روزگار رهایی (جلد 1)
ترجمه کتاب یوم الخلاص
یا یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی (علیه السلام)
مولف: کامل سلیمان
مترجم: علی اکبر مهدی پور
ناشر: [تهران]: آفاق، 1407ق. = 1376 - 1365
چاپ دوم: 1371
فهرست مندرجات
اهداء.................. 7
یادداشتهای مترجم ..................9
کابوس یأس و نومیدی ..................11
نویدهای بهروزی در کتابهای آسمانی ..................13
سیر مسأله مهدویّت ..................14
آثار پرارج مؤلّف ..................17
ویژگیهای این کتاب ..................18
ویژگیهای این ترجمه ..................19
حواشی ..................21
مقدّمه مؤلّف بر چاپ چهارم ..................25
بازگشت به معنویّت ..................28
مقدّمه مؤلّف بر چاپ سوّم ..................31
تجدیدنظر و درج منابع ..................33
مقدّمه مؤلّف بر چاپ دوّم ..................37
دو بال دین و دانش ..................40
مقدّمه مؤلّف بر چاپ اوّل (پیشگفتار) ..................43
آشنائی با آخر الزّمان ..................45
ضرورت اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ..................52
فراگیری انتظار مصلح ..................59
ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) از میعاد است ..................62
حواشی ..................67
بخش اوّل ..................69 - 118
مهدی منتظر کیست؟..................69
مهدی موعود را بهتر بشناسیم ..................104
حواشی ..................111
بخش دوّم ..................119 - 136
سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ..................119
حواشی ..................133
بخش سوّم ..................137 - 180
میلاد مسعود ..................137
حواشی ..................177
بخش چهارم ..................181 - 218
راز غیبت ..................181
حکمت غیبت ..................203
حواشی ..................215
بخش پنجم ..................219 - 238
استفاده از امام غائب ..................219
حواشی ..................237
بخش ششم ..................239 - 262
راز طول عمر ..................239
طول عمر از دیدگاه قرآن ..................245
طول عمر از دیدگاه زیست شناسی ..................251
دراز عمران تاریخ ..................254
حواشی ..................261
بخش هفتم ..................263 - 314
غیبت صغری ..................263
داستان سرداب ..................287
سفیران چهارگانه:1 - عثمان بن سعید ..................291
2 - محمّد بن عثمان ..................298
3 - نوبختی ..................301
4 - سمری ..................303
حواشی ..................309
بخش هشتم ..................315 - 332
غیبت کبری ..................315
حواشی ..................331
بخش نهم ..................333 - 348
دوران حیرت ..................333
حواشی ..................347
بخش دهم ..................349 - 400
انتظار ..................349
حواشی ..................395
بخش یازدهم ..................401 - 446
یاران امام زمان (عجّل الله فرجه) ..................401
یک اقلیّت چگونه پیروز می شود؟..................436
حواشی ..................441
بخش دوازدهم ..................447 - 548
روزگار رهائی ..................447
حواشی ..................537
بخش سیزدهم ..................549 - 571
فرود آمدن حضرت عیسی (علیه السلام) ..................549
حواشی ..................569
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ!»
(انبیاء - 1)
«حساب مردمان نزدیک شد ولی آنها از روی غفلت روی می گردانند!»
امام صادق (علیه السلام) به یار وفادارش مفضّل بن عمر پیرامون مسائل حضرت مهدی و داستان ظهورش، فرمود:
«ای مفضّل! اخبار مهدی را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به شکّ و تردید نیفتند.»
(بشاره الاسلام، صفحه 267)
امام سجّاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام)، آیه شریفه:
«فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ»
(ذاریات - 23)
را به «قیام قائم» تأویل نموده اند (1).
«راسخون در علم» در آیه شریفه:
«وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ الله وَ الرّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»
(آل عمران - 7)
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) می باشند. (2)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - بحار الانوار، جلد 51، صفحه 53 و غیبت شیخ طوسی، صفحه 110 و ینابیع المودّه، صفحه 81 و 84 و الامام المهدی، صفحه 57 و الزام الناصب، صفحه 30 و منتخب الاثر، صفحه 171.
2 - 2) - مجمع البیان، جلد 2، صفحه 410 و اصول کافی، جلد 1، صفحه 186 و 213.
تقدیم به پیشگاه قائم منتظر؛
که گرگهای چوپان نما و گمراهان هادی نما را از ریشه و بن برکنده، انسانیّت را از تیرگی گمراهی برهاند، زمامداران ستمگر را نابود سازد، جاهلان عنادگر را ریشه کن نماید و زمین را پر از عدل و داد کند، بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده باشد.
تقدیم به یکّه تاز پیروز؛
که امر او روشنتر از خورشید خواهد بود.
تقدیم به حامل مواریث پیامبران؛
که زبان من و هر گوینده دیگر از وصف او ناتوان است و ثناگویان هرچه گویند، پائین تر از شأن او گفته اند.
به پیشگاه سرور، رهبر، مولا و پیشوایم؛
این قطرات ناچیز از اقیانوس بیکران سخنان گهربار جدّ بزرگوار و پدران والامقامش را تقدیم می نمایم به امید اینکه توشه ای باشد برای روزی که مال و اولاد سودی نبخشد.
کامل سلیمان
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یادداشت چاپ سوّم
اوّلین چاپ این اثر به زبان عربی و به سال 1399 ه. (نوزده سال پیش) انجام گرفت. و اوّلین ترجمه فارسی آن به سال 1364 شمسی تقدیم فارسی - زبانان شد.
رویکرد وسیع خوانندگان فارسی زبان و نیز عربی زبان به این کتاب، از شیوه جالب نویسنده در ارائه مطالب و دقّت نظرها و آینده نگری های خاصّ وی در تطبیق پاره ای احادیث با حوادث در شرف وقوع آن روز جهان حکایت دارد.
البتّه همچنانکه پاره ای از این نظریّات صائب بود، برخی تطبیقات برخلاف پیش بینی های وی نتیجه داد.
به طور کلی روا بودن یا ناروا بودن اینگونه برداشتهای تازه از آیات و احادیث معصومین (علیهم السلام) خود موضوعی مستقل و قابل تأمّل است.
و گروهی مدافع این برداشتها و گروهی مخالف آنند.
چنانکه می دانید، علاّمه فقید سیّد هبه الدّین شهرستانی در کتاب ارزشمند «الهیئه و الاسلام» اکتشافات و اختراعات و پدیده های علمی جدید را از منظر آیات قرآن مجید نگریسته است و آنچنان در مسائل حرکت وضعی و انتقالی زمین، جاذبه عمومی، انبساط عالم، وجود موجودات زنده در سایر کرات آسمانی و... از آیات و احادیث بهره گرفته است که اعجاب و تحسین دانشمندان و جوامع علمی جهان را برانگیخت.
در طول قرنها دانشمندان مسلمان و مفسّران قرآن به هنگام بحث درباره حقّانیّت دین اسلام، رسالت پیامبر اکرم و امامت ائمّه معصومین (علیهم السلام) به دسته ای از آیات و احادیث «غیبی» استناد می کرده اند تا حقّانیّت بحث را اثبات نمایند.
در این باره می توان کتاب ارزشمند «احادیث الغیبیّه» را نام برد که اخیرا در سه مجلّد به چاپ رسیده است و مستقلاّ به بررسی این دسته احادیث پرداخته است.
در مقابل، گروهی دیگر از دانشمندان با این شیوه موافق نیستند و برای گریز از تفسیر به رأی، از تفسیر آیات قرآن و احادیث اهلبیت (علیهم السلام) به پدیده های علمی و رخدادهای عالم به شدّت پرهیز می کنند و می گویند: قرنهای متمادی هیئت دیمقراطیس، فیثاغورث و بطلیموس بر مجامع علمی حکومت کرده و در همه مجامع علمی مورد پذیرش قرار گرفته بود ولی با جایگزین شدن هیئت جدید، همه آنها ارزش علمی خود را از دست داد و به اسطوره ها پیوست.
از این رهگذر احتمال این معنی هست که در آینده ای دور یا نزدیک هیئت جدید نیز به سرنوشت هیئتهای پیشین مبتلا شود و آنچه امروز به عنوان یافته های علم بشری شناخته می شود، رنگ بافته های افسانه ای به خود بگیرد.
ما بر این باوریم که راهی هموارتر میان این دو راه وجود دارد. بدین صورت که:
آیات وحی و روایات معصومین در اثبات نظریّات و تئوری های علمی بکار گرفته نشود چه آنکه این نظریّات صورت ثبوت علمی نیافته است و
جزمیّت و قطعیّت آنها زمانی است که به چهره یک قانون علمی درآید.
ولی آن عدّه از پدیده ها و یافته ها که از حدّ تئوری گذشته و به مرحله قطعی رسیده باشد، اگر آیه و حدیثی در آن مورد صراحت داشته و از نظر سند (در احادیث) هم مورد اعتماد باشد، تطبیق آیه و حدیث با آن پدیده ها و یافته ها هیچ مانعی ندارد، بلکه موجب تقویت عقیده باورداران و جلب توجّه دیگران خواهد بود.
یکی از موارد مهمّ و اساسی در این باب احادیث مربوط به علائم آخر الزّمان است که صدها حدیث از معصومین (علیهم السلام) در این رابطه صادر شده و در کتابهای معتبر با اسناد مورد اعتماد ثبت گردیده است.
در این رابطه کتابهای مستقلّ فراوانی چون: «نوائب الدّهور...» و «یأتی علی النّاس...» تألیف شده، که تعداد 36 عنوان از این نوع را در کتابنامه معرّفی کرده ایم. (1)
از کتابهای مستقل که بگذریم، کتاب حاضر بیشترین احادیث مربوط به نشانه های ظهور را دربردارد، در این کتاب بیش از 600 حدیث پیرامون علائم ظهور از امامان نور آمده است. (2)
مؤلّف محترم با آگاهی وسیعی که از پدیده های طبیعی و یافته های علمی جهان دارد، در مورد برخی از این نشانه ها پیش بینی های جالبی کرده که برخی از آنها در مدّت چهارده سالی که از تاریخ ترجمه این اثر می گذرد به وقوع پیوسته است، از آن جمله است: پیش بینی انفجار چاههای نفتی «ظهران» (3)که در طیّ برخورد نظامی عربستان با عراق واقع شد. (4)
و در مقابل، برخی دیگر از این پیش بینی ها به حقیقت نپیوست.
البتّه دانستن این نکته شایان اهمیّت است که مؤلّف نیز این کتاب را در
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - بنگرید به: کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام):2/822
2 - 2) - فهرست الفبائی آنها در صفحات 1251 تا 1271 آمده است.
3 - 3) - روزگار رهایی:2/838 - 839
4 - 4) - دهها نفر از خوانندگان گرامی کتاب وسیله نامه و یا تلفن اینجانب را مورد تشویق و عنایت قرار داده اند. هرچند این تکریم و تمجید به مؤلّف محترم کتاب مربوط می شده است.
کشوری چون لبنان و در زیر حملات مداوم اسرائیل نوشته و هر روز شاهد صحنه های دلخراش تازه ای از تجاوز اسرائیل به جنوب لبنان و سکوت مرگبار بسیاری از کشورهای به ظاهر مسلمان و مجامع بین المللی جهان بوده است. بطور مثال در صفحات 948 و 949 و 958، آیاتی از سوره مبارکه اسراء را با وضع فعلی اسرائیل منطبق دانسته است و نیز در صفحات 1036 و 1037 احادیث شماره:
1600،1604 و 1605 را جزما به سپاه سیّد خراسانی تطبیق نموده است که این موارد بایستی به قید احتمال و نه بطور قاطع و جزم مطرح می گردید.
البتّه بسیاری از پیش بینی های مؤلّف محترم، نشانگر عطش روح باایمان و امیدوار او به پیروزی عدل و آزادی بر ظلم و جور می باشد و این طبیعی است که هرکس با اعتقاد و چشمداشت به ظهور منجی آسمانی در زیر فشارهای ظلم و جور قرار گیرد مایل است هرچه زودتر دوران آخر الزّمان بسر آید و شاهد نجات توده ها و استقرار قسط و عدل واقعی باشد.
برای توجّه به این نکات بود که مترجم این شیوه را نمی پسندید و انطباق آیات و احادیث را با تئوریهای به ثبوت نرسیده و پدیده های در شرف تکوین صحیح نمی دید و در مقدّمه خود این تذکّر را یادآور گردید.
اینک با گذار از چهارده سال جای آن است که از تقدیرها و تمجیدهای خوانندگان گرامی که همواره مشوّق ناشر و مترجم بوده اند صمیمانه تشکّر شود و به درخواست گروهی از آنان که به صورت کتبی و یا شفاهی در مورد برخی از مطالب کتاب توضیح خواسته بودند پاسخ بگوییم.
نظر به این که عمده این پرسشها به بخش شانزدهم کتاب مربوط بود، این یادداشتها را در انتهای جلد اول کتاب و بعنوان مقدّمه ای بر جلد دوم آوردیم:
1 - در متون تاریخی آتش پرستی اهل قم در دوران پیش از اسلام آمده، و گذشته از آن، استناد حدیثی یافته است.
در حدیثی از امیر مؤمنان (علیه السلام) از شکوه خاصّ شهر قم در عصر ظهور سخن گفته شده و احداث مسجد مقدّس جمکران پیشگویی گردیده است.
همچنین از به اهتزاز درآمدن پرچم حضرت مهدی (علیه السلام) در مجاورت مسجد
جمکران سخن رفته است:
«رایت وی بر این کوه سفید بزنند، به نزد دهی کهن که قصر مجوس است و آن را «جمکران» خوانند، از زیر یک مناره آن مسجد بیرون آید، نزدیک آنجا که آتش خانه گبران بوده». (1)
به هنگام بحث از تاریخچه مسجد مقدّس جمکران توضیح لازم را در مورد تحلیل و منبع شناسی حدیث شریف آورده ایم. (2)
پژوهشگر معاصر استاد مدرّسی طباطبائی در ضمن بررسی قراء و قصبات استان قم، از «قریه نیاسر» و وجه تسمیه آن سخن گفته، می گوید:
«در سمت غربی چشمه، چهار طاق آتشکده ایست از سنگ تراشیده، دوازده ذرع در دوازده ذرع، الآن موجود است، قدری از سقف آن خراب شده و مابقی برجاست، معروف به آتشکده اردشیر است» (3)
براساس این گزارش که به سال 1296 ه. تهیّه شده، آثار آتشکده کهن در نواحی استان قم موجود بوده است.
2 - موضوع تنزّل سطح معنویّت و روحانیّت در جوامع بشری از مسائل نگران کننده و دردناک جهان معاصری است که در چنگال مادیّت اسیر افتاده است و وجود بخشهایی پاک و پیراسته در هر برهه زمانی و مکانی ناقض این موضوع نخواهد بود.
با توجّه به این اصل، ترسیم حالت کلّی دوران آخر الزّمان و اشاراتی نظیر تباهی زمامداران و... (4)که در احادیث معصومین وارد شده است، مصادیق خود را در گستره جوامع بشری و استکباری همواره می یابد.
3 - موضوع خیانت فقیهان که در صفحه 777 آمده با توجّه به جمله: «و ادّعا می کنند که بر سنّت من می باشند ولی آنها از من بیزارند و من نیز از آنها
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - انوار المشعشعین:1/189
2 - 2) - کریمه اهلبیت:470 - 473
3 - 3) - قم نامه:306
4 - 4) - درنده خویی شاهان:719؛ بلای زمامداران:769؛ دولت اشرار:781؛ رهبران گمراه: 769 و 780؛ حکومت حرامزاده ها:786؛ ضعف رهبری در کشورهای اسلامی:897؛ سخنگو شدن نالایقها:718؛ احتکار طعام توسّط حکّام:720؛ ستم پیشگی زمامداران:709 و 723 و 777.
بیزارم»، روشن می شود که منظور از فقهای خیانتکار فقیهانی هستند که به دروغ ادّعای پیروی از سنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) را دارند و احکام اسلام را به نفع دنیا و دنیاطلبان تفسیر و توجیه می کنند.
4 - انتقادهایی که از جوامع بشری به تعبیرهای: بتهای درونی، اجتماع بر دروغ، فرار از راست، شوکت منافقان، ذلّت مؤمنان، احترام فاسق و ترک سنّت، در متن احادیث کتاب آمده نیز به جوامع مختلف بشری نظر دارد و تقریبا در همه جوامع فراگیر است.
5 - تعبیر «پر شدن زمین از ستم» در صفحه 725 کتاب، تعبیری است که در 123 حدیث از معصومین (علیهم السلام) رسیده است. (1)
در اینجا لازم است به دو نکته مهم اشاره شود:
یک: ساده اندیشان معنای پر شدن روی زمین را در حدیث شریف «یملأ الله به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» چنین می انگارند که باید همه جوامع بشری، همه کشورها، همه شهرها، همه قصبه ها، همه دهات، همه خانه ها و... از جور و فساد پر شود، حتّی یک فرد صالح و یک فرد عادل باقی نباشد تا پر شدن صدق کند، درحالی که اهل تحقیق نیک می دانند که هرگز چنین معنایی اراده نشده و منظور از پر شدن، پر شدن نسبی است نه حقیقی، و به عبارت دیگر اشاره به فراوانی ظلم و جور است. ضمنا واژه جور و ستم در این احادیث تخصیص یافته به یک قشر خاص نیست بلکه جور و ستمی است که در بین عموم طبقات است. همانگونه که امروزه در همه جهان تعدّی به حقوق و تجاوز به حریم یکدیگر بین بسیاری از انسانها در هر موقعیّت و هر سمت و نسبت وجود دارد.
دو: همان ذهنیّت ساده اندیشانه از مفادّ حدیث «یملأ الله به الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» چنین نتیجه می گیرد که: باید زمین را پر از ظلم و جور کرد تا زمینه ظهور فراهم شود و چون چنین است پس آشفته ترش باید کرد... و حال آنکه هرگز گفتار معصوم این نگرش ضدّ ارزش را روا نمی داند. با این همه دیگربار ترجمه تحت اللّفظی حدیث را مرور می کنیم:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - منتخب الأثر:247 - 250
«خداوند به توسّط او جهان را پر از عدل و داد می کند، آن چنانکه پر از جور و ستم شده است».
توجّه فرمایید در حدیث شریف می فرماید: «آن چنانکه» و نمی فرماید:
«پس از آنکه».
کاوش ما در تمام 123 حدیث این باب حتّی یک نمونه با تعبیر «بعد ما ملئت» نیافت جز آنکه در تمام آنها تعبیر همان «کما ملئت» است. و این نکته (تفاوت تعبیر آن چنانکه و پس از آنکه) درخور دقّت و تأمّل اهل تحقیق خواهد بود.
در اینجا لازم است این نکته را هم اضافه کنیم که هرگز احدی را نیافتیم که به این معنا معتقد باشد و خیال کند که باید امور جهان را آشفته تر کرد تا امر ظهور انجام پذیرد. برای فهم بیشتر مطلب بد نیست به این مثال توجّه کنیم:
جامعه بشری به کلاس درسی می ماند که معلّمش آن را ترک گفته و در دو حالت به کلاس برمی گردد:
الف - در صورتیکه شرایط کلاس بنحوی شایسته اصلاح شود و افراد آن خود و محیط را آماده بهره گیری از معلّم نمایند.
ب - در حالتیکه شرایط کلاس رو به وخامت گذارد و به اوضاعی مبدّل گردد که: کما ملئت ظلما و جورا. در یکی از دو حالت فوق معلّم کلاس برمی گردد و برنامه خود را به اجرا می گذارد.
وظیفه اعضاء کلاس در هر دو حالت، خودسازی و دیگرسازی است و در صورت موفقیّت حالت اوّل اتّفاق می افتد و در صورت عدم موفقیّت نیز حالت دوّم پیش می آید.
6 - تعبیر «نومیدی از فرج» در صفحه 724 کتاب، به یکی از دو معنای زیر است:
یک: نومیدی دیگران در اثر طولانی شدن دوران غیبت است، که احادیث بسیاری این معنا را همراهی می کند، وگرنه باورداران به وجود آن مصلح بزرگ هرگز از ظهور و فرج آن حضرت نومید نخواهند شد، زیرا یقین دارند که اگر از
عمر دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن روز را بقدری طولانی نماید که مصلح جهانی ظاهر شده مسند ستمبارگان را برچیده، بستر عدالت را در سرتاسر گیتی بگستراند. و این حقیقتی است که علاوه بر احادیث اهلبیت (علیهم السلام)، در احادیث اهل سنّت، حتّی کتب مقدّسه ادیان پیشین آمده است.
دو: نومیدی همگان از اصلاح جهان با اسباب عادّی و جور و ستمی که آنرا دربرگرفته است، و آن حقیقتی است که هم اکنون بر همگان ثابت شده و بسیاری از دانشمندان مادّی و الحادی نیز به آن اعتراف کرده اند و می گویند:
جهان به سوی فساد و تباهی می رود و اصلاح جهان جز به دست غیبی غیرممکن می نماید.
وگرنه باورداران حضرتش در غیبت او هرگز یأس و نومیدی به خود راه نمی دهند که نومیدی از رحمت حق از گناهان بزرگ است.
شیعه منتظر، هر شب و روز برای فرج مولایش دعا می کند و از هیچ تلاشی برای پیاده شدن عدل و داد کوتاهی نمی ورزد، چنانکه لازمه انتظار سازنده همین است. (1)
7 - تعابیر کنایی «زیرانداز خانه بودن» و «خانه نشینی» به فراوانی در مضمون احادیث کتب معتبر ما با مدارک صحیح آمده است.(2) البتّه در برابر آن، احادیثی از انزواطلبی، بستن در به روی خود، بی تفاوتی و... تحذیر می کند که از آن جمله اند:
- امر به معروف
- نهی از منکر
- دفاع از مرزهای اسلامی
- پیکار با متجاوز از دو گروه متخاصم اسلامی
- نبرد با بدعت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - برای آشنایی بیشتر با وظیفه شیعه منتظر به کتابهای: مکیال المکارم، تکالیف الأنام، رسالت اسلامی در عصر غیبت و انتظار بذر انقلاب، مراجعه شود.
2 - 2) - وسائل الشّیعه:11/35 - 47.
- تبرّی از بدعتگذار
- ردّ بر ظالم
- معاونت مظلوم
- انکار منکر با قول و فعل
- روایاتی که در آنها بر خروج افرادی چون: زید شهید و حسین صاحب فخ صحّه گذاشته شده است.
- روایاتی که از خروج سیّد حسنی و یمانی سخن گفته و از آنها به نیکی یاد کرده است.
- و روایاتی که در آنها بر خدمات اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین و مصالح جهان اسلام تأکید شده است.
مؤلّف محترم برای رفع تضادّ بین این دوازده دسته روایات با روایات مربوط به خانه نشینی و گلیم خانه خود بودن، آن دسته از روایات را به ایّام فتنه حمل کرده می گوید:
«منظور امام (علیه السلام) این است که در چنین زمانی در خانه های خود پابرجا باشید و وارد این فتنه ها نشوید». (1)
البتّه این توجیه درست است و مضمون فرمایش امیر مؤمنان (علیه السلام) است که سیّد رضی آن را در صدر کلمات حکمت آمیز در نهج البلاغه آورده است:
«کن فی الفتنه کابن اللّبون، لا ظهر فیرکب و لا ضرع فیحلب»
«به هنگام فتنه چون بچه شتر باش، نه پشتی تا سوارش شوند، و نه پستانی تا شیرش دوشند». (2)
و در دهها حدیث دیگر نیز از ورود در فتنه ها نهی شده است.
8 - حدیث مربوط به «تهران» در صفحه 762 کتاب را همچنانکه در پاورقی آن یادآور شده ایم، در منابع یادشده به عنوان تهران نیافتیم، بلکه این مضمون در احادیث فراوانی به عنوان «زوراء» آمده است، و در کافی شریف از
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - روزگار رهایی:2/706
2 - 2) - نهج البلاغه، بخش کلمات قصار، شماره 1.
امام صادق (علیه السلام) روایت شده که: «زوراء شهری است که در حوالی ری ساخته می شود». (1)
این حدیث به تعبیر «تهران» در «مجمع النّورین» مرحوم مرندی و «منتخب التّواریخ» حاج ملاّ هاشم خراسانی آمده است. (2)
اینکه در دو چاپ اوّل و دوم کتاب، دو مدرک یادشده، در پاورقی نیامده از آنروست که نمی دانیم آیا در این دو مدرک، واژه «تهران» بالخصوص آمده است و یا همان «زوراء» استعمال شده است و آنها به استناد حدیث «کافی» آن را به «تهران» تغییر داده اند.
به هرحال بیشترین مورد استعمال «زوراء» در منابع حدیثی و تاریخی شهر بغداد است، و این شرایط پیش بینی شده مربوط به زمان نزدیک ظهور است و به تعبیر علاّمه مجلسی (قدّس سرّه):
«دور نیست که احوال اهالی این شهرها با گذشت زمان تغییر پیدا کند».
9 - احادیث شریف: «کلّ رایه...» و «کلّ بیعه...» در صفحه 919 کتاب، از نظر سند معتبر است و در مجامع حدیثی آمده است، ولی به قرینه «فصاحبها طاغوت» مربوط به سردمداران کفر و نفاق است که در برابر حق قیام کرده، برای اطفاء نور حق بسیج شده، از پرستش حق تعالی ممانعت به عمل می آورند، چنانکه از جمله «یعبد من دون اللّه» استفاده می شود.
به عبارت دیگر در ابتدای دو حدیث، موضوعی کلّی و عمومی بیان می گردد امّا دنباله بعدی حدیث، آن عمومیّت را تخصیص زده و گروه خاصّی را شامل می گردد که اختصاص به طاغوت دارد و آنها که به غیر خدا دعوت می کنند و بنابراین مشمول آن پرچمها و بیعتهایی نیست که جوامع را به یکتاپرستی و فضائل و اخلاق انسانی و عبادت خداوند متعال می خوانند.
10 - تعبیری چون «آنگاه او را وادار به قبول بیعت می کنند» در صفحه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - روضه کافی:155 حدیث 198
2 - 2) - مجمع النّورین:139 و منتخب التّواریخ:875
922 کتاب، اشعار به اشتیاق فراوان مردم در آغاز علنی شدن ظهور آن حضرت در مکّه معظّمه دارد. نیکبختانی که روز ظهور آن حضرت را درک می کنند در مکّه معظّمه گرد آمده، از محضر حضرتش بی تابانه تقاضا می کنند که بیعت آنها را بپذیرد و هرچه زودتر آنها را از نابسامانی نجات دهد.
از این حدیث استفاده می شود که امام (علیه السلام) در آن لحظات نخستین از پذیرش بیعت امتناع می ورزد تا توده های به ستوه آمده از جنایت و خیانت، شدّت اشتیاق خود را به بیعت آن حضرت ابراز نمایند، چنانکه حضرت امیر (علیه السلام) در نخستین ساعات پذیرش بیعت چنین کردند و خود آن صحنه شورانگیز را در خطبه شقشقیّه به زیباترین بیان ترسیم نمودند. (1)
11 - گفتار مؤلّف پیرامون خیزش سیّد حسنی اگرچه در احادیث فراوان آمده و مورد تأیید قرار گرفته، امّا متن حدیث را مؤلّف محترم نیاورده است، ولی به هرحال خیزش او در آستانه ظهور و در صورت انجام، مقارن با خروج سفیانی و یمانی می باشد.
- حمل «جبل» به منطقه «طالقان» اگرچه مشهور است ولی جبل منحصر به جبال طالقان نیست، بلکه به مناطقی در هرات، دمشق، جنوب لبنان، اندلس و دیار بکر - در ترکیّه - نیز «جبل» می گویند و منسوبین به آنها را: «جبلی» می نامند. (2)
12 - توضیحات مؤلّف در صفحه 1081 نبایستی به سرزمینهای شیعی مربوط باشد، زیرا بطور معمول یک زمامدار شیعه خود را «امیر المؤمنین» نمی نامد، و همه شیعیان در همه ادوار تاریخ این لقب را مخصوص امیر مؤمنان (علیه السلام) دانسته اند.
به خصوص که این حدیث را در بخش خروج سفیانی آورده که خروج او بی گمان از منطقه شامات (فلسطین، لبنان و سوریّه) خواهد بود.
13 - در مورد حدیث 1763 و برداشت مؤلّف از آن نیز چنانکه در فراز هفتم گفتیم: انزواطلبی و در خانه به روی خود بستن با احادیث فراوانی که در
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - نهج البلاغه، خطبه سوّم
2 - 2) - معجم البلدان:2/103
مورد امر به معروف، نهی از منکر، اصلاح جامعه، خدمات اجتماعی و اهتمام به امور مسلمین از معصومین (علیهم السلام) رسیده است سازگار نیست و آن منحصر به هنگام بروز فتنه ها می باشد و عمومیّت ندارد.
14 - توضیحاتی که مؤلّف محترم در ذیل حدیث 1131 آورده به یک معنا صحیح است، چون بعد از خلافت ظاهری امیر مؤمنان (علیه السلام) و مدّت کوتاهی از خلافت امام حسن مجتبی (علیه السلام)، هیچکدام از امامان معصوم (علیهم السلام) درصدد تشکیل حکومت برنیامدند و قیام امام حسین (علیه السلام) بنابر تحقیق برای تشکیل حکومت نبود، بلکه برای فرار از بیعت یزید و در محدوده امر به معروف و نهی از منکر بود. چنانکه در خطبه های امام حسین (علیه السلام) به صراحت آمده است.
کسانی که در این زمینه قصد تحقیق و مطالعه داشته باشند آنان را به تحقیقات مستند و ارزشمند شهید بزرگوار استاد مطهّری ارجاع می دهیم.
و سرانجام، اینک که چاپ جدید کتاب «روزگار رهایی» پیشکش خیل چشم به راهان و مشتاقان آن یگانه دوران می گردد. تعجیل آن هنگامه رهایی را برای انسان روی زمین مسألت داریم. (1) انّهم یرونه بعیدا و نراه قریبا.
غرّه محرّم الحرام 1418 ه
حوزه علمیّه قم
علی اکبر مهدی پور
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - حماسه حسینی:2/171 - 220
یادداشت چاپ اوّل
بسم الله الرّحمن الرّحیم
این خورشید فروزان که روشنگر پهنه زندگی است، چه بی رحمیها و سنگدلیها دیده، و بر چه شاخ و برهای برومند که به ستم در درختزار زندگی خشک شده اند، تابیده است!
این مهتاب غمرنگ که با هاله ای اندوهبار، همچون اشک در چشم آسمان می غلطد، شاهد چه جنایاتی است که بر مظلومین رفته است!
این خزان که خشمگین از راه می رسد و برگ درختان را بی رحمانه می ریزد، خود می بیند که در گلستان زندگی برگ و گلی نمی ماند!
این غروب غم گرفته زمستان که از شب سرد تیره روزان رنگ تیره به خود گرفته، شاهد جنایات فراوانی است که در شهر و روستا، دشت و صحرا بر مردم ستمدیده رفته است!
کابوس یأس و نومیدی:
سایه سنگین خود را بر پهنه گیتی گسترده، و روزنه امیدی برای محرومان و دردمندان باقی نگذاشته است. همین کابوس یأس و نومیدی است که آمار انتحار را بالا می برد و هر روز بیش از یک هزار انسان به زندگی خود پایان می دهند و تعداد کسانی که اقدام به خودکشی می کنند و موفق نمی شوند هشت
برابر این عدّه است. همین یأس و نومیدی است که هر روز هزاران نفر از جوانان تحصیلکرده را در چنگال اعتیاد گرفتار می سازد. و همین کابوس یأس و نومیدی است که منحنی تعداد بیماران روانی را افزایش داده، جامعه بشری را با مشکلات فراوانی مواجه ساخته است و این قرن را «قرن بیماریهای روانی» نام نهاده است. در حال حاضر بیش از 33 میلیون بیمار روانی در 150 هزار تیمارستان و درمانگاه روحی تحت درمان هستند.
تنها در ایالات متحده آمریکا، یک میلیون و هشتصد هزار تختخواب در بیمارستانها و مراکز مخصوص، برای معالجه بیماران روحی اختصاص داده شده است.
مردم آمریکا در یک سال، دو و نیم میلیون دلار صرف خرید قرصهای مسکّن و خواب آور می کنند، تا بتوانند قسمتی از تشنّجات عصبی خود را تسکین داده، در خواب مختصری فروروند.
در آلمان 670 نوع داروی خواب آور در دسترس مردم می باشد، و در فرانسه سالیانه 300 میلیون فرانک صرف قرصهای مسکّن و خواب آور می شود.
در ایران خودمان در چهل سال گذشته تعداد بیماران روانی 75 برابر شده، و هر سال چهل هزار نفر بر شماره دیوانگان کشور افزوده می شود.
پیشرفت سریع صنعت و تکنولوژی، بسیاری از مشکلات جامعه بشری را حلّ کرده و آسایشهای فراوانی را تأمین نموده است، ولی باکمال تأسّف به همین مقدار، آرامش را از جامعه سلب کرده است.
آمار می گوید: منحنی تعداد بیماران روانی، به موازات منحنی پیشرفت تمدّن ماشینی، سیر صعودی دارد و جنبش صنعتی شدن و توسعه شهرنشینی، جامعه بشری را با مسائل غیرمنتظره ای روبرو ساخته است.
دنیائی که در آن زندگی می کنیم دردآلود و دردزاست، سراسر درد و اندوه است و آینده ای که در برابر دیدگانمان ترسیم می شود: تاریک، ابهام آمیز و یأس آور است.
روانشناسان و روانکاوان تنها راه درمان این دردها را در بازگشت به معنویّت جستجو می کنند تا با کمک ادیان کابوس یأس و نومیدی را از افق زندگی به دور انداخته، فروغ امید و آرزو را به دیدگان نگران این مردمان بازگردانند.
خوشبختانه هنگامی که به ادیان آسمانی مراجعه می کنیم، کتب آسمانی را سراسر امید و سرشار از نویدهای بهروزی می یابیم و اینک نگاهی گذرا به متون کتب
آسمانی و یا کتب مقدّسه ای که در میان پیروان خود کتاب آسمانی به شمار می آیند:
1 - قرآن کریم:
«وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»
«و ما اراده کرده ایم بر آنانکه در روی زمین به ضعف و زبونی کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم».
2 - انجیل:
«کمرهای خود را بسته، چراغهای خود را افروخته بدارید. و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند. تا هروقت آید و در را بکوبد، بی درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد... پس شما نیز مستعدّ باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید پسر انسان می آید».
3 - تورات:
«و نهالی از تنه یسّی بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شکفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد کرد... گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیرپرواری باهم. و طفل کوچک آنها را خواهد راند... در تمامی کوه مقدّس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد. زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد.»
4 - زبور:
«زیرا که شریران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند، وارث زمین خواهند شد، هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود. و امّا حلیمان وارث زمین خواهند شد... و میراث آنها خواهد بود تا ابد الاباد».
5 - در منابع زرتشتیان:
«سوشیانس (نجات دهنده بزرگ) دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد. ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و هم کردار گرداند».
6 - در منابع هندوها:
«این مظهر ویشنو (مظهر دهم) در انقضای کلّی یا عصر آهن سوار بر اسب سفیدی درحالیکه شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار در دست دارد ظاهر می شود و شریران را تماما هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید، و پاکی را رجعت خواهد داد... این مظهر دهم در انقضای عالم ظهور خواهد کرد».
اینها چند نمونه کوتاه و گویا از نویدهای جاوید کتب مقدّسه ادیان و مذاهب مختلف جهان است. که همه آنها با مضمونهای مختلف، از آینده ای درخشان و آمدن مصلحی جهانی در آخر الزّمان خبر می دهند.
سیری کوتاه در افکار و عقاید جوامع مختلف بشری چون: مصر باستان، هند، چین، ایران و یونان، و نگاهی گذرا به افسانه های اقوام مختلف چون: اسلاو، ژرمن، اسن ها و سلت ها، روشن و مسلّم می سازد که همه این افکار و عقاید از منبع شریف وحی سرچشمه گرفته است ولیکن در برخی از مناطق دوردست که شعاع حقیقت کمتر تابیده است، در طول تاریخ از فروغ آن کاسته شده، فقط کلّیاتی از نویدهای مهدی موعود (عجّل الله فرجه) به جای مانده است.
صرفنظر از ایمان که پایه این ایده و عقیده را تشکیل می دهد، هر فردی که به سرنوشت بشریّت بیندیشد و خواهان تکامل و ترقّی جهان انسانیّت باشد و ببیند که چگونه با وجود این همه ترقّیات فکری و علمی و پیشرفت روزافزون تکنیک و صنعت نه تنها اخلاق و معنویت پیشرفت نمی کند، بلکه با سرعت تکان دهنده و اندوهباری عقب گرد نموده، به سوی سقوط و نابودی می گراید و ترقیّات ماشینی بر فساد و انحطاط معنوی آنها می افزاید و...
با اندک تأمّلی طبق فطرت ذاتی خود متوجّه درگاه حضرت احدیّت خواهد شد و از برای رفع این جنایتها و خیانتها یاری خواهد طلبید.
از این رهگذر، آرزوی یک مصلح بزرگ جهانی همواره در دل خداپرستان وجود داشته است و تمام پیامبران الهی و سفیران آسمانی نویدهائی درباره وی ابراز نموده اند.
مسأله مهدویّت و نوید ظهور مصلح غیبی در آخر الزّمان، در اسلام بسیار قدیمی و ریشه دار است و اختصاص به تشیّع ندارد بلکه اتّصال آن به وضوح به شخص نبیّ اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد. و هم اکنون بیش از 50 جلد کتاب مستقلّ، از علمای اهل تسنّن در پیرامون حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در دست داریم.
نخستین کتابی که از طرف علمای اهل سنّت در حقّ آن حضرت نگارش
یافته، کتاب «صاحب الزّمان» است که آنرا «ابو العنبس محمد بن اسحاق بن ابراهیم کوفی» نوشته است.
ابو العنبس از علمای بزرگ قرن سوّم، قاضی صمیره و متوفی 275 هجری است. احتمالا تألیف این کتاب پیش از ولادت حضرت بقیّه الله (255 ه) باشد.
مسأله مهدویّت به صورت یکی از ضروریّات دین مقدّس اسلام درآمده که منکر آن از آئین اسلام بیرون خواهد بود و آن، مضمون حدیثی است که علمای اهل سنّت از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) روایت کرده اند:
«من کذّب بالمهدی فقد کفر»
«هرکس مهدی را انکار کند به راستی کافر است.»
گروهی از علمای اهل سنّت به مضمون این حدیث فتوی داده اند.
امّا از نظر شیعه هیچ تردیدی نیست در اینکه هزاران حدیث صحیح از شخص رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در حقّ آن مهر تابان (عجّل الله فرجه) نقل شده و پیش از ولادت آن مصلح الهی در کتابها درج شده است.
قدیمی ترین کتابی که هم اکنون در دست داریم و احادیث مهدی (عجّل الله فرجه) را درج کرده است، کتاب «سقیفه» نوشته: «سلیم بن قیس» است. که مؤلّف از یاران باوفای امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران حضرت علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشد و در حدود سال 90 هجری درگذشته است.
همه مطالب این کتاب را «ابان بن ابی عیّاش» در محضر امام زین العابدین (علیه السلام) خوانده، و امام همه اش را تأیید فرموده است.
و اینک تعدادی از اصحاب ائمّه (علیهم السلام) که پیش از ولادت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) کتاب مستقلّی در حقّ آن حضرت نوشته اند:
1 - ابو اسحاق، ابراهیم بن صالح انماطی کوفی اسدی، از اصحاب حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) که کتابی در «غیبت» نوشته و ابن قولویه این کتاب را با یک واسطه از او روایت کرده است.
2 - ابو الحسن، علیّ بن حسن بن محمد طائی، معاصر امام کاظم (علیه السلام) که کتابی به نام «الغیبه» نوشته است.
3 - ابو الحسن، علیّ بن عمر اعرج کوفی، از یاران حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و مؤلّف کتابی به نام «الغیبه».
4 - حسن بن علیّ بن ابی حمزه بطاینی، که در عصر امام رضا (علیه السلام) می زیسته، و کتابی در پیرامون «غیبت» نوشته است.
5 - ابو الفضل، عبّاس بن هشام ناشری، از اصحاب امام رضا (علیه السلام) و متوفّی 220 هجری و صاحب کتاب «الغیبه».
6 - ابو محمّد، فضل بن شاذان ازدی، از اصحاب امام رضا (علیه السلام) و متوفی 260
هجری، و صاحب 180 جلد کتاب ارزنده در دفاع از حریم مقدّس ولایت، که یکی از آنها، کتاب «الغیبه» است.
و هم اکنون بیش از یکهزار جلد کتاب مستقلّ در موضوع مهدویّت در دست داریم.
و اینک کتابی که در دست دارید، یکی از تازه ترین کتابهائی است که توسّط یک نویسنده پرشور شیعی به رشته تحریر درآمده است.
این کتاب از نخستین روزهای انتشار، در اقطار و اکناف جهان پهناور اسلامی با استقبال زاید الوصفی روبرو شد. در مدّت کوتاهی تجدید چاپ شد و به کتابخانه های عمومی و خصوصی راه یافت. انگیزه های استقبال پرشور امّت اسلامی را از این کتاب پرارج، می توان در نکته های زیر خلاصه کرد:
1 - جامعیّت کتاب.
2 - قلم شیوا، تعبیرات زیبا، اسلوب بدیع و نوآوریهای مؤلّف.
3 - تحلیلهای جالب، تطبیقهای شگرف و وسعت علمی شگفت مؤلّف.
4 - شهرت جهانی نویسنده و کثرت آثار ارزشمند وی.
5 - توجّه خاصّ مستضعفان و محرومان جهان به یکتا مصلح جهانی، پس از نومیدی آنها از دیگر منادیان آزادی و مدّعیان بشردوستی، که در مقطعهای مختلف در هر گوشه ای از جهان ندای آزادی بشر از قید اسارت را سر می دهند و احیانا برخی از زنجیرها را پاره می کنند، ولی در فرصت مناسبی آزادی را از ریشه و بن برکنده، خود به صورت غل استعمار و استبداد درمی آیند و بسان قصّابی که گوسفندی را از دست گرگ نجات داد و شبانگه کارد بر حلقومش نهاد، خود گرگ درنده ای از آب درمی آیند.
مؤلّف:
«کامل سلیمان» مؤلّف کتاب پرارج «یوم الخلاص» از نویسندگان پرشور جبل عامل است. جنوب لبنان از روزی که «ابو ذر» و «بلال» به آن سرزمین تبعید شدند به صورت کانون شیعه درآمده و بزرگانی چون شهید اوّل و شهید ثانی از آنجا برخاسته اند و چون شمشیری گداخته بر فرق دشمن فرود آمده اند.
مؤلّف که تداوم بخش راه «شرف الدّین» ها و «سیّد محسن جبل عاملی» هاست، هم اکنون در زیر توپها و موشکها و مسلسلهای رژیم اشغالگر و تجاوزپیشه، به دفاع از حریم مقدّس اهل بیت عصمت و طهارت مشغول است و آثار پرارجی را به جهان تشیّع تقدیم نموده است که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 - الحسن بن علی (علیه السلام):
این کتاب تجزیه و تحلیل جالب و جامعی از زندگی سبط اکبر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است. که شهرت مؤلّف مرهون این اثر محقّقانه است که یکی از بهترین آثار عصر حاضر می باشد.
2 - شرح دیوان شریف رضی:
مؤلّف که خود شاعر سخن سنج و نکته پردازی است، با شرح دیوان سیّد رضی، خدمت پرارجی به ادب عربی نموده است.
3 - التّربیه:
یکی از بهترین آثاری است که در زمینه تربیتی تألیف یافته است.
4 - سلسله تربویّه:
یک سلسله آثار گرانبهائی است که مؤلّف با همکاری دو تن دیگر از دانشمندان معاصر، در زمینه مسائل تربیتی منتشر کرده است.
5 - ادب الأئمّه لشیعتهم:
این کتاب که روش تربیتی ائمّه اطهار (ع) را از بررسی سیره زندگی آنها استخراج نموده است، در موضوع خود از بهترین کتابهاست.
مؤلّف با طبع رسا و ذوق سرشاری که دارد، حماسه های پرشور شیعه را در قالب شیوای ادب عربی ریخته و دیوانهای ارزنده ای را به شیعیان لبنان تقدیم نموده است، که از آن جمله است:
6 - اشراق
7 - من قلبی
8 - سبیل یا عطشان
او همچنین آثار ارزشمندی را از بهترین آثار جهان غرب برای غنی تر ساختن فرهنگ عربی به زبان عربی برگردانده است که از آن جمله است:
9 - الاتّجاهات الحدیثه فی الاسلام
10 - الحبّ و الطّبیعه
11 - مروّضه الرّجال
12 - کن رئیسا
13 - المانیا الغربیه
او همچنین کتابهای درسی و کمک درسی فراوانی در رشته های:
ریاضیّات، علوم طبیعی، تاریخ و ادبیّات عربی، با همکاری تنی چند از دانشمندان لبنان نوشته و منتشر کرده است.
و اینک تازه ترین اثر پرارج او:
14 - یوم الخلاص:
این کتاب که هم اکنون ترجمه آنرا در دست دارید، از کتابهای سودمندی است که به شیوه ای دلپذیر و اسلوبی نوین در پیرامون غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به رشته تحریر درآمده است.
مترجم به دلیل طولانی بودن مقدّمه های مؤلّف، از تشریح ویژگیهای کتاب صرف نظر کرده، به بیان چند نکته بسنده می کند:
1 - متن عربی این کتاب در یک جلد نگارش یافته ولی ترجمه آن به دلیل حجم زیادش در دو جلد تقدیم می گردد.
2 - این کتاب در 20 بخش تنظیم شده که در ضمن آنها: ولادت، غیبت، طول عمر، نوّاب اربعه، نقش انتظار، ویژگی یاران، روزگار رهائی، نزول حضرت عیسی، نشانه های ظهور، آزمونهای عمومی، انقلابات، دجّال، سفیانی، سیّد خراسانی و دهها مباحث دیگر به شیوه ای کاملا ابتکاری مطرح شده است.
3 - در هر بخشی نخست اخبار واصله از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و سپس احادیث وارده از دیگر پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به ترتیب نقل شده است.
4 - مؤلّف به دلیل موقعیّت خاصّ لبنان، در پایان برخی از فصول، اعترافات بعضی از بزرگان اهل سنّت را در رابطه با مطالب آن بخش، آورده است.
5 - و به همین دلیل در پایان برخی از فصول قسمتهائی از متن تورات و انجیل
را نقل کرده است.
6 - برای حفظ تسلسل موضوعی، گاهی احادیث را تقطیع کرده، هر قسمتی را در بخش مربوطه آورده است.
7 - در پاورقی، منابع بسیاری نقل شده، که گاهی برای یک حدیث بیش از ده منبع آمده است، که طبعا متن حدیث در همه منابع به یک گونه نیست، بلکه با عبارات مختلفی نقل شده که مؤلّف یکی از آنها را برگزیده و در متن کتاب آورده است. پر واضح است که به دلیل حجم کتاب یادآوری اختلاف منابع در پاورقی امکان پذیر نبود. از این رهگذر نویسندگان و پژوهشگران لازمست که بدون مراجعه به اصل منابع، احادیث مندرج در این کتاب را به منابع قید شده در پاورقی نسبت ندهند.
8 - وسعت اطّلاعات مؤلّف در علوم طبیعی، او را به تطبیق برخی از روایات مربوط به آخر الزّمان، با اختراعات، اکتشافات و حوادث عصر ما واداشته است، که مترجم این شیوه را نمی پسندید. بنابراین، تلاش مترجم بر این بود که با رعایت امانت در ترجمه، دائره این تطبیقها را محدودتر سازد، به ویژه در مواردی که حوادث شخصی بصورت قطعی مطرح گردیده است.
9 - با توجّه به موقعیّت خاصّ لبنان، خواندن این کتاب منحصر به جوانان شیعه نیست، بلکه اقشار مختلف لبنان از شیعه و سنّی و مسیحی، حتّی روشنفکران وابسته به مکتبهای زمینی نیز، این کتاب را می خوانند. از این رهگذر مؤلّف در مقدّمه مطالبی آورده که برای خواننده فارسی اهمیّت فراوانی ندارد، ولی برای حفظ امانت، از حذف و تلخیص خودداری شد.
10 - مؤلّف نام کتاب را از دو حدیث که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) نقل شده، اخذ نموده است که در آن دو حدیث، روز ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) «یوم الخلاص» تعبیر شده است. متن احادیث در بخش دوازدهم خواهد آمد.
ویژگیهای این ترجمه:
چهار سال تمام از تاریخ انتشار اوّلین چاپ این کتاب می گذرد. متن عربی این کتاب در این مدّت چهار بار در لبنان تجدید چاپ شده است و افست چاپ چهارم اخیرا در تهران انتشار یافت.
انتشار وسیع این کتاب موجب شد که چندین ترجمه فارسی همزمان از این
کتاب بعمل آید، که یکی از آنها قبلا انتشار یافته است ولی این ترجمه مزایائی بر آن دارد که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1 - این ترجمه از روی چاپ چهارم (1402 - بیروت) انجام یافته است و ترجمه قبلی از روی چاپ دوّم. که مطالب این چاپ در حدود 200 صفحه بیشتر از چاپ دوّم آن می باشد.
2 - در این چاپ منابع احادیث در پاورقی درج شده است، در صورتیکه چاپ دوّم فاقد منابع می باشد.
3 - علیرغم مشکلات فراوانی که در چاپ متون عربی هست، متن عربی احادیث در این ترجمه درج شده است.
4 - متن احادیث به دقّت اعراب گذاری شده است.
5 - احادیث در این ترجمه شماره گذاری شده و کار مراجعه آسان شده است.
6 - فهرست اعلام، اماکن، قبایل و مآخذ و منابع مؤلّف و مترجم تهیّه و تنظیم شده، در پایان جلد دوّم خواهد آمد.
7 - از نظر شیوه چاپ و رعایت نقطه گذاری برتری روشنی دارد.
8 - به هنگام ترجمه احادیث به قدر امکان به منابع اوّلیّه مراجعه شده است.
9 - در مورد آیاتی که در ضمن احادیث آمده، به قرآن کریم مراجعه شده و اشتباهات چاپی متن، تصحیح شده است.
10 - در ترجمه مطالبی که از تورات و انجیل نقل شده، به متن «کتاب مقدّس» مراجعه شده، و فرازهای یادشده را از ترجمه ای که توسّط انجمن پخش کتب مقدّسه، از زبانهای اصلی عبرانی و کلدانی و یونانی به فارسی برگردان شده و در لندن به چاپ رسیده است، نقل کرده ایم. و در مواردی اختلاف ترجمه فارسی را با ترجمه های عربی و ترکی استانبولی یادآور شده ایم. امید اینکه صاحب نظران از ارسال پیشنهادات و انتقادات سازنده خود دریغ نورزند، تا نقایص کتاب در چاپهای بعدی تکمیل شود.
در اشتیاق و انتظار رسیدن «روزگار رهائی» و ظهور آن مهر تابان و قبله خوبان، و در آرزوی شرکت در آن قیام شکوهمند و شهادت در پیشگاه آن یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت پروردگار.
حوزه علمیّه قم
علی اکبر مهدی پور
8 ربیع الثانی 1404
حواشی
- اطّلاعات، شماره مورخه 2/10/48.
- خواندنیها، سال 24، شماره 33.
- بلاهای اجتماعی قرن ما، صفحه 73.
- خواندنیها، شماره مورخه 24/1/42.
- سالنامه جوانان،1349، صفحه 41.
- تهران مصوّر، شماره 1122.
- مجله سلامت فکر، سال 10، شماره 12.
- دیل کارنگی: چگونه تشویش و نگرانی را از خود دور کنیم؟
- قصص:5.
- انجیل لوقا، فصل 12، بندهای 35 و 36.
- بنا بنوشته قاموس مقدّس صفحه 951، «یسّی» به معنی قوی، نام پدر داوود است.
- تورات، اشعیا نبیّ، فصل 11 بندهای 1 - 10.
- عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور 37 بندهای 9 - 12 و 17 - 18.
- جاماسب نامه، صفحه 121.
- او پانیشاد، صفحه 737.
- برای توضیح بیشتر مراجعه شود به خورشید پنهان صفحه 109 - 130 مقاله نگارنده.
- اسامی آنها را در کتاب «او خواهد آمد» به قلم نگارنده بخوانید.
- فهرست ابن ندیم، صفحه 223.
- عقد الدّرر، صفحه 157 تألیف: یوسف بن یحیی المقدسی الشافعی، از علمای قرن هفتم.
- کتاب سلیم بن قیس، صفحه 197 و 198 و 245.
- بحار الانوار، جلد 1، صفحه 78.
- رجال نجاشی، صفحه 28 و فهرست شیخ طوسی، صفحه 75.
- رجال شیخ طوسی، صفحه 357 و فهرست شیخ طوسی، صفحه 118 و رجال
نجاشی، صفحه 193.
- رجال نجاشی، صفحه 194.
- قاموس الرجال، جلد 3، صفحه 193، رجال نجاشی، صفحه 28 و فهرست شیخ طوسی، صفحه 118.
- رجال نجاشی، صفحه 215، رجال شیخ طوسی، صفحه 384 و فهرست شیخ طوسی، صفحه 147.
- رجال نجاشی، صفحه 235، فهرست شیخ طوسی، صفحه 150 و رجال شیخ طوسی، صفحه 420.
- نگارنده کتابی به نام «کتابنامه حضرت مهدی» در دست تألیف دارد که اسامی بیش از هزار جلد کتاب را در پیرامون مهدویّت دربرگرفته است.
تذکّرات:
منابع و مدارک همه روایات را، در این چاپ «تصحیح و تهذیب شده» درج نمودیم.
آنچه در میان پرانتز قرار دارد، شرح و تحلیل ماست و آنچه در بیرون پرانتز است (1)، گوینده و مدرکش را بیان کرده ایم.
و از خدا می خواهیم که از لغزش و اشتباه بازمان دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - و ما آنها را در داخل «گیومه» قرار دادیم که از خلط شدن کلام معصوم با سخنان مؤلّف مصون باشد. «مترجم»
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مقدّمه چاپ چهارم
نایاب شدن نسخه های کتاب در مدّت کمتر از 6 ماه الطاف بیکران حقّ تعالی است که مرا یارای حمد و سپاس او نیست.
پروردگارا!
با این زبان الکن چگونه سپاس تو گویم؟! من ناتوان تر از آنم که از عهده شکر تو برآیم.
آیا با نعمتهائی که تو دادی، سپاس تو گویم؟! که بکار بردن آنها، خود مستلزم سپاسی دیگر است.
سپاسگرترین بندگانت از شکر و سپاس تو ناتوانند، چنانکه امام زین العابدین (علیه السلام) عرضه می دارند:
«سپاس و ستایش بر تو... سپاسی که تا تو هستی ادامه یابد، و با مخلوقات تو برابری نماید و مورد رضای تو باشد... و درود بی پایان بر اشرف کائنات و خاتم پیامبران و فرزندان پاک و پاکیزه او باد، که آنها را مشعل هدایت و پیشوای صالحان قرار داده ای، تا بندگانت را به سوی آنچه پسندیده ای رهنمون باشند».
عزیزانی که با این شتاب، نسخه های «یوم الخلاص» را خریداری نموده، ما را از چاپ چهارم آن ناگزیر ساختند، خود گواه احساسات خروشان مردم و توجّه خاص آنها به سوی معنویّات و قوانین آسمانی اند، که پس از احساس ناتوانی قوانین مجعول بشری از حلّ مشکلات زندگی، به آن روی آورده اند.
قوانین بشری که هر روز بر حیرت و سرگردانی انسانها افزوده، مردم را در وادی ضلالت و گمراهی قرار داده است. آنها با خیال پوچ خود چنین می پندارند که با دانش محدود خود می توانند عدالت را در روی زمین پیاده کنند! از این رهگذر کاخهائی را براساسی فرسوده بنیان می نهند تا انسان را از پروردگار خود بیگانه سازند، و حکومت شیاطین انس را بر کرسی بنشانند، و مادّه بی شعور را به جای جهان متافیزیک قرار دهند. و مع الأسف آنها که مادّه را می پرستند، ضعف و ناتوانی جهان طبیعت را از توجیه مسائل ماوراء الطّبیعه می بینند و به خود نمی آیند، جز به هنگامی که دیگر جای بازگشت نمانده باشد.
مردمانی که امروز به معنویّات روی می آورند، کسانی هستند که از مشعل داران دانش و پیشقراولان تمدّن مأیوس شده اند و دیگر امیدی ندارند که این دانشمندان دغلباز آنها را از زیر چکمه این ابرجنایتکاران شرق و غرب رهائی بخشند که اینها دانش خود را وسیله و پلی برای ستمگران جهان قرار داده اند.
مردم آگاه به خوبی می دانند که هنگامی که دغلبازی این دانشمندان کشف شود آنها پاسخی ندارند جز اینکه همان پاسخ شیطان را تکرار کنند که روز قیامت به هنگام اعتراض پیروانش خواهد گفت:
«خداوند به شما وعده حق داد و من شما را وعده کردم و تخلّف نمودم، و من بر شما سلطنت و سیطره ای نداشتم، جز اینکه شما را خواندم و شما نیز اجابت کردید، مرا نکوهش نکنید و خود را سرزنش کنید. من نمی توانم شما را فریادرس باشم. و شما نیز نمی توانید که فریادرس من باشید» (1).
آنگاه مجادله شیطان با پیروانش تمام می شود و چیزی جز پشیمانی عایدشان نمی گردد، که آنروز دیگر پشیمانی سودی ندارد، زیرا توبه بعد از فوت فرصت سودی نبخشد.
مردم مادّه پرست گول خدایان زمینی را خورده، سالیان دراز در راه توسعه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - ابراهیم:22.
حکومت آنها با جان و دل تلاش نموده، از بذل جان و مال در این راه دریغ نکرده اند، و امروز بیدار شده، درمی یابند که هرچه داشتند در این راه تباه ساخته اند و دیگر راهی برای جبران گذشته ندارند، فقط می توانند از امروز مسیرشان را تغییر دهند تا فکری برای آینده بکنند و آینده شان چون گذشته تباه نشود.
از این رهگذر موجی گسترده پدید آمده، که بر سر هر کوی و برزن، از راههای بازگشت انسان به خویشتن، و رهنمودهای پیشوایان آسمانی، برای رسیدن به سعادت دنیا و آخرت سراغ می گیرند. و از راهنمائی سفیران الهی و راهنمایان آسمانی بهره می جویند.
این موج خروشان که پس از نومیدی کامل از پیشقراولان علوم مادّی، از روی آگاهی پدید آمده و قافله بشری را به سوی معنویّات سوق داده است، حرکت پربرکتی است که نسل امروز را به سوی راه راست رهنمون می شود و آنها را از گم شدن در تیرگیهای جهالت و ضلالتی می رهاند که پیش از پدید آمدن این حرکت، می رفت همه قافله بشریت را در کام مادّیگرائی قرار دهد.
و اینک این کتاب حاصل «نغمه های آزادی برای روزگار رهائی» و حامل تبریکات و نویدهای مؤلّف به نسل پرخاشگری است، که برای بازیابی خویش به پا خاسته، و اصلاح جامعه را از اصلاح خویشتن آغاز نموده است که آن «جهاد با نفس»، و به تعبیر منجی بزرگ بشریت «جهاد اکبر» است.
این کتاب حامل صمیمانه ترین سپاسهای من، به امّت به پاخاسته اسلامی است تا روزی که حقّ در سراسر گیتی جایگزین گردد و از باطل اثری نباشد.
تنها از او - خداوند تبارک و تعالی - می خواهیم که ما را به آنچه خیر همگان و موجب خشنودی حضرت پروردگار است، هدایت فرماید.
بیروت
شعبان 1402 هجری،
برابر مه 1982 میلادی
کامل سلیمان
مقدّمه چاپ سوّم
سپاس و ستایش پروردگار عالمیان را، که خداوند کارساز بنده نواز، و مالک روز جزاست. و درود بیکران و تحیّات بی پایان بر پیامبر رحمت، حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلم)، و اهل بیت پاک و پاکیزه او باد که پیشوایان امّت و راهنمایان بشریّت هستند، و بر یاران فداکار و اصحاب جانبازش درود فراوان.
خدا را سپاس که از حسن توفیق او، همراه با سوّمین چاپ کتاب، بسیاری از آرزوهای مؤلّف جامه عمل پوشید، و اینک چاپ سوّم را در آستانه دوّمین سالگرد نگارش کتاب با مزایای زیر به خوانندگان گرامی تقدیم می نمائیم:
1 - یکبار دیگر، کتاب را مورد تجدیدنظر قرار دادم، روایات را با متن کتب مرجع تطبیق نمودم، روایات مکرّر و مشابه را انداختم و روایات تازه ای را که به هنگام مراجعه کتب مأخذ، به دست آوردم در جاهای مناسب خود افزودم.
2 - برای امتثال اوامر خوانندگان دانشمند و پژوهشگر، که می خواستند مدارک و منابع هر روایتی در ذیل آن درج شود،(1) منابع روایات کتاب را در پاورقی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - باید خدا را سپاس بگویم که مرا توفیق داد یک سال کامل بیش از 60 کتاب را مورد تحقیق
درج نمودم و آرزوی خوانندگان گرامی را برآوردم.
3 - تنظیم و تنقیح مطالب کتاب به صورتی که دیگر احدی را مجال اعتراض و انتقاد و استیضاح نباشد.
4 - برآورده شدن بزرگترین آرزوی قلبی مؤلّف، از رهگذر پخش و نشر کتاب در این مدّت کوتاه (دو سال) در اقطار و اکناف جهان، که نوید رهائی ملّتهای دربند را در پرتو ظهور یکتا منجی جهان بشریّت و تنها بازمانده حجّتهای پروردگار حضرت ولیّ عصر امام زمان (عجّل الله فرجه) به گوش همگان می رساند و گوش جهانیان را با نغمه آزادی در پرتو ظهور آن مصلح آسمانی می نوازد. تا همه توده ها، نجات دهنده خود را بهتر بشناسند که از مهمترین وظیفه هر جامعه است. و ما فردا در محکمه عدل الهی به عنوان یکی از بنیادی ترین عقاید دینی از آن بازخواست خواهیم شد.
5 - شرح و بسط و پاورقی و دیگر تلاشهای طاقت فرسائی که در این چاپ انجام پذیرفت، که توجّه فراوان و تقدیر و تشویق بی پایان دانشمندان و اندیشمندان والامقام، آنها را بر من آسان ساخت، و عشق فراوانی که به تحقیق و کنکاش دارم آنها را بر من لذّت بخش و گوارا نمود. چقدر زیباست که توفیق الهی رفیق باشد و بتوانیم چراغی برافروخته، فراراه خود و دیگر رهروان، از برادران اسلامی و انسانی، قرار دهیم، تا در این راه از بصیرت بیشتر برخوردار باشیم و روز لقای پروردگار با آگاهی بیشتر و با گامی استوار در پای حساب بایستیم.
چاپ جدید این کتاب را به همه تشنگان دانش و شیفتگان فضیلت، و جویندگان راه حقّ و حقیقت تقدیم می نمایم و امیدوارم مورد پذیرش پژوهشگران، و چراغ راه تلاشگران باشد که فجر امید نزدیک است.
از خداوند می خواهم که گامهای ما را از خطا و لغزش نگهدارد و در فرج مولا و پیشوای ما تعجیل فرماید که راه رهائی و نجات توده ها به فرج او بستگی دارد. این جنایتها و خیانتها که جهان را کران تا کران فراگرفته، و این زمامداران خون آشام و
دستهای جنایتکاری که گلوی انسانها را به شدّت می فشارد، جز با ظهور آن منجی بشریّت پایان نمی یابد. به امیّد آن روز.
بیروت
محرّم الحرام 1402 هجری
برابر نوامبر 1981 میلادی
کامل سلیمان
مقدّمه چاپ دوّم
بسیار خوشوقتم که در کمتر از یکسال و نیم که از تألیف کتاب می گذرد، چاپ دوّم آنرا به خوانندگان گرامی تقدیم می نمایم.
پس از انتشار چاپ اوّل کتاب، من مشغول تصحیح و تنقیح کتاب و استخراج مصادر و منابع آن بودم که نسخه های چاپ اوّل نایاب شد، و ناگزیر شدم که پیش از اتمام تصحیح و تنقیح، چاپ دوّم آنرا تقدیم خوانندگان گرامی نمایم.
در اینجا ناتوانی خود را از شکر و سپاس در برابر الطاف بیکران حضرت احدیّت اعلام می دارم که این چنین این اثر ناچیز را مورد توجّه ارباب دانش و فضیلت قرار داد. و از همه عزیزانی که در این مدّت ما را تقدیر و تشویق نموده و ما را از راهنمائیها، پیشنهادات و انتقادات سازنده خود محروم نکرده اند، صمیمانه سپاسگزارم. و همه سرورانی را که کتاب را مورد توجّه قرار داده، به کتابخانه، تجارتخانه، محلّ کار و زندگی شان برده، انیس و مونس خود قرار داده، به تبلیغ و ترویج آن همّت گماشته اند، سپاس می گویم.
از منّتهای خداوند منّان بود که کتاب پیش از انتشار از کتابخانه ها مطالبه می شد و پس از انتشار دست به دست می گشت و هرکس آنرا می خواند به دوستان
خود توصیه می کرد و به کتابخانه های عمومی و خصوصی هدیّه می نمود، اینها همه از عنایات حضرت پروردگار و احساسات پاک امّت مسلمان است.
هر وقت این آیه شریفه را می خواندم که خداوند می فرماید:
«آیا نمی بینی که هرآنچه در آسمانها و زمین است، و خورشید و ماه و ستارگان، و کوهها و درختان و جنبندگان، و بسیاری از مردمان خدا را سجده می کنند.» (1)
دچار شگفت می شوم که چرا همه موجودات جهان بدون استثناء در برابر حضرت احدیّت ساجد و خاضع است ولی این فقط انسان است که گروهی از آن ساجد و گروهی دیگر از سجود و خضوع روگردان است؟ و اعراض و روگردانی انسان در سطحی است که قرآن کریم می فرماید:
«به راستی او در برابر آیات ما لجوج است». (2)
چرا انسان این قدر لجوج است؟ او مگر برترین مخلوق روی زمین نبود؟ او چرا از نفس خود پیروی کرده، با آفریدگار خود به مخالفت برخاست؟ او چرا عقل خود را به کار نبرد تا او را به پروردگار خود رهنمون شود؟ مگر نه اینست که برتری او در پرتو همین نیروی فکری اوست؟ او چرا با آفریدگار خود سرسختی نشان می دهد؟ مگر نمی بیند که او با دست قدرت، ستمگران و زورمندان را می گیرد و راهی دیار نیستی می سازد؟ او چگونه به خود اجازه می دهد که به انکار خدا و پیامبران برخیزد و از شیاطین و تبهکاران پیروی کند؟ از خدا و ایمان به خدا چه بدی دیده است؟! آیا ایمان، او را از دانش و فرهنگ به دور می سازد؟ آیا ایمان جلو تمدن و پیشرفت را می گیرد؟! آیا ایمان از آرامش و آسایش او می کاهد؟ مگر ایمان از تلاش و کوشش و شکوفائی استعدادهای او مانع می شود؟!!
مگرنه اینست که خداوند او را به تأمین سعادت هر دو سرای دعوت نموده است؟ مگر جز اینست که خداوند به او دستور داده که با دو بال نیرومند دنیا و آخرت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - حجّ:18.
2 - 2) - مدّثّر:16.
مجهّز شود؟
این نادانی بشر است که فقط دنیای محدود و فانی را گرفته، آخرت جاوید و باقی را فرومی گذارد، و در نتیجه سعادت هر دو سرای را از دست می دهد.
چرا هر دو جهان را یکجا به دست نمی آورد که هرگز میان دنیا و آخرت تضادّ و تنافی نیست. و دین، انسان را از کسب دنیای شرافتمند مانع نیست و اگر مانع باشد از آنچه برخلاف کرامت انسانی است مانع می شود.
چقدر خوشبخت است کسی که برای دنیای خود تلاش می کند آن سان که در این دنیا جاوید است، و برای آخرت خود تلاش می کند آن سان که فردا از این دنیا رخت برخواهد بست.
چقدر سعادتمند است کسی که بهره خود را از این دنیا برمی گیرد و طبق آیه شریفه:
«بگو چه کسی زینتهای خدای را که برای بندگانش پدید آورده، و روزیهای پاکیزه را، حرام کرده است؟» (1)
از زینتهای این جهان استفاده می برد و با خویشتن داری از لغزشها، نعمتهای جاوید آن جهان را نیز به خود اختصاص می دهد، که سرانجام به آنجا خواهد شتافت.
که اگر وعده های پروردگار راست باشد، اطاعت کننده ها سود فراوان برده اند و مخالفان به خسران بزرگی دچار شده اند، و اگر بر فرض محال، سخن مادّیها درست باشد، مؤمنان ضرر نکرده اند که سهم خود را از این جهان استیفا کرده اند و از لذّت ایمان برخوردار شده اند که بی تردید خداوند کسی را یاری می کند که او را یاری نماید، که خداوند نیرومند و عزیز است. (2)
بیروت
جمادی الاولی 1401 هجری
برابر مارس 1981 میلادی
کامل سلیمان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - اعراف:32.
2 - 2) - حجّ:40.
پیش از آنکه خواننده گرامی تعجّب و شگفت خود را از انتخاب موضوع کتاب ابراز کند، من پاسخ آنرا در اینجا بیان می کنم که چرا در این مقطع تاریخی به چنین تألیفی پرداختم؟
تردیدی نیست در اینکه اگر همه مردم به انکار آفریدگار خود برخیزند، وجود اقدس الهی به قوّت خود باقی است، و اگر همه جهانیان روز رستاخیز را انکار نمایند، حقیقت روز قیامت در واقعیّت خود باقی است، و اگر همه مردمان به انکار حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) برخیزند غبار شکّ و تردید بر وجود مقدّس آن مهر تابان برنخواهد نشست.
شرائط خاصّی دست به دست هم داد و موجب شد که من «آخر الزّمان» را بشناسم و اهل آنرا نیز بشناسم. و پس از تحقیق و آشنائی با اوصاف آخر الزّمان به این نتیجه رسیدم که من و شما از مردم آخر الزّمان هستیم و اوصاف مردم آخر الزّمان دقیقا بر ما منطبق است.
زندگی با مردم آخر الزّمان مرا بر آن داشت که در این موضوع کتابی فراهم آورم و از این رهگذر، به صراحت به آنان اعلام دارم که:
آخر الزّمان بر ما سایه افکنده و ما همچون قوم عاد و ثمود و برادران لوط هستیم!
من خود احساس می کنم و هیچ تردیدی ندارم که من اهل آخر الزّمان هستم، چنانکه درباره مردمانی چون قوم عاد و ثمود تردید نداشتم. از این رو راههای رهائی را جستجو کرده، در برابر شما قرار می دهم و در حال حاضر مخاطبین من دو گروهند:
1 - گروه کتاب نخوانده ای که از این موضوع هیچ آگاهی نداشته، از ابعاد گسترده مسئله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) هیچ اطّلاعی ندارند و می ترسند که اگر به تحقیق در این زمینه بپردازند، در ابعاد گوناگون و گسترده آن گم شده و بر همه اطراف و جوانب آن مسئله احاطه نیابند.
2 - گروه دانشمند و کتابخوان که به مسائل دیگر آگاهی گسترده ای دارند ولی آگاهانه و یا بطور ناخودآگاه در این زمینه وارد نشده و مطالعه و تحقیق نکرده اند که اگر اراده می کردند از حجم کار باکی نداشته و توانائی احاطه بر ابعاد موضوع را داشتند. اما چیزی که آنها را از تحقیق در این موضوع بازمی دارد آنست که نمی دانند چگونه حقایق و نظرات را فصیح و آشکارا بیان کنند و نتیجتا از ورود در این بحث خودداری می کنند. پس می توان آنها را تشویق و تشجیع نمود که نظرات خودشان را بطور آشکار مطرح ساخته و باصراحت، کلمه حق را علیرغم داوریهای عجولانه و بیغرضانه مردم بیان کنند که مردم هرچه می خواهند بگویند.
با این هدف، خطابم به هر دو گروه است و خلاصه مطالعات چندین ساله ام را به هر دو گروه تقدیم می دارم و حقّ انتخاب و آزاداندیشی را از آن آنها می دانم.
من در این کتاب با کسانیکه در برابر حق، مغرض و ستیزه جو هستند؛ سخنی نمی گویم و در مقابل افراد لجوج و سرسخت نخواهم ایستاد و برای آنانی که نسبت به آنچه از جانب پروردگار فرود آمده تردید دارند بطوریکه حتّی در مورد باران نیز بعلت آنکه از آسمان فرود آمده شک می نمایند؛ اقامه دلیل نمی کنم. و نیز با کسانی که در برابر بدیهیات عقل تجاهل می ورزند؛ آنانکه در حین ولادت بیش از سه وجب و در هنگام مرگ بیش از شش وجب را اشغال نمی کنند و با همه حقارت در برابر عظمت هستی، خالق جهان را منکر می شوند؛ بحثی ندارم.
من نمی خواهم با روشنفکر و تحصیل کرده ای که معنویّات را به هیچ می گیرد و معیارها را نادیده می انگارد؛ گفتگو کنم. و نمی خواهم با کسانی که در یک رشته تخصّص یافته، همه چیز را با معلومات ناقص خود می سنجند و به هرچه با معلومات ناقصشان سازگار نباشد به دیده تردید و انکار می نگرند؛ مواجه شوم. و یا با کسانی که خود را از ایده و عقیده رها ساخته، به شکل جنس مخالف درآمده، از
پذیرش مکتبی چون هیپیسم و نیهیلیسم باکی نداشته و از مراحل عالی تمدن و انسانیت به مرحله حیوانی سقوط کرده اند؛ روبرو شوم. و یا برعکس، زنانی که کرامت خود را فراموش کرده و برخلاف خوی و طبیعت خویش و برای جلب نظر چند ولگرد هوسران فاصله ای تا عریان شدن کامل ندارند؛ مخاطب این کتاب نیستند.
نسل عصیانگری که خود را از دیدن حقّ، کور و از شنیدن سخن حقّ، کر ساخته، و تصمیم خود را بر نشنیدن حقّ و نپذیرفتن پند، گرفته است، از این کتاب بهره نخواهد داشت. اگرچه دوست داشتم حقیقت بر همه روشن شود و کسی بی گدار به آب نزند و در آن روز پشیمانی نبرد:
«یَوْمَ یَعَضُّ الظّالِمُ عَلی یَدَیْهِ، یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»
«روزی که ستمگر دستهای خود را به ندامت می گزد و می گوید: ای کاش همراه پیامبر راهی برمی گزیدم».
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
«هرکس در بندگی و اطاعت خدا، خود را به زحمت اندازد، ولی امام و پیشوائی از سوی خدا نداشته باشد، تلاشش بیهوده و خودش گمراه و سرگردان است، و خداوند از عبادت او بیزار است. و اگر در این حالت بمیرد، کافر و منافق از دنیا رفته است».
تحصیل کرده های از خودراضی، که دانشنامه های خود را بالاتر از حقّ و حقیقت می پندارند و با تکیه بر تخصّص خویش و بدون توجه به دلائل و براهینی که گویای حقیقت است باسرعت به پیش می رانند؛ مخاطب این کتاب نیستند.
بلکه مخاطب ما در این کتاب آزاداندیشان منصفی هستند، که از شنیدن حقّ و پذیرفتن آن امتناع نمی ورزند و شجاعت آنرا دارند که در هر زمینه به تحقیق پرداخته، سرانجام حقّ را بپذیرند. و جرأت فکری آنرا دارند که چیزی را به عنوان اصل مسلّم نپذیرند بلکه به عنوان تحرّی حقیقت به تجزیه و تحلیل بپردازند. و شهامت آنرا دارند که اگر از چیزی بی اطلاع هستند، صرفا به همین دلیل به انکار آن برنخیزند.
این کتاب برای کسانی است که به دنبال فراگیری به حقیقت ارزشمند و والائی می نگرند و تلاش می کنند که در هر موضوعی پرده های جهالت را کنار زده، چهره حقیقت را با اندیشه تیزبین خود بازشناسند.
مخاطب ما اندیشمندانی هستند که به فکر و اندیشه ارج می نهند، و به برهان و استدلال محکم مؤمن می شوند و ایمان سطحی و تقلیدی را بر خود شایسته نمی بینند.
این کتاب برای چنین مردمی نوشته شده، و در پیرامون حادثه ای که به طور حتم وقوع خواهد یافت؛ نگارش یافته است، چه مردم همگی بخواهند یا گروهی سرسختی نشان دهند؛ بدون تردید واقع خواهد شد. زیرا او چون خورشید فروزان و مهر تابانی است که به هر خانه ای خواهد تابید و از هر روزنه ای خواهد درخشید اگرچه صاحب خانه بدان راضی نباشد. و هرگز تیرگیهای اندیشه جاهلان و یا تنگ نظری خفّاشان، از پرتوافکنیهای آن مانع نخواهد شد.
مردم باید امر محتومی را که از وقوعش گریزی نیست بازشناسند، و حادثه مسلّمی را که در حدوثش تردیدی نیست، از پیش بشناسند. که با تصدیق و تکذیب آنها واقعیّت تغییر نمی یابد. از این رهگذر باید آنرا با ابعاد گسترده اش فراگیرند که اگر باورکردنی است باور کنند و اگر قدرت تکذیب دارند از روی آگاهی تکذیب نمایند.
این کتاب:
- برای کاوشگری است که حقّ را در آن می یابد و پیروی می کند.
- برای پژوهشگری است که می اندیشد و در عواقب امور تدبّر می نماید.
عواقب امور را می سنجد و راه خود را برمی گزیند.
- برای پویندگان حقیقت و آزاداندیشان جهان از هر سرزمین و دین و آئین است.
کسی که وسعت قلب و سعه صدر ندارد تا حقیقت را در آن جای دهد و یا استعداد پذیرش و فهم حقیقت را ندارد، ما را به او نیازی نیست، زیرا در هیچ دورانی همه مردم، حقّ را نپذیرفتند. آنهمه سخنان حقّ در تورات و انجیل و قرآن، بر دل پیامبران عظیم الشّأن فرود آمد ولی همگان آنرا نپذیرفتند، بلکه گروهی به مبارزه با آن برخاستند و جان خویش را در این راه از دست دادند، درحالی که در آن کتب آسمانی چیزی جز سپاس و شکر مخلوق در برابر آنهمه نعمت و احسان خالق، مطرح نبود.
من این کتاب را می نویسم تا مردم را از واقعه ای آگاه سازم که همه مقدّماتش به وقوع پیوسته است، و آنچه در آستانه وقوعش باید انجام پذیرد، در شرف وقوع است. و نمی خواهم کسی را به زور قانع کنم، که هنوز هم در میان ما کسانی
هستند که سفرهای فضائی را باور نکرده اند و پیاده شدن انسان را بر کره ماه و مریخ چیزی جز هیاهوی خبرگزاریها نمی پندارند!.
پیش به سوی حوادث مسلّمی که بر منکران و باورداران همزمان روی خواهد داد. پیش به سوی واقعه محقّق الوقوعی که انکار منکران و تکذیب کافران را در آن اثری نخواهد بود.
هرگز در پذیرش عقیده ای تحمیل روا نیست که اعتقاد به چیزی از شناخت آن سرچشمه می گیرد نه از راه اجبار و نه از راه جهالت. برحذر باش که از چنین حادثه جهانی در غفلت نباشی.
راه را از چاه جدا می سازم و ظهور مصلح غیبی را که بی هیچ تردید ظاهر خواهد شد بازگو می کنم تا همگان از آگاهی کامل برخوردار باشند و راه خود را آگاهانه انتخاب کنند.
در برابر خواننده گرامی بر خود وظیفه می دانم که آنچه می نویسم به دور از هر گونه تعصّب و هوای نفس بنویسم، و آنچه نقل می کنم از روی امانت نقل کنم، و آنچه شرح می دهم مطالب پیچیده ای را که نیازمند شرح است تشریح نمایم، و آنچه پاورقی می زنم و یا اظهارنظر می کنم آنچه باور دارم و در نظرم تردیدناپذیر است ابراز نمایم.
من به افکار خود آن چنان خوشبین نیستم که نظر خود را به دور از هر خطا پنداشته، همگان را از پذیرش آن ناگزیر بدانم، بلکه آنچه در این کتاب آورده ام از سرچشمه زلالی است که انکار منکران آنرا آسیبی نخواهد رسانید، ولی باور باورداران مرا خشنود خواهد ساخت که من متن اعتقاد قلبی و ایمان درونی ام را در اینجا به نمایش گذاشته ام و همگان را برای مطالعه و اندیشه و سرانجام پذیرش آن فرامی خوانم که خداوند میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آورده اید! بر شما باد نفسهای خودتان، گمراهی گمراهان شما را آسیب نمی رساند، اگر شما هدایت یافته باشید».
در گذشته مردم پیامبران را تکذیب کرده اند، و خدا و فرشتگان را انکار نموده اند و روز رستاخیز را به استهزاء گرفته اند؛ آن روزی که خداوند منّان با بکارگیری الفاظ و حروف تأکید همچون حروف جواب، انّ، لام و نون، به حقیقت و حتمیت آن سوگند یاد کرده و می فرماید:
«وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ: أَ حَقٌّ هُوَ؟. قُلْ: إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ، وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ»
«از تو می پرسند: آیا به راستی آن حقّ است؟ بگو: آری، به پروردگارم سوگند، که آن حقّ است و شما هرگز راه فراری ندارید».
در عین حال، منکرین معاد و قیامت، بسیار و معتقدین به آن اندکند.
بنابراین وقتی بیشتر مردم گفتار خداوند را تکذیب می نمایند، نپذیرفتن سخنان من نیز، دلیل بی اعتباری آنان و بی احترامی و اسائه ادب به من نیست. زیرا انسان به طبیعت حال در مسائل مربوط به ماوراء طبیعت زود قضاوت می کند. بسیار مشاهده می شود افرادی که از درک مسائل بسیار ساده ناتوان هستند، در مسائل بسیار پیچیده جهان متافیزیک اظهارنظر می کنند و به انکار و تکذیب برمی خیزند. حتّی به خود اجازه می دهند که در شگفتیهای جهان آفرینش فلسفه بافی نمایند.
بسیار دیده می شود که افراد مکتب نرفته و یا کم سواد، که از درک فرمول یک مولکول آب ناتوان هستند، به خود اجازه می دهند که در مسائل ماوراء طبیعت به نقض و ابرام پرداخته، در مورد آفریدگار جهان هستی به تجزیه و تحلیل پردازند.
چه گویم در مورد جامعه ای که، کسی را روشنفکر می پندارند که به اعتقادات دینی پشت پا بزند و میراث نیاکان خود را به دور اندازد و به دنبال غرائز حیوانی آزادانه گام بردارد!.
ای گروه روشنفکران! که از تاریخ خود بیگانه اید، و از راه نیاکان خود منحرف شده اید، و به عقاید دینی خود پشت پا زده اید، و بحث از «مصلح غیبی» را افسانه می انگارید، این کتاب را برای شما نوشتم، تا حجّت بر شما تمام شود و با دیدن نشانه های حقیقت، از کبر و نخوت پائین آمده، در برابر حقیقت خضوع نمائید.
من راضی نیستم که حتّی یک تن از برادران انسانی من در عهد جاهلیت مرده باشد.
بلکه می خواهم همه انسانها بدانند که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در پاسخ یکی از سفیران خود که در مورد منکران آن حضرت پرسیده بود، چه نوشته اند؟ امام (علیه السلام) در پاسخ او چنین نوشت:
- «کسی که مرا انکار نماید، از من نیست، راه او راه فرزند حضرت نوح (علیه السلام) است».
آیا کسی راضی می شود که از راه پسر نوح پیروی کند و سرانجام از روی
لجاجت طعمه امواج خروشان دریا شود و غرق گردد؟!.
نه هرگز، انقلاب شکوهمند آن انقلابگر پیروز در آستانه وقوع است... و بدیهی است که کسی را یارای مقاومت در برابر آن نیست. مگر کسی می تواند در برابر امواج کوه پیکر دریا بایستد؟ مگر کسی می تواند در برابر حوادثی چون طوفان، تندباد، زلزله و نظائر آنها بایستد؟ و کسی نمی تواند در یک لحظه در دو مسیر حرکت کند، لذا کسی که از هوای نفسش پیروی می کند از مسیر حق جدا می شود و هرکس که به ندای عقلش گوش فرا می دهد در برابر حق تسلیم خواهد شد.
ظهور و قیام حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) همچون مرگ است که خواه ناخواه برای همگان پیش خواهد آمد. کسی که مرگ را باور کند با آن روبرو خواهد شد و کسی که مرگ را تکذیب و برای دیگران بداند و خود را در این جهان جاودانه پندارد بازهم با آن مواجه خواهد شد. ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) نیز بدون شکّ و تردید به وقوع خواهد پیوست. هرکس می خواهد باور کند و هرکس می خواهد تکذیب نماید.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
- «اگر یکی از شما دو جان داشت، می توانست با یکی از آنها تجربه اندوخته، با دیگری زندگی جدّی نماید. ولی برای هیچکس جز یک جان وجود ندارد، هنگامی که از دستش رفت، راه توبه بسته می شود. از این رهگذر هنگامی که کسی به نام ما به سراغ شما می آید خوب بیندیشید که برای چه شما را دعوت می کند؟ و در چه راهی گام برداشته، خروج می نمائید؟».
طبق فرموده امام (علیه السلام)، بر همه ما لازمست که در مورد این تنها سرمایه خودآگاهانه مراقب باشیم.
گاهی اعتراض کرده می گویند: این عقیده کهنه و باستانی چیست که بر مردم روشنفکر عصر مشعشع طلائی عرضه می دارید؟!
در پاسخ باید بگویم: آری این عقیده باستانی و باسابقه است و چهارده قرن از آن می گذرد، ولی عقیده ایست که با گذشت زمان هرگز کهنه و فرسوده نمی شود، زیرا که ریشه دار بودن و قدمت یک عقیده برهانی بر بطلان آن نیست و بر انسان مؤمن به حقّ است که عقیده حقّ را با جرأت تمام بگوید، اگرچه یار و یاورش کم باشد.
چنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مقام ترسیم کمی اهل حقّ در میان اهل باطل می فرماید:
- «مثل آنها در میان امّت من، مثل یک تار موی سفید در بدن گاوی سیاه در یک شب یلدا است».
باید خدا را بسیار سپاس بگویم که به من این توفیق را داده که در این زمان که اهل باطل قوّت و شوکت دارند می توانم مطلب حقّی را بیان کنم.
اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از ضروریات مذهب است و روایات حضرت مهدی از طریق شیعه و سنی به حدّ تواتر رسیده است.
اعتقاد به ظهور یک مصلح غیبی که در آخر الزّمان ظهور کرده، بر جنایتها و خیانتهای انسانها خاتمه خواهد داد؛ اختصاص به اسلام ندارد، بلکه از نظر یهود و مسیحیّت نیز قطعی است. جالبتر اینکه در میان همه طوائف یهود و همه شاخه های مسیحیت این اعتقاد قطعی و مسلّم است و در میان فرقه های مختلف یهود و نصاری، در این مسئله اختلاف نیست.
همه پیامبران و سفیران الهی به عنوان جزئی از رسالت خود به مردم وعده داده اند که در آخر الزّمان یک مصلح غیبی ظهور خواهد کرد، و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود. آنگاه زمان او را توصیف کرده اند، و نشانه هایش را برشمرده اند.
هرگاه پیامبری از این جهان رخت بربسته، پیامبر دیگری آمده، او نیز چون پیامبر پیشین از ظهور مصلح غیبی در آخر الزّمان سخن گفته است.
تحقّق یافتن علائم آخر الزّمان یکی بعد از دیگری در هر برهه ای از زمان، موجب می شود که انسان عقل خود را به کار اندازد و در مورد این خبرهای غیبی که هزاران سال پیش توسّط سفیران الهی وعده داده شده تفکّر کند.
تاکنون تعدادی از این نشانه ها تحقّق یافته و در عصر ما نیز این نشانه ها در حال تحقّق یافتن است. و دقیقا طبق وعده های انبیاء تحقّق می یابد. روی این بیان این خود یک دلیل عقلی است بر حقّانیت مسئله، زیرا صدها نشانه از نشانه های آخر الزّمان به عنوان مقدّمه ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) و نشانه حقّانیت این اعتقاد توسّط رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیامبران پیشین گفته شده و امروز تحقّق تعدادی از آنها را با چشم خود می بینیم که موبه مو طبق وعده تحقّق می یابد - چنانکه در فصلهای مختلف کتاب قسمتی از آنها را شرح خواهیم داد - هزاران روایات در مورد وجود، غیبت و نشانه های عصر ظهورش به ما رسیده که در آن روایات صدها نشانه برای عصر ظهور بیان شده و ما در عمر محدود خود گواه تحقّق یافتن تعدادی از آنها می باشیم و می توانیم برای اثبات مسئله مهدویت از همین طریق استدلال کنیم که یک دلیل
قطعی عقلی است و اگر کسی آنرا ردّ کند صرفا به دلیل دشمنی با معارف آسمانی است که گروهی از مردمان عصر ما تصمیم گرفته اند هر مطلبی را به عنوان مطالب معنوی و الهی بشنوند به همین دلیل رد کنند و زیربار نروند!.
تحقّق این علامتها یکی پس از دیگری خود دلیل قاطعی است بر حقّانیت پیامبرانی که این نشانه ها را به استناد پیک وحی به امت خود بازگو کرده اند، و انکار منکران پس از روشن شدن اینکه صرفا به دلیل دشمنی با وحی است ضرری به اصل قضیّه نمی رساند. ما معتقدیم هرکسی حقّ دارد به هنگام شنیدن هر مطلبی با دیده تردید بنگرد و دلایل وجودی هر موضوعی را بااحتیاط تجزیه و تحلیل نماید تا حقّ بودن آنرا از روی منطق عقل نفی یا اثبات کند، ولی کسی حقّ ندارد که هرکجا اسم وحی به میان آمد بی درنگ به انکار آن برخیزد که منطق عقل چنین شیوه ای را نمی پذیرد.
نویدهای مصلح غیبی از زبان پیامبران اولو العزم به ما رسیده است و حداقل 60 قرن (6000 سال) این نویدها دست به دست هم گشته و امروز به دست ما رسیده است. سالم ماندن این نویدها در طول قرون متمادی بر اهمیّت موضوع افزوده و مسئله را برای ما قطعی تر نموده است.
از امّتهای پیشین باید نهایت تشکر را نمود که در طول زمان و کشاکش روزگار این نویدها را برای ما حفظ کرده اند و در نقل آن نهایت امانت را رعایت نموده اند. اگرچه ناقلان این نویدها در مقطع تاریخی خود نتوانسته اند آنها را شرح کنند ولی همین که بدون دخل و تصرّف برای ما نقل کرده اند موجب نهایت سپاس و تشکّر است.
ولی به دلیل نارسائی وسائل تحقیق در گذشته، گاهی در تطبیق این نویدها با حوادث جاری آن زمان دچار اشتباه شده اند و گاهی مسائل منطبق را نتوانستند ابراز کنند بلکه ناگزیر از مخفی کاری شده اند. از این رهگذر لازم دیدم که در این عصر شکوفائی دانش و فراوانی ابزار تحقیق، این نشانه ها را یکبار دیگر مورد تحقیق و تحلیل قرار دهم و نهایت امانت را در نقل و تطبیق آنها رعایت نمایم.
در اینجا لازم می دانم اعجاب خود را از فهم عمیق و محافظت دقیق علمای امامیّه ابراز نمایم که بیش از هر طائفه دیگر مسائل مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را درک نموده، در حفظ آن کوشیده اند و دقیقتر از هر ملّتی غوامض و مسائل را حلّ کرده اند.
اگرچه قطعیّت اعتقاد به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) میان شیعه و سنّی فرق نمی کند، ولی آنها این افتخار را داشته اند که آنرا در قرنهای متمادی شعار خود قرار داده اند و به همین دلیل از طرف زمامداران ستمگر همواره مورد ایذاء و اذیّت قرار گرفته اند. و از طرف نادانها ریشخندها و استهزاءهای فراوانی را تحمل کرده اند. زیرا آنها بیش از هر مذهب دیگر در مقام دفاع از این عقیده استوار اسلامی جانبازی و فداکاری از خود نشان داده اند. و این افتخار را داشته اند که این مصلح غیبی آخرین پیشوای آنها و دوازدهمین امام، از امامهای معصوم آنهاست.
مشیّت الهی بر آن تعلّق گرفت که موعود امّتها و توده ها را دوازدهمین خورشید فروزان از پیشوایان معصوم این امّت قرار دهد از این رهگذر آن مهر تابان و قبله خوبان بیش از هر ملّت دیگر با شیعیان امامیّه مربوط می شود و به همین دلیل آنها بیش از هر آئین دیگر در سنگر دفاع از حریم آن حضرت وفادار مانده اند و تیرهای حوادث را به جان خریده اند.
علمای امامیّه بیش از هر ملت دیگر در گردآوری احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از زبان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیشوایان معصوم تلاش کرده اند. زیرا با مبانی عقیدتی آنها بیش از همه طوائف ارتباط دارد. از این رهگذر در میان همه مذاهب بیش از همه با این عقیده شناخته شده اند، و در تدوین و تألیف احادیث مهدی کوشیده اند. و اعتقاد به ظهور حضرت مهدی، به عنوان یکی از بارزترین و استوارترین عقیده و شعار مذهبی آنها درآمده است. آنها نخواسته اند از کسانی باشند که به بعضی از کتاب ایمان آورده به بعضی دیگر کفر می ورزند.
ما در این کتاب هرگز با مخالفان احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بحث جدلی نخواهیم کرد که جدل در مسائل اعتقادی موجب اختلاف کلمه، تضعیف امّت و تحقیر دیگران است که ما آنرا زشت می دانیم. بلکه بدون اهانت به شخصی در یک صراط مستقیم گام سپرده، زنده و موجود بودن حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را با براهین استوار و دلایل روشن اثبات خواهیم کرد. و به روشنی ثابت خواهیم نمود که همه ادیان ظهور حضرت مهدی را نوید داده، اگرچه برخی از افراد منسوب به آن دین در مقام تردید برآیند، و عقل آنرا می پذیرد اگرچه برخی از بیماردلان به انکارش برخیزند.
در این کتاب روایات فراوانی یافت می شود که گذشت زمان آنها را معنی کرده است و ما تفسیر صحیح آنها را آورده ایم که برخی از آنها در گذشته قابل فهم نبود و از این رهگذر برخی از پیشینیان آنها را خرافه و افسانه شمرده بودند و امروز با
تفسیر صحیح آنها صحّت و استواری آنها روشن شده است، که این حقایق به زمان ما مربوط می شود و به زبان ما گفته شده است و در گذشته قابل فهم نبود و حتّی در ردیف مسائل غیرممکن به حساب می آمد که گذشت زمان آنها را ممکن ساخت.
امّا کسانی که اعتقاد به ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) را بر شیعه عیب می گیرند، ما بر آنها ایراد نمی گیریم، جز همان ایرادی را که بر احبار یهود گرفته می شود که آنها تمام اوصاف حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در کتابهای خود خوانده بودند و او را همچون فرزندان خود می شناختند، و سالها انتظار ظهورش را می کشیدند، هنگامی که مبعوث شد به او کفر ورزیدند، زیرا از میان عرب برانگیخته شد و آنها آرزو می کردند که از میان بنی اسرائیل برانگیخته شود.
اعتراض کنندگان در مسئله مهدی موعود، هنگامی از ما راضی می شوند که ما وجود مقدّس حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را بدون اوصاف: «قرشی»، «هاشمی»، «فاطمی»، «علوی»، «حسینی» مطرح کنیم، ولی چه کنیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که سخنی بدون تکیه بر منطق وحی نمی گوید، او را با این اوصاف معرّفی نموده است که در روایات شیعه و سنّی به تواتر آمده است:
«اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، خداوند آن روز را به قدری طولانی می گرداند که در آن مردی را از اهل بیت من برمی انگیزد که نام او همنام با منست، زمین را پر از عدل و داد می کند، آنچنانکه پر از ظلم و ستم شده است».
روی این بیان ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از نشانه های نبوّت است. و من به همین دلیل اقدام به نگارش این کتاب نمودم، که بسیاری از علائم ظهورش تحقّق یافته است و بحث از آن خود دلیل حقّانیت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که هزار و چهارصد سال پیش اینها را پیشگوئی فرموده است.
با توجّه به نکات یادشده هرگز نمی توان شیعه را به جرم استقامت در عقیده و استواری در ایمان به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سرزنش نمود، بلکه باید این ثبات و پایداری را ستود که در برابر امواج خروشان بی دینی و فشار شدید زمامداران و استهزاء زشت مخالفان، این چنین ثابت و پابرجا بر عقیده خود استوار مانده اند. چنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) این پایداری را ستوده و فرموده است:
«... آنها به سیاهی بر سفیدی ایمان آورده اند».
یعنی: به احادیث رسیده از معصومین که در کتابها تدوین شده و آنها راهی جز از طریق مرکّب بر صفحه کاغذ ندارند، ایمان آورده اند.
اینجاست که شیعیان باید با امیر مؤمنان (علیه السلام) همصدا شده بگویند:
«هر صاحب مغز، عاقل نیست، هر صاحب گوش، شنوا نیست، و هر صاحب دیده، بینا نیست».
مشیّت خداوند تبارک و تعالی تابع اراده و امیال مردم نیست و هرگز پدید آمدن پدیده ای با مشورت قبلی مردم انجام نمی پذیرد، حتّی ساده ترین حوادث جوّی چون سرما و گرما و باد و باران نیز بدون مشورت مردم و صرفا به مشیّت حضرت پروردگار انجام می پذیرد، تا کسی ادّعای ربوبیت نکند و دعوی علم غیب نتواند، وگرنه مردم ساده لوح آنها را اختیاردار جهان شناخته، از پروردگار خود بیگانه می شدند و سخنان پوچ فضانورد روسی را باور می کردند که با چند متر هوا پریدن به انکار صانع پرداخته، اعلام داشت: «من آسمان را زیرورو کردم، از خدا و فرشته نشانی نیافتم»!!!
این فضانورد روسی با سفر فضائی چند هزار میلی خود که از همسایه دیوار به دیوار زمین (ماه) دیداری تازه کرده، به انکار صانع برخاسته، نظام شگرف و کرات شگفت جهان را نادیده می گیرد، این جهان پهناور را که صدها میلیون کهکشان را در نقاط دوردست که برخی از آنها میلیونها سال نوری از ما فاصله دارد، دربرگرفته، به هیچ می انگارد، و با گردش به دور کره ماه، فضا را تسخیرشده می پندارد.
او خود را به فراموشی می زند تا فراموش کند که چه کسی این جهان بیکران را با این نظام بدیع و اسلوب عجیب آفریده است؟ چه کسی این نیروی جاذبه و دافعه را پدید آورده است؟ چه کسی میان نیروی جاذبه و گریز از مرکز تعادل شگرف برقرار نموده است؟ و...
او که برای یافتن راهی به سوی همسایه دیواربه دیواری زمین میلیاردها دلار خرج نموده، تا بتواند جاذبه زمین را بشکند و از اشعّه های خطرناک خورشید خودش را حفظ کند تا از کره ماه دیداری به عمل آورد، چگونه غفلت می کند که این، تازه یکی از اسرار جهان هستی است که تا حدی بر او کشف می شود ولی هم اکنون هزاران هزار راز پیچیده هست که تاکنون دانش بشری از درک آن فرومانده است. او چگونه به خود اجازه می دهد که پدیدآورنده این نظام و آفریننده این جهان را به صرف اینکه در
میان دو کره زمین و ماه خودنمائی نکرده، انکار نماید!.
او نمی فهمد که آفریدگار این جهان، در گوشه ای از این جهان نگنجد و در دل زمان جای نمی گیرد، و زمان و مکان او را احاطه نمی کند.
او آفریدگاری است که زمین و زمان را آفریده، و آنچه در این جهان تصوّر شود از وجود اقدس او سرچشمه گرفته است. او دیگر در محدوده زمان و مکان محدود نمی شود و در دل آفریده خود نمی گنجد.
فضانورد بی فرهنگ روسی اگر انتظار دارد که با دیده سر او را مشاهده کند، او را نشناخته است.
خداوندی که پدیدآورنده این جهان است اگر طبق آرزوی آن فضانورد با دیده سر دیده شود، دیگر به درد خدائی نمی خورد و باید به دنبال خداوند دیگری باشیم که زمان و مکان را بر او راهی نباشد. باید در جستجوی خداوندی باشیم که او را شبیه و نظیر در جهان خلقت نباشد. برتر از هر موجودی در جهان و والاتر از فهم انس و جان باشد.
خداوندی که پدیدآورنده این جهان، و آفریننده مخترعان این سفینه هاست، هرگز در مردمک دیده یک فضانورد نخواهد گنجید:
«دیدگان او را درک نکند، ولی او دیده ها را درک می کند، که او لطیف و خبیر است».
امّا در مورد کسانی که می خواهند با امامان معصوم ما از نزدیک آشنا شوند، و سخنان گهربار آنها را ارزیابی کنند، آنها را توصیه می کنم که روایات مربوط به حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را مورد مطالعه و بررسی قرار دهند. در این احادیث - که قسمتی از آنها را در این کتاب می خوانید - تمدن امروز ما موبه مو توصیف شده است، و همه شئون زندگی ما آنچنان تشریح شده که عقل انسان مبهوت می شود، در آن احادیث ابزار جنگی، وسائل ارتباط جمعی، وضع خانه و تجارتخانه و دیگر ابعاد زندگی ما آنچنان دقیق ترسیم شده، که گوئی امامان اهل بیت (علیهم السلام) در میان ما زندگی کرده اند و بعد از آن، آن تعبیرهای اعجازانگیز را بیان فرموده اند. این سخنان غیب گوئی، حدس و تخمین نیست، بلکه سخنان پرارجی است که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آموخته اند. و پیامبر گرامی اسلام آنها را از پیک وحی فراگرفته است.
در میان این احادیث اعجاب انگیز، مطالبی هست که در گذشته قابل فهم نبود، بلکه گاهی مستهجن شمرده می شد ولی امروز از حقایق تردیدناپذیر علمی محسوب می شود. ما امروز با هواپیما مسافتهای دور و درازی را در مدتی کوتاه سیر می کنیم و نزدیک شدن راهها را با چشم خود می بینیم. ما امروز با به کار گرفتن تلفن از شرق دنیا با غرب دنیا سخن می گوئیم و صدای انسانی دیگر را از آن سوی دنیا می شنویم. امروزه به وسیله تلویزیون در شرقی ترین نقطه دنیا، در کنج خانه نشسته، در صفحه تلویزیون کسی را مشاهده می کنیم که در غربی ترین نقطه جهان در حال اجرای برنامه است. امروزه گام نهادن برفراز کره ماه امری عادی شمرده می شود، ولی فرعون آنروز نتوانست خدای موسی را درک کند و درصدد برآمد که وسیله ای ساخته چند متر بالاتر برود، شاید خدای موسی را یافته با او به کارزار پردازد.
موسی هرچه می گفت، راست می گفت، ولی فرعون با دیدن آن آیات بیّنات او را درک نمی کرد، درحالیکه با مراجعه به عقل می بایست دریابد که هرگز انسان قدرت آن را ندارد که به چیزی بگوید: «موجود شو» و آن نیز بی درنگ موجود شود! ولی فرعون اژدها شدن عصا را به چشم خود دید و درک نکرد و به انکار خدا برخاست!.
امروز نیز دانشمندان علیرغم پیشرفت سریع و روزافزون دانش از حلّ ساده ترین مشکلات سیاسی ناتوان هستند و جهان در آتش جنگ و تبعیضات نژادی می سوزد ولی مراکز علمی جهان به جای خاتمه دادن به این گرفتاریها، با آفریدگار جهان تصفیه حساب می کنند!. چگونه است که پیش از حلّ مشکلات روی زمین به حلّ مشکلات آسمانها پرداخته اند و انکار صانع را نخستین گام حل مشکل یافته اند؟!.
چگونه است که انسان مغرور امروزی خود را محور و معیار عدل آسمانها قرار داده در صورتیکه هنوز نتوانسته محور عدل کره خاکی باشد؟!.
و ما چرا حقایق را دور انداخته با فرضیه های بی اساس آنها خود را دلشاد ساخته ایم؟! و با اینهمه ادّعا و بلندپروازی در دره پول پرستی، شهوت پرستی، و هواپرستی سقوط کرده ایم؟!.
اگر واقعا دانش، انسان را به این جهالت و ضلالت سوق دهد، چه دانش زشتی هست؟!! و اگر بینش و فرهنگ، انسان را به این انحطاط اخلاقی و فرهنگی سوق دهد، چه فرهنگ پست و بیماری هست؟!!
خیال نمی کنم انسان پاک سرشتی زیر این آسمان پیدا شود که از این دانش و فرهنگ بیمارگونه بیزار نباشد و نخواهد که در جستجوی یک مصلح غیبی و نجات بخش آسمانی گام بردارد. بلکه هر صاحب فطرت سالم، براساس نهاد پاک خود چشم به راه نجات بخشی است که سمبل عطوفت و مرحمت بر ستمکشان و تازیانه عذاب بر ستمگران باشد، و خود نمونه بارز عدل و داد در جهان باشد.
از این رهگذر در این کتاب از مرز اعتقادی خود بیرون رفته، این مسئله را در میان تمام ادیان آسمانی مورد مطالعه قرار دادیم و از همه پرچمداران عدل و آزادی و مشعلداران استیفای حقوق انسانی بهره جستیم، و این کتاب را برای صاحبان وجدان آزاد در سراسر گیتی به نگارش درآوردیم:
یهودی، از همه فرقه هایش، در انتظار ظهور مسیح موعود است که عدالت واقعی را در آخر الزّمان در سرتاسر جهان برقرار نماید.
مسیحی، از همه گروههایش، در انتظار بازگشت مسیح پاک است که شالوده عدالت را در آخر الزّمان در پهنه گیتی استوار سازد.
مسلمان، از همه مذاهب مختلفش در انتظار ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و بازگشت حضرت عیسی مسیح (ع) است، که حکومت عدل واقعی را در آخر الزّمان در سراسر جهان از کران تا کران بنیان نهند.
ازاین رو، پیروان همه ادیان آسمانی در انتظار حکومت عدل الهی در آخر الزّمان می باشند، و والاترین ارزشها را برای این حکومت قائل هستند. و پیروان هر آئینی از عمق تعالیم عالیه آئین خود، نشانه های ظهور آن حکومت عادلانه را دریافت نموده اند و در انتظار تحقّق آن نشانه ها ثانیه شماری می کنند... و این مطلبی است که ما در این کتاب درصدد شرح و بسط و توضیح و تفسیر آن هستیم.
از پیروان ادیان که بگذریم، کسی جز عنودهای لجاجت باز مسخره گوی نمی ماند که ارزش بحث را ندارند. ولی آنها نیز اعتراف دارند که این جهان با این رژیمهای موجود و نظامهای حاکم قابل دوام نیست و باید حکومتهای فعلی در روش خود تجدیدنظر کرده، به جای تسلیحات نظامی و اختلافات جغرافیائی، به سوی حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی گام بردارند.
از این رهگذر آنها نیز مخاطب کتاب ما می باشند که ما نوید آن حکومت واحد جهانی را همراه با نشانه های فراوانی که قسمتی از آنها تحقّق یافته، و قسمتی دیگر در شرف وقوع است، تقدیم می داریم و نوید تأسیس آن حکومت را با تمام
ویژگیهایش در آینده ای نه چندان دور، عرضه می نمائیم.
اگر گفته شود: «چرا حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در صحنه حوادث ظاهر نمی شود و نهضت جهانی خود را آغاز نمی کند، در حالیکه او زنده و موجود است و برای این قیام شکوهمند جهانی آماده و موعود است؟!».
در پاسخ می گوئیم: خداوند برای هرچیزی حدودی تعیین نموده است و آنچه مقتضای حکمتش ایجاب کند؛ عملی خواهد ساخت. او هرگز از فوت فرصت نمی هراسد تا عجله و شتاب نماید. اگر قرار بود که کارهای خدا به خواست مردم باشد همه نظامها به هم می خورد و می بایست برای خواست گروهی حساب و کتاب و قیامت پیش از موعد آن آغاز گردد، و خورشید برای خواست مسافری که سرمای سوزان بیابان هلاکش می کند، پیش از وقت طلوع کند و باران به جهت خواست کشاورزی که زراعتش تباه می شود، پیش از موعد مقرر ببارد، و!.. و خدا را هزاران شریک و مشاور به وجود آید!.
بدیهی است که شروط و حکمتهائی که برای ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مقرّر شده هنوز به حدّ کمال نرسیده است و علایم و نشانه هائی که خداوند به زبان پیامبرانش وعده داده به پایان نرسیده است. و هرگز بنا نیست که کارهای خدا به دلخواه مردم و مطابق میل آنها انجام پذیرد. اگر قرار باشد چنین پرسشهائی مطرح شود، یکی می پرسد: چرا عیسی پیش از محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) برانگیخته شد؟ چرا کیفر و پاداش مردم در این دنیا انجام نمی پذیرد؟ چرا و چرا؟
قرآن کریم می فرماید:
«کسی که امید لقای خدا را داشته باشد، اجل خدا فراخواهد رسید».
و می فرماید:
«پیامبران دیگری را نیز پیش از توبه باد مسخره گرفتند، استهزاء کننده ها را آنچه استهزاء می کردند فراگرفت».
گاهی معترضان گامی فراتر نهاده می پرسند: «اصولا چرا حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) غائب شده؟! و از امام غائب چگونه استفاده می شود؟!».
در صورتی که گوینده خود می داند که همه انقلابگران و اصلاحگران پیش از آغاز نهضت خود، مدّتی از دیده ها به دور مانده مقدّمات نهضت خود را فراهم ساخته اند.
این در مورد انقلابگرانی است که در محدوده کوچکی از یک گوشه جهان گام اصلاحی بردارند، کجا رسد به اصلاحگری که برنامه ای برای سراسر جهان دارد و می خواهد جهان پهناوری را از کران تا کران تحت پوشش برنامه اصلاحی خود درآورد؟ و می خواهد در برابر مدرنترین سلاحهای روز از موشک گرفته تا بمبهای اتمی و ئیدروژنی قیام کند و روی درروی آنها بایستد؟! البتّه با این تفاوت که ظهور او و برنامه های اصلاحی او به فرمان حضرت پروردگار است که او می تواند در یک لحظه مقدمات ظهور را فراهم نماید.
امّا در مورد پوشیده بودن او از دیده ها، اضافه می کنیم که پوشیده بودن او از دیدگان ما، به این معنی نیست که از دیده خواصّ دوستانش هم پوشیده باشد، چنانکه از دیدگان متصدیان خدمت او نیز پوشیده نمی باشد و آنها که از آزموده های الهی و حافظ امانت و اسرار خدائی هستند همواره در محضر مقدّس آن کعبه مقصود و قبله موعود می باشند.
همه باید ویژگیهای این تنها رهبر و یکتا مصلح را بخوانند و بدانند:
- شخص متدیّن، به عنوان یک مبنای عقیدتی بنیادی روشن و آشکار.
- شخص منکر، به عنوان یک داستان شیرین و شیوا و زیبای آسمانی.
- شخص بی هدف و بی مسلک، به عنوان یک داستان علمی، که دانستن آن بهتر از ندانستن است.
و من این کتاب را خطاب به هر سه گروه نوشتم که آنها نیز فشرده مطالعات مرا بخوانند و حجّت بر همه شان تمام شود، چنانکه بر من تمام شده است.
یک بار دیگر به صراحت اعلام می کنم که من در این کتاب از یک شخص خیالی و یا قهرمان داستان عادی سخن نمی گویم، بلکه از یک مرد آسمانی که به امر مدبّر جهان هستی، آماده اصلاحی بزرگ و انقلابی شکوهمند در سطح گیتی است، سخن می گویم که پذیرش و انکار خواننده ذرّه ای از شکوه و عظمت قضیّه را نمی کاهد.
شب پره گر وصل آفتاب نخواهد رونق بازار آفتاب نکاهد
تاریخ داستانهای فراوانی را به یاد دارد که مردم در برابر رویدادهای آسمانی
سرسختی نشان دادند ولی سرسختی آنها مشکلی را حلّ نکرد و حادثه ای را بازنگردانید:
سرسختی قوم نوح، از بروز طوفان جلوگیری نکرد بلکه مشیّت خدا انجام یافت. و حتّی لجاجت پسرش او را نجات نداد و علیرغم پناه بردنش به قلّه کوه او را در کام طوفان فرو برد.
لجاجت قوم حضرت لوط آنها را از عذاب آسمانی رهائی نبخشید، بلکه شهرهایشان زیرورو شد و همگی در کام زمین فرورفتند. لجاجت فرعون و فرعونیان آنها را از خشم الهی نجات نداد و همگی در کام امواج رود نیل جان سپردند.
ولی اراده خدا قهرمان توحید ابراهیم خلیل را در میان شعله های آتش حفظ کرد و آتش نمرودیان نتوانست ذرّه ای از ایمان ابراهیم را در میان شعله های خود بسوزاند.
امروز نیز در برابر لجاجت منکران با حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) همصدا شده، پاسخ آن حضرت به وسیله یکی از سفیرانش را به گوش منکران زمزمه می کنیم:
«امر خدا را تعقّل نمی کنید و از اولیاء او نمی پذیرید، او را حکمت بالغه ایست که تحقّق خواهد یافت، ولی هشدار بیم دهندگان جاهلان را کفایت نمی کند».
ما خوشوقت و دلشادیم که به او ایمان داریم، اگرچه همه جهانیان به او کافر شوند! و از سخن او پیروی می کنیم که سخن او را همسنگ قرآن می دانیم، او خود می فرماید:
«خدا با ماست، ما دیگر نیازی به غیر او نداریم. حقّ با ماست، تخلّف متخلّفان ما را به وحشت نمی اندازد».
آنها یک سلسله امور حتمیّه است که بخواهیم و نخواهیم تحقّق خواهد یافت و هیچ نیازی به ایمان و اعتقاد ما ندارد. آنها همچون سرما و گرماست که چون وقتش فرارسد واقع می شود و از اراده احدی جز خالق طبیعت پیروی نمی کند.
در محضر امام باقر (علیه السلام) گفته شد: آیا در امور حتمیّه نیز ممکن است برای خدا «بدا» حاصل شود؟. فرمود: آری. گفته شد: می ترسیم که در مورد ظهور قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز بدا حاصل شود!. فرمود: نه، ظهور قائم از «میعاد» است.
یعنی ظهور قائم از وعده های حتمی پروردگار است که خداوند در وعده هایش تخلّف نمی ورزد. امام (علیه السلام) به آیه شریفه اشاره می کند که می فرماید:
«إِنَّ الله لا یُخْلِفُ الْمِیعادَ»
«خدا هرگز در وعده های خود خلف نمی کند».
ما در این کتاب از یک قضاء مبرم و حتمی سخن می گوئیم که بدون تردید واقع خواهد شد، و از حرکتی سخن می گوئیم که بی شک تحقّق خواهد یافت، و از یک سلسله رویدادها سخن می گوئیم که بی تردید روی خواهد داد.
آری ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) از امور حتمیّه ایست که لجاجت و غفلت و روی درروئی و دیگر واکنشهای ما حتّی یک روز هم آنرا به تأخیر نخواهد انداخت. او خورشید فروزانی است که بر سرتاسر گیتی خواهد تابید و سرسختی خفّاشان از پرتوافکنی او مانع نخواهد شد.
من نمی دانم که انسان با عقل ناقص خود چگونه درصدد تغییر و تبدیل حوادث و رویدادهائی برمی آید که یارای تأثیر گذاشتن بر آنها را ندارد.
هنگامی که امواج کوه پیکر تاریکی فضای زندگی را تیره و تار سازد، مگر انسان را یارای آن هست که در برابر هجوم امواج تاریکی مقاومت نماید.
این عقل که پرارج ترین عنصر انسانی است و او را از دیگر جانداران جدا می سازد، بعد از آنکه در مغز انسانی قرار گرفت و او را در سرلوحه جهان آفرینش قرار داد، نخستین اقدامی که انجام داد، به انکار آفریدگار خود برخاست، و نخستین اندیشه ای که بر مغز او گذشت قیاسهائی بود که ابلیس انجام داد و از سجده بر آدم روی برتافت. و هنگامی که درصدد بیرون رفتن از تنگنای زندان تن برآمد، چهره ترش کرد و شانه ها را بالا انداخت و متکبّرانه گفت: «آنچه آسمانی باشد، خرافه است»!!! خدایش او را برترین موجود جهان هستی آفرید و او خود را به پست ترین سطح ممکن تنزّل داد. او مشکلات روزمره زندگی را فروگذاشت و به نقض و ابرام در مورد مسائل آسمانی پرداخت و به لجاجت و سرسختی در برابر آفریدگارش مباهات نمود.
امام صادق (علیه السلام) در مورد سرسختی انسانهای لجوج چنین می فرماید:
«حدیث ما سخت دشوار است، حدیث ما را کسی جز دلهای پاک و
سینه های نورانی و خویهای نیکو تحمل نمی کند. خداوند از شیعیان (برای ولایت ما) پیمان گرفته، چنانکه از انسانها (برای الوهیّت خود) پیمان گرفته است. کسی که به پیمان خود در رابطه با ما وفا کند، خداوند او را با بهشت پاداش دهد و هرکس ما را دشمن بدارد و از ادای حقوق ما کوتاهی نماید، با آتش سوزان در جهنّم جاویدان او را کیفر دهد».
و اینک نشانه های نزدیک شدن ظهور آخرین پیشوای برحقّ حضرت ولیّ عصر امام زمان (عجّل الله فرجه) یکی بعد از دیگری به سرعت تحقّق می یابد و آنچنان با سخنان گهربار پیشوایان مطابقت می نماید که انسان از توصیف دقیق آنها در هزار و اندی سال پیش، دچار شگفت می شود.
پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) چهارده قرن پیش اهل این زمان را دقیقا توصیف نموده اند، حتّی از شکل گیسوهای زنان، و موهای بیتل ها و هیپی ها، و سیمای انسانها از خرد و کلان، پیر و جوان، مردان و زنان، به دقّت سخن گفته اند. و در کنار آنها از ابزار تمدّن امروزی، وسایل رفاه زندگی، و میزان غرور و نخوت و طغیان و عصیان مردمان خبر داده اند، که این سخنها در گذشته معنی و مفهومی نداشت.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«خداوند دلشاد و خوشحال کند کسی را که گفتار مرا با گوش جان بشنود و درک نماید، و آنرا حفظ کرده به نسلهای بعدی برساند، که چه بسا حامل فقهی هست که خود فقیه نیست و چه بسا حامل فقهی است به کسانی که از او فقیه تر می باشند».
و آخرین جانشین او حضرت مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
«و امّا پشیمانی گروهی از مردمان که مقام والای ما را تحمّل نکرده، در دین خدا به شکّ و تردید می افتند، هرکه با ما «اقاله» کند ما اقاله او را می پذیریم و ما را نیازی به دلجوئی از صاحبان شک و تردید نیست».
من در مورد رنجها و تلاشهائی که در تهیّه و تنظیم این کتاب تحمل نموده ام، بر خواننده منّت نمی گذارم، بلکه از خواننده گرامی منّت می پذیرم و او را سپاس می گویم که حوصله به خرج داد و این مقدّمه طولانی را تا آخر دنبال نموده است. و از طول و ملال افزائی گفتارم پوزش می طلبم. و همینجا سخنان خود را قطع نموده، از
صحنه بیرون می روم تا دنباله برنامه را دیگران اجرا کنند.
برنامه پردازان صفحات بعدی: خدا، رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم)، پیشوایان معصوم (علیهم السلام)، دانشمندان، تاریخ نویسان و دیگر طبقات مردم هستند و من نقشی جز تهیّه و تنظیم، و شرح کوتاه جملات پیچیده ندارم. و سخنان خود را با جمله نغز و پرمغزی از امام باقر (علیه السلام) حسن ختام می بخشم، که از او در مورد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سئوال کردند، فرمود:
«کسی که به او اعتراف کند، بر او بیفزائید (بیش از پیش در نزد او از کعبه مقصود سخن بگوئید) و کسی که به انکار او برخیزد، او را فروگذارید».
و خداست پشت و پناه ما
البیاض (از توابع صور): جنوب لبنان
غرّه ربیع المولود 1399 ه. برابر 31 ژانویه 1979 م.
کامل سلیمان
حواشی
- فرقان:27.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 183 و 371 و 375، الزام النّاصب صفحه 4 و 5 و المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 54.
- مائده:105.
- یونس:53.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 176، اعلام الوری صفحه 423، بحار الانوار جلد 53 صفحه 80، بشاره الاسلام صفحه 300، الامام المهدی صفحه 253 و الزام النّاصب صفحه 129.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 302.
- عیون الاخبار جلد 2 صفحه 130.
- از زمان حضرت موسی و نزول تورات.
- ارشاد مفید صفحه 326، مجمع البیان جلد 3 صفحه 152، البیان صفحه 59، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 264، منتخب الاثر صفحه 162،153 و 247، الصّواعق المحرقه صفحه 161، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 81،86 و 165، بشاره الاسلام صفحه 282 و 287، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 125، بحار الانوار جلد 51 صفحه 74 و جلد 52 صفحه 125، ذخائر العقبی صفحه 136، اعلام الوری صفحه 402 و غیبت شیخ طوسی صفحه 112.
- وسائل جلد 18 صفحه 65 حدیث 51، بحار جلد 52 صفحه 125، الملاحم و الفتن صفحه 114، اسعاف الرّاغبین صفحه 147، و قریب به این مضمون: نور الابصار صفحه 229،230، الزام النّاصب صفحه 78 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 170.
- بشاره الاسلام صفحه 60.
- انعام:103.
- عنکبوت:5.
- انعام:10.
- برای پاسخ این پرسش به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم مراجعه شود.
- در این زمینه به مقدّمه کتاب «جزیره خضراء» به قلم مترجم مراجعه شود که به تفصیل از اقامتگاه، فرزندان و متصدّیان خدمت حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) گفتگو شده است.
- منتخب الاثر صفحه 518 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 171.
- بحار جلد 53 صفحه 178، غیبت شیخ طوسی صفحه 172، الامام المهدی صفحه 251 و 255، منتخب الاثر صفحه 382 و الزام النّاصب صفحه 129.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 250 و 251، غیبت نعمانی صفحه 162، و بشاره الاسلام صفحه 166 به نقل از امام جواد (علیه السلام).
- آل عمران:9.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 401 و قریب به این مضمون از امیر مؤمنان: الزام النّاصب صفحه 12 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 204.
- وسائل جلد 18 صفحه 63 حدیث 43 و اصول کافی جلد 1 صفحه 403.
- اعلام الوری صفحه 424.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 370 و الزام النّاصب صفحه 81.
حضرت مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) کیست؟
«وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ؟! قُلْ: إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ، وَ ما أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» (ای محمّد!) از تو می پرسند: آیا آن حقّ است؟! بگو: آری! به پروردگارم سوگند که به راستی آن حقّ است و شما هرگز راه فراری ندارید.
گفته می شود که در این آیه از مدّتها و مهلتهای توده ها و تکذیب پیامبران از سوی ملّتها، و نزول عذاب بر آنها سخن گفته، نوید خروج حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را به هنگام انحراف امّت اسلامی از شاهراه هدایت، مژده می دهد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1 - «لا تخلو الأرض من قائم بحجّه، إمّا ظاهر مشهور، أو خائف مستور، لئلاّ تبطل حجج الله و بیّناته».
«زمین هرگز خالی از حجّت نخواهد بود که یا ظاهر و آشکار، و یا خائف و نهان خواهد بود. تا حجّتها و بیّنات حضرت پروردگار باطل نشود».
عین همین عبارت از امیر مؤمنان، امام باقر و امام صادق ((علیهم السلام)) نیز وارد شده است.
2 - «القائم المهدیّ من ولدی، اسمه اسمی، و کنیته کنیتی، أشبه النّاس بی خلقا و خلقا».
«مهدی قائم (عجّل الله فرجه) از اولاد منست، نام او نام من، کنیه اش کنیه من، و از نظر سیرت و صورت شبیه ترین مردمان است به من».
3 - «لا تقوم السّاعه حتّی یقوم قائم للحقّ منّا، و ذلک حین یأذن الله (عزّ و جلّ) له. و من تبعه نجا، و من تخلّف عنه هلک. الله اللّه عباد اللّه، فأتوه و لو حبوا علی الثّلج، فإنّه خلیفه الله (عزّ و جلّ) و خلیفتی!».
«قیامت برپا نمی شود جز هنگامی که قائمی از ما برحقّ قیام کند. و این هنگامی است که خداوند اذن ظهورش دهد. کسی که از او پیروی کند نجات می یابد، و کسی که از او تخلّف کند هلاک می شود.
از خدا بترسید، ای بندگان خدا! هرکجا باشید او را دریابید، اگرچه مجبور شوید که از روی برفها سینه خیز عبور کنید، که او خلیفه خدای تبارک و تعالی و جانشین من است».
4 - «المهدیّ من عترتی، من ولد فاطمه، یقاتل علی سنّتی کما قاتلت أنا علی الوحی».
«مهدی از عترت من و از فرزندان فاطمه است، او براساس سنّت من پیکار کند، چنانکه من براساس وحی پیکار نمودم».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در آخرین روزهای زندگی، با دست مبارک به شانه
امام حسین (علیه السلام) زد و خطاب به حضرت زهرا (سلام الله علیها) فرمود:
5 - «من هذا مهدیّ هذه الأمّه.. لا تذهب الدّنیا حتّی یقوم رجل من ولد الحسین یملأها عدلا کما ملئت ظلما و جورا».
«مهدی امّت از نسل اوست. دنیا سپری نمی شود جز اینکه مردی از اولاد حسین (علیه السلام) به پاخیزد و جهان را پر از عدل کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شده باشد».
و درحالیکه با دست مبارکشان به سوی امام حسن (علیه السلام) و امام حسین (علیه السلام) اشاره می کردند، فرمودند:
6 - «منهما مهدیّ هذه الأمّه».
«مهدی امّت از آنهاست».
نظر به اینکه مادر امام باقر (علیه السلام) دختر امام حسن مجتبی (علیه السلام) است، از این رهگذر امامان بعدی حسنی و حسینی هستند و حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نوه پسری امام حسین و نوه دختری امام حسن مجتبی است.
یکبار دیگر به امام حسن و امام حسین نگاه کرده فرمود:
7 - «و الّذی بعثنی بالحقّ، إنّ منهما مهدیّ هذه الأمّه إذا صارت الدّنیا هرجا مرجا، و تظاهرت الفتن، و تقطّعت السّبل، و أغار بعضهم علی بعض فلا کبیر یرحم صغیرا، و لا صغیر یوقّر کبیرا. یبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضّلاله، و قلوبا غلفا. یقوم بالدّین فی آخر الزّمان کما قمت فی أوّل الزّمان».
«قسم به پروردگاری که مرا به حقّ مبعوث کرد، مهدی امّت از اینهاست. هنگامی که دنیا هرج و مرج شد و فتنه ها آشکار گشت، و راهها ناامن شد و مردم از چپاول یکدیگر در امان نبودند، و بزرگترها بر کوچکترها رحم نکردند و کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نکردند، خداوند در چنین زمانی از نسل این دو (امام حسن و امام حسین) کسی را برمی انگیزد که قلعه های ضلالت را به تسخیر خود درمی آورد و دلهای نفوذناپذیر را تحت نفوذ خود قرار می دهد. برای احیای شریعت در آخر الزّمان قیام می کند، آنچنانکه من در اوّل زمان قیام کردم».
در این حدیث منظور از «اوّل و آخر الزّمان»، اوّل و آخر دعوت اسلامی است. و منظور از «قلعه های ضلالت»، سنگرهای کفر و نفاق در سراسر جهان است. و مقصود از «قلوب غلف» دلهای یهودیان است، اگرچه در زمان ما دلهای اکثر مردمان غلف است. (یعنی سخن حقّ در آنها نفوذ نمی کند).
8 - «من ولدی اثنا عشر نقیبا: نجباء محدّثون مفهّمون، آخرهم القائم بالحقّ».
«12 نقیب از اولاد من، همه شان نجیب، محدّث و آموزش یافته و صاحب فهم هستند، که آخرشان قائم بالحقّ است».
9 - «الأئمّه من بعدی اثنا عشر، تسعه من صلب الحسین و التّاسع قائمهم. و هم أهل بیتی و عترتی من لحمی و دمی».
«امام بعد از من 12 نفر است که 9 نفرشان از صلب حسین است، و نهمی آنها قائم آنهاست. آنها اهل بیت و عترت من می باشند. گوشت آنها گوشت من، و خون آنها خون منست.».
10 - «نحن سبعه من ولد عبد المطّلب ساده الجنّه، أنا و حمزه، و علیّ، و جعفر، و الحسن و الحسین، و المهدیّ».
«ما هفت نفر از اولاد عبد المطّلب سروران اهل بهشت هستیم:
من، حمزه، علی، جعفر، حسن، حسین و مهدی».
11 - «إنّ لذلک الامر ولاه من بعدی: علیّ بن أبی طالب و أحد عشر من ولده».
«برای این امر (زعامت مسلمین) بعد از من فرمانروایانست، که علیّ بن ابیطالب و یازده تن از فرزندان او می باشند».
یکبار دیگر در حضور اصحاب، خطاب به امیر مؤمنان فرمود:
12 - «إنّ خلفائی و أوصیائی، و حجج الله علی الخلق بعدی، الاثنا عشر. أوّلهم علیّ، و آخرهم المهدیّ».
«خلفاء و اوصیاء من، و حجّتهای خدا بر مردمان، بعد از من دوازده نفراند که اول آنها علی و آخر آنها مهدی است».
دوازدهمین امام از پیشوایان معصوم و جانشینان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است به صریح سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) که مکرر فرمود:
«امام بعد از من 12 نفر است که اوّلشان علی و آخرشان مهدی است و او همان قائم است که خدای تبارک و تعالی شرق و غرب جهان را به دست او فتح می فرماید».
13 - «المقرّ بهم مؤمن، و المنکر لهم کافر».
«معترفان به حقّ آنها (دوازده امام) مؤمن، و منکران حقّ آنها کافراند».
14 - «الأئمّه بعدی اثنا عشر، بعدد نقباء بنی إسرائیل، و بعدد الأسباط، و بعدد حواریّی عیسی، من خالفهم فقد خالفنی، و من ردّهم و انکرهم فقد ردّنی، و من أحبّهم و اقتدی بهم فاز و نجا، و من تخلّف عنهم ضلّ و هوی. فطوبی لمن أحبّهم، و الویل لمن أبغضهم».
«امام بعد از من، به تعداد نقبای بنی اسرائیل و اسباط و حواریّون حضرت عیسی، دوازده نفر است. هرکس با آنها مخالفت کند با من مخالفت ورزیده است، و هرکس آنها را ردّ کند، مرا ردّ کرده است. هرکس آنها را دوست بدارد و از آنها پیروی کند نجات یافته و رستگار شده است. و هرکس از آنها تخلّف کند گمراه شده و سقوط کرده است. خوشا به حال کسانیکه آنها را دوست بدارند، وای به حال کسانیکه آنها را دشمن بدارند».
15 - «إثنا عشر من أهل بیتی، أعطاهم الله فهمی و علمی و حکمتی، و خلقهم من طینتی. فویل للمتکبّرین علیهم بعدی، القاطعین فیهم صلتی!. ما لهم؟!. لا أنالهم الله شفاعتی!. هؤلاء هم خلفائی و أوصیائی، و أولادی و عترتی. من أطاعهم فقد أطاعنی، و من عصاهم فقد عصانی، و من أنکرهم أو انکر واحدا منهم فقد أنکرنی. بهم یمسک الله السّماء أن تقع علی الأرض إلاّ بإذنه، و بهم یحفظ الله الأرض أن تمید بأهلها».
«دوازده تن از اهلبیت من، خداوند علم و فهم و حکمت مرا به آنها عطا
فرموده است، و آنها را از خاک و گل من آفریده است. وای به حال کسانی که بعد از من بر آنها فخر فروشند و در برابرشان تکبّر نمایند و صله رحم مرا در حقّ آنها قطع نمایند. آنها را چه رسد؟! خداوند آنها را از شفاعت من محروم سازد. اینها خلفا و اوصیای من، اولاد و عترت من هستند. هرکس از آنها اطاعت کند، از من اطاعت کرده است. و هرکس آنها را انکار کند و یا یکی از آنها را انکار نماید مرا انکار نموده است. خداوند به وسیله آنها، آسمان را برافراشته نگاه می دارد که جز به اذن او فرونریزد، و به وسیله آنها زمین را نگه می دارد که ساکنان خود را در کام خود فرونبرد».
16 - «ألا إنّ أبرار عترتی، و أطایب أرومتی، أحکم النّاس صغارا، و أعلم النّاس کبارا. ألا و إنّا أهل بیت من علم الله علمنا، و بحکم الله حکمنا، و من قول صادق سمعنا. فإن تتّبعوا آثارنا تهتدوا ببصائرنا، و إن لم تفعلوا یهلککم الله بأیدینا. معنا رایه الحقّ، من تبعها لحق، و من تأخّر عنها غرق. ألا و بنا یدرک تره کلّ مؤمن، و بنا تخلع ربقه الذّلّ من أعناقکم، و بنا یفتح لا بکم، و منّا یختم لا منکم».
«نیکان عترت من، و پاکان بستگان من، در کودکی حکیم ترین مردمان، و در بزرگی داناترین آنها هستند. آگاه باشید که ما خاندانی هستیم که از علوم خدا به ما تعلیم شده، و از حکمت خدا به ما عطا شده، و از صادق مصدّق فراگرفتیم. اگر از آثار ما پیروی کنید با بصیرتهای ما هدایت می شوید، و اگر از ما پیروی نکنید به دست ما هلاک می شوید. پرچم حقّ با ماست، کسی که با آن همراهی کند به حقّ می رسد و کسی که از آن عقب بماند غرق می شود. انتقام هر مؤمنی به دست ما گرفته می گردد، و طوق ذلّت و زبونی به دست ما از گردن شما برداشته می شود. آغاز و انجام (هر خیری) به دست ماست نه دیگری».
آنگاه نسب شریف او را روشنتر بیان فرموده، تصریح می کند که او فرزند بلافصل امام یازدهم است و برخلاف عقیده بیماردلان، ولادت او در آخر الزّمان نیست:
17 - «إنّ الله (عزّ و جلّ)، رکّب فی صلب الحسن (أی العسکریّ) نطفه مبارکه زکیّه طیّبه طاهره مطهّره، یرضی بها کلّ
مؤمن أخذ الله میثاقه بالولایه، و یکفر بها کلّ جاحد. فهو إمام تقیّ نقیّ هاد مهدیّ. أوّل العدل و آخره، یصدق الله (عزّ و جلّ) و یصدقه الله فی قوله. یکون معه صحیفه مختومه فیها عدد أصحابه بأسمائهم و أنسابهم و بلدانهم و صنائعهم و کلامهم و کناهم».
«خداوند تبارک و تعالی در صلب حسن (عسکری) نطفه ای مبارک، میمون، پاک و پاکیزه تعبیه نمود که هر مؤمنی که خداوند از او پیمان ولایت گرفته، از او خشنود می شود، و هر منکری به او کفر می ورزد.
او پیشوای پارسا، پاکیزه، هادی و مهدی است، آغاز و انجامش عدالت است. او خدا را تصدیق می کند و خدا او را در کلام خود تصدیق می نماید، همراه او صحیفه مهرشده ای هست که شماره و ویژگیهای یارانش با اسم، نسب، شهر، شغل، زبان و القاب، در آن منعکس است».
