حج و مهدویت
حسین الهی نژاد
ناشر: تهران - نشر مشعر، ۱۳۹۱
فهرست
دیباچه
مقدمه:
بخش اول: کلیات
فصل اول: مفهوم شناسی حج و مهدویت
واژه حج:
واژه مهدویت:
فصل دوم: دیرینگی حج و مهدویت:
دیرینگی کعبه و حج:
واژه عتیق میان مفسران به سه معناست:
حج، مأموریت همه انبیا:
دیرینگی مهدویت:
فصل سوم: رابطه حج و مهدویت
رابطه کارکردگرایی:
١. اتحاد و همگرایی:
2 - خودباوری:
3 - احیای دین و معنویت:
رابطه تعاملی:
بخش دوم: حج و امامت
فصل اول: جایگاه و نقش امام معصوم در حج
نقش امام معصوم در حج:
تفصیل سه گانه ولایت:
جایگاه تکوینی امام در حج:
خلاصه بحث:
جایگاه تشریعی امام در تعالی حج:
تطهیر کعبه از پلیدی ها:
اعلام برائت از مشرکان:
امام و حفاظت از بیت الله:
فصل دوم: نقش تأثیرگذار حج در امامت
حج تجلی گاه علم إمام:
حج تجلی گاه عظمت إمام:
حج تجلی گاه معرفت به إمام:
بخش سوم: حج دردوران غیبت
فصل اول: شرایط صحت حج در دوران غیبت کبری
معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه)، شرط قبولی اعمال:
غفران در پرتو شناخت کعبه و إمام:
پایبندی به ولایت امام زمان (عجّل الله فرجه):
حج و اعلام پایبندی به ولایت:
پیروی از نایبان عام امام زمان (عجّل الله فرجه):
نکته ها:
١. وظایف فقها:
٢. وظایف مردم:
فصل دوم: شرایط کمال حج در دوران غیبت کبری
احساس حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم:
حکایات دیدار با امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم حج:
عنایت ویژه امام زمان (عجّل الله فرجه) به شیعیان در موسم حج:
ملاقات شیخ صدوق با امام زمان (عجّل الله فرجه) در خواب:
ملاقات سید بحرالعلوم با امام زمان (عجّل الله فرجه) در مکه:
همدمی حضرت خضر با امام زمان (عجّل الله فرجه) در حج:
بخش چهارم: نقش مکه در رخداد ظهور
فصل اول: مکه محل ظهور و قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
شبهه:
پاسخ:
فرق ظهور با قیام:
درباره آمادگی یاران عام از امام صادق (ع) نقل شده است:
مکه محل اجرای نخستین سخنرانی امام مهدی (عجّل الله فرجه):
حجر الأسود، حجت و شاهد صدق امام (ع):
گواهی حجر الأسود بر امامت امام سجاد (ع):
حجر الأسود، حجت و شاهد امام زمان (عجّل الله فرجه):
فصل دوم: مکه محل تجمع و بیعت یاران امام مهدی (عجّل الله فرجه)
1 - مکان و زمان بیعت:
2 - مفاد پیمان نامه بیعت امام مهدی (عجّل الله فرجه) با یاران:
نتیجه سخن:
کتابنامه
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین.
منجی گرایی و عقیده به آینده ای روشن برای انسان ها، از باورهای مشترک بین همه ادیان الهی و حتی غیر الهی است. در بینش اسلامی، کسی رهایی بخش بشر از ظلمت است که همنام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و از عترت پاک اوست. بنابر باور شیعه، ایشان هم اکنون میان امت حضور دارند و ناظر بر اعمال و رفتار آنان اند. ایشان هر سال در موسم حج حاضر می شوند و بین باور به آن حضرت و موسم حج ارتباطی استوار وجود دارد.
اما اینکه این ارتباط دوسویه کدام است و نقش هر یک از این دو در دیگری چیست و در تقویت و استحکام عقیده به دیگری چه نقشی براساس کتاب و سنت دارد و سرانجام نقش حج و کعبه در رخداد ظهور چگونه است؟ پرسش هایی است که محقق ارجمند جناب آقای «الهی نژاد» به آن پاسخ گفته است. گروه کلام و معارف، ضمن تقدیر و تشکر از تلاش علمی ایشان، از خداوند متعال می طلبد این اثر را عاملی برای تقویت باور به مهدی موعود و احساس حضور ایشان در همه زمان ها و مکان ها، به ویژه در موسم حج، قرار دهد.
انه ولی التوفیق
گروه کلام و معارف مرکز تحقیقات حج
نقش باور در ساماندهی امور دنیا و آخرت، بی نظیر و تأثیرگذار است. به گونه ای که زندگی بشر بدون باور و ایدئولوژی بی معنا و بی خاصیت می شود و شاید هیچ انسانی زندگی خویش را بدون باور و ایدئولوژی تجربه نکرده باشد.
اگر انسان زندگی اش را براساس باورهای درست پی ریزی کند، دنیا و آخرت خویش را سامان می دهد.
دین اسلام آخرین و کامل ترین دین آسمانی است که خداوند به سوی بشر فرستاده است. اسلام دارای برنامه ها و قوانین جامعی است که بشر را براساس این قوانین، بهتر و سریع تر به هدف می رساند.
«حج» و «مهدویت»، از جمله باورهای مهم اسلامی است که در زندگی مسلمانان تأثیر بسزایی دارد و مسلمانان نیز به نقش تأثیرگذاری آن آگاه اند؛ تأثیراتی چون «گسترش اتحاد و همگرایی میان مسلمانان»، «گسترش عدالت در جهان»، «رشد خداشناسی و عبودیت»، «تقویت و رشد اقتدار امت اسلامی»، «پویایی و بالندگی امت اسلامی»، «ترویج معنویت و دین در جهان». از دو باور مهم حج و مهدویت قابل برداشت است.
بنابراین باید درباره نقش تأثیرگذاری این دو موضوع در هم و نیز تأثیرگذاری آنها در ساماندهی جامعه، بیشتر تحقیق و پژوهش شود که هدف این نوشتار نیز همین است.
در روایات اسلامی تعبیرات آموزنده و سازنده ای درباره حج دیده می شود و از مجموع آنها می توان گفت که این مناسک بزرگ، دارای چهار بعد است:
١. بعد اخلاقی و عبادی؛
٢. بعد سیاسی و اجتماعی؛
٣. بعد فرهنگی؛
۴. بعد اقتصادی.
در بعد سیاسی و اجتماعی، هرگاه این مراسم طبق دستور اسلام انجام شود، سبب عزت مسلمانان، تحکیم پایه های دین، وحدت کلمه، مایه قدرت و شوکت برابر دشمنان و اعلام برائت از مشرکان می شود.
این کنگره عظیم الهی، بهترین فرصت را به مسلمانان برای بازسازی نیروهای خویش، تقویت پیوند برادری، خنثا کردن توطئه های دشمنان و باطل کردن نقشه های شیطانی آنها می دهد.
وجود مجموعه ای چنین فراگیر و همگانی با انگیزه های بسیار والای معنوی در دنیا بی نظیر است. افسوس که مسلمانان هنوز قدرت عظیم حج را در نیافته اند، وگرنه هر سال می توانستند زیر سایه آن، بزرگ ترین خدمت را به اسلام بکنند و شدیدترین ضربه را بر پایه کفر بزنند؛ به همین دلیل در بعضی از روایات اسلامی آمده است:
«لا یَزالُ الدّینُ قائما ما قامتِ الکعبةُ»(1)؛ «آیین اسلام برپاست تا کعبه برپاست». گویا بعضی از دشمنان قسم خورده اسلام، به خوبی قدرت عظیم حج را در مسائل سیاسی دریافته اند که شدیدترین موضع گیری را برابر آن داشته اند.
«گلادستون»، نخست وزیر سیاستمدار انگلستان، زمانی در مجلس عوام این کشور گفت:
مادام که نام محمد در مأذنه ها [صبح و شام] به عظمت یاد می شود و قرآن برنامه زندگی مسلمانان است و حج [هر سال با شکوه تمام] برگزار می گردد، جهان مسیحیت در خطر بزرگی است و ما از اصلاح جهان (البته اصلاح از دیدگاه خودشان که مساوی با استعمار است) عاجز خواهیم بود.
در بعضی نقل ها جمله های دیگری نیز به آن افزوده شده است که «گلادستون» در ادامه این سخن افزود: «بر شما سیاستمداران مسیحی واجب است که نام محمد را از اذان مسلمانان حذف کنید و یاد او را از خاطره ها ببرید. قرآن را بسوزانید و کعبه را ویران کنید».
این جمله نیز معروف است که یکی از رجال مسیحی و غرب می گوید: «وای بر مسلمانان اگر معنای حج را نفهمند و وای بر دیگران اگر مسلمانان معنای حج را بفهمند»(2)؛ چنان که در وصایای امیرمؤمنان علی (ع) آمده است:
وَ اللهَ اللَهَ فِی بَیْتِ رَبِّکُمْ، فَلَا یَخْلُوَنَّ مِنْکُمْ مَا بَقِیتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ یُتْرَکْ لَمْ تُنَاظَرُوا فَإِنَّ أَدْنَی مَا یَرْجِعُ بِهِ مَنْ أَمَّهُ أَنْ یُغْفَرَ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِه(3).
خدا را! خدا را! درباره خانه خدا، تا هستید آن را خالی مگذارید؛ زیرا اگر کعبه خلوت شود، شما از آن پس مهلتی نیابید و منقرض خواهید شد و کمترین ره آوردی که زائر آن بیت با خود می آورد، آمرزش گناهان گذشته اوست.
از جمله باورهای مهم اسلامی، منجی گرایی و مهدوی باوری است. این عقیده را نه تنها با آیات و روایات بلکه با فطرت انسانی نیز که به منزله خاستگاه آن است می توان اثبات کرد.
فطری بودن منجی گرایی و سرانجام نیک برای بشر را می توان در قالب شاخصه هایی نظیر همگانی و جاودانه بودن آن، و نیز همراه بودن آن با آفرینش انسان جست وجو کرد؛ زیرا با بررسی تاریخ ثابت می شود که باور به مقوله منجی در وجود همه انسان ها، با ملیت، نژاد و فرهنگ گوناگون، نهادینه شده است؛ یعنی با بررسی تاریخ فرد یا ملتی که درباره سرنوشت تاریخ خویش بی توجه باشد یافت نمی شود و این، خود دلیل بر فطری بودن مهدویت است.
اما منجی گرایی مهدوی با رویکرد نقلی که در اسلام مطرح است و قرآن و سنت آن را پشتیبانی می کند و خاستگاه آن به حساب می آید، بیش از دویست آیه و نیز بیش از دو هزار روایت آن را اثبات می کند(4) و شاید کمتر موضوعی این مقدار پشتوانه از روایت و آیه داشته باشد؛ تا جایی که برخی از اندیشمندان اهل سنت نیز در این خصوص ادعای تواتر کرده(5) و صدور آن را از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان او قطعی دانسته اند.
بخش اول: کلیات
فصل اول: مفهوم شناسی حج و مهدویت
واژه حج:
حج در لغت به معنای قصد است(6) و در اصطلاح به قصد کردن و رفتن به سوی مکه برای انجام دادن مناسک حج اطلاق می شود(7)؛ چنان که در قرآن واژه حج به همین معنا آمده است:
﴿وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً﴾ (آل عمران: ٩٧).
و برای خدا بر مردم [واجب] است که آهنگ خانه [او] کنند، آنهایی که توانایی رفتن به سوی آن را دارند.
همچنین در آیه دیگر آمده است:
﴿إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ الله فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ...﴾ (بقره: ١۵٨).
صفا و مروه از شعائر الهی است. بنابراین هرکس که حج خانه خدا یا عُمره انجام دهد....
در روایت از امام باقر (ع) درباره علت نام گذاری حج سؤال شد. ایشان، رستگاری را علت نام گذاری دانستند:
قَالَ: قُلْتُ لَهُ: لِمَ سُمِّیَ الحَجُّ حَجّاً قَالَ حَجَّ فُلَانٌ أَیْ أَفْلَحَ فُلَان(8).
راوی می گوید محضر مبارک امام (ع) عرض کردم: «برای چه حج را حج نامیده اند؟» حضرت فرمود: «برای آنکه وقتی می گویند فلانی حج به جا آورد، یعنی فلانی رستگار شد».
حج در اصطلاح به حج اکبر و حج اصغر تقسیم شده است. حج اکبر به روز عرفه (روز نهم ذی حجه) و روز عید قربان (روز دهم ذی حجه) تعریف شده است؛ زیرا در این دو روز، بیشترین اعمال حج انجام می شود؛ چنان که امام صادق (ع) در دو روایت می فرماید:
«الحَجُّ الْأَکْبَرُ یَوْمُ النَّحْر»(9) و «الحَجُّ الْأَکْبَرُ یَوْمُ الْأَضْحَی»(10). اما حج اصغر در روایات به عمره تفسیر شده است. در روایت امام صادق (ع) چنین آمده است:
مُعَاوِیَةَ بن عَمَّارٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عبد الله عَنْ یَوْمِ الحَجِّ الْأَکْبَرِ فَقَالَ هُوَ یَوْمُ النَّحْرِ وَ الْأَصْغَرُ الْعُمْرَة(11).
معاویه بن عمار می گوید: از امام صادق (ع) پرسیدم: «حج اکبر چه روزی است؟» حضرت فرمود: «حج اکبر، روز عید نحر (عید قربان) و حج اصغر، عمره [مفرده] است».
واژه مهدویت:
واژه مهدویت نوبنیاد است. مهدویت، مصدر جعلی از واژه مهدی است؛ اعم از اینکه اسم فاعل باشد یا اسم مفعول؛ نظیر جاهلیت و....
در قرآن نیز مصدر جعلی استعمال شده است؛ مانند کلمه جاهلیت در این آیه:
﴿أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ الله حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ﴾ (مائده: ۵٠).
آیا آنها حکم جاهلیت را [از تو] می خواهند؟! و چه کسی بهتر از خدا برای قومی که اهل ایمان و یقین هستند، حکم می کند؟!
اما در اصطلاح اسلامی، مهدویت به معنای خوش فرجامی بشر در پایان تاریخ و ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) است. آنچه ما در این نوشتار به آن می پردازیم، بررسی ارتباط بین امام مهدی (عجّل الله فرجه) و مراسم سالیانه حج و مکان مقدس کعبه است؛ زیرا براساس باور شیعه، بین مراسم حج و حضور همه ساله حضرت در آن موسم و قیام حضرت از کنار کعبه، ارتباط وثیقی وجود دارد.
دیرینگی کعبه و حج:
از آنجا که موضوع کعبه و حج، همواره برای پیروان ادیان الهی شناخته شده بوده است، می توان قدمت آن را به درازای عمر بشر دانست که آیات و روایات نیز به این امر دلالت دارند.
براساس آیات قرآن، کعبه نخستین بنایی است که روی زمین ساخته شد. خداوند می فرماید:
﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً وَ هُدیً لِلْعالَمِینَ﴾ (آل عمران: ٩۶).
نخستین خانه ای که برای مردم [و نیایش خداوند] بنا نهاده شد، همان است که در سرزمین مکه است که پر برکت و مایه هدایت جهانیان است.
مفسران در تفسیر این آیه اختلاف کرده اند؛ برخی گفته اند قبل از خانه خدا هیچ خانه ای روی زمین بنا نشده است و برخی دیگر گفته اند هیچ خانه ای که برای عبادت باشد بنا نشده است(12).
در «تفسیر علی بن ابراهیم» آمده است:
سُمِّیَتْ مَکَّةُ أُمَّ الْقُرَی لِأَنَّهَا أَوَّلُ بُقْعَةٍ خَلَقَهَا اللَهُ مِنَ الْأَرْضِ لِقَوْلِهِ ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبارَکاً﴾(13).
مکه ام القری نامیده شد، چون نخستین سرزمین از زمین بود که خداوند آن را آفرید، به دلیل کلام پروردگار که می فرماید: «نخستین خانه ای که برای مردم، [و نیایش خداوند] بنا نهاده شد، همان است که در سرزمین مکه است که پربرکت است.
در آیه دیگر، کعبه را خانه ای کهن نامیده است:
﴿ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ﴾ (حج: ٢٩).
سپس باید آلودگی هایشان را برطرف سازند و به نذرهای خود وفا کنند و بر گِرد خانه گرامی کعبه طواف کنند.
واژه عتیق میان مفسران به سه معناست:
١. قدیم؛
٢. خالص؛
٣. آزاد و رها(14).
در صورتی که واژه عتیق را به معنای قدیم بگیریم، مقصود ما حاصل است. «عیاشی» در تفسیرش از «حلبی»، از امام صادق (ع) نقل می کند که حضرت فرمود:
بر سنگی از سنگ های کعبه نوشته شده است: «منم خداوند صاحب مکه. آفریدم آن را روزی که آسمان ها، زمین، خورشید و ماه را آفریدم»(15).
«ابوحمزه ثمالی» می گوید:
در مسجدالحرام محضر حضرت ابوجعفر (باقر) (ع) بودم. به ایشان عرض کردم: «برای چه خداوند کعبه را بیت العتیق نامیده است؟». حضرت فرمود: «خداوند هیچ خانه ای را بدون صاحب و ساکن روی زمین بنا نکرد، مگر این خانه را؛ زیرا احدی در آن ساکن نیست و صاحبی به جز خداوند ندارد». و نیز فرمود: «خداوند این خانه را پیش از خلقت مخلوقات آفرید. پس از آن، زمین را ایجاد کرد و از زیر آن کشید و پهن کرد»(16).
حج، مأموریت همه انبیا:
میان حج و نبوت رابطه دیرین و وثیقی وجود دارد؛ یعنی موضوع حج از همان ابتدای رسالت و بعثت انبیا (علیهم السلام) مطرح بوده است. حتی قدمت حج، براساس برخی احادیث، به پیش از آفرینش انسان باز می گردد. پس عمر حج از عمر بشر بیشتر است؛ چنان که امام صادق (ع) در این باره می فرماید:
فَکَانَ أَوَّلُ مَا حَجَّتْ إِلَیْهِ المَلَائِکَةُ وَ طَافَتْ بِهِ فِی هَذَا الْوَقْتِ فَجَعَلَهُ سُنَّةً وَ وَقْتاً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ(17).
فرشتگان نخستین کسانی بودند که حج را انجام دادند. آنان در همین وقت (ماه ذی حجه) طواف کردند. پس پروردگار همان اعمال فرشتگان را برای بندگان تا روز قیامت سنت قرار داد.
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) عَنِ الْبَیْتِ أَکَانَ یُحَجُّ إِلَیْهِ قَبْلَ أَنْ یُبْعَثَ النَّبِیُّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَالَ نَعَمْ لَا یَعْلَمُونَ أَنَّ النَّاسَ قَدْ کَانُوا یَحُجُّونَ وَ نُخْبِرُکُمْ أَنَّ آدَمَ وَ نُوحاً وَ سُلَیْمَانَ قَدْ حَجُّوا الْبَیْتَ بِالْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ وَ لَقَدْ حَجَّهُ مُوسَی عَلَی جَمَلٍ أَحْمَرَ یَقُولُ لَبَّیْکَ لَبَّیْک(18).
زراره از امام باقر (ع) سؤال می کند که آیا قبل از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز مردم حج به جا می آوردند؟ حضرت فرمود: «بله، مردم حج به جا می آوردند. حضرت آدم، نوح و سلیمان با جن و انس و پرندگان حج می کردند و همچنین حضرت موسی (ع) با شتر قرمز حج می کرد و می گفت لبیک لبیک».
دیرینگی مهدویت:
باورداشت منجی، باورداشتی پردامنه و دارای گستره وسیع است؛ به طوری که همه پیروان ادیان آسمانی و بیشتر ادیان غیر آسمانی به نوعی بدان اعتقاد دارند. بی شک وقتی ادیان سابقه ای دیرینه داشته باشند، منجی گرایی نیز دارای سابقه دیرینه خواهد بود. خداوند در قرآن می فرماید:
﴿وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ﴾ (انبیاء: ١٠۵).
در زبور بعد از ذکر [تورات] نوشتیم بندگان شایسته ام وارث [حکومت] زمین خواهند شد.
امام باقر (ع) در تفسیر این آیه می فرماید:
«هُم أصحابُ المهدی فِی آخِر الزَّمان»(19)؛ «آنها [بندگان صالح و شایسته]، اصحاب امام زمان (عجّل الله فرجه) هستند».
گفتنی است در کتاب های تفسیری درباره این آیه، نکاتی مطرح شده است:
١. «زبور» به معنای همه کتاب های آسمانی و «ذکر» به معنای لوح محفوظ یا ام الکتاب است(20).
٢. زبور به معنای کتاب حضرت داود و ذکر به معنای تورات است(21).
در تفسیر نخست، دیرینگی منجی گرایی و نجات بخشی به خوبی قابل برداشت است؛ یعنی موضوع موعودگرایی به پیش ازخلقت بنی آدم بر می گردد و نزد علم الهی محفوظ بوده است. بنابر تفسیر دوم نیز می توانیم قدمت مهدویت را به ادیان آسمانی گذشته سرایت دهیم و دیرینگی آن را به تاریخ پیش از اسلام بازگردانیم. البته آیات بسیاری در قرآن به موضوع مهدویت اشاره دارد که در اینجا به همین مقدار اکتفا می شود.
در روایات نیز به قدمت منجی گرایی اشاره شده است. براساس روایات می توان قدمت اندیشه مهدویت را به دو روش اثبات کرد:
اول: روایات بسیاری درباره مهدویت از ائمه معصوم (علیهم السلام)، به یادگار مانده است و نشان می دهد که هم زمان با طلوع اسلام، عقیده به مهدی و مهدویت، جزو باورداشت مسلمانان بوده است و با ادامه حیات این باور در طول تاریخ، هم اکنون نیز جزو باورهای اصیل اسلامی است؛ چنان که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
إِنَّ المَهْدِیَّ مِنْ عِتْرَتِی مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَخْرُجُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ تُنْزِلُ لَهُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ بَذْرَهَا فَیَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مَلَأَهَا الْقَوْمُ ظُلْماً وَ جَوْرا(22).
مهدی از عترت و اهل بیت من است و در آخرالزمان قیام می کند. آسمان برای او باران ببارد و زمین بذرهای خود را بیرون دهد. او زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، چنان که مردم، آن را از ظلم و ستم پرکرده باشند.
همچنین حضرت فرمود:
لَوْ لَمْ یَبْقَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا یَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَهُ ذَلِکَ الْیَوْمَ حَتَّی یَخْرُجَ فِیهِ وَلَدِیَ المَهْدِیُّ فَیَنْزِلَ رُوحُ الله عِیسَی بنُ مَرْیَمَ فَیُصَلِّیَ خَلْفَهُ وَ تُشْرِقَ الْأَرْضُ بِنُورِهِ وَ یَبْلُغَ سُلْطَانُهُ المَشْرِقَ وَ المَغْرِب(23).
اگر از دنیا نماند مگر یک روز، خدا این یک روز را طولانی کند تا فرزندم مهدی ظهور کند. آن گاه عیسی بن مریم فرود آید و پشت سرش نماز بخواند و زمین به نورش روشن گردد و حکومتش به مشرق و مغرب برسد.
دوم: روایاتی وجود دارد که اندیشه مهدویت را به پیش از اسلام باز می گرداند(24) و به نوعی انبیا و اولیای گذشته را بشارت دهنده امام مهدی (عجّل الله فرجه) و ظهور او می داند.
بنابراین، دیرینگی حج و مهدویت، به ابتدای آفرینش انسان باز می گردد.
فصل سوم: رابطه حج و مهدویت
جایگاه آموزه حج و مهدویت، بس بلند و خطیر، و نقش آن دو در هدایت و ساماندهی جامعه اسلامی و مسلمانان، سرنوشت ساز و بی بدیل است. تعامل این دو با یکدیگر نیز بسیار عمیق و شدید است و از لحاظ تاریخی، قدمتی طولانی به درازای عمر بشر دارند. انبیای پیشین درباره حج و مهدویت آموزش هایی به پیروان خویش داده اند و همه آنها به نوعی نویدگر آمدن موعود و ظهور او و تشکیل حکومت جهانی بوده اند.
این دو باورداشت مهم کارکردهای مشترکی میان مسلمانان دارند؛ کارکردهایی نظیر وحدت بخشی، بالندگی، عزت و اقتدارآفرینی، خدامحوری، اشاعه معنویت و عدالت خواهی، در پرتو مهدویت و حج دست یافتنی است. پس نقش تأثیرگذار مهدویت و حج در گستره وسیع زندگی مسلمانان، اعم از زندگی کنونی و آینده، نقشی بی بدیل است؛ یعنی افزون بر اینکه زندگی کنونی مسلمانان را به شاخصه های عزت، اقتدار، نفی سلطه، عدالت و خدامحوری مزین می کند، آینده زندگی مسلمانان را نیز با ایجاد وحدت و بالندگی جهت دهی کرده، امید و نشاط را برای آنها تضمین می کند.
افزون بر نقش آفرینی حج و مهدویت در زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان، نقش آن دو نیز نسبت به یکدیگر، نقش تأثیرگذار و دوسویه است؛ یعنی حج و مهدویت در رشد و تثبیت یکدیگر مؤثرند. مثلاً حج با ایجاد وحدت و نفی تبعیض نژادی، زمینه ساز و تداعی گر وحدت سیاسی و اتحاد مردم در زمان حکومت جهانی امام زمان است. همچنین مکه، محل ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه)، محل تجمع یاران ایشان و محل آغازین نهضت جهانی حضرت به حساب می آید. از طرف دیگر، نقش مهدویت در تعالی بخشی حج، در قالب حضور همه ساله امام در مناسک حج، هدایت و نظارت ایشان بر حجاج و...، همچنین تحقق بخشی اهداف حج، نظیر فراگیری اسلام در سراسر جهان، گسترش معنویت و عدالت و... تبلور دارد.
رابطه کارکردگرایی:
١. اتحاد و همگرایی:
امیرمؤمنان علی (ع)، بعد از اندرز مردم به ضرورت عبرت گیری آنان از سرگذشت امت های پیشین اشاره می کند و با بیان راهنمایی برای ساماندهی زندگی مسلمانان، اتحاد و همدلی میان آنان را یادآور می شود و با توجه به اهمیت انسجام، منشور اتحاد را ترسیم می کند و چنین می فرماید:
از کیفرهایی که براثر کردار بد و کارهای ناپسند بر امت های پیشین فرود آمد، خود را حفظ کنید و احوال گذشتگان را در خوبی ها و سختی ها به یاد آورید و بترسید که همانند آنان باشید. پس آن گاه که در زندگی گذشتگان مطالعه و اندیشه می کنید، عهده دار چیزی باشید که عامل عزت آنان بود و دشمنان را از سر راهشان برداشت و سلامت زندگی آنان را فراهم کرد و نعمت های فراوان را در اختیارشان گذاشت و کرامت و شخصیت به آنان بخشید که از تفرقه و جدایی اجتناب کردند و بر وحدت و همدلی همت گماشتند و یکدیگر را به وحدت واداشتند و به آن سفارش کردند.
و از کارهایی که پشت آنان را شکست و قدرت آنان را در هم کوبید، بپرهیزید؛ کارهایی چون کینه توزی با یکدیگر، پرکردن دل ها از بخل و حسد، به یکدیگر پشت کردن و از هم بریدن و دست از یاری هم کشیدن....
در احوال مؤمنان پیشین اندیشه کنید که چگونه بودند آن گاه که وحدت اجتماعی داشتند، خواسته های آنان یکی، قلب های آنان یکسان، دست های آنان مددکار، شمشیرها یاری کننده، نگاه ها به یک سو دوخته و اراده ها همسو بود. در آن حال مالک و سرپرست سراسر زمین نبودند؟ و رهبر و پیشوای همه دنیا نشدند؟ پس به پایان کار آنان نیز بنگرید! در آن هنگامی که به تفرقه و پراکندگی روی آوردند و مهربانی و دوستی آنان از بین رفت و سخن ها و دل هایشان گوناگون شد. از هم جدا شدند، به حزب ها و گروه ها پیوستند. خداوند لباس کرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمت های فراوان شیرین را از آنان گرفت و داستان آنان در میان شما عبرت انگیز باقی ماند(25).
برخی از باورها در ایجاد همگرایی میان مردم، نقش مهم و تأثیرگذاری دارند که با شناخت و معرفی آنها، می توان حرکت مردم و جامعه را به سوی وحدت دوچندان کرد. حج و مهدویت نیز از جمله آن باورهاست که نقششان در ایجاد بسترهای لازم برای اتحاد، خطیر و سرنوشت ساز است.
مسلمانان در مراسم حج با کنار گذاشتن آداب و رسوم ملی و قومی و آراستگی به آداب و رسوم اسلامی و بدون توجه به تفاوت های فرهنگی، نژادی و زبانی در کنار یکدیگر، اجتماع میلیونی را تجربه می کنند و به نوعی قدرت و توان عظیم اسلامی را به جهانیان نشان می دهند.
بی شک، اندیشه مهدویت نیز، اندیشه ای فراگیر و فرامذهبی است و همه گروه های اسلامی بدان اعتقاد قلبی دارند. ازاین رو دو گروه عمده اسلامی، یعنی اهل سنت و شیعه، انکار امام مهدی و ظهور او را کفر و خروج از دین اسلام می دانند؛ چنان که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«مَن أنکرَ القائمَ مِن وُلدی فَقدْ اَنکرَنی»(26)؛ «هرکسی که قائم از فرزندان مرا انکار کند، در واقع مرا انکار کرده است».
همچنین در منابع اهل سنت آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«مَن کَذبَ بِالمهدیِّ فَقدْ کَفرَ»(27)؛ «هرکس مهدی را تکذیب و انکار کند، به راستی کافر است».
همچنین حضرت فرمود:
مَنْ أنکرَ خُروجَ المَهدیِّ فَقدْ کَفرَ بِما اُنزِل عَلی مُحمّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم)(28).
هرکس ظهور مهدی را انکار کند، به آنچه بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، کفر ورزیده است.
این گونه روایات در منابع روایی و تاریخی شیعه و اهل سنت فراوان است که همه آنها حکایت از جایگاه بلند اندیشه مهدویت از منظر مسلمانان و نقش محوری آن در ایجاد اتحاد و همگرایی میان آنان دارد.
2 - خودباوری:
از جمله کارکردهای مهم حج و مهدویت، ایجاد و تقویت روحیه اعتماد و خودباوری میان مسلمانان است؛ زیرا وقتی مسلمانان در اجتماع عظیم حج جمعیت میلیونی خویش را ملاحظه می کنند، اولاً به این جمعیت عظیم می بالند و افتخار می کنند؛ ثانیاً اعتماد به نفس مسلمانان بیشتر می شود؛ ثالثاً روحیه خودباوری و اصالت هویت میان آنان برانگیخته می شود. درباره اندیشه مهدویت نیز چنین است؛ زیرا وقتی مسلمانان معتقد باشند که آینده جهان به آنان تعلق دارد و با آمدن منجی بشریت، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، حکومتی جهانی شکل می گیرد، بدیهی است که روحیه اعتماد به نفس و خودباوری میان آنان تقویت می شود.
3 - احیای دین و معنویت:
حج و مهدویت احیاگر دین و معنویت اند. در این خصوص، روایات بسیار از معصومان نقل شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
- امیرالمؤمنین علی (ع) می فرماید: «... وَ الحَجَّ تَقْوِیَةً لِلدِّین»(29).
- همچنین حضرت زهرا علیها السلام در خطبه شان چنین فرمودند:
«وَ الحَجَّ تَشْیِیداً لِلدِّین»(30).
- امیرمؤمنان علی (ع) خطاب به امام حسین (ع) فرمود:
أَنَّهُ قَالَ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِکَ یَا حُسَیْنُ هُوَ الْقَائِمُ بِالحَقِّ وَ المُظْهِرُ لِلدِّینِ وَ الْبَاسِطُ لِلْعَدْل(31).
ای حسین! نهمین فرزند تو قائم بر حق است. او دین را ظاهر کرده و عدل را در زمین جاری می کند.
- امام باقر (ع) می فرماید:
فِی قَوْلِهِ (الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ) فَهَذِهِ لآِلِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِمْ إِلی آخِرِ الْأَئِمَّةِ وَ الَمهْدِیِّ وَ أَصْحَابِهِ یُمَلِّکُهُمُ اللَهُ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَهَا وَ یُظْهِرُ بِهِ الدِّینَ وَ یُمِیتُ اللَهُ بِهِ وَ بِأَصْحَابِهِ الْبِدَعَ وَ الْبَاطِل(32).
درباره این آیه که می فرماید: «همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا می دارند و زکات می دهند» امام محمد باقر (ع) فرمود: «این آیه متعلق به آل محمد است؛ یعنی دوازده امام و شخص مهدی موعود و یاران او که خداوند آنان را مالک شرق و غرب جهان می کند، دین اسلام را به دست او آشکار می نماید و هر بدعت و باطلی را به وسیله او و یارانش محو می کند».
براساس این روایات می توان گفت احیا و تقویت دین اسلام در طول تاریخ، مرهون حج و مهدویت و آموزه های آن دو است و هر چه مسلمانان به شعائر و باورهای اسلامی بیشتر معتقد و آراسته باشند، تقویت و تدوام دین را بیشتر تجربه خواهند کرد.
البته غیر از این موارد، موارد دیگری نیز وجود دارد که به منظور پرهیز از طولانی شدن مطالب، فقط به ذکر عناوین آنها اکتفا می شود:
۴. گسترش عدالت؛
۵. اقتدار اسلام؛
۶. گسترش عبادت و خودسازی؛
٧. امید و بالندگی.
رابطه تعاملی:
رابطه میان حج و ولایت رابطه دوسویه است؛ یعنی هر کدام در تعالی بخشی و تثبیت دیگری، نقش مهمی ایفا می کند؛ زیرا با وجود ولایت است که مردم مناسک حج را فرا می گیرند و نیز با هدایت و ترغیب امام است که مردم به انجام دادن حج توجه می کنند؛ چنان که امام صادق (ع) می فرماید:
لَوْ عَطَّلَ النَّاسُ الَحجَّ لَوَجَبَ عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یُجْبِرَهُمْ عَلَی الحَجِّ إِنْ شَاءُوا وَ إِنْ أَبَوْا لِأَنَّ هَذَا الْبَیْتَ إِنَّمَا وُضِعَ لِلْحَج(33).
اگر مردم حج را تعطیل کنند، بر امام واجب است که آنان را به گزاردن حج مجبور کند، خواه بخواهند و خواه نخواهند؛ زیرا این خانه برای حج بنا شده است.
همچنین امام، کعبه را از آلودگی های بت پرستی و خرافات پاک می کند(34). از سویی، حج بدون ولایت را نمی توان حج واقعی دانست و از سوی دیگر، امامت و ولایت نیز بی نیاز از حج نیست و حج در معرفی و تثبیت آن، نقش مهمی ایفا می کند؛ مثلاً تعیین امامت حضرت علی (ع) در قضیه حجةالوداع در این راستا توجیه می شود.
