نعمانی ومصادر غیبت (۴)
محمّد جواد شبیری زنجانی
اشاره
پیش تر گفتیم که غیبت نعمانی، ظاهراً، پیش از ذی حجّه ی ۳۴۲ – که مؤلّف آن را بر شاگرد خود املا کرده، تألیف شده است. وبا عنایت به این که وی، عمر امام عصر (علیه السلام) را در هنگام تألیف کتاب، بیش از هشتاد سال می داند (له الآن نیف وثمانون سنه)، تاریخ تألیف کتاب، نمی تواند از سال ۳۳۶ جلوتر باشد. بنابراین، کتاب غیبت نعمانی، در فاصله ی سال های ۳۳۶ تا ۳۴۲ به رشته تحریر در آمده است.
در این جا، با عنایت به عبارتی دیگر در غیبت نعمانی، تاریخ دقیق تر تألیف کتاب را ارائه می دهیم.
در اواسط کتاب غیبت نعمانی، از پیکارهای یکی از مدّعیان مهدویّت با ابویزید اموی سخن به میان آمده است. برخی، از عبارت کتاب چنین برداشت کرده اند که تألیف کتاب، پیش از مرگ ابویزید ودر هنگام پیکارهای وی با آن مدعی مهدویّت رخ داده است. هر چند از عبارت مورد نظر، چنین برداشتی نمی شود، ولی این عبارت، با بیانی دیگر، در بحث ما کارساز است. برای توضیح بیش تر، متن عبارت نعمانی را نقل می کنیم.(۱)
نعمانی، پس از نقل روایاتی چند در وصف حضرت مهدی (علیه السلام) ومنزلت آن بزرگوار، روایتی عظیم الشأن در مقام آن حضرت از امام صادق (علیه السلام) می آورد که در آن، حضرت در پاسخ راوی می فرماید: «ولو أدرکتُه لخدمتُه أیّام حیاتی؛ اگر [زمان]وی را دریافتم، یقیناً، دوران زندگی خود را در خدمت او سپری می کردم». نعمانی، در ادامه می افزاید:
فتأمّلوا [بعد هذا] ما یدّعیه المبطلون، ویفتخر به الطائفه البائنه(۲) المبتدعه من أنَّ الّذی هذا وصفُهُ وهذا حالُهُ ومنزلتُهُ من الله (عزَّ وجلَّ)، هو صاحبُهم ومن الّذی یدعون له؛ فإنّه بحیث هو فی أربعمئه ألف عنان وإنّ فی داره أربعه آلاف خادم رومی وصقلبی.(۳) وانظروا هل سمعتم أو رأیتم أو بلغکم عن النبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أوْ(۴) عن الأئمه الطاهرین (علیهم السلام). أن القائم بالحقّ هذه صفته الّتی یصفونه بها، وإنّه یظهر ویقیم(۵) بعد ظهوره، بحیث هو فی هذه السنین الطویله، وهو فی هذه العدّه العظیمه یناقفه أبویزید الأموی، فمرّه یظهر علیه ویهزمه، ومرّه یظهر هو علی أبی یزید، ویقیم بعد ظهوره وقوّته وانتشار أمره بالمغرب والدنیا علی ما هی علیه؟!
فإنّکم تعلمون بعقولکم إذا سلمت من الدخل وتمییزکم إذا صفی من الهوی أنّ الله قد أبعد من هذه حاله عن أنْ یکونَ القائم للّه بحقّه والناصر لدینه والخلیفه فی أرضه والمجدّد لشریعه نبیّه...(۶)
در این عبارت، تنها، از پیکار ابویزید اموی با این مدّعی مهدویّت در سالیان طولانی سخن رفته، وتأکید شده که گاه پیروزی از آن ابویزید بوده وگاه از آنِ این مدّعی مهدویّت، ولی آیا این پیکارها به پایان رسیده یا هنوز پیکارها ادامه داشته، چیزی از این عبارت استفاده نمی شود.
