نعمانی ومصادر غیبت (۵)
سید محمد جواد شبیری زنجانی
اشاره:
در قسمتهای پیشین از این مقال به شرح زندگی ابوعبدالله نعمانی مؤلف کتاب غیبت ومعرفی این کتاب پرداختیم. در این قسمت از مقاله، در باره بحران امامت در عصر غیبت که انگیزه اصلی مؤلف برای تألیف کتاب بوده ونیز پاسخ نعمانی به شبهه طول عمر امام عصر (علیه السلام) توضیحاتی می دهیم وسپس انقراض مذاهب انحرافی را پس از نعمانی بررسی می کنیم. در خاتمه در باره لقب نعمانی بحث وبرخی کسانی که به این لقب خوانده شده معرّفی خواهیم کرد.
بحران امامت در عصر غیبت ومسأله طول عمر امام (علیه السلام)
غیبت امام عصر (علیه السلام) آزمایش بزرگ الهی بود، با وجود روایات بسیاری که درباره این غیبت وارد شده وزمینه سازی های چندی که از سوی ائمه (علیهم السلام) برای آماده سازی مردمان برای این دوران صورت پذیرفته۱، گروه بسیاری از شیعیان با پیدایش غیبت، دست از حق شسته وبه مذاهبی انحرافی گراییدند. به گفته نعمانی، اکثر جامعه شیعه با رخ دادن غیبت از راه مستقیم کناره گرفته، گروهی راه غلو وگروه دیگر راه تقصیر پیمودند وبه جز گروهی اندک، همگی در امام زمان خویش (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) تردید کردند۲. نعمانی چند بار بر این نکته تأکید می کند؛ که تنها اندکی از مدعیان تشیّع به نظام امامت وفادار ماندند وامامت امام عصر (علیه السلام) را پذیرا شدند.۳
نعمانی به تفصیل نام فرقه های انحرافی واندیشه های ایشان را ذکر نمی کند وتنها به برخی از این فرقه ها اشاره می کند.
وی در جایی از کتاب پس از ذکر روایاتی چند می افزاید که این احادیث بر سرانجام طوائف منسوب به تشیع که با گروه اندک پایدار بر امامت جانشین امام حسن عسکری (علیه السلام) مخالفت ورزیدند، دلالت دارد؛ زیرا جمهور شیعیان [امامت حضرت را باور ندارند]، برخی درباره جانشین آن امام می گویند که وی در کجاست؟ واین امر چگونه است؟ او تا چه زمانی در پرده غیبت می ماند؟ ومدت عمر وی چه مقدار خواهد بود اکنون که بیش از هشتاد سال عمر دارد، برخی دیگر معتقدند که آن حضرت در گذشته است وبرخی دیگر اصل ولادت وی را انکار می کنند ووجود وی را از اساس باور ندارند وکسانی را که آن حضرت را پذیرفته اند به باد مسخره می گیرند. برخی دیگر، مدت عمر حضرت را بعید شمرده وبه این موضوع عقیده ندارند که خداوند قادر توانا، می تواند عمر ولی اش را همچون عمر کهن سال ترین مردم عصر خود یا غیر عصر خود طولانی گرداند وپس از گذشت این مدت وبیشتر از آن وی را ظاهر سازد.۴
نعمانی در ادامه با دو بیان به پاسخ شبهه طول عمر امام (علیه السلام) می پردازد. پیش از توضیح پاسخ نخست نعمانی متذکر می شویم که در هنگام تألیف کتاب مدت عمر امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) از انسانهای عادی فراتر رفته بود، لذا مسأله عمر طولانی امام (علیه السلام) به صورت یک شبهه مطرح گردیده، ولی با عنایت به این که عمر آن حضرت از حداکثر عمر کهن سالان بیشتر نبود، مجال این پاسخ نعمانی فراهم بود که ما بسیاری از مردمان زمان خویش را دیده ایم که صد سال وبیشتر عمر کرده اند واز قوای بدنی کاملی برخوردارند.
