در هوای او
مباحثی پیرامون عشق و محبت به امام زمان (علیه السلام)
حسن محمودی
ناشر: قم: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عجل الله فرجه)
نوبت چاپ: اول/ تابستان 92
بسم الله الرحمن الرحیم
ما را برای عشق آفریده اند
فهرست مطالب
قدردانی و تشکر
مقدمه
فصل اول: کیمیا
شما می توانید عاشق شوید
لذت زندگی در عشق
جریان عشق در عالم
عشق؛ هدف خلقت
انتخاب معشوق
فصل دوم: چرا عشق او
کمال او
راه عشق خدا
دعوت عشق
دعوت عشّاق
اساس عشق
همت بالا
خواست او
توشه ی بزرگان
جمال او
همنشینی با او
خطر بی عشقی
فصل سوم: آثار عشق او
شبیه او
الگویم او
همنشینی با او
آرامش دل
محبوب خدا
رسیدگی به عاشق
محبوب همه
محو تیرگی
حضور محبوب
مرگ زیبا
در امن و آسایش ابدی
سود دنیا و آخرت
فصل چهارم: سنگ راه
اهداف بزرگ، موانع بزرگ
خودشیفتگی
راه علاج
دنیا دوستی
از کجا بدانیم حب دنیا داریم؟
راه عملی برای خروج حب دنیا
عشق های مجازی
فرار از آفات عشق مجازی
فصل پنجم: برای او
به اخلاص بیا
تا یار که را خواهد
او مشتاق ماست
فصل ششم: راه کارهای عاشقی
عقل عشق آفرین
خانه ی عشق مصفا باد
ادای عاشقی
صبر
در فضای نور
ران ملخی به ملک سلیمان
حقّ عشق
زیارت معشوق
هم کلام او
نگاه معشوق
طلب از یار
منسوبان را دریاب
سوخت عاشق
عرض ارادت
دوری از ناجنس
صداقت
در گروه عشق درآ
مؤمن کیست؟
فصل هفتم: نشانه های عاشقی
نشانه ها
اول: یاد دوست
دوم: انتخاب راه عشق
سوم: خروج محبت غیر او
چهارم: ترویج نام و یاد او
پنجم: اشک عاشق
ششم: خواست او
هفتم: گوش به فرمان
مهر خوبان
حرف آخر
با قدردانی و تشکر از همکارانی که در تولید این اثر نقش داشته اند:
اعضای محترم شورای کتاب حجج اسلام مجتبی کلباسی، محمدصابر جعفری، مهدی یوسفیان، محمدرضا فؤادیان و آقایان احمد مسعودیان (مدیر داخلی)، عبد الله شریفی (مدیر فروش)، مرتضی دانش طلب (مدیر مالی)، عباس فریدی (طراح جلد و صفحه آرا) و کلیه کسانی که ما را یاری نمودند.
مدیر مسئول انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود - حسین احمدی
مقدمه
درد عشقی کشیده ام که مپرس - زهر هجری چشیده ام که مپرس
گشته ام در جهان و آخر کار - دلبری برگزیده ام که مپرس
آنچنان در هوای خاک درش - می رود آب دیده ام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق - به مقامی رسیده ام که مپرس
قامت ببند رعنای من! قامت ببند ای قیامت قامت من! ای همه ایمان، همه عشق، همه خوبی.
ای خوش ترین بهانه ی ماندن!
ای آرامش و سکون من!
این صفحات با نام شما رنگ عشق برخود گرفته است، ای عاشق خدا! جرعه ای عشق مرحمت کن تا محبت ما، در راه شما به مودّت تبدیل شده و تمام وجودمان را وقف نام و راه شما نمائیم. ما را در این توفیق بزرگ بی بهره مگذار و تنها رهایمان مکن که دنیایی پرآشوب ما را احاطه کرده است.
از پا فتادگانیم بگذر ز ما و مگذار - ما را در این بیابان ای میر شهسواران
آنچه سروده ایم همه نقص است و آنچه نگاشته ایم همه کاستی، و آنچه امیدواریم همه کرم است و مهربانی.
به فضلت بپذیر و به کرمت به حُسن بنگر که نگاه شما هدیه ای است از بهشت، ای آرزوی همه عاشقان!
بی بهر گی از عشقت، وادارم کرد تا صفحاتی را به عشق، مزیّن کنم تا حداقل خطّم را با عشّاق درگاهت همراه نموده، نامم را به دربانی کارخانه عشّاق ثبت نمایم، شاید که معجزه ای شد تا من بی سر و پا هم، جرعه ای از آن را نوشیدم.
ای عزیز دل همه!
آتش و شور عشق را در نهان ما روشن ساز و ما را شبیه یعقوب کن در فراق یوسف (علیه السلام)، که یوسف خود نیز شیفته شما بود و در حسرت دیدارتان.
و ای خدای مهربان، ای خدایی که یوسف (علیه السلام) را به یعقوب (علیه السلام) برگرداندی،
مگذار بی یاد و روی او زندگی سپری شود
و بی عشق و محبتش قدمی برداریم.
آمین
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست - گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش - کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست(1)
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد * * * اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
شما می توانید عاشق شوید:
کت و شلوار اتوکشیده و سفید، پیراهن چهارخانه با رنگ های کرمی و طوسی، کفش قیصری، موهای ژل زده و شانه کشیده.
آنقدر با احتیاط قدم بر می داشت تا خدای نکرده، تیپش به هم نخورد.
او عاشق تیپ و لباسش بود؛ واقعاً عاشق. خیلی از چیزها را فدای تیپش می کرد و اگر رفیقی ایراد به کارش می گرفت دور رفاقت با او را خط می کشید. بدترین روز زندگی او روزی بود که ماشینی با سرعت از روی گودال کوچک آب گذشت و تمام ریخت و روی او را گِلی کرد. نفسش بند آمده بود؛ به خودش اجازه نمی داد حرف رکیکی به راننده بزند، اما اگر چیزی هم نمی گفت ممکن بود دچار مشکل شود؛ به همین خاطر فریاد بلندی کشید و از خدا خواست که یک روزی همین مشکل سر او هم بیاید. برای او بزرگترین مشکل دنیا همین بود. ایام به همین منوال گذشت. جوان عاشق مد و لباس، در یک مهمانی فامیلی چشمش به نوه ی عمه اش افتاد و دل از دست داد.
بعد از چند روز به خواستگاری رفتند. در مراسم خواستگاری داماد از معشوقه ی خود نیز کلامی به میان آورد که من عاشق مد و لباس هایم هستم. عروس خانم هم قبول کرد و آن دو با هم محرم شدند و جوان هر روز علاقه اش به نوه ی عمه، همان نامزدش را می گویم، بیشتر می شد.
روزی برای تفریح، سوار بر ماشین به سمت شهری رهسپار شدند. داماد عاشق، کت سفیدش را به گیره ای آویزان کرد و خیلی آرام روی صندلی نشست تا پیراهنش چروک نشود. بعد هم نگاهی همراه با لبخند به عروس خانم انداخت، احساس کرد خیلی دوستش دارد، خیلی زیاد. ماشین را روشن کرد و با نگاه دیگر، بسم الله را گفت و ماشین را راه انداخت. دو سه ساعتی بود راه افتاده بودند و او همچنان در فکر شریک زندگی اش که کنار او نشسته بود آینده را می نوشت و بیشتر از آنکه نگاهش به جاده باشد به همسرش توجه داشت. همه تن چشم شده بود و خیره به او که ناگهان ماشین از جاده منحرف شد. خودش را به زحمت از ماشین بیرون کشید. کت سفیدش را دید که روی خاک افتاده و پیراهنش که پاره شده بود. خیلی ناراحت شد.
اما تا خون تازه را روی سر نامزدش دید فریاد کشید. به سمت او دوید. دنبال پارچه ای می گشت تا سر او را ببندد. خیلی سریع به سمت کت سفید رفت، آن را پاره کرد و قسمتی از پارچه اش را به سر همسرش بست و در حالی که پیراهنش از خون همسرش قرمز شده بود او را در آغوش خود دید.
دیگر به فکر لباس یا ژل موهایش نبود. او با تمام وجود عشقش را در بغل گرفته بود و می خواست تمام عشق های زندگی اش را فدای همسرش که عشق برتر او شده بود، کند. لباس ها، خط اتوها، دیگر برایش ارزشی نداشتند. او با تمام وجود به عشق بالاتری دل داده بود.... و از اینکه عشق های دیگر را فدای عشق برتر می کرد احساس خوبی داشت.
شما چی؟
فکر می کنید عشقی باشد که عشق های دیگرمان را خیلی راحت در راهش فدا کنیم و برتری آن عشق را با تمام وجود، حس کرده و در راه رسیدن به او، سر از پا نشناسیم.
آیا دیر نیست که در اواخر عمر ببینیم که تمام چیزهایی که به دنبالش بوده ایم عطش وجود ما را فروکش نکرده و چیزی جز سراب نبوده است؛ تمام آنچه ما عاشقش شده بودیم.
رفیقی داشتم خیلی اهل شوخی بود، روزی تا مرا دید گفت:
ماری را می بینند که خیلی ناراحت و پکر در گوشه ای نشسته است؛ از او می پرسند: چه شده است؟ تا حالا تو را این قدر ناراحت ندیده بودیم. مار سرجنباند و گفت: شما هم اگر مثل من سه سال عاشق ماری بودید و بعد از سه سال می فهمیدید که او شلنگ بوده، پکر و ناراحت می شدید. سه سال عاشق هیچ و پوچ.
هر چند حرفی در قالب شوخی بود؛ ولی حکایت خیلی ها همین است؛ چند سال عاشقانه زحمت می کشند تا به جایی یا کسی برسند؛ اما وقتی به مقصد می رسند می یابند که هنوز هم گمشده ای دارند و سیراب نگشته اند. سراب را به اشتباه آب می پنداشتند و هنوز تشنه اند. از تلاش های بیهوده ی چند ساله فقط افسوس و حسرت نصیبشان شد و افسرده و بی حال گوشه ای خزیده اند که دیگر رمق حرکت ندارند.
اما اگر مسیر حرکت، درست انتخاب شد و هدف چیزی غیر از سراب گشت و عشقی به قلب آمد که دیگر نشود آن را فدای چیز دیگری کرد که او برترین عشق است و همه ی عشق ها باید فدای او شوند؛ در این حالت، احساس زنده بودن، تمام هستی عاشق را فرا گرفته، غرق یاد معشوق، زندگی را ادامه می دهد.
افسوس که ما عاشق مس ها شده ایم. تمام تلاشمان را در طبق اخلاص گذاشته تا به آن برسیم، وقتی دستمان به مس رسید، طلا را دیده، دلمان به سمتش پر می کشد. بی توجه مس را رها نموده، دستمان را به سمت طلا دراز می کنیم؛ اما دست ما کوتاه و خرما بر نخیل.
حرکتی از نو باید تا با اقدامی عاشقانه در این مسیر قدم برداشته جویای طلای ناب شویم.
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
لذت زندگی در عشق:
هیچ چیز به اندازه ی عشق به زندگی معنا نمی دهد، خوشی زندگی با عشق تفسیر می شود.
این فصل را با من بخوان
باقی فسانه است
این فصل را بسیار خوانده ام
عاشقانه است(2).
گِل ما را با عشق سرشته اند؛ در مسیری غیر از عشق، قدم بزنیم، ساختارمان عیب پیدا می کند. نا امیدی و رکود وجودمان را احاطه کرده، نشاط و سرزندگی را از دست خواهیم داد.
ما قابلیت عاشق شدن را داریم، حیف است این استعداد هدر رود.
هنوز از دل خشکیده ی بیابان ها
صدای العطش عشق می رسد به گوش
عشق در وادی محبت، آخرین مرحله است؛ شعله ای که در دل آدمی افروخته می شود و بر اثر آن، آنچه جز معشوق است سوخته و لباس نیستی برتن می کند تا بودش را نمایان تر کند و هستی اش بیشتر شود.
این واژه از «عشقه» گرفته شده است؛ عشقه نام گیاهی است که بر تنه درخت یا گیاه دیگر می پیچد، آب آن را می خورد، رنگ آن را زرد می کند و در نهایت آن را خشک کرده، خود باطراوت می ماند. خشک شدن همان فانی شدن و نیست شدن خواسته های عاشق است که عشق آتشی است در دل عاشق که همه چیز او را می سوزاند؛ براین اساس، باید بدون هیچ ترس و طمعی، پیوسته در پی تحصیل خشنودی معشوق باشد(3).
پرسید یکی که عاشقی چیست - گفتم که چو ما شوی، بدانی
اما اینک او به یک جا چشم دوخته و فقط یک چیز می خواهد و تمام انرژی خویش را صرف هدفی واحد کرده برای خود راهی جز رسیدن به معشوق تصور نمی کند که هرچه هست، همه اوست و هرچه می بیند، جلوه ای از اوست.
جریان عشق در عالم:
ذره ای نیست در عالم که در آن عشقی نیست
عالم با عشق خلق شده است. مسیر آفرینش بر مدار عشق قرار دارد. عشق در همه موجودات خودنمایی می کند، حتی در جمادات. این که از درک عشق در موجودات، احساس من سیراب نگشته و با زبان انکار به آن می نگرم مشکل از جایی دیگر است.
همه چیز تسبیح می گویند و تو آن تسبیح را در ظاهر نمی یابی(4).
بوعلی سینا در فصل اول رساله ی «العشق» جریان داشتن نیروی عشق در همه موجودات را مطرح ساخته و به این مسأله می پردازد که عشق ویژه آدمی زاد نیست؛ بلکه در همه موجودات ساری و جاری است(5).
آنچه در سطور ورق های بعد به قلم می آید بیانگر جریان داشتن نیروی عظیم عشق است در جماد و نبات و حیوان.
ستون عاشق مسجد النبی به دست رسول عشق و عاشقانش ساخته شد. نخلی را به عنوان ستون قرار دادند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن تکیه می زد و سرود عشق می سرائید؛ یاران رسول برآن شدند تا منبری برای مرادشان بسازند، منبر آماده شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر روی آن نشست و هنگام تراوش نور از دهان مبارک به آن ستون تکیه نزد. صدای ناله ی ستون بلند شد. حضرت از منبر پایین آمدند، ستون را در آغوش گرفتند تا صدای ناله اش قطع شد. نام ستون را حنانه گذاشتند(6). (حنانه یعنی ناله زننده)
استن حنانه از هجر رسول
ناله می زد همچو ارباب عقول
گفت پیغمبر چه خواهی ای ستون
گفت جانم از فراقت گشت خون
مسندت من بودم از من تاختی
بر سر منبر تو مسند ساختی(7)
ملا هادی سبزواری در شرح این ابیات گوید: همه متوجه اند به باب الابواب که انسان کامل است، خواه جماد، خواه نبات و خواه حیوان(8).
کوه عاشق پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار کوه اُحد عبور و با چشمان پرفروغ و نگاه پر از محبتش به آن نگاه کرد و فرمود:
«جَبَلٌ یُحِبُّنا وَ نُحِبُّه»
کوهی است که ما را دوست دارد و ما نیز آن را دوست داریم(9).
کوه ها هم لحن داودی کند
جوهر آهن به کف مومی بُوَد
باد حمّال سلیمانی شود
بحر با موسی سخن دانی شود
ماه با احمد اشارت بین شود
نار ابراهیم را نسرین شود
خاک قارون را چو ماری درکِشد
استن حنانه آید در رَشَد
سنگ بر احمد سلامی می کند
کوه یحیی را پیامی می کند(10)
عشق نباتات از جمادات که عبور کنیم باز می توانیم عشق را در مرحله ای بالاتر بیابیم. تجربه نشان داده است که نوازش گیاه در رشد و سلامت او مؤثر است.
آب، دوست داشتن را می فهمد و مولکول هایش، تحت تأثیر جمله ای عاشقانه، تغییر شکلی زیبا می دهد، همه و همه وجود عشق را در عالم فریاد می کنند.
ای موتو، دانشمند ژاپنی(11) با آزمایشات و عکس برداری مکرر از مولکول های آب به این نتیجه رسید که آب، عشق و دوست داشتن را می فهمد و مولکول هایش تحت تأثیر محبت، زیبا می شوند. ای موتو در این آزمایشات ثابت کرد که وقتی به آب، جمله «دوستت دارم» گفته شود طرز قرار گرفتن مولکول هایش منظم و زیبا می شود و با جمله ای تنفرآمیز شکل مولکول ها زشت و بی نظم می شود. او این زیبایی و زشتی را هنرمندانه به تصویر کشید تا من و تو را به جریان عشق در عالَم آگاه نماید.
عشق در حیوانات حیوانات هم، محبت صاحبان شان را درمی یابند و آن را پاسخ می دهند، مخصوصاً حیواناتی که بهترین صاحبان را دارند و محبت را بیشتر درک نموده اند.
امام سجاد (علیه السلام) شتری داشتند که با آن شتر بیست و دو مرتبه به حج مشرف شدند و در این سفرها حتی یک بار هم آن شتر را با تازیانه نزدند. یک بار هم که شتر تنبلی کرد و از جایش بلند نشد امام سجاد (علیه السلام) با مهربانی چوب دستی خود را به او نشان داد و فرمود: «می روی یا بزنم؟» که شتر شرمنده از این همه مهربانی و احساس، بلند شد و به راه خود ادامه داد. پس از شهادت امام سجاد (علیه السلام) شتر ناپدید گشت. غلامان به دنبالش رفتند و او را بر سر قبر امام و صاحبش پیدا نمودند در حالی که مشغول ضجه و ناله بود و بعد از سه روز بی تابی از دنیا رفت(12).
اشک، نشانه محبت و عشق است و ذوالجناح نام اسبی است باوفا که در زیارت ناحیه مقدسه از جانب امام زمان (علیه السلام) این گونه آمده است که:
«و اسرع فرسُک شارداً الی خیامک قاصداً محمحماً باکیاً»(13)؛
ذوالجناح اشک ریزان به سوی خیمه گاه شتافت تا خبر شهادت امام عشق را با حالاتی وصف ناشدنی ابراز دارد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مَرکبی داشت به نام «عفیر»، ساعتی که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) درگذشت آن مرکب، افسارش را پاره کرد و رفت تا به محله قبا بر سر چاهی رسید و خودش را درون چاه انداخت و همان چاه، قبرش شد(14).
تفسیر محبت در حیوانات بیش از این است که در این نوشتار بگنجد. اینک شاهدی از عشق به غیر معصوم.
آیت الله اشرفی اصفهانی، مقداری گوشت خریده وارد حیاط خانه می شود. پلاستیک گوشت را روی لبه ی حوض گذاشته به دنبال کاری به طرف دیگر حیاط می رود که ناگاه متوجه حضور گربه بر سر گوشت شده به سرعت خود را به گوشت می رساند و با عصا ضربه ای به گربه زده آن زبان بسته را به طرفی پرتاب می کند؛ اما به محض ورود به آشپزخانه از اذیت این مخلوق خدا، عذاب وجدان سراغش آمده و بسیار ناراحت می شود. به پسرش دستور می دهد که این گربه را به هر طریقی شده بگیر و بیاور پیش من. پسر پس از سعی طولانی موفق به گرفتن گربه شده و آن زبان بسته را خدمت پدر می آورد. پدر هم دست نوازش بر سر آن گربه می کشد و از او عذرخواهی می نماید و مقرر می فرماید هر روز ظهر غذایی برای او آماده کنند. گربه بدین منوال هر روز ظهر دم در ورودی خانه، غذایش را آماده می یافت و با نگاهی، تشکری روانه می کرد. حدود سه چهار ماهی گذشت، منافقین کوردل حضرت آقا را در محراب به شهادت رساندند. پسر ایشان می گوید: با غم و اندوه از دست دادن پدر وارد حیاط خانه شدیم و با کمال تعجب گربه را در حال ناله ای عجیب دیدیم. برایش غذا آوردیم نخورد و همین طور پشت سر هم ناله می زد. بعد هم از خانه ما رفت و دیگر او را ندیدیم(15).
ما سمیعیم و بصیریم و هشیم
با شما نامحرمان ما خامشیم
چون زحس بیرون نیامد آدمی
باشد از تصویر غیبی اعجمی
از آن چه گذشت یافتیم که جماد و نبات و حتی حیوان که من و تو آن را هیچ به حساب می آوریم بهره ای از عشق دارند و محبت و دوست داشتن را درک می کنند. با درنگ و تأمل در این جریان عشق و محبت، شایسته است که پرسیده شود:
«آیا حیف نیست من که ادّعای اشرف مخلوقات بودنم گوش فلک را کر کرده است از عشق بی بهره باشم؟!»
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را * * * کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
عشق؛ هدف خلقت:
خداوند خود را حکیم معرفی کرده است؛ یعنی کار بی هدف و بیهوده در کارگاه خلقتش یافت نمی شود، نه تنها در خلقت انسان که در خلقت همه موجودات هدفی نهفته است و موجودات با رسیدن به آن هدف، به کمال نهایی خود می رسند. کمال هر موجودی، رسیدن به مرتبه ی بالاتر است. مرتبه ای بالاتر از آنچه که اکنون در آن به سر می برد. جمادات، نباتات، حیوانات و انسان ها به ترتیب دارای بهره ی بیشتری از حیات هستند و نسبت به ماقبل خود در مرتبه بالاتری قرار دارند. کمال جماد به این است که در خدمت نوع بالاتر از خود درآید. خاک اگر بخواهد به کمال برسد باید فدا شود، تا گیاهی رشد و نمو پیدا کند. وقتی در گیاه فانی گشت به کمال حقیقی خود رسیده است؛ حال نوبت گیاه است که با فدا شدن به مرتبه بالاتر از خود، تبدیل شود، گیاه باید توسط حیوانی خورده شود تا به کمال حقیقی خود برسد و از مرتبه ی نباتی به مرتبه ی حیوانی برسد. به همین ترتیب اگر حیوان نیز فدای مرتبه بالاتر از خود، یعنی انسان شود به کمال راه یافته است. اصل مهم (فدای موجود برتر شدن) به همین جا ختم نمی شود؛ انسان نیز باید برای رسیدن به کمال حقیقی، موجودی برتر از خویش پیدا کند و خود را فدای او نماید تا به هدف خلقت خویش که همان رسیدن به کمال است نائل شود. در مرتبه بالاتر از انسان، کسی است که با مهربانی اش رحمت خدا، با خطاپوشی اش غفار بودن خدا و با رازداریش، ستاریت خدا را پیش چشمان ما قرار می دهد. او جانشین خدا در روی زمین است، اگر توانستی خود را فدای او نمایی به کمال رسیده ای.