بخش دوم: حج و امامت
فصل اول: جایگاه و نقش امام معصوم در حج
حج بدون «ولایت» و آهنگ کعبه بدون «امامت» و حضور در عرفات، بدون «معرفت امام» و قربانی در منا، بدون «فداکاری در راه امام» و رمی جمره، بدون «طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی» و سعی بین صفا و مروه، بدون «کوشش در شناخت و اطاعت امام» بی حاصل است و سودی نخواهد داشت؛ زیرا گرچه یکی از مبانی اسلام، حج است:
«بُنِی الْإِسلامُ عَلی خَمسٍ: عَلی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والصَّومِ وَالحجِّ وَالوَلایة»، لیکن هیچ یک از نماز، روزه، زکات و حج، همانند ولایت، رکن استوار اسلام نیست. ازاین رو در ادامه روایت مزبور آمده است:
وَلَم یُنادَ بِشیءٍ کَما نُودی بِالوَلایةِ.
هیچ دعوتی از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولایت و امامت نیست.
زیرا انسان کامل که خود اسلام ممثل است، می تواند به همه ابعاد اسلام آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد و قیام ضد طاغوت است، جهت بخشد(35).
در واقع، خداوند برای اینکه مردم را به سوی حقیقت کعبه توجه دهد، با زمینه سازی ولادت امیرمؤمنان علی (ع) در کعبه، این پیام را به جهانیان رساند که باطن کعبه چیزی جز ولایت نیست. بر این اساس هرکسی غیر از ولی الله اعظم را قصد کند، ره به بیراهه برده است. چنین کسی همانند ابلیسی است که به جای اطاعت امر الهی و سجده بر ولی الله (آدم)، بر هوای نفس و کبر خود سجده کرده است. کسی که کعبه را قصد کند و باطن آن، یعنی ولی الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد، چون ابلیس، سجده واقعی نکرده و اطاعت حق را فروگذارده است. ابلیس کسی است که حاضر نشد بر نوری سجده کند که به حکم نَفَخْتُ در کالبد آدم دمیده شده بود؛ یعنی همان روح اعظم الهی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جان وی أَنْفُسَنا، یعنی امیرمؤمنان معنای باطنی آن است؛ زیرا اسمای الهی یاد داده شده به آدم، همان انوار ولایت است. بر این اساس هرکسی ولایت را نپذیرد و به قصد کعبه ولایت عزیمت نکند، از مقصد دور افتاده است.
بنابراین حاجی باید پیش از آنکه قصد کعبه کند، قصد باطن کعبه و حقیقت آن، یعنی امام زمان خویش کند و به دیدار او بشتابد. از او دین را بیاموزد و با او بیعت اطاعت و ولایت کند. به شهادت آیه تبلیغ (مائده:۶٣) حج بدون حضور امام معصوم، حج نیست. از آیه أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً (حج:27) و با توجه به کلمه یَأْتُوکَ به جای «یأتونا» استفاده می شود که مردم هر زمان در پاسخ به ندای ابراهیم (ع) باید به سوی امام زمان خود بروند. بنابراین می توان گفت در عرفاتی که امام نباشد، معرفتی نیست؛ در مشعری که امام نباشد، شعوری نیست؛ در منایی که امام نباشد، شیطانی رمی نمی شود و زمزم بدون حضور امام سرابی بیش نیست.
نقش امام معصوم در حج:
برای روشن شدن جایگاه و نقش امام در حج، لازم است ابتدا جایگاه و نقش تکوینی و تشریعی امام معصوم در مباحث دینی تعریف شود. البته برخی از دیدگاه ها، نقش امام را در سه مقوله، یعنی ولایت تکوینی، ولایت بر تشریع و ولایت در تشریع تقسیم کرده اند که هر کدام دارای ویژگی هایی است که از یکدیگر متمایز می شوند.
تفصیل سه گانه ولایت:
آیت الله جوادی آملی دراین باره می فرماید:
ولایت و سرپرستی، چند سنخ است که به حسب آنچه سرپرستی می شود (مولی علیه) متفاوت می شوند. ولایت، گاه «ولایت تکوینی» است، گاهی «ولایت بر تشریع» است و زمانی «ولایت در تشریع». ولایت تکوینی به دلیل آنکه به تکوین و موجودات عینی جهان مربوط می شود، رابطه ای حقیقی میان دو طرف ولایت وجود دارد و ولایتی حقیقی است. اما ولایت بر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود، همگی ولایت های وضعی و قراردادی اند؛ یعنی رابطه سرپرست با سرپرستی شده، رابطه علّی و معلولی نیست که انفکاک پذیر نباشد.
«ولایت بر تشریع» همان ولایت بر قانون گذاری و تشریع احکام است؛ یعنی کسی، سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. هر چند این ولایت، در محدوده قوانین است، نه در دایره موجودات واقعی و تکوینی، ولی نسبت به وضع قانون، تخلف ناپذیر است؛ یعنی با اراده قانون گذار، بدون فاصله، اصل قانون جعل می شود که در واقع با این نگاه و با یک تحلیل عقلی می توان آن را به سنخ ولایت تکوینی برگرداند.
«ولایت در تشریع» یعنی نوعی سرپرستی که نه ولایت تکوینی است و نه ولایت بر تشریع و قانون، بلکه ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی(36).
جایگاه تکوینی امام در حج:
در بیان شاخصه های ولایت تکوینی گفته می شود که میان «ولی» و «مولی علیه» رابطه علّی و معلولی برقرار است و دخل و تصرفی که «ولی» دارد، دخل و تصرف عینی و واقعی است؛ یعنی «ولی» در تحقق و فقدان «مولی علیه» نقش اساسی دارد. با این نگاه می توان نقش امام معصوم را در امور دینی، چنین توجیه کرد که بی اعتقادی به مسئله امامت، تمام بودن و حتی موجود بودن باورهای دینی، نظیر نماز، روزه و حج و... را زیر سؤال می برد. همان گونه که در تکوینیات، وجود معلول (مولی علیه) وابسته به وجود علت (ولی) است، درباره باور داشت امامت نیز به نوعی می توان همین حرف را زد؛ زیرا با موضوع امامت، آموزه های اسلامی همچون حج (حج واقعی مورد درخواست خدا و رسولش) تحقق می یابد.
استاد جوادی آملی در این زمینه می فرماید:
رهبری های ملکوتی اعمال، نیات و ادعیه و مشاهده آیات بینات و پی بردن به اسرار معنوی حج و مانند آن در پرتو ولایت تکوینی امام معصوم (علیهم السلام) است که حج او امام حج هاست و پیشاپیش اعمال امت به سوی بارگاه قبول الهی صعود می کند و آن گاه اعمال دیگران به دنبال آن صاعد می شود(37).
آیات و روایات متعددی در خصوص ولایت تکوینی امام وجود دارد. یکی از آیاتی که پس از نصب علی (ع) به امامت نازل گردید، آیه سوم سوره مائده است که خداوند در آن می فرماید:
﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً﴾ (مائده: ٣).
امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را آیین [جاودان] شما پذیرفتم.
برای روشن شدن موضوع بحث، لازم است درباره دو واژه «اکملت» و «اتممت» مفهوم شناسی صورت گیرد تا با توضیح آنها بیشتر به نقش تکوینی امام پی برده شود.
واژه «کمال» با «تمام» تفاوت اساسی دارد. در حقیقت «کمال» بر کیفیت شیء و «تمام» بر تمام کننده بودن آن دلالت می کند؛ بدین معنا که قطعاً شی ئی بدون آن، تحقق پیدا نمی کند(38).
در کتاب «مفردات» واژه «تمام الشیء» به معنای آخرین جزئی است که شیء به واسطه آن تمام می شود که مقابل آن ناقص قرار دارد. به تعبیر دیگر، واژه «تمام» در مورد اجزا، ذوات و معدودات به کار می رود(39)؛ چنان که در قرآن می خوانیم:
﴿وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ (اعراف: ١۴٢).
سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل کردیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او] تا چهل شب تمام شد.
این آیه در جریان غدیر خم بعد از تعیین جانشینی امیرمؤمنان علی (ع) نازل شد و معنا و تفسیر آن این است که با تعیین ولایت و امامت، دین با همه آموزه های آن تمام و کامل گردیده است؛ یعنی آموزه هایی نظیر نماز، روزه، حج و... بدون ولایت تمام نیست و بی شک تمام نبودن آنها بدین معناست که آن نماز و روزه و حجی که خداوند از انسان خواسته، تحقق نیافته است.
پس حجی که مورد درخواست خداست، حج با ولایت است و همچنین نماز و روزه واقعی با ولایت تمام می شود. پس بدون ولایت امامان که تمام کننده دین است، قطعاً دین تحقق نمی یابد. در نتیجه کسانی که آموزه های دینی را بدون ولایت به جا می آورند، همانند آن است که از جزء اصلی غفلت کرده باشند و بسیار روشن است که نبود جزء، فقدان کل را به همراه دارد؛ چنان که امام رضا (ع) در این زمینه می فرماید:
همانا امامت، مقام پیغمبران و میراث اوصیاست. همانا امامت، خلافت خدا، خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقام امیرالمؤمنین (ع) و میراث حسن و حسین (علیهما السلام) است. همانا امامت، موجب تقویت دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است.
همانا امامت، ریشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و... به وسیله امام تحقق می یابد(40).
همچنین امام صادق (ع) می فرماید:
همین گونه این امت گنه پیشه پس از پیامبر و رهبری که برایشان گمارده بود، به فتنه افتادند. پس خداوند تبارک و تعالی عملی از آنها را نپذیرد و حسنه ای از آنها را بالا نبرد تا از همان راهی به درگاهش روند که او مقرّر کرده است و از همان امامی پیروی کنند که به پیروی از او مأمور شده اند و از همان دری وارد شوند که خدا و پیامبر به روی آنها گشوده اند. ای ابا محمّد! همانا خداوند عزوجل پنج فریضه را حتمی ساخته است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ما. گاهی در چهار فریضه، رخصت قرار داده است. ولی به هیچ وجه برای هیچ یک از مسلمانان در ترک ولایت ما رخصتی داده نشده است. نه به خدا سوگند! در ولایت ما رخصتی نیست(41).
چنین می توان گفت که امامت، شرط قبولی اعمال عبادی است، نه شرط صحت اعمال. بر این اساس وقتی شرط اعمال که امامت است وجود نداشته باشد، به طور قطع مشروط که همان اعمال عبادی، نظیر حج و امثال آن است نیز مورد قبول خدا قرار نمی گیرد. ازاین رو برخی از اندیشمندان شیعه، امامت را اصلی از اصول دین می دانند(42). همان طور که نپذیرفتن توحید، نبوت و معاد، اسلام را بی معنا و اعمال عبادی را باطل می کند، نپذیرفتن امامت نیز همین نقش را ایفا می کند. امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:
[در قیامت] چون بنده برابر خدا ایستد، نخستین پرسش خداوند، پرسش از نمازهای واجب، زکات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولایت ما خاندان است. اگر به ولایت ما خاندان اقرار کند و بر آن عقیده مرده باشد، نماز، روزه، زکات و حج او نیز پذیرفته است و اگر در پیشگاه خدا اعتراف به ولایت ما نکند، خدا چیزی از اعمال او را نپذیرد(43).
در روایت دیگری، امام باقر (ع) امامت را برای دیگر باورهای اسلامی به منزله کلید می داند. در واقع بدون کلیدِ امامت، ورود به دین ناممکن است. بنابراین فروع اسلامی در پرتو باور به امامت دست یافتنی می شوند.
اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات روزه، حج و ولایت. «زراره» می گوید: «گفتم کدام یک از آنها افضل است». فرمود: «ولایت افضل است؛ زیرا کلید آنهاست و امام، راهنمای مردم به آن چهار پایه است»(44).
دو نکته در این روایت درخور توجه است: نکته نخست اینکه بیان این پنج مسئله در کنار یکدیگر بی دلیل نیست، بلکه رابطه ای با یکدیگر دارند. نماز نه تنها رابطه خلق با خالق، بلکه بهترین وسیله برای این رابطه است. زکات رابطه خلق با خلق است. با اجرای قانون زکات، نیازمندان بی نیاز می شوند و مشکلات اقتصادی آنان حل می شود. روزه رابطه انسان با خویشتن است. با ایجاد این رابطه، انسان موفق می شود که با هوای نفس خویش مبارزه کند. حج رابطه مسلمانان با یکدیگر است تا با همفکری و تبادل نظر، مشکلات و گرفتاری های جهان اسلام را حل کنند و بر زخم های مسلمانان مرهمی بنهند. ولایت ضامن اجرای صحیح و تبیین کننده احکام این مسائل است. بنابراین، پنج اصل اساسی مذکور، اتفاقی کنار هم نیامده اند، بلکه رابطه ای منطقی و معقول با هم دارند.
نکته دیگر این است که چرا ولایت از چهار اصل دیگر مهم تر و افضل است؟ همان گونه که در روایت نیز آمده است، ولایت تحقق بخش نماز، روزه، حج و زکات است و محتوای تمام عبادت ها در سایه ولایت عملی می شود؛ یعنی بدون ولایت و حاکمیت اسلام، این دستورات نقشی بر کاغذ است و همانند نسخه طبیب است که بدون عمل به آن، درد، درمان نخواهد شد(45).
امیرمؤمنان (ع) نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
اسلام بر پنج خصلت بنا شده است: بر دو شهادت و دو قرین (همراه). گفتند: «دو شهادت را می دانیم، اما دو قرین چیست؟» حضرت فرمود: «نماز و زکات؛ زیرا هر کدام از این دو پذیرفته نمی شود، مگر به دیگری و روزه و زیارت خانه خدا برای آن کس که توانایی داشته باشد و پایان آن ولایت است»(46).
خلاصه بحث:
براساس روایات گوناگون، باورهایی نظیر نماز، روزه، زکات و حج، در پرتو ولایت تمام خواهند بود؛ یعنی بدون ولایت ناقص اند؛ زیرا واژه «تمام» که در روایات گوناگونی نیز آمده است، در برابر واژه «ناقص» قرار دارد و همیشه «کل» به همه اجزای خویش وابسته است. ازاین رو با وجود همه اجزا «کل» به وجود می آید و در صورت فقدان همه اجزا یا برخی از آنها، «کل» حاصل نمی شود. بنابراین ولایت در آموزه های اسلامی نقش تمام کننده دارد و بدون اعتقاد به امامت، هیچ کدام پذیرفته نیست.
جایگاه تشریعی امام در تعالی حج:
از آنجا که امام معصوم (علیهم السلام) جانشین پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، جایگاه بلند و مقام عالی دارد؛ چنان که در کتاب های اعتقادی و کلامی آمده است: امام و جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در تبیین و اجرای برنامه های دینی، هم شأن و هم رتبه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ یعنی همچون پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، مسئولیت ارشاد و هدایت بشر به سوی صلاح و رستگاری، تدبیر شئون مردم، اقامه عدل، رفع ظلم در جامعه، حفظ دین، تفسیر قرآن، تزکیه نفوس و تربیت مردم به عهده ایشان است. پس در اجرای تعالیم دین در جامعه میان پیامبر و جانشینان او هیچ گونه تفاوتی نیست، مگر در مقام نبوت که مخصوص پیامبرگرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است(47).
از جمله مسئولیت های مهم امام، حفاظت از دین و آموزه های دینی، نظیر حج است؛ چنان که امام رضا (ع) در این زمینه فرمود:
مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللهِ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللهِ حَافِظٌ لِدِینِ الله(48).
امام برای امامت آفریده شده است. او عالم به سیاست، و اطاعت کردنش واجب است. او برپا کننده امر خدا، ناصح بندگان خدا و حافظ دین اوست.
چنان که «منصور بن حازم» در محضر امام صادق (ع) چنین می گوید:
به مردم گفتم: «مگر نمی دانید که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حجت خدا بر خلقش بود؟» گفتند: «آری». گفتم: «چون او درگذشت، حجت خدا کیست؟» گفتند: «قرآن». پس من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه، قدریه و حتی زندیقی که به قرآن ایمان ندارد، به آن استشهاد می کنند تا بر مردان طرف مقابل خود غلبه کنند. بنابراین فهمیدم که قرآن بدون سرپرستی که معنای واقعی آن را بیان کند، حجت نیست و اوست که هرچه درباره قرآن بگوید حق است.
به آنها گفتم: «قیم قرآن کیست؟» گفتند: «ابن مسعود، حذیفه و عمر قرآن می دانستند». گفتم: «همه قرآن را؟» گفتند: «نه». کسی را ندیدم که بگوید شخصی جز علی (ع) همه قرآن را می داند و زمانی که مردم مطلبی را نمی دانند، این تنها علی [بن ابی طالب (ع)] است که می گوید من می دانم [بنابراین حق با کسی است که می داند]. پس من گواهی می دهم که علی (ع) قیم قرآن است و اطاعتش واجب است و بعد از پیغمبر حجت خدا بر مردم است و آنچه او درباره قرآن گوید حق است. حضرت فرمود: «خدا تو را رحمت کند». عرض کردم: «علی (ع) نیز از دنیا نرفت جز آنکه حجت پس از خود را معرفی کرد؛ چنان که پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) معرفی کرد»(49).
در این حدیث، جایگاه امام در قالب سرپرست و مفسر قرآن مطرح شده است؛ یعنی امام معصوم (علیهم السلام) که جانشین رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است، همان مقام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در زمینه تفسیر، تبیین و سرپرستی به ارث می برد. پس نظر امام معصوم درباره قرآن و آموزهای اسلامی برای همه مردم حجت است و بر مردم لازم است با پیروی کردن از امام، تبیین و تفسیر صحیح دین و احکام اسلامی را از او بیاموزند.
در زیارت جامعه نیز می خوانیم:
خداوند به برکت دوستی شما، آموزه های دینمان را به ما آموخت و آنچه را از دنیایمان فاسد شده بود به صلاح آورد و از برکت دوستی شما «کلمه توحید» کمال یافت و نعمت، عظمت گرفت و پراکندگی به الفت تبدیل شد و به دوستی شماست که اعمال، قبول می شود(50).
امام رضا (ع) در بیان جایگاه و مقام بلند امام می فرماید:
امام، حلال و حرام خدا را بیان می کند، حدود خدا را برپا می دارد، از دین خدا دفاع می کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت می نماید(51).
بنابراین تمام فضایل نبی گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که از ناحیه خدا اعطا شده است، به استثنای مقام نبوت، برای امام ثابت است(52) و او فردی است که ریاست امور دینی و دنیایی مردم را به نیابت از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به عهده دارد(53). مردم از ناحیه امام به آموزه های دین خود پی می برند؛ زیرا براساس روایات امام، حافظ و معلم دین است و صیانت اسلام از انحرافات و خرافات به واسطه وجود امام تحقق می یابد. از آنجایی که پیروی امام، واجب و گفتارش حجت است، بر مردم لازم است، تفسیر و تبیین آموزه های دینی، از جمله احکام حج را از ایشان فرا گیرند و در آموزش دین، تابع و همراه او باشند.
بنابراین جایگاه امام در حفاظت از اصل دین و آموزه های آن و نیز نقش او در تشریح دین و احکام اسلامی، بی بدیل و اساسی است و بی شک تعالی حج و اقبال عمومی مردم به آن، در پرتو امام و راهنمایی های او حاصل می شود؛ چنان که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
در هر نسلی از امت من یک عادلی از اهل بیت من است که تحریف غلوکنندگان و ادعای یاوه گرایان و تأویل جاهلان را از دین برطرف می کند. امامان، نمایندگان شمایند نزد خدای عزوجل، پس متوجه باشید که در دین خدا از چه کسی پیروی می کنید(54).
امام باقر (ع) نیز می فرماید:
ما گنجینه علم پروردگاریم و امر پروردگار در دست ما قرار دارد. آغاز و انجام اسلام به ماست و مردم احکام اسلام را از ما می آموزند. به خداوندی که دانه را شکافت و آدمیان را آفرید، علم خداوند جز نزد ما در جای دیگری نیست و مردم علم خدا را درک نخواهند کرد، مگر به وسیله ما(55).
همچنین حضرت فرمود: «خداوند بندگان خود را مکلف کرده است تا ائمه (علیهم السلام) را بشناسند و امور خود را به آنان واگذارند و در مسائل مختلف به آنان رجوع کنند»(56).
چنان که امام باقر (ع) مناسک حج را به مردم آموزش می دادند امام صادق (ع) در این باره فرمود:
شیعیان پیش از ابوجعفر (ع) مناسک حج و حلال و حرام خود را نمی دانستند. چون ابوجعفر (ع) آمد، در علم را گشود و مناسک حج و حلال و حرام مردم را بیان فرمود(57).
ابوحنیفه در روایتی، به نقش مهم امام صادق (ع) در ترویج فرهنگ و مناسک حج اعتراف کرده، می گوید:
«لَوْلَا جَعْفَرُ بن مُحَمَّدٍ مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ»(58)؛ «اگر جعفر بن محمد (ع) نبود، مردم مناسک حجشان را نمی دانستند».
گفتنی است، اگرچه پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام تلاش خود را به کار بست و مناسک و معارف حج را به صورت تئوری و عملی به مردم شناساند، اما به دلیل تنگناها و موانع بسیاری که فراسوی جامعه نوپای نبوی بود، مسلمانان نتوانستند همه جزئیات مسائل حج را از رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرا گیرند؛ زیرا اولاً مکه در سال هشتم هجرت فتح شد(59) و تا قبل از آن در دست مشرکان بود و برای همین، مسلمانان نمی توانستند در مکه حضور یابند و همراه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مناسک حج را انجام دهند؛ ثانیاً آیه ای که در آن دستورات حج آمده و براساس آن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت انجام حج پیدا کرد، در سال دهم هجرت بوده است(60) که در واقع آخرین سال زندگانی مبارک حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود. حضرت با بسیج عمومی، مردم را به سوی حج فرا خواند تا اولین و آخرین حج رسمی را که به حجةالوداع مشهور است به جا آورد(61). از این رو تبیین تفصیلی مناسک و حلال و حرام های دیگر نزد امیرالمؤمنین و دیگر ائمه به ودیعت نهاده شد تا آنان یکی پس از دیگری در ظرف مدت ٢۵٠ سال به اقتضای نیاز زمان به تبیین آنها بپردازند.
تطهیر کعبه از پلیدی ها:
بی شک امامت امامان معصوم (علیهم السلام) تداومگر امامت انبیای اولواالعزم است. پس مسئولیتشان نیز در همین زمینه تعریف می شود. از جمله این مسئولیت ها پاک سازی پایگاه توحیدی از شرک و بت پرستی است. خداوند درباره مسئولیت حضرت ابراهیم و اسماعیل می فرماید:
﴿وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ﴾ (بقره: ١٢۵).
و [به یاد بیاورید] هنگامی که خانه [کعبه] را محل بازگشت و [اجتماع] مردم و مرکز امن قرار دادیم و [به مردم گفتیم] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی برای خود انتخاب کنید و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه مرا برای طواف کنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان سجده گزار (نمازگزاران) پاکیزه سازید.
در اینجا منظور از طهارت و پاکیزگی چیست؟ بعضی گفته اند: «طهارت از لوث وجود بت ها»(62). برخی دیگر گفته اند: از آلودگی های ظاهری، به ویژه از خون و محتویات شکم حیواناتی که قربانی می کردند؛ زیرا بعضی از ناآگاهان چنین اعمالی را انجام می دادند. بعضی هم گفته اند که طهارت در اینجا به معنای خلوص نیت هنگام بنای این خانه توحید است.
ولی هیچ دلیلی ندارد که ما مفهوم طهارت را در اینجا محدود کنیم، بلکه منظور پاک ساختن ظاهری و باطنی این خانه توحید از هرگونه آلودگی است(63).
البته این پیمان زمانی بود که حضرت ابراهیم (ع) از امتحان الهی سربلند بیرون آمد و به مقام امامت رسید. پس می توان انجام دادن مسئولیت حضرت ابراهیم (ع) را در راستای مقام امامت ایشان توجیه کرد؛ یعنی زمانی که حضرت ابراهیم به مقام امامت رسید، خداوند از ایشان خواست که مکه را از لوث بت ها و پلیدی ها پاک کند تا برای حاجیان زمینه پرستش فراهم شود.
به گزارش تاریخ، امیرمؤمنان علی (ع) با پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دو بار برای پاک سازی کعبه اقدام کردند. نخستین بار قبل از هجرت بود؛ چنان که در این زمینه امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید:
من تا خانه کعبه به همراه پیغمبر رفتم. ایشان به من فرمود بنشین و از دوشم بالا رفت. ایشان را بلند کردم، ولی چون توانایی نگهداری ایشان را بر دوشم نداشتم، حضرت نشست و من از دوش او بالا رفتم و مرا چنان بلند کرد که خیال کردم به افق آسمان رسیدم. بت های مس و آهن بالای کعبه بود و من آنها را از همه سو جمع کردم و چون همه را به دست آوردم، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «آنها را پرت کن». آنها را پرت کردم و مانند شیشه خرد شدند. سپس فرود آمدم و با رسول خدا از ترس اینکه کسی ما را ببیند، پنهان شدیم(64).
بار دوم بعد از هجرت (روز فتح مکه) بود. «سیدبن طاووس» در «طرائف» چنین نقل می کند:
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روز فتح مکه به علی بن ابی طالب فرمود: «آیا این بت را در کعبه می بینی؟» عرض کرد: «آری، یا رسول الله». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «من تو را بر دوش می گیرم تا دستت بدان رسد». علی (ع) عرض کرد: «من شما را به دوش می گیرم یا رسول الله!» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «اگر قبیله ربیعه و مضر می کوشیدند در زمان حیات من تنها عضوی از اعضای مرا از زمین حرکت دهند، نمی توانستند. اینک تو بایست ای علی! پس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو ساق پای علی را گرفت و او را چنان از زمین بلند کرد که سفیدی زیر بغلش هویدا شد و سپس گفت: «چه می بینی ای علی! ؟» علی (ع) عرض کرد: «خداوند عزوجل را می بینم که مرا به سبب تو شرافت بخشیده است تا جایی که اگر بخواهم می توانم آسمان را لمس کنم». پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به او فرمود: «ای علی! بت را بگیر و علی (ع) بت را گرفت و آن را به زمین انداخت»(65).
«زمخشری» در تفسیر آیه: ﴿وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً﴾ (اسراء: ٨١) می گوید:
وقتی این آیه در روز فتح مکه نازل شد، جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: «عصای خود را بردار و بت ها را با آن بینداز». مشرکان این صحنه را تماشا می کردند. به محض اینکه نوک عصای پیامبر به طرف چشم بتی اشاره می شد، آن بت با رو به زمین می افتاد. حضرت همه بت ها را انداخت و فقط بت قبیله «خزاعه» باقی ماند که بالای کعبه بود. رسول خدا فرمود: «یا علی! آن را پایین بینداز». آن گاه خودش مرا به دوش گرفت تا به بالای کعبه شدم و آن بت را شکستم و مردم مکه از این عمل ما سخت در شگفت بودند و می گفتند: «ما جادوگرتر از محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را ندیده ایم»(66).
ماجرای بالا رفتن علی (ع) بر شانه های رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بسیاری از بزرگان اهل سنت در کتاب های خود روایت کرده اند؛ از جمله: «احمدبن حنبل»(67)، «ابویعلی موصلی»(68)، «ابوبکر خطیب» در «تاریخ بغداد»(69)، «محمد بن صباغ زعفرانی» در «الفضائل» و «حافظ ابوبکر بیهقی»(70)، «قاضی ابوعمر» و «عثمان بن احمد» در کتاب های خودشان(71)، «ثعلبی» در تفسیرش و «ابن مردویه» در «المناقب»، «ابن منده» در «المعرفة»، «طبری» در «الخصائص»، «خطیب خوارزمی» در «المناقب»(72)، «ابواحمد جرجانی» در «التاریخ» و «شعبه» از «قتاده» از «حسن» روایت کرده است(73). در صحت این گزارش ها نیز «ابوعبد الله جعل»، «ابوالقاسم حسکانی» و «ابوالحسن شاذان» کتاب هایی تألیف کرده اند(74). اهل بیت (علیهم السلام) نیز بر صحت آن اجماع کرده اند(75).
پس به طور کلی به این نتیجه می رسیم که میان امامت و تطهیر کعبه رابطه وثیقی وجود دارد و شاید فلسفه و سرّ این رابطه را پاکی و صفای باطن امام بدانیم؛ یعنی مکان پاکی چون کعبه، در صورت آلودگی باید به دست انسان پاکی چون امام، پاک سازی شود. البته این یکی از اسرار است.
اعلام برائت از مشرکان:
در راستای پاک سازی حریم کعبه از پلیدی ها، امیرمؤمنان علی (ع) از ناحیه رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور شد تا سوره برائت را میان مشرکان مکه قرائت کند و ورود آنها را به مسجدالحرام ممنوع اعلام کند؛ چنان که «طبرسی» در کتاب «اعلام الوری» می نویسد:
در سال نهم هجرت سوره برائت نازل شد و حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابوبکر را طلبید و سوره برائت را به او داد و فرمود: «آیات شریفه این سوره را در مکه برای مردم بخوان». هنگامی که ابوبکر طبق فرمان پیغمبر به طرف مکه حرکت کرد و مقداری هم راه پیمود، جبرئیل حضور حضرت رسول رسید و گفت: «باید مأمور تبلیغ این آیات، خودت یا یکی از افراد خاندانت باشد».
سپس پیغمبر، امیرمؤمنان را طلبید و او را بر ناقه «عضباء» (شتر مخصوص خود) سوار کرد و فرمود: «هرچه زودتر خود را به ابوبکر برسان و آیات را از وی بگیر و در موسم برای مردم قرائت کن». علی (ع) حرکت کرد تا به ابوبکر رسید و جریان را به او گفت و نامه را با آیات از وی گرفت. ابوبکر گفت: «آیا درباره من آیه ای نازل شده که مرا از این مأموریت باز داشته است».
امیرمؤمنان (ع) فرمود: «درباره شما آیه ای نازل نشده است، ولیکن جز پیغمبر و من نباید دیگری این آیات را تبلیغ کند». علی (ع) آیات را از وی گرفت و به طرف مکه حرکت کرد و وارد آن شهر شد و آیات برائت را روز عید و ایام تشریق که هنگام اجتماع مردم بود، به آنان رسانید.
پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به امیرمؤمنان فرمان داده بود تا به مشرکان ابلاغ کند پس از این داخل مسجدالحرام نشوند و مردم، کعبه را برهنه طواف نکنند. همچنین همه قراردادهای پیغمبر با مشرکان و غیر آنها پس از چهار ماه لغو است و بعد از گذشت این مدت، آنان را هر جا دیدند خواهند کشت. آیه شریفه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ (توبه: ۵) ناظر به این جریان است.
راوی گفت: «هنگامی که علی بن ابی طالب (ع) وارد مکه شد، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فرمود: به خداوند قسم هرکس امروز بخواهد برهنه طواف کند، او را با این شمشیر خواهم کشت». مردم پس از این مجبور شدند لباس بپوشند و طواف کنند(76).
این مطلب در منابع اهل سنت، نظیر «مستدرک حاکم»(77)، «صحیح ترمذی»(78)، «مسند احمد»(79)، «خصائص نسائی»(80)، «تفسیر ابن جریر»(81)، «کنزالعمال»(82)، «الریاض النضره»(83) و... با اندکی تفاوت نقل شده است.
امام و حفاظت از بیت الله:
یکی دیگر از وظایف امام، حفظ بیت الله و مواقف مربوط به حج از دخل و تصرف نابخردان و حاکمان جور است. ازاین رو بخشی از وظایف امام زمان (عجّل الله فرجه) پس از ظهور، مربوط به اصلاح کعبه و مواقف و برگرداندن آنها به مواضعی است که در زمان رسول خدا بود. شاید بتوان آنچه از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام سجاد (ع) و امام زمان (عجّل الله فرجه) درباره نصب حجر الأسود نقل شده است را با همین رویکرد توجیه کرد. از «سعیدبن عبد الله اعرج» از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود:
قریش در جاهلیّت خانه خدا را ویران کردند. پس چون خواستند آن را بنا کنند، عاملی میان آن کار و ایشان حایل شد و بیم و هراس به دل هایشان افتاد؛ چندان که یکی از ایشان گفت: «باید هر یک از شما پاکیزه ترین مال خود را بیاورد و مالی را نیاورد که از طریق قطع رحم یا راه حرام به دست آورده است. پس چنین کردند تا مانعی که در میان بود و از قیام به ساختن بیت منع می کرد، از میان رفت. پس به کار ساختن آن پرداختند تا به محل نصب حجر الأسود رسیدند. در این موقع، درباره نصب سنگ، مشاجره ای میان ایشان درگرفت؛ چندان که نزدیک بود شرّی میان ایشان پدید آید. پس برای حل خصومت توافق کردند نخستین کسی که از در مسجد وارد می شود، میان ایشان حَکَم باشد. در این هنگام رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از در آمد و چون به جمع ایشان پیوست و ماجرای آنان را دریافت، فرمود تا جامه ای آورند. آن گاه سنگ را میان آن نهاد. سران قبائل نیز اطراف آن جامه را گرفتند و آن را از جای برداشتند و سپس رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را برداشت و در جای خود قرار داد. ازاین رو خدای عزوجل او را به این امر اختصاص داد(84).
شبیه همین ماجرا درباره دو تن ازامامان نیز نقل شده است: اولین آن مربوط به امام سجاد (ع) در عصر «حجاج بن یوسف ثقفی» است و ماجرای دوم نصب حجر الأسود به دست امام زمان (عجّل الله فرجه) است.
شیخ صدوق می گوید:
روایت شده است که حجاج چون از ساختن کعبه فراغت یافت از علی بن الحسین (ع) تقاضا کرد که حجر الأسود را در جای خود قرار دهد. امام (ع) نیز آن را گرفت و در جای خود نصب کرد(85).
وقتی حجاج بن یوسف در جنگ با «عبد الله بن زبیر»، کعبه را خراب کرد، چون خواستند دوباره حجر الأسود را بر جای خود قرار دهند، هر عالم یا قاضی یا زاهدی که آن را نصب می کرد، متزلزل می شد و برقرار نمی ماند. تا اینکه امام سجاد (ع) پیش آمد و حجر الأسود را از دست آنان گرفت و با نام خدا آن را در جایش گذاشت و مستقر گردید و مردم تکبیر گفتند. «فرزدق» نیز در شعرش به همین اشاره دارد(86).
اما درباره نصب حجر الأسود به دست امام زمان (عجّل الله فرجه) در «خرایج راوندی» آمده است:
«ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه» روایت کرده است که در سال ٣٣٩ه. ق به عزم حج بیت الله وارد بغداد شدم و آن سالی بود که «قرامطه» حجر الأسود را به جای خود برگردانیده بودند. بزرگ ترین سعی من این بود که امسال را به حج بروم و ببینم چه کسی حجر الأسود را در جای خود نصب می کند؛ زیرا در خلال بعضی از کتاب ها دیده بودم که حجر الأسود را می ربایند و مجدداً امام آن عصر، آن را در جای خود نصب می کند؛ چنان که امام زین العابدین (ع) در زمان حجاج بن یوسف حجر الأسود را در جای خود نهاد و به همان حال ماند.
