غربت آفتاب
سید محمد بنیهاشمی
مشخصات نشر: تهران - حمزه، ۱۳۸۶
فهرست مطالب
سخن ناشر...................7
پیش گفتار...................9
مقدمه...................13
اهل بیت (علیهم السلام) عالم، نعمتِ کفران شده...................13
فصل اول: امام قدر ناشناخته...................17
معنای اول غریب...................۱۷
قدر ناشناخته بودن امام عصر (علیه السلام)...................۱۹
قدر ناشناخته بودن صفات امام صفات امام عصر (علیه السلام)...................۲۳
الف) امامت...................۲۴
ب) ولایت...................26
ج) عصمت...................۲۸
د) نص بر امامت...................۳۲
بی اعتقادی به إمام (علیه السلام) و راه نجات از آن...................۳۵
فصل دوم: امام از یاد رفته...................۴۷
معنای دوم غریب...................۴۷
چگونگی یاد کردن از امام عصر (علیه السلام)...................۵۰
امام زمان از یاد رفته...................۵۳
فصل سوم: امام فرو نهاده...................69
معنای سوم غریب...................۶۹
مهجور بودن امام عصر (علیه السلام)...................71
علم مصبوب...................۷۱
کشتی نجات...................۷۲
ریشهٔ هر خیر...................73
آب شیرین و گوارا...................۷۵
شاهد بر امت...................۷۶
رفیق مونس...................۷۷
پدر دلسوز...................۷۹
مقایسه ی «بئر معطله» با «ماء معین»...................۸۰
فصل چهارم: امام دور از اهل و دیار پدر...................۹۱
معنای چهارم غریب...................۹۱
عزلت امام عصر (علیه السلام)...................۹۱
سكونت إمام عصر (علیه السلام) در نقاط دور دست...................۹۴
فصل پنجم: امام بی یار و یاور...................99
معنای پنجم غریب...................۹۹
وصف یاران خاص امام عصر (علیه السلام)...................99
اندک یاران إمام (علیه السلام)...................۱۰۱
فصل ششم: منتقم خون امام حسین (علیه السلام)...................۱۰۹
امام غریب...................۱۰۹
خونخواه سید الشهداء (علیه السلام)...................۱۱۰
انتقام الهی از قاتلان امام حسین (علیه السلام)...................115
فهرست منابع...................135
هرچند سخن گفتن درباره ی خاتَم الاوصیا، حضرت بقیة الله (عجّل الله فرجه) با وسعت دید.ظرفیّت کوچک و محدود ما زمینیان کاری است دشوار، امّا باید پایه های آن را دقیق و استوار بنا کرد.
هرچند درباره ی ان آفتابِ سپهرامامت و علّت ایجادِ دایره ی خلقت، به هر زبان سخن گفتن، دل نشین و زیباست، امّا بایسته است که این معرّفی در پرتو زبان وحی باشد وآن سان که خود به معرّفی حضرت خویش زبان مبارک گشوده اند، قلم را چرخاند و شیوه سخن را استوار ساخت.
گاهی انسان سال ها متونِ دعاها یا فرمایشات ائمّه معصومین (علیهم السلام) را می خواند ولی هرگز با دقّت و فراست به آن نمی اندیشد. و گاهی یک جمله از فرازهای ِ زیبای مناجات های آن بزرگواران یا فرمایشاتِ پُربهای آنان دریچه ی نوینی را به روی انسان می گشاید و سیر اندیشه های او را تغییر می دهد و او را در برابر جهان جدیدی از دانش و بینش قرار می دهد. و زمانی با توجه به
ژرفای عمیق یکایک کلمات آنان، روزنه ای به گستره ی ناشناخته ی دانش و بینش گشوده می شود و آنچنان معنای نهفته در هر کلمه را در بلندای دانش می بیند که هرچه آن را بیش تر می کاود. به گستردگی آن بیش تر پی می بردو در جان و روانش و ودر تار و پود وجودش رسوخ می کند.
غربت امام عصر (علیه السلام) حکایتی است جانسوز از «غربت آفتاب» در پشت ابر مانده، آن ماء معین الهی، آن منتظّر مقتدرارواحنا فداه.
حکایتی است از تنهایی و طرد شدن عزیزی که امام باقر (علیه السلام) در توصیف حضرتش می فرمایند: «اِنَّ الشَّریدَ الطَّریدَ الَفرِیدَ الوَحِیدَ»1
تذکراتی است با سوختگان محّبت آل رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) تا آن اقیانوس بی کرانه علم و قدرت الهی، در بعد غُربت و تنهایی اش بیش تر مورد تأمّل قرار گیرد.
باشد تا دلدادگان آستان قدس ولایت علوی و سر سپردگان ولایت مهدوی را دریاری و خدمت و عرض ارادت به حضرتش مددکار باشد و روان پاک خاتم الانبیاء (علیهم السلام) را خرسند سازد. به قول قا آنی شیرازی:
غمگین شود به هرچه تو غمگین شوی، رسول * * * شادان شود به هرچه تو شادان شوی، خدا
-----------------
بحار الانوار/ج51/ص37/ح9.
السَّلامُ عَلیکَ یا بقیَةَ الله السَّلامُ عَلیکَ یا اَبا صالح المَهدیّ
سلام بر تو ای امام، ای جان جانان، ای عزیز عزیزان، ای ماه تابان، و ای خورشید پشت ابر.
سلام برجدّ غریب و مظلومت، سَرور شهیدان عالم، همو که در زیارتش «غریب الغرباء» خوانده می شود.(1) و تو «غُربت» را از آن شهید مظلوم، به ارث برده ای!
مولای من، گمان نمی کردیم روزی فرا رسد که بخواهیم از «غربت» شما سخن بگوییم. مگر می شود کسی که همه ی هستی به طّفیل او و برکت وجودش برپاست. و مؤمن و کافر از کنار سفره ی او روزی می خورند، ناشناخته بماند؟! مگر ممکن است آن که همه ی انبیاء و اولیای خدا چشم انتظار قدومش هستند، فراموش شود؟!
-----------------
1- «السَّلامُ علیک یا غریب الغرباء» جمله ای از زیارت امام حسین (علیه السلام) که مرحوم سید بن طاووس آن را درآداب حرم مطهر سیدالشهدا (علیه السلام) نقل کرده است. رجوع شود به مفاتیح الجنان، آداب حرم امام حسین (علیه السلام)، ادب بیستم.
مگر می توان باور کرد که سرچشمه آب حیات و اقیانوس بیکران رحمت الهی، مطرود لب تشنگان گردد؟! و مگر می توان پذیرفت که انتقام گیرنده ی خون خدا، همچون جدّ شهیدش، غریب و مظلوم واقع شود؟
سخن گفتن از غربت شما چقدر سخت ودشوار است! ای کاش خورشید عالم تابِ وجود شما از پس ابرهای غیبت آشکار می شد تا دیگر کسی شما را غریب نمی خواند و این کتاب هم هرگز منتشر نمی شد!
ای کاش چنین روزی فرا نمی رسید که دوستان شما دور هم حقله زده و در غربت شما اشک ماتم بریزند!
خدایا چه می شود که آن محبوب دل ها و آن غریب الغرباء را آشکار کنی تا دلباختگانش در سالروز میلادش به جای اشک غم، گریه ی شوق بر دیدگانشان ظاهر شود و درجشن های میلاد پُرشکوهش به جای آن که از غربت او سخن بگویند به تماشای جمال دلربایش بنشینند و به عزّت وسربلندی مولایشان بر جهانیان افتخار کنند و به زبان مترّنم شوند: «دیدید که بالاخر مولایِ ما آمد!» سپس همه ی عالم را دعوت کنند که «بیایید مولای ما را مشاهده کنید! آیا چنین مولایی تاکنون دیده اید؟!» و بدین سان زمان مظلومیت آن یگانه ی دوران و جانِ جانان، به سر آید و همه جا صحبت از آقایی و عزت آن عزیر بر زبانها افتد.
هنوز هم امیدواریم که خجسته ظهورِ مو لایِ سربلندِ ما، اشکهای دیدگان ماتم زده در غربت ایشان را بخشکاند و لبخند شوق را بر
لبان شیفتگان بنشاند. بارالها! این امید را در ما لحظه به لحظه افزون گردان و حسرت درک چنین روزی را بر دل های ما مگذار.
مولای من، وقتی سخن از غربت شما به میان می آید، بسیاری آن را صرفاً امری احساسی و مبالغه آمیز تلقی می کنند. دریغا! که بعضی شیعیان هم از غربت شما غافل هستند و لازم است برای آن ها اثبات شود که شما غریب هستید! و این خود نشانه ی دیگری از «غریب الغرباء» بودن شماست. پس شما در میان غریبان هم غریب هستید.و قلم تاب آن را ندارد که درباره ی این حقیقت تلخ چیزی انگارد.
اما چه می توان کرد؟ باید این تلخی ها را بازگو کرد تا خفتگان بیدار شوند. فکرها زنده گردد، دل ها بسوزد، اشکها بر گونه ها بغلتد و دست ها به سوی پروردگار عالم برآید که:
اللّهُمَّ عَجِّل فَرَجَ مَولانا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ.
خدایا ما با درد محرومیّت از امام زمان (علیه السلام) و یتیمی در زمان غیبت چنان خُو گرفته ایم که به تدریج مولایمان را فراموش می کنیم! بارالها ما آبرویی نداریم، امّا بر غربت و تنهایی محبوب خودت رحم کن وایشان را از این مظلومیت و بی کسی خارج گردان!
* * *
مدتها بود که حدیثی درباره ی امام عصر (علیه السلام) مرا به تأمّل وا می داشت. این حدیث ازحضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده که در توصیف فرزند عزیزشان فرموده اند:
هُوَ الطَّریدُ الوَحیدُ الغَریبُ...1
-----------------
کمال الدین/ باب 34 / ح4.
او طرد شده ی تنهای غریب است...
آیا واقعاً امام زمانِ ما تنها و غریب هستند؟ اگر نخواهیم فرمایش معصوم (علیه السلام) حمل بر مسامحه و مبالغه گویی کنیم، چه معنی یا معانی را می توانیم برای آن قائل شویم؟
به لطف وعنایت خود آن حضرت پنج معنای مختلف برای غربت ایشان می توان یافت؛ که سه معنای آن، متناظر با سه مرتبه از مراتب شکرگزاری نسبت به نعمت وجود امام (علیه السلام) است. به این صورت که هر مرتبه از کفران این نعمت عظمی منتهی به یک معنا از غربت ایشان می گردد.
هریک از فصول یک تا پنج کتاب حاضر به اثبات وشرح یکی از معانی غربت امام عصر (علیه السلام) اختصاص دارد و در فصل پایانی (ششم) کتاب، به مناسبت توضیح حدیث امام هفتم (علیه السلام) بحث انتقام گرفتن مهدی موعود (عجّل الله فرجه) از قاتلان حضرت سیّد الشهدا شده است.
این نوشته پیشتر به عنوان بخش سوم از کتاب «آفتاب در غربت» در سال های 1380و 1382 به چاپ رسیده و اکنون با اعمال تغییر و اصلاح بسیار جزئی، به صورت مستقل منتشر می گردد.
امید آن که با مطالعه ی آن، غربت مظلومانه امام زمانمان (علیه السلام) بیش از پیش آشکار شود و دست های مؤمنان برای رفع آن در پیشگاه الهی به دعا بلند گردد.
ربیع الاول 1427/فروردین 1385
سیّد محمد بنی هاشمی
اهل بیت (علیهم السلام) نعمت کفران شده:
با این که وجوب شکر منعم بدیهی عقلی به شمار می آید ولی بسیاری از نعمت های الهی مورد بی توجهی و کفران واقع می شوند.
در این کتاب قصد داریم چگونگیِ برخورد مردم را با بزرگترین نعمت الهی - یعنی وجود مقدّس پیامبر (صلی الله علیه وآله) واهل بیت ایشان (علیهم السلام) مورد بررسی قرار دهیم. در مطلع بحث، روایتی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) - از پدران گرامی ایشان (علیه السلام) نقل میکنیم:
کانَ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه وآله) مُکَفَّراً لا یُشکر معروفه، و لقد کان معروفه علی القرشی و العربی و العجمی، و من کان أعظم معروفا من رسول الله (صلی الله علیه وآله) علی هذا الخلق؟
پیامبر (صلی الله علیه وآله) مورد کفران قرار گرفته اند و کار خوب ایشان، شکر گزارده نمی شود، در حالی که خیر ایشان به قریش و عرب و
-----------------
1 - بحار الانوار/ج75/ص42/ح3 به نقل از علل الشرایع.
عجم رسیده است. چه کسی بیشتر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای این خلق کار خیر انجام داده است؟
تعبیر مُکَفَّر - که از کفر و تکفیر گرفته شده - اسم مفعول از باب تفعیل، وبه معنای «کفران شده» ویا «پوشیده شده» است. مُکَفَّر در اصطلاح به کسی اطلاق می شود که از او قدردانی نشود و نعمت وجودش مورد کفران واقع شده باشد.
کلمه«معروف» که در این روایت به کار رفته یعنی کار خوب و نیک. خیرِ پیامبر (صلی الله علیه و آله) عامّ و فراگیر، وشامل همة مردم - اعم از افراد قبیلة ایشان (قریش) و هم نژادی های ایشان (عرب)، وغیر آن ها (عَجَم) بوده است.معروفِ پیامبر (صلی الله علیه وآله) شامل گروه خاصی نبود، بلکه همة عالم از آن بهره برده اند. ولی متأسّفانه به طور شایسته از ایشان قدردانی نشده و مورد کفران قرار گرفته اند.
همان طور که امام موسی جعفر (علیه السلام) تذّکر فرموده اند، در میان مخلوقات خدا - از ابتدای خلقت تا انتهای آن - هیچ کس را نمی توان یافت که به اندازة پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حق مردم کار خوب انجام داده باشد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) مالک و واسطة همه نعمت های مادی و معنوی هستند، که به خلق رسیده است. مهم تر از همه، این که امر هدایت الهی را تکمیل فرموده و اسلام را برای مردم آورده اند.
نور هدایتی که به واسطة پیامبر (صلی الله علیه وآله) منتشر شده به انسان حیات واقعی بخشیده است. و اگر انسان از این نعمت محروم می ماند، چه بسا از حیوانات گمراه تر می بود. حقّ این سرچشمة فیض الهی هیچ گاه ادا نگردیده و به همین علت، مکفّر نامیده شده است.
امام (علیه السلام) نیز از جهت «مُکَفَّر بودن» همچون پیامبر (صلی الله علیه وآله) است.
حضرت امام ابوالحسن موسی جعفر (علیه السلام) در ادامة روایت یاد شده، فرموده اند که:
وکَذلِکَ نِحنُ اَهلَ البَیتِ مُکَّفرُونَ، لا یُشکَر مَعرُوفَنا1
و هم چنین ما اهل بیت نیز مُکَفَّر هستیم، چون شکر کار های خوب ما ادا نمی شود.
خداوند متعال به انسان ها اراده و شعور و اختیار داده است تا آن ها با خواست خود در طریق رضای خالق خویش قدم بردارند. ولی متأسفانه مسیری که بشر تا امروز پیموده، به طور کامل مورد رضایت پروردگار نیست، زیرا انسان ها از کسانی که بیش ترین حقوق را بر گردنشان دارند، کم ترین قدردانی را کرده و آن ها را مورد بی توجهی قرار دادهاند. مؤمنان برگزیده نیز مانند ولیّ نعمت هایشان مورد کفران واقع می شوند، و مُکفَّر بودن را از موالی خویش به ارث برده اند. در ادامة روایت آمده است:
وَ خِیارُ المُومِنینَ مُکَفَّرونَ، لا یُشکَرُ مَعروُفُهُم2
وبرگزیدگان از مؤمنان، مُکفَّر هستند، زیرا کار خوب آن ها مورد شکر قرار نمی گیرد.
واقعیت این است که بیش تر مردم - حتی شیعیان و دوستداران ائمه (علیهم السلام) و اهل بیت (علیهم السلام) به طور کامل آشنا نیستند و گاهی اصلاً به ضرورت شکرگزاری این نعمتِ بی مانند
-----------------
1 - علل الشرایع / ج2/ ص 247
2 - همان
الهی توجه ندارند. اگر هم موعظهای شنیده و متذکّر شوند به زودی آن را فراموش می کنند.
در این نوشتار می خواهیم از این واقعیت تلخ سخن بگوییم، تا همگی باور کنیم در دنیای ما پیامبر و ائمه (علیهم السلام) خصوصاً مولای عزیزمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مُکفَّر و غریب هستند.
برای این منظور معانی مختلفی از غربت ایشان را مورد توجه قرار می دهیم.
معنای اول غریب:
«قدر ناشناخته بودن» یکی از معانی رایج غربت است. اگر معرفتی که شایسته و بایستة شخصی است. وجود نداشته باشد، او را می توان «غریب» دانست. به عنوان مثال، اگر مردم با پزشک ماهری زندگی کنند، ولی او را نشناخته و به کمالات و تخصص و ایمان و دلسوزی او آگاه نباشند و با او مثل یک فرد بی سواد رفتار کنند، اصطلاحاً به آن پزشک، «غریب» گفته می شود. از طرفی ممکن است مردم به تخصص و تعهد او آگاه شوند، ولی قدر او را نشناسند، و قالباً به او اعتقاد نداشته باشند، و در مقابل به پزشکان دیگری که این تخصص را ندارند اعتماد کنند. در این صورت باز هم این پزشک«غریب» مانده است.
حال فرض کنید که این پزشک، در علم فقه هم متخصّص باشد، در این صورت انتظار می رود که وقتی صبحت از فقه می شود او را
در زمرة فقها بر شمرده و به عنوان یک فقیه برای او حساب باز کنند. در غیر این صورت حق او ادا نشده است.
به این ترتیب، هرچه کمالات فرد بیش تر و فراگیر تر باشد، ضرورت شناخت او ملموس تر می شود. و هر کدام از ویژگی های برجسته اش که - به طور اختیاری یا غیر اختیاری - مورد توجه واقع نشود، از آن جهت قدر ناشناخته و غریب می ماند.
به همین ترتیب، اگر یک واسطة خیر شناخته نشود و مردم ندانند که نعمت ها و برکات از جانب چه کسی به آن ها رسیده است، به سبب این نادانی، شکر نعمت او را چنان چه شایسته است، ادا نمی کنند، و لذا او «غریب» می ماند.
از طرف دیگر، اگر ولیّ نعمت شناخته شود، ولی به خاطر بی توجهی یا به عمد، از او قدر شناسی لازم نشود، کفران نعمت صورت گرفته، و این کفران نعمت به نوعی دیگر، به غربت او می انجامد.
برای روشن تر شدنِ مطلب، به ذکر مثالی می پردازیم. فرض کنید که شخصی میزبان مجلسی شده و سفره ای گسترده است که بر سر این سفره، از همة میهمانان پذیرایی می شود. حال اگر برخی از مهمانان، میزبان خود را نشناسند وندانند که بر سر سفره ی نشسته اند طبعاً نمی توانند از او تشکر کنند. در این صورت، میزبان ناشناخته وغریب خواهد ماند. حالت دیگری از غربت میزبان وقتی صدق میکنند که مهمان ها - علیرغم اینکه صاحب نعمت را می شناسند - به او بی اعتنا باشند، از او تشکر نکنند، ونسبت به او بی توجه باشند. در این حالت نیز، به میزبان، مکفور و غریب گفته
می شود. و بدین ترتیب، مهمان ها با قدر ناشناسی خود، میزبان را در غربت نگاه داشته اند.
پس به طور کلی غریب به معنای قدر ناشناخته، دو صورت دارد: یکی آن که اصلاً شناختی نسبت به او یا بعضی از کملات و فضایل او وجود نداشته باشد. دوم زمانی که دیگران به او وکمالاتش واقف باشند، ولی آن طور که شایسته ی اوست قدرش را نشناسند.
صورت اول یک امر اختیاری نیست، چون انسان به اختیار خود شناخت پیدا نمی کند هرچند که قطعاً مقدمات و زمینههای آن اختیاری است.ولی صورت دوم، کاملاً اختیاری است، وجه اشتراک بین این دو صورت عدم شکرگزاری قلبی نسبت به نعمت مورد نظر است.یعنی این که حق او و کمالات و فضائل او ادا نشده است. در این حالت اول، عدم شناخت نعمت، نسبت به آن وجود ندارد. و همین معنی را می توانیم به مکفور بودن قلبی و در نتیجه غریب ماندن تعبیر کنیم.
قدر ناشناخته بودن امام عصر (علیه السلام):
وقتی تعبیر «قدرناشناخته» و «غریب» برای امام عصر (علیه السلام) به کار می رود شاید تصور شود که مطرح کنندگان این بحث در بیان خویش مبالغه و اغراق؛ می کنند. و یا گمان می رود که این ادّعا صرفاً بر
پایة احساسات و عواطف است و جنبة عقلانی ندارد. در حالی که غربت امام (علیه السلام) امری مستدل و روشن است که همگان باید واقعاً به آن متذکر شوند و حقیقت آن را بیابند.
نعمت حضرت ولیّ عصر (عجل الله تعالی فرجه) یک نعمت «عام» و فراگیر است وهمة خلائق را در نظر می گیرد شیعیان و غیر شیعیان، مسلمانان و غیر مسلمانان و حتی حیوانات و گیاهان و جامدات نیز، از نعمت وجود ایشان بهره مند می شوند واین نعمت مانند باران بر سر همه می بارد.
بنابراین، شکر نعمت وجود ایشان، باید به گستردگی خود این نعمت فراگیر باشد؛ در حالی که در حال حاضر، بر روی کرة زمین اکثر مردم اصلاً امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را نمی شناسند.
ودر واقع نمی دانند میزبان و ولی نعمت آن ها کیست. بر سر سفرة ایشان نشسته اند و نان و نمک حضرت را می خورند، اما هیچ گاه شکرگزاری نسبت به ایشان انجام نمی دهند؛ چون اصلاً نعمت وجود ایشان را نمی شناسند، تا ضرورت شکر آن را بدانند.
البته این عدّه که از شناختِ ولیِّ نعمت خویش محروم مانده اند، گاهی در این محرومیت خود مقصر هستند؛ یعنی عدم شناخت آن ها به سبب کوتاهی خودشان در فراهم آوردن مقدمات آن بوده است.
اما به هر حال، این افراد، چه در جهل خویش مقصر باشند یا نه، به هرحال، امام زمان خود را نمی شناسند و حضرت برای ایشان مکفور و غریب هستند.
غربت امام (علیه السلام) در بین عدة دیگری مشهورترو ناگوارتر است. این
عدّه، اقلیّتی هستند که خدای منّان، امام عصر (علیه السلام) را به آن ها شناسانده است و آن ها می دانند که آن حضرت حجت خداست، وبه آن اذعان دارند، لذا در زمرة شیعیان قرار می گیرند، و قلباً قدر شناس حضرت نیستد.
این افراد، اندک مهمانای هستند که میزبان ولیِّ نعمتِ خود را می شناسند، اما متأسفانه غالباً او را مورد بی مهری قرار می دهند و شکر حضرتش را - چنان که باید شاید - ادا نمی کنند.
غربت این ولیِّ نعمت برای این افراد یک امر کاملاً اختیاری و به معنای قدر ناشناسی از وجود ایشان است.
کسانی که این چنین امام خویش را قدر ناشناخته رها کرده اند، شایستة سرزنش هستند. چرا که از روی اختیار، نسبت به اعتقاد وپذیرش قلبی کوتاهی کرده اند.
اقلیّتی که شناخت اولیه نسبت به امام زمانشان دارند اگر حقّ این معرفت را ادا کنند و قلباً قدردان آن شوند، خدای متعال به فضل خود، بر معرفت آن ها می افزاید، و امام زمان (علیه السلام) را به آن ها بیش تر می شناساند.
ولی گاهی این افراد خود مقدّمات معرفت بیش تر را فراهم می آورند1.
و با کوتاهی در انجام مقدّمات حصول معرفت
-----------------
1 - البته این یک قاعدة کلی نیست که شخص لازم باشد همیشه مقدّمات معرفت را خودش فراهم آورد تا خدا به او فضل نماید.بلکه خداوند به هر کس که بخواهد فضل می کند. چه بسا کسی هیچ یک از مقدمات را فراهم نکرده و خدا به او معرفت امام (علیه السلام) را عطا فرماید ولی آن چه مسلّم است این که اگر فرد در برابر معرفتی که خدا به او عطا فرموده است تسلیم باشد، بنا بر وعدة الهی - که عین فضل اوست - به معرفتش افزوده می گردد برای تحقیق و مطالعة بیش تر در این زمینه و ملاحظة دلائل آن به کتاب«گوهر قدسی معرفت» از همین نویسنده مراجعه کنید.
امام (علیه السلام) را برای خود غریب باقی می گذارند.
متأسفانه بسیاری از شیعیان که از ولایت امام عصر (علیه السلام) برخوردار هستند خود را از نخستین مرتبة معرفت - یعنی معرفت به اسم - نیز محروم ساخته اند.اینان حتی خصوصیات ظاهری امامشان را هم نمی دانند. مثلاً از سال و محل تولّد ایشان بی خبرند و از این بابت هیچ گونه احساس نگرانی وشرمندگی هم نمی کنند.در حالی که بعضی از همین افراد، گاهی برای آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران کشورهای خارجی، وقت زیادی صرف می کنند، و با علاقه به دنبال کسب آگاهی بیشتر دربارة آن ها هستند.
بدین ترتیب برخی از نوجوانان شیعه اطّلاعات وسیعی دربارة فوتبالیست های داخلی و خارجی یا هنرپیشگان و.... بدست آورده، به خاطر می سپارند. گروهی از بزرگسالان هم - به ضرورت کسب وکار خود - مشخّصات کالاهای مختلف را به صورت تخصصی یاد می گیرند.
اما بسیاری از این افراد - پیر یا جوان - اگربارها و بارها اسامی، تاریخ تولد و مشخصات دیگر امام زمان (علیه السلام) در مجالس گوناگون به آن ها گفته شود کوچک ترین توجهی نمی کنند وهیچ وقت نمی کوشند چیزی دربارة امام خود بیاموزند.
این بی توجهی ها چیزی جز قدر ناشناسی قلبی را نمی رساند، ونشان می دهد حتی برای بعضی از افراد متدّین، دانستن حدّاقلِّ خصوصیاتِ امام عصر (علیه السلام) اصلاً مهم نیست. به راستی این ولیِّ نعمت،
چقدر غریب است؛که حتّی دوستدارانش این حدّاقلّ ِتوجه را هم به او مبذول نمی دارند.؟!
قدرناشناخته بودن صفات امام عصر (علیه السلام):
غربت امام عصر (علیه السلام) از جهت عدم «معرفت به وصف» بارزتر است، کسانی که از معرفت مشخّصات ظاهری حضرتش غفلت می کنند، معمولاً افراد عامی هستند. امّا متأسّفانه در «معرفت به وصف» بیش تر خواص دچار کاستی می شوند، که زیر مجموعه ای از اقلیّت شیعیان هستند. اینان بیشتر افراد درس خواندهای هستند که می توانند طرز تفکر دیگران را هم تحت تأثیر قرار دهند.محروم بودن این عدّه از معرفت امام عصر (علیه السلام) می تواند برای دیگران نیز خطر ساز باشد. از این رو مشاهدة غربت و ناشناخته بودن امام زمان (علیه السلام) در بین این افراد، بسیار دردناک است. و همین امر، بسیاری از انحرافات را در اصل دین داری پدید می آورد.