و خطاب به جابر بن عبد الله انصاری فرمود:
18 - «إنّ هذا أمر من أمر اللّه. و سرّ من سرّ اللّه. علّته مطویّه عن عباد اللّه. فإیّاک و الشّکّ فإنّ الشّکّ فی أمر الله کفر!».
«این امر، از امور خدا، و رازی از اسرار الهی است، حکمت آن از بندگان پوشیده است. هرگز در این باره شک و تردید به خود راه مده، که شک در امر الهی کفر است».
همین جابر، روزی به محضر حضرت زهرا (سلام الله علیها) شرفیاب شد، در برابر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) لوحی را مشاهده کرد که در آن اسامی شریفه امامان از نسل آن حضرت نوشته شده بود. جابر می گوید: من آنها را شمردم دوازده تن بودند که آخرین آنها «قائم» بود و شناختم که این امر از حتمیّات است. از جمله مطالبی که جابر در آن لوح خوانده بود، این است:
19 - «قال الله تبارک و تعالی: و أعطیتک - یا محمد - من أخرج من صلبه (یعنی علیّا) أحد عشر مهدیّا کلّهم من ذرّیّتک، من البکر البتول. آخر رجل منهم أنجی به من الهلکه، و أهدی به من الضّلاله، و أبریء به من العمی، و أشفی به المریض، و لأطهّرنّ الأرض
بآخرهم من أعدائی، و لأملّکنّه مشارق الأرض و مغاربها، و لأسخّرنّ له الرّیاح، و لأرکّضنّ له السّحاب، و لأرقّینّه فی الأسباب، و لأنصرنّه بجندی، و لأمدّنّه بملائکتی، حتّی یعلن دعوتی، و یجمع الخلق علی توحیدی».
«خدای تبارک و تعالی فرمود: ای محمّد! به تو عطا کردم کسی را (علی) که یازده راهنما از نسل او خارج خواهم کرد که همگی از نسل تو، از زهرای بتول است. آخرین آنها مردی است که به دست او از هلاکت نجات می بخشم، و به وسیله او از گمراهی هدایت می نمایم، و به دست او کور را بینا، و بیمار را شفا می دهم، و زمین را به وسیله او از دشمنانم پاک می سازم. شرق و غرب جهان را به او تملیک نموده، بادها را به تسخیر او درآورده، ابرها را زیر پای او قرار می دهم. برترین ابزارها را در اختیار او گذاشته، با سپاه خود او را یاری نموده، با فرشتگانم او را تأیید می نمایم. تا دعوت مرا آشکار سازد و همه مخلوقات را بر توحید من گرد آورد».
جابر می گوید:
20 - «دخلت علی فاطمه بنت رسول الله (صلّی الله علیه و آله)، و بین یدیها ألواح فیها أسماء من ولدها. فعددت أحد عشر اسما، آخرهم القائم (علیه السلام)».
«محضر فاطمه (سلام الله علیها) دخت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) شرفیاب شدم، در برابر او الواحی بود که در آن اسامی فرزندانش بود، آنها را شمردم یازده تن بودند که آخرین آنها قائم (علیه السلام) بود».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری به صراحت از طول عمر حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) سخن گفته است، حدیث قبلی نیز به آن دلالت می کند که در آن از تسخیر باد و ابر و برترین ابزار جهان سخن رفته است ولی در حدیث بعدی از غیبت طولانی او سخن می گوید:
21 - «لا تذهب الدّنیا حتّی یملک العرب رجل من أهل بیتی یواطیء اسمه اسمی. و لو بقی فی غیبته ما بقی نوح فی قومه، لم یخرج من الدّنیا حتّی یظهر فیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا».
«دنیا سپری نمی شود جز اینکه مردی از اهل بیت من و همنام با من، عرب را مالک می شود. اگر غیبت او به مقدار عمر نوح در میان قوم خود، طول بکشد، باز هم ظاهر می شود و از دنیا نمی رود جز اینکه زمین را پر از عدل و داد کند بعد از آنکه پر از ظلم و ستم شده است».
حضرت نوح به صراحت قرآن 950 سال در میان قوم خود دعوت نمود. امّا عمر کامل او (پیش از نبوّت و بعد از طوفان) اختلافی است و در منابع تاریخی از 1750 تا 2750 سال نوشته اند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مسئله حضرت مهدی را در رأس دعوت خود قرار داده، حتمیّت و قطعیّت آنرا چنین اعلام می دارد:
22 - «لو لم یبق من الدّنیا إلاّ یوم واحد. لطوّل الله ذلک الیوم، حتّی یملک رجل من أهل بیتی، تجری الملاحم علی یدیه، و یظهر الإسلام، و الله لا یخلف المیعاد».
«اگر از دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن روز را به قدری طولانی می سازد که مردی از اهلبیت من جهان را مالک می شود، معجزات به دست او آشکار می شود و اسلام به وسیله او ظاهر می گردد. خداوند هرگز در وعده خود خلف نمی ورزد».
یک روز رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با علمی که از پیشگاه حضرت احدیّت به او افاضه شده، وضع مردمان را در نسلهای مختلف مورد توجّه قرار داده، آهی از اعماق دل کشید و فرمود:
23 - «إلی الله أشکو المکذّبین لی فی أمره، و الجاحدین لقولی فی شأنه، و المضلّین لأمّتی عن طریقه!. یبایع بین الرّکن و المقام و یفتح فتوحا فلا یبقی علی وجه الأرض الاّ من یقول: لا إله إلاّ اللّه».
«به خدا شکایت می کنم از کسانی که مرا در موضوع او (حضرت مهدی) تکذیب کنند و گفتار مرا در حقّ او انکار نمایند و امّت مرا از راه او منحرف سازند. (در کنار خانه خدا) در میان رکن و مقام با او بیعت می شود و فتوحات فراوانی به دست او انجام می یابد، که در روی زمین کسی نمی ماند جز اینکه به یکتائی خدا اعتراف کرده: لا اله الاّ اللّه
بگوید».
این فصل را با روایات دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در همین رابطه پایان می دهیم:
24 - «یکون لهذه الأمّه اثنا عشر خلیفه».
«برای این امّت دوازده خلیفه خواهد بود».
25 - «لا یزال هذا الدّین عزیزا. إلی اثنی عشر خلیفه. کلهم من قریش».
«این دین به شکوه و عزّت خود باقی خواهد بود تا روزی که دوازده خلیفه (در رأس آن) باشد که همگی از قریش هستند».
26 - «لا یزال هذا الأمر فی قریش ما بقی منهم اثنان!».
«این امر همواره در میان قریش خواهد بود، مادام که دو تن از آنها در روی زمین باقی است».
سپس با تعیین بیشتری چنین می فرماید:
27 - «بعدی اثنا عشر إماما. تسعه من صلب الحسین. أمناء معصومون. و منّا مهدیّ هذه الامّه. إنّ أهل بیتی و عترتی من لحمی و دمی. ما بال قوم یؤذوننی فیهم؟. لا أنا لهم الله شفاعتی».
«بعد از من دوازده امام هست که نه تن از آنها از صلب حسین است، که همگی امین و معصوم هستند. مهدی این امّت نیز از ماست.
آگاه باشید که اهل بیت و عترت من از گوشت و خون من هستند. از من چه می خواهند آنها که مرا در حقّ عترتم آزار می کنند؟!! خدا آنها را از شفاعت من محروم بسازد».
آنگاه با هشدار شدید اللّحنی چنین می فرماید:
28 - «من أنکر خروج المهدیّ فقد کفر بما أنزل علی محمّد!».
«هرکس ظهور مهدی را انکار کند به آنچه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) آورده کافر
شده است».
29 - «من أنکر القائم من ولدی أثناء غیبته، مات میته جاهلیّه!».
«هرکس قائم را از اولاد من در دوران غیبتش انکار کند، به عهد جاهلیّت مرده است».
چه کسی گوش خود را از دعوت پیامبر رئوفی که مزد رسالت نمی خواهد، سنگین می کند؟!
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
حضرت علی (علیه السلام) خطاب به فرزند بزرگوارش امام حسین (علیه السلام) فرمود:
30 - «التّاسع من ولدک یا حسین هو القائم بالحقّ، و المظهر للدّین، و الباسط للعدل. إی و الّذی بعث محمّدا (صلّی الله علیه و آله) بالنّبوّه، و اصطفاه علی جمیع البریّه».
«نهمین فرزند تو ای حسین! قائم به حقّ است. او دین را آشکار می سازد و عدالت را (در روی زمین) می گستراند. آری، سوگند به خدائی که محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به نبوّت برانگیخت و او را بر همه مخلوقاتش برگزید».
و در مقام معرّفی او فرمود:
31 - «هو فی الذّروه من قریش. و الشّرف من هاشم، و البقیّه من إبراهیم».
«او والاترین قریش و گرامی ترین بنی هاشم و تنها بازمانده ابراهیم خلیل است».
32 - «و من بعد الحسین تسعه من صلبه، خلفاء الله فی أرضه،
و حججه علی عباده، و أمناؤه علی وحیه. و هم أئمّه المسلمین، و قاده المؤمنین، و ساده المتّقین، و تاسعهم القائم».
«بعد از حسین نه تن از صلب او خلیفه خدا در روی زمین هستند و حجّت خدا بر بندگان و امین خدا بر وحی او هستند. آنها پیشوای مسلمین، رهبر مؤمنین و سرور پرهیزگاران می باشند. نهمی آنها «قائم» است».
یکبار خلیفه دوّم از امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) سؤال کرد، امیر مؤمنان در پاسخ فرمود:
33 - «أمّا اسمه فلا... إنّ حبیبی و خلیلی عهد إلیّ أن لا أحدث باسمه حتّی یبعثه الله (عزّ و جلّ). و هو ممّا استودع الله (عزّ و جلّ) رسوله فی علمه».
«امّا نام او، هرگز!. حبیب من از من پیمان گرفته که تا روز ظهور او هرگز نام او را به زبان نیاورم و به کسی نگویم. و آن از امانتهای حضرت پروردگار و اسرار علوم حضرت احدیّت است».
این حدیث از دلائل حرمت بردن نام آن حضرت در زمان غیبت است و می بینیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در میان هزاران حدیثی که در طول دو قرن و نیم در رابطه با حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) فرموده اند، هرگز نام مقدّس او را به زبان نیاورده اند، بلکه با اشاره و کنایه نام او را بیان کرده اند.
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
34 - «صاحب هذا الأمر لا یسمّیه إلاّ کافر!».
«صاحب این امر را جز کافر به اسم به زبان نمی آورد».
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خود در این رابطه می فرماید:
35 - «ملعون ملعون من سمّانی فی مجمع من النّاس باسمی».
«کسی که مرا در اجتماع مردم نام ببرد، ملعون و از رحمت خدا به دور است».
و در توقیع مبارکی که از ناحیه مقدّسه به دست عمروی صادر شده است،
می فرماید:
36 - «من سمّانی فی مجمع من النّاس. فعلیه لعنه اللّه».
«هرکس مرا در اجتماعی از مردم نام ببرد، لعنت خدا بر او باد».
و دلیل آنرا در جای خود خواهیم گفت.
یکبار عمر بن خطّاب وارد کعبه شد، چون نگاهش به خزائن بیت افتاد گفت: به خدا قسم نمی دانم با خزائن بیت چه کنم؟ آیا اینهمه خزائن، سلاح و اموال را به حال خود بگذارم یا آنها را در راه خدا تقسیم نمایم؟ امیر مؤمنان فرمود:
37 - «إمض یا أمیر المؤمنین، فلست بصاحبه!. إنّما صاحبه منّا، شابّ من قریش، یقسمه فی سبیل الله فی آخر الزّمان!».
«ای خلیفه! از آنها بگذر، که تو صاحب آنها نیستی، صاحب آنها جوانی از قریش از اولاد ماست که آنها را در آخر الزّمان در راه خدا تقسیم می کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در مقام بیان اصالت و کرامت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید:
38 - «صاحب هذا الأمر من ولدی.. هو من ذروه طود العرب، و بحر مغیضها إذا وردت، و مجفوّ أهلها إذا أتت، و معدن صفوتها إذا اکتدرت لا یجبن إذا المنایا هلعت، و لا یخور اذا المؤمنون اکتنفت، و لا ینکل إذا الکماه اصطرعت، مشمّر مغلولب، ظفر ضرغامه، حصد مخدّش، ذکر سیف من سیوف اللّه، رأس قثم، نشق رأسه فی باذخ السّؤدد، و غارز مجده فی أکرم المحتد. أوسعکم کهفا، و أکثرکم علما، و أرحمکم رحما. اللّهم فاجعل بیعته خروجا من الغمّه، و اجمع به شمل الأمّه.. فلا یصرفنک عنه صارف عارض ینوص إلی الفتنه کلّ مناص، إذا قال فشرّ قائل، و إن سکت فذور عابر!».
«صاحب این امر از نسل من است. او اوج قله شرف عرب، اقیانوس بیکران کرامت بشر، عزیز اهل خود و برگزیده تبار خویش
می باشد. اگر رگبار مرگ فروریزد نمی هراسد، و اگر مؤمنان در محاصره افتند ضعیف و زبون نمی شود، از پیکار شجاعان و دلیران عقب نشینی نمی کند، سلحشور همیشه پیروز است. شیر ژیانی است که دشمن را درو کرده، از ریشه و بن برمی کند. شمشیر برنده ایست از شمشیرهای حضرت پروردگار، دست بخشنده خدائی است. بلندترین قلّه جهان در برابر بزرگواری اش پست نماید. کوههای بلند و بالا در برابر اصالت و کرامتش سست نماید. دژی محکم و پناهگاهی مستحکم است. دانش او از همه افزونتر و مرحمتش از همه گسترده تر است. بارخدایا! بیعت او را پایان بخش اندوهها قرار بده، و به وسیله او شکافها و نفاقها را از میان امّت بردار،... هرگز وسوسه گمراهان فتنه جوی شما را از راه او منحرف نکند، که هرکس در برابر او لب به اعتراض گشاید به بدترین فتنه ها افتاده، و هرکس سکوت نماید از یاری حقّ روی برتافته است».
و در مورد سیرت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در ضمن یک خطبه شیوائی که از سرچشمه وحی، الهام گرفته، چنین می فرماید:
39 - «قد لبس للحکمه جنّتها، و أخذ بجمیع أدبها من الإقبال علیها و المعرفه بها و التّفرغ لها، فهی عند نفسه ضالّته الّتی یطلبها، و حاجته الّتی یسأل عنها. فهو مغترب إذا اغترب الإسلام و ضرب بعسیب ذنبه و ألصق الأرض بجرانه. بقیّه من بقایا حججه، خلیفه من خلائف أنبیائه».
«جامه حکمت به تن کرده، و آنرا با جمیع آداب و شرائطش، از توجّه و شناخت و اتّصال با او و گسستن از غیر او، فراگرفته است. پس حکمت نزد آن حضرت گمشده اوست که در جستجوی آن کوشاست، و آرزوی اوست که به برآورده شدنش دل بسته است. هنگامی که فتنه ها روی آورده اسلام غریب شود او در گوشه ای عزلت گزیند و غربت اختیار نماید. رنجها را به جان می خرد و از عزلتگاه خود بیرون نیاید. او یکتا بازمانده از حجّتهای پروردگار، و واپسین جانشین از تبار پیامبران است».
ابن ابی الحدید و دیگران تصریح کرده اند که این خطبه در حقّ قائم
آل محمّد (عجّل الله فرجه) می باشد.
و در خطبه شقشقیّه در همین رابطه می فرماید:
40 - «أما و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه، لو لا حضور الحاضر، و قیام الحجّه بوجود النّاصر، و ما أخذ الله علی العلماء (أی الأئمه) ألاّ یقارّوا علی کظّه ظالم و لا سغب مظلوم، لألقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس أوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه عندی من عفطه عنز!».
«قسم به پروردگاری که دانه را شکافت و انسان را آفرید، اگر نبود انبوه حاضران و قیام حجّت با وجود یار و یاور، و نبود آن پیمانی که خداوند از دانایان امّت گرفته است که در برابر پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش صبر نکنند، هر آینه زمام و ریسمان شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم، و آخر آنرا با جام اوّلش آب می دادم. و می دیدید که زرق و برق این دنیا در پیش من از عطسه بز ماده پست تر و بی ارزشتر است».
امیر مؤمنان در این خطبه یکی از علل پذیرش بیعت را پس از 25 سال فترت، اجتماع انبوه مردم و زمینه سازی برای حکومت جهانی حضرت مهدی و قیام قائم آل محمّد به هنگام فراهم شدن اصحاب و یاران آن حضرت می شمارد.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
41 - «من مات و لم یعرف إمام زمانه، مات میته جاهلیّه!».
«هرکس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به عهد جاهلیّت مرده است».
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) تعبیر «حیّ یعرفه» دارد، یعنی: کسی که بمیرد و امام زمان زنده اش را نشناسد به مرگ جاهلی مرده است.
امام صادق (علیه السلام) گامی فراتر نهاده چنین می فرماید:
42 - «من بات لیله لا یعرف إمام زمانه، مات میته
جاهلیّه!!!».
«هرکس شبی را به صبح آورد درحالیکه امام زمانش را نمی شناسد، مرده اش مرده جاهلیّت است».
از این تعبیر امام صادق (علیه السلام) اهمیّت والای ولایت اهل بیت (علیهم السلام) دقیقا روشن می شود.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
43 - «التّاسع من ولدی هو القائم بالحقّ، یحیی الله به الأرض بعد موتها، و یظهر به الدّین، یحقّ الحقّ و لو کره المشرکون».
«نهمین فرزند من، قائم به حقّ است. خداوند به وسیله او زمین مرده را زنده گرداند، دین را به دست او آشکار می نماید، و حقّ را احقاق نماید گرچه مشرکان خوش ندارند».
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
44 - «لا تخلو الأرض إلی أن تقوم السّاعه من حجّه، و لولا ذلک لم یعبد اللّه».
«تا روزی که قیامت برپا شود، هرگز روی زمین خالی از حجّت نخواهد بود، و اگر حجّت خدا روی زمین نباشد، خدا پرستیده نمی شود».
امام زین العابدین (علیه السلام) در سخن کوتاه و کوبنده، نقش اساسی امام و حجّت خدا را بیان فرموده، آنگاه سنگ زیرین و نکته اساسی آنرا در یک حدیث کوتاه دیگری بیان فرموده است:
45 - «الإمام لا یکون إلاّ معصوما، و لیست العصمه فی ظاهر الخلقه فیعرف بها، و لذلک لا یکون إلاّ منصوصا».
«جز معصوم، احدی شایسته امامت و رهبری نیست، و چون عصمت یک نشان ظاهری نیست که همگان آنرا بازشناسند، باید امام از طرف خدا تعیین و اعلام شده باشد».
و به همین دلیل است که در احادیث مربوط به حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) که قسمتی از آنها را خواندیم و قسمت اعظم آنها را در صفحات بعدی می خوانیم، با اسم و وصف و نسب، از طرف خدا و به توسّط رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصوم او، به وجود مقدّس او «نصّ» شده است.
46 - «إنّ الله تعالی أعطانا الحلم و العلم و الشّجاعه و السّخاوه و المحبّه فی قلوب المؤمنین. و منّا رسول اللّه، و وصیّه، و سیّد الشّهداء، و جعفر الطّیّار فی الجنّه، و سبطا هذه الأمّه.
و المهدیّ».
«خدای تبارک و تعالی، به ما علم، حلم، شجاعت، سخاوت و محبّت در دلهای مؤمنان را عطا فرموده است. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از ماست.
وصیّ او علیّ المرتضی، حمزه سیّد الشهداء، جعفر طیّار، دو سبط این امّت (حسن و حسین) و مهدیّ این امّت از ماست».
این فراز که از خطبه معروف امام سجّاد (علیه السلام) در مسجد جامع شام و در حضور یزید بن معاویه، نقل شد، در مقام بیان نعمتهای حضرت پروردگار و محاجّه در برابر طاغوت زمان است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
47 - «... إیاک و شذّاذا من آل محمّد فإنّ لآل محمّد و علیّ رایه، و لغیرهم رایات... فالزم الأرض و لا تتّبع منهم رجلا أبدا حتّی تری رجلا من ولد الحسین معه عهد نبیّ و رایته و سلاحه».
«از کسانی که از آل محمّد (درصدد رهبری امّت برآمده، قیام کرده) راه خود را جدا می سازند، به دور باش. که برای آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) پرچمی هست و برای دیگران نیز پرچمهائی هست، هرگز از
خانه ات بیرون نیا، و با هیچیک از آنها خروج مکن، تا مردی از اولاد حسین (علیه السلام) ظهور کند که پیمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر او، پرچم پیامبر در دست او، و سلاح پیامبر با او باشد».
امام باقر (علیه السلام) در عهدی می زیست که هریک از اولاد امام حسین و فرزندان جناب زید هوای خلافت در سر داشته، برای تصدّی رهبری امّت خروج می کردند، امام (علیه السلام) شیعیان خود را بیدار می کرد که گول شعارهای جاذب آنها را نخورند و تا عصر ظهور قائم (عجّل الله فرجه) دست به چنین کاری نزنند.
آنگاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را به صورت روشنتری معرّفی کرده می فرماید:
48 - «منّا اثنا عشر محدّثا، السّابع من ولدی القائم».
«دوازده تن محدّث از ماست که هفتمین فرزند من همان قائم است».
49 - «یکون تسعه أئمّه بعد الحسین بن علیّ، تاسعهم قائمهم».
«بعد از حسین بن علی (علیه السلام)9 امام خواهد بود که نهمی آنها قائم آنهاست».
50 - «أنظروا إلی من لا یدری النّاس أولد أم لا، فذاک صاحبکم».
«نگاه کنید به کسی که مردمان (اهل سنّت - عامّه) نمی دانند که آیا متولّد شده یا نه؟ او صاحب شماست».
51 - «هو ابن سیّده الإماء».
«او پسر بانوی کنیزان است».
در بخش ولادت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از مقام والای مادر بزرگوارش سخن خواهیم گفت.
52 - «إنّ الأرض لا تخلو إلاّ و فیها عالم منّا. فإن زاد النّاس قال: زادوا، و إن نقصوا قال: قد نقصوا. و لن یخرج الله ذلک العالم
حتّی یری فی ولده من یعلم مثل علمه».
«هرگز روی زمین خالی نخواهد بود از شخص عالمی از ما، که انحراف مردم را تذکّر دهد، اگر مردم زیاده روی کنند، او بگوید: که زیاده رفتید، و اگر کوتاهی کنند، او بگوید: کوتاهی کردید. چنین شخص عالم از ما، هرگز از دنیا نمی رود مگر بعد از آنکه خداوند به او فرزندی عطا کند که دقیقا همین علم را دارا باشد».
منظور از زیاده و نقیصه، انحراف در احکام شریعت و حدود الهی است.
53 - «لو بقیت الأرض بغیر إمام لساخت بأهلها!. و إنّ الله تبارک و تعالی جعلنا حجّه فی أرضه و أمانا فی الأرض لأهل الأرض».
«اگر زمین خالی از امام بماند، ساکنانش را در کام خود فرو می برد. خدای تبارک و تعالی ما را حجّت خود در روی زمین قرار داده، و ما را وسیله امان برای مردم روی زمین گردانیده است».
تعبیر اینکه «اگر حجّت خدا روی زمین نباشد، زمین ساکنانش را در کام خود فرو می برد» جای شگفت نیست که پیشتر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از آن خبر داده، می فرماید:
54 - «لا یزال هذا الدّین قائما إلی اثنی عشر من قریش. فإذا مضوا ساخت الأرض بأهلها».
«تا دوازده تن از قریش هستند، این دین پابرجاست، هنگامی که زمین از آنها خالی شود، زمین ساکنان خود را در کامش فرو می برد».
ممکن است این مطلب در ذهن مردم ساده، مشکل ایجاد کند که آنها از نقش امام زمان در جهان هستی، و تأثیر دعای امام برای رفع گرفتاری از مردم و دفع نزول عذاب (چون: طوفان، صاعقه، خسف، بادهای خانمان برانداز و دیگر عذابهائی که در امّتهای پیشین روی داده است) غافل هستند.
55 - «من المحتوم الّذی حتمه اللّه، قیام قائمنا. فمن شکّ فیما أقول، لقی الله و هو به کافر، و له جاحد».
«از وعده های حتمی خدا قیام قائم ماست، هرکس در این گفتار شک و تردید به خود راه دهد، خدا را به حال کفر و انکار ملاقات می کند».
56 - «من أصبح من هذه الأمّه لا إمام له من اللّه، أصبح تائها متحیّرا ضالاّ، و إن مات علی هذه الحال مات میته کفر و نفاق!».
«کسی که صبح کند درحالیکه امام تعیین شده از سوی خدا نداشته باشد، حیران و گمراه و سرگردان است. و اگر به همین حالت از دنیا برود، در حال کفر و نفاق از دنیا رفته است».
از محضر اقدس امام باقر (علیه السلام) پرسیدند: «آیا شناخت امام، بر همه خلق واجب است؟» فرمود:
57 - «هل معرفه الإمام منکم واجبه علی جمیع الخلق؟.
فقال: إنّ الله (عزّ و جلّ) بعث محمّدا إلی النّاس أجمعین رسولا للّه و حجّه علی جمیع خلقه فی أرضه. فمن آمن باللّه و بمحمّد رسول اللّه، و اتّبعه و صدّقه، فإنّ معرفه الإمام منّا واجبه علیه؛ و من لم یؤمن باللّه و برسوله و لم یتّبعه و لم یصدّقه، و یعرف حقّهما، فکیف یجب علیه معرفه الإمام و هو لا یؤمن باللّه و رسوله و یعرف حقّهما؟. لا و اللّه، ما ألهم المؤمنین حقّنا إلاّ الله (عزّ و جلّ)».
«خدای تبارک و تعالی، حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به پیامبری به سوی همه جهانیان برانگیخت. هرکس به خدا و محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان بیاورد و او را پیامبر خدا بداند و از او پیروی کند، بر او واجبست که امام را بشناسد.
ولی اگر کسی به خدا و پیامبر خدا ایمان نیاورده باشد، چگونه ممکن است که پیش از شناخت خدا و رسول، شناخت امام بر او واجب باشد؟. به خدا سوگند، حقوق ما را خداوند به مؤمنان الهام کرده است».
آنگاه در تأویل آیه شریفه: یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجِیلِ فرمود: «یعنی: پیامبر، و وصیّ پیامبر، و قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم)، هنگامی که قیام نماید آنها را امر به معروف و نهی از منکر می کند».
به محضر امام باقر (علیه السلام) عرض شد:
58 - «إنّکم أهل بیت رحمه، اختصّکم الله تبارک و تعالی بها. فقال: کذلک، و الحمد للّه، لا ندخل أحدا فی ضلاله، و لا نخرجه من هدی. إنّ الدّنیا لا تذهب حتّی یبعث الله رجلا منّا أهل البیت، یعمل بکتاب اللّه، لا یری منکرا إلاّ أنکره».
«شما اهل بیت رحمت هستید، خداوند این مقام را به شما اختصاص داده است. فرمود: آری، چنین است. خدا را شکر، ما هرگز احدی را به گمراهی سوق نمی دهیم و کسی را از هدایت بازنمی داریم.
دنیا سپری نمی شود مگر اینکه خداوند مردی را از ما خاندان برانگیزد، که به کتاب خدا عمل کند و هرکجا منکری را ببیند آنرا انکار نماید».
59 - «و من أبغضنا و ردّنا أوردّ واحدا منّا، فهو کافر باللّه و بآیاته».
«هرکس ما را دشمن بدارد، ما را ردّ کند، یا یکی از ما را ردّ کند، او به خدا و آیات خدا کافر شده است».
برخی از عوام شیعه امام باقر (علیه السلام) را «قائم» خیال می کردند، امام (علیه السلام) در ردّ آنها فرمود:
60 - «یزعمون أنّی المهدیّ، و إنّی إلی أجلی أدنی منّی إلی ما تدّعون».
«به خیال پوچ خود مرا مهدی می پندارند، درحالیکه من به اجل خود نزدیکتر از آنم که آنها ادّعا می کنند».
امام با این جمله اشاره می کند به اینکه: حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به هنگام ظهور جوانی نورس خواهد بود درحالیکه من به سنّ پیری نزدیک شده ام.
یکبار دیگر از امام باقر (علیه السلام) پرسیدند: «آیا شما قائم آل محمد هستید؟» در پاسخ فرمود:
61 - «کیف أکون أنا و قد بلغت خمسا و أربعین سنه؟. إنّ صاحب هذا الأمر أقرب عهدا باللّبن منّی، و أخفّ علی ظهر الدّابه.»
«چگونه ممکن است من او باشم درحالیکه من به 45 سالگی رسیده ام؟! صاحب این امر از من به دوران شیرخوارگی نزدیکتر خواهد بود، و بر پشت مرکب از من سبکبالتر خواهد بود».
معنای ساده این حدیث، اینست که او از من جوانتر، و روی اسب و شتر از من چابکتر خواهد بود.
از نظر سنّ بدیهی است که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به هنگام ظهور بسیار جوانتر از امام باقر (علیه السلام) به نظر خواهد رسید. امّا از نظر سبکتر بودن روی مرکب، ممکن است معنای دیگری مقصود باشد، و آن اینکه:
وسائل نقل و انتقال در عهد حضرت مهدی (علیه السلام) حدّاقلّ در سطح هواپیماها و سفینه های فضائی امروز خواهد بود، و پرواضح است که در این نوع وسائل نقلیّه وزن انسان بسیار ناچیز به حساب خواهد آمد و به خصوص با دور شدن آنها از روی زمین از جاذبه زمین دورتر، و در نتیجه وزن مسافران کمتر خواهد بود.
و بدون تردید منظور از «دابّه» در این حدیث جنبندگانی از این ردیف می باشد.
و بسیار ساده اندیشی است که چنین احادیثی را به فهم زمان معصومین معنی کنیم و روی الفاظی چون «دابّه» جمود داشته باشیم. در صورتی که گذشت زمان آنها را معنی کرده است و محتوای سخن برای زمانی بالاتر از زمان ما ناظر است.
اگرچه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) مردم آن زمان را با زبان خودشان مخاطب قرار داده اند، ولی هرگز سخنانشان مخصوص آن زمان نیست، بلکه همچون آیات قرآن به گونه ایست که هم مردم آن زمان بفهمند و هم مردم زمانهای بعدی از آنها استفاده کنند.
همین لفظ «دابّه» در قرآن کریم نیز آمده است و مردم آن زمان از آن حیواناتی چون شتر و اسب و گاو و گوسفند را فهمیده اند. ولی قرآن کریم برای توجّه دادن مردم به اینکه منظور از «دابّه» فقط اینها نیست، بلکه در آخر الزّمان جنبندگان دیگری به وجود خواهد آمد، چنین فرموده است:
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَهً، وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَی الله قَصْدُ السَّبِیلِ، وَ مِنْها جائِرٌ، وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ».
«وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوها وَ زِینَهً، وَ یَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ، وَ عَلَی الله قَصْدُ السَّبِیلِ، وَ مِنْها جائِرٌ، وَ لَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعِینَ».
«خداوند آفرید برای شما اسبها، استرها و الاغها را، تا بر آنها سوار شوید و زینت شما باشد. و می آفریند آنچه را که نمیدانید. و بر خداست راه میانه، و برخی از آن راهها «جائر» است. و اگر خدا می خواست همه شما را هدایت می کرد».
در این آیه چهار نکته مهمّ هست:
1 - می آفریند آنچه را که نمی دانید.
2 - برخداست راه میانه.
3 - برخی از راهها جائر است.
4 - اگر می خواست همه شما را هدایت می کرد.
مفسّران که ابزار تحقیق در دست نداشتند، در تفسیر این آیه فرومانده اند، ولی در زمان ما این جمله ها دقیقا روشن شده است:
1 - منظور از جمله اوّل: ماشین، قطار، هواپیما و سفینه های فضائی است که در گذشته اسم و رسمی از آنها نبود و مخاطبین قرآن در گذشته چیزی از آنها نمی دانستند. و شاید چیزهای دیگری هم در آینده پدید آید که ما از آنها بی خبریم.
2 - منظور از جمله دوّم: راههای امروزی است که شهرها به یکدیگر نزدیک شده، دشتها هموار شده و راهها صاف و راحت شده است. واژه «قصد» که در این آیه به کار رفته، در خود قرآن به معنای نزدیکی و همواری راه آمده است:
«لَوْ کانَ عَرَضاً قَرِیباً وَ سَفَراً قاصِداً لاَتَّبَعُوکَ، وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّهُ».
«اگر متاعی قریب الوصول و راهی نزدیک و آسان بود، هر آینه آنها (منافقان) نیز از تو پیروی می کردند. و لکن راه بر آنها دور شد».
در این آیه «قاصد» به معنی نزدیک و آسان است. در آیه مورد بحث نیز منظور از «قصد» نزدیکی و راحتی راههاست که لازمه اختراع وسایل نقلیّه عصر حاضر است.
3 - در جمله سوم: برخی از مرکبها را با لفظ «جائر» توصیف کرده است. «جائر» در لغت به معنای صدای دلخراش و بانگ بلند است که غالب وسائل نقلیّه امروزی تؤام با چنین صدای دلخراش می باشد. معنای دیگر «جائر» بزرگ و عظیم الجثّه است که قسمت اعظم وسایل نقلیّه امروز از چنین جثّه بزرگ و غول پیکر برخوردارند.
4 - در جمله چهارم: اشاره می کند بر اینکه این وسائل را در زمان شما نخواهم آفرید، بلکه در زمانهای بعدی خواهم آفرید. که مشیّت خدا بر آن تعلّق یافته که افکار آنها را به ساختن چنین وسائلی هدایت نکند، بلکه افکار نسلهای بعدی را به اختراع آنها هدایت فرماید.
وقتی روی این چهار نکته تأمّل می کنیم، تردیدی نداریم که منظور از جملات یاد شده، همین معناست. ولی مفسّران در زمانهای گذشته از چنین تفسیر و توضیحی ناتوان بودند که گذشت زمان و تحقّق نویدهای آیه شریفه، ما را به تفسیر آن هدایت نمود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
62 - «إذا توالت ثلاثه أسماء: محمّد و علیّ و الحسن، کان رابعهم القائم».
«هنگامی که سه نام مقدّس: محمّد، علی و حسن پشت سرهم قرار بگیرد، چهارمی آنها «قائم» خواهد بود».
طبق فرموده امام صادق (علیه السلام) در سه تن از امامان معصوم: «امام محمّد تقی جواد، امام علیّ النقی هادی، و امام حسن عسکری» سه نام مقدّس پشت سرهم قرار گرفت و چهارمی آنها حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می باشد.
شبیه همین تعبیر از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز وارد شده است:
63 - إذا توالت أربعه أسماء من الأئمّه من ولدی: محمّد، و علیّ، و الحسن، فرابعها هو القائم المنتظر».
«هنگامی که در ضمن چهار امام از اولاد من، نامهای: محمد،
علی و حسن پشت سرهم قرار گرفت، چهارمی آنها قائم منتظر است».
64 - «هو من ولدی، ولّده یزدجرد بن شهریار».
«او از نسل من و از تبار یزدجرد بن شهریار است».
و این از ناحیه مادر امام زین العابدین (علیه السلام) است که مادر آن حضرت، جناب شهربانو دختر یزدجرد پادشاه ایران بود. که او را در میان خواستگاران مخیّر ساختند، او امام حسین (علیه السلام) را برگزید.
65 - «هو الّذی یشکّ النّاس فی ولادته، فمنهم من یقول: حمل و منهم من یقول: مات، و منهم من یقول: مات أبوه و لم یخلّف، و منهم من یقول: ولد قبل موت أبیه بسنین».
«او کسی است که مردم در تولّد او دچار تردید می شوند، برخی گویند: او (به آسمانها) برده شده، برخی گویند: وفات کرده، برخی گویند: پدرش از دنیا رفت و فرزندی نداشت. و برخی گویند: چند سال پیش از وفات پدر دیده به جهان گشود».
که به طور تحقیق قول اخیر صحیح است.
66 - «إنّ الله أوحی إلی عمران أنّی واهب لک ذکرا سویّا مبارکا یبریء الأکمه و الأبرص و یحیی الموتی بإذن اللّه، و جاعله رسولا لبنی إسرائیل، فحدّث عمران امرأته بذلک و هی أمّ مریم. فلمّا حملت کان حملها بها عند نفسها غلام. فلمّا وضعتها قالت ربّ إنّی وضعتها أنثی.. و لیس الذّکر کالأنثی، أی لا تکون البنت رسولا. یقول اللّه: و الله أعلم بما وضعت فلمّا وهب الله لمریم عیسی کان هو الّذی بشّر به عمران و وعده إیّاه. فإذا قلنا فی الرّجل منّا شیئا فکان فی ولده أو ولد ولده فلا تنکروا ذلک».
«خداوند به عمران وحی نمود که من به تو پسر مبارک و تامّ الخلقه ای خواهم داد، که کور و ابرص را شفا دهد و مردگان را به اذن خدا زنده گرداند. و او را فرستاده خود به بنی اسرائیل قرار خواهم داد.
عمران این بشارت الهی را به همسر خود (مادر مریم) بازگو کرد. هنگامی
که به مریم حامله شد، او پیش خود حساب کرده بود که این همان نوید الهی و پسر است. پس هنگامی که او را وضع کرد، گفت: بارخدایا! من او را دختر زائیدم، و پسر چون دختر نمی باشد. یعنی: این دختر است و دختر به پیامبری برانگیخته نخواهد شد. از این رهگذر خداوند می فرماید:
[خداوند داناتر است به آنچه زائیده.] هنگامی که خداوند عیسی را به مریم داد، وعده الهی تحقّق یافت. و او همان نوید خداوند به عمران بود. پس اگر ما در مورد کسی وعده ای دادیم ممکن است در حقّ پسر او، یا نوه او انجام پذیرد.
هرگز بر ما خورده نگیرید».
از این حدیث استفاده می شود اگر از انبیاء و اوصیاء مطلبی شنیده شد که ظاهرا طبق وعده آنها انجام نگرفت، نباید در قضاوت عجله نمود، شاید معنای دیگری دارد که آن منظور شده است.
67 - «ألخلف الصّالح من ولدی هو المهدیّ!».
«خلف صالح از فرزندان من همان مهدی است».
در این حدیث هم ممکن است کسی خیال کند که امام صادق (علیه السلام) فرزند بلافصل خود را قصد کرده است، ولی روایات صریح وارده از آن حضرت و امامان پیشین، آنرا توضیح می دهد که منظور نواده ششم آن بزرگوار است.
68 - «من أنکر واحدا من الأحیاء فقد أنکر الأموات!».
«هرکس یکی از امامهای زنده را انکار کند، امامان قبلی را نیز انکار نموده است».
یعنی: اگر کسی امام زمان (عجّل الله فرجه) را انکار کند، امامان قبلی را هم انکار کرده است، زیرا با این عمل خود اوامر آنها را رد کرده است.
69 - «من أقرّ بجمیع الأئمّه ثمّ جحد المهدیّ کان کمن أقرّ بجمیع الأنبیاء و جحد محمّدا (صلّی الله علیه و آله و سلم). المهدیّ یغیب شخصه و لا یصحّ لکم تسمیته!».
«هرکس به همه امامان اعتراف کند ولی حضرت مهدی (علیه السلام) را انکار کند، مانند کسی است که به همه پیامبران اعتراف کند ولی حضرت
محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را انکار کند. شخص مهدی از دیده ها غائب می شود و بردن نام او بر شما جایز نمی شود».
روی این بیان انکار حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) انکار همه امامان و تکذیب رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
70 - «یخفی علی النّاس ولادته، و لا یحلّ تسمیته حتّی یظهره الله (عزّ و جلّ)».
«ولادتش بر مردم پوشیده می ماند. و بردن نامش تا روزی که خداوند فرمان ظهورش دهد روا نمی باشد».
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
71 - «یبعث الله (عزّ و جلّ) لهذا الأمر رجلا خفیّ المولد و المنشأ، غیر خفیّ فی نسبه و نفسه».
«خداوند برای این امر مردی را برمی انگیزد که ولادتش بر مردمان پوشیده است ولی نسب و شخصیّت او بر کسی پوشیده نیست».
72 - «الرّابع من ولدی، ابن سیّده الإماء، یطهّر الله به الأرض من کلّ جور، و یقدّسها من کلّ ظلم. و هو الّذی یشکّ النّاس فی ولادته، و هو صاحب الغیبه قبل خروجه. فإذا خرج أشرقت الأرض بنور ربّها، و وضع المیزان بالعدل بین النّاس فلا یظلم أحد أحدا. و هو الّذی تطوی له الأرض، و لا یکون له ظلّ».
«چهارمین فرزند من، پسر بانوی کنیزان است، که خداوند به وسیله او روی زمین را از هرگونه ظلم و ستم پاک و پاکیزه گرداند. در مورد ولادت او دچار شک و تردید می شوند. او پیش از ظهور، از دیده ها غائب می شود. و به هنگام ظهورش، جهان با نور پروردگارش می درخشد. او
میزان را به عدل در میان مردم قرار دهد. دیگر کسی در حق کسی ستم نمی کند. او کسی است که زمین برای او «طیّ» می شود. و سایه اش بر زمین نیفتد».
زمین برای او طیّ می شود، زیرا این خاصیّت زمین است که در برابر وسائل نقلیّه تیزپرواز طیّ شود، چنانکه در عصر ما نیز در زیر بالهای هواپیما و سفینه های فضائی طیّ می شود. و ممکن است معنای دیگری منظور باشد که خداوند به حجّت خود عطا خواهد فرمود. (طیّ الأرض).
اما سایه اش بر زمین نمی افتد، یا برای اینکه همچون جدّ بزرگوارش (صلّی الله علیه و آله و سلم) ابری بالای سرش حرکت می کند. یا بدلیل سرعت شگرف وسائل نقلیّه اش سایه اش بر زمین نمی افتد. چنانکه امروزه سایه هواپیما هنگامی که اوج بگیرد بر زمین نمی افتد. هرکدام باشد عجیب نیست و شاید معنای دیگری منظور باشد که امروزه برای ما قابل درک نیست.
این روایات چهارده قرن پیش و حتّی سالیان درازی پیش از ولادت حضرت نرجس خاتون در «روم» بیان شده است. در این روایات تفکّر و تأمّل نما، که چگونه از مادر بزرگوار و پوشیده بودن ولادت آن حضرت و غیبت و سیرت آن کعبه مقصود سخن رفته است. بیندیش و داوری کن.
هنگامی که دعبل خزاعی، شاعر معروف اهل بیت، قصیده تائیّه خود را در محضر امام رضا (علیه السلام) خواند، امام هشتم چنین فرمود:
73 - «ألإمام بعدی محمّد ابنی، و بعده علیّ ابنه، و بعد علیّ ابنه الحسن، و بعد الحسن ابنه القائم، المنتظر فی غیبته، المطاع فی ظهوره.. و أمّا متی یقوم فإخبار بالوقت. لا یری جسمه و لا یسمّی باسمه».
«امام بعد از من پسرم محمّد، و بعد از او پسرش علی، و بعد از او پسرش حسن، و بعد از او پسرش «قائم» است که در زمان غیبتش در انتظار مقدم او می نشینند و به هنگام ظهورش از او فرمان می برند. امّا اینکه چه وقت ظهور می کند؟ آن اخبار به وقت است (که جز خدا کسی آنرا نمی داند). شخص او دیده نمی شود و نام او برده نمی شود.»
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
74 - «إنّ القائم منّا هو المهدیّ الّذی یجب أن ینتظر فی غیبته، و یطاع فی ظهوره، و هو الثّالث من ولدی».
«قائم ما همان مهدی منتظر است که باید در غیبتش انتظار او را کشید، و در موقع ظهورش از او فرمان برد. او سوّمین فرزند من می باشد».
از امامان معصوم کسی جز او برای تأسیس خلافت اسلامی شمشیر نمی کشد، و او با آن هیبت و شکوه الهی و شمشیر برنده ای که در دست مبارکش برق می زند، از طرف هرکسی اطاعت می شود.
75 - «إذا مات إبنی علیّ - أی الإمام الهادی - بدا سراج بعده ثمّ خفی. فویل للمرتاب. و طوبی للغریب الفارّ بدینه».
«هنگامی که پسرم علی - امام هادی - از دنیا برود، چراغی بعد از او آشکار می شود و سپس مخفی می گردد. وای بر کسی که در حقّ او شکّ و تردید به خود راه دهد. خوشابه حال غریبی که دین خود را برداشته از شهری به شهری فرار می کند».
منظور از چراغ آشکار امام حسن عسکری (علیه السلام) و منظور از چراغ مخفی کعبه مقصود و قبله موعود حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می باشد. که در حدیث دیگری صریحتر می فرماید:
76 - «هو سمیّ رسول الله و کنیّه، و هو الّذی تطوی له الأرض، و یذلّ کلّ صعب».
«او همنام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و هم کنیه با اوست. او کسی است که زمین زیر پایش «طیّ» می شود و هر مشکلی در برابرش آسان می گردد».
طیّ الأرض و آسان شدن مشکلها، صرف نظر از آن سطح عالی اش که برای آن یکتا بازمانده الهی مقدّر است، در عصر ما در پرتو این وسائل نقلیّه و دیگر وسائل ارتباط جمعی تا حدّی میسّر شده است. دقّت و تأمّل در این حدیث که هزار و دویست سال پیش، از زبان امامی معصوم صادر شده است برای انسان
قرن اتم و عصر تسخیر فضا شگفت آور و اعجاب انگیز است.
روزی یکی از شیعیان به محضر امام جواد (علیه السلام) عرضه داشت: امیدوارم که امام قائم از اهل بیت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، شما باشید!. امام فرمود:
77 - «ما منّا إلاّ قائم بأمر الله (عزّ و جلّ)، أوهاد إلی دینه.
و لکنّ القائم هو الّذی یخفی علی النّاس ولادته، و لا یغیب شخصه».
«هریک از ما، قائم به امر خدا و هادی به سوی آئین خدا می باشد. و لکن آن «قائم» کسی است که ولادتش بر مردم پوشیده باشد، ولی شخص او پوشیده نباشد».
یعنی: او همه جا حاضر خواهد بود اگرچه از دیده ها پنهان باشد.
امام هادی (علیه السلام) می فرماید:
78 - «ألخلف من بعدی ابنی الحسن. فکیف بکم بالخلف بعد الخلف؟!. قیل: و لم جعلنا فداک؟. قال: لأنّکم لا ترون شخصه، و لا یحلّ لکم ذکر اسمه. فقیل له: کیف نذکره.. قال: قولوا: الحجّه من آل محمّد».
«خلف بعد از من پسرم حسن می باشد، ولکن چگونه است حال شما در مورد خلف بعد از او؟! گفته شد: از چه نظر؟ جان ما فدای تو باد!.
فرمود: زیرا شخص او را نخواهید دید. و بازگو کردن نام او بر شما روا نخواهد بود. گفتند: پس چگونه از او یاد بکنیم؟ فرمود: بگوئید: حجّت خدا از آل محمّد».
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:
79 - «کأنّی بکم و قد اختلفتم من بعدی بالخلف منّی. ألا إنّ المقرّ بالأئمّه بعد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) المنکر لولدی، کمن أقرّ بجمیع انبیاء الله و رسله ثمّ أنکر نبوّه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) لأنّ طاعه آخرنا کطاعه
أوّلنا، و المنکر لآخرنا کالمنکر لأوّلنا».
«گویا با چشم خود می بینم که بعد از من در مورد جانشین من به اختلاف افتاده اید، آگاه باشید که هرکس به همه امامان بعد از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) اعتراف کند ولی پسرم را انکار نماید، همانند کسی است که به همه پیامبران اعتراف نموده، رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را انکار نماید.
زیرا که اطاعت آخر ما، اطاعت اول ماست. و انکار آخر ما چون انکار اول ماست».
قریب به این مضمون، از پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امام صادق (علیه السلام) نقل شد.
امام حسن عسکری (علیه السلام) در ایّام زندانی بودنش در زندان معتضد عباسی، کمی پیش از تولّد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به یکی از هم زندانهایش فرمود:
80 - «إنّی و الله سیکون لی ولد یملأ الأرض قسطا و عدلا».
«به خدا سوگند، به زودی خداوند برای من پسری عنایت خواهد فرمود، که زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود».
امام حسن عسکری این سخن را برای وقت گذرانی با رفیق زندانی خود نفرمود، بلکه برای اینکه حجّت برای یک نفر تمام شود و به موقع از زبان او برای دوست و دشمن نقل گردد.
حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در یکی از توقیعات شریفه ایکه توسّط سفیر اوّلش از ناحیه مقدّسه صادر فرموده است، چنین می فرماید:
81 - «.. و لیعلموا أنّ الحقّ معنا و فینا، لا یقول ذلک سوانا إلاّ کذّاب مفتر، و لا یدّعیه غیرنا إلاّ ضالّ غویّ. فلیقتصروا منّا علی هذه الجمله دون تفسیر، و یقنعوا من ذلک بالتّعریض دون التّصریح إن شاء اللّه».
«شیعیان ما باید بدانند که حقّ با ماست و حقّ در میان ماست.
به جز ما هرکس این ادّعا را بکند دروغگوست. و جز ما هرکس این دعوی را بکند ضالّ و گمراه است. شیعیان ما باید این جمله را از ما بپذیرند و تفسیر آنرا نخواهند. از ما اشاره را قبول کنند و تصریح را نخواهند».
تفسیر آنرا با چشم خود می بینیم و انشاء الله تصریح آنرا در برق زدن شمشیرت برفراز کاخهای ستمگران و جنایتکاران خواهیم دید، ای سیّد و سرور ما و ای رهبر و مولای ما!.
ابن عبّاس می گوید:
82 - «شبها و روزها سپری نمی شود - جهان به پایان نمی رسد - جز اینکه جوانی از ما اهل بیت زمام امور را به دست می گیرد که دستخوش فتنه ها نمی شود و خود فتنه برنمی انگیزد. گفته شد: چگونه است که پیرمردان شما از آن محروم می شود و جوانان شما به آن می رسد؟! گفت:
آری، این امانت خداست، به هرکس بخواهد عطا می فرماید».
83 - «از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: من، علی، حسن، حسین و 9 تن از اولاد حسین، پاک و پاکیزه و معصوم هستیم».
کعب الاحبار می گوید:
84 - «من مهدی را در اسفار - کتابهای - همه پیامبران می یابم، که در داوری او ستم و تباهی وجود ندارد».
85 - «مهدی در تورات و انجیل ذکر شده، همه ملّتها اجماع و اتّفاق نظر دارند بر اینکه: نجات بخشی ظهور خواهد کرد و انسانها را از ظلم و استبداد نجات خواهد داد. کسی که در ظهور چنین مصلح و نجات دهنده ای تردید کند کافر است. او با اسم و وصف، در همه کتابهای پیامبران نوشته شده است. هرچه مورد تردید باشد، این تردیدناپذیر است که او فرزند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و وارث علوم امامان معصوم یکی بعد از دیگری است».
بخاری می گوید:
86 - «احادیث در مورد حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) که از دیده ها غائب و در هر زمانی حاضر است، بسیار فراوان است. کسانیکه به امامت او معتقدند از هر نکوهش و سرزنشی پیراسته اند که راه حقّ را پیموده اند و به شاهراه هدایت رسیده اند. امامت و پیشوائی امّت اسلامی به وسیله او پایان یافته است. او از روز وفات پدر بزرگوارش تا روز رستاخیز امام است. او مردمان را به شریعت خود که همان شریعت محمّدی است دعوت می کند».
آیا بیانی روشنتر و عبارتی واضحتر از این متصوّر است.
ابن عربی گوید:
87 - «او از عترت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از نسل حضرت فاطمه است. جدّش امام حسین و پدرش امام حسن عسکری است».
مهدی موعود را بهتر بشناسیم:
چه کسی در این روایات بیرون از شمار اراده شده است؟.
آیا شهامت آنرا داریم که او را دقیقتر بشناسیم و از دیگران بازشناسیم؟.
آیا چنین شهامتی به دور از امانت است؟ نه هرگز.
مسلمانان در مورد مطلبی که صدور آن از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به ثبوت برسد، هیچ شکّ و تردیدی به خود راه نمی دهند، زیرا به خوبی می دانند که او هرچه بگوید، از منطق وحی می گوید، و هرگز از روی هوای نفس سخن نمی گوید. که صدق گفتار او را قرآن کریم تضمین کرده است.
همچنین در مورد امامان معصوم هیچ تردیدی ندارند که آنها از هرگونه خطا و لغزشی مصون و محفوظ هستند و آنچه از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کنند، بسیار دقیق و امین هستند. امانت آنها در نقل سخنان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) همچون امانت جبرئیل در نقل وحی به قلب شریف پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) حوادث عصر ما را آنچنان دقیق توصیف کرده اند، که شخص متتبّع در سخنان آنها، دقیقا می تواند روی هر حادثه ای انگشت بگذارد و بگوید که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از این حادثه خبر داده است.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) طوری از حوادث آینده سخن می گویند که گوئی پرده ها بالا رفته، بعد زمانی برداشته شده، و آنها با چشم خود این حوادث را تماشا می کردند و توصیف می نمودند.
چه حوادثی را برای ما بازگو کردند و درست همانطور حادث شد، چه وعده هائی برای ما دادند که دقیقا طبق وعده شان انجام پذیرفت. چه بسیار حوادث فردی و اجتماعی که برای مردم پیش از فرارسیدنش خبر دادند و بدون کوچکترین تخلّفی واقع شد.
مگرنه اینست که هرکس چهل شبانه روز خدا را خالصانه بپرستد، چشمه های حکمت از قلب او سرازیر می شود؟ چنانکه در روایت آمده است.
کجا رسد به افرادی که از طرف خدا تأیید شده هستند و از سوی خدا «محدّث» هستند و چیزی را جز از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) روایت نمی کنند، همه گفتارشان از
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و او هم از جبرئیل امین و او از خداوند جلیل تبارک و تعالی نقل می کند.
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
88 - «إنّه من أتی البیوت من أبوابها اهتدی، و من أخذ غیرها سلک طریق الرّدی. و قد وصل الله طاعه ولیّ أمره بطاعه رسوله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و طاعه رسوله بطاعته، فمن ترک طاعه ولاه الأمر لم یطع الله و رسوله».
«کسی که از در خانه، وارد خانه شود هدایت یافته است، و کسی که راه دیگری پیش گیرد و از غیر در، وارد خانه شود به سوی هلاکت رفته است. خداوند «اطاعت ولیّ امر» را به اطاعت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مقرون ساخته و اطاعت پیامبرش را به اطاعت خود مقرون ساخته است. هرکس اطاعت «اولیاء امر» را ترک کند، از خدا و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز اطاعت ننموده است».
اینک ببینیم اگر بیراهه نرویم و از در خانه وارد شویم، مهدی موعود و کعبه مقصود، چه کسی خواهد بود؟
تردیدی نیست که مهدی موعود، مولود مسعودی است که در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) دیده به جهان گشود، که به خلافت او اهل آسمان و زمین حتّی پرندگان هوا خشنود هستند.
از طرفی دهها حدیث از زبان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اهل بیت (علیهم السلام) نقل کردیم که هرگز نباید روی زمین خالی از حجّت باشد، و از طرفی دوست و دشمن، شیعه و سنّی معترف است که امام زمان (عجّل الله فرجه) حجّت پروردگار است و دیده به جهان گشوده است و هم اکنون زنده و موجود است. همه فرق اسلامی در این عقیده با ما شریک هستند (به جز تعدادی اندک از نویسندگان مزدور یا منحرف) که قائم آل محمد (عجّل الله فرجه) در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد، و همه معترفند که از نسل حضرت فاطمه است و هرگز احدی در اسم و وصف او اختلاف نکرده است.
اگر گفته شود: از کجا که فرزند بلافصل امام حسن عسکری باشد و از دیگر فرزندان حضرت فاطمه (سلام الله علیها) نباشد؟!
در پاسخ می گوئیم: گذشته از اینکه مجموعه ویژگیهای مندرج در احادیث منحصرا با او تطبیق می کند، روایات وارده در مورد بیان نسب او نیز این مطلب را اثبات می کند، زیرا در این احادیث تصریح شده که او از نسل حضرت عبد المطلّب است، بعد گفته شده که از نسل حضرت فاطمه است، آنگاه نسل به نسل دائره تنگتر شده تا در امام حسن عسکری متعیّن و منحصربه فرد شده است.
بعد از نصوص صریحه از پیامبر گرامی اسلام در مورد اسم و کنیه و نسب و دیگر اوصاف او، هرگز احتمال نمی رود که در فرد دیگری نیز این اوصاف جمع شود.
بعد از اینکه همه اوصاف در یک فرد جمع شده، و او زنده و موجود است، دیگر مفهوم ندارد که فرد دوّمی را برای این منظور جستجو کنیم، و یا دچار اختلاف شویم که آیا او متولّد شده است یا نه؟ اگرچه تولّد حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از عامّه مردم پوشیده بود ولی از خواصّ شیعه پوشیده نبود.
او در پشت پرده غیبت نهان شده تا وقتی ظهور کند که بیعت هیچ ستمگری در گردن او نباشد.
او خود در توقیع شریفش به «احمد بن اسحاق» چنین می نویسد:
89 - «... ثمّ بعث الله محمّدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) رحمه للعالمین، و تمّم به نعمته، و ختم به أنبیاءه، و أرسله إلی النّاس کافّه، و أظهر من صدقه ما أظهر، و بیّن من آیاته و علاماته ما بیّن.. ثمّ قبضه حمیدا نقیّا سعیدا، و جعل الأمر من بعد إلی أخیه و ابن عمّه و وصیّه و وارثه علیّ بن أبی طالب (علیه السلام) ثمّ إلی الأوصیاء من ولده واحدا واحدا، أحیی بهم دینه، و أتمّ بهم نوره، و جعل بینهم و بین إخوانهم و بنی عمّهم الأدنین من ذوی أرحامهم فرقانا بیّنا یعرف به الحجّه من المحجوج و الإمام من المأموم، بأن عصمهم من الذّنوب، و برّأهم من العیوب، و طهّرهم من الدّنس، و نزّههم من اللّبس، و جعلهم خزّان علمه و مستودع حکمته و موضع سرّه، و أیّدهم بالدّلائل. و لو لا ذلک لکان النّاس علی سواء، و لادّعی أمر الله (عزّ و جلّ) کلّ واحد، و لما عرف الحقّ من الباطل، و لا العالم من الجاهل. حفظ الله الحقّ علی أهله و أقرّه فی مستقرّه.. و إذا أذن لنا فی القول ظهر الحقّ و اضمحلّ
الباطل و انحسر عنکم. و إلی الله أرغب فی الکفایه و جمیل الصّنع و الولایه».
«خداوند حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را رحمه للعالمین برانگیخت، و نعمتش را به وسیله او کامل گردانید، و پیامبرانش را با او ختم نمود. او را برای همه مردم مبعوث کرد. و معجزات فراوان و آیات بیّنات به دست او ظاهر گردانید. آنگاه او را پاک و پاکیزه، ستوده و پسندیده از این جهان بیرون برد. و امر امّت را به دست برادر و پسرعمویش «علیّ بن ابیطالب» (ع) و فرزندان او یکی بعد از دیگری سپرد. به وسیله آنها دین خود را زنده کرد و نور خود را به اتمام رسانید. آنگاه میان آنها (امامان) و برادران و پسرعموها و دیگر خویشاوندان فرق واضح و تفاوت آشکار قرار داد تا همواره حجّت خدا ممتاز باشد و با غیر حجّت مشتبه نشود، امام و مأموم بازشناخته شوند و با یکدیگر اشتباه نشوند. برای این منظور آنها را از خطا و لغزش «معصوم» قرار داد و از هر عیبی مبرّا ساخت، آنان را پاک و پاکیزه قرار داد و از هر پلیدی پیراسته ساخت. آنها را خزینه های علوم خود قرار داد. حکمت خود را به آنها آموخت و اسرار خود را در نزد آنها به ودیعت نهاد و آنها را با دلائل و بیّنات تأیید نمود. اگر این دلایل آشکار نبود، همگی در آن برابر می شدند و هرکسی ادّعای امامت و رهبری امّت را می کرد، دیگر حقّ و باطل شناخته نمی شد، عالم و جاهل از یکدیگر تشخیص داده نمی شدند. خداوند با این معجزات باهرات حقّ را در اهل حقّ محفوظ ساخت و آنرا در محلّ خود استقرار داد. هنگامی که به ما اجازه ظهور داده شود، حقّ آشکار، و باطل ریشه کن خواهد شد. از خدا می خواهم که این مهمّ را به دست باکفایت ما انجام دهد و به ما حسن عمل عنایت فرماید تا وظیفه ولایت را به بهترین وجه ادا نمائیم».
این نامه که از ناحیه مقدّسه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) شرف صدور یافته، برای شناخت معصوم از غیر معصوم، امام از غیر امام، حجّت از غیر حجّت کافی است.
آری او زنده و موجود است و به هنگام رحلت پدر بزرگوارش پنجسال و چند ماهی از عمر شریفش می گذشت که پدرش میراثهای انبیاء را به او
تسلیم نمود و شمشیر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به او تحویل داد.
ولادت باسعادت او با دلائل قطعی ثابت شده، و غیبت شکوهمند او با مشاهده دهها تن از شیعیان و خواصّ آن حضرت که او را در شب میلاد، روز اوّل، سوّم و هفتم تولّدش دیده اند، و در طول 5 سالی که از عهد پدر بزرگوارش درک نموده، به حضور آن کعبه مقصود شرفیاب شده، پرسشها نموده و پاسخها دریافت کرده اند، ثابت و قطعی است. و با دیدار دهها تن دیگر در طول غیبت صغری و مشاهده صدها معجزه از آن حجّت پروردگار، و دیدار صدها تن دیگر در طول غیبت کبری به ثبوت رسیده است.
شایان توجّه است که عمویش جعفر (کذّاب) با اطلاع قطعی از وجود آن حجّت الهی، میراث خصوص امام حسن عسکری (علیه السلام) را تقسیم نمود، تا وانمود کند که امام حسن عسکری فرزندی ندارد. و بدین وسیله راه را برای دعوی امامت خود هموار سازد. ولی به زودی نقشه ها نقش برآب شد، و دروغگوئی جعفر بر همگان آشکار گردید.
پدر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) امام حسن عسکری (علیه السلام) و مادر بزرگوارش نرجس خاتون (س) بانوی کنیزان عالم، از یک بیت رفیع و خاندانی جلیل است، که از امام حسن عسکری فرزندی جز حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از همین بانوی بزرگوار نمانده است. که با تمام نیرو در مخفی نگاه داشتنش از ابرجنایتکاران تاریخ کوشیده اند.
دستگاه ستمگر خلافت تمام نیروی خود را در اطراف خانه امام حسن عسکری متمرکز کرده، دهها جاسوس گماشته بود، بر هر جاسوسی جاسوسی دیگر تعیین کرده بود تا از تولّد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آگاه شده، آن یکتا مهرتابان و خورشید فروزان را خاموش گرداند. ولی مشیّت خدا بر آن تعلّق یافته بود که حجّت خود را در کنف حمایتش از گزند زمین و زمان مصون و محفوظ نگهدارد:
«می خواهند نور خدا را با دهانهای خود خاموش نمایند، ولی خداوند ابا دارد جز اینکه نورش را به اتمام برساند، اگرچه کافران خوش ندارند».
آیا با این اوصاف، حجّت خدا دقیقا مشخّص است یا نه؟ آیا بازهم تردیدی هست در اینکه او پسر امام حسن عسکری (علیه السلام) است؟!.
از القاب شریف آن قبله خوبان و کعبه نیکان در کلمات پیشوایان نامهای مقدّس زیر است:
«حجّت خدا، خاتم اوصیاء، رهائی بخش امّت، مهدی، منتظر، باعث، وارث، خلف صالح، قائم به حقّ، مظهر دین، دادگستر، بقیّه اللّه، صاحب الزّمان، صاحب شمشیر، امام منتظر برای تأسیس حکومت عدل الهی».
او یکتا مظهر و مصداق این القاب شریفه است و هرگز احدی در این القاب با او شریک نیست.
از کنیه های آن حضرت: «ابو القاسم، ابو عبد الله و ابو جعفر» است. او ثمره مقدّسه شجره نبوّت و عصاره دودمان امامت، خلف شایسته محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) است. پرچم حقّ به دست باکفایت اوست، که هرکس به او چنگ زند نجات می یابد و هرکس تخلّف کند هلاک می شود.
او دوازدهمین ستاره فروزان آسمان امامت و آخرین کوکب درخشان برج ولایت است، که تمام اوصافش توسّط رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) بیان شده است. کسی را یارای انکار و تردید نیست، جز اینکه در اساس وحی دچار تردید شود، و رسالت و نبوّت را انکار نماید. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حقّ او فرموده است:
90 - «سیمیت الله به کلّ بدعه، و یمحو کلّ ضلاله، و یحیی کلّ سنّه».
«خداوند به وسیله او بدعتها را نابود می سازد و گمراهی ها را از بین می برد و سنّتها را زنده می کند».
از دیگر القاب همایونش:
«منصور، صاحب، حجّت، خالص، صاحب خانه، صاحب الأمر، مأمول، تالی، نائب، برهان، باسط (گسترنده)، ثائر (انقلابی)، منتقم،
سیّد، جابر (جبران کننده - ترمیم کننده)، خازن و...»
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) اسامی دیگری به آن حضرت اطلاق نموده اند که از جمله آنهاست:
«امیر امیران، قاتل تبهکاران، آقای دو جهان و...»
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا می توانیم به حضرت قائم (عجّل الله فرجه) به عنوان «امیر المؤمنین» درود بفرستیم؟ فرمود: نه، آن اسم خاصّ امیر مؤمنان علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) است که خداوند او را به این نام، نامیده است. هرگز کسی را جز او نتوان به این نام نامید. جز امیر مؤمنان، هرکس به این نام، نامیده شود کافر است.
عرض نمودند: پس او را به چه نامی بخوانیم؟ فرمود: بگوئید:
91 - «السّلام علیک یا بقیّه اللّه».
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
«بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
و در روایت دیگر آمده است:
92 - «هرکس قائم ما را درک کند، هروقت او را ببیند بگوید:
السّلام علیکم یا أهل بیت النّبوّه، و معدن العلم، و موضع الرّساله».
و ما عرض می کنیم: درود بی پایان و سلام و صلوات بی کران ایزد منّان، بر تو باد، ای مهر تابان و قبله خوبان! ای امام زمان! ای یکتا بازمانده حضرت پروردگار!.
حواشی
- یونس:53.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 110.
- الزام النّاصب صفحه 4، منتخب الاثر صفحه 270، غیبت نعمانی صفحه 7، غیبت شیخ طوسی صفحه 132، بحار الانوار جلد 52 صفحه 92، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 148، و قریب به این مضمون: نهج البلاغه جلد 4 صفحه 37.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 72، اعلام الوری صفحه 399، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 163 و 168، المهدی صفحه 148 و 206، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 261 و 269، البیان صفحه 57 و حقایق الایمان 162.
- عیون الأخبار جلد 2 صفحه 60 و منتخب الأثر صفحه 143.
- البیان صفحه 63، عیون الأخبار جلد 2 صفحه 130، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 267، منتخب الأثر صفحه 143 و 179، الامام المهدی صفحه 69 و 106 و 296، الزام النّاصب صفحه 53، اسعاف الرّاغبین صفحه 133 و 142، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124 و 148 و 155، غیبت شیخ طوسی صفحه 114، بحار الانوار جلد 51 صفحه 75، الملاحم و الفتن صفحه 60 و 68، المهدی المنتظر صفحه 43، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 86 و 88، و المهدی صفحه 73.
- الاختصاص صفحه 208، البیان صفحه 80، منتخب الأثر صفحه 199، المهدی صفحه 58، بشاره الاسلام صفحه 282 و 292، الزام النّاصب صفحه 52(به نقل از الفصول المهمّه)، بحار جلد 51 صفحه 91، عیون الاخبار جلد 2 صفحه 130، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 261 و 272، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 93 و 163(به نقل از غایه المرام) و صفحه 165 و 167، و المهدی صفحه 58.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 280 و 292.
- نور الانوار صفحه 143.
- منتخب الاثر صفحه 85، بحار الانوار جلد 51 صفحه 78 و جلد 52 صفحه 266 و 280، البیان صفحه 56، ذخائر العقبی صفحه 136، المهدی صفحه 56 و 188، بشاره الاسلام صفحه 24،33، 218 و 289، الامام المهدی صفحه 77 و 215، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 165 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 137.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 534، منتخب الاثر صفحه 33، غیبت شیخ طوسی صفحه 93
(از امیر مؤمنان) بحار الانوار جلد 53 صفحه 142 و ینابیع الموده جلد 3 صفحه 162(به نقل از غایه المرام).
- المهدی صفحه 104، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 294، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 167، صحیح مسلم جلد 6 صفحه 3(به اضافه جمله: کلهم من قریش)، منتخب الاثر صفحه 51 و 82، الامام المهدی صفحه 22،28 و 105، و الزام النّاصب صفحه 64.
- البیان صفحه 66، منتخب الاثر صفحه 81 و 145، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 263 و 267، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 340، غیبت شیخ طوسی صفحه 113، بحار الانوار جلد 51 صفحه 65، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 91، الصّواعق المحرقه صفحه 158 و 185، بشاره الاسلام صفحه 286 و 290، الامام المهدی صفحه 65(به نقل از ذخائر العقبی) و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124.
- ارشاد مفید صفحه 328.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 297، الامام المهدی صفحه 23، الزام النّاصب صفحه 64، منتخب الاثر صفحه 58، معانی الاخبار صفحه 370، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 168، المهدی صفحه 101، اعلام الوری صفحه 370 و وسائل الشیعه جلد 18 صفحه 562 حدیث 27.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 378، غیبت نعمانی صفحه 58، منتخب الاثر صفحه 53 و الملاحم و الفتن صفحه 27.
- منتخب الاثر صفحه 32، الزام النّاصب صفحه 63 و 237، بحار الانوار جلد 51 صفحه 73، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 267، الامام المهدی صفحه 108، اعلام الوری صفحه 370، اصول کافی جلد 1 صفحه 209، المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 243، و عیون الاخبار جلد 1 صفحه 53.
- منتخب الاثر صفحه 151 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 174.
- اعلام الوری صفحه 381، الزام النّاصب صفحه 63، بشاره الإسلام صفحه 8 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 310.
- اعلام الوری صفحه 399، الزام النّاصب صفحه 126(از امام صادق)، بحار الانوار جلد 52 صفحه 91، بشاره الاسلام صفحه 18، المهدی صفحه 146، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109،164 و 169، و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 337.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 92 و در مجمع البحرین جلد 5 صفحه 78 از امام صادق (علیه السلام): «مصحف فاطمه سه برابر قرآن کریم است که در آن چیزی از قرآن و حلال و حرام نیست بلکه آنچه در آینده واقع خواهد شد، در آنست».
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 77 و جلد 52 صفحه 277 و 311، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 160، المهدی صفحه 229، بشاره الاسلام صفحه 5،12 و 13 و 244، الامام المهدی صفحه 216، منتخب الاثر صفحه 135 و 423، عیون الاخبار جلد 1 صفحه 36 و 206، غیبت شیخ طوسی صفحه 95، الزام النّاصب صفحه 64،66 و 251(به نقل از البیان).
- الامام المهدی صفحه 333، البرهان صفحه 75 و الزام النّاصب صفحه 227.
- منتخب الاثر صفحه 141 و 215(از امام صادق)، عیون الاخبار جلد 2 صفحه 65، المهدی صفحه 206، بشاره الاسلام صفحه 284، نور الابصار صفحه 171 و 231، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 261،264،265 و 266، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 335، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 86 و 164.
- بشاره الاسلام صفحه 59 و 35 و 286، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 133، الزام النّاصب صفحه 251، اسعاف الرّاغبین صفحه 133، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 166، المهدی صفحه 230، کشف الغمه جلد 3 صفحه 264 و البیان صفحه 90.
- اعلام الوری صفحه 400 و منتخب الاثر صفحه 158.
- مسند احمد جلد 5 صفحه 106 و الامام المهدی صفحه 15.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 165، الامام المهدی صفحه 18، صحیح بخاری جلد 4 صفحه 185، الملاحم و الفتن صفحه 132، صحیح مسلم جلد 2 صفحه 191 و مسند احمد جلد 5 صفحه 106.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 62 و ذخائر العقبی صفحه 12.
- منتخب الاثر صفحه 65 و الامام المهدی صفحه 30.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108 و 162، منتخب الاثر صفحه 149، الزام النّاصب صفحه 59، الامام المهدی صفحه 299(به نقل از غایه المرام صفحه 662).
- منتخب الاثر صفحه 492 و نظیر آن: اختصاص مفید صفحه 268 و بحار الانوار جلد 7 صفحه 20.
- بشاره الاسلام صفحه 52، الامام المهدی صفحه 79، اعلام الوری صفحه 400، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 337(از امام رضا) و منتخب الاثر صفحه 467(از امام صادق).
- الزام النّاصب صفحه 11.
- اعلام الوری صفحه 378.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 34، ارشاد مفید صفحه 342، اعلام الوری صفحه 434، غیبت شیخ طوسی صفحه 281 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 341.
- الزام النّاصب صفحه 82.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 33 و جلد 53 صفحه 184 و الزام النّاصب صفحه 82.
- الزام النّاصب صفحه 82 و اعلام الوری صفحه 423.
- منتخب الاثر صفحه 162، الملاحم و الفتن صفحه 58، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134 و المهدی صفحه 207 به نقل از بخاری.
- غیبت نعمانی صفحه 114، بشاره الاسلام صفحه 54، بحار الانوار جلد 51 صفحه 115 و منتخب الاثر صفحه 309.
- نهج البلاغه عبده جلد 2 صفحه 108 و شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 435، منتخب الاثر صفحه 150، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94، المهدی صفحه 84.
- شرح ابن ابی الحدید جلد 4 صفحه 336.
- نهج البلاغه عبده، جلد 1 صفحه 36.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 206، الملاحم و الفتن صفحه 138، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 318، اصول کافی جلد 1 صفحه 371 و 377، الزام النّاصب صفحه 5 و 27 و عیون الاخبار جلد 3 صفحه 58.
- اختصاص مفید صفحه 268.
- غیبت نعمانی صفحه 62 و الزام النّاصب صفحه 127.
- اعلام الوری صفحه 384.
- منتخب الاثر صفحه 271 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 92(از امام صادق).
- معانی الاخبار صفحه 132.
- منتخب الاثر صفحه 172.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 224، الزام النّاصب صفحه 176، اعلام الوری صفحه 427، الملاحم و الفتن صفحه 99 و بشاره الاسلام صفحه 103.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 297.
- غیبت نعمانی صفحه 7 و 46 و ارشاد مفید صفحه 328.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 139، غیبت نعمانی صفحه 87، منتخب الاثر صفحه 288، و اصول کافی جلد 1 صفحه 342.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 164، بحار الانوار جلد 52 صفحه 279 و 283، اختصاص مفید 289، اعلام الوری صفحه 408، الزام النّاصب صفحه 53 و الامام المهدی صفحه 80.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 134، الزام النّاصب صفحه 4 و اصول کافی جلد 1 صفحه 178 و 179.
- الزام النّاصب صفحه 4 و 245، غیبت نعمانی صفحه 69، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 148، عیون الاخبار جلد 1 صفحه 212، غیبت شیخ طوسی صفحه 132، اصول کافی جلد 1 صفحه 79.
- الزام النّاصب صفحه 78.
- در مورد «نقش امام زمان در جهان هستی» به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم مراجعه شود. (چاپ هشتم - صفحه 13 - 26).
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 140، غیبت نعمانی صفحه 41، الامام المهدی صفحه 90 و وسائل جلد 18 صفحه 564 حدیث 32.
- وسائل جلد 18 صفحه 565 حدیث 37.
- اعراف:157.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 181 و 429.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 141 و 378 و بشاره الاسلام صفحه 246.
- وسائل جلد 18 صفحه 563 حدیث 29.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 158.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 536 و الزام النّاصب صفحه 229.
- نحل:8 و 9.
- توبه:42.
- منتخب الاثر صفحه 242، بحار الانوار جلد 51 صفحه 38 و 143، اعلام الوری صفحه 403، غیبت شیخ طوسی صفحه 139 و الزام النّاصب صفحه 67.
- همان مدرک.
- الملاحم و الفتن صفحه 166 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 164.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 25.
- منتخب الاثر صفحه 501، بحار الانوار جلد 52 صفحه 93، اعلام الوری صفحه 405 و الزام النّاصب صفحه 80.
- آل عمران:36.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 119 و الزام النّاصب صفحه 20.
- منتخب الاثر صفحه 214 و المهدی صفحه 61.
- غیبت نعمانی صفحه 63 و اصول کافی جلد 1 صفحه 373(از امام کاظم).
- اعلام الوری صفحه 403، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 313، بحار الانوار جلد 51 صفحه 143 و الزام النّاصب صفحه 67.
- الزام الناصب صفحه 82 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 32.
- منتخب الاثر صفحه 288، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314 و غیبت نعمانی صفحه 88(از امام صادق).
- اعلام الوری صفحه 408 - بشاره الاسلام صفحه 161، منتخب الاثر صفحه 220، الزام النّاصب صفحه 53، المهدی صفحه 98، بحار الانوار جلد 52 صفحه 321، الامام المهدی صفحه 92(از امام جواد)، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 164، اختصاص مفید صفحه 316 و غایه المرام صفحه 666.
- الامام المهدی صفحه 92 و 279، الفصول المهمّه صفحه 223، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 115 و 138، الزام النّاصب صفحه 61، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 315، اصول کافی جلد 1 صفحه 333 و منتخب الاثر صفحه 262.
- اعلام الوری صفحه 408 و الزام النّاصب صفحه 68.
- غیبت نعمانی صفحه 98، بحار الانوار جلد 51 صفحه 157 و بشاره الاسلام صفحه 164.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 283 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 164.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 33 و الزام النّاصب صفحه 68.
- منتخب الاثر صفحه 226، غیبت شیخ طوسی صفحه 122، اعلام الوری صفحه 410، بحار الانوار جلد 51 صفحه 158، الزام النّاصب صفحه 69 و 82، اصول کافی جلد 1 صفحه 332 و الامام المهدی صفحه 93.
- منتخب الاثر صفحه 226، بحار الانوار جلد 51 صفحه 160 و اعلام الوری صفحه 412.
- نور الابصار صفحه 167، غیبت شیخ طوسی صفحه 123، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 293 و الامام المهدی صفحه 278.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 191 و الامام المهدی صفحه 258.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 148 و 158، الملاحم و الفتن صفحه 147 و منتخب الاثر صفحه 163.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 101.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 299، الملاحم و الفتن صفحه 96، المهدی صفحه 75 و 225
(به نقل از عقد الدّرر)، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 153 و الامام المهدی صفحه 97.
- بشاره الاسلام صفحه 103، بحار الانوار جلد 52 صفحه 239، غیبت نعمانی صفحه 151 و المهدی صفحه 226.
- معروف به «خواجه پارسای».
- الامام المهدی صفحه 349، به نقل از: البرهان صفحه 67.
- الزام النّاصب صفحه 173، به نقل از: فتوحات.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 47 و 182.
در آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» به صراحت امر به اطاعت «أولی الامر» نموده، و اطاعت اولی الأمر را به اطاعت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مقرون نموده است که از همین اقتران و عدم تکرار کلمه «اطیعوا» نسبت به اولی الامر معلوم می شود که اطاعت اولی الامر مثل اطاعت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق واجب است. از این لحاظ و از اطلاق امر به اطاعت اولی الامر استفاده می شود که مراد از اولی الامر در این آیه شریفه ائمه معصومین (علیهم السلام) می باشند چنانکه در دهها حدیث به آن تصریح شده است. و چون اطاعت غیر معصوم هرگز نمی تواند بطور مطلق باشد، مراد از اولی الامر در این آیه ائمّه اثنا عشر (علیهم السلام) می باشند که اطاعتشان به طور مطلق بر همه کس واجب است. و تفسیر اولی الامر در این آیه به غیر ایشان، هرکس باشد حتی فقهای شیعه، تفسیر به رأی است که هرکس تفسیر به رأی کند به آتش دوزخ تهدید شده است. (رجوع شود به کتاب «پیرامون معرفت امام» نوشته لطف الله صافی، نشر آفاق، صفحه 59).
- اسامی بیش از یکصد نفر از دانشمندان اهل سنّت را که اعتراف به ولادت حضرت مهدی نموده اند، آقای علی دوانی در کتاب «دانشمندان عامّه و مهدی موعود» گرد آورده است.
- اسامی بیش از چهل تن از شیعیان امام حسن عسکری، که از تولّد مولود مسعود و کعبه مقصود آگاه بودند و در عهد کودکی به دیدارش نائل شده بودند در مقدّمه کتاب «جزیره خضراء» آمده است.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 175، بحار الانوار جلد 53 صفحه 194، الامام المهدی صفحه 260 و الزام النّاصب صفحه 128.
- حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در پگاه جمعه 15 شعبان المعظّم 255 هجری دیده به جهان گشوده، و پدر بزرگوارش امام حسن عسکری (علیه السلام) در شب هشتم ربیع الاوّل 260 هجری دیده از جهان فرو بسته است. (بحار الانوار جلد 51 صفحه 23 و محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 335).
- فهرست بیش از یکصد تن از تشرّف یافتگان به پیشگاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در غیبت صغری و کبری در کتاب «جزیره خضراء» نوشته مترجم این کتاب، آمده است.
- توبه:33.
- اعلام الوری صفحه 393، بحار الانوار جلد 51 صفحه 13، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 265 و 309، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 337، منتخب الاثر صفحه 256 و 345، الامام المهدی صفحه 8 و 342، نور الابصار صفحه 168 و الزام النّاصب صفحه 140،141 و 142.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 411، بحار الانوار جلد 51 صفحه 24، منتخب الاثر صفحه 214، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 261،265 و 269، غیبت شیخ طوسی صفحه 164، ینابیع المودّه جلد 3
صفحه 166، الامام المهدی صفحه 8 و 366، الزام النّاصب صفحه 140 و 142.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 412.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 112 و الزام النّاصب صفحه 140 - 142.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 373 و منتخب الاثر صفحه 517.
- هود:86.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 282.
سیمای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
93 - «ألمهدیّ منّی، أجلی الجبهه، أقنی الأنف».
«مهدی از منست. پیشانی باز و نورانی و بینی کشیده و باریک دارد».
94 - «ألمهدیّ من ولدی، وجهه کالقمر الدّرّیّ، اللّون لون عربیّ، و الجسم جسم إسرائیلیّ».
«مهدی از نسل منست. سیمایش چون ماه تابان و چهره اش گرد و درخشان است. رنگش عربی (گندم گون) و جسمش اسرائیلی (راست قامت و تا حدّی بلندقدّ) است».
95 - «وجهه کالدّینار، أسنانه کالمنشار، و سیفه کحریق النّار».
«چهره اش چون دینار (گرد و گلگون)، دندانهایش چون شانه (ظریف، منظّم و جدا از هم)، و شمشیرش چون شعله آتش است».
96 - «ألمهدیّ طاووس أهل الجنّه، علیه جلابیب النّور».
«مهدی طاوس اهل بهشت است که هاله ای از نور او را احاطه کرده است».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) سیمای درخشان آن حضرت را به روز قیام پیروزمندانه اش چنین ترسیم می فرماید:
97 - «کأنّه رجل من شنوءه، علیه عباءتان قطوانیّتان».
«گوئی مردی است از «شنوءه» و بر دوش او دو عباست از «قطوان»»..
«شنوءه» منطقه ایست در یمن که قبیله ازد به آنها منسوب است. مردان این منطقه در زیبائی ضرب المثل هستند. و «قطوان» نام محلّی در کوفه و محلّ دیگری در سمرقند است.
98 - «أکحل العینین، کثّ اللّحیه، علی خدّه الأیمن خال».
«دیدگان مبارکش سرمه کشیده، محاسن مبارکش پرمو، و بر گونه راست او خالی جذّاب است».
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
99 - «ألمهدیّ أقبل أجعد، هو صاحب الوجه الأقمر، و الجبین الأزهر، صاحب الشّامّه و العلامه. العالم الغیور المعلّم المخبر بالاثار».
«مهدی دیدگانی مشکی، موهائی پرپشت، چهره ای چون ماه تابان، پیشانی باز و درخشان، خالی (بر گونه راست) و نشانی (چون مهر نبوّت در میان دو کتف) دارد».
100 - «ضخم البطن، ازیل الفخذین، برّاق الثّنایا، عریض ما بین المنکبین».
«شکمی چاق، اندامی متناسب، دندانهائی شفّاف، و شانه هائی پهن دارد».
101 - «حسن الوجه، حسن الشّعر، یسیل شعره علی منکبیه، و نور وجهه یعلو سواد لحیته».
«چهره ای زیبا و موهائی جاذب دارد که بر شانه هایش فروریخته، و درخشندگی چهره اش بر مشکی محاسن شریفش غلبه می کند».
آنگاه امیر مؤمنان به برخی از صفات معجزآسایش اشاره کرده می فرماید:
102 - «یومیء للطّیر فیسقط علی یده، و یغرس قضیبا فی الأرض فیخضرّ و یورق».
«به مرغ نگاه می کند، به دست مبارکش می افتد. چوب را می کارد، سبز می شود و برگ می آورد».
103 - «سیأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه و یملک بینهم من هو غریب، و هو المهدیّ، أحمر الوجه، بشعره صهوبه یملأ الأرض عدلا بلا صعوبه، یعتزل فی صغره عن أمّه و أبیه».
«خداوند قومی را می آورد که آنها را دوست می دارد و آنها خدای تبارک و تعالی را دوست می دارند، کسی بر آنها حکومت می کند که از نژاد آنها نیست، و او مهدی است، که چهره ای گلگون و موهائی طلائی دارد. بدون رنج و مشقّت، عدالت را در پهنه گیتی بگسترد. در خردسالی از پدر و مادرش گوشه گیری می کند».
104 - «یخرج رجل من ولدی فی آخر الزّمان، أبیض مشرب حمره. مبدح البطن عریض الفخذین، عظیم مشاش المنکبین، بظهره
شامّتان: شامّه علی لون جلده، و شامّه علی شبه شامّه النّبیّ (صلّی الله علیه و آله و سلم)».
«مردی از فرزندان من در آخر الزّمان ظهور می کند که صورتی نقره فام و چهره ای گلگون دارد، که شکمش چاق، رانهایش پرگوشت و شانه هایش عریض است. در پشت او دو علامت هست که یکی به رنگ پوست و دیگری شبیه مهر نبوّت است».
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
105 - «تعرفون المهدیّ بالسّکینه و الوقار، و بمعرفه الحلال و الحرام، و بحاجه النّاس إلیه، و لا یحتاج إلی أحد!».
«مهدی را با سکینه و وقار، شناخت حلال و حرام، نیاز همگان به او، و بی نیازی او از همه، خواهید شناخت».
این نشانه های ظاهر در ائمّه دین از الطاف بیکران حضرت احدیّت است که احدی به اشتباه نیفتد و امر بر کسی مشتبه نشود.
عنایات بی کران حضرت پروردگار در حقّ ائمّه هدی در سطحی بود که خیلی ها قدرت تحمّل آنرا نداشتند و در نتیجه در حقّ آنها به اشتباه افتاده به غلط نسبت الوهیّت می دادند.
علیّ بن قدامه در محضر امیر مؤمنان (علیه السلام) عرضه داشت: تو خود مطلب را روشن ساختی، اگر تو خود سخن را قطع نمی کردی، ما می گفتیم: «جز تو خدائی نیست»!!! امیر مؤمنان (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
106 - «لا تعجب تهلک بما تسمع.. نحن مربوبون لا أرباب، نکحنا النّساء، و حمتنا الأرحام، و حملتنا الأصلاب. و علمنا ما کان و ما یکون و ما فی السّماوات و الارضین بعلم ربّنا.. فنحن بذلک اختصاصا مخصوصون... نحن و ابنای شبّرا و شبیرا و أمّهما الزّهراء، و الأئمّه فیها واحدا واحدا إلی القائم، من عین شربنا و إلیها وردنا..
إسألونی و اسألوا الأئمّه من بعدی، فلم یخل منهم عصر من الأعصار حتّی قیام القائم... فاشهدوا شهاده أسألکم عند الحاجه: علیّ بن
ابی طالب نور مخلوق، و عبد مرزوق، من قال غیر هذا لعنه اللّه!».
«تعجّب نکن که هلاک می شوی، ما بنده ایم چون شما، ازدواج می کنیم. در رحم مادر و صلب پدر قرار می گیریم، با این تفاوت که آنچه در آسمانها و زمین انجام یافته و یا به وقوع خواهد پیوست، خدا به ما یاد داده است، این دانشها مخصوص ماست: من، حسن، حسین، مادرشان زهرا و امامان بعدی، یکی پس از دیگری، تا مهدی، همه از یک سرچشمه آب خورده ایم و علوم همه ما به یک نقطه برمی گردد. چه از من بپرسید یا از امامان بعدی بپرسید (علوم ما یکیست)، هرگز هیچ عصری تا قیام قائم، از ما خالی نخواهد بود. این اعتراف را از من بشنوید و گواه باشید که روزی شما را گواه خواهم گرفت: علیّ بن ابیطالب نوری مخلوق، و بنده ای مرزوق است، هرکس جز این را بگوید، لعنت خدا بر او باد».
یکبار دیگر در همین رابطه فرمود:
107 - «قولوا فینا ما شئتم، و اجعلونا مربوبین».
«ما را بنده خدا بدانید و آنگاه در حقّ ما هرچه خواستید بگوئید».
و در حقّ غالیان فرمود:
108 - تغلو طائفه من شیعتی حتّی یتّخذونی ربّا!. و إنّی بریء ممّا یقولون».
«گروهی از شیعیان در حقّ من غلوّ کرده، نسبت ربوبیّت به من می دهند من از گفته آنها بیزارم».
این بیزاری، چون بیزاری خدا و پیامبر از مشرکان است و در همین مقدار برای کسانی که بدنبال حقّ و حقیقت باشند، کفایت است.
آری اینست واقعیّت امامان معصوم و حجّتهای پروردگار و مشعلهای هدایت.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
109 - «وجهه کوکب درّیّ مشرب بحمره».
«چهره او سرخ فام و چون ستاره ای درخشان است».
110 - «بالقائم علامات: داء الحزاز برأسه و شامّه تحت کتفه الأیسر. تحت کتفیه ورقه مثل الآس».
«برای «قائم» علامتهائی هست: بر موی سرش علامتی چون نخاله، و علامتی (شبیه مهر نبوّت) زیر شانه چپش، و علامتی زیر هردو شانه اش چون برگ آس».
111 - «فی شعره قطط أفرق الثّنایا، أبلجها، واضح الجبین».
«موهایش پرپشت، دندانهای ثنایایش برّاق و ازهم جدا، پیشانی مبارکش باز و درخشان».
112 - «مشرف الحاجبین، غائر العینین من سهر اللّیالی، بوجهه أثر».
«ابروهایش به طرف صورتش فروهشته، دیدگانش از شب زنده داری فرورفته، بر گونه اش نشانی (خالی) هست».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
113 - «إنّه من أعظم البلیّه أن یخرج إلیهم صاحبهم شابّا، و هم یحسبونه شیخا کبیرا!».
«از امتحانات بزرگ خداوندی است که صاحبشان به صورت جوانی نورس ظاهر شود، درحالیکه آنها او را پیری کهنسال تصوّر می کنند».
114 - «إنّ فی صاحب الزّمان شبها من یونس: رجوعه فی غیبته بشرخ الشّباب».
«در صاحب الزّمان نشانی از حضرت یونس هست، و آن اینکه بعد از غیبتش به صورت جوانی نورس ظاهر می شود».
115 - «حسن الوجه، آدم، أسمر، مشرب بحمره».
«صورتی زیبا، گندمگون، و چهره ای گلگون».
116 - أزجّ، أبلج، أدعج، أعین، أشمّ الأنف، أقنی أجلی».
«ابروهائی کشیده، صورتی نیکو، دیدگانی مشکی، بینی باریک و نیکو خمیده، و پیشانی باز و درخشان».
117 - ألمهدیّ خاشع للّه کخشوع الزّجاجه».
«مهدی در برابر پروردرگارش چون شیشه خاشع است».
شاید تشبیه به شیشه از جهت تسلیم و عدم مقاومت آن باشد.
118 - «إنّ القائم إذا خرج کان فی سنّ الشّیوخ و منظر الشّباب، قویّا فی بدنه، لو مدّ یده إلی أعظم شجره علی وجه الأرض لقلعها، و لو صاح بالجبال تدکدکت صخورها، لا یضع یده علی عبد إلاّ صار قلبه کزبر الحدید».
«قائم (عجّل الله فرجه) هنگامی که ظهور کند، در سنّ کهولت خواهد بود ولی با سیمای جوانی و نیروی عضلانی، آنچنان نیرومند خواهد بود که اگر قویترین درخت روی زمین را با دست مبارکش بکشد، از ریشه و بن برمی کند. و اگر بر کوهها بانگ بزند، سنگهایش فرو ریزد. اگر بنده ای را با دست مبارکش نوازش کند، قلبش چون قطعه آهن محکم و استوار می گردد».
زیرا اولا دعایش مستجاب است، ثانیا از ولایت تکوینی برخوردار است، از این رهگذر هرگونه بخواهد در جهان طبیعت تصرّف می کند، و آنچه از خداوند بخواهد، خدای تبارک و تعالی برمی آورد.
119 - «لیس بالطّویل الشّامخ، و لا بالقصیر اللاّزق بل مربوع
القامه، مدوّر الهامّه، واسع الصّدر، صلت الجبین مقرون الحاجبین، علی خدّه الأیمن خال کأنّه فتات المسک علی رضراضه العنبر!».
«راست قامت ولی نه درازقدّ، چهارشانه ولی نه کوتوله، سیمائی گرد، سینه ای فراخ، پیشانی باز، ابروانی به هم رسیده، خالی بر گونه راست چون دانه مشک که بر قطعه عنبر سائیده».
120 - «إنّ أبی - أی الباقر (علیه السلام) - لبس درع رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و کانت تسحب علی الأرض. و إنّی لبستها فکانت و کانت و إنّها تکون من القائم مشمّره کما کانت من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) کأنّه یرفع نطاقها بحلقتین».
«پدرم (امام باقر - ع - ) زره را بر تن کرد، روی زمین کشیده شد، من نیز آنرا پوشیدم بر زمین کشیده شد (یعنی به قامت ما بلند بود) ولی قائم (عجّل الله فرجه) آنرا می پوشد برای او متناسب خواهد بود (گوئی به قامت او ساخته شده) و مانند رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) راحت و سبک خواهد بود، گوئی به وسیله دو حلقه از کمرش به بالا کشیده می شود».
یعنی: وقت ظهور، که زره پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به تن می کند فرز و چابک خواهد بود و آن زره دست و پایش را نخواهد گرفت.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
121 - «هو شبیهی و شبیه موسی بن عمران (علیه السلام) علیه جلابیب النّور تتوقّد بشعاع القدس. موصوف باعتدال الخلق و نضاره اللّون.
یشبه رسول الله فی الخلق».
«سیمای او شبیه من و شبیه موسی بن عمران است، هاله ای از نور او را احاطه کرده، و نور الهی از چهره اش ساطع است. با خلقت معتدل و درخشش چهره شناخته می شود. اخلاق حمیده او چون جدّش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است».
لازم به تذکّر است که امام رضا (علیه السلام) در میان امامان از همه زیباتر بود و به
همین دلیل وقتی در مجامع عمومی شرکت می کرد به صورت مبارکش نقاب می زد که نور امامت از زیر نقاب می درخشید.
122 - «علامته أن یکون شیخ السّنّ، شابّ المنظر، حتّی أنّ النّاظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنه أو دونها. و إنّ من علامته أن لا یهرم بمرور الأیّام و اللّیالی علیه حتّی یأتی أجله».
«از نشانه های او سیمای جوانی او در سنّ کهولت است که هرکس او را ببیند او را چهل ساله یا کمتر تصوّر می کند. و از نشانه های او اینست که گذشت زمان در او اثر نکند و تا فرارسیدن اجلش آثار پیری در او ظاهر نشود».
نزدیک به این مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
123 - «المهدیّ خاشع للّه کخشوع النّسر لجناحه».
«مهدی (عجّل الله فرجه) در برابر خدا خاشع است، همچون خشوع کرکس در برابر بالش».
124 - «یکون أولی بالنّاس من أنفسهم، و أشفق علیهم من آبائهم و أمّهاتهم، و یکون أشدّ النّاس تواضعا للّه (عزّ و جلّ)، و یکون آخذ النّاس بما یأمر به، و أکفّ النّاس عمّا ینهی عنه».
«او برای مردم از خودشان اولیتر، از پدر و مادرشان مهربانتر، و در برابر خدا از همه متواضعتر است. آنچه به مردم فرمان دهد خود بیش از دیگران به آن عمل می کند، و آنچه مردم را از آن نهی کند خود بیش از همگان از آن پرهیز می کند».
125 - «دلالته فی خصلتین: فی العلم و استجابه الدّعوه و کلّ ما أخبر به من الحوادث الّتی تحدث قبل کونها، فذلک بعهد معهود إلیه من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) توارثه عن آبائه عنه (علیه السلام)».
«دو نشانه بارز دارد که با آنها شناخته می شود:1 - دانش بیکران 2 - استجابت دعا، آنچه از رویدادها پیش از وقوع آنها سخن بگوید، به صورت پیمانی است که توسّط پدران خود از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به ارث برده
است».
کعب الأحبار می گوید:
126 - «مهدی قائم (عجّل الله فرجه) از نسل علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) است که در اخلاق و اوصاف، شکل و سیما، شکوه و هیبت چون عیسی بن مریم است. خداوند به همه پیامبران هرچه داده، به او نیز داده، با اضافاتی».
ابن عربی می گوید:
127 - «در آفرینش چون رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و در اخلاق یکدرجه پائین تر از اوست. زیرا بدیهی است که کسی نمی تواند در سطح پیامبر اکرم باشد».
با اینهمه اوصاف حمیده و صفات جمیله و نشانه های روشنی که از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) در سیرت و صورت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به دست ما رسیده است بدون تردید به هنگام مشاهده آن مهر تابان و قبله خوبان، او را خواهیم شناخت و کوچکترین تردیدی به خود راه نخواهیم داد که تمام اوصاف آن بزرگوار موبه مو در احادیث شریفه بیان شده است و آنها که در غیبت صغری به دیدارش نائل شده اند همین نشانه ها را موبه مو منطبق یافته اند.
همین اوصاف با این خصوصیّات، خود دلیل قاطعی است بر اینکه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) یک تن بیش نیست و به اصطلاح: «مهدی شخصی است نه نوعی» ولی برای روشن شدن آن از نظر برادران اهل سنّت تصریح «ابن حجر» را در اینجا می آوریم:
128 - «مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) یک تن بیشتر نیست و هرگز تعددی در آن وجود ندارد».
و در جای دیگر می گوید:
129 - «اگر در میان آیندگان - از نسل علی و فاطمه - کسی جز مهدی (عجّل الله فرجه) نبود، برای جهانیان بس بود».
گذشته از احادیث یادشده، نشانه های فراوان دیگری نیز در بخشهای بعدی در ضمن احادیث واصله از معصومین (علیهم السلام) خواهیم خواند که هرنوع غبار شکّ و تردید را از سیمای آن یکتا بازمانده الهی خواهد زدود. به علاوه روایات فراوان دیگری که در مورد علایم ظهور و کیفیّت بیعت و تعداد اصحاب و مکان ظهور و دیگر ابعاد مربوط به ظهور آن کعبه مقصود و قبله موعود، رسیده است.
به اضافه نام پدر، مادر، نسب، قبیله، خاندان و دیگر ویژگیهای نسبی آن حضرت که در روایات بیشماری صریحا بیان شده است.
از همه مهمّتر آن صیحه آسمانی، که به هنگام ظهور آن پیشوای انس و جان، توسّط جبرئیل امین، نوید ظهورش داده خواهد شد. و طنین آن ندای آسمانی در سرتاسر جهان طنین خواهد انداخت. و همه ساکنان روی زمین بدون استفاده از دستگاههائی چون تلویزیون و غیره آنرا خواهند شنید. و در نتیجه کوچکترین ابهام و اشکالی برای احدی نخواهد ماند. از اینجاست که امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می فرمایند:
130 - «إنّ أمرنا أبین من هذه الشّمس!».
«امر ما از این خورشید فروزان، روشنتر است».
آری خورشید فروزان و مهر تابان، دیگر نیازی به راهنما ندارد، هنگامی که طلوع کند، خود دشت و دمن را روشن نماید و چشمها را به سوی خود خیره سازد.
خورشید امامت هنگامی که از پرده غیبت بیرون آید، خود جهانی را به سوی خود متوجّه سازد، زیرا:
- انوار درخشان چهره اش، نیرومندتر از «ید بیضای موسی» بر نور خورشید غلبه کند.
- دست معجزآسایش، سریعتر از «عیسی مسیح» کور مادرزاد را بینا سازد و بیماریهای مزمن را شفا بخشد.
- عصای موسی، انگشتر سلیمان، تابوت سکینه و دیگر مواریث انبیاء را در دست دارد که بمبهای اتمی و ئیدروژنی را هرگز آن اثر نخواهد بود.
- سر و قدش استوارتر از هر بنیادی در جهان، بازوی ید اللّهی اش نیرومندتر از هر نیروئی در جهان، صدای تکبیرش باشکوهتر از هر بانگی در آفاق، دانش بیکرانش افزونتر از دانش هر دانشمندی در زمین و زمان، علم و حلم و شهامت و شجاعت و استقامتش برتر و بالاتر از هر انس و جان:
131 - «امامان عاقلترین مردمان در خردسالی و داناترین آنان در بزرگسالی است».
و او، وارث صفات جمیله و اخلاق حمیده و علوم کشیده همه آنهاست، «که آنچه خوبان، همه دارند، او به تنهائی دارد».
خدائی که قادر است همه شرائط نبوت را در کودک خردسالی گرد آورد، - چنانکه در مورد حضرت یحیی و حضرت عیسی انجام داد - قادر است که بیشتر از آن را به یکتا بازمانده خود که برای هدایت جهان ذخیره نموده است، عطا نماید.
امام رضا (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی، در سیرت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید:
132 - «.. یکون أعلم النّاس، و أحکم النّاس، و اتقی النّاس، و أحلم النّاس، و أسخی النّاس، و أعبد النّاس.. و یری من خلفه کما یری من بین یدیه، و لا یکون له ظلّ.. و تنام عیناه و لا ینام قلبه، و یکون محدّثا.. و تکون رائحته أطیب من رائحه المسک.. و یکون دعاؤه مستجابا حتّی أنّه دعا علی صخره لانشقّت بنصفین».
«او داناترین مردمان، حکیم ترین آنان، پرهیزگارترین انسان، بردبارترین مردمان، سخی ترین آنان و عابدترین همگان است. که از پشت سر چون پیش رو می بیند. او را سایه نباشد. دیدگانش در خواب فرومی رود ولی دلش همیشه بیدار است. فرشتگان او را حدیث گویند. عطر وجودش از هر مشکی معطّرتر است. دعایش همواره به اجابت می رسد. اگر در مورد سنگی دعا کند از وسط به دو نیم می شود و...».
حواشی
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259 و 269، بحار الانوار جلد 51 صفحه 80 و 90، بشاره الاسلام صفحه 282، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124، نور الابصار صفحه 168، الامام المهدی صفحه 337، البیان صفحه 80 و 96، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 340، منتخب الاثر صفحه 143.
- منتخب الاثر صفحه 185، بحار الانوار جلد 50 صفحه 78، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136 و 160، بشاره الاسلام صفحه 282 و 294، نور الابصار صفحه 170، الامام المهدی صفحه 68، الفصول المهمّه صفحه 276، اسعاف الرّاغبین صفحه 134، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 90، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259،269 و 276، البیان صفحه 96، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 340 و الزام النّاصب صفحه 138 و 256.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 77، البیان صفحه 96، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و 277، الملاحم و الفتن صفحه 115، نور الابصار صفحه 230، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 135 و الزام النّاصب صفحه 139.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259 و 269، منتخب الاثر صفحه 147، ینابیع الموده جلد 3 صفحه 164، نور الابصار صفحه 170، المهدی صفحه 94، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136، الزام النّاصب صفحه 139 و 256، و غایه المرام صفحه 668.
- اختصاص مفید صفحه 208، البیان صفحه 95، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 340، بحار الانوار جلد 51 صفحه 80 و جلد 52 صفحه 304، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108 و 162، بشاره الاسلام صفحه 283 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و 276، منتخب الاثر صفحه 166، الملاحم و الفتن صفحه 58، ینابیع المودّه ج 3 صفحه 35، اسعاف الراغبین صفحه 149، بشاره الاسلام صفحه 282 و الزام النّاصب صفحه 104 و 138.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 51، بشاره الاسلام صفحه 220، المهدی صفحه 53، اعلام الوری صفحه 434، البیان صفحه 95 و منتخب الاثر صفحه 186.
- غیبت نعمانی صفحه 114، منتخب الاثر صفحه 150، بحار الانوار جلد 51 صفحه 131، اعلام الوری صفحه 434، الزام النّاصب صفحه 138، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 174 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 165.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 36، الزام النّاصب صفحه 138 و 178، و غیبت شیخ طوسی صفحه 281.
- الملاحم و الفتن صفحه 123 و منتخب الاثر صفحه 154.
- منتخب الاثر صفحه 157 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 131.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 35، منتخب الاثر صفحه 185، الزام النّاصب صفحه 138 و الملاحم و الفتن صفحه 58.
- غیبت نعمانی صفحه 127(از امام صادق)، منتخب الاثر صفحه 309 و المهدی صفحه 74 و 226(به نقل از عقد الدّرر).
- الزام النّاصب صفحه 214.
- همان مدرک صفحه 197.
- الزام النّاصب صفحه 198.
- الزام النّاصب صفحه 104 و 138.
- غیبت نعمانی صفحه 115، بحار الانوار جلد 51 صفحه 40، الزام النّاصب صفحه 139 و منتخب الاثر صفحه 241.
- منتخب الاثر صفحه 165، و الزام النّاصب صفحه 104 و 108.
- الزام النّاصب صفحه 138.
- منتخب الاثر صفحه 258 و اعلام الوری صفحه 407.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 259، اعلام الوری صفحه 403، بحار الانوار جلد 52 صفحه 287 و منتخب الاثر صفحه 285.
- ارشاد مفید صفحه 342 و الزام النّاصب صفحه 138.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 147، الملاحم و الفتن صفحه 58، نور الابصار صفحه 170 و الزام النّاصب صفحه 138.
- الملاحم و الفتن صفحه 58 و الامام المهدی صفحه 97.
- اعلام الوری صفحه 407، منتخب الاثر صفحه 221، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 322.
- الزام النّاصب صفحه 138 و الامام المهدی صفحه 337.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 319، اصول کافی جلد 1 صفحه 233، و الزام النّاصب صفحه 7.
- منتخب الاثر صفحه 422، بشاره الاسلام صفحه 164 و الزام النّاصب صفحه 68 و 138.
- منتخب الاثر صفحه 285 و 221، اعلام الوری صفحه 435، بحار الانوار جلد 52 صفحه 285 و 322، و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314.
- المهدی صفحه 266(به نقل از عقد الدرّر) و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 147.
- الزام النّاصب صفحه 10.
- عیون الاخبار جلد 1 صفحه 170 و الزام النّاصب صفحه 10.
- غیبت نعمانی صفحه 74، بشاره الاسلام صفحه 189 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 266.
- الزام النّاصب صفحه 96 و اسعاف الراغبین صفحه 14.
- المهدی صفحه 97.
- الصّواعق المحرقه صفحه 161.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 205، بشاره الاسلام صفحه 88 و منتخب الاثر صفحه 258.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 170 و غایه المرام صفحه 707.
- الزام النّاصب صفحه 73، المهدی صفحه 74، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 73 و بشاره الاسلام صفحه 189.
- الزام النّاصب صفحه 9.
میلاد مسعود
بین اخفاء و افشاء
زمینه غیبت
کی، کجا و چگونه متولد شد؟
چه کسی او را دیده است؟
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
133 - «إنّه لا یموت منّا میّت حتّی یخلّف من بعده من یعمل بعمله و یسیر بسیرته و یدعوا إلی ما دعا إلیه».
«کسی از ما از دنیا نمی رود، جز اینکه خلف و فرزندی را از خود به یادگار بگذارد، که راه او را ادامه دهد و به آنچه او دعوت می کرد، دعوت کند».
و در ضمن صفات و نشانه های او فرموده است:
134 - «هو خفیّ المولد و المنشأ، غیر خفیّ فی نفسه».
«ولادتش بر همگان پوشیده است ولی شخص او بر کسی پوشیده نیست».
آری او در سامرّا به گونه ای که هرگز احدی از دشمنان آگاه نشود، در خاندان عصمت و طهارت و در دودمان امامت دیده به جهان گشود. او چون پدران بزرگوارش پاک و پاکیزه، نظیف و ختنه شده به دنیا آمد و آنگاه با هفت عضو به سجده افتاد و خدای را سجده نمود.
و این لحظه پرشکوه در پگاه روز جمعه 15 شعبان المعظّم 255 هجری اتّفاق افتاد. او پیش از آفتاب دیده به جهان گشود که همیشه آفتاب را پشت سر نهد.
جناب حکیمه، عمّه امام حسن عسکری و دختر امام جواد (علیه السلام) او را بغل کرد و به پیشگاه پدر بزرگوارش تقدیم نمود.
جناب حکیمه مشاهده نمود که با نور روی بازوی مبارکش نوشته شده:
«جاء الحقّ و زهق الباطل».
که با انقلاب جهانی او کاخ های ظلم و استبداد ویران شده، حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی بنیان نهاده خواهد شد.
و بسیار طبیعی بود که از نور روی بازوی گرامی اش نوشته شود:
«و تمّت کلمه ربّک صدقا و عدلا».
که وعده های الهی با تولّد او تحقّق یافت و نویدهای انبیاء به دست او انجام خواهد پذیرفت.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
امام هشتم شیعیان بیش از نیم قرن، پیش از تولّد حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) داستان میلاد او را چنین توصیف می کند:
135 - «سقط من بطن أمّه جاثیا علی رکبتیه، رافعا سبّابته نحو السّماء، ثمّ عطس فقال: ألحمد للّه ربّ العالمین، و صلّی الله علی محمّد و آله، عبد ذاکر للّه، غیر مستنکف و لا مستکبر. زعمت الظّلمه أنّ حجّه الله داحضه. ولو أذن لنا فی الکلام لزال الشّکّ».
«از بطن مادر، روی زانوهایش به زمین می آید، با انگشت سبّابه به سوی آسمان اشاره کرده، عطسه می کند و می فرماید: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ». او بنده ذاکر خداست که از پرستش حقّ کبر نمی ورزد و استنکاف نمی کند. ستمگران خیال می کنند که حجّت خدا سست و ناتوان است، اگر به ما اجازه سخن گفتن داده شود، هرگونه شکّ و تردید از بین می رود».
جالب توجّه اینکه عین همین عبارتها در مورد کیفیّت تولّد حجّت خدا (عجّل الله فرجه) از زبان جناب حکیمه خاتون نقل شده است.
بهنگام تولّد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) منجّمی یهودی در قم اقامت می کرد، که در آن سامان شهرت به سزائی داشت. «احمد بن اسحاق» که از شخصیّتهای معروف قم و وکیل امام حسن عسکری (علیه السلام) در قم بود به پیش منجّم یهودی رفت و گفت: برای ما در فلان روز مولودی به دنیا آمده است، طالع او را برای ما ببین. یهودی گفت: «آنچه من از محاسبه های خود به دست می آورم، اینست که او یا پیامبر خواهد بود و یا وصیّ پیامبر. او شرق و غرب جهان را تحت حکومت و سیطره خود درخواهد آورد. من چنین درمی یابم که احدی در روی زمین نمی ماند جز اینکه در برابر او تسلیم می شود».
تولّد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از نظر دوست و دشمن تردیدناپذیر است، اگرچه در مورد بقای حضرتش دشمنان به اختلاف سخن گفته اند. و به همین دلیل است که خلیفه عباسی تلاش گسترده ای آغاز کرد، که مولود مسعود را پیدا کرده از بین ببرد. تا بدینوسیله تاج و تخت خویش را حفظ کند. و وعده پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و دیگر معصومین (علیهم السلام) دروغ از آب درآید. سرانجام وعده خدا و مشیّت پروردگار طبق وعده انبیاء و امامان انجام پذیرفت و نقشه دشمنان نقش برآب شد، خلیفه از حقد و حسدش هلاک شد، و جعفر از خشم و رشکش پیش از رسیدن به هدف خود دیده برتافت.
آری به اعتراف دوست و دشمن، و به تصریح کتب تاریخ حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرّا دیده به جهان گشود. و زادگاه او تا به امروز محافظت شده، از چهارگوشه جهان به زیارت آن مکان مقدّس به آن سوی می شتابند. از این رهگذر هرکس که امامت پدر بزرگوارش را پذیرفته، در ولادت، امامت، غیبت و ظهور آن مهر تابان تردید نکرده است. که هرکس پس از مشاهده آن آیات بیّنات و معجزات باهرات در حقّ او تردید کند، گفتار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب نموده است.
اگر چنانکه دشمنان می گویند، برای امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی نبود، پس چرا سپاه خلیفه مکرّردرمکرّر خانه آن حضرت را محاصره کردند تا مولود مسعود را پیدا کنند و از بین ببرند؟! و بارها مادر بزرگوارش را دستگیر و زندانی نمودند؟! ولی هرچه مولود مسعود را جستجو کردند سرنخی به دست نیاوردند و هرچه نرجس خاتون را قابله ها مورد معاینه قرار دادند غیرحامله یافتند:
«آنها مکر کردند و خدا نیز مکر نمود، که خداوند بهترین مکرکنندگان است».
بهتر است داستان را از زبان زبیری بشنوید که عداوت مخصوصی با خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) داشت. آرزو می کرد که به امام حسن عسکری (علیه السلام) دست بیابد و او را پیش از ولادت فرزند بزرگوارش به شهادت برساند. تا بدینوسیله آرزوهای شیعیان به یأس گرائیده، وعده های امامان دروغ درآید. ولی پیش از آنکه حیله هایش کارگر شود، خداوند او را به کیفر اعمالش رسانید.
هنگامی که خبر کشته شدن او به امام حسن عسکری (علیه السلام) رسید، فرمود:
این است سزای کسی که به خدای تبارک و تعالی در مورد اولیای خدا افتراء ببندد او خیال می کرد که می تواند مرا بکشد و برای من فرزندی نباشد.
آری او به دنیا آمد. و مادرش نرجس خاتون دختر یشوعا، پسر قیصر، امپراطور روم، که مادرش از اولاد حواریون حضرت عیسی بوده، و نسب شریفش به شمعون، وصیّ حضرت عیسی (علیه السلام) می رسید.
جناب نرجس خاتون به صورت ناشناس در میان زنهای پرستار که برای پانسمان و معالجه مجروحین همراه سپاه حرکت می کردند، همراه لشکر پدرش به راه افتاد.
این لشکر که برای جنگ با سپاه اسلام رهسپار جنوب شرقی اروپا بودند با پیشتازان سپاه اسلام روبرو شده، شکست خوردند و همه پرستاران به دست مسلمانان اسیر شدند. هنگامی که این اسیران در معرض فروش قرار گرفتند، دختر قیصر خود را «نرجس» معرّفی کرد. نرجس از اسمهای رائج در میان کنیزان بود.
نرجس خاتون که در کاخ امپراطوری تربیت یافته بود، تحت رعایت پدرش چندین زبان یاد گرفته بود که یکی از آنها عربی بود و چون زبان عربی در اثر فتوحات اسلامی در اروپا ارزش والائی داشت، نرجس خاتون آنرا ممارست کرده، خوب یاد گرفته بود و به خوبی می توانست به عربی تکلّم نماید.
وصول اسیران به مرکز خلافت (بغداد) در عهد امام هادی (علیه السلام) بود. امام هادی که از داستان او باخبر شد و مطّلع شد که تابه حال هرکس خواسته او را خریداری کند؛ امتناع ورزیده است، یکی از اصحاب نزدیکش را به نام «بشر بن سلیمان» از اولاد «ابو ایّوب انصاری» برای خرید او مأمور ساخت.
با نشانه هائی که امام داده بود، معامله انجام یافت و نرجس خاتون به محضر امام هادی (علیه السلام) آورده شد.
امام هادی (علیه السلام) کافور خادم را به خدمت خواهر بزرگوارش «حکیمه خاتون» فرستاد و او را به محضر خود فراخواند.
هنگامی که حکیمه خاتون به محضر امام شرفیاب شد، امام هادی فرمود:
«هاهیه، فخذیها و علّمیها الفرائض فانّها زوجه ابنی ابی محمّد و أمّ القائم».
«خواهر جان! این همان است. او را به منزل برده، احکام دین و تعالیم عالیه اسلام را به او بیاموز که او همسر پسرم «ابو محمّد» و مادر «قائم» (عجّل الله فرجه) می باشد».
از تعبیر امام هادی (علیه السلام) دقیقا معلوم می شود که مادر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در دودمان امامت به اسم و وصف شناخته شده بود، و آنها در انتظار
فرارسیدن وعده الهی بودند.
از طرف دیگر او مانند هر اسیر دیگر در معرض فروش قرار نمی گیرد. در همه جا، کنیزان را بر مشتریها عرضه می کنند و مشتری کنیز دلخواه خود را انتخاب می کند ولی اینجا مشتریها را بر او عرضه می کنند تا او مشتری دلخواه خود را انتخاب کند.
آری، این کنیزی است که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) داستانش را خبر داده و امامان معصوم یکی پس از دیگری این داستان را جزء اسرار امامت از امام پیشین به ارث برده اند. و هنگامی که تحقّق این وعده نزدیک شده همه افراد دودمان امامت از آن آگاه شده، در انتظار فرارسیدن آن دقیقه شماری می کنند.
داستان از این قرار است:
جناب نرجس خاتون، یک شب در کاخ امپراطوری، رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در خواب دید که با دخترش فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به خانه او تشریف فرما شدند. آنگاه پیامبر اسلام در کنار حضرت عیسی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) در کنار حضرت مریم نشستند. پس رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) او را از حضرت عیسی (علیه السلام) برای فرزندش امام حسن عسکری (علیه السلام) خواستگاری نمود. آنگاه حضرت زهرا عکس امام حسن عسکری (علیه السلام) را به او نشان داد و مقام والای او را بیان فرمود. و اینکه چگونه می تواند به محضر او شرفیاب شود، بازگو نمود.
نرجس خاتون از این خواب طلائی بیدار شد، و احساس کرد که عشق امام حسن عسکری با آب و گل او آمیخته، و در اعماق دلش جای گرفته است.
امواج آمال و آرزوها بر مغز او فرومی ریخت و افق زندگی اش را روشن می ساخت.
نرجس خاتون از آن روز نشاط و شادابی فوق العاده ای در خود احساس می کرد و هدفی جز رسیدن به خواستگار عظیم الشّأن خود نداشت. و از راهی که حضرت زهرا (سلام الله علیها) به او آموخته بود، ساز و برگ سفر را آماده می ساخت.
همراه لشکر به راه افتاد و در میان کنیزان وارد بغداد شد.
یک یک مشتریها بر او عرضه می شد و او ردّ می کرد تا یک مشتری با دستخطّ امام هادی به زبان رومی، به خدمت او رسید. او صاحب نامه را شناخت. و به حامل نامه گفت: که معامله را برای صاحب آن نامه انجام دهد.
و بدین سان نرجس خاتون به خانه ای که خداوند اذن ترفیع داده بود، راه یافت.
نرجس خاتون این سعادت را داشت که یکتا بازمانده الهی، حجّت پروردگار، حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) را به دنیا آورد.
و اینک فرزند بزرگوارش، ویرانگر کاخهای ظلم و استبداد، و بنیانگذار حکومت واحد جهانی، آن دست نیرومند الهی در آستین غیبت، در انتظار فرا رسیدن فرمان ظهور است.
به طوریکه جهان بدون زمامدار سیاسی قابل دوام نیست، بدون رهبر مذهبی نیز قابل بقا نیست، بلکه همواره باید یک پیشوای مذهبی در میان مسلمانان باشد تا آنها را به صلاح دین و دنیایشان توصیه نماید و از فساد و تبهکاری منع کند. و خداوند به یمن وجودش بلاها را از مردم دفع نماید و به برکت وجودی او نعمتهایش را بر آنها ارزانی بدارد.
امام، پیشوا، الگو و میزان اعمال مردم است، که از او پیروی کرده، راه او را دنبال نموده، به شاهراه حقّ و حقیقت رهنمون شوند، که روز قیامت، خداوند همه مردمان را با امامشان می خواند.
از هرچه بگذریم سخن دوست خوشتر است:
امام صادق (علیه السلام) پس از شمردن یکایک امامان معصوم به نقل لوح حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بعد از امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد مهر تابان و قبله خوبان چنین می فرماید:
136 - «ثمّ أکمل ذلک بابنه - أی بابن العسکریّ الذی کان قد ذکره بعد آبائه - رحمه للعالمین، علیه کمال موسی، و بهاء عیسی، و صبر ایّوب!».
«آنگاه به وسیله پسر او - امام حسن عسکری - شمار امامان تکمیل شده است. که نام آن بزرگوار بعد از اسامی پدرانش به عنوان «رحمه للعالمین» یاد شده، که کمال موسی، شکوه عیسی و شکیبائی ایّوب بر اوست».
او آخرین حجّت خداست که برای اصلاح جهانیان برگزیده شده است.
اینجا حقّ انتخاب با خداست، دیگر کسی را حقّ چرا؟ و چگونه؟
نیست. اینهم یکی از مواردی است که طبق حکمت و مشیّت خدا انجام یافته است. به طوریکه حقّ نداریم بپرسیم که چرا فلانی سیاه و فلانی سفید؟ فلانی بلندقدّ و فلانی کوتاه؟ فلانی چنین و فلانی چنان آفریده شده است؟ همچنین حقّ نداریم بپرسیم که چرا شمار مشعلداران هدایت بشری دوازده شده؟ چرا دوازدهمی برای اصلاح جهانی انتخاب شده؟ چرا در قرنهای اولیّه اسلام به دنیا آمده و تا آخر زمان نگهداری شده؟ چرا پسر نرجس و فرزند امام حسن عسکری برای این مهمّ انتخاب شده؟ چرا و چرا؟!
او حجّت خداست، و خدا باید حجّت خود را برگزیند. بر کسی حقّ چرا و چگونه نیست. او پیشوای برحقّ است و امام برحقّی جز او نیست، او مشعل هدایت است و نور و فرمان با اوست. او ولیّ خدا در روی زمین و امین خدا در میان بندگان است. هرکه او را انکار کند پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب نموده است و پیامبران پیشین را ردّ کرده است. که آیات خدا را باید بدون تبعیض و استثناء پذیرفت:
«آیا به برخی از کتاب ایمان آورده، به برخی دیگر کفر می ورزید» ؟!.
آری او موعود کتاب و فرقان، حجّت خداوند منّان، پیشوای انس و جان، مظهر وعده های الهی از زبان پیامبران و امامان است، که هرگز احدی در حقّ او دچار شک و تردید نمی شود، مگر اینکه شیطان بر دلش چیره شده، راه اندیشه آزاد را از او سلب کرده باشد.
جناب حکیمه خاتون می فرماید:
گرامی ترین بانوی زمان خود، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، عمّه امام حسن عسکری، جناب حکیمه خاتون، که در شب میلاد مقدّس آن مولود مسعود حضور داشت و بارها آن مولود خجسته را در زمان حیات امام حسن عسکری و بعد از آن حضرت دیدار کرده است، در مورد ولادت باسعادت آن مهر تابان چنین می گوید:
137 - «آن سیّد و سرور، به صورت ختنه شده به دنیا آمد و در مادرش به هیچوجه آثار نفاس ظاهر نشد».
138 - «او، که سلام خدا بر او باد، به هنگام طلوع فجر به دنیا آمد و دودمان امامت را غرق شادی و سرور نمود».
اینک تفصیل داستان را از زبان جناب حکیمه می شنویم:
«بعث إلیّ أبو محمّد فقال: یا عمّه اجعلی إفطارک عندنا هذه اللیله. إن الله تبارک و تعالی سیظهر حجته فی أرضه. فقلت له: و من أمّه؟.
قال: نرجس. قلت: جعلنی الله فداک، و الله ما بها أثر!. فقال: هو ما أقول لک».
139 - «ابو محمّد - امام حسن عسکری - کسی را به نزد من فرستاد که عمّه جان! امشب پیش ما افطار کن که امشب خدای تبارک و تعالی حجّت خود را به دنیا خواهد آورد.
پرسیدم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: خداوند مرا فدای تو سازد، من کوچکترین نشانه حمل در او نمی بینم.!!
فرمود: همانست که گفتم».
حکیمه خاتون ادامه می دهد:
وارد خانه شدم، سلام گفته نشستم. نرجس خاتون آمد که کفشهایم را درآورد. و درحالیکه کفشهایم را درمی آورد، می گفت:
بانوی من! بانوی خاندانم! چگونه ای؟ در چه حالی هستی؟
گفتم: بلکه تو بانوی من و خاندان من هستی.
نرجس سخنم را قطع کرد و گفت: این چه گفتاری است؟ عمّه جان!.
گفتم: دخترم! خداوند امشب به تو پسری عطا خواهد فرمود که سرور و آقای هر دو جهان خواهد بود. نرجس از شنیدن آن خجالت کشید و از حیا سرش را پائین انداخت.
چون از نماز عشا فارغ شدم، افطار کرده، خوابیدم. نیمه های شب برای نماز شب بیدار شدم و پس از فراغت از نماز شب به رختخواب خود
بازگشتم. در تمام این مدّت، نرجس مشغول استراحت بود و خبری نبود.
مدّتی در رختخواب نگران ماندم و خوابم برد. چون بیدار شدم دیدم نرجس بیدار شده و مقداری وحشت زده شده است. سپس برخاسته و نماز شب گزارد و به رختخواب خود بازگشت و مشغول استراحت شد.
از اطاق بیرون آمدم که از طلوع فجر جستجو کنم. دیدم صبح کاذب دمیده است. و نرجس خاتون مشغول استراحت است. توی دلم دچار تردید شدم، که امام حسن عسکری (علیه السلام) از اطاق مجاور بانگ زد:
«عمّه جان شتاب نکن، که امر نزدیک است».
پس نشستم و به تلاوت سوره های: «الم سجده» و «یس» پرداختم. هنوز مشغول تلاوت بودم که نرجس خاتون وحشت زده بیدار شد. به سویش دویدم و گفتم: «ترا به خدا، چیزی احساس می کنی؟».
فرمود: آری، عمّه جان!.
گفتم: بر اعصاب خود مسلّط باش، که وعده خدا نزدیک است.
آنگاه لحظه ای بر من غفلت عارض شد (گوئی پرده ای بین من و او آویخته شد) و بعد از سپری شدن آن لحظه، احساس کردم که حجّت خدا به دنیا آمده است.
حجّت خدا را دیدم که با هفت عضو سجده، به سجده افتاده است.
او را بغل کرده پاک و پاکیزه یافتم. و در همان لحظه صدای امام را شنیدم که به من خطاب کرده می فرماید:
عمّه جان! پسرم را پیش من بیاور.
مولود مسعود را به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) بردم، امام، نور دیده اش را بغل کرد و درحالیکه با یک دست از پشت مولود و با دست دیگر از زیر رانهایش گرفته بود کف پاهای مولود نازنین را بر سینه خود چسبانید و در گوش راست او اذان، و در گوش چپش اقامه خواند. آنگاه زبان مبارک خود را در دهان او قرار داد گوئی از زبان خود به او شیر می داد. سپس دست مبارکش را بر دیده ها، گوشها و دیگر مفاصل بدنش کشید و کامش را برداشت، سپس فرمود: پسرم! سخن بگو، حرف بزن.! بی درنگ حجّت خدا سخن آغاز کرد:
«اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریک له، و انّ محمّدا رسول اللّه...»
آنگاه به امیر مؤمنان و یکایک امامان صلوات و سلام فرستاد تا به پدر بزرگوارش رسید، به او هم سلام گفته، دیگر ساکت شد.
آنگاه امام عسکری (علیه السلام) به من (حکیمه خاتون) فرمود: عمّه جان! او را به نزد مادرش ببر، پس او را به نزد مادرش بردم. سپس فرمود: عمّه جان! روز هفتم نیز به نزد ما بازآی».
تاریخ می نویسد که امام حسن عسکری (علیه السلام) در شب میلاد حجّت خدا، یک نفر قابله، از زنان صالح غیرشیعه دعوت کرده بود. تا به هنگام تولّد آن مهر تابان حضور داشته باشد، مولود را به چشم خود ببیند و در میان افراد مورد اعتماد از غیرشیعه خبر را پخش کند. تا در میان اهل سنّت نیز جای شکّ و تردید نماند.
گفته می شود که امام (علیه السلام) به این قابله، چند برابر اجرت معمول، پول داد و از او به شدّت خواهش کرد که این خبر را پوشیده بدارد. البتّه او خود می دانست که آن زن، طبق معمول خبر را شایع خواهد کرد و برای همین دعوت نموده، ولی می خواست با اصرار و پافشاری بر کتمان آن، اهمیّت موضوع را به او بفهماند.
جناب حکیمه خاتون می فرماید:
«صبح همان روز به محضر امام رسیدم و عرض ادب نمودم، پرده را کنار زدم که مولود مسعود را یکبار دیگر زیارت کنم، او را در گهواره خود نیافتم.
عرضه داشتم: فدای تو شوم، سیّد و مولای من چه شد؟! فرمود:
140 - «استودعناه الّذی استودعت أمّ موسی ابنها».
«او را به کسی امانت سپردم که مادر موسی، پسرش موسی را به او سپرد».
یعنی او را به حفظ و حراست خدا سپردیم.
حکیمه خاتون می فرماید:
«روز سوّم ولادت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه)، برای دیدار آن قبله خوبان دلم تنگ شد، به دودمان امامت رفتم، از غرفه نرجس خاتون آغاز نمودم. و از مولود مسعود نشانی نیافتم. نرجس خاتون را دیدم که در غرفه خود نشسته، جامه های زردی به تن داشت و پارچه ای به سرش بسته بود. و گهواره ای با پوشش سبز در کنار او قرار داشت.
سپس به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم، امام (علیه السلام) این چنین سخن آغاز کرد:
141 - یا عمّه، فی کنف الله و حرزه و ستره و عینه حتّی یأذن الله له. فإذا غیّب الله شخصی و توفّانی و رأیت شیعتی قد اختلفوا فأخبری الثّقات منهم. ولیکن عندک و عندهم مکتوما، فإنّ ولیّ الله یغیّبه الله عن خلقه، و یحجبه عن عباده فلا یراه أحد حتّی یقدّم له جبرائیل الفرس، لیقضی الله أمرا کان مفعولا».
«عمّه جان! او در کنف حمایت و تحت عنایت و رعایت حضرت پروردگار است، تا روزی که خداوند اذن ظهور دهد.
عمّه جان! هنگامی که من از دنیا رفتم، و شیعیانم دچار اختلاف شدند، به افراد مورد اعتماد از آنها داستان ولادت را بازگوی. ولیکن باید این داستان پیش تو و آنها پوشیده و مخفی بماند. که خداوند ولیّ خودش را از دیدگان مردمان غایب خواهد کرد و از بندگانش مکتوم نگه خواهد داشت. کسی او را نخواهد دید تا روزی که جبرئیل رکاب اسبش را برای او بگیرد. تا خداوند کاری را که شدنی است، انجام دهد».
حکیمه خاتون می فرماید:
142 - «روز هفتم ولادت، به دودمان امامت رفتم. سلام گفته نشستم. امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: «پسرم را به پیش من بیاور». چون به نزد گهواره رفتم، سیّد و سرورم را در پارچه ای پوشیده یافتم. حضرت بقیّه الله را به محضر پدر بزرگوارش آوردم. امام (علیه السلام) همچون روز نخست با او رفتار نمود. آنگاه زبانش را در دهان او قرار داد، گوئی شیر و عسل به او می دهد. آنگاه فرمود: «پسرم! سخن بگوی».
حجّت خدا به یکتائی خداوند و رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) گواهی داده، صلوات و سلام به پیشگاه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم یکی پس از دیگری تقدیم نمود. چون به پدر بزرگوارش رسید توقّف کرد».
آنگاه آیه زیر را تلاوت نمود:
«بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ، وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ. وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ، وَ نُرِیَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یَحْذَرُونَ».
«به نام خدای بخشنده بخشایشگر، و ما اراده نموده ایم که بر کسانی که در روی زمین به استضعاف کشیده شده اند، منّت نهاده، آنها را پیشوا و وارث روی زمین قرار دهیم. و برای آنها در زمین امکانات فراهم کنیم، و به فرعون و هامان و سپاهیان آنها، نشان دهیم، آنچه را که از آن می ترسیدند».
امام صادق (علیه السلام) هروقت این آیه را تلاوت می کرد، می فرمود:
143 - «و الله إنّ تنزیل هذه الآیه فی بنی إسرائیل، و تأویلها فینا».
«به خدا سوگند، این آیه نزولش درباره بنی اسرائیل، و تأویلش در حقّ ماست».
آری، خداوند این چنین، به مولود مسعود حکمت و فصل الخطاب عطا فرموده، او را برای عالمیان آیتی از آیات بزرگ خود قرار داده بود:
«یا یحیی خذ الکتاب بقوّه و آتیناه الحکم صبیّا».
«ای یحیی، کتاب را با دست قدرت بگیر، و ما به او حکم - نبوّت - را در حال کودکی عطا کردیم».
بطوریکه به نصّ قرآن به حضرت یحیی (علیه السلام) در ایّام کودکی حکمت و نبوّت داده شده، به حضرت بقیّه الله نیز در اوان کودکی حکمت و فرقان و فصل الخطاب و علوم اوّلین و آخرین داده شد.
صقیل، یکی از خادمه های دودمان امامت نقل می کند که امام حسن عسکری (علیه السلام) چند لحظه پیش از رحلتش خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود:
144 - «أبشر یا بنی، فأنت صاحب الزّمان، و أنت المهدیّ، و أنت حجّه الله علی أرضه، و أنت ولدی و وصیّی».
«ترا مژده باد، فرزندم! که تو صاحب الزّمان هستی، تو مهدی هستی، تو حجّت خدا بر روی زمین هستی، تو فرزند و جانشین من هستی».
جناب حکیمه خاتون می فرماید:
«یکبار دیگر دلم برای حضرت بقیّه الله تنگ شد، به دودمان امامت
رفتم، از اطاق نرجس خاتون آغاز کردم. به نزد گهواره رفته، پوشش گهواره را برگرفتم، ولیّ خدا را به پشت خوابیده یافتم، که قماط و قنداقی به تن نداشت.
دیدگانش را باز کرد و نگاه تبسّم آمیزی به من فرمود و با انگشت مبارکش مناجات می کرد.
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را بغل کرده بر دست و صورتش بوسه زدم.
وقتی مولود مسعود را به خودم نزدیک کردم، آنچنان عطر خوش از او استشمام نمودم که هرگز عطری به آن خوش بوئی استشمام نکرده بودم.
نور دیده را می بوئیدم و می بوسیدم، که ابو محمّد - امام حسن عسکری (علیه السلام) - مرا صدا کرد: عمّه جان، پسرم را پیش من بیاور.
مولود مسعود را به محضر پدر بزرگوارش بردم، امام نوردیده را بغل کرد، چون نوبتهای پیشین با او رفتار نمود. هنگامی که آقازاده را به آغوش من بازمی گردانید چنین می فرمود:
145 - «یا بنی، استودعک الّذی استودعته أمّ موسی. کن فی دعته و ستره و کنفه و جواره».
«پسر جان! ترا به آن خدا می سپارم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد. پسر جان! در تحت حمایت، رعایت و عنایت خدای باش».