ولی این پاسخ تنها پاسخی مقطعی بوده؛ زیرا تضمینی در کار نبود که امام (علیه السلام) بزودی ظهور کند . نعمانی می دانست که چه بسا مدّت عمر آن حضرت از حداکثر عمر کهن سالان نیز افزون تر گردد. لذا نعمانی پاسخ اساسی این شبهه را چنین می دهد که چه مانعی دارد که عمر طولانی امام (علیه السلام) خود یکی از امتیازات آن حجت بزرگ الهی باشد؛ زیرا هیچ دلیلی وجود ندارد که عمر آن حضرت باید همسان دیگر مردم باشد، نعمانی با تمثیل این موضوع به داستان زنده ماندن حضرت موسی (علیه السلام) که قصه آن در قرآن حکایت شده مطلب را روشن تر می سازد، در داستان ولادت حضرت موسی با آن همه تلاشی که ستمگران برای جلوگیری از ولادت آن حضرت انجام دادند، خداوند سبحان با روشی غیر عادی آن حضرت را زنده نگاه داشت، تا بدانجا که وی در آغوش همان کسی که در جستجویش کودکان بسیاری را از دم تیغ گذراند، تربیت شد وپس از ماجراهای طولانی که در قرآن حکایت شده، سرانجام زمان ظهور وی فرا رسید وبا اذن خداوند آشکار گردید.
گویا تکیه نعمانی در این تمثیل بر دو نکته است، نکته نخست این که سنت الهی در حفظ انبیاء واولیاء الهی بر این قرار نگرفته که حتماً از طریق عادی ومتعارف آنها را حفظ کند، بلکه گاه از راه غیر متعارف، اولیای خود را محافظت می نماید، مدّت عمر امام عصر (علیه السلام) هم می تواند غیرعادی باشد.
نکته دیگر این که حضرت موسی (علیه السلام) در آغاز زندگی ودوران کودکی واوائل جوانی در غیبت بسر می برد، مفهوم غیبت بدین معناست که اطرافیان وی، او را نمی شناختند واز این که او ذخیره الهی برای انتقام از ستمگران است، آگاه نبودند ومفهومی شبیه این مفهوم می تواند درباره امام عصر (علیه السلام) مطرح گردد.
در این جا اشاره به بحثی درباره نگرش جامعه آن روز به مسأله غیبت ومدت آن مفید به نظر می آید.
نگاه شیعیان عصر آغاز غیبت به مدّت زمان آن
برخی از پژوهش گران می نویسند: در روزهای اوّل که موضوع وجود وغیبت آن بزرگوار به اطلاع شیعیان رسید، شاید کمتر کسی احتمال می داد که غیبت آن حضرت تا مدّتی طولانی ادامه یابد، شیعیان می پنداشتند که حضرتشان با رفع مشکلات اضطراری موجود وخطر عاجل به زودی ظهور فرموده وبه قاعده ی اجداد طاهرین به امور امامت قیام خواهند فرمود... باور عمومی آن بود که ایشان در روزگار حیات همان بزرگان ومعمّرین اصحاب حضرت عسکری (علیه السلام) که بر ولادت وامامت ایشان شهادت داده ودر جامعه بودند، ظهور خواهند فرمود تا آن معتمدین که قبلاً ایشان را دیده وبه چهره می شناختند صحّت دعوی ایشان را در مورد این که همان فرزند حضرت عسکری (علیه السلام) وجانشین ایشان هستند، تأیید کنند، واز این راه شیعیان به این حقائق واقف ومطمئن گردند...
در حاشیه کتاب مستند این قسمت اخیر جمله ابن قبه در «مسأله فی الامامه» معرفی شده که می گوید: «وامّا قولهم اذا ظهر فکیف یعلم انّه ابن الحسن بن علی؟ فالجواب فی ذلک انّه قدیجوز بنقل من تجب بنقله الحّجه من اولیائه کما صحّت امامته عندنا بنقلهم۵.»
