حضرت مهدى عليه السلام محبوب پاكان محبوب پروردگار
خدامراد سليميان
بدون ترديد، اساس تمام دوستيها خداوند است وهر آنكس كه دوست خداست؛ محبوب قلبهاى پاك نيز هست. از اين رو در ابتدا روايتى را كه در آن خداوند محبت خويش را نثار آخرين امام معصوم عليه السلام نموده است به گوش جان مى شنويم:
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند: (ان الله عزوجل اوحى الى ليلة اسرى بى: يا محمد! من خلفت فى الارض فى امتك؟ - وهو اعلم بذلك - قلت يا رب اخى. قال: يا محمد على بن ابيطالب؟ قلت: نعم يا رب. قال: يا محمد انى اطلعت الى الارض اطلاعة فاخترتك منها فلا اذكر حتى تذكر معى فانا المحمود وانت محمد، ثم انى اطلعت الى الارض اطلاعة اخرى فاخترت منها على بن ابيطالب فجعلته وصيك فانت سيد الانبياء وعلى سيد الاوصياء؛ همانا خداى عزوجل در آن شب كه به گردش شبانه برده شدم (معراج) به من وحى فرمود: اى محمد! چه كسى را در زمين ميان امتت به جاى خود گذاشتى؟! - در حالى كه خود بدان آگاه تر بود. - عرض كردم: پروردگارا! برادرم را. فرمود: اى محمد! على بن ابيطالب را؟ عرض كردم: بلى اى خداى من! فرمود: اى محمد! من از ابتدا از فراز عرش نظرى بر زمين افكندم وتو را از آن اختيار كردم، هيچگاه يادى از من نشود مگر اينكه تو نيز با من ياد كرده شوى. من خود محمودم وتو محمد، سپس نظرى ديگر بر زمين افكندم واز آن على بن ابيطالب را برگزيدم واو را وصى تو قرار دادم؛ پس تو آقاى پيامبران وعلى آقاى اوصياء است).
در ادامه اين گفتگو، رسول گرامى اسلام پس از توصيفاتى درباره فرمايش خداوند پيرامون امامان معصوم عليهم السلام، وبعد از آنكه انوار پاك ائمه اطهار را مى بيند، در بخشى ديگر از كلام خود مى فرمايد: (عرض كردم: پروردگار من! اينان چه كسانى اند؟ فرمود: اينان امامان هستند واين يك نيز قائم است كه حلال كننده حلال من وحرام دارنده حرام من است واز دشمنان من انتقام خواهد گرفت).
پس خداوند فرمود: (يا محمد! احببه فانى احبه واحب من يحبه(۱)؛ اى محمد! او را دوست بدار كه من او را دوست مى دارم وهر كس كه او را دوست بدارد نيز دوست مى دارم).
محبوب پيامبر خدا
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله به عنوان اشرف انبياء وآخرين فرستاده الهى، داراى مقام ومنزلتى بس رفيع وبلند در نظام آفرينش است وهمانگونه كه در روايت پيشين اشاره شد؛ خداوند محبت حضرت مهدى عليه السلام را به آن حضرت توصيه فرموده بود؛ بنابراين جاى شگفتى نيست كه حضرتش درباره آخرين جانشين خود از بزرگترين واژگان محبت آميز؛ يعنى (بابى وامى پدر ومادرم فداى او) بهره برده باشد، آنجا كه مى فرمايد: (بابى وامى سميى وشبيهى وشبيه موسى بن عمران عليه جيوب النور...(۲)؛ پدر ومادرم فدايش باد كه او هم نام من وشبيه من وشبيه موسى بن عمران است كه بر او نورهايى احاطه دارد).
