مهر محبوب
بررسی وتحقیق در آثار وخواص محبت امام عصر (علیه السلام)
نویسنده: سید حسین حسینی
فهرست مندرجات
پیشگفتار
بخش اول: مقدمات
مفهوم محبت
ابزار تحقیق ونیل به محبت
محبت در جهان
محبت در انسان
محبت در قرآن
محبت در احادیث
محبت هدف آفرینش
واژه عشق وکاربرد آن
بخش دوم: موجبات محبت
حب ذات
احسان
احسان خداوند متعال عامل اصلی شکر وحب
احسان نبی اکرم دعا برای حارثه
احسان ائمه
۱- داستان سید محمد عاملی
۲- شفا یافتن آقا محمد مهدی
۳- دیدار مولی سلماسی
احسانهای غیر حضوری امام زمان
احسان حضرت بقیه الله در زمان غیبت
تألیف قلوب در پرتو احسان امام
حب جمال
سنخیت درونی وروحی
بخش سوم: خواص وآثار محبت
یکتا گزینی محبوب
وسعت قلب انسان بی انتهاست
انسان حامل امانت است
قلب مؤمن آینه الله (ظرف خدا) است
قلب مؤمن عرش خداست
محب از حب ذات می گذرد
محبوبها برای محبوب
مراتب توحید
وحدت کلمه، تکامل عقل وفکر واخلاق
امام عصر پرچمدار توحید در محبت
گوهر شناسی
محبوب ما، هم شمع وهم شاهد
گوهر شناسی حضرت خدیجه
گوهر شناسی بحیرای راهب
هدیه به محبوب
هدیه، تنزل فدا شدن عاشق است
هدیه برای یکی کردن محبوبها است
هدایای مادی ومعنوی
الف- هدایای مادی
ب- هدایای معنوی
هدیه جان به محبوب
تسلیم در برابر محبوب
مراحل تسلیم
تسلیم در آئینه گفتار ائمه
ائمه اهل البیت، ظرف خواسته خداوند
اصحاب امامان، نمونه تسلیم
۱- عبدالله بن ابی یعفور
۲- کلیب تسلیم
تسلیم، شرط تشیع
مکتب پادشاهان، مکتب ضد تسلیم
مقام اهل تسلیم
محب در حصن حصین محبوب
حصن نامحدود الله
حصن حصین مقربان
کودکان در حصن حصین ولایت امام زمان
خستگی ناپذیری در راه محبوب
محبت وایمان خستگی را می زداید
خستگی ناپذیری در آئینه گفتار معصومین
نشاط انتظار
خستگی ناپذیری الگوهای تلاش
خستگی ناپذیری پیامبر اکرم در راه محبوب
پیامبر در پایان سفر طائف
خستگی ناپذیری اسوه استقامت وعشق حضرت علی بن ابی طالب
الف- در ملازمت پیامبر
ب- در حصار شعب
ج- در خیبر
د- در خندق
هـ- در اظهار عشق به رسول خدا
و- در عبادت وبندگی خدا
خستگی ناپذیری صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا
خستگی ناپذیری امام حسن مجتبی
خستگی ناپذیری حضرت سید الشهداء امام حسین
خستگی ناپذیری امام سجاد
خستگی ناپذیری امام باقر
خستگی ناپذیری امام صادق
خستگی ناپذیری امام موسی بن جعفر
خستگی ناپذیری امام رضا
خستگی ناپذیری حضرت جواد
خستگی ناپذیری امام هادی
خستگی ناپذیری حضرت امام حسن عسکری
خستگی ناپذیری امام عصر حضرت بقیه الله
ایمانیان به تبع مولایشان خستگی ندارند
اسوه های خستگی ناپذیری
۱- شیخ مفید