از عبارت ابن قبه، در این جا برداشتی نادرست صورت گرفته، متأسفانه نقل ناقص سخن ابن قبه، زمینه چنین برداشتی را از عبارت وی فراهم آورده است، ما در این جا ادامه کلام ابن قبه را نقل می کنیم تا ناتمامی سخن فوق روشن گردد:
ابن قبه در ادامه عبارت فوق می گوید: «وجواب آخر وهو انّه قدیجوز ان یظهر معجزاً یدلّ علی ذلک، وهذا الجواب الثانی هو الّذی نعتمد علیه ونجیب الخصوم به وان کان الاوّل صحیحاً.»۶
اشکالی که در اینجا مطرح است، چگونگی شناخت امام عصر (علیه السلام) از سوی مردم می باشد، ابن قبه دو پاسخ از اشکال فوق مطرح کرده وپاسخ دوم که خود بدان اعتماد می ورزد ودر جواب دشمنان بدان تکیه می کند، این است که امام عصر (علیه السلام) می تواند با ارائه معجزه خود را به مردم بشناساند.
در هنگامی که ابن قبه کتاب خود را می نوشت، پاسخ دیگری برای پرسش فوق مجال داشت که به عنوان پاسخ اوّل ذکر کرده وپژوهش گر معاصر بدان استناد ورزیده است، ولی این پاسخ دلیل بر آن نیست که مردم احتمال طولانی بودن غیبت امام عصر (علیه السلام) را نمی دادند بلکه همین مقدار که محتمل است که غیبت امام عصر (علیه السلام) طولانی نباشد وآن حضرت در زمان بزرگان ومعمران اصحاب امام عسکری (علیه السلام) ظهور کند، برای طرح چنین پاسخی کافی است.
به دیگر بیان، دو مطلب در استدلال فوق با هم خلط شده است: یکی این که مردم در آن عصر اعتقاد داشته اند که مدّت غیبت امام عصر (علیه السلام) طولانی نیست ودیگری این که مردم در آن هنگام احتمال طولانی نبودن غیبت امام (علیه السلام) را می دادند. مطلب دوم – که مطلبی است صحیح، واز عبارت ابن قبه هم برداشت می شود – از چنان وضوحی برخوردار است که نیاز به استدلال ندارد وادعای پژوهش گر معاصر، مطلب نخست است که از عبارت ابن قبه برداشت نمی شود.
البته روشن است که اوّل پاسخ ابن قبه، پاسخی مقطعی است، هر چند در آن زمان برای دفع شبهه کافی بوده، ولی به عنوان پاسخی اساسی نمی توان بدان استناد جست وشاید ابن قبه از همین جهت خود به پاسخ دوم اعتماد داشته ودر مناظرات خود با مخالفان از آن بهره می جسته است.۷
ادامه توضیح پاسخ نعمانی به شبهه طول عمر امام زمان (علیه السلام)
در بحث از طول عمر امام (علیه السلام) هم دو پاسخ از کلام نعمانی برداشت می شود، پاسخ نخست پاسخی است، مقطعی وتنها در عصر نعمانی واندکی پس از آن کاربرد داشته است که حاصل آن این است که مدت عمر امام (علیه السلام)، می تواند از حداکثر عمر معمّران بیش تر نباشد.
ولی پاسخ اساسی نعمانی، پاسخ دوم وی است که دلیلی نداریم که عمر امام (علیه السلام) حتماً باید به اندازه متعارف باشد.
نه خداوند از طولانی ساختن عمر آن حضرت ناتوان است ونه سنت خداوند در باره اولیاء خود چنین است که همیشه از روش متعارف پیروی کند، چنانچه در داستان حضرت موسی (علیه السلام)، روشی نامتعارف برای ولادت، تربیت، حفاظت ورشد ونمو آن حضرت، دیده می شود.