هیچ کس را تا نگردد او فنا * * * نیست ره در بارگاه کبریا
چیست معراج فلک، این نیستی
عاشقان را مذهب و دین نیستی(16)
درنگی کوتاه: در عالم فقط عاشق است که فدای معشوق می شود و حاضر است از تمام وجود در راه او سرمایه گذارد. اگر راه کمال، فدایی شدن است راهی نمی ماند جز این که عاشق شویم تا بتوانیم قدمی در راه فدا شدن برداشته و آماده ی عنایت عشق شویم.
عاشق شو ارنه روزی کار جهان سرآید
ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی
حافظ، جهان خلقت را کارگاه هستی معرفی نموده که اگر عاشق نشوی و عشق را پیشه ی خویش نسازی، درسی که مقصود از آفرینش بوده است را نخوانده ای و هنوز باید در کلاس اول بمانی...
آنچه انسان را از مردگان متمایز می کند حیات است و اگر کسی عشق نداشته باشد و در مسیر نباشد از این حیات بهره ای نخواهد داشت ولو این که نفس بکشد یا راه برود، و نقطه مقابلش کسی است که عشق را به خانه ی قلبش راه دهد و تمام وجودش را فدای عشق کند و دار و ندارش را در طَبَق اخلاص، تسلیم او نماید؛ او بزرگترین سود را از این معامله نصیب خویش نموده است.
هر چه داری اگر به عشق دهی
کافرم گر جویی زیان بینی
هدف این است که تمام وجودت را وقف موجودی بالاتر از خویش کنی، فدای او شوی و او عشق تو باشد. حال اگر دار و ندارت را به عشق بدهی ضرر نخواهی کرد، چرا که برای این، خلق شده ای.
به عزم مرحله ی عشق پیش نه قدمی
که سودها کنی ار این سفر توانی کرد
و تا در این مسیر قرار نگیری لذت زندگی را نخواهی برد و این جمله ی عاشق بزرگ که جانش را فدای محبوبش نمود
«زندگی بدون عشق، مردگی است»
تفسیر همین فدا شدن است.
اگر بخواهیم از زندگی لذت ببریم و از ثانیه ثانیه اش نیرو بگیریم و در مسیری که برای آن خلق شده ایم قدم بزنیم و در کوره راه ها و بن بست ها گرفتار نشویم چاره ای جز رفتن به سمت عشق نداریم. و اگر در قرآن کریم، هدف خلقت عبادت معرفی شده است که «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»(17) این عبادت به معنای نماز نیست، بلکه منظور این است که باید تمام کارهایت در ظرف عبودیت پیشکش حضرت حق گردد که مؤمنان «فی صلواتهم دائمون» هستند. به این معنا که تمام حرکت و سکونشان کلام و سکوتشان فقط برای خداست.
علم نبود غیر علم عاشقی
مابقی تلبیس ابلیس شقی
سینه گر خالی ز معشوقی بود
سینه نبود کهنه صندوقی بود
تو به غیر از علم عشق ار دل نهی
سنگ استنجا به شیطان می دهی
لوح دل از فضله ی شیطان بشوی
ای مدرس درس عشقی هم بگوی(18)
انتخاب معشوق:
آن خدایی که گرسنگی را در وجود انسان قرار داده، غذا را نیز آفریده است، و آن که تشنگی را به جان انداخته، آب را نیز مرحمت فرموده. و او که به ما دل داده است در معرفی دلبر نیز عنایت ویژه داشته است تا ما انسان ها در انتخاب معشوق، به بیراهه نرویم و به جای آب، سراب را به خانه دل نیاوریم که جز خسران و زیان حاصلی نصیب نمی کند که معشوق های فانی همه در حکم سراب هستند. انسان اگر در انتخاب معشوق اشتباه کرد دچار خسران و زیان غیرقابل جبران می شود؛ چرا که عاشق، تمام وجود، مال و عمر خود را فدای معشوق می کند. حال اگر معشوق، پایین تر از انسان باشد او را به مرتبه حیوانیّت نزدیک می سازد و اگر، هم مرتبه انسان باشد هیچ فضیلتی ندارد تا با فدا شدن برای او بتوان به کمال رسید. پس برای فدا شدن و به کمال رسیدن اول باید معشوق برتر را پیدا کرد.
هیچ کس را نمی توان در انتخاب معشوق مجبور ساخت، اما توجه به دو نکته برای این انتخاب بزرگ ضروری جلوه می کند.
شخصی از راهی دور به مدینه آمده بود. در مسجد به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و سئوال پرسید که: یا رسول الله قیامت کی برپا می شود؟
همین که سئوال پرسید وقت نماز فرا رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نماز را اقامه فرمود و بعد پرسید: چه کسی از وقت قیامت سئوال نمود؟
بادیه نشین گفت: من بودم.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه چیزی آماده کرده ای برای قیامت؟
آن مرد گفت: به خدا قسم عمل زیادی از نماز و روزه ندارم مگر این که خدا و رسولش را دوست می دارم.
بعد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر کس با محبوبش خواهد بود(19).
و در جای دیگر فرمودند:
ای نوف کسی که ما را دوست دارد روز قیامت با ماست و اگر مردی سنگی را دوست بدارد خداوند او را با همان سنگ محشور می نماید(20).
دو نکته:
اول: با هرکس که می خواهی همراه شو فقط فکر فردای خود را نیز در سر داشته باش که آیا تا ابد می توانی با او باشی؟ تو را برای ابدیّت ساخته اند.
دوم: عاشق از خواست خود فاصله گرفته و دائماً دنبال معشوق و خواسته هایش می باشد و رفته رفته صفات و اخلاق معشوق در عاشق نهادینه شده و شکل می گیرد. به همین دلیل در انتخاب یک معشوق بااخلاق و صفات عالی باید دقت کنی که اگر دو دوست صمیمی را پس از مدتی ببینی خواهی یافت که حتی پوشش و لباس آن ها شبیه یکدیگر شده. آری، شیفته ی هر که باشی کم کم رنگ و بوی او را می گیری؛ پس مبادا با انتخاب کسی که بویی از انسانیّت نبرده است در گیرودار شهوات و خشم و غضب درآییم و از هدف دور شویم.
عاقل همیشه بهترین ها را انتخاب می کند. کسی را که در همه ی ابعاد به اوج رسیده و هیچ کم و کاستی در وجودش پیدا نمی شود. در انتخاب معشوق نیز این اصل جاری است که باید به دنبال معشوقی بود که هیچ کم و کاستی در وجودش نباشد و در یک کلام باید به دنبال عشق برتر بود که اگر عشقی غیر از عشق برتر انتخاب کنیم بازهم به هدف خلقت خود نرسیده و به بیراهه رفته ایم و این مطلب مقدمه ای است که چرایی عشق به امام زمان (علیه السلام) را مطرح نمائیم.
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
نعره زد عشق، که خونین جگری پیدا شد
حُسن لرزید، که صاحب نظری پیدا شد
کمال او:
بهترین معشوق کسی است که نه تنها در نهایت جمال و زیبایی است بلکه کمالات او نیز در اوج است. با وجود چنین معشوقی، به سراغ عشق های آنی و فانی رفتن که انسان را از صعود به قله های کمال باز می دارد، شرط عقل و انصاف نیست. عشق ورزیدن به کسی که خوبی ها و مهربانی اش بی نهایت است و لطف و دستگیری اش بی اندازه، عشقی جاودان و پرثمر است؛ پس عشق، این گوهر آفرینش را به پای کسی بریزم که شایسته اش باشد. کسی که با زیبائیش، با دستان پرمهرش، و با اخلاق و مرامش مرا شیفته خود کند.
امام عصر (علیه السلام) با خوبی های بی نهایتش و لطف و پرده پوشی اش، تو را به عشقش می خواند، او که برای کوتاهی ما مرام می گذارد و عنایت خود را هرگز از ما دریغ نمی دارد.
او که از صفات خوبی بهره دارد، اخلاقش عالی است و در رسیدگی به عاشق کوتاهی ندارد. امام عصر (علیه السلام) این ویژگی ها را دارد.
آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری:
تمام خوبی ها از خلقت آدم تا حال همه در ایشان جمع شده است. امام مهدی (علیه السلام) وارث تمام پیامبران و امامان است و صفات خوب و اخلاق های پسندیده آن بزرگواران را داراست.
ایشان در روز ظهور، تکیه بر خانه کعبه می زنند و می فرمایند:
ای مردم! هرکس می خواهد به آدم و شیث نظر کند؛ اینک من، آدم و شیث هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به نوح و سام نظر کند؛ اینک من، نوح و سام هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به ابراهیم و اسماعیل نظر کند؛ اینک من، ابراهیم و اسماعیل هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به موسی و یوشع نظر کند؛ اینک من، موسی و یوشع هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به عیسی و شمعون نظر کند؛ اینک من، عیسی و شمعون هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) نظر کند؛ اینک من، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) هستم.
ای مردم! هرکس می خواهد به حسن و حسین8 نظر کند؛ اینک من، حسن و حسین 8هستم(21).
به حسن و وفا کس به یار ما نرسد * * * تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
امام جانشین خداست، صفات خدا را داراست. اگر خدا ارحم الراحمین است، امام زمان (علیه السلام) نزدیک ترین شخص به این صفات است و از طرفی صفات ائمه (علیهم السلام) که هر صفتی در یک امام به تجلی رسیده در امام زمان (علیه السلام) جمع شده است.
مصطفی سیرت، علی فرّ، فاطمه عصمت، حسن خو
هم حسین قدرت، علی زهد و محمد علم مه رو
شاه جعفر فیض و کاظم حلم و هشتم قبله گیسو
هم تقی تقوا، نقی بخشایش و هم عسکری مو(22)
خواجه نصیرالدین طوسی در صلواتی که منسوب به ایشان است به حضرت ولی عصر (علیه السلام) سلام و صلواتی اهدا نموده که تک تک صفات معصومان در این درود بی پایان لحاظ شده است.
اللهم صل و سلِّم و زد و بارک علی صاحب الدعوه النبویه،
والصوله الحیدریه، و العصمه الفاطمیه،
و الحلم الحسنیه و الشجاعه الحسینیه،
و العباده السجادیه و المآثر(23) الباقریه،
و الاثار الجعفریه و العلوم الکاظمیه،
و الحجج الرضویه و الجود التقویه،
و النقاوه النقویه و الهیبه العسکریه و الغیبه الالهیّه(24).
راه عشق خدا:
انسان واقعاً دلش را جز به خدا نمی تواند بدهد؛ چرا که از هر کمالی، مطلقش را می طلبد و کمال مطلق فقط خداست؛ اما این محبت، محقق نمی شود مگر آن که مصداق خارجی پیدا کند وگرنه یک محبت ذهنی است و نه قلبی، ما نیاز به انسانی داریم که نمایش کامل محبوب حقیقی باشد. امام مظهر تام آن محبوب است، از مسیر محبت به انسان کامل، راه عشق به خدا گشوده می شود.
عشق به موجود کامل، عشق حقیقی است و انسان را به پیش می برد و به انتها می رساند، عاشق نه در سودای تملک است و نه در طلب ماندن، او می خواهد یک چیز برایش بماند و آن محبت به معشوق است(25).
روح پدرم شاد که می گفت به استاد
فرزند مرا هیچ میاموز به جز عشق
دعوت عشق:
و عشق را در زیباترین شکل آفرید و شعله اش را در دل برترین مخلوقاتش (انسان) فروزان کرد. اگر دقت کنی حرارتش را در وجودت حس خواهی نمود؛ هرچند کم فروغ شده باشد، اما هنوز ما را به بالا می خواند، به سمت نور که خداوند خالق عشق است و اوست دعوت گر ما زمینیان به سمت آن.
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
در شب معراج، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نور امامان معصوم (علیهم السلام) را دید که حضرت حجت (علیه السلام) همانند ستاره ای درخشان در میان آن ها بود. نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: اینان چه کسانی هستند؟
خداوند فرمود:
اینان امامان هستند و این قائم (علیه السلام) است... ای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دوست بدار که من او را دوست می دارم و هرکس که او را دوست بدارد نیز دوست می دارم(26).
در قرآن کریم که نامه سراسر عشق خالق برای بنده اش است، خداوند ما را به یاد دائمی نعمت ها و میثاقش فراخوانده است.
«اُذکُروا نِعمَهَ اللهِ علَیکُم و میثاقَه...(27)؛
نعمت خدا و میثاقش را یاد کنید.»
در روز غدیر خم که امامت مطرح شد خداوند فرمود امروز نعمت تمام شد که نعمت کامل، امام معرفی شده است.
اتممتُ عَلیکُم نعمتی(28)
امام صادق (علیه السلام) نیز فرمودند:
مراد از نعمت، ما هستیم(29).
در زیارت آل یاسین که نجوای عاشقانه ای است خطاب به امام زمان (علیه السلام) به عنوان میثاق خدا، سلام می دهیم:
السلام علیک یا میثاق الله(30).
با این بیان، میثاق و نعمت را شناختیم و دعوت خالق را نسبت به یاد همیشگی آن ها دانستیم. ناگفته پیداست که یاد همیشگی یعنی اینکه ثانیه ثانیه ی عمرت را با یادش سپری کنی و وجودت را هاله ای از یاد امام، احاطه کرده باشد و این کار تنها از عاشق، ساخته است. پس مدام به یادش باش، یعنی عشق او را مهمان خانه ی قلبت نما.
دعوت عشّاق:
رسول مهر و مهربانی که دلسوزی او نسبت به بشریت مورد تذکر رب العالمین قرار گرفته است محبت به امام زمان (علیه السلام) را بر ما واجب ساخته است. او که آگاه به علم اولین و آخرین است از آثار این محبت که چه برکاتی دارد خبر داشته و به همین دلیل آن را بر همه ی ما واجب نموده است.
پیامبر مهر و رحمت خطاب به سلمان و ابوذر و مقداد فرمودند:
مودّت و محبت اهل بیت من بر هر مرد و زن با ایمان واجب است(31).
و امام زمان (علیه السلام) از اهل بیت هستند و در زمان ما قافله سالار، ایشان می باشند.
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
علیکم بحُب آلِ نبیکم فانه حقُ الله عَلَیکُم(32).
بر شما باد محبت دودمان پیامبرتان که این حق خدا بر گردن شماست.
در زمان ما بهترین شخص از دودمان پیامبر، امام زمان (علیه السلام) می باشند.
اساس عشق:
عشق امام زمان (علیه السلام) اصل و اساس است. همه فروع و اصول، بر آن محبت استوار شده است. زیربنای دین، محبت است و اگر در زیربنا خللی وارد شود دینداری شخص به لرزه می افتد.
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
«لکل شیءٍ اَساسٌ و اَساسُ الاسلامِ حُبُنا اهلُ البَیت»(33).
و مهم تر اینکه این محبت و عشق ما را به ایمان رسانده، مقام مؤمنی را برای ما به ارمغان می آورد که این همه تعریف و تمجید از مؤمن در کتاب خدا همه در گروی محبت و عشق به حضرت صاحب الامر (علیه السلام) می باشد.
و دینداری چیزی جز محبت و عشق نیست و چه نامرام هستند کسانی که دین اسلام را به خشونت متهم می سازند که این دین سراسر رحمت و محبت است.
برید بن معاویه گوید: در حضور امام باقر (علیه السلام) بودم مردی از راه دوری آمده بود، خستگی در تمام وجودش خانه کرده بود. روزهای گرمی را پشت سرگذاشته، با پای پیاده از خراسان عازم مدینه و اینک در محضر امامش نشسته بود. پس از تحفه ها و احوال پرسی های امام، دو پای خود را که پوست انداخته بودند نشان داد و گفت:
به خدا سوگند که مرا چیزی جز محبت شما از خراسان به اینجا نکشانید.
امام باقر (علیه السلام) فرمود: به خدا قسم اگر حتی سنگی ما را دوست داشته باشد، خدا او را با ما محشور می کند. مگر دین چیزی جز محبت است(34)؟
و اینک کسی دارای حقیقت ایمان است که امام عصر (علیه السلام) را با تمام وجود دوست داشته باشد و محبت و دوستی آن حضرت را بر همه حتی فرزند و مالش مقدم بدارد.
صدای گریه از جمعیت به گوش می رسید. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به پیشواز جمعیتی رفتند که جنازه ای را حمل می کردند. آن ها جنازه را روی زمین گذاشتند. نبی مکرم روی جنازه را باز کرد و فرمود: چه کسی این مرد را می شناسد؟
علی بن ابیطالب (علیه السلام) گفت: من، ای رسول خدا. این برده ای از بنی ریاح است که هر وقت مرا می دید می گفت: «به خدا قسم تو را دوست دارم».
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: شهادت می دهم که جز مؤمن، تو را دوست نمی دارد...(35).
همت بالا:
ارزش انسان به اندازه آن چیز یا کسی است که در زندگی برای رسیدن به آن تلاش می کند.
«قدر الرجل علی قدر همته».
قدر و ارزش هر کس به اندازه همت اوست.
عاشق تمام همتش این است که به معشوق برسد، هر عاشقی قدر و ارزشش به اندازه ی معشوق است حال اگر کسی عاشق امام زمان (علیه السلام) شود قدر و ارزشش تا بی نهایت بالا می رود؛ اما عاشق دنیا ارزشش بسیار پایین می آید که تمام دنیا کالای کمی است چه برسد به قسمتی از آن.
همت بلند دار که مردان روزگار
از همت بلند به جایی رسیده اند
خواست او:
آن معشوق که عالم به تپش قلب او در تپش است و زمین، صدقه ی سر او، ما را بر روی خود تحمل می کند به این عشق و دعوت، اهتمام خاصی دارد:
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
اشتیاق و خواست او این است که ما لحظه به لحظه به محبت و عشق او نزدیک شویم.
امام زمان (علیه السلام) فرمودند: هر یک از شما باید کاری را انجام دهد که او را به محبت ما نزدیک کند و از کارهایی که او را به ناراحتی و نارضایتی ما نزدیک می کند، بپرهیزد(36).
این خواست و دغدغه ی امام و محبوبمان است، اگر پاسخی درخور شأن ندهیم چیزی جز شرم حاصلمان نمی شود که حرف دوست بر زمین بماند و من و تو در فکر و خیال منافع و لذائذ شخصی خویش باشیم.
عاشق او شویم چون او از ما خواسته است که دنبال روش و منشی برویم که ما را به محبت آن امام عزیز نزدیک سازد و همراهی او را نصیب ما بنماید تا ان شاءالله در زمره ی یاران او درآییم که یاران او قبل از هر چیزی عاشق امامشان هستند تا بتوانند فدایی او شوند و تمام زندگی و وجودشان را وقف آن دردانه ی عالم وجود کنند.
توشه ی بزرگان:
عاشق روی تو حسرت زده اندر طلب است
سرنهادن به سرکوی تو فتوای من است(37)
آشنایان راه سعادت که عمری در راه محبوب دل ها، حدیث گفته اند و تلاش نموده اند ما را به این عشق و محبت رهنمون شده اند.
آشنایان ره عشق در این بحر عمیق
غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده
... می رسی، یا در خواب و یا در بیداری، یا به خودش و یا به خواصّش. باید محبت به امام زمان (علیه السلام) پیدا کنی. هیچ گنجی، هیچ ذکر و وردی، هیچ طلسم و اسمی بالاتر از این (محبت) نیست، اقرب الطریق برای رسیدن به درگاه خدا و پیشگاه قطب عالم امکان، محبت به آن بزرگوار است.
باید محبت در وجودت مستقر شود. باید به پایه ای برسد که در فراق او بسوزی، بنالی، اشک بریزی، در طلب حقیقی اش برآیی و خسته و مانده نشوی، عصاره ی همه ی کلمات یک جمله است:
«باید به امام زمان (علیه السلام) محبت عمیق پیدا کنی».
خود محبت، راه ها را باز می کند و تو را به او نزدیک می کند(38).
فرازی از توصیه سید بن طاووس رحمه الله:
بپرهیز! بپرهیز! از آن که در وادی دوستی و به هنگام دعا، خویشتن یا فرد دیگری را بر آن حضرت مقدم بداری(39)!
آیت الله بهجت رحمه الله:
خدا کند در ما عشقی پیدا شود به مجموع قرآن و عترت... تا با توجه به آن دو بر محور آن دو، طواف عاشقانه بنمائیم و بدانیم که آن ها از هر معشوقی بیشتر شایسته ی عشق ورزی هستند(40).
یاران! شتاب کنید! قافله ای در راه است، قافله ی عشق در سفر تاریخ... که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه ی خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود هجرت کنی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله ی عشق برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت برسی(41)!
جمال او:
خم ابروی کج ات قبله محراب من است
تاب گیسوی تو خود راز تب و تاب من است(42)
زیبا دوستی و جمال خواهی از خواسته های طبیعی انسان است. دیدن موجود زیبا و باطراوت، خود به خود برای انسان لذت بخش است، اگرچه نفعی به او نرساند.
انسان به طور فطری به سوی کمال میل پیدا می کند، زیبایی از کمالاتی است که مورد علاقه ی ذاتی او واقع می شود. امام عصر (علیه السلام) در اوج زیبایی سیرت و صورت است؛ بنابراین زیبا دوستی فطری انسان باید او را به سمت عشق ورزی و محبت امام زمان (علیه السلام) سوق دهد، زیرا انسان زیبا دوست، جمالی زیباتر از طاووس اهل بهشت نخواهد یافت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«مهدی از فرزندان من است. صورتش هم چون ستاره ی درخشان است(43). که دارای پیشانی فراخ و نورانی و بینی باریک و بلند با اندکی فرو رفتگی در وسط آن می باشد.»(44)
از امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصف جمال فرزندش مهدی (علیه السلام) را پرسیدند، فرمود:
جوانی است با قامت متوسط و زیباروی و زیبا موی، موهای سرش روی شانه اش ریخته است و نور چهره ی او به سیاهی موی سر و صورتش غلبه می کند(45).