۲- علامه مجلسی
۳- علامه امینی
تلاشگران جوان
ذکر محبوب
کثرت در ذکر محبوب
۱- آیات
۲- روایات
تأثیر متقابل عشق وذکر در یکدیگر
حق ولایت ذکر یار نسبت به سایر اعمال
یاد یار، همنشینی وانس با اوست
یاد دو طرفه
یاد ما از امام عصر، یاد او از ماست
نامهای محبوب
ذکر نعمت، ذکر اسم است
مجالس ذکر ائمه طاهرین
فراموش کردن یاد محبوب زندگی پر مشقت را نتیجه می دهد
موانع ذکر محبوب
۱- مال واولاد
۲- تسلط شیطان
غافل از ذکر محبوب اعتدال ندارد
اقتباس نور
نور وظلمات
محبوبهای واقعی همگی نورند
۱- خداوند نور است
۲- اولین مخلوق خدا نور است
۳- ائمه اهل بیت نورند
محبوبهای حقیقی نور افشانی می کنند
اقتباس نور از مراتب پایین آغاز می شود
قرب به محبوب شرط اقتباس نور
لازمه اقتباس نور شرح صدر است
در اثر اقتباس نور تمامی ادراکات عاشق نور می گردد
انقلاب ماهیت
سرعت انقلاب ماهیت
اسلام انقلاب ماهیت می کند
انقلاب ماهیت در کلام امیرالمؤمنین
دریای دل امام حب الله را در حد اعلا دارد
انقلاب ماهیت در عاشقان حضرت سید الشهداء
۱- زهیر بن قین بجلی
۲- جون، مولی ابی ذر
تمامی آثار محبت مربوط به انقلاب ماهیت است
انقلاب ماهیت در احادیث
آثار اخروی محبت اهل بیت در حدیث مورد بحث
بیقراری وانتظار در غیبت یار
فریاد فراق (دعا)
بی قراری حضرت رضا در فراق محبوب
سوز فراق در امام صادق
ارزش انتظار
وظیفه شیعه در هجران غیبت، دعا برای وصال وظهور است
انتظار، وارث ورع وتقواست
حشر با محبوب
معنای وفات
آنچه در عالم آخرت است، کشته دنیاست
در آرزوی حشر با محبوب
حشر با آل محمد ثمره دوستی آنهاست
در حشر، هر کس با امام ومحبوب خود خوانده می شود
بخش چهارم: صفات محبوب
دل آرایی نامحدود محبوب
وفای محبوب
جذبه محبوب
گذشت از لغزشهای محب
۱- او دارای وصف ستاریت وعیب پوشی است
۲- رحمت او بر غضبش سبقت دارد
۳- او توبه پذیر وآمرزنده است
۴- عفو امام صادق از عصیان کنیز
۵- امام حسن مجتبی ومرد بد زبان
۶- نادیده گرفتن امام حسن عسکری لغزشهای جعفر را
در دسترس بودن محبوب
۱- او محیط بر زمان است
۲- او از رگ گردن به ما نزدیکتر است
۳- او میان ما وقلب ما حائل می شود
خلاصه تمامی فصول ونتیجه آنها
پیشگفتار
بسم الله الرحمن الرحیم
المستغاث بک یا صاحب الزمان ﴿یا ایها العزیز، مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل وتصدق علینا﴾(۱).
این بار دکر تنها بودم. از ماهها پیش تاب وتب برگزاری جشنهای ایام نیمه شعبان را نداشتم. در اتاق کوچک دو در سه نماز مغر بو عشاء می خواندم. شب یازدهم شعبان سال هزار وچهارصد وچهار (بیست ودوم اردیبهشت شصت وسه) بود.