پیش از ادامه ی بحث، اشارتی کوتاه به شورش ابویزید، مفید به نظر می رسد. ابویزید مخلد بن کیداد که از مذهب نکاریه از مذاهب خوارج پیروی می کرد، در سال ۳۱۶ پیروانی به هم زد وبه فعّالیّت پرداخته ونظر خوارج را در تکفیر مسلمانان مخالف خوارج ترویج کرد.
در کتب تاریخ، از تعقیب وی به دست قائم جانشین مهدی وفرار وی از چنگ قائم وبازگشت مخفیانه به توزر (زادگاه خویش) در سال ۳۲۵ سخن گفته اند واشاره کرده اند که وی به دست والی قسطیلیه زندانی شد وبه همّت یارانش از زندان آزاد شد ودر کوه «اوراس» سنگر گرفت. قائم او را محاصره کرد. این محاصره، هفت سال ادامه داشت.
پیکارهای وی با قائم وچیرگی بر شهرهای مختلف غرب آفریقا، به سال های ۳۳۲ و۳۳۳ باز می گردد.(۷)
ابویزید، در سال ۳۳۳ اکثر شهرهای شمال آفریقا، همچون قسطیلیه، اربس، قیروان را گشود وقائم را در مرکز حکومتی خود در شهر مهدیّه محاصره کرد. این محاصره تا اوائل سال ۳۳۴ ادامه یافت. جنگ وگریز وشکست وپیروزی های پی در پی وی در این سال هم در جریان بود.
در رمضان این سال، قائم، در گذشت وفرزندش منصور، به جای وی نشست، جنگ های ابویزید با فاطمیان در این سال هم به شدّت پیگیری شد، ولی سرانجام، ابویزید، به جنگ سربازان منصور افتاد، ودر اثر جراحت های که دیده بود، در اواخر محرم سال ۳۳۶ درگذشت.
گزارش مفصّل این حوادث، در کتب تاریخ دیده می شود ونیازی به تکرار آن ها در این مقال نیست.
در عبارت مورد بحث از غیبت نعمانی، دو نکته در خور درنگ وتأمّل است: نخست، توصیف ابویزید به اموی که در جای دیگری دیده نشد. ابویزید را با توجّه به نژاد وی، به بربری، یفرنی، زناتی وبا عنایت به مذهب او، به خارجی، اباضی، نکاری متّصف کرده اند.(۸)
وصف وی به اموی از چه رو است؟ گویا، ارتباط وی با امویان اندلس، این وصف را برای وی به دنبال داشته است.
ابن عذاری مراکشی می نویسد: در آخر شوال سال ۳۳۳ دو فرستاده از سوی ابویزید مخلد بن کیداد بر ناصر وارد شده که حامل نامه ای از سوی وی بوده که در آن از چیرگی او بر قیروان ورقّاده خبر داده واز اعتقاد وی به امامت ناصر سخن گفته است. نامه های ابویزید وفرستادگان وی، از همان زمان تا هنگام مرگ وی، پیوسته ادامه داشت.(۹)
در کتب تاریخ، در سال ۳۳۴ ونیز ۳۳۵ نیز این ارتباط که به هدف یاری خواستن از ناصر بود، گزارش شده است.(۱۰)
نکته ی مهم در این بحث، این است که عبارت نعمانی وتوصیف وی از مدّعی مهدویّت، به روشنی می رساند که وی در زمان نگارش کتاب، زنده بوده است، این جمله که «وی در میان چهارصد هزار سوار ودر منزل وی، چهار هزار خدمتکار هست»، ظهور قوی در حیات این شخص دارد.
این شخص، بی تردید، خلیفه ی فاطمی است، امّا آیا مراد، «قائم فاطمی» است؟ چنانچه استاد غفاری، بدان اشاره کرده وتأکیدِ نعمانی بر تعابیر «القائم بالحقّ والقائم لله بحقّه»، هم گویا بدان اشاره دارد. جمله «بحیث هو فی هذه السنین الطویله» هم می تواند بر آن گواه گرفته شود.