سپس به من فرمود:
146 - «ردّیه الی أمّه یا عمّه، و اکتمی خبر هذا المولود علینا، و لا تخبری به احدا حتّی یبلغ الکتاب اجله».
«عمّه جان، فرزندم را به مادرش بازگردان، و خبر ولادت حجّت خدا را پوشیده دار و به کسی نگوی، تا مدّت تعیین شده به سرآید».
پس او را به نزد مادرش برده، خاندان امامت را وداع گفتم.
منظور آنست که به احدی از افراد غیر قابل اعتماد بازگو نکند.
حکیمه خاتون باری دیگر نقل می کند:
147 - «وارد خانه ابو محمّد - امام حسن عسکری (علیه السلام) - شدم، مولای خود حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) را در خانه دیدم که راه می رود.
هرگز سیمائی زیباتر از سیمای او ندیده بودم. و زبانی شیرین تر از لحن او نشنیده بودم.
هنگامی که از حکیمه خاتون پرسیدند: آیا برادرزاده ات امام حسن عسکری (علیه السلام) فرزندی داشت؟ تبسّمی کرد و گفت:
اگر فرزندی نداشت، پس چه کسی حجّت خدا در روی زمین است؟!».
جناب حکیمه از محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) درخواست نمود که در حقّ او دعا کند و از خدا بخواهد که در زمان حیات امام (علیه السلام) از دنیا برود و چنین شد.
گفته می شود که مادر حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) نیز چنین درخواستی از پیشگاه امام (علیه السلام) نمود. و آن به دلیل ستمها و سختی هائی بود که در زندان خلفای ستمگر تحمّل می کرد. دعای امام مستجاب شد و هر دو بانو در حیات امام حسن عسکری (علیه السلام) به درود حیات گفتند. - رضوان خدا بر ایشان باد -.
رحلت حضرت نرجس خاتون در عهد امام حسن عسکری (علیه السلام) از الطاف بیکران حقّ تعالی در مورد آن بانوی بزرگوار است که اگر بعد از رحلت امام (علیه السلام) زنده بود به هنگام هجوم به خانه امام و غارت دودمان امامت، ناراحتیهای فراوانی بر او عارض می شد.
و اینک نمونه های دیگری از گواهان تولّد امام عصر (عجّل الله فرجه):
عمروی می گوید:
عثمان بن سعید عمروی، وکیل امام هادی و امام حسن عسکری (علیه السلام) و نخستین سفیر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در غیبت صغری می باشد.
هنگامی که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) دیده به جهان گشود، امام حسن عسکری (علیه السلام) کسی به خانه عمروی فرستاده، «ابو عمرو» را به خدمت خود فراخواند، هنگامی که به محضر امام رسید، امام فرمود:
148 - اشتر عشره آلاف رطل لحم، و فرّقها حسبه علی
بنی هاشم. و عقّ عنه فبعث لکلّ واحد من أصحابه بشاه مذبوحه، و امر احد اصحابه بتوزیع تلک الصّدقات».
«ده هزار رطل گوشت خریداری کرده، برحسب افراد بنی هاشم و به عنوان عقیقه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه)، در میان خانواده های بنی هاشم تقسیم کن. و برای هریک از اصحاب یک گوسفند ذبح شده فرستاد و یکی از اصحاب را مأمور توزیع صدقات نمود».
یکی از اصحاب امام عسکری (علیه السلام) در خارج از سامرّا بود، حضرت چهار رأس گوسفند برای او فرستاد و نامه ای نوشته همراه گوسفندان برای او ارسال کرد. در نامه خود چنین نوشت:
149 - «عقّ هذه عن ابنی المهدیّ، و کل هنّأک اللّه، و أطعم من وجدت من شیعتنا».
«این گوسفندان را به عنوان عقیقه پسرم «مهدی» ذبح کن و بخور، که بر تو گوارا باد. و هرکس را از شیعیان ما پیدا کنی بر او اطعام کن».
آیا این صدقات و عقیقه ها صرفا برای استحباب عقیقه است، یا هدف دیگری منظور است؟ پرواضح است که امام (علیه السلام) می خواهد بشارت ولادت باسعادت حجّت خدا در هر خانه ای از خانه های شیعیان پخش و نشر شود. و تمام اعضای خانواده از عقیقه او تناول کنند که هرگز فراموششان نشود.
هنگامی که امام (علیه السلام) از تقسیم صدقات بپرداخت، برای رفع خستگی نشست و نفس عمیقی کشید و در جمع حاضران که همگی از شیعیان خالص و مورد اعتماد بودند، درحالی که برق شادی و شعف از دیدگانش بیرون می زد، چنین فرمود:
150 - «ألحمد للّه الّذی لم یخرجنی من الدّنیا حتّی أرانی الخلف من بعدی.. یحفظه الله فی غیبته... زعموا أنّهم یریدون قتلی فیقطعون هذا النّسل؟. و قد کذّب الله (عزّ و جلّ) قولهم، و الحمد للّه...
إبنی هذا، هو الإمام و الحجّه بعدی».
«سپاس خدائی را که مرا از دنیا بیرون نبرد تا دیدار فرزند و جانشینم را به من نصیب گردانید... خدایش در دوران غیبت نگهدار
اوست... آنها گمان می کردند که می توانند مرا بکشند و این نسل مبارک را قطع کنند. خداوند گفتارشان را تکذیب کرد. خدا را سپاس اینک این فرزند من است که بعد از من پیشوای شما، و حجّت خدا در میان شماست».
و بدین سان می بینیم که امام حسن عسکری (علیه السلام) با تمام قدرت در پخش و نشر خبر ولادت در میان همه شیعیان در داخل و خارج سامرّا تلاش نمود:
الف - جناب حکیمه خاتون را که بانوی باعظمتی بود و در میان بنی هاشم شریف ترین بانو، دختر امام جواد، خواهر امام هادی، زاهده، عابده، و سرآمد بانوان شیعه در عصر خود بود، دعوت می کند که آن شب را در خاندان امامت سپری کند و شاهد عینی ولادت آن مهر تابان باشد.
ب - قابله ای از غیر شیعه دعوت می کند که گواه ولادت آن حجّت خدا باشد، تا حجّت بر عدّه ای از صالحان اهل سنّت تمام شود، که همین بانو موجب شیعه شدن تعدادی از افراد خانواده اش شده است.
ج - مولود مسعود را در مناسبتهای گوناگون به افراد مورد اعتماد از یاران و شیعیان عرضه می نمود، تا حجّت خدا را با چشم خود ببینند و دیگر سخن دشمنان را در حقّ او باور نکنند. که در بخشهای بعدی در این رابطه سخن خواهیم گفت.
د - حجّت خدا را در جمع شیعیان حاضر می کند که در حضور پدر پرسشهای آنان را پاسخ دهد، اموال آنها را دریافت نماید و در میان آنها داوری نماید. چنانکه در بخشهای بعدی به تفصیل در این رابطه سخن خواهیم گفت.
ه - نامه های فراوانی به شهرستانهای دوردستی چون: مدینه، بصره و قم ارسال می کند و در آنها شیعیان خالص را به ولادت حجّت خدا بشارت می دهد.
و - گوشت و نان فراوان خریداری کرده، به عنوان عقیقه در میان شیعیان سامرّا تقسیم می کند.
ز - گوسفندانی را به خارج سامرّا می فرستاد تا به عنوان عقیقه فرزندش ذبح کرده، اطعام نمایند. که نمونه هائی در همین بخش تقدیم خوانندگان گردید.
کوتاه سخن اینکه دودمان امامت از هیچ فرصتی در پخش و نشر ولادت باسعادت آن قبله مقصود و کعبه موعود غفلت ننمود و پیش از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) خبر ولادت حجّت خدا را در دورترین نقاط جهان اسلام به گوش شیعیان خالص و افرادی صالح از غیر شیعه رسانید.
خوانندگان گرامی که با الفبای تشیّع آشنا هستند به ما خورده نخواهند گرفت که چگونه حجّت خدا در اوان کودکی به امامت رسید؟ و آنهمه معجزات از آن مهر تابان مشاهده گردید؟ و پرسشهای گوناگون را پاسخ داد؟!.
زیرا به خوبی می دانند که در این خاندان سنّ هرگز مطرح نبود، که آنها در کودکی عاقلترین امّت بودند و در بزرگی داناترین آنها:
الف: پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از امام حسن و امام حسین بیعت گرفت و از هیچ کودک دیگری جز آنها بیعت نپذیرفت.
ب: امیر مؤمنان دهساله بود که به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و پیامبر ایمان او را پذیرفت و از هیچ کودک دیگر در آن سنّ و سال نپذیرفت.
ج: خداوند به صریح قرآن، به حضرت یحیی در کودکی نبوّت عطا فرمود.
د: حضرت عیسی را در گهواره به پیامبری برانگیخت.
روی این بیان دیگر جای ایراد برای احدی نیست که چگونه حجّت خدا در کودکی به امامت رسیده؟ یا چگونه از او معجزات فراوان مشاهده شده است؟!.
و اینک داستان گروهی از شیعیان خالص که در مدّت پنجسال اول از عمر بابرکت آن حجّت خدا، و به ویژه در سال اول تولّد و در روزهای آخر حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) و در مراسم تشییع آنحضرت، به دیدار آن مهر تابان و قبله خوبان نائل شده اند:
ظریف می گوید:
ابو نصر ظریف، خادم دودمان امامت می گوید:
151 - «هنگامی که حجّت خدا به دنیا آمد، همه دودمان امامت
خوشحال و مسرور شدند، و چون بزرگ شد به من دستور داده شد که هر روز همراه گوشت، یک عدد استخوان مغزدار هم خریداری کنم و گفته می شد که مغز استخوان برای مولای کوچک ماست».
ابو غانم می گوید:
ابو غانم خادم امام حسن عسکری (علیه السلام) که یک عمر در این خانه خدمت کرده است، می گوید:
152 - «حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) در گهواره بود که به محضرش شرفیاب شدم، فرمود: «صندل قرمز پیش من بیاور» (صندل یک چوب هندی بسیار معطّری است که از آن تسبیح می سازند) وقتی آوردم فرمود: «مرا می شناسی؟»
گفتم: آری، شما مولای من و فرزند مولای من می باشید.
فرمود: «آنرا نپرسیدم».
گفتم: منظور خود را بیان فرمائید. فرمود:
«أنا خاتم الأوصیاء و بی یدفع الله عن أهلی و شیعتی».
«من خاتم اوصیاء هستم. خداوند به وسیله من بلا را از اهل و شیعیانم دفع می کند».
طبیعی است که امام با خادم خانه چنین سخن می گوید تا او با آن صفا و خلوصی که دارد در کوچه و بازار، در میان شیعیان نقل کند و آنها دلگرم شوند و گواه مولود و موجود بودن آن سرور باشند.
ما که در اینجا از خدمتگزاران دودمان امامت سخن آغاز کردیم، به این دلیل است که آنها اهل البیت هستند «و اهل البیت ادری بما فی البیت»: اهل یک خانه بهتر می داند که در این خانه چه می گذرد؟
اینها چون خدمتگزاران معمولی نیستند که برای طمع مال دنیا در این خانه استخدام شده باشند، بلکه شیعیان خالصی هستند که برای رسیدن به درجات عالیه در آن سرای، و با داشتن زندگی خوب و مرفّه، خدمتگزاری در خاندان عصمت و طهارت را بر هر پست و مقام دیگر ترجیح می دادند تا به این
بهانه در میان آنهمه خفقان و اختناق، بیشتر توفیق کسب فیض از پیشگاه امام عظیم الشأن (ع) داشته باشند. و به همین دلیل است که همگی سعادت تشرّف به پیشگاه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را مکرّر داشته اند. وگرنه برادر امام حسن عسکری (علیه السلام) تا روز رحلت آن حضرت از تولّد آقازاده کوچکترین بوئی نبرده بود.
ابو غانم از دیدار دیگری سخن می گوید که در آن گروهی از شیعیان افتخار حضور داشتند:
153 - «برای ابو محمّد، امام حسن عسکری (علیه السلام) مولودی به دنیا آمد. روز سوّم ولادتش او را بر اصحاب خود عرضه نمود و فرمود: «این امام شماست بعد از من، و جانشین من است در میان شما. این همان «قائم» است که گردنها برای انتظار به سوی او دراز می شود».
نسیم خادم می گوید:
154 - «حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) ده روزه بود که به محضرش شرفیاب شدم و در حضورش عطسه نمودم. فرمود:
«یرحمک اللّه»: خدای ترا بیامرزد. (دعای مخصوص عطسه کننده که به «تسمیه العطاس» معروف است).
بسیار خوشحال شدم که امام در حقّ من چنین فرمود. سپس فرمودند:
«الا ابشّرک بالعطاس؟ هو امان من الموت ثلاثه ایّام»
«ترا درباره عطسه مژده بدهم؟ آن تا سه روز امان از مرگ است».
به طوریکه خواننده گرامی توجه دارد، شخص حضرت بقیّه الله برای هریک از خدمتگزاران صدیق و باوفای دودمان امامت نشانه هائی می دهد که او مانند هر مولود دیگر نیست. و با هریک در سطح درک او سخن می گوید. برای یکی از آنها، از نقش ولیّ خدا در بقای نظام جهان و برای دیگری از تأثیر عطسه گفتگو می کند. تا همگان در این نکته هم صدا باشند که او همان قبله موعود و کعبه مقصود است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است.
کامل بن ابراهیم مدنی می گوید:
وی که از بزرگان مفوّضه بود و بعدا ببرکت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هدایت شد، می گوید:
155 - «مرا اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) به خدمت آن حضرت فرستادند، تا از محضر ایشان پرسشهائی را بپرسم و از داستان مولود جدید آگاهی وسیعی به دست آورم. به محضر آنحضرت شرفیاب شدم و سلام کردم و در کنار دربی که پرده ای بر آن آویزان بود نشستم. بادی آمد و پرده کنار رفت. کودکی را دیدم که تقریبا چهارساله به نظر می رسید ولی چون قرص قمر می درخشید. یک مرتبه بانگ زد: ای کامل بن ابراهیم!
موی بر بدنم راست شد و بی اختیار گفتم:
لبّیک، سیّد و مولای من! فرمود:
به خدمت ولیّ خدا آمده ای که از او بپرسی: آیا منحصرا هم کیشان تو، و معتقدین به مذهب تو به بهشت می روند؟ گفتم:
آری، سوگند به خدا. فرمود:
در اینصورت اهل بهشت بسیار کم خواهد بود. ولی سوگند به خدا حتّی قومی که به آنها «اهل حقّ» گفته می شود، داخل بهشت می شوند؟ گفتم:
مولای من! آنها چه کسانی هستند؟ فرمود:
آنها گروهی از علاقمندان امیر مؤمنان (علیه السلام) هستند که از کثرت محبّت آنحضرت، به حقّ او سوگند می خورند ولی چیزی از حقّ و عظمت او را نمی شناسند.
سپس فرمود:
و آمده ای از گفتار مفوّضه و اعتقاد آنها بپرسی؟! آنها دروغ می گویند. بلکه دلهای ما ظرفهای مشیّت حضرت احدیّت است. هنگامی که خدا بخواهد ما نیز می خواهیم. چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«وَ ما تَشاؤُنَ إِلاّ أَنْ یَشاءَ اللّهُ».
«آنها اراده نمی کنند، جز آنچه را که خدا بخواهد».
آنگاه پرده به حال اوّلی برگشت و دیگر نتوانستم آنرا کنار بزنم.
در آن لحظه امام عسکری (علیه السلام) نگاه تبسّم آمیزی به من کرد و فرمود:
دیگرچه نشسته ای، که پرسشهایت را حجّت خدای بعد از من پاسخ گفت».
کامل بن ابراهیم برخاست و خارج شد، درحالی که از برکت وجود مقدّس حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) عقیده اش اصلاح شده بود.
وی قبلا از مفوّضه بود و عقیده داشت که امور خلق به ائمّه تفویض شده، آفرینش و روزی خلائق به دست آنهاست! و آمده بود که صحّت و سقم این عقیده را از محضر امام عسکری (علیه السلام) بپرسد که حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) او را پاسخ فرمود. و ضمنا دوّمین پرسش او که در مورد ولادت حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) بود، خودبه خود پاسخ داده شد.
و امّا اینکه چگونه کودک چهارساله از دل او آگاه شده و پیش از آنکه او بپرسد، پرسشهای او را پاسخ گفته است؟ برای کسانی که با این خاندان آشنا هستند روشن است و نیازی به توضیح ندارد.
ابو الفضل می گوید:
حسن بن حسین عسکری، معروف به ابو الفضل می گوید:
156 - «در سامرّا به محضر امام حسن عسکری رسیدم و ولادت حضرت صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) را به محضرشان تبریک و تهنیت گفتم».
احمد بن اسحاق می گوید:
احمد بن اسحاق بن سعد بن مالک بن احوص اشعری، از شخصیتهای معروف قم، و وکیل امام حسن عسکری (علیه السلام) در آن سامان، می گوید:
«به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) رفتم که از جانشین او و امام بعد از او بپرسم. پیش از آنکه من سؤال کنم، امام (علیه السلام) فرمود:
157 - «یا أحمد بن إسحاق، إنّ الله تبارک و تعالی لم یخل الأرض منذ خلق آدم (علیه السلام) و لا یخلیها إلی أن تقوم السّاعه من حجّه للّه
علی خلقه، به یدفع البلاء عن أهل الأرض، و به ینزل الغیث، و به یخرج برکات الأرض».
«ای احمد بن اسحاق! خدای تبارک و تعالی از روزی که آدم را آفرید، تا روزی که قیامت بپا شود، زمین را خالی از حجّت، نگذاشته و نخواهد گذاشت. بلکه همواره حجّت خدا در روی زمین خواهد بود که خداوند به وسیله او بلاها را از ساکنان زمین دفع کند و به برکت او باران را فروفرستد و به خاطر او برکات زمین را خارج نماید».
گفتم: پس امام بعد از شما کیست؟ چه کسی جانشین شماست؟. پس شتابان از جای برخاست و داخل خانه شد، هنگامی که بیرون آمد کودکی را بردوش خود آورد که صورتش چون ماه چهارده شبه بود و تقریبا سه ساله بود. آنگاه خطاب به من فرمود:
«ای احمد بن اسحاق! اگر نبود منزلت تو در پیش حضرت احدیّت و حجّتهای پروردگار، پسرم را به تو نشان نمی دادم».
عرضه داشتم: آیا علامتی هست که من بیشتر مطمئن شوم و دلم آرامش پذیرد؟ پس ناگهان حجّت خدا با زبان فصیح و آشکار فرمود:
«انا بقیّه الله فی ارضه، و المنتقم من اعدائه، و لا تطلب اثرا بعد عین یا احمد بن اسحاق».
«من تنها بازمانده خدا در روی زمین هستم، از دشمنان خدا، من انتقام خواهم گرفت. و تو ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن، دیگر نشانه نپرس».
آنگاه امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود:
158 - «یا احمد بن اسحاق، هذا امر من امر اللّه، و سرّ من سرّ اللّه، و غیب من غیب اللّه، فخذ ما آتیتک و اکتمه و کن من الشّاکرین تکن معنا غدا فی علیّین».
«ای احمد بن اسحاق! این، امری از امرهای خدا، و سرّی از اسرار خداست و غیبی از غیبهای حضرت احدیّت است. آنچه به تو ارزانی داشتیم، فراگیر و پوشیده دار و از سپاسگزاران باش، تا فردای قیامت در مقامات علیّین با ما باشی».
آنگاه با شادی و خوشحالی فراوان از پیشگاه امام (علیه السلام) بیرون آمدم».
امام حسن عسکری (علیه السلام) قبلا طی نامه ای به احمد بن اسحاق چنین نوشته بود:
159 - «ولد لنا مولود، فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع النّاس مکتوما. فإنّا لم نظهر علیه إلاّ الأقرب لقرابته، و الولیّ لولایته. أحببنا إعلامک لیسرّک الله به مثلما سرّنا به، و السّلام».
«خداوند برای ما نوزادی عنایت فرموده است. این مطلب در پیش تو مخفی باشد و از توده مردم مکتوم بماند، که ما فقط به خویشاوندان نزدیک به جهت حقّ قرابت، و به شیعیان خالص به سبب موالات آنها اطّلاع می دهیم. دوست داشتیم که به شما نیز اطّلاع دهیم تا خداوند شما را در شادی ما سهیم گرداند، و السّلام».
هنگامی که احمد بن اسحاق برای دیدار امام به سامرّا رفت، امام حسن عسکری (علیه السلام) به او فرمود: «چگونه بود حال شما در مورد این امر که دیگران در شکّ و تردید بودند؟»
احمد بن اسحاق گفت: «هنگامی که نامه شما رسید که در آن از ولادت باسعادت سیّد و مولای ما سخن رفته بود، احدی از ما، از زن و مرد و کودک ممیّز باقی نماند جز اینکه حقّ را شناخت و به آن معتقد شد».
یعنی: از تولّد آن مهر تابان آگاه، و آن را باور کرده معتقد شدند.
یعقوب بن منقوش می گوید:
160 - «به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شدم. امام (علیه السلام) بر فراز سکّوئی در صحن خانه نشسته بود و از کنار آنحضرت پرده ای آویخته بود. عرض نمودم: مولای من! صاحب این امر - بعد از شما - کیست؟. فرمود:
پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم، کودکی بیرون آمد و روی زانوی پدر بزرگوارش نشست. امام (علیه السلام) خطاب به من فرمود:
این - فرزندم - صاحب این امر است، آنگاه خطاب به فرزند عزیزش فرمود:
تا وقت تعیین شده، داخل خانه شو.
حجّت خدا در برابر دیدگان من وارد خانه شد. آنگاه امام (علیه السلام) خطاب به من فرمود:
ای یعقوب، نگاه کن ببین چه کسی در خانه هست؟. وارد خانه شدم و کسی را در آنجا نیافتم».
امام حسن عسکری (علیه السلام) اینگونه شیعیان را به غیبت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تمرین می دهد تا با آن انس بگیرند و برایشان توجیه شود.
عیسی بن مهدی جواهری می گوید:
به پیشگاه کعبه مقصود و قبله موعود شرفیاب شدم. آنچنان از شوق دیدار مدهوش شدم، که پنداشتم عقل از سرم پریده است. حضرت بقیّه الله (ع) فرمود:
161 - «یا عیسی ما کان لک أن ترانی لو لا المکذّبون القائلون بأین هو؟. و متی کان؟. و أین ولد؟. و من رآه؟. و ما الّذی خرج إلیکم منه؟. و بأیّ شیء نبّأکم؟. و أیّ معجز أتاکم؟.
یا عیسی فخبّر اولیاننا ما رأیت، و ایّاک ان تخبر عدوّنا فتسلبه».
«ای عیسی! اگر تکذیب منکران نبود به تو افتخار دیدار نمی دادیم، که می گویند: کجاست؟ از کی هست؟ کجا متولّد شده؟ چه کسی او را دیده؟ چه نشانه هائی از او دیده اید؟ چه خبرهائی از او به شما رسیده است؟ چه معجزاتی از او سر زده است.
ای عیسی! آنچه دیدی به دوستان ما بازگو کن. ولی هرگز به دشمنان ما مگو، که از این - کرامتها - محروم گردی».
ابراهیم بن محمّد تبریزی می گوید:
162 - «روز رحلت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرّا وارد دودمان امامت شدم. جنازه آنحضرت را آوردند و ما 39 نفر بودیم، که یک کودک به ظاهر 10 ساله بیرون آمد. عبای خود را به سر مبارکش کشیده بود. هنگامی که در صحن خانه ظاهر شد، همه ما پیش از آنکه او
را بشناسیم، در مقابل شکوه، هیبت، عظمت و وقارش بی اختیار بپا خاستیم. در برابر جنازه ایستاد و همگی در پشت سرش صف کشیدیم و به امامت او بر پدر بزرگوارش نماز خواندیم. چون از نماز فارغ شد به یکی از اطاقهای منزل وارد شد که از غیر آن بیرون آمده بود».
عین همین مطلب از زبان یکی دیگر از حاضران به نام «احمد بن عبد الله هاشمی» نیز نقل شده است.
ابو الادیان می گوید:
163 - «وارد خانه امام حسن عسکری شدیم و با جنازه آن حضرت مواجه شدیم. برادر امام حسن عسکری (جعفر کذّاب) جلو آمد که بر نعش برادر نماز بخواند. چون دستها را برای تکبیر بالا برد، کودکی در صحن خانه ظاهر شد و از عبای جعفر گرفت و کشید. و در آن حال فرمود:
ای عمو، برو عقب. برای نماز پدرم من از همه شایسته ترم.
جعفر درحالیکه رنگ صورتش پریده بود، خود را عقب کشید، و آن کودک بر جنازه پدرش نماز گزارد. آنگاه جنازه امام (علیه السلام) در کنار قبر پدر بزرگوارش امام هادی (علیه السلام) دفن گردید».
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) خود مباشر نماز و دفن پدر بزرگوارش شد که طبق روایات، بر امام جز امام نماز نمی خواند و جنازه امام را جز امام دفن نمی کند.
کسانی که بر جنازه امام حسن عسکری نماز خوانده و در مراسم تشییع جنازه، وجود اقدس حضرت بقیّه الله را دیده اند،39 تن می باشند که اسامی برخی از آنها به قرار زیر است:
1 - ابراهیم بن محمّد تبریزی
2 - احمد بن عبد الله هاشمی
3 - ابو الادیان
4 - ابو سهل، اسماعیل بن علی نوبختی
5 - ابو الحسن، ضرّاب اصفهانی
6 - راشد اسدآبادی
7 - ابو راجح حمامی
8 - کامل بن ابراهیم
9 - رشیق صاحب المادرای
10 - و سی نفر دیگر از شیعیان خالص و مورد اعتماد.
گروهی از قمّی ها می گویند:
گروهی از شیعیان از قم رهسپار سامرّا شدند و اموال فراوانی را با خود حمل می کردند که به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) تقدیم نمایند. وقتی وارد سامرّا شدند، متوجّه شدند که چند روز پیش امام (علیه السلام) به درود حیات گفته است.
بسیار متأثّر شدند به خصوص از این جهت که جانشین آنحضرت را نتوانستند بشناسند.
جعفر کذّاب تلاش فراوانی کرد تا اموال را از دست آنها درآورد، ولی آنها سؤالات فراوانی کردند که جعفر از پاسخ آنها ناتوان شد ولی آنها را به اعمال زور تهدید کرد.
قمّی ها که خود را با خطر مواجه دیدند به خلیفه متوسّل شدند که آنها را به هر وسیله ایست از آنجا بیرون آورد تا از راهی که آمده اند بازگردند.
هنگامی که قمّی ها با نومیدی از سامرّا بیرون رفتند. در بیرون شهر خادم حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به آنها نزدیک شد و یک یک آنها را با نامهایشان صدا کرد، درحالیکه هیچ ملاقات قبلی نداشت. بلکه اسامی آنها را حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به او فرموده بود، تا آنها دلگرم شوند و با آرامش خاطر به شهر بازگردند.
قمّی ها به سامرّا بازگشتند و با راهنمائی خادم به پیشگاه آن مهر تابان شرفیاب شدند. داستان این دیدار را قمّی ها این چنین تعریف می کنند:
164 - «وارد خانه امام حسن عسکری شدیم، حجّت خدا حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را دیدیم که روی تختی نشسته، صورت مبارکش چون ماه
تابان، و بر تنش جامه سبز بود. سلام گفتیم و پاسخ فرمود. آنگاه فرمود:
کلّیه اموالی که با شماست این مقدار است، فلانی این مقدار با خود آورده، و فلانی این مقدار! همه آنچه را که با ما بود، دقیقا برای ما بازگو نمود.
همه ما به شکرانه شناخت حجّت خدا به سجده شکر افتادیم و بر آستانه ادب بوسه زدیم، آنگاه هرچه می خواستیم از محضر مبارکش پرسیدیم و پاسخ شنیدیم و اموال را به محضرش تقدیم نمودیم.
حضرت قائم (عجّل الله فرجه) به ما دستور داد که دیگر چیزی را به سامرّا حمل نکنیم. فرمود که کسی را در بغداد تعیین خواهد فرمود، که دستخطّ امام (توقیعات شریف) به دست او بیرون خواهد آمد. و به ما امر فرمود که اموال را به او تحویل دهیم».
«جعفر کذّاب بعد از رحلت پدرش بیست هزار دینار به نزد خلیفه برد و به او گفت: ای خلیفه مسلمین! مقام برادرم را برای من منظور کن!
خلیفه گفت: مقام برادرت از طرف ما نبود، بلکه از طرف خداوند تبارک و تعالی بود. و ما همواره می کوشیدیم که مقام او را پائین بیاوریم.
تو نیز اگر در میان شیعیان برادرت از چنین محبوبیّتی برخوردار باشی، نیازی به ما نخواهی داشت».
محمّد بن ادریس می گوید:
165 - «حجّت خدا را بعد از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) دیدم، بر سر و صورتش بوسه زدم».
سیماء می گوید:
سیماء که یکی از رجال خلیفه بود و همواره مترصّد فرصتی بود که به حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آسیب برساند، می گوید:
166 - «به خانه امام عسکری وارد شدم، در خانه را شکستم و
یک عدد تبرزین در آنجا یافتم و برداشتم. پس ناگهان با حضرت مهدی روبرو شدم که به من فرمود: در خانه من چه می کنی؟!. گفتم:
جعفر خیال می کند که پدرت فرزندی نداشت. اگر خانه مال تو باشد من برمی گردم».
«سیما هرگز شهامت آنرا نداشت که این خبر را فاش کند و از ترس و وحشتی که در برابر شکوه و عظمت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بر او مستولی شده، سخن بگوید. لکن یکی دیگر از سران ارتش که همراه سیما برای تخریب خانه امام (علیه السلام) آمده بود، رنگ پریده او را دید و تضرّع و لابه او را شنید، و چون «سیما» خواست حادثه را از او پوشیده بدارد، او گفت:
چیزی بر مردم پوشیده نیست».
منظورش این بود که داستان تولّد حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بر همگان روشن است، این فقط دستگاه خلافت است که می خواهد با دستهای کوچک خود جلو درخشش خورشید فروزان را بگیرد! زهی خیال باطل.
این داستان، از طریق «نسیم خادم» نیز روایت شده است.
محمّد بن اسماعیل می گوید:
محمّد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر (علیه السلام) که از شخصیّتهای برجسته اهل بیت بود می گوید:
167 - «فرزند دلبند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) را در میان دو مسجد دیدم که جوانی نورس بود».
عبد الله بن صالح می گوید:
168 - «حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را در مقابل حجر الاسود دیدم که مردم به طرف حجر الاسود هجوم می بردند و او می فرمود: «به این مأمور نیستند».
یعنی: آنها مأمور نیستند که این چنین برای استلام حجر هجوم کنند و
مزاحم طواف دیگران باشند.
زهری می گوید:
«حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را دیدم که جمال دل آرای او نیکوترین صورتها، و عطر ساطع از وجود شریفش خوشبوترین عطر در جهان بود. جز این جملات کوتاه با من سخن نگفت، فقط فرمود:
169 - «ملعون ملعون من أخّر العشاء حتّی تشتبک النّجوم!.
ملعون ملعون من أخّر الغداه إلی أن تنقضی النّجوم!».
«ملعون است، ملعون است کسی که نماز عشاء را به قدری تأخیر بیندازد که ستاره ها درهم فرورود. ملعون است، ملعون است، کسی که نماز صبح را به قدری تأخیر بیندازد که ستاره ها کلاّ ناپدید شود».
شاید منظور کسی باشد که آنرا برای خود عادت قرار دهد.
علیّ بن ابراهیم ازدی می گوید:
170 - «مشغول طواف خانه خدا بودم. طواف ششم را تمام کرده، درصدد طواف هفتم بودم، که در کنار حلقه ای - از استار کعبه - در طرف راست خانه خدا، جوان زیبارو، خوشبو، باوقار و باشکوهی را دیدم که گروهی از مردمان دور او را گرفته اند. که هرگز احدی را خوش بیان تر و نیکوگفتارتر از او ندیده بودم، که با منطقی بسیار شیرین و روشی بسیار نیکو با مردم سخن می گفت. نزدیک شدم که با او سخن بگویم، مردم انبوهی که گرداگرد وجودش را گرفته بودند مانع شدند. پرسیدم: این جوان کیست؟ گفتند: او فرزند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) است همه ساله در موسم شرکت کرده، یک روز برای خواصّ شیعیانش ظاهر می شود و با آنها سخن می گوید».
ابراهیم بن مهزیار می گوید:
او که از شخصیّتهای برجسته شیعه و از وکلای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) شمرده می شد، می گوید:
171 - «آنحضرت را در خانه اش زیارت کردم و از او پرسشهائی را پرسیدم».
سپس دقیقا سیمای آن مهر تابان را به صورت دقیق توصیف نموده، و بیست مرتبه به قصد دیدار حجّت خدا به حجّ خانه خدا رفته، سرانجام یکبار دیگر به دیدار کعبه مقصود و قبله موعود نائل شده است.
ابراهیم بن مهزیار داستان دوّمین دیدار خود را این چنین شرح می دهد:
172 - «وارد مدینه شدم و از اخبار اولاد امام حسن عسکری (علیه السلام) جستجو کردم و سرنخی به دست نیاوردم. به مکّه رفته، در آنجا به پرس وجو پرداختم. جوانی به نزد من آمد و بعد از سلام خودش را معرفی کرد و به من اظهار محبّت نمود و مرا در پنهانی به «طائف» رهنمون شد. از طائف گذشته به دشت وسیعی رسیدیم. از دور خیمه ای پشمینه، روی تلّی از شن نمایان شد، که همه دشت پهناور را غرق در نور ساخته بود.
چون به نزدیک خیمه رسیدیم، او وارد خیمه شد و برای من اجازه ورود خواست و اجازه صادر شد. وارد خیمه شدم و حجّت خدا (عجّل الله فرجه) را دیدم که روی فرشی، بر فراز پوست قرمزی نشسته بر بالشی از پوست تکیه نموده است. سلام عرض کردم و پاسخ فرمود. صورتش چون ماه تابان بود.
دو برد یمانی به تن داشت، یکی را به کمر بسته بود و دیگری را بر شانه اش انداخته بود. اندام مبارکش در لطافت چون گل بابونه و رنگ مبارکش چون گل ارغوانی است که قطرات عرق همانند شبنم بر او نشسته باشد. قدّ مبارکش مانند شاخه درخت بان (که سروقدان را به آن تشبیه می کنند) و یا چوبه ریحان بود، جوانی پرجود، پاکیزه رو، و پاک سرشت بود. نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه، پیشانی گشاده و ابروانی کمانی...».
آنگاه قسمتی از صفات آنحضرت را مطابق آنچه از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم رسیده است، نقل کرده ادامه می دهد:
«به دست و پای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) افتاده، بر دست و پای
مبارکش بوسه می زدم، فرمود:
«مرحبا بک یا ابا اسحاق، حیّاک اللّه. ما فعلت بالعلامه الّتی بینک و بین ابی محمّد الحسن بن علیّ؟»
«مرحبا به تو ای ابا اسحاق! خدای ترا زنده نگه بدارد. آن علامتی که میان تو و - پدرم - ابو محمّد حسن بن علی (علیه السلام) بود، چه کردی؟»
گفتم: با منست.
فرمود: دربیار.
دست در جیب کرده، انگشتر را درآوردم.
چون چشم مبارکش بر آن افتاد، نتوانست خودش را نگهدارد، اشک در دیدگانش حلقه زد و سیل اشک به صورتش جاری شد و بر لباسهایش فروریخت. آنگاه خطاب به انگشتر فرمود:
«بابی یدا طالما جلت فیها»
«پدرم به فدای آن دستی باد که تو مدتی دراز در آن گردیدی».
سپس به من توجّه کرده، فرمود:
«أذن لک یابن المازیار، سر الی شعب رحلک، و کن علی اهبه من امرک».
«ای پسر مازیار! به تو اجازه داده شد، به سوی محلّ اقامتت برگرد. و همواره در کار خود آماده و مهیّا باش».
شبیه همین داستان از «علی» پسر ابراهیم بن مازیار نیز نقل شده، که در محلّ طواف، در پیرامون کعبه به دیدار آن خورشید فروزان نائل شده، و همین علامت را از وی مطالبه نموده است.
تعبیرات پسر مازیار در توصیف آن کعبه خوبان چقدر لطیف و زیبا است؟ آنجا که قطرات عرق را بر چهره مبارک آن قبله خوبان به قطرات شبنم بر فراز گلهای نقره فام بابونه تشبیه کرده!، و تأثیر آفتاب حجاز را بر گونه های شریف آنحضرت به گل ارغوانی!، و قامت راست آن سرو شاهد را به شاخه بان!.
ابراهیم بن مهزیار یکبار دیگر به دیدار آن قبله مشتاقان نائل شده است که داستانش را این چنین توضیح می دهد:
173 - «فلمّا أن رأیته بدرته بالسّلام، فردّ علیّ أحسن ما سلّمت علیه، و شافهنی، و سألنی عن أهل العراق، فقلت: سیّدی: لبسوا جلباب الذلّه و هم بین قوم أذلاّء. فقال لی: یا ابن مهزیار، لتملکونهم کما ملکوکم و هم یومئذ أذلاء!. فقلت: یا سیّدی، لقد بعد الوطن، و طال المطلب!. فقال: یا ابن مهزیار، أبی، أبو محمّد، عهد إلیّ أن لا اجاور قوما غضب الله علیهم، و لهم الخزی فی الدّنیا و الآخره، و لهم عذاب الیم.
و أمرنی أن لا أسکن من الجبال إلاّ وعرها و لا من البلاد إلا قفرها..
و اللّه، مولاکم أظهر التّقیه، فوکلها بی، فأنا فی التّقیّه إلی یوم یؤذن لی فأخرج».
«چون آن مهر تابان را دیدم سلام تقدیم نمودم به بهترین وجهی سلامم را پاسخ فرمود. مرا به حضور پذیرفت و از من در مورد مردم عراق جویا شد.
عرضه داشتم: مردم عراق جامه ذلّت به تن کرده اند و در دست قومی ستمگر، ذلیل و ذبون شده اند.
فرمود: ای پسر مازیار! شما مالک آن خواهید شد و آنها در دست شما خوار و زبون خواهند شد.
عرضه داشتم: مولای من! راه دور شده، مقصد به طول انجامیده.
فرمود: ای پسر مازیار! پدرم ابو محمّد با من پیمان بسته که هرگز با قومی که خداوند بر آنها غضب کرده است، مجاورت نکنم که در دنیا و آخرت بر آنها ذلّت و خواری هست و برای آنها عذابی دردناک است. و به من امر فرموده که از کوهها جز در سختهای آنها و از دشتها جز در بی آب و علفهای آنها سکونت نکنم. حضرت احدیّت تقیّه را پیش آورده و به من موکول کرده است. تا روزی که اجازه ظهور داده شود من در حال تقیّه هستم».
این داستان از علیّ بن ابراهیم بن مهزیار نیز نقل شده است. گفته می شود که این دیدار در موسم حجّ اتّفاق افتاده، و بعد از آنکه بار به قصد دیدار آن کعبه مقصود به حجّ خانه خدا شتافته بود، توفیق یافته است.
پسر مهزیار یکبار دیگر توفیق دیدار برایش نصیب شده است که در آن دیدار، حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) به او فرموده است:
174 - «إعلم یا أبا إسحاق أنّه - أی العسکریّ - (ع) قال صلوات الله علیه: یا بنیّ انّ الله جلّ ثناوه لم یکن لیخلی أطباق أرضه.
و أهل الجد من طاعته و عبادته، بلا حجّه یستعلی بها، و إمام یؤتمّ به، و یقتدی بسبیل سنّته و منهاج قصده. و أرجویا بنیّ أن تکون أحد من أعدّه الله لنشر الحقّ و طیّ الباطل، و إعلاء الدّین و إطفاء الضّلال. فعلیک یا بنیّ بلزوم خوافی الأرض و تتبّع أقاصیها، فإنّ لکلّ ولیّ من أولیاء الله عدوّا مقارعا و ضدّا منازعا، افتراضا لثواب مجاهده أهل نفاقه، و خلافه أولی الالحاد، فلا یوحشنّک ذلک».
«ای ابا اسحاق! بدانکه او - امام حسن عسکری (علیه السلام) - به من فرمود: ای پسرم خدای تبارک و تعالی هرگز روی زمین و اهل تلاش در اطاعت و عبادت را خالی نمی گذارد از یک «حجّت» که به وسیله او ارتقاء حاصل شود. و از یک «امام» که از او پیروی شود. و به وسیله او به راه سنن الهی و معیارهای عدل الهی رهنمون شوند. پسرم! امیدوارم تو یکی از افرادی باشی که خداوند آنها را برای نشر حقّ و ریشه کن ساختن باطل، و اعلای کلمه حقّ و نابودی گمراهیها مهیّا ساخته است. پسرم! سرزمینهای پوشیده و دوردست را برگزین، که برای هریک از اولیای خدا دشمنی هست که شب و روز درصدد نبرد با او، و دشمنی با اوست. خداوند این چنین خواسته تا اولیائش به ثواب پیکار با اهل نفاق، و پاداش نبرد با اهل کفر برسند. هرگز این حال ترا به وحشت نیندازد».
محمّد بن ابراهیم می گوید:
محمّد بن ابراهیم بن مهزیار، که پدرش در اهواز وکیل امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، چنین می گوید:
175 - «پدرم به سختی بیمار شد و جهان را وداع گفت. و برای من اموال فراوانی گذاشت. و مرا مأمور ساخت که آنها را به پیشگاه فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) حمل کنم. و به من گفت: پسرم در مورد این اموال از خدا بترس.
من با خود گفتم: هرگز پدرم مرا به کار غیرصحیح وصیّت
نمی کند. من این اموال را به عراق حمل می کنم و در آنجا خانه ای را در کنار شطّ اجاره می کنم و مدّتی در آنجا اقامت می کنم و به کسی چیزی نمی گویم. اگر همچون زمان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) مطلب بر من روشن شود، اموال را تحویل می دهم وگرنه در خواسته های خودم به مصرف می رسانم.
وارد عراق شده در کنار شطّ خانه ای را اجاره کردم و چند روزی در آنجا اقامت نمودم. نامه ای توسّط پیکی به دستم رسید که در آن نوشته بود: «ای محمّد! اموالی چنین و چنان همراه توست...».
در این نامه خصوصیّات تمام اموال نوشته شده بود، حتّی مطالبی از خصوصیّات کالاها در نامه بود که من قبلا از آنها مطّلع نبودم. از این رهگذر اموال را به حامل نامه تحویل دادم و چند روزی در آنجا اقامت نمودم. ولی در تمام این مدّت سرم پائین بود و غم و اندوه بر من احاطه داشت و هرگز از شدّت غصّه - غم هجران - نمی توانستم سرم را بلند کنم. که نامه دیگری به من رسید، که در آن نوشته شده بود:
«قد اقمناک مکان ابیک فاحمد اللّه»
«ترا به جای پدرت نصب کردیم. خدا را سپاس بگوی».
با وجود چنین نشانه ها، هرگز شخص باایمان گمراه نمی شود، و علایم و نشانه ها را در عهد غیبت، دقیقا چون زمان امامان پیشین می یابد.
محمّد بن عثمان می گوید:
محمّد بن عثمان عمروی، دوّمین سفیر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در زمان غیبت صغری، دیدارش را چنین شرح می دهد:
176 - «آن مهر تابان را دیدم. و آخرین دیدار من با او در کنار بیت الله الحرام بود که دیدم عرضه می دارد:
«اللّهم انجز لی ما وعدتنی»
«بارخدایا! آنچه به من وعده کرده ای، انجام ده».
و دیدم که در «المستجار» از استار کعبه گرفته، عرضه می دارد:
«اللّهم انتقم لی من اعدائی»
«بارخدایا! انتقام مرا از دشمنانم بگیر».
گروهی از شیعیان که در ولادت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) تردید داشتند، در دوران نزدیک به بلوغ آن مهر تابان، از محمّد بن عثمان پرسیدند: آیا حجّت خدا را به چشم خود دیده ای؟ گفت:
177 - «آری. به خدا سوگند، او را دیده ام و گردن مبارکش این چنین است».
که با دست به گردن خود اشاره کرده، از اوصاف آن مهر تابان برای حاضران سخن گفته است.
محمّد بن عثمان، چون دیگر سفیران آنحضرت، از سعادت دیدار با آن کعبه خوبان برخوردار بود و جزء چهل نفری بود که پس از انتشار خبر میلاد مسعود در خانه حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) گرد آمدند تا از ولادت باسعادت حجّت خدا جویا شوند، و امام (علیه السلام) فرزند برومندش را در جمع حاضران حاضر نمود و فرمود:
178 - «هذا إمامکم من بعدی، و خلیفتی علیکم. أطیعوه و لا تتفرّقوا من بعدی فتهلکوا. أما إنّکم لا ترونه بعد یومکم هذا».
«این امام شماست بعد از من، و جانشین منست در میان شما، از او اطاعت کنید و بعد از من دچار اختلاف نشوید که هلاک می شوید. و بدانید که بعد از امروز او را نخواهید دید».
یعنی: او دیگر در جمع شما نخواهد بود، او را در جمع خود نخواهید دید.
با او نمی توانید هروقت خواستید (چون امامان پیشین) ملاقات کنید.
در میان چهل نفر یادشده، علاوه بر محمّد بن عثمان، شخصیّتهای معروف زیر نیز حضور داشتند:
1 - علیّ بن بلال
2 - محمّد بن معاویه بن حکیم
3 - حسن بن ایّوب بن نوح
که همگی از شخصیّتهای برجسته و مورد اعتماد شیعه بودند و همگی می گویند:
179 - «ما چهل تن، در محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) بودیم، که فرزندش را بر ما عرضه نمود».
ای محرّفین حقایق در متون تاریخ! پس از این همه شاهدان عینی، بازهم در تولّد یکتا بازمانده الهی حضرت بقیّه الله (روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) شکّ و تردید دارید؟!.
ای گویندگان! و ای نویسندگان! که بر فراز منبر و در لابلای سطور کتاب به جای نقل سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به تحریف حقایق و انکار ضروریّات می پردازید و مغرضانه می پرسید: آیا حجّت خدا (عجّل الله فرجه) متولّد شده است یا نه؟!.
آری، سوگند به حقّ که هرگز با جولان باطل، دولت آن زایل نخواهد شد، او متولّد شده است.
آن یکتا بازمانده الهی، بنیانگذار حکومت واحد جهانی، براساس عدالت و آزادی واقعی، و ویرانگر کاخهای ظلم و استبداد در همه لفّافه های آن، دیده به جهان گشوده است.
آن هسته مرکزی جهان آفرینش، و رمز بقای کرات علوی و عامل ادامه حیات در این پهنه گیتی، امروز بر فراز همین کره خاکی است و به برکت او آسمان فرونمی ریزد و زمین ساکنانش را در کام خود فرونمی برد.
او در انتظار فرارسیدن «روز موعود» است که به فرمان حقّ، باطل را از پهنه گیتی نابود سازد و پرچم حق را در سرتاسر کره خاکی به اهتزاز درآورد.
تنگ نظری خفّاشان و تردید کوردلان هرگز از پرتوافکنی خورشید فروزان مانع نخواهد شد.
و هرکس از در مکر و خدیعت وارد شود، خدا بهترین ماکران است.
حواشی
- اصول کافی جلد 1 صفحه 397.
- غیبت نعمانی صفحه 88، منتخب الاثر صفحه 288(از امام رضا) و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 23 و محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 335.
- مثیر الاحزان صفحه 296 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 310.
- اسراء:81.
- الزام الناصب صفحه 10.
- انعام:115.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 288، منتخب الاثر صفحه 341، غیبت طوسی صفحه 147، بحار الانوار جلد 51 صفحه 4، اعلام الوری صفحه 395، الزام النّاصب صفحه 100 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 245.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 23.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 149، المهدی صفحه 152 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 289.
- آل عمران:54.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 4، اعلام الوری صفحه 414 و ارشاد مفید صفحه 329.
- تاریخ نویسان نامهای بسیاری برای او نوشته اند، از جمله: ملیکه، سوسن، حکیمه، خمط، مریم، ریحانه، سبیکه، صقیل و نرجس. رجوع شود به: شرح ابن ابی الحدید ج 2 صفحه 179، بحار الانوار جلد 51 صفحه 6 - 10 و صفحه 361، الامام المهدی صفحه 8 و 341 کشف الغمّه جلد 3 صفحه 265، منتخب الاثر صفحه 320، غیبت شیخ طوسی صفحه 124 - 128، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 62،113 و 116.
- مثیر الاحزان صفحه 290.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 128، الزام النّاصب صفحه 92 و مثیر الاحزان صفحه 290 - 294.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 6 - 10، جامع الاخبار صفحه 23 و مثیر الاحزان صفحه 291 - 295.
- الزام النّاصب صفحه 92.
- عیون اخبار الرّضا جلد 1 صفحه 36.
- بقره:85.
- منتخب الاثر صفحه 344، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 113 و مثیر الاحزان صفحه 266.
- ارشاد مفید صفحه 330.
- آن شب، شب 15 شعبان 255 هجری بود. تفصیل داستان را در منابع زیر مطالعه کنید:
غیبت شیخ طوسی صفحه 141، اعلام الوری صفحه 394، منتخب الاثر صفحه 341، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 36 و صفحه 111، المهدی صفحه 109، مثیر الاحزان صفحه 295، الامام المهدی صفحه 123 و الزام النّاصب صفحه 94.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 2 و 12 - 14، غیبت شیخ طوسی صفحه 141، اعلام الوری صفحه 394، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 113، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 287، منتخب الاثر صفحه 323، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 244، الامام المهدی صفحه 123 - 125، و مثیر الاحزان صفحه 295.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 144، بحار الانوار جلد 51 صفحه 293، الزام النّاصب صفحه 101 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 36 و 113.
- منتخب الاثر صفحه 374، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 290 و غیبت شیخ طوسی صفحه 142.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 142 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 19.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 3 و 19، منتخب الاثر صفحه 335 - 338، غیبت شیخ طوسی صفحه 143، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 111، مثیر الاحزان صفحه 296، اعلام الوری صفحه 395، و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 288.
- قصص:5 و 6.
- در مجمع البحرین می نویسد: این آیه در حقّ قائم (عجّل الله فرجه) نازل شده، و ابن ابی الحدید نوشته:
اصحاب ما معتقدند که این آیه در حقّ امامی است که بر سرتاسر جهان حکومت خواهد کرد.
(مجمع البحرین صفحه 85 و شرح ابن ابی الحدید جلد 4 صفحه 336).
- الزام النّاصب صفحه 220، بحار الانوار جلد 53 صفحه 26 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 113.
- مریم:12.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 37 و 62.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 17، الزام النّاصب صفحه 104 و منتخب الاثر صفحه 345.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 143، بحار الانوار جلد 51 صفحه 18 و 293 و مثیر الاحزان صفحه 296.
- الزام النّاصب صفحه 94 و 101.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 5، منتخب الاثر صفحه 345 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 290.
- منتخب الاثر صفحه 341، بحار الانوار جلد 51 صفحه 5 و الامام المهدی صفحه 127.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 148، الامام المهدی صفحه 126، بحار الانوار جلد 51 صفحه 22 و منتخب الاثر صفحه 343.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 161، منتخب الاثر صفحه 343 و غیبت شیخ طوسی صفحه 134 و 136.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 144 و منتخب الاثر صفحه 355.
- اسامی 50 نفر از کسانی را که به مشاهده معجزه نائل شده اند در کتاب «جزیره خضراء» آورده ایم.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 22، ارشاد مفید صفحه 330، غیبت شیخ طوسی صفحه 148 و اصول کافی جلد 1 صفحه 330.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 289، محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 346، الزام النّاصب صفحه 100 و 104، منتخب الاثر صفحه 360، غیبت شیخ طوسی صفحه 148 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 126.
- الامام المهدی صفحه 93(به نقل از ینابیع المودّه) و صفحه 132(به نقل از بحار الانوار).
- غیبت شیخ طوسی صفحه 139، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 290، اعلام الوری صفحه 345، محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 276، بحار الانوار جلد 51 صفحه 5 و جلد 52 صفحه 30، الزام النّاصب صفحه 101، منتخب الاثر صفحه 344، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 112 و مثیر الاحزان صفحه 297.
- انسان:30.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 289، محجّه البیضاء صفحه 346، منتخب الاثر صفحه 348، غیبت شیخ طوسی صفحه 148، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 123 و الزام النّاصب صفحه 100.
- منتخب الاثر صفحه 343، غیبت شیخ طوسی صفحه 151، و الامام المهدی صفحه 128.
- بشاره الاسلام صفحه 167، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 316، اعلام الوری صفحه 412، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 339، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 339، الزام النّاصب صفحه 69 و 104 و صفحه 142، منتخب الاثر صفحه 227، غیبت شیخ طوسی صفحه 146 و الامام المهدی صفحه 134.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 16 و جلد 52 صفحه 23، منتخب الاثر صفحه 344 و الامام المهدی صفحه 128.
- منتخب الاثر صفحه 345.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 317، منتخب الاثر صفحه 356، بحار الانوار جلد 52 صفحه 25، الزام النّاصب صفحه 104، اعلام الوری صفحه 413 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 124.
- منتخب الاثر صفحه 376.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 5، ارشاد مفید صفحه 330 و الامام المهدی صفحه 129.
- الزام النّاصب صفحه 94.
- بحار جلد 52 صفحه 67، منتخب الاثر صفحه 367، الزام النّاصب صفحه 108، وفاه العسکری صفحه 39، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 124.
- منتخب الاثر صفحه 368 - 370، بحار الانوار جلد 52 صفحه 49، وفاه العسکری صفحه 44، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 125.
- الزام النّاصب صفحه 106 و ارشاد مفید صفحه 320 و 325.
- همان مدرک.
- ارشاد مفید صفحه 330، غیبت شیخ طوسی صفحه 162، اصول کافی جلد 1 صفحه 331، اعلام الوری صفحه 397، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 123 و الامام المهدی صفحه 129.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 13، غیبت شیخ طوسی صفحه 162 و اصول کافی جلد 1 صفحه 332.
- ارشاد مفید صفحه 329، منتخب الاثر صفحه 358، اصول کافی جلد 1 صفحه 330، اعلام الوری صفحه 396 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 123.
- ارشاد مفید صفحه 329، منتخب الاثر صفحه 358، اصول کافی جلد 1 صفحه 330، اعلام الوری صفحه 396 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 123.
- منتخب الاثر صفحه 372، ارشاد مفید صفحه 330، غیبت شیخ طوسی صفحه 162 و اصول کافی جلد 1 صفحه 331.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 15 و الزام النّاصب صفحه 113.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 1، اعلام الوری صفحه 421، غیبت شیخ طوسی صفحه 152، الزام النّاصب صفحه 112 و 131 و منتخب الاثر صفحه 361.
- سفینه البحار جلد 2 صفحه 704.
- منظور از علامت، انگشتری است که امام حسن عسکری به او داده بود، بر آن جمله: «یا اللّه، یا محمّد یا علی» حکّ شده بود: غیبت شیخ طوسی صفحه 159 - 161، بحار الانوار جلد 52 صفحه 44، منتخب الاثر صفحه 363 و 372، بشاره الاسلام صفحه 171، الزام النّاصب صفحه 107 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 127.
- منتخب الاثر صفحه 364 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 11 و 32.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 161، بحار الانوار جلد 52 صفحه 12 و الزام النّاصب صفحه 108.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 30.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 518، ارشاد مفید صفحه 331، بحار الانوار جلد 51 صفحه 310 و 364، اعلام الوری صفحه 417، غیبت شیخ طوسی صفحه 170 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 349.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 351 و جلد 52 صفحه 30، غیبت شیخ طوسی صفحه 151، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 126 و منتخب الاثر صفحه 359.
- ارشاد مفید صفحه 330، منتخب الاثر صفحه 360، غیبت شیخ طوسی صفحه 147 و الزام النّاصب صفحه 104.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 317، اصول کافی جلد 1 صفحه 329، بحار الانوار جلد 51 صفحه 349 و جلد 52 صفحه 26، غیبت شیخ طوسی صفحه 217، الزام النّاصب صفحه 101، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 122، و الامام المهدی صفحه 136.
- اعلام الوری صفحه 414 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 123.
راز غیبت
در سخنان بعضی از امامان معصوم (علیهم السلام) آمده است:
180 - «ما کلّ ما یعلم یقال: و لا کلّ ما یقال حان وقته، و لا کلّ ما حان وقته حضر اهله!».
«اینطور نیست که: هرآنچه دانسته شود، گفته شود! و اینطور نیست که: هرچه گفته شود، وقتش رسیده باشد! و اینطور نیست که: هرچه وقتش فرارسیده باشد، اهلش گرد آمده باشد».
به امید اینکه همه خوانندگان از کسانی باشند که با شنیدن سخنانی اندک، به حقایق والای فراوان دست می یابند:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
181 - «لا بدّ للغلام من غیبه، یخاف فیها القتل!».
«به ناگزیر او باید غائب شود، که در آن مدّت ترس از قتل هست».
182 - «إنّما مثل قائمنا - أهل البیت - کمثل السّاعه لا یجلّیها لوقتها إلاّ هو، ثقلت فی السّماوات... لا یأتیکم إلاّ بغته!».
«مثل قائم ما، مثل قیام قیامت است که وقت آنرا جز خدای تبارک و تعالی نمی داند و به احدی آشکار نسازد... جز به صورت ناگهانی پیش نخواهد آمد».
شبیه همین بیان از طریق امام رضا (علیه السلام) نیز آمده است که فرمود:
183 - «إنّما مثل أهل بیتی فی هذه الأمّه، کمثل نجوم السّماء، کلّما عاب نجم طلع نجم. حتّی إذا مددتم إلیه حواجبکم، و أشرتم إلیه بالأصابع، جاء ملک الموت فذهب به!. ثمّ بقیتم سبتا من دهرکم لا تدرون أیّا من أیّ.. فبینما أنتم کذلک إذ أطلع الله نجمکم، فاحمدوه، و اقبلوه».
«مثل اهل بیت من در میان این امّت، مثل ستارگان آسمان است.
که هروقت ستاره ای غروب کند، ستاره دیگری طلوع می کند. هنگامی که با یکی از آنها انس گرفتید و در هر حاجتی به سوی او شتافتید، اجل فرا رسیده، پیک مرگ او را از دست شما خواهد گرفت. آنگاه مدتی بس دراز حیران و سرگردان خواهید ماند تا هنگامی که خداوند ستاره شما را ظاهر سازد. پس خدا را شکر نموده از امام خود فرمان ببرید».
در این حدیث به این واقعیّت اشاره شده که هروقت گروهی از شیعیان در اطراف یکی از امامان معصوم (علیهم السلام) گرد آمده، از خرمن علمش خوشه ها چیده اند، بر ستمگران زمان سخت آمده، آتش حسد و کینه شان شعله ور شده، با تمام نیرو برای خاموش کردن آن مشعل هدایت همّت گماشته اند.
و در همین رابطه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
184 - إیّاکم و التّنویه!. أما و الله لیغیبنّ إمامکم شیئا - سبتا -
من دهرکم!. و لتمحّصنّ حتی یقال: مات أو هلک، بأیّ واد سلک؟.
و لتدمعنّ علیه عیون المؤمنین!. و لتکفأنّ کما تکفأ السّفن فی امواج البحر، فلا ینجو إلاّ من أخذ الله میثاقه و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه».
«از مدیحه سرائی و ثناخوانی بپرهیزید که روزگاری امام شما از دیده ها پنهان خواهد بود و شما امتحان خواهید شد. برخی گویند: وفات کرده!، برخی گویند: کشته شده!، برخی گویند: کجا رفته؟! از دیدگان مؤمنان برای او سیل اشک جاری می شود. و شما دچار امواج حوادث می شوید، آن سان که کشتی ها دستخوش امواج دریا می شوند. کسی از این امواج سالم نمی ماند، به جز کسی که خداوند از او پیمان گرفته، و ایمان را در دل او جای داده، و با روحی از خود تأییدش نموده است».
تفصیل این داستان در بخش «جنگها و فتنه ها» خواهد آمد.
امیر مؤمنان می فرماید:
185 - «إنّ أمرنا صعب مستصعب، لا یحتمله إلاّ ملک مقرّب، أو نبیّ مرسل، أو عبد امتحن الله قلبه للإیمان!. و لا یعی حدیثنا إلاّ حصون حصینه، أو صدور أمینه، أو أحلام رزینه».
«امر ما سخت دشوار است، کسی نمی تواند آنرا تحمّل کند، مگر فرشته مقرّب، یا پیامبر مرسل، و یا بنده ای که خداوند دلش را با ایمان آزموده است. و احادیث ما را فرانمی گیرد جز دلهای محکم و سینه های امین و مغزهای کامل».
شبیه همین حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده که در مقدّمه گذشت.
186 - «انّ القائم منا إذا قام، لم یکن لاحد فی عنقه بیعه.
فلذلک تخفی ولادته».
«هنگامی که قائم ما قیام کند، برای احدی در گردن او بیعت نخواهد بود. از این جهت ولادت او مخفی می شود و خود از دیده ها پنهان
می باشد».
بیعت در اصطلاح پیشوایان معصوم (علیهم السلام) پیمانی است که به موجب آن نتوان با ستمگران به نبرد برخاست که بعد از امام حسین (علیه السلام) همه امامان - به مقتضیات حکمت الهی - چنین پیمانی را به گردن داشتند.
امّا حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) که الآن در میان ماست، اگر ظاهر و آشکار بود، سکوتش به معنای رضا به ستمگری ستمگران و ترک نبرد با آنان بود، در حالیکه او برای ریشه کن ساختن ستم و ستمگر آفریده شده است. از این رهگذر حکمت خدا اقتضا نمود که او از دیده ها پنهان باشد، تا جانش در امان بوده و سکوتش به معنای تأیید ستمگران نباشد و به دلایل فراوان دیگری که قسمتی از آنها در این کتاب گفته خواهد شد، و قسمت اعظمش بعد از ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) روشن خواهد شد.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
187 - «أما علمتم أنّ الخضر لمّا خرق السّفینه و قتل الغلام، و أقام الجدار، کان ذلک سخطا لموسی بن عمران (علیه السلام) إذ خفی علیه وجه الحکمه منه و کان ذلک عند الله حکمه و صوابا؟!. أما إنّه ما منّا أحد إلاّ و یقع فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه إلاّ القائم».
«آیا نمی دانید که جناب خضر (علیه السلام) هنگامی که کشتی را سوراخ کرد، جوان را کشت و دیوار را ساخت موجب خشم حضرت موسی بن عمران (علیه السلام) شد، زیرا حکمت آنها بر او پوشیده بود. ولی شیوه حضرت خضر (علیه السلام) در پیشگاه خدا حقّ و مطابق حکمت بود. هریک از ما نیز - مطابق حکمت خدا - در گردنش برای طاغوت زمانش بیعت هست، به جز قائم (عجّل الله فرجه)».
حضرت موسی (علیه السلام) که خود پیامبری اولو العزم است، از کردار حضرت خضر (علیه السلام) دچار شگفت می شود. کجا رسد به ماها، که دقیقا از درک حقایق ناتوان هستیم. آنگاه از روی کوتاهی فکر به مجادله پرداخته، درصدد تأویل حقایق برحسب افکار خود برمی آئیم، در صورتی که خود می دانیم آن حقایق والا،
چقدر از سطح افکار ما بالاست. از اینجاست که امام حسن مجتبی (علیه السلام) با آوردن این مثال، حقیقت امر را بر همگان روشن فرموده است.
188 - «إنّ الله (عزّ و جلّ) یخفی ولادته، و یغیّب شخصه، لئلاّ یکون لأحد فی عنقه بیعه إذا خرج».
«خدای تبارک و تعالی، ولادت او را مخفی می کند و شخص او را از دیده ها پنهان می سازد، تا هنگامی که ظهور می کند کسی را در گردن او بیعت نباشد».
خالی بودن گردن آن حضرت از بیعت طاغوتهای زمان، امر بسیار مهمّی است که حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان (علیهم السلام) بر آن تکیه نموده اند.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
189 - «القائم منّا یخفی علی النّاس ولادته حتّی یقولوا: لم یولد بعد، لیخرج حین یخرج و لیس لأحد فی عنقه بیعه».
«قائم ما، ولادتش از توده مردم مخفی می شود، تا جائیکه گروهی گویند: متولّد نشده است. هنگامی ظهور می کند که کسی را در گردن او بیعت نباشد».
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه چنین می فرماید:
190 - «یقوم القائم و لیس لأحد فی عنقه عهد و لا عقد و لا بیعه».
«قائم ما در حالی ظهور می کند که در گردن او برای احدی عهد و پیمان و بیعت نباشد».
امام سجّاد (علیه السلام) می فرمایند:
191 - «و الله لا یخرج واحد منّا - قبل خروج القائم (علیه السلام) - إلاّ کان مثله مثل فرخ طار من و کره قبل أن یستوی جناحاه، فأخذه الصّبیان فعبثوا به!».
«به خدا سوگند - پیش از ظهور قائم ما - هرکس خروج کند، مثلش مثل جوجه مرغی است که پیش از درست شدن بالهایش از آشیانه اش بیرون رفته، وسیله بازیچه کودکان شود».
نظیر همین روایت از امام باقر (علیه السلام) نیز وارد شده است.
امام سجّاد (علیه السلام) در مورد مخفی بودن ولادت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
192 - کأنّی بجعفر الکذّاب، و قد حمل طاغیه زمانه علی تفتیش أمر ولیّ اللّه، و المغیّب فی حفظ اللّه، و الموکّل بحرم أبیه، جهلا منه بولادته و حرصا منه علی قتله إن ظفر به، و طمعا بمیراث أبیه حتّی یأخذه بغیر حقّه!».
«گوئی با چشم خود می بینم که جعفر کذّاب (برادر امام حسن عسکری) طاغوت زمانش را وادار کرده که به جستجوی ولیّ خدا (عجّل الله فرجه) بپردازد و آن غایب از دیده ها، در حفظ و حراست الهی است و حفاظت خانه پدر به عهده اوست. و این از باب جهالت جعفر به ولادت آنحضرت و طمع در کشتن اوست اگر دست بیابد، و به طمع گرفتن میراث پدرش به ناحقّ است».
جعفر کذّاب برادر امام حسن عسکری (علیه السلام) و پسر امام هادی (علیه السلام) است، که به هنگام ولادت او آثار شادی و سرور در سیمای امام هادی (علیه السلام) ظاهر نشد.
سبب آنرا از محضرش پرسیدند، در پاسخ فرمود: «به وسیله او مردم بسیاری گمراه خواهند شد».
یکبار دیگر امام هادی (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
193 - «تجنّبوا ابنی جعفر. فإنّه منّی بمنزله نمرود من نوح الّذی قال الله (عزّ و جلّ) فیه: قال نوح إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی قال اللّه: یا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ. إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ».
«از پسرم جعفر دوری کنید که او برای من به منزله نمرود (پسر نوح) است نسبت به حضرت نوح. که قرآن کریم در حقّ او می فرماید:
نوح گفت: پسر من از کسان منست. خدا فرمود: «ای نوح! او از کسان تو نیست. که آن عملی است غیر صالح».
امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز در حقّ او فرمود:
194 - «ما مثلی و مثله إلاّ مثل هابیل و قابیل ابنی آدم. حیث حسد هابیل قابیل علی ما أعطاه اللّه. و لو تهیّأ لجعفر قتلی لفعل، و لکنّ الله غالب علی أمره».
«مثل من و مثل او همانند مثل هابیل و قابیل، دو فرزند حضرت آدم (علیه السلام) است، که قابیل به هابیل حسد ورزید که چرا خداوند آنچنان به او عطا فرموده است. اگر جعفر بتواند که مرا بکشد هرگز دریغ نمی کند.
ولکن خدا بر تمام کارهایش پیروز است».
ملقّب شدن او به «کذّاب» از نشانه های نبوّت و بهترین گواه راستگوئی امامان معصوم است که سالها پیش از ولادت جعفر از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، کذّاب بودن او را نقل کرده اند:
امام زین العابدین (علیه السلام)200 سال پیش از ولادت جعفر از او خبر داده، از اسم و لقب او سخن گفته است و دو قرن بعد آنچنانکه فرموده تحقّق یافته است.
آیا برای کسی که از مرکز وحی الهام نگرفته باشد چنین جرأت و شهامت هست که بگوید بعد از 200 سال برای من چنین نواده ای به دنیا خواهد آمد و دارای چنین اوصافی خواهد بود!!.
البتّه این علم غیب نیست، بلکه اعتماد کامل و ایمان راسخ است به آنچه از منبع وحی گرفته اند، که آنها را رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) توسّط پیک وحی از ذات اقدس الهی گرفته است.
هنگامی که جعفر از تولّد حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آگاه شد، آنچنان حیران و سرگردان شد که یادآور پیشگوئیهای امامان معصوم (علیهم السلام) در طول دو قرن اوّل اسلام است. که همچون پیش بینی امام سجّاد (علیه السلام) از شنیدن تولّد حضرت قائم (عجّل الله فرجه) سراسیمه به پیش خلیفه رفته، از او می خواهد که خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) را محاصره و تفتیش کند. آنگاه نزد پلیس رفته از هیچگونه فتنه انگیزی و ماجراجوئی دریغ نمی ورزد. تأمّل در این اوضاع و رفتار غیرانسانی جعفر برای اثبات حقّانیت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) کافی است.
در اثر فتنه انگیزی جعفر، خلیفه دودمان امامت را محاصره کرده، اعضاء خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) را به سیاه چالهای زندان منتقل نمود.
آنگاه برای تصاحب غیر مشروع اموال برادرش به خانه آنحضرت هجوم کرده، زنها و خدمتگزاران دودمان امامت را به ترس و وحشت انداخت.
تحریکات جعفر خلیفه را بر آن داشت که همچون مراقبت فرعون از تولّد موسی، دودمان امامت را همواره زیر نظر گرفته، جاسوسهای فراوانی بر اهل منزل بگمارد. حتّی گروهی از کنیزان را به احتمال حامله بودن به زندان بردند.
یکی از داستانهای جالبی که به هنگام محاصره خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) روی داده، داستانی است که گروهی از افراد پلیس خلیفه نقل کرده اند:
چون سپاهیان وارد سرای حضرت عسکری شدند، از سرداب مقدّس صدای قرائت قرآن شنیده شد. همگی سرداب را محاصره کردند و دم در سرداب اجتماع کردند تا همه سپاه آنجا جمع شود و همگی وارد سرداب شوند.
در این میان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در برابر دیدگان سپاهیان از سرداب خارج شد و از برابر فرمانده سپاه عبور کرد. چون از دیده ها پنهان شد، فرمانده سپاه گفت:
همگی وارد سرداب شوید. یکی از افراد سپاه گفت:
مگر ما به دنبال کسی نیستیم که از جلوتر عبور کرد؟!. گفت:
پس چرا رها کردید؟! من که کسی را ندیدم!. گفتند:
ما همگی دیدیم و خیال کردیم که شما نیز دیدید!!
آری اخبار رسیده از پیشوایان معصوم به روشنی گواه صدق گوینده آنست که در هر زمینه هرچه گفته اند، دقیقا انجام یافته است، که یک نمونه آن صفات بارزی است که دو قرن پیش از تولّد جعفر کذّاب با اسم و وصف در حقّ او گفته اند و موبه مو انجام پذیرفته است. و اگر یک جمله از این پیشگوئیها برخلاف گفته آنان واقع می شد، دشمنان دودمان امامت که همگی در ردیف فرعون و نمرود بودند و با خدا و پیامبرش به نبردی بی امان برخاسته بودند، به اعتراض و انکار برمی خاستند، ولی آنچه از پیک وحی توسّط پیامبر امین (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) رسیده است، بدون کوچکترین فرق و تخلّف، انجام یافته، خود دلیل روشنی بر صدق گفتار آنها شده است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
195 - «إذا غضب الله تبارک و تعالی علی خلقه، نحّانا عن جوارهم».
«هنگامی که خدای تبارک و تعالی بر مردمان خشمگین شود، ما را از مجاورت آنها دور می سازد».
یکی از اسرار مهمّ غیبت نیز در این روایت منعکس است.
196 - «لو أنّ بنی فاطمه عرفوه، لحرصوا علی أن یقطّعوه بضعه بضعه!».
«اگر اولاد فاطمه جایگاه او را بدانند، بسیار حریص می شوند که او را قطعه قطعه کنند!».
گفتار امام باقر (علیه السلام) در آغاز امر، به دست جعفر کذّاب تحقّق یافت. که با تمام نیرو تلاش می کرد جایگاه برادرزاده اش را به دست آورده او را به دست طاغوت زمان بسپارد. او یکی از اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) بود که این چنین به کشته شدن حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تشنه و حریص بود. در هر عصر و زمانی نیز افرادی از اولاد فاطمه (سلام الله علیها) پیدا می شوند که برای رسیدن به منصب و مقام، و یا تقرّب به زمامداران ستمگر همچون جعفر کذّاب برای کشتن آن یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت پروردگار حریص می شوند و اگر نمونه این افراد را ندیده ایم برای اینست که سرنخی از جایگاه آن حضرت در دست این افراد نیست وگرنه از جعفر کذّاب عقب نمی ماندند.
197 - هی و الله السّنن القذّه بالقذّه، و مشکاه بمشکاه، و لا بدّ أن یکون فیکم ما کان فی الّذین من قبلکم، و لو کنتم علی أمر واحد کنتم علی غیر سنّه الّذین من قبلکم. و لو أنّ العلماء - أی الأئمه - وجدوا من یحدثونه و یکتم سرّهم لحدّثوا و لبثوا الحکمه. و لکن قد ابتلاکم الله (عزّ و جلّ) بالإداعه. و أنتم قوم تحبّوننا بقلوبکم، و یخالف ذلک فعلکم. و الله ما یستوی اختلاف أصحابنا، و لهذا اسر صاحبکم لیقال:
مختلفین. ما لکم لا تملکون أنفسکم و تصبرون حتّی یجیء أمر الله تبارک و تعالی و قضاؤه؟. و الصّبر!. إنّما یعجل من یخاف الفوت».
«به خدا سوگند آن سنّت خداست و موبه مو انجام خواهد شد. هر آنچه در میان امّتهای پیشین واقع شده بدون تردید در میان شما نیز واقع خواهد شد و اگر جز این بود، شما برخلاف اقوام قبلی می شدید، در صورتیکه سنّت خدا تغییرناپذیر است. و اگر دانایان (امامان) افراد شایسته ای را می یافتند همه گفتنی ها را به آنها می گفتند، ولی چه کنیم که خداوند شما را به افشای راز مبتلا ساخته است؟! شما مردمی هستید که از اعماق دل ما را دوست می دارید ولی عمل شما با این محبّت بی شائبه تان نمی سازد. به خدا سوگند اختلاف اصحاب ما درست نمی شود و به همین دلیل صاحب شما از دست شما گرفته می شود (از دیده ها ناپدید می شود) که گفته شود: پراکنده اید! چگونه است که مالک خودتان نیستید؟! باید صبر پیشه کنید تا فرمان خدا فرارسد و مشیّت خدا تعلق یابد.
چرا صبر؟! زیرا کسی شتاب می کند که از فوت فرصت بترسد».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
198 - «لا تعجلوا، فو الله لقد قرب هذا الأمر فأذعتموه، فأخّره اللّه».
«شتاب نکنید، به خدا سوگند این امر نزدیک شده بود، چون آنرا افشا کردید، خداوند به تأخیر انداخت».
ابو جارود از امام صادق (علیه السلام) در مورد حضرت صاحب امر (عجّل الله فرجه) پرسید، فرمود:
199 - «یمسی من أخوف النّاس، و یصبح من آمن النّاس!.
یوحی إلیه هذا الأمر لیله و نهاره. فقیل له: یوحی إلیه؟!. فقال: إنّه لیس یوحی إلیه وحی نبوّه، و لکنّه یوحی إلیه کوحیه إلی أم مریم بنت عمران، و إلی أم موسی، و إلی النّحل.. إنّ قائم آل محمّد لأکرم عند الله من مریم بنت عمران، و أمّ موسی و النّحل!».
«شب او را فرارسد درحالیکه بیش از همه ترس او را فراگرفته باشد، و صبح می کند درحالیکه بیش از همه در امن و امان باشد!. شب و روز این امر به او وحی می شود!.
گفته شد: مگر به او هم وحی می شود؟!.
فرمود: نه مانند پیامبران، بلکه آنچنانکه به مادر مریم و مادر موسی و زنبور عسل وحی شده است. به خدا سوگند، قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) در نزد حضرت پروردگار از مادر موسی و مریم و زنبور عسل گرامی تر است».
در قرآن کریم در هر سه مورد لفظ «وحی» به کار رفته است.
200 - «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه لا بدّ منها، لأمر لم یؤذن لنا فی کشفه لکم، و وجه الحکمه فی غیبته وجه الحکمه فی غیبات من تقدّمه من حجج للّه تعالی ذکره، إنّ وجه الحکمه لا ینکشف إلاّ بعد ظهوره، کما لم ینکشف وجه الحکمه لما أتاه الخضر من خرق السّفینه و قتل الغلام و إقامه الجدار لموسی، إلاّ وقت افتراقهما.
و متی علمنا أنّه (عزّ و جلّ) حکیم، صدّقنا بأنّ أفعاله کلّها حکیمه و إن کان وجهها غیر منکشف لنا».
«برای صاحب این امر غیبتی هست که چاره ای از آن نیست و آن به دلایلی است که به ما اجازه افشای آنها داده نشده است. اجمال حکمت آن، همان حکمت غیبت پیامبران پیشین است. که دلیل اصلی آن جز بعد از ظهور دانسته نمی شود، چنانکه حکمت کارهای شگفت انگیز حضرت خضر برای حضرت موسی کشف نشد تا وقتیکه از یکدیگر جدا شدند آنگاه معلوم شد که چرا کشتی را سوراخ کرد و جوان را کشت و دیوار را بنا کرد؟!!.
هنگامی که خدای تبارک و تعالی را حکیم بدانیم، همه افعال خدا را مطابق حکمت و مصلحت خواهیم دانست، اگرچه علّت برخی از آنها برای ما روشن نباشد».
201 - «إنّ للقائم غیبه قبل أن یقوم. إنّه یخاف - و أومأ بیده إلی بطنه -».
«برای قائم ما پیش از آنکه قیام کند، غیبتی هست. زیرا برای او ترس - کشته شدن - هست».
اگر ترس کشته شدن نبود و حکمتهای دیگری که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) اجازه افشای آنها را نداشتند و برای ما پوشیده مانده است؛ نبود، هرگز برای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) روا نبود که در پشت پرده غیبت مخفی شود و در روی
زمین این چنین به خدا نافرمانی شود. و بر او بود که ظهور کند و رنجهای طاقت فرسا را تحمّل کند و حقّ را پیاده کند و باطل را ریشه کن سازد. که مقام حجّتهای خدا با تحمّل شدائد بالا می رود.
پر واضح است که تحمّل شدائد ناشی از غیبت، برای حجّت خدا بسیار دشوارتر از تحمّل شدائد قیام و نهضت است، که بیش از یازده قرن آنرا بر خود هموار نموده است.
ولی چه کند که به تحمّل این شدائد مأمور است و حکمت آن پیش از پایان یافتن دوران غیبت روشن نخواهد شد.
202 - «إنّ فرعون لمّا وقف علی أنّ زوال ملکه علی ید مولود من بنی اسرائیل، أمر أصحابه بشقّ بطون الحوامل من نساء بنی إسرائیل، حتّی قتل فی طلبه نیّفا و عشرین ألف مولود!. و تعذّر علیه الوصول إلی قتل موسی بحفظ الله تبارک و تعالی. و کذلک بنو أمیّه و بنو العبّاس، لمّا وقفوا علی زوال ملک الأمراء و الجبابره منهم علی یدی القائم منّا، ناصبوا العداوه و وضعوا سیوفهم فی قتل أهل بیت رسول الله و إباده نسله، طمعا منهم بالوصول إلی قتل القائم!. فأبی الله أن یکشف أمره لواحد من الظّلمه، [و یابی الله إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون]».
«هنگامی که فرعون باخبر شد که سلطنت او به دست کودکی از بنی اسرائیل نابود خواهد شد، دستور داد شکم زنهای حامله را از بنی اسرائیل پاره کنند. و در جستجوی آن کودک موعود بیش از بیست هزار نوزاد بکشت. ولی قدرت کشتن موسی را پیدا نکرد و او در تحت حفاظت حضرت احدیّت زنده ماند. همچنین بنی امیّه و بنی عبّاس آگاه شده اند که سلطنت آنها و سلطنت همه ستمگران به دست قائم ما از بین خواهد رفت، از این رهگذر با ما اهلبیت دشمنی سرسختی آغاز کرده اند و با تمام قدرت به کشتن اهلبیت پیامبر برخاسته اند، تا شاید قائم را از بین ببرند ولی خداوند هرگز احدی از ستمگران را به کشتن او موفّق نخواهد نمود: که خداوند جز به اتمام نور خود اذن نمی دهد، اگرچه کافران آنرا خوش ندارند».
آری خلفای اموی و عبّاسی در امر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) چون مردم زمان ما هیچگونه شکّ و تردیدی نداشتند و برای آنها قطعی و مسلم بود که موضوع
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) امر محتوم و تخلّف ناپذیر است و می دانستند که در عهد آنها به دنیا خواهد آمد. از این رهگذر درصدد کشتن پدران او برآمده بودند، زیرا بیم آنرا داشتند که دستگاه سلطنت آنها به دست او برچیده شود.
شبیه این حدیث از امام حسن عسکری (علیه السلام) نیز روایت شده است.
203 - «و کذلک النّمرود، فإنّه لمّا علم أنّ زوال ملکه یکون علی ید النّبیّ إبراهیم (علیه السلام) و کل نساء قومه بالحبالی من النّاس، و عزل الرّجال عن النّساء حتّی یقتل کلّ مولود ذکر فی تلک السّنه».
«همچنین است نمرود، هنگامی که مطّلع شد که سلطنت او به دست حضرت ابراهیم پیامبر از بین خواهد رفت، بر همه زنهای حامله جاسوسهائی گماشت تا هر کودک پسری در آن سال به دنیا بیاید سر ببرند.
آنگاه مردان را از زنان جدا ساخت - تا از انعقاد نطفه ابراهیم جلوگیری نماید -».
204 - «إنّ القائم تمتدّ غیبته لیصرّح الحقّ عن محضه، و یصفو الإیمان من الکدر بارتداد من کانت طینته خبیثه من الشّیعه الّذین یخشی علیهم النّفاق إذا أحسّوا بالاستخلاف و التّمکین و الأمن المنتشر فی عهد القائم (علیه السلام). ثمّ تلا الآیه: [حَتّی إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ، وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا]».
«غیبت قائم (عجّل الله فرجه) به طول می انجامد تا حقّ روشن گردد و ایمان محض از تیرگی خالص شود و هرکه از شیعیان سرشت ناپاک دارد و بیم آن هست که اگر از امکانات وسیع و امن و امان گسترده در عهد قائم (عجّل الله فرجه) آگاه شود، از در نفاق درآید، به ارتداد گراید، و با ارتداد آنها خالص و ناخالص از یکدیگر جدا شود. آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: [تا هنگامی که پیامبران نومید شدند و مردم خیال کردند که آنها را به دروغ وعده عذاب داده اند، یاری ما فرارسید]».
پرواضح است که پیامبران هرگز نومید نمی شوند و سینه هایشان از مقدّرات الهی تنگ نمی شود و در وقوع وعده های حضرت احدیّت دچار تردید نشده، از تکذیب مردم هراسی به خود راه نمی دهند. بلکه این مؤمنان هستند که تحمّلشان تمام می شود و بی تابی می کنند و به نومیدی می گرایند. و شاید منظور
از پیامبران در این آیه، گروندگان آنها باشد که از نظر ادب عربی به آن «حذف مضاف» گفته می شود، که مضاف (اتباع) حذف شده و مضاف الیه (رسل) به جای آن نشسته است. در اینصورت معنی چنین می شود: تا هنگامی که پیروان پیامبران نومید شدند و...
آری ما پیروان راه انبیا هستیم که در اثر ناخالصی در ایمان امکان آن هست که با طولانی شدن دوران غیبت دچار شکّ و یأس و نومیدی شویم و به همین دلیل آثار یأس در برخی از افراد ضعیف الایمان عصر ما ظاهر می شود، و برخی از به ظاهر مسلمانها می گویند: ما چیزی را که در زیر چاقوی آزمایش تشریح نکنیم، نمی پذیریم!!.
205 - «لیغیبنّ عنهم حتّی یقول الجاهل: ما للّه فی آل محمّد حاجه!».
«به خدا سوگند در پشت پرده غیبت نهان می شود تا نادانها بگویند: خدا نیازی به آل محمّد ندارد!!».
امام صادق (علیه السلام) بعد از نقل یکی از حکمتهای غیبت که همان آزمایش الهی است، از کمی یار و یاور شکایت نموده می فرماید:
206 - «و لکنّ من شیعتنا من لا یعدو صوته سمعه، و لا شجاؤه بدنه، و لا یخاصم فینا والیا، و لا یجالس لنا عائبا، و لا یحدّث لنا ثالبا، و لا یحبّ لنا مبغضا، و لا یبغض لنا محبّا».
«و لکن گروهی از شیعیان ما صدایشان از گوششان تجاوز نمی نماید و ناله شان از خودشان تجاوز نمی کند، هرگز با دوستدار ما دشمنی نمی ورزند و هرگز با دشمن ما آشتی نمی کنند، فضایل ما را به منکران حقوق ما بازگو نمی کنند، محبّت دشمنان ما را به دلشان راه نمی دهند، کینه دوست ما را به دل نمی گیرند».
آری شیعه حقیقی که با اخلاق پیشوایان خود متخلّق است خشم خود را فرومی برد، شکایت به پیش احدی جز خدا نمی برد، به ویژه هنگامی که کمی یاران را مشاهده نماید، آنگاه شکیبائی پیشه می سازد و اندوه خود را در دلش پنهان می نماید. به وظیفه یک شیعه واقعی که «تولّی و تبرّی» است عمل
می کند تا خداوند یاورانی برساند که بتواند صدای دادخواهی را در چهار گوشه جهان به طنین درآورد و در میدان نبرد حقّ و باطل، روی درروی باطل بایستد تا امر خدا را زنده سازد و یا در این راه جان بسپارد.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
207 - «له غیبه یطول أمدها، خوفا علی نفسه من القتل، یرتدّ فیها قوم و یثبت آخرون».
«برای او از ترس کشته شدن غیبتی هست که مدّتش بس دراز خواهد بود. در دوران غیبت او قومی به ارتداد گرائیده، گروهی دیگر پا برجای می مانند».
واژه «ترس» که در این احادیث شریفه تعبیر شده غیر از ترسی است که در ذهن افراد ساده لوح ترسیم می شود، اینجا منظور از ترس آن حالت پیش بینی و پیش گیری است که صاحبان مسئولیت خطیر باید داشته باشند و هرگز خود را در معرض کشته شدن قرار ندهند.
بدیهی است که برای اولیای خدا کشته شدن در راه هدف بسیار شیرین و گواراست ولی هرگز نباید خود را در معرض تهلکه قرار دهند که خود نافرمانی است و آنها به فرمان خدا باید از خطر دوری کنند، اگرچه باکی از کشته شدن ندارند. چنانکه برای ما جایز نیست که نماز را پیش از فرارسیدن وقتش انجام دهیم و یا روزه را پیش از ماه رمضان بگیریم، برای آنها هم جایز نیست که نقد جانشان را پیش از موعد مقرّر تقدیم کنند.
مسئولیّت امام چون مسئولیّت پیامبر بسیار خطیر است. او نمی تواند حتّی یک لحظه پیش از فرارسیدن فرمان خدا قیام کند. او نمی تواند برای خشنودی شیعیان شتابزده، یا پاسخگوئی به افراد فضول، در کار خود شتاب کند. آنانکه امروز می گویند: چرا امام ظهور نمی کند؟! ما که همه یار و یاور او هستیم! اگر امام ظهور کند بسیاری از آنها اگر خود، علیه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) حیله نکنند، حدّاقلّ از یاری آن حضرت سر باز می زنند!. که ویران کردن کاخهای استبداد
و فروریختن رژیمهای ستمگر به این آسانی نیست که برخی گمان می کنند!.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
208 - «ذاک الرّابع من ولدی. یغیّبه الله فی ستره ما شاء اللّه».
«چهارمین فرزند من، خدایش او را در پشت پرده غیبت پنهان می سازد تا وقتی که خود می خواهد».
209 - «القائم لا یری جسمه، و لا یسمّی باسمه».
«قائم (عجّل الله فرجه) خود دیده نمی شود و نامش برده نمی شود».
210 - «کأنّی بالشّیعه، عند فقدهم الثّالث من ولدی - أی العسکری (علیه السلام) - یطلبون المرعی فلا یجدونه، لأنّ إمامهم یغیب عنهم، لئلاّ یکون فی عنقه لأحد بیعه إذا قام بالسّیف».
«گوئی شیعیان را با چشم خود می بینم هنگامی سوّمین فرزندم - امام حسن عسکری - را از دست می دهند، به دنبال پناهگاهی می گردند و پیدا نمی کنند. زیرا امامشان از آنها غایب می شود تا بیعتی به گردن او نباشد و روزی با شمشیر قیام کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
211 - «للقائم غیبه أمدها طویل!. کأنّی بالشّیعه یجولون جولان الغنم یطلبون المرعی فلا یجدونه!. ألا و من ثبت منهم علی دینه لم یقس قلبه لطول غیبه إمامه، فهو معی فی درجتی یوم القیامه».
برای قائم (عجّل الله فرجه) غیبتی است که مدّتش بسیار طولانی است.
گوئی شیعیان را به چشم خود می بینم که همچون گوسفند بی شبان به دنبال چراگاهی می گردند و نمی یابند. آگاه باشید! کسی که آنروز بر دین خود ثابت قدم باشد، قلبش از طولانی شدن غیبت امامش به قساوت نمی گراید و در روز رستاخیز در بهشت با من و در مقام من می باشد».
خوشا به حال کسی که در این زمان پرآشوب بر صراط مستقیم ثابت قدم باشد و در طول زمان دچار شکّ و تردید نشود، گوارا باد بر او همسایگی
امیر مؤمنان (علیه السلام) در عالیترین مقامات بهشتی، آنچنان که امیر مؤمنان وعده داده است.
امام هشتم در مورد توجیه غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
212 - «جمیع الأئمّه قتلوا: منهم بالسّیف: أمیر المؤمنین و الحسین. و الباقون قتلوا بالسّم. قتل کلّ واحد منهم طاغیه زمانه، و جری ذلک علیهم علی الحقیقه و الصّحه».
«همه امامان کشته شدند، گروهی به شمشیر چون امیر مؤمنان و امام حسین، و گروهی با سمّ چون دیگر امامان. هریک از آنها را طاغوتهای زمانشان کشته است. این جنایتها واقعا انجام یافته است در حالیکه آنها سالم و تندرست بودند».
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:
213 - «وضع بنو أمیّه و بنو العبّاس سیوفهم علینا، لأنّهم کانوا یعلمون أنّه لیس لهم فی الخلافه حقّ، فیخافون من أن تستقرّ فی مرکزها، وسعوا فی قتل أهل بیت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و إباده نسله طمعا فی الوصول إلی منع تولّد القائم (علیه السلام) أو قتله. فأبی الله أن یکشف أمره لواحد منهم، إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره المشرکون».
«بنی امیّه و بنی عبّاس شمشیرهای خود برای ما تیز کردند، زیرا به خوبی می دانستند که آنها در خلافت حقّی ندارند. آنها از ترس اینکه خلافت به جای خود برگردد و در میان صاحبان اصلی اش مستقرّ شود، به کشتن اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و از بین بردن سلاله آنحضرت همّت گماشتند. تا شاید از ولادت حضرت قائم جلوگیری کنند و یا او را به قتل برسانند. ولی خداوند اراده کرد که امر او را بر احدی از دشمنان آشکار نکند و نور خود را به اتمام برساند اگرچه مشرکان خوش ندارند».
به طوریکه پیشتر گفتیم، این نیز یکی از حکمتهای غیبت است، زیرا رژیم حاکم با تمام قدرت برای پیدا کردن اقامتگاه او تلاش می کرد. و انگیزه آن، شیوع امر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و رواج اعتقاد به ظهور آن مصلح الهی، و یقین
قاطع بر ریشه کن شدن کاخهای ظلم و استبداد به دست آن یکتا بازمانده الهی بود. از این رهگذر بسیار به جا بود که ولادت او بر احدی از دشمنان روشن نباشد.
پیشوایان معصوم دهها سال، حتّی صدها سال پیش از ولادت آنحضرت، خبر داده اند که ولادتش پوشیده خواهد بود و مادرش بانوی کنیزان است و پدر بزرگوارش داستان ولادت او را از همسرش پوشیده نگاه می دارد تا از زبان او چنین خبری طبق شیوه زمان پخش نشود. که همه ستمگران می دانستند او برای ویران کردن کاخهای ستمگران ذخیره شده است.
امام حسن عسکری (علیه السلام) شیعیان را برای دوران غیبت آماده می ساخت.
خود از آنها دوری می کرد، احکام شریعت را از پشت پرده برای شیعیان بیان می فرمود و آنها را به اخذ احکام دین از پشت پرده عادت می داد. حقوق واجبه مردم را به توسّط وکیلان خود می گرفت. هدیّه ها و بخششهای خود را باواسطه به مردم می رسانید. همه این امور را عمدا و برای زمینه سازی دوران فترت و غیبت انجام می داد. شیوه امام حسن عسکری (علیه السلام) در مورد روابط خود با شیعیان دقیقا مطابق است با شیوه ای که از طرف ناحیه مقدّسه در غیبت صغری اتّخاذ شده بود.
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید:
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در نامه خود به سفیر دومش محمّد بن عثمان می نویسد:
214 - «... و أمّا علّه ما وقع من الغیبه، فإنّ الله (عزّ و جلّ) یقول:
[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ...] إنّه لم یکن أحد من آبائی إلاّ وقعت فی عنقه بیعه لطاغیه زمانه. و إنّی أخرج حین أخرج و لا بیعه لأحد الطّواغیت فی عنقی. و أمّا وجه الانتفاع بی فی غیبتی، فکالانتفاع بالشّمس إذا غیبها عن الأبصار السّحاب. و إنّی لأمان لأهل الأرض کما أنّ النجوم أمان لأهل السّماء.
فأغلقوا باب السّؤال عمّا لا یعنیکم، و لا تتکلفوا ما کفیتم،
و أکثروا من الدّعاء بتعجیل الفرج، فإنّ فی ذلک فرجکم، و السّلام علی من اتّبع الهدی».
«... اما در مورد علّت غیبت، خدای تبارک و تعالی می فرماید:
[ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگز نپرسید از مسائلی که اگر فاش شود شما را اندوهگین سازد...] هریک از پدران من، بیعتی از طاغوتهای زمان به گردن داشت، ولی به هنگامی ظهور خواهم نمود که بیعت احدی از طاغوتها به گردنم نباشد.
و امّا کیفیت انتفاع مردم از وجود من در زمان غیبت همانند انتفاع آنها از خورشید است هنگامی که ابرهای تیره آنرا بپوشاند. و من امان هستم برای اهل زمین، به طوریکه ستارگان امان است برای اهل آسمان.
در مورد چیزهائی که به شما سودی نخواهد داشت پرسش نکنید، و در مورد آنچه به شما بیان شده، خود را به زحمت نیندازید. و در رابطه با تعجیل فرج، بسیار دعا کنید که فرج شما نیز به آن بسته است. و سلام بر کسی که از هدایت پیروی کند».
تشبیه غیبت حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) به پوشیده شدن خورشید در پشت ابر معنای دقیقی دارد که استفاده های ما را از آن خورشید فروزان در دوران غیبت بیان می کند، زیرا خورشید فائده های فراوانی دارد که حتّی به هنگام نهان شدن در پشت ابرهای تیره نیز این فائده ها به ما و همه جانداران می رسد، که همه موجودات زنده جهان به نور و حرارت آن نیاز دارند اگرچه در پشت ابر باشد. اگر نور و حرارت خورشید نبود در نظام طبیعت و ناموس فطرت اختلالهائی پدید می آمد که واکنش طبیعی آن هستی همه موجودات زنده را به خطر می انداخت.
وجود اقدس حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نیز چنین است که خود در پشت پرده غیبت نهان است ولی در اجتماعات ما حاضر و ناظر است. برای اشتباهات ما طلب آمرزش می کند، رفع گرفتاریها را از خدا می خواهد و به برکت دعاهای او بسیاری از بلاها دفع می شود و به یمن وجود اقدس او مشمول عنایات و مراحم حضرت حقّ قرار می گیریم، اگرچه خود از دیده ها پوشیده است.
از دیگر فوائد وجود مقدّسش اینست که او اسوه و الگوست و ما همواره تلاش می کنیم که از او پیروی کنیم و از خطّ او که صراط مستقیم است منحرف نشویم و به خطّ دیگری نگرائیم، که فرمان خدا در این عصر منحصرا در خطّ او
متبلور است.
آنها که پیرو خطّ آن حجّت پروردگار و یکتا بازمانده از حجّتهای حضرت احدیّت، هستند: امر به معروف، نهی از منکر، توصیه به حقّ و توصیه به صبر می کنند، در امور دینی خود بسیار بیدار و هشیار هستند و در برابر رژیمهای ستمگر بسیار خودنگهدار هستند که هرگز جذب چنین رژیمهائی نمی شوند، و کاری انجام نمی دهند که رژیمهای خون آشام سوژه ای علیه آنها پیدا کنند.
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در پاسخ یکی از سفیرانش چنین نوشت:
215 - «إن دللتهم علی الاسم أداعوه. و إن عرفوا المکان دلوا علیه».
«اگر آنها را به «اسم» رهنمون شوی، آنرا افشاء می کنند، و اگر اقامتگاه را بشناسند، - دشمنان را - به آنجا راهنمائی می کنند».
و در توقیعی که به دست حسین بن روح نوبختی - سوّمین سفیر - از ناحیه مقدّسه صادر شده است، قسمتی از رازهای غیبت چنین بیان شده است:
216 - «من بحث فقد طلب، و من طلب فقد دلّ، و من دلّ فقد أشاط».
«کسی که بازگو کند، بازخواست می شود. آنکه بازخواست شود، لو می دهد. آنکه لو دهد خون را هدر می سازد».
تردیدی نیست در اینکه هر رژیمی به بقای خود دل بسته است، و هر رژیمی می داند که نابودی این رژیمهای ظالمانه به دست حضرت ولیّ عصر است. هنگامی که کسی از حضرت ولیّ عصر گفتگو نماید، و رژیم خیال کند که او می تواند هروقت خواست حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را دیدار کند، بدون تردید او را دستگیر و زندانی می کند و با انواع شکنجه ها تلاش می کند که هر معلوماتی دارد، از او بگیرد. و پرواضح است که بیشتر مردمان در برابر شکنجه از خود ضعف نشان می دهند و معلومات خود را در اختیار رژیم حاکم قرار می دهند. در اینصورت خود در شهادت امام بزرگوار سهیم خواهد بود.
این تحلیل طبق روال کلّی اسرار نهفته در جهان است ولی در مورد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) موضوع فرق می کند، زیرا کسی را یارای آن نیست که به
جایگاه او وارد شود و به او آسیبی برساند. و این قضای مبرم و سرنوشت متقن آن حجّت خداست.
این خلاصه و فشرده مطالبی است که از پیشوایان معصوم در مورد راز غیبت به ما رسیده است و مهمّترین راز آن به زمان ظهور موکول شده است. امّا آنها که از سرچشمه وحی بی بهره هستند، هرچه بگویند، به ظنّ و گمان گفته اند و به فلسفه بافی آنها ارجی نخواهیم گذاشت، که هرچه از منطق وحی سرچشمه نگیرد و براساس منطق عقل استوار نباشد، پشیزی ارزش نخواهد داشت.
حکمت غیبت:
جای تردید نیست که غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به تقدیر حضرت احدیّت است و خداوند در کارهای خود با کسی مشورت نمی کند که او حکیم است و تمام کارهایش مطابق حکمت است از آنچه انجام می دهد بازخواست نمی شود ولی - مردمان - از آنچه انجام می دهند مسئول هستند.
غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) روی مصالح و حکمتهائی است که ما آنها را درک نمی کنیم و عقول ما به کنه آنها نمی رسد و لکن تردیدی نداریم در اینکه مطابق حکمت است ولی مغزهای کوچک ما که در داخل جمجمه های استخوانی محدود است، توانائی درک حقیقت غیبت و راز واقعی آنرا ندارد، که راز واقعی آن به هنگام ظهور آنحضرت کشف خواهد شد.
به مؤمن واقعی که به مبداء و معاد ایمان آورده و احکام شریعت را بی چون وچرا پذیرفته است، می گوئیم:
غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را چون دیگر احکام شریعت بپذیر، اگرچه سرّ آن بر تو روشن نباشد. تو مسح سر و پا را - در وضو - پذیرفته ای، اگرچه سرّ آنرا نمی دانی. آن شستن نیست تا بگوئی برای نظافت است، و چون دیگر اعضای وضو نیست که حکمت روشنی داشته باشد. پس به مقتضای آنچه که دلایل قطعی سرچشمه گرفته از منطق وحی ایجاب می کند معتقد باش، که فرمان خداست و خدای حکیم هرچه فرموده مطابق حکمت است، و کسی را در علم خود شریک نکرده است.
اما کسی که به دنبال راز غیبت و اسرار آن تلاش می کند، به او می گوئیم:
به مقتضای فهم و ادراک خود، خوب بیندیش و فکر خود را به کار بینداز، تا پاسخی را که دلت آرام شود و عقلت بپذیرد، پیدا کنی. ولی به هوش باش که شتاب نکنی و چیزی را به طور حتم و جزم نگوی، و پیش از مطالعه تحقیقات پیشینیان به انکار آن برنخیز، که در بررسی سیر اندیشه گذشتگان درسهای بسیار سودمندی برای پژوهشگران هست. و کسی که از نتیجه تلاش پیشینیان روی می تابد و با دیده انکار به افکار آنها می نگرد، اندیشه خود را در
مجهول به کار می گیرد و در راه تاریک گام می سپارد، مثل او، مثل شتری است که در شب تاریک در بیراهه گام برمی دارد و پیش می رود!.
پژوهشگر واقعی کسی است که افکار امروز و دیروزش را در کنار یکدیگر قرار دهد و سیر اندیشه خود را با محک نورانی متّکی بر تجربیات گذشتگان بیازماید، از کسی که راه را پیدا کرده و به پیروزی دست یافته درسی بیاموزد، و از کسی که راه را گم کرده و خود را تباه ساخته، تجربه ای بیندوزد و ابتکارات ارزنده افکار خلاّق خود را بر آنها بیفزاید. که گفته اند: «داناترین مردم کسی است که دانش دیگران را به دانش خود اضافه سازد».
امّا کسی که به دنبال غیبت دیگری، مشابه غیبت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می گردد، یادآور می شویم:
الف - مگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از ترس جان خود، در تحت حمایت عموی بزرگوارش حضرت ابو طالب، بزرگ سرزمین ابطح و سرور اولاد هاشم، در شعب ابو طالب مختفی نشد؟!.
ب - مگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مدّتهای بسیار طولانی، برای حفظ جان و حراست از رسالت مقدّسه اش، و فرار از کسانی که او را آزار می رسانیدند و در برابر عبادت و خودسازی او مانع ایجاد می کردند، و در برابر آنها یار و یاوری نداشت، در غار حراء مختفی نشد؟!.
ج - چرا حضرت ادریس مدت 20 سال برای ترس از امّت گمراه خود، که دعوت او را ردّ کرده با او به ستیز برخاسته بودند، غیبت نمود؟!.
د - چرا حضرت موسی مطابق نقل قرآن کریم می گوید: [من از شما فرار کردم، هنگامی که از شما ترسیدم. پس آنگاه پروردگارم به من حکم - نبوّت - عطا فرمود و مرا از پیامبران قرار داد] مگر جز برای این بود که فرصتی پیش آید که بتواند حقّ را احقاق نموده، باطل را ریشه کن سازد؟!.
روی این بیان همواره «غیبت ها» از ترس سرچشمه گرفته است، ولی پیشتر گفتیم که منظور از ترس، ترس شخصی و فرار از قتل نبوده است. بلکه ترس و واهمه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که خداوند او را برای ریشه کن ساختن ظلم و ستم و اجرای عدالت در پهنه گیتی ذخیره نموده است، از این است که نقصی در پیاده کردن برنامه پیش آید. از این رهگذر او منتظر فرارسیدن موعد مقرّر است تا در
روزی که خداوند فرمان ظهور بدهد، ظهور کرده، ریشه ستم و ستمگران را بخشکاند و طاغوتها را نابود سازد و حقّ را در تمام ابعادش پیاده نماید و باطل را از ریشه و بن نابود سازد.
از این رهگذر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنقدر از صفات و نشانه های حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را گفته که حجّت بر همگان تمام شود، و تصریح نموده بر اینکه روز ظهور او از همگان پوشیده است، تا هرکس ایمان بیاورد از روی مدرک قطعی و برهان مسلّم عقلی ایمان بیاورد و هرکس هلاک شود، پس از تمام شدن حجّت بر او هلاک شود.
احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به قدری فراوان است که هر ستمگر و ستمکش آنرا شنیده است، هر ستمگری از او واهمه دارد و هر ستم دیده ای او را پناه خود می داند. هرکس امر خدا را پذیرا شود و فرمان پیامبر را با گوش جان بشنود و طبق امر خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) به امام غائب ایمان آورد، پاداش مؤمنان به غیبت را به دست می آورد و هرکس کافر شود خداوند از ایمان او بی نیاز است.
خداوندی که از ایمان اقوام گذشته بی نیاز بود، از ایمان ما نیز بی نیاز است.
تاریخ انسانها، اقوام بی شماری را به یاد دارد که در گذشته نزدیک و دور به خدا کفر ورزیده به کیفر کفر خود در همین سرای رسیده اند. امّت اسلامی نیز از سنن امم گذشته مستثنی نیست. (با این تفاوت که خداوند به احترام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) برخی از کیفرهای دنیوی را از این امّت مرحومه برداشته است).
در میان امم گذشته هرکجا مصلحت ایجاب کرده، پیامبران عظیم الشّأن مدّتی کوتاه یا دراز از قوم خود غیبت اختیار نموده است:
حضرت ابراهیم، ادریس، صالح، یوسف، موسی، عیسی و حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) همگی مدّتی در پشت پرده غیبت زیسته اند، چه اشکالی دارد که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نیز مدّتی را در پشت پرده غیبت سپری کند؟ که حجّت خدا در روی زمین، و حامل میراثهای پیامبران و تنها بازمانده خداست که پیام آسمان را به همراه دارد و نغمه نوید آزادی را به عالم بشریّت به ارمغان خواهد آورد.
تاریخ به ما می گوید: هریک از امامان معصوم که در عهد ستمگران بنی امیّه و بنی عبّاس زندگی می کردند، تمام عمرشان را با زندان و تبعید و زیر
فشار سپری کرده اند و در پایان طعمه شمشیر ستمگران شده، یا در زیر شکنجه آنان در سیاه چالهای زندان و با زهر جفا به شهادت رسیده اند.
چه کسی از احوال امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در سیاه چالهای هارون الرّشید بی خبر است و نمی داند که شیعیان با چه زحماتی می توانستند به حضورش شرفیاب شده، احکام شریعت را از محضر مبارکش فرابگیرند؟! آری امام کاظم (علیه السلام) در حالی به آنها از حلال و حرام سخن می گفت که زنجیر به گردن، غل به دست و کنده در پای داشت.
همین موسی بن جعفر (علیه السلام) کیسه های زر و سیم را به بینوایان، نیازمندان و مراجعان هدیّه می داد و عطایایش از عطیّه های پادشاهان والاتر بود.
نظر خوانندگان گرامی را به این نکته جلب می کنیم که در شدیدترین روزها و سیاهترین ایّام، فتوی دادن برای امامان معصوم (علیهم السلام) ممکن بود. زیرا دستگاه خلافت که برخلاف تمام اصول انسانی دنیا را بر اولاد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) تنگ می گرفت تا در برابر خلفا خطری احساس نشود، برای شیعیان تا حدی آزادی می داد، تا جلو انفجار گرفته شود. زیرا آنها به خوبی می دانستند اگر خفقان به حدّ اعلی برسد وقوع انفجار حتمی خواهد بود. از این رهگذر با ایجاد جوّ آزاد کاذب، از وقوع انفجار جلوگیری می کردند. به همین دلیل اگر کسی به بهانه داد و ستد وارد زندان می شد و از امام کاظم (علیه السلام) سؤالات مذهبی می کرد، دستگاه خلافت چشم پوشی می کرد و این مقدار ارتباط را نادیده می گرفت.
ولی اوضاع در عهد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به طور کلّی دگرگون خواهد شد، او دیگر به هیچوجه تقیّه نخواهد کرد و با هیچ ستمگری عهد و پیمان نخواهد داشت که او شمشیر برنده خداست، و برای نابود کردن ستمگران آفریده شده است.
امامان پیشین تمام همّ و غمّشان تحکیم مبانی عقیدتی مردم، و آشنا کردن آنها با تفسیر قرآن و سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود، ولی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) به هنگام ظهور شمشیری را به دست خواهد داشت که برای بازسازی سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) خلق شده است. با این شمشیر کجی ها راست می شود، انحرافات زایل می شود، احکام فراموش شده احیاء می گردد. همه ستمگران هدف لبه تیز آن شمشیر الهی است.
هر ستمگری که از جایگاه او باخبر شود، بی رحم ترین مردمان برای او خواهد بود. که او نیز به هیچ ستمگری ترحّم نخواهد کرد.
از هنگامی که حضرت نرجس خاتون به آن حجّت خدا حامله بود، دستگاه ستم با تمام قدرت، نیروهای خود را بسیج کرده بود که آن چراغ فروزان را خاموش کند:
گماشتن جاسوسان به دودمان امامت، مراقبت قابله ها از همسران حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام)، محاصره خانه امام به وسیله سپاهیان، همه و همه در همین رابطه بود.
دژخیمان دستگاه ستم در این کار به قدری جدّی بودند که پس از شکست، و دست نیافتن به مولود مسعود، همه همسران و کنیزان امام حسن عسکری (علیه السلام) را به سیاهچالها بردند و بیش از یکسال همه آنها را در زندان نگه داشتند، تا اگر در میان آنها حامله ای باشد در زندان وضع حمل کند، حتّی برخی از آنها را دو سال کامل در زندان نگه داشتند زیرا یکی از فقهای جور به آنها اطّلاع داده بود که حاملگی مادر امام زمان (عجّل الله فرجه) غیرعادی خواهد بود و لذا احتمال هست که مدّت حملش نیز غیرعادی باشد!!.
گفته می شود: یکی از همسران امام حسن عسکری (علیه السلام) برای اینکه افکار دستگاه خلافت را منحرف سازد و کار ولادت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را بر آنها مبهم نماید، ادّعای حمل کرد و گفت: من حامله هستم! از این رهگذر او را دو سال کامل زندانی کردند به امید اینکه مادر حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) اوست و او حامله است و در زندان وضع حمل خواهد کرد!!. و اگر انقلاب بصره و شورش صاحب زنج دستگاه خلافت را به خود مشغول نمی کرد، آن بانوی محترمه را رها نمی ساختند. تا روزی که در سیاهچال جان بسپارد!.
آنچه برای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) مقدّر است برای پدران بزرگوارش مقدّر نبود، برای آنها خروج در برابر ستمگران مقرّر نشده بود، پس از داستان کربلا، همه امامان معصوم (علیهم السلام) موظّف بودند که از رهگذر امر به معروف و نهی از منکر، در احیای احکام شریعت و شرح و تفسیر قرآن و سنّت بکوشند و بیش از این تکلیفی نداشتند و در عین حال همواره از طرف طاغوتهای زمان خود مورد تعقیب و شکنجه و تبعید و زندان بودند، و اگر شمشیر می کشیدند، اوضاع دگرگون می شد
و هیچکدام را زنده نمی گذاشتند و فلسفه وجودی شان از بین می رفت.
از این رهگذر او چاره ای ندارد جز اینکه در پشت پرده غیبت در انتظار فراهم شدن شرایط، مساعد شدن اوضاع، آماده شدن زمینه قیام، و فرارسیدن فرمان خدا، دقیقه شماری نماید. تا روزی که ظاهر می شود هر ستمی را نابود سازد و هر ستمگری را طعمه شمشیر نماید.
مسئول غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ستمگران بزرگ و کوچکی هستند که با ستمگری خود مانع به وجود آمدن آن حکومت عدالت و آزادی می باشند که به زودی با ظهور حجّت خدا شاهد زبونی این سردمداران ظلم و استبداد خواهیم بود. انشاء اللّه.
امیدوارم به زودی شاهد بانگ آزادی جبرئیل امین باشیم که در میان آسمان و زمین می گوید: ای اهل عالم! مژده، مژده که صاحب امر، ولیّ عصر و ناموس دهر ظهور کرد. و همه خود را آماده یاری و فداکاری و جانبازی در برابر آن حجّت پروردگار بنمائیم. انشاء اللّه.
در آنروز خواهیم دید که سنگرهای ظلم و استبداد چگونه در برابر سپاه کفرستیز آن کعبه مقصود و قبله موعود، یکی پس از دیگری سقوط می نماید، و آنها که درصدد خاموش کردن آن مشعل هدایت برمی آیند، خود در آتشی که برافروخته اند، طعمه حریق می شوند:
چراغی را که ایزد برفروزد هرآنکس پف کند ریشه اش بسوزد
اگر سؤال شود: اگر غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به دلیل ترس از جانش باشد، و منتظر فرارسیدن فرمان خدا باشد که او را با تأییدات ویژه اش فرمان ظهور دهد، پس چرا خداوند در انجام آن تأخیر می نماید؟!.
در پاسخ می گوئیم: پاسخ این پرسش در سخنان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و گفتار پیشوایان معصوم (علیهم السلام) منعکس است، و آن اینکه غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) وسیله آزمایش مؤمنان و غربال شدن منکران در طول تاریخ است.
گاهی گفته می شود: اکنون که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در تحت عنایت حضرت احدیّت است و خداوند دست دشمنان را از آسیب رسانیدن به آن حضرت کوتاه نموده است، پس چرا ظهور نمی کند، و حقّ را احقاق، و باطل را ابطال
نمی نماید؟! مگر این غیبت در این شرائط به معنای تعطیل حجّت خدا نیست؟!.
از طرف دیگر، به هنگام ظهور با قوّه قهریّه ظهور می کند و هیچ قدرتی را یارای مقاومت در برابر او نخواهد بود. آیا چنین دعوتی که همراه با شمشیر باشد، اجباری نیست؟! مگرنه اینست که باید فرد مؤمن با کمال آزادی ایمان را بپذیرد و هرگز برای پذیرش آن اعمال زور نشود؟!. تا هرکس به اختیار و آزادی ایمان بیاورد نجات پیدا کند و هرکس با سوء اختیارش راه کفر و عناد پیش گیرد هلاک گردد.
و آیا در میان ما افراد شایسته ای هستند که یار و یاور آنحضرت باشند؟ یا ما نیز چون بنی اسرائیل خواهیم بود که به حضرت موسی گفتند: تو و پروردگارت بروید و - با فرعونیان - بجنگید، ما اینجا نشسته ایم.
آری ای انسان ماجراجو! مگر خداوند متعال از حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تواناتر بر نابود ساختن ستمگران نمی باشد؟! پس چرا به آنها مهلت می دهد و آنها را در انتخاب راه تباهی آزاد می گذارد؟! چرا از آنها انتقام نمی گیرد؟!
لکن همه می دانیم که در مورد خداوند متعال جای: کی؟ چرا؟ و چگونه؟ نمی باشد. او هرگز شتاب نمی کند، زیرا شتاب از آن کسی است که بترسد بعدا دسترسی پیدا نکند.
او از راه لطف بی کران و رأفت فراوان، به بندگان مهلت می دهد، برای آنها نویددهنده و بیم دهنده می فرستد، و همه راههائی را که در هدایت آنها مؤثّر است به کار می گیرد، تا آنها هدایت شوند و از گمراهی رهائی یابند.
در این میان اگر به غیبت امام (عجّل الله فرجه) فرمان داده، به دلایلی است که ما به دست خود فراهم نموده ایم وگرنه او جز رأفت و مرحمت در حقّ ما انجام نمی دهد. و مردم به هرحال در تحت اختیار او هستند، هرگز نمی توانند از دست انتقام او خارج شوند و هرگز قدرت آنرا ندارند که از زیر آسمان و یا روی زمین او بیرون روند و از تیررس او دور گردند: پس کافران را مهلت بده تا مدّتی ناچیز آنها را مهلت بده.
گاهی گفته می شود: پس چرا مانند پدران بزرگوارش به صورت ظاهر در میان مردم زندگی نمی کند، که به دور از مسائل سیاسی امر به معروف و نهی از منکر نموده، همگان را به عدالت فردی و اجتماعی توصیه فرماید، و در محدوده
امکانات خود امور ملّت را اصلاح نماید، تا روزی به اصلاح جهانی برسد ولو در مدّت هزاران سال؟!.
در پاسخ می گوئیم: آری پدران بزرگوارش دقیقا چنین برنامه ای را انجام دادند ولی دشمنان آنها را یکی پس از دیگری به شهادت رسانیدند و حتّی یک تن از آنها به اجل طبیعی از دنیا نرفت. بلکه در عین شادابی و تندرستی به تیغ ستم و یا زهر جفا به شهادت رسیدند، و به آن نتیجه که مترقّب از آنها بود، نرسیدند. اما در مورد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) موضوع فرق می کند، زیرا او تنها بازمانده از حجّتهای حضرت احدیّت است که برای ویران کردن کاخهای ظلم و استبداد تأمین شده است، او دیگر نباید کشته شود تا به این انقلاب عظیم جهانی خود دست بزند و پرچم عدالت را در سرتاسر کره خاکی به اهتزاز درآورد. از این رهگذر برنامه او با امامان پیشین دقیقا فرق می کند.
امّا اینکه حجّت خدا در روی زمین هست ولی اقدام به تشکیل حکومت نمی کند، این مطلبی است که در مورد همه امامان معصوم جاریست، زیرا امامان پیشین گذشته از اینکه در روی زمین بودند و به صورت ظاهر هم بودند ولی بازهم چنین اقدامی نکردند، حتّی امام رضا (علیه السلام) هنگامی که فرصت تشکیل حکومت برایش پیدا شد، امتناع نمود و حتّی اگر تهدید به قتل نبود ولایتعهدی را هم نمی پذیرفت. در صورتی که همه شیعیان یار و یاور آن حضرت بودند و مأمون الرّشید برای خشنودی شیعیان و جلوگیری از شورش آنان دست به این کار زد.
آنگاه امام را وادار نمود که به مرو (خراسان) مسافرت نماید و خود به او ملحق شد و در آنجا با هزاران حیله و خدعه آن حضرت را به شهادت رسانید و در سرتاسر جهان پهناور اسلام اعلام عزای ملّی نمود.
اغراض سیاسی مردمان دنیاپرست پدران بزرگوارش را از مقامی که خداوند برایشان تعیین فرموده بود به دور ساخت، ولی آنها هرگز برای به دست آوردن آن شمشیر نکشیدند و هرگز به دست آنها نرسید، جز مدّت کوتاهی در حقّ امیر مؤمنان (علیه السلام) که همه آن مدّت هم با جنگهای داخلی سپری شد که بعد از آن بیعت بی سابقه در تاریخ جهان، عدالت او را تحمّل نکردند ناکثین و قاسطین و مارقین خروج کردند و جنگهای جمل، صفّین و نهروان را به وجود آوردند. طلحه و زبیر مردند ولی ناکثین همواره هستند، معاویه و عمرو عاص مردند و قاسطین
زنده اند، نهروانیها مردند ولی نسل مارقین از بین نرفته است، از این رهگذر هر امام عادلی به جز با برنامه وسیع حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در برابر ناکثین، قاسطین و مارقین زمان خود محکوم به شکست است.
امّا اینکه چرا برای دوستان مورد اعتماد خود ظاهر نمی شود؟!. برای اینکه افشاء نشود تا مقدّرات الهی فرارسد.
غیبت او در این مدّت طولانی نشانه آن است که مردمان این قرون متمادی شایستگی آنرا ندارند که یاور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) باشند!.
این غیبت، هم چنین وسیله آزمایش دوست و دشمن است، که دوست پاداش صبر و شکیبائی و تحمّل درد هجران و شماتت دشمن را خواهد دید و دشمن به کیفر انکار، تکذیب، ایذاء و شماتت خود خواهد رسید.
انتظار زمینه مساعد و فرصت مناسب اجتناب ناپذیر است، اگرچه این انتظار موجب تعطیل شدن برخی از احکام شریعت باشد، تا دلها آماده پذیرش سخن ناصح مشفق باشد، و ندای عدالت خواهی در ضمیر او اثر مطلوب بگذارد. و این در صورتی امکان پذیر است که ظلم و ستم جهانی شود، تازیانه ستم، پیکر همگان را بنوازد و تلخی تعدّی و تجاوز به حقوق دیگران، به کام همگان برسد، تا همگان تشنه عدالت شوند و به دنبال منادی عدل گام بردارند.
اگر انسان تلخی ظلم را نچشیده باشد، نسیم عدالت را تشخیص نمی دهد. از اینجاست که می بینیم یکی از مسلمانان کم شعور خطاب به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می گوید: «ای پیامبر! عدالت را پیشه کن»!!
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که پیاده کننده عدل آسمانی بر فراز کره خاکی بود، با آن اخلاق پسندیده بی نظیرش او را مورد نوازش قرار داد و فرمود: «وای بر تو، اگر من هم باعدالت رفتار نکنم پس چه کسی باعدالت رفتار خواهد نمود»؟!!.
امّا حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) او حکم داودی خواهد نمود، او که حقایق امور را می داند برطبق علم خود داوری خواهد کرد. منافقان در زمان او روزگار سختی خواهند داشت، زیرا او از اعماق دلشان آگاه خواهد بود و براساس مقتضای باطنشان آنها را به کیفر خواهد رسانید. در این رابطه در بخش دیگری سخن خواهیم گفت.
پذیرش چنین زمامداری آسان نیست، بلکه لازمست وعده خدا فرارسد
حقّ ظاهر شود و باطل نابود گردد، تا همگان چنین نظامی را پذیرا شوند.
امّا اینکه کی این زمینه مهیّا خواهد شد؟ به مشیّت خدا بستگی دارد و جز خدا کسی از آن آگاه نیست.
فرعون مدّت بیست و چند سال حضرت موسی را در خانه خود پرورش داد، بدون اینکه او را بشناسد و بداند که او همان موسای موعود است و در تمام این مدّت شکم زنهای حامله را می شکافت و نوزادشان را به قتل می رسانید و حضرت موسی این جنایات را با چشم خود می دید ولی فرعون او را نمی شناخت.
و اکنون مدّت یازده قرن و نیم است که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در میان ماست و شاهد اعمال ناروای ماست، او ما را می بیند و می شناسد، ولی ما او را می بینیم و نمی شناسیم.
از مطالب یادشده در این بخش به این نتیجه می رسیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) حکمتهائی دارد که در روایات به آنها اشاره شده، و حکمتهای دیگری دارد که بعد از ظهور کشف خواهد شد.
کوتاه سخن اینکه: به طوریکه ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در آنروز یکی از الطاف بی پایان حضرت احدیّت است، غیبت او نیز امروز یکی از الطاف بیکران خدای تبارک و تعالی است.
حواشی
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 115 و الزام النّاصب صفحه 61 به نقل از عیون الاخبار.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 90 و شبیه آن: کشف الغمّه جلد 3 صفحه 289.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 154 و در منتخب الاثر صفحه 221 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 116 به نقل از امام رضا (علیه السلام).
- غیبت نعمانی صفحه 79، الزام النّاصب صفحه 4، الصّواعق المحرقه صفحه 233، و بحار الانوار جلد 51 صفحه 23 و 75 و در صفحه 138 از امام باقر (علیه السلام) و در اصول کافی جلد 1 صفحه 338 از امام صادق (علیه السلام).
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 147، غیبت نعمانی صفحه 77، بشاره الاسلام صفحه 151، 154، غیبت شیخ طوسی صفحه 205، اصول کافی جلد 1 صفحه 336، منتخب الاثر صفحه 257 و الزام النّاصب صفحه 80 و 189.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 70 و 81 و جلد 52 صفحه 318، الزام النّاصب صفحه 12، بشاره الاسلام صفحه 67، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 204 و اصول کافی جلد 1 صفحه 401.
- اعلام الوری صفحه 400، الامام المهدی صفحه 80 و بشاره الاسلام صفحه 52 از امام جواد (علیه السلام) و منتخب الاثر صفحه 251 از امام باقر (علیه السلام).
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 132 و 279، الزام النّاصب صفحه 66، منتخب الاثر صفحه 206، محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 338، اعلام الوری صفحه 401، الامام المهدی صفحه 88 و المهدی صفحه 160(از امام صادق).
- الامام المهدی صفحه 89.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 135، منتخب الاثر صفحه 287، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 312، اعلام الوری صفحه 402 و بشاره الاسلام صفحه 52 از امام جواد (علیه السلام).
- اصول کافی جلد 1 صفحه 342، غیبت نعمانی صفحه 89 و 100، المهدی صفحه 160، منتخب الاثر صفحه 266 و 289.
- الزام النّاصب صفحه 137، بحار الانوار جلد 52 صفحه 303 و در صفحه 139(از امام باقر).
- منتخب الاثر صفحه 243، اعلام الوری صفحه 385 و الزام النّاصب صفحه 67.
- محجّه البیضاء جلد 4 صفحه 313.
- الزام النّاصب صفحه 114.
- هود:45.
- الزام النّاصب صفحه 114.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 74 و ارشاد مفید صفحه 325.
- الامام المهدی صفحه 140، غیبت شیخ طوسی صفحه 160 و سفینه البحار جلد 2 صفحه 704.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 343 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 90.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 98، الزام النّاصب صفحه 127 و تحف العقول صفحه 229.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 110.
- بشاره الاسلام صفحه 252 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 389.
- همان مدرک.
- قصص:7، مریم:24 و نحل:68. (در مورد حضرت مریم به لفظ ندا هست).
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 91 و الزام النّاصب صفحه 126.
- الزام النّاصب صفحه 80 و 85.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 337، بشاره الاسلام صفحه 116 و 146، غیبت شیخ طوسی صفحه 202، اعلام الوری صفحه 405 و 437، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 116، المهدی صفحه 169، منتخب الاثر صفحه 205 و 295 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 91(توبه:33).
- اعلام الوری صفحه 437.
- یوسف:110
- منتخب الاثر صفحه 261، غیبت شیخ طوسی صفحه 108، بحار الانوار جلد 51 صفحه 222، بشاره الاسلام صفحه 147، المهدی المنتظر صفحه 30، المهدی صفحه 171 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 79 و 117.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 101.
- غیبت نعمانی صفحه 108، الزام النّاصب صفحه 81 و وسائل الشیعه جلد 11 صفحه 150 حدیث 27.
- الزام النّاصب صفحه 68.
- بشاره الاسلام صفحه 51،221 و 300، اعلام الوری صفحه 400، منتخب الاثر صفحه 55، بحار الانوار جلد 51 صفحه 109 و الامام المهدی صفحه 79.
- الزام النّاصب صفحه 82.
- همان مدرک.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 96، منتخب الاثر صفحه 269 و عیون الاخبار جلد 1 صفحه 213.
- الزام النّاصب صفحه 10.
- منتخب الاثر صفحه 291.
- المهدی صفحه 175.
- مائده:101.
- در مورد کیفیت انتفاع مردم در زمان غیبت از امام زمان (عجّل الله فرجه) و علت تشبیه آن حضرت به خورشید پنهان در پشت ابر، رجوع شود به کتاب «او خواهد آمد» به قلم مترجم.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 92 و جلد 53 صفحه 181، الزام النّاصب صفحه 130، منتخب الاثر صفحه 267، غیبت شیخ طوسی صفحه 177، اعلام الوری صفحه 424، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 323 و الامام المهدی صفحه 252.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 333.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 196.
- انبیاء:23.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 176 و کامل ابن اثیر جلد 2 صفحه 18.
- الزام النّاصب صفحه 84.
- همان مدرک صفحه 82.
- شعراء:21.
- الزام النّاصب صفحه 83.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 74، الزام النّاصب صفحه 104، الامام المهدی صفحه 150، وفاه العسکری صفحه 37، اعلام الوری صفحه 437، ارشاد مفید صفحه 325 و المهدی صفحه 52 و 154 - 156.
- مائده:24.
- طارق:17.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 34،94،157 و 158، و وسائل الشّیعه جلد 12 صفحه 146 - 150.
- الملاحم و الفتن صفحه 88.
استفاده ما از امام غائب
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
جابر بن عبد الله انصاری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پرسید:
آیا شیعیان در عصر غیبت از قائم (عجّل الله فرجه) بهره می برند؟ فرمود:
217 - «إی و الّذی بعثنی بالنّبوّه، إنّهم لینتفعون به، و یستضیئون بنور ولایته فی غیبته کانتفاع النّاس بالشّمس و إن جلّلها السّحاب».
«آری، سوگند به خداوندی که مرا به پیامبری برانگیخت، مردمان از او بهره مند می شوند و از نور ولایتش کسب نور می کنند، آنچنانکه مردم از خورشید استفاده می کنند، اگرچه در پشت ابرها نهان باشد».
اگر رهنمودهای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم نبود، ما نیز در وادی
ضلالت گم می شدیم و در تیه غوایت با دیگر گمشدگان حیران و سرگردان گام می سپردیم و از شکّ و تردید رهائی نداشتیم. خدا را سپاس که قلب عالم امکان را شناختیم و در حومه مغناطیسی جذبه های ولایت قرار گرفتیم و اکنون از فیض اعتقاد به وجود اقدس آن مهر تابان برخورداریم. شب و روز در انتظار مقدم شریفش ثانیه شماری می کنیم و از شمشیر عدالتش هراسناکیم، و به خدا پناه می بریم از اینکه در لحظه ظهور آن قبله خوبان در راهی جز راه او، و در خطّی جز خطّ او باشیم. به دقّت مواظب هستیم که حتّی به مقدار یک سر موئی از خطّ او به دور نباشیم و از سنّت جدّ بزرگوارش (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پدران عالیقدرش گامی منحرف نشویم. و خود را آماده می کنیم که در روز موعود در میان یاران آنحضرت روی درروی کفر و نفاق بایستیم، و در اعتقاد به وجود اقدسش هرگز دچار شکّ و تردید نشویم، اگرچه قرنهای متمادی در پشت پرده غیبت پنهان باشد. از هیچ عقیده انحرافی پیروی نخواهیم کرد و از شاهراه هدایت منحرف نخواهیم شد. به آنچه از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده اعتقاد راسخ داشته، از هر اندیشه ای که برخلاف آن باشد بیزاریم.
شب و روز در انتظار مقدم او، و به آرزوی وصال او به سر می بریم، به عدالت عشق می ورزیم و در راه پیاده کردنش تلاش می کنیم، از ستم بیزاریم و در راه نابود ساختنش کوشا هستیم. و این شیوه پسندیده ایست که در جامعه ما جاریست، پدران به فرزندان می آموزند و دانایان به نادانها توصیه می کنند.
و ما اینچنین از نور ولایت آن خورشید فروزان در زمان غیبت بهره مند می شویم، آنچنانکه از آفتاب بهره می بریم هنگامی که در پشت ابرها پنهان شود، که نور و حرارت آن از طبقات ابرها نفوذ کرده، به همه جانداران سود می رساند.
گذشته از این، تعالیم گرانبهایش توسّط افرادی که گاه وبیگاه به حضور مبارکش مشرّف می شوند به ما می رسد و از نور ولایتش کسب نور می گردد.
چنانکه برای هزاران نفر اتّفاق افتاده است، اگرچه در لحظه تشرّف آن حضرت را نشناخته اند، ولی بعدا با دلایل قطعی بر آنها مسلّم شده که او وجود مقدّس آن مهر تابان بوده است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
218 - «ألا و من أدرکها منّا، یسری فیها بسراج منیر، و یحذو فیها علی مثال الصّالحین، لیحلّ ربقا و یعتق رقّا، و یصدع شعبا، و یشعب صدعا. یسری فی ستره عن النّاس، لا یبصر القائف أثره ولو تابع نظره».
«آگاه باشید که هرکس او را درک نماید، او را مشعل فروزانی می یابد که الگوی صالحان است، بندها را می گسلد، به بردگی و بهره کشی انسان از انسان، خاتمه می دهد، جمعی را پراکنده ساخته، پراکندگانی را جمع می آورد. او در زمان غیبت در میان مردمان و پوشیده از آنها زندگی می کند که اثرشناس جای پای او را نمی بیند، اگرچه با دیده دقّت در آن بنگرد».
چگونه است که او را نمی بینیم و اثر پای مبارکش را نمی یابیم، حتّی «قائف» یعنی کسی که اثر پا را می شناسد (پی زن)، هرچه می نگرد جای پای او را نمی یابد؟! بدون شبهه این یک معجزه الهی است که وجود مقدّس او را از مردم پوشیده نگه می دارد حتّی جای پایش را نیز از اثرشناس می پوشاند. که قطعا در برابر قدرت ناپیدا کرانه حضرت احدیّت بسیار ساده است. او پروردگاری است که حضرت خضر (علیه السلام) را مدّت شش هزار سال پوشیده از دیدگان مردم نگه داشته است!. و در این رابطه هیچ اختلافی در میان ادیان آسمانی نیست. او خداوندی است که ابری را به عنوان سایبان بالای سر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در طول مسیر به حرکت درمی آورد!. او پروردگاریست که حضرت عیسی را به آسمانها برد، بدون اینکه از سفینه های فضائی استفاده کند!. او خداوندیست که آتش نمرود را بر حضرت ابراهیم سرد و سلامت قرار داد!.
اینها و هزاران امر خارق العاده دیگر در محدوده مغزهای کوچک مادّیها نمی گنجد، ولی فرد مؤمن که با عظمت قدرت حق تعالی آشناست، اینها را در برابر قدرت بی پایان حضرت پروردگار بسیار ساده و آسان می یابد.
219 - «حتّی إذا غاب المتغیّب من ولدی عن عیون النّاس، و باح الناس بفقده، و أجمعوا علی أنّ الحجّه ذاهبه و الإمامه باطله..
فوربّ علیّ إنّ حجّتها علیها قائمه، ماشیه فی طرقاتها، داخله فی دورها و قصورها، جواله فی شرق الأرض و غربها، تسمع الکلام و تسلّم علی
الجماعه، تری و لا تری إلی الوقت و الوعد و نداء المنادی من السّماء».
«هنگامی که امام غائب از نسل من، از دیده ها پنهان شود و مردم با غیبت او از حدود شرع بیرون روند، و توده مردمان خیال کنند که حجّت خدا از بین رفته و امامت باطل شده است!! سوگند به خدای علی (علیه السلام) در چنین روزی حجّت خدا در میان آنهاست، در کوچه و بازار آنها گام برمی دارد و بر خانه های آنها وارد می شود و در شرق و غرب جهان به سیاحت می پردازد و گفتار مردمان را می شنود و بر اجتماعات آنها وارد شده سلام می فرماید. او مردمان را می بیند ولی مردم تا روز معیّن و وقت مقرّر او را نمی بینند، تا جبرئیل میان آسمان و زمین بانگ برآورد - و ظهور او را اعلام کند -».