ولی در بغداد بیماری سختی پیدا کردم، به طوری که جان خود را در خطر دیدم و نتوانستم به حج بروم. ناچار شخصی به نام «ابن هشام» را نایب گرفتم و نامه سربسته ای را به وی دادم که به امام زمان نوشته بودم و از مدت عمر خود و اینکه در این مرض می میرم یا نه، سؤال کرده بودم. به ابن هشام گفتم: «تمام مقصود من این است که این نامه را به دست کسی برسانی که حجر الأسود را در جای خود می گذارد و جواب بگیری و بیاوری و من هم تو را فقط برای این کار می فرستم».
وقتی ابن هشام برگشت، نقل کرد که چون وارد مکه شدم و مردم قصد کردند حجر الأسود را به جای خود نصب کنند، من مبلغی پول به عده ای از خدام حرم دادم تا راه باز کنند و من بتوانم آن کس که حجر الأسود را در جای خود می گذارد، ببینم. پس چند نفر از خدام را با خود نگاه داشتم که ازدحام جمعیت را به یک سو زنند و بدین گونه به نزدیک محل رسیدم. هرکسی حجر الأسود را برداشت که در جای خود نصب کند، قرار نگرفت تا اینکه جوانی گندم گون و زیباروی آمد و آن را برداشت و در جای خود گذارد؛ به طوری که گویی اصلاً کنده نشده بود.
در این موقع صدای شادی حاجیان از هر سو برخاست. سپس آن جوان از یکی از درهای مسجد خارج شد. من هم برخاستم و از هر طرف مردم را متفرق ساختم و به دنبال وی شتافتم. مردم هم به من راه می دادند و مرا دیوانه می پنداشتند. ولی من از او چشم برنمی داشتم تا اینکه از میان جمعیت بیرون آمدم.
من با سرعت پشت سر او می دویدم و او آهسته راه می رفت. با این حال به او نمی رسیدم. وقتی به جایی رسیدم که کسی جز من، او را نمی دید، ایستاد و به من نگریست و گفت: «آنچه با خود داری بیاور!» من هم نامه را به او دادم. بدون اینکه در آن بنگرد گفت: «بگو از این بیماری وحشت مدار که بعد از سی سال دیگر خواهی مرد» در این وقت گریه ام گرفت و چندان گریستم که قدرت هرگونه حرکتی از من سلب شد. در همین حال مرا گذاشت و رفت.
ابن قولویه گفت: «این داستان را ابن هشام بعد از مراجعت نقل کرد». چون سال ٣۶٩ه. ق رسید، ابن قولویه مریض شد. وصیت خود را نوشت و در این باره سعی بسیار کرد.
به او می گفتند: «این همه ترس برای چیست؟ امید است خداوند سلامتی بدهد». ولی ابن قولویه می گفت: «این همان سالی است که قبلاً وعده مرگ مرا در آن داده اند» و سرانجام در همان بیماری رحلت فرمود(87).
فصل دوم: نقش تأثیرگذار حج در امامت
چنان که بیانش گذشت، نقش تأثیربخشی حج و امامت بر هم، دوسویه است. در موارد گذشته تنها تأثیرگذاری امامت در حج در قالب تکوین و تشریع بیان شد. اما در اینجا به موارد تأثیرگذاری حج در تعالی بخشی امامت خواهیم پرداخت.
حج تجلی گاه علم إمام:
حج و مناسک آن، بهترین فرصت و بهترین مکان برای بیان احکام الهی به مردم است. یکی از مکان هایی که امام بهتر می تواند به رسالت خویش، یعنی ابلاغ و تبیین دین بپردازد، حج و مناسک آن است. ازاین رو می توان حج را تجلی گاه علم امام دانست. «عمربن صالح سابری» می گوید:
از امام ششم درباره این آیه أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ پرسیدم. حضرت فرمود: «اصلش رسول خداست و فرعش در آسمان امیرالمؤمنین و حسن و حسین و شاخه هایش نه امام از فرزندان حسین است و برگش شیعیان اند. به خدا اگر مردی از آنها بمیرد، برگی از آن درخت بریزد. گفتم: «اینکه خداوند می فرماید میوه خود را هر زمانی به اذن پروردگارش می دهد، به چه معناست؟» فرمود: «میوه اش آن مطالبی است که هر سال در موقع حج و عمره از علم امام برای شما بیرون می آید»(88).
همچنین امام باقر (ع) در تفسیر آیه مذکور می فرماید:
یَعنی بذلک ما یَفتی به الأئمة شیعتَهم فی کُلِّ حَجٍّ وَ عمرةٍ مِن الحَلالِ وَ الحرامِ(89).
یعنی آنچه ائمه (علیهم السلام) در مورد حلال و حرام در هر حج و عمره به آنها فتوا می دهند.
حج تجلی گاه عظمت إمام:
عظمت مقام معنوی، فرهنگی و اجتماعی امام معصوم، در امور متعدد نمایان است. سخنان حکیمانه، آراستگی به مکارم اخلاقی، برخوردهای انسانی با مخالفان دین و سایر امور که در لابه لای کتاب های تاریخ و حدیث آمده، بهترین گواه بر این مطلب است؛ همانند عظمت شخصیت امام حسین (ع) در روز عاشورا با دیدن آن همه مصائب یا نماز عید امام رضا (ع) در زمان مأمون و....
موسم حج از جمله زمان های مهم در نشان دادن عظمت مقام علمی امامان بوده است؛ زیرا در این زمان موافقان و مخالفان اهل بیت به حضور آنان می رسیدند و از مکارم اخلاقی و علوم آنان بهره مند می شدند. مناظره های منکران با اهل بیت، همچون «ابن ابی العوجاء» با امام صادق (ع)، بهترین شاهد بر صدق مدعاست که ذکر همه آنها در این نوشتار ممکن نیست. در اینجا فقط ماجرایی از عظمت شخصیت امام سجاد (ع) در بین مسلمانان را بیان می کنیم:
«هشام بن عبدالملک» با آنکه مقام ولایتعهدی داشت و آن روزگار (نیمه دوم قرن اول هجری) از اوقاتی بود که حکومت اموی به اوج قدرت خود رسیده بود، هرچه خواست بعد از طواف کعبه خود را به «حجر الأسود» برساند و با دست خود آن را لمس کند، میسر نشد. مردم همه یک نوع جامه ساده (احرام) پوشیده بودند، یک نوع سخن (ذکر خدا) به زبان داشتند، یک نوع عمل می کردند و چنان در احساسات پاک خود غرق بودند که نمی توانستند درباره شخصیت دنیایی هشام و مقام اجتماعی او بیندیشند. افراد و اشخاصی که او از شام با خود آورده بود تا حرمت و حشمت او را حفظ کنند، در مقابل ابهت و عظمت معنوی حج، ناچیز به نظر می رسید. هشام هرچه کرد خود را به «حجر الأسود» برساند و طبق آداب حج آن را لمس کند، به علت کثرت و ازدحام مردم میسر نشد. ناچار برگشت و در جای بلندی مستقر شد و به تماشای جمعیت پرداخت. شامیانی که همراهش آمده بودند، دورش را گرفتند.
آنها نیز به تماشای منظره ازدحام جمعیت پرداختند.
در این میان مردی در سیمای پرهیزکاران ظاهر شد. او نیز مانند همه یک جامه ساده بیشتر به تن نداشت. آثار عبادت و بندگی خدا بر چهره اش نمودار بود. ابتدا به دور کعبه طواف کرد. بعد با قیافه ای آرام و قدم هایی مطمئن به طرف حجر الأسود آمد. جمعیت با همه ازدحامی که داشت، همین که او را دیدند فوری راه را بر او باز کردند و او خود را به حجر الأسود نزدیک ساخت. شامیان که این منظره را دیدند و قبلاً دیده بودند که مقام ولایتعهد با آن اهمیت و طمطراق موفق نشده بود که خود را به حجر الأسود نزدیک کند، چشم هایشان خیره شد و غرق در تعجب گشتند. یکی از آنها از هشام پرسید: «این شخص کیست؟» هشام با آنکه کاملاً می شناخت که این شخص «علی بن الحسین زین العابدین» است، خود را به ناشناسی زد و گفت: «نمی شناسم». ولی در همین وقت «همام بن غالب»، معروف به «فرزدق»، شاعر زبردست و توانای عرب، با آنکه به واسطه شغل و هنر مخصوصش بیش از هرکس دیگر باید حرمت و حشمت هشام را حفظ کند، چنان وجدانش تحریک شد و احساساتش به جوش آمد که فوری گفت: «لکن من او را می شناسم» و به معرفی ساده قناعت نکرد، بلکه روی بلندی ایستاد و قصیده ای سرود. در ضمن اشعارش چنین گفت: «این شخص کسی است که تمام سنگریزه های سرزمین بطحا او را می شناسند. این کسی است که کعبه او را می شناسد. زمین حرم و زمین خارج حرم او را می شناسند. این، فرزند بهترین بندگان خداست. این است آن پرهیزکار پاکیزه مشهور. اینکه تو می گویی او را نمی شناسم، زیانی به او نمی رساند. اگر بر فرض تو یک نفر او را نشناسی، عرب و عجم او را می شناسند».
هشام از شنیدن این قصیده و این بیان، از خشم و غضب آتش گرفت و دستور داد مستمری فرزدق را از بیت المال قطع کردند و او را در «عسفان»، بین مکه و مدینه، زندانی کردند. ولی فرزدق به این حوادث هیچ اهمیتی نداد؛ نه به قطع حقوق و مستمری اهمیت داد و نه به زندانی شدن. در همان زندان نیز با سرودن اشعار از هجو و انتقاد هشام خودداری نکرد. علی بن الحسین (ع) مبلغی پول برای فرزدق به زندان فرستاد. فرزدق از قبول آن خودداری کرد و گفت: «من آن قصیده را فقط در راه عقیده و ایمان برای خدا سرودم و میل ندارم در مقابل آن پولی دریافت کنم». بار دوم علی بن الحسین (ع) آن پول را برای فرزدق فرستاد و به او پیغام داد: «خداوند خودش از نیت و قصد تو آگاه است و تو را مطابق همان نیت و قصدت پاداش نیک خواهد داد. اگر این پول را بپذیری، به اجر و پاداش تو نزد خدا زیان نمی رساند» و فرزدق را قسم داد که حتماً آن کمک را بپذیرد. فرزدق هم پذیرفت(90).
حج تجلی گاه معرفت به إمام:
حج به علت برخورداری از بزرگ ترین اجتماع مسلمانان و نبود رسانه های ارتباط جمعی در آن عصر، بهترین مکان برای ایجاد ارتباط با امامان و محل معرفی و معرفت به ایشان نیز بوده است. ازاین رو امامان هر سال با حضور در این موسم و اجتماع عظیم، افزون بر آموختن معارف دین به مسلمانان و شیعیانی که در موسم حج به حضور إمام می رسیدند، آنان را با وظایف اجتماعی و سیاسی آشنا و امام بعدی را به مردم معرفی می کردند. به همین علت در روایات متعدد، ملاقات با امام را از شروط تمامیت حج برشمرده اند؛ چنان که امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:
إِذَا حَجَّ أَحَدُکُمْ فَلْیَخْتِمْ حَجَّهُ بِزِیَارَتِنَا لِأَنَّ ذَلِکَ مِنْ تَمَامِ الحَج(91).
هرگاه کسی از شما به حج رفت و مناسک خود را به جا آورد، باید به مدینه آید و ما اهل بیت را زیارت کند؛ زیرا این کار از تمامیت حج (جزء آخر مناسک حج) است.
امام باقر (ع) نیز می فرماید:
«تَمَامُ الحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَام»(92)؛ «تمام بودن حج، به زیارت امام است».
«ذریح محاربی» می گوید:
به امام صادق (ع) عرض کردم خداوند در قرآن دستوری داده است که مایلم معنای آن را بفهمم. فرمود: چه دستوری. عرض کردم این آیه: (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ) فرمود: (ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ) به معنی دیدار امام است و (وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ) انجام دادن همین مناسک و دستورات حج است.
«عبد الله بن سنان» گفت:
سپس من خدمت امام صادق (ع) رسیدم و عرض کردم: «فدایت شوم معنای این آیه چیست که خداوند می فرماید: ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ». حضرت فرمود: «منظور گرفتن موهای شارب، چیدن ناخن و کارهای شبیه آن است». عرض کردم: «فدایت شوم ذریح محاربی مرا حدیث کرد که شما فرموده اید: ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ به معنای دیدار امام و وَلْیُوفُوا نُذُورَهُمْ به معنای انجام دادن این مناسک است. فرمود: «ذریح راست گفته است و تو نیز راست می گویی. قرآن دارای ظاهر و باطنی است. کیست که مانند ذریح قدرت تحمل [تفسیر باطن قرآن] را داشته باشد»(93).
بنابراین چون شناخت امام برای مسلمانان، در حج و در اجتماع عظیم آن زودتر میسر می گشت، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امام علی (ع) را در حجةالوداع به خلافت مسلمانان نصب کرد. این حج که آخرین حج رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، برای مسلمانان اهمیت ویژه ای یافت؛ زیرا:
١. اصل حج و حضور عظیم مردم در برنامه های آن، خود دارای جایگاه ویژه و خطیری است؛
٢. حجةالوداع آخرین حجی بود که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به جا آورد؛
٣. در این حج، بیشتر اصحاب رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بودند تا مناسک حج را با حضرت به جا آورند؛
۴. این حج جنبه آموزشی داشت؛ یعنی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برنامه های حج را به صورت تئوری و عملی به اصحاب آموزش داد؛
۵. در این حج پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف خداوند مأمور شد مهم ترین موضوع اسلامی را که همان امامت و رهبری بعد از ایشان است، به مسلمانان ابلاغ کند؛ خداوند می فرماید:
﴿یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ﴾ (مائده: ۶٧).
ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به طور کامل [به مردم] ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت او را انجام نداده ای. خداوند تو را از [خطرات احتمالی] مردم حفظ می کند و خداوند گروه کافران [لجوج] را هدایت نمی کند.
این آیه که درباره ولایت امیرمؤمنان علی (ع) است در حج بر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز در فرصتی مناسب، یعنی در مسیر بازگشت از حج، مسلمانان را در منطقه غدیرخم جمع کرد و فرمود:
ای گروه مردم! شاهد باشید که من در رساندن فرمان خداوند هیچ کوتاهی نکردم. من علت نزول این آیه را بیان می کنم. بدانید که جبرئیل در این سفر سه مرتبه بر من نازل شد و مرا از سوی خداوندی که سلام است مأمور کرده است که در مقابل همگان سفارش او را ابلاغ کنم و به همه بگویم علی بن أبی طالب، برادر، وصی، خلیفه و امام بعد از من است(94).
بعد از آنکه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مأموریت خویش را به نحو احسن انجام داد و انتصاب ولایت و امامت علی (ع) را به آگاهی مردم رساند، این آیه بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد:
﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً﴾ (مائده: ٣).
امروز، کافران از [شکست] آیین شما مأیوس شدند. بنابراین از آنها نترسید و از [مخالفت] من بترسید. امروز، دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را آیین [جاودان] شما پذیرفتم.
در کتاب «الدرالمنثور» از قول «ابوسعید خدری» چنین آمده است:
لمّا نَصبَ رَسولُ الله صلّی الله علیه [وآله] وسلّم عَلیّاً یَومَ غدیرِ خُمٍّ فَنادَی لَه بِالوَلایةِ هَبطَ جَبریلُ عَلیه بِهذهِ الآیة: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ﴾(95).
هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز غدیر، علی (ع) را به ولایت نصب کرد، جبرئیل نازل شد و آیه اکمال دین را آورد.
همچنین در این زمینه از «ابوهریره» نقل شده است:
لَمّا کَان یومُ غدیرِ خُمٍّ و هو یومُ ثمانِیَ عَشرةَ مِن ذی الْحجَّة قال النَّبی صلی الله علیه [و آله] و سلم: مَنْ کُنتُ مولاه فَعلیٌّ مولاه فأنزل الله الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ(96).
در روز غدیرخم که روز هیجدهم ذیحجه است، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «کسی که من مولای اویم، علی (ع) مولای اوست». در این هنگام آیه اکمال دین نازل شد.
در جریان غدیرخم، نقش حج در تعیین و تثبیت امامت به خوبی روشن است؛ زیرا حج و برنامه های آن که وحدت و اجتماع مردم را به همراه دارد، بهترین فرصت برای اجرای برنامه های مهم اسلامی است. ازاین رو رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) حجةالوداع را برای تعیین و تثبیت امامت، بهترین زمان دانست و در اجتماع عظیم حاجیان، پیام الهی را به مردم رساند و در نتیجه دین آسمانی اسلام به کمال خویش رسید. پس نقش حج و مناسک وحدت بخش و اجتماع آفرین آن، نقش خطیر و سرنوشت سازی در تعیین و تثبیت موقعیت امامت دارد.
بخش سوم: حج دردوران غیبت
فصل اول: شرایط صحت حج در دوران غیبت کبری
قبل از ورود به بحث، این پرسش را مطرح می کنیم که عبادت در دوران ظهور امام فضیلتش بیشتر است یا در دوران غیبت و پنهان زیستی امام؟
در پاسخ گفته می شود، عبادت در دوران غیبت و پنهان زیستی امام از عبادت در دوران ظهور او از لحاظ فضیلت برتری دارد؛ زیرا:
اولاً، در دوران غیبت، مردم به علت دسترسی نداشتن به امام در فضای سختی به سر می برند و از آنجایی که عبادت و بندگی در فضای سخت، فضیلت بیشتری دارد، عبادت مردمان دوران غیبت نیز، دارای فضیلت بیشتری است؛ چنان که رسول گرامی اسلام می فرماید:
«أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ أَحْمَزُهَا»(97)؛ «بهترین اعمال، عملی است که سختی بیشتری در اقدام به آن باشد».
ثانیاً، مردم در دوران غیبت در فضای انتظار به سر می برند و بهترین عمل در دوران انتظار، بنابر فرمایش رسول گرامی، انتظار کشیدن برای فرج است. ازاین رو اعمالی که در پرتو انتظار صورت می پذیرد، دارای فضیلت بیشتری است؛ چنان که رسول گرامی اسلام می فرماید:
«أَفْضَلُ أَعْمَالِ أُمَّتِی انْتِظَارُ الْفَرَجِ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَل»(98)؛ «بهترین عمل های امت من، انتظار فرج از جانب خداست».
ثالثاً، در این خصوص روایت صریح و روشنی داریم که در آن به فضیلت اعمال مردمان دوران غیبت نسبت به اعمال دوران ظهور اشاره شده است؛ چنان که «عَمار ساباطی» می گوید:
به امام صادق (ع) عرض کردم: «ثواب عبادت پنهانی در دولت باطل با امامی از شما که مقام امامتش از نظر مردم پوشیده است، بیشتر است یا عبادتی که به طور آشکار در ظهور دولت حق و حکومت امام ظاهر انجام می دهند؟» حضرت فرمود: «ای عمار! بخشش پنهانی بهتر از بخشش آشکار است. همچنین ثواب عبادت پنهانی شما در دولت باطل با امامی که [از ترس دشمن] مخفی شده است، بیشتر از عبادتی است که در دولت حق با امام ظاهر انجام می شود؛ زیرا شما در دولت باطل از دشمنان خود بیمناکید. مسلم است که عبادت با ترس و هراس در دولت باطل، با عبادت مطمئن در دولت حق قابل مقایسه نیست. بدانید هرکس از شما که یک نماز واجبی را از ترس دشمن در پنهانی و به طور تنهایی در اول وقت به جا آورد و آن را تمام کند، خداوند ثواب ٢۵ نماز واجب منفرد را برای او می نویسد»(99).
بر این اساس در دوران غیبت، اعمالی که حجاج در مناسک حج به جا می آورند، به مراتب فضیلتش از حج مردمان دوران ظهور امام بیشتر است. البته در صورتی که دارای معیارها و شرایطی باشد که در ذیل بدان اشاره می شود.
معرفت به امام زمان (عجّل الله فرجه)، شرط قبولی اعمال:
دل، بی تو تمنا نکند کوی منا را
آن هنگام که خدا ابلیس را به سجده آدم امر کرد، ابلیس تکبر کرد و از خدا خواست که او را از این فرمان معاف دارد تا در عوض، عبادتی کند که هیچ کس خدا را آن گونه عبادت نکرده باشد! خداوند در پاسخ او فرمود: «عبادت آن است که من فرمان می دهم، نه آنکه تو می خواهی»(100). در حقیقت، عبادت، اطاعت فرمان خداست و تنها به سجده رفتن و تضرع کردن عبادت نیست. نماز و دعا به شرطی عبادت است که در اطاعت از فرمان خدا باشد.
امام صادق (ع) فرمود:
به خدا قسم! اگر ابلیس پس از نافرمانی و تکبر از اطاعت دستور خدا، به مقدار عمر دنیا بر خدا سجده می کرد، برای او سودی نمی داشت و خدا از او نمی پذیرفت، مگر اینکه او طبق فرمان خدا بر آدم سجده می کرد. وضعیت این امت نیز که بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نافرمانی کردند و گمراه شدند چنین است. بعد از ترک گفتن پیشوایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آنها منصوب کرد، خداوند هرگز عملی از آنها را نمی پذیرد و نیکی های آنها را بالا نمی برد، مگر اینکه از آن جهتی بیایند که خدا امر کرده است و امامی را اطاعت کنند که خدا به ولایتش امر کرده است و از دری وارد شوند که خدا و رسول برای آنها گشوده اند(101).
«محمد بن مسلم» از امام [باقر یا امام صادق] (علیهما السلام) نقل می کند که فرمود:
خاندانی در بنی اسرائیل بودند که در پی چهل روز عبادت، هر چه از خدا طلب می کردند، خداوند به آنها مرحمت می فرمود. یکی از آنان به عبادتی چهل روزه پرداخت، ولی دعای او پذیرفته نشد. به نزد حضرت عیسی شکایت کرد. حضرت عیسی (ع) تطهیر کرد و نماز خواند. آن گاه به درگاه پروردگار دعا کرد.
وحی آمد: «ای عیسی! این بنده ام از غیر آن راهی آمده است که باید نزد من بیاید. او مرا درحالی می خواند که به نبوت تو شک دارد. بنابراین اگر به اندازه ای مرا بخواند که گردنش قطع شود و بندهایش از هم بگسلد، من دعایش را مستجاب نخواهم کرد». عیسی (ع) به وی رو کرد و فرمود: «پروردگارت را می خوانی و در دل خود به پیامبرش شک داری؟» گفت: «ای روح و کلمه خدا! به خدا سوگند همین طور است که می فرمایی. از خداوند بخواه که این شک را از دل من بزداید». عیسی (ع) برای وی دعا کرد و خداوند از وی پذیرفت و او در حد سایر افراد خاندان خویش قرار گرفت. ما خاندان نیز این چنینیم؛ خداوند عمل بنده ای را که درباره ما شک دارد، قبول نمی فرماید(102).
در عصر حاضر نیز، آن بابی که هیچ عبادتی جز از طریق ولایت او پذیرفته نیست، وجود مقدس امام زمان (عجّل الله فرجه) است. در زیارت جامعه، خطاب به این بزرگواران می گوییم: «وبموالاتکم تقبل الطاعة المفترضة»؛ «به سبب ولایت شماست که خداوند عبادات واجب را می پذیرد». پس کسی که خدا را از غیر این راه، بندگی کند، خدا از او نخواهد پذیرفت. امام صادق (ع) در نامه ای به «مفضل بن عمر» نوشت:
کسی که نماز بخواند، زکات بدهد، حج و عمره به جا آورد، ولی معرفت آن کس که خدا اطاعت او را واجب ساخته است نداشته باشد، نه نماز خوانده، نه روزه گرفته، نه زکات داده، نه حج و عمره به جا آورده، نه از جنابت غسل کرده، نه حرامی را رها کرده و نه حلالی را حلال داشته است. برای او نماز نیست هر چند که رکوع و سجود کند و برای او زکات و حجی نخواهد بود. تمام این اعمال با شناخت آن فردی انجام می شود که خداوند بزرگ با امر به اطاعت او بر مردم منت نهاده است(103).
مضمون این روایات در کتاب های حدیثی شیعه آن قدر زیاد است که فقهای شیعه در آغاز کتاب های فقهی خویش، بابی را گشوده اند با عنوان «ابطال العبادة بدون ولایة الائمه (علیهم السلام) و اعتقاد امامتهم»، یعنی هر عبادتی که بدون ولایت ائمه و اعتقاد به امامت آنها انجام شده باشد، باطل است. محدث بزرگ شیعه، «مرحوم شیخ حر عاملی» باب ٢٩ جلد اول از کتاب «وسائل الشیعه» خویش را به این مطلب اختصاص داده و در آن ١٩حدیث نقل کرده است و «محدث نوری» در «مستدرک الوسائل»، ۶۶حدیث دیگر به آن افزوده است. این قبیل روایات، در کتب اهل سنت نیز نقل شده است. «جابر بن عبد الله انصاری» از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند که حضرت فرمود:
ای علی! اگر امت من آن قدر روزه بگیرند که همچون کمان (گوژپشت) شوند و آن قدر نماز بخوانند که چون زه (لاغر) شوند، ولی تو را دشمن بدارند، خداوند آنان را در آتش جهنم می افکند(104).
چنان که امام حسن عسکری (ع) در این زمینه می فرماید:
زمین تا روز قیامت از حجت خدا بر خلقش خالی نیست و هرکس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. فرمود به راستی این سخن، درست است، چنانچه روز درست است. به او عرض شد: «ای پسر رسول خدا! حجت و امام بعد از تو کیست؟» فرمود: «پسرم محمد. او امام و حجت بعد از من است. هرکس بمیرد و او را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. آگاه باشیدکه برای او غیبتی است که نادانان در آن سرگردان شوند، مبطلان در آن هلاک گردند و تعیین کنندگان وقت ظهور دروغ گویند»(105).
از آنجایی که نخستین شرط قبولی و کمال حج در هر زمان، شناخت حجت آن زمان است، در دوران غیبت بر منتظران واجب است حجت خدا، یعنی امام زمان (عجّل الله فرجه) را بشناسند؛ زیرا براساس روایات بسیاری، عبادت بدون ولایت نه تنها کامل نیست، بلکه اصلاً در درگاه پروردگار قبول نمی شود.
امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید:
همانا اگر مردی شب ها را به عبادت برخیزد، روزها را روزه دارد، تمام اموالش را صدقه دهد و در تمام دوران عمرش به حج رود، ولی امر ولایت حجت خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او از ثواب خداوند حقی نیست(106).
همچنین امام صادق (ع) می فرماید:
برای آن جوان پیش از آنکه قیام کند، غیبتی است. عرض کردم: «چرا؟» فرمود: «می ترسد و با دست اشاره به شکم خود کرد» (می ترسد شکمش را پاره کنند). سپس فرمود: «ای زراره! اوست که چشم به راهش باشند. اوست که در ولادتش تردید شود؛ برخی گویند پدرش بدون فرزند مرد. برخی گویند در شکم مادر بود [که پدرش وفات یافت و به دنیا نیز نیامد] و برخی گویند دو سال پیش از وفات پدرش متولد شد و اوست که در انتظارش باشند؛ ولی خدای عزوجل دوست دارد شیعه را بیازماید. ای زراره! در زمان [غیبت] است که اهل باطل، شک می کنند». زراره گوید: «عرض کردم، قربانت، اگر به آن زمان رسیدم چه کار کنم؟»
فرمود: «ای زراره! اگر به آن زمان رسیدی، خدا را با این دعا بخوان: خدایا! خودت را به من بشناسان؛ زیرا اگر تو خودت را به من نشناسانی، من رسولت را نشناسم [برای اینکه هرکس خدا را شناخت، بر او لازم می داند که از راه لطف، بندگانش را هدایت کند و کسی که خدا را نشناخت، فرستاده او را هم نمی شناسد] خدایا! پیغمبرت را به من بشناسان؛ زیرا اگر تو پیغمبرت را به من نشناسانی، من حجت تو را نشناسم [برای اینکه امام، جانشین پیغمبر است و مقام و ارزش جانشین مربوط به مقام و ارزش جانشین گذار است. ازاین رو شیعه می گوید که امام باید از لحاظ علم، عمل، اخلاق و عصمت مانند پیغمبر باشد] خدایا! حجت خود را به من بشناسان؛ زیرا اگر تو حجتت را به من نشناسانی، از طریق دینم گمراه می شوم(107).
امام صادق (ع) در این روایت دعایی را وظیفه مهم منتظران در دوران غیبت می داند که در آن اشاره به شناخت امام زمان (عجّل الله فرجه) شده است. شاید اختصاص پیدا کردن این دعا به دوران غیبت برای این باشد که در دوران پنهان زیستی امام، معرفت به او به سبب فقدان ظاهری ایشان سخت تر از دوره های دیگر است. پس این راه سخت را همه ما باید بپیماییم. اما این مهم، برای کسانی که می خواهند برای انجام دادن مناسک حج قدم به سرزمین وحی بگذارند، ضرورتش بیشتر آشکار می شود؛ زیرا آنان به سرزمینی پا می گذارند که حجت خدا، امام زمان (عجّل الله فرجه) در آنجا حضور همه ساله دارد، و ناظر بر اعمال حجاج است. پس بر حاجیان، لازم و واجب است در این سفر معنوی مراقب اعمال و رفتار خود باشند.
غفران در پرتو شناخت کعبه و إمام:
در روایات برای انجام دادن حج آثاری را برشمرده اند که یکی از آنان، بخشش گناهان است. گفتنی است این اثر درباره شناخت امام نیز بیان شده است؛ چنان که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
وَ مَنْ حَجَّ یُرِیدُ بِهِ وَجْهَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُرِیدُ بِهِ رِیَاءً وَ لَا سُمْعَةً غَفَرَ اللَهُ لَهُ الْبَتَّة(108).
و کسی که بقصد کسب رضای خدا حج به جای آورد و هدفش خودنمایی و حسن شهرت نباشد، البته خدا او را می آمرزد.
همچنین حضرت می فرماید:
ای مردم! حج خانه خدا را به جا آورید. هر خانواده ای که حج کند، بی نیاز و ثروتمند می شود و هر خاندانی که از حج اعراض کند، بیچاره و فقیر خواهد شد. ای مردم! هیچ مؤمنی در موقف عرفات نمی ایستد، مگر اینکه خدا گناهان او را تا آن ساعت می آمرزد(109).
امام باقر (ع) درباره اثر شناخت امام می فرماید:
مَنْ عَرَفَنَا وَ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا غَفَرَاللَهُ لَهُ ذُنُوبَه(110).
هرکسی ما را بشناسد و به ولایت ما اقرار داشته باشد، خدا گناهان او را می بخشد.
در «تفسیر عیاشی» از قول «علی بن عبدالعزیز» آمده است:
به امام صادق (ع) عرض کردم: «فدایت شوم [سؤالم] در مورد گفته خدای متعال است که می فرماید: در آن نشانه های روشن است [از جمله] مقام ابراهیم است و هرکس داخل آن [حرم] شود، در امان خواهد بود و حال آنکه گاهی مرجئه، قدری، حروری و زندیقی که به خدا ایمان ندارند، داخل حرم می شوند». امام فرمود: «آنها هیچ احترامی ندارند». گفتم: «پس مراد چه کسانی اند؟». فرمود: «کسانی که به ما و کعبه معرفت داشته باشند. آنها از گناهان خارج شده و امور دنیا و آخرتشان کفایت می شود»(111).
همچنین امام صادق (ع) می فرماید:
کسی که با معرفت به کعبه بنگرد و آن گاه حق ما و حرمت ما را برابر با حقّ کعبه و حرمت آن بشناسد، خدا همه گناهان او را می آمرزد و امور دنیا و آخرت او را کفایت می فرماید(112).
سه نکته مهم از این گونه روایت ها استفاده می شود: نخست، معرفت به خانه خدا و حجت خدا؛ دوم، حفظ حرمت خانه خدا و حجت خدا؛ سوم، بخشش گناهان حاجیان، نتیجه انجام دادن حج واقعی است.
پس غفران نتیجه مشترک خانه خدا و ولی خداست که حاجیان با شناخت و احترام به آن دو، به دست می آورند؛ زیرا بی شک، کعبه و حرمتش، زمزم و شرافتش، صفا و مروه و صفایش، قربانگاه و تقوای قربانی اش، رمی جمرات و طرد شیطانش، عرفات و نیایش خالصانه اش و سرزمین حرم با تمام برکاتش، در پرتو ولایت و امامتِ رسول خدا و اهل بیت است. اگر کعبه به همه این شرافت ها مزیّن است، روح عمل و مناسکش، ولایت و شناخت امام و خضوع در برابر امام است.
خلاصه کلام آنکه وجود امام به حج معنا و مفهوم می بخشد و شهر مکه که ام القرای اسلام است، با وجود حجت خدا شرافت می یابد؛ چنان که خداوند متعال به مکه ای سوگند یاد می کند که پیغمبر در آن باشد. مکه ای که پیامبر در آن نباشد، جز سنگ و گِل نیست: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ * وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ؛ «قسم به این شهر مقدس (مکه)، شهری که تو در آن ساکنی». (بلد: ١و ٢)
آری، اگر خداوند به مکه سوگند یاد می کند، به پاس احترام معصوم است. خداوند، کعبه و مسجدالحرام را به احترام آنان، به عظمت می ستاید و می فرماید:
وَ مَنْ یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ (حج: ٢۵)
و هرکس بخواهد در این سرزمین به انحراف و ستم روی آورد، ما از عذابی دردناک به او می چشانیم.
همچنین اگر خداوند می فرماید:
أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحابِ الْفِیلِ * أَ لَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ * وَ أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبابِیلَ * تَرْمِیهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیلٍ * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (فیل: ١ - ۵)
آیا ندیدی پروردگارت با فیل سواران (لشکر ابرهه که برای نابودی کعبه آمده بودند) چه کرد؟ آیا نقشه آنها را در ضلالت [و تباهی] قرار نداد؟ و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد که با سنگ هایی از گل متحجر آنان را هدف قرار می دادند. سرانجام آنها را همچون کاه خورده شده [و متلاشی] قرار داد.
شاید بتوان گفت اگر ابرهه با همه فیل هایش، به وسیله پرندگانی ذلیل می شود و فرار می کند، بر اثر خشم خداوند است که به علت وجود معصوم در آن سرزمین به وجود آمده است. اما فردی چون «ابن زبیر» که حسین بن علی و علی بن الحسین (علیهما السلام) را تنها گذاشت و به یاری شان نشتافت، اگر به درون کعبه هم پناه ببرد، کعبه با همه قداستی که دارد دیگر حرمِ امن خدا نیست و با منجنیق حَجاج بن یوسف ویران می شود.
آری، حرمتِ کعبه به احترام امامتِ امام است. جان کعبه، ولایت است. روح کعبه، امامت است. اگر کسی امام را نشناخت، مصداق «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتةً جاهلیة»(113) خواهد بود و او اگر حتی به درون کعبه پناه ببرد، ایمن نیست؛ چنان که امام صادق (ع) درباره آیه شریفه وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً می فرماید:
مَنْ أَمَّ هَذَا الْبَیْتَ وَ هُوَ یَعْلَمُ أَنَّهُ الْبَیْتُ الَّذِی أَمَرَ اللَهُ بِهِ وَ عَرَفَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ حَقَّ مَعْرِفَتِنَا کَانَ آمِناً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة(114).