به عنوان مثال، گاهی دیده می شودکه برخی شیعیانِ به اصطلاح درس خوانده، انواع و اقسام انحراف ها را، در بحث امامت یعنی در اصلی ترین ویژگی امام عصر (علیه السلام) مطرح می سازند. بیان نظرات این گونه افراد، دل های شیعیانِ عارف به حقّ امام زمان (علیه السلام) را به درد می آورد، ولی از آن جا که غربت حضرتش را به خوبی به تصویر می کشد، یا طلب عفو وبخشش از ساحت مقدّس حضرتش و دوستان مخلصِ ایشان، به برخی از این نظرات اشاره می کنیم.
الف) امامت:
اصلی ترین خصوصیت امام عصر (علیه السلام) یعنی مسألة امامت، نخستین هدف حملة برخی افراد ناآگاه است. برخی از کسانی که خود را روشنفکر می نامند، امامت را صرفاً یک امر تاریخی می دانند، وبرای آن ارزش اعتقادی قائل نیستند. نتیجة این طرز تفکّر، بررسی مسألة خلافت و جانشینی پیامبر، به عنوان یک امر تاریخی است.
منطقی ترین ومسالمت آمیزترین نتیجة، این بررسی، آن است که، هرچه بوده گذشته است و بحث مجدّد در مورد حوادث تاریخی، جز نو کردن اختلافات و زنده کردن کینه های دیرینه، نتیجهای ندارد و ما را از انجام مسؤولیت فعلی خود - پرداختن به وظیفة روزگار خودمان - باز می دارد و به انحراف می کشاند.
بدین ترتیب مسأله امامت - که اصل و رکن دین است - در هاله ای از جهل وابهام و غرض ورزی مورد غفلت وانکار قرار می گیرد و کار به جایی می رسد که مذاهب مختلف اسلامی را نوعی خط کشی حزبی و حقوقی می نامند و مدّعی می شوند که مکاتب اهلّ سنت در کنار مذهب برحقّ شیعه، اسلام حقیقی را تشکیل می دهند! پس هرکدام از این مذاهب مجاز هستند که به فقه خود عمل کنند. بنابراین نباید شیعه را مؤمن، ومنکرین امامت ولایت ائمه (علیهم السلام) را کافر دانست!
برای اینان که خود را روشنفکر می پندارند، اهمیت مسأله امامت، به خوبی روشن نشده، و ائمة اطهار (علیهم السلام) را اصلاً «نشناخته اند» از این رو نمی توانند به راحتی زیر بار مسأله بروند که «منکر
امامت کفر است»1
اینان که اصلاً معنی و اهمیت امامت را نفهمیدهاند، چگونه می توانند قدر دان نعمت امام (علیه السلام) باشند؟ لذا برخی از آن ها اظهار می کنند که در اسلام هیچ کس غیر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجود ندارد که انکار شخصیت ومقام او موجب کفر شود. این ها این قدر معرفت پیدا نکرده اند که بفهمند انکار امامت به منزلة انکار توحید وعین کفر است. کافی بود که به جای این فرضیّه پردازی ها و فرو رفتن در تارهایی که خود به دست و پای خویش بسته اند، به این یک روایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) توجه می کردند که:
مَنْ ماتَ لا یَعْرِفُ اِمامَ زَمانهِ ماتَ میتَةً جاهِلیٍّةً2
هرکس بمیرد در حالی که امام زمان خودش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.
آن گاه می فهمیدند که بدون معرفت امام زمان (علیه السلام) از گمراهی جاهلیّت (عدم شناخت خدا و پیامبر (صلی الله علیه وآله)) نمی توان خارج شد. یعنی بدون قبول مقامات امام (علیه السلام) انسان از ورطة شرک و کفر نجات نمی یابد.3
-----------------
1 - ومَنْ جَحَد کُمْ کافِرٌ (زیارت جامعة کبیره، مروی از امام هادی (علیه السلام) بحار الانوار 102/103). این مضمون در احادیث فراوانی با الفاظ مختلف آمده است.
2 - بحار الانوار /ج 23 / ص89
3 - برای آشنایی با توضیح دقیق تر این مطلب کتاب «معرفت امام عصر (علیه السلام)» از نویسنده رجوع شود.
ب) ولایت:
نشناختن صحیح مسألة «ولایت» ائمه (علیهم السلام) و نداشتن درک درست از «خاتمیت پیامبر (صلی الله علیه وآله)» باعث شده که برخی، ختم نبوّت را به معنای پایان یافتن ولایت تشریعی به وجود مقدّس رسول خدا (صلی الله علیه وآله) بدانند، ومدّعی می شوند که هیچ کس بعد از پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) دارای ولایت تشریعی بر دیگران نیست. بدین ترتیب اگر کسی معتقد به ولایت ائمة (علیهم اطهار (علیهم السلام) باشد، او را «غالی» یا اهل «غلوّ» می نامند.این ها به غلط «ولایت» را گوهر نبوّت انگاشته، وختم نبوّت را مساوی با ختم ولایت دانستهاند.
اظهار نظر این افراد، نشان می دهد که آن ها مسألة «نبوّت» هم ناآگاه هستند، و این جدّاً ضایعة بسیار بزرگی است که حتّی بعضی از مسلمانانِ تحصیل کرده، معنای صحیح نبوّت را ندانند. «نبّی» به کسی اطلاق می شود که خدای عزّوجلّ، وحی شریعت را به سوی او ارسال فرموده است.
و «خاتمیّت»، این واقعیت را نشان می دهد که بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) هیچ کس مخاطب وحیِ شریعت قرار نمی گیرد. امّا ولایت یعنی «اولی به تصرّف» بودن نسبت به دیگرن، نشان دهنده «صاحب اختیار» بودن ولی خدا، در امور کسانی که به آن ها ولایت دارد. پیامبر (صَلیَّ الله عَلیَهِ واله) غیر از مقام نبوت، دارای مقام امامت و ولایت هم بوده اند.این ولایت به نصّ قرآن و صریح احادیث، بعد پیامبر (صلی الله علیه وآله) در وجود مقدّس ائمة (علیهم معصومین (علیهم السلام) ادامه یافته است. به عنوان نمونه:
﴿اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ والَّذین آمَنُوا الَّذینَ یُقیمون الصَّلوة و
یُوتُون الزَّکاةَ وهُم راکِعُونَ﴾1.
ولیّ شما، تنها خداست و پیامبرش و کسانی که ایمان (به خدا) آورده اند، آن ها که نماز برپا می دارند و در حال رکوع خود صدقه می دهند.
تردیدی نیست که این آیه، هنگامی نازل شد که امیرالمؤمنین (علیه السلام)، انگشتر خویش را در حال رکوع به فقیری بخشیدند. در این آیه، خداوند متعال، همان ولایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را برای امیرالمؤمنین (علیه السلام) و سپس سایر امامان (علیه السلام) اثبات فرموده است. پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز به فرمان الهی، با بیانات مختلفی در طول رسالت خویش، به امر ولایت ائمّه (علیهم السلام) تصریح فرمودهاند. و برخی از فرمایشات ایشان، مبنی بر اثباتِ ولایت حضرت امیرالمؤمنین علیّ ابن ابیطالب (علیه السلام)، از طریق اهل سنّت نیز به تواتر نقل شده است و دانشمندان شیعه در کتب مربوط به امامت آن را مطرح کرده اند.2
اگر «خاتمیّت» به معنای اتمام ولایت و سرپرستی بود، هرگز این همه تأکید بر ولایت ائمّه اطهار (علیهم السلام) نشده بود. دلایل اثبات «ولایت» ائمّه (علیهم السلام) بسیار زیاد است و ما این جا در صدد اثبات ولایت نیستیم. هدف این بود که غربت امام (علیه السلام) را به تصویر بکشیم. و روشن ترین دلیل بر اثبات غربت امام (علیه السلام) همین است که ما ناچاریم بارزترین
-----------------
1 - مائده 55
2 - به عنوان نمونه مراجعه کنید به کتاب ارزشمند «المراجعات» اثر عالم بزرگ شیعه مرحوم سیّد عبدالحسین شرف الدّین عاملی که ترجمة آن به نام «رهبری امام علی (علیه السلام)» از دیدگاه قرآن و پیامبر (صلی الله علیه وآله) منتشر شده است.
اوصاف ائمّه را برای دوستان ایشان اثبات کنیم.
ج) عصمت:
وصف دیگر امام (علیه السلام) که مورد هجوم دشمنان مغرض و دوستان نادان واقع می شود، کمال «عصمت» است.از نظر شیعه، امام (علیه السلام) به معنای «مصونیّت ایشان از هرگونه خطا و لغزش، عمدی وسهوی، کوچک وبزرگ، در نیّت وقول و عمل» می باشد. این عصمت یک امر ذاتی نیست، یعنی امام (علیه السلام) به خودی خود از خطا محفوظ نیست، بلکه خداوند متعال به لطف خود، ایشان را از هرگونه اشتباهی مصون داشته است. شخصی که به او عصمت عطا شده، «معصوم» است، یعنی حفظ شده از خطا و بدی، وخدای تعالی ایشان را از گناه واشتباه حفظ کرده است.
در تعالیم اهل بیت (علیهم السلام) به مواردی بر می خوریم که اکتسابی و ذاتی بودن عصمت را مردود دانسته اند، و آن را به خدا نسبت داده اند. یعنی در عین تأکید بر بودن این کمال، آن را «وهبی» شمرده اند. اما بعضی، این گونه بیانات را حمل بر انکار اصل عصمت ائمه (علیهم السلام) کرده اند و تصریح به خطا پذیر بودن ایشان نموده اند بدین ترتیب - دانسته یا ندانسته - حقّ بزرگی از ولیِّ نعمت خود ضایع کرده، قلباً این ویژگی مهم امام را منکر شده اند.
برای روشن شدن این مصداق ازغربت امام عصر (علیه السلام)، به خطبه ای از نهج البلاغه اشاره میکیم. حضرت امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب (علیه السلام) فرموده اند:
فَلَا تَکُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ وَلَا آمَنُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِی إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی، فَاِنَّما اَنا و اَنتُم عَبیدٌ مَملُو کُونَ لِرَبِّ لا ربَّ غَیرُهُ1
از سخن حق گفتن و مشورت دادن به عدالت خود داری نکنید، چون من به خودم (به خودی خود) بالاتر از این نیستم که خطا کنم (یا نظر به ذات خودم ممکن است به خطا افتم)، و(به خودی خود) از اشتباه در عمل خویش در امان نیستم، مگر این که خداوند، آن چه را که نسبت به من املک است از من کفایت کند، زیرا خدایی که جز او خدایی نیست، مالک و صاحب اختیار من و شماست.
امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند: من به خودیِ خود، از خطا مصون نیستم. به عبارتی می فرمایند: این من نیستم که خود را از خطا مصون می دارم، بلکه خداوند متعال مرا «کفایت» می کند.
«کفایت»کردن، یعنی آن چه در وسعِ کسی نیست، دیگری مسؤولیت آن را بر عهده گیرد. لغت «کفیل» از همین ریشه و به همین معنا است. حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) تصریح فرموده اند که: مصونیّتِ از خطا، از عهدة من خارج است. اما خدای عزّوجلّ که در همة کمالاتِ من از خودم مالک تر است، اگر بخواهد مرا در عصمت نیز کفایت می کند. که این خواستِ خدا با توجه به ادلّة صریحی که
-----------------
1 - خطبه 207 نهج البلاغه فیض الاسلام.
دربارة عصمت امام (علیه السلام) وجود دارد همیشه محقّق است.1
امّا وَهبی بودن عصمت امام (علیه السلام) و اکتسابی نبودن آن، منافاتی با اختیار ایشان ندارد؛ و کمال «اختیار» در ایشان هم مانند سایر انسان ها وجود دارد. البته توضیح وتبیین این مطلب، احتیاج به بحث گسترده ای دارد که باید در جای خود به آن پرداخت.
هر شخص غیر مغرض وعاقلی، از این فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فهمد که ایشان، عصمت ذاتی واکتسابی را رد کرده و آن را فضل و انعامِ الهی شمرده اند، اما معصوم بودن خویش را نفی نفرموده اند. ولی عدّهای کم لطفی کرده، با حذف کردن قسمتِ دوم فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام) می گویند که حضرت خودشان فرموده اند که:
فَإِنِّی لَسْتُ فِی نَفْسِی بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ
من به خودی خود، فوق خطا نیستم (ممکن است خطا کنم).
آنگاه نتیجه می گیرند که امیرالمؤمنین (علیه السلام) بدون تعارف وتواضع، به واقعیتی اشاره کرده اند و اقرار کرده اند به این که از خطا مصون نیستند. بنابراین امام (علیه السلام) برای خود قائل به مقام عصمت نبوده اند!
اینان، متأسفانه از بخش دیگر خطبه - عمداً یا سهواً - چشم پوشی می کنند که حضرت فرموده اند:
إِلَّا أَنْ یَکْفِیَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِی مَا هُوَ أَمْلَکُ بِهِ مِنِّی
مگر خدا کفایت کند آن چیزی را که نسبت به من املک است.
این گونه تبیین دین، سخنِ گوینده ای را به یاد می آورد، که نفی
-----------------
1 - مانند آیة 33 سورة احزاب: ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِب عَنکمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطهِّرَکمْ تَطهِیراً﴾.
توحید را جز اصلی دین می دانست، و به جملة «لا الهِ» استناد می کرد، بدون این که «الّا الله» را بگوید!
و یا آن فرد دیگر که می گفت: قرآن، مردم را از نماز خواندن نهی کرده، بلکه بالاتر از آن، فرموده است: «به نماز نزدیک نشوید!» استدلال او به آیة شریفة «لا تَقرَبُوا الصَّلوهَ» بود، که اگر به همین صورتِ ناقص نقل شود، نتیجه ای جز نهی از نماز ندارد.امّا اگر آن را کامل بخوانیم، می بینیم که در مورد نهی از نماز در حال مستی است. خدای تعالی می فرماید:
﴿لا تَقرَبُوا الصَّلوهَ و اَنتُم سُکاری﴾1.
در حالی که مست هستید به نماز نزدیک نشوید.
نمونة گویاتر و روشن تر از این گونه استدلال و این قرائت عجیب از دین! شعر مشهور است که شاعر می گوید:
«کُلُو واشرَبُوا» را دُرِ گوش کن «ولاتُسرِفُوا» را فراموش کن!
این نمونه ها، نشان می دهد در مواردی، بیان نیمی از حقیقت، بزرگترین دروغ و بدترین نسبتِ زشت به گویندة آن حقیقت است. نکتة مهم این است که حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حدیث یاد شده، در صدد بیان اصلی از اصول مهمِ عبودیّتِ پروردگار هستند، که اهل بیت عصمت (علیهم السلام)، جانِ خود را بر سر تبیین آن - به زبان وعمل - گذاشتند. آن بزرگواران کوشیدند به زبان های مختلف، به مردم بگویند که کمالات ما، همه از ناحیة خدای سبحان است،
-----------------
1 - نساء/ 43
نه خودمان.
چنین انحراف واشتباهی در مورد کمال عصمت امام (علیه السلام)، متأسّفانه از طرف بعضی مدّعیان تشیّع دیده می شود. وما وقتی چنین قدر ناشناسی ها را نسبت به اولیاء خویش می بینیم، در می یابیم ولیِّ نعمت هایی که مدّعیان دوستی ایشان یکی از اصلی ترین ویژگی هایشان را نپذیرفته، با نمک نشناسی آن را زیر سؤال می برند، به راستی غریب هستند. آیا غربتی بالاتر از این که دوستان کسی، حقوق مسلَّم او را انکار کنند، می توان تصوّر کرد؟! آیا شکر قلبیِ این «اولیاء النعم»، با زیر سؤال بردن و رد کردنِ فضائل آن ها محقَّق می شود؟!
به راستی اگر کسانی عمداً اهتمام به پایمال کردن حقوق اهل بیت (علیهم السلام) و مُکَفَّر قرار دادن آن ها داشتند، نمی توانستند بهتر از این عمل کنند.
د) نصّ بر امامت:
یکی از اساسی ترین پایه های امامت، مسألة «نصّ بر امامان (علیهم السلام)» است. اصلی ترین تفاوت دینِ الهی (تشیّع) با دیگر مکاتب، در این است که شیعه، امام را حجت الهی می داند، و قائل به نصب او از طرف خدای عزّوجلّ است. ولی دیگر مدّعیان مسلمانی، از این واقعیّت سر باز زده، امامت را امری انتخابی توسّط بشر می شمارند.
متأسّفانه عدّه ای از کسانی که ادّعای تشیّع دارند، با فرقه های دیگر هم نوا شده، ضرورت نصّ بر امامان (علیه السلام) را زیر سؤال می برند.
کار این گروه به جایی می رسد که در معنای پیام غدیر خم نیز - با وجود تواتِر لفظی و معنوی وضوح معنای آن - تشکیک کرده و می گویند: درست است که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در روز غدیر خُم فرمودند:
مَن کُنتُ مولاهُ فَهذا عَلِیٌ مَولاهُ
کسی که من مولای او هستم این علی هم مولای اوست.
اما منظور رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از این کلام، صرفاً معرفی بوده نه نصب. و پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آن روز تاریخی، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را برای امامت و خلافت فقط معرفی فرموده اند و بیان کرده اند که ایشان برای امر خلافت مناسب هستند و این صلاحیّت را دارند زعامت جامعه را به عهده گیرند، اما حکم خدا به وصایت و امامت ایشان را بیان نکرده اند.
به عبارتی، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را انتخاب دموکراتیک را پیش گرفتند و کاندیدای مورد نظر خود را به مردم معرفی کردند، تا اگر رأی اکثریّت را به دست آورد، به عنوان خلیفه و جانشین ایشان باشد. به تعبیر یکی از مدّعیان تشیّع: در روز غدیر پیامبر (صلی الله علیه وآله) فقط رأی خود را در مورد جانشین خود به صندوق انداختند! نتیجة این سخن، آن است که اطاعت و قبول مقام امامت و ولایت ائمّه واجب نیست، و بستگی به انتخاب و صلاح دید هرکس در زمان خویش دارد؟!
در واقعة بزرگ غدیر، پیامبر (صلی الله علیه وآله) صریحاً حکم خدا را مبنی بر نصب امیرالمؤمنین (علیه السلام) به خلافت وجانشین پیامبر (صلی الله علیه وآله) به حاضر و
-----------------
1 - منابع این حدیث شریف در کتاب فضائل الخمسه بن الصحاح الستّه، ج1 ص399 تا 431 از منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است.
غایب ابلاغ کردن و سپس از تک تک حاضران نسبت به آن بیعت گرفتند. اما چنین برخوردی با این پیام روشن، چیزی جز ضایع کردن اساسی ترین حقِّ اهل بیت (علیهم السلام) نیست. متأسّفانه این اظهار نظرها، از برخی افراد درس خوانده و صاحب نفوذ بر می خیزد! وقتی درس خوانده ها چنین حقوق امامان خود را زیر پا بگذارند، از مردم عوامی که دنباله رو این ها هستند، چه انتظاری می رود؟!1
بی اعتقادی به امام (علیه السلام) و راه نجات از آن:
برخی از درس خوانده های بی خبر از معارف تشیّع، چون تلقّی
-----------------
1 - اخیراً برخی از منحرفانی که شهرت جویی خویش را در پوشش اصلاح طلبی در دین خاتم الانبیا (صلی الله علیه وآله) پنهان می دارند، بدعت بی سابقه ای را در مورد حقیقت «تشیّع» مطرح کرده اند. این ها چنین اظهار می دارند که منصوب بودن امام (علیه السلام) از طرف خدا و منصوص بودن امامت ایشان از جانب پیامبر (صلی الله علیه وآله)، همچنین معصوم و عالم به غیب بودن ائمه (علیهم السلام) در متن تشّیع نبوده و جزء بدعت هایی است که بعداً به دین افزوده شده و باید با آن مقابله و مبارزه نمود! اینان - جاهلانه یا مغرضانه - می خواهند مفهوم تشّیع را به گونه ای تحریف کنند که شامل اعتقاد نوع اهل سنّت هم بشود. آیا اعتقاد به مقام الهی ائمّه اطهار (علیهم السلام)، از متن قرآن و سنّت نبوی و احادیث ایشان استنباط نمی شود؟ رستی اگر این عقیده را کناربگذاریم، چیزی از تشیّع باقی می ماند؟! همة اختلافی که امیر المؤمنین (علیه السلام) با غاصبان حقّ خویش داشته وپس از آن حضرت، امام مجتبی (علیه السلام) با معاویه و عمرعاص داشتند، برسر همین امر بوده است. هم چنین سیّدالشهدا (علیه السلام) به خاطر حفظ همین عقیده بود که جان خود و اهل بیت و اصحاب با وفایش را فدا نمود. اکنون بی شرمی و بی حیایی را به جایی رسانده اند که یکی از همین شیعه نماهای روحانی مآب! در شب عاشورای 1427 هجری قمری، صریحاً اعلام می کند که به پیروی از فرمایش سالار شهیدان (انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدّی...) می خواهد ساحت دین را از عقیده به الهی بودن مقام امامت - که از دیدگاه او بدعت به شمار می آید - پاک و منزّه سازد و این کار را مصداق اصلاح در امّت پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) می داند! آیا این خیانت، از خیانت بنی امیّه به امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت گرامیش بالاتر و خطرناکتر نیست؟!
صحیحی از دین ندارند، نمی توانند مسألة امامت و اوصاف امام (علیه السلام) را - چنان که هست - بپذیرند. این عدّه اگر با شنیدن ویا خواندن اوصاف امام (علیه السلام) از معرفت حضرتش بهره ای برند وفضیلتی از فضائل امام (علیه السلام) به ایشان معرفی شود، پذیرش قلبی و تسلیم در برابر آن را نوعی عوام زدگی می دانند، و به نحوی در صدد توجیه انکار خود نسبت به آن بر می آیند.
اینان حقایق را به گونه ای تفسیر می کنند که قابل قبول به نظر نرسد، و گاهی هم آن ها را وارونه جلوه می دهند.
این افراد، حتی اگر یکی از اوصاف امام (علیه السلام) را با چشم خود ببینند، باز هم زیر بار نمی رود و از روش توجیه استفاده می نمایند. به علاوه اگر کسی را ببینند که تسلیم کمالات امام (علیه السلام) شده، برای او - به خیال خود - دل می سوزانند، و او را نادان و ساده اندیش می شمارند.
مسلماً چنین کسانی به دستگیری های امام (علیه السلام) در زندگی خویش هم توجه ندارند، و الطاف ایشان را اصلاً درک نمی کنند، تا بخواهند تسلیم شده و به آن معتقد گردند. بدین ترتیب با وجود این که درجاتی از شناخت اوصاف امام (علیه السلام) نصیب آن ها شده است، ولی همچنان بی اعتقاد باقی می مانند، چرا که با سوءاختیار خویش، از قبول یافته های خود سرباز می زنند و امام خویش و انکار قلبی و کفران آن ها، منجر به سلب نعمت شود، و کارشان به جایی برسد که واقعاً از درک و معرفتِ اوصاف و کمالات امام (علیه السلام) بی بهره
گردند.
این وضعیتِ اسف آور نسبت به معرفت امام (علیه السلام)، در مورد گروهی از تحصیل کرده ها است. اما افراد عادی که معلومات چندانی دربارة دین ندارد، بسیاری از ایشان، مطالعات و شنیده های دقیق و صحیحی دربارة امر امامت و اوصاف امام (علیه السلام) ندارند؛ بلکه متأسّفانه ضرورتی هم برای مطالعه در این باب احساس نمی کنند، در حالی که همین افراد در امور مادی خویش، نهایت دقت را - بدون هیچ گونه کوتاهی و مسامحه کاری - به خرج می دهند. حتی اگر ببینند کسی در امور دنیایی، بدون مطالعه و تأمّل به حرفة خاصّی پرداخته، متحمّل ضرر شده است، او را به خاطر عدم دقت و توجه لازم، مستحقِّ ملامت می دانند.
درامور دنیوی، هرکس بخواهد کاری کند و یا حرفه ای را - هر چند ساده و معمولی - پیش بگیرد، ابتدا می کوشد اطلاعاتی بسیار دقیق دربارة آن به دست آورد و از جنبه های مختلف آن مطّلع شود. برای این کار، از هر فرد خُبره ای درخواست راهنمایی و کمک می کند، تا به فنونِ کاری که درپیش دارد، آشنا شود.
ولی متأسّفانه اکثریّت مردم در مسائل معنوی و امور دینی خود، معمولاً چنین دقت و تلاشی به خرج نمی دهند. فکر نمی کنند دنیایی که امور مادی در آن کاملاً از روی نظم و دقت اداره می شود، در امور معنوی هم حساب و کتاب دقیقی دارد.
بنابراین، همان طور که مردم عمر خویش را برای رسیدن به اهداف مادی - مثل رسیدن به مال و مقام و رفاه - با برنامه ریزی
دقیق و حساب شده صرف می کنند، باید در معنویّات هم، حدّاقل راه را از بیراه تشخیص دهند، و انتظار نداشته باشند که از غیر راه معقول و منطقی به نتیجة مطلوب برسند. افرادی که برای جهانِ وسیع آخرت، به اندازة عالمِ محدود دنیا ارزش قائل نیستند، برای کسب سعادت واقعی خود به سراغ اهل بیت (علیهم السلام) - که دانایان این راه هستند - نمی روند.. اگر هم گاهی در مجلسی به مناسبت، چیزی دربارة امام (علیه السلام) بشنوند، حدّاکثر این است که به طور بسیار موقّت و محدود، تحت تأثیر واقع می شوند، نه این که با این اعتقاد زندگی کنند. عمر و زندگی ایشان خالی از یاد و کلام و راهنمایی ائمه (علیهم السلام) است، درحالی که انسان برای رسیدن به سعادت همیشگی، باید دنبال راهنما برود و از فرد آگاهی پیروی کند. در غیر این صورت نمی تواند امیدوار به هدایت الهی باشد.
امام باقر (علیه السلام) در توضیح ضرورت رجوع به خبره و راهنما در امور معنوی - در مقایسه با امور مادی - می فرمایند:
یا اَبا حَمزَهَ یَخرُجُ اَحَدُکُم فَراسِخَ فَیَطلُبُ لِنَفسِهِ دَلیلاً، واَنتَ بِطُرُقِ السَّماء اَجهَلُ مِنکَ بِطُرُقِ، فَاطُلب لِنَفسِکَ دَلیلاً
ای ابوحمزه! یکی از شما که می خواهد چند فرسخ راه برود، راهنما می گیرد، درحالی که تو نسبت به راه های آسمان - در مقایسه با راه های زمین - نا آگاه تر هستی، پس برای خود، دلیل و راهنما بجوی.
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الحجه/ باب معرفه الامام و الرّدّالیه/ ح 10
در آن زمان، جاده های امروزی ساخته نشده بودو واگر کسی می خواست چند فرسخ از شهر دور شود، چون ممکن بود راه ار از بیراهه تشخیص ندهد و به مقصود نرسد، برای خود «بلد» و «راهنما» می گرفت. امروز هم - با گسترش امکانات - انسان برای سفرهای خود، ناگزیر، باید از نقشه و راهنما کمک بگیرد. نیاز به راهنما، درتمام شؤون زندگی، کاملاً بدیهی و عقلانی است.
امام (علیه السلام) تذکر فرموده اند که شما نسبت به راه های هدایت، از جادّه های دنیایی هم ماآگاه تر هستید. بنابراین به طریق اولی باید برای خویش راهنما بجویید.
به راستی چند درصد شیعیان که اهل ولایت ائمه (علیهم السلام) هستند، چنین اعتقادی دربارة امام (علیه السلام) دارند و این گونه به ایشان مراجعه می کنند؟ آیا امام (علیه السلام) به عنوان دلیل و راهنما در متن زندگی ما وجود دارند؟!