مهدی (علیه السلام) جوانی است با چشم های مشکی و ابروهای کشیده و کمانی، بینی بلند و باریک و محاسن پر، خالی بر گونه ی راست و خالی بر دست راست اوست(46).
قیامت قامت و قامت قیامت
قیامت کرده ای ای سرو قامت
مؤذن گر ببیند قامتت را
به«قد قامت» بماند تا قیامت
تا چشمانم به او افتاد مجذوبش شدم، مهرش به دلم روانه شد. در دل برایش دعا کردم تا خداوند شر متوکل را از او کم کند.
عبد الرحمن علت شیعه شدنش را این گونه بیان می کند که در مجلس متوکل خلیفه عباسی، اولین بار چشمانم به جمال امام هادی (علیه السلام) روشن شد، تا او را دیدم محبتش به دلم نشست و در دل برای او دعا می کردم...(47).
گفتمش دل بر آتش تو کباب
گفت: جان ها ز ماست در تب و تاب
گفتمش: اشک، راه خوابم بست
گفت: کی بود عاشقان را خواب
گفتمش: بهر عاشقان چه کنی؟
گفت: برگیرم از جمال نقاب
گفتمش: تشنه وصال توأم
گفت: زین ها، کسی نشد سیراب
گفتمش: جان و دل فدا کردم
گفت: آری چنین کنند احباب
همنشینی با او:
ما جهان پس از مرگ را قبول داریم و از جایگاه خود بی خبریم. تلاش شبانه روزی برای بهترین جایگاه، شایسته مقام انسانیت است. امام زمان (علیه السلام) در بهترین جای بهشت است. عاشق با معشوق محشور می شود و با او در یک منزل است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«المرء مع من احب».
هر کسی با دوستش محشور می شود.
حال اگر عشقی غیر از این عشق برگزینیم معلوم نیست جایگاهمان در آن دنیا در چه رتبه ای خواهد بود.
خطر بی عشقی:
قلبی که از عشق خدا و ولیّ او خالی باشد مورد عذاب خداوند قرار می گیرد. آن گاه قلبی که باید خانه ی خدا باشد به واسطه این عذاب به دست بیگانگان و نامحرمان می افتد.
برای این که چوب عشق غیر خدایی را نخوریم چاره ای نداریم جز این که قلب مان را به ولی اعظم خدا بدهیم.
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به سئوالی درباره عشق فرمود:
دل هایی که از یاد خدا خالی گردد خدا محبت غیر خود را به آن ها می چشاند(48).
اگر بخواهیم دچار ننگ عشق هایی نشویم که از پی رنگی آمده اند باید قلب مان را به صاحبش تحویل دهیم.
گر نورعشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
شبیه او:
محبت تنها یک علاقه ی قلبی سست و خالی از هرگونه اثر نیست؛ بلکه عشق، علاقه ای است که آثار آن در عمل انسان ظهور و بروز دارد، کسی که عشق می ورزد آثار آن در رفتار و کردار و همه ی حالات او نمودار می گردد. در حقیقت اثر طبیعی محبت آن است که انسان را به سوی محبوب و خواسته های او می کشاند.
محبت و عشق به ساحت مقدس امام زمان (علیه السلام) از آثار بسیاری برخوردار است که این آثار همگی شامل حال عاشق می گردد.
با کنار گذاشتن دو آیه از قرآن کریم اثری که از عشق امام زمان (علیه السلام) شامل حال عاشق می شود روشن می گردد.
در آیه 23 سوره ی شوری خداوند به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
بگو از شما مزدی درخواست نمی کنم مگر دوستی و محبت خویشاوندانم را.
در آیه 47 سوره ی سبأ نیز می فرماید:
بگو مزدی که درخواست کردم چیزی است که سودش عاید خود شما می شود.
نتیجه این که مودت و محبت به خویشان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سودش عاید خودمان می شود.
امام زمان (علیه السلام) نیز خویشاوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است که ما مأمور به مودت و محبت به او شده ایم و این دوستی کمندی است برای تکامل و اصلاح ما؛ چرا که محبت و عشق به او، نتیجه اش اطاعت از حق و پیروی فضایل است و این عشق اکسیری است که یک شبه تحولی عظیم در وجود انسان ایجاد می نماید و چیزی شبیه معجزه رخ می دهد.
تجربه نشان داده است که آن اندازه که مصاحبت نیکان و ارادت و محبت به آنان در روح اثرگذار بوده است خواندن صدها جلد کتاب اخلاقی مؤثر نبوده است.
هرکه را جامه ز عشقی چاک شد
او ز حرص و عیب کلی پاک شد
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علت های ما(49)
عشق، انسان را به سمت معشوق می کشاند، او را جذب کرده به خود شبیه می کند و به تدریج عاشق به واسطه رابطه شدید عشق، همانند معشوق می شود. رفتار، گفتار و اخلاقش به طور کامل تحت تأثیر معشوق قرار می گیرد.
امام زمان (علیه السلام) که انسانی کامل است، باید از هر لحاظ به عنوان الگو و سرمشق مورد توجه قرار گیرد تا با جاری ساختن روش و رفتارشان در زندگی، تربیت الهی و انسانی در ما شکل بگیرد.
عشق محرّک عمل است، عاشق در پی خوشحال کردن معشوق به خواسته های او جامه ی عمل می پوشاند. اگر دل ما عاشق انسان کامل که مظهر تامّ خداوند است بشود این عشق باعث سرازیر شدن کمالات در وجود ما می شود.
ممکن است وجود شخص از رذایل اخلاقی پر باشد، حسد، کبر، غرور، عجب و... که برطرف کردن آن ها سال های سال زمان و مجاهدت نیاز دارد؛ اما اگر عشق آمد تمام آن رذایل می سوزند، عاشق تا متوجه شود که معشوقش حسد را نمی پسندد حسودی را از زندگی و قلبش بیرون می کند. دل اگر از رذایل خالی شد، دل است و این عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست گِل است.
آن دل که به عشقت نتپد جز گِل نیست:
«عشق نیروآفرین است؛ قدرت افزاست. ترسو را شجاع و تنبل را چالاک و زرنگ می کند، عشق نَفس را تکمیل کرده و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. البته این اثر برای عشقی آسمانی است، عشق سازنده که وجود انسان را می سازد و شکوفا می کند؛ اما عشقی که از مقوله شهوت است این سازندگی را ندارد. تمام عنایت و اهتمام عاشق به صورت معشوق و تناسب اعضاء و رنگ و زیبایی پوست اوست و آن غرایز است که انسان را مجذوب می سازد؛ اما پس از اشباع و ارضای غرایز، سردی و خاموشی جای آن گرمای عشق را می گیرد. این نوع عشق ها فضیلت کُش هستند و خطرناک؛ چرا که به جای فضایل، رذایل اخلاقی را در انسان ریشه دار می کند»(50).
«اما عشق ولی خدا، حیات است و زندگی، اطاعت آور است و پیرو ساز. این نوع عشق است که عاشق را هم شکل معشوق قرار می دهد و وی می کوشد تا جلوه ای از معشوق باشد»(51).
دیگر در هر کاری، اول رضایت امام و معشوقش را درنظر می گیرد و مهم ترین چیز برای او لبخندی است که معشوق از رضایت بر لب می آورد.
به خوبی معلوم است که این عمل، تمام کمالات و خوبی ها را برای صاحبش به ارمغان خواهد آورد.
الگویم او:
انسان از کسی که به او ارادت و محبت داشته باشد الگو می پذیرد.
«بیشتر خشنودی عاشق به رفتارهای معشوق و آثاری است که از نفس وی صادر می گردد. این عشق رقتی ایجاد می کند که عاشق را از آلودگی های دنیایی بیزار می گرداند»(52).
عشق به خدا و اولیای او که در بحث ما امام عصر (علیه السلام) مراد است انسان را مهذّب کرده و تابع و پیرو ایشان می کند.
راه سعادت، الگوگیری از انسان های کامل است.
«لَقَد کانَ لکم فی رسولِ اللهِ أُسوهٌ حَسَنَهٌ»(53).
همانا رسول خدا برای شما الگوی نیکویی است.
این الگوگیری بدون عشق و محبت حاصل نمی شود. اطاعت از ولی خدا که مأمور به آن هستیم(54) در پی عشقی است که انسان به او دارد. نمی شود ادعای دوستی کنیم؛ اما در عمل محبوب را نافرمانی نماییم.
شرط اول الگوگیری، عشق است.
«گاهی بزرگانی را می بینیم که ارادتمندان آنان حتی در راه رفتن و لباس پوشیدن و برخوردها و نوع سخن گفتن از آنان تقلید می کنند، این تقلید اختیاری نیست، خود به خود و طبیعی است. نیروی محبت و ارادت است که در تمام ارکان هستی محب اثر می گذارد و در همه حال او را همرنگ محبوب می سازد، این است که هر انسانی برای اصلاح خویش باید دنبال اهل حقیقتی بگردد و به او عشق بورزد تا به راستی بتواند خویش را اصلاح کند»(55).
و چه کاملی بهتر از امام عصر (علیه السلام) که اهل حقیقت و معنا، جیره خوار سفره ی با کرامت ایشان هستند. اگر ذره ای از عشق این بزرگوار را به قلب راه دهیم خدا می داند چه تحولی در زندگی ما ایجاد می شود.
همنشینی با او:
عاشق با تمام وجود یاد معشوق خویش را در این دنیا همراه داشته است. در گفتار و کردار و اخلاق، جانب محبوب را رعایت کرده و نَفَسی بی یاد او نکشیده است. برای بودن با معشوق و همراهی او به بذل جان راضی بوده و هر قدم که برمی داشته به سوی کوی او نظر داشته است. اینک این جهان دنیوی برای عاشق به سر آمده است، آیا در زندگی ابدی فراق معشوق نصیب او خواهد شد؟
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم * * * بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
امام رضا (علیه السلام) فرمود: اگر خوشحال می شوی که با ما در درجات والای بهشت باشی، در اندوه ما اندوهگین و در شادی ما شاد باش و بر تو باد به ولایت ما. اگر کسی سنگی را دوست بدارد خداوند او را با آن سنگ در قیامت محشور می کند(56).
قطعی بودن حشر با محبوب در این کلام نورانی مشاهده می شود که هر کس با معشوقش خواهد بود در همان جایی که محبوبش خانه کرده است. عاشقی که ثانیه ثانیه عمرش به دنبال محبوب و در پی او بوده، با یاد او به خواب رفته و از خواب برخواسته آیا در عالم دیگر می تواند در پی معشوقش نباشد؟
شخصی خدمت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و عرض کرد: شما را از جان خود و فرزندانم بیشتر دوست دارم؛ گاه که در خانه هستم و به یاد شما می افتم، صبرم سرآمده و بی تاب می شوم تا شما را زیارت کنم. وقتی یاد مرگم و وفات شما می افتم به شدت می ترسم که در آن دنیا از زیارت شما بی بهره گردم و مرگ میان من و محبوبم فاصله بیفکند. حضرت رسول هنوز سخنی به زبان نیاورده بود که آیه ی 69 سوره نساء نازل شد:
کسانی که اطاعت خدا و رسول می کنند آن ها با کسانی هستند که خدا به آن ها نعمت داده از پیامبران و صدیقان و شهداء و صالحین...(57).
به صبح روز قیامت که سر ز خاک برآرم * * * به جستجوی تو خیزم، به گفتگوی تو باشم
در دعای حضرت حجت (علیه السلام) نیز این درخواست آمده است که از خداوند می خواهیم که ما را با آن بزرگوار محشور نماید.
«واجعلنی ممن یقتص آثارکم... و یحشر فی زمرتکم»(58).
خداوند، مرا از کسانی قرار دهد که در پی شما بوده... و در جمع شما محشورم سازد.
جابر در سفر کربلا به عطیه گفت: از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: کسی که قومی را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد(59).
در دعای مربوط به حضرت نیز عاجزانه می خواهیم که همان طور که در دنیا دنبال ایشان بودیم در آخرت نیز ادامه دهنده ی این شور و عشق باشیم.
خداوندا! ما را در روز قیامت، در شمار یاران و مددکاران او قرار ده و در بهشت، همراه او محشور کن(60).
آرامش دل:
در زندگی پر اضطراب دنیا که انسان برای اندکی آرامش به هر سو سرک می کشد و هزینه ها صرف می کند، عشق امام، هدیه ای است از طرف خدا که آرامش وصف ناشدنی را به قلب آورده، دل را از اطمینان برخوردار می سازد.
هنگامی که آیه ی «آگاه باشید! دل ها فقط به یاد خدا آرام می گیرد» نازل شد، رسول خدا فرمود:
این درباره ی کسی است که خدا و رسولش را دوست بدارد و اهل بیتم را صادقانه و نه به دروغ، دوست داشته باشد(61).
عشق صادقانه به نور دیده ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، آرامش را ساکن خانه ی دل کرده، او که خود غرق نور الهی و آرامش ربانی است می تواند در کوچک ترین ارتباط قلبی با عاشقان و محبانش، آرامش را به آنها تزریق نماید.
محبوب خدا:
و خدا عاشق مهدی است. که او مَثَل خداست که فرمود:
«من او را دوست دارم»(62).
و عاشق، همه متعلقان معشوق را نیز در حد عشق دوست دارد.
«و دوست می دارم هر کس که او را دوست بدارد»(63).
این کلام پروردگار است که در شب معراج درباره حضرت قائم (علیه السلام) به پیامبرش فرمود، تا به جهانیان اعلام کند که خدا هم عشق مهدی (علیه السلام) را در سر دارد و عاشقان او را نیز دوست داشته، توجه ویژه ای به آنها می کند.
روزی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پنج بار پیاپی سجده کرد.
این کار شگفت انگیز سبب شد تا حکمتش را از آن جناب بپرسند. فرمود: جبرئیل نزد من آمد و گفت: خدا علی را دوست دارد، پس سجده کردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا حسن را دوست دارد، پس سجده کردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا حسین را دوست دارد، پس سجده کردم و سر از سجده برداشتم؛ سپس گفت: خدا فاطمه را دوست دارد، پس سجده کردم و سر از سجده برداشتم.
بار پنجم گفت: خدا دوستداران ایشان را دوست می دارد.
پس برای پنجمین بار سجده رفتم(64).
رسیدگی به عاشق:
یکی دیگر از آثار عشق و محبت به حضرت مهدی (علیه السلام) این است که تحت حمایت آن بزرگوار قرار گرفته و به واسطه ی این جهت مشمول دعای حضرتش می شویم. وقتی معشوق کریمی یافتیم که عامل به قرآن است، احسان را بی پاسخ نمی گذارد(65)، به همه ی امور آگاه است، هیچ خدمتی را بی اجر رها نکرده و جبران عمل را به نحو احسن پیشه خود نموده است، باید بدانیم که به سعادت دنیا و آخرت نائل گشته ایم.
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟
جوان مسلمان به خواستگاریم آمد. من هم قبول کردم درباره ی دین او تحقیق کنم. اهل انگلستان بودم و مسیحی. در تحقیقاتم به نکات خوبی دست پیدا کردم فقط در طول عمر امام دوازدهم شک داشتم با این حال شیعه شدم و از شک خود به کسی چیزی نگفتم... راهی حج شدیم... با همسرم به قصد رمی جمرات به راه افتادم، در میان راه همسرم را گم کردم، با زبان انگلیسی از هر کس نشانی از همسرم می پرسیدم پاسخی دریافت نمی کردم. خسته شدم، مضطرب و نگران گوشه ای نشستم...
مردی در مقابلم ایستاد و با زبان فصیح انگلیسی حالم را پرسید... فرمود: بلند شو با هم برویم رمی جمراتت را انجام بده، الان وقت می گذرد. من نیز به دنبالش راه افتادم... هنگام خداحافظی فرمود: وظیفه ی ماست که به محبان خویش رسیدگی کنیم. در طول عمر ما شک نکن، سلام مرا به دکتر (شوهرت) برسان(66).
محبوب همه:
محبت امام زمان (علیه السلام) اگر به نصاب لازم خود برسد، مایه محبوبیت جهانی خواهد شد. چرا که دوستدار امام، محبوب خداست و کسی که خدا دوستدار او باشد تمام اشیای جهان دوستدار اویند. در زیارت امین الله تعبیر «محبهٍّ لِصَفوهِ اولیائک محبوبه فی ارضک و سمائک (مرا محب و دوستدار اولیائت قرار ده و محبوب در آسمان و زمین بگردان)» گویای همین نکته فاخر است(67).
در نتیجه اگر کسی محبوب جهانی شد تمام اشیاء، سربازان خدا شده به گره گشایی از مشکلات او خواهند آمد و خداوند در هر لحظه و آن، حافظ اوست و نظر لطف به او دارد. دیگران همان طور که آب می نوشند، محبت او را نیز سر می کشند که او تمام وجودش را وقف بهترین انسان روی زمین نموده است و در مسیر عشق برتر که چیزی جز هدف خلقت نیست قرار گرفته است.
محو تیرگی:
به واسطه دوستی و ولایت شما اعمال بندگان مقبول و کردارشان نیکو و اعمال حسنه مضاعف و اعمال سیئه محو و آمرزیده می شود(68).
این اثر عشق کسی است که خدا نیز عاشق اوست و به واسطه محبت بندگانش به آن انسان کامل، گناهانشان را مورد عفو و بخشش خویش قرار می دهد. محبت امام زمان (علیه السلام) گناه را ذوب می کند و هیچ اثری از آن باقی نمی گذارد. در مرحله بالاتر، مانع رفتن عاشق به سمت معصیت شده و او را ایمن از آفات و وساوس شیطان می کند.
غفران الهی نتیجه اش بهشت است، بهشتی همراه با معشوق و در کنار او:
«الا و من مات علی حب آل محمد فانا کفیله بالجنه مع الانبیاء».
که حبیب خدا خاتم الانبیاء فرمود:
هر کس آل مرا دوست بدارد و بر این دوستی بمیرد من بهشت را برای او ضامنم(69).
چرا که او آمرزیده شده است و آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) خود اشتیاق داشتند به محبت و دیدار خاتم الاوصیاء که او مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است.
«روغن فروش عاشق پیامبر شده بود. قبل از رفتن به محل کار، به دیدن محبوبش می آمد و آتش اشتیاق خود را آرام می کرد. هر وقت برای دیدن نبی مکرم وارد مسجد می شد حضرت گردن می کشید تا او ایشان را راحت ببیند و جمعیت اطراف رسول خدا مانع دیدار نگردد.
یکی از روزها وقتی نگاهش را به پیامبر انداخت و رفت طولی نکشید که دوباره برگشت و به رسول خدا خیره شد. حضرت او را به نزد خود فراخواند و فرمود: امروز رفتار تو غیر از روزهای دیگر بود.
عرض کرد: از یاد شما قلبم طوری شد که نتوانستم به دنبال کارم بروم، به همین خاطر برگشتم. در این لحظه پیامبر برای او دعای خیر فرمودند. چند روزی گذشت؛ اما خبری از روغن فروش عاشق نبود. حضرت از حال او جویا شدند چند نفر را به بازار روغن فروش ها فرستادند تا خبری از حال او بیاورند. آن چند نفر دکان او را پیدا کردند و دیدند که تعطیل است از همسایگان پرسیدند. گفتند او چند روز پیش درگذشت...
رسول خدا فرمود: خدا او را رحمت کند؛ قسم به خدا که مرا بسیار دوست می داشت... حتی اگر کسی بود که آزادگان را به عنوان برده می فروخت باز هم خداوند او را می آمرزید»(70).
آری؛ محب او شدن، تعیین سپاه خود است. این که مشخص کنی در کدام سپاه هستی خیلی مهم است. حال شاید در سپاه حق باشی و خطایی از تو سر بزند؛ اما جزء سپاه دشمن نبودن، آن قدر ارزش دارد که خطاهایت هرچند نباید باشند محو شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«من مات علی حب آل محمد مات مغفوراً له»(71).
کسی که با محبت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد آمرزیده شده مرده است.
حضور محبوب:
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده * * * وانگهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر
در آن لحظات غربت و تنهایی و ترک دیار فانی و آغاز سفر به دیار باقی که ترس آن لرزه بر اندام می اندازد، عاشق در خوشی و آرامش است که آن لحظه برای او بوی آشنایی دارد و اثری از غریبی و غربت نیست. معشوق می آید و عاشق با نظاره ای بر رخ او، جان خویش را تسلیم می نماید.
اصلاً بنای معشوق بر دستگیری و رسیدگی به عاشق بوده است. حال چه زمانی، نیازمند تر از لحظه ی جان دادن.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند:
آیا مؤمن از قبض روحش ناخشنود است؟
فرمود: نه (بلکه خشنود است)....
عزرائیل به او می گوید: چشمهایت را بگشا و ببین که پیامبر خدا، امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) و امامانند که دوستان و رفقای تو هستند. پس مؤمن دیده می گشاید و نظر می کند(72).
حاج غلامعلی قندی مرا به خانه اش دعوت کرد. اتاقی را به من نشان داد و گفت این اتاق را مدت ها در اختیار نظام رشتی که از منبری های دارای سوز و حال بود قرار داده بودم. او وقتی منبر می رفت و برای مردم ذکر مصیبت می نمود کسی چون خودش گریه نمی کرد.
روز پایان عمرش، در همین جا وضو گرفت و دخترش را خواست و گفت: دخترم کنار من بنشین و دست در دست من بگذار. هنگامی که دستت را فشردم به سرعت مرا بلند کن، زیرا ارباب با وفایم حضرت امام حسین (علیه السلام) به بالینم می آید و من می خواهم نسبت به آن بزرگوار اظهار ادب کنم. دختر می گوید: تا دستم را فشرد او را از میان رختخواب بلند کردم مشاهده کردم با دنیایی ادب گفت:
السلام علیک یا ابا عبدالله
و سپس با حالی خوش جان داد(73).