نعمانی در جایی دیگر ضمن اشاره به تردید اکثریت مردمان در ولادت حضرت ودر سنّ آن بزرگوار، درباره طولانی شدن زمان غیبت بر روایاتی تکیه می کند که درباره غیبت امام عصر (علیه السلام) وارد شده وبر آن بر دشواری باور به این موضوع وسختی تحمّل آن واندک بودن معتقدان بدان تکیه شده است.۸ این روایات خود بر غیرمنتظره بودن این حادثه وتفاوت آن با حوادث دیگر تأکید دارد که می توان آنها را شاهدی بر پاسخ اساسی نعمانی از شبهه طول عمر امام (علیه السلام) گرفت.
باری صاحبان کتب فِرَق ونِحَل همچون نوبختی وسعد بن عبدالله به تفصیل از فرقه های انحرافی که پس از وفات امام عسکری (علیه السلام) پدیدار شده یاد کرده اند.۹ برخی از این مذاهب، هم چون جعفریه (پیروان جعفر بن علی – معروف به جعفر کذّاب –) پیروان بسیار داشته اند.۱۰ نعمانی بارها اشاره می کند که اکثریت عظیم شیعه با پیدایش غیبت از راه راست دوری گزیدند. این سخن تا چه حد از دقّت برخوردارست وآیا برای این اظهار نظر، تمام حوزه های شیعه بررسی شده ومثلا حوزه ی مهم تشیّع، قم مدّنظر بوده است، یا بیشتر به حوزه های عراق وشام که نعمانی با آن سر وکار داشته ناظر است؟ نیاز به تحقیق وتأمّل بیشتری دارد.۱۱
در اینجا تذکر این نکته هم مفید است که شبهات غیبت، تنها برای منحرفان از راه مستقیم تشیع مطرح نبوده، بلکه این امر مشکل فکری جدّی ای برای شیعیان ثابت قدم نیز ایجاد کرده است. علی بن الحسین بن موسی بن بابویه (م ۳۲۸ یا ۳۲۹) در مقدمه «الامامه والبتصره من الحیره» به این مشکلات اشاره می کند، فرزند وی شیخ صدوق نیز در هنگام اقامت در نیشابور با چنین حیرتی برای اکثریت شیعیانی که به نزد وی می آمدند برخورد می کند، حتی دانشمند دین داری همچون شریف ابوسعید محمد بن الحسن از خاندان شیعی رفیع آل الصلت قمی با شنیدن سخنانی از برخی از بزرگان فیلسوفان ومنطقیان در باره امام قائم (علیه السلام) به خاطر طولانی شدن زمان غیبت به شک وحیرت می افتد، واین بحران فکری تألیف کمال الدین را (با اشاره ی امام عصر (علیه السلام) در عالم روِ یا) به دنبال داشته است.
تألیف کتابهای غیبت بی تردید نقش مهمی در زدودن این گونه شبهات واصلاح اندیشه شیعیان داشته است.
سرانجام مذاهب انحرافی پس از نعمانی
در «فصول مختاره»۱۲، به نقل از حسن بن موسی نوبختی، چهارده فرقه ای که پس از وفات امام عسکری (علیه السلام) پدیدار گشته به تفصیل معرفی کرده است شیخ مفید در ادامه می افزاید: در این سال که سال ۳۷۳ می باشد، از این فرقه ها که ذکر کردیم تنها امامیه اثنا عشریه که به امامت فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) همنام پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) اعتقاد دارند وبه حیات وبقاء وی تا هنگامی که با شمشیر قیام کند باور دارند، باقی مانده اند. این فرقه از جهت تعداد وبرخورداری از عالمان ومتکلمان ومناظره گران و... اکثریت شیعه را به خود اختصاص داده است.
شیخ مفید می افزاید: «ومن سواهم منقرضون لا یعلم احد من جمله الاربع عشره فرقه الّتی قدمنا ذکرها ظاهراً بمقاله ولا موجوداً علی هذا الوصف من دیانته وانّما الحاصل منهم حکایه عمن سلف وارا جیف بوجود قوم منهم لاتثبت»۱۳
قطعه ی اخیر این عبارت اشاره به شایعاتی درباره برخی از پیروان این مذاهب در زمان مؤ لف دارد که شیخ مفید این شایعات را ثابت نمی داند.