کسی که قصد این خانه کند و بداند که آن همان خانه ای است که خدا به زیارت آن فرمان داده است و ما اهل بیت را چنان که شایسته شناخت است بشناسد، در دنیا و آخرت ایمن خواهد بود.
پس نخستین و مهم ترین شرط قبولی حج برای هر حج گزاری شناخت امام در هر زمانی است. لزوم و ضرورت این شرط در دوران غیبت دو چندان خواهد بود؛ زیرا با مسئله غیبت، زمینه های انحراف و گمراهی، بیشتر فراروی منتظران قرار می گیرد. ازاین رو لازم است منتظران با شناخت رهبر و مقتدای خویش، بیشتر در خودشان مصونیت ایجاد کنند و با شناخت کامل امام زمان (عجّل الله فرجه) زمینه حج کامل را برای خود ایجاد کنند.
پایبندی به ولایت امام زمان (عجّل الله فرجه):
اگر کعبه مطاف خاکیان است * * * ویا گر قبله افلا کیان است
طواف کعبه و دل های عشاق * * * به گرد مهدی صاحب زمان است(115)
ولایت پذیری و پیروی از حجت الهی از جمله عوامل مهمی است که در قبولی حج نقش اساسی دارد؛ یعنی حج بدون ولایت و پیروی از امام معصوم، نه تنها شاخصه کمال را ندارد، بلکه مورد قبول درگاه خدا نیز نیست. در عظمت ولایت همین بس که در هیچ شرایطی نمی توان از پذیرش آن شانه خالی کرد. اما برخی از تعالیم اسلامی، نظیر روزه، جهاد، خمس، زکات و... در برخی موارد به سبب اضطرار، تکلیف آن از انسان برداشته می شود؛ چنان که امام باقر (ع) دراین زمینه می فرماید:
اسلام بر پنج پایه استوار است: بر پا داشتن نماز، دادن زکات، حج خانه خدا، روزه گرفتن در ماه رمضان و ولایت ما اهل بیت. خدا در چهار مورد از آنها رخصت داده، ولی در ولایت رخصت نداده است. هرکس مالی ندارد، زکات بر وی واجب نیست، هرکس که نزد او مالی نباشد، حج بر او واجب نیست، هرکس مریض باشد نماز را نشسته می خواند، روزه رمضان را می خورد، ولی انسان چه سالم باشد، چه مریض و چه مال دار باشد و چه بی مال، ولایت بر او لازم و واجب است(116).
آری، امامت و پذیرش ولایت که همان پیروی از امام معصوم (ع) در هر زمان است، اولاً جزو پرسش های نخستین آن دنیا از انسان است؛ ثانیاً از لحاظ جایگاه، از دیگر تعالیم اسلامی، نظیر نماز، روزه، حج و... برتری دارد و ثالثاً پذیرش نماز، روزه، حج و... متفرع بر پذیرش ولایت و اقرار به امامت ائمه (علیهم السلام) است؛ چنان که امام صادق (ع) می فرماید:
روز قیامت هنگامی که بنده برابر خدا ایستد، اول پرسش از او از نمازهای واجب، از زکات واجب، از روزه واجب، از حج واجب و از ولایت ما خاندان است. اگر معترف به ولایت ما خاندان باشد و بر آن عقیده بمیرد، نماز، روزه، زکات و حج او پذیرفته است و اگر برابر خدا اعتراف به ولایت ما نکند، خدا چیزی از اعمال او را نپذیرد(117).
حج و اعلام پایبندی به ولایت:
بی شک در پرتو حج و برنامه های آن است که اجتماع میلیونی مسلمانان شکل می گیرد و نیز از لحاظ موقعیت زمانی، حج، بهترین زمان برای اعلام و اعلان پذیرش ولایت امام زمان (عجّل الله فرجه) از طرف حاجیان است. بر این اساس رسالت مهم حاجیان که لازم است بدان پایبند باشند تا حج خویش را مزین به شاخصه های حج ابراهیمی کنند، به قرار ذیل است:
اولاً، به امام زمان (عجّل الله فرجه) معرفت کامل پیدا کنند؛
ثانیاً، اعلان و اعلام ولایت امام زمان (عجّل الله فرجه) کنند و بدان اعتقاد قوی داشته باشند؛
ثالثاً، دوستی خود را نسبت به امام زمان (عجّل الله فرجه) اعلان کنند؛
رابعاً، در انجام دادن حج به این مسئله باور داشته باشند که امام زمان (عجّل الله فرجه) ناظر بر اعمال آنهاست؛
خامساً، نصرت و یاری خویش را به امام زمان خود (عجّل الله فرجه) اعلام کنند.
چنان که در این زمینه «فضیل» نقل می کند که امام باقر (ع) به مردمی که گرد کعبه طواف می کردند، نگاه کرد و فرمود:
در زمان جاهلیت نیز این گونه طواف می کردند. همانا مردم دستور دارند که گرد کعبه طواف کنند و سپس سوی ما بیایند و دوستی خود را به ما اعلام دارند و یاری خود را نسبت به ما عرضه کنند. سپس این آیه را [که دعای حضرت ابراهیم (ع) درباره ذریه اش بود] قرائت فرمود: فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ؛ «تو دل های گروهی از مردم را متوجه آنها ساز» (ابراهیم: ٣٧)(118).
«ابوحمزه ثمالی» نیز می گوید:
بر حضرت ابوجعفر (ع) داخل شدم. آن حضرت بر دری که به سمت مسجد باز می شد، نشسته بود و به مردمی که طواف می کردند، می نگریست. حضرت به من فرمود: «ای ابوحمزه! این مردم به چه امر شده اند؟» من ندانستم چه جواب بگویم و از جواب فرو ماندم. خود حضرت فرمود: «ایشان مأمورند که این سنگ ها را طواف کنند، سپس نزد ما آیند و دوستی خود را به ما نشان دهند»(119).
«ابوعبیده» می گوید:
شنیدم امام باقر (ع) وقتی مردم را در مکه دید و کارهای آنها را ملاحظه کرد، فرمود: «این کارها مانند کارهای دوران جاهلیت است. به خدا مأمور بدان نیستند. آنچه دستور دارند این است که حج را انجام دهند و به نذر خود وفا کنند و نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اظهار کنند و نصرت خود را در اختیار ما گذارند»(120).
روایت مذکور، به این نکته توجه می دهد که حجِ بدون امامت و بدون پذیرش ولایت با حجی که انسان ها در دوران قبل از اسلام انجام می دادند، هیچ تفاوتی ندارد. بلکه با پذیرش ولایت و امامت است که حج راستین محقق می شود و از فضای تاریک جاهلیت به فضای روشن اسلام منتقل می شود. همین نکته را می توان در معرفت و شناخت امام نیز تجربه کرد؛ یعنی انسان با معرفت به امام و پی بردن به جایگاه او، از زندگی ظلمانی و جاهلی به زندگی روشن و بالنده خواهد رسید؛ چنان که رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
مَن ماتَ وَ لَیسَ لَهُ اِمام مِن وُلدی ماتَ میتة الجاهلیة(121).
هرکسی بمیرد و امامی از فرزندان مرا قبول نکند، به مرگ جاهلیت مرده است.
«سدیر» از امام باقر (ع) نقل می کند:
«ابْدَءُوا بِمَکَّةَ وَ اخْتِمُوا بِنَا»(122)؛ «به مکه آغاز کنید، و به ما ختم نمایید».
همچنین حضرت فرمودند:
یَنْبَغِی لِلنَّاسِ أَنْ یَحُجُّوا هَذَا الْبَیْتَ وَ أَنْ یُعَظِّمُوهُ لِتَعْظِیمِ اللهِ إِیَّاهُ وَ أَنْ یَلْقَوْنَا أَیْنَمَا کُنَّا نَحْنُ الْأَدِلَّاءُ عَلَی الله(123).
سزاوار است که مردم، این خانه (کعبه) را زیارت کنند و او را بزرگ شمارند؛ چون خدایش بزرگ دانسته است و ما را در هر کجا بودیم، ملاقات کنند که ما راهنمایان به سوی خداییم.
امام باقر (ع) در روایت دیگری می فرماید:
همانا مردم مأمور شدند که نزد این سنگ ها (کعبه) آیند و گرد آن طواف کنند. سپس نزد ما آیند و ولایت خود را به ما اعلام دارند و همین است گفته خدا «و من هر که را توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، سپس هدایت شود، می آمرزم» (طه: ٨٢) آن گاه با دست به سینه اش اشاره کرد و فرمود: «به سوی ولایت ما رهبری شود»(124).
در ملاقاتی که بین امام سجاد (ع) و «زهری» صورت گرفت به خوبی وضعیت کسانی که حجشان دارای شاخصه های حج ابراهیمی نیست، روشن می شود. در روایت چنین آمده است:
امام سجاد (ع) در عرفات به زهری فرمود: «ای زهری! چه قدر سر و صدا زیاد است و چه قدر حاجی اندک است!» زهری گفت: «همه این جماعت حاجی اند، آیا اندک اند؟»
فرمود: «ای زهری! صورت خود را نزدیک من بیاور». صورتش را به سوی آن حضرت خم کرد و حضرت دست مبارکش را به صورت او کشید. سپس فرمود: «به مردم نگاه کن». زهری گفت: «همه ایشان را میمون دیدم. در بین ایشان از هر ده هزار نفر یکی به صورت انسان بود». سپس به من فرمود: «نزدیک بیا». نزدیکش رفتم. دستش را به صورتم کشید و فرمود: «نگاه کن». زهری گفت: «همه مردم را به شکل خوک دیدم». سپس به من گفت: «نزدیک بیا». دستش را به صورتم کشید. همه آنان را چهارپا دیدم، مگر تعداد اندکی که به صورت انسان بودند. گفتم: «پدر و مادرم فدایت باد. نشانه هایت مرا به وحشت انداخت و کارهای عجیبت مرا دچار حیرت کرد». فرمود: «ای زهری! حاجی نیست از این جمعیت فراوان، مگر تعداد اندکی که بین این مردم دیدی». سپس فرمود: «دستت را به صورتت بکش». دستم را به صورت خود کشیدم. ملاحظه کردم که همه آنان مثل اول، انسان اند(125).
آنچه از سخنان امام سجاد بر می آید این است که حضرت، این مطلب را به زهری فهماندند که گرچه جمعیت حاضر در عرفات خیلی زیاد است، لیکن حقیقت افراد را باطن آنها می سازد، نه ظاهرشان. ممکن است افراد در سرشماری و آمار ظاهری، به حساب بیایند، ولی در سرشماری ای که مربوط به اسرار حج است، انسان نباشند و این بحث گرچه در باب حج مطرح است، لیکن به سرّ ولایت برمی گردد، نه سرّ حج. مگر آنکه بگوییم بدان سبب که ولایت بر اعمال و عبادات سایه افکن است، حقیقت ولایت در سرّ اعمال و عبادات ظهور می کند. آنها ممکن است برای خدا و با مال حلال به مکه روند، مناسک حج و زیارت را هم به حسب ظاهر طبق دستور فقهی شان انجام دهند، اما وقتی فقه و احکامشان را از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نمی گیرند و به رهبری ائمه اطهار (علیهم السلام) ایمان ندارند و به ولایت تکوینی و تشریعی آنان معتقد نیستند، باطنشان انکار ولایت است و به صورت حیوان ظهور می کند. در نتیجه حج، زیارت، روزه و نماز آنان، عبادت مقبول نخواهد بود.
این صحنه گرچه در عرفات اتفاق افتاده است، لیکن ممکن است مشابه این در صفوف طولانی نمازهای جماعت هم اتفاق بیفتد و نمازگزار واقعی کم باشد. بنابراین ولایت نقش کلیدی دارد و در روایات آمده است که «والی» دلیل و راهنمای خطوط کلی دین است. اگر دین پایه هایی دارد به نام نماز، روزه، زکات، حج و مانند آن، والی دلیل و راهنما بر آنهاست. مُجرِی، مفسّر، مبیّن و حافظ حدود احکام دین است. متخلفان را مجازات و امتثال کنندگان را تشویق و تأیید می کند و حدود الهی را حفظ می نماید. همان گونه که امیرمؤمنان علی (ع) در وصیت نامه اش فرمود:
وَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فَلَا تُضَیِّعُوا سُنَّتَهُ أَقِیمُوا هَذَیْنِ الْعَمُودَیْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَیْنِ الْمِصْبَاحَیْنِ وَ خَلَاکُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا(126).
و راجع به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سنّت و روش او را گم نکنید و از دست ننهید. این دو ستون دیانت را برپا دارید و این دو چراغ هدایت را برافروزید و از نکوهش برکنار باشید تا از حق نگریزید.
مراد از دو عمود و دو چراغ، قرآن و عترت است که وصیت فرمود: «این دو مشعل فروزان، قرآن و عترت (ولایت) را همچنان روشن نگاه دارید که کار و امور شما به دست اینان که رهبران الهی اند، انجام گیرد. اگر کسی به عمد حقیقت ولایت را رها کند، گرچه به نماز، روزه، زکات و حج عمل کند، چون فاقد آن سرّ است، قهراً انسانیت را هم از دست داده است؛ زیرا سرّ عبادات است که تربیت کننده و انسان ساز است و اگر کسی به سرّ عبادت نرسد، انسان نیست»(127).
پیروی از نایبان عام امام زمان (عجّل الله فرجه):
نایبان امام زمان (عجّل الله فرجه) به دو گروه عام و خاص تقسیم می شوند. نایبان خاص حضرت چهار نفر بودند به نام های «عثمان بن سعید»، «محمد بن عثمان»، «حسین بن روح» و «علی بن سمری». آنان در دوران غیبت صغرا زندگی کردند و در همین دوره، سرپرستی شیعیان را از ناحیه امام زمان (عجّل الله فرجه) به عهده داشتند.
اما گروه دوم، یعنی نایبان عام امام زمان (عجّل الله فرجه) فقها و مجتهدان جامع الشرایطاند که در دوران غیبت کبرا زندگی می کنند و براساس دلیل های عقلی و نقلی، سرپرستی شیعیان را از ناحیه امام زمان (عجّل الله فرجه) به عهده دارند. وظیفه شیعیان نیز در عصر غیبت کبرا پیروی از آنان، گرفتن معارف دین از آنان و عمل به وظایف شرعی، به ویژه مناسک حج، طبق فتاوای آنان است؛ زیرا روایات متعددی بر این وظایف دلالت دارد.
در ذیل به برخی از این گونه روایات اشاره می شود. امام هادی (ع) در این زمینه می فرماید:
اگر در غیبت امام قائم (عجّل الله فرجه) علمایی نبودند که مردم را به سوی او دعوت کنند، با براهین الهی از او دفاع نمایند، بندگان مستضعف خدا را از دام ابلیس و یارانش برهانند و از بند نواصب (دشمنان اهل بیت) رهایی بخشند، همه مردم از دین خدا دست می کشیدند و مرتد می شدند. لکن علما کسانی اند که زمام قلوب شیعیان ضعیف ما را در دست دارند و مهار می کنند؛ همچون ناخدای کشتی که سکّان آن را در دست دارد. این گروه همان شخصیت های برتر نزد خداوندند(128).
امام زمان (عجّل الله فرجه) در جواب «اسحاق بن یعقوب» به «عمری» نوشت:
اما ظهور فرج در اختیار خداست. تعیین کنندگان وقت، دروغ می گویند. در پیش آمدها به راویان حدیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنها حجت من اند بر شما و من حجت خدایم(129).
مراد از این راویان حدیث، همان علمای دین اند که ویژگی هایشان از سوی اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است. همچنان که امام حسن عسکری (ع) درباره فقها و شاخصه های آنها می فرماید:
فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ(130).
پس هر فقیهی که مراقب نفس و حافظ دین خود باشد، با نفس خود مخالفت کند و مطیع امر مولا باشد، بر عوام است که از چنین فقیهی تقلید کنند.
امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:
نظر کنند به شخصی که حدیث ما را روایت می کند، در حلال و حرام ما صاحب نظر است و احکام ما را می فهمد، باید به حکمیت او راضی شوند. من او را حاکم شما قرار دادم. اگر طبق دستور ما حکم داد و یکی از آنها از او نپذیرفت، حکم خدا را سبک شمرده و ما را رد کرده است و آنکه ما را رد کند، خدا را رد کرده و این در مرز شرک به خداست(131).
نکته ها:
از روایات مذکور، نکاتی استفاده می شود که برخی از آنها وظایف فقها نسبت به مردم و برخی دیگر وظایف مردم نسبت به فقها را بیان می کند:
١. وظایف فقها:
الف) محافظت از دین مردم (حَافِظاً لِدِینِهِ)؛
ب) مخالفت با هوا و هوس خود (مُخَالِفاً عَلَی هَوَاهُ)؛
ج) اطاعت عملی از دستورات خداوند (مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ)؛
د) دعوت کردن مردم به سوی امام زمان (عجّل الله فرجه) (الدَّاعِینَ إِلَیْهِ)؛
ه) معرفی امام زمان (عجّل الله فرجه) به مردم (الدَّالِّینَ عَلَیْهِ)؛
و) دفاع از دین و فرهنگ مهدوی (الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللهِ)؛
ز) صیانت و حفاظت از مردم در برابر شبهات (المُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ)؛
ح) رهبری و سرپرستی مردم (یُمْسِکُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُکَّانَهَا).
٢. وظایف مردم:
الف) رجوع به فقها (أَمَّا الحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا)؛
ب) راضی بودن مردم به فتوای فقها (فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمٍ وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللهِ اسْتَخَفَّ)؛
ج) حجت بودن قول فقها (فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ)؛
د) لزوم پیروی مردم از فقها (فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ).
فصل دوم: شرایط کمال حج در دوران غیبت کبری
احساس حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم:
افزون بر شرایط صحت حج، شرایطی نیز وجود دارد که مربوط به کمال حج است. به عبارت دیگر، این شرایط، حج انسان را در ردیف حج انسان های کامل قرار می دهد. یکی از آن شرایط، احساس حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم حج و دیدن اعمال حاجیان است و دیگری عقیده به عرضه اعمال بر آن حضرت است؛ زیرا براساس روایات، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) بر اعمال همگان ناظرند. وجود مبارک حضرت بقیةالله، حجةبن الحسن (ع) افزون بر آنکه هر سال در مراسم حج، به ویژه در عرفات و منا حضور دارد و اعمال و رفتار حاجیان را می بیند، اعمال مردم نیز بر آن حضرت عرضه می شود که در این باره، روایات فراوانی داریم.
چنان که امام صادق (ع) می فرماید:
در هر بامداد، کردار بندگان نیکوکار و فاسق بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرضه می شود. پس برحذر باشید [از کردار ناشایست] و همین است معنای قول خداوند: «عمل کنید! خدا و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند»(132).
«سماعة» می گوید:
از امام صادق (ع) شنیدم که می فرمود: «چرا پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ناخوش و اندوهگین می کنید؟» مردی گفت: «ما چگونه او را ناخوش می کنیم؟!» فرمود: «مگر نمی دانید که اعمال شما بر آن حضرت عرضه می شود و چون گناهی در آن ببیند، اندوهگینش می کند؟ پس به پیغمبر بدی نکنید و او را [با عبادات و طاعات خویش] مسرور سازید(133).
در روایت دیگری چنین آمده است:
«عبد الله بن ابان» که نزد حضرت رضا (ع) منزلتی داشت، می گوید به آن حضرت عرض کردم: «برای من و خانواده ام به درگاه خدا دعا بفرما». فرمود: «مگر من دعا نمی کنم؟! به خدا که اعمال شما در هر صبح و شام بر من عرضه می شود». عبد الله می گوید: «من این مطلب را بزرگ شمردم». به من فرمود: «مگر تو کتاب خداوند عزوجل را نمی خوانی که می فرماید: بگو [ای محمد] عمل کنید! خدا و فرستاده او و مؤمنان اعمال شما را می بینند. به خدا که آن مؤمن، علی بن ابی طالب است»(134).
البته در بعضی از این اخبار، تنها سخن از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به میان آمده است؛ در پاره ای دیگر از علی (ع) و در بعضی دیگر پیامبر و امامان همگی ذکر شده اند. همان طور که بعضی تنها عصر پنجشنبه را وقت عرض اعمال می شمارند، بعضی همه روز، بعضی هفته ای دوبار، بعضی در آغاز هر ماه و بعضی به هنگام مرگ و گذاردن در قبر.
روشن است که این روایات، منافاتی با هم ندارند و همه آنها می توانند صحیح باشند. درست همانند اینکه در بسیاری از مؤسسات، گزارش کارکرد روزانه را همه روز، گزارش کار هفته را در پایان هفته و گزارش کار ماه یا سال را در پایان ماه یا سال به مسئولان بالاتر می دهند.
مسئله عرض اعمال، اثر تربیتی بسیاری در معتقدان به آن دارد؛ زیرا اگر انسان بداند که افزون بر خدایی که همه جا ناظر بر اعمال است، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان نیز، هر روز یا هر هفته از هر عملی، اعم از خوب یا بد در هر نقطه و هر مکان آگاه می شوند، بدون شک در اعمال خود مراقبت بیشتری خواهد کرد. درست مثل اینکه کارکنان مؤسسه ای بدانند هر روز یا هر هفته گزارش تمام جزئیات اعمال آنها به مسئولان بالاتر داده می شود.
همچنین اگر انسان باور داشته باشد که امام زمان (عجّل الله فرجه) هر ساله در مراسم حج حضور می یابد و بر اعمال حاجیان نظارت می کند، یعنی افزون بر نظارت روزانه حضرت، در مراسم حج نیز هر لحظه بر اعمال حاجیان اشراف دارد و نظارت می کند، اثر تربیتی بس بزرگی در انسان ایجاد می کند و او را از گناه حفظ می کند؛ زیرا وقتی انسان اعتقاد داشته باشد افزون بر خدا و رسولش، چشم نظاره گر دیگری نیز مراقب اعمال اوست، بی شک بیشتر مواظب اعمال خویش خواهد بود و بیشتر به آن توجه می کند؛ همچنان که به تصریح بسیاری از روایات، آن حضرت در موسم حج، حضور دارد که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود:
امام صادق (ع) در این زمینه می فرماید:
یَفقِدُ النّاسُ إِمامَهُم. یَشهَدُ المَوسِمَ فَیَراهُم وَلا یَرَونَه(135).
مردم امامشان را نیابند، او در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند، اما آنها او را نمی بینند.
همچنین حضرت فرمود:
إِنَّ لِلْقَائِمِ غَیْبَتَیْنِ یَرْجِعُ فِی إِحْدَاهُمَا وَ فِی الْأُخْرَی لَا یُدْرَی أَیْنَ هُوَ یَشْهَدُ المَوَاسِمَ یَرَی النَّاسَ وَ لَا یَرَوْنَهُ(136).
قائم را دو غیبت است، در یکی از آنها برمی گردد و در دیگری معلوم نمی شود کجاست. در موقع حج حضور می یابد و مردم را می بیند، ولی کسی او را نمی بیند.
همچنین نایب خاص امام زمان (عجّل الله فرجه)، محمد بن عثمان عَمْری رضی الله عنه می گوید:
وَاللهِ إنَّ صاحِبَ هَذَا الْأَمرِ لَیحضُرُ المَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ، یَرَی النّاسَ وَیَعرِفُهم وَیَرَونَه وَلَا یَعرِفُونه(137).
به خدا قسم! صاحب این امر (امام زمان)، همه ساله در موسم حج حاضر می شود و مردم را می بیند و می شناسد و مردم نیز او را می بینند، اما نمی شناسند.
از این روایات دو نکته استفاده می شود:
١. حضور همه ساله امام در مراسم حج؛
٢. در مراسم حج، امام زمان (عجّل الله فرجه) مردم را می بیند و می شناسد، ولی مردم او را می بینند و نمی شناسند. البته دیده نشدن امام در روایت اول حمل بر این می شود که مردم، ایشان را نمی شناسند؛ زیرا نشناختن، در واقع نوعی ندیدن به حساب می آید.
آری، در توجیه حضور همه ساله امام زمان (عجّل الله فرجه) در مراسم حج، باید گفت که در واقع، مقبول بودن حج به حضور امام معصوم است. امام زمان (عجّل الله فرجه) نیز با حضور خویش، رهبری حج را به عهده دارد و با هدایت و رهبری ایشان است که حج مردم، نزد خدا پذیرفته می شود. ازاین رو باید مردم قبل از هر چیز، رهبر و امیرالحاج را به خوبی بشناسند و حضور وی را همواره در احساس خود داشته باشند تا با شناخت کامل به مناسک حج مقبول بپردازند.
«جعفر حمیری» در این زمینه از محمدبن عثمان پرسید:
أَ رَأَیْتَ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ آخِرُ عَهْدِی بِهِ عِنْدَ بَیْتِ اللهِ الحَرَامِ وَ هُوَ یَقُولُ اللهمَّ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی(138).
آیا صاحب الأمر را دیده ای؟ گفت: «آری و آخرین دیدار نزد بیت الله الحرام بود که حضرت می گفت: پروردگارا! آنچه به من وعده فرموده ای برآور».
حمیری در روایت دیگری می گوید از نایب دوم شنیدم که می گفت:
رَأَیْتُهُ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الْکَعْبَةِ فِی المُسْتَجَارِ وَ هُوَ یَقُولُ اللهمَّ انْتَقِمْ لِی مِنْ أَعْدَائِی(139).
امام مهدی (عجّل الله فرجه) را دیدم که در مستجار به پرده های کعبه آویخته شده بود و می گفت: «پروردگارا! از دشمنان من انتقام بگیر».
همچنین «عبد الله بن صالح» می گوید:
أَنَّهُ رَآهُ عِنْدَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ النَّاسُ یَتَجَاذَبُونَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَقُولُ مَا بِهَذَا أُمِرُوا(140).
خود او، آن حضرت را نزد حجر الأسود دیده است. مردم [برای بوسیدن حجر] نزاع و کشمکش داشتند و آن حضرت می فرمود: به این وضع مأمور نشده اند [بلکه اگر بوسیدن بدون مزاحمت ممکن شد باید ببوسند، وگرنه به اشاره با دست اکتفا کنند].
پس ای زائر خانه دوست که به سرزمین وحی قدم نهادی، همواره خود را در محضر امام زمانت (عجّل الله فرجه) ببین؛ شاید زائری که در جوار تو به سعی و طواف مشغول است، امام زمانت باشد؛ زیرا او تو را می بیند، اما چه بسا تو او را می بینی، ولی نمی شناسی و به علت نشناختن او، در حضورش بی ادبی کنی. پس در این سفر روحانی تا می توانی بکوش ادب با خدا و خلق خدا را رعایت کنی. ازاین رو در برخورد با زائران دیگر، همواره جانب ادب و احترام را نگه دار، تند خویی مکن و به بحث و جدال مپرداز تا عنایت حضرت شامل حال تو شود.
حکایات دیدار با امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم حج:
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود * * * حاجی احرام دگر بند، ببین یار کجاست
در کتاب های معتبری که اندیشمندان شیعه درباره امام زمان (عجّل الله فرجه) نوشته اند، داستان های متعددی درباره تشرف برخی عالمان برجسته به حضور امام زمان (عجّل الله فرجه) در موسم حج آمده است.
شیخ طوسی رحمه الله در کتاب «غیبت» از قول «حبیب بن محمد بن یونس بن شاذان صنعانی» می نویسد:
بر «علی بن ابراهیم بن مهزیار اهوازی» وارد شدم و از بازماندگان امام حسن عسکری (ع) سؤال کردم. ایشان گفت: «مطلب بزرگی را از من پرسیدی».
من بیست مرتبه به حج رفتم و در تمام این سفرها قصدم دیدن امام زمان (عجّل الله فرجه) بود، ولی موفق نشدم تا آنکه شبی در خواب دیدم کسی می گوید: «ای علی بن ابراهیم! خداوند به تو فرمان داده است که امسال نیز حج کنی!».
چون موسم حج فرا رسید، کارم را رو به راه کردم و به جانب مدینه رهسپار شدم. هنگامی که به مدینه رسیدم، از بازماندگان امام حسن عسکری (ع) جویا شدم، ولی اثری از او نیافتم. در آنجا نیز پیوسته درباره منظورم فکر می کردم تا آنکه به قصد مکه از مدینه خارج شدم. چون به «جحفه» رسیدم، یک روز در آنجا ماندم. آن گاه به سوی «غدیر» که در چهار میلی جحفه بود حرکت کردم. وقتی به مسجد جحفه رسیدم، نماز گزاردم و صورت به خاک نهادم و برای تشرف به خدمت فرزند امام یازدهم دعا و تضرع کردم. سپس به سمت «عسفان» و از آنجا به مکه رفتم و چند روزی در آنجا ماندم و به طواف خانه خدا و اعتکاف در مسجدالحرام پرداختم.
شبی در اثنای طواف، جوان زیبای خوشبویی را دیدم که به آرامی راه می رود و در اطراف خانه طواف می کند. دلم متوجه او شد. برخاستم و به جانب او رفتم و تکانی به او دادم تا متوجه من شد. پرسید: «از مردم کجایی؟» گفتم: «از اهل عراق». پرسید: «کدام عراق؟» گفتم: «اهواز». پرسید: «خصیب (خضیب) را می شناسی؟» گفتم: «خدا او را رحمت کند. دعوت حق را اجابت کرد». گفت: «خدا او را رحمت کند که شب ها را بیدار بود و به درگاه خداوند بسیار می نالید و پیوسته اشکش جاری بود». سپس پرسید: «علی بن ابراهیم مهزیار را می شناسی؟!» گفتم: «علی بن ابراهیم منم». گفت: «ای ابوالحسن! خدا تو را نگهدارد. علامتی را که میان تو و امام حسن عسکری (ع) بود، چه کردی؟» گفتم: «اینک نزد من است». گفت: «آن را بیرون بیاور». من دست در جیب بردم و آن را در آوردم. وقتی آن را دید دیدگانش پر از اشک شد و گریست، به طوری که لباس هایش از اشک، تر شد.
آن گاه فرمود: «ای پسر مهزیار! خداوند به تو اذن می دهد! خداوند به تو اذن می دهد. [دو بار فرمود] به اقامتگاه خود برو و صبر کن تا شب فرا رسد و تاریکی آن، مردم را فراگیرد. سپس برو به جانب [شعب بنی عامر] که در آنجا مرا خواهی دید».
من به منزل خود رفتم. چون احساس کردم وقتش فرا رسیده است، اثاثم را جمع کردم. سپس لوازم را بار شتر کردم و به سرعت حرکت کردم تا به شعب بنی عامر رسیدم.
دیدم همان جوان ایستاده است و بانگ می زند که ای ابوالحسن! بیا نزد من! چون نزدیک وی رسیدم، ابتدا سلام کرد و گفت: «ای برادر با ما راه بیا». با هم راه رفتیم و گفت وگو می کردیم تا آنکه کوه های عرفات را پشت سر گذاشتیم و به طرف کوه های منا رفتیم. وقتی از آنجا نیز گذشتیم به میان کوه های طائف رسیدیم.
چون صبح کاذب دمید به من دستور داد که پیاده شوم و نماز شب بخوانم. بعد از نماز شب دستور داد که نماز «وتر» بخوانم. من هم نماز وتر را خواندم، و این فایده ای بود که از وی کسب کردم. سپس امر کرد که سجود کنم و تعقیب بخوانم. آن گاه نمازش را تمام کرد و سوار شد و به من هم دستور داد سوار شوم. با وی حرکت کردم تا آنکه قله کوه طائف پیدا شد. پرسید: «آیا چیزی می بینی؟» گفتم: «آری، تل ریگی می بینم که خیمه ای بر بالای آن است و نور از داخل آن می درخشد». وقتی آن را دیدم خوشحال گشتم. گفت: «امید و آرزوی تو در آنجاست».
آن گاه گفت برادر با من بیا. او می رفت و من هم از همان راه می رفتم تا اینکه از بلندی کوه پایین آمدیم. سپس گفت: «پیاده شو که در اینجا سرکشان، ذلیل و جباران، خاضع می شوند». آن گاه گفت: «مهار شتر را رها کن». گفتم: «به دست چه کسی بدهم؟»
گفت: «اینجا حرم قائم آل محمد است. کسی جز افراد با ایمان بدینجا راه نمی یابد و هیچ کس جز مؤمن از اینجا بیرون نمی رود. من هم مهار شترم را رها کردم و با او رفتم تا نزدیک چادر رسیدیم.
او نخست به درون چادر رفت و به من دستور داد که در بیرون چادر توقف کنم تا او برگردد. سپس گفت: «داخل شو که در اینجا جز سلامتی چیزی نیست». من وارد چادر شدم و آن حضرت را دیدم نشسته و دو برد یمانی پوشیده که قسمتی از یکی را روی دوش انداخته است.
اندامش در لطافت مانند گل بابونه و رنگ مبارکش در سرخی همچون گل ارغوانی بود که قطراتی از عرق مثل شبنم بر آن نشسته باشد، ولی چندان سرخ نبود. قد مبارکش مانند شاخه درخت «بان»(141) یا «چوبه ریحان» بود. جوانی پاکیزه و پاک سرشت بود که نه بسیار بلند و نه خیلی کوتاه، بلکه قدی متوسط داشت. سر مبارکش گرد، پیشانی اش گشاده، ابروانش بلند و کمانی، بینی اش کشیده و میان برآمده، صورتش کم گوشت و بر گونه راستش خالی مانند پاره مشکی بود که بر روی عنبر کوبیده، قرار دارد. هنگامی که حضرتش را دیدم، سلام کردم و جوابی بهتر از سلام خود شنیدم.
سپس مرا مخاطب ساخت و احوال مردم عراق را پرسید. عرض کردم: «آقا! مردم عراق (شیعیان) در کمال ذلت به سر می برند و میان سایر مردم خوارند». فرمود: «پسر مهزیار! روزی فرا می رسد که شما بر آنان مسلط شوید و مالک آنها (مردم غیر شیعه) باشید؛ چنان که امروز آنها بر شما مسلط شده اند. آنها در آن روز ذلیل و خوار خواهند بود».
عرض کردم: «آقا! جای شما از ما دور و آمدنتان طول کشیده است!» فرمود: «پسر مهزیار! پدرم ابومحمد (امام حسن عسکری (ع)) از من پیمان گرفت که مجاور قومی نباشم که خداوند بر آنها غضب کرده است و در دنیا و آخرت مورد نفرت و مستحق عذاب دردناک اند. همچنین امر فرمود که جز در کوه های سخت و بیابان های هموار نمانم. به خدا قسم، مولای شما (امام حسن عسکری (ع)) خود رسم تقیه پیش گرفت و مرا نیز امر به تقیه فرمود و من اکنون در تقیه به سر می برم تا روزی که خداوند به من اجازه دهد و قیام کنم».
عرض کردم: «آقا! چه وقت قیام می فرمایی؟» فرمود: «موقعی که راه حج را بر شما ببندند، خورشید و ماه در یک جا جمع شوند و نجوم و ستارگان در اطراف آن به گردش درآیند». عرض کردم:
«یابن رسول الله! این علائم کی خواهد بود؟» فرمود: «در فلان سال و فلان سال «دابة الارض» در بین صفا و مروه قیام کند، درحالی که عصای موسی و انگشتر سلیمان با او باشد و مردم را به سوی محشر سوق دهد». [دابة الارض، یعنی متحرک در روی زمین و مقصود خود آن حضرت است].