گر طبیبانه بیایی به سر بالینم * * * به دو عالم ندهم لذت بیماری را
یکی از عاشقان اهل بیت (علیهم السلام) مرحوم حاج شیخ مرتضی حائری بود که در عشق ورزی فوق العاده بود. با هر زحمتی بود در سرما و گرما با هر وسیله ای که می شد خود را به مشهد می رساند تا امام خویش را زیارت نماید. پس از مرگش یکی از آشنایان خوابش را می بیند و از احوالش می پرسد، می گوید: هفتاد و پنج بار به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف شدم، حضرت هم در برزخ هفتاد و پنج بار به دیدنم آمد(74).
مرگ زیبا:
آثار این محبت الهی بیش از آن است که به شماره درآید، این نمونه ای است برای حرکت و قرار گرفتن در مسیر. کسی که با محبت آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، توبه کرده، شهید در کامل ترین ایمان مرده است. به سوی بهشت برده می شود، خداوند نیز قبر او را محل زیارت فرشتگان قرار می دهد(75).
دیگر این که تمام درهای بهشت برای او باز می شود، سکرات مرگ برایش آسان شده و قبرش باغی از باغ های بهشت می شود، مثل انبیاء جانش گرفته می شود و در روز قیامت صورتش مثل ماه شب چهارده است و مثل برق از صراط عبور می کند و...(76).
این همه آثار، انسان را به اندیشه وا می دارد که دنبال این عشق عاشقانه برود و از خداوند درخواست نماید که قطره ای از محبت مهدی آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به ما بچشاند.
خدا کند که عشق روزیم گردد
در امن و آسایش ابدی:
معشوق در دنیا هواخواه عاشق بود، او را از آلودگی ها و وساوس حفظ می کرد. در لحظه جدایی از این دنیا تنهایش نگذاشت و شیرینی محبت عشق را در آن لحظات روزیش کرد. در برزخ، غربت و وحشت و ظلمت او را به نور و روشنایی مبدل نمود، مگر می شود در قیامت او را در امن و آسایش قرار ندهد.
در روز قیامت از طرف خدا به حضرت فاطمه (علیها السلام) خطاب می آید:
ای فاطمه! از من بخواه تا به تو عطا کنم...
حضرت زهرا (علیها السلام) می گوید: از تو می خواهم که دوستدار من و دوستدار فرزندانم را به آتش، عذاب نکنی.
خداوند می فرماید: .... من به خود سوگند خورده ام که دوستداران تو و دوستداران عترت را به آتش عذاب نکنم(77).
و چه عترتی بهتر از مهدی (علیه السلام) که حضرت فاطمه (علیها السلام) خود نیز عاشقش بوده و با تمام وجود او را دوست می داشته است. عشق او، امنیت در سرای آخرت را به ارمغان می آورد، همانطور که در سرای پرتشویش دنیا، روح و روان انسان را آرام می کرد.
محبت به حضرت مهدی (علیه السلام) و عشق ورزی به ایشان، مایه ی زندگی جاوید است که با مرگی خوش آغاز و تا بلندای ابدیت امتداد دارد.
سود دنیا و آخرت:
قسم به خدا، کسی آنان را دوست نمی دارد مگر اینکه سود دنیا و آخرت نصیبش شده است(78).
مهدی (علیه السلام) آقای دنیا و آخرت است. آرزوی تمام انبیاء و اولیاء در برقراری حکومت عدل جهانی و سعادت بشریت به دستان پربرکت او به ثمر می نشیند.
ارتباط عاشقانه با او، وقف مال و جان در راه و هدفش، خیر دنیا و آخرت را به ارمغان خواهد آورد.
هر چند که تنها چیزی که به ذهن محب او خطور نمی کند منفعت است؛ اما کرم معشوق بیش از این چیزهاست.
با طلا بنویسیدکه؛
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
کسی که خدا، عشق اهل بیت را روزی وی کند بی تردید به خیر دنیا و آخرت دست یافته و اهل بهشت است.
زیرا محبت اهل بیت من بیست نتیجه دارد، ده در دنیا و ده در آخرت.
اما در دنیا:
زهد، رغبت به کوشش مثبت، پارسایی در دین، شوق به عبادت، توبه ی پیش از مرگ، نشاط در شب زنده داری، چشم پوشی از آنچه مردم دارند، حفظ اوامر و نواهی حق، دشمنی با دنیا [یی که مانع آخرت است]، جود و بخشندگی.
اما در آخرت:
گشوده نشدن نامه ی اعمال، بر پا نشدن میزان، قرار گرفتن پرونده در دست راست، نوشته شدن برات آزادی از عذاب، سفید گشتن چهره، پوشانیده شدن لباس بهشتی بر اندام، پذیرش شفاعت برای صد نفر از خانواده، نظر کردن خدا به او با رحمت و مهر، نهادن تاج بهشتی بر سر و وارد شدن به بهشت بدون رسیدگی به حساب.
پس خوشا بر احوال محبان اهل بیت(79).
گفتم فراق تا کی؟ گفتا که تا تو هستی
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است * * * گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
اهداف بزرگ، موانع بزرگ:
در مسیر عشق و محبت امام عصر (علیه السلام) نیز موانعی خودنمایی کرده که چاره ای جز حذف آن سنگ ها از جاده عشق نداریم که بدون برطرف کردن موانع، راه ورود عشق به خانه قلب هموار نخواهد شد و انسان از فیض بزرگی محروم مانده و از سعادت دور می گردد.
در این راه آن قدر زلال و سبک می شوی چون آب که سنگ ها را زیر پای خود گذاشته و پیش می رود.
خودشیفتگی:
ای که دائم به خویش مغروری * * * گر تو را عشق نیست معذوری
شدیدترین حب در وجود انسان حب و دوستی خودش است. انسان بیش از هر چیز و هر کس، خودش را دوست دارد و شیفته خود است. او تا خودش را می بیند نمی تواند معشوق و خواسته هایش را درنظر بگیرد. کسانی که شیفته ی خود هستند و خودبینی در تمام وجودشان حکم فرماست حرکتی به سوی معشوق ندارند.
تا خویشتنی به وصل جانان نرسی:
اسب سوار به کنار رودخانه رسید؛ اما هرچه تلاش کرد، اسب پایش را در آب فرو نبرد. لحظات زیادی گذشت؛ اما اسب روی حرفش ایستاده بود و قدم از قدم برنمی داشت. باغبانی خسته از آن مسیر رد می شد، نزاع اسب سوار و اسب را مشاهده کرد، جلو آمد با بیل آب رودخانه را گِل آلود کرد، اسب پایش را داخل رودخانه گذاشت و حرکت کرد. اسب سوار اسب را نگه داشت و از باغبان پرسید چه کردی که این زبان بسته راه افتاد؟ باغبان گفت: این اسب چون عکس خودش را در آب می دید حاضر نبود پا روی خودش بگذارد، به همین دلیل حرکتی نمی کرد، آب را گِل آلود کردم تا خویشتن را نبیند و حرکت کند.
تا خودبینی تار و پود وجودت را فراگرفته باشد نمی توانی به دیگران گوشه چشمی داشته باشی تا چه رسد به این که بخواهی با تمام وجود چشم شوی و به دیگری نظاره کنی. خودبین شیفته نمی شود و در جذبه ی دیگری قرار نمی گیرد.
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست * * * تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
همین خود شیفتگی باعث می شود عیب هایش را ندیده و در فکر اصلاح برنیاید. کارها و صفات بد خود را خوب می انگارد؛ ولی همان را از دیگری مورد توبیخ قرار می دهد.
گرچه اصل حب ذات در وجود آدمی نعمتی است از طرف خداوند و عاملی است برای تحصیل کمال. چون خودش را دوست دارد؛ اگر فهمید ناقص است در مسیر برطرف کردن نقص حرکت خواهد کرد، اما اگر این حب در راه دیگری خرج شد مانعی اساسی است در راه عشق. افرادی که مبتلا به افراط در حب ذات هستند معمولاً اعمال خود را بسیار بزرگ دیده و مبتلای عجب می شوند، عقل خویش را کامل دانسته و نیازی به مشورت با دیگران در خود احساس نمی کنند. خود را مستحق آقایی و بزرگی می بینند و انتظار احترام و سلام از دیگران دارند. اولین و اصلی ترین دغدغه ی زندگی آن ها «خود»شان است. این افراد چگونه می توانند در مسیر عشق انسانی قرار گیرند که جز «خدا» دغدغه ای ندارد.
آیت الله انصاری همدانی:
این راه عشق است، یعنی باید همه چیز را فدا کنی، خودت را هم باید فدا کنی تا برسی! آدم تا از خودش نگذرد محال است برسد و این عشق است که راه را هموار می کند(80).
با مدعی نگوئید اسرار عشق و مستی * * * تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
راه علاج:
راه علاج یک راه است و آن این که با نقص ذاتی خویش آشنا شویم. بفهمیم بدون عنایت خدا به جایی بند نیستیم، فقیر محضیم و از هر جهت محتاج و طالب دستگیری خدائیم. اگر لحظه ای نظر خود را از ما بردارد همه چیزمان از دست می رود.
«از خدا بخواهیم که خدایا! مرا از احساس نقص خارج نکن»
کسی که احساس نقص در وجودش بمیرد دیگر حرکتی ندارد و چون مردابی می گردد که بوی رکودش همه را از او فراری داده و او را در تنهایی خودبینی رها می کند.
چه کنیم احساس نقص بیشتر در وجودمان احساس شود؟
برای احساس نقص باید با انسان های راه رفته و به کمال رسیده مجالست کنیم. در معنویت با کسانی برخورد داشته باشیم که از ما جلوتر و بالاتر هستند. سرّ زیارت این است که در مقابل کسی که به تمام مراتب کمال رسیده است خاضعانه ادب کنیم و خود را محتاج او و کوچک درگاهش بدانیم.
دنیا دوستی:
بزرگ ترین خطا این است که مسیر را اشتباه بروی و از هدف دور شوی، اگر هدف، عبودیت عاشقانه است؛ اگر هدف، دل سپردن به بهترین ها و همراهی آنان است؛ دوستی دنیا که ما را از این هدف دور می کند، می شود رأس هر خطایی که نبی مکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئه»(81).
دوستی دنیا، رأس و شروع هر خطایی است.
آنچه باید مورد توجه قرار داد این است که خداوند متعال برای کسی بیش از یک قلب قرار نداده است.
«گنجاندن دو مظروف متفاوت در یک ظرف، موجب فساد هر دو یا یکی از آنها البته آنکه حساس تر است می شود»(82).
بنابراین دو حب در یک قلب جای نمی گیرد. محبت دنیا و دلبستگی به آن، اگر در قلب آمد دیگر محبت امام زمان (علیه السلام) در آن قلب جایی پیدا نمی کند. در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم:
«و ُاخرُج حبَّ الدنیا عن قلبی و اجمَع بینی و بین المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) وآله»
یعنی همراهی من با محمد و آل او (علیه السلام) مشروط است به خروج محبت دنیا از قلبم.
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد * * * آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود
از کجا بدانیم حب دنیا داریم؟
دنیا پنج مرحله دارد: در کودکی دنبال لعب و بازی، در نوجوانی دنبال امور لهو و بیهوده، در جوانی دنبال مد و رسیدن به لباس و مو و کفش، در میانسالی دنبال پست و مقام و مسئولیت و زیاد کردن اموال و در کهنسالی دنبال تفاخر به داشته ها.
هر کس در این پنج مرحله ماند و محدود به این ها شد دنیازده است و دوستی دنیا در تمام وجودش رخنه کرده است.
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَهٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ»(83).
بدانید که زندگانی دنیوی بازیچه ا یست و لهو و عیاشی و زینت و تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان.
دنیا خوب است اما دلبستگی به آن، انسان را دچار آفت و عقب ماندگی در مسیر عشق خواهد کرد. نشانه این که من دنیا دارم ولی دلبسته ی آن نیستم این است که کلام خدا را برای پرداخت خمس و زکات و صدقه زمین نمی گذارم و با روی باز با آن برخورد می نمایم. فلسفه این احکام نیز همین است که ما دلبسته نشویم و در لحظه ی آخر، راحت، جان را تقدیم جانان سازیم.
دلبستگی که نباشد، آرامش می آید همان طور که اگر عشق آمد آرامش در وجود انسان حاکم می شود.
دنیازده که شدیم چشم ما به دوست به خاطر احسان اوست نه به خاطر خودش.
«اگر امام زمان (علیه السلام) را از آن جهت دوست می داریم که جهان ما را آباد کند و نعمت هایمان را فزونی بخشد، ما دوستدار آبادانی و نعمتیم نه دوستدار مولا و ولایت او. اگر به او عشق می ورزیم از آن جهت که زمان ظهورش علم و حکمت و پیشرفت های معنوی راحت و بی زحمت به دستمان آید، دوستدار راحتی هستیم نه محبت امام زمان (علیه السلام)»(84).
گر از دوست چشمت به احسان اوست * * * تو در بند خویشی نه در بند دوست
حب دنیا باعث می شود وقتی مردم به مشهد می روند زائر نباشند؛ برای زیارت حضرت نروند، بلکه برای حاجات خود قدم در این سفر بگذارند. پس این انبوه جمعیت اگر حب دنیا داشته باشند زائر نیستند؛ دنبال خود و خواسته های خویش هستند، شاید به همین دلیل است که در زیارت امام رضا (علیه السلام) آمده است:
«السلام علی قلیل الزائرین»(85).
سلام بر امامی که زائرینش کم هستند.
دوستی دنیا چون لوازمی دارد خیلی راحت انسان را از محبوب دور می کند، از لوازم حب دنیا یکی شهوت چشم است. بیشترین دوری از معشوق از نگاه خراب به غیر او حاصل می شود. عاشق نگاهش به محبوب و پیرامون اوست. اگر چشم پاک شد، قلب تصفیه می شود؛ اما اگر نگاه از کنترل خارج شد به سمت هر کسی رفت آن وقت دل هم چاره ای جز فراهم کردن خانه برای آنچه که چشم دیده و پسندیده ندارد. قلب پر می شود از همان عکس هایی که چشم می گیرد و قلب پردازش کرده و آن ها را ذخیره می کند. فروبستن چشم در قرآن کریم بهترین راه درمان این مانع معرفی شده است که با کنترل چشم، قلب به سمت آرامش و آماده سازی بستر مناسب برای معشوق واقعی، حرکت خواهد کرد.
این دیده نیست لایق دیدار روی دوست * * * چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
مجنون به قبیله لیلی رفت تا نیم نگاهی به او بیاندازد. زنان قبیله دور مجنون را گرفتند و اجازه ی دیدار لیلی را ندادند و گفتند: تو چگونه می خواهی با چشمی که آلوده به غیر لیلی کرده ای، لیلی را نظاره کنی؟ برگرد و پس از شستشوی چشمت برای دیدن لیلی بیا(86).
به چشمانت بیاموز که هر کس ارزش دیدن ندارد.
از لوازم دیگر دوستی دنیا، حب شکم است. این حب، آفاتی دارد که مانع رسیدن به محبوب می شود. اهتمام به شکم حالت حیوانی را در انسان تقویت کرده او را از رسیدن به هدف اصلی زندگی دور می سازد.
گرتو این انبان ز نان خالی کنی * * * پر زگوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان بازکن * * * بعد از آنش با ملک انباز کن(87)
تقویت شکم، تقویت شهوت جنسی را درپی دارد که تمام همّ و غم انسان در امور حیوانی خلاصه شده در فکر مایحتاج مادی و حیوانی خود قرار می گیرد. نتیجه ی رسیدگی بیش از حد به این دو، پرحرفی را نصیب می کند و انسان را از یاد معشوق بازمی دارد.
«کسانی که در غیر یاد خدا زیاد حرف می زنند، قسی القلب می شوند».
و قلبی که دچار بیماری قساوت شود شایستگی حضور معشوق برتر را نخواهد یافت.
صائب روا مدار که بیت الحرام دل * * * از حرف های بیهده بیت الحزن شود
سنگ ها در این راه بیش از آن است که بشمار آید؛ اما اگر حب دنیا از دل اخراج شود سنگ ها تبدیل به خاک نرم خواهد شد. دشمن این راه، سنگ های بزرگی را در این راه می اندازد؛ اما همت عشق، بزرگتر از این سنگ هاست و عنایت معشوق همیشه همراه کسی است که در راه عشق قدم برمی دارد.
راه عملی برای خروج حب دنیا:
1- پرداخت آنچه که خداوند واجب نموده است: خمس، زکات، صدقات.
2- تضرع بر درِ خانه ی دوست.
3- تفکر در مورد دنیا و آنچه با اهلش نموده است.
4- سرزدن به آرامگاه کسانی که دیگر بین ما نیستند.
عشق های مجازی:
سنگ دیگری که رسیدن به محبوب و معشوق حقیقی را مشکل می کند عشق هایی است کز پی رنگی در دل ایجاد می شود و فکر و خیال انسان را به خود مشغول می دارد. در واقع عشق های مجازی، عاشق را در سراشیبی افول قرار داده، روز به روز از فضایل او می کاهد. این نوع عشق ها کمال آفرین نیستند و در مسیر خلقت خدا تغییر ایجاد می کنند که فطرت، بهترین ها را می طلبد؛ اما خو دادن آن با گزینه هایی که شاید تنها رایحه ای از زیبایی را دارند، نور فطرت را کم فروغ می کند.
معمولاً با وصال، عشق از بین می رود و علاقه عاشق و معشوق به سردی گرایش پیدا می کند. ناپایداری این عشق نیز هویداست که اگر ابروی معشوق به هر دلیلی شکافته شود یا سوختگی در صورت ایجاد گردد و از زیبایی او بکاهد این عشق دچار تزلزل شده و مسیر آن دو را از هم جدا می کند.
در حالی که در عشق واقعی اصلاً جسم و زیبایی آن ملاک کار نیست. عاشق، معشوق را می خواهد برای یکی شدن روح ها و صفات.
گویند فریاد مجنون هنگامی که برای مداوا، رگش را می زدند بلند شد....
گفت مجنون من نمی ترسم زنیش * * * صبر من از کوه سنگین است بیش
لیک از لیلی وجود من پر است * * * این صدف پر از صفات آن دُراست
ترسم ای فصاد(88) اگر فصدم کنی * * * تیغ را ناگه بر لیلی زنی
داند آن عقلی که او دل روشنی است * * * در میان لیلی و من فرق نیست
من کیم لیلی و لیلی کیست من * * * ما یکی روحیم اندر دو بدن
اویس قرنی در یمن بود و به ظاهر دور از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ولی عشق رسول، آنقدر در تار و پود وجودش رخنه کرده بود که در اُحد دندان نبی را شکستند و در یمن دندان اویس افتاد. این ارتباط روحی بین عاشق و معشوق برقرار است. هرچند شدت و قوّت دارد.
در یمنی چو با منی پیش منی * * * پیش منی چو بی منی در یمنی
عاشق با یاد معشوق انس دارد و زندگی بدون آن یاد را مردگی می پندارد. در آن صورت وصال، هرگز مدفن عشق نیست که یاران حسین (علیه السلام) در کربلا کنار معشوق شان بودند و عشق شان لحظه به لحظه فروزان تر می شد تا به مقام فنا رسیدند، در راه محبوبشان جان خویش را تقدیم کردند و با او جاودان شدند.
در عشق مجازی، حشر با آن معشوق در روز رستاخیز بسیار دشوار است، در روزی که دوست از دوست و برادر از برادر می گریزد، ولی در عشق حقیقی، حشر و نشر با محبوب، آرزوی عاشق است که آرامش خود را در کنار او می جوید.
در عشق مجازی خودخواهی جای فدا شدن را گرفته «فدات شَم» ها فقط لقلقه زبان است و بس. در این وادی عشق با تمتعات و بهره ها معنا می شود و هرگاه این بهره کشی در معرض تزلزل قرار گرفت عشق هم بساط خود را جمع می کند. به دنبال دست یابی به منافع جدید معشوق و مستعمره جدیدی می گردد؛ اما در عشق حقیقی به تنها چیزی که عاشق فکر نمی کند خودش است.
از رفقا بود، گفتم: چرا مجردی؟
گفت: زن و بچه ام در زلزله از دنیا رفتند.
گفتم: چگونه؟
گفت: من و همسرم در خانه نشسته بودیم و مشغول صحبت، بچه ها در اتاق خواب بودند زلزله آمد، من به حیاط دویدم، همسرم برای نجات بچه ها به طرف اتاق دوید و هر سه زیرآوار جان دادند.
در عشق مجازی اگر عاشق متوجه شود معشوق زیباتری هست که دسترسی به آن هم امکان دارد، با هزار بهانه معشوق فعلی را رها ساخته به سراغ زیبایی بیشتر می رود.
پسری عاشق دختری شده بود و دائماً در فراق او نامه نوشته و اظهار دلتنگی می کرد. روزی دختر را در خیابان دید و اظهار شیفتگی کرد و اذن خواست برای غلامی. دختر گفت: تو چرا عاشق و شیفته من شده ای؟ پسر نگاهی به اطراف انداخت و گفت: زیبایی شما، اخلاق خوبتان و...
دختر گفت: اخلاق مرا که تا به حال ندیده ای، در مورد زیبایی هم خواهری دارم که زیبائیش چندین برابر من است اتفاقاً الان هم پشت سر شماست و به این سمت در حرکت است. پسر تا این تعریف را شنید سریع چشم از معشوقه اش برداشت و به عقب برگشت تا خواهر زیباتر را برانداز کند. دختر که پسر را شناخته بود راه خود را گرفت و رفت.
این واقعیتی است که باید بپذیریم در عشق های مجازی و خیابانی، صداقت کم رنگ است، حتی اگر این عشق های ادعایی در حالت بسیار خوش بینانه به ازدواج منجر شود باز هم درصد موفقیت بسیار پایین است. آمار بالای طلاق در شهرهای بزرگ یکی از شواهد این ادعا است.