مفید در کتاب «الفصول العشره فی الغیبه» هم که در سال ۴۱۰ نگاشته اشاره می کند که هیچ یک از نوادگان جعفر را نمی شناسد که با شیعیان اثنا عشری بر سر مسأله امامت فرزند حضرت عسکری (علیه السلام)، زنده بودن وی وانتظار ظهورش اختلاف نظر داشته باشد. شیخ طوسی هم در کتاب غیبت خود که آن را در سال ۴۴۷ نوشته است همین نکته را تأیید می کند، در آن زمان این فرقه به کلی ناپدید شده وهیچ کس از اتباع آن باقی نمانده بود.
برخی از پژوهشگران معاصر ضمن نقل مطالب بالا می افزایند: این اظهارات ظاهراً تا آنجا که به محدوده ی سنتی مذهب تشیع، از مدینه تا خراسان مربوط می شود، قابل اعتماد است. امّا بسیاری از نوادگان جعفر به مناطق وبلادی که در آن زمان دور از سرزمین شیعیان بود؛ مانند مصر وهند ونظائر آن مهاجرت کردند... برخی از آنان اقطاب سلاسل مختلف صوفیه شدند. یکی از آن سلاسل که رهبری آن بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند مستقر است اکنون در ترکیه وجود دارد. این فرقه در انتشارات اخیر خود رهبران طریقت خویش را تا جعفر که او را جعفر المهدی می خوانند نام می برند. یکی از آخرین رهبران آنان سید احمد حسام الدین (متوفی ۱۳۴۳)... در یک اشاره غیرمستقیم در مقدمه تفسیر خود به روشنی به خود به عنوان «وارث پیامبر» و«امام زمان» اشاره می کند.۱۴
این عبارت از نوعی ابهام برخوردارست، آنچه از ظاهر عبارت بر می آید۱۵، این است که در باور نویسنده فرقه جعفریه در زمان شیخ مفید وشیخ طوسی منقرض نشده بوده وبرای اثبات آن به بقاء سلسله طریقت فرزندان جعفر تا زمان کنونی در ترکیه استناد کرده است، ولی بقاء سلسله طریقت با انقراض جعفریه در زمان شیخ مفید وشیخ طوسی منافات ندارد؛ زیرا منظور از انقراض جعفریه قول به امامت شریعت آنهاست، نه پیشوای طریقت بودن آنها؛ نظیر معروف کرخی که سلسله طریقت بسیاری از سلاسل صوفیه به وی منتهی می شود.
البته این که سلسله طریقت فوق واقعاً بر اساس انتقال مقام از پدر به فرزند باقی مانده اند واجداد این خاندان هم به این سلسله وابسته بوده، نیازمند به اثبات است وادعای سلسله طریقتی فوق در زمان کنونی در اثبات این امر کافی نیست.
اگر مراد سید حسام الدین از دو عنوان مذکور، «وارث پیامبر» و«امام زمان» در شریعت هم باشد وفرض کنیم که ادعای وی این باشد که امامت در شریعت به صورت توارث از پدران وی به او رسیده است، صرف این ادعاء دلیل بر این نیست که پدران وی واقعاً دعوای امامت می کردند یا امامت جعفر را قبول داشته اند، بلکه ممکن است سالها پس از انقراض جعفریه، کسی از اولاد جعفر چنین ادعایی را مطرح کرده وآن را به اجداد خود نیز نسبت دهد. بنابراین دلیلی بر نادرستی سخن شیخ مفید وشیخ طوسی در انقراض جعفریه در زمان آنها در کار نیست.
حال به ادامه شرح حال ابوعبدالله نعمانی باز می گردیم.