امیر مؤمنان (علیه السلام) که این چنین با قاطعیّت سخن می گوید، برای اینست که از سرچشمه وحی از پیامبر امین (صلّی الله علیه و آله و سلم) مطلب را به دست آورده است. گوئی فرزند دلبندش را که بیش از دو قرن بعد از شهادت او به دنیا خواهد آمد، با چشم خود می بیند و در طول هزاران سال با او گام برمی دارد و در شرق و غرب جهان در کنار یکدیگر به سیاحت می پردازند، که این چنین قاطع سخن می گوید و به پروردگار متعال سوگند یاد می کند، تا هرگونه شکّ و تردید را از دل شیعیانش بزداید. درود بی پایان خدای بر او باد که در یازده سالگی به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان آورد و تا پایان عمر وفادار ماند و لحظه ای در سخنان او شکّ و تردید به خود راه نداد.
طبق بیان مولای متّقیان امیر مؤمنان (علیه السلام) حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در مسافرتها با ماست، در مجالس ما به طور ناشناس حضور دارد، در مراسم حجّ شرکت می کند و با حجّاج خانه خدا همراهی می کند، او اگرچه اقامتگاه اختصاصی دارد ولی در شرق و غرب جهان به سیر و سیاحت می پردازد و حاجت نیازمندان را برمی آورد. ولی چه باید کرد که سوء اعمال و تباهی درون ما، او را از دیدگان ما پنهان کرده است؟!.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
220 - «لا یطّلع علی موضعه أحد من ولیّ و لا غیره، إلاّ الّذی یلی أمره».
«هیچکس از دوستان و دیگران از اقامتگاه او مطّلع نمی شود، به جز کسی که متصدّی خدمتگزاری اوست».
پیشتر از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کردیم که در این رابطه می فرماید: احدی از دوست و دشمن از جایگاه او آگاه نخواهد بود، مگر خدمتگزاری که متصدّی امور زندگی اوست. از این رهگذر هرکس به جستجوی اقامتگاه او بپردازد، با شکست مواجه خواهد شد.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
221 - «لا بدّ لصاحب هذا الأمر من عزله، و لا بدّ فی عزلته من قوّه، و ما بثلاثین من وحشه، و نعم المنزل طیبه».
«برای صاحب این امر دوران عزلتی هست و در ایّام عزلت نیرو و قدرتی لازمست، با سی نفر وحشتی نیست وه چه جایگاه خوبی است مدینه».
این حدیث به همین عبارت از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است. از این حدیث استفاده می شود که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) مدّت بسیاری از عمر شریف خود را در کنار حرم جدّ بزرگوارش در مدینه سپری می کند. و همواره سی نفر از یاران نزدیک و خدمتگزاران صدیق در حضور آن حضرت هستند، که هرگاه یکی از آنها از دنیا برود یکی دیگر از اوتاد به جای او انتخاب می شود و همواره رقم سی نفر محفوظ می ماند. این سی نفر خوش بختانی هستند که چنین توفیق بزرگی برای آنها نصیب شده است و آنها بر پوشیده داشتن راز الهی و افشا نکردن سرّ خدائی توانا هستند.
222 - «إنّ لصاحب هذا الأمر بیتا، یقال له: بیت الحمد، فیه سراج یزهر منذ یوم ولد إلی أن یقوم بالسّیف، لا یطفأ».
«برای صاحب این امر خانه ایست که به آن «بیت الحمد» گفته
می شود، و در آنجا چراغی هست که از روز ولادت آن حضرت روشن است. این چراغ هرگز خاموش نمی شود، تا روزی که حجّت خدا با شمشیر قیام کند».
این حدیث به همین تعبیر از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
پرواضح است که این خانه و چراغ از دیدگان مردمان پوشیده است، و یا در منطقه ایست که پای احدی به آنجا نمی رسد.
این چراغ که در این مدّت روشن است، به قدرت حقّ تعالی است ولی در جهان طبیعت نیز نظیر پیدا کرده است و نمونه آن شمعی است که مرحوم شیخ بهائی در حمّام اصفهان برافروخت و صدها سال باقی بود و حمّام را گرم می کرد، که غربی ها به قصد کشف راز آن، اقدام به خاموش کردن آن نمودند و اگر این اقدام اروپائیها نبود برای هزاران سال دیگر نیز همچنان باقی می ماند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
223 - «کیف أنتم إذا بقیتم بلا إمام هدی و لا علم یری؟».
«چگونه می شود حال شما، هنگامی که دستتان به امامتان نرسد و نشان آشکاری نیابید» ؟
224 - «للقائم غیبتان: إحداهما قصیره و الأخری طویله.
فالأولی لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه شیعته، و الأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه موالیه فی دینه».
«برای قائم ما دو غیبت است: یکی از آنها کوتاه و دیگری دراز است. در غیبت کوتاه تنها نزدیکان شیعه از جایگاه او مطّلع می شوند و در دوّمی به جز خدمتگزاران ملازم او، کسی از اقامتگاهش آگاه نخواهد بود».
225 - «للقائم غیبتان: یشهد فی إحداهما المواسم یری النّاس و لا یرونه».
«برای قائم ما دو غیبت است که در یکی از آنها (در دوّمی -
غیبت کبری) همه ساله در موسم حجّ شرکت می کند، او مردم را می بیند و مردمان او را نمی بینند».
226 - «یفقد النّاس إمامهم فیشهد الموسم فیراهم و لا یرونه».
«مردم امامشان را از دست می دهند (یعنی: از آنها غائب می شود) در موسم شرکت می کند، مردم را می بیند و مردم او را نمی بینند».
227 - «إنّ الله أحکم و أکرم، و أجل و أعلم من أن یکون احتجّ علی عباده بحجّه، ثمّ یغیب عنه شیء من أمرهم».
«خداوند حکیمتر، مهربانتر، بزرگوارتر و داناتر از آنست که با حجّتی از حجّتهای خودبه مردم احتجاج کند و چیزی را از امر او بر مردم پوشیده بدارد».
بلکه همه ویژگیهای او همراه با دلایل قطعی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) به ما رسیده است که دیگر ابهامی در حقّ او نمانده است و صدها نشانه صدق برای ما تعیین شده است که هر روز یکی از آنها روی می دهد و مسئله را آفتابی تر می کند که در بخش دیگری در این زمینه سخن خواهیم گفت.
228 - «فی صاحب هذا الأمر شبه من یوسف. فما تنکر هذه الأمّه أن یکون الله (عزّ و جلّ)، فی وقت من الأوقات، یرید أن یستر حجّته؟!. لقد کان یوسف إلیه ملک مصر، و کان بینه و بین والده ثمانیه عشر یوما. فلو أراد الله أن یعرف مکانه لقدر علی ذلک. و الله لقد سار یعقوب و ولده عند البشاره تسعه أیّام من بدوهم إلی مصر!. فما تنکر هذه الأمّه أن یکون الله یفعل بحجّته ما فعل بیوسف، أن یکون یسیر فی أسواقهم، و یطأ بسطهم و هم لا یعرفونه، حتّی یأذن الله (عزّ و جلّ) أن یعرفهم نفسه، کما أذن لیوسف حین قال: [هل علمتم ما فعلتم بیوسف و أخیه إذ أنتم جاهلون؟. قالوا: ءإنّک لأنت یوسف؟! قال: أنا یوسف و هذا أخی]».
«صاحب این امر شباهتی از حضرت یوسف دارد، چرا این امّت
انکار می کند که خدای تبارک و تعالی مدّت زمانی می خواهد حجّت خود را پوشیده نگه بدارد؟! حضرت یوسف زمامدار مصر بود و میان او و پدرش هجده روز مسافت بود. اگر خدا می خواست، می توانست جای او را به پدرش بفهماند. به خدا سوگند، هنگامی که حضرت یعقوب و فرزندانش از محلّ او آگاه شدند، این مسافت را 9 روزه طیّ کردند!. چرا انکار می کنند که حضرت حجّت نیز مانند حضرت یوسف باشد که در بازار آنها راه می رفت و بر کنار سفره آنها می نشست ولی او را نمی شناختند. تا وقت آن فرارسد که خدا اجازه دهد خود را معرّفی کند، چنانکه به حضرت یوسف اذن داد. هنگامی که فرمود: [آیا می دانید که به یوسف و برادرش چه کردید؟ درحالی که نادان بودید!. گفتند: به راستی تو یوسف هستی؟! گفت: بلی من یوسف هستم و این برادر منست]».
229 - «فی القائم سنّه من موسی، و سنّه من یوسف، و سنّه من عیسی. و سنّه من محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم). فأمّا سنّه موسی فخائف یترقّب، أمّا سنّه یوسف فإنّ إخوته کانوا یبایعونه - أی یبیعون و یشترون منه - و یخاطبونه و لا یعرفونه. أمّا سنّه عیسی فالسّیاحه. و أمّا سنّه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فالسّیف».
«در قائم (عجّل الله فرجه) سنّتی از موسی، سنّتی از یوسف، سنّتی از عیسی، و سنّتی از حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هست. اما سنّت او از موسی، ترس و وحشت اوست، و اما سنّت او از یوسف، اینست که برادران یوسف با او دادوستد می کردند و سخن می گفتند و او را نمی شناختند، و امّا سنّت او از عیسی، جهانگردی اوست، و امّا سنّت او از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) دست به شمشیر بودن اوست».
230 - «ما ینکر هذا الخلق الملعون، أشباه الخنازیر من ذلک؟!. إنّ إخوه یوسف کانوا عقلاء ألبّاء، أسباطا أولاد أنبیاء، دخلوا علیه فکلموه و خاطبوه و تاجروه و رادّوه، و کانوا إخوته و هو أخوهم، حتّی عرّفهم نفسه و قال لهم: أنا یوسف، فعرفوه حینئذ. فما تنکر هذه الأمّه المتحیّره؟. ما ینکر هذا الخلق أن یکون صاحبهم المظلوم، المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر، یتردّد بینهم، و یمشی فی أسواقهم، و یطأ فرشهم، و لا یعرفونه؟!».
«این مردمان خوک سیرت ملعون چرا انکار می کنند - که قائم ما
در میان مردم باشد و مردم او را نشناسند - ؟! مگرنه اینست که برادران حضرت یوسف عاقل، هشیار و فرزندان پیامبر خدا بودند، به حضرت یوسف وارد شدند، با او سخن گفتند، دادوستد کردند و از هر دری سخن به میان آمد ولی او را نشناختند، تا هنگامی که او خودش را معرّفی کرد و گفت:
من یوسفم. آنگاه او را شناختند؟!. این امّت سرگردان چگونه دست به انکار می زنند؟! چرا نمی پذیرند که صاحب آنها همان مظلومی باشد که حقّش مورد تکذیب قرار گرفته، در میان آنها راه می رود، در بازارشان رفت وآمد می کند، روی فرشهایشان گام برمی دارد ولی او را نمی شناسند».
چه استبعادی دارد که او را ببینیم و با او سخن بگوئیم و او را نشناسیم؟! چنانکه با افراد بسیاری دادوستد می کنیم و آنها را نمی شناسیم. برادران یوسف که نزدیکترین مردم به او بودند او را نشناختند. چه اشکالی دارد که حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) را در کوچه و بازار ببینیم و او را نشناسیم؟! ما که همه مردم جهان را نمی شناسیم، حتّی همه مردم شهر خود را نمی شناسیم و همه افرادی را که در خیابانهای شهر خود آمدوشد دارند نمی شناسیم، پس چگونه ممکن است انسانی را که با یک نیروی وسیع الهی در چهارگوشه جهان به طور ناشناس در رفت وآمد است، بشناسیم؟!.
231 - «لا تراه عین وقت ظهوره إلاّ رأته کلّ عین. فمن قال لکم غیر ذلک فکذّبوه».
«به هنگام ظهور، که یک انسان او را ببیند، همه انسانهای جهان او را خواهند دید. و هرکس جز این را بگوید، تکذیبش کنید».
این حدیث نیز یکی از احادیث اعجازآمیز است، زیرا پیش از اختراع تلویزیون چنین مفهومی برای مردم قابل درک نبود. البتّه ما نمی گوئیم که در این حدیث تلویزیون منظور شده است، بلکه می گوئیم اگر به صورت اعجاز نباشد، لااقلّ ابزاری چون تلویزیون لازمست تا در تمام نقاط روی زمین، همه به صورت یکسان به دیدن آن جمال الهی موفّق شوند. و این معنی را در زمان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) کسی نمی توانست تصوّر کند تا اینکه حدیثی را به این مضمون جعل کند. متن حدیث خود گواه است که از سرچشمه
وحی صادر شده است.
این حدیث از امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز روایت شده است. درود بی کران حقّ تعالی بر تو باد ای امیر مؤمنان! گوئی تو با چشم خود می دیدی که چگونه در کنار تلویزیون حلقه زده ایم. و در دورترین نقاط جهان می بینیم که در چهارگوشه جهان چه می گذرد؟ خداوند راویان صدر اسلام را بیامرزد که این احادیث را بدون تغییر و تحریف برای ما نقل کرده اند. اگرچه این روایات برای آنها قابل فهم نبود ولی چون به طور دقیق و بدون تحریف نقل کرده اند، امروز برای ما قابل نقل و استناد است. دسترسی ما به این احادیث به برکت امانت در نقل، و تقوای روایتی آنهاست که هزاران حدیث در موضوعات علمی برای آنها توجیه نداشت ولی آنها دقیقا آنچنانکه از معصوم شنیده اند نقل کرده اند، و امروزه برای ما ارزشی در سطح اعجاز دارد. امروز کسی تردیدی ندارد که این احادیث کلام معصوم است، زیرا این معانی برای مردم عادی - اگرچه نابغه جهان باشند - قابل درک نبود. خدایشان پاداش نیکو دهد و ما را به کسب نور و پیروی از سخنان پرارجی که برای ما نقل کرده اند، موفّق بدارد. که نقلیّات آنها بهترین مشعل درخشان بر سر راه ماست.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
232 - «إنّ الخضر شرب من ماء الحیاه، فهو حیّ لا یموت حتّی ینفخ فی الصّور... و إنّه لیاتینا فیسلّم علینا فیستمع صوته و لا یری شخصه.
و إنّه لیحضر أینما ذکر، فمن ذکره فلیسلم علیه. و إنّه لیحضر الموسم کلّ سنه فیقضی جمیع المناسک، و یقف بعرفه فیؤمّن علی دعاء المؤمنین.
و سیؤنّس الله به وحشه قائمنا (علیه السلام) فی غیبته، و یصل بها وحدته».
«حضرت خضر از آب حیات خورد. پس او تا روز نفخه صور زنده است و نخواهد مرد. او همواره پیش ما می آید و برای ما سخن می گوید.
صدایش را می شنویم و خودش را نمی بینیم. او هرکجا یاد شود آنجا حضور می یابد. و لذا هرکس او را یاد کند به او سلام بگوید. او همه ساله در موسم حجّ شرکت می کند و مراسم حجّ را انجام می دهد. و در عرفات
می ایستد و به دعای مؤمنان آمین می گوید. خداوند او را انیس قائم ما قرار می دهد و به وسیله او وحشت و غربت او را برطرف می سازد».
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در میان ماست اگرچه پنهان از دیدگان ماست.
او تنها موجودی نیست که از دیدگان ما غائب باشد و ما به وجودش ایمان داشته باشیم، بلکه موجودات نامرئی فراوانی داریم که در وجودشان کوچکترین تردیدی نداریم:
اعتقاد به خدای نامرئی در رأس عقاید ما قرار دارد. او را تنها آفریدگار و تنها نگهدارنده آسمان و زمین می دانیم و کمترین تردید در وجود مقدّسش نداریم، درحالیکه از دیده ها غائب است و در محدوده افکار بشری نمی گنجد.
روح که بر بدن ما اشراف دارد و دینامیسم بدن ما از آن سرچشمه می گیرد، در پرتو آثار و نشانه هایش به آن اعتراف داریم، با حضور آن در بدن زنده هستیم و با گسستن پیوند آن می میریم. در وجود آن هیچ تردیدی نداریم، در حالیکه قابل رؤیت نیست و به چشم دیده نمی شود.
هوائی را که روزانه بیش از چهل هزار بار استنشاق می کنیم و در وجودش تردیدی نداریم، تاکنون ندیده ایم.
گازهای مختلف سمّی و سودمند که در شئون مختلف زندگی وارد شده و در وجودشان تردیدی نیست، دیده نمی شوند.
صدائی که از تارهای صوتی ما برمی خیزد و پرده گوشمان را می نوازد، در وجودش تردیدی نداریم بدون اینکه امواج آنرا ببینیم و یا کوچکترین اثری از آن قابل رؤیت باشد. و در عین حال آنرا می شنویم و اقسام آنرا تشخیص می دهیم، حتّی درک می کنیم که این صدا از حلقوم کودک برخاسته، یا از حلقوم بزرگسال، مرد یا زن. و حتّی گاهی صاحب صدا را هم تشخیص می دهیم!!.
امواج الکتریسیته را با دیدگانمان نمی بینیم و با دیگر حواسّ ظاهری احساس نمی کنیم ولی از خطرش همواره ترسناکیم و در وجودش تردیدی نداریم.
عناصری که در آب یا دیگر مایعات حلّ می شود، بعد از حلّ شدن در مایع دیده نمی شود ولی در وجودش تردید نمی کنیم.
اعمال فیزیکی بدنمان، افکار صادره از مغزمان، فرمانهای منتشره در اعصاب بدنمان، همه و همه وجود دارند و ما تردیدی دراین باره نداریم ولی هیچکدام قابل رؤیت نیستند.
اینها نمونه های ساده ای از اشیاء نامرئی در جهان طبیعت است که برخی با چشم عادی دیده نمی شوند و برخی دیگر حتّی با چشم مسلّح نیز قابل رؤیت نمی باشند. ولی وجود آنها جزء بدیهیّات شمرده می شود و هیچکس در این زمینه تردیدی به خود راه نمی دهد. پس چگونه است که هنگامی که از امام غائب سخن به میان می آید تکذیب و انکار شروع می شود؟! درحالیکه خدا، پیامبر، فرشتگان، پیامبران پیشین، امامان معصوم، کتابهای آسمانی و همه ادیان الهی نوید ظهور او را به امّت خود داده اند. ولی گروهی از ما به بهانه اینکه با چشم خود او را نمی بینند لب به اعتراض می گشایند.
ولی من با آن شاعر نکته سنج هم عقیده هستم که می گوید:
للّه تحت قباب الأرض طائفه
اخفاهم عن عیون النّاس اجلالا
یعنی: خدا را در زیر چرخ گردون بندگانی هست، که آنها را برای تعظیم و تکریم پنهان ساخته است.
آری خداوند حجّت خود را مخفی نموده، تا دیده نامحرم به سوی او خیره نشود، که دیده برخی از مردمان روزنه دلهای آلوده و مغزهای گندیده آنهاست.
آنها گروهی هستند که چیزی را جز خواسته های نفس به رسمیّت نمی شناسند و به چیزی جز امیال نفسانی و لذّات شهوانی ایمان نیاورده اند. پرواضح است که هنگامی که نفس در کشور تن فرمانروائی کند و خود را لجام گسیخته بیند، تمام عواطف و احساسات را تحت الشّعاع قرار می دهد و انسان را به همه رذائل و پستی ها سوق می دهد و همه دریچه های عقل و وجدان بشری را می بندد که دیگر امیّد نجات برای او نیست.
روی این بیان اگر دلائل قطعی و براهین عقلی برای کسی وجود اقدس آن مهر تابان و خورشید فروزان را مسلّم و قطعی سازد، و او براساس دلائل مسلّم
عقلی به وجود اقدس حجّت خدا ایمان آورد او را ملامتی نیست و کسی حقّ سرزنش و نکوهش او را ندارد.
امّا تو! که می گوئی من چگونه ایمان بیاورم به کسی که با چشم خود ندیده ام؟ از کجا که تاکنون ندیده باشی؟! از کجا که در مراسم حجّ با یکدیگر به گفتگو نپرداخته باشید؟! ای بسا در محلّ کار و یا محلّ عبادتت بارها و بارها آن جمال الهی را دیده باشی و نشناخته باشی؟!.
از کجا که پشت میزت ترا به عدل نمی خواند و از ستم نمی ترساند؟! از کجا که در محلّ کارت ترا از کم فروشی، تقلّب، حیله و... نهی نمی کند و به راه راستت رهنمون نمی شود؟!
به صرف اینکه او را نمی بینیم، نمی توان او را انکار نمود، مگر از طرف افراد نادان و یا لجوج.
امّا آن اعتراضگر لجوج که می گوید: «من به چیزی که با دو چشمم نبینم، ایمان نمی آورم»!!! او باید به همه آنچه با چشم خود نمی بیند کافر شود! نخست باید به خدای جهان آفرین کافر شود، آنگاه عقل، روح، نفس و جان خود را که هرگز ندیده است، انکار نماید!
بسیاری از روشنفکرنماها که به همه مسائل ماوراء طبیعت پشت پا می زنند و می گویند: «من به آنچه با چشم خود ندیده ام ایمان نمی آورم»! می بینیم که به افرادی از سیاستمداران، فیلسوفان و صاحبان مکتبهای سیاسی و غیره اعتقاد دارند و گاهی در راه دفاع از آنها جان خود را فدا می کنند، در حالیکه آنها را ندیده اند و شاید پیش از تولّدشان از این جهان رخت بربسته اند! پس چگونه است که به هزاران موجودی که ندیده اند عقیده دارند ولی در مورد جهان ماوراء طبیعت و یا امام غائب این چنین قاطعانه به لجاجت می پردازند؟!.
اینها یک سلسله مثالهای ساده بود وگرنه مقام امامت بالاتر از این مسائل است. امامت مقامی است تعیین شده از سوی حضرت پروردگار، که شکوه و عظمت خاصّی دارد و کسی را حقّ انتخاب، عزل و نصب نیست، بلکه فقط خدا می تواند برای خود حجّت انتخاب کند نه دیگری:
«پروردگار تو آنچه بخواهد می آفریند و برمی گزیند، آنان حقّ گزینش ندارند. که خدای از آنچه شرک می ورزند پاک و منزّه است».
هرکه می خواهد به کفر و شرک بگراید، که خداوند به هنگام نصب امام و انتخاب حجّت با احدی مشورت نمی کند. انکار منکران و تکذیب کافران، امامت را ضرری نمی رساند و در انتخاب خدا تأثیر نمی بخشد. که خدای فقط کسی را به این منصب برمی گزیند که شایسته آن مقام آفریده باشد. و جز آنها کسی را شایستگی تصدّی این مقام نیست. که خدای آنها را به گونه ای برتر و والاتر آفریده است و کسی را در این ویژگیهای جسمی و فکری هم سنگ آنها نیافریده است.
خدای تبارک و تعالی حضرت موسی (علیه السلام) را به کاخ فرعون سوق می دهد و بصیرت او را می بندد و محبّتش را در دل فرعون استوار می سازد تا در کاخ فرعون از پرورش ویژه ای برخوردار شود، و در این زمینه می فرماید:
«تا تحت عنایت من ساخته شوی».
و می فرماید:
«من ترا برگزیدم. پس به آنچه به تو وحی می شود، گوش فراده».
اینجا این نکته را ناگفته نگذاریم که منکران مقام ولایت در روز رستاخیز شدیدا به کیفر انکار خود خواهند رسید، زیرا حجّت بر آنها تمام است و آنها ملزم هستند که به دنبال دلیل بروند و راهی را بدون دلیل انتخاب نکنند.
منکران لجوج و تکذیب کنندگان عنود، بیش از آنچه مورد نفرت هستند، باید مورد رقّت قرار بگیرند که خود را برای همیشه بدبخت و بیچاره نموده اند:
«اگر خداوند در آنها خیری سراغ داشت، آنها را شنوا می ساخت، ولی اگر شنوا بودند، روی برتافته، اعراض می نمودند».
از آنها فقط می پرسیم: چگونه است که شما برای خود وزیر، وکیل، رئیس و غیره انتخاب می کنید ولی به خدا اجازه نمی دهید که برای خود نماینده، ولیّ، و حجّتی برگزیند؟!!
چرا هنگامی که خدا به حجّتهای خود از فضل و کرم خود مرحمت می فرماید، به آنها رشک می ورزند؟!
«آیا به مردم حسد می ورزند که خدا از فضل خود به آنها عطا فرموده است».
آری همین جای تأسّف است!.
233 - «و الأئمّه هم المحسودون الّذین قال الله تعالی فیهم:
[أَمْ یَحْسُدُونَ النّاسَ]».
«امامان، حسدشدگانی هستند که خدای تبارک و تعالی در حقّ آنها فرموده است: [مگر برای مردم حسد می ورزند که خدا از فضلش به آنها عطا فرموده]».
و منظور از «ناس» (مردم) در این آیه، امامان اهل بیت است، چنانکه امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
234 - «نحن و الله النّاس».
«به خدا قسم «ناس» ما هستیم».
در گزینش پیامبر و امام هرگز انتخاب بشری نمی تواند ملاک و معیار باشد، که انتخابات تکامل یافته عصر ما در مجلسهائی تبلوریافته، که سیستم ظالمانه بانکداری را به رسمیّت شناخته، روابط نامشروع جنس موافق و مخالف را آزاد اعلام می دارند!!.
در گزینش پیامبران و امامان مجالی برای دخالت عقل نیست، حضرت موسی را بنی اسرائیل انتخاب نکرده اند، و هارون را حضرت موسی انتخاب نکرده است. حواریّون را حضرت عیسی برنگزید و امامان معصوم را پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به آن مقام نصب ننمود. بلکه همه این گزینش ها مستقیما به فرمان خدای تبارک و تعالی انجام شده است.
آری این خداست که آنها را برای وراثت پیامبران در طول تاریخ برگزید. از این رهگذر هرکس که امامت آنها را ردّ کند، خدا را ردّ کرده است نه تبلیغ کننده امامت آنها را. در امامت و یا غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) جای شگفت نیست، بلکه شگفت در رسالت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، که مسئله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) یکی از شاخه های پربار نبوّت اوست.
آنچه موجب شگفت است خبرهای اعجاب انگیز آن پیامبر امّی (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که پس از گذشت چهارده قرن، حتّی یک کلمه از سخنان او باطل نشده است، بلکه گذشت زمان هر روز فصل تازه ای از دلایل محکم و متقن صدق گفتار او می گشاید، هر روز یکی دیگر از پیشگوئیهای او تحقّق می یابد و دلیل
تازه ای از ارتباط او با عالم ماوراء طبیعت کشف می شود. به ویژه خبرهای غیبی آنحضرت در مورد نشانه های ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از روز ولادت تا پایان غیبت، که همه رویدادهای این مدّت طولانی را موبه مو خبر داده است.
ما منتظران ظهور نیز که افتخار انتظار آن کعبه موعود و قبله مقصود را داریم، همواره این شرف و افتخار را خواهیم داشت که به فرمان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم وفادار بوده، در انتظار فرارسیدن روز موعود دقیقه شماری خواهیم نمود. و معتقدیم که غیبت امام (عجّل الله فرجه) نکوهشی است برای مردم نه برای عقیده. و ما امیدواریم از کسانی باشیم که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در توقیع شریفش خطاب به «شیخ مفید» می نویسد:
235 - «انا غیر مهملین لمراعاتکم، و لا ناسین لذکرکم، و لو لا ذلک لاصطلمتکم اللأواء، و أحاطت بکم الأعداء».
«ما شما را رها نکرده و یادتان را از خاطر نبرده ایم و اگر توجّهات ما نبود بلاها بر شماها فرود آمده، دشمنان شما را پایمال می کردند».
و همواره گوش به فرمان حضرت بقیّه الله هستیم که در توقیع شریف که به دست «محمّد بن عثمان» از ناحیه مقدّسه صادر شده است می نویسد:
236 - «أکثروا من الدّعاء بالفرج، فإنّ ذلک فرجکم».
«برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما در اینست».
ای امام غائب از نظر! خدای تبارک و تعالی در فرج تو تعجیل کند و آن روز موعود را هرچه زودتر برساند، که فرج ما و فرج همه ستمدیدگان جهان به فرج تو بستگی دارد. از خدا می خواهیم که به وظیفه سنگین خود در عهد غیبت و در عصر سرگردانی امّت موفّق شویم و آن روز مسعود و دولت میمون را درک نموده، توفیق خدمت در حکومت عدل الهی نصیبمان گردد. که بامداد امید نزدیک است و فجر امید آماده دمیدن. انشاء اللّه.
حواشی
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 93، الزام النّاصب صفحه 62 و 126 - 128، الامام المهدی صفحه 20،37 و 157، اعلام الوری صفحه 376، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 78،148 و 170، منتخب الاثر صفحه 271 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 92.
- نهج البلاغه جلد 2 صفحه 35، منتخب الاثر صفحه 270، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94، المهدی صفحه 18 و الامام المهدی صفحه 83.
- بشاره الاسلام صفحه 37 و غیبت نعمانی صفحه 72.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 153 و جلد 53 صفحه 324، الزام النّاصب صفحه 98 و 174، غیبت شیخ طوسی صفحه 101، منتخب الاثر صفحه 251 و 253، و بشاره الاسلام صفحه 86.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 102، بحار الانوار جلد 52 صفحه 153 و 157، اصول کافی جلد 1 صفحه 340 و غیبت نعمانی صفحه 99.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 280، بحار الانوار جلد 52 صفحه 158، اعلام الوری صفحه 431، الزام النّاصب صفحه 139، و غیبت نعمانی صفحه 126.
- بشاره الاسلام صفحه 56 و 150.
- غیبت نعمانی صفحه 89، منتخب الاثر صفحه 251، اصول کافی جلد 1 صفحه 340، الزام النّاصب صفحه 81، بحار الانوار جلد 52 صفحه 155 و جلد 53 صفحه 324 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 82.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 339 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 156.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 151، اصول کافی جلد 1 صفحه 338، غیبت طوسی صفحه 102، منتخب الاثر صفحه 252 و الزام النّاصب صفحه 80.
- الزام النّاصب صفحه 4 و 6.
- منتخب الاثر صفحه 255 و 300، اصول کافی جلد 1 صفحه 337، بحار الانوار جلد 51 صفحه 142 و جلد 52 صفحه 154 و اعلام الوری صفحه 405.
- یوسف:89.
- الزام النّاصب صفحه 55 و 67.
- غیبت نعمانی صفحه 84، اصول کافی جلد 1 صفحه 336، بحار الانوار جلد 51 صفحه
- 142 و جلد 52 صفحه 154.
- الزام النّاصب صفحه 215، بحار الانوار جلد 53 صفحه 6 و بشاره الاسلام صفحه 267.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 152 و 277.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 201 و غیبت نعمانی صفحه 4.
- قصص:68.
- طه:19.
- طه:13.
- انفال:23.
- نساء:54.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 186.
- نور الابصار صفحه 112 و الصّواعق المحرقه 105.
- احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 497.
- منتخب الاثر صفحه 267، غیبت شیخ طوسی صفحه 177، اعلام الوری صفحه 424 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 181، الامام المهدی صفحه 254 و الزام النّاصب صفحه 130.
راز طول عمر:
امام صادق (علیه السلام) یکی از اصحاب را مشاهده نمود که از طول غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دچار شگفت شده است، چنین فرمود:
237 - «إنّ الله تعالی أدار فی القائم منّا ثلاثه أدارها لثلاثه من الرّسل:
قدّر مولده تقدیر مولد موسی، و قدّر غیبته تقدیر غیبه عیسی، و قدّر إبطاءه تقدیر إبطاء نوح، و جعل له من بعد ذلک عمر العبد الصّالح دلیلا علی عمره».
«خدای تبارک و تعالی سه ویژگی سه تن از پیامبران را در قائم ما (عجّل الله فرجه) جاری ساخته است: ولادت او را همچون ولادت حضرت موسی
قرار داده است. غیبت او را همانند غیبت حضرت عیسی مقرر فرموده است.
عمر طولانی او را چون عمر طولانی حضرت نوح قرار داده است. آنگاه به بنده صالح خود - حضرت خضر - عمر طولانی داده تا دلیل عمر طولانی او باشد».
و در حدیث دیگری در همین رابطه می فرماید:
238 - «و أمّا العبد الصّالح الخضر، فإنّ الله تبارک و تعالی ما طوّل عمره لنبوّه قدّرها له و لا لکتاب ینزّل علیه، و لا لشریعه ینسخ بها شریعه من کان قبله من الأنبیاء، و لا لإمامه یلزم عباده الاقتداء بها، و لا لطاعه یفرضها له، بل إنّ الله تبارک و تعالی لمّا کان فی سابق علمه أن یقدّر فی عمر القائم فی أیّام غیبته، و علم من إنکار عباده لمقدار ذلک العمر فی الطّول، طوّل عمر العبد الصّالح من غیر سبب. فما أوجب ذلک إلاّ لعلّه الاستدلال علی عمر القائم، و لیقطع بذلک حجّه المعاندین، لئلاّ یکون للنّاس علی الله حجّه».
«اما بنده صالح، حضرت خضر (علیه السلام) که خدای تبارک و تعالی برای او عمر طولانی داده است، برای این نیست که در آینده به پیامبری برگزیده شود، یا کتابی بر او نازل شود، یا شریعتی برای او تشریع گردد تا به وسیله آن ادیان پیشین نسخ شود، یا رهبری امّتی به او اعطا شود و اطاعتش واجب گردد، بلکه فقط برای اینست که در علم ازلی خدای تبارک و تعالی مقدّر بود که عمر قائم ما در زمان غیبت بسیار طولانی باشد و می دانست که بسیاری از مردمان، این عمر بسیار طولانی را انکار خواهند نمود، خدایش او را عمر بسیار طولانی داد، بدون اینکه سبب دیگری داشته باشد، بلکه فقط برای اینکه با عمر طولانی او به عمر طولانی حضرت قائم (عجّل الله فرجه) استدلال گردد. و بدین وسیله حجّت بر دشمنان لجوج تمام شود، تا مردمان را در پیشگاه خدا حجّتی نباشد».
در روایات بسیاری از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم به ما رسیده است که در قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) سنّتی از حضرت نوح هست و آن عمر طولانی آن حضرت است، و در همه این روایات این نکته به صورت قطعی و تردیدناپذیر مطرح شده است. حتّی یکبار امام صادق (علیه السلام) انکار منکران را تقبیح
نموده، چنین فرمود:
239 - «ما تنکرون أن یمدّ الله لصاحب هذا الأمر فی العمر کما مدّ لنوح (علیه السلام) فی العمر؟!!».
«چرا نمی پذیرند که خداوند عمر صاحب این امر را طولانی گرداند، چنانکه عمر حضرت نوح (علیه السلام) را طولانی نموده بود؟!!».
یکبار دیگر چنین فرمود:
240 - «إنّ ولیّ الله یعمّر: عمّر إبراهیم الخلیل عشرین و ماه سنه، و کان یظهر فی صوره فتی موفّق ابن ثلاثین سنه. لو خرج القائم أنکره النّاس، یرجع شابّا موفّقا».
«ولیّ خدا (عجّل الله فرجه) از عمر طولانی برخوردار خواهد بود. حضرت ابراهیم خلیل (ع)120 سال عمر کرد ولی به صورت جوان نیرومند 30 ساله در میان مردم ظاهر می شد. قائم ما نیز به صورت جوانی نیرومند ظهور می کند، که مردمان او را انکار می کنند».
برای ما که پیرو فرمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) هستیم هیچیک از اینها جای شگفت نیست، امّا عمر طولانی چندین هزار ساله برای بندگان صالح خدا چون خضر و عیسی و برای بندگان ناشایستی چون شیطان و دجّال واقع شده است، چنانکه در گذشته گفتیم و بعدا نیز در این زمینه سخن خواهیم گفت. اما در مورد اینکه به صورت جوان نیرومندی ظاهر می شود، داستانهای جالب تری هست:
گفته می شود که عزیر با اهل بیت خود عازم سفر شد و همسرش حامله بود. عزیر در آنروز 50 سال داشت، خدایش او را صد سال تمام میراند، آنگاه زنده ساخت و به صورت یک فرد 50 ساله به اهل بیت خود بازگشت، پسرش از او استقبال کرد، درحالیکه صد سال داشت!.
آیا داستان عزیر، و استقبال پسر صدساله از پدر پنجاه ساله شگفت انگیزتر است، یا عمر طولانی حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ؟!.
و شگفت انگیزتر از آن داستان «نصر بن دهمان» از قبیله غطفان است که 190 سال زندگی کرده، سپس به صورت جوان شاداب و باطراوت بازگشته و حیرت و تعجّب معاصرین خود را برانگیخته است!!!.
داستان «نصر بن دهمان» به عنوان شگفت انگیزترین داستان عرب در منابع تاریخی آمده است.
معروف است که خداوند به زلیخا نیز جوانی و زیبائی اش را بازگردانید و حضرت یوسف (ع) با او ازدواج کرد!.
در برابر شگفتیهای جهان آفرینش، ما خیال می کنیم طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) موجب شگفت هم نخواهد بود، زیرا او حجّت خداست، خدایش او را سالم و تندرست، با اعصابی نیرومند و نسوجی قوی و عضلاتی محکم آفریده است، و بدون یک عامل خارجی چون زهر و شمشیر مرگ به سراغ او نخواهد آمد، چنانکه دیگر امامان معصوم نیز چنین بودند.
حتّی انسان عادی نیز پیش از آنکه یک اختلالی در نظام زندگی اش پدید آید و قسمتی از اندامهایش را از کار بیندازد از دنیا خارج نمی شود... که ما در اینجا این موضوع را از جنبه های: دینی، طبیعی و زیست شناسی مورد مطالعه قرار می دهیم:
طول عمر از دیدگاه قرآن:
طول عمر یک انسان در برابر شگفتیهای آفرینش او به قدری ساده است، که جای شگفتی نباید قرار بگیرد.
آفریدگاری که انسان را از نیستی آفریده است، چگونه ممکن است پس از پوشیدن لباس هستی، از ادامه و اطاله هستی ناتوان باشد؟!
قرآن کریم در مورد خلقت انسان می فرماید:
«ما انسان را از مشتی گل آفریدیم، سپس او را نطفه ای ساختیم در جایگاهی محکم، آنگاه نطفه را به صورت علقه - خون بسته - درآوردیم، و علقه را تبدیل به مضغه - گوشت جویده - نمودیم. و سپس مضغه را به صورت استخوان درآوردیم. آنگاه روی استخوانها را با گوشت پوشانیدیم، سپس او را به گونه ای دیگر آفریدیم. پس مبارک است خداوندی که بهترین خالقهاست».
و در سوره ای دیگر می فرماید:
«ما انسان را به بهترین معیارها آفریدیم».
خداوند قادر متعال که انسان را به عنوان بهترین الگو آفریده، و او را به صورت قطره ای آب، از صلب پدران به رحم مادران انتقال داده، نه ماه تمام در شکم مادر صورتگری نموده، به هر شکلی که خواسته درآورده، اینهمه جهازها به او داده، آنگاه همه این جهازها را به کار انداخته، که اگر یکی از این جهازها ناقص باشد، پزشکان جهان از تکمیل آن ناتوان هستند، چگونه ممکن است، از اعطای عمر طولانی برای یکی از بندگانش ناتوان باشد؟!!.
قرآن کریم در مورد آفرینش انسان از قطره ای آب گندیده چنین می فرماید:
«مگرنه اینست که قطره ای بود از منی ریخته شده؟!.
و در سوره ای دیگر می فرماید:
«مگر شما را از آبی پست نیافریدیم؟! که سپس آنرا در جایگاهی محکم قرار دادیم».
آری، خداوند قادر توانا، انسان را از چند مولکول آب بی مقدار آفریده و آنرا در جایگاهی محکم قرار داده، تا از حالت نطفه به حالت علقه، مضغه، بافت استخوانی، پوشش عضلانی، خون و رگ و دیگر اندامهای حیاتی تبدیل شود...
ولی همین انسان زبون و بیچاره که این مراحل مختلف را پشت سر نهاده و توانسته روی پای خود بایستد، همه اینها را فراموش کرده، به انکار صانع برمی خیزد!.
«انسان را از نطفه ای آفرید، پس او ستیزه گری آشکار است».
وای بر انسان که گذشته خود را فراموش کرده، سرنوشت بعدی خود را هم نادیده می گیرد که به زودی دیده از این جهان فرو خواهد بست و نزدیکترین علاقمندانش با شتابی فراوان او را در زیر خاکها مدفون خواهند ساخت، تا بوی متعفّن لاشه اش زیر خاک پنهان شود! ولی او بین این دو مبدء و منتهی، آنقدر بلندپروازی دارد که به آفریدگار آسمانها و زمین اعلام دشمنی می کند!!
ولی او نباید آنقدر به خودش خوش بین باشد که جهان را در محدوده مردمک دیدگان خود محدود ببیند و غفلت کند از اینکه این جهان پهناور در کاسه چشم او نمی گنجد، کجا رسد به آفریننده آن؟!.
«دیدگان، او را درک نکنند، ولی او دیده ها را درک می کند».
انسان امروز علیرغم دانش و بینش وسیع خود، که توانسته از کره خاکی گامی فراتر نهاده، بر فراز کره ماه پیاده شود و هم اکنون درصدد تسخیر کره مرّیخ برآمده است، علیرغم اینهمه پیشرفت سریع او در دانش و تکنیک هنوز هم به آنچه می فهمد چشم می دوزد و در مورد آنچه در مغز کوچک او نمی گنجد به دشمنی برمی خیزد و کودکانه انکار می کند!.
او هر روز با هزاران مجهول روبرو می شود و در زندگی روزمرّه خود وجود هزاران مجهول را اعتراف می کند و در صدها موضوع به دلیل این که تخصّص ندارد، اظهارنظر نمی کند، ولی هنگامی که مسائل متافیزیک مطرح
می شود، به خود اجازه می دهد که در اطراف آن به نفی و اثبات بپردازد و آنچه را که با عقل ناقص خود درک نکند، تکذیب نماید!.
داستان طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز یکی از این مسائل است، که هرکس نتوانسته راز آنرا درک کند به انکار آن برخاسته است.
بقای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در این مدّت یازده قرن و نیم به خواست و اراده ما نبود بلکه به مشیّت خدای قادر حکیم بود، که همه چیز در دست باکفایت اوست. ما اگر بخواهیم فقط یک لحظه بیش از آنچه مقدّر است در این جهان زندگی کنیم، قادر نخواهیم بود، ولی اگر او بخواهد به یکی عمر ملیونی بدهد برای او بسیار ساده و آسان است. هم اوست که به حضرت نوح عمر چندین هزارساله داده است، که به تصریح قرآن کریم بعد از بعثت و پیش از طوفان، مدّت 950 سال در میان قوم خود زندگی کرده، و آنها را به سوی خدا دعوت نموده است. امّا کلّ عمر شریفش خیلی بیش از این بوده، که تا 2700 سال نوشته اند.
برای طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) حکمتهائی است که خدای حکیم آنها را منظور ساخته است، چنانکه برای طول عمر حضرت عیسی و صعودش به آسمانها حکمتهائی هست که یکی از آنها ایمان آوردن اهل کتاب به هنگام نزول اوست، که احدی از اهل کتاب در روی زمین باقی نمی ماند جز اینکه به او ایمان می آورد، و به کمک دولت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می شتابد.
این نکته را نباید فراموش کرد که عمر طولانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در مقایسه با عمرهای کوتاه عصر ما، طولانی محسوب می شود وگرنه در برابر عمرهای چند هزارساله عمر حضرت نوح و لقمان بسیار ناچیز است!. ما اگر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را یکی از اولاد حضرت نوح فرض کنیم، پس از هزار و اندی سال اوّل جوانی او به شمار خواهد آمد و تازه وقت ازدواجش فراخواهد رسید، چنانکه در عصر حضرت نوح بسیار اتّفاق می افتاد که در هشتصد و نهصد سالگی برای اوّلین بار ازدواج می کردند، و احیانا با دختران چند صد ساله!.
و نباید از نظر دور داشت که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به آخر الزّمان بستگی دارد و در آخر الزّمان ظهور خواهد کرد تا بدینوسیله خبرهای جدّ بزرگوارش اثبات شود.
و امّا مسئله طول عمر و اثبات امکان آن از نظر علمی به طوریکه بحث خواهیم کرد، امروزه زیرپا افتاده محسوب می شود و همه پزشکان و زیست شناسان در جستجوی راههای وصول به آن گامهائی برداشته و برمی دارند، تا به وسیله پیوند اعضا، سرویس بافتهای بدن و ترمیم پوسیده های آنها بلکه عمر طولانی و شادابی جوانی را به انسان قرن 21 به ارمغان آورند!.
یعنی آنها دقیقا به دنبال چیزی هستند که خداوند به حجّت خود عطا فرموده است.
بگذار مغزهای کوتاه نظر آنرا انکار کند و کوته فکری خود را اثبات نماید!.
بگذار اینها نیز در کفر و الحاد تا سرحدّ «ویکتور هوگو» پیش بروند و سرشان به این سنگ و آن سنگ بخورد و به هوش آیند!.
آورده اند که ویکتور هوگو، فیلسوف معروف فرانسوی که عمری را به تدریس فلسفه کفر و الحاد سپری کرده، در 86 سالگی مشغول تدریس فلسفه خود بود که ناگاه رعد و برق وحشت انگیزی درگرفت و ترس و وحشت بر کلاس درس مستولی شد، ویکتور هوگو که خود بیش از شاگردان ترسیده بود، یکمرتبه فریاد کشید که: «بارخدایا! ما را از این بلا نجات ده»!!.
همین فریاد استاد که ناخودآگاه از فطرت او سرچشمه گرفت و در گوش شاگردان طنین انداخت، فطرت شاگردان را بیدار ساخت و یکمرتبه داد زدند: چه شد استاد؟! چگونه است که خدا را به یاری طلبیدی؟! تو که یک عمر به ما گفتی خدائی در کار نیست!!!.
او نیز پس از مطالعه فراوان به این نتیجه رسید که خداشناسی فطری است و هنگامی که انسان دستش از همه علل طبیعی کوتاه می شود، پرده ها کنار می رود، فطرت بیدار می شود و انسان ناخودآگاه به سوی او می شتابد و او را به یاری می طلبد.
یکی از رمزهای طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که برای مردم عصر ما به خوبی روشن است، آسایش خاطر و آرامش باطن اوست که به دور از اندیشه خوراک و پوشاک و مسکن و تجارت و چک و سفته و غیر آن در گوشه ای آرام به عبادت و اطاعت خالق مشغول بوده، از هر اندیشه ای فارغ و از هر غم و اندوهی
آسوده خاطر است. کیست که اثر شکننده رویدادهای تلخ زندگی را بر دوش خود احساس نکند؟ و تأثیر آنرا در کوتاهی عمر درک ننماید؟!.
کسی که در پرتو عنایات خاصّ خدا از هر اندیشه ای فارغ است و در برابر هیچ رویداد نامطلوبی مسئولیّتی ندارد و شب و روز هدفی جز پرستش حقّ تعالی ندارد، بسیار طبیعی است که همواره از سلامت مزاج برخوردار بوده، هیچ خطری سلامتی او را تهدید نکند.
طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به دلایل قطعی منقول از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) ثابت است و منطق عقل آنرا ردّ نمی کند، و غیبت او آزمایش خدای تبارک و تعالی در حق ما امّت اسلامی است.
هیچ مانع عقلی و یا اعتقادی از عمر چند هزارساله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیست، زیرا پیروان همه ادیان بر بقای حضرت عیسی و حضرت خضر و شیطان لعین اتّفاق نظر دارند.
اگر عمر حضرت خضر را از زمان حضرت موسی به حساب بیاوریم، او هم اکنون در حدود ششهزارساله می باشد، که بعد از این هم تا پایان جهان زنده خواهد بود. روی این بیان حضرت مهدی (علیه السلام) هرقدر عمر طولانی داشته باشد، همواره بیش از چهار هزار و پانصد سال کوچکتر از حضرت خضر (علیه السلام) خواهد بود! از این رهگذر هرکس در مورد عمر طولانی حضرت مهدی (علیه السلام) دچار شگفت شود، باید در مورد حضرت خضر دچار شگفت گردد، که چهار هزار و پانصد سال بزرگتر از اوست! و در عین حال همه ادیان آسمانی زنده جاوید بودن او را به رسمیّت شناخته اند و همه اقوام و مذاهب مختلف یهود و نصاری و اسلام آنرا پذیرا شده اند.
چگونه است که عمر ششهزارساله را در مورد یکی از بندگان صالح خدا می پذیرید و عمر یکهزارساله را در مورد یکی دیگر از بندگان صالح خدا مورد تردید و انکار قرار می دهید؟! مگرنه اینست که قدرت خدا عمومی است؟ و در مورد همگان ساری و جاری است؟ و حکم امثال در امکان و عدم امکان یکسان است؟!.
اگر حضرت نوح (ع) در عصر حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) به دنیا آمده بود، هم اکنون اوایل جوانی او بود! و ما از آن دچار شگفت شده بودیم!. در مورد
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز میتوانیم همان مقدار دچار شگفت شده، بگوئیم: چنین عمر طولانی از نظر علمی و عقلی ممکن است و از نظر قرآن و تاریخ واقع شده است ولی در عصر ما با این عمرهای کوتاه چنین عمری خارق عادت است. اگر ضعف ایمان و سستی اعتقاد در مورد مبدء و معاد نبود، هرگز احدی عمر طولانی حضرت مهدی را تکذیب نمی کرد. زیرا خدائی که انسان را از مشتی خاک (حضرت آدم) و چند مولکول آب بی مقدار (بنی آدم) آفریده است، هرگز از ابقای آن بعد از آفرینش ناتوان نخواهد بود.
قرآن کریم ما را راهنمائی می کند که برای انسان و دیگر جانداران عمری بسیار دراز، از عصر حضرت یونس تا فرارسیدن روز رستاخیز امکان پذیر است! آنجا که می فرماید:
«فلو لا انّه کان من المسبّحین، للبث فی بطنه الی یوم یبعثون».
«اگر نبود اینکه - حضرت یونس - از تسبیح کنندگان بود، هر آینه در شکم - ماهی - تا روز رستاخیز درنگ می کرد».
از این آیه استفاده می شود که اگر حضرت یونس در شکم ماهی خدا را تسبیح نمی گفت، تا روز رستاخیز در شکم ماهی می ماند و لازمه آن امکان عمری بسیار طولانی برای انسان و ماهی است، که عمر طولانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در برابر آن بسیار ناچیز است.
بدیهی است اگر مقدّر بود که حضرت یونس در شکم ماهی تا روز رستاخیز بماند، می بایست عمر ماهی نیز تا روز رستاخیز به درازا بکشد!.
چنین عمری برای حضرت یونس (ع) آنهم در شرائط بسیار نامساعد شکم ماهی از نظر قرآن ممکن شناخته می شود، کجا رسد به عمر بسیار کوتاه حضرت مهدی (در مقایسه به چنین عمر طولانی) آنهم در عالیترین شرائط ممکن، که به دست توانای حضرت حقّ برای زندگی آن حضرت تأمین شده است!!
طول عمر از دیدگاه زیست شناسی:
پزشکان قرن معاصر و دانشمندان بیولوژیست (زیست شناس) بعد از دهها سال تجربه و آزمایش و سپری کردن عمری طولانی در کنج آزمایشگاه، به این نتیجه رسیده اند که: همه بافتهای مهمّ بدن انسان از عمر جاوید برخوردار است و اگر عاملی پیش نیاید که رشته عمر آنها را بگسلد، برای همیشه زنده خواهند ماند!.
امروز از نظر پزشکان و زیست شناسان امکان عمر بسیار طولانی برای انسان در شرائط مناسب، قطعی و تردیدناپذیر شده است. و از نظر آنها مسلّم شده که اگر به نسوج و بافتهای اوّلیّه بدن انسان غذای لازم برسد و شرائط زیست فراهم باشد و عوارض خارجی رشته آن را قطع نکند، این بافتها برای همیشه زنده و پاینده خواهند بود. از این رهگذر هیچ مانعی ندارد که در شرائط مساعد افرادی هزاران سال زندگی کنند، چنانکه در قرنهای اخیر شاهد افراد بسیاری بوده ایم که بیش از 200 سال زندگی کرده اند و برخی از آنها از مرز 250 سال نیز گذشته اند. اگر مشیّت خدا نیز به آن ضمیمه شود، دیگر بافتهای بدنش از طرف هیچ عارضه ای تهدید نخواهد شد و رشته عمرش هرگز گسسته نخواهد گردید و عمرهای چند هزارساله برای او زیرپاافتاده به شمار خواهد آمد.
دانشمندان زیست شناس پس از یک عمر مطالعه در مسائل «بیولوژی» به این نتیجه رسیده اند که: جای شگفت است که انسان می میرد، درحالیکه بافتها و سلّولهای بدن او برای مدّت نامحدودی قابل زندگی است!!!.
بیولوژیستها معتقدند که زندگی دلیل نمی خواهد، مرگ دلیل می خواهد!.
آنها معتقدند که در امکان هر موجود زنده است که تا مدّت درازی زنده بماند، چنانکه در سرتاسر جهان آمار مرگ ومیر اطفال کاهش فراوان یافته است.
بیولوژیستها معتقدند اگر انسانی تحت مراقبت صحیح پزشکان و در شرائط مساعد طبق برنامه بهداشتی زندگی کند تا مدّت بسیار طولانی می تواند با طراوت جوانی زنده بماند.
بدیهی است که تعجّب مردم از طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به این
جهت است که افراد دیگری در عصر ما به چنین عمر طولانی دسترسی ندارند، و اگر در عصر ما نیز چون روزگار باستان در هر منطقه ای دهها نفر از عمر چندین هزارساله برخوردار بودند، دیگر کسی دچار شگفت نمی شد.
اگر بگوئیم طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) خرق عادت است، معنایش این نیست که محال است، بلکه معنایش اینست که در عصر ما تعداد افرادی که به چنین عمری برسند بسیار کم است، از این رهگذر خارق عادت به شمار می آید.
هنگامی که صفحات تاریخ از اسامی و شرح زندگی دراز عمران پر است، چرا در مورد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) دچار شکّ و تردید می شویم؟!
دانشمندان زیست شناس عمر طولانی را نه برخلاف عقل می دانند و نه برخلاف نوامیس طبیعت.
آنها می گویند: آنچه برخلاف طبیعت است مرگ است که رشته زندگی را می گسلد. این ما هستیم که نمی دانیم چگونه باید بر موانع خارجی پیروز شویم؟! امّا حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) به خواست خدا این توفیق را پیدا کرده است، که عمر مقدّرش را به طور کامل استیفاء کند. این توفیق به خواست خدا و به یاری خداست که در قرآن کریم قدرت بیکران خود را در زمینه آفرینش بشر ستوده است.
پرواضح است که رعایت اصول بهداشتی، زندگی را گوارا نموده، جسم را تندرستی، و روح را نشاط می بخشد و تأثیر آن در طول عمر جای تردید نیست.
چنانکه رعایت آن اصول در عصر ما بسیاری از بیماریها را ریشه کن ساخته و مقداری از بیماریها را مهار نموده، و میانگین عمر انسان را تا دو برابر قرن نوزدهم افزایش داده است.
نتیجه طبیعی این مطلب، اینست که اگر انسانی از همه اصول بهداشتی آگاه باشد و دقیقا آنها را به کار ببندد و قدرت آنرا داشته باشد که از هوای سالم تنفّس کند و هرکجا که محیط زیست آلوده است از آنجا دوری گزیند، عمر بسیار طولانی توأم با طراوت جوانی خواهد داشت.
از سوی دیگر طعام ساده نیز (چون مواد گیاهی و لبنیّات) که در اثنای گوارش موادّ زائدی از خود به جای نمی گذارد، اگر انسان به آنها مداومت داشته
باشد و در مصرف آنها از افراط و تفریط دوری گزیند، تأثیر بسیار مطلوبی در درازی عمر و پایداری جوانی خواهد داشت. و اگر هوای سالم، استراحت کامل و تلاش متناسب، و تن تندرست نیز با آن همراه باشد، تأثیرش چند برابر خواهد شد. چنانکه در مورد درازعمران خوزستان ایران و قفقاز شوروی، عوامل یادشده به اثبات رسیده است.
دراز عمران تاریخ:
پیش از آنکه گروهی از درازعمران تاریخ را از منابع معتبر بازگو کنیم، چند نمونه از خوارق عادت را در اینجا می آوریم و در این مطلب روی سخن ما با طبیعیّون است که در جهان طبیعت به «تصادف» عقیده دارند:
شما که در جهان طبیعت تصادف را پذیرفته اید و معتقدید که همه این نظام متقن و محکم از روی تصادف به وجود آمده است، لابدّ این را هم می پذیرید که در این جهان پهناور صدها مسئله برخلاف روال طبیعی انجام پذیرفته است و به عبارت دیگر تصادف در تصادف پدید آمده است، از جمله نوزادهای عجیب و غریب و استثنائی:
- نوزادهای دوقلو، که بسیار اتّفاق افتاده است!.
- زایمانهای دوقلوئی که سه بچّه آورده است!.
- زایمانهای دوقلوئی که پنج کودک در طی یک زایمان به دنیا آمده است، چنانکه در فرانسه روی داده است!.
- کودکی که به صورت برّه گوسفند در عراق به دنیا آمد!!.
- کودکهای شش انگشتی!.
- کودکی با دو قلب، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ بدن!.
- کودکی با دو سر، دو قلب، و با آلت تناسلی مذکّر و مؤنّث!!.
- انسانی با دم حیوانی، که هم اکنون زنده است!.
و هزاران مخلوقات استثنائی، که در آفرینش برخلاف روال عمومی اتّفاق افتاده، و در رسانه های گروهی اعلام گردیده است.
شما که همه اینها را تصادف می دانید، پس چه مانعی دارد که طول عمر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) نیز یکی از همین تصادفها باشد؟!.
گاهی کودکی چندروزه می میرد و گاهی چند ماه زنده می ماند و هنگامی چند سال و گاهی چندده سال زندگی می کند، و گاهی به قرن دوّم و هنگامی به قرن سوّم زندگی گام می گذارد، کسی که صد سال زندگی می کند، ده برابر کسی که در دهسالگی مرده، زندگی کرده است، چه مانعی دارد که
یکی هم هزار سال زندگی کند و ده برابر صدساله ها زندگی کرده باشد؟!.
کوتاه سخن اینکه عمر چندین هزار ساله در تاریخ ثابت، در کتب آسمانی مندرج، از نظر علمی معقول و از نظر عقل ممکن است، پس چگونه می توان در چنین موضوعی تردید نمود؟! مگر اینکه کسی عمدا بخواهد لجاجت کند، که ما را با او گفتگو نیست:
«آنها قلبهائی دارند که با آن درک نمی کنند، چشمهائی دارند که با آن نمی بینند، و گوشهائی دارند که با آن نمی شنوند».
ما در این بخش به طور فشرده امکان عقلی و اثبات علمی و دینی آنرا به خوانندگان گرامی تقدیم نمودیم، ولی در عقیده تحمیل معنی ندارد، آنکس که بخواهد به لجاجت بگراید، به کسی جز خود آسیب نرساند. بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش!.
از نظر خداشناس، طبیعی، دهری و یا هر مسلک دیگر:
- وجود مهدی (عجّل الله فرجه) محال نیست.
- ولادت مهدی (عجّل الله فرجه) محال نیست.
- طول عمر مهدی (عجّل الله فرجه) محال نیست.
از نظر خداشناس، از هر آئینی که باشد، عمر هزارساله و دوهزارساله نه تنها ممکن، بلکه در گذشته دور و نزدیک واقع شده و هم اکنون نیز حضرت عیسی و خضر از صالحان، شیطان و دجّال از طالحان زنده اند.
و از نظر طبیعیّون، هزاران نفر در تاریخ از عمر چند هزار ساله به طور تصادفی اتّفاق افتاده، در عصر ما نیز هیچ مانع علمی و عقلی از تکرار این تصادف در بین نیست. چه جهان براساس نظم دقیق باشد - چنانکه موحّدها می گویند - و یا براساس طبیعت کر و کور باشد - چنانکه طبیعیّون می گویند.
پیروان همه ادیان آسمانی، بهشت و جهنّم را جاویدان می دانند و معتقد هستند که اهل بهشت در بهشت جاوید، و اهل دوزخ در دوزخ ابدی می باشند، و هرگز پیر نمی شوند و نمی میرند. پس چه مانعی دارد که برخی از اولیای خدا، در دنیا نیز از چنین ویژگی برخوردار باشند؟!.
از نظر عقل و دانش نیز کوچکترین مانع علمی و عقلی در بین نیست و
انشاء الله به زودی با ظهور قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم)، این معنی برای همه جهانیان محسوس و ملموس خواهد شد.
امّا از نظر کسانیکه می گویند: تا چیزی را در زیر چاقوی آزمایش تشریح نکنیم، نمی پذیریم!. آنها خود، واقعیّات فراوانی را پذیرفته اند که در طول هزاران سال نضج گرفته است، آنها چگونه به خود اجازه می دهند که چیزی را پیش از نضج گرفتنش بدون دلیل ردّ کنند؟!
آنها پذیرفته اند که:
- زغال سنگ در طول هزاران سال به این صورت درمی آید!.
- نفت در طول ملیونها سال، قابل استفاده می شود!.
- الماس بعد از ملیونها سال دست و پنجه نرم کردن با رویدادهای جهان طبیعت به صورت سنگ گرانبها درمی آید!.
و آنها پذیرفته اند که هزاران منظومه شمسی در جهان پهناور کشف شده که ملیونها برابر از خورشید ما بزرگتر هستند و از ما به قدری فاصله دارند که تاکنون نور آنها به ما نرسیده است، درحالیکه نور آنها با سرعت سرسام آوری - 300 هزار کیلومتر در ثانیه - به ما نزدیک می شود!!.
چگونه است که این همه عمر ملیونی در جهان طبیعت مورد پذیرش است، و فقط عمر هزارساله حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مورد گفتگوست؟!.
آنچه دانشمندان علوم طبیعی و علم هیئت از شگفتیهای جهان آفرینش گفته اند، ما همه را می پذیریم ولی معتقدیم که همه اینها به دست قدرت حضرت احدیّت پدید آمده است و اینهمه منظومه های شمسی که گفته اند، گوشه ای ناچیز از ملیونها منظومه موجود در آسمان اوّل است که هنوز دانش بشری به کشف همه آنها توفیق نیافته است و ملیونها برابر آنها در آسمانهای دیگر ممکن است وجود داشته باشند!.
صاحب این قدرت عظیم و پهناور چگونه ممکن است از نگهداری یک انسان ناتوان باشد؟!
خدائی کین جهان پاینده دارد
تواند حجّتی را زنده دارد
شما که می گوئید: نفت و الماس و امثال آنها بعد از ملیونها سال نضج
می گیرند، اگر ما هم می گفتیم: مهدی ما بعد از ملیونها سال آماده ظهور خواهد بود، برای شما مجال انکار نبود، درحالیکه هنوز به هزار و دویست سال نرسیده است.
ای انسان عنود، چگونه است رقمهای ملیونی را آنجا ساده می نگرید، و رقم هزاری را اینجا تحمّل نمی کنید؟!
امّا تو ای مسلمان! چگونه است که طول عمر حضرت مسیح را می پذیری و در مورد حضرت مهدی دچار تردید می شوی؟!. آیا به برخی از آیات کتاب ایمان می آورید و به برخی دیگر کفر می ورزید؟!. درحالیکه همه آیات قرآن از جانب خداوند حکیم و علیم است.
هیچ تردیدی نداریم در اینکه طول عمر و غیبتش عقلا و نقلا ممکن است، و آنانکه در این رابطه تردید دارند، به زودی با دیدن برق شمشیرش شکّ و تردیدشان برطرف می شود.
خداوندی که موسی را در تابوتی بر روی آب نیل در آن شرائط سختی که بر پسربچّه های بنی اسرائیل پیش آمده بود، نگهداشت، و آن خدائی که حضرت خضر را از عهد حضرت موسی تاکنون نگهداشته، و آن خدائی که حضرت عیسی را نزدیک دو هزار سال است نگهداشته است، می تواند حضرت بقیّه الله را نیز تا فرارسیدن روز موعود از گزند زمین و زمان نگه بدارد، تا فرمان ظهور فرارسد و پرچم حقّ بر فراز کره خاکی به اهتزاز درآید. به امید آن روز.
در پایان این بخش تعدادی از درازعمران تاریخ را که بیش از هزار سال عمر کرده اند، نام می بریم. علاقمندان به منابع یادشده در پاورقی مراجعه کنند:
1 - عوج بن عناق،3600 سال و مادرش بیش از 3000 سال عمر کرده بود.
2 - ذو القرنین، که 3000 سال عمر کرد.
3 - ضحّاک (بیوراسب)،1200 سال.
4 - حضرت نوح، که عمر او را بین 1750 تا 2750 سال نوشته اند.
5 - فریدون پسر آبتین، که هزار سال عمر کرد و 500 سال سلطنت نمود.
6 - ضحّاک دوّم،1000 سال.
7 - یکی از پادشاهان ایرانی که عید نوروز را ایجاد کرد،2500 سال.
8 - لقمان حکیم،3500 سال.
9 - ریّان بن دومغ، پدر عزیز مصر که معاصر حضرت یوسف بود،1700 سال.
10 - دومغ، پدر ریّان یادشده،3500 سال. و...
اینها و صدها نفر دیگر که هزاران سال عمر کرده اند، صرفا برای اینست که انسان برای 70 - 80 سال آفریده نشده است، بلکه از آزمایشهای انجام شده بر بافتهای بدن انسان به این نتیجه رسیده اند که انسان حدّاقلّ برای ده هزار سال آفریده شده است.
چگونه است که با اینهمه تأکید علم پزشکی و زیست شناسی بر امکان طول عمر و وقوع عمرهای سه هزار ساله و سه هزار و پانصد ساله در افراد عادی، در مورد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) که هنوز به 1200 سال نرسیده، تردید می کنند؟!.
اگر جاهل تردید کند، خیلی مهمّ نیست، ولی اگر شخص تحصیل کرده و کتاب خوانده و آشنا با الفبای علوم روز تردید کند بسیار جای تأسّف و تعجّب است.
در روایات اهلبیت از تردید جاهلان و انکار منکران در عصر غیبت بسیار گفتگو شده است و در برخی روایات از تردید و انکار در ایّام ظهور نیز سخن رفته است:
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
241 - «لو قام المهدیّ لأنکره النّاس، لأنّه یرجع إلیهم شابّا و هم یحسبونه شیخا کبیرا!».
«هنگامی مهدی قیام کند، مردمان به انکار برمی خیزند، زیرا او به صورت جوان بازمی گردد، درحالیکه آنها او را پیر فرتوت خیال می کنند».
و امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
242 - «أما إنّه لو قد قام لقال النّاس: انّی یکون هذا و قد بلیت عظامه منذ دهر طویل؟!».
«هنگامی که او قیام می کند، مردم می گویند: چگونه ممکن است که این او باشد، او باید قرنها پیش استخوانهایش پوسیده باشد».
آری او ظهور می کند و شادابی و طراوت جوانی اش همه را به شگفت وامی دارد، منتظر باشید که من نیز همراه شما از منتظران هستم.
و هرگز از عمر طولانی او دچار شگفت نشوید که در گذشته عمرها دراز بود و در آینده نیز دراز خواهد شد، فقط از عمرهای کوتاه خود دچار شگفت شوید.
حواشی
- بشاره الاسلام صفحه 146، منتخب الاثر صفحه 259، غیبت شیخ طوسی صفحه 105، بحار الانوار جلد 51 صفحه 220، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 116، المهدی صفحه 168 و 171، و الزام النّاصب صفحه 85.
- منتخب الاثر صفحه 261، غیبت شیخ طوسی صفحه 108، اعلام الوری صفحه 406 و بشاره الاسلام صفحه 148(نساء:165).
- غیبت شیخ طوسی صفحه 259.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 287، غیبت شیخ طوسی صفحه 259 و منتخب الاثر صفحه 258.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 259.
- مؤمنون:12 - 14.
- تین:4.
- قیامت:37.
- مرسلات:20.
- نحل:4.
- انعام:103.
- عنکبوت:14.
- نساء:159.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136 و نور الابصار 168.
- الصّافّات:143.
- مرسلات:23.
- اعراف:179.
- بقره:85.
- نمل:6.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 79 و 85، بحار الانوار جلد 51 صفحه 243،288 و 290، تاریخ سنی ملوک الارض صفحه 17 و 27، حقایق الایمان صفحه 173 و 175، الزام النّاصب صفحه 86 و 92، المهدی صفحه 127، البرهان صفحه 11،28، اعلام الوری صفحه 442، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 333
و جالبتر از همه: الامام المهدی صفحه 167 - 214 که تعداد 222 نفر از درازعمران را با منابع و مدارک آورده است.
- در این زمینه رجوع شود به کتاب «طول عمر امام زمان» به قلم مترجم این کتاب.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 167، منتخب الاثر صفحه 285، المهدی صفحه 206 به نقل از صحیح بخاری.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 148 و 225، و ج 52 صفحه 291، الزام النّاصب صفحه 80 و 89، غیبت شیخ طوسی صفحه 26، منتخب الاثر صفحه 276 و بشاره الاسلام صفحه 99.
- اعراف:71.
غیبت صغری:
غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به دو بخش مشخّص تقسیم می شود که در بخش اول توسّط سفیران چهارگانه اش مردم می توانستند با آنحضرت تماسّ بگیرند ولی در بخش دوّم سفیر و نائب خاصّی برای آن حضرت نیست. بخش اوّل غیبت صغری و بخش دوّم غیبت کبری نامیده می شود.
غیبت صغری که از لحظه ولادت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آغاز می شود و تا روز وفات چهارمین سفیر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ادامه می یابد دقیقا 74 سال می باشد.
ولی دوران سفارت از رحلت حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) آغاز شده تا وفات حسین بن روح، امتداد می یابد.
روی این بیان طول غیبت صغری 74 سال تمام، و مدّت سفارت سفیران چهارگانه 69 سال و شش ماه و پانزده روز است.
خداوند حکیم از روی حکمت بالغه اش چنین مقدّر فرمود که پیش از غیبت کبری مدّتی به عنوان غیبت صغری وجود مقدّس امام (علیه السلام) از دیده ها پنهان باشد ولی ارتباط غیرمستقیم برقرار باشد، توقیعات شریف به دست چهار نائب خاصّ آنحضرت به دست مردم برسد تا هیچگونه شکّ و تردیدی برای احدی باقی نباشد. تا شیعیان خود را برای غیبت کبری آماده کنند، با غیبت امام انس بگیرند. با وظائف خود در دوران غیبت آشنا شوند و از روی دلائل قطعی به وجود غیبت امام خود ایمان راسخ پیدا کنند.
این نکته ناگفته نماند که بعد از امام هشتم، دیگر امامان معصوم، برای همگان ظاهر نمی شدند، بلکه فقط برای خواصّ شیعه، آنهم در موارد خاصّ ظاهر می شدند، حتّی پاسخ سؤالات و رفع نیازمندیهای آنها را غالبا از پشت پرده انجام می دادند، تا شیعیان را برای غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آموزش دهند و آماده کنند.
در پرتو همین تجربه و تمرین بود که غیبت امام برای شیعیان گران نبود در صورتیکه برای دیگران سخت و دشوار بود، زیرا آنها از چنین دوران تمرین بی بهره بودند.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
243 - «ثمّ یغیب عنهم إمامهم ما شاء اللّه!. و یکون له غیبتان، إحداهما أطول من الأخری. ألحذر الحذر إذا فقد الخامس من ولد السّابع من ولدی!!!».
«سپس امامشان غائب می شود و تا مدّتی که خدا بخواهد از دیدگانشان پنهان می شود. و برای او دو غیبت خواهد بود که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. هنگامی که پنجمی از نسل هفتمین فرزندم از دیده ها ناپدید شد، هشیار باشید، آگاه باشید».
هنگامی که جابر بن عبد الله انصاری پرسید: یا رسول اللّه! آیا برای قائم
از نسل تو، غیبتی هست؟ فرمود:
244 - «إی و ربّی: [و لیمحّص الله الّذین آمنوا و یمحق الکافرین]».
«آری، سوگند به پروردگارم: [تا خداوند مؤمنان را بیازماید و کافران را نابود سازد]».
یکبار نیز خطاب به یکی از یارانش فرمود:
245 - «کیف أنت إذا استیأست أمّتی من المهدیّ، فیاتها مثل قرن الشّمس، لیستبشر به أهل السّماء و الأرض!».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که امّت من از مهدی مأیوس شوند؟! آنگاه مهدی چون قرص خورشید ظهور کند و اهل زمین و آسمان به یکدیگر بشارت دهند».
246 - «و الّذی بعثنی بالحقّ بشیرا، إنّ الثّابتین علی القول به زمان غیبته لأعزّ من الکبریت الأحمر».
«سوگند به خداوندی که مرا به حقّ برانگیخت، آنانکه در عهد غیبت بر ایمان و اعتقاد به او ثابت می مانند از کبریت احمر کمتر خواهند بود».
247 - «یرتاب فی غیبته کلّ مبطل».
«همه باطلان در غیبت او دچار تردید خواهند شد».
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) طبق نقل امام باقر (علیه السلام) برای تمرین مردم در عهد غیبت چنین فرموده است:
248 - «ما ورد علیکم من حدیث آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فلانت له قلوبکم و عرفتموه فأقبلوه، و ما اشمأزّت منه قلوبکم و أنکرتموه، فردّوه إلی الله و إلی الرّسول و إلی العالم من آل محمّد. و إنّما الهالک أن یحدّث أحدکم بشیء منه لا یحتمله فیقول: و الله ما کان هذا، و الله ما کان هذا. و الإنکار هو الکفر».
«آنچه از احادیث آل محمّد برایتان نقل شود، هرکدام که بر دل شما بنشیند و دلتان بر آن گواه باشد آنرا بپذیرید، و هرکدام که دل شما از
آن نفرت کند و بر شما روشن نباشد، آنرا به خدا و پیامبر و عالم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بازگردانید. امّا کسی که احادیث ما را بشنود و نتواند تحمّل بکند، اگر بگوید: بخدا چنین نیست، به خدا چنین نیست، او هلاک می شود که انکار احادیث ما کفر است».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث به ما می آموزد که اگر حدیثی را درک نکردیم فورا به ردّ و تکذیب آن برنخیزیم، بلکه به طوریکه در مورد آیات متشابه قرآن به ما امر شده، در مورد متشابه از احادیث آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز واقع را بپذیریم و به آن ایمان بیاوریم و شرح و تفسیر آن را به خدا، رسول و راسخون در علم (امامان اهلبیت) موکول کنیم.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
249 - «أللّهمّ لا بدّ لأرضک من حجّه علی خلقک یهدیهم إلی دینک و یعلّمهم علمک، و لا یضیع أولیاؤک بعد إذ هدیتهم: ظاهر و لیس بالمطاع، أو متکتّم مترقب إن غاب شخصه عن النّاس فی حال هدنه، لم یغب عنهم ثبوت علمه، فإذا قلوب المؤمنین مثبّته».
«بارخدایا! همواره باید حجّتی در روی زمین باشد، که بندگانت را به سوی دین تو رهنمون شود و تعالیم ترا به آنها بیاموزد. تا بندگانت پس از هدایت تو گمراه نشوند. حجّت تو، یا ظاهر و آشکار خواهد بود که اطاعت نخواهد شد، و یا از دیده ها غائب بوده که انتظارش را خواهند کشید اگرچه جسم او از ترس مخفی باشد ولی اثبات وجودش مخفی نخواهد بود، زیرا در دل مؤمنان ثابت و استوار خواهد بود».
250 - «أنا سیّد الشّیب، و فیّ سنّه من أیّوب، و سیجمع الله لی أهلی کما جمع لیعقوب شمله. و ذلک إذا استدار الفلک، و قلتم: مات أو هلک».
«من سرور پیرانم، و در من سنّتی از حضرت ایّوب است، که خداوند اهل بیت مرا گرد خواهد آورد، چنانکه اهل بیت حضرت یعقوب را گرد آورد. و آن هنگامی است که فلک تسخیر شود، و شما بگوئید: مرده و
یا کشته شده».
ما معتقدیم که منظور از تسخیر فلک همان تسخیر فضاست و آن انجام یافته، زیرا بدست نیرومند دانش بشری سفینه های فضائی ساخته شده، که به وسیله آنها بر جاذبه زمین پیروز شده، از اشّعه های خطرناک و دیگر موانع سفر فضائی جلوگیری شده، انسان از کره خاکی گامی به بیرون نهاده در اطراف زمین به سیاحت پرداخته است.
فلک در لغت به معنای مدار است و چون سفینه های فضائی و قمرهای مصنوعی در مدارهائی در اطراف زمین به گردش درآمده، شاید همین مقدار تسخیر فلک به شمار آید، چنانکه نیمه دوّم قرن بیستم به تسخیر فضا شهرت یافته است.
با تسخیر فضا، انسان مغرور، مغرورتر شده، بیشتر به معتقدات مذهبی پشت پا می زند.
پس از تسخیر فضا و گام نهادن بشر در کره ماه این تعبیر بسیار شنیده می شود که اگر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هست، کجاست؟! که همه کره زمین وجب به وجب شناسائی شده است!!.
و شاید به همین دلیل است که در متن حدیث، پس از جمله تسخیر فلک به انکار منکران پرداخته است.
251 - «و لیبعثنّ الله رجلا من ولدی یطالب بدمائنا. و لیغیبنّ عنهم تمییزا لأهل الضّلاله».
«البتّه خداوند مردی را از نسل من برمی انگیزد که خون ما را مطالبه کند و انتقام ما را بگیرد. او از دیده ها پنهان خواهد شد تا گمراهان شناخته شوند».
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
252 - «التّاسع من ولد أخی الحسین، ابن سیّده الإماء، یطیل الله عمره فی غیبته، ثمّ یظهره بقدرته فی صوره شابّ ذی أربعین سنه، ذلک لیعلم أنّ الله علی کلّ شیء قدیر».
«نهمین فرزند برادرم حسین (علیه السلام) پسر بانوی کنیزان است که خداوند عمر او را در دوران غیبتش طولانی گرداند، آنگاه با قدرت خود او را به صورت جوان چهل ساله ای ظاهر نماید، تا دانسته شود که خداوند به هر چیزی قادر است».
آری هرکس قدرت بیکران حقّ تعالی را باور کند، در این موضوع هیچ شکّ و تردیدی نخواهد داشت، همه تردیدها، از ضعف ایمان به قدرت خدا سرچشمه می گیرد!. امّا آنها که به قدرت ناپیدا کرانه او ایمان راسخ دارند هرچه از منابع وحی برسد بااطمینان قلب می پذیرند و دلشان آرامش می پذیرد و تردیدی به خودشان راه نمی دهند.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
253 - «قائم هذه الأمّه هو التّاسع من ولدی، و هو صاحب الغیبه. و هو الّذی یقسم میراثه و هو حیّ».
«قائم این امّت، نهمین فرزند منست. او صاحب غیبت است، و او کسی است که در حال حیاتش میراث او را تقسیم می کنند».
254 - «له غیبه یرتدّ فیها أقوام، و یثبت علی الدّین آخرون».
«برای او غیبتی هست که گروههائی در آن ایّام غیبت از دین برمی گردند - مرتدّ می شوند - و گروه دیگری ثابت قدم می مانند».
ای سرور شهیدان! دقیقا طبق فرموده شما، اقوام بسیاری از دین خدا برگشتند و جز قومی اندک بر اعتقاد صحیح استوار نماندند، تو بهتر می دانی که چه اقوامی از شاهراه هدایت منحرف شدند و از اینهمه شاهد صدق که در گفتارهای شماست چشم پوشیدند، در صورتی که هر صاحب خردی اگر عقل خود را به کار بندد، در حقّانیت سخنان شما تردیدی نخواهد داشت.
255 - «فی التّاسع من ولدی سنّه من یوسف، و سنّه من موسی بن عمران، و هو قائمنا أهل البیت. یصلح الله أمره فی لیله واحده».
«در نهمین فرزند من سنّتی از حضرت یوسف و سنّتی از حضرت موسی بن عمران است، او قائم ما اهل بیت است. خداوند در یک شب کار او را فراهم می آورد».
در بخشهای گذشته مقصود از این حدیث را توضیح دادیم، از خدا می خواهیم که به ما شکیبائی دهد تا در آن روز، دوشادوش آنحضرت، روی در روی دشمنان خدا بایستیم و با چشم خود ببینیم که چگونه باطل را ریشه کن می سازد و پرچم حقّ را به اهتزاز درمی آورد.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
256 - «إنّ للقائم منّا غیبتین، إحداهما أطول من الأخری. أمّا الأولی فستّه أیّام، و ستّه أشهر، و ستّ سنوات. و أمّا الأخری فیطول أمدها حتّی یخرج من هذا الأمر أکثر من یقول به، فلا یثبت علیه إلاّ من قوی یقینه، و صحّت معرفته، و لم یجد فی نفسه حرجا ممّا قضینا، و سلّم لنا أهل البیت».
«برای قائم ما دو غیبت است که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است که غیبت اوّلی او شش روز و شش ماه و شش سال طول می کشد، امّا دوّمی به قدری طول می کشد که بیشتر کسانی که به غیبت او ایمان داشتند از اعتقاد خود برمی گردند، فقط کسانی بر اعتقاد خود استوار می مانند که یقین محکم و شناخت صحیح داشته، تسلیم ما اهل بیت باشند و سخنان ما بر آنها گران نباشد».
کسی که از منبع وحی بیگانه باشد هرگز نمی تواند این چنین قاطعانه از آینده دور و از حوادث شخصی سخن بگوید، و کسی که ایمان استوار نداشته باشد هرگز در برابر چنین بزرگوارانی تسلیم نخواهد شد و داوری آنها بر او گران خواهد بود.
امّا در مورد مدّت غیبت اوّلی، آورده اند که: در شش روز اوّل، فقط خواصّ اهل بیت از آن آگاه شدند، و در شش ماه اوّل فقط خواصّ شیعه از ولادت حجّت خدا مطلع شدند، و در مدّت شش سال (تا وفات پدرش) گروه فراوانی از
شیعیان از ولادت آنحضرت مطّلع شده، به افتخار دیدارش نائل شدند، حتّی برخی از دشمنان نیز او را دیدند، تا حجّت بر آنها تمام شود.
257 - «فی القائم منّا سنّه من ستّه أنبیاء: سنّه من نوح، و سنّه من إبراهیم، و سنّه من موسی، و سنّه من عیسی، و سنّه من أیّوب، و سنّه من محمّد. فأمّا من نوح فطول العمر. و أمّا من إبراهیم فخفاء الولاده و اعتزال النّاس، و أمّا من موسی فخفاء الولاده و دوام خوفه و تعب شیعته من بعده ممّا لقوا من الأذی و الهوان إلی أن أذن الله بظهوره و أیّده علی عدوّه.
و أمّا من عیسی فاختلاف النّاس فیه حتّی قالت طائفه: ما ولد، و قالت طائفه: ولد و قتل و صلب، و قالت أخری: ما زال حیّا یرزق. و أمّا من أیّوب فالفرج بعد البلوی. و أمّا من محمّد فالخروج بالسّیف و الرّعب، و قتل أعداء الله و أعداء رسوله، و الجبّارین و الطّواغیت، و أنّه لا تردّ له رایه».
«در قائم ما شش نشانه از شش پیامبر است: نشانه ای از حضرت نوح، نشانه ای از حضرت ابراهیم، نشانه ای از حضرت موسی، نشانه ای از حضرت عیسی، نشانه ای از حضرت ایّوب و نشانه ای از حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم).
- اما نشانه اش از حضرت نوح طول عمر اوست.
- اما نشانه اش از حضرت ابراهیم، تولّد پنهان و گوشه گیری او از مردمان است.
- اما نشانه اش از حضرت موسی، مخفی بودن ولادت و استمرار ترس و وحشت او و شیعیانش و تحمّل سختیها و رنجها از دشمنان است تا روزی که فرمان ظهور صادر شود و بر دشمنان چیره گردد.
- اما نشانه اش از حضرت عیسی، اختلاف مردم است در حقّ او، که گروهی می گویند: متولّد شده، گروهی می گویند: متولّد شده و کشته شده و به دار آویخته شده است. و گروهی می گویند: زنده است و در نزد پروردگارش روزی داده می شود.
- اما نشانه اش از حضرت ایّوب، فرج بعد از شدّت و گشایش بعد از گرفتاری است.
- و اما نشانه اش از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، خروج او شمشیر به دست و
رعب او در دل دشمنان، و کشتن دشمنان خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ستمگران و طاغوتها است. و اینکه هرگز پرچم او - شکست نمی خورد - و برنمی گردد».
258 - «فیه سنّه من یونس بن متّی، رجوعه من غیبته و هو شابّ بعد کبر السّنّ. و فیه سنّه من یوسف. و هی غیبته عن خاصّته و عامّته، و اختفاؤه عن أبیه و إخوته مع قرب المسافه».
«در او نشانه ای از یونس بن متّی است، و آن بازگشت او بعد از غیبت در سنّ جوانی است درحالیکه سنّ او بالا رفته است. و در او نشانه ای از حضرت یوسف است و آن مختفی شدن او از دور و نزدیک، حتّی از پدر و برادران با آن نزدیکی مسافت است».
259 - «غیبته کغیبه یوسف، و رجعته کرجعه عیسی الّذی أنکر الکثیرون کونه حیّا. و اختلاف الأمّه فی ولادته کاختلاف النّاس فی موت عیسی».
«غیبت او چون غیبت یوسف، و رجعت او چون رجعت عیسی است، که بسیاری از مردمان زنده بودن او را انکار کرده اند. و اختلاف امّت در ولادت او چون اختلاف دیگران در وفات عیسی است.»
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
260 - «إسألونا، فإن صدقناکم فأقرّوا، و ما أنتم بفاعلین!. أمّا علمنا فظاهر. و أمّا إبّان أجلنا الّذی یظهر فیه الدّین حتّی لا یکون بین النّاس اختلاف، فإنّ له أجلا من ممرّ اللّیالی و الأیّام. إذا أتی ظهر و کان الأمر واحدا».
«از ما بپرسید، آنچه ما به شما گفتیم - که صد البتّه راست خواهیم گفت - به آن اعتراف و اقرار کنید، که میدانم چنین نخواهید کرد!.
دانش ما بسیار روشن و آشکار است و امّا فرارسیدن دولت ما که در آن دین آشکار خواهد شد و اختلافی در میان مردم نخواهد بود، برای آن
مدّتی تعیین شده است که باید شبها و روزها بگذرد تا صبح دولتمان بدمد و حقّ آشکار و امر یکی شود».
در این حدیث شریف از حکومت واحد جهانی سخن رفته، که مرزهای جغرافیائی درهم ریخته، پرچمهای رنگارنگ برچیده شده، در سراسر جهان فقط یک دین - اسلام - حکومت خواهد کرد، و بر فراز گیتی فقط یک پرچم - پرچم توحید - در اهتزاز خواهد بود، و در چهارگوشه جهان فقط یک قانون اساسی - قرآن - به رسمیّت شناخته خواهد شد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
261 - «الإمام کالشّمس الطّالعه المجلّله بنورها العالم، و هی فی الأفق بحیث لا تنالها الأیدی و الأبصار».
«امام، چون خورشید فروزان است، که با نور خود جهان را شکوه و جلال می بخشد، و خود در افق است که دستها به او نرسد و دیده ها او را نتواند دید».
آری ای امام به حق ناطق، جعفر صادق (علیه السلام)! فرزند تو خورشید درخشانی است که جهان را شکوه و جلال بخشیده، و خود از تیررس مردمان به دور است.
حتی شهباز اندیشه نیز به اوج فضائل شما نمی رسد و طائر تیزپرواز فکر بشری بر فراز قلّه عظمتهای شما پر نمی زند.
هنگامی که دیدگان ما به آن مهر تابان خیره شود، جز نور و درخشندگی آن نتواند دید، درست همان مقدار که در نیمروز از قرص خورشید تواند دید. به این امید زنده ایم که دوران هجران به سرآید و روزگار وصال فرارسد و دیدگان به سوی آن خورشید امامت و احیاءکننده تعالیم رسالت دوخته شود.
خدای بشکند دستی را که به تو جز نیکی اراده کند، خدای کور کند دیده ای را که جز به چشم ارادت به سوی تو بنگرد. آمین.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا به هنگام ولادت دیده می شود؟ فرمود:
262 - «بلی و الله لیری من ساعه ولادته إلی ساعه وفاه أبیه، ثمّ
یغیب فی آخر یوم الجمعه لثمان خلون من ربیع الأوّل سنه ستّین و مئتین».
«آری، به خدا قسم، از روز تولّد تا روز وفات پدرش دیده می شود، آنگاه از آخرین ساعات روز جمعه هشتم ربیع الاول سال 260 غائب می شود».
آری کجا دیده شده که یک انسان از یک پدیده ای که بیش از صد سال بعد روی خواهد داد، این چنین قاطعانه خبر دهد، آنگاه سال، ماه، روز و حتّی ساعت آنرا صریحا اعلام نماید؟! جز کسی که از سرچشمه وحی الهام بگیرد، و آن به خاندان عصمت و طهارت انحصار دارد.
کسی که از منبع وحی سرچشمه نگرفته باشد، چگونه می تواند این چنین رویدادهای مربوط به یک قرن بعد را دقیقا و صریحا اعلام نماید. آنهم به قدری دقیق که گوئی خود روز شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سامرا بوده و رویدادها را با چشم خود دیده است!. در صورتیکه به هنگام صدور این روایات پدر و پدربزرگ آنحضرت به دنیا نیامده بود!. که بدون تردید از منبع وحی سرچشمه گرفته است.
263 - «إنّ الله أجلّ و أعظم من أن یترک الأرض بغیر إمام عادل».
«خدا بزرگتر و بزرگوارتر از آنست که روی زمین را بدون امام عادل بگذارد».
264 - «إنّ الله لم یدع الأرض بغیر عالم، و لو لا ذلک لم یعرف الحقّ من الباطل».
«به راستی خدا روی زمین را هرگز بدون عالم نگذاشته است، وگرنه حقّ از باطل شناخته نمی شد».
265 - «لو کان النّاس رجلین. لکان أحدهما الإمام».
«اگر در روی زمین فقط دو نفر باقی باشد، یکی از آنها امام است».
266 - «لو بقی اثنان لکان أحدهما الحجّه علی صاحبه!».
«اگر فقط دو تن بماند، یکی از آنها بر دیگری حجّت است».
267 - «إعرف إمامک، فإنّک إن عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر».
«امامت را بشناس، که اگر امام خود را بشناسی دیر و یا زود شدن آن ترا ضرر نمی رساند».
268 - «إنّما هی محنه من الله (عزّ و جلّ) امتحن بها خلقه!».
«که آن امتحانی است که خدای تبارک و تعالی بندگان خود را به آن آزموده است».
269 - «إنّ له غیبه یخاف فیها علی نفسه. فهو المنتظر و هو الّذی شکّ فی ولادته، فمن النّاس من یقول: ما ولد، و منهم من یقول: ولد، و منهم من یقول: ولد قبل وفاه أبیه بسنین. غیر أنّ الله تبارک و تعالی أحبّ أن یمتحن قلوب الشّیعه، فعند ذلک یرتاب المبطلون».
«برای او غیبتی است که در آن بر جان خود ترسناک است، و او منتظر است (که انتظارش را می کشند) و او امامی است که در ولادتش شکّ و تردید می کنند، برخی گویند: به دنیا نیامده، برخی گویند: دیده به جهان گشوده، برخی گویند: چند سال پیش از وفات پدرش، چشم به جهان گشوده، جز اینکه خدا می خواهد بندگان خود را بیازماید. که گروه باطل در آن زمان به شکّ و تردید می گرایند».
270 - «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه، فلیتّق الله عبد، ولیتمسّک بدینه!. إذا بلغکم عن صاحبکم غیبه فلا تنکروها. إذا أذن الله فی الخروج خرج».
«برای صاحب این امر غیبتی هست، پس هر بنده ای از خدای خود تقوی پیشه کند، و به دین خدا چنگ بزند. هنگامی به شما گفته شود که امامتان غائب شده، تکذیب نکنید. هنگامی که خدا اجازه ظهور دهد ظاهر خواهد شد».
271 - «إنّ الله (عزّ و جلّ) أبی إلاّ أن یجری فیه سنن الأنبیاء فی غیباتهم، و إنّه لا بدّ من استیفاء مدد غیباتهم. إنّ سنن الأنبیاء (علیهم السلام) بما وقع من الغیبات الجاریه، فی القائم منّا أهل البیت، حذ و النّعل بالنّعل و القذّه بالقذّه».
«خدا اراده نموده است که سنّت انبیاء را در غیبتهایشان در مورد او نیز جاری سازد. و ناگزیر باید مدّت غیبتهای پیامبران به پایان رسد، که همه سنن پیامبران موبه مو در قائم ما اهلبیت نیز جاری خواهد بود».
272 - «إنّه لیس أحد منّا یشار إلیه بالأصابع، و یمضغ بالألسن، إلاّ مات غیظا أو حتف أنفه. و لذلک کانت الغیبه».
«کسی از ما نیست که با انگشت به سوی او اشاره شود و زبانزد مردم گردد، جز اینکه کشته شده یا غصّه مرگ می شود. و به همین دلیل غیبت مقدّر شده است».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: إِنْ أَدْرِی أَ قَرِیبٌ ما تُوعَدُونَ أَمْ یَجْعَلُ لَهُ رَبِّی أَمَداً، عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً، إِلاّ مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ فرمود:
273 - «یخبر رسوله الّذی یرتضیه بما کان من قبله من الأخبار، و ما یکون بعده من أخبار القائم (علیه السلام) و غیره».
«پیامبری را که بپسندد به او از اخبار پیشینیان و از رویدادهای آیندگان، از اخبار قائم ما و غیر آن خبر می دهد».
و در تفسیر آیه شریفه «فَلا أُقْسِمُ بِالْخُنَّسِ، اَلْجَوارِ الْکُنَّسِ» فرمود:
274 - «إنّه إمام یخنس فی زمانه، عند انقطاع من علمه عند النّاس، سنه ستّین و مئتین، ثمّ یظهر کالشّهاب الثّاقب یتوقّد فی اللّیله الظّلماء. فمن أدرک ذلک قرّت عینه».
«این آیه در حقّ امامی است که در زمان خود از دیده ها ناپدید می شود و در سال 260 اطّلاعات مردم از او قطع می گردد، آنگاه چون ستاره ای درخشان ظاهر می شود و شب تاریک را با نور خود روشن می سازد. هرکس زمان او را درک کند، چشمش روشن می شود».
نزدیک به این مضمون از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است، جز اینکه در روایت امام باقر (علیه السلام) چنین آمده است:
275 - «ثمّ یبدو کالشّهاب الثّاقب یتوقّد فی اللّیله الظّلماء، معه ذخائر الأنبیاء».
«سپس چون ستاره درخشان ظاهر می شود که شب تاریک را
روشن می سازد، و ذخیره های پیامبران با اوست».
تعبیر «شهاب ثاقب» در سخنان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهل بیت (علیهم السلام) در خصوص حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) بسیار به کار رفته است، و شاید عنایت بیشتر به این تعبیر اشاره باشد به اینکه ظهور آنحضرت در عصر فضا خواهد بود که هر سفینه و هواپیمائی چون «شهاب ثاقب» به سوی زمین فرود می آید. این تعبیر در مورد جنگهای آنحضرت نیز به کار رفته است.
در بخشهای بعدی در مورد این واژه سخن خواهیم گفت، تا اهمیّت تعبیرات معصومین (علیهم السلام) روشن شود، که هر واژه ای در کلمات درربار آنها، گذشته از معانی لغوی خود، احتمالاتی را در برابر دارد که گذشت زمان آنرا روشن می سازد.
برای صدق گفتار آنها دلیل دیگری لازم نیست که به طور قطع از سال و ماه و روز وفات امام حسن عسکری (علیه السلام) خبر داده اند و پس از گذشتن یکصد سال، درست در همان تاریخ دیده از جهان بربسته است.
بسیار مبارک است دانش گرانبهائی که خدای تبارک و تعالی به اولیای خود آموخته، تا با نشر آن در میان شیعه، آنها را از خطر گمراهی برهانند.
آنگاه با قاطعیّت اعلام فرموده اند که وقت ظهور آنحضرت برای احدی معلوم نیست و هرکس برای آن وقتی تعیین کند، سخن گزاف گفته است:
276 - «من وقّت لمهدیّنا فقد شارک الله فی علمه، و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه».
«هرکس برای مهدی ما وقتی تعیین کند، خود را در دانش خدا شریک دانسته، و خود را بر اسرار او آگاه پنداشته است»!.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
277 - «لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبته، حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به. إنّما هی محنه من الله (عزّ و جلّ) امتحن بها خلقه.
و لو علم آباؤکم و أجدادکم اصحّ من هذا لأتّبعوه».
«برای صاحب این امر، به ناچار غیبتی هست که - بیشتر -
معتقدان به او، از اعتقاد خود بازگردند. که آن امتحان بزرگی است که خداوند مخلوقات خود را با آن آزموده است. اگر پدران شما صحیحتر از این، راهی می یافتند، از آن پیروی می کردند».
آری، سوگند به خدا، نیاکان ما، از روزی که خداوند نعمت رسالت و ولایت را بر مردم روی زمین ارزانی داشته است، هرگز سخنانی استوارتر از سخنان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و مردمانی راستگوتر از اهلبیت آنحضرت (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیافته اند. که حقائق صادره از منبع وحی را بدون کوچکترین تغییر و تحریف به دست ما رسانیده اند، حتّی برخی از راویان حدیث، معنای کامل روایتی را که نقل کرده متوجّه نشده است، زیرا بسیاری از آنها را گذشت زمان معنی کرده اند.
آنگاه در تفسیر آیه شریفه: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً» یعنی:
نعمتهای ظاهری و باطنی خود را بر شما سرازیر نمود، چنین فرمود:
278 - «ألنعمه الظّاهره: الإمام الظّاهر. و الباطنه: الإمام الغائب. یغیب عن أبصار النّاس شخصه، و لا یغیب عن قلوب المؤمنین ذکره. و هو الثّانی عشر منّا، یسهّل الله له کلّ عسیر و یذلّل کلّ صعب، و یظهر له کنوز الأرض، و یقرّب علیه کلّ بعید».
«نعمت ظاهری، امام آشکار است، و نعمت باطنی، امامی است که از دیده ها پنهان باشد، که جسم او از دیده ها غائب خواهد شد ولی یاد او در دلها زنده خواهد بود. و او امام دوازدهم از ماست، که خداوند هر شکلی را برای او آسان سازد و هر سختی را برای او هموار نماید، و کنزهای زمین را برای او آشکار نموده، دور و دراز را برای او نزدیک و کوتاه نماید».
امام هادی (علیه السلام) می فرماید:
279 - «إذا غاب صاحبکم عن دار الظّالمین، فتوقّعوا الفرج».
«هنگامی که صاحب شما از دیار ستمگران غیبت گزیند، منتظر فرج باشید».
امام عسکری (علیه السلام) فرمود:
امام حسن عسکری (علیه السلام) خطاب به نماینده خود در قم «احمد بن اسحاق» فرمود:
280 - «إنّ ابنی هو القائم من بعدی، و هو الّذی تجری فیه سنن الأنبیاء بالتّعمیر و الغیبه، حتّی تقسو القلوب لطول أمدها. فقال صاحبه: یا ابن رسول الله و إنّ غیبته لتطول؟. قال: إی و ربّی، حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به، فلا یبقی إلاّ من أخذ الله عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه».
«پسر من بعد از من قائم به حقّ است. در حقّ او سنّتهای پیامبران از عمر طولانی و غیبت، جاری می شود. غیبت او به قدری طول می کشد که دلها را قساوت می گیرد».
احمد بن اسحاق گفت: آیا غیبت او آنقدر طولانی می شود؟ فرمود:
«آری، به خدا سوگند، آنقدر طولانی می شود که بیشتر معتقدان به امامت او، از اعتقاد خود برمی گردند. بر ایمان خود باقی نمی ماند به جز کسی که خداوند از او برای ولایت ما پیمان گرفته است، و در دل او ایمان را نوشته است و او را با روح - القدس - تأیید کرده است».
آری دلها را قساوت گرفته و بسیاری از جوانان شیعه از اعتقاد خود بازگشته، و زرق و برق غرب دل آنها را به خود مشغول ساخته است و دانش ناقص آنها، آنان را تباه ساخته است. آنچه موجب امیدواری است اینست که اخیرا جوانها به سوی معنویّات کشیده می شوند و از غرب نومید می شوند و به تدریج حقّ و باطل را از یکدیگر جدا می سازند. و پس از یک عمر تسلیم در برابر زورمداران، شعار عدالت و آزادی سرمی دهند و زمینه را برای پذیرش مصلح جهانی آماده می سازند. و گسترش روزافزون جنایتها و خیانتها زمینه پذیرش را در سطح جهانی مهیّا می سازد.
یکی از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری (علیه السلام) به محضر امام شتافت، امام (علیه السلام) حجّت خدا را به او ارائه داد و سپس فرمود:
281 - «أکتم ما رأیت و ما سمعت منّا الیوم إلاّ عن أهله».
«آنچه امروز از ما دیدی و یا شنیدی پوشیده دار، به جز از اهل این مسائل».
یکی دیگر از اصحاب به خدمت امام عسکری (علیه السلام) رسیده، در مورد حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) پرسید. امام فرمود:
282 - «إستودعناه الّذی استودعت أمّ موسی ولدها».
«او را به خداوندی سپردیم که مادر موسی فرزندش را به او سپرد».
این تعبیرها برای اینست که غیبت را در نزد شیعه توجیه کنند و شیعیان را برای غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آماده سازند. وگرنه سخن امام برای اصحابش چون گفتار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) حجّت بود.
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در یکی از توقیعات شریف که توسّط یکی از سفرا از ناحیه مقدّسه صادر شده، چنین می نویسد:
283 - «إنّ أبی صلوات الله علیه عهد إلیّ أن لا أوطّن من أرض الله إلاّ أخفاها و أقصاها، إسرارا لأمری، و تحصینا لمحلّی من کید أهل الضّلال و المرده. فأنبذنی إلی عثیاله التّلال و الرمال، و جنّبنی صرائم الأرض، ینتظر لی الغایه التی عندها یحلّ الأمر و ینجلی الهلع».
«پدرم - که درود خدا بر او باد - با من عهد بسته که در روی زمین خدا، دورترین و مخفی ترین نقطه آنرا برای اقامت خود برگزینم، تا امر من پوشیده بماند، و محلّ زندگی ام از حیله دشمنان و گمراهان در امان باشد. این پیمان مرا به کوههای بلند و بالا - و پر از وحوش و طیور - سوق داده است و مرا از دشتها و بیابانها دور ساخته است، تا روز موعود فرارسد و فرمان حقّ صادر شود و ترس زایل گردد».
مردم غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را چون طول عمر آنحضرت از خوارق عادت می شمارند، ولی جهان پر از کارهای خارق العاده است که برخی از آنها را با چشم خود می بینیم و در جامعه خودبازگو می کنیم و دچار شگفت می شویم
ولی تکذیب نمی کنیم زیرا با حواسّ ظاهری خود آنها را احساس می کنیم، و یا چون دانشمندان و پژوهشگران و فیلسوفان نوشته اند؛ پذیرا می شویم، مانند ملیونها و ملیونها سال نوری و غیر آن!.
چگونه است که گفتار دانشمندان زمینی را می پذیریم و در گفتار دانشمندان آسمانی دچار شکّ و تردید می شویم؟!
چرا حقّ را لمس می کنیم ولی با تردید کسانی که به جهت فرار از مسئولیت، شانه خالی می کنند، دچار تردید می شویم؟!
به هرحال ما و دشمنان ما، حتّی آنها که برای کشتن او خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) را یغما کردند، تردیدی نداریم در اینکه از نظر تاریخی حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) متولّد شده است. ما و دشمنان ما در این مطلب نیز هم عقیده هستیم که او از نظر تاریخ وفات نکرده است. یعنی از نظر تاریخ او زنده است و مانند بسیاری از بندگان صالح و غیرصالح، از عمر طولانی برخوردار است و از دیدگان ما پوشیده است چنانکه یاد او از دل دشمنان پوشیده است.
مادر حضرت إبراهیم (علیه السلام) او را مخفیانه به دنیا آورد و در غار دوردستی او را مخفی کرد تا آن حوادث پیش آمد.
مادر حضرت موسی (علیه السلام) نیز او را مخفیانه به دنیا آورد و طبق الهام خدا او را در تابوتی از پوست خرما نهاد و بر امواج آب نیل سپرد تا فرعون آنرا بگیرد و در آغوش مادرش بپروراند. آنگاه خداوند پستانها را به جز پستان مادرش بر او حرام ساخت و فرعون سرپرستی و حفاظت او را به مادر خود سپرد. تا آن حوادث شگفت به وقوع پیوست.
آیا داستان ولادت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) شگفت تر از داستان ولادت ابراهیم و موسی است؟! نه هرگز. پس چگونه است که در ولادت آنها تردید نمی کنند ولی در ولادت حجّت خدا تردید می کنند؟!.
هنگامی که داستان حضرت ادریس (ع) را مطالعه می کنیم، با شگفتیهای فراوانی روبرو می شویم، که سالیان درازی از قوم خود غائب می شود، به گرسنگی و انواع گرفتاریها دچار می شوند و آنگاه ظهور کرده، با گروهی اندک از آنانکه بر عهد او استوار مانده اند بر همه گرفتاریها چیره می شود.
همچنین است داستان حضرت صالح (ع) که در کهولت سنّ از قوم خود غائب شد و سالها بعد به سوی آنها بازگشت، که به سبب طول حیاتش او را نشناختند و شیطان آنها را به انکار دعوت او سوق داد.
با اینهمه داستان های شگفت که از غیبت انبیاء در احادیث معتبر رسیده است هرگونه تعجّب و شگفت از غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) رفع می شود، چگونه می توان در موضوعی که هزاران حدیث از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت پیش از وقوع آن رسیده و همه اش یکی پس از دیگری انجام یافته است، شکّ و تردید نمود؟!. اگر برای اثبات مهدویّت دلیل دیگری جز این احادیث اعجاب انگیز و اعجازآمیز نبود، کافی بود.
غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) خود یکی از دلائل قطعی بر صدق این احادیث است، و صدق این احادیث دلیل قطعی بر صحّت امامت اوست، و دلیل روشنی است بر اینکه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) هم اوست و جز او نیست، زیرا چنین ویژگیها در غیر او دیده نشده است. امّا تردیدهائی که در حقّ او به وجود آمده، در اثر طول غیبت اوست که آن نیز از دلائل اثبات اوست که در دهها حدیث تصریح شده بر اینکه غیبت او به قدری طول خواهد کشید که بیشتر معتقدان به تردید بیفتند.
کسی که درصدد انکار امکان غیبت و طول عمر آنحضرت برآمده، به تکذیب اخبار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت او برخاسته است که در طیّ هزاران حدیث مسئله مهدویّت را آنچنان مورد اهتمام قرار داده اند که دیگر برای احدی قابل تردید نمی باشد.
کسی که غیبت و طول عمر او را غیرممکن می شمارد، آیا معتقد است که (العیاذ باللّه) خداوند چنین قدرتی ندارد؟! ما چنین شخصی را مخاطب قرار نمی دهیم، و اگر معتقد است که خداوند چنین قدرتی دارد، پس حقّ اعتراض ندارد که پس از امکان عقلی آن، وجود هزاران حدیث، وقوع و ثبوت آنرا اثبات می کند.
در چنین مسئله ای اعتراف و یا انکار کسی ارزش ندارد، زیرا آن یک مسئله قطعی و یک تقدیر حتمی است که اعتراف باورداران بر اهمیّت آن نمی افزاید و انکار منکران از ارزش آن نمی کاهد.
داستان حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) همانند یک حادثه آسمانی است که واقع شده و برای من و تو جای اثبات و نفی نمانده است.
شخص خردمند در برابر چنین واقعه ای به درگاه باریتعالی متوجّه شده، عرضه می دارد: بار خدایا! مرا توفیق ده که از جمله باورداران باشم و در چنین حقیقتی دچار شکّ و تردید نشوم و توفیق درک آن ایّام مبارک و تلاش در تأسیس آن حکومت حقّ را داشته باشم.
خدایا! هر مؤمنی چنین توفیقی را از تو می خواهد، به ما نیز این توفیق را عطا فرما.
داستان «عزیر» که در قرآن کریم آمده است و حکایت از این می کند که خداوند او را صد سال میراند و بعد از صد سال زنده ساخت، هنگامی دیده باز گشود، مرکبش را مرده یافت و در برابر دیدگانش زنده شد تا ماجرای رستاخیز را به چشم خود ببیند، ولی خوراک و نوشابه اش را بعد از گذشت صد سال صحیح و سالم یافت که هیچگونه تغییری در آنها به وجود نیامده بود.
آیا بقای خوراک در طول یکصد سال شگفت آورتر است یا بقای یک موجود زنده؟! و هنگامی که غائب مرده (عزیر) بعد از یک قرن بازمی گردد، چرا غائب زنده بازنگردد؟!
همچنین داستان بنده صالح خدا، جناب ذی القرنین، که قوم خود را به سوی خدا دعوت کرد، به جبین راست او زدند و از میان آنها برفت و از دیده هایشان غائب شد و همگی خیال کردند که وفات نموده است، آنگاه بازگشت و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و به جبین چپ او زدند.
هنگامی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) داستان «ذو القرنین» را برای قوم خود شرح داد، فرمود:
284 - «إنّ فیکم من هو علی سننه».
«در میان شما - امّت اسلامی - نیز کسی هست که بر سنن اوست».
خدای تبارک و تعالی سنّت او را در قائم از نسل من نیز جاری می سازد
و او را به شرق و غرب زمین می رساند. نقطه ای از روی زمین نمی ماند، از خشکی و دریا، دشت و صحرا، که ذو القرنین گام نهاده باشد جز اینکه او نیز گام می نهد».
پرسش:
اکنون که غیبت طولانی او موجب انکار او می شود، پس چرا او ظهور نمی کند؟! او که سرانجام شمشیر خواهد کشید، چرا حالا این کار را نمی کند؟!.
پاسخ:
هزار سال پیش از این «سید مرتضی علم الهدی» این پرسش را پاسخ گفته است که ما خلاصه آنرا در زیر می آوریم:
«امام معصوم هرگز نباید از صحنه حوادث به دور باشد، مگر هنگامی که غیبت او از صحنه حوادث فرمان قطعی خدا باشد، که در اینصورت امتثال خواهد نمود. که شاید خود او نیز فلسفه اصلی آنرا نداند ولی چون فرمان خداست پذیرا خواهد بود. این موارد چون آیات متشابه قرآن است که منظور واقعی آنرا نمی دانیم ولی به آنچه در واقع مقصود خداست، ایمان آورده ایم. و ما حقّ نداریم که برای احکام و اوامر خدا از خودمان فلسفه ببافیم. و اگر تاکنون علمای شیعه در مورد غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هم حکمتهائی گفته اند، مطالبی است که از معصومین نقل شده است وگرنه ما چنین تکلیفی نداریم، اگرچه ما از عقاید خود آگاهانه دفاع می کنیم ولی حقّ فلسفه بافی نداریم، چه به سود ما باشد یا به ضرر ما».
و ما اضافه می کنیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از توده مردم به این معنی نیست که از خواصّ شیعه نیز پوشیده باشد. بلکه مطابق روایاتی که پیشتر نقل کردیم همواره سی تن از اوتاد و اولیاء در محضر آن مهر تابان و قبله خوبان افتخار خدمتگزاری دارند و هنگامی که اجل یکی از آنها سرآید فرد
دیگری به جای او برگزیده می شود. تا حجّت خدا احساس غربت نکند که او قلب عالم امکان و راز بقای چرخ گردون است.
و اضافه می کنیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از دیدگان دشمنان از جهت ترس از آنهاست، و غیبت آنحضرت از چشم دوستان از جهت ترس بر آنهاست. تا بدینوسیله جان آنها را حفظ کند تا روز موعود فرارسد.
تاریخ به ما می گوید که زندگی امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت امام هادی (علیه السلام) شب و روز زیرنظر و مراقبت شدید دستگاه خلافت بود و احیانا افرادی از خواصّ شیعه که به محضر آنها شرفیاب می شدند، آنها از پشت پرده با شیعیان خود صحبت می کردند، گاهی روز اوّل اصلا ملاقات نمی کردند، به هرحال طوری رفتار می نمودند که شیعیان را به غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آماده کنند، هرچه دوران غیبت نزدیکتر می شد استتار امام عسکری (علیه السلام) بیشتر می شد در اواخر جز برای کارهای مهمّ و حیاتی ظاهر نمی شد، تا بیشتر با غیبت امامشان انس بگیرند. آنگاه دوران غیبت فرارسید.
داستان سرداب:
امّا اینکه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) کجا، کی و چگونه غائب شد؟!، مطلبی است که جهان تشیّع در معرض تهمتهای فراوان از طرف دشمنان اهلبیت قرار گرفته است. آخرین دیدار عمومی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) با شیعیان روز هشتم ربیع الاوّل 260 هجری بود که در مراسم تشییع جنازه پدرش برای آنان ظاهر شده بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خوانده ناپدید شد، دیگر ملاقات رسمی و عمومی نداشت. این دیدار در «سامرّا» و در خانه پدرش امام حسن عسکری انجام یافت.
خانه امام حسن عسکری (علیه السلام) همانند دیگر خانه های اشراف عراق، شامل غرفه ای برای مردان و غرفه ای برای زنان و سرداب زیرزمین بود، که سرداب نیز شامل غرفه هائی برای مردان و زنان می شد، و در تابستان از شدّت گرما به این سرداب پناه می بردند.
این سرداب محلّ زندگی و عبادت امام هادی (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بود و تمام دیدارها با حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در عهد پدر در همین منزل و در همین سرداب انجام یافته بود، از این رهگذر شیعیانی که بعد از رحلت امام حسن عسکری (علیه السلام) برای زیارت قبر عسکرین (علیهما السلام) وارد سامرّا می شدند، بعد از زیارت قبر آن بزرگواران، در محلّ عبادت سه امام بزرگوار نیز تبرکا نماز می خواندند و آنجا را زیارت می کردند.
مقدّس شمردن آن سرداب از طرف شیعیان موجب شد که دشمنان اهلبیت، شیعیان را متّهم کنند بر اینکه آنها می گویند: امام زمان (ع) در سرداب مخفی شده است!!!.
ولی شیعیان از چنین اعتقادی پاک و منزّه هستند، آنها سرداب را به این دلیل مقدّس می شمارند که محلّ زندگی و پرستش و نیایش سه امام معصوم بوده است، محل زندگی حضرت حکیمه و جناب نرجس خاتون بوده است، و به خصوص محل رؤیت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در عهد پدر بزرگوارش می باشد و بس. ما هرگز چنین اعتقادی نداریم!، ما فقط از دشمنان شیعه می شنویم که به
ما نسبت می دهند که ما معتقدیم حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در چاهی در سرداب مقدّس مخفی است و تا روز ظهور در همانجا خواهد بود!!. برای اثبات چنین مطلبی، مدرکی از کتابهای شیعه، از احادیث شیعه، از اقوال علمای شیعه لازمست که چنین مدرکی وجود ندارد، و به صرف اتّهام از طرف دشمنان چنین مطلبی ثابت نمی شود.
ما مثل همه شیعیان در طول تاریخ معتقدیم که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در تحت عنایات خاصّ پروردگار در اقطار و اکناف جهان در گردش است، همه ساله در مراسم حجّ شرکت می جوید و قبر اجداد طاهرینش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می کند و با خدم و حشم - که تعداد آنها سی نفر است - به اقامتگاه خود در نقاط دوردست جهان و به دور از تیررس دشمنان بازمی گردد.
ما به صراحت اعلام می کنیم که مقدّس شمردن سرداب صرفا به همین دلیل است و این تقدیس اختصاص به این امکان ندارد بلکه هرکجا که مشخّصا معلوم باشد که محلّ عبادت یکی از امامان معصوم بوده است، از آنجا هم تبرک می جوئیم و هرکجا بدانیم که حتّی یکبار و یک لحظه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دیده شده، آنجا را هم زیارت کرده، تبرّک می جوئیم - همچون مسجد سهله در کوفه و مسجد جمکران در قم و جز آنها - و هرگز راز دیگری در آن معتقد نیستیم.
ما اگر زادگاه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را زیارت می کنیم، در مکّه نیز علیرغم فشار شرطه سعودی زادگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را زیارت می کنیم و تبرّک می جوئیم که حبّ محمّد و آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) با آب و گل ما آمیخته است و چون اکنون دست ما به دامن مقدّس امام، حجّت، مولی سرور و رهبرمان نمی رسد، هر کجا بدانیم گام نهاده، آنجا را زیارت می کنیم، و هرکجا بدانیم که از هوای آنجا استنشاق نموده، از آنجا نیز تبرّک می جوئیم.
کجا رسد به محلّی که به طور جزم مشخّص است که سه تن از امامان معصوم زندگی پرثمرشان آنجا سپری شده، در آنجا شبها را تا به سحر به عبادت حقّ پرداخته اند. حجّت خدا در آنجا به دنیا آمده، نفسهایش بر در و دیوار آنجا نقش بسته است و هرسال برای زیارت قبور شریفه پدر، جدّ، مادر و عمّه اش به آنجا تشریف فرما شده است.
جای تعجّب است که زیارت قبور امامان معصوم موجب متّهم شدن شیعیان به خرافه گرائی می شود ولی ایستادن دیگران در مقابل تابلوهای یادبود، تمثال رهبران، مجسّمه جنایتکاران، سربازان گمنام و امثال آنها علامت روشنفکری و تمدّن شناخته می شود!!.
ما روشنفکران را سرزنش نمی کنیم که چرا برای دیدن بناهای فرسوده به عنوان آثار باستانی رنج سفر به خود هموار می کنند تا مثلا از فلان شاهکار هنری و معماری دیدن کنند ولی آنان ما را نکوهش می کنند که چرا به دیدن سرزمینهای مقدّس می رویم و از ارواح پاکیزه اولیای خدا استمداد می جوئیم و از آنها درس خلوص، بندگی، جهاد، جانبازی و فداکاری می آموزیم!!.
پیشتر یادآور شدیم که غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به دو بخش تقسیم می شود، بخش اوّل را که 74 سال طول کشید غیبت صغری و بخش دوّم را غیبت کبری می نامیم و گفتیم که در غیبت صغری توسّط چهار سفیر، ارتباط مردم با حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) امکان پذیر بود.
سفارت نوّاب خاصّ امام زمان (عجّل الله فرجه) شباهت فراوانی به وکالت نمایندگان امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) داشت، که آنها نیز برای عادت دادن مردم به غیبت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) کمتر با مردم تماس می گرفتند، بلکه نمایندگانی برای خود برگزیده بودند که مردم توسّط آنها با امام (علیه السلام) تماسّ برقرار می کردند.
سفیران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) نیز با مخفی داشتن اسرار امامت و رازهای قائمیّت، نیاز شیعیان را از نظر احکام و عقاید و دریافت آنها به خطّ شریف حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) تأمین می کردند و آنها را به پوشیده نگه داشتن راز عادت می دادند.
شیوه تربیت سفیران به قدری دقیق و عجیب بود که هرگز این اسرار فاش نشد و کسی به دست رژیم گرفتار نشد، حتّی در طول 74 سال هیچیک از سفیران توسّط جاسوسان رژیم شناخته نشدند!. و در عین حال همه شیعیان مورد اعتماد در تمام اقطار و اکناف جهان نائب امامشان را می شناختند و به آسانی با
آنها تماسّ می گرفتند و پرسشهای خود را به آنها می دادند و پاسخهای لازم را به خط حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دریافت می کردند.
یکی از معاصرین نوّاب خاصّ آنحضرت در مدح یکی از سفیران چنین می گوید:
«اگر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در زیر عبای او باشد و او را با قیچی قطعه قطعه کنند که عبایش را کنار بزند تا امام را پیدا کنند، هرگز کنار نمی زند»!!.
سفیران و خواصّ شیعه هرگز اسم مبارک امام (علیه السلام) را به زبان نمی آوردند تا دیگران را از اندیشیدن در حقّ او بازدارند.
سفیران چهارگانه: 1 - عمروی:
ابو عمرو، عثمان بن سعید عمروی اسدی، پیش از ولادت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به مدت 5 سال از طرف امام هادی (علیه السلام) و امام حسن عسکری (علیه السلام) وکیل و نماینده بود و در میان شیعیان به عنوان «زیّات» یا «سمّان» (روغن فروش) ملقّب بود، زیرا برای پوشش نهادن به مقام والای وکالت و نیابت از امام (علیه السلام) به تجارت زیتون اشتغال داشت، تا به این وسیله در آن روزگار که خفقان و اختناق عجیبی بر جهان پهناور اسلامی و به خصوص شیعیان و دوستداران اهلبیت حاکم بود، خود را از شرّ دستگاه خلافت حفظ کند!.
او برای پوشش نهادن به موقعیّت حسّاس خود، در بازار روغن فروشان برای آرتش روغن و دیگر اجناس حمل می کرد!.
در مورد «عمروی» تعبیرات جالبی از امامان معصوم رسیده است، از جمله امام حسن عسکری (علیه السلام) به وکیل خود در قم «احمد بن اسحاق» فرمود:
285 - «ألعمریّ ثقتی، فما أدّی إلیک عنّی فعنّی یؤدّی، و ما قال لک فعنّی یقول، فاسمع له و أطع فإنّه الثّقه المأمون».
«عمری، مورد وثوق و اعتماد منست، آنچه از من نقل کند، بی تردید از من شنیده است، آنچه بگوید، از زبان من می گوید، از او بشنو، و از وی اطاعت کن، که او امین و مورد وثوق است».
هنگامی که عمروی چنین لطف و بزرگواری امام (علیه السلام) را در حقّ خود شنید به سجده شکر افتاد و خدا را سپاس گفت و اشک شوق از دیدگانش فروریخت.
روی این بیان بیش از آنکه امام عصر (عجّل الله فرجه) دیده به جهان بگشاید، عمروی در میان شیعیان به امانت و وثاقت معروف بود و همه شیعیان او را نماینده امام و مورد اعتماد آنحضرت می دانستند، و در عظمت و بزرگواری او تردیدی نداشتند.
عمروی از اوان کودکی حجّت خدا به مقام سفارت و نیابت از طرف آنحضرت منصوب شد.
در ایّام درگذشت امام حسن عسکری (علیه السلام) از عمروی پرسیدند:
- آیا امام حسن عسکری (علیه السلام) وفات کرده است؟ گفت:
- آری، او درگذشت ولی در میان شما جانشینی گذاشت که گردنش این چنین است. با دست به غدّه گردن خود اشاره کرد و فهمانید که آری امام از دنیا رفته ولی فرزند دلبندش در میان شماست که علیرغم کمی سنّ و سالش به دوران بلوغ رسیده و جوانی رشید می باشد.
عین این تعبیر از پسرش «محمّد بن عثمان» نیز نقل شده است.
عمروی از جمله کسانی است که در مراسم غسل و کفن و نماز و دفن امام حسن عسکری (علیه السلام) شرکت نمود.
از جمله توقیعات شریفی که به خطّ حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به دست عمروی و به افتخار او از ناحیه مقدّسه صادر شده، نامه ایست که فرازهائی از آنرا در زیر می آوریم:
286 - «... عافانا الله و إیّاکم من الفتن، و وهب لنا و لکم روح الیقین، و أجارنا و إیّاکم من سوء المنقلب.
إنّه أنهی إلیّ ارتیاب جماعه فی الدّین، و ما دخلهم من الشّکّ فی ولاه أمرهم، فغمّنا ذلک لکم لا لنا، و ساءنا فیکم لا فینا. لأنّ الله معنا فلا فاقه بنا إلی غیره، و الحقّ معنا فلن یوحشنا من بعد عنّا، و نحن صنائع ربّنا، و الخلق بعد صنائعنا».
«... خداوند ما و شما را از فتنه ها حفظ کند، به ما و شما روح یقین عنایت فرماید، ما و شما را از سوء خاتمه و بدی بازگشت محافظت نماید.
به ما رسیده است که جماعتی در دین خود دچار تردید شده اند و در مورد ولاه امر خود به شکّ و تردید افتاده اند، این خبر ما را به غصّه و اندوه واداشته است. این غم و اندوه ما به جهت شماست نه برای خود ما، و تأسف و تأثّر ما صرفا به خاطر شماست نه ما، زیرا خداوند با ماست، دیگر نیازی به غیر او نداریم. حق با ماست، هرکس از ما دوری گزیند ما را به وحشت نمی اندازد. ما پرورده پروردگار خود هستیم و دیگران پرورده ما هستند.
شما را چه شده که در وادی ضلالت حیران و در تیه غوایت سرگردان شده اید؟ مگر نشنیده اید که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، أَطِیعُوا الله وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ
ای کسانی که ایمان آورده اند، از خدا اطاعت کنید، از پیامبر و «اولی الامر» که از شماست، اطاعت کنید.
مگر از اخبار و احادیثی که در رابطه با امامان گذشته و - یکتا - بازمانده از آنها به شما رسیده است، آگاهی ندارید؟! مگر نمی دانید که چه سرنوشتی برای امامان تعیین شده و قبلا به شما رسیده است؟! مگر نمی بینید که خداوند چه مشعلهائی برای هدایت شما برافروخته؟ و چه پناهگاههائی برای شما تأمین ساخته است؟ که از روزگار آدم ابو البشر تا به عهد امام پیشین - پدرم امام حسن عسکری - هرگاه علمی ناپدید شده، علمی ظاهر شده است. (علم: پرچم) و هرگاه ستاره ای غروب کرده، ستاره ای طلوع نموده است. پس هنگامی که پدرم درگذشت، خیال کردید که خدا دین خود را باطل خواهد ساخت؟! و رابطه خود را با بندگانش قطع خواهد کرد؟! نه هرگز. چنین چیزی نیست و تا روز رستاخیز چنین چیزی اتّفاق نخواهد افتاد، تا علیرغم اکراه شما، امر خدا ظاهر گردد.
پدرم بر شیوه پدران بزرگوارش گام برداشت و سرانجام سعادتمند از این جهان دیده برتافت، امّا دانش او پیش ماست، و وصیّت او بر ماست.
اخلاق او و جانشینی او - پر کردن خلأ ناشی از درگذشت او - با ماست.
هرگز کسی در این منصب با ما به نزاع برنمی خیزد جز اینکه ستمگر و تبهکار باشد! و جز ما کسی چنین ادّعائی نمی کند مگر اینکه کافر و ملحد باشد!. اگر مشیّت خدا نبود - که امر او هرگز مغلوب نمی شود و راز او هرگز برملا نمی گردد - حقّ ما را آشکار می ساخت و دلهای شما را روشنی می داد و هرگونه شکّ و تردید را از دل شما می زدود. و لکن آنچه او بخواهد همان خواهد شد و برای هر اجلی کتابی هست.
پس از خدا بترسید و تسلیم ما شوید، امر را به ما واگذار کنید و به ما بازگردانید، تا آنچنان که به ما دستور است به شما دستور صادر کنیم، آنچه از شما پوشیده شده، درصدد کشف آن برنیائید. از راه راست منحرف نشوید و به راه چپ (راه منحرفان) نگرائید، اعتدال خود را در محبّت ما براساس سنّت روشن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) قرار دهید. که من شما را خیرخواهی نمودم، خدای بر من و شما گواه است.
اگر علاقه ما به ارشاد و اصلاح و محبّت به شما نبود، از شما روی
برتافته به وظیفه خود که نبرد با ستمگر سرکش گمراه است می پرداختیم.
ستمگر طغیانگری که با خدای خود به ستیز برخاسته، ادّعاهای ناروا نموده حقّ امام واجب الاطاعه خود را انکار کرده، حقّ مرا به ستم غصب نموده اند، در صورتیکه در من شباهتی از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیروی نیکو از آن الگوی الهی است. که نادان به دنبال جهالت خود سقوط نموده، کافران به زودی خواهند فهمید که جهان جاویدان از آن کیست؟! خداوند ما و شما را به رحمت خود از خطرها، بلاها، بدیها و ناملایمات حفظ کند، که او ولیّ رحمت است و بر آنچه بخواهد تواناست. و او ولیّ و حافظ ما و شماست و سلام، رحمت و برکات خدا بر همه اوصیاء و مؤمنان باد».
در این مکتوب مبارک که از ناحیه مقدّسه صادر شده است، چیز مبهمی نیست که نیازمند توضیح باشد، جز اینکه بسیاری از ما به چپ و راست منحرف شده، در درّه های فرهنگ بیگانه سقوط کرده اند. این فرهنگ جز برای نبرد با دین به سرزمین ما وارد نشده است. پیروان این فرهنگها به خوبی دریافته اند که این مسلکهای پوشالی آنها را به هدف ادّعاشده نخواهد رسانید. زیرا مبانی چپی، آنها را به سقوط در درّه چپ فرامی خواند و مبانی راستی، آنان را به سقوط در درّه راست سوق می دهد، از این رهگذر چپگرایان و راست گرایان خود را از رسیدن به هدف مطلوب ناتوان می بینند و استعمارگران چپ و راست را در ادّعای خود کاذب یافته اند که آنها را به هدف مطلوب نخواهند رسانید، بلکه پس از شستشوی مغزی آنها را نالان و سرگردان در وسط میدان رها خواهند ساخت که دیگر راه به جائی نبرند.
معیارهائی که با فرهنگ اسلام در ستیز باشد، معیار حقیقی نیست، بلکه:
«همچون شوره زار و سرابی است در دشت پهناور، که شخص تشنه آنرا آب می پندارد، چون نزدیکتر رود، چیزی نیابد».
جوانان ما بعد از تجربیّات تلخ و ناگوار به نارسائی دو قطب شرق و غرب پی برده اند ولی دیگر دیر است، زیرا آنها پس از پشت پا زدن به نظام الهی به شرق و غرب روی آورده اند و امروز که فلسفه های شرق و غرب را نارسا می بینند، در وادی ضلالت، حیران و سرگردان می مانند.
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در نامه دیگری که به سفیر اوّل خود برای او و
شیعه در توضیح امر خدا و ثبات قدم به حق مرقوم فرموده اند چنین می فرمایند:
287 - «کیف یتساقطون فی الفتنه و یتردّدون فی الحیره، و یأخذون یمینا و شمالا!. فارقوا دینهم أم ارتابوا، أم عاندوا الحقّ، أم جهلوا ما جاءت به الرّوایات الصّادقه و الأخبار الصّحیحه، أو علموا فتناسوا؟ ؟ ؟.
أو ما تعلمون أنّ الأرض لا تخلوا من حجّه إمّا ظاهرا أو مغمورا؟.
أو لم یعلموا انتظام أئمّتهم بعد نبیّهم (صلّی الله علیه و آله و سلم) واحدا بعد واحد، الی أن أقضی الأمر بأمر الله (عزّ و جلّ) إلی الماضی صلوات الله علیه (یقصد أباه) فقام مقام آبائه یهدی إلی الحقّ و إلی صراط مستقیم، و مضی علی منهاج آبائه حذو النّعل بالنّعل، علی عهد عهده و وصیّه أوصی بها إلی وصیّ ستره الله (عزّ و جلّ) بأمره إلی غایه، و أخفی مکانه بمشیئته للقضاء السّابق و القدر النّافذ، و فینا موضعه، و لنا فضله. و لو قد أذن الله (عزّ و جلّ) فیما قد منعه، و أزال عنه ما قد جری به من حکمه، لأراهم الحقّ ظاهرا بأحسن حلیه و أبین دلاله و أوضح علامه، و لأبان عن نفسه و قام بحجّته. و لکنّ أقدار الله (عزّ و جلّ) لا تغالب، و إرادته لا تردّ و توفیقه لا یسبق...
فلیدعوا عنهم اتّباع الهوی، و لیقیموا علی أصلهم الّذی کانوا علیه، و لا یبحثوا عمّا ستر عنهم فیأثموا، و لا یکشفوا ستر الله (عزّ و جلّ) فیندموا».
«چگونه است که به فتنه افتاده در وادی سرگردانی گام می سپارند؟ و به چپ و راست منحرف می شوند؟ از دین خود دوری گزیده اند یا در دین خود دچار تردید شده اند؟ با حقّ درآویخته اند یا از روایات راست و درست بی خبراند؟ یا آگاهند و خود را به فراموشکاری می زنند؟!
مگر نمی دانند که زمین هرگز خالی از حجّت نخواهد بود؟ یا ظاهر و آشکار، و یا غائب و پنهان!.
مگر نمی دانند که امامهای آنها، بعد از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) یکی پس از دیگری به طور منظّم آمده و رفته اند. تا نوبت به امام پیشین - یعنی پدر بزرگوارش امام حسن عسکری صلوات الله علیه - رسید، که به فرمان خدا به این مقام منصوب شد و به جای پدران بزرگوارش نشست و مردمان را به
سوی حقّ و صراط مستقیم رهنمون گردید. او نیز قدم به قدم راه پدرانش را پیمود و سرانجام به جانشین خود عهد امامت را تسلیم نمود. خداوند جانشین او را از دیده ها پوشیده داشت و جایگاهش را پنهان ساخت، و این براساس مشیّت خدا بود که در قضای حتمی خدا گذشته و در تقدیر الهی قطعیّت یافته بود. و اینک موقعیّت او با ماست و دانش و فضیلت او در اختیار ماست. اگر خداوند اجازه دهد در مورد آنچه منع فرموده، و برطرف سازد آنچه (غیبت) را که مقرّر نموده، حقّ را در نیکوترین شکل و روشنترین قالب آن عرضه می نماید، و خود از پشت پرده ظاهر می شود، و حجّت خود را اقامه می کند، و لکن تقدیر الهی شکست ناپذیر، و اراده او تردیدناپذیر است و از مشیّت او نتوان پیشی گرفت.
باید پیروی هوای نفس را به کنار گذاشته، براساس اعتقاد خود استوار بمانند و از آنچه که از دیده هایشان پوشیده شده، جستجو نکنند، تا به گناه نیفتند، و از آنچه خدای پوشیده نگهداشته، پرده برندارند تا پشیمان نشوند».
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از هر مناسبتی برای تأیید و تقویت اعتقاد شیعیان استفاده می کرد. و شکّ و تردید را از دل آنها می زدود. و آنها را از انحراف و لغزش بازمی داشت. تا در صراط مستقیم استوار بمانند و همراه با گمراهان از راه راست منحرف نشوند.
هنگامی که سفیر اوّل حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دیده از جهان برتافت، شیعیان در غم و اندوه فراوانی فرورفتند. خاطر شریف حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) نیز در سوگ او محزون گردید. و طیّ نامه شریفی که به افتخار فرزند بزرگوارش «محمّد بن عثمان» از ناحیه مقدّسه صادر شد، به فرزندش تسلیت فرمودند. در این نامه چنین آمده است:
288 - «إنّا للّه و إنّا إلیه راجعون، تسلیما لأمره و رضاء بقضائه.
عاش أبوک سعیدا و مات حمیدا، فرحمه الله و ألحقه بأولیائه و موالیه (علیهم السلام). فلم یزل مجتهدا فی أمرهم، ساعیا فیما یقرّبه إلی الله (عزّ و جلّ) و إلیهم. نضّر الله وجهه و أقال عثرته».
«ما برای خدائیم و بازگشتمان به سوی اوست، تسلیم فرمان خدا و راضی به قضای الهی هستیم. پدرت سعادتمندانه زیست و نیکو از این
جهان دیده بربست. خدای رحمتش کند و او را به اولیاء و موالی خود ملحق سازد، که همواره در راه آنها کوشا بود و در چیزهائی که او را به خدا نزدیک سازد تلاشی فراوان داشت. خدای تبارک و تعالی رویش را سفید و درخشنده گرداند و لغزشهایش را ببخشد».
در نامه دیگری که بعنوان تسلیت از ناحیه مقدّسه صادر شده است، و نشانگر حزن و اندوه زیاد حضرتش در فقدان سفیر گرامیش و نیز موقعیّت او نزد امامش می باشد ضمن بشارت بر جانشینی او به جای پدر چنین مرقوم می فرماید:
289 - أجزل الله لک الثّواب، و أحسن لک العزاء...
رزئت و رزئنا، و أوحشک فراقه و أوحشنا، فسرّه الله فی منقلبه.