بین دو نماز، نظری به گذشته ام دوختم که در حدود بیست سال گذشته هرگز در چنین شبها وروزها، تنها وبدون برنامه نبوده ام وخیالی آسوده از برنامه های پر شور وهیجان به عنوان عرض ارادت به آستان مقدس آن حضرت نداشتم. اما امسال تنها و...، مشغول درس و.... برقی در ذهنم زد که این بار از طریق کتابت، وظیفه بندگی خود را نسبت به او (سلام الله علیه) انجام دهد. اما در چه موضوعی وبا چه بضاعتی؟ چرا که در تمامی موضوعات، کتابها ومقالات فراوان از بزک ترین محدثان شیعه وسنی نوشته شده اتست. پس، من کیستم که درباره او قلم روی کاغذ گذارم؟ واین بسی بلند پروازی است. ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه تست!
بعد در این اندیشه شدم که رحمت آن سرور، عام ومحبت او تام است واز هر کس به اندازه وسعش می پذیرد، من هم ران ملخی به دربار سلیمانی او می برم، شاید که قبول افتد وبه گوشه چشمی نظر فرماید. ﴿یا ایها العزیز، مسنا واهلنا الضر وجئنا ببضاعه مزجاه فاوف لنا الکیل وتصدق علینا﴾(۲).
بعد از آن، لحظات روحی خوشی پیدا شد وسپس به نظرم آمد تا آنجا که من می دانم کتابی مستقل در محبت آن حضرت نوشته نشده است. پس، بهتر که این عنوان را دنبال کنم. اصل عنوان جرقه زد تا روز نیمه شعبان یعنی پنج روز بعد. صبح باز تنها بودم که خاطرات شیرین گذشته ها سخت متاثرم کرد، آنگاه قلم بر کاغذ نهاده چنین نوشتم: پانزدهم شعبان هزار وچهارصد وچهار، ساعت هشت ونیم صبح، قم. به نام مولایم وبه عشق او آغاز می کنم. می خواهم در محبت ووصال وفراق او سخن گویم. پس، در کنار سفره مولودیه اش وبا الهام از روح پاک عمه بزرگوارش حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها آغاز می کنم. می خواهم خود را در دریای محبت او افکنم واز عمق دل آرزو می کنم که دل وقلب وفکر واندیشه در این راه به کار رود. اگر چه محبت سوزنده وگذارنده است، اما شیرین تر که بسوزم وبگدازم واز فیوضات نیمه شعبان بهره گیرم واز عطایای سرورم برخوردار گرم وبا الهام وکمک از خودش برای خودش رقم زنم، زیرا اگر از او اشارتی نباشد، سخن بی معنی وبی روح است وقلم جرات نوشتن نمی یابد وقلب به تپش نمی افتد. آری، از دفتر دل سخن می گویم، اگر چه بسیاری از لطایف آن در قالب الفاظ نمی گنجد. پس، این نوشته ها نیست مگر نمی از یمی، وپیمانه ای از امواج پر خروش دل. وهمین سخن دل، آئین ودین من است که فرمود: هل الایمان الا الحب والبغض(۳).
آیا ایمان غیر از حب وبغض است؟ ونیز:
الدین هو الحب والحب هو الدین(۴).
دین، دوستی است ودوستی دین است. بعد ملاحظه کردم که با اشتغالات فراوان طلبگی نمی توان فراغتی ممتد وپیوسته به دست آورد ویکباره این مهم را به انجام رسانید. لذا بر آن شدم که در محافلی نورانی که برای دوستان اهل بیت دارم موضوعات ومباحث را مطرح کنم که هم پخته تر گردد وهم انگیزه بیشتری برای تحقیق ومطالعه باشد. از آن رو، از ایام فاطمیه اول همان سال در سخنرانیهای که پیش می آمد مباحث را آغاز کردم که حدود دو سال، در سی ودو جلسه مورد بحث قرار گرفت. از آن پس، دوستان با صفا ووفا آنها را از نور پیاده کرده، بر روی کاغذ آوردند تا در ماه رمضان سال هزار وچهارصد وهشت نظری دوباره در آن نموده، از شکل سخنرانی، به صورت تحریر ونوشته اش در آوردم که با کسالت طولانی چند ماهه برخورد کردم وکار تعطیل شد. این بار با تمام مشکلات موجود، همت وکمک برادران عزیز ایمانی باعث شد که علی رغم کسالت طولانی ودیگر مشکلات، با شوق بیشتر به کار بپردازم که به خواست خداوند منان وتوجهات حضرت ولی عصر ارواحنا فداه کار آن به پایان رسید. در اینجا لازم است از تمامی عزیزانی که در پیاده کردن نوارها، پاکنویس جزوه وویراستاری آن مرا کمک کردند تشکر فراوان کنم. اجرشان با مولایشان امام عصر (علیه السلام). خواننده عزیز! نگارنده به جان می پذیرد که نوشته او بدون ایراد نیست، چرا که اولین نوشته این بی بضاعت است. بعلاوه، در موضوع خود بی سابقه است. پس، دوستان به نظر نقادی نگریسته، ایرادت را تذکر فرمایند تا در چاپهای بعدی اصلاح گردد ان شاء الله.
واخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین
تهران - مهر ۱۳۶۷
ربیع المولود ۱۴۰۹
سید حسین حسینی
بخش اول: مقدمات
بسم الله الرحمن الرحیم
صلی الله علی بقیه الله فی ارضه
گر دل نبود کجا وطن سازد عشق؟ * * * گر عشق نباشد به چه کار آید دل؟
کلام در محبت وموجبات آن است ونیز در خواص وآثار این گوهر گرانبها که بزرگترین ودیعه الهی در درون انسانها است. قبل از ورود در اصل مبحث وبه عنوان مقدمه نکاتی را یادآور می شویم:
مفهوم محبت
اگرچه دریافت حقیقت محبت وعشق برای انسان، وبلکه همه موجودات زنده، وجدانی است اما به رسم نوشتارها مفهوم ومعنای آن را نیز می آوریم: محبت را به ادراک ملائم با طبع وبغض را به ادراک غیر ملائم با طبع تعریف کرده اند، ونیز گفته اند که محبت تابع معرفت وشناخت است وهر چه شناخت بیشتر شود محبت شدیدتر خواهد بود(۵).
بنابر این، هر محبوبی - ولو از یک جهت - ملائم طبع محب خواهد بود.
ابزار تحقیق ونیل به محبت
تحقیق در معنا ومفهوم محبت به واسطه ذهن ونیروی عقلانی است اما رسیدن به واقعیت وچشیدن حقیقت آن با دل وجان انجام پذیر می باشد، وبه اصطلاح با علم حصولی نمی شود به آن نائل شد بلکه علم به آن از نوع علم حضوری وشهودی است. یعنی رسیدن به دریای مواج عشق ومحبت بر خلاف دیگر حقایق علمی وفنی جهان است، زیرا در حقایق علمی جهان مطالعه وبرخورداری از اساتید فن وتتبع وتحقیق در ماخذ ومتون ومقالات است که پرده از اسرار آنها بر می دارد. اما مقوله محبت از حقایق علمی جداست، زیرا ریشه در اعماق وجود خود انسان دارد، که تنها راه دسترسی به آن، تذکر وتنبه ومراجعه به درون خود می باشد، وتحقیق وبررسی علمی وذهنی را در این عرصه جائی نیست، مگر به عنوان اقامه شاهد ومثال:
چون قلم اندر نوشتن می شتافت * * * چون به عشق آمد قلم برخود شکافت
چون سخن در وصف این حالت رسید * * * هم قلم بشکست وهم کاغذ درید
ولذا حقیقت کشش وجذبه دلهای پر از عشق حضرت پروردگار ونیز سوختگان شمع وجود مقدس حضرت ولی عصر ارواحنا فداه هیچ گاه به عنوان یک مسئله عقلی قابل بررسی نیست، ونیز جذبه امام زمان صلوات الله علیه نسبت به رعایا وشیعیان خود، از کتاب وکتیبه وگفتار وآزمایشگاه مفهوم نمی شود، بلکه تلاطم امواج خروشان دریای محبت، در ساحل آرام قلب هر کس است که می تواند بدون حجاب، نمونه هایی از آن را برایش به شهود بیاورد. پس، مقصود از ورود در این مبحث، تنها ایجاد تذکراتی است که بتواند دلهای خفته عاشقان