روزگار رهایی (جلد 2)
ترجمه کتاب یوم الخلاص
یا یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی (علیه السلام)
مولف: کامل سلیمان
مترجم: علی اکبر مهدی پور
ناشر: [تهران]: آفاق، 1407ق. = 1376 - 1365
چاپ دوم: 1371
فهرست مندرجات
بخش چهاردهم..................591-676
دولت حق ..................591
حواشی ..................667
بخش پانزدهم ..................677-696
نشانه ها ..................677
حواشی ..................695
بخش شانزدهم ..................697-816
اهل آخر الزّمان ..................697
حواشی ..................733
الف-سیمای مردان در آخرالزّمان ..................737
حواشی ..................747
ب-سیمای زنان در آخر الزّمان ..................749
حواشی ..................765
ج-سیمای دانشمندان و زمامداران در آخر الزّمان ..................767
حواشی ..................789
د-سیمای دین و قرآن در آخر الزّمان ..................792
حواشی ..................813
بخش هفدهم ..................817-888
الف-مرگ ومیرها ..................819
حواشی ..................831
ب-آتش و آتش افروز ..................833
حواشی ..................841
ج-خورشید و ماه و ستارگان ..................842
حواشی ..................851
د-زلزله ها ..................853
حواشی ..................857
ه-پرتابها و دگرگونیها ..................858
حواشی ..................863
و-بانگ آسمانی ..................864
حواشی ..................885
بخش هجدهم ..................889-934
آشوبهای جهانی ..................889
حواشی ..................931
بخش نوزدهم ..................935-988
آشوبهای بیگانگان ..................935
حواشی ..................983
بخش بیستم ..................989-1165
الف-اصهب و ابقع ..................991
حواشی ..................997
ب-مصری و مغربی ..................998
حواشی ..................1011
ج-عوف سلمی ..................1013
حواشی ..................1019
د-یمانی ..................1021
حواشی ..................1025
ه-خروج سیّد هاشمی ..................1026
حواشی ..................1033
ز-نفس زکیّه ..................1067
حواشی ..................1079
ح-سفیانی ..................1081
حواشی ..................1137
ط-دجال ..................1143
حواشی ..................1163
ملاحظات مترجم ..................1167
«اقْتَرَبَ لِلنّاسِ حِسابُهُمْ وَ هُمْ فِی غَفْلَهٍ مُعْرِضُونَ!» (انبیاء - 1)
«حساب مردمان نزدیک شد ولی آنها از روی غفلت روی می گردانند!»
امام صادق (علیه السلام) به یار وفادارش مفضّل بن عمر پیرامون مسائل حضرت مهدی و داستان ظهورش، فرمود:
«ای مفضّل! اخبار مهدی را به شیعیان ما بازگوی، تا در دین خود به شکّ و تردید نیفتند.»
(بشاره الاسلام، صفحه 267)
دولت حقّ:
«وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصّالِحُونَ».
«گذشته از ذکر (تورات) در زبور نیز نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ام به ارث خواهند برد».
امام باقر (علیه السلام) در ذیل این آیه شریفه می فرماید: «آنان، یاران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آخر الزّمان می باشند».
* * *
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
763 - «هذه الأمّه مرحومه. فمنها نبیّها، و منها مهدیّها، بنا فتح
هذا الأمر و بنا یختم، و لنا ملک مؤجّل، و لیس بعد ملک، لأنّنا أهل العاقبه، و العاقبه للمتّقین».
«این امّت، امّت مرحومه است که پیامبرش از خود او، و مهدی اش نیز از خود اوست. این امر به وسیله ما آغاز شده، و به وسیله ما پایان می پذیرد. برای ما دولتی هست که در آینده مقدّر است و پس از دولت ما، دیگر دولتی نخواهد بود. زیرا ما اهل عاقبت هستیم و عاقبت از آن پرهیزکاران است».
یکبار دیگر امیر مؤمنان (علیه السلام) از آنحضرت پرسید: آیا مهدی (عجّل الله فرجه) از ما اهلبیت است؟ فرمود:
764 - «لا بل منّا، یختم الله به الدّین کما فتح بنا. ینقذون من الفتنه کما أنقذوا من الشّرک. و بنا یؤلّف الله بین قلوبهم بعد عداوه الفتنه، کما ألّف بین قلوبهم بعد عداوه الشّرک. و بنا یصبحون بعد عداوه الفتنه إخوانا، کما أصبحوا بعد عداوه الشّرک إخوانا فی دینهم».
«آری مهدی از ماست، خداوند به وسیله او دین را به اتمام می رساند، چنانکه به وسیله ما آغاز نمود. به دست ما از فتنه ها رهائی می یابند، چنانکه به دست ما از شرک رهائی یافتند. خداوند پس از کینه های فتنه گری، به دست ما در میان آنها الفت و صمیمیّت ایجاد می کند، چنانکه بعد از کینه توزیهای شرک به دست ما در میانشان صفا و صمیمیّت ایجاد نمود. بعد از عداوت روزگار فتنه، به وسیله ما برادری خود را بازیابند، چنانکه بعد از عداوت شرک، به دست ما برادر ایمانی گشتند».
و یکبار دیگر در همین رابطه فرمود:
765 - «بنا فتح الأمر، و بنا یختم. و بنا استنقذ الله النّاس فی أوّل الزّمان، و بنا یکون العدل فی آخر الزّمان».
«این امر به دست ما آغاز شد و به دست ما پایان می یابد، خداوند به وسیله ما انسانها را در آغاز زمان، رهائی بخشید و به وسیله ما در پایان جهان، عدالت گسترده می شود».
قریب به این مضمون از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است و آن هنگامی است که «هشام بن عبد الملک» آنحضرت را به مجلس خود احضار کرده، در سرزنش آنحضرت از حدّ گذشت و به درباریان دستور داده بود که آنها نیز از او پیروی کرده در نکوهش و سرزنش امام باقر (علیه السلام) حدّ و مرز نشناسند. چون هشام لب به سرزنش گشود همگی با او همصدا شدند و از حدّ و مرز گذشتند. امام باقر (علیه السلام) به پا خاست و در پاسخ نکوهش گران چنین فرمود:
766 - «أیّها النّاس: أین تذهبون، و أین یراد بکم؟!! بنا هدی الله أوّلکم، و بنا یختم آخرکم، فإن یکن لکم ملک معجّل، فإنّ لنا ملکا مؤجّلا، و لیس بعد ملکنا ملک، لأنّا أهل العاقبه. یقول الله (عزّ و جلّ): وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
«هان ای مردم! کجا می روید؟ کجا برده می شوید؟! خداوند اوّل شما را به دست ما هدایت نمود و آخر شما را به دست ما به انجام می رساند، اگر شما دولت زودگذر دارید، دولت پایدار از آن ماست. پس از دولت ما دیگر دولتی نیست، زیرا ما اهل عاقبت هستیم و خدای تبارک و تعالی می فرماید: «وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ»: عاقبت از آن پرهیزکاران است».
هشام دستور داد که امام باقر (علیه السلام) را به زندان ببرند. چون آنحضرت را به زندان افکندند، زندانیان در برابر دانش بیکران نیروی ایمان، قدرت بیان، تقوی و فضایل برجسته و دیگر صفات شایسته آنحضرت دچار شگفت شدند. چون نفوذ کلمه و محبوبیّت زاید الوصف امام در میان زندانیان به هشام گزارش شد دستور داد که آنحضرت را آزاد کنند و پیش از آنکه با مردم تماس بگیرد و در دل آنها نفوذ نماید؛ رهسپار مدینه کنند.
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این مورد می فرماید:
767 - «ألمهدیّ یقفو أثری، لا یخطیء».
«مهدی (عجّل الله فرجه) روش مرا دنبال می کند و هرگز از روش من بیرون نمی رود».
768 - «إنّه متّبع لا مبتدع. و إنّه معصوم فی حکمه یحرم علیه القیاس مع وجود النّصوص الّتی منحه الله تعالی إیّاها».
«او تابع سنّت منست و هرگز بدعتگزار نیست. او در داوریهای خود از لغزش و اشتباه مصون است. با وجود براهین قطعیّه ای که خداوند به او ارزانی داشته، هرگز نیازی به قیاس پیدا نمی کند و قیاس بر او حرام است».
769 - «و یکون عند انقطاع من الزّمان و ظهور من الفتن رجل یقال له المهدیّ، یکون عطاؤه هنیئا».
«به هنگام فترت زمان و فتنه های دوران، مردی به نام «مهدی» (عجّل الله فرجه) ظهور می کند که عطایای او دلچسب و گوارا است».
770 - «فحینئذ تظهر الأرض له کنوزها، و تبدی برکاتها، حتّی لا یجد الرّجل منکم موضعا لصدقته و لا لبرّه، لشمول الغنی جمیع المؤمنین».
«در آن هنگام، زمین گنجینه های خود را برای او آشکار می سازد و برکتهایش را بیرون می فرستد، دیگر انسان برای صدقه و بخشش محلّی پیدا نمی کند، زیرا بی نیازی همه مؤمنان را زیر پر می گیرد».
771 - «یعمل بسنّتی، و یکون عطاؤه هنیئا، و ینزل بیت المقدس».
«به سنّت من رفتار می کند، عطایایش گوارا می باشد و در بیت المقدّس فرود می آید».
772 - «یقتل أعداء الله حیث ثقفهم، و یقیم حدود اللّه، و یحکم بحکم اللّه».
«دشمنان خدا را هر کجا پیدا کند طعمه شمشیر سازد، حدود الهی را اجراء می کند و به حکم خدا داوری می کند».
773 - «ثمّ یکون فی آخر أمّتی خلیفه یحثی المال حثیا، لا یعدّه عدّا، و ذلک حین یضرب الإسلام بجرانه».
«در پایان روزگار امّت من خلیفه ای می آید که چون سیل بخشش می کند و آنرا نمی شمارد، و آن هنگامی است که اسلام با تمام ابعادش پیاده شود».
یعنی بعد از تحکیم پایه های حکومت خویش، هرکس هرچه بخواهد بدون حساب به او می بخشد و همه ثروتمند می شوند و دیگر نیازمندی یافت نمی گردد و هرگز کسی برای مادّیات مزاحم دیگری نمی شود.
774 - «تنعم أمّتی فی دنیاه نعیما لم تنعم مثله قطّ، البرّ منهم و الفاجر. و المال کدوس، یاتیه الرّجل فیحثوله».
«در دولت او مردم آنچنان در رفاه و آسایش به سر می برند که هرگز نظیر آن دیده نشده، مال به قدری فراوان می شود که هرکس نزد او بیاید اموال فراوانی زیر پایش می ریزد».
پیشوای ششم شیعیان امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
775 - «یقوم الرّجل فیقول: یا مهدیّ أعطنی. فیقول: خذ».
«هرکس بلند شده بگوید: ای مهدی! به من عطا کن، می گوید: بگیر».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بی نیازی مردم آن زمان را چنین توصیف می کند:
776 - «یفیض فیهم المال حتّی یهمّ الرّجل بماله من یقبله منه حتّی یتصدّق فیقول الّذی یعرضه علیه: لا أرب لی به».
«ثروت را در میان آنها به فراوانی می بخشد، کسیکه درصدد صدقه دادن باشد، اموالی را برمی دارد و به مردم عرضه می کند، به هرکس عرضه کند می گوید: من نیازی ندارم».
777 - «یفیض المال فیضا، و یحثوا المال حثوا، و لا یعدّه عدّا».
«اموال را چون سیل می ریزد، ثروت را کلان کلان می بخشد و آنرا نمی شمارد».
778 - «یقسم المال صحاحا و یملأ قلوب أمّه محمّد غنی، و یسعهم عدله!».
«مال را علی السّویّه تقسیم می کند و دلهای امّت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) را با بی نیازی پر می کند و عدالتش همه آنها را فرا می گیرد (و دیگر کسی خود
را ناگزیر از ستم نمی بیند».
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
779 - «ألمهدی سمح بالمال، شدید علی العمّال رحیم بالمساکین».
«مهدی بخشنده ایست که مال را به وفور می بخشد، بر مسئولین کشوری بسیار سخت می گیرد بر بی نوایان بسیار رئوف و مهربانست».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مناسبت دیگری وضع مردم را در عصر آنحضرت چنین تشریح می کند:
780 - «یطلب الرّجل من یصله بماله و یأخذ زکاته فلا یجد أحدا یاخذ ذلک استغناء بما عند النّاس من فضل اللّه».
«مردم دنبال کسی می گردند که از آنها هدیّه ای بپذیرد، زکات مالشان را جدا می کنند و کسی را نمی یابند که آنرا بپذیرد، زیرا همه مردم از فضل خدا بی نیاز می شوند».
پر واضح است که باید هم چنین شود، زیرا با دست قدرت خداوندی قرنها برای پیاده کردن اسلام صحیح و عدالت واقعی در پشت پرده غیبت مانده و انواع رنجها و مشقّتها را تحمّل نموده است، تا روزی ظهور کرده حجّت خدا در روی زمین و امین او در میان بندگان باشد. بنده شایسته ایکه خداوند برای چنین منظوری انتخاب فرموده است، طبعا شرح صدر خواهد داشت و قلبش گنجینه حکمتهای پروردگار و مخزن اسرار الهی خواهد بود، هرگز در سخنی فرو نخواهد ماند و از زبانش جز حق جاری نخواهد شد و از کردارش جز عدالت پدید نخواهد آمد. از اینجاست که امام رضا (علیه السلام) در تعریف امام و پیشوای مردم چنین فرموده است:
781 - «یکون أعلم النّاس، و أحکم النّاس، و أتقی النّاس، و أشجع النّاس، و أعبد النّاس!. و یری من خلفه کما یری من بین یدیه، و لا یکون له ظلّ».
«امام باید داناترین، قاضی ترین، پرهیزکارترین، دلیرترین و عابدترین مردمان باشد، از پشت سر خود همچون پیش رویش آگاه باشد و سایه نداشته باشد».
مطالب شگفت انگیزتری در این رابطه در بخش سخنان امام باقر (علیه السلام) خواهد آمد. رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد کابینه دولت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) چنین می فرماید:
782 - «وزراء المهدیّ من الأعاجم، ما فیهم عربیّ!. یتکلّمون العربیّه، و هم أخلص الوزراء، و أفضل الوزراء!».
«وزیران حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) همه عجم (غیرعرب) هستند و در میان آنها حتّی یک نفر هم عرب نیست ولی به عربی سخن می گویند، و آنها خالص ترین و برترین وزیران هستند».
783 - «یاوی إلی المهدیّ أمّه کما تاوی النّحل إلی یعسوبها، و یسیطر العدل حتّی یکون النّاس علی مثل أمرهم الأوّل، لا یوقظ نائما و لا یهریق دما».
«امّت اسلامی به مهدی (عجّل الله فرجه) مهر می ورزند و به سویش پناه می برند، آن چنانکه زنبوران عسل به سوی ملکه خود پناه می برند. عدالت را در پهنه گیتی می گستراند و صفا و صمیمیّت صدر اسلام را به آنها باز می گرداند. خفته ای را بیدار نمی کند (یعنی: کسی به آسایش کسی مزاحم نمی شود) و خونی را (به ناحق) نمی ریزد».
پیشوای ششم شیعیان نیز در این زمینه می فرماید:
784 - «یبایع بین الرّکن و المقام، فلا یوقظ نائما، و لا یهریق دما».
«در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند خفته ای را بیدار نمی کند و خونی را نمی ریزد».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در وصف آن روز مسعود می فرماید:
785 - «یبایع له النّاس بین الرکن و المقام، و ییسّر الله له الدّین.، و یفتح له الفتوح، حتّی لا یبقی علی وجه الأرض إلاّ من یقول: لا إله إلاّ اللّه».
«در میان رکن و مقام با او بیعت می کنند، خداوند دین را برای او آسان گرداند و فتوحات بسیاری به دست او بگشاید، تا در روی زمین دیگر احدی باقی نباشد جز اینکه بگوید: لا اله الاّ اللّه».
786 - «یبلغ ردّ المهدیّ المظالم حتّی و لو کان تحت ضرس إنسان شیء انتزعه حتّی یردّه».
«مهدی (عجّل الله فرجه) آنچنان رفع ستم از ستمدیدگان می کند که اگر حقّ کسی زیر دندان کسی باشد، آنرا باز می ستاند و به صاحب حق بازمی گرداند».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
787 - «و یذهب الزّنی و شرب الخمر و یذهب الرّبا، و یقبل النّاس علی العبادات، و تؤدّی الأمانات، و تهلک الأشرار و تبقی الأخیار».
«روابط نامشروع، مشروبات الکلی و رباخواری از بین می رود، مردم به عبادت و اطاعت روی می آورند، امانتها را به خوبی رعایت می کنند، اشرار مردم نابود می شوند و افراد صالح باقی می مانند».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در وصف آن روز میمون می فرماید:
788 - «یفرّج الله بالمهدیّ عن الأمّه، یملأ قلوب العباد عباده و یسعهم عدله، به یمحق الله الکذب و یذهب الزّمان الکلب، و یخرج ذلّ الرّقّ من أعناقکم».
«خداوند به وسیله مهدی (عجّل الله فرجه) از امّت رفع گرفتاری می کند، دلهای بندگان را با عبادت و اطاعت پر می کند و عدالتش همه را فرامی گیرد.
خداوند به وسیله او دروغ و دروغگویی را نابود می سازد، روح درندگی و ستیزه جوئی را از بین می برد و ذلّت بردگی را از گردن آنها برمی دارد».
789 - «یسقیه الله الغیث، و تخرج الارض نباتاتها و تکثر الماشیه،
و تعظم الامّه، و یعیش سبعا او ثمانیا، تنعم امّتی فیه نعمه لم ینعموا مثلها».
«خداوند با باران رحمتش او را سیراب می سازد، زمین گیاه خود را بیرون می فرستد، دامها فراوان می شوند و امّت اسلامی شکوه و عظمت خاصّی پیدا می کند... امّت اسلامی در عهد او آنچنان از فراخی معیشت برخوردار می شود که هرگز نظیر چنین نعمت و آسایش دیده نشده است».
790 - «فعند ذلک تفرح الطّیور فی أوکارها، و الحیتان فی بحارها، و تفیض العیون، و تنبت الأرض ضعف أکلها».
«در آن هنگام پرندگان در آشیانه های خود شادمان شوند و ماهیان در قعر دریاها شادمانی کنند و چشمه سارها سرازیر می شوند و زمین چندین برابر محصول خود، می رویاند».
791 - «یحبّه ساکن الأرض و ساکن السّماء، و ترسل السّماء قطرها، و تخرج الأرض نباتها لا تمسک منه شیئا، یعیش فیهم سبع سنین أو ثمانیا أو تسعا، یتمنّی الأحیاء الأموات لیروا العدل و الطّمانینه و ما صنع الله بأهل الأرض من خیره!».
«ساکنان زمین و آسمان به او عشق می ورزند، آسمان بارانش را فرو می فرستد، زمین گیاههای خود را می رویاند. هفت، هشت یا نه سال در میان آنها زندگی می کند. زنده ها آرزو می کنند که ایکاش نیاکانشان زنده بودند و آن عدالت و آرامش را مشاهده می کردند، و می دیدند که خداوند چگونه برکات خود را بر اهل زمین نازل کرده است».
792 - «تقیء الأرض أفلاذ کبدها أمثال الأسطوان من الذهب و الفضّه، فیجیء السّارق فیقول: فی مثل هذا قطعت یدی!. و یجیء القاتل فیقول: فی هذا قتلت!. و یجیء القاطع فیقول: فی هذا قطعت رحمی!. ثمّ یدعونه فلا یاخذون منه شیئا».
«زمین جگرپاره های خود را چون قطعات طلا و نقره بیرون می ریزد، دزد آمده می گوید: برای نظیر این اموال بود که دستم بریده شد!، قاتل آمده می گوید: من برای چنین کالائی مرتکب قتل شدم!، قاطع رحم آمده می گوید: من برای چنین چیزی قطع رحم کردم!، آنگاه این اسطوانه های طلا و نقره روی زمین می ماند و کسی رغبت نمی کند که
چیزی از آن بردارد».
گفته می شود که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) خطاب به آنها می فرماید:
793 - «تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام، و سفکتم فیه الدّماء، و رکبتم فیه محارم اللّه، فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله».
«بیائید به سوی آنچه که برای آن قطع رحم کردید، خونها ریختید، و مرتکب گناهان شدید!. آنگاه آنچنان عطایای کلان به آنها می دهد که هرگز در تاریخ بشری سابقه نداشته است».
رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد جهانی شدن اسلام در عصر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید:
794 - «لیدخلنّ هذا الدّین ما دخل علیه اللّیل!».
«تا هرکجا که تاریکی شب وارد شود، این آئین مقدّس نفوذ خواهد کرد»
پر واضح است که تاریکی شب هر نقطه ای از کره زمین را فرا می گیرد و به طور متعاقب هیچ نقطه ای نمی ماند جز اینکه در تاریکی شب فرو می رود. روی این بیان تمام نقاطی که شب می پوشاند، تحت پوشش آئین مقدّس اسلام درمی آید و با نور درخشان این آئین تابناک منوّر می گردد.
از امام باقر (علیه السلام) در مورد تفسیر آیه شریفه: «وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً»: (با همه مشرکان بجنگید، چنانکه آنان همگی با شما می جنگند) سؤال کردند، فرمود:
795 - «لم یجئ تأویل هذه الآیه. و إذا قام قائمنا بعدی. یری منه من یدرکه ما یکون من تأویل هذه الآیه. و لیبلغنّ دین محمّد ما بلغ اللّیل و النّهار حتّی لا یکون شرک علی ظهر الأرض!، کما قال الله (عزّ و جلّ):
[فَأَصْبَحُوا لا یُری إِلاّ مَساکِنُهُمْ] و تعمر الأرض و تصفو، و تزهو بمهدیّها، و تجری به أنهارها، و تعدم الفتن و الغارات، و یکثر الخیر و البرکات».
«هنوز تأویل این آیه نیامده است، هنگامی که قائم ما پس از ما
قیام کند، آنانکه زمان او را درک کنند، تأویل این آیه را خواهند دید. که بی تردید آئین محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) به هر نقطه ایکه شب و روز می رسد؛ خواهد رسید و دیگر اثری از شرک روی زمین نمی ماند، چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: [دیگر نشانی از آنها به جز اقامتگاههایشان دیده نمی شود]، زمین به وسیله مهدی (عجّل الله فرجه) آباد، خرّم و سرسبز می شود، و به وسیله او چشمه سارها روان گردد، فتنه ها و چپاولگری ها از بین رود و خیرات و برکات بسیار باشد».
در اینجا پیشوای پنجم شیعیان در مقام بیان این مطلب که آئین تابناک اسلام همه نقاط کره زمین را منوّر خواهد نمود، از تعاقب شب و روز گفتگو نموده، می فرماید: «به هر نقطه ای که شب و روز متعاقب یکدیگر وارد می شود، آئین مقدّس اسلام خواهد تابید»، آیا به جز امام باقر (علیه السلام) کسی در عهد او از این نکته آگاه بود که شب و روز متعاقب یکدیگر هستند، هنگامی که نصف کره زمین در برابر خورشید قرار گرفته، نصف دیگرش در تاریکی فرو رفته و هر نقطه ای از کره خاکی به تعاقب مشمول نور و ظلمت می باشند؟ نه هرگز، جز این خاندان کسی از این مطلب آگاه نبود، بلکه هیئت بطلمیوس بر تمام آکادمی های علمی آنروز حکومت می کرد و تنها خاندان عصمت و طهارت بودند که هیئت بطلمیوس را به رسمیّت نمی شناختند. و تنها این خاندان بودند که بدون استمداد از لابراتوار، و بدون نیاز به آزمایش، از حقایق علمی امروز و فردا آگاه بودند.
796 - «و لا یکون ملک إلاّ للاسلام، و تکون الأرض کفاتور الفضّه».
«در آنروز حکومتی جز حکومت اسلامی نخواهد بود و سراسر زمین همانند ورق نقره از هرگونه تیرگی پیراسته خواهد بود».
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در وصف زهد حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
797 - «یکون من الله علی حذو، لا یغترّ بقرابه، و لا یضع حجرا علی حجر، و لا یقرع أحدا فی ولایته بسوط إلاّ فی حدّ. یمحو الله به البدع کلّها، و یمیت الفتن».
«همواره از خدا فرمان می برد، هرگز گول خویشاوندی را نمی خورد، سنگی روی سنگ نمی گذارد، در تمام دوران حکومتش جز به هنگام اجرای حدود الهی، کسی را مورد ضرب قرار نمی دهد. خداوند همه بدعتها را به وسیله او نابود می سازد، و همه فتنه ها را به دست او از میان برمی دارد».
798 - «یکون فی أمّتی المهدیّ، إن طال عمره أو قصر، ملک سبع سنین، أو ثمان سنین، أو تسع سنین».
«مهدی (عجّل الله فرجه) در امّت من به طور قطع خواهد بود، خواه عمرش کوتاه و یا دراز باشد، مدّت حکومتش: هفت، هشت یا نه سال خواهد بود».
799 - «یمکث المهدیّ فیهم تسعا و ثلاثین سنه، یقول الصّغیر: یا لیتنی کبرت!. و یقول الکبیر: یا لیتنی کنت صغیرا».
«مهدی (عجّل الله فرجه)39 سال در میان آنها خواهد بود، کودکان در عهد او آرزو می کنند که ایکاش بزرگسال بودند، و بزرگسالان آرزو می کنند که ایکاش خردسال بودند».
کودکان آرزو می کنند که بزرگسال باشند تا بیشتر بتوانند حلاوت و لذّت نعمتهای بیکران حق تعالی را درک و لمس کنند، و بزرگسالان آرزو می کنند که خردسال باشند و مدّت درازتری از نعمتها و آسایشها و آرامشهای آن عهد میمون برخوردار شوند.
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
800 - «یتمنّی فی زمنه الصّغیر أن یکون کبیرا، و الکبیر أن یکون صغیرا».
«خردسالان عهد او آرزو می کنند که بزرگسال باشند و بزرگسالان عهد او آرزو می کنند که خردسال باشند».
و در مدّت حکومت او از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمود:
801 - «فیمکث فی الأرض أربعین سنه».
«چهل سال در روی زمین فرمانروائی می کند».
و در رابطه با نقش حجّت خدا در بقای جهان آفرینش می فرماید:
802 - «إنّی، و أحد عشر من ولدی، و أنت یا علیّ، زرّ الأرض، بنا أوتد الله الأرض أن تسیخ بأهلها!. فإذا ذهب الاثنا عشر ساخت الأرض بأهلها و لم ینظروا».
«من و یازده تن از فرزندانم و تو - ای علی - رمز بقای این جهان هستیم. خداوند به وسیله ما جهان را استوار ساخته، که ساکنانش را در کام خود فرو نبرد، چون دوازدهمی آنها از دنیا برود، زمین ساکنانش را در کام خود فرو می برد و دیگر مهلت داده نمی شوند».
و آن در روزی است که خداوند توانا چهره آن روز را در قرآن کریم چنین ترسیم می کند:
1 - «از تو در مورد کوهها می پرسند، بگو: پروردگارم آنها را پراکنده می کند چه پراکنده کردنی».
2 - «به راستی زلزله رستاخیز چیز بزرگی است، در آنروز می بینی که زنان شیرده از فرزندان شیرخوارشان غفلت می کنند و بارداران بار خود فرو نهند.
مردم را مست می بینی، در صورتیکه مست نیستند، بلکه عذاب خدا بسیار سخت است».
3 - «در آنروز زمین دگرگون شده چهره دیگری گیرد و آسمانها دگرگون شوند و در برابر خداوند یکتای همیشه پیروز ظاهر گردند».
4 - «دوزخ برای بینندگان آشکار شود».
5 - «روزی که همه اجرام عالم مضطرب شوند، و صیحه آسمانی به دنبال آن آید، دلهائی در آن روز مضطرب و بیمناکند».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در همین زمینه می فرماید:
803 - «أهل بیتی أمان لأهل الأرض، کما أنّ النّجوم أمان لأهل السّماء».
«اهلبیت من رمز بقای اهل زمین هستند، چنانکه ستاره ها عامل بقای اهل آسمانها می باشند».
از بررسی احادیث وارده استفاده می شود که مدّت سلطنت آن یکتا
بازمانده از حجّتهای پروردگار کوتاه خواهد بود (بین 7 الی 40 سال) و آیا در چنین مدّت کوتاهی ممکن است که همه ابعاد اسلام در جهان پیاده شود و عدالت سرتاسر جهان را فراگیرد و دیگر نشانی از تاریکی و تیرگی ظلم و جهل و تبعیض و فقر باقی نباشد؟! و دولتی مقتدر، نمونه، الگو و بی نظیر در چنین مدّت کوتاهی پایه های فرمانروائی اش را استوار نموده، در تحکیم مبانی عقیدتی و استقرار عدل جهانی توفیق یابد؟!. این پرسشی است که پاسخ آن بسیار روشن است، و آن اینکه: آنچه مسلّم و تردیدناپذیر است اینست که در مدّت هشت ماه جنگ و ستیز پایان خواهد یافت، دیگر بعد از آن هیچ نیازی به اعمال زور نخواهد بود. و در تاریخ اسلام مشاهده می کنیم که رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مدّت هشت سال (دوّم تا دهم هجرت) توانست همه احکام اسلام را بیاورد، تعلیم کند و پیاده کند، پیشوائی که با قدرتی بی نظیر و برنامه ای بی بدیل می آید و با یک نبرد بی امان ریشه کفر و الحاد را می سوزاند و دیگر نشانی از فقر و جهل و ستم نمی ماند و آرامش و آسایش را در جهان حکمفرما می سازد و آنها را از چنگال ستمگران و زورمندان رهائی می بخشد و از مسئولان کشوری جز تقوی و فضیلت دیده نمی شود و ریشه طمع و حسد و کینه توزیها خشکیده می شود و عدالت بر سرتاسر جهان سایه می گسترد و... بی تردید چنین پیشوائی بر هر مشکلی چیره شده، در مدّتی بسیار کوتاه خواهد توانست حکومت نمونه و ایده آل خود را در سرتاسر جهان محکم و مستقرّ نموده، جای کوچکترین اضطراب و تشویش باقی نباشد. و همگان در اطاعت و بندگی خداوند گرد آیند، چنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
804 - «و تعکف النّاس علی الطّاعه و الخشوع و الدّیانه».
«همه مردم بر اطاعت و عبادت خداوند گرائیده، در اجرای احکام دیانت می کوشند».
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
نخستین پیشوای جهان تشیّع حضرت علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) در تفسیر آیه
شریفه ایکه می فرماید: «خداوند به کسانیکه از شما ایمان آورده، عمل شایسته انجام دهد، وعده فرموده که آنها را در روی زمین جانشین سازد، چنانکه پیشینیان را جانشین ساخت، و آنها را از دینی که برای آنها پسندیده، متمکّن سازد، و بعد از ترس آنها را از نعمت امنیّت برخوردار نماید، تا مرا بپرستند...» فرمود:
805 - «آمنین، لا یخافون أحدا فی عبادتی، لیس عندهم تقیّه:
نزلت فی القائم، و الّذین آمنوا هم الأئمّه».
«در امن و امان مرا بپرستند، در پرستش من از کسی ترس و واهمه نداشته باشند، و نیازی به تقیّه احساس نکنند. این آیه در حقّ قائم (عجّل الله فرجه) نازل شده است. و منظور از [کسانیکه ایمان آورده اند]در این آیه پیشوایان معصوم (علیهم السلام) می باشند».
امام زین العابدین (علیه السلام) در پیرامون آنانکه در پرتو دولت حقّ خدا را در کمال امنیّت پرستش می کنند، فرمود:
806 - «هم و الله محبّونا أهل البیت، یفعل الله ذلک بهم علی ید رجل منّا».
«آنها به خدا سوگند دوستداران ما اهلبیت هستند، خداوند آنرا به دست مردی از ما خاندان تحقّق خواهد بخشید».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد آن روز پرشکوه و برنامه جهانی آن مهر تابان می فرماید:
807 - «هو الشّمس الطّالعه من مغربها، یظهر عند الرّکن و المقام، فیطهّر الأرض و یضع میزان العدل فلا یظلم أحد أحدا».
«او همان خورشیدی است که از مغرب طلوع خواهد کرد، در میان رکن و مقام ظاهر می شود و میزان عدالت را می گسترد، دیگر کسی به کسی ستم نمی کند».
808 - ألا إنّ فی قائمنا أهل البیت کفایه للمستبصرین، و عبره للمعتبرین، و محنه للمتکبّرین، لقوله تعالی: وَ أَنْذِرِ النّاسَ یَوْمَ یَأْتِیهِمُ
اَلْعَذابُ: هو ظهور قائمنا المغیّب، لأنّه عذاب علی الکافرین، و شفاء و رحمه للمؤمنین».
«آگاه باشید که قائم ما اهلبیت (علیهم السلام) برای آنانکه طالب هدایت باشند بس است، و برای آنها که بخواهند عبرت بگیرند عبرت است، و برای آنانکه کبر و نخوت ورزند، عذابی جانکاه است، چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: [مردم را از روزیکه عذاب خدا فرا می رسد بترسان]، که آن، روز ظهور قائم ما (عجّل الله فرجه) از پشت پرده غیبت می باشد، که برای مؤمنان نجات و رحمت و برای کافران عذابی جانکاه است».
809 - «لتعطفنّ علینا الدّنیا بعد شماسها، عطف الضّروس علی ولدها!».
«دنیا پس از این گریز و فرار به سوی ما باز می گردد و از ما دلجوئی می کند، چنانکه شتر بدخوی به سوی بچّه خود باز می گردد».
آنگاه این آیه را تلاوت نمود: «وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا...: و ما اراده کرده ایم که به آنانکه در روی زمین به ضعف کشیده شده اند منّت نهاده، آنها را وارثان و پیشوایان زمین قرار دهیم».
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح این فقره از بیان امیر مؤمنان (علیه السلام) می نویسد: «اصحاب ما (یعنی: معتزله) می گویند: این جمله امیر مؤمنان (علیه السلام) نوید امامی است که زمین را مالک خواهد شد و همه جهان را تحت سیطره خود درخواهد آورد».
دنیا با امامان اهلبیت سر ناسازگاری داشت و همانند اسب سرکشی که رام نشود و صاحبش را از پشت خود متمکّن نسازد، با امامان معصوم (علیهم السلام) سر ستیز داشت، ولی امیر مؤمنان (علیه السلام) خبر می دهد که این شتر چموش روزی در برابر خاندان اهلبیت زانو خواهد زد و تسلیم خواهد شد و به راحتی فرمان خواهد برد، همانند شتر بدخوئی که سرانجام عواطف مادری اش بر او غلبه کرده، به سوی بچّه اش بازمی گردد و مهر می ورزد.
810 - «سیاتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه، و یملک من هو بینهم غریب!. یملک بلاد المسلمین بأمان و یصفو له الزمان، و یطیعه الشّیوخ
و الفتیان، و تعمر الأرض و تصفو، و تزهو بمهدیّها، و تعدم الفتن و یکثر الخیر و البرکات!».
«خداوند قومی را می آورد که آنها را دوست می دارد و آنها نیز او را دوست می دارند، کسیکه در میان آنها غریب است، بر آنها حکومت می کند، همه ممالک اسلامی را با امنیّت و آسایش تحت سیطره خود اداره می کند. روزگار با او سازگار می شود، پیر و جوان از او فرمان می برند. زمین آباد می شود و به وسیله مهدی (عجّل الله فرجه) خرم و سرسبز می شود. فتنه ها از بین می رود و خیر و برکت فراوان می گردد».
در این حدیث در مورد حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) لفظ «غریب» به کار رفته است، وه چه غریبی که یکهزار و یکصد و پنجاه سال تمام است که در پشت پرده غیبت و در اوج غربت به سر می برد، ولی امید فراوان می رود که نسل امروزی به دیدار آن مهر تابان توفیق پیدا کنند و این نسل جوان پرخاشگر که از معنویّات گریزان هستند، با فرارسیدن دولت موعود و مشاهده عدالت واقعی به آبشخور تعالیم اسلام بازگردند و با یکدنیا عشق و علاقه به تعالیم حیاتبخش قرآن بگرایند و در پیشاپیش او با دشمنان ستم پیشه نبرد کنند، تا از ستم و ستمگر دیگر نشانی باقی نباشد.
811 - «یعطف الهوی علی الهدی إذا عطفوا الهدی علی الهوی، و یعطف الرّای علی القرآن إذا عطفوا القرآن علی الرّای، و یریهم کیف یکون عدل السّیره، و یحیی میّت الکتاب و السنّه!».
«هنگامی که دیگران هوای نفس را بر هدایت مقدّم بدارند، او امیال نفسانی را به هدایت برمی گرداند، و هنگامی که دیگران قرآن را با رأی خود تفسیر کنند، او آراء و افکار را به قرآن بازگرداند، او به مردم نشان می دهد که چه نیکو می توان به عدالت رفتار نمود، او تعالیم فراموش شده قرآن و سنّت را زنده می سازد».
812 - «یظهر صاحب الرّایه المحمّدیّه، و الدّوله الأحمدیّه، القائم بالسّیف و الحال، الصّادق فی المقال، یمهّد الأرض و یحیی السّنّه و الفرض».
«صاحب پرچم محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) و بنیانگذار دولت احمدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) ظهور می کند درحالیکه شمشیر در دست دارد جز راست به زبان نیارد، زمین را مهد زندگی سازد، و احکام اسلام (اعمّ از سنّت و فرض) را زنده گرداند».
813 - «لا یبقی عبدا مسلما إلاّ اشتراه و أعتقه، و لا عارما إلاّ قضی دینه، و لا مظلمه لأحد من النّاس إلاّ ردّها. و لا یقتل عبد إلاّ أدّی ثمنه، و لا یقتل قتیل إلاّ قضی عنه دینه و ألحق عیاله فی العطاء».
«در روی زمین برده مسلمان نمی گذارد جز اینکه می خرد و آزاد می سازد، بدهکاری نمی ماند جز اینکه بدهی اش را پرداخت می نماید، حقّ کسی را در دست کسی نمی گذارد، جز اینکه از او باز می ستاند و به صاحب حق باز می گرداند، بنده ای کشته نمی شود جز اینکه قیمت او را می پردازد، کسی کشته نمی شود جز اینکه همه قرضهایش را پرداخت می کند و نام خانواده اش را در بخش عطایا مقرّر می نماید».
آری روی زمین را از داوران ستمگر و زمامداران جنایت پیشه پاکیزه سازد و هر دغلبازی را از پهنه گیتی بردارد و عدالت را در سراسر جهان می گستراند و ارزشهای انسانی را حاکم ساخته، معیارهای واقعی را زنده می گرداند.
814 - «حتّی لا یبقی قریه إلاّ نودی فیها بشهاده أن لا إله إلاّ الله و أنّ محمّدا رسول الله بکره و عشیّا».
«دیگر در روی زمین هیچ نقطه ای نمی ماند جز اینکه هر صبح و شام در آن به یکتائی خدا و رسالت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ندا سر داده می شود».
815 - «ألقائم ینقض البیت فلا یدع منه إلاّ القواعد، و الله لیعفّینّ آثار الظّالمین بمکّه و المدینه و العراق و سائر الأقالیم. و لیهدمنّ مسجد الکوفه و لیبنینّه علی بنائه الأوّل».
«قائم (عجّل الله فرجه) دیوارهای کعبه را برمی دارد و فقط پایه های آنرا نگه می دارد، به خدا سوگند که او آثار ستمگران را در مکّه، مدینه، عراق و دیگر بلاد اسلامی از بین می برد. مسجد کوفه را می کوبد و برپایه های اوّلی بنیاد
می نهد».
این مضمون از امام صادق (علیه السلام) نیز روایت شده، که درباره پایه های کعبه می فرماید:
816 - «الّتی هی أوّل بیت وضع للنّاس ببکّه فی عهد آدم، و الذی رفعه إبراهیم و إسماعیل منها: إنّ الّذی یبنی بعدهما، لم یبنه نبیّ و لا وصیّ، ثمّ یبنیه کما یشاء اللّه، ولیهد منّ القصر العتیق».
«همان پایه هائی که در عهد حضرت آدم (علیه السلام) به عنوان نخستین خانه مردم ساخته شده، و سپس دیوارهای آن توسّط حضرت إبراهیم (علیه السلام) و اسماعیل (ع) بر همان پایه ها بالا رفت. امّا آنچه بعد از آنها ساخته شده، به دست پیامبر یا وصیّ پیامبر ساخته نشده است، آنگاه آنرا آنچنانکه خدا می خواهد بنیاد می نهد. او همچنین قصر عتیق را نیز خراب می کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز در همین زمینه می فرماید:
817 - «طوبی لمن شهد هدم مسجد الکوفه مع قائم أهل بیتی!.
أولئک خیار الأمّه مع أبرار العتره!».
«خوشا به حال کسانیکه به هنگام تخریب مسجد کوفه در کنار قائم اهلبیت ما حضور داشته باشند، آنها بهترین این امّت هستند که در کنار بهترین عترت خواهند بود».
818 - «و مسکنه و أهل بیته الرّحبه الّتی إنّما کانت مسکن نوح، و هی أرض طیّبه، و لا یسکن رجل من آل محمّد و لا یقتل إلاّ فی أرض طیّبه زکیّه، فهم الأوصیاء الطّیّبون!».
«او و اهلبیتش در «رحبه» اقامت می گزینند، که آنجا سرزمین مقدّسی است و اقامتگاه حضرت نوح (ع) بود. هیچیک از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) جز در یک سرزمین مقدّس مسکن نمی گزیند، و جز در یک سرزمین مقدّس به قتل نمی رسد. که آنها اوصیای پاک و پاکیزه می باشند».
سپس آبادانی جهان در عهد حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را چنین تشریح می کند:
819 - «لتصلنّ الکوفه بالحیره، حتّی یباع الذّراع فیما بینهما
بدنانیر، و لیبنینّ فی الحیره مسجد له خمسمئه باب، یصلّی فیه خلیفه القائم، لأنّ مسجد الکوفه یضیق علیهم».
«بی تردید کوفه به حیره متّصل خواهد شد، هر ذراع از سرزمین بین کوفه و حیره به چندین دینار معامله خواهد شد. در حیره مسجدی تأسیس می شود که 500 درب خواهد داشت، نماینده حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در آن اقامه نماز خواهد نمود. زیرا مسجد کوفه برای آنها کوچک خواهد بود».
از جالبترین اسرار این حدیث اینست که امروزه «حیره» که همان «نجف اشرف» است به «کوفه» نزدیک شده و چیزی نمانده که متّصل شود و هم اکنون که من این سطور را می نویسم سرزمینهای بین نجف و کوفه به دهها دینار خرید و فروش می شود و هر روز گرانتر از روز قبل است. و این مطلب را امیر مؤمنان (علیه السلام) در زمانی بیان فرموده که یک دشت وسیع را به چندین دینار خرید و فروش می کردند، ولی آنحضرت تصریح فرموده که هر «ذراع» آن به چندین دینار معامله خواهد شد!. رمز این رازگوئی امیر مؤمنان (علیه السلام) بسیار روشن است، که او باب مدینه علوم حضرت رسالت پناه است، ولی متأسفانه برخی از مردم خدا را به صورت یک بعدی می پرستند.
و در مناسبت دیگری در وصف عهد میمون فرزند بزرگوارش حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) چنین فرمود:
820 - «کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفه، یعلّمون القرآن کما أنزل، فقیل له: أولیس هو کما أنزل؟!! فقال: لا، محی منه سبعون من قریش بأسمائهم و أسماء آبائهم!. و ما ترک أبو لهب إلاّ للإزراء علی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) لأنّه عمّه!».
«گوئی با چشم خود می بینم که چادرهای عجم ها در مسجد کوفه زده شده، قرآن را آنچنانکه نازل شده آموزش می دهند. گفته شد: مگر قرآنی که در دست داریم آنچنانکه نازل شده، نمی باشد؟! فرمود: نه. بلکه اسامی 70 تن از قریش که با نام خود و پدر مشخّص بود از آن محو شده است. و اینکه نام «ابو لهب» محو نشده برای ناراحت کردن رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که چون عموی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود، برای ایذاء او نامش در قرآن باقی ماند».
مترجم گوید: این حدیث دلالت بر تحریف قرآن نمی کند، بلکه همانند دیگر روایات باب، قابل توجیه است. اعتقاد ما شیعیان بر اینست که آنچه امروز به نام «قرآن» در دست ماست.
همان قرآنی است که توسّط جبرئیل امین بر قلب شریف رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل شده، حتّی یک کلمه و یک حرف نیز از آن کم و زیاد نشده است، آنچه معروف است که امیر مؤمنان (علیه السلام) قرآن را گردآوری کرد و بر خلیفه اوّل عرضه نمود و خلیفه از پذیرفتن آن امتناع ورزید؛ صحیح است، ولی این امتناع به دلیل اختلاف در نسخه نبود، بلکه به این سبب بود که امیر مؤمنان (علیه السلام) تفسیر، تأویل، شأن نزول و دیگر ابعاد تبیینی قرآن را در آن نوشته بود، از این رهگذر پذیرش آن از طرف رژیم حاکم به معنای دست کشیدن از خلافت و مستلزم عدم مشروعیّت رژیم بود، از این رهگذر چاره ای جز ردّ نداشتند. و به همین دلیل امیر مؤمنان (علیه السلام) پس از رسیدن به خلافت ظاهری نیز از آن قرآن بحث نکرد، و اگر قرآن علی (علیه السلام) کوچکترین اختلافی با قرآنهای موجود در آن روز داشت، بر او لازم بود که قرآن خودش را عرضه کند و نسخه های موجود را جمع آوری نماید. اخیرا یک دانشمند مصری به نام «رشاد خلیفه» سالیان متمادی با کامپیوتر تحقیقات وسیع و دامنه داری در مورد قرآن کریم انجام داده که به نتایج بسیار سودمندی دست یافته است. از آن جمله این واقعیّت است که قرآن کریم همه حروفش به تعداد معیّن نازل شده و در میان تمام حروف قرآنی «مضرب مشترک» وجود دارد و اگر یک حرف از حروف قرآنی کم یا زیاد شده بود، این آمار و ارقام به هم می خورد. و چون این آمار بسیار دقیق و تردیدناپذیر است آنرا یکی از معجزات قرآن، و دلیل علمی عدم تحریف آن به شمار آورده است. نتیجه تلاش های طاقت فرسای او در کتابی به نام «اعجاز عددی قرآن» گرد آمده، از طرف نگارنده به فارسی برگردان شده است. در زمینه اثبات عدم تحریف قرآن به کتاب پرارج «البیان» به قلم مرجع عالیقدر جهان
تشیّع حضرت آیه الله العظمی آقای خوئی مدّ ظلّه العالی مراجعه فرمائید.
821 - «فو الله لکأنّی أنظر إلیه بین الرّکن و المقام، یبایع النّاس بأمر جدید، و کتاب جدید، و سلطان جدید من السّماء».
«به خدا سوگند، گوئی او را در میان رکن و مقام با چشم خود می بینم که از مردم برای امری تازه، کتابی تازه و حکومت آسمانی تازه بیعت می گیرد».
جای تردید نیست که منظور از کتاب تازه همان قرآن کریم است ولی بدین سبب کتاب تازه تعبیر می شود که در کشاکش زمان احکام و حدود قرآن تعطیل شده، و به جای اینکه «قانون اساسی» و «مرجع قضائی» و «منبع اعتقادی» و «زیربنای اقتصاد، اجتماع، سیاست و دیگر ابعاد اجتماعی ملّت مسلمان» باشد، کتاب دریوزگی و ابزار معیشت شده است که برخی آنرا با صدای رسا در سر قبرها بخوانند و کتابی که سراپا منطق و قانون است در قبرستانها برای مرده ها تلاوت شود!، در کنار خیابانها برای دریوزگی!، در مسافرتها و اسباب کشی ها و جهیزیّه ها به عنوان تبرّک با یک آیینه حمل و نقل شود!، و کتابی که برای زندگان نازل شده، چون از بلندگوی مساجد شنیده شود نشانه مرگ باشد!، و از آن طرف تعالیم حیاتبخش آن زیر پای رژیمهای به اصطلاح اسلامی لگدمال شود و در کشورهای اسلامی: شراب، قمار، روابط نامشروع، همجنس بازی، کورتاژ، ربا، و دیگر محارم الهی، علنی و قانونی به شمار آید!!، اینجاست که قرآن کریم با همه شیوع و رواجی که از نظر چاپ و انتشار دارد، از نظر آموزش و عمل غریب و متروک شده است. و اگر امروز ولیّ امر (عجّل الله فرجه) ظهور کرده، احکام و تعالیم عالیه آنرا پیاده کند، خواهند گفت:
کتاب تازه آورده، شریعت تازه آورده!!، و بر مردم به ظاهر مسلمان، که از اسلام فقط به شعار اکتفاء نموده اند بسیار سخت خواهد بود، چنانکه امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
822 - «إذا خرج یقوم بأمر جدید، و کتاب جدید، و سنّه جدیده، و قضاء علی العرب شدید!. و لیس شانه إلاّ القتل، لا یستبقی أحدا و لا تأخذه فی الله لومه لائم!».
«چون قیام کند، با امری تازه، کتابی تازه و روشی تازه قیام می کند که داوریهایش بر عرب بسیار گران خواهد بود، و گریزی جز کشتن ندارد. از آنها که سدّ راه هستند احدی را باقی نمی گذارد و در اجرای احکام الهی از سرزنش نکوهش گران باکی ندارد».
همین مضمون از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) نیز وارد شده است.
منظور از قرآن جدید و سنّت جدید بی تردید همان قرآن کریم و سنّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد، که به دلیل خارج شدن آنها از صحنه عمل، تازه خواهند بود.
یکی از معانی «جدید» کهنه و فرسوده است، و لذا ممکن است در حدیث فوق منظور از جدید همان مفهوم «فرسوده» باشد، چنانکه شاعری در یک شعر کهن می گوید:
ابی حبّی سلیمی ان یبیدا * * * و امسی حبلها خلقا جدیدا
یعنی: «شعله محبت من به سلیمی هرگز به سردی نمی گراید، اگرچه رشته دوستی ما کهنه و فرسوده شده است».
در اینجا شاعر لفظ «جدید» را به معنای فرسوده به کار برده است و می خواهد بگوید: اگرچه رشته محبّت در میان ما با گذشت زمان و در گذشت معشوق گسسته است ولی محبّت معشوق از دلم شسته نمی شود.
اگر در حدیث فوق نیز لفظ «جدید» را به معنای فرسوده بگیریم، معنای حدیث چنین خواهد بود: «هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، با امری پوسیده، کتابی فرسوده و روشی متروکه قیام می کند».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
823 - «و الله لکأنّی أنظر إلیه بین الرّکن و المقام یبایع النّاس علی کتاب جدید علی العرب شدید!. ویل لطغاه العرب من شرّ قد افترب!».
«به خدا سوگند، گوئی او را با چشم خود در میان رکن و مقام
می بینم که از مردم برای کتابی جدید (یعنی: تازه، و یا فرسوده) بیعت می گیرد، که برای عرب بسیار گران خواهد بود. وای بر طاغوتهای عرب از روز بدی که در انتظار آنهاست».
امام صادق (علیه السلام) همچون جدّ بزرگوارش نفرموده که «بر مسلمانان سخت است»، بلکه فرموده: «بر عرب سخت است». و منظور از عرب، همین عربهای عصر حاضر است که از تعالیم عالیه اسلام دور افتاده، برای احکام دینی ارزشی قائل نیستند، و به مسائل پوچی چون ناسیونالیسم و پان عربیسم گرائیده اند، در صورتی که شرف والای زبان پرارج عربی را نیز حفظ نکرده اند. پرواضح است که چنین گروههائی با آنهمه تعصّبات خشک جاهلی، در برابر حقایق قرآنی تسلیم نخواهند شد و روح بت پرستی دوران جاهلی در دلشان زنده خواهد گشت.
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
824 - «إنّ صاحب هذا الأمر لو ظهر، لقی من النّاس مثل ما لقی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و أکثر!».
«صاحب این امر هنگامی که ظهور می کند، از مردم رنج فراوان تحمّل می کند، نظیر آزار و ایذائی که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تحمّل کردند، و شاید بیشتر».
و به همین دلیل امیر مؤمنان حضرت علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) می فرماید:
825 - «کأنّی أنظر إلی شیعتنا بمسجد الکوفه، و قد ضربوا الفساطیط، یعلّمون القرآن کما أنزل!. أما إنّ قائمنا إذا قام کسره و سوّی قبلته!».
«گوئی با چشم خود می بینم که شیعیانم در مسجد کوفه خیمه زده، برای مردم قرآن را آنچنانکه نازل شده، آموزش می دهند. هنگامی که قائم ما (عجّل الله فرجه) ظهور کند، آنرا تخریب می کند و قبله اش را درست می کند».
826 - «إذا قام قائم آل محمّد ضرب فساطیط یعلّم القران علی ما أنزل الله (عزّ و جلّ)!. فأصعب ما یکون علی من حفظه الیوم، لأنّه یخالف فیه التّالیف».
«هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) قیام کند، چادرهائی می زند، و قرآن را آنچنانکه خدای تبارک و تعالی نازل فرموده؛ آموزش می دهد، آنچه برای مردم سخت خواهد بود اینست که او برخلاف نظم فعلی آموزش خواهد داد، و آن برای کسانیکه نظم فعلی را حفظ کرده اند دشوار خواهد بود».
امام باقر (علیه السلام) در همین زمینه چنین فرموده است:
827 - «و إذا قام قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) ضرب فساطیط لمن یعلّم النّاس القرآن علی ما أنزل الله جلّ جلاله، فأصعب ما یکون...».
«هنگامی که قائم آل محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم) قیام کند، برای کسانی که قرآن را برطبق نزول آموزش دهند، چادر می زند، آنچه آنروز برای مردمان بسیار سخت خواهد بود، اینست که برخلاف نظم فعلی آموزش خواهند داد».
این روایات تصریح دارند بر اینکه در عصر ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) ترتیب آیه ها و سوره ها تغییر داده می شود و به ترتیب نزول تنظیم می گردد، این روایات فقط مربوط به نظم آنست و ربطی به تحریف ندارد، از این روایات فقط همین استفاده می شود که حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نظم قرآن را به ترتیب نزول قرآن برمی گرداند و هرگز از آنها استفاده نمی شود که چیز تازه ای به آن می افزاید، بلکه ترتیب آنرا به هم می زند و به ترتیب نزول تنظیم می کند. البتّه این امکان هست که شأن نزول آیات را نیز چون قرآن حضرت علی (علیه السلام) در کنار آیات قرآن درج کند.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
828 - «کأنّی بشیعه علیّ فی أیدیهم المثانی یعلّمون النّاس المستانف».
«گوئی شیعیان علی (علیه السلام) را می بینم که قرآن کریم را در دست گرفته، شیوه جدید آنرا به مردم یاد می دهند».
پیشوای ششم شیعیان یکبار دیگر در این مورد فرمود:
829 - «کیف أنتم لو ضرب أصحاب القائم الفساطیط فی
مسجد کوفان، ثمّ یخرج لهم المثال المستانف؟!! أمر جدید، علی العرب شدید!».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که یاران قائم (عجّل الله فرجه) خیمه هائی در مسجد کوفه بزنند، چهره جدیدی برای مردم بیرون آورند و امر تازه ای ابراز کنند، که برای عربها بسیار دشوار خواهد بود».
پرواضح است که منظور از چهره جدید، همان نظم جدیدی است که براساس ترتیب نزول تنظیم شده است. و ناگفته پیداست که اگر ترتیب آن تغییر یابد، پذیرش آن برای مردم که با شیوه فعلی انس گرفته اند بسیار سخت خواهد بود و اگر شأن نزول آیات نیز در آن درج شود و به عنوان مثال اسامی صنادید قریش نیز در آن منعکس باشد، برای عربها بسیار سخت خواهد بود. و به همین دلیل در احادیث یادشده لفظ «عرب» به کار رفته، نه «مسلمین» زیرا برای مسلمانی که تسلیم فرمان پروردگار است هرگز سخت نخواهد بود، بلکه برای عربهائی که دچار تعصّبهای شدید جاهلی و گرفتار تبلیغات مسموم پان عربیسم هستند، بسیار دشوار خواهد بود و در برابر فرمان الهی سر تسلیم فرود نخواهند آورد.
امام صادق (علیه السلام) در مورد شیوه جدید نظم قرآنی چنین می فرماید:
830 - «إذا قام القائم (علیه السلام) قرأ کتاب الله (عزّ و جلّ) علی حدّه، و أخرج المصحف الّذی کتبه علی (علیه السلام)».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند کتاب خدای تبارک و تعالی را آنچنانکه هست، تلاوت می کند. و قرآنی را که امیر مؤمنان (علیه السلام) نوشته بیرون می آورد».
و در مورد قرآن علی (علیه السلام) می فرماید:
831 - «أخرجه علیّ إلی النّاس حین فرغ منه و کتبه، فقال لهم:
هذا کتاب الله (عزّ و جلّ) کما أنزله الله علی محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فقد جمعته من اللّوحین فقالوا: هو ذا عندنا مصحف جامع فیه القرآن، لا حاجه لنا فیه!!! فقال: أما و الله ما ترونه بعد یومکم هذا أبدا!!! إنّما کان علیّ أن أخبرکم حین جمعته لتقرأوه».
«هنگامی که امیر مؤمنان (علیه السلام) از نوشتن قرآن کریم فارغ شد، آنرا بر مردم عرضه کرد و فرمود: این کتاب خدای تبارک و تعالی است، آنرا از دو لوح آنچنانکه خدایش بر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرو فرستاده؛ گرد آورده ام. مردم گفتند: ما مصحفی داریم که همه آیات قرآنی را دربر دارد، دیگر نیازی به قرآن شما نداریم. امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند، دیگر بعد از امروز آنرا نخواهید دید! من وظیفه داشتم هنگامی که از نوشتن آن فارغ شدم، آنرا بر شما عرضه کنم تا شما آنرا بخوانید».
این مضمون از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است.
این دو روایت، مضمون روایتهای پیشین را توضیح می دهند و مشخّص می کنند که قرآن امیر مؤمنان (علیه السلام) در محضر حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) می باشد و آن برحسب نزول تنظیم شده و شأن نزولها را دربر دارد، و حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) آنرا به هنگام ظهور عرضه می کند و معلّمین قرآن در مسجد کوفه آنرا آموزش می دهند.
و اینک به اصل مطلب بازگشته، بیانات امیر مؤمنان (علیه السلام) را در رابطه با عدالت گستری حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) دنبال می کنیم:
832 - «یملک المهدی مشارق الأرض و مغاربها، و ترعی الشّاه و الذّئب فی مکان واحد، و یلعب الصبیان بالحیّات و العقارب و لا تضرّهم بشیء، و یذهب الشّر و یبقی الخیر».
«حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) شرق و غرب جهان را تحت سیطره خود درآورد، گرگ و گوسفند در یک مکان زندگی کنند، کودکان خردسال با مارها و عقربها بازی کنند و آسیبی به آنها نرسد. شرّ از جهان رخت بربندد و تنها خیر باقی بماند».
در این مورد از ابن عبّاس نقل شده که گفت:
833 - «لا یبقی صاحب ملّه إلاّ صار إلی الإسلام، حتّی تامن الشّاه من الذّئب، و البقر من الغنم، و الإنسان من الحیّه، و حتّی لا تقرض الفاره جرابا، و ذلک عند قیام المهدیّ».
«پیرو هیچ آئینی نمی ماند جز اینکه به آئین اسلام می گرود، گوسفند از خطر گرگ در امان می ماند، گاو از شاخ گوسفند مصون می ماند، به
انسان از مار آسیبی نمی رسد، هیچ موشی گونی و جوالی را سوراخ نمی کند، در چنین مقطع زمانی، مهدی (عجّل الله فرجه) قیام می کند».
آنگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد برنامه جهانی آنحضرت می فرماید:
834 - «فمن أحیی أرضا من المسلمین فلیعمرها و لیؤدّ خراجها إلی الإمام من أهل بیتی. و له ما أکل منها حتّی یظهر القائم من أهل بیتی بالسّیف، فیحویها و یمنعها و یخرجهم منها کما حواها رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و منعها، إلاّ ما کان فی أیدی شیعتنا فإنّه یقاطعهم علی ما فی أیدیهم، و یترک الأرض فی أیدیهم».
«هرکه از مسلمانان زمینی را احیاء کند، باید آنرا آباد کند و خراجش را به امامی از اهلبیت من بپردازد، و آنچه از محصول آن بخورد بر او رواست، هنگامی که قائم اهلبیت من (عجّل الله فرجه) به شمشیر قیام کند، آنها را ضبط می کند و چون شیوه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان مسلمانان رفتار می کند، به جز آنچه در دست شیعیان باشد، که آنرا در دست آنها می گذارد و با آنها مقاطعه می کند».
* * *
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
835 - «تصطلح فی ملکه السّباع، و تخرج الأرض نبتها، و تنزل السّماء برکتها، و تظهر له الکنوز، یملک ما بین الخافقین فطوبی لمن أدرک أیّامه و سمع کلامه!».
«در دولت مهدی (عجّل الله فرجه) درندگان سازش می کنند، زمین نباتات خود را خارج می کند، آسمان برکاتش را فرو می فرستد، گنجهای نهفته در دل زمین برای او آشکار می شود و بین مشرق و مغرب را مالک می شود.
خوشا به حال کسیکه آن روزگار مسعود را درک کند و دستوراتش را با گوش جان بشنود».
سازش درندگان و تعبیراتی نظیر آن از سطح عالی امنیّت جهانی و صلح و صفای حاکم بر جهان در عصر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) حکایت می کند. چنانکه
پیش از اسلام در کتابهای مقدّس کلیمیان و مسیحیان نیز وارد شده است و نمونه هائی از آن در پایان همین بخش از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.
836 - «أسعد النّاس به أهل الکوفه».
«خوشبخت ترین مردم در عهد او اهل کوفه است».
طبیعی است که مردم کوفه بیش از هر شهر دیگری خوشبخت خواهند بود، زیرا آنجا پایتخت حکومت جهان شمول حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) خواهد بود، و خوشبختی و شادکامی به همه جهان از آنجا سرازیر خواهد شد و مردم کوفه سعادت همجواری با حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) و استنشاق از هوای شهر آن مهر تابان را خواهند داشت.
امام حسن مجتبی (علیه السلام) در توصیف شکوه و عظمت این تنها پایتخت آینده جهان چنین می فرماید:
837 - «لموضع الرّجل فی الکوفه أحبّ إلیّ من دار فی المدینه!».
«جای پائی در کوفه، برای من از خانه ای در مدینه برتر است».
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای پنجم شیعیان در تفسیر آیه شریفه: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ...»، «علاوه بر ذکر - تورات - در زبور نیز نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ام به ارث خواهند برد. در این مطلب نویدی هست برای قوم عبادتگر»، فرمود:
838 - «ألصّالحون هم آل محمّد، و العابدون هم شیعتنا».
«بندگان شایسته، آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هستند و قوم عبادتگر شیعیان ما هستند».
و در پیرامون دولت حقّه و نهضت جهانی حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) فرمود:
839 - «کأنّی بدینکم هذا لا یزال مولّیا یفحص بدمه، ثمّ لا یردّه علیکم إلاّ رجل منّا أهل البیت، فیعطیکم فی السنه عطاءین، و یرزقکم فی الشّهر رزقین. و تؤتون الحکمه فی زمانه حتّی انّ المرأه لتقضی فی بیتها بکتاب الله تعالی و سنّه رسوله».
«گوئی با چشم خود می بینم که این آئین مقدّس هر روز کنار گذاشته می شود و بدنبال خونخواهی می گردد، آنگاه کسی آنرا باز نمی گرداند به جز مردی از خاندان ما، او هر سال دوبار به شما بخشش می کند و هر ماه دوبار به شما ماهیانه می دهد، در زمان او آنقدر به شما دانش و فرهنگ داده می شود که زن خانه دار در خانه خود با کتاب خدا و سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) داوری می کند».
دقیقا ما در آن روزها زندگی می کنیم، هر روز ضربه جدیدی بر پیکر اسلام فرود می آید، این آئین پاک و حیاتبخش به خون خود آغشته شده، چون حالت احتضار (جان کندن) پاهای خود را به زمین می زند، اصول آن فراموش شده و فروع آن در زیر پاها لگدمال گشته، پیش از دشمنان خود مسلمانان کارد بر حلقوم آن نهاده، آنرا ذبح شرعی می کنند، دیگر این اندرزگویان پندنگیر، این ارشادگران هدایت نایافته، این امر به معروف کنندگان و نهی از منکرکنندگان حرفه ای که خود از معروف به دور و در دریای گناهان غوطه ورند، نمی توانند آنرا از سقوط نجات دهند، تنها چیزی که می تواند با نفس مسیحائی اش این مرده را زنده کند لبه تیز شمشیر الهی در دست ید اللهی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) است که تنها بازمانده از حجّتهای پروردگار و یکتا موعود منتظر برای اصلاح جهانی و بازگردانیدن گمگشتگان به شاهراه هدایت است.
840 - «إذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم، و کملت به أحلامهم، ثمّ مدّ الله فی أبصارهم و أسماعهم حتّی لا یکون بینهم و بین القائم حجاب یرید یکلّمهم فیسمعون، و ینظرون إلیه و هو فی مکانه!».
«هنگامی که قائم ما «عج» قیام کند، دست شریفش را بر سر بندگان گذارد و خردهای آنها را گرد آورد و رشدهای آنها را کامل گرداند
و خداوند بر وسعت بینائی و شنوائی آنها می افزاید و در میان قائم (عجّل الله فرجه) و آنها مانع و سدّی نمی ماند. هر وقت قائم (عجّل الله فرجه) بخواهد با آنها سخن بگوید، آنها هر کجا باشند؛ می شنوند، و آنها هرکجا که هستند نگاه می کنند و او را در اقامتگاه خود می بینند».
آنانکه در عالیترین آکادمیهای علمی و بزرگترین دانشگاههای جهان، سالیانی دراز تحصیل کرده، دانشنامه های پرزرق وبرقی به دست آورده، با کبر و نخوت گام می سپارند و همه جا سخن از وسعت دانش و بینش آنهاست، دست به دست هم داده این حدیث را برای ما شرح دهند که پیشوای پنجم شیعیان 1300 سال پیش در حقّ دولت حقّه حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) بیان فرموده است! که در ضمن آن تشریح می کند که برای آنحضرت دربان و نگهبانی نخواهد بود. هرکس هرکجا که باشد او را می بیند و صدایش را می شنود!!. این معنی تا چند سال پیش برای ما قابل فهم نبود، و اینک با وجود رادیو و تلویزیون و وسائل مخابراتی تا حدّی برای ما قابل تصوّر شده است، ولی امام باقر (علیه السلام) چهارده قرن پیش آنرا با قاطعیّت و صراحت بیان کرده است. بزرگترین اندیشمندان جهان اگر جمع شوند، توانائی آنرا ندارند که در شب بگویند فردا چه خواهد شد؟ و در روز یارائی آنرا ندارند که بگویند امشب چه پیش خواهد آمد؟!.
به شرق و غرب منحرف نشوید که آنها از علوم بیکران خداوندی آموخته اند، چه ما به این حقیقت اعتراف بکنیم یا آنرا انکار نمائیم؟! حقوق آنها را ادا کنیم یا خدای ناکرده از آن سرتابیم؟!!.
و درعین حال آنها این سخنان غیبی خود را به معنای «علم به غیب» نمی دانند، بلکه «تعلّم من ذی علم» معرّفی می کنند، و خود را شریک در علم خداوندی نمی دانند. از این رهگذر هنگامی که سدیر به خدمت امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: «گروهی شما را خدا می دانند»!، امام (علیه السلام) به شدّت خشمناک شد و فرمود:
841 - «یا سدیر! سمعی و بصری و بشری و لحمی و دمی و شعری من هؤلاء بریء، و بریء الله منهم و رسوله!. ما هؤلاء علی دینی و لا دین آبائی!. و الله لا یجمعنی الله و إیّاهم یوم القیامه إلاّ و هو ساخط علیهم!.
نحن خزّان علم اللّه، نحن تراجمه أمر اللّه، نحن الحجّه البالغه علی من دون السّماء و فوق الأرض».
ای سدیر! چشم، گوش، پوست، گوشت، خون و موی من از اینها بیزار است، خدا و پیامبرش از اینها بیزار است. اینها از آئین من و آئین پدران من بیرون هستند. هنگامی که خداوند، ما و آنها را در روز رستاخیز گرد آورد بر آنها خشمناک خواهد بود. ما گنجینه های علوم خداوندیم، ما مترجمان فرمانهای پروردگاریم. ما حجّت بالغه خداوند بر همه موجودات در زیر آسمان نیلی و روی زمین خاکی هستیم».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در بیان الطاف بیکران پروردگار در حقّ اهلبیت عصمت و طهارت چنین می فرماید:
842 - «إنّا أعطینا علم المنایا و البلایا، و التّأویل و التّنزیل، و فصل الخطاب، و علم النّوازل و الوقائع، و لا یعزب عنّا شیء».
«علم مرگ ومیرها به ما داده شده، علم تأویل و تنزیل و فصل الخطاب به ما عطا شده، علم حوادث و وقایع به ما داده شده، و هرگز چیزی از ما پوشیده نمی ماند».
پیشوای ششم شیعیان نیز در این رابطه می فرماید:
843 - «إنّ المؤمن فی زمان القائم، و هو فی المشرق، لیری أخاه الّذی هو فی المغرب، و کذا الّذی فی المغرب یری أخاه فی المشرق!».
«شخص مؤمن در زمان قائم (عجّل الله فرجه) اگر در مشرق باشد و برادر ایمانی اش در مغرب، از مشرق او را در مغرب می بیند، و اگر در مغرب باشد و برادرش در مشرق، او را می بیند».
پیشوایان معصوم (علیهم السلام) چگونه مرزهای زمانی را برداشته، قرنهای متمادی را کنار زده، آینده ای بس دور را در برابر دیدگانشان به روشنی دیده اند و از آن آگاهانه سخن گفته اند؟!!، و در هرزمینه ای دانستنیها و شنیدنیها را به شیعیان خود آموخته اند!!، و از نیروی شنوائی و بینائی عصر قائم (عجّل الله فرجه) آنچنان سخن گفته اند که گوئی در عصر ما زندگی کرده اند و در شرقی ترین نقطه جهان،
گزارشهای غرب جهان را در صفحات تلویزیون دیده اند و ارسال صوت و تصویر را با مدرنترین وسائل مخابراتی امروز، با چشم خود دیده و آنگاه سخن گفته اند. امّا کو گوش شنوا که به این حقایق گوش فرا دهد و آنگاه با نیروی دماغی خود قلّه رفیع عظمت این خاندان را تصوّر کند و به دنیا اعلام کند که شاهباز اندیشه هرگز به قلّه صفات برجسته و کمالات شایسته این خاندان نخواهد رسید. آنگاه با نویسنده این سطور هماهنگ شده بگوید: برای تباهی این ملّت و زبونی این امّت همین بس، که اینها را خانه نشین کرده، دیگران را به جای اینها برگزیده اند.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه که می فرماید: «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنّاهُمْ فِی الْأَرْضِ...»: «آنانکه اگر آنها را در روی زمین امکانات بدهیم، نماز را به پا می دارند و زکات را می پردازند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و عاقبت امور از آن خداوند است»، فرمود:
844 - «هذه لآل محمّد إلی آخر الأئمّه. و المهدیّ و أصحابه یملّکهم الله مشارق الأرض و مغاربها و یظهر الدّین. و یمیت الله (عزّ و جلّ) به و بأصحابه البدع و الباطل کما أمات السّفهه الحقّ، حتّی لا یری أثر من الظّلم و البدع».
«این آیه در حقّ آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، در حقّ امامان معصوم و حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و یاران اوست که خداوند آنها را مالک شرق و غرب جهان نموده، آئین اسلام را پیروز کرده، بدعتها و باطلها را به دست او و یارانش نابود می سازد، چنانکه سفیهان حق را لگدمال کرده باشند. دیگر از ستمها و بدعتها نشانه ای نمی ماند».
845 - «إنّها لم ترع حقّ نبیّها و الله لو أخذوا الحقّ عن أهله لما اختلف فی الله اثنان».
«این امّت حق و حریم پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را - در مورد اهلبیتش - رعایت نکردند. به خدا سوگند اگر این امّت حق را از سرچشمه زلال اهلبیت می گرفتند حتّی دو نفر هم در مورد پروردگار اختلاف نمی کردند».
خداوند منّان از طرف ما، پیشوایان معصوم (علیهم السلام) را بهترین پاداش خیر عنایت کند، که هرگاه در زیر ضربات ستمگران قرار می گرفتند و حقوقشان در زیر پای ابرجنایتکاران عصر لگدمال می شد، شکوه و عظمتشان بیشتر جلوه گر می شد.
زورمندان تاریخ با استفاده از زر و زور و تزویر تلاش می کردند که تاریخ را تحریف کرده، آثار مجد و عظمت آن بزرگواران را از دیده ها محو کنند، ولی نشانه های مجد و عظمت آنها پیش از آنکه در دیده ها ظاهر شود، در دلها ظاهر می شد و آنجا منطقه امن و نفوذناپذیری است، که سرنیزه ها چون آنجا رسند، کاری از پیش نبرند، ما اگرچه در زمان آنها زندگی نکرده ایم که معجزات بی شمار آنها را از نزدیک ببینیم، ولی سخنان اعجازآمیز آنها که هرکدام دلیل قاطعی بر عظمت زاید الوصف آنهاست، امروزه در دست ماست.
خداوند راویان حدیث را نیز جزای خیر دهد که این احادیث را بدون کوچکترین دخل و تصرّف برای ما نقل کرده اند، اگرچه در برخی از آنها مفهوم حدیث برای آنها روشن نبود، ولی با عقیده قاطعی که به امامان معصوم داشتند، از روی ایمان قاطع متن آنها را برای نسل بعدی نقل کرده اند و گذشت زمان آنها را تفسیر کرده، و خود به صورت سند زنده ای بر عصمت و عظمت امامان معصوم (علیهم السلام) درآمده اند.
امام باقر (علیه السلام) در ضمن روایتی که قسمت اوّل آن در بخش دوازدهم این کتاب گذشت، چنین می فرماید:
846 - «فإذا کانت الجمعه الثّانیه قال النّاس: یا ابن رسول اللّه: ألصّلاه خلفک تضاهی الصّلاه خلف رسول اللّه، و المسجد لا یسعنا. فیقول: أنا مرتاد لکم. فیخرج إلی الغریّ و یصلیّ هناک و یامر أن یخطّ مسجد له ألف باب، یسع النّاس، علی أصیص، و یأمر فیحفر خلف القبر الحسینیّ نهر یجری إلی الغریّین حتّی ینبذ بالنّجف. و یعمل علی فوهته فناطر و ارحاء فی السّبیل و کانّی بالعجوز علی رأسها مکتل فیه برّ حتّی تطحنه بلا کراء ثمّ تتّصل بیوت الکوفه بنهر کربلاء!».
«در هفته دوّم (از ورود قائم (عجّل الله فرجه) به کوفه) مردم می گویند: ای فرزند پیامبر! نماز پشت سر شما با نماز در پشت سر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) برابری
می کند، و مسجد جوابگوی اینهمه مردم نمی باشد.
به سوی نجف اشرف حرکت می کند و نماز را آنجا اقامه می کند و دستور می دهد که مسجد باشکوهی با هزار درب بنیاد کنند تا گنجایش آنهمه جمعیّت را داشته باشد. آنگاه دستور می دهد که از پشت حرم امام حسین (علیه السلام) نهری حفر کنند که کربلا را به نجف اشرف متصّل کند، آنگاه پلهائی روی آن و آسیابهائی در کنار آن تأسیس می کند. گوئی با چشم خود پیرمردانی را می بینم که گندمهائی را روی سرشان حمل کرده، در این آسیابها به طور رایگان آرد می کنند. در آنموقع خانه های کوفه به نهر کربلا (فرات) متّصل می شود».
847 - «إذا قام مهدیّنا أهل البیت، قسم بالسّویّه و عدل بالرّعیّه، فمن أطاعه فقد أطاع اللّه، و من عصاه فقد عصی اللّه!».
«چون مهدی ما اهلبیت (عجّل الله فرجه) قیام کند مال را به طور مساوی تقسیم می کند، عدالت را در میان رعیّت اجراء می کند، هرکس از او اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده است، و هرکس او را نافرمانی کند، خدای را نافرمانی کرده است».
848 - «إذا قام القائم سار إلی الکوفه و هدم بها أربعه مساجد، و لم یبق مسجد علی وجه الأرض له شرف إلاّ هدمها و جعلها جمّاء».
«چون قائم ما قیام کند رهسپار کوفه می شود و در کوفه چهار مسجد را ویران می کند، و در روی زمین مسجدی نمی ماند که شاه نشین (محلّ مرتفع) داشته باشد، جز اینکه شاه نشین آنرا خراب می کند و کف مسجد را هموار می سازد».
849 - «یحکم بین أهل التّوراه بالتّوراه، و بین أهل الإنجیل بالإنجیل، و بین أهل الزّبور بالزّبور، و بین أهل القرآن بالقرآن. و یجمع إلیه أموال الدّنیا من بطن الأرض و ظهرها، فیقول للنّاس: تعالوا إلی ما قطعتم فیه الأرحام، و سفکتم فیه الدّم الحرام، و رکبتم فیه ما حرّم الله (عزّ و جلّ)، فیعطی شیئا لم یعطه أحد کان قبله، و یملا الأرض قسطا و عدلا و نورا، کما ملئت ظلما و جورا و شرّا».
«در میان اهل تورات با تورات، در میان اهل انجیل با انجیل، در
میان اهل زبور با زبور، و در میان اهل قرآن با قرآن داوری می کند، ثروتهای روی زمین و گنجهای درون آن از تمام نقاط جهان به سوی او گرد می آید.
آنگاه خطاب به مردم می فرماید: بیائید این همان متاع دنیاست که برای آن با خویشاوندان قطع رحم کردید، خونهای حرام را ریختید، به حریم گناهان وارد شده، مرتکب محرّمات الهی شدید، این ثروتها را کلان کلان در اختیار مردم قرار می دهند که چنین رقمهای درشت در تاریخ بخششهای جهان بی سابقه خواهد بود. زمین را پر از عدل و داد و نور کند، آنچنانکه مملو از جور و ستم و شرّ شده باشد».
و این همان شیوه داوری امیر مؤمنان (علیه السلام) است که خود می فرماید:
850 - «لو ثنیت لی الوساده لحکمت بین أهل القرآن بالقرآن حتّی یزهر إلی اللّه، و لحکمت بین أهل التّوراه بالتّوراه حتّی یزهر إلی اللّه، و لحکمت بین أهل الإنجیل بالإنجیل حتّی یزهر إلی اللّه، و لحکمت بین أهل الزّبور بالزّبور حتّی یزهر إلی اللّه!».
«اگر برای من مسند قضاوت فراهم شود، در میان اهل قرآن با قرآن داوری می کنم تا با نور قرآن به سوی خدا راه یابند و در میان اهل تورات با تورات داوری می کنم تا با نور تورات به سوی خدا راه یابند و در میان اهل انجیل با انجیل داوری می کنم تا با نور انجیل به سوی خدا راه یابند و در میان اهل زبور با زبور داوری می کنم تا با نور زبور به سوی خدا راه یابند.
در اینجا یادآوری این نکته لازم است که داوری ائمّه معصومین (علیهم السلام) در میان کلیمیان با توراتشان، و در میان مسیحیان با انجیلشان به معنای به رسمیّت شناختن یهودیّت و مسیحیّت پس از آمدن اسلام نمی باشد، بلکه از نظر اسلام، دین انحصار به اسلام دارد و هرکس با آئینی جز اسلام به خداوند تقرّب کند؛ از او پذیرفته نخواهد شد، لکن حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) برای اتمام حجّت و رفع عذر، با پیروان همه ادیان با کتابهای آسمانی خودشان بحث و محاجّه می کند، نویدهای موجود در کتابهای هر آئینی را که از آمدن آن مصلح جهانی خبر داده اند به آنها یادآوری می کند، هرکس ایمان بیاورد از او می گذرد و هرکس
پس از شناخت حقّ و اثبات حقیقت بر کفر و الحاد خود اصرار بورزد، به سزای خود می رسد. و این معنی به اهل کتاب انحصار ندارد، بلکه از فرقه های به ظاهر مسلمان نیز که خود را اهل قرآن می دانند، آنان که در برابر حق تسلیم نشوند، طعمه شمشیر می شوند. خداوند تبارک و تعالی به امامان اهلبیت (علیهم السلام) نیروئی عطا فرموده که هرکس را ببینند تشخیص می دهند که آیا اهل ایمان است یا اهل نفاق؟ چنانکه امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
851 - «إنّا لنعرف الرّجل إذا رأیناه بحقیقه الإیمان و حقیقه النّفاق».
«هنگامی که ما شخصی را ببینیم، مؤمن یا منافق بودن او را باز می شناسیم».
852 - إذا قام القائم عرض الإیمان علی کلّ ناصب، فإن دخل فیه بحقیقه و إلاّ ضرب عنقه».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، ایمان را بر هر ناصبی (دشمن اهلبیت) عرضه می کند، اگر به راستی آنرا بپذیرد، از او می گذرد، و اگر نپذیرد گردنش را می زند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) نیروی تشخیص امامان را چنین تفسیر می کند:
853 - «ألسّماوات و الأرض عند الإمام، کیده من راحته، یعرف ظاهرها من باطنها، و یعلم برّها من فاجرها».
«آسمانها و زمین در نزد امام (علیه السلام) همچون کف دست اوست، ظاهر و باطن آنها را می فهمد، نیک و بد آنان را می شناسد».
امام صادق و امام رضا (علیهما السلام) در این باره می فرمایند:
854 - «إنّ الدّنیا لتمثّل للإمام مثل فلقه الجوز، فلا یعزب عنه منها شیء. و إنّه لیتناولها من أطرافها کما یتناول أحدکم من فوق مائدته ما یشاء».
«همه دنیا همانند یک حبّه گرد و در برابر امام (علیه السلام) نمایان می شود و
چیزی از آن برای او پوشیده نمی باشد، از هر طرف بخواهد در آن تصرّف می کند، آنچنانکه یکی از شما در سفره ایکه در برابرتان گسترده است، از هر طرف بخواهد، دست می برد و از آن بهره می گیرد».
امام باقر (علیه السلام) به خصوص در مورد علوم حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
855 - «إنّ العلم بکتاب الله (عزّ و جلّ) و سنّه نبیّه (صلّی الله علیه و آله و سلم) لینبت فی قلب مهدیّنا کما ینبت الزّرع علی أحسن نباته».
«علم به کتاب خدا و سنّت رسولخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) در دل مهدی ما (عجّل الله فرجه) ریشه می دواند آنچنانکه گیاه در دل مساعدترین سرزمینها ریشه می دواند».
اگر یکی از ما دهها قرن زندگی کند و در آن مدّت در تحصیل علم و دانش تلاش کند، طبعا علم در دلش ریشه خواهد دوانید و شاخه های پربارش هر لحظه ثمرات شیرینی از خود ظاهر خواهد نمود، کجا رسد که او امام، معصوم، صاحب علم لدّنی، و مورد خطاب فرشتگان (محدّث) باشد. طبیعی است که او وارث علوم انبیاء و سینه اش خازن علوم اوّلین و آخرین خواهد بود.
856 - «یدعو النّاس إلی کتاب الله و سنّه نبیّه و الولایه لعلیّ بن أبی طالب و البراءه من عدوّه».
«او مردم را به سوی کتاب خدا، سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، ولایت علّی بن ابی طالب (علیه السلام)، و بیزاری از دشمنان او دعوت می کند».
این حدیث مطابق دهها روایت صحیحه ایست که به طور متواتر از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده، و همه فرق اسلامی آنها را در کتابهای معتبر خود آورده اند.
امام باقر (علیه السلام) در زمینه عدالت گستری آن حضرت می فرماید:
857 - «إذا ظهر القائم و دخل الکوفه، یردّ السّواد إلی أهله».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند و وارد کوفه شود، زمینهای مصادره شده
را به صاحبانش باز می گرداند».
روزی یکی از شیعیان به خدمت امام باقر (علیه السلام) عرض کرد: اصحاب ما در کوفه بسیار فراوانند، هرچه امر بفرمائید اطاعت می کنند. امام (علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
858 - «یجیء أحدهم إلی کیس أخیه فیاخذ منه حاجته؟ فقال: لا. قال: هم بدمائهم أبخل!. ثمّ قال: إنّ النّاس فی هدنه تناکحهم و توارثهم، و تقیم علیهم الحدود، و تؤدّی أماناتهم، حتّی إذا قام القائم جاءت المزامله، و یاتی الرّجل إلی کیس أخیه فیاخذ حاجته، لا یمنعه».
«آیا به این حدّ رسیده اند که یکی از آنها دست برده از صندوق دیگری به مقدار نیازش بردارد؟!. گفت: نه. فرمود: اگر در متاع دنیا بخل بورزند در مورد خونشان بخیل تر خواهند بود. سپس فرمود: مردم فعلا در حال سازش هستند، با یکدیگر پیوند زناشوئی می بندند، از یکدیگر ارث می برند، حدود الهی اجراء می شود و امانتها ادا می شود. ولی هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند دوستی واقعی و صمیمیّت حقیقی پیاده می شود، هر نیازمندی دست می برد و از صندوق برادر ایمانی اش به مقدار نیاز برمی دارد و صاحب صندوق او را منع نمی کند».
859 - «کأنّی بأصحاب القائم و قد أحاطوا بما بین الخافقین لیس شیء إلاّ و هو مطیع لهم یطلب رضاهم: من سباع الأرض و سباع الطّیر، تطلب رضاهم فی کلّ شیء حتّی تفخر الأرض علی الأرض و تقول: مرّبی الیوم رجل من أصحاب القائم!».
«گوئی اصحاب قائم (عجّل الله فرجه) را با چشم خود می بینم که میان مشرق و مغرب را تحت سیطره خود درآورده اند، دیگر چیزی نمانده جز اینکه تحت فرمان آنهاست و تلاش می کند که خشنودی آنان را جلب کند!، حتّی درندگان صحرا و پرندگان آسمان نیز تلاش می کنند که رضایت آنها را جلب کنند!، چون یکی از یاران قائم (عجّل الله فرجه) روی زمین گام نهد، آن زمین به سرزمینهای دیگر مباهات می کند که امروز فلان یاور قائم (عجّل الله فرجه) بر فراز من گام نهاد».
از کجا معلوم که منظور از درندگان زمین و پرندگان آسمان معنای وسیعتری نباشد که همه تجهیزات نظامی و ساز و برگ جنگی را دربرگیرد و مقصود از حدیث بالا این باشد که همه وسائل مدرن و مجهّز جنگی تابع اراده یاران حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) خواهد بود و امام که بر همه جهان تسلّط دارد با ولایت تکوینی خود همه تجهیزات جنگی را در راه برقرار ساختن عدالت اجتماعی و از بین بردن ستم و ستمگری بکار خواهد انداخت.
و شاید مقصود از فخر و مباهات زمین، مباهات اهل زمین باشد که در ادبیّات عربی «حذف مضاف» نامیده می شود.
860 - «إذا قام القائم بعث فی أقالیم الأرض، فی کلّ اقلیم رجلا ثمّ یقول له: عهدک فی کفّک، فإذا ورد علیک ما لا تفهمه و لا تعرف القضاء فیه، فانظر إلی کفّک و اعمل بما فیها».
«هنگامی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند برای هر کشوری از کشورهای جهان فرمانروائی برمی گزیند و به او می فرماید: دستور العمل تو در کف دستت می باشد، هرگاه حادثه ای بر تو روی دهد که حکم آنرا بلد نباشی و طرز داوری در آنرا ندانی، به کف دستت نگاه کن، هرچه در آن منعکس باشد بر آن عمل کن».
در اینجا نمی دانیم که حکم رویدادها چگونه ممکن است در کف دست آنها منعکس باشد؟ آیا برطبق معجزه حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) در کف دستشان نوشته به نظر می رسد؟ یا کتابی در دست آنها خواهد بود که حکم هر حادثه ای در آن مندرج خواهد بود؟ یا وسیله کوچکی چون دستگاه بی سیم و یا ظریفتر و مدرنتر از آن در دست آنها خواهد بود و هر کجا حکم حادثه ای را ندانند به وسیله آن با شخص حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تماس خواهند گرفت؟ و یا به صورت دیگری که ما از آن آگاهی نداریم؟.
این نکته نیز ناگفته نباشد که فرمانروایان منتخب امام زمان (عجّل الله فرجه) به طور قطع از دانشمندان بزرگ و متخصّصان صاحب فضیلت خواهند بود که در دین خود ثابت و استوار، و بر کار خود بصیر و آگاه و توانا خواهند بود، زیرا در یک حکومت مترّقی هرگز کاری را به دست غیرمتخصّص نمی سپارند، کجا رسد به
حکومت حقّه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) که مسئول برقراری عدل واقعی در سطح جهانی می باشد. و هرگز ممکن نیست که در چنین حکومتی افرادی بر پست و مقامی برگزیده شوند که جای کوچکترین انتقاد باقی باشد. و اگر در موردی حادثه ای روی دهد که حکم آن بر نماینده منتخب امام (علیه السلام) معلوم نباشد وسیله ای در دست او خواهد بود که حکم آن حادثه را به آسانی به دست آورد. در اینجا دو روایت از امام صادق (علیه السلام) هست که تا حدّی این مطلب را توضیح می دهد:
861 - «و الله إنّی لأعلم کتاب الله من أوّله إلی آخره، کأنّه فی کفّی. فیه خبر السّماء و خبر الأرض، و خبر ما کان و ما هو کائن. قال الله (عزّ و جلّ): (وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ)».
«به خدا سوگند، من کتاب خدا را از اوّل تا آخرش می دانم، گوئی که همه قرآن در کف دست منست. خبرهای مربوط به آسمان و زمین در آنست. و آنچه در گذشته واقع شده، و آنچه در آینده واقع خواهد شد در آن است. چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ: ما قرآن را به سوی تو فرو فرستادیم که بیانگر هرچیزی است».
و در حدیث دیگری با صراحت بیشتری چنین می فرماید:
862 - «و الله إنّی لأعلم ما فی السّماوات و ما فی الأرض، و ما فی الجنّه و ما فی النّار، و ما کان و ما یکون إلی أن تقوم السّاعه. أعلمه من کتاب اللّه، أنظر إلیه هکذا...».
«به خدا سوگند آنچه در آسمانها و زمین روی می دهد من از آن آگاهم، آنچه در بهشت و جهنّم می گذرد، آنچه واقع شده و آنچه در آینده واقع خواهد شد همه را می دانم، همه آنها را از کتاب خدا می دانم. آنگاه دست خود را باز کرد و فرمود: این چنین به آن نگاه می کنم، سپس آیه فوق را تلاوت فرمود».
پیشوای ششم شیعیان به روشنی بیان می کند، که علم آنها به بهشت و دوزخ و حوادث زمین و آسمان، علم به غیب نیست، بلکه به برداشت آنها از قرآن کریم مربوط می شود. اگرچه همان قرآن در دست ماست ولی ما توانائی درک این
معانی را از آن نداریم.
روی این بیان نمایندگان منتخب امام (علیه السلام) بدون تردید افرادی خواهند بود که آگاهی وسیعی از قرآن و سنّت و فتوا خواهند داشت، و بر احکام فقهی و مسائل مربوط به حلال و حرام دقیقا واقف خواهند بود. و اگر با مشکلاتی روبرو شوند ممکن است فرمول به دست آوردن آنرا از قرآن کریم داشته باشند و یا به صورت دیگری کلید حلّ معمّا در دستشان باشد.
در مورد اینکه حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) چند سالی در روی زمین حکومت می کند؟ روایات مختلف است، از امام باقر (علیه السلام) چنین روایت شده:
863 - «إنّ القائم یملک ثلاثمئه و تسع سنین، کما لبث أهل الکهف فی کهفهم. و یقتل النّاس حتّی لا یبقی فی الأرض إلاّ دین محمد (صلّی الله علیه و آله و سلم)».
«قائم (عجّل الله فرجه) مدت 309 سال حکومت می کند، به تعداد سالهائی که اصحاب کهف در کهف درنگ کردند. آنگاه کسانی را که از پذیرفتن آئین حق امتناع کنند می کشد، تا در روی زمین جز آئین محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) آئینی نمی ماند».
در مورد سند روایت باید تحقیق نمود، که این مدّت فقط در این روایت آمده است و در روایتهای دیگر بسیار کمتر از این نقل شده است:
864 - «یملک سبعین سنه».
«هفتاد سال حکومت می کند».
865 - «یملک سبعا و عشرا، و السنه من سنّیه تکون مقدار عشر سنین».
«17 سال حکومت می کند، که هر سال آن معادل 10 سال است از دیگر سالها».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این مورد می فرماید:
866 - «یمکث علی ذلک سبع سنین. تطول له الأیّام و اللیالی
حتّی تکون السّنه من سنّیه عشر سنین من سنیّکم هذه، فیکون سنیّ ملکه سبعین سنه من سنیّکم هذه، ثمّ یفعل الله ما یشاء».
«هفت سال بدین منوال می گذرد، ولی شبها و روزهایش طولانی می شود و هر سال آن با 10 سال از سالهای شما برابری می کند، و بدینگونه مدّت حکومت او با هفتاد سال از سالهای شما برابر می باشد. و آنگاه خداوند هرچه اراده کند انجام می دهد».
اگر مدّت حکومت حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) هفت سال از سالهای عادی باشد باز هم بیش از هفتاد سال ارزش دارد، زیرا همه اش آسایش و آرامش خواهد بود، دیگر از این تضادّها و تزاحمها خبری نخواهد بود، کسی برای ثروت اندوزی و کینه توزی با دیگری سر ستیز نخواهد داشت، بلکه همه اش تلاش در عبادت و اطاعت و خدمت به خلق و صفا و صمیمیّت خواهد بود که هر ساعت آن بیش از ماهها و سالهای دیگر دورانها ارزش دارد و اصلا نمی توان مقایسه نمود.
ولی آنچه در روایات آمده جز این معنی است، زیرا در آنها تعلیل شده به طولانی شدن شبها و روزها به مقدار ده برابر دیگر سالها. و در برخی از روایات استشهاد شده به روزهای طولانی رستاخیز که در متن قرآن هر روز آن معادل 000/50 سال از سالهای دنیا شمرده شده است.
867 - «یملک القائم تسع عشره سنه و أشهرا».
«قائم (عجّل الله فرجه)19 سال و چند ماه حکومت می کند».
868 - «أبطل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) ما کان فی الجاهلیّه، و استقبل النّاس بالعدل، و کذلک القائم».
«پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نشانه های جاهلیّت را از بین برد و با عدالت در میان مردم رفتار نمود، قائم (عجّل الله فرجه) نیز چنین خواهد کرد».
869 - «یبطل ما کان فی الهدنه ممّا کان فی أیدی النّاس، و یستقبل بهم العدل».
«آنچه در ایّام صلح در دست مردم (به ناحق) باشد، آنرا الغاء می کند و با عدالت با آنها رفتار می کند».
زیرا آنچه مردم به ناحق و از طریق تجاوز به حقوق یکدیگر به دست آورده اند، از دست آنها گرفته به صاحبان اصلی برمی گرداند، و پرواضح است که در مدّت بسیار طولانی میان حکومت عادلانه امیر مؤمنان (علیه السلام) تا حکومت حقّه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تصرّفات ظالمانه فراوانی پیش آمده، و با گذشت زمان صاحبان اصلی آنها فراموش شده، غاصبها جای مالکین اصلی را اشغال کرده اند.
آنگاه در مورد آبادانی جهان در عصر شکوفای آنحضرت می فرماید:
870 - «فلا یبقی فی الأرض خراب إلاّ و عمر».
«در روی زمین، نقطه ویرانی نمی ماند جز اینکه آباد می گردد».
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
871 - «لا یبقی موضع قدم إلاّ وطئه و أقام فیه الدّین الواجب للّه».
«جای پائی در روی زمین نمی ماند، جز اینکه به آنجا گام نهاده، آئینی را که از سوی خداوند واجب گشته، اقامه می کند».
و در تفسیر آیه شریفه: «اعْلَمُوا أَنَّ الله یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»: «بدانید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده می سازد»، فرمود:
872 - «کفر أهلها، فیحییها الله بالقائم».
«پس از مرگ زمین به وسیله کافر شدن مردمان، خداوند آنرا بوسیله قائم (عجّل الله فرجه) زنده می کند».
امام باقر (علیه السلام) نیز در تفسیر همین آیه فرمود:
873 - «یحییها بالقائم (عجّل الله فرجه) فیعدل فیها، فیحیی الأرض بعد موتها بالظّلم».
«خداوند آنرا به وسیله قائم (عجّل الله فرجه) زنده می کند، پس عدالت را در آن
به اجراء درمی آورد و زمین را زنده می سازد پس از آنکه به وسیله ستم مرده باشد».
ابن عبّاس نیز در همین مورد می گوید:
«یعنی خداوند زمین را به وسیله قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) اصلاح می کند، پس از آنکه مرده باشد، یعنی: بعد از فراگیر شدن ستم در ممالک جهان».
امام صادق (علیه السلام) در مورد برنامه جهانی آنحضرت می فرماید:
874 - «لا یدع بدعه إلاّ أزالها، و لا سنّه إلاّ اقامها».
«بدعتی در همه جهان نمی ماند جز اینکه از بین می برد، و سنّتی نمی ماند جز اینکه بر پای دارد».
یک روز در مجلسی صحبت از خانه های بنی عبّاس بود، یکی از اصحاب گفت: خداوند آنها را به دست ما ویران کند. فرمود:
875 - «لا تقل هکذا، بل یکون مساکن القائم و أصحابه. أما سمعت الله یقول: (وَ سَکَنْتُمْ فِی مَساکِنِ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ)».
«اینطور مگو، که آنها خانه های قائم (عجّل الله فرجه) و یاران او خواهد بود». مگر نشنیده ای که خدای تبارک و تعالی می فرماید: «و شما ساکن شدید در خانه های کسانی که به خود ستم کردند».
و در فرصتی دیگر فرمود:
876 - «فإذا انقضی ملکهم، أتاح الله لأمّه محمّد برجل منّا أهل البیت، یسیر بالتّقی و یعمل بالهدی، و لا یأخذ فی حکمه الرّشی».
«چون سلطنت آنها به پایان رسد، خداوند با مردی از ما اهلبیت بر امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) منّت می نهد، که تقوی را پیشه خود می سازد، از روی بصیرت و هدایت گام برمی دارد و در دستگاه او رشوه راه نمی یابد».
877 - «إذا قام صاحب السّیف، جاء بأمر غیر الّذی کان!».
«چون صاحب شمشیر قیام کند، امر تازه ایکه وجود نداشته، می آورد و پیاده می کند».
یعنی بدعتها را ریشه کن می سازد و حقایق تحریف شده از قرآن و سنّت را اصلاح می کند و عدالت اجتماعی را که گمشده جهانی است پیاده می کند.
878 - «کلّنا قائم بأمر الله واحدا بعد واحد، حتّی یجیء صاحب السّیف، فإذا جاء صاحب السّیف جاء بأمر غیر الّذی کان!».
«هریک از ما قائم به امر است، یکی پس از دیگری می آید تا نوبت به صاحب شمشیر برسد، چون او بیاید، اوضاع را دگرگون سازد و چیزی را که پیش از او نبود می آورد».
آری او حقوق از دست رفته را باز می ستاند و به صاحبانش بازمی گرداند و همه را به آئین مقدّس اسلام گرد می آورد.
879 - «إذا قام القائم (علیه السلام) جاء بأمر جدید، کما دعا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) فی بدء الإسلام إلی أمر جدید».
«زمانی که قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند امری تازه می آورد، چنانکه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) در صدر اسلام امری تازه آورد».
در این زمینه به قدر کافی سخن گفتیم و توضیح دادیم که حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) پیامبر نیست تا شریعت تازه آورده باشد، بلکه امام معصومی است که از حریم آئین مقدّس اسلام، تغییرات و تحریفات را پاک می گرداند و مردم را به اسلام اصیل و شریعت پاک محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کند، ولی نظر به اینکه در طول زمان احکام شریعت کهنه شده، هرکسی احکام اسلامی را به رأی خود تفسیر و تأویل کرده، و قسمتی از احکام به صورت مسخ شده عرضه شده است، وقتی آنحضرت اسلام راستین (به معنای واقعی کلمه) را عرضه می نماید به نظر مردم تازه جلوه می کند.
880 - «إذا خرج القائم، خرج من هذا الأمر من کان یری أنّه من أهله، و دخل فیه شبه عبده الشّمس و القمر!».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) ظاهر شود، قسمتی از آنانکه اهل این امر دیده می شوند از آن بیرون شوند و از امثال ماه پرستان و خورشیدپرستان به آن بگروند».
آری ممکن است برخی از افرادی که شیعه منتظر، حتّی از رجال دین و رهبران آئین به شمار می آمدند، به هنگام ظهور در برابر حق تسلیم نشوند و چون خفّاشان کوردل تاب دیدن خورشید فروزان امامت را نداشته باشند ولی در مقابل جمع کثیری از بت پرستان، ماه پرستان و دیگر گمراهان با دیدن خورشید حقیقت، صمیمانه و عاشقانه به مشعل هدایت جذب شده، در راه حق گام نهند.
881 - «إنّ قائمنا إذا قام، أشرقت الأرض بنور ربّها، و استغنی النّاس».
«چون قائم ما قیام کند، زمین به نور پروردگارش روشن گردد و مردم همگی بی نیاز شوند».
882 - «فتستبشر الأرض بالعدل، و تعطی السّماء قطرها، و الشّجر ثمرها، و الأرض نباتها و تتزیّن لأهلها».
«جهان با پیاده شدن عدالت خرّم شود، آسمان بارانهایش را فرو ریزد، درختان میوه های خود را آشکار می سازد، زمین گیاهان خود را بیرون می فرستد و برای ساکنان خود آرایش می کند».
883 - «إذا قام حکم بالعدل، و ارتفع فی أیّامه الجور، و أمنت السّبل، و أخرجت الأرض برکاتها، وردّ کلّ حقّ إلی أهله. و لم یبق أهل دین حتّی یظهروا الإسلام و یعترفوا بالإیمان».
«چون قیام کند به عدالت داوری می کند و در زمان او ستم ریشه کن می شود و راهها امن می گردد و زمین برکتهای خود را ظاهر می کند و هر حقّی به صاحب حق برمی گردد و پیرو هیچ آئینی نمی ماند جز اینکه به اسلام می گرود و به آن ایمان می آورد».
884 - «تزید المیاه فی دولته، و تمدّ الأنهار، و تضاعف الأرض أکلها لا تدّخر شیئا. و تذهب الشّحناء من قلوب العباد، و یذهب الشّرّ و
یبقی الخیر».
«آبها در عهد او فراوان شود، رودخانه ها پرآب گردد، زمین موادّ خوراکی اش را چند برابر گرداند و چیزی از آن را باقی نگذارد، کینه ها از دل مردم بیرون رود و شرّ از جهان رخت بربندد و تنها خیر باقی بماند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در همین زمینه می فرماید:
885 - «تا من السّبل حتّی تمشی المرأه بین العراق و الشّام لا تضع قدمیها إلاّ علی النّبات، و علی رأسها زینتها، لا یهیجها سبع و لا تخافه».
«راهها امن شود، زن از عراق تا شام برود و پای خود را جز بر روی گیاه نگذارد، جواهراتش را بر سرش بگذارد و از درنده و درنده خوئی هراس نداشته باشد».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
886 - «و حتّی تخرج العجوز الضّعیفه من المشرق ترید المغرب فلا ینهنهها أحد».
«پیرزن ناتوانی از مشرق تا مغرب می رود و از کسی آسیبی به او نمی رسد».
887 - «یطفیء به الفتنه الصّمّاء، و تامن الأرض، حتّی انّ المرأه لتحجّ فی خمس نسوه ما معهنّ رجل، لا یتّقین إلاّ اللّه!».
«خداوند به وسیله او فتنه های جانکاه را آرام و ساکن سازد، زمین امن گردد، یک زن در میان پنج زن بدون اینکه مردی آنها را همراهی کند به حجّ خانه خدا رود و جز خدا از کسی باکی نداشته باشند».
888 - «ألمهدیّ محبوب فی الخلائق، یطفیء الله به الفتنه الصّماء!».
«مهدی (عجّل الله فرجه) در میان همه مخلوقات محبوب است، خداوند به وسیله او آتش فتنه را خاموش می گرداند».
889 - «أوّل ما یبتدیء عدل المهدیّ أن ینادی فی جمیع العالم: ألا من کان له عند شیعتنا دین فلیذکره. حتّی یردّ الثومه و الخردله، فضلا عن القناطیر المقنطره من الذّهب و الفضّه و الأملاک فیوفّیه إیّاه!».
«اوّلین چیزی که از عدالت حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود اینست که در سرتاسر جهان اعلام می شود که هرکس از یکی از شیعیان ما بستانکار است؛ یادآوری کند، اگر کسی به مقدار یک دانه سیر و یا یک عدد خردل بستانکار باشد به او عطا می کند، کجا رسد به کسانیکه هزاران هزار درهم و دینار از طلا و نقره طلبکار باشند، هرکس هرقدر طلبکار باشد به او عطا می فرماید».
890 - «إذا قام قائمنا اضمحلّت القطائع، فلا قطائع!!!»
«چون قائم ما (عجّل الله فرجه) قیام کند، دیگر قطیعه از بین می رود و به کسی قطیعه نمی دهد».
به طوریکه در احادیث شماره 773 - 778 روایت شده، عطایا و بخششهای حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) در تاریخ بی سابقه است، ولی این عطایا به همه مؤمنان عمومیّت دارد، امّا قطایعی که پادشاهان منحصرا به خویشاوندان و نزدیکان خود می دادند در حکومت حقّه وجود نخواهد داشت. اصولا در حکومت حقّه حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) با بی نیاز شدن همه افراد جامعه زمینه استثمار فردی توسّط فردی دیگر به کلّی از بین خواهد رفت.
891 - «موسّع علی شیعتنا أن ینفقوا ممّا فی أیدیهم بالمعروف.
فإذا قام قائمنا حرّم علی کلّ ذی کنز کنزه، حتّی یاتوا به و یستعین به».
«به همه شیعیان ما اجازه داده شده، از آنچه در دست دارند به شیوه ای نیکو انفاق کنند، ولی هنگامی که قائم ما (عجّل الله فرجه) قیام کند بر همه ثروت اندوزان ثروت اندوزی را حرام می کند، بر صاحبان گنجهاست که گنجهای خود را به پیش او بیاورند تا در راه بی نیازی عمومی خرج شود».
پیش از امام صادق (علیه السلام) جدّ بزرگوارش امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
892 - «... ما کان فی أیدی سواهم فانّ کسبهم من الأرض حرام علیهم، حتّی یقوم قائمنا فیأخذ الأرض و یخرجهم منها صفره!».
«زمینهائی که به عنوان قطایع در دست آنهاست نارواست زیرا آنها حقّ بهره کشی از زمین را ندارند تا قائم ما (عجّل الله فرجه) قیام کند و آنها را با دست خالی از آن بیرون کند».
امام باقر (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
893 - «ما کان فی أیدی شیعتنا یقاطعهم علی ما فی أیدیهم، و یترک الارض فی ایدیهم».
«آنچه در دست شیعیان ما باشد با آنها مقاطعه می کند و زمین را در دست آنها باقی می گذارد».
آنگاه امام صادق (علیه السلام) بی نیازی همگانی را در عصر حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) چنین توصیف می کند:
894 - «یامر منادیا فیقول: من کان له فی المال حاجه فلیقم! فما یقوم من النّاس إلاّ رجل واحد، فیقول: أنا. فیقول القائم: إنت السّادن فقل له: إنّ المهدیّ یامرک أن تعطینی مالا. فیقول السّادن: أحث، و یحثو له فی ثوبه حثوا، حتی إذا جعله فی حجره و أبرزه ندم و قال: کنت أجشع أمّه محمّد نفسا!!! أو عجز عنّی ما وسعهم؟!! ثمّ یردّ المال إلی الخازن فلا یقبل منه، و یقول المهدیّ: إنّا لا ناخذ شیئا أعطیناه».
«به منادی دستور می دهد که در میان مردم اعلام کند که هرکس نیازی به مال دنیا دارد برخیزد. از میان همه مردم فقط یک نفر برمی خیزد و می گوید: من. حضرت قائم (عجّل الله فرجه) به او می فرماید: برو پیش کلیددار و بگو: مهدی (عجّل الله فرجه) به تو دستور می دهد که مالی به من بدهی. کلیددار می گوید: جامه ات را بیاور. جامه اش را پهن می کند و وسط آنرا پر می کند.
هنگامی که آنرا بر دوش گیرد پشیمان می شود که چرا در میان امّت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) من از همه آزمندتر باشم؟، چرا آن عفّت نفس عمومی را من دارا نباشم؟!. آنگاه مال را به کلیددار پس می دهد و پذیرفته نمی شود و
حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) می فرماید: ما آنچه عطا کردیم هرگز باز پس نمی گیریم».
895 - «أوّل ما یظهر القائم العدل أن ینادی منادیه: أن یسلّم صاحب النّافله لصاحب الفریضه الحجر الأسود و الطّواف!».
«نخستین چیزی که از عدالت قائم (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود اینست که منادی اعلام می کند، آنانکه طواف مستحبّی می کنند، «مطاف» (محلّ طواف) و «حجر الأسود» را برای کسانیکه طواف واجب می کنند خالی کنند».
نهضت جهانی حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) چقدر جالب و فوق العاده است که حتّی کارهای جزئی و فرعی نیز از اهمیّت خاصّی برخوردار است و این چنین به امور مردم و اجرای عدالت در استفاده عمومی از اماکن مقدّسه اهتمام ورزیده می شود، که مطاف و حجر الأسود و مقام ابراهیم برای راحتی کسانیکه حجّه الاسلام انجام می دهند خالی شود و با طوافهای مستحبّی اشغال نشود که موجب ایذاء و اذیّت طوافگران گردد.
896 - «یصنع کما صنع رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). یهدم ما کان قبله، کما هدم رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) أمر الجاهلیّه، و یستأتف الإسلام جدیدا بعد أن یهدم ما کان قبله».
«برطبق شیوه پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) رفتار می کند و آنچه از نشانه های جاهلیّت باقی باشد از میان برمی دارد و پس از ریشه کن ساختن بدعتها، اسلام را از نو پیاده می کند».
897 - «دمان فی الإسلام حلال من الله (عزّ و جلّ)، لا یقضی أحد فیهما بحکم الله حتّی یبعث الله قائمنا أهل البیت. فإذا بعثه الله حکم فیهما بحکم الله لا یرید بیّنه: ألزّانی المحصن یرجمه، و مانع الزّکاه یضرب عنقه!».
«دو خون در اسلام از طرف خدای تبارک و تعالی حلال شده، که پیش از قیام قائم اهلبیت (عجّل الله فرجه) به حکم خدا رفتار نمی شود، هنگامی که او را خداوند برانگیخت حکم خدا را در آن اجرا می کند و آنرا (با علم امامت
بدون اینکه شاهد مطالبه کند انجام می دهد: زانی محصن (کسیکه با داشتن همسر مرتکب فحشاء شده) را سنگسار می کند و گردن مانع زکات را می زند».
898 - «إذا حکم قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله)، حکم بین النّاس بحکم داود، فلا یحتاج إلی بیّنه، فیلهمه الله تعالی فیحکم بعلمه، و یخبر کلّ قوم بما استنبطوه، و یعرف ولیّه من عدوّه بالتّوسّم قال الله تعالی: إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ».
«چون قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمانروا شود، در میان مردم به حکم حضرت داود (ع) داوری می کند، و نیازی به شاهد و گواه نخواهد داشت.
در هر موردی خداوند حکم واقعی را به او الهام می کند و او براساس علم خود قضاوت می نماید. و هر قومی را از اجتهاد و استنباطشان خبر می دهد، و دوست و دشمن خود را با نشان الهی می شناسد، چنانکه خدای تبارک و تعالی می فرماید: «به راستی در آن نشانه هائی است برای هوشمندان، و به راستی آن هر آینه به راه ثابت است».
طبق روایاتی که در دست داریم، منظور از «لِلْمُتَوَسِّمِینَ» در این آیه امامان معصوم (علیهم السلام) می باشند، و حکم داودی عبارت از اینست که داور به علم خود داوری کند و مطالبه شاهد نکند، و هنگامی که به داور از طرف خداوند چنین علم قطعی داده شود و مصونیّت او از لغزش، از طرف خداوند بیمه شود هیچ مانعی ندارد، و جای شگفت نیست، آنچه شگفت انگیز است، اینست که ما ناگزیریم در مقابل کسانیکه قدرت تشخیص معصوم از غیرمعصوم ندارد، از پیشوایان خود دفاع کنیم که چگونه امامی معصوم برطبق علم خود بدون نیاز به شاهد و بیّنه داوری می کند، در حالیکه این انتقادگران بی تمیز، از داوریهای داوران خود هرگز دچار شگفت نشده اند که بدون علم و یقین، و بدون شاهد و گواه، داوری می کنند به شرط اینکه رشوه ایکه به عنوان حقّ الزّحمه یا هدیه می پذیرند معتنا به باشد!. از این سوداگران دین فروش تعجّب نمی کنند ولی از اینکه تنها بازمانده از حجّتهای پروردگار به اتّکاء علم خود داوری کند و گواه مطالبه نکند؛ تعجّب می کنند!.
899 - «یأمر منادیا فینادی: هذا هو المهدیّ یقضی بقضاء داود و سلیمان، لا یسأل بیّنه».
«به منادی دستور می دهد که اعلام کند: این مهدی (عجّل الله فرجه) است که براساس داوریهای حضرت داود و حضرت سلیمان (علیهما السلام) داوری می کند و مطالبه شاهد نمی کند».
طبیعی است که هنگامی که حاکم به چیزی یقین پیدا کند برطبق آن حکم صادر می کند و جای انتقادی باقی نمی ماند، زیرا اگر از او بپرسند که چرا چنین حکمی صادر کردی؟ در پاسخ می گوید: گواهان گواهی دادند، قرائن صدق موجود بود، شاهد دیگری برخلاف نبود، بر من یقین آمد و من طبق یقین خود داوری کردم، و همگی او را معذور می دانند. اگر قاضی بگوید که من با چشم خود دیدم و داوری کردم، دیگر کسی اعتراض نمی کند، چون فرق بسیار است بین دیدن و شنیدن، که از قدیم گفته اند: فاصله حقّ و باطل چهار انگشت است، یعنی به مقدار فاصله چشم و گوش، اگر با چشم خود دیدی بپذیر، اگر با گوش خود شنیدی توقّف کن، تا دلیل قطعی بر نفی یا اثبات آن پیدا کنی. در مورد «دیدن» دیگر فرق نمی کند که با دو چشم مادّی باشد (نظیر ما) یا با بصیرت باطن باشد مانند امام، که خداوند حقایق جهان را در معرض دید باطنی امام (علیه السلام) قرار می دهد، که هیچ یقینی بالاتر از آن نخواهد بود که حتّی خطای باصره نیز آنجا راه ندارد، امام باقر (علیه السلام) در این باره می فرماید:
900 - «اللّه أعزّ و أجلّ و أکرم من أن یفرض طاعه عبد یحجب عنه علم سمائه و أرضه».
«خدای تبارک و تعالی برتر و والاتر از آنست که اطاعت بنده ای را بر همگان واجب کند ولی چیزی از دانشهای زمین و آسمانها را از او پوشیده بدارد».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این مورد می فرماید:
901 - «إذا خرج القائم، لم یقم بین یدیه أحد من خلق الرّحمن إلاّ عرفه: صالح هو أم طالح!. ألا و فیه آیه للمتوسّمین، و هی السّبیل
المقیم».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) قیام کند، احدی از بندگان خدا در روبروی او قرار نمی گیرد جز اینکه او را به طور قطع می شناسد که آیا بنده شایسته است یا بنده نکوهیده؟! آگاه باشید که در او نشانه ایست برای هوشمندان، و او در راهی پابرجاست».
902 - «بینا الرّجل علی رأس القائم یامرو ینهی، إذ أمر بضرب عنقه. فلا یبقی أحد بین الخافقین إلاّ خافه».
«ناگهان در موقعی که برخی از زورمداران مشغول امر و نهی هستند، قائم (عجّل الله فرجه) دستور می دهد که او را گردن بزنند. در شرق و غرب جهان کسی نمی ماند جز اینکه دچار رعب و وحشت می شود».
پیشتر از امام باقر (علیه السلام) نقل کردیم که فرمود:
903 - «... (و الإمام) یری من خلفه کما یری من أمامه».
«امام (علیه السلام) کسی را که در پشت سرش قرار دارد، همانند کسیکه در پیش رویش قرار دارد؛ می بیند».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
904 - «... یبعث إلی رجل لا یعلم النّاس له ذنبا فیقتله!. حتّی أنّ أحدا یتکلّم فی بیته فیخاف أن یشهد علیه الجدار!».
«دستور می دهد کسی را که مردم از جرم او بی خبرند، دستگیر کرده، می آورند و گردن می زنند. کسی که در خانه خود سخن می گوید، بیم آنرا دارد که در و دیوار بر او گواهی بدهند».
چنین آگاهی وسیع از تنها بازمانده از حجّتهای پروردگار که برای اصلاح جهانی برگزیده شده، جای شگفت نیست که این تعبیر از چند تن از معصومین (علیهم السلام) رسیده است:
905 - «ألا إنّ الإمام لیسمع من بطن أمّه، فإذا ولد خطّ بین کتفیه: (وَ تَمَّتْ کَلِمَهُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِهِ وَ هُوَ السَّمِیعُ
اَلْعَلِیمُ) فإذا صار الأمر إلیه جعل الله له عمودا من نور، یبصر به ما یعمل أهل کلّ بلده!».
«امام هنگامی که در شکم مادر است می شنود، چون دیده به جهان گشاید، در میان شانه هایش نوشته می شود: [سخن پروردگارت به راستی و عدالت به پایان رسید، کسی قدرت تغییر کلمات او را ندارد. که او شنوا و داناست]، چون امامت به او برسد، خداوند برای او عمودی از نور عطا کند که به وسیله آن اعمال مردم هر شهری را می بیند».
ما از طرز کار این عمود نورانی بی خبریم، نمی دانیم که آیا چون ماهواره کار می کند؟ یا چون رادار کار می نماید؟! یا چون آنتن تلویزیون است؟! و یا هیچ شباهتی به آنها ندارد؟! آنچه مسلّم است اینست که او دقیقا از اعمال و رفتار سپاهیان، فرماندهان و دیگر مسئولین کشوری آگاه می شود بدون اینکه چون دیگر زمامداران به گزارشگر و دفتردار و سازمانهای دفترداری نیازمند باشد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
906 - «... و ینصب له عمود من نور، من الأرض إلی السّماء، یری فیه أعمال العباد».
«برای او عمودی از نور، از زمین تا آسمان نصب می شود، که اعمال بندگان را در آن می بیند».
و در تفسیر آیه شریفه: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی الله عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»:
«بگو عمل کنید که خدا و پیامبر و مؤمنان، اعمال شما را می بینند»، فرمود:
907 - «ای الأئمّه (ع) واحدا بعد واحد، یرون أعمال الأولیاء و الأعداء!».
«مقصود از مؤمنان، امامها هستند که هر یکی پس از دیگری اعمال دوست و دشمن را می بیند».
وقتی بشر امروزی توسّط رادارها و دیگر مراکز فضائی، در نقطه ای نشسته، از جابه جا شدن سفینه های فضائی در خارج از کره خاکی آگاه می شود و به هنگام لزوم دستورات لازم را به فضانوردان صادر می کند و یا از مراکز
فرماندهی، دشمن را زیر نظر گرفته، از جابه جا شدن سپاه دشمن آگاه می شود، برای حجّت خدا بسیار طبیعی است که خداوند چنین قدرتی عطا فرماید تا از کردار همگان آگاه باشد و هر جرم و جنایتی را با همان قدرت خدادادی ببیند و به موقع مجرم را دستگیر و مجازات کند، اگرچه شاهد و گواهی نباشد، تا هیچ جنایتی در قلمرو حکومت او واقع نشود و هیچ خونی هدر نرود و هیچ حقّی پایمال نشود. از این رهگذر به طوریکه در روایت نیز وارد شده، منظور از مؤمنان در این آیه امامان معصوم (علیهم السلام) می باشند، و اگر آنها مصداق این آیه نباشند پس چه کسی می تواند مصداق این آیه باشد؟ پرواضح است که در مورد هیچ شخص دیگری چنین ادّعائی نشده است. و لذا تردیدی نمی ماند در اینکه مؤمنانی که قرآن صریحا خبر داده که بر اعمال ما واقف هستند و اعمال ما را می بینند، امامان معصوم هستند و بس.
روایات دیگری این معنی را تأیید می کند، که از آن جمله است روایت امیر مؤمنان (علیه السلام) که می فرماید:
908 - «لیس یغیب عنّا مؤمن فی شرق الأرض و لا فی غربها».
«هیچ مؤمنی در شرق و غرب جهان نیست که اعمالش از ما پوشیده باشد».
ابو حمزه نصیر، خادم امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل می کند که امام حسن عسکری (علیه السلام) خادمهای زیادی از ترک و رومی و صقلابی (اسلاوها) داشت و مکرّر دیده شده که با آنها با زبان خودشان سخن می گفته است. ابو حمزه دچار شگفت شده که امام حسن عسکری (علیه السلام) در مدینه متولّد شده، و تا رحلت امام هادی (علیه السلام) او را بر کسی عرضه نکرده اند، پس چگونه این همه زبانهای مختلف را یاد گرفته است؟! چون این مطلب در دل ابو حمزه خطور کرد، امام حسن عسکری (علیه السلام) به سوی او روی کرد و فرمود:
909 - «إنّ الله (عزّ و جلّ) أبان حجّته من سائر خلقه. و أعطاه معرفه کلّ شیء. فهو یعرف اللّغات و الأنساب و الحوادث. و لو لا ذلک لم یکن بین الحجّه و المحجوج فرق».
«خدای تبارک و تعالی حجّت خود را از دیگر مخلوقاتش ممتاز آفریده، شناخت هر چیزی را به او عطا فرموده، او همه زبانها، نسب ها و رویدادها را می داند، وگرنه میان حجّت خدا و دیگران فرقی نمی شد».
امام هشتم (ع) نیز در این زمینه می فرماید:
910 - «الإمام یسأل فیجیب، و إن سکت عنه ابتدأ. و یخبر ما فی غد، و یکلّم النّاس بکلّ لسان».
«از امام (علیه السلام) سؤال می شود، او پاسخ می دهد؛ اگر سؤال نشود، او خود آغاز می کند؛ از آنچه در آینده روی خواهد داد، خبر می دهد؛ و با هر کسی با زبان خود سخن می گوید».
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ» فرمود:
911 - «الملک للّه الیوم، و قبل الیوم، و بعد الیوم، و لکن إذا قام القائم لم یعبد إلاّ الله (عزّ و جلّ)».
«سلطنت امروز از آن خداست، سلطنت دیروز نیز از آن خدا بود، سلطنت فردا نیز از آن خداست، لکن هنگامی که قائم ما قیام کند، جز خدای تبارک و تعالی پرستیده نمی شود».
912 - «یرفع المذاهب، فلا یبقی إلاّ الدّین الخالص».
«همه ادیان و مذاهب از روی زمین برداشته می شود و جز دین خالص باقی نباشد».
913 - «المهدیّ إذا خرج یفرح به جمیع المسلمین: خاصّتهم و عامّتهم».
«چون مهدی (عجّل الله فرجه) خارج شود، از همه مسلمانان رفع گرفتاری شود و برای همه آنها اعمّ از خواصّ (شیعه) و عوام (سنّی) فرج حاصل گردد».
914 - «یرضی عن خلافته أهل الأرض، و أهل السّماء و الطّیر فی الجوّ».
«از خلافت او ساکنان زمین و آسمان و پرندگان در هوا خشنود می شوند».
915 - «یفرّق المهدیّ أصحابه فی جمیع البلدان، و یامرهم بالعدل و الإحسان، و یجعلهم حکّاما فی الأقالیم، و یامرهم بعمران المدن».
«حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) یارانش را در همه شهرها پراکنده می کند و به آنها دستور می دهد که عدل و احسان را شیوه خود سازند و آنها را فرمانروایان کشورهای جهان گرداند و به آنها فرمان می دهد که شهرها را آباد سازند».
916 - «یبعث إلی امرائه بسائر الأمصار بالعدل بین النّاس».
«والیان خود را به شهرها می فرستد و دستور می دهد که عدالت را در میان مردم پیاده کنند».
917 - «یلعق المساکین الزّبد!. و فی أیّام دولته تطیب الدّنیا و أهلها».
«به بینوایان طعم کره را می چشاند و در روزگار او دنیا پاکیزه شود و اهل دنیا نیکو می شوند».
در این حدیث منظور از بی نوا و مسکین، فقیر نیست، چون بدون تردید در زمان او فقیری نخواهد بود، بلکه منظور از آن پیرمردان، پیرزنان و دیگر افرادی که قدرت کار و تلاش ندارند، مانند ناقص العضوها، زمین گیرها و امثال آنها. که آنها نیز در دولت مهدی (عجّل الله فرجه) محروم نخواهند بود، حتّی افرادی با اخذ اجرت از بیت المال مسئول حفاظت از آنها بوده، با گذشتن لقمه در دهان آنها، طعم غذاها را به آنها خواهند چشانید.
و منظور از پاکیزه شدن دنیا، پاکیزه شدن آن از کینه و خشم و حسد و دیگر صفات نکوهیده است، که با وجود آنها زندگی گوارا نیست و پس از برچیده شدن آنها زندگی گوارا و آرامش بخش می گردد. در عصر مهدی (عجّل الله فرجه) همگی از پرستش غیر خدا رهائی یافته بر بندگی و اطاعت حق تعالی گرد می آیند و بدینگونه ریشه و انگیزه کینه توزیها از بین می رود.
918 - «فو الله لیرفع عن الملل و الأدیان الاختلاف، و یکون الدّین کلّه واحدا کما قال جلّ ذکره: انّ الدّین عند الله الاسلام».
«به خدا سوگند که ناهماهنگی ادیان و مذاهب از بین می رود و فقط یک دین در سراسر گیتی حکومت می کند، چنانکه خدای تبارک و تعالی فرموده: به راستی دین در نزد خدا عبارت از اسلام است و بس».
آری دین فقط اسلام است و آن تسلیم در برابر ندای فطرت، تسلیم در برابر وحدانیّت، قدرت، عظمت و دیگر صفات جلالی و جمالی خداوند ازلی و سرمدی است. که همه پیامبران به سوی او دعوت نموده اند و ریشه همه ادیان یکی است و آن همان رشته گسترده ایست که از زمان آدم ابو البشر توسّط پیک وحی بر دل پیامبران درخشیده و با خاتم رسل حضرت محمّد بن عبد الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) به اوج کمال رسیده است. از بررسی آیات قرآنی استفاده می شود که دین همواره یکی بوده و آن اسلام بوده و همه شریعتها در زمان صاحب شریعت به نام اسلام تشریع شده، و نامهای دیگری چون یهودیت و مسیحیت و غیر آنها بعدا اختراع شده است و اینک به چند آیه در این زمینه توجّه فرمائید:
1 - «مِلَّهَ أَبِیکُمْ إِبْراهِیمَ هُوَ سَمّاکُمُ الْمُسْلِمِینَ».
«آئین پدرتان حضرت إبراهیم (علیه السلام) که او شما را مسلمان نام نهاد».
2 - «رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ لَکَ، وَ مِنْ ذُرِّیَّتِنا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ».
«پروردگارا ما را مسلمان و تسلیم اوامر خود قرار بده، از اولاد ما نیز امّتی مسلمان و تسلیم فرمان خود قرار بده». (از زبان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل (علیهما السلام)).
3 - «حَتّی إِذا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ، قالَ: آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِیلَ، وَ أَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ».
«چون او - فرعون - را حالت غرق شدن فراگرفت، گفت: من ایمان آوردم که جز خداوندیکه بنی اسرائیل به او ایمان آورده اند، معبود دیگری نیست و من از اسلام آورندگانم». (از زبان فرعون).
4 - «وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ».
«در حال اسلام به سوی من بشتابید». (از نامه حضرت سلیمان به بلقیس).
5 - «وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ».
«من نیز همراه سلیمان (ع) به خداوندیکه پروردگار عالمیان است اسلام آوردم». (از زبان بلقیس).
6 - «نَحْنُ أَنْصارُ اللّهِ، آمَنّا بِاللّهِ، وَ اشْهَدْ بِأَنّا مُسْلِمُونَ»
«ما یاوران خداوندیم، به خدا ایمان آوردیم. تو گواه باش که ما اسلام آورده ایم». (از زبان حواریّون حضرت عیسی (علیه السلام)».
7 - «وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً».
«آنکه در آسمانها و زمین است، خواه ناخواه تسلیم فرمان اوست».
8 - «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
«در میان هیچکدام از آنها - پیامبران - ما فرق نمی گذاریم و ما برای او اسلام آورده ایم». (از زبان پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله)).
9 - «فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ».
«جز یک خانه در آنجا از مسلمانان نیافتیم». (از زبان فرشتگان در مورد قوم حضرت لوط).
10 - «قالُوا نَعْبُدُ إِلهَکَ وَ إِلهَ آبائِکَ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ».
«گفتند: خدای ترا می پرستیم که خدای پدرانت ابراهیم، اسماعیل و اسحاق است، که خداوندی یکتاست و ما برای او اسلام آورده ایم». (از زبان اولاد حضرت یعقوب، خطاب به او به هنگام رحلتش).
از بررسی آیات فوق استفاده می شود که همه شرایع آسمانی در زبان صاحب شریعت «اسلام» نام داشته است. از این رهگذر، قرآن کریم در آیات یاد شده از زبان حضرت إبراهیم (علیه السلام)، حضرت اسماعیل (ع)، پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، حواریّون حضرت عیسی (علیه السلام)، اولاد حضرت یعقوب (ع)، بلقیس، فرعون و فرشتگان نقل می کند که به هنگام بحث از باورداران و گروندگان به آئین حقّ، لفظ «مسلم» و «مسلمین» به کار می برده اند، اگرچه ما آنها را به نامهائی دیگر شناخته ایم و این نامها به تناسبهای دیگری اتّخاذ شده است و هیچ منافاتی ندارد
که اسم کلّی همه ادیان آسمانی در نزد حضرت پروردگار همان اسلام باشد.
برمی گردیم به احادیث دولت حق از زبان پیشوای ششم، امام صادق (علیه السلام):
پیرمرد کهنسالی به محضر امام صادق (علیه السلام) رسید و عرض کرد: پسرم به من جفا کرد و حقوق پدری را رعایت نکرد. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
919 - «أوما علمت أنّ للحقّ دوله، و للباطل دوله، و کلاهما ذلیل فی دوله صاحبه؟!. فمن أصابته دوله الباطل اقتصّ منه فی دوله الحقّ».
«مگر نمی دانی که برای حق دولتی است و برای باطل نیز دولتی است، و هر یکی در دولت دیگری خوار و بی مقدار است. کسیکه در دولت باطل مورد ستم قرار بگیرد در دولت حق، از او رفع ستم می شود».
920 - «ما لمن خالفنا فی دولتنا من نصیب!. إنّ الله قد أحلّ لنا دماءهم عند قیام قائمنا. فالیوم محرّم علینا و علیکم ذلک فلا یغرّتّک أحد!.
إذا قام قائمنا انتقم للّه و لرسوله و لنا أجمعین».
«برای مخالفین ما، در دولت ما نصیبی نیست، خداوند به هنگام قیام قائم ما خون آنها را بر ما حلال کرده است. امروز خون آنها بر ما و شما حرام است، کسی شما را گول نزند. هنگامی که قائم ما (عجّل الله فرجه) قیام کند، انتقام خدا و پیامبر و ما را خواهد گرفت».
921 - «کأنّی أری نزول القائم فی مسجد السّهله بأهله و عیاله.
کان فیه منزل إدریس، و کان منزل إبراهیم خلیل الرّحمن، و ما بعث الله نبیّا إلاّ و قد صلّی فیه. و فیه مسکن الخضر، و المقیم فیه کالمقیم فی فسطاط رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ما من مؤمن و لا مؤمنه إلاّ و قلبه یحنّ إلیه. و ما من یوم و لا لیله إلاّ و الملائکه یاوون إلی هذا المسجد یعبدون الله فیه!».
«گوئی قائم (عجّل الله فرجه) را با چشم خود می بینم که با اهل و عیالش در مسجد سهله فرود می آید. آنجا منزل حضرت ادریس (ع) است، آنجا منزل حضرت ابراهیم خلیل الرّحمان است. خداوند هیچ پیامبری نفرستاده جز اینکه در مسجد سهله نماز گزارده است. آنجا منزل حضرت خضر (علیه السلام)
است. کسیکه در آنجا اقامت کند همانند کسیست که در خیمه حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) اقامت کند. هیچ مرد و زن مؤمن یافت نمی شود جز اینکه دلش به سوی آن مسجد کشیده می شود. در هر شب و روز فرشتگان به سوی این مسجد می شتابند و در آنجا به پرستش حق تعالی می پردازند».
در احادیث ملاحم (نویدهای غیبی مربوط به آینده) بسیار دیده می شود که معصومین (علیهم السلام) نویدهای خود را با جمله «گوئی با چشم خود می بینم» آغاز می کنند، این تعبیر برای اهمیّت و قطعیّت موضوع است و می خواهند تصریح کنند که این قضیّه حتمی است و بی تردید تحقّق خواهد یافت، که همه اینها به صورت عهدی نوشته شده و در پیش آنها موجود است. و آنها در این امر از پروردگار خود بیّنه و برهان دارند. و آنچه جدّ بزرگوارشان حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از پروردگار دانا و توانا آورده، به آن ایمان قطعی دارند. به علاوه آنچه در گذشته انجام شده، و در حال انجام شدن است، و در آینده انجام خواهد شد، به گونه ایکه از حیطه فکری ما بیرون است، برای اولیای الهی مکشوف است تا دلیل امامت و پیشوائی آنها بر دیگر مردمان باشد و گواه گزینش آنان از طرف خدای قادر متعال بر این منصب الهی باشد. قرآن کریم در داستان حضرت خضر (علیه السلام) در مورد شکستن کشتی، کشتن جوان و ساختن دیوار، قسمتی از این مطالب غیبی و کشفی را از زبان حضرت خضر (علیه السلام) نقل می کند، و حقایق فراوانی از این مطالب از زبان پیشوایان معصوم در پیرامون قیام و نهضت جهانی مصلح غیبی به ما رسیده است:
روزی از روزها، امام صادق (علیه السلام) در نقطه ای در پشت کوفه دو رکعت نماز گزارد و به یار باوفایش ابان بن تغلب فرمود:
922 - «(هذا) موضع منزل القائم (علیه السلام)!».
«اینجا محّل خانه قائم (عجّل الله فرجه) است».
923 - «دار ملکه الکوفه، و مجلس حکمه جامعها. و بیت سکنه، و بیت ماله، و مقسم غنائم المسلمین: مسجد السّهله. و موضع خلواته:
الذّکوات البیض من الغریّین».
«مرکز سلطنت او کوفه است، مرکز قضاوت او مسجد اعظم کوفه
است، محلّ زندگی و مرکز بیت المال و محلّ تقسیم غنائم جنگی مسجد سهله است، و محلّ خلوت او تپّه های سفید و نورانی نجف اشرف می باشد».
وه چه جای خلوتی، در کنار تربت پاک جدّ بزرگوارش امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران، علّی بن ابی طالب (علیه السلام)
یکبار دیگر در محضر پیشوای ششم شیعیان، از مسجد سهله یادی شد، فرمود:
924 - «أما إنّه منزل صاحبنا إذا قدم بأهله».
«آنجا منزل صاحب ماست هنگامی که با اهلبیت خود وارد شود».
925 - «من کان له دار بالکوفه فلیتمسّک بها!».
«هرکس در کوفه خانه ای داشته باشد، شدیدا مواظب آن باشد و آنرا از دست ندهد».
سپس شکوفائی کوفه در دولت حقّ را توصیف کرده می فرماید:
926 - «لا یبقی مؤمن إلاّ کان بها و حوالیها. و لیبلغنّ مجاله الفرس منها ألفی درهم!. و لیصیّرنّ الکوفه أربعه و خمسین میلا!. و لیودّنّ أکثر النّاس أنّه اشتری شبرا من أرض السّبیع بشبر من ذهب. و لتجاورنّ قصورها قصور کربلاء، و لیصیّرنّ کربلاء معقلا و مقاما تختلف فیه الملائکه و المؤمنون، و لیکوننّ لها شان من الشّأن!!!».
«مؤمنی نمی ماند جز اینکه در کوفه و حوالی آن مستقرّ می شود، محلّ گردش یک اسب به دو هزار درهم می رسد، قطر کوفه به 54 میل می رسد و بیشتر مردم آرزو می کنند که ایکاش بتوانند یک وجب از سرزمین «سبیع» (1)را به یک وجب طلا خریداری کنند! ساختمانهای کوفه به ساختمانهای کربلا متّصل شده کربلا را در خود جای می دهد و آنجا را بارگاهی می سازند که محلّ آمد و شد فرشتگان و مؤمنان می شود، و برای آن مقامی بس رفیع خواهد بود».
امام صادق (علیه السلام) در روزگاریکه شیعیان سخت ترین روزها را در کوفه سپری می کردند و از زندانی به زندانی دیگر، و از تبعیدگاهی به تبعیدگاهی دیگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - محلّه ای در کوفه. (مترجم)
منتقل می شدند، از دولت حق، شکوفائی کوفه در دولت حق، و بالا رفتن ارزش زمین در آن زمان سخن می گوید و خبر می دهد که قیمت یک وجب زمین در سرزمین «سبیع» از محلاّت کوفه به یک وجب شمش طلا می رسد!. چنین خبر قطعی برای او و نیاکان معصوم او از کجا رسیده؟ آیا جز خاندانی که پیک وحی بر آنها نازل شود، شخص دیگری می تواند از آینده چنین خبر دهد؟!. پس از شناخت مقام رفیع خاندان عصمت و طهارت، و ارتباط آنها با مبدء وحی، جای شبهه و تردید برای انسان نمی ماند. شخص عاقل هرگز نمی تواند از این خبرهای روشن و عالی به سادگی عبور کند و در مضامین آنها دقّت نکند و در مبدء آنها اندیشه نکند، و عظمت والای گوینده آنرا مورد تحلیل قرار ندهد.
یکبار دیگر از امام صادق (علیه السلام) در پیرامون مساجد سقفدار پرسیدند، که آیا نماز در آنها مکروه هست؟ فرمود:
927 - «نعم، ولکن لا تضرّکم الصّلاه فیها. و لو قد کان العدل، لرأیتم کیف یصنع فی ذلک!. إذا نزل القائم فی الکوفه أمر بهدم المساجد الأربعه حتّی یبلغ أساسها و یصیّرها عریشا کعریش موسی. و تکون المساجد کلّها جمّاء لا شرف لها، کما کان علی عهد رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم). و یوسّع الطّریق الأعظم و یهدم کلّ مسجد علی الطّریق، و یکسر کلّ جناح و یسدّ کلّ کوّه إلی الطّریق... و یهدم کلّ جناح و کنیف و میزاب إلی الطّریق!.
و یامر الله الفلک فی زمانه فیبطئ دورانه حتّی یکون الیوم فی أیّامه کعشره من أیّامکم، و الشّهر کعشره أشهر، و السّنه کعشره من سنیکم».
«آری، ولکن نماز گزاردن در آنها به شما آسیبی نمی رساند، امّا هنگامی که عدالت پیاده شود، خواهید دید که با این مساجد چگونه رفتار خواهد شد. چون قائم (عجّل الله فرجه) در کوفه فرود آید به تخریب چهار مسجد (1)در آن دستور می دهد، تا برپایه های اوّلی بنیاد گردد، و آنها را چون خیمه اجتماع حضرت موسی هموار و مرتفع می سازد، همه مساجد را هموار می سازد تا محلّ مرتفعی در آنها نباشد، آنچنانکه در عهد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) بود.
جادّه های اصلی را توسعه دهد، هر مسجدی که بر سر راه باشد تخریب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - مساجد کوفه، سهله، صعصعه و زید.
می کند، بالکنها را می شکند و پنجره هائی که به کوچه باز شود، می بندد.
هر بالکن، فاضل آب و ناودانی را که به کوچه ها باشد، از بین می برد.
خداوند در عهد او به چرخ گردون فرمان می دهد که آرامتر بگردد، که مقدار یک روز در روزگار او معادل 10 روز از روزهای شما باشد، و هر ماهی به مقدار 10 ماه و هر سالی به مقدار 10 سال از سالهای شما باشد».
928 - «إذا تناهت الأمور إلی صاحب هذا الأمر، رفع الله تعالی له کلّ منخفض من الأرض، و خفض کلّ مرتفع، حتّی تکون الدّنیا عنده بمنزله راحته. فأیّکم لو کانت فی راحته شعره لم یبصرها؟!!».
«هنگامی که امور به صاحب امر (عجّل الله فرجه) منتهی شود، خداوند همه نقاط پست زمین را برای او پر می کند و همه نقاط مرتفع جهان را برای او هموار سازد، تا همه کره خاکی همچون کف دست او در افق دید او قرار بگیرد. اگر یکی از شما موئی در کف دست داشته باشید، مگر ممکن است که از دیدن آن ناتوان باشید؟! همه جهان برای او چنین خواهد بود».
در این حدیث به صراحت اعلام شده که جهان در تحت سیطره او همچون کف دست آنحضرت خواهد بود و هیچ نقطه ای از زمین بر آنحضرت پوشیده نخواهد بود. و پس از آنکه فراز و نشیبهای آن هموار گردد با آن عمود نورانی که قبلا در ضمن احادیث شریفه گذشت و همواره در اختیار آنحضرت است بر تمام اقطار و اکناف زمین مسلّط خواهد بود. با تجهیزات نظامی امروز که از رادارها، بی سیمها و دیگر ابزار استخباری بهره می گیرند و به مقدار فراوانی از جابه جا شدن دشمن مطّلع می شوند، روایات مربوط به حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) تا حدّی روشن می گردد، که طبق روایات، یک عمود نورانی به وسعت فاصله زمین تا آسمان در اختیار آنحضرت است و همه رویدادهای جهان در آن منعکس می باشد، و از اعمال مردم به وسیله آن آگاه می شود.
از امام ششم پرسیدند: سالها چگونه طولانی می شود؟ فرمود:
929 - «یامر الله تعالی الفلک باللبّوث و قلّه الحرکه، فتطول الأیّام لذلک و السّنون».
