سیمای مهدی در قرآن - جلد ١

سیمای مهدی در قرآن - جلد 1

تالیف محمد بیستونی
گروه تحقیق محمدعلی بیستونی، طاهره نوری خانی، جواد غریب زاده
ناشر: قم: بیان جوان، ۱۳۸۵

فهرست مطالب

متن تأییدیه فقیه اهل بیت حضرت «آیة اللّه حاج سید مرتضی خاتمی»...................6
ولادت با سعادت امام زمان (علیه السلام)...................8
اسماء و القاب و کنیه های آن حضرت (علیه السلام)...................9
شمایل و بعضی از خصایص حضرت مهدی (علیه السلام)...................17
برخی از تکالیف مردم نسبت به امام عصر (علیه السلام)...................17
آمادگی های عمومی...................20
1 آمادگی فکری و فرهنگی...................21
2 آمادگی های اجتماعی...................23
3 آمادگی های تکنولوژی و ارتباطی...................25
مفهوم انتظار................... 28
انتظار در عمق سرشت آدمی................... 29
آثار سازنده انتظار................... 34
انتظار یعنی آماده باش کامل................... 40
1 خودسازی فردی................... 43
2 خودیاری های اجتماعی................... 46
3 حل نشدن در فساد محیط................... 47
مصلح بزرگ جهانی در آیات قرآن................... 51
2 استخلاف در زمین................... 57
علائم ظهور................... 66
1 فراگیر شدن ظلم و فساد................... 67
2 دجّال (مردم پرتزویر و حیله گر)................... 83
3 ظهور سفیانی................... 98
راز طول عمر امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف)................... 108
بررسی و تحقیق................... 109
آیا عمر طبیعی حدّ ثابتی دارد؟................... 110
وجود افراد استثنایی................... 120
این ایراد را چه کسانی طرح می کنند؟................... 126

-----------------

این کتاب از سری «30 عنوان» کتاب های جدیدی است که در عرصه تفسیر موضوعی قرآن کریم برای جوانان عزیز با حمایت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تولید و منتشر می شود.

مؤسسه قرآنی تفسیر جوان

(٤)

اَلاِهْداءِ

اِلی سَیدِنا وَ نَبِینا مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللّهِ وَ خاتَمِ النَّبِیینَ وَ اِلی مَوْلانا وَ مَوْلَی الْمُوَحِّدینَ عَلِی اَمیرِ الْمُؤْمِنینَ وَ اِلی بِضْعَةِ الْمُصْطَفی وَ بَهْجَةِ قَلْبِهِ سَیدَةِ نِساءِ الْعالَمینَ وَ اِلی سَیدَی شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ، السِبْطَینِ، الْحَسَنِ وَ الْحُسَینِ وَ اِلَی الائِمَّةِ التِّسْعَةِ الْمَعْصُومینَ الْمُکرَّمینَ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ سِیما بَقِیةِ اللّهِ فِی الارَضینَ وَ وارِثِ عُلُومِ الانْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلینَ، الْمُعَدِّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَةِ وَ الْمُدَّخِرِ لاحْیاءِ الْفَرائِضِ وَ مَعالِمِ الدّینِ، الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صاحِبِ الْعَصْرِ وَ الزَّمانِ عَجَّلَ اللّهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ فَیا مُعِزَّ الاوْلِیاءَ وَیا مُذِلَ الاَعْداءِ اَیهَا السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَینَ الارْضِ وَالسَّماءِ قَدْمَسَّنا وَ اَهْلَنَا الضُّرَّ فی غَیبَتِک وَ فِراقِک وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ مِنْ وِلائِک وَ مَحَبَّتِک فَاَوْفِ لَنَا الْکیلَ مِنْ مَنِّک وَ فَضْلِک وَ تَصَدَّقْ عَلَینا بِنَظْرَةِ رَحْمَةٍ مِنْک اِنّا نَریک مِنَ الْمُحْسِنینَ

(٥)

متن تأییدیه فقیه اهل بیت حضرت آیة اللّه حاج سیدمرتضی خاتمی:

در خصوص «روش انس با قرآن» و تألیفات تفسیری جناب آقای دکتر محمد بیستونی.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
قرآن منشور هدایت، راهنمای جاوید، مبشرنور و برکت و «نسخه شفابخش»برای همه انسان ها می باشد. این نور روشنگر و ابر باران خیز و «نسیم معنوی و جانبخش حیات» باید به عمق جان و روح نفوذ نموده و با روش های صحیح و کارشناسی شده در متن زندگی و فعالیت های فردی و اجتماعی همه انسانها خصوصا «اهل قبله» قرارگیرد.
در همین راستا، فرزند معنوی و عزیزم جناب آقای «دکتر محمد بیستونی» که از عنفوان جوانی درخدمت «قرآن و مساجد» بوده است. در یک تلاش طاقت فرسا و منظم که بنده از 10 سال پیش، مستقیما در جریان آن قرار گرفتم «طرح جدید و دقیقی» را تحت عنوان «روش انس با قرآن» از طریق «کارگاه آموزشی مفسّرین جوان» ابداع نموده است و کلیه منابع تحقیقاتی آن را نیز شخصا تألیف کرده و همه آن ها را قبل از چاپ و نشر برای «تصحیح لفظی و محتوایی و اعرابی» به رؤیت اینجانب رسانده است. بنده نیز با کمال دقت و حوصله تمامی آن هارا ازاول تاآخرمطالعه وتصحیح نمودم.
تألیفات قرآنی جناب آقای دکتر محمد بیستونی که عموما در حوزه «تفسیر موضوعی وزنجیره ای قرآن کریم»

(٦)

می باشد، بسیار ساده و برای عموم مردم و متدینین خصوصا «نوجوانان و جوانان عزیز» کاملاً قابل استفاده بوده و می تواند تحوّل عظیمی را در «مؤانست نسل جوان با محتوای قرآن کریم» خصوصا در حوزه های علمیه و دانشگاهها و مراکز آموزشی و دولتی کشور به همراه داشته باشد.
از ویژگی های بارز تألیفات تفسیری ایشان، توجه به «تفسیرموضوعی وزنجیره ای (تفسیرقرآن باقرآن)» می باشدکه درنوع خود بی نظیراست.
امیدوارم جوانان عزیز مسلمان در سراسر جهان وجود وی را غنیمت شمرده و از تألیفات قرآنی ایشان که بحمداللّه اخیرا به زبانهای عربی، انگلیسی، فرانسه و آلمانی نیز در دست چاپ و انتشار می باشد، حداکثر استفاده را بنمایند.
آرزومی کنم خداوندتبارک وتعالی به این برادر باذوق وعلاقمند به قرآن ومسائل جوانان توفیق ادامه مخلصانه چنین «تلاشهای مفید و مؤثرقرآنی» را بیش از پیش عنایت فرماید.

بتاریخ 2/7/1382 ه.ش
27 رجب المرجب 1424 ه.ق
مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)
سید مرتضی خاتمی

(٧)

ولادت با سعادت امام زمان (علیه السلام) (1):
در کتاب «ارشاد» شیخ مفید مذکور است که: ولادت آن حضرت، در شب نیمه شعبان سال 255 بود و به روایتی شب جمعه، نیمی از ماه شعبان گذشته، سال 255 از مادر متولّد شده است.
شیخ جلیل، ابو محمّد فضل بن شاذان که بعد از ولادت حضرت حجّت (علیه السلام) و پیش از وفات حضرت عسگری (علیه السلام) وفات کرده، در کتاب «غیبت» خود گفته: از حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده است که می گفت: «ولی خدا و حجّت خدا بر بندگان خدا و خلیفه من بعد از من، در شب نیمه ماه شعبان سال 255 نزد طلوع فجر متولّد شد. اوّل کسی که او را شست، «رضوان» خازن بهشت بود با جمعی از
-----------------

1- این مطالب ازکتاب خورشیدغایب مختصرنجم الثاقب، تألیف رضااستادی، استفاده شده است.

(٨)

ملائکه مقرّبین که او را به آب کوثر و سلسبیل شستند؛ بعد از آن، شست او را عمّه من «حکیمه خاتون» دختر امام جواد (علیه السلام)».
سپس از محمّد بن علی که راوی این حدیث است، پرسیدند از مادر صاحب الامر (علیه السلام)؛ گفت: «مادرش ملیکه بود که اورا در بعضی از روزها سوسن و در بعضی از ایام ریحانه می گفتند و صیقل و نرجس نیزازنام های اوبود». از این خبر، وجه اختلاف در اسم آن بزرگوار معلوم می شود و این که به هر پنج اسم نامیده می شد.
اسماء و القاب و کنیه های آن حضرت (علیه السلام):
1 «بَقِیةُ اللّه: در «ذخیره»(1) گفته که این نام آن جناب است. درکتاب «غیبت»
-----------------

1- نام کتابی است در شرح امام زمان «عجل اللّه تعالی فرجه الشریف».

(٩)

فضل بن شاذان روایت شده از امام صادق (علیه السلام) که در ضمن احوال قائم (علیه السلام) فرمود: «چون زمان ظهور آن حضرت فرا رسد، او به کعبه تکیه کرده و 313 نفر گرد او جمع می شوند و اوّل چیزی که تکلّم می فرماید، این آیه است "... بَقِیةُ اللّه خَیرٌ لَکمْ اِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ...:" (و بدانید) که آنچه خدا بر شما باقی گذارد و (برکت بخشد) بهتر است اگر واقعا به خدا ایمان دارد» (1). آن گاه می فرماید: اَنَا بقیة اللّه (2) و حجّت او و خلیفه او بر شما، پس سلام نمی کند بر او سلام کننده ای مگر آن که می گوید: السّلامُ عَلَیک یا بَقِیةَ اللّه فی اَرْضِه.
2 «صاحِبُ الزَّمان»: از القاب مشهور آن حضرت است و مراد از آن، فرمان فرما و حکم ران زمان، از جانب خداوند است.

-----------------

1- 86 / هود.
2- یعنی من بقیةُ اللّه هستم و....

(١٠)

3 «قائِم»: و این از القاب خاصّ مشهور متداول آن حضرت است و در «ذخیره» گفته: که این، اسم آن جناب است در زبور (حضرت داوود (علیه السلام)).
«قائم» یعنی قیام کننده براجرای فرمان حق تعالی؛ زیرا آن حضرت، پیوسته در شب وروز، مهیای فرمان الهی است که به اشاره، ظهور نماید.
شیخ مفید در «ارشاد» روایت کرده از امام رضا (علیه السلام) که فرمود: «چون حضرت قائم (علیه السلام) برخیزد، مردم را به اسلام تازه بخواند».
تا آن که فرمود: «او را قائم نامیدند برای آن که قیام به حق خواهد نمود».
ازابوحمزه ثمالی روایت شده است که گفت: سؤال کردم از حضرت امام باقر (علیه السلام) که: «یابْنَ رَسُولِ اللّه! آیا همه شما قائم به حقّ نیستید؟

(١١)

فرمود: همه قائم به حقّیم.
گفتم: پس چگونه حضرت صاحب الامر (علیه السلام) را قائم نامیدند؟
فرمود: چون جدّم، حضرت امام حسین (علیه السلام) شهید شد، ملائکه در درگاه الهی صدا به گریه و ناله بلند کردند و گفتند: ای خداوند و سید ما! آیا غافل می شوی از قتل برگزیده خود و فرزند پیغمبر پسندیده خود و بهترین خلق خود؟
پس حق تعالی وحی کرد به سوی ایشان که: ای ملائکه من! قرارگیرید! قسم به عزّت و جلال خود که از ایشان انتقام خواهم کشید، هرچند بعد از زمان ها باشد. پس حق تعالی حجاب ها را برداشت و نور امامان از فرزندان حسین را به ایشان نشان داد و ملائکه به آن شاد شدند؛ پس یکی از آن نُه نور را دیدند که در میان آن ها ایستاده، به نماز مشغول بود؛ حق تعالی فرمود: به وسیله این ایستاده (قائم) از ایشان، انتقام خواهم کشید».

(١٢)

4 «مهدی»: از مشهورترین اسماء و القاب آن حضرت است در نزد جمیع فرقه های اسلامیه.
شیخ طوسی در «غیبت» خود روایت کرده از ابی سعید خراسانی که او سؤال نمود از امام صادق (علیه السلام) که: «چرا نامیده شده آن جناب به مهدی؟» فرمود: «زیرا که او هدایت می کند مردم را به سوی هر امر مخفی».
5 - «مُنْتَظَر»: در «کمال الدّین» روایت شده است از امام محمّد تقی (علیه السلام) که فرمود: «امام بعد از حسن (علیه السلام) پسر اوست؛ قائم به حقّ که منتظَر است.
راوی پرسید: چرا او را منتظَر نام کرده اند؟
فرمود: برای آن که برای اوست غایب شدنی که بسیار خواهد بود روزهای آن و به

(١٣)

طول خواهد کشید مدّت آن؛ پس انتظار خواهند کشید ظهور او را مخلصان و انکار خواهند کرد او را شک کنندگان...».
6 «مُضطَرّ»: ناچار، گرفتار شدید. در «تفسیر علی بن ابراهیم» از حضرت صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود: «آیه شریفه اَمَّنْ یجِیبُ المُضْطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یکشِفُ السُّوءَ وَ یجْعَلُکمْ خُلَفاءَ الاَرْضِ...(1) در حقّ قائم (علیه السلام) نازل شده؛ و هرگاه مضطرّ؛ دو رکعت نماز بخواند در مقام یعنی مقام ابراهیم (علیه السلام) و خدای را بخواند، پس اجابت می کند او را و برطرف می کند سوء را و می گرداند او را خلیفه زمین».

-----------------

1- 62 / نمل.

(١٤)

7 «نور آل محمّد (صلی الله علیه و آله)»: چنان که در خبری است از حضرت صادق (علیه السلام) و در «ذخیره» از اسامی آن جناب شمرده شده که در قرآن مذکور است.
و در چند خبر مذکور است در آیه شریفه «وَ اللّه مُتِمُّ نُورِهِ» (1) یعنی به ولایت قائم (علیه السلام) و به ظهور آن جناب.
و در آیه «وَ أَشْرَقَتِ الارْضُ بِنُورِ رَبِّها» (2) که مراد، روشن شدن زمین است به نور آن جناب.
و در یکی از زیارات جامعه، در اوصاف آن حضرت است: «نُورُ الاَنْوارِ الَّذِی تَشْرُقُ بِهِ الارْضُ عَمّا قَلِیلٍ».

-----------------

1- 8 / صف.
2- 69 / زُمَر.

(١٥)

مخفی نماند که بیشتر این اسامی و القاب و کنیه ها که ذکر شد، از جانب خدای تبارک و تعالی و خلفای اوست، نه مثل نام گذاردن متعارف مردم است که در آن، رعایت و ملاحظه معنی آن اسم و وجود و عدم آن، در آن شخص نکنند و گاهی شود که برای مولودی پست رتبه و فطرت و مذموم الخلقه و خصلت، اسامی شریفه گذاردند ولکن خدای تعالی و اولیایش تا معنی اسم در شخص نباشد، آن اسم را برای او نگذارند.
و از این جا معلوم می شود که کثرت اسامی و القاب الهی رسول خدا و صدّیقه کبری و ائمه هدی کاشف است از کثرت صفات و مقامات عالیه؛ زیرا هریک، دلالت بر خُلق و صفتی و فضل و مقامی کند؛ بلکه بعضی بر همه آن ها دلالت کند و از آن ها باید به آن مقامات به آن قدر که لفظ را گنجایش و فهم را راه باشد پی برد.