چند درصد امام شناسان به امام (علیه السلام) در این سطح عقیده دارند که باید ایشان را برای خود راهنما بگیرید«فَاطلُب لِنَفسِکَ دَلیلاً» آیا راهنمایی های امام (علیه السلام) - با علم سرشار الهی - به اندازه فردی که چند صباحی در رشتهای کسب تجربه کرده است، ارزش ندارد؟!
آیا حدّاقل آن طور که برای داشتن یک کسب و کارِ پر رونق در دنیا تلاش می شود و تجربة دیگران مورد استفاده قرار می گیرد، نباید به امام (علیه السلام) مراجعه کرد؟!
واقعیت این است که ما شیعیان - چنان چه باید و شاید - از امامان خود تبعیّت نمی کنیم. خدای منّان، معرفت ایشان را نصیب ما
فرموده است. ما می شنویم و حتی می بینیم و می یابیم که امام (علیه السلام) «کِشتی نجات» در طوفان های هلاکت هستند، ولی آیا در زندگی خود، هنگام سختی دست به دامان ایشان می شویم؟!
ما فهمیده ایم که امام (علیه السلام) «علم مَصبوب» است. ولی وقتی دنبال کسب علم می رویم، آیا گوشة نظری به ایشان می افکنیم و یا این که از هر کسی غیر ایشان طلب علم می کنیم؟! آیا احادیث اهل بیت (علیهم السلام) را در علوم دینی به اندازة کتب فلسفی و کلامی دارای اعتبار می دانیم؟! آیا امام صادق (علیه السلام) در بیان اعتقادات عمیق اسلامی، در حدّ مقامی که طُلّاب علوم دینی یا دانشجؤیان رشته های علوم انسانی برای فلان فیلسوف یا عارف قائل می باشند، جایگاهی دارند؟
آیا در مقام فهم دقایق و ظرایف علوم اهل بیت (علیهم السلام) «خصوصاً در امور اساسی و اعتقادی مانند مبدأ و معاد)، آن دقتِ نظرهایی که در کلمات غیر معصومین صورت می پذیرد، انجام می شود؟!
آیا در فهم و تفسیر قرآن، به سخنان اهل بیت (علیهم السلام) - به عنوان تنها کسانی که علم قرآن به طور کامل در سینة ایشان است - اهمیت و بهای لازم داده می شود؟! می بینیم که در محافل و مجالس علمیِ دینی، احادیث ائمة (علیهم اطهار (علیهم السلام) با عناوین و برچسب های مختلف، مردود و مهجور می گردد، و حدّاکثر شأنِ علمی که بعضاً - نه کلاً - برای ایشان قائل می شوند، محدود به فقه اصطلاحی و بیان احکام علمی است، در حالی که سخنانِ متکلمان مسیحی و یهودی و حتی غیر اهل کتاب، به عنوان دستاوردهای عمیق دینی در برخی مجامع
حوزوی علمی و دانشگاهی مطرح می گردد و ترجمة کتاب های آن ها با اسقبال فراوانی از ناحیة دانشجویان علوم دینی مواجه می شود. این جا به غربت ائمة (علیهم اطهار (علیهم السلام) بیش تر متنبِّه می گردیم.
اگر قرار بود به عدّه ای از علما در طول دوران تاریخ کم توجهی شده، آن ها قدر ناشناخته و غریب بمانند، آیا مردم بهتر از این می توانستند عمل کنند؟! خوب است به قضاوت بنشینیم؛ که نحوة برخورد با فرمایشات ائمة (علیهم السلام) چگونه است؟!
به محض این که کلامی از امام معصوم (علیه السلام) مطرح می شود که مخالف با مذاق فکر رایج و معمول است، در درجة اول انتساب آن سخن به امام (علیه السلام) را زیر سؤال می برند، بعد در موضوع آن به انحاء مختلف تشکیک می کنند؛ مانند این که سخن گفتن در آن موضوعِ خاص، در شأن امام (علیه السلام) هست یا خیر! در مرحلة بعد، اگر قولی از امام (علیه السلام) هنوز مورد توجه باقی مانده باشد، آن را خلاف ظاهر و بلکه مخالف صریح آن معنا می کنند، و استفاده از معنای ظاهری آن را در شأن عوام الّناس می دانند. این چیزی است که با کمال تأسّف در بسیاری از محافل علمی دینی خصوصاً دانشگاهی وجود دارد.
به راستی در این دوران، «علم مصبوب» چقدر غریب است؟! البته آفت این عدم توجه و مکّفر بودن امام (علیه السلام) در دوران غیبت، دامنگیر خودِ ما شده است. می بینیم که بسیاری از جوانان، در امر دین به سرگردانی و حیرت افتاده اند. و عدّه ای از آن ها که دردِ دین دارند، به هر دری زده اند و سراغ هر عالم و جاهلی را گرفته اند و هر جزوء و کتابی را با اشتیاق گشوده اند تا به فقاهت و بصیرت در دین
دست یابند، اماّ به سرچشمة زلال معرفت - که از وجود مقدّس و مطهر امام (علیه السلام) سرازیر می شود - دست نیافته اند. از این رو، خواسته اند از آب های آلوده و مرداب های لجن گرفته رفع عطش کنند، در نتیجه هرگز طعم سیراب شدن را نچشیده اند. علاوه بر آن، روز به روز بر انحراف و سرگردانی آن ها افزوده می شود. کار به جایی می رسد که متأسّفانه برخی از این ها، اعتقاد خود به اصول دین ( خدا و قرآن و پیامبر (صلی الله علیه وآله) و امام (علیه السلام)) را نیز از دست می دهند و دینداری را به تمسخر می گیرند.
همة این بیچارگی ها، سرگردانی ها، بی پناه بودن ها، تردید ها، سؤال های بی جواب و بالاخره گمراهی ها، برخاسته از این است که «علم مصوب» را رها کرده، شکرِ این نعمتِ بزرگ را در مقام اعتقاد قلبی نمی گزارند.
در زمان غیبت، ثابت ماندن در امر دین و اعتقاد به امامت، بسیار دشوار است، و راهی برای نجات جز تمسّک جستن صحیح و عمیق به خود امام عصر (علیه السلام) نیست. در غیر این صورت، دین انسان از دست می رود.
امام حسن عسگری (علیه السلام) به صحابیِ خاصِّ خود - احمد بن اسحاق - دربارة وضعیّت خطرناک دوران غیبت هشدار داده اند:
والله لیبغیبن غیبة لا ینجو فیها من الهلکة، الا من ثبته الله عز و چل علی القول با مامته، و وفقه فیها للدعاء بتعجیل فرجه1
-----------------
1 - کمال الدین / باب 38 / ج1
به خدا قسم غیبتی خواهد کرد که احدی از تباهی (دین) درآن زمان نجات نمی یابد، مگر آن کسی که خدای عزّجلّ، او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد، و در زمان غیبت، نسبت به دعا در تعجیل فرج ایشان، توفیق عنایت فرماید.
عقیده به امامت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، یعنی این که امام را با همة اوصاف و کمالاتش باید شناخت و به او معتقد، تا بتوان از هلاکت نجات پیدا کرد. این ثبات قدم در اعتقاد به امامت، جز با عنایت الهی صورت نمی پذیرد. ولی اگر خداوند عزّوجلّ به تفضّل خویش، اوصاف وفضائل امام (علیه السلام) را به ما بشناسد، وظیفة ما این است که با تسلیم در برابر آن کمالات، به معنای واقعی امام شناس شویم، در این امام شناسی ثابت قدم باشین، و بدین وسیله دین خود را در زمان غیبت حفظ کنیم.
دیدم که تنها را نجات از فتنه های زمان غیبت، ثبات قدم در امر امامت است. اکنون باید راه هایی برای تثبیت امام شناسی جست جو کنیم.
امام زین العابدین (علیه السلام) را ثابت قدم ماندن در مسیر ولایت و امامات را چنین تبیین کرده اند:
ان للقائم منا غیبتین، احداهما اطول من الاخری... و اما الاخری فیطول امدها، حتی یرجع عن هذا الامر اکثر من یقول به، فلا یثبت علیه الا من قوی یقینه و صحت معرفته و لم یجد فی نفسه حرجا
مما قضینا و سلم لنا اهل البیت 1
همانا قیام کننده از ما (اهل بیت) دو غیبت دارد که یکی از آن ها طولانی تر از دیگری است... تا آن حد که بیش ترِ کسانی که اعتقاد به امامت او(حضرت مهدی (علیه السلام)) دارند، از این اعتقاد بر می گردند. پس بر این امر ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که یقینش محکم.
معرفتش صحیح باشد، قلباً پذیرفتن احکام ما برایش سخت نباشد و تسلیم ما اهل بیت گردد.
فهمیدن و باور کردنِ این واقعیت که اکثریّت مردم در زمان غیبت کبری گمراه می شوند، شاید در ابتدا قدری دشوار باشد. ولی با دیدن انحرافات جامة خودمان در اعتقاد به امامت - که از معدود مراکز مهم تشّیع است - احساس خطر می کنیم. البته وقتی صاحب و مقتدای دین غریب واقع شود، راهی جز انحراف طی نمی شود، و کار به جایی می رسد که افراد مؤمن و راسخ در اعتقاد به امامت، کمیاب همچون کیمیا می شوند
الهی بدانیم که دین و دنیای ما را رقم می زنند، جان و دل به کلام ایشان می سپاریم و مو به مو، به کلامشان عمل می کنیم. وقتی پزشکی برای بیمار خویش، دارو تجویز می کند، همة دستورات او کاملاً اجرا می شود. و اگر بیمار در اجرای تجویز پزشک کوتاهی کند، خطر شدت یافتن بیماری - وچه بسا مرگ - در انتظار اوست. به همین گونه در زمان غیبت نیز خطر هلاکت ام دین را باید جدّی بگیریم. ما در امور مادی و جسمی، وقتی که احتمال و خطر جدّی باشد با احتیاط برخورد کرده و ازموارد شبهناک پرهیز می کنیم. که متأسّفانه بسیاری از مردم به غلط می پندارند که در امردین، نباید سخت گرفت.
مقایسه دقت در امر دین، با دقت در مسایل مادی بسیار راهگشا است. شاید بارها شنیده باشیم که یک کوتاهی در امور دنیوی، سبب خسارت جانی ومالی و حتی روحی بسیاری شده است.
ولی متأسّفانه هر نوع سهل انگاری در امور معنوی را جایز می شماریم، در حالی که عالم معنا نیز بسیار دقیق و دارای حساب و کتاب منظّمی است. به علاوه کوتاهی در مورد مسائل مادی، به ضرر دنیایی ختم می گردد، و به مرگ منتهی می شود. ولی هلاکت اعتقادی بسیار بدتر است.
واگر انسان به کفر وضلالت افتد، زندگی جاوید و سعادت ابدی خود را به تباهی کشیده، و این خطری است که در زمان غیبت، بیش از هر زمانی دامنگیر «شیعیان» می شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) توصیف زمان غیبت فرموده اند:
ذلک الذی یغیب عن شیعته و اولیائه غیبة لا یثبت فیها علی القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان او(حجة ابن الحسن (علیه السلام)) همان کسی است که از دیدگان شیعیان و دوستان در اعتقاد به امامت غائب می شود، غیبتی که در آن زمان، هیچ کس در اعتقاد به امامت او ثابت قدم نمی ماند، مگر کسی که خدا قلبش را برای ایمان آزموده است.
گوهر معرفت امام عصر (علیه السلام) بسیار با ارزش است. و اگر بتوانیم آن را نگاه داریم، همه چیز ما تضمین می شود. با اعتقاد به امامت، انسان از خطای در اعتقادات و حتی توحید نیز مصون می شود، و در اعتقاد به خدا نیز، به گرایش های انحرافی دچار نمی شود، چون در راه خداشناسی راهنما و بلد را دارد، که با پیروی از ایشان، می تواند - با استعانت از لطف الهی - ایمان خویش را به سر منزل مقصود برساند.
معنای دوم غریب:
گاهی «غریب» به کسی گفته می شود که از یاد رفته است، یعنی آن چنان که شایستة اوست، از او یاد نمیشود. این معنا از غربت در مقابل «ذکر» است که گاهی قلبی و گاه، زبانی است.
البته ذکر«زبانی» برخاسته از ذکر «قلبی» است. وقتی قلب کسی مملوّ از یاد مُنعم شود، ذکر او نیز بر زبانش جاری می گردد. بنابراین، غربت به معنای دوم، می تواند ناشی از فراموش شدنِ قلبی یا زبانی باشد. اگر ولیّ نعمت از نظر قلبی مورد بیتوجهی قرار گیرد، و یادِ او از دل ها محو شود، در حقیقت شکر قلبی نسبت به او انجام نپذیرفته است. و از همین جهت غریب می باشد، چون در دل، «از یاد رفته» است.
از طرفی اگر معرفت قلبی بر زبان جاری نگردد، در انجام وظیفة شکر زبانی کوتاهی شده است.
و از این جهت هم می توان او را
«غریب» دانست، چون آن چنان که باید و شاید از او یاد نمی شود، و عملاً «از یاد رفتة» زبانی است.
ذکر زبانی (یاد کردن به زبان) برخاسته از معرفت و ذکر قلبی است، امّا خود، زمینة معرفت و ذکر قلبی را در کسانی فراهم میسازد که از شناخت منعم محروم هستند. اگر کسانی که با ولیّ خود آشنا هستند، وظیفة خود را در انجام شکر زبانی نسبت به او به طور شایسته انجام دهند، کمکم دیگران هم که شناخت درستی از منعم خویش ندارند، به لطف الهی اهل معرفت میشوند. و همین منعم معرفت، زمینة یاد کردن قلبی و زبانی را در آنان نیز فراهم می آورد.
یاد کردن از هر کس باید متناسب با سطح او، و در حدّ مقام و موقعیّت او باشد. در غیر این صورت، به غربت او می انجامد. به عنوان مثال، برای ادای حقِّ عالم یا فقیه، باید در هنگام سخن از احکام شرعی، یادی از آن فقیه به میان آید. و اگر از همة فقها یاد کنند و اصلاً نامی از آن عالم نبرند، می توان گفت: آن عالم فقیه، «از یاد رفته» و «غریب» است.
برای ادای شکر یک پزشک متخصص ماهر، باید در هنگام بحث و گفتوگو پیرامون مداوای بیمار و کار پزشکی، از آن پزشکی که از دیگران ماهرتر است، نیز یادی به میان آید. اگر هنگام بررسی وضعیّت بیمار، از هر پزشک متخصص و غیر متخصص ماهر سخنی به میان نیاید و کسی قلباً هم از او یاد نکند، معلوم می شود که او غریب (از یاد رفته) است.
حال اگر کسی هم در پزشکی، متخصص و هم در فقه سرآمد باشد، باید در هنگام بحث علمی در فقه و پزشکی، از او هم یاد شود. پس «تعدّد یاد کردن» در افراد مختلف، متناسب با کمالات آن ها، متفاوت خواهد بود.
یاد کردن از هر نعمتی کاملاً بستگی به ویژگی های آن دارد؛ هر چه نعمتی بزرگتر و فراگیرتر، و نیاز انسان ها به آن بیشترباشد، انتظار می رود که در دفعات بیش تر و مناسبت های مختلف از آن یاد شود. اگر تعدادِ یاد کردن ها و زمینه ها و شرایط مختلفی که باید از نعمتی یاد شود، متناسب با سطح شایستة آن نباشد، به همان اندازه، آن نعمت از یاد رفته است.
چگونگیِ یاد کردن ها، از نظر «کیفی نیز تفاوت دارد. گاهی انسان وقتی از نعمتی یاد می کند، با تمام وجود، تحت تأثیر آن قرار دارد، به طوری که با تذکر خویش، شنوندگان را نیز متأثر می سازد. در واقع، گوینده به تناسب معرفت و محبت قلبی خویش نسبت به منعم، گاه خیلی شدید و با حرارت، و گاه بسیار عادی و ملایم، یاد او را در خاطر می آورد، یا به زبان جاری می سازد.
باز هم توجه داریم که تفاوت کیفی در یاد کردن ها نیز، به شدت معرفت و محبت نسبت به آن نعمت بستگی دارد.
از طرف دیگر هر کدام از ذکر قلبی و زبانی، «انواع» مختلف دارد. از جمله: سرودن شعر، تألیف کتاب و مقاله، برگزاری مسابقه، برپاییِ مجالس گوناگون و... گاهی ممکن است انسان، پیوسته نام او را در دل و بر زبان جاری سازد، و بدین وسیله به ذکر معروف خود
بپردازد. گاهی ممکن است برای او دلتنگ شود، از داشتنِ چنین محبوبی شاد گردد، یا برایش ابراز نگرانی کند و به هر حال، با دل و زبان، به روش ها و انواع مختلف می توان از نعمتی یاد کرد.
«زمینة» یاد کردن، از دیگر جهاتی است که در مسآلة ذکر، باید مورد توجه قرار گیرد. هر قدر نعمتی بزرگ تر و اهمیت آن بیش تر باشد، به مناسبت ها بیش تر باید از آن یاد شود و زمینه های ذکر آن بیش تر مطرح گردد. گاهی گسترة یک نعمت، همة زندگی انسان را می پوشاند.
در این حال، باید تمام جوانب زندگی، زمینه های شکر و ذکرِ قلبی و زبانی آن گردد. و اگر در زمینه ای مناسب، تذکر به آن نعمت، فراموش شود، آن نعمت کفران شده و «غریب» می گردد.
بنابراین، نتیجه می گیریم که هر چه نعمتی گسترده تر، مهمتر و اساسیتر باشد، و نیاز انسان به آن عمیق تر باشد. توقّع و انتظار عقلی این است که بیشتر از آن یاد شود. و طبعاً کفرانِ آن نیز سخت تر است، و عذاب شدیدتر، به دنبال دارد. بیش تر یاد شدن، هم از جهت تعدّدِ یاد کردنِ از آن نعمت است (کمیت)، هم از جهت زمان ها و مکان هایی که باید یادِ نعمت بشود (زمینه ها و شرایط مختلف)، هم از جهت مواردی که زمینة یاد کردن از آن وجود دارد، هم از حیث شدت و غلظتِ یاد کردن از آن (کیفیت)، و نیز از جهت انواع مختلف یاد کردن باید مورد توجه قرار گیرد.
چگونگی یاد کردن از امام عصر (علیه السلام):
امام زمان (علیه السلام) نعمتی هستند که جایگزین ندارند، و خلأ ناشی از عدم
شناخت ایشان به هیچ صورتی پر نمی شود. بنابراین انسان عاقل و فهمیده، به هر بهانه ای از امام زمان خویش یاد می کند، و می کوشد که ایشان را فراموش نکند. البته اگر ولیِ نعمت در قلب انسان جای داشته باشد، و دل، سراپردة محبت او باشد، هیچ گاه به دست فراموشی سپرده نمی شود، و انسان به صورت های مختلف از یاد می کند.
به عنوان نمونه کسی که به فرزند خود بسیار علاقه مند است، با کمترین مناسبتی به یاد فرزندش می افتد. هرگاه کودکی به قد و اندازة او ببیند، یا اسم او را جائی بشنود، خیلی سریع متوجه او می گردد. و به همین ترتیب، به میزان محبتی که به فرزند خویش دارد، با قلب و زبان، از او یاد می کند.
کسی که علاقة بسیاری به پدر یا معلم یا دوست خود دارد، همیشه از او یاد می کند؛ اگر به سفر زیارتی برود، حتماً برای او دعا می کند، ولی کسانی هستند که اگر درخواست دعا نکنند، هیچ یادی از آن ها نمی شود. اگر انسان به کسی محبت داشته باشد، لازم نیست که سفارش به ذکر او شود.
امام عصر (علیه السلام) به خواستِ خداوند متعال، ولیّ نعمتِ اصلی همة مخلوقات هستند و بیش ترین حقّها را بر آن ها دارند. پس باید از جهت کمّ و کیف و نوع و... در بالاترین سطح ممکن، از ایشان یاد شود. بنابراین همانطور که در مقابل خدای عزّو جلّ باید شکرگزار باشیم و قلباً متوجه باشیم که هر نعمتی حدّاقل یک بار «الحمدلله» گفتن می طلبد، اگر آب می خوریم، نفس می کشیم، سالم
هستیم و درد نداریم و... باید به درگاه الهی سپاسگزار باشیم. امام زمان (علیه السلام) هم واسطة تمام نعمت های الهی هستند، پس در ازاء هر نعمتی باید از ایشان هم قدردانی شود، و هرگاه که الحمدلله می گوییم، به قلب و زبان از حضرت بقیة الله ارواحنافداه نیز تشکر کنیم. اگر خداوند مورد حمد قرار گیرد اما امام (علیه السلام) مشکور نگردد، در حقیقت شکر خدا هم ادا نشده است.
حال باید با دقت بررسی کنیم: آیا امام عصر (علیه السلام) را در هر نعمتی که داریم و هر نقمتی که نداریم، مورد شکر قرار می دهیم؟! وقتی فرزند خود را سالم می بینیم، وقتی در سایة پدر و مادر خویش در رفاه و امنیّت به سر می بریم، وقتی از شرّ هزاران رنج و سختی خود را در امان می یابیم، وقتی... آیا بعد از حمد خدا، از امام زمان خویش (علیه السلام) هم تشکر می کنیم؟!
هیچ وقت شده که بگوییم: یا صاحب الزمان! از شما متشکر هستیم که ما را حفظ فرمودید، به ما سلامتی دادید، فرزند سالم عطا کردید، و در مقابل از هزاران بیماری جلوگیری کردید، گرفتاری ها را از ما دور فرمودید و...
آیا به فرزندان خویش یاد داده ایم که قبل از تشکّر از پدر و مادر، شکر امام به زمان (علیه السلام) را به جای آورند؟! و...
باید بدانیم که اگر شکر ایادیِ نعمت ادا نشود، شکر خدا هم تحقّق نیافته است. اگر یاد امام عصر (علیه السلام) نشود، در واقع خداوند متعال مورد کفران قرار گرفته است.
امام زمانِ از یاد رفته:
نعمت امام زمان (علیه السلام) از همه جهت، عام و فراگیر است، و همة مخلوقات از آن بهره جسته اند. اما با یک نگاه کلّی به مردم جهان، می بینیم که اکثر مردن دنیا اصلاً به وجود امام عصر (علیه السلام) واقف نیستند و ایشان را به عنوان ولیِ نعمت خویش نمی شناسند، تا بخواهند شکر حضرتش را به جای آورند. از این رو، برای بیش تر مردم دنیا، یاد کردن از امام زمان (علیه السلام) به طور کلی منتفی است، چرا که شناخت حضرت اصلاً برای آن ها مطرح نیست، تا نوبت به یاد قلبی و زبانی برسد. پس نعمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه با وجود این که فراگیر است، ولی از غیر شیعه توقّع یاد حضرتش نمی رود.
بنابراین، مسأله یاد شدنِ امام زمان (علیه السلام) برای همة مردم جهان غیر از اقلیت شیعیان، منتفی است. این نکتة مهم، یکی از ابعاد غربت آن حضرت را نشان می دهد.
امام اقلیتی که حضرتش را می شناسند، آیا حقّ ایشان را از حیث یاد کردن به جای می آورند؟ در فصل قبل دیدیم که بسیاری از این گروه، در معرفت به اسم امام (علیه السلام) هم کمبودهایی دارند، و از جهت معرفت به وصف نیز وضعیّت مناسبی ندارند. طبیعتاً وقتی در مرحلة معرفت دچار چنین نقصانی باشند، هنگام «یاد کردن» هم نارسایی ایشان نمایان می گردد.
در نهایت، عدّة بسیار کمی باقی می مانند - یعنی اقلیّتی از آن اقلیّت - که به طور نسبی، معرفت به اسم و وصف حضرت مهدی (علیه السلام) دارند. حال ببینیم این زیر مجموعة ناچیز، چگونه یادِ امام (علیه السلام) را در
قلب و زبان خویش، زنده نگاه می دارند و آیا امام زمان (علیه السلام) برای این عدّة بسیار اندک، فراموش شده نیستند؟!
متأسفانه مسألة غیبت امام (علیه السلام) و غفلت از ایشان، مشکلات بسیاری بر سر راه این عدّه معدود به وجود آورده، امتحان دینداری را دشوارتر ساخته است؛ چرا که مردم نمی توانند امام خود را ببینند، با ایشان تماس عادی و اختیاری برقرار کنند و مسائل و مشکلات خود را مستقیماً با ولیّ نعمت خویش در میان بگذارند. اگر راه تماس عادی و معمولی با ایشان داشتند؛ شاید در یاد کردنِ امام زمان (علیه السلام) توفیق بیش تری داشتند.
البته وقتی غربت ائمة (علیهم پیشین (علیه السلام) را - حتی در میان دوستدارانشان - در زمان حضورشان می بینیم، در می یابیم که روح توجه به امام عصر (علیه السلام) و ذکر ایشان، معرفت است و بدون معرفت، این غربت و غفلت، همچنان باقی و برقرار است. هم چنان که با بودنِ معرفت، حضور و غیبت امام (علیه السلام) یکسان است.
امّا به هر حال، غیبت امام عصر (علیه السلام) امتحانی بزرگ است، که گاهی افراد سست ایمان، به دلیل ندیدن حجت خدا، کمکم در ذکر امام خویش سهل انگار و بی توجه می گردند، و بدین ترتیب یا آن امام حیّ از دل و زبان آنها کم رنگ می شود، و حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) برای آنها نیز از یاد رفته و غریب می گردند. با این همه مدّعیان، عدّة بسیار بسیار اندکی باقی می مانند که امام کاظم (علیه السلام) در توصیف آن ها می فرمایند:
یَغیبُ عَنْ اَبصارِ النّاس شَخْصُهُ وَ لا یغَیبُ عَنْ قُلوبِ الْمُؤمِنینَ
ذِکْرُهُ (1)
شخص امام (علیه السلام) از چشم های مردم پنهان می شود، ولی یاد او از دل هایشان پنهان نمی گردد.
این گروه از مؤمنان، همواره به یاد مولای خویش هستند. شاید با چشم سر، امام زمان (علیه السلام) را نبینند، ولی با دیدة دل، پیوسته حضرتش را مدّ نظر دارند، و قلب خود را جایگاه معرفت و محبت ایشان قرار داده اند. این است که درد هجران و یاد مشکلات و سختی های آن امامِ همام، همواره قلب آن ها را متأثر می دارد، و چشم هایشان را اشکبار می سازد.
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: اَما و اللهِ لَیَغیبَنَّ اِمامُکُم سِنیناً مِنْ دَهْرِکُمْ... وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَیْهِ عُیُونُ الْمُؤمِنینَ (2)
توجه داشته باشید! قسم به خدا، امام شما سالیانی از روزگارتان در غیبت خواهد بود... و چشم های مؤمنان بر آن حضرت گریان می شود.
شدت معرفت و محبت این عدّة بسیار کم، سبب می شود که دل هایشان به «یاد» محبوب، دردناک شود، و آثار ذکر قلبی بر زبان و سایر اعضاء و جوارح ایشان جاری گردد. امام این گروه از مؤمنان، بسیار اندک اند، تا آن جا که خودشان نیز به تبعیّت از مولای غریبسان همواره غریب هستند، و مورد توجه قرار نمی گیرند.
-----------------
1 - بحار الانوار /ج 51 / ص 150.
2 - کمال الدین / باب 33 / ح 35.
صرف نظر از این عدّه که می توان آن ها را «استثنا» دانست، بقیة آن اقلّیّت شیعه، در یاد کردن امام زمان (علیه السلام) واقعاً کوتاهی می کنند. و لذا آن امام همام، برای امّتِ ناسپاس خود، غریبِ «از یاد رفته» است.
برای ملموس تر شدنِ این واقعیت تلخ، یکی از روشن ترین اوصافِ امام (علیه السلام) را تذکر می دهیم تا هر کس خود به داوری بپردازد.