علی بن مهزیار افزود: «چند روز در خدمت حضرت ماندم. بعد از آنکه به منتهای آرزوی خود رسیدم، اجازه گرفتم و به طرف منزلم برگشتم. به خدا قسم از مکه به کوفه آمدم، درحالی که فقط غلام خدمتکار همراه داشتم و هیچ گونه خطری ندیدم»(142).
شیخ صدوق نیز ماجرای دیدار «أزدی» با صاحب الزمان را از قول او چنین نقل می کند:
در شوط هفتم طواف متوجه شدم که در طرف راست کعبه گروهی اجتماع کرده اند و جوان خوش صورت و خوشبویی که آثار هیبت و عظمت از چهره اش نمایان بود، با زبان شیرینی برای مردم سخن می گفت. من به طرف او رفتم تا با وی حرف بزنم. مردم مرا از نزدیک شدن به طرف او منع کردند. پرسیدم: «این کیست؟» گفتند: «این فرزند حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) است که هر سال، یک روز برای مردم ظاهر می شود و با خواص خود سخن می گوید». به طرف او رفتم و عرض کردم: «ای آقای من! آمده ام تا مرا هدایت کنید». او سنگ ریزه ای به من داد و من دیدم یک تکه طلاست. سپس از من پرسید: «حجت بر تو ثابت شد؟ حق را درک کردی و بصیرت یافتی؟! مرا می شناسی؟» گفتم: «نمی شناسم». فرمود: «من مهدی و قائم زمانم. من زمین را پس از جور و ستم، از عدل و داد پر خواهم کرد. زمین هرگز از حجت خالی نمی شود و مردم در «فترت» نمی مانند. این موضوع در دست تو امانت است و به برادرانت که از اهل حق اند برسان»(143).
«ابونعیم انصاری زیدی» می گوید من در مکه بودم و با جمعی از «مقصره»، از جمله محمودی، علایی کلینی، ابوهاشم دیناری و ابوجعفر احول همدانی که حدود سی مرد بودند، نزد مستجار، کنار کعبه نشسته بودیم. در میان این جمع به نظر من جز «محمد بن قاسم عقیلی» کسی مخلص نبود. روز ششم ذی حجه سال ٢٩٣ه. ق انجمن کرده بودیم. به ناگاه از صف طواف، جوانی نزد ما بیرون آمد که در دو «ازار» محرم بود و نعلین در دست داشت. چون چشم ما بدو افتاد، از هیبت او همه از جا برخاستیم و احترام کردیم و کسی از ما نبود که بر پا نایستاده باشد و به او سلام نکرده باشد. او در میان ما نشست و به راست و چپ نگریست و فرمود: «شما می دانید که ابوعبد الله امام ششم در دعای «الحاح» چه می گفت؟» گفتیم: «چه می گفت؟» فرمود: «می گفت بار خدایا! من از تو خواهش دارم بدان نام تو که آسمان بدان برپاست و زمین بدان برجاست و بدان حق را از باطل جدا می کنی و بدان جداها را گرد می آوری و گرد شده را پریشان می سازی و بدان ریگ ها را می شماری و کوه ها را می سنجی و دریا را پیمانه می گیری، که بر محمد و خاندانش رحمت فرستی و در هر کارم به من گشایش دهی». سپس برخاست به طواف رفت و ما همه به احترامش ایستادیم تا برگشت و فراموش کردیم بپرسیم تو کیستی؟
چون فردا همین وقت شد، باز از صف طواف جدا شد و نزد ما آمد و چون روز گذشته به احترام او بر پا ایستادیم و باز در میان ما نشست و به راست و چپ نگریست و فرمود: «آیا می دانید امیرالمؤمنین (ع) پس از نماز فریضه چه می گفت؟»
عرض کردیم: «چه می گفت؟» فرمود: «می گفت: بارخدایا! آوازها به سوی تو بلند است و صورت ها بر آستان تو به خاک است. گردن ها برای تو فرود آمده است و محاکمه اعمال با توست. ای بهترین سؤال شده و ای بهترین عطابخش! ای راستگو! ای آفریننده! ای کسی که دستور دعا دادی و ضامن اجابت شدی! ای کسی که فرمودی مرا بخوانید تا پاسخ گویم! ای کسی که فرمودی «هنگامی که بندگانم از تو درباره من سؤال کنند [بگو] من نزدیکم و دعای دعا کننده را به هنگامی که مرا می خواند، پاسخ می گویم. پس باید دعوت مرا بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا راه یابند [و به مقصد برسند]». ای کسی که گفتی: «ای بندگان من که برخود اسراف و ستم کرده اید، از رحمت خدا نومید نشوید که خدا همه گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است».
سپس بعد از ذکر این دعا به راست و چپ نگریست و فرمود:
«می دانید امیرالمؤمنین در سجده شکر چه می فرمود؟» عرض کردیم: «چه می فرمود». فرمود: «می گفت: ای کسی که اصرار اصرارکننده ها جز جود و کرم او نیفزاید! ای کسی که خزینه های آسمان ها و زمین از آن اوست! ای کسی که خزینه هر کم و بیش از اوست! ای کسی که بدکرداری من، تو را از خوشرفتاری با من باز نمی دارد، از تو خواهش دارم که با من چنان کنی که شایسته توست؛ زیرا تو اهل جود و کرم و گذشتی. پروردگارا! با من چنان کن که شایسته آنی. تو بر کیفر دادن، توانایی و من درخور آنم. نه در برابرت دفاعی دارم و نه پوزشی. من از گناهانم بیزارم و رو به سوی تو دارم. من به گناهان خود اعتراف می کنم تا از من درگذری که تو بهتر از من آنها را می دانی. به سوی تو برگشتم از هر خطایی که کردم. پروردگارا! از هر بدی که کردم مرا بیامرز. به من مهربانی کن و از آنچه می دانی درگذر؛ زیرا تو عزیزتر و کریم تری».
سپس برخاست و به طواف رفت و ما هم به احترام او برخاستیم.
باز فردا همین وقت برگشت و ما هم، چون گذشته به پیشواز او به پا خاستیم و در میان ما نشست و به راست و چپ نگریست و فرمود: «علی بن الحسین (امام چهارم) را شیوه این بود که در اینجا [با دست خود اشاره به حجر و زیر میزاب طلا کرد] به سجده می رفت و می گفت: «بنده کوچکت بر آستان توست. مستمندت بر آستان توست. از تو خواهشی دارم که جز تو بر آن توانایی ندارد». سپس به راست و چپ نگریست و رو به محمد بن قاسم علوی کرد و فرمود: «ای محمد بن قاسم! تو عاقبت بخیری ان شاءالله» و برخاست و به طواف رفت.
همه ماها آنچه از دعا به ما آموخت، یاد گرفتیم. ولی فراموش کردیم که از حال او جویا شویم، تا آنکه روز آخر اقامت در مکه، محمودی رو به ما کرد و گفت: «این جوان را شناختید؟» گفتیم: «نه». گفت: «به خدا این صاحب الزمان بود». گفتیم: «ای ابوعلی! از کجا می گویی؟». گفت: «من هفت سال است که از درگاه خدا خواهش داشتم که صاحب الزمان را به من بنماید. یک شب عرفه بود که همین جوان را دیدم که دعای شب عرفه را می خواند. از او پرسیدم: «از کدام مردمی؟» گفت: «از این مردم». پرسیدم: «از کدام قسم مردم؛ از عرب یا از موالی؟» گفت: «از مردم عرب». پرسیدم: «از کدام تیره عرب ها؟» گفت: «از شریف ترین و بزرگوارترین آنان». پرسیدم: «شریف ترین و بزرگوارترین آنان چه کسانی اند؟» گفت: «بنی هاشم». پرسیدم: «از کدام خاندان بنی هاشم؟» گفت: «از صاحب برترین مقام و بلندترین درجه». پرسیدم: «آنها کدام خاندان بنی هاشم اند؟» گفت: «آنان که سرّها را شکافتند، مردم را اطعام کردند و در دل شب که مردم خوابند، نماز به جای آوردند».
من دانستم که او علوی نژاد است و او را برای آنکه از نژاد علی بود، دوست داشتم. ولی یکباره از نظرم پنهان شد و ندانستم به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو شد. از مردمی که اطرافش بودند پرسیدم: «شما این علوی را می شناسید؟» گفتند: «آری، او هر سال با ما پیاده به مکه می آید». گفتم: «سبحان الله به خدا من در او اثر پیاده روی ندیدم».
سپس از عرفه با دلی مالامال از غم فراقش به «مزدلفه» برگشتم و در آنجا خوابیدم. در خواب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم که به من فرمود: «ای محمد! مقصود خود را دیدی؟» عرض کردم: «ای آقای من! کدام بود؟»
فرمود: «آن را که در سر شب دیدی صاحب الزمان شما بود»(144).
«آری، وجود مبارک حضرت بقیّة الله، حجة بن الحسن (عجّل الله فرجه) هر سال در مراسم حج حضور دارد(145). همچنین بسیاری از شاگردان خاصش که تربیت شده اویند، در مراسم حضور دارند. حضرت (ع) می تواند به شاگردان خود از راه ملکوت بفهماند که چه کسی انسان است و چه کسی حیوان. ممکن است کسی در سرزمین عرفات و منا به وجود مبارک بقیة الله الاعظم دعا هم بکند و دعای فرج را هم بخواند، اما قلب او قلب انسان نباشد. ممکن است کسی مشکلی داشته باشد و مشکلش ناخودآگاه به برکت حضرت حجت (عجّل الله فرجه) حل شود؛ اما چنین نیست که اگر عملی خارق عادت در حج یا در منا و عرفات پیدا شد، مستقیماً توسط وجود مبارک حضرت حجت باشد. احتمال دارد، وجود حضرت باشد و احتمال دارد اولیایی باشند که دست پرورده آن حضرت اند.
ممکن است سالمندی، زن یا مرد و یا ناواردی راه خیمه را گم کند یا در بین راه بدون توشه بماند و یکی از اولیای تربیت شده مکتب امام عصر (عجّل الله فرجه) او را راهنمایی کند. چنین نیست که هر اثر غیبی در مراسم حج به صورت مستقیم به حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) مربوط باشد. خیلی توفیق می خواهد و چنین تشرفی برای موحّدان برگزیده پیش می آید که خود حضرت (عجّل الله فرجه) به بالین او بیاید. البته عنایت ایشان شامل اولیا، شاگردان، صالحان، صدیقین و شهدایی می شود که تربیت یافته اویند. آنان مأمورانی اند که به دستور ایشان مشکلات دیگران را حل می کنند و خلاصه اینکه حضرت و دست پروردگان ایشان، باطن ما را می بینند»(146).
عنایت ویژه امام زمان (عجّل الله فرجه) به شیعیان در موسم حج:
افزون بر اینکه امام زمان (عجّل الله فرجه) همه ساله در مراسم حج حضور دارند، عنایت های ویژه ای نیز به شیعیان و علاقه مندان اهل بیت (علیهم السلام) دارند که در اینجا به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
ملاقات شیخ صدوق با امام زمان (عجّل الله فرجه) در خواب:
شیخ صدوق اصل ماجرا را چنین نقل کرده است:
شبی در عالم رؤیا دیدم که در مکه ام و گرد خانه خدا طواف می کنم. در دور هفتم نزد حجر الأسود آمدم و آن را لمس کردم و بوسیدم. در این هنگام، دعاهایی را که برای زمان بوسیدن حجر الأسود است، می خواندم. در این حال، مولای خود حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را دیدم که بر در کعبه ایستاده است. با خاطری پریشان به حضرت نزدیک شدم. حضرت با نگاهی به رخساره ام به فراستِ خود، راز دلم را دانست. به او سلام کردم. حضرت پس از جواب سلام، فرمود: «چرا درباره غیبت، کتابی نمی نویسی تا اندوه دلت را بزداید؟» عرض کردم: «یابن رسول الله! در این باره کتاب نوشته ام». حضرت پاسخ داد: «منظورمان این نیست که همانند گذشته بنویسی. کتابی درباره موضوع غیبت بنگار و در آن غیبت های پیامبران (علیهم السلام) را بیان کن».
چون سخن حضرت به پایان رسید، از دیدگانم پنهان شد. من از خواب بیدار شدم و تا طلوع فجر به دعا و گریه و مناجات پرداختم؛ چون صبح دمید، نگارش این کتاب را آغاز کردم(147).
ملاقات سید بحرالعلوم با امام زمان (عجّل الله فرجه) در مکه:
«آخوند, ملا زین العابدین سلماسی» از ناظر کارهای سید بحرالعلوم نقل می کند:
در مدتی که سید در مکه سکونت داشت، با آنکه در شهر غربت به سر می برد و از همه دوستان دور بود، از بذل و بخشش کوتاهی نمی کرد و اعتنایی به زیاد شدن هزینه ها نداشت.
یک روز که چیزی باقی نمانده بود، چگونگی حال را خدمت سید عرض کردم، ایشان چیزی نفرمود.
برنامه سید این بود که صبح طوافی دور کعبه می کرد و به خانه می آمد و به اتاقی می رفت که مخصوص خودش بود. شاگردان از هر مذهبی جمع می شدند و او هم برای هر جمعی به روش مذهب خودشان درس می گفت.
فردای آن روزی که از بی پولی شکایت کرده بودم، وقتی از طواف برگشت [و به اتاق مخصوصش رفت]، ناگاه کسی در را کوبید. سید به شدت مضطرب شد و خودش با عجله رفت و در را باز کرد.
شخص جلیلی به هیئت اعراب داخل شد و در اتاق سید نشست و سید در نهایت احترام و ادب دم در نشست.
ساعتی با هم صحبت کردند. بعد هم آن شخص برخاست. باز سید با عجله از جا بلند شد و در خانه را باز کرد. دستش را بوسید و آن بزرگوار را بر شتری که کنار در خانه خوابیده بود، سوار کرد.
او رفت و سید با رنگ پریده برگشت. حواله ای به دست من داد و گفت: «این کاغذ، حواله ای است به مرد صرافی در کوه صفا. نزد او برو و آنچه حواله شده را بگیر».
حواله را گرفتم و نزد همان مرد بردم. وقتی آن را گرفت و در آن نظر کرد، کاغذ را بوسید و گفت: «برو و چند حمال بیاور». من هم رفتم و چهار حمال آوردم. صراف مقداری که آن چهار نفر قدرت داشتند، پول فرانسه [هر پول فرانسه کمی بیشتر از پنج ریال عجم بود] آورد و ایشان برداشتند و به منزل آوردند.
پس از مدتی، روزی نزد آن صراف رفتم تا از او بپرسم که این حواله از چه کسی بود، اما با کمال تعجب نه صرافی دیدم و نه دکانی! از کسی که در آنجا بود، پرسیدم: «این صراف با چنین خصوصیاتی کجاست؟» گفت: «ما اینجا هرگز صرافی ندیده بودیم و اینجا مغازه فلان شخص است».
دانستم این موضوع، از اسرار پروردگار متعال بوده است.
همدمی حضرت خضر با امام زمان (عجّل الله فرجه) در حج:
در روایات مختلف آمده است که امام زمان (عجّل الله فرجه) در دوران غیبت دارای سی «موالی» است(148) که آنها در خدمت حضرت اند و به فرمان حضرت به امور شیعیان می پردازند. حضرت خضر (ع)، از جمله افرادی است که در دوران غیبت، همدم و همراه امام زمان (عجّل الله فرجه) است؛ یعنی حضرت خضر در کنار امام زمان و به امر ایشان انجام وظیفه می کند. از جمله وظایف حضرت خضر در دوران غیبت، حضور در مراسم حج و دعا برای شیعیان است و به یقین این حضور با امام زمان (عجّل الله فرجه) همراه است. زیرا طبق روایت، همدمی و همراهی حضرت خضر با امام زمان (عجّل الله فرجه) قطعی است. پس حج امام مهدی با حضور حضرت خضر است؛ چنان که امام رضا (ع) می فرماید:
چون خضر آب زندگانی نوشید تا نفخ صور زنده است. او نزد ما می آید و به ما سلام می کند و ما صدای او را می شنویم، ولی خود او را نمی بینیم. هر جا از وی نام برند حاضر می شود. پس هرکسی از شما نام او را می برد، به او سلام کند. خضر هر سال در موسم حج حاضر می شود و تمام اعمال حج را انجام می دهد، و در عرفه می ایستد و برای استجابت دعای مؤمنان آمین می گوید. خداوند وحشت قائم ما را در طول غیبتش، به وسیله انس با او برطرف می کند و تنهایی او را به رفاقت با وی مبدل می سازد(149).
بخش چهارم: نقش مکه در رخداد ظهور
فصل اول: مکه محل ظهور و قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
از روایات استفاده می شود که در آستانه ظهور، شرارت و فتنه دشمنان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، نظیر دجال و سفیانی به همه جا می رسد و هیچ سرزمینی از فتنه و شرارت آنها در امان نیست، مگر سرزمین مکه و مدینه که مردم می توانند به آنجا پناه ببرند؛ همچنان که پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
ای مردم! خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر اینکه قوم خود را از خطر وجود «دجال» ترسانید و خداوند او را تا امروز به تأخیر انداخت. پس هرگاه کارهای او برای شما مشتبه شد، [مطلب بر شما مشتبه نشود]؛ زیرا خدای شما یک چشمی و کور نیست. او درحالی که سوار بر الاغی است که فاصله میان دو گوشش یک میل راه باشد، خروج می کند، بهشت و جهنم با اوست و کوهی از نان و نهری پر از آب دارد. بیشتر پیروانش یهودی و زنان و عرب های بادیه نشین و بیابانی اند. او به جز مکه و مدینه و حومه آنها به همه جای روی زمین قدم می گذارد و وارد می شود(150).
همچنین امام باقر (ع) می فرماید:
ظَهَرَ السُّفْیَانِیُّ وَ یَشْتَدَّ الْبَلَاءُ وَ یَشْمَلَ النَّاسَ مَوْتٌ وَ قَتْلٌ وَ یَلْجَئُونَ مِنْهُ إِلَی حَرَمِ اللهِ تَعَالَی وَ حَرَمِ رَسُولِهِ(151).
زمانی که سفیانی ظاهر می شود، بلا شدت می یابد و مرگ و قتل مردم را فرا می گیرد و از ترس کشته شدن به خانه خدا و حرم پیغمبر پناه می برند.
پس نقش مکه و مدینه در طول تاریخ، نقش بی بدیل و سرنوشت ساز بوده است و خواهد بود؛ یعنی این دو مکان مقدس، هم درگذشته تاریخِ انسان، نقش داشته است و به نوعی همه انبیا، اولیا و مردم را با ادیان گوناگون به دور خود جمع کرده و خاستگاه فرهنگ و ایدئولوژی صحیح سراسر جهان بوده است و هم آینده روشن و زندگی خوب انسان از آنجا رقم می خورد.
مسئله مهدویت و ظهور نیز از مسائل بسیار مهمی است که تاریخ بشر با آن رقم خورده است و خوب زیستن همراه با عدالت و معنویت فراگیر در جامعه بشری در پرتو آن تجربه می شود. ازاین رو می طلبد برای رعایت شأن جایگاه مهدویت و ظهور و نیز تأثیربخشی بیشتر در میان مردم، خاستگاه و محل آغازین آن دارای شأن و منزلت آسمانی و جهانی باشد. بر این اساس می بینیم مکه، پایگاه توحیدی و خاستگاه اسلام، مکانی است که نهضت جهانی مهدوی از آنجا شروع می شود و به جهان گسترش می یابد و از همین مکان مقدس و جهانی، منجی بشر، یاران خود را فرا می خواند و برنامه های جهانی خود را برای مردم اعلام می کند. روایات بسیاری در منابع شیعه و سنی به این موضوع تصریح کرده اند. ازاین رو شیعیان و سنیان در این مسئله اتفاق نظر دارند که امام مهدی (عجّل الله فرجه) در مکه ظهور و قیام می کند. امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید:
چون قائم ما ظاهر شود، تکیه به کعبه دهد و ٣١٣ مرد گرد او جمع شوند و اول سخنش این آیه باشد: بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛ «آنچه خداوند برای شما باقی گذارده، برایتان بهتر است، اگر ایمان داشته باشید». (هود: ٨۶) سپس گوید: من بقیة الله و حجت خدا و خلیفه او بر شمایم و هیچ مؤمنی نباشد، مگر آنکه به این لفظ او را سلام دهد: «السلام علیک یا بقیة الله فی ارضه» و چون ده هزار مرد برای او فراهم شود، خروج کند و در زمین معبودی جز خدای عزوجل نماند(152).
در یک روایت طولانی «مفضل» می گوید به امام صادق (ع) گفتم:
ای آقای من! [امام مهدی] از کجا و چگونه ظاهر می شود؟ فرمود: «ای مفضل! او به تنهایی آشکار می شود و تنها به طرف خانه خدا می آید و تنها داخل کعبه می شود.... آن گاه بین رکن و مقام می ایستد و با صدای رسا می گوید: «ای نقبا و مردمی که به من نزدیکید، و ای کسانی که خداوند شما را پیش از ظهور من روی زمین برای یاری من ذخیره کرده است، برای اطاعت از من به سوی من بیایید!» صدای او به این افراد می رسد و آنها در شرق و غرب عالم، درحالی که بعضی در محراب عبادت و گروهی خوابیده اند، به یک چشم به هم زدن، بین رکن و مقام نزد او خواهند بود(153).
شبهه:
برخی افراد مخالف درباره محل ظهور امام زمان دو شبهه مطرح کرده اند: نخست اینکه می گویند شیعیان اعتقاد دارند که امام زمانشان در سرداب زندگی می کند و تا زمان ظهور از آنجا بیرون نمی آید(154). دوم اینکه شیعیان اعتقاد دارند که سرداب، محل ظهور امام زمان است(155).
پاسخ:
اولاً: این نسبت ها بی اساس است و شیعه چنین اعتقادی ندارد، بلکه هیچ یک از مدعیان این شبهه، سند و مدرکی برای ادعایشان ندارند که شیعیان در کدام کتاب خویش این اعتقاد را مطرح کرده اند.
ثانیاً: روایات صحیح بسیاری که مکه را محل ظهور امام مهدی دانسته است، دلیل محکمی بر عقیده شیعه و رد شبهه های مخالفان است.
مرحوم «علامه امینی» در کتاب «الغدیر» در پاسخ به این بهتان می فرماید:
تهمت سرداب، زشت است؛ زیرا شیعه عقیده ندارد که امام در سرداب مخفی شده است و از آنجا ظهور می کند. ای کاش آنان که این تهمت را زده اند، دست کم حرفشان را یکی می کردند. «ابن بطوطه» در سفرنامه اش می گوید(156) در حله است. «قرمانی» در «اخبارالدول» می گوید در بغداد است و دیگران می گویند در سامرا و «قصیمی» نیز نمی داند کجاست، ازاین رو جایی را نام نمی برد تا عیبش آشکار نشود(157).
همچنین «آیت الله صافی گلپایگانی» درباره «محب الدین» (خطیب مدینه منوره) می فرماید:
از اشتباهات فاحش ایشان به پیروی از گذشتگانش این است که عقیده در «سرداب بودن امام» را به شیعه نسبت می دهد و گمان می کند که وکلای امام باب سرداب بوده اند. درحالی که کتاب های شیعه در دست است، حتی از این بهتان در کتاب هایی نیز که قبل از ولادت امام نوشته شده اند، اثری نیست(158).
امام باقر (ع) در زمینه مکان ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید:
إِذَا ظَهَرَ المَهْدِیُّ (عجّل الله فرجه) بِمَکَّةَ مَا بَیْنَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ بَابِ الْکَعْبَةِ فَنَادَی جَبْرَائِیلُ وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ مِنَ الْآفَاق(159).
زمانی که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در مکه بین حجر الأسود و در کعبه ظهور می کند، جبرئیل ندا می دهد و یاران و اصحاب حضرت از نقاط دور، نزد او جمع می شوند.
باز حضرت می فرماید:
تَنزِلُ الرّایاتُ السُّودُ الَّتِی تَخرُج مِن خُراسانَ اِلی الکوفةِ فاذا ظَهرَ المَهدیُّ بمکة بُعثَتْ الیه بِالْبَیعة(160).
پرچم های سیاهی که در خراسان برافراشته می شوند، در کوفه فرود می آیند. پس هنگامی که مهدی (عجّل الله فرجه) در مکه ظهور کند، برای بیعت نزد او فرستاده می شوند.
و نیز فرمود:
یَظهَر المهَدیُّ (عجّل الله فرجه) بِمکَّةَ عِندَ العشاءِ وَ مَعه رایةُ رَسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ قَمیصُه وَ سَیفُه وَ عَلامةٌ وَ نورٌ وَ بیانٌ فَاذا صَلَّی الْعِشاءَ نادی بأعلَی صَوتِه یَقولُ اُذکِّرکم الله أَیُّها الناسُ وَ مَقامَکم بَینَ یدَی رَبِّکم وَ قَدْ اَکَّد الحُجَّة وَ بَعثَ الأْنبیاءَ و أَنزلَ الْکِتابَ یَأمُرکُم أنْ لا تُشرکُوا بِه شَیئاً وَ أنْ تُحافِظُوا علی طاعَةِ الله وَ طاعةِ رَسولهِ (صلی الله علیه و آله و سلم)(161).
مهدی (عجّل الله فرجه) در مکه موقع عشاء ظهور می کند و پرچم و پیراهن و شمشیر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) با او خواهد بود و علامت و نور و بیانی با آن حضرت است. پس از آنکه نماز عشاء را خواند با صدای بلند می گوید: «ایهاالناس» من خدا را به یاد شما می آورم و آن موقعی را که مقابل او قرار می گیرید، خاطرنشان شما می کنم؛ زیرا که خدا حجت را تمام کرده و انبیا و کتاب فرستاده است تا شما را امر کنند که برای او چیزی را شریک قرار ندهید و فرمان او و پیغمبرش را اطاعت کنید.
امیرمؤمنان علی (ع) در این باره می فرماید:
اِذا هَزمتْ الرَّایاتُ السُّود خَیلُ السُّفیانی التَّی فِیها شُعیبُ بن صالحٍ تَمنَّی النَّاسُ المَهدیَّ فَیَطلُبونه فَیَخرُج مِن مَکَّةَ و مَعهُ رَایةُ رسولِ الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فَیُصلِّی رَکعتینِ بَعدَ أنْ یَیأسَ النَّاسُ مِن خُروجِه لِما طالَ عَلیهم مِنَ الْبَلاءِ فَاذِا فَرغَ مِن صَلاتِه انْصرفَ فَقالَ أیُّها النَّاسُ أَلَحَّ البلاءُ بِأُمَّةِ مُحمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ بأهلِ بَیتهِ خاصّةً قُهِرنا و بُغی عَلَینا(162).
موقعی که پرچم های سیاه سپاه سفیانی که «شعیب بن صالح» در میان آن است به اهتزاز درآید، مردم، مهدی (عجّل الله فرجه) را آرزو و طلب می کنند. پس آن حضرت با پرچم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از مکه خروج می کند بعد از آنکه مردم به علت بلاهای طولانی از خروج او مأیوس می شوند. آن گاه دو رکعت نماز می خواند. وقتی از نماز فارغ شد، برمی گردد و می گوید: «ایهاالناس! بلا به امت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، به ویژه به اهل بیت آن حضرت رسید و ما مقهور و مظلوم واقع شدیم».
فرق ظهور با قیام:
گفتنی است که ظهور و قیام هر کدام معنای مستقلی دارند، ولی کتاب هایی که در این عرصه نوشته شده اند، کمتر به این موضوع توجه کرده اند و کمتر میان آنها تمایز قائل شده اند. ازاین رو لازم است، میان این دو لفظ با استناد به روایاتی که در این باره وارد شده است، بازشناسی معنایی صورت پذیرد تا جایگاه معنایی ظهور و قیام روشن شود.
«ظهور» در لغت به معنای آشکارشدن است(163). اما در اصطلاح، به معنای ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و اعلان روز موعود جهانی است. به تعبیر دیگر، وقتی خداوند فرا رسیدن روز موعود را اراده کند و به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اجازه ظهور دهد، حضرت نیز با اعلام جهانی، آمدن خویش را به گوش جهانیان می رساند. در این هنگام، ظهور صورت گرفته است.
اما «قیام» به مرحله بعد از ظهور اطلاق می شود که رهبر جهانی در مدت زمان معین، با فراهم کردن مقدمات با لشکریان بسیار از مکه خارج می شود و با شروع نهضت جهانی زمینه تثبیت و استقرار نظام جهانی را پی ریزی می کند. ازاین رو ظهور با قیام چند فرق اساسی دارد:
١. ظهور، یک امر دفعی و ناگهانی است، اما قیام، امری تدریجی است که با تدبیر امام مهدی (عجّل الله فرجه) رخ می دهد.
در این باره از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) سؤال شد:
مَتَی یَخْرُجُ الْقَائِمُ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَقَالَ (ع) مَثَلُهُ مَثَلُ السَّاعَةِ الَّتِی لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلَّا هُوَ ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا تَأْتِیکُمْ إِلَّا بَغْتَة(164).
از پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسش شد چه زمانی «قائم» از ذریه ات ظهور می کند؟ فرمود: ظهور او همانند وقوع قیامت است که جز او [نمی تواند] وقت آن را آشکار سازد [و آن، حتی] در آسمان ها و زمین، سنگین [و بسیار پراهمیت] است و جز به طور ناگهانی به سراغ شما نمی آید.
تعبیرات به کار رفته، در این روایت نظیر واژه «بغتة» و تشبیه وقت ظهور به وقت قیامت، حکایت از ناگهانی و دفعی بودن ظهور می کند؛ چنان که در قرآن نیز روی دفعی بودن وقت قیامت تأکید شده است. پس وقت ظهور نیز مثل وقت قیامت ناگهانی خواهد بود.
اما چنان که بیان شد، قیام و نهضت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به صورت تدریجی شروع می شود که روایت ذیل به این مطلب اشاره دارد.
امام صادق (ع) می فرماید:
بعد أن تعقد له البیعة بمکة یسیر منها إلی الکوفة، ثم یفرق الجنود إلی الأمصار(165).
پس از آنکه در مکه مراسم بیعت انجام گرفت، به سوی کوفه حرکت می کند و در نزدیکی کوفه منزل می گیرد. آن گاه سپاهیانش را به اطراف می فرستد.
٢. از جمله شرایط ظهور، آماده شدن یاران خاص امام مهدی (عجّل الله فرجه) است. یکی از عواملی که ظهور حضرت را به تأخیر می اندازد و حضرت را همچنان در پس پرده غیبت نگه می دارد، آماده نبودن ٣١٣ یار خاص حضرت است. البته برای قیام جهانی امام مهدی (عجّل الله فرجه)، افزون بر وجود یاران خاص، به یاران عام نیز نیاز است که در برخی روایات بدان اشاره شده است. امام صادق (ع) در این باره می فرماید:
أَمّا لَوْ کَمُلَتِ الْعِدَّةُ المَوْصُوفَةُ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ کَانَ الَّذِی تُرِیدُون(166).
اگر آن شماره ای که به سیصد و ده و اندی، توصیف شده است، تکمیل شود، خواسته شما انجام خواهد گرفت.
بی تردید می توان از این روایات چنین نتیجه گرفت که با مهیا شدن ٣١٣ تن از یاران خاص، ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) تحقق می یابد و با مهیا شدن یاران خاص و عام، قیام حضرت آغاز می شود. پس در واقع، آمادگی یاران خاص، شرط ظهور و آمادگی یاران خاص و عام، شرط قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است.
درباره آمادگی یاران عام از امام صادق (ع) نقل شده است:
سپس از مکه خارج می شود مثل اینکه در حلقه است. ابوبصیر می گوید: «پرسیدم حلقه چیست؟» فرمود: «ده هزار مرد است که جبرئیل در سمت راست و میکائیل در سمت چپ او قرار دارند و در آن هنگام پرچم را به اهتزاز در می آورد و همه جا می گرداند و این همان پرچم و زره سابق پیغمبر است و شمشیر پیغمبر به نام «ذوالفقار» را نیز حمایل می کند(167).
٣. علم به زمان وقوع ظهور تنها نزد خداوند است و کسی غیر از او نمی تواند زمان دقیق ظهور را تعیین کند. ازاین رو وقوع ظهور به وقوع قیامت تشبیه شده است و چنانچه زمان وقوع قیامت را تنها خدا می داند، زمان وقوع ظهور را نیز فقط خدا می داند. البته رهبر جهانی، زمان شروع قیام و نهضت جهانی را تعیین می کند و با تدبیر آگاهانه ایشان چگونگی قیام مشخص می شود.
امام مهدی (عجّل الله فرجه) در توقیعی که برای «اسحاق بن یعقوب» نوشت، فرمود:
«أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللهِ وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُون»(168)؛ «اما ظهور فرج، بسته به خواست خداوند است و تعیین کنندگان وقت ظهور دروغگویند».
۴. ظهور امام مهدی (عجّل الله فرجه) از لحاظ زمانی، مقدم بر قیام است.
افزون بر موارد مذکور که بیانگر تفاوت و تمایز میان ظهور و قیام است، در روایتی از امام صادق (ع)، تفاوت آن دو به وضوح بیان شده است: «همانا امام پیروز و پنهان از ما خاندان است و چون خداوند اراده کند که امر او را ظاهر سازد، در دلش نکته ای گذارد. سپس ظاهر شود و به امر خدای تبارک و تعالی قیام کند»(169).
از دو واژه «ظهر» و «قام» در حدیث که با حرف «فاء» آمده است، دوگانه بودن موضوع ظهور و موضوع قیام، تقدم ظهور بر قیام و وجود فاصله زمانی میان ظهور و قیام استفاده می شود.
مکه محل اجرای نخستین سخنرانی امام مهدی (عجّل الله فرجه):
از آنجایی که مکه موقعیت جهانی دارد و مورد توجه ویژه جهانیان است و مردم جهان با نگاه خاص به آن می نگرند، امام مهدی (عجّل الله فرجه) نخستین پیام خویش را در این مکان، یعنی کنار خانه خدا به اطلاع مردم جهان می رساند. همچنین از این طریق، افزون بر معرفی جایگاه رهبری جهانی خود، مردم را نسبت به قیام، اهداف آن و برنامه های حکومت جهانی، آشنا می کند.
چنان که «عمر بن مفضل» از امام صادق (ع) درباره ظهور و سخنرانی امام مهدی (عجّل الله فرجه) چنین نقل می کند:
در آن وقت آقای ما قائم تکیه به خانه خدا می دهد و می گوید: ای اهل عالم! هرکس می خواهد آدم و شیث را ببیند، بداند که من همان آدم و شیث هستم. هرکس می خواهد نوح و پسرش سام را ببیند، بداند که من همان نوح و سام هستم. هرکس می خواهد ابراهیم و اسماعیل را ببیند، بداند که من همان ابراهیم و اسماعیل هستم. هرکس می خواهد موسی و یوشع را ببیند، بداند که من همان موسی و یوشع هستم. هرکس می خواهد عیسی و شمعون را ببیند، بداند که من همان عیسی و شمعون هستم. هرکس می خواهد محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (ع) را ببیند، بداند که من همان محمد و علی هستم. هرکس می خواهد حسن و حسین را ببیند، بداند که من همان حسن و حسین هستم. هرکس می خواهد امامان از فرزندان حسین را ببیند، بداند که من همان ائمه اطهار هستم. دعوت مرا بپذیرید و نزد من جمع شوید که هر چه خواهید به شما اطلاع می دهم(170).