(١٦)

شمایل حضرت مهدی (علیه السلام):
شیخ صدوق در «کمال الدین» روایت کرده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: «مهدی (علیه السلام) شبیه ترین مردم است به من؛ درخَلق وخُلق».
در «غیبت» نعمانی روایت شده از یکی از راویان که گفت: «قائم مهدی (علیه السلام) از نسل علی (علیه السلام) است، شبیه ترین مردم است به عیسی بن مریم درخُو وخُلق وسیما وهیأت...».
برخی از تکالیف مردم نسبت به امام عصر (علیه السلام):
اول: از تکالیف قلبی، انتظار فرج آل محمد (علیهم السلام) در هر آن و انتظار ظهور دولت قاهره و سلطنت ظاهره مهدی آل محمّد (علیهم السلام) و پر شدن زمین از عدل و داد و غالب شدن دین اسلام بر جمیع ادیان (می باشد) که خدای تعالی به نبی اکرم خود خبر داده و وعده فرموده؛ بلکه بشارت آن را به جمیع پیغمبران و امّت ها داده که: روزی خواهد آمد که جز خدای تعالی کسی را پرستش نکنند و چیزی از دین نماند که از بیم احدی، در پرده ستر و حجاب بماند و بلا و شدّت، از حق پرستان برود؛ چنان که در زیارت مهدی آل محمّد (علیهم السلام) است که:

(١٧)

«اَلسَّلامُ عَلَی المَهْدِی الَّذی وَعَدَ اللّه بِهِ الاُمَمَ أَنْ یجْمَعَ بِهِ الکلِمَ وَیلِمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ یمْلَأَ بِهِ الارْضَ عَدْلاً وَ قِسْطا و ینْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِینَ».
ترجمه: سلام بر مهدی! آن که (خدا) وعده داده به او جمیع امّت ها را که جمع کند به وجود او کلمه ها را یعنی اختلاف را از میان ببرد و دین یکی شود و گردآورد به او پراکندگی ها را و پُر کند به او زمین را از عدل و داد و انفاذ فرماید به سبب او، وعده فرجی که به مؤمنین داده.
دوّم: از تکالیف، دعا کردن است برای حفظ وجود مبارک امام عصر (علیه السلام) از شرور شیاطین انس و جنّ و طلب تعجیل نصرت و ظفر و غلبه بر کفّار و ملحدین و

(١٨)

منافقین برای آن جناب؛ و این، نوعی است از اظهار بندگی و رضای به آنچه خدای تعالی وعده فرموده که چنین گوهر گرانبهایی را که در خزانه قدرت و رحمت خود پرورده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشیده در روزی که خود مصلحت داند، ظاهر و دنیا را از پرتو شعاع او روشن نماید.
و با چنان وعده منجّز حتمی، در دعای ما برای آن حضرت، جز ادای رسم بندگی و اظهار شوق و زیادتی محبّت و ثواب و رضا به موهبت کبرای خداوندی، اثری ظاهر نباشد؛ اگر چه بسیار تحریص و تأکید فرمودند در دعای برای آن حضرت (علیه السلام) در غالب اوقات.(1)

-----------------

1- این مطالب از کتاب خورشید غایب مختصر نجم الثاقب، تألیف رضا استادی، استفاده شده است.

(١٩)

آمادگی های عمومی (1):
ما هرقدر خوشبین و امیدوار باشیم باز باید بدانیم رسیدن به مرحله ای از تاریخ که در آن:
همه انسان ها زیریک پرچم گردآیند و سلاح های وحشتناک از جهان برچیده شود؛
و طبقات به مفهوم استعمارگر و استعمارشونده از میان برود؛
و کشمکش ها و بازی های خطرناک سیاسی و نظامی ابرقدرتها برای همیشه به دست فراموشی سپرده شود و دنیا از نام چندش آور «ابرقدرت» و کابوس شوم نیروهای جهنمی آنها رهایی یابد؛

-----------------

1- این مطالب از کتاب حکومت جهانی مهدی (عج)، تألیف حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی، استفاده شده است.

(٢٠)

و رقابت های ناسالم و ویرانگر اقتصادی جای خود را به تعاون همگانی انسان ها در راه بهتر و پاک تر زیستن دهد؛...
هنوز زود است؛ و آمادگی عمومی لازم دارد.
امّا از آن جا که در عصر اخیر تحوّل ها و دگرگونی ها به سرعت روی می دهد نباید آن را هم زیاد دور بدانیم همانند یک رؤیا و خواب شیرین.
ولی در هر حال، برای این که دنیا چنان حکومتی را پذیرا گردد چهارنوع آمادگی لازم است.
1 آمادگی فکری و فرهنگی:
یعنی سطح افکار مردم جهان آن چنان بالا رود که بدانند مثلاً مسأله «نژاد» یا «مناطق مختلف جغرافیایی» مسأله قابل توجهی در زندگی بشر نیست. تفاوت رنگ ها

(٢١)

و زبان ها و سرزمین ها نمی توانند نوع بشر را از هم جدا سازد. تعصّب های قبیله ای و گروهی باید برای همیشه بمیرد؛ فکر مسخره آمیز «نژاد برتر» را باید به دور افکند؛ مرزهای ساختگی با سیم های خاردار! و دیوارهایی همچون دیوار باستانی چین! نمی تواند انسان ها را از هم دورسازد.
بلکه همان گونه که نور آفتاب و نسیم های روحبخش و ابرهای باران زا و سایر مواهب و نیروهای جهان طبیعت به این مرزها ابدا توجّهی ندارند و همه روی کره زمین را دور می زنند و دنیا را عملاً یک کشور می دانند؛ ما انسان ها نیز به همین مرحله از رشد فکری برسیم.
و اگر خوب دقّت کنیم می بینیم این طرز تفکر در میان آگاهان و روشنفکرهای جهان در حال تکوین و تکامل است و روز به روز بر تعداد کسانی که به مسأله

(٢٢)

«جهان وطنی» می اندیشند افزوده می شود.
حتّی مسأله زبان واحد جهانی از صورت حرف بیرون آمده و زبان «اسپرانتو» به عنوان زبانی که همه جهانیان را در آینده به هم پیوند دهد ابداع شده و کتاب های مختلفی به این زبان نشر یافته است.
2 آمادگی های اجتماعی:
مردم جهان باید از ظلم و ستم و نظامات موجود خسته شوند و تلخی این زندگی مادّی و یک بعدی را احساس کنند و حتّی از این که ادامه این راه یک بعدی ممکن است در آینده مشکلات کنونی را حل کند، مأیوس گردند.
مردم جهان باید بفهمند آنچه در قرن 18 و 19 میلادی درباره آینده درخشان تمدّن

(٢٣)

بشری در پرتوپیشرفت های ماشینی به آنها نوید داده می شد، در واقع در باغ سبزی بیش نبود؛ و یا همچون سرابی در یک بیابان سوزان در برابر دیدگان مسافران تشنه کام.
نه تنها صلح و رفاه و امنیت مردم جهان تأمین نشد، بلکه دامنه مناقشات و ناامنی های مادّی و معنوی گسترش یافت.
پی بردن به عمق وضع خطرناک کنونی، نخست حالت تفکر، سپس تردید و سرانجام یأس از وضع موجود جهان و آمادگی برای یک انقلاب همه جانبه براساس ارزش های جدید به وجود می آورد.
این چیزی است که تا حاصل نگردد رسیدن به چنان مرحله ای ممکن نیست، درست همانند دمل چرکینی که تا نضج نگیرد لحظه نشتر زدن آن فرانخواهد رسید.

(٢٤)

3 آمادگی های تکنولوژی و ارتباطی:
برخلاف آنچه بعضی می پندارند که رسیدن به مرحله تکامل اجتماعی و رسیدن به جهانی آکنده از صلح و عدالت، حتما همراه با نابودی تکنولوژی جدید امکان پذیر است، وجود این صنایع پیشرفته نه تنها مزاحم یک حکومت عادلانه جهانی نخواهد بود، بلکه شاید بدون آن وصول به چنین هدفی محال است.
برای ایجاد و سپس کنترل یک نظام جهانی، یک سلسله وسایل ما فوق مدرن لازم است که با آن بتوان جهان را در مدّت کوتاهی در نوردید و به همه جا سرکشی کرد؛ از همه جا آگاه شد؛ ودر صورت نیاز امکانات لازم را از یک سوی جهان به سوی دیگر برد؛ وپیام ها واطّلاعات وآگاهی های مورد نیاز را در کمترین مدت به همه نقاط دنیا رسانید.
اگر زندگی صنعتی به وضع قدیم بازگردد و مثلاً برای فرستادن یک پیام از یک سوی

(٢٥)

جهان به سوی دیگر یک سال وقت لازم باشد، چگونه می توان بر جهان حکومت کرد و عدالت را در همه جا گسترد؟!
اگر برای سرکوب کردن یک فرد یا یک گروه کوچک متجاوز که مسلّما حتی در چنان جهانی نیز امکان وجود دارد مدّت ها وقت برای مطّلع شدن حکومت و سپس مدّت ها وقت برای فرستادن نیروی تأمین کننده عدالت لازم باشد، چگونه می توان حقّ و عدالت و صلح را در سراسر دنیا تأمین کرد؟!
خلاصه، بدون شک چنین حکومتی برای برقرار ساختن نظم و عدالت در سطح جهان نیاز به آن دارد که در آنِ واحد از همه جا آگاه و بر همه جا تسلّط کامل داشته باشد، تا مردم آماده اصلاح را تربیت و رهبری کند؛ آگاه سازد؛ زنده و بیدار نگه دارد؛ و چنانکه افرادی ناصالح بخواهند سربرآورند آن ها را بر سر جای خود بنشاند.
آنها که غیر از این فکر می کنند گویا به مفهوم حکومت جهانی نمی اندیشند و آن را با حکومت در یک محدوده کوچک مقایسه می کنند.

(٢٦)

اصولاً دنیائی که می خواهد به چنین مرحله ای برسد باید آن چنان وسایل آموزش و تربیت در آن وسیع و گسترده و همگانی باشد که قسمت عمده برنامه های اصلاحی را با «خودآگاهی» و «خودیاری» مردم پیاده کند و زنده کردن روح «خودآگاهی» و «خودیاری» عمومی و در سطح جهان نیازمند به نیرومندترین مراکز فرهنگی و وسایل ارتباط جمعی و جامع ترین کتب و مطبوعات و مانند آن است، که هیچ کدام از این ها بدون عالی ترین و پیشرفته ترین وسایل صنعتی ممکن نیست.
آری اگر بنا بود همه کارها با «معجزه» تحقّق پذیرد وجود چنین نظامی بدون وسایل پیشرفته صنعتی قابل تصوّر بود ولی مگر اداره زندگی مردم جهان با معجزه ممکن است؟

(٢٧)

معجزه، استثنایی است منطقی در نظام جاری طبیعت، برای اثبات حقّانیت یک آیین آسمانی، نه برای اداره همیشگی نظام جامعه. این کار تنها باید بر محور قوانین طبیعی صورت گیرد.
مفهوم انتظار:
«انتظار» یا «آینده نگری» به حالت کسی گفته می شود که «از وضع موجود ناراحت است و برای ایجاد وضع بهترین تلاش می کند».
فی المثل، بیماری که انتظاربهبودی می کشد، با پدری که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بیماری و فراق فرزند ناراحتند و برای وضع بهترین می کوشند.
همچنین تاجری که از بازار آشفته ناراحت است ودر انتظار فرونشستن بحران اقتصادی می باشد این دو حالت را دارد:

(٢٨)

«بیگانگی با وضع موجود» و «تلاش برای وضع بهتر».
بنابراین، مسأله انتظار حکومت حق و عدالت «مهدی» و قیام مصلح جهانی در واقع مرکب از دو عنصر است؛ عنصر «نفی» و عنصر «اثبات».
عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود؛ و عنصر اثبات خواهان وضع بهتری بودن است.
انتظار در عمق سرشت آدمی:
برخلاف گفته کسانی که فکر می کنند بذر اصلی انتظار ظهور یک مصلح بزرگ را شکست ها و ناکامیها و نابسامانی ها در سطح افکار می باشد، عشق به این موضوع

(٢٩)

مربوط به اعماق وجود آدمی است؛ گاهی به گونه پررنگ و گاهی کم رنگ.
به تعبیر دیگر، انسان از دو راه از راه عاطفه و از راه خرد سرانجام در برابر چنین مسأله ای قرار می گیرد و سروش این ظهور را با دو زبان «فطرت و عقل» می شنود.
و به عبارت روشن تر، ایمان به ظهور مصلح جهانی جزئی از «عشق به آگاهی» و «عشق به زیبایی» و «عشق به نیکی» (سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان) است که بدون چنان ظهوری این عشق ها به ناکامی گراید و به شکست محکوم می شود.
خلاصه، علاقه انسان به پیشرفت و تکامل، به دانایی و زیبایی، به نیکی و عدالت، علاقه ای است اصیل، همیشگی و جاودانی؛ و انتظار ظهور یک مصلح بزرگ جهانی آخرین نقطه اوج این علاقه است.
بنابراین، کسانی که در زندگی گرفتارشکست و بحرانی نبوده اند، چنین احساسی را دردرون جان خود دارند... این از یک سو.

(٣٠)

از سوی دیگر، همانطور که اعضای پیکر انسان به تکامل و پیشرفت وجود او کمک می کند و عضوی در بدن نمی یابیم که مطلقا نقشی در این حرکت تکاملی داشته باشد، خصایص روانی انسان نیز چنین اند؛ یعنی، هرکدام نقش مؤثّری درپیشرفت هدف های اصیل اودارند.
مثلاً «ترس از عوامل خطرناک» که در هر انسانی وجود دارد سپری است برای حفظ او در برابر خطر.
«خشم» به هنگامی که انسان منافع خود را در معرض تهدید می بیند وسیله ای است برای افزایش قدرت دفاعی و بسیج تمام نیروهای ذخیره جسمی و روحی برای نجات منافعش از خطر؛ بنابراین، عشق به تکامل، عشق به صلح و عدالت، نیز

(٣١)

وسیله ای است برای رسیدن به این هدف بزرگ و به منزله موتور نیرومندی است که چرخ های وجود انسان را در این راه به حرکت دائمی وامی دارد؛ و او را برای رسیدن به جهانی مملو از صلح و عدالت کمک می کند.
از سوی دیگر، احساسات و دستگاه هایی که در جسم و جان وجود دارد نمی تواند هماهنگ با مجموعه عالم هستی نباشد؛ زیرا همه جهان هستی یک واحد به هم پیوسته است و وجود ما نمی تواند از بقیه جهان جدا باشد.
از این به هم پیوستگی به خوبی می توانیم نتیجه گیری کنیم که هر عشق و علاقه اصیلی در وجود ما هست دلیل بر آن است که «معشوق» و «هدف» آن نیز در جهان وجود دارد و این عشق وسیله ای است که ما را به او نزدیک می سازد.
یعنی اگر تشنه می شویم و عشق به آب داریم دلیل بر آن است که «آبی»

(٣٢)

وجود دارد که دستگاه آفرینش تشنگی آن را در وجود ما قرار داده است.
اگر علاقه ای به جنس مخالف داریم دلیل بر وجود جنسی مخالف در بیرون ماست؛ و اگر عشق به زیبایی و دانایی داریم دلیل بر این است که زیبائی ها و دانائی هایی در جهان هستی وجود دارد.
و از اینجا به آسانی نتیجه می گیریم که اگر انسان ها انتظار مصلح بزرگی را می کشند که جهان را پر از صلح و عدالت و نیکی و داد کند، دلیل بر آن است که چنان نقطه اوجی در تکامل جامعه انسانی امکان پذیر و عملی است که عشق و انتظارش در درون جان ماست.
عمومیت این اعتقاد در همه مذاهب نیز نشانه دیگری بر اصالت و واقعیت آن است زیرا چیزی که زاییده شرایط خاص و محدودی است نمی تواند این چنین عمومی باشد. تنها مسائل فطری هستند که از چنین عمومیتی برخوردارند؛ و این ها همه نشانه آن است که از زبان عواطف و سرشت آدمی این نغمه در جان او سر داده شده که سرانجام مصلحی بزرگ جهان را زیر پرچم صلح و عدالت قرار خواهد داد.

(٣٣)

آثار سازنده انتظار:
آیا ایمان به ظهور یک مصلح واقعی، انسان را آن سان در افکار رؤیایی فرومی برد که از وضع موجود خود غافل می گردد و تسلیم هرگونه شرایطی می کند؟
و یا این که به راستی این عقیده یک نوع دعوت به قیام و سازندگی فرد و اجتماع است؟ آیا ایجاد تحرّک می کند یا رکود؟ آیا مسؤولیت آفرین است یا مایه فرار از زیربار مسؤولیت ها؟ و بالاخره آیا مخدّر است یا بیدارکننده؟

(٣٤)

قبل از توضیح و بررسی این سؤالات توجّه به یک نکته کاملاً ضروری است و آن اینکه سازنده ترین دستورات و عالی ترین مفاهیم هرگاه به دست افراد ناوارد، یا نالایق، یا سوء استفاده چی بیفتد ممکن است آن را چنان مسخ کنند که درست نتیجه ای برخلاف هدف اصلی بدهد و در مسیر بر ضدّ آن حرکت کند؛ و این نمونه های بسیار دارد و مسأله «انتظار» به طوری که خواهیم دید در ردیف همین مسائل است.
به هر حال، برای رهایی از هرگونه اشتباه در محاسبه، در این گونه مباحث، باید به اصطلاح آب را از سرچشمه گرفت تا آلودگی های احتمالی نهرها و کانال های میان راه در آن اثر نگذارد.
به همین دلیل، ما در بحث انتظار مستقیما به سراغ متون اصلی اسلامی رفته و لحن

(٣٥)

گوناگون روایاتی را که روی مسأله «انتظار» تأکید می کند مورد بررسی قرار می دهیم تا از هدف اصلی آگاه شویم.
اکنون بادقّت به این چند روایت توجّه کنید:
کسی از امام صادق (علیه السلام) پرسید چه می گویید درباره کسی که دارای ولایت امامان است؛ و انتظار ظهور حکومت حق را می کشد و در این حال از دنیا می رود؟
امام (علیه السلام) در پاسخ فرمود:
«هُوَ بِمَنْزِلَةِ مَنْ کانَ مَعَ الْقائِمِ فی فُسْطاطِه ثُمَّ سَکتَ هَنیئَهً ثُمَّ قالَ هُوَ کمَنْ کانَ مَعَ رَسُولِ اللّه (صلی الله علیه و آله)؛ او همانند کسی است که با رهبر این انقلاب در خیمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد سپس کمی سکوت کرد و فرمود مانند کسی است که با پیامبر اسلام (در مبارزاتش) همراه بوده است.