«خداوند تبارک و تعالی به فلک دستور می دهد که آرامتر گردش کند. با کند شدن گردش چرخ گردون، روزها، ماهها و سالها طولانی می شود. عرض کردند: دانشمندان می گویند: اگر گردش فلک تغییر یابد تباه می شود!. فرمود: آن سخن ملحدان است، امّا مسلمانها راهی به این حرفها ندارند، خداوند برای رسول گرامی اش ماه را شکافت (شقّ القمر)، برای او و پیش از او برای یوشع بن نون خورشید را برگردانید (ردّ الشمس)، و از دراز شدن روزهای قیامت خبر داد که هر روزش به مقدار هزار سال از سالهای دنیاست».
نگارنده هرگاه از این مطالب دچار شگفت شود، با خود می گوید: چرا از خود خورشید تعجّب نمی کنی؟! که ملیونها سال پیش خداوند آنرا به صورت یک گلوله آتشین آفریده، در این مدّت طولانی نورش کم فروغ نشده، حرارتش به سردی نگرائیده، و نمی دانیم که موادّ گداخته آن پس از اشتعال چه می شود؟!، و بدل آن از کجا تأمین می شود؟!، و چگونه در طول ملیونها سال بدون کم وزیاد شدن نور و حرارتش باقی مانده است؟!، و همچنین باقی می ماند تا روز موعود فرا رسد که قرآن کریم می فرماید:
«فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ، وَ خَسَفَ الْقَمَرُ، وَ جُمِعَ الشَّمْسُ، وَ الْقَمَرُ، یَقُولُ الْإِنْسانُ یَوْمَئِذٍ أَیْنَ الْمَفَرُّ».
«هنگامی که دیده ها خیره شود، ماه خسوف کند، خورشید و ماه در کنار یکدیگر قرار بگیرند، انسان در آنروز می گوید: جای فرار کجاست؟!»
به طوریکه از مرگ و حساب و برانگیخته شدن روز رستاخیز چاره و فراری نیست، از باور کردن این حقایق نیز چاره ای نیست که اینها از منابع مورد اعتماد، از پیشوایان معصوم و متّکی به مبدء وحی، سرچشمه گرفته است.
از روایت فوق نتیجه می گیریم که روزها، ماهها و سالهای دولت حقّه ده برابر روز، ماه و سال از دیگر زمانهاست و این معنی به اضافه ارزش معنوی و غیرقابل وصف آن روزهای مسعود، تا حدّی کوتاه بودن مدّت حکومت حقّه را جبران می کند ولی به هرحال، رقمهائی چون 7،9،17،70 و 309 که در احادیث آمده است، نسبت به عمر طولانی و نویدهای جهانی همه پیامبران و
انتظار دهها قرن از طرف همه ملّتها و امّتها، کوتاه است. که امیدواریم ما نیز برای چنین روزهای مسعود و مبارک، اهل و شایسته باشیم. ان شاء اللّه.
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد آن روزهای مسعود می فرماید:
930 - «... و تشرق الأرض بنور ربّها، و یبلغ سلطانه المشرق و المغرب».
«زمین با نور پروردگارش منوّر می شود و سلطنت او همه شرق و غرب جهان را دربرمی گیرد».
معلّی بن خنیس به محضر امام صادق (علیه السلام) عرض کرد: جانم به فدایت از خلافت بنی فلان (بنی عبّاس) و عیش و نوش آنان سخن گفتید، اگر امر در دست شما بود و این قدرت به دست شما می رسید، ما نیز روزهای خوش و خرّمی در زیر سایه شما داشتیم. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
931 - «هیهات یا معلّی!. أما و الله لو کان ذاک، ما کان إلاّ سیاسه اللّیل و سیاحه النّهار، و لبس الخشن و أکل الجشب، فزوی ذلک عنّا... فهل رأیت ظلامه قطّ صیّرها الله نعمه إلاّ هذه؟!!».
«نه هرگز چنین نیست، ای معلّی! به خدا سوگند اگر قدرت در دست ما بود، شبها به تدبیر امور و روزها به تلاش و کوشش می پرداختیم، جامه ای خشن بر تن داشتیم و غذای بی خورشت می خوردیم، ولی از ما گرفته شد و شما زندگی راحتی به دست آوردید، آیا در جهان ستمی دیده اید که موجب آسایش مردم باشد جز این؟!»
در حکومت حقّه حضرت علی (علیه السلام) همگان از نعمت عدالت برخوردار بودند ولی شیوه زندگی امیر مؤمنان (علیه السلام) صفحات تاریخ را منوّر ساخته است، در مورد حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) نیز چنانکه در روایتهای پیشین گذشت، همگان از نعمت و آسایش و آرامش برخوردار می شوند ولی شخص امام (عجّل الله فرجه) جامه ای خشن می پوشد و از حدّاقل زندگی استفاده می کند و بر مسئولان کشوری نیز سخت می گیرد. از اینجا استفاده می شود که اگر خلافت غصب نمی شد و به دست معصومین (علیهم السلام) می رسید آنها نیز همین روش را دنبال می کردند و شیعیان نزدیکی چون معلّی بن خنیس نیز طبعا از لذّتهای مادّی و آسایشهای ظاهری
محروم می شدند، از این رهگذر امام صادق (علیه السلام) می فرماید: غصب خلافت ستمی است که وبالش بر غاصبان خلافت است، ولی همین ستم بر امثال معلّی بن خنیس وسیله آسایش ظاهری شده است. در اینجا یادآوری این نکته لازمست که چون معلّی بن خنیس از نظر عیش و نوش مسئله را طرح کرده بود، امام (علیه السلام) چنین پاسخ فرمود، وگرنه در قاموس ائمّه دنیا ارزش آنرا ندارد که چنین آسایشها و نعمتهائی، در برابر غصب خلافت، نعمت به شمار آید و مقداری از عظمت فاجعه بکاهد.
از محضر امام صادق (علیه السلام) از تفسیر آیه شریفه:
«مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَهِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»:
«هرکس متاع آخرت را بخواهد، متاع او را افزایش می دهیم»
سؤال کردند، فرمود:
932 - «یستوفی نصیبه من دولتهم الأئمّه (علیهم السلام): (و من کان یرید حرث الدّنیا نؤته منها و ما له فی الآخره من نصیب): الدّنیا نؤته منها، و ما له فی الآخره من نصیب: لیس له فی دوله الحقّ مع القائم نصیب».
«امامان (علیهم السلام)، نصیب او را در دولت حقّ استیفاء می کنند:
[امّا کسیکه متاع دنیا را بخواهد، از متاع دنیا به او می دهیم ولی در آخرت نصیبی ندارد]یعنی در دولت حقّ و در کنار قائم (عجّل الله فرجه) نصیبی نخواهد داشت».
933 - «دولته آخر الدّول، و خیر الدّول، تعقب جمیع الملوک، بحیث لم یبق أهل بیت لهم دوله إلاّ ملکوا قبله، لئلاّ یقولوا إذا رأوا سیرته:
إذا ملکنا سرنا بسیره هؤلاء، و هو قول الله (عزّ و جلّ): وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ».
«دولت او آخرین و بهترین دولتهاست، پس از پایان همه دولتها می آید، هیچ خاندانی نیست که حکومتی برای آن مقدّر باشد، جز اینکه پیش از او به حکومت می رسد. تا هنگامی که ما به قدرت رسیدیم کسی نگوید که اگر ما نیز به قدرت می رسیدیم، اینچنین رفتار می کردیم، و اینست معنای کلام خدا که فرموده: وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ عاقبت از آن پرهیزکاران است».
934 - «لکلّ اناس دوله یرقبونها و دولتنا فی آخر الدّهر تظهر».
«برای هر قومی دولتی هست که فرا رسیدن آنرا انتظار می کشند، ولی دولت ما در آخر الزّمان ظاهر می شود».
935 - «لیس بعد دوله القائم (علیه السلام) لأحد دوله!».
«بعد از دولت قائم (عجّل الله فرجه) برای احدی دولتی مقدّر نشده است».
936 - «بین وفاه القائم (علیه السلام) و بین القیامه أربعون یوما!».
«در میان وفات قائم (عجّل الله فرجه) و آغاز رستاخیز چهل روز فاصله هست».
و در مورد آن روزهای نامیمون (بعد از رحلت حضرت ولّی عصر - عج - ) آمده است:
937 - «... و أغلق باب التّوبه فلم یک ینفع نفسا إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیرا. فاولئک شرار من خلق اللّه».
«در توبه بسته می شود و به کسی که پیش از آن ایمان نیاورده باشد، و در ایمانش خیری کسب نکرده باشد، دیگر ایمان آوردن سودی نمی بخشد. آنها بدترین مردمان هستند».
938 - «إنتهاء ملکه من أشراط السّاعه، إذ جاء فی القرآن الکریم: [و انّه لعلم للسّاعه]: أی إنذاربها، و إشاره إلیها».
«پایان یافتن سلطنت او از نشانه های رستاخیز است، چنانکه در قرآن کریم می فرماید: وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ یعنی او هشدار و نشانه رستاخیز می باشد».
امام باقر (علیه السلام) نیز در تفسیر آیه: «وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسّاعَهِ» می فرماید:
939 - «هو المهدیّ، یکون فی آخر الزّمان. و بعد خروجه یکون قیام السّاعه و إماراتها و دلالاتها و قیامها».
«او مهدی (عجّل الله فرجه) است که در آخر الزّمان ظاهر می شود و پس از
ظهور او زمان قیام قیامت می رسد، نشانه ها و براهین آن آشکار می شود».
امام صادق (علیه السلام) در پیرامون پایان حکومت عدل می فرماید:
940 - «فإذا تمّ الأمر أتی الحجّه الموت، فقتلته امرأه من بنی تمیم اسمها سعیده لها لحیه و سبال مثل الرّجال، بجرن من صخر تقذفه به من فوق سطح و هو متجاوز فی الطّریق».
«چون دولت حقّه مدّتش به سر آید، مرگ حضرت حجّت فرا می رسد، او را زنی از بنی تمیم به شهادت می رساند، که نام او «سعیده» است و همانند مردان ریش و شارب دارد، او به هنگام عبور حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) سنگ آسیابی را از پشت بام به سوی او پرتاب می کند و او را به شهادت می رساند».
941 - «ثمّ یرسل الله ریحا بارده من قبل الشّام فلا یبقی أحد فی قلبه مثقال حبّه من خیر أو إیمان إلاّ قبضه اللّه، فیبقی شرار فی خفّه الطّیر و أحلام السّباع، لا یعرفون معروفا و لا ینکرون منکرا».
«آنگاه خداوند باد سردی از طرف شام می فرستد که هرکس در دلش به مقدار یک حبّه از خیر و ایمان باشد به وسیله آن قبض روح می شود و بدترین مردم زنده می مانند که سبکسر و درنده خوی باشند، معروف را نشناسند و از منکر بیزاری نجویند».
منزّه است خداوندی که هرچه اراده کند انجام دهد و احدی را حقّ چون و چرا نیست.
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
942 - «لو قد قام القائم لحکم بثلاث لم یحکم بها أحد قبله:
یقتل الشّیخ الزّانی، و یقتل مانع الزّکاه، و یورّث الأخ أخاه فی الاظلّه».
«هنگامی که قائم ما (عجّل الله فرجه) قیام کند به سه چیز داوری کند که
احدی پیش از او داوری نکرده است:1 - پیرمرد زانی را می کشد.2 - مانع الزّکات را می کشد.3 - برادر را از برادر اظلّه ارث می دهد».
شاید منظور از «اظلّه» برادری باشد که هنوز جنین است و قدم در این عرصه نگذاشته است. و شاید منظور از آن دو مؤمن باشد که در عالم ارواح با یکدیگر برادر بودند اگرچه در این جهان با یکدیگر خویشاوندی نداشته باشند.
* * *
امام هادی (علیه السلام) می فرماید:
943 - «هو الّذی یجمع الکلم و یتمّ النّعم، و یحقّ الله به الحقّ و یزهق الباطل. و هو مهدیّکم المنتظر. ثمّ قرأ: بقیّه الله خیر لکم، و قال: هو و الله بقیّه اللّه!».
«او کسی است که وحدت کلمه ایجاد می کند، نعمتها را کامل می سازد، خداوند حقّ را به دست او تحقّق می بخشد و باطل را نابود می سازد. او مهدی منتظر شما است. آنگاه این آیه را تلاوت کرد: بَقِیَّتُ الله خَیْرٌ لَکُمْ سپس فرمود: به خدا سوگند بقیّه الله (تنها بازمانده از حجّتهای الهی) اوست».
* * *
امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید:
944 - «إذا خرج القائم، أمر بهدم المنائر و المقاصیر الّتی فی المساجد. و معنی هذا أنّها محدثه مبتدعه لم یبنها نبیّ و لا حجّه».
«چون قائم (عجّل الله فرجه) خارج شود دستور می دهد که مناره های مساجد را خراب کنند و مکانهای مرتفع مساجد (شاه نشینها) را خراب می کند، زیرا اینها بدعت است، هیچ پیامبر و یا وصیّ پیامبری آنها را بنیاد نکرده است.»
و اینک نویدهائی که در کتب مقدّسه دیگر ادیان در پیرامون دولت حق
آمده است:
* * *
در تورات می خوانیم:
945 - «و در ایّام آخر واقع خواهد شد... جمیع امّتها به سوی آن روان خواهند شد... او امّتها را داوری خواهد نمود و قومهای بسیاری را تنبیه خواهد کرد... امّتی بر امّتی شمشیر نخواهد کشید و بار دیگر جنگ را نخواهند آموخت».
946 - «بلکه مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومان زمین به راستی حکم خواهد نمود... کمربند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت. و گرگ با برّه سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پرواری باهم، و طفل کوچک آنها را خواهد راند».
947 - «طفل شیرخواره بر سوراخ مار بازی خواهد کرد و طفل از شیر بازداشته شده دست خود را بر خانه افعی خواهد گذاشت. و در تمامی کوه مقدّس من ضرر و فسادی نخواهند کرد. زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آبهائی که دریا را می پوشاند».
948 - «آنگاه انصاف در بیابان ساکن خواهد شد و عدالت در بوستان مقیم خواهد گردید. و عمل عدالت سلامتی، و نتیجه عدالت آرامی و اطمینان خواهد بود تا ابد الآباد. و قوم من در مسکن سلامتی و در مساکن مطمئنّ و در منزلهای آرامی ساکن خواهند شد».
949 - «برگزیدگان من از عمل دستهای خود تمتّع خواهند برد، زحمت بیجا نخواهند کشید، اولاد به جهت اضطراب نخواهند زائید. زیرا که اولاد برکت یافتگان خداوند هستند و ذرّیت ایشان با ایشانند. و قبل از آنکه بخوانند من جواب خواهم داد. و پیش از آنکه سخن گویند من خواهم شنید. گرگ و برّه باهم خواهند چرید و شیر مثل گاو کاه خواهد خورد و خوراک مار خاک خواهد بود. خداوند می گوید که در تمامی کوه مقدّس من ضرر نخواهند رسانید و فساد نخواهند کرد».
950 - «... امیر عظیمی که برای پسران قوم تو ایستاده (قائم) است، خواهد برخاست... در آن زمان هرکس از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد. و بسیاری از آنانکه در خاک زمین خوابیده اند بیدار خواهند شد، امّا اینان به جهت حیات جاودانی و آنان به جهت خجالت و حقارت جاودانی. و حکیمان مثل روشنائی افلاک خواهند درخشید و آنانکه بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستارگان خواهند بود تا ابدالاباد. امّا تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن. بسیاری به سرعت تردّد خواهند نمود و علم افزوده خواهد گردید... خوشا به حال آنکه انتظار کشد».
* * *
در انجیل می خوانیم:
951 - «عیسی ایشان را گفت: هر آینه به شما می گویم: شما که مرا متابعت نموده اید، وقتی که پسر انسان بر کرسی جلال خود نشیند، شما نیز به دوازده کرسی نشسته، بر دوازده سبط داوری خواهید نمود. و هرکه به خاطر اسم من خانه ها یا برادران یا خواهران یا پدر یا مادر یا زن یا فرزندان یا زمینها را ترک کرد، صد چندان خواهد یافت و وارث حیات جاودانی خواهد گشت».
952 - «لهذا پیش از وقت به چیزی حکم مکنید، تا خداوند بیاید که خفایای ظلمترا روشن خواهد کرد و نیّتهای دلها را به ظهور خواهد آورد، آنگاه هرکس را مدح از خدا خواهد بود».
953 - «به جنگ نیکو جنگ کرده ام و دوره خود را به کمال رسانیده، ایمانرا محفوظ داشته ام. بعد از این تاج عدالت برای من حاضر شده است، که خداوند داور عادل در آن روز به من خواهد داد و نه به من فقط بلکه نیز به همه کسانیکه ظهور او را دوست می دارند».
954 - «به زودی می آیم پس آنچه داری حفظ کن مبادا کسی تاج ترا بگیرد».
* * *
حواشی
- انبیاء:105.
- ینابیع المودّه، جلد 3 صفحه 80، الامام المهدی صفحه 46 و 266 و الزام النّاصب صفحه 25.
- الملاحم و الفتن صفحه 95، الصّواعق المحرقه صفحه 97، المهدی صفحه 98 و نور الابصار صفحه 231.
- منتخب الاثر صفحه 152 و 180، البیان ص 86، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 129، بحار الانوار جلد 51 صفحه 84، الزام النّاصب صفحه 257، الملاحم و الفتن صفحه 67 و 134، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 166 نور الابصار صفحه 171 و 231، المهدی صفحه 77 و بشاره الاسلام صفحه 287.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 263 و 273، البیان صفحه 86، الملاحم و الفتن صفحه 67 و 135، بحار الانوار جلد 52 صفحه 166 و المهدی صفحه 226 به نقل از: عقد الدّرر.
- قصص:83.
- اصول کافی، جلد 1 صفحه 471.
- الملاحم و الفتن صفحه 95.
- منتخب الاثر صفحه 491، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، المهدی صفحه 224، الامام المهدی صفحه 271،343 و اسعاف الرّاغبین صفحه 145.
- اسعاف الرّاغبین صفحه 145.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 133.
- الزام النّاصب صفحه 139 و 222.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 262، بحار الانوار جلد 51 صفحه 82، البیان صفحه 85، بشاره الاسلام صفحه 285 و 296 و الامام المهدی صفحه 105.
- بشاره الاسلام صفحه 9 و المحجّه البیضاء جلد 3 صفحه 340.
- البیان صفحه 83، الملاحم و الفتن صفحه 56 و صحیح مسلم جلد 8 صفحه 185.
- البیان صفحه 73، الملاحم و الفتن صفحه 57، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 263،268 و 277، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 341، منتخب الاثر صفحه 473، بحار الانوار جلد 51 صفحه 76 و جلد 52 صفحه 379، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 87،91،163، المهدی صفحه 199، اسعاف الرّاغبین
صفحه 134، بشاره الاسلام صفحه 280 و 290، الامام المهدی صفحه 30 و 107، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 126،131،136،259، مسند احمد جلد 3 صفحه 48، الزام النّاصب صفحه 52، الفصول المهمّه صفحه 256 و الصّواعق المحرقه صفحه 98.
- مدارک پی نویس شماره 16.
- مسند احمد جلد 2 صفحه 530.
- البیان صفحه 84، منتخب الاثر صفحه 159، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 185 و الامام المهدی صفحه 296.
- منتخب الاثر صفحه 147، الصّواعق المحرقه صفحه 164، الملاحم و الفتن صفحه 57، 136، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 341، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 261،268،273، المهدی صفحه 222،225، بشاره الاسلام صفحه 283، الامام المهدی صفحه 269 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 135.
- الملاحم و الفتن صفحه 137، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 150 و المهدی صفحه 71 و 226.
- الزام النّاصب صفحه 230 و بشاره الاسلام صفحه 254.
- عیون الاخبار جلد 1 صفحه 169 و جلد 2 صفحه 102.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 133، اسعاف الرّاغبین صفحه 144 و الامام المهدی صفحه 344.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 153، منتخب الاثر صفحه 478، المهدی صفحه 78 و الامام المهدی صفحه 107.
- الملاحم و الفتن صفحه 51، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 152، المهدی صفحه 211 و عقد الدّرر صفحه 223.
- بشاره الاسلام صفحه 256.
- منتخب الاثر صفحه 308، الملاحم و الفتن صفحه 54، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 161 و المهدی صفحه 232.
- منتخب الاثر صفحه 474، الزام النّاصب صفحه 228 و الملاحم و الفتن صفحه 54.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 75، الملاحم و الفتن صفحه 56 و غیبت شیخ طوسی صفحه 114.
- منتخب الاثر صفحه 473، بحار الانوار جلد 51 صفحه 104، الملاحم و الفتن صفحه 57.
المهدی صفحه 222، بشاره الاسلام صفحه 286 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 131.
- الامام المهدی صفحه 95، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، مثیر الاحزان صفحه 297 و اسعاف الرّاغبین صفحه 140.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 104، بشاره الاسلام صفحه 28 و 280، الصّواعق المحرقه صفحه 161، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 268، الملاحم و الفتن صفحه 55، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 62، الامام المهدی صفحه 66، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 137، اسعاف الرّاغبین صفحه 34، مسند احمد جلد 3 صفحه 28 و المهدی صفحه 221.
- ینابیع المودّه، جلد 3 صفحه 86، الصّواعق المحرقه صفحه 235، بشاره الاسلام صفحه 71، المهدی صفحه 221.
- منتخب الاثر صفحه 430.
- منتخب الاثر صفحه 160 و 294.
- توبه:36.
- احقاف:25.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 78 و 132، الامام المهدی صفحه 41، الزام النّاصب صفحه 22 و منتخب الاثر صفحه 157.
- الملاحم و الفتن صفحه 66.
- الملاحم و الفتن صفحه 108.
- الحاوی للفتاوی، جلد 2 صفحه 157 و الزام النّاصب صفحه 192.
- الحاوی للفتاوی، جلد 2 صفحه 154 و الملاحم و الفتن صفحه 56.
- الملاحم و الفتن صفحه 57 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 154.
- بشاره الاسلام صفحه 255 و الزام النّاصب صفحه 202.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 435، منتخب الاثر صفحه 33، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 148 و غیبت شیخ طوسی 92.
- طه:105.
- حج:1 و 2.
- ابراهیم:48.
- النّازعات:36.
- النّازعات:6 - 8.
- منتخب الاثر صفحه 65، ذخائر العقبی صفحه 17، الصّواعق المحرقه صفحه 234، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 148 و الامام المهدی صفحه 29 و 108.
- الزام النّاصب صفحه 202 و منتخب الاثر صفحه 474.
- نور:55.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 58 و جلد 53 صفحه 47، منتخب الاثر صفحه 161 و 294، مجمع البحرین جلد 5 صفحه 85، الزام النّاصب صفحه 26،30 و 338، بشاره الاسلام صفحه 127 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 81.
- الامام المهدی صفحه 47 و 267.
- الزام النّاصب صفحه 180.
- ابراهیم:44.
- الزام النّاصب، صفحه 209.
- نهج البلاغه، کلمات قصار شماره 205، الزام النّاصب صفحه 238، الامام المهدی صفحه 50 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94.
- قصص:5.
- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 19 صفحه 29.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 131.
- نهج البلاغه صبحی صالح صفحه 195، شرح ابن ابی الحدید جلد 9 صفحه 40، منتخب الاثر صفحه 297، ینابیع الموده جلد 3 صفحه 94، بحار الانوار جلد 51 صفحه 130 و الامام المهدی صفحه 86.
- بشاره الاسلام صفحه 83، الامام المهدی صفحه 85، منتخب الاثر صفحه 158 و الزام النّاصب صفحه 211.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 224 و الزام النّاصب صفحه 176.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 60، بشاره الاسلام صفحه 263، البیان صفحه 90، الامام المهدی صفحه 264، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 76 و المهدی صفحه 228.
- ارشاد مفید صفحه 243، بحار الانوار جلد 53 صفحه 11 و بشاره الاسلام صفحه 71.
- الزام النّاصب صفحه 216، بحار الانوار جلد 53 صفحه 11 و بشاره الاسلام صفحه 271.
- بشاره الاسلام صفحه 207 و 39.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 225 و الزام النّاصب صفحه 176.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 374 و بشاره الاسلام صفحه 248 و 206.
- غیبت نعمانی صفحه 171، الزام النّاصب صفحه 139 و 223، بحار الانوار جلد 52 صفحه 364 و بشاره الاسلام صفحه 234.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 95 و 121 و الزام الناصب صفحه 223.
- غیبت نعمانی صفحه 135 و 123، بحار الانوار جلد 51 صفحه 135 و جلد 52 صفحه 231، 292 و 354، بشاره الاسلام صفحه 92،110 و 224، و الزام النّاصب صفحه 189،208 و 229.
- بشاره الاسلام صفحه 205 و الزام النّاصب صفحه 137 و 179.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 362 و غیبت نعمانی صفحه 159.
- غیبت نعمانی صفحه 172، بحار الانوار جلد 52 صفحه 364 و بشاره الاسلام صفحه 223.
- ارشاد مفید صفحه 344 و بشاره الاسلام صفحه 234.
- الزام النّاصب صفحه 223، ارشاد مفید صفحه 344 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 339.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 364، غیبت نعمانی صفحه 172 و بشاره الاسلام صفحه 234.
- بشاره الاسلام صفحه 234، بحار الانوار جلد 52 صفحه 318 و 365 و غیبت نعمانی صفحه 172.
- اصول کافی، جلد 2 صفحه 633.
- اصول کافی، جلد 2 صفحه 633.
- منتخب الاثر صفحه 474، الزام النّاصب صفحه 139،202،227،239، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 172 و المهدی صفحه 231.
- بشاره الاسلام صفحه 279.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 407 و الزام النّاصب صفحه 201 و 236.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 280، بشاره الاسلام صفحه 197، منتخب الاثر صفحه 487، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، الامام المهدی صفحه 97 و الزام النّاصب صفحه 179.
- بشاره الاسلام صفحه 183،253،278، منتخب الاثر صفحه 488، الزام النّاصب صفحه 192، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 138، اسعاف الرّاغبین صفحه 142، بحار الانوار جلد 52
صفحه 330 و 390 و جلد 53 صفحه 11، الامام المهدی صفحه 74 و 342، الملاحم و الفتن صفحه 149 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 37،62،110،132.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 386 و بشاره الاسلام صفحه 249.
- انبیاء:105.
- الزام النّاصب صفحه 237.
- غیبت نعمانی صفحه 125، بحار الانوار جلد 52 صفحه 352،390، بشاره الاسلام صفحه 229،242 و 249، الامام المهدی صفحه 271 و الزام النّاصب صفحه 230.
- بشاره الاسلام صفحه 254، بحار الانوار جلد 52 صفحه 328، غیبت نعمانی صفحه 4، منتخب الاثر صفحه 483 و الزام النّاصب صفحه 139.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 269 و 192، و الزام النّاصب صفحه 8.
- الزام النّاصب صفحه 213 و 244.
- بشاره الاسلام صفحه 254، منتخب الاثر صفحه 483 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 391.
- حجّ:41.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 47، الزام النّاصب صفحه 25 و 237، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 80 و الامام المهدی صفحه 46،266،272.
- الزام النّاصب صفحه 29.
- بشاره الاسلام صفحه 206، اعلام الوری صفحه 430، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66، الزام النّاصب صفحه 222، ارشاد مفید صفحه 341، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 344 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 331.
- غیبت نعمانی صفحه 124، بشاره الاسلام صفحه 242، منتخب الاثر صفحه 310، بحار الانوار جلد 51 صفحه 29 و جلد 52 صفحه 351، الزام النّاصب صفحه 55، المهدی صفحه 95،225، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 37،62،132 و الامام المهدی صفحه 271.
- بشاره الاسلام صفحه 235، الزام النّاصب صفحه 223، بحار الانوار جلد 52 صفحه 351، اعلام الوری صفحه 432 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 208.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 29 و جلد 52 صفحه 351، منتخب الاثر صفحه 310، بشاره الاسلام صفحه 242، الامام المهدی صفحه 271، غیبت نعمانی صفحه 124، الزام النّاصب صفحه 55،142،223،230.
- الزام النّاصب صفحه 7 و شرح ابن ابی الحدید جلد 3 صفحه 148.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 438.
- بشاره الاسلام صفحه 239 و 261.
- الزام النّاصب صفحه 11.
- اختصاص مفید، صفحه 217.
- منتخب الاثر صفحه 309 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 317.
- الزام النّاصب صفحه 177.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 390 و بشاره الاسلام صفحه 253.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 372 و اختصاص مفید صفحه 24.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 327، بشاره الاسلام صفحه 241 و الزام النّاصب صفحه 140.
- غیبت نعمانی صفحه 172، الزام النّاصب صفحه 224، بحار الانوار جلد 52 صفحه 365 و بشاره الاسلام صفحه 71.
- نحل:89.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 229، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 149 و الزام النّاصب صفحه 6.
- الزام النّاصب صفحه 6.
- غیبت نعمانی صفحه 181، بحار الانوار جلد 52 صفحه 291،298،390 و جلد 53 صفحه 101، بشاره الاسلام صفحه 71،196 و 253، المهدی صفحه 220، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 155، غیبت شیخ طوسی صفحه 283 و ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 62.
- ارشاد مفید صفحه 345، منتخب الاثر صفحه 143، اعلام الوری صفحه 432، الملاحم و الفتن صفحه 56 و 62، ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 163 و المهدی صفحه 233.
- بشاره الاسلام صفحه 194، بحار الانوار جلد 52 صفحه 291 و ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 110 و 136.
- ارشاد مفید صفحه 342، بحار الانوار جلد 52 صفحه 337 و 386، المهدی صفحه 198 و 234، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 337، بشاره الاسلام صفحه 194 و 235 و 249 و 278، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 138، الزام النّاصب صفحه 190 و 223، البیان صفحه 73، منتخب الاثر صفحه 487، ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 87 و غیبت شیخ طوسی صفحه 283.
- غیبت نعمانی صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 195، غیبت شیخ طوسی صفحه 285، البیان صفحه 94، اعلام الوری صفحه 434، بحار الانوار جلد 52 صفحه 298 و جلد 53 صفحه 100، الزام النّاصب صفحه 245 و ارشاد مفید صفحه 345.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 382.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 381.
- الامام المهدی صفحه 95، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، مثیر الاحزان صفحه 297، اسعاف الراغبین صفحه 140 و بشاره الاسلام صفحه 99.
- الزام النّاصب صفحه 218 و بشاره الاسلام صفحه 99.
- حدید:17.
- الزام النّاصب صفحه 242.
- الامام المهدی صفحه 57 و غیبت شیخ طوسی صفحه 120.
- الامام المهدی صفحه 57 و غیبت شیخ طوسی صفحه 120.
- الزام النّاصب صفحه 223، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 62، بشاره الاسلام صفحه 235، الامام المهدی صفحه 273 و المهدی صفحه 198 و 230.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 347 و الزام النّاصب صفحه 23.
- ابراهیم:45.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 269 و بشاره الاسلام صفحه 141.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 536، بحار الانوار جلد 52 صفحه 332 و غیبت شیخ طوسی صفحه 283.
- ارشاد مفید صفحه 343، غیبت نعمانی صفحه 123، بحار الانوار جلد 52 صفحه 292 و 338 و بشاره الاسلام صفحه 233.
- غیبت نعمانی صفحه 171، بحار الانوار جلد 52 صفحه 364 و بشاره الاسلام صفحه 233.
- الزام النّاصب صفحه 139 و 222، بشاره الاسلام صفحه 206 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 297.
- بشاره الاسلام صفحه 71.
- ارشاد مفید صفحه 343، منتخب الاثر صفحه 308، اعلام الوری صفحه 432، الزام النّاصب صفحه 139،222 و 230، بحار الانوار جلد 52 صفحه 338، بشاره الاسلام صفحه 71،230 و 234، الملاحم و الفتن صفحه 55 و الامام المهدی صفحه 265 و 272.
- منتخب الاثر صفحه 472، المهدی صفحه 221، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160، الزام النّاصب صفحه 228 و مسند احمد جلد 3 صفحه 530.
- منتخب الاثر صفحه 474 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 316.
- بشاره الاسلام صفحه 230 و الزام النّاصب صفحه 139.
- الملاحم و الفتن صفحه 55، بشاره الاسلام صفحه 185 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 153.
- بشاره الاسلام صفحه 185.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 34 و الزام النّاصب صفحه 220.
- بشاره الاسلام صفحه 246.
- اصول کافی جلد 3 صفحه 61 و الزام النّاصب صفحه 22.
- بشاره الاسلام صفحه 253.
- الزام النّاصب صفحه 21.
- منتخب الاثر صفحه 147، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 273، البیان صفحه 84، الامام المهدی صفحه 62 و 110، مسند احمد جلد 3 صفحه 37، الزام النّاصب صفحه 257، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124 و 153، نور الابصار صفحه 170، الصّواعق المحرقه صفحه 164، الملاحم و الفتن صفحه 57،124 و 136 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 135.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 374 و الزام النّاصب صفحه 223.
- غیبت نعمانی صفحه 121، بحار الانوار جلد 52 صفحه 352، المهدی صفحه 231، منتخب الاثر صفحه 305 و بشاره الاسلام صفحه 227.
- بشاره الاسلام صفحه 260 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 371 و 325.
- حجر:75.
- ارشاد مفید صفحه 344، الزام النّاصب صفحه 57، اعلام الوری صفحه 433 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 319 و 339.
- بشاره الاسلام صفحه 240 و 259.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 262.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 325 و 389، بشاره الاسلام صفحه 252 و 260 و اختصاص مفید صفحه 303.
- غیبت نعمانی صفحه 126 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 355.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 388.
- بشاره الاسلام صفحه 253 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 390.
- انعام:115.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 219 و جلد 3 صفحه 125، مثیر الاحزان صفحه 297 و عیون الاخبار جلد 1 صفحه 169.
- الزام النّاصب صفحه 10.
- توبه:105.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 219 و الزام النّاصب صفحه 10.
- الزام النّاصب صفحه 6.
- ارشاد مفید صفحه 322، مناقب آل ابی طالب صفحه 529. در الزام النّاصب صفحه 6 روایت شده که امام صادق (علیه السلام) نیایشهای حضرت الیاس را به عبرانی می خواند، و در اختصاص مفید صفحه 292 از حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده که انجیل را به زبان حضرت عیسی (علیه السلام) می خواند، و امام باقر (علیه السلام) دعاهای حضرت الیاس را به عبرانی می خواند.
- منتخب الاثر صفحه 471، الزام النّاصب صفحه 26 و البیان صفحه 84.
- حجّ:56.
- الزام النّاصب صفحه 26، البیان صفحه 84 و منتخب الاثر صفحه 471.
- ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 62، المهدی صفحه 229 و بشاره الاسلام صفحه 99 و 297.
- الامام المهدی صفحه 343، اسعاف الرّاغبین صفحه 143 و الزام النّاصب صفحه 192.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 259، البیان صفحه 84، الصّواعق المحرقه صفحه 162، الملاحم و الفتن صفحه 55، المهدی صفحه 221، بشاره الاسلام صفحه 284، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 137 و 160، و الامام المهدی صفحه 109 و 169.
- الامام المهدی صفحه 271.
- الزام النّاصب صفحه 202 و 228، و المهدی صفحه 231.
- المهدی صفحه 266.
- آل عمران:19، بشاره الاسلام صفحه 265 و الامام المهدی صفحه 266.
- حجّ:78.
- بقره:128.
- یونس:90.
- نمل:31.
- نمل:44.
- آل عمران:52.
- آل عمران:82.
- آل عمران:84.
- الذّاریات:36.
- بقره:133.
- غیبت نعمانی صفحه 172، بحار الانوار جلد 52 صفحه 365 و الزام النّاصب صفحه 215.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 376 و 381 و بشاره الاسلام صفحه 257.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 317،376 و 381 و بشاره الاسلام صفحه 257.
- اصول کافی جلد 4 صفحه 576.
- الزام النّاصب صفحه 217، بحار الانوار جلد 53 صفحه 11، بشاره الاسلام صفحه 272 و ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 66.
- ارشاد مفید صفحه 342، غیبت طوسی صفحه 282، الزام النّاصب صفحه 222 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 331.
- الزام النّاصب صفحه 217 و بشاره الاسلام صفحه 249.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 11، بشاره الاسلام صفحه 249 و 272 و الزام النّاصب صفحه 230.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 283، ارشاد مفید صفحه 344، اصول کافی جلد 3 صفحه 368، اعلام الوری صفحه 432، بحار الانوار جلد 52 صفحه 333،339 و 374، المهدی صفحه 198، الزام النّاصب صفحه 223 و بشاره الاسلام صفحه 258 و 235.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 328 و بشاره الاسلام صفحه 243.
- ارشاد مفید صفحه 343، اعلام الوری صفحه 432، بحار الانوار جلد 52 صفحه 339، بشاره الاسلام صفحه 195 و الزام النّاصب صفحه 223.
- قیامت:7 - 10.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 297.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 410، غیبت نعمانی صفحه 154 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 359.
- شوری:20.
- اصول کافی جلد 1 صفحه 436 و الزام النّاصب صفحه 28.
- اعراف:128 و قصص:83.
- ارشاد مفید صفحه 344، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 336، منتخب الاثر صفحه 308، الامام المهدی صفحه 267، الزام النّاصب صفحه 223 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 332.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 143، الامام المهدی صفحه 277، منتخب الاثر صفحه 169 و الزام النّاصب صفحه 140.
- ارشاد مفید صفحه 345.
- ارشاد مفید صفحه 345، ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 62 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 145.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 147.
- زخرف:61.
- ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 136، الصّواعق المحرقه صفحه 160 و اسعاف الرّاغبین صفحه 156.
- منتخب الاثر صفحه 149، الزام النّاصب صفحه 85 و نور الابصار صفحه 169.
- الزام النّاصب صفحه 190.
- الصّواعق المحرقه صفحه 150، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 172 و صحیح مسلم جلد 8 صفحه 182 و 201.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 309، بشاره الاسلام صفحه 246 و الزام النّاصب صفحه 140.
- هود:86.
- الزام النّاصب صفحه 57.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 208 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 323.
- کتاب اشعیاء نبی، باب دوّم، بندهای 2 - 4.
- همان مدرک، باب یازدهم، بندهای 4 - 6.
- کتاب اشعیاء نبی، باب یازدهم، بندهای 8 - 9.
- همان مدرک، باب سی و دوّم، بندهای 16 - 18.
- کتاب اشعیاء نبی، باب شصت و پنجم، بندهای 23 - 25.
- کتاب دانیال نبی، باب دوازدهم، بندهای 1 و 4 و 12.
- انجیل متّی، باب نوزدهم، بندهای 28 و 29.
- رساله اوّل پولس رسول به قرنتیان، باب چهارم، بند 5.
- رساله دوّم پولس رسول به تیموتاؤس، باب چهارم، بندهای 7 و 8.
- مکاشفه یوحنّای رسول، باب سوّم، بند 11.
نشانه ها
«یَمْحُوا الله ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ، وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ».
«خداوند آنچه را که بخواهد محو می کند و آنچه را که بخواهد ثابت و پابرجا می سازد. و امّ الکتاب در نزد اوست».
* * *
نشانه ها یکی پس از دیگری ظاهر می شود، برخی از آنها در زمان ما تحقّق یافته، برخی دیگر در زمان نیاکان ما تحقّق یافته است.
برخی از این نشانه ها قطعی و تردیدناپذیر است و برخی دیگر مشروط.
برخی از آنها عامّ است و برخی دیگر خاصّ. برخی از آنها به تفصیل بیان شده و برخی دیگر به اجمال. برخی از آنها از نظر زمانی به دور از زمان ظهور است و برخی دیگر نزدیک به آن.
این نشانه ها را همگان می بینند ولی این ویژگیها را همگان تشخیص نمی دهند، و احیانا برخی از آن ها به یک شرطی متوقف است که اگر تأخیری در آن شرط روی دهد، آن نیز تا روزیکه خدا بخواهد به تأخیر می افتد.
روایات و احادیثی که این نشانه ها را برای ما بیان کرده، گاهی جزئیات آن رویداد را به تفصیل بیان کرده و چیزی از ویژگیهای آن را ناگفته نگذاشته و هنگامی با زبان رمز و اشاره سخن گفته، که چیزی از آن برای ما مفهوم نیست، باید در حدّ اجمال و اعجاز بماند، تا روزیکه آن نشانه تحقّق یابد، معنای آن حدیث نیز روشن گردد، که بیشتر روایات مربوط به ملاحم و علائم ظهور از این قسم است که برخی از آنها در همین بخش خواهد آمد.
روایاتی که از نشانه های ظهور سخن گفته، خرافه نیست، گزافه گوئی نیست، رجم به غیب نیست، از آن پیشگوئیها نیست که برخی راست درآید و برخی دیگر دروغ، کلّی گوئی نیست که افراد تیزبین بتوانند شبیه آنها را پیش بینی کنند، بلکه یک سلسله حقایقی است که دست جعل و تحریف نیز کمتر از هر بخش دیگری با آن ارتباط یافته است. حقایقی است که از مبدء وحی سرچشمه گرفته، توسّط امامان معصوم و راویان مورد وثوق دست به دست گشته و در منابع معتبر درج شده و به دست ما رسیده است.
ما هرگز از خرافات و مجعولات سخن نمی گوئیم، بلکه از اخبار مورد اعتماد سخن می گوئیم که تحقّق یافتن آنها، یکی پس از دیگری، خود بر اعتبار آنها می افزاید. اگرچه برخی ها در برابر تمام مسائل ماوراء الطبیعی تصمیم قطعی گرفته اند که هرچه به نام جهان متافیزیک باشد از آن اعراض کنند و آنرا مورد انتقاد و استهزاء قرار دهند، ولی وقوع این نشانه ها، یکی پس از دیگری هرگونه شکّ و تردید را از حریم مسائل مربوط به علائم ظهور رفع می کند. تعداد بی شماری از این نشانه ها تا عصر ما تحقّق یافته است، و تعداد کثیری نیز در عصر ما تحقّق یافته، که به زودی در ضمن اخبار ملاحم از نظر خوانندگان گرامی
خواهد گذشت. و تعداد دیگری در شرف وقوع است که به تدریج واقع خواهد شد.
تسلسل این رخدادها همانند تسلسل طلوع خورشید پس از غروب آنست. این حوادث نیز همچنان در فواصل مختلف تحقّق خواهد یافت. تا سرانجام نشانه های بزرگی که در آستانه ظهور تحقّق یافتنی است، تحقّق پذیرد. به هنگام وقوع آن حوادث، دیگر برای احدی جای شکّ و تردید باقی نمی ماند و هر آدم منصفی یقین پیدا می کند که در لحظه وقوع آخرین نشانه، حضرت بقیه الله (عجّل الله فرجه) ظهور می کند. نشانه هائی که در آستانه ظهور تحقّق خواهد یافت، پنج نشانه است که به آنها علایم حتمی می گویند، زیرا در مورد آنها احتمال «بدا» نیست و آنها به طور جزم و یقین واقع شدنی است. این نشانه ها از زبان امیر مؤمنان (علیه السلام)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) این چنین نقل شده است:
955 - «من المحتوم الّذی لا بدّ منه أن یکون قبل القائم: خروج السّفیانیّ، و خسف بالبیداء، و قتل النّفس الزّکیّه، و المنادی من السّماء، و خروج الیمانیّ!!!».
«از نشانه هائی که بدون تردید و به طور حتم پیش از قائم (عجّل الله فرجه) واقع خواهد شد:
1 - خروج سفیانی
2 - خسف سرزمین بیدا
3 - قتل نفس زکیه
4 - ندای آسمانی
5 - و خروج یمانی است».
956 - «ألنّداء من المحتوم، و السّفیانیّ من المحتوم و قتل النّفس الزّکیّه من المحتوم، و کفّ یطلع من السّماء من المحتوم».
«ندای آسمانی حتمی است، خروج سفیانی قطعی است، قتل نفس زکیه حتمی است، کف دستی که در آسمان ظاهر خواهد شد حتمی است».
پیشوای ششم نشانه های حتمی را چنین می شمارد:
957 - «خمس قبل قیام القائم من العلامات: الصّیحه، و الیمانیّ،
و الخسف بالبیداء، و خروج السّفیانیّ، و قتل النّفس الزّکیّه».
«پنج نشانه پیش از ظهور قائم (عجّل الله فرجه) هست: ندای آسمانی، خروج یمانی، خسف سرزمین بیداء، خروج سفیانی، و قتل نفس زکیّه».
اینها پنج نشانه است که همه خیرها و برکتها را نوید می دهد، و در فاصله ای کوتاه، در ظرف چند ماه پشت سر هم واقع می شود و برای احدی جای شکّ و تردید باقی نمی ماند، زیرا فرج بزرگ و شکوهمندی را به دنبال دارد.
امّا دیگر نشانه ها، آنها یکمرتبه، و در فاصله نزدیک واقع نمی شود، حتّی برخی از آنها در یک قرن واقع نمی شوند، بلکه در ضمن قرنهای متمادی واقع می شوند و به صورت دلایل روشنی بر حقّانیّت خبرهای ملاحم، یکی پس از دیگری تحقّق می پذیرند، و از مجموع آنها نزدیک شدن زمان ظهور قطعی می شود، ولی نه به آن صورتی که سال و ماه و روز آن مشخّص شود، که امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
958 - «إنّ الله عزّ ذکره لا یعجل لعجله العباد!. و لإزاله جبل من موضعه أیسر من زوال ملک لم ینقض أجله!».
«خدای تبارک و تعالی برای شتاب بندگانش شتاب نمی کند، از جای کندن یک کوه آسانتر است از ساقط کردن حکومتی که وقت سقوط آن نرسیده است».
روی این بیان باید مقدّرات الهی برطبق تقدیرات حضرت احدّیت جریان پیدا کند و هرکسی که برای او زمامداری و فرمانروائی مقدّر شده باید طبق مشیّت حضرت پروردگار دوران حکومتش سپری گردد.
* * *
نظر به اینکه روایات مربوط به علایم ظهور بسیار فراوان و مشابه یکدیگر است، نگارنده تا جائی که برایش ممکن بود روایات مربوطه را دسته بندی کرده، هر دسته ای را در بخش جداگانه ای آورده، تا روایت مربوط به هر حادثه ای از روایات حوادث دیگر ممتاز و مشخّص گردد و افکار خواننده در تشخیص آنها دچار اضطراب و تشویش نشود، و رنج تحقیق و تشخیص آنها را نگارنده به قدر
امکان متحمّل شده، تا خواننده گرامی بدون صرف وقت فراوان، بهره های فراوانی ببرد.
پیش از آنکه به تفصیل و تفسیر مطالب آغاز کنم، نکته ای را بازگو می کنم، و آن اینکه: هنگامی که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور کند، ظهور او نیازی به نشانه و علامت نخواهد داشت، تشخیص حقّانیّت او از تشخیص شب و روز آسانتر خواهد بود. نام، نشان، صفات و همه ویژگیهای او در شرق و غرب جهان همچون نور خورشید خواهد درخشید، افکار همه جهانیان را اعم از زن و مرد، پیر و جوان، سیاه و سفید، عرب و عجم، عامی و باسواد، همه و همه را به خود متوجّه خواهد نمود.
ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) هرگز همانند افراد مدّعی مهدویّت نخواهد بود که در گذشته آمده، ادّعا کرده، رسوا شده، کشته شده، در بوته فراموشی فرو رفتند، بلکه ظهور او از طلوع خورشید روشنتر خواهد بود، بانگ دعوت او از هر روزنه ای چون تابش نور وارد خواهد شد و به اعماق دل هر انسانی راه خواهد یافت. هر انسانی بدون اینکه نیازی به مبلّغ و مفسّر داشته باشد از اعماق دل خود یقین پیدا خواهد کرد که این ندا، ندای روحبخش منجی انسانها، موعود توده ها، هدایتگر امّتها، نابودکننده ستمها و گستراننده عدالتها، حضرت ولّی عصر امام زمان (عجّل الله فرجه) می باشد.
در اینجا پیش از آنکه به تقسیم بندی بخشها برسم، کلام والائی را از امام و پیشوای ارباب سخن، حضرت مولی الموالی امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل می کنم که هر فرازی از آن بیانگر آسمانی بودن آن می باشد، آنجا که می فرماید:
959 - «یخرج إذا خفّت الحقائق، و لحق اللاّحق، و ثقلت الظهّور، و تتابعت الامور، و اختلفت العرب، و اشتدّ الطّلب، و ذهب العفاف، و استحوذ الشّیطان، و حکمت النّسوان، و فدحت الحوادث، و نفثت النّوافث، و هجم الواثب، و عبس العبوس، و أجلب النّاموس، و یفتحون العراق، و یجمجمون الشّقاق بدم یراق».
«او هنگامی ظاهر می شود که حقیقتها کم ارج شود و دنباله روها از نابخردان پیروی کنند، پشتها سنگین شوند، حوادث پیاپی واقع شود،
عربها دچار اختلاف شوند، اشتیاق به ظهور مصلح هر لحظه افزون گردد و خویشتن داری از جامعه رخت بربندد و... شیطان بر همگان چیره شود، زنها فرمانروائی کنند، حوادث جانکاه و کمرشکنی روی دهد، شکافنده ها بشکافند و پیش بتازند، تیرپروازان حمله کنند، دنیا روی ترش کند، رازداران خیانت پیشه همرازان را لو دهند، عراق را فتح کنند و هر نوع اختلافی را با خونریزی پاسخ گویند».
(فرازهای این حدیث شریف بعد از ترجمه حدیث زیر شرح داده خواهد شد).
این روایت به تعبیر دیگری نیز وارد شده است و آن اینکه:
960 - «إذا زهق الزّاهق، و حقّت الحقائق، و لحق اللاّحق، و تقلّبت الظّهور، و تقاربت الامور، و حجب المنشور. فیفضحون الحرائر، و یتملّکون الجزائر، و یهدمون الحصون، و یفتحون العراق، و یظهرون الشّقاق بدم یراق، فعند ذلک ترقّبوا خروج صاحب الزّمان!».
«چون نابودشدنی ها نابود شوند (باطل از بین برود)، حقیقتها تحقّق پیدا کنند، دنباله روها از نابخردان پیروی کنند، ظواهر دگرگون شود، کارها به همدیگر نزدیک شود، از سخاوت کریمان جلوگیری شود، آزادمردان را افشاگری کنند، جزیره ها را مالک شوند، قلعه ها را ویران کنند، عراق را بگشایند، اختلافات را با خونریزی پاسخ گویند، در چنین زمانی ظهور صاحب الزّمان (عجّل الله فرجه) را انتظار کشید».
انسان هنگامی که در برابر سخنان گیرا و شیوای امیر مؤمنان (علیه السلام) قرار می گیرد، اگر اهل فنّ نباشد ممکن است تصوّر کند که هر آدم فصیح و بلیغی به ساختن چنین سخنان مسجّع و موزونی تواناست، ولی چون اهل فنّ از دیدگاه رشته تخصّصی خود به آن نگاه کند، در برابر عظمت گوینده آن سر تسلیم فرود آورده آنها را بالاتر از گفتار انسان و پائین تر از گفتار خالق منّان می یابد و هر فرازی را بیانگر حقیقت با ارجی می یابد که از زبان پیشوای فصحا و امام بلغاء مولای متّقیان، امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) ساطع گشته است، و اینک توضیحی کوتاه در پیرامون فرازهای آن:
اذا خفّت الحقایق:
هنگامی که حقیقتها کم ارج شود!
سخن حق، خود والا و پرارج است و به گوینده خود ارزش والائی می بخشد، ولی در آستانه ظهور کسی که سخن حقّ بگوید، نه تنها مورد توجّه قرار نمی گیرد، اعتنائی به گفتارش نمی شود، بلکه خود نیز به جرم گفتن حقّ مورد مسخره و استهزاء قرار می گیرد و احیانا به حبس و شکنجه و تبعید و انزوا محکوم می شود و چون دیگر حق گویان تاریخ تاوان حق گوئی اش را می پردازد.
و لحق اللاّ حق:
و دنباله روان از نابخردان پیروی کنند!
منابهه و محاکات و تقلید، مردم را تباه می کند، در گمراهی و ضلالت همه از یکدیگر پیروی کرده، اعمال ناروای یکدیگر را تقلید و محاکات می کنند، چنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
961 - «حتّی لو دخل أحدهم فی جحر ضبّ لدخلتم فیه!».
«اگر یکی از شما در لانه سوسمار وارد شود، همه وارد می شوید».
اگر یکی از آنها به کار خطرناک و جاهلانه ای دست بزند همگان از او تقلید و محاکات می کنند، دیگر عواقب شوم و خطرناک آنرا نمی سنجند و نمی اندیشند، نیروی اندیشه و تفکّر خود را به کار نمی اندازند، و کورکورانه هر یک از آنها به یک حزب و تشکیلاتی می پیوندند، زیر یک پرچمی قرار می گیرند، بدون تأمّل از یک گروه پیروی می کنند، هرچه به نام مد بر آنها عرضه شود می پذیرند، روزی از «هیپیسم»، روزی از «نهیلیسم»، و روز دیگر از یک «ایسم» دیگر پیروی می کنند، دیگر احساس وظیفه و مسئولیّت از میان آنها رخت برمی بندد.
و ثقلت الظّهور:
پشتها سنگینی کنند!
در آن زمان وضع حیواناتی که پشت آنها برای بارکشی مهیّاست، از
گردونه خارج می شوند، زیرا دیگر سرعت اسب و قاطر در چنین زمانی کند و سنگین به شمار می آید و با سرعت الکترونی حاکم بر جهان سازگار نخواهد بود.
و اگر جمله فوق به عنوان: و تقلّبت الظهور خوانده شود، منظور از آن وقوع فتنه ها و بروز اختلافها در میان طوایف مسلمین از عرب و غیرعرب خواهد بود. که هر دو معنی تحقّق یافته است.
و تتابعت الامور:
حوادث پیاپی واقع شود!
وقوع حوادث یکی پس از دیگری، امروزه ملموس شده، در هر گوشه ای از جهان هر روز حادثه ای روی می دهد که حوادث قبلی را به بوته فراموشی می برد، هر روز حادثه ای، فاجعه ای، انقلابی، سقوطی، عزلی و نصبی واقع می شود که دیگر حوادث را تحت الشعاع قرار می دهد. چنانکه در این زمینه آمده است:
«توقعّوا ایات کنظم الخرز».
«حوادث پیاپی و به هم پیوسته ای همچون دانه های گردن بند را انتظار بکشید».
آری حوادث به یکدیگر مربوط می شود، و چون سرعت برق می گذرد.
و اختلفت العرب:
عربها دچار اختلاف می شوند!
آری دچار اختلافی شده اند که تعبیر بسیار لطیف مرحوم کاشف الغطاء در حقّ آنها صادق شده، که فرمود: «فقد اتّفقوا علی ان لا یتّحدوا»: یعنی دست اتّحاد داده با یکدیگر پیمان بسته اند که هرگز در مسئله ای اتّفاق نکنند! و فرمود: برای اختلاف و ستیزه جوئی همه متّحد می شوند ولی اگر سخن از اتّحاد به میان آید همگی اختلاف می کنند، گوئی اتّحاد کرده اند که هرگز اتّحاد نکنند.
و اشتدّ الطّلب:
اشتیاق به ظهور مصلح هر لحظه افزون می شود!
دیگر انسان عاقلی در روی زمین یافت نمی شود جز اینکه به شدّت آرزو
می کند که آن مصلح غیبی ظهور کرده، جهان بشریّت را از چنگال ظلم و ستم رهائی دهد و به جنایتها و خیانتها خاتمه دهد. دیگر همه جا سخن از فراگیر شدن ستم و احساس نیاز به ظهور منجی عالم بشرّیت می شود و همه در انتظار فرارسیدن روز موعود ثانیه شماری می کنند. حتّی منکران و ملحدان نیز در راه تأسیس حکومت واحد جهانی و دیگر اهداف آن مصلح الهی، براساس ایده ها و اهداف خود تلاش می کنند.
و ذهب العفاف:
خویشتن داری از جامعه رخت برمی بندد!
آن عفّت و خویشتن داری که در شرح زندگی گذشتگان می خوانیم، در جامعه امروزی رخت بربسته، دیگر نمونه آن یافت نمی شود، و کار به جائی رسیده که اگر کسی در موردی عفّت به خرج دهد و خویشتن داری کند، به ارتجاع و ضعف فکری متّهم می شود.
و استحوذ الشّیطان:
شیطان بر همه چیره می شود!
با کمال تأسّف بر همگان راه یافته، ریسمانش را محکم به دور گردنها بسته با خود می برد. چه کسی از گردونه او بیرون است تا او را سنگسار کند؟ چه کسی او را در مغز خود جای نداده تا او را لعن کند؟ به جز کسی که خدایش عصمت داده و از این ورطه هلاکت رهائی اش بخشیده است.
و حکمت النّسوان:
زنها فرمانروائی کنند!
پس از آنکه غیرت از میان مردان رخت بربست، زنها همه جا فرمانروا شدند، در خانه ها، در وزارتخانه ها، در تجارتخانه ها، در پارلمانها و در تمام پستها و مقامها، و بر دل و اندیشه اکثریّت مطلق انسانها، که در دام شهوت اسیر و مبتلایند.
و فدحت الحوادث:
حوادث کمرشکنی روی می دهد!
رویدادها بسیار کمرشکن شده و آسایش و آرامش همه ملّتها را در شرق و غرب جهان سلب کرده، در سرتاسر جهان ملّتی را پیدا نمی کنید که در سطح عالی آرامش و آسایش زندگی کنند، بلکه تشویش و نگرانی به همه جا سایه گسترده و دلهره و اضطراب به هر خانه و کاشانه ای راه یافته است.
و نفثت النّوافث:
شکافنده ها بشکافند و پیش روند!
چقدر زیباست تعبیر امیر مؤمنان (علیه السلام) ؟! که گوئی جهان قرن بیستم را با دیدگان خود دیده، هواپیماهای کوه پیکر را مشاهده فرموده که چگونه سینه افق را می شکافند و پیش می تازند، اقطار و اکناف جهان را زیر پر می گیرند و با موادّ تخریبی که حمل می کنند جهان را در آتش خود می سوزانند، خداوند در ظهور فرزندت تعجیل کند و با ظهور او آثار سوء این شکافنده ها و پیشتازهای خانمان برانداز را نابود سازد.
و هجم الواثب:
تیزپروازان حمله کنند!
دشمن صهیونیستی بر فراز جنگنده های تیزپرواز خود هر روز سرزمین اسلامی ما (جنوب لبنان) را مورد حمله و هجوم قرار داده، آشیانه های ما را با بمبهای خوشه ای و شیمیائی ویران می کنند، مرگ و فقر و خرابی به ارمغان می آورند.
و عبس العبوس:
دنیا روی ترش کند!
کابوس یأس و وحشت بر سراسر جهان سنگینی می کند، کسی از اعماق دل شادی نمی کند، دیگر کسی نفس راحت نمی کشد، هر صدائی که از خبرپراکنی ها منتشر می شود، دلها را می فشارد و اعصاب را می کوبد و زمین و زمان به روی انسان، روی ترش می کند.
و اجلب النّاموس:
رازداران خیانت ورزیده موجب دستگیری می شوند!
رازداران به جای امانت خیانت ورزیده، اسرار را فاش ساخته، اخبار را
به نفع دیگران فاش کرده، موجبات گرفتاری و دستگیری همراز و هم سنگر خود را فراهم می آورند. نزدیکترین دوستان کاری ترین ضربه ها را فرود می آورند، و بیش از هر دشمن قسم خورده، موجب وحشت و اضطراب می شوند.
در روایت دوّم به جای «اجلب النّاموس» تعبیر: «جمس الجاموس» به کار رفته، که منظور از آن سخن گفتن جماد است، که معنای مشخّص آن پخش صدا به توسّط رادیو، تلویزیون، ضبط صوت و گرامافون و امثال آنهاست که در همه آنها از یک جماد صدای موردنظر برمی خیزد، و شاید معنای دیگری داشته باشد که گذشت زمان آنرا معنی کند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) که در آغوش وحی تربیت شده، نفس پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و باب مدینه علم الرّسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) نامیده شده، این سخنان پرارج را چهارده قرن پیش با قاطعیّت و صراحت بیان کرده، و ما امروز قسمتی از آنها را درک و لمس می کنیم که برای گذشتگان قابل تصوّر نبود، قسمتی از اخبار ملاحم نیز هنوز کشف نشده، گذشت زمان آنها را معنی خواهد کرد.
امیر مؤمنان در حدیث دیگر با عبارت زیبا و کوتاهی چنین می فرماید:
962 - «... و أنجد العیص، و أراع القنیص، و کثر القمیص».
«هنگامی که جنگلها خشک شود، شکارچیان همه را به وحشت اندازند، اضطراب، نفرت و مهاجرت زیاد شود، در چنین زمانی...».
امیر مؤمنان (علیه السلام) آن استاد فصاحت و امام بلاغت خبرهای مربوط به آخر الزّمان را در این گفتار شیوای خود با الفاظی زیبا و تعبیراتی گیرا، و کلماتی موزون بیان کرده است که اینک به شرح فقرات آن می پردازیم:
انجد العیص:
جنگلها خشک شوند!
در اثر اشتغال مردم به جنگها و فتنه ها و رویدادها، و یا در اثر قحطی و کمی باران، جنگلها، مرغزارها، چمنزارها و باغها و بستانها خشک شده، تبدیل به صحرای سوزان و دشت بی آب و علف شوند، و یا در اثر بمبهای شیمیائی و دیگر موّاد تخریبی دچار حریق شوند، و یا در اثر بمبهای اتمی و ئیدروژنی زیر و رو شوند و یا به دلایل دیگری که گذشت زمان معنی خواهد کرد.
و اراع القنیص:
شکارچیان به وحشت اندازند!
شکارچیان در سیمای جدیدشان همچون هواپیماربائی، آدم ربائی و جز آن که موجب وحشت و اضطراب همگان می شوند، دیگر کسی با خیال راحت نمی تواند مسافرت هوائی کند، زیرا نمی داند که هواپیما پس از فاصله گرفتن از فضای فرودگاه با چه حوادثی روبرو خواهد شد و مسافران در برابر چه درخواستهائی به عنوان گروگان در انتظار سرنوشت مبهم قرار خواهند گرفت؟! یا همانند آدم ربائی که در لبنان امروز رواج یافته، و انسانهای سرشناس دزدیده می شوند و در برابر پولهای گزاف و یا به دنبال یک سری معاملات سیاسی آزاد می گردند و یا دیگر شکارچیانی که حوادثی جانکاه به وجود آورده، همه را به وحشت و اضطراب وامی دارند.
و کثر القمیص:
اضطرابها و مهاجرتها فراوان شود!
امروزه نه تنها مهاجرت از کشوری به کشور دیگر، از شهری به شهری دیگر، از روستاها به شهرها فراوان شده، حتّی مهاجرت به صورت گریز و فرار از این اطاق به آن اطاق، از این گوشه اطاق به آن گوشه اطاق فراوان شده است، چنانکه در کشور خودمان (لبنان) از ترس حمله های هوائی دشمن صهیونیستی، هر لحظه از نقطه ای به نقطه ای پناه می بریم. در این کشور آیا در مدّت هفت سال گذشته کسی پیدا می شود که خواب راحتی کرده باشد؟! و اینک در آستانه هشتمین سال جنگ هستیم و خدا می داند که چه سرنوشتی در انتظار ماست؟!
963 - «إذا صاح النّاقوس و کبس الکابوس و تکلّم الجاموس، فعند ذلک عجائب. و ایّ عجائب».
«هنگامی که ناقوس به صدا درآید، سایه شوم کابوس به همه جا سنگینی کند و جاموس سخن بگوید، در چنین زمانی شگفتی ها پدید خواهد آمد، تو چه می دانی که چه شگفتیهائی روی خواهد داد».
ناقوس، به معنای زنگ، زنگ خطر، بیدار باش و یا هر صداکننده که انسان را از چیزی بیم دهد یا از فرارسیدن وقت چیزی خبر دهد. در اینجا منظور از
ناقوس، بانگ جبرئیل امین است که در تمام اقطار و اکناف جهان طنین خواهد انداخت.
کابوس، رؤیاهای وحشت انگیز، فاجعه های رعب انگیز، و هر حادثه شوم و تلخی که سایه سنگین خود را بر افق زندگی بیفکند و زندگی را با وحشت و اضطراب توأم کند، در اینجا خسف سرزمین بیدا و هلاکت سپاه سفیانی در آن سرزمین منظور شده است.
جاموس، به معنای هر شیئ جامد است، که در عصر ما سخن گفتن جاموس تحقّق یافته و نمونه های فراوانی چون رادیو، تلویزیون، تلفن، تلکس، گرامافون، ضبط صوت و امثال آن ها از مصادیق آنست.
و در برخی از نقلها این جمله نیز اضافه شده: «و اذا اثار النّار قیصر» یعنی: هنگامی که پادشاه روم آتش جنگ را شعله ور سازد، و شاید منظور از پادشاه روم یکی از زمامداران مغرب زمین باشد، که امروزه آثار تلخ این آتش افروزی ها در تمام کشورهای اسلامی نمایان است. امروزه آتش افروزان غربی و برادران شرقی آنها تلاشهای خود را در دو نقطه متمرکز کرده اند و همه ابعاد دیگر زندگی را در مرحله بعدی قرار داده اند، آن دو نقطه عبارت است از:
1 - تلاش فراوان برای ساختن، توزیع، بازاریابی، بذل و بخشش ابزار و ادوات جنگی.
2 - تلاش بی امان برای شعله ور ساختن آتش جنگ، دامن زدن به اختلافات نژادی، قبیله ای، مرزی، مذهبی، عقیدتی و غیره. در هر منطقه ای آشوبی به نام انقلاب، به رنگهای مختلف برپا کرده، منابع زیرزمینی آنها را به یغما برده، مرگ و فقر و اختلافهای داخلی و خارجی را برای آنها به ارمغان می آورند. تا مصلح کلّ جهان ظهور کرده، به اختلافها و جنگها و نابسامانیها خاتمه داده، صلح و صفا و صمیمیت را در سرتاسر گیتی برقرار سازد.
بیان شیوای دیگری از امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره رسیده است که در اینجا نقل می کنیم:
964 - «و لذلک علامات... و کشف الهیکل، و خفق رایات ثلاث حول المسجد الأکبر تهتزّ، یشبّهن بالمهدیّ... و قتل سریع و موت ذریع».
«برای این کار نشانه هائی است که از آن جمله است: کشف هیکل، به اهتزاز درآمدن سه پرچم برافراشته شده که هر سه مشابه پرچم حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است، کشتارهای بی امان و مرگهای زودرس و ناگهانی، و...».
قریب یکهزار و چهارصد سال پیش این کلمات درربار از زبان مبارک مولای متّقیان، امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده، و اینک ما چنین روزهائی را با چشم خود می بینیم و به گوینده آن درود می فرستیم و به پیروی او مباهات می کنیم.
منظور از «هیکل»: هیکل حضرت سلیمان (ع) است که در عصر آنحضرت معبد بسیار باشکوهی بود و در شهر بیت المقدّس قرار داشت و پایه های آن بر روی 360 ستون از مرمر گرانبها و کمیاب استوار بود و در آن دهها سنگ قیمتی، الواح و نوشته های شگفت انگیز وجود داشت که هر بیننده ای را مبهوت می ساخت. زمین آن از بلور شفّاف مفروش بود و آبها از زیر آن روان بود که بلقیس آنرا دریاچه پنداشت و دامنش را بالا زد که از روی آب عبور کند و به بارگاه حضرت سلیمان باریابد، پرده داران به او تذکّر دادند که آبها از زیر یک پوشش بلورین روان است!.
از دیگر شگفتیهای آن تخت حضرت سلیمان (ع) بود که بر روی چیزی شبیه یک شیر قرار داشت، پلکان آن عبارت از دستهای پهن شده شیر بود که حضرت سلیمان پا روی آن نهاده، بر تخت قرار می گرفت. هنگامی که حضرت سلیمان اراده می کرد بر تخت بنشیند، تخت با سرعت شگرفی نزدیک می آمد و حضرت سلیمان بر آن می نشست و آنگاه با یک عقب گرد جالبی به جایگاه خود باز می گشت. و دیگر عجائب و شگفتیها که در آن وجود داشت به علاوه جنبه فنّی و معماری و نقش و نگار خارج از وصف آن، که هر بیننده ای را به تعجّب و شگفتی وا می داشت.
در عصر ما یهود تلاش فراوان دارد که آنرا کشف کند، قسمتی از محلّ آن در زیر مسجد اقصی و قسمتی دیگر در زیر کلیسای قیامت قرار گرفته است.
پرچمهای سه گانه در کنار همین مسجد به اهتزاز درخواهد آمد.
اکنون که من این سطور را می نویسم، سرنخهائی از هیکل به دست آمده
است و رژیم اشغالگر قدس با تلاشی بی امان برای کشف دقیق آن می کوشد.
آنچه در روایت گفته شده که این پرچمها مشابه پرچمهای حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) است، به این سبب است که هریک از صاحبان آن پرچمها ادّعای حقّانیّت و دعوت به حقّ می نمایند، همه آنها ادّعای جنگ با رژیم اشغالگر یهود را می کنند، در حالیکه خود به آئین اسلام عمل نمی کنند و از اوّلین نشانه های اسلام (نماز و روزه) محروم هستند و آنچه برای آنها نقش حیاتی دارد چیزهائی در سطح ناسیونالیسم و تعصبّات نژادی است.
جمله «کشتارهای بی امان و مرگهای زودرس و ناگهانی» دقیقا امروز تحقّق یافته، هر روز صدها و هزارها نفر در زیر توپها، موشکها، مسلسلها و دیگر ادوات جنگی رژیم اشغالگر یهود و هم پیمانان آن، جان می سپارند.
و اینک علایم ظهور و نشانه های نزدیک شدن نهضت جهانی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در ضمن چهار بخش، با ترتیب و نظم خاصّی به خوانندگان گرامی تقدیم می شود.
* * *
حواشی
- رعد:39.
- ارشاد مفید صفحه 336، منتخب الاثر صفحه 455، بحار الانوار جلد 52 صفحه 206 و الزام النّاصب صفحه 181.
- اعلام الوری صفحه 426، ارشاد مفید صفحه 336، منتخب الاثر صفحه 455 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 206.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 204،209 و 304، اعلام الوری صفحه 426، بشاره الاسلام صفحه 140، ارشاد مفید صفحه 336 و منتخب الاثر صفحه 452 و 458.
- نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 526، بشاره الاسلام صفحه 139 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 266.
- بشاره الاسلام صفحه 74، و الزام النّاصب صفحه 194،203 و 209.
- الزام النّاصب صفحه 194،203 و 209 و بشاره الاسلام صفحه 74.
- نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 471، الملاحم و الفتن صفحه 107 و 132، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 57 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 127.
- الملاحم و الفتن صفحه 102.
- الزام النّاصب صفحه 194،204،209 و 213.
- الزام النّاصب صفحه 213.
- بشاره الاسلام صفحه 73 و الزام النّاصب صفحه 194،204 و 209.
- بشاره الاسلام صفحه 58،67 و 73، الزام النّاصب صفحه 176، بحار الانوار جلد 52 صفحه 273 و جلد 53 صفحه 82 و المهدی صفحه 197.
اهل آخر الزّمان:
پیش از آنکه به نقل نشانه های مردم آخر الزّمان شروع کنیم، نکته ای را یادآور می شویم و آن اینکه:
ما مردم عصر حاضر که عصر خود را دوران مشعشع طلائی، عصر تسخیر فضا، قرن شکافتن اتم، عصر شکوفائی علوم، دوران ایمان به ارزشها و معیارها، و زمان سپری شدن ضدّ ارزشها می دانیم و می نامیم، بر ماست که واقعیّتها را بپذیریم، از پذیرش حقایق سرنتابیم، آنچه را که بر سر انسان در کشاکش دوران آمده است، بپذیریم و باور کنیم.
تا جائیکه ما اطلاع داریم هیچ امّت و ملّتی در وادی ضلالت گام نسپرده، جز اینکه با یک فاجعه آسمانی یا زمینی رهسپار دیار نیستی شده است.
ما این مطلب را منحصرا از پیامبران نیاموخته ایم، بلکه صفحات تاریخ
انسانها نیز شاهد این گفتار است. اگر صفحات تاریخ را ورق بزنیم با تمدّنهای فراوانی در گذشته آشنا می شویم که روزگاری بر منطقه پهناوری درخشیده، ولی هنگامی که از ناموس فطرت و آئین خلقت سرپیچی نموده، دچار سوانح شده و در کام طوفانها فرو رفته، و در بوته فراموشی قرار گرفته اند. اینها اثر وضعی فرو رفتن در طغیان و عصیان است، اگرچه ظاهرا یک سانحه و فاجعه چون زلزله، طاعون، وبا، جنگ و نظیر آنها، بهانه شده است.
اگر صفحات تاریخ این درس را به ما می آموزد، ما چرا به خودمان دروغ بگوئیم و خود را گول بزنیم؟! چرا به ندای فطرت گوش ندهیم که از اعماق درون خود درمی یابیم که به ما می گوید:
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ».
«آیا خیال می کنید که ما شما را عبث آفریده ایم و شما به سوی ما بازنخواهید گشت؟!».
چه کسی است که این پرسش را از اعماق مغز خود نشنود که: از کجا آمده ام؟! برای چه آمده ام؟! به کجا می روم؟!. آیا این آمدن صرفا برای خوردن و نوشیدن و بازی کردن در یک صحنه آزاد، و پشت سر هم آمدن شب و روز، و سپس مردن و نیست شدن و فراموش شدن می باشد؟!
عقل سلیم که براساس اعتقاد به حقایق استوار باشد آنرا نمی پذیرد و می گوید: من هرگز عبث آفریده نشده ام! کسیکه این پاسخ را از اعماق دلش دریافت می کند، باید از قوانین طبیعت سرپیچی نکند، در رفتار خود تجدیدنظر نماید، هدف اساسی و علّت غائی جهان آفرینش را مورد مطالعه دقیق قرار دهد، در تعیین سرنوشت خویش و دیگر انسانها دقّت کند، تا در کشیده شدن انسانها به سوی منجلاب تباهی و هلاکت سهیم نباشد، و خود در درّه ضلالت سقوط نکند، پس از آنکه از مطالعه تاریخ امّتها درمی یابد که طبیعت به کسیکه از آئین فطرت سرپیچی کند؛ رحم نمی کند، و از کسیکه به حریم قوانین خلقت تجاوز کند؛ انتقام می گیرد، کجا رسد به کسیکه به حریم قوانین الهی تجاوز کند.
از سوی دیگر طبق نشانه هائی که در همین بخش می خوانیم، تردیدی نیست که ما اهل آخر الزّمان هستیم و نشانه های آخر الزّمان یکی پس از دیگری واقع شده و یا در شرف وقوع است. و اینک منتظر فرارسیدن همه حوادثی هستیم
که برای اهل آخر الزّمان وعده داده شده است.
اشکال بزرگ ما اینست که از یک سو می پذیریم که ما اهل آخر الزّمان هستیم، و از دیگر سو با تمام قدرت به سوی حوادث جانکاهی که برای مردم آخر الزّمان نوید داده شده می شتابیم، درست مانند کسی که آتش فروزانی را می بیند و خود را به درون آن می افکند!.
آری زمان، همان آخر الزّمان است که رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصوم آن بزرگوار وعده داده اند، و به هنگام ارشاد مردمان و کاشتن درخت ایمان در کشتزار دل آنان، به تناسبهای مختلف از آخر الزّمان و مردمان آن سخن گفته اند و صفات آنها را آنچنان دقیق بیان کرده اند که امروز با مطالعه آنها هیچ تردیدی نداریم در اینکه ما اهل آخر الزّمان هستیم و همه نویدهای معصومان در مورد عصر ماست. و اینک نمونه هائی از کلمات درربار معصومین (علیهم السلام) درین زمینه:
* * *
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
965 - «لا یاتی علیکم زمان إلاّ الّذی بعده شرّ منه!».
«هیچ زمانی پیش نمی آید جز اینکه زمان بعدی بدتر از آنست».
هنگامی که زمانها را در نظر می گیریم و دورانهائی را که پس از رحلت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر مسلمانان گذشته، مورد مطالعه قرار می دهیم، می بینیم که شرّها از لحظه رحلت آنحضرت شروع شده است. به دنبال رحلت پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیش از آنکه جسد مبارکش دفن شود، درخت فتنه جوانه زد و هر لحظه رشد و نموّ کرد و هر روز و ماه و سال و قرنی که بر امّت اسلامی می گذرد پایه های فتنه ها عمیق تر و شاخه های فتنه پربارتر می گردد، باری تلختر از حنظل و سوزاننده تر از آتش!. و امروز به اوج خود رسیده، ریشه همه نیکی ها را می سوزاند و در باغستان بشرّیت، شاخ و برگی نمی گذارد. و از اینجا درمی یابیم که زمان ما بدترین زمانهاست، زیرا همه شرّها به اوج خود رسیده است. و اینک زمانی است که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مقایسه زمان ما با زمان رسالت فرموده است:
«شما در زمانی هستید که اگر کسی یک دهم تکالیفش را انجام ندهد هلاک می شود، و به زودی زمانی فرا می رسد که اگر کسی یک دهم وظائفش را انجام بدهد نجات می یابد».
جای بسیار تأسّف است که آن یک دهم را نیز انجام ندهیم تا رهائی یابیم. بسیار تأسّفبار است که ما مرد عمل نیستیم و اهل سخن هستیم، از زبانهای ما سخنانی شنیده می شود که با رفتارمان تطبیق نمی کند و اینها همان صفات بارز آخر الزّمان است که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چهارده قرن پیش فرموده است:
966 - «یأتی علی النّاس زمان همّهم بطونهم، و شرفهم متاعهم، و قبلتهم نساؤهم، و دینهم دراهمهم و دنانیرهم. اؤلئک شرّ الخلق، لا خلاق لهم عند اللّه».
«برای مردم روزگاری فرا می رسد که تنها همّ و غمّشان شکم آنها، شرف آنها تجمّلات زندگی آنها، قبله آنها همسرانشان، دین و آئین آنها درهم و دینارشان می باشد، آنها بدترین خلایق هستند، برای آنها در نزد خدا ارج و مقامی نیست».
آری همه صفات یادشده در این حدیث، در عصر ما تحقّق یافته، و اینک بزرگترین همّ و غمّ مردم شکم آنها، شرف و آبروی آنها تجمّلات زندگی آنها، دین و آئین آنها درهم و دینارشان و بزرگترین آرزوی آنها تأمین خواسته های همسرانشان می باشد.
967 - «سیأتی علی النّاس زمان، یخیّر فیه الرّجل بین العجز و الفجور. فمن أدرک ذلک الزّمان فلیختر العجز علی الفجور».
«برای مردمان زمانی می رسد، که انسان میان ناتوانی و نابکاری مخیّر می شود، هرکس چنین زمانی را درک کند، ناتوانی را بر فساد و تباهی برگزیند».
صالحان و نیکان عصر ما از کارهائی که دیگران انجام می دهند ناتوان نیستند، بلکه از فساد و تباهی گریزان هستند و نابخردان آنها را ناتوان می انگارند.
968 - «لتأمرونّ بالمعروف، و لتنهنّ عن المنکر، أو لیسلّطنّ اللّه
علیکم شرارکم، فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم».
«باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، وگرنه شریران بر شما مسلّط خواهند شد و نیکان هرچه دعا کنند مستجاب نخواهد شد».
این نیز تحقّق یافته، از امر به معروف و نهی از منکر سر تافته ایم و شریران بر ما مسلّط شده اند و دعاهای نیکان به استجابت نمی رسد. همه این گرفتاریها واکنش اعمال خودمان می باشد و خداوند به کسی ستم نمی کند.
969 - «و عندها یظهر الرّبا، و یتعاملون بالرّشی، و یوضع الدّین و ترفع الدّنیا».
«در آن زمان ربا شایع می شود، کارها با رشوه انجام می یابد، مقام و ارزش دین تنزل می نماید و دنیا در نظر آنها ارزش پیدا می کند».
970 - «لیأتینّ علی النّاس زمان، لا یبقی أحد إلاّ أکل الرّبا، فإن لم یأکله أصابه غباره».
«برای مردم زمانی پیش می آید که احدی یافت نمی شود جز اینکه به ربا آلوده گردد، اگر مستقیما هم ربا نخورد، گرد ربا به او می رسد».
مگرنه اینست که سیستم بانکی در همه کشورهای اسلامی رائج شده، حتّی علما و دانشمندانی که با ربا مبارزه می کنند، خود از رهگذر روابط اجتماعی و اقتصادی با آن آلوده می شوند، و اینک اثر وضعی شیوع ربا و رشوه:
971 - «ما من قوم یظهر فیهم الرّبا، إلاّ أخذوا بالسّنه و ما من قوم یظهر فیهم الرّشی إلاّ اخذوا بالرّعب!».
«هیچ قومی نیست که ربا در میان آنها شایع شود، جز اینکه دچار غفلت و بی خبری می شوند. و هیچ قومی نیست که رشوه در میان آنها رائج شود جز اینکه دچار ترس و وحشت می شوند».
با فراگیر شدن سیستم منحوس بانک داری تمام امّتهای اسلامی در خواب غفلت فرو رفته اند، و با شیوع رشوه خواری ترس و اضطراب و دلهره و وحشت در تمام اقطار و اکناف زمین حاکم گشته است.
972 - «یکون أسعد النّاس بالدّنیا لکع ابن لکع، لا یؤمن باللّه و رسوله».
«خوشبخت ترین مردم در دنیا افراد پست و نادان خواهند بود، که به خدا و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) ایمان نخواهند داشت».
آری نابخردان در ناز و نعمت فرو رفته، در آرامش خرگوشی فرو خفته اند ولی باورداران اندیشمند هرگز آسایش و آرامشی ندارند. اثر وضعی این زندگی همانست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
973 - «یذهب الصّالحون أسلافا: الأوّل فالأوّل، حتّی لا یبقی إلاّ حثاله کحثاله التّمر و الشّعیر، لا یبالی الله بهم!».
«صالحان یکی پس از دیگری دیده فرو بندد و دیگر نشانه ای از صالحان باقی نباشد جز به مقدار تفاله خرما و نخاله جو، دیگر خداوند اعتنائی به آنها نمی کند».
با کمال تأسّف این نشانه ها نیز تحقّق یافته و به اثر وضعی آن دچار شده ایم، دیگر خداوند اعتنائی به ما ندارد، وگرنه قسمتی از این گرفتاریها را از ما رفع می کرد.
974 - «سیأتی علی امّتی زمان، تخبث فیه سرائرهم، و تحسن علانیتهم طمعا فی الدّنیا، لا یریدون ما عند الله (عزّ و جلّ). یکون أمرهم ریاء لا یخالطه خوف، یعمّهم الله بعقاب، فیدعونه دعاء الغریق فلا یستجاب لهم».
«زمانی بر امّت من می آید که در آن زمان درون آنها پلید می شود ولی ظواهر آنها به طمع دنیا آراسته می گردد، به آنچه در پیشگاه خداوندی است دل نمی بندند، کارشان ریا و تظاهر است، خوف از خدا به دلشان راه نیابد و خداوند آنها را به عذابی فراگیر دچار سازد، آنها خداوند را همچون آدم غریق (کسیکه در آب غرق می شود) می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند».
975 - «أوّل ما یرفع من هذه الأمّه الحیاء و الأمانه».
«اوّلین چیزی که از این امّت برداشته می شود حیا و امانت است».
سلام بر حیا و امانت هنگامی که در میان این امّت زنده بودند، و درود بر آنها هنگامی که از میان این امّت رخت بربستند.
976 - «إذا ظهرت الفاحشه کانت الرّجفه، و إذا جار الحکّام قلّ المطر، و إذا غدر بأهل الذّمّه ظهر العدوّ».
«هنگامی که روابط نامشروع شیوع پیدا کند زلزله زیاد می شود، هنگامی که زمامداران ستم پیشه کنند باران کم می بارد، و هنگامی که با اهل ذمّه (اهل کتاب که در پناه اسلام باشند - اقلّیتهای مذهبی) با مکر و حیله رفتار شود دشمن چیره گردد».
977 - «یصبح الرّجل مؤمنا و یمسی کافرا، و یمسی مؤمنا و یصبح کافرا!. یبیع أحدکم دینه بعرض من الدّنیا قلیل».
«انسان در حال ایمان صبح می کند و در حال کفر روز را به شب می رساند و انسان در حال ایمان شب می کند و در حال کفر صبح می کند، دین خود را به متاعی اندک از حطام دنیا می فروشد».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این زمینه می فرماید:
978 - «بین یدی السّاعه فتن کقطع اللّیل المظلم، یصبح الرّجل منکم مؤمنا و یمسی کافرا، و یمسی مؤمنا و یصبح کافرا. یبیع أقوام دینهم بعرض الدّنیا!».
«در پیشقدم ظهور، فتنه هائی چون تیرگیهای شب فروریزد، انسان اوّل صبح مؤمن می باشد و آخر روز ایمانش را از دست می دهد، اوّل شب مؤمن است و تا پایان شب ایمانش از او گرفته می شود. اقوامی از مردم دین خود را به چیزی اندک از متاع زودگذر دنیا می فروشند».
این حدیث دقیقا با نسل جوان امروزی منطبق است که از دین و آئین روی برتافته، به احزاب و مکتبهای سیاسی روی آورده، صبح در حزبی و عصر در حزبی دیگر ثبت نام می کنند، امروز در یک خط و فردا در خطّی دیگر گام
می سپارند، صبح در مکتبی و عصر در مکتبی دیگر تلاش می کنند.
این حدیث از امام باقر (علیه السلام) نیز به این تعبیر نقل شده است:
979 - «یصبح أحدهم و هو یری أنّه علی شریعه من أمرنا و یمسی و قد خرج منها. و یمسی علی شریعه من أمرنا، و یصبح و قد خرج منها».
«یکی از شما صبح می کند در حالیکه پیرو راه و آئین ما دیده می شود، و شب می کند در حالیکه از آئین ما بیرون رفته است. یا اوّل شب در آئین ما می باشد و صبح از آن خارج می شود».
از امام جواد (علیه السلام) نیز به این تعبیر رسیده است:
980 - «و قبل ذلک فتنه شرّ: یمسی الرّجل مؤمنا و یصبح کافرا، و یصبح مؤمنا و یمسی کافرا. فمن أدرک ذلک الزّمان فلیتّق الله ولیکن من أحلاس بیته».
«پیش از آن روز موعود فتنه جانکاهی است که انسان در حال ایمان شب می کند و در حال کفر صبح می کند، یا در حال ایمان صبح کرده، در حال کفر شب می کند. هرکس چنین زمانی را درک کند گلیمی از گلیمهای خانه اش باشد».
منظور امام (علیه السلام) اینست که در چنین زمانی در خانه های خود پابرجا باشید و وارد این فتنه ها نشوید.
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
981 - «إذا کان ذلک فکونوا أحلاس بیوتکم حتّی یظهر الطّاهر بن المطهّر، ذو الغیبه الشّرید الطّرید. إنّ الفتنه علی من أثارها. إنّهم لا یریدونکم بحاجه إلاّ أتاهم الله بشاغل لأمر یعرض لهم».
«هنگامی که چنین زمانی فرا رسد، گلیم خانه خود باشید تا خداوند امام غائب، غریب و فراری را که پاکیزه و پسر پاکیزه است، ظاهر سازد. هرکس فتنه ای به پا کند، خود گرفتار همان فتنه گردد. هر وقت برای هدفی شما را مورد هجوم قرار دهند خداوند برای آنها حادثه ای پدید
آورد که سرشان آنجا گرم شود و از شما بازمانند».
پیشوای ششم شیعیان در حدیث دیگری می فرماید:
982 - «کفّوا ألسنتکم و الزموا بیوتکم، فإنّه لا یصیبکم أمر تخصّون به أبدا».
«زبانهای خود را رعایت کنید، از خانه های خود بیرون نروید که هرگز حادثه ای برای شما پیش نمی آید که اختصاص به شما داشته باشد».
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در ادامه علایم آخر الزّمان می فرماید:
983 - «إنّ القوم سیفتنون بأموالهم و یمنّون بدینهم علی ربّهم و یتمنّون رحمته و یأمنون سطوته. و یستحّلون حرامه بالشّبهات الکاذبه و الأهواء السّاهیه. فیستحلّون الخمر بالنّبیذ، و السّحت بالهدیّه، و الرّبا بالبیع».
«به راستی این امّت به اموال خود گرویده، با دین خود بر پروردگارشان منّت نهاده، به رحمت او امیدوار و از خشم او در امان بوده، با شبهه های دروغین و وسوسه های خلاف، پای در حریم محرّمات می گذارند:
مشروب را به نام نبیذ، رشوه را به نام هدیه و ربا را به نام دادوستد، حلال پنداشته؛ می خورند».
و اینها حوادث تلخ روزگار ماست که پول را به جای معبود می پرستند و با نماز و روزه بر خدای منّت می نهند و انواع محرّمات را با تحلیلهای غلط خود مرتکب می شوند.
984 - «إذا کثر الجور و الفساد، و ظهر المنکر، و أمرت أمّتی به، و نهی عن المعروف، و ینکرون الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر».
«هنگامی که ستم و تباهی فراوان شود، منکر آشکار گردد، امّت من امر به منکر و نهی از معروف کنند، امر به معروف و نهی از منکر را فراموش کنند».
985 - «إذا صار النّاس سمّاعین للکذب، أکّالین للسّحت، یستحّلون الرّبا و الخمر و المقالات و الطّرب و المعازف».
«هنگامی که مردم به دروغ گوش فرا دهند، حرام و رشوه بخورند، ربا را جایز بشمارند، شراب و قمار و لهو و لعب را حلال بدانند...»
درست آنچنانکه ما هستیم و در جامعه ما حکمفرماست که حتّی مراسم مذهبی نیز با لهو و لعب آمیخته است!.
986 - «إذا تواخی النّاس علی الفجور، و تهاجروا علی الدّین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصّدق... فإن کان ذلک کان الولد غیظا، و المطر قیظا».
«هنگامی که مردم برای کارهای ناشایست تعاون و همکاری کنند، و در احکام مذهبی از یکدیگر دوری جویند، برای دروغ همدیگر را دوست بدارند و برای راستگوئی از یکدیگر قهر کنند،... اگر اینها واقع شود، اولاد عاقّ والدین می شود، باران کمتر و در غیر موقع می بارد، لئیمان هر لحظه در افزایش و کریمان هر لحظه کاهش می یابند»!.
987 - «و کان أهل ذلک الزّمان ذئابا، و سلاطینه سباعا، و أوساطه أکّالا، و فقراؤه أمواتا».
«اهل آن زمان همچون گرگ می باشند و پادشاهان آنها همچون درندگان وحشی، فقیران آنها همچون مردگان و طبقه متوسّط آنها مرده خوارند».
988 - «و غار الصّدق، و فاض الکذب، و استعملت المودّه باللّسان، و تشاجر النّاس بالقلوب، و صار الفسوق نسبا، و العفاف عجبا، و لبس الإسلام لبس الفرو مقلوبا».
«راستی و درستی کمیاب می شود، دروغ همه جا را فرا می گیرد، دوستی و صمیمیّت به سر زبانها اختصاص می یابد و در اعماق دل همه با یکدیگر خصومت می ورزند، کارهای نامشروع مایه مباهات شده، عفّت و خویشتن داری موجب اعجاب و شگفت می شود، اسلام وارونه می گردد همانند پوستینی که وارونه پوشیده شود».
چه کسی از مسلمانان یافت می شود که اسلام را پوستین وارونه نپوشانیده باشد؟! هرکسی اسلام را به دلخواه تفسیر و تحلیل می کند، قاضی اسلامی در مسند رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نشسته، احکام و قضاوتهای آنحضرت را زیرپا می گذارد، و به جای تشخیص حق، به سوی رشوه روی می کند و براساس رشوه داوری می کند و از نشستن بر سر سفره شراب دوری نمی گزیند، رجال دین به جای شب زنده داری، به مجالس شب نشینی روی می آورند، به جای مطالعه و مباحثه، به فیلمهای سینمائی و صفحات تلویزیون خیره می شوند، به جای موشکافی در مشکلات علمی، به بحث و بررسی آثار هنری و شرح حال هنرمندان می پردازند، متدیّنین به ریا و تظاهر پرستش می کنند، ثروتمندان از مکیدن خون بی نوایان سیر نمی شوند، مستمندان با یکدنیا کینه و عداوت به ثروتمندان می نگرند، و هر طبقه ای از طبقات مسلمین شریعت اسلامی را دگرگون ساخته اند همچون پوستینی که وارونه پوشیده شود. اینجاست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
989 - «إذا انتهکت المحارم، و اکتسبت المآتم، و سلّط الأشرار علی الأخیار، و یفشو الکذب، و یتباهون بالّلباس».
«هنگامی که حریمها مورد تجاوز واقع شود، گناهان عملی گردد، اشرار بر نیکان مسلّط شوند، دروغ شایع گردد و مردم به جامه های خود مباهات کنند».
990 - «إذا کثر الزّنا بعدی، کثر موت الفجأه. و إذا طفّف المکیال و المیزان أخذهم الله بالسّنین و النّقص. و إذا منعوا الزّکاه منعت الأرض برکاتها من الزّرع و الثّمار و المعادن کلّها. و إذا جار الحکّام، تعاونوا علی الظّلم و العدوان. و إذا نقضوا العهد سلّط الله علیهم عدوّهم. و إذا قطعوا الأرحام جعلت الأموال فی أیدی الأشرار».
«هنگامی که بعد از من فحشاء و منکر رواج پیدا کند، مرگهای ناگهانی فراوان شود و کم فروشی رائج گردد، خداوند آنها را با قحطی و گرسنگی گرفتار سازد. هنگامی که زکات داده نشود، زمین برکتهای خود را از معدن و میوه و زراعت منع می کند. هنگامی که زمامداران ستمگری پیشه کنند، آنها خود بر ظلم و تجاوز همکاری کنند. هنگامی که پیمانها را
بشکنند، خداوند دشمن را بر آنها چیره کند. و هنگامی که پیوند خویشاوندی را قطع کنند ثروتها در دست اشرار قرار می گیرد».
امروز ثروت مسلمانان در دست اشرار است، اموال نقدی آنها در بانکهای خارج، طلای سیاه آنها به دست غربی ها پالایش شده، در کارگاههای آنها تبدیل به اسلحه شده، به دست مسلمانان برگشته، به دست آنها بر سر یکدیگر فرو می ریزد.
در حدیث دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده که: «هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر و پیروی نیکان از اهلبیت من، ترک شود، خداوند اشرار را بر آنها مسلّط می گرداند». و امروز در همه سرزمینهای اسلامی اشرار بر آنها مسلّط شده است و آن، نوعی انتقام حضرت پروردگار به دست اشرار خلق است.
991 - «... و رأیت العقوق قد ظهر، و استخفّ بالوالدین».
«و می بینی که عاقّ والدین بودن رواج یافته، پدر و مادر سبک شمرده می شوند».
992 - «... و یعیّرونه بضیق المعیشه، و یکلّفونه ما لا یطیق، حتّی یوردوه موارد الهلکه».
«انسان را با تنگدستی و ضیق معیشت سرزنش می کنند و او را به چیزی که توانش را ندارد وادار می سازند، تا او را به راهی که برگشت ندارد وارد کرده، به هلاکت بیندازند».
993 - «یجفو الرّجل والدیه و یبرّ صدیقه».
«انسان به پدر و مادرش جفا کرده، با دوستانش از راه وفا و صفا وارد می شود».
994 - «یفتری الولد علی أبیه و یدعو علی والدیه، و یفرح بموتهما».
«فرزند به پدرش تهمت می زند، بر پدر و مادرش نفرین می کند و از مرگ آنها مسرور می شود».
995 - «یحسد الرّجل أخاه، و یسبّ أباه، و یتعامل الشرکاء بالخیانه!».
«مرد به برادرش حسد ورزیده، به پدرش دشنام می دهد و با شریکان از راه خیانت وارد می شود».
با کمال تأسّف همه این صفات نکوهیده در میان ما رواج یافته است.
996 - «إذا قطعوا الأرحام، و منّوا بالطّعام، و إذا ذهبت رحمه الأکابر، و قلّ حیاء الأصاغر!».
«هنگامی که پیوند خویشاوندی قطع شود، برای اطعام منّت گذارند، مرحمت از دل بزرگان رخت بربندد و حیاء از روی کوچکان گرفته شود».
997 - «یکون هلاک الرّجل علی یدی أبویه، فإن لم یکن له أبوان فعلی یدی زوجته و ولده. فإن لم یکن له زوجه و ولد فعلی یدی قرابته و جیرانه».
«هلاکت انسان به دست پدر و مادرش تحقّق می یابد، اگر پدر و مادر نداشته باشد، به دست همسر و فرزندانش، و اگر همسر و فرزندی نداشته باشد، به دست خویشان و همسایگانش».
998 - «إذا استعلن الفجور و قول البهتان و الإثم و الطّغیان... و أکرم الأشرار».
«هنگامی که روابط نامشروع علنی شود، گناه، بهتان و مرزنشناسی آشکار گردد، اشرار مورد احترام قرار گیرند...»
999 - «إذا دبّ الکبر فی القلوب دبیب السّمّ فی الأبدان، و ظهرت الجرائم، و هوّنت العظائم».
«هنگامی که تکبّر و خودپرستی در اعماق دلها نفوذ کرد، آن سان که سمومات در بدنها نفوذ می کنند، گناهها علنی شد و محرّمات الهی سبک شمرده شد».
1000 - «إذا مشت أمّتی المطیطا، و خدمتهم أبناء فارس و الرّوم».
«هنگامی که امّت من با تبختر گام بسپارند و فرزندان فارس و روم به خدمت آنها درآیند».
امروز امّت اسلامی با تبختر راه می رود و تمام شرق و غرب به خدمت آنها درآمده اند و در برابر این خدمت دو خواسته جزئی از آنها دارند:
1 - دین خود را برای دنیای آنها بفروشند و به مبانی عقیدتی آنها معتقد شوند.
2 - کلید نفت را به دست آنها بسپارند و درآمد سرشار نفت را به جیب آنها سرازیر کنند تا چرخ اقتصاد آنها بچرخد. با پذیرش این دو شرط همه شرق و غرب در خدمت آنها هستند و آنها می توانند با تبختر و سرفرازی روی زمین گام نهند. ولی هرچه گامهای خود را محکم بزنند هرگز نمی توانند زمین را بشکافند و هرچه گردنهای خود را استوار بگیرند نمی توانند به بلندی و استواری کوهها باشند. بلکه دشمنان آنها، از شرق و غرب به سوی آنها می تازند و جهان را با این وسعت در دیدگان آنها تنگ می نمایند.
1001 - «یکثر فیهم المال، و یعظّم أصحاب المال».
«ثروت در میان آنها فراوان شود و ثروتمندان مورد احترام باشند».
امروز ثروت کشورهای اسلامی، بانکهای اروپا و آمریکا را می چرخاند و همه منابع ثروت و معادن زیرزمینی ما در دست آنهاست و ما آنها را به سبب اموالی که از ما به یغما برده اند، احترام می کنیم!. آنگاه در مورد آن روز پرشکوه می فرماید:
1002 - «یکون ذلک إذا عظّمتم أغنیاءکم، و أهنتم فقراءکم... و رأیت الخلق فی المجالس لا یتابعون إلاّ الأغنیاء».
«و آن هنگامی است که ثروتمندان را احترام کنید و مستمندان را خوار بشمارید، و در محافل و مجالس ببینید که مردم به دنبال ثروتمندان
هستند».
1003 - «إذا ساد القبیله فاسقهم، و کان زعیم القوم أرذلهم، و أکرم الرّجل مخافه شرّه، و ظهرت القینات و المعازف، و لعن آخر الأمّه أوّلها. فارتقبوا عند ذلک ریحا حمراء، و زلزله، و مسخا، و قذفا، و آیات تتابع کنظام بال قطع سلکه فتتابع».
«هنگامی که فاسق مردمان بر آنها حکومت کند، پست ترین مردم رهبر آنها شود، اشرار از ترس شرارت مورد احترام باشند، غنا و موسیقی علنی گردد، و هر ملّتی ملّتهای پیشین را لعن کنند، در چنین زمانی منتظر باد سرخ شوید، منتظر زلزله، مسخ، خسف و دیگر نشانه های عذاب شوید که همچون دانه های گردن بندی که رشته اش گسسته شود، یکی پس از دیگری بر شما فرود آید».
1004 - «یتجاهر النّاس بالمنکرات... فینفق المال للغناء».
«مردم به انجام منکرات تظاهر می کنند و اموال فراوان برای غنا و موسیقی خرج می کنند».
درست همانند زمان ما و با مخارج سرسام آور استادیومهای هنری و ایستگاههای رادیو و تلویزیون، و دیگر ابزار و ادوات موسیقی.
1005 - «لیشربنّ اناس من أمّتی الخمر، یسمّونها بغیر اسمها. و یضرب علی رؤوسهم بالمعارف».
«گروهی از امّت من نام مشروب را عوض کرده، آنرا می خورند، و بالای سر آنها ادوات موسیقی زده می شود».
درست مانند بارها، کازینوها و دیگر مجالس لهو و لعب و شب نشینی، که برنامه های رقص، شراب، موسیقی و غنا دایر است و در آنها انواع مشروبات از ویسکی و شامپانی و دیگر مسکرات بدون اینکه نام «خمر» در میان باشد، چون آب خورده می شود و آلات موسیقی بالای سرشان نواخته می شود. و این حدیث نیز می رساند که فاسقان امّت هم اکنون در میان ما هستند و روز موعود نزدیک است.
1006 - «یظهر القمار، و یباع الشّراب ظاهرا لیس له مانع».
«قمار علنی می شود و مشروبات به طور علنی فروخته می شود و کسی جلوگیری نمی کند».
با کمال تأسّف در پایتختهای ممالک اسلامی آشکارا مجالس شراب و قمار دائر می شود و انواع مشروبات الکلی به طور علنی خرید و فروش می شود.
1007 - «... و من أکل أموال الیتامی یحمد بصلاحه».
«کسیکه اموال یتیمان را بخورد به عنوان آدم شایسته مورد ستایش قرار می گیرد».
1008 - «تقسم أموال ذوی القربی بالزّور، و یتقامر علیها، و تشرب بها الخمور».
«اموال خویشاوندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به زور و باطل خورده می شود. با آن اموال شراب می خورند و قمار می بازند».
یعنی مردم سهم امام و سادات را نمی پردازند و آنها را چون دیگر اموالشان در مصارف غیرمشروع خرج می کنند.
1009 - «لیأتینّ علی النّاس زمان، یستحلّون الخمر، علیهم لعنه الله و الملائکه و النّاس أجمعین».
«زمانی پیش می آید که مردم خمر را حلال می شمارند، لعنت خدا و آدمیان و فرشتگان عموما بر آنها باد».
1010 - «یأتی علی النّاس زمان هم ذئاب. فمن لم یکن ذئبا أکلته الذّئاب».
«زمانی پیش آید که مردم گرگ درنده می شوند، هرکس گرگ نباشد گرگها او را می خورند».
1011 - «إذا لبس النّاس جلود الضّأن علی قلوب الذئاب، و
قلوبهم أنتن من الجیف، و أمر من الصّبر».
«هنگامی که مردم بر روی دلهای درنده خوی خود جامه میش بپوشند، دلهای آنها از مردار گندیده تر و از حنظل تلختر است».
1012 - «کلامهم أحلی من العسل، و قلوبهم أمرّ من الحنظل!.
ما من یوم إلاّ یقول الله تعالی: أمنّی تفرّون، أم علیّ تتجرّأون؟ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ؟!».
«گفتارشان از عسل شیرین تر، دلهایشان از حنظل تلختر است، خداوند هر روز به آنها می فرماید: آیا از من فرار می کنید؟! یا بر من جرئت می کنید؟! «آیا پنداشته اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی شوید» ؟!
1013 - «إذا کثر الطّلاق، و لا یقام حدّ».
«هنگامی که طلاق بسیار باشد و حدود الهی اقامه نشود».
بعد از حکومت مولای متقیان، امیر مؤمنان علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) دیگر حدود الهی اجرا نشد، و اگر در بعضی از مقطعهای تاریخی حدّی اجراء می شد از نظر میزان و معیارهای الهی اجراء نمی شد، دست آفتابه دزد بریده می گشت ولی دست کسی که تمام ثروت یک مملکت را می دزدید بریده نمی شد، فزونی طلاق نیز در نیمه دوّم قرن بیستم به صورت چشمگیری افزایش یافته است، حتّی در برخی از مذاهب مسیحی که طلاق مشروعیّت نداشت، شیوع و مشروعیّت یافته است. و در برخی از کشورها به زنها نیز حقّ طلاق داده شده است.
1014 - «لترکبنّ سنن من کان قبلکم شبرا بشبر و ذراعا بذراع، لو أنّ أحدهم دخل فی جحر ضبّ لدخلتم فیه، و حتّی أنّ أحدهم لو جامع امرأته فی الطّریق لفعلتموه».
«آنچه در میان اقوام گذشته واقع شده، موبه مو واقع خواهد شد، از هر راهی که آنها رفته اند شما نیز وجب به وجب و قدم به قدم از آن راه خواهید رفت، اگر یکی از آنها به لانه سوسماری وارد شده باشد، شما نیز انجام خواهید داد، اگر یکی از آنها با همسر خود در رهگذر تماسّ گرفته باشد شما نیز انجام خواهید داد».
تقلید از اقوام باستانی به عناوین مختلف در میان امّت اسلامی رائج شده، فقط بخش اخیر واقع نشده، که در غرب تقریبا به صورت عملی درآمده و با این وضع منابهه و محاکاتی که در شرق از غرب آغاز شده، دور نیست که در مشرق زمین نیز چنین حالت بی بندوباری پیدا شود!. چنانکه در حدیث آمده:
1015 - «و رأیت النّاس یتسافدون کما تتسافد البهائم، لا ینکر أحد منکرا تخوّفا من النّاس!».
«مردم را می بینی که همانند چهارپایان به طور علنی روابط جنسی برقرار می کنند و کسی از ترس مردم نمی تواند آنرا تقبیح کند».
با کمال تأسّف این صفت رذیله به عنوان یکی از مظاهر تمدّن در غرب آغاز شده، و برخی از مراحل آن به نشانه روشنفکری در مشرق زمین نیز شروع شده است که از نقل نمونه های آن قلم شرم دارد ولی جوانان خودباخته ایکه پیروی کورکورانه از غرب را در سرلوحه «خودروشنفکربینی» خویش قرار داده اند، از ارتکاب آن شرم ندارند. اینجاست که باید در انتظار فرا رسیدن روزگار سخت و دشواری بود که اثر وضعی این گناهان و نتیجه قطعی ترک امر به معروف و نهی از منکر است که طبق فرموده پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) واقع خواهد شد. و امروزه برخی از نشانه های آن چون پیمان شکنی، شیوع جنگ و کشتار، و فراگیر شدن اضطرابها و تشویشها و دیگر حوادث جانکاه آغاز گشته است.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1016 - «یصبح الآمر بالمعروف ذلیلا، و الفاسق فیما لا یحبّ الله محمودا».
«کسیکه امر به معروف کند خوار می شود و کسیکه مرتکب گناه شود مورد ستایش قرار می گیرد».
1017 - «... و لا یزداد الأمر إلاّ شدّه، و لا الدّنیا إلاّ إدبارا».
«هر روزی که می گذرد اوضاع سخت تر می شود و دنیا بیشتر پشت کند».
1018 - «لیاتینّ علی النّاس زمان، یظرّف فیه الفاجر، و یقرّب فیه الماجن، و یضعف فیه المنصف».
«برای مردم زمانی پیش آید که فاجران مورد احترام قرار گیرند، و ندیمان (دلقکها) مقرّب شوند و منصفان زبون گردند».
1019 - «یاتی علی النّاس زمان لا یقرّب فیه إلاّ الماحل، و لا یظرّف فیه إلاّ الفاجر، و لا یضعّف إلاّ المنصف، یعدّون الصّدقه فیه عرما، و صله الرّحم منّا، و العباده استطاله علی النّاس. فعند ذلک یکون السّلطان بمشوره النّساء، و إماره الصّبیان، و تدبیر الخصیان».
«برای مردم زمانی پیش آید که جز حیله گر احترام نشود، به جز آدم فاجر تجلیل نگردد، به جز آدم منصف خوار نشود، تصدّق را جریمه پندارند، صله ارحام را با منّت انجام دهند و عبادت را برای فخرفروشی به مردم بجا آورند. در چنین زمانی حکومت با مشورت زنان، امارت کودکان و تدبیر خواجه گان می شود».
آنگاه وقت آنرا چنین بیان می کند:
1020 - «قبلت شهاده الزّور، وردّت شهاده العدل، و استخفّ النّاس بالدّماء، و ارتکب الزّنا، و أکل الرّبا، و اتّقی الأشرار مخافه ألسنتهم».
«و آن هنگامی است که شهادت دروغ پذیرفته شود و شهادت عادل ردّ شود، مردم خون را سبک بشمارند، زنا رائج شود، رباخواری معمول گردد، و اشرار از ترس زبانشان مورد احترام باشند».
1021 - «علامه ذلک إذا أمات النّاس الصّلاه، و أضاعوا الأمانه، و استحلّوا الکذب، و أکلوا الرّبا، و أخذوا الرّشی، و شیّدوا البنیان، و باعوا الدّین بالدّنیا. و استعملوا السّفهاء، و شاوروا النّساء، و قطعوا الأرحام، و اتّبعوا الأهواء، و استخفوّا بالدّماء. و ظهرت شهادات الزّور، و
استعمل الفجور و قول البهتان و الإثم و الطّغیان».
«نشانه آن هنگامی است که مردم نماز را بمیرانند، امانت را ضایع گردانند، دروغ را جایز بشمارند، رباخواری کنند، رشوه بگیرند، بناها را محکم و مرتفع بسازند، دین را برای دنیا بفروشند، سفیهان را به کار بگیرند، با زنها مشورت کنند، قطع رحم نمایند، از هوای نفس پیروی کنند، خونها را سبک بشمارند، شهادتهای دروغ آشکار شود، فحشاء معمول گردد، گناه، بهتان و مرزشکنی رائج شود».
1022 - «و تعاملوا بالرّبا، و تظاهروا بالزّنی... و استحلّوا الکذب، و اتّبعوا الهوی!».
«در معاملات ربا بگیرند، به عمل نامشروع تظاهر کنند، دروغ را جایز بشمارند و از هوای نفس پیروی کنند».
درست همانند مردم زمان ما!.
1023 - «إذا رأیت کلّ عام یحدث فیه من الشّرّ و البدعه أکثر ممّا کان».
«و آن هنگامی است که هر سال بیش از سالهای پیش، بدعت و شرّ احداث گردد».
1024 - «بین یدی القائم سنین خدّاعه، یکذّب فیها الصّادق، و یصدّق فیها الکاذب، و یقرّب فیها الماحل، و ینطق الرّویبضه».
«در آستانه ظهور قائم (عجّل الله فرجه) سالهای فریبنده ایست. در آن سالها راستگو تکذیب می شود و دروغگو تصدیق می شود، افراد حیله گر مقرّب و محترم می شوند، و اشخاص پست و فاقد صلاحیّت سخنگو می گردند».
آیا این روزها را در پیش رو نداریم؟! مگر در زمان ما دروغگویان مورد تصدیق و راستگویان مورد تکذیب نمی باشند؟! مگر مسائل مهم کشوری به دست افراد پست و بی صلاحیّت نیست؟! مگر افراد نالایق سخنگوی سازمانها و مؤسّسه های مهم جهان نمی باشند؟! مگر جز اینست که افراد شایسته و با صلاحیت فراری و منزوی، و افراد بی صلاحیّت بر سر کار و مقام است؟! آری در
جامعه ایکه افراد باشخصیّت مورد هجوم و حمله مردم بی خرد و بی تمیز باشد انتظار دیگری نیست.
1025 - «إذا أخذ الباطل مآخذه، و رکب الجهل مراکبه، و هدر فنیق الباطل بعد کظوم، و تاخی النّاس علی الفجور، و تهاجروا علی الدّین، و تحابّوا علی الکذب، و تباغضوا علی الصّدق».
«هنگامی که باطل پابرجا شود، جهالت بر سریر قدرت بنشیند، و زنگ باطل پس از یکدوره سکوت به صدا درآید، مردم برای کارهای ناشایست دست برادری به یکدیگر بدهند، در مورد امور دینی از یکدیگر دوری بجویند، برای دروغ دوستی کنند و به جهت راستگوئی دشمنی بورزند».
تنها زمانی که زنگ باطل ساکت بود مدّت چهار سال و اندی در عهد خلافت مولای متّقیان امیر مؤمنان (علیه السلام) بود و پس از شهادت آنحضرت همواره زنگ باطل به صدا درآمده و تلاش برای اقامه باطل آغاز شده و همواره ادامه دارد، تا تداوم بخش حکومت علی (علیه السلام) ظهور کند و باطل را از ریشه و بن برکند.
ان شاء اللّه.
1026 - «إذا کان أهل ذلک الزّمان ذئابا و سلاطینه سباعا، و أوساطه أکّالا، و فقراؤه أمواتا».
«اهل آن زمان گرگ، پادشاهان آنها درنده، مردم متوسّط آنها خورنده و بی نوایان آنها چون مردگان افسرده باشند».
1027 - «یستحلّ الفتیان المغانی و شرب الخمر».
«جوانان غنا و مشروبات را حلال می شمارند».
1028 - «... و یفتخرون بشرب الخمور، و یضربون فی المساجد بالعیدان و المزامیر، فلا ینکر علیهم أحد. أولاد العلوج یکونون فی ذلک الزّمان الأکابر، و یرعی القوم سفهاؤهم».
«با شرب خمر مباهات نموده، در مساجد نی و بربط زنند و کسی بر آنها اعتراض نکند، کافرزاده ها در آن زمان بزرگ شمرده می شوند و
سفیهان زمام قوم را برعهده بگیرند».
مسجد اقصی مرکز لهو و لعب شده، کافرزاده ها بر سرزمین مقدّسی چون فلسطین حکومت می کنند، در دیگر مساجد نیز به عناوین مختلف لهو و لعب و موسیقی پخش می شود و بدینگونه فرمایش امام بزرگوار تحقّق یافته است.
1029 - «و رأیت السّلطان یحتکر الطّعام».
«و می بینی که پادشاه موادّ غذائی را احتکار می کند».
چنانکه زمامداران امروزی خرید و فروش گندم را به خود اختصاص داده، آنرا انبار کرده، طبق موازین خاصّی به نانوائیها، قنّادیها و غیره توزیع می کنند.
1030 - «و الفقیر بینهم ذلیل حقیر، و المؤمن ضعیف صغیر و العالم عندهم وضیع، و الفاسق عندهم مکرّم، و الظّالم عندهم معظّم، و الضّعیف عندهم هالک، و القوی عندهم مالک».
«آدم مستمند در میان آنها خوار و زبون است، شخص با ایمان در نزد آنها ضعیف و حقیر است، فرد بافضیلت در چشم آنها پست و بی مقدار است، ولی در مقابل شخص فاسق محترم و فرد ستمگر مورد تعظیم و احترام است. ضعیف در میان آنها پایمال و قوی در نزد آنها صاحب اختیار است».
1031 - «و یبطل حدود ما أنزل الله فی کتابه علی نبیّه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و یقال: رأی فلان، و زعم فلان، و یتّخذ الآراء و القیاس، و ینبذ الآثار، فعند ذلک تشرب الخمور و تسمّی بغیر اسمها و یضرب علیها بالعرطبه و الکوبه و القینات و المعازف، و تتّخذ آنیه الذّهب و الفضّه».
«در آن زمان حدود و قوانین الهی که بر پیامبرش محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل کرده، از بین می رود، گفته می شود: فلانی چنین گفته!، رأی فلانی چنین است! تابع آراء و عقاید دیگران می شوند و سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را ترک می کنند، در آن زمان مشروبات به نامهای دیگر رائج می شود، در مجالس شرب، ساز و آواز، نرد و شطرنج، غنا و موسیقی معمول می گردد و ظرفهای
طلا و نقره رواج می یابد».
دیدگان نافذ امیر مؤمنان (علیه السلام) از پشت چهارده قرن فاصله زمانی، عصر ما را دقیقا مشاهده کرده، مجالس رقص و شرب امروز را آنچنانکه امروز معمول است توصیف کرده است! و اینجاست که حجّت بر شیعیان آنحضرت تمام است، آنها نباید از شرق و غرب پیروی کنند، آنها نباید به این و آن بگرایند، آنها نباید به یکی از دو بلوک شرق و غرب بپیوندند، آنها نباید تصوّر کنند که بدون تکیه به یکی از دو ابر قدرت نمی توانند روی پای خود بایستند!، این ما هستیم که نتوانسته ایم مسلمان واقعی باشیم، این مائیم که خود را با تعالیم حیاتبخش اسلام تطبیق نکرده ایم. اگر ما مسلمان باشیم و قوانین اقتصادی اسلام را پیاده کنیم دیگر دو بلوک شرق و غرب برای نسل جوان جذبه ای نخواهد داشت، زیرا اسلام نیازمندیهای تمام مستمندان، سالخوردگان، زمین گیرها و دیگر نیازمندان را منظور کرده،20 درصد سود خالص ثروتمندان را تحت عنوان «خمس» و قسمتی از ثروت ثابت آنها را تحت عنوان «زکات» به تأمین نیازمندیها اختصاص داده است.
اگر این قوانین پیاده شود هرگز نیازمندی در سراسر جهان اسلام یافت نمی شود.
1032 - «دخل النّاس فی دین الله أفواجا، و سیخرجون منه أفواجا».
«مردم آن سان که دسته دسته وارد اسلام شده اند، دسته دسته از دین خدا خارج می شوند».
پیشوای ششم شیعیان در این رابطه می فرماید:
1033 - «یخرج النّاس من دین الله أفواجا کما دخلوا فیه أفواجا».
«مردم از دین خدا دسته دسته بیرون می روند، آنچنانکه دسته دسته به آن داخل شده اند».
امروز هر بانگی از حلقومی برمی آید و مردم را به سوی مکتبی فرامی خواند، دسته دسته مردم به سوی او روی می آورند و از آئین باستانی خود دست می شویند، مگر اینکه به سوی آئین حقّ دعوت کند، در این صورت توجّهی
به او و محتوای دعوت او نمی شود و به ویژه اگر به سوی امام غائب دعوت کند که مثل او در این زمان مثل حضرت نوح است که هرچه بیشتر دعوت کند مردم بیشتر فرار می کنند، از اینجاست که امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1034 - «یخرج بعد أیاس، و حتّی یقول النّاس: لا مهدیّ!».
«او هنگامی ظهور می کند که مردم دیگر نومید شوند و بگویند:
مهدی نیست!!».
پس از نومیدی و بدگمانی مردم، دیگرچه باید کرد؟ مگر می توان از مقدّرات فرار کرد؟! از تقدیرات الهی کجا باید فرار کرد و پناه برد؟!. امیر مؤمنان که بهتر از همه مردم آخر الزّمان را شناخته است چنین می فرماید:
1035 - «لقد خالط الشّیطان أبدانهم... و ولج فی دمائهم!. و یوسوس لهم بالإفک حتّی ترکب الفتن الأمصار، و یقول المؤمن المسکین المحبّ لنا: إنّی من المستضعفین!. و خیر النّاس یومئذ من یلزم نفسه، و یختفی فی بیته عن مخالطه النّاس».
«شیطان در نسوج بدنشان شرکت جسته، با خونشان آمیخته، همراه خون در شریانهایشان حرکت می کند، همواره آنها را به تهمت و افترا تشویق می کند، تا فتنه ها افق شهرها را فراگیرد، مؤمن بینوائی که دوستدار ما باشد می گوید: من از مستضعفان هستم، و بهترین مردم در آن روزگار کسی است که مواظب خود باشد و در خانه خود، خویشتن را از معاشرت مردم بازدارد».
امیدوارم خواننده عزیز با توجه به این حدیث شریف از بهترین مردم روزگار باشد و از فرمان مولایش امیر مؤمنان (علیه السلام) پیروی کند.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1036 - «لا یخرج إلاّ إذا عضّ الزّمان و جفا الإخوان، و ظلم السّلطان».
«او ظاهر نمی شود مگر پس از آنکه زمانه سخت دشوار باشد، برادران ستم کنند و زمامداران ستمگری پیشه سازند».
1037 - «أنّی یکون ذلک و لم یعضّ الزّمان؟. أنّی یکون ذلک و لم یجف الإخوان؟. أنّی یکون ذلک و لم یظلم السّلطان؟!».
«چگونه ممکن است هم اکنون ظاهر شود در حالیکه هنوز زمانه سخت نشده (کارد به استخوان نرسیده)، برادران ستم نکرده اند و سلاطین ستمگری پیشه نساخته اند».
و اینک کارد به استخوان رسیده، برادران ستم پیشه کرده اند و سلاطین در خیانت و جنایت حدّ و مرزی نمی شناسند.
1038 - «إذا ظهرت بیعه الصّبیّ قام کلّ ذی صیصیه بصیصیته».
«هنگامی که بیعت کودک آشکار شود هر مسلّحی اسلحه به دست می گیرد».
و امروز کودکان حکومت می کنند و هر صاحب سلاحی، سلاح به دست گرفته، و همه آنچه در احادیث فوق اشاره شده، تحقّق یافته است.
1039 - «إذا أصبح المؤمن ذلیلا، و المنافق عزیزا، و یکون المؤمن أذلّ من الأمه».
«هنگامی که مؤمن تحقیر شود و منافق عزیز باشد و فرد باایمان از کنیز هم زبون تر گردد».
1040 - «لا یخرج إلاّ بعد فتنه تستحلّ فیها المحارم کلّها!. ثمّ تاتیه الخلافه و هو قاعد فی بیته و هو خیر أهل الأرض».
«او ظاهر نمی شود جز بعد از فتنه ایکه همه محارم الهی جایز شمرده شود، آنگاه خلافت به سوی او می شتابد هنگامی که او در خانه اش (مسجد الحرام) نشسته باشد. و او بهترین اهل زمین است».
در ضمن فتنه هائی که تاکنون روی داده به حریم همه محرّمات الهی
تجاوز شده است ولی در این حدیث فتنه سفیانی منظور است که در تاریخ چنین فتنه ای سابقه نخواهد داشت. با فرارسیدن این فتنه، همه مردم به دنبال مصلح غیبی می گردند، همه تشنه عدالت می شوند، همه عاشق شیدای حکومت واحد جهانی می شوند و آنگاه حجّت خدا ظاهر می شود و عدالت را در پهنه گیتی می گسترد. به امید آنروز.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1041 - «یخرج حین تغیّر البلاد، و ضعف العباد، و حین الیاس من الفرج».
«او به هنگام دگرگونی شهرها، زبونی بندگان و به هنگام نومیدی مردم از فرج، ظاهر می شود».
همه جا دگرگون شده، بندگان خدا خوار و زبون گشته، کابوس یأس و نومیدی بر دلهای بسیاری از مردمان سنگینی می کند.
1042 - «یؤذی الجار جاره، لیس له مانع».
«همسایه به همسایه اش آزار و اذیّت می کند و کسی جلوگیری نمی کند».
1043 - «و رایت الجار یؤذی جاره خوفا من لسانه».
«همسایه را می بینی که همسایه اش را اذیّت می کند و همسایه از زبان او وحشت دارد».
در این زمان هیچ همسایه ای از زبان همسایه اش در امان نیست، زیرا جاسوسی و گزارش دادن به رژیمهای ستمگر را عبادت می پندارند، با اینکه صریحا در قرآن کریم از آن نهی شده است.
1044 - «تقسو القلوب، و تمتلیء الأرض جورا، و یکثر القتل حتّی تحزن ذوات الأولاد، و تفرح العواقر فبین یدی خروجه بلوی أیّ بلوی
للمقیمین علی الباطل، و هو انتقام من الله تعالی».
«دلها را قساوت می گیرد، زمین پر از ستم می شود، کشتار به قدری فراوان می شود که مادران از آوردن اولاد غمگین می شوند و زنان عقیم از نازائی خود خوشحال می گردند. در آستانه ظهور او فتنه سختی است که برای اهل باطل امتحان بزرگ و انتقام خداوندی است».
بسیار طبیعی است که به هنگام فراوانی کشت و کشتار صاحبان اولاد از داشتن اولاد غمگین و محزون می شوند و زنهای عقیم تسلّی می یابند و از نازائی خود خوشوقت و خوشحال می باشند.
1045 - «إذا رأیت الشّرّ ظاهرا لا ینهی عنه و یعذر صاحبه، و رأیت الفسق قد ظهر، و رأیت المؤمن صامتا لا یقبل قوله، و رأیت الفاسق یکذب و لا یردّ علیه کذبه و فریته».
«هنگامی که ببینی که شرّ آشکار گشته، کسی از آن باز نمی دارد، و مردم برای یکدیگر عذر می تراشند. و ببینی که مؤمن به سکوت گرویده، سخنش پذیرفته نمی شود، امّا فاسق دروغ و تهمت را به هم آمیخته و کسی اعتراض نمی کند».
1046 - «یکون صاحب المال أعزّ من المؤمن، و یصیر المؤمن ضعیفا و المنافق عزیزا، و الفقیر حقیرا، و العالم وضیعا، و الفاسق مکرّما، و الظّالم معظّما».
«ثروتمند از مؤمن گرامی تر می شود، مؤمن زبون، منافق عزیز، فقیر پست، دانشمند بی مقدار، فاسق محترم و ستمگر پرارج می شود».
1047 - «إذا صار لأهل الزّمان وجوه جمیله و ضمائر ردیئه، فمن رآهم أعجبوه، و من عاملهم ظلموه!».
«مردم آن زمان ظاهری زیبا و آراسته و باطنی پست و پوسیده دارند، هرکس آنها را ببیند دچار شگفت می شود، ولی چون با آنها معاشرت کند مورد ستم قرار می گیرد».
هرگز ظاهری آراسته تر از ظاهر مردم عصر ما و باطنی پوسیده تر از باطن
مردم این زمان دیده نشده است. ولی هرکس ظاهر ما را ببیند و حسن ظنّ پیدا کند به زودی پشیمان می شود و به سختی تاوان حسن ظنّ خود را می پردازد.
1048 - «إذا رأیت السّکران یصلّی بالنّاس، و لا یشان بالسّکر. و إذا سکر الإنسان أکرم و اتقی و خیف شرّه، و ترک لا یعاقب، و یعذر لسکره».
«هنگامی که ببینی آدم مست برای مردم نماز می گزارد و کسی به مستی او اعتراض نمی کند و آنرا عیب نمی شمارد، چون مست شود مردم او را احترام کنند، از شرّ او هراسناک باشند ولی او را ترک کنند و به سبب مست بودنش او را معذور بدارند».
برای فساد اخلاق و تباهی عفّت عمومی چیزی مؤثّرتر از مشروبات الکلی نیست، سطح جامعه را پائین می آورد و انسان را در سراشیبی سقوط قرار می دهد، چنانکه امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1049 - «ألخمر رأس کلّ إتم، و مفتاح کلّ شرّ».
«خمر سرآغاز هر گناه و کلید هر شرّی است».
در روایات آمده است:
«خداوند برای هر شرّی قفلی قرار داده، کلید همه این قفلها شراب است».
«برای خداوند با معصیتی بزرگتر از شراب نافرمانی نشده است، زیرا در اثر مشروب خواری انسان نمازش را ترک می کند و ندانسته به حریم مادر، خواهر و دخترش تجاوز می کند»!!.
تأسّف بار اینکه چنین حوادث شوم و تلخ در عصر ما بسیار اتّفاق می افتد، و خبرش در گزارشها و آمارها منعکس می شود!.
همه می دانیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد خمر ده گروه را لعنت کرده:
1 - کسیکه درخت رز برای ساختن مشروب بکارد.
2 - کسیکه از درخت آن باغبانی و نگهبانی کند.
3 - کسیکه انگور را بفشارد تا آبش گرفته شود.
4 - کسیکه آنرا بخورد.
5 - کسیکه آنرا بخوراند (ساقی).
6 - کسیکه بار شراب حمل کند.
7 - کسیکه بار شراب به سوی او حمل شود.
8 - کسیکه آنرا بفروشد.
9 - کسیکه آنرا بخرد.
10 - کسیکه قیمت آنرا بخورد.
با این وصف چگونه ممکن است کسی که ادّعا می کند که از امّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، آنرا بخورد، یا در کنار سفره ای بنشیند که در آن مشروب خورده می شود؟!.
1050 - «و رأیت الخمر یتداوی بها و توصف للمریض، و یستشفی بها».
«خمر جنبه داروئی پیدا می کند!، برای بیماران توصیه می شود و بیماران به قصد شفا و بهبودی به آن اقدام می کنند».
1051 - «و الخمور تشرب علانیه، و یجتمع علیها من لا یخاف اللّه، و یدعی إلیها!».
«و می بینی که مشروب را به طور علنی می خورند، افرادیکه از خدا تقوی نمی کنند بر گرد آن اجتماع می کنند و دوستانشان را برای شرب خمر دعوت می کنند».
1052 - «و رأیت الرّجل یمسی نشوان، و یصبح سکران، و لا یهتمّ بما النّاس فیه».
«مردم آن زمان را می بینی که در حال نشئه شب می کنند و در حال مستی صبح می کنند، و دیگر اهمیّت نمی دهند که دیگران چه حالی دارند».
1053 - «یکون ذلک إذا رأیت النّاظر یتعوّذ باللّه ممّا یری المؤمن فیه من الاجتهاد، و رأیت الکافر فرحا لما یری فی المؤمن، مرحا لما یری
فی الأرض من الفساد، و رأیت الآمر بالمعروف ذلیلا».
«و آن هنگامی خواهد بود که بیننده چون مؤمن را ببیند که چگونه به زحمت و مشقّت افتاده، به خدا پناه می برد، چون کافران وضع تأسّفبار مؤمنین را ببینند شادمان می شوند، و از مشاهده فساد و تباهی جهان در پوست نمی گنجند، و می بینی که امر به معروف کننده ذلیل و زبونست».
1054 - «و السّلطان یذلّ المؤمن للکافر».
«پادشاهان شخص باایمان را به خاطر کافر خوار سازند».
1055 - «احتکار السلطان للطّعام، و بخس المکیال و المیزان و الغشّ، و شیوع المسکرات، و شراء الخمور فی الأسواق».
«پادشاهان مواد غذائی را احتکار می کنند، کم فروشی، تقلب و تزویر رائج می شود، مشروبات شیوع پیدا می کند و در بازارها علنی فروخته می شود».
امام صادق (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی اهل آخر الزّمان را توصیف می کند که فرازهائی را از آن در زیر می آوریم:
1056 - «... و رأیت الفاسق فیما لا یحبّ الله قویّا محمودا... و رأیت سبیل الخیر منقطعا، و سبیل الشّرّ مسلوکا... و کان صاحب المال أعزّ من المؤمن، و کان الرّبا ظاهرا لا یغیّر... و رأیت القمار قد ظهر، و رأیت الشّراب یباع ظاهرا لیس له مانع... و رأیت الشّریف یستذلّه الّذی یخاف سلطانه... و رأیت الهرج قد کثر... و رأیت النّاس مع من غلب... و رأیت الآیات فی السّماء لا یفزع لها أحد... و رأیت النّاس قد استووا فی ترک الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر، و ترک التّدیّن... و رأیت القضاه یقضون بخلاف ما أمر اللّه!».
«فاسق را می بینی که در نافرمانی خداوند کوشاست، راههای خیر را می بینی که از رهروان خالی است، راههای ناشایست را می بینی که پررهرو است، پولداران را می بینی که از مؤمن گرامی تر است، رباخواری را
می بینی که علنی هست و اعتراض نمی شود، قمار را می بینی که علنی شده، شراب را می بینی که به صورت علنی عرضه می شود و کسی جلوگیری نمی کند، مردان بافضیلت و باشخصیّت را می بینی که افراد پست از ترس نفوذ کلمه آنها، در تحقیر آنها می کوشند، می بینی که هرج ومرج فراوان شده، مردم را می بینی که تابع قدرت شده اند، نشانه های آسمانی را می بینی که ظاهر می شود ولی در دل مردم اثر نمی گذارد، ترک امر به معروف و نهی از منکر و ترک احکام دین را می بینی که در میان مردم همگانی شده است، و می بینی که قاضی ها برخلاف حکم خدا داوری می کنند».
و می بینی که همه آنها تحقّق یافته است.
1057 - «لا یخرج حتّی تعمر السّباخ، و تتّناکر المعارف».
«او هنگامی ظاهر می شود که زمینهای بایر آباد شود و کارهای خیر ناشناخته گردد».
بسیاری از زمینهای بایر آباد شده، و بسیاری از کارهای خیر ناشناخته شده و به جای آنها مسائل حزبی و مصالح حزبی مطرح شده، و برخی از بدعتها جای برخی از سنّتها جای گرفته، معروف منکر شده و منکر معروف گشته است.
1058 - «یکون همّ النّاس بطونهم و فروجهم، فلا یبالون بما أکلوا و لا بما نکحوا».
«همّ و غمّ مردم به تأمین خواسته های شکم و زیر شکم انحصار می یابد، دیگر اهمّیت نمی دهند که آنچه می خورند حلال است یا حرام؟ و آنچه رابطه برقرار می کنند مشروع است یا نامشروع؟!».
دقیقا همچون عصر ما!.
1059 - «لا یکون ذلک إلاّ علی رأس شرار النّاس!»
«و آن حادثه پرشکوه برای بدترین مردمان پیش می آید».
ای مصلح جهانی دیگر منتظر چه هستی؟! مگر تو نیز در حقّ ما
حسن ظنّ داری و ما را از بدترین مردمان به شمار نمی آوری؟! تو که از اعمال ما آگاهی و ما را بهتر از خود ما می شناسی!.
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
1060 - «إذا اشتدّت الحاجه و الفاقه، و أنکر النّاس بعضهم.
یاتی الرّجل أخاه فی حاجته، فیلقاه بغیر الوجه الّذی کان یلقاه فیه، و یکلّمه بغیر الکلام الّذی کان یکلّمه!».
«هنگامی که نیازها و گرفتاریها فراوان شود، مردم همدیگر را نشناسند، انسان برای استمداد به نزد برادرش برود و او را در قیافه دیگری جز آنچه هست بیابد و با او با لحن دیگری سخن بگوید».
از امام باقر (علیه السلام) و از جناب محمّد حنفیّه (پسر گرامی امیر مؤمنان (علیه السلام)) به تعبیر زیر نقل شده است:
1061 - «و إذا رأیت الحاجه و الفاقه قد کثرتا، و أنکر بعضهم بعضا، فصار الرّجل یأتی أخاه فیسأله الحاجه، فینظر إلیه بغیر الوجه الّذی کان ینظر إلیه، و یکلّمه بغیر اللّسان الّذی کان یکلّمه به، فانتظروا أمر اللّه!».
«هنگامی که نیازها فراوان شود، مردم همدیگر را نشناسند، انسان برای استمداد به برادرش مراجعه کند، ولی برادرش به غیر آنچه همواره نگاه می کرد به او نگاه کند، و به جز آنچه همواره با او سخن می گفت، با وی سخن بگوید، در چنین زمانی منتظر فرج ما باشید».
آری وقت آن رسیده است که ما در انتظار فرج قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) دقیقه شماری کنیم، دیگر نیازها و نیازمندیها مرتفع گردد و صلح و صفا و بی نیازی بر پهنه گیتی حکمفرما شود و ما بگوئیم: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.
* * *
و در انجیل می خوانیم:
1062 - «امّا این را بدان که در ایّام آخر، زمانهای سخت پدید خواهد آمد. زیرا که مردمان خودپرست خواهند بود و طمّاع و لاف زن و متکبّر و بدگو و نامطیع والدین و ناسپاس و ناپاک، و بی الفت و کینه توز و غیبت گر و ناپرهیز و بی مروّت و متنفّر از نیکوئی، و خیانت کار و تندمزاج و مغرور، که عشرت را بیشتر از خدا دوست می دارند. که صورت دینداری دارند لیکن قوّت آنرا انکار می کنند».
و اینک پس از نقل کلیّات، به تفصیل آنها می پردازیم:
* * *
حواشی
- مؤمنون:115.
- صحیح بخاری، جلد 3 صفحه 49.
- منتخب الاثر صفحه 438.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 372.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 470 و بشاره الاسلام صفحه 27.
- بشاره الاسلام صفحه 26.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 500.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 557 و الزام النّاصب صفحه 182.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 500 و 517.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 646.
- منتخب الاثر صفحه 426، بحار الانوار جلد 52 صفحه 190 و بشاره الاسلام صفحه 75.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 197 و الامام المهدی صفحه 219.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 42.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 216 و جلد 2 صفحه 510.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 206، بحار الانوار جلد 52 صفحه 101، غیبت نعمانی صفحه 110 و الزام النّاصب صفحه 79.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 159 و منتخب الاثر صفحه 437.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 206، بحار الانوار جلد 52 صفحه 138 و الامام المهدی صفحه 96.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 139.
- الامام المهدی صفحه 158.
- الزام النّاصب صفحه 64 و 182.
- بشاره الاسلام صفحه 75 و الزام النّاصب صفحه 195.
- منتخب الاثر صفحه 437، بشاره الاسلام صفحه 25، الزام النّاصب صفحه 182 و 195، نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 519 و نهج البلاغه صبحی صالح صفحه 157.
- منتخب الاثر صفحه 437 و نهج البلاغه صبحی صالح صفحه 157.
- الزام النّاصب صفحه 182.
- تحف العقول صفحه 43 و بشاره الاسلام صفحه 132.
- بشاره الاسلام صفحه 134، منتخب الاثر صفحه 431 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 259.
- منتخب الاثر صفحه 438.
- الزام النّاصب صفحه 182.
- منتخب الاثر صفحه 431، بشاره الاسلام صفحه 134، الزام النّاصب صفحه 184 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 259.
- الزام النّاصب صفحه 181، بحار الانوار جلد 52 صفحه 263 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 63،256 و 263، المهدی صفحه 199، بشاره الاسلام صفحه 132، الامام المهدی صفحه 219 و الزام النّاصب صفحه 181 و 183.
- منتخب الاثر صفحه 437 و کشکول شیخ بهائی صفحه 580.
- الامام المهدی صفحه 219، مثیر الأحزان صفحه 298 و بشاره الاسلام صفحه 133.
- الزام النّاصب صفحه 181، بحار الانوار جلد 52 صفحه 264 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- معانی الاخبار صفحه 301 و الزام النّاصب صفحه 21.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 32 و الزام النّاصب صفحه 182.
- الزام النّاصب صفحه 184 و بشاره الاسلام صفحه 134.
- تحف العقول صفحه 31، بشاره الاسلام صفحه 22،44 و 133 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 259 و 263.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 264، بشاره الاسلام صفحه 23 و 132 و الزام النّاصب صفحه 183.
- مسند احمد حنبل جلد 2 صفحه 418.
- منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بشاره الاسلام صفحه 135، الزام النّاصب صفحه 184 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 260.
- منتخب الاثر صفحه 431، بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 134 و الامام المهدی صفحه 219.
- بشاره الاسلام صفحه 76.
- تحف العقول صفحه 44.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 264 و الزام النّاصب صفحه 185.
- الزام النّاصب صفحه 182.
- مؤمنون:116.
- الزام النّاصب صفحه 182، منتخب الاثر صفحه 433، بشاره الاسلام صفحه 26، المهدی صفحه 199 و نور الابصار صفحه 172.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 57، نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 471، الملاحم و الفتن صفحه
77،107 و 132 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 140.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 132، منتخب الاثر صفحه 431 و الزام النّاصب صفحه 184.
- منتخب الاثر صفحه 293 و 429، بحار الانوار جلد 52 صفحه 256 و 264 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 528.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 265.
- بشاره الاسلام صفحه 66 و 25، منتخب الاثر صفحه 437، غیبت نعمانی صفحه 148، بحار الانوار جلد 52 صفحه 265 و 278 و المهدی صفحه 199.
- اعلام الوری صفحه 431، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، منتخب الاثر صفحه 428، بشاره الاسلام صفحه 44،76 و 99، المهدی صفحه 199، بحار الانوار جلد 52 صفحه 192، نور الابصار صفحه 172، مثیر الاحزان صفحه 298، الزام النّاصب صفحه 180 و الامام المهدی صفحه 227.
- الزام النّاصب صفحه 180.
- المهدی صفحه 199، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 44، الامام المهدی صفحه 219 و الزام النّاصب صفحه 181.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، منتخب الاثر صفحه 431، الزام النّاصب صفحه 184 و بشاره الاسلام صفحه 134.
- غیبت نعمانی صفحه 148، بحار الانوار جلد 52 صفحه 245، الزام النّاصب صفحه 23، بشاره الاسلام صفحه 27 و منتخب الاثر صفحه 432.
- نهج البلاغه صبحی صالح صفحه 157 و منتخب الاثر صفحه 437.
- بشاره الاسلام صفحه 76 و الزام النّاصب صفحه 195.
- الزام النّاصب صفحه 195.
- الزام النّاصب صفحه 184.
- منتخب الاثر صفحه 428، بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام النّاصب صفحه 183.
- الزام النّاصب صفحه 195.
- بشاره الاسلام صفحه 27 و 76.
- الملاحم و الفتن صفحه 108.
- همان مدرک صفحه 144.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 152 و الملاحم و الفتن صفحه 50.
- الزام النّاصب صفحه 197.
- بشاره الاسلام صفحه 180.
- منتخب الاثر صفحه 441.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 244، بشاره الاسلام صفحه 87 و الزام النّاصب صفحه 178.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، الزام النّاصب صفحه 181، منتخب الاثر صفحه 434 و
بشاره الاسلام صفحه 23.
- بشاره الاسلام صفحه 133.
- بشاره الاسلام صفحه 278.
- بشاره الاسلام صفحه 132، بحار الانوار جلد 52 صفحه 263 و منتخب الاثر صفحه 263.
- الزام النّاصب صفحه 183.
- منتخب الاثر صفحه 348 و بشاره الاسلام صفحه 133.
- منتخب الاثر صفحه 429، بحار الانوار جلد 52 صفحه 256 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 264 و بشاره الاسلام صفحه 76 و 132.
- بشاره الاسلام صفحه 75 و الزام النّاصب صفحه 194.
- الزام النّاصب صفحه 184، منتخب الاثر صفحه 431، بحار الانوار جلد 52 صفحه 260 و بشاره الاسلام صفحه 135.
- مسند احمد حنبل جلد 2 صفحه 418.
- الزام النّاصب صفحه 184 و بشاره الاسلام صفحه 134 و 259.
- بشاره الاسلام صفحه 25.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258 و تحف العقول صفحه 43.
- بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام النّاصب صفحه 183.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 430 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 258.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، بشاره الاسلام صفحه 133 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بشاره الاسلام صفحه 23،44 و 131، منتخب الاثر صفحه 428، بحار الانوار جلد 52 صفحه 193 و 256، الزام النّاصب صفحه 183 و الامام المهدی صفحه 219.
- الزام النّاصب صفحه 183، بحار الانوار جلد 52 صفحه 228 و 258 و بشاره الاسلام صفحه 47 و 123.
- منتخب الاثر صفحه 432، بشاره الاسلام صفحه 135، الزام النّاصب صفحه 184 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 260.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 276، اصول کافی جلد 1 صفحه 333، بحار الانوار جلد 52 صفحه 93، اعلام الوری صفحه 404، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 208، الصّواعق المحرقه صفحه 163، ینابیع الموده جلد 3 صفحه 90، المهدی صفحه 31، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 49 و اسعاف الرّاغبین صفحه 139.