لقب نعمانی
صاحب «روضات الجنات» در ترجمه نعمانی اشاره می کند که این لقب به نعمانیه – شهری بین واسط وبغداد –، وبه احتمال بعیدی به روستایی در مصر به این نام، منسوب است، وی می افزاید که این نام به نعمانیه – به فتح نون – که شهرکی است بین حمی وحلب، نیز به نعمان – به فتح – که نام وادیی در راه طائف بوده ونیز به نعمان که نام برخی از بزرگان بوده است، منسوب نیست.۱۶
عدم نسبت این لقب را به نَع مانیه ونعمان – به فتح نون – می توان به اختلاف تلفظ این دو اسم با نام نعمانی – به ضمّ نون – مستند ساخت؛ ولی علّت عدم نسبت وی به نُع مان چیست؟ روشن نمی باشد۱۷، از سوی دیگر معلوم نیست که مرحوم صاحب روضات چرا نسبت این لقب را به روستایی در مصر محتمل – هر چند بعید – می داند، ولی نسبت آن را به نُع مان، صریحا انکار می کند.
باری سمعانی در انساب خود در ذیل مدخل «النعمانی» آن را منسوب به نعمانیه – شهری بین بغداد وواسط بر کرانه دجله – دانسته ونام کسانی چند از محدثان را که به این لقب خوانده می شود آورده۱۸ از جمله : ابوجعفر محمد بن سلیمان باهلی نعمانی متوفی در سال ۳۲۲ در نعمانیه، وی تا حدودی معاصر نعمانی صاحب غیبت می باشد.
ونیز ابویعقوب اسحاق بن ابراهیم نعمانی، در تاریخ بغداد ج ۶، ص ۳۹۹، که ترجمه شده، وفات وی به سال ۳۴۵ ضبط شده است، بنابراین او دقیقاً معاصر نعمانی صاحب غیبت است که در ذی حجه، سال ۳۴۲ زنده بوده است.
ونیز ابوالحسن علی بن ثابت بن احمد بن اسماعیل نعمانی که ابوالحسن دارقطنی (متوفی ۳۸۵) از وی روایت می کند، نیز درطبقه نعمانی صاحب غیبت می باشد.
یاقوت در معجم البلدان در ذیل مدخل: النعمانیه، پس از ضبط این واژه به ضمّه می گوید: گویا منسوب به مردی به نام نُع مان است؛ شهرکی است بین واسط وبغداد در میانه راه بر کرانه دجله... اهالی این شهر همگی شیعه غالی می باشند... در کتاب ابن طاهر گروهی از اهل ادب را بدان منسوب دانسته است.۱۹
ممکن است با توجه به مذهب اهالی این شهر، نعمانی صاحب غیبت را هم منسوب بدین شهر بدانیم؛ ولی به روشنی معلوم نیست که شیعه غالی بودن اهالی این شهر، در اصل گفته چه کسی است؟ شاید این عبارت از کتاب ابن طاهر، به معجم البلدان راه یافته باشد، مراد از ابن طاهر ظاهراً ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی (متوفی ۵۰۷) می باشد که کتابی با نام «المؤ تلف والمختلف» نگاشته که با نام «الانساب المُتّفقه فی النقط والضبط» به اهتمام «دی بونک» [از مستشرقان] در سال ۱۸۹۰ در لندن به چاپ رسیده است.۲۰
بهر حال چندان روشن نیست که در دوره نعمانی صاحب غیبت (اواسط قرن چهارم) نعمانیه مرکز شیعیان غالی (به تعبیر رجال نگاران اهل سنت) بوده بلکه ممکن است مذهب تشیّع سالها بعد در این شهر رواج یافته باشد.
محدثان ملّقب به نعمانی معاصر صاحب غیبت هم، که در عبارت پیشین منقول ا ز انساب سمعانی به نام آنها اشاره رفت، گویا همگی از اهل سنت می باشند.