حیف این دل نیست که در چنگال هوس قرار گرفته و در پی شهوت عازم هیچستان شده، روز به روز بر خزان او بیفزاید؛ اما اگر در مسیر عشق حقیقی قرار گرفت معشوق که همه کمالات را دارد در رسیدگی به عاشق کوتاهی نکرده بهترین ها را در مسیر زندگیش قرار می دهد که معشوقی تواناست و به اراده ی الهی قادر به انجام امور سخت و ناممکن می باشد.
حال اگر کسی که در مسیر عشق مجازی قرار گرفت عزم ترک آن عشق نموده جهت دلش را به عشق حقیقی برگرداند سرعتش در این مسیر مثال زدنی خواهد شد. گویی عشق مجازی خود پلی می شود برای عشق حقیقی، البته این به آن معنا نیست که دنبال عشق مجازی برویم. هرچند جدا شدن از عشق مجازی دشوار می نماید، اما در صورت ابراز علاقه و ارادت به آستان یار، دست مددش را به سویت گشاده می بینی و چنان تو را مدهوش خود می سازد که دیگر یادی از محبوب پیشین به ذهنت خطور هم نکند.
جوان خارکن مثل همیشه مشغول کار خویش بود، ناگهان چند نفر سوار بر اسب از کنارش گذشتند نگاهی انداخت، یکی از آن ها دختری بود جوان و در نهایت زیبایی، خارها از دست جوان افتاد و قدم هایش بی اختیار به دنبال اسب سواران به حرکت درآمد. اسب سواران به خانه رسیدند. خارکن که از دور نظاره گر بود روی زمین نشست و دست بر پیشانی خود زد. خانه، خانه ی حاکم بود و جوان خارکن عاشق دختر حاکم شده بود. به خانه برگشت. مادر پیرش کشک ساییده جلوی پسرش گذاشت، اما پسر میلش به غذا نبود. دیگر عزم کار هم نداشت، چهره اش زرد شده بود. روزها کنار در خانه می نشست تا بلکه یک بار دیگر معشوقه را نظاره کند. از قضا یکی از کارگزاران حاکم، همسایه خارکن بود. روزی از او پرسید: چند روزی است به بیابان نمی روی، مشکلی پیش آمده است؟
جوان خارکن پس از اصرارهای کارگزار جریان عشق خود را بازگو کرد.
کارگزار گفت: اگر به حرف من گوش کنی من دستش را در دستت می گذارم.
جوان ازجا کنده شد به دست و پای کارگزار افتاد و گفت: هرچه بگویی سراپا گوشم.
کارگزار گفت: به مسجد برو و فقط نماز بخوان.
جوان با تعجب پرسید: نماز برای چه؟
کارگزار در حالی که حرکت می کرد گفت: اگر می خواهی چون و چرا نکن.
خارکن با کمال میل قبول کرد و با مقداری نان خشک و کوزه ای آب عازم مسجد شد.
کارگزار به خدمت حاکم رسید، عرض ارادتی کرد و گفت: شکر خدا جناب حاکم دنیای آبادی دارند و من غصه ام از برای قیامت ایشان است، پسری هم که ندارند تا به واسطه ی اعمال خیر او چیزی نصیب حاکم شود. ای کاش دخترتان را به جوانی مؤمن و عابد می دادید تا به واسطه این وصلت خداوند عنایتی بفرماید.
حاکم نگاهی کرد و گفت: فکر بدی هم نیست، جوانی پیدا کنید تا دختر را به نکاحش درآوریم.
کارگزار گفت: اتفاقاً من جوانی در همین محل سراغ دارم که دائماً در مسجد است و کارش عبادت و تضرع به محضر پروردگار گشته است.
حاکم گفت: خوب بگویید بیاید.
کارگزار گفت: بعید می دانم که قبول کند، اگر شما موافق هستید ما به سراغ او برویم.
جوان در مسجد به نماز ایستاده بود، اما تمام فکر و خیالش به نقشه کارگزار بود.
حاکم و دخترش و کارگزار و افراد دیگری به سمت مسجد راه افتادند...
وزیر جلوتر آمد و به جوان خارکن گفت: همه چیز باب میل شما شده فقط وقتی من صدایت کردم توجهی نکن و نمازی دیگر بخوان تا شک نکنند.
جوان قند در دلش آب شد، با خوشحالی به سمت قبله رو کرد، اما تمام توجه اش به پشت سر بود.
حاکم با همراهان وارد شدند. کارگزار صدا زد: «جوان، جناب حاکم با شما امری ضروری دارند».
خارکن دست ها را بالا آورد و گفت: «الله اکبر» با خود در دل می گفت این نماز را که خواندم برمی گردم و با نگاهی به عروس مادرم می گویم حال که اصرار می کنید قبول می کنم دخترتان را به کنیزی بگیرم.
به رکوع خم شد، نیم نگاهی به اطراف انداخت دید همه چشم انتظار اویند، خجالت کشید؛ مگر من که هستم؟ جوانی خارکن که برای پروردگارم نمازی قلّابی می خوانم، ولی او همه را به درخانه ی من آورده است، چه خدای خوبی، چه مهربان خدایی! اگر واقعاً او را بخوانم و با تمام وجود متوجه او شوم چه خواهد کرد؟
در سجده بود که این عشق مجازی جای خود را به عشق حقیقی داد و جوان خارکن به مدت بسیار طولانی در سجده اشک می ریخت.
از سجده بلند شد و واقعیت را به حاکم و اطرافیان گفت.
حاکم هم رو به جوان کرده و گفت: به هر حال عاشق خدا، زن و بچه هم می خواهد. دختر من، افتخار همسری شما را از دست نخواهد داد.
فرار از آفات عشق مجازی:
اول: جایگزین کردن عشقی بهتر، کامل و دائمی
اگر محبت خدا و اولیای او را بچشیم، هرگز آن لذت را با لذت آنی عشق های مجازی عوض نخواهیم کرد.
«ای خدا! چه کسی است که شیرینی محبت تو را بچشد و جز تو به کس دیگری روی کند»(89).
عاجزانه از حضرت دوست عشق او و ولی اش را درخواست نمائیم، دو رکعت نماز و بعد از آن درخواست عاجزانه پیشنهاد می شود.
دوم: در عشق مجازی، یاد معشوق عاشق را اذیت کرده و راه فرار از این عشق را بر او می بندد. مردانه همت کنیم آن چه زنده کننده ی یاد و نام و خیال اوست را از بین ببریم.
پیامک هایش را حذف کنیم و یادگاری هایش را از زندگی مان بیرون کنیم.
سوم: برنامه ریزی صحیح و پر کردن اوقات فراغت تا این خیال ها فرصتی برای راهیابی نداشته باشند.
چهارم: خودمان را در مسیر معشوق مجازی قرار ندهیم و تمام راه های ارتباطی با او را از بین ببریم.
با خدا معامله کنیم؛
خدایا! حالا که دانستم رضایت تو در این خاطرخواهی نیست، دست از این عشق کشیدم؛ تو خودت دستم را بگیر و در مسیر درست حرکتم بده.
گه دلم پیش تو گاهی پیش اوست * * * روکه دریک دل نمی گنجد دو دوست
به اخلاص بیا:
یک صبح به اخلاص بیا در بر دوست گر کام تو بر نیامد آنگه گله کن
درخدمت حضرت سلیمان (علیه السلام) دو گنجشک مشغول صحبت بودند. یکی از آن ها به دیگری گفت: چرا خودت را از من دور می کنی، این همه بی محلی چه معنایی دارد؟ من خیلی زور دارم؛ اگر بخواهم می توانم تمام ملک سلیمان (علیه السلام) را با منقارم بردارم و به دریا بیندازم.
حضرت سلیمان (علیه السلام) در حالی که لبخند می زد گنجشک ها را صدا زد و گفت: تو واقعاً می توانی این کار را انجام دهی؟
گنجشک گفت: نه! اما گاهی مرد برای این که جلب توجه کند، خودش را جلوی همسرش زینت می دهد، عاشق هم به گفته هایش ملامت نمی شود.
بعد حضرت رو به گنجشک ماده کرد و گفت: تو چرا از او دوری می کنی با این که دوستت دارد؟
گنجشک ماده گفت: دروغ می گوید که مرا دوست دارد؛ او عاشق نیست، بلکه مدعی است.
حضرت پرسید: چرا این حرف را می زنی؟
گنجشک گفت: چون در کنار من یک گنجشک دیگر را هم دوست دارد؛ اگر عاشق بود باید تمام توجه و محبتش به من معطوف می شد.
حضرت سلیمان (علیه السلام) به گریه افتاد که نکند محبت من به خدا خالص نباشد؟! چهل روز از مردم مخفی شد و دعایش در این روزها این بود که خدایا قلبم را برای محبت خودت خالی کن(90).
قلب باید جلایی بیابد که تنها جایگاه محبت او شود. اگر در راه علم می کوشد فقط برای او باشد، اگر به تجارت می پردازد فقط برای رضای او تلاش کند و اگر زن و بچه اش را دوست دارد فقط برای خواست او باشد. محور در قلب باید یکی باشد. در فرهنگ محبت، دوگانگی در دوستی گناهی نابخشودنی است، چرا که خداوند برای هیچ کس دو دل قرار نداده تا او دنبال دو دلبر باشد.
«خداوند برای هیچ کس در درون سینه اش دو دل قرار نداده است»(91).
با دو قبله در ره توحید نتوان زد قدم * * * یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
عاشق کوی دوست اگر هم به چیزی عشق می ورزد برای این است که تعلق به معشوق دارد و همین دوستی نیز او را به عشق برتر نزدیک تر می سازد(92).
نوجوانی در محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود؛ حضرت از او پرسید: مرا دوست داری؟
گفت: بله به خدا قسم.
حضرت فرمود: مثل دو چشمت؟
گفت: بیشتر.
فرمود: مثل پدرت دوست داری؟
گفت: بیشتر از پدرم.
فرمود: مثل مادرت؟
گفت: بیشتر از مادرم.
فرمود: مثل جانت مرا دوست داری؟
نوجوان گفت: به خدا قسم شما را بیشتر از جانم دوست دارم.
حضرت فرمود: مثل خدا دوست داری؟
نوجوان گفت: خدا؟ به خدا قسم که این محبت نه برای شماست و نه برای کس دیگری، من شما را هم برای خدا دوست دارم، چون شما رنگ و بوی خدایی دارید.
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراهان فرمودند: مثل این نوجوان بشوید(93).
«شخصی خدمت امیر المؤمنین علی (علیه السلام) آمد و گفت: یا امیر المؤمنین من شما را دوست دارم و فلانی را هم دوست می دارم (نام دشمن حضرت را برد).
حضرت علی (علیه السلام) فرمود: شما الان با یک چشم می بینی یا چشم دیگرت هم نابینا می شود یا هر دو بینا»(94).
محب امام دو چشمش بیناست؛ هم خوبی ها و کمالات معشوق را می بیند و شیفته می شود، هم بدی های دشمنانش را دیده و متنفر می شود، اما اگر کسی فقط خوبی معشوق را دید و بدی دشمن معشوق را ندید او یک چشم است و البته این گونه باقی نمی ماند یا دو چشمش نابینا شده فقط رو به دشمن می کند یا این که هر دو چشمش بینا شده به طور کامل به محبوب توجه می نماید.
تا یار که را خواهد:
این همه گفتیم لیک اندر بسیج * * * بی عنایات خدا هیچیم هیچ
این که در جذبات نار فراق قرار بگیریم و شعله های عشق در قلب مان پدیدار شود و دائماً به یاد معشوق الهی خویش باشیم... آیا این ها در کمند اختیار ماست؟ آیا می شود کتابی را معرفی کرد که با خواندنش عاشق شد یا قرصی را تجویز نمود که با خوردنش عشق را به خانه قلب راه داد؟
ای بی خبر از سوخته و سوختنی * * * عشق آمدنی است نه آموختنی
واقعیت این است که عاشق شدن به اختیار ما نیست وگرنه کیست که نخواهد جرعه ای از عشق امام عصر (علیه السلام) را بچشد و لذت همراهی با معشوق را درک کند.
عاشق شدن آن هم در عشق برتر مثل ذاکر شدن است؛ همان طور که ذکر خدا بدون اجازه او محقق نمی شود، عشق او و ولی اش نیز این گونه است، اجازه می خواهد.
امام سجاد (علیه السلام) که عبادت های عاشقانه اش زبانزد عام و خاص است در مناجاتی اجازه ی خداوند را برای ذکر و یاد محبوب بالاترین نعمت می شمارد.
«و مِن َاعظمِ النِعَمِ علینا جریانُ ذکرِک علی َالسِنَتِنا...»(95).
این که ما به یاد خدا باشیم و یاد او چون هاله ای وجود ما را فرا بگیرد بدون اجازه ی او و توفیقی از جانب او امکان پذیر نیست و این عاشق است که به یاد معشوق تمام عمر را سپری می نماید.
آری، عشق بدون اجازه وارد قلب نمی گردد؛ کشش معشوق و عنایت خاص او را می طلبد.
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد * * * از سمک تا به سهایش(96) کشش لیلا برد
من به سرچشمه ی خورشید نه خود بردم راه * * * ذره ای بودم و مهر تو مرا بالا برد(97)
ما در این راه به انجام وظیفه، به قدم زدن، به تلاش و کوشش مأموریم. معشوق کافی است کوشش ما را ببیند آن وقت است که عنایتش شامل حال ما شده و سیر ما را سرعت می بخشد. اما اگر کشش او نباشد کوشش نصیب ما نمی شود تا چه رسد به این که کوشش مان ما را به جایی برساند و در این صورت بی رمقی و سستی، بارقه های امید را در دل ما کم رنگ کرده خدای ناکرده عذاب بی عشقی نصیبمان می گردد.
اگر از جانب معشوق نباشد کششی * * * کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد
اما معشوق مهربان است و شیفته ی این که همه او را بخواهند و بخوانند، اگر کسی در کوشش افتاد بداند که نظری از دوست به او شده است.
اول باید بخواهیم که خداوند بالاترین نعمت را روزی ما کرده، دل ما را مهیای پذیرایی از بهترین عشق ها کند. همان محبتی که از روز نخست این دل برای سیراب شدن از شراب عشق او آفریده شده و همان مهمان باکمال و جمالی که طاووس اهل بهشت لقب گرفته است.
حال که شور عشق در نهاد شما افتاده است راه هایی که جاده عشق را هموار کرده و راه را برای ورود معشوق باز می کند را بیان می داریم تا یار که را خواهد و میلش به که باشد.
او مشتاق ماست:
قبل از آغاز راه کارها خوب است بدانیم او مشتاق ماست که عاشقش بشویم و به سویش قدم برداریم. امام جانشین خداست، صفات خداوند در او، متجلی شده است. مظهر اسماء و صفات الهی است؛ همان طور که خداوند مشتاق بازگشت گناه کاران است تا آن ها را در آغوش مهر و محبت خویش ببیند، امام هم شبانه روز منتظر است؛ تا منتظرانش بیشتر شده و راه برای مهدوی شدن هموار گردد و انسان ها بتوانند با جرعه ای از عشق امام شان به رضایت ربوبی نزدیک تر گردند.
او مشتاق ماست، قدم هایت را محکم تر بردار که به علی بن مهزیار اهوازی فرمود:
«ما شب و روز منتظر آمدنت بودیم؛ چه چیز آمدنت را به تأخیر انداخت»؟
حال که گریزی و گزیری از عشق نیست. حال که او خود مشتاق ماست چرا تعلل کنیم و در راه عشق قرار نگیریم و آن که در مسیر او قدم بگذارد، عشق هروله کنان به طرف او خواهد آمد.
به خدا منتظر ماست!
به مهتاب قسم! به فریاد قسم!
به غم غربت آن یار قسم!
که نه دل ماند و نه دلدار
...ندانم که چه شد در پس دیوار
بر برِ عشق دگر بار
صد تار تنیدیم ز اغیار!
بیا تا به خود آییم.
...چه کردیم؟ چه خواندیم؟ به سوی که راندیم؟
بیا تا به خود آییم.
به غم عشق درآییم(98)!
بکوش خواجه و از عشق بی نصیب مباش * * * که بنده را نخرد کس به عیب بی هنری
نتوان قطع بیابان فراق تو نمود * * * مگر آگه کنی از رسم و ره این سفرم
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس * * * که دراز است ره مقصد و من نو سفرم
ای نسیم سحری بندگی ما برسان * * * گو فراموش مکن وقت دعای سحرم(99)
عقل عشق آفرین:
در ادبیات فارسی عشق را در مقابل عقل و دشمن هم معرفی می کنند. در حالی که عقل، عشق آفرین است و باعث ترقّی انسان به مقامات عاشقان می گردد. وقتی انسان عقل خود را به تکاپو انداخت، راه را از چاه خواهد شناخت و به سلوک سعادت راه خواهد یافت. عقل اگر به رشد کامل خویش برسد درمی یابد که زندگی بدون عشق مفهومی ندارد و روزمرگی محسوب می شود. به همین دلیل، عشق مقامش از عقل بالاتر است؛ چون عقل سبب رسیدن به قله بالاتر که عشق نام دارد گشته است و در حکم نردبان عشق است.
جناب عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است * * * کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
معرفت با اندیشه ای عاقلانه حاصل می شود که شناخت میوه ی عقل است و تا کسی را نشناسی شیفته و مجذوب او نمی شوی.
«الحب فرع المعرفه»:
محبت، فرع و شاخه ی شناخت است که میوه وقتی آبدار و شیرین می شود که از تنه ای نیرومند و ریشه هایی سالم برخوردار باشد.
«شاید برای تان پیش آمده باشد که سال ها با افرادی در یک کوی و محله زندگی می کنید، لااقل روزی یک بار او را می بینید و طبق عرف و عادت سلام و تعارفی می کنید و رد می شوید... تا آن که تصادفی رخ می دهد و چند جلسه با او می نشینید و از نزدیک با افکار و اندیشه ها و گرایش ها و احساسات و عواطف او آشنا می شوید، با کمال تعجب احساس می کنید که هرگز نمی توانستید او را آن چنان که هست حدس بزنید و پیش بینی کنید. از آن به بعد چهره او در نظر شما عوض می شود. شخصیتش از پشت شخصش متجلی می گردد... احساس می کنید دنیای جدیدی را کشف کرده اید»(100).
سفارشات اولیای دین مبنی بر شناخت امام، راه یابی به مقام محبت و عشق را می طلبد که بهترین راه عشق، معرفت است که با اندیشیدن در صفات و کمالات آن بزرگوار به دست می آید. در سیره ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که هرکس با او از روی معرفت و شناخت رفاقت می کرد محبت او در دلش می افتاد. حال کیست که بداند مهدی (علیه السلام) مهربان و سخاوتمند و کریم ترین انسان است و باز از او فاصله بگیرد؟!
اگر دانستیم که تمام صفات انبیاء و اولیاء الهی در ایشان جمع است و او جانشین و خلیفه ی خداوند است و صفات خداوند در ایشان متجلی است که دلسوز نسبت به بندگان و غم خوار آن ها، از پدر و مادر مهربان تر و از برادر دلسوزتر است، در غم ما غمناک و در شادی ما شاد می شود، شیفته و مجذوب او خواهیم شد که دینداری چیزی جز محبت نیست.
محبت، پلی است بین معرفت و اطاعت. معرفت، محبت می آورد و محبت، اطاعت را به همراه آورده انسان را در گروه دینداران و دین یاران قرار می دهد؛ اما عدم شناخت امام، انسان را از زمره ی دینداران به ورطه ی گمراهی می اندازد.
ای خدا اگر حجتت را به من نشناسانی، از دینم گمراه می شوم(101).
دنبال راه عشق بودن، یعنی در مسیر کسب معرفت امام حرکت کردن که معرفت شاه راه عشق است و بنای پایه ی عشق بر مبنای آن است که اگر با نشناختن امام در این مسیر فرح بخش قرار نگیری زندگی و مرگت یک کاسه، جاهلیت است که ثمره زندگی بی عشق که از کمبود معرفت حاصل شده است؛ چیزی جز جاهلی نیست که:
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد،
به مرگ جاهلیت مرده است(102).
جاهل شیفته نمی شود مگر بر امور فانی و آنی که عشق را پایداری و دوام رکن است و جاهل در دنیا دنبال رو سراب شده و در خیال و اوهام واقعیت به سر می برد که این بیماری با شناخت درمان شده و قدم او را در جاده ی عشق استوار می سازد.
شناخت امام بهترین راه است برای قرار گرفتن در دایره ی جذبه ی او و فدا نمودن تمام هستی به پای او و این شناخت کار عقل است که عقل معصوم شناس است و دل معصوم پسند. خداوند به انسان عقل داد تا وجود و خصوصیات امام را دریابد و دل داد که بتواند عاشق امام شود. اگر عقل از غبار هوا و هوس به دور باشد و درست بنگرد، عشق درست را انتخاب خواهد کرد، باقی کارها بر عهده ی دل است که دلدار را در خود و در تمام وجودش خانه دهد.
اول باید او را بیابی که کار معرفت است، در مرحله بعد باید همراه او باشی و تمام وجودت را وقف آن نازنین نمایی.
اول قدم آن است که او را یابی * * * آخر قدم آن است که با او باشی
وقتی دل متوجه مقام امام (علیه السلام) شد دیگر راه تجلیات ناب نور انسان کامل بر باطن انسان باز می شود که در زبان وصف، چنین ارتباطی را توصیف نیست(103).
حال اگر شناخت آمد قلب متوجه آن بزرگوار می شود و این اول راه است. رفته رفته ظرفیت پذیرش بیشتر نور امام را باید در خود ایجاد نماییم تا بیشتر با نور امام انس بگیریم و ثانیه ثانیه عمرمان را در آن یاد سپری نماییم.
خانه ی عشق مصفا باد:
قلب خانه ی خداست. درخانه ی خدا، غیرخدا را راه مده.