- بشاره الاسلام صفحه 104 و 108، الزام النّاصب صفحه 175 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 185.
- غیبت نعمانی صفحه 156، بحار الانوار جلد 52 صفحه 270 و بشاره الاسلام صفحه 183.
- رساله دوّم پولس رسول به تیموتاؤس، باب سوّم بندهای 1 - 5.
[پس از نقل کلیات به تفصیل انها می پردازیم]
الف - سیمای مردان در آخر الزّمان:
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1063 - «إذا کنت فی عشرین رجلا أو أقلّ أو أکثر، فتصفّحت وجوههم فلم ترفیهم رجلا یهاب فی اللّه، فاعلم أنّ الأمر قد قرب!».
«هنگامی که در میان بیست نفر، کمتر یا بیشتر از مردان باشی و در چهره های آنها دقّت کنی، و حتّی یک نفر هم در میان آنها پیدا نکنی که برای خدا از او بترسند، بدان که امر فرج نزدیک شده است».
در میان 20 نفر،200 نفر و 2000 نفر، یک نفر پیدا کنید که برای خدا از او بترسند، یعنی او کسی باشد که امر به معروف و نهی از منکر کند، نفوذ کلمه داشته باشد، مردم حریم او را نگه بدارند و برای خدا از او بترسند و در حضور او مرتکب گناه نشوند!. با کمال تأسّف چنین فردی در میان صدها و هزارها نفر در عصر ما یافت نمی شود، کجا رسد که در میان 20 نفر پیدا شود.
امروز همه ترسها از توپ و تفنگ است و احیانا از پول و مقام. و این بسیار تأسّف انگیز است. زیرا مردان، مسئول اهل و عیال خود هستند و مسئولیّت اولاد و نواده های خود را به عهده دارند. هنگامی که آنها در برابر انحراف جوانان بی تفاوت باشند، از اشتباهات فرزندان چشم بپوشند و در تأمین خواسته های نفسانی همسرانشان کوشا باشند، خود در گستاخی جوانان سهیم هستند و با بی تفاوتی خود فرزندانشان را به این روز سیاه انداخته اند. هر فساد و تباهی در جامعه باشد، رجال جامعه از آن مسئول هستند، زیرا تنها آنهایند که وظیفه پرورش جامعه را بر عهده دارند و هرگونه فساد پیدا شود از ضعف تربیتی آنها ناشی می باشد.
ناگفته پیداست که رسول گرامی اسلامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) هرچه بگوید، از منطق وحی سخن می گوید، و حتّی یک کلمه از خود سخن نمی گوید، چنانکه فرزندان معصوم او نیز هرچه بگویند از جدّ بزرگوارشان نقل می کنند. و اینک به دیگر اوصاف مردان این زمان از زبان پیامبر گرامی اسلامی (صلّی الله علیه و آله و سلم):
1064 - «ما ترک بعدی فتنه أضرّ علی الرّجال من النّساء!».
«بعد از عصر من هیچ فتنه ای برای مردان پیش نمی آید که زیانبارتر از فتنه ای باشد که از ناحیه زنان می رسد».
حدیث بعدی آنرا تفسیر می کند:
1065 - «هلکت الرّجال حین أطاعت النّساء!».
«مردانی که از زنان اطاعت کنند هلاک می شوند».
در اینجا نگارنده لزومی نمی بیند که از بانوان محترم پوزش بطلبد، زیرا پرواضح است که منظور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیروی مردان از زنان هوسران در زمینه تأمین امیال نفسانی آنهاست، وگرنه زنهای بافضیلت خود اسوه و الگوی فرزندان می باشند و شریک زندگی همسران. احادیث بعدی نیز این معنی را روشن می کند:
1066 - «ما أخاف علی أمّتی فتنه أخوف من النّساء و الخمر!».
«در مورد امّت خود، از هیچ فتنه ای چون زنها و مشروبات الکلی اندیشناک نیستم».
1067 - «أخوف ما أخاف علیکم فتنه السّراء من قبل النّساء أذا تسوّرن الذّهب، و أتعبن الغنیّ، و کلّفن الفقیر ما لا یجد!».
«بیشترین چیزی که در مورد شما از آن بیمناکم، فتنه نامرئی زنان است، و آن هنگامی است که غرق در طلا شوند، پولدار را به زحمت بیندازند، و بی پول را به چیزی که قدرت ندارد وادار سازند».
«فتنه سرّا» که در این حدیث تعبیر شده معانی مختلفی می دهد که از آن جمله است: فتنه جانکاه، فتنه غرورانگیز و فتنه نامرئی، که همه این معانی در مورد زنان صادق است و نتائج شوم این فتنه را در جامعه خود به شدّت احساس می کنیم. همین فتنه ها، اندیشه و بینش مردان را پاک ربوده، به صورت بتهای رؤیائی مردان درآمده اند، که تمام همّ و غمّشان تأمین خواسته های آنهاست، نه
برای اینکه شریک زندگی آنهایند، بلکه برای اینکه عروسک و بازیچه های آنها هستند! و به تعبیر روشنتر، وسیله اشباع غرائز حیوانی آنهایند!.
1068 - «یطیع الرّجل زوجته، و یعصی والدیه، و یسعی فی هلاک أخیه، و یجفو جاره، و یقطع رحمه، و ترتفع أصوات الفجّار!».
«مرد از همسرش اطاعت می کند ولی پدر و مادرش را نافرمانی می کند و برای به هلاکت رسانیدن برادرش تلاش می کند، به همسایه اش ستم روا می دارد و پیوند خویشاوندی را قطع می کند و صدای فاجران بلند می شوند».
(شاید منظور از بلند شدن صدای فاجران، طنین انداختن صدای خواننده ها و نوازنده ها در فضای ممالک اسلامی باشد، و شاید منظور این باشد که دوران، دوران فاجران است و صدای آنها بلند است و دیوار مؤمنان کوتاه).
1069 - «یکون الرّجل همّه بطنه، و قبلته زوجته، و دینه دراهمه!».
«تمام همّت یک مرد شکم او خواهد بود، و قبله اش همسر او، و دینش درهم و دینار او».
آنگاه از فتنه «مخنّث» مستقّلا بحث کرده می فرماید:
1070 - «لعن الله الرّجل یلبس لبسه المرأه، و المرأه تلبس لبسه الرّجل!».
«خداوند لعنت کند مردی را که جامه زن به تن کند، و زنی را که جامه مرد بپوشد».
1071 - «لعن الله المخنّثین من الرّجال، و المترجّلات من النّساء!».
«خداوند لعنت کند مردان مخنّت را، و زنان مترجّل را».
احادیث بعدی منظور از «مخنّث» و «مترجّل» را روشن می سازد.
1072 - «إذا استعمل السّفهاء، و شاوروا النّساء».
«هنگامی که نابخردان بر سر کار باشند و زنها مورد مشورت قرار گیرند».
آنگاه از مخنّث و مترجّل به صراحت گفتگو کرده می فرماید:
1073 - «إذا رکب الذّکور الذّکور، و الإناث الإناث!».
«هنگامی که مردها با مردان درآمیزند و زنها با یکدیگر»!!.
1074 - «إذا اکتفی الرّجال بالرّجال، و النّساء بالنّساء!».
«هنگامی که مردان به مردان بسنده کنند و زنان به زنان»!!.
1075 - «تنکح الأرحام و یکتفی بهنّ!!».
«هنگامی که با خویشان درآمیزند و به آن بسنده کنند»!!!.
1076 - «تنکح البهائم!!!».
«هنگامی که با چهارپایان درآمیزند».
1077 - «إذا رأیت الرّجل یعیّر علی إتیان النّساء!».
«هنگامی که مرد برای آمیزش با زنان مورد سرزنش قرار بگیرد»!.
1078 - «إذا صار الغلام یعطی ما تعطی المرأه!. یعطی قفاه لمن ابتغی!!!».
«هنگامی که پسر چون یک زن خود را در اختیار مشتری قرار دهد»!.
1079 - «یتسمّن الرّجال للرّجال، و النّساء للنّساء!».
«مردان برای مردان آرایش کنند و زنان برای زنان»!!.
1080 - «یزفّ الرّجال للرّجال کما تزفّ المرأه لزوجها!!!».
«مردان با مردان زفاف کنند، آنچنانکه عروس با داماد زفاف می کند»!!.
ای پروردگار دانا و توانا! به تو پناه می بریم از اینکه دچار آتش خشم تو شویم، ای رسول گرامی اسلام! همه این فجایع شرم آور تحقّق یافته، دیگر کسی نمی تواند وقوع آنها را انکار کند، در صورتی که تا عصر ما کسی نمی توانست امکان آنرا باور کند! آنچه تا دیروز غیرممکن به نظر می رسید، امروز جامه عمل پوشیده است! با کمال وقاحت، دادگاه دانمارک ازدواج دو پسر را با یکدیگر پذیرفت و سند ازدواج صادر کرد!!، و چند کشور غربی دیگر آنرا پذیرفت و مدّتها مجلاّت مزدور اروپا از مزایای ازدواج پسران با یکدیگر سخن گفتند!!!.
این فاجعه تنفّرانگیز که تا نیمه قرن بیستم تحقّق نیافته بود و کسی حاضر نبود امکان آنرا بپذیرد و با کمال تأسّف و تعجّب در عصر ما تحقّق یافت، در حدیث فوق با صراحت کامل بیان شده و در احادیث دیگری با تفصیلات بیشتری آمده است، که به چند نمونه آن اشاره می کنیم:
1081 - «یمتشط الرّجل کما تمتشط المرأه لزوجها، و یعطی الرّجال الأموال علی فروجهم. و یتنافس فی الرّجل و یغار علیه من الرّجال، و یبذل فی سبیله النّفس و المال!!!».
«مرد برای مرد شانه می زند و آرایش می کند، آنچنانکه زن برای همسرش شانه می زند و خود را می آراید، مردان برای این کار اجرت می گیرند، و گاهی مورد رقابت طالبین واقع می شوند، و گاهی مرد ناموس مرد می شود و برای او غیرت به خرج می دهد و در راه او از بذل جان و مال دریغ نمی کند»!.
1082 - «تحلّی ذکور امّتی بالذّهب، و یلبسون الحریر و الدّیباج، و یتّخذون جلود النّمور. فهناک یکثر المطر، و یقلّ النّبات و الخیر، و تکثر الهزّات».
«مردان امّت من با طلا آرایش می کنند، حریر و دیبا می پوشند، و از پوست پلنگ برای خود جامه درست می کنند، در چنین زمانی باران بسیار می بارد ولی خیر و برکت کم می شود و زلزله فراوان می گردد».
1083 - «تکون معیشه الرّجل من دبره، و معیشه المرأه من فرجها!».
«مرد برای تأمین زندگی خودفروشی می کند و زن نیز»!.
1084 - «عندها یغار علی الغلام کما یغار علی الجاریه فی بیت أهلها».
«در آن زمان برای پسر همچون دختری خانه دار غیرت ورزیده می شود»!.
1085 - «کأنّک بالدّنیا لم تکن إذا ضیّعت أمّتی الصّلاه، و اتّبعت الشّهوات، و غلت الأسعار، و کثر اللّواط، و زخرفت جدران الدّور و رفع بناء القصور، و رکبوا جلود النّمور، و أکلوا المأثور، و لبسوا الحبور، و صارت المباهاه بالمعصیه!!!».
«دنیا را در برابر دیدگانت مجسّم کن: هنگامی که امّت من نماز را ضایع کنند، از شهوات پیروی کنند، قیمتها بالا رود، همجنس بازی شایع شود، دیوارهای منازل تزیین گردد، کاخها و ساختمانها بلند ساخته شود، بر پوستهای پلنگان سوار شوند، آنچه بیابند بخورند، زیورآلات بپوشند و معصیت به صورت وسیله مباهات و فخرفروشی درآید».
در حدیثی از پوشیدن پوست پلنگ گفتگو شده که به صورت رائج عملی شده است و در این حدیث نیز از سوار شدن بر پوست پلنگ بحث شده، آن نیز تا حدّی عملی شده، در خانه ها و در ماشینها روی پوستهای پلنگ می نشینیم، و آنچه از حلال و حرام می یابیم می خوریم، حتّی گوشتهای منجمد وارداتی از کشورهای غیراسلامی که در حکم میته است در بازار مسلمانان عرضه می شود و سازمانهای دفاع از حقوق هم جنس بازان تشکیل می گردد، و گناهان وسیله مباهات و فخرفروشی و نشانه روشنفکری و تمدّن شده است.
1086 - «سیأتی بعدی أقوام، یاکلون طیّب الطّعام و ألوانها، و یرکبون الدّوابّ، و یتزیّنون بزینه المرأه لزوجها، و یتبرّجون تبرّج النساء، و زیّهم مثل زیّ ملوک جبابره!. هم منافقو هذه ألأمّه فی آخر الزّمان، شاربوا القهوات، لا عبون بالکعاب، راکبون للشّهوات، تارکون للجماعات، راقدون عن العتمات، مفرّطون بالغدوات مثلهم کمثل الدّفلی: زهرتها حسنه و
طعمها مرّ!!! کلامهم الحکمه، و أعمالهم داء لا یقبل الدّواء!!!».
«بعد از من اقوامی می آیند که غذاهای بسیار لذیذ و رنگارنگ می خورند، بر مرکبها سوار می شوند، همچون زنی که برای شوهرش آرایش کند آرایش می کنند، همچون زنها خودنمائی می کنند، سیمای آنها چون پادشاهانی طغیانگر است، آنها منافقین امّت در آخر الزّمان هستند که مشروب می خورند، قمار می بازند، از خواسته های نفس پیروی می کنند، از نماز جماعت دوری می گزینند، به هنگام شب زنده داری می خوابند، و در مورد نماز صبح سستی می کنند، مثل آنها مثل درخت «دفلی» است که شکوفه ای بسیار زیبا و طعمی بسیار تلخ دارد، گفتارشان حکیمانه و کردارشان بیمارگونه است و بیماری شان علاج ناپذیر».
فرازهای حدیث بسیار روشن است و نیازی به توضیح ندارد، فقط اشاره می کنیم که از مرکبهای آخر الزّمان «دوابّ» تعبیر کرده، و آن به معنای جنبنده است و شامل همه مرکبهای عصر حاضر از ماشین و قطار و هواپیما می شود، که «دبیب» در لغت به معنای: حرکت و سرعت است، و هر جنبنده سریع را شامل می شود.
و اینک نمونه هائی از کلمات گرانقدر امیر مؤمنان (علیه السلام) را در اینجا می آوریم و از دیگر معصومین در این بخش کمتر نقل می کنیم، زیرا بیشتر احادیث دیگر معصومین (علیهم السلام) شبیه فرمایشات جدّ بزرگوارشان می باشد.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای پرهیزکاران مردم آخر الزّمان را آنچنان توصیف کرده، که گوئی در قرن بیستم زندگی می کند و بر تمام اسرار مردم این عصر واقف است. و اینک فرازهائی از سخنان آن بزرگوار:
1087 - «و یری الرّجل من زوجته القبیح فلا ینهاها، و لا یردّها عنه، و یأخذ ما تاتی من کدّ فرجها و من مفسد خدرها، حتّی لو نکحت طولا و عرضا لم ینهها و لا یسمع ما وقع، فذاک هو الدّیّوث».
«مرد از همسرش انحرافات جنسی را می بیند و اعتراض نمی کند، از آنچه از طریق خودفروشی به دست آورده می گیرد و می خورد، اگر انحراف سراسر وجودش را فراگیرد اعتراض نمی کند، به آنچه انجام می شود و در حقّش گفته می شود گوش نمی دهد...».
1088 - «تزوّج الامرأه بالامرأه، و تزفّ کما تزفّ العروس إلی زوجها».
«زن با زن می آمیزد و همانند عروس که برای داماد آرایش کند برای یکدیگر آرایش می کنند».
1089 - «فإذا کان ذلک أقبلت علیهم فتن لا قبل لهم بها!».
«هنگامی که این اوصاف تحقّق پذیرد، فتنه هائی برای آنها روی می آورد که تاب مقاومت ندارند».
و اینک نزدیک نیم قرن است که این فتنه ها بر ما روی آورده، دیگر خواب آرامی نداریم، توپهای دشمن صهیونیستی ما (شیعیان جنوب لبنان) را از خواب بیدار می کند و هستی ما را بر باد می دهد.
1090 - «إذا رأیت الرّجل یأکل من کسب امرأته من الفجور، یعلم ذلک و یقیم علیه!. بل یکری امرأته و خادمته و جاریته، و یرضی بالدّنیّ من طعامه و شرابه و ملذّاته».
«هنگامی که زن از راه نامشروع پول به دست آورد و مرد از درآمد او بخورد!، وضع نامطلوب او را بداند و با او زندگی کند!، زن و کنیز و دخترش را به کرایه بدهد و به لذایذ پست دنیا راضی شود!».
شرم آور اینکه نمونه های آن در عصر ما یافت شده، آنهم نه در میان خانواده های فقیر که برای تأمین زندگی باشد، بلکه حتّی در میان طبقه حاکمه در برخی از کشورها، که مافوق قانون هستند و قانون به کلبه های آنها راه ندارد!
1091 - «و یعیّر الرّجل علی صون النّساء!».
«مرد را برای پوشیده نگه داشتن همسرش سرزنش می کنند»!!.
چقدر فراوانند مردان بافضیلتی که برای حجاب و عفّت همسرانشان مورد سرزنش قرار می گیرند؟! و چقدر فراوانند زنان و دخترانی که علیرغم علاقه پدر و همسر به حجاب و پوشش اسلامی علاقه ای نشان نمی دهند؟! و چقدر فراوانند مردانی که از طرف مردم سهل انگار به سخت گیری متّهم شده اند؟! و تنها جرمشان این بوده که از همسر و دختر خود خواهش کرده اند که لباس موقّرتری بپوشند! و اگر خواهش روسری کرده باشند، در این صورت به ارتجاع و خرافه پرستی متّهم می شوند!
1092 - «ینفق الرّجل من ماله فی غیر طاعه اللّه، فلا ینهی و لا یؤخذ علیه، و یمنع الیسیر فی طاعه اللّه».
«مرد اموال فراوانی در راههای غیرمشروع خرج می کند و کسی به او اعتراض نمی کند، ولی از خرج پولی کم در راه خدا بازداشته می شود».
همه پولداران به این مسئله مبتلا هستند.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1093 - «... و رأیت الرّجل إذا مرّبه یوم و لم یکسب فیه الذّنب العظیم، من فجور، أو بخس مکیال أو میزان، أو غشیان حرام أو شرب مسکر، کئیبا حزینا، یحسب أنّ ذلک الیوم علیه ضیعه من عمره».
«هنگامی که ببینی که اگر مردی یک روز گناه بزرگی انجام نداده باشد، از قبیل: فحشاء، کم فروشی، کلاهبرداری و شرب خمر، بسیار غمگین و اندوهگین می شود که گوئی آنروز عمرش تباه شده است».
1094 - «و رأیت الرّجل معیشته من بخس المکیال و المیزان».
«و می بینی که زندگی مرد از کم فروشی و تقلّب تأمین می شود».
از بدشانسی ماست که در عصر ما در میان هر گروه از طبقات مختلف
تجّار و کسبه تعداد بسیار زیادی یافت می شود از کسانیکه پایه زندگی شان بر تقلّب و حقّه و خیانت استوار است و زندگی شان از این راه تأمین می شود؟!. و در ضمن روایت مفصّلتری می فرماید:
1095 - «... و رأیت الفسق قد ظهر و أکتفی الرّجال بالرّجال، و النّساء بالنّساء... و رأیت الرّجال یتسمّنون للرّجال، و النّساء، و رأیت الرّجل معیشته من دبره، و معیشه المرأه من فرجها.. و أعطوا الرّجال الأموال علی فروجهم، و تنوفس فی الرّجل، و تغایر علیه الرّجال.. و رأیت الرّجل یعیّر علی إتیان النّساء.. و رأیت العقوق قد ظهر، و استخفّ بالوالدین و کانا من أسوأ النّاس حالا عند الولد.. و رأیت أعلام الحق قد درست، فکن علی حذر، و اطلب إلی الله النّجاه، و اعلم أنّ النّاس فی سخط الله (عزّ و جلّ)، و إنّما یمهلهم لأمر یراد بهم فکن مترقّبا، و اجتهد أن یراک الله (عزّ و جلّ) فی خلاف ما هم علیه».
«و می بینی که گناهان علنی شده، مردان به مردان بسنده کرده، زنان با زنان درآمیخته، مردان برای مردها آرایش کرده، زنان برای زنها خود را آراسته، زندگی مرد از خودش تأمین می شود، زن نیز از خودفروشی تأمین معاش می کند، مردان اموال فراوانی در راه تأمین مسائل جنسی می پردازند، برای مرد نیز چون یک همسر غیرت و حسادت مبذول می شود، مرد برای آمیزش با جنس مخالف سرزنش می شود، عاقّ والدین شدن علنی شده، پدر و مادر در پیش فرزند خوار شمرده می شوند و از دیدگاه فرزند پست تر از هر فرد دیگر به شمار می آیند... و می بینی که نشانه های حق پوسیده شده است، در چنین زمانی از خشم خدا در حذر باش و از خدای تبارک و تعالی نجات بطلب، و بدانکه مردم مورد خشم و غضب پروردگار هستند و خداوند برای جهاتی به آنها مهلت می دهد، منتظر باش، و تلاش کن که خداوند ترا در وضعی برخلاف وضع آنها ببیند».
و چقدر کمند آنها که منتظر و علاقمند نجات و رستگاری اند!.
* * *
حواشی
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 533.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 638.
- همان مدرک صفحه 540.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 138 و نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 61.
- الزام النّاصب صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 22 و 76 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 263.
- بشاره الاسلام صفحه 132.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 473 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 474.
- بشاره الاسلام صفحه 44.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، منتخب الاثر صفحه 435 و المهدی صفحه 199 و 219.
- منتخب الاثر صفحه 425، الزام النّاصب صفحه 64،182 و 195، بشاره الاسلام صفحه 5، 26،76 و 99، الامام المهدی صفحه 217 و 227، بحار الانوار جلد 5 صفحه 70 و جلد 52 صفحه 192 و 228 و اعلام الوری صفحه 433.
- الزام النّاصب صفحه 183، بشاره الاسلام صفحه 133 و منتخب الاثر 429.
- منتخب الاثر صفحه 430.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، منتخب الاثر صفحه 430 و بشاره الاسلام صفحه 131 - 135.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 429، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و بشاره الاسلام صفحه 132.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، منتخب الاثر صفحه 429 و بشاره الاسلام صفحه 131.
- بشاره الاسلام صفحه 76 و الزام النّاصب صفحه 121 و 195.
- الزام النّاصب صفحه 183، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 133 و منتخب الاثر صفحه 429.
- منتخب الاثر صفحه 431، الزام النّاصب صفحه 182 و بشاره الاسلام صفحه 22 و 26.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و بشاره الاسلام صفحه 133.
- منتخب الاثر صفحه 433، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، الزام النّاصب صفحه 182 و بشاره الاسلام صفحه 26.
- الامام المهدی صفحه 219، منتخب الاثر صفحه 431، بشاره الاسلام صفحه 23 و الزام النّاصب صفحه 181.
- منتخب الاثر صفحه 427 و الزام النّاصب صفحه 21.
- الزام النّاصب صفحه 195 و بشاره الاسلام صفحه 77.
- همان مدرک پی نویس قبل
- بشاره الاسلام صفحه 78.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و بشاره الاسلام صفحه 132.
- بشاره الاسلام صفحه 133 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام النّاصب صفحه 183.
- منتخب الاثر صفحه 431، الزام النّاصب صفحه 183، بشاره الاسلام صفحه 133 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 259.
- الزام النّاصب صفحه 183.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256 - 300، بشاره الاسلام صفحه 131 - 135، منتخب الاثر صفحه 425،429 و 432، الزام النّاصب صفحه 183 و بحار الانوار جلد 51 صفحه 70 و المهدی صفحه 217.
ب - سیمای زنان در آخر الزّمان
امّا زن!
زن آخر الزّمان!
بر احدی پوشیده نیست که اگر زن ارزش والای خود را بشناسد و به وظایف سنگین خود عمل کند، گرانبهاترین و درخشنده ترین ستاره افق زندگی، و پرارج ترین گوهر رشته هستی است، که پایه و اساس هرفضیلت است و بدون او رشته خانواده ها درهم گسسته، طومار جامعه درهم می پیچد، زیرا زن حلقه اتّصال و رمز تداوم نسل بشری است، که آن پاکترین بعد زندگی است.
اگر زنان یک جامعه از شناخت خویشتن ناتوان گردند و از صراط مستقیم منحرف شوند و به صورت چراگاه هوسهای مردان هوسران، و ابزار و ادوات تمایلات نفسانی افراد پست و بی اعتبار درآیند و از کرامت خدادادی خود تنزّل نمایند، چنین جامعه ای در سراشیبی سقوط قرار گرفته، به زندگی حیوانی نزدیک شده است.
خداوند زن را گوهر گرانبهائی آفریده که همچون دیگر گوهرها در پوشش و محلّ امن بوده، به دور از چشم بداندیشان مایه درخشش کانون خانواده باشد. او نباید آنقدر تنزّل کند که زیر نگاههای هر رهگذر چشم چرانی لگدمال گردد!!.
هنگامی که مسئله زن در این بخش بازگو می شود، فاتحه رهائی جامعه خوانده می شود و دیگر امیدی به نجات نسل آینده از این بلای خانمانسوز نیست، زیرا زن در عصر ما کرامت خود را فراموش کرده، تنها به زیبائی ظاهر پرداخته، همه همّ و غمّش رسیدن به آرایش تن و در دام انداختن چند نگاه پست و جلب کردن چند چشم چران هوسران شده است!!. به کسیکه از جمالش گفتگو کند تمایل می کند، به کسی که در کمین عفّتش سنگر گرفته باشد تسلیم می شود، در برابر چند جمله فریبنده و به ظاهر آراسته، زانو می زند!!.
هنگامی که زن این چنین کرامت خود را فراموش کند، برای جامعه هیچ امیدی نمی ماند، زیرا حلقه اتّصالش درهم گسسته، و نصف شیرین جامعه که رمز بقای نسل بشری نیز هست، فاسد گشته و ارزش والای خود را از دست داده
است. با فساد این قشر دیگر امیدی به صلاح قشر دیگر نیست که فساد آنها ساری هست و به قشر دیگر نیز سرایت کرده، جامعه را به فساد می کشد.
عذر زن امروز در این ابتذال چیست؟ چرا جز به هوس و ولگردی نمی اندیشد؟! چرا کرامت و فضیلت خود را فراموش کرده است؟! چرا تلاش او منحصر به این شده که خود را به صورت مرد درآورد؟ مگر با تغییر لباس و پوشیدن جامه مرد، تغییر جنسیّت و تغییر ماهیّت می دهد؟!.
مگر زنهای زمان ما نمی دانند که مردها نیازی به این ابتذال زنها ندارند، بلکه نیاز شدیدی به زنی دارند که کرامت خود را فراموش نکرده باشد و بتواند همسر خوبی برای شوهر خود، و مادر خوبی برای فرزندانش و اسوه و الگوی خوبی برای جامعه اش باشد.
زنی که تمام برجستگیهای بدنش را در برابر دیدگان نسل چشم چران به نمایش گذاشته، دیگر جذبه ای ندارد، زیرا عادی شده، ارزان شده، نیازی به جستجو ندارد، در سر هر کوی و برزن به تعداد فراوان یافت می شود، دیگر آن شکوه، هیبت، کشش، کرامت و جذبه زنهای عفیف را ندارد که دل مرد را تسخیر کند و دیدگان او را جلا دهد و زندگانی او را صفا بخشد و کانون خانواده را گرم کند و رشته اتّصال و تداوم نسل بشری را محافظت کند!.
وضع رقّت بار و مبتذل زن در عصر ما چیزی نبود که از نگاه نافذ رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت طیّب و طاهر آن سرور پوشیده بماند، بلکه به سان کسیکه با دیدگانی نافذ و قلبی بصیر در پایتختهای اروپا و آمریکا گشته باشد، وضع تأثّرانگیز زن قرن بیستم را در میان کلمات گرانقدرش تشریح کرده، خطرات ناشی از آن را گوشزد نموده، امّت اسلامی را از فرورفتن در این منجلاب فساد بیم داده است و اینک گوشه ای از کلمات درربار آن حضرت و اهلبیت عصمت و طهارت:
* * *
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1096 - «کیف بکم إذا فسدت نساؤکم، و فسق شبّانکم، و لم
تامروا بالمعروف، بل أمرتم بالمنکر و نهیتم عن المعروف، و إذا رأیتم المعروف منکرا، و المنکر معروفا؟! فقیل له: و یکون ذلک یا رسول اللّه؟.
فقال: نعم، و شرّ من ذلک!».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که زنهای شما فاسد شوند و جوانان شما به فسق و فجور بگرایند، شما نیز به جای امر بمعروف، امر به منکر و نهی از معروف نمائید!، معروف را منکر خیال کرده، منکر را معروف پندارید؟!. پرسیدند: آیا چنین وضعی پیش خواهد آمد ای پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ؟!. فرمود: آری، و بدتر از آن!».
آنگاه در توصیف زنهای عصر ما که در آستانه ظهور و روزگار رهائی قرار گرفته ایم، چنین می فرماید:
1097 - «إذا شارکت النّساء أزواجهنّ فی التّجاره حرصا علی الدّنیا».
«هنگامی که زنها برای طمع دنیا در دادوستد همسرانشان شرکت کنند».
امروز تجارت زنان بسیار رائج است، برخی به صورت استقلالی و برخی به صورت مشارکت در تجارت همسرانشان به دادوستد اشتغال دارند.
1098 - «یتشبّه الرّجال بالنّساء و النّساء بالرّجال».
«مردها خود را به صورت زن، و زنها خود را به صورت مرد درمی آورند».
اگر ویژگیهای بدن دختران، چون ظرافت بدن و برجستگیهای مختلف آن نبود، بسیاری از دختران امروز با پسران اشتباه می شدند!.
1099 - «لعن الله المتشبّهات من النّساء بالرّجال، و المتشبّهین من الرّجال بالنّساء!».
«لعنت خدا بر زنانیکه خود را به صورت مرد درمی آورند و مردانیکه خود را به صورت زن درمی آورند».
زیرا آنها از ناموس خلقت و آئین فطرت بیرون رفته اند و نظام آفرینش را زیر پا نهاده، با سرشت خویش درافتاده اند.
1100 - «إذا تزیّنت النّساء بثیاب الرّجال، و سلب عنهنّ قناع الحیاء».
«هنگامی که زنها جامه مرد بپوشند و پوشش حیا از آنها گرفته شود».
ما از مرحله جامه جنس مخالف پوشیدن گذشته و فاتحه پوشش حیا را خوانده ایم، امروز جامه عفّت و پوشش حیا نشانه خرافه پرستی و علامت ارتجاع به شمار می آید.
1101 - «لعن الله الرّجله من النّساء».
«خداوند لعنت کند زنی را که خود را به صورت مرد جلوه می دهد».
این لعنتی که از زبان پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلم) نثار زن معاصر شده، آیا چقدر از زنان عصر ما را شامل می شود؟! هنگامی وضع جامه پوشیدن زن معاصر را مشاهده می کنیم، با این شلوارهای تنگ، که تمام برجستگیهای بدن را به نمایش می گذارد، و با این کمربندهای پهن و زمخت که چگونه سفت و سخت به کمر بسته اند و با این پاپیونها و... کمتر می توان تشخیص داد که دختر است نه پسر! و بهتر می توان تشخیص داد که دائره لعنت از زبان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چقدر وسیع است!.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری در این رابطه می فرماید: «هنگامی که قلنسوهای مشترک ظاهر شود زنا شایع می شود». که منظور از قلنسو همین کلاههای مشترک است که دختر و پسر در کشور ما (لبنان) از آن استفاده می کنند.
دقیقا این کلمات از براهین قطعی بر نبوّت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد که از مطالبی که مردم عصر نبوّت نمی توانستند باور کنند سخن گفته، و این گفته های متّکی به وحی پس از گذشت چهارده قرن تمام، تحقّق یافته است!.
در حدیث دیگری از زنان آخر الزّمان بحث کرده می فرماید:
«هنگامی که زنهائی را دیدید که بر سرشان چون کوهان اشترانست، بدانید که نمازشان پذیرفته نمی شود».
این هم دقیقا تحقّق یافته است، زیرا برخی از زنها موهای سرشان را در قسمت پشت سرشان جمع کرده، به صورت کوهان شتر درآورده اند، و برخی دیگر کلاهی می گذارند که بی شباهت به کوهان نمی باشد.
در احادیث دیگری تعبیرات روشن تری بیان فرموده که منحصرا با عصر ما تطبیق می کند و می توان آنرا نوید اختراع ماشین دانست، که از آن جمله است:
1102 - «سیکون فی آخر أمّتی رجال، یرکب نساؤهم علی سروج کأشباه الرّجال. یرکبون علی المیاثر حتّی یاتوا أبواب المساجد، نساؤهم کاسیات عاریات، علی رؤوسهنّ کأسنمه البخت العجاف، لا یجدن ریح الجنّه!. فالعنوهنّ فإنّهنّ ملعونات».
«در آخر امّت من مردانی پیدا می شوند که زنهایشان همچون مردها بر روی زینها سوار می شوند، در آن عصر بر فراز تشکها سوار می شوند و تا در مساجد می روند، زنانشان در عین لباس پوشیدن لخت و عور هستند و بر سرشان چیزی همانند کوهان اشتران لاغر است، آنها عطر بهشت را نمی شنوند. آنها را لعنت کنید که آنها از رحمت خدا بدور هستند».
واژه «میاثر» که در این حدیث به کار رفته، به معنای تشکهای نرم است که موقع نشستن بر روی آن ها حرکت کنند، درست مانند صندلیهای اتومبیلهای امروزی که بدلیل داشتن فنر موقع نشستن حرکت می کنند و موجب آسایش بیشتر مسافران می شوند.
تعبیر حدیث برای مردم عصر نبوّت بسیار لطیف است که می فرماید:
روی تشکهای نرم سوار شده تا در مساجد می آیند و در عصر ما افراد فراوانی از معتقدین به خدا و روز رستاخیز سوار اتومبیلها تا در مساجد می آیند.
تعبیر «کاسیات عاریات» نیز در عصر ما تحقّق یافته است، زیرا
«کاسیات» بمعنای جامه پوشان و «عاریات» به معنای لختهای عور می باشد که دو معنای متضادّ است، ولی در عصر ما با پدید آمدن لباسهای توری و نایلونی این مفهوم نیز تحقّق یافته است، و امروز تعداد بانوانی که با داشتن لباس، تمام بدنشان در معرض تماشاگران جلوه گر باشد بسیار زیاد است.
سوار شدن زنها بر زینها نیز در عصر ما تحقّق یافته است، زیرا اسب سواری یکی از ورزشهای مورد علاقه بانوان در عصر ماست، بامدادان پیش از آنکه ما برای نماز صبح بیدار شویم، آنها بر پشت اسبها در کرانه دریا جلب توجّه می کنند و برخی از آنها برای وقت ورزش اسب سواری بیش از آنچه ما به وقت نماز صبح مقیّد باشیم؛ مقیّد هستند!.
1103 - «إذا رکبت ذوات الفروج السّروج، فعلیهنّ من أمّتی لعنه اللّه!».
«هنگامی که زنها بر زینها سوار شوند، برای چنین زنها از امّت من، لعنت خدا باد».
برای چنین زنها، جایزه ای برتر از لعنت پیامبر رحمت (صلّی الله علیه و آله و سلم) متصوّر نیست!.
1104 - «لا تقوم السّاعه حتّی تظهر ثیاب تلبسها نساء کاسیات عاریات، و تعلو التّحوت الوعول».
«قیامت برپا نمی شود جز هنگامی که لباسی ساخته شود و زنها آنرا بپوشند که در عین لباس پوشیدن لخت و عور باشند، و اراذل و اوباش بر مردم شریف و آزاده برتری پیدا کنند».
این لباسها هم اکنون از نایلون و امثال آن ساخته شده، و به جای اینکه بدن را بپوشانند، آنرا بیشتر در معرض دید مردم قرار می دهند، این لباسها عیبی را نمی پوشانند و اصولا نمی توان آنرا لباس نامید.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از زنان آخر الزّمان «بهم» تعبیر فرموده که به معنای زنان خودرأی و خیره سر است که از کسی پند نپذیرند و از اشتباه خود برنگردند، و در لغت به برّه، بزغاله و گوساله ای گفته می شود که جدا از مادر به چرا بروند و در
دشت پراکنده شوند و حرف نشنوند.
1105 - «یرفع العلم، و یظهر الجهل، و یشرب الخمر، و یفشو الزّنا، و یقلّ الرّجال حتّی أنّ الخمسین امرأه فیهنّ رجل واحد!».
«علم برداشته می شود، نادانی فراگیر می شود، زنا و مشروب خواری شایع می گردد، شمار مردها اندک می شود، تا جائی که گاهی میان پنجاه زن یک مرد یافت می شود».
طبعا این حدیث با جنگهای خانمانسوزی که در آستانه ظهور به وقوع می پیوندد، تحقّق می یابد که شرح آنها در احادیث بعدی خواهد آمد.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حدیث دیگری از نابرابری مرد و زن، و ابتذال زن در اثر همین نابرابری سخن گفته، که فرازی از آن را با پوزش از خوانندگان گرامی نقل می کنیم: «هنگامی که زن از کنار گروهی عبور می کند، یکی از آنها برمی خیزد و دامن او را بالا می زند، آنچنانکه دنبه گوسفند را بالا می زنند»!!!.
از تشبیه به گوسفند استفاده می شود که در مقابل این جسارت بزرگ، خونسردی نشان می دهند و اضطراب و اعتراضی ابراز نمی کنند!!.
هنگامی که بی بندوباری علامت تمدّن و روشنفکری باشد، انتظاری جز آن نمی رود، چنانکه در حدیث آمده است: در آخر الزّمان مرد و زن در کنار جادّه (خیابان) درمی آمیزند، افراد باوقار به آنها می گویند: ای کاش مقداری از راه مردم کنار می رفتید!!.
با کمال تأسّف این فاجعه در اروپا تحقّق یافته است، خدا کند که به کشورهای ما صادر نشود تا برخی از مسلمان نماها به عنوان روشنفکری، گوی سبقت را از اروپائی ها ببرند!، العیاذ باللّه.
1106 - «... و إذا رأیت المرأه تصانع زوجها علی نکاح الرّجال!. و رأیت خیر بیت یساعد النّساء علی فسقهنّ!!!».
«هنگامی که ببینی که زن از همسرش مطلّع است که او با هم جنس خود رابطه دارد و به روی او نمی آورد، و می بینی که در بهترین خانه ها زن تشویق می شود که فسق و فجور کند»!!.
مرد و زن در این سازش شوم از افکار پلید یکدیگر آگاهند ولی به عنوان
احترام به آزادی! انحراف یکدیگر را نادیده می گیرند، تا هر یکی به خواسته های نامشروع خود برسند.
1107 - «و کان الزّنا تمتدح به النّساء، و اللّیل لا یستخفی به من الجرأه علی اللّه!».
«زنا دادن به صورت یک فضیلت برای زن بازگو می شود، دیگر منتظر شب نمی شوند که تاریکی آنها را بپوشانند، زیرا جرئت بر خدا به آن حدّ می رسد»!!!.
بسیار شرم آور است که جرئت بر خدا به این حدّ رسیده، دیگر نیازی به مخفی کاری احساس نمی کنند، بلکه آشکارا به حریم گناهان گام می نهند، و بعدا با دوستان و هم فکران خود با آب وتاب شرح واقعه را بازگو می کنند و با تور انداختن افراد بیشتر به یکدیگر مباهات می کنند.
1108 - «إذا رفعوا البنیان و شاوروا النّسوان، و یکثر الاختلاط».
«هنگامی که ساختمانها بلند شود، زنها مورد مشورت قرار بگیرند و اختلاط زن و مرد فراوان شود».
امروز آپارتمانهای آسمانخراش به سوی آسمان پرگشوده، مشورت با زنان در تمام شئون زندگی راه یافته، و اختلاط مرد و زن، در مدرسه، بیمارستان، کارگاه، کازینو و دیگر مجالس و اجتماعات رائج گشته است.
در حدیث دیگری آمده است: «به حریم آنها تجاوز می شود، در داوری به آنها ستم می شود و امور آنها را زنها اداره می کنند».
اینهمه فجایع که تحت عنوان «آزادی» و «تساوی حقوق» انجام می گیرد چه سودی به حال زنها داشته، جز اینکه آنها را به محیط کار، حاشیه خیابانها، مجالس مبتذل و سرانجام منجلاب بدبختی کشانده است؟!.
زنی که همه روز و پاسی از شب را در مراکز مختلط به سر می برد چگونه انسان باور می کند که در محیط آشفته امروزی با فکری سوده، در میان نگاههای نافذ جوانان بدون اینکه کوچکترین خدشه ای به عفّت، عصمت، ناموس و حیثیّت اخلاقی اش وارد شود، تلاش انسانی کرده، شبانگاه صحیح و
سالم به خانه اش باز گردد؟!، و شوهر متعهّد و پدر بزرگوار و برادر جوانمردش با خیالی راحت و آسوده در کنار سفره در انتظار مقدمش بنشینند!.
1109 - «إذا رأیت المرأه تقهر زوجها، و تعمل ما لا یشتهی، و تنفق علیه من کسبها فیرضی بالدّنیء من الطّعام و الشّراب!».
«هنگامی که زن را ببینی که با خشونت با همسرش رفتار می کند، آنچه را که او نمی خواهد انجام می دهد و از درآمد شخصی خود به شوهرش انفاق می کند و شوهرش برای چیزی اندک از متاع دنیا خشنود می شود و ناملایمات همسرش را تحمّل می کند».
1110 - «عندها إمارات النّساء، و مشاوره الإماء، و قعود الصّبیان علی المنابر، و التّباهی باللّباس».
«در آن هنگام زنها حکومت می کنند، کنیزان مورد مشورت قرار می گیرند، کودکان بر فراز منبر نشسته، امر و نهی می کنند، و با لباس مباهات می شود».
پیشوای ششم در این باره می فرماید:
1111 - «یحکم الدّوله الخصیان و النّسوان و تکون إماره الصّبیان و الغلمان».
«زنان و خواجگان بر سریر حکومت می نشینند و کارهای دولتی به دست کودکان و نونهالان اداره می شود».
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ادامه می دهد:
1112 - «إذا کانت إماره الصّبیان. فو الله لتکوننّ!».
«هنگامی که دستگاه حکومت به دست کودکان افتاد، به خدا سوگند انجام خواهد یافت».
آنگاه این جمله را سه بار تکرار کرد.
ای پیامبر رحمت! سوگندهای تو کمر انسان را می شکند، آنچه فرموده ای تحقّق یافته است، کودکان همه جا به قدرت رسیده اند و زمامداری تعدادی از
کشورهای بزرگ و کوچک جهان به دست زنها سپرده شده، فجایع تلخ و جانکاهی که نوید داده بودی به وقوع پیوسته است ولی این امّت سخنان پرارج ترا می شنوند و از کنارش می گذرند.
پیشوای ششم شیعیان در این مورد می فرماید:
1113 - «یا لها من طامّه إذا حکمت فی الدّوله الخصیان و النّسوان و السّودان، و أحدث الإماره الشّبّان و الصّبیان!، و خرب جامع الکوفه من العمران، و انعقد الجسران فذلک الوقت زوال ملک بنی العبّاس، و ظهور قائمنا أهل البیت».
«چه حوادث جانکاهی روی خواهد داد، هنگامی که زنان، خواجگان و سیاهان به حکومت برسند، کودکان و نوجوانان حکومت کنند، مسجد جامع کوفه پس از عمران و آبادی خراب شود و دو عدد پل (در بغداد) احداث گردد، در آن هنگام وقت سقوط بنی عبّاس و ظهور قائم ما اهلبیت فرا می رسد».
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این باره می فرماید:
1114 - «لن یفلح قوم و لّوا أمرهم امرأه!».
«قومی که فرمانروائی آنها به دست زن سپرده شود، هرگز روی سعادت نخواهد دید».
امروز در چند کشور زن حکومت می کند که با وجود آنها جهان روی سعادت نخواهد دید، که یکی از آنها غول بزرگ استعمار، انگلستان مکّار است که با برنامه های پیچیده استعماری خوشبختی جهان را سلب کرده است، دیگری رژیم اشغالگر قدس است که سالیان درازی یک زن (گلدامایر) بر این کشور نامشروع حکومت کرد و در زمان او به تمام کشورهای همسایه هجوم برده، اراضی آنها را غصب کرده، امنیّت و آسایش منطقه را سلب نمود.
1115 - «لا یقدّس الله أمّه قادتهم امرأه!».
«هرگز مقدّس نمی شود امّتی که آنها را زن رهبری کند».
و در آخرین لحظات زندگی جمله ای فرمود که برخی از فرازهای آن در
این رابطه می باشد، و آن اینکه:
116 - «از برادرم جبرئیل پرسیدم:
- آیا بعد از من به این جهان فرود می آئی؟ گفت:
- آری، ده بار می آیم و گوهرهای زمین را با خود می برم. گفتم:
- چه چیزها را می بری؟ گفت:
- بار اوّل برکت را از زمین می برم.
- بار دوّم مرحمت را از دل بندگان می برم.
- بار سوّم حیا را از زنان می برم.
- بار چهارم عدالت را از حکمرانان می برم.
- بار پنجم محبّت را از دل مردمان می برم.
- بار ششم شکیبائی را از مستمندان می برم.
- بار هفتم سخاوت را از ثروتمندان می برم.
- بار هشتم دانش را از دانشمندان می برم.
- بار نهم قرآن را از دل قاریان می برم.
- بار دهم ایمان را از دل مؤمنان می برم».
هنگامی که در میان امّت اسلامی به تحلیل می پردازیم درمی یابیم که جبرئیل امین حدّاقل نه بار در این مدّت به زمین فرود آمده و برکت را از زمین، مرحمت را از دل بندگان، حیا را از چهره بانوان، عدالت را از زمامداران، محبّت را از دل مردمان، شکیبائی را از مستمندان، دست ودل بازی را از ثروتمندان، دانش را از دانشمندان و نور قرآن را از دل قاریان گرفته و برده است، از واژه های مقدّسی چون صبر و عدل و محبّت و شفقت، چیزی جز نام آنها، و از قرآن کریم چیزی جز نقش آن بر مصاحف و صوت آن بر زبان قاریان، آنهم با تجوید و ترتیل ناقص و احیانا با غنای حرام، چیزی نمانده است.
آنچه به نام ایمان در دل مؤمنان باقی مانده، اطمینان چندانی نیست که ایمان مستقرّ باشد و در سرازیری قبر به دردش بخورد، ممکن است ایمان مستودع باشد و در یکی از تنگناها از دست برود و انسان با دست خالی به سوی حق تعالی بشتابد.
وه چقدر وحشتناک است که جبرئیل امین آخرین فرود خود را نیز انجام
دهد و این مختصر ایمان را نیز از سراچه دل بالا برد و دیگر همه چیز خاتمه یابد و از صفات برجسته انسانی دیگر نمونه ای برجای نماند. نعوذ باللّه.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1117 - «تکون النّسوه کاشفات عاریات متبرّجات، من الدّین خارجات، و إلی الفتن مائلات، و إلی الشّهوات و اللّذّات مسرعات، للمحرّمات مستحلاّت، و فی جهنّم خالدات».
«زنها لخت و عور می باشند، زینتهای خود را آشکار می سازند، از دین بیرون می روند، به فتنه ها می گرایند، به سوی شهوتها و لذّتها می شتابند، محرّمات الهی را حلال می شمارند و در جهنّم جاویدانند».
همه این نشانه ها تحقّق یافته، فقط فراز واپسین مانده، که در سرای آخرین مهر خلود (جاودانگی) بر پیشانی شان زده شود، آنجا که کشان کشان به سوی آتش خشم الهی کشیده می شوند، ولی تأسّف آمیز است که این قشر ایمان نمی آورند تا وقتی که روی در روی آتش قرار بگیرند، که آنجا دیگر عذری پذیرفته نیست و توبه ارجی ندارد، چنانکه قرآن کریم در مورد فرعون نقل می کند، که هنگامی که پس از مشاهده نشانه های مرگ زبان به توبه و استغفار گشود ولی چنین پاسخ شنید: «آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ»: «آیا اکنون؟! که مدّت درازی نافرمانی کردی» ؟!
از همه برادران ایمانی دوستانه و عاجزانه می خواهم که از لغزشگاهها بپرهیزند و از روزیکه تکذیب کنندگان دست بسته در آتش گداخته انداخته می شوند بترسند، که آنجا هرچه استغاثه کنند، پاسخی دریافت نمی کنند:
«هنگامی که به محلّ تنگی از آتش انداخته شوند، درحالی که با زنجیر بسته شده اند، در آنجا واویلاه می خوانند، به آنها گفته می شود:
امروز یک ویل نخوانید و ویلهای بسیاری بخوانید».
1118 - «... و ذلک إذا تسلّطت النّساء، و سلّطن الإماء، و امّرت الصّبیان».
«و آن هنگامی است که زنها مسلّط شوند، کنیزان تسلّط پیدا کنند و کودکان حکومت کنند».
1119 - «إذا غلبت النّساء علی الملک، و غلبن کلّ امریء، فلا یؤتی إلاّ ما لهنّ فیه هوی».
«هنگامی که زنها بر تخت سلطنت چیره شوند، و بر هر مردی چیره باشند، و جز خواسته آنها عملی نگردد».
گرفتاری بزرگ عصر ما همانست و چاره ای جز شمشیر برّان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) ندارد، تا با لبه تیز آن شمشیر الهی همه کجیها را راست نمایند و هر حقّی به صاحب حق برگردد و هر قشری از جامعه به آنچه شایسته آنست برسد.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1120 - «... و رأیت النّساء یتزوّجن بالنّساء، و رأیت معیشه المرأه من کدّ فرجها!. و رأیت النّساء یتّخذن المجالس کما یتّخذها الرّجال».
«زنها را می بینی که با زنها آمیزش می کنند و زندگی زن از خودش تأمین می شود و زنان بسان مردان جلساتی تشکیل می دهند».
اینها نیز تحقّق یافته و جلسات فراوانی تشکیل می دهند و در هر رشته ای تلاش می کنند، جز آنچه مربوط به تربیت اولاد و تنظیم خانواده باشد که در اثر تراکم مشاغل دیگر فرصت خانه داری و بچّه داری را ندارند.
و در حدیث دیگری به نکته تلخ تری اشاره کرده می فرماید:
1121 - «إذا رأیت النّساء یبذلن أنفسهنّ لأهل الکفر!!!».
«هنگامی که زنها را ببینی که خود را در اختیار کافران می گذارند»!!.
در میان زنهای ناآگاه به تعداد اندک و در میان زنان تحصیل کرده و
روشنفکر به تعداد فراوان از این جرثومه های فساد یافت می شوند که خود را در اختیار بیگانه بگذارند و به این تباهی مباهات نیز بکنند و اسم آنرا آزادی و پشت پا زدن به آداب و رسوم و تقالید بگذارند!!.
1122 - «... تصبح طهران قصورها کقصور الجنّه، و نسوانها کالحور العین، یتلبّسن بلباس الکفّار، و یتزیّین بزیّ الجبابره. یرکبن السّروج، و لا یتمکّنّ لأزواجهنّ!. و لا تکفی مکاسب الأزواج لهنّ!. فرّوا منها إلی قلّه الجبال و من الجحر إلی الجحر کالثّعلب بأشباله!!!».
«تهران به حدّی می رسد که کاخهایش چون کاخهای بهشتی شود و زنانش چون حور العین باشند، جامه کافران را بپوشند، خود را به شکل مستکبران درآورند، بر زینها سوار شوند، به همسران خود تمکین نکنند، و درآمد شوهرانشان آنها را کفاف ندهد!، از آنها به قلّه کوهها فرار کنید، و همانند روباهی که بچّه های خود را برداشته اند از لانه ای به لانه ای می گریزد، کودکان خود را برداشته، از پناهگاهی به پناهگاهی بگریزید»!!.
من خیال می کنم که امام صادق (علیه السلام) از تهران به این سبب به طور خصوص نام برده، که می دانسته یکروز ایران مرکز تشیّع می شود و تهران پایتخت یک کشور شیعی می گردد، از این رهگذر برای هشدارباش به شیعیان خود از تهران به طور خاصّ نام برده است وگرنه این صفات همه پایتختهای ممالک اسلامی را دربرمی گیرد.
آنگاه به کسانیکه ثابت قدم مانده، به چپ و راست نگرائیده اند، توصیه می کند که از دست این عاملان فساد به دشت و صحرا بگریزند و به قلّه کوهها پناهنده شوند، تا رسوبات اعتقادات کهن خود را از دست ندهند.
آنگاه در ضمن احادیث طولانی از خانواده هائی سخن گفته که اهل خانه زنها را در انجام فسق و فجور تشویق می کنند!، مرد از درآمد همسرش می خورد!، از انحراف همسرش آگاه شده چشم می پوشد!، مرد، زن و کنیزش را در اختیار دیگری نهاده، به درآمد اندک و ناچیز آن دلخوش می شود!!.
در اینجا یادآور می شویم که همه این تعبیرات از دیگر پیشوایان معصوم
نیز نقل شده است که ما برای پرهیز از تکرار به نقل آنها از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و پیشوای پرهیزکاران امیر مؤمنان (علیه السلام) و رئیس مذهب، امام صادق (علیه السلام) بسنده کردیم.
* * *
حواشی
- منتخب الاثر صفحه 426، الزام النّاصب صفحه 180، تحف العقول صفحه 41 و بشاره الاسلام صفحه 20 و 40.
- منتخب الاثر صفحه 428، الزام النّاصب صفحه 182 و الامام المهدی صفحه 219.
- منتخب الاثر صفحه 292، الزام النّاصب صفحه 180، المحجّه البیضاء جلد 3 صفحه 342، اعلام الوری صفحه 433، المهدی صفحه 199، مثیر الاحزان صفحه 298، بشاره الاسلام صفحه 26 و الامام المهدی صفحه 219.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 474.
- الزام النّاصب صفحه 181، بحار الانوار جلد 52 صفحه 263 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 474.
- صحیح مسلم جلد 6 صفحه 168.
- منتخب الاثر صفحه 433، بحار الانوار جلد 52 صفحه 191، اعلام الوری صفحه 433، المهدی صفحه 199، بشاره الاسلام صفحه 26،44،76 و 99، مثیر الاحزان صفحه 298، نور الابصار صفحه 171، الامام المهدی صفحه 219، الزام النّاصب صفحه 195، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324.
- منتخب الاثر صفحه 426.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 184، بشاره الاسلام صفحه 25، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 58، منتخب الاثر صفحه 425، و الامام المهدی صفحه 217.
- منتخب الاثر صفحه 429، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 131 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، الزام النّاصب صفحه 183، بشاره الاسلام صفحه 135 و منتخب الاثر صفحه 429.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 263، المهدی صفحه 199، الزام النّاصب صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 23،44 و 77 و الامام المهدی صفحه 219.
- منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 133 و الزام النّاصب صفحه 183.
- بشاره الاسلام صفحه 25 و الزام النّاصب صفحه 182.
- الزام النّاصب صفحه 178 و بشاره الاسلام صفحه 76 و 81.
- الملاحم و الفتن صفحه 70.
- الزام النّاصب صفحه 178 و الملاحم و الفتن صفحه 164.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 55 و تحف العقول صفحه 30.
- صحیح مسلم جلد 9 صفحه 55 و تحف العقول صفحه 30.
- منتخب الاثر صفحه 426.
- یونس:91.
- الفرقان:13 و 14.
- بشاره الاسلام صفحه 41،44 و 76.
- بحار الانوار جلد 5 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 134 و الزام النّاصب صفحه 184.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 429 و بشاره الاسلام صفحه 76 و 131.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258 و بشاره الاسلام صفحه 132. مترجم گوید: این حدیث را در منابع یادشده نیافتیم.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و بشاره الاسلام صفحه 131.
ج - سیمای دانشمندان و زمامداران در آخر الزّمان
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1123 - «صنفان من النّاس إذا صلحا صلح النّاس، و إذا فسدا فسد النّاس: العلماء، و الأمراء».
«دو صنف از امّت من هستند که اگر آنها اصلاح شوند مردمان اصلاح می شوند، و اگر آنها فاسد باشند مردمان فاسد می شوند: آنها دانشمندان و زمامداران می باشند».
بعد از وجود اقدس حضرت احدیّت، چه کسی راستگوتر از وجود مقدّس حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد؟ و به راستی حق مطلب را ادا کرده، و ما امروز شاهد تباهی امّت اسلامی، در اثر تباهی این دو صنف می باشیم.
1124 - «شرار العلماء الدین یاتون الأمراء، و خیار الأمراء الدین یاتون العلماء».
«بدترین علما آنهایند که پیشانی به آستان پادشاهان بسایند، و بهترین زمامداران آنهایند که به سوی علما بشتابند».
یکبار دیگر از پیشگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) سؤال کردند: بدترین مردم کیانند؟ فرمود:
1125 - «العلماء إذا فسدوا».
«علما هستند هنگامی که فاسد شوند».
اخبار غیبی وارده از پیشگاه مقدّس حضرت رسالت پناه و فرزندان عالیمقدار آن حضرت، از سنخ پیشگوئیهای منجّمان، کاهنان، فال بینها و کف بینها نیست، بلکه مستند به وحی الهی و پیک امین می باشد، و خبر دادن آنها از این رویدادها برای مصالح امّت اسلامی است که اوّلا با تحقّق یافتن هر یک از این رویدادها دلایل حقانیّت آئین مقدّس اسلام تداوم می یابد، ثانیا امّت
اسلامی می تواند از این زنگ خطرها حدّاکثر استفاده را نموده، خود را به موقع از ورطه هلاکت دور نگه دارد. از این رهگذر همه این خبرهای غیبی درروند هدایت مردم و به دلایل تربیتی و ارشادی بیان شده است، و در پاسخ پرسش افراد حسّاس و کنجکاو القاء شده است.
تصوّر نشود که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و جانشینان معصوم او (نعوذ باللّه) بساط پیشگوئی باز کرده، رهگذران را صید نموده، خبرهائی در رابطه با آینده با عابران و رهگذران مطرح می کردند!، بلکه آنها در خاندان رسالت و در دودمان امامت مستقّر بودند، تشنگان دانش و شیفتگان فضیلت از راههای دور و دراز رنج سفر تحمّل کرده، به پیشگاه آنها تشرّف حاصل می کردند و از مسائل مورد ابتلای خود می پرسیدند، و آنان در رابطه با پرسشهای آنها یک سلسله مسائلی را مطرح می فرمودند، و احیانا مطالبی را هم در رابطه با آخر الزّمان که با پرسش آنها مربوط باشد، یا در روند تربیتی آنها لازم شناخته شود، با آنها بازگو می کردند. تلاش دائم آن بزرگواران در زمینه تحکیم مبانی عقیدتی و تعلیم احکام دینی و تهذیب و تقویت جهات اخلاقی مردم بود، و گفتگوی خبرهای غیبی به دلیل ارتباط آنها با انجام رسالت تربیتی و ایفای نقش رهبری بود.
ما که بیش از هزار سال از عصر آنها فاصله داریم، با تحقّق هریک از خبرهای غیبی آنها، بیش از پیش ایمان و اعتقادمان به آنها راسختر می شود و به یقین درمی یابیم که آنها از مبدء وحی سخن گفته اند و هرگز کلمه ای از جانب خود نفرموده اند. تمام مطالبی که از عصر ما بیان کرده اند، آنچنان با زمان ما منطبق است که گوئی سالیان درازی در میان ما زندگی کرده اند و همه مسائل امروز را تجربه نموده اند.
رسول گرامی اسلام سخنان گرانبهای خود را برای عموم القاء می کند و همه اعصار و قرون را در نظر می گیرد و سخنان پرارجش را با تمام اقطار و اکناف زمین منطبق می سازد. از این رهگذر آنچه در مورد دانشمندان و زمامداران بیان فرموده، سخن حقّ و مسلّمی است که هیچ جای جدل و مناقشه نمی باشد و همه می دانند که اصلاح مردم با اصلاح دانشمندان و زمامداران ارتباط مستقیم دارد، زیرا امور مذهبی مردم با دانشمندان ارتباط دارد و زمام امور مادّی مردم به دست زمامداران است، اگر این دو گروه اصلاح شوند امور دین و دنیا اصلاح خواهد شد
و اگر این دو طبقه فاسد شوند، امور دین و دنیا به تباهی کشیده خواهد شد. و این چنین خداوند پیامبرش را آگاه نموده و ما امروزه آنرا با چشم خود می بینیم. رسول گرامی اسلام در فرصتها مختلفی امّت اسلامی را از خطر فساد و تباهی این دو گروه بیم داده و آگاه نموده، تا در دام مفسدان آنها نیفتاده، در وادی سقوط و هلاکت گام نگذارند. و اینک چند نمونه دیگر از سخنان پرارج رسول گرامی اسلام در این رابطه:
1126 - «أخاف علی أمّتی ائمّه مضلّین».
«من برای امّت خود از رهبران گمراه بیمناکم».
در اینجا کلمه «رهبران» شامل رهبران مذهبی (علماء) و رهبران دنیوی (زمامداران) می باشد.
1127 - «ینزل بأمّتی فی آخر الزّمان بلاء شدید من سلطانهم لم یسمع ببلاء أشدّ منه، حتّی تضیق علیهم الأرض الرّحبه، و حتّی لا یجد الرّجل منهم ملجأ یلتجیء إلیه من الظّلم!. فیبعث الله رجلا من عترتی».
«در آخر الزّمان بلای سختی از ناحیه زمامداران به امّت من وارد می شود، این بلا به قدری سخت می شود که نظیر آن هرگز شنیده نشده، و زمین را با این وسعت و گستردگی در نظر آنها تنگ می نماید، کسی از آنها پناهگاهی پیدا نمی کند که از ستم زمامداران به آنجا پناه ببرد، در چنین زمانی خداوند مردی را از عترت من برمی انگیزد...».
این روایت بشارت است، زیرا این بلاها را نشانه نزدیک شدن فرج معرّفی می کند، روایات دیگری نیز این معنی را تأیید می کند.
1128 - «إذا قلّ علماؤکم، و ذهب قرّاؤکم، و قطعتم زکاتکم، و أظهرتم منکراتکم، و علت أصواتکم فی مساجدکم، و جعلتم الدّنیا فوق رؤوسکم و العلم تحت أقدامکم، و الکذب حدیثکم و الغیبه فاکهتکم، و الحرام غنیمتکم، و لا یرحم کبیرکم صغیرکم، و لا یوقّر صغیرکم کبیرکم، فعند ذلک تنزل اللّعنه علیکم و یجعل باسکم بینکم».
«هنگامی که دانشمندان شما کم شوند، قاریان شما از بین بروند،
شما از دادن زکات ابا کنید، گناهان را علنی انجام دهید، صداهای شما در مساجد بلند شود، دنیا را بالای سرتان قرار دهید، دانش را زیر پای خود بیفکنید، گفتارتان دروغ باشد، شیرینی مجالستان غیبت باشد، درآمدتان از طریق حرام به دست آید، بزرگترها به کوچکترها ترّحم نکنند، کوچکترها نیز احترام بزرگان را رعایت نکنند، در چنین زمانی لعنت بر شما نازل می شود، ترس در میان شما انداخته می شود و نیروی شما بر علیه همدیگر به کار گرفته می شود».
آیا همه اینها تحقّق نیافته؟ چرا، مگر مساجد ما به این صورت درنیامده؟! مگر از بلندگوی مساجد ما جز تهمت و دروغ پخش می شود؟! مگر پول و ثروت به صورت معبود ما درنیامده و روی سر ما جای نگرفته؟! مگر علوم دینی پشت سر انداخته نشده و مورد هتک و اهانت قرار نمی گیرند؟!، مگر این آیه در حقّ ما عینیّت نیافته که می فرماید:
«فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصَّلاهَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا».
«بعد از آنها مردمی به جای آنها نشستند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروی نمودند و به زودی با آتش هلاکت روبرو شوند».
ضلالت و هلاکت دنیا را دیدیم و در میان شعله های آن دست و پا می زنیم و شعله های هلاکت و غوایت دوزخ در انتظار ماست که به خدای توانا از آن پناه می بریم، اگر با آن نیز روبرو شویم دیگر راه نجات نداریم که آن آتش خشم خداوندی است و یک جایگاه جاوید و ابدی خواهد بود.
دیگر فقرات حدیث نیز تحقّق یافته: علمای دینی بسیار کم شده، قاری های واقعی به کلّی از بین رفته، که منظور از قاری، بازیگران ترتیل قرآن و غناکنندگان به صورت آن نیستند، بلکه منظور از قاری، آن حافظ قرآن است که معتقد به قرآن باشد، بر ترتیل و تجوید آن واقف، بر احکام و تعالیم آن عامل، و از راهی که قرآن کریم نشان داده، رهرو باشد، امّا این نوارها و صفحه هائی که به نام قرآن به فروش می رسد، یک سلسله «اصوات و الحان» است که به جای دیگر نوارها و صفحه ها به دست جوان امروزی داده می شود، تا از دیگر انواع موسیقی بی نیاز شود.
1129 - «إذا تقارب الزّمان انتقی الموت خیار امّتی کما ینتقی أحدکم خیار الرّطب من الطّبق!».
«هنگامی که فرج نزدیک باشد، مرگ بهترین امّت را برمی گزیند، آن سان که شما خرماهای رطب را از یک طبق خرما برمی گزینید».
1130 - «إذا کانت امراؤکم شرارکم، و أغنیاؤکم بخلاءکم، و أمورکم إلی نسائکم، فبطن الأرض خیر من ظهرها!».
«هنگامی که زمامداران شما بدترین شما باشد، ثروتمندان شما بخیلان شما باشد، و کارهای شما به دست زنان شما باشد، در چنین زمانی زیر زمین بهتر از روی آن است».
اشاره به حوادث تلخ و ناگواری است که انسان در چنین زمانی مرگ را بر زندگی ترجیح می دهد و اگر به اختیار خویش باشد قبر را بر قصرهای سر به فلک کشیده برمی گزیند.
1131 - «یصبح زعیم القوم أرذلهم!».
«پست ترین مردمان، رهبر آنان می گردد».
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چون یک جامعه شناس موشکاف، حوادث و علل حوادث دهها قرن دیگر را با قاطعیّت بیان می فرماید.
1132 - «إذا أسند الأمر إلی غیر أهله فانتظروا السّاعه!».
«هنگامی که کارها به غیر اهل سپرده شود منتظر فرج باشید».
در این روایتها منظور از «ساعت»، ساعت ظهور، و لحظه رهائی موعود است.
1133 - «إنّ الله إذا غضب علی أمّه لم ینزل بها عذاب خسف و لا مسخ، غلت أسعارها، و تحبس عنها أمطارها، ویلی علیها شرارها!».
«هنگامی که خداوند بر قومی غضب کند آنها را به عذابهائی چون
خسف و مسخ دچار نمی کند بلکه قیمتها بالا می رود، باران حبس می شود و بدترین مردم بر آنها حکومت می کند».
بالا رفتن قیمتها به صورت یک مسئله جهانی درآمده، هر روز مقدار تورّم بالا می رود، و زمامداران از چاره جوئی ناتوان گشته اند، امّا باران هنوز به کلّی قطع نشده، اگرچه غالبا نابهنگام می بارد و ویرانی ها به بار می آورد، ولی از خداوند می خواهیم که به حیوانات زبان بسته و کودکان بی گناه رحم آورد و آنرا قطع نکند، امّا در مورد مسلّط شدن اشرار و حکومت شریران به خدا پناه می بریم.
1134 - «إنّی أخاف علی أمّتی بعدی أعمالا ثلاثه: زلّه عالم، و حکم جائر، و هوی متّبعا!».
«برای امّتم بعد از خود در مورد سه چیز بیمناکم:1 - لغزش عالم، 2 - ستم زمامدار،3 - پیروی هوای نفس».
هر سه تحقّق یافته، و قبلا زنگ خطر به صدا درآمده، هرکه به هوش نبوده جز خویشتن را سرزنش نکند.
1135 - «ستکون علیکم أئمّه یملکون علیکم أرزاقکم، یحدّثونکم فیکذبونکم، لا یرضون منکم حتّی تحسّنوا قبیحهم، و تصدّقوا کذبهم».
«رهبرانی بر شما مسلّط می شوند، که روزیهای شما را به دست می گیرند، چون با شما سخن بگویند دروغ می گویند، از شما راضی نمی شوند مگر هنگامی که کارهای ناشایست آنها را تحسین کنید و دروغهای آنانرا تصدیق نمائید».
1136 - «سیأتی علی أمّتی زمان یکثر الفقراء، و یقلّ العلماء، و یقبض العلم و یکثر الهرج، ثمّ یأتی بعد ذلک زمان یقرأ القرآن رجال لا یجاوز تراقیهم».
«برای امّت من زمانی پیش می آید که در آن فقیر زیاد می شود، دانشمند کم می شود، علم از میان مردم برداشته می شود، هرج ومرج
ص:772
فراگیر می گردد، سپس زمانی پیش می آید که قاریان قرآن را می خوانند ولی از حلقوم آنها تجاوز نمی کند».
چنانکه ما امروز قرآن می خوانیم ولی دقّت و تأمّل نمی کنیم، چون به آیات رحمت می رسیم بارقه امید در دیدگان ما نمی درخشد، و هنگامی که به آیات عذاب می رسیم، ضربان قلب ما افزایش نمی یابد و آثار خوف در سیمای ما ظاهر نمی شود.
1137 - «إذا أبغض المسلمون علماءهم، و أظهروا عماره أسواقهم، و تناکحوا علی جمع الدّراهم، رماهم الله بأربع خصال:
بالقحط من الزّمان، و جور السّلطان، و الخیانه من ولاه الحکّام، و الصّوله من العدوّ!».
«هنگامی که مسلمانان با علمای خود از سر ستیز درآیند، بازارهای خود را آباد جلوه دهند و برای گردآوری ثروت ازدواج کنند، خداوند آنها را به چهار بلا دچار می سازد:
1 - قحطی زمان،
2 - ستم سلطان،
3 - خیانت فرمانروایان،
4 - ترس و وحشت از دشمنان».
هر چهار بلا کشورهای ما را فرا گرفته، قحطی و تورّم به اوج رسیده، زمامداران ستم پیشه کرده اند، خیانت هر کوچه و برزن را فراگرفته، ترس و وحشت از دشمن پشت ممالک اسلامی را می لرزاند و سرزمینهای آنها را قطعه قطعه نموده است.
پیشوای پنجم شیعیان در مورد مفتی ها و قاضی های اسلامی می فرماید:
1138 - «من أفتی النّاس بغیر علم و لا هدی من اللّه، لعنته ملائکه الرّحمه و ملائکه العذاب، و لحقه وزر من عمل بفتیاه!».
«هرکس بدون علم فتوی دهد، فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب او را لعنت می کنند، و گناه همه کسانیکه به فتوای او عمل کنند به گردن اوست».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز در مورد «قاضی» می فرماید:
1139 - «لسان القاضی بین جمرتین من نار حتّی یقضی بین النّاس. فإمّا إلی الجنّه، و إمّا إلی النّار!».
«زبان قاضی در میان دو شعله آتش قرار گرفته تا در میان مردم قضاوت کند، چون قضاوت کرد یا به سوی بهشت می رود یا به سوی آتش».
در روایت دیگر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«بدترین امّت من کسانی هستند که متصدّی امر قضاوت شوند، که اگر امر بر او مشتبه شود مشورت نمی کند، اگر واقعیّت را دریابد خوشحالی بیرون از حدّ کند و اگر خشمگین شود به خشونت متوسّل می شود».
و می فرماید:
«کسیکه چیز زشتی را بنویسد همانند کسی است که به آن مرتکب شود».
(شاید معنای حدیث این باشد: کسیکه منشی و نویسنده ستمگری باشد در گناه او شریک است).
1140 - «لست اخاف علی أمّتی غوغاء تقتلهم، و لا عدوّا یجتاحهم. ولکنّی أخاف علی أمّتی أئمّه مضلّین إن أطاعوهم فتنوهم، و إن عصوهم قتلوهم».
«من در مورد امّت خود از کشتارهای جنگی بیمناک نیستم و از دشمنی که آنها را ریشه کن سازد اندیشه نمی کنم، ولی ترس من در مورد آنها از رهبران گمراهی است که اگر از آنها پیروی کنند آنها را فریب می دهند و اگر نافرمانی کنند آنها را به قتل می رسانند».
از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل می شود که فرمود:
«برای هرچیزی آفتی هست و آفت این دین پیشوایان بد می باشند».
و فرمود:
«وای بر امّت من از علمای سوء».
منظور رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از علمای سوء، دانشمندانی هستند که مردم را به نیکی امر می کنند و خود عمل نمی کنند.
1141 - «سیکون بعدی أئمّه یعطون الحکمه علی منابرهم، فاذا نزلوا نزعت عنهم!. و أجسادهم شرّ من الجیف».
«بعد از من پیشوایانی پدید می آیند که چون بر فراز منبر قرار بگیرند سخنان حکمت آمیز می گویند، چون از منبر پائین آمدند نور حکمت و ایمان از آنها گرفته می شود، چنین دانشمندانی از مردار پلیدتر هستند».
1142 - «یتفقّه أقوام لغیر اللّه، و طلبا للدّنیا و الرّئاسه. و یوجّه القرآن علی الأهواء. و یصیر الدّین بالرّأی».
«اقوامی برای غیرخدا درس فقه می خوانند، صرفا برای مقام و ریاست به فقاهت می گرایند، قرآن را طبق خواسته های خود توجیه می کنند، و آئین خدا را با آراء خود تفسیر و تحلیل می کنند».
با کمال تأسّف این بلاها نیز تحقّق یافته، چقدر فراوانند کسانیکه برای مقام و ریاست به دنبال فقاهت می روند، و چقدر فراوانند افرادیکه از آغاز شروع به درس دم از رأی و فتوا می زنند و در برابر کلام صریح معصوم می گویند: رأی من چنین و چنانست!.
1143 - «ما تعلّم العلم ریاء و سمعه یراد به الدّنیا، إلاّ نزع الله برکته و ضیّق علیه معیشته و وکله إلی نفسه. و من وکله الله إلی نفسه فقد هلک».
«هنگامی که علم برای ریا و تظاهر و ثروت اندوزی کسب شود، خداوند برکاتش را از آن سلب می کند و زندگی چنین اشخاصی را تنگ
قرار می دهد و به خودش وا می گذارد. و کسیکه خداوند او را به خودش واگذارد، هلاک می شود».
1144 - «من تعلّم العلم و لم یعمل بما فیه، حشره الله یوم القیامه أعمی، و من تعلّم العلم یرید به الدّنیا و آثر علیه حبّ الدّنیا و زینتها، استوجب سخط الله و کان فی الدّرک الأسفل من النّار».
«کسیکه علم را فراگیرد و به آن عمل نکند، خداوند او را در روز رستاخیز به صورت نابینا محشور نماید. کسیکه علم را برای دنیا به دست آورد و محبّت دنیا را بر آن مقدّم بدارد، مستوجب غضب الهی گردد و جایگاهش در پائین ترین درجه آتش است».
1145 - «لا تتعلّموا العلم لتباهوا به العلماء، و لتماروا به السّفهاء، و لتصرّفوا به وجوه النّاس إلیکم. فمن فعل ذلک فهو فی النّار!».
«هرگز علم را برای افتخار و مباهات به علما، و مجادله با کوته فکران و جلب توجّه مردم نخوانید، کسیکه این کار را انجام دهد در دوزخ است».
آنگاه دانشمندان سوء را با گرفتاریهای جانکاه بیم داده می فرماید:
1146 - «یکون فی أمّتی فزعه، فتصیر النّاس إلی علمائهم فإذا هم قرده و خنازیر، قد عوقبوا بنظیر ما فعلوا من تغییر الحقّ عن جهته، و تحریف الکلام عن مواضعه!!! مسخ الله صورهم و غیّر خلقتهم کما بدّلوا الحقّ باطلا».
«در میان امّت من وحشت و اضطرابی پیش می آید که مردم به علمای خود مراجعه می کنند و آنها را به صورت بوزینگان و خوکها درمی یابند، و این اثر وضعی اعمال آنهاست که حق را از مسیر خود منحرف کرده، سخن را از محلّ خود تغییر داده اند، خداوند نیز به عنوان کیفر کردارشان صورتهای آنها را مسخ کرده، آفرینش آنان را تغییر می دهد، آن سان که آنها حق را تغییر داده به صورت باطل درآورده اند».
و این مرحله جانکاه به زودی فرا می رسد، که مقدّمات آن فرا رسیده
است، و علمای سوء و به خصوص آنها که همه دانش و بینش خود را در اختیار زمامداران ستمگر قرار داده اند که به مصداق: «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا»، با مشعل فروزان دانش، آیات و احکام الهی را تفسیر و توجیه نموده، راه را برای ستمگران و خیانت پیشگان هموار می کنند، به زودی به کیفر کردار زشت خویش در این سرا می رسند و عذاب آخرت سخت تر و رسواکننده است.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنها را بدترین مردم زمین تعبیر فرموده است که اگر به مقام و منصبی راه یابند از رشوه سیر نمی شوند، و اگر معزول شوند از روی ریا به عبادت می پردازند. آنها راهزنان راه خدا و دزدان عقاید مردمند و با کردار ناشایست خود مردم را از دین دور کرده به کفر و الحاد سوق می دهند.
1147 - «علماؤهم خونه فجره!. أشرار خلق الله هم و أتباعهم و من یاتیهم و یأخذ منهم و یحبّهم و یجالسهم و یشاورهم!!!. فقهاؤهم خونه یدّعون أنّهم علی سنّتی و منهاجی و شرائعی... إنّهم منّی براء، و أنا منهم بریء».
«علمای آنها خائن و فاسق هستند، آنها، و پیروان آنها، و آنانکه به سوی آنها می آیند و از آنها کسب نور می کنند، و آنانکه آنها را دوست می دارند، با آنها می نشینند و با آنها مشورت می کنند، بدترین مخلوقات روی زمین می باشند. فقهای آنها خائن هستند و ادّعا می کنند که بر سنّت و طریقه و آئین من می باشند ولی آنها از من بیزارند و من نیز از آنها بیزارم».
1148 - «یکون فی آخر الزّمان أمراء ظلمه، و وزراء فسقه، و عرفاء ظلمه، و أمناء خونه».
«در آخر الزّمان زمامدارانی ستم پیشه، وزیرانی فاسق، عارفانی ستمگر، و امین هائی خیانتگر می باشند».
1149 - «إذا صار الأمراء فجره، و الوزراء کذبه، و الأمناء خونه، و الأعوان ظلمه، و ذوو الرّئاسه فسقه».
«هنگامی که زمامداران فاجر، وزیران کاذب، امینان خائن، یاران ظالم و سردمداران فاسق باشند».
این حدیث نویدگر آنست که هنگامی که این صفات در طبقه های یاد شده پدید آمد فرج نزدیکست، و با تحقّق آنها در عصر ما امید فراوان می رود که آن روز پرشکوه را ما نیز درک کنیم انشاء اللّه.
دیگر جای تعجّب نیست که اسلام این قدر کهنه شده، نماز و روزه فراموش گردیده، مجالس به اصطلاح مذهبی فراوانست و از قرآن و احادیث خبری نیست!. علما به سوی رژیمهای حاکم گرائیده، احکام آئین را به دلخواه آنان توجیه می کنند، حرام خدا را حلال نموده، خواسته آنان را تأمین می نمایند، که هدف نهائی آنان در تحصیل دانش به دست آوردن درهم و دینار بود و به آن هم رسیدند!. با اینکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنها را تشجیع نموده و به آنها گوشزد فرموده که بعد از من قرآن از دستگاه حاکمه جدا می شود شما هرگز از قرآن جدا نشوید.
و فرموده که زمامدارانی بر شما مسلّط خواهند شد که در حق خود به صورتی داوری می کنند و در حق شما به گونه ای دیگر، اگر با آنها سر ستیز داشته باشید شما را می کشند و اگر با آنها سازشکاری پیشه کنید شما را گمراه می سازند، با آنها چون حواریّون حضرت عیسی (علیه السلام) رفتار کنید که به دار رفتند و تسلیم نشدند، که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است.
1150 - «إذا رأیت أقرب النّاس من الولاه من یمتدح بشتم أهل البیت، و من یحبّهم یزوّر و لا تقبل شهادته».
«هنگامی که ببینی که نزدیکترین مردم به زمامداران کسانی هستند که به عنوان فحش و ناسزا گفتنش به اهلبیت ستوده می شوند، و هرکس دوستدار اهلبیت باشد تخطئه می شود و شهادتش پذیرفته نمی شود».
رسول گرامی اسلام در حدیث دیگری در این زمینه می فرماید:
«زمامداران آنها ستم پیشه، معاونان آنها ستمگر، دانشمندان آنها آزمند، زاهدان آنها تزویرکار، بازرگانان آنها رباخوار، زنهای آنها غرق در آرایش و نوجوانان آنها غوطه ور در بی عفّتی اند، علما را فقط با لباس نیکو می شناسند و قرآن را فقط با صدای نیکو تشخیص می دهند، و خدا را فقط در ماه رمضان می پرستند، در چنین زمانی خداوند سلطانی را بر آنها مسلّط می کند که علم و حلم و رحم نداشته باشد».
صفاتی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای اهل زمان ما بیان فرموده، آنقدر دقیق است که اگر یک جامعه شناس آگاه و ماهری ویژگیهای جامعه ما را بشمارد بیش از آن چیزی نخواهد یافت. اگر این اخبار غیبی را به پیشگوئی منجّمان و کاهنان حمل کنید، چرا هیچ منجّم و کاهنی از این سری خبرها نگفته، و منحصرا حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و فرزندان معصومش این نویدها را داده اند؟!.
1151 - «ثمّ یاتی بعد ذلک زمان، حتّی لا یری فیه إلاّ سلطان جائر، أوغنیّ بخیل، أو عالم راغب فی المال، أو فقیر کذّاب، أو شیخ فاجر، أوصبیّ وقح، أو امرأه رعناء!!!».
«آنگاه زمانی پیش می آید که در آن زمان جز پادشاه ستمگر، ثروتمند بخیل، دانشمند جاه طلب، مستمند دروغ پرداز، پیرمرد تبهکار، کودک بی شرم، و زن گستاخ نباشد»!!.
و اینها کالای رائج در بازار قرن بیستم، و دستاورد تمدّن جدید است، که موبه مو تحقّق یافته است.
1152 - «السّاعه تکون عند خبث الأمراء، و مداهنه القرّاء، و نفاق العلماء!. و إذا صدّقت أمّتی بالنّجوم، و کذّبت بالقدر. و ذلک حین یتّخذون الکذب ظرفا، و الأمانه مغنما، و الزکاه مغرما. و الفاحشه إباحه، و العباده تکبّرا و استطاله علی النّاس... و حینئذ یفتح الله علیهم فتنه غبراء مظلمه، فیتیهون فیها کما تاهت الیهود!».
«و آن روز پرشکوه، هنگامی است که زمامداران پلید شوند، قاریان سازش کاری را پیشه کنند، دانشمندان به نفاق بگرایند، امّتم سخنان منجّمان را تصدیق کنند و تقدیرات الهی را تکذیب نمایند، و آن هنگامی است که دروغ را مهارت، خیانت به امانت را غنیمت، زکات را جریمه و فحشا را مباح پندارند و عبادت را از روی تکبّر و منّت بر مردمان انجام دهند، در چنین زمانی خداوند فتنه جانکاهی را بر آنها چیره نماید که در میان آن سرگردان شوند، آنچنانکه یهود در وادی تیه سرگردان شد».
امروز جهان اسلام در سرگردانی و سردرگمی عجیبی به سر می برد و همه مجد و عظمت آنها در زیر پای دشمنان لگدمال شده است، و صدها ملیون عرب
در دست دشمن صهیونیستی اسیر و سرگردان هستند.
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد علمای راستین که بر اعتقاد خود پابرجا باقی مانده، تابع رژیمهای فاسد نشوند، می فرماید:
«برای مردم زمانی پیش می آید که علما را همانند دزدان می کشند، ای کاش در آن زمان علما خود را به حماقت بزنند تا جان خود را از قتل، و آبروی خود را از تهمت، در امان نگهدارند. از خانه های خود خارج نشوند، خود را به سادگی بزنند و از رویدادها اظهار بی اطّلاعی کنند»!!!.
در این سه سال اخیر چقدر از علمای شیعه در ایران و عراق و لبنان به ناحق کشته شدند؟! گوئی دیگر هدفی جز مبارزه با راهنمایان مذهبی و ریشه کن ساختن دعوتگران راه خدا ندارند! ولی خداوند در کمین ستمگران است.
1153 - «إنّ الله تعالی لا ینزع العلم بعد أن أعطاکموه انتزاعا و إنّما ینزعه بقبض العلماء، فتبقی ناس جهّال، یستفتون فیفتون برأیهم فیضلّون و یضلّون».
«خداوند علم و دانشی که به شما داده از شما سلب نمی کند، بلکه از طریق رحلت علمای ربّانی این علم از میان شما رخت برمی بندد و گروهی نادان برای شما می ماند، از آنها فتوا می پرسید و آنها با رای خود برای شما فتوا می دهند، خود گمراه شده، شما را نیز گمراه می کنند».
پس از رحلت دانشمندانی که شب و روز در راه تحقیق عمر خود را سپری می کنند، بر این امّت چه خواهد گذشت؟! این همه میراث گرانبهائی که از علوم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای ما گرد آورده اند و قفسه های کتابخانه های جهان را پر کرده اند، به چه سرنوشتی دچار خواهد شد؟!.
1154 - «لأنا من غیر الدّجال أخوف علیکم من الدّجال!!! فقیل: و ما ذاک! ؟ فقال: أئمّه مضلّون!».
«زیرا که من از غیردجّال بیش از دجّال در مورد شما اندیشناکم.
گفته شد: چگونه یا رسول اللّه؟! فرمود: از پیشوایان گمراه کننده».
ای کاش پیشوایان عصر ما این حدیث را می خواندند و مردم را گمراه نمی ساختند.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای نخستین شیعه در مورد شکایت از دانشمندان می فرماید: «دو گروه کمرم را شکست:1 - دانشمند گستاخ 2 - نادان زاهدمآب». دانشمند گستاخ با رأی خود فتوا می دهد و احکام دین را دگرگون می سازد و نادان زاهد مآب با شیوه غلط خود مردم را به گمراهی می کشد.
1155 - «و تبطل الأحکام، و یحبط الاسلام، و تظهر دوله الأشرار، و یحلّ الظّلم بکلّ الأمصار!».
«احکام دین تعطیل می شود، آئین اسلام حبط می گردد، دولت اشرار ظاهر می شود و کابوس ستم هر شهر و آبادی را فرا می گیرد».
ای پیشوای عزیز! و ای امام رئوف!، آنچه فرمودی تحقّق یافته، دولت اشرار تشکیل شده، مسلمانان در رنج و اضطراب به سر می برند، نسل جوان از دین و آئین روی برتافته، از تأیید کفر و الحاد، علیرغم ادّعای ایمان، پروائی ندارند!.
1156 - «فاؤلئک یدعون فی ملکوت السّماوات الأرجاس الأنجاس».
«آنها در ملکوت آسمانها پلید نامیده می شوند».
ولی مسلمانان از زنگهای خطری که به صدا درمی آید، به هوش نمی آیند، آنها هدفی جز به دست آوردن پول و اشباع غرائز حیوانی از خود نشان نمی دهند.
1157 - «إنّه لا یزال عدل الله مبسوطا علی هذه الامّه، ما لم یمل قرّاؤهم إلی أمرائهم، و ما لم یزل أبرارهم ینهی فجّارهم. فإن لم یفعلوا
ثمّ استقرّوا فقالوا: لا إله إلاّ اللّه، قال الله فی عرشه: کذبتم، لستم بها صادقین».
«عدالت خداوندی بر این امّت تا موقعی گسترده است که قاریان امّت به زمامداران گرایش پیدا نکنند و نیکان آنها تبهکارانشان را از گناه نهی کنند، هنگامی که قاریان به سلاطین بگروند و نیکان نهی از منکر نکنند و آنگاه بنشینند و بگویند: لا اله الاّ اللّه، خداوند در عرش خود می فرماید: دروغ می گوئید و در این گفته خود راستگو نیستید».
1158 - «إذا قلّ الفقهاء الهادون، و کثر فقهاء الضّلاله و الخونه، و إذا کثر الشّعراء».
«هنگامی که فقهای هدایتگر کم شوند و فقیهان گمراه و خیانت پیشه فراوان باشند و شاعران بسیار شوند».
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
1159 - «و رأیت الحرام یحلّل، و رأیت الحلال یحرّم!».
«و می بینی که حرام حلال شده و حلال حرام می گردد».
1160 - «و تمیل الفقهاء إلی الکذب، و تمیل العلماء إلی الرّیب».
«فقها به دروغ و علما به شکّ و تردید تمایل نشان می دهند».
1161 - «و فقهاؤهم یفتون بما یشتهون، و قضاتهم یقولون ما لا یعلمون، و أکثرهم بالزوّر یشهدون!. من کان عنده دراهم کان موقّرا مرفوعا، و إن کان مقلاّ فهو عندهم موضوع».
«فقیهان آن زمان طبق هوای نفس خود فتوی می دهند، قاضی های آنها آنچه را که نمی دانند می گویند، و بیشتر آنها به دروغ گواهی می دهند.
کسیکه چند درهم پول داشته باشد در نزد آنها عزیز و محترم است. و کسیکه بی پول باشد در نزد آنها خوار و زبون است».
در زمان ما هم دقیقا پول و مقام، میزان عزّت و ذلّت شده است.
1162 - «إذا خرج القائم ینتقم من أهل الفتوی بما لا یعلمون.
فتعسا لهم و لأتباعهم!. أو کان الدّین ناقصا فتمّموه أم کان به عوج فقوّموه، أم همّ النّاس بالخلاف فأطاعوه، أم أمرهم بالصّواب فعصوه، أم همّ المختار فیما أوحی إلیه فذکّروه، أم الدّین لم یکتمل علی عهده فکمّلوه، أم جاء نبیّ بعده فاتّبعوه».
«هنگامی که قائم ما ظاهر شود، از کسانی که بدون علم فتوی داده اند انتقام می گیرد. وای بر آنها و پیروان آنها. آیا دین خدا ناقص بود که آنها تکمیل کردند؟! یا در دین خدا انحرافی بود که آنها درست کردند؟! آیا مردم علاقه به انحراف داشتند که از او پیروی کردند؟! و یا او مردم را به راستی و درستی امر کرده و مردم مخالفت ورزیده اند؟! آیا رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) در آنچه به او وحی شده چیزی را فروگذار کرده که به او یادآوری کرده اند؟! و یا دین در عهد او کامل نبود و اینها تکمیل کردند؟! آیا پیامبری بعد از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمده که از او پیروی کردند؟!».
این بیان چقدر زیبا و عالی است و این منطق چقدر قوی و نیرومند است، و جای شگفت نیست که از امیر بلاغت و امام فصاحت امیر مؤمنان (علیه السلام) جز آن انتظار نمی رود. ولی چه کسی به این حقایق توجّه می کند و به این سخنان والا گوش فرا می دهد؟! اگر به این هشدارها گوش دهند، فرصت طلبان از خدا بی خبر نمی توانند آراء شخصی خود را به نام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) بر مردم تحمیل کنند.
1163 - «إذا وقع الموت فی الفقهاء، و وضعت أمّه محمّد الصّلاه!»
«و آن هنگامی است که مرگ فقهای راستین را یکی پس از دیگری برباید و امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نماز را ترک گویند».
امروز نسل جوان در مورد نماز مسامحه فراوانی نشان می دهد و شانه از زیربار مسئولیّت خالی می کند، در حالیکه نماز ستون دین است، اگر پذیرفته نشود دیگر عبادتها نیز مردود می شود. این عبادت پرارج اسلامی در عصر ما
کم ارج شده و از فروغش کاسته شده، نشانه ارتجاع و ساده اندیشی و کوته نظری به شمار می آید.
علم فقه نیز به تدریج رخت برمی بندد و جای فقیهان درگذشته خالی می ماند. چنانکه امیر مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران حضرت علی (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
1164 - «یکون إذا رفع العلم، و ظهر الجهل، و کثر القرّاء، و قلّ العلماء!».
«او هنگامی ظاهر می شود که علم رخت بربندد، نادانی ظاهر شود، قاریان فراوان و دانایان اندک باشند».
1165 - «یتفقّه النّاس لغیر الدّین، و یتعلّمون لغیر العمل، و یطلبون الدّنیا بعمل الآخره».
«مردم فقه می آموزند ولی نه برای دین، دانش می اندوزند ولی نه برای عمل، با اعمال دینی حطام دنیا را طلب می کنند».
تردیدی نیست که تعداد زیادی از دانشجویان دینی به این شیوه مبتلا هستند و اگر جز آنرا ابراز کنند به نفاق می گرایند و واقعیّت را می پوشانند.
1166 - «لا یقوم حتّی لا یقسم میراث، و لا یفرح بغنیمه».
«او ظاهر نمی شود جز هنگامی که دیگر میراثها تقسیم نشود و از سود بردن کسی دلخوش نباشد».
امروز تقسیم صحیح ارث از بین رفته، قوانین غربی به جای احکام اسلامی معمول گشته، حتّی برخی از متصدّیان امر به معروف و نهی از منکر نیز مقرّرات ارث را از یاد برده اند!.
دلخوش نبودن از سودها نیز شاید به دلیل وحشت و اضطرابی باشد که بر جوامع بشری حکمفرماست، که دیگر یک منفعت مادّی در برابر این حوادث جانکاه و فجایع تلخ نمی تواند مایه مسرّت و دلخوشی انسان باشد.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1167 - «تخلو الکوفه من المؤمنین و یارز العلم عنها کما تارز الحیّه فی جحرها، ثمّ یظهر فی بلده یقال لها: قم، و أهلها قائمون مقام الحجّه».
«کوفه از مؤمنان خالی می شود و علم از آن برچیده می شود، آنچنانکه مار در لانه خود درهم می پیچد. آنگاه در شهری به نام «قم» ظاهر می شود که مردمان آن قائم مقام حجّت خدا هستند».
در روزی که مردم شهر «قم» هنوز آتش پرست و بت پرست بودند و اسم آن در جزیره العرب ناشناخته بود، امام صادق (علیه السلام) خبر می دهد که این شهر مرکز علم و دانش خواهد بود و جانشینان حضرت حجّت (ع) در آنجا اقامت خواهند داشت، پس از گذشت 1200 سال، فرمایش امام تحقّق می یابد و این شهر مرکز علوم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و مجمع علمای شیعه و فارغ التّحصیلان آن مرجع تقلید و پیشوای امّت اسلامی می گردند.
پیشتر نیز در مورد قم سخن گفتیم و یادآور شدیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنجا را ستوده و از آینده درخشان آن سخت گفته، پیش از آنکه اسلام وارد آنجا شود و نام آن در جهان معروف گردد.
از دیگر نکات شایان توجّه در این حدیث، خبر دادن آنحضرت از برچیده شدن علم از کوفه و نجف اشرف می باشد. که ممکن است منظور از آن برچیده شدن علوم به سبب ستم زمامداران و کشته شدن رجال دین باشد.
در این رابطه حدیث دیگری در مورد شهرستان «قم» آمده است که در ضمن آن می فرماید:
1168 - «یخرج رجل من قم یدعو النّاس إلی الحقّ، یجتمع معه قوم کزبر الحدید لا تزلزلهم الحوادث، و لا یملّون و لا یجبنون، و علی الله یتوکّلون، و العاقبه للمتّقین».
«مردی از قم خارج شده مردم را به سوی حقّ دعوت می کند، گروهی که دلهایشان چون قطعات آهن سخت است، در اطراف او گرد می آیند، حوادث آنها را مضطرب نسازد، ملول نشوند و دچار وحشت نگردند
و بر خداوند توکّل کنند و عاقبت از آن پرهیزکاران است».
آنگاه در ضمن گفتگو از نشانه های دوران غیبت طولانی آنحضرت می فرماید:
1169 - «و القضاه یقضون بخلاف ما أمر اللّه».
«داوران برخلاف اوامر خداوند داوری می کنند».
1170 - «و رأیت الولاه یاتمنون الخونه للطّمع».
«زمامداران را می بینی که برای آزمندی خود خائنان را بر سر کار آورند و امین امور کشوری قرار دهند».
1171 - «و رأیت طالب الحلال یذمّ و یعیّر، و طالب الحرام یمدح و یعظّم».
«و می بینی که طالب حلال مورد تحقیر و سرزنش قرار می گیرد، و طالب حرام مورد تعظیم و ستایش واقع می شود».
و در روایت دیگری آمده که حکومت به دست حرامزاده ها می افتد، که دیگر بر کسی رحم نمی کنند.
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
1172 - «إذا رفع العلم من بین أظهرکم، فتوقّعوا الفرج من تحت أقدامکم».
«هنگامی که علم از میان شما رخت بربندد، از زیر پای خود فرج را انتظار بکشید». (یعنی به صورت ناگهانی).
1173 - «و یسبق ذلک خروج اثنی عشر رجلا من آل أبی طالب، کلّهم یدّعی الإمامه لنفسه».
«پیش از ظهور او، دوازده نفر از فرزندان حضرت ابو طالب (علیه السلام)
خروج می کنند و هریک ادّعای امامت می نمایند».
امید است که فرج نزدیک باشد، که علم برچیده شده، نادانی فراگیر شده، از علمای راستین تنها عدّه محدودی در کنار و گوشه مانده اند که به گفتارشان گوش فرانمی دهند و از اوامرشان فرمان نمی برند. و اینک که با پیروزی انقلاب ایران یکی دیگر از نشانه های فرج تحقّق یافت، امیدواریم که انقلاب ایران پیش درآمد حوادث مهمتری چون خروج سیّد خراسانی باشد که پرچم را به دست صاحب اصلی آن، حضرت بقیّه الله خواهد سپرد.
* * *
حواشی
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 393، المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 15 و تحف العقول صفحه 42.
- المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 144.
- تحف العقول صفحه 31.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 472.
- بشاره الاسلام صفحه 28 و 31، الامام المهدی صفحه 66 و 108، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 135 و المهدی صفحه 206.
- الزام النّاصب صفحه 180، بحار الانوار جلد 52 صفحه 263، بشاره الاسلام صفحه 23 و الامام المهدی صفحه 217.
- مریم:59.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 36.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 45.
- الامام المهدی صفحه 219، الزام النّاصب صفحه 180 و بشاره الاسلام صفحه 22.
- الزام النّاصب صفحه 178.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 135، بشاره الاسلام صفحه 126 و تحف العقول صفحه 42.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 194.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 58، بشاره الاسلام صفحه 23، الامام المهدی صفحه 217 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 212.
- همان مدارک پی نویس قبل.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 212 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- وسائل الشّیعه، جلد 18 صفحه 9.
- وسائل الشیعه، جلد 18 صفحه 157.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 472 و الزام النّاصب صفحه 196.
- بشاره الاسلام صفحه 132 و الزام النّاصب صفحه 195.
- منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، بشاره الاسلام صفحه 22 و 44
و الزام النّاصب صفحه 182.
- در اینجا منظور از این علم، علوم دینی است و امّا دیگر دانشها که احیانا برای تأمین معاش نیز تحصیل می شود، آنهم بهتر است که برای خدا و خدمت به خلق کسب شود ولی به هرحال ارزنده است و اسلام به تحصیل آنها فرمان داده است. (مؤلّف)
- الزام النّاصب صفحه 186.
- الزام النّاصب صفحه 186 و بشاره الاسلام صفحه 134.
- المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 125 و اختصاص مفید صفحه 251.
- بشاره الاسلام صفحه 176.
- الزام النّاصب صفحه 185.
- منتخب الاثر صفحه 432، بحار الانوار جلد 52 صفحه 193، غیبت نعمانی صفحه 130، الامام المهدی 219 و الزام النّاصب صفحه 182.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 70 و جلد 52 صفحه 228، بشاره الاسلام صفحه 5 و 25، منتخب الاثر صفحه 425، الامام المهدی صفحه 217، الزام النّاصب صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 25 و نور الابصار صفحه 172.
- منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258، بشاره الاسلام صفحه 133 - 135 و الزام النّاصب صفحه 183.
- الزام النّاصب صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 22 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 263.
- المهدی صفحه 199، الزام النّاصب صفحه 181 و بشاره الاسلام صفحه 22 و 76.
- تحف العقول صفحه 23 و نور الابصار صفحه 35.
- المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 125.
- الزام النّاصب صفحه 195 و بشاره الاسلام صفحه 76.
- منتخب الاثر صفحه 434 و بشاره الاسلام صفحه 27.
- غیبت نعمانی صفحه 131، بحار الانوار جلد 52 صفحه 228 و بشاره الاسلام صفحه 47.
- منتخب الاثر صفحه 425، بحار الانوار جلد 51 صفحه 70 و بشاره الاسلام صفحه 5.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- الزام النّاصب صفحه 207.
- بشاره الاسلام صفحه 77 و الزام النّاصب صفحه 195.
- الزام النّاصب صفحه 108.
- الامام المهدی صفحه 219، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258، الزام النّاصب صفحه 194 و بشاره الاسلام صفحه 75 و 133.
- الزام النّاصب صفحه 64.
- بشاره الاسلام صفحه 44، الزام النّاصب صفحه 180، الامام المهدی صفحه 219 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 258.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 177، الزام النّاصب صفحه 178 و الامام المهدی صفحه 178.
- بشاره الاسلام صفحه 87.
- سفینه البحار، جلد 2 صفحه 446: بعید بنظر نمی رسد که یکی از مصادیق این روایت مرجع معظم آیه الله خمینی باشد که حکومت شاه را واژگون ساخت و به تشکیل دولتی اسلامی براساس کتاب و سنّت دعوت نمود و یا ممکن است که این روایت اشاره به شخصیّت دیگری از اهل قم باشد که در آینده بسوی حکومتی مطابق قرآن و سنّت شریف و مذهب اهلبیت (علیهم السلام) دعوت نماید و بهرحال خدا به حقایق امور آگاه است.
- الزام النّاصب صفحه 184.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 258.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 155، اصول کافی جلد 1 صفحه 341، غیبت نعمانی صفحه 98 و بشاره الاسلام صفحه 5 و 31.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 267، اعلام الوری صفحه 426، بحار الانوار جلد 52 صفحه 209، المهدی صفحه 195، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 48، غیبت نعمانی صفحه 98 و بشاره الاسلام صفحه 5،31 و 167.
د - سیمای دین و قرآن در آخر الزّمان
دین و قرآن:
دین و قرآن، دو غریب متروک و تنها، در عصر ما سرگذشت دیگری دارند.
آنها غریب و تنهایند، تبعیدی و مهجورند.
آنها در میان مردم هستند ولی با مردم نیستند، آنچنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تعبیر فرموده اند.
آئین مقدّس اسلام امروز غریب است و قرآن کریم در قفسه های مساجد و رفهای منازل خاک می خورد.
مساجد اگرچه با فرش و چلچراغ و بلندگو و منبر و تریبون تزیین شده ولی از سخنان حق و موعظه های مؤثّر و گوشهای حق نیوش خالی شده است.
اینها در زمانی بود که قرآن و آئینی بود و مساجد مرکز اجتماعات مردم بود. امروز مطالب از مبادی و معانی خود خارج شده، هرکسی برطبق نظر خود و مطابق با اغراض و اهداف خود سخن می گوید.
در اینجا حقایقی را در مورد دین و قرآن از زبان معصومین (علیهم السلام) خواهی شنید که وضع امروز را دقیقا برای ما تشریح کرده اند و در طول چهارده قرن راویان آثار و ناقلان اخبار بدون کوچکترین تغییری برای ما نقل کرده اند، زیرا آنها به مبدء و گوینده این سخنان ایمان قطعی داشتند. و اینک سخنان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت در این باره:
* * *
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1174 - «و یوضع الدّین، و ترفع الدّنیا».
«دین کم ارج می شود و دنیا ارزش فراوان پیدا می کند».
1175 - «تجتمع الأجساد، و القلوب مختلفه. و دین أحدهم لعقه علی لسانه!!!».
«بدنهای مردم یکجا جمع می شود ولی دلهای آنها پراکنده می شود، دین در نزد آنها همانند بقیّه خوراکی است که در دهان می گردانند و سپس بیرون می ریزند».
1176 - «إنّ الإسلام بدأ غریبا، و سیعود غریبا کما بدأ فطوبی للغرباء».
«اسلام در آغاز غریب بود و در پایان نیز غریب می شود، خوشا به حال آن غریبان».
1177 - «یاتی علی أمّتی زمان، الصّابر منهم علی دینه کالقابض علی الجمر!».
«برای امّت من زمانی پیش می آید که اگر کسی بر آئین خود استوار باشد همانند کسی است که آتش گداخته ای را با دست بگیرد».
1178 - «یاتی علی امّتی زمان، لا یبقی من القرآن إلاّ رسمه، و لا من الإسلام إلاّ اسمه. یسمّون به و هم أبعد النّاس عنه. مساجدهم عامره و هی خراب من الهدی!. فقهاء ذلک الزّمان شرّفقهاء تحت السّماء، منهم خرجت الفتنه، و إلیهم تعود».
یش می آید که از قرآن جز نقش آن، و از اسلام جز نام آن باقی نباشد، به ظاهر مسلمان نامیده می شوند در حالیکه بیش از همه مردمان از آن دورند، مساجدشان آباد است ولی از هدایت خالیست، فقیهان آن زمان از همه فقهائی که زیر آسمان کبود است بدترند، فتنه از آنها خارج شده، به سوی آنها باز می گردد».
1179 - «... و یاتی علی امّتی زمان، لا یبقی من الإسلام إلاّ اسمه، و لا من القرآن إلاّ رسمه. فحینئذ یأذن الله تعالی بالخروج، فیظهر الله الإسلام به و یجدّده. طوبی لمن أحبّه و تبعه، و الویل لمن أبغضه و خالفه».
«بر امّت من زمانی پیش می آید که از اسلام جز اسم آن، و از قرآن جز نقش آن باقی نمی ماند، در آن زمان خداوند اجازه خروج می دهد، پس اسلام را به وسیله او (حضرت مهدی) آشکار و تجدید می کند، خوشا به حال کسیکه او را دوست بدارد و از او پیروی کند، وای به حال کسیکه او را دشمن بدارد و با او سر مخالفت داشته باشد».
1180 - «یاتی علی النّاس زمان، لا یسلم لذی دین دینه إلاّ من هرب من شاهق إلی شاهق، و من جحر إلی جحر کالثّعلب بأشباله!. فإذا کان ذلک لم تنل المعیشه إلاّ بسخط اللّه!. فإذا کان ذلک کان هلاک الرّجل علی یدی زوجته و ولده، فإذا لم یکن له زوجه ولا ولد، کان هلاکه علی یدی أبویه، فإن لم یکن له أبوان کان هلاکه علی یدی قراباته و الجیران!. یعیّرونه بضیق العیش فیورد نفسه الموارد الّتی تهلک بها نفسه».
«برای مردم زمانی پیش می آید که برای هیچ دین داری دینش سالم نمی ماند جز اینکه از کوهی به کوهی فرار کند و همچون روباه بچّه هایش را برداشته از لانه ای به لانه ای بگریزد. در چنین زمانی انسان به تأمین معاش خود موفّق نمی شود مگر اینکه خدا را به غضب درآورد، در چنین زمانی هلاکت انسان به دست همسر و فرزندانش می باشد، اگر زن و فرزند نداشته باشد به دست پدر و مادرش هلاک می شود، اگر پدرومادر نداشته باشد به دست خوشیان و همسایگانش هلاک می شود!، او را با تنگی معیشت مورد سرزنش قرار می دهند تا خود را به جاهائی وارد کند که موجب هلاکت او شود».
1181 - «إضاعه الصّلوات، و اتّباع الشّهوات، و المیل إلی الأهواء».
«در آن زمان نمازها تباه می شود، به دنبال شهوتها رفته، از هوای نفس پیروی کنند».
1182 - «یحجّ أغنیاء امّتی للنّزهه، و یحجّ أواسطها للتّجاره، و یحجّ فقراؤها للرّباء و السّمعه».
«ثروتمندان امّت من برای سیاحت به مکّه روند و متوسّطین آنها برای تجارت و فقرای آنها برای ریا و تظاهر».
1183 - «یکون حجّ الملوک نزهه، و حجّ الأغنیاء تجاره، و حجّ الفقراء مسأله».
«پادشاهان برای سیاحت و تفریح مکّه روند و ثروتمندان برای تجارت و مستمندان برای گدائی».
ممکن است حجّاج این زمان از این گفتار پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) تعجّب کنند که چهارده قرن پیش چگونه این رفتار ناپسند عصر ما را پیشگوئی نموده است؟! ولی جای شگفت نیست که او هرچه فرموده، طبق وحی و فرموده فرشته امین است. امروز ما فرموده رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را با چشم خود می بینیم و از این شیوه نکوهیده برخی از حجّاج رنج می بریم. در سه سال اخیر اداره گمرک بیروت از چهار نفر که وظیفه راهنمائی حجّاج را به عهده داشتند!،17 عدد تلویزیون و 35 عدد ویدئو و ضبطصوت، ضبط نموده است!! به اضافه کالاهای فراوان، که همه اش را چهار راهنمای حجّ که صرفا برای ارشاد حجّاج رنج سفر را تحمّل کرده بودند، به همراه خود از مکّه آورده بودند!.
این رقم ناچیز که از چهار روحانی کاروان در لبنان ضبط شده، در کشور کوچکی است که بارهای حجّاج را برای احترام خانه خدا تفتیش نمی کنند، اگر بارهای هزاران راهنمای حجّ را از همه کشورهای اسلامی در نظر بگیرید، و بارهای هزاران حمله دار و معاون و دکتر و دیگر مسئولین قافله ها را در نظر بگیرید، و اگر بارهای ملیونها حاجی عادی را منظور کنید، در برابر گفتار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با کمال خضوع «صدق رسول اللّه» خواهید گفت.
امام ششم حضرت جعفر صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1184 - «إذا ظهرت المعازف فی الحرمین و عمل فیهما بما لا یحبّ اللّه، لا یمنع من ذلک مانع و لا یحول دون ذلک العمل القبیح».
«هنگامی که آلات لهو در حرمین شریفین ظاهر شود، و آنچه خدا دوست ندارد در آنها رائج گردد و کسی جلوگیری نکند و هیچ مانعی بر سر راه کارهای ناشایست در آن مکان مقدّس نباشد».
با کمال تأسف صدای ساز و آواز از صدا و سیمای عربستان در مکّه و مدینه به گوش می رسد، حاجی و بومی گوش می دهد و کسی نکوهش
نمی کند!.
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) وضع عمومی اسلام را در میان ما چنین توصیف می کند:
1185 - «الغرباء فی الدّنیا أربعه: قرآن فی جوف ظالم، و مسجد فی نادی قوم لا یصلّی فیه، و مصحف فی بیت لا یقرأ فیه، و رجل صالح مع قوم سوء!».
«غریب در دنیا چهار نفر است:
1 - قرآن در سینه شخص ستمگر!
2 - مسجد در محله ایکه نماز نمی خوانند!
3 - مصحف شریف در خانه ایکه تلاوت نمی شود!
4 - و مرد صالح در میان قوم ناشایست»!.
1186 - «یمرّ الرّجل بالمسجد فلا یصلّی فیه رکعتین».
«مرد وارد مسجد می شود و دو رکعت نماز در آن نمی گذارد».
1187 - «ما ساء عمل قوم إلاّ زخرفوا مساجدهم».
«هر قومی که به کردارهای ناشایست مبتلا شود مساجد خود را تزیین می کند».
1188 - «إذا استخفّوا بالقرآن، و کانت مساجدهم معموره بالأذان، و قلوبهم خالیه من الإیمان، و بلغ المؤمن عندهم کلّ هوان».
«هنگامی که قرآن را سبک بشمارند، مساجدشان با اذان آباد باشد، ولی دلهایشان از ایمان تهی گردد و مؤمن در میان آنها به هرگونه ذلّت و خواری دچار شود».
1189 - «و حلّیت المصاحف، و زخرفت المساجد، و طوّلت المنائر».
«قرآنها تزیین می شود، مسجدها آزین بسته می شود و مناره ها بلند می گردد»!.
آری درست همانند مساجد ما که آزین بسته شده و قرآنهای ما که چقدر
تزیین شده، و مناره های ما که سینه افق را شکافته و بانگ «حیّ علی الصّلوه» بر فراز آن طنین می اندازد و کسی پاسخ مثبت نمی دهد!!.
1190 - «یتّخذ القرآن مزامیر، و یوضع علی ألحان الأغانی، یقرا بلا خشیه».
«قرآن با نی و با لحن غنا خوانده می شود، بدون اینکه به هنگام تلاوت خوف و خشیت از پروردگار همراه باشد».
آری جالبتر از این نمی توان از تلاوتهای عصر ما تعبیر کرد، که با لحن غنا و همراه با ادوات موسیقی تلاوت می شود و در تلاوت کننده تأثیر نمی کند و بر تقوای مستمع نمی افزاید و بر شنونده غیرعرب به جز کلمه «اللّه»، «اللّه» مفهوم نیست.
1191 - «سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء و النّوح و الرّهبانیّه، لا یجوز تراقیهم!. قلوبهم مفتونه، و قلوب من یعجبه شانهم».
«بعد از من اقوامی می آیند که قرآن را همانند ترجیع غنای مجالس سوک و راهبان، با غنا و ترجیع می خوانند که از حلقومشان تجاوز نمی کند!، دلهایشان با مهر کسانیکه به دلائلی برای آنها اهمیّت دارند؛ آکنده شده است».
گذشته از اینکه قرآن در مساجد و محافل ما به لحن مجالس سوگواری خوانده می شود، تلاوت آن نیز به مجالس سوگواری اختصاص یافته است، از این رهگذر هنگامی که صدای تلاوت قرآن از بلندگوی مسجدی به گوش می رسد، نشانه آن است که در این مسجد مجلس ترحیمی، شب هفتی، چهلمین شب و یا سالگرد مرده ای برگزار است!.
1192 - «لا یظهر القائم حتّی یکون أمر الصّبیان، و تضیع حقوق الرّحمان، و یتغنّی بالقرآن».
«قائم (عجّل الله فرجه) ظهور نمی کند، جز پس از آنکه کارها به دست
بچّه ها بیفتد، حقوق الهی ضایع گردد و قرآن را به لحن غنا تلاوت کنند».
1193 - «بادروا بالموت ستّا: إماره السّفهاء، و کثره الشّرط، و الاستخفاف بالدّم، و قطیعه الرّحم، و نشأ یتّخذون القرآن مزامیر، یقدّمون الرّجل لیس بأفقههم و لا بأفضلهم، یغنّیهم غناء».
«به سوی مرگ بشتابید پیش از آنکه شش واقعه شما را دریابد:
1 - حکومت سفیهان،2 - افزونی شرطه (پلیس)،3 - سبک شمردن خون،4 - قطع رحم (گسسته شدن رشته خویشاوندی)،5 - آغاز تلاوت قرآن با نی،6 - جلو انداختن کسی که برتر و داناتر آنها نیست و تغنّی کردن او برای مردم».
این حدیث به تعبیر: «بادروا بالأعمال» نیز آمده است، ولی ما تعبیر:
«بادروا بالموت» را ثبت کردیم که از ارزان شدن مرگ ومیر با حوادث زمینی و آسمانی خبر می دهد، چنانکه در عصر ما رائج گشته است.
1194 - «إذا رأیت الحقّ مات و ذهب أهله، و رأیت القرآن قد خلق و أحدث ما لیس فیه، و وجّه علی الأهواء».
«هنگامی که ببینی حق از بین رفته و اهل حق رخت بربسته، قرآن کهنه شده، مطالبی که در قرآن نیست احداث شده و قرآن برطبق خواسته ها تفسیر و توجیه می گردد».
آری قاریان عصر ما در قرآن می افزایند و از آن می کاهند!، برای اینکه به خیال آنها با فلان پرده مطابق شود و با فلان لحن خوانده شود، بسم الله را از اوّل سوره ها می اندازند، تکبیر و دیگر کلمات تشویقی را در وسط آن می افزایند تا شاید در گوش شنونده تأثیر کند و او را به گوش دادن وادار نماید!.
پیشوای ششم شیعیان در این زمینه می فرماید:
1195 - «إذا رأیت الحقّ قد مات و ذهب أهله، و رأیت الجور قد شمل البلاد، و رأیت القرآن قد خلق و أحدث فیه ما لیس فیه، و وجّه علی الأهواء، و رأیت الدّین قد انکفأ کما ینکفیء الماء فی الإناء، و
رأیت الشّرّ ظاهرا لا ینهی عنه و یعدّر أصحابه».
«هنگامی که ببینی که حق از بین رفته و اهل حق رخت بربسته، و ببینی که جور و ستم همه شهرها را فراگرفته، و ببینی که قرآن کهنه شده و آنچه در آن نیست احداث شده و برطبق خواسته ها تفسیر و توجیه شده، و ببینی که دین دگرگون شده آنچنانکه آب در ظرف دگرگون می شود و ببینی که شرّ آشکار شده و کسی از آن نهی نمی کند و برای مرتکبین آن عذر می تراشند».
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این باره می فرماید:
1196 - «و رأیت المنابر یؤمر علیها بالتّقوی، و لا یعمل القائل بما یأمر».
«و می بینی که بر فراز منبر مردم را به نیکی و پرهیزکاری دعوت می کنند، ولی گوینده به آنچه امر می کند؛ خود عمل نمی نماید».
و این مطلبی است که وضع کنونی مساجد و منابر ما به واقعیّت آن گواهی می دهد، که همه جا امر به معروف می شود و از عمل به معروف خبری نیست، از منکر نهی می شود و شدیدا مرتکب آن می گردند!.
1197 - «یکفر باللّه جهره... و تؤخّر الصّلوات، و تشرب القهوات و تشتم الآباء و الأمّهات».
«آشکارا به خدا کفر ورزیده می شود، نمازها به آخر وقت تأخیر می افتد، مسکرات رائج می گردد و به پدر و مادر دشنام داده می شود».
همه اینها در عصر ما رائج شده و دائره سبّ و ناسزا از محدوده پدر و مادر تجاوز کرده، به حریم مقدّسات مذهبی - العیاذ باللّه - رسیده است.
1198 - «سیاتی علیکم من بعدی زمان لیس فیه شیء أخفی من الحقّ، و لا أظهر من الباطل، و لا أکثر من الکذب علی الله و رسوله!. و لیس عند أهل ذلک الزّمان سلعه أبور من الکتاب إذا تلی حقّ تلاوته، و لا أنفق منه إذا حرّف عن مواضعه؟!. و لا فی البلاد شیء أنکر من المعروف و لا أعرف من المنکر».
«بعد از من زمانی برای شما پیش می آید که چیزی پوشیده تر از حقّ و آشکارتر از باطل نباشد!، چیزی شایع تر از دروغ بر خدا و پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) یافت نشود! و هیچ کالائی کم بهاتر از قرآن با تلاوت صحیح، و پرارزشتر از آن با تفسیر غلط و توجیهات بی اساس وجود نداشته باشد!، در شهرها چیزی زشت تر از معروف و نیکوتر از منکر جلوه نکند».
در مورد تلاوت قرآن، امروز اگر قرآنی به طور صحیح و با ترتیل و تجوید مطلوب بدون غنا و ترجیع خوانده شود مشتری ندارد، و در مورد مصحف شریف، امروز همه قرآنها با تذهیب پرارزش، کاغذهای لوکس و اعلا و جلدهای زیبا و گرانبها عرضه می شود و به صورت قانون، حکم، دستور، برنامه هدایت، راهنمای بشریّت و نشانگر صراط مستقیم، از آن خبری نیست. اهل قرآن نیز چون خود قرآن در میان مردم غریب هستند، در میان آنهایند و از آنها نیستند.
1199 - «إذا بقی الدّین بینکم لغطا بألسنتکم».
«هنگامی که قرآن به صورت آهنگ توخالی درآید که با زبان خود آنرا تکرار کنند».
1200 - «إذا قست القلوب، و جمدت العیون، و ثقل الذّکر علیهم».
«هنگامی که دلها را قساوت بگیرد، دیده ها خشک شود و تلاوت قرآن بر زبانها سخت باشد».
دیگر دلها را قساوت گرفته، برای خوف از خداوند از دیده ای اشک خشیت بر چهره ای جاری نمی شود، تلاوت قرآن بر زبانها سخت شده، زیرا قرآن آنها را به چیزی که دوست ندارند؛ امر می کند و از چیزیکه دوست دارند؛ باز می دارد!
1201 - «... و رأیت القرآن قد ثقل علی النّاس استماعه، و خفّ علی النّاس استماع الباطل».
«و می بینی که گوش دادن به قرآن برای مردم بسیار سنگین است و گوش دادن به صداهای باطل آسان و فرح بخش شده است».
حدّاقل انگیزه اش اینکه: شنیدن قرآن یادآور مجالس فاتحه و سوگواری شده، و صداهای باطل یادآور مجالس عیش و نوش و خوشگذرانی!.
1202 - «و رأیت النّاس قد استووا فی ترک الأمر بالمعروف و النّهی عن المنکر، و ترک التّدیّن به».
«و می بینی که مردم در ترک امر به معروف و نهی از منکر یکی شده اند و اعراض از دین فراگیر شده و بی تقوائی میان عالم و جاهل مشترک شده است».
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1203 - «مساجدهم یومئذ عامره من البنی، خراب من الهدی.
سکّانها و عمّارها شرّ أهل الأرض، منهم تخرج الفتنه و إلیهم تاوی الخطیئه، یردّون من شذّ عنها فیها، و یسوقون من تأخّر عنها إلیها!. یقول الله تعالی: فبی حلفت لأبعثنّ علی أولئک فتنه أترک الحلیم فیها حیران!».
«آن روز مساجدشان از نظر ساختمان آباد است و از نظر هدایت خراب است، ساکنان و بانیان آنها بدترین مردم روی زمین هستند، فتنه از آنها آغاز می شود و معصیت به سوی آنها منتهی می شود، کسیکه از معصیت دور باشد به سوی آن سوقش می دهند و هرکس عقب بماند به قافله تبهکارانش می رسانند». چنانکه در کلمات قدسی آمده است: «سوگند به عزّت و جلالم، برای آنها فتنه ای می فرستم که عقلای قوم در آن حیران و سرگردان بمانند».
به خدا پناه می بریم از سوگندی که یاد کرده است، فتنه ای که امروز جهان اسلام را فراگرفته انسانرا سرگردان و سردرگم می کند، کجا رسد اگر این وضع شدّت پیدا کند و بر حجم گرفتاریها افزوده شود!.
1204 - «إذا ضیّعت أمّه محمّد الصّلوات، و اتّبعوا الشّهوات، و رفعت الصّلاه من المساجد بالخصومات، و جعلوا المساجد مجالس للطّغاه، فتصیر الوجوه وجوه الآدمیّین، و القلوب قلوب الشّیاطین».
«هنگامی که امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نمازها را ضایع کنند، از شهوتها پیروی شود، برای نزاع و جدال نمازها از مساجد برچیده شود و مساجد، محلّ برگزاری جلسات طغیانگرها شود، در آن زمان قیافه ها به شکل انسان و دلها، دلهای شیاطین می باشد».
و در مقام بیان نشانه های نزدیکی وقت فرج می فرماید:
1205 - «إذا کثر الجور و الفساد، و ظهر المنکر و أمر النّاس به، و نهوا عن المعروف، و کثر القتل و استخفّ النّاس بالدّماء».
«هنگامی که ظلم و فساد بسیار شود، منکرات علنی گردد، مردم یکدیگر را به انجام منکرات تشویق نمایند، و از انجام کارهای خیر نهی کنند، قتل فراوان باشد و مردم خون را سبک بشمارند».
1206 - «إذا استحلوّا الکذب، و اتّبعوا الأهواء، و استعلن الفجور و قول البهتان، و صدّق الکاذب و ائتمن الخائن، و شهد الشّاهد من غیر أن یستشهد، و شهد الآخر قضاء لذمام بغیر حقّ عرفه. فعند ذلک الوحا الوحا.!».
«هنگامی که دروغ مباح شمرده شود، از هوای نفس پیروی شود، روابط نامشروع علنی گردد و بهتان رائج شود، دروغپردازان راستگو شناخته شوند و خائنان مورد اعتماد قرار بگیرند، گواهان بدون اینکه کسی گواهی بخواهد گواهی دهند، و گروهی دیگر برای قراردادی که بسته اند بدون اینکه از اصل موضوع مطّلع باشند گواهی دهند، در چنین زمانی همه جا آتش می بارد».
1207 - «... حتّی لا یقتفی النّاس أثر نبیّ، و لا یعتقدون بعمل وصیّ، و لا یؤمنون بغیب، و لا یعفّون عن عیب».
«دیگر مردم از سنّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیروی نکنند و روش اوصیای معصوم را دنبال نکنند، به غیب ایمان نیاورند و از کارهای ناشایست دامن خود را پاکیزه نگه ندارند».
امروز اگر از وحدانیّت حضرت پروردگار و رسالت حضرت رسول
اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) سخن بگوئی: [سرهای خود را بازگردانند و می بینی که اعراض کرده، کبر می ورزند] آنگاه لبه تیز حملات خود را به سوی تو متوجّه کرده:
[انگشتهای خود را در گوش نهند که نشنوند، جامه های خود را به خود پیچند و در انکار خود اصرار ورزند و به شدّت تکبّر نمایند]. ولی اگر از امامی سخن بگوئی که یکهزار و یکصد و پنجاه سال تمام در پشت پرده غیبت مخفی بوده، دیوانه می شوند و یا ترا به دیوانگی نسبت می دهند.
1208 - «تظهر الملاهی، و یمرّ بها فلا یجتریء أحد علی منعها».
«آلات لهو و لعب در رهگذر مردم آشکارا به کار گرفته می شود، مردم عبور می کنند و کسی جرئت نمی کند که از آن جلوگیری به عمل آورد».
به خدا سوگند که از کنار مجالس لهو و لعب عبور می کنیم و قدرت جلوگیری نداریم و اگر کسی اعتراض کند، پاسخهای ناشایست می شنود و از انتقاد خود پشیمان می شود.
1209 - «فلا تری إلاّ ذامّا للّه!!!».
«سرزنش کننده ای نمی بینی جز کسی که خداوند سبحان را سرزنش کند».
سرزنش کنندگان فراوانی می بینیم که خدای تبارک و تعالی را مورد نکوهش قرار می دهند، حتّی از نثار تعبیرات ناشایست دریغ نمی کنند!!، ولی حسابگران دقیقا حساب آنها را ثبت می کنند، هر گامی که برداشته اند و هر اشاره و طنزی که مرتکب شده اند، همه وهمه در کتاب منعکس است و روزی باید حساب پس بدهند و به سزای اعمال خود برسند. خداوند برای شتاب دیگران شتاب نمی کند، بلکه چون «اخذ عزیز مقتدر» آنها را با دست قدرت می گیرد و به سزای کردار ناشایست خود می رساند، آنروز یار و یاوری ندارند و به تنهائی باید پاسخگوی مأمورین خداوند باشند. آنروز گفته می شود: [امروز تنها به سوی ما آمده اید، چنانکه در آغاز شما را آنچنان آفریده بودیم... چگونه است که یاوران و
شفاعت کننده شما را همراه شما نمی بینیم؟!].
انسان از این جهان تنها دیده فرو می بندد و به تنهائی در پای حساب می ایستد و به تنهائی زیر خروارها خاک می آرامد، به پرسشهای نکیر و منکر به تنهائی و به دور از خویشان و نزدیکان پاسخ می گوید، دیگر یار و مدافعی همراه ندارد: [روزیکه انسان آنچه از خوب و بد انجام داده در برابر دیدگانش آماده یابد، دوست دارد که ای کاش میان او و آن اعمال فاصله بسیاری بود، خداوند شما را از خودش بیم می دهد]. ای عاصیان طغیانگر! چگونه زبان به نکوهش خدای سبحان می گشائید، در صورتی که به ناگزیر در برابر مرگ تسلیم خواهید شد! و به کیفر اعمال خود خواهید رسید! چنانکه می فرماید: [آنچه می گوید می نویسیم و بر عذابش می افزائیم و آنچه می گوید به او به ارث می رسانیم و به سوی ما تک و تنها می آید]. هر که هرچه می خواهد بگوید! هرکه را بخواهد ملامت کند!، جز چند سال و چند ماه و چند روز نیست که متکبّرها به هلاکت رسیده، در زیر آوارها خواهند ماند و در پای حساب خواهند ایستاد.
1210 - «إذا رأیت الحرمین یعمل فیهما بما لا یرضی اللّه... و رأیت بیت الله قد عطّل و یؤمر بترکه، و رأیت طلب الحجّ و الجهاد لغیر اللّه».
«هنگامی که ببینی که در حرمین شریفین (مکّه و مدینه) آنچه خدا نمی پسندد انجام می پذیرد، و حجّ خانه خدا تعطیل شده، دستور ترک صادر می شود، و ببینی که حجّ و جهاد را برای غیر خداوند می خواهند».
1211 - «یکون خراب کنائس الیهود فی بلاد المشرکین».
«کنیسه های یهود در شهرهای مشرکان ویران می شود».
در آلمان و آمریکا و برخی دیگر از کشورهای غربی تحقّق یافته است و در تمام کشورهائیکه یهودان وابسته به صهیونیسم جهانی توطئه می کنند و آتش جنگ جهانی سوّم را برمی افروزند، خشم ملّتهای دیگر برافروخته می شود و کنیسه ها و دیگر اماکن وابسته به آنها در شعله های آن می سوزد و نابود می شود.
آنگاه در مورد نشانه های روزگار نزدیک به ظهور می فرماید:
1212 - «هیهات، هیهات!. یخرج إذا خرجتم عن دینکم، کما
تخرج المرأه عن ورکیها لبعلها!».
«هیهات، هیهات، او هنگامی ظاهر می شود که شما از دین خود خارج شوید آن سان که زن در برابر شوهرش از خود بیخود می شود».
پرواضح است که این حالت زن برای استفاده از فرصت و کام گرفتن از شوهر است، ولی آنها که از دین خارج می شوند برای یک هدف لذّت بخش و عالی نیست، بلکه صرفا برای همراهی با شیطان و نافرمانی ایزد منّان است!.
امیر مؤمنان در حدیث دیگری می فرماید:
«اذا درج الدّار جون، و قلّ المؤمنون، و ذهب المجلبون».
«چون مدپرستان به سوی مدها گرایش پیدا کنند، باورداران در اقلیّت باشند و هشداردهندگان از بین بروند».
بسیار جالب است که امیر مؤمنان در چهارده قرن قبل کلمه «دارج» را به کار برده که امروزه در مورد «مد» و «مدپرستی» به کار می رود و امروز تمام شئون زندگی ما را مد و مدپرستی شکل می دهد که گوئی امیر مؤمنان با دیدگان نافذ خود امروز را دیده و برطبق آن سخن گفته است.
1213 - «... و ضیّعت الصّلوات، و عوصرت السّماوات، فحینئذ تکون السّنه کالشّهر، و الشّهر کالأسبوع، و الأسبوع کالیوم، و الیوم کالسّاعه».
«هنگامی که نمازها تباه شود و آسمانها فشرده شوند، در آن زمان سال چون ماه، و ماه چون هفته، و هفته چون روز، و روز چون ساعت می شود».
آری آسمانها فشرده و نزدیک شده و در دسترس انسانها قرار گرفته، و ما شاهد پیشرفت دانش فضائی و مسافرتهای فضائی هستیم، به سوی کرات منظومه مسافرت آغاز شده و با آسمانها مربوط و معاصر شده ایم و به جای اسب و قاطر از هواپیماهای مافوق سرعت صوت استفاده می کنیم، از سرعت موشکها سخن نمی گوئیم که افراد نادان باور نمی کنند، و ماههای مصنوعی دور زمین گردش
می کنند. آیا فشرده شدن آسمانها و معاصر شدن با آنها معنای دیگری دارد؟!.
با وسائل مدرن امروز در هر کاری سرعت حاصل شده، مسیر یک ساله در یک ماه طیّ می شود، و کارهائی که یک سال وقت لازم داشت احیانا در کمتر از یک ساعت انجام می پذیرد و گاهی کار دهها سال در چند دقیقه (با مغزهای الکترونیکی) انجام می یابد. دیگر وقت برای مردم مشکلی ایجاد نمی کند، انسان می تواند در یک روز در دو سمینار شرکت کند که مثلا یکی در لبنان و دیگری در فرانسه باشد، زیرا در چند ساعت این مسافت را می تواند طی کند. اگر کسی ضیافت نهاری را در تهران و ضیافت شامی را در لندن وعده کند به راحتی می تواند در هر یکی سر وقت حاضر باشد!.
چقدر لطیف است گفتار امیر مؤمنان (علیه السلام) که سرچشمه علوم و باب مدینه علم رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) است و هرچه گفته است به مبدء وحی مربوط می شود.
آنگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) وضع دین را در یک کلمه خلاصه کرده می فرماید:
1214 - «لتملأنّ الأرض ظلما و جورا، حتّی لا یقول أحد «اللّه»، إلاّ مستخفیا. ثمّ یاتی الله بقوم صالحین یملأونها قسطا و عدلا».
«زمین پر از جور و ستم می شود، تا جائیکه کسی نتواند نام خدا را به زبان جاری کند مگر در پنهانی!، آنگاه خداوند قوم صالح و شایسته ای را می آورد که زمین را پر از عدل و داد نمایند».
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1215 - «یقلّ الورع، و یکثر الطّمع، و یری المؤمن صامتا لا یقبل قوله، و الکاذب یکذب و لا یردّ علیه کذبه، و الفاسق یمتدح بالفسق لا یردّ علیه قوله».
«تقوی کم می شود، حرص و آز بسیار می شود، مؤمن ساکت دیده می شود زیرا از او پذیرفته نمی شود، دروغگو دروغ پردازی می کند و کسی به او اعتراض نمی کند و سخنش را ردّ نمی کند، فاسق و فاجر را با
کارهای ناشایست و نامشروعش ستایش می کنند و کسی رد نمی کند».
امام باقر (علیه السلام) همه ویژگیهای عصر ما را در این چند جمله خلاصه کرده، با عباراتی کوتاه مطالب فراوانی را پیش بینی نموده است. و در حدیثی دیگر می فرماید:
1216 - «یتغیّر أهل الزّمان حتّی یعیدوا الأوثان، و یبتلی المؤمنون، و تولد الشّکوک فی القلوب، و تخلع ربقه الدین من الأعناق!».
«اهل زمانه دگرگون می شوند، بت پرستی یکبار دیگر رواج پیدا می کند، مؤمنان به سختی گرفتار می شوند، دلها را شکّ و تردید فرا می گیرد، رشته دین از گردن آنها خارج می شود و پیوند آنها با دین قطع می گردد».
با کمال تأسّف آنهم تحقّق یافته، کسیکه بتش ظاهر نیست در درون سینه اش پنهان است. بتها مختلف است یکی عقیده و مسلکش را برای خود بت اخذ کرده، یکی همسرش را، دیگری فرزندش را، چهارمی ثروتش را، پنجمی مقام و منصبش را و... هزاران بت دیگری که در عصر ما رواج دارد!.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1217 - «و رأیت أصحاب الأدیان یحتقرون، و یحتقر من یحبّهم».
«و می بینی که پیروان ادیان تحقیر می شوند و هرکس آدم دین داری را دوست داشته باشد به همین جرم مورد تحقیر قرار می گیرد».
جالب توجّه اینکه پیشوای ششم فقط مسلمانان را مطرح نمی کند، بلکه پیروان همه ادیان آسمانی را یکجا مطرح می کند که با کمال تأسّف در تمام دنیا دینداران مورد تحقیر بی دینها می باشند.
1218 - «و رأیت الحدود قد عطّلت، و عمل فیها بالأهواء».
«و می بینی که حدود الهی تعطیل شده و در مورد حدود به هوای نفس رفتار می شود».
1219 - «... و رأیت المؤمن محزونا محتقرا ذلیلا، و رأیت البدع و الزّنا قد ظهر، و رأیت النّاس یقتدون بشاهد الزّور، و رأیت الحرام یحلّل، و رأیت الحلال یحرّم و رأیت الدّین بالرّای، و عطّل الکتاب و أحکامه، و رأیت اللّیل لا یستحیی به من الجرأه علی اللّه، و رأیت المومن لا یستطیع أن ینکر إلاّ بقلبه، و رأیت العظیم من المال ینفق فی سخط الله (عزّ و جلّ)، و رأیت الولاه یقربون أهل الکفر و یباعدون أهل الخیر، و رأیت الولاه یرتشون فی الحکم، و رأیت الولاه یرتشون فی الحکم، و رأیت الولایه قیاله لمن زاد».
«و می بینی که مؤمن خوار و زبون و اندوهگین است، بدعتها ظاهر شده، عمل نامشروع رواج یافته، مردم به دنبال باطل راه افتاده، به سخن زور و گواهی باطل گرویده، حرام را ببینی که حلال شده، حلال را ببینی که حرام گشته، دین را ببینی که با رأی تأویل می شود، قرآن و تعالیم عالیه آن تعطیل شده، در تاریکی شب به حریم محرّمات الهی تجاوز می کنند و از خدا شرم نمی کنند، مؤمن گناه را می بیند و قدرت انکار ندارد جز با قلبش، و می بینی که ثروت کلانی در راه حرام و جلب خشم حضرت پروردگار صرف می شود، و می بینی که زمامداران اهل کفر را به خود نزدیک ساخته، اهل خیر را از خود دور می سازند، داوران را می بینی که برای داوری رشوه می گیرند و هرکس بیشتر دهد او برنده می شود و او حقّ معرّفی می شود».
1220 - «و رأیت المساجد محتشیه بمن لا یخاف اللّه، یجتمعون فیها للغیبه و أکل لحوم أهل الحقّ، و یتواصفون فیها الشّراب المسکر».
«مساجد را می بینی که از کسانی پر شده که از خدا نمی هراسند، در مساجد برای غیبت کردن، و خوردن گوشت اهل حقّ گرد می آیند، در مساجد از وصف مشروبات و مسکرات با یکدیگر سخن می گویند».
1221 - «أوّل ما تفقدون من دینکم الخشوع!. یموت قلب المرء کما یموت بدنه».
«نخستین چیزی که از دین خود از دست می دهید خضوع و خشوع است، دل مرد را قساوت می گیرد و همانند بدنش می میرد».
آری دلها از یاد خدا خالی شده، خوف و خشیت در آنها راه ندارد، خدا را به طور علنی دشنام می دهند و کسی صدایش بلند نمی شود، به خدا نافرمانی می شود و طمع ثواب و ترس از عقاب جلو معصیت را نمی گیرد، احساسات فروکش کرده، عواطف از بین رفته، دلها به سنگ سخت مبدّل شده است. خدا را انکار می کنند زیرا نمی توانند در لابراتورها زیر چاقوی آزمایش ببینند؟!، او را انکار می کنند که چرا در برابر گناهان دست و پای گنهکار را خشک نمی کند؟! ولی فراموش کرده اند که او مهلت داده است تا هرچه می توانند و می خواهند انجام دهند و روزی سخت در انتظارشان هست، روزی که زن شیرده از فرزند شیرخوارش غفلت می کند، در آنجا عمل شایسته احدی بی پاداش نمی ماند و کردار زشت کسی بی کیفر نخواهد بود.
1222 - «إذا علت أصوات الفسّاق و استمع منهم!».
«هنگامی که صدای فاسقان بلند شود و از آنها پذیرفته گردد».
آری عقلای قوم نیز از هرفاسقی حرف شنوی دارند و سخن کسی را چون سخن فاسقان با گوش جان نمی شنوند، در صورتی که امام صادق (علیه السلام) به ما امر فرموده که در چنین مقطعی بیدار و هشیار باشیم و دستخوش امواج نشویم.
1223 - «... رأیت ریاح المنافقین و أهل النّفاق رائحه و ریاح أهل الحقّ لا تحرّک».
«هنگامی که ببینی که پرچم منافقان در اهتزاز است و پرچم اهل حق حرکتی ندارد».
1224 - «یصیر الأذان بالأجره، و الصّلاه بالأجره».
«اذان با اجرت گفته می شود، نماز (جماعت) با اجرت خوانده می شود».
1225 - «و المنابر یؤمر علیها بالتّقوی، و لا یعمل القائل بما یأمر!».
«بر فراز منابر به تقوی و پرهیزکاری امر می کنند و گوینده به آنچه امر می کند عمل نمی کند».
نگاهی به وضع مساجد و حال گویندگان اسلامی، ما را از هر توضیحی بی نیاز می کند.
1226 - «إذا کثرت الغوایه، و قلّت الهدایه».
«هنگامی که ضلالت و گمراهان فراوان شود و هدایت کمیاب گردد».
1227 - «و رأیت طلب الحجّ و الجهاد لغیر اللّه، و المصلّی یصلّی لیراه النّاس».
«و می بینی که حجّ و جهاد را برای غیرخدا انجام می دهند و نماز را برای ریا و تظاهر می خوانند».
1228 - «یرتدّ أکثرهم، و یخلعون ربقه الإسلام من اعناقیهم».
«بیشتر مردمان از دین مرتدّ می شوند و رشته اسلام را از گردن خود درمی آورند».
ارتداد نسل امروز با چیزی جز شمشیر حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) درمان پذیر نیست.
* * *
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) در مورد نشانه های ظهور خطاب به «ابراهیم بن مهزیار» فرمود:
1229 - «إذا حیل بینکم و بین سبیل الکعبه».
«هنگامی که میان شما و راه کعبه مانع شوند».
1230 - «إذا حیل بینکم و بین الکعبه بأقوام لا خلاق لهم، و اللّه
و رسوله منهم براء».
«هنگامی که میان شما و کعبه توسّط افرادی که هیچ ارزش و شخصیّتی ندارند سدّ ایجاد شود، که خداوند از آنها بیزار است و پیامبرش نیز از آنها بیزار است».
در برخی از کشورها این معنی حاصل شده است و ممکن است در کشورهای دیگری نیز در آینده تحقّق پیدا کند.
* * *
در انجیل می خوانیم:
1231 - «زنهار کسی به هیچ وجه شما را نفریبد، زیرا که تا آن ارتداد اوّل واقع نشود و آن مرد شریر یعنی فرزند هلاکت ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد. که او مخالفت می کند و خود را بلندتر می سازد از هرچه به خدا یا به معبود مسمّی شود، به حدّیکه مثل خدا در هیکل خدا نشسته خود را می نماید که خداست... آنگاه آن بیدین ظاهر خواهد شد که عیسی خداوند او را به نفس دهان خود هلاک خواهد کرد و به تجلّی ظهور خویش او را نابود خواهد ساخت. که ظهور او به عمل شیطانست با هر نوع قوّت و آیات و عجائب دروغ. و به هر قسم فریب ناراستی برای هالکین از آنجا که محبّت راستی را نپذیرفتند تا نجات یابند. و بدین جهت خدا به ایشان عمل گمراهی می فرستد تا دروغ را باور کنند».