اَلْاِمامُ الْوالِدُ الشَّفیقُ وَ الْأُمُّ الْبَرَّةُ بِالْوَلَدِ الصَّغیرِ (1)
امام (در زمان مهربانی، مانند) پدر دلسوز و مادر نیکوکار به بچة کوچک است.
حال ببینیم مؤمنانی که امام زمانِ خود را به این وصف می شناسند، آیا ذکر و یاد مناسب با این وصف را دارند؟
فرض کنید پدر مهربان و یا مادر فداکاری هستند که فرزندان آن ها به هر دلیل نمی توانند مستقیماً با ایشان ارتباط داشته باشند. به تعبیری، نسبت به آنها غایب هستند، مثلا مسافرت رفته، یا گرفتار زندان شده، یا به هر دلیلی از دسترس ایشان خارج می باشند، در این صورت آن ها چقدر از این پدر و مادرِ به سفر رفته و یا در بندِ خویش یاد می کنند؟ خصوصاً اگر والدین خیلی دلسوز و فداکار بوده، فرزندان هم با وف باشند، واقعاً در زمانی که پدر و مادر غایب هستند، آن ها را از یاد نمی برند؛ و جای خالی آن ها را هر لحظه
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الحجة / باب نادر جامع فی فضل الام و... ح 1.
حس می کنند. هر قدر که این دوری و جدایی طولانی شود، ندیدنِ پدر و مادر برای فرزندان طبیعی و عادی نمی شود بلکه در هر زمان مناسب تلخ یا شیرین و در هر اجتماع خانوادگی، بیش از هر کس به یاد آن ها هستند، عکس آنها را در گوشه و کنارِ خانه قرار می دهند، همواره وجود پدر و مادر خویش را به دیگران گوشزد کرده، متذکر می شوند که آنها به سفر رفته اند، ولی بالاخره «می آیند». هر کس هم که به طریقی با آنها ارتباط برقرار کند، ابتدااز احوال پدر و مادر غایب آن ها جویا می شوند، و سپس آن ها را با عبارات مختلف تسلّی می بخشند.
فرزندان نیز، هر بار با یکدیگر تماس داشته باشند، در هر برخوردی دربارة درد هجران خود سخن می گویند، پیش از هر کلام و بیش از هر چیز، از پدر و مادر خود صحبت می کنند و از یکدیگر می پرسند که آیا نامه ای دریافت نکرده اند؟! تماس تلفنی نداشته اند؟ حالشان چطور است؟ فلان خبر ناگوار و یا خوشحال کننده وقتی به آن ها رسید، چه حالی داشتند؟
خلاصه، به هر مناسبت و بهانه ای، یادِ قلبیِ خویش را به صورت های گوناگون به زبان می آورند. هر کدام از آن ها آرزو می کنند که بتوانند حدّاقل صدای پدر و مادر خویش را بشنوند.
اگر تماس تلفنی برقرار شود، هر یک از اعضاء خانواده در شنیدن صدای آن ها از دیگری سبقت می گیرند. و حتی اگر بفهمند که آن ها کاملاً سالم هستند، باز هم راضی نمی شوند و می خواهند که آن ها را ببینند و یا لاقل صدایشان را بشنوند و... در این میان، دخترها از
پسرها بیشتر تب و تاب دارند، همان طور که والدین مخصوصاً پدر - دختر را بر پسر مقدّم می دارد (1) به همین دلیل دخترهای بیشتر احساس دلتنگی می کنند.
گاهی مجلس سرور خانوادگی برگزار می شود، مثلاً روز عیدی فرا می رسد و یا جشن عروسی پیش می آید و... وقتی همه دور هم گرد آمده اند، غیبت آن عزیزان در این مجلس شادی، ناراحتی آن ها را افزوده، و دائماً با دل و زبان، متذکر یاد پدر و مادر شده، این سخنان را به زبان می آورند: اگر پدر بود...! اگر مادر بود...!
اگر پدر و مادرشان گرفتار باشند، لازم نیست کسی به آنها بگوید که برایشان دعا کنید. فرزندان، به طور طبیعی از هیچ کاری برای رهایی والدین خود مضایقه ندارند، در انجام انواع دعاها و توسلات کوتاهی نمی کنند، اگر بشنوند که عمل یا نذری در رفع گرفتاری آن ها اثر داشته باشد انجام می دهند، و در دعا و خواستنِ حوائج، آن ها را بر خویش مقدّم می داند.
بی خبر ماندن از وضعّیت پدر و مادر، برای فرزندان سخت و دردناک است. اگر مدتی نامه ای دریافت نکرده یا تماس تلفنی نداشته باشند، رنج و ناراحتی زیادی متحمّل می شموند و... این وضعیّت فرزندان مهربان در نقابل والدین دلسوز و فدارکارشان است.
-----------------
1 - در آداب تربیت فرزندان، از پیامبر اکرم صلی اللع علیه و آله نقل شده که پدر در هدیه دادن به فرزندانش خوب است که دختر را بر پسر مقدّم دارد، «لِیَبْدَأْ بِالْاناثِ قَبْلَ الذُّکُورِ» بحار الانوار / ج 104/ ص 69
حال ببینیم آن چه در این مثال بیان شد، چقدر بر حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) - که امام زمان ما هستند - تطبیق می کند، و سپس وضعیت مؤمنان را نسبت به ایشان بسنجیم.
آیا ایشان پدر مهربان و دلسوزی برای شیعیان و دوستدارانشان نیستند؟! آیا ایشان به اندازة یک پدر خوب و دوست داشتنی و یک مادر نیکوکار نسبت به فرزند کوچکش، به دوستان خود لطف و محبت ندارند؟ آیا ایشان گرفتار و دربندِ زندان غیبت نیستند؟! آیا از خبرهای ناراحت کنندة ما آگاهی ندارند؟! ایشان با آگاهی از این خبرها، چه حالی پیدا می کنند؟!
واقعیت این است که همة ما فرزندان کوچک - و اعلب ناسپاسِ - امام (علیه السلام) هستیم که در هر لحظه و هر حالت - آسانی یا سختی، شادی یا غم، عنا یا فقر، و در هر آن و هر دم - به دستگیری و رسیدگیِ ایشان نیاز داریم. اما چقدر مانند یک فرزند با وف با ایشان برخورد کرده ایم؟ چند درصد از مؤمنان - همانگونه که به پدر و مادر خویش توجه می کنند - با حضرت بقیة الله ارتباط قلبی دارند؟ چقدر جای خالی امام زمان (علیه السلام) برای ما مشهود است؟ چند بار پیش آمده که از عمق دل بگوییم:اگر مولای ما حاضر بود، چنین و چنان می شد در خوشی ها و ناخوشی های خود، چقدر به یاد ایشان بوده ایم؟ آیا از بی خبری نسبت به ایشان هیچ احساس ناراحتی کرده ایم؟ خدای ناکرده امر غیبت برای ما عادی نشده است؟ آیا برای ما واقعاً سخت است که با همه نشست و برخاست داشته باشیم و در محفلی شرکت کنیم، ولی جمال زیبای ایشان
را نبینیم؟! چند درصد از شیعیان، این فراز دعای ندبه را از اعماق دل خود زمزمه می کنند:
عَزیزُ عَلَیَّ اَنْ اَرَی الْخَلْقَ وَ لا تُری، وَ لا اَسْمَعَ لَکَ حَسیساً وَ لا نَجْوی (1)
برای من سخت است که همه را ببینم، ولی شما دیده نشوی، و هیچ صدا و نجوایی از شما نشنوم چه تعداد از محققان به ایشان، جای خالی حضرتش را همواره احساس می کنند و از عمق دل می سوزند؟ اگر پدر و مادرمان در زندان باشند، همه را ببینیم، ولی باآن ها نتوانیم ارتباط برقرار کنیم، زجر می بریم و برای آن ها دعا می کنیم یا نه؟! امام زمان (علیه السلام) هم در زندان «غیبت» هستند، زندانی که خود ما با کفران نعمت هایمان برای ایشان ایجاد کرده ایم. این سنتی است که به فرمودة امام باقر (علیه السلام) از حضرت یوسف (علیه السلام) در آن حضرت وجود دارد. (2)
حال چه تعداد از
-----------------
1 - بحار الانوار / ج 102 / ص 108.
2 - ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که آن حضرت، در ضمن بیان شباهت های
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) با برخی از انبیای سلف (علیه السلام) فرمودند فی صاحبِ هذَا الْاَمْرِ... سُنَّهٌ مِنْ یُوسُفَ... وَ اَمّا مِنْ یُوسُفَ فَالسِّجْنُ و الْغَیْبَةُ (کمال الدین /باب 32 /ح 11). این ویژگی در برخی از ائمه (علیهم السلام) پیش از حضرت مهدی (علیه السلام) نیز بوده است. امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) توسط ظالمن سال های طولانی به زندان گرفتار شدند و مردم از ارتباط عادی و آسان با ایشان محروم گشتند. البته ایشان که «ید الله» و مظهر قدرت خداوند بودند، می توانستند با اعمال آن قدرت خود را از بند برهانند، ولی با صبر بر قضای الهی آن را تحمل می فرمودند در مورد امام عصر (علیه السلام) نیز دقیقاً همین طور است.
ایشان قبل از اذنِ کلّی خداوند به ظهور و فرارسسیدن زمان فرج، آن قدرت مطلقة الهی را - که در زمان غیبت هم دارا هستند - یه طور کامل آشکار نمی کنند و به دستگیری های جزئی و موردی، در مواردی که صلاح بدانند، اکتفا می فرمایند. اظهار آن قدرت بیکران الهی برای همگان و در همة صحنه ها، موکول به اذن فرج نهایی از جانب خداوند نسبت به ظهور امام (علیه السلام) می باشد.
مؤمنان، دردِ زندانی بودن مولایشان در زمان غیبت را، با تمام وجود حس می کنند و از مسأله در رنج هستند؟ آیا زندگی بدون دیدن ایشان برای ما حقیقتاً سخت و تلخ است؟ چند درصد از شیعیان - بدون این که احتیاج به سفارش داشته باشند - برای فرج آن حضرت دعا می کنند؟ خود ما چقدر برای رهایی ایشان از بند غیبت توسل پیدا کرده ایم؟ آیا مجلسی به طور خاص برای دعا در حق ایشان و تعجیل فرجشان تشکیل داده ایم؟ این ها همه جای تأمل دارد.
در میان عدّة بسیاراندک از اقلیت شیعه، چند درصد این گونه به فکر ولیّ نعمتِ خویش هستند و انتظار رسیدنِ خبر و اثری از ایشان را می کشند؟ چند نفر از مؤمنان سراغ دارید که به هر بهانه ای به یاد امام محبوب خود می افتند و به هر مناسبتی از مولای خویش یا می کنند و می گویند:
اگر مولایم غایب نبود... چنین و چنان نمی شد! حق این است که هر چه مدّت غیبت این پدر دلسوز بیش تر می شود، بی تابی در فراق ایشان نیز باید افزودن گردد، اما آیا اکنون چنین است؟
با این تفضیل، اگر بگوییم امام زمان (علیه السلام) در میان معتقدان به ایشان هم فراموش شده و از یاد رفته اند، اغراق و مبالغه نکرده ایم. می بینیم که متأسفانه - آن طور که باید - از ان حضرت یاد نمی شود، و لذا ایشان در میان خواص هم غریب هستند.
تمام آن چه گفته شد، بیانِ غربتِ ایشان، صرفاً نسبت به یکی از اوصاشان بود. اگر در مورد دیگر ویژگی های ایشان هم بررسی کنیم، وضعی بهتر از این ندارد. پس به خود حق می دهیم که بگوییم امام زمان ما، در این زمان واقعاً «از یاد رفته» و غریب هستند.
این وضع درآور، در حالی است که اگر محبت به آن حضرت واقعاً در حدّ شایسته و مورد انتظار باشد، نباید هیچ گاه ایشان رااز یاد ببریم. لذا باید از این غفلتِ شیطانیِ عقوبت آور، احساس خطر کرده، همواره از خدا بخواهیم به ما توفیق دهد که یاد امام خود را فراموش نکنیم، و پیوسته به پیشگاه الهی عرضه بداریم:
اللّهُمَّ... و لا تُنْسِنا ذِکْرَه، و انْتِظارَهُ، و الایِمانَ بِهِ، و قُوَّةَ الیَقینِ فی ظُهُورِهِ، و الدُّعاءَ لَهُ، و الصَّلاةَ عَلَیْهِ، حتّی لا یُقَنِّطَنا طُولُ غَیْبَتِهِ مِنْ قِیامِهِ، و ی یَکُونَ یَقینُنا فی ذلِکَ کَیَقینِنا فی قِیامِ رَسُولِکَ صَلَوتُکَ عَلَیْهِ و آلِهِ، و ماجاءَ بِهِ مِنْ وَحْیِکَ و تَنْزیلِکَ (1)
خدایا و از یادما مبر یاد او، انتظار او، ایمان به او، شدت یقین به ظهور او دعا برای او، و درود فرستادن برای او را؛ تا این که طول غیبت حضرتش، ما را از قیامتش نومید نسازد، و یقین ما به این امر (قیام حضرت مهدی (علیه السلام)) همانند یقین ما به قیام پیامبرت (صلی الله علیه وآله) و آن چه از وحی و قرآن تو آورده است، باشد.
توفیق فراموش نکردنِ امام (علیه السلام) از طریق ازدیاد معرفت و محبت و تذکرات پیوستة مؤمنان به یکدیگر حاصل می شود.
-----------------
1 - کمال الدین/باب 45/ح43.
صاحب کتاب ارزشمند «مکیال المکارم» در بحث ذکر امام تذکر داده اند که شیعیان باید نسبت به این امر، اهتمام و جدیّت داشته باشند. در قسمتی از فرمایشات خود چنین آورده اند:
وَ اِنْ کُنْتَ مِنْ اَهْلِ الْغَفْلَةِ وَ الْاِعْراضِ عَنْهُ، اَسَفا عَلَیْکَ. قالَ اللهُ عَزَّوَجلَّ: (1) «وَ منْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ اَعْمی قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی اَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیراً، قالَ کَذلِکَ اَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَومَ تُنسی»(2)
و اگر از اهل غفلت و اعراض از آن سرور باشی، جای تأسفاست. خدای عزّوجلّ فرموده: نو هر کس از ذکر من اعراض کند، همانا برای او معشیت تنگی خواهد بود و روز قیمت، او را نابینا محشور خواهیم ساخت. [در آن حال] گوید: پروردگارا! چرا نابینایم محشور فرمودی، درحالی که من در دنیا بینا بودم؟! [خداوند] فرماید: این چنین آیات ما بر تو رسید، پس تو آن ها را از یاد بردی و غفلت کردی، و همین طور امروز تو فرامش می شود» (3)
در حدیث آمده است که منظور از آیات، در آیة شریفة سورهة طه، ائمة (علیهم معصومین (علیهم السلام) هستند. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند: اَلْایاتُ الائمة (علیهم (علیهم السلام) (4)
مراد از آیات، ائمه (علیهم السلام) هستند.
اگر کسی امامان خود را در دنیا فراموش کند، روز قیامت
-----------------
1 - طه /124 - 126.
2 - مکیال المکارم /ج 2/ ص 309.
3 - ترجمة مکیال المکارم /ج 2/ص 442.
4 - تفسیر کنزالقائق /ج 8 / ص 370.
خودش از یاد می رود، و نابینا محشور می شود. صاحب مکیال در ادامه می فرمایند: کدام سختی و تنگی، از تاریکیِ غفلت و نادانی بدتر است؟ و کدام حسرت، از کوری روز قیامت بزرگ تر؟!. کدامین بیم و وحشت، از آن پشیمانی زشت تر و کوبنده تر؟ چه مصیبت بزرگ و دردناکی؟!
پس شتاب کن، برای خلاصی خودت و آزاد سازیِ گردنت(1)
برای رهایی از این ندامت و مصیبت دنیوی و اخروی، چه راهی وجود دارد؟ چگونه می توان از «معیشتِ ضَنْکا» در دنیا و کوری ِ قیامت نجات یافت؟ مرحوم صاحب مکیال خود توصیه می کنند که:
و این حاصل نمی گردد مگر با یاد مولایت، تا در دنیا و آخریت دستت را بگیرد، که خدای تبارک و تعالی شأنه می فرماید:
یَوْمَ نَدْعُو کُلَّ اُناسٍ بِامامِهِمْ
روزی که هر مردمی را با امامشان می خوانیم. (2)
فَکُنْ - وَفَّقَکَ اللهُ تَعالی - مِمَّنْ تَذْکُرُ اِمامَهُ لِیَذْکُرَهُ(3)
پس تو - که خدای تعالی توفیقت دهد - در زمرة کسانی باش که امام خود را یاد می کنند، تا او هم تو را یاد کند.
تنها راه نجات از هلاکت، تمسّک به عنایت امام زمان (علیه السلام) است.
-----------------
1 - ترجمة مکیال المکارم /ج 2 / ص 443.
2 - همان مدرک.
3 - مکیال المکارم /ج 2/ ص 309.
اگر شیعه به داشتن چنین ملجأ و پناهگاهی افتخار می کند، چرا به سراغ آن نمی رود؟ پس باید دست به دستان مبارک آن حضرت داد تا انسان را در دنیا و آخرت نجات دهد، و او را در روز قیامت در زمرة پیروان خویش قرار دهد.
امام متأسفانه نه تنها جاهلان نسبت به امامت، بلکه حتی کسانی که نسبت به اهمیت این موضوع آگاهی دارند، بازهم در حد شایانِ توجه، از مولای خویش یاد نمی کنند، و کوتاهی آن ها در انجام وظیفة خویش، سبب محرومیت عدّة دیگری از آشنایی با امام (علیه السلام) شده است و این امر یاد امام زمان (علیه السلام) را در جامعه، به تدریج محو می سازد.
امام جواد (علیه السلام) در حدیثی ضمن معرفی جانشینان خویش به مسأله «موت ذکر» امام زمان (علیه السلام) در زمان غیبت اشاره کرده اند:
امام بعد از من، پسرم علی است. امر او، امر من است و سخن او سخن من، و اطاعت از او اطاعت از من است. و امام پس از او پسرش حس است. امرِ او امر پدرش، و سخن او سخن پدرش، و اطلاعاتاز او اطلاعات از پدرش می اشد سپس سکوت فرمود. عرض کردم: ای پسر رسول خدا! پس امام بعد از حسن کیست؟ حضرت گریه شدیدی کردند، سپس فرمودند:
اِنَّ مَنْ بَعْدَ الْحَسَنِ ابْنُهُ الْقائِمُ بِالْحَقِّ الْمُنْتَظَرُ. فَقُلْتُ لَهُ:
یَابْنَ رَسُولِ اللهِ لِمَ سُمِّیَ الْقائِمَ؟ قالَ (علیه السلام): لِاَنَّهُ یَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِکْرِهِ وَ ارْتِدادِ اَکْثَرِ
الْقائِلینَ بِأِمامَتِهِ (1)
بعد از حسن پسرش، قائم به حقّ، و همان شخصی است که انتظار او را می کشند. عرض داشتم: ای پسر رسول خدا! چرا ایشان «قائم» نامیده شده اند؟ فرمودند: زیرا او زمانی قیام می کند که یادش مُرده است، و اکثر معتقدین به امامت وی، از عقیدة خود بز گشته اند.
مردن و از بین رفتن ذکرِ امام (علیه السلام) چگونه است؟ هر نعمتی اگر متناسب با ویژگی ها و ارزش خود، در ظرف و زمینة مناسب و شایسته از او یادنشود، در حقیقت ذکرش مرده است.
با مروری بر مسألة «ذکر» دربارة صفت «پدر دلسوز» و «مادر نیکوکار»، دیدیم که چگونه در ذکر امام زمان (علیه السلام) از این جهت کوتاهی می شود، و عدّة بسیار بسیار اندک هم - آن چنان که باید - از مولای خویش یاد نمی کنند. از طرفی اقلیّت شیعه نیز، در حد عمیق و شایسته آن، از اوصاف امامشان آگاهی ندارند. و لذا حقوق یشان را درست نمی شناسند. از طرف دیگر، اکثریت مردم روی زمین هم اصلاً امام شناس نیستند، تا بخواهند به زنده نگهداشتن ذکر ایشان بپردازند. پس به راستی می توان گفت که ذکر امام (علیه السلام) در دنیای امروز مرده است.
چقدر مرتکب کوتاه بینی شده ایم، اگر برگزاری چند مراسم مربوط به نیمة شعبان و اندکی چراغانی و پوستر و... را دلیل بر زنده
-----------------
1 - کمال الدین / باب 36/ح3.
بودن یادشان در روی زمین بدانیم. یاد امام (علیه السلام) باید متناسب با مقام و منزلت ایشان و زمینه ها و مناسبت های مختلف با همة انواع و اقسامش باشد. در غیر این صورت، هر عقل سلیمی چنین مولایی را «از یاد رفته و غریب» می داند.
به هر حال نباید بپنداریم که «موت ذکر» امام زمان (علیه السلام)، به این است که هیچ کس تولد ایشان را جشن نگیرد و به یاد ایشان نُقل و شیرینی پخش نکند. البته هیچ کس تردید ندارد که برپایی همین مراسم و مجالس - گرچه یک بار در سال - لازم است، ولی کیست که دربارة اوج مقام و فضائل حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، اندکی از بسیار بداند، و یا قطره ای ز دریای حقوق حضرتش - که بر عهدة ما است - آشنا باشد، آن گاه ااین مجالس یک بار در سال را برای تذکر و یادآوری نسبت به حضرتش کافی بداند؟
باید با دیدِ عمیق تر ووسیع تر به مسأله نگریست. باید دید اعتقاد صحیح نسبت به امام زمان (علیه السلام) در کلِ جامعه به چه صورت است. متفکران و اندیشمندان در این باره چه اندازه روشن هستند؟ و چقدر در زمینة معرفی ایشان تلاش می کنند؟ با چه دقت نظر و عمقی، به مسألة مهدویت توجه می شود؟ برای معرفی صحیح امام (علیه السلام) چه تعداد جزوه و کتاب و نشریه منتشر می شود؟ چند دصد از کسانی که نیمة شعبان در جشن میلاد آن حضرت شرکت می کنند، با وظایف خود نسبت به ایشان آشنا هستند؟ دوستدارانِ حضرت بقیة الله ارواحنا فداه، تا چه اندازه برای تربیتِ نسلی مهدوی و منتظر حضرتش می کوشند؟ برای آشنا ساختن جهانیان - که همه، رعیّت حجت خدا
هستند و بر سر خوانِ احسانِ او نشسته اند - با ولیّ نعمت خود چه کارهایی صورت گرفته است.
اگر همة این ها در حدّ مناسب و شایسته ای وجود داشته باشد، ید حضرتش در جامعه زنده می ماند. ولی متأسفانه فرمایش امام جواد (علیه السلام) درحق حضرت مهدی (علیه السلام) صادق است. همین غربت جانسوز، قلب امام جواد و دیگر ائمه (علیهم السلام) را به درد آورده، و چشم هایشان را اشکبار کرده است.
خدایا به غُربتِ آن محبوب پنهان رحم کن و هر چه زودتر، جهان را به ظهورش نورانی بگردان.
معنای سوم غریب:
یکی دیگر از معانی غریب، «فرو نهاده» یا «وانهاده» یا «واگذاشته» است. فرو نهاده به کسی گفته ی شود که مهجور، متروک و معطل، باقی مانده باشد.
«مهجور» کسی است که او را کنار گذاشته باشند. متروک یعنی ترک شده، و معطل هم به معنی تعطیل شده است.
«تعطیل» در مقابل استفاده و بهره بردن است، و معطل به چیزی گفته می شود که در جهت هدفی که برای آن وضع شده از آن استفاده نشود. اگر «معطل» صفت شخص باشد، چنین شخصی غریب افتاده است. این معنای غربت، ممکن است فرع بر عدم شناخت، یا فراموش کردن، و یا ناشی از کوتاهی کردن دیگران در حقِ شخص باشد.
عالِمی را در نظر بگیرید که در یک رشته ی علمی متخصص است.
این عالِم در دو حالت ممکن است فرو نهاده شود، و در نتیجه غریب افتد.
حالت اول این که در موقعیتی قرار بگیرد که اطرافیان او را نشناسند و از تخصص او خبر نداشته باشند. طبیعتاً به دلیل نشناختن او از او بهره ی علمی نمی برند. حتی هنگام رویارویی یا مشکلی که به علم او نیاز دارند، به او مراجعه نمی کنند. زیرا نمی دانند چه گوهری در اختیار دارند.
لذا از آن دانشمند، استفاده نمی شود، و او مهجور و متروک باقی می ماند.
در «حالت دوم» آن عالم شناخته شده است و اطرافیان نسبت به علم و تخصص او معرفت لازم را دارند، ولی در بهره بردن از او کوتاهی کرده و به او مراجعه نمی کنند، و بدین گونه وی را معطّل و متروک کی گذارند. در هر دو حالت، این عالِم - دانسته و یا نادانسته - «غریب» واقع می شود.
پزشکی ماهر را در نظر بگیرید که در یک منطقه می تواند بسیاری از مشکلات مردم را حل کند، اما مورد توجه قرار نگیرد. او می تواند مشکل گشایِ بیماران باشد، اما اگر به او مراجعه نشود، غریب می افتد.
این غُربت پزشک یا ناشی از ناشناخته ماندن اوست، یا فراموش شدنش، و یا کوتاهی در مراجعه به او. در هر صورت هر کش که مطبّ این پزشک را خالی ببیند، برای غربت او متأثر می شود.
این معنای غربت - که ناشی از مهجور و متروک و معطّل ماندن شخص است - دقیقاً به شکر علمی مربوط می شود، چرا که
شکر علمی نسبت به هر نعمتی، استفاده ی مناسب از آن است و اگر نعمتی فرونهاده شود، معلوم است که مورد بهره برداری شایسته قرار نگرفته است.
مهجور بودن امام عصر (علیه السلام):
شکر علمی نسبت به نسبت به بزرگ ترین نعمت خدا - یعنی وجود مقدّس امام عصر (علیه السلام) - بهره بردن از ایشان است در مسیری که خداوند معیّن فرموده است. بنابراین، شکر علمیِ نعمت امام عصر (علیه السلام) به این است که انسان ها نسبت به هر وصفی از اوصاف حضرتش، وظیفه ی خود را انجام داده و حق آن را ادا کنند، در غیر این صورت، کفران نعمت صورت گرفته و امام (علیه السلام) غریب می ماند.
علم مصبوب:
امام زمان (علیه السلام) «علم مصبوب»ن هستند. شکر علمیِ این کمال، آن است که هر کس ئنبال کسب علم می رود، به عنوان سرچشمه و منبع علم، از وساطت آن ها بهره مند می شود، یعنی در هر پیشرفت علمی، خود را مدیون توجهات و عنایات امام (علیه السلام) بداند.
امام آیا در عمل چنین است؟ آیا مردم عملاً با امام زمان (علیه السلام) رفتار شایسته ی «علم مصبوب» می کنند، یا این که حضرتش از این جهت، مهجور و. متروک هستند؟
اکثر قریب به اتفاقِ مردم، اصلاً نمی دانند نعمتِ «علم مصبوب» در عالم وجود دارد و به همین دلیل به ایشان مراجعه نمی کنند. پس مهجوریت و متروک بودن امام (علیه السلام) برای این اکثریت، به دلیل عدمِ معرفت آن ها است. ولی برای اهل معرفت چطور؟ آن ها می دانند امامشان علم مصبوب است. و اگر از آن ها سوال شود، به این واقعیت اذعان می کنند، اما آیا حق این صفتِ امام (علیه السلام) را ادا می کنند؟ یا این که در عمل کوتاهی کرده، و آن شأنی را که شایسته است، برای ایشان قائل نمی شوند؟ واقعیت این است که با توجه به آن چه در فصل اول همین کتاب، تحت عنوان «بی اعتقادی به امام (علیه السلام) و راه نجات از آن» بیان شد، باید بگوییم:
متأسفانه امام زمان (علیه السلام) برای اهل معرفت هم مهجور بوده و حق «علم مصبوب» بودن ایشان در عمل ادا نمی گردد 1
کشتی نجات:
اگر امام (علیه السلام) را کشتی نجات می دانیم، باید هنگام برخورد با گرفتاری های مادی یا معنوی و روحی پیش از همه به یاد ایشان بیفتیم، و بیش از ایشان، بر هیچ کس تکیه و اعتماد نکنیم.