از عاشق راستین عشق، بهجت و سرور همه ی دلدادگان ساحت مهدوی، آیت الله بهجت رحمه الله پرسیدند: جزیره ی خضرا کجاست؟
ایشان فرمودند:
جزیره ی خضرا آن دلی است که امام زمان (علیه السلام) در آن تاب بیاورد(104).
جای خدا در دل است، ولیّ خدا نیز جایی جز همان مکان ندارد و عاشق، معشوق را در خانه دل راه می دهد، خانه ای که از لوث اغیار و تیرگی وجودشان خالی گشته است.
جای او در قلب ماست، قدم رنجه فرمودن ایشان منوط به تصفیه و زینت دل است. قلبی که خانه ی هر بزک کرده ی خیابانی شد شایستگی حضور آن نور الهی را ندارد.
هرگاه بنده ای گناه می کند نقطه سیاهی در قلبش خانه می کند، اگر توجه کرد آن نقطه سیاه کوچ کرده می رود؛ اما اگر گناه را زیاد کرد سیاهی، قلب را فرا می گیرد و دیگر رستگاری سراغ آن انسان نمی آید(105).
می دانم که در نورانیت قلب عالم امکان، شکی نداری. معشوق نورانی رفتارش با مدّعی عشق که خانه ای تیره و آلوده برای او آماده کرده است چه رفتاری می تواند داشته باشد؟ اگر در و دیوار خانه قلبت را از لوث تیرگی ها با آب توبه شستشو دهی و اغیار را از آن مکان مقدس بیرون سازی زهی سعادت که راه عشق را هموار نموده ای؛ اما اگر بی توفیقی گریبانت را گرفت و راه توبه نصیبت نشد دور می شوی و نافرمانی هایت گام هایی می شوند به سمت عقب و به سوی دشمن محبوب.
گاهی که با خودمان خوب برخورد نکنیم و در تزکیه ی خود از رذایل کوشا نباشیم، به همان اندازه، نه تنها نسبت به ائمه معصومین (علیه السلام) احساس محبت مان کم می شود، بلکه احساس بیگانگی با آن ها به ما دست می دهد؛ دیگر احساس نمی کنیم امام، جان جان ما است. و برعکس هرچه در اصلاح خود بیشتر تلاش کنیم و مواظب باشیم آلوده نشویم، احساس می کنیم قلب مان بیشتر متوجه اماممان است. هرچه آلودگی های خود را کم کنیم بدون اختیار به امام زمانمان نزدیک تر می شویم(106).
آری، خدای عشق هم انسان پاک را دوست دارد.
«ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین»(107).
که تشویق این دوستی هدیه اش مهر و محبت بهترین انسان است که شایستگی حضور عشق را در قلب نصیب فرماید تا قلبی پاک از هر آلودگی را مهیای او نمائیم که خود، مشتاق حضور در قلب ماست که خلیفه خدا و جانشین او باید صفات او را در خود به تجلی بیابد. خداوند مشتاق برگشت گناهکاران است و آن ها را دوست دارد که به سمتش گام بردارند. امام هم مشتاقانه منتظر ماست تا پاک شویم و خانه ی او را از هر آلودگی و تیرگی روشن سازیم.
سال ها در پی دیدار امام زمانش عازم خانه خدا می شد. عشق و علاقه، او را 20 بار به این سفر کشاند تا این که در سفری کنار خانه ی خدا که تمام وجودش را یاد امام تسخیر کرده بود و اشکش از بصر برای فراق، گونه اش را تر می کرد جوانی خوش قد و بالا به سویش آمد و گفت: اهل کجایی؟
علی بی درنگ گفت: اهل اهوازم...
آن مرد پرسید: چه می خواهی؟ دنبال چه می گردی؟
گفت: امامی پنهان از عالم را.
آن جوان گفت: او از شما پوشیده و پنهان نیست، بلکه بدی اعمال شما او را پنهان داشته است. اینک حرکت کن از کاروانت جدا شو، هنگام غروب خورشید در بین رکن و صفا منتظرت هستم تا با هم برویم.
دیگر روح و روان علی قرار نداشت، باورش نمی شد پس از سال ها، فراق به وصال تبدیل شود... شبانگاه راه افتادند، مسافت زیادی را در بیابان ها طی کردند... به بلندی تپه ای رسیدند، خیمه ای از دور نمایان شد. قلب علی به تپش خود سرعت داد... پس از لحظه ای او خودش را در خیمه دید. از داخل خیمه نوری به سمت آسمان ساطع بود؛ سلام کرد. حضرت با صدایی زیبا و دلنشین جوابش را داد و فرمود:
ای ابوالحسن! ما شب و روز در انتظار آمدنت بودیم...
علی با تعجب گفت: کسی را پیدا نکردم که مرا نزد شما بیاورد.
امام فرمود: نه، این گونه نیست. اشکال شما در این است که اموال تان را فزونی بخشیده اید، بر بینوایان مؤمنین سخت گرفته اید و بر ایشان تکبر کرده و رابطه خویشاوندی را در بین خود از بین برده اید، پس دیگر چه عذری دارید؟
اشک در چشمان علی حلقه زده بود و با صدایی لرزان می گفت: توبه، توبه.
او مشتاق ماست؛ افسوس قلب ما کاروانسرایی شده است که همگان در آن منزل کرده و دیگر جایی برای دوست نداریم. این کلام امام اشاره به دردی است که در بیشتر افراد به چشم می خورد که قلب را با انواع گناهان به تیرگی کشانده و اشتیاق به نور را در خود ضعیف نموده ایم.
ما برای آمدن عشق باید آمادگی هایی در خود ایجاد نماییم تا لطف حضرت شامل حال ما شود. نگرانی از جانب ماست که نتوانیم شرایط تجلی نور امام را در جان خود محقق نماییم و به آن محبتی که اوج دینداری است دست نیابیم؛ چرا که اگر ما قدمی درست در این مسیر برداریم، طبیب عشق برای درمان خواهد آمد.
طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق * * * لیک چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند
«کسی نمی تواند ما را دوست داشته باشد مگر این که خداوند قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بنده ای را پاکیزه نکند مگر این که تحت تأثیر ما بوده و ما را پذیرفته باشد و چون جانش ما را پذیرفت خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز قیامت ایمنش سازد»(108).
آیت الله بهجت رحمه الله فرمود:
اگر بفرمایید چرا به آن حضرت دسترسی نداریم؟ جواب این است: چرا به انجام واجبات و ترک محرمات ملتزم نیستید؟ او به همین از ما راضی است(109).
حال اگر محرماتی انجام داده ایم که ما را از مسیر عشق دور کرده است راه توبه باز است.
شستشویی کن و آنگه به خرابات خرام
برای قبولی توبه دست کم سه شرط باید محقق شود:
1 پشیمانی از گناه.
2 تصمیم به ترک گناهان و عزم به طاعت و بندگی.
3 جبران و اصلاح خرابکاری های گذشته.
این سه شرط که محقق شد دو رکعت نماز توبه خوانده و ذکر شریف استعفار را بر زبان جاری ساز.
ادای عاشقی:
«اگر حلیم نیستی خودت را به حلم بزن»(110).
همه هستی طفیل عشق هستند. عقب ماندن در این قافله عذری را برنمی تابد؛ اگر هم عشق هنوز قدوم مبارکش را در کاشانه ی ما نمایان نکرده است باید که لباس عشق را به تن کرده مدتی عاشقی را تمرین کنیم. عاشق، لحظه ای از یاد معشوق غافل نیست. این سرمشق تمرین است در این هیاهوی دنیا، تمرین این الگو کارساز است که شرط کنم در روز لحظاتی را با یاد شیرینش سپری کنم، محیط اطرافم را به نوعی طراحی کنم که هر آن یاد آن بزرگوار را برایم زنده بدارد.
آن زلیخا از سپندا تا به عود * * * نام جمله چیز یوسف کرده بود
«یوسف (علیه السلام) از بنیامین پرسید: ازدواج کرده ای؟
گفت: بله.
یوسف (علیه السلام) پرسید: بچه هم داری؟
بنیامین گفت: بله، سه فرزند به اسم های قمیص (پیراهن)، ذئب (گرگ) و دم (خون) دارم.
یوسف (علیه السلام) با تعجب پرسید: چرا این اسم ها را انتخاب کرده ای؟
بنیامین جواب داد: به خاطر این که شما را فراموش نکنم و هر وقت یکی از بچه ها را صدا می زنم یاد شما برایم زنده شود»(111).
یاد معشوق، تمام وجود و دم و دستگاه عاشق را پر کرده است. کتابش را باز می کنی اول نام معشوق را می بینی، به اتاقش می روی تابلویی زیبا از نام امام، دیوار خانه را آذین نموده تا آرام آرام این زینت به قلب سرایت نماید(112).
صبر:
در نظر بازی ما بی خبران حیرانند
همه کس، نمی توانند به حریم عشق او راهی شوند و خود را درمحیط عشق او احساس نمایند.
نخست باید داوطلبان ورود به این حریم، آزمایش و پالایش شوند تا شایستگان بدان درآیند و نا اهلان رانده شوند.
عشق از اول چرا خونی بُود ؟
تا گریزد آن که بیرونی بُود
از این رو گفته اند که ساحت قدس عشق، وادی رندان بلاکش و مردان راهور است، نه نازپروردگان(113).
نازپروده تنعم نبرد راه به دوست * * * عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
دیدِ خیلی ها به عشق، زمینی است؛ در محدوده چشم و ابرو عشق را خلاصه کرده و نگاه پاکی به آن ندارند، از همین رو عشق آسمانی را مورد بی توجهی و گاهی تسمخر قرار داده و راهیان این وادی را به دیده ی تحقیر می نگرند.
این اولین امتحان کسی است که می خواهد در وادی عشق برتر قدم بگذارد که نظر دیگران در این مرحله، مبادا او را از مسیر منحرف کند.
تو از تکان آرام نسترن افتاده ای
مواظب باش
این جا زمین است * * * عشق جرم بزرگی است(114).
که در مرحله اول همه دوست دارند در مسیر خدا باشند و با عشق ولیّ او همراه؛ اما فقط خواستن این عشق، کافی نیست که
عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها:
«شخصی خدمت آیت الله انصاری همدانی آمد و خیلی اصرار کرد که دستورالعملی به من بدهید(تا در مسیر سیر و سلوک و عشق خدا قرار بگیرم) ایشان اعتنایی نکردند. روز دوم آمد، باز اعتنایی نکردند. روز سوم آمد و باز اصرار کرد، آقای انصاری فرمودند: آن قدر مبلغ(وجوهات شرعی) بر گردنت هست که باید بپردازی، اول برو آنها را درست کن، بعد دنبال دستور گرفتن باش. طرف رنگش پرید و رفت...»(115).
پس صبر بر مشکلات و مصیبت ها، ادای واجبات و دوری از محرمات در این وادی، بسیار کارگشاست و انسان را مورد توجه ولی الله الاعظم (علیه السلام) قرار می دهد.
کسی که در خانه صبر نکرده، بداخلاقی از خود بروز می دهد کجا می تواند در حریم عشق وارد شده و پیش رود...؟
اما با صبر و پایداری و استقامت در راه خدا، ثبات قدم نصیب انسان شده و قلب مهیای پذیرای رحمت واسعه الهی می گردد که:
«ان رحمه ربکم وسعت کلَّ شیء و انا تلک الرحمه»(116).
کلام کسی است که عاشق خداست و راه به سوی عشق اوست.
امام عصر (علیه السلام) فرمود: من رحمت واسعه ی پروردگارم.
در فضای نور:
یکی از مهم ترین راه های رسیدن به عشق برتر، برخورداری از صفات و افعال معشوق است.
در موقعیت های مختلف در نظر داشته باشیم که فعل و قول حضرت، در این مرحله چه می توانست باشد. ما هم خودمان را به همان نزدیک نمائیم.
امر خداوند به معیت و همراهی با امام، ناظر به همین مرحله است:
«با صادقین باشید»(117).
که منظور از صادقین، رسول خداو اهل بیتش (علیهم السلام) می باشند(118). که در زمان ما با امام زمان (علیه السلام) بودن، مطرح است.
همراهی جسمی، فضیلتی ندارد که مأمور به آن شویم، که خیلی ها در زمان امامان بودند و در کنار آنان، ولی مورد رضایت نبودند. بلکه مراد، همکاری کردن و پیروی نمودن از ایشان است که اعمالمان در فضایی شکل بگیرد که مورد رضایت آن حضرت باشد.
«اگر به کسی مهر بورزی، ولی اوصافش را نداشته باشی با او نیستی. دوستداری بدون پیروی، دوستی نیست؛ بلکه فقط احساس و آرزوست و همراهی دنیایی و آخرتی را در پی ندارد. با وجود محبت، انسان به میل محبوب رفتار می کند نه رضای خویش»(119).
«ای مؤمنان تقوا داشته باشید و... رابطه برقرار کنید»(120).
امام باقر (علیه السلام) فرمود:
یعنی با امامی که انتظارش را می کشید ارتباط داشته باشید(121).
این ارتباط، ارتباط روحی و معیت با ایشان است.
ارتباط روحی با سنخیت، یعنی با شبیه سازی گفتار و اعمال به گفتار و اعمال حضرت مهدی (علیه السلام) حاصل می شود. که البته عشق می تواند زمینه سنخیت را هموار کرده و در مرتبه بعد با رفتار مهدوی به جلوه ی بیشتری از عشق دست بیابیم.
که فرمودند: ای شیعیان! زینت ما باشید، نه باعث ننگ ما.
و زینت بودن، جز با رفتاری در خور شأن یار و عاشق او حاصل نمی گردد.
ران ملخی به ملک سلیمان:
عاشق، تمام هستی خویش را در طبق اخلاص نهاده دو دستی تقدیم معشوق می نماید و ثانیه ثانیه ی عمر را فدای او کرده و تبرّک به نام و یاد او می جوید و برای ترویج نام و یاد معشوقش تمام دارایی و توان خود را هزینه می کند.
حال که در اول جاده ی عشق هستیم با اهدای حتی ران ملخی می توانیم این محبت و عشق را فزونی بخشیم.
پیامبر مهر و رحمت فرمود:
«به یکدیگر هدیه دهید تا محبت شما نسبت به هم بیشتر شود»(122).
این خصیصه ی فطری بشر است که همیشه هستی خویش را برای محبوب می خواهد و نهایت قرب را در نثار تمامی هستی خود به پای محبوب می داند. هدیه، اولین و کوچک ترین جزء از هستی عاشق است که راه فداشدن را می آموزاند و موجب فزونی محبت می گردد تا به جایی که عاشق به واسطه ی هدایای کوچک به جایی می رسد که حاضر است تمام هستی خود را فدای تار مویی از معشوق نماید.
حال این هدایا هم از مادیات زندگی عاشق سهم دارند و هم از معنویات. در امور مادی خرج هزینه برای ترویج نام و یاد امام زمان (علیه السلام)، امکان عشق ورزی بیشتر را برای او فراهم می نماید. در امور معنوی هم عاشق می تواند ثواب نماز یا قرائت قرآن خویش را به مهر محبوب هدیه نماید یا شب ها قبل از خواب دو رکعت نماز بخواند و ثوابش را به محضر امام زمان (علیه السلام) هدیه نماید و یقین بداند کسی که ثواب نمازش را محضر امام زمان (علیه السلام) هدیه کند ثوابش چند برابر شده و پیش از آن که روح از بدنش بیرون رود به او گفته می شود: فلانی! هدیه تو به ما رسید، اکنون بهره تو این است که چشمت روشن و خاطرت آسوده باشد...
«نماینده ی امام کاظم (علیه السلام) از نیشابور به سمت مدینه حرکت کرد. خانمی به نام شطیطه به نماینده گفت: این یک درهم خمس من است، آن را به امام برسان. بعد پارچه ای که خودش بافته بود را نیز به نماینده داد و گفت: این را هم از طرف من به امام هدیه بده.
نماینده به مدینه رسید، امام هدیه را دریافت کرد و فرمود: به شطیطه سلام مرا برسان، بعد هم یک کفن به نماینده دادند و فرمودند: این کفن من است که از مزرعه مادرم فاطمه زهرا (علیها السلام) به دست خواهرم حلیمه بافته شده است، این کفن را به شطیطه بده و هم چنین این کیسه ی پول را که چهل درهم در آن است. در هنگام رحلت شطیطه نیز امام کاظم (علیه السلام) برای نماز تشریف آوردند»(123).
حقّ عشق:
امام زمان (علیه السلام) حقوقی بر ما دارد که برآورده کردن آن حقوق موجب فزونی محبت و عشق به آن والامقام می گردد. حقوقی که از حد شمارش خارج است، اقدام به ادای آن حقوق مسیر را هموار می نماید. از ابتدایی ترین آن حقوق ادای حقوق مالی است. چطور می شود حق و حقوق کسی را نپرداخت، اما ادعای محبت و دوستی اش را در سر پروراند؟! اولین قدم برای سالک مهدوی حلال نمودن اموال است که بدون آن سوخت، این مسیر، پتانسیل حرکت را نخواهد داشت و انسان را به مقصد نخواهد رساند.
حقوق دیگر امام را با مراجعه به کتاب مکیال المکارم مشاهده کنید.
زیارت معشوق:
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی * * * چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
دیدار یار، عشق و محبت او را بیشتر از قبل در دل زنده می کند. حال که یار ما غایب از نظر است و از دیده ها پنهان؛ چه باید کرد؟ زیارت مکان های منسوب به ایشان، عشق او را در دل زنده می کند که مجنون در و دیوار کوچه ی لیلی را بوسه باران می کرد.
عزم سفر جمکران و مسجد سهله و سرداب سامرا و...
عزم سفری معنوی به سوی پدران آن بزرگوار و... این ها می توانند بارقه های عشق را در دل شعله ور سازند. همچنین درخواست همیشگی دیدار یار، خود از راهکارهایی است که هر روز بر این محبت می افزاید.
«زیارت و دیدار، دوستی به بار می آورد»(124).
هرچند این زیارت برای اثربخشی کامل بار معنایی معرفت را نیازمند است؛ اما قرار گرفتن در فضایی که محل عبور فرشتگان است و احاطه ی کامل معنوی در آن جا محسوس است نور را به قلب انسان رسانده و شارژ معنوی نصیب محب می گرداند.
هم کلام او:
اوج عشق در ارتباط کلامی است که با او هم نجوا شوی و عاشقانه برای او بسرایی.
یکی از راه های بهره مندی بیشتر از عشق و محبت امام زمان (علیه السلام) انس پیدا کردن با دعاها و زیارات مهدوی است.
که نایب دوم پرسید: مولای من! من مشتاق دیدار شما هستم. امام فرمود: زیارت بخوانید.
این ادعیه و زیارات، علاوه برانس بیشتر ما با محبوبمان، معرفت ما را نیز نسبت به ایشان بیشتر می کند.
که ایشان فرمود:
هرگاه خواستید به ما توجه کنید زیارت آل یاسین را بخوانید(125).
مرحوم آیت الله کشمیری رحمه الله می فرمود: روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید. در جای خلوت زیارت سلام علی آل یاسین بخوانید... توسل به او پیدا کنید تا رفاقت با حضرت زیاد شود.
دعای عهد هم که عهد جانان است برای رویشی عاشقانه در دوران ظهور، هر روز صبح، زمزمه ی جان عاشق است.
جمعه ها ما عاشق گل می شویم * * * شاخساران توسل می شویم
ندبه ندای عشق است که از خواب ناز، آن هم در روز جمعه، برخیزی و ندای یابن الحسن سر دهی که «مَتی تَرانی و نَراک» ای فرزند زهرا (علیها السلام)!
واژه هایش بیشتر عاشقانه سروده شده که درخواست اشک و ناله و همراهی با اهل ناله است که امام را روزی چون نگین در جمع خویش بیابند و عاشقانه به دورش طواف کنند.
نگاه معشوق:
رابطه عشق که برقرار شد عاشق به معشوق مهر می ورزد، ابراز علاقه می نماید و در مسیر وصال هر سختی را به جان می خرد. از آن طرف معشوق که این قدم های استوار عاشق را مشاهده می کند چشم عنایتی به او دارد که نگو و نپرس، دشواری های مسیر را برایش سهل و آسان کرده و در تب و تاب او می سوزد. به فکر اوست و او را مورد توجه و عنایت خاصّه ی خود قرار می دهد. توجه داشتن به عنایت امام زمان (علیه السلام) به محبش و این که هوادارانش را بیش از دیگران دوست دارد و آن ها را از خودش می داند، خود راه عاشق را هموارتر می کند.
«امام صادق (علیه السلام) در مسجد گروهی از شیعیان و محبان شان را دید، به آنان نزدیک شده سلام شان داد و فرمود: به خدا قسم من بوی شما و روح شما را دوست دارم. ما را با تقوا و تلاش یاری کنید. شما پیشتازان به سوی بهشت هستید...»(126).
امام زمان (علیه السلام) نیز محبش را دوست دارد و عنایات بی پایانش را شامل حال او کرده، طالب تقوا و تلاش است و در رسیدگی به حال محبان خویش سرسوزنی کوتاهی نکرده و در همه آن به فکر آن هاست.
«ما به محبان خویش رسیدگی می کنیم.»
امامی که مهربانتر از پدر و دل سوزتر از برادر است. او که تمام مهربانی خدا را به همراه دارد. آن قدر مهربان که حتی تازیانه ای به حیوان برای سرعت بیشتر نمی زند و کاه جویی را از دهان مورچه نمی گیرد.
سید جلیلی را دیدم به سمت من آمد. چون نزدیک شد سلام کرد و دستهای خود را گشود. مرا در بغل گرفت. هر دو یکدیگر را بوسیدیم. فرمود: حاج علی خیر است؛ کجا می روی(127)؟
او که غمخوار ماست. در شادی ما شاد و در غم ما، اندوهگین می شود.
امام رضا (علیه السلام):
هیچ یک از شیعیان ما، مریض نمی شود، مگر این که ما نیز در بیماری آنان، بیمار می شویم و محزون نمی شود، مگر اینکه ما نیز در غم آنان محزون می شویم...(128).