با توجه به این سخنرانی امام زمان (عجّل الله فرجه)، چند نکته درخور توجه و استفاده است:
١. نهضت و حکومت جهانی امام مهدی (عجّل الله فرجه) تحقق بخش اهداف همه انبیا و اولیا در طول تاریخ است؛
٢. این سخنان، توجه همه پیروان ادیان آسمانی را به حضرت جلب می کند و به نوعی بسترهای هدایتی آنان فراهم می شود؛
٣. حرکت و نهضت حضرت، جهانی است و همه ادیان آسمانی و پیروان آنها را در برمی گیرد. امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید:
هنگام قیام، پشت خود را به کعبه می گذارد و ٣١٣ نفر یاران مخصوصش اطراف او اجتماع می کنند. اول آیه ای که می خواند این است: بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (هود: 86) پس از این خواهد گفت: من بقیه پروردگار و خلیفه و حجت او در میان شمایم(171).
حجر الأسود، حجت و شاهد صدق امام (ع):
براساس روایات ائمه معصوم (علیهم السلام) حجر الأسود، سنگی بهشتی است که به امر الهی به زمین آمده و دارای مأموریت های ویژه ای است که یکی از آنها ثبت بیعت مردم با خدا و رسولش است. از «ابن عباس» نقل شده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
رکن (حجر الأسود) دست راست خدای تعالی در زمین است و پروردگار آن را در روز قیامت مبعوث می کند، درحالی که زبان و دو لب و دو چشم دارد و در آن روز به سخن می آید و با زبانی گویا برای کسانی که استلامش کرده اند، شهادت می دهد. استلام (دست مالیدن و بوسه زدن) حجر در امروز بیعت است برای کسانی که بیعت با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را درک نکردند(172).
«حلبی» می گوید: «از امام (ع) پرسیدم: برای چه حجر الأسود را مسّ می کنند؟» حضرت فرمود: «زیرا تجدید عهد بندگان با خدا در همین مسّ کردن است». در حدیث دیگری آمده است که امام (ع) در جواب سؤال مذکور فرمود:
برای اینکه وقتی حق تعالی از بندگان میثاق گرفت، به حجر امر فرمود تا عهد بندگان را با خود داشته باشد. پس هرکس که پیمان دوستی را حفظ کند، حجر برایش شهادت می دهد که او به عهدش وفادار بوده است(173).
از دیگر مأموریت های حجر الأسود، گواهی بر حقانیت امام معصوم به ویژه امام زمان (عجّل الله فرجه) است. در اینجا فقط به دو ماجرا در این باره اشاره می شود:
گواهی حجر الأسود بر امامت امام سجاد (ع):
امام باقر (ع) فرمود:
وقتی حسین بن علی (علیهما السلام) به شهادت رسید، محمد بن حنفیه کسی را به دنبال امام سجاد فرستاد و با او خلوت کرد و گفت: «ای پسر برادر! تو می دانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وصیت و امامت پس از خود را به علی بن ابی طالب (ع) سپرد. سپس به حسن و بعد هم به حسین (علیهما السلام) رسید. پدرت (ع) در حالی به شهادت رسید که به کسی وصیّت نکرد. من عموی تو و هم ریشه توام، و من در این سن از تو به آن مقام شایسته ترم. پس در مسئله وصیت و امامت با من منازعه و مخالفت مکن».
حضرت علی بن الحسین (علیهما السلام) بدو گفت: «ای عمو! رعایت تقوای الهی کن و ادعای چیزی را مکن که حق تو نیست. من تو را موعظه می کنم که از بی خبران نباشی. ای عمو! به درستی که پدرم (ع) پیش از آنکه به سوی عراق حرکت کند، به من وصیّت کرد و ساعتی پیش از شهادت با من در این باره عهد بست و سلاح رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نزد من است. پس متعرّض آن مشو. وگرنه می ترسم عمرت کوتاه و حالت دگرگون شود. بی شک خداوند تبارک و تعالی عهد فرموده است که امامت و وصیت را فقط در نسل حسین (ع) قرار دهد. اگر قبول نداری بیا برویم نزد حجر الأسود تا از آن طلب حکم کنیم».
امام باقر (ع) فرمود:
کلام میان آن دو در مکه بود تا اینکه نزد حجر الأسود رفتند. حضرت سجاد (ع) به محمدبن حنفیه گفت: «ابتدا شما به درگاه خداوند ناله و ابتهال کن و بخواه که حجر را برایت به نطق آورد. سپس من درخواست می کنم». محمد ناله و ابتهال و درخواست کرد، ولی هیچ جوابی از حجر نشنید.
حضرت فرمود: «ای عمو! بی شک اگر تو وصی و امام بودی، حتماً جوابت می داد». محمد گفت: «ای پسر برادرم! حال تو بخواه». پس آن حضرت دست به درگاه خداوند شد. سپس خطاب به حجر گفت: «تو را قسم به آن خدایی که در تو میثاق انبیا و اوصیا و همه مردم را قرار داد که با زبان عربی مبین بگویی وصی پس از حسین بن علی کیست».
پس حجر آن چنان به جنبش آمد که نزدیک بود از جا کنده شود. سپس خداوند آن را به زبان عربی گویا کرد. پس گفت:
«خداوندا! به درستی وصیت و امامت پس از حسین بن علی بن ابی طالب به علی فرزند حسین پسر علی بن ابی طالب و فرزند فاطمه زهرا دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسد». پس محمدبن حنفیه بازگشت و پس از آن معتقد به ولایت آن حضرت شد(174).
حجر الأسود، حجت و شاهد امام زمان (عجّل الله فرجه):
«کلینی» در کافی از «بکیر بن اعین» نقل می کند که از حضرت صادق (ع) پرسیدم:
چرا خداوند حجر الأسود را در این رکن قرار دارد و در رکن دیگری قرار نداد؟ و... فرمود: خداوند، حجر الأسود را که گوهری بهشتی بود برای آدم آورد و در آن رکن قرار داد به علت آن پیمانی که از مردم گرفته بود؛ زیرا خداوند در آن مکان از فرزندان آدم که در پشت های پدرانشان بودند، پیمان بندگی گرفت و در آنجا بود که تمام بنی آدم، یکدیگر را دیدند. همچنین از آنجا پرنده ای بر قائم فرود می آید که نخستین کسی است که با وی بیعت می کند و او، به خدا قسم، جبرئیل است و در همین جا، قائم پشت خود را به آن تکیه می دهد. آن رکن، حجت و دلیل بر وجود قائم است»(175).
فصل دوم: مکه محل تجمع و بیعت یاران امام مهدی (عجّل الله فرجه)
رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«مَثلُ الإمامِ مَثلُ الْکَعبةِ تؤُتی ولاتَأتی»(176)؛ «مثل امام، مثل کعبه است که نزدش می روند و او نزد کسی نمی آید».
از جمله تفاوت های اساسی میان پیامبر و وصی این است که پیامبر برای تبلیغ و ترویج دین به سراغ مردم می رود و آنها را به انجام دادن تعالیم آسمانی ترغیب و تشویق می کند. ولی وصی و امام لازم نیست به سراغ مردم برود، بلکه باید مردم برای فراگیری تعالیم دینی به دنبال امام بروند و از ایشان آموزه های دین را یاد بگیرند. امیرمؤمنان علی (ع) در پاسخ به خوارج می فرماید:
آنچه گفتید که من وصی سیدالأنبیاء بودم و آن را ضایع و خراب کردم، پس [بدانید] شما کافر شدید و [آن سه نفر را] بر من مقدم کردید و امر خلافت و ولایت را از من گرفتید.
بر اوصیای انبیا لازم نیست که مردم را به سوی خویش فراخوانند؛ زیرا خداوند انبیا را مبعوث کرد تا مردمان را به پیروی از خود فراخوانند، ولی مردم به سوی وصی هدایت می شوند و او بی نیاز است از اینکه مردم را به سوی خود بخواند و این اطاعت و پیروی از برای آن کسی است که ایمان به خدا و رسولش دارد؛ چنان که خدا می فرماید: وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً؛ «و برای خدا بر مردم [واجب] است که آهنگ خانه [او] کنند، آنها که توانایی رفتن به سوی آن دارند و هرکس کفر ورزد [و حج را ترک کند، به خود زیان رسانده] و خداوند از همه جهانیان، بی نیاز است». (آل عمران:٩٧). پس اگر مردمان حج را ترک کنند، خانه خدا (کعبه) به سبب ترک مردم کافر نمی شود. اما آنان که ترک طواف و حج کنند، کافر می شوند؛ زیرا خدای عالم آن مکان محترم را نشانه قرار داده است(177).
پس بر این اساس امام مهدی (عجّل الله فرجه) نیز همانند کعبه است و بر یاران خاص آن حضرت لازم است از اطراف زمین خود را به ایشان برسانند؛ چنان که امام باقر (ع) در این زمینه می فرماید:
آن گاه خداوند ٣١٣ نفر از یاران او را بدون قرار قبلی، مانند پاره های ابر فصل پاییز، در مکه جمع می کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً؛ «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر می کند». سپس مردم با مهدی در بین رکن و مقام بیعت می کنند درحالی که عهدنامه پیغمبر نیز با اوست(178).
امام باقر (ع) در روایت دیگری می فرماید:
به خدا قسم ٣١٣ نفر که پنجاه زن نیز میان آنهاست، مانند قطعه های ابر در فصل پاییز، بدون قرار قبلی، یکباره در مکه جمع می شوند... سپس آن ٣١٣ نفر در بین رکن و مقام با مهدی بیعت می کنند. آن گاه از مکه بیرون می آیند(179).
همچنین حضرت فرمود:
یاران قائم، ٣١٣ مرد از فرزندان عجم خواهند بود که بعضی از آنان در روز میان ابر حمل می شوند، درحالی که به نام خود و به نام پدر، نسب و ویژگی هایش معروف است و بعضی از آنان در بستر به خواب باشند پس [حضرت را] در مکه بدون قرار قبلی دیدار کنند(180).
امام صادق (ع) می فرماید: «امام مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور نمی کند مگر در یکی از سال های فرد، مثل یک، سه، پنچ، هفت یا نه». همچنین از حضرت نقل شده است:
[هنگام ظهور] در بیست و سوم ماه رمضان به اسم امام مهدی (عجّل الله فرجه) ندا داده می شود و در روز عاشورا قیام می فرماید. گویا می بینم که در روز دهم محرم، میان رکن و مقام می ایستد و شخصی برای بیعت کردن با او ندا می کند. پس در این هنگام یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) از اطراف زمین با طی الارض برای بیعت با حضرت، خود را به ایشان می رسانند تا زمین را پر از عدل و داد سازند. سپس از مکه به طرف کوفه خارج می شوند و از آنجا حضرت سپاهیانش را به شهرهای مختلف می فرستد(181).
امام باقر (ع) می فرماید:
إِذَا ظَهَرَ المَهْدِیُّ (عجّل الله فرجه) بِمَکَّةَ مَا بَیْنَ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ وَ بَابِ الْکَعْبَةِ فَنَادَی جَبْرَائِیلُ (ع) وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ أَصْحَابُهُ مِنَ الْآفَاق(182).
زمانی که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در مکه بین حجر الأسود و در کعبه ظهور می کند، جبرئیل ندا می کند و یاران و اصحاب حضرت از نقاط دور نزد او جمع می شوند.
امام صادق (ع) می فرماید:
هنگامی که به امام اجازه [ظهور] داده می شود، خدا را به نام عبرانی اش می خواند. آن گاه ٣١٣ نفر از یاران آن حضرت همچون پاره های ابر پاییزی جمع می شوند. آنان پرچمداران اند. بعضی از ایشان شبانه از بسترش ناپدید می شود و بامداد در مکه است و پاره ای از ایشان در روز دیده می شوند که در میان ابر می روند، درحالی که نام خودش و نام پدرش و مشخصاتش و نسبش شناخته شده است(183).
چند نکته از این روایت اخیر استفاده می شود:
١. از واژه «یَسِیرُ فِی السَّحَابِ» برداشت می شود که شاید امام صادق (ع) براساس علم امامت که احاطه بر همه زمان ها دارد، اشاره به پروازهای هوایی در این زمان داشته باشد.
٢. واژه «قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَرِیفِ»، سرعت یاران امام مهدی (عجّل الله فرجه) را می رساند که با سرعت فوق العاده که در برخی از روایات تعبیر به طی الارض شده است، خویش را به حضرت می رسانند.
برخی از این روایت های بیان شده، مکه را و برخی دیگر کعبه و مقام و رکن را محل تجمع یاران دانسته اند که نشان از دقت نظر در تعیین محل ظهور دارند؛ زیرا برخی روایات، شهر محل ظهور را معین می کنند و آن را مکه می دانند. برخی دیگر به محل خاص آن شهر، یعنی کعبه اشاره می کنند و سرانجام پاره ای از روایات، محل دقیق بیعت، یعنی بین رکن و مقام ابراهیم و کنار حجر الأسود را مشخص می کنند تا هیچ گونه شک و شبهه ای در محل ظهور باقی نماند. پس روایاتی که محل تجمع یاران را مکه می دانند، در واقع اشاره به کعبه و مقام و رکن دارند؛ یعنی یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) کنار کعبه با حضرت بیعت می کنند.
البته از آنجایی که امام زمان (عجّل الله فرجه) رهبرِ نهضتِ جهانی است، و گستره نهضت او تمام زمین را در برمی گیرد و از آنجایی که او به دنبال تحقق اهداف عالی، نظیر گسترش عدالت، معنویت، دین، رفاه، آسایش و... در میان مردم است، پس باید یاران آن حضرت نیز دارای ویژگی ها و صفات برجسته ای باشند؛ همچون ایمان، دلی استوار، روحیه ای عالی و با نشاط، جوان و پرتحرک. در ضمن لازم است این بیعت در مکانی صورت پذیرد که سبب استحکام و تقویت مفاد پیمان میان بیعت کنندگان شود.
ازاین رو می طلبد مراسم بیعت کنار کعبه، نخستین قبله گاه مسلمانان و نخستین پایگاه توحیدی، انجام پذیرد. ازاین رو در روایاتی که از ائمه معصوم (علیهم السلام) درباره بیعت یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) نقل شده، دو نکته درخور توجه است:
1 - مکان و زمان بیعت:
در روایات متعدد مکان بیعت، بیت الله الحرام و کعبه، کنار حجر الأسود، مشخص شده است. رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره مکان بیعت می فرماید:
إِنَّهُ یُبَایَعُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ اسْمُهُ أَحْمَدُ وَ عَبْدُ اللهِ وَ المَهْدِیُّ فَهَذِهِ أَسْمَاؤُهُ ثَلَاثَتُهَا(184).
در بین رکن و مقام از مردم بیعت می گیرد. نام وی احمد و عبد الله و مهدی است و هر سه اسامی اوست.
امام باقر (ع) می فرماید:
به خدا قسم ٣١٣ نفر که پنجاه زن نیز میان آنهاست مانند قطعه های ابر در فصل پاییز، بدون وقت قبلی (ناگهانی) در مکه معظمه جمع می شوند و این تأویل کلام خداوند است که می فرماید: أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛ «هر جا باشید خداوند همه شما را حاضر می کند؛ زیرا او بر هر چیزی تواناست». در آن موقع مردی از خاندان پیغمبر می گوید: «این شهر (مکه) مردمی ستمگر دارد». سپس آن ٣١٣ نفر بین رکن و مقام با او بیعت می کنند و در حالی از مکه خارج می شود که پیمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و پرچم و سلاحش را در دست دارد و وزیرش با اوست. در آن وقت نداکننده ای در مکه از آسمان او را به نام صدا می زند و مردم را به ظهورش اطلاع می دهد(185).
اما امام صادق (ع) درباره زمان ظهور، می فرماید:
در شب بیست و سوم به نام امام قائم (عجّل الله فرجه) ندا می شود و در روز عاشورا قیام می کند و آن روزی است که حسین بن علی (علیهما السلام) در آن کشته شد. گویا آن جناب را می نگرم که در روز شنبه، دهم محرم، میان رکن و مقام می ایستد و جبرئیل در سمت راست او فریاد می زند: «بیعت برای خدا!» پس شیعیان آن حضرت از اطراف زمین به سویش رهسپار می شوند و زمین زیر پایشان به سرعت پیچیده می شود تا خدمتش رسند و با او بیعت کنند و خدا به وسیله او زمین را از عدل و داد پر کند، چنانچه از جور و ستم پر شده باشد(186).
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
یُبایِع لَه النّاسُ بَینَ الرُّکنِ وَ المقامِ، یُرد اللهُ به الدّینَ، وَ یُفتحُ له فُتوحٌ، فَلایَبقی عَلَی وَجهِ الاْرضِ إلّا مَن یَقولُ: لا اله إلّا الله(187).
مردم میان رکن و مقام با ایشان (امام زمان) بیعت می کنند. خدا به واسطه او دین را حاکم می کند و پیروزی هایی را نصیب او می کند. پس کسی روی زمین باقی نمی ماند، مگر اینکه اعتقاد به یگانگی خدا دارد.
2 - مفاد پیمان نامه بیعت امام مهدی (عجّل الله فرجه) با یاران:
بی شک دو نکته مهم در مفاد پیمان نامه وجود دارد که درخور توجه است: نخست شاخصه های مهمی که در مفاد وجود دارد و رهبر جهانی بر اجرای آن بسیار تاکید دارد. دوم پایبندی شخص رهبر جهانی و عمل کردن ایشان به مفاد پیمان نامه.
در روایت امیرمؤمنان علی (ع) درباره مفاد پیمان نامه امام زمان (عجّل الله فرجه) با یارانش و بندهای آن چنین آمده است:
فَیقولُ أنا مَعکُم عَلی أنْ لا تُولّوا، ولا تَسرقوا، ولا تَزنوا، ولا تَقتُلوا مُحرّما، ولا تَأتوا فاحِشةً، ولا تَضربوا أحداً إلّا بِحقِّه، ولا تَکنِزوا ذَهباً وَلا فِضةً ولا بُرّا ولا شَعیرا، ولا تَأکُلوا مالَ الْیتیمِ، وَلا تَشهَدوا بِغیرِ ما تَعلَمون، ولا تَخرّبُوا مَسجداً، ولا تَقبَحوا مُسلِما، ولا تَلعنوا مؤاجراً إلّا بِحقِّه، ولاتَشربوا مُسکرا، ولا تَلبَسوا الذَّهبَ وَلاَ الْحریرَ ولا الدِّیباجَ، ولاتَبیعوها رِباً، ولا تَسفِکوا دَماً حَراماً، ولا تَغدروا بِمُستأمنٍ، ولاتَبقوا عَلی کافرٍ ولا منافقٍ، وتَلبسون الخَشنَ مِن الثّیابِ، وتَتوسَّدون التُّراب عَلی الخُدود، وتُجاهدون فی الله حَقَّ جِهاده، ولا تَشتمون، وتُکرهون النَّجاسةَ، وتَأمرون بِالمَعروفِ، وَتَنهونَ عَن المُنکَر. فإذا فَعلتُم ذلک فَعَلیَّ أنْ لا أَتَّخذَ حاجبا ولا ألبسَ إلّا کما تَلبَسون، ولا أرَکبَ إلّا کما تَرکبون، وأرضی بِالْقلیلِ، وأملَأ الأرضَ عَدلا کَما مُلئت جَورا، وأعْبدُ الله عزّ وجلّ حَقَّ عبادته، وأفی لکم وَتَفوا لی. قالُوا: رَضینا وَاتَّبعناک عَلی هذا. فَیُصافِحهم رَجُلاً رَجُلاً(188).
بندهای پیمان نامه عبارت اند از:
١. مساعدت: «أن لا تولّوا»؛ «دست از همراهی برندارید»، یعنی در همه شرایط همیار و همکار هم باشیم.
٢. اجتناب از سرقت: «ولا تسرقوا»؛ «سرقت نکنید».
٣. اجتناب از زنا: «ولا تزنوا»؛ «زنا نکنید». اجتناب از فساد اخلاقی و رعایت عفت عمومی.
۴. پرهیز از قتل: «ولا تقتلوا محرّماً»؛ «نکشید کسی را که کشتنش حرام است».
۵. پرهیز از گناه: «ولا تأتوا فاحشة»؛ «گناه کبیره انجام ندهید».
۶. دوری از ظلم: «ولا تضربوا أحداً إلّا بحقّه»؛ «کسی را مگر به اندازه مجازاتش در حدّ فرمان الهی مزنید».
٧. دوری از مال اندوزی: «ولا تکنزوا ذهباً و لا فضّهً و لا بُرّا و لا شعیرا»؛ «به جمع کردن منابع ارزشمندی، چون طلا، نقره و... مپردازید».
٨. نخوردن مال یتیم: «ولا تأکلو مال الیتیم»؛ «اموال یتیمان را مخورید».
٩. پرهیز از دروغ: «ولا تشهدوا بغیر ما تعلمون»؛ «به آنچه نمی دانید شهادت و گواهی ندهید».
١٠. حفظ نمادهای اسلامی: «ولا تخرّبوا مسجداً»؛ «مسجد و نمازگاهی را تخریب نکنید»؛ جلوگیری از تخریب نمادهای توحید و اجتماع مسلمانان.
١١. حفظ آبروی مسلمان: «ولا تقبحوا مسلماً»؛ «مسلمانی را تقبیح نکنید».
١٢. جلوگیری از اجحاف در حق کارمندان: «ولا تلعنوا مؤاجراً إلّا بحقّه»؛ «کارگری را بدون پرداخت دستمزدش اخراج نکنید».
١٣. پرهیز از مسکرات: «ولا تشربوا مسکراً»؛ «شراب مخورید».
١۴. اجتناب از فخرفروشی: «ولا تلبسوا الذهب و لا الحریر و لا الدیباج»؛ «لباس های فاخر و مغایر با دستورات اسلامی نپوشید».
١۵. پرهیز از ربا: «ولا تبیعوها رباً»؛ «معامله ربوی مکنید. ریشه کنی ارتزاق از کار بی زحمت و تجارت پول».
١۶. جلوگیری از ریختن خون های ناحق: «ولا تسفکوا دماً حراماً»؛ «خون ناحقی را مباح مشمارید».
١٧. پرهیز از عهدشکنی: «ولا تغدروا بمستأمن»؛ «با کسی که شما را امین پنداشت، عهدشکنی نکنید».
١٨. پرهیز از هرگونه عملیات تروریستی: «ولا تبقوا علی کافرٍ ولا منافقٍ»؛ «در کمین کافری یا منافقی منشینید».
١٩. بهره مندی از زندگی متوسط و زاهدانه: «وتلبسون الخشن من الثیاب»؛ «لباس و جامه درشت بر تن کنید». پرهیز از جلوه نمایی در مظاهر زندگی دنیا.
٢٠. تلاش و مجاهده در راه خدا: «وتجاهدون فی الله حق جهاده»؛ «و در راه خدا، حق کوشش و جهاد را به جای آورید». بیان محوریّت تلاش و کوشش جهت به ثمر رسیدن انقلاب جهانی و پرهیز از کسالت و تنبلی.
٢١. پرهیز از بد زبانی: «ولا تشتمون»؛ «و دشنام ندهید».
٢٢. پاکیزه زندگی کردن: «وتکرهون النجاسه»؛ «و نجاست را بد شمارید».
٢٣. تلاش برای اجرایی شدن خوبی ها و محو بدی ها در جامعه: «وتأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر»؛ «و به نیکی امر کنید و از زشتی نهی نمایید».
در ادامه روایت شریف، حضرت در پی شروط خویش با یاران زبده اش، تعهدات خود را در قبال این بیعت نامه بیان می کند و می فرماید:
پس اگر به حقوقی که من بر شما دارم عمل کردید، بر من نیز واجب است که دربان و حاجبی برای خود قرار ندهم (لا اتّخذ حاجباً) و جز آنچه می پوشید برتن نکنم و جز آنچه سوار می شوید، سوار نشوم (ولا ألبس إلّا کما تلبسون ولا أرکب إلّا کما ترکبون) به کم بسنده کنم (وأرضی بالقلیل). زمین را همان گونه که از جور انباشته شده، از عدل پرکنم. (وأملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً). و حق عبادت خدای عزوجل را به جای آورم (وأعبد الله عزّوجل حقّ عبادته). تا وفاداری متقابل بین من و شما وجود داشته باشد (وأفی لکم و تفوا لی) [در این هنگام] یاران می گویند: «ما راضی هستیم و در این امور و این پیمان نامه از تو پیروی و حمایت می کنیم». آن گاه مهدی (عجّل الله فرجه) با تک تک دست می دهد و بیعت می کند.
نتیجه سخن:
بی شک نقش مکه در زمینه سازی و تحقق ظهور، نقشی تأثیرگذار و مهم است. به طوری که آغازین حرکت منجی بشر، امام زمان (عجّل الله فرجه) از مکه خواهد بود. همچنین حضرت یاران خویش را در آن مکان الهی فرامی خواند و همه یاران حضرت کنار کعبه اجتماع می کنند. در همین مکان مقدس و جهانی، یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) با حضرت پیمان می بندند. سرزمین مکه که در حقیقت، سرزمین وحی است، نخستین سخنان امام زمان را به خود می بیند و حضرت برنامه ها و اهداف نهضت مقدس خویش را در این مکان به اطلاع مردم می رساند و در همین جاست که امام زمان در اثبات حقانیت خویش از حجر الأسود یاری می طلبد و نهضت و قیام خویش را آغاز می کند. بی شک این موارد نقش مهم و تأثیرگذار مکه را در بسترسازی و تحقق ظهور امام زمان (عجّل الله فرجه) به نمایش می گذارد.
* قرآن
* نهج البلاغه
١. آموزش عقاید، محمدتقی مصباح یزدی، چاپ هشتم، تهران، امیر کبیر، ١٣٨١ه. ش.
٢. آیات ولایت در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، قم، نسل جوان، ١٣٨١ه. ش.
٣. الاحتجاج علی أهل اللجاج، احمد طبرسی، مشهد، مرتضی، ١۴٠٣ه. ق.
۴. احکام القرآن، احمد بن علی جصاص، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ١۴٠۵ه. ق.
۵. الارشاد، محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، قم، کنگره شیخ مفید، ١۴١٣ه. ق.
۶. الارشاد، محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تهران، انتشارات اسلامیه، ١٣٨٠ه. ش.
٧. اصل الشیعة و اصولها، محمدحسین کاشف الغطاء، مؤسسة الإمام علی (ع)، ١۴١۵ه.. ق.
٨. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، چاپ سوم، تهران، اسلامیه.
٩. امالی، ابن بابویه (شیخ صدوق)، چاپ پنجم، بیروت، اعلمی، ١۴٠٠ه. ق.
١٠. الامام علی بن ابی طالب (ع)، احمد رحمانی همدانی، تهران، المنیر للطباعة و النشر، ١۴١٧ه. ق.
١١. انسان کامل، مرتضی مطهری، تهران، صدرا.
١٢. انوار العرفان، ابوالفضل داورپناه، تهران، انتشارات صدرا، ١٣٧۵ه. ش.
١٣. بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، تهران، اسلامیه.
١۴. بدایة المعارف الإلهیه، سیدمحسن خرازی، چاپ چهاردهم، قم، جامعه مدرسین، ١۴٢۶ه. ق.
١۵. البرهان فی تفسیر القرآن، سیدهاشم بحرانی، تهران، بنیاد بعثت، ١۴١۶ه. ق.
١۶. البلاغ، محمدصادق تهرانی، قم، ١۴١٩ه. ق.
١٧. پرتوی از قرآن، سیدمحمود طالقانی، چاپ چهارم، تهران، شرکت سهامی انتشار، ١٣۶٢ه. ش.
١٨. التبیان، محمد طوسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
١٩. تحفة الاحوزی، مبارکفوری.
٢٠. تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ١٣٨٠ه. ق.
٢١. تفسیر القرآن العظیم، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، بیروت، دارالکتب العلمیه، ١۴١٩ه. ق.
٢٢. تفسیر المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، قم، جامعه مدرسین، ١٣٧۴ه. ش.
٢٣. تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع)، مدرسه امام مهدی (عجّل الله فرجه).
٢۴. تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، قم، دارالکتب الاسلامیه، ١٣۶٣ه. ش.
٢۵. تفسیر نور الثقلین، عبدعلی عروسی حویزی، قم، اسماعیلیان، ١۴١۵ه. ق.
٢۶. جامع البیان فی تفسیر القرآن، محمد طبری، بیروت، دارالمعرفه، ١۴١٢ه. ق.
٢٧. الجامع لاحکام القرآن، محمد بن احمد قرطبی، تهران، ناصرخسرو، ١٣۶۴ه. ش.
٢٨. الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، قم، مدرسه امام مهدی (عجّل الله فرجه)، ١۴٠٩ه. ق.
٢٩. دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، قم، انتشارات بصیرتی.
٣٠. شواهد التنزیل، حسکانی، تهران، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ١۴١١ه. ق.
٣١. صهبای حج، عبد الله جوادی آملی، قم، اسراء، ١٣٨٨ه. ش.
٣٢. الطرایف، سید بن طاووس، قم، خیام، ١۴٠٠ه. ق.
٣٣. العدد القویه، رضی الدین علی بن یوسف حلی، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی.
٣۴. عرفان حج، عبد الله جوادی آملی، قم، اسراء.
٣۵. عقاید الامامیه، محمدرضا مظفر، قم، انصاریان، ١٣٧٣ه. ش.
٣۶. علل الشرائع، ابن بابویه (شیخ صدوق)، قم، داوری.
٣٧. العمده، ابن بطریق حلی، قم، جامعه مدرسین، ١۴٠٧ه. ق.
٣٨. عیون اخبار الرضا (ع)، ابن بابویه (شیخ صدوق)، قم، انتشارات جهان، ١٣٧٨ه. ق.
٣٩. الغدیر، عبدالحسین امینی، دارالکتاب العربی، بیروت، ١۴٠٣ه. ق.
۴٠. الغیبه، محمد طوسی، قم، موسسة المعارف الاسلامیه.
۴١. الغیبه، محمد نعمانی، تهران، مکتبة الصدوق، ١٣٩٧ه. ق.
۴٢. فتح الباری، احمد بن حجر عسقلانی، چاپ دوم، لبنان، دارالمعرفة.
۴٣. فتح الغدیر، محمد شوکانی، دمشق، دار ابن کثیر، ١۴١٢ه. ق.
۴۴. فرائد السمطین، حموینی.
۴۵. کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ترجمه: کمره ای، اسوه، ١٣٧۴ه. ش.
۴۶. کمال الدین، ابن بابویه (شیخ صدوق)، تهران، اسلامیه، ١٣٧٧ه. ش.
۴٧. کنزالعمال، متقی هندی، بیروت، موسسة الرساله، ١۴٠٩ه. ق.
۴٨. لسان العرب، ابن منظور، قم، نشر ادب حوزه، ١۴٠۵ه. ق.
۴٩. مسند الامام الرضا (ع)، عزیزالله عطاردی، مشهد، آستان قدس رضوی، ١۴٠۶ه. ق.
۵٠. مسند الامام الرضا (ع)، عزیزالله عطاردی، المؤتمر العالمی الامام الرضا، ١۴٠۶ه. ق.
۵١. مصباح المنیر، احمد بن محمد المقری الفیومی، تهران، دارالهجرة، ١۴٠۵ه. ق.
۵٢. معجم احادیث الامام المهدی، علی کورانی، چاپ دوم، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، ١٣٨۶ه. ش.
۵٣. المفردات، حسین بن محمد راغب اصفهانی، دمشق، دارالعلم، ١۴١٢ه. ق.
۵۴. الملاحم و الفتن، سید بن طاووس، قم، نشر صلوات، ١٣٨٣ه. ش.
۵۵. من لایحضره الفقیه، ابن بابویه (شیخ صدوق)، چاپ دوم، قم، جامعه مدرسین، ١۴٠۴ه. ق.
۵۶. المنتهی، علامه حلّی.
۵٧. مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، عبدالاعلی موسوی سبزواری، چاپ دوم، بیروت، مؤسسه اهل بیت:، ١۴٠٩ه. ق.
۵٨. مهدی موعود، علی دوانی، چاپ بیست و پنجم، تهران، دارالفکر الاسلامیه، ١٣٧۵ه. ش.
۵٩. النکت الاعتقادیه، شیخ مفید، چاپ دوم، بیروت، دارالمفید، ١۴١۴ه. ق.
۶٠. النکت الاعتقادیه، شیخ مفید، قم، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، ١۴١٣ه. ق.
۶١. نهج الخطابه، علم الهدی خراسانی، کتابخانه صدر.
۶٢. ولایت فقیه، عبد الله جوادی آملی، قم، اسراء، ١٣٧٨ه. ش.
۶٣. الهدایه، ابن بابویه (شیخ صدوق)، قم، مؤسسه امام الهادی (ع)، ١۴١٨ه. ق.
پاورقی:
-----------------
(1) علل الشرایع، ابن بابویه شیخ صدوق، ج٢، ص٣٩۶.
(2) پیام امام امیرالمؤمنین ع : شرح تازه و جامعی بر نهج البلاغه، ناصر مکارم شیرازی، ج١، ص٢۶٣.
(3) کتاب سلیم بن قیس الهلالی، سلیم بن قیس هلالی، ص٩٢۶؛ من لایحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج۴، ص١٩٠؛ التهذیب، شیخ طوسی، ج٩، ص١٧۶.
(4) معجم احادیث الامام المهدی، علی کورانی، ج١، ص١٣.
(5) فتح الباری، عسقلانی، ج۵، ص٣٨٢.
(6) لسان العرب، ابن منظور، ج٢، ص٢٢۶.
(7) المفردات، راغب اصفهانی، ج١، ص٢١٨.
(8) علل الشرایع، ج٢، ص۴١١.
(9) کافی، محمد بن یعقوب کلینی، ج۴، ص٢٩٠.
(10) معانی الاخبار، ابن بابویه شیخ صدوق، ص٢٩۵.
(11) همان.
(12) احکام القرآن، احمد بن علی جصاص، ج٢، ص٣٠٢.
(13) تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، ص۵٩۵.
(14) احکام القرآن، محمد ابن عربی، ج٣، ص١٢٨۴.
(15) الْعَیَّاشِی، عَنِ الحَلَبِی عَنْ أَبِی عَبْدِالله ع قَالَ إِنَّهُ وُجِدَ فِی حَجَرٍ مِنْ حَجَرَاتِ الْبَیْتِ مَکْتُوباً إِنِّی أَنَا اللَهُ ذُو بَکَّة خَلَقْتُهَا یَوْمَ خَلَقْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ یَوْمَ خَلَقْتُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ؛ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۵۴، ص۶۵.