دامنه علاقه به حضرت مهدى عليه السلام به جايى رسيده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله؛ انكار مهدى عليه السلام را همچون انكار خود دانسته وفرمودند: (من انكر القائم من ولدى فقد انكرنى(۳)؛ هر آنكس كه قائم از فرزندان مرا انكار كند، مرا انكار كرده است). وهشتمين پيشواى شيعيان به نقل از پدران خود از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: (بابى ابن خيرة الاماء(۴)؛ پدرم فداى فرزند بهترين كنيزان عالم باد).
محبوب اميرالمؤمنين عليه السلام
آنگاه كه نگاه تيزبين على بن ابيطالب عليه السلام اعصار وقرون را درنورديد؛ زمان آخرين امام را نظاره مى كند وچنين مى فرمايد: (فانظروا اهل بيت نبيكم فان لبدوا فالبدوا وان استنصروكم فانصروهم فليفرجن الله بغتة برجل منا اهل البيت. بابى ابن خيرة الاماء(۵)؛ شما همواره به اهل بيت پيامبرتان نگاه كنيد، اگر آنها ساكت شدند ودر خانه نشستند شما نيز سكوت كرده به زمين بچسبيد واگر از شما يارى طلبيدند به يارى آنها بشتابيد كه البته خداى متعال به دست مردى از ما اهل بيت، ناگهان فرج عنايت خواهد كرد. پدرم فداى او باد كه فرزند بهترين كنيزان است).
در روايتى ديگر - كه امام باقر عليه السلام نقل فرموده است - چنين آمده كه بين على عليه السلام وعمر بن خطاب سخنانى رد وبدل شد. عمر گفت: (اخبرنى عن المهدى ما اسمه؟ فقال عليه السلام: اما اسمه فان حبيبى عهد الى ان لا احدث باسمه حتى يبعثه الله. قال (عمر) فاخبرنى عن صفته قال: هو شاب مربوع حسن الوجه حسن الشعر يسيل شعره على منكبية ونور وجهه يعلو سواد لحيته وراسه بابى ابن خيرة الاماء(۶)؛ از مهدى به من خبر ده كه نامش چيست؟ فرمود: اما درباره اسم او؛ حبيبم با من عهد كرده كه درباره آن با كسى صحبت نكنم تا اينكه خداوند او را برانگيزد. عمر گفت: پس درباره صفت او به من خبر ده؟ حضرت فرمود: او جوانى چهارشانه، نيكو صورت ونيكو مو است كه موهايش بر شانه هايش فرو ريخته ونور صورتش سياهى موى سر وريش را تحت الشعاع قرار مى دهد. پدرم فداى او باد كه فرزند بهترين كنيزان است).
ودر كتاب شريف غيبت نعمانى ضمن نقل روايتى آمده است كه وقتى على عليه السلام صفات حضرت مهدى عليه السلام را ذكر كرد، با حالتى سرشار از عشق وشيدايى به سينه خود اشاره كرده، آهى كشيد وفرمود: (شوقا الى رؤيته(۷)؛ چقدر به ديدار او مشتاقم).
مرحوم كلينى در روايتى از آن حضرت نقل كرده كه شدت محبت به حضرت مهدى عليه السلام باعث شده تا اشتياق به ديدن ياران ودوستداران او نيز مورد توجه حضرتش قرار گيرد؛ در آنجا كه مى فرمايد: (يا شوقا الى رؤيتهم فى حال ظهور دولتهم(۸)؛ چقدر مشتاق ديدار آنها هستم، در آن زمان كه در ظهور دولتشان به سر مى برند).
وشبيه همين مضمون را در نهج البلاغه اينگونه آورده است:
(الا بابى وامى هم من عدة اسمائهم فى السماء معروفة وفى الارض مجهولة(۹)؛ آگاه باشيد! آنان كه پدر ومادرم فدايشان باد؛ از كسانى هستند كه اسامى آنها در آسمان معروف ودر زمين ناشناخته است).
