر، ابوالسّعادات، مبارک بن محمد جزری، متوفّای 606 ه'. چاپ 1364 ش. قم.
98 - نهایه ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن کثیر، متوفّای 774 ه'. چاپ 1388 ه'. قاهره.
99 - ینابیع المودّه، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، متوفّای 1294 ه'. چاپ هشتم 1385 ه'. قم.
100 - الیواقیت و الجواهر، عبدالوهّاب شعرانی، متوفّای 973 ه'. چاپ قاهره.

پاورقی:

-----------------

(1) غیبت شیخ طوسی ص 147، کمال الدّین ص 430، اعلام الوری ص 395.
(2) اعلام الوری ص 291، کفایه الأثر ص 291.
(3) بحار، ج 51 ص 164.
(4) اعلام الوری، ص 408.
(5) بحار، ج 51 ص 146.
(6) روزگار رهائی، ج 1 ص 177.
(7) امالی شیخ صدوق، ص 474.
(8) دلائل الامامه، ص 246، غیبت طوسی ص 125.
(9) کمال الدین، ج 2 ص 423، روضه الواعظین، ج 1 ص 255.
(10) فرهنگ معین، ج 4 ص 4702.
(11) همان مدرک، ج 2 ص 1954.
(12) کفایه الاثر، ص 159.
(13) لسان العرب، ج 6 ص 162.
(14) غیبت شیخ طوسی، ص 128، کمال الدین، ج 2 ص 423.
(15) دلائل الامامه، ص 267، بحار الانوار، ج 51 ص 10.
(16) مصنف ابن ابی شیبه، ج 15 ص 198 (حدیث 19495).
(17) فرهنگ معین، ج 2 ص 1702.
(18) لسان العرب، ج 4 ص 220.
(19) غیبت طوسی، ص 241، کمال الدّین، ج 2 ص 432.
(20) بحار، ج 51 ص 15.
(21) کمال الدین، ج 2 ص 431.
(22) آقای قزوینی به جای «فرات»: «صَراه» تعبیر نموده (الامام المهدی ص 120) و آن نام دو رودخانه در بغداد بود [معجم البلدان، ج 3 ص 399].
(23) غیبت طوسی، ص 128، کمال الدّین، ج 2 ص 423، دلائل الامامه،ص 267 و مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ص 441.
(24) غیبت طوسی، ص 124 - 128، کمال الدین صدوق،ج 2 ص 417 - 423، دلائل الامامه، ص 262 - 267، مناقب ابن شهرآشوب، ج 4 ص 440 - 441، روضه الواعظین، ج 1 ص 252 - 255، اثباه الهداه ج 3 ص 363 - 365 و 408 - 409، بحار الانوار، ج 51 ص 6 - 10، حلیه الابرار ج 2 ص 515 و منتخب الانوار المضیئه ص 51 - 60.
(25) تنقیح المقال، ج 1 ص 173.
(26) غیبت شیخ طوسی، ص 124، کمال الدّین، صدوق، ج 2 ص 417.
(27) مناقب ابن شهر آشوب، ج 4 ص 440، اثبات الهداه، ج 3 ص 363، بحار، ج 51 ص 6.
(28) اثبات الهداه، ج 3 ص 569 (حدیث 679).
(29) رجال شیخ طوسی، ص 423 و 435.
(30) دلائل الإمامه، ص 264.
(31) قاموس کتاب مقدس، ص 951 - 952.
(32) فرهنگ معین، ج 5 ص 2335.
(33) موسوعه المورد، ج 2 ص 143.
(34) المختصر فی اخبار البشر، ج 2 ص 35.
(35) تاریخ تمدن، ج 4 ص 550.
(36) تاریخ مختصر الدّول، ص 141.
(37) قاموس الأعلام، ج 2 ص 1437.
(38) التّنبیه و الاشراف، ص 161.
(39) همان مدرک، ص 164.
(40) تاریخ یعقوبی، ج 3 ص 223.
(41) تاریخ طبری، ج 7 ص 376.
(42) تاریخ الخلفا، ص 336.
(43) معجم البلدان، ج 3 ص 280.
(44) تاریخ فتوحات اسلامی، ص 189.
(45) معجم البلدان، ج 3 ص 280.
(46) التنبیه و الاشراف، ص 145.
(47) قادتنا، ج 7 ص 211.
(48) الکامل فی التّاریخ، ج 7 ص 162.
(49) سوره صافّات، آیه 102 - 105.
(50) سوره یوسف، آیه های 4 - 5، 36 - 41 و 43 - 49.
(51) کمال الدین، ج 1 ص 225.
(52) تفسیر صافی، ج 4 ص 247، البرهان، ج 4 ص 8.
(53) انجیل متی، باب دهم، بندهای 2 -8.
(54) قاموس کتاب مقدس، ص 220.
(55) همان مدرک، ص 533.
(56) بحار، ج 25 ص 186.
(57) مهج الدّعوات ص 36، بحار، ج 94 ص 354 و الامام الجواد، ص 375.
(58) سوره قصص، آیه های 5 و 6.
(59) کمال الدین، ج 2 ص 424، اعلام الوری، ص 394، البرهان، ج 3 ص 218، روضه الواعظین، ج 2 ص 256، تبصره الولی، ص 5، حلیه الابرار، ج 2 ص 522، مدینه المعاجز، ص 586 و منتخب الانوار المضیئه، ص 60.
(60) غیبت شیخ طوسی، ص 142، دلائل الامامه، ص 268، حبیب السّیر، ج 2 ص 105، ینابیع الموده، ص 451.
(61) کمال الدین، ج 2 ص 474.