اما وضع فعلی ما چگونه است؟ بسیاری از جوانان ما دچار
-----------------
1 - به منظور خود داری از اطاله ی کلام، از تکرار آن مطلب در این جا صرف نظر می کنیم. ولی از خوانندگان محترم درخواست می شود که بار دیگر آن مطالب را مطالعه و در آن اندیشه نمایند، با این توجه که در آن جا بحث اعتقاد مطرح بود و این جا سخن از عمل است.
مشکلات اساسی در دینداری هستند، اما چند درصد کسانی که اهل دردند و مشکل را می فهمند، راه هلّ آن را آشنایی و معرفت بیش ترِ جوان با امام زمان (علیه السلام) و انجام وظیفه در ققبال آن حضرت می دانند؟ چه تعداد از صاحب نظرانِ مسائل تربیتی، راه حلّ مشکلات جوانان را در معرفت عمیق ایشان نسبت به امام عصر (علیه السلام) و آشنا اشدن آن ها به مکتب تربیتی اهل بیت (علیهم السلام) و عمل به وظایف خود در قبال ایشان نی دانند و به این امر توصیه و تشویق می کنند؟
خدای مهربان، سفینه ی نجاتی برای امّت قرار داده است که از دیدگان مردم غایب است، ولی در حال غیبت هم می تواند هر غریقی را نجات دهد. سؤال این است: چند درصد از کسانی که در معرضِ غرق شدن هستند، واقعاً به این کشتی مراجعه می کنند؟ کسی که در حال غرق شدن است، به محض دیدن یک کشتی، به هر قیمتی که باشد، خودش را به آن می رساند. ولی اکثر مردم - حتی شیعیان - امام زمان خود (علیه السلام) را به این صفت نمی شناسند و عدّه ی بسیار اندکی هم که از این ویژگیِ امام آگاهی دارند چنان که باید و شاید - به ایشان مراجعه نمی کنند.
بنابراین، در عمل، شکر این نعمت - در خورِ ارزش آن - ادا نمی شود و امام عصر (علیه السلام) از این جهت نیز مهجور هستند، و معطّل و متروک مانده اند.
ریشه ی هر خیر:
ویژگی دیگر امام (علیه السلام) «اَصلُ کُلِّ خَیر» است. امام صادق (علیه السلام) فرموده اند:
نَحنُ اَصلُ کُلِّ خَیرٍ 1
ما ریشه ی هر نیکی هستیم.
آیا به این کلام امام (علیه السلام) اعتقاد داریم یا نه؟ آیا در عمل، رفتار متناسب با این عقیده در ما وجود دارد؟ اگر ایشان را حقیقتاً اصل هر خیری می دانیم، باید در عمل برای کسب خیرات، بیش از هر چیز و پیش از هر کاری، به ام ام زمان (علیه السلام) مراجعه کنیم، اما آیا واقعاً این گونه است؟
اگر خیر دنیوی می خواهیم، مثلاً رفاه و آرامش و امکانات مادی و... طلب می کنیم، باید به دنبال ایشان برویم و در تقویت رابطه ی خود با آن حضرت - از طریق عمل به احکام دین - بکوشیم. اگر خیر معنوی - مانند تقوی، توحید و معرفت امام (علیه السلام) - می خواهیم، باز هم باید به سراغ خود حضرت برویم. اما با کمال تأسف می بینیم که به حضرت بقیة الله ارواحنا فداه - آن طور که شایسته است - نه در مسائل مادی مراجعه می شود، نه در مسائل معنوی.
چند درصد مردم برای رسیدن به توحید واقعی، از باب امام عصر (علیه السلام) وارد می شوند؟!
و چقدر می کوشند که معرفت خود را نسبت به امام خویش بالا ببرند؟ آیا برای کسب توحید - به همان میزان که به سخنان اهل فلسفه و عرفان و دانشمندان غیر شیعه رجوع می شود - به معارفِ گهربار اهل بیت (علیهم السلام) بها داده می شود؟!
حقّ نعمت «اَصلُ کُلِّ خَیر» وقتی ادا می شود که انسان به راستی
-----------------
1 - کافی /ج 8/ ح 336.
امام عصر (علیه السلام) را منشأ همه ی خیرات بداند، و از این سرچشمه ی پر فیض، بهره بگیرد.
اگر از این منبع خیرات استفاده ی مناسب و شایسته نشود، حقّ آن در عمل ادا نشده است. پس کاملاَ روشن است که امام زمان در این وصف نیز مهجور و متروک باقی مانده، غریب و مکفور هستند.
آب شیرین و گوارا:
امام رضا (علیه السلام) فرموده اند:
الإمام الماءُ العَذبُ عَلَی الظَّماءِ 1
امام، آب شیرین در وقت تشنگی است.
آیا انسان ها از این آب شیرین استفاده ی کافی می کنند؟ آیا حقّ این نعمت - آن طور که باید - ادا می شود؟
حقّ این نعمت، وقتی ادا می شود که تشگان برای رفع تشنگی، از آن آب شیرین استفاده کنند، نه این که آن را رها کرده و بخواهند با هر آب تلخ و شوری رفع عطش کنند. از بهترین مصادیق آن، تشنگی در مسائل اعتقادی است. چند درصد از شیعیان، برای رفع این عطش، سراغ امام (علیه السلام) و احادیث ایشان می روند؟ آیا برای احادیث ائمّه (علیهم السلام) شأن مناسبی قائل هستند؟ و یا این که گفتار متکلمان غیر مسلمان یا دانشمندانِ ضد شیعه را مبنای «دین شناسی» قرار می دهند؟ این امر مورد ابتلاء متفکرین و
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الحجّة / بابا نادر جامع فی فضل الامام و... ح1.
دانشمندانِ جامعه است نه مردم عادی. و متأسفانه آن ها در عمل، بهای لازم را به سخنانِ گهربار اهل بیت (علیهم السلام) نمی دهند. اگر چنین است، پس شکر نعمتِ این آب شیرین و گوارا چگونه ادا می شود؟ آیا امام (علیه السلام) در این صفت خویش، مهجور و متروک و معطّل باقی نمانده است؟!
شاهد بر امّت:
یکی از اوصاف مهم امام (علیه السلام)، «شاهد» بودن ایشان برمردم است.1 کسی که امام عصر (علیه السلام) را «شاهد» می داند، در عمل باید به این ملتزم باشد. او وظیفه دارد که برای ایشان، حدّاقل، شأنِ یک شاهد عادی را قاتل باشد.، و درعمل، به عقیده ی خود ترتیب اثر دهد.
فرض کنید در حضور دوستِ خدا ترسِ خود هستید، موقعیت شما نزد او، برایتان مهم است و نزد او آبرو دارید. شما در منظر ومحضر او چگونه عمل می کنید؟قطعاً از انجام خیلی کارها منصرف می شوید، حتی از بعضی از کارهای مباح که ممکن است در حالت عادی انجام دهید. گاهی حتی اگر کودکی هم شاهد کارهای ما باشد، نحوه ی رفتار ما تغییر می یابد.
اگر آبروداری نزد یک دوست برای ما مهم است و درعمل مااثر دارد، دقت کنیم آیا آبرو داشتن ما نزد امام زمان (علیه السلام) هم همین قدر مهم است؟! وقتی معتقدیم که امام زمان (علیه السلام) ما را می بینند و کارهای
-----------------
1 - توضیح این ویژگی امام عصر (علیه السلام) در کتاب «نعمت آفتاب» فصل2، عنوان7 آمده است.
ما به ایشان عرضه می شود. این اعتقاد چقدر در عمل ما اثر دارد؟ آیا ما را از ارتکاب کاری که آبرویمان را نزد ایشان به خطر می اندازد، باز می دارد؟ واقعیت این است که هر اندازه در عمل از انجام معاصی خود داری نکنیم، و به فکر حفظ آبروی خود نزد امام عصر (علیه السلام) نباشیم، مرتکبِ کوتاهی در شکر عملی شده ایم، و ظیفه ی خود را نسبت به ایشان ادا نکرده ایم، و به همین میزان، امام عصر (علیه السلام) برای ما متروک و غریب افتاده اند.
امام زمان (علیه السلام) در عمل نزد محبّانشان هم به طور نسبی مهجور ومتروک هستند. و هر کدام از اهل معرفت - به میزانی که در اداء شکر عملی مناسب با شأن ایشان کوتاهی کنند - حضرت را غریب قرار داده اند.
رفیق مونس:
شکرِعملی یک رفیق و همدم دلسوز، وقتی ادا می شود که انسان با او انس بگیرد، رفاقت خوبی با او داشته باشد، به راحتی او را از دست ندهد، او را از خود نرنجاند. وخلاصه هرچه رفاقت او را محکم تر می سازد انجام دهد. به علاوه از هرچه در دوستی با او تأثیر منفی می گذارد، خودداری کند و... امام (علیه السلام) نیز انیس رفیق است. همان طور که امام رضا (علیه السلام) فرموده اند:
اَلاِمامُ.... الاَّنیسُ الرَّفیقُ 1
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الحجة/ باب نادر جامع فی فضل الامام و... ح1.
پس باید حقّ رفاقت ایشان ادا شود، چرا که رفاقت، دو طرفه است نه یک طرفه. ما هم باید مونس خوبی برای ایشان باشیم. و همان گونه که ایشان - در عین بی نیازی از ما و در اوج عظمت - از ما یاد می کنند، ما نیز - در شدت نیاز پیوسته و احتیاج مبرم - باید از ایشان یاد کنیم.
آن حضرت ارواحنا فداء، فرموده اند:
اِنّا غَیرُ مُهمِلینَ لِمُراعاتِکُم وَ لا ناسین َلِذِکرِکُم
ما، در رسیدگی و مراقبت از شما کوتاهی نکرده، و یاد شما را فراموش نمی کنیم.
اگر ما بدانیم که دوست دلسوزی هرروز به یاد ما است، اگر ما با او تماس نگیریم او با ما ارتباط برقرار می کند، و اگر ما از او سراغ نگیریم و حال او را نپرسیم، او سراغ ما را می گیرد و از حالِ ما پرس وجو می کند، اگر مسافرت هم برود ما را فراموس نمی کند واز ما خبر می گیرد؛ طبیعی است که ما هه پیوسته و مرتّیب از او یاد کرده، دعاگوی او می شویم، مکرّر برایش نامه می نویسیم و او را به مجالس خود دعوت می کنیم و...
اگر ما واقعاً این گونه با امام زمان (علیه السلام) انس بگیریم، زندگی فردی و جمعی ما به گونه ی دیگری می شود، متفاوت با آن چه اکنون هست. ولی متأسفانه می بینیم که حتی در جامعه ی شیعه هم، امام زمان (علیه السلام) آن چنان که شایسته است - در زندگیِ رعیّت و امّت خود نقش
-----------------
1 - احتیاج طبرسی/ ج2/ص323.
اساسی ندارد، نا آن جا که می توان ادّعا کرد که از متن زندگی افراد حذف شده اند. با این همه، ان حضرت، بزرگوارانه، انس خود را به طور یک طرفه با شیعیان خویش برقرار نگاه داشته اند و اگر آن ها به یاد امام زمانشان نیستند، ایشان به یاد آن ها هستند. اگر آن ها به یاد امام زمانشان نیستند، ایشان به یاد آن ها هستند. اگر آن ها باحضرت مهدی (علیه السلام) رفاقت نمی کنندف حضرت با آن ها رفیق هستند.کجا در عالم، چنین دوستی پیدا می شود که سال های سال به طور یک طرفه با دیگری رفاقت کند، در حالی ک هیچ نیازی هم به او ندارد! ام چقدر جای تأسف دارد که شکر این رفیق و مونس عزیز گزارده نمی شود، و باز هم مهجور و متروک قرار داده می شود! خدایا ما را ببخش!
پدر دلسوز:
شکرِ عملیِ پدر دلسوز، چه زمانی ادا می شود؟! همان رفتاری که با پدر دلسوز و مادر نیکوکار خویش داریم - بلکه بالاتر از آن - باید با امام زمان (علیه السلام) داشته باشیم. در غیر این صورت، حقّ ایشان را ادا نکرده ایم و در انجام شکر عملی کوتاهی نموده ایم، واین پدر دلسوز و مادر نیکوکار را فرو نهاده ایم.
در فصل سوم، دیدیم که رفتار ما شیعیان نسبت به امام عصر (علیه السلام) چقدر با رفتار ما نسبت به پدر و مادر مهربان، تفاوت می کند. و همین مقدار برای اثبات مهجور و غریب بودنِ آن حضرت کافی است.
این مثال هایی بود برای روشن شدنِ این که حقّ شکر امام (علیه السلام)
در این اوصاف ادا نمی شود. وقتی حق امام (علیه السلام) ادا می شود که حقِ تک تک اوصاف ایشان ادا شود، زیرا اعتقاد به هریک از صفات امام (علیه السلام) وظیفه ی خاصی بر عهده ی انسان می گذارد. تنها در صورتی حقّ آن نعمت ادا می شود که انسان آن وظیفه را انجام دهد. در غیر این صورت امام عصر (علیه السلام) از آن حیث مکفور می مانند و از همین جهت، غریب می افتند.
با نگاهی به جامعه ی خود، می توانیم ببینیم که چند درصد از دوستان امام زمان (علیه السلام) نسبت به اوصاف ایشان، در عمل، وظیفه ی خود را انجام می دهند. با بررسی در این امر، به این نتیجه می رسیم که امام (علیه السلام) در میان دوستان خویش هم غریب هستند.
از کسانی که اصلاً امام زمان (علیه السلام) را نمی شناسند، هیچ انتظاری نیست، چرا که آن ها معرفت ندارند، و لذا با قلب و زبان و عمل، شاکر این نعمت نیستند. اما به هر حال امام زمان (علیه السلام) برای آن ها هم غریب و مهجور هستند، چون آنان نمی دانند که باید به حضرت مراجعه کنند، و إمام (علیه السلام) را معطّل و متروک می گذارند.
نتیجه این که با کمال تأسف امام زمان (علیه السلام) در میان کسانی که ایشان را نمی شناسند و حتی عدّه ی بسیار قلیلی که ایشان را نمی شناسند و حتی عدّه ی بسیار قلیلی که ایشان را می شناسند، مهجورو غریب هستند.
مقایسه ی«بِئر معطّله» با «ماء معین»:
دلایل نقلی نیز، این شهود تجربی را تأیید می کنند. در قرآن کریم آمده است:
فَکَأَیِّن مِن قَریَةٍ اَهلَکناها وَ هِیَ ظالِمَةٌ فَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُروُشِها وَ بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصرٍ مَشیدٍ1
چه بسیار آبادی هایی را که (اهل آن ها) ستمکار بودند، هلاک کردیم. پس دیوارها روی پایه ها شان خراب شد، و چاه ها بدون استفاده و قصرهای مرتفع خالی ماند.
محلّ بحث ما آخر آیه است که خدای متعال فرموده است: چه بسیار چاه هایی که بدون استفاده باقی ماند. چاه را، زمانی معطّله می نامند که قابل استفاده و بهره برداری باشد، و بتوان از آن آب بیرون کشید، ولی اکنون متروکه شده ودیگر از آن آب استخراج نمی شود.
«قَصر مَشید» به قصر مجلّل و مرتفعی گفته می شود که اکنون خالی از سکنه باقی مانده است.
در آیه به این مطلب اشاره شده که ماوقتی اهل آبادی ها را هلاک کردیم، چاه های آن ها بدون استفاده شد و قصرهایشان الی ماند.
با مراجعه به اهل بیت (علیهم السلام) می بینیم که در تفسیر«بِئر معطّله» فرموده اند:
کَم مِن عالِمٍ لا یُرجَعُ اِلَیهِ وَ لا یُنتَفَعُ بِعِلمِهِ2
چه بسیار عالِمی که به او مراجعه نمی شود، و از علم او بهره نمی برند.
عالِم، به چاه آب تشبیه شده که از آن مادّه ی حیات استخراج
-----------------
1 - حج/45.
2 - تفسیر کنز الدقائق/ج9/ص113/به نقل از مجمع البیان.
می شود و مراد از معطّل و بدون استفاده ماندنِ چاه آب، مرلجعه نشدن به عالمِ و بهره نبردن از علم او است.
امامان (علیه السلام)، عالمانیِ هستند که به ایشان - در خور شأن و مقامشان - مراجعه نشده است و از علم ایشان استفاده ی کامل و صحیح نمی گردد. امام زمان (علیه السلام) نیز در زمان ما«بِئر معطّله» هستند.
از امام ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده است:
اَلبِئرُ المُعَطَلَةُ الاِمامُ الصّامِتُ، وَ القَصرُ المَشیدُ الاِمامُ النّاطِقُ1
«چاه معطّل»، امام ساکت، و «قصر مشید»، امام ناطق است.
شاید علت تشبیه امام ناطق به قصر مشید، این باشد که قصر مشید، مرتفع است و همه آن را می بینند، و شکوه و عظمتش نمایان است، و با وجود این خالی گذاشته می شود. اما بئر معطّله، چه بسا اصلاً وجودش مورد توجه قرار نگیرد و شناخته نشود.
«امام صامت»، امامی است که - به امر خدا حکمت الهی - از اظهار و مطرح کردن خود پرهیز می کند. همه ی امامان ما (علیه السلام) شرایطی داشتند که در برخی زمان ها ساکت بوده اند.
درزمان غیبت نیز، از مصادیق بارز امام صامت، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می باشد. ولذا به ایشان اطلاق «بِئر معطّله» می شود. ان شاء الله پس از ظهور، «قصر مشید» بودنِ حضرت را خواهیم دید، که در آن زمان عظمت و شکوه ایشان آشکار می شود.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمّی آمده است:
-----------------
1 - کافی / ج1/ ص427/ح75.
اَمّا قَولُهُ عَزَّوَجَلَّ: «بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ قَصرٍ مَشیدٍ» قالَ: هُوَ مَثَلٌ لِآلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلم) قَولُهُ «بِئرٍ مُعَطَّلَةٍ»، هِیَ الَّتی لا یُستَفی مِنها، وَ هُوَ الاِمامُ الَّذی قَدغابَ فَلا یُقتَبَسُ مِنهُ العِلمُ. وَ «القَصرُ المَشیدُ» هُوَ المُرتَفَعُ، و َهُوَ مَثَلٌ لِاَمیرِ المُؤمِنینَ وَالائمة (علیهم السلام)1
اما قول خدای عزّوجلّ که فرموده«بِئر معطّله و قصر مشید» فرموده اند: این آیه، مَثَل آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است.«بِئر معطّله» چاهی است که از آن، آب کشیده نمی شود، و او امام غائب است که از ایشان علمی اقتباس نمی شود. و «قصر مشید» (بنایِ) مرتفع و بلند، است و آن، مثلی برای امیر المؤمنین و ائمّه از فرزندان ایشان (علیه السلام) می باشد.
هر یک از ائمّه اطهار (علیهم السلام) زمانی داشته اند که در آن ساکت بوده اند و از علم آن ها استفاده نمی شده است، ولی بارزترین مصداق «بِئر معطّله»، امام غائب است که متروک. معطّل - و در نتیجه غریب - باقی مانده است، درست مثل چاهی که پر از آب است، ولی هیچ تشنه ای برای کشیدنِ آب ار آن سراغ نمی گیرد. با توجه به فراوانی آب چاه، تعداد افراد تشنه ای که برای رفع عطش به آن مراجعه می کنند و نحوه ی استفاده ی مجموع - در مقایسه با آن چه شایسته ی یهره برداری از امام (علیه السلام) است - بسیار کم واندک شمار است، که می توان گفت: این چاه معطّل و بدون استفاده مانده است.
آیه ی دیگری از قرآن کریم، خاصّ امام زمان (علیه السلام) است:
-----------------
1 - تفسیر علی بن ابراهیم قمّی/ ج2/صص59و60.
قُل اَرَاَیتُم اِن اَصبَحَ ماؤُکُم غَوراً فَمَن یَأتیکُم بِماءٍ مَعینٍ1
(ای پیامبر) بگو آیا دیدید که اگر آبی که در اختیار شما هست(در زمین) فرو رود، چه کسی برای شما آبِ آشکار می آورد؟!
در معنای «ماءِ مَعین» آمده است: «الماءُ الظّاهِرُ الجاری»2 و معنای سهولت را هم برای آن ذکر کرده اند. 3 در مجموع می توان گفت: «ماءِ مَعین» به آب جاری گفته می شود که بهره برداری از ان آسان است.
حال ببینیم مقصود از «ماءِ مَعین» چیست؟
ابوبصیر نقل می کند که امام باقر (علیه السلام) درباره ی همین آیه فرمودند:
هذِهِ نَزَلَت فی القائِمِ (علیه السلام)، یَقول: اِن اَصبَحَ اِمامُکُم غائِباً عَنکُم لا تَدرُونَ اَینَ هُوَ، فَمَن یَأتیکُم بِاِمامٍ ظاهِرٍ، یَأتیکُم بِأَخبارِ السَّماءِ وَالأَرض وَ حَلالِ اللهِ - جَلَّ و عَزَّ - وَ حَرامِهِ؟ ثُمَّ قالَ: وَاللهِ ما جاءَ تَأویلُ هذِه ِالآیةِ، وَ لا بُدَّ اَن یَجییَ تَأویلُها4
لین آیه در باره ی قائم (علیه السلام) نازل شده است، می فرماید: اگر امام شما غائب گردد و ندانید که او کجاست، چه کسی برای شما امام آشکار می اورد که اخبار آسمان و زمین و حلال وحرام خدای - جلّ و عزّ - را برای شما بیاورد؟ سپس فرمودند: قسم به خدا تأویل این آیه هنوز نیامده است، ولی تدویل آن حتماً می آید.
امام باقر (علیه السلام) «ماءِ مَعین» را به امام ظاهر، وفرو رفتن آب در زمین را به غیبت امام (علیه السلام) تفسیر کرده اند. و فرموده اند که اگر امام شما
-----------------
1 - ملک/30
2 - لسان العرب/ج14/ص101
3 - همان
4 - کمال الدین/ باب 32/ ح3.
غائب شود و این سرچشمه ی همه یبرکات در میان شما نباشد، کسی (جز خدای تعالی) نمی تواند برای شما امام آشکار بیاورد که اخبار وحی را به شما برساند، پس باید از امام غائب استفاده کنید.
بنابراین، اگر آب جاری و سهل الوصولی در اختیار نباشد، مردم برای دستیابی به آب، باید تحمّل سختی ها کنند، و با ظرف از چاه آب بیرون آورند. وچون این کار، کار آسانی نیست، کم تر کسی به ان تن می دهد. ولذا این چاه در زمان غیبت، بدون استفاده ی مناسب و به صورت معطّل باقی می ماند.
مرحوم علّامه میرزا حسین نوری در کتاب ارزشمند نجم الثاقب در این باره به مطلب جالب توجه کرده اند. عین عبارات ایشان چنین است:
مخفی نماند که چون در ایّام ظهور، مردم از این سرچشمه ی فیض ربّانی به سهل و آسانی استفاضه کنند و بهره ببرند، مانند تشنه ای که در کنار نهرِ جاری ِ گوارایی باشد که جز اعتراف، حالت منتظره نداشته باشد، لهذا از آن جناب، تعبیر فرمودند به: «ماءِ مَعین»1
امام ظاهر، مانند «ماء معین»، به آسانی در دسترس مردم است، که برای دستیابی به این آب جاری، احتیاجی به کندن زمین و حفرچاه نیست. نهر گوارایی است که روی زمین می رود و هر کس آن را ببیند می تواند به راحتی از آن استفاده کند و به محض دیدن به
-----------------
1 - نجم الثاقب/ ص109.
گوارایی آن اعتراف می کند؛ اما اگر امام (علیه السلام)ف ظاهر نباشد، وضعیت چنین نیست.
مرحوم محدّث نوری (قدس الله سرّه) می افزاید:
در ایّام غیبت که لطف خاصّ حق، از خلق برداشته شده - به علت سوء کردارشان - باید با رنج و تعب و عجز و لابه و تضرّع و انابه، از آن جناب، فیضی به دست آورد و خیری گرفت و عملی آموخت، مانند تشنه ای که بخواهد از چاه عمیق، تنها به آلات واسبابی که باید به زحمت به دست آورد، آبی کشد و آتشی فرو نشاند. لهذا تعبیر فرمودند از آن حضرت به «بِئر معطّله»1
از «بِئر معطّله» می توان استفاده کرد، ولی بهره گیری از آن، به راحتی «ماء مَعین» نیست، چون باید به سختی و به واسطه ی اسباب و ادوات از چاه آب کشید. امام غائب (علیه السلام) مانند نهر جاری نیست که همه آن را ببینند و به راحتی از ان استفاده کنند. بلکه در زمان غیبت، استفاده از وجود مقدّس امام (علیه السلام) به زحمت و استغاثه و تضرّع نیاز دارد، تا بتوان از فیض ایشان بهره برد، چون زمان غیبت، هنگام امتحان است و افراد در میزان و نحوه ی استفاده از همین «بِئر»، مورد آزمایش قرار می گیرند.
متأسفانه می بینیم که این «بِئر»، معطّله و متروکهه باقی مانده است؛ عدّه ی بسیار زیادی، اصلاً از وجود آن آگاه نیستند. تعداد بسیار
-----------------
1 - همان.
دیگری، فقط اسمی از امام غائب شنیده اند، ولی هیچ گاه در صدد بهره برداری صحیح و مناسب از ایشان برنیامده اند. در این میان، تنها عدّه ی بسیار اندکی هستند، که با زاری، تضرع، عجز و لابه، دلو به این چاه انداخته، با سختی از آن استفاده می نمایند و همواره در دل آرزو می کنند که این چشمه ی زلال آشکار شود، والطاف و نعمت های آن بر زمین جاری گردد.
امام رضا (علیه السلام) در توصیف این فتنه - که دامنگیر مردم مصیبت زده ی زمان غیبت می شود - فرموده اند:
لابُدِّ مِن فِتنَةٍ صَمّاءَ صَیلَمٍ، تَسقُطُ فیها کُلُّ بِطانَةٍ وَ وَلیجَةٍ، وَ ذلِکَ عِندَ فِقدانِ الشّیَعةِ الثالِثَ مِن وُلدی، یَبکی عَلَیهِ اَهلُ السَّماءِ وَ اَهلُ الاَرضِ وَ کُلُّ حَرِیٍّ وَ حَرّانٍ وَ کُلُّ حَزینٍ لَهفان(1).
یک فتنه ی کور (خیلی مبهم و پیچیده) ناگزیر فرا می رسد که هر خودی و دوست نزدیکی در ان می افتد. این فتنه، زمانی است که شیعیان، سوّمین از فرزندان مرا گُم می کنند، که اهل آسمان و زمین و هر زن و مرد دلسوخته و هر غمگین و اندوهناکی، بر آن حضرت می گریند.
امام رضا (علیه السلام) از یک فتنه خبر می دهند. «فتنه» به معنای امتحانی است که انسان را می فریبد، و هرکس ممکن است در مقابل آن فریب خورده و بلغزد. به علاوه در بیانِ دشواریِ این امتحان، تصریح فرموده اند که این فتنه، «صَمّاء صَیلَم» است. «صمّاء» به
-----------------
1 - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)/ج2/ص6.