ظهور حضرت عیسی (علیه السلام) در محضر حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) از نظر ما قطعی است. و در روایات اسلامی آمده است که کشته شدن «سفیانی» به دست حضرت عیسی (علیه السلام) خواهد بود.
* * *
حواشی
- الزام النّاصب صفحه 181.
- صحیح مسلم جلد 1 صفحه 90، نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 122، الملاحم و الفتن صفحه 84 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 191.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 645، الزام النّاصب صفحه 185، غیبت نعمانی صفحه 173، بحار الانوار جلد 52 صفحه 366 و ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 164.
- منتخب الاثر صفحه 427، بحار الانوار جلد 52 صفحه 190 و الزام النّاصب صفحه 140.
- ینابیع الموّده، جلد 3 صفحه 100.
- منتخب الاثر صفحه 437 و کشکول شیخ بهائی صفحه 580.
- الزام النّاصب صفحه 182.
- منتخب الاثر صفحه 434، الزام النّاصب صفحه 182 و بشاره الاسلام صفحه 26.
- جامع الاخبار صفحه 81، بشاره الاسلام صفحه 76 و الزام النّاصب صفحه 195.
- الزام النّاصب صفحه 184، منتخب الاثر صفحه 429، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258 و بشاره الاسلام صفحه 134.
- الملاحم و الفتن صفحه 131.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 546، بشاره الاسلام صفحه 5، الامام المهدی صفحه 121 و منتخب الاثر صفحه 425.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 264، الزام النّاصب صفحه 181 و بشاره الاسلام صفحه 23.
- الزام النّاصب صفحه 64،182 و 195 و منتخب الاثر صفحه 425.
- بشاره الاسلام صفحه 26.
- اصول کافی جلد 2 صفحه 614، کشکول شیخ بهائی صفحه 235، نور الابصار صفحه 34، بشاره الاسلام صفحه 41 و الزام النّاصب صفحه 182.
- الزام النّاصب صفحه 178.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 216، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258 و بشاره الاسلام صفحه 44.
- الزام النّاصب صفحه 183، منتخب الاثر صفحه 428 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 256 و
258.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 260.
- نهج الفصاحه، جلد 1 صفحه 216 و بشاره الاسلام صفحه 44.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 147، الملاحم و الفتن صفحه 62 و بشاره الاسلام صفحه 75.
- ینابیع الموّده، جلد 3 صفحه 106 و 203.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 263، الزام النّاصب صفحه 181 و بشاره الاسلام صفحه 6 و 23.
- الزام النّاصب صفحه 183، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258 و بشاره الاسلام صفحه 133.
- منتخب الاثر صفحه 430، بحار الانوار جلد 52 صفحه 258، الزام النّاصب صفحه 183 و بشاره الاسلام صفحه 133.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259 و بشاره الاسلام صفحه 5،23 و 134.
- بشاره الاسلام صفحه 23،75 و 77، بحار الانوار جلد 52 صفحه 259 و 264، الزام النّاصب صفحه 181 و 194، نور الابصار صفحه 172.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 193 و 258، بشاره الاسلام صفحه 25 و 76 و الامام المهدی صفحه 217.
- الامام المهدی صفحه 219.
- بشاره الاسلام صفحه 62.
- منافقون:5.
- نوح:7.
- منتخب الاثر صفحه 430، بشاره الاسلام صفحه 62 و 133 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 258.
- الزام النّاصب صفحه 182 و بشاره الاسلام صفحه 175.
- انعام:94.
- آل عمران:30.
- مریم:79 و 80.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 257، الزام النّاصب صفحه 183 و بشاره الاسلام صفحه 132.
- بشاره الاسلام صفحه 132.
- الملاحم و الفتن صفحه 118 و الامام المهدی صفحه 81.
- الزام النّاصب صفحه 194 و بشاره الاسلام صفحه 75.
- صحیح مسلم جلد 1 صفحه 91، الامام المهدی صفحه 11، منتخب الاثر صفحه 484 و بشاره الاسلام صفحه 41.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 256، بشاره الاسلام صفحه 23 و 132 و الزام النّاصب صفحه 181.
- بشاره الاسلام صفحه 132.
- الزام النّاصب صفحه 183.
- بشاره الاسلام صفحه 132، منتخب الاثر صفحه 429، الزام النّاصب صفحه 183 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 257 و 260.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 135، الزام النّاصب صفحه 184 و منتخب الاثر صفحه 431.
- مخلاه شیخ بهائی صفحه 31 و ینابیع الموّده، جلد 3 صفحه 64.
- الامام المهدی صفحه 219 و منتخب الاثر صفحه 429.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، منتخب الاثر صفحه 431، بشاره الاسلام صفحه 134 و الزام النّاصب صفحه 184.
- منتخب الاثر صفحه 431، بحار الانوار جلد 52 صفحه 259، بشاره الاسلام صفحه 134 و الزام النّاصب صفحه 184.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 260، الزام النّاصب صفحه 184 و بشاره الاسلام صفحه 135.
- بشاره الاسلام صفحه 149 و الامام المهدی صفحه 229.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 258، الزام النّاصب صفحه 183 و منتخب الاثر صفحه 430.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 12، بشاره الاسلام صفحه 172، منتخب الاثر صفحه 364 و الزام النّاصب صفحه 108.
- بشاره الاسلام صفحه 172 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 45.
- رساله دوّم پولس رسول به تسالونیکیان، باب دوّم بندهای 3 - 11.
الف - مرگ ومیرها، قحطی ها و ویرانی ها
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1232 - «الآیات کخرزات منظومات فی سلک، فانقطع السّلک، یتبع بعضها بعضا!».
«نشانه های ظهور چون دانه های یک تسبیح و یا یک گردن بند است که رشته اتّصالش بگسلد و دانه های آن یکی به دنبال دیگری فرو ریزد».
اگر دنیای معاصر را دقیقا مورد مطالعه قرار دهیم درست همانند گردن بندی است که رشته اش گسسته، و دانه هایش یکی پس از دیگری فرو می ریزد، هر روز فتنه ای به دنبال فتنه ای، حادثه ای به دنبال حادثه ای، فاجعه ای به دنبال فاجعه ای به وقوع می پیوندد!.
آتش یک فتنه نیفسرده، فتنه ای دیگر شعله ور می شود، فاجعه ای خاتمه نیافته، فاجعه ای دیگر به وقوع می پیوندد، جهان همانند انبار باروتی است که هر لحظه بیم آن می رود که منفجر شود و جهانی را به خاکستر بنشاند. فتیله آنرا رژیم غاصب و اشغالگر قدس در خاورمیانه آتش زده و هر لحظه امکان انفجار و اشتعال دارد. که طبق روایات با وقوع نشانه های دیگر از خسف و صیحه بی ارتباط نیست:
1233 - «إنّ عمران بیت المقدس، خراب یثرب. و خراب یثرب خروج الملحمه. و خروج الملحمه فتح القسطنطینیّه. و فتح القسطنطینیّه خروج الدّجال».
«آبادی بیت المقدّس خرابی مدینه را به دنبال دارد و خرابی مدینه نبرد بی امان را به دنبال دارد و به دنبال آن قسطنطنیّه (استانبول) فتح می شود و فتح قسطنطنیّه خروج دجّال را به دنبال دارد».
پیش از آنکه نگارنده به نوشتن این سطور بپردازد آبادی بیت المقدّس به دست رژیم اشغالگر آغاز شده است. صهیونیسم بین المللی پس از آنکه احترام مسجد اقصی (قبله اوّل مسلمانان) و کلیسای قیامت (کلیسای مورد توجّه مسیحیان در بیت المقدّس) را از بین بردند به تعمیر و آبادانی بیت المقدس پرداختند، آبادی بیت المقدّس خرابی مدینه را به دست سپاه سفیانی به دنبال دارد و آنگاه جنگ سرنوشت ساز حقّ و باطل (بین سپاه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) و سپاه سفیانی) آغاز می شود و در منطقه قرقیسیا و طبریّه (در فلسطین) ستمگران به دست آنحضرت به هلاکت می رسند و آنگاه استانبول به دست سپاه اسلام فتح می شود و سپس دیگر نشانه ها به ترتیب، همانند دانه های تسبیح با نظمی که معصومین (علیهم السلام) بیان فرموده اند، واقع می شود.
1234 - «تکثر البواسیر، و موت الفجأه، و الجذام».
«بواسیر، مرگ ناگهانی و جذام فراوان می شود».
1235 - «توقّعوا آیات متوالیات کنظام الخرز، و أوّل الآیات الصّواعق».
«منتظر نشانه های پیاپی به سان دانه های تسبیح باشید، که نخستین آنها صاعقه های آسمانی است».
در اینجا کلمه «صواعق» به کار رفته، که جمع «صاعقه» است و «صاعقه» در لغت به دو معنی است:1 - صاعقه آسمانی 2 - مرگ ناگهانی، و در حدیث فوق هر دو معنی صحیح است، ولی حدیث دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در مورد نشانه های آخر الزّمان وارد شده که در آن واژه «صواعق» به معنای مرگ ناگهانی به کار رفته است: «به هنگام نزدیکی قیامت (و یا ساعت ظهور) مرگ ناگهانی فراوان می شود، تا حدّی که مردم به هنگام دیدار یکدیگر می پرسند:
امروز چه کسی در نزد شما به مرگ ناگهانی مرد؟ می گویند: فلانی!». امروز مرگ ناگهانی بسیار رائج شده، هر روز گروهی از آشنایان با سکته قلبی و مغزی به صورت ناگهانی جان می سپارند، و هر روز عدّه ای از خویشان و دوستان و هموطنان با انفجار، ترور، بمباران و دیگر حوادث و سوانح به صورت ناگهانی جان خود را از دست می دهند.
صاعقه های آسمانی نیز توسعه یافته، به صورت موشکهای زمین به زمین، زمین به هوا و هوا به زمین و هدایت شونده و جز آنها نیز درآمده است، که هر روز عدّه زیادی از مردم بی سلاح و بی دفاع، توسّط آنها به خاک و خون کشیده می شوند، تا غریزه سلطه جوئی و توسعه طلبی زمامداران ستم پیشه اشباع گردد.
1236 - «و إذا ترکتم السّنّه ظهرت البدعه، و ارتقبوا عند ذلک ریحا حمراء، أو خسفا أو مسخا، أو ظهور العدوّ علیکم ثمّ لا تنصرون».
«هنگامی که سنّت را ترک کنید، بدعت ظاهر می شود، در چنین زمانی منتظر بادهای سرخ، خسف، مسخ و غلبه دشمن باشید، و آنگاه به شما یاری نخواهد شد».
در این رابطه حدیث جامعتری در بخش شانزدهم نقل کردیم و امروز قسمتی از آنها ظاهر شده، به خصوص غلبه دشمن که دشمنان خون آشام اسرائیل و دو ابرقدرت شرق و غرب، هرکدام به قسمتی از ممالک اسلامی تسلّط یافته اند.
بدعتها ظاهر شده، شریعت محمّدی (صلّی الله علیه و آله و سلم) به دست فراموشی سپرده شده، ربا به صورت اضعاف مضاعف در میان امّت رواج یافته، روابط نامشروع در میان
خانواده های مسلمان علنی شده، در باشگاهها، دانشگاهها، کازینوها و دیگر مراکز هنری و فرهنگی معمول شده است. و دشمن صهیونیستی بر همه مسلمانان جهان مشکل بزرگی را فراهم آورده است.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1237 - «بین یدی القائم موت أحمر، و موت أبیض، و جراد فی حینه و جراد فی غیر حینه کألوان الدّم!. فأمّا الموت الأحمر فالسّیف، و أمّا الموت الأبیض فالطّاعون».
«در پیشقدم حضرت قائم (عجّل الله فرجه)، مرگ سرخ و مرگ سفید است، و ملخهائی سرخ فام به رنگ خون در فصل ملخ و در بیرون از فصل آن. امّا مرگ سرخ، کشت و کشتار است. و امّا مرگ سفید، طاعون است».
تاکنون کشت و کشتار در سراسر جهان بسیار فراوان واقع شده، و شاید به دنبال آنها جنگ جهانی سوّم واقع شود که همه چیز را زیرورو کند و به دنبال آن طاعونی فراگیر، که دوسوّم جمعیّت جهان را نابود کند، چنانکه در روایات آمده است، دیگر کسی رهائی پیدا نکند، جز آنکه خدای تبارک و تعالی اراده فرماید.
1238 - «و جراد یظهر فی أوانه و فی غیر أوانه، حتّی یأتی علی الزّرع و الغلاّت. و قلّه ربع ما یزرعه الإنسان».
«ملخهائی ظاهر می شود در فصل خود و در خارج از فصل خود، بر زراعت و غلاّت هجوم می برد و موجب کمی محصول می شود».
1239 - «جوع أغبر، و موت أحمر».
«گرسنگی مزمن و مرگ سرخ شایع می شود».
1240 - «و لذلک آیات: أوّلهنّ إحصار الکوفه بالرّصد و الخندق».
«برای فرج ما نشانه هائی است، نخستین آنها محاصره کوفه به وسیله نگهبانها و کانالهاست».
1241 - «... و إنّ لخروجه لعلامات عشرا:
- أوّلها تخریق الزّوایا فی سکک الکوفه، و تعطیل المساجد، و انقطاع الحاجّ، و خسف و قذف بخراسان، و طلوع الکوکب المذنّب، و اقتران النّجوم، و هرج و مرج و قتل و نهب!. و من العلامه إلی العلامه عجب!. فإذا تمّت العلامات قام قائمنا قائم الحقّ.. طوبی لأهل ولایتی الدّین یقتلون فیّ، و یطردون من أجلی!. هم خزّان الله فی أرضه لا یفزعون یوم الفزع الأکبر!».
«برای ظهور او ده علامت است:
1 - گشودن زاویه های کوچه های کوفه (توسعه معابر و باز کردن کوچه های بن بست).
2 - تعطیل شدن مساجد.
3 - بسته شدن راه حجّ.
4 - خسف (زیر آوار رفتن) و قذف (بمباران) در خراسان.
5 - طلوع ستاره دنباله دار.
6 - تراکم ستارگان.
7 - فتنه و فساد.
8 - سرگردانی و سردرگمی.
9 - کشت و کشتار.
10 - غارت و چپاول.
از هر نشانه ای تا نشانه ای دیگر شگفتیهاست. چون نشانه ها تحقّق یافت، قائم ما قیام می کند، خوشا به حال اهل ولایت ما که در راه ما کشته می شوند و به سبب ما کنار زده می شوند، آنها گنجهای خدای تبارک و تعالی در روی زمین هستند، آنها در روز قیامت از «فزع اکبر» در امان هستند و برای آنها باکی نیست».
در تمام شهرها برنامه توسعه معابر و خیابان کشی به خاطر باز کردن کوچه های بن بست تحقّق یافته، مساجد بسیاری به حال تعطیل درآمده است، چندین زلزله در استان خراسان در چند سال اخیر واقع شده است که امیدواریم از
شرّ بارشهای عذاب آسمانی در امان باشیم، چه بارشهای عذاب به صورت صاعقه و امثال آن، و چه بارشهای عذاب به صورت موشکها و بمبارانها و توپهای سبک و سنگین، که در تخریب از عذابهای آسمانی کمتر نیستند.
این نکته ناگفته نماند که نشانه های یادشده در این حدیث یک سلسله رویدادهای مشخّص و معیّنی است که در زمانهای مشخّص به وقوع می پیوندد، مانند زلزله طبس در خراسان، و مانند زندان، تبعید و شکنجه علمای دینی به جرم دعوت به حقّ و روی درروئی با رژیمهای ستمگر.
1242 - «و أمّا الزّوراء فتخرب من الوقائع و الفتن، و أمّا واسط فیطغی علیها الماء، و آذربیجان یهلک أهلها بالطّاعون، و أمّا الموصل فیهلک أهلها من الجوع و الغلاء... و أمّا حلب فتخرب من الصّواعق، و تخرب دمشق من شدّه القتل... و أمّا بیت المقدس فإنّه محفوظ لأنّ فیه آثار الأنبیاء».
«شهر زوراء (بغداد) در اثر شورشها و فتنه ها ویران می شود، شهر واسط (در عراق) در اثر طغیان آب خراب می گردد، مردم آذربایجان به وسیله طاعون هلاک می شوند، مردم موصل (در عراق) از گرسنگی و گرانی می میرند، شهر حلب (در سوریه) در زیر صاعقه ها (توپها) از بین می رود، شهر دمشق (شام) در اثر شدّت کشت و کشتار ویران می شود، و امّا بیت المقدّس (اورشلیم) به احترام نشانه های پیامبران در امان است».
در این روایت بیش از هر چیزی صاعقه هائی که از آسمان فرو می ریزد جلب توجّه می کند، که ممکن است صاعقه آسمانی باشد و ممکن است توپ و موشک و دیگر بمبارانهای آسمانی منظور باشد.
زوراء که به احتمال قوی «بغداد» است، در آستانه فرو رفتن در کام حوادث است، شهر واسط در تیررس دجله است و هر لحظه طغیان آب می تواند شهر واسط را در زیر امواج خود بپوشاند، شیوع طاعون در آذربایجان با یک اشاره قهرآمیز حضرت احدیّت می تواند همه امیدها و آرزوها را در زیر خاک مدفون سازد، قحطی و گرانی و گرسنگی پس از وقوع این حوادث در دمشق و موصل و حلب بسیار طبیعی به نظر می رسد، به خصوص بعد از رودروئی سوریه با رژیم اشغالگر
اسرائیل، و سقوط لبنان در دامن آمریکای جهانخوار.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
پیشوای ششم جهان تشیّع در ضمن تفسیر آیه شریفه: [وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ]: «پیش از کیفر بزرگ، با کیفر کوچک آنها را کیفر خواهیم داد»، فرمود:
1243 - «إنّ العذاب الأدنی هو القحط و الجدب و غلاء السّعر قبیل خروج القائم بالسّیف!. و العذاب الأکبر: المهدیّ بالسّیف فی آخر الزّمان».
«کیفر کوچک قحطی، خشکسالی و گرانی قیمتهاست در آستانه ظهور قائم (عجّل الله فرجه) به شمشیر، و کیفر بزرگ شمشیر برّان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در آخر الزّمان است».
1244 - «و من آیات ظهوره أن یتقارب الزمان..».
«از نشانه های ظهور او نزدیک شدن زمان است».
شاید منظور از نزدیک شدن زمان، گذشت سریع آن باشد که انسان در اثر تراکم مشاغل و کثرت مسئولیتهای زندگی و فرو رفتن در ناملایمات هرگز احساس نمی کند که روزها، هفته ها و ماهها چگونه می گذرد. و یا منظور از نزدیک شدن زمان، طی شدن کارهای طویل المّده در زمان کوتاه، که در اثر اختراع وسائل حمل و نقل مدرن، انسان می تواند نهار را در لندن صرف کرده، شام را در ژاپن موعود باشد، و بدین سان مسافت چندماهه را در چند ساعت طی کند، که این هم مفهوم دیگری از نزدیک شدن زمان است.
1245 - «.. و أوّل الآیات الصّواعق، ثمّ الرّیح الصّفراء، ثمّ ریح دائم، و صوت من السّماء یموت به خلق کثیر».
«نخستین نشانه صاعقه هاست، سپس باد زرد، آنگاه باد مداوم، سپس بانگ آسمانی که گروه فراوانی با آن صیحه از بین می روند».
این صیحه آسمانی که موجب کشته شدن گروه فراوانی از مردم خواهد بود، شاید خود موجب انفجارهائی در انبارهای اسلحه و مهمّات باشد، و بدین وسیله مناطقی را زیرورو کند و بانگ دلخراش آن در تمام جهان بپیچد.
1246 - «یجفّ ماء بحیره طبریّا، و یتوقفّ النّخیل عن الثّمر، و تنصب عین زعر الواقعه فی الجانب القبلیّ من الشّام».
«آب دریاچه طبریّه (در فلسطین) می خشکد، درختهای خرما از میوه دادن باز می ایستد، آب چشمه «زعر» در طرف قبله شام کاهش فراوان می یابد».
1247 - «یکون جفاف الأنهار.. و یقع القحط و الغلاء ثلاث سنین».
«رودخانه ها خشک می شود و قحطی و گرانی سه سال سایه سنگینش را می گستراند».
دریاچه طبریّه به دلیل دربر داشتن مقدار زیادی پتاسیم و دیگر موادّ شیمیائی، مورد توجّه رژیم اشغالگر اسرائیل می باشد و هر روز هزاران لیتر از آب آن به مراکز آزمایشگاهی حمل می شود طبعا چیزی نخواهد گذشت که آب آن خواهد خشکید.
1248 - «لا یخرج أهل مصر من مصرهم عدوّلهم، و لکن یخرجهم نیلهم هذا. یغور فلا تبقی منه قطره، حتّی یکون فیه الکثبان من الرّمل!».
«مردم مصر را دشمن خارجی از آب و خاک خودشان بیرون نمی کند، بلکه همین رود نیل آنها را از دیار خود بیرون می کند، آب آن کلاّ می خشکد و حتّی یک قطره هم نمی ماند و بستر آن به صورت تلّی از شن در می آید!».
خشک شدن آن یا به وسیله یک حادثه آسمانی اتّفاق می افتد، و یا در اثر اصابت یک بمب اتمی و یا ئیدروژنی به سرچشمه آن. که کلاّ آب آن خشک می شود، یا در زیر پوسته زمین مخفی می شود و از جای دیگر می جوشد، و یا از
مسیر خود منحرف می شود و دیگر کشور مصر را سیراب نمی کند و به جای آب، تلهای شن در بستر آن خودنمائی می کند!. چنانکه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این رابطه می فرماید:
1249 - «و خراب مصر من جفاف النّیل».
«ویرانی مصر در اثر خشک شدن نیل خواهد بود».
آنگاه امام صادق (علیه السلام) می افزاید:
1250 - «و عند ذلک اختلاف السّنین، و إماره من أوّل النّهار، و قتل و خلع فی آخر النّهار».
«در آن زمان سالها دگرگون می شود، اوّل صبح حکومتی به قدرت می رسد و تا آخر روز کشت و کشتار می شود و سقوط می کند».
دگرگونی سالها یا به معنای اختلاف فاحش سالها از نظر قحطی و فراوانی است، و یا در اثر تحوّلات عجیبی است که در جهان به وقوع می پیوندد و چهره جهان را دگرگون می سازد، چون انقلابها، شورشها، کودتاها، جنگها و آتش بسها و دیگر تحوّلات مؤثّر در اوضاع جهانی.
1251 - «یذهب ملک السّنین، و یصیر ملک الشّهور و الأیّام.
فقیل: هل یطول ذلک؟ فقال: لا»
«زمامداری چندساله از بین می رود و زمامداری چندماهه و چند روزه معمول می گردد. گفته شد: آیا این وضع مدّت زیادی طول می کشد؟ فرمود: نه».
1252 - «و ینبثق الفرات حتّی یدخل ازقّه الکوفه.. و عقد الجسر ممّا یلی الکرخ بمدینه بغداد».
«فرات طغیان می کند و به کوچه های کوفه وارد می شود. و پلی در بغداد در مقابل کرخ زده می شود».
این طغیان فرات طبعا یک طغیان فوق العاده ایست که تاکنون روی نداده است ولی این پل که در حدیث شریف اشاره شده در منطقه کرخ زده شده است.
1253 - «عام الفتح ینبثق الفرات حتّی یدخل ازقّه الکوفه».
«در سال فتح و پیروزی، فرات طغیان می کند و به کوچه های کوفه وارد می شود».
1254 - «إن قدّام القائم لسنه غیداقه کثیره المطر، تفسد فیها الثّمار و التّمر فی النّخل، فلا تشکوّا فی ذلک».
«در پیشقدم ظهور قائم (عجّل الله فرجه) سال فراوانی و پربارانی است ولی میوه ها روی درخت فاسد می شوند، خرما در روی نخل تباه می شود، در وقوع این نشانه ها تردید نداشته باشید».
1255 - «ألسّنه الّتی یقوم فیها المهدیّ تمطر أربعا و عشرین مطره یری أثرها و برکتها».
«در سالی که مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور می کند بیست و چهار باران رحمت می بارد که اثر و برکت آن در همه جا به چشم می خورد».
1256 - «تختتم العلامات بأربع و عشرین مطره، یحیی الله بها الأرض بعد موتها، إحداها فی جمادی الآخره، و الثّانیه مدّه عشره أیّام فی رجب یری أثرها و تعرف برکتها. و هذا مصداق الآیه الکریمه: (اعْلَمُوا أَنَّ الله یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها)».
«این نشانه ها با 24 باران پایان می یابد که خداوند به وسیله آنها زمین مرده را زنده می سازد، یکی از آنها در ماه جمادی الثّانیه می بارد و دیگری در ماه رجب که ده روز تمام طول می کشد و اثر آن همه جا دیده می شود و برکت آن در همه جا ظاهر می گردد».
و اینست مصداق آیه شریفه: «اعْلَمُوا أَنَّ الله یُحْیِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»:
«بدانید که خداوند زمین را پس از مرگش زنده می سازد».
1257 - معنی آیه شریفه اینست که: «خداوند زمین را به وسیله قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) اصلاح می کند، پس از آنکه به وسیله ستمهای مردمان تباه شده باشد. ما نشانه های قائم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را برای شما بیان کرده ایم اگر تعقّل نمائید».
1258 - «إذا آن قیامه مطر النّاس جمادی الآخره، و عشره أیّام من رجب مطرا لم تر الخلائق مثله، فینبت الله لحوم المومنین و أبدانهم فی قبورهم. و کأنّی أنظر إلیهم مقبلین من قبل جهنه ینفضون شعورهم من التّراب!».
«چون ظهور او نزدیک شود مردم از بارانی در ماه جمادی الثّانی و 10 روز از رجب (مجموعا چهل روز) برخوردار می شوند که هرگز در تاریخ آفرینش نظیر آن دیده نشده است. خداوند با این باران گوشت و پوست مؤمنان را در داخل قبرهایشان می رویاند، گوئی با چشم خود می بینم که از طرف جهینه (قبیله ای در حوالی مدینه) در حالیکه خاک را از سر و صورتشان پاک می کنند می آیند».
شاید برخی از تحصیل کرده ها این حدیث را خرافه بپندارند ولی جای شگفت نیست، که آنها همه مسائل ماوراء الطّبیعه را خرافه می پندارند. ان شاء الله به زودی شاهد تحقّق آن خواهیم بود که در انتظار بارش رحمت نشسته ایم. نوید باران رحمت مقارن ظهور در ضمن بشارتهای سایر ادیان نیز رسیده است که در بخشهای بعدی متن انجیل را در این زمینه نقل خواهیم کرد.
1259 - «و رأیت الخراب قد أدیل من العمران».
«و می بینی که در تمام جهان آبادیها تبدیل به ویرانی می شود».
خرابی و ویرانی در همه جا ظاهر شده، چنانکه در خاورمیانه می بینم و از کشورهای دور می شنویم.
* * *
امام هادی (علیه السلام) می فرماید:
1260 - «هم ینتظرون الفرج إذا ظهر الماء علی وجه الأرض».
«هنگامی که آب در روی زمین روان شد منتظر فرا رسیدن فرج می شوند».
منظور از روان شدن آب بر روی زمین، طغیان آب فرات و روان شدن آن در کوچه های کوفه است، که رنگین شدن زمین را با خون ستمگران به دنبال دارد.
* * *
حواشی
- بشاره الاسلام صفحه 33 و الملاحم و الفتن صفحه 102.
- البیان و التّبیین جلد 3 صفحه 32.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 269، بشاره الاسلام صفحه 24 و الزام النّاصب صفحه 178.
- الملاحم و الفتن صفحه 102.
- بشاره الاسلام صفحه 22.
- غیبت نعمانی صفحه 148، اعلام الوری صفحه 427، غیبت شیخ طوسی صفحه 267، المهدی صفحه 188، بشاره الاسلام صفحه 50، الزام النّاصب صفحه 184 و الامام المهدی صفحه 218.
- الزام النّاصب صفحه 185.
- ینابیع الموّده، جلد 3 صفحه 110 و بشاره الاسلام صفحه 78.
- الزام النّاصب صفحه 176 و بشاره الاسلام صفحه 58 و 273.
- بشاره الاسلام صفحه 58 و 273، الزام النّاصب صفحه 27، بحار الانوار جلد 52 صفحه 268 و جلد 53 صفحه 82 و الامام المهدی صفحه 221.
- الزام النّاصب صفحه 176 و بشاره الاسلام صفحه 58.
- سجده:21.
- منتخب الاثر صفحه 303، بحار الانوار جلد 51 صفحه 59 و جلد 53 صفحه 56 و بشاره الاسلام صفحه 57.
- مسند احمد حنبل جلد 2 صفحه 530.
- الملاحم و الفتن صفحه 102.
- بشاره الاسلام صفحه 191 و الزام النّاصب صفحه 261.
- بشاره الاسلام صفحه 57 و 191.
- الملاحم و الفتن صفحه 146.
- بشاره الاسلام صفحه 28.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 112 و بشاره الاسلام صفحه 150.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 271، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210، بشاره الاسلام صفحه 123 و الامام المهدی صفحه 230.
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الامام المهدی صفحه 234، الزام النّاصب صفحه 185، المهدی صفحه 196، ارشاد مفید صفحه 336، الملاحم و الفتن صفحه 164، بحار الانوار جلد 53 صفحه 85 و بشاره الاسلام صفحه 176.
- ارشاد مفید صفحه 340، غیبت شیخ طوسی صفحه 274، اعلام الوری صفحه 429، المهدی صفحه 194، الزام النّاصب صفحه 178، بشاره الاسلام صفحه 125 و الامام المهدی صفحه 234.
- ارشاد مفید صفحه 340، غیبت شیخ طوسی صفحه 372، بحار الانوار جلد 52 صفحه 214 و اعلام الوری صفحه 428.
- المحجّه البیضاء جلد 1 صفحه 343، ارشاد مفید صفحه 339، منتخب الاثر صفحه 443، غیبت شیخ طوسی صفحه 269، بحار الانوار جلد 52 صفحه 212، اعلام الوری صفحه 429، المهدی صفحه 197، الزام النّاصب صفحه 184 و الامام المهدی صفحه 228.
- الملاحم و الفتن صفحه 164، بشاره الاسلام صفحه 176، الزام النّاصب صفحه 185 و الامام المهدی صفحه 234.
- حدید:17.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 53.
- ارشاد مفید صفحه 342، اعلام الوری صفحه 432، بحار الانوار جلد 52 صفحه 337 و جلد 53 صفحه 90، الزام النّاصب صفحه 188 و بشاره الاسلام صفحه 194.
- الزام النّاصب صفحه 183.
- اختصاص مفید صفحه 102.
ب - آتش و آتش افروز
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1261 - «یکون نار و دخان فی المشرق أربعین لیله».
«آتش و دودی در خاور زمین برمی خیزد که تا چهل شب مشتعل می شود».
واژه «مشرق» در لسان احادیث به همه کشورهائی که در قسمت خاوری حجاز واقع شده اند، گفته می شود.
1262 - «یوشک أن تخرج نار حسیل تضیء بها أعناق الإبل ببصری».
«نزدیک است شعله های آتشی از «حسیل» برخیزد که گردن اشتران «بصری» را روشن سازد!».
«حسیل» نام یکی از دشتهای حجاز است و «بصری» اسم منطقه ای در نزدیکی دمشق است.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به یکی از اصحاب خود که ساکن منطقه «حسیل» بود فرمود:
1263 - «أخرج أهلک منها، فإنّه یوشک أن یخرج منها نار تضیء لها أعناق الإبل ببصری».
«خانواده ات را از آنجا بیرون کن که نزدیک است آتشی از آنجا (حسیل) برخیزد که گردن اشتران بصری را روشن سازد».
روایاتی که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت برای ما نقل شده بسیار قطعی و متقن است و از منبع وحی سرچشمه گرفته است و هرگز مطلب سست و بی اساسی از آنها صادر نشده است. آتشی که در حدیث فوق اشاره شده، همان آتش نفت است که درست در همان نقطه ظاهر شده و دشت و صحرا را روشن ساخته و از حوالی دمشق شعله های آن به چشم می خورد. و اگر
روزی یکی از چاههای نفت از روی عمد یا در اثر یک عمل اشتباهی منفجر شود همه دشت و صحرا را آتش فرا می گیرد و تا صدها کیلومتر را روشن می سازد، چنانکه امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1264 - «لا تقوم السّاعه حتّی تسیل واد من أودیه الحجاز بالنّار!».
«قیامت برپا نشود تا در یکی از وادی های حجاز آتش روان گردد!».
تعبیر سیلان (مایع و روان) در مورد آتش بسیار لطیف است، زیرا آتش هنگامی می تواند روان گردد که جسم شعله ور یک جسم سیّال و مایع باشد و آن چیزی جز نفت نیست.
امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری می فرماید:
1265 - «تبعث نار علی أهل المشرق فتحشرهم إلی المغرب، تبیت معهم حیث باتوا، و تقیل معهم حیث قالوا، یکون لهم منها ما سقط و تخلّف، و تسوقهم سوق الجمل الکسیر».
«آتشی در میان اهل خاور زمین برمی خیزد که آنها را به سوی مغرب زمین سوق می دهد، شب را هرکجا باشند در کنار آنها سپری می کند و روز را هرکجا استراحت کنند در کنار آنها سپری می کند، آنچه از آن ساقط شود و به جای بماند آنها را سود می رساند و آنها را چون شتر لنگ می راند»!.
اگر روزی یکی از چاههای نفت منفجر شود همه مردم حجاز باید به سوی غرب کشور فرار کنند و در این فرار هرچه شتاب کنند شعله های آتش را در کنار خود خواهند دید، زیرا شعله های آن همه بیابان را چون روز روشن خواهد کرد، همه کسانیکه با یک دنیا وحشت و اضطراب از چاههای نفت دور می شوند در بیتوته های شبانه و قیلوله های روزانه آتش را در کنار خود احساس خواهند کرد. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - اگر منظور از آتش، آتش نفت باشد ممکن است معنای حدیث این باشد که کشف نفت -
ممکن است منظور از این آتش، آتش خانمانسوز اسرائیل باشد که مزه تلخ آنرا عربها چشیدند و از نقطه ای به نقطه ای گریختند و موادّ آتش زای اسرائیل را بالای سرشان دیدند و هم اکنون نیز کشورهای مجاور اسلامی شب و روز در آتش تجاوز اسرائیل می سوزند و در زیر بمبها، توپها و موشکهای آن جان می سپارند و چون شتر لنگ، کوله سفر بسته، افتان و خیزان از مناطق جنگی دور می شوند و برای مقابله با نیروی اشغالگر به سوی غرب پناه می برند و از چاله به چاه می افتند.
و شاید منظور از این آتش، آتش جنگهای چینی باشد که هرگاه برافروخته شود خشک و تر را می سوزاند و جهان را در کام خود فرو می برد و هرکس جان سالم به در برد افتان و خیزان از منطقه می گریزد و طبعا به سوی غرب کشیده می شود.
امام زین العابدین (علیه السلام) در ارتباط با این آتش افروزان تعبیری دارند که بیشتر با مسئله نفت منطبق می شود:
1266 - «إذا ملأ نجفکم السّیل و المطر، و ظهرت النّار بالحجاز فی الأحجار و المدر، و ملکت بغداد التّتر، فتوقّعوا ظهور القائم المنتظر».
«هنگامی که نجف شما را سیل و باران فراگیرد و در حجاز از سنگ و گل آتش برخیزد و تاتار بغداد را تحت سیطره خود درآورد، منتظر ظهور قائم منتظر (عجّل الله فرجه) باشید».
پیشوای ششم نیز در این باره می فرماید:
1267 - «إذا وقعت النّار فی حجازکم، و جری الماء بنجفکم،
فتوقّعوا ظهوره».
«هنگامی که آتش در حجاز پدید آید و آب در نجف روان گردد، منتظر ظهور او باشید».
پرواضح است که از سنگ و گل هنگامی آتش برمی خیزد که با نفت آغشته باشد و به قدری اشباع شود که قابل احتراق باشد. امام سجّاد (علیه السلام) در این حدیث چهارده قرن پیش از کشف پترول از سنگها و گلهای آغشته با پترول سخن می گوید، و از سرزمینی که بیش از هر نقطه ای در جهان صادر خواهد کرد گفتگو می کند که عبارت از حجاز است!.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1268 - «یزجر النّاس قبل قیام القائم عن معاصیهم بنار تظهر فی السّماء، و بحمره تجلّل آفاقها، و خسف ببغداد، و خسف بالبصره، و دماء تسفک فیها و خراب دورها و فناء یقع فی أهلها، و شمول أهل العراق خوف لا یکون معه قرار!».
«پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) مردم با یک سلسله از نشانه های آسمانی بیم داده می شوند:1 - آتشی که در آسمان پدید آید.2 - سرخی که افقها را روشن سازد.3 - خسفی که در بغداد ظاهر شود.4 - خسفی که در بصره روی دهد.5 - خونهائی که در بصره ریخته شود.6 - خرابی خانه های بصره و نابودی مردمان آن.7 - فراگیر شدن ترس و وحشت در همه نقاط عراق که آسایش و آرامش را از همه مردم عراق سلب کند».
کشت و کشتار بصره و سلب آرامش عمومی از مردم عراق با شروع جنگ بین ایران و عراق حاصل شده و هر روز بر شدّت آن افزوده می شود تا به هنگام خروج سفیانی به اوج خود برسد.
در پیرامون این آتش فروزان وجود مقدّس حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) خطاب به «ابراهیم بن مهزیار» چنین فرموده است:
1269 - «و ظهرت الحمره فی السّماء ثلاثا، فیها أعمده کأعمده اللّجین تتلألأ نورا».
«سه روز سرخی در آسمان پدید آید که در میان آن ستونهائی چون ستونهای نقره که از خود نور می دهد خواهد درخشید».
متن کامل حدیث در بخش خروج سیّد خراسانی (بخش بیستم) خواهد آمد، و احتمالا مربوط به حادثه بغداد باشد که از رهگذر منفجر شدن انبارهای نفتی و دیگر موادّ آتش زا آغاز شود و بغداد را در میان شعله های خود بسوزاند و نابود گرداند.
* * *
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
1270 - «إذا رأیتم نارا فی المشرق ثلاثه أیّام أو سبعه، فتوقّعوا فرج آل محمّد إن شاء اللّه».
«هنگامی که سه یا هفت روز آتش در مشرق دیدید منتظر فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) باشید، انشاء اللّه».
امیدواریم که شعله های این آتش هرچه زودتر دیده شود و نوید فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و فرج جهانیان در پرتو فرج آن بزرگواران هرچه زودتر در میان زمین و آسمان طنین انداز گردد.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1271 - «إذا رأیتم نارا فی المشرق یشبه الهردیّ العظیم یراها أهل الأرض، تقع ثلاثه أیّام أو سبعه أیّام، فتوقّعوا فرج آل محمّد».
«هنگامی که آتشی در مشرق دیدید که شباهت به بوته زعفران دارد و همه مردم جهان آنرا دیدند و سه روز یا هفت روز نیز ادامه یافت، منتظر ظهور و فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) باشید».
این آتش به احتمال قوی به هنگام وقوع آتش سوزی در چاههای نفتی حجاز و یا عراق پدید خواهد آمد که منطقه وسیعی از خاورمیانه را روشن خواهد کرد و مردم دیگر مناطق شعله های آنرا در صفحه تلویزیون مشاهده خواهند کرد، و شاید تا آنروز ابزار دیگری اختراع شود که بیش از تلویزیون حوادث را برای مردم دیگر مناطق محسوس تر و ملموس تر سازد. پیشوای پنجم شیعیان علم خود را صریحا برای مردم زمان خود بیان کرده، اگرچه برای آنها قابل تصوّر نبود که چگونه یک حادثه در سطح جهانی می تواند قابل رؤیت باشد، تا در امر خود بصیرت کامل داشته، به هنگام مشاهده آن هیچ تردیدی به خود راه ندهند، هرکس بخواهد باور کند و هرکس بخواهد به انکار برخیزد. ما در اینجا درصدد بیان این نشانه ها نیستیم و برتری خاندان عصمت و طهارت بر تمام اقشار جهان نیازی به توضیح ندارد، که رسالت آنها روشنگری و زدودن تیرگیهای جهل و نادانی و نشر دانش از سرچشمه زلال آن بود، بدون اینکه پاداشی منظور کرده، منّتی بر سر مردم بگذارند.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1272 - «إذا رأیتم علامه فی السّماء، نارا عظیمه من قبل المشرق تطلع لیالی، فعندها فرج النّاس، و هی قدّام القائم بقلیل».
«هنگامی که نشانه ای بزرگ در آسمان دیده شود و آن آتش عظیمی است که از سوی مشرق زمین پدید آید و شبهائی بدرخشد، فرج مردم در آن زمان است که این نشانه در پیشقدم ظهور قائم (عجّل الله فرجه) و به فاصله ای اندک می باشد».
1273 - «و حمره تظهر فی السّماء، و تلتبس فی آفاقها».
«سرخی در آسمان پدید آید و جهان را از کران تا کران می پوشاند».
این سرخی نیز ممکن است تابش آتش چاههای نفتی به هنگام انفجار آنها باشد که تا افقهای وسیعی درخشش داشته باشد.
در اینجا این نکته را یادآور می شویم که در برخی از احادیث تعبیر «مشرق» و در برخی دیگر تعبیر «قبله» به کار رفته است ولی به هنگام تحقیق معلوم می شود که هر دو به یک نقطه اشاره است، زیرا هنگامی که معصوم (ع) در مدینه با مردم سخن می گوید تعبیر «مشرق» را به کار می برد یعنی این حادثه در منطقه ای از حجاز که در شرق مدینه است پدید خواهد آمد، و هنگامی که امام (علیه السلام) در کوفه با مردم سخن می گوید تعبیر «قبله» را به کار می برد یعنی این حادثه در منطقه ای از حجاز که در طرف قبله عراق است واقع خواهد شد. اگر وقوع این حادثه را در منطقه چاههای نفتی «ظهران» تصوّر کنیم دقیقا با این احادیث منطبق می شود که این منطقه در شرق مکّه و مدینه و در طرف قبله عراق قرار گرفته است.
1274 - «عمود نار یطلع من قبل المشرق فی السّماء، یراها أهل الأرض، فمن أدرک ذلک فلیعدّ لأهله طعام سنه!».
«عمودی از آتش در طرف مشرق در آسمان پدید می آید که همه مردم روی زمین آنرا می بینند، هرکس آن زمان را درک کند برای خانواده اش موادّ غذائی یکساله را تأمین کند».
از این تعبیرها دقّت ائمه معصومین در بیان خود و شدّت ایمان و اعتقادشان به گفتار خود روشن می شود، مگر جز اینست که همه مردم روی زمین آنرا در صفحه های تلویزیون و یا ابزار مشابه آن که احتمالا در آینده اختراع شود، خواهند دید؟!، و این معنائی است که هرگز از خاطره مردم آن زمان نمی گذشت و بر دل آنها خطور نمی کرد، و بیش از ده قرن پس از عصر آنها مقدّمات این افکار و ابزار پدید آمده است. آنگاه میان این پدیده و حوادث تلخ بعدی از کشت و کشتار و گرانی و قحطی ارتباط داده، حدّاکثر زمان هرج ومرج را در نظر گرفته، برای مدّت یکسال به شیعیان خود امر فرموده اند که قوت تهیّه کنند. امام باقر (علیه السلام) نیز در این باره فرموده است:
1275 - «آیه الحوادث فی رمضان: علامه فی السّماء من بعدها اختلاف النّاس. فإذا أدرکتها فأکثر من الطّعام».
«نشانه پدیده های ماه رمضان علامتی است در آسمان که به دنبال
آن اختلافی شدید در میان مردمان پدید آید، هنگامی که آن زمان را درک کردی، موادّ غذائی فراوانی تأمین کن».
پیشوای پنجم نیز همانند فرزند بزرگوارش شیعیان را متوجّه می کند که هرکس آن آتش را در آسمان ببیند و آن بانگ آسمانی را بشنود برای مدّتی که میان آن نشانه آسمانی تا ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) هست، موادّ خوراکی تهیّه کند که جنگی سخت درخواهد گرفت، دجّال از یکسو و سفیانی از دیگر سو خروج خواهند نمود و قحطی و گرانی سایه شوم و سنگینش را بر سرتاسر جهان خواهد گسترد، هرکس توصیه امام بزرگوارش را فراموش کند و به مجرد دیدن اوّلین نشانه موادّ غذائی یکساله را تأمین نکند ممکن است با دیگر افراد محکوم به مرگ، از گرسنگی جان سپارد ولی آنکه از توصیه امام عزیزش غفلت نکند با خوشبختی و راحتی آن روزهای تلخ را سپری کرده، دولت مسعود و میمون حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را درک خواهد نمود. به امید آن روز.
* * *
حواشی
- الملاحم و الفتن صفحه 71.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 180، الملاحم و الفتن صفحه 70 و 126 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 58.
- الملاحم و الفتن صفحه 130.
- الملاحم و الفتن صفحه 130.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 179، الملاحم و الفتن صفحه 71، نور الابصار صفحه 34 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 58.
- الملاحم و الفتن صفحه 164، بشاره الاسلام صفحه 87، الزام النّاصب صفحه 178 و الامام المهدی صفحه 222.
- الزام النّاصب صفحه 178.
- ارشاد مفید صفحه 340، اعلام الوری صفحه 429، الزام النّاصب صفحه 184، الامام المهدی صفحه 229 و منتخب الاثر صفحه 442.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 45، بشاره الاسلام صفحه 172 و المهدی صفحه 196.
- الامام المهدی صفحه 222 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343.
- غیبت نعمانی صفحه 134، بحار الانوار جلد 52 صفحه 230، بشاره الاسلام صفحه 85، الزام النّاصب صفحه 185 و المهدی صفحه 186 و 196.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 240، بشاره الاسلام صفحه 122، منتخب الاثر صفحه 444، الامام المهدی صفحه 221 و الزام النّاصب صفحه 188.
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343.
- الملاحم و الفتن صفحه 36 و 131.
ج - خورشید و ماه و ستارگان
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1276 - «إذا عقد الجسر بأرضها، و طلعت النّجوم ذات الذّوائب من المشرق. هنالک یقتل علی جسرها کتائب!».
«هنگامی که پل در آنجا (بغداد) زده شد، و ستاره های دنباله دار از طرف مشرق طلوع کرد، در کنار آن پل گروه گروه کشته می شوند».
آن پل که در احادیث فراوانی آمده است در زمان ما زده شده است. این پل علاوه بر آنکه در نقطه تعیین شده (در مقابل کرخه) زده شده، از دیگر پلهای بغداد مشخّص است و به زودی گروه گروه در عهد سفیانی در کنار آن کشته خواهند شد.
احتمال می رود که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با تعبیر «ستاره دنباله دار» هواپیماهای جنگی را اداره کند که به دنبال خود دود غلیظی به جای می گذارند که چون دنباله متحرّکی به دنبال آنها خودنمائی می کنند. و شاید منظور همان ستاره دنباله داری باشد که در احادیث فراوانی از آن بحث شده است و خود نشانه نزدیک شدن ظهور حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) است.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1277 - «شارتان بین یدی هذا الأمر: خسوف القمر بخمس، و کسوف الشّمس بخمسه عشر. لم یکن ذلک منذ هبط آدم إلی الأرض.
فعند ذلک یسقط حساب المنجّمین».
«دو نشانه جالب در پیشقدم این امر: خسوف ماه در پنجم ماه و کسوف خورشید در پانزدهم آن، که چنین وضعی از روز هبوط حضرت آدم (علیه السلام) به روی زمین اتّفاق نیفتاده است، در آن موقع حساب و نظام منجّمان بهم می خورد».
1278 - «إنّ لمهدّینا لآیتین لم یکونا منذ خلق الله السّموات و الأرض: ینخسف القمر لأوّل لیله فی رمضان، و تنکسف الشّمس فی النّصف منه. و لم یکونا منذ خلق الله السّماوات و الأرض».
«برای مهدی ما (عجّل الله فرجه) دو نشانه است که از روز آفرینش آسمانها و زمین، چنین نشانه ای اتّفاق نیفتاده است: ماه در شب اوّل ماه رمضان خسوف می کند و خورشید نیز در پانزدهم آن کسوف می کند!، از روزیکه خداوند آسمانها و زمین را آفریده، چنین حادثه ای اتّفاق نیفتاده است!».
این دو نشانه از روزیکه انسان پای در این جهان نهاده و از آمد و شد خورشید و ماه آگاه شده، واقع نشده است که ماه در اوایل ماه بگیرد و خورشید نیز در پانزدهم ماه بگیرد!!.
1279 - «آیتان تکونان قبل قیام القائم، لم یکونا منذ هبط آدم (علیه السلام) علی الأرض، تنکسف الشّمس فی النّصف من رمضان، و القمر فی آخره».
«دو نشانه پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) پدید می آید که از روز هبوط حضرت آدم (علیه السلام) واقع نشده است: خورشید در نصف ماه رمضان و ماه در آخر آن می گیرد».
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
1280 - «و کسوف الشّمس فی النّصف من رمضان، و خسوف القمر فی آخر الشّهر، علی خلاف العادات».
«خورشید در پانزدهم رمضان کسوف می کند و ماه در آخر آن خسوف می کند برخلاف آنچه تاکنون انس گرفته اند».
پرواضح است که خسوف ماه در اوّل ماه و یا در آخر آن گذشته از اینکه معمول نیست، معقول هم نیست، ولی نظر به اینکه در همه روایات تصریح شده که در تمام دوران خلقت چنین کاری سابقه نداشته است، معلوم می شود که به شکلی تحقّق خواهد یافت که برای همه مردم جهان معلوم شود و همه را به شگفت وادارد و اعجاب همه را برانگیزد.
1281 - «تنکسف الشّمس لخمس مضین من شهر رمضان قبل قیام القائم».
«ماه در پنجم ماه مبارک رمضان خسوف می کند، و آن در آستانه قیام قائم (عجّل الله فرجه) است».
1282 - «علامه خروج المهدی کسوف الشّمس فی رمضان فی لیله ثلاث عشره و أربع عشره منه».
«نشانه خروج مهدی (عجّل الله فرجه) کسوف خورشید در ماه رمضان در شب سیزدهم و چهاردهم آن است»! [یعنی روز سیزدهم که بین آن دو شب است].
آنچه تاکنون مرسوم و معمول بوده، این بود که ماه در اواسط ماه و خورشید در اواخر ماه (قمری) بگیرد ولی در آن مورد برخلاف روش مألوف خواهد بود.
پیشوای پنجم شیعیان در تفسیر آیه شریفه: «خاشِعَهً أَبْصارُهُمْ، تَرْهَقُهُمْ ذِلَّهٌ، ذلِکَ الْیَوْمُ الَّذِی کانُوا یُوعَدُونَ»: «در حالیکه دیدگانشان فرورفته، خاک ذلّت آنها را پوشانیده، آن روزی است که وعده داده می شدند»، فرمود:
1283 - «یعنی یوم خروج القائم».
«روز خروج قائم (عجّل الله فرجه) را اراده کرده است».
و در تفسیر آیه شریفه: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً، فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»: «اگر بخواهیم برای آنها نشانه ای از آسمان می فرستیم، پس گردنهایشان در برابرش خاضع می شود»، فرمود:
1284 - «سیفعل الله ذلک بهم: رکود الشّمس من الزّوال إلی وقت العصر حتّی یلاحظ النّاس ذلک. و ظهور رجل و وجه فی عین الشّمس یعرف بحسبه و نسبه. و ذلک فی زمان السّفیانیّ، و عندها یکون بواره و بوار قومه».
«به زودی خداوند این نشانه را خواهد فرستاد: خورشید از موقع زوال تا به وقت عصر در وسط آسمان خواهد ماند، همه به این نشانه متوجّه خواهند شد، آنگاه سیمای مردی را در قرص خورشید خواهند دید که نام و نشان او را خواهند شناخت. این نشانه پرشکوه در عهد سفیانی خواهد بود و
در آن هنگام سپاه سفیانی نابود خواهند شد و خود سفیانی هلاک خواهد شد».
ابن عبّاس در تفسیر این آیه می فرماید:
1285 - «این آیه در حقّ ما و بنی امیّه نازل شده است، ما بر آنها حکومت خواهیم راند و پس از یک فراز و نشیب گردنهایشان در برابر ما خاضع خواهد شد و پس از دوران عزّت، خاک ذلّت بر چهره هایشان خواهد نشست».
این نشانه که در عهد سفیانی تحقّق خواهد یافت، یکی از بارزترین نشانه ها برای معرّفی سفیانی است و خود نشان بارزی است که بر احدی پوشیده نمی ماند، اگرچه رکود خورشید و ایستادن آن در وسط آسمان چند ساعت بیشتر طول نمی کشد ولی همه مردم به تشویش و اضطراب می افتند و آنرا یک نشانه بارز سماوی به حساب می آورند.
چندی قبل یکی از ستاره شناسان روسی پیش بینی کرده بود که در اواخر سال 1982 میلادی فاجعه ای برای خورشید پیش خواهد آمد و خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد!!
(سال 82 میلادی به پایان رسید و چنین حادثه ای واقع نشد، بلکه فقط یک سلسله حوادثی در سطح خارجی خورشید به وقوع پیوست که اثراتی در وضع زمین و دیگر کرات منظومه به جای گذاشت). «مترجم».
در بخشهای بعدی احادیثی در مورد طلوع خورشید از مغرب از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.
در تفسیر ابن عبّاس منظور از حکومت، حکومت بنی عبّاس نیست، بلکه حکومت حقّه حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می باشد.
منظور از سیمای مردی که در قرص خورشید ظاهر خواهد شد، سیمای حضرت مسیح (ع) است که در خورشید ظاهر می شود و از آسمان فرود می آید و با حسب و نسبش شناخته می شود، و دیگر کسی در حقّ او دچار تردید نمی شود.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1286 - «و کفّ یطلع من السّماء من المحتوم».
«کف دستی که در آسمان ظاهر خواهد شد از امور حتمی است».
1287 - «و وجه و صدر یظهران للنّاس فی عین الشّمس».
«صورت و سینه ای در قرص خورشید برای مردمان ظاهر می شود».
منظور از دست در حدیث فوق، دست نیرومند دانش و تکنیک نیست که موشکها و سفینه های فضائی را تا دل آسمان می فرستد، و دست نیرومند فضانورد موفّق نیست که توانست با دستهای خود از خاک کره ماه برداشته، در صفحه تلویزیون ظاهر شد و خاکهای ماه را در برابر دیدگان حیرت زده جهانیان دست به دست می کرد، بلکه دست نیرومندی است که با قدرت بیکران خداوندی به صورت نشانه ای قاطع در آسمان ظاهر خواهد شد و به سوی آن جمال باهر النّور الهی اشاره خواهد کرد.
1288 - «إماره ذلک الیوم أنّ کفّا من السّماء مدلاّه ینظر إلیها النّاس».
«نشانه آن روز پرشکوه، دست نیرومندی است که از آسمان آویزان شود و همگان به سوی آن تماشا کنند».
امام هشتم حضرت علیّ بن موسی الرضا (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1289 - «یظهر کفّ من السّماء تشیر: هذا، هذا!!».
«دستی از آسمان ظاهر شده، به سوی او اشاره می کند که:
اینست، اینست».
پرواضح است که این دست به سوی آن مهر تابان و قبله خوبان اشاره خواهد کرد و آفتاب عالمتاب امامت را به شیفتگان حقیقت و عدالت نشان خواهد داد.
در برخی از احادیث وقت ظهور این دست در آسمان، عهد سفیانی تعیین شده، که پس از وقوع جنگهای خانمانسوز و فتنه های فراگیر، و پس از صیحه آسمانی در پیشقدم ظهور آن کعبه مقصود، آن دست ظاهر خواهد شد.
سپس امام صادق (علیه السلام) در مورد دیگر نشانه های ظهور می فرماید:
1290 - «یظهر المهدیّ بعد غیبه، مع طلوع النّجم الأحمر، و خراب الرّی و خسف الزّوراء».
«مهدی (عجّل الله فرجه) بعد از غیبتی طولانی، همزمان با طلوع ستاره ای سرخ، و ویرانی ری، و خسف زوراء ظهور می کند».
«ری» نام منطقه ای در عراق است (1)و «زوراء» به بغداد گفته می شود.
1291 - «طلوع الکوکب المذنّب یفزع العرب!. و هو نجم بالمشرق یضیء کما یضیء القمر، ثمّ ینعطف حتّی یکاد یلتقی طرفاه. و تظهر حمره فی السّماء و تنشر فی آفاقها».
«طلوع ستاره دنباله دار ملّت عرب را به وحشت می اندازد!، و آن ستاره ایست که در طرف مشرق ظاهر می شود و همانند ماه می درخشد!، سپس دنباله اش برمی گردد و نزدیک می شود که دو سرش به یکدیگر برسد! آنگاه سرخی در آسمان پدید می آید و جهان را از کران تا کران فرا می گیرد».
ترس و وحشت عرب از ستاره نیست، بلکه از حوادث جانکاهی است که همزمان با طلوع ستاره بر ملّت عرب روی می دهد.
1292 - «یطلع نجم من المشرق، له ذنب یضیء».
«ستاره ای از مشرق طلوع می کند که دنباله درخشانی دارد».
1293 - «طلوع الکوکب المذنّب».
«یکی دیگر از نشانه ها طلوع ستاره دنباله دار است».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - و شاید منظور شهر ری باشد و تهران را نیز شامل شود. «مترجم»
در این رابطه روایتی نیز از امیر مؤمنان (علیه السلام) رسیده که در بخش زلزله ها خواهد آمد.
1294 - «تنکسف الشّمس بعد الصّیحه فی رمضان، و قبل النّداء. یکون الرّوم یومئذ قرب ساحل البحر، عند کهف الفتیه، فیبعث الله الفتیه من کهفهم مع کلبهم».
«بعد از صیحه آسمانی و پیش از بانگ آسمانی (به نام مهدی) خورشید در ماه رمضان کسوف می کند. در آن زمان رومیان در نزدیکی کرانه دریا و در منطقه غار اصحاب کهف مستقرّ می شوند، خداوند اصحاب کهف را همراه با سگشان برمی انگیزاند».
این حدیث تا حدّی وقت آن کسوف خارق العاده را مشخّص می کند، و از این حدیث معلوم می شود که به هنگام ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) قسمت اعظم یهودی ها در مناطق اشغالی فلسطین خواهند بود، زیرا غار اصحاب کهف در کشور اردن واقع است و فاصله چندانی از رود اردن ندارد که امروز برخی از اشغالگران در کرانه غربی رود اردن اقامت دارند.
برانگیخته شدن اصحاب کهف پس از گذشت ششهزار سال، به دست حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) یکی از جالبترین معجزات آنحضرت خواهد بود. متن کامل حدیث در بخش دوازدهم کتاب گذشت.
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
1295 - «قبل ذلک یوم بؤوح».
«پیش از آن، روز بسیار داغی هست».
و در حدیث دیگر به این تعبیر فرموده است:
1296 - «قبل هذا الأمر قتل بیوح. قیل: و ما البیوح؟. قال: دائم لا یفتر».
«پیش از آن امر، کشتار بسیار داغی هست. گفته شد که «بیوح» به چه معناست؟ فرمود: کشتار مداومی که سرد نشود و از حدّت و شدّت آن کاسته نشود».
از تعبیر «بیوح» استفاده می شود که در این کشت وکشتار خونها مباح به شمار می رود و قاتلان خون مقتولان را مباح می پندارند و در مورد حلال و حرام اندیشه نمی کنند، از این رهگذر امام (علیه السلام) صیغه مبالغه را بکار برده که حدّاکثر لایبالی بودن آنها را در مسائل دینی بیان فرماید.
* * *
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
1297 - «... و اجتمع الشّمس و القمر، و استدارت بهما الکواکب و النّجوم».
«خورشید و ماه گرد آیند و ستارگان ثابت و سیّار آنها را احاطه کنند».
شاید منظور از گرد آمدن خورشید و ماه، قرار گرفتن آنها در یک مسیر در اثر کسوف و خسوف غیرعادی باشد.
تعبیر گرد آمدن خورشید و ماه در قرآن کریم نیز آمده است: «وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ»: «خورشید و ماه گرد آیند».
جالب اینکه ستاره شناسان نوشته اند که کرات منظومه شمسی امسال (سال تألیف کتاب) در برابر خورشید در یک استقامت قرار می گیرند که چنین وضعی بسیار نادر است و زنگ خطرهائی را به صدا درمی آورد.
* * *
ابن عبّاس می گوید:
1298 - «قائم (عجّل الله فرجه) خارج نمی شود جز پس از آنکه خورشید نشانه ای را از خود پدید آورد».
شاید منظور از این نشانه، کسوف خورشید در غیر وقت عادی (پانزدهم ماه رمضان) و یا ایستادن آن در وسط آسمان، و یا ظاهر شدن سیمای یک مرد در قرص خورشید، و یا طلوع خورشید از مغرب باشد، که در احادیث فراوانی از آنها گفتگو شده است، و شاید نشانه ای جز اینها باشد.
* * *
در انجیل می خوانیم:
1299 - «و فورا بعد از مصیبت آن ایّام آفتاب تاریک گردد و ماه نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوّتهای افلاک متزلزل گردد. آنگاه عدالت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آن وقت جمیع طوایف سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید».
همه فرازهای این نوید از انجیل متّی با احادیث شریفه ما منطبق است، تعبیر پسر انسان در اصطلاح انجیل گاهی در مورد حضرت عیسی و گاهی در مورد مصلح آخر الزّمان به کار رفته است. در اینجا منظور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) است چنانکه از بررسی متن انجیل روشن می شود. و اگر منظور حضرت عیسی (علیه السلام) باشد آنهم با احادیث ما منافاتی ندارد، که طبق عقیده ما حضرت عیسی (علیه السلام) با جلال خاصّی در بیت المقدّس فرود آمده به یاران حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می پیوندد.
امّا سینه زنی اقوام و اقشار مختلف مردم به دنبال جنگهای خانمانسوز و کشت وکشتار مداوم، و به ویژه جنگ «قرقیسیا» که در روایات از آن بحث شده و کشته های فراوانی به جای خواهد گذاشت.
* * *
حواشی
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الملاحم و الفتن صفحه 162 و بشاره الاسلام صفحه 60.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 207، بشاره الاسلام صفحه 91، غیبت نعمانی صفحه 145، اعلام الوری صفحه 429، المهدی صفحه 187، منتخب الاثر صفحه 440، ارشاد مفید صفحه 339، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، غیبت شیخ طوسی صفحه 270 و اسعاف الرّاغبین صفحه 146.
- مدارک یادشده پی نویس قبل.
- الامام المهدی صفحه 227.
- غیبت نعمانی صفحه 144، الزام النّاصب صفحه 185 و منتخب الاثر صفحه 441.
- منتخب الاثر صفحه 441 و بشاره الاسلام صفحه 96 و 177.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 242 و بشاره الاسلام صفحه 129.
- معارج:44.
- بشاره الاسلام صفحه 129 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 120.
- شعراء:4.
- ارشاد مفید صفحه 338، بحار الانوار جلد 52 صفحه 220 و جلد 53 صفحه 109، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 164، بشاره الاسلام صفحه 94، اعلام الوری صفحه 428، الملاحم و الفتن صفحه 164، الامام المهدی صفحه 234، الزام النّاصب صفحه 185 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 109 و الزام النّاصب صفحه 238.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 233.
- الملاحم و الفتن صفحه 164.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 151، منتخب الاثر صفحه 441 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 233.
- غیبت نعمانی صفحه 133.
- بشاره الاسلام صفحه 189، الزام النّاصب صفحه 188 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 226.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 220، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الملاحم و الفتن صفحه 34، الزام النّاصب صفحه 182، المهدی صفحه 196، بشاره الاسلام صفحه 25 و الامام المهدی
صفحه 232.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 161 و المهدی صفحه 186.
- الملاحم و الفتن صفحه 111.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 275 و جلد 53 صفحه 85، بشاره الاسلام صفحه 59 و الزام النّاصب صفحه 177.
- بشاره الاسلام صفحه 162، غیبت نعمانی صفحه 144 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 182.
- غیبت نعمانی صفحه 144، بحار الانوار جلد 52 صفحه 182 و 242 و بشاره الاسلام صفحه 162.
- الزام النّاصب صفحه 108 و بشاره الاسلام صفحه 173.
- قیامت:9.
- منتخب الاثر صفحه 442، بحار الانوار جلد 52 صفحه 217، المهدی صفحه 186، بشاره الاسلام صفحه 178، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136، الملاحم و الفتن صفحه 62 و الامام المهدی صفحه 232.
- انجیل متّی، باب 24 بندهای 29 و 30.
- در انجیل بیش از 80 بار واژه «پسر انسان» آمده است که در 30 مورد آن حضرت عیسی اراده شده و در 50 مورد دیگر مصلح آخر الزّمان اراده شده است و مستر هاکس آمریکائی در قاموس مقدّس به این نکته تصریح کرده است. «مترجم»
- قرقیسیا شهرکی در شمال «سوریّه» در استان «الجزیره» می باشد که در شش کیلومتری «رقّه» و در محلّ التقای دو رود فرات و خابور واقع است. «مترجم».
د - زلزله ها
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1300 - «... و تکثر الزّلازل».
«زمین لرزه بسیار شود».
1301 - «... ثمّ رجفه بالشّام یهلک فیها مئه ألف یجعلها الله رحمه للمؤمنین و عذابا علی الکافرین».
«زمین لرزه ای در شام اتّفاق افتد که صدهزار نفر در اثر آن هلاک می شود. خداوند این زمین لرزه را رحمت برای مؤمنان و عذاب برای کافران قرار دهد».
یادآوری این نکته لازمست که تعبیر «شام» در اصطلاح روایات اختصاص به دمشق و حوالی آن ندارد بلکه معنای وسیعتری دارد که همه شامات (سوریّه و لبنان) را دربرمی گیرد.
1302 - «و خراب التّرک من الصّواعق».
«سرزمین ترک به وسیله صاعقه ها ویران می شود».
آیا رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) صاعقه های آسمانی را قصد کرده، و یا بمبهای اتمی و ئیدروژنی امروز را قصد کرده است؟! آیا موشکهای ویرانگر امروز را با چشم خود می دیده و از آنها صاعقه تعبیر می فرمود؟! آیا سرزمین ترک با صاعقه های ساخت بشری از بین می رود، یا صاعقه های آسمانی نیز به کمک آنها می شتابد؟!
در روایاتی که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از صاعقه های آخر الزّمان بحث کرده، از آتش پاره ها نیز گفتگو نموده است که در چنگالهای شیاطین جای گرفته به سوی مردمان پرتاب می شود!!، این تعبیر با موشکها و بمبهای ویرانگری که در چنگال جنگنده ها قرار گرفته، توسّط خلبانهای مزدور از سوی شیاطین حاکم بر جهان بر سر ملّتهای مظلوم پرتاب می شود؛ کمال انطباق را دارد.
چه شیطانی خیره سرتر از خلبان بی رحمی که با کمال قساوت و سنگدلی با فشار یک دگمه منطقه ای را به خاک و خون می کشد و بر صغیر و کبیر رحم نمی کند و بر کودک و پیر رحم نمی آورد و هزاران تن موادّ آتشزا را بر سر انسانها فرو می ریزد و «حرث و نسل» را نابود می سازد! دیگر بین حیوانات وحشی و خلبانهای به ظاهر انسانی که بر سر مردم هیروشیما، ناکازاکی، ویتنام، افغان و لبنان بمب ریخته و می ریزند، چه تفاوت یافت می شود؟!!، سازمان ملل و دیگر مجامع بین المللی نیز بازیچه ابرقدرتها شده هیچ نقشی در دفاع از مظلومان نمی توانند بازی کنند!.
1303 - «سیکون فی آخر الزّمان خسف و قذف و مسخ».
«در آخر الزّمان خسف، قذف و مسخ واقع خواهد شد».
خسف: فرورفتن در زمین و زیر آوار ماندن به وسیله زلزله، سیل، طوفان، موشک، بمباران و جز آنها.
قذف: پرتاب چیزی از مکانی به مکانی (بمباران، سنگباران، موشکهای زمین به زمین و امثال آنها).
مسخ: دگرگونی سیرت و صورت چیزی به شکلی جز آنچه هست (مبدّل شدن انسان دوپا به حیوان وحشی چهارپا).
1304 - «یکون عند ذلک ثلاثه خسوف: خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بجزیره العرب».
«در آن هنگام سه خسف روی می دهد: یکی در مشرق، دیگری در مغرب، و سوّمی در جزیره العرب».
خسفی که در جزیره العرب واقع می شود آخرین خسف است که سپاه سفیانی را در کام زمین فرو می برد:
1305 - «یعوذ عائذ بالبیت یبعث إلیه جیش حتّی إذا کانوا بالبیداء خسف بهم».
«به بیت خدا پناهنده می شود، آنگاه لشکر سفیانی به سوی او
فرستاده می شود، چون به سرزمین بیداء رسیدند زمین آنها را در کام خود فرو می برد».
1306 - «جیش یجیء من قبل العراق فی طلب رجل من أهل المدینه یمنعه الله منهم. فإذا علوا البیداء من ذی الحلیفه خسف بهم فلا یدرک أعلاهم أسفلهم، و لا یدرک أسفلهم أعلاهم إلی یوم القیامه».
«لشکری از جانب عراق در جستجوی مردی از اهل مدینه (یعنی حضرت بقیّه اللّه) بیرون می آید، خداوند او را از شرّ آنها حفظ می کند، چون در «ذو الحلیفه» به سرزمین بیداء برسند، زمین آنها را در کامش فرو می برد، اوّل و آخر لشگر تا قیامت هرگز به یکدیگر نمی رسند».
خسف و قذف زمینی را هر روز با چشم خود می بینیم، هر روز خروارها موادّ آتشزا پرتاب می شود (قذف) و صدها انسان در زیر آوارها می ماند (خسف)، امّا خسف و قذف آسمانی که در پیشقدم ظهور روی خواهد داد، خداوند ما را از آنها حراست کند و از آن بالاتر «مسخ» است که تاکنون در اطراف آن به خوبی نیندیشیده ایم که به خداوند توانا پناه می بریم از این فاجعه های جهان سوزی که در انتظار مردم لجوج و عنود است!.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1307 - «... و خسف بالبیداء».
«و خسفی در سرزمین بیداء».
1308 - «جیش البیداء یؤخذون من تحت أقدامهم».
«لشکر بیدا از زیر پایشان گرفتار می شوند».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ»:
«نشانه های خود را در وجود آنها و در پیرامون آنها نشان می دهیم»، فرمود:
1309 - «نریهم فی أنفسهم المسخ، و نریهم فی الآفاق انتقاض
الآفاق علیهم، فیرون قدره الله تعالی فی أنفسهم و فی الآفاق!».
«در وجود آنها «مسخ» و در پیرامون آنها «خسف» را بر آنها نشان می دهیم تا قدرت خدا را در وجود خود و در اطراف خود ببینند و بر آنها روشن شود که او حقّ است (حتّی یتبیّن لهم انّه الحقّ) یعنی بدانند که ظهور قائم (عجّل الله فرجه) از سوی پروردگار متعال حقّ است و مردم به طور حتم آنرا خواهند دید و چاره ای از آن نیست».
خسفی که امام (علیه السلام) در تفسیر این آیه وعده داده، هرگز قابل مقایسه، با ویرانیهائی که در فلسطین و لبنان و دیگر کشورهای عربی زیر بمبهای ناپالم و موشکهای ویرانگر اسرائیل متجاوز به بار می آید نیست!.
1310 - «و خسف فی الحلّه و البصره، و قتل کثیرین».
«و خسفی در حلّه و بصره واقع شود و مردمان بسیاری کشته شوند».
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1311 - «... ارتفاع ریح سوداء أوّل النّهار، و زلزله، حتّی ینخسف کثیر منها».
«باد سیاهی اوّل صبح برمی خیزد و آنگاه زلزله ای روی دهد و قسمت اعظم آن (زوراء - بغداد) زیر آوار بماند».
این حدیث در پیرامون «زوراء» که به احتمال قوی بغداد است وارد شده، و در این زمینه روایات بسیاری هست که در بخش خروج سفیانی خواهد آمد.
* * *
حواشی
- بشاره الاسلام صفحه 32.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 277 و الملاحم و الفتن صفحه 53.
- بشاره الاسلام صفحه 28.
- نهج الفصاحه، جلد 2 صفحه 272، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 146 و الملاحم و الفتن صفحه 102.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 179، بحار الانوار جلد 51 صفحه 70 و جلد 52 صفحه 278، الزام النّاصب صفحه 64، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، منتخب الاثر صفحه 425، بشاره الاسلام صفحه 5 و الامام المهدی صفحه 217.
- ارشاد مفید صفحه 336، بحار الانوار جلد 52 صفحه 186، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 18 و 167، الصّواعق المحرقه صفحه 163، المهدی صفحه 193 و الامام المهدی صفحه 52.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 128 و الملاحم و الفتن صفحه 61.
- الامام المهدی صفحه 227 و الزام النّاصب صفحه 185.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 86 و بشاره الاسلام صفحه 21 و 157.
- فصّلت:53.
- غیبت نعمانی صفحه 143، بحار الانوار جلد 52 صفحه 221 و جلد 51 صفحه 62، بشاره الاسلام صفحه 111، الزام النّاصب صفحه 28، ارشاد مفید صفحه 338، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 82 و الامام المهدی صفحه 53.
- منتخب الاثر صفحه 425، اعلام الوری صفحه 429، الملاحم و الفتن صفحه 102 و بشاره الاسلام صفحه 71.
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الزام النّاصب صفحه 185، بحار الانوار جلد 52 صفحه 220، الملاحم و الفتن صفحه 164 و المهدی صفحه 195.
ه - پرتابها و دگرگونیها
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1312 - «لیبیتنّ قوم من هذه الأمّه علی طعام و شراب و لهو، و یصبحون و قد مسخوا قرده و خنازیر!».
«قومی از این امّت شب را در کنار سفره طعام و شراب و لهو و لعب سپری می کنند و بامدادان به صورت میمون و خوک درمی آیند».
و در مورد علمای درباری و فقهائی که در خدمت رژیم ها هستند فرمود:
1313 - «و الذی بعثنی بالحقّ لیخسفنّ بهم و یمسخهم قرده و خنازیر».
«سوگند به خداوندی که مرا به حق برانگیخت، خداوند آنها را در دل زمین فرو می برد و آنها را مسخ کرده به صورت میمون و خوک درمی آورد».
بعد از این سخن مؤکّد و همراه با سوگند از زبان حضرت ختمی مرتبت (صلّی الله علیه و آله و سلم) دیگر تردیدی نمی ماند در اینکه از این امّت نیز گروهی مسخ می شوند و به صورتهای گوناگون درمی آیند، یکی از این گروه طبقه دانشمندان درباری است و یکی دیگر اهل لهو و لعب، چنانکه می فرماید:
1314 - «یکون فی هذه الأمّه خسف و قذف فی متّخذی القینات و شاربی الخمور... بیناهم فی شراب و خمر، و ضرب معازف، حتّی یرسل الله علیهم فیغدون قرده و خنازیر!».
«در میان این امّت نیز خسف و قذف روی می دهد، گروهی از نوازنده ها و الکلی ها در حالیکه مشغول میگساری و نوازندگی هستند، عذاب خدا بر آنها نازل می شود و به صورت میمون و خوک درمی آیند».
1315 - «ممّا یمصّرون مصر یقال له: البصره. فإن أنت وردتها فإیّاک و مقصفها و سوقها و باب سلطانها. فإنّها سیکون فیها خسف و مسخ و
قذف!. آیه ذلک أن یموت العدل، و یفشو فیها الجور و شهاده الزّور، و یکثر الزّنا».
«از شهرهائی که براساس شهرسازی ساخته می شود شهری است به نام بصره، اگر وارد آن شهر شدی از کازینوها، فروشگاهها و کاخهای آن بپرهیز که در آنجا خسف و قذف و مسخ واقع خواهد شد، و نشانه آن اینست که عدالت رخت بربندند، ظلم، شهادت دروغ و روابط نامشروع فراوان شود»!!.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این حدیث کلمه «مقصف» را به کار برده که در مورد کازینوها، بارها و رستورانهائی به کار می رود که مشروبات الکلی در آنها عرضه شود و لهو و لعب در آنها رائج باشد.
1316 - «لم یجر فی بنی إسرائیل شیء إلاّ یکون فی امّتی مثله، حتّی الخسف و المسخ و القذف!».
«در میان بنی اسرائیل هیچ حادثه ای روی نداده است جز اینکه در میان امّت من نیز نظیر آن روی خواهد داد، حتّی خسف و قذف و مسخ».
خداوند ما را از این مظاهر غضب و خشم خود محفوظ بدارد.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1317 - «تهیج ریح الزّوراء: ینکرها النّاس، فیفزعون إلی علمائهم فیجدونهم قد مسخوا قرده و خنازیر، تسودّ وجوههم، و تزرقّ عیونهم».
«باد زوراء (طوفان، گردباد، از سوی بغداد، از سوی دجله) به شکلی که نظیرش دیده نشده می وزد، مردم به دانشمندان خود پناه می برند و آنها را مسخ شده می یابند و می بینند که به صورت میمون و خوک درآمده اند، صورتشان سیاه شده و دیدگانشان کبود گشته است».
از شرّ چنین روزی به خدای دانا و توانا پناه می بریم.
پیشوای ششم شیعیان در تفسیر آیه شریفه: «وَ لَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذابِ الْأَدْنی دُونَ الْعَذابِ الْأَکْبَرِ»: «پیش از عذاب بزرگ، از عذاب کوچک به آنها می چشانیم»، فرمود:
1318 - «أیّ خزی أشدّ من أن یکون الرّجل فی بیته و أصحابه، و علی خوانه وسط عیاله إذ شقّ أهله الجیوب علیه و صرخوا، فیقول النّاس:
ما هذا؟ فیقال: مسخ فلان السّاعه! و قد ساله صاحبه ابو بصیر (رض):
یکون هذا قیام القائم او بعده؟ فقال: لا، قبل».
«چه ذلّت و خواری بالاتر از اینکه انسان در میان خانه و خانواده اش در کنار سفره نشسته باشد و ناگهان اهل خانه گریبان چاک کرده، ناله سر دهند، مردم بپرسند: چه شده؟! گفته شود: این فلانی است، همین الآن مسخ شد!!.
ابو بصیر از آنحضرت پرسید: این فجایع پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) روی می دهد یا بعد از قیام او؟! فرمود: پیش از قیام او».
اگر شخصی نادان مسخ شود به آسانی می توان تحمّل کرد، ولی اگر دانشمند فرزانه ای مسخ شود چگونه می توان آنرا تحمّل کرد؟! وای به حال شما ای علمای جور! وای فقهای درباری!!.
* * *
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
1319 - «تکثر الفتن فی آفاق الأرض، و المسخ فی أعداء الحقّ».
«فتنه ها زمین را از کران تا کران فراگیرد و مسخ شدن در میان دشمنان حقّ و حقیقت فراوان گردد».
فتنه ها همه زمین را فراگرفته و هر نقطه ای تلخی آنرا چشیده است.
1320 - «... و مسخ لقوم من أهل البدع حتّی یصیروا قرده و خنازیر».
«گروهی از بدعتگزاران مسخ شده به صورت میمون و خوک درمی آیند».
* * *
حواشی
- بشاره الاسلام صفحه 176.
- الزام النّاصب صفحه 185.
- اعلام الوری صفحه 428، ارشاد مفید صفحه 338 و بشاره الاسلام صفحه 176.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 131.
- الملاحم و الفتن صفحه 117.
- سجده:21.
- غیبت نعمانی صفحه 143، بحار الانوار جلد 52 صفحه 241 و الزام النّاصب صفحه 177.
- ارشاد مفید صفحه 338 و اعلام الوری صفحه 428.
- الامام المهدی صفحه 234 و الزام النّاصب صفحه 185.
و - بانگ آسمانی
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1321 - «ألا أیّها النّاس: إنّ الله قد قطع مدّه الجبّارین و المنافقین و أتباعهم، و ولیکم خیر أمّه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فالحقوه بمکّه، فإنّه المهدیّ».
«به هنگام خروج قائم (عجّل الله فرجه) منادی آسمانی از آسمان بانگ می زند: هان ای مردمان! خداوند مهلت ستمگران، منافقان و پیروانشان را قطع کرد و بهترین امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را به پیشوائی و سرپرستی شما برگزید، خود را در مکّه به او برسانید که او مهدی (عجّل الله فرجه) است».
1322 - «یظهر فی السّماء آیه للیلتین تخلوان من شهر رمضان».
«دو شب گذشته از ماه رمضان نشانه ای در آسمان ظاهر می شود».
1323 - «و ینادی مناد من السّماء: إنّ أمیرکم فلان، و ذلک هو المهدی».
«منادی از آسمان بانگ برمی آورد: امیر شما فلانی اوست و آن همان مهدی (عجّل الله فرجه) است».
این نشانه آسمانی شاید همان کف دستی باشد که در آسمان ظاهر خواهد شد، و منظور از منادی آسمانی، پیک وحی، جبرئیل امین است که در میان زمین و آسمان بانگ برمی آورد و صدایش در تمام نقاط زمین به گوش مردم می رسد، اگر برخی از کوته نظران در امکان چنین حادثه ای تردید کنند، ما تردیدی نداریم که بانگ پیک آسمانی از صدای فرستنده های بشری ناتوان تر نیست که در نقطه ای از جهان صدائی پخش می کنند و در دورترین نقطه جهان صدایشان شنیده می شود، و تردیدی نداریم که صدای رسای حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) هنگامی که در کنار خانه خدا بلند شود در تمام نقاط جهان به گوش دوست و دشمن خواهد رسید!.
1324 - «سیکون فی رمضان صوت، و فی شوّال معمعه، و فی ذی الحجّه تحارب القبائل. و علامته أن ینهب الحاجّ، و تکون ملحمه منی و تکثر فیها القتلی و تسیل فیها الدّماء، حتّی تسیل دماؤهم علی الجمره».
«بانگی در ماه رمضان شنیده می شود، آتش جنگی در ماه شوّال برافروخته می گردد، قبیله ها در ماه ذیحجّه به جنگ برمی خیزند، و نشانه آن اینستکه حجّاج را غارت کنند و فاجعه بزرگی در منی روی می دهد و افراد بیشماری کشته می شوند و خونها روان می شود و بر جمرات می ریزد».
یعنی این فاجعه در اثنای مراسم حجّ در منی روی می دهد و خون حجّاج بر روی جمرات در محلّ رمی جمرات می ریزد!.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1325 - «أما سمعتم قول الله (عزّ و جلّ) فی القرآن الکریم: [إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً]: آیه تخرج الفتاه من خدرها، و توقظ النّائم، و تفزع البقظان».
«آیا نشنیده اید که خدای تبارک و تعالی می فرماید: [اگر بخواهیم برای شما از آسمان نشانه ای می فرستیم]، نشانه ایکه دختر پرده نشین را وحشت زده از سراپرده بیرون فرستد، خفته را بیدار سازد و بیدار را به وحشت اندازد».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1326 - «فلا یبقی یومئذ فی الأرض أحد إلاّ خضع و ذلّت رقبته لها».
«در آن روز کسی در روی زمین نمی ماند جز اینکه در برابر آن نشانه تسلیم و منقاد شود».
امام باقر (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
1327 - «ینادی من السّماء اوّل النّهار: ألا إنّ الحقّ مع علیّ
و شیعته، ثمّ ینادی إبلیس فی آخر النّهار من الأرض: ألا إنّ الحقّ مع فلان و شیعته، فعند ذلک یرتاب المبطلون».
«منادی آسمانی در اوّل صبح بانگ برمی آورد: ای مردمان! آگاه باشید که حقّ با علی و شیعیان اوست. شیطان در آخر همان روز بانگ برمی آورد: حقّ با فلانی و پیروان اوست! آنجاست که اهل باطل دچار شکّ و تردید می شوند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
1328 - «إذا نادی مناد من السّماء: إنّ الحقّ فی آل محمّد، فعند ذلک یظهر المهدیّ علی أقواه النّاس، و یشربون حبّه، و لا یکون لهم ذکر غیره».
«هنگامی که منادی آسمانی بانگ برآورد که حق با آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، نام مقدّس مهدی (عجّل الله فرجه) بر سر زبانها می افتد و محبّت او در دلها جای می گزیند و دیگر کاری جز یاد او نخواهند داشت».
امام صادق (علیه السلام) نیز در همین باره می فرماید:
1329 - «إذا نادی المنادی باسم المهدی من السّماء، یظهر اسمه علی أقواه النّاس، و یسرّون فلا یکون لهم ذکر غیره».
«چون نام مهدی (عجّل الله فرجه) توسّط منادی آسمانی اعلام شود، نام او بر سر زبانها می افتد و همه شادمان می شوند و جز نام او نام دیگری بر زبانها جاری نمی گردد».
و اینک برمی گردیم به سخنان گرانقدر امیر مؤمنان (علیه السلام):
1330 - «ینادی مناد من السّماء: یا أهل الحقّ اجتمعوا فیصیرون فی صعید واحد. ثمّ ینادی مرّه أخری: یا أهل الباطل اجتمعوا، فیصیرون فی صعید واحد».
«منادی آسمانی بانگ برمی آورد: ای اهل حقّ گرد آئید! آنگاه همه اهل حقّ در یک جبهه گرد می آیند. سپس بانگ برمی آورد: ای اهل باطل گرد آئید! آنگاه همه اهل باطل در یک جبهه گرد می آیند».
1331 - «... ثمّ لا یستقیم أمر النّاس علی شیء، و لا یکون لهم جماعه، حتّی ینادی مناد من السّماء: علیکم بفلان، و تطلع کفّ تشیر».
«آنگاه امور مردم هرگز اصلاح نمی شود و هرگز نمی توانند در اطراف یک محور گرد آیند، تا هنگامی که منادی آسمانی بانگ برمی آورد: به سوی فلانی بشتابید و از او دور نشوید، آنگاه کف دستی در آسمان ظاهر می شود و به سوی او اشاره می کند».
1332 - «ینادی مناد فی شهر رمضان عند الفجر، من ناحیه المشرق: یا أهل الهدی اجتمعوا، و ینادی مناد من قبل المغرب، بعد مغیب الشّمس: یا أهل الباطل اجتمعوا».
«در ماه رمضان به هنگام صبح، منادی آسمانی از طرف مشرق بانگ برمی آورد: ای اهل هدایت! گرد آئید. بعد از غروب آفتاب منادی دیگری از طرف مغرب بانگ برمی آورد: ای اهل باطل! گرد آئید».
به نظر می رسد که ندای دوّم به تعبیر: «ای اهل باطل» نخواهد بود، بلکه به تعبیری خواهد بود که ظاهری آراسته داشته باشد و اهل باطل را فراگیرد. مثلا ممکن است با تعبیری به اسم، صفت، ملیّت، ایدئولوژی، حزب و دیگر ویژگیهای اهل باطل اشاره شود.
1333 - «ینزل جبرائیل یومئذ علی صخره بیت المقدس، فیصیح فی أهل الدّنیا: [و قل جاء الحقّ و زهق الباطل، انّ الباطل کان زهوقا]».
«آنروز جبرئیل امین بر فراز سنگی در بیت المقدّس قرار گرفته، بر مردم جهان بانگ زده می فرماید: «وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ، إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً»: «بگو: حق آمد و باطل از بین رفت، که باطل از بین رفتنی است».
این بانگ جبرئیل غیر از ندای آسمانی است که از این بانگ «صیحه» تعبیر شده است.
* * *
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
1334 - «ینادی مناد باسم المهدیّ، فیسمع من بالمشرق و من بالمغرب!».
«منادی آسمانی به نام «مهدی» (عجّل الله فرجه) ندا می کند، هرکسی که در شرق و غرب جهان باشد آن ندا را می شنود».
سرور شهیدان و پیشوای جهادگران در آن روزهای پرآشوب و خفقان، از بیان نشانه های روز پرشکوه ظهور غفلت نمی کند و به تعبیری که برای مردم آن روز مفهوم نبود از نعمات روحبخش آن ندای آسمانی که در سرتاسر جهان طنین خواهد انداخت سخن می گوید و بعد از چهارده قرن، اختراع تلویزیون سخنان پرارج آن حضرت را برای ما قابل فهم می کند!. خداوند ما را از پیروان راه او قرار دهد و از طرف ما او را پاداش نیکو عطا فرماید.
* * *
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
1335 - «و الله إنّ ذلک فی کتاب الله لبین حیث یقول: و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب، یوم یسمعون الصّیحه بالحقّ ذلک یوم الخروج. فلا یبقی فی الأرض أحد إلاّ خضع و ذلّت رقبته لها. و یثبّت الله الّذین آمنوا بالقول الثّابت علی الحقّ، و هو النّداء الأوّل. و یرتاب الّذین فی قلوبهم مرض حین النّداء الثّانی».
«به خدا سوگند! این مطلب در کتاب خدا بسیار صریح بیان شده، آنجا که می فرماید: [گوش فراده، هنگامی که منادی از نقطه نزدیکی ندا سر می دهد، آنروز به حقّ آن صیحه را می شنوند، که آنروز روز خروج است]، در روی زمین احدی باقی نمی ماند جز اینکه در برابر این بانگ آسمانی خاضع و منقاد می شود، آنانکه ایمان آورده اند، خداوند آنها را روی ایمان راسخ و عقیده حقّ ثابت و پابرجا نگاه می دارد، و این بانگ نخستین است. ولی کسانی که در دلهایشان بیماری هست در بانگ دوّم دچار شکّ و تردید می شوند».
امام صادق (علیه السلام) در پیرامون همین آیه شریفه می فرماید:
1336 - «فیؤمن أهل الأرض إذا سمعوا الصّوت من السّماء: ألا إنّ الحقّ فی علیّ بن أبی طالب و شیعته!. فإذا کان من الغد إبلیس فی الهواء حتّی یتواری عن أهل الأرض فینادی: ألا إنّ الحقّ فی فلان».
«اهل زمین هنگامی که بانگ آسمانی را بشنوند که از آسمان بانگ می زند: آگاه باشید حق با علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) و شیعیان اوست، همه ایمان می آورند، روز بعد شیطان در فضا بالا می رود و در حالیکه مردم او را نمی بینند بانگ می زند: آگاه باشید که حقّ با فلانی است!».
ما هر صبح و شام این آیه را می خواندیم ولی توجّه نداشتیم که ندای منادی از نقطه ای نزدیک یعنی چه؟! این صیحه کدام صیحه است؟! منظور از روز خروج چیست؟! چون ذهن ما متوجّه صحنه های قیامت می شد و خیال می کردیم که موقفی از موقفهای رستاخیز را بیان می کند!، حق هم داشتیم، ما کجا و فهم تفسیری معصومین (علیهم السلام) کجا؟! آنها همسنگ قرآن هستند، آنها واقف بر ظاهر و باطن آن می باشند و جز آنها کسی نمی تواند در این راه پرپیچ و خم گام بسپارد جز با راهنمائی آنها. و اینک تفسیر این آیه را از امام صادق (علیه السلام) می شنویم:
1337 - «ینادی مناد باسم القائم و اسم أبیه (علیهما السلام).
و الصّیحه فی هذه الآیه صیحه من السّماء، و ذلک یوم خروج القائم (علیه السلام).
یسمعون صوتا لا من ذی و لا ذی هو!!! لکنّهم یسمعون صوتا ما قاله إنس و لا جانّ: بایعوا فلانا باسمه، لا من ذی و لا ذی هو!!!».
«منادی به نام قائم و نام پدرش (عجّل الله فرجه) ندا سر می دهد، صیحه در این آیه همان بانگ آسمانی است، و آن روز خروج قائم است. بانگی را می شنوند که نه از اینطرف است و نه از آنطرف، و نه صدای انس و جنّ است که می گوید: با فلانی بیعت کنید، صریحا از او نام می برد و جهت صدا مشخّص نیست که اینطرف است یا آنطرف».
امام صادق (علیه السلام) بانگ آسمانی را برای ما مجسّم می کند که این صدا
همه اقطار و اکناف جهان را پر می کند در شرق و غرب دنیا طنین می اندازد کسی نمی تواند جهت صدا را تشخیص دهد که از طرف بالاست یا پائین؟، از طرف راست است یا چپ؟! از طرف شمال است یا جنوب؟! آن صدا چون دیگر صداها نیست که از یک ایستگاه رادیوئی پخش شود، کسی بشنود و دیگری نشنود، به زبانی پخش شود و اهل دیگر زبانها از فهم آن ناتوان باشند، بلکه صدائی است که هر گوشی را نوازش می دهد و به هر گوشی با لهجه ای که انس دارد و با زبانی که دقیقا آشناست این صدا می رسد!!.
آیا جز امام صادق (علیه السلام) و دیگر امامان معصوم (علیهم السلام) از چه کسی ساخته است که این معنی را تصوّر کند و در چهارده قرن پیش بتواند مجسّم کند؟! و سخنان گرانقدر خود را آنچنان با اطمینان کامل و اعتقاد استوار بیان کند که گوئی او خود طرّاح و مجری این برنامه است. دیگر مادر زمانه از آوردن انسان دیگری همسنگ معصومان (علیهم السلام) ناتوان است.
به زودی توضیحات بیشتری از امام صادق (علیه السلام) در همین مورد نقل خواهیم کرد.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1338 - «و جاءت صیحه من السّماء بأنّ الحقّ فیه و فی شیعته فعند ذلک خروج قائمنا».
«بانگی از آسمان شنیده می شود که حق با علی (علیه السلام) و شیعیان اوست. و آن به هنگام خروج قائم ماست».
1339 - «یختلف أهل الشرق و أهل الغرب، نعم و أهل القبله و یلقی النّاس جهدا شدیدا ممّا یمرّ بهم من الخوف. فلا یزالون بتلک الحال حتّی ینادی مناد من السّماء. فإذا نادی فالنّفر النّفر!».
«مردم شرق و غرب به اختلاف می گرایند، اهل قبله (مسلمانان) نیز دچار اختلاف می شوند، مردم از ناامنی به شدّت رنج می برند و این چنین روزگار سپری می شود تا منادی آسمانی ندا سردهد، چون بانگ
آسمانی را شنیدید بشتابید، بشتابید».
اکنون که به نگارش این سطرها اشتغال دارم سخنان امام باقر (علیه السلام) دقیقا تحقّق یافته، اختلاف شرق و غرب اوج گرفته، مسلمانان نیز به دو جبهه شرق و غرب کشیده شده و در برابر یکدیگر قرار گرفته اند و تلخی این اختلافات را ما در جنوب لبنان می چشیم و دود آن به چشم همه مسلمانان می رود. طبق فرموده امام (علیه السلام) ندای آسمانی به دنبال این اختلافات مرارت بار است.
1340 - «ألصّیحه لا تکون إلاّ فی شهر رمضان، لأنّ شهر رمضان شهر اللّه، و هی صیحه جبرائیل إلی الحقّ!».
«ندای آسمانی جز در ماه رمضان نخواهد بود که ماه رمضان ماه خداست، و آن بانگ جبرئیل است که به سوی حقّ فرامی خواند».
1341 - «ألصّیحه فی شهر رمضان فی لیله الجمعه، لیله ثلاث و عشرین، فلا تشکوّا فی ذلک و اسمعوا و أطیعوا. و فی آخر النّهار صوت إبلیس اللّعین ینادی: ألا إنّ فلانا قتل مظلوما یشکّک النّاس و یفتنهم!. فکم فی ذلک الیوم من شاکّ متحیّر قد هوی فی النّار!. و علامه ذلک أنّ جبرائیل (ع) ینادی باسم القائم و اسم أبیه (علیهما السلام)، حتّی تسعد العذراء فی خدرها فتحرّض أباها و أخاها علی الخروج».
«ندای آسمانی در ماه رمضان، در شب جمعه، شب 23 رمضان است که هرگز در مورد آن دچار شکّ و تردید نشوید، گوش فرا دهید و اطاعت کنید. و در پایان روز صدای ابلیس لعین بلند می شود که می گوید: فلانی مظلوم کشته شد!، با این بانگ نابهنگام گروهی را به شکّ می اندازد و گروه کثیری با شکّ و تردید وارد آتش می شوند. نشانه بانگ جبرئیل اینست که به نام قائم (عجّل الله فرجه) و نام پدرش ندا می کند، دختران پرده نشین نیز با شنیدن آن خوشحال می شوند و پدران و برادرانشان را تشویق می کنند که خروج کنند».
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره فرموده است:
1342 - «یکون النّداء لیله الجمعه لثلاث و عشرین من شهر
رمضان. أوّل النّهار بعد صلاه الصّبح: ألا إنّ الحقّ فی فلان بن فلان و شیعته، توقظ النّائم، و تقعد القائم أو تخرجه إلی صحن داره. لأنّها تفزع الیقظان، و تخرج العواتک من خدورهنّ، فتحرّض العذراء أباها و أخاها علی الخروج».
«ندای آسمان در شب جمعه، شب بیست و سوّم ماه رمضان، اوّل صبح، بعد از نماز صبح واقع می شود که: آگاه باشید که حق با فلانی پسر فلانی و شیعیان اوست. این بانگ خفته را بیدار می کند، شخص بیدار را وحشت زده می کند، کسیکه سرپا ایستاده، می نشیند و یا به صحن خانه می رود، پرده نشینان را وحشت زده از پرده بیرون می کند، دختر پرده نشین پدر و برادرش را تشویق به خروج می کند».
1343 - «کأنّی بهم أسرّ ما یکونون و قد نودوا نداء یسمعه من بعد کما یسمعه من قرب!».
«گوئی با چشم خود می بینم که خوشحالی آنها را فراگرفته، آنها صدائی را می شنوند که از دور نیز همانند نزدیک شنیده می شود».
این تعبیر که از زبان رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) روایت شده امروز در سایه پیشرفت صنعت و تکنیک کاملا مفهوم و قابل پذیرش است، امّا در آن روز که از رادیو و تلویزیون خبری نبود چگونه این مطالب را می توانستند درک کنند؟! درود بیکران بر پیشوایان بزرگی که چهارده قرن پیش بشر امروزی را می دیدند و می شناختند و همانند کسی که در میان آنها زندگی کند از آنها سخن می گفتند!. در این مدّت طولانی که در حدود 50 نسل عوض شده، تمام سخنان غیبی آنها موبه مو تحقّق یافته است. آنها بالاتر از آنند که ما بتوانیم عظمت آنها را دریابیم. کسانیکه ندانسته در حریم قداست آنها سخن می گویند، بهتر آنست که قدری بیندیشند و گامی به سوی شناخت آنها بردارند و آنگاه داد سخن سردهند.
1344 - «أسکنوا ما سکنت السّماء و الأرض، فإنّ أمرکم لیس به خفاء. ألا إنّها آیه من الله (عزّ و جلّ) لیست من النّاس!. ألا إنّها أضوا من الشّمس، لا تخفی علی برّ و لا فاجر. أتعرفون الصّبح؟. فإنّ الصّبح لیس به
خفاء».
«تا آسمان و زمین آرام است شما نیز آرام بنشینید، در امر شما هیچ خفا نیست، آگاه باشید که آن (صیحه آسمانی) نشانه ای از خدای تبارک و تعالی است، از مردم نیست (تا پوشیده شود)، آگاه باشید که آن روشنتر از آفتاب است، بر احدی از برّ و فاجر پوشیده نخواهد ماند، آیا صبح را می شناسید؟ آیا در مورد صبح کسی دچار تردید می شود؟!».
حرکت آسمان با ندای آسمانی آغاز می شود و حرکت زمین با سپاه سفیانی شروع می شود. (چنانکه در حدیث شماره 1349 خواهد آمد).
1345 - «لا بدّ من هذین الصّونین قبل خروج القائم (علیه السلام): صوت من السّماء، و هو صوت جبرائیل، و صوت من الأرض، و هو صوت إبلیس اللّعین».
«به ناچار این دو صیحه پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) شنیده خواهد شد، یکی از آسمان که صدای جبرئیل امین است، و دیگری از زمین که صدای شیطان لعین است».
بانگ اوّلی نویدبخش، امیّدبخش و مسرّت بخش است و بانگ دوّم شکّ آور، یأس آور و مرارت بار است و طبعا شیاطین زمینی نیز سخنان شرک آلود و فتنه انگیز آن شیطان بزرگ را تکرار نموده، در پخش و نشر آن تلاش می کنند.
در این رابطه جمله ای نیز از خلیفه خونخوار عبّاسی، «منصور دوانیقی» نقل شده که روزی خطاب به «سیف بن عمیره» گفت:
1346 - «به ناگزیر منادی آسمانی به نام مردی از اولاد ابو طالب (علیه السلام) بانگ می زند».
- سیف بن عمیره از روی چاپلوسی قیافه انکار به خود گرفته گفت:
- شما نیز به چنین مطلبی عقیده دارید؟!. منصور گفت:
- سوگند به خداوندی که جانم دست اوست، آری، من نیز به آن معتقدم. زیرا با دو گوش خود شنیده ام. سیف گفت:
- من هرگز چنین حدیثی نشنیده بودم. منصور گفت:
- به خدا سوگند، آن حقّ است. هنگامی که آن واقع شود ما نخستین کسی هستیم که به آن پاسخ مثبت خواهیم داد. مگرنه اینست که آن ندا به نام مردی از عموزادگان ما هست؟!. سیف گفت:
- آیا ندای آسمانی به نام یکی از اولاد فاطمه زهرا خواهد بود؟
منصور گفت:
- آری. اگر جز این بود که من آنرا از حضرت ابو جعفر (علیه السلام) شنیده ام، هرگز باور نمی کردم، اگرچه همه مردم روی زمین نقل می کردند، ولی چه کنم که او محمّد بن علی (علیه السلام) است».
جان عالم به فدای امامی که دشمن او را این چنین می ستاید.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1347 - «إختلاف بنی العبّاس من المحتوم، و النّداء من المحتوم، و خروج القائم من المحتوم».
«اختلاف بنی عبّاس از علایم حتمی است. ندای آسمانی از نشانه های حتمی است. خروج قائم (عجّل الله فرجه) از امور حتمی است».
شاید در نزدیکی ظهور تنی چند از بنی عبّاس روی کار باشند و شاید کلمه بنی عبّاس رمز زمامدارانی باشد که بر بغداد حکومت کنند و لابد در آینده ای نزدیک در میان آنها اختلاف پدید خواهد شد. و شاید منظور اختلاف خلفای بنی عبّاس درگذشته (بعد از عصر امام صادق) باشد، همانند اختلاف امین و مأمون.
1348 - «إنّ القائم لا یقوم حتّی ینادی مناد من السّماء، تسمع الفتاه فی خدرها، و یسمع أهل المشرق و أهل المغرب. و فیه نزلت هذه الآیه: «إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِمْ مِنَ السَّماءِ آیَهً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعِینَ»، لو کانت الصّیحه خضعت لها أعناق أعداء الله (عزّ و جلّ)».
«قائم (عجّل الله فرجه) قیام نمی کند جز پس از آنکه منادی آسمانی ندا سر
دهد، آنرا همه اهل مشرق و مغرب می شنوند، دختر پرده نشین، در سراپرده خود آنرا می شنود. و در این مورد نازل شده است: [اگر بخواهیم برای آنها از آسمان نشانه ای می فرستیم که گردنهایشان در برابر آن خاضع می شود]، اگر آن بانگ آسمانی واقع شود گردن دشمنان خدا در برابر آن خاضع خواهد شد».
1349 - «إتّقوا اللّه، و اسکنوا ما سکنت السّماء و الأرض».
«از خدا بترسید و تا هنگامی که آسمان و زمین آرام است شما نیز آرام باشید».
این حدیث به همین عبارت از امام رضا (علیه السلام) نیز روایت شده، که امام (علیه السلام) ساکن بودن آسمان را به فرانرسیدن زمان بانگ آسمانی، و ساکن بودن زمین را به فرانرسیدن وقت خسف لشکر سفیانی تفسیر فرموده است.
1350 - «إنّها تکون صیحه تتبعها هدّه».
«صیحه ای برخیزد و آنگاه حادثه ای بس بزرگ به دنبالش واقع شود».
1351 - «إنّه تکون ثلاثه أصوات فی رجب. الأوّل: ألا لعنه الله علی الظّالمین. و الثّانی: أزفت الآزفه یا معشر المؤمنین. و الثّالث: یری النّاس بدنا بارزا نحو عین الشّمس ینادی: ألا إنّ الله قد بعث فلانا بن فلان.
حتّی ینسبه إلی علی (علیه السلام)، فیه هلاک الظّالمین، فاسمعوا له و أطیعوا. فعند ذلک یاتی الفرج و یذهب غیظ قلوبهم».
«سه بانگ آسمانی در ماه رجب شنیده شود:
1 - آگاه باشید که لعنت خدا بر ستمگران باد!.
2 - ای گروه مؤمنان! رستخیز نزدیک است!.
3 - بدن انسانی به وضوح در قرص خورشید دیده می شود که با صدای رسا بانگ برمی آورد: هان ای مردم! خداوند فلانی، پسر فلانی،...
(سلسله نسب حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را تا حضرت علی (علیه السلام) می رساند)، را برانگیخت، هلاکت ستمگران به دست او می باشد، فرمان او را بشنوید و
اوامرش را اطاعت کنید. آنگاه فرج فرا می رسد و خشم دلها از بین می رود».
منکران به هنگام مشاهده این نشانه ها حیران و سرگردان می شوند و آیه شریفه: [اگر بخواهیم برای آنها نشانه ای از آسمان فرو می فرستیم]عینیّت می یابد. بدنی که در قرص خورشید به روشنی دیده می شود یک معجزه الهی است که قدرت بی پایان خداوند را بر کوردلان جهان به نمایش می گذارد.
1352 - «ألعام الّذی فیه الصّیحه، قبله الآیه فی رجب. فقیل له: و ما هی؟. قال وجه یطلع فی القمر، و ید بارزه، و تطلع کفّ تشیر. و النّداء الّذی من السّماء یسمعه أهل الأرض: کلّ أهل لغه بلغتهم».
«سالی که صیحه آسمانی در آن شنیده می شود، نشانه ای پیش از آن در ماه رجب دیده می شود. گفته شد: آن نشانه چیست؟ فرمود: سیمائی در قرص ماه دیده می شود، دست و کف دست روشنی در فضا ظاهر می شود و به سوی او اشاره می کند، ندائی از آسمان بلند می شود و همه مردم روی زمین آنرا می شنوند، هرکسی به زبان خودش آنرا می شنود».
1353 - «یکون فرقه و اختلاف حتّی یطلع کفّ من السّماء، و ینادی مناد: إنّ أمیرکم فلان».
«اختلاف شدیدی روی می دهد و ادامه می یابد تا وقتیکه کف دستی در آسمان ظاهر شود و منادی آسمانی بانگ برآورد که امیر شما فلانی است».
1354 - «و وجه و صدر یظهران للنّاس فی عین الشّمس».
«صورت و سینه ای در قرص خورشید برای همگان ظاهر می شود».
1355 - «و ینادی مناد من السّماء فی أوّل النّهار، یسمعه کلّ قوم بألسنتهم: ألا إنّ الحقّ فی علیّ و شیعته».
«منادی آسمانی اوّل صبح از آسمان ندا می کند: آگاه باشید حقّ با علی (علیه السلام) و شیعیان اوست. این ندا را هر قومی به زبان خود
می شنود».
در مدّت کوتاهی که از سفر فضائی انسان به کره ماه می گذرد چقدر در صفحات تلویزیون سر و صورت فضانوردان را روی قرص ماه مشاهده کرده ایم؟! دیگر جای شگفت نیست که سر و صورتی را با قدرت بیکران آفریدگار توانا بدون استخدام تلویزیون بر روی قرص ماه و قرص خورشید ببینیم و صدایش را بشنویم.
چقدر در کنگره ها و سمینارهای بین المللی شرکت نموده، سخنرانیهای سخنرانان را فی المجلس به زبان خود از گوشیهای صندلی خود شنیدیم، دیگرچه عجب اگر صدای منادی آسمانی را بدون استفاده از گوشی و بدون استخدام مترجمین زبردست، با قدرت بی پایان قادر متعال بشنویم. اگر خدای قادر متعال در پهنه گیتی چیزی را که دست ناتوان بشری در سازمان ملل تهیّه کرده و برای نماینده هر کشوری مطالب سازمان را به زبان خود پخش می کند، بدون استفاده از این ابزار تهیّه کند چه جای شگفت و استبعاد است؟!. این تعبیرها برای رفع استبعاد از کوته نظران و سطحی اندیشان است وگرنه معجزات الهی با کارهای عادی جهان طبیعت هرگز قابل تشبیه و مقایسه نیست.
به زودی شاهد بانگ رسای جبرئیل امین از اعمال آسمانها خواهیم بود که نغمه های امیدبخش او گوش همه جهانیان را نوازش خواهد داد. به امید آنروز.
1356 - «إذا سمعوا الصّوت أصبحوا کأنّما علی رؤوسهم الطّیر!. أما لو کانت الصّیحه خضعت لها أعناق أعداء اللّه!. فإن أشکل علیهم من ذلک شیء، فإنّ الصّوت لا یشکل علیهم إذا نودی باسمه و اسم أبیه و جدّه».
«هنگامی که بانگ آسمانی را بشنوند همانند کسی که بر سرش مرغ نشسته باشد خشکشان می زند، گردن همه دشمنان خدا در برابر صیحه آسمانی خاضع و منقاد می شود. اگر در چیزی هم دچار شکّ و تردید باشند در مورد صیحه آسمانی هیچ تردیدی نخواهد داشت که با نام، نام پدر و نام اجداد طاهرین او (عجّل الله فرجه) ندا خواهد شد».
و در حدیثی دیگر توضیح می دهد که بانگ آسمانی در پگاه روز جمعه،
بیست و سوّم ماه رمضان خواهد بود.
1357 - «فإذا صلّیتم الفجر من یوم الجمعه المذکور، فادخلوا بیوتکم، و أغلقوا أبوابکم، و سدّوا الکوی، و دثّروا أنفسکم، و سدّوا آذانکم. فإذا أحسستم بالصّیحه فخرّوا سجّدا و قولوا: سبحان ربّنا القدّوس، فإنّه من فعل ذلک نجا. و من برز لها هلک».
«چون نماز صبح را در روز جمعه یادشده خواندید، وارد خانه های خود شوید و درها و پنجره ها را ببندید، خود را بپوشانید و گوشهای خود را بگیرید، هنگامی که بانگ آسمانی را شنیدید به سجده افتاده بگوئید:
«سبحان ربّنا القدّوس». هرکس چنین رفتار کند نجات پیدا می کند و هرکس روی درروی آن بایستد هلاک می شود».
این روایت از نظر وقت تأکید می کند که موقع صیحه در پگاه روز جمعه بیست و سوّم ماه مبارک رمضان است، چنین روزی در آن ساعت معیّن در این سطح آماده و منتظر باشید که گوشهای خود را بگیرید تا از عوارض آن بانگ آسمانی که زمین و زمان را خواهد لرزانید در امان باشید و پس از شنیدن آن ندای مسرّت بخش و آگاه شدن از فرا رسیدن وقت ظهور به سپاس و ستایش خدای سبحان بپردازید.
چه سعادتی بالاتر از آنکه آن روز میمون و عهد مسعود را انسان درک کند که قرنهاست دیدگان نگران شیعیان و ستمدیدگان و به ضعف کشیده شدگان در انتظار مقدم گرامی اش ثانیه شماری می کنند.
1358 - «فلا یبقی شیء خلق الله فیه الرّوح إلاّ سمع الصّیحه، و لا یبقی راقد إلاّ استیقظ، و لا قائمّ إلاّ قعد، و لا قاعد إلاّ قام علی رجلیه فزعا من ذلک الصّوت، و هو صوت جبرائیل الأمین!. فرحم الله من سمع ذلک الصّوت فأجاب».
«هیچ موجود جانداری نمی ماند جز اینکه آن بانگ آسمانی را می شنود، هیچ خفته ای نمی ماند جز اینکه بیدار می شود، هیچ ایستاده ای نمی ماند جز اینکه می نشیند و هیچ نشسته ای نمی ماند جز اینکه می ایستد، که از شنیدن آن بانگ آسمانی این چنین وحشت زده می شوند، و آن بانگ
جبرئیل امین است، خدای رحمت کند کسی را که این صدا را بشنود و لبیّک بگوید».
این روایت به همین تعبیر از امام حسن (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) نیز نقل شده است.
1359 - «إذا طلعت الشّمس و أضاءت، صاح صائح بالخلائق من عین الشّمس بلسان عربیّ مبین، یسمع من فی السّماوات و الأرضین: یا معشر الخلائق، هذا مهدیّ آل محمّد، و یسمّیه باسم جدّه رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و یکنّیه و ینسبه. و لا یبقی أذن من الخلائق الحیّه إلاّ سمع ذلک النّداء. و تقبل الخلائق من البدو و الحضر و البرّ و البحر، یحدّث بعضهم بعضا، و یستفهم بعضهم بعضا ما سمعوا بآذانهم!».
«چون خورشید بدرخشد و نورافشانی کند، فریادگری از قرص خورشید به زبان عربی فصیح فریاد می زند و فریادش را به گوش همه ساکنان زمین و آسمان می رساند که: ای گروه مخلوقات! این مهدی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است. او را با نام خود که همنام جدّ بزرگوارش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، نام می برد و کنیه و نسبش را بیان می کند، هیچ موجود زنده ای در جهان نمی ماند جز اینکه آن بانگ را می شنود و همه مردم شهری و روستائی، از ساکنان خشکی و دریا (جزیره ها) با یکدیگر بازگو می کنند و آنچه را که با گوش خود شنیده اند از یکدیگر می پرسند که آنها چگونه شنیده اند و چه فهمیده اند».
1360 - «علامتها أن تکون فی سنه کثیره الزّلازل و البرد».
«نشانه آن (بانگ آسمانی) آنست که در سالی که سرما و زلزله بسیار فراوان باشد واقع می شود».
روزی «زراره» از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا آن بانگ آسمانی عمومی است یا خصوصی؟ فرمود: عمومی است، هر قومی آنرا به زبان خود می شنود.
زراره از روی تعجّب پرسید: هنگامی که جبرئیل امین برای قائم (عجّل الله فرجه) با نام و نشان با چنین وضعی ندا کند، دیگرچه کسی با او مخالفت می کند؟! امام صادق (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
1361 - «لا یدعهم إبلیس حتّی ینادی فی آخر النّهار یشکّک النّاس».
«شیطان آنها را ترک نمی کند، بلکه در آخر همان روز بانگی برآورده آنها را دچار شکّ و تردید می کند».
یکبار دیگر یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) از پیشگاه آنحضرت پرسید: ما در شگفتیم که حضرت قائم (عجّل الله فرجه) پس از خسف لشکر سفیانی در بیداء و بانگ آسمانی و عجایب دیگر، چگونه ممکن است گروهی پیدا شده، روی درروی او بایستند؟! فرمود:
1362 - «إنّ الشّیطان لا یدعهم حتّی ینادی کما نادی برسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) یوم العقبه!».
«شیطان آنها را فروگذار نمی کند و بر آنها بانگ می زند چنانکه در روز عقبه برای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بانگ زد».
امام صادق (علیه السلام) در بیان دیگری در مورد بانگ شیطان می فرماید:
1363 - «فإذا دنت الشّمس للمغرب. صاح صائح من مغربها: یا معشر الخلائق، قد ظهر ربّکم بالوادی الیابس من أرض فلسطین، فبایعوه تهتدوا، و لا تخالفوا علیه».
«چون خورشید نزدیک غروب شود، فریادگری از محلّ غروب آفتاب بانگ برمی آورد: ای گروه مردمان! صاحب شما از صحرای بی آب و علفی در سرزمین فلسطین ظهور کرده است، با او بیعت کنید تا هدایت شوید و با او مخالفت نکنید».
روی این بیان دو بانگ در یک روز واقع خواهد شد، یکی اوّل صبح، دیگری آخر روز، یکی از آسمان دیگری از زمین، یکی از طرف شرق دیگری از طرف غرب، در اوّلی نام و نام پدر حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) و نام نیاکانش تا حضرت علی (علیه السلام) به صراحت گفته خواهد شد و هیچ تردیدی برای صاحب خردان باقی نخواهد بود ولی دوّمی برای القای شبهه به صورت مبهم خواهد بود.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: چه کسی به این ندا ایمان می آورد و چه کسی به آن ندا؟! فرمود:
1364 - «کسیکه قبلا به آن ایمان آورده بود الان هم به آن ایمان می آورد، او بانگ آسمانی را می شنود و می فهمد که حقّ است و آنرا تصدیق می کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: [أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی، فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ: آیا کسیکه به سوی حق رهنمون می شود شایسته پیروی است، یا کسیکه خود هدایت نمی یابد جز اینکه دیگری او را هدایت کند؟! چگونه است، شما چگونه داوری می کنید]، سپس فرمود: صدای جبرئیل از آسمان است و صدای شیطان از زمین است، شما از صدای اوّلی پیروی کنید، مبادا به صدای دوّمی بگرائید و گول بخورید! بانگ آسمانی حقّ است و سوگند به خدا، که هر قومی به زبان خود آن را می شنود، هیچ موجود زنده ای نمی ماند جز اینکه آنرا می شنود».
بیانات پیشوایان راه هرگونه شکّ و تردید را بر منکران می بندد و بر دودلان حجّت را تمام می کند که با شنیدن بانگ شیطان دچار شکّ و تردید نشوند، که این بانگ آخرین دام شیطان برای فریب دادن مردم ناآگاه و ضعیف الایمان است، آنروز شیطان آخرین تیر خود را بر کمان نهاده، قلب مسلمانان ضعیف العقیده را هدف قرار می دهد، و برای فریب دادن مردم حیران و سرگردان از طرح هیچ حیله و نقشه ای غفلت نمی ورزد.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) در مورد مسرّت زاید الوصف مؤمنانی که در طول قرون و اعصار انتظار کشیده اند، می فرماید:
1365 - «و لا یبقی مؤمن میّت إلاّ دخلت علیه الفرحه فی قبره».
«هیچ مؤمنی از مؤمنان درگذشته نمی ماند جز اینکه شادی و فرح در داخل قبر به او رسیده، او را شادمان سازد».
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
1366 - «ینادی مناد من السّماء یسمعه جمیع أهل الأرض، بالدّعاء إلی القائم، فیقول: ألا إنّ حجّه الله قد ظهر عند بیت اللّه، فاتّبعوه فإنّ الحقّ معه و فیه».
«منادی از آسمان ندا سر می دهد، همه مردم روی زمین می شنوند که آنها را به سوی قائم (عجّل الله فرجه) فرامی خواند و می گوید: آگاه باشید که حجّت خدا در کنار خانه خدا ظاهر شده، از او پیروی کنید که حق با اوست و انحصار به او دارد».
1367 - «کم من حرّی مؤمنه، و کم من مؤمن متأسّف حیران عند فقده!. کأنّی بهم آیس ما کانوا، ثمّ نودی بنداء یسمع من البعد کما یسمع من القرب، یکون رحمه علی المؤمنین و عذابا علی الکافرین».
«چقدر مرد مؤمن و زن مؤمنه، که در دوران غیبت او حیران و نگران و سرگردان می شوند! چون یأس و نومیدی آنها به حدّ اعلی می رسد بانگ آسمانی سر داده می شود که از دور نیز همانند نزدیک شنیده می شود، این بانگ برای مؤمنان رحمت و برای کافران عذابی سخت خواهد بود».
چقدر دلها از درد فراق نالان و گریان و در آتش هجران می سوزد و سنگینی کابوس یأس و نومیدی را بر روی دوشهای خود احساس می کنیم؟! به امید روزیکه صدای روح افزای جبرئیل امین در اکناف جهان طنین اندازد، و غریو روح بخش آن بلندتر از هر صدائی در جهان، دلهای عاشقان را به سوی آن کعبه مقصود و قبله موعود جلب کند.
پیشوایان معصوم عظمت و شکوه آن روز پرشکوه را چقدر عالی ترسیم کرده اند؟! دیگر کسی جای شکّ و تردید باقی نخواهد بود.
* * *
و در انجیل می خوانیم:
1368 - «زیرا این را به شما از کلام خدا می گوئیم که ما که زنده و تا آمدن خداوند باقی باشیم بر خوابیدگان سبقت نخواهیم جست. زیرا خود
خداوند با صدا و آواز رئیس فرشتگان و با صور خدا از آسمان نازل خواهد شد و مردگان در مسیح، اوّل خواهند برخاست. آنگاه ما که زنده و باقی باشیم با ایشان در ابرها ربوده خواهیم شد تا خداوند را در هوا استقبال کنیم و همچنین همیشه با خداوند خواهیم بود».
فراز بالا که از انجیل آوردیم دقیقا با روایات ما منطبق است، در این فراز بانگ جبرئیل به تعبیر آواز رئیس فرشتگان تعبیر کرده، و تعبیر ربوده شدن و انتقال یافتن با ابر دقیقا همان تعبیری است که در بخش یاران حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) در بخش یازدهم در روایات ما آمده است، و داستان فرود آمدن حضرت عیسی (علیه السلام) نیز دقیقا با روایات ما منطبق است که در بخش سیزدهم گذشت. جالبتر اینکه داستان رجعت و زنده شدن برخی از مردگان نیز در انجیل آمده است.
1369 - «آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد و در آنوقت جمیع طوائف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوّت و جلال عظیم می آید. و فرشتگان خود را با صور بلند آواز فرستاده، برگزیدگان او را از بادهای اربعه از کران تا به کران فلک فراهم خواهند آورد».
در این فراز نیز تعبیر روشن و جالبی در مورد یاران حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) دارد که با احادیث ما کمال انطباق را دارد و از بانگ آسمانی و ظهور نشانه ای در آسمان در پیشقدم ظهور آنحضرت، همانند روایات ما گفتگو می کند.
1370 - «فرشته دیگر را دیدم که در وسط آسمان پرواز می کند و انجیل (نوید) جاودانی را دارد، تا ساکنان زمین را از هر امّت و قبیله و زبان و قوم بشارت دهد. و به آواز بلند می گوید: از خدا بترسید و او را تمجید نمائید، زیرا که زمان داوری او رسیده است، پس او را که آسمان و زمین و دریا و چشمه های آبرا آفرید پرستش کنید».
عین همین الفاظ از امام صادق (علیه السلام) نیز رسیده است و این نشانه آنست که دین فقط یکی است و آن همان آئین حنیفی است که خدای تبارک و تعالی
بر آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل کرده است. در این فراز نیز اشاره لطیفی است که هر قومی آن بانگ آسمانی را به زبان خود می شنوند.
* * *
حواشی
- ارشاد مفید صفحه 336، الملاحم و الفتن صفحه 115، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160، اختصاص مفید صفحه 208، بحار الانوار جلد 52 صفحه 304، منتخب الاثر صفحه 499، المهدی صفحه 90 و بشاره الاسلام صفحه 177.
- الملاحم و الفتن صفحه 35.
- بشاره الاسلام صفحه 177.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 161، بشاره الاسلام صفحه 34 و الملاحم و الفتن صفحه 33.
- شعراء:4.
- غیبت نعمانی صفحه 133، بحار الانوار جلد 52 صفحه 230، منتخب الاثر صفحه 220، ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 109، بشاره الاسلام صفحه 49، الامام المهدی صفحه 45 و 220 و الزام النّاصب صفحه 177.
- الامام المهدی صفحه 48.
- منتخب الاثر صفحه 457، اعلام الوری صفحه 426، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 151، بشاره الاسلام صفحه 88، بحار الانوار جلد 52 صفحه 290، الملاحم و الفتن صفحه 48 و الزام النّاصب صفحه 198.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 140، منتخب الاثر صفحه 163، بشاره الاسلام صفحه 183، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324، الامام المهدی صفحه 221، المهدی صفحه 96، نور الأبصار صفحه 172 و الزام النّاصب صفحه 257.
- مدارک یادشده در پی نویس قبل.
- غیبت نعمانی صفحه 174 و الامام المهدی صفحه 35.
- الملاحم و الفتن صفحه 48 و بشاره الاسلام صفحه 79.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 275 و جلد 53 صفحه 84، بشاره الاسلام صفحه 59، غیبت نعمانی صفحه 171 و الزام النّاصب صفحه 199.
- اسراء:81.
- بشاره الاسلام صفحه 220 و الزام النّاصب صفحه 199.
- المهدی صفحه 186، الامام المهدی صفحه 222، غیبت نعمانی صفحه 134،
بشاره الاسلام صفحه 85 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 230.
- ق:41 و 42.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 392، غیبت نعمانی صفحه 138، الامام المهدی صفحه 57، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و منتخب الاثر صفحه 220.
- الزام النّاصب صفحه 26 و 184 و 242.
- ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 84، الملاحم و الفتن صفحه 21 و بشاره الاسلام صفحه 99.
- الامام المهدی صفحه 227.
- غیبت نعمانی صفحه 139، ارشاد مفید صفحه 337، بحار الانوار جلد 52 صفحه 235 و الملاحم و الفتن صفحه 114.
- غیبت نعمانی صفحه 134، بحار الانوار جلد 52 صفحه 230 و بشاره الاسلام صفحه 92.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 230، منتخب الاثر صفحه 449، غیبت نعمانی صفحه 134، غیبت شیخ طوسی صفحه 274، بشاره الاسلام صفحه 92 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66.
- غیبت نعمانی صفحه 134 و 156، بشاره الاسلام صفحه 156، الملاحم و الفتن صفحه 117 و منتخب الاثر صفحه 453.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 208، غیبت نعمانی صفحه 94، منتخب الاثر صفحه 422، بحار الانوار جلد 52 صفحه 289، بشاره الاسلام صفحه 160 و اعلام الوری صفحه 408.
- غیبت نعمانی صفحه 106، بشاره الاسلام صفحه 88، عیون اخبار الرّضا جلد 1 صفحه 242، و معانی الاخبار صفحه 267.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 231.
- الامام المهدی صفحه 351 و ارشاد مفید صفحه 385.
- منتخب الاثر صفحه 458، غیبت نعمانی صفحه 136، بشاره الاسلام صفحه 127 و 140، و المهدی صفحه 223.
- شعراء:4.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 111، بحار الانوار جلد 52 صفحه 285، منتخب الاثر صفحه 450، غیبت نعمانی صفحه 134 و بشاره الاسلام صفحه 94.
- معانی الاخبار صفحه 266، بشاره الاسلام صفحه 89 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 189، 289 و 305.
- الملاحم و الفتن صفحه 117، الامام المهدی صفحه 48 و بشاره الاسلام صفحه 120.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 268، غیبت نعمانی صفحه 94، بحار الانوار جلد 52 صفحه 289 و جلد 53 صفحه 91، الزام النّاصب صفحه 170، منتخب الاثر صفحه 422، الامام المهدی صفحه 216 و بشاره الاسلام صفحه 160.
- بشاره الاسلام صفحه 120، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، غیبت نعمانی صفحه 133، بحار الانوار جلد 52 صفحه 233، منتخب الاثر صفحه 450 و ارشاد مفید صفحه 337.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 151.
- الزام النّاصب صفحه 185.
- الامام المهدی صفحه 228 و الزام النّاصب صفحه 190.
- الزام النّاصب صفحه 176 و 226، غیبت نعمانی صفحه 136 و 150، بحار الانوار جلد 52 صفحه 223، بشاره الاسلام صفحه 103، ینابیع الموّده جلد 3 صفحه 81 و الامام المهدی صفحه 226.
- الملاحم و الفتن صفحه 33.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 230 و 290، منتخب الاثر صفحه 448، غیبت شیخ طوسی صفحه 274، المهدی صفحه 186، الامام المهدی صفحه 222، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66 و بشاره الاسلام صفحه 138 و 179.
- الزام النّاصب صفحه 216، بحار الانوار جلد 53 صفحه 8 و بشاره الاسلام صفحه 269.
- الملاحم و الفتن صفحه 117 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 273.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 205، منتخب الاثر صفحه 439 و بشاره الاسلام صفحه 92 و 126.
- غیبت نعمانی صفحه 141، منتخب الاثر صفحه 439، بحار الانوار جلد 52 صفحه 204 و بشاره الاسلام صفحه 88.
- الزام النّاصب صفحه 216.
- یونس:35.
- غیبت نعمانی صفحه 146، الزام النّاصب صفحه 175، منتخب الاثر صفحه 449، الملاحم و الفتن صفحه 164، بحار الانوار جلد 52 صفحه 244 و الامام المهدی صفحه 234.
- غیبت نعمانی صفحه 167 و الزام النّاصب صفحه 227.
- منتخب الاثر صفحه 220، اعلام الوری صفحه 408، بحار الانوار جلد 52 صفحه 322، الزام النّاصب صفحه 53، بشاره الاسلام صفحه 161، الامام المهدی صفحه 49، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و 164 و المهدی صفحه 210 و 225.
- بشاره الاسلام صفحه 160، منتخب الاثر صفحه 422، غیبت شیخ طوسی صفحه 268، غیبت نعمانی صفحه 94، الزام النّاصب صفحه 68، بحار الانوار جلد 51 صفحه 152 و جلد 52 صفحه 289، اعلام الوری صفحه 408 و الامام المهدی صفحه 216.
- رساله اوّل پولس رسول به تسالونیکیان، باب چهارم بندهای 15 - 17.
- انجیل متّی، باب 24 بندهای 30 و 31.
- مکاشفه یوحنّای رسول، باب 14 بندهای 6 و 7.
آشوبهای جهانی
جنگها ویرانی ها نابودی ها
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1371 - «ینزل علی امّتی بلاء لم یسمع ببلاء أشدّ منه، حتّی تضیق بهم الأرض الرّحبه!».
«بر امّت من بلائی نازل می شود که بلائی سخت تر از آن شنیده نشده است، زمین با این همه وسعت بر آنها تنگ می شود!».
در حدیث دیگر فرموده است چون کشتار در میان امّت من واقع شود تا به روز رستاخیز از میان آنها برداشته نمی شود.
تاکنون کشتارهای فراوانی در میان امّت اسلامی روی داده است ولی
بعد از اشغال فلسطین و تأسیس رژیم خونخوار اسرائیل این کشتارها به گونه ای دیگر و متمایز از هر عصری واقع می شود که طبق روایات تا روز ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) که یکی از مظاهر قیامت است ادامه خواهد داشت. و با قیام شکوهمند آن مهر تابان تاروپود صهیونیسم جهانی خواهد گسست و طومار نقشه ها، حیله ها و توطئه های بین المللی رژیم اشغالگر برچیده خواهد شد.
در صدر اسلام هنگامی که ملّت ایذاگر یهود با پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) روی درروی قرار گرفتند و در اقطار جهان آشوب کردند خداوند آنها را در اطراف جهان پراکنده ساخت، چنانکه در قرآن کریم می فرماید:
[هُوَ الَّذِی أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ دِیارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ: او خداوندی است که کافران اهل کتاب را برای اوّلین گردهمائی از دیارشان بیرون کرد].
خداوند آنها را به دست پیامبرش رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) پراکنده ساخت ولی در کتابهای آسمانی پیشین به آنها وعده کرده که آنها را پیش از قیامت یکبار دیگر در سرزمین موعود گرد آورد. آثار این وعده پس از قرارداد شوم «بلفور» با هجرت یهودیان از سراسر جهان به سوی سرزمین اشغالی به چشم خورد و رسانه های غربی از اعلام موجودیّت اقلیّت یهود در فلسطین سخن گفتند و آنگاه نوبت اعلام دولت غاصب اسرائیل فرا رسید. از بدو تأسیس این رژیم نامشروع، اختلاف عمیقی در میان مسلمانان پدید آمد که در پشت سر همه این اختلافات، دست فتنه انگیز اسرائیل وجود دارد. هرروزی که بر این اختلافها می گذرد، اختلافات عمیق تر می شود و امیّد صلح و بازگشت آرامش ضعیفتر می گردد. هر روز در گوشه ای از جهان اسلام آتش اختلاف شعله ورتر می شود. یک روز جنگ مصر و یمن بر دو کشور اسلامی تحمیل می شود، روزی دیگر در میان یمن شمالی و جنوبی آتش جنگ زبانه می کشد و سرانجام در جنگ تحمیلی ایران و عراق نیروهای دو کشور اسلامی از بین می رود و... این آشوبها همچنان ادامه می یابد تا یکتا منجی جهان بشریّت و آخرین بازمانده از حجّتهای پروردگار ظهور کرده، جهان بشریّت را از آتش جنگ و اختلاف رهائی بخشد.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از این اختلافها و نابسامانیها خبر داده می فرماید:
1372 - «سألت الله لأمّتی ثلاثا فأعطانی اثنتین وردّ علیّ
واحده. سألته أن لا یسلّط علیهم عدوّا من غیرهم فأعطانیها، و سألته أن لا یهلکهم غرقا فأعطانیها، و سألته أن لا یجعل باسهم بینهم فردّها علی ظاهرها».
«از خداوند در مورد امّتم سه حاجت خواستم که دو حاجتم را پذیرفته، سوّمی را رد کرد. از او خواستم که دشمن بیگانه ای را بر امّت من مسلّط نکند، آنرا به من عطا فرمود. از او خواستم که آنها را در آب غرق نکند، آنرا نیز مستجاب فرمود. از او خواستم که نیروهای امّتم با یکدیگر هدر نرود، آنرا به حال خود واگذاشت».
با کمال تأسّف دشمن را فراموش کرده با یکدیگر در ستیز هستند و تمام قدرتهای رزمی خود را در جنگ با یکدیگر هدر می دهند و دشمن با خیالی آسوده به پیشروی خود ادامه می دهد.
1373 - «یکون قوم فی آخر الزّمان یخضبون بهذا السّواد کحواصل الطّیور، لا یریحون ریح الجنّه!».
«در آخر الزّمان قومی پدید آید که خاک این سرزمین را از خون رنگین سازند و شکم مادران را چون شکم مرغ بشکافند، چنین قومی هرگز بوی بهشت را استشمام نخواهند کرد»!!.
1374 - «بلاء یصیب هذه الأمّه حتّی لا یجد الرّجل ملجأ یلجأ إلیه من الظّلم. ثمّ لا یزداد الأمر إلاّ شدّه، و لا الدّنیا إلاّ إدبارا، و لا النّاس إلاّ شحّا... و لا تقوم السّاعه إلاّ علی شرار الخلق».
«بلائی به این امّت می رسد که مردان آن پناهگاهی نمی یابند که از ستم ستمگران به آنجا پناه ببرند، از آن پس هر روز اوضاع سخت تر می شود، دنیا بیشتر پشت می کند، مردم بخیل تر می شوند... و قیامت در عهد بدترین مردمان برپا می شود».
ما امروز در کشور خود (لبنان) غریب هستیم، پناهنگاهی نداریم که از ظلم ظالمان به آنجا پناه ببریم، یک روز دست زن و بچه خود را گرفته به سوئی می رویم و روز دیگر به نقطه ای دیگر به ناگزیر روی می کنیم. اگر یکی از ما سخنی به زبان آورد که رفیقش آنرا دوست نداشته باشد، ممکن است او را به
خطری گرفتار سازد که دیگر راه نجات نداشته باشد. در غالب کشورهای اسلامی مسلمانان وضع مشابهی دارند.
1375 - «تکون فتنه بعدها فتنه: الأولی فی الآخره کثمره السّوط یتبعها ذباب السّیف.. ثمّ یکون بعد ذلک فتنه تستحلّ فیها المحارم کلهّا. ثمّ تاتی الخلافه خیر أهل الأرض و هو قاعد فی بیته».
«فتنه ای به پا می شود و به دنبال آن فتنه ای دیگر برخیزد. فتنه اوّلی در مقایسه با دوّمی همانند تازیانه خوردن است در مقایسه با ضربات لبه تیز شمشیر! سپس فتنه ای پدید آید که همه محرّمات در آن حلال شمرده شود! آنگاه خلافت به بهترین مردم روی زمین می رسد در حالیکه او در خانه اش نشسته باشد».
منظور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) است که در حرم امن الهی استقرار می یابد و در آنجا فرمان خدا فرامی رسد و جامه خلافت بر قامت رعنای آن بزرگوار استوار می شود. و منظور از فتنه آخری بلوای سفیانی است که در عهد او همه محرّمات مباح شمرده می شود!.
1376 - «و یومئذ یکون اختلاف کثیر فی الأرض و فتن. و یصبح الزّمان مکلحا مفصحا، یشتدّ فیه البلاد و ینقطع فیه الرّجاء».
«آنروز اختلافات و فتنه ها فراوان گردد، سختی، قحطی و خشکسالی زمانه را فراگیرد، شهرها در تنگنا افتند و امیدها قطع شود».
آنگاه دوران استقلال طلبی کشورهای عربی را پس از دوران سیطره استعمارگران شرح داده می فرماید:
1377 - «ثمّ تخلع العرب أعنّتها، و تتملّک البلاد، و تخرج عن سلطان العجم».
«آنگاه ملّت عرب فرمانروا گردد و کشورها را تحت فرمان خود در آورد و از سیطره بیگانه خارج شود».
امروز ملّت عرب پس از بازیافتن استقلال خود تا حدّی از سیطره
استعمارگران شرق و غرب خارج شده، و بر سرزمین خود حکومت می رانند و طرد سلطه بیگانه در برخی از کشورهای اسلامی آغاز شده و از آینده امیدبخشی حکایت دارد.
1378 - «ستکون فتنه لا یهدا منها جانب إلاّ جاش فیها جانب، حتّی ینادی مناد من السّماء: إنّ أمیرکم فلان».
«به ناگزیر فتنه ای پدید خواهد آمد که هرگاه در نقطه ای آرامش پیدا کند، در نقطه ای دیگر ناآرامی شروع می شود و این چنین ادامه می یابد، تا وقتیکه منادی آسمان بانگ برآورد: امیر شما فلانی است».
یعنی حضرت مهدی (عجّل الله فرجه).
آری این فتنه ایکه اسرائیل غاصب برانگیخته هر روز در گوشه ای از جهان اسلام، ناامنی و ناآرامی ایجاد کرده، مسلمانان را در آتش جنگ خواهد سوزانید و شعله های آن تا فرارسیدن وعده الهی به خاموشی نخواهید گرائید.
1379 - «تکون فتنه ثمّ تکون جماعه، ثمّ تکون فتنه ثمّ تکون جماعه. ثمّ فتنه تعوجّ فیها عقول الرّجال حتّی لا یکاد یری رجل عاقل!!!».
«فتنه ای برپا می شود و اجتماعی برپا می گردد و آنگاه فتنه ای برمی خیزد و به دنبالش اجتماعی فراهم گردد و سپس فتنه ای برپا می گردد که تعادل روانی مردان را به هم می زند و دیگر صاحب عقلی دیده نمی شود!!».
به نظر می رسد که فتنه سوّمی آغاز شده و ما در اوایل روزگار موعود هستیم و هر روز بیمارستان جدیدی برای بیماران روانی تأسیس می شود و دیگر نزدیک است که انسان سالمی پیدا نشود که از اعصابش ننالد و به قرصهای مسکّن روی نیاورد!.
1380 - «بین ذلک ثبج أعوج، لیسوا منّی و لا أنا منهم!».
«در آن میان اکثریت قاطع از راه منحرف هستند، آنها از من نیستند و من هم از آنها نیستم».
از شرّ روزگاریکه اکثریّت مردم از شاهراه هدایت منحرف شوند و
درصدد شناخت حقایق نباشند و در مورد اصلاح خویشتن گامی برندارند، به خدای تبارک و تعالی پناه می بریم.
1381 - «ویح هذه الأمّه من ملوک جبابره کیف یقتلون و یخیفون المطیعین إلاّ من أظهر طاعتهم. فالمؤمن التّقیّ یصانعهم بلسانه و یفرّ منهم بقلبه. فإذا أراد الله (عزّ و جلّ) أن یعید الإسلام عزیزا قصم کلّ جبّار عنید. و هو القادر علی ما یشاء، لیصلح الأمّه بعد فسادها».
«وای بر این امّت از دست پادشاهان ستمگری که بندگان خدا را می کشند و می ترسانند، جز کسانی را که برای آنها تظاهر به فرمانبرداری کنند!. شخص مؤمن پرهیزکار با زبانش با آنها می سازد و با دلش از آنها فرار می کند. هنگامی که خداوند اراده کند که عظمت و احتشام اسلام را بازگرداند همه ستمگران سرکش و عنود را هلاک می سازد که او بر هرچه بخواهد قادر است. او این امّت را پس از آنکه تباه شده اند، اصلاح می کند».
این تباهی اثر وضعی حکومت ستمگران است که خدای منّان با ظهور حجّت خود همه آن آثار سوء را از بین می برد و جهانی نو براساس معیارهای اصیل اسلامی بنیاد می کند.
1382 - «لتأتینّکم بعدی أربع فتن: الأولی تستحلّ فیها الدّماء، و الثّانیه تستحلّ فیها الدّماء و الأموال، و الثّالثه تستحلّ فیها الدّماء و الأموال و الفروج، و الرّابعه صمّاء عمیاء مطبقه تمور مور السّفینه فی البحر، حتّی لا یجد أحد من النّاس ملجأ، تطیر بالشّام، و تعشی العراق، و تخبط الجزیره یدها و رجلها، یعرک الأنام البلاء فیها عرک الأدیم، لا یستطیع أحد أن یقول فیها: مه، مه!!! لا ترفعونها من ناحیه إلاّ انفتقت من ناحیه أخری».
«بعد از من چهار فتنه بر شما فرود آید که در اوّلی خونها مباح می شود، در دوّمی خونها و ثروتها مباح می گردد، در سوّمی خونها و ثروتها و ناموسها مباح می شود و در چهارمی آشوبی کور و کر جهان را مضطرب می سازد آنچنانکه کشتی غول پیکر آبهای مجاور را مضطرب کند، این فتنه شام را زیر پر می گیرد و عراق را می پوشاند و در جزیره العرب دست و پا
می زند، مردم تلخی حوادث و فشار آشوب را لمس می کنند، آنچنانکه پوست به هنگام دبّاغی شدن، فشار وارده را لمس می کند. کسی قدرت یک کلمه سخن گفتن نخواهد داشت!. این فتنه در نقطه ای آرام نمی یابد جز پس از آنکه در نقطه ای دیگر بیداد کند».
هیچ تردیدی نیست که ما در آستانه فتنه چهارم هستیم، مباح شدن خون و مال و ناموس را پشت سر گذاشته در سراشیبی فتنه کور و کر هستیم که با جنگ ایران و عراق همه عراق را پوشانیده، به سوی شامات پیش می رود و جزیره العرب را نیز فراخواهد گرفت و همه کشورهای عربی در زیر پای سپاه سفیانی با خون جوانانش گلگون خواهد شد.
1383 - «یکون فی أمّتی أربع فتن: فالأولی یصیبهم فیها بلاء حتّی یقول المومن: هذه مهلکتی. و الثّانیه حتّی یقول المؤمن: هذه مهلکتی. و الثّالثه کلّما قیل انقطعت تمادت الفتنه. و الرّابعه تصیبهم اذا کانت الامّه مع هذا مرّه و مع هذا مرّه بلا امام و لا جامع».
«در میان امّت من چهار فتنه برپا شود: در فتنه اوّلی آنقدر بلاها کمرشکن باشد که شخص مؤمن گوید: این فتنه مرا هلاک می سازد، در فتنه دوّم شخص باایمان گوید: این فتنه حتما مرا نابود سازد، در فتنه سوّمی هر وقت خیال کنند که تمام شده باز می بینند که ادامه می یابد، و فتنه چهارمی هنگامی روی دهد که امّت یک روز با این و یک روز با آن می باشد و هیچ رهبر و نقطه مشترکی نداشته باشند».