(62) کشف الغمه، ج 3 ص 288.
(63) اثبات الهداه، ج 3 ص 668.
(64) حبیب السّیر، ج 2 ص 106.
(65) اثبات الهداه، ج 3 ص 699.
(66) کمال الدین، ج 2 ص 434.
(67) غیبت طوسی، ص 151.
(68) کمال الدین، ج 2 ص 441.
(69) غیبت طوسی، ص 144 -146.
(70) کمال الدین، ج 2 ص 431.
(71) جزیره خضرا، ص 14 - 25.
(72) الثّاقب فی المناقب، ص 584 و روضه الواعظین، ص 260.
(73) تواریخ النّبی و الآل، ص 33.
(74) اثبات الهداه: 3 / 507، اثبات الوصیّه: 195، ارشاد: 346، اصول کافی: 431/1، اعلام الوری: 393، اعیان الشیعه: 2 / 44، الزام النّاصب: 1 / 317، بحارالانوار: 51 / 1، البرهان: 64، غیبت طوسی: 141، کشف الأستار: 58، کشف الغمّه: 2 / 236، منتخب الأثر: 320، نجم الثّاقب: 11، یوم الخلاص: 86، و صدها مأخذ معتبر و مستند شیعه. و دهها مدرک معتبر اهل سنّت، که بیست نمونه آن را در «میلاد نور» آورده ایم.
(75) اصول کافی، ج 1 ص 49.
(76) یوسف زهرا، ص 11 - 13.
(77) مرآه العقول، ج 1 ص 165.
(78) کشف الحق، ص 14.
(79) المصنّفِ عبدالرّزاق، ج 11 ص 28 (حدیث 20775).
(80) یوم الخلاص، ص 518.
(81) بحارالانوار، ج 52 ص 233.
(82) المصنّفِ ابن ابی شیبه، ج 15 ص 197 (حدیث 19489).
(83) مسند احمد، ج 3 ص 37.
(84) صحیح مسلم، ج 4 ص 2211 (حدیث 2884).
(85) سنن ابی داود، ج 4 ص 106 (حدیث 4280).
(86) سنن ابن ماجه، ج 2 ص 1368 (حدیث 4088).
(87) سنن ترمذی، ج 5 ص 565 (حدیث 3571).
(88) ینابیع المودّه، ص 494.
(89) بحار الانوار، ج 52 ص 125.
(90) محاسن برقی، ج 1 ص 279.
(91) البدء و التاریخ، ج 1 ص 178.
(92) کمال الدین، ص 652.
(93) معجم کبیر، ج 10 ص 137 (حدیث 10229).
(94) معجم کبیر، ج 10 ص 131 - 137 (حدیث 10208 - 10230).
(95) معالم السّنن، ج 4 ص 344.
(96) نهایه ابن اثیر، ج 3 ص 177.
(97) مستدرک صحیحین، ج 4 ص 465.
(98) حلیه الاولیاء، ج 5 ص 75.
(99) تاریخ بغداد، ج 4 ص 285.
(100) نهایه ابن اثیر، ج 2 ص 449 و لسان العرب، ج 7 ص 48.
(101) مصابیح السّنّه، ص 192.
(102) همان مدرک.
(103) جامع الاصول، ج 11 ص 49 (حدیث 7811).
(104) النّهایه، ج 1 ص 20، 290، ج 2 ص 172، 325، 386، ج 4 ص 33.
(105) اسد الغابه، ج 1 ص 260.
(106) فتوحات مکیّه، ج 3 ص 332 (باب 366).
(107) همان مدرک، ص 338.
(108) مطالب السئول، ج 2 ص 89.
(109) همان مدرک ص 88.
(110) تذکره الخواصّ، ص 325.
(111) شرح نهج البلاغه، ج 1 ص 282.
(112) همان مدرک، ج 19 ص 130.
(113) مختصر ابی داود، ج 6 ص 160 (حدیث 4116).
(114) تذکره قرطبی، ج 2 ص 619.
(115) غیبت شیخ طوسی ص 270.
(116) ذخائر العقبی، ص 136.
(117) فرائد السّمطین، ج 2 ص 313.
(118) مشکاه المصابیح، ج 3 ص 184 (حدیث 5457).
(119) المنار المنیف، ص 142 و 147.
(120) النّهایه، ج 1 ص 30.
(121) مجمع الزّوائد، ج 7 ص 317.
(122) موارد الظّمان، ص 463.
(123) مستدرک صحیحین، ج 4، ذیل ص 558.
(124) الفصول المهمه، ص 302.
(125) الیواقیت و الجواهر، ج 2 ص 130.
(126) کمال الدّین، ج 1 ص 18، 30، 336 و ج 2، ص 357، الزام النّاصب، ج 1 ص 57 و المحجّه ص 729؛ روزگار رهائی، ج 2 ص 607.
(127) الفتاوی الحدیثیّه، ص 42.
(128) الصواعق المحرقه، ص 160 - 167.
(129) کنزالعمال، ج 14 ص 269 (حدیث 38682).
(130) البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان، ص 159.
(131) القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر - مخطوط -.
(132) مرقاه المفاتیح، ج 5 ص 180 - 182.
(133) روضه کافی، ج 2 ص 3، بحار، ج 51 ص 56، تفسیر عیّاشی، ج 2 ص 281.
(134) اخبار الدّول، ص118.
(135) البیان، ص 111.
(136) فیض القدیر، ج 5 ص 332 (حدیث 7491).
(137) الإشاعه لأشراط السّاعه، ص 117.
(138) لوائح الانوار البهیّه، ج 2 ص 78.
(139) إسعاف الرّاغبین، ص 134 (در حاشیه نور الأخبار).
(140) ینابیع المودّه، ص 422.