اگر این احتمال، صحیح باشد، با توجه به درگذشت قائم، در رمضان سال ۳۳۴، باید تألیف کتاب، پیش از این تاریخ باشد. این مطلب، با نتیجه گیری پیشین ما، درباره ی تاریخ تألیف غیبت نعمانی (که تألیف کتاب از سال ۳۳۶ جلوتر نیست) سازگار نیست.
این نکته هم را هم می افزاییم که حجم غیبت نعمانی، حجم کمی است وبه طور طبیعی، کتاب، به ترتیب، نگارش می یافته است. عبارت مربوط به پیکارهای ابویزید در غیبت نعمانی، حدود صد صفحه پس از عبارت مربوط به عمرِ امام عصر (علیه السلام) – که از آن نتیجه گرفتیم که تألیف کتاب از سال ۳۳۶ جلوتر نیست – است، لذا ناسازگاری این دو نتیجه، استوار به نظر می آید.
اگر مراد از مدّعی مهدویّت در این عبارت، منصور، فرزند قائم باشد،(۱۱) وی، در سال ۳۴۱ در گذشته، لذا مشکلی در نتیجه گیری پیشین نخواهیم داشت، ولی بعید به نظر می رسد که نعمانی به منصور نظر داشته باشد.
مشکل این بحث، در گرو توجّه به مطلبی است که مورّخان بدان اشاره کرده اند. آنان گفته اند، که منصور، از بیم ابویزید، مرگ پدر را پنهان داشت، خود را به نام خلیفه نخوانده، وسکه ها وخطبه ودیگر رسوم خلافت را تغییر نداد، ولی پس از این که از شورش ابویزید فراغت حاصل کرد، مرگ پدر را آشکار ساخت وخود را خلیفه خواند.(۱۲)
بنابراین، طبیعی است که تا سال ۳۳۶ هنوز نعمانی از مرگ قائم آگاه نباشد وگمان کند که او زنده است.
با کنار هم گذاشتن دو عبارت مورد بحث از غیبت نعمانی، نتیجه می گیریم که باید تألیف قسمت های میانی غیبت نعمانی، در سال ۳۳۶ باشد؛ زیرا، با توجّه به مرگ ابویزید در محرم ۳۳۶ بعید به نظر می آید که نعمانی تا پایان این سال از مرگ قائم فاطمی آگاه نشده باشد، با افزودن این نکته که کتاب، از حجم چندانی برخوردار نیست، می توان ختم کتاب را در همان سال ۳۳۶ یا احیاناً در سال بعد دانست.
البته این مطلب را هم نباید از نظر پنهان داشت که نعمانی هر چند روایاتی چند را، پس از تألیف، به کتاب افزوده است، ولی دلیلی نداریم که وی در ساختار کتاب تغییری داده باشد. لذا کتاب، دارای دو تحریر به شمار نمی آید که نیازمند به بحث در تاریخ تحریرهای مختلف آن باشد.
نتیجه ی بحث ما، این است که قسمت های میانی کتاب غیبت نعمانی، در سال ۳۳۶ تألیف شده وختم کتاب هم ظاهراً در همین سال یا سال بعد صورت گرفته است.
یک نکته درباره ی غیبت نعمانی
شرف الدین استرابادی، در کتاب تأویل الآیات، روایاتی چند از غیبت شیخ مفید نقل کرده که غالباً با حذف آغاز اسناد همراه است، ولی در یک جا ص ۲۰۸، (ذیل سوره ی توبه) دو روایت با سند کامل به همراه توضیحی از مؤلّف در میان آن دو، از این کتاب نقل کرده است:
حدّثنا علی بن الحسین قال حدّثنا محمد بن یحیی العطّار...
وأوضح من هذا، بحمدالله وأنور وأبین وأزهر...
أخبرنا سلامه بن محمّد، قال: حدّثنا ابوالحسن علی بن معمّر...