بيانات محبت آميز امام باقر عليه السلام
ابوحمزه ثمالى مى گويد: (روزى نزد امام باقر عليه السلام بودم، چون كسانى كه نزد آن حضرت بودند، متفرق شدند؛ آن حضرت فرمودند: (يا ابا حمزة! من المحتوم الذى حتمه الله قيام قائمنا فمن شك فيما اقول لقى الله وهو كافر به وجاحد له: ثم قال: بابى وامى المسمى باسمى المكنى بكنيتى السابع من بعدى(۱۰)؛ اى ابا حمزه! يكى از امور حتمى كه خداوند آن را حتمى ساخته است؛ قيام قائم ما اهل بيت است واگر كسى در آنچه مى گويم ترديد كند؛ در حالى خدا را ملاقات خواهد كرد كه به او كافر شده وانكار كننده اوست. سپس فرمود: پدر ومادرم فداى آنكه همنام من وهم كنيه من است وهفتمين فرد پس از من مى باشد).
ارادت امام صادق عليه السلام
حقيقتا حضرت صاحب الامر عليه السلام را چه شان رفيعى است كه اينگونه معصومين بزرگوار نسبت به ايشان اظهار محبت وعلاقه مى كنند. اين شيدايى گاهى برخى ائمه را به گونه اى واله كرده كه نه تنها سخن از عشق ومحبت مى گويند؛ بلكه اظهار ارادتى خالصانه دارند.
خلاد بن صفار مى گويد: (سئل ابو عبدالله عليه السلام هل ولد القائم عليه السلام؟ فقال: لا ولو ادركته لخدمته ايام حياتى(۱۱)؛ از امام صادق عليه السلام سؤال شد كه آيا قائم به دنيا آمده است؟! حضرت فرمودند: خير! اگر او را درك كردم در ايام زندگانيم خدمتگذار او خواهم بود).
اين اظهار ارادت در روايتى ديگر نيز چنين انعكاس يافته است: سدير صيرفى مى گويد: من، مفضل بن عمر، داود بن كثير رقى، ابوبصير وابان بن تغلب بر مولايمان امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت را در حالى بس عجيب ديديم كه بر روى خاك نشسته بود ولباسى پشمين بر دوش انداخته وبسان مادرى جوان مرده با سوز تمام مى گريست؛ به گونه اى كه آثار حزن واندوه سراسر وجود مباركش را فرا گرفته بود واشك بر پهناى صورتش جارى بود وچنين مى فرمود: (سيدى غيبتك نفت رقادى، وضيقت على مهادى وابتزت منى راحة فؤادى. سيدى غيبتك اوصلت مصائبى بفجايع الابد وفقد الواحد بعد الواحد بفناء الجمع والعدد فما احس بدمعة ترقا من عينى وانين يقشا من صدرى(۱۲)؛ سرور من! غيبت تو خواب از ديدگانم ربوده، خاطرم را پريشان ساخته، آرامش دلم را از من سلب نموده است. سرور من! غيبت تو مصيبتهاى مرا به مصيبتهاى دردناك هميشگى متصل ساخته واز دست دادن (ياران)؛ يكى بعد از ديگرى را به نابودى اجتماعات وافراد كشانده است. (بلاها وسختيها، رنجها واندوهها آنچنان بر دلم سنگينى مى كند كه) ديگر اشك ديده وفريادهاى سينه ام را احساس نمى كنم).
در روايتى شگفت انگيزتر، ششمين آفتاب فروزان سپهر ولايت وامامت چنين فرموده اند:
(انى لو ادركت ذلك لاستبقيت نفسى لصاحب هذا الامر(۱۳)؛ به درستى كه اگر من آن روز را درك مى كردم؛ جانم را براى صاحب اين امر (امام زمان عليه السلام) نگه مى داشتم).