(16) أَبِی حَمْزَة الثُّمَالِی قَالَ قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ ع فِی المَسْجِدِ الحَرَامِ لِأَی شَیءٍ سَمَّاهُ اللَهُ الْعَتِیقَ قَالَ لَیْسَ مِنْ بَیْتٍ وَضَعَهُ اللَهُ عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ إِلَّا لَهُ رَبٌّ وَ سُکَّانٌ یَسْکُنُونَهُ غَیْرَ هَذَا الْبَیْتِ فَإِنَّهُ لَا یَسْکُنُهُ أَحَدٌ وَ لَا رَبَّ لَهُ إِلَّا اللَهُ وَ هُوَ الْحَرَامُ وَ قَالَ إِنَّ اللَهَ خَلَقَهُ قَبْلَ الخَلْقِ ثُمَّ خَلَقَ اللَهُ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِهِ فَدَحَاهَا مِنْ تَحْتِه؛ علل الشرایع، ج٢، ص٣٩٩.
(17) علل الشرائع، ج١، ص ٨۶٩؛ عیون اخبارالرضا ع، ابن بابویه شیخ صدوق، ج٢، ص١٢٠؛ مسند امام الرضا ع، عزیزالله عطاردی، ج٢، ص٢١٨.
(18) تفسیر العیاشی، العیاشی، ج١، ص١٨۶.
(19) تفسیر نورالثقلین، عبدعلی عروسی حویزی، ج٣، ص۴۶۴.
(20) بحرالعلوم، نصر بن محمد سمرقندی، ج٢، ص۴۴۵؛ البرهان، سیدهاشم بحرانی، ج٣، ص٨۴٧.
(21) البلاغ، محمد صادقی تهرانی، ص٣۵٧.
(22) بحارالانوار، ج۵١، ص٧۴.
(23) کمال الدین، ابن بابویه شیخ صدوق، ج١، ص٢٨٠.
(24) کافی، ج٣، ص١٧٧.
(25) نهج البلاغه، سیدرضی، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ١٩٢.
(26) بحارالانوار، ج ۵١، ص ٧٣.
(27) تحفة الاحوذی، مبارکفوری، ج ۶، ص ۴٠٢.
(28) ینابیع المودة، قندوزی، ج ٣، ص ٢٩۵؛ فرائدالسمطین، حموینی، ج٢، ص ٣٣۴.
(29) نهج البلاغه، حکمت ۴۴.
(30) الاحتجاج، طبرسی، ج١، ص٩٩١.
(31) اعلام الوری، طبرسی، ص۴٢۶.
(32) بحارالانوار، ج۵٢، ص۴٧.
(33) بحارالانوار، ج١٨، ص٩٩.
(34) همان، ج٣، ص١٢٠.
(35) صهبای حج، عبدالله جوادی آملی، ص٩٣. با اندکی تصرف
(36) ولایت فقیه، عبدالله جوادی آملی، ص١٢٣. با اندکی تصرف
(37) صهبای حج، ص٩٧. با اندکی تصرف
(38) ر. ک: انسان کامل، مرتضی مطهری، ص١٨.
(39) مفردات، ج١، ص١۶٨؛ مصباح المنیر، احمد فیّومی، ج٢، ص٧٧.
(40) إِنَّ الْإِمَامَة هِی مَنْزِلَة الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَة لَخِلَافَة اللهِ وَ خِلَافَة الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرالْمُؤْمِنِینَ ع وَ مِیرَاثُ الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ علیهما السلام لِقَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ وَ قالَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَ الْإِیمانَ إِنَّ الْإِمَامَة زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ المُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ المُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَة أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاة وَ الزَّکَاة وَ الصِّیَامِ وَ الحَجِّ وَ الْجِهَاد؛ کافی، ج١، ص١٩٩.
(41) کَذَلِکَ هَذِهِ الْأُمَّة الْعَاصِیَة المَفْتُونَة بَعْدَ نَبِیِّهَا ص وَ بَعْدَ تَرْکِهِمُ الْإِمَامَ الَّذِی نَصَبَهُ نَبِیُّهُمْ ص لهُمْ فَلَنْ یَقْبَلَ اللَهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لهُمْ عَمَلاً وَ لَنْ یَرْفَعَ لهُمْ حَسَنَة حَتَّی یَأْتُوا اللَهَ عَزَّوَجَلَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَهُمْ وَ یَتَوَلَّوُا الْإِمَامَ الَّذِی أُمِرُوا بِوَلَایَتِهِ وَ یَدْخُلُوا مِنَ الْبَابِ الَّذِی فَتَحَهُ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ وَ رَسُولُهُ لَهُمْ یَا أَبَامُحَمَّدٍ إِنَّ اللَهَ افْتَرَضَ عَلَی أُمَّة مُحَمَّدٍ ص خَمْسَ فَرَائِضَ الصَّلَاة وَ الزَّکَاة وَ الصِّیَامَ وَ الْحَجَّ وَ وَلَایَتَنَا فَرَخَّصَ لَهُمْ فِی أَشْیَاءَ مِنَ الْفَرَائِضِ الْأَرْبَعَة وَ لَمْ یُرَخِّصْ لِأَحَدٍ مِنَ الُمسْلِمِینَ فِی تَرْکِ وَلَایَتِنَا لَا وَ اللهِ مَا فِیهَا رُخْصَة؛ کافی، ج٨، ص٢٧١.
(42) اصل الشیعة و اصولها، محمدحسین کاشف الغطاء، ص١٠٧؛ مصباح الهدایه، سیدعلی بهبهانی، ص١١۴؛ بحار الانوار، ج۶٨، ص٣٣۴؛ المنتهی، علامه حلی، ج١، ص۵۴٣؛ عقاید الامامیه، ص٩٣؛ الامام علی بن ابی طالب ع، رحمانی همدانی، ص۴٩۴.
(43) إِنَّ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَیْنَ یَدَی اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ [عَنِ الصَّلَوَاتِ] المَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّکَاة المَفْرُوضَة وَ عَنِ الصِّیَامِ المَفْرُوضِ وَ عَنِ الْحَجِّ المَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَی اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِه؛ امالی صدوق، ابن بابویه شیخ صدوق، ص٢۵۶.
(44) بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسَة أَشْیَاءَ عَلَی الصَّلَاة وَ الزَّکَاة وَ الصَّوْمِ وَ الحَجِّ وَ الْوَلَایَة قَالَ زُرَارَة فَقُلْتُ وَ أَی شَیءٍ مِنْ ذَلِکَ أَفْضَلُ قَالَ الْوَلَایَة أَفْضَلُ لِأَنَّهَا مِفْتَاحُهُنَّ وَ الْوَالِی هُوَ الدَّلِیلُ عَلَیْهِن؛ بحارالانوار، ج١، ص٣۶١.
(45) آیات ولایت در قرآن، ناصر مکارم شیرازی، ص٧١.
(46) بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسِ خِصَالٍ عَلَی الشَّهَادَتَیْنِ وَ الْقَرِینَتَیْنِ قِیلَ لَهُ أَمَّا الشَّهَادَتَانِ فَقَدْ عَرَفْنَاهُمَا فَمَا الْقَرِینَتَانِ قَالَ الصَّلَاة وَ الزَّکَاة فَإِنَّهُ لَا یُقْبَلُ أَحَدُهُمَا إِلَّا بِالْأُخْرَی وَ الصِّیَامِ وَ حِجِّ بَیْتِ اللهِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً وَ خُتِمَ ذَلِکَ بِالْوَلَایَة؛ بحارالانوار، ج۶۵، ص٣٨٠.
(47) دلائل الصدق، محمدحسن مظفر، ج٢، ص١١؛ بدایة المعارف الإلهیه، سیدمحسن خرازی، ج٢، ص١۵
(48) الاحتجاج، ج٢، ص۴٣۶.
(49) فَقُلْتُ لِلنَّاسِ أَلَیْسَ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ ص کَانَ هُوَ الحُجَّة مِنَ اللهِ عَلَی خَلْقِهِ قَالُوا بَلَی قُلْتُ فَحِینَ مَضَی ص مَنْ کَانَ الحُجَّة قَالُوا الْقُرْآنُ فَنَظَرْتُ فِی الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ یُخَاصِمُ بِهِ المُرْجِئُ وَ الْقَدَرِی وَ الزِّنْدِیقُ الَّذِی لَا یُؤْمِنُ بِهِ حَتَّی یَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا یَکُونُ حُجَّة إِلَّا بِقَیِّمٍ فَمَا قَالَ فِیهِ مِنْ شَیءٍ کَانَ حَقّاً فَقُلْتُ لهُمْ مَنْ قَیِّمُ الْقُرْآنِ قَالُوا ابن مَسْعُودٍ قَدْ کَانَ یَعْلَمُ وَ عُمَرُ یَعْلَمُ وَ حُذَیْفَة یَعْلَمُ قُلْتُ کُلَّهُ قَالُوا لَا فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً یُقَالُ إِنَّهُ یَعْلَمُ الْقُرْآنَ کُلَّهُ إِلَّا عَلِیّاً صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ وَ إِذَا کَانَ الشَّیءُ بَیْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِی وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِی وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِی وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِی فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً ع کَانَ قَیِّمَ الْقُرْآنِ وَ کَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَة وَ کَانَ الحُجَّة عَلَی النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ص وَ أَنَّ مَا قَالَ فِی الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ فَقَالَ رَحِمَکَ اللَهُ فَقُلْتُ إِنَّ عَلِیّاً ع لَمْ یَذْهَبْ حَتَّی تَرَکَ حُجَّة مِنْ بَعْدِهِ کَمَا تَرَکَ رَسُولُ اللهِ ص؛ کافی، ج١، ص١٨٩.
(50) بِمُوَالاتِکُمْ عَلَّمَنَا اللهُ مَعَالِمَ دِینِنَا وَ أَصْلَحَ مَا کَانَ فَسَدَ مِنْ دُنْیَانَا وَ بِمُوَالاتِکُمْ تَمَّتِ الْکَلِمَة وَ عَظُمَتِ النِّعْمَة وَ ائْتَلَفَتِ الْفُرْقَة وَ بِمُوَالاتِکُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَة المُفْتَرَضَة؛ من لایحضره الفقیه، ج٢، ص۶١۶.
(51) الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللهِ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللهِ وَ یَدْعُو إِلَی سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَة وَ المَوْعِظَة الحَسَنَة وَ الحُجَّة الْبَالِغَة...؛ الاحتجاج، ج٢، ص۴٣۴.
(52) الهدایه، ابن بابویه شیخ صدوق، ص٢۶.
(53) النکت الاعتقادیه، محمد بن محمد بن نعمان شیخ مفید، ص٢٩.
(54) إِنَّ فِی کُلِّ خَلَفٍ مِنْ أُمَّتِی عَدْلًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِی یَنْفِی عَنْ هَذَا الدِّینِ تَحْرِیفَ الْغَالِینَ وَ انْتِحَالَ المُبْطِلِینَ وَ تَأْوِیلَ الجَاهِلِینَ وَ إِنَّ أَئِمَّتَکُمْ قَادَتُکُمْ إِلَی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَانْظُرُوا بِمَنْ تَقْتَدُونَ فِی دِینِکُمْ وَ صَلَاتِکُم؛ کمال الدین، ج١، ص٢٢١.
(55) نَحْنُ خَزَنَة عِلْمِ اللهِ وَ نَحْنُ وُلَاة أَمْرِ اللهِ وَ بِنَا فَتَحَ الْإِسْلَامَ وَ بِنَا یَخْتِمُهُ وَ مِنَّا تَعَلَّمُوا فَوَ اللهِ الَّذِی فَلَقَ الحَبَّة وَ بَرَأَ النَّسَمَة مَا عُلِمَ اللَهُ فِی أَحَدٍ إِلَّا فِینَا وَ مَا یُدْرَکُ مَا عِنْدَ اللهِ إِلَّا بِنَا؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص٢٧٠.
(56) إِنَّمَا کَلَّفَ اللَهُ سُبْحَانَهُ النَّاسَ مَعْرِفَة الْأَئِمَّة وَ التَّسْلِیمَ لهُمْ فِیمَا أَوْرَدُوا عَلَیْهِمْ وَ الرَّدَّ إِلَیْهِمْ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیه؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص٢٧٠.
(57) کَانَتِ الشِّیعَة قَبْلَ أَنْ یَکُونَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَ هُمْ لَا یَعْرِفُونَ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالهُمْ وَ حَرَامَهُمْ حَتَّی کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَفَتَحَ لهُمْ وَ بَیَّنَ لهُمْ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ وَ حَلَالهُمْ وَ حَرَامَهُمْ؛ کافی، ج٢، ص٢٠؛ تفسیر عیاشی، ج١، ص٢۵٢.
(58) من لایحضره الفقیه، ج٢، ص۵١٩؛ مواهب الرحمان فی تفسیر القرآن، عبدالاعلی موسوی سبزواری، ج٣، ص١۵٧.
(59) العمده، ابن بطریق حلی، ج١، ص١۶۴؛ العدد القویه، رضی الدین حلی، ج١، ص٢١٨.
(60) عن أبی عبدالله ع، قال: إن رسول الله ص أقام بالمدینة عشر سنین لم یحج، ثم أنزل الله عزوجل علیه: وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ فأمر المؤذنین أن یؤذنوا بأعلی أصواتهم، بأن رسول الله ص یحج فی عامه هذا، فعلم به من حضر المدینة و أهل العوالی و الأعراب، فاجتمعوا لحج رسول الله ص، و إنما کانوا تابعین ینظرون ما یؤمرون به و یتبعونه، أو یصنع شیئا فیصنعونه؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج٣، ص٨٧١.
(61) مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج٢، ص۵٢٢؛ تفسیر نور الثقلین، ج٣، ص۴٨٧؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج٣، ص٨٧٠.
(62) مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج١، ص٣٨۵.
(63) تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، ج١، ص ۴۴٩.
(64) انْطَلَقْتُ أَنَا وَ النَّبِیُّ ص حَتَّی أَتَیْنَا الْکَعْبَة فَقَالَ لِی رَسُولُ اللهِ اجْلِسْ وَ صَعِدْ عَلَی مَنْکِبِی فَذَهَبْتُ لِأَنْهَضَ فَرَأَی مِنِّی ضَعْفاً فَنَزَلَ نَبِی اللهِ وَ جَلَسَ لِی وَ قَالَ اصْعَدْ عَلَی مَنْکِبِی فَصَعِدْتُ عَلَی مَنْکِبِهِ وَ نَهَضَ بِی فَرَأَیْتُ کَأَنِّی لَوْ شِئْتُ لَنِلْتُ أُفُقَ السَّمَاءِ حَتَّی صَعِدْتُ عَلَی الْبَیْتِ وَ عَلَیْهِ صَنَمٌ کَبِیرٌ مِنْ صُفْرٍ فَجَعَلْتُ أَزَاوِلُهُ عَنْ یَمِینِهِ وَ شِمَالِهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ حَتَّی إِذَا اسْتَمْکَنْتُ مِنْهُ قَالَ لِی رَسُولُ اللهِ اقْذِفْ بِهِ فَقَذَفْتُ بِهِ فَتَکَسَّرَ کَمَا تَتَکَسَّرُ الْقَوَارِیرُ ثُمَّ نَزَلْتُ وَ انْطَلَقْنَا أَنَا وَ رَسُولُ اللَهُ نَسْتَبِقُ حَتَّی تَوَارَیْنَا بِالْبُیُوتِ خَشْیَة أَنْ یَلْقَانَا أَحَدٌ مِنَ النَّاس؛ بحارالانوار، ج٣، ص١٢٠.
(65) قَالَ رَسُولُ اللهِ لعَلِی بن أَبِی طَالِبٍ ع یَوْمَ فَتْحِ مَکَّة أَ مَا تَرَی هَذَا الصَّنَمَ عَلَی الْکَعْبَة؟ قَالَ بَلَی یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ أَحْمِلُکَ فَتَنَاوَلْهُ قَالَ بَلْ أَنَا أَحْمِلُکَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ ص لَوْ أَنَّ رَبِیعَة وَ مُضَرَ جَهَدُوا أَنْ یَحْمِلُوا مِنِّی بَضْعَة وَ أَنَا حَی لَمَا قَدَرُوا وَ لَکِنْ قِفْ یَا عَلِی فَضَرَبَ رَسُولُ اللهِ ص بِیَدِهِ عَلَی سَاقَی علی ع فَوْقَ الْقَرَبُوسِ ثُمَّ اقْتَلَعَهُ مِنَ الْأَرْضِ بِیَدِهِ فَرَفَعَهُ حَتَّی تَبَیَّنَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ ثُمَّ قَالَ مَا تَرَی یَا عَلِی قَالَ أَرَی أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ شَرَّفَنِی بِکَ حَتَّی إِنِّی لَوْ أَرَدْتُ أَنْ أَمَسَّ السَّمَاءَ لَمَسِسْتُهَا فَقَالَ لَهُ تَنَاوَلِ الصَّنَمَ یَا عَلِی فَتَنَاوَلَهُ علی ع فَرَمَی؛ الطرایف، سید بن طاووس، ج١، ص٨٠.
(66) الطرایف، ج١، ص٨٠.
(67) مسند، احمد بن حنبل، ج ١، صص ٨۴ - ١۵١.
(68) کنز العمال، از ابویعلی، ج ۶، ص ۴٠٧.
(69) تاریخ بغداد، ابوبکر خطیب، ج ١٣، ص ٣٠٢.
(70) سنن، بیهقی، ج ٣، ص ٢۴٧.
(71) الکشف و البیان، در ذیل آیه جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ.
(72) المناقب، خوارزمی، ص١.
(73) شواهد التنزیل، ج ١، ص ٣۵٠.
(74) سنن ابن ماجه، ج ٣، ص ٢۴٧.
(75) الطرایف، ج١، ص٨١.
(76) فَنَزَلَتْ سُورَة بَراءَة مِنَ اللهِ وَ رَسُولِهِ فِی سَنَة تِسْعٍ فَدَفَعَهَا إِلَی أَبِی بَکْرٍ فَسَارَ بِهَا فَنَزَلَ جَبْرَئِیلُ ع فَقَالَ إِنَّهُ لَا یُؤَدِّی عَنْکَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ عَلِی فَبَعَثَ عَلِیّاً عَلَی نَاقَتِهِ الْعَضْبَاءِ فَلَحِقَهُ فَأَخَذَ مِنْهُ الْکِتَابَ فَقَالَ لَهُ أَبُوبَکْرٍ أَنَزَلَ فِی شَیءٌ قَالَ لَا وَ لَکِنْ لَا یُؤَدِّی عَنْ رَسُولِ اللهِ ص إِلَّا هُوَ أَوْ أَنَا فَسَارَ بِهَا عَلِی حَتَّی أَذَّنَ بِمَکَّة یَوْمَ النَّحْرِ وَ أَیَّامَ التَّشْرِیقِ وَ کَانَ فِی عَهْدِهِ أَنْ یُنْبَذَ إِلَی المُشْرِکِینَ عَهْدُهُمْ وَ أَنْ لَا یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ وَ لَا یَدْخُلَ المَسْجِدَ مُشْرِکٌ وَ مَنْ کَانَ لَهُ عَهْدٌ فَإِلَی مُدَّتِهِ وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ عَهْدٌ فَإِلَی أَرْبَعَة أَشْهُرٍ فَإِنْ أَخَذْنَاهُ بَعْدَ أَرْبَعَة أَشْهُرٍ قَتَلْنَاهُ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ تَعَالَی فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ إِلَی قَوْلِهِ کُلَّ مَرْصَدٍ قَالَ وَ لَمَّا دَخَلَ مَکَّة اخْتَرَطَ سَیْفَهُ وَ قَالَ وَ اللهِ لَا یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ إِلَّا ضَرَبْتُهُ بِالسَّیْفِ حَتَّی أُلْبِسَهُمُ الثِّیَابَ فَطَافُوا وَ عَلَیْهِمُ الثِّیَاب؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ص١٢۵؛ مسند، أحمد بن حنبل، ص٢١١، ح٢٩١؛ المعجم الکبیر، الطبرانی، ج ٣، ص ١۶٨؛ النسائی، ص ۶٩.
(77) مستدرک حاکم، ج٣، ص۵١.
(78) صحیح ترمذی، ج٢، ص١٨٣.
(79) مسند احمد، ج٣، ص٢٨٣.
(80) خصاص نسائی، ص٢٠
(81) تفسیر ابن جریر، ج١٠، ص۴۶.
(82) کنزالعمال، متقی هندی، ج١، ص٢۴۶.
(83) الریاض النضره، ج٢، ص٢٠٣.
(84) وَ رُوِی عَنْ سَعِیدِ بن عَبْدِاللهِ الْأَعْرَجِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ قُرَیْشاً فِی الجَاهِلِیَّة هَدَمُوا الْبَیْتَ فَلَمَّا أَرَادُوا بِنَاءَهُ حِیلَ بَیْنَهُ وَ بَیْنَهُمْ وَ أُلْقِی فِی رُوعِهِمُ الرُّعْبُ حَتَّی قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لِیَأْتِ کُلُّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِأَطْیَبِ مَالِهِ وَ لَا تَأْتُوا بِمَالٍ اکْتَسَبْتُمُوهُ مِنْ قَطِیعَة رَحِمٍ أَوْ حَرَامٍ فَفَعَلُوا فَخُلِّی بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ بُنْیَانِهِ فَبَنَوْهُ حَتَّی انْتَهَوْا إِلَی مَوْضِعِ الحَجَرِ الْأَسْوَدِ فَتَشَاجَرُوا فِیهِ أَیُّهُمْ یَضَعُ الحَجَرَ فِی مَوْضِعِهِ حَتَّی کَادَ أَنْ یَکُونَ بَیْنَهُمْ شَرٌّ فَحَکَّمُوا أَوَّلَ مَنْ یَدْخُلُ مِنْ بَابِ المَسْجِدِ فَدَخَلَ رَسُولُ اللهِ ص فَلَمَّا أَتَاهُمْ أَمَرَ بِثَوْبٍ فَبَسَطَ ثُمَّ وَضَعَ الحَجَرَ فِی وَسَطِهِ ثُمَّ أَخَذَتِ الْقَبَائِلُ بِجَوَانِبِ الثَّوْبِ فَرَفَعُوهُ ثُمَّ تَنَاوَلَهُ عَلَیْهِ السَّلَامُ فَوَضَعَهُ فِی مَوْضِعِهِ فَخَصَّهُ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ بِه؛ من لا یحضره الفقیه، ج٣، ص١٠١
(85) رُوِی أَنَّ الحَجَّاجَ لمّا فَرَغَ مِنْ بِنَاءِ الْکَعْبَة سَأَلَ عَلِی بن الحُسَیْنِ ع أَنْ یَضَعَ الحَجَرَ فِی مَوْضِعِهِ فَأَخَذَهُ وَ وَضَعَهُ فِی مَوْضِعِه؛ من لایحضره الفقیه، ج٢، ص٢۴٧.
(86) أَنَّ الحَجَّاجَ بن یُوسُفَ لمّا خَرَّبَ الْکَعْبَة بِسَبَبِ مُقَاتَلَة عَبْدِاللهِ بن الزُّبَیْرِ ثُمَّ عَمَرُوهَا فَلَمَّا أُعِیدَ الْبَیْتُ وَ أَرَادُوا أَنْ یَنْصِبُوا الحَجَرَ الْأَسْوَدَ فَکُلَّمَا نَصَبَهُ عَالِمٌ مِنْ عُلَمَائِهِمْ أَوْ قَاضٍ مِنْ قُضَاتِهِمْ أَوْ زَاهِدٌ مِنْ زُهَّادِهِمْ یَتَزَلْزَلُ وَ یَقَعُ وَ یَضْطَرِبُ وَ لَا یَسْتَقِرُّ الْحَجَرُ فِی مَکَانِهِ. فَجَاءَهُ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع وَ أَخَذَهُ مِنْ أَیْدِیهِمْ وَ سَمَّی اللَهَ ثُمَّ نَصَبَهُ فَاسْتَقَرَّ فِی مَکَانِهِ وَ کَبَّرَ النَّاسُ وَ لَقَدْ أُلْهِمَ الْفَرَزْدَقُ فِی قَوْلِهِ: یَکَادُ یُمْسِکُهُ عِرْفَانَ رَاحَتِهِ رُکْنُ الحَطِیمِ إِذَا مَا جَاءَ یَسْتَلِم؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص٣٢.
(87) الخرائج و الجرائح، قطب راوندی، ج١، ص۴٧٢. با اندکی تصرف
(88) عَنْ عُمَرَ بن سَالِمٍ صَالحِ السَّابِرِی قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ ع عَنْ هَذِهِ الْآیَة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ قَالَ أَصْلُهَا رَسُولُ اللهِ ص وَ فَرْعُهَا أَمِیرُالمُؤْمِنِینَ ع وَ الحَسَنُ ع وَ الحُسَیْنُ ع ثَمَرُهَا وَ تِسْعَة مِنْ وُلْدِ الحُسَیْنِ ع أَغْصَانُهَا وَ الشِّیعَة وَرَقُهَا وَ اللهِ إِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ لَیَمُوتُ فَتَسْقُطُ وَرَقَة مِنْ تِلْکَ الشَّجَرَة قُلْتُ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها. قَالَ مَا یَخْرُجُ مِنْ عِلْمِ الْإِمَامِ إِلَیْکُمْ فِی کُلِّ سَنَة مِنْ حَجٍّ وَ عُمرة؛ کمال الدین، ج٢، ص٣۴۵.
(89) البرهان فی تفسیر القرآن، ج٣، ص٢٩٨.
(90) بحارالانوار، ج١١، ص١۴٢.
(91) عیون اخبار الرضا ع، ابن بابویه شیخ صدوق، ج٢، ص٢۶٢.
(92) همان.
(93) قُلْتُ لِأَبِی عبد الله ع إِنَّ اللَهَ أَمَرَنِی فِی کِتَابِهِ بِأَمْرٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَعْمَلَهُ قَالَ وَ مَا ذَاکَ قُلْتُ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُم قَالَ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَ هُمْ تِلْکَ المَنَاسِکُ قَالَ عبد الله بن سِنَانٍ فَأَتَیْتُ أَبَا عبد الله ع فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ قَالَ أَخْذُ الشَّارِبِ وَ قَصُّ الْأَظْفَارِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ ذَرِیحَ المُحَارِبِی حَدَّثَنِی عَنْکَ بِأَنَّکَ قُلْتَ لَهُ - لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ تِلْکَ المَنَاسِکُ فَقَالَ صَدَقَ ذَرِیحٌ وَ صَدَقْتَ إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَنْ یَحْتَمِلُ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیح؛ کافی، ج۴، ص۵۴٩.
(94) مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا قَصَّرْتُ فِی تَبْلِیغِ مَا أَنْزَلَ اللَهُ تَعَالَی إِلَی وَ أَنَا مُبَیِّنٌ لَکُمْ سَبَبَ نُزُولِ هَذِهِ الْآیَة إِنَّ جَبْرَئِیلَ ع هَبَطَ إِلَی مِرَاراً ثَلَاثاً یَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَامُ أَنْ أَقُومَ فِی هَذَا المَشْهَدِ فَأُعْلِمَ کُلَّ أَبْیَضَ وَ أَسْوَدَ أَنَّ عَلِی بن أَبِی طَالِبٍ ع أَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی؛ الاحتجاج، احمد بن علی طبرسی، ج١، ص۵٩.
(95) الدرالمنثور، السیوطی، ج٢، ص٢۵٩.
(96) الدرالمنثور، ج٢، ص٢۵٩.
(97) بحارالانوار، ج۶٧، ص٢٣٧
(98) بحارالانوار، ج۵٢، ص١٢٨.
(99) قُلْتُ لِأَبِی عبد الله ع الْعِبَادَة مَعَ الْإِمَامِ مِنْکُمُ المُسْتَتِرِ فِی السِّرِّ فِی دَوْلَة الْبَاطِلِ أَفْضَلُ أَمِ الْعِبَادَة فِی ظُهُورِ الحَقِّ وَ دَوْلَتِهِ مَعَ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ مِنْکُمْ فَقَالَ یَا عَمَّارُ الصَّدَقَة فِی السِّرِّ وَ اللهِ أَفْضَلُ مِنَ الصَّدَقَة فِی الْعَلَانِیَة وَ کَذَلِکَ عِبَادَتُکُمْ فِی السِّرِّ مَعَ إِمَامِکُمُ المُسْتَتِرِ فِی دَوْلَة الْبَاطِلِ أَفْضَلُ لِخَوْفِکُمْ مِنْ عَدُوِّکُمْ فِی دَوْلَة الْبَاطِلِ وَ حَالِ الهُدْنَة مِمَّنْ یَعْبُدُ اللَهَ فِی ظُهُورِ الحَقِّ مَعَ الْإِمَامِ الظَّاهِرِ فِی دَوْلَة الحَقِّ وَ لَیْسَ الْعِبَادَة مَعَ الخَوْفِ فِی دَوْلَة الْبَاطِلِ مِثْلَ الْعِبَادَة مَعَ الْأَمْنِ فِی دَوْلَة الحَقِّ اعْلَمُوا أَنَّ مَنْ صَلَّی مِنْکُمْ صَلَاة فَرِیضَة وُحْدَاناً مُسْتَتِراً بِهَا مِنْ عَدُوِّهِ فِی وَقْتِهَا فَأَتَمَّهَا کَتَبَ اللَهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ بِهَا خَمْساً وَ عِشْرِینَ صَلَاة فَرِیضَة وَحْدَانِیَّة؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص١٢٧.
(100) مضمون فوق در روایتی از امام صادق ع آمده است: بحارالانوار ج۶٣، ص٢۵٠.
(101) وسائل الشیعه، حسین حر عاملی، ج١، باب٢٩، ح۵.
(102) .... یَا عِیسَی إِنَّ عَبْدِی أَتَانِی مِنْ غَیْرِ الْبَابِ الَّذِی أُوتَی مِنْهُ إِنَّهُ دَعَانِی وَ فِی قَلْبِهِ شَکٌّ مِنْکَ فَلَوْ دَعَانِی حَتَّی یَنْقَطِعَ عُنُقُهُ وَ تَنْتَثِرَ أَنَامِلُهُ مَا اسْتَجَبْتُ لَهُ فَالْتَفَتَ عِیسَی ع فَقَالَ تَدْعُو رَبَّکَ وَ فِی قَلْبِکَ شَکٌّ مِنْ نَبِیِّهِ قَالَ یَا رُوحَ اللهِ وَ کَلِمَتَهُ قَدْ کَانَ وَ اللهِ مَا قُلْتَ فَاسْأَلِ اللهَ أَنْ یَذْهَبَ بِهِ عَنِّی فَدَعَا لَهُ عِیسَی ع فَتَقَبَّلَ اللَهُ مِنْهُ وَ صَارَ فِی حَدِّ أَهْلِ بَیْتِهِ کَذَلِکَ نَحْنُ أَهْلَ الْبَیْتِ لَا یَقْبَلُ اللَهُ عَمَلَ عَبْدٍ وَ هُوَ یَشُکُّ فِیناَ؛ مناقب ابن مغازلی شافعی، ص٢٩٧.
(103) بحارالانوار ج٢٧، ص١٧۵.
(104) یَا عَلِیُّ لَوْ أَنَّ أُمَّتِی صَامُوا حَتَّی یَکُونُوا کَالحَنَایَا وَ صَلُّوا حَتَّی یَکُونُوا کَالْأَوْتَارِ ثُمَّ أَبْغَضُوکَ لَأَکَبَّهُمُ اللَهُ عَلَی وُجُوهِهِمْ فِی النَّار؛ کمال الدین، ج٢، ص۴٠٩.
(105) أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّة لِلهِ عَلَی خَلْقِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة وَ أَنَّ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِیتَة جَاهِلِیَّة فَقَالَ ع إِنَّ هَذَا حَقٌّ کَمَا أَنَّ النَّهَارَ حَقٌّ فَقِیلَ لَهُ یَا ابن رَسُولِ اللهِ فَمَنِ الحُجَّة وَ الْإِمَامُ بَعْدَکَ فَقَالَ ابْنِی مُحَمَّدٌ هُوَ الْإِمَامُ وَ الحُجَّة بَعْدِی مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْهُ مَاتَ مِیتَة جَاهِلِیَّة أَمَا إِنَّ لَهُ غَیْبَة یَحَارُ فِیهَا الجْاهِلُونَ وَ یَهْلِکُ فِیهَا المُبْطِلُونَ وَ یَکْذِبُ فِیهَا الْوَقَّاتُونَ؛ کافی، ج٢، ص۴٠٠.
(106) أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَیْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِیعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلَایَة وَلِی اللهِ فَیُوَالِیَهُ وَ یَکُونَ جَمِیعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَیْهِ مَا کَانَ لَهُ عَلَی اللهِ جَلَّ وَ عَزَّ حَقٌّ فِی ثَوَابِه؛ کافی، ج٢، ص١٩.
(107) إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَة قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَة وَ هُوَ المُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ المُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَة فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ المُبْطِلُونَ یَا زُرَارَة، قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ أَی شَیءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَة إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللهمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللهمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللهمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی؛ کافی، ج١، ص٣٣٧.
(108) من لایحضره الفقیه، ج٢، ص٢٢٠.
(109) مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَیْتَ فَمَا وَرَدَهُ أَهْلُ بَیْتٍ إِلَّا اسْتَغْنَوْا وَ لَا تَخَلَّفُوا عَنْهُ إِلَّا افْتَقَرُوا مَعَاشِرَ النَّاسِ مَا وَقَفَ بِالمَوْقِفِ مُؤْمِنٌ إِلَّا غَفَرَ اللَهُ لَهُ مَا سَلَفَ مِنْ ذَنْبِهِ إِلَی وَقْتِه ذلک؛ نهج الخطابه، علم الهدی خراسانی، ج١، ص١٢٢۵؛ بحارالانوار، ج٣٧، ص٢١۴.
(110) بحارالانوار، ج۶۵، ص۵٨.
(111) قُلْتُ لِأَبِی عبد الله ع جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَی آیاتٌ بَیِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِیمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً وَ قَدْ یَدْخُلُهُ المُرْجِئُ وَ الْقَدَرِی وَ الحَرُورِی وَ الزِّنْدِیقُ الَّذِی لَا یُؤْمِنُ بِاللهِ قَالَ لَا وَ لَا کَرَامَة قُلْتُ فَمَنْ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ وَ مَنْ دَخَلَهُ وَ هُوَ عَارِفٌ بِحَقِّنَا کَمَا هُوَ عَارِفٌ لَهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ کُفِی هَمَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة؛ تفسیر العیاشی، ج١، ص١٩٠.
(112) مَنْ نَظَرَ إِلَی الْکَعْبَة بِمَعْرِفَة فَعَرَفَ مِنْ حَقِّنَا وَ حُرْمَتِنَا مِثْلَ الَّذِی عَرَفَ مِنْ حَقِّهَا وَ حُرْمَتِهَا غَفَرَ اللَهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ کَفَاهُ هَمَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَة؛ کافی، ج٢، ص٢۴١.
(113) کمال الدین، ص۴٠٩.
(114) من لا یحضره الفقیه، ج٣، ص٣١.
(115) گردی از رهگذر دوست، علی اصغر یونسیان، ص٣۶٢.