این دو حدیث، به همین شکل،(۱۳) در غیبت نعمانی ص ۸۶ / ۱۷، ۸۷ / ۱۸ روایت شده است. سایر موارد نقل تأویل الآیات از غیبت شیخ مفید هم همگی در غیبت نعمانی نقل شده است:
تأویل الآیات، ۸۷ (ذیل سوره البقره) غیبت نعمانی، ص ۳۱۴ / ۶، ۲۸۲ / ۶۷.
تأویل الآیات، ۱۰۲ (ذیل سوره البقره) غیبت نعمانی، ص ۱۳۲ / ۱۴.
تأویل الآیات، ۱۲۳ (ذیل سوره آل عمران) غیبت نعمانی، ص ۴۱ / ۲.
تأویل الآیات، ۱۳۳ (ذیل سوره آل عمران) غیبت نعمانی، ص ۲۶، ص ۱۹۹ / ۱۳.
تأویل الآیات، ۲۵۶ (ذیل سوره النحل) غیبت نعمانی، ص ۱۹۸ / ۹، ۲۴۳ / ۴۳.
تأویل الآیات، ۳۸۴ (ذیل سوره الشعراء) غیبت نعمانی، ص ۱۷۴ / ۱۱.
بدین ترتیب، تردیدی نیست که نسخه ای را که شرف الدین استرابادی نسخه ی غیبت شیخ می دانسته، چیزی جز نسخه ای از غیبت نعمانی نبوده است. چه چیز سبب شده که چنین خلطی رخ نماید؟
در پاسخ این سؤال، باید توجّه داشت که از یک سو، شیخ مفید، کتابی در غیبت داشته که در رجال نجاشی از آن نام برده شده(۱۴) است. البته، ظاهراً، این کتاب، جزء کتب مفقود وی است واز آن، نسخه ای در دست نیست، وآگاهی خاصّی هم از آن نداریم.
از سوی دیگر، شیخ مفید، مکنّی به ابوعبدالله ونام وی، محمّد بن محمّد بن النعمان بوده، لذا گاه از وی به ابوعبدالله بن النعمان یاد می شده است.(۱۵)
شباهت این عنوان با عنوان ابوعبدالله النعمانی مؤلف کتاب غیبت آشکار است، لذا تحریف عنوان «ابوعبدالله النعمانی» به «ابوعبدالله بن النعمان»، یا خلط این دو عنوان با هم، می تواند سبب انتساب کتاب غیبت نعمانی به شیخ مفید گردد.
البته، در این جا هم نام بودن نعمانی ومفید را نیز نباید از نظر دور داشت.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱) این متن را به نقل از نسخه ی رضویه آورده، در حاشیه، به اختلاف چاپ استاد غفاری با این نسخه اشاره می کنیم.
۲) در نسخه ی رضویه، این کلمه، به روشنی خوانده نمی شود. در حاشیه ی چاپ استاد غفاری، از بعضی نسخه ها، به جای این کلمه: «الشانئه» نقل شده است.
۳) در چاپ سنگی وغفاری، «صقالبی» آمده است. صقلب، شهری در صقلیه – جزیره ای در دریای مغرب، محاذی تونس – است. (تاج العروس، ج ۳، ص ۲۰۰)
۴) در چاپ سنگی وغفاری: «و»، به جای «او».
۵) در چاپ سنگی وغفاری: «یقیم»
۶) غیبت، نعمانی، ص ۲۴۵ و۲۴۶ (چاپ سنگی، ص ۱۲۹ و۱۳۰).