به نظر می رسد که فتنه سوّم فتنه اسرائیل باشد که هرگز خاتمه نمی یابد و هر روز به شکلی در برابر امّت اسلامی خودنمائی می کند و فتنه چهارم را با دیدگان خود مشاهده می کنیم که امّت اسلامی رهبر و پیشوائی ندارند که بتواند در میان آنها وحدت کلمه ایجاد کند و نقطه مشترکی به وجود آورد و هر کشوری با یک ابرقدرتی ساخته و منابع ثروت خود را در اختیار آن قرار داده و گاه وبیگاه ارباب خود را عوض کرده، از یکی روی برتافته، پیشانی مذلّت بر آستان دیگری می ساید. در برخی از روایات مدّت فراگیر شدن فتنه چهارم،18 سال تعیین شده است که امید است به پایانش نزدیک شده باشیم.
سپس تعبیری دارد که گوئی زبان حال وضع امروز ماست:
1384 - «لا یقتلکم الکفّار، ولکن یقتل الجار جاره و یقتل الأخ أخاه و ابن عمّه!. فقال له بعض أصحابه: و هل معهم عقول؟!! قال: تنزع عقول أکثر أهل ذلک الزّمان، و یخلف لهم هباء من النّاس، یحسب أکثرهم أنّه علی شیء».
«کفّار شما را نمی کشد، بلکه همسایه همسایه را می کشد، برادر برادرش را و پسر عمو پسر عمویش را می کشد!، برخی از اصحاب گفتند:
مگر آنها عقل ندارند؟! فرمود: عقل از بیشتر آنها گرفته می شود، افراد پست و فرومایه ای بر آنها حکومت می رانند که بیشترشان آنها را چیزی می پندارند».
و آن بیانگر وضع برخی از کادرهای رهبری جهان امروز است که به دنبال ایدئولوژیهای مختلف می دوند و خیال می کنند که مشکل زندگیشان با آنها گشوده می شود!. ولی چون نزدیک شوند تازه متوجّه می شوند که اشتباه کرده اند و سراب را به جای آب دنبال کرده اند. از این افراد پست و فرومایه در این حدیث به «هباء» تعبیر شده که به معنای گرد و غبار است و هیچ قدر و اعتباری ندارند و روی پای خود نمی توانند بایستند، بلکه تابع مسیر باد هستند و با وزش باد جهت حرکت آنها تعیین می گردد.
1385 - «... فإذا قتل الخلیفه فی العراق الرّجل المربوع القامه، الکثّ اللّحیه، البرّاق الثّنایا، فویل للعراق من أتباعه المرّاق».
«هنگامی که خلیفه عراق مردی چهارشانه را با ریشی انبوه و دندانهائی برّاق بکشد، وای به حال عراق از پیروان گمراه آن خلیفه».
هنگامی که حکمران عراق چنین مرد جلیل القدری را به قتل برساند، پیروان گمراه آن مرد ستمگر هیچ مرزی را به رسمیّت نمی شناسند و هیچ حریمی را محترم نمی شمارند و مردم عراق را با کارهای زشت و ظالمانه خود به ستوه می آورند.
1386 - «ستکون فتنه تستنطف العرب، قتلاها فی النّار. الّلسان
فیها أشدّ من قتل السّیف!».
«فتنه ای برپا شود که ملّت عرب را از پای درآورد، کشته هایشان در دوزخ هستند. در آن فتنه زبانها از شمشیر برنده ترند»!!.
و در حدیثی تعبیر شده که:
«قاتل و مقتول هردو در آتشند».
فتنه عصر ما، ملّت عرب را از پای درآورده و نیروهای آنها را به هدر می برد و ثروتهای آنها را نابود می سازد و زرق وبرق آنها را از بین می برد و نشان ذلّت بر پیشانی آنها می زند و همه امیدها و آرزوهایشان در شعله های آن می سوزد و تبدیل به خاکستر می شود.
آنگاه تعبیری فرموده که یکی از نشانه های نبوّت است که در عصر ما تحقّق می یابد:
1387 - «لا یخرج حتّی لا یبقی، قیل و لا ابن إلاّ هلک!».
«او (قائم) خارج نمی شود جز هنگامی که هیچ شاه و شاهزاده ای در روی زمین نمی ماند جز اینکه هلاک شوند»..
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که به اتّکای مبدء وحی سخن می گوید، با قاطعیّت از پایان یافتن رژیمهای سلطنتی پیش از ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) سخن گفته، و قسمت اعظم آنها تا به امروز از بین رفته و تعدادی در عصر ما از بین رفت که یک نمونه آن از بین رفتن رژیم 2500 ساله سلاطین ایران با سقوط آخرین پادشاه ستمگر، با فریادهای ملّت قهرمان ایران می باشد.
1388 - «کیف أنتم إذا مرج الدّین و ظهرت الرّغبه، و حرق البیت العتیق و شرف البنیان و اختلف الإخوان».
«چگونه می شود حال شما هنگامی که دین بازیچه شود، هوسها آشکار گردد، کعبه طعمه حریق شود، ساختمانها مرتفع باشد و برادران دچار اختلاف شوند».
دقیقا همه آنها به جز حریق کعبه تحقّق یافته، دین بازیچه مفتیهای از
خدا بی خبر شده، آپارتمانهای آسمان خراش سر به فلک کشیده، عرب با عرب، مسلمان با مسلمان، برادر با برادر در اختلافی بس عمیق به سر می برد.
1389 - «لا یخرج القائم حتّی یخرج اثنا عشر من بنی هاشم کلّهم یدعو لنفسه».
«قائم (عجّل الله فرجه) خارج نمی شود تا هنگامی که دوازده تن از بنی هاشم خروج کنند که هر یکی به سوی خود فرا می خواند».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1390 - «یطلع قرن الجور بعدی، فلا یطلع من قرن الجور شیء إلاّ مات من العدل مثله، حتّی یولدوا لا یعرفون إلاّ الجور و لا یعملون إلاّ به.
ثمّ إنّ الله تبارک و تعالی یعطف علی خلقه فیأمر قرن العدل أن یطلع رأسه فلا یطلع من قرن العدل شیء إلاّ مات من الجور مثله، حتّی یولد قوم لا یعرفون إلاّ العدل، و لا یعملون إلاّ به».
«بعد از من شاخ ستم سر برمی آورد، هرچه شاخ ستم بالا رود، به همان مقدار عدالت از بین می رود، کار به جائی می رسد که نوزادان چون دیده به جهان گشایند جز ستم نمی شناسند و به جز ستم گامی نسپارند.
آنگاه خدای تبارک و تعالی بر بندگانش رحم آورد و فرمان دهد که شاخ عدالت ظاهر شود، هرچه شاخ عدالت بالا رود به همان مقدار از ظلم نابود شود، تا قومی متولّد شوند که جز عدالت نشناسند و به جزء عدالت گام برندارند».
طلوع شاخ عدالت با ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آغاز شده، جهان بیکران را از کران تا کران فراگرفته، ریشه ظلم و ستم را خواهد خشکانید.
1391 - «احذّرکم سبع فتن تکون بعدی: فتنه تقبل من المدینه، و فتنه بمکّه، و فتنه تقبل من الیمن، و فتنه تقبل من الشّام، و فتنه تقبل من المشرق، و فتنه تقبل من المغرب، و فتنه من بطن الشّام و هی فتنه السّفیانیّ».
«شما را از هفت فتنه بیم می دهم که بعد از من روی خواهد داد:
فتنه ای از مدینه، فتنه ای در مکّه، فتنه ای از یمن، فتنه ای از شام، فتنه ای از
شرق، فتنه ای از غرب و فتنه ای از قلب شام که آن فتنه سفیانی است».
از روایات استفاده می شود که فتنه مدینه نیز به دست سفیانی خواهد شد، و فتنه مکّه توسّط منافقی که به دروغ ادّعای مهدویّت کرد انجام گرفت (1).
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) مؤلّف محترم فتنه مکّه را به حادثه شوم اوّل محرّم 1400 هجری تطبیق نموده که نمی دانیم چقدر قابل تطبیق است ولی آنچه مسلّم است قهرمان آن حادثه شوم، که در رسانه ها به «اشغال کعبه» شهرت یافت، شخصی به نام «محمد بن عبد الله قحطانی» بود که هرگز ادّعای مهدویّت نکرده بود، بلکه مطابق آنچه برخی از برادران مصری (از جماعت الهجره و التکفیر) در استانبول به نگارنده گفتند، این گروه برای اعتراض به رژیم حاکم بر عربستان، در مسجد الحرام متحصّن شده بودند که رژیم سعودی برای خاتمه دادن به تحصّن آنها متوسّل به زور شد و خون صدها نفر از آنها را در داخل حرم ریخت و به ساختمان مسجد الحرام صدمه زد. نگارنده پس از چند ماه که به عمره مشرّف شده بود، آثار خرابی را در چندین نقطه حرم مشاهده کرد. حتّی جای گلوله را در سنگهای دیوار کعبه به چشم خود دید. نظر به اینکه واقعیّت امر صددرصد برای ما روشن نیست، ما نمی توانیم تحصّن آن ها را در کعبه تأیید کنیم ولی مسئله ادّعای مهدویّت، تهمت دروغی بود که رژیم سعودی بر آنها زد تا قضیّه را لوث کرده، جنایات خود را مشروع جلوه دهد. طبق گفته برادران مصری (که اطّلاعات وسیع و مستندی از این حادثه داشتند) این گروه بسیار متدیّن، متشرّع و از فرقه سلفیّه بودند که اینها از نظر فقهی تابع چهار مذهب معروف اهل سنّت نیستند بلکه به خیال خود از اصحاب پیامبر و به اصطلاح از سلف صالح پیروی می کنند که گروه «الهجره و التّکفیر» نیز از این گروه هستند و «خالد استانبولی» (قاتل انور سادات) نیز از این گروه بود. این گروه، هجرت از دار الکفر به دار الایمان را واجب می دانند و کسی را که با داشتن امکانات هجرت نکند کافر می دانند، از این رهگذر به «الهجره و التّکفیر» شهرت یافته اند و در واقع از «اخوان المسلمین» منشعب شده اند که مرکز فعالیّت آن در «آسیوط» مصر است. محمّد بن عبد الله قحطانی که در حادثه مسجد الحرام کشته شد کتابی دارد که تا آن موقع چاپ نشده بود، یک نسخه عکسی آنرا برادران مصری در اختیار نگارنده قرار دادند الان آن نسخه را همراه ندارم ولی بیاد دارم که بسیار متین و متقن بود و اعتقاد خاصّی به ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ابراز کرده بود و روایات فراوانی از طریق اهل سنّت در این زمینه نقل کرده بود، شاید به همین سبب تهمت ادّعای مهدویّت به او زدند. برادران مصری که خود از گروه «الهجره و التّکفیر» و اهل «آسیوط» بودند، می گفتند: به هنگام تحصّن آنها در مسجد الحرام، رژیم سعودی از پلیس ضد شورش انگلستان استفاده کرده بود و کماندوهای انگلیس در داخل مسجد الحرام مسلمانان پناهنده را به رگبار بسته بودند!!. آنها برای این ادّعا مدارکی از منابع خارجی ارائه می دادند. خواننده گرامی توجّه دارد که ورود غیرمسلمان به شهر مکّه حرام است کجا رسد به داخل حرم و برای کشتن مسلمانان پناهنده!!!. این برادران معتقد بودند که گروه متحصّن اقدام به جنایتی نکرده بودند و امام مسجد الحرام که در -
که خود و دیگر یارانش که در این توطئه دست داشتند کشته شدند، و به دنبال آن کشتار منی در آستانه ظهور اتّفاق خواهد افتاد. فتنه یمن شاید جنگ یمن شمالی با یمن جنوبی باشد که اتّفاق افتاد و به دنبال آن خروج یمانی با پرچم هدایت در پیشقدم ظهور روی خواهد داد. فتنه شام شاید جنگ اعراب و اسرائیل باشد (لفظ شام در اصطلاح احادیث شامل لبنان و اردن نیز می باشد). و ممکن است فتنه مشرق، جنگ ایران و عراق باشد که احتمال دارد تا خروج سیّد حسنی از خراسان ادامه یابد. و شاید منظور از فتنه مغرب آشوبهای مصر و مراکش باشد که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه می فرماید:
1392 - «لا ترجعوا بعدی کفّارا یضرب بعضکم رقاب بعض».
«بعد از من به حال کفر برنگردید که گردن همدیگر را بزنید».
که با کمال تأسّف جبهه گیری فرقه ها و ملّیتهای مختلف اسلامی در برابر یکدیگر از موضع گیری کفّار شدیدتر و جانکاه تر است.
1393 - «لا یزال هذا الأمر فیکم و أنتم و لا ته ما لم تحدثوا. فإذا فعلتم سلّط الله علیکم شرار خلقه فالتحوکم کما یلتحی القضیب!».
«امر خلافت در میان شماست و شما بر مسند خلافت تکیه می زنید تا هنگامی که شیوه تازه ای احداث نکرده اید، آنگاه خداوند بدترین بندگانش را بر شما مسلّط کند و پوست شما را بکنند، آنچنانکه پوست درخت را می کنند!».
پیامبر صادق و امین بسیار استوار و متین فرموده، ما از راه و روش او روی برتافتیم و به شیوه های دیگران روی آوردیم و دشمنان خدا بر ما مسلّط شدند و شکوه و ابّهت و قدرت ما را از ما گرفتند آنسان که پوست درخت را از آن می گیرند.
1394 - «یبعث الله علیکم شرّ خلقه فیلحونکم کما یلحی القضیب».
«خداوند بدترین مخلوقاتش را بر شما مسلّط می کند که پوست شما را همانند پوست درخت بکند».
امروز آتش در خرمن و شمشیر در دست اهریمن است و یزدان هرچه بخواهد همان می شود.
1395 - «لا یخرج المهدیّ حتّی یخرج الرّجل بالجاریه الحسناء الجمیله و یقول: من یشتری هذه بوزنها طعاما؟!».
«مهدی (عجّل الله فرجه) خارج نمی شود جز هنگامی که مرد دست دختر زیبائی را گرفته در کوچه و بازار بگرداند و بگوید: چه کسی این را به وزن خود از موادّ خوراکی می خواهد»!!!.
این حدیث فزونی جنگها، نابودی جنگاوران، وسعت تنگی و قحطی و گرسنگی را دقیقا ترسیم می کند.
1396 - «یمیّز الله أولیاءه و أصفیاءه، حتّی تطهر الأرض من المنافقین و الضّالّین و أبناء الضّالّین، و حتّی تلتقی بالرّجل یومئذ خمسون امرأه هذه تقول: یا عبد الله اشترنی، و هذه تقول؛ یا عبد الله آونی».
«خداوند دوستان و برگزیدگانش را می گزیند و زمین را از منافقان و گمراهان و گمراه زادگان پاک و پاکیزه می کند، آنروز 50 زن به یکمرد رسیده از او می خواهند که با آنها ازدواج کرده، آنها را پناه دهد».
و آن هنگامی است که جنگها، قحطی ها، خشکسالیها، زلزله ها و دیگر عوامل آسمانی و زمینی تبهکاران را از بین برده، تنها برگزیدگان خدا روی زمین می ماند.
آنگاه حوادث ایّام ظهور را به صورت تسلسل زمانی بیان می کند:
1397 - «تکون آیه فی رمضان، ثمّ تظهر عصابه فی شوّال، ثمّ تکون معمعه فی ذی القعده، ثمّ یسلب الحاجّ فی ذی الحجّه، ثمّ تنتهک
المحارم فی المحرّم، ثمّ یکون الضّرب فی صفر. ثمّ تتنازع القبائل فی شهر ربیع، ثمّ العجب العجب بین جمادی و رجب!. ثمّ ناقه مقبّبه خفیفه خیر من دسکره تغلّ مئه ألف!».
«نشانه ای در ماه رمضان روی می دهد، گروهی در ماه شوّال خروج کنند، هرج ومرجی در ماه ذیقعده پدید آید، حجّاج در ماه ذیحجّه غارت شوند، حرمتها در ماه محرّم هتک شود، مهاجرتها در ماه صفر واقع شود، جنگهای قبیله ای در ماه ربیع روی دهد، آنگاه همه شگفتیها در میان جمادی و رجب است!. در آن هنگام یک شتر تیزپای سایباندار بهتر از کاخ مجلّلی است که صد هزار نفر از آن حراست کند».
نظیر این حدیث در بخش دوازدهم نیز گذشت.
در اینجا می بینیم که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) اشاره لطیفی به فرار از خطرها دارد، آنجا که یک شتر تیزپا را بر یک کاخ با صد هزار نگهبان ترجیح داده، اشعار بر این دارد که وسیله نقلیّه سریع و تیزپائی پیدا کرده، خود را از مهلکه دور کنید و از وسائل سنگین و دست و پاگیر دوری کنید. تنها به سایباندار بودن آن اشاره می کند که انسان را در زیر پوشش خود از خطرات احتمالی نگهدارد و او را همراه با وسائل و تجهیزات ساده و ضروری به نقطه امنی برساند.
پرواضح است که نشانه ماه رمضان همان بانگ آسمانی است، و گروه آشوبگر ماه شوّال سپاه سفیانی است، هرج ومرج ماه ذیقعده بلوای «قرقیسیا» و کشتار بغداد است، غارت حاجیان در ضمن کشتار منی خواهد بود، هتک حرمت ماه محرّم در مدینه انجام شود، جنبش صفر به دنبال شایع شدن نام حضرت بقّیه الله (عجّل الله فرجه) پدید آید و اختلاف قبایل در آغاز آن نهضت جهانی روی دهد.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1398 - «ألعجب کلّ العجب بین جمادی و رجب».
«همه شگفتی ها در میان جمادی و رجب است».
جبهه گیریها، تلاشهای مذبوحانه، دعوتهای جاهلی و ناسیونالیستی، خیزشهای نژادی و قبیله ای، همه و همه در این مدّت پدید می آید و درگیری سپاه سفیانی و سرانجام نابودی آنها در همین ایّام واقع می شود.
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با تعبیرات پیچیده که از فهم ما بیرون است می فرماید:
1399 - «خیر أولادکم بعد أربع و خمسین و مئه البنات، و خیر نسائکم بعد تسع و ستّین العواقر، و سنه ثمان و ستّین و مئه تقاض دینک، و سنه تسع و ستّین و مئه اقبض دینک. و سنه تسعین الهرج و القتل!».
«بهترین فرزندان شما بعد از 154 دخترهاست، و بهترین زنان شما بعد از 69 نازاهاست، در سال 168 وامهایت را متعادل ساز، و در سال 169 وامهایت را بازستان، و در سال 90 هرج ومرج و کشتار است».
هدف از این ارقام برای ما روشن نیست، نمی دانیم که در طول قرون و اعصار، تحریف در آنها روی داده و یا رمزهائی است که فقط افراد خاصّی از آن می توانند سر درآورند؟!.
1400 - «إنّها ستکون فتن القاعد فیها خیر من القائم، و القائم فیها خیر من الماشی، و الماشی فیها خیر من السّاعی، من تشرّف لها تستشرفه، فمن وجد فیها ملجأ أو معاذا فلیعذبه.. فإذا وقعت فمن کان له إبل فلیلحق بإبله، و من کان له غنم فلیلحق بغنمه، و من کان له أرض فلیلحق بأرضه، و من لم یکن له شیء فلیعمد إلی سیفه فیکسره بحجر، ثمّ لینج إذا استطاع النّجاه».
«به زودی فتنه هائی برپا شود که نشسته کمتر از ایستاده صدمه می خورد، و ایستاده کمتر از رهرو صدمه می بیند و آنکه به آرامی گام بسپارد کمتر از کسیکه شتاب کند صدمه می خورد، هرکس خود را در معرض آن فتنه قرار دهد، در کام فتنه فرو رود. هرکس پناهگاهی پیدا کند به آنجا پناه ببرد. چون آن فتنه واقع شود هرکس شتری دارد به شترش بپیوندد، هرکس گوسفندی دارد به گوسفندش بپیوندد، هرکس زمینی دارد به زمینش بچسبد، هرکس چیزی ندارد شمشیرش را بردارد و آنرا با سنگ بشکند و هر وقت بتواند از مهلکه بگریزد».
1401 - «یوشک أن یکون خیر مال المسلم غنما یتبع بها شعف الجبال و مواقع القطر یفرّ بدینه من الفتن».
«شاید بهترین ثروت یک مسلمان در آنروز گوسفندی باشد که آنرا دنبال کرده، از قلّه های کوه بالا رود و به دنبال چراگاهی که بارش داشته پیش برود و بدینگونه دین خود را برداشته از فتنه بگریزد».
و در مورد تشویق به فرار و گریختن از فتنه می فرماید:
1402 - «ناقه مقتّبه خیر من دسکره تغلّ مئه ألف».
«شتر سایباندار تیزپا از کاخ مجلّلی که صد هزار نگهبان از آن حراست کند؛ بهتر است».
1403 - «ألرّاحله بقبّتها ینجو علیها المؤمن، خیر من دسکره تغلّ مئه ألف!».
«مرکبی که سایبانی داشته باشد و شخص باایمان بتواند به وسیله آن از مهلکه بگریزد بهتر از یک کاخ با صد هزار نگهبان است».
تعبیر «مرکب سقفدار» که در احادیث آمده مناسبترین تعبیری است که از ماشینهای امروزی شده که با اهل و عیال در زیر سقف آن محفوظ بوده، امکانات ساده ای بر پشت سقف آن بار کرده، از مهلکه بگریزیم. گاهی شتر سایباندار و هنگامی مرکب سقفدار تعبیر شده تا با همه مرکبهای تیزتک از اسب و شتر و ماشین و غیره منطبق باشد. چه می دانیم شاید در آن لحظه ایکه نیاز به وسیله فرار پیدا کنیم بنزین پیدا نشود و یک اسب سبکبال از هزار ماشین آخرین مدل مفیدتر باشد؟!!.
1404 - «إعتزل الفتن کلّها، و لو أن تعضّ بأصل شجره حتّی یدرکک الموت و أنت علی ذلک».
«از هر فتنه ای گریزان باش، اگرچه ناگزیر شوی تا پایان زندگی از ریشه گیاهان تغذیه کنی و به آن حال بمیری!».
از این حدیث اهمیّت و ضرورت مراقبت از ایمان و عقیده روشن می شود، که برای دست نیازیدن به جنایاتی که در اقدام به این فتنه ها اجتناب ناپذیر است، دستور می دهد که آنچنان به عزلت و گوشه نشینی بگرائیم
که در هیچ کاری کوچکترین سهمی نداشته باشیم و برای این کار اگر ناگزیر شویم که از برگ و ریشه درختان تغذیه کنیم جا دارد.
1405 - «لیاتینّ علی النّاس زمان، یأتی الرّجل القبر فیقول: یا لیتنی مکان هذا من شدّه ما یری من البلاء».
«برای مردم زمانی پیش آید که در اثر شدّت بلاها به قبرستان رفته در کنار قبری نشسته می گوید: ای کاش اینجا من آرمیده بودم».
1406 - «تکون فتنه یهلک فیها النّاس، لا یستقیم أمرهم علی أحد حتّی ینادی مناد من السّماء: علیکم بفلان بن فلان».
«فتنه ای برپا می گردد که مردم در آن هلاک شوند و دیگر کسی نمی تواند آنها را یکجا و دور یک محور گرد آورد، تا منادی آسمانی از آسمان ندا دهد: بر شما باد فلانی پسر فلانی».
آنگاه در مورد آثار آشوبهای آن زمان می فرماید:
1407 - «أما ترضون أنّ أعداءکم یقتل بعضهم بعضا و أنتم آمنون فی بیوتکم؟!!».
«آیا نمی پسندید که دشمنان شما یکدیگر را بکشند و شما در خانه های خود نشسته در امان و آرامش باشید؟!».
همین مضمون از امام باقر (علیه السلام) و امام صادق (علیه السلام) نیز وارد شده است.
1408 - «تجیء فتنه غبراء مظلمه، ثمّ تتبع الفتن بعضها بعضا، حتّی یخرج رجل من أهل بیتی یقال له: المهدیّ. فإن أدرکته فکن معه و کن من المهتدین».
«فتنه تیره و تاری پدید آید و آنگاه فتنه به دنبال فتنه برپا شود تا مردی از اهلبیت من به نام «مهدی» خارج شود. اگر او را درک کردی با او باش تا از هدایت یافتگان باشی».
1409 - «ثمّ یکون النّفث و النّفاث».
«آنگاه همه اش کینه توزی و دغلبازی و سنگ اندازی است».
که همه آنها را امروز با چشم خود می بینم و بر سراسر زندگی سایه شوم حیله و تزویر و کینه سنگینی می کند و سنگ اندازی از سطح تیر و کمان تجاوز کرده، در سطح هواپیماهای جنگی و موشکهای هدایت شونده و توپهای سبک و سنگین انجام می شود و شاید گفتار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) ناظر بر آنها باشد، که از مبدء وحی سرچشمه گرفته است.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1410 - «إنّ من السّنین سنوات جوادع، تجدع فیها عطارفه و هراقله».
«سالهای خشکی، تنگی، هرج ومرج پیش آید که در آن سالها کار پادشاهان یکسره شود و ضربه های کاری بر آنها وارد شود».
این سالها شروع شده و تاجهای سلاطین یکی پس از دیگری سقوط می کند و با سقوط آنها رژیمهای سلطنتی نابود می شود و زمان آن می رسد که دیگر از سلطنت و سلاطین نشانی در جهان باقی نباشد.
1411 - «بین یدی القائم موت أحمر، و موت أبیض.. ثمّ یکون بعد ذلک أحداث تشیب فیها النّواصی، و یسیّر الصّمّ الصّلاب».
«در پیشقدم ظهور قائم (عجّل الله فرجه) مرگ سرخ و مرگ سفید فراوان باشد و آنگاه حوادث جانکاهی روی دهد که موها را سفید کند و چیزهای سفت و سخت به حرکت آورده می شود».
مرگ سرخ عبارت از مرگ با شمشیر است و مرگ سفید عبارت از مرگ با طاعون است، ولی آنچه در این حدیث شگفت انگیز است تعبیر: «یسیّر الصّمّ الصّلاب» می باشد که «صمّ و صلاب» به فلزهائی چون پولاد اطلاق می شود و به روشنی از این تعبیر استفاده می شود که در پیشقدم ظهور فلّزهائی چون پولاد به حرکت آورده می شود و آن به وسیله ساختن وسائل نقلیّه ای چون هواپیما و یا وسائل جنگی متحرّکی چون تانکها، توپها و امثال آنها، که از فلزّاتی چون آهن و
فولاد ساخته شده و روی زمین به حرکت در می آیند. و هر روزیکه ابزار مدرنتری اختراع می شود، تشویشهای بیشتری روی می دهد و موی سر سفید می شود و پیری زودرس فرا می رسد.
این حدیث از امام جواد (علیه السلام) نیز رسیده، جز اینکه به جای: «یسیّر» تعبیر:
«یسیّل» آمده است و معنای آن اینست که فلزّات سختی چون فولاد در آن زمان ذوب می شود و روان می گردد که در اینصورت اشاره به «ذوب فلز» خواهد بود.
هر تعبیری که منظور شود یک خبر غیبی و یک معجزه علمی خواهد بود که قرنها پیش از اختراع ماشین آلات، از اختراع آنها و از ذوب فلّزات برای ساختن آنها خبر داده اند. از امام معصومی که همه سخنانش از منبع وحی سرچشمه گرفته، جز این هم انتظار نمی رود.
1412 - «ألا ولو ذاب ما فی أیدیهم لقد دنا التّمحیص للجزاء، و کشف الغطاء، و انقضت المدّه، و ازف الموعد و بدا لکم النّجم من قبل المشرق، و أشرف لکم قمرکم کملء شهره، و کلیله تمّه!».
«اگر آنچه در دست آنهاست از دستشان برود، دوران امتحان فرا رسد و پرده ها کنار رود و وعده الهی نزدیک شود و ستاره (دنباله دار) از مشرق زمین طلوع کند و ماه تابان چون قرص قمر در شب بدر ظاهر شود».
منظور از کنار رفتن پرده ها، پدید آمدن همه نشانه هاست که دیگر جای ابهام و تردید برای احدی باقی نباشد و راه تأویل بر همگان بسته شود. و منظور از ماه تابان همان کعبه مقصود و قبله موعود است.
1413 - «إنّ وراءکم فتنا مظلمه منکسفه، لا ینجو فیها إلاّ المؤمن النّومه».
«بعد از شما فتنه تیره و تاری است که در آن جز مؤمن گمنام نجات پیدا نمی کند».
«نومه» به کسی گفته می شود که در جامعه شناخته نشود و در هیچ امری مداخله نکند و در حدیث آمده: «نومه» کسی است که اگر در مجلسی شرکت کند شناخته نشود و اگر غیبت کند از او پرس وجو نشود.
1414 - «وا عجبا کلّ العجب، بین جمادی و رجب!. من جمع شتات و حصد نبات و أصوات بعد أصوات».
«همه شگفتیها در میان جمادی و رجب است، از اجتماع پراکنده ها، درو گیاهان، و صداها پشت سر صداها».
شاید مراد از اجتماع پراکنده ها، تجمّع احزاب مختلف و ائتلاف ارباب مکاتب و ایدئولوژیهای مختلف باشد، و منظور از درو گیاهان، نابود شدن زراعتها در اثر بمبارانها و دیگر حوادث زمینی و آسمانی باشد، و منظور از صداها پشت سر صداها، غرّش توپها، بمبها، هواپیماها، و یا ناله بینوایان و نوحه مصیبت دیدگان باشد.
1415 - «جعل الله فی هذه الأمّه خمس فتن، فتنه عامّه، ثمّ فتنه عامّه، ثمّ فتنه عامّه، ثمّ فتنه خاصّه. ثمّ یجیء فتنه سوداء مظلمه تصیر النّاس فیها کالبهائم».
«خداوند در میان این امّت پنج فتنه قرار داده: یک فتنه فراگیر، یک فتنه فراگیر دیگر، فتنه فراگیر سوّم، سپس یک فتنه ویژه، آنگاه فتنه سیاه تیره و تاری که مردم چون چارپایان شوند».
شاید منظور از فتنه های فراگیر جنگهای جهانی و جنگ اعراب و اسرائیل باشد و منظور از فتنه ویژه جنگ داخلی مسلمانان باشد و منظور از فتنه سیاه و تیره موضع گیری مسلمانان در برابر یکدیگر و شمشیر زدن آنها به روی یکدیگر باشد. که مقدّمات آن آغاز شده و در عهد سفیانی به اوج خود می رسد و هزاران انسان را در میان شعله های خود می سوزاند.
آنگاه در خطبه معروف: «البیان» می فرماید:
1416 - «إذا ظهرت بخراسان الزّلازل، و نزلت بهمدان النّوازل، فرجفت الأراجف بالعراق.. و شمل الشّام الخلاف، و اختلفت أهل الیمن علی الملک».
«چون در خراسان زلزله ها درگرفت و در همدان فاجعه ها پدید آمد و در عراق اضطرابهای شدید سلب آرامش نمود و اختلافات شام را فرا گرفت و اهل یمن بر سر حکومت درگیر شدند».
در همین نزدیکی ها زلزله های سختی در خراسان (طبس) روی داد و در میان جنگهای ایران و عراق حوادث فراوانی در همدان پدید آمد و اهل یمن به شدّت بر سر حکومت درگیر شدند و سرانجام به دو کشور شمالی و جنوبی تجزیه شدند و سراسر عراق را اضطراب فراگرفته، وحشت و اضطراب از همگان سلب آرامش نموده است.
1417 - «إنّی ما ادّعیت، و لا تکلّمت زورا، و لا أنبّئکم إلاّ بما علّمنی رسول اللّه».
«من هرگز سخنی گزاف نگفتم و ادّعای گزاف ننمودم، به شما خبر نمی دهم جز آنچه را که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) شنیده ام».
سلام و صلوات بی پایان بر تو باد ای ابا الحسن (علیه السلام)!، تو هرگز سخنی گزاف نگفتی، و آنچه فرمودی موبه مو تحقّق یافت و حقّانیّت ترا حتّی بر دشمنانت ثابت کرد.
و در تفسیر آیه شریفه: «وَ إِنْ مِنْ قَرْیَهٍ إِلاّ نَحْنُ مُهْلِکُوها قَبْلَ یَوْمِ الْقِیامَهِ أَوْ مُعَذِّبُوها»: «هیچ آبادی نیست جز اینکه ما ساکنان آنرا هلاک خواهیم کرد و یا کیفر خواهیم داد پیش از رستاخیز» فرمود:
1418 - «تخرب سمرقند، و جاح، و خوارزم، و البصره، و بلخ من الغرق، و الهند من تبّت، و تبّت من الصّین، و کرمان و بعض الشّام بسنابک الخیل و القتل، و الیمن من الجراد و السّلطان، و سجستان و بعض الشّام بالزّنج، و شامان بالطّاعون، و مرو بالرّمل، و هراه بالحیّات، و مصر من انقطاع النّیل، و آذربیجان بسنابک الخیل و الصّواعق، و بخاری بالغرق و الجوع، و بغداد یصیر عالیها سافلها».
«سمرقند، جاح، خوارزم، بصره و بلخ به وسیله سیلابها ویران می شوند، هند به دست تبّتی ها، و تبّت به دست چینی ها نابود می شوند، کرمان و قسمتی از شامات زیر سمّ اسبها به وسیله کشت و کشتار از بین می روند، یمن با هجوم ملخ و ستم زمامداران خراب می شود، سجستان و قسمت دیگری از شامات به دست زنجی ها، شامیان با طاعون، مرو با طوفان، هرات به وسیله مارها، مصر با خشک شدن رود نیل، و آذربایجان
با سمّ اسبها و بمبارانها (صاعقه ها) ویران می گردند، در بخارا گرسنگی و سیلاب بیداد می کند و بغداد زیرورو می شود».
بسیار نزدیک است که بغداد زیر سمّ لشکر سفیانی زیرورو شود.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز در این مورد می فرماید:
1419 - «إنّ خراب البصره من العراق، و خراب مصر من جفاف النّیل، و خراب مکّه من الحبشه، و خراب المدینه من السّیل، و خراب الصّین من الجراد، و خراب الأبّله من الحصار، و خراب فارس من الصّعالیک من الدّیلم، و خراب الدّیلم من الأرمن، و خراب الأرمن من الخزر، و خراب الخزر من التّرک، و خراب التّرک من الصّواعق، و خراب السّند من الهند، و خراب الهند من الصّین، و خراب الصّین من الرّمل، و خراب الحبشه من الرّجفه، و خراب الزّوراء من السّفیانی، و خراب الرّوحاء من الخسف، و خراب العراق من القحط».
«خرابی بصره از عراق، خرابی مصر از خشک شدن رود نیل، خرابی مکّه از حبشه، خرابی مدینه از سیل، خرابی چین از ملخ، و خرابی ابلّه (1) از حصار، خرابی فارس از راهزنهای دیلم، خرابی دیلم از ارمنی ها، خرابی ارمنستان از خزر، خرابی خزر از ترکها، خرابی ترکستان از صاعقه ها، خرابی سند از هند، خرابی هند از چین، خرابی چین از شن (طوفان)، خرابی حبشه از زلزله، خرابی زوراء (بغداد) از سفیانی، خرابی روحا از خسف، و خرابی عراق از قحطی می باشد».
ممکن است کلمه «صواعق» انحصار به صاعقه های آسمانی نداشته باشد، به موشکها و دیگر موادّ آتش زای قابل پرتاب نیز گفته شود.
آنگاه نشانه های دیگری را امیر مؤمنان (علیه السلام) به شرح زیر بیان می فرماید:
1420 - «إذا هدم مسجد براثا».
«هنگامی که مسجد براثا ویران گردد».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - شهری در نزدیکی بصره و در کنار دجله است «مترجم»
مسجد براثا از مساجد قدیمی و معروف بغداد است.
1421 - «حجّوا قبل أن تحجّوا. فکانّی انظر إلی حبشیّ أصمع أقرع بیده معول یهدمها حجرا حجرا».
«به حجّ خانه خدا بشتابید پیش از آنکه دیگر قادر به حجّ نباشید، گوئی با چشم خود می بینم که مردی از حبشه بسیار نیرومند و شجاع (چون شمشیر برّان) کلنگی به دست گرفته، خانه کعبه را ویران می کند و سنگهای آنرا یکایک دور می اندازد».
امام صادق (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1422 - «کأنیّ بأصفر القدمین أحمش السّاقین علی الرّکن الیمانیّ یمنع النّاس من الطّواف حتّی یتذعّروا منه!. ثمّ یبعث الله رجلا منّی فیقتله قتل عاد و ثمود و فرعون ذی الأوتاد!».
«گوئی مردی را با چشم خود می بینم که با پاهای زرد و ساقهای قلمی، در کنار رکن یمانی (در نزد حجرالاسود) ایستاده مردم را از طواف کردن باز می دارد، تا همه دچار ترس و وحشت می شوند، آنگاه خداوند مردی را از تبار من برمی انگیزد که او را همانند عاد و ثمود و فرعون هلاک سازد».
1423 - «یخربها ذو السّویقتین من الحبشه و هو أصلح أقرع».
«مردی به نام ذو السّویقتین از حبشه که بسیار چابک و چالاک است آنرا (کعبه را) ویران می سازد».
ظاهرا این حادثه بعد از کشتار منی خواهد بود و شاید به دست یکی از چپی های یمن جنوبی انجام پذیرد.
1424 - «لا یقوم حتّی یقتل الثّلث، و یموت الثّلث، و یبقی الثّلث».
«او - مهدی - قیام نمی کند جز هنگامی که ثلث مردم کشته شود، ثلث مردم بمیرد و فقط یک ثلث آن باقی بماند!».
شبیه همین تعبیر از امام باقر (علیه السلام) نیز روایت شده است که می فرماید:
1425 - «لا یکون هذا الأمر حتّی یذهب ثلثا النّاس!. فقال أصحابه: و من یبقی؟ فقال: اما ترضون أن تکونوا من الثلث الباقی؟!».
«این امر - ظهور - تحقّق نمی پذیرد جز هنگامی که دو سوّم مردم از بین بروند! اصحاب عرض کردند: پس چه کسی باقی می ماند؟! فرمود:
آیا شما نمی پسندید که از ثلث باقی باشید؟!».
1426 - «یکثر سفک الدّماء، و یقتل من کلّ تسعه سبعه أومن کلّ سبعه خمسه. فیقول الجاهل: ما لنا فی آل محمّد حاجه».
«خونریزی فراوان می شود و از هر نه نفر، هفت نفر کشته می شود و یا از هر هفت نفر، پنج نفر کشته می شود. تا شخص نادان بگوید: ما نیازی به آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) نداریم!».
طبعا این وضع هنگامی پیش می آید که جنگ سفیانی با سپاه حقّ آغاز شود و 9/7 یا 7/5 مردم کشته شوند و مردم در آستانه ظهور مقدّس، یک آزمون بزرگ الهی را پشت سر بگذارند.
1427 - «یخرج ستّون کذّابا کلّهم یدّعی النّبوّه، و یزعم أنّه رسول اللّه!. و یخرج العبید علی طاعه ساداتهم و یقتلون موالیهم».
«شصت دروغگو ظاهر می شود که همگی ادّعای پیامبری می کنند و خود را فرستاده خدا می پندارند، بردگان از اطاعت اربابان خود بیرون می روند و اربابهای خود را به قتل می رسانند».
در عصر ما نمونه های فراوانی از جنبشهای کارگری بر علیه اربابان و کارفرمایان واقع شده و کارفرمایان بسیاری به دست کارگران خود ترور شده اند.
سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه پرشور «البیان» می فرماید:
1428 - «... فعند ذلک تخرج العجم علی العرب، و یملکون البصره.. ألا یا ویل لبصره ممّا یحلّ بها من الطّاعون و من الفتن یتبع بعضها بعضا!. ألا یا ویل لفلسطین و ما یحلّ به من الفتن الّتی لا تطاق!. ألا یا
ویل لأهل الدّنیا و ما یحلّ بها من الفتن فی ذلک الزّمان و جمیع البلدان:
الغرب و الشّرق و الجنوب و الشّمال!. ألا و إنّه ترکب النّاس بعضهم علی بعض، و تتواثب علیهم الحروب الدّائمه، و ذلک بما قدّمت أیدیهم، و ما ربّک بظلاّم للعبید».
«در چنین موقعی عجم علیه عرب شورش می کند و بصره را اشغال می کند. وای به حال مردم بصره که طاعون و فتنه های فراوانی در آن پدید می آید! وای به حال مردم فلسطین از فتنه های غیرقابل تحملّی که در آن واقع می شود! وای به حال مردم دنیا از فتنه های پیاپی که در آن زمان در شرق، غرب، شمال و جنوب جهان در هر شهر و قصبه ای اتّفاق می افتد. هر گروهی علیه گروه دیگر شورش می کند و جنگهای دائمی یکی پس از دیگری روی می دهد. که همه اینها کیفر اعمال خود مردم است و پروردگارت هرگز بر بندگان ستمی روا نمی دارد».
ما که امروز فتنه های جانکاه فلسطین را با چشم خود می بینیم، بر عظمت گوینده این خبرهای غیبی بیش از پیش واقف می شویم و در برابر عظمت آن حضرت پیشانی ادب بر زمین می سائیم.
* * *
امام حسین (علیه السلام) می فرماید:
1429 - «إنّما هو کنظام الخرز، یتبع بعضه بعضا».
«چون دانه های تسبیح یکی به دنبال دیگری تحقّق خواهد یافت».
سالار شهیدان حوادث آخر الزّمان را در کشاکش دوران همانند دانه های تسبیح مجسّم می کنند که براساس نظم خاصّی چیده شده و با یک رشته رابط به یکدیگر مربوط شده اند، اگر این رشته اتّصال پاره شود، دانه های تسبیح شتابان به دنبال یکدیگر فروخواهند ریخت. آری پدیده های عصر ما با نظام خاصّی که از
پیش تعیین شده شتابان یکی به دنبال دیگری تحقّق می یابد و ما را به سوی روز موعود به پیش می راند.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1430 - «لا یقوم القائم إلاّ علی خوف شدید و زلازل و فتنه و بلاء یصیب النّاس، و طاعون قبل ذلک. ثمّ سیف قاطع بین العرب، و اختلاف بین النّاس و تشتّت فی دینهم و تغیّر فی حالهم، حتّی یتمنّی المتمنّی الموت صباحا و مساء من عظیم ما یری من کلب النّاس و أکل بعضهم بعضا».
«قائم (عجّل الله فرجه) قیام نمی کند مگر پس از وحشت شدید، زلزله ها، فتنه ها و بلاهای فراگیری که بر مردم چیره شود و طاعونی پیش از آنها شایع شود و شمشیر برنده ای در میان عرب پدید آید و اختلاف در میان مردم درافتد و امور مذهبی مردم مختل شود و حالشان دگرگون گردد و هر صبح و شام آرزوی مرگ کنند، و آن در اثر طغیان و پرده دری مردم است که به خون یکدیگر تشنه می شوند و خون همدیگر را می خورند».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در این مورد می فرماید:
1431 - «ابشّرکم بالمهدیّ، یبعث فی امّتی علی اختلاف من النّاس و زلازل!».
«شما را به مهدی (عجّل الله فرجه) بشارت می دهم، هنگامی که اختلاف شدید در میان مردم پدید آید و زلزله های سختی واقع شود او قیام می کند».
فتنه ها به دنبال یکدیگر پدید آمده، جهان در آتش اختلاف می سوزد، در فلسطین اشغالی، لبنان فلاکت زده، افغان مصیبت زده، آفریقای مظلوم، در مناطق شرقی آسیا، و در میان دیگر ملل محروم و مظلوم، جنگ، اختلاف، فقر و دیگر پی آمدهای فتن آخر الزّمان، بیداد می کند. اختلال امور مردم در شئون دین و
دنیا به حدّ اعلی رسیده است. طغیان، تعدّی و تجاوز به حقوق همدیگر از فجایع رائج جهان شده است.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَتاکُمْ عَذابُهُ بَیاتاً أَوْ نَهاراً، ما ذا یَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ»: «بگو: اگر ببینید که عذاب او شبانگاه و یا به هنگام روز بر شما فرود آید، چه چیزی را مجرمان از او به شتاب خواهند خواست؟»، فرمود:
1432 - «فهذا عذاب ینزل فی آخر الزّمان علی فسقه أهل القبله، و هم یجحدون نزول العذاب علیهم».
«آن عذابی است که در آخر الزّمان بر گنهکاران اهل قبله نازل می شود، که آنها منکر نزول عذاب بر خود هستند».
از موقعی که مسلمانان از شاهراه تعالیم اسلام منحرف شده اند و به مسائل دیگری چون قومیّت و احزاب گرویده اند، عذاب خداوندی به شکلهای مختلف بر آنها فرود می آید ولی به هوش نمی آیند.
به مناسبت گفتگو از خرابی مسجد «براثا» در عراق می فرماید:
1433 - «فإذا فعلوا ذلک منعوا من الحجّ ثلاث سنین. و احترقت خضرهم. و سلّط الله علیهم رجلا من أهل السّفح لا یدخل بلدا إلاّ أهلکه و أهلک أهله».
«هنگامی که مرتکب این کار (خرابی مسجد براثا) شدند، سه سال از آوردن حجّ محروم می شوند و زراعتشان دچار حریق می شود و خداوند مردی را از بادیه (یا از خون آشامان) بر آنها مسلّط می کند. وارد هیچ شهری نمی شود جز اینکه دمار از روزگار ساکنان آن درمی آورد».
این مرد خون آشام بادیه نشین ممکن است از کردهای شمال عراق باشد.
در مورد محرومیّت اهل عراق از حجّ، از حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) نیز روایتی شده است و روایتی به این مضمون در بخش هفدهم از امیر مؤمنان (علیه السلام) نقل شد.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در همین زمینه می فرماید:
1434 - «یمنع الحج من العراق ثلاث سنین».
«حجّ به مدّت سه سال از عراقی ها منع می شود».
1435 - «توقّوا دوله بنی العبّاس، فإنّ لهم فی شیعتنا لذعات، و فی آخر دولتهم علامات أمضی من الحریق الملتهب!».
«در دولت بنی عبّاس خود را بپائید که برای شیعیان ما در دولت آنها خطراتی هست. و در پایان حکومت آنها نشانه هائی است که از آتش سوزان کاری تر است».
این فتنه ها و نشانه ها بر کسی پوشیده نیست و در عصر ما نیز علمای بسیاری در عراق و لبنان به شهادت رسیدند و افسران عالیرتبه ای در عراق صرفا به خاطر شیعه بودن کشته شدند، چه شکنجه ها، تبعیدها و زندانها که خانواده های شیعه، فقط به خاطر شیعه بودن تحمّل کردند.
1436 - «کأنّی بجرائد شتّی، تدعی بأسماء شتّی، لا أری لهم رشدا و لا لدینهم صیانه. کلّما مالوا إلی جانب انهدم منهم جانب آخر.
یعارضهم رجل طبریّ».
«گروههای مسلّح بسیاری گوئی با چشم خود می بینم که با نامهای مختلفی نامیده می شوند، برای آنها رشد عقلانی و سلامت ایمانی نمی بینم، هرگاه متوجّه یک جانب کار خود شوند، جانب دیگر آن خراب می شود، مردی از «طبریّه» با آنها به مقابله برمی خیزد».
نیروهای مسلّح پراکنده در عصر ما بسیار فراوان است و احزاب و تشکّلهای سیاسی مسلّح نیز به وفور یافت می شود. آنگاه امام باقر (علیه السلام) تأکید می کند که با همه این گروههای مسلّح سفیانی درگیر می شود که از کرانه دریاچه «طبریّه» خروج می کند. کلمه «طبری» احتمالا منسوب به «طبریّه» در فلسطین اشغالی باشد.
حوادث فراوانی که امروز در سوریّه و لبنان جاری است، جز با ظهور آن یکتا منجی جهان بشریّت پایان نمی پذیرد.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1437 - «کلّ رایه ترفع قبل قیام القائم فصاحبها طاعوت یعبد من دون الله (عزّ و جلّ)».
«هر پرچمی که پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) برافراشته شود، صاحبش طاغوت است که به جز خدا پرستیده می شود».
1438 - «کلّ بیعه قبل ظهور القائم فبیعه کفر و نفاق و خدیعه».
«هر بیعتی که پیش از ظهور قائم (عجّل الله فرجه) انجام پذیرد، بیعت کفر و نفاق و مکر و حیله است».
1439 - «من یضمن لی موت عبد الله أضمن له القائم. إذا مات عبد الله لم یجتمع النّاس بعده علی أحد، و لم یتناه هذا الأمر دون صاحبکم إن شاء اللّه».
اگر کسی مرگ «عبد اللّه» را برای من تضمین کند، من ظهور قائم (عجّل الله فرجه) را برای او تضمین می کنم، چون عبد الله از دنیا برود دیگر مردم برای احدی اجتماع نمی کنند و این کار برای احدی جز صاحب شما (عجّل الله فرجه) هموار نگردد انشاء الله تعالی».
از این حدیث شریف استفاده می شود که مردی به نام عبد الله در آستانه ظهور از دنیا می رود و به دنبال او امر ظهور فرامی رسد، طبعا او از زمامداران و سردمداران جهان اسلام خواهد بود که با مرگ او خللی در نظامات مسلمین پدید آید و بدون ظهور آن خلل جبران نشود. در زمان ما پس از مرگ عبد الله (پادشاه سابق اردن) فتنه هائی در جهان اسلام پدید آمد و همزمان با مرگ او رژیم اشغالگر اسرائیل چون غدّه چرکینی در قلب جهان اسلام به وجود آمد و به دنبال آن پراکندگیها و اختلافات عمیقی در میان مسلمانان بروز کرد و تبلیغات پان عربیسم ملّت عرب را از دیگر ملّیتهای مسلمان جدا ساخت، که این اختلافات جز با ظهور آن یکتا رهبر از بین نمی رود. البّته به احتمال قوی مقصود از عبد الله پادشاه اردن یاد شده نیست، زیرا نام «عبد اللّه» در جنگهای شمال و قرقیسیا و غیر آنها وارد شده است که آنها در نزدیکی ظهور اتّفاق خواهند افتاد.
از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: فرج شما کی هست؟ فرمود:
1440 - «سئل: متی فرج شیعتکم؟. فقال: إذا اختلف ولد العبّاس و وهی سلطانهم و طمع فیهم من لم یکن یطمع فیهم، و خلعت العرب أعنّتها، و رفع کلّ ذی صیصیه صیصیته. و ظهر الشّامیّ، و أقبل الیمانیّ، و تحرّک الحسنیّ، یخرج صاحب هذا الأمر».
«هنگامی که اولاد عبّاس اختلاف کنند و قدرتشان به سستی و ضعف گراید و همگان بر آنها جرئت پیدا کنند و عرب از آنها فرمان نبرد و هر صاحب چماقی چماقش را بردارد و شامی (سفیانی) ظاهر شود و یمانی روی آورد و حسنی حرکت کند، صاحب این امر ظهور می کند».
1441 - «و لترفعنّ أثنتا عشره رایه مشتبهه لا یدری أیّ من أیّ!، فقال بعض اصحابه: ما نصنع؟ فقال و قد نظر الی شمس داخله فی الصّفه: تری هذه الشّمس؟ و الله لأمرنا ابین من هذه الشّمس».
«دوازده پرچم شبیه هم برافراشته شود که یکی از دیگری شناخته نشود! برخی از اصحاب گفتند: پس ما چه کنیم؟! نگاهی به نور آفتاب کرد که از روزنه وارد اطاق شده بود و فرمود: به خدا سوگند امر ما از این آفتاب روشنتر است».
1442 - «بینا النّاس وقوف فی عرفات إذ أتاهم راکب علی ناقله ذعلبه، یخبرهم بموت خلیفه، یکون عند موته فرج آل محمّد و فرج النّاس جمیعا!».
«هنگامی که مردم در عرفات وقوف کرده اند سواری که بر وسیله نقلیّه تیزتکی سوار است از راه فرامی رسد و مرگ خلیفه ای را خبر می دهد، فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و فرج همه مردم در آن هنگام است».
در این حدیث امام صادق (علیه السلام) دو تعبیر تازه به کار برده است: یکی تعبیر: «ناقله» و دیگری تعبیر: «ذعلبه» است، معمولا در احادیث تعبیر ناقه، راحله، دابّه و امثال آن بکار می رود تعبیر ناقله اخیرا برای وسائط نقلّیه رائج شده است و در لسان اخبار معمول نبود، در این حدیث امام (علیه السلام) با لسان امروز تعبیر فرموده است. و «ذعلبه» به معنای تیزتک و تیزپرواز است که امروز در مورد
موتورهای گازی بکار می رود و در گذشته در مورد اسبهای تیزتک چاپارها به کار می رفت. پیش از امام صادق (علیه السلام) جدّ بزرگوارش امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز همین تعبیر را بکار برده است:
1443 - «هیهات الغضب!. موتات فیهنّ موتات و راکب الذّعلبه!. مختلف جوفها بوضینها، یخبرهم بخبر فیقتلونه، ثمّ الغضب بعد ذلک!!!».
«کجاست آن خشم که مرگها به دنبال دارد و از هر مرگی مرگها برخیزد و مردی سوار بر تیزتکی که بافت درونی اش بسیار پیچیده است خبری می آورد که او را می کشند و آنگاه خشمها برافروخته گردد».
تعبیر پیچیدگی بافت درونی در مورد وسائط نقلیّه امروز بسیار لطیف و جالب است، که این تعبیر در مورد اسب و شتر مفهومی نداشت ولی در مورد ماشین و هواپیما و دیگر وسائل موتوری دقیقا منطبق است.
اگر این تعبیر از غیر امیر المؤمنین (ع) و فرزندان بزرگوارش بود، بسیار جای شگفت بود ولی در مورد این خاندان هیچ جای شگفت نیست که آنها با توان خدادادی پشت پرده را می بینند و از هزاران سال بعد این چنین سخن می گویند و هرگز نظیر این سخنان از غیر این خاندان شنیده نشده است. خوشا به حال کسیکه از این خاندان پیروی کند و با تمسّک به این حبل متین خود را از امواج کوه پیکر فتنه ها برهاند و به ساحل نجات برساند.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) کشتار فجیع «منی» را چنین توصیف می کند:
1444 - «یحجّ النّاس معا، و یعرفون معا علی غیر إمام. فبیناهم نزول بمنی یأخذهم مثل الکلب، فتثور القبائل فیما بینها حتّی تسیل العقبه بالدّماء، فیفزعون، و یلوذون بالکعبه و إذا بالمهدی ملصق وجهه بها یبکی و دموعه تسیل. فیقولون: هلمّ ولّیناک، فیقول: و یحکم، کم من عهد قد نقضتموه، و کم من دم قد سفکتموه، فیبایع کرها».
«مردم به حجّ می روند و در عرفات حاضر می شوند در حالیکه امام (علیه السلام) را در میان خود نمی بینند، هنگامی که در منی هستند فتنه سختی برمی خیزد و همه قبایل بر یکدیگر می شورند و محلّ جمره عقبه از خون
رنگین شود و همه دچار وحشت شده به خانه خدا پناه می برند و ناگهان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) را می بینند که صورتش را بر کعبه چسبانیده اشک مبارکش بر صورتش می ریزد. عرض می کنند: به سوی ما بشتاب که ترا به پیشوائی خود برمی گزینیم. می فرماید: وای بر شما! چقدر پیمان بستید و بشکستید؟! چقدر خون ناحق ریختید؟! آنگاه او را به قبول بیعت وادار می کنند و با او مراسم بیعت به جای می آورند».
نظیر همین حدیث با اندک اختلافی از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نیز رسیده است.
1445 - «فإن أدرکتموه فبایعوه، فإنّه المهدیّ فی الأرض، و المهدیّ فی السّماء».
«اگر او را درک کنید با او بیعت کنید که او هدایتگر زمین و آسمان است».
آری او نیز مانند اجداد بزرگوارش راههای آسمان را همانند راههای زمین می شناسد و پیشوای مردم زمین و آسمانست و همه آنها را به راه راست رهنمون می شود.
1446 - «ثمّ تنقضّ الفتن حتّی لا یقول أحد: لا إله إلاّ اللّه، یصلّی المرء لیراه النّاس!. فعلیکم بأطراف البلاد، و سواحل البحار، و مواطیء الأودیه، و الهرب الهرب!».
«آنگاه فتنه ها فراگیر می شود و دیگر کسی خدا را به یکتائی یاد نمی کند! نمازگزار برای مردم نماز می گزارد! در آن هنگام به دشتهای دوردست و کرانه های دریاها و اطراف صحراها پناه ببرید و از اجتماعات بگریزید».
سیزده قرن پیش امام صادق (علیه السلام) از وضع امروز سخن گفته و به نقاط دوردستی که از تیررس توپها و مسلسلها بیرون باشد و از خطر بمبهای اتمی و ئیدروژنی مصون باشد امر به مهاجرت فرموده است. بدیهی است که چنین نقاطی در جنگها از خطرات مصون می ماند و از فتنه های اجتماعات نیز همواره به دور است.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) از مناطق کوهستانی جبل عامل به طور خصوص بحث کرده، شیعیان آنجا را ستوده و امنیّت آنها را در پیشقدم ظهور تضمین فرموده است:
1447 - «بلده بالشّام. فقیل: إنّ أعمال الشّام متّسعه. فقال: بلده بأعمال الشّقیف و بیوت و ربوع تعرف بسواحل البحار و أوطئه الجبال. قیل هؤلاء شیعتکم؟. فقال: هؤلاء شیعتنا حقّا، و هم أنصارنا و إخواننا، و المواسون لغریبنا، و الحافظون لسرّنا، و الّینه قلوبهم لنا، و القاسیه قلوبهم علی أعدائنا. و هم کسکّان السّفینه فی حال غیبتنا. تمحل البلاد دون بلادهم، و لا یصابون بالصّواعق. یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر، و یعرفون الله حقّ معرفته، و یساوون بین إخوانهم. اولئک المحرومون، المغفور لحیّهم و میّتهم، و ذکرهم و انثاهم، و لأسودهم و أبیضهم، و حرّهم و عبدهم. و إنّ فیهم رجالا ینتظرون، و الله یحبّ المنتظرین».
«شهری در شام هست. گفته شد شهرهای شامات بسیار است، فرمود: شهری است به نام «ارنون» در منطقه «شقیف» که در اطراف آن قراء و قصبات فراوانی در کرانه های دریا و مناطق کوهستانی هست. گفته شد: آنها شیعیان شما هستند؟ فرمود: آری آنها شیعیان حقیقی ما هستند، آنها یاران و برادران ما هستند. آنها غربای ما را مواسات می کنند و اسرار ما را محافظت می نمایند. دلهایشان برای ما نرم است و برای دشمنان ما بسیار سخت و سفت. آنها در زمان غیبت ما همانند سرنشینان کشتی هستند، در همه شهرها خشکسالی می شود ولی آنجا خشکسالی پیش نیاید، هرگز صاعقه به آنها صدمه نمی زند، آنها امر به معروف و نهی از منکر کنند و خدا را به شایستگی می پرستند و در میان برادرانشان مواسات را رعایت می کنند، آنها محرومانند، زنده و مرده شان آمرزیده است، مرد و زنشان، سیاه و سفیدشان، آزاد و برده شان، مورد مغفرت حضرت احدیّت است. در میان آنها مردان منتظر هست که هر لحظه انتظار فرج ما را می کشند و خداوند منتظران را دوست می دارد».
مناطقی که امام صادق (علیه السلام) با این تعبیرات بسیار لطیف ستوده است، جبل عامل در جنوب لبنان است که مرز آنرا می توان چنین ترسیم کرد:
از طرف مشرق یک خطّ فرضی از قلعه شقیف ارنون تا غرب بنت جبیل.
از طرف مغرب کرانه های دریای مدیترانه از صور تا زهرانی.
از طرف جنوب یک خط فرضی از جنوب صور تا نزدیکی بنت جبیل.
و از طرف شمال یک خط فرضی از نبطیّه تا زهرانی.
از بیان امام (علیه السلام) استفاده می شود که «نبطیّه» و «مرجعیّون» را در این نوید داخل نفرموده است و این تضمین را در حقّ آنها تعهّد ننموده است. این نویدها مخصوص مردم شریف جبل عامل است.
نگارنده بسیار سپاسگزار است که خداوند منّان به او این افتخار را نصیب فرموده که در جبل عامل دیده به جهان گشوده است و از خدای تبارک و تعالی مسئلت دارد که او را در ولایت ائمّه اطهار ثابت و پای برجای نگهدارد و در فرج ولیّ عصر و ناموس دهر (عجّل الله فرجه) تعجیل بفرماید که امنیّت و آسایش جهانی به او بسته است.
شاید برخی تصوّر کنند که حوادث تلخ و ناگوار جبل عامل که در زیر ضربات رژیم اشغالگر اسرائیل روی می دهد با مضمون این حدیث وفق نمی دهد ولی چنین نیست، باید منتظر باشیم که آتشهای زیر خاکستر شعله ور شود، آنوقت خواهیم دید که جهان در آتش سوزان می سوزد و جبل عامل در امن و امان به سر می برد. و شاید حوادث امروز برای پیشگیری از حوادث فردا باشد، چنانکه سوراخ شدن کشتی به دست حضرت خضر برای حفاظت کشتی از خطرات بعدی بود.
تشبیه مردم جبل عامل به ساکنان کشتی در کلام امام (علیه السلام) خود ناظر به همین حوادث است، زیرا ساکنان کشتی همواره دستخوش امواج دریا هستند اگرچه روزی به ساحل نجات می رسند و آرامش و آسایش خود را باز می یابند. مردم جبل عامل نیز امروزه دستخوش امواج حوادث هستند ولی طبق وعده پیشوایان معصوم فردای خوشی در پیش دارند و از حوادث جانکاهی که در پیشقدم ظهور جهان را مضطرب خواهد نمود؛ در امان هستند. گذشت زمان حقّانیّت سخنان آنها را اثبات خواهد کرد و تکذیب کنندگان رسوا و سیه روی خواهند شد.
1448 - «إذا رأیت الفتنه بالشّام فالموت الموت حتّی یتحرّک بنو الأصفر فیسیرون إلی بلاد العرب، فتکون بینهم الوقائع».
«چون فتنه در شام ظاهر شود دیگر همه اش کشت و کشتار است تا نژاد زرد (یهود) بپا خیزند و به ممالک عربی بتازند و آنگاه حوادثی روی می دهد».
امروز ما در بلاد شام عموما و در لبنان خصوصا این حوادث را با چشم خود می بینیم، در این لحظه که من این سطرها را می نویسم توپهای سبک و سنگین اسرائیل چون قطرات باران بر صفحات جنوب لبنان فرو می ریزد، تاخت و تاز، حمله و چپاول ادامه دارد، آتش جنگ هر لحظه مشتعل تر می شود، حوادث بزرگ چهار بار روی داده، و پنجمی آن در آستانه وقوع است... حدیث شریف موبه مو تحقّق می پذیرد و ما در انتظار شکست قطعی اسرائیل ثانیه شماری می کنیم که بلافاصله پس از اقدام به جنگ پنجم خود ریشه کن خواهند شد و هم پیمانان نظامی و تجهیزات مدرنش توان نجات دادن او را نخواهند داشت.
1449 - «تظلّکم کقطع اللّیل المظلم، لا یبقی بیت من بیوت المسلمین بین المشرق و المغرب إلاّ دخلته، لا یخلص منها إلاّ من استظلّ بظلّ أفنان فیما بینه و بین البحر. فالأسلم للنّاس من تلک الفتنه موطیء التّلال و السّیف و الأنجی السّاحل و الحجاز».
«فتنه ای همانند قطعات شب یلدا، افق زندگی شما را تیره و تار خواهد ساخت، خانه ای در شرق و غرب جهان از خانه های امّت اسلامی نمی ماند جز اینکه این فتنه وارد می شود. از این فتنه جان سالم به در نمی برد جز کسیکه به درختان کرانه های دریا پناهنده شود. محلّ امن از این فتنه، قلّه های کوه و کرانه های دریاست، و سالمتر از هر کرانه ای سرزمین حجاز است».
در این حدیث برای امان از حوادث آخر الزّمان و فتنه های آن دوران، قلّه های کوه و کرانه های دریا و جنگلهای صحرا معرّفی شده، تا مردم به این مناطق پناه ببرند و از گزند اجتماعات آن زمان سالم بمانند.
1450 - «انجی النّاس من فتنه الصّیلم اهل السّاحل و أهل الحجاز».
«سالمترین مردم از فتنه بزرگ و فراگیر، مردم ساحل و اهل حجاز هستند».
امام صادق (علیه السلام) از این فتنه «صیلم» تعبیر نموده که در لغت به معنای فاجعه بزرگ و فتنه فراگیر است و بسیار تعبیر مناسبی است که در این فتنه ها از بمبهای ناپالم استفاده می شود و انبارهای موادّ منفجره به وسیله موشکها به آتش کشیده می شود، و در این میان فتنه رژیم اشغالگر اسرائیل، آسایش و آرامش منطقه را از بین برده و وحشت و اضطراب بر همه خانه های ملّت مسلمان وارد شده است. از سوی دیگر فتنه های سیاسی و آشوبهای حزبی و دیگر درگیریهای وارداتی از شرق و غرب به خانه های مسلمانان راه یافته، آسایش و آرامش آنها را سلب نموده است.
شاید هدف امام صادق (علیه السلام) از این فاجعه فراگیر، فجایعی است که توسّط بمبهای اتمی و ئیدروژنی در جهان واقع می شود و دود آن به چشم همه ساکنان روی زمین حتّی در قله های کوه و کرانه های دریا می رسد. اگر امّت اسلامی در سخن پیشوایان معصوم دقّت کنند و توصیه های حیاتبخش آنها را دقیقا به کار ببندند در دنیا و آخرت سعادتمند می شوند.
1451 - «لابدّ ان یکون قدّام القائم سنه یجوع فیها النّاس، و یصیبهم خوف شدید من القتل، و نقص من الأموال و الأنفس و الثّمرات، فإنّ ذلک فی کتاب الله لبیّن: وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصّابِرِینَ».
«به ناچار پیش از ظهور قائم (عجّل الله فرجه) سالی خواهد بود که مردم دچار گرسنگی بشوند و وحشت شدیدی از کشت و کشتار، و کاهش در جان و مال و میوه جات داشته باشند، چنانکه در کتاب خدا به روشنی آمده است: «هر آینه شما را بیازمائیم به چیزی از ترس و گرسنگی، و کاهشی از مالها و جانها و میوه ها، و مژده بده صبرپیشگان را».
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر همین آیه شریفه می فرماید:
1452 - «الجوع خاصّ و عامّ: فأمّا الخاصّ من الجوع فبالکوفه
یخصّ الله به أعداء آل محمّد فیهلکهم، و أمّا العامّ فبالشّام، یصیبهم خوف و جوع ما أصابهم به قطّ. و أمّا الجوع فقبل قیام القائم، و أمّا الخوف فبعد قیام القائم (علیه السلام)».
«گرسنگی دو نوع است: گرسنگی ویژه، و گرسنگی عمومی.
گرسنگی ویژه در کوفه واقع می شود و منحصرا به دشمنان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) پیش می آید و آنها را هلاک می نماید، امّا گرسنگی عمومی در شامات پدید آید و آنها را آنچنان دچار وحشت و گرسنگی می نماید که هرگز نظیر آنرا ندیده باشند. گرسنگی پیش از قیام قائم (علیه السلام) است ولی وحشت و اضطراب بعد از قیام آنحضرت است».
از تعبیر امام باقر (علیه السلام) استفاده می شود که این خوف و وحشت در آستانه فتنه سفیانی و در اثنای شورشهای اوست. آنگاه امام صادق (علیه السلام) در ترسیم این حوادث می فرماید:
1453 - «لا یکون هذا الأمر، حتّی یذهب تسعه أعشار النّاس!».
«این امر واقع نمی شود جز بعد از آنکه نه دهم مردم از بین بروند».
اگر در احادیث وارده در مورد نسبت هلاک شدگان اختلاف هست، در میان آنها تضّاد نیست، زیرا به جهات مختلف حادثه ناظر هستند، و این روایت که بالاترین نسبت (10/9) را بیان کرده است همه هلاک شدگان را دربر می گیرد، یعنی همه کسانی را که در اثر گرسنگی، جنگهای جهانی، وبا، طاعون و دیگر بیماریها، و در جنگهای سفیانی از بین می روند و هلاک سپاه سفیانی، و هلاک شدگان به دست حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) را دربرمی گیرد.
* * *
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
در نامه شریفه ای از ناحیه مقدّسه حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) به افتخار شیخ مفید ((قدّس سرّه)) صادر شده است، حوادث آخر الزّمان با تسلسل خاصّی بیان شده
که قسمتی از آنرا در اینجا می آوریم:
1454 - «فقف أمدّک الله بعونه علی أعدائه المارقین من دینه علی ما نذکره، و اعمل فی تأدیته إلی من تسکن إلیه.
نحن و إن کنّا ثاوین بمکاننا النّائی عن مساکن الظّالمین، حسب الّذی أرانا الله تعالی لنا من الصّلاح، و لشیعتنا المؤمنین فی ذلک ما دامت الدّنیا للفاسقین، فإنّا یحیط علمنا بأنبائکم و لا یعزب عنّا شیء من أخبارکم، و معرفتنا بالزّلل الّذی أصابکم، قد جنح کثیر منکم إلی ما کان السّلف الصّالح عنه شاسعا، و نبذوا العهد المأخوذ منهم وراء ظهورهم کأنّهم لا یعلمون، إنّا غیر مهملین لمراعاتکم و لا ناسین لذکرکم. و لو لا ذلک لنزل بکم البلاء، و اصطلمکم الأعداء، فاتّقوا الله جلّ جلاله و ظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أنافت علیکم، یهلک فیها من حمّ أجله، و یحمی علیه من أدرک أمله. و هی إماره لازوف حرکتنا و مباثّتکم بأمرنا و نهینا و الله متمّ نوره و لو کره المشرکون...».
«به آنچه تذکّر می دهیم توجّه کن، طبق آن عمل کن و به هرکس از افراد مورد اعتماد دسترسی پیدا کنی، مضمون آنرا بازگو کن.
اگرچه ما در جای مخصوصی به دور از جایگاه ستمگران سکنی گزیده ایم، که خداوند مصلحت ما و شیعیان ما را در این دیده است که تا هنگامی که حکومت جهان به دست ستمکارانست این چنین باشیم، ولی به اخبار شما آگاهی داریم و چیزی از اخبار شما از ما پوشیده نیست از نابسامانیهائی که بر شما عارض شده آگاهیم، این نابسامانیها از هنگامی آغاز شد که گروهی از شما دست به کارهائی زدند که سلف صالح از آنها به دور بودند، پیمانی را که خداوند از آنها گرفته، پشت سر انداختند، گوئی از این پیمان هیچ اطّلاعی ندارند!.
ما شما را رها نکرده ایم و یادتان را از خاطر نبرده ایم، وگرنه دشواریها بر شما فرود می آمد و دشمنان شما را لگدمال می کردند. از خداوند بزرگ تقوی کنید و ما را در رفع گرفتاریهائی که بر شما فرود آمده یاری کنید. این فتنه که هرکس اجلش فرارسیده در آن نابود می شود و هرکس به آرزویش رسیده از آن جان سالم بدر می برد، نشانه نزدیک شدن نهضت ما و تلاش شما در اجرای اوامر و نواهی ما می باشد، خداوند نور
خود را کامل می گرداند، اگرچه مشرکان را خوش نیاید.
خود را به وسیله تقیّه از آتش فتنه ای که انگیزه های جاهلی آنرا برافروخته و تعصّبهای نژادی اموی آنرا شعله ور ساخته، و قوم هدایت یافته ای را به وحشت انداخته، نگاهدارید. من ضامن نجات کسی هستم که خود را در این ورطه هلاکت نیندازد و برای فرار از آن راهی خداپسند برگزیند.
چون ماه جمادی الاولی از همین امسال فرارسد، از حادثه ایکه در آن روی می دهد عبرت بگیرید و برای حوادث بعدی خود را مهیّا سازید و از خواب گران برخیزید.
به زودی نشانه ای بزرگ در آسمان برای شما پدیدار می شود و آنگاه نشانه ای بزرگ در زمین آشکار می شود و در مشرق زمین حوادثی جانکاه روی می دهد که موجب تأثّر و اضطراب می شود. سپس گروههائی منحرف از اسلام بر عراق تسلّط می یابند و با کردارهای زشت خود موجب کمبود ارزاق در عراق می شوند. سپس با هلاکت طاغوتی از طواغیت این فاجعه برطرف می شود و نیکان پرهیزکار از هلاکت او شاداب می شوند.
آنگاه کسانیکه از راههای دور و دراز به حج می روند به تمام اهداف خود می رسند و با موفقیّت برمی گردند. ما نیز در راه اندازی کار آنها و ایجاد تسهیلات در سفر روحانی آنها برنامه ای داریم که براساس نظام خاصّی به آنها می رسد.
بنابراین هریک از شما باید طوری رفتار کند که به محبّت ما نزدیکتر شود و از هر چیزیکه خوشایند ما نیست و موجب غضب ما می شود دوری کند، که فرمان ظهور ما ناگهانی و بدون مقدّمه فرامی رسد، که دیگر توبه سودی ندارد و پشیمانی از گناه دردی را دوا نمی کند و از چنگال عدالت رهائی نیابند.
خداوند راه رشد و هدایت خود را بر شما بیاموزد و با رحمت واسعه خود شما را مورد توجّه و عنایت خود قرار دهد».
حضرت ولّی عصر و ناموس دهر (عجّل الله فرجه) در این نامه که هزار سال پیش به افتخار شیخ مفید از ناحیه مقدّسه شرف صدور یافته، از حوادث زمان و فجایع دوران و لغزشهای شیعیان سخن گفته، راه رشد و هدایت را بیان فرموده، تقوی و تقیّه را توصیه نموده از آلوده شدن به فتنه ها منع فرموده، نوید بذل توجّه به کسانیکه ارباب خود را فراموش نکرده اند و ارباب دیگری برای خود اتّخاذ ننموده اند، داده
است.
* * *
و در تورات می خوانیم:
1455 - «و خداوند می گوید که در تمامی زمین دو حصّه منقطع شده خواهند مرد، و حصّه سوّم در آن باقی خواهد ماند. و حصّه سوّم را از میان آتش خواهم گذرانید و ایشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفّی ساختن طلا ایشان را مصفّی خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ایشان را اجابت نموده خواهم گفت که ایشان قوم من هستند و ایشان خواهند گفت که یهوه خدای ما می باشد».
* * *
و در انجیل می خوانیم:
1456 - «و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمین تنگی و حیرت از برای امّتها روی خواهد نمود به سبب شوریدن دریا و امواجش. و دلهای مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر می شود».
* * *
حواشی
- المهدی صفحه 221.
- حشر:2.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 172.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 90، المهدی صفحه 189، اسعاف الرّاغبین صفحه 134 و الزام النّاصب صفحه 254.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136.
- المهدی صفحه 196، بشاره الاسلام صفحه 175، الامام المهدی صفحه 233 و الزام النّاصب صفحه 185.
- منتخب الاثر صفحه 451، الملاحم و الفتن صفحه 38، بشاره الاسلام صفحه 177 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 128 و 150.
- غایه المرام صفحه 679، الملاحم و الفتن صفحه 85، الامام المهدی صفحه 297 و ینابیع المودّه صفحه 489.
- منتخب الاثر صفحه 156، غیبت شیخ طوسی صفحه 114، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 164 و غایه المرام صفحه 668.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 83، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 263، بشاره الاسلام صفحه 28 و 286، منتخب الاثر صفحه 149، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109، المهدی صفحه 230، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 133، الامام المهدی صفحه 69 و غایه المرام صفحه 700.
- الملاحم و الفتن صفحه 17.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- بشاره الاسلام صفحه 31.
- الملاحم و الفتن صفحه 18 و 128.
- بشاره الاسلام صفحه 29 و 184.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 82 و بشاره الاسلام صفحه 68.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 150 و الملاحم و الفتن صفحه 47.
- بشاره الاسلام صفحه 180.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 267، اعلام الوری صفحه 426، بحار الانوار جلد 52 صفحه 209 و الزام النّاصب صفحه 184، بشاره الاسلام صفحه 121 و المهدی صفحه 195.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 68، الملاحم و الفتن صفحه 132، بشاره الاسلام صفحه 19 و الامام المهدی صفحه 104.
- الملاحم و الفتن صفحه 16، الزام النّاصب صفحه 76 و المهدی صفحه 193.
- صحیح مسلم جلد 1 صفحه 58، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 50 و الزام النّاصب صفحه 186.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 225 و الملاحم و الفتن صفحه 104 و 167.
- همان مدارک پی نویس قبل.
- الملاحم و الفتن صفحه 47.
- بشاره الاسلام صفحه 22 و الملاحم و الفتن صفحه 130.
- منتخب الاثر صفحه 451 و الملاحم و الفتن صفحه 35 و 50،114 و 117.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 193 و الملاحم و الفتن صفحه 128.
- الملاحم و الفتن صفحه 128.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 168 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 51.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 53.
- الملاحم و الفتن صفحه 130.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 52.
- مسند احمد جلد 2 صفحه 530، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 58، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 182، نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 520 و بشاره الاسلام صفحه 32.
- الملاحم و الفتن صفحه 114.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 335، غیبت نعمانی صفحه 161 و بشاره الاسلام صفحه 240.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 138.
- اعلام الوری صفحه 364.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 157 و جلد 52 صفحه 211، غیبت نعمانی صفحه 98، بشاره الاسلام صفحه 50،84 و 164، منتخب الاثر صفحه 441 و اعلام الوری صفحه 427.
- بشاره الاسلام صفحه 63.
- منتخب الاثر صفحه 435، بشاره الاسلام صفحه 50 و غیبت طوسی صفحه 279.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 59، الملاحم و الفتن صفحه 118، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 193 و بشاره الاسلام صفحه 68 و 163.
- الملاحم و الفتن صفحه 129.
- الزام النّاصب صفحه 204.
- الزام النّاصب صفحه 197.
- اسراء:60.
- بشاره الاسلام صفحه 43.
- بشاره الاسلام صفحه 28 و 41.
- الملاحم و الفتن صفحه 106 و بشاره الاسلام صفحه 57.
- الملاحم و الفتن صفحه 131، المخلاه صفحه 31، بحار الانوار جلد 52 صفحه 218.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 149 و الملاحم و الفتن صفحه 78.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 183 و الملاحم و الفتن صفحه 78.
- منتخب الاثر صفحه 453، الملاحم و الفتن صفحه 46 و بشاره الاسلام صفحه 80 و 175.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 113 و 207، منتخب الاثر صفحه 452، بشاره الاسلام صفحه 123، الزام النّاصب صفحه 181 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146.
- منتخب الاثر صفحه 441، بحار الانوار جلد 52 صفحه 207 و الملاحم و الفتن صفحه 62.
- المهدی صفحه 195، بشاره الاسلام صفحه 10 و 29 و الزام النّاصب صفحه 185.
- الزام النّاصب صفحه 196.
- بشاره الاسلام صفحه 86، غیبت نعمانی صفحه 139 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 235.
- غیبت نعمانی صفحه 123، بحار الانوار جلد 52 صفحه 231 و 348، منتخب الاثر صفحه 434، الزام النّاصب صفحه 188 و 227، المهدی صفحه 189، بشاره الاسلام صفحه 92 و الامام المهدی صفحه 228.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 74 و جلد 52 صفحه 348، منتخب الاثر صفحه 147، غیبت شیخ طوسی صفحه 111، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 273، البیان صفحه 84، الملاحم و الفتن صفحه 134، بشاره الاسلام صفحه 18، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 124، الامام المهدی صفحه 62، مسند احمد جلد 3 صفحه 37، المهدی صفحه 187، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 135، اسعاف الرّاغبین صفحه 151 و نور الابصار صفحه 230.
- یونس:50.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 185 و الزام النّاصب صفحه 22 و 175.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 218.
- بشاره الاسلام صفحه 57 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 218.
- اعلام الوری صفحه 427 و بشاره الاسلام صفحه 114.
- بشاره الاسلام صفحه 177.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 143، غیبت نعمانی صفحه 56 و وسائل الشیعه جلد 11 صفحه 37.
- بشاره الاسلام صفحه 268.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 271، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210، بشاره الاسلام صفحه 122 و الامام المهدی صفحه 230.
- «قرقیسیا» شهری در سوریّه است که در محلّ التقای رود خابور با فرات قرار گرفته است.
این شهر پیش از اسلام «کیرکسیون» نام داشت و در سال 19 هجری به دست مسلمانان فتح شد و
«قرقیسیا» نامیده شد. این شهر مرکز تجارتی بود و آوازه جهانی داشت. (قاموس الاعلام ترکی جلد 5 صفحه 3615) «مترجم».
- غیبت شیخ طوسی صفحه 143، بحار الانوار جلد 52 صفحه 241، بشاره الاسلام صفحه 138 و المهدی صفحه 196.
- غیبت نعمانی صفحه 77، منتخب الاثر صفحه 258، غیبت طوسی صفحه 205، اصول کافی جلد 1 صفحه 336، بحار الانوار جلد 51 صفحه 281، الزام النّاصب صفحه 80 و 189 و بشاره الاسلام صفحه 151.
- غیبت نعمانی صفحه 142، بحار الانوار جلد 52 صفحه 240 و بشاره الاسلام صفحه 122.
- جای شگفت است که در هر سه منبع به جای ناقله «ناقه» ذکر شده و معلوم نیست که مؤلّف این تعبیر را از کجا آورده است!!. «مترجم».
- غیبت نعمانی صفحه 142، بحار الانوار جلد 52 صفحه 240 و بشاره الاسلام صفحه 42.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 152 و الملاحم و الفتن صفحه 50.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 152.
- الملاحم و الفتن صفحه 64.
- «ارنون» در برخی روایات «اوتون» آمده است که در طول تاریخ از اشتباه ناسخین به میان آمده است. «ارنون» شهری در جنوب لبنان است که قلعه «شقیف ارنون» در آنجاست، مناطق شقیف در شرق نبطیّه به آنجا منسوب است. این قلعه در جنگهای صلیبی نقش بسزائی داشت. (دائره المعارف شیعه جلد 4 صفحه 57).
- الامل الآمل صفحه 15.
- الملاحم و الفتن صفحه 107.
- الملاحم و الفتن صفحه 38 و بشاره الاسلام صفحه 109.
- الملاحم و الفتن صفحه 38 و بشاره الاسلام صفحه 109.
- بقره:155.
- غیبت نعمانی صفحه 132، بحار الانوار جلد 52 صفحه 229، بشاره الاسلام صفحه 118 و الزام النّاصب صفحه 18.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 229، بشاره الاسلام صفحه 91، الزام النّاصب صفحه 18 و غیبت نعمانی صفحه 133.
- غیبت نعمانی صفحه 146، الزام النّاصب صفحه 178، بحار الانوار جلد 52 صفحه 244 و بشاره الاسلام صفحه 126.
- احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 498، بحار الانوار جلد 53 صفحه 175، الزام النّاصب صفحه 136، الامام المهدی صفحه 263 و مقدّمه ارشاد مفید صفحه ج.
- تاریخ نگارش این نامه ثبت نشده، ولی تاریخ وصول آن در اواخر صفر 410 هجری است.
نامه دیگری از ناحیه مقدّسه به افتخار شیخ مفید صادر شده که تاریخ نگارش آن غرّه شوال 412 هجری و تاریخ وصول آن 23 ذیحجّه الحرام 412 هجری می باشد. (احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 495 - 499).
- تورات، کتاب زکرّیای نبی، باب 13 بندهای 8 و 9.
- انجیل لوقا، باب 21 بندهای 25 و 26.
آشوبهای بیگانگان
بیگانگان: ترکان، رومیان و چینیان
ترکان: اروپا، آمریکا و خاور دور
رومیان: یهودیان و ساکنان کرانه شمالی مدیترانه
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1457 - «یوشک أن تتداعی علیکم الأمم تداعی الأکله علی قصعتها و أنتم کثیر ولکنّکم عثاء کغثاء السّیل.. و لینزعنّ الله من صدور عدوّکم المهابه منکم، و لیقذفنّ فی قلوبکم الوهن، من حبّ الدّنیا و کراهیه الموت!».
«نزدیک است که ملّتها برای بردن منابع شما در اطراف شما گرد آیند و مانند گوشت قربانی منابع شما را در میان خود تقسیم کنند. آنروز
تعداد شما بسیار زیاد است ولی همانند خس و خاشاک در روی کف سیل هستید (نه از خود اراده ای و نه قدر و قیمتی) خداوند هیبت شما را از دل دشمنانتان درمی آورد و سستی و تنبلی را بر دل شما می افکند، به دنیا علاقمند می شوید و از مرگ می گریزید».
امروز همه ملّتها برای غارت نفت و دیگر منابع زیرزمینی امّت اسلامی به کشورهای اسلامی روی آورده اند، سرمایه گذاری کرده، مشاور می فرستند، طرح می ریزند تا همه منابع اقتصادی ممالک اسلامی را به یغما برده چون گوشت قربانی در میان خود تقسیم کنند. امّت اسلامی نیز با وجود کثرت نفوس (نزدیک یک میلیارد) دچار اختلاف نظر شده در دست استعمار شرق و غرب اسیر شده اند و همانند خس و خاشاکی که در بستر رودخانه باشد و دستخوش امواج سهمگین سیل شود هیچ اراده ای از خود ندارند و هیچ قدر و قیمتی در نزد استعمارگران ندارند، همه منابع زیرزمینی شان به تاراج می رود و خود اسپر نقشه های شیطانی استعمارگران شده، به جامعه مصرفی تبدیل شده، با آنهمه منابع غنی که دارند در تیرگیهای جهل و فقر و جنگ و اختلاف به سر می برند!.
1458 - «إذا رأیتم اوّل التّرک بالجزیره فقاتلوهم حتّی تهزموهم، أو یکفیکم الله مؤونتهم. فإنّهم یفصحون الحرم، و هو علامه خروج أهل المغرب، و انتقاض ملکهم یومئذ».
«چون اوّلین سپاه ترک را در جزیره دیدید با آنها بجنگید تا آنها را شکست دهید، یا خداوند از گزند آنها شما را در امان بدارد، وگرنه آنها به حریم حرم تجاوز می کنند، و آن نشانه خروج اهل مغرب و شکسته شدن شوکت و سلطنت آنها در آن روزگار است».
در اینجا یادآور می شویم که منظور از «ترک» در لسان اخبار قبایلی است که نسبشان به «ترک بن یافث بن نوح» می رسد که امروزه در مغولستان، پنجاب، ترکیّه، ترکستان، سیبری، قزوین، افغانستان، هند و برخی از ایالتهای روسیّه زندگی می کنند و بیش از هر قوم دیگر برای شکستن احترام حرم آمادگی دارند، زیرا هیچ مرزی برای آنها وجود ندارد حتّی مرزهای اخلاقی را شکسته اند و به طوریکه در مسائل اعتقادی منکر صانع هستند، در مسائل خانوادگی هم به
عقاید مزدکیان نزدیک هستند و چندان فاصله ای از شیوه روابط حیوانی ندارند! و امروزه با سلاحهای مدرنی که در تمام مناطق مسلمان نشین به فروش و مصرف می رسانند در جزیره نیز حضور دارند!.
واژه «ترک» با مفهوم وسیع خود به قبایل یادشده منحصر نیست بلکه ممالک غربی را نیز شامل می شود که فرآورده های صنعتی خود را همراه با انحرافات اخلاقی به سوی کشورهای اسلامی سرازیر کرده، جوامع اسلامی را به لجن کشیده، بی بندوباری را به نام آزادی، و بی عفّتی را به نام تمدّن در میان جوانان رائج کرده اند.
به طوریکه از بررسی احادیث این بخش معلوم می شود، واژه ترک در لسان اخبار به هر دو معنی (مخصوص نژاد ترک و معنای وسیعتر آن) به کار رفته است.
تعبیر تجاوز به حریم حرم، در زمان ما شامل حال یهودیان است که به حریم مسجد اقصی (اوّلین قبله مسلمانان) تجاوز کرده، سالیان دراز این حرم الهی را در اشغال خود نگهداشته، از آتش زدن و هتک حرمت آن دریغ نمی کنند.
1459 - «إذا أقبلت فتنه من المشرق، و فتنه من المغرب، و التقوا، فبطن الأرض یومئذ خیر من ظهرها. فإن لم تجدوا إلاّ جحر عقرب فادخلوا فیه، فإنّه یکون شرّ طویل».
«هنگامی که فتنه ای از مشرق روی آورد و فتنه ای از مغرب پدید آید و این دو فتنه به یکدیگر برسند، در آن زمان دل زمین بهتر از روی آنست. اگر پناهنگاه دیگری جز لانه عقرب پیدا نکنید به آنجا پناه ببرید که فتنه های طولانی پدید خواهد آمد».
ظاهر جمله «دل زمین بهتر از روی آنست» شدّت خوف و نگرانی را می رساند که هرکس آرزوی مرگ می کند، ولی هدف آن یک معنای برتری است و آن پناه بردن به پناهگاههای زیرزمینی است که منحصرا در این پناهگاهها می توان از شرّ توپها، بمبها، موشکها و دیگر خطرات مشابه محفوظ ماند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و دیگر پیشوایان معصوم با این تعبیرهای لطیف به ما
می آموزند که در چنین مواقع خطرناک به دل زمین پناه برده از شرّ فتنه ها در امان باشیم.
در برخی دیگر از احادیث به قلّه های کوهها اشاره شده، که بعد از پناهگاههای زیرزمینی، تنها راه فرار از خطرات جوّی پناه بردن به کوهستانها می باشد. اینها برنامه های حکیمانه ایست که با تعبیرات ساده ای بیان شده، و هنگامی که خوب معنی شود همگان را به شگفت وامی دارد.
و اگر معنای ظاهری آنرا بگیریم در اینصورت به حفظ کرامت انسانی اشاره می شود و می رساند که اگر انسان با حفظ کرامت انسانی و عقاید پاک اسلامی در دل زمین آرمیده باشد بهتر از آنست که برای چند روز زندگی، ننگ هم پیمانی با شرق و غرب را برای خود بپذیرد و سرنوشت جامعه خویش را به دست استعمارگران بسپارد و منابع زیرزمینی و ثروتهای کلان اجتماع خویش را به چپاولگران شرق و غرب تقدیم نموده، آنگاه برای زندگی بخورنمیر دست گدائی به سوی آنها دراز کند.
1460 - «أعوذ باللّه من فتنه المشرق ثمّ من المغرب!. ما من أهل ذمّتکم قوم أشدّ علیکم فی تلک البلایا من أهل الشّرقیّه أصحاب الملح و العسول. إنّ المرأه من نسائهم لتطعن المرأه من نساء المسلمین و تقول: أعطوا الجزیه!!!».
«پناه می برم به خدای تبارک و تعالی از فتنه مشرق و فتنه مغرب، در میان هم پیمانان شما گروهی نیست که از فتنه شرقی ها برای شما خطرناکتر باشند که آنها به دنبال نمک و عسل هستند (مگسانند دور شیرینی)، زنهای آنها به زنان مسلمان طعنه می زنند و از آنها مطالبه جزیه می کنند!»
منظور از هم پیمانان، هم پیمانهای شرقی و غربی ما هستند که منابع ثروت ما را می خورند و به مبانی اعتقادی ما اهانت می کنند و با تبلیغات پوچ و بی محتوای خود بر ما فخر می فروشند و از ما حقّ توحّش می گیرند.
1461 - «لتامرنّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، أو لیبعثنّ الله علیکم العجم فلیضربنّ أعناقکم، ولیأکلنّ فیأکم، و لیکوننّ أسدا لا
یفرّون».
«امر به معروف کرده، نهی از منکر نمائید وگرنه خدای تبارک و تعالی عجم (اقوام غیرعرب) را بر شما مسلّط می کند، گردنهای شما را می زنند، درآمدهای شما را می خورند و چون شیر ژیان به شما حمله می کنند و هرگز از شما روی نمی تابند».
1462 - «یسرع التّرک علی الفرات. فکانّی بدوابّهم المعصفرات یصطففن علی نهر الفرات!».
«سپاه ترک به سوی فرات می شتابند، گوئی مرکبهای آنها را می بینم که همه اش به رنگ زرد ارغوانی است و در کنار رودخانه فرات صف کشیده اند».
در اینجا از مرکب «دوّاب» تعبیر شده که به معنای جنبنده است و شامل جنبندگان چهارپا و چهار چرخ می شود و تعبیر زرد ارغوانی بسیار لطیف است زیرا در تمام دنیا برای توپ و تانک و دیگر تجهیزات ارتشی همین رنگ را انتخاب می کنند و در تمام دنیا مرکب زرد ارغوانی به تعدادی که برای نقل و انتقال یک گردان کافی باشد یافت نمی شود، ازاین رو تردیدی نیست که منظور از مرکبهای زرد ارغوانی، خودروهای نظامی است که برای امکان استتار این رنگ را انتخاب می کنند. همه این تعبیرات خود دلیل آنست که این احادیث از سرچشمه وحی صادر شده و دلایل صحّت حدیث در متن آن گنجانیده شده است.
1463 - «کأنّی بالتّرک علی براذین مخذّمه الآذان، حتّی یربطوها بشطّ الفرات!».
«گوئی ترکان را با چشم خود بر فراز یابوهای تیز تک می بینم، که در کنار شطّ الفرات آنها را بسته اند».
در این حدیث تعبیر «مخذّمه الآذان» را اگر به معنای شایع آن بگیریم به معنای «گوش بریده» است و شاید استعمال آن در وسائط نقلیه امروز به این جهت باشد که در ساختمان آن نه شکل گوش ساخته شده و نه گیرنده صوت در نظر گرفته شده است، و اگر معنای دیگر آن منظور باشد به معنای سریع السّیر
است که بزرگترین ویژگی وسائط امروزی سرعت سیر آنهاست وگرنه همه اسبهای گوش بریده جهان برای نقل و انتقال یک گردان کافی نخواهد بود.
این حدیث از آمدن سپاه ترک بر فراز وسائط سریع السّیر به سوریّه و عراق و پارک کردن وسائط آنها در کرانه های شطّ الفرات خبر می دهد. در احادیث دیگری نیز از سپاه ترک سخن رفته که از آن جمله است:
1464 - «لیردنّ التّرک الجزیره، حتّی تسقی خیلهم من الفرات.
فیبعث الله علیهم الطّاعون فیقتلهم فلا ینجو منهم إلاّ رجل واحد. و یبعث الله علیهم ثلجا فیها صرّ و ریح و جلید فإذاهم خامدون.. فیرجع المسلمون إلی أصحابهم فیقولون. انّ الله قد أهلکهم و کفاکم شرّهم».
«بدون تردید سپاه ترک وارد جزیره العرب خواهد شد تا اسبهایشان از فرات سیراب شوند، آنگاه خداوند بر آنها طاعون را مسلّط می کند و همگی به وسیله طاعون از بین می روند و به جز یک نفر از آنها باقی نمی ماند. خداوند بر آنها برف و تگرگ همراه با سرمای سوزان و طوفان خانمان برانداز فرو می فرستد و همگی نقش بر زمین می شوند. مسلمانان به یکدیگر نوید می دهند که خداوند آنها را هلاک کرد و شرّ آنها را از شما کوتاه نمود».
ظاهرا این نشانه ها در جنگ قرقیسیا تحقّق خواهد یافت.
1465 - «للتّرک خرجتان: خرجه لا ینهنههم دون الفرات شییء دون القطیعه، اصحاب ملاحمهم و فرسان النّاس یومئذ قیس عیلان، فتستأصلهم. لا ترک بعدها!».
«برای ترکها دو خیزش است که در یکی از آنها چیزی جز کشتار نمی تواند میان آنها و رود فرات حائل شود. جنگ آفرینان و اسب تازان آنروز «قیس عیلان» است، ترکها آنروز چنان ریشه کن می شوند که دیگر ترکی در روی زمین باقی نمی ماند».
شاید هدف رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از این تعبیر، اشاره به تسلّط ترکها در عصر ما، سپس پیروزی قیس عیلان (مصر و هم پیمانان او) بر اسرائیل و نابودی آنها از صفحه تاریخ باشد که دیگر از نژاد اسرائیل، روس، سیبری، اروپای شرقی،
قاره های آمریکا و اقیانوسیه و غرب و جنوب آفریقا نشانه ای باقی نباشد، زیرا در روایات مربوط به جنگهای حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) هیچ نامی از نقاط یادشده نیست که به احتمال قوی در جنگ جهانی سوّم در پیشقدم ظهور همه آن مناطق در زیر بمبهای اتمی و ئیدروژنی نابود خواهد شد و آثار حیات در آنها نخواهد ماند.
1466 - «للتّرک خرجتان: خرجه فیها خراب آذربیجان و خرجه یخرجون فی الجزیره یخیفون ذوات الحجال فینصر الله المسلمین. فیهم ذبح الله الأعظم».
«برای ترکها دو خیزش است که در یکی از آنها آذربایجان ویران می شود و در دیگری وارد جزیره العرب می شوند و پرده نشینان را به وحشت می اندازند. خداوند مسلمانان را پیروز می گرداند که کشتار بزرگ الهی در آن روز است».
خیزش اوّلی در زمان ما و در هنگام اشغال آذربایجان توسّط روس انجام گرفت و نشانه های خیزش دوّم به تدریج آشکار می شود و به یاری خداوند در آینده ای نه چندان دور کشتار اشغالگران را در جنگ قرقیسیا خواهیم دید، که همه وحوش و طیور بر سر سفره گسترده الهی از اجساد اشغالگران اطعام خواهند شد.
1467 - «ستؤخذ امّتی أخذ الأمم قبلها: شبرا بشبر و ذراعا بذراع. حتّی لو دخلوا جحر ضبّ لا تّبعتموهم».
«امّتهای پیش از شما هرگونه گرفتاری داشتند شما نیز وجب به وجب گرفتار خواهید شد، اگر آنها به لانه سوسماری وارد شده اند شما نیز بدون تردید وارد خواهید شد».
این حدیث به تعبیر زیر هم آمده است:
1468 - «لتتّبعنّ سنن من کان قبلکم حذو النّعل بالنّعل، باعا فباعا، و ذراعا فذراعا، و شبرا فشبرا، حتّی لو دخلوا جحر ضبّ لدخلتموه معهم!».
«قدم به قدم، گام بر جای پای امّتهای پیشین خواهید گذاشت،
وجب به وجب، ذراع به ذراع، موبه مو، حتّی اگر آنها به لانه سوسماری فرورفته باشند شما نیز خواهید رفت».
کشورهای اسلامی وجب به وجب در دامن استعمارگران سقوط می کنند و مسلمانان یک روز در جولان و روزی دیگر در کرانه غربی رود اردن چون ملّتهای پیشین در دست استعمارگران قتل عام می شوند، آنها شیوه توسعه طلبی خود را دنبال می کنند و ما خود را با سمینارها و نشستهای بی حاصل مشغول می کنیم و برای محفوظ ماندن از سلاحهای ویرانگر آنها از پناهگاهی به پناهگاهی دیگر پناه می بریم که اگر بتوانیم به آشیانه سوسمار نیز پناهنده می شویم!
1469 - «إذا استثارت علیکم الرّوم و التّرک و جهّزت الجیوش.
ثمّ یتخالف التّرک و الرّوم، و تکثر الحروب».
«هنگامی که ترکها و رومیان علیه شما بسیج شوند و لشکرها بیارایند، آنگاه ترک و روم با یکدیگر به نبرد برخیزند و جنگهای بسیار روی دهد».
به طوریکه در صفحات بعد لفظ ترک و روم را معنی خواهیم کرد، روم همان یهود است که امروزه سرزمین مسلمانان را اشغال کرده و به دیگر سرزمینهای اسلامی نیز چشم طمع دوخته، با تمام قدرت مناطق اسلامی را می کوبد، دیگر دشمنان نیز از شرق و غرب به کشورهای اسلامی حمله ور هستند و هر یکی به نوعی برای تاراج کردن منابع اقتصادی مسلمانان بسیج شده اند، و به ویژه از روزیکه شعار: نه شرقی و نه غربی در خاورمیانه بر سر زبانها افتاده و امّت اسلامی برای طرد نیروهای بیگانه تصمیم گرفته است، نیروهای استعمارگر نیز برای غارت کردن منابع زیرزمینی و بخصوص طلای سیاه مصمّم تر شده است.
و ما امروز در انتظار بروز اختلاف در میان اسرائیل و دیگر هم پیمانانش هستیم، چنانکه در حدیث فوق نوید داده شده است، که به دنبال آن جنگ سرنوشت ساز مسلمانان با اسرائیل واقع شود و حتّی یک تن از نژاد اسرائیل در روی زمین باقی نباشد.
امروز رژیم اشغالگر قدس از طرف آمریکا و دیگر ابرجنایتکاران تقویت می شود ولی روزی فرامی رسد که حتّی یک تن یهودی در روی زمین نمی ماند،
چنانکه از بررسی آیات قرآنی استفاده می شود:
[هنگامی که خدای فرمود: ای عیسی من بازگیرنده تو و بالابرنده ام ترا به سوی خود، و پاک کننده ام ترا از آنانکه کفر ورزیدند، و گرداننده ام پیروانت را برتر از آنها که کفر ورزیدند تا روز قیامت. سپس به سوی منست بازگشت شما. پس داوری می کنم در میان شما، در مورد آنچه اختلاف می کردید.]
[ولی آنانکه کافر شدند با عذابی سخت در دنیا و آخرت عذابشان می کنم و یارانی برای آنها نیست.]
[هر کجا یافت شوند خواری و ذلّت بر آنها مقرّر شده است جز اینکه به رشته ای از خدا و رشته ای از مردم (بسته شده باشند) آنها به خشمی از خدا بازگشته اند، سرنوشتشان پریشانی است.]
پشت پا زدن ما به حریم مقدّسات مذهبی، آنها را به صورت تازیانه الهی در برابر ما درآورده است و این رشته ای از خداست و پیمانهای سیاسی - نظامی آنها با آمریکا و دیگر هم پیمانهایشان رشته ای از مردم است که انشاء الله با بیداری امّت اسلامی و بازگشت مسلمانان به سوی خدا، هر دو رشته آنها قطع می شود و دیگر یار و یاوری در جهان برای آنها باقی نمی ماند.
1470 - «بین یدی السّاعه فتح بیت المقدس، و موتان فیکم کقصّ الغنم، و إفاضه المال، و فتنه لا یبقی بیت من العرب إلاّ دخلته و هذه فتنه تکون بینکم و بین بنی الأصفر ثمّ یغدرونکم فیانونکم تحت ثمانین غایه، تحت کلّ غایه اثنتا عشر ألفا».
«در پیشقدم قیامت (به هنگام ظهور) بیت المقدّس فتح می شود و دو کشتار در میان شما چون سر بریدن گوسفند (یا همانند قیچی کردن پشم گوسفند) پدید آید و ثروت فراوان گردد و فتنه ای روی دهد که به هر خانه ای از خانه های ملّت عرب وارد شود، و این فتنه در میان شما و نژاد زرد خواهد بود، که به شما حیله می کنند و با هشتاد پرچم به جنگ شما می آیند که در زیر هر پرچم دوازده هزار جنگجو باشد».
نژاد زرد همان نژاد اسرائیل است و تعبیر «غایه» رساتر از تعبیر «رایه» هست زیرا «غایه» به معنای پرچم است و به مرغی گفته می شود که با بالهای پهن و گسترده خود بر فراز مردم پرواز کرده، سایه اندازد. که این تعبیر علاوه بر اینکه مفهوم «رایت» را می رساند، می تواند به پرواز هواپیماهای مهاجم اسرائیلی بر فراز کشورهای اسلامی (اردن، لبنان و سوریه) نیز اشاره باشد. جالبتر اینکه آموزشهای نظامی همگانی که در اسرائیل همه مردان و زنان را تحت پوشش دارد نزدیک به یک ملیون نفر را آموزش نظامی داده است و این درست همان رقمی است که در حدیث آمده (80*12000) و به زودی در فتح قدس شریف همه آنها با ذلّت و خواری به هلاکت خواهند رسید.
1471 - «أعدد ستّا بین یدی السّاعه: موتی، ثمّ فتح بیت المقدس، ثمّ موتان یأخذان فیکم کقصاص الغنم... ثمّ فتنه لا یبقی بیت من العرب إلاّ دخلته. ثمّ هدنه تکون بینکم و بین بنی الأصفر فیغدرون فیأتونکم تحت ثمانین غایه».
«خود را در پیشقدم رستاخیز به شش حادثه مهیّا کن: کشت و کشتار، سپس فتح بیت المقدّس، آنگاه دو کشتار دیگر، که شما را چون گوسفند سر ببرند... و آنگاه فتنه ای که به هر خانه ای از امّت عرب وارد شود و آنگاه پیمان صلحی میان شما و نژاد زرد، که به شما حیله می ورزند و با هشتاد پرچم به جنگ شما می آیند».
تفصیل این صلح در احادیث بعدی خواهد آمد و این فتنه واقع شده و دود آن به هر خانه ای از خانه های اعراب رسیده است.
1472 - «و الّذی نفسی بیده، لیلینّ أمّتی قوم، إذا تکلّموا قتلوهم، و إن سکتوا استباحوهم. لیستأترنّ بفیئهم، و لیطأنّ حرمتهم، و لیسفکنّ دماءهم، و لیملأنّ قلوبهم دغلا و رعبا، فلا تراهم إلاّ خائفین و جلین مرعوبین!. عندها یجیء قوم من المشرق و قوم من المغرب یلون أمّتی فالویل لضعفاء أمّتی منهم، و الویل لهم من اللّه، لا یرحمون صغیرا و لا یوقّرون کبیرا، و لا یتجافون عن شیء. جثثهم جثث الآدمیّین، و قلوبهم قلوب الشّیاطین».
«سوگند به خدائی که جانم در دست قدرت اوست، افرادی زمام امور امّت را در دست می گیرند که اگر مردم سخن بگویند آنها را می کشند، اگر ساکت شوند همه چیز آنها را مباح می شمارند، ثروت آنها را تاراج می کنند، به حریم آنها تعدّی می کنند، خون آنها را می ریزند، و دل آنها را با ترس و وحشت پر می کنند. آنها را ترسان و لرزان می یابی، جز وحشت و اضطراب در آنها نمی بینی. در آن هنگام گروهی از شرق و گروهی از غرب آمده، سرنوشت آنها را به دست می گیرند، آنروز وای بر ضعفای امّت از دست آنها، که بر کودکان ترّحم نکنند و احترام بزرگان را رعایت ننمایند و از چیزی چشم پوشی نکنند. چهره آنها چهره آدمیان است و دل آنها دل شیاطین می باشد».
درود بر اشرف کاینات که همه سخنانش از مبدء وحی سرچشمه گرفته هرگز سخنی به گزاف از زبان مبارکش صادر نشده است، آری امروز گروهی از شرق و گروهی دیگر از غرب فرارسیده سرنوشت امّت اسلامی را به عهده گرفته اند و بر کودکان رحم نمی آورند و احترام بزرگان را رعایت نمی کنند به حقوق و حریم مردم تعدّی می کنند، ثروتهای مردم را به یغما می برند و دل همگان را با وحشت و اضطراب پر کرده اند و همه فرمایشات آن بزرگوار موبه مو تحقّق یافته است.
1473 - «تنزل التّرک الجزیره، و تنزل الرّوم فلسطین».
«ترک وارد جزیره می شود و روم در فلسطین رحل اقامت می افکند».
این حدیث نیز در عصر ما تحقّق یافته، فلسطین به اشغال روم (یهود) درآمده و جزیره العرب به استعمار ترکان شرق و غرب!.
1474 - «هل سمعتم بمدینه جانب منها فی البحر؟. قالوا: نعم..
قال لا تقوم السّاعه حتّی یغزوها سبعون ألفا من بنی إسحاق».
«آیا شهری را شنیده اید که یک کناره آن دریاست؟ گفتند: آری، فرمود: قیامت قیام نمی کند جز اینکه هفتاد هزار نفر از اولاد اسحاق (اسرائیل) در آنجا بجنگند»
نام این شهر در یک روایت «عکّا» و در روایتی دیگر «ایله» آمده است.
این حدیث نیز در عصر ما تحقّق یافت و به هنگام اشغال کانال سوئز به همین مقدار سرباز اسرائیلی در این منطقه با مسلمانان نبرد کرد.
به همین مناسبت در اینجا اشاره ای به یکی از نکات لطیف قرآن می کنیم که چگونه از حوادث امروز و سیر تاریخی رژیم اشغالگر در طول چهارده قرن خبر داده است و امروز دقیقا فرموده خداوند متعال و پیامبر بزرگوارش تحقّق یافته است:
«فرزندان اسرائیل را در کتاب (تورات) آگاه کردیم که دوبار در زمین فساد خواهید کرد و برتری خواهید جست برتری بزرگی». (اسراء:4).
«چون هنگام یکی از آندو بیامد بندگانی از خودمان بر شما برانگیختیم که دارندگان نیروئی بس شدید بودند، پس میان شهرها بگردیدند و آن وعده حتمی و شدنی بود». (اسراء:5).
این همان وعده خداوند در تورات بود که در عهد «بختنصّر» تحقّق یافت که وعده قطعی حضرت پروردگار بود، که در ضمن آن 000/300 نفرشان کشته شد و 000/120 نفرشان اسیر شد، «هیکل» ویران شد، شهرهایشان خراب شد، ثروتهایشان تاراج گردید و هرچه داشتند برباد رفت و هزاران سال با ترس و وحشت در اطراف زمین پراکنده شدند. و این وعده الهی به دست سپاه نیرومند «بختنصّر» تحقّق یافت.
«پس شما را برایشان دولت و غلبه بازدادیم و با اموال و اولاد شما را کمک کردیم و شما را لشکر فزونتر قرار دادیم». (اسراء:6)
و این در عصر ما تحقّق یافت که پس از هزاران سال سرگردانی سرانجام در فلسطین گرد آمدند و مسلمانان آن سامان را از دیار خود بیرون راندند و با ابرقدرتها هم پیمان شدند و با دستیاری آنها سلاحهای مدرن و مجهّزی گرد آوردند و لشکرآرائی کردند و امروزه صاحب نیرو شده بر مسلمانان چیره گشته اند.
[پس از آن به بنی اسرائیل گفتیم: در آن سرزمین ساکن شوید،
چون وعده واپسین فرارسد، همه شما را باهم بیاوریم]. (اسراء:104).
بیش از 30 سال است که در سرزمین موعود اقامت گزیده اند و وعده واپسین فرا رسیده است و اینک وقت آنست که همگی در یک نقطه گرد آمده، یکجا نابود شوند و جهان از شرّ آنها راحت شود.
«چون وعده واپسین (دوّمین نوبت فساد در زمین) فرارسد، تا چهره های شما را ناخوش آیند کنند و وارد مسجد (اقصی) شوند، چنانکه بار اوّل وارد شدند، و بر آنچه دست بیابند نابود کنند، یک نابودکردنی».
(اسراء:7)
این هم در عصر ما تحقّق یافت و آن فرقه ستمگر در این مکان مقدّس گرد آمدند و چون بار نخستین وارد مسجد اقصی شدند و بر هرچه دست یافتند ویران کردند و حتّی از آتش زدن به مسجد اقصی دریغ نکردند و همه مقدّسات را لگدمال کردند.
برخی از مفسّران تصوّر کرده اند که منظور از دوّمین وعده موعود برای نابودی اسرائیل همان عهد «بختنصّر» است که قبلا اشاره کردیم. ولی سیاق آیات آنرا ردّ می کند زیرا آیات اوّل سوره اسراء با نظام خاصّی مراحل تسلسلی قوم اسرائیل را آورده، که دقیقا گذشت زمان آنرا تفسیر کرده و روند حرکت آنها با آن منطبق شده است، دیگر جای تردیدی برای احدی نمی ماند در اینکه حوادث عهد بختنصّر منطبق با نخستین مرحله از وعده الهی است و دوّمین مرحله آن در عصر ما در شرف انطباق است، که در آخر سوره اسراء خداوند سبحان وعده می دهد که همه آنها را گرد آورده یکجا نابود سازد (اسراء:104).
به طوریکه از سیاق آیات استفاده می شود این نویدها و وعیدها مربوط به روزگار معاصر با نزول قرآن نیست بلکه مربوط به زمانهای بعد از صدر اسلام می باشد، همچنین به صورت نقل داستان یهود در زمانهای گذشته نیز نمی باشد، بلکه بدون تردید مربوط به آینده است که در عصر ما در شرف تکوین و تحقّق است و اگر در سیاق آیات از اول سوره اسراء تا آخر آن تدّبر شود به قطعی بودن این نظر از دیدگاه قرآن، اطمینان حاصل می شود.
جالب اینکه این داستان در تورات نیز آمده است، با دقّت در تورات
درمی یابیم که تورات نیز از آن روز موعود و ریشه کن شدن نسل اسرائیل از خاک فلسطین خبر داده است، و اینک متن تورات:
«خداوند به او گفت: از میان شهر یعنی از میان اورشلیم بگذر و بر پیشانی کسانیکه به سبب همه رجاساتی که در آن کرده می شود آه و ناله می کنند نشانی بگذار. و به آنان به سمع من گفت: که در عقب او از شهر بگذرید و هلاک سازید و چشمان شما شفقت نکند و ترحّم منمائید. پیران و جوانان و اطفال و زنانرا تماما به قتل رسانید، امّا به هر کسیکه این نشانرا دارد نزدیک نشوید و از قدس من شروع کنید... چون ایشان می کشتند و من باقی مانده بودم به روی خود درافتاده استغاثه نمودم و گفتم: آه ای خداوند یهوه، آیا چون غضب خود را بر اورشلیم می ریزی تمامی بقیّه اسرائیل را هلاک خواهی ساخت. او مرا جواب داد گناه خاندان اسرائیل و یهودا بی نهایت عظیم است و زمین از خون مملوّ و شهر از ستم پر است... پس چشم من نیز شفقت نخواهد کرد و من رحمت نخواهم فرمود، بلکه رفتار ایشان را بر سر ایشان خواهم آورد».
اگرچه ما نمی دانیم که این تعبیرها چقدر از تحریف مصون مانده یا دستخوش تحریف شده است ولی می رساند که همانند رفتار اسرائیل با دیگران، با خود آنها رفتار خواهد شد، به طوریکه آنها به پیر و کودک رحم نکردند و کودکان خردسال و پیرزنان کهنسال را در دیر یاسین و دیگر موارد به خاک و خون کشیدند، واکنش بسیار مناسبی خواهند دید و بر کوچک و بزرگشان ترحّم نخواهد شد و همگی محکوم به فنا و نابودی خواهند شد.
1475 - «یستخدم المشرکون المسلمین و یبیعونهم فی الأمصار، و لا یتحاشی لذلک برّ و لا فاجر! و لا یزال ذلک البلاء علی أهل ذلک الزّمان حتّی إذا یئسوا و قنطوا و أساؤ الظّنّ ألاّ یفرّج عنهم، إذ بعث الله رجلا من أطایب عترتی و أبرار ذرّیّتی، عدلا مبارکا زکیّا، لا یغادر مثقال ذرّه، یعزّ الله به الدّین و القرآن و الإسلام و أهله، و یذلّ به الشّرک و أهله، یکون من الله علی حذو لا یغترّ بقرابه، و لا یضع حجرا علی حجر، و لا یقرع أحدا فی ولایته بسوط إلاّ فی حدّ. یمحو الله به البدع کلّها، و یمیت الفتن کلّها.
یفتح الله به باب حقّ، و یغلق به باب کلّ باطل، یردّ به سبی المسلمین حیث کانوا!».
«مشرکان مسلمانان را استخدام کرده، آنها را در شهرها خرید و فروش می کنند! و کسی از افراد صالح و فاسد از آن بیزاری نمی جوید! این گرفتاری با مردم آن زمان خواهد بود تا هنگامی که همگان مأیوس و نومید شوند و تصوّر کنند که دیگر خداوند از آنها رفع گرفتاری نخواهد فرمود!، آنگاه خداوند مردی را از بهترین فرزندان و پاکترین عترت من برمی انگیزد که سراپا عدل و برکت و پاکی است، از کوچکترین حق کشی چشم نمی شود، خداوند به وسیله او دین و آئین و قرآن و اهل ایمان را عزیز می کند و شرک و اهل شرک را خوار و زبون می سازد، او دقیقا فرمان خدا را اجراء می کند، با کسی حساب خویشاوندی ندارد، سنگی روی سنگ نگذارد، در فرمانروائی او کسی تازیانه نخورد جز اینکه حدّ شرعی در حقّش جاری شود، خداوند به وسیله او بدعتها را نابود سازد و فتنه ها را بخواباند و درهای حق و حقیقت را بگشاید و درهای باطل را ببندد، به وسیله او همه اسیران اسلامی را در هر کجا که باشند آزاد می سازد»
آری او عدل منتظر و صاحب شوکت و فرّ است که همه اسیران دربند به دست او از قید اسارت آزاد می شوند و از همه گرفتاران رفع گرفتاری می شود. هر تبعیدی دور از وطن به آغوش میهن خود بازمی گردد و حلاوت زندگی در پرتو دولت عدل را درمی یابد.
رسول گرامی اسلام از این حوادث و درگیریها و تبعیدی ها و پناهندگی ها به تفصیل خبر داده و اغلب آنها تحقّق یافته است.
در زمان ما وعده قرآن کریم و احادیث سیّد المرسلین (صلّی الله علیه و آله و سلم) واقع شد و رومیان بر قسمت اعظم شامات چیره شدند.
1476 - «یکون اختلاف صنفین من العجم فی لفظه کلمه (عدل) و سفک دماء کثیره فیما بینهم، و قتل ألوف الألوف، اذ تقتتل الفئتان مقتله عظیمه، و دعوتهما واحده».
«در میان دو گروه از اقوام عجم در کلمه «عدل» اختلاف پدید می آید و خونهای بسیاری در آن نبرد ریخته می شود و هزاران هزار انسان در آن میان کشته می شود، زیرا جنگ بسیار سختی در میان آنها روی می دهد در حالیکه هردو گروه یک ادّعا دارند و به سوی یک هدف همدیگر را فرامی خوانند!».
امروز دو ابرقدرت در مقام ادّعا به سوی یک هدف دعوت می کنند، هر دو به صلح جهانی، اجرای کامل عدالت، مبارزه جدّی با اختلافات طبقاتی دعوت می کنند ولی به عدالتی که هر یکی براساس معتقدات خود از کلمه «عدل» برداشت می کنند، هنگامی که این درگیریهای لفظی و تبلیغاتی به صورت جدّی تر درآید، جهان را به آتش و خون می کشد و قسمت اعظم ساکنان زمین را به هلاکت می رساند و برخی از قارّه ها (آمریکا و اقیانوسیّه) را از صفحه تاریخ محو می کند. واژه «عدل» به شکلهای مختلف آن (برابری، برادری، جامعه توحیدی بی طبقاتی و حکومت واحد جهانی) که امروز نقل مجالس است و در سرلوحه کنگره ها و سمینارها جای گرفته است، چهارده قرن پیش توسّط رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مطرح شده، و از گسترش این واژه در مجامع بین المللی و درگیری قطبهای شرق و غرب به ادّعای تأمین عدالت اجتماعی از سوی طرفین دقیقا مورد توجّه قرار گرفته است.
امروز همه گروهها، مکتبها، دولتها، ملّتها، با اختلاف نظرهائی که دارند همگی از عدالت دم می زنند و در مقام ادّعا برای تأمین عدالت اجتماعی تلاش می کنند ولی جنایتهای خود و هم پیمانان خود را توجیه و تأویل کرده، با هزاران مکر و حیله خیانت را عدالت می نامند و برای تأمین عدالت و تحقّق بخشیدن به واژه «عدل» با قطبهای مخالف خود می جنگند ولی از هرگونه اعتراض و انتقاد در برابر رژیم اشغالگر اسرائیل سکوت می کنند و با کمال تأسف اغلب کشورهای اسلامی نیز از طرحهای ریاکارانه آنها پشتیبانی کرده، در برابر اینهمه جنایت و خیانت دم فرو می بندند.
1477 - «سیکون بعدی فتن، منها فتنه الاجلاء، یکون فیها هرب و ضرب، ثمّ من بعدها فتن أشدّ منها، ثمّ فتنه کلّما قیل انقطعت تمادت حتّی لا یبقی بیت إلاّ دخلته و سلم إلاّ صکّته حتّی یخرج رجل من عترتی، ألفتنه الرّابعه ثمانیه عشر عاما».
«بعد از من فتنه هائی پدید آید، که یکی از آنها فتنه جلای وطن شدن است، در این فتنه فرارها و درگیری ها روی می دهد و آنگاه فتنه شدیدتری پدید آید، سپس فتنه ای روی دهد که هر وقت بگویند تمام شد ادامه پیدا کند تا جائیکه دود آن به هر خانه ای وارد شود و همه راههای
صلح را ببندد، تا مردی از عترت من خارج شود، فتنه چهارمی هجده سال ادامه یابد».
این حدیث به روشنی از فتنه اسرائیل و اشغال فلسطین و جلای وطن شدن مردم آن و فتنه های بعدی اسرائیل در آن سرزمین مقدّس خبر می دهد.
صهیونیسم جهانی پس از اشغال فلسطین فتنه های بسیاری پدید آورد، کشورهای اسلامی را به جان یکدیگر انداخت و دود این فتنه ها به هر خانه ای در منطقه و به ویژه در لبنان وارد شد و به احتمال قوی ما فتنه چهارم را سپری می کنیم که در سال 1967 م. شروع شده و احتمالا در سال 1985 م. پایان خواهد یافت.
1478 - «بینکم و بین الرّوم أربع هدن: یوم الرّابعه علی ید رجل من أهل هرقل، یدوم سبع سنین. ثمّ یکون إمام النّاس المهدیّ».
«در میان شما و روم چهار پیمان صلح امضا می شود که چهارمی آن به دست مردی از اهل هرقل انجام می پذیرد و هفت سال ادامه می یابد، آنگاه مهدی (عجّل الله فرجه) فرمانروای مردم شود».
احتمالا پیمان چهارم همان پیمان کمپ دیوید باشد که به دست رئیس جمهور و وزیر امور خارجه آمریکا، میان مصر و اسرائیل بسته شد و به یاری خدا پس از انقضای هفت سال از تاریخ این پیمان جنگ به پایان رسیده، اسرائیل نابود خواهد شد و مقدّمات ظهور یکتا مصلح جهان انجام خواهد یافت. انشاء اللّه.
خیال می کنم که من در تاریخ پیمان چهارم اشتباه نمی کنم و صلح به معنای آتش بس کامل جنگ نیست، بلکه همان پیمان پوچ و صوری کمپ دیوید است که بر ملّت مصر تحمیل شد تا صولت جنگ شکسته شود، اسرائیل نفس راحتی بکشد و برای آینده مجهزتر شود و طرح تازه ای برای ایجاد آشوب و بلوا، و انجام تاراج و یغما پیاده کند. ولی خدای بزرگ در کمین ستمکاران است و نقشه خیانتکاران را نقش برآب کرده، شرّ جنایتکاران را به خودشان باز می گرداند. انشاء اللّه. چنانکه خدای تبارک و تعالی خطاب به حضرت داود (ع) فرمود: [ای بنده ام! تو می خواهی و من می خواهم، سرانجام آنچه من می خواهم تحقّق می یابد].
1479 - «بینکم و بین الرّوم سبع سنین. فقیل: یا رسول الله من إمام النّاس یومئذ؟. قال: ألمهدیّ من ولدی».
«میان شما و روم هفت سال است. گفته شد: ای رسول گرامی اسلام! در آن زمان امام مردم کیست؟ فرمود: مهدی (عجّل الله فرجه) از اولاد من».
بسیار امیدواریم که هفت سال بعد از قرارداد کمپ دیوید فجر ظهور بدمد و آفتاب جهانتاب امامت از پشت پرده درآید جهان را با نور الهی خود منوّر سازد.
1480 - «یکید الرّوم لأهل الشّام، و یجمعون لهم جمعا عظیما، و تکون مقتله عظیمه یوم الفتح».
«رومیان برای اهل شام حیله می کنند و سپاه عظیمی برای آنها گرد می آورند و در روز فتح نبردی سخت واقع می شود».
چنانکه به هنگام اشغال بیت المقدّس انجام یافت.
1481 - «یوشک لأهل الشّام أن لا یجبی إلیهم دینار و لا مدّ، و ذلک من قبل الرّوم».
«برای مردم شام انتظار می رود که درآمد و محصولی حاصل نشود و این از جانب رومیان خواهد بود».
پس از جنگ اعراب و اسرائیل برای ساکنان شهرهای مرزی دیگر آن فراغت فکری و امکان عملی حاصل نشده که به کار کشاورزی و دامپروری مشغول شوند و برای کشور خود زراعت کنند و دام پرورش دهند و تاکنون با مساعدتهای دولتی زندگی کرده اند و از هر تلاشی در حوالی مناطق اشغالی بازمانده اند.
1482 - «عدوّ یجمعون لأهل الشّام، یجمع لهم أهل الإسلام.
فقیل له: الرّوم تعنی؟ قال نعم، ثمّ قال: و یکون عند ذلکم القتال ردّه شدیده».
«دشمنی سخت برای مردم شام صف آرائی می کند که همه ملّت اسلامی برای مقابله با آنها گرد می آیند. گفته شد: مراد شما رومیان
(یهود) است، فرمود: آری. سپس فرمود: در آن هنگام جنگی در می گیرد و بیشتر جوانان از اسلام برمی گردند».
اسرائیل در زمان ما سپاهی عظیم گرد آورد و ممالک اسلامی در محدوده امکانات خود برای مقابله با آنها گرد آمدند و جنگی سخت درگرفت و با کمال تأسف حالت ارتداد در جوانان بیش از هر زمانی دیگر مشاهده می شود.
1483 - «ملاحم النّاس خمس: قد مضت اثنتان، و ثلاث فی هذه الأمّه: ملحمه التّرک، و ملحمه الرّوم، و ملحمه الدّجال».
«فجایع بزرگ جهان پنج تاست که دوتای آن واقع شده و سه تای آن در این امّت واقع می شود: فاجعه ترک، فاجعه روم و فاجعه دجّال».
فاجعه ترک در قرقیسیا انجام می پذیرد و ریشه کنی روم (اسرائیل) و سفیانی به دست حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) انجام می پذیرد.
پرواضح است که سپاهیان حضرت ولّی عصر (عجّل الله فرجه) در مکّه گرد آمده به سوی بیت المقدس روی می آورند. طبق احادیث یک سپاه ده هزار نفری متشکّل از سعادتمندانی که در اوّلین روزهای ظهور توفیق بیعت با آن مصلح بزرگ جهان را پیدا می کنند و به سوی بیت المقدس حرکت می کنند و بعد از پاکسازی سرزمین مقدّس فلسطین از تفاله های رژیم اشغالگر به سوی قسطنطنیّه (استانبول) حرکت کرده، آنجا را فتح می کنند.
قرآن کریم تاریخچه قوم یهود را از آغاز تا انجام در سوره روم در ضمن آیات معدودی بیان فرموده است که فشرده آن را در اینجا می آوریم:
[الم، غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ].
[الف، لام، میم. رومیان در نزدیکترین زمین شکست خورند، و آنها پس از مغلوب شدنشان به زودی غالب آیند].
منظور از نزدیکترین زمین، نواحی شام است که نزدیکترین نقطه به سرزمین روم و سرزمین پارس است.
آری رومیان از پارسیان شکست خوردند و روم به معنای دیگرش یعنی
یهودیان نیز از مسلمانان شکست خوردند و آن، شکست آنها در صدر اسلام از سپاه مهاجر و انصار به فرماندهی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد.
ولی قرآن کریم خبر می دهد که رومیان به دنبال این شکست چیره خواهند شد، چنانکه رومیان بر پارسیان چیره شدند و یهودیان بر ملّت مسلمان. چه غلبه ای بالاتر از این، که سرزمینشان را غصب کرده، خودشان را از میهن خود رانده اند و سرنوشت ملّت مسلمان را به دست گرفته اند و با آنها چون رابطه استعمارگران با مردم مستعمرات معامله می کنند و یهودیان را از اقطار و اکناف جهان به سرزمین اشغالی که همان «ادنی الأرض» است گرد آورده اند.
قرآن کریم برای این اجتماع مجدّد یهود در سرزمین موعود تاریخی که تعیین کرده «بضع سنین» است که این تعبیر از چهل تا هشتاد سال را شامل می شود. سپس می فرماید:
[لِلّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ].
[قبلا و بعدا فرمان از آن خداست].
یعنی پیش از مغلوب شدن رومیان (یهود) و بعد از بازگشت آنها به سرزمین موعود برای تأدیب شدن مسلمانان، تا هنگامی که حجّت خدا (عجّل الله فرجه) ظهور کند و زمین را از تیرگی آنها پاک گرداند که:
[وَ یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ بِنَصْرِ اللّهِ].
در آن روز مؤمنان، با نصرت خدا شاد می شوند].
آنروز از رژیم اشغالی و هم پیمانان نظامی آن خبری نیست و زمین برای خدا خالص می شود و در سرتاسر جهان پرچم توحید برافراشته می گردد و ظلم و ستم از صحنه گیتی ریشه کن می شود. چنانکه امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه فرمود:
1484 - «عند قیام القائم (علیه السلام)».
«آنروز مؤمنان شاد می شوند به هنگام قیام قائم (عجّل الله فرجه)».
رسول گرامی اسلام نیز از ریشه کن شدن این مادّه فساد خبر داده،
می فرماید:
1485 - «سوف ترون جبالا تزول قبل حقّ الصّیحه. لا تقوم السّاعه حتّی یدلّ الحجر علی الیهودیّ فیقول الحجر: یا عبد الله هذا ما تبتغی».
«به زودی می بینید که پیش از آن صیحه (بانگ آسمانی) کوهها از جای کنده می شوند، آری قیامت برپا نمی شود جز پس از آنکه سنگ از مخفی گاه یهودیان خبر دهد و بگوید: ای بنده خدا! آنچه دنبال می کنی اینجاست»!.
لحظه پرشکوه ظهور، ساعت موعود یهود است که چون قیام قیامت دست و پای خود را گم کرده، از هر حیله ای فرو می مانند، در پشت سنگها و صخره ها خود را مخفی می کنند و از صخره ها به قدرت پروردگار بانگ برمی آید که یک یهودی اینجاست، و آنگاه از مخفیگاه بیرون آمده خود را طعمه شمشیر می سازند، خداوندی که روز قیامت هر چیزی را به سخن درمی آورد چه مانعی دارد که در آن روز پرشکوه به برکت حضرت ولیّ امر (عجّل الله فرجه) سنگها را به صدا درآورد تا مخفیگاه دشمن را افشا کنند؟!.
1486 - «سألت لامّتی أن لا یسلّط علیهم عدوّا من غیرهم فأعطانیها».
«در مورد امّت از خدا خواستم که دشمن خارجی را بر آنها، مسلّط نگرداند و خداوند این دعایم را به اجابت رسانید».
از این حدیث شریف استفاده می شود که هرگز دشمن خارجی تسلّط کامل بر امّت اسلامی پیدا نخواهد کرد و اشغال سرزمین مسلمانان از طرف یهود به درازا نخواهد کشید انشاء اللّه.
1487 - «إنّ القائم لا یظهر حتّی تملک الکفّار الأنهر الخمسه:
سیحون، و جیحون، و الفرات، و دجله، و النّیل، فلینصرنّ الله أهل بیته علی الضّلال، فلا ترفع له رایه إلی یوم القیامه».
«قائم (عجّل الله فرجه) ظاهر نمی شود جز پس از آنکه کافران 5 رودخانه را به
تصرّف خود درآورند: سیحون، جیحون، فرات، دجله و نیل، آنگاه خداوند گروندگان خویش را بر گمراهان پیروز گرداند و دیگر پرچم آنان تا قیامت برافراشته نشود».
رودهای یادشده هم اکنون در تصرّف دست نشاندگان کفّار است و غربی ها بر آنها سیطره دارند و رودهای سیحون و جیحون رسما در دست کفّار است.
دروازه های چین باز شده، چین از حالت انزوا خارج شده، با کشورهای اسلامی چون مصر و غیره روابط سیاسی و بازرگانی آغاز کرده، کالاهای تجارتی صادر می کند، کمکهای باعوض و بی عوض می دهد.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) با تعبیر انتشار یأجوج و مأجوج از ورود چین و ماچین در عرصه مبادلات بین المللی و خروج آنها از پشت دیوارهای مستحکم کشورشان خبر داده است.
این خروج با جنگ چین و ویتنام بر سر کامبوج و دیگر آرمانهائیکه چین در پی به دست آوردن آنها بود؛ آغاز شد. آنگاه چینی ها برای نخستین بار از مرزهای خود خارج شدند و به یک کشور همسایه حمله بردند.
کلمه «ینتشر» در حدیث شریف اشاره به جمعیّت فوق العاده چین است که امروزه نزدیک یک میلیارد جمعیت است.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
[حَتّی إِذا فُتِحَتْ یَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ، وَ هُمْ مِنْ کُلِّ حَدَبٍ یَنْسِلُونَ].
[هنگامی که یأجوج و مأجوج گشوده شوند و از هر پشته ای سرازیر شوند].
امروزه چین گشوده شده، چینی ها در جهان پخش شده اند و از هر پشته ای سرازیر شده اند و در هر رشته ای وارد شده اند و افکارشان را به جهان صادر کرده اند و در مغز جوانهای اسلامی نیز وارد کرده اند. و اینک وقت آن رسیده است که حدیث «بنی قنطوره» تحقّق پیدا کند که آمده است:
1488 - «یوشک أن یطوی ملک العرب. یطویه بنو قنطورا، قوم
عراض الوجوه، فطس الأنوف، صغار الأعین، کأنّ وجوههم المجانّ المطرّقه، ینتعلون الشّعر. ینزلون قریه قریبه من أرض العرب، بل هی من أرض العرب یقال لها: جبانه اللّون، فیقاتلهم العرب قتالا شدیدا، فیقول التّرک: إدفعوا إلینا إخواننا من العجم و لا نقاتلکم، فیقول العرب للموالی:
الحقوا باخوانکم، فیقول الموالی: و یحکم، إلی الکفر بعد الإسلام؟!. ثمّ تقاتلهم الموالی قتالا شدیدا، فیهزمهم الله حتّی لا یبقی منهم مخبر. و یجیء الموالی بالغنائم، فیقول العرب للموالی: أعطونا ممّا غنمتم، فیقولون:
لا نعطیکم و قد خذلتمونا».
«نزدیک است که سلطنت عرب به دست «بنی قنطوره» برچیده شود. بنی قنطوره قومی هستند با صورتهای پهن، بینی های فرورفته و دیدگان کوچک، صورتهایشان چون سپرهای آهنین است. کفشهای موئی به پا می کنند و در محلّی در نزدیکی سرزمین عرب، که از زمینهای عربی است فرود آیند که به آنجا «وادی لون» گفته می شود. عربها سخت با آنها درگیر می شوند. ترکها می گویند: برادران عجم ما را به ما پس دهید ما با شما جنگ نمی کنیم. عربها به «موالی» می گویند: به برادران خود بپیوندید. آنها می گویند: وای بر شما، آیا پس از اسلام به سوی کفر برگردیم؟! آنگاه موالی با آنها می جنگند و آنها را شکست می دهند و گزارشگری از آنها باقی نمی ماند. موالی با غنیمتهای فراوان باز می گردند.
عربها به موالی می گویند: از آنچه غنیمت گرفته اید به ما هم بدهید. آنها می گویند: چیزی به شما نمی دهیم که شما ما را تنها گذاشتید و ما را یاری نکردید».
برطبق آنچه که در کتابهای لغت چون اقرب الموارد و قاموس المحیط آمده است، بنوقنطوره عبارت از ترکها هستند. برخی گفته اند که منظور از بنوقنطوره، سودانیها هستند ولی اشتباه است.
برخی گفته اند که «قنطوره» نام یکی از کنیزهای حضرت إبراهیم (علیه السلام) بود که نژاد ترک از نسل او پدید آمد.
صاحب منتهی الارب می گوید: بنوقنطوره مردم اندلس هستند که اشتباه است، زیرا صفات یادشده در حدیث هرگز با آنها تطبیق نمی کند.
ما معتقدیم که قنطوره همان کنیز حضرت إبراهیم (علیه السلام) است که نژاد
ترک و چین از اوست. اندلس کجا و دسترسی به سیحون و جیحون و فرات و دجله کجا؟
از سوی دیگر صفات یادشده در حدیث با آنها (ترکها و چینی ها) منطبق است. که آنها صورتی پهن، دماغی فرورفته و دیدگانی ریز دارند و رنگ صورتشان زرد مایل به سرخی است که با سپرهای مسی شباهت پیدا می کند که در زیر پتکهای مسگر گلگون شده باشد. این چهره های گلگون و خالی از خوف خدا نیز شبیه آن سپرهای مسی می شود.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در حدیثی دیگر از آنها بیم داده می فرماید:
1489 - «یوشک بنو قنطورا أن یخرجوا بکم من أرض العراق!!!».
«نزدیک است که بنو قنطوره شما را از سرزمینهای خود از خاک عراق بیرون کنند».
ممکن است به هنگام هجوم ترکها به عراق این معنی تحقّق یافته باشد و برخی از مردم عراق از سرزمینهای خود فرار کرده باشند، چنانکه در بصره روی داد.
و در حدیثی دیگر به این تعبیر آمده است:
1490 - «یوشک بنو قنطورا بن کنکر یخرجون فیسوقون أهل خراسان سوقا عنیفا حتّی یوردوا خیولهم نهر الأبّله».
«نزدیک است بنو قنطوره پسر کنکر خروج کنند و اهل خراسان را به شدّت فراری دهند تا آنها را به رود بصره وارد کنند».
تصوّر می کنیم که در این حدیث اشتباه چاپی روی داده و به جای «من»، «بن» آمده است و در اینصورت معنای حدیث چنین خواهد بود:
«نزدیک است که بنو قنطوره از «کنکر» خروج کنند و...».
کنکر، نام قصبه ای در میان همدان و کرمانشاه، در کنار جادّه همدان - کرمانشاه است، و به سبب آثار باستانی اش معروف است.
در حدیثی دیگر تصریح شده که بنی قنطوره از مشرق زمین می آیند:
1491 - «لیسوقنّ بنو قنطورا المسلمین، و لتربطنّ خیولهم بنخل خوخا قرب مسجد الکوفه، و لیشربنّ من فرض الفرات و لیسوفنّ أهل العراق، قادمین من خراسان و سجستان سوقا عنیدا، فهم شرار سلبت الرّحمه من قلوبهم، فیقتلون و یاسرون بین الحیره و الکوفه».
«بنو قنطره مسلمانان را دنبال می کنند و اسبهای خود را به نخلهای خوخا (در نزدیکی مسجد کوفه) می بندند و از آبشخورهای فرات می نوشند.
بنو قنطره که از خراسان و سجستان می آیند مردم عراق را به شدّت فراری می دهند. آنها شریرانی هستند که مرحمت از دلهایشان گرفته شده است، در میان حیره و کوفه به هرکس برسند می کشند و اسیر می گیرند».
آتشی که آنها برپا می کنند، منطقه را به آتش می کشد، سوریّه و لبنان و فلسطین را در شعله های خود می سوزاند و آسایش و آرامش را از کرانه های دریای مدیترانه و دریای سرخ سلب می کند. که در حدیثی دیگر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) همگان را از آن فتنه فراگیر برحذر می دارد:
1492 - «تاتی فتنه تدعی الحالقه، تحلق الدّین، یهلک فیها صریح العرب، و صالح الموالی، و أصحاب الکفر، و الفقهاء، و تنجلی عن أقلّ من القلیل».
«فتنه ای ویرانگر پدید آید که به آن فتنه خانمان برانداز گویند، دین و آئین را ریشه کن می سازد، عرب اصیل، صالحان از موالیان (ایرانیان)، فقها و کفّار در این فتنه کشته می شوند و جز افرادی اندک از این ورطه هلاکت رهائی نیابند».
تصوّر می شود که فتنه خانمان برانداز همان فتنه بنو قنطوره باشد، که احتمالا با جنگ جهانی سوّم همزمان خواهد بود.
در این حدیث این فتنه با کلمه «حالقه» توصیف شده که ما آنرا «خانمان برانداز» تعبیر کردیم، این واژه از مادّه «حلق» به معنای تراشیدن است که انسانها را درو می کند و چیزی باقی را نمی گذارد. جالب است که در فتنه چپی های چینی، تراش سر به تقلید از «مائوتسه تونک» به صورت شعار عمومی
درآمده بود، که آوردن تعبیر «حالقه» خالی از لطف نیست.
1493 - «إذا سمعتم بناس یاتون من قبل المشرق، اولی دهاء، یعجب النّاس من زیّهم، فقد أظلّتکم السّاعه».
«هنگامی که بشنوید مردمی از طرف مشرق می آیند که بسیار با ذکاوت هستند و مردم از تیپ آنها دچار شگفت می شوند، بدانید که ساعت فرارسیده است».
در این حدیث نیز منظور از ساعت، ظهور حضرت بقیّه الله روحی فداه می باشد. از این حدیث نیز گفتار ما تأیید می شود که ورود آنها به صحنه مبارزات جهانی همزمان با جنگ جهانی و یا به دنبال آن خواهد بود، که پس از آن فرج عمومی فرامی رسد.
1494 - «ینصبون رایات أوّلها نصر، و آخرها کفر!. یتبعهم حثاله العرب و سفله الموالی و العبید الأبّاق، رقوا من الآفاق، سیماهم السّواد، و دینهم الشّرک، و أکثرهم الخدّاع».
«پرچمهائی برافراشته می شود که آغازش پیروزی و پایانش کفر است، اراذل عرب و اوباش عجم از آنها پیروی می کنند و بردگان فراری به آنها می پیوندند و از حدود تجاوز می کنند. چهره هایشان سیاه، آئینشان شرک و بیشترشان حیله گر هستند».
1495 - «یسوق أمّتی قوم عراض الوجوه، صغار الأعین، کأنّ وجوههم الجحف، حتّی یلحقوهم بجزیره العرب، ثلاث مرّات. أمّا السّائقه الاولی فینجو من هرب منهم، و أمّا الثّانیه فیهلک بعض و ینجو بعض، و أمّا الثّالثه فیصطلمون کلّهم، من بقی منهم علی ید التّرک.. قیل: یا رسول اللّه، من هم؟. قال: التّرک. أما و الّذی نفسی بیده لتربطنّ خیولهم إلی سواری مسجد المسلمین».
«قومی که صورتهای پهن و دیدگان ریز و قیافه های غمباری دارند، امّت مرا می رانند و به جزیره العرب برمی گردانند. این حمله و گریز سه بار روی می دهد. در بار اوّل هرکس فرار کند نجات می یابد، در بار دوّم برخی نجات یابند و برخی هلاک شوند، و در بار سوّم همگی نابود شوند.
گفته شد: یا رسول اللّه! آنها کیانند؟ فرمود:
آنها اتراک هستند. سوگند به خدائی که جان من در دست قدرت اوست، اسبهای خود را در داخل مساجد مسلمین به شریفترین نقطه مساجد می بندند».