معنای«کر» و«صَیلَم» به معنای «شدید» است. یعنی این امتحان، چنان سخت و نامعلوم است که دوستان و خواصّ را هم بر زمین می زند و همه در معرض سقوط و انحراف قرار می گیرند.
امام رضا (علیه السلام) این زمان را هنگام گریه و زاریِ اهل آسمان و زمین دانسته اند، دوره ای که اهل درد، از گم کردن امام زمانشان، غمگین و افسرده خاطر هستند، شادی و خوشحالی نمی بینند، چون غم امام غائب از دل ایشان بیرون نمی رود، زندگی ان ها با غم و اندوه بر غیبت امام زمانشان عجین است. لذا در پیِ بسیاری از خوشی های اهلِ دنیا نیستند، و در شادی ها وجشن ها، دلِ سوخته ی آن ها التیام نمی یابد.
امام رضا (علیه السلام) سپس فرمودند:
بِاَبی وَ اُمّی سَمِیُ جَدّی، شَبیهی وَ شَبیهُ مُوسَی بنِ عِمرانَ (علیه السلام) عَلَیهِ جُیُوبُ النُّور، تَتَوَقَّدُ بِشُعاعِ ضِیاءِ القُدسِ، کَم مِن حَرِیٍ مُؤمِنَةٍ وَ کَم مُؤمِنٍ مُتأَسِفٍ حَیرانَ حَزینٍ، عِندَ فِقدانِ الماءِ المَعینِ، کَأَنّیِ بِهما آیَسَ ما کانُوا قَد نُودُوا نِداءً یُسمَعُ مِن بُعدٍ کَما یُسمَعُ مِن قُربٍ، یَکُونُ رَحمَةً عَلَی المُؤمِنینَ و عَذاباً عَلَی الکافِرین1
پدر و مادرم به فدای آن کس که هم نام جدّم است، شبیه من و شبیه حضرت موسی بن عمران (علیه السلام) است. چه بسیارند زن ها ومرد های مؤمن که در گم کردن «ماء مَعین»، دلسوخته
-----------------
1 - همان.
دیگری، فقط اسمی از امام غائب شنیده اند، ولی هیچ گاه در صدد بهره برداری صحصیح و مناسب از ایشان برنیامده اند. در این میان، تنها عدّه ی بسیار اندکی هستند، که با زاری، تضرّع، عجزو لابه، دلو به این چاه انداخته، با سختی از آن استفاده می نمایند وهمواره در دل آرزو می کنند که این چشمه ی زلال آشکار شود، و الطاف و نعمت های آن بر زمین جاری گردد.
امام رضا (علیه السلام) در توصیف این فتنه - که دامنگیر مردم مصیبت زده ی زمان غیبت می شود - فرموده اند:
لابُدُّ مِن فِتنَةٍ صَمّاءَ صَیلَمٍ، تَسقُطُ فیها کُلُّ بِطانَةٍ َو َولیجَةٍ، ذلِکَ عِندَ فِقدانِ الشّیَعةِ الثّالِثَ مِن وُلدی، یَبکی عَلَیهِ اَهلُ السَّماءِ وَ اَهلُ الاَرضِ وَ کُل حَرِیٍّ وَ حَرّانٍ، وَ کُلُّ حَزینٍ لَهفانٍ1
یک فتنه ی کور (خیلی مبهم و پیچیده) ناگزیر فرا می رسد که هرخودی و دوست نزدیکی در آن می افتد. این فتنه زمانی است که شیعیان، سوّمین از فرزندان مرا گُم می کنند، که اهل آسمان و زمین هر زن و مرد دلسوخته و هر غمگین و اندوهناکی، بر آن حضرت می گریند.
امام رضا (علیه السلام) از یک فتنه خبر می دهند. «فتنه» به معنای امتحانی است که انسان را می فریبد، و هرکس ممکن است در مقابل آن فریب خورده و بلغزد. به علاوه در بیانِ دشواریِ این امتحان، تصریح فرموده اند که این فتنه، «صَمّاء صَیلَم» است. «صمّاء» به
-----------------
1 - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)/ج2/ص6
بگذریم؟ امروز حضرتِ مهدی (عجّل الله فرجه) چند تن دوستدارِ دلسوخته دارد که اوصاف بیان شده در این حدیث، درباره ی آن ها صادق باشد؟
چنان امام عزیز بی همتا، با آن همه فضائل خدادادی در میان ما هست، با این که هیچ نیازی به هیچ کس ندارد، اما همگان به او نیازمند هستند، امّا از مراجعه به حضرتش خودداری می کنند. راستی، اگر بخواهیم در این زمان، کسی را «غریب» بنامیم، به جز این حجّت بزرگوار الهی، کسی را می یابیم؟!
فصل چهارم: امام دور از اهل و دیار
معنای چهارم غریب:
یکی از رایج ترین معانی غریب که ابتداءً به ذهن می رسد، زمانی صدق میکند که شخص از اهل - یعنی نزدیکانِ درجه ی اول - و دیاروسرزمین خویش دور افتاده باشد. صاحب کتاب شریف مکیال المکارم در بیان این معنای غربت می فرمایند:
العُبدُ عَنِ الاَهلِ وَالوَطَنِ وَ الدِیّارِ1
عزلت امام عصر (علیه السلام):
امام عصر (علیه السلام) به این معنا هر غریب هستند، چرا که در زمان غیبت، جای ایشان در میان دوستان و نزدیکانشان خالی است، و از سرزمین ووطن خویش هم دور افتاده اند. در واقع
حضرت
-----------------
1 - مکیال المکارم/ج1/ص138.
بقیة الله (علیه السلام) به امر الهی از اهل و دیار خود کناره گیری کرده اند، به طوری که جای خالی ایشان در میان مردم و دوستان و نزدیکانشان مشهود است. امام صادق (علیه السلام) در بیان عزلت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) فرموده اند:
لابُد لِصاحِبِ هذَا الاَمرِ مِن غَیبَةٍ، وَلابُدَّ لَهُ فی غَیبَتِهِ مِن عُزلَةٍ، وَ نِعمَ المَنزِلُ طیبَةً، وَ ما بِثلاثینَ مِن وَحشَتهٍ1
قطعاً صاحب این امر غیبتی دارد، و قطعاً در غیبتش کناره گیری (از مردم) خواهد داشت، و مدینه چه محل سکونت خوبی (برای ایشان) است وبه خاطر سی نفر وحشتی نیست. (حضرت به خاطر وجود آن ها در عزلت از خلق وحشتی ندارند.)
پس امام زمان (علیه السلام) قطعاً در زمان غیبت عزلت دارند، یعنی از مردم گوشه گیری می کنند و جائی منزل می گیرند که دور از دیدگان مردم باشد. البته غیبت حضرت بدین معنی نیست که ایشان اصلاً روی کره ی زمین نباشند. و عزلت ایشان منافاتی ندارد با این که گاهی حضرت در میان مردم بیابند، و قدم روی فرش های آن ها بگذارند.
بلکه در روایت آمده است:
یَتَرَدَّدُ بَینَهُم وَ یَمشی فی اَسواقِهِم وَ یَطَأ فُرُشَهُم وَ لا یَعرِفُونَه2ُ
(امام زمان (علیه السلام)) در بین مردم رفت و آمد می کند، در بازارهای
-----------------
1 - غیبت نعمانی /ص188/باب10/ح41.
2 - بحار الانوار/ ج52/ص154.
ایشان راه می رود و روی فرش های آن ها قدم می گذارد، ولی (مردم)ایشان را نمی شناسند.
گاهی اوقات، حضرت در جمع دوستان خویش حاضر می شوند، در خانه های آن ها رفت و آمد می کنند و شیعیان ایشان را می بینند، اما نمی شناسند. نتیجه این که امام زمان (علیه السلام) در زمان غیبت، با این که گاهی در میان مردم حضور می یابند، اما محلِّ سکونت خود را دور از آن ها انتخاب می کنند. پس ایشان در میان مردم، منزل ثابت و اقامتگاه دائمی ندارند. بنابراین، غریب و دور از اهل و دیار باقی می مانند.
این معنا از غربت، یک واقعیت بدیهی است و احتیاجی به اثبات ندارند؛ چرا که جای خالی حضرت در میان دوستان کاملاً مشهود است. قرن هاست که شیعیان به دور هم جمع می شوند، در حالی که عزیزترینِ عزیزانشان در میان آن ها نیست. اگر یکی از اعضای خانواده به سفر رفته و از دیگر اعضا جدا افتاده باشد، جای خالی او در خانواده کاملاً محسوس است، حتی اگر گاهی تماس بگیرد و به دوستان خویش سر بزند... امّا همین که نمی تواند کنار آن ها زندگی کند، غریب افتاده است.
امام زمان (علیه السلام) هم، این چنین غریب هستند، و فقط به خاطر وجود سی نفر است در عزلت خویش وحشتی ندارند، و تنها این عدّه ی معدود می توانند با حضرت معشرت ئاشته و ملازم رکابشان باشند. این ها موالی خاصّ حضرت هستند که در روایت آمده است:
لا یَعلَمُ بِمَکانِهِ فیها اِلّا خاصَّهُ مَوالیهِ فی دینِهِ 1.
در غیبت کبری، مکان حضرت را جز کارگزاران خاصّ ایشان در امر دین کسی نمی داند.
سکونت امام عصر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در نقاط دور دست:
علاوه برکناره گیری از اهل، مسأله دور بدن از دیار و سرزمین هم برای امام زمان (علیه السلام) مطرح است. از حدیث امام صادق (علیه السلام) برمی آید که حضرت به زندگی در مدینه و اطراف آن علاقه زیادی دارند.2
هم چنان که همه ی ائمه (علیهم السلام) به سرزمینِ جدّشان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) لسیار علاقه مند بوده اند، در آن جا احساس آرامش می کرده اند و هنگام خروج از شهر غمناک می شدند. به عنوان مثال، وقتی خواستند امام رضا (علیه السلام) را به اجبار از مدینه به خراسان ببرند، حضرت چندین بار برای وداع با جدّ بزرگوارشان، برسر قبر پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفتند، و هر بار با صدای بلند گریه و فغان سر دادند و سپس به کسی که شاهد حالات ایشان بودف فرمودند:
فَانِّی اُخَرجُ مِن جِوارِ جَدّی (صلّی الله علیه و آله و سلم) وَ اَمُواتُ فی غُربَةٍ، وَ اُدفَنُ فی جَنبِ هارُونَ3
مرا از کنار جدّم (رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)) می برند، ومن در غربت
-----------------
1 - غیبت نعمانی/ص170/ح1.
2 - یکی از شیفتگان حضرت عیسی بن مهدی جوهری که در زمان غیبت صغری (268 ه ق) در منطقه ی «صاریا»(در حومه ی مدینه) خدمت حضرت رسیدهف گفته است که حضرت در آن جا سکونت گزیده بودند.(نجم الثاقب/ص356/باب ششم/ حکایت هیجدخم).
3 - 3 - عیونِ اخبار الرضا (علیه السلام)/ج2/ص117.
می میرم، و در کنار هارون دفن می شوم.
علیرغم علاقه ی حضرت مهدی (علیه السلام) به مدینه ی منّوره، پدر بزرگوارشان امام حسن عسگری (علیه السلام) به ایشان سفارش فرموده اند که در دورترین و مخفی ترین مکان ها سکنی گزینند، تا در امان باشند.
امام عصر (علیه السلام) سفارش پدر را چنین بیان فرموده اند:
اِنَّ اَبی (علیه السلام) عَهِدَ اِلَیَّ اَن لا اُوَطِّنَ مِنَ الاَرضِ اِلّا اَخفاها وَ اَقصاها، اِسراراً لِاَمری وَ تَحصیناً لِمَحَلَّی لِمَکائِدِ اَهلِ الضَّلالِ وَ المَرَدَةِ مِن اَحداثِ الاُمَمِ الضَّوالِّ1
به درستی که پدرم (امام حسن عسگری (علیه السلام)) با من عهد کرده اند که وطنی از زمین - جز مخفی ترین و دور ترین جایِ آن - برنگیرم، تا این که امر خود را پوشیده سازم، و به خاطر وجود نیرنگ های گمران و منحرفان، مکان خود را از فتنه های امّت های گمراه، محفوظ بدارم.
این روایت، شاهدی بر اثبات عربت امام زمان (علیه السلام)، به معنای مورد بحث است. خداوند سبحان می خواهد ایشان را از شرّ دشمنان محفوظ باشند. یک راهِ محفوظ ماندنشان، این است که محلّ زندگیشان دور افتاده باشد، و در جایی قرار گیرند که دست کسی به آن جا نمی رسد، و بدین صورت از شرّ منحرفان و گمراهان محفوظ بمانند. البته خداوند عزّوجلّ قادر است که ولیّ خود را - بدون این که وطنش را در مکان های دور افتاده قرار دهد - حفظ کند، ولی فعلاً -
-----------------
1 - کمال الدین/ص447.
بنابر حدیث یاد شده - چنین اراده کرده است.
بنایراین، امام حسن عسگری (علیه السلام) از آن جایی که می دانستند وجود مقدّس امام زمان (علیه السلام)؛ به وسیله ی دوستان نادان و دشمنان دانا، در معرض خطر قرار می گیرند، با فرزندشان عهد کرده اند که در جاهای دور دست سکنی گزینند. و همین دوریِ ایشان از محلّ مورد علاقه و دوستان مخلص، سبب غربت آن حضرت می شود.
اما در این میان، دل های اهل اطاعت و اخلاص، بی قرار و نا آرام، به سوی امام زمان (علیه السلام) پر می کشد، و جز به یاد ایشان آرام نمی گیرد آن ها به پرندگانی می مانند که در هر نقطه ی دور و نزدیکی رها شوند، همواره به سوی آشیانه ی خود بر می گردند. امام حسن عسگری (علیه السلام) به دنبال همان عهد، فرزند خود را در مصیبت غربتش، این چنین تسلّی داده اند:
اِعلَم اَنَّ قُلُوبَ اَهلِ الطّاعَةِ وَ الاِخلاصِ نُزُعُ اِلَیکَ مِثلَ الطَّیرِ ِالی اَوکارِها1
بدان که دل های اهل اطاعت و اخلاص به سوی تو - همچون پرنده به آشیانش - پر می کشد.
در این روایت دوستان امام زمان (علیه السلام) با وصف اهل طاعت و اخلاص معرفی شده اند. حضرت تصریح کرده اند که متدیّن های واقعی دل هایشان به سوی امام زمان (علیه السلام) پر می کشد.«نُزُع» جمع «نَزوع» به کسانی گفنه می شود که شوق و آرزوی وطن خود را در
-----------------
1 - کمال الدین/ص448.
در دل دارند. به کاربردن این تعبیر، نشان می دهد که اهل طاعت و اخلاص در دوری از إمام زمان (علیه السلام) همچون دور افتادگان از وطن خویش هستند. درست مانند پرندگانی که از آشیان خود دور افتاده باشند. پرنده ها هرجا که باشند، همه ی آرزویشان برگشت به آشیانشان است.
این منتظران هم آرزویی جز رسیدن به مولایشان ندارند.
پس این ها در حقیقت از وطن خود - یعنی وجود عزیز امام عصر (علیه السلام) - دور افتاده اند و همان طور که امام (علیه السلام)، دور از دیارخویش هستند، دوستدارانِ واقعی ایشان هم از دیارِ اصلی خود دور افتاده اند. بنابراینف در زمان غیبت، همچون مولای خود غریب هستند و به چیزی غیر از وصال محبوب اُنس نمی گیرند. همان طور که پرندگان تا وقتی از آشیان خود دور باشند، هیچ آرامشی ندارند، بلکه همواره در اضطراب و ناراحتی به سر می برند، اهل طاعت نیز در فراق امامشان نگران و افسرده و در عین حال مشتاق و منتظر هستند، تا زمانی که انتظار به سر آید و این رانده شدگان از وطن به آشیان خویش باز گردند.
آن چه اکنون دل های دئستداران حضرتش را به درد می آورد، این است که گلِ سرسبد هستی - که همگان به طفیل او زنده اند و از کنار سفره ی او روزی می خورند - خود، دور از اهل و دیارش است، در مقتم و منزلتی که انتظار می رود و در جایگاهی که باید مطرح باشد نیست، در مناصب و مواقعی که حقّ مسلم و خاصِّ ایشان است، جای حضرتش خالی است. این درد، بر قلب کسانی که
امام شناس واقعی هستند، همواره سنگینی می کند، اما چاره ای جز صبر و دعا برای غریبِ دور از اهل و دیار ندارند.
معنای پنجم غریب:
کم بودنِ اعوان و انصار، یکی دیگر از معانیِ صریح و روشنِ غریب است.کسی که تعداد یاورانش بسیارکم تراز حدّ مطلوب و شایسته باشد، حقیقتاً غریب است.
وصف یاران خاص امام عصر (علیه السلام):
یاران امام عصر (علیه السلام) مومنان واقعی هستند، کسانی که هم در اعتقاد هم در عمل اهل ایمانند.
بهترین تعبیر درباره ی ایشان همان وصفی است که حضرت عسکری (علیه السلام) در سفارش خود به فرزند بزرگوارشان فرمودنند: «اهل طاعت و اخلاص».این ها هیچ چیز را بر طاعت از دستورات امامان خود ترجیح نمی دهند و در مقابل خواست ایشان - که همان دین صحیح و شرع مطهر اسلام است، تسلیم محض می باشند. امام صادق (علیه السلام) در توصیف یارانِ حضرت
بقیه ی الله ارواحنا فدا فرمودنند:
هُم اَطوَعُ له من الاَمه ی لِسَیّدِها
این ها در برابر امام (علیه السلام) از کنیز در مقابل آقای خود، مطیع ترند.خواست امام عصر (علیه السلام) چیزی جز خواست خداوند نیست و آن هم در دین حق تجلّی یافته است. پس اگر بخواهیم یاران واقعی امام (علیه السلام) را بشناسیم، باید ان ها را موءمنانی جست و جو کنیم که در اعتقاد و عمل خود مو به مو از ائمه (علیهم السلام) فرمان می برند. ودر اطاعت از ایشان بسیار کوشا و جدّی هستند.
این ها اطاعت از خدا را با اخلاص در بندگی او همراه کردهاند و لذا خداشناس های واقعی و کامل شده اند.
امیر مومنان (علیه السلام) درباره ی ایشان فرموده اند:
عَرَفُوا اللهَ حقَّ مَعرِفَتِهِ و هم... اَنصارُ المهدیِّ (علیه السلام) فی آخِرِالزَّمانِ خداوند را به طور شایسته شناخته اندواین ها یاران مهدی (علیه السلام) در آخرالزمان هستند.
نشانه خداشناسی، خوف از خداست و هر کس معرفتش به خداوند بالاتر باشد، خوفش هم بیش تر می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند:
مَن کانَ باللهِ اَعرَفَ کانَ مِنَ اللهِ اَخوَفَ مِنَ اللهِ اَخوَفَ
هر کس خداشناس تر باشد، از خداوند بیش تر می ترسد.
بنابراین، یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) که حقّ معرفت خدا را دارند. عمیق ترین ترس را از او دارند. به همین جهت
-----------------
1 - بحار الانوار/ ج52/ص308/ح82
2 - بحار الانوار/ ج51/87.
3 - بحار الانوار/ ج70/ص393.
جداً اهل تقوا و ورع هستند و به همین ویزگی شناخته می شوند. با این وصف موءمنانی که چنین نیستند - هر چند در عقیده خود اهل ولایت باشند - نمی توانند خود را جزءیاران خاصّ امام (علیه السلام) قلمداد کنند، جناب«علیّ بن جعفر» از برادر بزرگوارش حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل کرده است که فرمودند:
لیس کلٌ من قالَ بِولایَتِنا مومناً ولکن جُعِلُوا اُنساً للمومنین
هر فرد معتقد به ولایت ما مومن نیست، ولی ان ها (معتقدان به ولایت) همدمِ مومنان (راستین) قرار داده شده اند.
آری حداقلِ ایمان اعتقاد به ولایت ائمه (علیهم السلام) است. ولی این حد، انسان را به درجه ای که در زمرهء یاوران خاص امام عصر (علیه السلام) قرار بگیرد، قرار نمی دهد.
اگر ایمان علاوه بر اعتقاد، مومن را به درجهء حقّ معرفت خدادوند برساند و جزء خائف ترین و باورع ترین انسان ها گردد، آن گاه می تواند به این که یاران خاصّ امامش باشد، امیدوار شود.
اندک بودن یاران امام (علیه السلام):
چنین مومنانی در هر زمان بسیار اندک یافت می شوند.امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
المومِنَهُ اَعَزُّ مِنَ المومِنِ و المومِنُ اَعَزُّ مِنَ الکبریتِ الاحمَرِ فمن راءی منکم الکبریتَ الاحمر
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الایمان و الکفر / باب فی قلّة عدد المؤمنین /ح7.
2- اصول کافی / کتاب الایمان و الکفر / باب فی قلّة عدد المؤمنین /ح1.
زنِ با ایمان از مرد با ایمان کمیاب تر است و مرد مؤمن از کبریت سرخ (اکسیر) کمیاب تر است. پس کدامیک از شما کبریت سرخ را دیده است؟!
چنان تعداد این گونه افراد کم است که امام (علیه السلام) آن ها را از کبریت سرخ هم کم تر دانسته اند.
این مَثَلی است در زبان عربی برای چیز های بسیار کم یاب و یافت نشدنی! به همین جهت درانتهای حدیث فرموده اند که: کدامیک از شما آن را دیده اید؟ کنایه از اینکه هیچ کدام از شما آن را ندیده اید!
پس مؤمن واقعی در هر زمان بسیار کم یافت می شود و به همین دلیل یاران خاص ائمه (علیهم السلام) هم همیشه بسیار بسیار اندک بوده اند.
سدیر صیرفی می گوید: برامام صادق (علیه السلام) وارد شدم و عرض کردم: قسم به خدا خانه نشینی برای شما جائز نیست! حضرت فرمودند چرا ای سدیر؟ عرض کردم: به خاطر زیادیِ دوستان و شیعیان و یارانِ شما! (لکَثرةِ موالیک و شیعتکِ و انصارک) به خدا قسم اگر امیر المؤمنین (علیه السلام) شیعیان و اران و دوستان شما را داشت، تیم و عَدِیّ (قبیله ی ابوبکر و عمر) نسبت به او طمع نمی کردند (خلافت را از او غصب نمی کردند) حضرت فرمودند: ای سدیر! فکر می کنی این ها چه تعداد هستند؟ گفتم: صدهزار؟!،
فرمودند: صدهزار؟! عرض کردم: بلی(بلکه) دویست هزار.
فرمودند: دویست هزار؟! گفتم: بلی و (بلکه) نصف دنیا. در این جا حضرت سکوت کردند، پس از
اندکی فرمودند: می توانی با ما تا «یَنبُع» بیایی؟ گفتم: بلی... با ایشان رفتیم تا این که وقت نماز رسید. به من فرمودند: ای سدیر، پیاده شویم نماز بخوانیم...(آن جا) جوانی را دیدند که بزغاله هایی می چراند پس فرمودند:
واللهِ یا سدیرُ لو کان لی شیعه ی بِعَدَدِ هذه الجِداءِ ما وَسِعنَیِ القُعُودُ
به خدا قسم اگر شیعیان من به تعداد این بزغاله ها بود، خانه نشستن بر من جائز نبود.
پس از فراغت از نماز متوجه بزغاله ها شدم و آن ها را شمردم، هفده رأس بودند!1
وقتی یکی از نزدیکان حضرت مانند سدیر، تصوّر می کند که ایشان صدهزار یا دویست هزار یار دارند، امام (علیه السلام) برایش روشن می کنند که از این تعداد، هفده نفرشان هم شیعه ی واقعی نیستند.
این تصوّر برای برخی دیگر از دوستان ایشان هم وجود داشت.
روزی «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: چه چیزی شما را باز می دارد از این که حق مسلّم خود (حکومت و خلافت) را به دست آورید. در حالی که صد هزار شیعه ی آماده ی جنگیدن در اختیار شما هست؟!
حضرت برای امتحان او دستور فرمودند تا تنور را روشن کنند. وقتی آتش در تنور بر افروخته شد و شعله اش بالا
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الایمان والکفر /بابُ فی قلّه ی عدد المؤمنین/ ح1.
گرفت، به آن مرد خراسانی دستور دادند که وارد تنور شود. او که پنداشته بود امام (علیه السلام) از سخنان او غضبناک شده و قصد مجازاتش را دارند، عرض کرد: آقا ببخشید، به آتش عذابم نکنید!
در همین اثنا، هارون مکّی وارد شد. در حالی که کفش هایش در دستش بود، پس از عرض سلام به امام صادق (علیه السلام) و پاسخ ایشان، حضرت بدون هیچ مقدمه و توضیحی به او فرمودند :کفشهایت را بگذار و داخل تنور بنشین! در این حال، با ان مرد خراسانی به گفت وگو پرداخت، و درباره ی خراسان مطالبی به او فرمود که گویی شاهد و ناظر برآن بوده اند. سپس به سهل بن حسن فرمودند: برخیز و داخل تنور را بنگر!
او دید هارون مکّی چهارزانو داخل تنور نشسته و با دیدن امام (علیه السلام) و سهل بن حسن به آن ها سلام کرد. این جا بود که حضرت امام صادق (علیه السلام) از مرد خراسانی پرسیدند: در خراسان چه تعداد مثل هارون دارید؟ او گفت: قسم به خدا یک نفر هم این گونه نداریم. آن گاه حضرت فرمودند:
اَما اِنّا لا نَخرُجَ فی زَمانٍ لا نَجِدُ فیهِ خَمسَه ی مُعاضِدینَ لَنا، نَحنُ اَعلَمُ بِالوَقتِ 1
آگاه باشید که ما در وقتی که (حتّی) پنج نفر یار و کمک کار
-----------------
1 - بحار الانوار/ج47/ص123و 124.
نداریم خروج نمی کنیم. ما نسبت به وقت (خروج) آگاه تر هستیم.
ویژگی تسلیم محض بودن نسبت به امام (علیه السلام)، همان چیزی است که نشانه ی کمال ایمان در إنسان می باشد و متأسّفانه در میان مؤمنان بسیار کم یافت می شود. البته کم تر مؤمنی پیدا می شود که در مقام تصوّر و فکر، خود تسلیم محض امامش نداند! اما مقام تعمل مهم است و این که اگر عمل به فرمایش امام (علیه السلام) با خواسته های مورد علاقه ی انسان هماهنگ نباشدف در آن صورت آیا باز از جان و دل حاضر می شود که خواست ایشان را بر خواستِ خود ترجیح دهد؟! یا این به نحوی سعی در توجیه سخن امام (علیه السلام) و عدم تقّید نسبت به آن دارد؟! این جا تسلیم محضِ امام (علیه السلام) بودن معلوم می شود. سدیر صیرف هم با خوش گمانی، می پنداشت که یاران و شیعیان إمام (علیه السلام) بسیار زیاد هستند ولی این نوع قضاوت ها مطابق با واقعیت نمی باشد. در زمانِ غیبت امام عصر (علیه السلام) هم مطلب از همین قرار است. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) پس از معرفی امام قائم (علیه السلام) فرمودند:
والّذی بعثنی بالحقِّ بشیراً اِنَّ الثّابِتینَ علی القَولِ به فی زَمانِ غَیبَتِهِ لاَعزُّ مِنَ الکبریتِ الأحمَر1
قسم به آن که مرا به حق بشارت دهنده قرار داد، کسانی که در زمان غیبت ایشان بر اعتقاد به آن حضرت ثابت قدم می مانند، از کبریت سرخ، کمیاب تر هستند.