گر قسمتم شود كه تماشا كنم تو را * * * اى نور ديده! جان ودل اهدا كنم تو را
شيدايى امام هشتم عليه السلام
اگر چه اظهار محبت وارادت انوار مقدس وپاك اهل بيت عليهم السلام افزون بر آنچه آمد مى باشد، ولى كلام را با دو ديث شيدايى از هشتمين پيشواى شيعيان به انجام مى بريم كه فرمود: (بابى انت وامى سمى جدى وشبيهى وشبيه موسى بن عمران(۱۴)؛ پدر ومادرم فداى او كه همنام جدم وشبيه من وشبيه موسى بن عمران است باد).
ودر روايتى آمده است كه وقتى دعبل خزاعى، قصيده اى بر امام رضا عليه السلام خواند كه در فرازهايى از آن اشاره به حضرت مهدى عليه السلام شده بود؛ حضرتش به احترام ذكر مقدس نام آن حضرت، متواضعانه برخاسته دست بر سر نهاد وبراى فرج قائم آل محمد صلى الله عليه وآله دعا فرمود: (وضع الرضا عليه السلام يده على راسه وتواضع قائما ودعى له بالفرج).(۱۵)
وسخن را با اين ابيات به پايان مى بريم كه زبان حال همه مشتاقان حضرت اوست.
گرفته بوى تو را خلوت خزانى من * * * كجايى اى گل شب بوى بى نشانى من؟
غزل براى تو سر مى برم عزيزترين! * * * اگر شبانه بيايى به ميهمانى من
چنين كه بوى تنت در رواقها جاريست * * * چگونه گل نكند بغض جمكرانى من؟!
عجب حكايت تلخى است نا اميد شدن * * * شما كجا ومن وچادر شبانى من؟!
در اين تغزل كوچك سرود من اى خوب! * * * خدا كند كه بخندى به ناتوانى من
به پاى بوس تو، آيينه دست چين كردم * * * كجايى؟ اى گل شب بوى بى نشانى من!(۱۶)
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(۱) ابن ابى زينب، غيبت نعمانى، مكتبة الصدوق، ص ۹۳، ح ۲۴.
(۲) على بن محمد خزاز قمى، كفاية الاثر، انتشارات بيدار، قم، ص ۱۵۶.
(۳) شيخ صدوق، كمال الدين وتمام النعمة، دارالكتب الاسلامية، قم، ج ۲، ص ۴۱۲، ح ۳۹.
(۴) شيخ كلينى، الكافى، دارالكتب الاسلامية، ج ۱، ص ۳۲۳.
(۵) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۳۴، ص ۱۱۸ وج ۴۱، ص ۳۵۳ وج ۵۱، ص ۱۲۱؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، كتابخانه آيت الله مرعشى، قم، ج ۷، ص ۵۸.
(۶) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، مؤسسه معارف اسلامى، ص ۴۷۰؛ على بن عيسى اربلى كشف الغمه، مكتبة بنى هشام، تبريز، ۲ جلد، ج ۲، ص ۴۶۲.
(۷) محمد بن ابراهيم نعمانى، كتاب الغيبة، مكتبة الصدوق، ص ۲۱۲، ح ۱؛ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۱۱۵، باب ۲.
(۸) محمد بن يعقوب كلينى، الكافى، دارالصعب دارالتعارف، ج ۱، ص ۳۳۵، ح ۳.
(۹) نهج البلاغه، خ ۱۸۷.
(۱۰) نعمانى، كتاب الغيبة، ص ۸۶.
(۱۱) همان، ص ۲۴۵.
(۱۲) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، مؤسسة المعارف الاسلامية، ص ۱۶۷.
(۱۳) نعمانى، كتاب الغيبة، ص ۱۴۵.
(۱۴) شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج ۲، ص ۶؛ با اندك تفاوتى دلائل الامامه، ص ۲۴۵؛ غيبت نعمانى، ص ۱۸۰؛ كمال الدين، ج ۲، ص ۳۷۰.
(۱۵) لطف الله صافى، منتخب الاثر، مؤسسة السيدة المعصومة، ص ۶۴۰، ح ۳.
(۱۶) سعيد بيابانكى.