باری در کتب حدیثی ما نام افرادی با لقب نعمانی دیده می شود؛ همچون احمد بن داوود نعمانی مؤ لف دفع الهموم والاحزان وقمع الغموم والاشجان۲۱ که از حالات وی آگاهی بیشتری در دست نیست وعلی بن الحسن بن صالح بن الوضّاح النعمانی که از ابوعبدالله احمد بن ابراهیم بن ابی رافع واز خط ابوعبدالله محمد بن ابراهیم نعمانی حدیث نقل می کند.۲۲
کفعمی در مصباح، به نقل از نعمانی در نهج السداد، مطلبی نقل کرده است.۲۳ مراد از این شخص عبدالواحد بن الصفی النعمانی است وکتاب وی شرح رساله واجب الاعتقاد علاّمه حلی می باشد۲۴، صاحب ریاض می گوید که «گمان می کنم که وی از نوادگان نعمانی صاحب غیبت باشد»، ولی منشاء این گمان روشن نیست ومجرّد لقب نعمانی نمی تواند چنین گمانی را توجیه سازد.
بیاضی در صراط مستقیم از کتاب القاضی النعمانی نقل می کند:۲۵ اگر این نام مصحف القاضی النعمان نباشد۲۶، ممکن است، مراد از آن علی پسر قاضی نعمان مصری مؤ لف دعائم الاسلام باشد که همچون پدر خویش منصب قضاوت در دستگاه خلافت فاطمی بر عهده داشته است.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱. از جمله اقداماتی که از سوی (علیهم السلام) برای آماده سازی مردم برای عصر غیبت صورت گرفت، تشکیل نظام وکالت وارتباط غیرمستقیم مردم با ائمه (علیهم السلام)، وپاسخ ندادن روشن به پرسشهای دینی وارجاع به روایات امامان پیشین با ارائه کیفیت حل ناسازگاری روایات متعارض و... می باشد.
۲. غیبت نعمانی، ص ۲۱.
۳. غیبت نعمانی، ص ۲۶، ۲۷، ۱۵۷، ۱۶۹، ۱۷۰، ۱۸۶.
۴. غیبت نعمانی، ص ۱۵۷.
۵. مکتب در فرایند تکامل، ص ۱۲۱ و۱۲۲.
۶. مکتب در فرایند تکامل، ص ۱۸۶.
۷. اگر ابن قبه تنها پاسخ نخست را ذکر می کرد مجال این برداشت بود که چون این پاسخ به ظاهر مقطعی است، لذا باید تصوّر ابن قبه را از مسأله غیبت وظهور به گونه ای بدانیم که بتوان این پاسخ را پاسخی اساسی خواند، ولی با توجه به تعدّد پاسخ ابن قبه، چنین برداشتی از کلام ابن قبّه ناتمام است. بهر حال از کلام ابن قبه تنها باور شخص وی استفاده می شود نه باور عمومی.
۸. غیبت نعمانی، ص ۱۶۹، ونیز ر.ک، ص ۲۱، ۲۳، ۲۶ – ۲۸، ۱۸۶.
۹. فرق الشیعه، ص ۱۰۵ – ۱۱۹، المقالات والفرق، ص ۱۰۲ – ۱۱۶ و...
۱۰. کمال الدین، ص ۳۲۰ و۳۲۱ ومصادر دیگری که در مکتب در فرایند تکامل ص ۱۱۳ و۱۱۴ به آنها اشاره شده است.
۱۱. نوبختی از معتقدان به امامت حضرت مهدی با عبارت «الجمهور» یاد می کند (الفصول المختاره، ص ۳۱۸) که با کلام نعمانی سازگار نمی نماید.
۱۲. فصول مختاره ظاهراً تألیف سیدمرتضی می باشد. وی در این کتاب فصلهایی از کلام (کتاب خ. ل) شیخ مفید در مجالس [ظاهراً به معنای مناظرات] ونکته هایی از کتاب عیون ومحاسن وی را گرد آورده است (ر.ک. مقدمه کتاب وتصویر نسخه های خطی آن در آغاز فصول مختاره چاپ کنگره هزاره شیخ مفید)، به احتمال زیاد مطلبی که در اینجا نقل کردیم باید از العیون والمحاسن گرفته شده باشد.