-----------------
1 - کمال الدین/ باب 25/ ح7.
در این جا درست همان تعبیری که امام صادق (علیه السلام) برای کمیاب بودن مؤمنان فرموده اند، به کار رفته است.
با توجه به ان چه گذشت، می توان فهمید که ثبات قدم در مسیر اعتقاد به امام غائب بسیار کار دشواری است؛ به طوری که بسیاری از معتقدانِ به ولایت ایشان توانایی چنین ثباتی را ندارند.
تولّیِ امام (علیه السلام) لوازمی دارد که هرچه التزام مؤمنان به آن ها عمیق تر و گستره تر باشد، درجه ی ایمانِ بالاتری پیدا می کنند؛ تا آن که به حقّ معرفت خدا می رسند و جزء مؤمنان راستین قرار می گیرند.
صلابت اینان در ایمان به حدّی است که از کوه ها محکم تر و سخت تر می باشند.
إمام باقر (علیه السلام) در وصف ایشان فرموده اند:
المؤمِنُ اَصلَبُ مِنَ الجَبَلِ، الجَبَلُ یُستَقَلُّ منه و المؤمِنُ لا یُستَقَلُّ مِن دینهِ شیءُ1
صلابت مؤمن از کوه بیش تر است (زیرا) از کوه کاسته می شود ولی از دین مؤمن چیزی کاسته نمی شود.
در این حدیث مقایسه ِ بسیار لطیفی بین ایمان مؤمن و استواریِ کوه صورت گرفته است. کوه - که مظهر صلابت و محکمی است - آرام آرام در اثر بارندگی و امثال آن فرسایش پیدا می کند و در اثر این فرسایش از آن کاسته می شود ولی این کاسته شدن به شکل نامحسوس واقع می شود و اصلاً به چشم نمی آید.
اگر انسان پس از ده ها سال کوهی را ببیند به نظرش می آید که
-----------------
1 - اصول کافی /کتاب الایمان و الکفر/ باب المؤمن و علاماته و صفاته/ ح37.
هیچ تغییری نکرده و چیزی از آن کاسته نشده است؛ ولی اگر ارتفاع آن یا شکل سنگ هایش در گذشته دقیقاً ضبط شده بود و پس از سال ها مجدداً بررسی دقیق می شد؛ کاسته شدنِ از آن روشن می شد. به هر حال از کوه هم که مظهر سختی و استواری است کاسته می شود ولی از دین مؤمن این مقدار هم نباید کاسته شود.
مؤمن واقعی کسی است که به طور نامحسوس هم چیزی از دینش کم نمی شود. کم شدن محسوس به چشم می آید ولی کم شدن نامحسوس ممکن است به نظر خود فرد هم نرسد؛ یعنی به طوری ایمانش آسیب ببیند که خودش هم متوجه نگردد، دیگران هم به طریق اولی متوجه نشوند. به عنوان مثال در مواردی که مؤمن، گناهِ خود را به نحوی توجیه می کند تا هم خود را نزد دیگران شرمنده احساس نکند و هم عذاب وجدان در درون خود نداشته باشد؛ این حالت پیش می آید.
در این گونه موارد کاسته شدن از ایمانش - حتی برای خود او - محسوس نیست. مؤمن راستین از این گونه آسیب نیز مصون و محفوظ است.
واقعاً چند درصد از اهل ایمان این گونه استوار و با صلابت هستند؟ تصدیق باید کرد که چنین مؤمنانی آن قدر کم. ناشناخته هستند که همچون مولایشان «غریب» می باشند.
امام باقر (علیه السلام) در وصف مؤمن واقعی سه بار این عبارت را تکرار فرمودند: «المؤمن غریبٌ» وقتی مؤمنان واقعی - که یاران خاصّ
-----------------
1 - اصول کافی / کتاب الایمان و الکفر/ باب المؤمن و علاماته و صفاته/ ح2.
امام (علیه السلام) هستند - چنان کمیاب باشند که به عنوان «غریب» از ایشان یاد می شودف غربت خود امام زمان (علیه السلام) - به معنای بی یار و یاور بودن - برای انسان بسیار روشن می گردد.
با توجه به آن چه بیان شد کسانی که آرزوی یاری امام زمانشان را در زمان ظهور ایشان دارند، باید تلاش کنند تا ویژگی های مؤمن واقعی را به مطابق آن چه در احادیث ائمه (علیهم السلام) بیان شده است به فضل پروردگار و عنایت امام زمان (علیه السلام) در خود ایجاد کنند. این یاران خاص مربوط به یک زمان خاص نیستند، بلکه مؤمنان برگزیده ی خداوند در دوره های مختلف می باشند1.
ام صرف نظر از این نحوه ی یاری حضرت که مربوط به زمان ظهور ایشان است، همه ی مؤمنان - حتی آن ها که در درجات بالای ایمان نیستند - می توانند در همین زمانِ غیبت به صورت های مختلف، امامشان را یاری کنند2.
-----------------
1 - درباره ی این موضوع می توانید به کتاب «راز پنهانی و رمز پیدایی» فصل 1 از بخش 3 مراجعه نمایید.
2 - اقسام یاری امام عصر (علیه السلام) در کتاب «یاری آفتاب» مطرح شده است.
فصل ششم: منتقم خون امام حسین (علیه السلام)
امام غریب:
گفتیم امام زمان (علیه السلام) به پنج معنا غریب هستند: قدر ناشناخته، از یاد رفته، فرو نهاده، دور از اهل و دیار، و بی یار ویاور. سه معنای اول غربت، از جهتی در مقابل سه مرتبه ی شکر قلبی، زبانی و عملی است. و دومعنای دیگر نیز، به طور صریح و روشن درباره ی امام عصر (علیه السلام) صدق می کنند. در خاتمه ی این کتاب، به نقل حدیثی از امام کاظم (علیه السلام) تبّرک می جوییم، که همه ی آن چه گذشت، به نحوی توضیح و تشریح این حدیث شریف است. امام کاظم (علیه السلام)، حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را به عنوان امام غریب معرفی فرموده اند:
داوود بن کثیر رقّی - از یاران برجسته ی امام موسی کاظم (علیه السلام) - می گوید.
سَألتُ اَبَاالحَسَنِ مُوسَی بنَ جَعفَرٍ (علیه السلام) عَن صاحِبِ هذَا الاَمرِ، قالَ:
هُوَ الطَّریدُ الوَحیدُ الغَریبُ، الغائِبُ عَن اَهلِهِ، المَوتُورُ بِاَبیهِ (علیه السلام).
از امام ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) درباره ی صاحب این امر پرسیدم. ایشان فرمودند:
او طرد شده ی تنها، غریب، پنهان از نزدیکانش و به خاطر کشته شدن پدرش مظلوم است.
«طرید» به کسی اطلاق می شود که کنار گذاشته شده است. امام زمان (علیه السلام) به راستی در این زمان طرد شده هستند، چرا که قدر و منزلت ایشان آن گونه که باید دانسته نمی شود، و هیچ یک از مراحل شکر در برابر این نعمت عظیم الهی، به طور شایسته ادا نمی گردد. تا جایی که مردم، ولیّ نعمت خویش را کنار گذاشته اند، و - فهمیده یا نفهمیده - ایشان را با قلب و زبان وعمل خویش طرد کرده اند.
«وحید» - یعنی تنها - به کسی گفته می شود که متناسب با شأن مقام خود، یاران همراه ناشته باشد، «کسی به او مراجعه نکند»، و «اعوان و انصار نداشته باشد».
درباره ی اوصاف«غریب» و«غائب از اهل و نزدیکان» نیز در گذشته توضیح دادیم.
خون خواه سیِّد الشهدا (علیه السلام):
امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در معرفی حضرت بقیة الله (علیه السلام) در این حدیث فرموده اند: «المَوتُورُ بِأبیه» و این عبارت، اشاره به مصیبتی عظیم برای آن حضرت دارد.«وتر» یعنی جنایتی از قبیل قتل و
-----------------
1 - کمال الدین/باب34/ح4.
غارت و اسارت گرفتن، و «مَوتُور» یعنی کسی که مورد چنین جنایتی واقع شده است. «الموتور بِأبیه» یعنی: کسی که به خاطر جنایت به پدرش، مورد ظلم واقع شده است.1
بالاترینِ این جنایت ها، کشته شدن پدر است. تحملّ این جنایت، هنگامی سخت تر است که شخص هوز انتقام خون پدر را از قاتل او نگرفنه است. به همین جهت، بعضی از کتب لغت در معانی «مَوتُور» چنین آورده اند:
مَن قُتِلَ لَهُ قَتیلٌ فَلَم یُدرِک بِدَمِهِ2
کسی که یکی از دوستانش کشته شده، و هنوز به خونخواهی او برنخاسته است.
امام زمان (علیه السلام) به خاطر پدر بزرگوارش مظلوم هستند، زیرا آن حضرت کشته شده اند و فرزندانشان که ولیّ دم مقتول هستند، هنوز انتقام خون پدر را از قاتلان نگرفته اند. پدر بزرگوار ایشان، همان آقای مظلومان عالم، حضرت سیّدالشّهدا (علیه السلام) هستند که در طول تاریخ و همه ی روزگار، مظلومی چون او وجود نداشته و ندارد. انتقام گیرنده ی این سیّدِ مظلومان عالم، إمام عصر (علیه السلام) می باشند که هنوز این کار را نکرده اند. و چون ایشان خونخواه پدر هستند، یکی از مأموریّت هایشان پس از ظهور، انتقام گرفتن از قاتلانِ حضرت سیّد الشهدا (علیه السلام) است.
یکی از القاب امام عصر (علیه السلام)، «ثائِردَمِ الحُسَینِ وَالشُّهدَاءِ مَعَهُ صَلَواتُ
-----------------
1 - لسان العرب/ج15/ص 147.
2 - سُجِدُ الطُّلاب /ص 899.
اللهِ عَلَیهِم»1 برای فهم معانی این عبارت، ابتدا«ثائر» را معنی می کنیم. مرحوم صاحب مکیال در توضیح آن چنین آورده اند:
«الثائِرُ: الَّذی لا یَبقی عَلی شَیٍ حَتّی یُدرِکَ ثارَهُ»
ثائر، کسی است که تا وقتی خون خواهی نکرده، قرار و آرام ندارد.
امام زمان (علیه السلام) باید خونی را قصاص کنند که از امام حسین (علیه السلام) و اهل بیت و اصحاب ایشان ریخته شده است. یعنی انتقام خون ایشان را بگیرند، و تا زمانی که این خونخواهی تحقّق نیافته، آرام و قرار ندارد.
هر فرد مقتول، ولیّ دم(صاحب خونی) دارد که شرعاً حقّ قصاص قاتل را دارد. خداوند متعال در قرآن کریم به این مطلب تصریح کرده است:
مَن قُتِلَ مَظلوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلیّهِ سُلطاناً3
کسی که مظلوم کشته شود، ما برای ولیّ او (نسبت قاتل) سلطه قرار دادیم.
خداوند برای صاحب خونِ کسی که مظلومانه کشته شود، شرعاً این حق را قرار داده که بتواند قاتل را قصاص کند و انتقام خون او را از قاتل بگیرد. در توضیح این آیه ی شریفه فرموده اند:
هُوَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍ (علیه السلام) قُتِلَ مَظلوماً و نَحنُ اَولِیاؤُهُ، وَ القائِمُ مِنّا اِذا قامَ طَلَبَ بِثَارِ الحُسَینِ (علیه السلام)4
-----------------
1 - مکیال المکارم/ج1/ص63.
2 - مکیال المکارم/ج1/ص63.
3 - اسراء/33.
4 - تفسیر عیاشی/ج2/ص290/ح67.
مقتول (در این آیه) حسین بن علی (علیه السلام) است که مظلومانه کشته شد، و ما صاحبان خون ایشان هستیم. و قیام کننده از ما اهل بیت، وقتی قیام کند، خونخواهی حسین (علیه السلام) را می نماید.
آیه ی شریفه، بیانگر یک حکم فقهی است، ولی تأویل آن به امام حسین (علیه السلام) برمی گردد که خونِ ایشان به ناحق ریخته شد، و صاحب این خون، همه ی امامان (علیه السلام) هستند. و حضرت بقیة الله ارواحنا فداء اولین خونخواه جدّ بزرگوارشان می باشند. وقتی پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت ایشان (علیهم السلام) در انتظار دیدن چنین روزی هستند.
در بعضی از منابع اهل سنّت در ضمن حدیث معراج آمده است:
«وقتی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به معراج بردند، به ایشان خطاب شد: آیا دوست داری اوصیاء خود را ببینی؟ حضرت فرمودند: بلی. خطاب آمد: به طرف راست عرش توجّه کن.
فَالتَفَتَ، فَاِذا بِعَلّیٍ وَ فاطِمَةَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ عَلِیّ بنِ الحُسَینِ وَ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیِّ وَ جَعفَرٍ بنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بنِ جَعفَرٍ وَ عَلِیِ بنِ مُوسی و مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بنِ مُحَمَّدٍ وَ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍ وَ المَهدِیِ (علیه السلام) فی ضَحضاحٍ مِن نُورٍ قِیامٌ یُصَلُّونَ، وَ هُوَفی وَسُطِهِم یَعنیِ المَهدِیَّ (علیه السلام) کَأنَّهُ کَوکَبٌ دُرِّیٌّ. وَ قالَ: یا مُحَمَّدُ! هؤُلاءِ الحُجَجُ، وَ هذَا الثَّائِرُ مِن عِترَتِکَ، وَ عِزَّتی اِنَّهُ الحُجَّةُ الواجِبَةُ لِاَولِیائی وَ المُنتَقِمُ مِن اَعدائی1
پس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به آن سمت توجّه فرمودند. امیرالمؤمنین (علیه السلام)
-----------------
1 - مکیال المکارم/ج1/ص64/ح124 به نقل از غایة المرام از طریق اهل سنّت.
و حضرت زهرا (علیها السلام) و دیگر امامان معصوم (علیه السلام) را دیدند که در پرده ای از نور هستند و ایستاده نماز می خوانند. و او (یعنی مهدی (علیه السلام)) مانند ستاره ی درخشانی وسط آن هاست.
خداوند خطاب فرمود: ای محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) این ها حجت ها هستند، و او خونخواه از خاندان توست. قسم به عزّتم که او حجتِ واجب برای دوستان من و انتقام گیرنده از دشمنان من است.»
در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) آمده است که فرمودند:
هنگامی که جدّم حسین (علیه السلام) کشته شد، فرشتگان به درگاه خداوند عزّوجلّ صدا به گریه وناله بلند کرده، عرضه داشتند:
ای پروردگار و آقای ما! آیا از کسانی که برگزیده سی تو و پسر برگزیده ات و انتخاب شده ی تو از آفریدگارنت را کشته اند، در می گذری؟ خدای عزّوجلّ به آن ها وحی فرمودند: ای فرشتگان من آرام باشید! قسم به عزّت و جلال خود، من از ایشان - هرچند بعد از گذشت مدّت زمانی - قطعاً انتقام خواهم گرفت. سپس خداوند از امامان از فرزندان حسین (علیه السلام) برای فرشتگان پرده برداشت، پس آن ها با این کار خوشحال شدند. متوجّه شدند که در میان آن ها یک نفر ایستاده نماز می خواند، خدای عزّوجلّ فرمود:
بِذلِکَ القائِمِ اَنتَقَهِمُ مِنهُم 1
با همین کسی که ایستاده است، از آن ها انتقام می گیرم.
-----------------
1 - متن عربی حدیث در مکیال المکارم/ ج1/ص 64 به نقل از علل الشرایع آمده است.
پس انتقام گیرنده ی واقعی، خودِ خداوند عزّوجلّ می باشد.
انتقام از قاتلانِ امام حسین (علیه السلام):
حضرت مهدی (علیه السلام) منتقم و خونخواهِ خون های به ناحق ریخته هستند. این وصف حضرتش - ان شاء الله - در زمان ظهورشان محقَّق می شود. انتقام گیری حضرت مهدی (علیه السلام) یک مسأله ی شخصی نیست، بلکه مسأله ی دین خدا مطرح است. آن چه در کربلا رخ داد، از نظر اعتقادی، ستیزِ همه ی اسلام با همه ی کفر بود؛ چرا که معرفت امام (علیه السلام)، میوه و ثمره ی درخت توحید است.کسانی که با امام حسین (علیه السلام) جنگیدند، در حقیقت با ادّعای مسلمانی، به انکار توحید و ردّ نبوّت برخاستند.
این نفاق، به مراتب از کفرِ آشکارِ کافرانِ صدر اسلام، بدتر و خطرناک تر بوده و هست. إمام زمان (علیه السلام) هنگام ظهور، توحید حقیقی را عملی می سازند. بنابراین، از دشمنان إمام حسین (علیه السلام) که در واقع دشمنان خدا هستند انتقام می گیرند.
بعضی از گویندگان با این که هیچ شناخت درستی از دین و معرفت دینی اظهار نظر کنند. اینان با بهانه تراشی های بی پایه و سست، خواسته اند این باور دینی را یک امرِ صرفاً عاطفی قلمداد کنند، که منشأ کینه توزی و اختلاف انگیزی بین مسلمانان می شود. آن گاه یک مغالطه ی به ظاهر برهانی را به عنوان دلیل ادّعای خود مطرح می کنند؛ می گویند: در روزگاری که دولت امویان بر سرِ کار بود، یعنی
کشندگان امام حسین (علیه السلام) هنوز به حکومت و ریاست خود ادامه می دادند، خیلی طبیعی بود که طرفداران فرزند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آرزو کنند که روزی بر دشمنان خود - که هنوز بر سر کار بودند - دست یابند و انتقام آن خون های به ناحق ریخته را از آن ها بگیرند. اما اکنون، بیش از سیزده قرن از آن زمان گذشته، نه از امویان و عبّاسیان خبری است ونه دشمنان و کشندگان بالفعل و نه اعقاب و نسل های بعد از آن ها، هیچ کدام در صحنه ی وجود نیستند، لذا شعله ور کردن و زنده نگهداشتنِ عنصر انتقام و کینه توزی و خشونت و خونریزی و - از طریق تحریک عواطف - دشمنان غیر عینی و موهوم تراشیدن، چیزی جز جفا کردن نسبت به یک واقع ی زیبای انسانی (شهادت) نیست؟!
انحراف مدافعان این نظریّه به آن جا رسیده که مدّعی شده اند:دعاها و زیارت نامه هایی که متضمّن چنین سخنانی هستند، در همان زمان ها ساخته شده اند و اکنون دیگر فلسفه ی خود را از دست داده اند. بنابراین، یکی از وظایف متفکّران و رهبران دینی را دوران ما، تجدید نظر کردن در مضامین آن دعاها و زیارت نامه ها دانسته اند؟! این سخنان واهی و سست، وقتی با رنگ و لعاب روشنفکر مآبانه بیان شود، می تواند باعث فریب افراد بی اطلاع وساده لوح در معارف دینی گردد، و آن ها را ازپذیرش یک انتقاد اصیل اسلامی باز دارد.
انتقام از کشندگانِ سیّدالشهدا (علیه السلام) یکی از برنامه های امام عصر (علیه السلام) است که به صورت ناجوانمردانه ای مورد انکار قرار گرفته، و از
مصادیق کفران نعمت قلبی نسبت به این صفت ایشان به شمار می آید.
در این جا بدون این که بخواهیم به تفضیل - وبا پاسخ به یکایکِ اشکالات - وارد این بحث شویم، به بیان عقیده ی صحیح و مستدل در این موضوع اکتفا می کنیم.
اصلِ مسأله این است که واقعه ِ کربلا و شهادت امام حسین (علیه السلام)، همراه با اهل بیت (علیهم السلام) و اصحاب خود در عاشورای سال 61 هجری، حادثه ای نیست که فقط به زمان وقوعش مربوط باشد وصرفاً از دشمنیِ شخصیِ بنی امیّه با اهل بیت عصمت و طهارت (علیه السلام) نشأت گرفته باشد.
ریشه های اصلی این مصیبت بزرگ، به صدر اسلام و دشمنی های حساب شده ی منافقانِ زمانِ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با آن حضرت برمی گردد. از همان زمان، کسانی، به نام اسلام و تحت عنوان دفاع از دین خدا، ظلم به عترت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را پی ریزی کردند. آن ها مهم ترین نقش را در ستم های بعدیِ دشمنان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)داشتند. به همین دلیل، در زیارت مأثور و مستندِ عاشورا - که حدیث قدسی است - می خوانیم:
لَعَنَ اللهُ اُمَّةً اَسَّسَت اَساسَ الظُّلم وَ الجَورِ عَلَیکُم اَهلَ البَیتِ1
خداوند، گروهی را که ظلم و ستم به شما اهل بیت (علیهم السلام) را پی ریزی کردند، از رحمت خود دور فرماید.
-----------------
1 - بحار الانوار/ج101/ص249/به نقل از المصباح شیخ طوسی.
در عبارت دیگری از آن زیارت، اعلام بیزاری از همین افراد را، وسیله ی تقرّبِ خود به سوی خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) و حضرت زهرا (علیها السلام) و ائمه اطهار (علیهم السلام) قرار می دهیم:
یا اَبا عبد الله اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُوْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَهَ وَ اِلَی الْحَسَنِ و اِلَیکَ.... باِلبَرائَةِ مِمَّن اَسَّسَ اَساسَ الظُلّمِ والجَورِ عَلَیکُم1
ای ابا عبد الله! من... به وسیله ی بیزاری جستن از کسانی که ظلم و ستم به شما (اهل بیت) را پی ریزی کردند، به سوی خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و به امیر المؤمنین (علیه السلام) و حضرت زهرا (علیها السلام) و امام حسن (علیه السلام) و به شما تقرّب می جویم.
این حقیقت با رساترین بیان در زیارت های مختلف امام حسین (علیه السلام) ذکر شده و درسی است که زائر آن حضرت از خواندن آن ها می گیرد.
به همین جهت، مصیبت روز عاشورا برای همه ی اهل بیت (علیهم السلام) بسیار سنگین و جانگداز بوده است. خاندان وحی (علیه السلام)، ایام محرّم و عاشورا را درهر سال، ایّام حزن و سوگواریِ خود می دانستند. به عنوان نمونه، امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
اِنَّ یَومَ الحُسَینِ (علیه السلام) اَقرَحَ جُفُونَنا وَ اَسبَلَ دُمُوعَنا وَ اَذَلَّ عَزیزَنا بِاَرضِ کَربٍ و بَلاءٍ، وَ اَورَثَتنَا الکَربَ وَ البَلاءَ اِلی یَومِ الاِنقِضاء، فَعَلی مِثلِ الحُسَینِ (علیه السلام) فَلیَبکِ الباکُونَ2
-----------------
1 - همان
2 - بحار الانوار/ ج44/ ص 284.
روز امام حسین (علیه السلام)(عاشورا) پلک های ما زخم نموده، و اشک های ما را ریزان ساخته، و عزیز ما را در سرزمین گرفتاری و بلا، به ذلّت انداخته است. و (این مصیبت) باعث شده که ما - تا روز پایان (دنیا) - در اندوه وگرفتاری باقی بمانیم! پس گریه کنندگان باید بر مانندِ حسین (علیه السلام) بریند.
این حدیث، بیان کننده ی بعضی از مصائب اهل بیت (علیهم السلام) در غم عاشورای امام حسین (علیه السلام) است.
امّا گفت وشنود مفضّل - که از خواص اصحاب امام (علیه السلام) بود - روزی به ایشان عرض کرد:
اِنَّ یَومَکُم فِی القِصاصِ لَاَعظَمُ مِن یَومِ مِختِکُم
روزی که شما(دشمنان خود را) قصاص می کنید، از روز غم و غصّه شما بزرگ نر است.
او می خواست با این گفتار خود، امام صادق (علیه السلام) را نسبت به مصیبت های اهل بیت (علیهم السلام) تسلّی دهد، بر ایشان را جبران می کند. ولی حضرت در پاسخ او فرمودند:
وَلاکَیَومِ مِحنَتِنا بِکَربَلاءَ
ولی نه مانند روز غم و ناراحتیِ ما در کربلا
یعنی قصاص کردن دشمنان، ناراحتی های ما در روز عاشورا ئ سرزمین کربلا را جبران نم کند، آن غصّه ای است که به تعبیر امام رضا (علیه السلام) تا پایان دنیا باقی خواهد ماند، و حتی با انتقام گیری از
کشندگان سیدالشهدا (علیه السلام) نیز، از بین نخواهد رفت.
آن گاه امام صادق (علیه السلام) به مصیبتی تلخ تر و سخت تر از عاشورای امام حسین (علیه السلام) اشاره فرمودند:
وَ اِن کانَ یَومُ السَّقیفَه ی وَ اِحراقِ النّارِ عَلی بابِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ وَ فاطِمَه ی، وَ زَینَبَ وَ اُمَّ کُلثُومَ (علیه السلام) وَ فِضَّهَ وَ قَتلِ مُحسِن بالرَّفسَه ی اَعظَمَ وَ اَدهی وَ اَمَرَّ، لِاَنَّهُ اَصلُ یَومِ العَذابِ1
هرچند که (مصیبت) روز سقیفه (غصب خلافت) و آتش زدن خانه ی امیر المؤمنین و إمام حسن و امام حسین و حضرت زهرا و حضرت زهرا (علیها السلام) و کشتن حضرت محسن (علیه السلام) (در شکم مادرش حضرت فاطمه (علیها السلام)) بالگد، بزرگ تر وتلخ تر بود، چون ریشه ی روز عذاب همان بود.
ظلم و ستم بنی امیّه به اهل بیت (علیهم السلام) در روز عاشورا، برخاسته از اساسِ منحرف و باطلی بود که پایه گذاران سقیفه و کشندگانِ محسن فاطمه (علیها السلام) پی ریزی کردند. اساسِ ظلم نسبت به عترت پاک پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم)، همان جنایاتی بود که اولی و دومی و سومی مرتکب شدند، همان کسانی که در زیارت شریفه ی عاشورا، از خداوند عزّوجلّ می خواهیم آن ها را به طور خاص مورد لعنت قرار دهد، و از رحمت خود دور بدارد:
اَلّلهُمَّ خُصَّ اَنتَ اَوّلَ ظالِمٍ باِ للَّعنِ مِنّی، وَ ابدَأ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثّانِیَ وَ
-----------------
1 - فاطمه ی الزهرا (علیها السلام) بهجه ی فلب المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلم)/ ص532/به نقل از نوائب الدهور علامه ی میر جهانی/ص 194.
الثّالِثَ وَ الرّابعَ اَللّهُمَّ العَن یَزیدَ بنَ مُعاوِیَه ی خامِساً، وَ العَن عُبیدَ اللهِ بنَ زِیادٍ وَ ابنَ مَرجانَه ی وَ عُمَرَ بنَ سَعدٍ وَ شِمرا1
درخواست لعن از جانب خداوند، ابتدا برای اولی و دومی و سومی می شود، و در مرتبه ی چهارم به معاویه می رسدف آن گاه درمرتبه ی پنجم، نوبت به یزید و همراهانش در کشتن سیدالشهدا (علیه السلام) می رسد.
با این ترتیب، زیارت عاشورای امام حسین (علیه السلام)، درسی عمیق به زیارت کنندگانِ آن حضرت می دهد، و آن ها را با اساس و ریشه ی ظلم به اهل بیت (علیهم السلام) آشنا می کند. از جمله آثارِ مداومت بر این زیارت، که با تعابیر مختلف مورد تأکید قرار گرفته است، 2 ثبات قدمِ زائر در همین عقیده ی زیربنایی است.