(٣٦)

این مضمون در روایات زیادی با تعبیرات مختلفی نقل شده است:
در بعضی «بِمَنْزِلَةِ الضّارِبِ بِسَیفِه فی سَبیلِ اللّه؛ همانندشمشیرزنی در راه خدا».
و در بعضی دیگر «کمَنْ قارَعَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ بِسَیفِه: همانند کسی است که در خدمت پیامبر با شمشیر بر مغز دشمن بکوبد».
در بعضی دیگر «بِمَنْزِلَةِ مَنْ کانَ قاعِدا تَحْتَ لِواءِ الْقائِمِ؛ همانند کسی است که زیر پرچم قائم بوده باشد».
و در بعضی دیگر «بِمَنْزِلَةِ الْمُجاهِدِ بَینَ یدَی رَسُولِ اللّهِ؛ همانند کسی است که پیش روی پیامبر (صلی الله علیه و آله) جهاد کند».
و در بعضی دیگر «بِمَنْزِلَةِ مَنِ اسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ (صلی الله علیه و آله) همانند کسی است که با پیامبر شهید شود».

(٣٧)

این تشبیهات که در مورد انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) در این روایات وارد شده بسیار پرمعنی و روشنگر این واقعیت است که یک نوع رابطه و تشابه در میان مسأله «انتظار» و «جهاد» و مبارزه با دشمن، در آخرین شکل خود، وجود دارد. (دقّت کنید)
در روایات متعدّدی نیز انتظار چنین حکومتی را داشتن، به عنوان بالاترین عبادت معرفی شده است.
این مضمون در بعضی از احادیث، از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در بعضی از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است؛ از جمله در حدیثی می خوانیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:
«اَفْضَلُ اَعْمالِ اُمَّتی اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ بالاترین اعمال امّت من انتظار فرج از ناحیه خدا کشیدن است».

(٣٨)

و درحدیث دیگری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) می خوانیم:
«اَفْضَلُ الْعِبادَةِ اِنْتِظارُ الْفَرَجِ»
این حدیث اعم از این که انتظارفرج را به معنی وسیع کلمه بدانیم و یابه مفهوم خاص یعنی انتظار ظهورمصلح جهانی باشد، اهمیت انتظار را درمورد بحث ما روشن می سازد.
این تعبیرات همگی حاکی از این است که انتظار چنان انقلابی همیشه توأم با یک جهاد وسیع دامنه دار است.
و اگر اعتقاد و انتظار حکومت جهانی مهدی به صورت ریشه دار حلول کند، سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد (زیرا اعتقادات سطحی ممکن است اثر آن از گفتار و سخن تجاوز نکند امّا اعتقادات عمیق همیشه آثار عملی گسترده ای به دنبال خواهد داشت)؛ این دو رشته اعمال عبارتند از:
ترک هرگونه همکاری و هماهنگی با عوامل ظلم و فساد و حتّی مبارزه و درگیری

(٣٩)

با آنها از یک سو؛ و خودسازی و خودیاری و جلب آمادگی های جسمی و روحی و مادّی و معنوی برای شکل گرفتن آن حکومت واحد جهانی و مردمی، از سوی دیگر.
و خوب که دقّت کنیم می بینیم هر دو قسمت آن کاملاً سازنده و عامل تحرّک و آگاهی و بیداری است.
انتظار یعنی آماده باش کامل:
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسی باشم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است.
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه می توانم، منتظر انقلابی باشم که شعله اوّلش دامان آلودگان را می گیرد.
ارتشی که در انتظار جهاد بزرگی است آمادگی رزمی نفرات خود را

(٤٠)

بالا می برد و روح انقلابی در آنها می دمد و هرگونه نقطه ضعفی را اصلاح می کند.
چگونگی «انتظار» همواره متناسب با هدفی است که در انتظار آن هستیم:
انتظار آمدن یک مسافر عادی از سفر. انتظار بازگشت یک دوست بسیار عزیز. انتظار فرارسیدن فصل چیدن میوه از درخت و دروکردن محصول. انتظار فرارسیدن فصل تحصیلی مدارس.... هریک از این انتظارها آمیخته با یک نوع آمادگی است.
در یکی باید خانه را آماده کرده و وسایل پذیرایی فراهم ساخت؛ در دیگری ابزارلازم و داس وکمباین و... دردیگری کتاب و دفتر و قلم ولباس مدرسه و مانند آن.
اکنون فکر کنید آنها که انتظار قیام یک مصلح بزرگ جهانی را می کشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگونی و تحوّلی را دارند که وسیع ترین و اساسی ترین انقلاب های انسانی در طول تاریخ بشر است.

(٤١)

انقلابی که برخلاف انقلاب های اصلاحی پیشین جنبه منطقه ای نداشته و نه اختصاص به یک جنبه از جنبه های مختلف زندگی دارد؛ بلکه علاوه بر این که عمومی و همگانی است، تمام شؤون و جوانب زندگی انسان ها را شامل می شود؛ انقلابی است سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اخلاقی.
پس از انجام یافتن این مرحله، نوبت به جنبه اثبات یعنی جانشین ساختن عوامل اصلاح و سازندگی می رسد.
ترکیب دو مفهوم «انتظار» و «انقلاب جهانی» آنچه را قبلاً گفتیم کاملاً روشن می کند؛ یعنی، کسانی که در انتظار چنان انقلابی به سر می برند اگر در دعوی خود صادق باشند (نه جزء منتظران دروغین خیالی) به طور مسلم آثار زیر در آن ها آشکار خواهد شد:

(٤٢)

1 خودسازی فردی:
حکومت جهانی مهدی قبل از هرچیز نیازمند به عناصر آماده و باارزش انسانی است که بتوانند بار سنگین چنان اصلاحات وسیعی را در جهان به دوش بکشند؛ و این در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح اندیشه و آگاهی و آمادگی روحی و فکری برای همکاری در پیاده کردن آن برنامه عظیم است؛ تنگ نظری ها، کوته بینی ها، کج فکری ها، حسادت ها، اختلافات کودکان و نابخردانه و بطور کلّی هرگونه نفاق و پراکندگی با موقعیت منتظران واقعی سازگار نیست.
نکته مهم اینجاست که منتظر واقعی برای چنان برنامه مهمّی هرگز نمی تواند نقش تماشاچی را داشته باشد؛ باید حتما در صف اصلاح طلبان واقعی قرار گیرد.
من اگر ناپاک و آلوده ام چگونه می توانم منتظر تحوّل و انقلابی باشم که شعله اوّلش دامان مرا می گیرد.

(٤٣)

من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسی بنشینم که طعمه شمشیرش خون ستمگران است و من اگر فاسد و نادرستم چگونه می توانم در انتظار نظامی که افراد فاسد و نادرست در آن هیچ گونه نقشی ندارند، بلکه مطرود و منفور خواهند بود، روزشماری کنم.
آیا این انتظار برای تصفیه روح و فکر و شستشوی جسم و جان من از لوث آلودگی ها کافی نیست.
ارتشی که در انتظار جهاد آزادیبخش به سر می برد، حتما به حالت آماده باش کامل درمی آید؛ سلاحی که برای چنین میدان نبردی شایسته است به دست می آورد؛ سلاح های موجود را اصلاح می کند؛ سنگرهای لازم را می سازد؛ آمادگی رزمی

(٤٤)

نفرات خود را بالا می برد؛ روحیه افراد خود را تقویت می کند؛ و شعله عشق و شوق برای چنان مبارزه ای را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه می دارد؛ ارتشی که دارای چنین آمادگی نیست هرگز در انتظار به سر نمی برد و اگر بگوید دروغ می گوید؛ انتظار یک مصلح جهانی به معنی آماده باش کامل فکری و اخلاقی، مادّی و معنوی، برای اصلاح همه جهان است.
فکر کنید چنین آماده باشی چقدر سازنده است! اصلاح تمام روی زمین و پایان دادن به همه مظالم و نابسامانی ها شوخی نیست! کار ساده ای نمی تواند باشد! آماده باش برای چنین هدف بزرگی باید متناسب با آن باشد؛ یعنی باید به وسعت و عمق آن باشد.

(٤٥)

2 خودیاری های اجتماعی:
منتظران راستین در عین حال، وظیفه دارند که علاوه بر اصلاح خویش، در اصلاح دیگران نیز بکوشند؛ زیرا برنامه عظیم و سنگینی که انتظارش را می کشند یک برنامه فردی نیست؛ برنامه ای است که تمام عناصر تحوّل باید در آن شرکت جوید؛ باید کار به صورت دسته جمعی و همگانی باشد؛ کوشش ها و تلاش ها باید هماهنگ گردد و عمق و وسعت این هماهنگی باید به عظمت همان برنامه انقلاب جهانی باشد که انتظار آن را دارند.
در یک میدان وسیع مبارزه دسته جمعی هیچ فردی نمی تواند از حال دیگران غافل بماند؛ بلکه موظّف است هر نقطه ضعفی را در هرکجا ببیند اصلاح کند؛ و هر موضع آسیب پذیری را ترمیم نماید؛ و هر قسمت ضعیف و ناتوانی را تقویت کند؛

(٤٦)

زیرا بدون شرکت فعّالانه و هماهنگ تمام مبارزین، پیاده کردن چنان برنامه ای امکان پذیر نیست.
بنابراین منتظران واقعی علاوه بر این که به اصلاح خویش می کوشند، وظیفه خود می دانند که دیگران را نیز اصلاح کنند.
این است اثر سازنده دیگر برای انتظار قیام یک مصلح جهانی و این است فلسفه آن همه افتخارات و فضیلت ها که برای منتظران راستین شمرده شده است.
3 حل نشدن در فساد محیط:
هنگامی که فساد فراگیرمی شود و اکثریت و یا جمع کثیری را به آلودگی می کشاند، گاهی افراد پاک در یک بن بست سخت روانی قرار می گیرند، بن بستی که از یأس از اصلاحات سرچشمه می گیرد.

(٤٧)

گاهی آنها فکر می کنند، کار از کار گذشته و دیگر امیدی برای اصلاح نیست و تلاش و کوشش برای پاک نگهداشتن خویش بیهوده است؛ این نومیدی و یأس ممکن است آنها را تدریجا به سوی فساد و همرنگی با محیط بکشاند و نتوانند خود را به صورت یک اقلیت صالح در برابر اکثریت ناسالم حفظ کنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوایی بدانند.
تنها چیزی که می تواند در آنها روح امید بدمد و به مقاومت و خویشتن داری دعوت کند و نگذارد در محیط فاسد حل شوند، امید به اصلاح نهایی است؛ تنها در این صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش برای حفظ پاکی خویش و حتّی برای اصلاح دگران برنخواهند داشت.

(٤٨)

از مجموع بحث های گذشته چنین نتیجه می گیریم که اثر تخدیری انتظار تنها در صورتی است که مفهوم آن مسخ و تحریف شود همان گونه که جمعی از مخالفان، تحریفش کرده اند؛ و جمعی از مؤلفان مسخش امّا اگر به مفهوم واقعی در جامعه و فرد پیاده شود، یک عامل مهمّ تربیت و خودسازی و تحرّک و امید خواهد بود.
ازجمله مدارک روشنی که این موضوع را تأیید می کند، این است که در ذیل آیه:
«وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارْضِ...؛ خداوند به آنها که ایمان دارند و عمل صالح انجام می دهند، وعده داده است حکومت روی زمین را در اختیارشان بگذارد...(1)» از پیشوایان بزرگ اسلام نقل شده

-----------------

1- 55 / نور.

(٤٩)

است که منظور از این آیه «هُوَ الْقائِمُ وَ اَصْحابُهُ؛ مهدی و یاران او» هستند.
تنها چنین کسانی هستند که می توانند نوید زندگی در حکومت او به خود دهند، نه آنها که با ظلم و ستم همکاری دارند. و نه آنها که از ایمان و عمل صالح بیگانه اند. نه افراد ترسو و زبونی که بر اثر ضعف ایمان از همه چیز حتّی از سایه خود می ترسند.
و نه افراد سست و بی حال و بیکاره ای که دست روی دست گذارده و در برابر مفاسد محیط زندگی و جامعه شان سکوت اختیار کرده و کمترین تلاشی در راه مبارزه با فساد ندارند.
آری انتظار راستین این است.

(٥٠)

مصلح بزرگ جهانی در آیات قرآن:
قرآن یعنی مهم ترین منبع اسلامی، در این زمینه مانند بسیاری زمینه های دیگر تنها یک بحث کلّی و اصولی دارد، بدون این که وارد جزئیات مسأله شود؛ و به تعبیر دیگر، آیات قرآن همان را تعقیب می کند که در استدلالات عقلی و الهام فطرت داشتیم؛ یعنی، خبر از تحقّق یک حکومت عدل جهانی در سایه ایمان می دهد.
چند نمونه از آیاتی که این بحث را مطرح ساخته ذیلاً از نظر می گذرانیم.
1 در سوره انبیاء (آیات 105 و 106) می خوانیم:
«وَ لَقَدْ کتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکرِ اَنَّ الارْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُونَ اِنَّ فی هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدینَ» قبلاً به مفهوم این چند لغت باید توجّه کرد:
«اَرْض» به مجموع کره زمین گفته می شود و سراسر جهان را فرامی گیرد؛ مگر اینکه قرینه خاصّی در کار باشد.

(٥١)

«اِرْث» در لغت به معنی چیزی است که بدون معامله و داد و ستد به دست کسی می افتد، ولی در بعضی موارد از قرآن کریم، ارث به تسلّط و پیروزی یک قوم صالح بر ناصالحان؛ و در اختیار گرفتن مواهب و امکانات آنها گفته شده است.
«زَبُور» در اصل به معنی هرگونه کتاب و نوشته است؛ ولی معمولاً به کتاب «داوود» که در عهد قدیم از آن تعبیر به «مَزامیر داوُد» شده اطلاق؛ و آن مجموعه ای از مناجات ها و نیایش ها و اندرزهای داوود پیامبر است؛ این احتمال نیز وجود دارد که زبور تمام کتب آسمانی پیشین (قبل از قرآن) بوده باشد.
«ذکر» در اصل به معنی هر چیزی است که مایه تذکر و یادآوری باشد ولی در آیه فوق به کتاب آسمانی موسی (علیه السلام) «تورات» تفسیر گردیده به قرینه این که قبل از زبور

(٥٢)

معرّفی شده است و طبق تفسیر دیگری «ذکر» اشاره به قرآن مجید است زیراکه در خود آیات قرآن این عنوان به قرآن گفته شده (اِنْ هُوَ اِلاّ ذِکرٌ لِلْعالَمینَ).(1)
بنابراین، عبارت «مِنْ بَعْدِ» به معنی «علاوه بر» خواهد بود (دقّت کنید).
«صالِح» به معنی شایسته و صلاحیت دار است و هنگامی که بطور مطلق گفته شود صلاحیت و شایستگی از تمام چیزها را فرامی گیرد؛ شایستگی علمی؛ شایستگی اخلاقی؛ شایستگی از نظر ایمان و تقوی و آگاهی و مدیریت.
و به این ترتیب مفهوم آیات چنین می شود:
ما در کتاب زبور علاوه بر قرآن مجید (یا پس از تورات) نوشتیم که زمین را

-----------------

1- 27 / تکویر.