فطری دیار دیار (امام عصر (علیه السلام)) را بیدار کند تا بتواند خود، این جذبه وکشش را دریافت نماید، چرا که محبت یار ورخ او در دل عاشقان نهفته است وتنها یک اشارت از سوی اوست که آن را ظهور می بخشد. البته، انسان برای دریافت محبت وچشیدن شهد گوارای آن بایستی خود را در معرض وزش نسیمهای رحمانی ورحیمی خداوند قرار دهد تا در ساحل دریای بیکران محبتهای او، به اندازه پیمانه وجودی خویش، نصیبی جانفزا بردارد، وپیش نیاز برخورداری از این نفحات خداوندی، پاکی وطهارت وقداست باطنی است که زمینه را برای تجلی محبت ائمه دین وامام عصر (علیهم السلام) در این دلهای پاک مهیا می کند، درست مانند اصل معرفه الله که تفضلی از جانب خود اوست، وبر بندگان است که آن را پذیرا باشند تا در دریای مواج محبت وارد شده به اندازه پیمانه خویش سیراب گردند. ودر نتیجه: این نوع مباحث، تنها برای دلهای سوخته وقلبهای آکنده از آتش سوزان محبت معنا می دهد. وآنان که از سرچشمه زلال عشق جرعه ای ننوشیده اند، از آن هیچ گونه بهره ای نخواهند داشت. در واقع، طبیب عشق، دردمندان را علاج می کند وشفا می دهد:
طبیب عشق مسیحا دم است ومشفق لیک * * * چو درد در تو نبیند که را دوا بکند؟
نقطه عشق بود مرکز پرگار وجود * * * آنچه بیرون بود از دایره عقل این است
تمامی جهان با قانون عشق ومحبت اداره می شود واین مسئله ای است که عموم دانشمندان به آن اعتراف کرده اند. از نظر عرفا حرکت جهان یک حرکت حبی است وتمامی جهان، از جمادات تا مجردات، یک پارچه عشق ومحبت است.
از نظر فلاسفه نیز هر موجودی، به کشش محبت، به سوی مقصد ومقصود خود در حرکت است. از نظر دانشمندان فیزیک - که حوزه کارشان محدوده فیزیکی ومادی جهان است - جهان با نیروی جاذبه اداره می شود، زیرا که در دنیای جمادات الکترونها عاشقانه به گرد وجود هسته اتم می چرخند ودر نشئه گیاهان گرایش وکششهای گوناگون از جمله نور گرائی (فتوتروپیسم) وزمین گرائی (ژئوتروپیسم) - که ساقه گیاه را به سوی نور وریشه آن را به سوی زمین هدایت می کند - وجود دارد، حتی اگر در راه این گرایش وکشش به مانعی برخورد کند با آن به مبارزه برخاسته وراه خود را ادامه می دهد که آزمایش غربال در علوم طبیعی در این زمینه شاهدی گویا است. وعالم حیوانات که دارای حیات خاصی هستند نیز به طور روشن وبارز دارای این ویژگی می باشد که وجود غرائز در آنها بهترین شاهد است وکششهای غریزی در جنبه های گوناگون موجب حیات وبقای آنها می شود.