کان من کمال سعادته أن رزقه الله تعالی ولدا مثلک یخلفه من بعده، و یقوم مقامه بأمره، و یترحّم علیه».
«خداوند به تو اجر جزیل و صبر جمیل مرحمت فرماید... ما و شما در این حادثه دچار غم و اندوه شدیم. از جدائی و فراق او تو و ما احساس وحشت کردیم، خدایش او را شاد و مسرور گرداند. از کمال سعادت او این بود که خدای تبارک و تعالی فرزندی چون تو به او عنایت فرموده است که در جای او بنشینی و منصب (سفارت و نیابت خاصّه) او را به عهده بگیری، و از خدا برایش رحمت و مغفرت بطلبی».
از این توقیع شریف مقام والای سفیر اوّل و دوّم به روشنی معلوم می شود.
2 - محمّد بن عثمان:
سفیر دوّم حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در غیبت صغری، ابو جعفر محمّد بن عثمان، ملقّب به «عمری دوّم» است که دوران سفارت او با ایّام خلافت معتمد عبّاسی، معتضد عبّاسی، مکتفی عبّاسی و 10 سال از خلافت مقتدر عبّاسی مصادف شد، و در حدود 40 سال مقام والای نیابت خاصّه را به عهده داشت و در سال 305 هجری دیده از جهان بربست.
محمّد بن عثمان که بعد از درگذشت پدرش به مقام سفارت منصوب شد، قبلا از طرف امام حسن عسکری (علیه السلام) وکیل بود، سپس از طرف پدرش به عنوان جانشین او معرّفی شد و رسما از طرف حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به این مقام منصوب گردید.
در مورد وثاقت او توقیعات شریفه ای که یک نمونه اش را نقل کردیم کافیست و پیشتر نیز یادآور شدیم که امام حسن عسکری (علیه السلام) کتبا او را توثیق نموده است آنجا که به یکی از یاران خود مرقوم می فرماید:
290 - «ألعمریّ و ابنه ثقتان. فما أدّیا فعنّی یؤدّیان، و ما قالا فعنّی یقولان. فاسمع لهما و اطعهما فإنّهما الثّقتان المأمونان».
«عمری و پسرش - محمّد بن عثمان - هردو مورد اعتماد و وثوق من هستند، هرچه بگویند، از من گفته اند، و هرچه روایت کنند، از من روایت کرده اند. سخنشان را بشنو، و فرمانشان را اطاعت کن، که هردو امین و مورد وثوق هستند».
مولایمان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در نامه دیگری می فرمایند:
291 - «و أمّا محمّد بن عثمان العمریّ، رضی الله عنه و عن أبیه من قبل، فإنّه ثقتی، و کتابه کتابی».
«اما محمّد بن عثمان عمری که خدای از او و از پدرش راضی و خوشنود شود، مورد وثوق منست، نوشته او نوشته منست».
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در یکی از توقیعات شریفه که از ناحیه مقدّسه
خطاب به محمّد بن عثمان صادر شده است، چنین می نویسد:
292 - «أمّا ما سألت عنه، أرشدک الله و ثبّتک و وقاک من أمر المنکرین لی من أهل بیتنا و بنی عمّنا، فاعلم أنّه لیس بین الله (عزّ و جلّ) و بین أحد قرابه. و من أنکرنی فلیس منّی، و سبیله سبیل ابن نوح!. و أمّا سبیل عمّی جعفر و ولده، فسبیل إخوه یوسف... و أمّا أموالکم فلا نقبلها إلاّ لتطهروا. فمن شاء منکم فلیصل، و من شاء فلیقطع، و ما آتانا الله خیر ممّا آتاکم.. أمّا ظهور الفرج فإنّه إلی اللّه، و کذب الوقّاتون».
«امّا در مورد آنچه از ما پرسیده ای، خدای ترا در راه راست ثابت قدم نماید و از انکار و انحرافی که برای برخی از خویشاوندان و عموزادگانم پیش آمده، ترا نگهدارد. بدانکه میان خدای تبارک و تعالی و احدی از بندگانش خویشی و قرابت نیست. هرکس مرا انکار کند از من نیست و راه او راه پسر نوح است. اما عمویم جعفر و پسرانش، راه آنها راه برادران یوسف است... و اما اموال شما، ما آنها را فقط برای این می پذیریم که شما پاکیزه شوید، هرکس بخواهد آنرا برساند و هرکس بخواهد قطع کند، که آنچه خدای به ما عطا فرموده است بهتر و برتر از آنست که به شما داده است... امّا ظهور فرج مربوط به خداست، و هر کس وقت تعیین کند، دروغ گفته است».
و در توقیع دیگری در حق «محمّد بن عثمان» چنین مرقوم فرمود:
293 - «محلّ ثقتنا بما هو علیه. و إنّه عندنا بالمنزله و المکان اللّذین یسرّانه. زاد الله فی إحسانه إلیه، إنّه ولیّ قدیر، و الحمد للّه لا شریک له، و صلّی الله علی رسوله محمّد و آله، و سلّم تسلیما کثیرا کثیرا».
«او در همین حال مورد وثوق و اعتماد ماست، و او در پیش ما مقام و منزلتی دارد که او را دلشاد می سازد. خداوند لطف و کرمش را در حقّ او افزون کند که او مولای تواناست، و همه ستایشها مخصوص اوست که شریکی ندارد. و صلوات و سلام و درودهای فراوان بر رسول گرامی اش حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت او باد».
محمّد بن عثمان پس از چهل سال افتخار خدمت، و افتخار تصدّی پست رفیع نیابت، سرانجام در سال 305 هجری به دار آخرت شتافت و جهان تشیّع را
در سوگ خود به ماتم نشاند. خدای رحمتش کند و ما را از شفاعتش محروم نسازد.
3 - نوبختی:
ابو القاسم، حسین بن روح نوبختی، سوّمین نائب خاصّ حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) است که در حدود 21 سال متصدّی مقام مقدّس سفارت بود، که دوران سفارتش با دو خلیفه عبّاسی (مقتدر و راضی) مصادف شد و در سال 326 هجری درگذشت.
محمّد بن عثمان که در سالهای آخر عمرش بسیار پیر و ناتوان شده بود، در دو سال آخر (304 - 305 ه) زندگی خود، قبض اموال شیعیان را به «حسین بن روح» واگذار کرده بود، و در واپسین لحظات زندگی به شیعیان حاضر در مجلس فرمود:
«به من امر شده که به ابو القاسم، حسین بن روح وصیّت نمایم».
یکبار حسین بن روح به پیشگاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) نامه نوشت و اجازه تشرّف به حجّ خواست. از ناحیه مقدّسه چنین پاسخ صادر شد:
294 - «لا تخرج هذه السّنه».
«امسال نرو».
حسین بن روح بسیار اندوهگین شد و در فرصت دیگری اجازه خواست، در پاسخ چنین فرمان رسید:
295 - «إذا کان لا بدّ، فکن فی القافله الأخیره».
«اگر ناگزیر از رفتن باشی، با آخرین قافله حرکت کن».
او نیز با آخرین قافله به راه افتاد، بعدها حکمت آن معلوم شد، زیرا همه قافله های قبلی با قرامطه روبرو شدند فقط قافله آخر جان به سلامت برد. آن سال که به «تناثر کواکب» معروف شد صدها نفر از حجّاج در میان عراق و حجاز به دست قرامطه کشته شدند و فقط قافله آخر از قتل و غارت مصون ماند.
حسین بن روح نوبختی مدت 21 سال عهده دار منصب سفارت بود و با
محاسبه دو سال اخیر محمّد بن عثمان، مجموع دوران نیابت او به 23 سال می رسد، که سرانجام در شعبان 326 هجری دیده از جهان بربست و شیعیان را در غم و اندوه فراوان فروبرد.
4 - سمری:
ابو الحسن، علی بن محمّد سمری، چهارمین و آخرین سفیر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) بعد از رحلت حسین بن روح به مقام سفارت منصوب شد و مدّت سه سال عهده دار این منصب بود تا در نیمه شعبان 329 هجری دار فانی را وداع گفت و با رحلت او باب سفارت بسته شد، دیگر کسی ادّعای نیابت خاصّه نمی کند، مگر اینکه دروغگو باشد.
سمری که از اصحاب نزدیک امام حسن عسکری (علیه السلام) بود، دوران سفارتش با دو خلیفه عبّاسی (راضی و متقی) مصادف شد.
از توقیعات شریفی که به دست او از ناحیه مقدّسه صادر شده، توقیع معروفی است که در اواخر سفارت او صادر شد:
296 - «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا بها إلی رواه حدیثنا، فإنّهم حجّتی علیکم، و أنا حجه علیهم..
«اما در مورد حوادثی که روی می دهد، به راویان احادیث ما رجوع کنید، که آنها حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا بر آنها هستم».
و بدین سان پایه های مرجعیّت را برای غیبت کبری استوار ساخت تا شیعیان در این مقطع حسّاس از نظر احکام اسلام بی سرپرست نباشند و با مراجعه به مراجع عالیقدر تقلید وظائف شرعی خود را دریافته عمل کنند.
علیّ بن محمّد سمری پس از سه سال عهده دار شدن مسئولیّت سنگین سفارت سرانجام در شعبان 329 هجری بیمار شد و با همین بیماری جهان را وداع گفت. در روزهای بیماری او از وی پرسیدند که به چه کسی ما را توصیه می کنی؟ که بعد از تو در مسائل شرعی و حقوقی به او مراجعه کنیم؟ در پاسخ فرمود:
«خدا مشیّتی دارد که آنرا انجام خواهد داد».
آنگاه نامه ای را که از ناحیه مقدّسه رسیده بود، درآورد و مهر آنرا
بشکافت و برای حاضران قرائت نمود. متن توقیع شریف به خطّ حضرت بقیّه اللّه، روحی و ارواح العالمین له الفداء، چنین بود:
297 - «بسم الله الرّحمن الرّحیم یا علیّ بن محمّد السّمریّ، عظّم الله أجر إخوانک فیک، فإنّک میّت ما بینک و بین ستّه أیّام. فاجمع أمرک، و لا توص إلی أحد فیقوم مقامک بعد وفاتک، فقد وقعت الغیبه التّامه، فلا ظهور إلاّ بعد أن یأذن الله تعالی ذکره، و ذلک بعد طول الأمد و قسوه القلوب و امتلاء الأرض جورا. و سیأتی من شیعتی من یدّعی المشاهده. ألا فمن ادّعی المشاهده قبل خروج السّفیانی و الصّیحه فهو کذّاب مفتر، و لا حول و لا قوّه إلاّ باللّه العلیّ العظیم».
«بنام خداوند بخشنده مهربان، خدا پاداش برادرانت را در سوگ تو افزون سازد، که تو شش روز دیگر از این جهان رحلت خواهی کرد.
کارهایت را فراهم ساز، و کسی را به جانشینی خود برنگزین و به کسی وصیّت مکن، که غیبت کامل فرارسیده است دیگر تا روزی که خدای تبارک و تعالی بخواهد ظهوری نخواهد بود، و آن مدّتی بس دراز خواهد بود که دلها را قساوت خواهد گرفت و زمین پر از ظلم و ستم خواهد شد. در این دوران برخی از شیعیانم ادّعای مشاهده خواهند نمود. آگاه باشید که هر کس ادّعای مشاهده کند پیش از خروج سفیانی و وقوع صیحه، دروغ گفته است که هیچ حول و قوّه ای جز برای خداوند بزرگ و بزرگوار نیست».
آنگاه آخرین سفیر حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) طبق وعده آنحضرت، در روز ششم از صدور توقیع شریف، دیده از جهان فروبست و با رحلت او غیبت صغری پایان یافت و غیبت کبری آغاز گردید.
تعیین روز وفات سمری طیّ نامه شریفه، و قرائت آن در حضور جمع کثیری از شیعیان، به طور حتم و جزم اثبات می کند که آن نامه مبارکه به دستخطّ شریف حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بوده است، که خواسته در آستانه غیبت کبری معجزه ای دیگر از خود نشان داده، بر قوّت ایمان و اخلاص شیعیان بیفزاید. تا با گامهائی استوار به استقبال غیبت کبری بشتابند.
از آنروز (15 شعبان 329) غیبت کبری آغاز شد و تا به امروز ادامه دارد
و بعد از گذشت 1075 سال (تا سال ترجمه این کتاب) هنوز شرائط فراهم نشده، زمینه مساعد نگردیده، یاران 313 گانه گرد نیامده، و بالاخره اراده خدا تعلّق نیافته است، هنوز هم آن مهر تابان و قبله خوبان در پشت پرده غیبت، و ما منتظران با دلی خونبار و دیدگانی اشکبار، چشم انتظار به مقدمش دوخته ایم.
در روزگار غیبت صغری که غالب شیعیان بر ایمان خود استوار، و در راه خشنودسازی امام خود کوشا بودند، خاطر مبارک امام (علیه السلام) از اعمال برخی از آنها رنجیده می شد، ولی اکنون که ما شیعیان غالبا از راه او منحرف شده، هریک برای خود خطّی برگزیده ایم و در خطّ دیگران گام سپرده ایم، نمی دانیم که خاطر مبارک آن قبله مقصود و کعبه موعود چه قدر از کردار ما رنجیده است؟! ما که امام معصوم (عجّل الله فرجه) را فراموش کرده، پیشوایان غیرمعصومی برای خود برگزیده ایم با چه روئی خواهیم توانست به جمال دل آرای آن مهر تابان بنگریم؟!
بیائیم پیش از آنکه عرق شرمساری از پیشانی خجلت زده مان فروریزد، به درگاه خالق توانا توبه کنیم و به پیشگاه مولای خود بازگردیم و معذرت بخواهیم و با آن کعبه مقصود پیمان ببندیم که خطّی را بر خطّ او مقدّم نکنیم و راهی را بر راه او برنگزینیم.
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در توقیع شریفی که از ناحیه مقدّسه صادر فرموده، چنین می فرماید:
298 - «و أمّا ندامه قوم قد شکوا فی دین الله علی ما وصلونا به، فقد أقلنا من استقال، و لا حاجه بنا إلی صله الشّاکین!. و أمّا ما وصلتنا به، فلا قبول عندنا إلاّ لما طاب و طهر».
«و اما پشیمانی آنانکه در دین خدا در مورد آنچه به ما فرستاده اند دچار تردید شده بودند، آنها که واقعا نادم باشند، ما بازگشت آنها را می پذیریم، و در مورد آنها که در شکّ فرورفته اند، ما نیازی به نوازش آنها نداریم و امّا آنچه به دست ما رسانیده اند، فقط آنچه را که پاک و پاکیزه باشد می پذیریم».
و در توقیع دیگری می فرمایند:
299 - «أمّا المتلبّسون بأموالنا، فمن استحلّ منها شیئا فأکله
فإنّما یأکل النّیران!! و أمّا الخمس فقد أبیح لشیعتنا و جعلوا منه فی حلّ إلی وقت ظهور أمرنا، لتطیب ولادتهم و لا تخبث».
«امّا کسانی که اموال ما را در دست گرفته اند، هرکس چیزی از آنرا مباح بشمارد و بخورد، آتش در شکم خود خورده است، و امّا خمس، ما آنرا بر شیعیان خود مباح ساختیم که تا موقع ظهور ما در زحمت نباشند و نطفه هایشان پاکیزه باشد و آلوده نباشد».
امام (علیه السلام) حقّ شرعی خودش را به فقرا و مستمندان شیعه مباح ساخته، تا هم امر معیشت آنها تأمین شود و هم اغنیاء با رسانیدن سهم امام (علیه السلام) به آنها راحت شوند و نطفه هایشان پاکیزه شود.
هرگز خیال نشود که در زمان غیبت ثروتمندان از پرداخت سهم امام (علیه السلام) معاف شده اند، که هرکس چیزی از حقوق واجبه اش را مباح بشمارد و بخورد مشمول توقیع شریف خواهد شد و مانند آنست که آتش در شکم خود فرومی برد.
علیّ بن محمّد سمری، که رضوان خدا بر او باد، در سال 329 هجری درگذشت. دوران سفارت او بیش از دیگر سفیران از طرف رژیم خون آشام عبّاسی، پر از ظلم و ستم و خفقان و اختناق بود. از این رهگذر رنجهای فراوان برد و سختیهای بسیاری را تحمّل کرد. سعادتمندانه زیست و سعادتمندانه به دار بقاء شتافت.
روز وفات علیّ بن محمّد سمری، که پایان غیبت صغری و آغاز غیبت کبری بود، عمر شریف حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه)74 سال تمام بود، که مدت چهار سال و ششماه و بیست و سه روز آنرا در عهد پدر بزرگوارش سپری نمود و مدت 69 سال و پنج ماه و هفت روز دیگرش را در دوران سفارت چهار نائب خاصّش سپری نمود. که در این مدّت دوران آزمون عمومی شیعه و عادت دادن آنها به غیبت امام (علیه السلام) و مراجعه آنها به مراجع صلاحیّت دار از علمای شیعه پایان یافت.
و در دل شیعیان آمادگی پذیرش تقدیر الهی پدید آمد.
آنگاه کعبه مقصود و قبله موعود به صورت رسمی تری در پشت پرده غیبت فرورفت، تا روزی فرمان ظهور فرارسد و چشم گنهکار ما با دیدار جمال دل آرایش منوّر گردد.
اگر بخواهیم که در ظهور او تعجیل شود، تنها راهش اینست که به
اصلاح خویشتن بپردازیم، که برای طول غیبت، عاملی جز اعمال نکوهیده ما وجود ندارد. چنانکه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) خود در ضمن نامه گرامی شان به جناب شیخ مفید مرقوم فرموده اند:
300 - «و لو أنّ أشیاعنا وفّقهم الله لطاعته، علی اجتماع القلوب فی الوقاء بالعهد القدیم، لما تأخّر عنهم الیمن بلقائنا، و لتعجّلت لهم السّعاده بمساعدتنا علی حقّ المعرفه و صدقها منهم بنا. فما یحبسنا عنهم إلاّ ما یتّصل بنا ممّا نکرهه و لا نؤثره منهم، و الله المستعان، و هو حسبنا و نعم الوکیل».
«... اگر شیعیان ما - که خداوند آنها را به طاعت خود موفّق بدارد - دلهایشان در وفا کردن به پیمان قدیم یکی شود، هرگز سعادت دیدار ما از آنها به تأخیر نمی افتد، و سعادت پشتیبانی ما از آنها در سوق دادنشان به متن واقع و حقّ معرفت به تعجیل می افتد. ما را چیزی جز اعمال نکوهیده آنها محبوس نمی سازد، که اعمال آنها به ما می رسد و ما را اندوهگین می سازد، که ما چنین انتظاری از آنها نداشتیم. از خدا یاری می طلبیم که یاری او ما را بس است و او بهترین وکیل است».
حواشی
- نیمه شعبان 255 هجری.
- نیمه شعبان 329 هجری.
- هشتم ربیع الاول 260 هجری.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 320، بحار الانوار جلد 51 صفحه 266 و جلد 53 صفحه 6، جامع الاخبار صفحه 39 و وفاه العسکری صفحه 34.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 380.
- بشاره الاسلام صفحه 18، الزام النّاصب صفحه 53، المهدی صفحه 146، بحار الانوار جلد 51 صفحه 73، و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 164 و 169(آل عمران:141).
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 65.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 73، اعلام الوری صفحه 399، المهدی صفحه 105، الزام النّاصب صفحه 53، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 311، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 337، بشاره الاسلام صفحه 18، منتخب الاثر صفحه 188 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109،63 و 169.
- المهدی صفحه 160.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 401.
- غیبت نعمانی صفحه 68 و الامام المهدی صفحه 85.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 261، بحار الانوار جلد 51 صفحه 111 و جلد 52 صفحه 156 و جلد 53 صفحه 76 و 89، غیبت نعمانی صفحه 80 و بشاره الاسلام صفحه 87 و 99.
- البته این ادّعا، ادّعای پوچی است و هنوز قسمت اعظم روی زمین که کف اقیانوس هاست ناشناخته است، و منطقه هائی چون «مثلّث برمودا» در هاله ای از ابهام است که تاکنون هیچ هواپیمائی نتوانسته بر فراز آن پرواز کند! و هیچ اقیانوس پیمائی از آبهای آن عبور نکرده است که سالم به مقصد برسد.
برای توضیح بیشتر مراجعه شود به کتاب «جزیره خضراء» به قلم مترجم.
- الامام المهدی صفحه 80.
- منتخب الاثر صفحه 206، الزام الناصب صفحه 66، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 312، بحار الانوار جلد 52 صفحه 279، الامام المهدی صفحه 89 و بشاره الاسلام صفحه 52.
- الزام النّاصب صفحه 67.
- منتخب الاثر صفحه 205، غیبت شیخ طوسی صفحه 204، غیبت نعمانی صفحه 29، الزام النّاصب صفحه 67، بحار الانوار جلد 51 صفحه 133 و الامام المهدی صفحه 89.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 312، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 338، بحار الانوار جلد 51 صفحه 133، منتخب الاثر صفحه 206 و الزام النّاصب صفحه 67.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 134، منتخب الاثر صفحه 251، الزام النّاصب صفحه 29،79، 81 و 173، غیبت شیخ طوسی صفحه 261، اعلام الوری صفحه 416 و بشاره الاسلام صفحه 39.
- چند نمونه اش را در بخش سوّم نقل کردیم.
- اعلام الوری صفحه 402، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 313، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 338، منتخب الاثر صفحه 207،284 و 300، غیبت شیخ طوسی صفحه 40، بشاره الاسلام صفحه 98، بحار الانوار جلد 51 صفحه 217 و جلد 52 صفحه 347 و الزام النّاصب صفحه 67.
- بشاره الاسلام صفحه 98 و کشف الغمه جلد 3 صفحه 313.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 77 و بشاره الاسلام صفحه 98 و 189.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 251.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 366، اصول کافی جلد 1 صفحه 200 و الزام النّاصب صفحه 10.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 6، بشاره الاسلام صفحه 267 و الزام النّاصب صفحه 215.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 178، بحار الانوار جلد 52 صفحه 269 و جلد 53 صفحه 6، الزام النّاصب صفحه 4 و بشاره الاسلام صفحه 141.
- الزام النّاصب صفحه 4 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 92.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 179، غیبت نعمانی صفحه 69 و الزام النّاصب صفحه 4 و 245.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 141.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 150 و جلد 52 صفحه 113.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 337 و بشاره الاسلام صفحه 117.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 340، منتخب الاثر صفحه 257، بحار الانوار جلد 51 صفحه 145 و جلد 52 صفحه 111، معانی الاخبار صفحه 39، بشاره الاسلام صفحه 126 و غیبت شیخ طوسی صفحه 102.
- منتخب الاثر صفحه 239 و 263 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 142.
- غیبت نعمانی صفحه 87، اصول کافی جلد 1 صفحه 342 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 36 و 138.
- جن:25 - 27: من نمی دانم که آنچه وعده می شوید دور است یا نزدیک؟ دانای غیب است و احدی را بر غیب خود واقف نمی سازد، به جز پیامبری که او را - برای اینکار - بپسندد.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 58 و جلد 51 صفحه 139(از امام باقر).
- تکویر:15 و 16.
- غیبت نعمانی صفحه 75، غیبت شیخ طوسی صفحه 101، منتخب الاثر صفحه 256،
- اصول کافی جلد 1 صفحه 341، بحار الانوار جلد 51 صفحه 51، الزام النّاصب صفحه 32 و 141 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 85.
- غیبت نعمانی صفحه 75 بحار الانوار جلد 51 صفحه 72، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 311، منتخب الاثر صفحه 183، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 163 و 168 و بشاره الاسلام صفحه 117.
- شهاب در لغت به معنای ستاره، و ثاقب به معنای درخشان است، ولی در مورد جنگ، معنای دیگر آن متناسب خواهد بود که «شهاب ثاقب» را می توان به «شیر ژیان» ترجمه کرد.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 3.
- منتخب الاثر صفحه 218 و 274، الزام النّاصب صفحه 69، غیبت شیخ طوسی صفحه 104 و بشاره الاسلام صفحه 40 و 157.
- لقمان:20.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 64 و 150، منتخب الاثر صفحه 472 و الزام النّاصب صفحه 27 و 140.
- الزام النّاصب صفحه 69.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 244، منتخب الاثر صفحه 227 - 229 و المهدیّ المنتظر صفحه 47.
- منتخب الاثر صفحه 354 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 316.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259، غیبت طوسی صفحه 142، اعلام الوری صفحه 412 و ینابیع الموده جلد 3 صفحه 37 و 113.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 34.
- تفصیل داستان او را در کتاب «الزام النّاصب» صفحه 234 بخوانید.
- بقره:259.
- الزام النّاصب صفحه 232 و 245.
- منظور امیر مؤمنان است که ابن ملجم بر پیشانی مبارک او در محراب عبادت زد و این یکی از معجزات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که 30 سال پیش از شهادت امیر مؤمنان از آن خبر داده است:
کشف الغمّه جلد 3 صفحه 317، منتخب الاثر صفحه 293، اعلام الوری صفحه 413، بحار الانوار جلد 52 صفحه 323 و جلد 53 صفحه 107 و اصول کافی جلد 1 صفحه 269.
- مدرک سابق.
- رجوع شود به: بحار الانوار جلد 53 صفحه 322.
- در مورد اقامتگاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به کتاب «جزیره خضراء» به قلم مترجم مراجعه فرمائید.
- ما به همین دلیل از طرف وهابی ها و وهابی گراها به شرک نیز متّهم شده ایم که چرا از آثار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) تبرّک می جوئیم؟! و چرا قبور آنها را زیارت می کنیم؟! و چرا در کنار قبور آنها خدا را می خوانیم؟!! که در این زمینه هزاران جلد کتاب توسّط دانشمندان درباری و قلمهای فروخته شده نوشته شده است!. پاسخ این تهمتها را در مقالات ارزنده و پرارج «تبرّک الصّحابه» در مجلّه «الهادی» چاپ «دار التّبلیغ اسلامی قم» از شماره چهارم سال پنجم تا شماره دوّم سال هفتم
- مطالعه فرمائید.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 214، بحار جلد 51 صفحه 344 و الکنی و الالقاب جلد 3 صفحه 227.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 330، اعلام الوری صفحه 396، منتخب الاثر صفحه 394 و غیبت شیخ طوسی صفحه 217.
- ارشاد مفید صفحه 330 و اعلام الوری صفحه 396.
- شاید منظور امام (علیه السلام) این باشد که دیگران برای آنها آفریده شده اند و از ولایت آنها بازخواست خواهند شد. یا مقصود این باشد که اخلاق، آداب و تربیت آنها به عهده امامان است از این رهگذر پرورده اخلاقی آنها هستند. یا طبق جمله معروف «من علّمنی حرفا قد صیّرنی عبدا - هرکس مرا حرفی یاد داده، مرا بنده خود ساخته است»: همه، بنده و نعمت پرورده آنها هستند. «مؤلّف».
- نساء: 59.
- به طوریکه در ذیل حدیث شماره 88 یادآور شدیم، آیه «اولی الأمر» اختصاص به امامان معصوم دارد و هرگز شامل هیچ زمامدار دیگری نمی شود، حتی اگر فقیه عادلی هم روزی زمام امور را به دست بگیرد مشمول این آیه نخواهد بود.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 178 و 158، منتخب الاثر صفحه 386، غیبت شیخ طوسی صفحه 172، الکنی و الالقاب جلد 2 صفحه 101، الزام النّاصب صفحه 129، الامام المهدی صفحه 251 و صفحه 255 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 193.
- نور:39.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 191 و الامام المهدی صفحه 257.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 349، منتخب الاثر صفحه 395، غیبت شیخ طوسی صفحه 219، الامام المهدی صفحه 252 و الزام النّاصب صفحه 125 و 130.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 349، منتخب الاثر صفحه 395، غیبت شیخ طوسی صفحه 220، الامام المهدی صفحه 252 و الزام النّاصب صفحه 125 و 131.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 146، اصول کافی جلد 1 صفحه 330، بحار الانوار جلد 51 صفحه 348 و اعلام الوری صفحه 396.
- الامام المهدی صفحه 253، الزام النّاصب صفحه 129 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 181.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 356 و جلد 53 صفحه 180 و 184، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 321، اعلام الوری صفحه 423، غیبت طوسی صفحه 176، بشاره الاسلام صفحه 300، الامام المهدی صفحه 253 و الزام النّاصب صفحه 129.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 356.
- الزام النّاصب صفحه 125، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 321، منتخب الاثر صفحه 272، غیبت شیخ طوسی صفحه 176، بشاره الاسلام صفحه 300، بحار الانوار جلد 53 صفحه 181 و المهدی صفحه 253.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 293، منتخب الاثر صفحه 397 و غیبت شیخ طوسی صفحه 196.
- همان مدرک.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 242 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 320.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 321، اعلام الوری صفحه 424، الزام النّاصب صفحه 129، بحار الانوار جلد 53 صفحه 181، المهدی صفحه 182، الامام المهدی صفحه 253 و منتخب الاثر صفحه 272.
- در زمان غیبت کبری که دست ما به دامن امام معصوم (ع) نمی رسد باید یکی از سه راه را انتخاب کنیم:1 - اجتهاد 2 - عمل به احتیاط 3 - تقلید.
ما که مجتهد نیستیم و حوصله عمل به احتیاط را نداریم، تنها راهی که برای ما می ماند تقلید است و باید از یکی از مراجعی که طبق گفته اهل خبره متدیّن و بی غرض، از همه مراجع عصر «اعلم» و «اتقی» (یعنی: در استنباط احکام از همه استادتر و داناتر، و در مقام عمل از همه پرهیزگارتر) تشخیص داده ایم، تقلید نموده، اعمال شرعی خود را برطبق فتوای او انجام دهیم. در اینجا یادآوری چند نکته لازمست:
1 - تقلید منحصرا در احکام فقهی فرعی است و هرگز در اصول دین و مسلّمات مذهب تقلید جایز نیست، که آنها را باید از روی دلیل قطعی فراگرفت.
2 - انتخاب مرجع منحصرا براساس تشخیص اولویّتها، از طرف اهل خبره است و هرگز به نصب و عزل رژیم های حاکم مربوط نمی شود و اصولا غیرمعصوم نمی تواند کسی را به این مقام نصب کند یا این مقام را از کسی سلب نماید.
3 - تقلید از باب رجوع غیرمتخصّص به متخصّص در رشته تخصّصی اوست و هرگز ربطی به تقلید کورکورانه ندارد که شرع و عقل آنرا محکوم می سازد.
- در این زمینه به کتاب «جزیره خضراء» به قلم مترجم مراجعه فرمائید.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 361 و جلد 52 صفحه 151 و جلد 53 صفحه 318، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 320، المهدی صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 169، الزام النّاصب صفحه 125، منتخب الاثر صفحه 399، غیبت طوسی صفحه 242، اعلام الوری صفحه 417 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 121.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 181.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 322، غیبت طوسی صفحه 177، اعلام الوری صفحه 424، بحار الانوار جلد 53 صفحه 181، الامام المهدی صفحه 253 و الزام النّاصب صفحه 129.
- ارشاد مفید صفحه 10 مقدّمه، بحار الانوار جلد 53 صفحه 177 و الزام النّاصب صفحه 136.
غیبت کبری:
غیبت کبری، با بسته شدن باب مراسلات و مکاتبات، و پایان یافتن دوران غیبت صغری، آغاز شده، تا به امروز ادامه داشته، تا فرارسیدن روز موعود و خروج کعبه موعود با شمشیر، ادامه خواهد داشت.
غیبت طولانی آنحضرت، اگرچه با دهها خرق عادت همراه است ولی بالاخره ممکن است و از نظر عقلی محال نیست و از نظر نقلی احادیث فراوانی در این رابطه نقل کرده ایم و اینک گروهی دیگر از اخبار و احادیث:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
301 - «یغیب عن شیعته غیبه، لا یثبت فیها علی القول بإمامته إلاّ
من امتحن الله قلبه بالإیمان... هذا من مکنون سرّ الله و مخزون علمه، فاکتمه إلاّ عن أهله».
«مدّتی از شیعیان خود غائب می شود، که در آن مدّت کسی بر اعتقاد خود در ولایت او ثابت نمی ماند، به جز کسی که خداوند دلش را با ایمان آزموده باشد... این از اسرار پوشیده و رازهای مخفی حضرت احدیّت است، آنرا از غیر اهلش پوشیده بدار».
302 - «و الّذی بعثنی بالحقّ بشیرا، لیغیبنّ القائم من ولدی، بعهد معهود إلیه منّی، حتّی یقول أکثر النّاس: ما للّه فی آل محمّد حاجه، و یشکّ آخرون بدلائله، فمن أدرک زمانه فلیتمسّک بدینه، و لا یجعل للشّیطان علیه سبیلا بشکّه فیزیله عن ملّتی و یخرجه من دینی، فقد أخرج أبویکم من الجنّه من قبل. و الله (عزّ و جلّ) جعل الشّیاطین أولیاء للّذین لا یؤمنون».
«سوگند به خدائی که مرا به حقّ برانگیخت، قائم اولاد من براساس پیمانی که خدا به وسیله من با او بسته، از دیده ها غائب می شود، تا بیشتر مردمان بگویند: خدا نیازی به آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ندارد، و گروهی در نشانه های او دچار شکّ و تردید شوند. هرکس آن زمان را درک کند محکم به دین خود چنگ بزند. و برای شیطان راه شکّ را ببندد، تا شیطان نتواند او را به شکّ انداخته، از دین و آئین من بیرون ببرد. چنانکه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون برد. خداوند تبارک و تعالی، شیطان را دوست و ولیّ کسانی قرار داده است که به خدا ایمان نمی آورند».
ای رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم)! درست آنچنانکه خبر دادی، هرکسی به راهی منحرف شده، سخنانی گفتند که تو خود بهتر می دانی. و ما به خدا پناه می بریم از اینکه شیطان بر ما راه داشته باشد، آنهم بعد از آنهمه هشدار و بیدارباش که از سوی شما به ما رسیده است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
303 - «إنّ لصاحب الأمر غیبه، المتمسّک فیها بدینه کالخارط
للقتاد بیدیه!. فأیّکم یمسک شوک القتاد بیده؟.
«برای صاحب امر غیبتی هست، که در آن زمان کسی که به دین خود چنگ بزند، مانند کسی است که بخواهد خارهای گون را با دست بکند و تمیز کند! آیا یکی از شما قادر است که خارهای گون را با دست بگیرد؟!».
304 - «إنّ لصاحب هذا الأمر غیبه، فلیتّق الله عبد ولیتمسّک بدینه!. [أم حسبتم أن تدخلوا الجنّه و لما یأتکم مثل الذّین خلوا من قبلکم، مسّتهم البأساء و الضّرّاء و زلزلوا، حتّی یقول الرّسول و الذّین آمنوا معه: متی نصر اللّه؟. ألا إنّ نصر الله قریب]».
«برای صاحب این امر غیبتی هست که باید انسان از خدا تقوی کند و به دین خود چنگ بزند». سپس این آیه را قرائت فرمود:
[مگر پنداشته اید که وارد بهشت شوید، پیش از آنکه مثل پیشینیان در میان شما واقع شود؟! به آنها سختیها و بلاها رسید و مضطرب شدند، تا جائی که پیامبر، و کسانیکه ایمان آورده اند، گفتند: یاری خدا کی خواهد رسید؟! آگاه باشید که یاری خدا نزدیکست]».
نزدیک به این مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
این روایت عمومیّت آزمون الهی را می رساند که همه مردمان روی اعتقادشان امتحان خواهند شد، تا آنها که بر عقیده خود استوار و پایدار هستند، شناخته شوند.
305 - «لیغیبنّ حتّی یقول الجاهل ما للّه فی آل محمّد حاجه».
«از دیده ها غائب می شود، تا جاهلان بگویند: برای خداوند نیازی در آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیست».
اکنون که بیشتر جاهلان تعبیراتی نظیر تعبیر فوق را به زبان می آورند، نزدیک شدن فرج را نوید می دهند. انشاء اللّه.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
306 - «و ذلک بعد غیبه طویله، لیعلم الله من یطیعه بالغیب و یؤمن به».
«و آن - ظهور - بعد از سپری شدن یک غیبت طولانی است، تا خدا بداند که چه کسی در غیب از او اطاعت می کند و به او ایمان می آورد».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه:
«أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ».
«آیا می نگرید که اگر آب شما فروکش کند، چه کسی برای شما آب گوارا خواهد آورد».
فرمود:
307 - «نزلت فی الإمام: إن أصبح إمامکم غائبا عنکم، فمن یأتیکم بإمام ظاهر یأتیکم بأخبار السّماء و الأرض، و بحلال الله و حرامه؟. أما و الله ما جاء تأویل هذه الآیه، و لا بدّ أن یجیء تأویلها!».
«این آیه در حقّ امام (علیه السلام) نازل شده است، یعنی: اگر امام شما از دیده هایتان غائب شود، چه کسی برای شما امام ظاهری خواهد آورد که احکام حلال و حرام، و اخبار آسمان و زمین را برای شما بازگو کند».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در همین مورد می فرماید:
308 - «المهدیّ یغیب عن النّاس غیبه طویله، یرجع عنها قوم و یثبت آخرون».
«مهدی از دیده مردمان مدّتی بس دراز غائب می شود، هنگامی برمی گردد که قومی از او برگشته، گروهی بر اعتقاد خود استوار مانده اند. و اینست منظور از آیه شریفه: [أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً...]».
امام باقر (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
309 - «کأنّی بکم إذا صعّدتم لم تجدوا أحدا، و رجعتم لم
تجدوا أحدا؟».
«گوئی با چشم خود می بینم که بالا می روید کسی را نمی یابید، بازمی گردید و کسی را نمی یابید».
آری در جستجوی آن کعبه مقصود از کوههای صعب العبور بالا می رویم و به مقصد نمی رسیدم، بازمی گردیم و محبوب را نمی یابیم، تنها نام او و یاد اوست که دل ما را روشن می سازد، امّا آتش هجران خرمن زندگی مان را بر باد می دهد. دلگرمی ما با نشانه های فراوانی است که امامان اهلبیت در رابطه با ظهور آن حضرت داده اند و یکی پس از دیگری تحقّق می یابد و نزدیک شدن ایّام وصال را نوید می دهد و کالبد بیجان ما را جان می بخشد، اگر اینها نبود، آتش هجران خرمن هستی ما را بر خاکستر نشانده بود.
امام صادق (علیه السلام) برای تحکیم اعتقاد ما می فرماید:
310 - «و الله لو بقی فی غیبته ما بقی نوح فی قومه، لا یخرج من الدّنیا حتّی یظهر».
«به خدا سوگند، اگر در غیبت خود درنگ کند، آنقدر که حضرت نوح در میان قومش درنگ نمود، از دنیا بیرون نرود، جز اینکه ظاهر شود».
مثل او، مثل حضرت خضر است که به عمر جاویدان دست یافت، و مثل او مثل ذی القرنین است که شرق و غرب جهان را تحت سیطره خود درآورد و همه امکانات روی زمین را خدا در اختیار او قرار داد.
311 - «إذا دار الفلک، و قالوا: مات أو هلک بأیّ واد سلک.
و قال الطّالب له (أی عدوّه): أنّی یکون و قد بلیت عظامه؟. فعند ذلک فارتجوه. و إذا سمعتم به فأتوه و لو حبوا علی الثّلج!».
«چرخ گردون آنقدر می گردد که می گویند: مرده!، کشته شده!، کجا رفته؟!. جوینده اش گوید: دیگر استخوانهایش نیز پوسیده است، چگونه ممکن است بازگردد؟ در چنین موقع منتظر او باشید.
هنگامی که خبر ظهورش به گوش شما رسید، به سوی او بشتابید و لو با کشیده شدن از روی برفها».
شبیه این حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
تحقّق نشانه های ظهورش یکی پس از دیگری نویدبخش نزدیک شدن روز موعود است. به امید آنروز.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
312 - «للقائم غیبتان: إحداهما طویله و الأخری قصیره.
فالأولی یعلم بمکانه فیها خاصّه من شیعته، و الأخری لا یعلم بمکانه فیها إلاّ خاصّه موالیه فی دینه».
«برای قائم دو غیبت است یکی کوتاه و دیگری طولانی. در اوّلی تنها خواصّ شیعیان از جایگاه او مطّلع خواهند بود، در دوّمی فقط نزدیکترین خواصّ او که متصدی خدمت او هستند از جایگاهش باخبر خواهند بود».
313 - «إنّ للقائم غیبتین، یقال فی إحداهما هلک، و لا یدری فی أیّ واد سلک!».
«برای قائم دو غیبت است که در یکی از آنها گفته می شود: از دنیا رفته است، چون نمی دانند کجا گام سپرده است».
و در تفسیر آیه شریفه:
[نباید همچون کسانی باشند که در گذشته به آنها کتاب داده شد، ولی هنگامی که مدّت طولانی شد، دلهایشان قساوت گرفت و بیشترشان فاسقانند] فرمود:
314 - «این آیه در مورد قائم (عجّل الله فرجه) و اهل زمان غیبت او نازل شده که زمان غیبتش به طول خواهد انجامید».
آری، هر روزی که می گذرد، دلها قسی تر می شود، تا آن مهر تابان ظهور کند و دلها را صیقل دهد و قساوتها را بزداید.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا برای ظهور مهدی موعود روز معیّنی هست
که مردم آنرا بدانند؟ فرمود:
315 - «حاشا للّه أن یوقّت ظهوره بوقت یعلمه شیعتنا، لأنّه هو السّاعه الّتی قال الله تعالی: [قُلْ إِنَّما عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی، لا یُجَلِّیها لِوَقْتِها إِلاّ هُوَ، ثَقُلَتْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، لا تَأْتِیکُمْ إِلاّ بَغْتَهً]».
«خدا منزّه از آنست که برای ظهور وقتی را تعیین کند که شیعیان ما از آن آگاه شوند. او همان «ساعه» است که قرآن کریم در حقّ او می فرماید: [بگو علم او در پیشگاه خداست، وقت آنرا جز او نمی داند! در آسمانها و زمین گران شده است! برای شما ظاهر نمی شود جز به صورت ناگهانی!]».
او همان «ساعه» است که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«از تو می پرسند در مورد «ساعه» (رستاخیز) که چه موقعی لنگر خواهد انداخت؟»
و فرموده است:
«علم رستاخیز در نزد خداست و بس».
و فرموده است:
«آیا منتظرند که رستاخیز - ساعه - به طور ناگهانی بر آنها فرود آید، که به تحقیق نشانه هایش ظاهر شده است».
برای حضرت مهدی وقت معیّنی نیست، او چون رستاخیز است که ناگهانی می آید و وقتش را خدا می داند و بس!.
«کسانی در آن شتاب می کنند که به آن ایمان ندارند، امّا آنها که ایمان آورده اند از آن می ترسند و می دانند که آن حقّ است. آگاه باش آنها که در حقّ رستاخیز مجادله می کنند در گمراهی دور و درازی هستند».
مجادله در حقّ او اینست که بگویند: کی متولّد شده؟ چه کسی دیده؟
چگونه ممکن است؟ کی ظاهر می شود؟ و... که همه اینها ناشی از ضعف عقیده و ضعف ایمان به خدا و قدرت بیکران اوست.
«که چنین افرادی خود را به ضرر و خسران انداخته اند».
«و برای طغیانگرها بدترین بازگشتهاست.
«که روز رستاخیز نزدیک است و قمر منشقّ شده است.
«تو چه می دانی؟ شاید «ساعه» (روز رهائی و رستاخیز) نزدیک باشد.
و آیات دیگری در این زمینه.
آری روز موعود نزدیک است و نشانه هایش یکی پس از دیگری ظاهر می شود و ما در آستانه فرارسیدن روز رهائی انسانها از زیر یوغ استعمار و استبداد هستیم. ما هرگز وقتی تعیین نمی کنیم ولی از گفتار معصومین (علیهم السلام) درمی یابیم که انشاء الله بزودی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را خواهیم دید که در کنار خانه خدا ایستاده و برای اصلاح جهان برخاسته و با یک رستاخیز عمومی جهان را از تاریکی فقر و جهل و ظلم رهائی می بخشد و حکومت واحد جهانی را براساس عدالت و آزادی استوار می سازد.
316 - «إنّ من وقّت لمهدینا فقد شارک الله فی علمه، و ادّعی أنّه ظهر علی سرّه. و ما للّه من سرّ إلاّ و قد وقع إلی هذا الخلق المعکوس الضّال عن اللّه، الرّاغب عن أولیاء اللّه!. و ما للّه من خبر إلاّ و هم أخصّ به لسره و هو عندهم. و إنّما ألقی الله إلیهم لیکون حجّه علیهم».
«کسیکه برای مهدی ما وقت تعیین کند، خود را در علم خدا شریک پنداشته است! و ادّعا کرده است که بر اسرار خدا واقف است! و خیال کرده است که هیچ سرّی از اسرار الهی نیست جز اینکه به این بنده گمراه و منحرف از خدا و روگردان از اولیاء خدا تعلیم شده است!! می پندارند که هیچ خبری نیست جز اینکه خدا به آنها آموخته است! تا حجّت بر آنها تمام شود!».
امام صادق (علیه السلام) با این تعبیرها گفتار منجّمان، کاهنان، رمّالها و فال بینها را به باد انتقاد گرفته، که به ناحقّ در هر موردی پیشگوئی می کنند در حالیکه
مسیر اصلی را گم کرده اند، و به شهر علم از راهی جز راه صحیح آن درآمده اند.
یکبار گروهی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) به خدمت آنحضرت شرفیاب شدند و آنحضرت را دیدند که روی زمین نشسته و درحالیکه بشدّت می گریست می فرمود:
317 - «سیّدی، غیبتک نفت رقادی، و ضیّعت علیّ مهادی، و ابتزّت منّی راحه فؤادی!.
سیّدی، غیبتک وصلت مصابی بفجائع الأبد!. و فقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع و العدد!. فما أحسّ بدمعه ترقأ فی عینی، و أنین یفتر من صدری عن دوارج الرّزایا و صنوف البلایا، إلاّ لقینی غوائل أعظمها و أقطعها، و بوائق أشدّها و أنکرها، و نوائب مخلوطه بغضبک، و نوازل مجبوله بسخطک!!!».
«سرور من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده، خاطرم را پریشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است.
سرور من! غیبت تو، مصیبتی جانکاه بر سراسر هستی ام فروریخته که هرگز تسلّی نمی یابم، از دست دادن یاران، یکی بعد از دیگری اجتماعات را درهم می ریزد، بلاها و سختیها، رنجها و اندوهها، آنچنان بر دلم سنگینی می کند که دیگر اشک دیده و فریادهای سینه ام را احساس نمی کنم. که هرچه بر اشک دیده و فریاد سینه ام می نگرم، مصیبت شدیدتر و جانکاه تری در نظرم مجسّم می گردد که از مصائب قبلی دشوارتر و شکننده تر است»!.
یکی از یاران عرضه نمود: ای مولای من! خدا دیدگانت را نگریاند، چه چیزی موجب شده که این چنین سیلاب اشک بر صورت مبارکت جاری شده؟ چه عاملی این چنین قلب عالم امکان را به لرزه درآورده و بر این ماتم نشانده؟ امام صادق (علیه السلام) آهی کشید که قفسه های سینه اش باز شد و لرزه بر اندامش افتاد و فرمود:
318 - ویلکم.. نظرت فی کتاب الجفر، صبیحه هذا الیوم، و تأمّلت مولودا غائبا، و غیبته و إبطاءه، و طول عمره، و بلوی المؤمنین فی ذلک الزّمان، و تولّد الشّکّ فی قلوبهم من طول غیبته، و ارتداد أکثرهم
عن دینهم، و خلعهم ربقه الإسلام من أعناقهم الّتی قال الله تعالی جلّ ذکره: [وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ]: یعنی الولایه، فأخذتنی الرّقه و استولت علیّ الأحزان».
«وای بر شما! من امروز صبح کتاب «جفر» را مطالعه می کردم، در زندگی مولودی می اندیشیدم که از دیده ها غائب می شود و غیبتش به طول می انجامد و عمرش بسیار طولانی می شود و مؤمنین در آن زمان به سختی آزموده می شوند و از طول غیبتش دچار شکّ و تردید شده، بیشترشان از دین خود مرتدّ می شوند و ریسمان اسلام را از گردن خود می گشایند، یعنی آن رشته ولایت را که خدای تبارک و تعالی می فرماید:
«وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ» از گردن خود دور می کنند. از مطالعه وضع آنها رشته افکارم گسست و کوه غم و اندوه بر تنم فرو ریخت».
آنچه ما امروزه شاهدش هستیم، امام صادق (علیه السلام) سیزده قرن پیش آنچنان بیان فرموده است که گوئی خود این روزها را با چشم خود دیده است.
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
319 - «إنّ الإمام بعدی ابنی، أمره أمری، و قوله قولی، و طاعته طاعتی. و الإمام بعده ابنه الحسن، أمره أمر أبیه، و قوله قول أبیه، و طاعته طاعه أبیه. فقیل له: یا ابن رسول اللّه، و من الإمام بعد الحسن؟. فبکی بکاء شدیدا، ثمّ قال: إنّ من بعد الحسن ابنه القائم بالحقّ، المنتظر. فقیل: یا ابن رسول اللّه، و لم سمّی بالقائم؟. قال: لأنّه یقوم بعد موت ذکره، و ارتداد أکثر القائلین بإمامته. فقیل: و لم سمّی بالمنتظر؟. قال: لأنّ له غیبه یطول أمدها فینتظر خروجه المخلصون، و ینکره المرتابون، و یستهزیء بذکره الجاحدون، و یکذب فیه الوقّاتون، و یهلک فیه المستعجلون، و ینجو فیه المسلمون».
«امام، بعد از من، پسرم (امام هادی) است که امر او امر من و گفته او گفته من، و اطاعت او اطاعت منست. و امام بعد از او پسرش حسن
(عسکری) است، که امر او امر پدرش، گفته او گفته پدرش و اطاعت او اطاعت پدرش می باشد.
آنگاه امام جواد (علیه السلام) ساکت شد. عرضه شد: ای فرزند پیامبر! امام بعد از حسن کیست؟
امام جواد (علیه السلام) به شدّت گریست و فرمود:
بعد از حسن، پسر او قائم به حقّ و منتظر است.
گفته شد: چرا به او «قائم» گفته می شود؟ فرمود:
زیرا او بعد از آنکه یادش از بین میرود، قیام می کند، و پس از آنکه بیشتر قائلین به امامتش، از اعتقاد خود بازگردند، او ظهور می کند.
گفته شد: چرا به او «منتظر» می گویند؟ فرمود:
زیرا برای او غیبتی طولانی هست که مؤمنین مخلص ظهور او را انتظار می کشند، و صاحبان شکّ او را انکار می کنند و منکران نام و یاد او را مسخره می کنند. هرکس وقت تعیین کند دروغ می گوید، هرکس شتاب کند هلاک می شود، هرکس تسلیم اراده خدا شود نجات می یابد».
امام جواد (علیه السلام) گوئی زمان ما را با چشم خود مشاهده فرموده، حالات دوست و دشمن را از نزدیک دیده و تشریح فرموده است.
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
هنگامی که علیّ بن ابراهیم ازدی به محضر آن کعبه مقصود تشرف پیدا کرد، خطاب به او فرمود:
320 - «إنّ الأرض لا تخلوا من حجّه، و لا یبقی النّاس فی فتره أکثر من تیه بنی إسرائیل و قد ظهر أیّام خروجی. فهذه أمانه فی رقبتک، فحدّث بها إخوانک من أهل الحقّ».
«زمین هرگز خالی از حجّت نمی ماند و مردم بیش از دوران سرگردانی بنی اسرائیل در فترت نمی مانند.
این امانتی است در گردن تو، آنرا به برادرانت از اهل حقّ بازگو کن».
این حدیث اگر ثابت شود، اشاره ای دارد به یک زمان فترت که در آن غضب خدا بر بندگان نازل شود و جنگها و فتنه ها برپا شود، - همچون زمان ما - آنگاه خدای تبارک و تعالی با نعمت ظهور بر آنها منّت نهاده، آنها را از هر مکروهی برهاند.
شاید در این حدیث به کار بردن لفظ «تیه» رمزی به اعلان رژیم اسرائیل و ادامه این جنگها و تجاوزها تا مدّت چهل سال باشد؟ که جز خدا کسی از آن آگاه نیست.
ابراهیم بن مهزیار که از تشرّف یافتگان به حضور آنحضرت است، روایت می کند که فرمود:
321 - «ای ابا اسحاق! پدرم که صلوات خدا بر او باد، به من فرمود:
پسرم! امیدوارم تو یکی از کسانی باشی که خداوند برای گسترش حقّ و ریشه کن ساختن باطل مهیّا ساخته است. که به دست تو دین ظاهر و باطل نابود گردد. پسرم! بر تو باد ملازمت سرزمینهای دوردست، که برای هریک از اولیای خدا دشمن ستیزه خو و رزم جوئی هست، که خدا چنین مقدّر فرموده تا اولیای او همواره با اهل نفاق و الحاد، در نبردی دائم بوده باشند، از این جهت هراسی به خود راه مده.
ای ابا اسحاق! این دیدار ما در پیش تو امانت باشد که جز از اهل صدق و صفا در دین، پوشیده بدار.
هنگامی که نشانه های ظهور و زمینه های خروج را دیدی، تأخیر را جایز مشمار، و با برادران ایمانی ات به سوی ما بشتاب، که از مشعل یقین و انوار هدایت، کسب نور نموده، به راه راست و استوار راه یابی، انشاء اللّه».
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از طریق ابراهیم بن مهزیار، همه شیعیان را متوجّه نشانه های ظهور نموده، که با مشاهده آنها خود را آماده یاری حقّ و شتافتن به سوی آن مهر تابان و قبله خوبان بکنند.
در بخش گذشته با غیبت صغری، سفیران و قسمتی از توقیعات شریف آشنا شدیم، و در این بخش قسمتی از احادیث مربوط به غیبت کبری را بازگو کردیم و هم اکنون در دل غیبت کبری هستیم که هر روز یکی از نشانه های ظهور
را با چشم خود می بینیم که اینها نوید فرارسیدن روز موعود را با خود به ارمغان می آورند. به امّید فرارسیدن آن روز.
غیبت کبری از نیمه شعبان 329 هجری آغاز شده، تا روزیکه خدا بخواهد ادامه دارد.
حواشی
- الزام النّاصب صفحه 19 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 170.
- الزام النّاصب صفحه 69،80 و 104، الامام المهدی صفحه 64، سفینه البحار جلد 2 صفحه 702، منتخب الاثر صفحه 262، بحار الانوار جلد 51 صفحه 86 و در صفحه 145 آن قریب به این مضمون از امام صادق (علیه السلام)، و بشاره الاسلام صفحه 20 از امام رضا (علیه السلام) و صفحه 51 از امیر مؤمنان (علیه السلام)، و صفحه 117 از امام صادق (علیه السلام)، اعلام الوری صفحه 400 از امیر مؤمنان (علیه السلام) و همچنین غیبت نعمانی صفحه 70.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 275، بحار الانوار جلد 52 صفحه 111 و 135، الزام النّاصب صفحه 137، بشاره الاسلام صفحه 126، غیبت نعمانی صفحه 88، منتخب الاثر صفحه 257 و اصول کافی جلد 1 صفحه 335.
- منتخب الاثر صفحه 257، غیبت شیخ طوسی صفحه 275، اصول کافی جلد 1 صفحه 335، بحار الانوار جلد 52 صفحه 135 و الزام النّاصب صفحه 137.
- بقره:214.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 101.
- الامام المهدی صفحه 227.
- ملک:30.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 52، غیبت شیخ طوسی صفحه 101، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 84 و الزام النّاصب صفحه 31 و 142.
- منتخب الاثر صفحه 205 و الامام المهدی صفحه 21،58 و 59(ملک:30).
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 139 و غیبت نعمانی صفحه 101.
- منتخب الاثر صفحه 215، بحار الانوار جلد 51 صفحه 145، اعلام الوری صفحه 386 و الزام النّاصب صفحه 67.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 136، بشاره الاسلام صفحه 87 و 99 و اعلام الوری صفحه 402.
- منتخب الاثر صفحه 251، بشاره الاسلام صفحه 86 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 153 و جلد 53 صفحه 324.
- منتخب الاثر صفحه 252 و غیبت طوسی صفحه 260.
- حدید:16.
- غیبت نعمانی صفحه 7، بحار الانوار جلد 51 صفحه 54 و جلد 53 صفحه 1 - 3، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 83، المهدی صفحه 204، الزام النّاصب صفحه 27 - 31 و 141 و بشاره الاسلام صفحه 264.
- اعراف:186.
- نازعات:42.
- لقمان:34.
- محمّد:18.
- شوری:18.
- اعراف:9، هود:21 و مؤمنون:103.
- ص:55.
- قمر:1.
- احزاب:63.
- در زمینه تأویل آیات یادشده به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) به منابع یادشده در پاورقی شماره 17 مراجعه فرمائید.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 3، بشاره الاسلام صفحه 265 و الزام النّاصب صفحه 30 و 214.
- جفر، کتابی است شامل علم منایا و بلایا، آنچه در جهان اتفاق افتاده و آنچه روی خواهد داد، در این کتاب گرد آمده است. خداوند این کتاب را به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اطهار (ع) عطا فرموده، که هم اکنون در محضر حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می باشد. در این زمینه به منابع زیر مراجعه شود:
اصول کافی جلد 1 صفحه 239، الزام النّاصب صفحه 7 - 9 و 72، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 52،56،67 و 116 و المهدی صفحه 167.
- اسراء:13.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 219، بشاره الاسلام صفحه 144 - 146، الزام النّاصب صفحه 85 و 191، نور الابصار صفحه 145، منتخب الاثر صفحه 259، غیبت طوسی صفحه 105 و المهدیّ المنتظر صفحه 23.
- منتخب الاثر صفحه 223، بحار الانوار جلد 51 صفحه 30 و 158، اعلام الوری صفحه 409، بشاره الاسلام صفحه 165 و الزام النّاصب صفحه 68 و 78.
- الزام النّاصب صفحه 112.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 35.
دوران حیرت:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
322 - «تکون له غیبه و حیره تضلّ فیها الأمم».
«برای او غیبت و برای امّت حیرتی خواهد بود که خیلی ها در آن دوران گمراه خواهند شد».
همین تعبیر از امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز نقل شده که در آخر آن می افزاید:
«اقوامی در آن گمراه شده و گروهی هدایت می یابند».
323 - «کائن فی أمّتی ما کان فی بنی إسرائیل حذو النّعل بالنّعل و القذّه بالقذّه!. و إنّ الثّانی عشر من ولدی یغیب حتّی لا یری!».
«آنچه در میان بنی اسرائیل واقع شده در میان امّت من نیز موبه مو واقع خواهد شد. دوازدهمین فرزند من از دیده ها غائب می گردد و دیده نمی شود».
آنچه در میان بنی اسرائیل روی داده بود که موجب سرگردانی و حیرت آنها شده بود، غیبت نخستین سبط آنها «لاوی بن برخیا» بود که مدّتی بس دراز غیبت کرد و سپس به سوی قوم خود بازگشت و دین خدا را بعد از مندرس شدن از نو زنده ساخت. با پادشاه ستمگری به نام «قرسیطا» جنگ کرده، بر او پیروز شد. به علاوه حوادثی در میان آنها روی داد که با حوادث امّت اسلامی شباهت فراوان داشت. که یکی از آنها انتظار ظهور حضرت مسیح (ع) است که از روز شنیدن نوید آن تا به امروز انتظار می کشند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
324 - «یکون لغیبته حیره یضلّ فیها أقوام و یهتدی آخرون، أولئک خیار الأمّه مع أبرار العتره».
«برای غیبت او حیرتی است که گروههائی در آن گمراه می شوند، و گروهی بر هدایت استوار می مانند که آنها بهترین امّت هستند که با بزرگان عترت همراهند».
آنچه امروز جهان اسلام با آن روبروست همه اش از مظاهر جاهلیّت است و در برخی از آنها از جاهلیّت اوّلی جلوتر رفته اند، امروز اقوام بسیاری از راه قرآن و سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دور شده اند و احکام اسلام را تعطیل نموده اند، و اگر می بینند که در ایران مشروبات الکلی و برخی دیگر از مفاسد اخلاقی به شدّت ممنوع شده، دچار شگفت می شوند، زیرا این مسائل برای آنها تازگی دارد، که در وادی ضلالت حیران و سرگردانند.
325 - «تهتم کما تاهت بنو إسرائیل علی عهد موسی. و بحقّ أقول: لیضعّفنّ علیکم التّیه من بعدی باضطهادکم ولدی أضعاف ما تاهت بنو إسرائیل!!».
«حیران و سرگردان شدید، آن سان که بنی اسرائیل در عهد موسی سرگردان شدند. به حقّ می گویم: سرگردانی شما چندین برابر سرگردانی آنها خواهد بود و آن در اثر ستمهائی است که بر فرزندان من روا خواهید داشت».
در این حدیث، تعبیر «ضعف» به کار رفته، و آن به معنای چند برابر است که حدّاقلّ آن دو برابر است وگرنه «ضعف» به معنای دوبرابر نیست.
روی این بیان، معنای حدیث این نیست که سرگردانی بنی اسرائیل چهل سال بود و سرگردانی امّت اسلامی هشتاد سال خواهد بود. بلکه معنایش این است که سرگردانی این امّت چندین برابر (اضعاف مضاعف) بنی اسرائیل خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
326 - «یخرج بعد غیبه و حیره، لا یثبت فیها علی دینه إلاّ المخلصون المباشرون لروح الیقین الّذین أخذ الله میثاقهم بولایتنا، و کتب فی قلوبهم الإیمان و أیّدهم بروح منه».
«بعد از غیبت و حیرت ظاهر می شود، در این دوران تنها کسانی بر دین خود ثابت می مانند که در ایمان خود مخلص باشند و با روح یقین همراه و آنها کسانی هستند که خداوند از آنها درباره ولایت ما پیمان گرفته، و در دل آنها ایمان را مستقرّ ساخته و آنها را با روحی از خود تأیید نموده است».
به همین مضمون از امیر مؤمنان (علیه السلام) و نزدیک به این مضمون از امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز وارد شده است.
فضل بن یسار از اصحاب امام باقر (علیه السلام) از آنحضرت پرسید: آیا برای این امر وقتی تعیین شده است؟ فرمود:
327 - «أمّا ظهور الفرج فإنّه إلی الله تعالی، و کذب الوقّاتون. إنّ موسی لمّا خرج وافدا إلی ربّه واعدهم ثلاثین لیله، فلمّا زاده الله علی الثّلاثین عشرا قال قومه: قد أخلفنا موسی. فصنعوا ما صنعوا.. فإذا
حدّثناکم الحدیث فجاء علی ما حدّثناکم به فقولوا: صدق اللّه. و إذا حدّثناکم الحدیث فجاء علی خلاف ما حدّثناکم فقولوا: صدق الله تؤجروا مرّتین».
«اما ظهور فرج بستگی به مشیّت حضرت احدیّت دارد، و هرکس وقت تعیین کند، دروغ گفته است. هنگامی که حضرت موسی (علیه السلام) به سوی پروردگارش رفت با قوم خود سی روز وعده کرد، هنگامی که خداوند ده روز بر وعده خود افزود، قوم او گفتند: موسی خلف وعده کرد، آنگاه کردند آنچه کردند (از پرستش گوساله و غیره) از این رهگذر هنگامی که به شما حدیثی گفتیم و طبق گفته ما انجام یافت، پس بگوئید که خدا راست گفته است. و اگر مطلبی را به شما گفتیم و تأخیری در آن روی داد، بگوئید که خدا راست گفته است، تا دوبار پاداش ببینید».
آنچه پیامبری از پیامبران و یا امام معصومی از امامان خبر دهد، به طور قطع انجام خواهد شد، مگر اینکه برای خدا «بدا» حاصل شود، که آنهم به تقدیر خدا و برای مصلحت مردم، و رأفت حقّ تعالی درباره مردم است. که رضا و تسلیم در برابر فرمان خدا ثواب و پاداش او را دوبرابر می کند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
328 - «یکون له غیبه و حیره، حتّی یضلّ الخلق عن أدیانهم».
«برای او غیبت و حیرتی هست که مردمان از دین خود برمی گردند و گمراه می شوند».
با کمال تأسّف ما در چنین شرائطی زندگی می کنیم و بیشتر مردمان از دین و آئین خود بازگشته اند، به خدا پناه می بریم از این امتحان بزرگی که برای ما روی داده است. و از او می خواهیم که از گروه ثابت قدمان باشیم که به هنگام ظهور آن دست نیرومند انتقام الهی، در رکاب او با دشمنان خدا پیکارگر و در برابر حقّ تسلیم و از حریم حقّ مدافع باشیم.
329 - «کیف أنتم إذا بقیتم شیئا من دهرکم لا ترون إماما؟!.
إستوت أقدام بنی عبد المطّلب کأسنان المشط. فبینا أنتم کذلک إذ أطلع الله نجمکم، فاحمدوا الله و اشکروه».
«چگونه است حال شما، هنگامی که مدّتی از روزگار را از دیدار امام خود محروم باشید، قدمهای فرزندان عبد المطّلب چون دندانه های شانه با یکدیگر برابر است، در چنین موقعیّتی ستاره شما طلوع می کند. خدا را سپاس بگوئید و او را شکرگزار باشید».
در این حدیث شریف که فرزندان عبد المطّلب را به دندانه های شانه تشبیه کرده و آنها را با یکدیگر مساوی تعبیر فرموده، نکته جالبی هست و آن اینکه هرکس از بنی عبّاس و غیر آن قیام کند و ادّعای عدالت خواهی او گوش فلک را کر کند، نتیجه ای جز مشابه خلفای قبلی نخواهد داشت و همه آنها مساوی هستند در اینکه به نام عدالت قیام کرده، ظلم و ستم را به اوج می رسانند. از این رهگذر هرکس قیام کند و ادّعای عدالتخواهی کند، این ادّعا ترا فریب ندهد که هر ظالمی به ادّعای عدالتخواهی قیام نموده است.
330 - «إذا أصبحت و أمسیت لا تری فیه إماما من آل محمّد فأحبّ من کنت تحبّ، و أبغض من کنت تبغض، و وال من کنت توالی، و انتظر الفرج صباحا و مساء».
«اگر در زمانی قرار گرفتی که به امامی از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) دست نیافتی، هرکه را خواستی دوست بدار، و هرکه را خواستی دشمن بدار و از هرکه خواستی پیروی کن ولی هر صبح و شام در انتظار فرج باش».
انتظار فرج در عصر غیبت، مرز استواری در عقیده و انحراف از عقیده است، از این رهگذر امر می فرماید که منتظر فرج باشید تا از راه راست منحرف نشوید، آنگاه به مقتضای «الحبّ فی الله و البغض فی اللّه» با دوستان خدا دوست، و با دشمنان او دشمن باشید.
331 - «إذا کان ذلک فتمسّکوا بما فی أیدیکم حتّی یصحّ لکم الأمر».
«هنگامی که آن - غیبت - واقع شود، به آنچه در دست دارید (عقاید حقّه) چنگ بزنید تا قضیّه آشکار شود و فرمان خدا فرارسد».
332 - «یأتی علی النّاس زمان یصیبهم فیه سبطه، یأرز العلم فیها کما تارز الحیّه فی حجرها. فبیناهم کذلک إذ طلع علیهم نجمهم.
فقیل له: فما السّبطه؟. فقال: فتره النّعاس و الضّعف، کونوا علی ما أنتم علیه حتّی یطلع الله نجمکم».
«برای مردم روزگاری فرا می رسد که همگان دچار تب و لرز می گردند، علم و دانش در آن ایّام درهم پیچیده شود، آن سان که مار در لانه خود به دور خود می پیچد. در آن هنگام ستاره آنها طلوع می کند.
گفته شد: مراد از تب و لرز چیست؟
فرمود: روزهای فترت، که همگان دچار ضعف و سستی می گردند. در آن ایّام بر عقاید خود استوار باشید تا خداوند ستاره شما را ظاهر گرداند».
333 - «کذب الوقّاتون، و هلک المستعجلون، و نجا المسلمون، و إلینا یصیرون ما وقّتنا فیما مضی، و لا نوقّت فیما یستقبل».
«هرآنکه وقت تعیین کند دروغ گفته است، هرکس شتاب کند هلاک می شود، هرکس تسلیم تقدیر خدا باشد نجات می یابد و به سوی ما گام برمی دارد. ما در گذشته وقتی تعیین نکردیم و در آینده نیز هرگز وقتی تعیین نخواهیم کرد».
ابو بصیر هنگامی که از امام صادق (علیه السلام) در مورد وقت ظهور پرسید، فرمود:
334 - «کذب الوقّاتون!. إنّا أهل بیت لا نوّقت!. أبی الله إلاّ أن یخالف وقت الموقتین».
«آنانکه وقت تعیین کردند، دروغ گفتند. ما اهلبیتی هستیم که وقت تعیین نمی کنیم. خدا اراده کرده است که با هر وقتی که تعیین کنند مخالفت نماید».
یکی دیگر از اصحاب پرسید: کی این مدّت به سرآید که ما راحت شویم؟! فرمود:
335 - «بلی، و لکنّکم أذعتم. فأخّره اللّه».
«آری، چون شما آنرا فاش ساختید، خداوند آنرا به تأخیر
انداخت».
336 - «إنّما هلک النّاس من استعجالهم لهذا الأمر!. إنّ الله لا یعجل لعجله العباد. إنّ لهذا الأمر غایه ینتهی إلیها، فلو قد بلغوها لم یستقدموا ساعه و لم یستأخروا».
«شتاب مردم برای این کار آنها را هلاک ساخت. خداوند برای شتاب مردم، شتاب نمی کند. برای این امر مدّتی هست که باید پایان پذیرد. اگر مدّت آن سرآید نه ساعتی جلو می افتد و نه ساعتی تأخیر می شود».
امام صادق (علیه السلام) خطاب به یار وفادارش «محمّد بن مسلم» فرمود:
337 - «إنّ قدّام القائم علامات تکون من الله (عزّ و جلّ). فقال:
و ما هی؟. قال: قول الله (عزّ و جلّ): [وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ، وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ، وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ]: و لنبلونّکم:
یعنی المؤمنین، قبل خروج القائم، بشیء من الخوف: من ملوک بنی فلان فی آخر سلطانهم، و الجوع: بغلاء أسعارهم، و نقص من الأموال: بکساد التّجارات و قلّه الفضل، و نقص من الأنفس: موت ذریع، و نقص من الثّمرات: قلّه ربع ما یزرع، و بشّر الصّابرین: عند ذلک بتعجیل خروج القائم. و ذلک بعد فتنه صمّاء صیلم، یسقط فیها کلّ ولیجه و بطانه. فیثب الجار علی جاره فیضرب عنقه. فألزموا الأرض و لا تحرّکوا یدا و لا رجلا».
«پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) نشانه هائی است که خداوند آنها را ظاهر خواهد ساخت. محمّد بن مسلم پرسید: آنها چیست؟ فرمود:
آنها را خداوند چنین بیان فرموده است: [و شما را به سختیهائی چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و مرگ و آفات زراعت آزمایش می کنیم و صبرپیشگان را بشارت ده].
و لنبلونّکم: یعنی امتحان می کنیم شما مؤمنان را قبل از خروج قائم (عجّل الله فرجه).
بشیء من الخوف: یعنی به وسیله پادشاهان بنی فلان، در آخر سلطنت آنها.
و الجوع: یعنی با گرانی قیمتها.
و نقص من الأموال: یعنی با کسادی تجارت و کمی درآمد.
و الأنفس: یعنی با مرگهای پیاپی و ناگهانی.
و الثّمرات: یعنی با کمی رشد زراعت.
و بشّر الصّابرین: یعنی نوید بده در آن زمان صبرپیشگان را با ظهور قائم (عجّل الله فرجه). و آن بعد از یک فتنه سخت و کمرشکن است، که هر دوستی و خویشی را درهم می ریزد. همسایه به همسایه اش هجوم برده گردنش را می زند. در چنین روزگاری به زمین بچسبید و دست و پای خود را تکان ندهید».
338 - «و خوف یشمل أهل العراق و بغداد، و موت ذریع فیه، و نقص فی الأموال و الأنفس و الثّمرات، و قلّه ربع لما یزرع النّاس».
«ترسی اهل عراق و بغداد را احاطه می کند، و مرگی ناگهانی و پیاپی در آنجا شایع می شود و کمبود در اموال، اشخاص و میوه ها ظاهر می شود و زراعت مردم کمتر رشد می کند».
و خطاب به محمّد بن مسلم فرمود:
339 - «یا محمّد بن مسلم: من اخبرک عنّا توقیتا فلا تهابنّ أن تکذّبه، فإنّا لا نوقّت وقتا».
«ای محمّد بن مسلم! هرکس از ما به تو خبر دهد که ما وقتی - برای ظهور او - تعیین کرده ایم، در تکذیب او تردید نکن، که ما هرگز وقتی را تعیین نمی کنیم».
به مناسبت نهی از توقیت (تعیین وقت) یادآور می شویم که این نهی ها شامل مشخّص شدن روز ظهور، بعد از وقوع نشانه های حتمی چون: ندای آسمانی، خروج سفیانی و خسف بیداء و امثال آنها، نمی باشد. بلکه نهی منحصر به مواردی است که پیش از وقوع این علائم تعیین وقت شود. و ما اگر می گوئیم که در آستانه ظهور هستیم به دلیل ظهور پیاپی نشانه های ظهور درمی یابیم و این ربطی به توقیت و تعیین وقت ندارد.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
340 - «إذا فقد الخامس من ولد السّابع، فاللّه الله فی أدیانکم، لا یزیلنّکم عنها أحد!. إنّه لا بدّ لصاحب هذا الأمر من غیبه، حتّی یرجع عن هذا الأمر من کان یقول به».
«هنگامی که پنجمین فرزند - امام - هفتم از دیده ها ناپدید شد، از خدا بترسید و به خدا پناه ببرید در مورد دین و آئین خود، کسی شما را از دینتان منحرف نکند. که برای صاحب این امر غیبتی هست تا آنها که به او عقیده دارند از اعتقاد خود بازگردند».
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) چون پدران بزرگوارش دست شیعه را گرفته، به مقام باورداران بااخلاص بالا می برد.
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
341 - «لا بدّ للنّاس من فتنه صمّاء صیلم، یسقط فیها کلّ بطانه و ولیجه، و ذلک عند فقدان الرّابع من ولدی».
«برای مردمان فتنه ای کوبنده و آشوبی کمرشکن است که پرده ها برداشته می شود، دوستی ها و خویشاوندی ها از بین می رود. و آن هنگامی است که چهارمین فرزند من از دیده ها ناپدید شود».
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
342 - «إنّها ستکون حیره. لو عین لهذا الأمر وقت لقست القلوب. و لرجع عامّه النّاس عن الإسلام، و لکن قالوا: ما أسرعه!. و ما أقربه!. تألّفا لقلوب النّاس، و تقریبا للفرج».
«حیرت و سرگردانی خواهد بود. اگر برای این امر وقتی تعیین شود دلها را قساوت می گیرد. و توده مردمان از اسلام برمی گردند. ولی گفته اند: چه زود است؟! چقدر نزدیک است؟! تا دل مردم آرام بگیرد و فرج نزدیک شود».
آری اگر گفته می شد که ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) بعد از هزار سال است، نسلی که مخاطب این سخن بودند به یأس و نومیدی می گرائیدند، نسل بعدی بیشتر مأیوس می شدند و با گذشت هر نسلی بر یأس و نومیدی مردم افزوده می شد، ولی اکنون بعد از گذشت بیش از هزار سال، بر طمع و امید امیدواران افزوده شده است. و چون هر نسلی امیدوار است که سعادت درک آن ایّام مبارک و دولت مسعود را داشته باشد، خود را در برابر امام بزرگوارش مسئول و متعهّد احساس می کند، خود را در تحت نظارت و رعایت مستقیم امام (علیه السلام) می بیند، به وظیفه سنگین خود در عصر غیبت عمل می کند و رابطه خود را با خالق خویش و دیگر انسانها بهبود می بخشد.
یکی از اصحاب امام جواد (علیه السلام) از آنحضرت پرسید: امام بعد از شما کیست؟ فرمود:
343 - «ابنی علیّ، و ابنا علیّ».
«پسرم علی (امام هادی) و دو فرزندش (پسرش: امام حسن عسکری، و نواده اش: حضرت مهدی). آنگاه مدّتی سرش را پائین انداخت و بعد از آن سرش را بلند کرد و فرمود:
حیرت و سرگردانی خواهد بود. گفتند: اگر چنین روزگاری پیش آمد، پس به کجا باید روی آورد؟! مدّتی سکوت کرد و سپس فرمود:
به هیچ طرف، نه هرگز. این جمله را سه بار تکرار کرد.
یک بار دیگر پرسیدند به کجا روی بیاوریم؟! فرمود: به سوی مدینه. گفتند: کدام مدینه؟ فرمود: همین مدینه. مگر مدینه دیگری هست؟!»
از پاسخ امام (علیه السلام) سختی و دشواری فرار از فتنه های زمان غیبت روشن می شود که امام (علیه السلام) می فرماید: به هیچ طرف. چنانکه امروز می بینیم همه اقطار و اکناف جهان را فتنه ها فراگرفته، راه فرار و نجاتی نمانده است. دلها را قساوت و زمین و زمان را جنایت فراگرفته است.
امام عسکری (علیه السلام) می فرماید:
344 - «و الله لیغیبنّ غیبه لا ینجو فیها من الهلکه إلاّ من یثبته الله علی القول بإمامته، و وفقه للدّعاء بتعجیل فرجه».
«به خدا سوگند آنچنان از دیده ها غائب می شود که از هلاکت نجات نمی یابد، جز کسی که خدا او را در اعتقاد بر امامت او ثابت و استوار نگه دارد. و او را برای دعا به تعجیل فرجش موفّق بدارد».
احمد بن اسحاق یار وفادار امام حسن عسکری (علیه السلام) هنگامی که امام (علیه السلام) حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را به او نشان داد و از دوران غیبت او سخن گفت، عرض نمود:
ای فرزند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)! آیا غیبت او به طول خواهد انجامید؟
فرمود:
345 - «إی و ربّی، حتّی یرجع عن هذا الأمر أکثر القائلین به، و لا یبقی إلاّ من أخذ الله (عزّ و جلّ) عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه».
«آری، سوگند به پروردگارم، آنقدر طول می کشد که بیشتر معتقدان به امامت او، از اعتقاد خود برمی گردند. بر اعتقاد خود استوار نمی ماند جز کسی که خداوند از او بر ولایت ما پیمان گرفته است، و ایمان در دل او نوشته، و او را با روحی از خود تأیید فرموده است».
346 - «اما إنّ لولدی غیبه یرتاب فیها النّاس، إلاّ من عصمه (عزّ و جلّ). أما إنّ له غیبه یحار فیها الجاهلون، و یهلک فیها المبطلون، و یکذب فیها الوقّاتون!».
«برای فرزند من غیبتی هست که مردم در آن دچار شکّ و تردید می شوند، به جز کسی که خدا او را از لغزش و انحراف بازدارد. آگاه باشید که برای او غیبتی هست که نادانها در آن حیران و سرگردان می شوند و باطلان در آن هلاک می شوند و کسانی که تعیین وقت کنند، دروغ می گویند».
347 - «ثمّ یرجع، فکأنّی أنظر إلی الأعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفه».
«سپس ظاهر می شود، گویا با چشم خود می بینم که پرچمهای سفید در نجف کوفه (نجف اشرف) بالای سرش در اهتزاز است».
خوشا به حال آنانکه چنین روز مسعودی را درک کنند و در زیر پرچم حقّ قرار گرفته، همواره با باطل پیکار نموده، پرچم حقّ را در سرتاسر گیتی به اهتزاز درآورند. و طومار ظلم و ستم را درهم نوردند و زمین را از لوث ظلم و ستم پاک سازند.
ابن عبّاس گوید:
«یظهر بعد غیبه طویله و حیره مظلمه. فیعلن أمر اللّه، و یظهر دین اللّه، و یؤیّد بنصر الله و نصر ملائکه اللّه».
«پس از یک غیبت طولانی و حیرت ظلمانی، ظاهر می شود. امر خدا را آشکار می سازد و دین خدا را ظاهر می کند. و به نصرت خدا و فرشتگان مؤیّد و منصور می باشد».
حواشی
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 311، بحار الانوار جلد 51 صفحه 72، اعلام الوری صفحه 399، الملاحم و الفتن صفحه 153، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 163 و 168، المهدی صفحه 147 و الامام المهدی صفحه 68.
- منتخب الاثر صفحه 98، بحار الانوار جلد 53 صفحه 127 و 139 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 100.
- الزام النّاصب صفحه 55 و 81، اعلام الوری صفحه 400 و غیبت شیخ طوسی صفحه 204.
- بشاره الاسلام صفحه 63.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 311، بحار الانوار جلد 51 صفحه 110، اعلام الوری صفحه 401، بشاره الاسلام صفحه 53، منتخب الاثر صفحه 229، الامام المهدی صفحه 79 و 135 و الزام النّاصب صفحه 69.
- بشاره الاسلام صفحه 300،107،180 و 182، منتخب الاثر صفحه 463، غیبت شیخ طوسی صفحه 262، بحار الانوار جلد 52 صفحه 270 و 185، غیبت نعمانی صفحه 158 و الزام النّاصب صفحه 80 و 175.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 72.
- الملاحم و الفتن صفحه 152 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 138.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 133، اصول کافی جلد 1 صفحه 342 و الزام النّاصب صفحه 138.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 133.
- بشاره الاسلام صفحه 154، بحار الانوار جلد 52 صفحه 134 و غیبت نعمانی صفحه 82.
- منتخب الاثر صفحه 462، اصول کافی جلد 1 صفحه 368، غیبت نعمانی 104 و 157، بحار الانوار جلد 52 صفحه 103، بشاره الاسلام صفحه 298 و الزام النّاصب صفحه 78.
- غیبت نعمانی صفحه 132 و 155، غیبت شیخ طوسی صفحه 263، اصول کافی ج 1 صفحه 368، الزام النّاصب صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 298 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 114.
- غیبت نعمانی صفحه 154 و 157، غیبت شیخ طوسی صفحه 263، بحار الانوار جلد 52 صفحه 105 و 360، الزام النّاصب صفحه 78 و 186 و بشاره الاسلام صفحه 299 و 301.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 369، غیبت نعمانی صفحه 158 و الزام النّاصب صفحه 78.
- بقره:155.
- غیبت نعمانی صفحه 132، اعلام الوری صفحه 427، الزام النّاصب صفحه 18،175 و 185، ارشاد مفید صفحه 340، منتخب الاثر صفحه 440، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 76، المهدی صفحه 197، بشاره الاسلام صفحه 176 و الامام المهدی صفحه 33.
- الامام المهدی صفحه 234.
- غیبت نعمانی صفحه 155، غیبت شیخ طوسی صفحه 262، بحار الانوار جلد 52 صفحه 104 و بشاره الاسلام صفحه 118 و 298.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 150 و جلد 52 صفحه 113، غیبت نعمانی صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 40 و 157، اعلام الوری صفحه 406، المهدی صفحه 172، الزام النّاصب صفحه 68، منتخب الاثر صفحه 218، غیبت شیخ طوسی صفحه 104 و 204 و اصول کافی جلد 1 صفحه 336.
- غیبت نعمانی صفحه 94، بحار الانوار جلد 51 صفحه 155 و جلد 52 صفحه 289، الملاحم و الفتن صفحه 153، بشاره الاسلام صفحه 160 و 163، عیون الاخبار جلد 2 صفحه 6 منتخب الاثر صفحه 421.
- غیبت نعمانی صفحه 158.
- غیبت نعمانی صفحه 97، بشاره الاسلام صفحه 165 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 156.
- بشاره الاسلام صفحه 168 و الامام المهدی صفحه 135.
- الزام النّاصب صفحه 104، بحار الانوار جلد 51 صفحه 160، اعلام الوری صفحه 415 و منتخب الاثر صفحه 227.
- اعلام الوری صفحه 415.
- الزام النّاصب صفحه 62.
منتظران با ایمان:
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
348 - «المهدیّ من ولدی الّذی یفتح الله به مشارق الأرض و مغاربها، ذاک الّذی یغیب عن أولیائه غیبه لا یثبت علی القول بإمامته إلاّ من امتحن الله قلبه للایمان».
«مهدی از اولاد منست، خداوند به وسیله او مشرقها و مغربهای زمین را فتح می کند. مهدی همانست که از دوستان خود ناپدید می شود یک ناپدید شدنی که بر اعتقاد خود در امامت استوار نمی ماند جز کسی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است».
349 - «إنّ أعظم النّاس یقینا، قوم یکونون فی آخر الزّمان، لم
یلحقوا النّبیّ، و حجب عنهم الحجّه، فآمنوا بسواد فی بیاض».
«والاترین مردم از نظر یقین، قومی هستند در آخر الزّمان، که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را درک نکرده اند و حجّت خدا از آنها مخفی شده، آنها به مرکّب سیاه روی کاغذ سفید ایمان آورده اند».
آری باید این ایمان، والاترین ایمانها، و این یقین، عالیترین یقین ها نامیده شود، زیرا اینها معجزات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را ندیده اند، معجزات امامان را با چشم خود ندیده اند، ولی آنچنان باور کرده اند که هرگز دچار شکّ و تردید نمی شوند، و اگر کوه از جای خود کنده شود، مخلصین اینها در اعتقاد خود کوچکترین تردیدی به خود راه نمی دهند.
این ایمان و یقین استوار که مقاومتر از کوه سربه فلک کشیده است، براساس مرکّب سیاهی بر فراز صفحات سفیدی استوار شده است، ازاین رو مخلصین این زمان باید از مخلصین عصر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) باارزشتر و والاتر باشند. آنهم با اینهمه راههای انحراف و دامهای شیطانی که در برابرشان گسترده است. که در این مقطع حسّاس همه عقاید خود را از مبدء تا معاد از روی اخبار واصله از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) آموخته اند، و به مرکّبی سیاه روی کاغذی سفید ایمان آورده اند!.
350 - «أفضل العباده انتظار الفرج».
«برترین عبادتها انتظار فرج است».
انتظار فرج که عبارت از ایمان استوار به امامت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) است، همه اعتقادهای اساسی را از یکتائی خدا، رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، پیشوائی امامان معصوم و دیگر عقاید اسلامی را دربردارد. و ایمان به امامت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) که تبلور ولایت است، شرط قبولی دیگر اعمال شایسته است، چنانکه در حدیث صحیح از امام صادق (علیه السلام) رسیده است:
351 - «بنی الإسلام علی خمس: علی الصّلاه، و الزّکاه، و الحجّ، و الصّوم، و الولایه. و لم یناد بشیء ما نودی بالولایه».
«اسلام روی 5 پایه استوار شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. و هرگز به چیزی امر نشده، آنچنانکه به ولایت امر شده است».
امام صادق (علیه السلام) سپس اضافه می فرماید:
«ولی مردم چهار پایه اش را پذیرفتند و ولایت را ترک کردند.
به خدا قسم اگر کسی همه شبها را با نماز و عبادت بگذراند و همه روزها را روزه بگیرد و بدون ولایت از دنیا برود، نماز و روزه ای از او پذیرفته نمی شود».
این مضمون در دهها حدیث شریف وارد شده است.
352 - «انتظار الفرج عباده. أفضل أعمال أمّتی انتظار فرج الله (عزّ و جلّ)».
«انتظار فرج عبادت است و برترین و باارزشترین عمل امّت من انتظار فرج از خدای تبارک و تعالی است».
و در این زمینه امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
353 - «أفضل العباده الصّمت و انتظار الفرج».
«برترین عبادت، سکوت و انتظار فرج است».
زیرا انتظار فرج ایمان به غیب است که انسان را به عمل صالح وامی دارد و او را بر صحیح ترین اعتقاد استوار نگه می دارد.
انتظار فرج، انتظار ظهور امامی است که جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود و ظلم و ستم را از پهنه گیتی ریشه کن خواهد ساخت، از این رهگذر انسان را خواهان عدالت و دشمن ستم و ستمگر می سازد.
انتظار فرج با این نقش تربیتی و سازنده ای که دارد، طبعا از همه عبادتهای فردی و اجتماعی برتر خواهد بود. که در عبادتهای فردی پاداش آن فقط به خود شخص می رسد، و دیگر عبادتهای اجتماعی به پایه این عبادت نمی رسد که اعتراف به حقّ و اعلام حقّ را دربردارد و آن، در قلمرو حکومتهای باطل چیز آسانی نیست. از این رهگذر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حقّ منتظران واقعی می فرماید:
354 - «سیأتی قوم من بعدکم، الرّجل منهم له أجر خمسین منکم... قالوا: یا رسول الله نحن کنّا معک ببدر و حنین و أحد و نزل فینا
القرآن!. فقال: إنّکم لو تحملون ما حملوا لم تصبروا صبرهم!».
«بعد از شما قومی خواهد آمد که پاداش هریک از آنها برابر پاداش پنجاه نفر از شماست. گفتند. یا رسول اللّه! (صلّی الله علیه و آله و سلم) مگرنه اینست که ما در حضور شما در بدر و احد و حنین شرکت جستیم و قرآن در میان ما نازل شد؟! فرمود:
اگر آنچه بر آنها روی خواهد داد، بر شما روی می داد شما نمی توانستید چون آنها صبر و شکیبائی را پیشه خود سازید».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با آگاهی وسیع و بینش عمیق از وضع زمان ما می فرماید:
355 - «یأتی علی النّاس زمان، المؤمن فیه أذلّ من شاته!».
«زمانی خواهد آمد که مؤمن در آن زمان از گوسفند زبون تر خواهد بود».
پر واضح است که در میان حیوانات حیوانی رام تر از گوسفند نیست، از این رهگذر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مؤمن را در عصر غیبت و در زیر چکمه رژیمهای حاکم به گوسفند تشبیه می کند که خود مفید، بی ضرر، رام و بی تکلّف است ولی ستمگران آنها را در جامعه به هیچ می گیرند و در هر مراسمی (جشن و سرور، یا عزا و سوک) آنها را سر می برند!. و در عین حال مؤمن تلاش می کند که عقیده خود را حفظ کند تا فرج فرارسد و او نیز با همیاری دیگر مؤمنان در نشر حقّ و در به اهتزاز درآوردن پرچم حقّ تلاش نماید.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) یکبار نیز خطاب به امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین فرمود:
356 - «یا علیّ: لا یحفظنی فیک إلاّ الأتقیاء الأنقیاء الأبرار الأصفیاء. و ما هم فی أمّتی إلاّ کالشّعره البیضاء فی الثّور الأسود فی اللّیل الغابر!».
«یا علی! توصیه های مرا در حقّ تو رعایت نمی کند به جز مؤمنان پرهیزگار، پاک و پاکیزه، بندگان برگزیده و پاک سرشت. و تعداد آنها در میان امّت من، به سان یک تار موی سفید در بدن گاو سیاه در دل شب یلدا می باشد».
و یکبار دیگر به هنگام بازگو کردن زمان غیبت و تشریح وضع منتظران در آن زمان فرمود:
357 - «یا أبا الحسن: حقیق علی الله أن یدخل أهل الضّلاله الجنّه!».
«ای ابا الحسن! بر خدا شایسته است که «اهل ضلالت» را وارد بهشت کند».
منظور از «اهل ضلالت» در این حدیث، پیروان امامی است که از چشم آنها «گم شده» است. این تعبیر هیچ ربطی به ضلالت به معنای گمراهی ندارد، که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مقام تعریف و تمجید از شیعیان ثابت و پابرجا بر امامت پیشوائی است که او را ندیده اند، و از راه او منحرف نشده اند. از انحراف مردم رنج می برند ولی قدرت اقامه حقّ و ریشه کن نمودن باطل را ندارند. که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری وضع آنها را این چنین توصیف می فرماید:
358 - «عندها یذوب قلب المؤمن فی جوفه کما یذوب الملح فی الماء: ممّا یری من المنکر فلا یستطیع أن یغیّره!. المؤمن یمشی بینهم بالمخافه، فإن تکلّم أکلوه، و إن سکت مات بغیظه!».
«در آن ایّام قلب مؤمن در درون خود آب می شود، آنچنانکه نمک در آب ذوب می شود. زیرا منکرات را می بینند و قدرت جلوگیری و تغییر آنرا ندارند. مؤمن در میان آنها با ترس و لرز راه می رود، که اگر حرف بزند او را می خورند، و اگر ساکت شود غصّه مرگ می شود».
359 - «لو تعلمون ما لکم فی مقامکم بین عدوّکم، و صبرکم علی ما تسمعون من الأذی، لقرّت أعینکم!».
«اگر شما می دانستید که زندگی شما در میان دشمنان و شکیبائی شما بر آزار آنها چه فضیلتی برای شما دارد، دیده هایتان روشن می شد».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) یکبار دیگر به هنگام تأمّل در وضع شیعیان آخر الزّمان دستها را به سوی آسمان برافراشت و گفت:
360 - «أللّهمّ لقّنی اخوانی!. فقال له واحد: أما نحن إخوانک یا رسول اللّه؟!. فقال: لا، إنّکم أصحابی، و إخوانی قوم فی آخر الزّمان آمنوا بی و لم یرونی.. لقد عرّفنیهم الله بأسمائهم و أسماء آبائهم من قبل أن یخرجهم من أصلاب آبائهم و أرحام أمّهاتهم. لأحدهم أشدّ بقیّه علی دینه من خرط القتاد فی اللّیله الظّلماء، أو کالقابض علی جمر الغضا!.
أولئک مصابیح الدّجی، ینجیهم الله من کلّ فتنه غبراء مظلمه!».
«خداوندا! برادرانم را به من بنمایان. یکی از اصحاب گفت:
مگر ما برادران شما نیستیم؟ ای رسول گرامی خدا! (صلّی الله علیه و آله و سلم). فرمود:
نه، شما یاران من هستید. برادران من کسانی هستند که در آخر الزمان می آیند، و به من ندیده ایمان می آورند. خداوند آنها را پیش از آنکه از صلب پدران به رحم مادران درآیند، با نام خود و پدرانشان به من معرّفی نموده است که استقامت هریک از آنها در دین خود، از کندن خارهای گون در شب تاریک، و به دست گرفتن آتش گداخته سخت تر است. آنها مشعلهای هدایت هستند که خداوند آنها را از فتنه های تیره و تار نجات می بخشد».
رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) مؤمنین منتظر و یاران حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را برادران خود می خواند و رمز آنرا سختی و دشواری پابرجا ماندن بر حقّ و حقیقت در عصر غیبت معرّفی می کند. و در همین رابطه می فرماید:
361 - «طوبی للصّابرین فی غیبته!. طوبی للمقیمین علی محبّته!. أولئک الّذین وصفهم الله فی کتابه و قال: [هدی للمتّقین الّذین یؤمنون بالغیب]».
«خوشابه حال شکیبایان در غیبت او، و پای برجایان در محبّت او، که آنها را خدای تبارک و تعالی در کتابش چنین توصیف فرموده است: [این قرآن هدایت است برای پرهیزگاران، آنها که به غیب ایمان می آورند]».
امام صادق (علیه السلام) نیز در تفسیر این آیه فرموده است:
362 - «ألمتّقون: شیعه علی. و الغیب: هو الحجّه الغائب».
«متّقین: شیعیان علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) است، و غیب: حجّت غائب است».
و در حدیث دیگری در همین رابطه فرموده است:
363 - «ألّذین یؤمنون بالغیب: من أقرّ بقیام القائم أنّه حقّ».
«[الّذین یؤمنون بالغیب]: در حقّ کسانی است که به قیام قائم (عجّل الله فرجه) ایمان بیاورند و آنرا حقّ بدانند».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حقّ یاران آنحضرت فرموده است:
364 - «لا یزالون قوم من أمّتی یقاتلون علی الحق ظاهرین الی یوم القیامه».
«همواره گروهی از امّت من تا روز رستاخیز پیروزمندانه در راه حقّ نبرد می کنند».
و در حقّ کفرستیزان در پیشقدم ظهور آنحضرت فرموده است:
365 - «لا تزال طائفه من أمّتی علی الحقّ ظاهرین، حتّی یأتی أمر اللّه».
«گروهی از امّت من همواره حق را آشکار می کنند تا فرمان خدا (فرمان ظهور) فرارسد».
من خیال می کنم که این حدیث در حقّ کسانی است که پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) پرچم حقّ را برافراشته نگه می دارند و با تلاشی خستگی ناپذیر به سوی اسلام دعوت می کنند، که امیر مؤمنان مرکز آنها را در شهر مقدّس «قم» معرّفی می کند، آنجا که می فرماید:
366 - «قم یجتمع فیها عباد الله المؤمنون، ینتظرون محمّدا و شفاعته للقیامه و الحساب، یجری علیهم الهمّ و الغمّ و الأحزان و المکاره».
«بندگان مؤمن خدا در شهر قم اجتماع می کنند و انتظار شفاعت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در روز قیامت و روز حساب می کشند. انبوه غم و اندوه
بر آنها سرازیر می شود و انواع ناملایمات آنها را فرامی گیرد».
امام صادق (علیه السلام) در همین رابطه می فرماید:
367 - «فیجعل الله قم و أهلها قائمین مقام الحجّه».
«خدای تبارک و تعالی قم و اهل قم را قائم مقام حجّت قرار می دهد».
یعنی: مراجع عالیقدر تقلید، که آنها حاملان مذهب و راویان اخبار آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستند و حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) آنها را به طور عموم جانشین خود قرار داده است.
(خواننده گرامی به خوبی آگاه است که حوزه علمیّه قم در سال 1340 هجری قمری برابر 1301 شمسی به دست توانای حضرت آیه الله حاج شیخ عبد الکریم حائری تأسیس شد و پیش از آن مرکز علوم دینی نبود و مراجع تقلید در آنجا سکونت نداشتند ولی امام صادق (علیه السلام) بیش از 1200 سال، پیش از تأسیس حوزه علمیه قم از سکونت مراجع عالیقدر شیعه در آن خبر داده است).
یکبار دیگر در مورد «قم» فرمود:
368 - «إنّما سمّیت قم هکذا لأنّ أهلها یجتمعون مع قائم آل محمّد، و یقومون معه و یستقیمون علی نصرته».
«قم، به این جهت «قم» نامیده شده که اهل آن در محضر قائم آل محمّد (عجّل الله فرجه) گرد می آیند و با او قیام می کنند و از یاری او منحرف نمی شوند».
و امیر مؤمنان (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
369 - «جری ذکر أهل قم أمام أمیر المؤمنین (ع) فترحّم علیهم و قال: رضی الله عنهم. ثمّ قال: إنّ للجنّه ثمانیه أبواب، و واحد منها لأهل قم، و هم خیار شیعتنا من سائر البلاد. خمّر الله تعالی ولایتنا فی طینتهم».
«در محضر امیر مؤمنان (علیه السلام) از اهل قم سخن به میان آمد، آنحضرت بر آنها رحمت فرستاد و فرمود: خدا از آنها خشنود باد، که برای بهشت
هشت در هست، یکی از آنها برای اهل قم است و آنها برگزیدگان شیعه از هر دیار می باشند که خداوند ولایت ما را با آب و گلشان آمیخته است».
امام صادق (علیه السلام) یکبار دیگر از قم سخن گفت و در این رابطه چنین فرمود:
370 - «إنّ الله احتجّ بالکوفه علی سائر البلاد و بالمؤمنین من أهلها علی غیرهم من أهل البلاد. و احتجّ ببلده قم علی سائر البلاد، و بالمؤمنین من أهلها علی سائر أهل المشرق و المغرب من الجنّ و الإنس.
و لم یدع الله قم و أهلها مستضعفین، بل وفّقهم و أیّدهم.. إنّ الدّین و أهله بقم ذلیل، و لولا ذلک لأسرع النّاس إلیها فخربت قم و خرب أهلها فلم تکن حجّه علی سائر البلاد. و إذا کان ذلک لم تستقرّ السّماء و الأرض و لم ینظروا. إنّ البلایا مدفوعه عن قم و أهلها. و سیأتی زمان تکون بلده قم و أهلها حجّه علی الخلائق، و ذلک فی زمن غیبه قائمنا إلی ظهوره، و لولا ذلک لساخت الأرض بأهلها.. إنّ الملائکه لتدفع البلایا عن قم و أهلها، و ما یقصدها جبّار بسوء إلاّ قصمه قاصم الجبّارین، و شغله عنهم بداهیه أو بمصیبه أو عدوّ. و ینسی الله الجبّارین من دولتهم ذکر قم و أهلها کما نسوا ذکر اللّه!».
«خدا به وسیله کوفه بر همه شهرها احتجاج نمود و با مؤمنین از اهل آن بر اهل دیگر شهرها. و به وسیله «قم» بر همه شهرهای جهان و با مؤمنین از اهل آن، بر همه مردم شرق و غرب از جنّ و انس.
خدا هرگز قم و اهل قم را به خواری و زبونی ترک نمی کند، بلکه آنها را توفیق می دهد و تأیید می کند. ولی همواره دین و اهل دین در قم خوار هستند و اگر چنین نمی شد مردم به سوی آن هجوم می بردند و آنجا را ویران می ساختند و دیگر حجّتی بر دیگر شهرها باقی نمی ماند. و در این صورت آسمان و زمین بر جای خود ثابت و استوار نمی ماند و به ساکنان زمین مهلت داده نمی شد.
بلاها از قم و اهل قم دفع شده زمانی فرامی رسد که قم و اهل قم بر همه خلایق حجّت می باشد. و آن در زمان غیبت قائم ماست تا موعد ظهور او. و اگر قم نبود زمین ساکنانش را در کام خود فرومی برد.
فرشتگان بلاها را از قم و اهل قم دفع می کند، و هیچ ستمگری در حقّ آنجا تصمیم بد نمی گیرد، جز اینکه درهم شکننده ستمگران او را ریشه کن می سازد، یا به بلائی سخت گرفتار می کند و یا او را با جنگ و دشمن مشغول می سازد.
خداوند قم و اهل قم را از یاد زمامداران ستمگر می برد، چنانکه یاد خدا را فراموش کرده اند».
همه آنچه در این حدیث شریف گفته شد، انجام یافته است و ما هنگامی این حدیث را می نویسیم که قم مورد توجّه همه جهانیان قرار گرفته است، انقلاب بزرگ ایران از حوزه علمیه قم رهبری شد و هنگامی که رژیم طاغوت به حریم قم تجاوز کرد و حرمت علمای قم را هتک نمود، قدرت افسانه ای اش درهم شکست و آرتش تا به دندان مسلّح نتوانست او را نگهدارد.
آری هنگامی که او به حریم شهر مقدس قم تجاوز نمود، مردم ایران به رهبری علمای دینی قم، او را وادار به فرار نمودند و تخت چند هزارساله پادشاهی را واژگون نمودند.
خواننده گرامی به خوبی واقف است که رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) شهرستان قم را با دیده یک آبادی کوچک زمان خود ندیده اند، بلکه نقشه قم را آنچنانکه بعد از گذشت چهارده قرن ترسیم خواهد شد، آنروز با چشم خود دیده، درباره اش سخن گفته اند.
امروز که حوزه علمیّه نجف اشرف، آن پایگاه هزارساله جهان تشیّع، به ضعف گرائیده، بزرگترین آکادمی علمی شیعه در حوزه علمیّه قم مستقرّ شده، هزاران نفر از چهار گوشه جهان در آنجا گرد آمده به تحصیل علوم دینی پرداخته اند، که در میان آنها صدها نفر دانشمند مجتهد یا نزدیک به اجتهاد دیده می شود و این حوزه نوپای شیعه از نظر نشاط علمی، تعداد دانشجو، انواع علوم متداول از حوزه هزارساله نجف اشرف پیشی گرفته است.
روزیکه قم به صورت یک آبادی کوچک با آبهای شور و گندیده، محلّ سکونت گروهی بت پرست و آتش پرست بود، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) چگونه وضع امروزی آنرا با چشم خود دیده و از آن سخن گفته است.
مگرنه اینست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و فرزندان بزرگوارش (ع) این مطالب
را از مبدء وحی، و از آفریدگار جهان فراگرفته اند، و در روزی از وضع امروزی آن سخن گفته اند، که هنوز ایران فتح نشده بود و قم در کام آتش پرستی می سوخت ولی رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) با قاطعیّت از وضع امروز آن سخن گفته اند.
امام صادق (علیه السلام) گوئی وضع هزار و دویست سال بعد را با چشم خود دیده و خود رهبری دانشگاه بزرگ علوم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را رهبری کرده، آنگاه در این رابطه سخن گفته است.
از خدای تبارک و تعالی می خواهیم که به ما توفیق پیروی از دستورات آن بزرگواران را عنایت فرماید و لحظه ای ما را از آن پیشوایان گرانقدر جدا مسازد.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما را از یأس و نومیدی برحذر داشته، از قضا و تقدیر حضرت احدیّت سخن گفته است:
371 - «أخبرنی جبرائیل أنّهم یظلمون بعدی، و أنّ ذلک الظّلم یبقی، حتّی إذا قام قائمهم و علت کلمتهم، و اجتمعت الأمّه علی محبّتهم، و کان الشّانیء لهم قلیلا، و الکاره لهم ذلیلا، و کثر المادح لهم. و ذلک عند تغیّر البلاد و ضعف العباد و الیأس من الفرج. فعند ذلک یظهر القائم المهدیّ من ولدی بقوم یظهر الله الحقّ بهم، و یخمد الباطل بأسیافهم!.
معاشر النّاس: أبشروا بالفرج، فإنّ وعد الله لا یخلف، و قضاءه لا یردّ، و هو الحکیم الخبیر، و إنّ فتح الله قریب».
«جبرئیل مرا خبر داد که آنها مورد ستم قرار می گیرند و این ستم همچنان باقی می ماند تا روزیکه قائم آنها قیام کند و سخنشان پیروز گردد و امّت اسلامی بر محبّت آنها گرد آیند. آنگاه دشمن آنها بسیار کم، و بدخواهان خوار و زبون می گردند و همگان بر مدح و ثنای آنها زبان می گشایند. و آن هنگامی است که کشورها دگرگون شود و مردمان از خروج نومید شوند و بندگان خدا به ضعف گرایند. در چنین موقعی مهدی قائم (عجّل الله فرجه) ظهور می کند و همراه او یارانی خواهند بود که خداوند حقّ را به دست آنها ظاهر گرداند و باطل را با شمشیر آنها نابود سازد.
ای گروه مردمان! شما را مژده باد با فرج، که وعده خداوند تخلّف
نمی یابد، و قضای او بازنمی گردد، او حکیم و آگاه است و به راستی فتح و گشایش خداوند نزدیک است».
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
372 - «الآخذ بأمرنا، معنا غدا فی حظیره القدس».
«آنها که به امر ما چنگ بزنند، فردا در «حظیره القدس» با ما هستند».
این حدیث به همین عبارت از امام صادق (علیه السلام) نیز وارد شده است.
373 - «إنتظروا الفرج و لا تیأسوا من روح اللّه، فإن أحبّ الأعمال إلی الله (عزّ و جلّ) انتظار الفرج. الآخذ بأمرنا معنا غدا فی حظیره القدس، و المنتظر للفرج کالمتشحّط بدمه فی سبیل اللّه!».
«منتظر فرج باشید و از روح خدا مأیوس نشوید که محبوبترین اعمال در نزد خدای تبارک و تعالی انتظار فرج است، کسیکه پذیرای امر ما باشد، فردا در «حظیره القدس» با ماست. و کسیکه منتظر فرج باشد مانند کسیست که در راه خدا به خون خود آغشته گردد».
374 - «إتّخذوا صوامعکم بیوتکم، و عضّوا علی مثل جمر الغضا، و اذکروا الله کثیرا فذکر الله أکبر لو کنتم تعلمون».
«کوخهای خود را خانه خود قرار دهید، همانند کسیکه در آتش گداخته می سوزد، دندان روی جگر بگذارید - شکیبا باشید - و خدا را بسیار یاد کنید، که یاد خدا بزرگترین پناهگاه است اگر بدانید».
375 - «إلزموا الأرض و اصبروا علی البلاء، و لا تحرّکوا بأیدیکم و سیوفکم فی هوی ألسنتکم. و لا تستعجلوا بما لم یعجله الله لکم.
فإنّ من مات منکم علی فراشه، و هو علی معرفه حقّ ربّه و حقّ رسوله و أهل بیته، مات شهیدا و وقع أجره علی اللّه، و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله، و قامت النّیّه مقام إصلاته بسیفه، و إنّ لکلّ شیء مدّه و أجلا».
«ملازم زمین باشید - بر زمین بچسبید - و بر بلاها صبر کنید، دستها و شمشیرها را برای خواهش زبانهایتان به حرکت درنیاورید، و در موردی که خدا شتاب نکرده، شتاب نکنید، که هرکس از شما بر شناخت صحیح پروردگار، پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت او (ع) در رختخواب بمیرد شهید از دنیا رفته، و پاداش شهید بر پروردگارش حتمی شده، و آنچه از اعمال شایسته در نیّت او بوده به ثوابش نائل آمده، و نیّت نیک او جایگزین شمشیر زدن او می شود، که برای هرچیزی موعدی معیّن شده است».
376 - «و ذلک زمان لا ینجو فیه إلاّ کلّ مؤمن نومه إن شهد لم یعرف، و إن غاب لم یفتقد. أولئک مصابیح الهدی و أعلام السّری، لیسوا بالمساییح و لا المذاییع البذر!. أولئک یفتح الله لهم أبواب رحمته، و یکشف عنهم ضرّاء نقمته».
«و آن زمانی است که در آن نجات نمی یابد مگر مؤمن گمنام، که اگر حضور داشته باشد شناخته نمی شود و اگر غایب باشد کسی از او سراغ نمی گیرد، آنها مشعل های هدایت و ستارگان روی زمین هستند که از سخن چینی، جاسوسی و تفرقه افکنی به دور هستند، خداوند درهای رحمتش را بروی آنها می گشاید، و غمهای نقمتش را از آنها برطرف می سازد».
مولای بزرگوار! در برابر مردم این زمان چه کنیم، که یکدیگر را به نفاق و اختلاف تشویق نموده، بذر جاسوسی را در دل اجتماع می کارند و لذّت زندگی را در غیبت و سخن چینی و افتراء می جویند؟! چه نیکو فرموده ای که جز مؤمنان گمنام کسی رهائی نمی یابند، که دیگران شب و روز به دنبال جاه و مقام، و برای حفظ جاه و مقام خود شب و روز به دنبال تهمت و افتراء می باشند!.
امیر مؤمنان (علیه السلام) وضع مؤمنین را در عصر غیبت چنین تشریح می فرماید:
377 - «و الله ما یکون ما تأملون حتّی یهلک المبطلون، و یضمحلّ الجاهلون، و یأمن المتّقون، و قلیل ما یکون. حتّی لا یکون لأحدکم موطن قدمه، و حتّی تکونوا أهون علی النّاس من المیته عند صاحبها!. فبینا أنتم کذلک إذ جاء نصر الله و الفتح».
«به خدا سوگند آنچه آرزو می کنید تحقّق نمی یابد مگر هنگامی که باطل از بین برود و نادانها نابود شوند و پرهیزکاران آرامش خود را بازیابند. ولی تا فراهم شدن آن، کمترین چیزی که روی می دهد اینست که هیچکس از شما برای خود جای پائی پیدا نمی کند و هریک از شما از یک مردار بی ارزشتر می شوید. در چنین مقطعی فتح و پیروزی خداوند فرا می رسد».
پیشوای پرهیزگاران در همین زمینه می فرماید:
«ما یجیء أمر الله حتی تکونوا أهون علی النّاس من المیته!. ألا فتوقّعوا من إدبار أمورکم، و انقطاع وصلکم، و استعمال صغارکم.. ذلک حین تکون ضربه السّیف علی المؤمن أهون من الدّرهم من حلّه. ذاک حیث یکون المعطی أعظم أجرا من المعطی. ذاک حیث تسکرون من غیر شراب بل من النّعمه و النّعیم، و تحلفون من غیر اضطرار، و تکذبون من غیر إحراج. و ذلک إذا عضّکم البلاء کما یعضّ القتب غارب البعیر.. ما أطول هذا العناء، و أبعد هذا الرّجاء!».
«امر خدا واقع نمی شود مگر بعد از آنکه شما - مؤمنان - در میان مردمان از مردار هم خوارتر و زبون تر باشید. از بازگشت روزگار و قطع ارحام و به کار گرفتن خردسالان، امیدوار فرج باشید. و آن هنگامی است که یک ضربت با شمشیر برای مؤمن از به دست آوردن یک درهم از طریق حلال آسانتر باشد، و آن هنگامی است که دست گیرنده پاداشی بیش از دست دهنده دارد. و آن هنگامی است که شما مست می شوید ولی نه از شراب، بلکه از ناز و نعمت، در آن زمان بدون اینکه ناچار باشید سوگند یاد می کنید، و بدون اینکه ضرورت ایجاب کند دروغ می گوئید. و آن هنگامی است که بلاها بر پشت شما سنگینی کنند، آنچنانکه جهاز شتر بر کوهان آن سنگینی می کند. آه چه رنج و اندوه طولانی! وه چه امید طول و دراز!».
این حدیث از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
امیر مؤمنان چه تعبیرات جالب و لطیفی دارد؟ و چگونه وضع زمان ما را زیبا ترسیم می کند؟ که بسیاری از افراد مرفّه و متمکّن مست پول و جاه و مقام
هستند و اگر چیزی به افراد مستمند بدهند برای ریا و خودنمائی می دهند که پاداشی نمی برند ولی افراد مستمند که آن اعانات را می گیرند خدا را سپاس می گویند و پاداش سپاسگزاران را به دست می آورند و در نتیجه دست گیرنده (مستمند) بیش از دست دهنده (انفاق کننده) پاداش می برد.
378 - «مزاوله قلع الجبال أیسر من مزاوله ملک مؤجّل!.
[استعینوا باللّه و اصبروا، إنّ الأرض للّه یورثها من یشاء من عباده، و العاقبه للمتّقین] لا تعاجلوا الأمر قبل بلوغه فتندموا، و لا یطولنّ علیکم الأمر فتقسو قلوبکم».
«تصمیم گرفتن به قلع و قمع کوهها، آسانتر از آنست که سیطره و حکومتی را پیش از موعد مقرّر تأسیس کنند. [از خدا استمداد کنید و صبر پیشه سازید که زمین از آن پرهیزگاران است]، در این امر شتاب نکنید که پشیمان می شوید، و آنرا دور نشمارید که دلتان قساوت می گیرد».
از این حدیث استفاده می شود که نباید بدون دلیل موعد ظهور را بسیار نزدیک شمرد که پس از سپری شدن مدتی حالت یأس و ندامت پیش آید، و نباید آنرا مربوط به زمان بسیار دور و دراز دانست که کابوس یأس بر دل انسان فشار وارد کرده، قساوت بارآورد.
379 - «کونوا کالنّحل فی الطّیر، لیس شیء من الطّیر إلاّ و هو یستضعفها. ولو علمت الطّیر ما فی أجوافها من البرکه لم تفعل بها ذلک!.
خالطوا النّاس بالسنتکم و أبدانکم، و زایلوهم بقلوبکم و أعمالکم.
فو الّذی نفسی بیده، لا ترون ما تحبّون حتّی یتفل بعضکم فی وجوه بعض، و حتّی یسمّی بعضکم بعضا کذّابین، و حتّی لا یبقی منکم الاّ کالکحل فی العین و الملح فی الطّعام!. و سأضرب لکم مثلا، و هو مثل رجل کان له طعام فنقّاه و طیّبه ثمّ أدخله بیتا و ترکه فیه ما شاء اللّه. ثمّ عاد إلیه فإذا هو قد أصاب طائفه منه السّوس، فأخرجه و نقّاه و طیّبه و أعاده. و لم یزل کذلک حتّی بقیت منه رزمه کرزمه الأندر لا یضرّه السّوس شیئا... و کذلک أنتم: تمیّزون، حتّی لا یبقی منکم إلاّ عصابه لا تضرّها الفتنه شیئا».
«چون زنبور عسل در میان پرندگان باشید، که هر پرنده ای او را خوار می شمارد ولی اگر پرندگان بدانند که چه برکتی در درون او هست هرگز او را خوار نمی شمارند. با زبان و بدن خود در میان مردم باشید ولی دل و عمل خود را از آنها جدا و پوشیده دارید. سوگند به پروردگاری که جان من در دست اوست، آنچه دوست می دارید (نعمت ظهور) به دست شما نمی آید مگر بعد از آنکه برخی از شما بر صورت برخی دیگر آب دهان بیندازند و برخی از شما برخی دیگر را دروغگو بخوانند، و از شما باقی نمی ماند مگر به مقدار سرمه در چشم و نمک در طعام!. من برای شما مثلی می زنم و آن اینست: اگر شخصی مقداری گندم داشته باشد، آنرا پاک و پاکیزه کرده در انباری قرار دهد، بعد از مدّتی بیاید و ببیند که یک گروه کرم بر آن افتاده است، آنرا بیرون آورد و یکبار دیگر پاک کند، بعد از مدتی بازهم کرم بر آن مستولی شود و او نیز بازهم پاک کند و همچنین ادامه پیدا کند، تا وقتیکه از گندم چیزی جز رشته هائی شبیه خس باقی نباشد که دیگر کرمها را بر آنها تأثیری نیست!. شما نیز آنقدر تحت آزمایش و گزینش قرار می گیرید که از شما چیزی جز گروه اندک نمی ماند که دیگر فتنه ها را بر آنها تأثیری نباشد».
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
380 - «و الله لتمیّزنّ، و الله لتمحّصنّ، و الله لتغربلنّ کما یغربل الزّوان من القمح».
«سوگند به خدا، آزموده می شوید، امتحان می شوید، غربال می شوید، آن سان که گندم غربال می شود و از شلمک جدا می گردد».
همین مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده، با این تفاوت که در آخر آن می افزاید: «از شما جز اندک اندک باقی نمی ماند». آنگاه دست مبارکش را به نشان ناچیز بودن تعداد آنها فشرد. سؤال شد: چند نفر از عرب همراه قائم (عجّل الله فرجه) خواهد بود؟ فرمود: «تعدادی بسیار ناچیز». گفته شد: به خدا سوگند که افرادی که چنین روزی را انتظار می کشند از عربها، بسیار زیاد هستند!. فرمود: «به ناگزیر باید آزموده شوند، امتحان شوند، غربال شوند، که مردمان بسیاری از غربال فرومی ریزند و تعداد بسیار کمی از عرب همراه قائم (عجّل الله فرجه) باقی می مانند».
فرمان امیر مؤمنان (علیه السلام) که به ما امر فرموده چون زنبور عسل باشیم، فرمان است به اینکه در دل خود چیزی جز خیر و برکت نداشته باشیم و به آداب والا و گرانقدر انسانی و اسلامی دقیقا ملتزم باشیم، از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمائی پرهیز کنیم و بالاخره چون زنبور عسل پرسود و بی ضرر، پربار و بی خطر، و سراسر خیر و برکت باشیم. درست مانند زنبور، که از قلّه کوهها و درون درّه ها فشرده و چکیده بهترین گلها را به جهان بشریت به ارمغان می آورد و از آنها انتظار هیچگونه سپاس و پاداشی ندارد. همه پرندگان او را خوار و زبون می شمارند ولی به هنگام پژوهشهای علمی، دانشمندان جهان از نظم و شیوه کار آنها دچار شگفت می شوند!.
381 - «أللهمّ و إنّی أعلم أنّ العلم لا یأرز کلّه، و لا ینقطع موادّه، و إنّک لا تخلی الأرض من حجّه لک علی خلقک: ظاهر لیس بالمطاع، أو خائف مغمور کی لا تبطل حججک، و لا یضلّ أولیاؤک بعد إذ هدیتهم.. بل أین هم؟... و کم؟.. أولئک و الله الأقلّون عددا، و الأعظمون عند الله جلّ ذکره قدرا، المتّبعون لقاده الدّین: الأئمّه الهادین، الّذین یتأدّبون بآدابهم، و ینهجون نهجهم. فعند ذلک یهجم بهم العلم علی حقیقه الإیمان، و تستجیب أرواحهم لقاده العلم، و یستلینون من حدیثهم ما استوعر علی غیرهم، و یأنسون بما استوحش منه المکذّبون و أباه المسرفون. أولئک أتباع العلماء، صحبوا أهل الدّنیا بطاعه الله تبارک و تعالی و أولیائه، و دانوا بالتّقیّه عن دینهم و الخوف عن عدوّهم، فأرواحهم معلّقه بالملأ الأعلی، و علماؤهم خرس صمت فی دوله الباطل!. ها، ها، طوبی لهم علی صبرهم علی دینهم فی حال هدنتهم و یا شوقاه إلی رؤیتهم فی حال ظهور دولتهم!. [و سیجمعنا الله و إیّاهم فی جنّه عدن و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذرّیّاتهم]».
«خدایا! من می دانم که دانش و فرهنگ به کلّی از میان مردم کوچ نمی کند و موادّ آن به کلّی نابود نمی شود. و تو هرگز روی زمین را از حجّت خالی نمی گذاری، یا به صورت ظاهر و آشکار که از او اطاعت نمی شود، و یا به صورت مخفی و پنهان، که در پشت پرده غیبت نهان باشد، تا به وسیله او حجّتهای تو باطل نگردند، و اولیای تو پس از هدایت، گمراه
نشوند.
آن اولیاء تو کجا هستند؟ چقدر هستند؟! به خدا سوگند از نظر تعداد بسیار اندک و ناچیز هستند ولی در پیشگاه خدا مقامشان بسیار والاست. آنها پیروان رهبران دینی و امامان هدایتگر هستند که با آداب آنها مؤدّب، و در راه آنها رهرو می باشند. در چنین موقعی علم آنها را به حقیقت ایمان می رساند، و روح آنها به پیشوایان دانش اجابت می کند، و به آسانی پذیرای حدیث آنها می شوند که آن حدیث ها بر دیگران سخت دشوار آید. و انس می گیرند با مطالبی که دیگران از آن وحشت می کنند و منکران و اسرافگران آنرا ردّ می کنند. آنها در میان مردم دنیاپرست زندگی می کنند ولی از طاعت خدا و اولیای او منحرف نمی شوند. آنها برای حفظ دین و ترس از دشمن، به سپر تقیّه چنگ می زنند. روح آنها متعلّق به ملأ اعلی و ائمّه هدی است. آنها در دولتهای باطل گنگ و ساکت هستند! آری آنها، خوشابه حال آنها، که در مدّت غیبت امامشان صبر را پیشه خود سازند، وه چقدر مشتاقم که آنها را به هنگام ظهور دولتشان دیدار نمایم. [که به زودی خدای تبارک و تعالی ما را در بهشت برین با آنها و افراد صالح از پدرانشان، همسرانشان و فرزندانشان گرد آورد]».
امیر مؤمنان در حدیث دیگری که قسمت اوّلش با این حدیث یکی است، در همین رابطه سخن می گوید و در پایان می افزاید:
«... آنها در دولتهای باطل ساکت و گنگ هستند و ظهور دولت حقّ را انتظار می کشند، و خدا به زودی حقّ را با کلمات خود احقاق، و باطل را نابود می سازد. آری آنها، خوشابه حال آنها...».
انسان از شنیدن سخنان دلنشین تو سیر نمی شود ای مولای ما، ای امیر مؤمنان! وضع ما را چگونه نیکو ترسیم کرده ای؟! ما نیز چقدر مشتاقیم که آن دولت کریمه را درک کنیم و یاران حقّ را دیدار کنیم و خود در صف آنها باشیم و برای احقاق حقّ و ریشه کن ساختن باطل شمشیر بزنیم. اگر در بدر و أحد، نبودیم که در رکاب تو با صنادید قریش پیکار کنیم، چقدر مشتاقیم که در دولت حقّ باشیم و در محضر فرزند بزرگوارت با طاغوتهای زمان نبرد کنیم.
382 - «شیعتنا و محبّونا عند النّاس کفّار، و عند النّاس خاسرون،
و عند الله رابحون، فازوا بالإیمان و خسر المنافقون».
«دوستان و شیعیان ما در پیش مردم کافر و زیانکارند ولی در پیشگاه خدا سود فراوان برده اند و به وسیله ایمان رستگار شده اند، و خسران از آن منافقان است».
مولای ما، تو بهتر از همه وضع شیعیان را می دانی، آری شیعیان در نزد دیگران به کفر و شرک متّهم هستند ولی تردیدی نیست که هرکس از راه تو پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است. خداوند ما را در صراط مستقیم که راه تو و فرزندان بزرگوار تست، ثابت و استوار سازد. انشاء للّه.
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
383 - «له غیبه یرتدّ فیها قوم و یثبت علی الدّین آخرون، فیؤذن لهم و یقال لهم: متی هذا الوعد إن کنتم صادقین؟!. أما إنّ الصّابر فی غیبته علی الأذی و التّکذیب، بمنزله المجاهد بالسّیف بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم)».
«برای او غیبتی هست که گروهی در آن مرتدّ می شوند و گروهی دیگر ثابت و استوار می مانند، به آنها - از راه شماتت - می گویند: این وعده کی هست؟ اگر راستگویانید؟! آنها که در زمان غیبت او به آزار و تکذیب، صبر می کنند مانند کسانی هستند که در حضور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) شمشیر زده اند».
خفقان و اختناق حاکم در عصر حضرت حسین (علیه السلام) موجب شده که سخنان بسیار کمی از آنحضرت نقل شود، ولی آنچه به ما رسیده چقدر زیبا و جالب و دلنشین است. برق شمشیر او در روز عاشورا جبهه حقّ را از جبهه باطل جدا ساخت و برق سخنان درربارش تا به امروز حقّ را از باطل جدا ساخته است.
امام حسین (علیه السلام) پاداش شکیبایان عصر غیبت را با مجاهدان راه حقّ مقایسه می کند، زیرا او خود رهبر مجاهدان و سرور شهیدان است، و موضع گیری او در برابر ستمگران زمان، تا روز رستاخیز الهام بخش امّت اسلامی است که
چگونه در هر عصری در برابر طاغوت زمان به پا خیزند و از حریم حقّ دفاع نمایند.
از این رهگذر حضرت حسین (علیه السلام) را حقّ بزرگی به گردن فردفرد امّت اسلامی و حقّ جویان و کفرستیزان و مدافعان حقوق انسانها تا روز قیامت است. که دفاع از حقّ و نبرد با باطل را او به انسانها آموخت.
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
384 - «إنتظار الفرج من أعظم العمل!».
«انتظار فرج از برترین اعمال است».
پیشتر گفتیم که صحّت اعمال منوط به ولایت معصومین (علیهم السلام) است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مکرّر در مکرّر به آن دعوت نموده و فرمان داده است. که معاویه و جانشینان او از بنی امیّه و بنی عبّاس تا به امروز با تمام قدرت برای از بین بردن آن کوشیده اند. روی این بیان، ولایت اهلبیت، پیروی حقّ و تبعیّت از فرمان پیامبر و اجر رسالت آنحضرت (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد که بدون آن هیچ عملی پذیرفته نیست. بدیهی است که انتظار فرج تبلور ولایت اهلبیت اطهار (ع) می باشد که چنین شخصی هرگز عمل واجبی را ترک نمی کند و مرتکب گناه نمی شود وگرنه او را نتوان «منتظر» نام نهاد. و اگر بدون انتظار و بدون ولایت آن بزرگواران شب و روز را با نماز و روزه سپری کند هرگز سود نمی برد، چنانکه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
385 - «أفضل البقاع ما بین الرّکن و المقام. ولو أنّ رجلا عمر ما عمّر نوح فی قومه ألف سنه إلاّ خمسین عاما، یصوم النّهار و یقوم اللّیل فی ذلک المکان، ثمّ لقی الله بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئا!».
«برترین نقطه روی زمین میان رکن و مقام (مقام ابراهیم در مسجد الحرام) است. اگر کسی به اندازه عمر نوح (ع) در میان قومش، یعنی 950 سال - که مدت عمر او بعد از رسالت تا طوفان است - زندگی کند و همه این مدّت را در کنار کعبه و در میان رکن و مقام مشغول عبادت باشد: شبها را با نماز و دعا شب زنده داری کند و روزها را روزه بگیرد ولی
بدون ولایت ما، خدا را ملاقات کند، از این عبادتها سودی نخواهد برد».
امام زین العابدین (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
386 - «من ثبت علی ولایتنا فی غیبه قائمنا، أعطاه الله أجر ألف شهید مثل شهداء بدر و أحد».
«کسیکه در زمان غیبت قائم ما (عجّل الله فرجه) بر ولایت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهید از شهیدان بدر و احد عطا می فرماید».
و این برای اینست که خداوند برای ایمان به غیب ارزش فراوانی قائل شده و می فرماید:
«و آنانکه به خدا و پیامبران ایمان بیاورند، آنها در نزد پروردگارشان «صدّیق» و «شهید» می باشند».
387 - «إنّ أهل زمان غیبته، و القائلین بإمامته، و المنتظرین لظهوره، أفضل من أهل کلّ زمان. لأنّ الله تبارک و تعالی أعطاهم من العقول و الأفهام و المعرفه ما صارت به الغیبه عندهم بمنزله المشاهده، و جعلهم فی ذلک الزّمان بمنزله المجاهدین بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) بالسّیف!. أولئک المخلصون حقّا، و شیعتنا صدقا، و الدّعاه إلی دین الله سرّا و جهرا!».
«اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او، و منتظر ظهور او باشند، برتر از مردمان هر زمان دیگر می باشند، زیرا خدای تبارک و تعالی به آنها آنقدر عقل، فهم و شناخت عطا فرموده است که غیبت امام در پیش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانی قرار داده که در محضر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) شمشیر بزنند. آنها مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی و دعوت کنندگان به دین خدا در آشکار و نهان می باشند».
این مقام برای آنها بسیار شایسته است و هیچ جای شگفت نیست، زیرا
آنها با گذشت چهارده قرن هنوز هم ثابت و پابرجا بر راه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) استوار مانده اند و هر نسلی پیام رسول گرامی اسلام را به نسل بعدی منتقل نموده است.
و هر نسل این عقاید را سینه به سینه به نسل بعدی تحویل داده است. آنگاه امام زین العابدین (علیه السلام) توضیح می دهد که مردمان آن زمان چه بلاهائی را تحمّل می کنند و چه رنجهائی را بر خود هموار می سازند:
388 - «لتأتینّ فتن کقطع اللّیل المظلم، لا ینجو منها إلاّ من أخذ الله میثاقه. أولئک مصابیح الهدی و ینابیع العلم، ینجیهم الله من کلّ فتنه مظلمه».
«فتنه هائی چون امواج تاریک شب بر آنها هجوم می آورد، که کسی از آنها رهائی نمی یابد به جز افرادی که خداوند از آنها پیمان گرفته است. آنها مشعلهای هدایت و سرچشمه های دانش و فضیلت هستند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات می دهد».
صاحبان این پیمان، از روزی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) خبر داده، تا به امروز در عقیده خود چون کوه استوار، و با منکران و دشمنان در نبردی بی امان هستند، چنانکه در صفحات تاریخ منعکس است.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
389 - «ما یبالی من عرّفه الله هذا الأمر أن یکون علی قلّه جبل یأکل من نبات الأرض حتّی یأتیه الموت!».
«کسیکه خداوند او را با این امر (امر امامت در عهد غیبت) آشنا ساخته، او را چه باک از اینکه در قلّه کوهی زندگی کند و از گیاه زمین ارتزاق کند تا مرگش فرارسد».
در این حدیث شریف، بی ارزش بودن زرق و برق دنیا در چشم مؤمن منتظر، و در اولویّت قرار گرفتن اعتقاد به امامت و انتظار فرج، و شرط بودن آن در صحّت و قبولی دیگر اعمال بیان شده است.
امام باقر (علیه السلام) در حدیث دیگری در ضمن تفسیر آیه شریفه:
«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا». فرمود:
390 - «یا أیّها الّذین آمنوا اصبروا: علی أداء الفرائض، و صابروا: علی أذیّه عدوّکم، و رابطوا: إمامکم المهدیّ المنتظر. من مات و هو عارف لإمامه لا یضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر. و من مات و هو عارف لإمامه کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه».
«اصبروا: یعنی صبر کنید بر ادای واجبات.
و صابروا: یعنی شکیبا باشید بر اذیّت دشمنان.
و رابطوا: یعنی رابطه ناگسستنی داشته باشید با امامتان، مهدی منتظر (عجّل الله فرجه)، که هرکس با شناخت کامل امامت او از دنیا برود، او را ضرری نمی رساند اینکه، این امر جلو بیفتد یا در آن تأخیر شود. کسیکه از دنیا برود درحالیکه معرفت کامل به امام خود دارد، مانند کسی است که با قائم (عجّل الله فرجه) در فسطاط (چادر فرماندهی) او باشد».
391 - «ما ضرّ من مات منتظرا لأمرنا ألا یموت فی وسط فسطاط المهدیّ و عسکره؟!!».
«کسی که در حال انتظار امر ما از دنیا برود، او را باکی نیست از اینکه - عصر ظهور را درک نکند و - در میان خیمه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و در میان لشکر آنحضرت نباشد».
امام صادق (علیه السلام) در همین مورد می فرماید:
392 - «إعلموا أنّ المنتظر لهذا الأمر له مثل أجر الصّائم القائم».
«بدانید که منتظر این امر را پاداش کسی است که شبها شب زنده دار و روزها روزه دار باشد».
بدیهی است که شخص منتظر دقیقا فرمان خدا را اطاعت خواهد نمود و هرگز چیزی از واجبات او ترک نخواهد شد و انتظار، تبلور اطاعت او خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
393 - «رحم الله عبدا حبس نفسه علینا، رحم الله عبدا أحیی أمرنا!».
«خدا رحمت کند بنده ای را که خود را برای ما وقف کند و امر ما را زنده نگهدارد».
یکی از اصحاب امام باقر (علیه السلام) به آنحضرت گفت: چگونه می شود حال من، اگر پیش از آنکه قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را درک کنم، از دنیا بروم؟! فرمود:
394 - «القائل منکم: إن أدرکت القائم من آل محمّد نصرته، کالمقارع معه بسیفه و الشّهید معه، و له شهادتان».
«کسیکه از شما مصمّم است که اگر قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را درک کند، از یاری او دریغ نکند، همچون کسی است که در حضور او شمشیر بزند و در حضور او به شهادت برسد. و برای او دو شهادت است».
395 - «لا یکون الّذی تنتظرون حتّی تکونوا کالمعز المواه الّتی لا یبالی الخابس أین یضع یده منها!. لیس لکم شرف تشرّفونه، و لا سند تسندون إلیه أمرکم».
«آن فرجی که شما انتظار می کشید واقع نمی شود، مگر بعد از آنکه شما چون بز ذبح شده باشید که دیگر قصّاب اعتنا نمی کند که دست به کدام عضو آن بزند! آری ستمگران شما را ارجی نمی نهند و شما پناهگاهی پیدا نمی کنید که امر خود را به او مستند سازید».
396 - «أکتموا أسرارنا، و لا تحملوا النّاس علی أعناقنا، و انظروا أمرنا و ما جاء عنّا. فإن وجدتموه للقرآن موافقا فخذوا به، و إن لم تجدوه موافقا فردّوه، و إن اشتبه علیکم الأمر فقفوا عنده».
«اسرار ما را پوشیده نگهدارید، مردم را - با افشای آن - به گردن ما سوار نکنید، منتظر امر ما و گوش به زنگ فرمان ما باشید، آنچه از ما به شما نقل شود، اگر مطابق قرآن باشد آنرا بپذیرید، و اگر آنرا موافق قرآن نیافتید ردّ کنید، و اگر امر بر شما مشتبه شود در آنجا توقّف کنید».
یکبار در حضور امام باقر (علیه السلام) یکی از اصحاب درصدد اقناع دیگری برآمد، و برای اقناع او سخنان امام را تأویل و توجیه کرد تا بلکه او را مورد پذیرش واقع شود، امام (علیه السلام) خشمگین شد و فرمود:
397 - «إنّ حدیثکم هذا لتشمئزّ منه القلوب، قلوب الرّجال.