(٥٣)

بندگان صالح و شایسته من در اختیار خواهند گرفت؛ و همین برای گروه عبادت کنندگان (و آنها که در مسیر بندگی خدا گام برمی دارند) برای رسیدن به اهدافشان کافی است.
ذکر این موضوع در زبور (اگر به معنی همه کتب آسمانی پیشین باشد) دلیل بر آن است که این موضوع درهمه کتاب های آسمانی به عنوان یک اصل ثابت وجود داشته.
و اگر هم منظور از آن کتاب داوود بوده باشد شاید به تناسب آن است که داوود حکومت وسیع و پهناوری داشت که در مسیر حقّ و عدالت و منافع انسان ها بود؛ اگرچه جنبه منطقه ای داشت و فراگیر همه جهان نبود؛ ولی درزبور به اوبشارت داده شد که یک حکومت فراگیر جهانی بر پایه آزادی و امنیت و عدالت در انتظار جهانیان خواهد بود.
یعنی هنگامی که شایستگی کافی پیداکنند و مصداق زنده «عِبادِی الصّالِحُونَ»

(٥٤)

وبندگان شایسته خداگردند.وارث همه میراث هاو مواهب زمین خواهندشد. هم وارث حکومت مادّی و هم حکومت معنوی.
در پاره ای از روایات که در تفسیر آیه فوق آمده تعبیر روشن تر و صریح تری در این زمینه دیده می شود.
از جمله در تفسیر معروف «مجمع البیان» درذیل آیه فوق از امام باقر (علیه السلام) نقل است: «هُمْ اَصْحابُ الْمَهْدِی فی آخِرِ الزَّمانِ»:
این ها همان یاران مهدی (علیه السلام) در آخر زمان خواهند بود؛ همان مردان و زنان خودساخته ای که وارث همه میراث های زمین خواهند شد؛ و شایستگی این رسالت بزرگ را خواهند داشت.
جالب توجّه اینکه، در کتاب «مَزامیر داوُود» که امروز جزء کتب عهد قدیم (تورات) است عین این موضوع به تعبیرات گوناگون دیده می شود:

(٥٥)

از جمله در مَزْمُور 37 می خوانیم:
«زیرا که شریران منقطع خواهند شد و اما متوکلان به خداوند وارث زمین خواهند شد، هان بعد از اندک مدّتی شریر نخواهند بود، در مکانش تأمّل خواهی کرد و نخواهد بود امّا حکیمان وارث زمین خواهند شد».
در همان «مَزْمُور 37» همین موضوع به تعبیرات دیگری نیز آمده است:
«... زیرا متبرّکان خداوند وارث زمین خواهند شد، امّا ملعونان وی منقطع خواهند شد صدیقان وارث زمین شده ابدا در آن ساکن خواهند شد».(1)
همان گونه که ملاحظه می کنیدکلمه صالِحُون که درقرآن آمده کلمه جامعی است که

-----------------

1- جمله های فوق را از ترجمه تورات که در سال 1878 میلادی توسط مجمع ترجمه کتب مقدّسه به زبان های خارجی در لندن به فارسی برگردانده شده، آوردیم.

(٥٦)

هم «حکیمان» و هم «صدّیقان» و هم «متوکلان» و هم «متبرّکان» را دربرمی گیرد.
وهمان طورکه یادآورشدیم ازآیه اخیر یعنی «اِنَّ فی هذا لَبَلاغا لِقَوْمٍ عابِدینَ» استفاده می شود که حکومت روی زمین هدف نهایی صالحان و شایستگان نیست بلکه وسیله ای است که با آن به هدف نهایی یعنی تکامل انسان در همه زمینه ها خواهند رسید زیرا بلاغ به معنی «چیزی که با آن به هدفشان خواهند رسید» می باشد.
2 استخلاف در زمین:
در سوره نور، آیه55، می خوانیم:
«وَعَدَ اللّهُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی

(٥٧)

لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْنا یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئا وَ مَنْ کفَرَ بَعْدَ ذلِک فَاُولئِک هُمُ الْفاسِقُونَ».
در این آیه سه وعده صریح به آن ها که گروه افراد باایمان و شایسته را تشکیل می دهند داده شده است.
و می دانیم در هر وعده سه رکن وجود دارد:
وعده دهنده که در اینجا خداست؛ و وعده گیرنده که «الَّذینَ امَنُوا مِنْکمْ وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ» یعنی مؤمنان صالح هستند؛ و موادّ مورد وعده که امور سه گانه زیر است:
1/2 «اِسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارْضِ» «حکومت روی زمین به عنوان نمایندگی خدا»؛ یعنی حکومت حق و عدالت.

(٥٨)

2/2 تمکین دین «نفوذ معنوی و حکومت قوانین الهی بر تمام پهنه زندگی».
3/2 تبدیل خوف به امنیت؛ و برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامنی و جایگزین شدن امنیت کامل و آرامش در همه روی زمین.
منظور از «تمکین دین» همان طور که از سایر موارد استعمال کلمه تمکین برمی آید این است که تعلیمات الهی به طور ریشه دار و پابرجا در تمام شؤون زندگی نفوذ خواهد داشت، نه همانند الفاظ صلح و آزادی و حقوق بشر که امروز بازیچه دست مدافعان قلاّبی آن است و تنها گلوهایشان را برای شعارهای داغ در این زمینه پاره می کنند و در خارج از آن اثری نیست؛ گویی الفاظی هستند رؤیایی که جز در عالم خیال نمی توان به آنها دست یافت.
در آن روز تعلیمات حیات بخش و آزادکننده اسلام نه به شکل یک سلسله

(٥٩)

تشریفات خشک و صوری و نه به گونه یک مشت الفاظ مومیایی شده؛ بلکه به عنوان یک دکترین زندگی در همه جا ریشه خواهد دوانید و تلاش بازسازی به ریشه ها کشیده خواهد شد نه به شاخ و برگ ها و نقش ایوان.
آن روز آگاهی و احساس مسؤولیت جنبه عمومی خواهد داشت؛ و گسترش و تعمیم آن مانع از آن خواهد بود که افرادی باالفاظ بازی کنند و مفاهیم سازنده را مسخ نمایند؛ چه اینکه این گونه کارها تنها در جوامعی امکان پذیر است که آگاهی و احساس مسؤولیت همگانی نیست، یا به سر حدّ نصاب نرسیده، والاّ فرصتی برای این بازی های کودکانه باقی نخواهد ماند.
آرامش و امنیت در آن روز آمیخته با خوف نیست، نه چون امنیتی که گهگاه در جهان امروز پیدا می شود و زاییده ترسی از سلاح های مخوف و وحشتزا است.

(٦٠)

این تعادل وحشت است نه امنیت! این آرامش ناشی از خوف عظیم از عواقب دردناک جنگ است نه آرامش واقعی! لذا هر روز تعادل وحشت به هم خورد پایه های این امنیت و آرامش کاذب نیز فروخواهد ریخت.
نتیجه این وعده های سه گانه الهی فراهم شدن زمینه ها برای انسان سازی و تکامل هرچه بیشتر در مفاهیم انسانی و بندگی خالص خداوند و شکسته شدن همه بت ها در تمام قالب ها است (یعْبُدُونَنی لا یشْرِکونَ بی شَیئا).
3 در سوره توبه، آیه 33، آمده است:
«هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّه وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ».
برای معنی فهم این آیه باید نخست به آیه پیش از آن بازگردیم آنجا که می گوید:

(٦١)

«یریدُونَ اَنْ یطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَ یأْبَی اللّهُ اِلاّ اَنْ یتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکفِرُونَ؛ دشمنان می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند ولی خدا می خواهد نور خود را تکمیل کند اگر چه کافران کراهت داشته باشند».
از این آیه به خوبی روشن می شود که اراده پروردگار بر تکامل نور اسلام تعلّق گرفته و تکامل واقعی آن هنگامی خواهد بود که بر سراسر پهنه جهان سایه افکند.
سپس با وضوح بیشتر این حقیقت را در آیه موردبحث بازگو کرده می فرماید:
«خداوند کسی است که پیامبرش را با هدایت و آیین حق فرستاد تا او را بر همه ادیان پیروز گرداند اگرچه مشرکان ناخشنود باشند».
همین وعده با تفاوت مختصری در آیه 28 سوره فتح، تکرار شده است:
«هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّهِ وَ

(٦٢)

کفی بِاللّهِ شَهیدا؛ او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد تا بر تمامی ادیان پیروزش گرداند و همین بس که خداوند گواه (این وعده بزرگ) است.
و بالاخره برای سومین بار این وعده بزرگ را در سوره صف، آیه 9، با همان تعبیر سوره توبه ملاحظه می کنیم:
«هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدّینِ کلِّه وَ لَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ».
از مجموع این آیات که در سه سوره از قرآن ذکر شده اهمیت این وعده الهی اجمالاً به دست می آید.
ولی سخن در این است که منظور از پیروزی این آئین بر سایر آئین ها چه نوع پیروزی است؟

(٦٣)

منظور پیروزی و غلبه خارجی و عملی در سطح جهان و تمامی روی زمین است، که شامل پیروزی فرهنگی، اقتصادی و سیاسی می شود و این تفسیر را جمعی از مفسّران اهل تسنّن علاوه بر مفسّران شیعه پذیرفته اند.
مسلّما این وعده تاکنون عملی نشده و تنها بر حکومت جهانی مهدی موعود منطبق می گردد که حکومت حق و عدالت همه جا را فراگیرد و این آئین بر تمام آئین ها در مقیاس جهانی غلبه یابد.
«عیاشی» به اسناد خود از «عمران بن میثم» از «عَبایه» چنین نقل می کند.
امیر مؤمنان علی (علیه السلام) هنگامی که آیه «هُوَ الَّذی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ...» را تلاوت فرمود از یاران خود پرسید:
اَظْهَرَ ذلِک؟ (آیا این پیروزی حاصل شده است؟)

(٦٤)

عرض کردند: آری!
فرمود:
«کلاّ؛ فَوَ الَّذی نَفْسی بِیدِه حَتّی لا یبْقی قَرْیةٌ اِلاّ وَ ینادی فیها بِشَهادَةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ بُکرَةً وَ عَشِیا؛ نه، سوگند به کسی که جانم به دست او است این پیروزی آشکار نمی شود مگر زمانی که هیچ آبادی روی زمین باقی نماند مگر این که صبح و شام بانگ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه از آن به گوش می رسد» (1)
این بود قسمتی از آیات قرآن مجید که صلح و عدالت جهانی و ایمان به توحید و اسلام را در سراسر جهان تأکید می کند.

-----------------

1- مجمع البیان، ذیل آیه 9، تفسیر سوره صف.

(٦٥)

علائم ظهور:
آیا برای نزدیک شدن این انقلاب جهانی نشانه ای در دست هست؟
آیا می توان پیش بینی کرد که هم اکنون چنان انقلابی نزدیک شده یا نه؟
آیا می توان زمان این انقلاب را جلو انداخت؟
اگر چنین امری ممکن است با چه وسائلی می توان این تاریخ را جلو کشید؟
در برابر این سؤالات باید گفت که پاسخ بیشتر آن ها مثبت است.
زیرا هیچ طوفان عظیمی در طبیعت بدون مقدّمه آغاز نمی گردد و هیچ انقلابی در جامعه انسانی بدون نشانه های قبلی صورت نمی گیرد.
در احادیث اسلامی نیز اشاره به یک سلسله علامت ها و نشانه ها برای نزدیک شدن آن رستاخیز عظیم آمده است که می توان آنها را بر دو گونه تقسیم کرد:

(٦٦)

دسته اول، نشانه هایی که کم و بیش در هر انقلابی به تناسب ابعاد آن قابل پیش بینی است.
دسته دوم، جزئیاتی است که از طریق اطّلاعات و معلومات عادی نمی توان به آن ها پی برد و بیشتر شکل یک پیشگویی اعجازآمیز را دارد.
در این جا، به «3 نشانه مهم» از هر دو قسمت اشاره می کنیم:
1 فراگیر شدن ظلم و فساد:
نخستین نشانه ای که با مشاهده آن می توان نزدیک شدن هر انقلابی از جمله این انقلاب بزرگ را پیش بینی کرد گسترش ظلم و جور و فساد و تجاوز به حقوق دگران و انواع مفاسداجتماعی و انحرافات اخلاقی است که خود عامل توسعه فساد در جامعه است.
طبیعی است فشار که از حد گذشت انفجار رخ می دهد، زیرا انفجارهای اجتماعی

(٦٧)

همانند انفجارهای میکانیکی به دنبال فشارهای شدید و زاید از حدّ است.
گسترش دامنه های ظلم و فساد وسیله ضحّاکان هر زمان بذرهای انقلاب را آبیاری می کند و کاوه های آهنگر را در کنار کوره های آتش پرورش می دهد؛ کم کم بحران اوج می گیرد و لحظه انقلاب نزدیک می گردد.
در مورد نزدیک شدن انقلاب بزرگ جهانی و ظهور مصلح بزرگ مهدی نیز مسأله همین گونه است.
منتها همان طور که سابقا هم اشاره شد هیچ لزومی ندارد که مانند افرادی منفی باف به فکر توسعه فساد و ظلم بیشتر نیفتیم، بلکه با توجّه به وجود مفاسد در مقیاس وسیع و به حدّ کافی باید در ساختن خود و دیگران و یک گروه نیرومند شایسته و شجاع و آگاه که پرچمدار انقلاب باشد کوشش کنیم.

(٦٨)

به هر حال، این موضوع در بسیاری از روایات اسلامی تحت عنوان «کما مُلِئَت ظُلْما وَ جَوْرا؛ همان گونه که جهان از ظلم و جور پر شده باشد» آمده است.
عین این تعبیر دربسیاری از احادیث که درمنابع شیعه و اهل سنّت آمده دیده می شود.
و از مجموع آن ها استفاده می شود که از روشن ترین نشانه های این انقلاب همین موضوع است.
در این جا یک سؤال پیش می آید که آیا «ظلم» و «جور» با هم تفاوتی دارند که مخصوصا روی این دو عنوان کرارا تکیه شده است؟
از ریشه این لغات استفاده می شود که تجاوز به حقوق دگران دو گونه است که در ادبیات عرب برای هر کدام نامی جداگانه است.
نخست آن است که انسان، حقّ دیگری را به خود اختصاص دهد و دسترنج دگران را غصب کند، این را «ظلم» می گویند.

(٦٩)

دیگر آنکه حقّ افرادی را از آنها گرفته و به دگران دهد و برای محکم کردن پایه های قدرت خود، هواخواهان خویش را بر مال یا جان یا نوامیس مردم مسلّط کند و با تبعیض های ناروا کسب قدرت کند، این را «جور» می گویند.
نقطه مقابل «ظلم»، «قسط» و نقطه مقابل «جور»، «عدل» می باشد.(1)
به هر حال، به هنگامی که «تجاوز» به حقوق دگران از یک سو و «تبعیض ها» از سوی دیگر، جامعه انسانی را پر می کند او ظاهر می شود و همه این هارا ازمیان می برد.

-----------------

1- البتّه این در صورتی است که این دو کلمه با هم ذکر شوند امّا اگر جداگانه ذکر شوند ممکن است هر دو یعنی قسط و عدل به یک معنی اطلاق می گردد.

(٧٠)

آنچه در بالا گفته شد کلّیاتی بود درباره فراگیر شدن فساد به عنوان یک عامل جهش و انقلاب که در هرگونه انقلابی قابل پیش بینی است.
ولی قابل توجّه این که:
در روایات اسلامی چنان انگشت روی جزئیات این علائم و مفاسد گذارده شده که گویی این پیشگویی ها مربوط به 14 یا 13 قرن پیش نیست بلکه مربوط به همین قرن است و یا چندسال قبل صورت گرفته؛ و امروز که بسیاری از آنها را با چشم خود می بینیم قبول می کنیم که راستی معجزه آساست.
از جمله، در روایتی از امام صادق (علیه السلام) اشاره به ده ها نوع از این مفاسد که قسمتی از آن جنبه اجتماعی و سیاسی و قسمتی جنبه اخلاقی دارد؛ شده است که مطالعه آن انسان را عمیقا در فکر فرو می برد.