او که از ما نیز مهربان تر است نسبت به خودمان(129).
و قبل از اینکه ما از او درخواست کنیم دعای خود را بدرقه ی راه ما نموده است؛ که این خود نشانه عمق دوستی او نسبت به ماست.
به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: برای من و خانواده ام دعا کنید.
امام فرمود: آیا چنین نمی کنم(130)؟
سیدبن طاووس رحمه الله می فرماید:
سحرگاهی در سرداب مقدس بودم، ناگاه صدای مولایم را شنیدم که برای شیعیان خود چنین دعا می کرد:
...آنها گناهان زیادی با اتکاء بر محبت به ما انجام داده اند، از آن ها بگذر...(131).
طلب از یار:
برای خوشبختی
نیم نگاه خدا
کافیست
من تو را
به تمام نگاهش سپردم
کافیست تا معشوق، نیم نگاهی بیاندازد تا ورق برگردد و قلب ما پر از یاد او شود.
در چرخش این نیم نگاه، پُر رنگیِ خواست عاشق، مطرح است. کسی که در دل عشق امام را می خواهد باید عاجزانه از آن مرکز لطف و احسان، این کیمیا را طلب کرده و فریاد استمدادش به جانب حضرت حجت (علیه السلام) بلند باشد.
استغاثه به حضرت مهدی (علیه السلام) و طلب سعادت و خوشبختی که همه در عشق و محبت ایشان، نهان شده است راه هایی دارد:
1 نماز امام زمان (علیه السلام):
2 نماز استغاثه(132) به امام زمان (علیه السلام)، بسیار مجرب و مورد تأکید است. دو رکعت می باشد و در رکعت اول، حمد و سوره ی فتح و در رکعت دوم حمد و سوره ی نصر و پس از نماز، دعای (سلام الله الکامل...) خوانده می شود. یکی از شرایطش این است که در صورت توان زیر آسمان باشد.
3 دو رکعت نماز مثل نماز صبح به نیت اینکه ثوابش را به محضر حضرت نرگس (علیها السلام) مادر بزرگوار امام زمان (علیه السلام) هدیه نمائیم.
4 هدیه روزانه چهارده صلوات محضر امام زمان (علیه السلام) و مادر بزرگوارشان.
5 شرکت در مجالس ابا عبد الله (علیه السلام) و دعا برای فرج در آن مجالس.
منسوبان را دریاب:
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
استاد را که علم آموز تو است در حد عشق دوست داری. روزی استاد را با فرزندش می بینی؛ نشناخته و ناخودآگاه به فرزند استاد ابراز محبت کرده، او را گرامی می داری. این برخورد در محضر استاد، استاد را خوشحال کرده و عنایت بیشتر او را شامل حالت می نماید.
معشوق، منسوبانی دارد، تکریم آن ها به نیّت تکریم امام عصر (علیه السلام) خود به خود محبت را پر رنگ جلوه می دهد. سادات و روحانیون از منسوبان حضرت هستند که بی احترامی به آن ها انسان را به عقب می راند و محبت را کم رنگ می کند.
دشمن که در صدد ساختن معشوقان پوشالی است برای کم کردن جلوه معشوق برتر، تیر را به منسوبان او نشانه گرفته است و هر روز با شایعات در صدد کم کردن احترام روحانیون و سادات می باشد تا از این طریق محبت محبوب کامل را کم کند. کتبی که نام معشوق یا کلامی از او در آن نگاشته شده است مورد احترام عاشق است و هرچه که رنگ و بویی از معشوق داشته باشد در معرض بوسه ی تبرک عاشق قرار خواهد گرفت؛ از در آهنی مسجد مقدس جمکران گرفته تا کتابی که نام دوست در اوست.
سوخت عاشق:
حرام باشد یا شبهه ناک فرقی نمی کند، بی حرکتی در این مسیر را روزیت کرده، پر پرواز را دریغ می دارد.
آنچه فرو می رود چه از حرام باشد چه بی نام خدا، هر دو آسیب جدی بر سیستم ورودی عشق وارد کرده احتمال بستن قلب را به روی معشوق قوّت می بخشد.
پس دقت لازم در آنچه می خوری یا به خوردت می دهند را داشته باش که حُب امام زمان (علیه السلام) بهترین عمل صالح است و قرآن می فرماید:
«غذای حلال و پاکیزه بخورید و عمل صالح به جای آورید»(133).
که عاشقان خدا که اصحاب کهف نام گرفتند دنبال غذای پاکیزه بودند:
«پس بنگرد که کدام یک از آنها غذای پاکیزه تری دارد، مقداری برای شما بیاورد»(134).
که اصحاب کهف، عاشقان مهدی (علیه السلام) نیز می باشند و در دوران ظهور به اذن خدا، زنده می شوند و به یاری موعود می شتابند و عاشقانه در رکابش به جان فشانی می پردازند.
پس مباد در کسب و کار، قسم دروغ وارد کنی یا خدای ناکرده کلاهی کوچک بر سر کسی بگذاری که زیانش بسیار بزرگ است و آن محرومیت از عشق برتر است.
خمس مالت را با جان و دل پرداخت کن تا شامل رحمت واسعه معشوق گردی و نیم نگاهش را خریداری کنی. کسی که از مالش نگذرد چگونه ادعای عشق خواهد کرد که در آن وادی جان را معامله می کنند.
عرض ارادت:
که چون نام زیبایش نوازش گر جانت شد قیام نمایی و دست بر سر که من تسلیم و آماده ام و به احترام عشق برخاسته؛ نظرم بر آن است که نظری بنمایی که کیمیا می کند آن نظر. که چون قدم از خانه بیرون می نهی اول نشان صداقت را به معشوق با صدقه ای هرچند کم نشان دهی که سلامتی او از هر کس دیگری برای من مهم تر است یا حتی اولین قدمت هر روز مقارن شود با اولین کلامت که سلام بر عشق است تا عاشقانه مشغول کار و تلاش گردی و هر آن، آن قدم زدن را فراموش نکنی که مدیون عشقی و این نشاط و سرزندگی همه برای عشق است و عنایت او.
و من اگر جای تو بودم هر روز شکری بر این نعمت می کردم تا نعمتم افزون گردد که عشق امروز باید عمقش و دوامش از دیروز بیشتر باشد وگرنه خسران کرده ام.
دوری از ناجنس:
بیاموزمت کیمیای سعادت زهم صحبت بد، جدایی جدایی
تا کنارش قرار می گرفتم حرف از قیمت خانه بود و ساخت و ساز و مدل ماشین تا...
تمام روز در این مسائل غوطه ور بود. فکر و ذکرش خرید و فروش بود با اینکه نه نیازی به آن داشت و نه اهلش بود. چند سالی می شد که نه چیزی خریده و نه فروخته بود. با این حال تا او را می دیدم یاد خرید خانه و تعویض ماشین و... می افتادم و نقل مجلسمان نیز همین چیزها بود. افق فکرمان در آن لحظات، آجر بود و گچ و آهن قراضه.
می رود از سینه ها در سینه ها * * * از ره پنهان صلاح و کینه ها
اگر بخواهیم در مسیر عشق مهدوی قرار بگیریم چاره ای جز گریز از مصاحب ناجنس نداریم.
که بعضی افراد مردگان زنده نما هستند، همراهی آنان قلب را خشن کرده، یاد یار را مانع می شود.
عقبه خیلی دوست داشت به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد، هر چند هنوز اسلام را نپذیرفته بود.
روزی غذایی ترتیب داد و پیامبر مهربانی ها را دعوت نمود، سفره که باز شد حضرت دست بر غذا نبرد و فرمود تا شهادتین را بر زبان جاری نکنی از غذای شما نمی خورم.
او هم با گفتن شهادتین مسلمان شد.
دوست او که انسان ناجنسی بود خبردار شد و به شدت عقبه را توبیخ کرد و او را مجبور نمود که نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و به ایشان اهانت کند. عقبه هم تحت تأثیر این رفاقت، این کار را کرد و به جمع کفار پیوست و در جنگ بدر در صف کفار، به قتل رسید(135).
آیات 27 تا 29 سوره فرقان نازل شد:
... می گوید: ای کاش با رسول خدا راهی برگزیده بودم، ای وای برمن! ای کاش فلانی را دوست خود انتخاب نکرده بودم، او مرا از یاد حق گمراه ساخت بعد از آنکه به سراغ من آمده بود.
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است * * * که از مصاحب نا جنس احتراز کنید(136)
سفارش دین برای یافتن عشق الهی به این است که با کسی همراز گردی و نشست و برخاست کنی که دیدنش تو را به یاد خدا بیاندازد که یاد ولیّ خدا جدا از یاد خدا نیست.
بدون تعارف باید پالایش در دوستان را آغاز کرد و یا مدتی را به تنهایی سپری نمود که:
تنهایی بسی بهتر از دوستی با ناجنس است.
صداقت:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض
ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
هر کس در این راه با صداقت قدم بردارد و از عشق و محبت امام عصر (علیه السلام) دنبال مطرح کردن خود و منافع دنیوی نباشد، قافله سالار کاروان عشق، دست او را می گیرد و لشکرخدا به مدد او خواهد آمد تا در این راه او را به مقصد برسانند و نکات ناب عاشقی را به او بچشانند.
در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
روبه صفتان زشت خود را نکشند
راه عشق، راه دورنگی و تزویر نیست که روسیاهی و بدنامی را به دنبال دارد؛ راه عشق، راه سادگی و یک رنگی، راه اخلاص و امید به منبع عشق است.
راه فروتنی خود و در نظر گرفتن خواست معشوق است؛ راه عشق، راه دعوت به نفس نیست که نگاه عاشق به سوی معشوق و معرفی نمودن اوست تا همه ی نگاه ها به یک جهت معطوف شود؛ پس هر کس در این مسیر دعوت به خود نمود او از مسیر دور است و همراهان خویش را در دره ی گمراهی و پوچی می اندازد.
وادی عشق از مطرح کردن نفس و منیت به دور است که اصل عشق، فدا نمودن نفس است. آنجا که تو باشی و خود را ببینی فاصله هاست تا کوی عشق، که خودبین شیفته نمی شود و حیرانی عشق در قاموس او جایی ندارد که او چون کرم ابریشم به دور خویش پیله می تند تا اسیر گردد و تا خود را کنار نزند آن پیله شکافته نشده و پر پرواز نصیب او نمی گردد.
راه عشق، راه صداقت و صافی است
حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق
بدرقه رهت شود همت شحنه نجف
در گروه عشق درآ:
این فصل به تنهایی کافیست برای پرواز
یکی از مهمترین راه های رسیدن به عشق حضرت مهدی (علیه السلام) قرار گرفتن در گروه مؤمنان واقعی است.
خالق عشق در نامه ی عشق فرمود:
«اِنَّ الَّذینَ آمنو وَ عَمِلُوا الصالِحاتَ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمنُ وُدّاً»(137).
کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند خدای رحمان برای آنها محبتی قرار خواهد داد.
در تفسیر قمی از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که ابی بصیر از ایشان در مورد این آیه سئوال کرد؛
امام فرمود:
یعنی خدا برای آنان، محبت و ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را قرار می دهد و این همان وُدّی است که خدا در این آیه وعده داده است(138).
امام زمان (علیه السلام) فرزند و جانشین امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می باشند. تمام شئون حضرت علی (علیه السلام) به ایشان رسیده است و بی تردید کسانی که درگروه مؤمنان واقعی قرار گیرند محبت امام عصر (علیه السلام) نیز به قلب آنها وارد خواهد شد. به راستی انسان مؤمن چه مقامی دارد که خداوند این همه او را تحویل گرفته و مورد مهر و محبت خالص خویش قرار می دهد.
در جایی خود را سرپرست او معرفی می نماید:
«خدا سرپرست مؤمنان است»(139).
و در جای دیگر با تمام تشکیلات خود به دفاع از او می پردازد:
«خدا از مؤمنان دفاع می کند»(140).
و آن ها را از سختی ها و مشکلات نجات می دهد.
«و اینچنین نجات می دهیم مؤمنین را»(141).
و مهمتر از همه آرامش و سکینه را بر دل مؤمن نازل می کند، همان طور که برای دل رسول مهربانش نازل کرده است:
«خدا سکینه و آرامش را بر رسولش و بر مؤمنان نازل کرد»(142).
و به آنها وعده بهشت می دهد که مؤمن در بهشت قرین معشوق خواهد بود:
«خدا به مؤمنین بهشت را وعده داده است»(143).
مهمتر از همه؛ اگر مؤمن نشویم، خیر و نیکی بقیه الله (علیه السلام) به ما نخواهد رسید که خداوند شرط ایمان را برای بهره مندی از وجود عشق لازم دانسته است.
«بقیت الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین»(144).
بقیه الله برای شما خیر است اگر مؤمن باشید.
حال این سئوال مطرح است که مؤمن کیست؟
در فرهنگ قرآنی، مسلمان و مؤمن و محسن در یک مرتبه قرار ندارند.
اعراب با ادعا به محضر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدند و با غرور گفتند ما ایمان آورده ایم.
آیه نازل شد که ای پیامبر به آن ها بگو شما اسلام آورده اید و هنوز ایمان در قلب شما وارد نشده است(145).
مسلمانی معلوم نیست دردی را دوا کرده و عاقبت به خیری را نصیب انسان نماید و لذت دینداری را به ما بچشاند و امن و امان و آرامش را روزی ما قرار دهد؛ اما ایمان، توانایی انجام این امور را دارد.
ما باید در حرکتی امید بخش از اسلام به ایمان برسیم.
محسنین، اهل بیت (علیهم السلام) و یاران خاصشان هستند. ما فعلاً در مقام مؤمن، وارد بحث می شویم.
مؤمن کیست؟
شاخص های اولیه رسیدن به مقام مؤمنان چیست تا با انجام آنها بتوانیم کف ایمان را به دست آورده و در مرتبه ی اول مؤمنی قرار گیریم:
1 دوام طهارت:
مؤمن از نور وضو بهره می گیرد. او حداقل در پنج وقت با وضو است: هنگام خواب، بیدار شدن از خواب، وقت خوردن غذا، بعد از قضای حاجت، و هنگام زناشویی.
این پنج مورد رعایت شود نور وضو وجود انسان را فرا گرفته، بعد از مدتی حاضر است جان بدهد، ولی بی وضو نباشد.
علامه طباطبایی رحمه الله می فرمودند:
سخت ترین لحظات عمرم آن لحظاتی بود که از دستشویی تا پای شیرآب برای گرفتن وضو می آمدم، همین چند قدم بی وضویی مرا اذیت می کرد.
2 انس با قرآن
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم
مؤمن با کتاب ایمان انس دارد و قلب او زنده به آیات نوراست. تدبر در کلمه کلمه ی کلام عشق، قلب او را مهیای پذیرایی از عشق می کند.
«پس چرا تدبّر نمی کنید در قرآن، یا بر قلب های شما قفل خورده است»(146).
دو گروه شدند یا اهل تدبر یا بر قلب هایشان قفل خورده است. قلبی که قفل خورده باشد بسته است و عشق هرچند مشتاق است؛ راه به آن خانه ندارد. کلید قفل قلب، قرآن است و تدبر در آن.
که اگر محقق نشود شکایت نبی مهر شامل حالش شده، او را دورتر می کند.
«ای خدای من، همانا قوم من قرآن را مهجور گرفتند»(147).
و آن پیر مراد و سید و سالار عرفان سید علی قاضی رحمه الله که فرمود:
«من هرچه دارم از زیارت سید الشهدا و قرآن دارم»(148).
3 نماز:
«اگر نماز را تحفظ کردید همه چیزتان محفوظ می ماند»(149).
که همه ی امورمان تابع نماز است.
نماز مؤمن دو شاخصه دارد:
الف. اول وقت: که امام رضا (علیه السلام) فرمود:
«هرگز نمازت را از اول وقت به تأخیر نیانداز»(150).
امام این جمله را به کسی فرمودند که می گفت اگر کمی صبر کنید تعداد بیشتری برای نماز خواهند رسید، اما امام، همان اول وقت نماز را خواندند فقط با یک مأموم.
سید علی قاضی رحمه الله نیز به شاگردان خود درس می دادند که:
«هرکس نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند»(151).
در این همه تأکید برای این دستورالعمل، رازها نهان است که اگر لحظه ی به پا ایستادن شما برای نماز همان وقتی باشد که ولی خدا ایستاده است، به آن رمز و رازها خواهید رسید.
ب. حضور قلب:
مؤمن نمازش با حضور است. می داند چه می گوید و با که می گوید و چون خدا را می بیند یا حداقل قبول دارد که خدا در حال نظاره به اوست، بهترین لباس را بر تن کرده و به بهترین حال ایستاده است.
او غرق رحمت و نور است تا مادامی که در این حالت به خضوع و خشوع به درگاه ربوبی پناهنده شده است.
4 در فکر نیاز نیازمند:
«در اموال آنها، حقی معلوم برای سائل و محروم است»(152).
آنها همان مؤمنان هستند که نمی توانند دغدغه ی دیگران را نداشته باشند و می دانند که خودبینی، آفت عشق است و نگاه به نیاز نیازمند، زمینه ی مناسب برای رهیدن از بند خودیت است.
پس سهمی را معین نموده هر از چند گاهی، به دست طلب محبوبان الهی می رسانند که خدا، خود صدقه را دریافت می کند و در این امر فرشته ای را وکیل نکرده است.
5 صبر و استقامت:
«و خدا با صابران است»(153).
خدایی که درکتابش به دو گروه درود نثار کرده است.
اول: محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و آلش که عاشقان اویند و هم معشوق او
دوم: انسان های صابر:
«کسانی که وقتی مصیبتی بر آنها وارد می شود می گویند ما از خدائیم و به سوی او باز می گردیم؛ برآنها، درود و رحمت خداوند است»(154).
که اگر صبر در کار نباشد ایمان بی سر است و تن بی سر ارزشی ندارد.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود:
«نسبت صبر به ایمان مثل نسبت سر است به تن»(155).
که سید هاشم حداد شاگرد مکتب آقای قاضی اگر به مقام روح مجرد رسید به خاطر صبر و تحملی بود که در مقابل فحش های مادرزنش، نمود. زنی قوی که مردها از او هراس داشتند تا دامادش را می دید شروع می کرد به حرف های زشت و رکیک که نثار او نماید و اذیت های دیگر؛ اما سید هاشم هرگز جواب او را نداد و همیشه صبر می کرد تا اینکه شبی خسته، گرسنه و تشنه، سید هاشم وارد خانه شد، مادر زن کنار حوض نشسته بود، تا چشمش به دامادش افتاد شروع کرد به ناسزا و پرخاش.
آنقدر بلند که همسایه ها هم می شنیدند، سید از خانه بیرون رفت و ناگهان خود را در مقامی دید وصف ناشدنی که مرحوم قاضی وعده ی آن را با صبر به اذیت های مادر زن داده بود.
سیدهاشم به خانه برگشت و خود را به دست و پای مادر زن انداخت که خدا خیرت دهد باعث شدی ما در معنویت رشدی کنیم و به مقامی برسیم(156).
دو مورد باقیمانده مخصوص خواهران است که فقط اشاره ای گذرا
6 حجاب:
در قرآن دو آیه برای حجاب آمده:
یکی: حجاب زنان مسلمان (سوره نور، آیه30).
دومی: حجاب زنان مؤمنه (سوره احزاب، آیه 59).
حجاب زنان مؤمنه چادر است آن هم به طوری که کمتر از گردی صورت نمایان باشد. چرا که در آیه آمده است:
«یدنین علیهن من جلابیبهن»
که جلباب، لباس سرتاسری است که از فرق سر تا نوک پا را می پوشاند.
7 ذکر جایگزین:
در شرح نهج البلاغه، دلیل نقصان ایمان زنان، ترک عبادت هایی چون نماز، آن هم در روزهایی معین، معرفی شده است. روایات، جبران این نقص ایمان را به این می دانند که زنان در همان روزهای معین در ساعات نماز، وضو گرفته و در سجاده عبادت رو به قبله مشغول ذکر شوند.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل
خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق
آن چه مهم است قرار گرفتن ما در راه عشق است، حتی اگر به مقصد نرسیم. ارزش در راه بودن آن قدر بالاست که تمام اجر واصلان را نصیب می نماید که در راه رفته، نیّت رسیدن به پایان راه را دارد و اعمال به نیّت است.
پیامبری در بیابانی راه می پیمود؛ به کوهی بلند رسید، مورچه ای را دید که تک و تنها در حال تلاش و زحمت است و از کوه مقدار کمی برمی دارد و چند متر آن طرف تر خاک ها را روی هم انباشته می کند. پرسید: چه می کنی؟
مورچه گفت: می خواهم این کوه را جابجا کنم.
نبی خدا لبخند زد و پرسید: برای چه؟
مورچه گفت: معشوقی دارم به من گفته است اگر مرا می خواهی باید این کوه را جابجا کنی.
پیامبر خدا فرمود: تو که نمی توانی این کوه را جابجا کنی!
مورچه گفت: می دانم که نمی توانم ولی همه ی دلخوشیم به این است که در راه معشوقم مشغول کارم، اگر هم عمرم سرآمد در راه رسیدن به معشوق مرده ام.
زندگی چیزی جز قدم زدن و تلاش کردن در راه معشوق نیست. با دیده ی باز و اندیشه ای روشن، معشوقی کامل پیدا کردن و تمام عمر در راه عشق او قدم برداشتن و عرق ریختن. شاید نتوانیم به آن چیزی که می خواهیم برسیم، ولی در راه بودن، لذتی دارد وصف ناشدنی.
نامم زکارخانه عشاق محو باد * * * گر جز محبت تو بود کار دیگرم
نشانه ها:
در اینجا نشانه های عشق را بازگو می نمائیم تا هر که با رجوع به آن ها جایگاه خود را در مدار عشق تشخیص دهد؛
اول: یاد دوست:
«کسی که چیزی را دوست بدارد یاد آن ورد زبانش شود»(157).