محبت در انسان
انسان که از او به عالم صغیر تعبیر می شود وجهان که از آن به انسان کبیر تعبیر می گردد، در قوانین وسنتهای خود بر یک دیگر تطابق دارند وآنچه خوبان همه دارند انسان به تنهایی دارا است واو میکرو فیلم تمامی آفرینش است ومثل ونمونه آنها:
اتزعم انک جرم صغیر * * * وفیک انطوی العالم الاکبر(۶)
آیا گمان می بری که از جهت جثه وهیکل کوچک وخرد هستی، حال آن که در تو جهان بزرگتر نهفته شده است. ودلیل نمونه ومثل بودن، خلافت انسان در روی زمین است که خداوند او را خلیفه وجانشین خود قرار داده وموجودات دیگر را به خاطر او آفریده است: ﴿واذ قال ربک للملائکه انی جاعل فی الارض خلیفه﴾(۷).
هنگامی که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من در زمین خلیفه قرار می دهم. واما اینکه او گل سر سبد آفرینش است از آیات زیر معلوم می گردد:
﴿انا عرضنا الامانه علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان﴾(۸).
همانا ما امانت را بر آسمانها وزمین وکوهها عرضه کردیم. آنان از پذیرش سرباز زدند وترسیدند وانسان آن را به دوش کشید. مقصود از امانت هر چه باشد (ولایت، تکلیف، و...) انسان یارائی حمل آن را پیدا کرد وسایر موجودات پیدا نکردند. ﴿وعلم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه فقال انبئونی باسماء هولاء ان کنتم صادقین﴾(۹).
وخداوند تمامی نامها را به آدم تعلیم فرمود. پس، آنها را بر ملائکه عرضه نمود وفرمود: اگر راست می گوئید خبر دهید به من از این اسماء. ﴿وسخر لکم ما فی السموات وما فی الارض جمیعا منه﴾(۱۰).
وآنچه را در آسمانها وزمین است، مسخر شما فرمود. می بینیم که از آیات فوق ودهها آیه کریمه دیگر استفاده می شود که انسان یکه تاز میدان مسابقه در آفرینش است وجرم کوچکی است که از خواص دیگر موجودات حکایت می کند، او جانشین خدا در زمین وعالم به علم اسماء وحقایق جهان است ودر این امر گوی سبقت را از سایر آفریده ها ربوده است. بنابر این، به حکم قانون عمومی عشق وسریان آن در تمامی موجودات، انسان نیز مشمول این جذبه عمومی است وتمامی ابعاد او با قانون عشق ومحبت به حیات خود ادامه می دهد. یعنی جنبه جمادی او تابع قانون جمادات وجنبه نباتی اش در خیل وزمره نباتات وبعد حیوانی اش در جمع حیوانات وجنبه عقلانی اش، همه وهمه، با جاذبه عشق اداره می گردد. واز جهت توجه فطری نیز می بینیم که اگر محبت وکشش نبود نه تولیدی بود ونه تغذیه ای ونه حیاتی ونه لذتی، وجهان وانسان به مرگ وسکوت وسکون می رفت:
ای زبده راز آسمانی * * * وی حله عقل پر معانی
بی آتش عشق کی توان یافت * * * یک قطره ز آب زندگانی
ونیز:
دور گردون را ز جذب عشق دان * * * گر نبودی عشق کی گشتی جهان
محبت در قرآن
اکنون که به طور اجمال دیدیم هستی وآفرینش مساوی ومساوق ویا لا اقل همراه با عشق ومحبت وجذبه است ومی دانیم که دو کتاب الهی (تکوینی وتدوینی) در قوانین خود برهم منطبق اند، نتیجه می گیریم که بایستی سر تا سر قرآن کریم - که زبان جهان وانسان وترجمان آن دو است - دم از محبت وعشق بزند، وچنین نیز هست. چرا که در صد وچهارده سوره قرآن، دویست وبیست وهشت بار از رحمت خاص وعام آفریدگار جهان نام برده شده وصدها مرتبه به تعبیرات گوناگون از این قانون ساری در تمامی عالم پرده برداری گردیده است، به طوری که بیست وهشت بار کلمه ود ومشتقات آن وصد وپانزده مرتبه لفظ حب وسایر مشتقات آن وده ها بار لفظ ولایت ومشتقات آن به کار برده شده است. واین همه تاکید وتوصیه به خاطر خاصیت فطری وخلقتی انسان است که قرآن نیز از آن تعبیر می کند. زیرا قرآن زبان فطری انسان کامل است وانسان کامل مجسمه قوانین قرآن کریم، ودر نتیجه، آن دو در آثار وخواص مشترک اند. واز این رو به هر دوی آنها کتاب وامام اطلاق شده است(۱۱).