(٧١)

ما ذیلاً قسمتی از متن روایات مزبور را با تلخیص و سپس ترجمه آن را برای آنها که به ادبیات عرب آشنایی کامل ندارندمی آوریم:
قالَ الصّادِقُ (علیه السلام) لِبَعْضِ اَصْحابِه: امام صادق (علیه السلام) به یکی از یاران خود گفت:
1 اِذارَأَیتَ الْجَوْرَ قَدْشَمِلَ الْبِلادَ: هنگامی که ببینی ظلم و ستم،همه جافراگیرشده؛
2 اِذا رَأَیتَ الْقُرْآنَ قَدْ خَلِقَ وَ اُحْدِثَ ما لَیسَ فیهِ وَ وَجَّهَ عَلَی الاهْواءِ: هنگامی که ببینی قرآن فرسوده و بدعت هایی از روی هوی و هوس در مفاهیم آن آمده؛
3 اِذا رَأَیتَ الدّینَ قَدِ انْکفَئَ کما ینْکفِئُ الاناءُ: هنگامی که ببینی آئین خدا (عملاً) بی محتوا شده همانند ظرفی که آن را واژگون سازند؛
4 اِذا رَأَیتَ اَهْلَ الْباطِلِ قَدِ اسْتَعْلَوْا عَلَی الْحَقِّ: هنگامی که ببینی اهل باطل بر اهل حق پیشی گرفته اند؛

(٧٢)

5 اِذا رَأَیتَ الرِّجالَ قَدِ اکتَفی بِالرِّجالِ وَ النِّساءَ بِالنِّساءِ: هنگامی که ببینی مردان به مردان و زنان به زنان قناعت کنند (هم جنس بازی شایع شود)؛
6 اِذا رَأَیتَ الْمُؤْمِنَ صامِتا: هنگامی که ببینی افراد باایمان سکوت اختیار کرده اند؛
7 اِذا رَأَیتَ الصَّغیرَ یسْتَحْقِرُ بِالْکبیرِ: هنگامی که ببینی کوچکترها احترام بزرگترها را رعایت نمی کنند؛
8 اِذا رَأَیتَ الارْحامَ قَدْ تَقَطَّعَتْ: هنگامی که ببینی پیوند خویشاوندی بریده شده؛
9 اِذا رَأَیتَ الثَّناءَ قَدْ کثُرَ: هنگامی که ببینی مداحی و چاپلوسی فراوان شده؛
10 اِذارَأَیتَ الْخُمُورَ تُشْرَبُ عَلانِیةً: هنگامی که ببینی آشکارا شراب نوشیده شود؛
11 اِذا رَأَیتَ سَبیلَ الْخَیرِ مُنْقَطِعا وَ سَبیلَ الشَّرِّ مَسْلُوکا: راه های خیر منقطع و راه های شرّ مورد توجّه قرار گرفته؛

(٧٣)

12 اِذا رَأَیتَ الْحَلالَ یحْرُمُ وَ الْحَرامَ یحْلُلُ: هنگامی که ببینی حلال تحریم شود؛ و حرام مجاز شمرده شود؛
13 اِذا رَأَیتَ الدّینَ بِالرَّأْی: هنگامی که ببینی قوانین و فرمان های دینی طبق تمایلات اشخاص تفسیر گردد؛
14 اِذا رَأَیتَ الْمُؤْمِنَ لا یسْتَطیعُ اَنْ ینْکرَ اِلاّ بِقَلْبِه: هنگامی که ببینی از افراد باایمان چنان سلب آزادی شود که جز با دل نتوانند ابراز تنفّر کنند؛
15 وَ رَأَیتَ الْعَظیمَ مِنَ الْمالِ ینْفَقُ فی سَخَطِ اللّهِ: هنگامی که ببینی سرمایه های عظیم در راه خشم خدا (و فساد و ابتذال و ویرانی) صرف گردد؛
16 وَ رَأَیتَ الْوُلاتَ یرْتَشُونَ فِی الْحُکمِ: هنگامی که ببینی رشوه خواری در میان کارکنان دولت رایج گردد؛

(٧٤)

17 وَ رَأَیتَ الْوِلایةَ قَبالَةً لِمَنْ زادَ: هنگامی که ببینی پست های حسّاس به مزایده گذارده شود؛
18 وَ رَأَیتَ الرَّجُلَ یأْکلُ مِنْ کسْبِ امْرَأَتِه مِنَ الْفُجُورِ: هنگامی که ببینی (بعضی از) مردان از خودفروشی زنان خود، ارتزاق کنند؛
19 وَرَأَیتَ الْقِمارَ قَدْ ظَهَرَ: هنگامی که ببینی قمار آشکارگردد (حتّی در پناه قانون)؛
20 وَ رَأَیتَ الْمَلاهی قَدْ ظَهَرَتْ یمَنُّ بِها لا یمْنَعُ اَحَدٌ اَحَدا وَ لا یجْتَرِءُ اَحَدٌ عَلی مَنْعِها: هنگامی که ببینی سرگرمی های ناسالم چنان رواج پیدا کند که هیچکس جرأت جلوگیری از آن نداشته باشد؛
21 وَ رَأَیتَ الْقُرْآنَ قَدْ ثَقُلَ عَلَی النّاسِ اسْتِماعُهُ وَ خَفَّ عَلَی النّاسِ اسْتِماعُ الْباطِلِ: هنگامی که ببینی شنیدن حقایق قرآن بر مردم گران آید امّا شنیدن باطل سهل و آسان؛

(٧٥)

22 وَرَأَیتَ الْجارَیکرِمُ الْجارَخَوْفامِنْ لِسانِه: هنگامی که ببینی همسایه، همسایه خود را از ترس زبانش احترام می کند؛
23 وَ رَأَیتَ الْمَساجِدَ قَدْ زُخْرِفَتْ: هنگامی که ببینی مساجدرا به زیورها بیارایند؛
24 وَ رَأَیتَ طَلَبَ الْحَجِّ لِغَیرِ اللّهِ: برای غیرخدا به حجّ خانه خدا بشتابند؛
25 وَ رَأَیتَ قُلُوبَ النّاسِ قَدْ قَسَتْ: هنگامی که ببینی مردم سنگدل شوند (و عواطف بمیرد)؛
26 وَ رَأَیتَ النّاسَ مَعَ مَنْ غَلَبَ: هنگامی که ببینی مردم طرفدار کسی باشند که پیروز است (خواه بر حق باشد یا باطل)؛
27 وَ رَأَیتَ طالِبَ الْحَلالِ یذَمُّ وَ طالِبَ الْحَرامِ یمْدَحُ: هنگامی که

(٧٦)

ببینی آنها که به دنبال حلال هستند نکوهش شوند و آنها که به دنبال حرامند مدح؛
28 وَ رَأَیتَ الْمَعازِفَ ظاهِرَةً فِی الْحَرَمَینِ: هنگامی که ببینی آلات لهو و لعب (حتّی) در مکه و مدینه آشکار گردد؛
29 وَ رَأَیتَ الرَّجُلَ یأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهی عَنِ الْمُنْکرِ، فَیقُومُ اِلَیهِ مَنْ ینْصِحَهُ فَیقُولُ هذا عَنْک مَوْضُوعٌ: هنگامی که ببینی اگر کسی اقدام به امر به معروف و نهی از منکر کند به او توصیه می کنند که این کار وظیفه تو نیست؛
30 وَ رَأَیتَ الْمَساجِدَ مُحْتَشِیةً مِمَّنْ لا یخافُ اللّهَ: هنگامی که ببینی مساجد پر از کسانی است که از خدا نمی ترسد؛
31 وَ رَأَیتَ النّاسَ هَمُّهُمْ فی بُطُونِهِمْ وَ فُرُوجِهِمْ: هنگامی که ببینی تمام همّت مردم شکم و فرجشان است؛

(٧٧)

32 وَ رَأَیتَ الدُّنْیا مُقْبِلَةً اِلَیهِمْ: هنگامی که ببینی امکانات مادّی و دنیوی فراوان می گردد و دنیا به مردم روی می کند؛
33 وَ رَأَیتَ النِّساءَ یبْذُلْنَ اَنْفُسَهُنَّ لاَِهْلِ الْکفْرِ: هنگامی که ببینی زنان خود را در اختیار افراد بی ایمان می گذارند؛
34 وَ رَأَیتَ اَعْلامَ الْحَقِّ قَدْ دَرَسَتْ: هنگامی که ببینی پرچم های حق پرستی فرسوده و کهنه می گردد؛
35 وَ رَأَیتَ الْحَرْبَ قَدْ اُدیلَ مِنَ الْعِمْرانِ: هنگامی که ببینی ویرانگری (به وسیله جنگ ها) بر عمران و آبادی پیشی می گیرد.
36 وَرَأَیتَ الرَّجُلَ مَعیشَةً مِنْ بَخْسِ الْمِکیالِ وَالْمیزانِ: هنگامی که ببینی درآمد زندگی بعضی تنها از طریق کم فروشی می شود؛

(٧٨)

37 وَرَأَیتَ الرَّجُلَ عِنْدَهُ الْمالُ الْکثیرُ لَمْ یزَکه مُنْذُ مَلَکهُ: هنگامی که ببینی کسانی هستند با سرمایه فراوان در حالی که در عمرشان حتّی یک مرتبه هم زکات نپرداخته اند.
38 وَ رَأَیتَ الرَّجُلَ یمْسی نَشْوانَ وَ یصْبِحُ سَکرانَ: هنگامی که ببینی مردم عصرها در حال نشئه و صبحگاهان مستند؛
39 وَ رَأَیتَ النّاسَ ینْظُرُ بَعْضُهُمْ اِلی بَعْضٍ وَ یقْتَدُونَ بِاَهْلِ الشُّرُورِ!: هنگامی که ببینی مردم همه به یکدیگر نگاه می کنند و از فاسدان شرور تقلید می نمایند؛
40 وَ رَأَیتَ کلَّ عامٍ یحْدَثُ فیهِ مِنَ الشَّرِ وَ الْبِدْعَةِ اَکثَرَ مِمّا کانَ: هنگامی که ببینی هرسال فساد و بدعتی نو، پیدا می شود؛
41 وَ رَأَیتَ الْخَلْقَ وَ الْمَجالِسَ لا یتابِعُونَ اِلاَّ الاغْنِیاءِ: هنگامی که ببینی مردم و محافل همه پیرو ثروتمندان می شوند؛

(٧٩)

42 وَ رَأَیتَ یتَسافَدُونَ کما تَتَسافَدَ الْبَهائِمُ: هنگامی که ببینی درحضور جمع، همانند بهائم مرتکب اعمال جنسی می شوند؛
43 وَ رَأَیتَ الرَّجُلَ ینْفِقُ الْکثیرَ فی غَیرِ طاعَةِ اللّهِ وَ یمْنَعُ الْیسیرَ فی طاعَةِ اللّهِ: هنگامی که ببینی اموال زیاد در غیر راه خدا صرف می کنند امّا در راه خدا از کمی مضایقه دارند؛
44 وَ رَأَیتَ الرَّجُلَ اِذا مَرَّ بِه یوْمٌ لَمْ یکسِبْ فیهِ الذَّنْبَ الْعَظیمِ... حَزینا: هنگامی که ببینی افرادی پیدا می شوند که اگر یک روز گناه کبیره ای انجام ندهند غمگینند؛
45 اَلنِّساءُ قَدْ غَلَبْنَ عَلَی الْمُلْک وَ غَلَبْنَ عَلی کلِّ اَمْرٍ: هنگامی که ببینی حکومت به دست زنان می افتد؛
46 وَ رَأَیتَ رِیاحَ الْمُنافِقینَ دائِمَةً وَ رِیاحَ اَهْلِ الْحَقِّ لا تَحَرَّک: هنگامی

(٨٠)

که ببینی نسیم ها به سود منافقان می وزد و هیچ جریانی به سود افراد باایمان نیست؛
47 وَ رَأَیتَ الْقُضاةَ یقْضُونَ بِخِلافِ ما اَمَرَ اللّهُ: هنگامی که ببینی دادرسان برخلاف فرمان خدا قضاوت می کنند؛
48 وَ رَأَیتَ الْمَنابِرَ یؤْمَرُ عَلَیها بِالتَّقْوی وَ لا یعْمَلُ الْقائِلُ بِما یأْمُرُ: هنگامی که ببینی برفراز منابر دعوت به تقوا می شود ولی دعوت کننده خود به آن عمل نمی کند؛
49 وَ رَأَیتَ الصَّلوةَ قَدِ اسْتُخِفَّ بِاَوْقاتِها: هنگامی که ببینی مردم نسبت به وقت نماز بی اعتنا می شوند؛
50 وَ رَأَیتَ الصَّدَقَةَ بِالشَّفاعَةِ لا یرادُ بِها وَجْهَ اللّهِ...: هنگامی که ببینی حتّی کمک به نیازمندان با توصیه و پارتی بازی صورت می گیرد، نه برای خدا؛

(٨١)

فَکنْ عَلی حَذَرٍ وَاطْلُبْ اِلَی اللّهِ النَّجاةَ (1): در چنین زمانی مراقب خود باش و از خدا تقاضای نجات و رهایی از این وضع ناهنجار کن! (که فرج نزدیک است!)
ظهور این نشانه ها به تنهایی شرط تحقّق یافتن آن انقلاب بزرگ نیست؛ بلکه مقدّمه ای است برای بیدارساختن اندیشه ها؛ شلاّق هایی است برای بیداری ارواح خفته و خواب آلود؛ و زمینه ای است برای فراهم شدن آمادگی های اجتماعی و روانی.
جهانیان خواه ناخواه مجبور به تجزیه و تحلیل ریشه های این ناهنجاری ها و همچنین نتایج و عواقب آنها خواهند شد و این یک خودآگاهی عمومی را پایه گذاری می کند و در پرتوآن یقین می کنند که ادامه وضع کنونی امکان پذیر نیست؛ بلکه انقلابی باید کرد.

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 52، صفحه 256 تا 260.

(٨٢)

انقلابی در تمام زمینه ها برای بنیانگذاری یک نظام عادلانه الهی و مردمی.
ذکر این نکته نیز کاملاً ضروری است که لزومی ندارد که این مفاسد در تمام نقاط جهان آشکار گردد؛ و اگر محیط های کوچکی پاک باشند این شرط حاصل نباشد؛ بلکه «معیار چهره نوعی مردم جهان است» خواه در شرق باشد یا غرب؛ و به تعبیر دیگر، این حکم مانند بسیاری از احکام بر اساس «روش غالب» است.
2 دجّال (مردم پرتزویر و حیله گر):
هنگامی که سخن از «دجّال» به میان می آید، معمولاً طبق یک سابقه ذهنی عامیانه، فقط ذهن ها متوجّه شخص معین یک چشمی می شود که با جثّه افسانه ای و

(٨٣)

مرکب افسانه ای تر، با برنامه ای مخصوص به خود پیش از آن انقلاب بزرگ مهدی ظهور خواهد کرد.
ولی همان گونه که از ریشه لغت دَجّال از یک سو (1) و از منابع حدیث از سوی دیگر استفاده می شود، دَجّال منحصر به یک فرد نیست بلکه عنوانی است کلّی برای افراد پرتزویر و حیله گر؛ و پرمکر و فریب و حقّه باز که برای کشیدن توده های مردم به دنبال خود از هر وسیله ای استفاده می کنند و بر سر راه هر انقلاب سازنده ای که در ابعاد مختلف صورت می گیرد ظاهر می شوند.
در حدیث معروفی که ازصحیح «تِرْمِذِی» نقل شده می خوانیم که پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود:

-----------------

1- دجّال از ماده دَجْل (بر وزن درد) به معنی دروغگویی و حقّه بازی است.

(٨٤)

«اِنَّهُ لَمْ یکنْ نَبِی بَعْدَ نُوحٍ اِلاّ اَنْذَرَ قَوْمَهُ الدَّجّالَ وَ اِنّی اَنْذَرْ کمُوهُ (1): هر پیامبری بعد از نوح قوم خود را از فتنه دَجّال بر حذر داشت، من نیز شما را برحذر می دارم».
مسلّما انبیای پیشین به مردم عصر خود نسبت به فتنه دجّالی که در آخر زمان آشکار می شود و هزاران سال با آنها فاصله دارد هشدار نمی دادند.
به خصوص که در پایان حدیث می خوانیم:
«فَوَصَفَهُ لَنا رَسُولُ اللّهِ فَقالَ لَعَلَّهُ سَیدْرِکهُ بَعْضُ مَنْ رَآنی اَوْ سَمِعَ کلامی؛ سپس پیامبر (صلی الله علیه و آله) صفات او را برای ما بیان کرت و گفت شاید پاره ای از آنها که مرا دیده اند یا سخن مرا شنیده اند عصر او را درک کنند!».

-----------------

1- صحیح تِرْمِذِی، باب ما جاءَ فِی الدَّجّالِ، صفحه 42.

(٨٥)

به احتمال قوی ذیل حدیث اشاره به طاغیان وفریبکاران خطرناکی همچون بنی امیه و افرادی همانند معاویه است که در لباس «خالُ الْمُؤْمِنینَ» و عنوان «کاتِب وَحْی» به مکرو فریب وتزویرو بیرون راندن مردم ازصراط مستقیم به سوی آداب وسنن جاهلی و زنده کردن نظام طبقاتی وحکومت استبدادی وخودکامه و روی کارآوردن ناصالحان چاپلوس و جنایتکاران بی باک و کنار زدن صلحا و فضلا و مردان لایق، پرداختند.
و نیز در حدیث دیگری در همان کتاب می خوانیم:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مورد دجّال فرمود:
«ما مِنْ نَبِی اِلاّ وَقَدْ اَنْذَرَ قَوْمَهُ وَ لکنْ سَاَقُولُ فیهِ قَوْلاً لَمْ یقُلْهُ نِبَی لِقَوْمِه تَعْلَمُونَ اَنَّهُ اَعْوَرُ...؛ هیچ پیامبر نبود مگر این که قوم خود را از فتنه دجّال برحذر داشت، ولی من جمله ای درباره او می گویم که هیچ پیامبری به قوم خود نگفته، من می گویم او یک چشمی است!».