کلمه «اصطلام» که در این حدیث تعبیر شده، هلاک شدن در آتش جنگ و جان سپردن در زیر بمبارانهای هوائی و نابود شدن با موشکهای هدایت شونده است.
تعبیر «جحف» که در وصف آنها آمده، به شنهائی گفته می شود که پس از سیل در بستر رودخانه میماند، که چهره های زرد و موجدار آنها را می رساند.
1496 - «فیقترقون ثلاث فرق: فرقه تمکث، و فرقه تلحق بآبائها منابت الشّیح و القیصوم، و فرقه تلحق بالشّام و هی خیر الفرق».
«سه گروه می شوند، گروهی باقی می مانند، گروهی در چمنزارهای شیح و قیصوم به پدران خود می پیوندند و گروهی به شام می گریزند که اینها بهترین آن سه گروهند».
این گروه از طرف بصره و کویت و دیگر شهرهای شرقی خاورمیانه به سوی شام سرازیر می شوند، چنانکه از احادیث بعدی استفاده می شود:
1497 - «یاتی بنو قنطورا البصره، حتّی ینزلوا بنهر دجله فیفترق النّاس ثلاث فرق: فرقه تلحق بأصلها و فرقه تأخذ علی نفسها و تکفر، و فرقه یجعلون ذراریهم وراء ظهورهم فیقاتلون، قتلاهم شهداء، یفتح الله علی انفسهم، و یلحقون بالشّام.. و اماره ذلک إذا طبّقت الأرض إماره السّفهاء».
«بنو قنطره وارد بصره می شوند، در کنار رود دجله فرود می آیند، مردم سه گروه می شوند، گروهی به پدران خود می پیوندند، گروهی به سختی می افتند و کفر می ورزند، و گروهی خانواده های خود را پشت سر خود قرار می دهند و وارد نبرد می شوند. کشته هایشان شهید است، خداوند برای آنها گشایش می دهد و آنها خود را به شام می رسانند، در آن موقع در تمام اقطار زمین حکومت به دست سفیهان است».
امروز در همه اقطار و اکناف جهان حکومت به دست سفیهان است و مردم در برابرشان سه گروه شده اند، گروهی از ستم آنها پا به فرار می گذارند، گروهی به سوی آنها گرایش پیدا می کنند و به آنها جذب می شوند و گروهی با آنها به ستیز برمی خیزند. نشانه ها از نزدیک شدن آن ایّام حکایت می کنند.
1498 - «للمسلمین عدوّ، وجوههم کالجحف، و عیونهم کالوزغ، لهم وقعه بین دجله و الفرات، حتّی یکون الجوز أوّل النّهار بمئه دینار إلی الشّام، ثمّ یزید آخر النّهار!!».
«برای مسلمین دشمنانی است که صورتهایشان چون شنهای مسیل، و دیدگانشان همانند قورباغه است، آنها درگیری سختی در میان دجله و فرات دارند که هزینه عبور و گریز به شام صبحگاهان صد دینار و شامگاهان بیشتر از صد دینار می باشد».
درود بیکران ایزد منّان بر اشرف رسولان (صلّی الله علیه و آله و سلم) که همه پیچ و خمها را برای امّتش بازگو نموده و نکته ای را مسکوت نگذاشته، تا امّتش در راه خود بصیر باشند، اگر به سخنانش گوش فرادهند و از اوامرش پیروی کنند.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1499 - «إذا انساب علیکم التّرک، و مات خلیفتکم الذی یجمع الأموال، و یستخلف من بعده رجل ضعیف یخلع بعد سنتین من بیعته».
«هنگامی که ترکها بر شما حمله ور شوند و خلیفه ثروت اندوزتان بمیرد و مرد زبونی از او جانشین شود که پس از دو سال از خلافت خلع شود».
امروز بیگانگان بر ما تاخته اند و از هر طرف چون مارهای افعی بر ما حمله ور شده اند. پس از فروکش شدن جنگ جهانی، آخرین خلیفه ای که علی الظّاهر شکل خلافت را حفظ می کرد در استانبول از خلافت خلع شد و خلافت صوری نیز پایان یافت و دیگر خلیفه ای نمانده که به نامش ثروتی گرد آید
و ثروت مسلمانان به جیب شرق و غرب و بانکهای اروپائی سرازیر می شود.
آنگاه امیر مؤمنان به نقش یهود در نابودی خلافت اسلامی می پردازد و می فرماید:
1500 - «فیأخذ الرّوم ما اخذ منها و تزداد، و تاخذ التّرک ما اخذ منها».
«رومیان آنچه از آنها گرفته شده، پس می گیرند و مقداری هم اضافه می گیرند. از ترکها هم آنچه گرفته شده پس می گیرند».
این حدیث تحقّق یافته و دولتهای صرب، آلبانی، اسپانیا و بسیاری از دولتهای آفریقائی از بین رفته اند و قسمت اعظم فلسطین توسّط رژیم اشغالگر قدس اشغال شده، قسمتی از سرزمین مصر، قسمتی از سرزمین اردن و قسمتی از سرزمین سوریه در اشغال اسرائیل می باشد.
دقّت و بررسی در احادیث رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اهلبیت عصمت و طهارت هر شخص منصفی را متوجّه می کند که آنچه از این بزرگواران رسیده، مستقیما از منطق وحی سرچشمه گرفته است.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه: [وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ، وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً: شما را با اموال و اولاد یاری کردیم و شما را از جهت نفرات فزونتر قرار دادیم]. به قسمتی از فتنه های شرق و غرب اشاره می فرماید:
1501 - «تشغر بذیلها فتنه شرقیّه تطأ بخطامها بعد موتها و حیاتها، و تشبّ فی الحطب الجزل فی غربیّ الأرض، رافعه ذیلها تدعو یا ویلها لرحله!».
«فتنه ای بس طولانی در منطقه خاوری پدید می آورد و با منقارش در حیات و بعد از ممات بر زمین می زند و در باختر بر تپّه های هیزم آتش می زند و آنگاه دامنش را بلند کرده، بانگ واویلا سر می دهد».
افکار صهیونیستی پس از مرگ هزاران ساله خود، جان گرفته و بر پیکر موجودیّت جهانی نک می زند و آتش افروزیهایش در شرق و غرب، زبانه می کشد و وحشت و اضطراب را بر سراسر جهان تحمیل کرده و آتش فتنه را در
سراسر جهان روشن کرده است.
حطب جزل، که در حدیث آمده به تپّه ای از هیزم خشک گفته می شود که فقط منتظر جرقّه ایست که جهانی را در شعله هایش بسوزاند.
رژیم غاصب اسرائیل پس از اینهمه آتش افروزی و فتنه اندوزی، دستهایش را به سوی شرق و غرب دراز کرده، استمداد می کند و واویلا می گوید، تا شاید با این ناله های دروغین کمکهای اربابش آمریکا را به خود جذب کند و برای اثر گذاشتن در عواطف ارباب، اظهار می دارد که اگر عربها پیروز شوند، آنها را در آتش خشم خود خواهند سوزاند و به دریا خواهند افکند.
این استمدادهای دروغین برای جلب کمک، خوراک تبلیغاتی رسانه ها، و تبلیغ هدف اساسی خود: «تشکیل حکومت جهانی صهیونیستی» و گسترش قدرت خود در کنگره آمریکا می باشد، تا بدینوسیله یک حکومت نژادی تأسیس کند.
تا روزیکه این دولت غاصب برای ایجاد فتنه تلاش می کند و در شرق و غرب جهان آتش می افروزد، خداوند برای آن بقا ننوشته و دوام مقدّر نفرموده است، بلکه برعکس، آتشی را که او برافروزد، خداوند خاموشش می کند، چنانکه می فرماید: [کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ: هرگاه آتش جنگ را برافروختند، خداوند آنرا خاموش گردانید].
1502 - «ویل للعرب من مخالفه الأتراک، و ویل لأمّه محمّد إذا تحمّل أهلها البلدان، و عبر بنو قنطوراء سیحان و شربوا ماء دجله، و همّوا بقصد البصره و الأبّله. و أیم الله لتغرقنّ بلدتکم حتّی کأنّی انظر إلی جامعها کجؤجؤ سفینه أو نعامه جاثمه!».
«وای بر عرب از مخالفت اتراک. وای بر امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگامی که شهرنشینی را تحمّل کنند و بنی قنطوره از رود سیحان بگذرند، و از آب دجله بخورند و به سوی بصره و ابّله تهاجم کنند. سوگند به خدا که این شهر شما (بصره) بی گمان در زیر امواج دریا غرق خواهد شد. گوئی با چشم خود می بینم که همه شهر غرقه گشته و مسجد شما همانند دکل کشتی سر از آب بیرون آورده و یا چون شترمرغی بر بستر آب تکیه داده است».
1503 - «إذا قتل ملوک بنی العبّاس أصحاب الرّمی عن الأقواس بوجوه کالتّراس».
«هنگامی که سلاطین بنی عبّاس را کمانداران تیراندازی با چهره های گردی چون سپر به قتل برسانند».
ظاهرا این حدیث از تهاجم چین بر عراق سخن می گوید، و شاید در آینده چنین برخوردی بین این دو کشور به وجود آید، زیرا تعبیر چهره هائی چون سپر، با چینی ها بیش از دیگران منطبق است. کمانها و تیرها در عصر ما دگرگون شده، کمانهای دستی جای خود را به توپخانه های سبک و سنگین و موشک اندازهای زمین به زمین، و زمین به هوا و غیره داده است. اگر امروز چنین برخوردی بشود از آنسوی خاور دور با موشکهای قارّه پیما هر نقطه موردنظر را هدف قرار می دهند.
1504 - «کأنّی أراهم قوما وجوههم المجانّ المطرّقه، یلبسون السّرق و الدّیباج، و یعتقبون الخیل العتاق، و یکون هناک استجرار قتل، و یکون المفلت أقلّ من المأسور.. و لیس هو بعلم غیب. ذلک علم علّمه الله لنبیّه فعلّمنیه و دعا لی بأن یعیه صدری و تضطمّ علیه جوانحی».
«گوئی آنها (چینی ها) را با چشم خود می بینم که چهره های آنها چون سپرهائی است که پوست بر روی آن کشیده باشند، جامه های حریر و دیبا می پوشند و اسبهای بسیار زیبائی را یدک می کشند. در آنجا کارزاری سخت روی می دهد، و فراریان کمتر از اسیران خواهند بود.
یکی از یاران گفت: بی گمان به شما علم غیب عطا شده است.
فرمود: ای برادر کلبی! این غیب نیست، این دانشی است که آنرا خدای تبارک و تعالی به پیامبرش آموخته است و او به من تعلیم کرده و برای من دعا کرده که سینه ام گنجینه این علوم بوده و دلم فراگیرنده این دانشها باشد».
اگر بگوئیم صدّیق امّت در این گفتار چون همه سخنان درربارش راست فرموده است، سخنی نه شایسته مقام او گفته ایم، ولی ابراز می داریم که وجود مقدّس مولای متّقیان و فرزندان بزرگوارش از سرچشمه وحی اسرار رسالت را
آموخته اند و با نهایت امانت و درایت آنرا نگه داشته اند و در مواقع متناسب برای اهلش بازگو نموده اند. خداوند آنها را پاداش نیکو عنایت فرماید. آنها چیزی را از حقایق و دقایق ناگفته نگذاشته اند، ولی کو آن دل باز و سینه شایسته که این علوم را در خود جای دهد و اینهمه راز را از روی امانت و درایت در سویدای دلش مکتوم بدارد و برای اهلش بازگو نماید.
1505 - «إذا افترق بنو قنطوراء علی اختلاف، و آل بهم الوجل إلی المصافّ، أمتحنوا بالرّجف و انکشف للأنام علی مضمرهم».
«هنگامی که در میان بنی قنطوره اختلاف پدید آید و ترس و وحشت آنها را به صحنه جنگ بکشاند، در آن هنگام دچار زلزله می شوند و باطنشان بر همگان آشکار گردد».
این حدیث نویدی است بر جهان اسلام که چنین دشمن خطرناکی از جلو راهشان برداشته می شود و شوکت آن شکسته می شود. این اختلاف در جنگ چین و ویتنام آغاز شد.
1506 - «ثمّ یظهر قوم صغار لا یؤبه لهم، قلوبهم کزبر الحدید أصحاب الدّوله، لا یفون بعهد و لا میثاق، یدّعون الحقّ و لیسوا من أهله.
أسماؤهم الکنی، و نسبهم الفری، شعورهم مرخاه کشعور النّساء حتّی یختلفوا فیما بینهم، ثمّ یؤتی الله الحقّ من یشاء».
«سپس قومی بی مقدار خروج می کنند که به آنها اعتنا نمی شود، ولی دلهائی چون قطعات آهن دارند، به حکومت می رسند و به هیچ عهد و پیمانی وفا نمی کنند، ادّعای حق می کنند و اهل حق نیستند، نامهای آنها نام خانوادگی (کنیه) است و نسبهای آنها مجعول و ساختگی است، و موهای آنها چون زلف زنان بر شانه هایشان فروریخته است. در میانشان اختلاف پدید می آید وانگاه خداوند حق را به کسی که اراده کرده است عطا می فرماید».
آری در آن هنگام حق به صاحب حق می رسد و فرمان به صاحب الامر (عجّل الله فرجه) عطا می شود. انشاء اللّه.
آنگاه مولای متّقیان، امیر مؤمنان، باب مدینه رسول، حضرت علی
(علیه السلام) که همه گفتارهایش حقّ و تردیدناپذیر است و خود درباره خویشتن فرموده است: «هرگز در حقّ من تردید نکنید که هرگز سخنی به گزاف نگویم و جز آنچه رسولخدا برایم آموخته به زبان نرانم» سخنان خود را در پیرامون رویدادهای آن مقطع چنین می فرماید:
1507 - «و أین المفرّ عند ظهور العلج شلعین المیل الکالح، و معهم الکرکدنّ و الفیل. و یثبّطون الظّهور، و یفزعون الثغور. و سیحیط ببلاد الإرم فی أحد الأشهر الحرم أشدّ العذاب من بنی حام. ثمّ یأمر العلج أن یخرب بیت المقدس، فإذا أذعن لأوامره، و ساربعسکره، و أهال بهم الزّمان فی الرّمله، و شملهم الشّمال بالذلّه، فیهلکون عن آخرهم هلعا!».
«از خروج شلعین کافر تندخوی ترشروی کجا می توان فرار کرد، که فیل و کرکدن با خود یدک می کشند و بر پشت زینها استوار می مانند و مرزها را ناامن می سازند و در یکی از ماههای حرام سرزمین ارم را عذابی دردناک از سوی بنی حام احاطه می کند. آنگاه «علج» (کافر درشتخوی) فرمان می دهد که بیت المقدس را تخریب کنند. هنگامی که ساز و برگ نظامی فراهم شود و سپاهیان به فرمانش گردن نهند و به سوی بیت المقدس روان شوند، دست قضا آنها را به ریگزار می برد و در آنجا سرگردان سازد تا باد خزان بر خرمن هستی شان بوزد و جامه ذلّت بر تنشان بپوشاند و تا آخرین فردشان را به طرز فجیعی نابود سازد».
تصوّر می رود که «علج شلعین» اشاره و رمز به نام یکی از فرماندهان آنها باشد که زشت روی و درشت خوی باشد و دندانهای پیشینش بیرون آمده باشد.
شاید فیل و کرکدن اشاره به دستگاههای پیچیده جنگی از ناوچه ها و موشک اندازها و غیره باشد و شاید به معنای واقعی کلمه به کار رفته باشد.
منظور از سرزمین ارم، سرزمین شامات است، آنچنانکه در روایات آمده است.
منظور از اولاد حام نیز مردم آفریقا، مصر و مراکش است که احتمالا در یک جنگ فراگیر با فلسطین بجنگند و بیت المقدّس را از دست یهود اشغالگر بگیرند و از آنجا به سوی دمشق سرازیر شوند، چنانکه در بخشهای بعدی به تفصیل در این رابطه سخن خواهیم گفت.
آنگاه از وعده ظهور آن مهر تابان سخن می گوید و در فرازی از آن می فرماید:
1508 - «یخرج إذا تلا حمت الشّداد.. و وبل الرّذاذ، و عجّت الفلاه.. و ظهرت الأفاطس و فحم الملابس. فیکدحون الجزائر، و یملکون السّرائر، و یهتکون الحرائر، و یجیئون کیسان و یخربون خراسان، فیهدمون الحصون، و یخرجون المصون، و یفتحون العراق و یثیرون النّفاق بدم یراق!».
«او هنگامی قیام می کند که فجایع خونین پشت سر هم قرار گیرد، رگبارها شبانه روز فرو بارد، دشت و صحرا یکپارچه فریاد شود، مرگهای نابهنگام فراوان شود و جامه های مشکی رائج گردد، به هر قیمتی است جزائر را اشغال می کنند، حرمسراها را به دست آورند، حریمها را می شکنند، از در مکر و حیلت وارد شده، خراسان را ویران سازند، قلعه های مستحکم را فرو شکنند و پناهندگان را بیرون آورند، عراق را اشغال می کنند و با خونریزی تخم نفاق را می افشانند».
«کیسان» چنانکه در لغت و در لسان احادیث آمده به معنای اهل مکر و حیلت است و شاید منظور از آنها مردم افغان باشند که در آنسوی خراسان قرار گرفته اند.
این فجایع هنگامی روی می دهد که مبادله توپخانه های سبک و سنگین و مسابقه های موشک پراکنی از زمین و هوا آغاز گردد، و تن ها موادّ آتش زا بر سر انسانها فروریزد و خمپاره ها و دیگر موادّ تخریبی سیل آسا بر سرشان فروبارد و سلاحهای الکترونیکی با پشتیبانی توپخانه ها و موشک اندازها چون بارانی تندبار بر خرمن زندگی شان فروریزد و همه مظاهر تمدّنشان را بر خاکستر نشاند و صدای انفجار و بوی باروت فضای زندگی شان را پرسازد. و آن هنگامی است که سپاه تا به دندان مسلّح چینی با انیفورم مشکی ارمغان مرگ آورد و پشت زمامداران را بلرزاند و مجامع بین المللی قطعنامه صادر کنند و خروجشان را محکوم نمایند، چنانکه در جنگ چین و ویتنام از طرف سازمان ملل منتشر می شد و دردی را دوا نمی کرد. و یا امروز بر علیه شوروی به جهت اشغال افغانستان صادر می شود و کاری از پیش نمی برد.
1509 - «سیحیط بالزّوراء علج من بنی قنطوراء، بأشرار قد سلبت الرّحمه من قلوبهم، فیذبحون الأبناء و یستحلّون النّساء.. ویل للزّوراء من بنی قنطورا! لکأنّی اشاهد دماء الفروج بدماء أصحاب السّروج؟!. و تحرق نارهم الشّام، فواها لحلب من حصارهم.. و یهدمون حصون الشّامات و لا یبقی إلاّ دمشق و نواحیها، و تراق الدّماء بمشارفها و اعالیها.. ثمّ یدخلون بعلبکّ بالأمان، و تحلّ البلایا فی أنحاء لبنان. فکم من قتیل فی القفر، و کم من أسیر ذلیل بجانب النّهر!!! فهناک تسمع الإعوال و تصحب الأهوال.. فإذا أتاهم الحین الأوجر، وثب علیهم العدوّ الأقطر، و هو رابع العلوج المنقّر.. فیسوقهم سوق الهجان، و ینکّص شیاطینهم فی أرض کنعان و یقتل جیوشهم العصف، و یحلّ بجمعهم التّلف!. ثمّ یظهر الجریء الهالک من البصره بشر ذمه عرب من بنی عمره یقدمهم إلی الشّام، فیبایعه علی الخدیعه الأرغش و سیصحبه فی المسیر إلی عوطته فما أسرع ما یسلمه بعد ورطته.. ثمّ یامر الجریء أن یروم العراق، فیدرکه الهلاک بالانبار، و یحلّ بأهله التّلف».
«کافری از بنی قنطوره با سپاهیان دژخیم خوئی که رحم و انسانیّت از دلشان به کلّی رخت بربسته، شهر زوراء (بغداد) را محاصره می کنند، کودکان را سر می برند و بر حریم زنان تجاوز کنند. وای بر زوراء (بغداد) از بنی قنطوره، گوئی با چشم خود می بینم که حریم زنها در زیر پای سواران سپاه لگدمال شده و شعله های آتششان شام را طعمه حریق نموده است. بدا به حال حلب از محاصره آنان. شهرهای شامات در زیر پایشان لگدمال می شود و از شامات جز دمشق و نواحی آن باقی نمی ماند و دشت و دمن از خون مردمان رنگین می شود. سپس با اعلام امن و امان وارد بعلبک می شوند و همه نواحی لبنان را حوادث خونبار فرا می گیرد.
چقدر اجساد کشته در روی زمین در دشت و صحرا می ماند! و چقدر اسیر به خواری و زبونی در کنار رود نگهداری می شود!. ناله و فریاد گوش فلک را کر می کند و ترس و وحشت و خطر همه جا را فراگیرد.
هنگامی که وقت نابودی شان فرارسد، دشمنی بس عظیم بر آنها بتازد که آن چهارمین سپاه مجهّز و نشاندار کفّار است، پس آنها را همانند گلّه خر می رانند و شیطانهایشان را در سرزمین کنعان (بیت المقدس) وادار به
عقب نشینی می کنند و سپاهیانشان به وسیله طوفان نابود می شوند و همگی تارومار می گردند. آنگاه مردی بی باک و رو به هلاک با گروهی اندک از عرب از تیره بنی عمره از بصره حرکت می کند و به سوی شام پیش می رود، در این مسیر مردی فرصت طلب از روی حیله با او بیعت می کند و تا شام با او همراهی می کند و در اندک زمانی از گرفتاری رهائی می یابد و به سوی عراق عزیمت می کند ولی در انبار هلاک می شود و کسانش نابود می شوند».
1510 - «و أکثر العلامات بنو قنطورا، و ملکهم العراق و أطراف الشّام».
«از بیشترین نشانه ها بنی قنطوره و سلطه آنها بر عراق و شامات است».
1511 - «فکأنّی انظر إلی الأرغش قد هلک، و ولده الحدث الأبرص و قد ملک، فلا تطول مدّته أکثر من ساعه. و یقتل مدرّب الجمیل الأحمر، بعد أن یسجن الأسمر، عند وصول رسل المغاربه الیه و مثولهم بین یدیه... فعندها یخرج من المغرب اناس علی شهب الخیول بالمزامیر و الأعلام و الطّبول، فیملکون البلاد، و یقتلون العباد. ثمّ یخرج من السّجن غلام یفنی عددهم و یاسر جددهم و یهزمهم إلی البیت المقدس، و یرجع منصورا مؤیّدا محبورا. ثمّ یعود المغربیّ إلی مصر و قد نقص نیلها و یبست أشجارها و عدمت ثمارها».
«گوئی آن مرد فرصت طلب را با چشم خود می بینم که به هلاکت می رسد و فرزند نورس برص دارش به سلطنت می رسد و مدّت سلطنت او از یک ساعت تجاوز نمی کند!. آن سرخ نیکوآزموده کشته می شود بعد از آنکه آن مرد ابلق به هنگام رسیدن نامه ها و فرستاده های مراکشی به زندان افتد. در آن هنگام گروهی از مراکش با پرچمها و سازوبرگ نظامی بر پشت اسبهای تیزپا خروج می نمایند و شهرها را فتح می کنند و مردم را طعمه شمشیر سازند. آنگاه مردی از زندان آزاد می شود و سپاهشان را نابود می سازد و نونهالانشان را اسیر می گیرد و آنها را به سوی بیت المقدس عقب می راند و پیروزمندانه باز می گردد. آنگاه «مغربی» به مصر باز گردد
و رود نیل را کاهش یافته و درختان را خشکیده و میوه جات را نابود شده می یابد».
در این خطبه که فرازهائی از آن به خدمت خوانندگان گرامی تقدیم شد، اسرار بسیاری نهفته است که یکی از آنها تعبیر «اوجر» است که به معنای جوان تیرانداز وحشت انگیز است و دیگری تعبیر «اقطر» است که به معنای دشمن خشمگین و تا به دندان مسلّح است. سوّمی تعبیر «عصف» است که به معنای تندباد است و در اینجا منظور از آن جنگ خانمانسوزیست که چون باد خزان بر بهار زندگی انسانها می وزد و هیچ شاخ و بری را باقی نمی گذارد. چهارمی تعبیر «ارغش» است که احتمالا به معنای جامه های رنگارنگ باشد و شاید منظور از آن انیفورم نظامی سپاهیان باشد که همانند پارچه های پلنگی رنگارنگ باشند.
منظور از صاحب پرچم محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) در فرازی از این خطبه صاحب عصر و زمان حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می باشد.
تعبیر «شهب الخیول» به معنای لغوی آن نیست که اسبهای خاکستری رنگ منظور باشد، که در مورد لشکر جرّار و تا به دندان مسلّحی که در عصر حاضر بخواهد مصر را فتح کند، از فلسطین بگذرد و شامات را بگیرد، معنی ندارد که با اسب پیش تازد، در عصریکه اسبها در شرف نابودی هستند، کجا رسد به اسبهای سیاه و سفید و خاکستری، بلکه به طوریکه یکی از معانی «شهب» لشکر جرّار و تا به دندان مسلّح است، در اینجا نیز لشکر مجهّز و مسلّح به سلاحهای مکانیزه و مدرن منظور شده است. آری نوعا تانکها و نفربرها به رنگ خاکستری می باشد تا امکان استتار بیشتری داشته باشد و به همین جهت تعبیر «شهب» به کار رفته است. رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت عصمت و طهارت دقّت خاصّی در تعبیرات خود دارند که برای مردم زمان خود معنی داشته و برای زمان ما نیز مفاهیم وسیع و پرارجی دربرداشته باشد.
منظور از جوانی که از زندان نجات می یابد و آنها را به هلاکت می رساند و پیروزمندانه باز می گردد، احتمالا «شعیب بن صالح» باشد که پرچم را به دست با کفایت حضرت بقیّه الله روحی فداه تقدیم می کند.
در این خطبه تعبیراتی نیز وجود دارد که فعلا برای ما مفهوم نیست، از قبیل کشته شدن مرد سرخ نیکوآزموده و زندانی شدن مرد ابلق و جز آنها، که
انشاء الله به هنگام تحقّق یافتن برای همگان روشن و مفهوم می شود.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1512 - «کیف حال الأشخاص الّذین یباشرون الکفّار، و یتودّدونهم و یجالسونهم، و یتکلّمون بلغاتهم، و یکثّرون سوادهم، و یکونون سببا لازدیاد شوکتهم!!!».
«چگونه خواهد بود حال کسانیکه با کفّار رفت وآمد می کنند، با آنها طرح دوستی می ریزند، با آنها نشست وبرخاست دارند، با زبان آنها سخن می گویند، بر سیاهی آنها می افزایند و موجب شوکت و فزونی نفرات آنها می شوند» ؟!!.
امام صادق (علیه السلام) در این حدیث از آن عدّه از مسلمانان که ظاهرا از مسلمانان به شمار می آیند و برای دشمنان اسلام خدمت می نمایند و نقش ستون پنجم را در میان امّت اسلامی بازی می کنند، اظهار تعجّب و شگفت می کند، و برای امّت اسلامی نشانه های ستون پنجم را بازگو می فرماید که آنها کسانی هستند که با دشمنان دین رفت وآمد و روابط دوستانه دارند و با فرهنگ و زبان آنها سخن می گویند و در مواقع لزوم در صف آنها قرار می گیرند و بر تعداد نفرات و شوکت آنها می افزایند.
آنگاه با اشاره به تفسیر آیه 114 از سوره بقره می فرماید:
1513 - «و من أظلم ممّن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه، و سعی فی خرابها. هم الرّوم کانوا ظاهروا بختنصّر علی خراب بیت المقدس. أولئک ما کان لهم أن یدخلوها إلاّ خائفین: فلیس فی الأرض رومیّ یدخله إلاّ و هو خائف أن یضرب عنقه، أو قد اخیف بأداء الجزیه.
لهم فی الدّنیا خزی: أمّا خزیهم فی الدّنیا فإنّه إذا قام المهدیّ و فتحت القسطنطینیّه قتلهم، فذلک الخزی، و لهم فی الآخره عذاب عظیم».
«[چه کسی ستمگرتر از کسی است که نگذارد در مساجد خداوند، نام او یاد شود و برای ویرانی آن تلاش کند؟]فرمود: آنها
رومی ها هستند که بختنصّر را در تخریب بیت المقدّس یاری کردند. [برای آنها روا نیست که وارد مساجد الهی شوند جز با ترس و لرز]، آنروز هیچ رومی (یهودی) وارد بیت المقدّس نمی شود جز اینکه ترس دارد که گردنش از پیکرش جدا شود. و یا جزیه از او گرفته شود [برای آنها در دنیا خواری و زبونی هست]، خواری آنها در دنیا کشته شدن آنهاست به دست حضرت بقیّه الله در قیام شکوهمند آنحضرت و به هنگام فتح قسطنطیّه (استانبول)، «و برای آنها در آخرت عذابی است بزرگ».
این حدیث نیز گواه نظر ماست که در گذشته مکرّر ابراز نمودیم که منظور از رومی، یهودی است و در هر روایتی که از رومی بحث شده، اوصاف یهود بازگو شده است.
امروز که دولت اشغالگر اسرائیل، سرزمین قدس را در اشغال خود دارد، هیچ یهودی وارد بیت المقدّس نمی شود جز با ترس و وحشت.
امام صادق (علیه السلام) چقدر قاطعانه تعبیر فرموده و ما امروز در اوج قدرت اسرائیل شاهد صدق گفتار آنحضرت هستیم، که آنچه فرموده از آباء کرامش از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل می کند و قدم به قدم اوضاع امروز را برای ما شرح می دهد و با گذشت زمان حلاوت و طراوت خود را از دست نمی دهد. این تعبیرات شیوا و زیبا که با عباراتی گیرا و تعبیراتی عالی و محتوائی صادق از پیشوائی صادق و به حق ناطق صادر شده، گوش جان را نوازش می دهد و دل را جلا می بخشد.
رژیم اشغالگر یهود بیت المقدّس را اشغال کرده، درصدد آتش زدن مسجد اقصی برآمده، تصمیم بر حفر مسجد اقصی به منظور پیدا کردن هیکل سلیمان گرفته اند. ناقوسها را در کشور اسلامی به صدا درآورده اند و بر صف نمازگزاران آتش گشوده اند و مسلمانان نمازگزار را مقتول و مصدوم و مجروح نموده اند و با تمام قدرت برای جلوگیری از پرستش پروردگار در مساجد تلاش کرده اند. و درعین حال شب و روزشان با وحشت سپری می شود و هرگز روی آسایش و آرامش نخواهند دید.
1514 - «تقاتلون قوما دلف الأنوف، صغار الأعین!».
«با قومی ستیز می کنید که دماغشان پرباد و دیدگانشان بسیار ریز است».
مردم چین و حوالی آن دقیقا مشمول این حدیثند که دماغ پهن و دیدگانی ریز چون مهره دارند.
امام صادق (علیه السلام) چون پدران بزرگوارش حقایق را دقیق و بی پرده بیان می کند و به زودی با ظهور بنی قنطوره از روی حقایق فراوانی پرده برداشته می شود، که کشورها را فتح می کنند و انسانها را تحت سیطره می آورند و زردپوستانرا می کشند و عراق را تحت اشغال خود درآورده بر مرکز خلافت اسلامی حکم می رانند و همه ادیان آسمانی را بی فروغ می سازند و عقاید اسلامی به صورت یک سلسله تعصّبات قومی و ملّی درمی آید و اعتقادات مذهبی یهود و نصاری نیز به یک سلسله تعصّبات خشک تبدیل می شود و روح پرستش و فروغ معنویّات از بین می رود. در چنین مقطعی امام غائب از نظر، ظاهر می شود و کفر و الحاد را نابود می سازد و بر کالبد بیجان دین، روح می دمد. خداوند در ظهورش تعجیل فرماید و ما را سعادت درک آن روزگار میمون عطا نماید.
آنچه از نشانه های ظهور از امامان معصوم (علیه السلام) صادر شده، تاکنون بدون کم و زیاد انجام یافته است و اینک در انتظار آن هستیم که آخرین نشانه ها نیز تحقّق یابد و روزگار رهائی فرارسد.
امام صادق (علیه السلام) نشانه های واپسین را در یک جمله خلاصه کرده می فرماید:
1515 - «ألفرج کلّه هلاک الفلانیّ من بنی العبّاس».
«همه فرج در به هلاکت رسیدن فلانی از بنی عبّاس است»
تعیین منظور از فلانی برای ما سخت است ولی طبعا یکی از ستم پیشگانی است که در بغداد بر تخت قدرت می نشیند و ستم می کند و خون می ریزد و ویژگیهائی از خود نشان می دهد که در میان دیگر جنایت پیشه ها شناخته می شود و همگان متوجّه می شوند که این حدیث اشاره به اوست.
* * *
امام زمان (ع) می فرماید:
در ضمن توقیع شریفی به افتخار علیّ بن مهزیار از ناحیه مقدّسه چنین آمده است:
1516 - «إنّه إذا فقد الصّینیّ، و تحرّک المغربیّ، و سار العبّاسیّ، و بویع السّفیانیّ، أذن لولیّ اللّه».
«هنگامی که مرد چینی ناپدید شود، مراکشی قیام کند، عبّاسی برود و با سفیانی بیعت شود، برای ولیّ خدا اجازه ظهور داده می شود...».
این مرد چینی که با الف و لام عهد در توقیع شریف آمده است، حتما یک شخصیّت ممتازی خواهد بود که در سراسر جهان شناخته شده باشد و در ردیف چانگ کای چک و مائوتسه تونگ باشد که ناپدید شدنش در سطح جهانی مطرح باشد و یکی از نشانه های قرب ظهور به شمار آید.
علیّ بن مهزیار هنگامی که به پیشگاه کعبه مقصود و قبله موعود تشرّف یافت، از آنحضرت چنین شنید:
1517 - «یا ابن مهزیار، ألا أنبّئک؟!. إنّه إذا فقد الصّینیّ و تحرّک المغربیّ، و سار النّعمانیّ، و تربّع السّفیانیّ، یؤذن لولیّ اللّه، فأخرج بین الصّفا و المروه فی ثلاثمئه و ثلاثه عشر رجلا».
«ای پسر مهزیار! آیا برای تو بازگو نکنم؟! هنگامی که آن مرد چینی ناپدید شود، مغربی حرکت کند، نعمانی برود و سفیانی بر تخت نشیند، به ولیّ خدا اذن خروج داده می شود. آنگاه با 313 تن از یارانم، از میان صفا و مروه ظاهر می شوم».
در این حدیث احتمالا کلمه «نعمانی» اشتباها به جای «یمانی» نقل شده است. و ما در انتظار ناپدید شدن چینی هستیم که به دنبالش خورشید جهانتاب امامت از پشت پرده غیبت برون آید و تاریکیها را بزداید.
* * *
در کتب عهدین چنین آمده است:
1518 - «اینک خانه شما برای شما ویران گذارده می شود».
منظور از خانه، بیت المقدّس و هیکل حضرت سلیمان است که به دست بختنّصر ویران گردید.
1519 - «پس، از درخت انجیر مثلش را فراگیرید که چون شاخه اش نازک شده برگها می آورد، می فهمید که تابستان نزدیک است.
همچنین شما نیز چون اینهمه را ببینید، بفهمید که نزدیک بلکه بر در است... امّا از آن روز و ساعت هیچکس اطّلاعی ندارد، حتّی ملائکه آسمان... ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد بود... در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید».
منظور از درخت انجیر تیره اسرائیل است و فرازهای یادشده اشاره است به اینکه رژیم اسرائیل در روی زمین ماندگار نیست و هم اکنون ریشه هایش فرسوده شده، پایه هایش فروریخته و وقت آن فرارسیده که یکبار دیگر از این آب و خاک رخت بربندند و از منطقه بگریزند و ردّپائی از خود برجای نگذارند.
1520 - «اینک روز خدا می آید و غنیمت تو در میانت تقسیم خواهد شد. و جمیع امّتها را به ضدّ اورشلیم برای جنگ جمع خواهم کرد و شهر را خواهند گرفت و خانه ها را تاراج خواهند نمود و زنها را بی عصمت خواهند کرد و نصف اهل شهر به اسیری خواهند رفت و بقیّه قوم از شهر منقطع خواهند شد... آن یک روز معروف خداوند خواهد بود... و یهوه بر تمامی زمین پادشاه خواهد بود. در آنروز یهوه واحد خواهد بود و اسم او واحد».
مضمون این پیشگوئیها یکبار انجام گرفته و یکبار دیگر در یوم الله ظهور تحقّق می یابد و نخستین قبله مسلمانان برای همیشه از اشغال یهودیان رهائی می یابد و در تمامی جهان تنها خدای یکتا را می پرستند و همه جا ندای وحدت گوش جان را نوازش می دهد.
1521 - «و این بلائی خواهد بود که خداوند بر همه قومهائی که با اورشلیم جنگ کنند وارد خواهد آورد. گوشت ایشان در حالتیکه بر پایهای خود ایستاده اند کاهیده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گردید و زبان ایشان در دهانشان کاهیده خواهد گشت».
این ذوب شدن و گداخته شدن یا یک امر معنوی است و یا به وسیله جنگ اتمی و به کار بردن مواد شیمیائی است که نزدیک دو هزار سال پیش حضرت مسیح از آن خبر داده است و چهارده قرن پیش نیز پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) از آن سخن گفته است.
1522 - «آنگاه جمیع امّتها را جمع کرده به وادی یهوشافاط فرود خواهم آورد و در آنجا با ایشان درباره قوم خود و میراث خویش اسرائیل محاکمه خواهم نمود، زیرا که ایشانرا در میان امّتها پراکنده ساخته و زمین مرا تقسیم نموده اند. و بر قوم من قرعه انداخته و پسری در عوض فاحشه ای داده و دختری به شراب فروخته اند تا بنوشند».
«وادی یهوشافاط» نام صحرائی در نزدیکی بیت المقدس است که اکنون «وادی قدرون» نامیده می شود.
1523 - «در امّتها برانگیخته شوند و به وادی یهوشافاط برآیند، زیرا که من در آنجا خواهم نشست، تا بر همه امّتهائیکه به اطراف آن هستند داوری نمایم».
این فرازها از نزول حضرت عیسی و داوری آنحضرت خبر می دهند.
1524 - «و ایشانرا به موضعی که آنرا در عبرانی حار مجدّون می خوانند فراهم آوردند».
در اینجا یوحنّای رسول دقیقا تعیین می کند که جنگ حسّاس و سرنوشت ساز اسرائیل در «مجدّون» خواهد بود و این رژیم خون آشام در آنجا محاکمه شده به سزای اعمال خود خواهند رسید.
1525 - «شیطان از زنده خود خلاصی خواهد یافت. تا بیرون رود و امّتهائی را که در چهار زاویه جهانند یعنی جوج (یأجوج) و مأجوج را گمراه کند، و ایشانرا به جهت جنگ فراهم آورد که عدد ایشان چون ریگ دریاست. و بر عرصه جهان برآمده لشکرگاه مقدّسین و شهر محبوب را محاصره کردند، پس آتش از جانب خدا از آسمان فروریخته ایشانرا بلعید».
منظور از شهر محبوب شهر قدس است و منظور از آتشی که فرو می ریزد شاید بمبها و موشکها و دیگر موادّ آتش زا باشد یک صاعقه آسمانی باشد که در انتظار این شهر محبوب باشد.
سپاس و ستایش خداوندی را که گفتار پیامبرانش هر یکی مطابق دیگری است که هیچکدام از خود چیزی نگفته اند و همگی به اتّکای منطق وحی سخن گفته اند، (و اگر اختلافی مشاهده شود از تحریف محرّفان و تأویل مفسّران خواهد بود که الحمد للّه قرآن کریم از آن مصون مانده است ولی دیگر کتب آسمانی با کمال تأسّف دستخوش آن شده است).
1526 - «و امّا تو ای پسر انسان خداوند یهوه چنین می فرماید که به هر جنس مرغان و به همه حیوانات صحرا بگو جمع شوید و بیائید و نزد قربانی من که آنرا برای شما ذبح می نمایم فراهم آئید. قربانی عظیمی بر کوههای اسرائیل تا گوشت بخورید و خون بنوشید. گوشت جبّاران را خواهید خورد و خون رؤسای جهانرا خواهید نوشید».
سپس خبر می دهد که وادی عابریم را برای دفن اجساد یأجوج و مأجوج اختصاص خواهد داد و مدّت هفت ماه دفن اجسادشان طول خواهد کشید، تا بدین سان روی زمین از مفسدان پاک گردد. سپس ادامه می دهد:
1527 - «در آنروز که یعنی در روزیکه جوج به زمین اسرائیل می آید همانا حدّت خشم من ببینیم خواهد برآمد... ماهیان دریا و مرغان هوا و حیوانات صحرا و همه حشراتیکه بر زمین می خزند و همه مردمانیکه بر روی جهانند به حضور من خواهند لرزید».
این تعبیرات دقیقا با آیات قرآن کریم منطبق است که در همین رابطه می فرماید: [فَإِذا جاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ جِئْنا بِکُمْ لَفِیفاً: هنگامی که وعده واپسین آمد شما را پیچیده می آوریم].
1528 - «پس تو ای پسر انسان درباره جوج (یأجوج) نبوّت کرده بگو: خداوند یهوه چنین می فرماید: که اینک ای جوج! رئیس روش و ماشک و توبال، من به ضدّ تو هستم. و ترا برمی گردانم و رهبری می نمایم و ترا از اطراف شمال برآورده بر کوههای اسرائیل خواهم آورد. و کمان ترا از دست
چپت انداخته تیرهای ترا از دست راستت خواهم افکند. و تو و همه افواجت و قومهائیکه همراه تو هستند بر کوههای اسرائیل خواهید افتاد».
این فراز نیز دقیقا با روایات اسلامی در مورد خروج یأجوج و مأجوج به قصد سیطره بر جهان و تارومارشدنشان منطبق است.
1529 - «لکن آسمان و زمین الآن به همان کلام برای آتش ذخیره شده و تا روز داوری و هلاکت مردم بیدین نگاه داشته شده اند. لکن ای حبیبان این یک چیز از شما مخفی نماند که یکروز نزد خدا چون هزار سال است و هزار سال چون یک روز. خداوند در وعده خود تأخیر نمی نماید، چنانکه بعضی تأخیر می پندارند، بلکه بر شما تحمّل می نماید چون نمی خواهد که کسی هلاک گردد بلکه همه به توبه گرایند. لکن روز خداوند چون دزد خواهد آمد (ناگهان و بی خبر) که در آن، آسمانها به صدای عظیم زائل خواهند شد و عناصر سوخته شده از هم خواهد پاشید و زمین و کارهائیکه در آنست سوخته خواهد شد. چون جمیع اینها متفرّق خواهند گردید، شما چه طور مردمان باید باشید در هر سیرت مقدّس و دینداری. و آمدن روز خدا را انتظار بکشید و آنرا بشتابانید که در آن آسمانها سوخته شده از هم متفرّق خواهند شد و عناصر از حرارت گداخته خواهد گردید. ولی به حسب وعده او منتظر آسمانهای جدید و زمین جدید هستیم که در آنها عدالت ساکن خواهد بود».
آیا مردم انتظار دارند که در کتابهای آسمانی بیش از این توضیح داده شود؟ این فرازها دقیقا جنگهای خانمانسوز امروزی را با سلاحهای مدرن و آتش زا، از بمبهای اتمی تا موشکهای هدایت شونده، و آثار تخریبی آنها را در زمین و زمان بیان کرده است.
در فراز آخر تعبیراتی چون: «صدای عظیم»، «عناصر سوخته شده» و «گداخته شدن از حرارت» بسیار جالب و با مبادلات توپخانه ها و مسابقه های موشک پراکنی و پودر شدن هواپیماها در فضا، دقیقا منطبق است.
تعبیر ذخیره شدن زمین برای آتش، با انفجار چاههای نفتی منطبق می شود که هر مادّه ای را مشتعل می سازد و آتشی عظیم برپا می کند، چنانکه در بخشهای پیشین از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) نقل کردیم.
* * *
حواشی
- الملاحم و الفتن صفحه 129 و 166.
- الملاحم و الفتن صفحه 33.
- اگر این معانی وجود خارجی داشته باشند در مناطق مارکسیستی از نژادهای یادشده امکان پذیر است وگرنه بسیاری از مناطق یادشده مسلمان و دقیقا به مسائل اخلاقی و ناموسی پای بند هستند. «مترجم»
- شبیه این تجاوز از طرف رژیم سعودی به کعبه معظّمه نیز انجام گرفت و هزاران نفر از متحصّنین در داخل مسجد الحرام کشته شدند. به طوریکه در ذیل حدیث شماره 1391 توضیح دادیم، در این فاجعه از کماندوهای انگلیسی نیز استفاده شد و کماندوهای انگلیس بنابه درخواست رژیم سعودی داخل مسجد الحرام شده، مسلمانان را در داخل حرم الهی به مسلسل بستند و حتّی دیوار کعبه نیز در این فاجعه صدمه دید. «مترجم».
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 162 و الملاحم و الفتن صفحه 30.
- الملاحم و الفتن صفحه 30.
- الملاحم و الفتن صفحه 30.
- الملاحم و الفتن صفحه 64 و 72.
- الملاحم و الفتن صفحه 64 و 72.
- الملاحم و الفتن صفحه 32،69 و 72.
- قرقیسیا یکی از شهرهای سوریّه است، که در احادیث ملاحم از آن بسیار گفتگو شده است. به توضیحات حدیث شماره 1437 مراجعه فرمائید.
- قیس عیلان یکی از نیاکان «مضر» در جاهلیّت است که قبیله های: هوازن، سلیم، غطفان، فهم، عدوان و باهله از تبار اوست. «مترجم»
- الملاحم و الفتن صفحه 72.
- الملاحم و الفتن صفحه 32،69،72 و 74.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 140 و صحیح مسلم جلد 8 صفحه 57.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 278، بحار الانوار جلد 52 صفحه 208 و بشاره الاسلام صفحه 176.
- آل عمران:55.
- آل عمران:56.
- آل عمران:112.
- بشاره الاسلام صفحه 35 و الزام النّاصب صفحه 225.
- الزام النّاصب صفحه 225 و بشاره الاسلام صفحه 35.
- منتخب الاثر صفحه 433 و بشاره الاسلام صفحه 25.
- اختصاص مفید صفحه 255، الزام الناصب صفحه 182، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، المهدی صفحه 196 و بشاره الاسلام صفحه 102 و 175.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 187.
- عکّا: از شهرهای فلسطین اشغالی در ساحل دریای مدیترانه، و «ایله» یا «ایلات» از شهرهای بندری اردن در کرانه دریای سرخ و در شمال عقبه است. «مترجم».
- مؤلف محترم دلایل خود را بر اثبات این مطلب در اینجا نقل نکرده است ولی برخی از فصلای حوزه در این زمینه تحقیقاتی دارند که از نظر نتیجه با مؤلّف هم عقیده هستند، علاقمندان می توانند به سلسله مقالات: «پیشگوئی قرآن از پیروزی مسلمانان» در مجلّه وزین علمی و دینی «الهادی» سال اوّل، (چاپ دار التّبلیغ اسلامی قم) مراجعه کنند.
- تورات، کتاب حزقیال نبی، باب 9 بندهای 4 - 10.
- الملاحم و الفتن صفحه 108.
- واژه «روم» در این وعده ها و ملحمه ها، یهودیان عصر ما را قصد می کند که سرزمین فلسطین را اشغال کرده، رژیم نامشروع اسرائیل را پدید آورده اند، که در برخی از اخبار تعبیر «بنی الاصفر» و در برخی دیگر تعبیر «روم» آمده است، تعبیر «بنی الاصفر» به این سبب است که نژاد اسرائیل از اولاد «اصفر بن روم بن عیصون بن اسحاق بن ابراهیم» می باشد چنانکه مرحوم شیخ مفید در کتاب «اختصاص» صفحه 176 به آن تصریح کرده است. و تعبیر «روم» به این سبب است که نیای اعلا آنها (اصفر) در روم زندگی می کرد و اولادش از آنجا به دیگر سرزمینها پراکنده شدند، چنانکه «عدّی بن زید عبادی» متوفّای 590 میلادی می گوید:
و بنو الاصفر الکرام ملوک ال أرض لم یبق منهم مذکور
رجوع شود به: تاریخ سنّی ملوک الأرض، صفحه 60. «مؤلّف»
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 170، مسند احمد جلد 2 صفحه 530، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الامام المهدی صفحه 235، الزام النّاصب صفحه 22 و 185، بشاره الاسلام صفحه 5 و 31 و الملاحم و الفتن صفحه 164.
- این معنی در مورد حدیث فوق شاید صادق باشد ولی معنای دیگری هم متصوّر است و آن اینکه: در روایتی که متن آنرا قبلا دیده ام و الان دقیقا به یاد ندارم از خروج مردی از «نور» و کشته شدن او در زیر کلمه «عدل» گفتگو شده است و آن با شهادت مرحوم شیخ فضل الله نوری تحقّق یافت، زیرا گذشته از اینکه آن مرحوم از شهر «نور» برخاسته بود، توسّط قاجار به دار زده شد که آرم آنها کلمه «عدل» بود که به «عدل مظفّر» شهرت داشت. حدیث فوق با این معنی نیز قابل انطباق است. مضمون حدیث را مرحوم محمّد جواد خراسانی در کتاب مهدی منتظر صفحه 115 آورده است. «مترجم».
- منتخب الاثر صفحه 442، المهدی صفحه 189، الامام المهدی صفحه 107، الملاحم و الفتن صفحه 18 و بشاره الاسلام صفحه 31.
- هرقل نام شهری در روم است (لغتنامه دهخدا، حرف هاء صفحه 185).
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و 277، البیان صفحه 95، بشاره الاسلام صفحه 283، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136، الزام النّاصب صفحه 52 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108.
- البیان صفحه 95، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260، بشاره الاسلام صفحه 282، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 136، الزام النّاصب صفحه 52 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 108.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 272، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 177، البیان صفحه 83، الملاحم و الفتن صفحه 75 و 110، بشاره الاسلام صفحه 292 و الزام النّاصب صفحه 52.
- همان مدارک پی نویس قبل.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 177 و الزام النّاصب صفحه 178.
- الملاحم و الفتن صفحه 69.
- در روایات فراوانی از فتح قسطنطنیّه (استانبول) بحث شده و در برخی از آنها از سپاهی که آنجا را فتح می کند «بهترین سپاهیان» و از امیر آن «بهترین امیران» تعبیر شده است، مردم ترکیّه این روایت را با سلطان محمّد فاتح منطبق می دانند (که در سال 1453 میلادی به استانبول حمله کرده، به سلطنت بیزانس خاتمه داده، اسلام را در آنجا حاکم نمود) و حدیث شریف را بر دیوارهای مرقد او در کنار مسجد فاتح استانبول نوشته اند ولی پس از مطالعه در وضع خلفای عثمانی نمی توان آنهمه تمجید را با چنین افرادی قابل انطباق دانست و لذا باید آن حدیث را با سپاهیان حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) منطبق بدانیم.
«مترجم»
- روم:1 - 3.
- مجمع البحرین جلد 1 صفحه 148، تفسیر طبری جلد 21 صفحه 16 و تفسیر ابو الفتوح جلد 9 صفحه 38.
- روم:4.
- روم:4.
- الزام النّاصب صفحه 27.
- الزام النّاصب صفحه 178 و الملاحم و الفتن صفحه 163.
- رودهای سیحون و جیحون در روسیّه قرار دارند، هر دو از کوههای «تیان شان» سرچشمه می گیرند و پس از سیراب کردن ترکمنستان و ازبکستان در جمهوری قزاقستان به دریاچه «آرال» می ریزند. سیحون را امروز «سیرداریا» و جیحون را «آموداریا» می نامند. «مترجم»
- انبیاء:96.
- الملاحم و الفتن صفحه 140 و فرازهائی از آن در صفحات 46،70 و 79، نور الابصار صفحه 29، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 184 و مسند احمد جلد 2 صفحه 530.
- لسان العرب جلد 5 صفحه 119.
- الملاحم و الفتن صفحه 74.
- الملاحم و الفتن صفحه 72.
- کنکر، از قصبه های باستانی ایران است که امروزه «کنگاور» نامیده می شود و در 96 کیلومتری کرمانشاه و 90 کیلومتری همدان قرار دارد. (فرهنگ معین جلد 6 صفحه 1612 و قاموس الاعلام ترکی جلد 5 صفحه 3904).
- الملاحم و الفتن صفحات 46،69،73 و 103.
- الملاحم و الفتن صفحه 29.
- الملاحم و الفتن صفحه 28.
- الملاحم و الفتن صفحه 28.
- الملاحم و الفتن صفحه 46،73 و 103 و مسند احمد جلد 2 صفحه 530.
- شیخ و قیصوم دو گیاه معطّر داروئی هستند که در کشورهای عربی می رویند (المنجد).
- الملاحم و الفتن صفحه 73.
- بشاره الاسلام صفحه 29 و الملاحم و الفتن صفحه 73،103 و 140.
- الملاحم و الفتن صفحه 73.
- الامام المهدی صفحه 96، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139، بشاره الاسلام صفحه 183 و الملاحم و الفتن صفحه 47.
- «صرب» یکی از کشورهای بالکان بود که امروز یکی از ایالتهای جمهوری یوگوسلاوی است «مترجم».
- اسراء:6.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 272 و جلد 53 صفحه 82، بشاره الاسلام صفحه 58 و 68 و غیبت شیخ طوسی صفحه 277.
- مائده:64.
- سیحان، رودی در جنوب ترکیّه است که بنی امیّه و بیزانسها در کنار آن مبادله اسراء می کردند. «مترجم».
- ابّله، شهر بزرگی در شرق بصره بوده و پیش از بنیاد بصره، یگانه بندر دریائی در مصبّ دجله بوده است. وسعت ابّله از بصره بیشتر بوده و به سبب صنعت کشتی سازی شهرت به سزائی داشته است.
برخی معتقدند که «ابّله» با «دست میسان» یکیست. این شهر در سال 12 هجری به دست مسلمان فتح شد و در قرن هفتم رو به ویرانی نهاد و به تدریج از بین رفت. (دانشنامه ایران و اسلام جلد 2 صفحه 378). «مترجم».
- آخرین فراز حدیث در خطبه سیزدهم نهج البلاغه آمده است.
- بحار جلد 52 صفحه 275 و بشاره الاسلام صفحه 41 و 213.
- و شاید منظور از آنها سپاه مغول باشد که بر عبّاسی ها تاختند و رژیم سلاطین بنی عبّاس را ساقط کردند. «مترجم».
- نهج البلاغه صبحی صالح صفحه 186 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 193.
- الزام النّاصب صفحه 204.
- البلدان صفحه 365.
- الملاحم و الفتن صفحه 28.
- الزام النّاصب صفحه 205.
- الزام النّاصب صفحه 194،204 و 209 و بشاره الاسلام صفحه 81.
- مجمع البحرین جلد 4 صفحه 101 و اصول کافی جلد 2 صفحه 223.
- الزام النّاصب صفحه 204 و 211 و بشاره الاسلام صفحه 56.
- الزام النّاصب صفحه 213.
- الزام النّاصب صفحه 211 و بشاره الاسلام صفحه 83.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 123 به نقل از تفسیر طبری.
- مسند احمد جلد 2 صفحه 530.
- غیبت نعمانی صفحه 137، بحار الانوار جلد 52 صفحه 234 و بشاره الاسلام صفحه 120.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 104.
- بشاره الاسلام صفحه 174 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 104.
- انجیل متی باب 23 بند 38.
- انجیل متی، باب 24 بندهای 32 - 45.
- تورات، کتاب زکرّیای نبی، باب 14 بندهای 1 - 9.
- تورات، کتاب زکرّیای نبی، باب 14 بند 12.
- فراز بالا از تورات نقل شده و از زبان حضرت زکرّیا (علیه السلام) است، این تعبیر از مؤلّف یک اشتباه لفظی است که آنرا به حضرت عیسی (علیه السلام) نسبت داده است. «مترجم».
- تورات، کتاب یوئیل نبی، باب 3 بندهای 2 و 3.
- همان مدرک بند 12.
- انجیل، مکاشفه یوحنّای رسول، باب 16 بند 16.
- مجدّون، نام محلّی در فلسطین اشغالی در شرق حیفاست و در دوراهی مصر و بابل قرار گرفته، تحوتمس سوّم (از فراعنه مصر) در همین نقطه بر قبایل شام پیروز شد (15 قرن پیش از میلاد)، این منطقه هم اکنون به نام «تلّ متسلّم» نامیده می شود. «مترجم».
- مکاشفه یوحنّای رسول، باب 20 بندهای 7 - 9.
- تورات، کتاب حزقیال نبی باب 39 بندهای 17 و 18.
- همان مدرک، باب 38 بندهای 18 - 20.
- اسراء:104.
- تورات، کتاب حزقیال نبی، باب 39 بندهای 1 - 4.
- انجیل، رساله دوّم پطرس رسول، باب سوّم بندهای 7 - 13.
الف: اصهب و ابقع:
در فرازهائی چند از روایاتی که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت (علیهم السلام) رسیده، از دو تن شورشگر به عنوانهای «اصهب» و «ابقع» گفتگو شده که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1530 - «إذا هلک علج بالشّام.. فاذا قام العلج الأصهب و عسر علیه القلب، لم یلبث حتّی یقتل. فهناک الملک إلی التّرک.. و یحلّ بالشّام الغلاء، و تکثر الوقائع، و تقوم الحرب علی قدم و ساق».
«هنگامی که کافری در شام به هلاکت برسد، اصهب کافر قیام می کند و تسخیر مرکز (شام) بر او سخت می شود و طولی نمی کشد که او نیز کشته می شود و حکومت به اتراک می رسد و در شام گرانی پدید آید و رویدادها پشت سرهم روی می دهد و در هر قدمی جنگ برپا می شود».
در اینجا منظور از مرکز همان دمشق است که «اصهب کافر» در آنجا هلاک می شود و آن هنگامی است که یهود از استیلا بر شام ناتوان می شود و رهبرشان در آنجا و یا در اثنای جنگ با آنها کشته می گردد. آنگاه حکومت ظاهری به بیگانگانی می رسد که کشورهای عربی و اسلامی را به ضعف می کشند و منابع زیرزمینی و ثروتهای روی زمین آنها را به یغما می برند.
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1531 - «فإن کان کذلک، أقبلت علیهم فتن لا قبل لهم بها!.
ألا و إنّ أوّلها الهجریّ، و العطر فیّ، و الرّقطیّ، و آخرها السّفیانیّ و الشّامیّ».
«چون این حوادث روی دهد، فتنه هائی بر آنها روی می دهد که هرگز یارای مقابله با آنرا ندارند، آگاه باشید که سرآغاز آنها فتنه های هجری، عطرفی، رقطی، و آخر آنها فتنه های سفیانی و شامی است».
از این حدیث استفاده می شود که «هجری» همان یمانی است که به زودی از او سخن خواهیم گفت، و «رقطی» کسیست که جامه رنگین بپوشد که طبعا با ابقع منطبق می شود و «عطرفی» رمز شورشگری است که نمی توانیم درباره اش به طور جزم سخن بگوئیم و در برخی روایات «قطرفی» آمده است.
امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
1532 - «و إنّ أهل الشّام یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات:
السّفیانیّ، و الأصهب، و الأبقع».
«در آن هنگام سه پرچم در شام به اهتزاز درمی آید که پرچمهای سفیانی، اصهب و ابقع است و مردم شام زیر این سه پرچم نبرد می کنند».
این حدیث به روشنی دلالت می کند که خروج اصهب و ابقع با خروج سفیانی هم زمانست و طبعا مقارن ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) و از نشانه های قرب ظهور خواهد بود. که بدون تردید مدّت سفیانی از روزیکه خروج کرده تا روزیکه نام و نشانی از او باقی نباشد از چهارده ماه تجاوز نمی کند.
از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اطهار (علیهم السلام) روایت شده که خروج ابقع در مصر و به دنبال دیده شدن ستاره دنباله دار و کسوف خورشید و خسوف ماه خواهد بود که همه اینها در نزدیکی ظهور روی خواهد داد. و در روایات آمده که اصهب کافر قیام نمی کند جز به هنگام شدّت یافتن فتنه ها و کثرت حوادث و فجایع.
امام باقر (علیه السلام) در این خصوص هشدار می دهد و می فرماید:
1533 - «إتّق شرّ الأصهب الأبرص!. فقیل: و ما الأصهب؟.
قال الأبقع. فقیل و ما الأبقع؟. فقال الأبرص.. و اتّق السّفیانیّ، و اتّق الشّذّاذ من آل محمّد!».
«از شرّ اصهب ابرص پرهیز کن». پرسیدند: اصهب کیست؟ فرمود: «ابقع». پرسیدند: ابقع کیست؟ فرمود: «ابرص». سپس فرمود:
«از شرّ سفیانی نیز پرهیز کن و از شرّ آن عدّه از آل محمّد که شذوذ دارند برحذر باش».
در این حدیث اصهب و ابقع یک نفر معرّفی شده که براساس احادیث دیگر دو نفر هستند. در این حدیث به شیعیان امر شده که تحت تأثیر تبلیغات اصهب و ابقع و سفیانی و شواذّ آل محمّد قرار نگیرند، به سویشان جذب نشوند، در صفشان قرار نگیرند و به سودشان شمشیر نزنند.
منظور از شواذّ آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) افراد تکرو، کجرو، و فرصت طلبی هستند که از جهت نسبت به اهلبیت منسوبند ولی برای به دست آوردن حکومت به ادّعاهای دروغین متوسّل می شوند تا بدینوسیله افراد مذهبی و با حرارت را به طرف خود جذب کنند.
امام رضا (علیه السلام) در مورد فتنه های یادشده می فرماید:
1534 - «من علاماته أن یکون خراب الشّام حین التقاء الرّایات الثّلاث فیها: الأبقع، و الأصهب، و السّفیانیّ».
«از نشانه های ظهور آنحضرت ویرانی شام به هنگام برخورد سه لشگر در زیر پرچمهای سفیانی و اصهب و ابقع است».
ویرانی شام آغاز گردیده، قسمتی از جولان در دست رژیم اشغالگر اسرائیل واقع شده و قسمت عمده شامات چون فلسطین، اردن و لبنان به طور رسمی و نیمه رسمی تحت اشغال اسرائیل درآمده است. شاید پرچم اصهب باشد که بر فراز بیت المقدس به اهتزاز درآمده است و به زودی پرچمهای ابقع و سفیانی به اهتزاز درآید و شامات در زیر پاهایشان ویران گردد و فرج جهانی با ظهور حضرت بقیّه الله روحی فداه فرا رسد.
یکی از اصحاب امام رضا (علیه السلام) تصوّر می کرد که امام قائم به حق و صاحب شمشیر که در آخر الزّمان قیام خواهد کرد آنحضرت است و در نظر داشت که از محضر امام رضا (علیه السلام) آنرا بپرسد. امام پیش از آنکه او سؤال کند او را به اشتباه خویش متوجّه ساخت و خطاب به او چنین فرمود:
1535 - «قبل هذا الأمر السّفیانیّ، و الیمانیّ، و المروانیّ، و شعیب بن صالح، فکیف یقول هذا، هذا؟!!».
«پیش از آنکه این امر (امر ظهور) واقع شود باید سفیانی برخیزد، یمانی برخیزد، مروانی برخیزد، شعیب بن صالح برخیزد. پس چگونه می گوئی که این همانست».
یعنی اکنون که هیچکدام از این خیزشها و شورشها واقع نشده چگونه می گوئی که این امام که در خانه اش نشسته شاید همانند امام موعودی باشد که در آخر الزّمان قیام خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
از ویژگیهای امامان معصوم بود که پیش از آنکه مردم پرسشهای خود را مطرح کنند پاسخهای لازم را می فرمودند و آنها را ارشاد می کردند و شبهات مذهبی شان را برطرف می کردند. از بررسی کتابهائیکه در شرح سیره و زندگانی آنها نوشته شده دقیقا این معنی استفاده می شود و نمونه هائی از آن در این کتاب گذشت.
آنانکه از شاهراه هدایت منحرف شده اند و چنین امامانی را نپذیرفته اند در روز رستاخیز چه عذری خواهند داشت، چگونه معذرت خواهند آورند از انکار امامانی که نپرسیده پاسخ می گفتند و آنچه می گفتند صددرصد به آن اعتماد داشتند و هرگز کشف خلاف نشد.
آنانکه مردم را از حق و حقیقت منحرف کردند و به سوی افرادی سوق دادند که خود به راهنما نیاز داشتند، در محکمه عدل الهی چه پاسخی خواهند داشت؟!
تعبیر مروانی در این حدیث ممکن است اشاره به مصری و یا مغربی باشد که در بخش بعدی از آن سخن خواهیم گفت و شاید اشاره به ابقع باشد.
در همین مورد از معصومین (علیهم السلام) روایت شده:
1536 - «فأوّل أرض تخرج أرض الشّام: یختلفون عند ذلک علی ثلاث رایات: رایه الأصهب، و رایه الأبقع، و رایه السّفیانیّ. فیلتقی السّفیانیّ بالأبقع فیقتتلون و یقتله السّفیانیّ و من معه، و یقتل الأصهب».
«نخستین سرزمینی که در آن شورش و کشتار می شود سرزمین شام است که سه لشکر در آن با یکدیگر نبرد می کنند:1 - اصهب 2 - ابقع 3 - سفیانی. این سه لشکر با یکدیگر می جنگند تا سفیانی با ابقع درگیر می شود و او را با همه سپاهیانش می کشد، سپس ابقع را نیز از پای درمی آورد».
سرزمین شامات چون آتشی زیر خاکستر مهیّای چنین حوادث خونبار است و از درگیری قریب الوقوع اعراب و اسرائیل و منتهی شدن آن به جنگ جهانی سوّم حکایت می کند.
چه کسی با مشاهده وضع فعلی خاورمیانه و نیروهای نابرابر سوریّه و اسرائیل، که سوریّه با تمام تجهیزاتش لقمه ای در کام اسرائیل دیده می شود، می تواند پیش بینی کند که روزی سوریّه نفس عمیقی خواهد کشید و اسرائیل را با همه تجهیزاتش در کام خود فرو خواهد برد؟!
آری در احادیث اهلبیت از وقوع چنین حادثه ای سخن رفته و به طور جزم از چنین روزی خبر داده شده:
1537 - «إذا دارت رحی بنی العبّاس، و ربط أصحاب الرّایات خیولهم بزیتون الشّام، یهلک الله لهم الأصهب و یقتله و عامّه أهل بیته علی أیدیهم... و یجلس ابن آکله الأکباد علی منبر دمشق».
«هنگامی که آسیاب بنی عبّاس بچرخد و پرچمداران، پرچمهای
خود را بر زیتونهای شام بیاویزند، خداوند اصهب را هلاک می کند و همه سپاهیانش را به دست آنها نابود می سازد و آنگاه پسر هند جگرخواره بر فراز منبر دمشق می نشیند».
در این حدیث به صراحت از پیروزی سپاه سفیانی بر سپاه اصهب خبر داده شده است و این بعد از جنگهائی است که در عراق روی می دهد.
* * *
حواشی
- الزام النّاصب صفحه 204.
- اصهب در لغت به معنای شتر سرخ مو، شتر سفیدی که با سرخی آمیخته، و نام چشمه ای در میان بصره و بحرین و به معنای دشمن است و به رومیان نیز از جهت رنگ چهره و دشمنی با اسلام گفته می شود (لسان العرب، اقرب الموارد و مجمع البحرین). «مترجم».
- المهدی صفحه 194، الزام النّاصب صفحه 195 و بشاره الاسلام صفحه 78.
- ابقع در لغت به ابلق یعنی هر شیئ سیاه و سفید و به خصوص به کلاغ سیاهی که با سفیدی آمیخته باشد و به هر شخص پلید و به ابرص و شوره زار و کسیکه لباس وصله دار و رنگارنگ بپوشد گفته می شود (لسان العرب و اقرب الموارد). «مترجم».
- ارشاد مفید صفحه 338، المهدی صفحه 196 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 212،222 و 237.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 269، المهدی صفحه 198 و بشاره الاسلام صفحه 108.
- غیبت نعمانی صفحه 133، اعلام الوری صفحه 428، الزام النّاصب صفحه 184، بحار الانوار جلد 52 صفحه 237، بشاره الاسلام صفحه 94،175 و 192 و الامام المهدی صفحه 233.
- غیبت نعمانی صفحه 133، بحار الانوار جلد 52 صفحه 233، بشاره الاسلام صفحه 159 و منتخب الاثر صفحه 441.
- یکی از بارزترین معجزات امامان پاسخ دادن کتبی به پرسشهائی است که در دست پرسش کنندگان بود و به رسم آنروز مهر شده بود، از راههای دور و دراز به خدمت امامان می رسیدند و آن حضرت می فرمودند پرسشهای شما را پاسخ داده ایم، چون به شهر خود باز می گشتند و از پرسشهای خود مهر برمی داشتند پاسخهای آنها را در زیر آن نوشته شده می یافتند. «مترجم».
- غیبت نعمانی صفحه 149، بحار الانوار جلد 52 صفحه 237، بشاره الاسلام صفحه 102 و الامام المهدی صفحه 224.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 141.
ب: مصری و مغربی:
از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) روایت شده که فرمود:
«هنگامی که دیدید خلافت در سرزمین مقدّسه فرود آمده، بدانید که وقت بلاهای بزرگ و فاجعه های سترگ فرارسیده است و ساعت (فرج) برای مردم نزدیکتر از دست من نسبت به سرم می باشد».
منظور از خلافت در این حدیث بدون تردید خلافت سفیانی است و منظور از سرزمین مقدّسه سرزمین فلسطین است و منظور از بلاهای بزرگ حوادث خونبار و دهشت انگیزیست که به دست آن جنایت پیشه روی می دهد و منظور از ساعت، ساعت فرج آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است نه روز رستاخیز.
از این حدیث به روشنی استفاده می شود که پیش از ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) فلسطین گشوده می شود و قسمت اعظم آن چون شهر قدس و کرانه غربی رود اردن از دست اسرائیل خارج می شود و یهودیان باقی مانده در محور عکّا - حیفا محصور می شوند تا حضرت بقیّه الله (روحی فداه) ظهور کند و نشانی از یهود جنایت پیشه باقی نگذارد و آخرین فردی را که در برابر آئین حق تسلیم نشود از دم شمشیر بگذراند. این بلاهای بزرگ با نابودی همه دشمنان دین با شمشیر انتقام الهی پایان می پذیرد.
در این باره از امامان اهلبیت روایت شده که فرموده اند:
1538 - «علامه خروج المهدیّ ألویه تقبل من المغرب، علیها رجل أعرج من کنده».
«نشانه ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) پرچمهائی است که از مغرب تحت فرماندهی مرد لنگی از کنده به اهتزاز درآید».
1539 - «من علاماته نفر أهل المغرب إلی مصر. و تلک إماره السّفیانیّ».
«از نشانه های او کوچ کردن مغربی ها به سوی مصر است و آن در عهد سفیانی است».
هر لحظه این کوچ کردن انتظار کشیده می شود. لیبی که یکی از کشورهای مغرب است درصدد برآمد که با مصر یکی شود و این کوچ را از طریق قانونی و اتّحاد بین دو کشور انجام دهد و پس از مدّتی سیاست بازی سرانجام تلاشش بی حاصل شد و عقیم ماند. کوچ دیگری از طریق تهاجم مسلّحانه انجام می گیرد که از مرزهای شرقی آن نیز عبور کنند و در جنگ شامات شرکت نمایند.
چنانکه از احادیث استفاده می شود. امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1540 - «قبل القائم تتحرّک حرب و قیس».
«پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) حرکت حرب و قیس است».
منظور از حرب بنی امیّه است که عبارت از سفیانی است و منظور از قیس مغرب است که مقرّ قیس در شمال آفریقاست. شاهد این معنی درگیری های موجود ملّتهای عرب و احادیث دیگری است که این معنی را تأیید می کند.
1541 - «دخول رایات قیس و العرب إلی مصر».
«پرچمهای قیس و عرب وارد مصر می شوند».
اینجا هم قیس اشاره به اهل مغرب است که عربهای آفریقا هستند و به همین دلیل لفظ «عرب» هم در حدیث آمده است وگرنه مردم مصر هم عرب هستند، دیگر لزومی نداشت برای هجوم قوم عرب بر یک کشور عرب، قید عرب آورده شود.
امیر مؤمنان در این مورد می فرماید:
1542 - «علامه خروجه تختلف ثلاث رایات: رایه من العرب، فیاویل لمصر و ما یحلّ بها منهم. و رایه من البحرین، من جزیره آرال من أرض فارس. و رایه من الشّام، فتدوم الفتنه بینهم سنه».
«نشانه خروج او درگیر شدن سه لشکر است، لشکری از عرب، که بدا به حال مردم مصر از حوادثی که به دست آن لشکر بر مصر روی می دهد. و لشکری از بحرین از جزیره آرال از سرزمین فارس، و لشکری از شام، که یکسال درگیری در میان آنها به طول می کشد».
1543 - «و ظهور المغربیّ بمصر و تملّکه الشّامات».
«مغربی بر مصر چیره می شود و شامات را تحت سیطره خود درمی آورد».
که او پرچمدار قیس است.
1544 - «و یخرج البربر إلی سرّه الشّام».
«بربر به سوی وادی شام خروج می کنند».
1545 - «علامه وقعه المدینه إذا أقبل أمیر مصر».
«نشانه حادثه مدینه، روی آوردن زمامدار مصر است».
1546 - «یقبل البربر بالرّایات الصّفر، علی البراذین السّبر، حتّی ینزلوا مصر.. و یخرج أهل المغرب إلی مصر.. فإذا دخلوا فتلک إماره السّفیانیّ!».
«سپاه بربر با پرچمهای زرد بر فراز یابوهای نیرومند و بیشمار روی می آورند و وارد مصر می شوند و اهل مغرب نیز به سوی مصر حرکت می کنند، هنگامی که وارد مصر شوند، سفیانی به حکومت می رسد».
در روایت دیگری از امیر مؤمنان (علیه السلام) و امام باقر (علیه السلام) چنین آمده است:
1547 - «إذا اختلف رمحان بالشّام، لم تنجل إلاّ عن آیه من آیات الله تعالی: رجفه بالشّام یهلک فیها أکثر من مئه ألف یجعلها الله رحمه للمؤمنین و عذابا علی الکافرین. فإذا کان ذلک فانظروا إلی أصحاب البراذین الشّهب المخذوفه، و الرّایات الصّفر تقبل من المغرب حتّی تحلّ بالشّام، و ذلک عند الجزع الأکبر و الموت الأحمر!. فإذا کان ذلک فانتظروا خسفا بقریه من قری الشّام یقال لها: خرشنا. فإذا کان ذلک فانتظروا ابن آکله الأکباد بوادی الیابس حتّی یستولی علی منبر دمشق.
فإذا کان ذلک فانتظروا خروج المهدی (علیه السلام)».
«چون دو لشکر در شام درگیر شوند، یکی از آیات بزرگ الهی ظاهر می شود و آن زلزله شام است که بیش از صدهزار نفر در شام هلاک
می شود. این حادثه برای مؤمنان رحمت و برای کافران نقمت است. چون این حادثه روی دهد منتظر پرچمهای زرد و سپاهیان سبکبال یابوسواری باشید که از سوی مغرب می آیند و وارد شام می شوند و آن به هنگام مرگ سرخ و اضطراب بزرگ است. هنگامی که این مرگ ومیر و اضطراب شدید واقع شود منتظر خسف یکی از آبادیهای شام به نام «خرشنا» باشید.
هنگامی که خرشنا خسف شود منتظر خروج سفیانی پسر هند جگرخواره از سرزمین بی آب و علف باشید تا بر منبر دمشق دست یابد، چون سفیانی بر فراز منبر قرار گرفت منتظر ظهور مهدی باشید».
دو لشکر عربی و یهودی در شام درگیر شده اند و در میان منادیان راستیان مغربی و منادیان چپ شرقی در سرزمین شامات درگیری ادامه دارد و به خصوص در خاورمیانه و در مناطق نفت خیز بیش از دیگر مناطق این درگیری به چشم می خورد که هر حرکتی در این زمینه روی می دهد یکی دیگر از نشانه های صدق رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت ظاهر می شود که هرگز از احدی در جهان چنین خبرهای دقیق در مورد حوادث آینده صادر نشده است. ما در میان همه اقوام با داشتن چنین پیشوایانی مفتخر هستیم و از همه جهانیان می خواهیم که نظیر این اخبار غیبی را از پیشوایان خود نقل کنند یا در گفتار پیشوایان ما نقطه ضعفی پیدا کنند. نعوذ باللّه.
بربر در این حدیث بدون تردید ساکنان مغرب هستند که با پرچمهای زرد به سوی مصر و از آنجا به سوی بلاد شام حمله خواهند کرد.
از احادیث یادشده نکات بسیاری به دست می آید که از آن جمله است:
1 - زلزله سختی در بلاد شام روی خواهد داد که ممکن است زلزله طبیعی و به فرمان الهی باشد و ممکن است با فروریختن بمبهای اتمی و ئیدروژنی توسّط دشمن انسانیّت، اسرائیل جنایت پیشه باشد.
2 - این لشکرها از نفربرهای تازه ای استفاده می کنند که در این حدیث یابوهای سبکبال تعبیر شده است و اسب و استر و شتر تعبیر نشده است و پرواضح است که هزاران یابو برای نقل و انتقال یک لشکر جرّار یافت نمی شود، کجا رسد که همگی یکرنگ و یک نواخت و بیرون از شمار باشند.
3 - در برخی از روایات در وصف یابوها «شهب» تعبیر شده که یکرنگ
بودن آنها را می رساند، و در برخی دیگر «بتر» تعبیر شده که بی دم بودن آنها را می رساند و در برخی «سبر» تعبیر شده که بیشمار بودن و صاحب ابزار اکتشافی بودن آنها را می رساند و طبق معنای دیگر کلمه پرواز کردن در اوج آسمان را با بالهای دراز می رساند و از طرفی «مخذوفه» تعبیر شده که به معنای مرکب تیزپائیست که در اثر سرعت، سنگریزه ها از زیر پاهایش پرتاب شود و گوش نداشته باشد. از مجموع این اوصاف هواپیماهای تیزپرواز موشک انداز در مغزها تبادر می شود.
4 - این حوادث به دنبال اضطراب جهانی و مرگ ومیر وسیعی واقع می شود که در لسان احادیث «جزع اکبر» و «موت احمر» تعبیر شده است که با جنگ جهانی سوّم منطبق است که جهان را به خاک و خون می کشد.
پیشوایان معصوم سخنان بلند و پرمحتوای خود را سیل آسا بر مغزهای ما فروریخته اند و ما را در برابر اقیانوسی از معارف قرار داده اند و با تعبیرات:
یابوهای تیزتک، سنگ انداز، یک رنگ، بلندپرواز، درازبال، بی دم و بی گوش، و امثال آنها جنگنده های مدرن امروزی را برای ما مجسّم فرموده اند.
و اینک احادیث دیگری که حوادث آنروز را بیشتر و بیشتر توضیح می دهد:
1548 - «إذا دخلت الرّایات الصّفر مصر فغلبوا علیها، و قعدوا علی منبرها فلیحفر أهل الشّام أسرابا لهم فی الأرض، فإنّه البلاء!!! و إذا بلغک أنّهم نزلوا بالشّام، و هی السّرّه، فإن استطعت أن تلتمس سلّما فی السّماء أو نفقا فی الأرض فافعل. فإذا أقبلت الرّایات السّود من المشرق و الرّایات الصفر من المغرب، و التقت فی سرّه الشّام، فهناک البلاء، و بطن الأرض یومئذ خیر من ظهرها!!!».
«هنگامی که پرچمهای زرد وارد مصر شوند و بر سرزمین مصر چیره شوند و بر اریکه قدرت تکیه دهند مردم شام در زمین برای خود تونل و پناهگاه بکنند که بلای بزرگی در انتظار آنهاست. تو نیز هنگامی که مطّلع شدی که آنها در شام فرود آمده اند و بیابانهای شام را پر کرده اند، اگر بتوانی نردبانی پیدا کنی که در آسمان بالا روی حتما انجام بده، و اگر بتوانی تونلی در زمین بکنی حتما انجام بده، هنگامی که پرچمهای سیاه از
مشرق و پرچمهای زرد از مغرب به راه افتادند و در شام به یکدیگر رسیدند، آنروز روز بلا و گرفتاری است، و در آنروز زیر زمین بهتر از پشت آنست».
بسیار جالب است که پیشوایان اسلام چهارده قرن پیش از این برای مردم آخر الزّمان دستور حفر تونل و پناهگاه در زیر زمین می دهند تا بدین وسیله از بمبارانهای هوائی و امواج انفجارها سالم بمانند و اگر قدرت داشته باشند با هواپیماها خود را از منطقه خطر دور کنند، در صورتیکه به هنگام صدور این احادیث نه امکان پرواز در آسمان بود و نه حوادثی پیش می آمد که نیاز به حفر تونل و پناهگاه در زیر زمین باشد!.
آیا گوشی بدهکار این نصیحتهای مشفقانه هست تا خود را از خطرات حتمی نجات دهد؟! بدون تردید کسانی رهائی می یابند که به این نصیحتها گوش فرا دهند و پیش از فوت فرصت اقدامهای ایمنی را فراموش نکنند، تا از امواج انفجارات در جنگ سرنوشت ساز شام در امان باشند.
آیا تاکنون احدی - ولو به دروغ - ادّعا کرده که رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت در مکتبی درس خوانده اند و از کسی کلمه ای آموخته اند؟! هرگز. بلکه همه علوم به آنها برمی گردد و همه حقایق و دقایق از سرچشمه زلال علوم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) سرچشمه گرفته است. به حقّ فرموده اند که:
«نحن صنایع ربّنا، و الخلق بعد صنایعنا»: «ما تربیت شدگان و ساخته شدگان پروردگار خود هستیم و دیگر مخلوقات ساخته شدگان ما هستند».
هرکس ساخته و پرداخته آن بزرگواران باشد، پیرو فرمان آنها باشد، قدم در جای پای آنها نهد، از راه و روش آنها پیروی کند، نجات می یابد، و هرکس از راه آنها بلغزد و از راه دیگران پیروی کند، از شاهراه حقیقت گم می شود و در دره هلاکت سقوط می کند. اینک هرکسی خود راهش را برگزیند و از راهیکه انتخاب می کند پیش بتازد و از مزایایش برخوردار شود.
1549 - «إذا بلغت الرّایات الصّفر مصر، فاهرب فی الأرض جهدک هربا. و إذا بلغک أنّهم نزلوا الشّام فهناک البلاء».
«هنگامی که پرچمهای زرد به مصر برسد، با تمام قدرت از منطقه
فرار کن، و هنگامیکه آنها وارد شام بشوند دیگر موقع بلا فرا رسیده است».
اگر کسی بخواهد از منطقه بگریزد باید بدون فوت فرصت به دنبال استیلای سپاه مغرب بر مصر و توجّه آنها به سوی شامات باشد و کسی از بمبها و موشکهای آنها نجات نمی یابد مگر اینکه قبلا از منطقه گریخته باشد یا در زیر زمین تونل و پناهگاهی کنده باشد.
به نظر می رسد که قوای مغربی به سوی بغداد نیز عزیمت می کند تا در ویرانی عراق سهیم باشد که قبلا (در بخش هجدهم) از آن سخن گفتیم و گذشته از اخبار اسلامی از تورات و انجیل نیز نقل کردیم که بغداد در زیر پای لشکری جرّار خراب می شود و به آتش جنگ «قرقیسیا» دچار می شود و قربانیان این جنگ برای مدّتی طولانی طعمه وحوش و طیور می شود که در کتابهای آسمانی و روایات اسلامی از آن به «سفره عام الهی از گوشت ستم پیشگان برای وحوش و طیور» نام برده شده است.
سپس امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1550 - «إذا رکّزت رایات قیس بمصر، و رایات کنده بخراسان».
«هنگامی که پرچمهای قیس در مصر نصب شود و پرچمهای کنده در خراسان».
یعنی پرچمهای قیس به سوی شرق حرکت کند و پرچمهای کنده به سوی غرب.
1551 - «إذا دهمکم رایات بنی کنده مع عمّال من عقبه من الشّام».
«هنگامی که پرچمهای بنی کنده با سپاهیان گردنه شام به سوی شما روی آورد».
منظور از سپاه شام، سپاه سفیانی است که پیش از حرکت سپاه اسلام از مکّه و مدینه، در وادی شام مستقّر می شوند.
1552 - «ورود خیل من المغرب حتّی تربط بفناء الحیره و تقبل نحوها رایات سود من خراسان بعد ترکیز رایات کنده فیها».
«اسبهائی از سوی مغرب به پیش می تازند تا در حوالی حیره (در عراق) فرود آیند و آنگاه پرچمهای سیاهی از سوی خراسان به حرکت درمی آید پس از آنکه پرچمهای کنده در آن متمرکز شود».
اگرچه در لغت «خیل» به معنای اسب است ولی در این احادیث در مورد مرکب تیزپائی به کار رفته که در آنروز نفرات و ادوات جنگی را منتقل خواهد کرد، و اگر به معنای لغوی بود، می بایست از شتر و استر و غیره نیز نامی به میان آید، که این احادیث از فصیحترین انسانها و بلیغترین آنها صادر شده است.
منظور از پرچمهای سیاه، لشکر نیرومند سیّد خراسانی است که برای دفاع از شیعیان عراق در برابر سپاه سفیانی و دیگر نیروهای مهاجم از خراسان حرکت می کند و به یاری حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) و بیعت آن بزرگوار منتهی می شود.
1553 - «إذا قام أمیر الأمراء فی مصر، و جهّزت الألوف، و صفّت الصّفوف!».
«هنگامی که امیر امیران در مصر قیام کند و صفها فشرده شود و هزاران سپاهی گرد آید...».
زمینه گردآوری سپاه عظیم در مصر فراهم آمده، و رژیم مصر با تلاشی وسیع برای مجهّز ساختن ارتش خویش به برترین سلاحها، از نوع سلاحهای ارتش سابق ایران تلاش می کند. مخالفین سیاست مصر آماده مقابله هستند و دشمنان مشترک آنها از فروش اسلحه و فرستادن سیل سلاحهای مدرن دریغ ندارند.
1554 - «قتل أهل مصر أمیرهم!. و دخول رایات قیس و العرب إلی مصر و ترکیزها فیها».
«هنگامی که مردم مصر زمامدار خود را بکشند و پرچمهای قیس و عرب وارد مصر گردد و در آن متمرکز شود».
شاید منظور از کشتن زمامدار مصری همان انور سادات باشد که در این
اواخر انجام گرفت که پیشتر سراغ نداریم مردم مصر زمامدارشان را کشته باشند.
1555 - «یقتل قبل ظهور القائم ملک الشّام، و ملک مصر، و یسبی أهل قبائل من مصر».
«پیش از ظهور قائم (عجّل الله فرجه) پادشاه شام و پادشاه مصر کشته می شوند و قبائلی چند از مردم مصر اسیر گرفته می شوند».
ظاهرا این دو قتل پیش از جنگهای خانمانسوز شام روی خواهد داد، و در مورد اسارت مصریها سخن خواهیم گفت.
1556 - «و غلبه العبید علی بلاد السّادات».
«بندگان بر سرزمین اربابان خود چیره می شوند».
1557 - «خروج العبید علی ساداتهم، و قتلهم موالیهم».
«بردگان بر علیه اربابهای خود می شورند و آنها را به قتل می رسانند».
این شورش در هر کارگاه و کارخانه ای بین کارگر و کارفرما، شاگرد و استاد، مأمور و آمر، حتّی فرزند و پدر آغاز شده است.
1558 - «إذا ملک رجل الشّام، و آخر مصر، فاقتتل الشّامیّ و المصریّ، و سبی أهل الشّام قبائل من مصر. و أقبل رجل من المشرق برایات سود صغار قبل صاحب الشّام، فهو الّذی یؤدّی الطّاعه للمهدیّ».
«هنگامی که مردی حکومت شام را به دست آورد و دیگری بر مصر دست بیابد، آنگاه شامی و مصری با یکدیگر به جنگ پردازند و مردم شام قبیله هائی از مصر را به اسارت بگیرند و مردی از خراسان (سیّد خراسانی) با پرچمهای سیاه کوچکی از خراسان به سوی شام حرکت کند.
و او همان شخصی است که زمینه را برای اطاعت حضرت مهدی (علیه السلام) فراهم می آورد».
در اینجا منظور از شامی، سفیانی است و یا یکی از فرماندهان ارتش سفیانی است که به سوی عراق اعزام می شود، و منظور از شکست دادن سیّد
خراسانی سپاه سفیانی را، نبرد سختی است که پس از کشتار بغداد و کوفه در میان آنها روی می دهد.
1559 - «أمّا صاحب المغرب فیسیر، فیقتل الرّجال و یسبی النّساء، ثمّ یرجع بقیس بعد التقائه بجیش السّفیانیّ فی قرقیسیا، فینزل السّفیانیّ فی الجزیره، و یسبق الیمانیّ إلیها، فیحوز السّفیانیّ ما جمعوا».
«آن مرد مغربی حرکت می کند و در راه هرچه مرد ببیند می کشد و هرچه زن بیابد اسیر می گیرد، پس از برخورد با سپاه سفیانی در قرقیسیا، با قیس برمی گردد. سفیانی در جزیره فرود می آید و یمانی به سویش می شتابد، آنچه داشته باشند سفیانی از آنها بازمی ستاند».
1560 - «.. و غلبه الهند علی السّند، و غلبه القبط علی أطراف مصر، و غلبه الأندلس علی أطراف أفریقیا، و غلبه الحبشه علی الیمن، و غلبه التّرک علی أطراف خراسان، و غلبه الرّوم علی الشّام، و غلبه أهل أرمینیّه، و صراخ صارخ بالعراق، و هتک الحجاب، و افتضاض العذراء!!!».
«پیروزی هند برسند، پیروزی قبط بر اطراف مصر، پیروزی اندلس بر اطراف آفریقا، پیروزی حبشه بر یمن، پیروزی ترک بر اطراف خراسان، پیروزی رومیان بر شام، پیروزی مردم ارمنستان و ناله های ناله کنندگان در عراق و هتک عفّت زنان و تجاوز به حریم پرده نشینان».
هرکجا که امیر مؤمنان سخن می گوید، انسان نمی داند که به شیوائی لفظ بیندیشد، یا به عمق معانی، یا به زیبائی اسلوب و یا به اوج آگاهی، که او باب مدینه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است و خود مدار حقّ است و حق با اوست هرکجا رود.
غلبه هند بر سند در زمان ما تحقّق یافته است و منظور از «قبط» نصارای مصر و سودان و اتیوپی است که در مصر زندگی مرّفه و ممتازی دارند و در جنوب سودان و در بخشی از کشور چاد و در همه کشور اتیوپی حاکم هستند.
غلبه اندلس در اطراف آفریقا در گذشته واقع شده و هم اکنون نیز در صحرا به دست انقلابیّون پولیساریو در شرف تحقّق است. انقلابیّون پولساریو به
دست دشمنان اسلام برای ریشه کن نمودن اسلام در صحرا به وجود آمده اند، چنانکه امثال آنها در دیگر مناطق زمین به دست دشمنان برای همین منظور به وجود آمده است و در نقشه های شوم خود توفیق حاصل کرده اند.
غلبه حبشه بر یمن در جنگ اتیوپی بر علیه صومال اسلامی آغاز شده، و کماندوهای کوبا به نام گسترش عدالت در زمین، روح ضدّ اسلامی خود را ابراز کرده، از هیچ کمکی نسبت به اتیوپی متجاوز و از هیچ جنایتی نسبت به صومالی مسلمان دریغ نکرده اند.
غلبه ترکان بر اطراف خراسان در گذشته در اثنای جنگهای روسیّه تحقّق یافته، تا شهر مقدّس مشهد زیر پاهای شوروی متجاوز لگدمال شده، حرم مطهّر حضرت ثامن الحجج امام رضا (علیه السلام) مورد اصابت توپ قرار گرفته است. بعدها در زمان خودمان با اشغال آذربایجان روی داده و هم اکنون با اشغال افغانستان تحقّق یافته است.
غلبه روم (یهود) بر شام برای همه مردم عصر ما به صورت یقینی و ملموس واقع شده، تجاوزات اسرائیل بر سوریّه و اشغال بلندیهای جولان و کرانه های رود اردن و سرزمین مقدّس فلسطین، که همگی جزء مناطق شامات هستند، بر کسی پوشیده نیست.
درگیری ارمنی ها با اتراک از سالیان متمادی ادامه دارد و احتمالا در آینده رسما بر شرق ترکیّه غلبه پیدا کنند.
فریادهای فریادگران عراق در اثنای جنگ ایران و عراق هر لحظه فضای عراق را پر کرده و همه خانواده ها که به نوعی در این جنگ صدمه خورده اند شب و روز فریادشان بلند است و بر مسبّبین این جنگ تحمیلی لعنت می کنند، جنگی که ابرقدرت شرق آنرا طرح ریزی می کند و ابرقدرت غرب ابزار و ادواتش را فراهم می کند و دو ملّت مسلمان را به جان یکدیگر می اندازد.
تعبیر بلند شدن فریاد فریادگران در عراق تعبیر بسیار شیوائی است که چهارده قرن پیش از زبان امام معصوم صادر شده است و امروز هم تعبیر مناسبتری یافت نمی شود.
در شرح فرازهای حدیث به همین مقدار بسنده می کنیم که اصول فقرات آن معلوم شد و برای هر خواننده ای معلوم شد که این خطبه نیز همانند همه
خطبه های مولای متّقیان شعر و سجع نیست، بلکه حقایق و دقایقی است که به زیباترین اسلوبی بیان شده است. هنگامی که در پیرامون احادیث بعدی سخن گفتیم و اشتباه برخی را در احادیث متشابه این بخش بازگو کردیم حدیث فوق وضوح بیشتری پیدا می کند.
* * *
حواشی
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 144.
- بشاره الاسلام صفحه 177 و 183، الامام المهدی صفحه 232، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 140 و الملاحم و الفتن صفحه 47.
- غیبت نعمانی صفحه 148، بحار الانوار جلد 52 صفحه 245 و بشاره الاسلام صفحه 127.
- الزام النّاصب صفحه 185، ارشاد مفید صفحه 340، بشاره الاسلام صفحه 175، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، بحار الانوار جلد 52 صفحه 220، المهدی صفحه 196 و الامام المهدی صفحه 234.
- الزام النّاصب صفحه 198.
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، المهدی صفحه 196، الزام النّاصب صفحه 185 و الامام المهدی صفحه 233.
- الملاحم و الفتن صفحه 47.
- الملاحم و الفتن صفحه 47.
- بشاره الاسلام صفحه 186، الامام المهدی صفحه 96 و غیبت شیخ طوسی صفحه 279.
- غیبت نعمانی صفحه 163، غیبت شیخ طوسی صفحه 277، بحار الانوار جلد 52 صفحه 214 و 237 و بشاره الاسلام صفحه 55 و 106.
- الملاحم و الفتن صفحه 70.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 173 و وسائل الشیعه جلد 16 صفحه 161 حدیث هفتم.
- الملاحم و الفتن صفحه 30 و بشاره الاسلام صفحه 109.
- به عنوان نمونه رجوع شود به تورات، کتاب حزقیال نبی، باب 39 بند 18.
- ارشاد مفید صفحه 340، غیبت شیخ طوسی صفحه 272، بحار الانوار جلد 52 صفحه 214، اعلام الوری صفحه 429، بشاره الاسلام صفحه 158 و 175، الامام المهدی صفحه 230 و الزام النّاصب صفحه 184.
- الزام النّاصب صفحه 213.
- بشاره الاسلام صفحه 49 و 176 و الزام النّاصب صفحه 179.
- بشاره الاسلام صفحه 49 و 176 و الزام النّاصب صفحه 179.
- المهدی صفحه 196، بشاره الاسلام صفحه 175 و 192، الامام المهدی صفحه 233 و الزام النّاصب صفحه 185.
- الملاحم و الفتن صفحه 40 و بشاره الاسلام صفحه 185.
- بشاره الاسلام صفحه 176، الزام النّاصب صفحه 185 و الامام المهدی صفحه 234.
- مدارک یادشده پی نویس قبل.
- الملاحم و الفتن صفحه 43.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 208، غیبت شیخ طوسی صفحه 278 و بشاره الاسلام صفحه 178 و 192.
- بشاره الاسلام صفحه 42 و الملاحم و الفتن صفحه 164.
ج: عوف سلمی:
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
1561 - «یکون قبل خروجه خروج رجل یقال له: عوف السّلمیّ، بأرض الجزیره. و یکون مأواه تکریت، و قتله بمسجد دمشق».
«پیش از خروج آنحضرت، مردی به نام «عوف سلمی» در سرزمین «الجزیره» خروج می کند، در «تکریت» مأوی گزیند، و در مسجد دمشق به قتل می رسد».
در برخی منابع به جای «تکریت»، «کریت» و «کویت» نیز آمده است که با گذشت زمان و با وضع کتابهای خطّی در پیش از اختراع چاپ بروز چنین اختلافهائی طبیعی است.
ظاهر اینست که خرابی بصره به دست او خواهد شد، از طرف جنوب وارد بصره می شود، گروهی از عربها و گروهی از زنجی ها را همراه می برد و بصره را خراب می کند.
این خرابی بصره غیر از آن خرابی بصره است که در قرن سوّم هجری به توسّط صاحب زنج انجام یافته است و ابن حدید تصوّر کرده است که خرابی موعود همانست ولی آن نمی تواند خرابی موعود باشد که یکهزار و یکصد و پنجاه سال از آن گذشته و هنوز هم ظهور واقع نشده است، این خرابی که در احادیث وعده داده شده، از علایم ظهور و طبعا در نزدیکی ظهور خواهد بود.
در همین مورد رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) خطاب به جعفر بن ابی طالب (علیه السلام) فرمود:
1562 - «و خراب البصره علی ید رجل من ذریّتک، یتبعه الزّنّوج».
«بصره توسّط یکی از فرزندان تو ویران می شود که زنجی ها از او پیروی می کنند».
اوّلین خرابی بصره در ایّام بنی عبّاس در فتنه های صاحب زنج واقع شد ولی نباید فراموش کرد که در حدیث دیگری تعبیر «عند» دارد و آن صریح است
که قیام حضرت بقیّه الله روحی فداه همزمان با خرابی بصره خواهد بود و آن خرابی موعود در نزدیکی ظهور و ظهور به دنبال آنست. و اگر تاریخچه ویرانی بصره در قرن سوّم را در تاریخ خاورشناس معروف «بروکلمان» بخوانید برای شما قطعی می شود که خرابی صاحب زنج غیر از خرابی موعود در نزدیکی ظهور است.
چه مانعی هست که ویرانی نخستین توسّط یکی از اولاد رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) از نسل جناب زید باشد و ویرانی واپسین توسّط «عوف سلمی» باشد که احتمالا از نسل جعفر طیّار باشد، که بصره را با خاک یکسان کند و از عراق عبور کرده وارد دمشق شود و در مسجد شام به قتل برسد. و این معنی هرگز با صاحب زنج قابل انطباق نیست که بصره را ویران کرد و هرگز وارد دمشق نشد و به خاک سوریّه پانگذاشت.
1563 - «و غلبه العبید علی بلاد الشّام».
«غلامان بر اراضی شام سیطره می یابند».
امیر مؤمنان در همین زمینه می فرماید:
1564 - «و یحک یا بصره من جیش لا رهج له و لا حسّ!. ففتنه یکون فیها خراب منازل، و خراب دیار، و انتهاک أموال، و سباء نساء!!!».
«ای بصره! وای بر تو از سپاهی که نه گرد برانگیزد و نه احساس دارد، ولی فتنه ای برپا کند که خانه ها را ویران سازد، آبادی ها را بر خاک نشاند، ثروتها را بر باد دهد و زنها را به اسارت بسپارد».
1565 - «کأنّی به قد سار بالجیش الّذی لا یکون له عبار و لا لجب، و لا قعقعه لجم، و لا حمحمه خیل، یثیرون الأرض بأقدامهم کأنّها أقدام النّعام. ویل لسککم العامره، و الدّور المزخرفه الّتی لها أجنحه کأجنحه النّسور و خراطیم الفیله، من أولئک الّذین لا ینتدب قتیلهم، و لا یفتقد غائبهم!».
«گوئی با چشم خود او را می بینم که با سپاهی خواهد آمد که نه غباری برمی انگیزد، نه بانگ ترسناکی بلند می کند، نه آواز لگامی شنیده می شود و نه شیهه اسبی. با گامهای خود زمین را بلرزانند، گوئی پای شتر
مرغان است. وای بر خیابانهای آباد شما و خانه های آراسته و زرنگار شما، که مانند کرکس بال دارد و مانند فیل خرطوم. از آنها کسانی هستند که بر کشته هایشان کسی نمی گرید و از مفقود الاثرهایشان کسی سراغ نمی گیرد».
سپاهی که غبار برنمی انگیزد و صدای لگام و شیهه اسب از آن بگوش نرسد و چون شترمرغ سبکبال باشد، کدام سپاه است؟ مگرنه اینست که سپاهیان آخر الزّمان با هواپیما و نفربر می آیند و اسبی همراه ندارند تا شیهه اسبی از آنها شنیده شود و صدای افساری از آنها بگوش برسد. آیا در فتنه صاحب زنج (پادشاه زنگبار) صدای افسار و شیهه اسب شنیده نمی شد؟! پس بدون تردید منظور از این ویرانی بصره، خرابی صاحب زنج نیست، بلکه خرابی عوف سلمی در آستانه ظهور است.
آیا در قرن سوّم خانه های بصره بالکونها و سایه بانهائی به سان بالهای کرکس و خرطوم فیل داشت؟!. آنروز بیشترین خانه ها از برگهای خرما و حصیر و بوریا و تعداد اندکی از چوب و خشت خام بود.
با ملاحظه جهات یادشده تردیدی نمی ماند که منظور از خرابی بصره، خرابی آن در قرن سوّم هجری نبود، بلکه ویرانی دیگریست که هم اکنون در انتظار آنست.
1566 - «ألبصره!. إنّها لأقرب الأرض خرابا، و أجشّها ترابا، و أشدّها عذابا!. و إنّ لکم یا أهل البصره، و ما حولکم من القری، من الماء لیوما عظیما بلاؤه!. و إنّی لأعلم موضع منفجره من قریتکم هذه!. ثمّ أمور قبل ذلک تدهمکم عظیمه أخفیت علیکم و علمناها.. فمن خرج عنها عند ذنوّ غرقها فبرحمه من الله سبقت له، و من بقی فیها غیر مربوط بها فبذنبه، و ما الله بظلاّم للعبید!».
«امّا بصره، برای ویرانی از همه جا نزدیکتر، خاکش از همه جا سخت تر، در معرض عذاب الهی از همه جا بیشتر است. ای مردم بصره! و ای ساکنان آبادیهای اطراف بصره!، آگاه باشید که روز سخت و بلای دردناکی از آب در انتظار شماست، من می دانم که این آب از کدام نقطه شهر شما بیرون خواهد زد، پیش از آن نیز فاجعه های سختی بر شما خواهد
رسید که علم آن از شما پنهان شده و بر ما عطا شده است. چون موقع انفجار آن فرارسد هرکس جلوتر از آنجا خارج شود رحمت خدا او را فراگرفته است و هرکس بدون وابستگی در آن بماند، در برابر گناهانش مبتلا شده است و خداوند هرگز به بندگانش ستم نمی کند».
این ویرانی که با جوشش آب از دل خاکش تحقّق خواهد یافت هیچ ارتباطی با فتنه صاحب زنج در یازده قرن پیش ندارد. آنچه به عنوان علایم ظهور گفته شده خرابی آن به وسیله جوشش آب است.
1567 - «یا أهل البصره: أخلاقکم دقاق، و دینکم نفاق، و ماؤکم زعاق!. بلادکم أنتن بلاد الله تربه و أبعدها من السّماء، بها تسعه أعشار الشّرّ!! و المحتبس فیها بذنبه، و الخارج منها بعفو ربّه.. کأنّی أنظر إلی قریتکم هذه و قد طبّقها الماء حتّی ما یری فیها إلاّ شرف المسجد کأنّه جؤجؤ طیر فی لجّه بحر!. فإذا هم قد رأوا البصره قد تحوّلت أخصاصها دورا، و آجامها قصورا فالهرب الهرب فإنّه لا بصره لکم بعد الیوم!».
«ای اهل بصره! اخلاقتان پیچیده، آئینتان منافقانه، آبتان تلخ، خاک کشورتان از هر خاکی گندیده تر، و از آسمان دورتر است، نه درهم شرّ در شهر شماست، کسیکه در آن درگیر است در اثر گناهانش مبتلا شده است و هرکس از آن رهائی پیدا کند از رحمت و برکات پروردگار نجات یافته است. گوئی با چشم خود می بینم که شهر شما را آب فراگرفته است.
از ساختمانهای شهر جز گنبد مسجدتان دیده نمی شود که همانند سینه مرغی در اقیانوس بیکران شناور به نظر می رسد. هنگامی که دیدند کوخهای بصره تبدیل به کاخ شده و باغهای اطراف آن تبدیل به قصر شده، بدانند که عمر بصره به پایان رسیده، دیگر بصره ای وجود نخواهد داشت».
اینها سخنان مولای متّقیان و امیر مؤمنان (علیه السلام) است که در طول چهارده قرن سینه به سینه و نسل به نسل، از قرنی برای قرنی دیگر نقل شده و به دست ما رسیده است که او باب علم مدینه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) است و کسی در گذشته و حال چون او جهان را نشناخته است و از آینده خبر نداده است و ما همواره با سخنان او بر همگان مباهات کرده، همه را به مبارزه خواسته ایم. و هرگز در سخنان گهربار او و گفتار درربار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و اقوال نغز و پرمغز امامان اهلبیت (علیهم السلام)
دچار شکّ و تردید نشده ایم.
خوشا به حال انسانهائیکه گوش شنوا داشته باشند و از دیدن حق کور و از شنیدن حق کر نباشند و سخنان آنها را که هر جمله اش آیه ای آشکار و دلیلی قاطع و برهانی ساطع است با گوش حق نیوش بشنوند و به کار بندند. که هرکس از راه آنها برود هرگز گمراه نمی شود و از شاهراه حق و حقیقت منحرف نمی شود.
1568 - «إذا خربت البصره، و قام أمیر الأمره».
«هنگامی که بصره ویران شود و امیر امیران برخیزد.»
1569 - «و خراب البصره بالزّنج».
«ویرانی به وسیله زنگی ها».
* * *
حواشی
- «الجزیره» نامیست که جغرافیّون عرب آنرا به منطقه ای در شمال سوریّه در میان دو رودخانه معروف فرات و دجله اطلاق کرده اند، الجزیره گذرگاهی است بین این دو رود که از ترکیّه تا عراق کشیده شده است و دانشمندان زیادی از این منطقه برخاسته اند که به آنها «جزری» گفته اند. «مترجم».
- «تکریت» شهری است در عراق در کنار دجله، در شمال سامرّا، در عهد عبّاسی به سبب قلعه اش شهرت داشت، در گذشته زادگاه صلاح الدّین ایّوبی جلاّد بود، و در حال زادگاه جّلاد قادسیّه است. این شهر در سال 1394 میلادی توسّط تیمور لنگ ویران شده است. «مترجم».
- غیبت شیخ طوسی صفحه 270، بحار الانوار جلد 52 صفحه 213، الامام المهدی صفحه 222 و بشاره الاسلام صفحه 86.
- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 2 صفحه 315.
- ما تصوّر می کنیم که در این مسئله امر بر مؤلّف مشتبه شده است، زیرا او تصوّر کرده است که هرچه به عنوان علایم ظهور گفته شده باید در نزدیکی ظهور انجام پذیرد ولی خود مؤلّف در گذشته تصریح کرده که معصومین (علیهم السلام) حوادثی را در رابطه با آینده بیان فرموده اند که در هر عصری برخی از آنها تحقّق پیدا کند و موجب قوّت قلب مردم آن زمان باشد و هیچ منافاتی ندارد که برخی از آن نشانه ها نیز در قرن سوّم هجری تحقّق یافته باشد. البّته هیچ استبعادی ندارد که بصره یکبار دیگر در آینده ویران گردد و ویرانی موعود آن باشد. «مترجم»
- بحار جلد 51 صفحه 70 و جلد 52 صفحه 278، بشاره الاسلام صفحه 5 و 49، الامام المهدی صفحه 217، منتخب الاثر صفحه 425 و الزام النّاصب صفحه 64.
- امیدواریم خرابی بصره، همان خرابی موعود باشد و خداوند تبارک و تعالی بر ما منّت نهد و از بقّیه «غیبت» صرف نظر فرماید و بقّیه عمر ما را تفضّلا در عهد مبارک و روزگار مسعود آن دولت حقّه قرار دهد «مترجم».
- تاریخ الشّعوب الاسلامیّه جلد 2 صفحه 55.
- الملاحم و الفتن صفحه 164 و بشاره الاسلام صفحه 176.
- بشاره الاسلام صفحه 57.
- نهج البلاغه جلد 2 صفحه 9(صبحی صالح صفحه 185 خطبه 128) و البلدان صفحه 257.
- الملاحم و الفتن صفحه 102 و الزام النّاصب صفحه 242.
- الزام النّاصب صفحه 242، الملاحم و الفتن صفحه 102 و بشاره الاسلام صفحه 71.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 236.
- الزام النّاصب صفحه 53.
د: یمانی
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1570 - «خروج الثّلاثه: السّفیانیّ و الخراسانیّ و الیمانیّ فی سنه واحده، فی شهر واحد، فی یوم واحد. و لیس فیها من رایه أهدی من رایه الیمانیّ، لأنّه یدعو إلی الحقّ».
«سه پرچم در یک سال، یک ماه و یک روز خروج می کند:
1 - سفیانی
2 - خراسانی
3 - یمانی
که در میان آنها خالصتر از پرچم یمانی نیست، که او برای حقّ فرامی خواند».
امام صادق (علیه السلام) نسب او را چنین توضیح می دهد:
1571 - «خروج رجل من ولد عمّی زید، بالیمن».
«مردی از اولاد عمویم زید در یمن خروج می کند».
روی این بیان یمانی موعود از اولاد امامان زیدی خواهد بود که از نظر نسب منسوب به جناب زید شهید می باشند. و در حدیث دیگری آمده است:
1572 - «یخرج ملک فی صنعاء الیمن اسمه حسین أو حسن».
«پادشاهی در صنعاء یمن به نام حسن یا حسین خروج می کند».
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1573 - «یکون خروج السّفیانیّ من الشّام و خروج الیمانیّ من الیمن».
«سفیانی از شام و یمانی از یمن خروج می کنند».
1574 - «خروج السّفیانیّ و الیمانیّ و الخراسانیّ فی سنه واحده، و فی شهر واحد، و فی یوم واحد. و نظام کنظام الخرز یتبع بعضه بعضا، فیکون البأس فی کلّ وجه!. ویل لمن ناواهم!. لیس فی الرّایات أهدی من رایه الیمانیّ، هی رایه هدی لأنّه یدعوا إلی صاحبکم. فإذا خرج الیمانیّ حرّم بیع السّلاح علی کلّ النّاس.. إذا خرج الیمانیّ فانهض إلیه فإنّ رایته رایه هدی، و لا یحلّ لمسلم أن یلتوی علیه، فمن فعل فهو من أهل النّار، لأنّه یدعو إلی الحقّ و إلی صراط مستقیم».
«سفیانی و یمانی و خراسانی در یکسال و یکماه و یکروز خروج می کنند. خروج اینها چون دانه های گردن بند به دنبال یکدیگر خواهند بود. هر سو که بنگری ترس و وحشت و اضطراب خواهد بود. کسیکه با آنها درافتد بدا به حال او. در میان آنها پرچمی خالصتر از پرچم یمانی نیست که پرچم هدایت است و شما را به سوی صاحبتان دعوت می کند. هنگامی که یمانی خروج کند فروش اسلحه بر دیگر مردمان را تحریم می کند. چون او خروج کند بسویش بشتاب که پرچم او پرچم هدایت است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست که در برابر او بایستد هرکس انجام دهد اهل دوزخ می شود زیرا او به سوی حق و صراط مستقیم فرامی خواند».
و بدین سان می بینیم که خروج یمانی همزمان با شورشها، خیزشها، فتنه ها و انقلابها در سراسر منطقه می باشد. و دیدیم که امام (علیه السلام) فرمان می دهد که به سپاه یمانی ملحق شویم و از او بازنمانیم.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
در بخش نشانه های ظهور احادیثی را در این باره آوردیم و در اینجا نیز به چند نمونه اشاره می کنیم:
1575 - «خمس قبل قیام القائم (علیه السلام): ألیمانیّ، و السّفیانیّ و النّداء، و الخسف بالبیداء، و قتل النّفس الزّکیّه».
«پیش از قیام قائم (عجّل الله فرجه) پنج نشانه است:
1 - خروج یمانی
2 - خروج سفیانی
3 - نداء آسمانی
4 - خسف سرزمین بیداء
5 - قتل نفس زکیّه».
و در اینجا می بینیم که خروج یمانی از روشنترین علایم است که بیش از 14 ماه فاصله با ظهور آنحضرت نخواهد داشت.
1576 - «یوشک أن تخرج نار بالیمن، تسوق النّاس إلی الشّام».
«زود است که آتشی از یمن خارج شود و مردم را به سوی شام سوق دهد».
این آتش، شعله های جنگ و لبه های تیز شمشیر است که مردم را برای نبرد با سفیانی به سوی شام سوق می دهد و در مدخل شام با سپاه خراسانی ملاقات می کند که او نیز برای نبرد با سفیانی و به منظور یاری یمانی بیرون آمده است. آنگاه هر دو سپاه با سپاه سفیانی روبرو می شوند و آن جنگ حسّاس و سرنوشت ساز تاریخ است که از ششهزار سال پیش کتب آسمانی از آن خبر داده اند.
1577 - «تلتقی فی الشّام ثلاث رایات: رایه السّفیانی، و رایه الیمانیّ، و رایه الخراسانیّ. أهداها رایه الیمانیّ لأنّه یدعو إلی الحقّ».
«سه پرچم در شام با یکدیگر روبرو می شوند: پرچم سفیانی، پرچم یمانی و پرچم خراسانی، که از همه خالصتر پرچم یمانی است که به سوی حق دعوت می کند».
از بررسی مجموع احادیث استفاده می شود که این برخورد، پس از خرابی مصر و بغداد و شام، و بعد از شکست سپاه سفیانی در عراق از سپاه خراسانی است. و این درگیری بعد از بیعت حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) در حجاز است، زیرا در هر دو سپاه از یاران خاصّ حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) تشریف خواهند داشت.
آنگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) در وصف سپاه خراسانی می فرماید:
1578 - «فتخرج رایه هدی من الکوفه، فتلحق ذلک الجیش فیقتلونهم لا یفلت منهم مخبر، و یستنقذون ما فی أیدیهم من السّبی و الغنائم».
«پرچم هدایت از کوفه خارج می شود و آن سپاه را دنبال می کنند و همه آنها را نابود می سازند و حتّی گزارشگری را از آنها باقی نمی گذارند و آنچه در دست آنهاست غنیمت می گیرند و اسیر می گیرند».
منظور از پرچم هدایت، پرچم جناب سیّد خراسانی است و منظور از سپاه، سپاه سفیانی است، که سپاه جناب سیّد خراسانی آنرا دنبال می کند و نابود می سازد.
و سرانجام در پیرامون سپاه یمانی می فرماید:
1579 - «ألیمانیّ یتولّی علیّا. ألیمانیّ و السّفیانیّ کفرسی رهان».
«یمانی از شیعیان امیر مؤمنانست، خروج یمانی و سفیانی همانند دو اسب مسابقه همزمان و به دنبال یکدیگر است».
* * *
حواشی
- ارشاد مفید صفحه 339، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210 و بشاره الاسلام صفحه 181.
- نور الابصار صفحه 172 و بشاره الاسلام صفحه 175.
- بشاره الاسلام صفحه 187.
- الزام النّاصب صفحه 67، بشاره الاسلام صفحه 100، الامام المهدی صفحه 227 و مثیر الاحزان صفحه 298.
- وسائل الشّیعه جلد 11 صفحه 35 - 41.
- غیبت نعمانی صفحه 135، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210 و 232، منتخب الاثر صفحه 456، غیبت شیخ طوسی صفحه 271، اعلام الوری صفحه 429، الزام النّاصب صفحه 184، بشاره الاسلام صفحه 93 و الامام المهدی صفحه 230.
- منتخب الاثر صفحه 439، غیبت شیخ طوسی صفحه 267، الامام المهدی صفحه 228، بشاره الاسلام صفحه 119 و المهدی صفحه 191.
- الملاحم و الفتن صفحه 71 و البیان صفحه 77.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 271، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210، بشاره الاسلام صفحه 121 و الامام المهدی صفحه 230.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 186.
- غیبت نعمانی صفحه 163، بحار الانوار جلد 52 صفحه 275 و الزام النّاصب صفحه 180.
ه: خروج سیّد هاشمی:
او سیّد قرشی، هاشمی و حسنی است که اندکی پیش از قتل نفس زکیّه در مکّه، و همزمان با روزگاریکه سپاه سفیانی در عراقست، و همزمان با ورود سپاه خراسانی از طریق قصر شیرین و خانقین به عراق، او به شهادت می رسد.
سیّد هاشمی، شخصیّت ممتاز و بزرگواریست که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم (علیهم السلام) از او ستایش نموده اند.
ما از او همواره سیّد هاشمی یاد خواهیم کرد تا از سیّد خراسانی بازشناخته شود که او حسینی و این حسنی است. سیّد هاشمی پیش از مراسم بیعت کشته می شود، در حالیکه سیّد خراسانی در حدود یکماه بعد با حضرت بقّیه الله روحی فداه بیعت می کند و اینک احادیث پیشوایان معصوم در حق سیّد هاشمی:
* * *
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1580 - «کأنّی بالحسنیّ و الحسینیّ و قد قاداها، فیسلّمها الحسینیّ، فیبایعونه».
«گوئی دو سیّد حسنی و حسینی را با چشم خود می بینم که هردو آن پرچم هدایت را به اهتزاز درمی آورند، و سیّد حسینی آنرا به امام (علیه السلام) تسلیم می کند و خود با او بیعت می کند».
از این حدیث استفاده می شود که سیّد هاشمی و سیّد خراسانی پرچم هدایت را از شرق ایران به اهتزاز درمی آورند، سیّد هاشمی کشته می شود و سید خراسانی با همه سپاهیانش با حضرت بقّیه الله (ع) بیعت می کند.
1581 - «لا تقوم السّاعه حتّی یملک النّاس رجل من الموالی یقال له: جهجاه».
«ساعت ظهور فرانمی رسد جز هنگامی که موالی (ایرانیان) را
مردی تحت سلطه خود درآورد که به او شاهنشاه گفته می شود».
موالی که همواره بر غیرعرب گفته می شد، در اینجا همانند اغلب موارد در مورد ایرانیان به کار رفته و «جهجاه» به معنای شاهنشاه است که از القاب طاغوت اسبق و سابق ایران بود و موضعهای غیراسلامی آن پدر و پسر بر همگان روشن است.
من عمدا این حدیث شریف را در اینجا ثبت کردم که همه خوانندگان گرامی آن دوران را به یاد دارند و طبعا برایشان جالب است که بدانند رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از سلطنت او به عنوان یکی از نشانه های قرب ظهور نام برده است.
آری هر حادثه مهمّی که در گوشه ای از جهان روی می دهد و افکار جهانی را به خود معطوف می دارد، ناگهان متوجّه می شویم که آن پیامبر امّی و رسول مدنی (صلّی الله علیه و آله و سلم) که به مکتب نرفت و به غمزه آموزشگر همه دانشها شد، در مورد آن حادثه نیز گفتار جاوید و جالب و جامعی دارد و هکذا تا قیام قیامت این پیشگوئیها باید ادامه یابد و در هر حادثه ای یکی از آنها مورد پیدا کند، زیرا رسالت او تا قیام قیامت ادامه دارد و ما با هر کلمه ای از کلمات گرانقدر آن رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) به جهانیان مباهات می کنیم.
1582 - «یقتتل عند کنزکم ثلاثه کلّهم ابن خلیفه، ثمّ لا یصیر إلی أحد منهم. ثمّ تجیء الرّایات السّود فیقتلونهم قتلا لم یقتل قوم مثله! ثمّ یجیء خلیفه الله المهدیّ».
«در کنار گنج شما (کوفه) سه لشکر می جنگند که (فرماندهان) هر سه از اولاد خلفا هستند، آنگاه پرچمهای سیاه می آیند و آنها را طوری نابود می کنند که برای هیچ قومی اتّفاق نیفتاده است. آنگاه خلیفه خدا حضرت مهدی می آید».
سیّد هاشمی یکی از آنهاست که از اولاد خلیفه بلافصل پیامبر می باشد.
این حدیث در برخی منابع به صورت خلاصه تر آمده است:
1583 - «یقتل عند کنزکم ثلاثه، ثمّ یجیء خلیفه الله المهدیّ».
«در نزد گنج شما سه تن کشته می شوند و آنگاه مهدی (علیه السلام) آن خلیفه خداوند می آید».
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1584 - «یخرج رجل من وراء النّهر یقال له: الحارث، علی مقدّمته رجل یقال له: المنصور، یوطّیء و یمکّن لآل محمّد کما مکّنت قریش لرسول اللّه. یجب علی کلّ مؤمن نصرته و إجابته».
«مردی از ماوراء النّهر خروج می کند که به او «حارث» می گویند. مردی به نام «منصور» سپاه او را رهبری می کند، که برای آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) امکانات فراهم می آورند، چنانکه قریش برای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) امکانات را فراهم کردند، نصرت و پذیرش دعوت او بر هر مؤمنی لازم است».
احتمالا حارث و منصور رمز و اشاره باشد، منظور از حارث، سیّد هاشمی و منظور از منصور، شعیب بن صالح باشد که در برخی روایات تصریح شده که سیّد هاشمی در نزدیکی ظهور، در عراق کشته می شود:
1585 - «و قتل رجل هاشمیّ بظهر الکوفه، فی سبعین من الصّالحین. و ذبح النّفس الزّکیّه بین الرّکن و المقام».
«مردی هاشمی با هفتاد نفر از بندگان شایسته خدا در پشت کوفه کشته می شود و نفس زکیّه در میان رکن و مقام ذبح می شود».
این هفتاد نفر به احتمال قوی از بزرگان نجف اشرف است و شاید در میان آنها برخی از بزرگان ایرانی هم باشد.
1586 - «و یکون قتل سبعین من الصّالحین، و علی راسهم رجل عظیم القدر، یحرقه و یذرّ رماده فی الهواء بین جلولاء و خانقین، بعد أن یقتل فی الکوفه أربعه آلاف!».
«هفتاد نفر از مردان شایسته کشته می شوند که در رأس آنها شخصیّت گرانقدری است که سفیانی او را می سوزاند و در میان جلولا و
خانقین خاکسترش را بر باد می دهد، پس از آنکه چهار هزار نفر را در کوفه به قتل برساند».
منظور از سیّد جلیل القدر همان سیّد هاشمی است.
از این حدیث استفاده می شود که مجاهدین ایرانی از مرز بصره - خانقین وارد عراق می شوند، پس از آنکه سفیانی به حریم شهرها تجاوز می کند.
آنگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) در مورد دوّمین سپاه ایرانی می فرماید:
1587 - «و الله لکأنّی أنظر إلیهم و إلی فعالهم، و إلی ما یلقی الفجّار منهم و الأعراب الجفاه. یسلّطهم الله علیهم فیقتلونهم علی مدینتهم بشاطیء الفرات البرّیّه و البحریّه، جزاء بما عملوا، و ما ربّک بظلاّم للعبید».
«به خدا سوگند، گوئی من آنها را با چشم خود می بینم و رفتار آنها را دنبال می کنم که اعراب فاجر و جنایت پیشه از دست آنها چه می کشند؟! خداوند آنها را بر این اعراب مسلّط می کند که آنها را در شهر خودشان در کنار رودخانه فرات در آب و خشکی بکشند و به سزای اعمالشان برسانند که پروردگارت هرگز بر بندگان ستم نمی کند».
از این حدیث استفاده می شود که دوّمین سپاه ایرانی از طریق بصره وارد عراق می شوند که راه دریائی عراق منحصر به آنست و این حدیث تصریح کرده که جنایت پیشگان عراقی در دریا و خشکی به دست سپاهیان ایرانی به سزای اعمال خود خواهند رسید.
1588 - «یقوم قبل السّفیانیّ واحد هاشمیّ بجیلان، و یعینه المشرقیّ. و یأتی إلی البصره فیخربها، و یأتی إلی الکوفه فیعمرها. فیعزم السفیانیّ علی قتاله و یهمّ مع عساکره باستئصاله».
«پیش از قیام سفیانی، یک سیّد هاشمی از گیلان خروج می کند و سیّد مشرقی (خراسانی) او را یاری می کند، پس به سوی بصره می تازد و آنرا ویران می کند و به سوی کوفه عزیمت می کند و آنرا آباد می کند.
آنگاه سفیانی برای نبرد با او آماده می شود و با سپاهیانش برای نابودی او حرکت می کند».
روی این بیان این دعوت حق به دست سیّد هاشمی آغاز می شود که از گیلان خروج می کند و سیّد خراسانی او را یاری می کند، آنگاه از طریق بصره وارد عراق شده در کوفه مستقرّ می شود و سیّد خراسانی که از طریق شمال شرقی پیشتر وارد عراق شده بود به یاری اش می شتابد.
امیر مؤمنان، آن باب مدینه علم رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) هنگامی از خروج سیّد هاشمی خبر می دهد که سراسر گیلان به آئین مجوسیّت گرویده بودند ولی آنحضرت خبر می دهد که این اقلیم مجوسی به زودی به آغوش اسلام می شتابند و راه اهلبیت عصمت و طهارت را پیش می گیرند و جمعی از سادات حسنی و حسینی که شاخه های پربار کوثر هستند در آن منطقه اقامت می کنند و یکی از آنها از آنجا خروج کرده به سوی عراق حرکت می کند.
این حقایق را بدون تردید از پیشگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) آموخته است که او نیز از مبدء وحی آموخته است.
ولی چگونه است که از اصحاب رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) تنها امیر مؤمنان به این سخنان گهربار اختصاص یافته است و هرگز از دیگر یاران که در کنار امیر مؤمنان (علیه السلام) در خدمت رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) بوده اند نظیر این سخنان صادر نشده است! کو آن قلب روشن و چشم بینائی که حق را بشناسد و از آن پیروی نماید و به سوی باطل نگراید و در وادی ضلالت گام نسپارد.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1589 - «یخرج رجل من موالی أهل الکوفه فی ضعفاء، فیقتله أمیر الجیش السّفیانیّ بین الحیره و الکوفه».
«مردی از ایرانیان مقیم کوفه با گروهی از مستضعفان خروج می کند و فرمانده سپاه سفیانی او را در میان حیره و کوفه به قتل می رساند».
طبعا او از شیعیان مقیم کوفه است که با جمعی از مخلصین در برابر سپاه سفیانی خروج می کند و به دست سفیانی کشته می شود.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1590 - «... و نار تظهر من آذربیجان».
«آتشی از آذربایجان ظاهر می شود».
به جرأت می توان گفت که این آتشی است که به هنگام اشغال آذربایجان توسّط اشغالگر روسی از این سرزمین برخاسته است و ما هنوز هم شعله های آنرا به یاد داریم و شاید منظور آتشی باشد که از طالقان که در مجاورت آذربایجان است توسّط یاران حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) برمی خیزد، و در سراسر جهان طنین انداز می شود.
1591 - «یبعث بعثا إلی الکوفه، فیصاب أناس من شیعه آل محمّد قتلا و صلبا. و تقبل رایه من خراسان حتّی تنزل دجله، فیخرج رجل من الموالی ضعیف فیصاب هو و من تبعه فی ظهر الکوفه».
«سفیانی لشکری آراسته به سوی کوفه می فرستد، آنجا با گروهی از شیعیان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) رودررو قرار می گیرند و آنها را می کشند و به دار می آویزند، آنگاه پرچم سیّد خراسانی از سوی خراسان حرکت می کند و در کنار دجله نصب می شود، و مرد ناتوانی از ایرانیان خروج می کند که خود و پیروانش در پشت کوفه به قتل می رسند».
شاید تعبیر ناتوان به این سبب باشد که از جهت نفرات و ساز و برگ نظامی در برابر سپاه صد و سی هزار نفری سفیانی یارای مقاومت ندارند. پرواضح است که این حرکت در پیشقدم ورود سپاه سید خراسانی به عراق خواهد بود.
1592 - «یخرج قبل المهدیّ رجل من أهل بیته فی المشرق، و یحمل السّیف علی عاتقه ثمانیه أشهر یقتل و یمثّل، و یتوجّه إلی بیت المقدس فلا یبلغه حتّی یموت».
«پیش از ظهور حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) مردی از اهلبیت او از مشرق خروج می کند و هشت ماه شمشیر حمایل می کند و هرکجا می رسد می کشد و مثله می کند و به سوی بیت المقدس عزیمت می کند و به آنجا نرسیده مرگش فرا می رسد».
* * *
حواشی
- مدارک حدیث در بخش سیّد خراسانی خواهد آمد.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 184.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 83 و عقد الدّرر صفحه 58.
- بشاره الاسلام صفحه 30،286،290 و 296، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 263 و 277، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 166، المهدی صفحه 207، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 127، البیان صفحه 101 و الزام النّاصب صفحه 260.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 87 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 126.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 220 و 273 و جلد 53 صفحه 82، المهدی صفحه 196، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342، بشاره الاسلام صفحه 58 و 175 و الامام المهدی صفحه 233.
- غیبت نعمانی صفحه 136، بحار جلد 52 صفحه 232، بشاره الاسلام صفحه 93 و الزام النّاصب صفحه 188.
- الزام النّاصب صفحه 188.
- بشاره الاسلام صفحه 102 و الزام النّاصب صفحه 176.
- الملاحم و الفتن صفحه 164.
- الزام النّاصب صفحه 175.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 142 و 146، الملاحم و الفتن صفحه 53.
و - خروج سیّد خراسانی:
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
1593 - «تخرج من المشرق رایات سود، تقاتل رجلا من ولد أبی سفیان، و یؤدّون الطّاعه للمهدی».
«پرچمهای سیاهی از خاور زمین به اهتزاز درمی آید که با مردی از اولاد ابو سفیان می جنگد و زمینه فرمانبرداری از مهدی (علیه السلام) را فراهم می آورد».
1594 - «... ورود الرّایات السّود من خراسان، حتّی تنزل ساحل دجله».
«پرچمهای سیاهی از خراسان می آید و در کنار دجله فرود می آید».
1595 - «تنزل الرّایات السّود الّتی تخرج من خراسان إلی الکوفه. فإذا ظهر المهدیّ بعثت إلیه بالبیعه».
«پرچمهای سیاهی که از خراسان درمی آید در کوفه فرود می آید.
هنگامی که مهدی (علیه السلام) ظهور کند، این پرچمها برای بیعت به حضور آنحضرت گسیل می شود».
1596 - «تخرج رایات سود صغار، تقاتل رجلا من آل أبی سفیان، یؤدّون الطّاعه للمهدیّ. علی مقدّمتهم رجل من بنی تمیم یقال له:
تمیم بن صالح».
«پرچمهای سیاه کوچکی به اهتزاز درمی آید که با مردی از اولاد ابو سفیان نبرد می کند و برای اطاعت از حضرت مهدی (علیه السلام) زمینه سازی می کند. در پیشاپیش این پرچمها مردی به نام: تمیم بن صالح حرکت می کند».
طبق منابع مورد اعتماد این مرد از «بنی تمیم» است نه اینکه نامش «تمیم» باشد. و شاید در طول زمان کلمه «بنی» از «بنی تمیم» به هنگام
استنساخ افتاده است.
این مرد با سپاه سفیانی نبردی سخت انجام می دهد و سپس به بیت المقدّس می گریزد و بعدا به خدمت حضرت بقیّه الله روحی فداه می رسد و بیعت می کند و از فرماندهان لشکری آنحضرت می شود.
1597 - «إذا رأیتم الرّایات السّود قد أقبلت من خراسان، فاتوها و لو حبوا علی الثّلج، فإنّ فیها خلیفه الله المهدیّ».
«هنگامیکه ببینید پرچمهای سیاه از طرف خراسان به حرکت درآمده، به سویش بشتابید و لو با سینه خیز رفتن از روی برفها، که خلیفه خدا حضرت مهدی در میان آنست».
پرواضح است که این پرچمها هنگامی به اهتزاز درمی آید که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) در مدینه باشد. روی این بیان منظور از جمله «حضرت مهدی در میان آنست» اینست که جانشین حضرت مهدی در میان آنست، دعوت به حضرت مهدی در میان آنست، رضایت حضرت مهدی با آن سپاهست.
1598 - «تجیء الرّایات السّود من قبل المشرق، کأنّ قلوبهم زبر الحدید. فمن سمع بهم فلیاتهم فلیبایعهم».
«پرچمهای سیاهی از سوی مشرق به اهتزاز درآید که دلهایشان چون پاره های آهنست، هرکس آنرا بشنود به سویش بشتابد و با آن بیعت نماید».
1599 - «تخرج رایات من المشرق، یقودها رجل من تمیم یقال له شعیب بن صالح فیستنفذ ما فی أیدیهم من سبی أهل الکوفه، و یقتلهم».
«پرچمهائی از مشرق برمی خیزد که مردی از تمیم به نام شعیب بن صالح آنها را رهبری می کند، آنچه از اسیران کوفه در دستشان باشد می گیرد و طعمه شمشیر می سازد».
از این حدیث استفاده می شود که در حدیث شماره 1596 یک اشتباه در مقام استنساخ رخ داده و به طوریکه در این حدیث و دهها حدیث دیگر آمده است نام او شعیب بن صالح از بنی تمیم است.
1600 - «یخرج ناس من المشرق یوطّئون للمهدیّ».
«مردمی از مشرق خروج می کنند و برای حضرت مهدی زمینه سازی می کنند».
منظور از این مردم سپاهیان جناب سیّد خراسانی است.
1601 - «تخرج رایات من خراسان سود، فلا یردّها شیء حتّی تنصب فی ایلیاء».
«پرچمهای سیاهی از خراسان به اهتزاز درمی آید که چیزی نمی تواند از پیشروی آن جلوگیری کند، تا در ایلیا فرود آید و استقرار یابد».
منظور اینست که این پرچمها بر هر نیروی مخالفی چیره می گردد و پیش می تازد تا بر فراز سرزمین مقدّس فلسطین به اهتزاز درمی آید که بیت المقدّس از جهت اینکه حرم الهی است ایلیا نامیده می شود که «ایل» به معنای خداست.
1602 - «یخرج بقزوین رجل اسمه اسم نبیّ یسرع النّاس إلی طاعته، المشرک و المؤمن. یملأ الجبال خوفا».
«مردی از قزوین خروج می کند که با یکی از پیامبران همنامست، مشرک و مؤمن به اطاعتش می شتابند، کوهها را پر از رعب و وحشت می سازد».
آنگاه از فشار ایرانیان بر عراق سخن می گوید:
1603 - «یوشک أهل العراق أن لا یجبی إلیهم قفیز و لا درهم!.
فسئل: من أین ذلک؟. فقال (صلّی الله علیه و آله و سلم): من العجم، یمنعون ذلک».
«انتظار می رود که حتّی یک قفیز گندم و یک درهم پول به مردم عراق نرسد، پرسیدند: چگونه می شود؟ فرمود: از ناحیه عجم ها، که جلوگیری به عمل می آورند».
قفیز نام پیمانه ایست که همه جا معروف است ولی مقدار آن در هر منقطه ای با منطقه دیگر فرق می کند.
1604 - «یوشک أن تملأ أیدیکم من العجم. ثمّ یجعلهم الله أسدا لا یفرّون فیقتلون مقاتلتکم و لا یاکلون فیأکم».
«نزدیک است که دستهایتان از عجمها پر شود، ولی خداوند آنها را شیرمردانی قرار می دهد که از برابر شما فرار نمی کنند و با قاطعیّت تمام با شما می جنگند و به اموال شما طمع نمی کنند».
در این حدیث منظور از عجم ایرانیانی هستند که در محضر سیّد خراسانی با سپاه سفیانی به نبردی سخت می پردازند. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این باره می فرماید:
1605 - «لتضربنّکم الأعاجم علی هذا الدّین عودا، کما ضربتموهم علیه بدءا! لیملأنّ الله أیدیکم من الأعاجم!. لیصیرنّ أسدا لا یفرّون، فلیضربنّ أعناقکم، و لیغلبنّکم علی فیئکم!».
«به زودی عجم ها برای بازگشت شما به دین با شما خواهند جنگید، چنانکه برای پذیرش نخستین اسلام با آنها جنگیدید. خداوند دستهای شما را از آنها پر می کند و آنها شیران ژیانی می شوند که هرگز از برابر شما نمی گریزند و گردنهای شما را می زنند و ثروتهای شما را تحت سیطره خود درمی آورند».
از بررسی احادیث مربوطه معلوم می شود که سپاه جناب سیّد خراسانی بر سپاهیانی که در آتش پان عربیسم می سوزند و مفاخر اسلام را به دور انداخته اند، چیره می شوند و برای ظهور حضرت بقیّه الله روحی فداه زمینه را فراهم می کنند.
1606 - «یلقی أهل بیتی بلاء حتّی یبعث الله رایه من المشرق سوداء، من نصرها نصره اللّه، و من خذلها خذله اللّه، حتّی یأتوا رجلا اسمه کاسمی فیولوّنه أمرهم فیؤیّده الله بنصره».
«اهلبیت من به سختی دچار بلاها و گرفتاریها می شوند و آنگاه خداوند پرچمهای سیاهی را از طرف مشرق می فرستد، هرکس آنها را یاری کند خدا را یاری کرده است و هرکس آنها را زبون سازد خدا را زبون ساخته است. این پرچمها به اهتزاز درمی آید تا با مردی که همنام منست
بیعت کنند و او را به رهبری خود انتخاب کنند و خدایش او را تأیید می کند».
در این حدیث پرچم خراسانی قصد شده، که شعیب بن صالح پرچمدار آنست و این جنگ از ایران آغاز می شود و از طریق عراق و سوریّه به سوی بیت المقدّس پیش می تازد.
از این حدیث استفاده می شود که جناب سیّد خراسانی محمّد، نامیده می شود.
1607 - «... إذا رأیتم ذلک فعلیکم بالفتی التّمیمیّ، فإنّه یقبل من جهه المشرق، و هو صاحب رایه المهدیّ».
«وقتی که آنرا مشاهده کردید به سوی جوان تمیمی بشتابید که او از طرف مشرق می آید و او پرچمدار حضرت مهدی است».
منظور از تمیمی در این حدیث همان شعیب بن صالح است که در احادیث دیگر هویّتش دقیقا مشخّص شده است و احتمالا اوّلین بانگ او در کوههای طالقان و در اطراف قزوین طنین می اندازد.
1608 - «ملک بنی العبّاس عسر لا یسر فیه. لو اجتمع علیهم التّرک و الدّیلم و السند و الهند و البربر لم یزیلوه. و لا یزالون یتمرّعون و یتنعّمون فی غضاره من ملکهم حتّی یشذّ عنهم موالیهم و أصحاب الویتهم و یسلّط الله علیهم علجا یخرج من حیث بدأ ملکهم لا یمرّ بمدینه إلاّ فتحها، و لا ترفع له رایه إلاّ مزّقها، و لا نغمه إلاّ أزالها!. الویل لمن ناواه!. فلا یزال کذلک حتّی یظفر و یدفع بظفره إلی رجل من عترتی یقول الحقّ و یعمل به».
«حکومت بنی عبّاس سخت است و هیچ نرمش ندارد، اگر توده های ترک و دیلم و هند و سند و بربر جمع شوند نمی توانند آنها را ساقط کنند، آنها در آسایش و آرامش زندگی می کنند تا گروهی از مسئولان و پرچمدارانشان از آنها منحرف شوند. آنگاه خداوند مرد نیرومند عجمی را بر آنها مسلّط می کند، که از منطقه ای برمی خیزد که سلطنت آنها از آنجا آغاز شده است (یعنی از خراسان)، وارد شهری نمی شود جز اینکه آنرا می گشاید. پرچمی بر علیه او برافراشته نمی شود جز اینکه سرنگون می شود،
نغمه ای بر علیه او ساز نمی شود جز اینکه آنرا نابود می سازد، وای بر کسیکه با او درگیر شود. او همچنین پیش می رود و پیش می تازد و هر روز پیروزی جدیدی به دست می آورد تا همه پیروزیهایش را به مردی از عترت من تقدیم کند که به سوی حق فرا می خواند و به آن عمل می کند».
در این حدیث مطلب مبهمی نیست که نیازمند شرح باشد. جناب سیّد خراسانی قیام خود را براساس نهضتهای پیشین استوار می سازد و زمینه را برای آخرین حجّت و واپسین امام و تنها بازمانده از حجّتهای پروردگار فراهم می سازد و آخرین دژهای بنی عبّاس را می گشاید و بر عمر آخرین حکمران آنها خاتمه می دهد.
جناب محمّد حنفیّه فرزند برومند حضرت امیر (علیه السلام) در فرازی از سخنان گرانقدرش در این رابطه می فرماید:
1609 - «در حکومت آنها هیچ خیری یافت نمی شود، روش اداره آنها بسیار خشن است و نرمشی یافت نمی شود، بیگانگان را مقرّب می سازند و نزدیکان را از خود می رانند. چون از عذاب الهی خود را در امان ببینند بانگی بر آنها زده می شود که گزارشگری از آنها باقی نمی ماند و اجتماعی بر آنها فراهم نمی شود».
سپس با تفصیل بیشتری می فرماید:
1610 - «برای بنی عبّاس حکومت درازمدّتی هست، هنگامی که خود را در امنیّت و آسایش و آرامش دیدند و تصوّر کردند که دیگر سلطنت آنها نابودشدنی نیست، در میان آنها بانگی زده می شود که دیگر کسی برای آنها نمی ماند که آنها را یکجا گرد آورد و برای آنها سخنانی مطرح کند و اینست معنای کلام خداوند که می فرماید: [چون زمین زیور خود را برگرفت و خود را بیاراست و اهل زمین خیال کردند که بر آن توانا هستند، فرمان ما در شبی یا روزی بر آن بیامد، پس آنرا تباه ساختیم، گوئی دیروز خود را بی نیاز نمی دید. این چنین آیات خود را برای آنها که تفکّر کنند، بیان می کنیم]. سپس سوگند یاد کرد که این آیه در حقّ آنها نازل شده است».