۱۳. نگارنده از برخی نویسندگان به گونه ی شفاهی شنید که از بی دقتی دانشمندان شیعی سخن گفته وعبارت مفید را به عنوان نمونه ذکر می کند. وی در توضیح اشکال خود به کلام سیدرضی قدس سرّه در مقدمه خصائص الائمه، ص ۳۷ اشاره می کرد که تصریح می کند که در سال ۳۸۳ جمهور موسویان قائل به وقف بوده وامامت امامان پس از امام کاظم (علیه السلام) را باور نداشتند.
ولی عبارت مفید به روشنی ناظر به انقراض فرقه های پدیدار شده پس از وفات امام عسکری (علیه السلام) است، نه به فرقه هایی چون واقفه که پیشتر ایجاد شده اند؛ بنابراین سخن این نویسنده با بی دقتی همراه است نه سخن کسانی چون شیخ مفید!
۱۴. مکتب در فرایند تکامل، ص ۱۱۸ – ۱۲۱.
۱۵. احتمال خلاف ظاهری در عبارت این کتاب وجود دارد که با توجه به پراکندگی اولاد جعفر در شهرهای دور دست نمی توان صحّت ادعای انقراض جعفریه را مسلم دانست، زیرا محتمل است برخی از اولاد جعفر که در شهرهای دور از سرزمین شیعیان می زیسته اند بر این مذهب باقی باشند. بنابراین تنها احتمال عدم انقراض مطرح است نه ادعای عدم انقرض . این احتمال خلاف ظاهر است؛ زیرا برای طرح چنین احتمالی نیاز به ذکر مطالب چندی که قسمتی از آن نقل شد نمی باشد.
۱۶. روضات الجنات، ج ۶، ص ۱۲۷.
۱۷. این نکته هم باید مدّ نظر باشد که به گفته یاقوت که در ادامه نقل می شود، گویا النعمانیه، خود منسوب به شخصی به نام نُعمان می باشد.
۱۸. انساب سمعانی، ج ۵، ص ۵۰۹، اللباب فی تهذیب الانساب، ج ۳، ص ۳۱۷.
۹ ۱. معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۹۴.
۲۰. مقدمه المؤ تلف والمختلف دارقطنی، تحقیق د. موفق بن عبدالله بن عبدالقادر، ج ۱، ص ۷۴.
۲۱. مهج الدعوات، ص ۱۰۳، ۳۰۴، مصباح الکفعمی، ص ۲۰۵، ۲۹۶، الامان من اخطار الاسفار، ص ۱۲۶، المجتنی، ص ۱ ونیز ر.ک. کتابخانه ابن طاوس ص ۲۲۶، ذریعه، ج ۸، ص ۲۳۳ ونیز در ج ۱۱، ص ۲۴۵ ذیل عنوان «رفع» به این کتاب اشاره کرده وکلمه ی رفع - باراء – را مصحّف دفع - با دال - دانسته است.
۲۲. بحار ج ۹۰، ص ۱۲۳، به نقل از کتاب مجموع الدعوات محمد بن هارون تلّعکبری.
۲۳. مصباح کفعمی، ص ۳۴۳.
۲۴. ر.ک. ذریعه ج ۱۴، ص ۱۶۳، ج ۲۴، ص ۴۱۸، از این کتاب گاه با نام تحصیل السداد یاد شده است، ذریعه (همانجا)، کشف الظنون، ج ۱، ص ۳۵۹.
۲۵. صراط مستقیم. ج ۱، ص ۳.
۲۶. در مناقب این شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۶۴ از القاضی النعمان مطلبی نقل شده که در بحار ج ۴۰، ص ۲۳۰ / ۱۰ به همین تعبیر ودرج ۷۹، ص ۷۲ / ۲۴ با لفظ القاضی النعمانی آمده است.