(٨٦)

تکیه روی زمان «نوح» در بعضی از این احادیث، شاید به خاطر اشاره به دورترین زمان باشد؛ یا عدم وجود دجّال ها در زمان های پیش از نوح به سبب این باشد که نخستین آئین و شریعت را نوح آورد و یا به خاطر عدم نفوذ حیله ها و تزویرها در جوامع انسانی پیشین بوده است.
به هرحال، توصیف دجّال به مرد «یک چشمی» تفسیری داردکه به زودی به آن می پردازیم.
جالب توجّه این که در پاره ای از احادیث آمده است که پیش از ظهور مهدی (علیه السلام) 30 دَجّال ظهور خواهد کرد.(1)

-----------------

1- سنن ابی داوود.

(٨٧)

حتّی در اناجیل نیز اشاره به ظهور دجّال شده است.
در رساله دوّم یوحنّا (باب 1، جمله 6 و 7) می خوانیم:
«شنیده اید که دجّال می آید الحال هم دجّالان بسیار ظاهر شده اند.»
و این عبارت نیز تعدّد دجّال ها را تأکید می کند.
در حدیث دیگری می خوانیم:
«قالَ رَسُولُ اللّهِ (صلی الله علیه و آله) لا تَقُومُ السّاعَةُ حَتّی یخْرُجَ نَحْوٌ مِنْ سِتّینَ کذّابا کلُّهُمْ یقُولُونَ اَنَا نَبِی (1)؛ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: رستاخیز برپا نمی شود مگر آن که شصت نفر دروغگو ظهور خواهند کرد که همه ادّعای نبوّت می کنند!».

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 52، صفحه 209.

(٨٨)

گرچه در این روایت عنوان دجّال به میان نیامده، ولی اجمالاً از آن برمی آید که مدّعیان دروغین و فریبکار در آخر زمان محدود به یک یا چند نفر نخواهد بود.
به هر حال، آنچه را نمی توان در آن تردید کرد این است که هنگام فراهم شدن زمینه های انقلاب، در هر جامعه ای که باشد، افراد فریبکاری که در واقع پاسدار نظام های فاسد و فرسوده اند برای نگاهداری وضع موجود و بهره برداری از زمینه های فکری و اجتماعی مردم به نفع اهداف نادرست خود، دست به تزویر و حیله گری می زنند و حتّی شعارهای انقلابی می دهند و این یکی از بزرگ ترین موانع راه اصلاح و انقلاب راستین است.
اینها دجّالانی هستند که همه پیامبران، امّت خویش را از آنها برحذر داشتند و نسبت به نقشه های فریبنده آن ها هشدار دادند.

(٨٩)

منتها پیش از ظهور مهدی و آن انقلاب عظیم و وسیع و راستین، هر قدر زمینه های فکری و روانی و اجتماعی در سطح جهانی آماده تر می گردد، فعّالیت این دجّالان که یکی بعد از دیگری ظهور می کنند افزایش می یابد؛ تا در پیشرفت زمینه های انقلابی وقفه ایجاد نمایند و به هزار حیله و فن برای منحرف ساختن افکار دست بزنند.
البتّه هیچ مانعی ندارد که یک دجّال بزرگ در رأس همه آنها باشد و امّا نشانه هایی که در بعضی از روایات برای او ذکر شده بی شباهت به تعبیرات سمبولیک و اشاره و کنایه نیست؛ مثلاً از روایتی که مرحوم علاّمه مجلسی در بحارالانوار از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نقل کرده چنین استفاده می شود که او دارای صفات زیر است:
1 او یک چشم بیشتر ندارد که در میان پیشانی اش همچون ستاره صبح می درخشد! امّا همین چشم خون آلود است، گویی با خون ترکیب شده!

(٩٠)

2 او الاغ (مرکب) سفید تندروی دارد که هر گام او یک میل است و به سرعت زمین را طی می کند!
3 او دعوی خدایی می کند و هنگامی که دوستان خود را به گرد خویش می خواند صدای او را تمام جهانیان می شنوند.
4 او در دریاها فرو می رود و خورشید با او حرکت می کند، در پیش روی او کوهی از دود و پشت سرش کوه سفیدی قرار دارد که مردم آن را موادّ غذایی می بینند.
5 به هنگام ظهور او مردم گرفتار قحطی و کمبود موادّ غذایی هستند... (1)
شک نیست که ما مجاز نیستیم به هر مفهومی از مفاهیم مذهبی که در قرآن یا منابع

-----------------

1- اقتباس از حدیث صَعْصَعَة بن صُوحان (بحارالانوار، جلد 52، صفحه 192).

(٩١)

حدیث وارد شده شکل سمبولیک بدهیم، چه اینکه این کار همان تفسیر به رأی است که در اسلام به شدّت ممنوع شده و عقل و منطق هم آن را مردود می شمرد، ولی با این حال جمود بر مفهوم نخستین الفاظ در آنجا که قرائن عقلی یا نقلی در کار است آن هم صحیح نیست و موجب دور افتادن از مقصود و مفهوم اصلی سخن است.
و اتّفاقا درباره حوادث آخر زمان نیز این گونه مفاهیم کنائی بی سابقه نیست؛ از جمله می خوانیم که «خورشید از مغرب طلوع می کند». (1)
و این یکی از پیچیده ترین مسائل مربوط به این قسمت است که ظاهرا با علم روز سازگار نیست؛ زیرا طلوع آفتاب ازمغرب مفهومش تغییر مسیر گردش کره زمین است؛

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 52، صفحه 194.

(٩٢)

اگر این موضوع ناگهان صورت گیرد همه آب دریاهاو تمامی ساختمان ها و موجودات سطح کره زمین به خارج پرتاب می گردد و همه چیز به هم می ریزد و اثری از زندگی باقی نخواهد ماند و اگر تدریجا صورت گیرد طول شب و روز به قدری زیاد می شود که از یک ماه و دو ماه هم خواهد گذشت و باز نظام کائنات در زمین به هم خواهد ریخت.
ولی در ذیل حدیث بالا که پیرامون نشانه های دجّال است تفسیر جالبی برای این موضوع دیده می شود که نشان می دهد این تعبیر جنبه کنایه دارد.
چراکه راوی حدیث «نَزال بن سَبْرَة» از «صَعْصَعَة بن صُوحان» می پرسد که این که امیرمؤمنان علی (علیه السلام) در پایان سخنش پیرامون دجّال و مانند آن فرمود:
«از حوادثی که بعد از آن رخ می دهد از من نپرسید...» منظورش چه بود؟
صعصعه در پاسخ می گوید:

(٩٣)

«اِنَّ الَّذی یصَلّی خَلْفَهُ عیسَی بْنُ مَرْیمَ هُوَ الثّانی عَشَرَ مِنَ الْعِتْرَةِ التّاسِعِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی وَ هُوَ الشَّمْسُ الطّالِعَةُ مِنْ مَغْرِبِها (1)؛ آن کس که حضرت مسیح پشت سر او نماز گزارد دوازدهمین نفر از خاندان پیامبر (علیه السلام) و نهمین نفر از فرزندان حسین بن علی (علیه السلام) است و او است خورشیدی که از غروبگاه خود طلوع خواهد کرد!».
بنابراین تعجّبی ندارد که دجّالی که با صفات بالا مشخص شده نیز جنبه سمبولیک داشته باشد.
حتما می پرسید چگونه می توان آن را تفسیر کرد؟
در پاسخ این سؤال می گویم بعید نیست دجّال با آن صفاتی که گفته شد اشاره به فریبکاران و رهبران مادّی ستمگر در دنیای ماشینی باشد؛ زیرا:

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 52، صفحه 195.

(٩٤)

اولاً، آنها یک چشم دارند و آن چشم اقتصاد و زندگی مادّی است؛ آنها فقط به یک (بُعْد) می نگرند و آن بُعْد منافع مادّی ملّت خویش است؛ و به هزارگونه نیرنگ و تزویر و سیاست های استعماری برای رسیدن به این هدف متوسّل می شوند؛ آنها دجّالانی هستند فریبکار که چشم معنوی و انسانی را از دست داده اند.
امّا همین یک چشم مادّی آنها بسیار خیره کننده و پرفروغ است در صنایع به پیروزی های درخشانی نائل شده اند و از اقطار زمین نیز گذشته اند.
ثانیا، مرکب هایی در اختیار دارند که بسیار تند و سریع السّیر است و کره زمین را در مدّت کوتاهی دور می زند با سرعت هایی حتّی مافوق سرعت صوت.
ثالثا، آنها عملاً مدّعی الوهیتند و مقدّرات مردم جهان را به دست خویش می دانند

(٩٥)

و با تمام ضعف و ناتوانی که دارند، پیاده شدن در کره ماه را دلیل تسخیر فضا و مهارکردن پاره ای از نیروهای طبیعت را نشانه تسخیر طبیعت، درحالی که یک زمین لرزه مختصر، یک طوفان کم قدرت، یک سلّول سرطانی، همه کاسه و کوزه های آنها را درهم می شکند؛ در عین ضعف و همچون فرعون دعوی خدایی دارند.
رابعا، با زیردریائی ها مجهّز به زیر دریاها می روند، وسائل سریع السّیرشان با مسیر شمس حرکت می کند (بلکه گاهی از مسیر آن نیز جلو می افتد). در پیش روی کارخانه های عظیمش، کوهی از دود و به دنبالش سرش کوهی از فرآورده های صنعتی و موادّ غذایی (که مردم ان را موادّ غذایی سالم فکر می کنند درحالی که ارزش غذایی چندانی ندارند غالبا خوراک های ناسالمی هستند) مشاهده می شود.
خامسا، مردم به عللی از قبیل خشکسالی و یا استثمار و استعمار و تبعیضات

(٩٦)

مختلف و سرمایه گذاری های کمرشکن در مورد تسلیحات و هزینه طاقت فرسای جنگ ها و ویرانی های حاصل از آن که همگی معلول زندگی یک بعدی مادّی است گرفتار کمبود مواد غذایی می شوند و مخصوصا گروهی از گرسنگی می میرند و از میان می روند و دجّال که عامل اصلی این نابسامانی هاست از این وضع بهره برداری کرده به عنوان کمک به گرسنگان و محرومان جامعه برای تحکیم پایه های استعمار خود کوشش و تلاش می کند.
در پاره ای از روایات نیز نقل شده که هر موئی از مرکب عجیب دجال ساز مخصوص و نوای تازه ای سر می دهد که انطباق آن بر این همه وسایل سرگرم کننده ناسالم دنیای ماشینی یک بعدی که در تمام خانه ها و لانه و شهر و بیابان و ساحل دریایش نفوذ کرده کاملاً قابل تصوّر است.

(٩٧)

به هر صورت، مهم آن است که عناصر انقلابی یعنی سربازان راستین مصلح بزرگ مهدی موعود (علیه السلام) همچون بسیاری از مردم ساده لوح و ظاهربین، فریب دجّال صفتان را نخورند و برای پیاده کردن طرح انقلابی خود بر اساس ایمان و حقّ و عدالت از هیچ فرصتی غفلت نکنند.
البتّه آنچه در بالا گفتیم یک تفسیر احتمالی برای دجّال بود که قرائن مختلفی آن را تأیید می کند. ولی قبول یا عدم قبول این تفسیر به اصل موضوع صدمه نمی زند که مسأله دجّال، با این صفات جنبه کنایه دارد نه این که انسانی باشد با چنان مرکب و چنان صفات و مزایا!
3 ظهور سفیانی:
ظهور «سفیانی» همانند ظهور «دجّال» نیز در بسیاری از منابع حدیث شیعه و اهل

(٩٨)

تسنّن به عنوان یکی از نشانه های ظهور مصلح بزرگ جهانی و یا به عنوان یکی از حوادث آخر زمان، آمده است.(1)
گرچه از بعضی روایات برمی آید که «سُفْیانی» شخص معینی از آل ابوسفیان و فرزندان او است؛ ولی از پاره ای دیگر استفاده می شود که سفیانی منحصر به یک فرد نبوده بلکه اشاره به صفات و برنامه های مشخّصی است که در طول تاریخ افراد زیادی مظهر آن بوده اند.
از جمله در روایتی از امام علی بن الحسین (علیه السلام) نقل شده:
«اَمْرُ السُّفْیانِی حَتْمٌ مِنَ اللّهِ وَ لا یکونُ قائِمٌ اِلاّ بِسُفْیانِی (2)؛ ظهور سفیانی

-----------------

1- به کتاب بحارالانوار، جلد53، صفحات 182 190 192 206 208 و 209 مراجعه شود.
2- بحار الانوار، جلد 52، صفحه 182.

(٩٩)

از مسائل حتمی و مسلّم است؛ و در برابر هر قیام کننده ای یک سفیانی وجود دارد!».
از این حدیث به خوبی روشن می شود که سفیانی جنبه «توصیفی» دارد نه «شخصی» و اوصاف او همان برنامه ها و ویژگی های او است و نیز استفاده می شود که در برابر هر مرد انقلابی و مصلح راستین یک (یا چند) سفیانی قد علم خواهد کرد.
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) می خوانیم:
«اِنّا وَ آلُ اَبی سُفْیانَ اَهْلُ بَیتَینِ تَعادَینا فِی اللّهِ: قُلْنا صَدَقَ اللّهُ وَ قالُوا کذِبَ اللّهُ:قاتَلَ اَبُوسُفْیانَ رَسُولَ اللّهِ (صلی الله علیه و آله) وَقاتَلَ مُعاوِیةُ عَلِی بْنَ اَبیطالِبٍ (علیه السلام) وَ قاتَلَ یزیدُ بْنُ مُعاوِیةَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی (علیه السلام) وَ السُّفْیانی یقاتِلُ الْقائِمَ (1)؛ ما و

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 52، صفحه 190.

(١٠٠)

خاندان ابوسفیان دوخاندانیم که درموردبرنامه های الهی باهم مخالفت داریم؛ ماگفته های پروردگار را تصدیق کرده ایم و آن ها تکذیب کردند. ابوسفیان با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مبارزه کرد؛ و معاویه با علی بن ابیطالب (علیه السلام) و یزید با حسین بن علی (علیه السلام)؛ و سفیانی با امام قائم مبارزه خواهد کرد».
در بحث گذشته نقش دجّال ها را در مقابل انقلاب های سازنده شناختیم، اکنون باید با نقشه های شیطانی سفیانی آشنا شویم؛ زیرا برای تحقّق بخشیدن به مفهوم انتظار راستین شناخت همه«طرفداران»و«مخالفان»طرح اصلاح جهانی نهایت لزوم را دارد.
ابوسفیان که سرسلسله سفیانی ها بود مشخصّات زیر را داشت:
1 سرمایه داری بود که از طریق غارتگری و غصب حقوق دگران و رباخواری و مانند آن به نوایی رسیده بود.
2 قدرتمندی بود که از طرق شیطانی کسب نفوذ و قدرت نموده، نقش

(١٠١)

رهبری احزاب جاهلی را در مکه و اطراف آن برعهده داشت؛ و همه شخصیتش در این دو خلاصه می شد.
پیش از ظهور اسلام برای خود ریاست و حکومتی قابل ملاحظه داشت، امّا پس از ظهور اسلام همه ارکان قدرتش متزلزل گردید، چرا که اسلام دشمن سرسخت همان ها بود که قدرت شیطانی ابوسفیان ها بر آن قرار داشت؛ و جای تعجّب نیست که او دشمن شماره یک اسلام شد.
3 او مظهر نظام ظالمانه جامعه طبقاتی مکه به شمار می رفت و حمایت بی دریغش از بت و بت پرستی نیز به همین خاطر بود؛ زیرا بت ها بهترین وسیله برای «نفاق افکندن و حکومت کردن» و «تحمیق و تخدیر توده های به زنجیر کشیده» و در نتیجه تحکیم پایه های قدرت ابوسفیان ها بودند.