محبت در احادیث
گنجینه بی انتهای روایات ما نیز که بیان وتوضیح وتفسیر قرآن هستند مملو وسرشار از بحث محبت در جنبه های گوناگون وابعاد مختلفه آن است ودر این زمینه کتب وجوامع روائی وحدیثی وتفسیری ما نکته ای را فروگذار نکرده اند: احادیث پیرامون مقوله محبت وعشق آن قدر زیاد است که به آسانی نمی توان آنها را احصاء نمود. مثلا در کتاب شریف کافی ابواب ذیل در کتاب ایمان وکفر جلب توجه می کند: باب المداراه: باب مدارا نمودن باب الرفق: باب رفاقت باب الحب فی الله والبغض فی الله: باب دوستی ودشمنی در راه خدا باب صله الرحم: باب صله رحم باب البر بالوالدین: باب نیکی به پدر ومادر باب اخوه المومنین بعضهم لبعض: باب برادری مومنان با یک دیگر باب التراحم والتعاطف: باب رحم ومحبت کردن نسبت به یک دیگر باب زیاره الاخوان: باب دیدار برادران با یک دیگر باب المصافحه: باب مصافحه نمودن باب المعانقه: باب معانقه باب التقبیل: باب بوسیدن باب تذاکر الاخوان: باب مذاکره با برادران باب فی الطاف المومن واکرامه: باب اظهار محبت وتکریم به مومن باب فی سکون المومن الی المومن: باب آرامش مومن به مومن باب الدعاء للاخوان بظهر الغیب: باب دعا برای برادران در غیاب آنها باب حسن المعاشره: باب حسن معاشرت باب التحبب الی الناس والتودد الیهم: باب محبت ودوستی به مردم کردن باب اخبار الرجل اخاه لحبه: خبر دادن انسان برادرش را که او را دوست می دارد باب التسلیم: باب سلام کردن باب التکاتب: باب مکاتبه کردن نگارنده در بررسی اجمالی احادیث در کتب حدیثی مانند بحارالانوار علامه مجلسی رحمه الله علیه وسایر کتب حدیث، ابواب زیر را به دست آورده است: - محبت خدا به إنسان - محبت انسان به خدا - محبت اهل البیت (علیهم السلام) به شیعیان - محبت شیعیان به ائمه اطهار (علیهم السلام) - محبت به والدین - محبت به اولاد - محبت به استاد - محبت به شاگرد - ایمان یعنی حب وبغض - محبت به برادران دینی - خواص وآثار محبت - محبت دنیا واشرار - محبت کر وکور می کند - محبت ممدوح - محبت مذموم البته، فصل بندیهای این نوشته به ترتیب این ابواب نیست بلکه ترتیب خاص دیگری دارد که در صفحات آینده خواهید دید - ان شاء الله. نمونه بارز تاکید روایات بر محبت، حدیث زیرا است: کل امر ذی بال لم یذکر فیه بسم الله الرحمن الرحیم فهو ابتر(۱۲).