آگاهی از پایه گذاری، در صدد تحریف دین در تمام اعاد بودند، و هدف آن ها، محوِ کاملِ إسلام محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) و قراردادن یک سلسله بدعت ها به نام دین بود. از سوی دیگر، رسالت ائمّه ی اطهار (علیهم السلام) مبارزه با همین بدعت ها و حفظ اسلام از تحریف ها بود. بدین ترتیب خلفای غاصب، یک مکتب ساختگی در برابر اسلام واقعی ساختند، و در برابر اهل بیت (علیهم السلام) ایستادند.
و این رویاروییِ جبهه ی حقّ و باطل، بعد از دوران پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تا به امروز ادامه داشته
-----------------
1 - بحار الانوار/ ج102/ص269.
2 - همان.
است. شناخت رهبران این دو جبه و آشنایی با اهداف و عملکرد آن ها، برای هر کس که به شناخت اسلامِ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) علاقه دارد، بسیار ضروری است.1
همین امروز اگر کسی بخواهد آیین اسلام را بررسی کند و درباره ی حقّانیّت آن به تحقیق بپردازد، باید به کدام مکتب و مذهب به عنوان اسلام روی آورد؟ مکتب اهل بیت (علیهم السلام)(مذهب جعفری) یا مکتب خلافت (مذاهب رابعه)؟ این دو مکتب، همین امروز هم به قدری با یکدیگر اختلاف دارند که هیچ کس نمی تواند با مطالعه ی منابع هر دو گروه، به اصول و فروع یکسانی در امر دین برسد.
کافی است موارد اختلاف دو گروه را در بحث توحید، نبوّت، امامت، معاد وعدل ببینیم، تا بفهمیم غیر از اشتراکی که در الفاظ این اصول وجود دارد، محتوا و مفاهیم این ها تفاوت هایی جدّی و اساسی با یکدیگر دارند.2 در احکام عملی و فرعی هم خلفای جائر و فقهای اجیر آنان، آن چنان بدعت های مختلف در دین وارد کرده اند که به کم تر اشتراکی در جزئیّات احکام برخورد می کنیم.
پس از شناختِ بدعت گذاران اولیه در دین اسلام و آشنایی با
-----------------
1 - برای مطالعه ی تفصیلی درباه ی رویایی مکتب خلافت با مکتب امامت، به کتاب «نقش ائمّه در احیاء دین» نوشته ی آقای سیّد مرتضی عسگری مراجعه شود.
2 - برای مطالعه درباره ی اعتقادات دو مکتب و آشنایی با اختلاف بین آن ها، به کتاب های «همراه با راستگویان»و«از آگاهان بپرسد» نوشته ی دکتر سید محمّد تیجانی سماوی، ترجمه ی سیّد محمّد جواد مهری و نیز کتاب «معالم المدرستین» در دومجلد از علّامه سیّد مرتضی عسگری یا ترجمه ی آن به نام «دو مکتب در اسلام» در سه مجلّد، و کتاب«سیری در صحیحین»نوشته ی آقای محمّد صادق نجمی مراجعه کنید.
مکتب آن ها، برای تشخیص مذهب صحیح، هم برمسلمانان و هم بر غیر ایشان، در همه زمان ها ضرورت کامل دارد. امروز هیچ کس نمی تواند بدون اطلاع مستند و درست از تاریخ صدر اسلام، به دینِ شناسیِ صحیح دست یابد. نتیجه ی این شناخت صحیح دست یابد. نتیجه ی این شناخت صحیح، آن است که هر مسلمان واقعی، از نیتِّ کشندگانِ اباعبد الله (علیه السلام) و عقیده و عمل آن ها آگاهی می یابد، با دل و زبان از اعمال آن ها اعلام بیزاری می کند، و با اظهار نفرت از ایشان، بر همه ی پیروانشان - تا قیام قیامت - نفرین می فرستد، و می کوشد تا در عمل، از آلودگی های فکری، زبانی و عملیِ آن ظالمان دور بماند. به این جمله ی زیارت عاشورا توجه کنید:
اَللّهُمِّ العَن اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذالِکَ1
یعنی آخرین کسی که از مسیر بنیان گذاران ظلم به اهل بیت (علیهم السلام) پیروی می کند، در کنار اولین آن ها باید نفرین و از رحمت الهی دور دانسته شود. یک مسلمان واقعی، باید هم از پایه گذاران دشمنی با عترت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)بیزاری جوید و هم از پیروان آن ها اعلامِ برائت نماید. واین عملِ خود را وسیله ی تقرّب به خداوند و حجت های معصوم او بداند:
اَتَقَرَّبُ اِلَی اللَّهِ ثُمَّ اِلَیْکُمْ بِمُوالاتِکُمْ وَ مُوالاةِ وَلِیِّکُمْ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَعْدائِکُمْ وَالنَّاصِبینَ لَکُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرائَةِ مِنْ اَشْیاعِهِمْ وَ
-----------------
1 - بحار الانوار / ج101/ص 295.
اَتْباعِهِمْ1
من به خداوند و به شما (اهل بیت (علیهم السلام)) تقرّب می جویم، از طریق دوستی با شما و دوستی با دوست شما، و از طریق بیزاری جستن از دشمنان شما و دوستی با دوست شما، و از طریق بیزاری جستن از دشمنان شما و برپاکنندگان جنگ با شما، و نیز از طریق بیزاری جستن از پیروان ایشان، و کسانی که راه آن ها را دنبال می کنند.
به همین جهت است که پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
لَعَنَ اللهُ قَتَلَةَ الحُسَینِ (علیه السلام) وَ مُحِبّیهِم وَ ناصِریهِم، .وَالسّاکِتینَ عَن لَعنِهِم مِن غَیرِ تِقیَّهٍ یُسکِتُهُم
خدا لعنت کند کشندگان حسین (علیه السلام) و دوستداران آن ها و یاری کنندگان ایشان را، و آن کسانی که بدون وجود شرایط تقیّه - که سبب سکوت آن ها(از لعن) بشود - از لعن کردن آن ها ساکت هستند!
پس در هر زمان، یکی از وظایف دینیِ مؤمنان، آشنایی با دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) و طرز تفکّر و مکتب ایشان، و اعلام بیزاری از راه و رسم آن ها و پیروانشان، و لعن آن ها به دل و زبان است.
از این بالاتر، هرکسی در هر زمان و هر مکان، به کشتن سیّدالشهدا (علیه السلام) و یاران وفادار حضرتش قلباً راضی و حشنود باشد، خود جزء کشندگانِ آن حضرت محسوب می گردد. پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
-----------------
1 - همان.
2 - بحار الانوار / ج44/ص304
اَلا وَ اِنَّ الرّاضینَ بِقَتلِ الحُسَینِ (علیه السلام) شُرَکاءُ قَتَلَتِهِ1
آگاه باشید، کسانی که به کشتن حسین (علیه السلام) راضی و خشنود باشند، (در کشتن او) شریک قاتلانش هستند!
به همین جهت در احادیث آمده است که وقتی امام عصر (علیه السلام) ظهور فرماید، انتقام خون سیّد الشهدا (علیه السلام) را از فرزندانِ کشندگان ایشان می گیرد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
اِنَّ الله...یَبعَثُ عَلی بَقایا ذَراریهِم قَبلَ یَومِ القِیامَةِ هادِیاً مَهدِیّاً مِن.وُلدِ الحُسَینِ المَظلُومِ، یُحرِقُهُم بِسُیُوفِ اَولِیائِهِ اِلی نارِ جَهَنَّم2َ
همانا خداوند... برباقیمانده از فرزندانِ کشندگان اهل بیت (علیهم السلام)، پیش از روز قیامت، یک (بزگوارِ) هدایت یافته ی هدایت کننده از نسل حسین مظلوم (علیه السلام) بر می انگیزد، تا با شمشیر دوستانش، آن ها را بسوزاند تا به جهنّم برسند.
البته برای کسانی که با معارف اعتقادی اسلام آشنایی عمیق ندارند، پذیرش این مطلب سنگین است که کسانی به خاطر کار پدران خود، مورد عذاب الهی قرار بگیرند. به همین دلیل، از ائمّه ی اطهار (علیهم السلام) درباره ی آن سؤال می کردند و ایشان پاسخ می دادند. به عنوان نمونه، «عبدالکریم هروی» از امام رضا (علیه السلام) می پرسد: نظر شما دربارهی سخن إمام صادق (علیه السلام) چیست که فرمود:
اِذا خَرَجَ القائِمُ (علیه السلام) قَتَلَ ذَراری قَتَلَةِ الحُسَینِ (علیه السلام) بِفِعالِ آبائِهِم
وقتی قائم (علیه السلام) ظهور کند، کشندگانِ حسین (علیه السلام) را - به سبب
-----------------
1 - همان
اعمال پدرانشان - به قتل می رساند.
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: همین طور است (مطلب همان گونه است که امام صادق (علیه السلام) فرموده اند) هروی می پرسد: پس آیه ی قرآن چیست که می فرماید: وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری1
هیچ کس بار(عملِ) دیگری را به دوش نمی کشد.
امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
صَدَقَ اللهُ فی جَمیعِ اَقوالِهِ، ولکِن ذَراری قَتَلَهِ الحُسَینِ یَرضَونَ بِاَفعالِ آبائِهِم، ویَفتَخِرُونَ بِها، وَمَن رَضِیَ شَیئاً کانَ کَمَن أتاهُ، وَلَو اَنَّ رَجُلاً قُتِلَ بِالمَشرِقِ فَرَضِیَ بَقَتلِهِ رَجُلٌ فِی المَغرِبِ لَکانَ الرّاضی عِندَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ شَریکَ القاتِلِ، واِنَّما یَقتُلُهُمُ القائِمُ (علیه السلام) إذا خَرَجَ لِرِضاهُم بِفِعلِ آبائِهِم2
خداوند در همه ی گفتارهایش راست فرموده است. ولی فرزندانِ کشندگان حسین (علیه السلام) به اعمال پدران خود راضی هستند، و به افتخار می کنند. و هرکس به انجام چیزی راضی و خشنود باشد، مانند کسی است که آن را انجام داده است. تا آن جا که اگر کسی در مشرق کشته شود و فرد دیگری در مغرب به کشتن او راضی باشد، رضایت دهنده نزد خدای عزّوجلّ، شریک قاتل محسوب می شود. و حضرت قائم (علیه السلام) وقتی ظهور می فرمایند، صرفاً به دلیل رضایت آن ها نسبت به عمل پدرانشان، آن ها را به قتل می رسانند.
-----------------
1 - انعام/164.
2 - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)/ ج1/ص273.
بنابراین، اگر امام زمان (علیه السلام) انتقام خون جدّشان را از فرزندان قاتلانِ ایشان بگیرند، به جهت رضایت آن ها نسبت به جنایت پدرانشان می باشد. اینان در حقیقت، به سبب عمل خودشان - یعنی رضایت از قتل و جنایت پدرانشان در کربلا - کشته می شوند. به همین دلیل، در بعضی از زیارت امام حسین (علیه السلام) مانند زیارت عاشورا، پس از درخواستِ لعن خدا برکشندگان سیدالشهدا (علیه السلام) و اعوان و انصارشان، چنین می خوانیم:
لَعَنَ اللهُ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَروانٍ وَلَعَنَ اللهُ بَنی اُمَیَّةَ قاطِبَةً
بدین گونه، لعن خدا بر همه ی بنی امیّه و خاندان زیاد و خاندان مروان تا روز قیامت در خواست می شود. در همین زیارت شریفه آمده است:
هذایَومٌ فَرِحَت بِهِ آلُ زِیادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتلِهِمُ الحُسَینَ (علیه السلام)2
در روز عاشوراخاندان زیاد و خاندان مروان، به خاطر کشتن حسین (علیه السلام) شاد شدند.
افراد معدودی، به عنوان کشندگانِ مستقیم سیّد الشهدا (علیه السلام) مباشرت به این جنایت کردند، اما تمام خاندان آن ها - بلکه همه ی طوائف بنی امیّه - به عمل آن ها شاد شده و راضی بوده اند. از این رو، مستحقّ لعن الهی بوده و هستند.
بنابراین، اگر ائمّه ی اطهار (علیهم السلام) به شیعیان سفارش کرده اند که زیارت عاشورا و امثال آن را همیشه بخوانند، و در همه ی زمان ها بر
-----------------
1 - بحار الانوار/ج 101 /ص 296
2 - بحارلانوار/ج101/ی 295.
بنی امیّه لعن و نفرین کنند، از این جهت است که فرزندان بنی امیّه در طول تاریخ، همیشه از جنایت پدران خود راضی وخوشحال بوده اند، و به آن افتخار کرده و می کنند. پس درخواست لعن برای آن ها نه تنها ظلم نیست، بلکه عینِ عدالت و حق طلبی است.
گرچه کشندگانِ مستقیم سیّدالشهدا (علیه السلام)، که قرن هاست به آتش الهی گرفتار هستند، هیچ کدام اکنون زنده نیستند؛ اما آیندگان و پیروان آن ها - که چه بسا از نسل آن ها هم نباشند - در همه ی زمان ها بوده وهستند. هنگام ظهور امام عصر (علیه السلام) نیز، عدّه ای از آن ها حضور دارند که به خاطر رضایت وشادی وافتخار کردن به اعمال قاتلان، شریک آن ها محسوب می شوند و باید انتقام خون شهدای کربلا از آن ها گرفته شود1.
وقتی امام زمان (علیه السلام) به این صورت، انتقام جدّ شهید خود را می گیرند، عدّه ای می گویند که ایشان در کشتن، زیاده روی واسراف می کند. این از آن جهت است که حضرت، کسانی را به قتل می رساند که مستقیماً امام حسین (علیه السلام) را نکشته اند. خداوند در قرآن می فرماید:
مَن قتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلیَّهِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتلِ اِنَّهُ کانَ مَنصُورا2
حضرت باقر العلوم (علیه السلام)، ذیل این آیه ی شربفه تصریح فرموده اند:
-----------------
1 - درباره ی اهّمیّت و ارزش اعمال قلبی مانند«رضایت» و «خوشحالی» به خاطر انجام یک عمل، در کتاب«یاری آفتاب» توضیح بیش تری آمده است.
2 - اسراء/33.
القائِمُ مِنّا اِذا قامَ، طَلَبَ بِثارِ الحُسَینِ (علیه السلام) فَیَقتُلُ حَتّی یُقالَ: قَد اَسرَفَ فِی القَتلِ
قیام کننده از ما (اهل بیت (علیهم السلام)) وقتی قیام کند. از حسین (علیه السلام) خونخواهی می کند. پس تا آن جا می کشد که گفته می شود: ایشان در کشتن زیاده روی کرده است.
سپس خود حضرت، آیه ی شریفه را توضیح می دهند:
اَلمَقتولُ: الحُسَینَ (علیه السلام) وَ وَلِیُّهُ: القائِمُ (علیه السلام) وَ الاِسرافُ فِی القَتلِ اَن یَقتُلَ غَیرَ قاتِلِهِ1
کشته شده، امام حسین (علیه السلام) است. و ولّی (خونِ) ایشان، قائم (علیه السلام) است. و زیاده روی در کشتن، به این است که فیر قاتل را (به جرم کشتن مقتول) بکشد.
کسانی که در زمان ظهور، امام زمان (علیه السلام) را متّهم به اسراف در قتل می کنند. نمی دانند که ایشان، غیر قاتلان را به دلیل رضایت و شادی آن ها از جنایت قاتلان، به قتل می رسانند. این کوته نظران، چون دلیلِ این کار حضرت را نمی دانند، می پندارند که ایشان در کشتن زیاده روی کرده اند. آن ها چون می بینند امام عصر (علیه السلام) کسانی را می کشند که در زمان کشتن إمام حسین (علیه السلام) نبوده اند و در این امر، فعّالیّت مستقیم نداشته اند، حکم به اسراف ایشان در قتل می کنند. اما در واقع، اسرافی در کار نیست، چون آن ها به خاطر کار خودشان (یعنی رضایت و شادی قلبی و افتخار کردن به جنایت قاتلان) کشته
-----------------
1 - تفسیر عیاشی/ج2/ی290/ح67.
می شوند. طبق بیانات گذشته عمل قلبی، همانند عمل خارجی مورد محاسبه است. و همین اعمال قلبی و نفسانی، آن ها را شریک قتل سیدالشهدا (علیه السلام) گردانیده است.پس، امام زمان (علیه السلام)، اسراف در قتل است. و کسی که حکمت و دلیل عمل ایشان را بفهمد. حکم به اسراف در قتل نمی کند.
البته این نوع قصاص در دنیا برای ما جایزنیست. وکسی نمی تواند به استناد عمل إمام عصر (علیه السلام) پس از ظهور، کسانی را که به انجام ظلم و جنایتی راضی هستند، به سبب رضایت قلبی آن ها، قصاص کند. تکلیف ما از نظر فقهی، در این زمان، قصاص از شخص قاتل است و فراتر رفتن از این حد، اسراف در قتل محسوب می شود.
باید دانست که بعضی از کارهای امام عصر (علیه السلام) پس از ظهور، با روش معمول و حتی امامان گذشته (علیه السلام)تفاوت دارد. به عنوان مثال، در مسأله ی قضاوت. حکم فقهی این است که قاضی باید به استناد مدارک و شواهد موجود که «بیّنه» نامیده می شود، حکم نماید، هرچند که خود در واقع بداند که حق با کدام یک از طرفین دعوی است. و لذا نمی تواند صرفاً بر اساس علم خود، حکمی صادر نماید. ائمّه ی اطهار (علیهم السلام) هم در هنگام قضاوت، علم خود را ملاک قرار نم دادند و صرفاً براساس«بیّنه» و شواهد ارائه شده، حکم به «ظاهر» می کردند، با این که از «واقع»، بدون نیاز به «بیّنه»، آگاه بودند.
اما در همین مورد قضاوت، بعضی از انبیاء الهی، از جانب خدای عزّوجلّ مأموریّت داشتند که قضاوت را بر اساس علم خود - بدون ملاحظه ی شاهد و بیّنه - انجام دهند. یکی از این پیامبران، حضرت داود (علیه السلام) بودند که قضاوت ایشان به باطن افراد، معروف است. این ویژگی از ایشان در امام عصر (علیه السلام) پس از ظهور، مشاهده خواهد شد.
امام صادق فرمودند:
اِذا قامَ قائِمُ آلِ مُحَمَّدٍ (صلّی الله علیه و آله و سلم) حَکَمَ بَینَ النّاس بِحُکمِ داوُدَ، لا یَحتاجُ اِلی بَیِنَةٍ، یُلهِمُهُ اللهُ تَعالی فَیَحکُمُ بِعِلمِهِ، وَ یُخبِرُ کُلَّ قَومٍ بِمَا استَبطَنُوهُ، و یَعرِفُ وَلِیَّهُ مِن عَدُوِّهِ بِالتَّوَسُّم1
وقتی قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) قیام کند، همانند قضاوت حضرت داود (علیه السلام) بین مردم قضاوت خواهد کرد.او نیاز به بیّنه (شاهد)ندارد، (بلکه)خدای متعال (واقعیت را)به او الهام می کند، و او به علم خود (نسبت به واقع) حکم خخواهد نمود. و هر گروهی را به آن چه در باطن خود دارند، خبر میدهد و دوست و خود را از دشمنی با فراست باطنی تشخیص می دهد.
قضاوت به باطن افراد و درنظر نگرفتن شواهد و بیّنات، در زمره ی اموری است که در میان اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص به حضرت بقیه ی الله (عجّل الله فرجه) پس از ظهورشان دارد، و هیچ یک از معصومان بزرگوار (علیه السلام)حتی پیامبر خاتم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چنین روشی نداشتند.
انتقام امام زمان (علیه السلام) پس از ظهور - از کسانی که به کشتن جدّ
-----------------
1 - بحار الانوار ج52/ص339/ح86.
غریب ایشان، رضایت دارند - نیز کاری است که هیچ کدام از امامن گذشته ی ما انجام نمی دانند، با این که در زمان همه ی آن ها، افرادی از بنی امیّه و غیر ایشان وجود داشتند که به این جنایت خشنود و از آن خوشحال بودند. در واقع می توان گفت که بر مبنای عدل الهی، همه ی افرادِ راضی به یک ظلم و جنایت، در حقیقت، شریک ظالمان و جانبان هستند، و استحقاق عقوبت خدا را در دنیا و آخرت دارند؛ ولی تا قبل از ظهور امام عصر (عجّل الله فرجه) نسبت به عقوبت دنیوی آن ها، فضل الهی شامل حالشان شده است. اما پس از قیام آن حضرت، دیگر عفو و بخششی نسبت به مجازات آن ها در دنیا، به حکم الهی - وبرمبنای عدل خدا - در کار نخواهد بود.
در مجموع می توان گفت: با این که احکام زمان ظهور حضرت، در بعضی موارد، تفئت هایی با قبل از ان خواهد داشت، اما سیره ی پدران معصومشان (علیهم السلام) تفاوت اساسی ندارد.
براین اساس، نکته ی قابل توجه در انتقام گیریِ امام زمان (علیه السلام) در هنگام ظهور، این است که این کار، یک عملِ عاطفی و از روی حسّ کینه توزی نیست. عصمتِ الهی این معصومانِ پاک نهاد، از سوئی، و تاریخ زندگی ایشان - از سوی دیگر - به خوبی نشان می دهد که این بزرگواران، مظهر رحمت و سرچسمه ی صفات کریمه ی اخلاقی بودند، و رذیلت هایی چون کینه توزیِ، هرگز در ارواح پاک ایشان جای نداشته است. اما وقتی حسابِ دین خدا و رضا و سخط الهی پیش می آمد، اهل مسامحه و گذشت نبودند. خود پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که
«رَحمِه ی لِلعالَمین» بودند، آن جا که حقّی وعدل حکم می کرد، با قطعیّت احکام الهی را جاری می ساختند. و از کشتن دشمنانِ محارب در جنگ ها اِبا نداشتند. امی المؤمنین (علیه السلام) نیز، با این که به عطوفت و مهربانی شناخته شده بودند، وقتی پای عدالت در کار می امد، سختگیرترین حکّام در اجرای آن بودند، و در کشتن مخالفانِ دین خدا که بسیاری از آن ها ظاهراً مسلمان و اهل نماز و روزه و عبادت هم بودند، کوچک ترین سستی و سازش از خود نشان نمی دادند.
همین سیره و روش را امام عصر (علیه السلام) پس از ظهور خود خواهند داشت. ایشان هم - به حکم حدیث قدسی لوح - «رَحمَه ی لِلعالَمین» هستند1، ونظیر جدّشان، «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» ولی «بالمُؤمِنینَ رَوُّفٌ رحیمٌ» هستند. فقط دشمنان خدا در زمان ظهور، طعم تلخ انتقام الهی را خواهند چشید. انتقام، حکم الهی است که در دنیا و قبل از وقوع قیامت عملی می گردد. همان گونه که عذاب خدا در قیامت برای کافران مقتضایِ عدل اوست و آن را معلول کینه توزی و خشونت طلبی پروردگر، نمی توان دانست، انتقام گیری از دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) پس از ظهور امام عصر (عجّل الله فرجه) را نیز نمی توان این گونه تفسیر کرد. چرا که آن اقدام به دست حجّت معصومِ الهی انجام می گیرد، و با رفتارِ هیچ شخص دیگری قابل قیاس نیست، همان گونه که خود اهل بیت (علیهم السلام) با دیگران قابل قیاس نیستند.
-----------------
1 - اصول کافی/کتاب الحجّه ی /باب ما جاء فی الاثنی عشر و النصّ علیهم (علیه السلام) ح3 قال الله عزّوجلّ: اُکَمِّلُ ذلک بِابنهِ«م ح م د» رحمه ی لِلعالَمینَ
2 - فتح/29
3 - توبه/128.
بحث خود را در این خصوص با تقل یک حدیث قدسی به پایان می بریم:
پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: وقتی حضرت موسی، برادرش هارون (علیه السلام) را از دست داد، از خدا برای او طلب مغفرت کرد، خداوند متعال در پاسخ به موسی چنین وحی فرمود:
یا مُوسی لَو سَألتَنی فِی الاَوَّلینَ وَ الآخِرینَ لَاَّجَبتُکَ، ما خَلا قاتِلِ الحُسَینِ بنِ عَلِیِّ بنِ اَبیطالِبٍ (علیه السلام)
فَاِنّی اَنتَقِمُ لَهُ مِن قاتِلِه1
ای موسی! اگر درباره ی اولین و اخرین از من چیزی بخواهی، تو را اجابت می کنم، جز قاتلِ حسین بن علی بن ابیطالب (علیه السلام) که من از او انتقام می گیرم.
این جا سخن از «انتقام خدا» از قاتل امام حسین (علیه السلام) است. این حدیث و امثال آن نشان می دهد که این کار، یک عمل الهی است، نه بشری. بنابراین، احکام بشری بر آن بار نمی شود.
پس انتقام گرفتن امام عصر (علیه السلام) از کشندگان سیّد الشهدا (علیه السلام) قابل قیاس با انتقام افراد عادی از یکدیگر نیست و درباره ی آن جز بر اساس موازین و معیار های الهی نمی توان سخن گفت:
یا صاحِبَ کُلِّ غَریبٍ، یا مُونِسَ کُلِّ وَحیدٍ، یا مَلْجَاَ کُلِّ طَریدٍ2، عَجَّل فَرَجَ الغَریبِ الوَحیدِ اطَّریدِ و اجعَلنا مِن اَنصارِهِ و اَعوانِهِ وَالذّابینَ عَنهُ و المُسارِعینَ اِلَیهِ فی قَضاءِ حَوائِجِهِ وَ الُمحامینَ عَنهُ وَ السّابِقینَ اِلی اِرادَتِهِ وَ المُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیهِ
-----------------
1 - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)/ج2/ص47/ح179.
2 - عباراتی از دعای مشمول
1 - قرآن کریم
2 - الاحتجاج، ابومنصور احمد بن علی بن ابی طالب الطبرسی، الاسلامیة، 1394قمری.
3 - التفسیر، ابوالنضر محمد بن مسعود بن عیّاش السمرقندی، تهران المکتبة العلمیة الاسلامیة، 1380 قمری
4 - الغبیة، ابن ابی زینب محمد بن ابراهیم نعمانی، تهران، مکتبة الصدوق.
5 - الکافی، محّمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1348شمسی
6 - بحار الانوار، محمّد باقر مجلسی، تهران، المکتبة الاسلامیة، 1397ق.
7 - تفسیر قمی، ابوالحسن علیّ بن ابراهیم قمی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1412 قمری
8 - تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، محمد بن محمد رضا المشهدی، تهران، وزارة الثافة والارشاد الاسلامی، 1366 شمسی.
9 - عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، شیخ صدوق، تهران، انتشارات جهان.
10 - فاطمة الزهرا (علیها السلام) بهجة قلب المصطفی (صلّی الله علیه و آله و سلم)، احمد رحمانی همدانی، تهران، نشر المرضیة، 1372ش.
11 - فضائل الخمسة من الصاح الستة، سیّد مرتضی حسینی فیروز آبادی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1402 قمری.
12 - کمال الدّین و تمام النّعمة، شیخ صدوق، ابی جعفر محّمد بن علی بن الحسین قمی، تهران، دارالکتب.
13 - لسان العرب، ابن منظور، بیروت، دارصادر، 2000 میلادی
14 - مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه السلام)، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، قم، المطبعة العلمیة، 11397 قمری.
15 - مکیال المکارم فی فوائد الدعاء للقائم (علیه السلام)، ترجمه سیّد
محمد تقی موسوی اصفهانی، تهران، بدر، 1372 شمسی.
16 - نجم الثاقب، میرزا حسین نوری، قم، انتشارات مسجد مقدّس جمکران، 1377 شمسی.
17 - نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، تهران، 1351ش.
18 - منجمد الطلاب، بیروت، دارالمشرق، 1974 میلادی.