(١٠٢)

مخالفت سرسختانه او با اسلام چنان که گفتیم به همین دلیل بود که اسلام تمام پایه هایی را که شخصیت جهنّمی او بر آن قرار داشت ویران می کرد؛ لذا از هیچگونه تلاش و کوشش برای خفه کردن انقلاب اسلام فروگذار نکرد. امّا سرانجام در جریان فتح مکه آخرین سنگر قدرتش فروریخت و برای همیشه به کنار رفت و گوشه نشین شد؛ هر چند دست از تحریکات پنهانی برنداشت.
او تمام این صفات را از طریق تربیت و توارث به فرزندش معاویه و از او به نوه اش یزید منتقل ساخت و آن دو نیز برنامه های پدر را منتها در شکل دیگر تعقیب کردند هرچند سرانجام با ناکامی مواجه گشتند.
ابوسفیان یک مرد به تمام معنی ارتجاعی بود که از جنبش انقلابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) سخت بیمناک بود؛ چراکه اسلام طرحی همه جانبه برای دگرگون ساختن آن جامعه

(١٠٣)

عقب افتاده و به تمام معنی فاسد داشت؛ طرحی که با اجرای آن محلّی برای زالوهایی همچون ابوسفیان و دار و دسته اش باقی نمی ماند.
و از این جا می توانیم درک کنیم چرا فرزندان و اعقاب او کوشش داشتند رشته های اسلام را پاره کنند و مردم را به آئین های جاهلی بازگردانند، هرچند در زیر چرخ های آن سرانجام خرد شدند؛ ولی به هر حال، ضربه های سنگینی بر پیشرفت اسلام و مسلمین وارد ساختند.
از اصل سخن دور نشویم، در احادیث گذشته خواندیم که پیدا شدن ابوسفیان با این مشخّصات بر سر راه پیامبر (صلی الله علیه و آله) از ویژگی های انقلاب اسلامی نبود، در برابر هر قائم و مصلحی، ابوسفیانی با مشخّصاتِ سرمایه دار غارتگر، قدرتمند و ظالم، ارتجاعی و مروّج خرافات، وجود داشته و دارد که می کوشد، تلاش های انقلابی قائم

(١٠٤)

ومصلح را خنثی کند؛ در راه او سنگ بیندازد و حدّاقل تاریخ انقلابش را به عقب بکشاند.
در برابر قیام مصلح بزرگ جهانی «مهدی» نیز «سفیانی» یا سفیانها قرار خواهند داشت که با قدرت جهنّمی شان سعی دارند در مسیر انقلاب راستین مهدی وقفه ایجاد کنند؛ زمان را به عقب برگردانند یا لااقل متوقّف سازند؛ از بیداری و برچیده شدن نظام های ظالمانه طبقاتی به نفع استثمارکنندگان جلوگیری کنند.
تفاوتی که «سفیانی» با «دجّال» دارد شاید بیشتر در این است که دجّال از طریق حیله و تزویر و فریب، برنامه های شیطانی خود را پیاده می کند، امّا سفیانی از طریق استفاده از قدرت تخریبی وسیع خود این کار را انجام می دهد؛ همان گونه که در اخبار

(١٠٥)

آمده است که او نقاط آبادی از روی زمین را زیر پرچم خود قرار خواهد داد. (1) که نظیر آن را در حکومت ابوسفیان و معاویه و یزید در تاریخ خوانده ایم.
هیچ مانعی ندارد که سفیانی آخر زمان که در برابر مصلح بزرگ جهانی «مهدی» قیام می کند از نواده های ابوسفیان باشد و شجره نامه و نسبش به او منتهی گردد، همان طور که در اخبار آمده است؛ ولی مهم تر از مسأله نسب این است که برنامه های او و صفات و مشخّصات و تلاش ها و کوشش هایش همه مانند ابوسفیان است و روشی همسان او دارد.

-----------------

1- بحارالانوار، جلد 54، صفحه 26.

(١٠٦)

این «سفیانی» مانند همه ابوسفیان ها و همه سفیان های دیگر، سرانجام در برابر جنبش انقلاب جهانی مهدی (علیه السلام) به زانو درخواهد آمد و تلاش ها و کوشش ها و نقشه هایش نقش بر آب خواهد شد.
از همه مهم تر آن است که باید مردم «دجّال ها» و «سفیان ها» را بشناسانند. این سفیان ها گذشته از نشانه هایی که قبلاً گفتیم نشانه دیگری نیز دارند که نمونه اش در تاریخ اسلام به روشنی دیده می شود و آن اینکه: صلحا و شایستگان را از صحنه اجتماع کنار می زنند و افراد ناصالح و مطرود را به جای آن ها قرار می دهند.
«بیت المال» را چنانکه در حکومت دودمان ابوسفیان آمده میان حواشی و طرفداران خود تقسیم می کنند؛ طرفدار انواع تبعیض ها، تحمیق ها و پراکندگی ها هستند و با این مشخّصات می توان آن ها را شناخت و شناساند.
«دجّال ها» صفوف ضدّ انقلابی مرموز را تشکیل می دهند و «سفیان ها» صفوف

(١٠٧)

ضدّ انقلابی آشکارا و هر دو، در واقع یک موضع دارند در دو چهره مختلف و تا صفوف آنها درهم شکسته نشود تضمینی برای «پیشرفت» و «بقای» انقلاب نیست.
راز طول عمر امام زمان (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف):
طرح اشکال: از قدیم به عقیده شیعه درباره مهدی خرده می گرفتند که: اگر او فرزند امام عسکری است و به سال 255 هجری از مادرش نرجس تولّد یافته و هنوز زنده است، باید هم اکنون بیش از هزار سال از عمرش بگذرد، در حالی که نه مشاهدات روزانه ما افرادی با چنین عمر طولانی به ما نشان می دهد؛
و نه علم و دانش روز می پذیرد؛
و نه تاریخ شبیه آن را به خاطر دارد.

(١٠٨)

بررسی و تحقیق:
ما هم با ایرادکنندگان در این قسمت هم صدا هستیم که عمرهای عادی و معمولی که می بینیم غالبا از یک صد سال تجاوز نمی کند؛ و به ندرت به یک صد و بیست و سال می رسد و افرادی که در عصر ما به یک صد و پنجاه یا شصت سال و بیشتر رسیده باشند جزء نوادر جهان محسوب می گردند.
ولی برای یک بحث علمی و تحقیقی پیرامون مسأله طول عمر هیچ گاه نمی توان به این مقدار قناعت کرد بلکه باید امور زیر را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم:
آیا عمر طبیعی حدّ ثابتی دارد؟ فیزیولوژی امروز در این باره چه می گوید؟
آیا راهی برای افزایش طول عمر هست؟

(١٠٩)

آیاتاکنون افراد استثنایی که در ساختمان جسمی و روحی و اعضای بدن و حواسّ مختلف و سایر صفات عمومی انسان ها با دگران فرق داشته باشند دیده شده اند؟
آیاتاریخ واقعاکسانی را با عمرهای طولانی تر ازآنچه امروز می بینیم به خاطر دارد؟
و از همه این ها گذشته، باید دید کسانی که این اشکال را طرح کرده چه کسانی هستند و برداشت آنها از مسائل مختلف مذهبی چیست؟
آیا عمر طبیعی حدّ ثابتی دارد؟
یک باطری کوچک عمر معینی دارد؛ مثلاً 24 ساعت پشت سرهم کار می کند؛ سپس نیروی آن تمام می شود.
یک لامپ برق مثلاً یکهزار ساعت کار می کند سپس می سوزد.

(١١٠)

یک اتومبیل ممکن است بیست سال عمر کند.
همچنین سایر مصنوعات انسانی عمرشان تقریبا معین است و حد متوسّطی دارد؛ البتّه اگر آنها را خوب نگهداری کنند مقداری بیشتر و اگر بد نگهداری کنند مقداری کمتر کار می کند.
در جهان طبیعت نیز همه گونه عمر داریم؛ در دل اتم ها ذرّاتی وجود دارند که یک هزارم ثانیه و گاهی یک «صدمیلیونم ثانیه» بیشتر عمر نمی کنند، ولی در مقابل عمر کره زمین را به پنجهزار میلیون سال تخمین می زنند!
حال باید ببینیم آیا عمر موجودات زنده در طبیعت مانند عمر فرآورده های صنعتی ماست؟ مثلاً یک انسان بطور متوسّط 80 سال؛ یک کبوتر 5 سال؛ یک حشره چند ماه؛ یک درخت چنار 150 سال و یک بوته گل 6 ماه عمر می کند؟

(١١١)

در گذشته گروهی از دانشمندان عقیده به وجود یک سیستم عمر طبیعی در موجودات زنده داشتند مثلاً:
پاولولف عقیده داشت عمر طبیعی انسان 100 سال است.
مچینکوف عقیده داشت عمر طبیعی انسان 150 تا 160 سال است.
کوفلاند پزشک آلمانی عقیده داشت عمر طبیعی انسان 200 سال است.
فلوگر فیزیولوژیست معروف عقیده داشت عمر طبیعی انسان 600 سال است.
بالاخره بیکن فیلسوف و دانشمند انگلیسی رقم را از این بالاتر برده و به 1000 سال می رساند.
ولی این عقیده از طرف فیزیولوژیست های امروز درهم شکسته شده و مسأله حدّ ثابت عمرطبیعی ابطال گردیده است.

(١١٢)

به گفته پروفسور اسمیس استاد دانشگاه کلمبیا؛ «همان گونه که سرانجام دیوار صوتی شکسته شده و وسائل نقلیه ای با سرعتی مافوق صوت به وجود آمد، یک روز دیوار سنّ انسان نیزشکسته خواهدشد و ازآنچه تاکنون دیده ایم فراتر خواهدرفت!».
دلیل زنده ای که برای اثبات این عقیده می توان اقامه کرد آزمایش هایی است که گروهی از دانشمندان روی گیاهان یا حیوانات مختلف در آزمایشگاه ها به عمل آورده اند و در شرایط خاصّ آزمایشگاهی توانسته اند گاهی عمر یک موجود زنده را به «دوازده برابر» افزایش دهند.
مثلاً آزمایشی که روی گیاهی که معمولاً عمرش دو هفته بیشتر نیست به عمل آمده نشان می دهد که می توان آن را تا شش ماه نگهداشت.
اگر فرضا چنین افزایشی روی عمر انسان ها عملی شود انسان هایی وجود خواهند داشت که بیش از یک هزار سال عمر کنند.

(١١٣)

آزمایش دیگری روی نوعی از مگس میوه که عمر بسیار کوتاهی دارد به عمل آورده اند و توانسته اند عمر آن را به «نهصد برابر»! افزایش دهند.
اگر فرضا این افزایش عجیب و خارق العاده روزی درباره انسان عملی شود، یک انسان بیش از هفتادهزارسال! عمر خواهد کرد.
البته غالب ما نه آرزوی چنین عمر خسته کننده و طاقت فرسایی داریم و نه اگر مجانی هم به ما بدهند می پذیریم، کار به جایی رسیده که شاعر می گوید:
من از دو روزه عمر آمدم به جان، ای خضر چه می کنی تو که یک عمر جاودان داری
و به فرض که ما حاضر به قبول آن باشیم کره زمین استعداد پذیرش این همه انسان را ندارد!

(١١٤)

ولی هدف ما مطالعه و بررسی علمی روی مسأله طول عمر است.
می دانیم امروز بسیاری از زیست شناسان مسأله افزایش طول عمر انسان را به طور جدّی مورد بررسی قرار داده اند؛ اگر چنین چیزی امکان پذیر نبود این مطالعات بیهوده به نظر می رسید.
دانشمندان غذاشناس عقیده دارند طول عمر رابطه نزدیکی با طرز تغذیه و شرایط اقلیمی دارد؛ آنها با مطالعه روی طول عمر ملکه زنبوران عسل که چندبرابر زنبوران معمولی عمر می کند به این جا رسیده اند که این موضوع معلول ژله مخصوصی است که زنبوران کارگر برای تغذیه ملکه فراهم می کنند که با عسل های معمولی فرق بسیار دارد؛ و جمعی به این فکر افتاده اند که با تهیه مقدار فراوانی از این ژله ممکن

(١١٥)

است عمر انسان را تا چند برابر مقدار کنونی افزایش داد.
روانشناسان می گویند طول عمر انسان بستگی زیادی به طرز تفکر و عقاید او دارد و با داشتن یک سلسله روحیات و عقاید سازنده و آرام بخش، طول عمر انسان افزایش می یابد.
گروهی از پزشکان عقیده دارند: پیری یک نوع بیماری است که بر اثر تصلّب شرایین و یا «اختلال متابولیس بدن انسان» پدید می آید؛ و اگر ما بتوانیم از طریق تغذیه صحیح و داروهای مؤثّر بر این عوامل پیروز شویم، پیری را شکست خواهیم داد و از یک عمر طولانی برخوردار می گردیم.
همه این گفتگوها این مسأله را به طور وضوح ثابت می کند که افسانه «عمر طبیعی ثابت» یک افسانه دروغین بیش نیست؛ و برای عمر موجودات زنده حدّ معینی را نمی توان در نظر گرفت.

(١١٦)

مخصوصا با گشوده شدن راه آسمان ها به روی بشر و آغاز سفرهای فضایی، مسأله طول عمر به صورت جدّی تری مورد توجّه قرارگرفته؛ زیرا مسلّم شده که عمرهای کوتاه ما مناسب پیمودن فاصله های عظیم نجومی نیست. گاهی برای برداشتن یک گام کوچک در این جهان پهناور با سفینه های فضایی کنونی عمر چندهزار ساله و یا برای راه های دورتر عمر چندین ده هزارسال لازم است؛ لذا، بعضی از دانشمندان به فکر شکل دیگری از افزایش طول عمر افتاده اند و آن استفاده از سیستم انجماد است.
این موضوع شاید نخستین بار با مشاهده بعضی از موجودات زنده ای که در حال انجماد طبیعی حیات خود را حفظ کرده بودند. کشف شد؛ مثلاً، چندی پیش در لابه لای یخ های طبیعی ماهی منجمدی پیدا کردند که وضع طبقات یخ نشان می داد مربوط به پنج هزار سال قبل است!

(١١٧)

ابتدا گمان می کردند ماهی مرده است، امّا وقتی آن را در آب ملایم قرار دادند با کمال شگفتی شروع به حرکت کرد؛معلوم شداو دراین پنج هزارسال زنده بوده امّابا شعله بسیار کمرنگی از حیات و زندگی!
از اینجا به فکر افتادند که اگر بتوان این روش را درباره انسان نیز به کار برد و مثلاً سرنشین یک سفینه فضایی را که به نقطه دوردستی می فرستیم، در کابین خود درحال انجماد فرو بریم و پس از صدها یا هزاران سال که به مقصد می رسد، با یک سیستم خودکار، بدن او تدریجا به حال عادی بازگردد، مشکل طول عمر در سفرهای فضایی حل خواهد شد.

(١١٨)

هم اکنون بعضی از پزشکان به این فکر افتاده اند که این سیستم را برای بیمارانی که هنوز راه درمان بیماری آنها کشف نشده و مثلاً مبتلا به سرطان هستند، پیشنهاد کنند که چنین بیمارانی را با روش انجماد در یک حالت خواب عمیق یا مافوق خواب فرو برند و مثلاً پس از دو قرن دیگر که راه درمان این بیماری ها طبعا کشف خواهد شد آنها را به حال عادی بازگردانند و درمان کنند.
همه این بحث ها و طرح ها و پیشنهادها نشان می دهد که از نظر علم امروز حدّ ثابتی برای طول عمر بشر و سایر موجودات زنده وجود ندارد و مقدار آن را می توان تغییرداد.

