نه چنان به گرد كويت، من نا صبور | گردمكه گر آستين فشانى، چو غبار دور | گردم!|
من خسته در فراقت به كدام صبر | وطاقتبـه ره فـراغ پويم، ز پى حضور گردم؟ | |
مَـهل آن كـه خاك سازد اجلم به ناتمامى | تـو بسوز همچو شمعم كه تمام نور گردم | |
مـن اگر به خلد يابم ز تو جنس آدمى را | ز قصور طبع باشد كه خراب حور | گردم|
به نياز همچو (اهلى) سگ مى فروش بودن | به از آن كه مست بارى ز مى غرور گردم |