آنگاه ادامه می دهد:
1611 - «بنی عبّاس آنقدر حکومت می کنند که مردم دیگر از هر خیری نومید می شوند و برای مدّتی بسیار طولانی فساد در جامعه ریشه می دواند و آنگاه مهدی (علیه السلام) ظهور می کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در همین مورد می فرماید:
1612 - «... ثمّ یخرج إلیهم فتیان من مجالهم (علیهم رجل) یقال له: صالح.. فتکون الدّائره علی أهل الکوفه ثمّ تنتهی إلی المدینه فتقتل الرّجال و تبقر بطون النساء. فإذا حضر ذلک فعلیکم بالشّواهق و خلف الدّروب. و إنّما ذلک حمل امرأه. ثمّ یقبل الرّجل التّمیمیّ شعیب بن صالح بالرّایه السّوداء المهدیّه بنصر اللّه، و کلمته حقّ، حتّی یبایع المهدیّ».
«جوانانی از منطقه خودشان به رهبری مردی به نام «صالح» به سوی آنها و بر علیه آنها خروج می کند، پس اهل کوفه در محاصره واقع می شوند، و آنگاه به سوی مدینه عزیمت می کند. مردان را می کشد و شکم زنان را می درد. چون این فتنه برخیزد شما به سوی کوهها فرار کنید و در پشت درهای بسته خود را مخفی بدارید. مدّت حکومت او به مقدار یک حمل (9 ماه) است. آنگاه این مرد تمیمی شعیب بن صالح - که خداوند بر سرزمینش باران رحمتش را فروریزد - با پرچم سیاه مهدوی، با نصرت الهی و دعوت حقّه پیش می تازد تا به محضر حضرت مهدی برسد و دست بیعت بدهد».
روزی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به جعفر طیّار برادر ارجمند امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمود:
1613 - «یا جعفر: ألا أبشّرک؟. قال: بلی یا رسول اللّه. فقال:
إنّ الّذی یدفعها إلی القائم هو من ذرّیّتک. اتدری من هو؟. قال: لا. قال:
ذاک الّذی وجهه کالدّینار، و أسنانه کالمنشار، و سیفه کحریق النّار. یدخل الجبل ذلیلا و یخرج منه عزیزا».
«ای جعفر! ترا نوید بدهم؟ گفت: بلی یا رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم).
فرمود: کسیکه پرچم را به قائم (عجّل الله فرجه) تقدیم می کند مردی از نسل توست.
می دانی او کیست؟. گفت: نه. فرمود: چهره اش چون دینار گرد و گلگون، دندانهایش چون شانه منظّم و برّاق، شمشیرش چون شعله های آتش برنده و خانمانسوز است. با خواری به کوه پناه می برد و با شکوه فراوان از آن سرازیر می شود».
در احادیث دیگر مشخّص شده که منظور از کوه، یکی از کوههای طالقان است که نخستین جرقّه های نهضت مقدّس از آنجا آغاز خواهد شد.
رهبری این نهضت را مردی به عهده خواهد داشت که از ترس رژیم خون آشام زمان به کوههای طالقان خواهد گریخت و افکارش را از مخفیگاه خود به یاران و طرفدارانش القاء خواهد نمود و هنگامی که جوانان پرشور طالقان صفهای خود را فشرده کردند و به قدر کافی در مسیر نهضت خویش مشکلات را برطرف نمودند، رهبر نهضت با گامهای استوار به صلابت کوه و افکاری بلند به بلندای کوه و اراده ای آهنین به استواری کوه، از کوه سرازیر شده، گنجهای نهفته طالقان را که همان جوانان پرشور و با صلابت طالقانست، گرد می آورد و جهت می دهد و به سوی مقصد نهائی (قدس عزیز) حرکت می دهد. این مرد نیرومند و مدیر و مدبّر طبق روایت فوق از اولاد جعفر طیّار خواهد بود. البتّه طبق روایات دیگر از اولاد امام حسین (علیه السلام) است که شاید نسبش از طریق مادر به جعفر بن ابی طالب و از طرف پدر به سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین (علیه السلام) منتهی شود.
و اینک روایات رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در پیرامون سیّد خراسانی پی می گیریم:
1614 - «یخرب جیش السّفیانیّ بغداد، ثمّ ینحدر إلی الکوفه فیحرقون ما حولها. ثمّ یخرجون متوجّهین إلی الشّام معهم السّبایا و الغنائم.
فتخرج رایه هدی من الکوفه فیقتلونهم، لا یفلت منهم مخبر، و یستنقذون ما فی أیدیهم من السّبی و الغنائم».
«سپاه سفیانی بغداد را ویران می سازند و به سوی کوفه حرکت می کنند و حوالی کوفه را به آتش می کشند و راهی شام می شوند و اسرا و غنائم جنگی را با خود می برند. آنگاه پرچمی که پرچم هدایت است (پرچم خراسانی) از کوفه حرکت می کند و سپاه سفیانی را تارومار
می سازد و یک تن گزارشگر هم از آنها باقی نمی گذارد و آنچه اسیر و غنائم در دستشان هست از آنها بازمی ستاند».
1615 - «إذا بلغ السّفیانیّ الکوفه، و قتل أعوان آل محمّد، و قتل رجلا من مسمّیهم، خرج المهدیّ علی لوائه شعیب بن صالح».
«هنگامی که سپاه سفیانی وارد کوفه شوند و دوستان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را بکشند و مردی از نامداران آنها را به قتل برسانند، حضرت مهدی (علیه السلام) خروج می کند و شعیب بن صالح پرچمدار او می باشد.»
1616 - «إنّا أهل بیت اختار الله لنا الآخره علی الدّنیا، و إنّ أهل بیتی سیلقون من بعدی بلاء و تشریدا و تطریدا، حتّی یأتی قوم من المشرق معهم رایات سود، فیسألون الخیر فلا یعطونه، فیقاتلون فینصرون، فیعطون ما سألوا فلا یقبلون حتّی یدفعوها إلی رجل من أهل بیتی فیملأها قسطا و عدلا کما ملئت جورا. فمن أدرک ذلک منکم فلیأتهم و لو حبوا علی الثّلج فإنّه المهدیّ».
«ما خاندانی هستیم که خداوند به جای دنیا، آخرت را برای ما برگزیده است. اهلبیت من بعد از من دچار بلاها، گرفتاریها، تبعیدها و جلای وطن ها می شوند، تا گروهی از خراسان با پرچمهای سیاه حرکت کنند و خیر و صلاح را مطالبه نمایند، پس به آنها داده نمی شود، آنها نبرد می کنند و پیروز می شوند و به آنچه می خواستند دست می یابند ولی آنرا نمی پذیرند بلکه به مردی از عترت من تقدیم می کنند که او جهان را پر از عدل و داد نماید، آنچنانکه مملو از جور و ستم شده است. آگاه باشید هرکس آنها را درک کند به سوی آنها بشتابد اگرچه با سینه خیز رفتن از روی برفها باشد، که او مهدی است».
منظور اینست که این سپاه به سوی حضرت مهدی (علیه السلام) می رود و رضای او را می طلبد و یاری آن یاری حضرت مهدی است. و ما با یکدنیا آرزو و امید در انتظار خروج این سپاه حق ثانیه شماری می کنیم که پرچمهای خود را به اهتزاز درآورند و شوکت باطل را بشکنند و حقوق آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را بازستانند و آنرا به منتقم خون شهیدان و مظلومان در راستای تاریخ، حضرت بقیّه الله روحی فداه تقدیم نمایند. انشاء اللّه.
1617 - «... و سیصیب أهل بیتی قتل و تطرید و تشرید فی البلاد، حتّی یتیح الله لنا رایه من المشرق من یهزّها هزّ، و من یشاقّها یشاقّ!.
ثمّ یخرج لهم رجل من أهل بیتی اسمه کاسمی، و خلقه کخلقی، تئوب إلیه کما تئوب الطّیر إلی أوکارها».
«اهلبیت من دچار کشت و کشتار و تبعید و جلای وطنی می شوند، تا خداوند پرچمی را از مشرق برای ما فراهم آورد که هرکس در برابرش بایستد نابود می شود و هرکس از در ستیز درآید شکست می خورد و به دنبال آن مردی از اهلبیت من خروج می کند که با من همنامست و با من هم خویست، امّت من به سویش می گرایند، آنچنانکه پرندگان به آشیانه های خود می گرایند».
منظور از این پرچم نیز پرچم جناب سیّد خراسانی است که هرکس در زیر آن قرار گیرد فتح جهانی نصیبش می شود و هرکس رویاروی آن بایستد نابود می شود و با ذلّت و خواری جان می سپارد. این پرچم همچنان پیروزمندانه پیش می رود، تا به پیشگاه حضرت بقیّه الله روحی فداه برسد و تقدیم محضرش گردد.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
مولای متّقیان و امیر مؤمنان حضرت علی (علیه السلام) در تفسیر آیه شریفه «فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ» فرمود:
1618 - «إنتظروا الفرج من ثلاث: اختلاف أهل الشّام فیما بینهم، و الرّایات السّود من خراسان، و الفزعه فی شهر رمضان!».
«از مشاهده سه نشانه منتظر فرج باشید:
1 - اختلاف شامیان
2 - پرچمهای سیاه از خراسان
3 - صیحه آسمانی در ماه رمضان».
تعبیر شامیان، شامل لبنان و فلسطین نیز هست و اختلاف در میان مردم
شام و فلسطین و لبنان در عصر ما به اوج خود رسیده و لبنان را در سراشیبی سقوط قرار داده و فلسطین را از پای درآورده است. و در انتظار صیحه آسمانی و سیّد خراسانی هستیم.
1619 - «إذا وقعت الملاحم، بعث الله رجلا من الموالی، أکرم العرب فرسانا، و أجودهم سلاحا، یؤیّد الله بهم الدّین».
«چون نشانه های ظهور فرا رسد، خداوند یکی از شیعیان ایرانی را برمی انگیزد که گرامیترین اسب سوار عرب است و بهترین اسلحه را در اختیار دارد. خداوند به وسیله آنها دین را یاری می کند».
در اینجا، امیر مؤمنان (علیه السلام) با کلمه «موالی» توجّه داده که این مرد جلیل القدر اهل ایران است و عرب نیست ولی با تعبیر «اکرم العرب» به اصالت نسبت و بلندی شرف او اشاره می کند که او سیّد هاشمی و از اولاد اشرف کائنات و از نسل سرور شهیدان است.
1620 - «و تحرّکت عساکر خراسان، و تبع شعیب بن صالح التّمیمیّ من بطن الطّالقان، و بویع لسیّد موسویّ بخوزستان، و عقدت الرّایه لقناه کردان و تغلّبت العرب علی بلاد الأرمن و السّقلاب، و أذعن هرقل لبطارقه سفیان».
«سپاهیان خراسان به حرکت درمی آیند، شعیب بن صالح تمیمی در طالقان به آنها می پیوندد، در خوزستان به یک سیّد موسوی بیعت می شود، پرچمی برای چماقداران کرد فراهم می شود، عربها بر سرزمین ارمنی ها و سیکلوبها غلبه می کنند و هرقل (آسیای صغیر) در برابر فرماندهان سفیانی تسلیم می شود».
و ما در انتظار وقوع این حوادث هستیم و مقدّمات آن آغاز شده و در فواصل مختلف در مناطق کردنشین جنبشها و خیزشها به وقوع می پیوندد.
1621 - «... فعندها تتواتر الهدّات و الزّلازل، و تقبل الرّایات من شاطیء جیحون إلی بلاد بابل ألا یا ویل لمدائنکم و أمصارکم من طغاه یظهرون فیعذّبونکم إذا قضی من مضی من الجبابره الدّین لم یحسنوا سیاسه
المسلمین!».
«در آن هنگام غرّش رعدها و لرزش زلزله ها یکی پس از دیگری واقع می شود و پرچمهائی از کنار رود جیحون به حرکت درآمده به سوی کشور بابل (عراق) سرازیر می شود. بدا به حال شهرهای شما از طاغوتهائی که بر شما مسلّط می شوند، و شما را شکنجه می کنند، و آن هنگامیست که زمامداران ستمگر شما که سیاست مسلمانان را بلد نبودند از بین بروند».
1622 - «... و خروج رجل من ولد الحسین بن علیّ».
«مردی از تبار حسین بن علی (علیه السلام) خروج می کند».
1623 - «یخرج رجل من ولد الحسین من المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها و اتّخذ فیها طریقا».
«مردی از اولاد امام حسین (علیه السلام) از مشرق خروج می کند که اگر با کوهها روبرو شود، کوه را می شکند و برای خود راهی می گشاید».
1624 - «تقبل رایات من شرقیّ الأرض غیر معلمه لیس بقطن و لا کتّان و لا حریر، مختّمه فی رؤوس القنا بخاتم السّیّد الأکبر، یسوقها رجل من آل محمّد یوم تطیر بالمشرق یوجد ریحها بالمغرب کالمسک الأذفر».
«پرچمهائی بی نام و نشان از خاور زمین به اهتزاز درمی آید. که از پنبه و کتان و ابریشم نیست، آنها را بر سر نیزه ها می زنند و نام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر آنها نقش می شود، و آنها را مردی از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) رهبری می کند. چون از مشرق حرکت کنند عطر آنها در مغرب بهتر از مشک و عنبر به مشام می رسد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) از فراهم شدن زمینه و استقبال شایان جهانیان از این حرکت مقدّس سخن می گوید، که اخبار آن بلافاصله در سراسر جهان منتشر می شود و نسیم روحبخش آن در اقطار جهان به مشام توده ها می رسد و اخبار نویدبخش آن فضای جهان را عطرآگین می کند.
1625 - «یسیر الرّعب أمامها شهرا حتّی ینزلوا بالکوفه طالبین
بدماء آبائهم. فبیناهم کذلک إذ أقبلت خیل الیمانیّ و الخراسانیّ یستبقان کانّهما فرسا رهان: شعث غبر جرد، أصلاب نواصی و أقداح، إذا یضرب أحدهم برجله باکیه فیقول: لا خیر فی مجلسنا بعد یومنا هذا، أللّهمّ إنّا التّائبون.. و هم الأبدال الّذی وصفهم الله تعالی فی کتابه العزیز: إِنَّ الله یُحِبُّ التَّوّابِینَ، وَ یُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ. و نظراؤهم من آل محمّد، فیسیرون إلی النّخیله بأعلام هدی، و ینادی یومئذ منادی السّماء فی شهر رمضان. فیکون مجمع النّاس کلّهم بالفاروق، فیقتل یومئذ ما بین المشرق و المغرب ثلاثه آلاف ألف یقتل بعضهم بعضا فیومئذ تأویل هذه الآیه: فَما زاَلَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ».
«ترس و وحشت مسیر یکماه را پر می کند تا هنگامی که وارد کوفه می شوند و خون نیاکان خود را مطالبه می کنند، در آن هنگام که مشغول کشت و کشتار ظالمانه خود هستند، دو لشکر آزادی بخش یمانی و خراسانی، همانند دو اسب مسابقه به دنبال یکدیگر وارد می شوند که گرد راه بر سر و صورتشان نشسته و اسلحه چندانی بر تنشان دیده نمی شود ولی با اراده های آهنین و تیرهای فولادین. در آن هنگام یکی از آنها درحالی که قطرات اشک در گرد دیدگانش حلقه زده، با پای خود بر زمین می زند و می گوید: دیگر نشستن فائده ندارد، ما به سوی پروردگار خود بازمی گردیم. اینان همان ابدال هستند که خداوند در قرآن کریم آنها را ستوده می فرماید: [خداوند تائبین را دوست می دارد و پاکان را دوست می دارد]. نظیر آنها فقط در آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) یافت می شود. آنگاه به سوی نخیله (نجف اشرف) حرکت می کنند و پرچمهای هدایت را با خود حمل می کنند. آنروز صیحه آسمانی بلند می شود و ندای موعود رمضان شنیده می شود و مردم در فاروق گرد می آیند و در سراسر جهان سه میلیون نفر کشته می شوند و آیه شریفه: [پیوسته ادّعایشان این بود تا به صورت دروشدگان خموش درآوردیم] تحقّق می یابد».
نخیله و فاروق نام دو منطقه در حوالی نجف اشرف می باشد.
امام باقر (علیه السلام) در همین باره می فرماید:
1626 - «فیخرج بالموالی و ضعفاء النّاس فیسیرون إلی النّخیله بأعلام هدی فیکون مجمع النّاس کلّها بالفاروق، فیقتل یومئذ...».
«شیعیان ایرانی و مستضعف خروج می کنند و با پرچمهای هدایت به سوی نخیله می روند. آنروز مردم در فاروق گرد آیند و سه ملیون نفر در سراسر جهان کشته می شود».
احادیث این بخش را از کلمات مولای متّقیان پی می گیریم:
1627 - «ویل لشیعه ولد العبّاس من الحرب الّتی تسنح بها نهاوند و الدّینور!. تلک حرب صعالیک شیعه علیّ یقدمهم رجل من همدان اسمه علی اسم النّبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) منعوت موصوف باعتدال الخلق و حسن الخلق و نضاره اللّون. و فی صوته ضحک، و فی أشفاره وطف، و فی عنقه سطح.
فرق الشّعر، مفلّج الثّنایا، علی فرسه کبدر التّمام تجلّی عنه الغمام. یسیر بعصابه خیر عصابه دانت للّه بدین الحقّ. تلک الأبطال من العرب یلحقون حرب الکریهه، و الدّائره یومئذ علی الأعداء. و إنّ للأعداء یومئذ الصّیلم و الاستئصال!».
«وای بر پیروان بنی عبّاس از جنگی که از نهاوند و دینور زبانه می کشد. این جنگ، جنگ ضعفای شیعیان علی (علیه السلام) است، که در پیشاپیش آنها مردی از همدان که همنام رسولخدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) است حرکت می کند که اندامی موزون، اخلاقی زیبا و چهره ای شاداب و خنده رو دارد.
لبهایش فروهشته، گردنش راست و کشیده، موی سرش از هم جدا، دندانهایش از هم فاصله گرفته، چون بر فراز اسب قرار بگیرد گوئی ماه چهارده شبه ایست که ابرها را از افق زدوده، با سپاهیانی حرکت می کند که از همه گسسته و به دین حق پیوسته، اینها قهرمانانی هستند که جنگ سختی را پیش پای عربها قرار می دهند. آنروز برای دشمنان روز بسیار سختی است که کّلا نابود می شوند و از روی زمین ریشه کن می گردند».
احتمال می رود که سید خراسانی مدّتی در همدان اقامت کرده باشد و یا با جوان تمیمی در همدان ملاقات کند و سلحشوران را از آنجا رهبری کند. از این حدیث هم استفاده می شود که سید خراسانی همنام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می باشد.
از پیشگاه امیر مؤمنان (علیه السلام) پرسیدند که به هنگام بروز فتنه ها و بلاها به
کجا پناه ببریم، امیر مؤمنان چنین فرمودند:
1628 - «أسلم المواضع یومئذ أرض الجبل. فإذا اضطربت خراسان، و وقع الحرب بین أهل جرجان و طبرستان، و خرجت سجستان، فأسلم المواضع یومئذ قصبه قمّ تلک البلده الّتی یخرج منها أنصار خیر النّاس أبا و امّا، و جدّا و جدّه، و عمّا و عمّه تلک الّتی تسمّی الزّهراء بها موضع قدم جبرائیل، و هو الموضع الّذی نبع منه الماء الّذی من شرب منه أمن من الدّاء. و من ذلک الماء عجن الطّین الّذی جعل منه کهیئه الطّیر و منه یغتسل الرّضا، و من ذلک الماء یخرج کبش إبراهیم و عصا موسی و خاتم سلیمان!».
«سالمترین مناطق روی زمین در آنروز کوهستان است، هنگامی که در خراسان اضطراب شد و در میان گرگان و طبرستان (مازندران) جنگ درگرفت و سجستان شورش کرد، در آنروز سالمترین مناطق شهرستان «قم» است که یاران بهترین مردم از جهت پدر و مادر و جدّ و جدّه و عمّ (یعنی حضرت مهدی) از آنجا برمی خیزند. در این شهر پرنور و شکوفان جای پای جبرائیل است و آن نقطه ایست که از آنجا آبی بیرون زده است که هرکس از آن بخورد از هر بیماری در امان می ماند. و این همان آبی است که با آن شکل مرغ ساخته شد (و به دست حضرت عیسی (علیه السلام) روح در آن دمیده شد)، و آبی است که حضرت رضا (علیه السلام) از آن غسل می کند و این آبیست که قوچ إبراهیم (علیه السلام) و عصای موسی (علیه السلام) و انگشتر سلیمان (ع) از آن درمی آید».
باب مدینه علوم نبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) با قاطعیّت تمام خبر می دهد که هشتمین فرزندش حضرت علیّ بن موسی الرّضا (علیه السلام) وارد این شهر مقدّس می شود و در آن شستشو می کند که دو قرن بعد تحقّق یافت.
روزی امیر مؤمنان (علیه السلام) این حدیث را فرموده که شهر قم به صورت شهرکی از شهرستانهای آتش پرست ایران بود و سالها گذشت که قم فتح شد و مردمش مسلمان شدند و دوستدار اهلبیت شدند و امام رضا (علیه السلام) به هنگام عزیمت به خراسان در این شهر یک شب خوابید و از آب این شهر شستشو نمود و سپس خواهرش به قصد دیدار آنحضرت عازم خراسان بود که در نزدیکی قم بیمار شد و
به این شهر آورده شد و در این شهر رحلت کرد و مرقد مطهّرش زیارتگاه شیعیان جهانست.
اینها سحر و شعر و پیشگوئی نیست بلکه سخنانی متین و استوار است که از منطق وحی سرچشمه گرفته است. خداوند دانای راز و نهان است و کسی را از غیب خود آگاه نمی سازد جز پیامبری که او را برای آن پسندیده است خداوند خزانه علومش را در اختیار رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) قرار داده و او هزاران هزار باب علمش را در اختیار حضرت علی (علیه السلام) قرار داده است. و امیر مؤمنان فرازهائی را در خطبه های خود بیان فرموده است تا بعد از قرنها تحقّق پیدا کند و برای همه قرون و اعصار معجزه جاویدان باشد.
آنگاه برای محفوظ ماندن از حوادث آنروز می فرماید:
1629 - «إذا رأیتم الرّایات السّود فالزموا الأرض، و لا تحرّکوا أیدیکم و لا أرجلکم.. ثمّ یظهر قوم صغار لا یؤبه لهم».
«هنگامی که پرچمهای سیاه به حرکت درآمدند بر زمین بچسبید و دست و پای خود را تکان ندهید تا گروهی خروج کنند که هیچ مورد اعتنا و توجّه نیستند».
حدیث مفصّل است و متن کاملش در بخش نوزدهم گذشت.
1630 - «إن اتّبعتم طالع المشرق سلک بکم منهاج الرّسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) و تداویتم من العمی، و کفیتم مؤنه الطّلب و نبذتم الثّقل الفادح من الأعناق».
«اگر از مردی پیروی کنید که از مشرق برمی خیزد، شما را به راه و روش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) می برد و از کوری نجات می یابید و زحمت جستجو از شما برداشته می شود، و وظیفه سنگینی را از گردن خود ساقط می کنید».
آری سیّد خراسانی مردم را به راه صحیح پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) رهنمون می شود و از کوری و گمراهی نجات می دهد و زحمت جستجو از مهدی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را از گردن مردم ساقط می کند، که از نزدیکترین راهها، آنها را به پیشگاه حضرت
بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می رساند و با آن مهر تابان بیعت می کند و همه سپاهیانش را به محضرش تقدیم می نماید.
1631 - «لابدّ من رحی تطحن. فإذا قامت علی قطبها، و ثبتت علی ساقها بعث الله عبدا عسفا خاملا أصله یکون النّصر معه. أصحابه الطّویله شعورهم. أصحاب السّبال أصحاب رایات سود، ویل لمن ناواهم!!! یسلّطهم الله علی الأعراب فیقتلونهم هرجا هرجا!».
«به ناگزیر باید آسیابی به کار افتد، چون این آسیاب به کار افتاد و پایه هایش استوار گردید، خدای تبارک و تعالی مرد با ابهّت و گمنامی (شعیب) را برمی انگیزد که هرکجا می رود چیره می شود، یارانش با ریشهای بلند و شاربهای فروهشته و پرچمهای سیاه حرکت می کنند، بدا به حال کسی که با آنها درگیر شود. خداوند آنها را بر سپاه عرب مسلّط می فرماید، که آنها را بی مهابا می کشند».
آنگاه در زمینه جنایات سپاه سفیانی در بغداد می فرماید:
1632 - «یدخل مدینه الزّوراء، فکم من قتیل و قتیله، و مال منتهب، و فرج مستحلّ!. رحم الله من آوی نساء بنی هاشم یومئذ و هنّ حرمتی.. فیخرج إلیهم فتیان من مجالهم، علیهم رجل یقال له صالح، فتکون الدّائره علی أهل الکوفه».
«وارد شهر زوراء (بغداد) می شود، چقدر انسان کشته می شود؟ ثروتها تاراج می شود، به حریم زنها تجاوز می شود؟!!، خدای رحمت کند کسیرا که در آنروز زنان بنی هاشم را پناه بدهد که آنها ناموس من هستند.
آنروز جوانمردانی قیام می کنند که مردی به نام «صالح» آنها را رهبری می کند، آنروز بر اهل کوفه بسیار سخت و طاقت فرسا خواهد بود».
در آنروز صالح و سپاهیانش پیروزمندانه وارد کوفه می شوند و سپاه سفیانی را از پای درمی آورند:
1633 - «فو الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه لیکوننّ ذلک. و کانّی أسمع صهیل خیلهم و طمطمه رجالهم!. و أیم الله لیذوبنّ ما فی أیدیهم بعد
العلق و التّمکّن فی البلاد کما تذوب الآله علی النّار!».
«سوگند به خدائی که دانه را شکافت و انسان را آفرید، بی گمان این حوادث روی خواهد داد، گوئی من با گوش خود بانگ رجزخوانی سپاهیان و شیهه اسبانشان را می شنوم. به خدا سوگند، آنگاه که دو سپاه درآویزند و شهرها تسخیر شود، آنچه در دست سفیانیها باشد ذوب می شود، آنچنانکه فلزّات در آتش ذوب می شود».
مولای مؤمنان و پیشوای پرهیزکاران آنچنان به گفتار خود مطمئن است که برای هر فراز آن سوگند یاد می کند و آنچنان سخن می گوید که گوئی فاصله زمانی برداشته شده، با دیدگان خود صف آرائی دو سپاه را می بیند و رجزهای آنها و شیهه اسبانشان را می شنود.
آری از ابو تراب (ع) جز این انتظار نمی رود.
1634 - «إذا خرجت خیل السّفیانیّ إلی الکوفه، بعث فی طلب أهل خراسان و یخرج أهل خراسان فی طلب المهدیّ. فیلتقی هو و الهاشمیّ برایات سود، علی مقدّمته شعیب بن صالح، فیلتقی هو و السّفیانیّ بباب إصطخر، فیکون بینهم ملحمه عظیمه، فتظهر الرّایات السّود و تهرب خیل السّفیانیّ. فعند ذلک یتمنّی النّاس المهدیّ و یطلبونه، فیخرج من مکّه و معه رایه رسول الله بعد أن ییأس النّاس من خروجه لما طال علیهم من البلاء. و یقول بعد أن یصلّی رکعتین و یظهر للنّاس:
أیّها النّاس: ألحّ البلاء بامّه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و بأهل بیته خاصّه، و قد قهرنا و بغی علینا».
«هنگامی که سپاه سفیانی به سوی کوفه عزیمت می کند، سفیانی گروهی را به جستجوی اهل خراسان می فرستد که برای یاری حضرت مهدی (علیه السلام) خروج کرده اند. سپاه سفیانی با سپاه سیّد هاشمی (سیّد خراسانی) در دروازه اصطخر روبرو می شود که مردی به نام شعیب بن صالح پرچمدار خراسانی هاست و پرچمهای سیاهی در دست دارند. نبرد سختی در میانشان پدید می آید که سرانجام صاحبان پرچم های سیاه پیروز می شوند و سپاه سفیانی پا به فرار می گذارند. در آن هنگام مردم به دیدار حضرت مهدی (علیه السلام) مشتاقتر می شوند و به جستجوی او می پردازند. حضرت
مهدی در آن هنگام در مکّه ظهور می کند و پرچم رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در دست می گیرد. و آن هنگامی است که مردم به کلّی از ظهور او نومید شده اند و حوادث فراوانی بر آنها رخ نموده است. چون حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) ظهور کند دو رکعت نماز می گزارد و می فرماید: هان ای مردم! بلاها بر امّت محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرود آمد و به اهلبیت ما به خصوص، بلاهای فراوان نازل شد. ما مظلوم شدیم، به ما ستم فراوان رفت...». تا پایان خطبه معروفش.
به طوریکه از احادیث بخش دوازدهم کتاب نیز استفاده می شود، سپاه سیّد خراسانی پس از پشت سر گذاشتن نبردی سخت در منطقه اصطخر در نزدیکی شیراز و پایتخت دولت ساسانی و شهر مقدّس ایشان، به سوی عراق حرکت می کند و پیروزمندانه وارد کوفه می شوند.
سپس مولای متّقیان (ع) از روزگار سخت سفیانیها در برابر سپاه خراسانی سخن می گوید:
1635 - «.. فإذا کثروا فتنافسوا فقتلوا قتیلهم، بعث الله علیهم أقواما من المشرق، فقتلهم بددا و أحصاهم عددا!».
«چون تعداد سپاهیان افزون شود، و انسانهای بسیاری را طعمه شمشیر سازند، خداوند سپاهی را از طرف مشرق برمی انگیزد که بر آنها بتازند و دمار از روزگارشان درآورند و یک نفر هم از آنها زنده نگذارند».
و این درگیری بعد از کشت و کشتار سفیانی ها در بغداد و کوفه و کشتن سیّدی جلیل القدر از تبار امام حسن مجتبی (علیه السلام) دز خانقین است.
1636 - «یربط أصحاب الرّایات السّود خیلهم بزیتون الشّام!».
«سپاهیان خراسانی که با پرچمهای سیاه می آیند، اسبهای خود را به زیتونهای شام می بندند».
سپاهیان خراسانی وارد شام می شوند و وسائط نقلیّه خود را در زیر درختهای زیتون نگهمیدارند تا نفسی تازه کنند و برای درگیریهای تازه انرژی کسب کنند و خود را برای نبرد نهائی با منکران حق آماده نمایند.
1637 - «ثمّ یخرج الفتی الصّبیح من نحو الدّیلم و قزوین، ینادی بنصره آل محمّد، و یصیح بصوت فصیح: یا آل محمّد أجیبوا الملهوف!.
فتجیبه کنوز الطّالقان، کنوز أیّ کنوز!. لیست من فضّه و لا ذهب، بل هی رجال کزبر الحدید!...».
«سپس جوانی خوش اندام از حوالی قزوین و دیلم برای نصرت آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) خروج می کند و با بانگی رسا و بیانی شیوا پیروان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را ندا می کند، که ای آل محمّد! بانگ ستمدیده غمین را لبّیک گوئید. گنجینه های طالقان به او پاسخ مثبت می دهند. چه گنجها و گنجینه هائی؟! که از طلا و نقره نیستند، بلکه مردانی فولادین هستند که بر یابوهای ابلق سوارند و سلاحهای کوتاهی در دست دارند. از شوق و علاقه ایکه به جهاد دارند جست وخیز می زنند و خود را به سپاه دشمن می زنند، می جنگند و پیروز می شوند. فرمانده آنها مردی از تمیم به نام «شعیب بن صالح» است. بزرگ و کوچک شمشیر به دست گرفته وارد کارزار می شوند. سیّد حسنی که صورتش چون ماه تابانست، در این نبرد شمشیر می زند و با ستمگران نبرد می کند تا وارد کوفه شود و کوفه را ستاد فرماندهی خود قرار دهد. آنگاه به او خبر می رسد که حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظهور فرموده است. سپاهیانش از او می پرسند: این شخصیّت بزرگواری که وارد صحنه می شود چه کسی است؟ جناب سیّد حسنی که خود می داند که او حضرت بقیّه الله است می گوید: ما را به نزد او ببرید ببینیم که او کیست؟ و چه می خواهد؟!. با چهار هزار سپاهی که قرآن به گردن آویخته، جامه های موئین به تن کرده و شمشیرهای خود را حمایل کرده اند، حرکت می کند و در نزدیکی سپاهیان حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) فرود می آید و می گوید: از اینها بپرسید که رهبرشان کیست و چه می خواهد؟ برخی از سپاهیان با سپاه حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) تماس می گیرند و می پرسند: خداوند شما را زنده بدارد، شما کیستید و چه می خواهید؟ آنها می گویند: او مهدی (عجّل الله فرجه) است و ما یاران مهدی هستیم. سیّد حسنی می فرماید:
مرا به خدمت آنحضرت ببرید. در میان دو سپاه سیّد حسنی به پیشگاه حضرت بقیّه الله روحی فداه شرفیاب می شود و عرض می کند: اگر شما حضرت مهدی هستید عصای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، انگشتر آنحضرت، برده، زره فاضل و عمامه سحاب آنحضرت کجاست؟ همه آنها را حضرت بقیّه الله (ع) به او ارائه می دهد. سیّد حسنی عرض می کند: از
شما می خواهم که عصای رسول الله را روی این سنگ سخت بکارید و از خدا بخواهید که سبز شود!، آنگاه حضرت بقیّه الله آن عصا را روی آن سنگ می کارد و سبز می شود و برگ درمی آورد. سیّد حسنی صدایش به تکبیر بلند می شود و می گوید: ای فرزند پیامبر! دستت را بده تا بیعت کنم. پس با همه سپاهیانش با آنحضرت بیعت می کند».
[عبارت مؤلّف در این حدیث مضطرب است، گاهی سیّد حسنی و گاهی سیّد حسینی تعبیر می کند، ولی ما به پیروی از علاّمه مجلسی همه اش را سیّد حسنی ترجمه کردیم].
در بخشهای دیگری از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان معصوم روایاتی در پیرامون گنجهای طالقان نقل کردیم که از جوانان طالقان به مناسبت اینکه از اصحاب حضرت مهدی (علیه السلام) هستند به عنوان گنجهای طالقان بحث شده است.
«هراوه» همان عصای رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم)، و «فاضل» همان زره مخصوص رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) است که هرگز به تن کسی جز پیامبر اکرم و جانشینان آنحضرت راست نمی آمد. و در پیرامون «یابوها» قبلا توضیح دادیم.
در برخی از منابع در این رابطه از شتر «عضباء»، استر «دلدل»، اسبهای «یربوع» و «براق» و مرکب «یعفور» که در تناسبهای مختلف رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر آنها سوار شده، گفتگو شده است.
درخواست معجزه از سوی سیّد حسنی صرفا برای اطمینان لشکریان و اعلام مقام شامخ حجّت خدا برای آنان است وگرنه سیّد حسنی از یاران خاصّ حضرت بقیّه الله روحی فداه می باشد و نیازی به دیدن معجزه و دریافت نشانه ندارد.
* * *
امام حسن مجتبی (علیه السلام) می فرماید:
1638 - «یخرج بالرّیّ رجل ربعه أسمر، مولی لبنی تمیم، کوسج یقال له: شعیب بن صالح، فی أربعه آلاف، یکون مقدّمه للمهدیّ، لا یلقاه أحد إلاّ قتله».
«مردی گندمگون، چهارشانه و کوسه به نام شعیب بن صالح با
چهار هزار نفر از ری خروج می کند که در پیشقدم ظهور حضرت مهدی است، کسی در برابرش ایستادگی نمی کند جز اینکه کشته می شود».
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1639 - «إذا اختلف بنو فلان فیما بینهم، فعند ذلک الفرج. و لیس فرجکم إلاّ فی اختلافهم. فإذا کان فتوقعّوا الصّیحه فی شهر رمضان.
و إذا کان ذلک طمع النّاس فیهم، و اختلفت الکلمه و کان خروج السّفیانیّ، و یتشتّت أمرهم، و یخرج علیهم الخراسانیّ، هذا من المشرق و هذا من المغرب، یستبقان إلی الکوفه کفرسی رهان، هذا من هنا، و هذا من هنا، حتّی یکون هلاک بنی فلان علی أیدیهما... أما إنّهما لا یبقیان أحدا!».
«چون اولاد فلانی دچار اختلاف شدند، فرج نزدیک است. فرج شما بستگی به اختلاف آنها دارد. چون نشانه های اختلاف ظاهر شد منتظر ندای آسمانی در ماه رمضان باشید. چون ندا شنیده شد مردم بر آنها جری می شوند و سفیانی خروج می کند و کارشان پراکنده می شود و سیّد خراسانی بر علیه آنها خروج می کند، خراسانی از مشرق و سفیانی از مغرب به سوی کوفه می تازند و هر دو چون دو اسب مسابقه به دنبال یکدیگر وارد کوفه می شوند، اولاد فلانی به دست آنها نابود می شوند سپاهیان سفیانی و خراسانی احدی را از آنها زنده نمی گذارند».
1640 - «إنّ ذهاب بنی فلان کقصع الفخّار و کرجل کانت فی یده فخّاره و هو یمشی إذ سقطت من یده و هو ساه عنها فانکسرت، فقال حین سقطت: هاه!. شبه الفزع.. فذهاب ملکهم هذا أغفل ما کانوا عن ذهابه!. أخذهم بغته!».
«نابودی اولاد فلانی همانند شکستن کوزه است و مانند کسی است که کوزه ای به دست گرفته، راه می رود و از کوزه غافل است، یکمرتبه کوزه می افتد و می شکند و یکمرتبه با وحشت و تعجّب می گوید:
ای وای. سقوط رژیم آنها همچون افتادن کوزه و شکستن آن روی
می دهد در حالیکه آنها در خواب غفلت غنوده اند یکمرتبه دیده گشوده، می بینند که ناگهان رژیم سقوط کرده است».
1641 - «تخرج رایات سود یقاتل السّفیانیّ فیهم شابّ من بنی هاشم، وجهه کدائره القمر، فی کفّه الیسری خال، علی مقدّمته شعیب بن صالح التّمیمیّ الّذی قلانس جیشه سود و ثیابهم بیض. یهزمون السّفیانیّ و یتقدّمون إلی الغرب حتّی ینزلوا بیت المقدس، و یهیّئون للمهدیّ سلطانه.. و یکون بین خروجه و بین أن یسلّم الأمر للمهدیّ اثنان و سبعون شهرا!!!».
«پرچمهای سیاهی برای نبرد با سفیانی به حرکت درمی آید که در میان آنها جوانی از بنی هاشم هست که صورتش چون قرص قمر است و در دست چپش خالی هست، در پیشاپیش این سپاه شعیب بن صالح تمیمی است، که کلاههای سپاهیانش سیاهست و جامه هایشان سفید. سپاه سفیانی را شکست می دهند و به سوی غرب پیش می روند تا به بیت المقدس می رسند و زمینه را برای حضرت مهدی فراهم می کنند».
1642 - «کأنّی بقوم قد خرجوا بالمشرق، یطلبون الحقّ فلا یعطونه. فإذا رأوا ذلک وضعوا سیوفهم علی عواتقهم، فیعطون ما سألوا فلا یقبلونه حتّی یقوموا و لا یدفعونها إلاّ إلی صاحبکم قتلاهم شهداء».
«گوئی گروهی را با چشم خود می بینم که از خاور زمین خروج کرده اند حق را مطالبه می کنند و به آنها داده نمی شود. آنگاه شمشیرهای خود را حمایل می کنند، پس آنچه می خواستند به آنها داده می شود. پس آنرا نمی پذیرند و قیام می کنند و پرچمهای خود را به دست حضرت مهدی (علیه السلام) می سپارند. کشته هایشان شهید است».
در ضمن روایات رجعت آمده است:
1643 - «کانّی بعبد الله بن شریک العامریّ، علیه عمامه سوداء، ذؤابتاها بین کتفیه، مصعّدا فی لحف الجبل بین یدی قائمنا أهل البیت، فی أربعه آلاف یکبّرون و یکرّون».
«گوئی عبد الله بن شریک عامری را با چشم خود می بینم که دستاری سیاه بر سر دارد و تحت الحنک هایش را در میان دو کتفش آویزان
کرده، در دامنه کوه در پیشاپیش قائم اهلبیت (عجّل الله فرجه) با چهار هزار سلحشور از کوه بالا می رود، تکبیر می گویند و حمله می کنند».
در انجیل نیز به تفصیل از زنده شدن مردگان برای یاری حضرت عیسی در آخر الزّمان گفتگو شده است و ما حدیث فوق را بدون هیچ شرح و توضیح تقدیم کردیم تا گذشت زمان آنرا معنی کند که وقت تفسیرش نزدیک است. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1644 - «و أموات ینشرون من القبور حتّی یرجعوا إلی الدّنیا فیتعارفون فیها».
«مردگانی که از قبرها برمی خیزند و به دنیا باز می گردند و یکدیگر را می شناسند».
در این رابطه روایت از پیشوایان معصوم بیرون از شمار است.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1645 - «... و بیناهم کذلک، إذ تقبل رایات هدی من خراسان تطوی المنازل طیّا حثیثا، و معهم نفر من أصحاب القائم.. ثمّ یخرج رجل من موالی الکوفه فی ضعفاء، فیقتله جیش السّفیانیّ بین الحیره و الکوفه».
«در آن میان پرچمهای هدایت از خراسان بیرون آمده، با شتابی هرچه تمامتر منازل را طی کرده پیش می تازند و تعدادی از یاران قائم (عجّل الله فرجه) در میان آنها خواهد بود. آنگاه مردی از شیعیان غیرعرب با گروهی از مستضعفان از کوفه خروج می کند که سپاهیان سفیانی او را در میان حیره و کوفه به قتل می رسانند».
سپس در وصف «شعیب» می فرماید:
1646 - «غلام حدث السّنّ، أسمر أصفر، خفیف اللّحیه کوسج لا یلقی أحدا إلاّ قتله!. و لو قاتل الجبال لهدّها حتّی ینزل إیلیاء!. و یکون
علی لواء المهدیّ».
«جوانی است نورس، زرد و گندمگون، کوسه و خفیف اللّحیه، کسی در برابرش نمی ایستد جز اینکه می کشد. اگر با کوهها درگیر شود از بن برمی کند تا وارد سرزمین قدس شود، او پرچمدار حضرت مهدی (علیه السلام) خواهد بود».
براساس این حدیث، این سرباز جانباز حضرت بقیّه الله روحی فداه فلسطین را به تصرّف خود درمی آورد و در شهر «ایلیا» از شهرهای فلسطین فرود می آید و طبق روایتی که از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کردیم به بندر «ایلات» نیز وارد می شود پس از آنکه ماهها در محضر حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) شمشیر می زند.
1647 - «یکون خروج شعیب بن صالح من سمرقند».
«شعیب بن صالح از سمرقند خروج می کند».
در حدیثی گفته بودیم که شعیب بن صالح از «ری» خروج می کند و در این حدیث آمده است که از «سمرقند» خروج می کند، شاید این حدیث را چنین جمع کنیم که از سمرقند خروج می کند، چون به شهر ری می رسد یاران فراوانی به او ملحق می شوند و آوازه شان به همه جا می رسد و شهر ری را نیز می توان محلّ خروج او به شمار آورد. یا متولّد شهر ری باشد و از سمرقند خروج کند و یا بالعکس متولّد سمرقند باشد و از ری خروج کند.
1648 - «فإذا انقضی ملک بنی فلان أتاح الله لآل محمّد برجل منّا أهل البیت، یسیر بالتّقی، و یعمل بالهدی، و لا یأخذ فی حکمه الرّشی.
و الله إنّی لأعرفه باسمه و اسم أبیه.. ثمّ یاتینا ذو الخلل و الشّامّتین العادل الحافظ لما استودع، یملاها قسطا و عدلا».
«چون حکومت بنی فلان سپری شود خداوند با مردی از ما اهلبیت بر آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) منّت می نهد که با تقوی گام می سپارد و براساس هدایت رفتار می کند و در کارهایش رشوه نمی گیرد. به خدا سوگند نام خود و نام پدرش را می دانم. آنگاه به محضر امام عادل از ما می رسد که صاحب خال و اصالت و نجابت طرفین (پدر و مادر) و حافظ اسرار امامت و امانتهای الهی است و جهان را پر از داد و عدالت می کند».
پرواضح است که منظور از صاحب خال، وجود اقدس یوسف زهرا (سلام الله علیها) حضرت بقیّه الله روحی فداه می باشد.
1649 - «یقتل فی الزّوراء ثمانون ألفا، منهم ثمانون رجلا من ولد فلان، کلّهم یصلح للخلافه. یقتلهم أبناء العجم».
«در بغداد هشتاد هزار نفر کشته می شوند که 80 تن از آنها از اولاد فلانی است که هریک از آنها شایستگی خلافت را دارند و آنها را اولاد عجم می کشند».
1650 - «یکون إغراق رجل عظیم القدر من شیعه بنی العبّاس، عند الجسر ممّا یلی الکرخ بمدینه بغداد».
«مردی جلیل القدر از شیعیان بنی عبّاس را در بغداد در کنار جسر (پل) که در مسیر کرخ زده می شود غرق می کنند».
پیشوای ششم شیعیان یکبار دیگر این آیه را تلاوت فرمود که می فرماید:
[فرمان ما شبی یا روزی بر آن فرارسیده و آنرا تباه ساختیم، چنانکه گوئی دیروز خود را بی نیاز نمی دید] سپس فرمود:
1651 - «إذا رأیتم الرّایات السّود تخرج من خراسان فاتوها و لو حبوا علی الثّلج. فإنّ حملتها یطلبون الحقّ فلا یعطونه، فیقاتلون و ینتصرون فیعطون ما سألوا فلا یقبلون. کانّی بهم و قد وضعوا سیوفهم علی عواتقهم حتّی یدفعوا رایاتهم إلی القائم المهدیّ. ألا إنّهم أنصار المهدیّ یوطّئون له سلطانه!. قلوبهم کزبر الحدید!. فإذا رأیتم الرّایات السّود تجیء من قبل المشرق فأکرموا الفرس فإنّ دولتنا فیهم!».
«هنگامی که پرچمهای سیاه از خراسان به راه افتاد به سویش بشتابید ولو با سینه خیز رفتن از روی برفها باشد، که صاحبان آن پرچمها طرفداران حق هستند، آنها حق را مطالبه می کنند به آنها داده نمی شود، نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده نمی شود، نبرد می کنند و پیروز می شوند، آنچه می خواستند به آنها داده می شود ولی آنها دیگر نمی پذیرند. گوئی با چشم خود می بینم که شمشیرها را بر خود حمایل کرده اند و پیش می تازند تا پرچمها را به مهدی قائم (علیه السلام) تسلیم
نمایند. آگاه باش که آنها یاران مهدی هستند و زمینه سلطنت جهانی او را فراهم می سازند، دلهای آنها چون قطعات آهن است. هنگامی که پرچمهای سیاه را مشاهده کردید که از سوی مشرق به حرکت درآمده، فارسیان را گرامی بدارید که دولت ما در میان آنها می باشد».
چه کسی می تواند این چنین قاطعانه سخن بگوید و بر گفتارش ایمان داشته باشد؟! امام صادق (علیه السلام) هنگامی این مطالب را می فرموده که هنوز مناطقی از کشور ایران در آتش مجوسیّت می سوخت، ولی امام ششم در مورد کشور نیمه مسلمان و نیمه مجوسی رسما اعلام می کند که دولت حقّه ما در میان آنها خواهد بود.
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1652 - «و لا یدفعونها إلاّ إلی صاحبکم. قتلاهم شهداء، أما إنّی لو أدرکت ذلک لا بقیت نفسی لصاحب الأمر!».
«پرچمها را جز به دست صاحب الامر (عجّل الله فرجه) نمی دهند، کشته هایشان شهید است. اگر من آن روز را درک کنم جانم را برای صاحب این امر (عجّل الله فرجه) نگه می دارم».
جانها به قربان صاحب الامری که همه صاحبان امر جانشان را فدای او می سازند.
* * *
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
علیّ بن مهزیار که سعادت تشرّف به پیشگاه آن مهر تابان را پیدا کرده در ضمن گفتگوهایش با آنحضرت نقل می کند که فرمود:
1653 - «... و یخرج الشّروسیّ من أرمینیّه و آذربیجان، یرید الریّ و الجبل الأسود المتلاحم بالجبل الأحمر، لزیق جبال الطّالقان. فتکون بینه و بین المروزیّ وقعه صیلمانیّه یشیب فیها الصّغیر، و یهرم فیها الکبیر!. و یظهر القتیل بینهما فعندها فتوقّعوا خروجه بالزّوراء بعد أن یبعث إلیها بجیش
مؤلّف من مئه و ثلاثین ألف مقاتل. فیقتل علی جسرها سبعین ألفا فی ثلاثه أیّام، فیجری دجله ماء أحمر بالدّم و من نتن الأجساد، و یفتضّ اثنا عشر ألفا من الأبکار. ثمّ یدخل الکوفه و النّجف فی وقعه تذهل فیها العقول!. و یاتی بعدها الفرج و یکون بوار الفتن. فلا یلبث بها حتّی یوافی ما هان، ثمّ یوافی واسط العراق، فیقیم فیها سنه أو دونها. ثمّ یخرج إلی کوفان فتکون بینهم وقعه فی النّجف إلی الحیره إلی الغریّ. فعندها یکون بوار الفئتین و علی الله حصاد الباقین».
«شروسی از ارمنستان و آذربایجان حرکت کرده، به سوی ری و کوههای سیاه و سرخ چسبیده به سلسله کوههای طالقان حرکت می کند. در میان او و مروزی (مردی از مرو) جنگ مسلّحانه سختی درمی گیرد که کودکان را پیر سازد و بزرگسالان را از پای درآورد و کشته های فراوانی در میان آنها پدید آید. در آن هنگام منتظر خروج سفیانی از بغداد باشید که سپاهی متشکّل از 130 هزار جنگجو به آن سو می فرستد و در عرض سه روز 70 هزار نفر در نزدیکی جسر بغداد از دم شمشیر می گذرانند و آب دجله گلگون می شود و بوی متعفّن اجساد فضای شهر را آلوده می سازد. به حریم دوازده هزار دختر تجاوز می شود. آنگاه وارد کوفه و نجف می شود و حادثه ای می آفریند که عقلها را دچار دهشت و وحشت می سازد. به دنبال آن نوبت فرج فرامی رسد و زمان هلاکت دشمنان و آرامش فتنه ها فرامی رسد. طولی نمی کشد که به «ماهان» می رسد و سپس وارد «واسط» در عراق می شود و مدّت یکسال یا کمتر در آنجا میماند و به سوی کوفه حرکت می کند، در آنجا درگیری سختی در میان حیره و نجف روی می دهد و هر دو گروه از بین می روند و دیگر گروهها را نیز خداوند ریشه کن می سازد».
شروسی از شهری به نام «اشروسه» از آذربایجان شوروی بین سیحون و سمرقند خروج می کند. امام باقر و یا امام صادق (علیهما السلام) در این باره می فرماید:
1654 - «و تکون حرب ولد العبّاس مع فتیان أرمینیّه و آذربیجان، حیث یخرج الشّروسیّ من أرمینیّه یرید العراق و إیران، فتکون بینه و بین المروزیّ وقعه صیلمانیّه یقتل فیها الوف و ألوف، کلّ یقبض علی سیف
محلّی، تخفق علیه رایات سود. تلک هی حرب ینتشر فیها الموت الأحمر و الطّاعون الأکبر».
«هنگامی که شروسی از ارمنستان به سوی ایران و عراق حرکت کند، جنگی بین اولاد عبّاس و سپاهیان ارمنستان و آذربایجان روی می دهد و بین شروسی و مروزی جنگ سختی روی می دهد که هزاران هزار نفر در آن کشته می شود. در این جنگ که پرچمهای سیاه به اهتزاز درمی آید مرگ سرخ و بیماری طاعون فراگیر بسیار شود».
* * *
حواشی
- الملاحم و الفتن صفحه 44 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 141.
- بشاره الاسلام صفحه 175،186 و 97، الزام النّاصب صفحه 185، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 342 و الامام المهدی صفحه 233.
- الملاحم و الفتن صفحه 44، الزام النّاصب صفحه 188، غیبت شیخ طوسی صفحه 274، بحار الانوار جلد 52 صفحه 267، المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، الامام المهدی صفحه 223 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139 و 145.
- بشاره الاسلام صفحه 212 و 184 و المهدی صفحه 190.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 82، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 262، البیان صفحه 17، الصّواعق المحرقه صفحه 163، الملاحم و الفتن صفحه 42، بشاره الاسلام صفحه 285، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 133، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 88 و 166، المهدی صفحه 212 و الزام النّاصب صفحه 100.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 133.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 267، منتخب الاثر صفحه 304، بشاره الاسلام صفحه 290، البیان صفحه 68، الزام النّاصب صفحه 253، الصّواعق المحرقه صفحه 162، الملاحم و الفتن صفحه 43 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 91.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 127 و الملاحم و الفتن صفحه 43.
- و به همین سبب در عبرانی پسوند بسیاری از اسامی است مانند «اسرائیل» معادل «عبد اللّه» در عربی.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 213 و الزام النّاصب صفحه 81.
- بشاره الاسلام صفحه 296، الزام النّاصب صفحه 52 و 256، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 185، الملاحم و الفتن صفحه 75 و غایه المرام صفحه 703.
- الملاحم و الفتن صفحه 110 و 75 و 151.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 130 و الامام المهدی صفحه 64.
- غیبت نعمانی صفحه 132، بشاره الاسلام صفحه 47،79،105 و 192، المهدی صفحه
28، بحار الانوار جلد 52 صفحه 270 و الملاحم و الفتن صفحه 29.
- بشاره الاسلام صفحه 180 و الزام النّاصب صفحه 80.
- یونس:24.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 270، غیبت نعمانی صفحه 156، بشاره الاسلام صفحه 180 و 320 و الزام النّاصب صفحه 80.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 175 و 163.
- الملاحم و الفتن صفحه 112 و 41.
- غیبت نعمانی صفحه 130، بشاره الاسلام صفحه 9 و الزام النّاصب صفحه 55.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139، الزام النّاصب صفحه 188 و بشاره الاسلام صفحه 21 و 277.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 208، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 141، الملاحم و الفتن صفحه 44 و بشاره الاسلام صفحه 177.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 268، بحار الانوار جلد 52 صفحه 243 و جلد 51 صفحه 83، بشاره الاسلام صفحه 34 و 285، البیان صفحه 69، منتخب الاثر صفحه 152، ذخائر العقبی صفحه 17، الامام المهدی صفحه 67 و 296، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 127، الملاحم و الفتن صفحه 42، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 89، البلدان صفحه 368 و غیبت نعمانی صفحه 145.
- منتخب الاثر صفحه 170.
- زخرف:65.
- غیبت نعمانی صفحه 133، بحار الانوار جلد 52 صفحه 229 و 285، الامام المهدی صفحه 45 و 220، منتخب الاثر صفحه 220، بشاره الاسلام صفحه 409، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 109 و المهدی صفحه 9.
- بشاره الاسلام صفحه 29.
- سیلکوب یا صقلوب به صقالبه شمال و جنوب گفته می شود، صقالبه شمال شامل روسها و پولونی ها (لهستان) می باشد و صقالبه جنوب شامل یوگوسلاوی و بلغارستان است، به بردگانی که به خدمت سربازی اجیر می شدند صقالبه می گفتند. «مترجم»
- الزام النّاصب صفحه 213 و بشاره الاسلام صفحه 73.
- الزام النّاصب صفحه 213.
- الزام النّاصب صفحه 64، بشاره الاسلام صفحه 5 و 103، الملاحم و الفتن صفحه 68 و الامام المهدی صفحه 217.
- الزام النّاصب صفحه 258.
- بقره:222.
- انبیاء:15.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 274 و جلد 53 صفحه 83، الزام النّاصب صفحه 177 و بشاره الاسلام صفحه 59.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- غیبت نعمانی صفحه 74، بحار الانوار جلد 52 صفحه 377، بشاره الاسلام صفحه 38 و الزام النّاصب صفحه 179.
- البلدان صفحه 364، بشاره الاسلام صفحه 49 و الملاحم و الفتن صفحه 112.
- جنّ:26.
- الملاحم و الفتن صفحه 28.
- بشاره الاسلام صفحه 64.
- غیبت نعمانی صفحه 136، بحار الانوار جلد 52 صفحه 232، بشاره الاسلام صفحه 93 و الزام النّاصب صفحه 188.
- الملاحم و الفتن صفحه 112.
- بشاره الاسلام صفحه 63.
- اصطخر معرّب «استخر» است و آن پایتخت داریوش کبیر و خشایارشا وارد شیر اوّل در حوالی پرسپولیس است، که اسکندر مقدونی آنرا آتش زد. خرابه های آن که یک قسمتش به تخت جمشید معروف است در حوالی مرودشت در استان فارس باقی است. گویند: معبد آناهیتا در شهر استخر بوده است و لذا پادشاهان ساسانی آنجا را گرامی می داشتند. «مترجم»
- الملاحم و الفتن صفحه 51، بشاره الاسلام صفحه 184 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 141.
- الملاحم و الفتن صفحه 25 و 145.
- بشاره الاسلام صفحه 186، الملاحم و الفتن صفحه 44 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 141.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 15 و 35، بشاره الاسلام صفحه 143 و 273، الزام النّاصب صفحه 201 و 218 و الملاحم و الفتن صفحه 42 و 122.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 139 و الملاحم و الفتن صفحه 42.
- غیبت نعمانی صفحه 135، بحار الانوار جلد 52 صفحه 231، الامام المهدی صفحه 223، المهدی صفحه 196 و بشاره الاسلام صفحه 92.
- غیبت نعمانی صفحه 136، بحار الانوار جلد 52 صفحه 232 و بشاره الاسلام صفحه 93.
- بشاره الاسلام صفحه 185 و الملاحم و الفتن صفحه 41.
- الزام النّاصب صفحه 188.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 76.
- الامام المهدی صفحه 234.
- در مورد رجعت و بازگشت گروهی از مؤمنان خالص برای دیدن حکومت حقّه، و بازگشت برخی از دشمنان اهلبیت برای انتقام در کلمات معصومین هزاران حدیث موجود است که مرحوم شیخ حرّ عاملی 600 حدیث در کتاب پرارج «الایقاظ» گرد آورده است. در این مورد به کتاب پرارج «فروغ بی نهایت» مراجعه فرمائید. «مترجم»
- المهدی صفحه 194، بشاره الاسلام صفحه 55، غیبت نعمانی صفحه 149 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 237.
- الملاحم و الفتن صفحه 43 و 57 و 68، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 142 و المهدی صفحه 190.
- بندر ایلات یکی از شهرهای بندری اردن در شمال خلیج عقبه بر کرانه دریای سرخ قرار دارد. «مترجم»
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 213، بشاره الاسلام صفحه 86 و الامام المهدی صفحه 222.
- بشاره الاسلام صفحه 141.
- الزام النّاصب صفحه 188 و بشاره الاسلام صفحه 153.
- المهدی صفحه 195.
- یونس:24.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 262، غیبت نعمانی صفحه 156، بشاره الاسلام صفحه 107 و الملاحم و الفتن صفحه 27.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 45، کمال الدّین صدوق صفحه 469، بشاره الاسلام صفحه 172 و الزام النّاصب صفحه 22.
- البلدان صفحه 322، الزام النّاصب صفحه 188 و بشاره الاسلام صفحه 189.
ز - نفس زکیّه:
در پیرامون ذبح نفس زکیّه و به دار آویخته شدن پسر عمویش احادیث فراوانی از خاندان نبوّت به ما رسیده است که به برخی از آنها در این بخش اشاره می کنیم:
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1655 - «إنّ المهدیّ لا یخرج حتّی تقتل النّفس الزکیّه. فإذا قتلت النّفس الزّکیّه غضب علیهم من فی السّماء و من فی الأرض، فأتی النّاس المهدیّ فزفوّه کما تزفّ العروس إلی زوجها لیله عرسها!».
«مهدی (علیه السلام) خارج نمی شود تا نفس زکیّه کشته شود. چون نفس زکیّه کشته شود، ساکنان آسمان و زمین بر آنها غضبناک می شوند آنگاه مهدی (علیه السلام) ظهور می کنند و مردم در اطراف شمع وجودش گرد آیند آن سان که در شب زفاف در اطراف عروس گرد آیند».
نفس زکیّه لقب یک جوان هاشمی است از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) که در میان قوم خود صاحب مقامی بس رفیع است، در آغاز جنبش سفیانی به مدینه منوّره پناهنده می شود و دوّمین گروه از لشکر سفیانی که برای مقابله با دعوت حق و رویاروئی با سپاه حضرت بقیّه الله روحی فداه به سوی مدینه گسیل می شوند او را به شهادت می رسانند.
هنگامی که سپاه سفیانی مردم حجاز را طعمه شمشیر می سازند و خانه هایشان را ویران می کنند و به حریم نوامیس مردم و به حریم حرمین شریفین تجاوز می کنند، نفس زکیّه به مکّه می رود و در آنجا بانگ دادخواهی و دعوت به سوی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را بلند می کند. روز 25 ذیحجّه الحرام او را بدون هیچ گناهی در میان رکن و مقام مظلومانه ذبح می کنند. خداوند دیگر ستمکاران را مهلت نمی دهد که در شهر حرام و در ماه حرام و در بیت الله الحرام، خون حرام ریخته اند. پس به فاصله 15 روز قیام جهانی حضرت بقیّه الله روحی فداه آغاز می شود، که هرگز چنین جنایتی در تاریخ سابقه نداشته است.
در مورد سبب ذبح نفس زکیّه از امیر مؤمنان (علیه السلام) چنین نقل شده است که او در مدینه به سوی حق و حقیقت دعوت می کند، چون آنجا نیز ناامن می شود به مکّه می گریزد که آنجا نیز صدای خود را برای دعوت به سوی حق و حقیقت بلند می کند و از این حدیث استفاده می شود که نفس زکیّه به فرمان حضرت بقیّه الله رهسپار مکّه می شود و اینک متن حدیث:
1656 - «القائم (علیه السلام) یقول لأصحابه: یا قوم، إنّ أهل مکّه لا یریدوننی، و لکنّنی مرسل إلیهم لأحتجّ علیهم بما ینبغی لمثلی أن یحتجّ علیهم».
«قائم (علیه السلام) به اصحاب خود می فرماید: اهل مکّه مرا نمی خواهند ولی من کسی را به سوی آنها می فرستم تا حجّت را بر آنها تمام کنم، آنچنانکه برای مثل من شایسته است».
آنگاه یکی از کسان خود را فرامی خواند و به او می فرماید: به سوی مکّه برو و به اهل مکّه بگو: ای اهل مکّه من فرستاده فلانی هستم به سوی شما، او به شما می فرماید:
1657 - «إنّا أهل بیت النّبوّه، و معدن الرّساله و الخلافه. و نحن ذریّه محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و سلاله النّبیّین. و إنّا قد ظلمنا و اضطهدنا، و قهرنا و ابتزّ حقّنا مذ قبض نبیّنا إلی وقتنا هذا.. و نحن نستنصرکم فانصرونا.. فإذا تکلّم بهذا الکلام اتوا إلیه فذبحوه بین الرّکن و المقام، و هو النّفس الزّکیّه».
«ما اهلبیت نبوّت و معدن رسالت و خلافت هستیم، ما عترت پیامبر و سلاله پیامبرانیم. ما مظلوم شدیم، به ما ستم کردند و از روزیکه پیامبر رحلت کرد، حقّ ما را غصب کردند و تا به امروز در دست غاصبان است. ما از شما یاری می طلبیم، ما را یاری کنید. چون پیام آنحضرت را ابلاغ می کند او را می گیرند و در میان رکن و مقام او را ذبح می کنند، که او همان نفس زکیّه است».
پس از ارتکاب این جرم تاریخی، وجدان جهانی بیدار می شود و به دنبال حضرت مهدی (علیه السلام) می گردند که با او بیعت کنند و این جنایت را محکوم نمایند. بین ذبح نفس زکیه و آغاز قیام شکوهمند حضرت مهدی (علیه السلام) فقط 15 روز
فاصله است که او در 25 ذیحجّه به شهادت می رسد و قیام آنحضرت در دهم محرّم اتّفاق می افتد.
یکبار دیگر بانگ جبرئیل در فضا طنین انداز می شود که جهانیان را به بیعت آنحضرت دعوت کرده می فرماید: «البیعه للّه».
این بانگ به دنبال بانگ اوّلی که در ماه رمضان بلند شده و گوش جهانیان را نوازش داده، هرگونه شکّ و تردید را از بین می برد و دلها را به سوی آن کعبه موعود جلب می کند. و طومار جنایتها و خیانتها برای همیشه درهم پیچیده می شود.
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1658 - «المذبوح بین الرّکن و المقام».
«از نشانه های ظهور، ذبح شدن او (نفس زکیّه) در میان رکن و مقام است».
1659 - «لا یطهّر الله الأرض من الظّالمین حتّی یسفک الدّم الحرام!».
«خداوند روی زمین را از لوث ستمگران پاکیزه نمی سازد جز هنگامی که خون حرام ریخته شود».
1660 - «ألا اخبرکم بآخر ملک بنی فلان؟ قیل: بلی. قال: قتل نفس حرام، فی یوم حرام، فی بلد حرام، عن قوم من قریش. و الّذی فلق الحبّه و برأ النّسمه، ما لهم من ملک بعده غیر خمس عشره لیله!».
«آیا به شما از پایان حکومت بنی فلان (بنی امیّه) سخن بگویم؟ گفتند: آری. فرمود: ریختن خون حرام، در روز حرام، در شهر حرام، از تیره ای از قریش. سوگند به خداوندیکه دانه را شکافت و انسان را آفرید، بعد از آن بیش از 15 روز حکومت نخواهند کرد».
در حدیث مفصّلی که کاملش را در بخش دوازدهم نقل کردیم می فرماید:
1661 - «حتّی إذا جهّزت الألوف، و صفّت الصّفوف، و قتل الکبش الخروف.. هناک یقوم الآخر، و یثور الثّائر، و یهلک الکافر، و ینهض الیمانیّ لمحاربه السّفیانیّ. ثمّ یقوم القائم المامول، و الإمام المجهول له الشّرف و الفضل. یظهر بین الرّکنین فی دریسین بالیین، یظهر علی الثّقلین، و لا یترک فی الأرض دمین».
«هنگامی که صفها به هم فشرده شد و هزاران جنگجو به سوی جنگ اعزام شدند، قوچ برّه را کشت، دیگری قیام کرد و انتقامش را گرفت و کافر به هلاکت رسید و یمانی برای نبرد با سفیانی قیام کرد، آنگاه امام قائم (عجّل الله فرجه) که همه ظهورش را انتظار می کشند ظهور می کند و آن امام غائبی که مقامی بس رفیع دارد قیام می نماید... در میان دو رکن مسجد الحرام با دو جامه ساده و مندرس، براساس قرآن و سنّت، برای جهانیان ظاهر می شود و دو خون را در روی زمین فروگذار نمی کند».
شاید منظور از قوچ سفیانی و منظور از برّه سیّد هاشمی باشد و منظور از قیام دیگری نهضتها و خیزشهائی است که در گوشه و کنار به وقوع خواهد پیوست و منظور از انتقام گیرنده، افرادی باشد که از وضع متشنّج استفاده کرده به خونخواهی برمی خیزند و منظور از دو خون، یکی خون سرور شهیدان حضرت سیّد الشّهداء (علیه السلام) و دیگری خون نفس زکیّه باشد که در پیشقدم ظهور مظلومانه در مسجد الحرام به زمین ریخته می شود. و منظور از دو جامه ساده و مندرس، جامه زهد و تقوی باشد که در نبرد حقّ و باطل سلاحی برنده و سپری نگاهدارنده است.
[به نظر می رسد که منظور از دو خون یکی خون حضرت سیّد الشّهداء (ع) و دیگری خون نخستین شهید آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد که براساس روایات فراوانی که در تفسیرهای عیّاشی و قمی و برهان نقل شده نخستین دادگاهی که در دولت حقّه تشکیل می شود برای بررسی خون به ناحق ریخته شده محسن حضرت فاطمه سلام الله علیهما است - مترجم - ]
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1662 - «و قتل غلام من آل محمّد بین الرّکن و المقام، اسمه
محمّد بن الحسن، النّفس الزّکیّه».
«جوانی از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان رکن و مقام کشته می شود که نامش محمّد فرزند حسن نفس زکیّه است».
1663 - «لا یزال القوم فی فسحه من ملکهم، ما لم یصیبوا منّا دما حراما فإذا أصابوا ذلک الدّم، فبطن الأرض خیر لهم من ظهرها. فیومئذ لا یکون لهم فی الأرض ناصر، و لا فی السّماء عاذر!. و إذا أصابوا منّا الدّم الحرام، سلّط الله علیهم عبدا من عبیده أعور و لیس بأعور، یکون استئصالهم علی یده و ید أصحابه».
«این مردم تا خون حرامی از ما نریخته اند بر تخت قدرت تکیه می دهند، هنگامی که آن خون حرام را ریختند دیگر زیرزمین برای آنها بهتر از روی زمین است. آنروز در روی زمین یاوری ندارند و در آسمان عذری از آنها پذیرفته نیست. چون خون حرامی از ما بریزند خداوند بنده بی نام و نشان و نفوذناپذیری را بر آنها مسلّط می کند که همه آنها به دست او ریشه کن می شوند».
در اینجا منظور از «قوم» بنی امیّه است و منظور از خون حرام خون نفس زکیّه است و منظور از مرد نفوذناپذیر یکی از انقلابیّون آنروز است که به نظر ما شعیب بن صالح کوسه گندمگون است که نکوهش نکوهش کننده ای او را از انجام وظیفه باز نمی دارد.
امام باقر (علیه السلام) با بیان نشانه هائی، شیعیان را از گم شدن در پیچ و خمهای حوادث خانمان برانداز برحذر می دارد و می فرماید:
1664 - «ما أشکل علیکم، فلم یشکل علیکم عهد نبیّ الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و رایته و سلاحه، و النّفس الزّکیّه من ولد الحسین».
«اگر هر چیزی بر شما مشتبه شود، پیمان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، پرچم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم)، شمشیر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) و نفس زکیّه از تبار سالار شهیدان بر شما پوشیده نخواهد بود».
در اینجا نفس زکیّه در ردیف شمشیر و پرچم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به عنوان نشانه روشنی بیان شده که هرگز با دیگر قتلها اشتباه نمی شود، زیرا او نامش محمّد
است، اسم پدرش حسن است خودش از تبار سالار شهیدان (ع) است و در میان رکن و مقام سربریده می شود، که اگر افراد دیگری هم در مسجد الحرام کشته شوند، نام و نشانش با او فرق دارد و یا در نقطه دیگری غیر از رکن و مقام خواهد داشت و یا به صورت دیگری غیر از ذبح کشته خواهد شد.
در حدیث دیگری اضافه شده که همزمان با ذبح نفس زکیّه در مکّه برادرش نیز در مدینه به شهادت خواهد رسید:
1665 - «و عند ذلک تقتل النّفس الزّکیّه فی مکّه، و أخوه فی المدینه ضیعه!».
«در آن هنگام نفس زکیّه در مکّه و برادرش در مدینه کشته می شوند».
آری سفیانی با هر کسیکه به نامهای محمد و علی و حسن و حسین و امثال آنها نامیده شود دشمنی دارد، به خصوص که از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و از یاوران مهدی آل محمّد (عجّل الله فرجه) باشد.
1666 - «ثمّ یکتب السّفیانیّ إلی الّذی دخل الکوفه بخیله، بعدما یعرکها عرک الأدیم یامره بالمسیر إلی الحجاز، فیسیر إلی المدینه فیضع السّیف فی قریش، فیقتل منهم و من الأنصار أربعمئه رجل، و یبقر البطون، و یذبح الولدان، و یقتل أخوین من قریش: رجلا و أخته، یقال لهما: محمّد و فاطمه، و یصلبهما علی باب المسجد بالمدینه. فعند ذلک یهرب المهدیّ و المستنصر من المدینه إلی مکّه، فیبعث بطلبهما و قد لحقا بحرم الله و أمنه».
«آنگاه سفیانی به فرمانده سپاه کوفه می نویسد که به سوی حجاز حرکت کند. وی پس از آنکه خاک کوفه را از خون مردمانش رنگین ساخت به سوی مدینه حرکت می کند و قریش را از دم شمشیر می گذراند و چهارصد نفر از قریش و انصار را می کشد و شکمها را پاره می کند و کودکان را سر می برد و مردی را از قریش به نام محمّد و خواهرش را به نام فاطمه می کشد و در بیرون مسجد مدینه آنها را به دار می آویزد. در آن هنگام مهدی (عجّل الله فرجه) و مستنصر از مدینه می گریزند و به سوی مکّه عزیمت
می کنند. فرمانده سپاه سفیانی آنها را دنبال می کند ولی پیش از آنکه به آنها برسد آنها وارد حرم امن الهی می شوند».
در اینجا منظور از «عرک الادیم» اینست که بقدری خون می ریزد که خاک کوفه با آن آغشته می شود و در زیر پای سربازان سفیانی چون گل و خمیر درهم نوردیده می شود. و احتمالا منظور از «مستنصر» نفس زکیّه است که در آخرین سخنرانی خود مردم را به یاری آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرامی خواند و به همین سبب «مستنصر» نامیده می شود.
1667 - «و یبعث بعثا إلی المدینه فیقتل بها رجلا، و یهرب المهدیّ و المستنصر و یؤخذ آل محمّد صغیرهم و کبیرهم لا یترک أحد منهم إلاّ حبس. و یخرج الجیش فی طلب الرّجلین بالرّغم من انّهما فی حرم الله و أمنه، و انّه من دخله کان آمنا. و یفرّ أهل المدینه فی البراری خوفا و ذعرا و طلبا للمهدیّ».
«سپاهی را به سوی مدینه می فرستد که در آنجا مردی را می کشند و آنگاه حضرت مهدی و مستنصر به مکّه می گریزند و همه آل محمّد از خرد و کلان دستگیر و زندانی می شوند، آنگاه سپاه سفیانی به دنبال مهدی و مستنصر به راه می افتند و به جستجوی آنها می پردازند، درحالیکه آنها در حرم امن الهی هستند و هرکس وارد حرم شود باید در امان باشد. مردم مدینه از ترس و وحشت به صحرا و بیابان می گریزند و به جستجوی حضرت مهدی (علیه السلام) می پردازند».
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1668 - «ما بقی بیننا و بین العرب إلاّ الذّبح».
«در میان ما و عرب جز ذبح فاصله ای نمانده است».
جالب است که امام صادق (علیه السلام) از آنانکه مرتکب ذبح می شوند «عرب» تعبیر می کند، زیرا که آنها در اسلام سهمی ندارند و فقط به انگیزه
قومیّت کارهائی را انجام می دهند. سپس با توضیح بیشتر می فرماید:
1669 - «و ذبح رجل هاشمیّ بین الرّکن و المقام».
«مردی از بنی هاشم در میان رکن و مقام ذبح می شود».
1670 - «لابدّ من قتل غلام بالمدینه... فعند ذلک توقّع الفرج ان شاء اللّه».
«بی گمان مردی در مدینه کشته می شود. پرسیدند: آیا سپاه سفیانی او را می کشد؟ فرمود: نه، بلکه سپاهیان فلانی (بنی عبّاس) او را می کشند. چون او را بدون هیچ تقصیری به قتل می رسانند خداوند دیگر به آنها مهلت نمی دهد. سپس فرمود: در آن هنگام منتظر فرج باشید انشاء اللّه».
این مرد هاشمی که در مدینه بدون گناه کشته می شود پسر عموی نفس زکیّه است که در مسجد الحرام کشته می شود. چنانکه پیشوای ششم در حدیث دیگری می فرماید:
1671 - «یقتل المظلوم بیثرب، و یقتل ابن عمّه فی الحرم بمکّه».
«آن مرد مظلوم در مدینه کشته می شود و پسر عمویش در مکّه و در حرم امن خدا کشته می شود».
آن مرد مظلوم که «محمّد» نام دارد به دست عراقیها کشته می شود و خواهرش فاطمه نیز کشته می گردد و جنازه هر دو در نزدیکی مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) به دار آویخته می شود.
1672 - «و قتل النّفس الزّکیّه من المحتوم».
«قتل نفس زکیّه از نشانه های قطعی است».
1673 - «... إذا ظهر الشّامیّ و تحرّک الحسنیّ و خرج صاحب هذا الأمر من المدینه إلی مکّه بتراث رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) حتّی ینزل مکّه..
فیطّلع علی ذلک بعض موالیه فیأتی الحسنیّ فیخبره الخبر، فیتبدر الحسنیّ
إلی الخروج فیثب علیه أهل مکّه فیقتلونه و یبعثون برأسه إلی الشّام، فیظهر عند ذلک صاحب هذا الأمر فیبایعه النّاس».
«هنگامی که سفیانی خروج کند و سیّد حسنی قیام کند و حضرت صاحب الامر (ع) با ودایع رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از مدینه به سوی مکه تشریف ببرد و در حرم الهی فرود آید، برخی از یارانش مطّلع می شوند و به سوی سیّد حسنی می شتابند و او را آگاه می سازند و سیّد حسنی تصمیم می گیرد که قیام کند، آنگاه مردم مکّه به او حمله می کنند و او را می کشند و سرش را به شام می فرستند. در آن هنگام صاحب این امر ظاهر می شود و مردم با او بیعت می کنند».
در اینجا منظور از سیّد حسنی، سیّد هاشمی است که در پیشقدم ظهور کشته می شود و امّا آن سیّد حسنی که با سپاهیانش به محضر آن مهر تابان می رسند و بیعت می کنند و بعد از ظهور مقام والائی پیدا می کنند جز اینست. و پیشتر گفتیم که او از تبار سالار شهیدانست.
1674 - «لیس بین القائم و قتل النّفس الزّکیّه سوی خمس عشره لیله!».
«بین قائم (عجّل الله فرجه) و قتل نفس زکیّه جز پانزده روز فاصله نیست».
جای تردید نیست که نفس زکیّه، نامش محمّد و نام پدرش حسن است و خود از تبار سالار شهیدان است و رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) او را «نفس زکیّه» نام نهاده است و به عنوان یکی از بهترین دلایل و نشانه های نبوّت است، زیرا رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) او را با نام و لقب و نام پدر و محلّ ذبح خبر داده است، پیش از آنکه خودش و پدرش به دنیا بیاید، تقریبا 50 نسل پیش از ولادتش از همه خصوصیّاتش خبر داده است.
1675 - «فإذا کان الیوم الخامس و العشرون من ذی الحجّه، یقتل النّفس الزّکیّه بین الرّکن و المقام ظلما. و فی الیوم العاشر من المحرّم یخرج الحجّه (ع)».
«چون روز بیست و پنجم ذیحجّه فرا رسد نفس زکیّه در میان رکن
مقام به ستم کشته می شود و در روز دهم محرّم حضرت حجّت (عجّل الله فرجه) قیام می کند».
بعد از چنین جنایت بزرگ که خون حرامی در مسجد الحرام و در ماه حرام و در شهر حرام ریخته شود، غضب خدا بر قاتلینش تعلّق می یابد و به فاصله 15 روز منتقم الهی را برای گرفتن خون مظلومان در راستای تاریخ، برمی انگیزد.
* * *
حضرت بقیّه الله (ع) می فرماید:
حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) در توقیعی که به افتخار شیخ مفید صادر فرموده است، در این زمینه چنین می فرماید:
1676 - «و آیه حرکتنا من هذه اللّوثه حادثه بالحرم المعظّم من رجس منافق مذمّم، مستحلّ للدّم المحرّم!. یعمد بکیده أهل الإیمان، و لا یبلغ غرضه من الظلم لهم و العدوان، لانّنا من وراء حفظهم بالدّعاء الّذی لا یحجب عن ملک السّماء، فلیطمئنّ بذلک من أولیائنا القلوب، و لیثقوا بالکفایه منه و إن راعتهم بهم الخطوب، و العاقبه لجمیل صنع الله تکون حمیده ما اجتنبوا المنهیّ عنه من الذّنوب».
«در این فتنه و آشوب، نشانه ای از جنبش و حرکت ما وجود دارد و آن عبارت از رویدادی است که در حرم امن الهی به دست منافقی پلید و تبهکار روی می دهد، خون حرام را می ریزد و بر مؤمنان حیله می ورزد ولی به هدف اصلی خود نمی رسد، زیرا پشت آنها با دعای ما گرم است که هرگز از درگاه خدای آسمان برنمی گردد، دلهای دوستان ما با آن گرم و مطمئن باشد، اگرچه حوادث جانگدازی روی خواهد داد ولی فرجام کار با لطف خدای منّان به نیکی پایان خواهد یافت، تا هنگامی که مؤمنان از گناهان پرهیز نمایند».
ما نیز در انتظار فرارسیدن پنج نشانه مشخّص و حتمی ثانیه شماری می کنیم که یکی از آنها قتل فجیع آن سیّد بزرگوار است. چون نشانه های حتمی
فرا رسد دیگر برای احدی جای شکّ و تردید باقی نمی ماند.
1677 - «فلا بدّ من قتل غلام من آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) بین الرّکن و المقام!!!».
«به ناگزیر باید جوانی از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) در میان رکن و مقام کشته شود».
* * *
حواشی
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 135، بشاره الاسلام صفحه 183 و الملاحم و الفتن صفحه 113 و 148.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 207، الزام النّاصب صفحه 226، بشاره الاسلام صفحه 224 و المهدی صفحه 199.
- الزام النّاصب صفحه 176.
- غیبت نعمانی صفحه 146، بحار الانوار جلد 52 صفحه 236 و بشاره الاسلام صفحه 49.
- غیبت نعمانی صفحه 146، بحار الانوار جلد 52 صفحه 234، بشاره الاسلام صفحه 48 و 104 و الزام النّاصب صفحه 177.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 236، بشاره الاسلام صفحه 49 و الزام النّاصب صفحه 188.
- الامام المهدی صفحه 227، بشاره الاسلام صفحه 100 و مثیر الاحزان صفحه 298.
- منتخب الاثر صفحه 455، بحار الانوار جلد 52 صفحه 217 و بشاره الاسلام صفحه 105.
- غیبت نعمانی صفحه 151، بحار الانوار جلد 52 صفحه 223 و بشاره الاسلام صفحه 103.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 208، غیبت شیخ طوسی صفحه 279 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 151.
- الملاحم و الفتن صفحه 45 و بشاره الاسلام صفحه 39.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 371 و الملاحم و الفتن صفحه 45.
- غیبت نعمانی صفحه 123، بحار الانوار جلد 52 صفحه 349 و الزام النّاصب صفحه 229.
- الزام النّاصب صفحه 185.
- کافی جلد 1 صفحه 337، بحار جلد 52 صفحه 147، غیبت نعمانی صفحه 86، بشاره الاسلام صفحه 117، منتخب الاثر صفحه 501، الزام النّاصب صفحه 80، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 324 و اعلام الوری صفحه 406.
- بشاره الاسلام صفحه 187.
- الامام المهدی صفحه 228.
- غیبت نعمانی صفحه 144، بشاره الاسلام صفحه 139 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 38 و 241 و 301.
- منتخب الاثر صفحه 439 و 456، ارشاد مفید صفحه 339، غیبت شیخ طوسی صفحه 271، بحار الانوار جلد 52 صفحه 203، اعلام الوری صفحه 427، الامام المهدی صفحه 230 و بشاره الاسلام صفحه 128.
- الزام النّاصب صفحه 190.
- احتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 499، بحار الانوار جلد 53 صفحه 176، الزام النّاصب صفحه 136 و ارشاد مفید صفحه د.
- بشاره الاسلام صفحه 100 و نور الابصار صفحه 172.
ح - سفیانی:
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1678 - «سیکون بعدی خلفاء، و من بعد الخلفاء أمراء، و من بعد الأمراء ملوک جبابره، ثمّ یخرج رجل من أهل بیتی».
«بعد از من خلیفه هائی خواهد بود، بعد از آنها امیرانی خواهد بود و بعد از آنها پادشاهان ستم پیشه ای خواهند آمد و آنگاه مردی از اهلبیت من خروج خواهد کرد».
این حدیث همچون دیگر احادیث وارده از خاندان رسالت، یکی از نشانه های نبوّت و شاهد صدق گفتار آن حضرت است، که خدا تبارک و تعالی از خزانه علوم خود پیامبرش را آگاه ساخته بود که علیرغم تعیین امامان معصوم از طرف خدای تبارک و تعالی، جانشین او خانه نشین خواهد شد و بیگانگان بر تخت خلافت تکیه خواهند کرد و خود را خلیفه پیامبر خواهند نامید و گامی فراتر نهاده به دنبال غصب حقوق اهلبیت، لقب خاص امیر مؤمنان (علیه السلام) را نیز غصب کرده، خود را «امیر مؤمنین» خواهند نامید و بعد از امویان و عبّاسیان، پادشاهان خون آشام دیگری چون عثمانی ها خواهند آمد که رسما سلطنت نموده، و از به کار بردن لفظ سلطان نیز دریغ نخواهند نمود!. همه اینها واقع شد و انشاء الله در آینده ای بسیار نزدیک شاهد خروج حضرت بقیّه الله روحی فداه نیز خواهیم بود.
در اینجا رسول گرامی (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرازهای قبلی را با «واو» عطف کرده و فراز آخری را با «ثمّ» که آنها بدون فاصله واقع خواهد شد و خروج مصلح غیبی پس از گذشت زمان و طول انتظار و وقوع دیگر نشانه های تعیین شده از سوی خاندان عصمت و طهارت. امیر مؤمنان (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
1679 - «یقع خروجه بعد تدابر و اختلاف بین أمراء العرب و العجم لا ینتهی، إلی أن یصیر الأمر إلی رجل من ولد أبی سفیان».
«خروج آنحضرت به دنبال درگیری شدید در میان عرب و عجم خواهد بود که این اختلافها پایان نمی یابد جز اینکه مردی از اولاد
ابی سفیان قدرت را در دست بگیرد».
1680 - «ثمّ یقع التّدابر و الاختلاف بین أمراء العرب و العجم، فلا یزالون یختلفون إلی أن یصیر الأمر إلی رجل من ولد أبی سفیان».
«در میان زمامداران عرب و عجم اختلاف و درگیری شدیدی پدید می آید تا مردی از تبار ابی سفیان بر سریر حکومت تکیه کند».
شاید همین جنگ ایران و عراق که در واقع جنگ عجم و عرب است، زیرا بیشتر ممالک عربی از رژیم عراق حمایت می کنند، به پایان نرسد جز اینکه سفیانی خروج کرده، قدرت را در دست بگیرد و منجی جهان ظهور فرموده جهان بشریّت را رهائی بخشد. انشاء اللّه.
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از ابعاد مختلف خروج سفیانی پرده برمی دارد و می فرماید:
1681 - «یخرج رجل یقال له: السّفیانیّ فی عمق دمشق، و عامّه من یتبعه من کلب. فیقتل حتّی یبقر بطون النّساء، و یقتل الصّبیان.
فیجتمع لهم قیس فیقتلها حتّی لا یمنع ذنب تلعه، و یخرج رجل من أهل بیتی فی الحرم، فیبلغ ذلک السّفیانیّ فیبعث إلیهم جندا من جنده. فیسیر حتّی إذا جاء ببیداء من الأرض خسف بهم، فلا ینجو منهم إلاّ المخبر».
«مردی از دل دمشق خروج می کند که به او سفیانی می گویند و همه پیروانش از نژاد کلب هستند. به قدری خون می ریزد که نوبت به شکافتن شکم زنان و سربریدن کودکان می رسد. تیره قیس (مصری ها و مراکشی ها) در برابرش قیام می کنند و همه آنها را طعمه شمشیر می سازد و کسی نمی تواند از خودش دفاع کند. آنگاه مردی از تبار من در حرم خروج می کند. این خبر به سفیانی می رسد. سفیانی سپاهی برای رودروئی با او می فرستد، چون سپاهیان به سرزمین بیداء می رسند، زمین آنها را در کام خود فرو می برد که جز گزارشگری از آنها زنده نمی ماند».
تعبیر «لا یمنع ذنب تلعه» ضرب المثلی عربی است و به کسی گفته می شود که قدرت دفاع از خویشتن را نداشته باشد.
1682 - «إذا حاد أمیر الشّام عن الحقّ، فکأنیّ بقیس لا یمنع ذنب تلعه. فعند ذلک فرج الأمّه».
«چون امیر شام از جادّه حق منحرف شد، تیره قیس را با چشم خود می بینم که یارای دفاع از خویشتن را ندارند، در آن هنگام فرج امّت فرا می رسد».
1683 - «إذا حاد السّفیانیّ عن الحقّ، و مال عن جادّه الدّین، تقوم له قیس من مصر فینتصر علی جیشها الّذی ترسله لقتاله».
«چون سفیانی از حق منحرف شود و از شاهراه دین خارج شود، نژاد قیس از مصر قیام می کنند و با سپاه سفیانی مقابله می نمایند».
این حدیث صریح است که منظور از قیس تیره ای از مصریان است.
1684 - «... فبیناهم کذلک إذ یخرج علیهم السّفیانیّ من الوادی الیابس، فی فور ذلک، حتّی ینزل دمشق».
«در آن هنگام سفیانی بی درنگ از بیابان خشک و سوزان خروج کرده وارد دمشق می شود».
منظور از سرزمین خشک و سوزان، منطقه خشک و بی آب و علفی است که در شرق فلسطین و غرب اردن و جنوب غربی دمشق قرار دارد که منطقه سنگلاخی است که از سنگهای آنجا سنگ آسیاب می سازند و خانواده سفیانی در آن منطقه زندگی می کنند و نام او «عثمان بن عنبسه» از تیره «کلب» و از تبار «ابو سفیان» است.
1685 - «یخرج السّفیانیّ فی ستّین و ثلاثمئه راکب حتّی یاتی دمشق. فلا یأتی علیهم شهر رمضان حتّی یبایعه من کلب ثلاثون ألفا.
فیبعث جیشا إلی العراق فیقتل بالزّوراء مئه ألف، و ینجرّون إلی الکوفه فینهبونها».
«سفیانی با 360 اسب سوار حرکت کرده وارد دمشق می شود و ماه رمضان فرانمی رسد جز اینکه سی هزار نفر از قبیله کلب با او بیعت می کنند. آنگاه سپاه مجهّزی را به عراق می فرستد و صدهزار نفر را در بغداد
طعمه شمشیر می سازند. سپس دامنه جنگ به سوی کوفه کشیده می شود و شهر کوفه به دست آنها تاراج می شود».
حرکتهای ایذائی و یورشهای ناجوانمردانه او به دمشق و حمص و حلب و رقّه پس از درگیریهای قیس و ابقع و اصهب و یمانی، آغاز می شود و سپس از طریق شمال سوریه وارد نصیبین می شود و از طریق موصل وارد عراق می گردد و فجایع ننگینی را در بغداد و کوفه مرتکب می شود.
قبیله «کلب» که در این بخش مکرّر از آن گفتگو شد، ظاهرا از ساکنان اردن می باشند که در عهد اموی این قبیله در اردن سکونت داشتند.
در وصف سفیانی احادیث فراوانی آمده است که به چند نمونه بسنده می کنیم:
1686 - «أشدّ خلق الله شرّا، و أکثر خلق الله ظلما، شرس، قاسی القلب!. یجمع له و لجیشه من کافّه الأقطار الإسلامیّه فیهزمهم و یقتلهم، و ینادی بشعار له فی حروبه هو: یا ربّ، ثاری ثمّ النّار!!! یا ربّ، النّار و لا العار!!!».
«شرورترین مردم، ستمگرترین آنان، که بسیار زشت خوی و سنگدلست، سفیانی است که از همه اقطار و اکناف جهان اسلام، برای مقابله با او و سپاهیان خون آشامش گرد می آیند و او همه اش را از دم شمشیر می گذراند. در جنگهای او شعاری که همه جا طنین انداز است این شعار است: «خدایا خدایا، اوّل انتقام وانگهی آتش دوزخ». و در برخی منابع چنین آمده است: «خدایا خدایا، آتش را می پذیریم و سازش نمی پذیریم».
امام صادق (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1687 - «لو رأیت السّفیانیّ رأیت أخبث النّاس، أشقر أحمر أرزق، یقول: ثاری ثمّ النّار!. و لقد بلغ من خبثه انّه یدفن أمّ ولد له حیّه مخافه أن تدلّ علیه».
«اگر سفیانی را ببینی او را پلیدترین مردمان می یابی، که چهره ای گلگون، چشمانی کبود و موهائی زرد دارد و بانگ می زند خدایا!
اوّل انتقام و وانگهی آتش. او به قدری خبیث است که همسر و مادر بچّه هایش را زنده به گور می کند تا مخفیگاه او را به کسی نگوید!».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1688 - «لا یزال النّاس فی مدّه حتّی یقرع الرّأس. فإذا قرع الرّأس هلک النّاس!».
«مردم در وسعت و مهلت هستند تا روزیکه مرکز مورد تهاجم قرار نگرفته است، چون مرکز زده شد نابود می شوند».
منظور از مرکز «دمشق» است که توسّط رژیم اشغالگر قدس یا هر نیروی ستمگر دیگری مورد تهاجم قرار می گیرد و شعله های آن منطقه را به خاک و خون می کشد.
1689 - «... و یبعث إلیه بعث من أهل الشّام فیخسف بهم بالبیداء بین مکّه و المدینه».
«سپاهی از شام برای مقابله با آنحضرت فرستاده می شود که در سرزمین «بیدا» در میان مکّه و مدینه در کام زمین فرومی رود».
1690 - «یکون قبله بأیّام وقعه بالمدینه، تغرق فیها أحجار الزّیت بالجمر، ما الحرّه عندها إلاّ کضربه سوط!. فینتحی الجیش عن المدینه قدر بریدین، ثمّ یبایع للمهدیّ».
«پیش از آن حادثه ای در مدینه روی می دهد که احجار زیت با خون کشتگان رنگین می شود و در زیر اجساد پنهان می گردد، که فاجعه حرّه در مقابل آن یک ضربت به شمار می آید. آنگاه سپاه سفیانی به مقدار دو منزل از مدینه دور شوند برای حضرت مهدی بیعت می شود».
«احجار الزّیت» نام منطقه ای در مدینه منوّره است و «حرّه» فاجعه جانگذاری است که یزید بن معاویه یکسال بعد از واقعه عاشورا در مدینه منوّره انجام داد و جان و مال و ناموس مردم را سه روز برای لشکریان مباح اعلام کرد، که هرگز فاجعه ای جانگدازتر و فجیعتر از آن تاریخ بشری به یاد ندارد. رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) فاجعه سفیانی را با آن مقایسه می کند و می فرماید: «فاجعه
حرّه (1) در برابر جنایاتی که سفیانی مرتکب خواهد شد همانند ضربتی با تازیانه است»!!.
امام باقر (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1691 - «... امّا من یهرب من آل محمّد، فیلحق بهم الجیش، و یدرکهم و یذبحهم عند أحجار الزّیت!».
«کسیکه از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرار کند، سپاه سفیانی او را دستگیر کرده در احجار الزّیت ذبح می کنند».
جالب اینست که رسول گرامی اسلامی هنگامی این مقایسه را انجام داده است که هنوز حادثه حرّه انجام نیافته بود و بیش از 50 سال بعد از رحلت آنحضرت این واقعه تحقّق یافت. و جالبتر اینکه به همین نام هم شهرت پیدا کرد. آنچه از میان دو لب شریف آنحضرت بیرون آمده وحی صادق است و هرگز شطر کلمه ای از آن باطل نخواهد شد.
1692 - «... یحلّ الجیش الثّانی بالمدینه، فینتهبونها ثلاثه أیّام بلیالیها!».
«دوّمین سپاه سفیانی وارد مدینه می شوند و سه شبانه روز تمام در آنجا قتل و غارت می کنند».
1693 - «مع بنی ذنب الحمار مضر، و مع السّفیانیّ أخواله من کلب فیظهر السّفیانیّ و من معه علی بنی ذنب الحمار حتّی یقتلوا قتلا لم یقتله شیء قطّ، و یحضر رجل بدمشق فیقتل هو و من معه قتلا، و هو من بنی ذنب الحمار، و هی الآیه الّتی یقول الله تبارک و تعالی فیها: فَاخْتَلَفَ الْأَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ، فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظِیمٍ.. و یظهر السّفیانیّ و من معه، فلا یکون له همّه إلاّ آل محمّد و شیعتهم. فیبعث بعثا إلی الکوفه، فیصاب اناس من شیعه آل محمّد بالکوفه قتلا و صلبا».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - در این فاجعه مسلم بن عقبه فرستاده یزید، مدینه را از طرف حرّه محاصره کرد و لذا به آن «یوم الحرّه» گفتند. «مترجم»
«قبیله مضر با «بنی ذنب الحمار» خروج من کنند و قبیله کلب با سفیانی قیام می کنند و همه «بنی ذنب الحمار» را به طور بی سابقه ای از پای درمی آورند. هرکس وارد دمشق شود با همه کسانش کشته می شود و اینست معنای آیه شریفه که می فرماید: [احزاب در میان خود دچار اختلاف شدند، وای بر آنها از حضور در روز بزرگ]. سفیانی و سپاهیانش پیروز می شوند و تمام همّشان آنست که آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و شیعیان آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را نابود کنند، پس سپاهی به کوفه می فرستد، گروهی از شیعیان طعمه شمشیر می شوند و یا بر فراز چوبه دار قرار می گیرند».
1694 - «الملحمه الکبری، و فتح القسطنطنیّه، و خروج الدّجّال فی سبعه أشهر».
«جنگی جانکاه، فتح قسطنطنیّه (استانبول) و خروج دجّال در هفت ماه انجام می پذیرد».
جنگ جانکاه همان جنگ موعود قرقیسیا است که در شمال سورّیه در پیشقدم ظهور حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) روی می دهد. و فتح قسطنطنیّه به دست حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) به فرمان آنحضرت انجام می شود در مورد دجّال نیز در بخش بعدی سخن خواهیم گفت.
1695 - «هم یومئذ علی ردّه یزعمون أنّ الخمر حلال».
«مردمان آنزمان در حال ارتداد هستند و شراب را حلال می پندارند».
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1696 - «هو من ولد أبی سفیان، حتّی یاتی أرض قرار و معین فیستوی علی منبرها».
«او از فرزندان ابو سفیان است، به سرزمین آرامش و آسایش وارد می شود و بر منبر آن تکیه می زند».
منظور اینست که حکومت دمشق را به دست می آورد.
1697 - «و یخرج یوم الجمعه، فیصعد منبر دمشق، و هو أوّل منبر یصعده. ثمّ یخطب و یامرهم بالجهاد، و یبایعهم علی انّهم لا یخالفون أمره رضوه أم کرهوه».
«روز جمعه خروج می کند و بر فراز منبر دمشق قرار می گیرد و آن نخستین منبری است که او صعود می کند. آنگاه خطبه می خواند و مردم را به جهاد فرمان می دهد و از آنها بیعت می گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند چه برطبق خواسته شان باشد و یا برخلاف آن».
1698 - «ثمّ یدرکها ابن حرب فی ذلک العام، حتّی یثب بالشّام».
«پسر حرب در آن سال او را درک می کند تا از شام خروج کند».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در نامه ایکه چند روز پیش از جنگ صفّین به معاویه نوشته است، در این مورد چنین می نویسد:
1699 - «... و إنّ رجلا، من ولدک، مشوم ملعون، جلف جاف، منکوس القلب، فظّ غلیظ، قد نزع الله من قلبه الرّحمه و الرّافه، أخواله من کلب. کانّی أنظر إلیه، و لو شئت لسمّیته و وصفته و ابن کم هو!. فیبعث جیشا إلی المدینه فیدخلونها فیسرفون فیها فی القتل و الفواحش. و یهرب منهم رجل من ولدی، زکیّ نقیّ، الّذی یملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا، و إنّی لأعرف اسمه و ابن کم هو یومئذ و علامته، و هو من ولد ابنی الحسین.. و یقتل صاحب ذلک الجیش رجلا من ولدی زکّیا بریئا عند أحجار الزّیت».
«گوئی مردی را از نسل تو با چشم خود می بینم که مردی شوم، ملعون، پلید، خشن و درشتخوی است، که خداوند رحم و مروّت را از دلش سلب کرده است. مادرش از خاندان کلب است. اگر بخواهی نام و نشان و سنّ و سالش را بیان می کنم، سپاهی را به سوی مدینه می فرستد که در آن قتل و غارت و فحشای فراوان مرتکب شوند و مردی پاک و پاکیزه از تبار من
از میان آنها می گریزد و زمین را پر از عدل و داد می نماید، آنچنانکه پر از ظلم و ستم شده است. او را نیز با نام و نشان و سنّ و سال می شناسم، که او از نسل پسرم حسین (علیه السلام) است. صاحب این سپاه (سفیانی) مرد پاک و پاکیزه و بی گناهی را از اولاد من در احجار الزّیت به قتل می رساند».
قبلا گفتیم که او محمّد نام دارد و همراه خواهرش فاطمه در مدینه منوّره به قتل می رسند و به دار آویخته می شوند.
اگر به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت همانند افراد عادی نگاه کنیم و از رابطه نزدیک آنها با مبدء وحی غفلت کنیم، هزاران سؤال برای ما مطرح می شود، ولی آنها هرگز از افراد عادی و یا از افراد نابغه و امثال آنها نیستند تمام مخلوقات روی زمین هرچه تلاش کنند هرگز به پای آنها نمی رسند، آنها رشته جدابافته ای هستند که گوئی با همه توده های دیگر در دو خطّ موازی هستند که اگر تا بی نهایت هم پیش بروند هرگز به هم نمی رسند. ولی اگر توجّه کنیم که آنها از خاندان نبوّت و رسالت هستند و امامت و وصایت در خاندان آنهاست، همه پرسشها حلّ می شود و می فهمیم که آنچه می گویند از سرچشمه وحی می گویند و دلهای آنها ظرفهای مشیّت پروردگار است. برای اثبات این حقیقت کافیست که به نکات زیر توجّه فرمائید:
1 - در نویدهائی که در مورد قرنها بعد بیان کرده اند تعبیر می کنند که گوئی با چشم خود می بینم.
2 - همه حروف و علایم تأکید را در سخنان خود به کار می برند.
3 - در موارد بسیاری با سوگند و قسم مطالب را بیان می کنند.
4 - در موارد بیشماری مطلب را بسیار مشخّص بیان می کنند و از آوردن نام و نشان و تفصیلات خودداری نمی کنند و بعدا هم دقیقا همانگونه که بیان کرده اند واقع می شود.
5 - حوادث بسیار دقیق آسمانی مربوط به آینده را چون حوادث زمینی مربوط به گذشته با تمام خصوصیّات و آمار و ارقام بیان می کنند.
6 - به آنچه خبر می دهند یقین قطعی دارند که انجام واقع خواهد شد و هرگز تردیدی به خود راه نمی دهند.
و دهها خصوصیّات دیگری که نگارنده بر آنها توجّه ندارد، همه وهمه
اثبات می کند که آنها آنچه گفته اند از مبدء وحی سرچشمه گرفته است، رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل امین نقل کرده است و دیگر اوصیاء معصوم نیز از آنحضرت نقل کرده اند، هرچه فرموده اند دقیقا از منطق وحی اخذ شده است و هرگز تردیدی در آن نیست.
آنچه از دست محرّفان و مدلّسان و بازرگانان حدیث و دین فروشان اموی سالم مانده برای اثبات این مدّعا کافیست، کجا رسد که اگر همه آنچه از مکتب وحی صادر شده بود به ما می رسید و دست تحریف و جعل به آنها آمیخته نمی شد.
در آن صورت حقایق همچون خورشید تابان در وسط آسمان روشن بود و برای احدی جای تردید باقی نمی ماند، دیگر متاع کافران و منافقان بی فروغ و بی مشتری بود. و هرگز دو نفر در آن اختلاف نمی کرد و امّت اسلامی با وحدت کلمه به سوی کلمه توحید می رفت و دیگر از این انگیزه های غیراسلامی، از قومیّت و پان عربیسم و مذاهب باطله و فقهای رأی و قیاس خبری نبود. و اینک به خطبه ای دیگر از بزرگ معلّم بشریّت، استاد بلامنازع کرسی فصاحت و بلاغت، حضرت امیر مؤمنان (علیه السلام) می پردازیم:
1700 - «.. و خروج السّفیانیّ برایه حمراء، أمیرها رجل من بنی کلب، و اثنا عشر ألف عنان من خیل السّفیانیّ تتوجّه إلی المدینه، أمیرها رجل من بنی أمیّه یقال له حزیمه: أطمس العین الشّمال، علی عینه ظفره غلیظه، یتمثّل بالرّجال لا تردّ له رایه حتّی ینزل بالمدینه فی دار یقال لها: دار أبی الحسن الأمویّ. و یبعث خیلا فی طلب رجل من آل محمّد قد اجتمع إلیه ناس من الشّیعه. ثمّ یعود إلی مکّه فی جیش أمیره من غطفان، إذا توسّط القاع الأبیض خسف به فلا ینجو إلاّ رجلان یحوّل الله وجهیهما إلی قفاهما لیکونا آیه لمن خلفهما!».
«سفیانی با پرچمی سرخ خروج می کند، فرمانده سپاهش مردی از قبیله کلب است و دوازده هزار جنگجوی سواره از سپاه سفیانی به سوی مدینه اعزام می شوند، که فرماندهی آنها را مردی از بنی امیّه به نام حزیمه به عهده می گیرد، که چشم چپش نابیناست و سفیدی ضخیمی روی مردمک را پوشانیده است. مردان را مثله می کند و پرچمش برنمی گردد تا وارد مدینه شود و در خانه «ابی الحسن اموی» نزول کند. آنگاه گروهی از سپاهیان
به جستجوی مردی از اهلبیت می فرستد که عدّه ای از شیعیان در اطراف او گرد آمده اند. آنگاه مدینه را به قصد مکّه ترک می کند، چون به وسط بیابان سپید برسد، در کام زمین فرو می روند، فقط دو نفر گزارشگر برای عبرت دیگران باقی می مانند که خداوند صورتهای آنها را به پشت گردنشان برمی گرداند، تا نشانه ای از آن حادثه شگفت باشند.»
[مؤلّف بزرگوار این خطبه را از نهج البلاغه نقل کرده است ولی این خطبه در نهج البلاغه وجود ندارد، فقط خطبه های مشابهی در نهج البلاغه هست که در ضمن آنها امیر مؤمنان از خروج سفیانی و یورش ناجوانمردانه آنها به مدینه منوّره و خسف آنها در سرزمین بیداء سخن گفته است. «مترجم»]
1701 - «و الله لا یزالون، حتّی لا یدعوا محرّما إلاّ استحلوّه، و لا عقدا إلاّ أحلوّه، و حتّی لا یبقی بیت مدر و لا و بر إلاّ دخله ظلمهم و نبا به سوء رعیهم!. و حتّی یقوم باکیان: باک یبکی لدینه، و باک یبکی لدنیاه!!!».
«به خدا سوگند سپاه سفیانی به جنایات خود ادامه می دهند تا هیچ حرامی نماند جز اینکه حلالش بشمارند، هیچ پیمانی نماند جز اینکه نقض کنند، هیچ خانه ای از خشت خام تا سنگ رخام باقی نباشد جز اینکه دامنه ظلم و ستمشان در آن وارد شود و مردم در اثر سوء تدبیر و کشورداری آنان دستخوش اضطراب و ناامنی شوند. همه مردم اشک حسرت بریزند، یک دسته برای تباه شدن دینشان و دسته ای دیگر برای تباه شدن دنیایشان».
این حدیث نیز روشنگر آنست که سپاه خون آشام سفیانی به حریم همه قوانین مذهبی و احکام دینی تجاوز می کنند و همه طبقات را گریان می سازند، گروهی برای دین و گروهی دیگر برای وضع ناهنجار زندگی گریه می کنند.
1702 - «... حتّی تقوم الحرب علی ساق، بادیا نواجذها مملوءه أخلافها، حلوا رضاعها، علقما عاقبتها!. ألا و فی غد، وسیاتی غد بما لا تعلمون!. یاخذ الوالی من غیرها عمّالها علی مساویء أعمالها... کانّی به قد نعق بالشّام و فحص برایاته فی ضواحی کوفان، فعطف إلیها عطف
الضّروس و فرش الأرض بالرّؤوس. قد نغرت فاغرته و ثقلت فی الأرض و طأته. بعید الجوله، عظیم الصّوله!. و الله لیشردنّکم فی أطراف الأرض حتّی لا یبقی منکم إلاّ القلیل، کالکحل فی العین!».
«تا هنگامی که جنگ آغاز شود و چون شیر خشمگین دندان تیز کند، ناگهان شما را فراگیرد، همانند شتریکه با پستانهای پرشیر روی آورد که دوشیدن آن شیرین و فرجام آن بسیار تلخ و ناگوار است. هان بدانید که فردا - فردائی که با چیزیکه نمی دانید به زودی فرا می رسد - فرمانروای آنها عدّه ای را از غیر خودشان برای شکنجه و کارهای زشت اجیر کنند... گوئی او را با چشم خود می بینم که چون حیوانی در شام نعره می کشد و پرچمهایش را در اطراف کوفه به اهتزاز درمی آورد. پس مانند شتر خشمگین که دوشنده خود را به دندان گزد به آن روی می آورد و زمین را با سرهای کشتگان می پوشاند. دهانش باز، گامهایش سنگین، جولانش وسیع و صولتش عظیم است. به خدا سوگند که شما را در اطراف جهان پراکنده سازد و از شما جز تعدادی اندک همانند سرمه ای در چشم باقی نباشد».
سپس در مورد جنایتهای فجیع و خونریزیهای بی باکانه ایکه مرتکب می شود و همه مردم را دغدار و گریان می سازد، می فرماید:
1703 - «سلونی قبل أن تبقر برجلها فتنه شرقیّه تطأ فی خطامها بعد موتها و حیاتها، و تشبّ نار بالحطب الجزل من غربیّ الأرض، ملعون ناعقها و مولاها و قائدها و سائقها و المتحرّز فیها!. فکم عندها من رافعه ذیلها تدعویا ویلها!. لا مأوی لها یکنّها و لا أحد یرحمها».
«از من بپرسید پیش از آنکه فتنه ای از مشرق زمین برخیزد که با پای خود زمین را بشکافد و با منقار خود همه جا را سوراخ سوراخ کند، و نشانه های آن پس از مرگش نیز از بین نرود. هیزم فراوانی از مغرب زمین گرد آید و شعله های آن همه جا را به خاکستر نشاند. فریادگر، صاحب، رهبر، ساربان و یاورانش همه از رحمت خدا دورند. چقدر دامنهای پاک مورد تجاوز واقع می شود و چقدر بانگ واویلا زنند کسی به آنها پناه ندهد و به آنها رحم نیاورد».
1704 - «أیّها النّاس: سلونی أن تفقدونی - فلانا أعلم بطرق السّماء منّی بطرق الأرض - قبل أن تشغر برجلها فتنه تطأ فی خطامها و تذهب بأحلام قومها».
«هان ای مردم! از من بپرسید پیش از آنکه از میان شما بروم، که من به راههای آسمانها از راههای زمین آشناترم. از من بپرسید پیش از آنکه فتنه دندان تیز کند و خواب را از چشم مردم برباید».
1705 - «الا یا ویل لکوفانکم هذه و ما یحلّ فیها من السّفیانیّ!.
یملک حریمکم، و یذبح أطفالکم، و یهتک نساءکم!. فکانّی بهم قد قتلوا أقواما تخاف النّاس أصواتهم و تخاف شرّهم!. ثمّ یاتی الزّوراء الظّالم أهلها، فیحون الله بینها و بین أهلها، فما أکثر طغیانها و أغلب سلطانها!. ألا یا ویل بغداد من الرّیّ من موت و قتل و خوف یشمل أهل العراق إذا حلّ بینهم السّیف!».
«بدا به حال این کوفه شما، از دست سفیانی، که چه جنایاتی در آن انجام می دهد، به حریم شما تجاوز می کند، کودکان شما را سر می برد و ناموسهای شما را هتک می کند. گوئی آنها را با چشم خود می بینم که مردان برجسته ای را کشته اند که مردم از صدای آنها می ترسیدند و از صولت آنها در وحشت بودند. آنگاه متوجّه بغداد می شود که مردمانش بسیار ستمگرند. پس خداوند در میان او و اهل بغداد حائل می شود. آه، چقدر جنایتگر و طغیان پیشه است. بدا به حال بغداد از ری (تهران) چقدر مرگ و میر و کشت و کشتار و وحشت و اضطراب فراوان می شود و همه مردم عراق را ترس فرا گیرد هنگامی که شمشیر در میان آنها حکمفرما شود».
1706 - «فیجیّش جیشا إلی المدینه، و یبعث جیشا إلی المغرب. فیقتل بالزّوراء سبعین ألفا، و یبقر ثلاثمئه امرأه حامل!. و یخرج الجیش إلی کوفانکم هذه، فکم من باک و باکیه، فیقتل به خلق کثیر.. و أمّا جیش المدینه فإنّه إذا توسّط البیداء صاح به جبرائیل صیحه عظیمه فلا یبقی منهم أحد و خسف الله به الأرض، و یکون آخر الجیش رجلان أحدهما بشیر و الآخر نذیر. فیصیح بهما جبرائیل فیحوّل الله وجهیهما إلی القفا. و یرجع نذیر إلی السّفیانیّ و یخبره بما أصاب الجیش».
«سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و سپاه دیگری نیز به سوی مغرب (مراکش) می فرستد در بغداد هفتاد هزار نفر می کشد و شکم 300 زن حامله را می شکافد و سپاهی را به سوی کوفه می فرستد و همه زن و مرد را گریان می سازد و تعداد زیادی را می کشد... سپاهی که عازم مدینه می شود چون به وسط سرزمین بیداء می رسد جناب جبرئیل بانگ عظیمی بر آن می زند و احدی از آنها زنده نمی ماند و همگی در کام زمین فرو می روند. فقط دو نفر بشیر و نذیر که از لشکر عقب مانده اند زنده می مانند که جبرئیل بر آنها بانگ می زند، خداوند صورتهای آنها را به طرف عقب برمی گرداند، آنگاه نذیر به سوی سفیانی برمی گردد تا او را از سرنوشت لشکریانش آگاه سازد».
1707 - «ثمّ الفتنه الغبراء و القلاده الحمراء فی عقبها قائم الحقّ یسفر عن وجهه بین أجنحه الأقالیم کالقمر المضیء بین الکواکب الدّرّیه!.
ثمّ یظهر القمر الأزهر، و تتمّ کلمه الإخلاص للّه علی التّوحید!».
«آنگاه فتنه ای تیره و تار با پرچمی سرخ (پرچم سفیانی) برمی خیزد، و به دنبال آن مهدی قائم (عجّل الله فرجه) ظهور می کند و اقطار و اکناف جهان را روشن سازد، آنچنانکه ماه چهارده شبه در میان ستارگان می درخشد، آنگاه آن ماه تابان بر سراسر گیتی غلبه می کند و کلمه توحید را در سراسر جهان کامل و حاکم سازد».
پس از برافراشته شدن پرچم سرخ و خونبار سفیانی، نور قائم (عجّل الله فرجه) زمین و آسمان را روشن می سازد و چهره تابناکش بر همه مردم جهان نمایان می شود و همگان به وسیله تلویزیون، یا وسیله ای برتر و یا به اعجاز آنحضرت سیمای درخشان حجّت خدا را در شرق و غرب جهان مشاهده می نمایند، پس از آنکه بیش از هزار سال آن خورشید تابناک در پشت ابرهای غیبت نهان بوده است.
کلمات درربار امیر مؤمنان (علیه السلام) شباهتی به سخنان شاعران و کاهنان ندارد بلکه همه اش از مبدء وحی سرچشمه گرفته است و ما در انتظار فرا رسیدن لحظه موعود ثانیه شماری می کنیم.
پروردگار مهربان، کی می شود که بانگ جبرئیل از بین زمین و آسمان بلند شود و نوید دهد که آن مهر تابان از افق تیره غیبت طالع شده است؟!
خدای رحمان، کی می شود که فجر صادق عاشورای حسینی بدمد و برق شمشیر منتقم خون مظلومان تاریخ بر فراز سرکشان و ستمگران بدرخشد؟!
خدای بی پناهان، صدای هلهله و تکبیر مستضعفان کی بلند می شود و از تابش خورشید درخشان و فرارسیدن کعبه موعود خبر می دهد و همه انسانها با توحید کلمه به سوی کلمه توحید می گرایند و با صفهای فشرده برای نابودی جور و ستم، و ویران کردن کاخهای ستمگران و پی ریزی جهانی آباد و آزاد گام می سپارند؟!
1708 - «یبعث السّفیانیّ مئه و ثلاثین ألفا إلی الکوفه، و ینزلون بالرّوحاء و الفاروق و موضع مریم و عیسی بالقادسیّه، و یسیر منهم ثمانون ألفا حتّی ینزلوا موضع قبر هود بالنّخیله فیجیئون إلیهم یوم الزّینه و أمیر النّاس جبّار عنید یقال له الکاهن السّاحر فیخرج إلیهم من مدینه الزّوراء أمیر فی جیش عظیم فیه خمسه آلاف من الکهنه و یقتل علی جسرها سبعون ألفا، حتّی یتحامی النّاس من الفرات ثلاثه أیّام من الدّماء و نتن الأجساد!. و یسبی من الکوفه ألف بکر لا یکشف عنهنّ قناع، حتّی یوضعن فی المحامل و یزلف بهنّ إلی الثّویّه و هی الغریّ ثمّ یخرج من الکوفه مئه ألف ما بین مشرک و منافق حتّی یقدموا دمشق لا یصدّهم عنها صادّ، و هی إرم ذات العماد».
«سفیانی یکصد و سی هزار نفر سپاهی به سوی کوفه می فرستد، در «روحا» و «فاروق» فرود می آیند و در محل مریم و عیسی در «قادسیّه» فرود می آیند و هشتاد هزار نفرشان حرکت می کنند و در مقام حضرت هود در نخیله (وادی السّلام نجف) فرود می آیند و در روز عید قربان (یوم الزّینه) فرماندهی از بغداد با لشکری پنج هزار نفری به سوی آنها حرکت می کند و هفتاد هزار نفر در کنار پل فرات کشته می شوند و سه روز مردم از آب فرات استفاده نمی کنند که خون آلود و گندیده از اجساد کشته ها خواهد بود.
یکهزار دختر از کوفه اسیر گرفته می شوند و دست نخورده سوار کجاوه ها شده به سوی نجف اشرف گسیل می شوند. آنگاه صد هزار نفر مشرک و منافق بغداد را به قصد دمشق ترک می گویند. که به هیچ مانعی برخورد نمی کنند تا وارد دمشق شوند که همان ارم ذات العماد است».
1709 - «لا یقوم القائم حتّی تفقأ عین الدّنیا، و تظهر الحمره فی السّماء، و تلک دموع حمله العرش علی أهل الأرض. فیظهر فیکم أقوام لا خلاق لهم یدعون لولدی و هم براء منه. تلک عصابه ردیئه، علی الأشرار مسلّطه، و للجبابره مفتّنه، و للملوک مبیره. تظهر فی سواد الکوفه یقدمهم رجل أسود اللّون و القلب، رثّ الدّین، مهجّن، زنیم، عتلّ، تداولته أیدی عواهر الأمّهات، من شرّ نسل لا سقاها الله المطر، صاحب الرّایه الحمراء و العلم الأخضر!. أیّ یوم للمخبتین بین الأنبار و هیت ذلک یوم فیه صیلم الاکراد و الشّراه و خراب دار الفراعنه و مساکن الجبابره، و ماوی الولاه الظّلمه، و أمّ البلاء و أخت العار، تلک و ربّ الکعبه بغداد!. فویل للعصاه من بنی امیّه و بنی فلان الّذی یقتلون الطّیّبین من ولدی، و لا یرقبون فیهم ذمّتی، و لا یخافون فی ما یفعلون بحرمتی... إنّ لبنی العبّاس لیوما کیوم الطّموح و لهم فیه صرخه کصرخه الحبلی».
«قائم (عجّل الله فرجه) قیام نکند جز هنگامی که چشم دنیا درآورده شود و سرخی در آسمان پدید آید، که آنها اشکهای خونبار حاملان عرش است که برای مردم روی زمین از چشم آسمان می بارد. آنگاه گروهی بر شما غلبه می کنند که هیچ ارزشی ندارند، آنها به نام پسرم (مهدی) بر شما حکومت می کنند در حالیکه خود از او بیزار هستند. آنگاه گروهی بی مقدار هستند که بر اشرار مسلّط هستند و جبّاران را فریب می دهند و پادشاهان را هلاک می سازند. در دشت کوفه ظاهر می شوند و مردی تیره رنگ و سیاهدل آنها را فرماندهی می کند که سست آئین، پست فطرت، خیره سر و فرومایه است، و از تبار ستمگران در دامنهای آلوده تربیت شده و در آغوشهای ناپاکان بزرگ شده است. پرچمهای سرخ و سبز حمل می کند و در میان «انبار» و «هیت» روز بسیار سختی برای مردم آن منطقه به وجود می آورد. در آنروز شمشیر اکراد و آشوبگران از غلاف درمی آیند و شهر فرعونها و اقامتگاه جبّارها ویران می شود که آنجا مأوای ستمگران، مادر فتنه ها و صاحب پلیدیهاست، که آنجا سوگند به خدا همان شهر بغداد است. بدا به حال عصیانگران بنی امیّه و بنی فلان (بنی عبّاس) که مردان پاک خاندانم را می کشند و پیمان مرا در حقّ آنها رعایت نمی کنند و در کردار زشت
خویش احترام مرا حفظ نمی کنند... برای بنی عبّاس روز بسیار سخت و پرحادثه ایست که در کام طوفانها فرو می روند و همانند زنیکه از درد زایمان بنالد، ناله می کنند و فریاد برمی آورند».
1710 - «... لیس فیها منار هدی، و لا علم یری. نحن أهل البیت منها بمنجاه، و لسنا فیها بدعاه. ثمّ یفرّجها الله عنکم کتفریج الأدیم بمن یسومهم خسفا و یسوقهم عنفا، و یسقیهم بکأس مصبّره لا یعطیهم إلاّ السّیف، و لا یحلسهم إلاّ الخوف، فعند ذلک تودّ قریش، بالدّنیا و ما فیها، لو یروننی مقاما واحدا و لو قدر جزر جزور لأقبل منهم ما أطلب الیوم بعضه فلا یعطوننی».
«در آنروز مشعل هدایت و پرچم آشکاری نیست، ما اهلبیت از شرّ آن روز در امان هستیم ولی دعوتی ابراز نمی کنیم. آنگاه خداوند این فتنه را فرومی نشاند، آنچنانکه نمد در زیر پا فروکش می کند و شما را فرج و گشایش می بخشد به توسّط کسیکه سپاهیان را برای او خسف می کند و تیرهای غضب و جامهای خشمش را بر آنها فرومی ریزد، او (قائم) جز شمشیر نمی دهد و جز وحشت و اضطراب بر آنها مستولی نمی سازد. آنروز قریش آرزو می کند که دنیا و مافیها مال آنها باشد و آنرا بدهند و یکبار مرا ببینند که به مقدار نحریک شتر در میان آنها باشم و از آنها بپذیرم چیزی را که امروز یک مقدارش را از آنها می خواهم و آنها نمی دهند».
آری در آنروز که حق از مسیر خود خارج شده و ستمگران بر گرده آنها سوار شده اند، قریش آرزو می کند مولای متقیان (ع) مدّتی هرچه کوتاهتر در میان آنها باشد و شرّ ستمگران را از آنها دفع کند و به هر شرطی که حاضر باشد از آنها بیعت بگیرد.
1711 - «فی شهر صفر ستظهر لکم من السّماء آیه جلیّه، و من الأرض مثلها، و یحدث فی المشرق ما یقلق. و یغلب علی العراق طوائف من الإسلام مرّاق. ثمّ تنفرج الغمّه ببوار طاغوت الأشرار، یسرّ بهلاکه المتّقون».
«در ماه صفر نشانه بسیار روشنی از آسمان ظاهر می شود و نشانه
دیگری نیز در زمین آشکار می شود و در مشرق زمین حادثه هولناکی واقع می شود که موجب وحشت و اضطراب می شود، و گروههائی از خدا بی خبر بر عراق حکم می رانند که نصیبی از اسلام ندارند. آنگاه این غم و اندوه با نابود شدن بزرگ طاغوت زمان زدوده می شود و پرهیزکاران با خبر هلاکت او خوشحال می شوند».
نشانه روشن آسمانی در آنروز، ظاهر شدن کف دستی است در قرص خورشید که روایاتش را در گذشته به عرض خوانندگان گرامی رساندیم. و گروههای از خدا بی خبر که بر عراق حکومت می کنند، گروههائی هستند که مانند رژیم فعلی عراق ارتباطشان را از خدا گسسته باشند و به مکتبهای دیگر جز مکتب اسلام پیوسته باشند.
1712 - «من قاتلنا فی آخر الزّمان، فکأنّما قاتلنا مع الدّجّال!».
«کسیکه در آخر الزّمان با ما سر ستیز داشته باشد، همانند کسی است که زیر پرچم دجّال به جنگ ما آمده باشد».
در آنروز سفیانی است که برای خاموش کردن چراغ هدایت دست به کار می شود و در صف دجّالان و مقدّم بر آنان، روی در روی دعوت اسلامی می ایستد. که قسمتی از جنایاتش را امیر مؤمنان (علیه السلام) در خطبه ای دیگر شرح می دهد:
1713 - «لم یزل السّفیانیّ یقتل من اسمه محمّد و علیّ و الحسن و الحسین و جعفر و موسی، و فاطمه و زینب و مریم و خدیجه و سکینه و رقیّه، حنقا و بغضا لآل محمّد».
«هرکس به نامهای: محمّد، علی، حسن، حسین، جعفر، موسی، فاطمه، زینب، مریم، خدیجه، سکینه و رقیّه باشد، سفیانی برای دشمنی آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) آنها را از دم شمشیر می گذراند».
1714 - «و یبقر بطن امرأه حبلی بالطّریق بغیر ذنب فیسقط جنینها».
«شکم زنان حامله بی گناه را در کوچه و بازار پاره می کنند و
جنین های آنها سقط می شود».
1715 - «فیومئذ لا یبقی لهم فی السّماء عاذر و لا فی الأرض ناصر!. أصفیتم بالأمر غیر أهله، و أوردتموه غیر مورده!. و سینتقم الله ممّن ظلم ماکلا بما کل و مشربا بمشرب!. فأقسم ثمّ أقسم لتتنخّمنّها امیّه من بعدی کما تلفظ النّخامه ثمّ لا تذوقها و لا تتطعّم بطعمها ما کرّ الجدیدان».
«آنروز برای آنها شفیعی در آسمان و یاوری در زمین نمی ماند. امر خلافت را به غیر اهلش سپردید و آنرا از مسیر خود خارج کردید. هرکس لقمه ای از حرام خورده یا جرعه ای از حرام نوشیده باشد، خداوند از او انتقام می گیرد. به خدا سوگند، به خدا قسم، بنی امیّه آنرا (خلافت را) آنچنان ملوّث خواهد کرد، که همانند اخلاط سر و سینه دور انداخته شود و دیگر کسی طعم آنرا نچشد و مزه آنرا نفهمد، تا روزیکه شب و روز به این منوال بچرخد».
* * *
امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید:
1716 - «إنّ أمر القائم حتم من اللّه، و أمر السّفیانیّ حتم من اللّه، و لا یکون قائم إلاّ بسفیانیّ».
«امر قائم (عجّل الله فرجه) از امور حتمی الهی است. امر سفیانی از امور حتمی خداوند است. هرگز قیام قائم (علیه السلام) بدون خروج سفیانی نخواهد بود».
بسیار جالب توجّه و شایان دقّت است که حضرت امام زین العابدین (علیه السلام) در روزهای خفقان زاید الوصف اموی، از خروج سفیانی سخن می گوید و آنرا از امور حتمی اعلام می کند.
تعبیر امور حتمی معنای وسیعی دربر دارد، زیرا این معنی را می رساند که در این موضوع هرگز برای خدای متعال بدا حاصل نخواهد شد و آن بدون تردید انجام خواهد یافت و هیچ مصلحت دیگری از تحقّق آن مانع نخواهد شد.
به طوریکه هر موجود زنده یک روزی خواهد مرد، و به طوریکه خورشید و
ماه در مدارهای از پیش تعیین شده باید طبق مقدّرات حضرت پروردگار حرکت کنند، همچنین سفیانی ناگزیر باید در روز معیّن خروج کند و از راههای تعیین شده با سوءانتخاب خویش گام بردارد. و در علم الهی گذشته است که سفیانی با اختیار خویش این راه را برخواهد گزید.
آنچه از امور حتمیّه است، مانند چیزهائی که در گذشته واقع شده، محقّق الوقوع است، فقط وقت وقوع آن هنوز نرسیده است.
آنچه خداوند توسّط پیامبران عظیم الشّأن خود وعده داده، از میعاد است و بدون تردید تحقّق خواهد یافت که هرگز خداوند در وعده های خود خلف نمی کند.
1717 - «فإذا ظهر السّفیانیّ اختفی المهدیّ، ثمّ یظهر بعد ذلک».
«هنگامی که سفیانی ظهور کند، حضرت مهدی (علیه السلام) مختفی می شود تا بعد از هلاکت او ظاهر شود».
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
از محضر امام باقر (علیه السلام) پرسیدند: آیا خروج سفیانی حتمی است؟ فرمود:
1718 - «نعم، و النّداء من المحتوم، و طلوع الشّمس من مغربها من المحتوم، و اختلاف بنی العبّاس فی الدّوله من المحتوم، و قتل النّفس الزّکیّه من المحتوم، و خروج القائم من آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) محتوم».
«آری خروج سفیانی حتمی است، ندای آسمانی حتمی است، طلوع خورشید از مغرب حتمی است، درگیری بنی عبّاس بر سر حکومت حتمی است، قتل نفس زکیّه حتمی است و خروج قائم آل محمّد (ع) حتمی است».
خیال می کنم اگر طلوع خورشید از مغرب را به ظهور آنحضرت از نهانگاه
خود تفسیر کنیم، دور نرفته ایم.
[ما تصوّر می کنیم که مؤلّف گرانقدر در این تأویل و تفسیر دچار اشتباه شده و دست به کار خطرناکی زده است، زیرا اگر قرار باشد راه چنین تفسیر و تأویلهائی باز شود، بر هیچکدام از علایم حتمی و غیرحتمی نمی توان اعتماد کرد. و اگر طلوع خورشید از مغرب برای مادّیون مشکل و یا غیرممکن جلوه کند، همه معجزات و کارهای خارق العاده چنین است و لذا لازم است هرگز چنین تفسیر و تأویلی را در اخبار آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) راه ندهیم تا گذشت زمان خود آنها را معنی کند. «مترجم»]
1719 - «یکون خروج السّفیانیّ و الیمانیّ و الخراسانیّ فی یوم واحد من شهر رجب من تلک السّنه».
«خروج سفیانی، یمانی و خراسانی، در یکروز و یکماه و یکسال خواهد بود. هر سه در یک روز از ماه رجب یکسال خروج خواهند کرد».
پیشوای پنجم شیعیان آنگاه در تفسیر آیه شریفه: «ثُمَّ قَضی أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ» فرمود:
1720 - «إنّهما أجلان: أجل محتوم لا یکون غیره، و أجل موقوف للّه فیه المشیئه. لا و الله إنّ أمر السّفیانیّ من المحتوم».
«اینجا دو اجل است، یکی اجل حتمی، که همان انجام می شود و هرگز غیر آن اتّفاق نمی افتد، و دیگر اجل منوط به مشیّت، به خدا سوگند که خروج سفیانی از قسم حتمی است».
1721 - «ألسّفیانیّ و القائم فی سنه واحده».
«سفیانی و حضرت قائم (عجّل الله فرجه) در یکسال خروج می کنند».
آری خروج سفیانی در ماه رجب است و صیحه آسمانی در ماه رمضان است و در روز عاشورا نهضت جهانی و قیام شکوهمند حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) آغاز می شود، یعنی پیش از آنکه دوازده ماه از خروج سفیانی بگذرد حضرت بقیّه الله خروج می کند.
1722 - «إذا سمعتم باختلاف أهل الشّام فیما بینهم، فالهرب الهرب من الشّام فإنّ القتل بها و الفتنه».
«هنگامیکه شنیدید که اهل شام در میان خود اختلاف کرده اند، از شام فرار کنید که فتنه و کشتار در شام خواهد بود».
اختلافاتیکه امروز در شامات (فلسطین و لبنان) جریان دارد، نویدبخش نزدیک شدن ظهور و فرج است. انشاء اللّه.
1723 - «تکون فتنه بالشّام کأنّ أوّلها لعب الصّبیان!. ثمّ لا یستقیم أمر النّاس علی شیء حتّی ینادی مناد من السّماء».
«در شام فتنه هائی هست که گوئی سرآغاز آنها بازیچه کودکان است، آنگاه دیگر امور مردم مرتّب نمی شود تا هنگامی که ندای آسمانی شنیده شود».
به خدا سوگند که فتنه سرزمین ما (سرزمین مؤلّف) این چنین آغاز شد، سرآغاز آن چون بازیچه کودکان آغاز شد و هر روز ابعاد تازه تری یافت و اینک بیش از 30 سالست که آسایش و آرامش را از منطقه سلب کرده است. این فتنه با اعلام دولت اسرائیل آغاز شده و انشاء الله با تیغ آبدار انقلابگر پیروز حضرت بقیّه الله روحی فداه خاتمه خواهد یافت، که در سراسر جهان یک آئین و آن دین مقدّس اسلام، و یک قانون اساسی و آن قرآن کریم و یک پرچم و آن پرچم توحید خواهد بود.
1724 - «لا یظهر القائم حتّی یشمل الشّام و دور أهل البلاد فتنه یطلبون منها المخرج فلا یجدونه!. و یکون قتل بین الحیره و الکوفه، قتلاهم سواء!».
«قائم (علیه السلام) هنگامی ظهور می کند که همه شامات و همه خانه های منطقه را فتنه فراگیرد و همگان به دنبال راه فرار بگردند و نیابند، و کشتاری سخت در میان حیره و کوفه روی دهد که تلفات دو طرف مساوی باشد».
ما جبل عاملی ها با دیگر اقوام لبنانی هرچه گشتیم که از این فتنه راه
فراری پیدا کنیم، پیدا نکردیم، شرق و غرب جهان نیز نتوانستند راه چاره ای برای ما ارائه دهند و هر روز ابعاد تازه ای از نقشه های شوم صهیونیسم برای جهان اسلام کشف می شود و هر روز برای فتنه دیگری آبستن است تا چه زاید؟!
1725 - «یخرج السّفیانیّ یوم جمعه، فیصعد منبر دمشق، و یبایع النّاس علی أن لا یخالفوا أمره رضوه أم کرهوه. ثمّ یخرج إلی الغوطه فیجتمع إلیه خمسون ألف مقاتل. ثمّ تختلف الرّایات الثّلاث: فرایه التّرک و العجم و هی سوداء، و رایه لبنی العبّاس صفراء، و رایه السّفیانیّ حمراء.
فیغلبهم السّفیانیّ بعد أن یقتل منهم ستّین ألفا و یسیر إلی حمص فإلی الفرات مرورا بالرّقه و سبأ».
«سفیانی در روز جمعه خروج می کند و بر فراز منبر دمشق قرار می گیرد، و از مردم بیعت می گیرد که هرگز با او مخالفت نکنند، چه بخواهند یا نخواهند. آنگاه به سوی غوطه حرکت می کند و 50 هزار جنگجو در اطراف او گرد آیند، آنگاه سه پرچم به اهتزاز درآید:
1 - پرچم ترکها و عجم ها، که پرچم سیاه است.
2 - پرچم بنی عبّاس، که پرچم زرد است.
3 - پرچم سفیانی، که پرچم سرخ است.
سفیانی بر آنها چیره می شود پس از آنکه 60 هزار نفر از آنها را از دم شمشیر می گذراند، آنگاه به سوی «حمص» می رود و از فرات عبور می کند و عازم «رقّه» و «سبأ» می شود».
«رقّه» یکی از شهرهای سوریّه در شمال این کشور است ولی «سبأ» از شهرهای یمن است، از این رهگذر خیال نمی کنیم که سفیانی در این مسیر قصد سبأ را داشته باشد، بلکه احتمال می رود که منظور از «سبأ» مردم سبأ باشد که همراه یمانی برای نبرد با سفیانی آمده اند و در نزدیکی «رقّه» با سپاه او مواجه می شوند. و در نتیجه معنای حدیث این می شود که سفیانی از فرات عبور می کند تا به «رقّه» رفته با مردم سبأ (سپاه یمانی) نبرد کند. پیشتر نیز گفتیم که سه پرچم با سفیانی نبرد می کنند به نامهای: «اصهب»، «ابقع» و «یمانی» که پرچم یمانی از همه مستقیم تر است و سیاه می باشد.
1726 - «لا یکون ذلک حتّی یخرج خارج من آل أبی سفیان، یملک تسعه أشهر کحمل المرأه. و لا یکون حتّی یخرج من ولد الشّیخ، فیسیر حتّی یقتل ببطن النّجف!. فو الله کانّی انظر إلی رماحهم و سیوفهم و أمتعتهم إلی حائط من حیطان النّجف یوم الاثنین!. و یستشهد یوم الأربعاء».
«امر فرج محقّق نمی شود جز هنگامی که خروج کننده ای از آل ابی سفیان خروج کند و نه ماه (به مقدار مدّت حمل) حکومت کند، به ناگزیر او باید از تبار این پیرمرد باشد، حرکت می کند تا در وادی نجف اشرف کشتار کند. به خدا سوگند گوئی با چشم خود می بینم که در روز دوشنبه ای نیزه ها، شمشیرها و دیگر ادوات و آلات خود را بر دیوار نجف تکیه داده اند و در روز چهارشنبه خونها روان می گردد».
در اینجا منظور از «پیرمرد» ابو سفیان است، که رسما به بتها قسم خورد که بهشت و دوزخی وجود ندارد (العیاذ باللّه). سفیانی نیز با همین اعتقاد به نجف اشرف می تازد و صحرای نجف را با خون شیعیان و دوستان اهلبیت رنگین می سازد.
1727 - «قدوم رایات خضر مصبّغات من مصر إلی الشّام، تهدی إلی ابن صاحب الوصیّات».
«پرچمهائی سبز و رنگین از مصر به سوی شام حرکت می کند و در شام به پسر صاحب توصیه ها اهدا می شود».
منظور از پسر صاحب وصیّتها، سفیانی است که از تبار ابو سفیان است و ابو سفیان صاحب وصیّت معروف است که گفت: «ای اولاد امیّه! خلافت را به دست آورید و چون توپ به یکدیگر حواله کنید و از دست ندهید، سوگند به آنچه ابو سفیان به آن سوگند می خورد، بهشت و دوزخی وجود ندارد»!!!. بنی امیّه نیز وصیّت او را فرا گرفتند و به توصیه های او عمل کردند، آخرین فرزند پلیدش سفیانی نیز در همان راه گام می سپارد و همان خطّ را دنبال می کند.
1728 - «أنی لکم بالسّفیانیّ، حتّی یخرج قبله الشّیصبانیّ.
یخرج بأرض کوفان، ینبع کما ینبع الماء، فیقتل وفدکم. فتوقّعوا بعد ذلک السّفیانیّ و خروج المهدیّ».
«چگونه ممکن است سفیانی بدون «شیصبانی» خروج کند، شیصبانی از سرزمین کوفه خروج می کند و مانند آب حرکت می کند و کسان شما را می کشد. چون او خروج کند منتظر خروج سفیانی باشید و به دنبال آن منتظر ظهور مهدی (علیه السلام) باشید».
گفته می شود که منظور از «شیصبانی» طغیان آب فرات از این نقطه است که خانه های کوفه و اطراف آنرا بپوشاند ولی به نظر می رسد که آن رمز یکی از ستمگران باشد که بر عراق حکومت کند و دمار از زندگی شیعیان درآورد.
1729 - «إذا خالف التّرک الرّوم، و کثرت الحروب فی الأرض، ینادی مناد علی سور دمشق: ویل لازم من شرّ قد اقترب!».
«هنگامی که ترک و روم اختلاف کنند و جنگهای فراوانی در زمین روی دهد، منادی بر دروازه دمشق بانگ برآورد: ای وای، از شرّی که نزدیک است».
1730 - «ویل لطغاه العرب من أمر قد اقترب».
«وای بر طاغوتهای عرب از حادثه ایکه نزدیک است».
1731 - «یختلف الرّوم و التّرک و تکثر الحروب فی الأرض و ینادی مناد من دمشق: ویل لأهل الأرض من شرّ قد اقترب».
«رومیان و اتراک اختلاف می کنند و جنگهای فراوانی روی می دهد و منادی در دمشق بانگ برمی آورد: وای بر ساکنان زمین از شرّی که نزدیک است».
از این حدیث استفاده می شود که این هشدارها هنگامی روی می دهد که جنگی سخت در میان اسرائیل (روم) و دیگر کشورها (اتراک) درگیرد و غم و اندوه فراوانی از این جهت به جهان اسلام وارد آید و سایه سنگین و شوم جنگ بر مناطق فراوانی سایه اندازد، آنگاه صدای دلخراش سفیانی از روی منبر دمشق شنیده می شود و آسایش جهانی را برهم زند.
1732 - «توقّعوا الصّوت یأتیکم بغته من دمشق. فیه لکم فرج عظیم یجیئکم الصّوت من ناحیه دمشق بالفتح».
«منتظر بانگ سفیانی باشید که به طور ناگهان از دمشق شنیده می شود، در این بانگ فرج عظیمی برای شما هست، زیرا که این بانگ نویدبخش پیروزی بزرگ شماست».
تعبیر صوت (بانگ) که در این حدیث و در احادیث فراوانی آمده قابل انطباق با صدای رسانه های گروهی است که توسّط رادیو و تلویزیون در تمام اقطار و اکناف جهان به گوش مردم برسد و آسایش جهانی را به هم بزند.
اینکه در احادیث فوق در مورد «عرب» بحث شده و به عنوان امّت اسلامی مطرح نشده، اکنون علتش را متوجّه می شویم، زیرا می بینیم که امّت اسلامی بیش از آنکه در اندیشه امّت باشند در فکر ملّیّت هستند و تبلیغات ناسیونالیستی گوش فلک را کر کرده و همه قراردادها و پیمانها و یا اختلافها و کشمکشها براساس ملّیتها و دیگر مظاهر ناسیونالیستی پی ریزی می شود.
آنگاه امام باقر (علیه السلام) نشانه های بانگ سفیانی از دمشق را چنین بیان می کند:
1733 - «إلزم الأرض و لا تحرّکنّ یدک و لا رجلک، حتّی تری علامات أذکرها لک فی سنه».
«از روی زمین برنخیز، و دست و پایت را تکان مده، تا نشانه هائی را که برایت می شمارم تحقّق پیدا کند که همه اش در ظرف یکسال تحقّق می پذیرد».
سپس آن علامتها را چنین می شمارد:
1734 - «.. و تری منادیا ینادی بدمشق، و خسفا بقریه من قراها، و سقوط طائفه من مسجدها. فإذا رأیت التّرک جاوزوها، فأقبلت التّرک حتّی نزلت و أقبلت الرّوم حتّی تنزل و هی سنه اختلاف فی کلّ أرض من أرض العرب!».