(116) بُنِی الْإِسْلَامُ عَلَی خَمْسٍ إِقَامِ الصَّلَاة وَ إِیتَاءِ الزَّکَاة وَ حِجِّ الْبَیْتِ وَ صَوْمِ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ الْوَلَایَة لَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَجُعِلَ فِی أَرْبَعٍ مِنْهَا رُخْصَة وَ لَمْ یُجْعَلْ فِی الْوَلَایَة رُخْصَة مَنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ لَمْ یَکُنْ عَلَیْهِ الزَّکَاة وَ مَنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مَالٌ فَلَیْسَ عَلَیْهِ حَجٌّ وَ مَنْ کَانَ مَرِیضاً صَلَّی قَاعِداً وَ أَفْطَرَ شَهْرَ رَمَضَانَ وَ الْوَلَایَة صَحِیحاً کَانَ أَوْ مَرِیضاً أَوْ ذَا مَالٍ أَوْ لَا مَالَ لَهُ فَهِی لَازِمَة وَاجِبَة؛ خصال، ج١، ص٢٧٨.
(117) إِنَّ أَوَّلَ مَا یُسْأَلُ عَنْهُ الْعَبْدُ إِذَا وَقَفَ بَیْنَ یَدَی اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ الصَّلَوَاتُ [عَنِ الصَّلَوَاتِ] المَفْرُوضَاتِ وَ عَنِ الزَّکَاة المَفْرُوضَة وَ عَنِ الصِّیَامِ المَفْرُوضِ وَ عَنِ الحَجِّ المَفْرُوضِ وَ عَنْ وَلَایَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَإِنْ أَقَرَّ بِوَلَایَتِنَا ثُمَّ مَاتَ عَلَیْهَا قُبِلَتْ مِنْهُ صَلَاتُهُ وَ صَوْمُهُ وَ زَکَاتُهُ وَ حَجُّهُ وَ إِنْ لَمْ یُقِرَّ بِوَلَایَتِنَا بَیْنَ یَدَی اللهِ جَلَّ جَلَالُهُ لَمْ یَقْبَلِ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ شَیْئاً مِنْ أَعْمَالِه؛ امالی، ص٢۵۶.
(118) نَظَرَ إِلَی النَّاسِ یَطُوفُونَ حَوْلَ الْکَعْبَة فَقَالَ هَکَذَا کَانُوا یَطُوفُونَ فِی الْجاهِلِیَّة إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَنْفِرُوا إِلَیْنَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ وَ مَوَدَّتَهُمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُمْ ثُمَّ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَة فَاجْعَلْ أَفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِم؛ کافی، ج١، ص٣٩٢.
(119) دَخَلْتُ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ ع وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَی الْبَابِ الَّذِی إِلَی المَسْجِدِ وَ هُوَ یَنْظُرُ إِلَی النَّاسِ یَطُوفُونَ فَقَالَ یَا أَبَا حَمْزَة بِمَا أُمِرُوا هَؤُلَاءِ قَالَ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَرُدُّ عَلَیْهِ قَالَ إِنَّمَا أُمِرُوا أَنْ یَطُوفُوا بِهَذِهِ الْأَحْجَارِ ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُم؛ علل الشرایع، ج٢، ص۴٠۶.
(120) وَ رَاَی النَّاسَ بِمَکَّة وَ مَا یَعْمَلُونَ قَالَ فَقَالَ فِعَالٌ کَفِعَالِ الْجاهِلِیَّة أَمَا وَ اللهِ مَا أُمِرُوا بِهَذَا وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا أَنْ یَقْضُوا تَفَثَهُمْ وَ لْیُوفُوا نُذُورَهُمْ فَیَمُرُّوا بِنَا فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نُصْرَتَهُم؛ کافی، ج١، ص٣٩٢.
(121) مسند الامام الرضا ع، ج١، ص٩١.
(122) من لا یحضره الفقیه، ج٢، ص۵۵٨.
(123) بحارالانوار، ج۶۵، ص٨۶.
(124) إِنّما أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُعْلِمُونَا وَلَایَتَهُمْ لَنَا وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی ثُمَّ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ إِلَی وَلَایَتِنَا؛ کافی، ج١، ص٣٩٣.
(125) قَالَ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع وَ هُوَ وَاقِفٌ بِعَرَفَاتٍ لِلزُّهْرِی:... یَا زُهْرِی مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ! فَقَالَ الزُّهْرِی: کُلُّهُمْ حُجَّاجٌ، أَ فَهُمْ قَلِیلٌ. فَقَالَ لَهُ: یَا زُهْرِی أَدْنِ لِی وَجْهَکَ. فَأَدْنَاهُ إِلَیْهِ، فَمَسَحَ بِیَدِهِ وَجْهَهُ، ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. [فَنَظَرَ] إِلَی النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِی: فَرَأَیْتُ أُولَئِکَ الخَلْقَ کُلَّهُمْ قِرَدَة، لَا أَرَی فِیهِمْ إِنْسَاناً إِلَّا فِی کُلِّ عَشَرَة آلَافٍ وَاحِداً مِنَ النَّاسِ. ثُمَّ قَالَ لِی: ادْنُ مِنِّی یَا زُهْرِی. فَدَنَوْتُ مِنْهُ، فَمَسَحَ بِیَدِهِ وَجْهِی ثُمَّ قَالَ: انْظُرْ. فَنَظَرْتُ إِلَی النَّاسِ، قَالَ الزُّهْرِی: فَرَأَیْتُ أُولَئِکَ الخَلْقَ کُلَّهُمْ [خَنَازِیرَ، ثُمَّ قَالَ لِی: أَدْنِ لِی وَجْهَکَ. فَأَدْنَیْتُ مِنْهُ، فَمَسَحَ بِیَدِهِ وَجْهِی، فَإِذَا هُمْ کُلُّهُمْ] ذِئْبَة إِلَّا تِلْکَ الخَصَائِصَ مِنَ النَّاسِ نَفَراً یَسِیراً. فَقُلْتُ: بِأَبِی وَ أُمِّی یَا ابن رَسُولِ اللهِ قَدْ أَدْهَشَتْنِی آیَاتُکَ، وَ حَیَّرَتْنِی عَجَائِبُکَ! قَالَ: یَا زُهْرِی مَا الحَجِیجُ مِنْ هَؤُلَاءِ إِلَّا النَّفَرُ الْیَسِیرُ الَّذِینَ رَأَیْتَهُمْ بَیْنَ هَذَا الخَلْقِ الجَمِّ الْغَفِیرِ. ثُمَّ قَالَ لِی: امْسَحْ یَدَکَ عَلَی وَجْهِکَ. فَفَعَلْتُ، فَعَادَ أُولَئِکَ الخَلْقُ فِی عَیْنِی نَاساً کَمَا کَانُوا أَوَّلاً؛ التفسیر المنسوب إلی الإمام الحسن العسکری، ص۶٠۶.
(126) کافی، ج١، ص٢٩٩.
(127) عرفان حج، عبد الله جوادی آملی، ص٨٢. با اندکی تصرف
(128) لَوْلَا مَنْ یَبْقَی بَعْدَ غَیْبَة قَائِمِکُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِی أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللهِ وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّة قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَة کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَة سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛ الاحتجاج، ص١٨.
(129) أَمَّا ظُهُورُ الْفَرَجِ فَإِنَّهُ إِلَی اللهِ وَ کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَة فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاة حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّة اللهِ؛ بحارالانوار، ج٧۵، ص٣٨٠.
(130) بحارالانوار، ج٢، ص٨٨.
(131) انظروا إلی مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَی حَدِیثَنَا وَ نَظَرَ فِی حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْکَامَنَا فارْضَوا بِهِ حَکَماً فَإِنِّی قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَیْکُمْ حَاکِماً فَإِذَا حَکَمَ بِحُکْمنا وَ لَمْ یَقْبَلْهُ مِنْهُ فَإِنَّمَا بِحُکْمِ اللهِ اسْتَخَفَّ وَ عَلَیْنَا رَدَّ وَ الرَّادُّ عَلَیْنَا الرَادُّ عَلَی اللهِ وَ هُوَ عَلَی حَدٍّ مِنَ الشِّرْکِ بِاللهِ؛ کافی، ج٧، ص۴١٢.
(132) تُعْرَضُ الْأَعْمَالُ عَلَی رَسُولِ اللهِ ص أَعْمَالُ الْعِبَادِ کُلَّ صَبَاحٍ أَبْرَارُهَا وَ فُجَّارُهَا فَاحْذَرُوهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللهِ تَعَالَی اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ؛ کافی، ج ١، ص ٢١٩.
(133) سَمِعْتُهُ یَقُولُ مَا لَکُمْ تَسُوءُونَ رَسُولَ اللهِ ص فَقَالَ رَجُلٌ کَیْفَ نَسُوؤُهُ فَقَالَ أَمَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَکُمْ تُعْرَضُ عَلَیْهِ فَإِذَا رَأَی فِیهَا مَعْصِیَة سَاءَهُ ذَلِکَ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللهِ وَ سُرُّوه؛ کافی، ج١، ص٢١٩.
(134) عبد الله بن أَبَانٍ الزَّیَّاتِ وَ کَانَ مَکِیناً عِنْدَ الرِّضَا ع قَالَ قُلْتُ لِلرِّضَا ع ادْعُ اللَهَ لِی وَ لِأَهْلِ بَیْتِی فَقَالَ أَوَلَسْتُ أَفْعَلُ وَ اللهِ إِنَّ أَعْمَالَکُمْ لَتُعْرَضُ عَلَی فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَة قَالَ فَاسْتَعْظَمْتُ ذَلِکَ فَقَالَ لِی أَمَا تَقْرَأُ کِتَابَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ قَالَ هُوَ وَ اللهِ عَلِی بن أَبِی طَالِبٍ؛ کافی، ج١، ص٢٢٠.
(135) کافی، ج١، ص٣٣٧.
(136) الغیبه، ص١٧۶.
(137) من لایحضره الفقیه، ج٢، ص۵٢٠.
(138) کمال الدین، ج٢، ص۴۴١.
(139) همان.
(140) کافی، ج١، ص٣٣١.
(141) «بان»، نام درختی است که تنه آن راست و نرم است. برگ آن، مانند برگ درخت صفصاف و از تخم آن روغن خوشبو می گیرند. اندام رسا را به آن درخت بلند تشبیه می کنند. المنجد
(142) الغیبه، ص٢۶٣. با اندکی تصرف
(143) قَالَ بَیْنَا أَنَا فِی الطَّوَافِ وَ قَدْ طُفْتُ سِتّاً وَ أُرِیدُ السَّابِعَ فَإِذَا بِحَلْقَة عَنْ یَمِینِ الْکَعْبَة وَ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ طَیِّبُ الرَّائِحَة هَیُوبٌ مَعَ هَیْبَتِهِ مُتَقَرِّبٌ إِلَی النَّاسِ یَتَکَلَّمُ فَلَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْ کَلَامِهِ وَ لَا أَعْذَبَ مِنْ مَنْطِقِهِ فِی حُسْنِ جُلُوسِهِ فَذَهَبْتُ أُکَلِّمُهُ فَزَبَرَنِی النَّاسُ فَسَأَلْتُ بَعْضَهُمْ مَنْ هَذَا فَقَالُوا هَذَا ابن رَسُولِ اللهِ یَظْهَرُ لِلنَّاسِ فِی کُلِّ سَنَة یَوْماً لِخَوَاصِّهِ یُحَدِّثُهُمْ فَقُلْتُ سَیِّدِی مُسْتَرْشِداً أَتَاکَ فَأَرْشِدْنِی فَنَاوَلَنِی حَصَاة وَ کَشَفْتُ یَدِی عَنْهَا فَإِذَا بِسَبِیکَة ذَهَبٍ فَذَهَبْتُ فَإِذَا أَنَا بِهِ ع قَدْ لَحِقَنِی فَقَالَ لِی ثَبَتَتْ عَلَیْکَ الحُجَّة فَظَهَرَ لَکَ الحَقُّ وَ ذَهَبَ عَنْکَ الْعَمَی أَ تَعْرِفُنِی فَقُلْتُ لَا فَقَالَ أَنَا المَهْدِی وَ أَنَا قَائِمُ الزَّمَانِ أَنَا الَّذِی أَمْلَؤُهَا عَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّة وَ لَا تَبْقَی النَّاسُ فِی فَتْرَة وَ هَذِهِ أَمَانَة فَحَدِّثْ بِهَا إِخْوَانَکَ مِنْ أَهْلِ الحَق؛ کمال الدین، ص۴۴۴.
(144) کمال الدین، ج٢، ص۴٧٠. با اندکی تصرف
(145) بحارالانوار، ج۵٢، ص١۵١.
(146) عرفان حج، ص٣٧. با اندکی تصرف
(147) کمال الدین و تمام النعمه، مقدمه کتاب.
(148) بحارالانوار، ج۵٢، ص١۵٨.
(149) إِنَّ الخَضِرَ شَرِبَ مِنْ مَاءِ الحَیَاة فَهُوَ حَی لَا یَمُوتُ حَتَّی یُنْفَخَ فِی الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَیَأْتِینَا فَیُسَلِّمُ عَلَیْنَا فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَی شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ حَیْثُ ذُکِرَ فَمَنْ ذَکَرَهُ مِنْکُمْ فَلْیُسَلِّمْ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَحْضُرُ المَواسِمَ فَیَقْضِی جَمِیعَ المَناسِکِ وَ یَقِفُ بِعَرَفَة فَیُؤَمِّنُ عَلَی دُعَاءِ المُؤْمِنِینَ وَ سَیُؤْنِسُ اللهُ بِهِ وَحْشَة قَائِمِنَا ع فِی غَیْبَتِهِ وَ یَصِلُ بِهِ وَحْدَتَه ُ؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص١۵٢.
(150) أَیُّهَا النَّاسُ مَا بَعَثَ اللهُ نَبِیّاً إِلَّا وَ قَدْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجَّالَ وَ إِنَّ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ أَخَّرَهُ إِلَی یَوْمِکُمْ هَذَا فَمَهْمَا تَشَابَهَ عَلَیْکُمْ مِنْ أَمْرِهِ فَإِنَّ رَبَّکُمْ لَیْسَ بِأَعْوَرَ إِنَّهُ یَخْرُجُ عَلَی حِمَارٍ عَرْضُ مَا بَیْنَ أُذُنَیْهِ مِیلٌ یَخْرُجُ وَ مَعَهُ جَنَّة وَ نَارٌ وَ جَبَلٌ مِنْ خُبْزٍ وَ نَهَرٌ مِنْ مَاءٍ أَکْثَرُ أَتْبَاعِهِ الْیَهُودُ وَ النِّسَاءُ وَ الْأَعْرَابُ یَدْخُلُ آفَاقَ الْأَرْضِ کُلِّهَا إِلَّا مَکَّة وَ لَابَتَیْهَا وَ المَدِینَة وَ لَابَتَیهَ؛ الخرائج و الجرائح، ج٣، ص١١۴٣.
(151) بحارالانوار، ج۵١، ص٢۶۵.
(152) فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَة وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا وَ أَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیَة بَقِیَّتُ اللهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّة اللهِ فِی أَرْضِهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْکُمْ فَلَا یُسَلِّمُ عَلَیْهِ مُسَلِّمٌ إِلَّا قَالَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا بَقِیَّة اللهِ فِی أَرْضِهِ فَإِذَا اجْتَمَعَ إِلَیْهِ الْعِقْدُ وَ هُوَ عَشَرَة آلَافِ رَجُلٍ خَرَجَ فَلَا یَبْقَی فِی الْأَرْضِ مَعْبُودٌ دُونَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ؛ کمال الدین، ج١، ص٣٣١.
(153) قَالَ المُفَضَّلُ یَا سَیِّدِی فَمِنْ أَیْنَ یَظْهَرُ وَ کَیْفَ یَظْهَرُ یَا مُفَضَّلُ یَظْهَرُ وَحْدَهُ وَ یَأْتِی الْبَیْتَ وَحْدَهُ... وَ یَقِفُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ فَیَصْرُخُ صَرْخَة فَیَقُولُ یَا مَعَاشِرَ نُقَبَائِی وَ أَهْلَ خَاصَّتِی وَ مَنْ ذَخَرَهُمُ اللَهُ لِنُصْرَتِی قَبْلَ ظُهُورِی عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ ائْتُونِی طَائِعِینَ فَتَرِدُ صَیْحَتُهُ ع عَلَیْهِمْ وَ هُمْ عَلَی مَحَارِیبِهِمْ وَ عَلَی فُرُشِهِمْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا فَیَسْمَعُونَهُ فِی صَیْحَة وَاحِدَة فِی أُذُنِ کُلِّ رَجُلٍ فَیَجِیئُونَ نَحْوَهَا وَ لَا یَمْضِی لَهُمْ إِلَّا کَلَمْحَة بَصَرٍ حَتَّی یَکُونَ کُلُّهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ ع بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَام؛ مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحارالانوار، علی دوانی، ص١١۵٣.
(154) سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج١٢، ص٣٩١؛ الاصابه، ابن حجر، ج٢، ص۴٣٨؛ الصراع بین الاسلام والوثنیه، عبد الله علی القصیمی، ج١، ص٣٧۴.
(155) انساب، سمعانی، ج٣، ص٢٠٢؛ معجم البلدان، حموی، ج٣، ص١٧٣؛ الاعلام، زرکلی، ج۶، ص٨٠؛ البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج٩، ص۴٩؛ تفسیر، ابن کثیر، ج٢، ص٣۴؛ تاریخ، ابن اثیر، ج١، ص ١٨٩.
(156) الغدیر، عبدالحسین امینی، ج٢، ص١٩٨.
(157) همان، ج٣، ص٣٠٨.
(158) مجموعة الرسائل، لطف الله صافی، ج٢، ص۴٠۵. با اندکی تصرف
(159) الخرائج و الجرائح، ج٢، ص٩٣٧.
(160) الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر عج، ابن طاووس، ص ۵۶.
(161) الملاحم و الفتن فی ظهور الغائب المنتظر عج، ص۶۵.
(162) کنزالعمال، ج١۴، ص۵٩٠.
(163) العین، خلیل بن احمد، ج۴، ص٣٧.
(164) کمال الدین، ج٢، ص٣٨٣.
(165) الملاحم و الفتن، ص۵٢.
(166) الملاحم و الفتن، ص٢٠٣.
(167) ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ مَکَّة حَتَّی یَکُونَ فِی مِثْلِ الحَلْقَة قُلْتُ وَ مَا الحَلْقَة قَالَ عَشَرَة آلَافِ رَجُلٍ جَبْرَئِیلُ عَنْ یَمِینِهِ وَ مِیکَائِیلُ عَنْ شِمَالِهِ ثُمَّ یَهُزُّ الرَّایَة الجَلِیَّة وَ یَنْشُرُهَا وَ هِی رَایَة رَسُولِ اللهِ ص السَّحَابَة وَ دِرْعُ رَسُولِ اللهِ ص السَّابِغَة وَ یَتَقَلَّدُ بِسَیْفِ رَسُولِ اللهِ ص ذِی الْفَقَار؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص٣٠٧.
(168) الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج٢، ص۴٧٠.
(169) إِنَّ مِنَّا إِمَاماً مُظَفَّراً مُسْتَتِراً فَإِذَا أَرَادَ اللَهُ عَزَّ ذِکْرُهُ إِظْهَارَ أَمْرِهِ نَکَتَ فِی قَلْبِهِ نُکْتَة فَظَهَرَ فَقَامَ بِأَمْرِ اللهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی؛ کافی، ج١، ص٣٩٣.
(170) سَیِّدُنَا الْقَائِمُ عج مُسْنِدٌ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَة وَ یَقُولُ یَا مَعْشَرَ الخَلَائِقِ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی آدَمَ وَ شَیْثٍ فَهَا أَنَا ذَا آدَمُ وَ شَیْثٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی نُوحٍ وَ وَلَدِهِ سَامٍ فَهَا أَنَا ذَا نُوحٌ وَ سَامٌ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِیلَ فَهَا أَنَا ذَا إِبْرَاهِیمُ وَ إِسْمَاعِیلُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُوسَی وَ یُوشَعَ فَهَا أَنَا ذَا مُوسَی وَ یُوشَعُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی عِیسَی وَ شَمْعُونَ فَهَا أَنَا ذَا عِیسَی وَ شَمْعُونُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُحَمَّدٍ وَ أَمِیرِالمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌ ص وَ أَمِیرُالمُؤْمِنِینَ ع أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الحَسَنِ وَ الحُسَیْنِ (علیهما السلام) فَهَا أَنَا ذَا الحَسَنُ وَ الحُسَیْنُ أَلَا وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الْأَئِمَّة مِنْ وُلْدِ الحُسَیْنِ ع فَهَا أَنَا ذَا الْأَئِمَّة: أَجِیبُوا إِلَی مَسْأَلَتِی فَإِنِّی أُنَبِّئُکُمْ بِمَا نُبِّئْتُمْ بِهِ وَ مَا لَمْ تُنَبَّئُوا بِه؛ بحارالانوار، ج۵٣، ص٩.
(171) فَإِذَا خَرَجَ أَسْنَدَ ظَهْرَهُ إِلَی الْکَعْبَة وَ اجْتَمَعَ إِلَیْهِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا فَأَوَّلُ مَا یَنْطِقُ بِهِ هَذِهِ الْآیَة بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ثُمَّ یَقُولُ أَنَا بَقِیَّة اللهِ وَ خَلِیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیْکُم؛ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۴۶۴.
(172) أَنَّ الرُّکْنَ یَمِینُ اللهِ تَعَالَی فِی الْأَرْضِ وَ لَیَبْعَثَنَّهُ اللَهُ یَوْمَ الْقِیَامَة وَ لَهُ لِسَانٌ وَ شَفَتَانِ وَ عَیْنَانِ وَ لَیُنْطِقَنَّهُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَة بِلِسَانٍ طَلْقٍ ذَلْقٍ یَشْهَدُ لِمَنِ اسْتَلَمَهُ بِحَقِّ اسْتِلَامِهِ الْیَوْمَ بَیْعَة لِمَنْ لَمْ یُدْرِکْ بَیْعَة رَسُولِ اللهِ ص؛ علل الشرایع، ج٢، ص۴٢٧.
(173) لِمَ یُسْتَلَمُ الحَجَرُ قَالَ لِأَنَّ مَوَاثِیقَ الخَلَائِقِ فِیهِ وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ لِأَنَّ اللَهَ تَعَالَی لَمَّا أَخَذَ مَوَاثِیقَ الْعِبَادِ أَمَرَ الحَجَرَ فَالْتَقَمَهَا فَهُوَ یَشْهَدُ لِمَنْ وَافَاهُ بِالمُوَافَاة؛ علل الشرایع، ج٢، ص۴٢٣.
(174) رُوِی عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ ع قَالَ: لمّا قُتِلَ الحُسَیْنُ بن علی ع أَرْسَلَ مُحَمَّدُ بن الحَنَفِیَّة إِلَی عَلِی بن الحُسَیْنِ ع فَخَلَا بِهِ ثُمَّ قَالَ یَا ابن أَخِی قَدْ عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللهِ کَانَ جَعَلَ الْوَصِیَّة وَ الْإِمَامَة مِنْ بَعْدِهِ لِعَلِی بن أَبِی طَالِبٍ ع ثُمَّ إِلَی الحَسَنِ ثُمَّ إِلَی الحُسَیْنِ وَ قَدْ قُتِلَ أَبُوکَ رَضِی اللهُ عَنْهُ وَ صَلَّی عَلَیْهِ وَ لَمْ یُوصِ وَ أَنَا عَمُّکَ وَ صِنْوُ أَبِیکَ وَ أَنَا فِی سِنِّی وَ قِدْمَتِی أَحَقُّ بِهَا مِنْکَ فِی حَدَاثَتِکَ فَلَا تُنَازِعْنِی الْوَصِیَّة وَ الْإِمَامَة وَلَا تُخَالِفْنِی قَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع اتَّقِ اللَهَ وَ لَا تَدَّعِ مَا لَیْسَ لَکَ بِحَقٍّ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ یَا عَمِّ إِنَّ أَبِی ع أَوْصَی إِلَی قَبْلَ أَنْ یَتَوَجَّهَ إِلَی الْعِرَاقِ وَ عَهِدَ إِلَی فِی ذَلِکَ قَبْلَ أَنْ یُسْتَشْهَدَ بِسَاعَة وَ هَذَا سِلَاحُ رَسُولِ اللَهِ ص عِنْدِی فَلَا تَعَرَّضْ لِهَذَا فَإِنِّی أَخَافُ عَلَیْکَ بِنَقْصِ الْعُمُرِ وَ تَشَتُّتِ الحَالِ وَ إِنَّ اللَهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَبَی إِلَّا أَنْ یَجْعَلَ الْوَصِیَّة وَ الْإِمَامَة فِی عَقِبِ الحُسَیْنِ فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ فَانْطَلِقْ بِنَا إِلَی الحَجَرِ الْأَسْوَدِ حَتَّی نَحْتَکِمَ إِلَیْهِ وَ نَسْأَلَهُ عَنْ ذَلِکَ قَالَ الْبَاقِرُ ع وَ کَانَ الْکَلَامُ بَیْنَهُمَا وَ هُمَا یَوْمَئِذٍ بِمَکَّة فَانْطَلَقَا حَتَّی أَتَیَا الحَجَرَالْأَسْوَدَ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع لِمُحَمَّدٍ ابْتَدِئْ فَابْتَهِلْ إِلَی اللَهِ وَ اسْأَلْهُ أَنْ یُنْطِقَ لَکَ الْحَجَرَ ثُمَّ سَلْهُ فَابْتَهَلَ مُحَمَّدٌ فِی الدُّعَاءِ وَ سَأَلَ اللَهَ ثُمَّ دَعَا الْحَجَرَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع أَمَا إِنَّکَ یَا عَمِّ لَوْ کُنْتَ وَصِیّاً وَ إِمَاماً لَأَجَابَکَ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ فَادْعُ أَنْتَ یَا ابن أَخِی فَدَعَا اللَهَ عَلِیُّ بْنُ الحُسَیْنِ ع بِمَا أَرَادَ ثُمَّ قَالَ أَسْأَلُکَ بِالَّذِی جَعَلَ فِیکَ مِیثَاقَ الْأَنْبِیَاءِ وَ مِیثَاقَ الْأَوْصِیَاءِ وَ مِیثَاقَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ لمّا أَخْبَرْتَنَا بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ مَنِ الْوَصِی وَ الْإِمَامُ بَعْدَ الحُسَیْنِ بن عَلِی فَتَحَرَّکَ الحَجَرُ حَتَّی کَادَ أَنْ یَزُولَ عَنْ مَوْضِعِهِ ثُمَّ أَنْطَقَهُ اللَهُ بِلِسانٍ عَرَبِی مُبِینٍ فَقَالَ اللهمَّ إِنَّ الْوَصِیَّة وَ الْإِمَامَة بَعْدَ الحُسَیْنِ بن عَلِی بن أَبِی طَالِبٍ إِلَی عَلِی بْنِ الحُسَیْنِ بْنِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ ابن فَاطِمَة بِنْتِ رَسُولِ اللهِ ص فَانْصَرَفَ مُحَمَّدٌ وَ هُوَ یَتَوَلَّی عَلِی بن الحُسَیْنِ ع؛ الاحتجاج، ج٢، ص١۴٢.
(175) عَنْ بُکَیْرِ بن أَعْیَنَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عبد الله ع لِأَی عِلَّة وَضَعَ اللهُ الحَجَرَ فِی الرُّکْنِ الَّذِی هُوَ فِیهِ وَ لَمْ یُوضَعْ فِی غَیْرِهِ قَالَ فَقَالَ وَضَعَ الحَجَرَ الْأَسْوَدَ وَ هِی جَوْهَرَة أُخْرِجَتْ مِنَ الجَنَّة إِلَی آدَمَ ع فَوُضِعَتْ فِی ذَلِکَ الرُّکْنِ لِعِلَّة الْمِیثَاقِ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ لَمَّا أَخَذَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ حِینَ أَخَذَ اللَهُ عَلَیْهِمُ الْمِیثَاقَ فِی ذَلِکَ المَکَانِ وَ فِی ذَلِکَ المَکَانِ تَرَاءَی لهُمْ وَ مِنْ ذَلِکَ المَکَانِ یَهْبِطُ الطَّیْرُ عَلَی الْقَائِمِ عج فَأَوَّلُ مَنْ یُبَایِعُهُ ذَلِکَ الطَّائِرُ وَ هُوَ وَ اللهِ جَبْرَئِیلُ ع وَ إِلَی ذَلِکَ المَقَامِ یُسْنِدُ الْقَائِمُ ظَهْرَهُ وَ هُوَ الْحُجَّة وَ الدَّلِیلُ عَلَی الْقَائِمِ؛ کافی، ج۴، ص١٨۵.
(176) الإنصاف فی النص علی الأئمة (علیهم السلام)، هاشم بحرانی، ص۵٣٣.
(177) أَمَّا قَوْلُکُمْ إِنِّی کُنْتُ وَصِیّاً فَضَیَّعْتُ الْوَصِیَّة فَأَنْتُمْ کَفَرْتُمْ وَ قَدِمْتُمْ عَلَی وَ أَزَلْتُمُ الْأَمْرَ عَنِّی وَ لَیْسَ عَلَی الْأَوْصِیَاءِ الدُّعَاءُ إِلَی أَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا یَبْعَثُ اللهُ الْأَنْبِیَاءَ ص فَیَدْعُونَ إِلَی أَنْفُسِهِمْ وَ أَمَّا الْوَصِی فَمَدْلُولٌ عَلَیْهِ مُسْتَغْنٍ عَنِ الدُّعَاءِ إِلَی نَفْسِهِ وَ ذَلِکَ لِمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ لَقَدْ قَالَ اللَهُ جَلَّ ذِکْرُهُ وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبِیلاً فَلَوْ تَرَکَ النَّاسُ الحَجَّ لَمْ یَکُنِ الْبَیْتُ لِیَکْفُرَ بِتَرْکِهِمْ إِیَّاهُ وَ لَکِنْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِتَرْکِهِمْ لِأَنَّ اللَهَ تَعَالَی قَدْ نَصَبَهُ لَهُمْ عَلَما؛ الاحتجاج علی أهل اللجاج، ج١، ص ١٨٩.
(178) فَیَجْمَعُ اللهُ لَهُ أَصْحَابَهُ ثَلَاثَمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا فَیَجْمَعُهُمُ اللهُ عَلَی غَیْرِ مِیعَادٍ قَزَعٌ کَقَزَعِ الخَرِیفِ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآیَة أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً بقره: ١۴٨ فَیُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ وَ مَعَهُ عَهْدُ رَسُولِ اللهِ ص؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص٣٠۶.
(179) وَ اللهِ ثَلَاثُ مِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ رَجُلًا فِیهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَة یَجْتَمِعُونَ بِمَکَّة عَلَی غَیْرِ مِیعَادٍ قَزَعاً کَقَزَعِ الخَرِیفِ... ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ مَکَّة هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ یُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ...؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص٢٩١.
(180) أَصْحَابُ الْقَائِمِ ثَلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ رَجُلًا أَوْلَادُ الْعَجَمِ بَعْضُهُمْ یُحْمَلُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً یُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ نَسَبِهِ وَ حِلْیَتِهِ وَ بَعْضُهُمْ نَائِمٌ عَلَی فِرَاشِهِ فَیُوَافِیهِ فِی مَکَّة عَلَی غَیْرِ مِیعَاد؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص٣١۵.
(181) لا یخرج إلا فی وتر من السنین سنة إحدی أو ثلاث أو خمس أو سبع أو تسع وعنه قال: ینادی باسم القائم فی لیلة ثلاث وعشرین من رمضان ویقوم فی یوم عاشوراء وکأنی به فی العاشر من المحرم قائما بین الرکن والمقام وشخص ینادی علی یده البیعة فیسیر إلیه أنصاره من أطراف الأرض تطوی لهم طیا حتّی یبایعوه فیملأ الله الأرض به عدلا ثم یسیر من مکة حتّی یأتی الکوفة فیفرق الجنود منها إلی الأمصار؛ بعض ما ورد فی حرکة الظهور المقدس، مرکز المصطفی، ج١٣، ص٣۴٩.
(182) الخرائج و الجرایح، ج٢، ص٩٢۶.
(183) إِذَا أُذِنَ الْإِمَامُ دَعَا اللَهَ بِاسْمِهِ الْعِبْرَانِی فَأُتِیحَتْ لَهُ صَحَابَتُهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ ثَلَاثَة عَشَرَ قَزَعٌ کَقَزَعِ الْخَرِیفِ فَهُمْ أَصْحَابُ الْأَلْوِیَة مِنْهُمْ مَنْ یُفْقَدُ مِنْ فِرَاشِهِ لَیْلاً فَیُصْبِحُ بِمَکَّة وَ مِنْهُمْ مَنْ یُرَی یَسِیرُ فِی السَّحَابِ نَهَاراً یُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَ اسْمِ أَبِیهِ وَ حِلْیَتِهِ وَ نَسَبِه؛ غیبت، نعمانی، ص٣١٣.
(184) بحارالانوار، ج۵٢، ص ٢٩١.
(185) وَ اللهِ ثَلَاثُ مِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ رَجُلًا فِیهِمْ خَمْسُونَ امْرَأَة یَجْتَمِعُونَ بِمَکَّة عَلَی غَیْرِ مِیعَادٍ قَزَعاً کَقَزَعِ الخَرِیفِ یَتْبَعُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً وَ هِی الْآیَة الَّتِی قَالَ اللَهُ: ایْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللهُ جَمِیعاً إِنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ فَیَقُولُ رَجُلٌ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص وَ هِی الْقَرْیَة الظَّالِمَة أَهْلُهَا ثُمَّ یَخْرُجُ مِنْ مَکَّة هُوَ وَ مَنْ مَعَهُ الثَّلَاثُمِائَة وَ بِضْعَة عَشَرَ یُبَایِعُونَهُ بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ مَعَهُ عَهْدُ نَبِی اللهِ ص وَ رَایَتُهُ وَ سِلَاحُهُ وَ وَزِیرُهُ مَعَهُ فَیُنَادِی الْمُنَادِی بِمَکَّة بِاسْمِه؛ بحارالانوار، ج۵٢، ص٢٩۴.
(186) یُنَادَی بِاسْمِ الْقَائِمِ ع فِی لَیْلَة ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ وَ یَقُومُ فِی یَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الحُسَیْنُ بن علی ع لَکَأَنِّی بِهِ فِی یَوْمِ السَّبْتِ الْعَاشِرِ مِنَ المُحَرَّمِ قَائِماً بَیْنَ الرُّکْنِ وَ المَقَامِ جَبْرَئِیلُ ع عَنْ یَدِهِ الْیُمْنَی یُنَادِی الْبَیْعَة لِله فَتَصِیرُ إِلَیْهِ شِیعَتُهُ مِنْ أَطْرَافِ الْأَرْضِ تُطْوَی لهُمْ طَیّاً حَتَّی یُبَایِعُوهُ فَیَمْلَأُ اللهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلاً کَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً؛ الارشاد، مفید، ج٢، ص٣٩٧.
(187) معجم احادیث الامام المهدی، ج١، ص۴۵۵.
(188) معجم احادیث الامام المهدی، ج٣، ص٩۵.