مهم ترین نشانه دوستی و عشق حضرت مهدی (علیه السلام) یاد اوست که همیشه و همه جا همراه محب است. وقت خواب و بیداری، وقت کار و استراحت. عاشق مهدی (علیه السلام) تا صدای اذان می شنود برای وصال معشوق دست به دعا به سمت آسمان بلند کرده و در وقت بارش باران عاجزانه از خداوند ظهور معشوق غریب که در غیبت به سر می برد را می خواهد. «یا صاحب الزمان» ذکر زبانش شده و نور قلبش.
«علامه سید علی آقا قاضی رحمه الله همواره در حالت ایستاده و نشسته و در تغییر از حالتی به حالت دیگر کلمه ی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می ساخت»(158).
آیت الله سید عبدالکریم کشمیری رحمه الله می فرمود:
روزی یک ساعت با حضرت خلوت کنید، در جای خلوت زیارت آل یاسین بخوانید. زیاد «یا صاحب الزمان ادرکنی»، «یا صاحب الزمان اغثنی» بگویید تا رفاقت با حضرت زیاد شود.
آیت الله ناصری رحمه الله می فرمایند:
در هر مشکل و در هر حال «یابن الحسن» گفتن را فراموش نکنید.
که فراموشی و غفلت از یاد دوست بزرگ ترین گناه برای عاشق است که یاد نه کار زبان است نه فعالیّت فکر که اول از معشوق سرزند، پس هر آن لحظه که به یاد امام زمانت نور گرفتی بدان در همان لحظه امام به یاد توست.
«مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم»(159).
و خدا می داند که یاد امام چه آثار و برکاتی دارد که این همه سفارش در آیات و روایات به این یاد شیرین، با هدفی خاص مطرح گشته است که فرمود:
«یاد مهدی از قلوب مؤمنین غایب نمی گردد»(160).
دمی کان بگذرد بی یاد رویت * * * از آن دم بی شمار استغفر الله
دوم: انتخاب راه عشق:
عاشق در دو راهی های زندگی که راهی موافق خواست معشوق است و راهی دیگر را معشوق نمی پسندد، راه موافق خواست معشوق را انتخاب نموده و با سختی های هوا و هوس در امر به آن راه نادرست مبارزه می کند. انتخاب راه معشوق نشانه ی این است که معشوق هم عاشق را عاشقانه دوست دارد. او می تواند صادقانه فریاد بزند که من عاشقم و امام را عاشقانه دوست دارم. او دیگر گوش به فرمان امام است و این کلید سعادت است که نصیب او شده، که بنگری در کدام راه با که هستی؟ انتخابت را با نگرشی عاشقانه پیش ببری که عاشق همه توجه اش به خواست معشوق است.
می خواستم به کوه بروم. مادرم گفت: امروز پدرت نیست، من تنها هستم؛ اگر می شود در خانه بمان. اندیشیدم چه کنم؟ لحظه ای درنگ که کدام را بیشتر دوست دارد (کوه رفتن من، ماندن در کنار مادر)؟ ساک را زمین گذاشتم و به آشپزخانه رفته و برای مادرم چای ریختم و گفتم: چشم مادر جان، هرچه شما بگویی. مادرم لبخندی زد و به نظرم کسی دیگری هم.
ترک نافرمانی معشوق نیز در گروی همین انتخاب راه عشق است، او هرگز در پیروزی دشمن معشوق که شیطان است همراه نشده و در سپاه او قرار نمی گیرد. عاشق در ادای حقوق معشوق تمام تلاش خود را به کار بسته، از حیله و نیرنگ شیطان در این راه فراری است.
سوم: خروج محبت غیر او:
عشق های رنگی که ننگی نصیب می کنند گاهی عبورشان بر قلب می افتد، عاشق باید از مجاز فاصله بگیرد و بداند که عشق خوبان با این عشق ها جمع شدنی نیست. به دنبال خروج عشق های مجازی از قلب باید وجود محبوب را در قلب استحکام بخشید که قلب جای تاریکی و ظلمت و شهوت نیست.
زهر چه غیر یار استغفر الله
ز بود مستعار استغفر الله
دمی کان بگذرد بی یاد رویت
از آن دم بی شمار استغفر الله
چهارم: ترویج نام و یاد او:
او از خودیت و منیّت رهیده است. معشوق او برترین است، چرا به دیگران نشانش ندهد؟ او خوشحال می شود که دیگران را نیز در این راه هروله کنان بنگرد. در پی تبلیغ و شناساندن معشوق سر از پای نمی شناسد که رضایت امام نیز در همین است. در هر مجلسی نامی از او به میان آورده و از دیگران دعوت می دارد که خانه ی قلب خویش را به بیگانه واگذار نکنند که او منتظر ماست. که خداوند فرمود: مرا محبوب بندگانم قرار بده و مهدی (علیه السلام) نیز ولیّ خداست و باید محبوب بندگان قرار گیرد که حبّ او حبّ خداست و راه به سوی معبود است.
پنجم: اشک فراق:
اگر به دست من افتد فراق را بکشم...
شوق یعقوب (علیه السلام) به یوسف (علیه السلام) زبان زد عام و خاص شد، اشک هایش خشک و چشمش سفید شد؛ اما بشارت آمد و پیراهن یوسف (علیه السلام) به روی چشمان پدر نور را به چشم برگرداند.
ای صد هزار یوسف مصری فدای تو:
نشانه ی عشق، اشک است. مگر می شود از معشوق دور بود و فراق را چشید و بی خیال نشست؟!
به دنبال محمل چنان زار گریَم * * * که ازگریه ام ناقه در گِل نشیند
مگر می شود نام محبوب را شنید و مصیبت های او را درنظر آورد و اشکی نریخت؟
تا تو زما روی نهان کرده ای
خون به دل پیر و جوان کرده ای
محتجب از خلق جهان تا به کی
در پس این پرده نهان تا به کی
کافی است بیایی و فرصت اشک را در آن مجلس تجربه کنی، خواهی یافت که به بالاترین لذت و توفیق دست یافته ای و عنایتی را همراه خویش احساس می کنی، تا گونه هایت گرمی اشک را احساس نکند، نمی یابی که کجایی؟
اندر وصال روی تو ای شمس تابناک
اشکم چو سیل جانب دریا روانه است
ششم: خواست او:
عاشق خواست و حاجت معشوق را برخواست خود مقدم می دارد که تمام وجود عاشق فدای اوست، چه برسد به خواستش.
اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشده ی خود دعا کنند
در دعا و ثنا، در راز و نیاز و قنوت، مقدم از همه، دعا برای آن بزرگوار است. تا قبل از دعا بر ساحت آن نازنین برای خود هیچ دعا و حاجتی را طلب نکنیم که خواست ما در مقابل او و خواستش چه ارزشی دارد؟
هفتم: گوش به فرمان:
عاشق راستین، همواره دست در کار دارد و ثانیه ثانیه ی عمرش را وقف تلاش در راه معشوق و به دست آوردن رضایت او می نماید و در این مسیر جز به روش معشوق رفتار نکرده و چیزی غیر از آن را در سر نمی پروراند.
هرچقدر در عمل به دستورات امام زمان (علیه السلام) که چیزی جز دستورات دین نیست، کوتاهی کنیم، به همان مقدار از عشقمان کاسته شده و دیگری را بر او ترجیح داده ایم.
برای فرار از عشق سطحی و احساسی چاره ای جز عمل به دستورات معشوق نداریم.
امام باقر (علیه السلام) به جابر جعفی فرمود:
ای جابر کسی که تشیع را پذیرفته، اینکه اعلام کند که من محب اهل بیتم آیا او را بس است؟
به خدا سوگند شیعه ی ما نیست مگر کسی که به خاطر خدا از همه گناهان بپرهیزد و از حضرت حق اطاعت نماید...
مهر خوبان:
آن که دوستدار ما را دوست دارد،
بی تردید ما را دوست می دارد(161).
امام زمان (علیه السلام) دوستدارانی دارد که مهر ما به آنها، حکایت از نشانه ی عشق ما به ایشان است که عاشق، تمام منسوبان و متعلقات معشوق را دوست می دارد.
اما در صورتی که خدای نکرده، مخالف اهل بیت را دوست داشته باشیم از حریم عشق مهدوی خارج گشته ایم و این توفیق عظیم را از دست داده در مسیر غیر خواهیم افتاد.
اگر کسی در کنار محبت ما به دشمنان ما نیز محبت بورزد چنین کسی از ما نیست و ما هم از او نیستیم(162).
حرف آخر:
سخن عشق نه آن است که آید به زبان
ساقی می نابم ده که کوتاه کنم حرف و بیان
یا صاحب الزمان!
من در راه وصال تو از همه ی دوستان بریده ام و از وطن خود برای زیارتت هجرت کرده ام(163).
فدایت شوم ای آرزوی هر زن و مرد مؤمنی که مشتاق تو هستند که هر دلی از یادت ناله ی شوق سر می دهد.
تا کی سرگردان و حیران شما باشم؟
آیا چشمی می گرید تا چشم من هم او را کمک کند و زار زار بگرید؟
ای پسر پیغمبر! آیا به سوی تو راه ملاقاتی هست؟
آیا امروز به فردایی می رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟
کی می شود سیراب شویم از چشمه ی آب زلال تو که عطش ما طولانی گشت؟
خدایا! حرارت قلب ما را فرو نشان.
ای خدا! بین ما و او اتصالی کامل برقرار فرما(164).
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم
در حلقه عشق جان فروشم
بی حلقه او مباد گوشم
گرچه شده ام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم
یارب به خدایی خدایی ت
وانگه به جمال کبریایی ت
کز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگرچه من نمانم
از عمر من آنچه مانده بر جای
بستان و به عمر «مهدی» افزای(165)
قرآن کریم
نهج البلاغه
مفاتیح الجنان
1. ابن مشهدی، المزار الکبیر، قم، انتشارات دیوان، 1389ق.
2. امیدیان، محمدتقی، امام زمان (علیه السلام) در کلام آیت الله بهجت، قم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود (علیه السلام)، 1388ش.
3. انصاریان، حسین، اهل بیت، عرشیان فرش نشین، قم، دارالعرفان، 1386ش.
4. بلخی مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، تهران، انتشارات پژوهش، 1375ش.
5. بهایی، بهاءالدین محمد العالمی، کلیات شیخ بهایی، تهران، انتشارات محمودی، 1372ش.
6. پورسید آقایی، مسعود، میر مهر، قم، حضور، 1384ش.
7. جوادی آملی، عبد الله، ادب فنای مقربان، قم، انتشارات اسراء، 1381ش.
8. جوزی، ابن اثیر، النهایه، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1367ش.
9. حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، قم، فراگفت، 1387ش.
10. حر عاملی، محمد بن حسن، وسایل الشیعه، بیروت، مؤسسه آل البیت، 1413ق.
11. حسینی طهرانی، محمدحسین، الله شناسی، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی،1418ق.
12. --------، روح مجرد، مشهد، انتشارات علامه طباطبایی، 1423ق.
13. حسینی، سید حسین، مهر محبوب، تهران، نشر آفاق، 1386ش.
14. حکیمی،محمدرضا، خورشید مغرب، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1374ش.
15. حیدری کاشانی، محمدباقر، سلوک مهدوی، قم، سبط النبی، 1388ش.
16. دیلمی، ابی محمد حسن، ارشاد القلوب، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1376ش.
17. راوندی، قطب الدین، (ترجمه غلامحسین محرمی) الخرانج و الجرائح، دفتر انتشارات اسلامی، 1378ش.
18. رخشاد، محمدحسین، در محضر آیت الله بهجت، قم، انتشارات اسلامی، 1387ش.
19. سبزواری، ملاهادی، شرح مثنوی، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1374ش.
20. سیوطی، جلال الدین، الدرر المنثور فی تفسیر الماثور، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ق.
21. شیخ صدوق، محمد، امالی، تهران، اسلامیه، 1374ش.
22. --------، علل الشرایع، تهران، انتشارات مؤمنین،بی تا.
23. --------، کمال الدین و تمام النعمه، ترجمه منصور پهلوان، قم، انتشارات جمکران، 1382ش.
24. صافی گلپایگانی،لطف الله، منتخب الاثر فی الامام الاثنا عشر، قم، مؤسسه السیده المعصومه، 1421ق.
25. طاهرزاده، اصغر، مبانی نظری و عملی محبت اهل بیت (علیهم السلام)، اصفهان، انتشارات لب المیزان، 1389ش.
26. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، تهران، دفتر انتشارات اسلامی،بی تا.
27. فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.
28. فیض کاشانی، ملامحسن، شوق مهدی (علیه السلام)، قم، انتشارات انصاریان، 1379ش.
29. قرآن مجید
30. قمی مشهدی، محمد بن محمدرضا، کنز الدقائق، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد، 1368ش.
31. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، تهران، دارالاسوه، 1416ق.
32. گنجی، حسین، ارتباط معنوی با حضرت مهدی (علیه السلام)، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 1383ش.
33. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، موسسه الوفا، 1403ق.
34. محمدی ری شهری، محمد، دوستی در قرآن و حدیث، قم، دارالحدیث، 1379ش.
35. --------، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1377ش.
36. مصباح یزدی، محمدتقی، آفتاب ولایت، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1384.
37. مصطفوی، سید جواد، ترجمه اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم السلام)،بی تا.
38. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه امام علی (علیه السلام)، تهران، صدرا، 1391ش.
39. --------، سیری در نهج البلاغه، تهران، صدرا، 1372ش.
40. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1377ش.
41. موسوی خمینی، روح الله، دیوان امام، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1374ش.
42. نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبه، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1387ش.
43. هیئت تحریریه شمس الشموس، سوخته، تهران، انتشارات مؤسسه شمس الشموس، 1385ش.
44. --------، عطش، تهران، مؤسسه فرهنگی شمس الشموس، 1386ش.
پاورقی:
-----------------
(1) هوشنگ ابتهاج (سایه).
(2) علی معلم.
(3) ادب فنای مقربان، ج7،ص103.
(4) اسراء/44.
(5) رسائل شیخ ابن سینا، ج1، ص374 نقل از کتاب دوستی در قرآن و حدیث.
(6) ترجمه ی درر الاخبار، ص 165.
(7) مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 96.
(8) شرح مثنوی معنوی، ج 1، ص41.
(9) بحارالانوار، ج21، ص248.
(10) مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 387.
(11) رجوع به سی دی معجزه آب.
(12) بحار الانوار، ترجمه ج 7، ص 218.
(13) المزار الکبیر، ص 505.
(14) اصول کافی، ترجمه مصطفوی، ج 1، ص 343.
(15) سایت نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری، دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری، کتاب حدیث خوبان، حمید خلیلیان.
(16) مثنوی معنوی، دفتر ششم.
(17) ذاریات/ 56.
(18) کلیات شیخ بهایی.
(19) علل الشرایع، ج 1، ص 140.
(20) امالی، ص 210.
(21) بحار الانوار، ج 53، ص 9.
(22) امام خمینی رحمه الله.
(23) مفاخر باقری (علیه السلام).
(24) خورشید مغرب، ص 174.
(25) مبانی نظری و عملی حب اهل بیت (علیهم السلام)، ص32.
(26) غیبت نعمانی، باب 4، حدیث 24.
(27) مائده/ 7.
(28) مائده/ 3.
(29) کنز الدقائق، ج 14، ص 421.
(30) مفاتیح الجنان، زیارت آل یاسین.
(31) المحجه البیضاء، ج 8، ص 65.
(32) نهایه ابن اثیر، ج 5، ص 165.
(33) بحار الانوار، ج 27، ص 82.
(34) اهل بیت در کتاب و سنت، ص663.
(35) بحار الانوار، ج 39، ص 245.
(36) بحار الانوار، ج 53، ص 53.
(37) دیوان امام خمینی قدس سرّه.
(38) آیت الله وحید خراسانی، نقل از: سلوک مهدوی، ص 68.
(39) سلوک مهدوی، ص 173.
(40) در محضر آیت الله بهجت، ص33.
(41) سلوک مهدوی، ص95.
(42) دیوان امام خمینی قدس سرّه.
(43) منتخب الاثر، فصل دوم، باب چهارم، ص239.
(44) منتخب الاثر، فصل دوم، باب چهارم، ص239.
(45) بحار الانوار، ج 51، ص 35.
(46) منتخب الاثر، فصل دوم، باب چهارم، ص241، حدیث 5.
(47) ترجمه الخرائج و الجرائح، ص 315.
(48) میزان الحکمه، ج 8، ص 3788.
(49) مثنوی معنوی.
(50) جاذبه و دافعه امام علی (علیه السلام)، ص 64.
(51) جاذبه و دافعه امام علی (علیه السلام)، ص 64، با تصرف.
(52) خواجه نصیرالدین طوسی.
(53) احزاب/21.
(54) أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ.
(55) جاذبه و دافعه امام علی (علیه السلام)، ص 70.
(56) وسائل الشیعه، ج 10، ص 393.
(57) تفسیر نمونه، ج3، ص508.
(58) بحار الانوار، ج 99، ص 114.
(59) بحار الانوار، ج 98، ص 196.
(60) بحار الانوار، ج 99، ص 114.
(61) الدر المنثور، ج4، ص58.
(62) غیبت نعمانی، باب 4، حدیث24.
(63) غیبت نعمانی، باب 4، حدیث24.
(64) بحارالانوار، ج37، ص59.
(65) هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ.
(66) میر مهر، ص 79.
(67) ادب فنای مقربان، ج7، ص148 (با تصرف).
(68) مفاتیح الجنان، زیارت حضرت صاحب الامر (علیه السلام).
(69) بحار الانوار، ج 7، ص 133.
(70) بحار الانوار، ج 22، ص 143.
(71) بحار الانوار، ج 23، ص 232.
(72) کافی، ج3، ص127؛ اهل بیت، عرشیان فرش نشین، ص580.
(73) کافی، ج3، ص127؛
(74) کافی، ج3، ص127؛ با تصرف.
(75) بحار الانوار، ج 23، ص 232.
(76) بحار الانوار، ج 7، ص 221.
(77) بحار الانوار، ج27، ص137؛ اهل بیت عرشیان فرش نشین، ص585.
(78) بحار الانوار، ج27، ص116.
(79) بحار الانوار، ج49، ص327.
(80) سوخته، ص133.
(81) بحار الانوار، ج 51، ص 258.
(82) ادب فنای مقربان، ج2، ص333.
(83) حدید/20.
(84) آفتاب ولایت، ص 24.
(85) بحار الانوار، ج 99، ص 54.
(86) الله شناسی، ج1.
(87) مثنوی معنوی، دفتر اول.
(88) رگ زن.
(89) مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر.
(90) بحار الانوار، ج 14، ص 96.
(91) احزاب/ 4.
(92) مهر محبوب، ص 68، با تصرف.
(93) ارشاد القلوب، باب 50.
(94) بحار الانوار، ج 27، ص 58.
(95) مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر.
(96) ستاره ی کوچکی از ستارگان دب اکبر.
(97) علامه طباطبائی، قسمتی از غزل «مهر خوبان».
(98) سلوک مهدوی، ص189.
(99) شوق مهدی، ص145.
(100) سیری در نهج البلاغه، مقدمه.
(101) مفاتیح الجنان، دعای عصر غیبت.
(102) بحار الانوار، ج 29، ص 231.
(103) مبانی نظری و عملی محبت، ص 125.
(104) ارتباط معنوی، ص 99.
(105) بحار الانوار، ج 70، ص 327.
(106) مبانی نظری و عملی حب اهل بیت (علیهم السلام)، ص 202.
(107) بقره /222.
(108) کافی، ج 1، ص 194.
(109) امام زمان (علیه السلام) در کلام آیت الله بهجت، ص90.
(110) بحار الانوار، ج 68، ص 404.
(111) بحار الانوار، ج 12، ص 238.
(112) رجوع کنید به کتاب راهکارهای عملی یاد حضرت مهدی (علیه السلام).
(113) آیت الله جوادی آملی.
(114) صادق نیا.
(115) سوخته، ص67.
(116) بحارالانوار، ج53، ص11.
(117) توبه/119.
(118) ترجمه المیزان، ج9، ص556.
(119) ادب فنای مقربان، ج7، ص117.
(120) آل عمران/ 200.
(121) غیبت نعمانی، ص419، ح13.
(122) بحار الانوار، ج 72، ص 44.
(123) سفینه البحار، ج 4، ص 429.
(124) بحار الانوار، ج 71، ص 355.
(125) مفاتیح الجنان، مقدمه زیارت آل یاسین.
(126) بحار الانوار، ج 65، ص 43.
(127) مفاتیح الجنان، جریان حاج علی بغدادی.
(128) بحارالانوار، ج68، ص168.
(129) بحار الانوار، ج 47، ص78.
(130) اصول کافی، ج1، ص219.
(131) بحارالانوار، ج53، ص302.
(132) مفاتیح الجنان، استغاثه به امام زمان (علیه السلام).
(133) بقره /172.
(134) کهف/19.
(135) تفسیر نمونه، ج15، ص68 (با تصرف).
(136) حافظ.
(137) مریم / 96.
(138) ترجمه المیزان، ج14، ص158.
(139) بقره /257.
(140) حج/38.
(141) انبیاء/88.
(142) توبه/26.
(143) توبه /72.
(144) هود/86.
(145) حجرات/14.
(146) محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) /24.
(147) فرقان/30.
(148) عطش، ص249.
(149) عطش، ص43.
(150) بحارالانوار، ج49/49.
(151) عطش، ص301.
(152) معارج /25.
(153) انفال /46.
(154) بقره/156.
(155) نهج البلاغه/ حکمت 82.
(156) روح مجرد، ص172 (با تصرف)
(157) میزان الحکمه، ج 4، ص 1860.
(158) عطش، ص259.
(159) بقره/ 152.
(160) کمال الدین، ج 2، ص 368.
(161) بحارالانوار، ج97، ص124.
(162) بحارالانوار، ج27، ص51.
(163) زیارت حضرت صاحب الزمان از مفاتیح الجنان.
(164) مفاتیح الجنان، دعای ندبه.
(165) نظامی گنجوی (در مصرع آخر کلمه مهدی جایگزین شده است).