«می بینی که منادی از دمشق بانگ برمی آورد، در یکی از دهات آن خسفی رخ می دهد، قسمتی از مسجد آن فرو می ریزد، هنگامی که اتراک از آن گذشتند و در جزیره فرود آمدند و رومیان روی آورده در رمله فرود آمدند... آن سال، سال اختلاف است، در همه سرزمینهای عربی
اختلاف پدید آید».
سایه سنگین و شوم اختلاف بر همه سرزمینهای عربی سنگینی می کند، و اتراک از شرق و غرب اسلحه برداشته به منطقه ما آمده، حضور خود را اعلام می کنند و رومیان (یهود) نیز در رمله فرود آمده و اقامت گزیده اند.
آنگاه در مورد سبب سقوط قسمتی از مسجد اموی می فرماید:
1735 - «.. إماره خروج السّفیانیّ أن یحصل خسف بغربیّ مسجد دمشق حتّی یخرّ حائط المسجد، و رجفه، و تخسف قریه فی جنوب دمشق تسمّی: الجابیه: و ذلک بعد أن یترک الشّام المغربیّ برایاته».
«نشانه خروج سفیانی اینست که خسفی در سمت غربی مسجد دمشق به وجود می آید و دیوار مسجد فرو می ریزد و زلزله ای می شود و قریه ای به نام «جابیه» در جنوب دمشق خسف می شود. و این پس از خارج شدن مغربی و سپاهیانش از شام اتّفاق می افتد».
1736 - «یجیئکم الصّوت من ناحیه دمشق بالفتح. و تخسف قریه من قری الشّام تسمّی: الجابیه و تسقط طائفه من جامع دمشق الأیمن. و مارقه تمرق من ناحیه الرّوم یعقبها هرج الرّوم».
«بانگی از ناحیه دمشق به شما می رسد و خبر یک پیروزی را همراه می آورد، دهکده ای از دهکده های شام به نام «جابیه» خسف می شود، قسمتی از دیوار دست راست مسجد جامع دمشق فرو می ریزد، آشوبگری از میان رومیان خروج می کند که کشتار فراوانی را به دنبال دارد».
از این روایت استفاده می شود که رژیم اشغالگر قدس به دنبال نقشه های توسعه طلبی خود، نقشه های خائنانه دیگری طرح می کند ولی بلافاصله هلاک و نابود می شوند.
1737 - «... و بعد دخوله إلی دمشق یهرب منها أولاد رسول الله إلی القسطنطینیّه، فیطلبهم، و یردّهم ملک الرّوم إلیه، فیضرب أعناقهم علی الدّرج الشّرقیّ فی جامع دمشق فلا ینکر ذلک علیه أحد».
«بعد از ورود او به دمشق اولاد پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) به استانبول می گریزند سفیانی آنها را از زمامدار روم مطالبه می کند و زمامدار روم آنها را تحویل می دهد و سفیانی آنها را در پله های شرقی مسجد گردن می زند و کسی به او اعتراض نمی کند».
1738 - «یقبل السّفیانیّ من بلاد الرّوم منتصرا، و هو صاحب القوم».
«سفیانی پیروزمندانه از ممالک رومی برمی گردد و قدرت را در دست می گیرد».
یعنی سفیانی بر یهود فلسطین و کشورهای اردن و سوریّه پیروز می شود و در حالیکه قدرت را در دست گرفته، به سوی عراق باز می گردد تا مقابله خود را با حضرت مهدی (علیه السلام) آغاز کند.
1739 - «یاتی من بلاد الرّوم فی عنقه صلیب».
«سفیانی هنگامی که از ممالک روم برمی گردد صلیب به گردن می آویزد».
شاید منظور از به گردن آویختن صلیب، ارتباط او با صلیبیّون و تعهّد او در برابر آنها باشد، نه اینکه واقعا صلیب به گردن بیاویزد.
[ما تصوّر می کنیم که منظور از تعبیر صلیب به گردن آویختن، همان معنای ظاهری آن اراده شده است، زیرا هنگامی که معاویه از دنیا رفت و لباسهایش را خواستند درآورند، یکمرتبه متوجّه شدند که صلیبی به گردن دارد و قاضی القضاه شام فریاد برآورد: وای بر شما، معاویه در حالی جان سپرده که از صلیب شفا می خواسته است. معاویه ایکه در صدر اسلام با یدک کشیدن خلافت اسلامی صلیب به گردن داشته، چه استبعادی دارد که سفیانی نیز راه او را دنبال کند و صلیب به گردن داشته باشد؟! «مترجم».]
آنگاه در پیرامون جنگ «قرقیسیا» می فرماید:
1740 - «أما إنّه سیکون بها وقعه لم یکن مثلها منذ خلق الله سبحانه و تعالی السّماوات و الأرض، و لا یکون مثلها ما دامت السّماوات و
الأرض!. تکون مأدبه اللّه!. حیث تأکل طیر السّماء، و تشبع سباع الأرض من لحوم الجبّارین. یهلک فیها قیس فلا تدعو له داعیه!».
«در قرقیسیا حادثه ای روی می دهد که هرگز از اوّل آفرینش جهان چنین حادثه ای روی نداده است و تا روزیکه زمین و آسمانها وجود دارد، چنین حادثه ای روی نخواهد داد، آنجا سفره گسترده الهی پهن می شود، وحوش و طیور برای خوردن گوشت جبّاران گرد آیند، مرغان هوا و درندگان صحرا از آن می خورند و سیر می شوند. در این حادثه قیس (مصری و مغربی) کشته می شود و کسی برای او اعتراض نمی کند».
1741 - «إنّ لولد العبّاس و المروانیّ لوقعه بقرقیسیا یشیب فیها الغلام الحزوّر و یرفع الله عنهم النّصر، و یوحی إلی طیر السّماء و سباع الأرض: اشبعی من لحوم الجبّارین، ثمّ یخرج السّفیانیّ».
«برای اولاد عبّاس و مروان حادثه خونینی در «قرقیسیا» هست که جوان مقاوم را پیر می کند. خداوند حمایت خود را از آنها برمی دارد و به مرغان هوا و درندگان صحرا فرمان می دهد که از گوشت جبّاران شکمی از عزا درآورید، آنگاه سفیانی خروج می کند».
تفصیل بیشتر این واقعه مرگبار را در بخش سخنان امام صادق (علیه السلام) و بخش تورات و انجیل به عرض خوانندگان گرامی خواهیم رسانید.
1742 - «یقتل الرّجال إلاّ شامیّ.! و الویل لمن فی أطرافها ماذا یمرّبهم من أذی!. و تسبی بها رجال و نساء. و أحسنهم حالا من یعبر الفرات، و الخروج منها خیر من البقاء فیها ساعه واحده من نهار!!! أمّا من یؤخذ منهم فلیس علیهم باس. أما إنّهم سینقذهم أقوام ما لهم عند أهل الکوفه یومئذ قدر! أما لا یجوزون بهم الکوفه!».
«همه مردان آن جز یک نفر شامی کشته می شوند، وای بر حال کسانیکه در اطراف آن (کوفه) باشند، چه آزار و اذیّتی می بینند. مردانشان و زنانشان اسیر گرفته می شوند، بهترین آنها از نظر وضع و سامان کسی است که از فرات بگذرد و از منطقه بگریزد، فرار کردن از آنجا از یک ساعت ماندن در آن بهتر است. کسانیکه از آنها اسیر شوند باکی بر آنها نیست،
آنها را کسانی نجات می دهند که مردم کوفه هیچ ارزشی برای آنها قائل نیستند آنها را از کوفه دور نمی برند».
آری سپاه سیّد خراسانی می رسد و ضربتی بسیار حسّاس و سرنوشت ساز بر سپاه سفیانی وارد می آورند و همه اسیران و غنائم جنگی را از دست آنها می گیرند و آزاد می کنند. اینها به اصطلاح امروز همان پابرهنه های شیعیان هستند که اشراف کوفه برای آنها هیچ ارج و قیمتی قائل نیستند ولی آنها ضربت نهائی را بر پیکر سپاه سفیانی در کوفه وارد می کنند.
آنگاه امام (علیه السلام) از آن سپاه سفیانی بحث می کند که به فرماندهی حزیمه اموی به سوی حجاز عزیمت می کنند:
1743 - «و لو تری إذ فزعوا فلا فوت: من الصّوت، و ذلک صوت جبرائیل من السّماء!. و أخذوا من مکان قریب: من تحت أقدامهم، خسف بهم. و ذلک علی بعد بریدین من المدینه المنوّره بین الحما و مرّ. فإذا کان الجیش بالبیداء، یخرج رجل منه فی طلب ناقه له، ثمّ یرجع فلا یری من رفاقه أحدا، و لا یحسّ بهم. و هو الدّی یحدّث النّاس عنهم».
«منظور از آیه[ایکاش ببینی هنگامی را که هراسان شوند و دیگر گریزی نیست و از جایگاهی نزدیک دستگیر می شوند] صیحه آسمانی است و آن بانگ جبرئیل است که از آسمان بانگ می زند و از پایشان در زمین فرو می روند و آن هنگامی است که در دو منزلی مدینه منوّره باشند و در میان «حما» و «مرّ» در سرزمین «بیدا» خسف می شوند. مردی از سپاه جدا می شود و به دنبال شترش می رود، چون برمی گردد احدی را از سپاهیان نمی یابد و هیچ سرنخی پیدا نمی کند. و او گزارش سپاه را به مردم می دهد».
از روایات دیگر استفاده می شود که فقط دو نفر از سپاه باقی مانند که یکی به شام می رود و گزارش سپاه را به سفیانی می دهد و دیگری به مکّه می رود و بشارت هلاکت آنها را به حضرت ولیّ عصر (عجّل الله فرجه) می دهد.
1744 - «و یخرج المهدیّ منها علی سنّه موسی خائفا یترفّب حتّی یقدم مکّه، و یقبل الجیش حتّی إذا نزلوا بالبیداء و هو جیش الهلاک،
خسف بهم فلا یفلت منهم إلاّ مخبر».
«مهدی (عجّل الله فرجه) همانند حضرت موسی (علیه السلام) خائفا یترقّب (نگران و ترسان) از مدینه خارج می شود و به سوی مکّه می رود و سپاهیان سفیانی حرکت می کنند تا به سرزمین بیداء می رسند و همگی هلاک می شوند و فقط گزارشگر باقی می ماند».
اینجا نیز امام (علیه السلام) به گزارشگر اشاره می کند نه به تعداد آن.
1745 - «... إنّه لا ینجو سوی اثنین من قبیله جهینه. و هذان الاثنان یخبران النّاس عن قصّه الخسف، و اسماهما: بشیر و نذیر».
«جز دو نفر از قبیله جهینه باقی نمی ماند که برای مردم از داستان خسف گزارش ببرند، یکی از آن دو بشیر و دیگری نذیر است».
ازاین رو در ضرب المثلها می گویند: «خبر قطعی در نزد جهینه است».
ابن عبّاس در این مورد می گوید:
1746 - «چون به سرزمین بیداء برسند، در شبی مهتاب وارد این سرزمین می شوند، چوپانی آنها را می بیند و می گوید: بدا به حال مردم مکّه، از دست این سپاه چه خواهند کشید؟! برمی گردد که به گوسفندهای خود سر بزند، چون به سوی آنها برگردد کسی از آنها را نمی یابد که همگی در کام زمین فرو می روند وی با خود می گوید: سبحان اللّه! چگونه ممکن است در یک لحظه از این بیابان کوچ کرده باشند؟! به محلّ اتراق آنها می آید و جامه ای را می بیند که نصفش روی زمین است و نصف دیگرش در زمین فرورفته است. از آنجا می فهمد که در کام زمین فرورفته اند. پس به سوی صاحب مکّه (حضرت مهدی) می شتابد و به او خبر می برد که سپاه سفیانی در زمین فرورفته است. پس او می فرماید: الحمد للّه، این همان نشانه است که از آن سخن می گفتید. آنگاه به سوی شام حرکت می کنند».
این شبان غیر از بشیر و نذیر است که در بخش دوازدهم به تفصیل از آن سخن گفته ایم. آنگاه امام باقر (علیه السلام) در مورد سپاه سفیانی که خسف خواهد شد می فرماید:
1747 - «فیه نزلت هذه الآیه: یا أَیُّهَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ، آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَکُمْ، مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلی أَدْبارِها:
لا یفلت من جیش السّفیانیّ الهالکین فی خسف البیداء سوی ثلاثه نفر یحوّل الله وجوههم فی أقفیتهم، و ذلک عند قیام القائم المهدی (علیه السلام)».
«در حق آنها نازل شده: [ای کسانیکه به آنها کتاب داده شده است، ایمان آورید به آنچه نازل کرده ایم که تصدیق کننده آنست که در نزد شماست، پیش از آنکه به صورتهائی بزنیم و آنها را به پشت سرشان برگردانیم].
از سپاه سفیانی جز سه نفر باقی نمی ماند که همگی در سرزمین بیداء در کام زمین فرو می روند و این سه نفر صورتشان به پشت سرشان برگردانیده می شود و در آن هنگام مهدی قائم (عجّل الله فرجه) قیام می کند».
و در تفسیر آیه: [آنها گفتند که ایمان آوردیم ولی چگونه ممکن است که از جایگاهی دور سودمند شوند] فرمود:
1748 - «إنّهم طلبوا المهدیّ من حیث لا ینال».
«آنها از راهیکه نتیجه ندارد به جستجوی مهدی (علیه السلام) رفتند».
و در تفسیر آیه 65 از سوره انعام فرمود:
1749 - «عذابیکه از بالای سر است صیحه آسمانی است، عذابی که از زیرپاست، خسف سرزمین بیداست، عذاب گروه گروه شدن، اختلاف مردم در دین و مشاجرات آنها در امور مذهبی است و چشیدن زیانهای همدیگر، کشت و کشتار در میان اهل قبله است».
در همین مقطع نفس زکیّه در مسجد الحرام کشته می شود و حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) به سوی مکّه حرکت می کند که قیام شکوهمند خود را آغاز کند، که بانگ جبرئیل امین برای نابود کردن سپاه سفیانی در فضای سرزمین بیداء طنین می اندازد. چنانکه امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1750 - «و ینزل جیش السّفیانیّ البیداء، فینادی مناد من السّماء: یا بیداء أبیدی القوم، فیخسف بهم».
«سپاه سفیانی در سرزمین بیداء فرود می آیند، پس منادی آسمانی
بانگ می زند: ای سرزمین بیداء، این جمعیّت را نابود ساز. آنگاه همگی در کام زمین فرو می ریزند».
و بدین سان آنچه پیشوایان معصوم در مورد هلاکت این سپاه نامیمون فرموده اند، موبه مو اجرا می شود و سپاه سفیانی در ریگزارهای بیداء با همه ابزار و ادوات خود در دل زمین فرو می روند و اینک سرنوشت آخرین سپاه سفیانی:
1751 - «یخرج السّفیانیّ بمئه و سبعین ألفا فینزل بحیره طبریّه. و یسیر إلیه المهدی (علیه السلام) ثمّ یواقعه هناک. و لا تکون ساعه حتّی یهلک الله اصحابه و لا یبقی إلاّ هو وحده. فیأخذه المهدی (علیه السلام) فیذبحه تحت الشّجره الّتی أغصانها مدلاّه علی بحیره طبریّه، ثمّ یملک مدینه دمشق».
«سفیانی با یکصد و هفتاد هزار جنگجو حرکت می کند و در کنار دریاچه طبریّه فرود می آید و حضرت بقیّه الله (ع) به سوی او حرکت می کند و در کنار دریاچه طبریّه بر او می تازد و در کمتر از یکساعت همه سپاهیانش هلاک می شوند و فقط شخص سفیانی باقی می ماند. آنگاه حضرت مهدی (علیه السلام) او را دستگیر می کند و در کنار دریاچه طبریّه در زیر درختی که شاخه هایش به روی دریاچه بال گشوده سر می برد و سپس شام را تحت تصرّف خود درمی آورد».
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1752 - «إنّا و آل ابی سفیان بیتان تعادیا فی الله قلنا: صدق اللّه، و قالوا: کذب اللّه!. قاتل أبو سفیان رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلم) و قاتل معاویه علیّ بن أبی طالب (علیه السلام)، و قاتل یزید بن معاویه الحسین بن علی (علیه السلام) و السّفیانیّ یقاتل القائم».
«ما و خاندان ابو سفیان، دو خاندانی هستیم که همواره با یکدیگر در ستیز بودیم، ما می گفتیم: خدا راست گفته است و آنها می گفتند:
دروغ گفته است!. ابو سفیان با رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) جنگید، معاویه با حضرت علی (علیه السلام) جنگید، یزید با امام حسین (علیه السلام) جنگید و سفیانی نیز با حضرت
قائم (عجّل الله فرجه) می جنگد».
1753 - «إنّ أمر السّفیانیّ من المحتوم، و خروجه فی رجب، یاتی أرض قرار و معین و یستوی علی منبرها».
«خروج سفیانی حتمی است و خروجش در ماه رجب خواهد بود، به سرزمین آرامش و آسایش وارد می شود و بر فراز منبر آن (دمشق) قرار می گیرد».
1754 - «یخرج من بنی صخر، فیبدّل الرّایات السّود بالحمر».
«از میان اولاد صخر خروج می کند و پرچمهای سیاه را به پرچمهای سرخ مبدّل می سازد».
«صخر» نام ابو سفیان پدر معاویه مؤسّس سلسله جنایت پیشه اموی است.
1755 - «... هو أحمر أشقر أرزق. ضخم الهامه، ربعه، خشن الوجه، فی وجهه اثر الجدری. إذا رأیته حسبته أعور و ما هو بأعور لأنّ فی عینه نکته بیاض. و هو من أخبث النّاس لانّه لم یعبد الله قطّ، و لم یرمکّه قطّ، و لا المدینه قطّ!».
«او سیمایش سرخ، چشمهایش زاغ، و موهایش زرد است. کاسه سرش سترک، کتفهایش چهارشانه و پهن، و صورتش درشت و خشن است و در صورتش آثار آبله است. هنگامی که او را ببینی، او را کور می پنداری، ولی او کور نیست بلکه در مردمک او نقطه سفیدی هست و او پلیدترین مخلوق روی زمین است که لحظه ای خدای را نپرستیده است، و مکّه و مدینه را هرگز ندیده است».
1756 - «لا یکون ما تحبّون حتّی یختلف بنو فلان فیما بینهم، فإذا اختلفوا طمع النّاس و تفرّقت الکلمه، و خرج السّفیانیّ».
«آنچه دوست می دارید واقع نمی شود، جز هنگامی که بنی فلان (بنی عبّاس) دچار اختلاف شوند. چون دچار اختلاف شدند مردم بر حکومت چشم می دوزند و اختلاف آنها را غنیمت می شمارند. آنگاه سفیانی خارج می شود».
1757 - «لا یکون ذلک حتّی یختلف سیف بنی فلان، و تضیق الحلقه، و یظهر السّفیانیّ، و یشتدّ البلاء و یشمل النّاس موت و قتل یلجأون فیه إلی حرم الله و حرم رسوله».
«این امر واقع نمی شود مگر هنگامی که شمشیرهای بنی فلانی در میان خود به کار افتد و حلقه تنگ تر شود و اختلاف به جاهای باریک بکشد، آنگاه سفیانی خروج می کند و بلاها و کشتارها همه جا را فرامی گیرد، مردم به حرم امن خدا و رسولخدا پناهنده می شوند».
1758 - «لابدّ من فتنه صمّاء، یشتدّ فیها البلاء، و یشمل النّاس موت و قتل یلجأون فیه إلی حرم الله و حرم رسوله».
«به ناگزیر فتنه ای جانکاه اتّفاق می افتد که بلاها بسیار شدّت می یابد و همه مردم را مرگ و کشتار فرامی گیرد. مردم به حرم خدا و حرم پیامبر خدا پناه می برند».
منظور از این فتنه، فتنه سفیانی است و منظور از حرمین مکّه و مدینه است که حضرت مهدی (علیه السلام) با جمعی از یارانش به حرمین شریفین پناهنده می شوند تا انقلاب شکوهمند خود را آغاز فرمایند.
1759 - «یخرج مع سبعه نفر، مع أحدهم لواء معقود، یعرفون بالنّصر، یسیرون علی ثلاثین میلا لا یری ذلک العلم أحد إلاّ انهزم».
«سفیانی با هفت نفر حرکت می کند، که یکی از آنها پرچم درهم پیچیده را در دست دارد که به شکست ناپذیری شناخته می شوند،30 میل راه می روند، احدی آن پرچم را نمی بیند جز اینکه تسلیم می شود».
منظور از 30 میل فاصله اقامتگاه سفیانی با دمشق است که از آن صحرای سوزان با هفت نفر از خواصّ کسان خود رهسپار دمشق می شود.
1760 - «حین یقترب السّفیانیّ من دمشق یهرب حاکمها، و تجتمع إلیه قبائل العرب، و یخرج الرّبیعیّ و الجرهمیّ و الأصهب و غیرهم من أهل الفتن و الشّغب، فیغلب السّفیانیّ من یحاربه منهم و یستولی علی الشّام».
«چون سفیانی به دمشق نزدیک شود، حاکم دمشق پا به فرار می گذارد، و قبایل عرب بر او گرد آیند. ربیعی، جرهمی، اصهب و دیگر شورشگران از اهل فتنه و هرج ومرج بر علیه او می شورند ولی سفیانی بر همه آنها غلبه می کنند و بر شام سیطره می یابد».
1761 - «یخرج السّفیانیّ بالشّام، فینقاد له أهل الشّام إلاّ طوائف من المقیمین علی الحقّ یعصمهم الله من الخروج معه».
«سفیانی وارد شام می شود و بر آنجا مسلّط می شود و مردم شام بر او گردن می نهند، جز عدّه کمی از کسانیکه بر آئین حقّ ثابت قدم مانده اند، خداوند آنها را از خروج کردن در خدمت سفیانی حفاظت می فرماید».
1762 - «ألسّفیانیّ لابدّ منه، و لا یخرج إلاّ فی رجب».
«به ناگزیر سفیانی خروج می کند، خروج او در ماه رجب خواهد بود». یکی از حاضران به پیشگاه امام صادق (علیه السلام) عرض کرد:
هنگامی که سفیانی خروج کند، حال ما چگونه خواهد بود؟. فرمود: در آن هنگام به سوی ما بشتابید».
1763 - «لا تبرح الأرض حتّی یخرج السّفیانیّ، فإذا خرج السّفیانیّ فأجیبوا إلینا - یقولها ثلاثا - و هو من المحتوم».
«تا سفیانی خروج نکرده از جای خود برنخیز، چون سفیانی خروج کرد دعوت ما را اجابت کنید (این تعبیر را سه بار فرمود) که خروج او از علایم حتمی است».
امام ششم در این حدیث و در دهها حدیث دیگر شیعیان را فرمان می دهد که پیش از خروج سفیانی از هیچ فریادی پیروی نکنند، هرکس آنها را به هر چیزی دعوت کند، از او نپذیرند. تا بانگ جبرئیل از آسمان و آوازه سفیانی از زمین بگوش برسد، آنگاه شیعیان پرشور برای بیعت و تجدید عهد با آن امام بزرگوار به سویش بشتابند و بر آستانش پیشانی تسلیم بسایند.
1764 - «إلزم بیتک و کن حلسا من أحلاسه، و اسکن ما سکن
اللّیل و النّهار. فإذا بلغک أنّ السّفیانیّ قد خرج فارحل الینا و لو حبوا علی رجلک، و قبل ذلک ثلاث رایات: رایه حسینیّه، و رایه أمویّه، و رایه قیسیّه.
فبیناهم کذلک إذ یخرج السّفیانیّ فیحصدهم حصد الزّرع، ما رأیت مثله قطّ!».
«در خانه خود بنشین و چون یکی از گلیمهای خانه ات باش. تا شب و روز ساکن هستند تو نیز آرام باش، هنگامی که شنیدی که سفیانی خروج کرده به سوی ما بشتاب و لو ناچار شوی که با پای پیاده و سینه خیز رفتن این مسیر را بپیمائی».
و در برخی از روایات آمده که: پیش از خروج سفیانی سه پرچم به اهتزاز درمی آید یکی از آنها حسینی است، دیگری اموی است و سوّمی قیسی. در حالیکه آنها در حرکت هستند سفیانی خروج می کند و آنها را درو می کند، که هرگز چنین درو کردن در تاریخ سابقه نداشته است.
به نظر می رسد که منظور از پرچم حسینی پرچم یمانی باشد و منظور از پرچم اموی پرچم ابقع و منظور از پرچم قیسی پرچم مصری و مغربی باشد که در پیرامون هر سه به تفصیل سخن گفته ایم. آنگاه از حوادث جاری امروز از قبیل ترور، آدم ربائی، گروگانگیری و غیره سخن گفته، می فرماید:
1765 - «ما تمدّون إلیه أعینکم؟. فما تستعجلون؟. الستم آمنین؟. ألیس الرّجل منکم یخرج فیقضی حوائجه ثمّ یرجع لم یخطف؟!!.
إن کان ما قبلکم علی ما أنتم علیه، لیؤخذ الرّجل فتقطع یداه و رجلاه، و یصلب علی جذوع النّخل، و ینشر بالمنشار، ثمّ لا یعدو ذنب نفسه!».
«آنچه انتظار می کشید به این زودی فرانمی رسد، چرا شتاب می کنید؟ مگر در امنیّت زندگی نمی کنید؟! اگر آن فرارسد پیش از آنکه آن تحقّق بیابد شخص را می گیرند، دست و پایش را قطع می کند، از درختهای خرما به دار می آویزند و با ارّه سرش را از گردنش جدا می کنند و همه اینها سزای کردار خودش می باشد و بس».
سپس این آیه را تلاوت فرمود:
[آیا خیال می کنید که وارد بهشت می شوید در حالیکه نظیر آنچه
امّتهای پیشین دچار شده اند برای شما روی ندهد، که آنها سختی ها دیدند، آنقدر متزلزل شدند که پیامبران و گروندگان گفتند: نصرت خدا کی فرامی رسد؟! آگاه باش که نصرت خدا نزدیک است].
دقیقا آن حوادث الان روی داده است، صبح انسان از خانه خود بیرون می رود و شب برنمی گردد، ربوده می شود، ترور می شود، گروگان گرفته می شود، به سیاهچالها می رود و به شنیع ترین شکلی شکنجه می شود، دست و پایش بریده می شود، مثله می شود، و... که همه اقسامش در پایتخت کشورمان (بیروت) همه روزه انجام می شود و دیگر پایتختهای منطقه نیز کم از بیروت نیستند و هزاران جنایات ضدّ بشری در آنها تحقّق می یابد. و همه اینها سزای اعمال انسانهاست که از شاهراه هدایت منحرف شده اند و به سوی گناهان روی آورده اند و همانند درندگانیکه روی مردار برای یکدیگر دندان تیز می کنند، برای ارتکاب گناهان با یکدیگر تکالب می کنند، تا به تیرهای غیب دچار شوند و صاعقه های آسمانی بر سرشان فروبارد.
1766 - «خیر المساکن مکّه و بیت المقدس».
«بهترین اقامتگاهها مکّه و بیت المقدّس است».
امام باقر (علیه السلام) نیز در این باره می فرماید:
1767 - «خیر الأماکن یومئذ بیت المقدس. لیأتینّ علی النّاس زمان یتمنّی أحدهم أنّه من سکّانه».
«بهترین اقامتگاهها در آن روز بیت المقدّس است. برای مردم زمانی پیش می آید که هرکسی آرزو می کند که ایکاش ساکن آنجا می بود». و آن در عهد سفیانی است.
1768 - «مناد ینادی فی دمشق بعد أن ینزلها التّرک و یجاوزونها إلی الجزیره و علی رأسهم خاقان الأتراک، یتبعهم الرّوم الظّواهر بالرّایات و الصّلب، و لا یزال النّاس کذلک حتّی یقرع الرّأس».
«پس از آنکه ترکها وارد دمشق شوند و از آنجا به سوی جزیره بروند، و خاقان ترکها در رأس آنها باشد، رومیان با پرچمهای برافراشته و
صلیبهای آویخته آنها را دنبال کنند، در آن هنگام منادی در دمشق بانگ برمی آورد و مردم همچنان در وحشت به سر می برند تا سرهایشان از تنشان جدا شود».
همه اینها واقع شده و هجوم یکی از طاغوتهای شرق و یا غرب به دمشق باقی مانده که برای پشتیبانی از اسرائیل و تجاوز به حقوق ملل خاورمیانه و دست یافتن به منابع نفتی و دیگر ثروتهای زیرزمینی به این کشور حمله کنند و سرها از تن جدا شود و راه جنگ قرقیسیا باز شود، که در پیشقدم خروج سفیانی روی خواهد داد.
1769 - «یمرّ جیش السّفیانیّ المتوجّه إلی العراق بقرقیسیا فیکون قتال بین عبد الله و عبد الله فیرجع المغربیّ إلی الجزیره بعد ان یقتل من الطّرفین مئه ألف.. ثمّ یتابع الجیش السّفیانیّ سیره، فیسبق الیمانیّ إلی العراق، فیمرّ فی بغداد فترتفع فیها ریح سوداء فی أوّل النّهار، و یصیبها زلزال حتّی ینخسف کثیر منها، و حتّی تنخسف من الرّجفه و تنخسف البصره و تخرب».
«سپاه سفیانی در مسیر خود به عراق وارد «قرقیسیا» می شود و در آنجا میان «عبد اللّه» با «عبد اللّه» جنگ درمی گیرد و پس از آنکه صد هزار نفر از طرفین کشته شوند مغربی به سوی جزیره برمی گردد، آنگاه سپاه سفیانی راه او را دنبال می کند، و پیش از یمانی وارد عراق می شود و به شهر بغداد روی می آورد. اوّل صبح باد سیاهی در بغداد می وزد و به دنبال آن زمین لرزه هائی به وقوع می پیوندد تا بسیاری از آنها در کام زمین فروروند. و حلّه و بصره نیز خسف و ویران شوند».
شاید این باد سیاه، انفجار چاههای نفتی و پدید آمدن آتش سوزیها را دربر داشته باشد و شاید این زمین لرزه ها در اثر بمبارانها و موشک پراکنی ها باشد و شاید به دلیل یک سلسله عوامل جوّی و یا یک صاعقه آسمانی باشد.
واژه عبد الله که دو بار در این حدیث آمده است ممکن است اسامی رهبران دو سپاه عربی: مغربی و مصری باشد، و یا یکی از آنها نام یکی از فرماندهان لشکر سفیانی باشد. سپس در مورد نبرد قرقیسیا می فرماید:
1770 - «تبنی مدینه ممّا یلی المشرق یکون فیها وقعه لم یسمع أهل ذلک الزّمان بمثلها، ثمّ تنجلی هی و الوقعه الّتی فی الشّام عن أربعمئه ألف قتیل!. ثمّ یخرج المهدیّ فی إثر ذلک لا تردّ له رایه».
«شهری در طرف شرق ساخته می شود که در آن حوادثی روی می دهد که هرگز مردم آن زمان نظیر آنرا نشنیده اند. آنگاه آن حادثه و یک حادثه دیگر که در شام روی می دهد مجموعا چهارصد هزار کشته بر جای می گذارد و به دنبال آن حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) ظاهر می شود و هرگز سپاهش شکست نمی خورد».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این مورد می فرماید:
1771 - «یبنی مدینه یقال لها الزّوراء بین دجله و دجیل و الفرات.
فلو رأیتموها مشیّده بالجصّ و الآجرّ المزخرف بالذّهب و الفضّه و اللاّزورد و المرمر و الرّخام و أبواب العاج و الآبنوس و الخیم و القباب و السّتارات!. و توالت علیها ملوک بنی شیصبان، أربعه و عشرون ملکا».
«شهری به نام «زوراء» در میان دجله و دجیل و فرات ساخته می شود. ایکاش آنرا می دیدند که با گچ و آجر محکم کاری می شود و با طلا و نقره و لاجورد و مرمر و درهای عاج و آبنوس و چادرها و پرده ها و گنبدها تزیین می گردد و 24 پادشاه از پادشاهان بنی شیصبان بر آن حکومت می کنند».
1772 - «.. و تبنی مدینه یقال لها الزّوراء، بین دجله و الفرات.
ملعون من بناها و سکنها. منها تخرج طینه الجبّارین. تعلّی فیها القصور، و تسدل السّتور، و یتعاملون بالفجور».
«شهری به نام زوراء (بغداد) در میان دجله و فرات ساخته می شود، بنیانگزارش ملعون است و ساکنانش از رحمت خدا دورند، سرشت ستمگران از آن درمی آید، کاخهای بلندی در آن ساخته می شود که پرده های قیمتی بر آن آویخته می شود و انواع گناهان در آن انجام می یابد».
منظور از بنیانگزار آن مؤسّس اوّل است که دستور شهرسازی آنرا صادر
کرده است. ولی چقدر جالب است گفتار امیر مؤمنان (علیه السلام) که در آنروز که سرزمین بغداد شنزار و سنگلاخی بیش نبود و کوچکترین اثری از آثار زندگی در آن نبود، پیشوای پرهیزکاران طوری آنرا وصف کرده، که گوئی در خیابانهای امروز بغداد سیر کرده، کاخها و آسمانخراشهای سر بفلک کشیده آنرا دیده است!. و سپس از وضع امروز و از جنایاتیکه در پشت درهای بسته و پرده های آویخته انجام می شود طوری قاطعانه صحبت کرده که هرگز احدی جز باب مدینه رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) نمی تواند آنچنان سخن بگوید: آری اینها از خزانه علوم غیبی پروردگار است که به پیامبرش آموخته و او نیز به باب مدینه علومش تعلیم فرموده است. او نیز به شایستگان اصحابش خبر داده و سینه به سینه در کشاکش روزگار باقی مانده و امروز به دست ما رسیده است.
آنگاه امام صادق (علیه السلام) از جنگ «قرقیسیا» چنین تعبیر می کند:
1773 - «إنّ للّه مأدبه فی قرقیسیا، یطّلع مطّلع من السّماء فینادی: یا طیر السّماء، و یا سباع الأرض: هلمّوا إلی الشّبع من لحوم الجبّارین».
«خداوند سفره عامی در قرقیسیا می گستراند که منادی آسمانی بانگ می زند: هان ای پرندگان آسمان و ای درندگان زمین، بشتابید و از گوشت ستمگران شکمی سیر نمائید».
بانگهای آسمانی با وسائل امروزی بسیار عادی شده و هر لحظه ممکن است توسّط رادیو و تلویزیون و ماههای مصنوعی و غیره بانکی برآورده شود و گوش جهانیان را نوازش دهد. ولی اگر این بانگ از طرف قادر متعال باشد، دیگر به این وسائل نیازی نیست و رساترین بانگها را می تواند از دل سنگی بیرون آورد.
1774 - «یلتقی السّفیانیّ بالأبقع فیقتله السّفیانیّ و من معه. ثمّ یقتل الأصهب و أتباعه. ثمّ لا یکون له همّ إلاّ آل محمّد و شیعتهم و المثول إلی العراق. و یمرّ جیشه بقرقیسیا فیقتتلون بها فیقتل بها مئه ألف. و یبعث السّفیانیّ جیشا إلی الکوفه، و عدّتهم سبعون ألفا، فیصیبون من أهل الکوفه قتلا و سبیا».
«سفیانی با ابقع درگیر می شود و او را با تمام یارانش می کشد و سپس اصهب را با پیروانش می کشد، آنگاه همه نیروهای خود را برای کشتن آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) و شیعیان اهلبیت گسیل می دارد. و به همین سبب رهسپار عراق می گردد و در مسیر عراق سپاهیانش وارد قرقیسیا می شوند و جنگی سخت به راه می اندازد که صد هزار نفر در آن کشته می شود، آنگاه سپاهی به سوی کوفه می فرستد که تعدادشان هفتاد هزار نفر می باشد، مردم کوفه را قتل و غارت می کنند».
آنگاه امام صادق (علیه السلام) جنبش سیّد هاشمی را در رابطه با جنگ قرقیسیا چنین بیان می فرماید:
1775 - «یخرج قبل السّفیانیّ من یدعو لآل محمّد و ینزل التّرک الحیره و ینزل الرّوم فلسطین. و یسبق عبد الله حتّی یلتقی جنودهما بقرقیسیا علی النّهر، و یکون قتال عظیم. و یسیر صاحب المغرب فیقتل الرّجال و یسبی النّساء، ثمّ یرجع فی قیس حتّی ینزل الحیره السّفیانیّ فیسبق الیمانیّ، و یحوز السّفیانیّ ما جمعوا».
«پیش از خروج سفیانی، کسی قیام می کند که برای اهلبیت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) دعوت می کند، ترکها در حیره فرود آیند، رومیان وارد فلسطین شوند، عبد الله (مغربی) شتابان وارد قرقیسیا شده با سپاه سفیانی وارد جنگ می شود و جنگ سختی درمی گیرد، آنگاه مغربی حرکت می کند و در مسیر خود مردها را می کشد و زنها را اسیر می گیرد، آنگاه با سپاه قیس برمی گردد تا سفیانی وارد حیره شود و از یمانی سبقت جوید. پس هرچه گرد آورند سفیانی از آنها می ستاند».
1776 - «إذا خرج السّفیانیّ تغیّب الرّجال وجوهها و لیس علی العیال بأس. فإذا ظهر علی الکور الخمس فانظروا إلی صاحبکم».
«چون سفیانی خارج شود مردان صورتهای خود را پنهان می کنند ولی برای زنها باکی نیست. هنگامی که سفیانی بر شهرهای پنجگانه سیطره یافت منتظر ظهور صاحب خود باشید».
این شهرهای پنجگانه عبارتند از: دمشق، فلسطین، اردن، حمص و
حلب. چنانکه در اخبار تصریح شده است.
امام صادق (علیه السلام) روزی خطاب به گروهی از عراقیها فرمود:
1777 - «إذا خرج السّفیانیّ یبعث جیشا إلینا و جیشا إلیکم فإذا کان ذلک فاتونا علی صعب و ذلول».
«هنگامی که سفیانی خروج کند لشکری را به سوی شما می فرستد و لشکری را به سوی ما، هنگامی که این نشانه تحقّق پیدا کند با هر وسیله ای که بیابید به سوی ما بشتابید».
آنگاه از پایان این جنگ خونبار چنین تعبیر می کند:
1778 - «و یؤخذ آل محمّد صغیرهم و کبیرهم، لا یترک منهم أحد إلاّ حبس».
«همه آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) از بزرگ و کوچک دستگیر و زندانی می شوند، حتّی یک نفر هم باقی نمی ماند».
1779 - «یبعث السّفیانیّ جیشا إلی المدینه فیأمر بقتل کلّ من کان فیها من بنی هاشم. فیقتلون و یفرّون هاربین إلی البراری و الجبال حتّی یظهر المهدی (علیه السلام)».
«سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و فرمان می دهد که هرکس از بنی هاشم در آنجا باشد بکشند، بنی هاشم کشته می شوند و به کوه و صحرا فرار می کنند تا مهدی (علیه السلام) ظهور کند».
1780 - «و یبعث السّفیانیّ عسکرا إلی المدینه، فیخربونها، و یهدمون القبر الشّریف، و تروث بغالهم فی مسجد رسول اللّه!!!».
«سفیانی سپاهی را به سوی مدینه می فرستد و آنرا خراب می کند و قبر شریف را ویران می سازد و استرهای خود را به مسجد النّبی (صلّی الله علیه و آله و سلم) وارد می کند».
1781 - «یعمد المهدیّ إلی حمی مکّه و ظلّ البیت الحرام».
«حضرت مهدی به مکّه می رود تا در پناه مکّه و در پرتو بیت اللّه
الحرام در امان باشد».
1782 - «ویل للزّوراء من الرّایات الصّفر و رایات المغرب و رایه السّفیانیّ!».
«وای بر زوراء (بغداد) از پرچمهای زرد و پرچمهای مغربی و پرچمهای سفیانی».
1783 - «تکون الزّوراء محلّ عذاب الله و غضبه. تخربها الفتن و تترکها جمّاء!. فالویل لها و لمن بها کلّ الویل من الرّایات الصفر و رایات المغرب و من یجلب فی الجزیره و من الرّایات الّتی تسیر إلیها من قریب و من بعید!. و الله لینزلنّ بها من صنوف العذاب ما لا عین رأت و لا أذن سمعت بمثله!. و لا یکون طوفان أهلها إلاّ بالسّیف، فالویل لمن اتّخذ بها مسکنا، فإنّ المقیم بها یبقی لشقائه، و الخارج منها برحمه اللّه.
فو الله إنّ بغداد لتعمر فی بعض الأوقات حتّی أنّ الرّائی یقول: هذه هی الدّنیا. و إنّ دورها و قصورها هی الجنّه!. و إنّ بناتها هنّ الحور العین!.
و إنّ ولدانها هم الولدان.!. و لیظنّنّ أنّ الله لم یقسم الرّزق إلاّ بها!. و لیظهرنّ فیها من الإفتراء علی الله و رسوله و الحکم بغیر کتابه، و من شهادات الزّور، و شرب الخمور، و إتیان الفجور، و أکل السّحت، و سفک الدّماء ما لا یکون فی الدّنیا کلّها إلاّ دونه!!! ثمّ لیخربنّها الله بتلک الفتن و تلک الرّایات، حتّی یمرّ المارّ فیقول: ها هنا کانت الزّوراء».
«زوراء (بغداد) محلّ خشم و غضب خدا می شود، فتنه ها آنجا را ویران می سازد و به تلّ خاکستر تبدیل می کند، وای بر آن و ساکنانش از پرچمهای زرد و پرچمهای مغربی و پرچمهائی که از جزیره به راه می افتد و پرچمهای دیگری که از دور و نزدیک به آن سو به راه می افتد. به خدا سوگند از انواع و اقسام عذاب آنقدر عذاب بر آنجا نازل می شود که چنین عذابی را نه گوشی شنیده و نه چشمی دیده است. اضطراب آنها به وسیله شمشیر خواهد بود. وای بر کسیکه در آنجا اقامت گزیند، هرکس در آنجا بماند سزای اعمال خود شود و هرکس از آن بیرون رود از رحمت و تفضّل خدا رهائی یافته است.
به خدا سوگند بغداد گاهی به قدری آباد می شود که هرکس آنرا
ببیند بگوید: دنیا همین است و بس، و خانه های آن همان بهشت است و دختران آن حور العین و پسران آن غلمان. و چنین می پندارد که خداوند همه روزی ها را برای آنجا تقسیم فرموده است. ولی در برابر، تهمت بر خدا و پیامبر رواج می یابد، شهادت دروغ، شرب خمر، فحشا و فجور، معاملات نامشروع، خونریزی و... بسیار فراوان می شود که به تنهائی بیش از همه دنیا در آنجا گناه می شود!! آنگاه خداوند با این فتنه ها و با این پرچمها آنجا را طوری ویران می سازد، که رهگذران از روی تعجّب گویند: آیا اینجا بغداد بود؟!».
چقدر جالب توجّه است که امام صادق (علیه السلام) دوازده قرن پیش بغداد را طوری توصیف فرموده است که گوئی بغداد امروز را دیده و در کوچه و بازارش راه رفته و با مردمش سخن گفته و از انواع حیله ها و خدعه های آنها آگاه شده است، در حالیکه آنروز بغداد صحرای سوزان و بیابان بی آب و علفی بیش نبود و از آثار حیات جز چند درخت خودرو در کنار دجله هیچ نشانی نبود. آری چقدر فرق است بین کسی که بگوید: من چنین تصوّر می کنم، و بین کسی که بگوید: از پدرم، از پدرش،... از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) که چنین فرمود؟! که معصومی از معصومی دیگر و سرانجام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل، از لوح، از قلم، از خدای تبارک و تعالی نقل می کند.
1784 - «و تتعطّل المساجد من المصلّین أربعین لیله».
«مساجد مدّت چهل روز از نمازگزار خالی می ماند».
و آن هنگامی است که شهرهای عراق با اختناقی شدید محاصره گردد.
1785 - «تکون وقعه بالزّوراء. قیل: و ما الزّوراء؟. قال: مدینه بالمشرق بین أنهار، یسکنها شرار خلق الله و جبابره من أمّتی. تقذف بأربعه أصناف من العذاب: بالسّیف، و خسف، و قذف، و مسخ!».
«حادثه ای در زوراء واقع می شود. گفته شد: زوراء چیست؟ فرمود: شهری در مشرق در میان رودخانه هاست، که بدترین مخلوقات و ستمگران امّت من در آن سکونت می کنند. چهار رقم عذاب بر آنها فرود می آید:
1 - شمشیر
2 - خسف (در کام زمین فرو رفتن)
3 - قذف (تیرباران و بمباران)
4 - مسخ».
پیشوایان معصوم آنچه فرموده اند از پیشگاه رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل کرده اند.
1786 - «لا یذهب ملک هؤلاء حتّی یستعرضوا النّاس بالکوفه یوم الجمعه. فکانّی أنظر إلی رؤوس تندار فیما بین باب الفیل و أصحاب الصّابون!. یقتل فیها أربعه آلاف!».
«حکومت اینها از بین نمی رود تا مردم را در روز جمعه در کوفه به نمایش بگذارند. گوئی با چشم خود می بینم که سرها به سوی زمین افکنده می شوند و تعداد چهار هزار نفر در میان باب الفیل و اصحاب الصّابون کشته می شوند».
1787 - «لا یخرج القائم (علیه السلام) حتّی یقرأ کتابان: کتاب بالبصره، و کتاب بالکوفه بالبراءه من علی!!!».
«قائم (عجّل الله فرجه) ظهور نمی کند جز اینکه دو نامه خوانده شود: یکی در بصره، دیگری در کوفه. که در هردو از علیّ بن ابی طالب (علیه السلام) اظهار برائت می شود».
1788 - «کأنّی بالسّفیانیّ قد طرح رحله فی رحبتکم، فینادی منادیه: من جاء برأس کوفیّ فله ألف درهم! فیثب الجار علی جاره، و الأخ علی أخیه و یقول: هذا منهم فیضرب عنقه و یأخذ ألف درهم!. أما إنّ إمارتکم یومئذ لا تکون إلاّ لأولاد البغایا. کأنّی أنظر إلی صاحب البرقع رجل منکم و یقول بقولکم یعرفکم و لا تعرفونه، فیحوشکم فیغمزکم رجلا رجلا. أما إنّه لا یکون إلاّ ابن بغیّ، لا یدع أحدا رآه إلاّ قتله أو صلبه!. حتّی انّ الرّجل یمرّ بالدّرّه العظیمه مطروحه فی الأرض فلا یتعرّض لها من شدّه الخوف!».
«گوئی سفیانی را با چشم خود می بینم که در کوچه و بازار شما
رحل خود را انداخته، منادی اش بانگ برمی آورد: هرکس سر یکی از کوفیان (شیعیان) را بیاورد هزار درهم جایزه دارد، آنگاه همسایه سر همسایه اش، و برادر سر برادرش را بریده به جهت اخذ پاداش پیش او می برد و می گوید: اینهم از آنهاست. و هزار درهم را دریافت می کند. در آن ایّام حکومت شما به دست حرامزادگان می افتد. گوئی آن مرد آبله رو (سفیانی) را می بینم که به عنوان یکی از شما و قائل به عقیده شما (یعنی به عنوان عرب و مسلمان) وارد صحنه شده، او شما را خوب می شناسد ولی شما او را نمی شناسید، پس شما را محاصره کرده یک یک دستگیر کرده نابود می سازد! او جز زنازاده نیست، احدی را نمی بیند جز اینکه گردن می زند یا به دار می آویزد. آنقدر خفقان می شود که انسان اشیاء بسیار گرانبهائی را در وسط راه می بیند و از شدّت ترسش دست به آن نمی زند».
1789 - «ثمّ تنخسف البصره و تخرب، و یعمّ العراق خوف شدید لا یکون معه قرار، و یقع الموت الذّریع بعد أن یدخل جیشه إلی بغداد فیبیحها ثلاثه أیّام و یقتل من أهلها ستّین ألفا و یخرب دورها، ثمّ یقیم بها ثمانی عشره لیله فیقسم أموالها، و یکون أسلم مکان فیها الکرخ».
«سپس بصره خسف می شود و ویران می گردد و وحشت بسیار شدیدی بر سراسر عراق حکمفرما می شود که احدی آسایش و آرامش نمی یابد، چون سپاه او وارد بغداد شود، کشتار بسیار فجیعی می شود، سه روز همه چیز را مباح اعلام می کند،60 هزار نفر (و به روایتی 70 هزار) از مردم بغداد کشته می شوند و خانه هایشان ویران می شود. هجده روز در آنجا اقامت می کند، ثروتهای مردم را در میان سپاهیانش تقسیم می کند.
در آنروز سالم ترین جا در بغداد کرخ می باشد».
1790 - «حجّوا قبل أن لا تحجّوا، قبل أن یمنع البرجانیه. حجّوا قبل أن یهدم مسجد بالعراق بین نخل و أنهار. حجّوا قبل أن تقطع سدره بالزّوراء علی عروق النّخله الّتی اجتنت منها مریم رطبا جنیّا. فعند ذلک تمنعون من الحجّ، و ینقص الثّمار. و یجدّ البلاء، و تبتلون بغلاء الأسعار و جور السّلطان، و یظهر فیکم الظّلم و العدوان، و الوباء و الجوع، و تظلّکم الفتن من جمیع الآفاق!. فویل لکم یا أهل العراق إذا جاءتکم الرّایات من
خراسان!. و ویل لأهل الرّیّ من التّرک، و ویل لأهل العراق من أهل الرّیّ، و ویل لهم ثمّ ویل، ثمّ ویل لهم من الشّطّ الّذین آذانهم کآذان الفار!. صفر لباسهم الحدید، کلامهم ککلام الشّیاطین، صغار الحدق جرد مرد، أستعیذ باللّه من شرّهم!! أولئک یفتح الله علی أیدیهم الدّین و یکون سببا لأمرنا».
«خانه خدا را حج کنید پیش از آنکه «برجانیّه» شما را از حجّ منع کند (1)حج کنید پیش از آنکه مسجدی در عراق از میان رود و نخلستان (مسجد براثا) ویران گردد، حج کنید پیش از آنکه درخت سدری در بغداد قطع شود و روی ریشه های نخلی افکنده شود که حضرت مریم از آن رطب تازه چیده بود. در آن هنگام از حج منع می شوید و میوه جات کم می شود و بلاها فراوان می شود، به گرانی قیمتها و ستم پادشاه مبتلا می شوید، همه شما را ظلم، ستم، گرسنگی، وبا و اقسام فتنه ها فرامی گیرد. وای بر شما ای اهل عراق! هنگامی که پرچمهائی از خراسان به سوی شما به اهتزاز درآید. وای بر اهل ری از اتراک، وای بر اهل عراق از مردم ری، هزاران وای بر آنها. وای بر آنها از سپاهیان زیبااندام و شجاعی که گوشهای آنها چون گوش موش است، جامه های آنها زرد و آهنین است، گفتارشان چون گفتار شیاطین است، دیدگانشان ریز و صورتهایشان بی مو است. از شرّ آنها به خدا پناه می برم، که خداوند به دست آنها راه را برای ظهور امر ما هموار می سازد و فتح را نصیب می گرداند».
شاید آن درخت سدر (کنار) که در این حدیث اشاره شده، یکی از درختان سدری باشد که در حفّاریهای مربوط به پل سازی بر روی دجله با کلوخ شکنها و جاده صافکنها کنده شده باشد.
در این حدیث اشاره ای هم به چینی ها شده که از خاور دور آمده فجایعی را در بغداد می آفرینند و زمینه را برای ظهور فراهم می کنند.
1791 - «إذا استوی السّفیانیّ علی الکور الخمس، دمشق، و حمص، و حلب، و الأردن، و قنّسرین، فعدّوا له تسعه أشهر».
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - برجانیه منسوب به «برجان» است و آن صنفی از رومیان است و نام دزدیست که به آن مثل می زنند. «مترجم».
«هنگامی که سفیانی بر پنج منطقه: دمشق، حمص، حلب، اردن و قنّسرین تسلّط بیابد، نه ماه برای او بشمارید».
در برخی منابع به جای اردن، فلسطین آمده و در پایان برخی از منابع آمده است: در آن هنگام منتظر فرج باشید.
1792 - «ألسّفیانیّ من المحتوم، و خروجه فی رجب، من أوّل خروجه إلی آخره خمسه عشر شهرا: ستّه أشهر یقاتل فیها. فاذا ملک الکور الخمس ملک تسعه أشهر و لم یزد علیها یوما».
«خروج سفیانی از امور حتمی است و خروج او در ماه رجب است. از آغاز خروج تا پایان عمرش 15 ماه است، شش ماه تمام جنگ می کند، هنگامی که بر مناطق پنجگانه تسلّط پیدا کرد نه ماه حکومت می کند، حتّی یک روز هم از آن تجاوز نمی کند».
این حدیث اختلافی را که در مورد مدّت حکومت سفیانی در احادیث دیده می شود، برطرف می سازد و اعلام می دارد که حکومتش از 9 ماه هرگز تجاوز نمی کند ولی این مدّت از روزی آغاز می شود که بر 5 شهر تسلّط پیدا کند، و شش ماه طول می کشد که بر این شهرها حکومت کند.
1793 - «یرکب الأرض تسعه أشهر یسوم النّاس فیها سوء العذاب. فویل لمصر، و ویل للزّوراء و الویل للکوفه و واسط».
«مدّت 9 ماه بر زمین حکم می راند، مردم را به سخت ترین شکلی شکنجه می کند. بدا به حال مصر، بدا به حال بغداد، بدا به حال کوفه و واسط».
در بخشهای پیشین از لشکر مصری بحث کردیم که چگونه به دست سفیانی نابود می شود.
1794 - «من أوّل خروجه إلی آخره خمسه عشر شهرا: ستّه أشهر یقاتل فیها، ثمّ یملک تسعه أشهر لا تزید یوما!! إذا کان ذلک فإلینا».
«از نخستین روزیکه خروج می کند تا روزیکه حکم می راند
ششماه تمام است سپس 9 ماه تمام حکم می راند و حتّی یکروز هم بر آن نمی افزاید. هنگامی که این امر تحقّق یافت به سوی ما بشتابید».
1795 - «فی شوّال یشول أمر القوم و فی ذی القعده یقعدون و ذو الحجّه شهر الدّم و فی محرّم یحرّم الحلال و یحلّل الحرام و فی صفر و ربیع خزی عظیم فأمر عظیم و فی جمادی الفتح من أوّلها إلی آخرها».
«در ماه شوّال خیزشها آغاز می شود، در ماه ذیقعده بر اریکه قدرت تکیه دهند، در ماه ذیحجّه سیل خون راه اندازند، در ماه محرّم حلالها را حرام و حرامها را حلال سازند، در ماههای صفر و ربیع فجایع بزرگ همراه با ذلّت بزرگ روی می دهد، در ماههای جمادی همه اش فتح و پیروزی است.»
درود بیکران بر امام به حق ناطق حضرت جعفر صادق (علیه السلام) که با چه بیانی صریح و قاطع حوادث صدها سال بعد را با نظم و ربط و ضبط خاصّش بیان می کند و مطمئن است که آنچنانکه فرموده موبه مو اجرا خواهد شد و شیعیانی که او را به حق شناخته اند هیچ تردیدی ندارد که حتّی یک کلمه اش نیز باطل نخواهد شد.
1796 - «إذا هدم حائط مسجد الکوفه، مؤخّره، ممّا یلی دار عبد الله بن مسعود، فعند ذلک زوال ملک السّفیانیّ. أما إنّ هادمه لا یبنیه!!».
«هنگامی که دیوار مسجد کوفه از طرف خانه عبد الله بن مسعود فروریزد، در آن هنگام حکومت سفیانی پایان پذیرد. آگاه باش که خراب کننده آن، آنرا بنا نمی کند».
آری این غیب است و از اسرار آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) است، خداوند عّلام الغیوب از خزانه غیبش بر پیامبران عظیم الشّأن که امنای وحی هستند، تعلیم فرموده است.
* * *
امام کاظم (علیه السلام) می فرماید:
1797 - «انّی یکون ذلک و لمّا تکثر القتلی بین الحیره و الکوفه!».
«چگونه ممکن است امر ظهور فرارسد در حالیکه هنوز آن کشت و کشتار گسترده در میان کوفه و حیره واقع نشده است.»
آری رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و امامان اهلبیت تأکید فرموده اند که هرگز ظهور حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) بدون خروج سفیانی نخواهد بود، همه معصومین یقین دارند که در علم خدا گذشته است که سفیانی خروج کرده حمّام خون راه می اندازد و صحرای وسیع بین حیره و کوفه را گلگون می سازد و به دنبال آن مصلح غیبی ظهور می کند.
* * *
امام رضا (علیه السلام) می فرماید:
هنگامی که امام هشتم به ناچار ولایتعهدی را پذیرفت، برخی از شیعیان خیال کردند که دیگر حکومت بنی عبّاس تمام شد و خلافت به آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) باز می گردد و امام هشتم همان امام قائم به امر می شود!! از این رهگذر یکی از اصحاب عرض کرد: مردم می گویند که سفیانی رفت و حکومت بنی عبّاس هم تمام شد. فرمود:
1798 - «کذبوا. إنّ السّفیانیّ لیقوم، و إنّ سلطانهم لقائم!».
«دروغ می گویند. سفیانی هنوز قیام نکرده و حکومت آنها هنوز ادامه دارد».
بعد از خلافت ظاهری امیر مؤمنان (علیه السلام) هیچکدام از امامان معصوم حقّ خلافت خود را مطالبه نکرد، زیرا می دانستند که چه حوادثی روی خواهد داد و چگونه حقّ آنها در دست غاصبان خواهد بود. از این رهگذر آنها مأمور به سکوت بودند تا آئین نوپای اسلام از ریشه نخشکد. و لذا تمام همّ خود را صرف آموزش عقاید، احکام و فرهنگ غنی و وسیع اسلام می کردند و می دانستند که خداوند مشیّتی دارد که به انجام خواهد رسانید و تا ظهور قائم (عجّل الله فرجه) حکومت به دست آنها
نخواهد رسید. از اینجاست که می بینیم هنگامی که مأمون عبّاسی امام رضا (علیه السلام) را به پذیرش ولایتعهدی وادار می سازد از پذیرش آن امتناع می ورزد، زیرا می داند که مأمون از در حیلت و مکر وارد شده و هرگز حکومت برای آن حضرت مقدّر نیست. ازاین رو در حدیث فوق تصریح می کند که علیرغم این پافشاری مأمون، حکومت به آنحضرت نمی رسد و حکومت ظالمانه و غاصبانه عبّاسی ادامه خواهد داشت.
نشانه های سفیانی چیزی نیست که بر کسی پوشیده بماند، اگر برخی از آنها بر کسی هم پوشیده بماند، حمّام خونی که بین بغداد و کوفه راه می اندازد بر احدی پوشیده نخواهد بود. و لذا امام رضا (علیه السلام) به شیعیانش راه فرار از این فاجعه خونبار را ارائه می دهد:
1799 - «ألکرخ، أما إنّه أسلم موضع، و لا بدّ من فتنه صمّاء صیلم، یسقط فیها کلّ بطانه و ولیجه».
«امّا کرخ آن سالمترین نقطه در آنروز است و به ناگزیر فتنه ای کور و گنگ و سخت روی خواهد داد که همه پرده ها فرو ریزد».
آری دیگر پرده ای نمی ماند، شفاعتی پذیرفته نمی شود، حریمی شناخته نمی شود، مرزی به رسمیّت باقی نمی ماند.
آنگاه به نشانه هائی که در پیشقدم ظهور تحقّق می یابد اشاره می فرماید:
1800 - «إنّ قدّام هذا الأمر علامات: حدث یکون بین الحرمین. فقیل: ما الحدث؟. قال: غضبه تکون، و یقتل فلان من آل فلان خمسه عشر رجلا - کبشا -».
«در پیشقدم امر ظهور نشانه هائی هست، حادثه ای در حرمین شریفین واقع می شود، پرسیده شد: آن کدام حادثه است؟ فرمود: خشمی برافروخته می شود و فلانی (سفیانی) پانزده تن از آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم) را در آنجا ذبح می کند».
منظور از خشمی که برافروخته می شود، خشم خداوند بر سپاه خون آشام سفیانی است که مظهر آن خشم، خسف سپاه سفیانی در سرزمین بیداست، که
در فاصله 12 میلی مدینه منوّره روی می دهد.
1801 - «إنّ السّفیانیّ و کلبا یقتلون فی بیت المقدس حین تستقبله البیعه فیؤتی بالسّفیانیّ أسیرا فیامر به فیذبح علی باب الرّحبه ثمّ تباع نساؤهم و غنائمهم علی درج دمشق».
«سفیانی و یکتن از بنی کلب در بیت المقدّس کشته می شوند، هنگامی مقدّمات بیعت (برای حضرت ولیّ عصر) فراهم شود سفیانی را دستگیر کرده، به صورت اسیر می آورند و در میدان عمومی ذبح می شود و زنها و غنایم جنگی در حراجهای دمشق به فروش می رسد».
در اینجا منظور از میدان وسیع، کرانه دریاچه طبریّه است که در زیر درختی که شاخه هایش به روی دریاچه فروریخته او را ذبح می کند و با ذبح او ریشه فتنه ها می خشکد.
1802 - «إنّ السّفیانیّ یذبح علی بلاطه باب إیلیاء.
«سفیانی روی تخته سنگی در دروازه ایلیا سر بریده می شود».
شاید در اینجا نیز منظور از دروازه ایلیا منطقه ای در کرانه های دریاچه طبریّه باشد که به این عنوان شناخته شود، و شاید همان مدخل فلسطین باشد که راه ایلیا از آنجا آغاز می شود.
1803 - «إنّه یذبح علی الصّفا المتعرّضه علی وجه الأرض عند الکنیسه الّتی فی بطن الوادی علی طرف درج طور زیتا المقنطره. علیها یذبح کما تذبح الشّاه. فالخائب من خاب یوم کلب، حتّی تباع المرأه بثمانیه دراهم!».
«سفیانی روی صخره ای که در نزدیکی کنیسه ای در صحرا در طرف پلّه های پل طور زیتون به پهنا نهاده شده، چون گوسفند ذبح می شود.
محروم کسی است که از غنایم روز کلب محروم شود، یک زن به 8 درهم فروخته می شود».
امیر مؤمنان (علیه السلام) در این زمینه می فرماید:
1804 - «فی ذلک العهد یقتل خلیفه ما له فی السّماء عاذر و لا فی الأرض ناصر».
«در آن روزگار خلیفه ای کشته می شود که در آسمان کسی او را معذور نمی داند و در زمین کسی از او حمایت نمی کند».
* * *
حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می فرماید:
آخرین خورشید امامت حضرت بقیّه الله روحی فداه در توقیع شریفی که به افتخار ابراهیم بن مهزیار صادر فرموده، در پاسخ شکایتهای او از ستم های حکومت زمانش چنین می نویسند:
1805 - «قاتلهم الله انّی یؤفکون!. کانّی بالقوم و قد قتلوا فی دیارهم، و أخذهم أمر ربّک لیلا أو نهارا».
«خدایشان بکشد چقدر نادانند، گوئی با چشم خود آنها را می بینم که در دیار خود کشته می شوند و فرمان پروردگارت در شب و روز آنها را فرارسیده است».
* * *
در انجیل آمده است:
1806 - «فرشته ششم بنواخت که ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلائی که در حضور خداست شنیدم. که به آن فرشته ششم که صاحب کرنا بود می گوید: آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بسته اند خلاص کن، پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معیّن مهیّا شده اند تا اینکه ثلث مردم را بکشند خلاصی یافتند».
1807 - «و عدد جنود سواران 200 هزار بود که عدد ایشانرا شنیدم... از این سه بلا یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان بیرون می آید، ثلث مردم هلاک شدند».
108 - «و دیدم فرشته ای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده می گوید بیائید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگنانرا چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر».
این فراز دقیقا با احادیث اسلامی منطبق است که از این مهمانی و پذیرائی سفره گسترده و عام الهی برای پرندگان و درندگان گفتگو شده است و همچنین از فرشته ایکه در آفتاب می ایستد، از ظهور صورت انسان در قرص آفتاب تعبیر شده که در بخشهای پیشین به تفصیل از آن سخن گفتیم.
* * *
از بررسی روایات این بخش به این نتیجه رسیدیم که سپاه حضرت بقیّه الله روحی فداه از طریق فلسطین شرقی عازم عراق می شود، در کرانه های دریاچه طبریّه با سپاه سفیانی روبرو می شوند که از عراق برمی گردد، جنگ سختی بین دو سپاه درمی گیرد که سفیانی در آن شکست می خورد و همه سپاهیانش بدون استثنا در آنجا کشته می شوند و فقط خودش می ماند. یکی از یاران امام به نام صیّاح (و یا صباح) با گروهی از سپاهیان بر او می تازند و او را دستگیر می کنند و به محضر امام (علیه السلام) می آورند. هنگامی او را می آورند که امام مشغول نماز عشا هستند، نمازشان را تخفیف می دهند و به طرف او برمی گردند. سفیانی می گوید: «ای پسر عمو، مرا آزاد کن و برای خودت نگهدار، تا یکی از یاران تو باشم»!!. حضرت مهدی (علیه السلام) به اصحاب خود می فرماید: درباره او و سخنانش چه می گوئید؟ همگی می گویند: به خدا سوگند به کمتر از قتل او راضی نمی شویم، او چقدر خون ریخته، چقدر به حریم جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده است و انتظار عفو دارد!!. حضرت مهدی (علیه السلام) می فرماید: هرچه می خواهید انجام دهید. گروهی از یاران او را می گیرند و روی سنگی در کرانه دریاچه طبریّه می خوابانند و همانند گوسفند او را ذبح می کنند.
با ذبح او فتنه ها ذبح می شود و ریشه جنایتها می خشکد و بزرگترین فاجعه خونین جهان پایان می پذیرد.
* * *
حواشی
- الصّواعق المحرقه صفحه 164، الملاحم و الفتن صفحه 21، بحار الانوار جلد 52 صفحه 84، غایه المرام صفحه 700، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 264، البیان صفحه 99، الزام النّاصب صفحه 52، المهدی صفحه 88، بشاره الاسلام صفحه 288، نور الابصار صفحه 171 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134.
- الامام المهدی صفحه 220 و بشاره الاسلام صفحه 66.
- بشاره الاسلام صفحه 191 و الامام المهدی صفحه 220.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 186، بشاره الاسلام صفحه 21 و 106 و 276، الامام المهدی صفحه 223، الزام النّاصب صفحه 179، منتخب الاثر صفحه 458، الملاحم و الفتن صفحه 123 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134.
- لسان العرب جلد 8 صفحه 36.
- الملاحم و الفتن صفحه 161.
- منتخب الاثر صفحه 465.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 134 و بشاره الاسلام صفحه 86 و 106.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 159.
- دمشق، پایتخت سوریّه است، حلب و حمص دو شهر معروف سوریه است و «رقّه» نیز که «رشید» نامیده می شود، یکی از شهرهای سوریّه است که مرکز استان است و اسکندر مقدونی آنرا ساخته است و هارون الرّشید آنرا پایتخت تابستانی خود قرار داده بود. «مترجم»
- از شهرهای تجارتی در جنوب ترکیّه است که بین دجله و فرات قرار گرفته است. «مترجم»
- غیبت نعمانی صفحه 164، بحار الانوار جلد 52 صفحه 249، الملاحم و الفتن صفحه 123 و الزام النّاصب صفحه 201.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 206 و الزام النّاصب صفحه 180.
- الملاحم و الفتن صفحه 37.
- الامام المهدی صفحه 71.
- بشاره الاسلام صفحه 30 و 184، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 143 و الملاحم و الفتن صفحه 46.
- بشاره الاسلام صفحه 116.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 186، منتخب الاثر صفحه 456، بشاره الاسلام صفحه 21 و 220، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160 و الزام النّاصب صفحه 199.
- مریم:37.
- الزام النّاصب صفحه 176، بحار الانوار جلد 52 صفحه 222 و بشاره الاسلام صفحه 102.
- منتخب الاثر صفحه 456 و الملاحم و الفتن صفحه 124.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 205.
- الزام النّاصب صفحه 198.
- بشاره الاسلام صفحه 46 و الزام النّاصب صفحه 204.
- نهج البلاغه جلد 1 صفحه 194 و جلد 2 صفحه 22 و ابن ابی الحدید جلد 1 صفحه 193.
- نهج البلاغه عبده جلد 1 صفحه 194 - 197 و جلد 2 صفحه 21 و 22 و شرح ابن ابی الحدید جلد 7 صفحه 98 - 104 و جلد 9 صفحه 41.
- الزام النّاصب صفحه 176، بحار الانوار جلد 52 صفحه 273 و جلد 53 صفحه 82 و بشاره الاسلام صفحه 58 و 102.
- نهج البلاغه عبده جلد 2 صفحه 22، منتخب الاثر صفحه 441 و الامام المهدی صفحه 86.
- بحار الانوار جلد 51 صفحه 57 و جلد 52 صفحه 272 و جلد 53 صفحه 82، الملاحم و الفتن صفحه 86، الزام النّاصب صفحه 176 و بشاره الاسلام صفحه 85.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 272 و جلد 53 صفحه 81، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 204 و بشاره الاسلام صفحه 57 و 67 و 82.
- الزام النّاصب صفحه 196.
- الزام النّاصب صفحه 199.
- الملاحم و الفتن صفحه 111، بشاره الاسلام صفحه 60، الزام النّاصب صفحه 189، بحار الانوار جلد 52 صفحه 268 و الامام المهدی صفحه 83.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 273 و جلد 53 صفحه 83، بشاره الاسلام صفحه 58 و الزام النّاصب صفحه 176.
- انبار یکی از شهرهای قدیمی عراق است که هم اکنون ویرانه های آن موجود است و هم اکنون یکی از استانهای عراق به نام «انبار» نامیده می شود و مرکز آن «رمادی» است و «هیت» یکی از شهرهای این استان است، که از زمان آشوریها و بابلیها منابع نفتی در کنار این شهر موجود است. «مترجم»
- غیبت نعمانی صفحه 74، بحار الانوار جلد 52 صفحه 226، بشاره الاسلام صفحه 38 و الزام النّاصب صفحه 179.
- نهج البلاغه عبده جلد 1 صفحه 184 و الامام المهدی صفحه 83.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 335.
- بشاره الاسلام صفحه 219 و الزام النّاصب صفحه 199.
- الزام النّاصب صفحه 199.
- نهج البلاغه جلد 2 صفحه 54، منتخب الاثر صفحه 455 و بشاره الاسلام صفحه 220.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 182.
- بشاره الاسلام صفحه 86.
- الزام النّاصب صفحه 184.
- انعام:2.
- غیبت نعمانی صفحه 161.
- بحار جلد 52 صفحه 240، بشاره الاسلام صفحه 97 و الزام النّاصب صفحه 180.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 271، بشاره الاسلام صفحه 109 و الزام النّاصب صفحه 180.
- الملاحم و الفتن صفحه 48، بشاره الاسلام صفحه 101، الامام المهدی صفحه 232 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 150.
- غیبت نعمانی صفحه 145، بحار الانوار جلد 52 صفحه 271 و بشاره الاسلام صفحه 101.
- بشاره الاسلام صفحه 192.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 271، ارشاد مفید صفحه 340، منتخب الاثر صفحه 455، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 82 و بشاره الاسلام صفحه 51 و 124.
- بشاره الاسلام صفحه 158 و الزام النّاصب صفحه 184.
- غیبت نعمانی صفحه 162، بحار الانوار جلد 52 صفحه 250، بشاره الاسلام صفحه 107 و اصول کافی جلد 1 صفحه 370.
- در لغت معانی مختلفی برای «شیصبان» نوشته اند که از آن جمله است: مورچه نر، لانه مورچگان، از اسامی شیطان و رهبر گروهی از پریان. (لسان العرب جلد 1 صفحه 495). «مترجم»
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 114.
- الزام النّاصب صفحه 78 و 188.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 168 و 278، منتخب الاثر صفحه 452، بحار الانوار جلد 52 صفحه 208 و بشاره الاسلام صفحه 177.
- غیبت نعمانی صفحه 149، بشاره الاسلام صفحه 101، الزام النّاصب صفحه 178 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 298.
- المهدی صفحه 194 و الزام النّاصب صفحه 19.
- الزام النّاصب صفحه 175، اعلام الوری صفحه 427، غیبت شیخ طوسی صفحه 264، الامام المهدی صفحه 223، غیبت نعمانی صفحه 149، اختصاص مفید صفحه 255 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 212.
- اختصاص مفید صفحه 255، غیبت نعمانی صفحه 149، الزام النّاصب صفحه 175، غیبت شیخ طوسی صفحه 278، منتخب الاثر صفحه 452، بحار الانوار جلد 52 صفحه 208، الملاحم و الفتن صفحه 164، بشاره الاسلام صفحه 164، المهدی صفحه 96 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 140.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 269، ارشاد مفید صفحه 338، اختصاص مفید صفحه 255 و بحار جلد 52 صفحه 237.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160 و الزام النّاصب صفحه 199.
- بشاره الاسلام صفحه 179، منتخب الاثر صفحه 455 و غیبت شیخ طوسی صفحه 278.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 377، غیبت شیخ طوسی صفحه 278 و منتخب الاثر صفحه 455.
- بشاره الاسلام صفحه 103 و الامام المهدی صفحه 344.
- «قرقیسیا» شهری در شمال سوریّه است که بین فرات و مصبّ رودخانه خابور قرار دارد و شهرک «رأس العین» که در اخبار مطرح شده در نزدیکی آن قرار دارد، رجوع شود به: معجم البلدان جلد 7 صفحه 59، مجمع البحرین جلد 4 صفحه 96 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 237.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 271 و بشاره الاسلام صفحه 109.
- سباء:51.
- غیبت نعمانی صفحه 63، البیان صفحه 73، الامام المهدی صفحه 53، بشاره الاسلام صفحه 192، منتخب الاثر صفحه 456، بحار الانوار جلد 52 صفحه 188 و الملاحم و الفتن صفحه 60.
- الزام النّاصب صفحه 176، غیبت نعمانی صفحه 150، بشاره الاسلام صفحه 102، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 167، المهدی صفحه 192 و اسعاف الرّاغبین صفحه 150.
- بشاره الاسلام صفحه 192، منتخب الاثر صفحه 456، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 144، الامام المهدی صفحه 51، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66 و الزام النّاصب صفحه 190.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 144 و بشاره الاسلام صفحه 184.
- نساء:47.
- غیبت نعمانی صفحه 150، بحار الانوار جلد 52 صفحه 238، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 76، بشاره الاسلام صفحه 102، الامام المهدی صفحه 36 و الزام النّاصب صفحه 19 و 175.
- سباء:52.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 187.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 100، الزام النّاصب صفحه 175، الامام المهدی صفحه 40 و المهدی صفحه 194.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 238، المهدی صفحه 194 و بشاره الاسلام صفحه 21.
- بشاره الاسلام صفحه 46 و 192 و 277، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 160 و الزام النّاصب صفحه 201.
- معانی الاخبار صفحه 346، بحار الانوار جلد 52 صفحه 190 و الزام النّاصب صفحه 180.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 204، منتخب الاثر صفحه 457، بشاره الاسلام صفحه 119، الامام المهدی صفحه 228 و الزام النّاصب صفحه 179.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 206، غیبت نعمانی صفحه 164، منتخب الاثر صفحه 458، اعلام الوری صفحه 428، الزام النّاصب صفحه 179، بشاره الاسلام صفحه 106 و اسعاف الرّاغبین صفحه 138.
- بشاره الاسلام صفحه 138، منتخب الاثر صفحه 252 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 264.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 319، منتخب الاثر صفحه 252، اعلام الوری صفحه 416 و
بحار الانوار جلد 52 صفحه 157 و جلد 51 صفحه 365.
- بشاره الاسلام صفحه 144.
- الزام النّاصب صفحه 188.
- الزام النّاصب صفحه 188.
- غیبت نعمانی صفحه 163 و بشاره الاسلام صفحه 51.
- بشاره الاسلام صفحه 140، بحار الانوار جلد 52 صفحه 249 و غیبت نعمانی صفحه 162.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 249 و 266.
- الزام النّاصب صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 142 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 270.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 271 و بشاره الاسلام صفحه 142.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 276.
- بقره:214.
- منتخب الاثر صفحه 428، غیبت نعمانی صفحه 161 و بشاره الاسلام صفحه 109.
- بشاره الاسلام صفحه 44، الزام النّاصب صفحه 180 و الامام المهدی صفحه 219.
- المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343، غیبت شیخ طوسی صفحه 279، الملاحم و الفتن صفحه 29، بشاره الاسلام صفحه 177 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 220.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 279، الملاحم و الفتن صفحه 29 و المحجّه البیضاء جلد 4 صفحه 343.
- بشاره الاسلام صفحه 56.
- بشاره الاسلام صفحه 73.
- همان مدرک پی نویس قبل.
- غیبت نعمانی صفحه 148، بحار الانوار جلد 52 صفحه 245 و الزام النّاصب صفحه 189.
- غیبت نعمانی صفحه 149، بحار الانوار جلد 52 صفحه 237، الامام المهدی صفحه 224، الزام النّاصب صفحه 176، بشاره الاسلام صفحه 55 و المهدی صفحه 194.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 208 و بشاره الاسلام صفحه 177.
- اعلام الوری صفحه 428، بحار الانوار جلد 52 صفحه 272 و بشاره الاسلام صفحه 122.
- غیبت نعمانی صفحه 164، بحار الانوار جلد 52 صفحه 253 و بشاره الاسلام صفحه 140 و 192.
- الزام النّاصب صفحه 176.
- الملاحم و الفتن صفحه 46، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 143 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 301.
- الزام النّاصب صفحه 190.
- المهدی صفحه 209.
- الملاحم و الفتن صفحه 109، بشاره الاسلام صفحه 143، الزام النّاصب صفحه 218 و بحار الانوار جلد 53 صفحه 14.
- بحار الانوار جلد 53 صفحه 14، بشاره الاسلام صفحه 143 و الزام النّاصب صفحه 218.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 273 و جلد 53 صفحه 82، بشاره الاسلام صفحه 58 و الزام النّاصب صفحه 176.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 159.
- ارشاد مفید صفحه 340، غیبت شیخ طوسی صفحه 272، بحار الانوار جلد 52 صفحه 211 و بشاره الاسلام صفحه 124.
- غیبت نعمانی صفحه 165، غیبت شیخ طوسی صفحه 269، بحار الانوار جلد 52 صفحه 361 و بشاره الاسلام صفحه 199.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 273، بحار الانوار جلد 52 صفحه 215، الزام النّاصب صفحه 187 و بشاره الاسلام صفحه 124.
- الملاحم و الفتن صفحه 41، منتخب الاثر صفحه 425، اعلام الوری صفحه 429 و المهدی صفحه 197.
- بشاره الاسلام صفحه 150.
- غیبت نعمانی صفحه 163، بشاره الاسلام صفحه 122، الزام النّاصب صفحه 180، غیبت شیخ طوسی صفحه 273 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 206.
- غیبت نعمانی صفحه 160، بحار الانوار جلد 52 صفحه 448، منتخب الاثر صفحه 457 و بشاره الاسلام صفحه 97.
- الملاحم و الفتن صفحه 109، بشاره الاسلام صفحه 143 و الزام النّاصب صفحه 218.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 248 و غیبت نعمانی صفحه 162.
- بحار الانوار جلد 52 ص 272 و بشاره الاسلام صفحه 142.
- غیبت نعمانی صفحه 147، الزام النّاصب صفحه 184، بحار الانوار جلد 52 صفحه 210، غیبت شیخ طوسی صفحه 271، ارشاد مفید صفحه 339، المهدی صفحه 196، بشاره الاسلام صفحه 121 و الامام المهدی صفحه 233.
- ارشاد مفید صفحه 339، غیبت شیخ طوسی صفحه 271، بحار الانوار جلد 52 صفحه 209 و الامام المهدی صفحه 233.
- غیبت نعمانی صفحه 162، بحار الانوار جلد 52 صفحه 251 و بشاره الاسلام صفحه 162.
- منابع آن در بخش فتنه ها گذشت.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 272، ارشاد مفید صفحه 339، بشاره الاسلام صفحه 159، بحار الانوار جلد 52 صفحه 184، الزام النّاصب صفحه 177 و الامام المهدی صفحه 231.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 146.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 149 و بشاره الاسلام صفحه 274.
- منتخب الاثر صفحه 455، بحار الانوار جلد 52 صفحه 240 و بشاره الاسلام صفحه 179.
- بشاره الاسلام صفحه 172.
- انجیل، مکاشفه یوحنّا، بخش نهم، بندهای 14 و 15.
- همان مدرک، بندهای 16 و 17.
- انجیل، مکاشفه یوحنّا، بخش 19، بندهای 17 و 18.
ط - دجّال:
نگارنده در مورد دجّال به نتیجه قطعی نرسیده است، زیرا روایاتی که در مورد دجّال نقل شده، غالبا مورد اعتماد نیستند، و در ضمن آنها مطالبی هست که یقینا جعلی هستند و متن آنها گواه است بر اینکه سخن معصوم نیست. در این حدیثها ذوق و قریحه جاعلین اثر گذاشته، طبق سلیقه و ذوق آنها جعل شده است. و آنچه از رسول گرامی اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده در میان احادیث جعلی دستگاه خلافت گم شده است و تشخیص آنها بسیار دشوار می نماید. به احتمال قوی در احادیث رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) مطالب مربوط به دجّال به یک فرد معیّن مربوط می شود، و به اصطلاح: دجّال شخصی است نه نوعی، ولی در مورد تطبیق آن به شخص معیّن، به نتیجه مشخّصی نرسیده ام، اگرچه احتمال قوی می دهم که به یکی از سران رژیم اشغالگر قدس مربوط باشد که سلاح را همه چیز می پندارند و سرنوشت بشریّت را وابسته به مسابقات تسلیحاتی می دانند و نمی دانند که نزدیک است همین سلاحها به دست مرد دیگری که با نیروی برتر (جهان غیب) مربوط است از کار بیفتد و دیگر، طرحهای شیطانی آنها کارگر نیفتد. و لذا این خدانشناسها همه خواسته های خود را توسّط رژیم اشغالگر قدس و از طریق یهودیان آمریکا، از ایالات متّحده می خواهند و دیگر کشورهای منطقه را به هیچ می انگارند و برای آنها فخر می فروشند و کوس «انا ربّکم الاعلی» می زنند!!.
برخی از صفاتی که در مورد دجّال در احادیث وارد شده، مانند کور بودن یک چشم و بیرون آمدن آن چون دانه عنّاب، و مانند مطالبی که در مورد مرکب معروف او (خر دجّال) گفته شده، مطالبی است که باید گذشت زمان آنها را معنی کند.
دجّال از مادّه «دجل» است و معنای آن: دروغگو، حقّه باز، افسونگر، متقلّب و تزویرکار است.
از ظواهر اخبار استفاده می شود که دجّال هنگامی خروج می کند که حضرت بقیّه الله (روحی فداه) بر سفیانی پیروز شده، وارد عراق گشته، استانبول را فتح کرده، عازم فلسطین باشد و برای نابود ساختن آن جرثومه فساد از قلب خاورمیانه به سوی عکا عزیمت نماید، تا از این طریق مصر و دیگر کشورهای
آفریقائی را فتح فرماید.
باز هم تکرار می کنم که به خیال من نود درصد مطالب مربوط به دجّال مجعول است و ده درصد دیگر به یک شخص معیّن با ویژگیهای شگفت انگیز دلالت می کند که انشاء الله با ظهور قریب الوقوع آن مهر تابان معنای دقیق آن برای همگان روشن می شود.
آنچه از روایات اهلبیت عصمت و طهارت در منابع و مآخذ نقل شده بسیار فراوانست که ما تعداد بسیار اندکی را به عنوان نمونه در اینجا می آوریم و مسئولیّت آنرا به عهده راویان و ناقلان می گذاریم. و به قدر امکان، مطالب مبهم آنرا بیان می کنیم.
* * *
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
1809 - «من قاتلنی فی الأولی، و قاتل أهل بیتی فی الثّانیه، حشره الله فی الثّالثه مع الدّجّال».
«کسیکه در آغاز با من نبرد کند و در ثانی با اهلبیت من جنگ کند، در سوّمی خداوند او را با دجّال محشور می کند».
رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) براساس تنزیل می جنگید و امیر مؤمنان براساس تأویل می جنگید، ابو سفیان با رسول اکرم جنگید، معاویه با امیر مؤمنان جنگید و سفیانی با حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می جنگد. خداوند هر سه را با دجّال محشور می فرماید.
1810 - «یخرج الدّجّال من سجستان».
«دجّال از سجستان خروج می کند».
1811 - «إنّه یخرج من المشرق من قریه یقال لها یهوداء و هی قریه من قری أصفهان و بلده من بلدان الأکاسره. تحته حمار أقمر، و هو مطموس العین مکسور الظّفر و النّظر، و یخرج منه الحیّات و هو محدودب الظّهر، قد صوّر کلّ سلاح فی یدیه حتّی الرّمح و القوس، یخوض البحار إلی
الکعب. و هو قصیر القامه، کهل، مکتوب بین عینیه: کافر».
«دجّال از یکی از دهکده های اصفهان به نام یهودا خروج می کند، که آنجا از شهرهای سلاطین ایرانی است و بر مرکبی سوار می شود که بسیار زشت و کریه المنظر است، چشمش کور است، ناخن و استخوان پیشانی اش شکستگی دارد، افعی ها از او بیرون می آید، پشتش قوز دارد، هر سلاحی را در دست خود کج می کند حتی نیزه و کمان را، تا سینه در دریا فرو می رود، کوتاه قد و کهنسال است و در میان دو چشمش نوشته شده: کافر».
1812 - «یمکث ابو الدّجّال ثلاثین عاما لا یولد له و لزوجته ولد. ثمّ یولد لهما غلام أعور أخرس، تنام عیناه و لا ینام قلبه. ابوه طویل کثیر اللّحم، کأنّ انفه منقار، و أمّه امرأه فرضاخیه طویله الیدین».
«پدر دجّال 30 سال زندگی می کند و صاحب اولاد نمی شود، آنگاه پسری کور و لنگ برای او عطا می شود، که دیدگانش می خوابد و دلش نمی خوابد، پدرش درازقد و چاق است، دماغش چون منقار است، مادرش زنی با شکم فراخ و دستهای دراز است».
1813 - «بین یدیه ثلاث سنوات: سنه تمسک السّماء فیها ثلث قطرها، و الأرض ثلث نباتها، و سنه تمسک فیها السّماء ثلثی قطرها، و الأرض ثلثی نباتها. و سنه تمسک فیها السّماء قطرها کلّه، و الأرض نباتها کلّه، فلا یبقی ذات ظلف و لا ذات خرس من البهائم إلاّ هلک. و إنّ من أشدّ فتنه أن یاتی الأعرابیّ یقول: أ رأیت إن أحییت لک إبلک ألست تعلم انّی ربّک؟. فیقول: بلی. فیمثّل له نحو إبله کأحسن ما یکون ضروعا و أعظمه أسنمه!. و یاتی الرّجل قد مات أخوه و مات ابوه فیقول: أرأیت إن أحییت أباک و أخاک الست تعلم انّی ربّک؟. فیقول: بلی. فیمثّل الشّیاطین نحو أبیه أو أخیه!».
«در پیشقدم خروج او سه سال خشکی است: در سال اوّل آسمان یک سوّم بارانش را حبس می کند و زمین یک سوّم گیاهش را، در سال دوّم آسمان دو سوّم بارانش را حبس می کند و زمین دو سوّم گیاهش را، و در سال سوّم آسمان همه بارانش را حبس می کند و زمین همه نباتش را.
هیچ حیوان سم داری نمی ماند جز اینکه هلاک می شود، حیوان وزوز کننده ای نمی ماند جز اینکه نابود می شود، از زشت ترین فتنه های او اینست که پیش بادیه نشین می رود و می گوید: اگر شتر ترا زنده کنم باور می کنی که من پروردگار تو هستم؟! می گوید: آری. پس در برابر دیدگان او شترش را به بهترین شکلی مجسّم می کند که با پستانهای بسیار جالب و کوهان بسیار مرتفع دیده می شود!! به کسیکه پدرش یا برادرش مرده است می گوید: اگر پدرت و برادرت را زنده کنم، باور می کنی که من پروردگار تو هستم؟! می گوید: آری، پس شیاطین را به صورت پدر و برادر او درمی آورد!!».
اگر این تعبیرات واقعا کلام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) باشد، دجّال مرد تزویرکار و حقّه باز عجیبی است که همگانرا فریب می دهد، مگر اینکه خداوند کسی را از شرّ او در امان نگهدارد.
1814 - «ألدّجّال یبصر باحدی عینیه و لا یبصر بالأخری، طویل القامه، أرزق العینین، أعمش، بوجهه اثر الجدری، أبخر الفم کبیر الأسنان، مقلّب الأظافر، أجدر الجسم لا شعر فی جسده، متنقّع الرّأس، طویل العنق، شانیء أصابعه تصل حدّ کفّه. کلامه له دویّ، عالی الأکتاف، طارح الجبهه، فی إحدی عینیه عیب، لحیته بشاخین تصل سرّته. عبوس، شروس...».
«دجّال با یک چشمش می بیند ولی با چشم دیگرش نمی بیند، قامتی دراز و چشمانی زاغ دارد که از آنها آب می ریزد، صورتش آبله رو است و دهانش بوی بد می دهد، دندانهایش درشت است و ناخنهایش خمیده، پوست بدنش آبله دار است و بی مو، در سرش نشانه شکستگی دارد، گردنش دراز، اخلاقش زشت و انگشتانش بسیار بلند است که از وسطهای کف دستش منشعب می شود، صدایش طنین دار، شانه هایش بلند و پیشانی اش فراخ است، یکی از دیده هایش معیوب است، ریشش به سینه اش فروهشته، مردی زشت خوی و ترش رویست، بر مرکبی سوارست که خودش سرخ و پاهایش سبز است و میان دو گوشش 20 میل است!!، سرش چون کوهی بلند و پشتش متناسب با آنست. گامهایش 20 میل است!!
بر پیشانی اش دو سطر نوشته شده که هر مؤمنی آنرا می خواند و هر کافری آنرا تکذیب می کند، و آن اینکه هرکس از تو پیروی کند شقاوتمند است و هرکس از تو جدا شود خوشبخت است، بیشتر لشکریانش از یهودیان و زنازادگان است. در طرف راست او کوهی سبز و در طرف چپش کوهی سیاه است که با او راه می روند و همراه او توقّف می کنند. می گوید: این بهشت منست و این یکی دوزخ من. هرکس از من پیروی کند او را به بهشت می برم و هرکس نافرمانی کند او را با شمشیر نقمت خود تأدیب می کنم».
این حدیث شگفتیهای فراوانی دارد که برخی از تأویلهایش را در فرازهای بعدی خواهیم گفت.
1815 - «ألا أحدّثکم حدیثا عن الدّجال ما حدّث به نبیّ قومه؟. إنّه أعور، و إنّه یجیء معه بمثل الجنّه و النّار. و إنّی انذرکم کما انذر به نوح قومه.. تعلمون أنّه أعور، و إنّ الله لیس بأعور».
«آیا برای شما در مورد دجّال حدیثی بگویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته است؟ او (یک چشمش) نابیناست، و چیزی همانند بهشت و جهنّم با خود حمل می کند، من شما را از او بیم می دهم آنچنانکه حضرت نوح قومش را بیم داد. من شما را از او بیم می دهم و هیچ پیامبری نیست جز اینکه از او برحذر داشته است. ولی من به شما چیزی می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته است: می دانید که او اعور (نابینا) است و خداوند اعور نیست. دجّال تا نزدیکی مدینه می آید و آنگاه سه زلزله در مدینه روی می دهد، پس هر کافر و منافقی از شهر بیرون می رود و بدین سان وحشت از دجّال (مسیح کاذب) وارد مدینه نمی شود. آنروز مدینه هفت دروازه دارد برای هریکی دو فرشته نگهبان هستند... چشم راست او نابیناست و همانند یک دانه عنّاب است».
در متن حدیث اضطراب هست و از نظر فصاحت در سطحی نیست که شایسته فصیحترین انسان روی زمین باشد. و اگر حدیث صحیح باشد منظور از جمله «دجّال اعور است و خدا اعور نیست» شاید این باشد که چون او کارهای خارق العاده انجام می دهد و ادّعای الوهیّت می کند، ازاین رو رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) می فرماید که او یک چشمش معیوب است و خداوند باید از هر عیبی پیراسته
باشد و لذا او هرگز نمی تواند خدای باشد.
در روایات دیگری آمده است که حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلم) در نماز از فتنه دجّال به خدا پناه می برد و به اصحابش می فرمود:
1816 - «إنّ معه نارا و نورا. فناره ماء بارد، و ماؤه نار. فمن أدرک ذلک منکم فلیقع فی الّذی یری أنّها نار، فإنّه عذب بارد!».
«همراه او آتش و نوری هست، آتش او آب خنک است و آب او آتش است. هرکس از شما شیعیان آن زمان را درک کند خود را به آنچه که آتش به نظر می رسد بیفکند که آنچه آتش تصوّر شود آب گوارائی است!!».
البتّه این معنی به نظر می رسد که دور از واقعیّت باشد و به شوخی شبیه تر باشد و تصوّر نمی رود که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) چنین تعبیری را فرموده باشد، ولی در منابع اهل سنّت موجود است.
1817 - «ألدّجّال رجل ضخم عریض، لیس ما بین خلق آدم إلی قیام السّاعه خلق أکبر منه».
«دجّال مردی درشت و چاق است و در میان مخلوقات خدا از حضرت آدم تا پایان جهان کسی بزرگتر از او نیست».
1818 - «إنّه لم تکن فتنه فی الأرض، منذ ذرأ الله ذرّیه آدم، أعظم من فتنه الدّجّال!.. و إنّ الله لم یبعث نبیّا إلاّ حذّر أمّته الدّجّال، و انا آخر الأنبیاء و انتم آخر الأمم، و هو خارج فیکم لا محاله!».
«از روزیکه خداوند اولاد حضرت آدم را آفریده است فتنه ای بالاتر از فتنه دجّال نیست. خداوند پیامبری نفرستاده جز اینکه امّت خود را از فتنه دجّال بیم داده است. من آخرین پیامبر و شما آخرین امّت هستید، او بدون تردید در میان شما خروج خواهد کرد».
1819 - «ما من نبیّ إلاّ و انذر قومه الدّجّال الأعور الکذّاب».
«هیچ پیامبری نیست جز اینکه امّتش را از دجّال دروغگوی نابینا برحذر داشته است».
1820 - «ایّها النّاس، ما بعث الله نبیّا إلاّ و قد انذر قومه الدّجال.
و إنّ الله قد أخّره إلی یومکم هذا. فمهما تشابه علیکم فی أمره فإنّ ربّکم لیس بأعور إنّه یخرج علی حمار عرض ما بین اذنیه میل!. یخرج و معه جنّه و نار، و جبل من خبز و نهر من ماء!. أکثر اتباعه الیهود و النّساء و الاعراب.
یدخل آفاق الأرض کلّها إلاّ مکّه و لا بتیها و المدینه و لا بتیها فإنّهما محرّمتان علیه».
«هان ای مردم! خداوند پیامبری را نفرستاده جز اینکه قوم خود را از دجّال بیم داده است و خداوند او را برای زمان شما ذخیره کرده است. اگر کارهای او بر شما مشتبه شود، این هرگز مشتبه نشود که او کور است و پروردگارتان کور نیست. او بر فراز مرکبی می آید که بین دو گوشش یک میل است. او خروج می کند در حالیکه بهشت و جهنّم را با خود یدک می کشد و کوهی از نان و رودخانه ای از آب را همراه خود حمل می کند.
بیشترین پیروانش از یهودیان، زنان و بادیه نشینان است، به همه اقطار و اکناف جهان وارد می شود جز مکّه و حوالی مکّه، و مدینه و حوالی مدینه، که هردو (مکّه و مدینه) بر او حرام است».
در اینجا جای شکرش باقیست که فاصله بین دو گوش مرکبش از 20 میل به یک میل تقلیل یافته است.
1821 - «من المحرّم علی الدّجّال أن یدخل نقاب المدینه لانّها تنفی الخبث کما ینفی الکیر خبث الحدید و لانّها لا یقربها الطّاعون و لا الدّجّال».
«از چیزهائی که بر دجّال حرام است پا نهادن بر راههای کوهستانی مدینه منوّره است که آنجا سرزمین مقدّس است و پلیدی را از بین می برد آنچنانکه کوره آهنگران پلیدی آهن را، و آنجا سرزمینی است که طاعون و دجّال بر آنجا راه ندارد».
در حدیث 1815 خواندیم که چون دجّال به مدینه نزدیک شود در مدینه سه بار زلزله می شود و منافقان و کافران از مدینه بیرون می روند که آنهم نوعی دفع پلیدی است.
1822 - «لا یدخل المدینه رعب المسیح الدّجّال. و لها یومئذ ثلاثه أبواب، لکلّ باب ملکان».
«رعب و وحشت مسیح کاذب (دجّال) وارد مدینه نمی شود. آنروز برای مدینه سه دروازه است و برای هر یکی دو فرشته نگهبان هستند».
1823 - «علی نقاب المدینه ملائکه. لا یدخلها الطّاعون و لا الدّجّال».
«بر راههای کوهستانی مدینه فرشتگانی موکّل هستند که طاعون و دجّال وارد آنها نشوند».
1824 - «یاتی، و هو محرّم علیه أن یدخل نقاب المدینه، فینتهی إلی بعض السّباخ الّتی تلیها، فیخرج إلیه یومئذ رجل هو من خیر النّاس، فیقول له: أشهد انّک الدّجال. فیقول الدّجال: أرأیتم إن انا قتلت هذا الرّجل ثمّ أحییته، اتشکوّن فی الأمر؟. فیقولون: لا، فیقتله ثمّ یحییه!. فیقول الرّجل حین یحییه: و الله ما کنت فیک قطّ أشدّ بصیره منّی الآن. فیرید الدّجال أن یقتله ثانیا فلا یسلّط علیه».
«بر دجّال حرامست که وارد راههای کوهستانی مدینه شود، از این رهگذر به وادیهای نزدیک آن می آید، در آنجا مردی از بهترین مردم به سوی او خارج می شود و می گوید: من گواهی می دهم که تو دجّال هستی. دجّال می گوید: من اگر این مرد را بکشم و سپس زنده سازم، آیا در مورد این امر باز هم شکّ می کنید؟! مردم می گویند: نه. پس او را می کشد و سپس زنده اش می کند. هنگامی که او را زنده می کند، او می گوید: هرگز عقیده من نسبت به شما تغییر نکرده قبلا هم در همین سطح ترا می شناختم که الان می شناسم. دجّال تصمیم می گیرد که یکبار دیگر او را بکشد ولی خداوند دیگر او را مسلّط نمی سازد».
گفته شده که آن مرد حضرت خضر (علیه السلام) است، چنانکه گفته شده که سرانجام او را حضرت خضر می کشد.
روزیکه جهان بشریّت از فتنه دجّال رهائی یابد «روز رهائی» نامیده می شود.
1825 - «و لیهبطنّ الدّجّال حول کرمان، فی قوم یلبسون الطّیالسه و ینتعلون الشّعر».
«دجّال با گروهی که طیلسان می پوشند و کفش مویین به پا می کنند در حومه کرمان فرود می آید».
1826 - «یهبط الدّجّال کلّ قریه عامره فی الدّنیا اثناء المدّه الّتی یسیحها فی الأرض».
«در مدّتی که دجّال در روی زمین گردش می کند به همه شهرهای آباد وارد می شود».
1827 - «یتبعه سبعون ألفا من الأتراک و الیهود و أولاد الزّنا.
و المدمنون علی الخمر و المغنّون و أصحاب اللّهو و الأعراب، و النّساء. و هو یمرّ بالخربه فیقول لها: أخرجی کنوزک، فتتبعه کنوزها!».
«هفتاد هزار ترک، یهود، زنازاده، خواننده، نوازنده، بادیه نشین و زن از او پیروی می کنند. به هر خرابه ای برسد می گوید: گنجهایت را آشکار کن، پس آنچه گنج دارد آشکار می شود».
1828 - «الدّجّال رجل عریض، عینه الیمنی مطموسه، و الیسری کانّها کوکب، بین عینیه مکتوب: کافر باللّه و برسول اللّه. یخرج و یدّعی انّه الرّبّ و لا یسمعه أحد إلاّ تبعه إلاّ من عصمه الله (عزّ و جلّ). تکون له جنّه و نار، فیقول: هذه جنّتی لمن سجدلی، و من أبی أدخلته النّار».
«دجّال مرد چاقی هست، چشم راستش معیوب است، چشم چپش چون ستاره می درخشد. کسی او را نمی شنود جز اینکه از او پیروی می کند جز کسانیکه خداوند آنها را نگهدارد. بهشت و دوزخی خواهد داشت که خواهد گفت: این بهشت منست برای کسانیکه مرا سجده کنند و این جهنّم منست برای کسانیکه از سجده به من ابا کنند».
1829 - «عند خروج الدّجّال تهبّ ریح عاد، و تسمع صیحه قوم صالح، و یکون مسخ کمسخ أصحاب الرّسّ. و هو یخرج من ناحیه المشرق من قریه یقال لها: دارس. یخرج علی حمار، مطموس العین، مکسور الظّفر،
یخوض البحار إلی کعبه. یدخل کلّ بلد إلاّ أربع مدن: مکّه و المدینه و القدس و طرسوس. و ینزل عیسی (علیه السلام) و یکون قتله علی یده بحربه ینزلها معه، و یکون تجوّله فی الدّنیا أربعین یوما: یوم کسنه، و یوم کشهر، و یوم کجمعه، و سائر أیّامه کأیّام النّاس و یقتله عیسی بن مریم بباب لدّ».
«چون دجّال خروج کند طوفانی چون طوفان قوم عاد، و بانگی چون بانگ قوم صالح، و مسخی چون مسخ اصحاب رسّ واقع می شود. وی از مشرق از دهکده ای به نام «دارس» خروج می کند، بر مرکبی نابینا و سم شکسته سوار می شود که تا سینه اش در آب فرو می رود. به هر شهری وارد شود جز چهار شهر: مکّه و مدینه و قدس و طرسوس. آنگاه حضرت عیسی (علیه السلام) نازل می شود و دجّال به دست او کشته می شود با وسیله ای که با خودش موقع نزول می آورد. دجّال مدّت چهل روز در زمین می گردد که یک روز آن چون یکسال و یک روزش چون یکماه و دیگر روزهایش چون روزهای معمولی. حضرت عیسی (علیه السلام) او را در باب لدّ می کشد».
و گفته شده که او را حضرت بقیّه الله روحی فداه به قتل می رساند و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز یک ضربه می زند تا کارش را یکسره کند.
1830 - «یخرج و لست فیکم، فامرؤ حجیج نفسه!. و الله خلیفتی علی کلّ مسلم. إنّه شاب قطط عینه قائمه، یخرج ما بین الشّام و العراق فیعبث یمینا و شمالا، لبثه فی الأرض أربعون یوما: یوم کسنه، و یوم کشهر، و یوم کجمعه، و سائر أیّامه کأیّامکم...»
«او هنگامی خروج می کند که من در میان شما نیستم و هرکسی برای خودش حجّت است و خداوند ولیّ منست بر هر مسلمانی. او (دجّال) جوانی است با موهای پرپشت، چشمش برآمدگی دارد، از میان شام و عراق خروج می کند، به چپ و راست گردش می کند، مدّت چهل روز در روی زمین جولان می کند، روزی چون یکسال، روزی چون یکماه و دیگر روزهایش چون روزهای شما، سرعتش در روی زمین چون باران است، باد به دنبالش حرکت می کند، به نزد قومی می آید و به طرف خود دعوت می کند. او را تکذیب می کنند و دست ردّ به سینه اش می زنند، برمی گردد، در حالیکه همه اموال آنها را (از طریق سحر و شعبده) با خودش می برد. آنها صبح می کنند و می بینند که چیزی در دست ندارند.
آنگاه به سوی آنها بازمی گردد و آنها را به سوی خود فرامی خواند و همگی او را تصدیق می کنند و دعوتش را می پذیرند. به آسمان می گوید: ببار، آسمان می بارد. به زمین می گوید: برویان، و زمین می رویاند. پس دامهای آنها بهتر از هر زمانی میخورند و به تناسب آن شیر می دهند، آنگاه به ویرانه آمده می گوید: گنجهایت را درآور. پس برمی گردد و گنجها همانند زنبوران عسل به دنبالش حرکت می کنند. جوان چهارشانه ای را می خواند و با شمشیر دو نیمش می کند و سپس یکبار دیگر فرامی خواند و خنده کنان به او روی می کند».
* * *
امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید:
1831 - «یخرج الدّجال الأکبر، الأعور الممسوح العین الیمنی، و الأخری کانّها ممزوجه بالدّم، لکأنّها فی الحمره علقه، تاتی الحدقه کهیئه حبّه العنب الطّافیه علی الماء».
«دجّال بزرگ خروج می کند، چشم راستش معیوب است و چشم چپش خون آلود است، گوئی خون بسته است، حدقه چشمش چون یک دانه عنّاب روی آب شناور است».
1832 - «یخرج من بلده بأصفهان یقال لها: الیهودیّه، عینه الیمنی ممسوحه، و الأخری فی جبهته تضیء کانّها کوکب الصّبح، فیها علقه کأنّها ممزوجه بالدّم، بین عینیه مکتوب: کافر. یقرأه کلّ کاتب و امّیّ. یخوض البحار، و یسیر بین یدیه جبلان من دخان، و خلفه جبل أبیض یری النّاس انّه طعام. یخرج فی قحط شدید، تحته حمار أحمر طوله سبعون ذراعا، خطوته میل، تطوی له الأرض منهلا منهلا. لا یمرّ بماء الاّ غار إلی یوم القیامه: ینادی بصوت عال یسمع بین الخافقین و یبلغ ما شاء الله و یقول:
إلیّ إلیّ یا أولیائی. انا الّذی خلق فسوّی، و قدّر فهدی، انا ربّکم الأعلی!.
هذه جنّه لمن سجد لی، و من أبی أدخلته النّار!. کذب عدوّ اللّه، إنّه أعور، و ربّکم لیس بأعور».
«از شهر اصفهان، از دهکده ای به نام «یهودیّه» خروج می کند، چشم راستش معیوب و چشم دیگرش چون ستاره صبح بر پیشانی اش می درخشد. در چشم چپش چون زالوئی آمیخته با خون است. در میان دو چشمش نوشته شده: «کافر». هر درس خوانده و ناخوانده آنرا می خواند.
وارد دریاها می شود و بر روی دریا حرکت می کند و دو کوه از دود در برابرش حرکت می کند و کوه سفیدی در پشت سرش که مردم آنرا خوراک تصوّر می کنند. در سال قحطی خروج می کند و بر مرکبی سرخ به طول هفتاد زراع سوار می شود. گامهایش یک میل است، زمین در زیر پاهایش درنوردیده می شود. بر آبی عبور نمی کند جز اینکه برای همیشه در زمین فرو می رود (خشک می شود)، با صدای بلند بانگ می زند که همه شرق و غرب می شنود: ای دوستان و علاقمندان، به سوی من بشتابید که من همان آفریدگاری هستم که جهان را آفرید و کامل گردانید و هدایت نمود. من ربّ اعلای شما هستم، این بهشت منست برای کسیکه مرا سجده کند و هرکس نافرمانی کند به دوزخ فرو می برم!!!. دشمن خدا دروغ می گوید، او کور است و خداوند کور نیست».
از امام صادق (علیه السلام) آمده است که او در دهه اوّل ماه رجب خروج می کند.
خدای تبارک و تعالی از هر عیب و نقصی منزّه است، او بیناست ولی بدون نیاز به چشم، او شنواست بدون نیاز به گوش. او از هرگونه نقص و عیب منزّه است، به مکان و زمان نیاز ندارد، او جسم نیست و از همه لوازم مادّه به دور است، دیدگان او را درک نمی کند و او دیدگان را درک می کند، که او لطیف و خبیر است و از آنچه ستمگران و بی خردان می گویند پاک و منزّه است.
1833 - «انّی یکون ذلک و لم یعضّ الزّمان، انّی یکون ذلک و لم یجف الإخوان، انّی یکون ذلک و لم یظلم السّلطان، انّی یکون ذلک و لم یقم الزندیق فی قزوین، فیهتک ستورها، و یکفّر صدورها و یغیّر سورها، و یذهب بهجتها؟!. من فرّ منه أدرکه، و من حاربه قتله، و من اعتزله افتخر، و من تابعه کفر، حتّی یقوم باکیان: باک یبکی علی دینه، و باک یبکی علی دنیاه».
«چگونه ممکن است مهدی ظهور کند در حالیکه هنوز روزگار
سخت نشده است، چگونه ممکن است در حالیکه هنوز دوستان و برادران ستم پیشه نکرده اند، چگونه ممکن است در حالیکه هنوز پادشاه ستم نکرده است. چگونه ممکن است در حالیکه هنوز زندیق از قزوین خروج نکرده است، که پرده ها را بدرد و بزرگان را تکفیر نماید و حدود را تغییر دهد و طراوت آنرا از بین ببرد. هرکس از او فرار کند او را درمی یابد، هرکس با او درگیر شود او را می کشد، هرکس از او دوری گزیند افتخاری کسب می کند و هرکس از او پیروی کند کافر می شود. آنگاه مردم به دو دسته گریان تقسیم می شوند، دسته ای برای دینش گریه می کند و دسته ای برای دنیایش».
در برخی از احادیث شهر خروج او دقیقا مشخّص شده، در برخی فقط اسم منطقه اش آمده و در برخی عنوان کلّی مطرح شده است و شاید برخی از اختلافات مربوط به ناقلان حدیث پیش از تدوین کتب حدیثی باشد.
1834 - «ألا و إنّ اکثر أشیاعه یومئذ أولاد الزنی و أصحاب الطّیالسه الخضر یقتله الله (عزّ و جلّ) علی عقبه أفیق لثلاث ساعات مضت من یوم الجمعه، علی یدی من یصلّی عیسی بن مریم (ع) خلفه».
«آگاه باشید که بیشتر پیروانش فرزندان نامشروع و اصحاب طیلسان سبز (یهودیان) می باشند. خداوند او را در گردنه «افیق» به دست کسی که عیسی مسیح پشت سرش نماز می خواند، سه ساعت گذشته از روز جمعه به هلاکت می رساند».
«افیق» دهکده ای در فلسطین بین حوران و غوربیسان در نزدیکی شهر «لدّ» می باشد.
1835 - «یبرز الدّجال و معه سبعون ألف یهودیّ کلّهم ذو سلاح محلاه. فإذا نظر الدّجّال إلی عیسی ذاب کما یذوب الرّصّاص فی النّار ثمّ یولّی هاربا، فیقول عیسی: إنّ لی فیک ضربه لن تفوتنی بها، فیدرکه فیقتله، فلا یبقی شیء ممّا خلقه الله یتواری به یهودیّ إلاّ انطقه الله (عزّ و جلّ)، و لا حجر و لا دابّه إلاّ قال: یا عبد الله المسلم، هذا یهودیّ فاقتله، إلاّ الغرقد فإنّها من شجرهم فلا تنطق».
«دجّال با هفتاد هزار یهودی خروج می کند که همگی تا به دندان مسلّح هستند. چون دجّال به حضرت عیسی نگاه کند ذوب می شود آنچنانکه سرب در آتش ذوب می شود. سپس پشت کرده پا به فرار می نهد.
حضرت عیسی (علیه السلام) می فرماید: من ضربتی برای تو دارم که هرگز از من فوت نخواهد شد. پس به او می رسد و او را طعمه شمشیر می سازد. دیگر چیزی از آفریده های خدا پیدا نمی شود که یهودیان در زیر آن مخفی شوند جز اینکه به اذن خدا به حرف درآمده می گوید: ای مسلمان! اینجا یک نفر یهودی هست او را بکش. هر سنگی و هر جنبنده ای مخفیگاه آنها را بیان می کند، جز «غرقد» که از درختان آنهاست و لذا به حرف نمی آید».
این معنی با احادیث فراوانی تأیید می شود که در حکومت حقّه یک نفر هم یهودی در روی زمین نمی ماند و اگر در دل سنگی مخفی شوند آن سنگ به سخن می آید و می گوید: ای بنده خدا، در دل من یهودی هست مرا بشکاف و آنرا درآور.
نگارنده هنوز به عقیده خود باقی است که دجّال رمز یک آشوبگر و ستمگر از رهبران گروههای گمراه و خونخوار است که با لشکریان تا به دندان مسلّح طغیان می کند و ادّعای الوهیّت می نماید تا روزیکه وعده الهی فرا رسد و همه نیروهایش را درهم شکند و خود با یک ضربت از پای درآید. که حق پابرجا و باطل نابودشدنی است.
* * *
امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
1836 - «ألدّجال یخرج من قبل المشرق من مدینه خراسان (؟) ثمّ یهبط حدر کرمان فی ثمانین ألفا، و أتباعه کأنّ وجوههم المجانّ المطرّقه».
«دجّال از طرف مشرق از شهر خراسان خروج می کند، سپس با هشتاد هزار نفر به جلگه کرمان فرود آید، صورت لشکریانش چون سپرهائی است که پوست بر روی آن کشیده باشند».
از این حدیث استفاده می شود که قسمتی از پیروان او از چین و خاور
دور خواهد بود.
روزی یک نفر خراسانی خدمت امام باقر (علیه السلام) رسید امام فرمود:
1837 - «یا خراسانیّ، تعرف وادی کذا؟. قال: نعم. قال:
تعرف صدعا فی الوادی من صفته کذا و کذا و کذا؟. قال: نعم قال: من ذلک یخرج الدّجّال».
«ای خراسانی! آیا چنین منطقه ای را می شناسی؟ گفت: آری.
فرمود: آیا در آنجا تیره ای را به این خصوصیّات می شناسی؟ گفت: آری.
فرمود: دجّال از آنها خروج می کند».
1838 - «یخرج بعد جفاف ماء بحیره طبریّه».
«دجّال پس از خشک شدن دریاچه طبریّه خروج می کند».
اگر دریاچه طبریّه خشک شود، یکی از بهترین نشانه های حقّانیّت اسلام و صدق گفتار پیامبر اسلام خواهد بود که از یک حادثه غیرمترقّبه در بیش از هزار سال بعد خبر داده است. زیرا هنوز آب دریاچه طبریّه فراوان است و آثار کم شدن و خشک شدن در آن نیست و هنوز هم یهود از آب آن پتاسیم و سولفور استخراج می کنند. ولی براساس این روایت روزی خواهد خشکید و به دنبال آن دجّال خروج خواهد کرد.
* * *
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
1839 - «یصرح بصوت یسمعه الإنس و الجنّ: هذه جنّتی لمن سجدلی، و من أبی أدخلته النّار!».
«دجّال بانگ می زند که این بهشت منست برای کسیکه مرا سجده کند و هرکس امتناع ورزد او را به آتش می برم. این فریاد را همه انس و جنّ می شنوند».
معنای این حدیث امروز بسیار معقول است، زیرا کافیست که در پشت تریبون قرار بگیرد و فریاد بکشد و از همه رسانه های گروهی فریادش بلند شود و
بگوش همگان برسد.
1840 - «... و هو یعطی من یقرّ له بالرّبوبیّه، فیتبعه من اصفهان سبعون ألفا، و یتبعه أسوا النّاس!».
«هرکس از او پیروی کند او را انفاق می کند و لذا هفتاد هزار نفر از بیچاره ترین مردمان از اصفهان از او پیروی می کنند».
1841 - «ألقائم یقتل الدّجّال، و یصلبه علی کناسه الکوفه».
«حضرت قائم (عجّل الله فرجه) دجّال را می کشد و او را در کناسه کوفه به دار می زند».
از این حدیث استفاده می شود که دجّال در عراق کشته می شود.
1842 - «یوم النّیروز هو الیوم الّذی یظهر فیه قائمنا أهل البیت و ولاه الأمر، و یظفره الله تعالی بالدّجال فیصلبه علی کناسه الکوفه!».
«روز نوروز روزیست که خداوند در آن روز قائم اهلبیت (عجّل الله فرجه) و واپسین ولیّ امر را بر دجّال پیروز می گرداند و او را در کناسه کوفه به دار می زند».
1843 - «یقتله صاحب الأمر لثلاث ساعات مضت من یوم الجمعه».
«صاحب الامر (علیه السلام) او را سه ساعت از صبح جمعه گذشته به هلاکت می رساند».
خدا می داند که از این احادیث که در مورد دجّال گذشت چقدرش صحیح است و چقدرش توسّط بازرگانان حدیث (نعوذ باللّه) جعل شده و به زبان معصومان پاک بسته شده است!.
* * *
جابر بن عبد الله انصاری گوید:
1844 - «من کذّب بالدّجّال فقد کفر، و من کذّب بالمهدیّ فقد کفر».
«هرکس دجّال را انکار کند، کافر می شود و هرکس مهدی را انکار کند کافر می شود».
مترجم گوید: انکار دجّال از آن جهت کفرآور است که تکذیب رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) و ائمّه اطهار می باشد. و حدیث فوق عینا از رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است:
ابو بکر اسکافی در «فوائد الاخبار» و ابو القاسم سهیلی در «شرح السّیره» این حدیث را به سندهای خود نقل می کنند از جابر بن عبد الله انصاری، که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
1845 - «من کذّب بالدّجّال فقد کفر، من کذّب بالمهدیّ فقد کفر».
«هرکس دجّال را انکار کند کافر می شود و هرکس مهدی را انکار کند کافر می شود».
* * *
و در انجیل آمده است:
1846 - «زیرا که این انصاف است نزد خدا که عذاب کنندگان شما را عذاب دهد. و شما را که عذاب می کشید با ما راحت بخشد، در هنگامی که عیسی خداوند از آسمان با فرشتگان قوّت خود ظهور خواهد نمود».
1847 - «و آن اژدها را که قدرت به وحش داده بود پرستش کردند و وحش را سجده کرده گفتند که کیست مثل وحش و کیست که با وی می تواند جنگ کند».
[مترجم گوید: مستر هاکس آمریکائی در شرح این فراز گوید: مقصود از وحش قوه ایست که در مقام خداوند می ایستد و از برای خود حقوق نابرجا (بی مورد) ادّعا نماید و مؤمنین و خادمین حضرت اقدس الهی را زحمت رسانیده، متابعین خود را به اسم خود بنامد و این مطلب در سایر جاهای مکاشفات نیز مذکور است (مکاشفه یوحنّا 14:9،15:2،16:2)، امّا وحش قرمز آنهم در
مکاشفات مذکور است (مکاشفه یوحنّا 19:19 و 20:4). «مترجم»]
1848 - «و معجزات عظیمه به عمل می آورد تا آتش را نیز از آسمان در حضور مردم به زمین فرود آورد. و ساکنان زمین را گمراه کند».
1849 - «و آن ده شاخ که دیدی، ده پادشاه هستند که هنوز سلطنت نیافته اند. بلکه یکساعت با وحش چون پادشاهان قدرت می یابند.
اینها یک رأی دارند و قوّت و قدرت خود را به وحش می دهند».
1850 - «و دیدم فرشته را که در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز می کنند ندا کرده می گوید: بیائید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگنانرا، چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر. و دیدم وحش و پادشاهان زمین و لشکرهای ایشان را که جمع شده بودند تا با اسب سوار و لشکر او جنگ کنند. و وحش گرفتار شد و نبیّ کاذب با وی که پیش او معجزات ظاهر می کرد تا به آنها آنانیرا که نشان وحش دارند و صورت او را می پرستند گمراه کند. این دو زنده به دریاچه آتش افروخته شده به کبریت انداخته شدند. و باقیان به شمشیریکه از دهان اسب سوار بیرون می آمد کشته شدند و تمامی مرغان از گوشت ایشان سیر گردیدند».
از این فراز استفاده می شود که ممکن است دجّال همان سفیانی باشد که لشکریانش در کنار دریاچه طبریّه کشته می شوند و خودش نیز در کنار دریاچه طبریّه ذبح می شود و نبرد حق و باطل پایان می پذیرد و دیگر نشانی از باطل باقی نمی ماند. و شاید دجّال یک حقیقت باشد جدا از سفیانی که دارای قدرت فوق العاده افسونگری و حقّه بازی باشد و انسانهای زیادی را گول بزند. و شاید منظور از مرکب عجیب و غریب او که میان دو گوشش 20 میل باشد و کوههائی را با خود حمل کند ناوهای جنگی امروز باشد که دهها فروند هواپیما می تواند روی آنها فرود آیند و کوههائی از اسلحه و امتعه را با خود حمل کند و شاید واقعا تپّه ای از وسائل رفاه و آسایش در یک طرف ناو، و تپّه ای از موادّ آتش زا را در طرف دیگر آن حمل کند که یکی را بهشت و دیگری را جهنّم
بنامد. چنانکه در احادیث گذشت.
* * *
در پایان از خوانندگان گرامی می خواهم که در فرازهای این کتاب دقّت کنند و مسیر خود را در پرتو کلمات درربار معصومین (علیهم السلام) برگزینند، که ما هم اکنون بر سر دوراهی قرار گرفته ایم: راهی به سوی خوشبختی جاویدان و راهی به سوی سراشیبی سقوط در شقاوت دائمی.
* * *
سپاس و ستایش بیکران پروردگار جهانیان را که توفیق نگارش این سطور را به ما ارزانی داد و ما را به این خدمت ناچیز به پیشگاه حضرت بقیّه الله روحی فداه مفتخر فرمود، که مدّت هفت سال تمام به نام او و به یاد او به تحقیق و تحلیل این اثر ناچیز پرداختم. که توفیق از اوست و سپاس بیکران مخصوص اوست. و درود بی پایان بر اشرف پیامبران و فرزندان پاک او باد. (1)
«پایان»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - *) - ترجمه این کتاب به تاریخ 12 شوّال 1405 هجری برابر 10 تیر 1364 شمسی در حوزه علمیّه قم پایان یافت. امید است مورد پذیرش و رضایت حضرت بقیّه الله روحی فداه قرار بگیرد. انشاء اللّه.
حواشی
- مرحوم خزائلی معنای وسیعتر و مشخّصات جامعتری بیان کرده که متأسفانه مدرک خود را نگفته است و لذا از آوردن آن خودداری می کنیم، علاقمندان به کتاب «اعلام قرآن» بخش «مسیح دجّال» مراجعه فرمایند.
- منتخب الاثر صفحه 425، الزام النّاصب صفحه 64، الامام المهدی صفحه 217، بحار الانوار جلد 52 صفحه 224 و بشاره الاسلام صفحه 5.
- صحیح مسلم جلد 8 صفحه 193 و الزام النّاصب صفحه 202 و 228.
- الزام النّاصب صفحه 73.
- الزام النّاصب صفحه 181.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 171، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 195، الزام النّاصب صفحه 74 و بشاره الاسلام صفحه 274.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 195 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 171.
- بشاره الاسلام صفحه 274، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 195 و الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 171.
- الزام النّاصب صفحه 74، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 171 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60.
- المهدی صفحه 192، الزام النّاصب صفحه 74 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60.
- الزام النّاصب صفحه 74 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 61، صحیح مسلم جلد 4 صفحه 120، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 165، بحار الانوار جلد 52 صفحه 194، منتخب الاثر صفحه 460، البیان صفحه 104، کشف الغمّه جلد 3 صفحه 260 و الزام النّاصب صفحه 74.
- منابع یادشده در شماره 12.
- الملاحم و الفتن صفحه 146، بشاره الاسلام صفحه 15 و 295، منتخب الاثر صفحه 460، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 165، صحیح مسلم جلد 4 صفحه 120 و کشف الغمه جلد 3 صفحه 260.
- الزام النّاصب صفحه 181 و 261، صحیح بخاری جلد 9 صفحه 61 و البیان صفحه 104.
- منتخب الاثر صفحه 461، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 199، الزام النّاصب صفحه 85، نور الابصار صفحه 169 و صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60.
- ولی در احادیث تصریح شده که او را حضرت عیسی (علیه السلام) در باب لدّ در فلسطین می کشد.
«مترجم»
- الملاحم و الفتن صفحه 69، الزام النّاصب صفحه 261 و بشاره الاسلام صفحه 45.
- بشاره الاسلام صفحه 45، الملاحم و الفتن صفحه 126 و الزام النّاصب صفحه 261.
- الزام النّاصب صفحه 202 و 261، بحار الانوار جلد 52 صفحه 194 و الملاحم و الفتن صفحه 66.
- صحیح بخاری جلد 9 صفحه 60، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66، بشاره الاسلام صفحه 274 و الزام النّاصب صفحه 228.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 136، بشاره الاسلام صفحه 274، الزام النّاصب صفحه 228، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 198 و کشف الغمّه جلد 3 صفحه 274.
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 274، الزام النّاصب صفحه 228، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 197، ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66 و بشاره الاسلام صفحه 192.
- الزام النّاصب صفحه 202، صحیح مسلم جلد 1 صفحه 107 و بشاره الاسلام صفحه 44.
- الصّواعق المحرقه صفحه 165، بحار الانوار جلد 52 صفحه 193، الزام النّاصب صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 44 و الملاحم و الفتن صفحه 77.
- غیبت شیخ طوسی صفحه 269، منتخب الاثر صفحه 441، بحار الانوار جلد 52 صفحه 212، بشاره الاسلام صفحه 65، الامام المهدی صفحه 231 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66.
- الزام النّاصب صفحه 180، بشاره الاسلام صفحه 45، منتخب الاثر صفحه 428 و بحار الانوار جلد 52 صفحه 194.
- غرقد، نوعی عوسج است و آن درختی است که برگ و بار آنرا بجوشانند و در خضابها به کار برند. «مترجم»
- کشف الغمّه جلد 3 صفحه 273، بشاره الاسلام صفحه 275، الزام النّاصب صفحه 202، صحیح مسلم جلد 8 صفحه 296 و الملاحم و الفتن صفحه 66.
- الملاحم و الفتن صفحه 126.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 190.
- الزام النّاصب صفحه 261.
- الزام النّاصب صفحه 261.
- ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 66 و منتخب الاثر صفحه 480.
- بحار الانوار جلد 52 صفحه 308 و بشاره الاسلام صفحه 193.
- الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 161.
- الرّوض الانف جلد 2 صفحه 431 و عقد الدّرر صفحه 157.
- انجیل، رساله دوّم پولس رسول به تسالونیکیان، باب اوّل بندهای 6 و 7.
- انجیل، مکاشفه یوحنّای رسول، باب سیزدهم، بند 4.
- قاموس کتاب مقدّس، صفحه 905.
- انجیل، مکاشفه یوحنّا، باب سیزدهم، بندهای 13 و 14.
- انجیل، مکاشفه یوحنّا، باب هفدهم، بندهای 12 و 13.
- انجیل، مکاشفه یوحنّای رسول، باب نوزدهم، بندهای 17 - 21.
ملاحظات مترجم
در طول اشتغال به ترجمه این اثر ارزشمند، هر کجا نیازی به توضیح و یا نقد و بررسی احساس گردید، نقطه نظرهای مترجم در پاورقی منعکس شد، و اینک که با تأییدات حضرت احدیت و عنایات ویژه حضرت بقیّه الله روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا ترجمه آن به پایان می رسد، در مراجعه نهائی که به هنگام فهرست نویسی انجام گرفت، موارد دیگری نیز نیازمند توضیح به نظر رسید که برای اختصار از آنها صرف نظر شد، فقط به دو مورد زیر اشاره می شود:
1 - احادیث شماره 33 - 36،69،70 و 78 به صراحت دلالت می کنند بر اینکه بردن نام اصلی حضرت بقیّه الله (م. ح. م. د) در زمان غیبت روا نیست. و در این زمینه کتابهائی نوشته شده که در آنها به استناد احادیث فوق، حرمت بردن نام مخصوص آنحضرت در زمان غیبت اثبات شده است، که از آن جمله است:
1 - شرعه التّسمیه، فی النّهی عن تسمیه صاحب الزّمان (علیه السلام) از مرحوم میرداماد.
2 - رساله فی حرمه تسمیه الحجّه (علیه السلام)، از مرحوم سیّد محمّد تقی قزوینی.
3 - رساله فی تحریم تسمیه صاحب الزّمان (علیه السلام)، از مرحوم شیخ سلمان ماحوزی.
4 - رساله دیگری به همین عنوان، از مرحوم سیّد رفیع الدّین طباطبائی، استاد علامّه مجلسی قدّس الله اسرارهم.
آنانکه به مضمون این احادیث معتقد هستند می گویند: منظور از این نام، نام اصلی آنحضرت است که همنام رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلم) است. از این رهگذر هر کجا ناگزیر باشند آنرا تقطیع می کنند و چنین می نویسند: «م. ح. م. د».
ولی در مقابل روایاتی داریم که در آنها اسم مقدّس آنحضرت به صورت صریح آمده است. ازاین رو بیشتر اساتید ما معتقد هستند که بردن نام آنحضرت در زمان ما هیچ مانعی ندارد، و نهی از آن به زمانهائی چون غیبت صغری اختصاص داشت که ممکن بود خطراتی متوجّه شیعیان بشود.
محدّث بزرگ مرحوم شیخ حرّ عاملی، صاحب وسائل الشّیعه، در این رابطه کتابی به نام «کشف التّعمیه فی حکم التّسمیه» به رشته تحریر درآورده که در آن به جواز بردن نام آنحضرت در هر شرائط فتوا داده است.
وی همچنین در کتاب پرارج «اثبات الهداه» به جواز آن فتوا داده می فرماید:
«جواز تسمیه قولا، فعلا و تقریرا روایت شده، و در احادیث متواتری به طور خصوص و عموم به آن امر شده است که ما آنها را در کتاب مستقلّی گرد آورده ایم. پس به ناگزیر باید روایات نهی کننده را به حال خوف و تقیّه حمل کنیم». (1)
* * *
2 - مؤلّف محترم در ذیل حدیث 435(صفحه 388) اظهار تعجّب نموده که چگونه است که در طول یازده قرن و نیم عدّه یاران حضرت کامل نشده است؟!. نظر به اینکه ممکن است برای برخی از خوانندگان محترم نیز چنین تصوّری پیش آید، به اختصار یادآور می شویم که معنای حدیث این نیست که در مدّت 1150 سال که از ولادت آنحضرت می گذرد، هرگز تعداد 313 تن آدم خوب و تمام عیار یافت نشده،
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 1) - اثبات الهداه، جلد 3 صفحه 470.
بلکه مطابق بسیاری از روایات، تعداد 313 تن فرماندهان لشکری و کشوری حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) می باشند که با نام و نشان از طرف خداوند متعال تعیین شده اند، (1)که هنوز همه این عدّه دیده به جهان نگشوده اند، هنگامی که همه این تعداد دیده به جهان گشودند و در گرداگرد قبله موعود گرد آمدند، فرمان ظهور فرا می رسد و قیام جهانی آغاز می گردد. وگرنه در هر عصری صدها نفر از اولیاء خدا به صورت گمنام و ناشناخته در اقطار و اکناف جهان زندگی می کنند، که خداوند متعال به برکت آنها بلاها را دفع می کند.
* * *
برای تعمیم استفاده و صرفه جوئی در وقت خوانندگان گرامی، علاوه بر فهرست اعلام و دیگر فهرستهای فنّی، فهرست موضوعی همه مطالب کتاب را نیز استخراج نمودیم و به دلیل اهمیّت مسائل امامت و مهدویّت فهرستهای موضوعی جداگانه ای نیز برای این مسائل استخراج کردیم که اهمیّت آن بر اهل تحقیق پوشیده نیست.
در اینجا بر خود وظیفه می دانم از ناشر محترم که به داعی عشق فراوان به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّه الله (عجّل الله فرجه) با دقّتی شگرف و حوصله ای شگفت در هرچه بهتر عرضه کردن کتاب کوشیده است، تشکّر نموده، مزید موفقیّتهای ایشان را در نشر آثار اهلبیت از خداوند منّان مسئلت نمایم.
* * *
امیدوارم همه دیدگانی که با مطالعه این کتاب خسته شدند با دیدار جمال جهان آرای کعبه دلها، یوسف زهرا، حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه، منوّر گردد انشاء اللّه.
علی اکبر مهدی پور
عید سعید غدیر خم - 1406 ه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - 2) - غیبت شیخ طوسی صفحه 285، غیبت نعمانی صفحه 244، بحار الانوار جلد 52 صفحه 368 - 370، بشاره الاسلام صفحه 42 و 208، الزام النّاصب صفحه 178 و 199 و ینابیع المودّه جلد 3 صفحه 94.
منابع و مآخذ
الف - منابع مؤلّف
1 - القرآن الکریم.
2 - الکتاب المقدّس، العهد القدیم، العهد الجدید.
3 - الاختصاص، شیخ مفید، چاپ ایران،1379 ه.
4 - الارشاد، شیخ مفید، چاپ تهران،1358 ه.
5 - الزام الناصب فی اثبات الحجّه الغائب، شیخ علی یزدی حائری، چاپ تهران، 1351 ه.
6 - اسعاف الراغبین فی سیره المصطفی و اهل بیته الطاهرین، شیخ محمد صبان حاشیه بر کتاب نور الابصار، چاپ مصر،1380 ه.
7 - الاعلاق النفیسه، احمد بن عمر بن رستم، چاپ لیون،1891 م.
8 - اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، چاپ ایران،1338 ه.
9 - الامام المهدی، علی محمّد علی دخیّل، چاپ نجف.
10 - امل الامل، شیخ حرّ عاملی، چاپ بغداد،1385 ه.
11 - بحار الانوار، علامه محمّد باقر مجلسی، چاپ تهران،1385 ه.
12 - بشاره الاسلام، سید مصطفی کاظمی، چاپ نجف،1382 ه.
13 - البلدان، ابن فقیه، چاپ لیون،1302 ه.
14 - البیان و التبیین، جاحظ، چاپ مصر،1366 ه.
15 - البیان فی اخبار صاحب الزمان، گنجی شافعی، چاپ نجف،1324 ه و 1362 ه.
16 - تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، حمزه بن حسن اصبهانی، چاپ بیروت، 1382 ه و 1962 م.
17 - تحف العقول عن آل الرسول، حسن بن علی حرّانی، چاپ بیروت،1969 ه.
18 - تقویم البلدان، ابو الفداء، چاپ پاریس،1840 م.
19 - الحاوی للفتاوی، سیوطی، چاپ مصر،1959 م.
20 - جامع احادیث شیعه، طباطبائی بروجردی، چاپ تهران،1380 ه.
21 - جامع الاخبار، سبزواری، چاپ ایران،1382 ه.
22 - جنه المأوی، میرزا حسین نوری، چاپ ایران،1385 ه.
23 - حقایق ایمان، شیخ یوسف فقیه.
24 - حضاره العرب، مصطفی رافعی، چاپ بیروت،1980 م.
25 - ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، احمد بن عبد الله طبری، چاپ مصر، 1356 ه.
26 - سفینه بحار الانوار، ماده قمم، چاپ نجف،1355 ه.
27 - شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، چاپ مصر،1329 ه.
28 - صحیح بخاری، چاپ مصر،1372 ه.
29 - صحیح مسلم، چاپ مصر،1384 ه.
30 - صواعق المحرقه، ابن حجر، چاپ مصر،1375 ه.
31 - عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، چاپ نجف،1390 ه و 1970 م.
32 - الغیبه، شیخ طوسی، چاپ نجف،1357 ه. و چاپ تهران،1385 ه.
33 - الغیبه، نعمانی.
34 - الفصول المهمه، ابن صباغ، چاپ نجف،1950 م.
35 - القطره من بحار النبی و العتره، سید احمد مستنبط، چاپ نجف،1375 ه و 1958 م.
36 - الکافی، محمّد بن یعقوب کلینی، چاپ ایران،1388 ه.
37 - الکامل، ابن اثیر جزری، چاپ مصر،1303 ه.
38 - کتاب الفتن، سلیلی، چاپ نجف،1382 ه و 1963 م.
39 - کشکول، شیخ بهائی عاملی.
40 - الکنی و الالقاب، شیخ عباس قمّی، چاپ نجف،1376 ه و 1956 م.
41 - کشف الغمّه فی معرفه الائمه، محمّد بن عیسی اربلی، چاپ ایران،1382 ه.
42 - لمعان الانوار، ابی الحسن نجفی مرندی، چاپ ایران،1340 ه.
43 - مثیر الاحزان، شیخ یوسف جواهری، چاپ نجف،1373 ه.
44 - مجمع البحرین، چاپ نجف،1381 ه.
45 - المحجه البیضاء، محمد بن مرتضی کاشانی، چاپ ایران،1340 ه.
46 - المخلاه، بهائی عاملی.
47 - مسند احمد بن حنبل.
48 - مشتهی کل الامم، القسّ عبد الله صائغ، چاپ بیروت،1957 م.
49 - معانی الاخبار، شیخ صدوق، چاپ ایران،1379 ه.
50 - معجم البلدان، یاقوت حموی، چاپ مصر،1324 ه. و 1906 م.
51 - معاجم لغه و ادب مختلفه.
52 - الملاحم و الفتن، ابن طاووس، چاپ نجف،1382 ه و 1963 م.
53 - منتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، لطف الله صافی، در چاپ تهران 1373 ه.
54 - المهدی، سید صدر الدین صدر، چاپ ایران،1358 ه.
55 - موجز تواریخ اهل البیت، محمد شیخ طاهر السماوی، چاپ نجف، سنه 1385 ه.
56 - نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر، محمد بن ابی طالب الانصاری، چاپ لیبزغ،1923 م.
57 - نهج البلاغه، چاپ بیروت، مکتبه اهلیه.
58 - نهج الفصاحه، چاپ ایران،1341 ه.
59 - نوائب الدهور فی علائم الظهور، محمد حسن مهاجری جرقوئی، چاپ تهران، 1383 ه.
60 - نور الابصار فی مناقب آل النبی المختار، سید مؤمن شبلنجی، چاپ مصر، 1380 ه.
61 - نور الانوار، ابی الحسن مرندی، چاپ ایران،1328 ه.
62 - وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، چاپ بیروت،1391 ه.
63 - وفاه العسکری، شیخ حسین بحرانی، چاپ نجف،1393 ه.
64 - ینابیع المودّه، قندوزی، چاپ استانبول،1301 ه.
ب - منابع مترجم:
1 - اثنا عشریّه، شیخ حرّ عاملی، متوفّای 1104 ه. چاپ 1400 ه. قم.
2 - احتجاج طبرسی، ابو منصور احمد بن علی طبرسی، از علمای قرن ششم، با تعلیقات آقای خرسان، چاپ 1401 ه. بیروت.
3 - اعلام قرآن، محمّد خزائلی، متوفّای حدود 1390 ه. چاپ تهران.
4 - اقرب الموارد، سعید شرتوتی، متوفّای 1912 م. چاپ بیروت.
5 - اوپانیشاد، محمّد دارا شکوه، متوفّای 1069 ه. ترجمه از متن سانسکریت، چاپ 1398 ه. تهران.
6 - او خواهد آمد، به قلم مترجم، چاپ هشتم 1403 ه. قم.
7 - الایقاظ من الهجعه، شیخ حرّ عاملی، متوفّای 1104 ه. چاپ 1402 ه. تهران.
8 - البرهان فی علامات مهدی آخر الزّمان، علی بن حسام الدّین معروف به متّقی هندی، متوفّای 975 ه. چاپ 1399 ه. قم.
9 - البرهان فی تفسیر القرآن، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1107 ه. چاپ بیروت.
10 - البیان، آیت الله العظمی خوئی، چاپ 1399 ه. کویت.
11 - تاج العروس، محمّد مرتضی زبیدی، به تاریخ 1188 ه. چاپ 1306 ه. قاهره.
12 - پیرامون معرفت امام، لطف الله صافی، چاپ تهران، انتشارات آفاق.
13 - تفسیر عیّاشی، محمّد بن مسعود بن عیّاش سلمی، از علمای قرن سوّم، چاپ 1380 ه. تهران.
14 - تفسیر قمّی، علی بن ابراهیم قمی، معاصر امام حسن عسکری (علیه السلام) چاپ قم.
15 - جزیره خضراء، به قلم مترجم، چاپ سوّم 1406 ه. تهران.
16 - حدیقه الشّیعه، مقدّس اردبیلی، متوفّای 993 ه. چاپ تهران.
17 - دانشمندان عامّه و مهدی موعود، علی دوانی، چاپ تهران.
18 - دانشنامه ایران و اسلام، زیر نظر احسان یارشاطر، چاپ 1356 ش. تهران.
19 - دائره المعارف شیعه، حسن امین، چاپ بیروت.
20 - الذّریعه الی تصانیف الشّیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانی، متوفّای 1389 ه. چاپ بیروت.
21 - رجال شیخ طوسی، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی، متوفّای 460 ه. چاپ 1381 ه. نجف اشرف.
22 - رجال نجاشی، ابو العبّاس احمد بن علی بن احمد، متوفّای 450 ه. چاپ تهران.
23 - الرّوض الانف، عبد الرحمن سهیلی، متوفّای 581 ه. چاپ 1967 م. قاهره.
24 - سقیفه، سلیم بن قیس هلالی، از اصحاب امیر مؤمنان (علیه السلام)، متوفّای حدود 90 هجری چاپ 1400 ه. بیروت.
25 - طول عمر امام زمان (ع) به قلم مترجم، چاپ 1404 ه. تهران.
26 - عقد الدّرر، یوسف بن یحیی مقدسی شافعی، از علمای قرن هفتم، چاپ 1399 ه. قاهره.
27 - عهدین، شامل تورات و انجیل:
الف - فارسی، چاپ انجمن پخش کتب مقدّسه 1969 م. لندن.
ب - عربی، چاپ جمعیّت پخش کتب مقدّسه نیویورک.
ج - ترکی استانبولی، چاپ شرکت بیبل آمریکا و انگلیس 1885 م.
28 - غایه المرام، سیّد هاشم بحرانی، متوفّای 1107 ه. چاپ تهران.
29 - فرهنگ معین، دکتر محمّد معین، چاپ چهارم 1360 ش. تهران.
30 - فروغ بی نهایت، محمّد خادمی شیرازی، چاپ 1406 ه. تهران.
31 - فهرست ابن ندیم، محمّد بن اسحاق ندیم، متوفّای 1385 ه. چاپ قاهره.
32 - فهرست شیخ طوسی، ابو جعفر محمّد بن حسن طوسی، متوفّای 460 ه. چاپ 1380 ه. نجف اشرف.
33 - قاموس الاعلام، شمس الدّین سامی افندی، چاپ 1306 ه. استانبول.
34 - قاموس الرّجال، محمّد تقی تستری، چاپ 1391 ه. تهران.
35 - قاموس المحیط، محمّد بن یعقوب فیروزآبادی، متوفّای 817 ه. چاپ قاهره.
36 - قاموس مقدّس، مستر هاکس آمریکائی، چاپ تهران.
37 - کتابنامه حضرت مهدی، به قلم مترجم.
38 - کمال الدّین و تمام النّعمه، ابو جعفر محمّد بن علی بن حسین بن بابویه، متوفّای 1381 ه. چاپ 1395 ه. تهران.
39 - لسان العرب، محمّد بن مکرم ابن منظور مصری، متوفّای 711 ه. چاپ بیروت.
40 - لغتنامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، متوفّای 1334 ش. چاپ تهران.
41 - مجمع البحرین، فخر الدّین طریحی، متوفّای 1085 ه. چاپ تهران.