۷). در مقاله ی ابویزید نکاری در دایره المعارف اسلامی (ج ۶، ص ۴۱۳) آمده: «مقریزی (اتعاظ الخنفاء، ص ۱۰۹) تصریح کرده که او در ۳۰۳ ق خروج کرد، برخی از مورّخان که گفته اند مهدی شهر المهدیه را در ۳۰۳ ق (ابن اثیر، کامل ج ۸، ص ۹۴) به صورت دژی استوار در برابر تهدیدهای احتمالی ابویزید بنیاد نهاد (قاضی نعمان، افتتاح الدعوه، ص ۲۷۸، ابن اثیر، همان جا) مؤیّد این نظر است». عبارت مقریزی در چاپی از اتعاظ که در آن مقاله از آن بهره گرفته شده، محرّف بوده وکلمه ی «وثلاثین» از آن افتاده است. این عبارت در تحقیق د. جمال الدین شیّال (قاهره، ۱۴۱۶، ج ۱، ص ۷۵) به درستی ذکر شده است. بنابراین مقریزی شورش وی را در سال ۳۳۳ می داند. این قسمت های اتعاظ از کامل ابن اثیر اخذ شده است، وی نیز در حوادث سال ۳۳۳ از ابویزید یاد کرده است.
تأییدی که برای خروج ابویزید در سال ۳۰۳ ذکر شده، عجیب است؛ چون، ابن اثیر، اشاره دارد که مهدی فاطمی به خاطر پیشگویی هایی که در کتب درباره صاحب الحمار (لقب ابو یزید) آمده بود (ونه به خاطر خروج وی)، مهدیّه را بنا نهاد. عبارت قاضی نعمان در این زمینه، از صراحت بیش تری برخوردار است. وی، اشاره می کند که ابویزید، همان دجّال معروف در احادیث است، وبنای مهدیّه، برای جلوگیری از حملات وی بوده است (ر.ک: افتتاح الدعوه، تحقیق فرحات دشراوی ص ۳۲۷، بند ۲۹۶، ص ۳۳۲، بند ۲۹۹). اگر در این عبارات دقّت می شد، به روشنی معلوم می شد که این عبارات، دقیقاً، بر خلاف مقصود نویسنده دلالت دارد.
۸) به عنوان نمونه، ر.ک: التنبیه والاشراف، ص ۲۸۹؛ کامل ابن اثیر، ج ۸، ص ۴۲۲؛ البیان المغرب فی أخبار الأندلس والمغرب، ج ۲، ص ۲۱۲ و۲۱۴؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۴، ص ۵۲.
۹) البیان المغرب، ج ۲، ص ۲۱۲.
۱۰) البیان المغرب، ج ۲، ص ۲۱۲ – ۲۱۴، ونیز ر.ک: دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، ج ۶، ص ۴۱۴ به نقل از مصادری چند، از جمله تاریخ الخلفاء الفاطمیین بالمغرب، ص ۳۷۳، ۳۸۵ – ۳۸۶.
۱۱) البته این مطلب که منصور ادّعای مهدویّت کرده باشد، خود نیازمند تحقیق وبررسی است.
۱۲) کامل ابن اثیر، ج ۸، ص ۴۳۴ و۴۵۵؛ افتتاح الدعوه، ص ۳۳۴، بند ۳۰۰.
۱۳) البته تفاوت های اندکی در این دو نقل دیده می شود، مانند تبدیل «حدّثنا» در حدیث یکم، در نسخه ی چاپی غیبت نعمانی به «أخبرنا»، ولی در چاپ سنگی (ص ۴۱) همان عبارت «حدّثنا» در آغاز حدیث آمده است.
برخی از اوصاف راویان هم در تأویل الآیات نیامده که می تواند به علّت حذف آن ها از سوی مؤلّف، به خاطر اختصار باشد.
۱۴) رجال نجاشی، ص ۴۰۱ / ۱۰۶۷.
۱۵) مسکن الفوائد، ص ۳۷ (وبه نقل از آن، در بحار، ج ۸۲، ص ۱۲۱)؛ رجال نجاشی، ص ۴۰۴ / ۱۰۷۰؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۱۶۵؛ نیز تعبیر «ابن النعمان» در رجال نجاشی، ص ۱۶۱ / ۴۲۵، ص ۴۳۱ / ۱۱۶۱، ص ۴۵۷ / ۱۲۴۶.