(١١٩)

وجود افراد استثنایی:
اگر از بحث گذشته چشم بپوشیم و فرض کنیم نوع انسان به طبع نخستین خود، حدّ ثابتی از عمر دارد؛ ولی با این حال، این موضوع را نمی توان به همه افراد تعمیم داد زیرا معمولاً در میان انواع موجودات زنده همیشه افراد استثنایی وجود دارند که با استانداردهاوضوابطی که درعلوم طبیعی و تجربی دیده ایم مطابقت ندارد؛و حتّی گاهی علم از تفسیر وضع آنها عاجز می گردد.
در میان افراد انسان اشخاصی دیده شده اند که با حواس و ادراکات یا نیروهای فوق العاده و کاملاً استثنایی:
در میان افراد یک نوع خاص از درخت یا حیوانات که رشد و نموّ ظاهرا معینی دارند و یا عمر و سنّ ظاهرا محدود، افرادی دیده می شوند که تمام ضابطه ها و

(١٢٠)

استانداردهای نوع خود را می شکنند و در یک شکل فوق العاده می شوند؛ مثلاً:
1 جهانگردانی که از اسکاتلند دیدن کرده اند از درخت عجیب و شگفت انگیزی نام می برندکه قطر تنه آن 90 پاست و میزان عمر آن را به پنج هزار سال تخمین زده اند.
2 در کالیفرنیا درختی مشاهده کرده اند که طول قامتش حدود یک صد متر! و قطرش در طرف پایین حدود 10 متر و عمرش را به شش هزارسال برآورد کرده اند.
3 در میان درختان جالب و متنوّعی که در جزایر کاناری می روید درختی است از نوع عندم یا به تعبیر ما «خون سیاوش» که توجّه دانشمندان را به خود جلب کرده است؛ درختی است که می گویند از زمان کشف این جزیره (یعنی حدود پانصدسال پیش) تاکنون هیچ گونه تغییری در رشد آن مشاهده نکرده اند! با این حال به نظر می رسد که عمری بسیار طولانی داشته باشد که در این مدّت، اثر گذشت زمان بر

(١٢١)

چهره آن آشکار نشده است؛ لذا، بعضی حدس می زنند که این درخت قبل از خلقت آدم وجود داشته است!
4 در مناطق استوایی زمین، درختانی وجود دارند با عمر جاویدان! یعنی مرتبا در حال ریشه زدن و جوانه زدن هستند و هیچ گاه عمرشان پایان نمی گیرد.
5 در میان نوع حلزون ها، حلزون هایی دیده شده اند با عمر چندهزار سال؛ و دانشمندان زیست شناس ماهی هایی کشف کرده اند که عمر آن ها را به سه میلیون سال تخمین می زنند.
6 در میان افراد انسان کسانی را می بینیم با کارهای شگفت انگیز که باور کردن آن حتّی برای کسانی که مشاهده کرده اند مشکل است. کیست که در جرائد خبرهای مختلفی درباره جوانی که با نیروی خارق العاده چشم خود اجسام فلزی مانند قاشق و

(١٢٢)

چنگال را خم می کرد بدون آن که کوچکترین اشاره ای بادست به آن کند، ندیده باشد!
او این عملیات خارق العاده خود را در برابر خبرنگاران و حتّی از تلویزیون در انگلستان اجرا کرد که انگلیسی های دیرباور هم پذیرفتند حقّه و حیله خاصّی در کار نیست و این یک وضع خاص و استثنایی محسوب می شود.
شرح حال جوان ایرانی خودمان را که لامپ و شیشه را مانند نقل و نبات می خورد شاید کمتر کسی است که در جرائد نخوانده باشد، در حالی که افراد عادی اگر بدون توجّه، مختصر خرده شیشه ای را لابه لای غذا بخورند ممکن است کارشان به جرّاحی بکشد!
در مطبوعات شرح حال فردی را خواندم که با نیروی خارق العاده خود حیوانات درنده و وحشی را رام می کرد و به راحتی به آن ها نزدیک می شد.
در حالات فیلسوف و طبیب معروف «بوعلی سینا» می نویسند که می گفت:

(١٢٣)

در موقعی که به مکتب می رفتم هرچه شاگردان برای استاد می خواندند من حفظ می کردم؛ در ده سالگی آن قدر از علوم فراگرفتم که در بخارا از من تعجّب می کردند؛ در 12 سالگی بر مسند فتوا نشستم! و در شهر بخارا فتوا می دادم؛ در سنّ 16 سالگی کتاب قانون را در علم طب تصنیف کردم (همان کتابی که تا چند قرن کتاب درسی در دانشکده های پزشکی اروپا بود)؛ درباره حواسّ مختلف او از جمله دید چشم یا قدرت شنوایی و مانند آن، داستان های حیرت انگیز نقل شده که در این مختصر نمی گنجد؟(1)
این ها همه افراد استثنایی هستند با ویژگی های که دانشمندان علوم طبیعی از

-----------------

1- به کتاب «هدیة الاحباب» مراجعه شود.

(١٢٤)

تفسیر آن عاجزند و وضع آنها با ضوابط و استانداردهایی که از صفات ویژه انسان در دست است، هماهنگ نیست؛ ولی این عدم هماهنگی هرگز مانع از آن نمی شود که ما آن ها را بپذیریم؛ و در پرتو آن یک قانون کلّی را نیز قبول کنیم که آنچه در «گیاهان» و «جانداران دریایی و صحرائی» و «انسان ها» معمولاً مشاهده کرده ایم یک قانون ابدی و همیشگی و همگانی نیست؛ بلکه کاملاً امکان دارد که در میان همه آنها افرادی پیدا شوند با صفات ویژه و خارق العاده، چه از نظر سنّ و سال و چه از نظر قدرت ها و توانایی های روحی و جسمی؛ و هیچ گاه وضع استثنایی آنها دلیل بر غیرعلمی بودن پذیرش این پدیده ها نخواهد بود؛ بلکه باید قبول کنیم که قلمرو تمام مقرّرات و ضابطه هایی که علوم به دست ما می دهند محدود به افراد عادی می باشد و افراد استثنایی از محدوده این مقرّرات و معیارها خارجند.

(١٢٥)

این ایراد را چه کسانی طرح می کنند؟
اگر مشکل طول عمر مهدی (علیه السلام) از طرف ماتریالیست ها که همه چیز را از زاویه قوانین طبیعی می بینند مطرح شود پاسخش همان است که در بحث های فوق ذکر شد، ولی اگر از سوی خداپرستان جهان همانند پیروان آئین مسیح (علیه السلام) و موسی (علیه السلام) و یا برادران اهل تسنّن مطرح شود، علاوه بر آنچه گفتیم، سخنان دیگری نیز با آنها داریم که عبارتند از:
1 آنها برای خدا قدرت بی پایان و برای فرستادگان و مبعوثان او خارق عادات و معجزات فراوان قائلند؛ به تعبیر دیگر، خدا را حاکم بر قوانین طبیعی می دانند نه محکوم این قوانین، آیا شفا دادن بیماران غیرقابل علاج از نظر فنّ پزشکی و یا زنده کردن مردگان به وسیله مسیح و یا معجزات حیرت انگیز دیگری که از موسی (علیه السلام) به وسیله عصا (یک قطعه چوب بی ارزش چوپانی) و ید بیضاء و گذشتن از نیل با آن

(١٢٦)

جریان خارق العاده، اموری هستند که با ضابطه ها و استانداردهای طبیعی سازگارند؟
شک نیست که همه پیروان مذاهب برای تفسیر این گونه پدیده ها یک زبان می گویند تأثیر قوانین و اسباب طبیعی همه به فرمان خدا است و هرگاه او چیز دیگری اراده کند همان می شود و اراده او مافوق علل طبیعی است. آیا اگر از نخست وضع چنین بودکه انسان ها بعداز مردن یک بار دیگر زنده می شدند و یانابینای مادرزاد با گذشت زمان بینا می شد و یا حدّ متوسّط عمر یک انسان معمولی یک هزار سال بود، آیا کسی از این امور تعجّب می کرد و آن را برخلاف قانون عقل می دانست؟... مسلّما نه!
بنابراین، نقض این گونه قوانین نقض یک حکم عقلی و منطقی نیست؛ بلکه نقض یک حالت و یک جریان عادی است که ما طبق مشاهده افراد عادی با آن خو گرفته ایم.

(١٢٧)

2 مسیحیان امروز عموما معتقدند که دشمنان مسیح (علیه السلام) او را به صلیب (دار) آویختند و کشتند و دفن کردند؛ و پس از چند روز از مردگان برخاست و به آسمان رفت و هم اکنون زنده است.
مسلمانان نیز گرچه به دار آویخته شدن و قتل عیسی را طبق گفته قرآن قبول ندارند؛ ولی او را هم اکنون زنده می دانند؛ و این گفتاری است که همه دانشمندان اسلامی جز افرادی معدودی آن را پذیرفته اند.
اگر این استثنا برخلاف حکم عقل نیست و ممکن است انسانی بعد از مرگ و دفن مجددا زنده شود و حدود دوهزار سال عمر کند، چگونه در موارد ساده تر که سخن تنها از یک عمر طولانی کمی بیش از یک هزار سال در میان است، محال و غیرمنطقی شمرده می شود!

(١٢٨)

3 هیچ مسلمانی نیست که عمر طولانی نوح را انکار کند، زیرا صریحا در متن قرآن آمده که تنها دوران دعوت او به سوی توحید و آئین خدا، نهصد و پنجاه سال طول کشید (فَلَبِثَ فیهِمْ اَ لْفَ سَنَةٍ اِلاّ خَمْسینَ عاما) (1).
همچنین درباره خضر و عمر فوق العاده طولانی او، غالبا سخن هایی شنیده ایم.
شگفت آور این که گروهی همه این مطالب را در جای خود پذیرفته اند، امّا هنگامی که با عقیده مسلمانان در مورد طول عمر «مهدی» رو به رو می شوند، انگشت حیرت به دهان می گیرند و سر خود را به علامت انکار تکان می دهند و

-----------------

1- 14 / عنکبوت.

(١٢٩)

لبخندهایی می زنند که مفهومش این است که این گونه عقاید غیرعاقلانه و غیرمنطقی هم می تواند پیروانی داشته باشد؟!
ولی همان گونه که گفتیم مسأله طول عمر، قطع نظر از معتقدات مذهبی خداپرستان درباره قدرت خداوند و مسأله اعجاز، با منطق علوم طبیعی روز کاملاً قابل هضم است؛ تنها مشکلی که در این راه وجود دارد این است که ما راستی خود را از قید و بند پیشداوری ها، تعصّب های خاص و عادات و رسومی که به آن خو گرفته ایم آزاد کنیم و تنها تسلیم دلیل و منطق باشیم و بحث حرّ و آزاد!
ما هنگامی که در جرائد می خوانیم یک مرد اتریشی 140 سال از عمرش گذشته بود درحالی که حتّی یک بار هم بیمار نشده بود!
و یا مردی در کلمبیا در سنّ 167 سالگی کاملاً جوانی اش محفوظ بود!

(١٣٠)

و یا مردی در چین در سنّ 253 سالگی مویش سیاه بود!
از این ها تعجّب می کنیم؛ زیرا هرچه باشد برخلاف افراد معمول و عادی است؛ ولی اگر منابع این خبر مورد اطمینان باشند و یا در همه مطبوعات به عنوان یک خبر قطعی ذکر شود آن را خواهیم پذیرفت.
امّا چرا هنگامی که درحدیث می خوانیم:
«اَلْقائِمُ هُوَ الَّذی اِذا خَرَجَ کانَ فی سِنِّ الشُّیوخِ وَ مَنْظَرِ الشُّبّانِ؛ قَوِی فی بَدَنِه: هنگامی که قائم خروج می کند در سنّ پیران است امّا با چهره جوانان و از نظر جسمی نیز نیرومند است» تعجب می کنیم.
شیعه می گوید:
چگونه بر طرز فکر آنهایی که برای نوح و مسیح، عمر طولانی قائلند و در حالات بوعلی سینا این ویژگی های عجیب را می نویسند؛ و یا پس از مشاهده کج شدن

(١٣١)

اجسام فلزی با نگاه یک جوان و یا مشاهده درختان و جانداران طویل العمر لبخند نمی زنیم، امّا هنگامی که سخن از طول عمر مهدی (علیه السلام) به میان می آید گروهی قیافه اعتراض آمیز به خود می گیرند و با اعجاب می گویند مگر چنین عمر طولانی برای انسانی ممکن است!
کوتاه سخن اینکه: مسأله طول عمر از مسائلی نیست که بتوان در یک داوری منصفانه و منطقی بر آن خرده گرفت و یا آن را انکار کرد.(1)
پایان جلد اول

-----------------

1- این مطالب از کتاب حکومت جهانی مهدی (عج)، تألیف حضرت آیة اللّه مکارم شیرازی، استفاده شده است.

(١٣٢)

«کتابنامه»

1 بیستونی، محمد، تفسیر جوان (5 جلدی)، اوّل، قم، انتشارات بیان جوان.
2 بیستونی،محمد، فهرستواره موضوعی تفسیرجوان،اوّل،قم،انتشارات بیان جوان.
3 بیستونی، محمد، تفسیر بیان (30 جلدی)، اوّل، تهران، انتشارات فراهانی.
4 بیستونی،محمد، فهرستواره موضوعی تفسیربیان،اوّل،تهران،انتشارات فراهانی.
5 نوری، میرزا حسین، خورشید غائب (مختصر نجم الثاقب)، اوّل، قم،
انتشارات مسجد مقدس جمکران.
6 برنجنیان، جلال، آینده جهان، سوم، تهران، انتشاراتی طور تهران.
7 بحارالانوار، ج 86.

(١٣٣)

8 بحارالانوار، ج 53.
9 مصطفوی، علی اصغر، «سوشیانت یا سیر اندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان»، نقل از نصری، عبداللّه «سیمای انسان کامل».
10 حموینی، حافظ، «فرائد السِمْطَین»، نقل از کتاب «اَلْمَهْدِی الْمَوْعُودُ الْمُنْتَظَرُ عِنْدَ عُلَماءِ اَهْلِ السُّنَّةِ»، شیخ نجم الدین عسکری، ج 2.
11 راشدی، لطیف، «الحاوی للفتاوی» جزء دوم، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام).
12 محی الدین، «فتوحات مکیة»، نقل از ترجمه «کشف الاَسْتار» اثر محدّث نوری ترجمه جلال برنجیان، مخطوط.
13 شیخ مفید، «الاختصاص»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام)

(١٣٤)

ترجمه لطیف راشدی.
14 طبرسی، «اعلام الوری»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
15 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 53 باب توقیعات.
16 سلیمان، کامل، «ترجمه یوم الخلاص»، ج 1.
17 سلیمان، کامل، «ترجمه یوم الخلاص»، ج 1.
18 صافی، لطف اللّه «منتخب الاثر»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
19 عاملی، شیخ حرّ، «اثبات الهداة»، ج 7 نقل از «ترجمه مکیال المکارم» محمد تقی اصفهانی، ترجمه حائری قزوینی، ج 1.

(١٣٥)

20 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 53 نقل از اصفهانی، محمد تقی، «ترجمه مکیال المکارم»، ترجمه حائری قزوینی، ج 1.
21 امین، سید محسن، «ترجمه اعیان الشیعه» (آشنایی با امام زمان (علیه السلام)).
22 «الزام الناصب»، ج 2، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
23 نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
24 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 52.
25 «بحارالانوار»، ج 52.
26 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 51 به نقل از «کمال الدین».
27 نعمانی،ابن ابی زینب، «الغیبة»، «الزام الناصب» نقل از کتاب مخطوط

(١٣٦)

درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
28 «المهدی»، «بشارة الاسلام» و علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 52 نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
29 شیخ طوسی، «الغیبة»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
30 «الحاوی للفتاوی»، ج 2 نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
31 مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، «عِقْدُالدُّرَر»،نقل ازکتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
32 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج52، نقل ازکتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام)

(١٣٧)

ترجمه لطیف راشدی.
33 مقدّسی شافعی، یوسف بن یحیی، «عِقْدُالدُّرَر»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
34 صدر،محمد،«تاریخ ما بعد الظهور»، نقل از کتاب مخطوط درباره امام زمان (علیه السلام) ترجمه لطیف راشدی.
35 علامه مجلسی، «بحارالانوار»، ج 51، نقل ازحکیمی، محمد، «درفجرساحل».
36 شیخ صدوق، «علل الشرایع»، نقل از صافی، لطف اللّه «منتخب الاثر».
37 شیخ صدوق، «کمال الدین»، ج 2.
38 صافی، لطف اللّه «منتخب الاثر».
39 مکارم شیرازی، ناصر،حکومت جهانی مهدی «عج»، یازدهم، قم، انتشارات

(١٣٨)

نسل جوان
40 آیات اعظام صافی گلپایگانی، سبحانی، کورانی، در جستجوی نور، دوم،
قم، انتشارات مسجد مقدّس جمکران
41 امینی، ابراهیم دادگستر جهان 25 قم انتشارات شفق
42 مجمع البیان، ذیل آیه 9، تفسیر سوره صف.
43 بحارالانوار، جلد 52.
44 صحیح ترمذی، باب ما جاء فی الدّجال.
45 «هدیة الاحباب».
46 تفسیر برهان.
47 نهج البلاغه، کلمات قصار.

(١٣٩)

48 بحار الانوار، جلد 13، چاپ قدیم.
49 بحارالانوار، جلد 12.
50 نورالابصار فی مناقب آل بیت النّبی المختار.
51 منتخب الاثر.
52 مولوی نیا، محمد جواد، سیمای مهدویت در قرآن، چاپ اول، قم، انتشارات امام عصر (علیه السلام).
53 طباطبایی، سید محمّد، ملاقات علماء بزرگ اسلام با امام زمان (علیه السلام)، دوم، قم، انتشارات شمیم گل نرگس.
54 علی پور، حسین، جلوه های پنهانی امام عصر (علیه السلام)، اول، قم، انتشارات مسجد مقدّس جمکران.

(١٤٠)

55 رجالی تهرانی، علیرضا، یکصدپرسش و پاسخ پیرامون امام زمان (علیه السلام)، دهم، قم، انتشارات نبوغ.
56 موسی الصّفّار،حسن،امام مهدی (علیه السلام) امیدملّت ها،پنجم،تهران،انتشارات آفاق.
57 علاّمه مُهری، سید مصطفی، مهدی موعود (علیه السلام) یارانی این گونه دارد، اول، قم، انتشارات علامه بحرانی.
58 فلسفی، محمّدتقی، حکومت جهانی امام عصر (علیه السلام)، اول، تهران، انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (علیه السلام).
59 حسینی، سیدحسین، یاد محبوب، دوم، تهران، انتشارات نشر آفاق.
60 حکیمی، مهدی، منتظر، چشم به راهی فریادگر!!!! اول مشهد انتشارات به نشر (انتشارات آستان قدس رضوی).

(١٤١)