فانبذوا إلیهم نبذا فمن اقرّ به فزیدوه، و من انکره فذروه! لا بدّ ان تکون فتنه یسقط فیها کلّ بطانه و ولیجه حتّی یسقط فیها من یشقّ الشّعره بشعرتین حتّی لا یبقی إلاّ نحن و شیعتنا».
«این سخنان شما قلبها را مشمئز می کند، دل مردمان از این حرفها تنگ می شود، شما متن گفتار ما را به آنها القاء کنید، هرکس آنها را بپذیرد برای او بیشتر نقل کنید و هرکس ردّ کند او را ترک کنید. به ناچار فتنه ای به پا خواهد شد که هرگونه دوستی و خویشی از بین خواهد رفت در آن فتنه بزرگ همه سقوط می کنند، حتّی آدم حاذقی که بتواند یک تار مو را به دو نیم تقسیم کند در آن امتحان الهی رفوزه می شود، جز ما و شیعیان خالص ما کسی نمی ماند».
398 - «و خروجه إذا خرج عند الیأس و القنوط من أن یروا فرجا. فطوبی لمن أدرکه و کان من أنصاره، و الویل کلّ الویل لمن خالفه و خالف أمره و کان من أعدائه!. لا یأخذه فی الله لومه لائم».
«او هنگامی ظهور می کند که کابوس یأس و نومیدی همه را فرا بگیرد، دیگر کسی امّید فرج نداشته باشد. خوشابه حال کسی که زمان او را درک کند و از یاران او باشد، بدابه حال کسی که با او مخالفت کند و اوامر او را نپذیرد و در صف دشمنان او قرار بگیرد! بدا به حالشان! او در راه خدا از سرزنش سرزنش کنندگان نمی هراسد».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
399 - «من دین الأئمّه الورع و العفّه و الصّلاح، و انتظار الفرج بالصّبر».
«از آئین امامان (ع) است: تقوی، عفّت، صالح بودن و انتظار فرج با صبر و شکیبائی».
در این حدیث توضیح می دهد که انتظار، انتظار سازنده است و نیازمند تحمّل شدائد و شکیبائی در برابر مشکلات است.
امام صادق (علیه السلام) به هنگام تلخیص عقاید اسلامی به «ابی الجارود» فرمود:
400 - «دینی و دین آبائی الّذی تدین الله تعالی به: شهاده أن لا إله إلاّ اللّه، و أنّ محمّدا رسول الله و الإقرار بما جاء به من عند اللّه، و الولایه لولینا، و البراءه من عدوّنا، و التّسلیم لأمر ربّنا».
«دین من و پدران من، که تو نیز باید طبق آن معتقد شوی: شهادت به یکتائی خدا و رسالت پیامبر اکرم حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اعتراف به آنچه او از جانب خدا آورده، و دوستی دوستان ما و دشمنی دشمنان ما، و تسلیم در برابر فرمان پروردگار ماست».
401 - «و الله لو لا أنّ الله فرض ولایتنا و مودّتنا، ما أدخلناکم بیوتنا، و لا أوقفناکم علی أبوابنا. و الله ما نقول بأفواهنا، و لا نقول برأینا، إلاّ ما قال ربّنا».
«به خدا سوگند، اگر خداوند ولایت ما را واجب نمی کرد، ما شما را به خانه های خود راه نمی دادیم، و شما را به در خانه خود نمی خواندیم، به خدا سوگند ما چیزی را به رأی خود نمی گوئیم و چیزی را از جانب خود نمی گوئیم، و جز آنچه خدا فرموده چیزی را به زبان نمی آوریم».
402 - «لو قد خرج القائم (علیه السلام) بعد أن أنکره کثیر من النّاس، یرجع إلیهم شابّا موفّقا فلا یثبت علیه إلاّ کلّ مؤمن اخذ الله میثاقه فی الذّرّ الأوّل».
«پس از آنکه بیشتر مردمان قائم (عجّل الله فرجه) را انکار کنند، او به صورت جوانی نورس ظاهر می شود، کسی بر اعتقاد او (در زمان غیبت) باقی نمی ماند، مگر مؤمنی که خداوند در عالم ذرّ از او پیمان گرفته است».
پس در اعتقاد خود تنها کسی استوار می ماند که آب و گل او با ولایت اهلبیت آمیخته باشد، که آنها شیعیان واقعی و منتظران حقیقی هستند.
403 - «إنّ اهل الحقّ لم یزالوا، منذ کانوا، فی شدّه. أما إنّ ذلک إلی مدّه قریبه، و عاقبه طویله».
«اهل حقّ از روزیکه پیدا شده اند همواره در سختی و گرفتاری
بوده اند این بلاها و سختیها در مدّت کوتاه - این جهان - و عاقبت طولانی در سرای جاویدان است». (و یا: این بلاها در مدّت کوتاه - دوران غیبت - و عاقبت نیک در دولت پایدار حقّ است).
ابو بصیر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: چرا امیر مؤمنان (علیه السلام) در آغاز کار با مخالفین خود نجنگید؟ امام (علیه السلام) فرمود:
404 - «لآیه فی کتاب اللّه: [لَوْ تَزَیَّلُوا، لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِیماً] فقال له: و ما یعنی تزایلهم؟. قال: ودائع مؤمنون فی أصلاب کافرین. فکذلک القائم (علیه السلام) لن یظهر حتّی تخرج ودائع الله (عزّ و جلّ). فاذا خرجت ظهر علی من ظهر من أعداء الله (عزّ و جلّ) فقتلهم».
«به جهت آیه ای در قرآن که می فرماید: [اگر زایل می شدند، کافران را از آنها با عذابی دردناک عذاب می کردیم]. ابو بصیر گفت:
منظور از زایل شدن چیست؟ فرمود:
نطفه های مؤمنان که در صلب پدران کافر به ودیعت نهاده شده، همچنین است قائم ما (عجّل الله فرجه)، هنگامی ظاهر می شود که امانتهای خدا همه بیرون آیند (دیگر نطفه مؤمنی در صلب کافر باقی نباشد) هنگامی که همه امانتهای خدا خارج شدند او ظهور می کند، هرکس در برابر او شمشیر بکشد او را می کشد».
در این حدیث توضیح می دهد که امیر مؤمنان (علیه السلام) هر کافری را که مقدّر بود از نسل او مؤمن به دنیا بیاید نمی کشت، حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نیز هنگامی ظاهر می شود که در نسل کفّار نطفه مؤمنی مقدّر نباشد، در آن هنگام ظاهر می شود و با امانتهای خدا که همان انصار حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) هستند با دشمنان خدا می جنگد.
405 - «هیهات، هیهات!. لا و الله لا یکون ما تمّدّون إلیه أعینکم حتّی تغربلوا!. لا و الله ما یکون ما تمدّون إلیه أعینکم حتّی تمحّصوا!. لا یکون ما تمدّون إلیه أعینکم حتّی یشقی من یشقی و یسعد من یسعد».
«به خدا سوگند، هرگز چنین نیست، آنچه چشم انتظارش هستید، هرگز واقع نمی شود تا غربال شوید و امتحان شوید، نه به خدا قسم، آنچه چشم انتظارش هستید وقوع نمی یابد تا هنگامی که آنکه شقی هست شقاوت خود را ظاهر سازد و آنکه سعادتمند است سعادتش آشکار گردد».
و در همین زمینه می فرماید:
406 - «لا بدّ للنّاس أن یمحّصوا و یمیّزوا و یغربلوا. إنّ هذا الأمر لا یأتیکم إلاّ بعد أیاس؟. لا و الله حتّی یشقی من یشقی، و یسعد من یسعد!».
«به ناگزیر باید مردمان امتحان شوند و از یکدیگر غربال شده، جدا شوند، این امر هنگامی فرامی رسد که کابوس یأس و نومیدی همه جا را فرابگیرد. به خدا سوگند، هنگامی می آید که شقی ها شقی، و سعیدها سعادتمند شوند».
407 - «و الله لتکسرنّ کسر الزّجاج!. و إنّ الزّجاج لیعاد فیعود کما کان. و الله لتکسرنّ کسر الفخّار، و إنّ الفخّار لا یعود کما کان!».
«به خدا سوگند که شکسته می شوید همچون شکسته شدن شیشه، با این تفاوت که شیشه شکسته شده به حالت اوّلیّه برمی گردد، شما شکسته می شوید همانند شکسته شدن سفال که دیگر به حالت اوّلیّه برنمی گردد».
408 - «لا یثبت علی إمامته إلاّ من قوی یقینه و صحّت معرفته».
«بر امامت او استوار نمی ماند به جز کسی که یقینش بسیار قوی، و شناختش بسیار مستقیم باشد».
409 - «رحمکم اللّه.. بنا یبدأ البلاء، ثمّ بکم. و بنا یبدأ الرّخاء ثمّ بکم رحم الله من حبّبنا الی النّاس و لم یکرهنا إلیهم».
«خداوند شما را مشمول رحمت خود گرداند، بلاها نخست به ما روی می آورد، آنگاه به شما، آسایشها نخست به ما سپس به شما روی
می آورد. خداوند بیامرزد کسی را که محبت ما را در دل مردم جای دهد و ما را از چشم مردم ساقط نکند».
سپس فرمود:
410 - «إنّ الله تبارک و تعالی یقول: [یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ]: فمن عرف إمامه کان کمن هو فی فسطاط المنتظر».
«خدای تبارک و تعالی می فرماید: روزی که هر انسانی را با امامش می خوانیم، پس هرکس امامش را بشناسد، مانند کسی است که در خیمه مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) باشد».
411 - «إعرف إمامک، فإنّک إن عرفته لم یضرّک تقدّم هذا الأمر أو تأخّر. و من عرف إمامه، ثمّ مات قبل أن یری هذا الأمر، کان له مثل أجر من قتل معه».
«امام خود را بشناس، که در آن زمان ترا باکی نیست که این امر جلو بیفتد یا عقب بماند. کسی که امامش را بشناسد و پیش از فرارسیدن این امر از دنیا برود، مانند کسیست که در محضر او - حضرت بقیّه الله - به شهادت رسیده باشد».
412 - «من أدرک قائمنا فقتل معه کان له أجر شهیدین، و من قتل بین یدیه عدوّا لنا، کان له أجر عشرین شهیدا».
«کسیکه قائم ما را درک کند و در رکاب او به شهادت برسد، پاداش دو شهید خواهد داشت. و اگر در حضور او دشمن ما را کشته باشد ثواب 20 شهید را خواهد داشت».
413 - «من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا و من مات علی بغض آل محمّد لم یشمّ ریح الجنّه».
«کسیکه با محبّت آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) از دنیا برود پاداش شهید خواهد داشت، و کسیکه با دشمنی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بمیرد، عطر بهشت به مشام او نخواهد رسید».
414 - «من مات منکم علی هذا الأمر، منتظرا له، کان کمن
کان فی فسطاط القائم!. إنّ المیّت منکم علی هذا الأمر، بمنزله الضّارب بسیفه فی سبیل اللّه!. المنتظر للثّانی عشر کالشّاهر سیفه بین یدی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یذبّ عنه».
«کسیکه از شما منتظر این امر باشد و در حال انتظار بمیرد، مانند کسی است که در خیمه(فرماندهی) حضرت قائم (عجّل الله فرجه) باشد.
کسیکه روی این اعتقاد بمیرد مانند کسی است که در راه خدا شمشیر بزند.
منتظر امام دوازدهم، مانند کسی است که در رکاب پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده، از آنحضرت دفاع نموده است».
امام باقر (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
415 - «من مات و هو عارف لإمامه، لم یضرّه تقدّم هذا الأمر أو تأخّر، و من مات و هو عارف لإمامه، کان کمن هو مع القائم فی فسطاطه».
«هرکس از شما در حالی بمیرد که امامش را شناخته است، تقدّم و تأخّر این امر به او آسیبی نمی رساند، کسیکه با شناخت امامش از دنیا برود همانند کسی است که در خیمه حضرت قائم (عجّل الله فرجه) با او باشد».
یعنی در خیمه فرماندهی حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) باشد که فرمان جهاد از آنجا صادر می شود.
یکبار هم یکی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) از آنحضرت پرسید: آیا ما برتریم یا اصحاب قائم (عجّل الله فرجه) ؟! فرمود:
416 - «أنتم أفضل من أصحاب القائم، و ذلک أنّکم تمسون و تصبحون خائفین علی إمامکم و علی أنفسکم من أئمّه الجور. و إن صلیتم فصلاتکم فی تقیّه، و إن صمتم فصیامکم فی تقیّه، و إن حججتم فحجّکم فی تقیّه، و إن شهدتم لم تقبل شهادتکم!. فقال له واحد منهم:
فما نتمنّی القائم (علیه السلام) إذا کان هذا الأمر؟!! فقال له: سبحانه اللّه، أما تحبّ أن یظهر العدل، و یأمن السّبل، و ینصف المظلوم؟!!».
«شما برتر از یاران قائم (عجّل الله فرجه) هستید، زیرا شما صبح و شام در
حال ترس و نگرانی بر خود و امام خود می باشید و همواره از زمامداران ستمگر در ترس و وحشت هستید، اگر نماز بخوانید در حال تقیّه می خوانید، اگر روزه بگیرید در حال تقیّه می گیرید، اگر استدلال کنید در پوشش تقیّه دلیل و برهان می آورید، اگر گواهی بدهید گواهی شما را نمی پذیرند.
یکی از اصحاب گفت: حالا که چنین است، پس چرا باید در آرزوی ظهور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) باشیم؟! فرمود:
مگر دوست نمی دارید که عدالت ظاهر شود، راهها امن شود و حقّ مظلوم از ظالم گرفته شود؟!».
417 - «هو المفرّج الکرب عن شیعته بعد ضنک شدید، و بلاء طویل، و جور. فطوبی لمن أدرک ذلک الزّمان».
«او برطرف کننده رنجها و اندوهها از شیعیان است بعد از اندوهی سخت، بلائی طولانی، و ستمی جانکاه. خوشابه حال آنانکه آن زمان را درک کنند».
418 - «أقرب ما یکون العباد من اللّه، و أرضی ما یکون عنهم، إذا افتقدوا حجّه الله فلم یظهر لهم، و لم یعلموا بمکانه. و هم فی ذلک یعلمون أنّه لم تبطل حجّه الله و لا میثاقه. فعند ذلک توقّعوا الفرج صباحا و مساء. فإنّ أشدّ ما یکون غضب الله علی أعدائه إذا افتقدوا حجّته فلم یظهر لهم!. و قد علم أنّ أولیائه لا یرتابون. ولو علم أنّهم یرتابون ما غیّب عنهم حجّته طرفه عین. و لا یکون ذلک إلاّ علی رأس شرار النّاس».
«نزدیکترین بندگان به خدا، که خدا نیز بیش از هر قومی از آنها خشنود است، بندگانی هستند که حجّت خدا از چشم آنها ناپدید خواهد شد آنها حجّت خدا را نمی بینند و جایگاه او را نمی شناسند ولی یقین دارند که حجّت خدا در میان آنهاست و حجّتهای خدا باطل نشده است. در چنین موقعی هر صبح و شام منتظر فرج باشید. که شدیدترین موقع خشم خدا بر دشمنان موقعی است که حجّت خدا از دیده ها ناپدید باشد. که خدا می داند که دوستانش در وجود حجّت خدا به شکّ و تردید نمی افتند. اگر می دانست که امر بر آنها مشتبه می شود حتّی یک لحظه هم حجّت خودش را پنهان نمی کرد. این امر واقع نمی شود مگر در عهد بدترین مردمان».
419 - «إنّ من انتظر أمرنا، و صبر علی ما یری من الأذی
و الخوف، هو غدا فی زمرتنا».
«کسیکه منتظر امر ما باشد و بر آنچه در این راه از آزار و ترس و وحشت می بیند صبر کند، فردا (روز رستاخیز) در جرگه ما خواهد بود».
420 - «یکون المؤمن محزونا محتقرا لا یستطیع أن ینکر إلاّ بقلبه!. یبلغ عندهم کلّ هوان!».
«مؤمن در آن زمان محزون و مورد تحقیر قرار می گیرد. او نمی تواند که منکرات را جز در دلش انکار کند، و در معرض هر نوع تحقیر قرار می گیرد».
421 - «المؤمنون یبتلون، ثمّ یمیّزهم الله عنده. إنّ الله لم یؤمّن المؤمنین من بلاء الدّنیا و مرائرها، و لکنّه آمنهم من العمی و الشّقاء فی الآخره. کان الحسین بن علی (علیه السلام) یضع قتلاه بعضهم علی بعض ثمّ یقول: قتلانا قتلی النّبیّین و آل النّبیّین!».
«مؤمنین به شدّت مبتلا می شوند تا خداوند آنها را مورد آزمایش قرار دهد، که خداوند آنها را از بلاها و تلخی های دنیا امان نداده است، بلکه آنها را از کوری و شقاوت آخرت امان داده است. که حسین بن علی (علیه السلام) - در روز عاشورا - کشته های خود را روی یکدیگر قرار می داد و می گفت: کشته های ما کشته های پیامبران و آل پیامبران است».
امام صادق (علیه السلام) اشاره می کند به اینکه سرور شهیدان حضرت ابو عبد الله الحسین (علیه السلام) از این حسن عاقبت که او و یارانش را نصیب شده بود، اظهار خوشوقتی می کرد.
422 - «سیأتی علیکم زمان لا ینجو فیه من ذوی الدّین إلاّ من ظنّوا أنّه أبله، و صبر نفسه علی أن یقال: إنّه أبله لا عقل له!».
«برای شما زمانی پیش می آید که از افراد متدیّن کسی نجات نمی یابد، به جز افرادی که مردم آنها را ابله تصوّر کنند و آنها صبر و شکیبائی داشته باشند بر آنکه آنها را ابله و بی خرد بخوانند».
یکبار دیگر خطاب به اصحاب خود فرمود:
423 - «أنّی یکون ذلک و لم یستدر الفلک؟!. فقیل له: ما
استداره الفلک؟. فقال: اختلاف الشّیعه فیما بینهم».
«چگونه ممکن است آن امر الآن واقع شود، درحالیکه هنوز فلک برنگشته است!
پرسیدند: منظور از برگشتن (و دائره شدن) فلک چیست؟ فرمود:
اختلاف شیعیان با یکدیگر».
این علامت نیز اخیرا آغاز شده، حتّی اختلاف به میان زعمای دینی رسیده است و آن نیز نویددهنده ظهور است. انشاء اللّه.
424 - «کیف أنتم إذا وقعت البطشه بین المسجدین؟ فیأرز العلم کما تأزر الحیّه فی جحرها، و اختلفت الشّیعه، و سمّی بعضهم بعضا کذّابین، و تفل بعضهم فی وجوه بعض!. فقال له صاحبه: جعلت فداک، ما عند ذلک من خیر؟. فقال: الخیر کلّه عند ذلک».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که اضطراب در میان دو مسجد واقع شود (یعنی: خسف لشکر سفیانی در میان مکّه و مدینه) ؟! پس آنگاه دانش و فرهنگ به دور خود می پیچد، آنچنانکه مار در آشیانه خود به دور خود می پیچد! و میان شیعه اختلاف می افتد، و برخی از آنها برخی دیگر را دروغگو می نامند، و برخی از آنها بر روی دیگری آب دهان می اندازند!.
یکی از اصحاب گفت: جانم به فدای تو باشد، چنین زمانی دیگر فائده ندارد. فرمود:
بلکه همه فائده ها در همین زمان است!». و این جمله را سه بار تکرار کرد.
اختلاف شیعه که در عصر ما بسیار شدّت یافته و به همه طبقات رسیده، همچنان شدّت می یابد، تا به هنگام ظهور به اوج خود می رسد و آن زمان در مورد خود حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) اختلاف می کنند، گروهی تصدیق و گروهی دیگر تکذیب می کنند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در همین مورد می فرماید:
425 - «کیف أنت إذا اختلفت الشّیعه هکذا؟».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که شیعیان این چنین اختلاف کنند» ؟!
آنگاه انگشتهای مبارکش را در یکدیگر فروبرد. یکی از اصحاب گفت: ای امیر مؤمنان (علیه السلام)! در آن زمان چه خیری هست؟! فرمود:
«الخیر کلّه عند ذلک. عند ذلک یقوم قائمنا فیقدّم سبعین رجلا یکذبون علی الله و رسوله فیقتلونهم، ثمّ یجمعهم الله علی أمر واحد».
«همه خیرها در آن زمان است. که قائم ما در آن زمان قیام می کند، هفتاد نفر جلو افتاده، خدا و پیامبرش را تکذیب می کنند، آنها را به قتل می رساند. آنگاه خداوند آنها را بر یک امر گرد می آورد».
آری آنچنانکه فرموده اند شیعیان در آتش اختلاف می سوزند، تا حضرت بقیّه الله ظهور کرده، همه آنها را بر یک امر گرد آورد، چنانکه در حدیثی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، امیر مؤمنان (علیه السلام)، امام حسن (علیه السلام)، امام حسین (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) به یک لفظ نقل شده است که فرموده اند:
426 - «یقوم قائمنا فیرفع ذلک کلّه».
«... آنگاه قائم ما قیام می کند و همه این اختلافات برداشته می شود».
امیر مؤمنان (علیه السلام) اضافه می کند:
427 - «و حتّی لا یبقی منکم إلاّ کالکحل فی العین!. هیهات، هیهات، لا یکون فرجنا حتّی یذهب الکدر و یبقی الصّفو!».
«... تا از شما باقی نباشد جز به مقدار سرمه در چشم!، هیهات، هیهات، که فرج ما واقع نمی شود مگر بعد از آنکه تیره ها از بین بروند و فقط صافها بمانند».
و امام صادق (علیه السلام) می افزاید:
428 - «لا یکون فرجنا حتّی تغربلوا، ثمّ تغربلوا، حتّی یذهب الکدر و یبقی الصّفو».
«فرج ما واقع نمی شود مگر بعد از آنکه امتحان شوید و غربال شوید، تا تیرگی ها از بین برود و صافها بماند».
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا عبادت پنهانی با امام معصوم از شما که در تحت ستم ستمگران مخفی باشد برتر است، یا عبادت آشکار در دولت حقّ با امام ظاهر از شما؟ فرمود:
429 - «ألصّدقه فی السّرّ و الله أفضل من الصّدقه فی العلانیه.
و کذلک و الله عبادتکم فی السّرّ مع إمامکم المستتر فی دوله الباطل و حال الهدنه، أفضل ممّن یعبد الله (عزّ و جلّ) فی ظهور الحقّ مع الإمام الظّاهر فی دوله الحقّ. و لیست العباده مع الخوف فی دوله الباطل، مثل العباده و الأمن فی دوله الحقّ».
«به خدا سوگند، صدقه پنهانی برتر از صدقه آشکار است. همچنین به خدا سوگند، که عبادت پنهانی با امام مخفی در حکومت ستمگران و در حال صلح، برتر و والاتر است از کسیکه بهنگام ظهور دولت حقّ در محضر امام ظاهر خدای تبارک و تعالی را پرستش کند. هرگز عبادت توأم با ترس و وحشت در دولتهای باطل با عبادت توأم با امن و امان در دولت حقّ قابل مقایسه نیست...».
این حدیث بسیار طولانی است. در پایان یکی از اصحاب سؤال نمود:
چگونه ممکن است ما که در زیر ستم دولت باطل زندگی می کنیم، از کسانیکه در دولت مقتدر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) زندگی خواهند کرد، برتر باشیم؟! فرمود:
«إنّکم سبقتموهم إلی الدّخول فی دین الله (عزّ و جلّ)، و إلی الصّلاه و الصّوم و الحجّ، و إلی کلّ خیر وفقه، و إلی عباده الله جلّ و عزّ سرّا من عدوّکم مع إمامکم المستتر مطیعین له، صابرین معه، منتظرین لدوله الحقّ، خائفین علی إمامکم و أنفسکم من الملوک الظّلمه، تنظرون إلی حقّ إمامکم، و حقوقکم فی أیدی الظّلمه، قد منعوکم ذلک و اضطرّوکم إلی حرث الدّنیا و طلب المعاش مع الصّبر علی دینکم و طاعه إمامکم و الخوف من عدوّکم. فبذلک ضاعف الله (عزّ و جلّ) لکم الأعمال، فهنیئا لکم. فقال له صاحبه جعلت فداک، فما تری إذا أن
نکون من أصحاب القائم و یظهر الحقّ، و نحن الیوم فی إمامتک و طاعتک أفضل أعمالا من أصحاب دوله الحقّ و العدل؟. فقال:
سبحان اللّه، أما تحبّون أن یظهر الله تبارک و تعالی الحقّ و العدل فی البلاد، و یجمع الله الکلمه، و یؤلّف الله بین قلوب مختلفه، و لا یعصون الله (عزّ و جلّ) فی أرضه، و یقام حدوده فی أطرافه، و یردّ الحقّ إلی أهله، فیظهر حتّی لا یستخفی بشیء من الحقّ مخافه أحد من الخلق؟. أما و الله لا یموت منکم میّت علی الحال الّتی أنتم علیها إلاّ کان أفضل عند الله من شهداء بدر و أحد فأبشروا».
«شما در حالی اقدام به ایمان، نماز، روزه، حجّ، و هر خیر و فقه و عبادت خدای تبارک و تعالی نموده اید که از دشمن در ترس و هراس هستید و امام شما مخفی هست و شما از او فرمان می برید و در کنار او صبر می کنید و ظهور دولت حقّ را انتظار می کشید و بر خود و امامتان از پادشاهان ستمگر نگران هستید، می بینید که حقّ امامتان و حقّ خودتان در زیر پای ستمگران لگدمال شده، و شما را از حقوق خود محروم ساخته اند. و شما را ناگزیر کرده اند که با ترس و نگرانی بر جان و دین خود، به دنبال متاع دنیا و کسب معاش بروید و زیر ستم آنها از امام خود فرمان می برید و از دشمنتان در امان نیستید. از این رهگذر خداوند پاداش اعمال شما را چند برابر نموده است. گوارا باد بر شما.
یکی از اصحاب گفت: اکنون که ما در عهد امامت تو برتر از اصحاب قائم هستیم پس حقّ و عدالت است؟! فرمود:
سبحان اللّه! مگر نمی خواهید که خدای تبارک و تعالی حقّ و حقیقت و عدالت را در شهرها ظاهر سازد و همگان را بر یک کلمه گرد آورد و دلهای پراکنده و پریشان را الفت عطا کند؟! که دیگر در روی زمین خدا را معصیت نکنند، و حدود الهی در سرتاسر گیتی اجرا شود و حقّ به صاحب حقّ بازگردد و حقیقت بر همه آشکار شود و دیگر کسی از کسی وحشت نکند؟! به خدا سوگند، که هرکدام از شما در این حال که هستید، اگر از دنیا بروید در نزد حضرت پروردگار از شهدای بدر و احد برتر و پر ارج تر خواهید بود. بشارت باد بر شما».
امام صادق (علیه السلام) در لوح مادرش حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) یک حدیث طولانی مشاهده نمود که خدای تبارک و تعالی حال مؤمنین را در عهد غیبت
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) وصف نموده است که فرازی را از آن در اینجا می آوریم:
430 - «سیذلّ أولیاؤه فی غیبته، و یتهادون رؤسهم کما تتهادی رؤوس التّرک و الدّیلم، فیقتلون و یحرقون، و یکونون خائفین مرغوبین وجلین، تصبغ الأرض بدمائهم، و یفشو الویل و الرّتین فی نسائهم، أولئک أولیائی حقّا بهم أدفع کلّ فتنه عمیاء حندس، و بهم أکشف الزّلازل و أدفع الآصار و الأغلال، [أولئک علیهم صلوات من ربّهم و رحمه، و اولئک هم المهتدون]».
«... دوستان او در زمان غیبتش خوار و زبون می شوند، سرهای آنها چون سرهای ترک و دیلم هدیّه فرستاده می شود، آنها کشته می شوند، سوزانیده می شوند، و تا زنده هستند با ترس و وحشت و اضطراب زندگی می کنند. زمین از خون آنها گلگون می شود، ناله و فریاد در میان زنهای آنها آشکار می شود، آنها دوستان واقعی من هستند.
من به وسیله آنها امواج فتنه های تیره و تار را که چون تیرگی شب در افق زندگی ظاهر می شود، دفع می کنم. و به وسیله آنها اضطرابات را رفع می کنم و سختیها و گرفتاریها را کشف می کنم.
[آنها، بر آنهاست صلوات و رحمت از پروردگارشان و آنها هستند هدایت یافتگان]».
431 - «طوبی لشیعه قائمنا المنتظرین لظهور غیبته، و المطیعین له فی ظهوره!. أولئک أولیاء الله الّذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون».
«خوشابه حال شیعیان قائم ما، که در زمان غیبت، انتظار ظهور او را می کشند و در زمان ظهور از او فرمان می برند. آنها کسانی هستند که هیچگونه ترس و اندوه بر آنها نیست و آنهایند اولیاء خدا».
432 - «إذا مات المنتظر، و قام القائم بعده، کان له من الأجر مثل أجر من أدرکه. فجدّوا، و انتظروا. هنیئا أیّتها العصابه المرحومه!».
«هنگامی که شخص منتظر از دنیا برود و قائم (علیه السلام) بعد از او ظهور کند، او پاداش کسی را می برد که دوران ظهور را درک کند، پس تلاش کنید و انتظار بکشید، ای گروه مؤمنان، که رحمت حقّ شما را فراگرفته است».
433 - «طوبی لمحبّی قائمنا، المنتظرین لظهوره فی غیبته، و المطیعین له فی ظهوره!».
«خوشابه حال دوستان قائم ما، که در غیبتش ظهور او را انتظار می کشند و در ظهورش از او اطاعت می کنند».
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: اگر یک روز عذاب نازل شود، آیا مؤمنین را نیز دربرمی گیرد؟! فرمود:
434 - «نعم، و لکن یخلصون بعده».
«آری، ولیکن بعدا مؤمنین رهائی می یابند».
435 - «أما لو کملت العدّه الموصوفه، ثلاثمئه و بضعه عشر، کان الّذی تریدون».
«هنگامی که عدد تعیین شده تکمیل شود و سیصد و ده و اندی نفر گرد آیند، آنچه دوست می دارید انجام می شود».
تعداد 313 شماره یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می باشد که در لحظه ظهور از چهار گوشه جهان به محضر آنحضرت می شتابند و در کنار کعبه معظّمه گرد می آیند و در میان رکن و مقام با آنحضرت بیعت می کنند.
جای تعجّب بسیار است که در مدّت یازده قرن و نیم که از آغاز غیبت می گذرد هنوز این عدّه کامل نشده است!!.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
436 - «طوبی لشیعتنا المتمسّکین بحبّنا فی غیبه قائمنا، الثّابتین علی موالاتنا و البراءه من أعدائنا، أولئک منّا و نحن منهم. و قد رضوا بنا أئمّه و رضینا بهم شیعه، طوبی لهم!. ثمّ طوبی لهم!. هم و الله معنا فی درجتنا یوم القیامه».
«خوشا به حال شیعیان ما، که در دوران غیبت قائم ما به دوستی ما چنگ می زنند، و در ولایت ما ثابت و استوار می مانند و از دشمنان ما
برائت و بیزاری ابراز می کنند. آنان از ما هستند و ما نیز از آنها هستیم.
آنها ما را به امامت پذیرفته اند و ما آنها را به عنوان «شیعه» پسندیده ایم.
خوشا به حال آنها، خوشا به حال آنها. به خدا سوگند که آنها در روز قیامت با ما و در ردیف ما هستند».
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
437 - «ما أحسن الصّبر و انتظار الفرج!. أما سمعتم قول الله تعالی: [وَ ارْتَقِبُوا إِنِّی مَعَکُمْ رَقِیبٌ، فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ] فعلیکم بالصّبر، فإنّما یجیء الفرج بعد الیأس. و قد کان الّذین قبلکم أصبر منکم».
«وه چه نیکوست صبر و انتظار فرج، مگر نشنیده اید گفتار خدا را که فرموده است: [منتظر باشید که من نیز همراه شما از منتظرانم] پس صبر و شکیبائی را پیشه خود سازید که فرج بعد از یأس و نومیدی خواهد آمد.
اقوامی که پیش از شما بودند از شما شکیباتر بودند».
438 - «و الله ما یکون ما تمدّون إلیه أعناقکم حتّی تمحّصوا، و لا یبقی منکم إلاّ الأندر الأندر!. [أم حسبتم أن تترکوا و لمّا یعلم الله الّذین جاهدوا منکم]».
«به خدا قسم، آنچه انتظار می کشید و گردنهایتان را به سوی آن دراز می کنید واقع نمی شود مگر بعد از آنکه امتحان شوید و از شما چیزی جز اندک اندک باقی نماند: [آیا پنداشته اید که شما را - بدون امتحان - ترک می کنند درحالیکه هنوز خدا ندانسته (اعلام نکرده، اثبات ننموده) که چه کسی از شما مجاهده می کند؟]»
439 - «لا یکون ما تمدّون إلیه أعناقکم حتّی تمیّزوا و تمحّصوا فلا یبقی منکم إلاّ القلیل، مصداقا لقوله تعالی: [الم، أَ حَسِبَ النّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ؟] ثمّ قال لصاحبه المذکور: ما الفتنه؟. قال: جعلت فداک، الّذی عندنا أنّ الفتنه فی الدّین. فقال:
یفتنون کما یفتن الذّهب. یخلصون کما یخلص الذّهب!».
«آنچه گردنهایتان را در انتظار آن دراز می کنید واقع نخواهد شد، مگر بعد از آنکه آزمایش شوید و امتحان شوید و از بوته امتحان جز افراد بسیار کم پیروزمندانه بیرون نمی آیند، چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: [الف، لام، میم. آیا مردم پنداشته اند که با گفتن اینکه ایمان آورده ایم فروگذار می شوند و مورد فتنه و آزمایش قرار نمی گیرند] آنگاه به یکی از اصحاب به نام «معمّر بن خلاّد» خطاب کرده فرمود: فتنه چیست؟ گفت:
جانم به فدای تو شود، آنچه ما می دانیم اینست که امتحانی در دین واقع شود. فرمود:
چون طلا گداخته می شوید»، و مانند طلای ناب از ناخالصی ها پاک می شوید».
شیعیان خالص همچون طلای ناب که بر روی آتش ذوب می شود تا از ناخالصی پاک گردد، با تحمّل سوز و گداز صبر و تلخی انتظار قلوبشان آب می شود تا جز افراد خالص کسی باقی نمی ماند.
440 - «إنّ الله جلّ ذکره أخذ میثاق اولیائنا بالصّبر علی دوله الباطل. و اصبر لحکم ربّک».
«خداوند از شیعیان ما پیمان گرفته است که بر دولتهای باطل صبر کنند. تو نیز به فرمان پروردگارت شکیبا باش».
441 - «لا دین لمن لا ورع له، و لا إیمان لمن لا تقیّه له، إنّ أکرمکم عند الله أعملکم بالتّقیّه. فقیل: یا ابن رسول الله إلی متی؟. قال:
إلی یوم الوقت المعلوم، و هو خروج قائمنا. من ترک التّقیّه قبل خروج قائمنا فلیس منّا».
«کسی که تقوی ندارد، دین ندارد. کسیکه تقیّه نکند ایمان ندارد. گرامی ترین شما در پیش خدا کسی است که بیش از دیگران تقیّه را رعایت کند.
گفته شد: ای فرزند پیامبر! (صلّی الله علیه و آله و سلم) تا به کی؟ فرمود:
تا روز وقت معلوم، که آن هم روز خروج قائم ماست. هرکس پیش از خروج قائم ما تقیّه را ترک کند از ما نیست».
امام جواد (علیه السلام) می فرماید:
442 - «أفضل أعمال شیعتنا انتظار الفرج. من عرف هذا الأمر فقد فرّج عنه بانتظاره».
«برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است، هرکس این امر را بداند و آنرا بشناسد، خداوند با همین انتظار برای آنها فرج عطا می فرماید».
همین مضمون از امام صادق (علیه السلام)، امام رضا (علیه السلام) و امام هادی (علیه السلام) نیز روایت شده است.
امام هادی (علیه السلام) می فرماید:
443 - «لو لا من یبقی بعد غیبه قائمکم من العلماء الدّاعین إلیه، و الدّالین علیه، و الذّابّین عن دینه بحجج اللّه، و المنقذین للضّعفاء من عباد الله من شباک ابلیس و مردته، لما بقی أحد إلاّ ارتدّ عن دین اللّه.
و لکنّهم یمسکون أزمّه قلوب ضعفاء الشّیعه کما یمسک صاحب السّفینه سکّانها أولئک هم الأفضلون عند الله (عزّ و جلّ)».
«اگر نبود دانشمندانی که بعد از غیبت قائم شما، به سوی او دعوت می کنند و به سوی او رهنمون می شوند و از دین او دفاع می کنند و بندگان ناتوان را از دامهای شیطان و مریدهای شیطان نجات می دهند، احدی باقی نمی ماند جز اینکه از دین خدا مرتدّ می شدند ولی این دانشمندان زمام دل ضعفاء را به دست باکفایت خود می گیرند، چنانکه ملوانها زمام کشتی را به دست می گیرند و سرنشین های کشتی را از خطر مرگ حفظ می کنند. اینها در نزد خدای تبارک و تعالی برترین هستند».
آری همین علمای اعلام هستند که در طول چهارده قرن، دین مقدس اسلام را از انحراف حفظ نموده، مسائل مبهم و پیچیده را برای مسلمانان تشریح کرده اند و دلهای شیعیان را براساس عقاید صحیح استوار نموده اند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:
پدر بزرگوار حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در ضمن یک حدیث طولانی، خطاب به صحابه باوفایش «احمد بن اسحاق» فرمود:
444 - «مثله فی هذه الأمّه مثل الخضر (علیه السلام)، و مثله مثل ذی القرنین. و الله لیغیبنّ غیبه لا ینجو من الهلکه فیها إلاّ من ثبته الله (عزّ و جلّ) علی القول بإمامته، و وفّقه الله فیها للدّعاء بتعجیل فرجه».
«مثل او در این امت مثل حضرت «خضر» و «ذی القرنین» است. به خدا سوگند از دیده ها غائب می شود، یک غیبت طولانی و دراز که از هلاکت نجات پیدا نمی کند به جز کسی که خدایش او را در اعتقاد بر امامت او ثابت و استوار نگهدارد، و او را برای دعا به تعجیل فرج او موفّق بدارد».
445 - «لا تزال شیعتنا فی حزن، حتّی یظهر ولدی الّذی بشّر به النّبیّ (صلّی الله علیه و آله و سلم)».
«شیعیان ما در یک اندوه دائم به سر می برند تا فرزندم که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نوید ظهورش را داده، ظاهر شود».
بارخدایا! با ظهور او این غم و اندوه جانکاه را از این امّت برطرف کن و به ما توفیق صبر و شکیبائی در مدّت غیبت او عطا فرما، و ما را از منتظران حقیقی و شیعیان واقعی قرار بده.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
446 - «لا تکونوا مؤمنین حتّی تکونوا مؤتمنین، و حتّی تعدّوا النّعمه و الرّخاء مصیبه، و ذلک إنّ الصّبر علی البلاء أفضل من العافیه عند الرّخاء».
«شما هرگز مؤمن نمی شوید مگر اینکه امین باشید، و نعمت و رفاه را هم نوعی مصیبت بشمارید، زیرا شکیبائی در برابر بلاها و گرفتاریها برتر از عافیت به هنگام رفاه و آسایش است».
و امام حسن عسکری (علیه السلام) اضافه می کند:
447 - «حتّی یخرج عن هذا الأمر أکثر القائلین به، فلا یبقی، إلاّ من أخذ الله عهده بولایتنا، و کتب فی قلبه الإیمان و أیّده بروح منه».
«تا اکثر آنها که به این امر اعتقاد داشتند از آن برگردند، دیگر کسی بر این امر استوار نمی ماند به جز کسی که خدایش از او بر ولایت ما پیمان گرفته، و در دل او ایمان را نوشته، و او را با روحی از خودش تأیید نموده است».
حواشی
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77، الزام النّاصب صفحه 127، الامام المهدی صفحه 75 و المهدی صفحه 106.
- وسائل الشّیعه جلد 12 صفحه 65 حدیث 51، بحار الانوار جلد 52 صفحه 125، الزام النّاصب صفحه 78 و 137 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 169.
- نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 78 و جلد 2 صفحه 370، بحار الانوار جلد 52 صفحه 25، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 169 و المهدی صفحه 201. و در برخی منابع به عبارت «برترین جهاد امت من انتظار فرج است» آمده: تحف العقول صفحه 33، منتخب الاثر صفحه 495 و 499 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 156.
- وسائل الشّیعه جلد 1 صفحه 10 حدیث 10 و جلد 18 صفحه 26 حدیث 14 و صفحه 44 حدیث 11 و اصول کافی جلد 2 صفحه 18.
- همین مدرک.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 122 و الزام النّاصب صفحه 137.
- کشکول شیخ بهائی صفحه 151.
- منتخب الاثر صفحه 515 و غیبت شیخ طوسی صفحه 275.
- نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 645.
- عیون الاخبار جلد 2 صفحه 143.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 143.
- بشاره الاسلام صفحه 25، منتخب الاثر صفحه 432 و الزام النّاصب صفحه 182.
- منتخب الاثر صفحه 474.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 124، منتخب الاثر صفحه 515، الزام النّاصب صفحه 137 و مسند احمد جلد 2 صفحه 408.
- بقره:2 و 3.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 101، الزام النّاصب صفحه 18 و الامام المهدی صفحه 58.
- الزام النّاصب صفحه 137.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 52 و جلد 52 صفحه 124، نور الابصار صفحه 21 و اختصاص
مفید 101.
- نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 516، منتخب الاثر صفحه 514، صحیح مسلم جلد 6 صفحه 52، الامام المهدی صفحه 135، اختصاص مفید صفحه 101، بحار الانوار جلد 51 صفحه 52 و 88 و جلد 52 صفحه 124، نور الابصار صفحه 21 و المهدی صفحه 191.
- همین مدارک.
- اختصاص مفید صفحه 101.
- منتخب الاثر صفحه 443.
- همان مدرک صفحه 485.
- منتخب الاثر صفحه 516.
- لفظ کوفه شامل نجف اشرف نیز هست و این احتجاج به مراجع تقلید نجف اشرف می باشد.
- منتخب الاثر صفحه 263.
- المهدی صفحه 16 و الامام المهدی صفحه 68.
- منتخب الاثر صفحه 498 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 123.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 123.
- بشاره الاسلام صفحه 60، الزام النّاصب صفحه 189 و الامام المهدی صفحه 82.
- منتخب الاثر صفحه 515، بحار الانوار جلد 52 صفحه 144، الزام النّاصب صفحه 138 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94 و 204.
- نهج البلاغه جلد 1 صفحه 198، غیبت طوسی صفحه 279، معانی الاخبار صفحه 166، شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 197، بشاره الاسلام صفحه 55 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 112.
- الزام النّاصب صفحه 22 و الامام المهدی صفحه 44.
- نهج البلاغه جلد 2 صفحه 126، بشاره الاسلام صفحه 83، منتخب الاثر صفحه 314 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94.
- (اعراف:128)، بحار الانوار جلد 52 صفحه 123.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 115، غیبت نعمانی صفحه 8 و 112، بشاره الاسلام صفحه 52 و الزام النّاصب صفحه 80.
- غیبت نعمانی صفحه 109، بحار الانوار جلد 52 صفحه 114، بشاره الاسلام صفحه 90 و 129 و الزام النّاصب صفحه 79.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 370، غیبت نعمانی صفحه 108، بحار الانوار جلد 52 صفحه 114 و 348، بشاره الاسلام صفحه 205 و الزام النّاصب صفحه 78.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 335 و 339، غیبت نعمانی صفحه 68 و نهج البلاغه جلد 4 صفحه 37.
- منتخب الاثر صفحه 270 و اصول کافی جلد 1 صفحه 335.
- الزام النّاصب صفحه 197.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 133، اعلام الوری صفحه 384، الزام النّاصب صفحه 67، غیبت.
طوسی صفحه 204، بشاره الاسلام صفحه 39 و الامام المهدی صفحه 89.
- منتخب الاثر صفحه 244.
- وسائل الشّیعه جلد 1 صفحه 93 و 94 و جامع احادیث الشّیعه جلد 1 صفحه 124.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 312، بحار الانوار جلد 52 صفحه 125، منتخب الاثر صفحه 513، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 164، اعلام الوری صفحه 402 و الزام النّاصب صفحه 137.
- حدید:19.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 122، منتخب الاثر صفحه 244، اعلام الوری صفحه 385 و الزام النّاصب صفحه 67.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 135، منتخب الاثر صفحه 312 و الامام المهدی صفحه 90.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 245.
- آل عمران:200.
- منتخب الاثر صفحه 515 و 498، اصول کافی جلد 1 صفحه 372 و غیبت نعمانی صفحه 105 و 180.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 372، منتخب الاثر صفحه 498 و الزام النّاصب صفحه 18.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 222.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 126.
- منتخب الاثر صفحه 495 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 126.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 110 و 264، غیبت نعمانی صفحه 101 و بشاره الاسلام صفحه 53 و 89.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 123 و منتخب الاثر صفحه 512.
- غیبت نعمانی صفحه 107، اصول کافی جلد 1 صفحه 370، بحار الانوار جلد 52 صفحه 115 و الزام النّاصب صفحه 79،81 و 229.
- الزام النّاصب صفحه 188، بشاره الاسلام صفحه 92،110 و 115، منتخب الاثر صفحه 434، الامام المهدی صفحه 229، غیبت نعمانی صفحه 123 و 135، المهدی صفحه 189 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 231 و 348.
- منتخب الاثر صفحه 498 و بشاره الاسلام صفحه 90.
- غیبت نعمانی صفحه 106، جامع احادیث الشیعه جلد 1 صفحه 125 و منتخب الاثر صفحه 497 و 499.
- جامع احادیث الشیعه جلد 1 صفحه 17.
- غیبت نعمانی صفحه 99 و 113، غیبت طوسی صفحه 259، بحار الانوار جلد 52 صفحه 287 و 385، الزام النّاصب صفحه 80، بشاره الاسلام صفحه 249 و المهدی صفحه 206.
- وسائل جلد 2 صفحه 907 حدیث 3، غیبت نعمانی صفحه 152 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 358.
- فتح:25.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 97، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 84، الامام المهدی صفحه 56،
الزام النّاصب صفحه 30 و 127، بشاره الاسلام صفحه 256 و منتخب الاثر صفحه 290.
- الزام النّاصب صفحه 79.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 111، بشاره الاسلام صفحه 40،100 و 117، الزام النّاصب صفحه 79، اصول کافی جلد 1 صفحه 370، غیبت نعمانی صفحه 111، غیبت طوسی صفحه 204 و منتخب الاثر صفحه 314.
- غیبت نعمانی صفحه 110، بشاره الاسلام صفحه 40 و 129، الزام النّاصب صفحه 79، بحار الانوار جلد 52 صفحه 101، منتخب الاثر صفحه 315 و غیبت طوسی صفحه 206.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 82 و منتخب الاثر صفحه 215.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 347.
- اسراء:71.
- غیبت نعمانی صفحه 180.
- منتخب الاثر صفحه 515، غیبت طوسی صفحه 276 و اصول کافی جلد 1 صفحه 371.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 317.
- نور الابصار صفحه 114.
- منتخب الاثر صفحه 485، غیبت نعمانی صفحه 41 و 179، الزام النّاصب صفحه 137 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 125.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 142، غیبت نعمانی صفحه 180 و الزام النّاصب صفحه 137.
- اختصاص مفید صفحه 21، بحار الانوار جلد 52 صفحه 144 و اصول کافی جلد 1 صفحه 333.
- الزام النّاصب صفحه 138.
- غیبت طوسی صفحه 276، غیبت نعمانی صفحه 83، الزام النّاصب صفحه 138، اصول کافی جلد 1 صفحه 333، بحار الانوار جلد 52 صفحه 145 و اعلام الوری صفحه 404.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، بشاره الاسلام صفحه 131 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بشاره الاسلام صفحه 132، الزام النّاصب صفحه 183 و منتخب الاثر صفحه 429.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 117.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 117.
- غیبت نعمانی صفحه 80، بحار الانوار جلد 52 صفحه 228 و الزام النّاصب صفحه 88.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 340، بحار الانوار جلد 52 صفحه 134 و بشاره الاسلام صفحه 152 و 155.
- بشاره الاسلام صفحه 50، بحار الانوار ج 52 صفحه 115 و 211 و غیبت نعمانی صفحه 82 و 109.
- بشاره الاسلام صفحه 84 و 86، غیبت طوسی صفحه 206 و 267، الزام النّاصب صفحه 79 و 181، الامام المهدی صفحه 94، منتخب الاثر صفحه 426، المهدی صفحه 187، غیبت نعمانی صفحه 109، بحار الانوار جلد 52 صفحه 211، بشاره الاسلام صفحه 129 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 211 و غیبت طوسی صفحه 267.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 113، المهدی صفحه 172 و منتخب الاثر صفحه 315.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 333، بحار الانوار جلد 52 صفحه 127، الزام النّاصب صفحه 138، المهدی صفحه 202 و منتخب الاثر صفحه 496.
- عیون الاخبار جلد 1 صفحه 35، معانی الاخبار صفحه 373، بشاره الاسلام صفحه 12 - 14، منتخب الاثر صفحه 135 و جامع الاخبار صفحه 23.
- بقره:157.
- منتخب الاثر صفحه 514، بحار الانوار جلد 52 صفحه 123 و الزام النّاصب صفحه 57 و 137.
- غیبت نعمانی صفحه 106.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 247 و غیبت نعمانی صفحه 31.
- غیبت نعمانی صفحه 108 و الزام النّاصب صفحه 81.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 151، اعلام الوری صفحه 407، الزام النّاصب صفحه 68، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314، منتخب الاثر صفحه 219 و الامام المهدی صفحه 91 و 95.
- هود:93 و یونس:20 و 102.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 129، منتخب الاثر صفحه 496 و غیبت نعمانی صفحه 180.
- غیبت طوسی صفحه 204، الزام النّاصب صفحه 27، اصول کافی جلد 1 صفحه 370، بحار الانوار جلد 52 صفحه 113، غیبت نعمانی صفحه 111، و بشاره الاسلام صفحه 40،100 و 159.
- توبه:16.
- عنکبوت:1.
- غیبت نعمانی صفحه 107، ارشاد مفید صفحه 339، الزام النّاصب صفحه 79 و 177 و 184، بشاره الاسلام صفحه 159، اصول کافی جلد 1 صفحه 370 و منتخب الاثر صفحه 315.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 87.
- بشاره الاسلام صفحه 161.
- الزام النّاصب صفحه 68، بحار الانوار جلد 52 صفحه 110 و غیبت نعمانی صفحه 180.
- منتخب الاثر صفحه 223، بحار الانوار جلد 51 صفحه 156 و المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 32.
- بشاره الاسلام صفحه 168 و الامام المهدی صفحه 134.
- وسائل الشیعه جلد 2 صفحه 908 حدیث 23.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 316 و اعلام الوری صفحه 412.
یاران امام زمان (عجّل الله فرجه)
شعار یاران امام زمان (عجّل الله فرجه):
امت، امت!.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
448 - «ألمهدیّ منّا أهل البیت، یصلحه الله فی لیله».
«مهدی از ما اهلبیت است، خداوند کار او را در یک شب فراهم می آورد».
449 - «یکون اختلاف عند موت خلیفه، فیخرج رجل من أهل
المدینه هاربا إلی مکّه، فیاتیه ناس من أهل مکّه فیخرجونه و هو کاره، فیبایعونه بین الرّکن و المقام».
«به هنگام مرگ خلیفه ای اختلاف پدید می آید، مردی از اهل مدینه به مکّه می شتابد، پس جمعی از اهل مکّه گرد او جمع می شوند و او را دعوت به خروج می کنند، درحالیکه او خود اظهار تمایل نمی کند، پس در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند».
در باب «فتن عامّه» (بخش هجدهم) در مورد مرگ خلیفه به تفصیل سخن خواهیم گفت. و منظور از اهل مکّه در این حدیث یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می باشد، که خوشبخت ترین مردم جهان هستند و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای آنها تهنیت فرموده است:
450 - «طوبی لمن أدرک قائم اهل بیتی و هو مقتد به قبل قیامه، یتولّی ولیّه و یتبرّأ من عدوّه، و یتولّی الأئمّه الهادین من قبله. أولئک رفقائی، و ذوو ودّی و مودّتی، و أکرم أمّتی علیّ یوم القیامه».
«خوشا به سعادت کسی که قائم اهلبیت مرا درک کند و پیش از قیام آنحضرت به او اقتدا کند، دوستان او را دوست بدارد و از دشمنان او بیزاری بجوید و امامان پیش از او را به امامت و پیشوائی بپذیرد. آنها دوستان من هستند که مورد محبّت و علاقه من هستند و آنها تا روز قیامت نزد من گرامی ترین افراد امّت هستند».
451 - «طوبی لمن لقیه، و طوبی لمن أحبّه، و طوبی لمن قال به. ینجّیهم الله من الهلکه.. و بالإقرار باللّه و برسوله، و بجمیع الأئمّه یفتح الله لهم الجنّه. مثلهم فی الأرض کمثل المسک الّذی یسطع ریحه فلا یتغیّر أبدا، و مثلهم فی السّماء کمثل القمر المنیر الّذی لا یطفأ أبدا».
«خوشابه حال کسی که او را دیدار کند، خوشا به سعادت کسی که او را دوست بدارد و خوشابه حال آنکه به او معتقد باشد. خداوند آنها را از هلاکت نجات می بخشد. و به سبب اقرار به خدا و پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام)، خداوند درهای بهشت را به روی آنها باز می کند. مثل آنها در روی زمین مانند مثل مشک است که فضا را خوشبو می سازد و خود هرگز تغییر نمی یابد. و مثل آنها در آسمانها مثل ماه تابان است که تابش و
درخشش آن هرگز به تاریکی نمی گراید».
452 - «یخرج النّجباء من مصر، و الأبدال من الشّام، و عصائب أهل العراق رهبان باللّیل لیوث بالنّهار، کأنّ قلوبهم زبر الحدید، فیبایعونه بین الرّکن و المقام».
«نجبا از مصر، ابدال از شامات و گروههائی از عراق بیرون می آیند، که راهبان شب و شیران روز هستند، دلهایشان چون فولاد سخت است. در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند».
کلمه «شام» در این حدیث سوریّه، جنوب ترکیّه، لبنان و قسمتی از شمال حجاز را شامل می شود که آنروز همه این منطقه را که بر کرانه دریای مدیترانه قرار گرفته، شامات می گفتند.
امام باقر (علیه السلام) در همین رابطه می فرماید:
453 - «یبایع القائم بین الرّکن و المقام ثلاثمئه و نیّف رجل، عدّه أهل بدر. فیهم النّجباء من أهل مصر، و الأبدال من أهل الشّام، و الاخیار من أهل العراق».
«سیصد و اندی نفر، به تعداد اهل بدر (313 نفر) در میان رکن و مقام با قائم (عجّل الله فرجه) بیعت می کنند. که نجبای مصر، ابدال شام و اخیار اهل عراق در میان آنهاست».
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز همین تعبیر را فرموده اند:
454 - «یخرج إلیه النّجباء من مصر، و عصائب أهل المشرق، حتّی یأتوا مکّه فیبایعونه».
«نجبای مصر و علمای مشرق زمین به سوی او می شتابند، تا به مکّه آمده با او بیعت می کنند».
455 - «إذا قام قائمنا، جمع الله له أهل المشرق و أهل المغرب، فیجمعون له کما یجتمع فزع الخریف. فأمّا الرّفقاء فمن أهل الکوفه، و أمّا الأبدال فمن أهل الشّام».
«هنگامی که قائم ما قیام کند، خداوند اهل مشرق و مغرب را در
اطراف او گرد می آورد، آن سان که ابرهای پائیزی گرد می آید، امّا یاران از اهل کوفه هستند و امّا ابدال از شامات».
به ویژه در عصر ما که طبعا یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) با وسائلی حدّاقل در سطح هواپیما به سوی او خواهند شتافت، این تشبیه جالبتر می شود که آنها چون ذرّات ابر در آسمان از هرسو به طرف آن مهر تابان می شتابند و چون همگی یکجا گرد آمدند باران رحمت الهی از آنجا به همه دشت و صحرا می بارد و زمین مرده زنده می شود و برکات خود را ظاهر می کند، وه چه تشبیه جالبی که ترافیک هواپیماها همچون ذرّات ابر پائیزی شتابان از فضای شهرها عبور کرده، یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را در گرد آن هسته مرکزی جهان آفرینش گرد آورده، نوید آزادی توده ها را در سرتاسر جهان به ارمغان می آورند.
جالبتر اینکه امیر مؤمنان تعبیری دارد که تأویل فوق را تأیید می کند و مسافرت یاران قائم را با وسیله ای شبیه هواپیما تصویر می کند:
456 - «جیش الغضب قوم یأتون فی آخر الزّمان، قزع کقزع الخریف: الرّجل، و الرّجلان، و الثلاثه من کلّ قبیله، حتّی یبلغ التّسعه.
أما و اللّه، إنّی لأعرف أمیرهم و اسمه، و مناخ رکابهم!».
«سپاه غضب (یعنی سپاهی که مظهر خشم الهی است) قومی هستند در آخر الزّمان، که از هر قبیله ای یک، دو، سه نفر می آیند تا به نه نفر برسند، که چون ابر پائیزی به صورت پراکنده می آیند. به خدا سوگند من امیر آنها را می شناسم و اسمش را می دانم، و می دانم که هر گروهی کجا منزل می کنند».
در اینجا تصریح نشده که با چه وسیله ای می آیند ولی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تعبیری رسیده که از آن استفاده می شود که با یک وسیله بسیار سریع و تیزپرواز به سوی حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می شتابند. که معلوم نیست از نوع بسیار نیرومند هواپیماهای امروزیست، یا از نیروها و یا ابزار ناشناخته ایست که بشر تاکنون به کشف و یا اختراع آن موفق نشده است. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چنین تعبیر فرموده است:
457 - «یجمعهم الله من مشرقها إلی مغربها فی أقلّ ممّا یتمّ
الرّجل عینیه، عند بیت الله الحرام، فبینا أهل مکّه کذلک یقولون: کبسنا السّفیانیّ، ثمّ یشرفون فینظرون إلی قوم حول البیت الحرام، و قد انجلی عنهم الظّلام، و لاح لهم الصّبح، و صاح بعضهم ببعض: النّجاه!.
و أشرف النّاس ینظرون و أمراؤهم یفکّرون».
«خدای تبارک و تعالی آنها را در کمتر از چشم به هم زدن، در کنار خانه خدا - بیت الله الحرام - گرد می آورد.
مردم مکّه درحالیکه گرد آمده از لشکر سفیانی سخن می گویند که چگونه آنها را محاصره کرده و در زیر ضربات خود لگدمال نموده، یکمرتبه چشم باز می کنند و می بینند که قومی در اطراف کعبه گرد آمده اند و کابوس لشکر سفیانی از بالای سرشان برطرف شده است و فجر امید طلوع کرده است. آنگاه یکدیگر را صدا می کنند و می گویند: نجات، نجات.
مردم گرد آمده تماشا می کنند و می بینند که امیرهایشان در اندیشه - نجات تمام مردم دربند - هستند».
همین مضمون از امیر مؤمنان (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز رسیده است.
تعبیر «کمتر از چشم به هم زدن» سرعت شگرف و مافوق تصوّر را می رساند. طبق این تعبیر، یا بدون استفاده از وسائل طبیعی خواهد بود چنانکه «برخیا» تخت بلقیس را در کمتر از یک چشم به هم زدن از صدها کیلومتر آورده در حضور حضرت سلیمان (ع) مهیّا ساخت. و یا به وسیله وسائط نقلیّه از نوع هواپیماها و یا سفینه های فضائی خواهد بود که هم اکنون موشکهای تیزپروازی هست که صدها کیلومتر را در مدّت بسیار کوتاه می پیماید.
آیا واقعا جای شگفت نیست که چهارده قرن پیش تیزپروازان امروزی به قطعه های ابر پائیزی تشبیه گردد و از مسافرتهای فضائی در کمتر از یک چشم به هم زدن گفتگو شود!.
نه هرگز جای شگفت نیست، زیرا خداوند سریعتر از آن را در وجود انسان آفریده است و آن دوربین مجهّزی است که خداوند در وجود انسان به ودیعت نهاده است که از همه دوربینهای ساخت بشری کوچکتر و مجهّزتر است و آن چشم انسان است که نور وارد در آن در یک لحظه ملیونها کیلومتر را می پیماید و تصویر اشیاء مرئی را در عدسی چشم منعکس می نماید. انسان
چشمهایش را روی هم می گذارد و آنگاه می گشاید و به آسمان نگاه می کند و در یک لحظه خورشید را مشاهده می کند، و این بدین معنی است که نور وارد در چشم در یک لحظه فاصله صد و پنجاه ملیون کیلومتری - بین زمین و خورشید - را طیّ می کند، و تصویر خورشید را به عدسی چشم می رساند و انسان آنرا می بیند!.
و گوش انسان از پشت هزارها کیلومتر صدا را به وسیله تلفن و بی سیم در کمتر از یک ثانیه می شنود!.
آیا در آفرینش خود نمی اندیشد که خداوند اینهمه شگفتیها را در کشور تن آفریده و به او نیروی اندیشیدن داده که شاهباز اندیشه اش در کمتر از یک لحظه جهان هستی را زیر پر می گیرد!.
آنگاه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مسیر حرکت یاران حضرت بقیّه الله را بیان می فرماید:
458 - «أوّلهم من البصره و آخرهم من الیمامه».
«نخستین آنها از بصره و آخرین آنها از یمامه خواهد بود».
459 - «ما من بلده إلاّ یخرج منها معه طائفه، إلاّ أهل البصره فإنّه لا یخرج معه منها أحد».
«هیچ شهری نیست جز اینکه گروهی از آن شهر همراه او خارج می شوند. به جز بصره، که حتی یک نفر نیز از آنجا با آنحضرت همراهی نمی کند!».
این دو حدیث با یکدیگر منافات ندارد، زیرا این حدیث دلالت می کند بر اینکه از مردم بصره احدی با حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) همراهی نمی کند و حدیث قبلی دلالت دارد بر اینکه نخستین کسی که به امام (علیه السلام) ملحق می شود مسیر حرکتش از بصره می باشد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
460 - «لا تنثن عنه إذا وفّقت له، و لا تجیزنّ عنه إذا هدیت إلیه».
«از او تخلّف نکن، اگر او را درک کنی. و از او مگذر اگر به سوی او هدایت شدی».
امیر مؤمنان (علیه السلام) روز پیروزی سپاه اسلام در جنگ جمل فرمود:
461 - «و لقد شهدنا فی عسکرنا هذا، أقوام فی أصلاب الرّجال و أرحام النّساء، سیرعف بهم الزّمان و یقوی بهم الإیمان».
«... در این جنگ در میان سپاه ما افرادی حضور داشتند که در صلبهای پدران و رحمهای مادران هستند که گذشت زمان آنها را بیرون می آورد و ایمان به دست آنها نیرو می گیرد».
منظور امیر مؤمنان (علیه السلام) یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می باشد که خداوند آنها را برای تقویت اسلام و ایمان در آخر الزّمان ذخیره نموده است. و باز در جنگ نهروان در همین زمینه فرموده است:
462 - «و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه، لقد شهدنا فی هذا الموقف أناس لم یخلق الله آباءهم و لا أجدادهم.. قوم یکونون فی آخر الزّمان یشرکوننا فی ما نحن فیه، و یسلّمون علینا. فأولئک شرکاؤنا فی ما نحن فیه حقّا حقّا».
«قسم به پروردگاری که دانه را شکافت و انسان را آفرید، امروز در نبرد بی امان ما انسانهائی شرکت کردند که هنوز خداوند پدران و نیاهایشان را نیافریده است. آنها قومی هستند که در آخر الزّمان می آیند و در کار ما سهیم می شوند و به ما درود می فرستند. آنها به راستی در جهاد ما سهیم هستند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) سوگند یاد می کند که اصحاب مهدی (عجّل الله فرجه) در جنگ جمل و نهروان شرکت داشتند، زیرا ملاک یکی است آنها نیز در آخر الزّمان می آیند و در جبهه حقّ علیه باطل شرکت می کنند و به فرمان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) که نفس علی (علیه السلام) است با ناکثین و قاسطین و مارقین می جنگند. و
شاید به این سبب باشد که آنها آرزو می کنند که عهد علی (علیه السلام) را درک می کردند و او را یاری می کردند و نمی گذاشتند که در برابر دشمنان داخلی و خارجی تنها بماند. و در حدیث دیگری در همین رابطه می فرماید:
463 - «إذا هلک الخاطب و راغ الصّاحب و بقیت قلوب تتقلّب:
من مخصب و مجدب، هلک المتمنّون و اضمحلّ المضمحلّون، و بقی المؤمنون و قلیل ما یکون: ثلاثمئه أو یزیدون و تجاهد معهم عصابه جاهدت مع رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یوم بدر و لم تقتل و لم تمت».
«هنگامی که جاه طلبان بمیرند، زمامداران منحرف شوند، و دلها به افراط و تفریط بگرایند، آنها که با حقّ درافتند نابود می شوند و فقط مؤمنان باقی میمانند که تعدادشان در حدود سیصد و کمی بیشتر است (313 نفر) که همراه آنها گروهی جهاد می کنند که در جنگ بدر همراه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) جنگیدند و کشته نشدند و به اجل طبیعی نیز از بین نرفتند».
منظور امیر مؤمنان از این گروه، فرشتگانی است که در جنگ بدر از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) حمایت کردند و در دولت حقّ از سپاه حقّ حمایت خواهند نمود.
464 - «یؤلّف الله قلوبهم، و لا یستوحشون إلی أحد، و لا یفرحون بأحد دخل فیهم علی عدّه أصحاب بدر، لم یسبقهم الأوّلون و لا یدرکهم الآخرون، و علی عدّه أصحاب طالوت الّذین جاوزوا النّهر».
«خداوند دلهای آنها را تألیف می کند (انس و الفت می بخشد) آنها از رفتن کسی وحشت نمی کنند و از آمدن کسی ابراز مسرّت نمی کنند. تعداد آنها به شماره اصحاب بدر است (313 نفر) که در میان گذشتگان، آنها نظیر نداشتند و در آینده نیز نظیر نخواهند داشت. و شماره آنها مطابق تعداد اصحاب طالوت است که (تعداد 313 نفرشان) از آب رودخانه گذشتند».
465 - «هم المفقودون عن فرشهم الّذین قال الله تعالی فیهم:
[أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ الله جَمِیعاً]».
«آنها - اصحاب مهدی - در رختخوابهایشان ناپدید می شوند، که خدای تبارک و تعالی در حقّ آنها فرموده است: [هرکجا باشید خداوند همه شما را می آورد]».
امام صادق (علیه السلام) نیز در همین زمینه می فرماید:
466 - «إذا أذن الإمام دعا الله باسمه (أی باسم الله الأعظم) فاتیحت له صحابته، و هم أصحاب الألویه: فمنهم من یفتقد عن فراشه لیلا فیصبح فی مکّه، و منهم من یری یسیر فی السّحاب نهارا».
«هنگامی که به امام (علیه السلام) فرمان ظهور برسد، خدا را با اسم اعظمش می خواند و همه یارانش از سراسر جهان گرد می آیند، که آنها یاران پرچمدار او هستند، گروهی از آنها شبانه از رختخوابشان ناپدید می شوند و صبح در مکّه حاضر می شوند و برخی از آنها آشکارا دیده می شوند که روی ابرها راه می روند».
مسافرت هوائی و راه رفتن بر فراز ابرها، در تورات و انجیل نیز وارد شده، و در عصر ما که عصر فضاست به دست بشر عملی شده است کجا رسد به قدرت بی پایان حضرت احدیّت، که ممکن است اصحاب حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) بدون استفاده از وسائل رائج، بر ابرها سوار شوند و در روز روشن در برابر دیدگان مردم در فضا گام بردارند!.
امام صادق (علیه السلام) نیز در تفسیر آیه شریفه «أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ الله جَمِیعاً» فرموده است:
467 - «نزلت فی القائم و أصحابه، یجتمعون علی غیر میعاد».
«این آیه در حقّ حضرت قائم (عجّل الله فرجه) و یاران او نازل شده که بدون وعده قبلی گرد می آیند».
و در حدیث دیگر می فرماید:
468 - «یجمعهم الله فی لیله، فمن استطاع المسیر سار، و من لم یستطع فقد عن فراشه».
«خداوند آنها را در یک شب گرد می آورد، هرکس بتواند به سوی
او می شتابد، و هرکس نتواند شبانه در رختخوابش ناپدید می شود».
امیر مؤمنان (علیه السلام) با تأکید و توضیح بیشتر در این زمینه می فرماید:
469 - «إنّهم لمفتقدون عن فراشهم لیلا، فیصبحون بمکّه، و بعضهم یسیر فی السّحاب نهارا، یعرف اسمه و اسم أبیه و حلیته و نسبه».
«آنها شبانه از رختخوابهایشان ناپدید می شوند و صبح در مکّه حاضر می شوند و برخی از آنها در روز روشن بر فراز ابرها راه می روند، آنها با نام، نام پدر، لقب و دیگر خصوصیّاتشان شناخته می شوند».
470 - «و الله إنّی لأعرفهم بأسمائهم و أسماء آبائهم و قبائلهم و حلاهم و مواقع منازلهم و مراتبهم. و هم المفقودون عن فرشهم و قبائلهم، السّائرون فی لیلهم و نهارهم إلی مکّه، و ذلک عند استماع الصّوت فی السّنه الّتی یظهر فیها أمر الله و هم القضاه و الحکّام علی النّاس!».
«به خدا سوگند من آنها را با نام، نام پدر، قبیله، لباس، اسلحه، محلّ اقامت و مراتب علمی و عملی شان می شناسم. آنها هستند که از میان رختخواب و خانواده هایشان ربوده می شوند و به سوی مکّه برده می شوند. و آن هنگامی است که صدا (ندای جبرئیل) شنیده شود. و آنها حاکم شرع و قاضی های مردم - از طرف حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) - می باشند».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در وصف آنها می فرماید:
471 - «إنّی لأعرف أسماءهم و أسماء آبائهم، و أسماء خیولهم. و هم خیر فوارس علی ظهر الأرض. أو من خیر فوارس علی ظهر الأرض».
«من آنها را با نام، نام پدران و نام اسبهایشان می شناسم، که آنها - از - بهترین اسب سوارهای روی زمین می باشند».
هنگامی امام صادق (علیه السلام) حدیث امیر مؤمنان (علیه السلام) را روایت می فرمود، ابو بصیر پرسید: جانم به فدای تو باشد، آیا امیر مؤمنان (علیه السلام) اسامی اصحاب قائم (عجّل الله فرجه) را می دانست، آنچنانکه تعدادشان را می دانست؟! فرمود:
472 - «لقد کان یعرفهم بأسمائهم و أسماء آبائهم».
«آری، آنها را با نام و نام پدرانشان می شناخت».
سپس افزود:
473 - «و کلّ ما عرفه أمیر المؤمنین فقد عرفه الحسن، و کلّ ما عرفه الحسن فقد عرفه الحسین، و کلّ ما عرفه الحسین فقد علمه علیّ بن الحسین، و کلّ ما علمه علیّ بن الحسین فقد علمه محمّد بن علیّ، و کلّ ما عرفه محمّد بن علیّ فقد عرفه و علمه صاحبکم (یعنی نفسه..) قال صاحبه: مکتوب؟. فقال الصّادق (علیه السلام): مکتوب فی کتاب محفوظ فی القلب، مثبت فی الذّکر لا ینسی!».
«آنچه امیر مؤمنان (علیه السلام) می دانست حسن (علیه السلام) نیز می دانست، آنچه حسن (علیه السلام) می دانست حسین (علیه السلام) نیز می دانست، آنچه حسین (علیه السلام) می دانست علیّ بن الحسین (علیه السلام) نیز می دانست، آنچه علی بن الحسین (علیه السلام) می دانست محمد بن علی (علیه السلام) نیز می دانست. و آنچه محمّد بن علی (علیه السلام) می دانست صاحب شما نیز می داند (یعنی خود آن بزرگوار).
ابو بصیر پرسید: آیا در کتابی نوشته شده؟ فرمود:
آری مکتوب است در کتابی که در اعماق دل محفوظ است، آنچنان در دل نقش بسته که هرگز فراموش نمی شود».
امام جواد (علیه السلام) از پدران بزرگوارش نقل می کند:
474 - «مع القائم صحیفه مختومه، فیها عدد من أصحابه بأسمائهم و بلدانهم، و طبائعهم، و حلالهم و کناهم. هم کرّارون مجدّون فی طاعه الله و طاعته».
«همراه قائم (علیه السلام) صحیفه مهرشده ای هست که اسامی یارانش همراه با ویژگیها، شهر، زینت و کنیه هایشان در آن نوشته شده، آنها سلحشورانی هستند که در اطاعت خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سختکوش هستند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) به هنگام گفتگو از آنها می فرماید:
475 - «ألا بأبی و أمّی من عدّه أسماؤهم فی السّماء معروفه
و فی الأرض مجهوله!».
«پدر و مادرم فدای یک گروهی باد که اسامی آنها در آسمان معروف است و در زمین ناشناخته هستند».
476 - «یجاهدهم فی الله قوم أذلّه عند المتکبّرین، فی الأرض مجهولون، و فی السّماء معروفون».
«با آنها - کافران - قومی نبرد می کند که در نظر مستکبران خوار و زبون هستند. در آسمان معروف و در زمین مجهول هستند».
477 - «قوم لم یمنّوا علی الله بالصّبر، و لم یستعظموا بذل أنفسهم فی الحقّ، حتّی إذا وافی وارد القضاء و انقطاع الرّجاء جلوا بصائرهم عن أسیافهم، و دانوا لربّهم بأمر واعظهم. کلّهم لیوث قد خرجوا من غاباتهم، لو أنّهم همّوا بإزاله الجبال لأزالوها من مواضعها!.
فهم الّذین وحّدوا الله حقّ توحیده. لهم فی اللّیل أصوات کأصوات الثّواکل حزنا من خشیه اللّه، قوّام باللّیل صوّام بالنّهار، کأنّما دأبهم دأب واحد. قلوبهم مجتمعه بالمحبّه و النّصیحه».
«آنها قومی هستند که با صبر و شکیبائی خود بر خدا منّت نمی نهند، و جانبازی خود را در راه حقّ بزرگ نمی شمارند، هنگامی که حادثه ای روی دهد و زمینه یأس پیش آید، دیده هایشان را از برق شمشیر جلوه می دهند و به فرمان امامشان به پروردگار خود تقرّب می جویند. آنها همگی شیرهای ژیانی هستند که از جنگلهای خود بیرون آمده اند، اگر اراده کنند که کوهها را از جای خود برکنند، بی تردید انجام می دهند!، آنها به حقیقت توحید خدا راه یافته اند. برای آنها در دل شب از ترس خدا ناله هائی است چون ناله مادران داغ پسر دیده، که شب زنده داران در دل شب و روزه داران در طول روز هستند. گوئی اخلاق و آداب آنها یکی است. دلهای آنها بر محبّت و شفقّت و خیرخواهی گرد آمده است».
به گونه دیگری نیز این حدیث، روایت شده که آغاز آن چنین است:
478 - «إذا قام تجتمع إلیه أصحابه علی عدّه أهل بدر و أصحاب طالوت، و هم ثلاثمئه و ثلاثه عشر رجلا، کلّهم لیوث».
«هنگامی که قیام کند، اصحاب او که به تعداد اصحاب بدر و اصحاب طالوت 313 نفر هستند، به دور او گرد می آیند که آنها شیر ژیانی هستند که از بیشه های خود خارج شده اند...»
479 - «إنّهم یجتمعون من مطلع الشّمس و مغربها، فی نصف لیله، إلی مکّه».
«آنها در نیمی از یک شب از شرق و غرب دنیا به سوی مکّه می شتابند و در آنجا گرد می آیند».
چقدر دقیق تعبیر شده، که از دورافتاده ترین شهر جهان با وسائل امروزی در کمتر از نصف یک شب می توان به مکّه معظّمه رفت.
480 - «أصحاب القائم شباب لا کهول فیهم، إلاّ مثل الکحل فی العین و الملح فی الزّاد، و أقلّ الزّاد الملح».
«یاران قائم همه جوان هستند، در میان آنها پیرمرد یافت نمی شود، به جز مانند سرمه در چشم و نمک در طعام، که کمتر از هر مادّه ای در طعام نمک آنست».
481 - «لا یزال النّاس ینقصون حتّی لا یقال: لا إله الاّ اللّه، إلاّ مستخفیا، ثمّ یأتی الله بقوم صالحین... أولئک هم خیار الأمّه مع أبرار العتره.. فإذا کان ذلک ضرب یعسوب الدّین بذنبه، فیبعث الله قوما من أطرافها، یجمعهم الله کیف یشاء، فیتوافدون من الآفاق ثلاثمئه و ثلاثه عشر، حتّی أنّ الرّجل لیحتبی فلا یفکّ حبوته حتّی یبلغه الله ذلک».
«هر روزی که می گذرد مردم از دین می کاهند، تا جائی که کلمه طیّبه «لا اله الاّ اللّه» جز در خفاء گفته نمی شود. سپس خداوند قومی شایسته و صالح می آورد که آنها بهترین امّت، و همراه با نیکان اهلبیت هستند... آنگاه پیشوای دین و امام مسلمین آنها را به سوی خود فرا می خواند، و خداوند طبق مشیّت خود آنها را گرد می آورد. آنگاه تعداد 313 نفر از اقطار و اکناف جهان به سوی او می شتابند، آنقدر شتابان می آیند که برخی از آنها جامه اش را به خودش می پیچد، آنرا باز نکرده خداوند او را به مکّه معظّمه می رساند!».
گوئی امیر مؤمنان (علیه السلام) مسافران عصر فضا را با چشم خود دیده که حتّی با وسائل طبیعی امروزی، هنگامی که عازم حجّ هستند، نیازی به درآوردن لباس و غیر آن نیست زیرا تا بخواهند در هواپیما مستقرّ شوند یکمرتبه فرودگاه جدّه دیده می شود و نوید وصول به سرزمینهای مقدس از بلندگوی هواپیما اعلام می شود.
پرواضح است که امیر مؤمنان (علیه السلام) با توجّه به وضع مسافرین چهارده قرن بعد سخن می گفت، و وضع مسافرتهای عصر خودش را اصلا مورد توجّه قرار نمی داد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) صحنه اجتماع یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را در مکّه معظّمه در برابر دیدگان ما ترسیم می کند و می فرماید:
482 - «کأنّی أنظر إلیهم، و الزّیّ واحد، و القدّ واحد، و الجمال واحد، و اللّباس واحد!. کأنّما یطلبون شیئا ضاع منهم. فهم متحیّرون فی أمرهم، حتّی یخرج إلیهم من تحت ستار الکعبه فی آخرها، رجل أشبه النّاس برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) خلقا و خلقا و حسنا و جمالا، فیقولون:
أنت المهدیّ؟!! فیجیبهم و یقول: أنا المهدیّ، بایعوا».
«گوئی آنها را با چشم خود می بینم که همه یک رنگ و یک قدّ، جمالشان یکی و جامه شان یکیست. گوئی همه یکدل و یک جهت به دنبال گمشده ای می گردند و در حقّ خود حیران و در کار خود شتابان هستند، که یکمرتبه مردی از آخر دیوار کعبه پدیدار می شود که از زیر پرده کعبه بیرون می آید، که از نظر سیما، سیرت، صورت، خلقت و اخلاق، شبیه ترین مردم به رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد. از او می پرسند: آیا تو مهدی هستی؟ می فرماید: آری، من مهدی هستم. پس همگی با او بیعت می کنند».
امیر مؤمنان در تفسیر آیه شریفه:
[یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ، فَسَوْفَ یَأْتِی الله بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ...]
[ای کسانیکه ایمان آورده اید! هرکس از شما از دین خود بازگردد، خداوند به زودی قومی دیگر می آورد که او را دوست می دارند، و او نیز آنها را دوست می دارد، که در برابر مؤمنان زبون (متواضع) و در برابر
کافران سخت و خشن، در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش سرزنش کنندگان باکی ندارند] فرمود:
483 - «هم أصحاب القائم».
«آنها اصحاب قائم هستند».
در محضر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز تفسیر این آیه مطرح شد، تفسیر این آیه را از محضرشان سؤال کردند، با دست مبارک بر پشت «جناب سلمان» زد و فرمود:
484 - «هذا و ذووه!. ثمّ قال: لو کان الدّین معلّقا بالثّریّا لتناوله رجال من أبناء فارس».
«او و منسوبین او هستند (او و کسان او هستند)، سپس فرمود:
اگر علم در ثریّا باشد، مردانی از اهل فارس (ایران) به آن دسترسی پیدا می کنند».
هنگامی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) این خبر غیبی را فرموده است که مردم ایران زمین، در آن هنگام مجوسی بودند و آتش را می پرستیدند. ولی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان و وفاداری مردم ایران را از پشت آتشکده ها می دید و ایمانشان را می ستود. و این خود یکی از نشانه های نبوّت است.
امیر مؤمنان درباره اصحاب کهف می فرماید:
485 - «انّ أهل الکهف کلّهم اعجام، و لا یتکلّمون الاّ بالعربیّه».
«اصحاب کهف همه شان عجم هستند ولی جز به عربی سخن نمی گویند».
این حدیث جای شگفت نیست که طبق احادیث همه مردان صالح در بهشت به عربی سخن می گویند. از این رهگذر هیچ مانعی ندارد که خداوند زبان عربی را به اصحاب کهف الهام کند و آنها با فصاحت و بلاغت هرچه تمامتر به عربی سخن بگویند.
در روایات وارده در سیرت مهدی (عجّل الله فرجه) آمده است:
486 - «یسلّم علیهم، فیحییهم الله (عزّ و جلّ)، ثمّ یرجعون إلی رقدتهم إلی یوم القیامه».
«به آنها سلام می گوید، و خداوند تبارک و تعالی آنها را زنده می کند، آنگاه تا روز قیامت به خواب خود بازمی گردد».
و این به هنگام عبور آنحضرت به غار آنها در نزدیکی عکّا است، تا معجزه ای باشد برای یهودیان ساکن سرزمینهای اشغالی فلسطین.
سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) در وصف اصحاب حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
487 - «لیشحذنّ فیها قوم شحذ القین النّصل تجلی بالتّنزیل بصائرهم، و یرمی بالتّفسیر فی مسامعهم فی مسامعهم، و یغبقون کأس الحکمه بعد الصّبوح.. و له رجال إلهیّون یقیمون دعوته و ینصرونه. هم الوزراء له، یتحمّلون أثقال المملکه عنه، و یعینونه علی ما قلّده اللّه».
«در آن زمان قومی صیقل داده می شوند همانند صیقل دادن آهنگر کمان را، به وسیله قرآن دیدگانشان نورانی می شود و تفسیر آن در گوش جانشان جای می گیرد. جام حکمت را صبحگاهان و شامگاهان سر می کشند.
گروهی از مردان الهی دور او گرد می آیند، دعوتش را سرپا نگه می دارند، او را یاری می کنند، آنها وزیران او هستند که سنگینی مسائل کشوری را به عهده می گیرند و او را در مسئولیّت بزرگی که خداوند به عهده اش گذاشته، یاری می کنند».
488 - «و الله سیجمع هؤلاء لشرّ یوم لبنی أمیّه، کما یجمع قزع الخریف، ثمّ یؤلّف الله بینهم».
«به خدا سوگند، آنها چون قطعه های ابر پائیزی برای بدترین روز بنی امیّه گرد می آیند، آنگاه خدا دلهای آنها را الفت می بخشد».
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
امام زین العابدین (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ، فَسَیَعْلَمُونَ مَنْ أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً» فرمود:
489 - «یعنی القائم و أنصاره بالنّسبه لأعدائه».
«مقصود از «ما یوعدون»: قائم (عجّل الله فرجه) و یاران او در مقایسه با دشمنان او، می باشند».
همین مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز نقل شده است. آنگاه خطبه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را به روز ظهور بیان کرده می فرماید:
490 - «ثمّ یقوم رجل منه فینادی: أیّها النّاس، هذا طلبتکم قد جاءکم یدعوکم إلی ما دعا إلیه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). فیقوم بعضهم إلیه لیقتلوه، فیقوم ثلاثمئه و نیّف فیمنعونه، منهم خمسون من أهل الکوفه، و سائرهم من أفناء النّاس. لا یعرف بعضهم بعضا، اجتمعوا علی غیر میعاد».
«آنگاه مردی از تبار او برمی خیزد و چنین سخن آغاز می کند: ای مردمان! او خواسته و گمشده شماست (که سالها به دنبالش می گشتید) اینک به طرف شما آمده، شما را به سوی آنچه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) فراخوانده، دعوت می کند. برخی از حاضران درصدد کشتن آنحضرت برمی آیند، که سیصد و اندی نفر به دفاع از او برمی خیزند و از او حمایت می کنند، که پنجاه نفرشان اهل کوفه هستند و بقیّه از اطراف و اکناف جهان، که همدیگر را نمی شناسند و بدون وعده قبلی گرد آمده اند».
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
491 - «یظهر فی ثلاثمئه و ثلاثه عشر رجلا، عدّه أهل بدر، علی غیر میعاد، قزعا کقزع الخریف».
«همراه سیصد و سیزده نفر به تعداد اهل بدر، شتابان چون قطعه های ابر پائیزی ظاهر می شود».
492 - «بینا شباب الشّیعه علی ظهور منازلهم نیام، إذ توافوا إلی
صاحبهم فی لیله واحده علی غیر میعاد، فیصبحون بمکّه، یجتمعون قزعا کقزع الخریف من القبائل».
«درحالیکه جوانان شیعه در پشت خانه هایشان خوابیده اند، یکمرتبه چون قطعه های ابر پائیزی در یک شب، از تیره های مختلف، بدون وعده قبلی به سوی صاحبشان برده می شوند، صبح همگی خود را در مکّه معظّمه می یابند و دور شمع وجودش گرد می آیند».
در این حدیث اشاره ای هست به اینکه خروج آنحضرت در فصلی خواهد بود که در برخی مناطق هوا گرم خواهد بود، زیرا در این فصل است که در برخی از مناطق خاورمیانه و خاور دور شبها در پشت بام می خوابند. چنانکه در برخی از احادیث از برخی نواحی خاورمیانه به خصوص گفتگو شده است:
493 - «لا بدّ لنا من آذربیجان، لا یقوم لها شیء! فإذا کان ذلک فکونوا أحلاس بیوتکم و البدوا ما لبدنا، و انتظروا النّداء و الخسف بالبیداء، فإذا تحرّک متحرّکنا فاسعوا إلیه ولو حبوا».
«به ناچار باید در آذربایجان انقلابی پدید آید که هیچ قدرتی را در برابر آن یارای مقاومت نیست، چون آن شورش به پا شود، گلیم خانه خود باشید و از جای خود تکان نخورید تا هنگامی که ما تکان نخورده ایم. منتظر ندای آسمانی و خسف سرزمین بیدا باشید، هنگامی که قیام کننده ما قیام کرد به سوی او بشتابید اگرچه روی زمین کشیده شوید».
یعنی اگر هیچ نیروئی نداشتید جز اینکه درحالیکه خود را روی زمین می کشید به سوی او بشتابید، آنرا انجام دهید...
494 - «أصحاب القائم ثلاثمئه و ثلاثه عشر، أولاد العجم، بعضهم یحمل فی السّحاب نهارا، و بعضهم نائم علی فراشه فیوافیه فی مکّه علی غیر میعاد».
«یاران قائم سیصد و سیزده نفر هستند، که برخی از فرزندان عجم (غیر عرب) در روز روشن سوار بر اسب آورده می شوند و برخی از آنها در حالیکه در رختخواب خود خوابیده اند، از رختخواب برده می شوند و در مکّه بدون وعده قبلی به محضر آنحضرت می رسند».
شاید منظور از این تعبیر، این باشد که درحالیکه در رختخواب خوابیده اند راحت و آسوده سوار چیزی چون هواپیما می شوند و در مدّت کوتاهی به مکّه معظّمه برده می شوند، همانند کسی که در هواپیما خوابیده و در آن حال مسافرت می کند و یکمرتبه چشم باز کرده، دست خود را در دست حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می بینند.
چقدر جالب است تعبیر پیشوایان که چهارده قرن پیش، از مسافرت آنها درحالیکه بر فراز ابرها حرکت می کنند، گفتگو کرده اند! و ما امروز معنی آنرا خوب درک می کنیم. ولی در مدّت چهارده قرنی که راویان حدیث این گفته ها را برای نسلهای بعدی روایت کرده اند، جز تعبّد توجیه دیگری نداشتند و نسل امروزی پس از اختراع هواپیما و سفینه های فضائی معنای مسافرت بر فراز ابرها را دقیقا درک می کند و بر گویندگان صادق آنها درود می فرستد. آنها چقدر قاطع سخن گفته اند؟! که به خوبی می دانستند گذشت زمان صدق گفته آنها را اثبات خواهد کرد. و این به دلیل اعتقاد راسخ آنها به رسالت آسمان و به هیچ گرفتن هر آنچه جز پیام آسمان است، می باشد.
495 - «من أدرک قائم أهل بیتی من ذی عاهه بریء، و من ذی ضعف قوی».
«هرکسی که قائم اهلبیت مرا درک کند، اگر بیمار باشد بهبودی می یابد، و اگر ناتوان باشد، نیرومند می شود».
امام صادق (علیه السلام) نیز در همین زمینه می فرماید:
496 - «و تزول کلّ عاهه عن معتقدی الحقّ من شیعه المهدیّ، فیعرفون عند ذلک ظهوره بمکّه فیتوجّهون لنصرته، تطوی لهم الأرض و یذلّل کلّ صعب».
«هر بیماری که از معتقدین به حق از شیعیان مهدی (علیه السلام) باشد، بهبودی می یابد، و در آن موقع به ظهور او از مکّه واقف می شوند و برای یاری او به سوی مکّه می شتابند. زمین برای آنها طی می شود (زیر پایشان درهم می پیچد) و تمام سختیها برای آنها آسان می شود».
امام زین العابدین (علیه السلام) نیز در این مورد فرموده است:
497 - «إذا قام القائم أذهب الله عن کلّ مؤمن العاهه، و ردّ الیه قوّته».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند خداوند از هر مؤمنی اندوه و بیماری را می برد و به هر مؤمنی توان می بخشد».
و در حدیث دیگر در وصف مردمان آن روز آمده است:
498 - «إنّه لو قد کان ذلک، أعطی الرّجل قوّه أربعین رجلا و جعلت قلوبهم کزبر الحدید. لو قذف بها الجبال لقلعها، و کنتم قوام الأرض و خزّانها».
«چون این امر واقع شود برای هر انسان نیروی چهل مرد داده می شود، و دلهایشان چون قطعه فولاد می شود، که اگر با آن دل، خود را به کوه بزند از جای می کند، و شما در آن زمان قائم به قسط در روی زمین، و اختیاردار خزائن و معادن آن هستید».
499 - «إنّ الرّجل منهم یعطی قوّه أربعین رجلا، و إنّ قلبه لأشدّ من زبر الحدید!. ولو مرّوا بجبال الحدید لقطّعوها!. لا یکفون سیوفهم حتّی یرضی الله (عزّ و جلّ)».
«به یک نفر در آن زمان نیروی چهل مرد داده می شود و دل او از قطعه فولاد سخت تر می شود، اگر به کوههای آهن روی آورد آنها را قطعه قطعه می کند!. شمشیرهای خود را از پیکار بازنمی دارند، جز هنگامی که خدای تبارک و تعالی از آنها خشنود باشد».
امام رضا (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
500 - «و تصیر إلیه شیعته من أطراف الأرض، تطوی لهم الأرض طیّا حتّی یبایعوه».
«شیعیان او از اطراف و اکناف جهان به سوی او می شتابند و زمین زیر پای آنها طیّ می شود، تا به محضر او رسیده بیعت نمایند».
در بخش دوازدهم کتاب توضیح بیشتری در مورد «طیّ الارض» و چگونگی درهم پیچیدن زمین زیر پای یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در ذیل
احادیث امام زین العابدین (علیه السلام) خواهیم گفت. اگرچه با وجود وسائل فضانوردی امروز هرنوع شگفتی از بین می رود، زیرا خداوندی که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را برای نجات بشر ذخیره نموده است چه مانعی دارد با قدرت بی کران خود وسائل مافوق تصوّری در اختیار آنها بگذارد. وسائل انتقال آنها هرچه باشد، تعجّب ما از آن بیش از تعجّب پدران ما از هواپیماهای امروزی نخواهد بود!.
هواپیماهائی که امروز از بالای سر ما عبور می کنند و برای ما آنقدر عادی شده اند که حتّی هوس نمی کنیم که سر خود را بلند کرده آنها را تماشا کنیم، اگر یکی از نیاکان ما امروز زنده شود با دیدن همین هواپیماها دچار شگفت شده، انگشت حیرت به دندان خواهد گرفت.
بازمی گردیم به سخنان پرارج امام باقر (علیه السلام):
501 - «یبعث الله قائم آل محمّد فی عصبه لهم أدقّ فی أعین النّاس من الکحل. فإذا خرجوا بکی لهم النّاس، لا یرون إلاّ أنّهم یختطفون. یفتح الله لهم مشارق الأرض و مغاربها.. ألا: هم المؤمنون حقّا.. ألا إنّ الجهاد فی آخر الزّمان».
«خداوند قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را برمی انگیزد برای عموم ستمگران در میان گروهی که از نظر مردم کمتر از سرمه در چشم به شمار می آیند.
چون آنها ظاهر شوند مردم به حال آنها گریه می کنند. مردم چیزی نمی بینند جز اینکه کشته می شوند!. خداوند شرق و غرب جهان را به دست آنها فتح می کند. آگاه باشید که مؤمن حقیقی آنها هستند. و بدانید که جهاد واقعی در آخر الزّمان است».
و در وصف یاران آنحضرت فرمود:
502 - «و یجیء و الله ثلاثمئه و بضعه عشر رجلا، منهم خمسون امرأه، یجتمعون فی مکه».
«به خدا سوگند که سیصد و ده و اندی نفر می آیند که در میان آنها پنجاه زن هست و در مکّه گرد می آیند».
در احادیث مربوط به یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) صحبت از زن جز در این حدیث نشده است، چون در جنگهای اسلامی از طبقه بانوان جز برای
خدماتی در سطح پانسمان استفاده نمی شود، چنانکه در مورد جنگهای حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) نیز در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده است: «سیزده زن همراه قائم (عجّل الله فرجه) خواهد بود که مجروحین را پانسمان کنند و از بیماران پرستاری کنند». این حدیث خیلی نزدیک به ذهن است که در غالب اوقات برای معالجه مجروحین از زنها استفاده می شود. ولی آنچه مسلّم است در بیعت اوّلی هیچ زنی شرکت نمی کند و از ظهور آنحضرت آگاه نمی شوند مگر بعد از آنکه یاران حضرت بقیّه الله در مکّه گرد آمده، با او بیعت کرده، ظهور آنحضرت را اعلام کنند.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «وَ لَئِنْ أَخَّرْنا عَنْهُمُ الْعَذابَ إِلی أُمَّهٍ مَعْدُودَهٍ» فرموده است که منظور از «امّت معدوده»: اصحاب حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آخر الزّمان است. و منظور از «ما یحبسه»: ظهور قائم (عجّل الله فرجه) و یا نزول عذاب به دست آنحضرت است». که معنی آیه چنین خواهد بود:
«اگر عذاب را از آنها تا امّتی معدود (یاران حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزّمان) تأخیر بیندازیم، خواهند گفت: چه چیز او را مانع می شود - که ظاهر شود و عذاب خدا را بر ما نازل کند؟!».
قرآن کریم در پاسخ آنها می فرماید: [آگاه باش هنگامیکه عذاب فرود آید، از آنها برگردانده نمی شود، و کیفری که استهزاء و مسخره می کردند به آنها می رسد].
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
503 - «هم و الله الأمّه المعدوده، یجتمعون فی ساعه واحده قزعا کفزع الخریف، فیبایعونه بین الرّکن و المقام، و معه عهد من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یتوارثه الأبناء عن الآباء».
«به خدا سوگند آنهایند «امّت معدوده» که در یک ساعت چون قطعه های ابر پائیزی گرد آمده، در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند. و همراه او پیمان نامه ای از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که آنرا - امامان معصوم - یکی پس از دیگری به ارث می برند».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» فرموده است:
504 - «و استبقوا الخیرات: الخیرات: الولایه، و یأت بکم:
یعنی اصحاب القائم (علیه السلام)».
«منظور از خیرات: ولایت اهلبیت است و منظور از یأت بکم: یاران قائم (علیه السلام) می باشند».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
505 - «أما إنّی لو أدرکت ذلک لاستبقیت نفسی لصاحب هذا الأمر!».
«به خدا سوگند، من اگر آن روز را درک می کردم جانم را برای حضرت صاحب الامر (عجّل الله فرجه) فدا می کردم».
این تعبیر حضرت صادق (علیه السلام) چقدر زیبا و لطیف است؟! و چقدر عالی انسان را برای انتظار و آرزو کردن آن روز مسعود و سپس آرزوی نبرد در آن جبهه واقعی حقّ علیه باطل تشویق می کند؟!
506 - «یقف بین الرّکن و المقام، فیصرح صرخه فیقول: یا معاشر نقبائی، و أهل خاصّتی و من ادّخرهم الله لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الأرض: إئتونی طائعین!. فترد صیحته علیهم و هم فی محاریبهم و علی فرشهم فی شرق الأرض و مغربها، فیسمعونه فی صیحه واحده فی أذن کلّ رجل، فیجیئون نحوها».
«در میان رکن و مقام می ایستد، آنگاه بانگ برمی آورد: ای فرماندهان من!، ای نزدیکان من!، ای کسانیکه خداوند پیش از ظهور من آنها را برای یاری من در روی زمین ذخیره کرده است!، به سوی من بشتابید و به فرمان من گردن نهید. صدای آنحضرت در شرق و غرب جهان به گوش یارانش می رسد، و آنها که در محرابهای خود و یا برفراز رختخوابهای خود هستند، در یک لحظه بانگ امام را می شنوند و به سوی او می شتابند».
در عصر ما که تلویزیون قادر است صدای گوینده ای را در یک لحظه به گوش ملیونها انسان در شرق و غرب جهان برساند، این حدیث خوب درک می شود و انسان به خوبی درمی یابد که اگر تلویزیون ساخت بشری به چنین
چیزی قادر است، خداوند توانا برای انجام آن بدون نیاز به وسائلی از قبیل تلویزیون، قطعا قادر است.
507 - «یصبح أحدکم و تحت رأسه صحیفه علیها مکتوب:
طاعه معروفه».
«برخی از شما صبح از خواب بیدار می شود و می بیند که زیر سرش ورقه ای هست که بر آن نوشته شده: «طاعه معروفه» یعنی: اطاعت نیکو».
اینها پیشگوئی منجّم و کاهن نیست بلکه احادیث طلائی است که از سرچشمه قدرت حقّ تعالی نشأت گرفته، بر لوح محفوظ نقش بسته، امین وحی بر قلب پیامبر امین (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرود آورده، معصومی از معصوم دیگر نقل کرده، راویان اخبار و ناقلان آثار یکی پس از دیگری با امانت کامل آنها را روایت کرده اند و دلیل امانت و صداقت آنها صدها نشانه ایست که با گذشت صدها سال به وقوع پیوسته است. که دیگر دلیلی بر آن لازم نیست.
یکبار دیگر در حضور یک نفر از اهل خراسان، خطاب به یار باوفایش ابو بصیر فرمود:
508 - «أرکض برجلک الأرض، فإذا بحر تلک الأرض علی حافّتیه فرسان قد وضعوا رقابهم علی قرابیس سروجهم. هؤلاء من أصحاب المهدیّ».
«با پای خود بر زمین بزن، ناگهان می بینی که این زمین دریائی است که بر کرانه های آن اسب سوارهائی هستند که گردنهای خود را بر فراز زین اسبهایشان گذاشته اند آنها یاران قائم (عجّل الله فرجه) هستند».
اینها لشکر خراسانی است که چون با لشکر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ملاقات کنند به سپاه آنحضرت ملحق می شوند که بیشترین سپاه آنحضرت را عجم ها تشکیل می دهند.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: چند نفر از عرب، از یاران حضرت قائم (عجّل الله فرجه) است؟ فرمود:
509 - «إتّق شرّ العرب فإنّ لهم خبر سوء!. أما إنّه لا یخرج مع القائم منهم أحد».
«از شرّ عرب برحذر باش، که برای آنها خبر بدی هست. مگرنه اینست که حتّی یک نفر هم از آنها با قائم (عجّل الله فرجه) خارج نمی شود!!».
این حدیث دلالت می کند بر اینکه از سیصد و سیزده نفر که نخستین گروه از یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هستند و پیش از همه با آنحضرت بیعت می کنند، هیچکدام عرب نیست، وگرنه بعد از بیعت نخستین، هزاران نفر از مصر و شام و حجاز و غیر آنها به صفوف سپاهیان حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می پیوندند، که طبق احادیث، حرکت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از مکّه معظّمه با همراهی سپاه عظیمی خواهد بود که از ده هزار نفر سلحشور تشکیل یافته است که طبعا هزاران نفر عرب در میان آنها خواهد بود.
510 - «إنّ صاحب هذا الأمر محفوظ له أصحابه. لو ذهب النّاس جمیعا أتی الله له بأصحابه. و هم الّذین قال الله (عزّ و جلّ): [فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ، فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ].... و هم الّذین قال الله فیهم: [فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه، أذلّه علی المؤمنین، أعزّه علی الکافرین]».
«صاحب این امر - با تأییدات الهی از هر خطری مصون و - محفوظ است، که اگر همه مردم هم از بین بروند خداوند او و یارانش را می آورد. و آنها هستند که خداوند در حقّ شان فرموده است: [اگر اینها (به تعالیم پیامبران) کافر شوند، ما به تحقیق برای آن، گروهی را نگه داشته ایم که آنها کافر بشو نیستند] و در حقّ آنها فرموده است: [پس به زودی خداوند قومی را خواهد آورد که آنها را دوست می دارد و آنها نیز او را دوست می دارند، آنها در برابر مؤمنان نرم و متواضع و در برابر کافران خشن و متکبّر هستند].
آری آنها که به رسالت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) منکر شدند قریش و عرب بودند و آنها که در برابر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) صف آرائی می کنند باز همانها هستند.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: مگر غیر از اصحاب قائم (عجّل الله فرجه) بر روی زمین اشخاص مؤمن دیگری وجود نخواهد داشت؟! فرمود:
511 - «بلی فی الأرض مؤمنون غیرهم. و لکنّهم العدّه الّتی یخرج فیها القائم (علیه السلام). و هم النّجباء و القضاه و الحکّام و الفقهاء فی الدّین. یمسح الله بطونهم و ظهورهم فلا یشکل علیهم حکم».
«آری، غیر از آنها مؤمنان بسیاری خواهد بود، و لکن آنها گروهی هستند که همراه قائم (علیه السلام) خارج می شوند و آنها فرماندهان، قاضیان، حاکمان شرع و فقیهان دین هستند که خداوند با دست قدرت خود بر شکم و پشت آنها می کشد، دیگر هیچ حکمی بر آنها دشوار نمی نماید».
شاید منظور از این تعبیر، آفرینش آنها به صورت پاک و پاکیزه باشد، و شاید منظور این باشد که خداوند آنها را تحت توجّه و عنایت خاصّ خود قرار می دهد و آنها را از هر لغزش و آلودگی محافظت می کند. و آنها شایستگی آنرا پیدا می کنند که در دولت حقّه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) قاضی، حاکم شرع و فرمانده باشند.
512 - «هم أصحاب الألویه، و هم حکّام الله فی أرضه علی خلقه».
«آنها پرچمدارانی هستند که از جانب خدا در روی زمین بر بندگان او حکومت می کنند».
513 - «له کنوز بالطّالقان ما هی من ذهب و لا فضّه، بل هی رجال کأنّ قلوبهم زبر الحدید، لا یشوبها شکّ، فی ذات الله أشدّ من الحجر، لو حملوا علی الجبال لأذلوها، لا یقصدون برایتهم بلدا إلاّ خرّبوها کأنّهم علی خیولهم العقبان یتمسّحون بسرج الإمام یطلبون بذلک البرکه، و یحفون به یقونه بأنفسهم فی الحرب، و یکفونه ما یرید. رجال لا ینامون اللّیل، لهم دویّ فی صلواتهم کدویّ النّحل، یبیتون قیاما علی أطرافهم و یسبّحون علی خیولهم. و هم أطوع من الأمه لسیّدها. کأنّ قلوبهم القنادیل، و هم من خشیه الله مشفقون... شعارهم: «یا لثارات الحسین!»، یسیر الرّعب أمامهم مسیره شهر، یمشون إلی المولی أرسالا، بهم ینصر الله إمام الحقّ».
«برای او کنزهائی در طالقان هست که این کنزها از طلا و نقره
نیست، بلکه مردانی است که دلهای آنها چون قطعه های آهن است که هرگز شکّ و تردید در آنها راه ندارد. آنها در اعتقاد خود در مورد خدا از سنگ سخت تر هستند، اگر به کوهها هجوم ببرند آنها را از پای درآورند، با پرچمهای خود به هیچ کشوری روی نمی آورند جز اینکه آنرا فتح نموده (مظاهر کفر را از بین می برند)، بر فراز اسبهای نجیب خود دست بر زین اسب امام (علیه السلام) می کشند و تبرّک می جویند. آنها به هنگام نبرد پروانه وار شمع وجود امام (علیه السلام) را در میان گرفته، محافظت می کنند. و هرچه امام اراده کند از او کفایت می کنند. مردان شب زنده داری که شبها نمی خوابند و زمزمه نمازشان چون نغمه زنبوران از کندو به گوش می رسد. شبها را با شب زنده داری سپری می کنند و بر فراز اسبها خدا را تسبیح می گویند. آنها در برابر فرمان امامشان از بنده مطیع، مطیع تر هستند. گوئی دلهای آنها مشعلی نورانی است، و آنها از ترس پروردگار خود نگرانند. شعار آنها «یا لثارات الحسین» (ای خونخواهان حسینی) است. رعب و وحشت آنها مسافت یکماه جلوتر از خودشان پیش می رود، و آنها فوج فوج به سوی مولی حرکت می کنند. خداوند به وسیله آنها امام حقّ را یاری می فرماید».
این حدیث از امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز روایت شده است.
حدیث دیگری در همین رابطه از امیر مؤمنان (علیه السلام) امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت شده است.
514 - «ویحا للطّالقان!. فإنّ للّه فیها کنوزا لیست من ذهب و لا فضّه، و لکن بها رجال عرفوا الله حقّ معرفته، و هم أنصار المهدیّ فی آخر الزّمان».
«خوشابه حال طالقان! که برای خدا در آن کنزهائی است، ولی نه از طلا و نقره، بلکه مردانی است که خدا را به حقّ شناخته اند، آنها یاوران حضرت مهدی (علیه السلام) در آخر الزّمان می باشند».
از امام صادق (علیه السلام) به تعبیر «بخ بخ للطّالقان» به به! بحال طالقان، روایت شده است.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز در این زمینه فرموده است:
515 - «و له بالطّالقان کنوز لا ذهب و لا فضّه، إلاّ خیول مطهّمه
و رجال مسوّمه!. یجمع الله (عزّ و جلّ) له من أقاصی البلاد علی عدد أهل بدر: ثلاثمئه و ثلاثه عشر رجلا».
«او را در طالقان کنزهائی است که از طلا و نقره نیست، بلکه اسبهائی بسیار زیبا و مردانی کاردان و کارساز، که خداوند 313 نفر به تعداد اهل بدر از دورترین شهرهای دنیا گرد می آورد».
امام حسن عسکری (علیه السلام) در این مورد تعبیرات شیوائی دارد که در بخش بعدی نقل خواهیم کرد.
جالب توجّه اینکه، رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اطهار (ع) این مطالب را در حقّ «طالقان» هنگامی فرموده اند که هنوز مردم طالقان آتش پرست بودند و ایران فتح نشده بود!.
وصف یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) را از سخنان امام صادق (علیه السلام) پی می گیریم:
516 - «إذا قام القائم (علیه السلام)، نزلت سیوف القتال، علی کلّ سیف اسم الرّجل و اسم أبیه».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، شمشیرهای نبرد فرود می آید، که روی هر شمشیری نام یک مرد و نام پدرش نوشته شده است».
امام صادق (علیه السلام) در موسم حجّ در مسجد الحرام بود که در این مورد چنین فرمود:
517 - «سیأتی الله بثلاثمئه و ثلاثه عشر رجلا فی مسجدکم هذا، یعلم أهل مکّه أنّهم لم یولدوا من آبائهم و لا أجدادهم، علیهم، سیوف؛ مکتوب علی کلّ سیف اسم الرّجل و اسم ابیه و نسبه».
«خداوند 313 نفر در همین مسجد شما گرد می آورد که مردم مکّه می دانند که از پدران و نیاکان آنها متولّد نشده اند (یعنی: با مردم مکّه قرابتی ندارند) در دست هر یکی شمشیری است که بر آن اسم شخص، اسم پدر و نسب او نوشته شده است».
شاید این حدیث نیز اشاره باشد به اینکه یاران حضرت ولیّ عصر (ع)
عرب نیستند و با عرب خویشی ندارد، زیرا در حدیث دیگر می فرماید:
518 - «لینصرنّ الله هذا الأمر بمن لا خلاق له. و لو قد جاء أمرنا لخرج منه من هو الیوم مقیم علی عباده الأوثان».
«خداوند این امر را توسّط افراد بی نام و نشان یاری می کند، هنگامی که امر ما واقع شود، افرادی به یاری آن می شتابند که امروز در پرستش بتها پابرجا هستند».
این حدیث اشاره است به اینکه بیشتر آنها که متدیّن شناخته می شوند از یاری امام عصر (عجّل الله فرجه) روی می تابند ولی در مقابل افرادی که امروز نام و نشانی از آنها نیست بلکه در زمره بت پرستان هستند، نور هدایت در دلشان می تابد و جذب شمع وجود حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می شوند و از آنحضرت حمایت می کنند.
آنگاه امّت اسلامی را در طول قرنها مخاطب قرار داده می فرماید:
519 - «لیعدّ أحدکم لخروج القائم (علیه السلام) ولو سهما. فإن علم الله ذلک من نیّته رجوت لأن ینسأ فی عمره حتّی یدرکه و یکون من أعوانه و أنصاره».
«هریک از شما خودش را برای خروج قائم (عجّل الله فرجه) آماده کند ولو با تهیّه کردن یک تیر، که اگر خداوند این آمادگی را در نیّت شما ببیند، امیدوار هستم که خداوند در اجلتان مهلت دهد تا ظهور او را درک کرده از اعوان و انصار آن بزرگوار باشید».
امام صادق (علیه السلام) در یک حدیث طولانی از اجتماع یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) و واکنش مردم مکّه سخن می گوید:
520 - «یجمعهم الله (عزّ و جلّ) بمکّه فی لیله واحده، و هی لیله جمعه. فیصبحون بمکّه فی بیت الله الحرام، لا یتخلّف منهم رجل واحد.
فینتشرون بمکّه فی أزقّتها، و یطلبون منازل یسکنونها فینکرهم أهل مکّه، و ذلک أنّهم لم یعلموا بقافله قد دخلت من البلدان لحجّ و لا لعمره و لا لتجاره. فیقول من یقول من أهل مکّه بعضهم لبعض: ما ترون قوما من
الغرباء فی یومنا هذا لم یکونوا قبل هذا؟. لیس هم من أهل بلده واحده، و لا هم من قبیله واحده، و لا معهم أهل و لا دوابّ!. فبیناهم کذلک، إذ أقبل رجل من مخزوم، فیتخطّی رقاب النّاس و یقول: رأیت فی لیلتی هذه رؤیا عجیبه، و أنا خائف و قلبی منها وجل، فیقولون: سربنا إلی فلان الثّقفیّ. فیقول المخزومیّ: رأیت سحابه انقضّت من عنان السّماء، فلم تزل حتّی انحطّت إلی الکعبه فدارت فیها، و إذا فیها جراد ذو أجنحه خضر طافت بالکعبه ما شاء اللّه، ثمّ تطایرت یمینا و شمالا لا تمرّ ببلد إلاّ أحرقته، و لا بحصن إلاّ حطّمته، فاستیقظت و أنا مذعور وجل!. فیقول الثّقفیّ: لقد طرقکم فی هذه اللّیله جند من جنود الله جلّ و عزّ، لا قوّه لکم به. فیقولون: أما و الله لقد رأینا عجبا، و یحدّثونه بأمر القوم. ثمّ ینهضون من عنده و یهمّون بالوثوب علیهم، و قد ملأ الله قلوبهم رعبا و خوفا. فیقول بعضهم لبعض و هم یأتمرون بذلک: لا تعجلوا علی القوم، إنّهم لم یأتوکم بعد بمنکر و لا شهروا السّلاح، و لا أظهروا الخلاف. و لعلّه أن یکون فی القوم رجل من قبیلتکم. فإن بدا لکم من القوم شیء فإنّکم و هم. إنّا نراهم متنسّکین سیماهم حسنه، و هم فی حرم الله جلّ و عزّ، الّذی لا یباح من دخله حتّی یحدث حدثا، و لم یحدث القوم ما یوجب محاربتهم!. فیقول المخزومیّ، و هو عمید القوم: أنا لا آمن أن یکون وراءهم مادّه و إن أتت إلیهم انکشف أمرهم و عظم شأنهم. فتهضّموهم و هم فی قلّه من العدد و غرّه بالبلد قبل أن تأتیهم المادّه. و ما أحسب تأویل رؤیا صاحبکم إلاّ حقّا. فیقول بعضهم لبعض: إن کان من یأتیکم مثلهم، فإنّه لا خوف علیکم منهم، لأنّه لا سلاح معهم و لا کراع، و لا حصن یلجأون إلیه، و هم غرباء و محتاجون. فإن أتی جیش لهم نهضتم إلی هؤلاء فیکونون کشربه ظمآن.. فلا یزالون فی هذا الکلام و نحوه، حتّی یحجز اللّیل بین النّاس، فیضرب علی آذانهم بالنّوم، فلا یجتمعون بعد انصرافهم إلی أن یقوم القائم فیلقی أصحابه بعضهم بعضا کأبناء أب واحد و أمّ واحده افترقوا غدوه و اجتمعوا عشیّه!».
«خداوند آنها را در یک شب جمعه در مکّه معظّمه و در بیت الله الحرام گرد می آورد، که حتّی یک نفر نیز از آنها تخلّف نمی کند. آنگاه
در کوچه های مکّه به راه می افتند، تا برای خود محلّ اقامتی پیدا کنند.
مردم مکّه افراد ناشناسی را در میان خود می بینند، درحالیکه از ورود هیچ قافله ای به قصد حجّ، عمره، تجارت و غیره اطلاعی ندارند، از این رهگذر به یکدیگر می گویند: افراد غریبی را می بینیم که تا به امروز در این شهر آنها را ندیده ایم!. اینها اهل یک شهر و یک قبیله و یک تیره و یک نژاد نیستند، و خود هیچ اهل و عیال و وسیله و مرکبی همراه ندارند!. درحالیکه آنها مطالبی در این مقوله بازگو می کنند، مردی از قبیله مخزوم وارد می شود و می گوید: من خوابی دیده ام که بسیار پریشان و نگران هستم. مردم می گویند: بیا به نزد فلان ثقفی برویم. چون به پیش او می روند، مرد مخزومی چنین می گوید: من ابری را دیدم که از اعماق آسمان ظاهر شد و به تدریج پائین آمد تا به نزدیکی کعبه رسید و آنگاه دور کعبه طواف نمود.
در این ابر ملخهای فراوانی با بالهای سبز بود که تا مدّتی بس دراز دور خانه خدا طواف کردند. آنگاه به چپ و راست پراکنده شدند، به هیچ آبادی نمی رسیدند جز اینکه به خاکستر می نشاندند، به هیچ قلعه ای نمی رسیدند جز اینکه ویران می کردند، سپس از خواب بیدار شدم و چون بید لرزیدم و تا اکنون هم در ترس و وحشت هستم. مرد ثقیفی می گوید: امشب لشکری از لشکرهای الهی به شهر شما وارد شده، که شما را یارای مقاومت در برابر آنها نیست. مردم مکّه از شنیدن این مطلب هراسان می شوند و با یکدیگر می گویند: چیزی عجیبی پیش آمده است! آنگاه درحالیکه همه شان از این سپاه الهی سخن می گویند از نزد مرد ثقیفی بیرون می آیند و به جستجوی آن لشکر می پردازند. و درحالیکه خداوند قلبشان را از رعب و وحشت پر کرده است، به عنوان مشاوره و خیرخواهی با یکدیگر می گویند:
در مورد این سپاه شتاب نکنید که آنها در شهر شما کار خلافی انجام نداده اند و به روی کسی شمشیر نکشیده اند و کار ناشایستی از آنها دیده نشده است و شاید در میان آنها از تیره و نژاد شما هم کسی باشد. و اگر بخواهید در مورد آنها تصمیمی بگیرید توجّه داشته باشید که آنها مشغول عبادت هستند و سیمای صالحان را دارند و خود در حرم امن الهی هستند که هرکس داخل آن شود خونش در امان است تا وقتی که حادثه ای بیافریند و آنها تاکنون حادثه ای ایجاد نکرده اند که سوژه و بهانه ستیزه جوئی باشد.
زعیم مردم مکّه که یک نفر مخزومی است می گوید: من مطمئن
نیستم که پشت سر آنها نیروئی نباشد، شاید نیروی وسیعتری به دنبال آنها باشد که با ورود آنها مسئله بسیار حسّاس و مهمّ شود. از این رهگذر مصلحت آنست که تا نیرو نرسیده اینها را درهم شکنید که تعدادشان اندک و به وضع شهر ناآشنا هستند. و خیال می کنم که رؤیای دوستتان حقّ است.
برخی از آنها به برخی دیگر می گویند: اگر نیروئی که ممکن است به اینها ملحق شود، اگر آنها نیز مثل اینها باشند که نه اسب دارند و نه اسلحه، و نه سنگری که به آن پناه ببرند و خود در این شهر غریب و بی چیز هستند، ترسی برای شما نیست. و اگر سپاه مجهّزی به یاری آنها بیاید با یک حمله اینها را نابود می سازید که برای شما چون یک جرعه آب در کام انسان تشنه است. سخنانی از این قبیل با یکدیگر بازگو می کنند تا پاسی از شب می گذرد و خواب بر دیده ها چیره می شود و تاریکی شب و سنگینی خواب در میان آنها جدائی می اندازد. بعد از پراکنده شدن دیگر فرصت اجتماع پیدا نمی کنند، که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) قیام می کند.
یاران قائم (علیه السلام) یکدیگر را طوری ملاقات می کنند که گوئی از یک پدر و یک مادر به دنیا آمده اند و صبح از خانه بیرون آمده پراکنده شده اند و شبانگه همه به خانه آمده با یکدیگر گرد آمده اند!».
در بامداد چنین شبی بیعت مبارکه انجام می پذیرد و سنگرهای ظلم و استبداد یکی پس از دیگری سقوط می کند و چیزی نمی گذرد که مردم مکّه نیز بیعت کرده به سپاه حقّ ملحق می شوند و خواب مخزومی و تعبیر ثقیفی تحقّق می یابد. و ما منتظر چنین روزی هستیم که وعده امام به حق ناطق، جعفر صادق (علیه السلام) تحقّق یابد که فرمود:
521 - «لا یدعون وترا لآل محمّد إلاّ أخذوه».
«برای آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ستمی را فروگذار نمی کنند جز اینکه انتقام آنرا می گیرند».
به امید آنروز.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحابُ الصِّراطِ السَّوِیِّ وَ مَنِ اهْتَدی»، فرمود:
522 - «سألت أبی عن هذه الآیه قال: هو القائم المهدیّ و من اهتدی إلی طاعته».
«از پدرم در مورد این آیه پرسیدم، فرمود: آنها مهدی قائم (عجّل الله فرجه) و کسانی هستند، که به اطاعت او هدایت شوند».
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
523 - «و الله لو أنّ قائمنا قام، یجمع الله إلیه شیعته من جمیع البلدان».
«به خدا سوگند، اگر قائم ما قیام کند، خداوند شیعیانش را از همه شهرهای جهان به سوی او گرد می آورد».
اینها کلّیاتی بود در مورد یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه)، و در برخی از احادیث از نام برخی از یاران و یا شهر و دیار آنها گفتگو شده است که ما - برای اختصار - از نقل آنها صرف نظر نمودیم، علاقمندان می توانند به منابع یادشده در پاورقی مراجعه فرمایند.
یک اقلیّت چگونه پیروز می شود؟!
آیا یک اقلیّت 313 نفری که از نقاط دوردست جهان در شهر مکّه معظّمه گرد آیند و خود در آن منطقه غریب باشند و آگاهی وسیع از وضع جغرافیائی منطقه نداشته باشند و مجهّز با سلاحهای مدرن هم نباشند، چگونه می توانند بر سرتاسر گیتی غلبه کنند و تمام کشورها را فتح نمایند و همه ملّتها و توده ها را به تحت فرمان خود درآورند؟!
پاسخ فوری، منفی است. منطق عقل می گوید: نه، هرگز. و ما چنین ادّعائی نمی کنیم، بلکه در بخش بعدی (بخش دوازدهم) نوع سلاح آنحضرت را بازگو خواهیم نمود. اینجا فقط به نکاتی اشاره می کنیم که پیش از جواب فوری باید روی آنها مطالعه شود:
الف - نبرد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) نبرد عقیده است.
ب - یاران نخستین حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) افرادی هستند که این عقیده را دقیقا درک نموده، یک عمر مطابق آن زندگی کرده اند و این عقیده در اعماق روح و دلشان جای گرفته است و با این عقیده از اقامتگاههای خود به سوی مکّه شتافته اند و رنج سفر را احساس نکرده اند و با همین اراده آهنین و عقیده فولادین در راه پیروز شدن بر کفر و نفاق خواهند جنگید، تا به یکی از دو هدف (پیروزی - شهادت) نائل شوند.
ج - در شهر مکّه و پیش از خروج از آن بیش از 9000 نفر با آنحضرت بیعت خواهند نمود.
د - حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) برای اثبات حقانیّت خود میراثهای همه پیامبران را، از عهد یهود و مسیح و اسلام همراه دارد، که این میراثهای گرانبها ربطی به ابزارهای جنگی ندارد، بلکه در رابطه با استیلاهای معنوی آنهاست.
ه - حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) با انواع وسائل مدرن مجهّز خواهد بود، که این سلاحها اگرچه در برابر سلاح ایمان ناچیز است ولی در مقایسه با سلاحهای متداول روز، تازگی و برتری خواهد داشت.
و - حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) همچنین با وسائلی مجهّز خواهد بود که برای زندگی مادّی و معنوی بشریت بسیار پرارج خواهد بود و با همین وسائل، بشر
غوطه ور در منجلاب مادیّات را از خواب خرگوشی بیدار کرده، نوید زندگی آرام و همراه با آسایش را به ارمغان خواهد آورد.
ما این نویدها را با گوش جان می شنویم و در انتظار فرارسیدن آن روز مسعود ثانیه شماری می کنیم ولی به صرف دعا اکتفا نمی کنیم، و از کسانی نیستیم که در برابر توپ و تفنگ و مسلسل بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و فقط برای فرج حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دعا کنیم، بلکه در کنار انجام وظیفه برای فرج آنحضرت دعا می کنیم و مطمئن هستیم که سرانجام حقّ بر باطل پیروز خواهد شد و باطل از روی زمین ریشه کن خواهد شد. و با این امید قطعی که از ایمان راسخ به مهدویّت نشأت می گیرد، در راهی که برگزیده ایم گامهای استوارتری برمی داریم و هرگز دچار تردید و تزلزل نمی شویم.
در اینجا به عنوان یک مثال ساده که فقط میتواند شبحی را از حقیقت نشان دهد، انقلاب اسلامی ایران را یادآور می شویم که به نام اسلام آغاز شد و همه طبقات در آن شرکت کردند و رهنمودهای مراجع تقلید را به کار بستند و سرانجام موفق شدند امپراطوری چند هزار ساله را ساقط کنند.
سیری در علل پیروزی انقلاب ایران که در تاریخ گذشته و معاصر بی نظیر می باشد، خواننده را متوجّه می کند که اگر قیام و حرکتی برای خدا و در راه عقیده باشد، سرانجام پیروز می شود.
انقلاب شکوهمندی که به دست توانای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آغاز شود و امامی معصوم آنرا رهبری کند و پیامبر اولوالعزمی چون حضرت عیسی (علیه السلام) در پشت سر او حرکت کند، بدون تردید پیروز خواهد شد. زیرا این حرکت و قیام با چنان ابهتی آغاز می شود که در نقطه آغازش جهان را به لرزه درمی آورد، در همان نخستین لحظه ای که میان آسمان و زمین بانگ جبرئیل امین بلند شود که ای اهل عالم! بشارت، بشارت!، که مهدی قائم (عجّل الله فرجه) ظهور کرد!. این فریاد، فضای بین زمین و آسمان را پر می کند و هر انسانی که در روی زمین باشد آنرا می شنود و احساس می کند که برخلاف دیگر صداها، این یک بانگ آسمانی است و در همه جا طنین انداز است و از چپ، راست، بالا، پائین، جلو و عقب انسان را فرامی گیرد!!.
در اینجا نکاتی چند یادآور می شویم:
* در پگاه روز شنبه دهم محرم الحرام،313 تن نخستین یاران حضرت قائم (عجّل الله فرجه) با آنحضرت بیعت می کنند.
*روز مسعود و پرارج ظهور هنگامی آغاز می شود که همه مردم مکّه از سپاه سفیانی به شدّت نگران می باشند، از این رهگذر دربه در به دنبال پیشوائی می گردند که آنها را از شرّ سپاه خون آشام سفیانی نجات دهد، و لذا دعوت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) با آن عظمت و شکوه که آغاز می شود، همگان نجات و خلاص خود را در آن می یابند و به سوی آنحضرت می شتابند و به دنبال بیعت یاران نخستین، با آنحضرت بیعت می کنند. و بدین سان تعداد لشکر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) پیش از آنکه از مکّه حرکت کند به ده هزار نفر بالغ می گردد.
*با لشکری مجهّز و نیرومند که تعداد آنها بالغ بر ده هزار نفر است مکّه را به قصد مدینه ترک می کند و در مدت دو ماه بین مکّه، مدینه، بیت المقدّس، شام و کوفه را طی می کند و همه عرب خواه ناخواه در برابرش تسلیم می شوند و همه افراد باایمان زیر پرچم او قرار می گیرند و سپاه نیرومندی را تشکیل می دهند و اقلیت ناچیزی که پس از شناخت حقّ، در برابر آن صف آرائی می کند، از بین میرود و همه خاورمیانه یکدل و یک جهت صف واحدی را تشکیل می دهند.
*وجدان جهانی بیدار می شود و مردم شرق و غرب از تجربه های تلخی که از جنگهای بین المللی آموخته اند و در اثر فشارهائی که ستمگران در حقّ آنها روا داشته اند، از خواب گران بیدار شده، تشنه عدالت و آزادی می شوند و دربه در به دنبال پیشوائی می گردند که آزادی را برای آنها به ارمغان بیاورد. و بدین سان راه برای دعوت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) هموار می شود.
*به هنگام سخنرانی پرشوری که در اثنای بیعت در مکّه معظّمه ایراد می فرماید و در ضمن آن کلّیات قانون اساسی دولت حقّ را بیان می کند، یک انقلاب فکری و تغییر بنیادی و عقیدتی در مغز مردم ایجاد می شود که هزاران نفر در اثنای همین سخنرانی تصمیم قطعی می گیرند که در زیر پرچم حقّ قرار بگیرند.
*در آستانه ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) فتنه ها و شورشها و انقلابهای نظامی اتّفاق می افتد و با شورش سفیانی هرج و مرج به اوج خود می رسد، و همگان از سرنوشت خود دلسرد و نگران بوده، به دنبال نجات دهنده ای می گردند
که آنها را از وضع موجود نجات دهد.
*پیش از ظهور او طیّ یک جنگ جهانی یک سوّم جمعیت روی زمین به هلاکت می رسد و به دنبال آن بیماری طاعون شایع می شود و یک سوّم دیگرش را نابود می کند.
*جنگها و فتنه ها مردم را خسته می کند، چنانکه مردم لبنان، و نیز خاور دور امروز مبتلا شده اند و به طوریکه در مناطق فراوانی در آفریقا و آمریکا امروز دچار هستند، این گرفتاریها هر روز ابعاد گسترده ای به خود می گیرد و نیروها و استعدادها را در کام خود فرومی برد. و ثروتها و صنعتها را در آتش خود می سوزاند و به خاکستر می نشاند. با جهانی شدن جنگها و همگانی شدن بیماریها، اضطراب و دلهره همه را فرامی گیرد و زمینه برای ظهور یک منجی الهی کاملا هموار می شود. آنگاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) با سلاح ایمان و تقوی ظهور کرده امنیّت و آسایش و آرامش را توأم با آزادی واقعی به ارمغان می آورد.
*مردم روی زمین که در زیر فشار جنگ و ستم و تبعیض و تحقیر به ستوه آمده اند، با دمیدن فجر امید و دیدن روزنه نجات، سیل آسا به سوی آن مصلح غیبی می شتابند و دست بیعت به دست باکفایت ید اللّهی اش می دهند که برای آنها خیر دنیا و آخرت را فراهم می سازد و آنها را از بلاها و تشویشهای هر دو جهان می رهاند و برق شمشیرش، درخشیدن عدل و داد را در سطح کره خاکی نوید می دهد.
*تاریخ انقلابهای معاصر به ما می آموزد که در هر نقطه ای از جهان هرج و مرج به اوج خود رسیده، مردم آن سامان به دنبال شخصی بوده اند که شمشیر بکشد و زمام امور را به دست بگیرد و با توسّل به زور همه را به جای خود بنشاند، و همه دولتهای نظامی به همین دلیل روی کار آمده و به همین دلیل هم مردم آنها را تحمّل کرده اند. و یکی از رمزهای سقوط رژیمها و تسلیم توده ها در برابر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) همین خواهد بود. و به همین دلیل است که شعار سپاه حقّ «امت، امت» می باشد، که هر نیروئی در برابر لشکر الهی بایستد محکوم به مرگ است، چنانکه در حدیث شریف در مورد افراد و نیروهائی که در برابر سپاه قائم (عجّل الله فرجه) مقاومت کند، آمده است:
524 - «و ما هو - و الله - إلاّ الموت تحت ظلّ الأسنّه!!!».
«به خدا سوگند، که چاره ای جز مرگ در زیر تیربارها ندارند».
دیگر جزیه ای پذیرفته نیست، باید همگان در برابر پرچم حقّ تسلیم شوند و خود به یاری حقّ بشتابند، دیگر توده ها ستم و ستمگر را تحمّل نخواهند کرد، باید همه یکدل و یک جهت برای پیاده کردن حق، و ریشه کن نمودن باطل گام بردارند. آن روز ستمدیده ها نفس راحتی می کشند که می بینند شمشیر عدالت فرق ظلم و استبداد را شکافته است.
و بدین سان لشکر حقّ پیروز می شود و سپاه باطل نابود می گردد.
آری لشکری که به نظر نادانها یک اقلیّت ناچیز به حساب می آید، اکثریّت قاطعی را تشکیل می دهند و همه طاغوتها را نابود می سازند و مستضعفان و محرومان را از زیر سلطه و سیطره جنایتکاران رهائی می بخشند. تا پرچم عدالت بر فراز جهان به اهتزاز درآید.
آری یکبار دیگر عصای موسی در دست مسیحائی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آثار جادوئی فرعونهای آخر الزّمان را می بلعد و فرعونیان را در طوفان سهمگین دریای طغیانشان غرق می سازد. وه چه شگفتیها می آفریند؟!.
آری سلاحهای مدرن، توأم با سلاح ایمان و همراه با تابوت سکینه در برابر بمبهای اتمی و هیدروژنی و نیتروژنی می ایستد و بر همه آنها فائق می آید و حماسه ها می آفریند.
و آنگاه دوران بازسازی زمین و آبادانی جهان در پرتو عدالت و آزادی فرا می رسد، که آنروز، روز نجات است.
بارپروردگارا! به ما نیز توفیق اطاعت و فرمانبرداری آن مصلح جهانی، و در راه نشر دعوت نجات بخش آن منجی الهی، و برای خدمت در زیر پرچم حق، عنایت فرما. و به ما سعادت زندگی در دولت حقّ و تحت لوای حقّ در این جهان، و توفیق حشر و نشر در زیر لوای حمد و در صف یاران قائم (عجّل الله فرجه) در آن سرای عنایت بفرما. آمین.
* * *
- منتخب الاثر صفحه 486، الملاحم و الفتن صفحه 52 و الامام المهدی صفحه 226.
- منتخب الاثر صفحه 144 و 300، الصّواعق المحرقه صفحه 161، بحار الانوار جلد 52 صفحه 281، الزام النّاصب صفحه 53،100 و 253، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 163، الملاحم و الفتن صفحه 57 و 134، بشاره الاسلام صفحه 103، الامام المهدی صفحه 63 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124 و 134.
- الامام المهدی صفحه 71، المهدی صفحه 152، بشاره الاسلام صفحه 34، اسعاف الرّاغبین صفحه 135، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 126 و 144 و 161، الزام النّاصب صفحه 52 و 252 و البیان صفحه 210 و 218.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 275، منتخب الاثر صفحه 511، بحار الانوار جلد 52 صفحه 130، الزام النّاصب صفحه 54، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 168، المهدی صفحه 105 و 147 و الامام المهدی صفحه 65.
- بشاره الاسلام صفحه 9، بحار الانوار جلد 52 صفحه 311 و الزام النّاصب صفحه 63.
- ابدال به گروهی از بندگان شایسته خدا می گویند که هرگز روی زمین از آنها خالی نباشد.
چون یکی از آنها از دنیا برود خداوند یکی دیگر را به جای او بگمارد و به همین جهت به آنها ابدال گفته می شود. (مجمع البحرین صفحه 425 و تاج العروس جلد 7 صفحه 223).
- اختصاص مفید صفحه 208، بحار الانوار جلد 52 صفحه 304، الملاحم و الفتن صفحه 50 و 52.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 334، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، غیبت طوسی صفحه 284 و بشاره الاسلام صفحه 204.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، المهدی صفحه 217 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 137 و 145.
- منتخب الاثر صفحه 477، الصّواعق المحرقه صفحه 163، غیبت نعمانی صفحه 150، المهدی صفحه 216، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 90، بشاره الاسلام صفحه 63 و 204 و الزام النّاصب صفحه 176 و 226.
- غیبت نعمانی صفحه 168، بشاره الاسلام صفحه 42، بحار الانوار جلد 52 صفحه 346 و
368 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94.
- الملاحم و الفتن صفحه 121 و الزام النّاصب صفحه 200.
- الملاحم و الفتن صفحه 119، بشاره الاسلام صفحه 221 و الزام النّاصب صفحه 199.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 307 و الزام النّاصب صفحه 226.
- بشاره الاسلام صفحه 54.
- نهج البلاغه جلد 1 صفحه 44.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 131 و الزام النّاصب صفحه 138.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 137، غیبت نعمانی صفحه 103 و بشاره الاسلام صفحه 53.
- بشاره الاسلام صفحه 80 و 200 و منتخب الاثر صفحه 166 و المهدی صفحه 217.
- بقره:148.
- غیبت نعمانی صفحه 168، بحار الانوار جلد 52 صفحه 239،286،316،323،342 و 368، منتخب الاثر صفحه 422 و 476 و قریب به این مضمون: بحار الانوار جلد 51 صفحه 53 و 58 و بشاره الاسلام صفحه 103 و 205.
- غیبت نعمانی صفحه 168، بحار الانوار جلد 52 صفحه 286 و 368 و بشاره الاسلام صفحه 203.
- غیبت نعمانی صفحه 128 و الامام المهدی صفحه 32.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 316 و 341 و بشاره الاسلام صفحه 227.
- غیبت نعمانی صفحه 168 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 286.
- بشاره الاسلام صفحه 208، الزام النّاصب صفحه 199، منتخب الاثر صفحه 162 و 476 و الملاحم و الفتن صفحه 168.
- الزام النّاصب صفحه 178.
- بشاره الاسلام صفحه 208، الزام النّاصب صفحه 199 و غیبت شیخ طوسی صفحه 285.
- بشاره الاسلام صفحه 208.
- بشاره الاسلام صفحه 9 و الزام النّاصب صفحه 63.
- نهج البلاغه جلد 2 صفحه 126، بشاره الاسلام صفحه 83، منتخب الاثر صفحه 239 و 314 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94.
- نهج البلاغه جلد 1 صفحه 196 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 95.
- بشاره الاسلام صفحه 220، الزام النّاصب صفحه 199 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 95.
- الزام النّاصب صفحه 199.
- بشاره الاسلام صفحه 223.
- غیبت نعمانی صفحه 170، منتخب الاثر صفحه 484، بحار الانوار جلد 52 صفحه 333 و 334، بشاره الاسلام صفحه 206 و 207، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66 و الملاحم و الفتن صفحه 118.
- منتخب الاثر صفحه 164 و 476، بشاره الاسلام صفحه 39،41 و 204 - 206، بحار الانوار جلد 52 صفحه 334، غیبت شیخ طوسی صفحه 285، غیبت نعمانی صفحه 29، الملاحم و الفتن صفحه 64 و 145، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94، الزام النّاصب صفحه 55 و المهدی صفحه 216.
- الملاحم و الفتن صفحه 122.
- مائده:54.
- منتخب الاثر صفحه 475 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77.
- همان مدرک.
- منتخب الاثر صفحه 485، و آنها وزیران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) خواهند بود.
- منتخب الاثر صفحه 165، الزام النّاصب صفحه 177 و ارشاد مفید صفحه 344.
- مطابق تحقیق غار اصحاب کهف در کشور اردن و در نزدیکی «عمّان» واقع است.
(المیزان جلد 13 صفحه 318).
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 95 و 37، الزام النّاصب صفحه 192، بشاره الاسلام صفحه 297، الامام المهدی صفحه 343، اسعاف الرّاغبین صفحه 143 و نور الابصار صفحه 170.
- بشاره الاسلام صفحه 62.
- جنّ:24. یعنی: هنگامی که ببینید آنچه را که وعده می شوند، پس می فهمند، که چه کسی یاورش ضعیفتر و نفراتش کمتر است.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 84، بشاره الاسلام صفحه 62 و الزام النّاصب صفحه 32 و 242.
- الزام النّاصب صفحه 226 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 306.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 145 و الزام النّاصب صفحه 226.
- غیبت نعمانی صفحه 170، بحار الانوار جلد 52 صفحه 239،288،306 و 370، الزام النّاصب صفحه 223، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 79، بشاره الاسلام صفحه 103،205 و 207 و الامام المهدی صفحه 226.
- غیبت نعمانی صفحه 102 و 140، بحار الانوار جلد 52 صفحه 292 و 135، الزام النّاصب صفحه 137 و 175، الملاحم و الفتن صفحه 164 و بشاره الاسلام صفحه 121.
- غیبت نعمانی صفحه 170، بحار الانوار جلد 52 صفحه 370، الزام النّاصب صفحه 223 و بشاره الاسلام صفحه 205.
- المهدی صفحه 197 و بشاره الاسلام صفحه 243.
- منتخب الاثر صفحه 486، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الزام النّاصب صفحه 185، بشاره الاسلام صفحه 176 و الامام المهدی صفحه 235.
- غیبت نعمانی صفحه 171، بحار الانوار جلد 52 صفحه 364 و 317، و الزام النّاصب صفحه 139 و 230.
- بشاره الاسلام صفحه 240، الزام النّاصب صفحه 227، غیبت نعمانی صفحه 166، بحار الانوار جلد 52 صفحه 372 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 79.
- الزام النّاصب صفحه 22 و 139، منتخب الاثر صفحه 486 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 327.
- منتخب الاثر صفحه 465، ارشاد مفید صفحه 341، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، المهدی صفحه 198 و الامام المهدی صفحه 95.
- منتخب الاثر صفحه 455، غیبت طوسی صفحه 279، بحار الانوار جلد 52 صفحه 217 و
- بشاره الاسلام صفحه 178.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 223، الزام النّاصب صفحه 176 و غیبت نعمانی صفحه 150.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 288 و 342 و جلد 51 صفحه 55،58 و 44، الزام النّاصب صفحه 240، غیبت نعمانی صفحه 127، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 227، الامام المهدی صفحه 43 و منتخب الاثر صفحه 475.
- هود:8.
- الزام النّاصب صفحه 18 و بشاره الاسلام صفحه 103.
- بقره:148.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 288 و الامام المهدی صفحه 32.
- غیبت نعمانی صفحه 145.
- بشاره الاسلام صفحه 206، غیبت طوسی صفحه 284، الزام النّاصب صفحه 188 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 333.
- منتخب الاثر صفحه 44، بحار الانوار جلد 52 صفحه 305 و صفحه 324.
- اختصاص مفید صفحه 325.
- همان مدرک.
- انعام:89.
- مائده:54، بحار الانوار جلد 52 صفحه 370، الزام النّاصب صفحه 19، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77، بشاره الاسلام صفحه 207 و الامام المهدی صفحه 39 - 41.
- منتخب الاثر صفحه 485، الملاحم و الفتن صفحه 171 و بشاره الاسلام صفحه 211.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 308، بشاره الاسلام صفحه 225 و الزام النّاصب صفحه 227.
- همین مدارک.
- طالقان اسم دو شهر است: یکی در خراسان میان بلخ و مرو، که بزرگترین شهر طخارستان است. دیگری در میان قزوین و ابهر، که معمولا در روایات این یکی قصد شده است. در این منطقه دهات و قصبات بسیاری است که همگی از توابع طالقان هستند و به همین نام شناخته می شوند، مردمان این منطقه به اقامه شعائر اسلامی اهتمام می ورزند و از راه سلف صالح پیروی می کنند «مؤلّف».
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 87 منتخب الاثر صفحه 484، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 161، الزام النّاصب صفحه 254، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 268 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 110 و 167.
- المهدی صفحه 217، ینابیع المودّه صفحه 449(چاپ قدیم) غایه المرام صفحه 700.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 310، بشاره الاسلام صفحه 9، الملاحم و الفتن صفحه 50 و الزام النّاصب صفحه 63.
- غیبت نعمانی صفحه 128 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 356.
- الزام النّاصب صفحه 56 و 226، غیبت نعمانی صفحه 169، بحار الانوار جلد 52 صفحه 268 و 369 و بشاره الاسلام صفحه 204،225 و 229.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 273، بحار الانوار جلد 52 صفحه 329، بشاره الاسلام صفحه
- 241 و غیبت نعمانی صفحه 171.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 366 و غیبت نعمانی صفحه 173.
- الملاحم و الفتن صفحه 169 - 171 و بشاره الاسلام صفحه 210 - 211.
- الزام النّاصب صفحه 23.
- طه:135. (یعنی: به زودی خواهید فهمید که اصحاب صراط مستقیم و هدایت شوندگان چه کسانی هستند؟).
- الزام النّاصب صفحه 24.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 291، الزام النّاصب صفحه 18 و الامام المهدی صفحه 33.
- الملاحم و الفتن صفحه 119 و 168، بشاره الاسلام صفحه 208 - 221، الزام النّاصب صفحه 200، و نهایه الارب صفحه 340.
- الملاحم و الفتن صفحه 21، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 84 و بشاره الاسلام صفحه 99.
- به طوریکه در بخش علایم ظهور خواهیم گفت، همه این نشانه ها قطعی نیست، بلکه چند نشانه از قبیل: ندای آسمانی و خروج سفیانی قطعی است. که در مورد نشانه های غیرحتمی، احتمال بدا محفوظ است ولی در نشانه های حتمی بدا حاصل نخواهد شد. «مترجم»
- غیبت نعمانی صفحه 122، غیبت طوسی صفحه 277، منتخب الاثر صفحه 489 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 354.
- در بخش دیگری از کتاب، نقش تابوت سکینه را مشاهده خواهید نمود. و می توانید به کتب تاریخ و حدیث مراجعه فرمائید، از جمله: تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء صفحه 79 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 85.
روزگار رهائی:
«و ما اراده کرده ایم به آنها که در روی زمین به ضعف کشیده شده اند، منّت بگذاریم، و آنها را پیشوایان و وارثان قرار دهیم».
«آنها، آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستند که خداوند مهدی آنها را پس از تلاش فراوان برمی انگیزد و آنها را عزیز، و دشمنانشان را خوار و زبون می سازد».
«امیر مؤمنان»
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
525 - «لا یخرج القائم إلاّ فی وتر من السّنین: سنه إحدی أو ثلاث، أو خمس، أو سبع، أو تسع».
«قائم (عجّل الله فرجه) منحصرا در سالهای فرد، چون یک، سه، پنج، هفت و نه، ظاهر می شود».
526 - «اذا کانت الصّیحه فی رمضان، فإنّها تکون معمعه فی شوّال و تمیر القبائل و تتحارب فی ذی القعده و یسلب الحاجّ و تسفک الدّماء فی ذی الحجّه و المحرّم، و ما المحرّم؟!. هیهات، هیهات..
یقتل النّاس هرجا هرجا!. ثمّ ینادی مناد من السّماء: ألا إنّ فلانا بن فلان هو المهدیّ قائم آل محمّد، فاسمعوا له و أطیعوا!. و ذلک الصّوت صوت جبرائیل حین یدعو للبیعه فی صبیحه یوم الخلاص».
«صیحه ای در ماه رمضان شنیده می شود، در ماه شوّال قبایل در برابر یکدیگر صف آرائی می کنند، جنگ و جدال در ماه ذیقعده روی می دهد، در ماه ذیحجّه حجّاج بیت الله الحرام قتل و غارت می شوند و در ماه محرّم خونها جاری می شود، تو چه می دانی که چه محرّمی؟! هرگز نمی توانی درک کنی!، نه هرگز!. محرّمی که شورشها و فتنه ها برمی خیزد و انسانها دسته دسته در هرج ومرج کشته می شوند. آنگاه منادی از آسمان ندا می کند که فلانی، پسر فلانی، مهدی و قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، به فرمان او گوش فرادهید و از او اطاعت کنید. این صدا، صدای جبرئیل خواهد بود که در بامداد «روز رهائی» در میان آسمان و زمین این چنین ندا خواهد کرد».
از این حدیث به ضمیمه احادیث دیگر استفاده می شود که ظهور در روز عاشورا خواهد بود تا خداوند به این وسیله دلهای مؤمنان را شفا دهد و خون ثار اللّه، در یوم اللّه، به دست بقیّه اللّه، از عدوّ الله گرفته شود.
در این حدیث همچنین از جنگها و فتنه ها، و خونریزیهای بسیاری گفتگو شده، که از جمله آنهاست: خونریزی مسجد الحرام - نفس زکیّه -، مدینه طیّبه، منی و قتل عام سفیانی در اماکن مقدّسه.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در گفتگوئی با «امّ شریک» خطاب به او فرمود:
527 - «و یدعی ذلک الیوم یوم الخلاص. فقالت أمّ شریک:
فأین العرب یومئذ یا رسول اللّه؟. قال: هم یومئذ قلیل، و جلّهم ببیت المقدس، إمامهم المهدیّ، رجل صالح. قالت: یا رسول اللّه: أنهلک و فینا الصّالحون؟. قال: نعم، اذا کثر الخبث».
«آن روز «یوم الخلاص» یعنی: «روز رهائی» نامیده می شود امّ شریک پرسید: پس در آنروز عربها کجا هستند؟! فرمود:
آنها در آن روز در اقلیّت هستند و بیشترشان در بیت المقدّس زیر پرچم مهدی (عجّل الله فرجه) که مرد شایسته ایست، خواهند بود. امّ شریک گفت:
ای پیامبر خدا! مگر ممکن است ما هلاک شویم، درحالیکه اشخاص صالح و شایسته ای در میان ما هست؟! فرمود:
آری، هنگامی که فساد و تباهی افزایش یابد».
در این حدیث چون احادیث فراوان دیگر، راوی به جای اسلام از عرب پرسیده است و در پاسخ از موضع عرب ستایشی به عمل نیامده است. گوئی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه هدی (علیهم السلام)، وضع امروز ملت عرب را با چشم خود می دیدند، که چگونه پان عربیسم گریبانگیر ملّت عرب شده؟! و جامعه چند صد ملیونی عرب به جای تمسّک به «حبل الله المتین - ریسمان محکم الهی» از دیگر امّت اسلامی جدا شده به قومیّت و نژادپرستی چنگ زده، در برابر دیگر اقوام و نژادها صف آرائی می کنند. و در نتیجه در برابر امپریالیسم و صهیونیسم خوار و زبون شده اند. و به همین جهت است که حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ناچار خواهد شد با چنین ملّتی بجنگد و آنها را به پذیرش معیارهای اسلامی وادار سازد:
528 - «ألمهدیّ رجل من عترتی، یقاتل علی سنّتی، کما قاتلت أنا علی الوحی».
«مهدی مردی از عترت منست، براساس سنّت من می جنگد، چنانکه من براساس وحی جنگیدم».
529 - «لا تقوم الساعه، حتّی یقوم القائم منّا، و ذلک حین یأذن الله (عزّ و جلّ) له. و من تبعه نجا، و من تخلّف عنه هلک.. الله اللّه عباد اللّه، فاتوه و لو حبوا علی الثّلج فإنّه خلیفه الله (عزّ و جلّ) و خلیفتی».
«قیامت به پا نمی شود تا قائمی از ما قیام کند و آن هنگامی است که خدای تبارک و تعالی اذن خروج دهد. هرکس از او پیروی کند نجات می یابد و هرکس از او تخلّف کند هلاک می شود. ای بندگان خدا! از خدا بترسید و به سوی او - قائم - بشتابید، اگرچه ناگزیر باشید که روی برفها خود را بکشید، که او خلیفه خدا و خلیفه منست».
یکبار دیگر به سبط بزرگوارش سالار شهیدان ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) توجّه نمود و حدیثی فرمود که فرازی از آن چنین است:
530 - «ثمّ یظهر أمیر الأمره، و قاتل الکفره، السّلطان المأمول الّذی تتحیّر فی غیبته العقول، و هو التّاسع من ولدک یا حسین. یظهر بین الرّکنین یظهر علی الثّقلین و لا یترک فی الأرض الأدنین طوبی للمؤمنین الّذین أدرکوا زمانه، و لحقوا أوانه، و شهدوا أیّامه، و لا قوا أقوامه!».
«... آنگاه امیر امیران، کشنده کافران، پادشاه منتظر، که در غیبتش همگان دچار حیرت می شوند، ظهور می کند. او نهمین فرزند تست ای حسین!، در میان دو رکن (رکن و مقام) ظاهر می شود و بر انس و جنّ چیره می گردد، ریشه پستی و انحراف را از روی زمین برمی کند. خوشا به حال مؤمنانی که عصر او را درک کنند و دولت حقّ را دریابند و آن روزگار میمون را ببینند و یاران باوفای او را ملاقات کنند».
531 - «یرسل الله علی أهل الشّام من یفرّق جماعتهم، حتّی لو قاتلتهم الثّعالب لقتلتهم!».
«خداوند به اهل شام کسی را می فرستد که اجتماعشان را پراکنده می سازد. آنچنان پراکنده می شوند که اگر روباهان با آنها سر ستیز داشته باشند، روباهان آنها را می کشند!».
پیشتر گفتیم که لفظ شام در آن روزگار به همه شامات گفته می شد که از جنوب ترکیّه تا جنوب لبنان را دربرمی گرفت. این نشانه نیز تحقّق یافته است، که خداوند رژیم اشغالگر قدس را فرستاده و مسلمانان خاورمیانه را آنچنان پراکنده ساخته، که بیش از یکصد ملیون عرب در دست سپاه روباه صفت
اسرائیلی اسیر و گرفتارند! یهودیان شادان و خرامان روی خاک آنها به عیش و نوش پرداخته، و آنها در دیار خود غریب، و در دست شبانهای خود اسیرند. تنها روزنه امید، ظهور آن منجی حقیقی است، که دیگران به نام نجات خلق آمدند و خلقی را از دست گرگ رهائی بخشیدند و خود گرگ خونخواری شدند!.
همین مضمون در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است:
532 - «تکون قبل المهدیّ فتنه تحصر الناس حصرا. فلا تسبّوا أهل الشّام بل ظلمتهم، فإنّ الأبدال منهم. و سیرسل الله سببا من السّماء فیفرّقهم حتّی لو قاتلتهم الثّعالب غلبتهم. ثمّ یبعث الله المهدیّ فی اثنی عشر ألفا إن قلوّا و خمسه عشر ألفا إن کثروا. و علامتهم أنّهم إذا هجموا صرخوا: أمت أمت، ثمّ یظهر فیردّ إلی المسلمین ألفتهم و نعمتهم».
«پیش از ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) فتنه ای به پا می شود که مردم را در تنگنای عجیبی قرار می دهد. اهل شام را - به طور عموم - سبّ نکنید بلکه ستمگرانشان را، که ابدال و اوتاد بسیاری از میان آنها برمی خیزد. خداوند از آسمان چیزی می فرستد که مردم شامات را آنچنان پراکنده می سازد که اگر با روباهان بجنگند شکست می خورند. آنگاه خداوند مهدی را با سپاهی میان 12 الی 15 هزار نفر می فرستد که رمزشان به هنگام حمله «امت، امت» است. آنگاه پیروز می شوند و انس و الفت و نعمت و رفاه مسلمین به آنها بازمی گردد».
آری فتنه اسرائیل یک بلای آسمانی است که ملّت عرب به خصوص شامات (سوریّه، لبنان و فلسطین) را در تنگنای عجیبی در میان دو ابرقدرت قرار داد که در اضطراب و نگرانی دائم زندگی می کنند و شکوه و ابهتشان به کلّی از دست رفت. ثروتهایشان به یغما رفت و انس و الفتشان نابود شد.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مناسبت دیگری فرمود:
533 - «یستخرج الزّبور من بحیره طبریّه، فیها ممّا ترک آل موسی و هارون، تحمله الملائکه و فیها الألواح و عصا موسی (علیه السلام)».
«زبور را از دریاچه طبریّه (در شمال فلسطین) بیرون می آورد که یادگارهای آل موسی و آل هارون در آنست و فرشتگان آنرا حمل می کنند.
الواح و عصای حضرت موسی (علیه السلام) نیز در آنجاست».
و به این وسیله زمینه ایمان آوردن یهودان آن سرزمین فراهم می شود.
امیر مؤمنان نیز در این زمینه می فرماید:
534 - «یستخرج الکنوز، و یفتح مدائن الشّرک».
«کنزها را بیرون می آورد و شهرهای شرک را فتح می کند».
535 - «إنّما سمّی المهدیّ لأنّه یهدی إلی أمر قد خفی، و یستخرج التّوراه و الإنجیل من أرض یقال لها أنطاکیه».
«به او مهدی گفته می شود، زیرا او به کار مخفی هدایت می کند، تورات و انجیل را از سرزمین انطاکیه بیرون می آورد».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
536 - «و إنّما سمّی القائم مهدیّا، لأنّه یهدی إلی أمر مضلول عنه، و سمّی بالقائم، لأنّه یقوم بالحق».
«او را مهدی و قائم می گویند. «مهدی» از این جهت که به امری که مردم از آن گم شده اند، هدایت می کند. و «قائم» از این جهت که به حقّ قیام می کند».
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
537 - «یستخرج التّوراه و سائر کتب الله (عزّ و جلّ) من غار فی أنطاکیه».
«تورات و دیگر کتابهای آسمانی را از غاری در انطاکیه بیرون می آورد».
538 - «إنّ المهدیّ یستخرج تابوت السّکینه من غار أنطاکیه، و أسفار التّوراه من جبل بالشّام، یحاجّ به الیهود فیسلم کثیر منهم».
«مهدی (علیه السلام) تابوت سکینه را از غاری در انطاکیه، و اسفار تورات را از کوهی در شام بیرون می آورد. با آنها به جامعه یهود احتجاج می کند و گروه فراوانی از آنها به اسلام می گروند».
از امیر مؤمنان (علیه السلام) در این رابطه روایت شده:
539 - «إنّ فی غار ثور، فی جبلها، رضراضا من ألواح موسی و کسر عصاه، و رضراضا فیه تابوت السّکینه، فلیس تمرّ سحابه شرقیّه و لا غربیّه و لا کوفیّه و لا قبلیّه إلاّ أحبّت أن تلقی برکتها. و لا تمضی الأیّام و اللّیالی حتّی یستخرجها المهدیّ».
«در غار ثور (بنا به روایتی در غار غیران) ریزه هائی از الواح موسی و شکسته های عصای موسی و خورده های تابوت سکینه هست، هیچ ابری از شرق و غرب و کوفه (شمال) و قبله (جنوب) عبور نمی کند، جز اینکه دوست دارد از برکت آن کوه و اشیاء متبرّکه آن تبرّک بجوید. شبها و روزها می گذرد تا مهدی ظهور کرده، آنها را بیرون می آورد».
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
540 - «أوّل ما یبدأ القائم (علیه السلام) بأنطاکیه، فیستخرج منها التّوراه من غار فیه عصا موسی و خاتم سلیمان».
«نخستین کاری که قائم (عجّل الله فرجه) در انطاکیه انجام می دهد این است که تورات را از غاری بیرون می آورد که عصای موسی و انگشتر سلیمان در آنست».
541 - «و فی بیت المقدس یستخرج تابوت السّکینه و خاتم سلیمان بن داود و الألواح الّتی نزلت علی موسی».
«و در بیت المقدّس، تابوت سکینه، انگشتر سلیمان، و الواحی را که بر موسی نازل شده، بیرون می آورد».
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه می فرماید:
542 - «یظهر علی یدیه تابوت السّکینه من بحیره طبریّه، یحمل فیوضع بین یدیه ببیت المقدس، فإذا نظرت إلیه الیهود أسلمت إلاّ قلیلا منهم».
«تابوت سکینه به دست او از دریاچه طبریّه (در فلسطین) بیرون آورده می شود و همراه آنحضرت حمل شده، در بیت المقدّس در برابرش گذاشته می شود. هنگامی که یهودان آنرا ببینند همگی به شرف اسلام مشرف می شوند به جز تعدادی اندک».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد فرموده است:
543 - «کانت عصا موسی قضیب آس من غرس الجنّه، أتاه بها جبرائیل (علیه السلام) لمّا توجّه تلقاء مدین و هی و تابوت آدم فی بحیره طبریّه، و لن یبلیا و لن یتغیّرا حتّی یخرجهما القائم إذا قام».
«عصای موسی از چوب آس، از درختان بهشتی بود که به هنگام عزیمت به سوی مدین، جبرئیل آنرا به او داده بود. عصای موسی و تابوت آدم در دریاچه طبریّه می باشد، آنها پوسیده نمی شوند و رنگشان تغییر نمی یابد تا به دست قائم (عجّل الله فرجه) به هنگام ظهورش بیرون آورده شوند».
544 - «إنّ المهدیّ یستخرج کتبا من غار أنطاکیه، و یستخرج الزّبور من بحیره طبریّه، فیها ممّا ترک آل موسی و آل هارون تحمله الملائکه، و فیها الألواح و عصا موسی».
«مهدی (عجّل الله فرجه) کتابهائی را از غار انطاکیه، و زبور را از دریاچه طبریّه (فلسطین) بیرون می آورد، که از میراثهای آل موسی و آل هارون و الواح و عصای موسی در آنجاست که آنها را فرشتگان حمل می کنند».
و بدینسان حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) ریشه یهود را از خاورمیانه قطع می کند، آنها که پس از درک حقیقت در برابر حقّ تسلیم شدند به اسلام می گروند و آنها که پس از تشخیص حقّ عناد ورزیدند کیفر عناد و لجاجت خود را می بینند. و این خود نوید نزدیک شدن ظهور را به همراه دارد، زیرا قرآن کریم می فرماید:
«او خداوندی است که کافران اهل کتاب را از دیارشان برای اوّل حشر بیرون کرد».
یعنی: آنها را از دیار خود بیرون کرد پس از حمله بخت النّصر که گروهی را کشته و گروهی را اسیر نمود. آنگاه اسلام آمد و با آنها نبردی سخت نمود و آنها را در بیرون دیارشان مدّتی بس دراز نگه داشت تا داستان «بالفور» پیش آمد که خود بشارت دهنده نزدیکی فرج است که طبق وعده بالفور در سرزمین موعود گرد می آیند و آن در اوّل حشر و در نزدیکی قیامت تحقّق خواهد یافت.
قرآن کریم در آیه دیگری از پراکنده شدن و سپس جمع شدن یهود سخن گفته است:
«هنگامی که وعده آخری فرارسید، شما را یکجا گرد می آوریم».
یعنی: هنگامی که وقت آخرین ضربه بر پیکر موجودیّت یهود فرارسید، آنها را از اقطار و اکناف جهان در یک نقطه گرد می آوریم تا ضربه نهائی بر پیکر عنادپیشه آنها فرود آید.
این حقیقت را رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) هزار و چهارصد سال پیش بیان فرموده و امامان معصوم (علیهم السلام) آنرا نقل کرده اند، پیش از آنکه وعده بالفور در کار باشد. و ما در بخش دیگری در مورد این آیه و آیه پیشین سخن خواهیم گفت و اشتباهات مفسّرین را بازگو خواهیم کرد. و توضیح خواهیم داد که اشتباه مفسّران از کمبود وسائل تحقیق و نرسیدن زمان تحقّق سرچشمه گرفته است.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
545 - «یکون معه عصا موسی، و خاتم سلیمان».
«عصای موسی و انگشتر سلیمان در دست او خواهد بود».
و امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
546 - «کانت عصا موسی لآدم، فصارت إلی شعیب، ثمّ صارت إلی موسی بن عمران، و إنّها لعندنا. و إنّ عهدی بها خضراء کهیئتها حین انتزعت من شجرها. و إنّها لتنطق إذا استنطقت. أعدّت لقائمنا یصنع کما کان یصنع موسی بها!.. و إنّها لتروّع و تلقف ما یأفکون. و إنّها لتصنع ما تؤمر. تفتح لها شعبتان: إحداهما فی الأرض و الأخری فی السّقف، تلقف ما یأفکون بلسانها!!!».
«عصای موسی نخست در دست آدم بود، سپس به دست شعیب رسید و سرانجام به دست موسی بن عمران رسید و هم اکنون در دست ماست. و آن هم اکنون در دست من سبز است همانند روزی که از درخت بریده شد. با این عصا هروقت سخن بگوئیم سخن می گوید، این عصا
برای قائم ما آماده شده که همچون موسی بن عمران آنرا به کار می برد!. این عصا اهل باطل را می ترساند و هرچه بیندازند می بلعد و آنچه - حجّت خدا - فرمان دهد اطاعت می کند. چون دهان بگشاید فاصله دو فکّ آن از زمین تا سقف می باشد که هرچه بیندازند با زبانش می بلعد»!!.
امام صادق (علیه السلام) همین مضمون را بیان کرده می افزاید:
547 - «ألواح موسی عندنا، و عصا موسی عندنا، و نحن ورثه النّبیّین».
«الواح موسی با ماست، عصای موسی پیش ماست و ما وارثان پیامبران هستیم».
میان این حدیث با احادیث قبلی منافات نیست، ممکن است برخی از مواریث انبیاء در پیش ائمّه اطهار (ع) باشد و برخی دیگر در غارها و کوههائی باشد که آنها را حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) استخراج کند و به آنچه در نزدش هست اضافه نماید. و ممکن است آنچه در دست ائمّه (علیهم السلام) بود در عصر غیبت در برخی از مناطق زمین مدفون باشد که پس از ظهور استخراج شود.
گفته می شود که در آستانه ظهور به روز جمعه نهم محرّم الحرام خطیب آنها را به قتل می رساند و از دیده ها مخفی می شود تا شب فرارسد، چون پاسی از شب گذشت به پشت بام کعبه رفته، یاران خود را از مشرق و مغرب جهان فرا می خواند، پس به او لبّیک گفته صبح شنبه در مسجد الحرام گرد می آیند و در روز شنبه دهم محرّم الحرام مردم را به بیعت آنحضرت دعوت می کنند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
548 - «و الله لکأنّی أنظر إلیه دخل مکّه، و علیه برده رسول اللّه، و علی رأسه عمامه صفراء، و فی رجلیه نعل رسول الله المخصوفه، و فی یده هراوته، یسوق بین یدیه أعنزا عجافا حتّی یصل بها نحو البیت لیس ثمّ أحد یعرفه».
«به خدا سوگند، گوئی او را با چشم خود می بینم که وارد مکّه شده در حالیکه برد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر تن و عمّامه ای زرد بر سر دارد، کفشهای
پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به پای او دقیقا منطبق است و نیزه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در دست اوست. در پیشاپیش او بزهای لاغری حرکت می کنند، آنها را به سوی کعبه سوق می دهد که آنجا احدی او را نمی شناسد».
امام صادق (علیه السلام) سپس می افزاید:
549 - «و یصبح النّاس فی مکّه فیقولون من هذا الرّجل الّذی بجانب الکعبه، و ما هذا الخلق الّذی معه، هذه الآیه الّتی رایناها اللّیله و لم نر مثلها؟. فیقول بعضهم لبعض: هذا صاحب العنیزات».
«مردم مکّه صبح می کنند و می گویند: این مردی که در کنار کعبه ایستاده کیست؟ و این مردمی که در اطراف او گرد آمده اند چه کسانی هستند؟! و این نشانه ای که امشب دیدیم و تاکنون نظیرش را ندیده بودیم، چیست؟! برخی به برخی دیگر می گویند: او صاحب بزهاست (که دیروز با بزهایش وارد مکّه شد)».
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
550 - «یظهر فی شبهه لیستبین، فیعلو ذکره، و یظهر أمره، و ینادی باسمه و کنیته و نسبه. و یکثر ذلک علی أفواه المحقّین و المبطلین، و الموافقین و المخالفین، لتلزمهم الحجّه بمعرفتهم به!. علی أنّه قد قصصنا و دللنا علیه، و نسبناه و سمّینا و کنّیناه، و قلنا سمّی جدّه رسول الله و کنیّه، لئلاّ یقول النّاس: ما عرفنا له اسما و لا کنیه و لا نسبا. و الله لیتحقّق الإیضاح به و باسمه و کنیته علی ألسنتهم حتّی لیسمّیه بعضهم لبعض، کلّ ذلک للزوم الحجّه علیهم. ثمّ یظهره الله کما وعد به جدّه (صلّی الله علیه و آله و سلم) فی قوله (عزّ و جلّ): [هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ]».
«در میان شبهه و فتنه ظهور می کند تا آشکار گردد و آوازه اش بلند شود و کارش آفتابی گردد. به نام و کنیه و نسبش در میان آسمان و زمین ندا می شود و نام او در زبان حقّ و باطل نقل مجالس می شود و در دهان
دوست و دشمن می گردد تا حجّت تمام شود و همگان او را بشناسند. و ما نیز همواره نام و نشان او را گفته ایم و از نام و نسب و کنیه او سخن گفته ایم و توضیح داده ایم که او همنام جدّش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و هم کنیه با اوست، تا کسی نگوید که من نسب و کنیه و نام و نشان او را نشناختم. به خدا سوگند، آنقدر نام و نسب و کنیه او بر زبانها جاری خواهد شد تا برای احدی ابهامی باقی نباشد. همه اینها برای اینست که حجّت بر آنها تمام شود. آنگاه خداوند او را ظاهر می گرداند، چنانکه جدّش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) وعده داده است، و آن در ضمن این آیه شریفه است که می فرماید: [او خداوندیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آنرا بر همه ادیان پیروز گرداند، اگرچه مشرکان خوش ندارند]».
و یکبار دیگر پس از تلاوت آیه شریفه فرمود:
551 - «هو الإمام الّذی یظهر علی الدّین کلّه. و هذا من الّذی تأویله بعد تنزیله».
«او امامی است که به دست او دین بر تمام ادیان پیروز خواهد شد. و این از آیاتی است که تأویلش بعد از تنزیل آن تحقّق خواهد یافت».
سعید بن جبیر نیز در تفسیر این آیه می گوید: او مهدی از اولاد فاطمه است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) یکبار دیگر هنگامی که از بنی امیّه سخن می گفت، فرمود:
552 - «و أیم الله لو فرّقوکم تحت کلّ حجر، لجمعکم الله لشرّ یوم لهم!. فانظروا أهل بیت نبیّکم، فإن لبدوا فالبدوا، و إن استنصروکم فانصروهم فلیفرّجنّ الله بغته برجل منّا أهل البیت!. بأبی ابن خیره الإماء!. لا یعطیهم إلاّ السّیف هرجا هرجا موضوعا علی عاتقه ثمانیه أشهر، حتّی تقول قریش: لو کان هذا من ولد فاطمه لرحمنا.. یغریه الله ببنی أمیّه فیجعلهم تحت قدمیه و یطحنهم طحن الرّحی [ملعونین أینما ثقفوا أخذوا و قتلوا تقتیلا، سنّه الله فی الّذین خلوا من قبل، و لن تجد لسنّه الله تبدیلا]».
«به خدا سوگند، اگر شما را زیر سنگها پراکنده سازند، خداوند شما را گرد خواهد آورد برای روزیکه برای آنها بدترین روزهاست. شما همواره به اهلبیت پیامبرتان نگاه کنید، اگر آنها ساکت شدند و در خانه نشستند، شما نیز سکوت کرده به زمین بچسبید، و اگر از شما یاری طلبیدند به یاری آنها بشتابید. که البتّه خدای متعال به دست مردی از ما اهلبیت ناگهان فرج عنایت خواهد کرد. پدرم فدای او باد، که فرزند بهترین کنیزان است هشت ماه شمشیر بر دوش خواهد گذاشت و آنها - بنی امیّه - را طعمه شمشیر خواهد نمود. تا قریش زبان به اعتراض گشوده بگویند:
اگر او از اولاد فاطمه بود به ما رحم می کرد!. خداوند او را به بنی امیّه مسلّط خواهد نمود تا آنها را زیر پاهایش پایمال سازد و با آنها چون سنگ آسیاب رفتار کند، که: [آنها لعنت شده ها هستند، هرکجا یافت شوند، دستگیرشده، کشته می شوند چه کشته شدنی؟! این سنّت خدا است در مورد آنها که قبلا - آمدند و - رفتند. و هرگز برای سنّت خدا تغییر و تبدیل نخواهی یافت]».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این حدیث شریف، پایمردان و ثابت قدمان را نوید می دهد که در یک چنین روز مسعودی گرد خواهند آمد که آنروز برای دشمنان اهلبیت، روز بسیار سخت و دشواری است و توضیح داده که تا نشانه های ظهور دیده نشده از جای برنخیزند که طعمه گرگان می شوند. و در حدیث دیگری توضیح می دهند که برای اهلبیت فقط یک پرچم است تا آن پرچم به اهتزاز درنیامده، زیر هیچ پرچم دیگری گرد نیایند:
553 - «إنّ لنا أهل البیت رایه، من تقدّمها سرق، و من تأخّر عنها زهق، و من تبعها لحق. یکون مکتوبا فی رایته: ألبیعه للّه!».
«برای ما اهلبیت پرچمی هست که هرکس بر آن پیشی بگیرد دزدیده می شود، هرکس از آن عقب بماند هلاک می گردد، و هرکس از آن پیروی کند به آن می پیوندد. روی آن پرچم نوشته می شود: «البیعه للّه» بیعت مخصوص الله است».
554 - «اللّهمّ فاجعل بیعته خروجا من الغمّه، و اجمع به شمل الأمّه».
«بارخدایا! بیعت او را خروج از غم و اندوه قرار بده، و به وسیله او امر امّت را از پراکندگی نجات داده به اتّحاد و اتّفاق برسان».
555 - «إذا هزّ رایته أضاء لها ما بین المشرق و المغرب، و وضع الله یده علی رؤوس العباد فلا یبقی مؤمن إلاّ صار قلبه أشدّ من زبر الحدید، و أعطی قوّه أربعین رجلا!».
«چون پرچم او به اهتزاز درآید، میان مشرق و مغرب با نور آن روشن می شود. و خداوند دستش را بر سر بندگان می گذارد، دیگر مؤمنی روی زمین نمی ماند جز اینکه قلبش از آهن پاره سخت تر و نیرومندتر می شود و هر مؤمنی نیروی چهل مرد پیدا می کند».
از امام باقر (علیه السلام) نیز قریب به این مضمون روایت شده و در پایان اضافه می فرماید:
«هیچ مؤمنی نمی ماند جز اینکه شادی و سرور به دلش راه می یابد».
امیر مؤمنان در حدیث دیگری می فرماید:
556 - «رایته مرط مخمله سوداء، مربّعه فیها جمم، لم تنشر منذ توفّی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و لا تنشر حتّی یخرج المهدیّ. یمدّه الله بثلاثه آلاف من الملائکه یضربون وجوه أعدائه و أدبارهم».
«پرچم او مخمل مشکی چهارگوش کرک داری است که درازی آن کمی بیشتر از پهنای آنست. از روزیکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) وفات کرده، این پرچم باز نشده و باز نخواهد شد تا روزیکه مهدی ظهور کند. خدایش او را با سه هزار فرشته یاری می کند که به سر و صورت دشمنانش می زنند».
نزدیک به همین مضمون از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است.
557 - «ینشر رایه رسول الله السّوداء، فیسیر الرّعب قدامها شهرا، و عن یمینها شهرا، و عن یسارها شهرا!. و یکون علیه قمیص رسول الله الّذی کان یرتدیه فی أحد، و درعه السّابغه. و علی رأسه عمامه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) السّحاب، و بیده سیفه ذو الفقار، یجرّده ثمانیه أشهر».
«پرچم سیاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به اهتزاز درمی آورد، از جلو،
راست و چپ مسافت یکماه را رعب آن فرامی گیرد. پیراهنی را که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در احد پوشیده بود به تن می کند، زره بزرگ و فراخ پیامبر گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) را می پوشد و عمامه سحاب آنحضرت را به سر می گذارد و ذو الفقار را به دست می گیرد و هشت ماه آنرا بدون غلاف در دست نگه می دارد».
از این حدیث استفاده می شود که آوازه رعب و ابّهت آن قیام شکوهمند در سراسر جهان منتشر می شود و احدی در خود یارای مقاومت نمی بیند و هرکس در برابر آن حرکت برق آسا بایستد محکوم به شکست است.
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
558 - «إنّه یخرج موتورا غضبان أسفا لغضب الله علی الخلق، علیه قمیص رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) الّذی کان علیه یوم أحد، و عمامته السّحاب، و درع رسول الله السّابغه، و سیف رسول الله ذو الفقار. یجرّد السّیف علی عاتقه ثمانیه أشهر، یقتل هرجا».
«آن دست انتقام الهی به جهت خشم خداوند، خشمگین ظهور می کند، پیراهن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را که در روز «أحد» پوشیده بود به تن می کند، و عمامه سحابش را بر سر می گذارد، زره فراخ پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را می پوشد و ذو الفقار را که شمشیر پیامبر است به دست می گیرد، هشت ماه شمشیر می کشد و - دشمنان خدا را - بی مهابا می کشد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد جنگهای حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
559 - «بعد أن یخرج، یخرج إلیه سبع رایات من الشّام فیهزمهم».
«بعد از ظهور او، هفت پرچم از شامات به سوی او حرکت می کنند که همه اش را مغلوب کرده، شکست می دهد».
سپس در مورد فرق جنگهای خود با جنگهای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
560 - «کان لی أن أقتل المولّی، و أجهز علی الجریح.
و لکن ترکت ذلک للعاقبه من أصحابی إن جرحوا لم یقتلوا. و القائم له أن یقتل المولّی و یجهز علی الجریح».
«من حقّ داشتم که فراری را دنبال کنم و زخمی را بکشم، ولی من این کار را به جهت رعایت حال یارانم انجام ندادم تا زخمی های آنها کشته نشوند، امّا قائم (عجّل الله فرجه) این حقّ را دارد که فراری و زخمی را بکشد».
مطابق این روایت، امیر مؤمنان (علیه السلام) هرگز از حقّ «اجهاز جریح» یعنی:
یک سره کردن کار زخمی، استفاده نکرد تا اثر وضعی آن دامنگر شیعیان آنحضرت در طول تاریخ نشود!.
در این مورد امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
561 - «یسیر فیهم بسیره رسول اللّه، و یعمل فیهم بعمله».
«در میان آنها با سیره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند و در میان آنها راه و روش را او را انجام می دهد».
معلّی بن خنیس پرسید: آیا مهدی (عجّل الله فرجه) به هنگام ظهور برخلاف شیوه امیر مؤمنان (علیه السلام) رفتار می کند؟ فرمود:
562 - «نعم، ذلک أنّ علیّا سار بالمنّ و الکفّ، لأنّه علم أنّ شیعته سیظهر علیهم من بعده. و إنّ القائم إذا قام، سار فیهم بالسّیف و السّبی و ذلک لأنّه یعلم أنّ شیعته لم یظهر علیهم من بعده أبدا».
«آری، زیرا علی (علیه السلام) با منّت و کرامت با آنها رفتار می کرد، چون او می دانست که شیعیان او بعد از او در دست ستمگران زبون خواهند شد (از این رهگذر نهایت آقائی و بزرگواری را در حقّ دشمنان انجام می داد تا واکنش مطلوب آن به حال شیعیان شامل گردد) ولی هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند با زبان شمشیر با آنها سخن می گوید، زیرا می داند که شیعیان او هرگز در دست دشمنان شکست نخواهند خورد».
یکبار دیگر از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در میان عامّه طبق سیره علیّ بن ابیطالب (علیه السلام) رفتار می کند؟ فرمود:
563 - «لا. و أمرّ إصبعه علی حلقه، فقال: هکذا ثمّ قال: إنّ لکلّ أهل بیت نجیبا شاهدا شافعا لأمثالهم».
«نه!، آنگاه با انگشت خود به گردنش اشاره کرد و فرمود:
«این چنین» یعنی با منطق شمشیر. و سپس فرمود: برای هر اهلبیتی نجیبی هست که گواه و شفاعت کننده نجیبان قوم خود می باشد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی در وصف بیعت یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) چنین می فرماید:
564 - «یبایعون علی أن لا یسرقوا، و لا یزنوا، و لا یسبّوا مسلما، و لا یقتلوا محرما، و لا یهتکوا حریما محرّما، و لا یهجموا منزلا، و لا یضربوا أحدا إلاّ بالحقّ، و لا یکنزوا ذهبا و لا فضّه و لا برّا و لا شعیرا، و لا یأکلوا مال الیتیم، و لا یشهدوا بما لا یعلمون، و لا یخربوا مسجدا، و لا یشربوا مسکرا، و لا یلبسوا الخزّ و لا الحریر، و لا یتمنطقوا بالذّهب، و لا یقطعوا طریقا، و لا یخیفوا سبیلا، و لا یفسقوا بغلام، و لا یحبسوا طعاما من برّ و لا شعیر. و یرضون بالقلیل و یشتمّون علی الطّیب، و یکرهون النّجاسه، و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یلبسون الخشن من الثّیاب، و یتوسّدون التّراب علی الخدود، و یجاهدون فی الله حقّ جهاده.. و یشترط علی نفسه لهم: أن یمشی حیث یمشون، و یلبس کما یلبسون، و یرکب کما یرکبون، و یکون من حیث یریدون، و یرضی بالقلیل، و یملأ الأرض بعون الله عدلا کما ملئت جورا، یعبد الله حقّ عبادته، و لا یأخذ حاجبا و لا بوابا».
«... با او بیعت می کنند که هرگز:
دزدی نکنند،
زنا نکنند،
مسلمانی را دشنام ندهند،
خون کسی را به ناحق نریزند، به آبروی کسی لطمه نزنند،
به خانه کسی هجوم نبرند،
کسی را به ناحق نزنند،
طلا، نقره، گندم و جو ذخیره نکنند،
مال یتیم را نخورند،
در مورد چیزی که یقین ندارند، گواهی ندهند،
مسجدی را خراب نکنند،
مشروب نخورند،
حریر و خز نپوشند،
در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسی نبندند،
راه را ناامن نکنند،
گرد همجنس بازی نگرایند،
خوراکی را از گندم و جو انبار نکنند،
به کم قناعت کنند،
طرفدار پاکی باشند،
از پلیدی گریزان باشند،
به نیکی فرمان دهند،
از زشتیها بازدارند،
جامه های خشن بپوشند،
خاک را متکّای خود سازند،
در راه خدا حقّ جهاد را ادا کنند،
و...
او نیز در حقّ خود تعهّد می کند که:
از راه آنها برود،
جامه ای مثل جامه آنها بپوشد، مرکبی همانند مرکب آنها سوار شود،
آنچنانکه آنها می خواهند باشد، به کم راضی و قانع شود،
زمین را به یاری خدا پر از عدالت کند آنچنانکه پر از ستم شده است،
خدا را آنچنانکه شایسته است بپرستد،
برای خود دربان و نگهبان اختیار نکند،
و...».
این حدیث به شکل دیگر هم روایت شده که موادّ بیعت پس و پیش است ولی متن پیمان یکیست.
از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد سپاه سفیانی که مدینه را خراب کرده، برای مقابله با حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) رهسپار مکّه معظّمه می شود، روایت شده است:
565 - «یبعث الله جبرائیل فیقول: یا جبرائیل اذهب فأبدهم.
فیضربها برجله ضربه یخسف الله بهم عندها، و لا یفلت منهم إلاّ رجلان من جهینه».
«خداوند جبرئیل را می فرستد و به او می فرماید: برو نابودشان بساز. پس با پای خود بر زمین می زند و خداوند همه آنها را در کام زمین فرو می برد و جز دو نفر از اهل جهنیّه، کسی از آنها زنده نمی ماند».
یعنی: جبرئیل فرود می آید و در سرزمین بیدا با پای خود به زمین می زند، و زمین همه سپاه سفیانی را به استثنای دو نفر، در کام خود فرومی برد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد سپاه سفیانی می فرماید:
566 - «و یخرج رجل من الجیش فی طلب ناقه له، ثمّ یرجع إلی النّاس فلا یجد منهم أحدا و لا یحسّ بهم. و هو الّذی یحدّث النّاس بخبرهم».
«یکی از سپاهیان در جستجوی شتری از سپاه جدا می شود و چون بازمی گردد احدی را از سپاه پیدا نمی کند و سرنخی به دست نمی آورد. او زنده می ماند تا خبر سپاه را برای مردم بازگو کند».
و در حدیث دیگر فرمود:
567 - «ثمّ یقبل علی القائم رجل وجهه إلی قفاه، و یقف بین یدیه، و یقول: یا سیّدی: أنا بشیر، أمرنی ملک من الملائکه أنّ الحقّ بک فأبشّرک بهلاک جیش السّفیانیّ بالبیداء. فیقول القائم: بین قصّتک و قصّه أخیک، فیقول الرّجل:
کنت و أخی فی جیش السّفیانیّ و خربنا الدّنیا من دمشق إلی
الزّوراء و ترکناها جمّاء، و خرّبنا الکوفه، و خرّبنا المدینه و کسّرنا المنبر فی حضره الرّسول، وراثت بغالنا فی مسجده. و خرجنا منها و عددنا ثلاثون ألف رجل، نرید خراب البیت و قتل أهل مکّه. فلمّا صرنا فی البیداء عرّسنا فیها، فصاح بنا صائح: یا بیداء، أبیدی القوم الظّالمین!.
فانفجرت الأرض و ابتلعت کلّ الجیش، و و الله ما بقی علی وجه الأرض عقال ناقه فما سواه غیری و غیر أخی. فإذا نحن بملک قد ضرب وجهینا فصارا إلی الوراء کما تری. فقال لأخی: ویلک یا نذیر، إمض إلی السّفیانیّ بدمشق فأنذره بظهور المهدیّ من آل محمّد، و عرّفه أنّ الله قد أهلک جیشه بالبیداء، و قال لی: یا بشیر، إلحق بالمهدیّ بمکّه، و بشّره بهلاک الظّالمین، و تب علی یده فإنّه یقبل توبتک. فیمرّ القائم یده علی وجهه فیردّه سالما سویّا کما کان، و یبایعه و یکون معه».
«سپس مردی که صورتش به طرف پشت سرش قرار دارد، به سوی قائم (علیه السلام) می شتابد و می گوید: من بشیر هستم و فرشته ای به من دستور داد که به نزد تو آمده، ترا به هلاک شدن سپاه سفیانی در سرزمین بیدا بشارت دهم. قائم (علیه السلام) می فرماید: داستان خود و برادرت را بازگوی. او می گوید:
من و برادرم در سپاه سفیانی بودیم که شهرها را از دمشق تا زوراء (بغداد) خراب کردیم و به تلّ خاکی مبدّل ساختیم، کوفه را خراب کردیم، مدینه را خراب کردیم و منبر آنرا در مسجد النّبی شکستیم و استرهای خود را در مسجد النّبی بستیم. از مدینه با سپاهی بالغ بر سی هزار نفر به قصد تخریب کعبه و کشتار مردم مکّه، بیرون آمدیم. چون به سرزمین بیدا رسیدیم مقداری در آنجا اتراق نمودیم. پس ناگهان بانگی برآمد که:
ای سرزمین بیدا! قوم ستمگر را نابودشان ساز!. پس زمین شکافته شد و همه سپاه را در کام خود فروبرد، به خدا سوگند که به جز من و برادرم چیزی بر روی زمین باقی نماند. حتّی افسار شتری هم نماند. پس ناگهان فرشته ای ظاهر شد و به صورت ما زد و صورت ما به عقب برگشت چنانکه می بینید، آنگاه به برادرم گفت: ای نذیر! وای بر تو، برو به دمشق و سفیانی را با ظهور مهدی آل رسول بترسان، و به او اطّلاع بده که سپاهش در سرزمین بیدا در دل زمین فرورفته است. و به من گفت: ای بشیر! خودت را به مکّه برسان و مهدی (علیه السلام) را با هلاکت قوم ستمگر بشارت بده، و با دست
او توبه کن که او توبه ات را می پذیرد. آنگاه حضرت قائم (عجّل الله فرجه) دست مبارکش را به صورت او می کشد و او به حال اوّلی برمی گردد و با آن حضرت بیعت می کند و به سپاه حقّ می پیوندد».
ظهور معجزات باهرات به دست مبارک حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بسیار طبیعی است تا ثابت شود که او حجّت خداست. چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
568 - «یبعث الله رجلا فی آخر الزّمان و کلب من الدّهر و جهل من النّاس، یؤیّده الله بملائکته و یعصم أنصاره، و ینصره بآیاته، و یظهره علی الأرض حتّی یدینوا طوعا أو کرها، یملأ الأرض عدلا و قسطا و نورا و برهانا، یدین له عرض البلاد و طولها. لا یبقی کافر إلاّ آمن، و لا طالح إلاّ صلح».
«در آخر الزّمان و شدّت روزگار و جهالت مردمان، خداوند مردی را برمی انگیزد که او را با فرشتگانش تأیید می کند و یارانش را محافظت می کند و او را با آیات و معجزات یاری می کند و بر سرتاسر زمین مسلّط می گرداند، تا همگان در برابر او خواه ناخواه تسلیم شوند. زمین را با قسط و عدالت و نور و برهان پر می کند، طول و عرض جهان به تسلّط او درمی آید در روی زمین کافری نمی ماند جز اینکه ایمان می آورد و شخص ناشایستی نمی ماند جز اینکه به صلاح و تقوی می گراید».
امام صادق (علیه السلام) در مورد خسف بیدا چنین می فرماید:
569 - «إذا بعث السّفیانیّ جیشه من اثنی عشر ألف رجل یطلب المهدیّ من المدینه إلی مکّه. تنخسف به البیداء».
«هنگامی که سفیانی دوازده هزار از سپاهش را به دنبال حضرت مهدی (علیه السلام) از مدینه رهسپار مکّه می کند، در سرزمین بیدا، به زمین کشیده می شوند».
و در مورد پایان کار سفیانی می فرماید:
570 - تقع حرب عظیمه، یفنی بها جیش السّفیانیّ الاّ شرذمه
یهرب هو معها، فیلحقه قائد من قوّاد المهدی اسمه صیّاح فیاسره و یاتی به الی المهدیّ فی صلاه العشاء الآخره. فیستشیر المهدیّ اصحابه بشانه فیرون قتله، ثمّ یقودونه الی ظلّ شجره مدلاّه الاغصان، و یذبح کما تذبح الشّاه».
«جنگ سختی روی می دهد که سپاه سفیانی در آن جنگ نابود می شود و فقط جمعیّت اندکی می ماند که همراه او فرار می کنند. آنگاه یکی از فرماندهان مهدی (علیه السلام) به نام «صیّاح» او را دنبال کرده، دستگیر می کند و به هنگام نماز عشاء به پیشگاه حضرت مهدی (علیه السلام) می آورد.
مهدی (علیه السلام) از یارانش در حقّ او نظرخواهی می کند. به کشتن او نظر می دهند. او را به زیر درخت پرباری برده، چون گوسفند سر می برند».
و در روایت دیگری این جنگ سرنوشت ساز را چنین توصیف می کند:
571 - «فیخرج بخیله و قومه و رجاله و جیشه، و معه مئه ألف و سبعون ألفا، فینزل بحیره طبریّه. و یسیر إلیه المهدیّ فی اللّیل و یکمن فی النّهار و النّاس یتبعونه حتّی یواقع السّفیانیّ علی بحیره طبریّه، فیغضب الله علی السّفیانیّ، و یغضب خلق الله لغضب الله تعالی فترشقهم الطّیر بأجنحتها، و الجبال بصخورها، و الملائکه بأصواتها، و لا تکون ساعه حتّی یهلک الله أصحاب السّفیانیّ کلّهم، و لا یبقی علی الأرض غیره وحده، فیأخذه المهدی (علیه السلام) فیذبحه تحت الشّجره الّتی أغصانها مدلاّه علی بحیره طبریّه، و یملک مدینه دمشق».
«.. با سپاه و قوم و اسب سوارانش که تعداد آنها بالغ بر 170 هزار نفر است به نزدیکی دریاچه طبریّه (فلسطین) می رود و آنجا فرود می آید.
مهدی (علیه السلام) نیز به سوی او حرکت می کند، شبها راه می رود و روزها مختفی می شود تا در کنار دریاچه طبریّه، با سپاه سفیانی روبرو می شود. آنگاه خشم خدا بر سپاه سفیانی فرود می آید و به سبب آن خشم مخلوقات خدا نیز بر آنها برانگیخته می شود، پرندگان آنها را با بالهای خود می زنند، کوهها، سنگهای خود را بر سر آنها فرو می فرستند، فرشتگان با صدای خود بر آنها نهیب می زنند، یک ساعت نمی گذرد مگر اینکه خداوند همه سپاه سفیانی را هلاک می سازد، از سپاه او کسی نمی ماند و شخص او تنها می ماند،
پس مهدی او را گرفته در زیر درخت پرباری که شاخه هایش به سوی دریاچه طبریّه فروریخته، سر می برد و شهر دمشق را به تصرّف خود درمی آورد».
و در همین زمینه آمده است:
572 - «إذا اشتدّ القتل قلتم: مات أو هلک فی أیّ واد سلک، ذلک تأویل الآیه: [ثمّ رددنا لکم الکرّه علیهم و أمددناکم بأموال و بنین، و جعلناکم أکثر نفیرا]».
«چون آتش جنگ شعله ور شود، خواهند گفت: آیا مرده، یا کشته شده، و یا کجا رفته است؟!، اینست تأویل آیه شریفه: [سپس نوبت پیروزی بر آنها را به شما بازگردانیدیم، شما را با اموال و اولاد یاری کردیم و شما را کثرت نفوس بخشیدیم].
آنگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) گامهای بعدی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را چنین توصیف می کند:
573 - «ثمّ یأمر المهدیّ بإنشاء مراکب، یبنی أربعمئه سفینه فی ساحل عکّا و یوافی المهدیّ طرطوس فیفتحها، و یتقدّم إلی أنطاکیه فیفتحها.. و یهاجم القسطنطنیّه فیفتحها، و یتوجّه إلی بلاد الرّوم فیفتح رومیّه مع أصحابه».
«سپس مهدی (عجّل الله فرجه) فرمان می دهد که مرکبهائی ایجاد می کنند (فرمان ساختن وسائل نقلیّه جدیدی صادر می کند) و در کرانه عکّا چهارصد کشتی می سازد. در مسیر خود به طرطوس (از شهرهای بندری سوریّه) می رسد و آنجا را فتح می کند. به انطاکیه می رود و فتح می کند.
به قسطنطنیّه (استانبول) حمله می برد و آنجا را فتح می کند و از آنجا با یاران خود به سوی کشورهای رومی (ممالک غرب) رهسپار می شود و همه آن کشورها را فتح می کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) طبق شیوه دائمی اش با قاطعیّتی هرچه تمامتر از فتوحات حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) سخن می گوید:
574 - «لأبنینّ بمصر منبرا، و لأنقضنّ دمشق حجرا حجرا،
و لأخرجنّ الیهود من کلّ کور العرب و لأسوقنّ العرب بعصای هذه یفعله رجل منّی!».
«برای مصر منبری می سازم، دمشق را سنگ به سنگ ویران می کنم و یهود را از همه سرزمینهای عربی بیرون می نمایم و جامعه عرب را با این عصایم می رانم. همه اینها را مردی از تبار من انجام می دهد».
از این حدیث استفاده می شود که یهود اشغالگر به سیاست توسعه طلبی و تلاش خود برای اقامت گزیدن در کشورهای عربی ادامه می دهند و در بیشتر کشورهای عربی جای پائی برای خود باز می کنند، سپس با ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) همه نقشه هایشان نقش بر آب می شود و ریشه فاسدشان از همه ممالک اسلامی کنده می شود. چنانکه نوید آن در کتب مقدّسه شان نیز آمده است و خود بر آن واقف، و از آن نگران هستند.
امیر مؤمنان در حدیث دیگری می فرماید:
575 - «کأنّی به قد عبر وادی السّلام إلی مسجد السّهله علی مقربه من نجف الکوفه، و قد لبس درع رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یرکب علی فرس أدهم محجّل له شمراخ یزهر ینتفض به انتفاضه لا یبقی اهل بلاد إلاّ و هم یرونه أنّه معهم فی بلادهم، یدعو و یقول: لا إله إلاّ الله حقّا حقّا، لا إله إلاّ الله إیمانا و صدقا، لا إله إلاّ الله تعبّدا و رقّا. أللهم معزّ کلّ مؤمن وحید، و مذلّ کلّ جبّار عنید، أنت کنفی حین تعیینی المذاهب و تضییق علیّ الأرض بما رحبت. أللّهمّ خلقتنی و کنت غنیّا عن خلقی، و لولا نصرک إیّای لکنت من المغلوبین.. یا منشر الرّحمه من مواضعها، و مخرج البرکات من معادنها. و یا من خصّ نفسه بشموخ الرّفعه فأولیاؤه بعزّه یتعزّزون. یا من وضعت له الملوک نیر المذلّه علی أعناقهم، فهم من سطوته خائفون. أسألک باسمک الّذی فطرت به خلقک فکلّ لک مذعنون، أسألک أن تصلی علی محمّد و آل محمّد، و أن تنجز لی أمری، و تعجّل الفرج، و تکفینی و تعافینی، و تقضی لی حوائجی السّاعه السّاعه اللیله اللّیله، إنّک علی کلّ شیء قدیر».
«گوئی او را می بینم که در نزدیکی نجف کوفه از وادی السّلام
عبور کرده، به سوی مسجد سهله پیش می رود، درحالیکه زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به تن دارد و بر اسب سبزرنگی سوار است که رنگش سبز متمایل به مشکی است و در پاهای آن سفیدی درخشنده ای هست که برق می زند و پیشانی سفیدی دارد که همگان برق آنرا می بینند و مردمان هر شهری خیال می کنند که او - حضرت قائم - در شهر آنها و در میان آنهاست و همراه آنها دعا می خواند و می گوید:
لا اله إلاّ الله حقّا، لا اله الاّ الله ایمانا و صدقا، لا اله الاّ الله عبودیّه و رقّا:
بارخدایا! ای عزّت بخش هر مؤمن غریب! و ای خوارکننده هر ستمگر عنود!، هنگامی که راهها به رویم بسته باشد و زمین با این همه فراخی برایم تنگ باشد، تو پناه منی. بارخدایا؟ تو مرا آفریدی، و از آفرینش من بی نیاز بودی، اگر مرا یاری نکنی، از شکست خوردگان خواهم بود. ای پخش کننده رحمت از محلّهای آن، و ای بیرون آورنده برکتها از معدنهای آن، ای خداوندی که قلّه رفیع عظمت را به خود اختصاص داده ای و دوستانت به عزّت تو عزیزند، ای خداوندی که پادشاهان در برابر عظمت تو سر فرود آورده اند و تو داغ ذلّت بر گردن آنها نهاده ای، و آنها از شکوه تو بیمناکند. از تو می خواهم به آن نام مقدّست که جهان آفرینش را با آن نام مقدس آفریده ای و همه در برابرت سر تعظیم فرود آورده اند، از تو می خواهم که صلوات بی پایان خود را بر محمّد و آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل فرمائی، و امر خود را در حقّ من تحقّق بخشی، و فرج را نزدیک گردانی، مرا کفایت کنی و عافیت بخشی، و حاجتهای مرا برآورده سازی، الان، همین الان، امشب، آری همین امشب، که تو به هرچیزی توانا هستی».
امام باقر (علیه السلام) در همین مورد می فرماید:
576 - «کأنّی أنظر القائم علی ظهر النّجف، لبس درع رسول الله تتقلّص علیه، ثمّ ینتفض بها فتستدیر علیه، ثمّ یغشّی بثوب إستبرق، ثمّ یرکب فرسا أدهم أبلق بین عینیه شمراخ، فینتفض به انتفاضه حتّی لا یبقی أهل بلد إلاّ أتاهم نور ذلک الشّمراخ فیظنّون أنّه معهم فی بلادهم، حتی تکون آیه».
«گوئی قائم (عجّل الله فرجه) را در پشت نجف به چشم خود می بینم که زره رسول خدا را پوشیده و دامنش را جمع کرده است. از آن نوری می درخشد و
اطرافش را فرامی گیرد. و جامه ای از دیباج به تن دارد و بر اسب سبزرنگی متمایل به مشکی، سوار است که در بدنش سفیدی هست و در میان دو چشمش سفیدی خیره کننده ایست که نور آن از شهرهای دوردست دیده می شود و اهل هر شهری آن نور را می بینند و خیال می کنند که آنحضرت در میان آنهاست و این یکی از معجزات اوست».
این مضمون از امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز رسیده است، آنچه در این حدیث آمده چیزی ما فوق تلویزیون خواهد بود که تصوّر آن پس از دیدن تلویزیون برای ما آسان است.
امام صادق (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
577 - «کأنّی أنظر إلی القائم علی نجف الکوفه، علیه خداجه من إستبرق یلبس درع رسول الله (صلّی الله علیه و آله) و سلّم، فإذا لبسها انتفضت به انتفاضه حتّی تستدیر علیه. ثمّ یرکب فرسا أدهم أبلق بین عینیه شمراخ، بین یدیه رایه رسول الله (صلی الله علیه و آله)».
«گوئی قائم (عجّل الله فرجه) را می بینم که در نجف کوفه است و بر تن او قطعه ای دیباج است و زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به تن دارد و آن را تکان می دهد تا صاف شود، سپس سوار اسب سبزرنگی مایل به مشکی می شود که در بدن او سفیدی هست و میان دو چشمش سفیدی درخشنده ای دارد.
پرچم رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) را به دست دارد...»
آیا کسی جرأت دارد که در مورد هزاران سال بعد این چنین با قاطعیّت سخن بگوید؟! آیا جز پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصوم او (ع) کسی یافت می شود که تعبیری به کار ببرد و بیش از هزار سال نامفهوم باشد و بعد از هزار و چهارصد سال تلویزیون اختراع شود و سخن او قابل تصوّر گردد؟!. آری پیش از اختراع تلویزیون چگونه قابل تصوّر بود که کسی در شهری باشد و در همه شهرها او را ببینند و تصوّر کنند که در شهر آنهاست!. و آیا جز این خاندان چه کسی می تواند این چنین قاطعانه از رنگ لباس و اسب و ویژگیهای او سخن بگوید و مسیر او را هزار و چهارصد سال پیش قدم به قدم ترسیم کند؟!. آری همین خصوصیّات نقل شد، به تنهائی برای اثبات این حقیقت کافیست که این سخنان از
سرچشمه وحی صادر شده است. آری در بخشهای بعدی حقایق بیشتری نقل خواهد شد که هر شخص منصفی می تواند براساس آنها یقین کند که پیشوایان معصوم در مورد عصر ما آنچنان سخن گفته اند که گوئی عصر ما را با چشم خود دیده اند!.
امیر مؤمنان (علیه السلام) مسیر جنگهای او را چنین ترسیم می کند:
578 - «ثمّ یتوجّه المهدیّ إلی القدس الشّریف بألف مرکب، فینزلون الشّام و فلسطین بین صور و عکّا و غزّه و عسقلان. و ینزل المهدیّ بیت المقدس».
«آنگاه مهدی (علیه السلام) با هزار مرکب به سوی قدس شریف حرکت می کند، (با سپاه خود) در شام، فلسطین، صور، عکّا، غزّه و عسقلان منزل می کند، آنگاه مهدی وارد بیت المقدّس می شود».
و در حدیث دیگری می فرماید:
579 - «و یتوجّه إلی الآفاق، فلا یبقی مدینه وطئها ذو القرنین إلاّ حلّها و أصلحها. و لا یبقی کافر إلا هلک علی یدیه، و یشفی الله قلوب أهل الإسلام».
«آنگاه متوجّه اقطار و اکناف جهان می شود، هیچ شهری نمی ماند از شهرهائیکه [ذو القرنین]وارد شده بود، جز اینکه در آن گام نهاده، آنرا اصلاح می کند. و هیچ کافری بر کفر خود باقی نمی ماند جز اینکه به دست او هلاک می شود، خداوند به دست او دلهای مسلمین را تسکین می بخشد».
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
580 - «کأنّی بصاحبکم علا فوق نجفکم بظهر کوفان، معه أنصار أبیه تحت رایه رسول الله قد نشرها، فلا یهوی بها إلی قوم إلاّ أهلکهم الله (عزّ و جلّ)!».
«گوئی صاحب شما را با چشم خود می بینم که در پشت کوفه
وارد نجف شده و یاران پدرش همراه او در زیر پرچم رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که آنرا برافراشته و به دست گرفته، با این پرچم به سوی هیچ قومی عزیمت نمی کند، جز اینکه خداوند آنها را هلاک می سازد».
پرواضح است که این پرچم رمز پیروزی و نشان حقّ بودن سپاه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) است وگرنه هلاک شدن اقوام ستیزه جو به دست لشکریان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) خواهد بود نه صرفا به سبب حمل آن پرچم، که آن پرچم موجب قوّت قلب آنهاست که آنها در زیر پرچم رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و تحت فرمان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) قرار دارند. که هیچ پرچمی طرف مقایسه با آن نیست، آن حقّ مطلق است و هر پرچمی در برابرش برافراشته شود باطل است. از این رهگذر این پرچم به سوی هر قومی حرکت داده شود داغ بطلان بر پیشانی آن قوم نهاده، جام خشم خدا را بر آنها فرو می ریزد.
امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
581 - «کأنّی بقائم أهل بیتی قد أشرف علی نجفکم هذا - و أومأ بیده إلی ناحیه الکوفه - فإذا هو أشرف، نشر رایه رسول اللّه، فإذا هو نشرها انحطّت علیه ملائکه بدر.. عودها من عمد عرش الله و رحمته، و سائرها من نصر اللّه، لا یهوی بها إلی شیء إلاّ أهلکه اللّه!. یأتیه بها جبرائیل (ع)».
«گوئی قائم اهلبیتم را می بینم که وارد این نجف شما شده (و با دست مبارکش به منطقه ای از کوفه اشاره کرده بود) و پرچم رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را برافراشته، فرشتگان بدر بر او نازل شده اند. چوب آن پرچم از ستون عرش خداست. رحمت و نصرت خدا بر حاملان آن پرچم است، با آن پرچم به هیچ چیزی هجوم برده نمی شود جز اینکه خداوند آنرا نابود می سازد. جبرئیل آنرا (به پیشگاه حضرت مهدی) می آورد».
چه تشبیهات لطیفی در این حدیث به کار رفته، که شکوه و عظمت آن پرچم قدسی را با تعبیرهای شیوای خود بیان کرده است. بر کسی پوشیده نیست که عرش الهی ستونی از چوب ندارد، ولی با این تعبیر بسیار لطیف، عنایت خاص حضرت پروردگار را در مورد آن پرچم الهی و مصلح غیبی بیان می فرماید.
امام زین العابدین (علیه السلام) در وصف آن روز مسعود می فرماید:
582 - «أما إنّ ذا القرنین قد خیّر بین السّحابین، فاختار الذّلول و ذخر لصاحبکم الصّعب. فقیل له: و ما الصّعب؟. فقال: ما کان من سحاب فیه رعد و صاعقه و برق فصاحبکم یرکبه!. أما إنّه سیرکب السّحاب، و یرقی فی الأسباب: أسباب السّماوات السّبع و الأرضین السّبع: خمس عوامر و اثنتان خربتان!».
«ذو القرنین میان دو ابر مخیّر شد: یکی ابر رام و دیگری ابر ناآرام، او ابر رام را بر خود برگزید و ابر ناآرام را برای صاحب شما نگه داشت.
گفته شد: ابر ناآرام چیست؟ فرمود: هر ابری که همراه با رعد و برق و صاعقه باشد. که هرکجا چنین ابری باشد، صاحب شما سوار آن خواهد شد. آری صاحب شما سوار ابر خواهد شد، همه اسبابها و ابزارها را زیر پا می گذارد. اسبابهای هفت آسمان و هفت زمین را، که پنج زمین آباد و دو زمین دیگر مخروبه خواهد بود».
حدّاقلّ مفهوم سوار ابر شدن همین هواپیماهای امروزی است که صدائی چون رعد و برق دارند!!. و شاید بتوان از این حدیث استفاده کرد که پیش از ظهور، جنگ اتمی بین دو قارّه از قارّه های زمین روی خواهد داد و این دو قارّه یکدیگر را نابود خواهند ساخت. احتمال زیاد می رود که این دو قارّه، آمریکا، اقیانوسیه باشد، زیرا در هیچیک از اخباری که خط سیر جنگهای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را ترسیم نموده، از این دو قارّه سخنی به میان نیامده است. همچنین در این احادیث از شمال آسیا، و شمال غربی اروپا نیز نامی به میان نیامده است و شاید آتش جنگ آن مناطق را نیز در کام خود فرو خواهد برد.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای پنجم شیعیان در تأویل آیه شریفه: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ» چنین فرمود:
583 - «إذا قام القائم ذهبت دوله الباطل».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، دولت باطل نابود می شود».
امام باقر (علیه السلام) که چون دیگر پیشوایان معصوم (علیهم السلام) تلخی دولتهای باطل و حکومتهای جنایتگر را چشیده است، این نوید را به ما می دهد که چرخ گردون همواره به کام ستمگران نمی چرخد و کابوس خفقان و اختناق برای همیشه افق زندگی را تیره و تار نمی سازد، بلکه روزهائی در پیش است که در آن روز طومار ستم درهم می پیچد و پرچم حقّ بر فراز سراسر گیتی به اهتزاز درمی آید.
«باش تا صبح دولتش بدمد».
584 - «القائم منّا منصور بالرّعب، مؤیّد بالنّصر، تطوی له الأرض، و تظهر له الکنوز، و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب».
«قائم ما به وسیله رعب (در دل دشمنان) یاری شده، و با نصرت الهی تأیید شده است. زمین زیر پایش پیچیده می شود و کنزهای زمین برای او ظاهر می شود و دولت او به شرق و غرب جهان می رسد».
گذشته از مفهوم شایع «طیّ الارض»، امروزه زمین در زیر چرخهای هواپیما درهم پیچیده می شود و در زیر بالهای سفینه های فضائی با سرعت بیشتری درهم می پیچد. موشکی که به فضا پرتاب می شود در یک چشم به هم زدن، کره خاکی را درهم می نوردد!. و اگر عنایات خاص حضرت پروردگار، در مورد حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) و یاران بزرگوار او، به این سفینه های فضائی افزوده شود، همه سختیها، آسان خواهد شد و راز آن سرعت شگفت و توجیه درهم پیچیدن زمین زیر پای او بر همگان روشن می شود.
585 - «یجرّد السّیف علی عاتقه ثمانیه أشهر هرجا حتّی یرضی اللّه».
«هشت ماه تمام شمشیر بر دوش نهاده، (دشمنان خدا را) می کشد تا خدا خشنود گردد».
586 - «إنّ رسول الله سار فی أمّته باللّین و المنّ و کان یتألّف النّاس. و القائم یسیر بالقتل و لا یستتیب أحدا.. بذلک أمر فی الکتاب
الّذی معه. ویل لمن ناواه».
«رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان امّتش به نرمش و ملاطفت مأمور بود، و با محبّت و مودّت در میان آنها الفت ایجاد می کرد، ولی قائم (با زورمداران) با منطق شمشیر سخن می گوید و از آنها مطالبه توبه نمی کند... او در کتابی که نزد اوست به چنین شیوه ای مأمور است. بدا به حال کسیکه با او سر ستیز داشته باشد».
این حدیث با احادیثی که می گوید حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از سنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیروی می کند، منافات ندارد. زیرا از نظر تلاش برای احقاق حقّ و اقامه عدل براساس سیره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) گام برمی دارد ولی از نظر شیوه برخورد با طاغوتهای زمان و زورمداران جهان که منطقی جز منطق زور نمی شناسند، با زبان شمشیر سخن می گوید:
587 - «یسند ظهره إلی الحجر و یهزّ الرّایه المغلّبه».
«پشتش را به حجر الاسود تکیه می دهد و پرچم همیشه پیروز را به اهتزاز درمی آورد».
588 - «یظهر فی آخر الزّمان. علی رأسه غمامه بیضاء تظلّه من الشّمس. فیها ملک ینادی بلسان عربیّ فصیح: هذا المهدیّ فاتّبعوه».
«در آخر الزّمان ظهور می کند، ابر سفیدی بالای سرش حرکت می کند و در برابر خورشید به وجود مقدّسش سایه می اندازد. از میان ابر فرشته بانگ برمی آورد: این مهدی است، از او پیروی کنید».
در برخی از روایاتی که در این مورد آمده است، به جای «غمامه» که به معنای ابر است، «عمامه» ذکر شده است که غلط چاپی است، چون معنی ندارد که فرشته در عمامه آنحضرت جای بگیرد و از آنجا بانگ برآورد! و بی تردید آن «غمامه» بوده است نه «عمامه»!.
589 - «یظهر بالسّیف!. و لو استقامت الأمور لأحد، لاستقامت لرسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) حیث أدمیت رباعیّته و شجّ فی وجهه. و الّذی نفسی بیده حتّی نمسح نحن و أنتم العرق و العلق و القوم علی السّروج».
«با شمشیر ظاهر می شود. اگر بنا بود کارها طبق میل احدی پیش آید برای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیش می آمد، در حالیکه دندان مبارکش خون آلود شد و پیشانی اش شکسته شد، قسم به خداوندیکه جان من در دست اوست ما و شما باید عرق بریزیم و خون دل بخوریم تا وقتیکه اینها بر شتر خلافت سوار هستند».
همین مضمون از امام صادق (علیه السلام) و امام رضا (علیه السلام) نیز روایت شده است.
(در این حدیث تعبیر «سروج» به معنای «زینها» به کار رفته، که ما آنرا به «شتر خلافت» ترجمه کردیم).
590 - «من أدرکها منکم کان عندنا فی السّنام الأعلی، و إن قبضه الله قبل ذلک خار له».
«کسیکه از شما، او را درک کند، در عالیترین درجات (بهشتی) در پیش ما خواهد بود، و اگر پیش از آن از دنیا برود، خداوند آن مقام را به او عطا می فرماید».
591 - «لو قد خرج قائم آل محمّد، لنصره الله بالملائکه المسوّمین و المردفین و المنزلین و الکرّوبیین. یکون جبرائیل علی مقدمته، و میکائیل علی ساقته، و إسرافیل عن یساره، و الرّعب یسیر أمامه و خلفه و عن یمینه و شماله، و الملائکه المقرّبون خدّامه. أوّل من یبایعه شیعه محمّد و علیّ. یأتی و للّه سیف مخترط یفتح الله له الرّوم و الصّین و التّرک و السّند و الهند و کابل شاه و الخزر».
«اگر قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ظهور کند، خداوند او را با فرشتگان نشاندار، مقرّب و فرستاده شده در صفهای فشرده یاری می کند. جبرائیل در پیشاپیش آنها حرکت می کند، و میکائیل از پشت سر آنها و اسرافیل از طرف چپ آنها. ابّهت و رعب و وحشت از جلو، عقب، چپ و راست آنها پیش می تازد. فرشتگان مقرّب خدمتگزاران او هستند. نخستین گروهی که به او دست بیعت می دهند شیعیان محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) هستند. به خدا سوگند که آن شمشیر برنده خدا می آید. خداوند روم، چین، ترک، سند، هند، کابل و خزر را برای او فتح می کند».
592 - «من أدرک منکم قائمنا فلیقل حین یراه: السّلام علیکم یا
أهل بیت النّبوّه. و معدن العلم، و موضع الرّساله».
«هرکس از شما قائم ما را درک کند، هروقت او را ببیند، بگوید: السّلام علیکم یا أهل بیت النبوّه و معدن العلم و موضع الرّساله».
593 - «إذا ظهر قائمنا أهل البیت، قال للنّاس: [ففررت منکم لمّا خفتکم، فوهب لی ربّی حکما و جعلنی من المرسلین]خفتکم علی نفسی، و جئتکم لمّا أذن لی ربّی و أصلح أمری».
«هنگامی که قائم ما ظهور کند، این آیه شریفه را تلاوت می کند:
[از شما فرار کردم هنگامی که ترسیدم از شما، پس خداوند به من حکم عطا کرد و مرا از مرسلین قرار داد]».
تلاوت این آیه به مفهوم ادّعای رسالت نیست، بلکه هدف بیان حکمت غیبت است که آن ترس از جان است، که هنگامی که جانش در خطر بود در پشت پرده غیبت مختفی شد و چون خطر رفع گردید، خداوند او را برای اصلاح جامعه برانگیخت. روی این بیان منظور از «مرسل» در حقّ آنحضرت معنای لغوی آن است نه اصطلاحی.
594 - «ینتهی إلی المقام فیصلّی رکعتین، و ینشد الله و یقول:
[أمّن یجیب المضطرّ إذا دعاه و یکشف السّوء و یجعلکم خلفاء الأرض، أ إله مع الله قلیلا ما تذکّرون]».
«به مقام ابراهیم (در نزدیکی کعبه) می رود و دو رکعت نماز می خواند، و با تلاوت این آیات: [أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ...] با خدای خود مناجات می کند».
این حدیث به همین تعبیر از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده است، با این تفاوت که در پایان می افزاید:
595 - «نزلت فی القائم. و الله هو المضطرّ، یجیبه الله و یکشف عنه السّوء، و یجعله خلیفه فی الأرض».
«این آیه در حقّ قائم (عجّل الله فرجه) نازل شده است، که سوگند به خدا «مضطرّ» اوست، که هروقت دعا کند، خدا دعایش را مستجاب می کند و
گرفتاری اش را برطرف می سازد و او را در روی زمین جانشین قرار می دهد».
و در حدیث دیگری می فرماید:
596 - «إنّ القائم إذا خرج دخل المسجد الحرام، فیستقبل القبله و یجعل ظهره إلی المقام ثمّ یصلّی رکعتین، ثمّ یقوم فیقول: یا أیّها النّاس، أنا أولی بآدم، أنا أولی النّاس بإبراهیم، أنا أولی بإسماعیل، أنا أولی النّاس بمحمّد.. و یدعو و یتضرّع».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) ظاهر شود، وارد مسجد الحرام می گردد و روی به سوی کعبه و پشت به مقام می کند و آنگاه دو رکعت نماز می خواند. و سپس می فرماید: ای مردم! من برای آدم از همه نزدیکترم، برای ابراهیم از همه نزدیکترم، برای اسماعیل از همه نزدیکترم، برای محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) از همه نزدیکترم،... آنگاه دعا می خواند و با خدای خود مناجات می کند».
پیشوای پنجم شیعیان داستان ظهور را چنین ترسیم می فرماید:
597 - «و الله لکأنّی أنظر إلیه و قد أسند ظهره إلی الحجر، ثمّ یقول: یا أیّها النّاس، إنّا نستنصر النّاس علی من ظلمنا و سلب حقّنا. إنّا أهل بیت نبیّکم محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و نحن أولی النّاس بمحمّد. من یحاجّنا فی الله فإنّا أولی النّاس باللّه، و من یحاجّنا فی آدم فإنّا اولی النّاس بآدم، و من یحاجّنا بنوح فانّا اولی النّاس بنوح، و من یحاجّنا بإبراهیم فإنّا أولی النّاس بإبراهیم، و من یحاجّنا بمحمّد فإنّا أولی النّاس بمحمّد، و من یحاجّنا بالنّبیین فإنّا أولی النّاس بالنّبیین، و من یحاجّنا فی کتاب الله فإنّا أولی النّاس بکتاب اللّه، ألیس یقول الله فی محکم کتابه: [إنّ الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین. ذرّیّه بعضها من بعض، و الله سمیع علیم]؟!.
فأنا بقیّه من آدم، و ذخیره من نوح، و مصطفی من إبراهیم، و صفوه من محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم).. ألا و من حاجّنی فی سنّه رسول الله فأنا أولی النّاس بسنّه رسول اللّه، فأنشد الله من سمع کلامی الیوم، لما بلّغ الشّاهد
منکم الغائب. و أسألکم بحقّ الله و رسوله و بحقّی فإنّ لی علیکم حقّ القربی من رسول اللّه، إلاّ أعنتمونا و منعتمونا ممّن یظلمنا، فقد أخفنا و ظلمنا، و طردنا من دیارنا و أبنائنا، و بغی علینا و دفعنا عن حقّنا، فافتری أهل الباطل علینا.
فاللّه الله فینا لا تخذلونا، و انصرونا ینصرکم اللّه، إنّا نستنصر الیوم کلّ مسلم!. ثمّ یدعو النّاس إلی کتاب الله و سنّه نبیّه و الولایه، و معه عهد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). فیقوم رجل فینادی: أیّها النّاس، هذا طلبتکم قد جاءکم یدعوکم إلی ما دعاکم إلیه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). فیقوم هو فیقول:
أنا ابن نبیّ اللّه، أدعوکم إلی ما دعاکم إلیه نبیّ اللّه».
«به خدا سوگند، گوئی می بینم او را که پشت خود را به «حجر الاسود» تکیه داده، می گوید:
ای مردم! ما از همه مردمان یاری می خواهیم علیه کسانیکه به ما ستم کردند و حقّ ما را غصب نمودند. ما اهلبیت پیامبر شما حضرت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستیم، و ما نزدیکترین مردمان به او هستیم، هرکس با ما در مورد خدا محاجّه کند، ما از همه به او نزدیکتریم. هرکس در مورد آدم محاجّه کند، ما از همه به او نزدیکتریم. هرکس در مورد نوح محاجّه کند، از همه به او نزدیکتریم. هرکس در مورد ابراهیم محاجّه کند، از همه به او نزدیکتریم. هرکس در مورد محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) با ما محاجّه کند، ما از همه به او نزدیکتریم. هرکس در مورد پیامبران با ما محاجّه کند، ما از همه به آنها نزدیکتریم. هرکس در مورد کتاب خدا با ما محاجّه کند، ما به کتاب خدا از همه نزدیکتریم. مگر نه اینست که قرآن کریم در آیات محکم قرآنش می فرماید:
[خدا، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید، ذریّه ایست که بعضی از آنها از بعضی دیگر است، و خدا شنوا و داناست].
من بازمانده آدم، ذخیره نوح، برگزیده ابراهیم و فشرده و از تبار محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستم. آگاه باشید که هرکس در مورد سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) با من محاجّه کند، من برای (احیا و اجرای) سنّت پیامبر از همه شایسته ترم.
پس شما را به خدا سوگند می دهم که هرکس امروز گفتار مرا می شنود به آنانکه امروز حضور ندارند برساند. شما را سوگند می دهم به حقّ خدا و حقّ رسول خدا و حقّ من، که حقّ ذوی القربی (خویشاوندی با رسول اکرم) بر
گردن شما دارم، که ما را یاری کنید و از ما در برابر ستمگران حمایت کنید. که ما مورد وحشت و ستم قرار گرفتیم، از دیار و فرزندان خود دور افتادیم، به ما ستم کردند و ما را از حقوق خود محروم ساختند و اهل باطل به ما افتراء بستند.
از خدا بترسید در حقّ ما، ما را خوار نسازید، ما را یاری کنید که خداوند شما را یاری کند، ما امروز از هر مسلمانی یاری می طلبیم».
آنگاه مردم را به سوی قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ولایت اهلبیت عصمت و طهارت، دعوت می کند. عهد و پیمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز همراه او خواهد بود.
آنگاه مردی برمی خیزد و خطاب به مردم می گوید: ای مردم! این خواسته و آرزوی دیرینه شماست، به سوی شما آمد و شما را به چیزی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کرد، فرامی خواند. آنگاه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بلند می شود و می فرماید:
من پسر پیامبر شما هستم. شما را به چیزی فرامی خوانم که پیامبر خدا شما را به سوی آن فرامی خواند».
حضرت باقر (علیه السلام) افزود:
598 - «أوّل من یبایعه جبرائیل (علیه السلام)، ثمّ الأنصار».
«نخستین کسی که با او بیعت می کند جبرئیل است، آنگاه یاران (313 نفر) بیعت می کنند».
از امام باقر (علیه السلام) تأویل آیه شریفه: «سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ» را پرسیدند، فرمود:
599 - «نار تخرج من المغرب و ملک یسوقها من خلفها. فلا تدع دارا لبنی أمیّه إلاّ أحرقتها و أهلها، و لا تدع دارا فیها وتر لآل محمّد إلاّ أحرقتها، ذلک هو المهدیّ».
«آتشی است که از مغرب خارج می شود و فرشته ای آنرا به پیش میراند. هیچ خانه ای را از بنی امیّه فروگذار نمی کند جز اینکه با اهل خانه طعمه حریق می سازد. و هیچ خانه ای نمی ماند که در آن انتقام آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) باشد جز اینکه به خاکستر می نشاند. او مهدی است».
600 - «ثمّ یخرج من مکّه حین یکون فی مثل الحلقه: عشره آلاف رجل، جبرائیل عن یمینه و میکائیل عن شماله. ثمّ یهزّ رایه رسول اللّه، و علیه درعه، و بیده سیفه ذو الفقار».
«سپس از مکّه خارج می شود درحالیکه ده هزار سرباز سلحشور (چون نگین انگشتر) او را در میان گرفته اند. جبرئیل از طرف راست و میکائیل از طرف چپ او حرکت می کند، پرچم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به اهتزاز درمی آورد، زره پیامبر را به تن، شمشیر ذو الفقار آنحضرت را در دست می گیرد».
امام صادق (علیه السلام) در ترسیم آن روز پرشکوه می فرماید:
601 - «أوّل ما ینطق به هذه الآیه: [بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ]، ثمّ یقول: أنا بقیّه الله و حجّته و خلیفته علیکم، فلا یسلّم علیه مسلم إلاّ قال: السّلام علیک یا بقیّه الله فی أرضه. فإذا اجتمع علیه العقد:
و هو عشره آلاف رجل، لم یبق فی الأرض معبود دون الله (عزّ و جلّ) من صنم أو وثن أو غیره إلاّ وقعت فیه نار فأحرقته».
«نخستین چیزی که به زبان می آورد، تلاوت این آیه شریفه است: «بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» سپس می فرماید: «بَقِیَّتُ اللّهِ» من هستم، حجّت خدا و جانشین او در میان شما، من هستم. هیچ مسلمانی در روی زمین نمی ماند جز اینکه عرضه می دارد: سلام بر تو ای یکتا بازمانده خدا بر روی زمین. آنگاه اهل حلّ و عقد که ده هزار نفر هستند، در اطراف او حلقه می زنند، در روی زمین جز خدای تبارک و تعالی هیچ معبودی از بت و غیر آن نمی ماند، جز اینکه آتشی بر آن افتاده، آنرا می سوزاند».
شاید مراد از آتش، صاعقه آسمانی باشد و ممکن است شعله های خانمانسوز جنگ جهانی و یا منطقه ای باشد که بتهای چوبی و فلزی و گوشتی را در آتش خود خواهد سوزانید!.
آنگاه پیشوای پنجم شیعیان حرکت سپاه حقّ را از مکّه تا کوفه چنین تشریح می فرماید:
602 - «إذا قام بمکّه و أراد أن یتوجّه إلی الکوفه نادی منادیه:
ألا لا یحملنّ أحد طعاما و لا شرابا. و یحمل معه حجر موسی بن عمران (علیه السلام)
و هو وقر بعیر، فلا ینزل منزلا إلاّ انفجرت منه عیون، فمن کان جائعا شبع، و من کان ظامئا روی، و رویت دوابّهم. فهو زادهم حتّی ینزلوا النّجف من ظهر الکوفه. فیخرج بها بضعه عشر ألفا یدّعون التّبرئه منه و یقولون: إرجع من حیث أتیت، فلا حاجه لنا فی بنی فاطمه، فیضع فیهم السّیف حتّی یأتی علی آخرهم، فیقتل کلّ مرتاب، و یقتل مقاتلیه، ثمّ ینزل النّجف».
«هنگامی که در مکّه قیام کرده، عازم حرکت به سوی کوفه شود، منادی ندا می کند که هیچکس خوردنی و آشامیدنی با خود برندارد. آنگاه سنگ حضرت موسی را بر شتری حمل کرده با خود می برند. در هر محلّی که منزل کنند از آن سنگ چشمه ها سرازیر می شود افراد سپاه از آن می خورند، هرکس گرسنه باشد سیر می شود و هرکس تشنه باشد رفع عطش می شود، چارپایان نیز از آن خورده سیر می شوند. آن توشه آنهاست تا وقتیکه در پشت کوفه وارد نجف شوند. در آنجا ده هزار و خورده ای خارج می شوند و از آنحضرت اظهار برائت می کنند و می گویند: از هرکجا آمده ای برگرد! ما را به اولاد فاطمه نیازی نیست! آنگاه شمشیر می کشد و همه را طعمه شمشیر می سازد، هرکسی را که - بعد از مشاهده آنهمه آیات بیّنات - دچار تردید شود می کشد، و هرکسی را که در برابر آنحضرت شمشیر بکشد، طعمه شمشیر می سازد، آنگاه در نجف اشرف فرود می آید».
ممکن است همه بیش از ده هزار نفری که روی درروی آنحضرت می ایستند و اعلان تبرئه می کنند، از اهل نجف و یا کوفه نباشند، بلکه از دور و نزدیک به قصد جلوگیری از پیشروی سپاه حقّ در آن نقطه گرد آمده باشند.
در برخی نقلها کلمه «تبرئه» به غلط «بتریّه» ضبط شده! و برخی از ناقلین دچار اشتباه شده اند، آنگاه برای معنی کردن آن فرقه ای را به نام «بتریّه» تراشیده اند و مدّعی شده اند که بیش از ده هزار نفر از فرقه بتریّه در برابر آنحضرت مقاومت خواهند نمود! ولی صحیح آن «تبرئه» است که از آنحضرت اعلان بیزاری می کنند و به سزای آن می رسند. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - در اینجا تحقیق نویسنده بی پایه است، زیرا در همه منابع حدیث «بتریّه» قید شده و آن وجود خارجی دارد و یکی از فرقه های زیدیّه است و در تمام منابع زیدیّه از آنها گفتگو شده است و می توانید به «ملل و نحل» جلد 1 صفحه 161 مراجعه کنید.
و در مورد خسف سپاه سفیانی می فرماید:
603 - «و یبعث السّفیانیّ بعثا إلی المدینه، فیفرّ المهدیّ منها إلی مکّه. فیبلغ أمیر الجیش أنّ المهدیّ قد خرج إلی مکّه، فیبعث جیشا علی أثره فلا یدرکه حتّی یدخل مکّه خائفا یترقب علی سنّه موسی بن عمران. و ینزل أمیر جیش السّفیانی البیداء، فینادی مناد من السّماء: یا بیداء أبیدی القوم، فیخسف بهم فلا یفلت منهم إلاّ ثلاثه نفر یحوّل الله وجوههم إلی أقفیتهم».
«سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می فرستد، پس مهدی (عجّل الله فرجه) از آنجا به سوی مکّه می گریزد. به فرمانده سپاه خبر می رسد که مهدی (عجّل الله فرجه) از مدینه به مکّه گریخته است، پس سپاهی را در تعقیب او گسیل می دارد، ولی سپاه سفیانی به او نمی رسد و او چون موسی بن عمران با ترس و نگرانی وارد مکّه می شود. فرمانده سپاه سفیانی وارد سرزمین «بیدا» می شود، منادی آسمانی بانگ برمی آورد: ای بیدا! این سپاه را نابودشان ساز. همه آنها در کام زمین فرومی روند، جز سه نفر، که خداوند صورت آنها را به پشتشان برمی گرداند».
604 - «فإذا جاء إلی البیداء، یخرج إلیه جیش السّفیانیّ، فیأمر الله الأرض فتأخذهم من تحت أقدامهم، و هو قول الله (عزّ و جلّ): [وَ لَوْ تَری إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ، وَ أُخِذُوا مِنْ مَکانٍ قَرِیبٍ. و قالوا: آمنّا به (یعنی:
القائم من آل محمّد) و أنّی لهم التّناوش من مکان بعید، و قد کفروا به من قبل، و یقذفون بالغیب من مکان بعید، و حیل بینهم و بین ما یشتهون، کما فعل بأشیاعهم من قبل، إنّهم کانوا فی شک مریب]فلا یبقی منهم إلاّ رجلان: وتر و وتیره من مراد وجه کلّ منهما فی قفاه، یمشیان القهقری، یخبران النّاس بما فعل بأصحابهما».
«چون وارد بیدا شود، سپاه سفیانی به سوی او حرکت می کنند، خداوند به زمین فرمان می دهد که آنها را از زیر پایشان بگیرد و در کام خود فرو ببرد. و این است معنای کلام خدا که می فرماید:
[ای کاش ببینی هنگامی که دچار وحشت شده اند و دیگر کسی فوت نمی شود و از محلّ نزدیکی گرفته می شوند. و می گویند: ما به او - مهدی - ایمان
آورده ایم. چگونه می توانند از جایگاهی دور نجات بیابند؟! درحالیکه از پیش به او کافر شدند و از جای دور، غیب می انداختند!، میان آنها و خواسته هایشان جدائی انداخته می شود. چنانکه پیشتر در مورد امثال آنها انجام یافت، که به راستی آنها در تردید بهت آوری به سر می برند]
از آنها فقط دو تن زنده می ماند که «وتر» و «وتیره» از قبیله «مراد» است، که صورت آنها به عقب برگردانده شده، عقب عقب راه می روند تا از آنچه به قومشان آمده، به مردم خبر دهند».
در حدیث دیگری که قبلا نقل کردیم، از این دو نفر به عنوان بشیر و نذیر یاد شده است.
و در حدیث دیگری از روز سختی که در انتظار جنایتکاران و ستمگران است، سخن گفته، می فرماید:
605 - «لو علم النّاس ما یصنع المهدیّ إذا خرج، لأحبّ أکثرهم أن لا یراه ممّا یقتل من النّاس!. أما إنّه لیبدأ بقریش، فلا یأخذ منه إلاّ السّیف، و لا یعطیها إلاّ السّیف، حتّی یقول کثیر من النّاس: ما هذا من آل محمّد، لو کان من آل محمّد لرحم».
«اگر مردم بدانند که مهدی به هنگام خروج - با ستمگران - چه می کند؟ بیشتر مردم دوست می دارند که او را درک نکنند و آن کشتار را نبینند!. آگاه باشید که او از قریش آغاز می کند و از آنها شمشیر دریافت می کند و به آنها جز شمشیر نمی دهد. بسیاری از مردم می گویند: این از آل محمّد نیست، زیرا اگر از آل محمّد بود، ترحّم می کرد».
606 - «ما بقاء قریش، إذا قدّم القائم المهدیّ منهم خمسمئه فضرب أعناقهم، ثمّ قدّم خمسمئه فضرب أعناقهم صبرا، ثمّ خمسمئه فضرب أعناقهم، و إنّ مولی القوم منهم».
«بقای قریش دیگرچه سودی دارد؟! هنگامی که مهدی قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، پانصد نفر از آنها را می آورد و گردن می زند، سپس پانصد نفر دیگر می آورد و حبس می کند تا گردن بزند، آنگاه پانصد نفر دیگر که زعیم قوم (سفیانی) نیز در میان آنهاست، می آورد و گردن می زند».
این حدیث نیز می رساند که سفیانی در جنگ کشته نمی شود، بلکه به طوریکه در صفحات پیشین گفته شد در زیر درختی سر بریده می شود.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: ««فَمَهِّلِ الْکافِرِینَ أَمْهِلْهُمْ رُوَیْداً» فرمود:
607 - «أمهل الکافرین یا محمّد رویدا، لو بعث القائم فینتقم من الجبّارین و الطّواغیت من قریش و بنی أمیّه و سائر النّاس».
«یعنی: ای محمّد! (صلّی الله علیه و آله و سلم) کافران را مهلت بده، مهلت دادنی، که اگر قائم قیام کند از ستمگران و ابرجنایتکاران قریش، بنی امیّه و هر قوم دیگر انتقام خواهد گرفت».
608 - «و یستعمل علی مکّه ثمّ یسیر نحو المدینه، فیبلغه أنّ عامله قتل، فیرجع إلیهم فیقتل المقاتله و لا یزید علی ذلک. ثمّ ینطلق فیدعو النّاس ما بین المسجدین إلی کتاب الله و سنّه رسوله و الولایه لعلیّ بن أبی طالب و البراءه من عدوّه، حتّی یبلغ البیداء فیخرج إلیه جیش السّفیانیّ فیخسف بهم».
«فرمانداری بر شهر مکّه تعیین می کند و از آنجا به سوی مدینه حرکت می کند. به او اطّلاع می رسد که فرماندارش کشته شده، به مکّه بازمی گردد و قاتل او را می کشد و دیگر متعرّض شخص دیگری نمی شود.
سپس راه می افتد و در میان دو مسجد (مسجد الحرام و مسجد النبی - ص - ) مردم را به کتاب خدا و سنّت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ولایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) و بیزاری از دشمنان علی (علیه السلام) دعوت می کند. تا به سرزمین بیدا می رسد. آنجا سپاه سفیانی به سوی او حرکت می کند و زمین آنها را در کام خود فرومی برد».
609 - «یخرج عائدا إلی المدینه حتّی یمرّ بالبیداء، فیقول هذا مکان القوم الّذین خسف بهم، و هی الآیه الّتی قال اللّه: [أَ فَأَمِنَ الَّذِینَ مَکَرُوا السَّیِّئاتِ، أَنْ یَخْسِفَ الله بِهِمُ الْأَرْضَ، أَوْ یَأْتِیَهُمُ الْعَذابُ مِنْ حَیْثُ لا یَشْعُرُونَ، أَوْ یَأْخُذَهُمْ فِی تَقَلُّبِهِمْ فَما هُمْ بِمُعْجِزِینَ]».
«به سوی مدینه بازمی گردد تا به سرزمین بیدا می رسد، می فرماید:
اینجا محلّ سپاهی است که زمین آنها را در کام خود فروبرد. و اینست معنای آیه شریفه که می فرماید: [آیا کسانیکه از روی مکر بدیها را انجام دادند، در امان هستند از اینکه خداوند برای آنها زمین را زیروزبر کند و یا عذاب از جائی که نمی دانند به سوی آنها بیاید، و یا آنها را در حال رفت وآمدشان بگیرد، که آنها عاجزکننده نیستند؟!]»
610 - «ثمّ یدخل المدینه و تقاومه قریش و غیرها، فیمنحه الله أکتافهم و یمکّنه منهم».
«سپس وارد مدینه می شود، قریش و دیگران در برابرش مقاومت می کنند، خداوند به او پیروزی عنایت می کند و او را بر آنها چیره می سازد».
611 - «یقول فی المدینه مخاطبا جدّه (صلّی الله علیه و آله و سلم): یا جدّاه، وصفتنی و دللت علیّ، و نسبتنی و سمّیتنی و کنّیتنی، فجحدتنی الأمّه و قالت: ما ولد، و لا کان، و أین هو؟ و متی کان. ؟ و أین یکون؟. و قد مات و لم یعقّب (أی أبوه) و لو کان صحیحا ما أخّره الله تعالی إلی هذا الوقت المعلوم، فصبرت محتسبا، و قد أذن الله لی فیها بإذنه».
«در مدینه منوّره (در کنار ضریح مقدّس پیامبر اکرم) جدّ بزرگوارش را خطاب کرده، عرضه می دارد: ای جدّ بزرگوار! مرا با نام و نشان معرّفی کردی، اسم و کنیه ام را بیان فرمودی، همه را به سوی من رهنمون شدی، ولی امّت مرا انکار کرد و گفت: متولّد نشده، وجود نداشته، کجاست؟ کی و کجا بوده؟ پدرش درگذشته و فرزندی نداشته!، و اگر صحّت داشت تاکنون دیر نمی کرد! من در برابر همه اینها صبر کردم و شکیبائی نمودم و اینک خداوند به من اذن داده است».
612 - «یخرج من الحجاز... حتّی یستوی علی منبر دمشق».
«از حجاز ظاهر می شود... تا بر فراز منبر دمشق قرار می گیرد».
613 - «فیخرج من مکّه متوجّها إلی الشام، یفرح به أهل السّماء و أهل الأرض، و الطّیر فی الهواء و الحیتان فی البحر».
«از مکّه بیرون آمده، به سوی شام حرکت می کند، اهل آسمان خوشحال می شوند، اهل زمین مسرور می گردند، پرندگان هوا شادی می کنند و ماهیان دریا خوشحالی می نمایند».
614 - «و تقع الصّیحه بدمشق، إنّ أعراب الحجاز قد جمعوا لکم. فیقول السّفیانیّ لأصحابه: ما یقول هؤلاء القوم؟. فیقال له: هؤلاء أصحاب تمر و إبل، و نحن أصحاب خیل و سلاح، فاخرج بنا إلیهم.
فیخرج السّفیانیّ بخیله و قومه و رجاله و جیشه، و معه مئه و سبعون ألفا.
فینزل بحیره طبریّه.. و یسیر إلیه المهدیّ، یسیر فی اللّیل و یکمن فی النّهار، و النّاس یتبعونه، حتّی یواقع السّفیانیّ علی بحیره طبریّه، فیغضب الله علی السّفیانیّ و یغضب خلق الله لغضب الله تعالی، فترشقهم الطّیر بأجنحتها، و الجبال بصخورها، و الملائکه بأصواتها، و لا تکون ساعه حتّی یهلک الله أصحاب السّفیانیّ کلّهم، و لا یبقی علی وجه الأرض غیره وحده، فیأخذه المهدیّ فیذبحه تحت الشّجره الّتی أغصانها مدلاّه علی بحیره طبریّه قرب مدینه دمشق».
«در شام بانگ برآورده می شود که عرب حجاز برای شما گرد آمده اند. سفیانی به یاران خود می گوید: آنها چه می گویند؟! یارانش به او می گویند: آنها جز شتر و خرما چیزی ندارند و ما تا به دندان مسلّح هستیم، ما را به سوی آنها بفرست. آنگاه سفیانی با لشکری بالغ بر 170 هزار نفر که با انواع سلاحها مسلّح هستند خارج می شود و در کنار دریاچه طبریّه منزل می کند. مهدی (علیه السلام) نیز همراه لشکریان خود به سوی او حرکت می کند، شبها راه می رود و روزها کمین می کند. چون سفیانی به دریاچه طبریّه رسید خشم خدا و خلق خدا بر او تعلّق می گیرد، پرندگان با بالهای خود لشکر او را می زنند و کوهها سنگهای خود را به سوی آنها فرو می ریزند و فرشتگان با صدای خود بر آنها نهیب می زنند، یک ساعت نمی گذرد مگر اینکه همه سپاه سفیانی هلاک می شود و از سپاه سفیانی جز خود او حتّی یک نفر هم نمی ماند. مهدی (عجّل الله فرجه) او را گرفته در کنار دریاچه طبریّه در نزدیکی دمشق در زیر درختی که شاخه هایش مشرف بر دریاچه است، سر می برد».
615 - «و یبعث السّفیانیّ إلیه بعثا، فیظهرون علیهم. و ذلک بعث
کلب، و الخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب».
«سفیانی لشکری را به سوی حضرت مهدی می فرستد که شکست می خورند و آنها لشکر کلب هستند، هرکس پیروزی سپاه اسلام را بر لشکر کلب ندیده باشد تأسّف می خورد».
و در همین زمینه می فرماید:
616 - «ثمّ یسیر حتّی یأتی العذراء هو و من معه و قد ألحق به ناس کثیر، و السّفیانیّ یومئذ بوادی الرّمله. حتّی إذا التقوا یخرج أناس کانوا مع السّفیانیّ من شیعه آل محمّد، و یخرج أناس کانوا مع آل محمّد إلی السّفیانیّ فهم من شیعته حتّی یلتقوا بهم، و یخرج کلّ اناس إلی رایتهم، و هو یوم الأبدال. و یقتل یومئذ السّفیانیّ و من معه حتّی لا یدرک منهم مخبر. و الخائب یومئذ من خاب من غنیمه کلب. ثمّ یقبل إلی الکوفه فیکون منزله فیها».
«سپس با یاران و سپاه عظیمی که به او پیوسته اند حرکت می کند تا به سرزمین «عذرا» می رسد، سفیانی در آنروز در سرزمین «رمله» است. چون دو سپاه روبرو شوند، گروهی از شیعیان اهلبیت که در سپاه سفیانی بودند به سپاه حضرت مهدی می پیوندند و گروهی از شیعیان سفیانی که در میان سپاه اسلام بودند به سوی سفیانی رفته به سپاه او می پیوندند. و هرکسی در زیر پرچم خود قرار می گیرد که آنروز، روز مبادله سپاهیان است. سفیانی در آنروز کشته می شود، دیگر از سپاه سفیانی کسی نمی ماند که از آنها خبری نقل کند. هرکس از غنیمت کلب (سپاه سفیانی) محروم شود به راستی ضرر کرده است».
منظور از غنیمت کلب، غنایم جنگی قبیله کلب است که سفیانی نیز از طرف مادر از آنهاست. چنانکه حدیث دیگری به آن تصریح می کند:
617 - «ثمّ ینشأ رجل من قریش أخواله من کلب، فیبعث بعثا فیظهرون علیهم. و ذلک بعث کلب، و الخیبه لمن لم یشهد غنیمه کلب».
«سپس مردی از قریش به وجود می آید که دائی هایش از قبیله کلب است، پس سپاهی را (به سوی حضرت مهدی) گسیل می دارد که
سپاه اسلام بر آنها پیروز می شود. حسرت و پشیمانی از آن کسی است که از غنایم کلب محروم باشد».
618 - «إذا قام القائم و بعث بجیشه إلی بنی أمیّه، هربوا إلی الرّوم، فیقول لهم الرّوم: لا ندخلکم حتّی تدخلوا فی دیننا، فیفعلون.
و یدخلونهم. فإذا نزل بحضرتهم أصحاب القائم طلبوا الأمان و الصّلح، فیقول أصحاب القائم: لا نفعل حتّی تدفعوا إلینا أهل ملتنا، فیدفعونهم إلیهم. و ذلک قول الله تعالی: [فَلَمّا أَحَسُّوا بَأْسَنا إِذا هُمْ مِنْها یَرْکُضُونَ. لا تَرْکُضُوا وَ ارْجِعُوا إِلی ما أُتْرِفْتُمْ فِیهِ. وَ مَساکِنِکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْئَلُونَ - یسئلونهم عن الکنوز، و لهم علم بها - قالُوا یا وَیْلَنا إِنّا کُنّا ظالِمِینَ!. فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ]».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند و لشکریان خود را به سوی بنی امیّه گسیل بدارد، آنها به سوی رومیان می گریزند و رومی ها می گویند: ما به شما پناه نمی دهیم مگر اینکه به آئین ما درآئید. آنها می پذیرند و به کشور آنها وارد می شوند. چون اصحاب حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در نزدیکی کشور روم فرود آیند، رومی ها می گویند: به ما امان بدهید و با ما قرار صلح امضا کنید. آنها می گویند: ما صلح را هنگامی می پذیریم که اهل آئین ما را به ما تسلیم کنید. رومیان می پذیرند و بنی امیه های فراری را به آنها تسلیم می کنند. و اینست معنای کلام خدا، آنجا که می فرماید:
[چون قدرت کوبنده ما را دیدند ناگهان از آن فرار می کنند. فرار نکنید و به سوی خانه ها و آسایشگاههای خود بازگردید تا بازخواست شوید. می گویند: ای وای بر ما! که ما ستمگر بودیم. همواره آنها بر این دعوی خود پابرجا می مانند تا آنها را - با داس مرگ - درو کرده، در کام مرگ فروببریم]».
همین مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده، جز اینکه در مورد بازخواست، می فرماید: از آنها در مورد کنزهای بنی فلان بازخواست می شود.
پیشوای پنجم شیعیان، در تفسیر آیه شریفه: «وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ» یعنی: [کسیکه انتقام بگیرد پس از آنکه مورد ستم واقع شده، راهی بر آنها نیست. راه بر کسانی هست که به مردم ستم می کنند و در روی زمین به ناحقّ فساد می کنند، که برای آنها عذابی دردناک هست]. فرمود:
619 - «و لمن انتصر بعد ظلمه: (یعنی القائم و أصحابه)، فأولئک ما علیهم من سبیل، و القائم إذا قام انتصر من بنی أمیّه و من المکذّبین و النّصاب، هو و أصحابه. و هو قول الله تبارک و تعالی: [إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ، أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ]».
«در حقّ قائم و یاران اوست، که هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، از بنی امیّه و تکذیب کننده ها و ناصبی ها (که با اهلبیت نصب عداوت کرده اند) انتقام می گیرد».
و در تفسیر آیه شریفه: «یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ، فَانْفُذُوا. لا تَنْفُذُونَ إِلاّ بِسُلْطانٍ» فرمود:
620 - «ینزل القائم یوم الرّجفه بسبع قباب من نور و لا یعلم فی أیّها هو، حتّی ینزل ظهر الکوفه».
«قائم به روز ظهور در هفت خیمه از نور فرود می آید، که معلوم نمی شود در کدامیک می باشد، تا در پشت کوفه فرود آید».
از ظاهر حدیث استفاده می شود که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) پس از خسف سپاه سفیانی با هفت فروند هواپیمای تیزپرواز وارد نجف اشرف می شود که نورافکنهای آنها دل سیاه شب را شکافته، افق کوفه را چون روز روشن می سازند.
و اینکه تعبیر هواپیما کردیم به این دلیل است که در احادیث آمده است:
«برای قائم (علیه السلام) مرکبهائی است که با زین و افسار در هوا حرکت می کنند و بالهائی دارند»!.
آیا توضیح بیش از این لازمست که حتی بالهای آنرا فراموش نکرده است! و به زودی از تیزپروازان بالدار حضرت سلیمان سخن خواهیم گفت!.
شخص فهمیده ای که این تعبیرات شیوا را از پیشوایان معصوم می شنود که چهارده قرن پیش این حقایق را با تعبیرات ساده ای بیان کرده اند، بی اختیار سر تعظیم در برابرشان فرود می آورد، که آنها همه طبقات را در تمام قرنها و عصرها منظور کرده و مخاطب قرار داده اند تا هرکسی به فراخور فهم و استعداد
خود از آن سخنان پرارج بهره ببرد و هر روزی که دری از فرهنگ و دانش به روی بشریّت گشوده می شود فصل تازه ای از عظمت آنها برای انسان قرن اتم و عصر مشعشع طلائی باز می شود و بعد تازه ای از عظمت بیکران آنها برای انسان پژوهشگر شناخته می شود.
در اینجا این نکته را ناگفته نگذاریم که یکی از این هفت فروند هواپیما همان تخت سلیمان بن داود (ع) است که قرآن کریم از آن بحث کرده و حضرت سلیمان بر آن می نشست و هر بامدادی مسافت یک ماه راه می رفت و هر شامگاهی مسافت یک ماه دیگر. که امام باقر (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
621 - «و یسیر نحو الکوفه، و ینزل علی سریر النّبیّ سلیمان (ع) و بیمینه عصا موسی، و جلیسه الرّوح الأمین و عیسی بن مریم، متّشحا ببرد النّبیّ، متقلّدا بذی الفقار، و وجهه کدائره القمر فی لیالی کماله، یخرج من بین ثنایاه نور کالبرق السّاطع، علی رأسه تاج من نور».
«... به سوی کوفه عزیمت می کند و بر تخت سلیمان پیامبر (ع) می نشیند، که عصای موسی (علیه السلام) را در دست می گیرد و روح الامین (جبرئیل) و حضرت عیسی بن مریم (ع) همنشین او هستند، برد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به تن دارد و ذو الفقار را حمایل کرده، و صورتش چون قرص قمر در شب بدر می درخشد، و از میان دندانهای ثنایایش نوری چون برق ساطع می شود و بر سر مبارکش تاجی از نور قرار دارد».
از این حدیث استفاده می شود که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) پس از استخراج تخت حضرت سلیمان از بیت المقدّس، آنرا با خود می برد.
امّا اینکه چگونه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در هوا راه می رود؟!
- ممکن است بر بساطی از باد سوار باشد که با قدرت حضرت احدیّت شهری را با تمام ساکنانش و با همه نیازمندیهایشان جابه جا کند!
- و ممکن است به تعبیر یکی دیگر از احادیث اسبهای زین دار و افساردار و بالداری سپاه حقّ را جابه جا کند!
- و ممکن است چون عصر ما هواپیماهای تیزپرواز سپاه اسلام را با تمام اسلحه و امتعه شان جابه جا کنند.
- و شاید با استخدام «بشقابهای پرنده» ایکه امروزه یکی از حقایق اسرارانگیز و ابهام آمیز جهان است، با وضعی اعجاب آمیزتر از عصر ما، و با وسائلی مدرنتر از زمان ما، از نقطه ای به نقطه ای دیگر جابه جا شوند!.
امیر مؤمنان در مورد عظمت و وسعت سلطنت حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
622 - «إنّ ملکنا أعظم من ملک سلیمان بن داود، و سلطاننا أعظم من سلطانه».
«سلطنت ما از سلطنت «سلیمان بن داود» بزرگتر است و پادشاهی ما از پادشاهی او وسیعتر است».
گفته می شود که مرکب حضرت سلیمان نیز بالهائی داشت که با آن در هوا پرواز می کرد.
پیشوای پنجم می فرماید:
623 - «کأنّی بالقائم علی نجف الکوفه، و قد سار إلیها من مکه بخمسه آلاف من الملائکه: جبرائیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، و شعیب بن صالح علی مقدّمته، و المؤمنون بین یدیه، و هو یفرّق الجنود فی الأمصار، فیفتح القسطنطینیّه و الصّین و جبال الدّیلم».
«گوئی قائم (عجّل الله فرجه) را در نجف کوفه می بینم که با پنج هزار فرشته از مکّه به سوی نجف شتافته، جبرئیل از دست راست و میکائیل از دست چپ و شعیب بن صالح در پیشاپیش و مؤمنان در پیرامون او حرکت می کنند. و او سپاهیانش را در شهرها پخش می کند، قسطنطنیه (استانبول)، چین و کوههای دیلم را فتح می کند».
624 - «حتّی إذا صعد النّجف قال لأصحابه: تعبّدوا لیلتکم هذه، فیبیتون بین راکع و ساجد یتضرّعون إلی اللّه، حتّی إذا أصبح قال:
خذوا بنا طریق النّخیله، و علی الکوفه خندق مخندق، حتّی ینتهی إلی
مسجد إبراهیم (علیه السلام) بالنّخیله، فیصلّی فیه رکعتین، فیخرج إلیه من کان بالکوفه من مرجئه و غیرهم من جیش السّفیانیّ، فیقول لأصحابه:
استطردوا لهم، ثمّ یقول: کرّوا علیهم، فلا یجوز الخندق منهم مخبر، و یدخل الکوفه».
«چون وارد نجف اشرف شود به یاران خود می فرماید: امشب را با عبادت سپری کنید. آنشب را در حال رکوع، سجود، گریه و مناجات با خدا سپری می کنند. چون صبح شود می فرماید: به سوی نخیله حرکت کنید.
آنروز در اطراف کوفه خندقی خواهد بود. به سوی نخیله حرکت می کنند و در نخیله به مسجد حضرت إبراهیم (علیه السلام) می رسند و در آنجا دو رکعت نماز می گذارد، پس هرچه مرجئه و غیر آن از سپاه سفیانی باشد به سوی آنحضرت هجوم می آورند. امام (علیه السلام) به اصحاب خود فرمان می دهد که:
عقب نشینی کنید و به دشمن فرصت دهید، سپس فرمان حمله صادر می کند، حتّی یک نفر هم از آنها، از خندق نمی گذرد تا گزارش ببرد، آنگاه داخل کوفه می شود».
625 - «إذا دخل القائم الکوفه لم یبق مؤمن إلاّ و هو بها یجیء إلیها، فیقول القائم: سیروا بنا إلی هذا الطّاغیه، فیسیرون إلیه».
«چون قائم (علیه السلام) داخل کوفه شود مؤمنی در کوفه نمی ماند جز اینکه به سوی آنحضرت می شتابد. امام (علیه السلام) می فرماید: ما را به نزد این طغیانگر ببرید. پس به سوی او به راه می افتند»
در اینجا منظور از طغیانگر، فرمانده سپاه سفیانی است که از طرف سفیانی برای ریشه کن ساختن مردم عراق مأموریّت یافته است.
626 - «ثمّ ینطلق، حتّی إذا بلغ قام إلیه رجل من صلب أبیه، هو أشدّ النّاس ببدنه و أشجعهم بقلبه ما خلا صاحب هذا الأمر، فیقول: یا هذا، ما تصنع؟. فو الله إنّک لتجفل النّاس إجفال النّعم!. أفبعهد من رسول الله أم بماذا؟!. فیقول المولی الّذی و لی البیعه: أسکت، لتسکتنّ أو لأضربنّ الّذی فیه عیناک!. فیقول القائم: أسکت یا فلان. إی و الله إنّ معی عهدا من رسول اللّه. هات لی یا فلان العیبه فیأتیه بها، فیقرأ العهد من رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) فیقول الرّجل: جعلنی الله فداک، أعطنی رأسک أقبله.
فیعطیه رأسه فیقبل بین عینیه، ثمّ یقول: جعلنی الله فداک، جدّد لنا بیعه، فیجدّد لهم بیعه».
«آنگاه پیش می رود تا به «ثعلبیّه» می رسد، آنجا یک نفر از تبار پدرش به سوی آنحضرت می آید که بعد از حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) از همه مردم نیرومندتر و شجاعتر است، پس می گوید: چه می کنی؟! به خدا سوگند مردم را چون چارپا روی زمین می ریزی! آیا پیمانی از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) در دست داری؟ یا به استناد چه فرمانی این کارها را انجام می دهی؟! کسیکه متصدّی بیعت است به او می گوید: ساکت باش وگرنه گردنت را می زنم!. حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به او می فرماید: تو ساکت باش!. آنگاه (خطاب به مرد پرخاشگر) می فرماید: آری به خدا سوگند که با من عهدی از رسولخدا هست. آنگاه به یکی از لشکریان می فرماید: ای فلانی صندوق را بیاور. او صندوق را می آورد، پس عهد رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را درآورده می خواند. آن مرد می گوید: خدا مرا فدای تو سازد، اجازه بده از سر مبارکت ببوسم. امام (علیه السلام) سر مبارکش را نزدیک می آورد و آن مرد از میان دو چشم حضرتش می بوسد. سپس می گوید: خدا مرا فدای تو سازد بیعت را برای ما تجدید کن، پس تجدید بیعت می کند».
این مرد پرخاشگر، همان سیّد حسینی - خراسانی - است که بعدا در این رابطه سخن خواهیم گفت. که از مدتها پیش در میان کربلا و کوفه در انتظار آنحضرت مجاهده می کند و به همین دلیل است که از آنحضرت مطالبه دلیل می کند.
627 - «ثمّ یأتی الکوفه فیطیل المکث فیها ما شاء اللّه، حتّی یظهر علیها».
«آنگاه به سوی کوفه می شتابد و تا خدا بخواهد در آنجا اقامت می کند تا بر آنجا پیروز شود».
628 - «یدخل المهدیّ الکوفه و بها ثلاث رایات قد اضطربت بینها، فتصفو له. فیدخل حتّی یأتی المنبر، و یخطب فلا یدری النّاس ما قال من البکاء.. کأنّی بالحسنیّ (أی الخراسانیّ) و الحسینیّ (أی
المهدیّ) و قد قاداها (یعنی الحرب أو الرایات) فیسلّمها الحسنیّ للحسینی فیبایعونه».
«مهدی در حالی داخل کوفه می شود که سه پرچم در آن برافراشته شده، و هرسه با یکدیگر دچار اختلاف شده اند، پس راه برای او هموار می شود، او وارد کوفه شده، بر فراز منبر قرار می گیرد و خطبه آغاز می کند، (آنقدر مردم اشک شوق می ریزند که) از شدّت گریه نمی فهمند که او چه می گوید؟!... گوئی با چشم خود می بینم که حسنی (سیّد حسنی خراسانی) و حسینی (حضرت مهدی - ع - ) آن پرچمها را رهبری می کنند، آنگاه جناب سیّد حسنی آنها را به حسینی (حضرت مهدی - عج - ) تسلیم می کند و همگان دست بیعت به او می دهند».
و آنگاه سیّد حسنی در زیر پرچم حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) قرار می گیرد و از او فرمان می برد و سپاه خود را به سپاه حقّ ملحق می سازد.
629 - «فإذا وصل إلی الکوفه یعقد ثلاث رایات: لواء إلی القسطنطینیّه یفتح الله له، و لواء إلی الصّین یفتح الله له و لواء إلی جبال الدّیلم فیفتح الله له».
«چون به کوفه می رسد، سه پرچم ترتیب می دهد، پرچمی به سوی قسطنطنیّه (استانبول) می فرستد که آنجا را فتح می کند، و پرچمی به سوی چین می فرستد که خداوند آنجا را نیز برای او فتح می کند، و پرچمی به کوههای دیلم، که خداوند آنجا را نیز برای او فتح می کند».
630 - «إذا فتح جیشه بلاد الرّوم، یسلم الرّوم علی یده، فیبنی لهم مسجدا، و یستخلف علیهم رجلا من أصحابه».
«هنگامی که سپاه او کشور روم را فتح کند، رومی ها به دست او اسلام را می پذیرند و او برای آنها مسجدی می سازد و مردی از یاران خود را در میان آنها به عنوان نماینده خویش تعیین می کند».
631 - «رومیّه الّتی یفتحها المهدیّ هی أمّ بلاد الرّوم، الّتی من کان یملکها کان بمنزله الخلیفه عند المسلمین».
«آن شهر روم که به دست مهدی (عجّل الله فرجه) فتح می شود، پایتخت
کشور روم است که هرکس آنجا را تحت سیطره خود درآورد در میان مسلمانان همانند خلیفه به شمار می آید».
این حدیث نیز از احادیث غیبی به شمار می آید، زیرا در آنروز شهر روم همانند امروز مرکزیّت نیافته بود و عنوان پایتختی نداشت. (1)
632 - «ثمّ یسیر المهدیّ و من معه إلی البحر المحیط».
«آنگاه مهدی (علیه السلام) با یارانش به سوی اقیانوس حرکت می کند».
633 - «هو الّذی یجمع الکلم و یتمّ النّعم، و یحقّ الله به الحقّ و یزهق الباطل. و هو مهدیّکم المنتظر».
«اوست که سخنها را یکی می کند (وحدت کلمه ایجاد می کند)، نعمتها را کامل می گرداند، خداوند به وسیله او حقّ را تحقّق می بخشد و باطل را ریشه کن می سازد. او مهدی منتظر شماست».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای ششم شیعیان در تأویل آیه شریفه: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا...» یعنی: «اجازه داده شده به آنها که نبرد می کنند برای اینکه مورد ستم قرار گرفته اند، که خداوند به یاری آنها تواناست. آنانکه از دیار خود بدون حقّ بیرون رانده شده اند»، فرمود:
634 - «هذه الآیه فی القائم (علیه السلام) و أصحابه».
«این آیه در حقّ قائم و یاران او نازل شده است».
و در تفسیر آیه شریفه: «فَإِذا نُقِرَ فِی النّاقُورِ» یعنی: «هنگامی که در ناقور دمیده شد، آن روز، روز سختی است، برای کافران آسان نیست» فرمود:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - ایتالیا، جانشین کشور روم است و پایتخت آن «رم» خوانده می شود.
635 - «إنّ إماما منّا مظفّرا مستترا، فإذا أراد الله (عزّ و جلّ) ذکره إظهار أمره نکت فی قلبه نکته فظهر فقام بأمر الله تبارک و تعالی».
«امامی از ما پیروزمندانه در غیب خواهد بود، هنگامی که خداوند تبارک و تعالی اراده کند که امر او را آشکار سازد، نقطه ای را در دل او به ارتعاش درمی آورد، پس ظاهر می شود و به امر خدا قیام می کند».
636 - «یغیب فلا تراه عین حتّی یراه کلّ أحد و کلّ عین».
«از دیده ها ناپدید می شود و هیچکس او را نمی بیند، تا روزی فرا رسد که هر چشمی او را ببیند».
این تعبیر نیز پس از اختراع تلویزیون برای ما روشن و قابل فهم شده است، که اگر آن جمال الهی در صفحه تلویزیون ظاهر شود هرکسی او را در خانه خود خواهد دید، ولی ممکن است معنای والاتری منظور باشد که بدون نیاز به تلویزیون دیده شود که یکی از معجزات و ویژگیهای آنحضرت باشد و تعبیر «هر چشمی او را ببیند» عینیّت پیدا کند، زیرا در عصر ما ملیونها خانه در دنیا یافت می شود که از دیدن تلویزیون محروم است.
آنچه برای ما جالب است اینست که تعبیر رسیده در این حدیث، تا یک قرن پیش قابل فهم و تصوّر نبود ولی پیشوایان معصوم ما آنرا با صراحت و قاطعیّت بیان فرموده اند، و شیعیان سینه به سینه آنرا با امانت نقل کرده اند. اینجاست که باید به عظمت و ارزش والای میراث مقدّس خود پی ببریم و توجّه کنیم که اگر این سخنان با آب طلا نوشته شود، شایسته است.
637 - «یطلع علیکم کما تطلع الشّمس أینما تکونون، فإیّاکم و الشّک و الارتیاب. أتفوا عن أنفسکم الشّکوک، و قد حذّرتکم فاحذروا».
«هرکجا باشید چون مهر تابان بر شما طلوع می کند، پس هرگز در حقّ او شکّ و تردید به خود راه ندهید، از صفحه دل هرگونه شکّ و تردید را بزدائید. من شما را برحذر کردم، سخت از آن بپرهیزید».
اینجا منظور از شکّ و تردید در آنروز نیست، زیرا آنروز به روشنی آفتاب
خواهد بود. بلکه منظور شکّ و تردیدی است که در عصر غیبت عارض شود که از آن بیم می دهد و برحذر می دارد.
638 - «ما تستعجلون بخروج القائم؟. فو الله ما لباسه إلاّ الغلیظ، و ما طعامه إلاّ الجشب، و ما هو إلاّ السّیف، و الموت تحت ظلّ السّیف!.
یسیر بسیره رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و لا یعیش إلاّ عیش أمیر المؤمنین (ع).»
«چرا در مورد ظهور قائم اینهمه شتاب می کنید؟!. به خدا سوگند که لباس خشن می پوشد و طعام خشن (بی خورشت) می خورد و شمشیر می زند و (دشمنان خدا را) طعمه شمشیر می سازد. از سیره جدّش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیروی می کند، ولی شیوه زندگی او چون امیر مؤمنان (علیه السلام) است».
639 - «إذا تمنّی أحدکم القائم فلیتمنّه فی عافیه. فإنّ الله بعث محمّدا (صلّی الله علیه و آله) رحمه، و یبعث القائم نقمه!».
«چون یکی از شما ظهور قائم (عجّل الله فرجه) را آرزو کند، آنرا همراه با عافیت آرزو کند، که خدای تبارک و تعالی حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را رحمه للعالمین فرستاده، ولی او را برای انتقام خواهد فرستاد».
آری او دست انتقام خداست برای کافران و ستمگران، ولی برای محرومان و مستضعفان از پدر هم مهربانتر است. اما چون حدود الهی را دقیقا اجرا می کند و احکام شریعت را موبه مو پیاده می کند، ستمگران و جنایتکاران آن روز مسعود را خوش نخواهند داشت.
و در رابطه با تعیین غیرقطعی روز ظهور (بدون تعیین سال ظهور) می فرماید:
640 - «ینادی باسم القائم (علیه السلام) فی لیله ثلاث و عشرین (من شهر رمضان) و یقوم فی یوم عاشوراء، و هو الیوم الّذی قتل فیه الحسین (علیه السلام) لکأنّی به یوم السّبت العاشر من المحرّم قائما بین الرّکن و المقام، عن یمینه جبرائیل ینادی: البیعه البیعه!».
«در شب 23(رمضان) از آسمان به نام قائم (عجّل الله فرجه) ندا می شود و در روز عاشورا به روز شهادت امام حسین (علیه السلام) قیام می کند، گوئی او را با
چشم خود می بینم که در روز شنبه دهم محرّم الحرام در میان رکن و مقام ایستاده، و جبرئیل در طرف راست او فریاد می زند: بیعت، بیعت!».
641 - «ینادی باسم القائم فی لیله الجمعه لثلاث و عشرین من شهر رمضان، و یقوم فی یوم عاشوراء، و هو الیوم الّذی قتل فیه الحسین (علیه السلام)، یکون النّهار نهار سبت حین یقوم بین الرّکن و المقام، فتصیر إلیه الشّیعه من أطراف الأرض».
«در شب جمعه 23 ماه مبارک رمضان به نام او از آسمان ندا می شود و در روز عاشورا که روز به شهادت رسیدن امام حسین (علیه السلام) است، قیام می کند. عاشورای آن سال، روز شنبه خواهد بود، در میان رکن و مقام خواهد ایستاد و شیعیانش از اقطار و اکناف جهان به سوی او خواهند شتافت».
642 - «و ذکّرهم بأیّام اللّه: یوم القائم، و یوم الموت، و یوم القیامه».
«ایّام اللّه، در آیه شریفه «وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ» عبارت است از: روز ظهور قائم (عجّل الله فرجه)، روز مرگ و روز قیامت».
روز ظهور مهدی (عجّل الله فرجه) چون روز مرگ، روزیست که همه حقایق روشن می شود و دیگر نقطه ابهامی برای احدی باقی نمی ماند، و آنروز چون روز قیامت، برای ستمگران روز بسیار سختی است. که پس از اینهمه تذکّر و یادآوری پیشوایان دیگر برای احدی عذر نیست.
643 - «[لیظهره علی الدّین کلّه]: فی هذا الیوم هو المهدیّ.
نحن علی منهاج رسول الله حتّی یأذن الله لنا فی إظهار دینه بالسّیف، و ندعو النّاس إلیه، فنضربهم علیه عودا کما ضربهم رسول الله بدءا».
«تحقق آیه شریفه: «لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» به دست مهدی است... ما بر شیوه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستیم، تا خداوند به ما اجازه دهد که برای اظهار آئین او شمشیر بکشیم و مردم را به سوی او فراخوانیم، که در پایان چنین خواهیم کرد، چنانکه پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در آغاز چنین کرد».
پیشوای ششم در تفسیر آیه شریفه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ، لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» فرمود:
پیشوای ششم در تفسیر آیه شریفه: «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دِینِ الْحَقِّ، لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ» فرمود:
644 - «و الله ما نزل تأویلها بعد، و لا ینزل تأویلها حتّی یخرج القائم (علیه السلام). فإذا خرج القائم لم یبق کافر و لا مشرک بالإمام إلاّ کره خروجه، حتّی لو کان کافر أو مشرک فی بطن صخره لقالت: یا مؤمن فی بطنی کافر فاقتله!».
«به خدا سوگند، این آیه تحقّق نیافته و تحقّق نمی یابد تا روزی که قائم (عجّل الله فرجه) ظهور کند. چون او ظهور کند هیچ کافر و یا مشرکی ظهور او را خوش نخواهد داشت، زیرا اگر کافر و یا مشرکی در دل سنگی باشد، آن سنگ خواهد گفت: ای مؤمن! در دل من کافری هست، آنرا به قتل برسان».
این حدیث به خوبی می رساند که روز ظهور برای کافران روز سختی است و چیزی آنها را از دست انتقام الهی رهائی نخواهد داد و به هرکجا پناه ببرند، پناهگاهی نخواهند یافت.
645 - «یظهر وحده، و یأتی البیت وحده، و یلج الکعبه وحده، و یجنّ اللّیل علیه وحده. فإذا نامت العیون و غسق اللّیل نزل إلیه جبرائیل و میکائیل و الملائکه صفوفا، فیقول جبرائیل: یا سیّدی قولک مقبول و أمرک جائز.. فیمسح یده علی وجهه و یقول: [ألحمد للّه الّذی صدقنا وعده، و أورثنا الأرض نتبوّا من الجنّه حیث نشاء فنعم أجر العاملین]ثمّ یقف بین الرّکن و المقام فیصرخ قائلا:
یا معاشر نقبائی، و أهل خاصّتی، و من ذخرهم الله لنصرتی قبل ظهوری علی وجه الأرض: إئتونی طائعین!. فترد الصّیحه علیهم و هم فی محاریبهم و علی فرشهم فی شرق الأرض و غربها، فیسمعونه فی صیحه واحده فی أذن کلّ رجل، فیجیئون نحوها، و لا یمضی إلاّ کلمحه بصر حتّی یکونوا کلّهم بین یدیه. و یکون هذا قبیل طلوع الشّمس».
«به تنهائی ظاهر می شود، به تنهائی به مسجد الحرام می آید، به تنهائی وارد کعبه می شود، در حال تنهائی شب را سپری می کند، چون پاسی از شب گذشت و چشمها در خواب فرورفت، جبرئیل و میکائیل و
فرشتگان درحالیکه صف کشیده اند بر او فرود می آیند. جبرئیل می گوید:
ای سرور من، فرمان تو مطاع و امر تو نافذ است... امام (علیه السلام) دستش را به صورت او می کشد و این آیه را تلاوت می فرماید:
[الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ، وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّهِ حَیْثُ نَشاءُ، فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ].
آنگاه در میان رکن و مقام می ایستد و با صدای بلند بانگ برمی آورد:
ای یاران و نزدیکان من!، ای کسانیکه خداوند شما را پیش از ظهور من برای یاری من در روی زمین مهیا فرموده است، درحالیکه فرمان می برید به سوی من بشتابید. آنها که در شرق و غرب جهان در محراب و یا در رختخواب خود هستند، بانگ امام را می شنوند. همین یکبار صدا به گوش همه آنها می رسد و همگی به سوی او می شتابند، چیزی نمی گذرد مگر به مقدار یک چشم به هم زدن، که همگی در نزد او گرد می آیند و این اجتماع پرشکوه اندکی پیش از طلوع خورشید اتّفاق می افتد»
در عصر ما تصوّر اینکه آن ندای روحبخش امام (علیه السلام) در اقطار و اکناف جهان به گوش یاران سیصد و سیزده گانه اش برسد، مشکل نیست، زیرا ابزارهای مشابهی در جهان هست که با رادار و بی سیم و غیر آن با نقاط مخصوصی تماسّ گرفته می شود. اگرچه صدای امام (علیه السلام) بدون ابزار مادّی و یا با وسائل مدرنتری خواهد بود، که با ابزار امروزی قابل مقایسه نخواهد بود. و حضور آنها در یک چشم به هم زدن در حرم الهی با قدرت خدا و اعجاز حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بدون ابزار مادّی و یا با وسائلی بسیار مجهّزتر و مدرن تر از هواپیماهای امروزی خواهد بود.
646 - «إذ أذن الله تعالی للقائم بالخروج، صعد المنبر فدعا النّاس إلی نفسه، و ناشدهم اللّه، و دعاهم إلی حقّه و أن یسیر فیهم بسنّه رسول الله و یعمل فیهم بعمله».
«چون خدای تبارک و تعالی به قائم (عجّل الله فرجه) اذن ظهور دهد، بر فراز منبر قرار گرفته، مردمان را به سوی خود دعوت می کند، آنها را به خدا سوگند داده به پذیرش حقّ خود فرامی خواند. و تعهّد می کند که در میان آنها براساس سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و طبق شیوه او رفتار کند».
647 - «فیقول جبرائیل: أنا أوّل من یبایعک. أبسط یدک.
فیمسح علی یده».
«پس جبرئیل می گوید: من نخستین کسی هستم که با تو بیعت می کنم، دستت را بده. پس خود را به دست مبارک او می کشد».
648 - «أوّل من یبایع القائم جبرائیل، فینزل فی صوره طیر ابیض فیبایعه. ثمّ یضع رجلا علی البیت الحرام و رجلا علی المسجد الأقصی و ینادی بصوت طلق ذلق تسمعه الخلائق: [أتی أمر الله فلا تستعجلوه]ثمّ یصیح صائح بالخلائق من عین الشّمس بلسان عربیّ یسمع من فی السّماوات و من فی الأرضین: یا معاشر الخلائق، هذا مهدیّ آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بایعوه و لا تخالفوا أمره!».
«نخستین کسی که با قائم (عجّل الله فرجه) بیعت می کند، جبرئیل است که به صورت پرنده سفیدرنگی نازل شده با او بیعت می کند. آنگاه یک پای خود را بر بیت الحرام و پای دیگرش را بر مسجد اقصی می گذارد و با صدای روشن و فصیح ندا می کند، که همه مردمان می شنوند: [اتی امر الله فلا تستعجلوه] یعنی: [امر خدا فرارسید دیگر شتاب نکنید]. آنگاه صدای دیگر از سوی قرص خورشید شنیده می شود که همه مخلوقات در آسمانها و زمین آنرا می شنوند. بانگ می زند: «هذا مهدیّ آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بایعوه و لا تخالفوا امره». یعنی: این مهدی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است با او بیعت کنید و از فرمان او سرپیچی نکنید.
آمدن صدا از سوی قرص خورشید نیز در عصر ما شگفت آور نیست، زیرا تاکنون دهها سفینه فضائی، ملیونها کیلومتر از زمین دور شده و هزاران فیلم و گزارش از شگفتیهای جهان تهیّه کرده به ساکنان زمین، ارسال نموده اند، امروزه با این ابزار موجود آمدن فیلم و گزارش از کرات بالا عجیب نیست، کجا رسد به صدائی که با قدرت خدا و به طریق اعجاز انجام پذیرد.
649 - «یسند القائم ظهره إلی الحرم، و یمدّ یده إلی البیعه فتری بیضاء من غیر سوء، لدی طلوع الشّمس، و یقول: هذه ید اللّه، و عن اللّه، و بأمر اللّه!. ثمّ یتلوا الآیه: [إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ، یَدُ الله فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ]. فیکون أوّل من یبایعه
جبرائیل، ثمّ الملائکه و نجباء الجنّ، ثمّ نقباؤه و أصحابه».
«قائم (عجّل الله فرجه) به هنگام طلوع خورشید پشتش را به حرم (کعبه) تکیه می دهد و دستش را برای پذیرش بیعت دراز می کند، دست او سفید خیره کننده، دیده می شود، می فرماید: این دست خداست، از سوی خداست و به فرمان خداست. سپس این آیه را تلاوت می کند:
[إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللّهَ، یَدُ الله فَوْقَ أَیْدِیهِمْ، فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّما یَنْکُثُ عَلی نَفْسِهِ]. سپس نخستین کسی که با او بیعت می کند جبرئیل است آنگاه فرشتگان، سپس نجیبهای پریان، آنگاه نزدیکان و یاران آنحضرت».
پیشوای ششم در تفسیر آیه شریفه: «أَتی أَمْرُ الله فَلا تَسْتَعْجِلُوهُ» فرمود:
650 - «هو أمرنا أمر الله (عزّ و جلّ) أن لا نستعجل به. یؤیده الله بثلاثه أجناد: بالملائکه، و بالمؤمنین، و بالرّعب».
«آن امر ماست که خدای تبارک و تعالی امر فرموده در آن شتاب نکنیم. خدایش او را با سه سپاه تأیید می کند:1 - فرشتگان 2 - مؤمنان 3 - رعب».
منظور از رعب اینست که خداوند رعب و وحشت در دل کافران می اندازد که از ترس درصدد مخالفت و مقاومت برنمی آیند.
651 - «فلا یبقی أحد ممّن قاتلنا فظلمنا و رضی بما جری علینا إلاّ قتل فی ذلک الیوم».
«از کسانیکه با ما جنگیدند و به ما ستم کردند و یا به ستمهائی که بر ما رفته رضایت دادند، احدی نمی ماند جز اینکه در آنروز کشته می شود».
پیشوای ششم شیعیان در تفسیر آیه شریفه: «خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ، تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ، ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ» فرمود:
652 - «یعنی خروج القائم».
«روز ظهور قائم (عجّل الله فرجه) را قصد کرده است».
آری ستمگران پس از قرنهای متمادی ستم به مؤمنان، به روز ظهور آن مصلح غیبی به کیفر کردار زشت خود می رسند و خواری و ذلّت سراسر وجودشان را فرامی گیرد و مؤمنان که یک عمر در زیر فشار، خفقان و اختناق بوده اند، رهائی می یابند.
653 - «یاتی علی فتره من الأئمه، کما أنّ محمّدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) بعث علی فتره من الرّسل. عند ذلک [یفرح المؤمنون بنصر اللّه]: عند قیام القائم (علیه السلام)».
«به هنگام فترت امامان، ظاهر می شود، چنانکه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) به هنگام فترت پیامبران برانگیخته شد. در آن روز به هنگام قیام قائم (عجّل الله فرجه) [مؤمنان با نصرت خدا خوشحال می شوند]».
امام صادق (علیه السلام) در این حدیث، فرازی از آیه شریفه «یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللّهِ» را در ضمن حدیث آورده و این آیه را به فرح و سرور مؤمنان به هنگام فرج حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تفسیر نموده است.
654 - «رایته رایه رسول اللّه، ما هی من قطن و لا کتّان و لا خزّ و لا حریر.. هی من ورق الجنّه، نشرها رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یوم بدر ثمّ لفّها و دفعها إلی علیّ فلم نزل عنده حتّی کان یوم البصره، فنشرها ففتح الله علیه، ثمّ لفّها، و هی عندنا لا ینشرها أحد حتّی یقوم القائم (علیه السلام) فإذا قام نشرها فلم یبق فی المشرق أو فی المغرب أحد إلاّ لعنها!».
«پرچم او پرچم رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که از پنبه، کتان، خز، ابریشم و امثال آنها نیست، بلکه از برگهای بهشتی است، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنرا در روز بدر برافراشت و سپس درهم پیچید و به امیر مؤمنان تسلیم کرد.
آن پرچم هم اکنون در نزد ماست، کسی از ما آنرا بازنمی کند تا قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، چون قیام کرد آنرا باز می کند، در مشرق و مغرب کسی نمی ماند جز اینکه آنرا لعنت می کند!!».
امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری انگیزه لعن پرچم حقّ را بیان می کند:
655 - «إذا ظهرت رایه الحقّ لعنها أهل الشّرق و أهل الغرب،
للّذی یلقی النّاس من أهل بیته قبل خروجه، و لما یلقون من بنی هاشم».
«چون پرچم حقّ برافراشته شود، اهل شرق و غرب آنرا لعنت می کنند، و آن به سبب مصیبتهائی است که پیش از ظهور او از اهلبیت او می بینند و به جهت گرفتاریهائی است که از بنی هاشم متوجّه آنها می شود!».
این حدیث نیز از خبرهای غیبی است که پیشوایان معصوم چهارده قرن پیش با قاطعیّت اعلام کرده اند که پیش از ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) برخی از سادات آنقدر جنایت و ستم می کنند که به هنگام ظهور، مردم به پرچم حقّ نیز بدبین شده، آنرا یکی دیگر از پرچمهای مشابهی که به دست سادات برافراشته شده می پندارند و روی این پندار غلط آنرا سبّ و لعن می کنند! العیاذ باللّه.
656 - «یقبل صاحب الأمر نحو العراق، و یبعث جیشا نحو المدینه فیأمن أهلها و یرجعون إلیها».
«صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) به سوی عراق حرکت می کند و سپاهی را به سوی مدینه گسیل می دارد، در آنجا امنیّت را برقرار می کنند و اهل مدینه به سوی شهر خود بازمی گردند».
به طوریکه پیشتر گفتیم، مردم مدینه از ترس و وحشتی که سپاه سفیانی ایجاد می کنند، شهر مدینه را ترک می کنند، ولی با ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) امنیّت در این شهر برقرار می شود و مردم مدینه به شهر خود بازمی گردند.
657 - «إذا ظهر المهدیّ، بعث أصحاب الرّایات السّود له بالبیعه، و هم بالکوفه».
«هنگامی که مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور کند، صاحبان پرچم سیاه که آنروز در کوفه هستند، نمایندگانی را برای بیعت به حضور آنحضرت می فرستند».
منظور از صاحبان پرچم سیاه، اصحاب جناب سیّد حسنی است که راه را برای حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هموار می کنند.
از پیشگاه پیشوای ششم سؤال شد: فرج شیعیان شما کی هست؟ فرمود:
658 - «إذا خرج صاحب هذا الأمر من المدینه إلی مکّه بتراث رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). فقال السّائل: ما تراث رسول اللّه؟. قال: سیف رسول الله و درعه و عمامته و برده، و قضیبه و رایته و لامته و سرجه، حتّی ینزل مکّه فیخرج السّیف من غمده، و یلبس الدّرع و البرده و العمامه، و ینشر الرّایه و یتناول القضیب بیده، و یستأذن الله (عزّ و جلّ) فی ظهوره».
«فرج ما هنگامی است که صاحب این امر با میراثهای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از مدینه خارج شده رهسپار مکّه معظّمه گردد. راوی پرسید: میراث پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چیست؟ فرمود:
شمشیر، زره، عمامه، برد، تازیانه، پرچم، کمان و زین اسب آنحضرت، چون وارد مکّه شد، شمشیر را از غلافش درمی آورد، زره، برد و عمامه را می پوشد، پرچم را برافراشته، تازیانه را به دست می گیرد و از خدای تبارک و تعالی اذن ظهور می طلبد».
این میراثها که میراث نبوّت نامیده می شود، در دست ائمّه هدی (ع) دست به دست می گردید تا به دست حضرت صاحب الأمر (عجّل الله فرجه) برسد، چنانکه امام صادق (علیه السلام) به آن تصریح فرموده است:
659 - «و إنّ عندی لسیف رسول اللّه. و إنّ عندی لدرع رسول الله و لامته و مغفره. و عندی الواح موسی و عصاه و خاتمه».
«به راستی شمشیر پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در نزد منست، زره رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در پیش منست، تازیانه و کلاه - خود - پیامبر در نزد منست. الواح، انگشتر و عصای موسی (علیه السلام) در پیش منست».
و در مورد شجاعت و دلیری یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
660 - «إنّ الله ینزع الخوف من قلوب شیعته، و یسکنه فی قلوب أعدائه!. إذا قام قائمنا و ظهر مهدیّنا کان الرّجل أمضی من سنان و أجرأ من لیث، یطعن عدوّه برمحه و یضربه بسیفه و یدوسه بقدمه!».
«خداوند ترس را از دل شیعیان او بیرون می برد و در دل دشمنانش
جای می دهد. هنگامی که قائم ما قیام کند و مهدی ما (عجّل الله فرجه) ظهور کند، یک مرد - مؤمن - از نیزه کاری تر و از شیر دلیرتر می شود، که با نیزه اش دشمن را از پای درمی آورد، با شمشیرش می کشد و با پایش لگدمال می کند».
661 - «إنّ الله یلقی فی قلوب محبّینا الرّعب من عدوّنا. فإذا وقع أمرنا و خرج مهدیّنا کان الرّجل من شیعتنا أجری من لیث و أمضی من سنان. یطأ عدوّنا برجلیه، و یضربه بکفّیه. و ذلک عند نزول رحمه الله و خروجه علی المیعاد. و هذا مصداق قوله تعالی: [بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ]: القائم و أصحابه!».
«خداوند ترس از دشمن را در دل شیعیان ما می اندازد، چون امر ما واقع شود و مهدی ما (عجّل الله فرجه) خارج شود، هر فردی از شیعیان ما از شیر دلیرتر و از نیزه کاری تر می شود، دشمنان ما را زیر پا لگدمال می کند و با دو دستش از پای درمی آورد. و این، هنگامی است که رحمت خدا نازل می شود و مهدی ما بر سر موعد خارج می شود، و اینست مصداق کلام خدا که می فرماید:
«بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ» که مقصود از آن، قائم و یاران اوست».
اگر مصداق این آیه شریفه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) و یاران او باشد، به ضمیمه صدر و ذیل آن، استفاده می شود که پیروزی قطعی بر رژیم اشغالگر یهود به دست آن منجی الهی و مصلح غیبی خواهد بود.
امام صادق (علیه السلام) فرازی از خطبه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را چنین نقل می کند:
662 - «إذا صلّی العشاء نادی بأعلی صوته:
أذکّرکم أیّها النّاس مقامکم بین یدی الله (عزّ و جلّ)، فقد أکمل الحجّه، و بعث الأنبیاء، و أنزل الکتب، و أمرکم ألاّ تشرکوا به شیئا، و أن تحافظوا علی طاعه الله و رسوله، و أن تحیوا ما أحیا القرآن، و تمیتوا ما أمات القرآن، و تکونوا أعوانا علی الهدی، فإنّ الدّنیا قد دنا فناؤها
و آذنت بوداع!. و إنّی أدعوکم إلی الله و رسوله و العمل بکتابه، و إماته الباطل، و إحیاء سننه».
«چون نماز عشا را بخواند با صدای بلند ندا می کند: ای مردم! من به شما یادآور می شوم آن لحظه ای را که در برابر خدای تبارک و تعالی خواهید ایستاد. که خدا حجّت را کامل نمود، پیامبران را برانگیخت، کتابها را فرستاد، و به شما فرمان داد که چیزی را به او شرک ندهید و بر اطاعت خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) محافظت کنید، آنچه را که قرآن زنده ساخته، زنده بدارید، و آنچه را که قرآن قلم بطلان کشیده، بمیرانید. بر هدایت یار و یاور باشید، که نابودی جهان نزدیک شده و اعلام وداع سر داده است. من شما را به سوی خدا و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) و عمل به کتاب او (قرآن) فرامی خوانم و شما را به احیای سنّت و ریشه کن ساختن باطل دعوت می کنم».
663 - «جمادی فیها الفتح من أوّلها إلی آخرها».
«یک «جمادی» هست که از اول تا آخر فتح و پیروزی است».
براساس روایاتی که ظهور آنحضرت را در ماه محرّم مقرّر می دارند، استفاده می شود که بین ماه محرّم تا ماه جمادی از جنگهای حجاز، شام و عراق فارغ می شود و در ماه جمادی به فتح دیگر کشورها می پردازد که در آنها مقاومتی پیش نمی آید و از اول تا آخر جمادی همه اش فتح و پیروزی است. و به طوریکه از احادیث دیگر استفاده می شود تا پایان هشت ماه که شمشیر را در دست دارد تمام نقاط روی زمین به تصرّف سپاه حقّ درمی آید و پس از گذشتن هشت ماه، صلح، صفا، آرامش و آسایش در سراسر گیتی دامن می گسترد. به امید آنروز.
پیشوای ششم شیعیان همچنین در مورد قدرت شگرف سپاهیان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
664 - «یکون قویّا فی بدنه، حتّی لو مدّ یده إلی أعظم شجره علی وجه الأرض لقلعها؛ و لو صاح بین الجبال لتدکدکت صخورها!».
«بدنش آنقدر قوی خواهد بود که اگر دستش را به سوی بزرگترین
درخت روی زمین دراز کند، آنرا از ریشه بیرون می آورد، و اگر در میان کوهها نهیب بزند، صخره هایش فرومی ریزد».
665 - «یخرج بجیش لو استقبل به الجبال لهدمها و اتّخذ فیها طریقا!».
«با سپاهی حرکت می کند که اگر با کوهها روبرو شوند، کوهها را درهم می ریزند و از دل کوهها راه برمی گزینند».
آری امروز با موادّ منفجره دل کوهها را می شکافند و تونلها می زنند، که در عصر امامان (ع) از چنین ابزارهائی خبری نبود ولی پیشوای ششم با قاطعیّت آنرا بیان کرده است و شاید به هنگام ظهور، آنقدر ابزارها مدرن و مجهّز باشند که با توجّه به نیروی شگرف جسمانی آنها، در مدّت بسیار کوتاهی بتوانند کوهها را تونل زده سپاهیان را عبور دهند، و این کار آن چنان با سرعت انجام می گیرد که در حرکت سپاه حقّ وقفه ای حاصل نشود.
مطابق احادیث پس از ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) دیگر توبه دشمنان اهلبیت پذیرفته نیست. پیشوای ششم شیعیان در این زمینه می فرماید:
666 - «[یوم یاتی بعض آیات ربّک لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا، قل انتظروا إنّا منتظرون]: یعنی خروج القائم (علیه السلام) فإذا ظهر لم یقبل توبه المخالف».
«آیه شریفه: [روزی که برخی از آیات پروردگارت بیاید، به کسیکه قبلا ایمان نیاورده، یا در ایمانش خیری کسب نکرده، ایمان آوردن دیگر سودی نمی بخشد، بگو شما منتظر باشید که ما نیز منتظر هستیم] ظهور قائم (عجّل الله فرجه) را قصد کرده است، که چون او ظهور کند توبه مخالف پذیرفته نمی شود».
[«مخالف» در اصطلاح احادیث به کسانی گفته می شود که از مکتب اهلبیت دور شده، به طرف خلفاء گرویده اند - مترجم].
امیر مؤمنان (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه یادشده می فرماید:
667 - «فعند ذلک ترفع التّوبه، فلا توبه تقبل، و لا عمل یرفع، و لا ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل».
«در آن هنگام توبه برداشته می شود، دیگر توبه ای پذیرفته نخواهد شد و عملی بالا نمی رود. کسیکه پیش از آن ایمان نیاورده باشد، دیگر ایمان آوردنش او را سودی نخواهد بخشید».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «حَتّی إِذا رَأَوْا ما یُوعَدُونَ» چنین می فرماید:
668 - «[حتّی إذا رأوا ما یوعدون]: فهو خروج القائم، [إمّا العذاب و إمّا السّاعه]: و هو السّاعه، [فسیعلمون]: ذلک الیوم، و ما نزل بهم علی ید قائمه، [من هو شرّ مکانا]: یعنی عند القائم، [و أضعف جندا.
و یزید الله الّذین اهتدوا هدی]: یزیدهم ذلک الیوم هدی علی هدی باتّباعهم القائم حیث لا یجحدونه و لا ینکرونه».
[«هنگامی که ببینید آنچه را که وعده داده می شوند]یعنی: ظهور قائم (عجّل الله فرجه) [یا عذاب و یا قیامت را]که منظور از قیامت همان قائم است.
[پس به زودی می فهمند]یعنی: در آنروز و در اثر آنچه از قائم می بینند می فهمند که «چه کسی» در پیشگاه قائم [از جهت رتبه و مقام پست تر و از نظر قدرت نظامی زبونتر است؟!. خداوند کسانی را که هدایت یافتند بر هدایتشان می افزاید]، یعنی: در آنروز بر هدایت آنها می افزاید، زیرا آنها از قائم (عجّل الله فرجه) پیروی کرده، هرگز او را انکار نکرده، لب به تکذیب نگشوده اند».
669 - «یعزّ الله به الإسلام بعد ذلّه، و یحییه بعد موته. و یضع الجزیه و یدعوا إلی الله بالسّیف، فمن أبی قتل، و من نازعه خذل. یظهر من الدّین ما هو علیه الدّین فی نفسه، ما لو کان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یحکم به.
یرفع المذاهب من الأرض فلا یبقی إلاّ الدّین الخالص».
«خداوند به وسیله او اسلام را پس از ذلّت به عزّت می رساند و پس از افسردنش زنده می سازد، جزیه را کنار گذاشته، با شمشیر به سوی خدا دعوت می کند، هرکس نپذیرد کشته می شود و هرکس با او درافتد، زبون می شود. از دین خدا ظاهر می کند آنچه را که در واقع دین بود، و آنچه را که اگر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم باشد به آن فرمان می دهد. مذاهب دیگر را از روی زمین برمی چیند، و در روی زمین چیزی جز دین خالص نمی ماند».
670 - «إذا خرج القائم لم یکن بینه و بین العرب و الفرس إلاّ السّیف!. لا یأخذها إلاّ بالسّیف، و لا یعطیها إلاّ السّیف!».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) ظهور کند میان او و عرب و فارس چیزی جز شمشیر نخواهد بود، از آنها جز شمشیر نمی گیرد و به آنها چیزی جز شمشیر نمی دهد».
671 - «إنّ قائمنا إذا قام استقبل من جهله النّاس أشدّ ممّا استقبله رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) من الجاهلیه. فقیل له: کیف ذلک؟. فقال: إنّ رسول الله أتی النّاس و هم یعبدون الحجاره و الصّخور و العیدان و الخشب المنحوته. و إنّ قائمنا إذا قام أتی النّاس و کلّهم یتأوّلون علیه کتاب اللّه، و یحتجّ علیه به، و یقاتله علیه!. أما و الله لیدخلنّ علیهم عدله جوف بیوتهم کما یدخل الحرّ و القرّ!!».
«هنگامی که قائم ما قیام کند، آنچه از مردم نادان می بیند، به مراتب بیش از چیزیست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از مردم زمان جاهلیّت دید! گفتند: چگونه می شود؟! فرمود:
هنگامی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مبعوث شد، مردم سنگها، صخره ها، چوبها و تخته های تراشیده شده را می پرستیدند، ولی قائم ما هنگامی ظهور می کند که همه مردم کتاب خدا را تأویل می کنند و بر آن استدلال می کنند و براساس آن با آنحضرت به نبرد برمی خیزند، به خدا سوگند که عدالت او در داخل خانه هایشان به آنها می رسد، چنانکه سرما و گرما به آنها می رسد».
672 - «اعداؤه مقلّده الفقهاء، أهل الاجتهاد، لما یرونه یحکم بخلاف ما ذهب إلیه أئمّتهم. و لولا أنّ السّیف بیده لأفتی الفقهاء بقتله!. و لکنّ الله یظهره بالسّیف و الکرم فیطیعونه، و یخافون فیتقبّلون حکمه من غیر إیمان، بل یضمرون خلافه!.. إذا خرج فلیس له عدوّ مبین إلاّ الفقهاء خاصّه!. هو و السّیف أخوان!».
«دشمنان او عبارتند از: مقلّدین از فقهاء و مجتهدین، که می بینند او برخلاف فتوای امامشان داوری می کند!، و اگر شمشیر در دست او نبود، فقها به قتل او فرمان می دادند!!. ولی چون با شمشیر برنده و دست
بخشنده ظهور می کند، از روی ترس و طمع از او اطاعت می کنند و بدون اینکه در دل باور کنند، حکم او را می پذیرند و خلاف آنرا در دل پنهان می کنند! هنگامی که او خارج شود دشمن شناخته شده ای به جز فقها ندارد!. ولی او و شمشیر برادرند!».
673 - «یخرج علی فتره من الدّین، و من أبی قتل، و من نازعه خذل!. یظهر من الدّین ما هو الدّین علیه فی نفسه، ما لو کان رسول الله یحکم به.. أعداؤه الفقهاء المقلّدون. یدخلون تحت حکمه خوفا من سیفه و سطوته، و رغبه فیما لدیه، یبایعه العارفون باللّه تعالی من أهل الحقائق عن شهود و کشف بتعریف إلهیّ».
«او به هنگام فترت دین ظاهر می شود، هرکس نپذیرد کشته می شود و هرکس سرستیز داشته باشد خوار و زبون می شود، از دین آنرا آشکار می کند که واقعا اساس دین بر آن استوار است و اگر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان مردم بود به همان داوری می کرد. دشمنان او فقیهان تقلیدگر هستند، که از روی ترس از شکوه و شمشیر او، و به طمع مال و مقام، فرمان او را می پذیرند، از اهل حقّ آنها که از روی کشف و شهود ربّانی عارف به خدا هستند با او بیعت می کنند!».
[منظور از کشف و شهود، آن براهین عقلی و دلائل مسلّم نقلی است که دیگر جای شکّ و تردید نباشد وگرنه آن کشف و شهود که اصطلاح اهل تصوّف است در فقه شیعه ارزش و اعتباری ندارد. ]
674 - «إنّه أوّل قائم یقوم منّا أهل البیت. یحدّثکم بحدیث لا تحتملونه، فتخرجون علیه برمیله الدّسکره فتقاتلونه فیقتلکم. و هی آخر خارجه تکون».
«او نخستین قائم از ما اهلبیت است که قیام می کند و به شما سخنانی می گوید که نمی توانید آنرا تحمّل کنید. از این رهگذر در تپّه های دستگرد(1) علیه او خروج کرده، با او می جنگید و شما را طعمه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - دستگرد نام آبادیهائی در حوالی بغداد، مرو، طوس، بلخ، بروجن و فلاورجان است.
شمشیر می سازد. و آن آخرین گروهی است که علیه او خروج می کنند».
طبیعی است که هر حکمی که از آنحضرت برخلاف آنچه انس گرفته ایم صادر شود، علامت سؤالی ایجاد می شود و اگر توفیق خدا نباشد انسان خیلی زود منحرف می شود و جنگ و جدال راه می اندازد و شیپورهای خبری را به کار می اندازد و به نام حقّ با منادی حقّ به ستیز برمی خیزد! العیاذ باللّه.
675 - «ثمّ لا یلبث قلیلا حتّی تخرج علیه ما رقه من الموالی برمیله الدّسکره، فیدعو رجلا من الموالی فیقلّده سیفه فیخرج إلیهم حتّی لا یبقی أحدا».
«خیلی طول نمی کشد که یک گروه شورشگر از «موالی» در تپّه های دستگرد بر او خروج می کند، پس یک نفر از «موالی» را می خواند و شمشیرش را بر او حمایل می کند، پس او به سوی آنها خارج می شود و همه را از دم شمشیر می گذراند».
پیشوای ششم شیعیان، در تفسیر آیه شریفه: «یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِی وَ الْأَقْدامِ» فرمود:
676 - «کیف یحتاج الجبّار تعالی إلی معرفه خلق أنشأهم و هم خلقه؟. لو قام قائمنا أعطاه الله السّیمیاء، فیأمر بالکافر ثمّ یخبط بالسّیف خبطا».
«خداوند تبارک و تعالی که مخلوقات را آفریده هرگز نیازی به شناخت آنها ندارد، هنگامی که قائم ما قیام کند خداوند به او علم قیافه شناسی عطا می کند، پس کافران را دستور می دهد که با شمشیر گردن بزنند».
در این حدیث تصریح شده بر اینکه به آنحضرت علم قیافه شناسی داده شده، و او تبهکاران را با سیما می شناسد و نیازی به بیّنه و شاهد ندارد.
677 - «إذا قام القائم هدم المسجد الحرام حتّی یردّه إلی أساسه، و حوّل المقام إلی الموضع الّذی کان فیه، و قطع أیدی بنی شیبه
و علّقها علی باب الکعبه و کتب علیها: هؤلاء سرّاق الکعبه!».
«چون قائم قیام کند، مسجد الحرام را خراب می کند و به پایه اوّلی بازمی گرداند. مقام ابراهیم را به محلّ سابق خود برمی گرداند. و دستهای بنی شیبه را قطع کرده، از درب کعبه آویزان می کند و بر روی آن می نویسد: اینها دزدان کعبه هستند!».
اینها نیز از مطالبی است که مسلمانان امروز طبق وضع فعلی شان تحمّل نمی کنند.
678 - «بعد أن تعقد له البیعه بمکّه، یسیر من مکّه حتّی یاتی الکوفه، فینزل نجفها علی قرب منها. ثمّ یفرق الجند فی الأمصار».
«پس از آنکه در مکّه مراسم بیعت انجام گرفت، از مکّه حرکت می کند تا به کوفه می آید و در نزدیکی کوفه در نجف منزل می گزیند، آنگاه سپاهیانش را در شهرها پراکنده می سازد».
679 - «ثمّ یسیر المهدیّ إلی مدینه جدّی رسول اللّه، فإذا وردها کان له فیها مقام عجیب، یظهر فیها سرور المؤمنین و خزی الکافرین».
«سپس مهدی (عجّل الله فرجه) به مدینه جدّ بزرگوارش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) وارد می شود و در آنجا برای او مقام شگفتی است. در آنجا شادی مؤمنان و خواری کافران ظاهر می شود».
680 - «یدخل المدینه فیغیب عنهم عند ذلک قریش و هو قول علیّ (علیه السلام): و الله لودّت قریش أنّ لی عندها موقفا جزر جزور بکلّ ما طلعت علیه الشّمس أو غربت!!!».
«وارد مدینه می شود و قریش از او پنهان می شود، و اینست معنی سخن امیر المؤمنین (ع) که فرمود: به خدا سوگند قریش آرزو می کند که همه آنچه خورشید بر آن طلوع می کند و از آن غروب می کند مال قریش باشد و آنرا بدهد تا به مدّت نحریک شتر من در کنار آنها باشم!!».
681 - «ثمّ یحدث حدثا.. فإذا فعل قالت قریش: أخرجوا بنا إلی هذا الطّاغیه فو الله لو کان محمّدیا ما فعل!. و لو کان علویّا ما فعل!.
و لو کان فاطمیّا ما فعل!. فیمنحه الله أکتافهم فیقتل المقاتله و یسبی الذریّه!».
«... آنگاه حادثه ای پدید می آورد که قریش می گوید: ما را به نزد این افراطگر ببرید که اگر از تبار محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود چنین نمی کرد! و اگر از نسل علی (علیه السلام) بود چنین نمی کرد!، و اگر از اولاد فاطمه (سلام الله علیها) بود این چنین نمی کرد!، خداوند او را بر گرده آنها مسلّط می سازد، جنگجوهای آنها را می کشد و خردسالان آنها را اسیر می گیرد».
خدا داناتر است که چه کسانی او را انکار می کنند، درحالیکه در روی زمین از نظر نسبت و قرابت، کسی نزدیکتر و نسبش صحیحتر از او به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امیر مؤمنان (علیه السلام) و حضرت صدّیقه کبری (س) نیست.
پرواضح است که منظور از حادثه ای که پدید می آید، کشت و کشتار و ریشه کن ساختن ستمگران است.
682 - «ثمّ یظهر بأصحابه، فیفتح الله له الحجاز، و یخرج من کان فی السّجون من بنی هاشم، و یسیر حتّی ینزل بیت المقدس».
«آنگاه با یاران خود ظاهر می شود و خداوند حجاز را برای او فتح می کند، و هرکس از بنی هاشم در زندان باشد بیرون می آورد و حرکت می کند تا در بیت المقدّس فرود آید».
683 - «أوّل لواء یعقده المهدیّ، یبعثه إلی التّرک فیهزمهم، و یأخذ ما معهم من السّبی و الأموال. ثمّ یسیر إلی الشّام فیفتحها، ثمّ یعتق کلّ مملوک و یعوّض علی أصحابه».
«نخستین پرچمی را که مهدی (علیه السلام) ترتیب می دهد، به سوی ترکها می فرستد و آنها را شکست می دهد و تمام اسیران و اندوخته های آنها را برمی دارد و به سوی شام حرکت می کند و آنجا را فتح می کند. آنگاه همه بردگان را آزاد می کند و قیمت آنها را به یارانش پرداخت می کند».
امام باقر (علیه السلام) نیز در همین رابطه می فرماید:
684 - «یقاتل السّفیانیّ التّرک، ثمّ یکون استئصالهم علی ید المهدیّ. و أوّل لواء یعقده المهدیّ یبعث إلی التّرک».
«سفیانی با ترکها می جنگد، ولی شکست آنها به دست مهدی (عجّل الله فرجه) است، نخستین پرچمی را که مهدی (علیه السلام) ترتیب می دهد به سوی ترکها می فرستد».
پیشوای ششم در ادامه بحث از مسیر حرکت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
685 - «(و یستخرج) حلیه بیت المقدس، و التّابوت الّذی فیه السّکینه، و مائده بنی إسرائیل، و رضاضه الألواح، و عصا موسی، و منبر سلیمان، و قفیزا من المنّ الّذی انزل علی بنی إسرائیل أشدّ بیاضا من اللّبن».
«... زیورهای بیت المقدس را بیرون می آورد، تابوت سکینه، مائده بنی اسرائیل، بقایای الواح، عصای موسی و منبر سلیمان را بیرون می آورد، همچنین یک قفیز (واحد وزن - 90 رطل عراقی) از «من» که به بنی اسرائیل فرود آمده بود بیرون می آورد درحالیکه از شیر سفیدتر باشد!».
جواهرات بیت المقدس از بزرگترین و پرارزشترین گنجینه های جهان است که در زیر خاکها نهان است و حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آنرا بیرون می آورد.
امّا در مورد تابوت سکینه می توان گفت که یکی از اسرار الهی است و درباره آن گفته اند که آنرا به هر شهری بفرستند تمام شهر را طعمه حریق می سازد، به طرف هر کشوری آنرا ارسال کنند، آن کشور را از صفحه تاریخ برمی دارد، درست همچون بمبهای اتمی و ئیدروژنی و نیترونی امروز، و قویتر از آنها. و بدین سان خداوند حجّت خود را با عصای موسی و تابوت سکینه مجهّز ساخته که دیگر تسلیحات قرن حاضر در برابر آنها از هر واکنشی ناتوان است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
686 - «و یسیر إلی البصره حتّی یشرف علی بحرها، و معه التّابوت و عصا موسی. فیعزم علیه فیزفر فی البصره زفره فتصیر بحرا لجیا، لا یبقی فیها غیر مسجدها کجؤجؤ السّفینه علی ظهر الماء!!!».
«به سوی بصره حرکت می کند تا به دریای آن (خلیج فارس)
مشرف می شود، و به سوی آن عزیمت می کند و در بصره انفجاری رخ می دهد که تبدیل به یک دریای ژرف می شود که چیزی از آن نمی ماند مگر مسجد آن که همانند دکل کشتی بر روی آب دیده می شود».
شبیه این حوادث در امّتهای پیشین واقع شده است، با زدن عصا به رود نیل، آب آن خشک شد و با زدن آن به سنگ،12 چشمه از آن سرازیر شد، دیگر هیچ شگفت نیست اگر همان عصا در دست حضرت بقیّه الله بر زمین بصره زده شود و چنین انفجاری در آن روی دهد و همه شهر بصره را آب فراگیرد.
به خصوص که تابوت سکینه نیز در حضور آن حضرت هست و شگفتیهائی از آن در کتابها مسطور است.
پیشوای ششم در مورد آخرین رودرروئی سپاه حقّ با قوم یهود می فرماید:
687 - «و من الغد عند الظّهر تتلوّن الشّمس و تصفر فتصیر مظلمه!. و یوم الثّالث یفرّق الله بین الحقّ و الباطل، و تخرج دابّه الأرض، و تنزل الرّوم إلی ساحل البحر عند کهف الفتیه فیبعث الله الفتیه من کهفهم مع کلبهم. منهم رجل یقال له: میلخاء، و آخر: حملاها، و هما الشّاهدان المسلّمان للقائم. قال الله تعالی: [إِنّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا، وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ] و هؤلاء هم الأشهاد: أی الشّهود الّذین یسلّمون علی القائم باسمه».
«و به هنگام ظهر - روز بعد - خورشید رنگین و زرد و تیره می شود، و در روز سوّم خداوند حقّ و باطل را از یکدیگر جدا می سازد.
«دابّه الأرض» خارج می شود و رومیان در کرانه دریا در نزدیکی غار اصحاب کهف فرود می آیند و خداوند اصحاب کهف را همراه با سگشان برمی انگیزد، یکی از آنها «میلخاء» نام دارد و یکی دیگر «حملاها». این دو نفر، دو شاهدی هستند که بر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) شهادت می دهند و سلام می گویند، چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: [ما پیامبران خود را نصرت می دهیم و کسانی را که ایمان آورده اند در دنیا، و در روزی که گواهان برخیزند.]، اینها همان گواهان هستند که به حضرت قائم (عجّل الله فرجه) به اسم سلام می دهند».
این حدیث با اندک تفاوتی از امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز روایت شده است، جز
اینکه در آن نام شاهد دوّم «کمسلیما» آمده است.
این دو روایت دلالت می کنند بر اینکه تا روز ظهور گروهی از یهودیان در کرانه های غربی فلسطین باقی می مانند، اگرچه دولت اشغالگر اسرائیل سقوط کند. و آنها در منطقه «عکا» اقامت خواهند داشت، که غار اصحاب کهف نیز آنجاست.
ظاهر اینست که کشتار یهود در روز سوّم ورود حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به سرزمین بیت المقدس خواهد بود که آن روز برای دشمنان خدا روز بسیار سخت و دشواری است، که آنروز گواهان برمی خیزند و نصرت خدا بر سپاه اسلام فرود می آید.
688 - «یبعث المهدیّ بعثا لقتال الرّوم و یرسل معه عشره تستخرج تابوت السّکینه من غار أنطاکیه فیه التّوراه الّتی أنزلت علی موسی و الانجیل الّذی انزل علی عیسی، یحکم بین اهل التّوراه بتوراتهم، و بین اهل الانجیل بإنجیلهم فیسلمون».
«مهدی (علیه السلام) سپاهی را برای نبرد با رومیان گسیل می دارد و ده نفر از فرماندهان خود را با آنها می فرستد که تابوت سکینه را از غار انطاکیه (در جنوب شرقی ترکیه) بیرون می آورد. توراتی که بر موسی فرود آمده و انجیلی که بر عیسی نازل شده در همان غار است. در میان یهود با تورات خودشان داوری می کند و در میان مسیحیان با انجیل آنها حکم می کند پس اسلام می آورند».
طبیعی است که حکم کردن آنحضرت در میان یهود و نصاری با تورات و انجیل برای اتمام حجّت، و به عنوان ایجاد زمینه برای هدایت آنهاست وگرنه با داشتن قرآن کریم هیچ نیازی ندارد که به کتابهای نسخ شده آنها استشهاد کند.
و شاید استناد به آنها به این دلیل باشد که تنها نسخه تحریف نشده آنها را بیرون خواهد آورد که کتاب مقدّس آسمانی و کلام خدا و قابل استناد است.
و در مورد تابوت سکینه، قبلا روایاتی خواندیم که دلالت می کرد بر اینکه آنرا از بیت المقدس بیرون می آورد.
689 - «یکون أهل همدان و زراءه، و خولان جنوده، و حمیر
أعوانه، و مصر قوّاده. و یکثّر الله جمعه و یشدّ ظهره، فیسیر بالجیوش حتّی یصیر إلی العراق و النّاس خلفه و أمامه».
«وزیران او از اهل همدان، و سپاه او از خولان (شمال یمن)، و معاونان او از حمیر، و فرماندهان او از مصر می باشند. خداوند افراد او را بسیار فراوان و پشت او را بسیار محکم می گرداند. پس با لشکریان خود به سوی عراق حرکت می کند و مردم از جلو و عقب شمع وجودش را در میان می گیرند».
690 - «ثمّ یسیر السّفیانیّ و جیشه، فیقاتلهم و یقتلهم. و یأسر جیشه السّفیانیّ، فیذبحه بیده».
«سپس سفیانی و سپاه او حرکت می کنند و با آنحضرت به جنگ پرداخته، کشته می شوند و شخص سفیانی به دست سپاه امام (علیه السلام) اسیر می شود، پس او را به دست خود ذبح می کند».
691 - «کأنّی أنظر إلی القائم و أصحابه فی نجف الکوفه، کأنّ علی رؤوسهم الطّیر، قد فنیت أزوادهم و خلقت ثیابهم و قد أثر السّجود بجباههم. لیوث بالنّهار، رهبان باللّیل».
«گوئی قائم (عجّل الله فرجه) و یاران او را در نجف کوفه می بینم، گوئی بر سرشان مرغ نشسته، توشه هایشان به پایان رسیده، جامه هایشان ژولیده، و طول سجده بر پیشانی شان اثر گذاشته است. شیران روزند و راهبان شب».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ، وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ» فرمود:
692 - «لم یجیء تأویلها. فإذا جاء تأویلها یقتل المشرکون حتّی یوحّد الله (عزّ و جلّ)، و لا یکون شرک. ذلک فی قیام قائمنا، إنّه یقتل المنافقین و الکافرین».
«هنوز تأویل آن نرسیده است، هنگامی که تأویل آن بیاید مشرکان کشته می شوند تا به توحید بگرایند، دیگر از شرک اثری نمی ماند.
و آن به هنگام قیام قائم ماست که کافران و منافقان را ریشه کن می سازد».
پیشوای پنجم در تعبیر دیگری فرمود:
693 - «و لا یبقی أرض إلاّ نودی فیها شهاده أن لا إله إلاّ الله وحده لا شریک له، و أنّ محمّدا رسول اللّه».
«در روی زمین نقطه ای نمی ماند جز اینکه در آن ندا می شود:
اشهد ان لا اله الاّ الله وحده لا شریک له، و انّ محمّدا رسول اللّه».
امام صادق (علیه السلام) در مورد گامهای بعدی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
694 - «و یبعث جندا إلی القسطنطنیّه.. و یدخلونها فیحکمون فیها ما یریدون».
«و سپاهی به سوی قسطنطنیّه (استانبول) می فرستد... آنها داخل قسطنطنیّه شده به دلخواه در آن حکومت می کنند».
695 - «یفتح قسطنطینیّه و رومیّه و بلاد الصّین».
«قسطنطنیّه، روم و ایالتهای چین را فتح می کنند».
696 - «یفتح أرمینیّه و القسطنطینیّه و یقسم المال. ثمّ یعود إلی بیت المقدس و یستخرج ذخائر الأنبیاء!».
«ارمنستان و قسطنطنیّه را فتح کرده، مال را تقسیم می کند و سپس به سوی بیت المقدس بازمی گردد و گنجینه های پیامبران را بیرون می آورد.
697 - «یمشی الخضر بین یدیه، و یقفو أثر رسول اللّه.. له ملک یسدّده من حیث لا یراه.. یفتح المدینه الرّومیّه بالتّکبیر مع سبعین ألفا من المسلمین یشهدون الملحمه العظمی، مأدبه الله بمرج عکّا، یبید الظّلم و أهله، یقیم الدّین».
«خضر (علیه السلام) در پیشاپیش او حرکت می کند و او از راه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیروی می کند. برای او فرشته ایست که او را از جائی که خود نمی بیند یاری می کند. شهر روم را تکبیرگویان فتح می کنند.
هفتاد هزار نفر از مسلمانان این پیروزی حماسه انگیز را مشاهده می کنند.
الطاف بیکران خدا در صحرای «عکّا» ست، که ستم و ستمگران را
ریشه کن می سازد و دین را استوار می نماید».
آوای روحبخش تکبیر، یادآور جهت نهضت بود که این قیام و حرکت صرفا برای خدا و به جهت اعلای کلمه «اللّه» است، که طبعا این نغمه روح افزا در گوش دشمنان بسیار دلخراش و کوبنده خواهد بود، صفها را خواهد شکست، اراده ها را متزلزل خواهد ساخت و در مقابل، سپاه اسلام را با اراده ای آهنین و عزمی فولادین در صفهای فشرده، یکدل و یکجهت به پیش خواهد راند.
698 - «ثمّ یسیر إلی مصر فیدخلها، و یصعد منبرها فیخطب النّاس، فتستبشر الأرض بالعدل، و تعطی السماء مطرها، و الشّجر ثمرها، و الأرض نباتها و تتزیّن لأهلها.. و یقول القائم (علیه السلام): کلوا و اشربوا هنیئا، بما أسلفتم فی الأیّام الخالیه».
«سپس به سوی مصر حرکت کرده، وارد مصر می شود، بر فراز منبر قرار گرفته، برای مردم خطبه ایراد می کند. زمین، نوید عدالت را می شنود.
آسمان، باران رحمتش را فرومی ریزد. درختان، میوه هایش را ارزانی می دارد. و زمین، سبز و خرم شده، برای اهل زمین خود را آرایش می دهد.
و قائم (عجّل الله فرجه) می فرماید: [کلوا و شربوا هنیئا بما اسلفتم فی الأیّام الخالیه].
یعنی: بخورید و بیاشامید به گوارائی، به سبب آنچه پیش فرستادید در روزهای گذشته».
699 - «ثمّ یسیر إلی مدینه الزّنج و یفتحها و یعود إلی سواحل فلسطین، و یمرّ بعکّا و بغزّه و عسقلان، و یقترب من القدس».
«سپس به سوی شهر زنجی ها حرکت می کند (در شمال آفریقا و برخی از مناطق میانه ای آن) و به سوی فلسطین بازمی گردد. از عکّا، غزّه و عسقلان می گذرد و به قدس نزدیک می شود».
شاید نزدیک شدن آنحضرت به قدس در این حدیث مربوط به سفر دوّم آنحضرت باشد.
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
700 - «یفرح بخروجه المؤمنون و أهل السّماوات. و لا یبقی کافر و لا مشرک إلاّ کره خروجه».
«مؤمنان و اهل آسمانها با ظهور او خوشحال و شاداب می شوند.
ولی هیچ کافر و یا مشرکی نمی ماند جز اینکه ظهور او را ناخوش دارند».
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
701 - «ألمهدیّ إذا خرج، یفرح به جمیع المسلمین خاصّتهم و عامّتهم».
«چون مهدی ظهور کند، همه مسلمانان از خواصّ و عوامّ به وسیله آن، خوشحال می شوند».
702 - «یفرح به أهل السّماء و أهل الأرض، و الطّیر فی الهواء، و الحیتان فی البحر».
«اهل آسمان و زمین به وسیله ظهور او خوشحال می شوند، پرندگان هوا و ماهیان دریا نیز با ظهور او شادی می کنند».
پیشوای هفتم شیعیان حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «وَ الله مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» فرمود:
703 - «یقول اللّه: و الله متمّ نوره: بولایه القائم، و لو کره الکافرون: بولایه علیّ... فسئل: هل هذا تنزیل؟! فقال: نعم، أمّا هذا الحرف فتنزیل، و أمّا غیره فتأویل».
«خداوند با ولایت قائم (عجّل الله فرجه)، نور خود را به کمال و تمام می رساند، اگرچه منکران ولایت علی (علیه السلام) آنرا خوش ندارند.
سؤال کردند: آیا این تنزیل است؟! فرمود:
آنچه گفتم، تنزیل است، ولی جز این هرچه گفته شود، تأویل است».
و در تفسیر آیه شریفه: «قُلْ یَوْمَ الْفَتْحِ لا یَنْفَعُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِیمانُهُمْ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ». فرمود:
704 - «یوم تفتح الدّنیا علی القائم، و لا ینفع أحدا تقرّب بالإیمان ما لم یکن قبل ذلک مؤمنا. و أمّا من کان قبل الفتح مؤمنا و منتظرا لخروجه فذلک الّذی ینفعه إیمانه، و یعظّم الله (عزّ و جلّ) عنده قدره و شأنه!. و هذا أجر الموالین لأهل البیت.. ثمّ لا یزال یقتل أعداء الله حتّی یرضی الله، و یعلم رضی الله تعالی عنه فی ذلک حین یحسّ الرّحمه بقلبه».
«روزیکه دنیا به دست قائم (عجّل الله فرجه) فتح شود، دیگر ایمان آوردن برای کسیکه قبلا ایمان نداشت سودی نبخشد. امّا کسیکه پیش از فتح، ایمان آورده، انتظار ظهور او را می کشید، ایمانش او را سود خواهد بخشید، و خداوند مقام و منزلت او را بالا خواهد برد. و این پاداش دوستداران اهلبیت است. سپس آنقدر از دشمنان خدا می کشد تا خداوند راضی شود.
آنوقت در دل خود احساس مرحمت می کند و از آنجا می فهمد که پروردگارش راضی شده است».
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
705 - «إنّ الله تبارک و تعالی لیصلح أمره فی لیله واحده، کما أصلح أمر کلیمه موسی إذ ذهب لیقتبس لأهله نارا فرجع و هو رسول، نبیّ».
«خداوند کار او را در یک شب فراهم می کند، چنانکه کار موسی کلیم را در یک شب فراهم کرد، هنگامی که رفت تا برای خانواده اش آتش بیاورد پس با رسالت برگشت و به مقام پیامبری رسید».
706 - «هو صاحب الغیبه، فإذا خرج أشرقت الأرض بنور ربّها.
مثله کمثل السّاعه لا تاتیکم إلاّ بغته».
«او صاحب غیبت است، چون ظاهر شود زمین با نور پروردگارش روشن می گردد. مثل او چون مثل قیامت است، جز به صورت ناگهانی نخواهد آمد».
و در تفسیر آیه شریفه: «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً» طبق روایت «ابو بکیر»، فرمود:
707 - «أنزلت فی القائم (علیه السلام) إذا خرج فی أهل الرّدّه و الکفّار فی شرق الأرض و غربها، فعرض علیهم الإسلام، فمن أسلم طوعا أمره بالصّلاه و الزّکاه و ما یؤمر به المسلم و یجب للّه علیه، و من لم یسلم ضرب عنقه حتّی لا یبقی فی المشارق و المغارب أحد إلاّ وحّد اللّه. قال:
جعلت فداک، إنّ الخلق أکثر من ذلک. فقال: إنّ الله إذا أراد قلّل الکثیر و کثّر القلیل».
«در حق قائم (عجّل الله فرجه) نازل شده است. چون ظهور کند به کافران و مرتدّان مشرق و مغرب اسلام را عرضه می کند، هرکس از روی علاقه بپذیرد او را به نماز و زکات و دیگر فرائض اسلام فرمان می دهد. و هرکس اسلام را نپذیرد گردنش را می زند، تا در شرق و غرب جهان کسی باقی نباشد جز معتقدین به یکتائی خدا.
ابو بکیر گفت: تعداد مردمانی که یکتاپرست نیستند خیلی بیش از اینهاست!!. فرمود:
چون خدا اراده کند، اکثریّت را کاهش می دهد و اقلیّت را افزایش می بخشد».
باز از این حدیث می توان استفاده کرد که پیش از ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) جنگهای خانمانسوزی خواهد بود که قدرتهای شرک و کفر، و نیروهای اهریمنی خواهد شکست و بدین وسیله زمینه پیروزی سپاه حقّ بر سپاهیان کفر فراهم خواهد شد.
پیشوای هشتم شیعیان چون پدران بزرگوارش در وصف سپاه حقّ
می فرماید:
708 - «یخرج، جبرائیل عن یمینه، و میکائیل عن یساره، و شعیب بن صالح علی مقدّمته».
«او در حالی ظهور می کند که جبرئیل در دست راست او، میکائیل در طرف چپ او، و شعیب بن صالح در پیشاپیش او حرکت می کند». (228)
709 - «یظهر الله به الأرض من اهل الکفر و الجحود!. و تطوی له الأرض، و یذلّ کلّ صعب».
«خداوند به دست او زمین را از لوث کافران و منکران پاک می کند. زمین زیر پایش می پیچد و هر کار سخت و دشواری برای او آسان می شود».
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:
710 - «کأنّی أنظر إلی الأعلام البیض تخفق فوق رأسه بنجف الکوفه».
«گوئی پرچمهای سفیدی را با چشم خود می بینم که بالای سر او در نجف کوفه به اهتزاز درآمده است».
یکبار دیگر خطاب به فرزند بزرگوارش فرمود:
711 - «و کأنّک یا بنیّ، بتأیید نصر الله و قد آن و بتیسیر الفرج و علّو الکعب و قد حان، و بالرّایات الصّفر و الأعلام البیض تخفق علی أثناء أعطافک ما بین الحطیم و زمزم!. و کأنّک بترادف البیعه، و تصادف الولیّ، یتناظم علیک تناظم الدّرّ فی مثانی العقود و تصافق الأکفّ علی
جنبات الحجر الأسود تلوذ بفناک، من ملاء برّأهم الله فی طهاره الولاده و نفاسه التّربه، مقدّسه قلوبهم من دنس النّفاق، مهذّبه أفئدتهم من رجس الشّقاق، لیّنه عرائکهم للدّین، خشنه ضرائبهم علی المعتدین، واضحه بالقبول وجوههم، نضره بالفضل عیونهم، یدینون بدین الحقّ و أهله.. فإذا اشتدّت أرکانهم، و تقوّمت أعمدتهم، قدمت بمکانفتهم طبقات الأمم إلی مبایعتک، فی ظلال دوحه بسقت غصونها علی حافّات بحیره الطّبریّه فعندها یتلألأ صبح الحقّ، و ینجلی ظلام الباطل، و یقصم الله بک الطّغیان، و یعید معالم الإیمان. فیظهر بک أقسام الآفاق، و یظهر بک السّلام للرّفاق!. یودّ الطّفل فی المهد لو استطاع إلیک نهوضا!. و نواشط الوحش لو وجد نحوک مجازا!. تهتزّ بک أطراف الدّنیا بهجه، و تهتزّ بک أعطاف العز نضره، و تستقرّ بواقی الحقّ فی قرارها، و تؤوب شوارد الدّین إلی أوکارها. تتهاطل علیک سحائب الظّفر، و یخنق کلّ عدوّ، و ینصر کلّ ولیّ، فلا یبقی علی وجه الأرض جبّار قاسط، و لا جاحد غامط، و لا شانیء مبغض، و لا معاند کاشح - و من یتوکّل علی الله فهو حسبه، إنّ الله بالغ أمره، قد جعل الله لکلّ شیء قدرا».
«فرزندم! گوئی ترا می بینم هنگامی که نصرت خدا بر تو نازل شده، و فرج هموارشده و شکوه و عظمت تو اوج گرفته، پرچمهای سفید و زردی بالای سرت به هنگام گردش تو بین حطیم (میان رکن و مقام) و زمزم به اهتزاز درآمده، دستها پیاپی به عنوان بیعت به سوی تو دراز می شود و دوستان یکی پس از دیگری با تو مصادف می شوند و کارها و گامها با نظم خاصّی در ضمن پیامهای مکرّر پیموده می شود و دستها در کنار حجر الأسود به آستانت سوده می شود. از سوی گروهی که خداوند آنها را با پاکی نطفه و پاکیزگی سرشت، پاک و پاکیزه نموده است، دلهای آنها از آلودگی نفاق پیراسته، قلبهای آنها از تیرگی اختلاف پاکیزه، روح و روانشان برای پذیرش احکام دین آماده، مشتهایشان در برابر تجاوزگران گره کرده، چهره هایشان برای پذیرش حقّ گشاده، دیدگانشان از فضل خدا خیره کننده، به آئین حق گرویده و در راه اهل حقّ گام سپرده اند. چون شالوده کارشان استوار شود و پایه های دعوتشان محکم گردد، با دستیاری آنها همه طبقات مردم، از هر تیره و نژادی به بیعت تو می شتابند و در زیر درختان سر
به فلک کشیده باغی که شاخه های درختانش روی دریاچه طبریّه (در شمال فلسطین) سایه انداخته، دست بیعت با تو می دهند. در این هنگام فجر دولت حقّ می دمد و تاریکی باطل از صحنه گیتی برچیده می شود.
خداوند با دست تو کمر ستمگران را می شکند، شعائر دین را بازمی گرداند، آفاق جهان را روشن می سازد، آرامش و صلح را از کران تا کران برقرار می کند، کودکی که در گهواره آرمیده، آرزو می کند که بتواند به سوی تو بشتابد، وحشیان صحرا آرزو می کنند که بتوانند به سویت راهی بیابند.
اقطار و اکناف جهان سبز و خرّم می شود، چهره دنیا خندان، و قلّه های شرف و عظمت، از تو شاداب و خرامان می گردد. شالوده حقّ استوار می گردد و فراریهای احکام دین به آشیانه های خود بازمی گردد، ابرهای پیروزی، باران نصرت را سیل آسا بر تو فرومی ریزد. دشمنانت خوار و زبون، و دوستانت عزیز و پیروز می شوند. در روی زمین از ستمگران جنایتگر و منکران طغیانگر و دشمنان تجاوزگر و مخالفان عنادگر، احدی باقی نمی ماند: [هرکس به خدا توکّل کند، خداوند او را بس است. خداوند امر خود را به پایان می رساند، که خداوند برای هرچیزی اندازه ای مقرّر نموده است]».
این منطق پیشوایان معصوم است که همگی شاخه های پربار درخت رسالت هستند و هرچه دارند از جدّ بزرگوارشان فراگرفته اند که به سرچشمه وحی منتهی می شود و به زبان وحی سخن می گویند:
[چون درخت پاکیزه ایکه ریشه آن ثابت و پابرجا، و شاخه های آن سر به فلک کشیده، در هر حالی به اذن پروردگارش میوه می دهد].
دل مشتاقان برای برخورداری از آخرین میوه های این درخت پربار چقدر اشتیاق دارد؟! درخت مبارکی که انسان در مدح آن هرچه بگوید حقّ آنرا ادا نکرده است، اندیشه بلندپرواز بشری به قلّه آن نمی رسد و ابتکارات شعر و نثر ادبی، از ترسیم شکوه و عظمت آن ناتوان است. ادیبان جهان و سخن پردازان عالم، که هزاران نکته در سخن آنها منظور می شود، چون از اهلبیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) سخن بگویند در اوّل صف آنها فرومی مانند و شاهباز اندیشه ثناپیشگان نکته سنج در نخستین پایه کوه عظمت و شرف آنها به ناتوانی خود اعتراف می کنند.
زیبائی اسلوب، شیوائی تعبیر و بلندی معانی که در حدیث گذشته به کار
رفته و آنرا به قلّه فصاحت و بلاغت رسانیده، جای شگفت نیست، زیرا کلام امام یازدهم است که گفتار آنها مافوق سخنان مخلوقات و مادون کلام خالق است و اینک حدیث دیگری که به خطّ امام حسن عسکری (علیه السلام) بر پشت جلد کتابی یافت شده، که از نظر فصاحت و بلاغت بی نظیر است.
712 - «قد صعدنا ذری الحقائق بأقدام النّبوّه و ذدنا سبع طرائق بأعلام الفتوّه و الهدایه، و نحن لیوث الوغی و غیوث النّدی!.
و فینا السّیف و القلم فی العاجل، و سواد الحمد فی الآجل، أسباطنا خلفاء الدّین، و حلفاء الیقین، و مصابیح الأمم، و مفاتیح الکرم..
فتکلّم لابس حلّه الاصطفاء، لمّا عهدنا منه الوفاء، روح القدس فی جنان الصّاغوره، ذاق من حدائقنا الباکوره.. شیعتنا الفئه النّاجیه و الفرقه الزّاکیه، صاروا لنا ردءا و صوتا، و علی الظّلمه إلبا و عونا. سیفجّر لهم ینابیع الحیوان بعد لظی مجتمع النّیران لتمام الرّوضه و الطّواسین من السّنین».
«با گامهای نبوّت و ولایت از قلّه های حقایق بالا رفتیم، و با مشعلهای هدایت و فتوّت (جوانمردی) از حریم هفت آسمان دفاع کردیم.
ما شیران میدان نبرد و ابرهای باران رحمتیم. در این جهان شمشیر و قلم در دست ما، و در آن سرای «لوای حمد» بالای سر ماست. فرزندان ما جانشینان خدا در روی زمین، پیشوایان دین، هم پیمانان یقین، مشعلهای هدایت و کلیدهای کرم و سخاوت هستند... روح القدس که جامه برگزیدگی بر قامت او راست آمده، چون از او صفا و وفا سراغ داریم، هنگامی که در گهواره آرمیده بودیم با او سخن گفتیم و او را از میوه های نوبر بوستان خود برخوردار ساختیم... شیعیان ما گروه رستگاران و طائفه پاکیزگان هستند، که بازو و پشتیبان ما هستند و در برابر ستمگران یار و یاور ما می باشند. به زودی چشمه های زندگی به روی آنها باز خواهد شد، پس از آنکه آتش فتنه ها خرمن زندگی را در شعله های خود فروبرد. و آن روز پرشکوه پس از گذشت سالهای «روضه» و «طاسین ها» است!».
در اینجا اشاره ای نیز به وقت ظهور است که برای ما به هیچ وجه قابل درک نیست که با حروف مقطّعه قرآن «طس» مربوط می شود. اگرچه به یاری کامپیوتر مطالب فراوانی در رابطه با حروف مقطعه قرآن کشف شده است ولی
دانش آن در خزینه معارف الهی و در سینه راسخون در علم، محفوظ است.
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می فرماید:
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) به برخی از سعادتمندانی که توفیق دیدار آن جمال الهی نصیبشان شده، چنین فرمود:
713 - «علامه ظهور أمری کثره الهرج و المرج و الفتن. و آتی مکّه فأکون فی المسجد الحرام، فیقول النّاس: انصبوا لنا إماما.. و یکثر الکلام، حتّی یقول رجل من النّاس ینظر فی وجهی: یا معشر النّاس هذا هو المهدیّ!. أنظروا إلیه!.
«نشانه ظهور من، کثرت هرج و مرج و فتنه هاست. وارد مکّه شده، در مسجد الحرام مستقرّ می شوم. مردم به یکدیگر می گویند: برای خود امامی برگزینید. سخن به درازا می کشد، یکی از مردمان درحالیکه به من نگاه می کند، می گوید: هان، ای مردم! این مهدی است، نگاه کنید.
آنگاه دست مرا می گیرند و در میان رکن و مقام نگه می دارند و پس از نومیدی شان از من، با من بیعت می کنند».
در حدیث داریم که کسیکه مردم را به سوی آنحضرت راهنمائی می کند جبرائیل است. و اگر غیر او باشد، لابدّ از نشانه ها و علامتهای مشخصه ایکه در اخبار و احادیث مقرّر شده، خواهد شناخت.
و در توقیع شریفی که به دست یکی از نوّاب عالیقدرش به افتخار یکی از شیعیان، از ناحیه مقدّسه صادر شده می فرماید:
714 - «إنّه إذا فقد الصّینیّ... فأخرج بین الصّفا و المروه فی ثلاثمائه و ثلاثه عشر. فأجیء إلی الکوفه فأهدم مسجدها و أبنیه علی بنائه الأوّل. و أهدم ما حوله من بناء الجبابره، و أحجّ حجّه الإسلام، و أجیء إلی یثرب.. فینادی منادی الفتنه من السّماء: یا سماء انبذی!.
و یا أرض خذی!. فیومئذ لا یبقی علی وجه الأرض إلاّ مؤمن قد أخلص قلبه للإیمان».
«چون آن مرد چینی ناپدید شود... (مشروح این داستان در بخش فتنه های خارجی خواهد آمد)... همراه 313 تن از یارانم در میان صفا و مروه خارج می شوم و به سوی کوفه می روم. مسجد کوفه را درهم می کوبم و براساس پایه های اوّلی بنیان می کنم. و ساختمانهائی که در اطراف آن از آن ستمگران هست ویران می کنم. در موسم حجّ شرکت کرده، حجّه الإسلام را به جای می آورم و به مدینه می روم. منادی فتنه در آسمان ندا می کند: ای آسمان فروریز، ای زمین فروببر.! آن روز در روی زمین به جز مؤمنی که خداوند دلش را برای ایمان آزموده است، کسی نمی ماند».
داستان ناپدید شدن مرد چینی را همراه با تفصیلات و توجیهاتی در بخش فتنه های خارجی نقل خواهیم کرد.
و در نامه شریف خود که به افتخار شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) صادر شده، چنین مرقوم فرموده اند:
715 - «من عبد الله المرابط فی سبیله: إلی ملهم الحقّ و دلیله:
و بعد: فقد نظرنا مناجاتک، عصمک الله بالسّبب الّذی وهب لک من أولیائه، و حرسک من کید أعدائه.. و یوشک أن یکون هبوطنا إلی صحصح من غیر بعد من الدّهر و لا تطاول من الزّمان. و یاتیک نبا منّا بما یتجدّد لنا من حال، فتعرف بذلک ما تعتمده من الزّلفه إلینا بالأعمال، و الله موفّقک لذلک برحمته.
و نحن نعهد إلیک أیّها الولیّ المخلص المجاهد فینا الظّالمین، أیّدک الله بنصره الّذی أیّد به السّلف من أولیائنا الصّالحین، انّه من اتّقی ربّه من إخوانه فی الدّین، و خرج ممّا علیه إلی مستحقیه، کان آمنا من الفتنه المظلّه و محنها المظلمه المضلّه. و من بخل منهم بما أعاره الله من نعمته، علی من أمر بصلته، فإنّه سیکون خاسرا بذلک لأولاه و آخرته».
از بنده خدا، آنکس که نگاهبان راه خداست به کسیکه حق به او الهام گشته و راهنمای حق است... و بعد، ما به مناجاتهای تو نگریستیم، خداوند ترا به آن وسیله ای که به تو ارزانی داشته، که اولیاء اوست، نگهداری فرماید، و از نیرنگ دشمنانش در امان دارد. این نامه را از
مخفیگاه خود در قلّه کوهی که به تازگی از جایگاه پیشین که در جنگلی بود، به اینجا آمده ایم می نگاریم، که به زودی از اینجا نیز نقل مکان کرده، در دشت و صحرائی جای خواهیم گرفت و ترا از وضع خود باخبر خواهیم ساخت. و آنچه را که از اعمال موجب تقرّب به ماست بازخواهی شناخت. خداوند با رحمت خود ترا بر انجام آنها موفّق خواهد نمود...
ای دوست بااخلاص ما، که همواره در راه ما با ستمگران در ستیز هستی، خداوند ترا تأیید کند، آنچنان که دوستان شایسته پیشین ما را تأیید کرده است، ما با تو پیمان می بندیم که هرکس از برادران دینی تو تقوی پیشه کند، و از حالتی که هست بیرون آمده، به حالتی که باید باشد، درآید، از فتنه آشوبگر و گرفتاریهای اندوهبار آن در امان خواهد بود. و هر کس از نعمتهائی که خداوند به رسم عاریت در دست او قرار داده، در مورد آنانکه خداوند امر به پیوند آنها (صله ارحام) داده، بخل بورزد، در دنیا و آخرت زیانکار خواهد بود...».
از اینجا روشن می شود که اگر به هنگام روی آوردن امواج فتنه ها، به سلاح تقوی مسلّح شویم و در وضع خود تجدیدنظر نموده، آنچنانکه باید، باشیم، از فتنه ها در امان خواهیم بود، و در موقع هرج و مرج، رسیدن به خویشان و مستمندان وظیفه مهمّ انسانی و آسمانی ماست که امواج فتنه ها را می شکند و انسان را از فرو رفتن در کام بلاها بیمه می کند.
کعب الاحبار می گوید:
716 - «مهدی قائم، زمین را به زمینی دیگر تبدیل می سازد، و عیسی بن مریم به وسیله او بر نصارای روم و چین احتجاج می کند».
انجیل لوقا:
717 - «پس خود را حفظ کنید، مبادا دلهای شما از پرخوری و مستی و اندیشه های دنیوی سنگین گردد و آن روز ناگهان بر شما آید، زیرا
که مثل دامی بر جمیع سکنه تمام روی زمین خواهد آمد. پس در هروقت دعا کرده بیدار باشید تا شایسته آن شوید که از جمیع این چیزهائی که به وقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضور پسر انسان بایستید».
این تطابق عجیب که میان گفتار حضرت عیسی (علیه السلام) و احادیث پیشوایان اسلام وجود دارد، خود دلیل صدق گفتار و محفوظ ماندن آن از دستبرد و تحریف است، زیرا همه اینها مربوط به حوادثی است که پس از هزاران سال انجام خواهد گرفت و به طوریکه در بخشهای دیگر هم یادآور خواهیم بود غالب مطالب مربوط به آینده در تورات و انجیل از تحریف مصون مانده است.
این بخش را با حدیثی از امام صادق (علیه السلام) به پایان می رسانیم:
پیشوای ششم شیعیان در تفسیر آیه شریفه: «وَ یَقُولُونَ مَتی هذَا الْفَتْحُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ...» فرمود:
718 - «یوم الفتح یوم تفتح الدّنیا علی القائم (علیه السلام) و لا ینفع أحدا تقرّب بالإیمان لم یکن قبل ذلک مؤمنا بإمامته و منتظرا لخروجه فذاک الّذی ینفعه إیمانه، و یعظّم الله (عزّ و جلّ) عنده قدره و شانه و هو أجر الموالین لأهل البیت (علیهم السلام)».
«روز فتح روزیست که دنیا به دست قائم (عجّل الله فرجه) فتح می شود، آنروز کسیکه قبلا ایمان نیاورده و انتظار فرج و ظهور او را نکشیده باشد، ایمان آوردنش سودی نمی بخشد، که ایمان سودمند آن ایمان است، که سابقه دار و همراه با انتظار ظهور باشد، خداوند مقام و منزلت آنان را بالا می برد و آن پاداش دوستداران اهلبیت است».
* * *
- قصص:5.
- الامام المهدی صفحه 267.
- اعلام الوری صفحه 430، منتخب الاثر صفحه 464، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، المهدی صفحه 198 و بشاره الاسلام صفحه 194.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و 277، بحار الانوار جلد 51 صفحه 81، البیان صفحه 100 و الملاحم و الفتن صفحه 33.
- مؤلف محترم نام کتاب را از این دو حدیث اقتباس کرده است.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 81، منتخب الاثر صفحه 461، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 146 و 165، شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 490، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 135، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 48 و 61، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260، الملاحم و الفتن صفحه 66، البیان صفحه 100، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 207، بشاره الاسلام صفحه 111 و الزام النّاصب صفحه 40 و 43.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 90، المهدی صفحه 224 و الصّواعق المحرقه صفحه 98.
- منتخب الاثر صفحه 170 و 204، الزام النّاصب صفحه 54، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 163 و بشاره الاسلام صفحه 10.
- بشاره الاسلام صفحه 49 و 66، منتخب الاثر صفحه 467، بحار الانوار جلد 52 صفحه 236، الامام المهدی صفحه 220 و الزام النّاصب صفحه 140 و 188.
- بشاره الاسلام صفحه 183، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 130، الملاحم و الفتن صفحه 52 و منتخب الاثر صفحه 486.
- مدارک یادشده.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 53.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 283، الزام النّاصب صفحه 52، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136، المهدی صفحه 233، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108 و 163، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260، البیان صفحه 95 و الملاحم و الفتن صفحه 116.
- بشاره الاسلام صفحه 242، الملاحم و الفتن صفحه 54، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 159، بحار الانوار جلد 51 صفحه 25 و جلد 52 صفحه 390، غیبت نعمانی صفحه 124، المهدی صفحه
227 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136.
- الامام المهدی صفحه 273، بشاره الاسلام صفحه 232 و 253 و الزام النّاصب صفحه 142.
- الزام النّاصب صفحه 55 142، بشاره الاسلام صفحه 242 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 150.
- اسفار، جمع «سفر» به معنای کتاب است. به پنج کتاب از اوّل عهد عتیق، تورات و اسفار می گویند.
- منتخب الاثر صفحه 309، المهدی صفحه 228 و اسعاف الرّاغبین صفحه 138.
- الملاحم و الفتن صفحه 116، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136 و 167.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 390 و بشاره الاسلام صفحه 253.
- الزام النّاصب صفحه 202 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 151 و 390.
- المهدی صفحه 74 و 227، الملاحم و الفتن صفحه 57 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 351.
- غیبت نعمانی صفحه 125 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 351.
- الزام النّاصب صفحه 72.
- حشر:2.
- بالفور، از مردان سیاسی انگلیس بود که در جنگ جهانی اول وزیر نیروی دریائی انگلیس شد، و بعدا وزیر امور خارجه شد و در دوم نوامبر 1917 به عنوان وزیر امور خارجه پیمانی امضاء کرد که براساس آن دولت بریتانیا متعهّد شد که پس از جنگ، کشوری را برای قوم یهود در سرزمین فلسطین ایجاد کند. این قرارداد به عنوان «وعده بالفور» شناخته شد. (الموسوعه العربیّه المیسّره صفحه 399).
- اسراء:104.
- منتخب الاثر صفحه 221.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 231، اختصاص مفید صفحه 269، بحار الانوار جلد 52 صفحه 318، بشاره الاسلام صفحه 260 و الزام النّاصب صفحه 224 و اوصاف عصای موسی را در مجمع البحرین جلد 2 صفحه 6 و اصول کافی جلد 1 صفحه 225 و 331 بخوانید.
- الزام النّاصب صفحه 7.
- الزام النّاصب صفحه 190.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 6، بشاره الاسلام صفحه 269 و الزام النّاصب صفحه 215 و 190.
- بشاره الاسلام صفحه 269، و الزام النّاصب صفحه 216.
- الزام النّاصب صفحه 215، شرح ابن حدید جلد 2 صفحه 179، غیبت نعمانی صفحه 120، بحار الانوار جلد 53 صفحه 3 و 4، نور الابصار صفحه 228 و بشاره الاسلام صفحه 265 و 99.
- توبه:34.
- الزام النّاصب صفحه 30.
- همان مدرک صفحه 173.
- احزاب:61 - 63، منتخب الاثر صفحه 238 و 172، اصول کافی جلد 2 صفحه 323،
شرح ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 178، الزام النّاصب صفحه 27، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 175 و 192، غیبت نعمانی صفحه 165، بشاره الاسلام صفحه 199، الملاحم و الفتن صفحه 53، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146 و نهج البلاغه جلد 1 صفحه 205.
- الملاحم و الفتن صفحه 55 و 135، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 92، المهدی صفحه 97، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 150، بشاره الاسلام صفحه 202 و منتخب الاثر صفحه 319.
- منتخب الاثر صفحه 186، اعلام الوری صفحه 435، بحار الانوار جلد 52 صفحه 328 و صفحه 391، بشاره الاسلام صفحه 199 و 201 و الزام النّاصب صفحه 139.
- همین مدرکها.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 147، عیون الاخبار جلد 1 صفحه 233، الملاحم و الفتن صفحه 58 و الزام النّاصب صفحه 259.
- بشاره الاسلام صفحه 199، غیبت نعمانی صفحه 165، بحار الانوار جلد 52 صفحه 391، و الزام النّاصب صفحه 139 و 189.
- الزام النّاصب صفحه 189، غیبت نعمانی صفحه 165 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 361.
- الملاحم و الفتن صفحه 52.
- غیبت نعمانی صفحه 121، بحار الانوار جلد 52 صفحه 353 و بشاره الاسلام صفحه 198.
- الامام المهدی صفحه 272، سفینه البحار جلد 2 صفحه 705 و ارشاد مفید صفحه 391.
- غیبت نعمانی صفحه 121، بحار الانوار جلد 52 صفحه 353 و 318، بشاره الاسلام صفحه 256 و 277 و الزام النّاصب صفحه 229.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 313 و بشاره الاسلام صفحه 247.
- منتخب الاثر صفحه 469، الملاحم و الفتن صفحه 49 و صفحه 122 و الزام النّاصب صفحه 201.
- الامام المهدی صفحه 51 و 52، الملاحم و الفتن صفحه 49 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160.
- همین مدرکها.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 10، الزام النّاصب صفحه 216 و بشاره الاسلام صفحه 270.
- منتخب الاثر صفحه 487، بشاره الاسلام صفحه 197 و 260 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 280.
- الملاحم و الفتن صفحه 53، المهدی صفحه 192، بشاره الاسلام صفحه 102 و 139 و الزام النّاصب صفحه 254.
- الزام النّاصب صفحه 201.
- الملاحم و الفتن صفحه 123.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 60 و 82 و جلد 51 صفحه 57 و 272، الزام النّاصب صفحه 176، بشاره الاسلام صفحه 58،67،87 و 99 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146.
- اسراء:6.
- الزام النّاصب صفحه 224 و بشاره الاسلام صفحه 258.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 60.
- منتخب الاثر صفحه 519، الزام النّاصب صفحه 229، الامام المهدی صفحه 236 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 325،391 و 328.
- غیبت نعمانی صفحه 166، بحار الانوار جلد 52 صفحه 391 و بشاره الاسلام صفحه 201.
- بشاره الاسلام صفحه 200، الزام النّاصب صفحه 227 و غیبت نعمانی صفحه 166.
- الزام النّاصب صفحه 228.
- همان مدرک.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 135، منتخب الاثر صفحه 312 و الامام المهدی صفحه 90.
- غیبت نعمانی صفحه 165، الزام النّاصب صفحه 227، بشاره الاسلام صفحه 200 و 250، منتخب الاثر صفحه 312، بحار الانوار جلد 52 صفحه 326 و 328 و 387.
- اختصاص مفید صفحه 169 و 326، بحار الانوار جلد 52 صفحه 321 و الزام النّاصب صفحه 139.
- یعنی: بگو حق آمد و باطل نابود شد، به راستی که باطل نابودشدنی است. (اسراء:81)
- منتخب الاثر صفحه 471 و الامام المهدی صفحه 44.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، المحجّه البیضاء جلد 3 صفحه 341، منتخب الاثر صفحه 292 و 482، بحار الانوار جلد 52 صفحه 191، اعلام الوری صفحه 433، بشاره الاسلام صفحه 99، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، اسعاف الراغبین صفحه 152، المهدی صفحه 198 و 233، مثیر الاحزان صفحه 297 و الامام المهدی صفحه 95 و 226.
- الزام النّاصب صفحه 189، غیبت نعمانی صفحه 165 و بشاره الاسلام صفحه 199.
- غیبت نعمانی صفحه 121، منتخب الاثر صفحه 302 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 353.
- بشاره الاسلام صفحه 206 و 199 و الزام النّاصب صفحه 189.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و 265، البیان صفحه 92، بحار الانوار جلد 51 صفحه 81 و جلد 52 صفحه 378 غیبت نعمانی صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 283 و 293، المهدی صفحه 96، اسعاف الرّاغبین صفحه 137، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 127، الامام المهدی صفحه 336، الزام النّاصب صفحه 52، الفصول المهمّه، نور الابصار صفحه 171، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136 و 163 و غایه المرام.
- غیبت نعمانی صفحه 152، الزام النّاصب صفحه 179 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 353.
- غیبت نعمانی صفحه 102 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 110.
- الزام النّاصب صفحه 229 و 208، غیبت نعمانی صفحه 122، بحار الانوار جلد 52 صفحه 318 و 333 و جلد 53 صفحه 91، منتخب الاثر صفحه 473، بشاره الاسلام صفحه 109،185،189 و 199، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136 و المهدی صفحه 218.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 331 و منتخب الاثر صفحه 309.
- شعراء:21، بحار الانوار جلد 52 صفحه 281 و 292، غیبت نعمانی صفحه 91، الزام النّاصب صفحه 57 و بشاره الاسلام صفحه 249.
- نمل:62.
- غیبت نعمانی صفحه 95 و 169، بحار الانوار جلد 51 صفحه 48 و 59 و جلد 52 صفحه 316 و 341، بشاره الاسلام صفحه 227 و منتخب الاثر صفحه 422 و 294.
- الامام المهدی صفحه 226 و الزام النّاصب صفحه 172.
- الزام النّاصب صفحه 26.
- آل عمران:33.
- غیبت نعمانی صفحه 150، الزام النّاصب صفحه 176 و 226، بشاره الاسلام صفحه 102 و 227، الامام المهدی صفحه 225، بحار الانوار جلد 52 صفحه 223،238،305،315،341 و 406.
- مدارک یادشده.
- غیبت نعمانی صفحه 169، منتخب الاثر صفحه 468 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 307.
- معارج:1.
- بشاره الاسلام صفحه 108، غیبت نعمانی صفحه 145 و الزام النّاصب صفحه 32 و 178.
- الزام النّاصب صفحه 226، بحار الانوار جلد 51 صفحه 157 و جلد 52 صفحه 283 و 307، منتخب الاثر صفحه 468، المهدی صفحه 199، بشاره الاسلام صفحه 199،224،231 و 249.
- هود:86.
- منتخب الاثر صفحه 92، ارشاد مفید صفحه 343، نور الابصار صفحه 172، بحار الانوار جلد 52 صفحه 192،318 و 367، مثیر الاحزان صفحه 298، الامام المهدی صفحه 92، بشاره الاسلام صفحه 100، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، المهدی صفحه 199، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160، الزام النّاصب صفحه 175 و 140 و اعلام الوری صفحه 433.
- ارشاد مفید صفحه 343، اصول کافی جلد 1 صفحه 231، الزام النّاصب صفحه 7،140، و 223، منتخب الاثر صفحه 312، غیبت نعمانی صفحه 125، اعلام الوری صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 324،335،338 و 351، الامام المهدی صفحه 227 و بشاره الاسلام صفحه 231،244 و 246.
- الامام المهدی صفحه 224.
- سبأ:51 - 54.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 325، الزام النّاصب صفحه 28 و 177، مثیر الاحزان صفحه 298، بحار الانوار جلد 52 صفحه 316 و 342، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 144 و 160، الملاحم و الفتن صفحه 60، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 82 و 228 و بشاره الاسلام صفحه 102.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 354، بشاره الاسلام صفحه 277 و الزام النّاصب صفحه 223.
- ارشاد مفید صفحه 343، غیبت نعمانی صفحه 123، اعلام الوری صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 349، بشاره الاسلام صفحه 199 و 233 و الزام النّاصب صفحه 223.
- طارق:17.
- الزام النّاصب صفحه 243 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 58 و 120.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 308 و 342 و جلد 53 صفحه 11، بشاره الاسلام صفحه 228 و 271 و الزام النّاصب صفحه 216.
- نحل:45، بحار الانوار جلد 52 صفحه 324 و الزام النّاصب صفحه 176.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 342.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 32 و الزام النّاصب صفحه 222.
- الملاحم و الفتن صفحه 123، الزام النّاصب صفحه 201 و اسعاف الرّاغبین صفحه 138.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259 و الملاحم و الفتن صفحه 116.
- بشاره الاسلام صفحه 46 و 192 و 249 و 277، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160 و الزام النّاصب صفحه 201.
- الزام النّاصب صفحه 52 و 254 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 126 و 160.
- عذرا دشت وسیعی در نزدیکی دمشق است که معاویه حجر بن عدی و گروهی دیگر از شیعیان امیر مؤمنان را به جرم وفاداری به آنحضرت در این سرزمین زنده به گور کرد. «مؤلّف»
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 224، الزام النّاصب صفحه 176، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، البیان صفحه 73 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 88، الصّواعق المحرقه صفحه 163، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 87، الامام المهدی صفحه 72 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146 و 160.
- انبیاء:12 - 15، بشاره الاسلام صفحه 229 و 70، بحار الانوار جلد 52 صفحه 344 و الزام النّاصب صفحه 22.
- شوری:42.
- الزام النّاصب صفحه 29 و 57.
- الرّحمن:33.
- الزام النّاصب صفحه 208.
- در مورد بشقابهای پرنده و احتمال ارتباط آن با حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به کتاب «جزیره خضراء» به قلم مترجم مراجعه شود.
- الزام النّاصب صفحه 231.
- حضاره العرب صفحه 62.
- اعلام الوری صفحه 430، ارشاد مفید صفحه 341، منتخب الاثر صفحه 312، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، البیان صفحه 97، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 344، بحار الانوار جلد 52 صفحه 337، الزام النّاصب صفحه 63،222 و 225، اسعاف الرّاغبین صفحه 135 - 140، الامام المهدی صفحه 273 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134 و 145.
- «مرجئه» گروهکهائی از اهل سنّت هستند که می گویند: با وجود ایمان، گناه ضرری نمی رساند!. شش گروه از آنها را شهرستانی در ملل و نحل (جلد 1 صفحه 139 - 146) شرح داده است.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 343 و بشاره الاسلام صفحه 229.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 275، بحار الانوار جلد 52 صفحه 330،334 و 385، و جلد 53 صفحه 11، بشاره الاسلام صفحه 229 و الزام النّاصب صفحه 227.
- بشاره الاسلام صفحه 228،232 و 250، الزام النّاصب صفحه 227 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 343،326،352 و 387.
- الزام النّاصب صفحه 176.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 281، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، الزام النّاصب صفحه
222، اعلام الوری صفحه 430 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 344.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 331،333 و 388، منتخب الاثر صفحه 153، الملاحم و الفتن صفحه 118، المهدی صفحه 198 و 223، بشاره الاسلام صفحه 235،251،258 و 287، نور الابصار صفحه 171، اسعاف الرّاغبین صفحه 136 و الزام النّاصب صفحه 223.
- بشاره الاسلام صفحه 251.
- الزام النّاصب صفحه 224 و الملاحم و الفتن صفحه 64.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 92.
- حج:39.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 58 و جلد 53 صفحه 55، منتخب الاثر صفحه 170، الامام المهدی صفحه 46، الزام النّاصب صفحه 25 و 237 و غیبت نعمانی صفحه 127.
- مدّثّر:8 - 10.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 343، بحار الانوار جلد 51 صفحه 58 و جلد 52 صفحه 284.
- الزام النّاصب صفحه 215 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 6 و بشاره الاسلام صفحه 267.
- بشاره الاسلام صفحه 153 به نقل از غیبت نعمانی.
- غیبت نعمانی صفحه 122، غیبت شیخ طوسی صفحه 277، بحار الانوار جلد 52 صفحه 354، منتخب الاثر صفحه 489 و 307، الزام النّاصب صفحه 223، الامام المهدی صفحه 273 و المهدی صفحه 226 به نقل از عقد الدّرر.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 315 و 376، الزام النّاصب صفحه 140 و منتخب الاثر صفحه 465.
- ارشاد مفید صفحه 341، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 344، اعلام الوری صفحه 430، منتخب الاثر صفحه 448 و 464، غیبت طوسی صفحه 274، الامام المهدی صفحه 95 و 229، بشاره الاسلام صفحه 149 و 193، بحار الانوار جلد 52 صفحه 290 و المهدی صفحه 78 و 198.
- مدرکهای یادشده.
- ابراهیم:5.
- الزام النّاصب صفحه 23 و 240، بحار الانوار جلد 51 صفحه 45، جلد 53 صفحه 63، معانی الاخبار صفحه 366 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 79.
- الزام النّاصب صفحه 237.
- توبه:32، فتح:28 و صف:9، یعنی: «او خداوندیست که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا آنرا بر همه ادیان پیروز گرداند، اگرچه مشرکان خوش ندارند».
- منتخب الاثر صفحه 294، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 188، بحار الانوار جلد 51 صفحه 60 و جلد 52 صفحه 324 و 346 و 388، الزام النّاصب صفحه 21،31 و 222، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 78، بشاره الاسلام صفحه 262 و 251، الامام المهدی صفحه 42، نور الابصار صفحه 169، مثیر الاحزان صفحه 297 و مسند احمد جلد 2 صفحه 530.
- زمر:74، یعنی: «تمامی حمد مخصوص خداوندی است که وعده اش را در حق ما تحقّق
بخشید و ما را وارث زمین گردانید. از بهشت هرکجا بخواهیم مسکن می گزینیم، که پاداش عمل کنندگان چقدر نیکوست».
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 7، بشاره الاسلام صفحه 268 و الزام النّاصب صفحه 215.
- الزام النّاصب صفحه 222، ارشاد مفید صفحه 343، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 335، منتخب الاثر صفحه 468، اعلام الوری صفحه 431، بشاره الاسلام صفحه 231، الامام المهدی صفحه 273 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 337.
- بشاره الاسلام صفحه 231 و الزام النّاصب صفحه 190 و 222.
- نحل:1.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 279 و 285 و جلد 53 صفحه 8، الزام النّاصب صفحه 23، بشاره الاسلام صفحه 259،227 و 269.
- به راستی آنانکه با تو بیعت می کنند با خدا بیعت می کنند، دست خدای بالای دست آنهاست. پس هرکس بیعت خود را بشکند به ضرر خود شکسته است (فتح:10).
- الزام النّاصب صفحه 216، بحار الانوار جلد 53 صفحه 8، ارشاد مفید صفحه 343 و بشاره الاسلام صفحه 268.
- نحل:1.
- غیبت نعمانی صفحه 104، بحار الانوار جلد 52 صفحه 346 و الزام النّاصب صفحه 23.
- الزام النّاصب صفحه 22.
- معارج:44، یعنی: چشمهایشان فروافتاده، ذلّت سراسر وجودشان را فراگرفته. اینست روزی که وعده داده می شد.
- الزام النّاصب صفحه 242.
- الزام النّاصب صفحه 81،140،189 و 241، منتخب الاثر صفحه 294 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 81.
- روم:4 و 5.
- غیبت نعمانی صفحه 155 و 165، بشاره الاسلام صفحه 199، الزام النّاصب صفحه 139، بحار الانوار جلد 52 صفحه 360 و الملاحم و الفتن صفحه 55.
- غیبت نعمانی صفحه 159، بحار الانوار جلد 52 صفحه 363 و بشاره الاسلام صفحه 199.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 301 و بشاره الاسلام صفحه 139.
- غیبت نعمانی صفحه 144، الملاحم و الفتن صفحه 52 و المهدی صفحه 223.
- غیبت نعمانی صفحه 144، بحار الانوار جلد 52 صفحه 301 و بشاره الاسلام صفحه 139.
- الزام النّاصب صفحه 7.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 336 و بشاره الاسلام صفحه 278.
- اسراء:5، یعنی: «می فرستیم به سوی شما، آن بندگانمان را که صاحب قدرت شدید هستند».
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 164، بحار الانوار جلد 52 صفحه 318، منتخب الاثر
صفحه 486، الامام المهدی صفحه 44 و المهدی صفحه 213.
- منتخب الاثر صفحه 490، الملاحم و الفتن صفحه 51، المهدی صفحه 223، عقد الدّرر باب هفتم و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 144.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 272.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 314 و بشاره الاسلام صفحه 183.
- همان مدرک.
- انعام:158.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77 بحار الانوار جلد 52 صفحه 149 و جلد 53 صفحه 133 و بشاره الاسلام صفحه 32 و 71.
- الزام النّاصب صفحه 180.
- مریم:75 و 76.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 431، بحار الانوار جلد 51 صفحه 63، الزام النّاصب صفحه 24 و 96 و اسعاف الرّاغبین صفحه 143.
- بشاره الاسلام صفحه 297، الامام المهدی صفحه 343، الزام النّاصب صفحه 179 و الملاحم و الفتن صفحه 108.
- غیبت نعمانی صفحه 122، بحار الانوار جلد 52 صفحه 355 و 389، المهدی صفحه 226 عقد الدّرر باب نهم و بشاره الاسلام صفحه 169 و 252.
- غیبت نعمانی صفحه 159، بحار الانوار جلد 52 صفحه 361 - 363 و الزام النّاصب صفحه 223.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 62، الزام النّاصب صفحه 173 و 192، اسعاف الرّاغبین صفحه 143 و بشاره الاسلام صفحه 297.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 27 و 62، المهدی صفحه 228، بشاره الاسلام صفحه 297 و الزام النّاصب صفحه 192.
- در این زمینه به کتاب پرارج «اثنا عشریّه» از مرحوم شیخ حرّ عاملی، و یا «حدیقه الشّیعه» از مرحوم مقدّس اردبیلی مراجعه شود.
- الزام النّاصب صفحه 58 و 227، بحار الانوار جلد 52 صفحه 333 و 375 و بشاره الاسلام صفحه 230.
- بحار جلد 53 صفحه 375.
- الرّحمن:41، یعنی: «تبهکاران با سیمای خود شناخته می شوند و از موی سر و پاهایشان گرفته می شوند».
- اختصاص مفید صفحه 304، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 843، الزام النّاصب صفحه 31، غیبت نعمانی صفحه 127 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 321.
- ارشاد مفید صفحه 343، غیبت شیخ طوسی صفحه 282، الزام النّاصب صفحه 223، وسائل الشّیعه جلد 2 صفحه 353 - 356، اعلام الوری صفحه 431، غیبت نعمانی صفحه 165، بشاره الاسلام صفحه 233،207 و 247، الامام المهدی صفحه 274 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 313،
332 و 338.
- المهدی صفحه 199، الامام المهدی صفحه 274، الملاحم و الفتن صفحه 52 و منتخب الاثر صفحه 465.
- الزام النّاصب صفحه 217، بحار الانوار جلد 53 صفحه 12 و بشاره الاسلام صفحه 272.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 342 و بشاره الاسلام صفحه 228.
- همین مدرکها.
- الملاحم و الفتن صفحه 52، المهدی صفحه 223 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139.
- الملاحم و الفتن صفحه 58، بشاره الاسلام صفحه 185 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 154.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 163.
- الزام النّاصب صفحه 227 و غایه المرام صفحه 704.
- بشاره الاسلام صفحه 71، بحار الانوار جلد 53 صفحه 85، الملاحم و الفتن صفحه 102، تاریخ سنی ملوک الارض صفحه 79، الزام النّاصب صفحه 14 و نهج البلاغه جلد 1 صفحه 44.
- تاریخ سنّی ملوک الارض صفحه 79.
- مؤمن:51.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 275 و جلد 53 صفحه 85، بشاره الاسلام صفحه 59 و 69 و الزام النّاصب صفحه 177 و 180.
- در مورد اینکه غار اصحاب کهف کجا واقع شده است به اختلاف سخن گفته اند، مشهور اینست که در کشور ترکیّه، در نزدیکی «ازمیر» در یک کیلومتری دهکده آیاسلوغ و بر ویرانه های شهر افسوس واقع است که هم اکنون غار مخروبه ای نیز در آنجا موجود است. ولی چند سال پیش غاری در اردن هاشمی و در نزدیکی عمّان کشف شد که با نشانه های غار اصحاب کهف بیشتر وفق می دهد و در نزدیکی آن قصبه ای به نام «رقیم» وجود دارد که در قرآن نام آن به همراه غار اصحاب کهف آمده است.
مرحوم علامه طباطبائی با شواهد قرآنی و دلائل جغرافیائی اثبات می کند که غار اصحاب کهف همین دوّمی است، که نظر مؤلّف نیز همانست. برای توضیح بیشتر مراجعه شود به کتاب پرارج «المیزان» جلد 13 صفحه 316 - 320 و ترجمه آن جلد 26 صفحه 151. «مترجم»
- الملاحم و الفتن صفحه 54، بحار الانوار جلد 53 صفحه 351 و 390 و منتخب الاثر صفحه 309.
- الزام النّاصب صفحه 201.
- بشاره الاسلام صفحه 229.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 386 و بشاره الاسلام صفحه 249.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 345 و 378 و جلد 53 صفحه 4، بشاره الاسلام صفحه 230، منتخب الاثر صفحه 291، الزام النّاصب صفحه 21، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 78 و الامام المهدی صفحه 41.
- الامام المهدی صفحه 34 و 265.
- بشاره الاسلام صفحه 238 و 258 و 274، الزام النّاصب صفحه 202،
کشف الغمّه جلد 3 صفحه 277، البیان صفحه 57 و الملاحم الفتن صفحه 52 و 64.
- بشاره الاسلام صفحه 238 و 258 و 274، الزام النّاصب صفحه 202، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 277، البیان صفحه 57 و الملاحم الفتن صفحه 52 و 64.
- بشاره الاسلام صفحه 238 و 258 و 274، الزام النّاصب صفحه 202، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 277، البیان صفحه 57 و الملاحم الفتن صفحه 52 و 64.
- بشاره الاسلام صفحه 297، الامام المهدی صفحه 243، الزام النّاصب صفحه 96 و 202 و 227، اسعاف الرّاغبین صفحه 112 و 142، منتخب الاثر صفحه 490 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 84.
- بشاره الاسلام صفحه 71 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 86.
- الحاقّه:24.
- الزام النّاصب صفحه 202.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 150 و منتخب الاثر صفحه 239.
- المهدی صفحه 221 به نقل از عقد الدّرر.
- صف:8، یعنی: «خداوند نور خود را به اکمال می رساند، اگرچه کافران خوش ندارند».
- اصول کافی جلد 1 صفحه 432 و الزام النّاصب صفحه 31.
- سجده:29، یعنی: «بگو، روز فتح کافران را ایمان آوردنشان سودی نمی بخشد و به آنها مهلت داده نمی شود».
- منتخب الاثر صفحه 470، ینابیع الموده جلد 3 صفحه 81، بشاره الاسلام صفحه 276، بحار الانوار جلد 51 صفحه 218، الزام النّاصب صفحه 68 و الامام المهدی صفحه 50.
- الزام النّاصب صفحه 68، منتخب الاثر صفحه 434، بحار الانوار جلد 51 صفحه 156 و الامام المهدی صفحه 408.
- منتخب الاثر صفحه 149.
- آل عمران:83، یعنی: «به او اسلام آورده هرکه در آسمانها و زمین است، خواه و ناخواه».
- منتخب الاثر صفحه 471، بحار الانوار جلد 52 صفحه 238،340 و 345، بشاره الاسلام صفحه 230 و الامام المهدی صفحه 35.
- الزام النّاصب صفحه 68.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 160 و منتخب الاثر صفحه 227.
- طلاق:3، بحار الانوار جلد 52 صفحه 35 و وفات العسکری صفحه 49.
- ابراهیم:24.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 121، بشاره الاسلام صفحه 168 و الزام النّاصب صفحه 189.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 320 و بشاره الاسلام صفحه 169.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 104.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 176 و الزام النّاصب صفحه 136.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 226 و بشاره الاسلام صفحه 189.
- انجیل لوقا، باب 21 بندهای 34 - 36.
- سجده:28 - 30، یعنی: «می گویند: این فتح کی هست، اگر راست می گوئید؟! بگو: در روز فتح کافران را ایمان آوردنشان سودی نخواهد بخشید و به آنها مهلت داده نخواهد شد. از آنها روی بگردان و منتظر باش که آنها نیز منتظرانند».
- منتخب الاثر صفحه 470. این حدیث تکرار حدیث شماره 704 می باشد. (مترجم)
فرود آمدن حضرت عیسی (علیه السلام)
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
719 - «منّا الّذی یصلّی عیسی بن مریم خلفه!».
«کسیکه عیسی بن مریم (ع) در پشت سر او نماز می خواند از ماست».
720 - «لن تهلک أمّه أنا فی أوّلها، و عیسی بن مریم فی آخرها، و المهدیّ فی وسطها».
«امّتی که من در آغاز آن، عیسی بن مریم در پایان آن، و مهدی (عجّل الله فرجه) در میان آنست، هرگز هلاک نمی شود».
721 - «کیف أنتم إذا نزل عیسی بن مریم فیکم و إمامکم منکم».
«چگونه خواهید بود هنگامی که عیسی بن مریم در میان شما نازل شود و پیشوای شما از میان خود شما خواهد بود؟!».
722 - «ینزل عیسی علی ثنیّه بالأرض المقدّسه یقال لها: أفیق فیاتی بیت المقدس و النّاس فی صلاه الصّبح. فیتأخّر الإمام فیقدمه عیسی و یصلی خلفه علی شریعه محمّد و یقول: أنتم أهل بیت لا یتقدّمکم أحد!».
«عیسی (علیه السلام) در گردنه ای به نام «افیق» در سرزمین مقدس فرود می آید، وارد بیت المقدس می شود، درحالیکه مردم برای نماز صبح صف کشیده باشند. پس امام (حضرت مهدی) عقب می رود، ولی عیسی (علیه السلام) او را جلو می اندازد و خود به او اقتدا کرده، پشت سرش طبق شریعت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) نماز می خواند. و می فرماید: شما اهلبیتی هستید که احدی نمی تواند بر شما پیشی بگیرد».
و در حدیث دیگری نزول عیسی (علیه السلام) را با تفصیل بیشتری بیان کرده که فرازی از آن را در اینجا می آوریم:
723 - «فبینا هو کذلک إذ هبط عیسی بن مریم بشرقیّ دمشق.
عند المناره البیضاء، بین مهرودتین واضعا یدیه علی أجنحه ملکین، إذا طأطأ رأسه قطر و إذا رفعه تحدّر منه جمامه کاللّؤلؤ، و لا یجد ریح نفسه أحد إلا مات. و ریح نفسه مدّ بصره، فیطلب الدّجال فیدرکه بباب لدّ فیقتله».
«... در چنین حالی حضرت عیسی (علیه السلام) در شرق دمشق، در نزد مناره سفید، در میان دو ابر رنگین و درحالیکه دو دست خود را روی بالهای دو فرشته نهاده، فرود می آید. چون سرش را پائین بیاندازد آب از آن می چکد، و چون سرش را بلند کند، قطره های عرق چون دانه های لؤلؤ از سر و صورتش می ریزد. بوی نفس او به هرکس - از کفّار - برسد نابود می شود، و بوی نفس او تا مقدار دید او پیش می رود، دجّال را دنبال می کند، در باب «لدّ» به او می رسد و او را به هلاکت می رساند».
724 - «فیلتفت المهدیّ و قد نزل عیسی عند المناره البیضاء فی القدس، واضعا کفّیه علی أجنحه ملکین کأنّما یقطر من شعره الماء فیقول المهدیّ: تقدّم صلّ بالنّاس فیقول: إنّما أقیمت الصّلاه لک.
فیصلّی عیسی خلفه و یبایعه و یقول: إنّما بعثت وزیرا، و لم ابعث أمیرا!».
«... مهدی متوجّه می شود که عیسی در قدس در نزدیکی مناره سفید درحالیکه دستهای خود را بر بالهای دو فرشته نهاده، و آب از موهایش فرومی چکد، فرود آمده است. پس مهدی می گوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان. پس عیسی می گوید: نماز برای تو اقامه شده است. پس عیسی پشت سر او نماز می خواند و با او بیعت می کند و می گوید: من به عنوان وزیر و معاون برانگیخته شده ام، نه به عنوان امیر و امام».
725 - «لا تزال طائفه من أمّتی تقاتل علی الحقّ، حتّی ینزل عیسی بن مریم عند طلوع الفجر ببیت المقدس. ینزل علی المهدیّ، فیقال:
تقدّم یا نبیّ الله فصلّ بنا، فیقول: هذه الأمّه أمراء بعضهم علی بعض، تکرمه من الله لهذه الأمّه».
«طائفه ای از امّت من همواره برای دفاع از حقّ می جنگند، تا عیسی بن مریم به هنگام طلوع فجر در بیت المقدس نازل شود. آنگاه به نزد مهدی می آید. گفته می شود: ای پیامبر خدا! جلو بایست و برای ما نماز بگزار. می فرماید: این امّت امیر یکدیگرند و این از الطاف خدا بر این امت است».
726 - «و الّذی نفسی بیده، لیوشکنّ أن ینزل فیکم ابن مریم حکما مقسطا، و إمام النّاس یومئذ رجل صالح. فإذا کبّر لصلاه الصّبح و تهیّأ للصّلاه نزل عیسی بن مریم، فإذا رآه عرفه، فیرجع یمشی القهقری لیتقدّم عیسی بن مریم، فیضع عیسی یده بین کتفیه فیقول له: صلّ، فإنّما أقیمت الصّلاه لک، فیصلّی عیسی وراءه».
«به خدا سوگند، به یقین پسر مریم به عنوان داوری دادگر در میان شما نازل خواهد شد، امام مردم در آن روز مردی شایسته خواهد بود. چون برای نماز صبح اذان گفته شود و او آماده ادای نماز گردد، عیسی بن مریم فرود می آید. چون عیسی را ببیند او را می شناسد و عقب عقب می رود تا
عیسی بن مریم (ع) جلو بایستد. عیسی (علیه السلام) دستش را روی شانه او گذاشته، می گوید: شما جلو بایستید که نماز برای شما برپا شده است. آنگاه عیسی پشت سر او نماز می خواند».
727 - «یکون عیسی بن مریم فی أمّتی حکما مقسطا، یرفع الشّحناء و التّباغض و یفیض المال حتّی لا یقبله أحد!. و تنزع حمه کلّ دابّه، و تکون الأرض کفاتور الفضّه!».
«عیسی بن مریم در میان امّت من داور دادگری خواهد بود، کینه و عداوت را از میان مردم برمی دارد و آنقدر ثروت می ریزد که دیگر کسی آنرا نمی پذیرد. خشم و آز از هر جنبنده ای گرفته می شود و سرتاسر زمین به نرمی نقره می شود».
توضیح فقرات این حدیث در ضمن بیاناتی که در آخر همین بخش از کتابهای آسمانی و از زبان پیامبران عظیم الشّأن نقل خواهیم کرد، به تفصیل خواهد آمد. از این رهگذر ما چیزی در اینجا از خود نمی افزائیم.
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
728 - «ثمّ إنّ المهدیّ یرجع إلی بیت المقدس فیصلّی بالنّاس أیّاما. فإذا کان یوم الجمعه و قد أقیمت الصّلاه ینزل عیسی بن مریم فی تلک السّاعه من السّماء و علیه ثوبان أحمران، کأنّما یقطر من رأسه الدّهن. و هو رجل صبیح المنظر و الوجه، أشبه الخلق بإبراهیم، فیاتی المهدیّ و یصافحه و یبشّره بالنّصر، فعند ذلک یقول له المهدیّ: تقدّم یا روح الله و صلّ بالنّاس، فیقول عیسی: بل الصّلاه لک یا ابن رسول اللّه. فعند ذلک یؤذّن عیسی و یصلّی خلف المهدیّ».
«... آنگاه مهدی (عجّل الله فرجه) به بیت المقدّس بازمی گردد و چند روزی با مردم نماز می خواند. چون روز جمعه شود و نماز برپا گردد، عیسی بن مریم در آن ساعت از آسمان فرود آید، به هنگام نزول دو جامه سرخ بر تن او خواهد بود و از سر او قطره های عرق چون روغن خواهد ریخت. او مردی
زیبا و خوش اندام است، شبیه ترین مردم به حضرت إبراهیم (علیه السلام) است. به سوی مهدی (عجّل الله فرجه) می آید و با او مصافحه می کند و به او نوید پیروزی می دهد. آن هنگام حضرت مهدی به او می گوید: ای روح اللّه! جلو بایست و با مردم نماز بخوان. پس عیسی می گوید: ای فرزند پیامبر! نماز برای تو برپا شده است. آنگاه حضرت عیسی اذان می گوید، و پشت سر مهدی (عجّل الله فرجه) نماز می خواند».
در این حدیث و در احادیث گذشته، کیفیّت نزول عیسی (علیه السلام) از آسمان طوری صریح و روشن بیان شده که از هرگونه توجیه و تأویل بی نیاز است. و راه تأویل بر روشنفکرنماها بسته شده است. دیگر کسی نمی تواند او را مرده پنداشته و نزول او را به گونه ای دیگر توجیه کند. بلکه آنچنانکه عقیده قطعی ما شیعیان است، حضرت عیسی زنده است و در آسمان است و به هنگام ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) او نیز از آسمان نزول کرده، به یاری حضرت بقیه الله برخواهد خاست. و طبق احادیث، دجّال به دست او به هلاکت خواهد رسید. به طوریکه صعود او به آسمان با قدرت خدا و معجزه آسا بوده است، نزول او نیز معجزه روشن دیگری خواهد بود و سپاه حقّ با یاری او نصرت بیشتری پیدا خواهد کرد و حجّت بر اهل کتاب تمام خواهد شد.
حضرت عیسی (علیه السلام) مردم را به پذیرش آئین حقّ و شریعت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) دعوت خواهد نمود. و به طوریکه حضرت عیسی (علیه السلام) در زمان پیامبری اش خبر داده شریعت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تا پایان جهان بر اعتبار و مشروعیّت خود باقی خواهد بود و هرگز حلال و حرام آن نسخ نخواهد شد. و در لحظه فرود که با شکوه و عظمت بسیار چشمگیری نازل خواهد شد، همگان را به پذیرش ولایت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) فرا خواهد خواند.
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
729 - «و ینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه».
«پسر مریم، عیسی روح اللّه، نازل شده، پشت سر او نماز می خواند».
پیشوای پنجم شیعیان، در تفسیر آیه شریفه: «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ، إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ، وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً» فرمود:
730 - «إنّ عیسی، قبل یوم القیامه، ینزل إلی الدّنیا، فلا یبقی أهل ملّه، یهودیّ و لا غیره، إلاّ آمن به قبل موته. و یصلّی خلف المهدیّ».
«به طور مسلّم، عیسی پیش از قیامت به این جهان فرود خواهد آمد.
پیرو هیچ آئینی از یهود و غیر آن در روی زمین نمی ماند جز اینکه پیش از وفاتش به او ایمان می آورد. و او در پشت سر مهدی (عجّل الله فرجه) نماز می خواند».
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
731 - «یعود القائم إلی القدس و یصلّی بالنّاس إماما، حتّی إذا کان یوم الجمعه و أقیمت الصّلاه، ینزل - یعنی عیسی (علیه السلام) - و معه سبعون ألفا من الملائکه، و هو بعمامه خضراء، متقلّد بسیف، علی فرس، و بیده حربه. فإذا نزل إلی الأرض نادی مناد: یا معاشر المسلمین جاء الحقّ، و زهق الباطل!».
«قائم (عجّل الله فرجه) به قدس بازمی گردد و چند روزی با مردم نماز می خواند، چون روز جمعه فرارسد و نماز به پا شود، عیسی (علیه السلام) با هفتاد هزار فرشته، درحالیکه عمامه سبزی به سر دارد و شمشیرش را حمایل کرده، و سلاحی به دست گرفته، بر فراز اسبی فرود می آید. منادی ندا می کند: ای گروه مسلمانان! حقّ آمد و باطل نابود شد».
از مجموع این احادیث به خوبی روشن می شود که:
1 - نزول عیسی (علیه السلام) بعد از آنست که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) وارد قدس شده، از قدس خارج شده، سپاه سفیانی را نابود کرده، با تمام یاران به سرزمین قدس بازگردد.
2 - نزول عیسی، در بامداد روز جمعه، و به هنگام منظّم شدن صفهای مردم برای اقامه نماز صبح خواهد بود. چنانکه امام صادق (علیه السلام) با استفاده از فضای باز سیاسی، آنرا به تفصیل بیان فرموده است.
3 - قسمت اعظم تورات و انجیل در رابطه با نزول حضرت عیسی (علیه السلام) از تحریف مصون مانده است، زیرا دقیقا با این احادیث منطبق است چنانکه در همین بخش متن آنها را به خوانندگان گرامی تقدیم خواهیم نمود.
4 - نزول حضرت عیسی (علیه السلام) با این خصوصیّات که در این احادیث و در متن اناجیل آمده است، برای داوری به حقّ، و الزام خصم و اتمام حجّت بر پیروان همه ادیان و به ویژه یهود عنود و لجوج است. و آنروز نزول او با چنان شکوه و عظمتی خواهد بود که دیگر کسی را یارای تکذیب و انکار نخواهد بود.
اگرچه امروز هم هیچ فرد عاقلی نمی تواند صعود او را انکار نماید. زیرا قرآن کریم صریحا آنرا بیان فرموده و دانش بشری امکان آنرا اثبات کرده است.
و به خصوص در عصر ما که انسان به تسخیر فضا پرداخته بر فراز کره ماه گام سپرده، راه تسخیر دیگر کرات آسمانی را در پیش گرفته است.
اکنون که سفینه های فضائی ساخت بشر، به سوی کره مرّیخ و زهره پرتاب شده و اندیشه تسخیر منظومه شمسی را در سر می پرورانند زهی جهالت و نادانی است که صعود حضرت مسیح به صورت اعجازآمیز و به استناد قدرت آفریدگار توانا مورد تشکیک و تردید قرار بگیرد!!.
در عصریکه انسان بر فراز کره زمین از مرکز کنترل زمینی با به حرکت درآوردن یکی از ابزارهای سیستم کنترل فضائی، می تواند دستور خود را از ملیونها کیلومتر به سفینه بی سرنشین یا باسرنشین صادر کند، هرگونه تردید در برنامه صعود و نزول حضرت مسیح از جهالت عمیق و نادانی گسترده او سرچشمه می گیرد!!.
انجیل لوقا:
732 - «و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود، و بر
زمین تنگی و حیرت از برای امّتها روی خواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش. و دلهای مردم ضعف خواهد کرد، از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر می شود، زیرا قوّت آسمان متزلزل خواهد شد. آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می آید».
مگر نه اینست که تنگی و حیرت در همه جا دامن گسترده، و همگان از مسابقات تسلیحاتی انگشت حیرت به دندان گرفته اند!. امنیّت هوائی با پرواز هواپیماهای جنگی درهم شکسته آتش جنگ جهانی در حال اشتعال... و میرود که جنگهای منطقه ای قاره هائی را در کام خود فروببرد.
آری اینها همه و همه نشانه نزدیک شدن روز موعود است که مصلح غیبی بر ابری سوار شده با قوّت و جلال عظیم بیاید.
733 - «این شخص هم پسر ابراهیم است. زیرا که پسر انسان آمده است تا گمشده را بجوید و نجات بخشد... که ملکوت خدا می باید در همان زمان ظهور کند... تجارت کنید تا بیایم».
ای روح خدا! ای یاور بقیّه اللّه! وعده ما و شما، صبح جمعه، در سرزمین قدس! مگر طلوع فجر نزدیک نیست؟!
انجیل یوحنّا:
734 - «و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند زیرا که پسر انسان است. و از این تعجّب مکنید زیرا ساعتی می آید که در آن جمیع کسانیکه در قبور می باشند آواز او را خواهند شنید. و بیرون خواهند آمد، هرکه اعمال نیکو کرد برای قیامت حیات، و هرکه اعمال بد کرد، به جهت قیامت داوری».
این مضمون در برخی از روایات اسلامی نیز واردشده، چنانکه در جای خود خواهد آمد.
مکاشفه یوحنّا:
735 - «و دیدم آسمان را گشوده و ناگاه اسبی سفید که سوارش امین و حق نام دارد و به عدل داوری و جنگ می نماید. و چشمانش چون شعله آتش، و بر سرش افسرهای بسیار و اسمی مرقوم دارد که جز خودش هیچکس آنرا نمی داند و جامه خون آلود - سرخ - دربردارد و نام او را کلمه خدا میخوانند. و لشکرهائی که در آسمانند بر اسبهای سفید، و به کتانهای سفید و پاک ملبّس از عقب او می آمدند. و از دهانش شمشیری تیز بیرون می آید تا بآن امّتها را بزند و آنها را به عصای آهنین حکمرانی خواهد نمود... و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده می گوید: بیائید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران...».
می توان گفت همه فرازهای بالا در احادیث اسلامی وارد شده است.
736 - «... باز می آیم و شما را برداشته با خود خواهم برد، تا جائیکه من می باشم شما نیز باشید».
منظور اینست که به هنگام نزول به او ایمان می آورند و با او هم عقیده می شوند و در کنار او در جبهه حقّ استقرار می یابند.
737 - «... لکن می دانیم چون او ظاهر شود مانند او خواهیم بود، زیرا او را چنانکه هست خواهیم دید. و هرکس که این امید را بر وی دارد خود را پاک می سازد، چنانکه او پاکست».
انجیل متّی:
738 - «لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید... خوشابه حال آن غلامی که چون آقایش آید او را در چنین کار مشغول یابد».
739 - «در آن زمان ملکوت آسمان مثل ده باکره خواهد بود که مشعلهای خود را برداشته به استقبال داماد بیرون رفتند... چون آمدن داماد به طول انجامید همه پینکی زده خفتند. و در نصف شب صدائی بلند شد که اینک داماد می آید به استقبال وی بشتابید... پس بیدار باشید زیرا آنروز و ساعت را نمی دانید».
740 - «پس اگر شما را گویند اینک در صحراست بیرون مروید، یا آنکه در خلوت است باور مکنید. زیرا همچنانکه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد... آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوائف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید».
741 - امّا از آن روز و ساعت هیچکس اطلاع ندارد، حتّی ملائکه آسمان».
742 - «امّا چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدّس خویش آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست و جمیع امّتها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کند، به قسمی که شبان میشها را از بزها جدا می کند».
در روایات اسلامی نیز از فرود حضرت عیسی به عنوان داوری دادگر تعبیر شده است.
743 - «و اینک من هرروزه تا انقضای عالم همراه شما می باشم».
هوشع نبیّ:
744 - «و من برای افرایم مثل شیر و برای خاندان یهودا مانند شیر ژیان خواهم بود، من خودم خواهم درید و رفته خواهم ربود و رهاننده نخواهد بود.
من روانه شده به مکان خود خواهم برگشت تا ایشان به عصیان خود اعتراف نموده روی مرا بطلبند، در تنگی خود صبح زود مرا خواهند طلبید».
رساله به عبرانیان:
745 - «همچنین مسیح نیز چون یکبار قربانی شد تا گناهان بسیاری را رفع نماید، بار دیگر بدون گناه برای کسانیکه منتظر او باشند ظاهر خواهد شد به جهت نجات».
746 - «هوذا الان وقت مقبول، هوذا الان یوم الخلاص».
«آن زمان، وقت مناسبی است، آنروز روز نجات است».
تعبیر «یوم الخلاص» دقیقا همان تعبیریست که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به آن روز مسعود تعبیر فرموده است و ما نام کتاب خود را از همان حدیث اقتباس نموده ایم.
رساله پولس به رومیان:
747 - «زیرا یقین می دانم که دردهای زمان حاضر نسبت به آن جلالیکه در ما ظاهر خواهد شد هیچ است».
این تعبیر هم دقیقا تعبیری است که در احادیث اسلامی آمده است.
748 - «... و آنکه برای حکمرانی امّتها مبعوث شود، امّید امّتها بر وی خواهد بود».
جالب اینکه در ترجمه عربی انجیل، به تعبیر «قائم» آمده است. و تعبیر «حکمرانی امّتها» و «امید امّتها» جالب توجّه است.
اعمال رسولان:
749 - «و چون این را گفت، وقتیکه ایشان همی نگریستند بالا برده شد، و ابری او را از چشمان درربود. و چون به سوی آسمان چشم دوخته بودند، هنگامی که او می رفت ناگاه دو مرد سفیدپوش نزد ایشان ایستاده. گفتند ای مردان جلیلی چرا ایستاده به سوی آسمان نگرانید؟ همین عیسی که از نزد شما به آسمان بالا برده شد، باز خواهد آمد، به همین طوریکه او را به سوی آسمان روانه دیدید».
750 - «زیرا روزی را مقرّر فرمود که در آن ربع مسکون را به انصاف داوری خواهد نمود به آن مردی که معیّن فرمود و همه را دلیل داد».
پرواضح است آن مردی که برای اقامه عدالت و انصاف در ربع مسکون تعیین شده، کسی جز حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نمی باشد. که در رساله پولس به رومیان، از او به «قائم» یاد شده است (چنانکه در پاورقی شماره 28 توضیح دادیم).
کتاب زکریّای نبیّ:
751 - «و خداوند بیرون آمده با آن قومها مقاتله خواهد نمود چنانکه در روز جنگ مقاتله نمود. و در آنروز پایهای او بر کوه زیتون که از طرف مشرق به مقابل اورشلیم است خواهد ایستاد... و آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود...».
در عهدین واژه خداوند بیشتر در مورد حضرت عیسی (علیه السلام) به کار میرود که در اینجا نیز چنین شده است و جالب اینکه در این فراز که از تورات نقل کردیم، محل فرود آمدن حضرت عیسی، و یوم الله بودن آن روز، و جهانی شدن کلمه توحید در آن روز، دقیقا با روایات اسلامی منطبق است.
752 - «و بر خاندان داود و بر ساکنان اورشلیم روح فیض و تضرّعات را خواهم ریخت».
رساله پولس به قرنتیان:
753 - «زیرا هرگاه این نان را بخورید و این پیاله را بنوشید، موت خداوند (صعود حضرت عیسی) را ظاهر می نمائید تا هنگامی که بازآید».
754 - «اگر کسی عیسی مسیح خداوند را دوست ندارد، انا تیماباد ماران اتا».
با مراجعه به تفاسیر عهد جدید و ترجمه های آن به زبانهای مختلف، معنی جمله اخیر اینست: «هرکس عیسی مسیح را دوست ندارد به هنگام آمدن عیسی ملعون باد».
عاموس نبیّ:
در کتاب عاموس نبیّ خطاب به قوم یهود در مورد بازگشت حضرت عیسی می گوید:
755 - «... پس ای اسرائیل خویشتن را مهیّا ساز تا با خدای خود ملاقات نمائی».
رساله پولس:
756 - «زیرا این را به شما از کلام خداوند می گوئیم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی باشیم بر خوابیدگان سبقت نخواهیم جست.
زیرا خداوند با صدا و با آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح اول خواهند برخاست. آنگاه ما که زنده و باقی باشیم با ایشان در ابرها ربود خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود».
به طوریکه مشاهده می کنید وجوه اشتراک فراوانی این فراز از عهد جدید با روایات اسلامی دارد، که از آن جمله است:
1 - نزول عیسی
2 - صیحه آسمانی
3 - زنده شدن گروهی از افراد صالح
4 - آمدن او بر فراز ابر
5 - ربوده شدن یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) از محرابها و رختخوابهای خود و انتقال یافتن آنها بر فراز ابرها، که در احادیث اسلامی آمده و با این فقرات انجیل دقیقا منطبق است.
757 - «زیرا خود شما به تحقیق آگاهید که روز خداوند چون دزد در شب می آید... لیکن شما ای برادران در ظلمت نیستید تا آنروز چون دزد بر شما آید».
حجی نبیّ:
758 - «و تمامی امّتها را متزلزل خواهم ساخت و فضیلت جمیع امتها خواهند آمد،... این خانه را از جلال پر خواهم ساخت... جلال آخر این خانه از جلال نخستینش عظیمتر خواهد بود».
(تعبیر «فضیلت جمیع امّتها» در ترجمه های عربی و ترکی چنین آمده است: «آرزوی جمیع امّتها برآورده خواهد شد». - مترجم - )
مکاشفه یوحنا:
759 - «اینک با ابرها می آید و هر چشمی او را خواهد دید. و آنانکه او را نیزه زدند و تمامی امّتهای جهان برای وی خواهند نالید».
آری اخبار ما نیز تأکید دارد بر اینکه همه چشمها انتظار ظهور او را خواهند کشید و به هنگام ظهور او را خواهند دید، و این فرازها نزدیک دو هزار سال پیش گفته شده، درحالیکه در آن ایّام از تلویزیون و یا چیزی مشابه آن خبری نبود، از این رهگذر تعبیر: «هرچشمی او را خواهد دید»، اصلا قابل درک و فهم نبود و به هنگام صدور احادیث اسلامی نیز فهم این معنی بسیار سخت بود که به هنگام ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) همه مؤمنانی که در شرق و غرب جهان هستند او را خواهند دید!! ولی در احادیث با قاطعیّت تمام گفته شده است!. البتّه ما ادّعا نمی کنیم که مشاهده آنحضرت به وسیله تلویزیون خواهد بود!، بلکه می گوئیم ساخته شدن تلویزیون در عصر ما، فهم این معنی را آسان نموده است.
و در باب دیگر آن آمده است:
760 - «و پادشاهان زمین و بزرگان و سپه سالاران و دولتمندان و جبّاران و هر غلام و آزاد، خود را در مغازه ها و صخره های کوهها پنهان کردند. و به کوهها و صخره ها می گویند که بر ما بیفتید و ما را مخفی سازید از روی آن تخت نشین و از غضب برّه. زیرا روز عظیم غضب او رسیده است و کیست که میتواند ایستاد».
در مورد برّه در بخش دیگری سخن رفته است که می توان به متن اناجیل مراجعه نمود.
این فقره از انجیل نیز با احادیث اسلامی دقیقا منطبق است که آن روز حتّی یک نفر از یهود ستمگر باقی نخواهد ماند و هر یهودی به زیر درخت و سنگ پناه خواهد برد ولی از خشم خدا ایمن نخواهد بود.
همچنین در مورد تعیین وقت هم در اناجیل آمده است:
761 - «امّا از آنروز و ساعت هیچکس اطّلاع ندارد، حتّی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس».
و این دقیقا با احادیث اسلامی منطبق است که جز خدا، احدی از وقت ظهور آگاه نیست و هرکس وقت تعیین کند، دروغ گفته است.
فراز دیگری را از اناجیل «عبد الله بن سلیمان» نقل کرده است که بسیار جالب است. او می گوید:
762 - «من در اناجیل خواندم که خداوند به عیسی فرمود: من ترا به سوی خود بالا می برم، سپس ترا در آخر الزّمان فرومی فرستم تا از امّت این پیامبر شگفتیها ببینی، و آنها را در کشتن دجّال یاری دهی، ترا در وقت نماز می فرستم، تا با آنها نماز بخوانی که آنها امّت مرحومه هستند».
این فراز نیز دقیقا با احادیث اسلامی منطبق است.
از مطالب یادشده به این نتیجه می رسیم که انتظار مصلح غیبی به شیعیان اثناعشری اختصاص ندارد، بلکه در تمام ادیان و مذاهب موجود است:
یهود، در انتظار ظهور حضرت مسیح است.
مسیحیان، در انتظار بازگشت حضرت عیسی می باشند، که داستان آمدن حضرت عیسی فقط در عهد جدید بیش از سیصد بار تکرار شده است.
این عقیده در اسلام و به خصوص در میان ما شیعیان به صورت کاملتر و دقیقتر، از اعتقادات بنیادی و تردیدناپذیر است و ما با عقیده ای راسخ و اشتیاقی غیرقابل توصیف در انتظار نزول حضرت عیسی و ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) ثانیه شماری می کنیم، تا سراسر جهان را پر از عدل نماید، پس از آنکه با ظلم و ستم پر شده است.
اعتقاد ما در مورد مصلح غیبی و بنیانگزار حکومت واحد جهانی براساس عدالت و آزادی، همه ابعاد گسترده نوید مصلح جهانی موجود در کتب مقدّسه و ادیان آسمانی را دربردارد و آنها را تکمیل می سازد.
جای تردید نیست که در عصر ما، با جهانی شدن ظلم و ستم، و حکومت معیارهای ظالمانه در سطح جهانی، ظهور یک مصلح الهی از نقطه نظر رحمت و رأفت حضرت پروردگار به صورت یک ضرورت درآمده است و بر خدای رحمان
و رحیم است که به مقتضای رحمت عامّه اش، ویرانگر کاخهای ظلم و ستم را برانگیزد تا بر ویرانه کاخهای ظلم و استبداد، جهانی آباد و آزاد بنیاد نهد و انسانها را از زیر یوغ استبدادها رهائی بخشد.
نوید مصلح آسمانی، آنچنانکه در قرآن کریم و احادیث اسلامی آمده است، و دلها را آرامش می بخشد و بر کالبدهای مرده روح می دهد و تشنگان عدل و داد را نوید عدالت می دهد و شیفتگان آزادی را با آزادی واقعی بشارت می دهد، و انسانهای دربند را مژده می دهد که دوران سیاه ستم سرآمده و روزگار وزیدن نسیم عدالت و آزادی نزدیک شده است، که ما آنرا «روز رهائی» نام نهادیم.
امّا انگیزه اینکه چرا ما اسم کتاب خود را «یوم الخلاص» یعنی: «روز رهائی» نام نهادیم؟ تبرّک و تیمّن از حدیث شریف پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که روز ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را «یوم الخلاص» نامیده است. و پیش از او حضرت مسیح (ع) در انجیل از آنروز مسعود به عنوان «یوم الخلاص» تعبیر کرده است. و بعد از او، رئیس مذهب، امام به حق ناطق، جعفر صادق (علیه السلام) نیز آنروز خجسته را «یوم الخلاص» نام نهاده است.
و ما به عنوان تبرّک و تیمّن، و به انگیزه پیروی از پیشوایان معصوم (علیهم السلام)، کتاب خود را «یوم الخلاص» نام نهادیم.
و امّا اینکه چرا حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از مکّه معظّمه ظهور می کند؟ برای اینست که بیت الله الحرام آنجاست، آنجا شهر حرام است، و در آنجا سلاح کشیدن و خون ریختن حرامست و از نظر موقعیّت جغرافیائی نیز کوههای بلند و بالائی آنجا را احاطه کرده، حفاظ طبیعی به وجود آورده، غارها و درّه های فراوان آن سنگرهای طبیعی است. و در آن روزگار از جنگ و جدال به دور خواهد بود و احتمال حمله دشمن از بیرون بسیار ضعیف خواهد بود. و به خصوص که آنجا و مدینه مهبط وحی و محلّ نزول فرشتگان است و هیچ مکانی از آنجا برای اعلام
نهضت مقدّس اسلامی شایسته تر نیست. امّا قدس و دیگر پایتختهای عربی در آنروز در کام آتش جنگ خواهند سوخت و امکان آغاز چنین انقلابی از آنها غیرممکن خواهد بود.
«پایان جلد اول»
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 264 و 269، منتخب الاثر صفحه 316 و 100، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 110 و 167، بحار الانوار جلد 51 صفحه 84، المهدی صفحه 88 و 218، بشاره الاسلام صفحه 99 و 288 و 292، الامام المهدی صفحه 95، الزام النّاصب صفحه 52، نور الابصار صفحه 21 و 170 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 265، البیان صفحه 88، منتخب الاثر صفحه 155، بحار الانوار جلد 51 صفحه 85، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109، الصّواعق المحرقه صفحه 164، الملاحم و الفتن صفحه 126، بشاره الاسلام صفحه 288، المهدی صفحه 91، اسعاف الرّاغبین صفحه 151، الامام المهدی صفحه 76، الزام النّاصب صفحه 100 و غایه المرام صفحه 657.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 102 و جلد 52 صفحه 383، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، بشاره الاسلام صفحه 255 و 291، البیان صفحه 75، صحیح البخاری جلد 2 صفحه 158 و جلد 4 صفحه 205، الامام المهدی صفحه 64،72 و 295، ینابیع الموده جلد 3 صفحه 88،110 و 167 و الزام النّاصب صفحه 254.
- منتخب الاثر صفحه 316 و 318، المهدی 199 و 219، الصّواعق المحرقه صفحه 162، حقائق الایمان صفحه 204، صحیح مسلم جلد 1 صفحه 107 و 108 و جلد 8 صفحه 197 و 198، البیان صفحه 75 و 103، البرهان صفحه 51، نور الابصار صفحه 169، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 279، الملاحم و الفتن صفحه 67 و 77، الزام النّاصب صفحه 53،100 و 257 و بشاره الاسلام صفحه 192.
- مدارک یادشده در پاورقی شماره 4.
- الصواعق المحرقه صفحه 98، الامام المهدی صفحه 69 و 343، اسعاف الراغبین صفحه 135، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 90 و 135، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 158، الزام النّاصب صفحه 255 و منتخب الاثر صفحه 316.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، بحار الانوار جلد 51 صفحه 85 و جلد 52 صفحه 382، الصواعق المحرقه صفحه 162، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 88، بشاره الاسلام صفحه 288، نور الابصار صفحه 170، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 162، الزام النّاصب صفحه 255، البیان صفحه 76.
- الملاحم و الفتن صفحه 66، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 269، البیان صفحه 87، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 88، صحیح مسلم جلد 1 صفحه 93، منتخب الاثر صفحه 479 و 146، المهدی صفحه
228، بشاره الاسلام صفحه 255 و 295، الامام المهدی صفحه 339، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 135 و الزام النّاصب صفحه 185.
- بشاره الاسلام صفحه 279، الملاحم و الفتن صفحه 66 و 125 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 88.
- الزام النّاصب صفحه 202.
- الامام المهدی صفحه 226.
- نساء:154، یعنی: «احدی از اهل کتاب نمی ماند، جز اینکه پیش از وفاتش (حضرت عیسی) به او ایمان می آورد. سپس او - عیسی - در روز رستاخیز به آنها گواهی می دهد».
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 50، الزام النّاصب صفحه 19 و 239، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 77 و الامام المهدی صفحه 38.
- الزام النّاصب صفحه 229.
- انجیل لوقا، باب 21 بندهای 25 - 27.
- انجیل لوقا، باب 19 بندهای 12 و 13.
- انجیل یوحنّا، باب 5 بندهای 26 - 28.
- مکاشفه یوحنای رسول، باب 19 بندهای 11 - 18.
- انجیل یوحنا، باب 14 بندهای 2 و 3.
- رساله اول یوحنای رسول، باب 3 بندهای 2 و 3.
- انجیل متّی، باب 24 بندهای 44 و 46.
- انجیل متّی، باب 25 بندهای 1 و 4 و 5 و 13.
- انجیل متّی، باب 24 بندهای 26 و 27 و 30.
- انجیل متّی، باب 24 بند 36.
- انجیل متّی، باب 25 بندهای 31 و 32.
- انجیل متّی، باب 28 بند 20.
- عهد عتیق، کتاب هوشع نبی، باب 5 بندهای 14 و 15.
- رساله به عبرانیان، باب 9 بند 28.
- این جمله را مؤلّف از «رساله به عبرانیان» باب 12 بند 17 نقل کرده است که ما هرچه گشتیم پیدا نکردیم.
- رساله پولس رسول به رومیان، باب 8 بند 12.
- رساله پولس رسول به رومیان باب 15 بند 12.
- نظر به اینکه ما بندهای نقل شده از تورات و انجیل را به متن «کتاب مقدّس» مراجعه کرده از روی ترجمه فارسی آن که از زبانهای اصلی عبرانی، کلدانی و یونانی توسط انجمن پخش کتب مقدسه به فارسی برگردان و در لندن به چاپ رسیده است، نقل می کنیم، در مورد فراز بالا نیز طبق معمول از ترجمه فارسی آن نقل کردیم. ولی در ترجمه عربی آن که از طرف جمعیت پخش کتب مقدسه به عربی برگردان و در نیویورک به طبع رسیده است، تعبیر «قائم» وجود دارد و چنین آمده است: «... و القائم، لیسود علی الامم، علیه سیکون رجاء الامم» (رساله بولس الرسول الی اهل رومیه، الاصحاح الخامس عشر، رقم اثنا عشر).
- اعمال رسولان، باب 1 بندهای 9 - 11.
- اعمال رسولان، باب 17 بند 31.
- عهد عتیق، کتاب زکریّای نبی، باب چهاردهم بندهای 3 و 7 و 9.
- کتاب زکریّا نبی، باب 12 بند 10.
- رساله اوّل بولس رسول به قرنتیان، باب 11 بند 26.
- همین مدرک، باب 16 بند 22.
- به عنوان نمونه به ترجمه عهدین به زبان ترکی استانبولی، چاپ 1885 میلادی، از انتشارات شرکت بیبل آمریکا و انگلیس می توان مراجعه نمود.
- عهد عتیق، کتاب عاموس نبی، باب 4 بند 12.
- رساله اوّل پولس رسول به تسالونیکیان، باب 4 بندهای 15 - 17.
- همین مدرک، باب 5 بندهای 2 - 4.
- عهد عتیق، حجّی نبی، باب 2 بندهای 7 - 9.
- مکاشفه یوحنّای رسول، باب اوّل بند 7.
- مکاشفه یوحنّای رسول، باب 6 بندهای 15 - 17.
- همان مدرک، باب 7 بندهای 10 و 17.
- انجیل متّی، باب 24 بند 36.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 181.
- به حدیثهای شماره 526 و 527 مراجعه شود.
- به حدیث شماره 746 مراجعه فرمائید.