هر کار ارزشمندی اگر با بسم الله الرحمن الرحیم آغاز نگردد ناتمام خواهد ماند. البته، اهمیت آغاز هر کاری با این کلمه طیبه به خاطر خواصی است که از جمله آن یادآوری دو صفت از صفات حق تعالی می باشد که منبع جوشش وفوران رحمت رحمانیه ورحیمیه است وشامل دنیا وآخرت ومومن وکافر خواهد بود. چرا که رحیم اسم عام است ومعنای خاص دارد (یعنی انسانها نیز می توانند این نام را بر فرزندان خود بگذارند اما معنای آن مخصوص به رحمت حق تعالی به افراد خاصی است. )و رحمان اسم خاص با معنای عام است. (یعنی انسانها از نامگذاری به آن ممنوع شده اند ومعنای آن رحمت واسعه خداوند بر تمامی موجودات است. (دیگر مطالب حدیثی را در ضمن مباحث آینده خواهید دید).
محبت هدف آفرینش
به شهادت کریمه: وما خلقت الجن والانس الا لیعبدون(۱۳).
کمال مطلوب انسان نیز در آفرینش عبادت وبندگی است. وبه گواهی شریفه: الله الذی خلق سبع سموات ومن الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیء قدیر(۱۴).
هدف از خلقت موجودات، علم انسان است. واین عبادت وعلم در تسبیح وتقدیس خداوند ظهور می یابد، که: ﴿وان من شیء الا یسبح بحمده﴾(۱۵).
هیچ چیزی نیست مگر اینکه تسبیح خدا کند. زیرا تقدیس وتسبیح که بندگی خداست بدون دانائی وشعور امکان نمی پذیرد. واین تسبیح وتقدیس همان است که هدایت نام گرفته: ﴿قال ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾(۱۶).
موسی گفت: پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش خاص آن را می دهد وسپس هدایت می کند. واین هدایت عام به سوی محبوب همان آئین موجودات است. ودر احادیث آمده که دین، حب وبغض است: عن فضیل بن یسار قال: سالت ابا عبد الله (علیه السلام) عن الحب والبغض، ا من الایمان هو؟ فقال: وهل الایمان الا الحب والبغض، ثم تلا هذه الایه:
﴿حبب الیکم الایمان وزینه فی قلوبکم وکره الیکم الکفر والفسوق والعصیان اولئک هم الراشدون﴾(۱۷).
فضیل بن یسار گوید از امام صادق (علیه السلام) از حب وبغض پرسیدم که آیا جزو ایمان است؟ فرمود: آیا ایمان، چیزی غیر از حب وبغض است؟! سپس این آیه را تلاوت فرمود که: ایمان را محبوب دلهای شما قرار داد وبرای شما تزئین فرمود وکفر وفسوق وگناه را مکروه شما نمود. آنان هدایت شدگانند(۱۸).
وبالجمله، علم وبندگی ومحبت، هدف آفرینش ودین انسان قرار می گیرد، که آئین عاشقان، عشق ومحبتشان است وراه وروش ایشان، وصال محبوبشان. نتیجه اینکه: هدف از خلقت انسان وسایر موجودات عبادت است وعبادت صحیح از راه دین امکان پذیر است ودین جز حب وبغض چیز دیگری نیست. والبته، رهسپاری به این هدف در دل همه موجودات وانسان نهفته است وآنها را به سوی آن راهنمایی می کند.
واژه عشق وکاربرد آن
می گویند: چرا از محبت، به عشق تعبیر می کنید؟ وآیا در کلام امامان بزرگوار وپیشوایان دینمان - سلام الله علیهم اجمعین - چنین واژه ای به چشم می خورد؟ در پاسخ این پرسش منطقی می گوئیم: البته رعایت اصطلاحات اسلامی وشیعی از ضروریات حفظ ونگهداری ارزشهای اعتقادی است وما باید این مسئله را با شدت ودقتی هر چه تمامتر پیگیری کنیم وقالبها والفاظ کلام آن بزرگواران را تغییر ندهیم، مبادا که تدریجا اندیشه های باطل را برای ما تداعی کند ورفته رفته، از مفاهیم اصیل اسلامی خود دور بیفتیم ودیگران نیز از این طریق، در آب گل آلود این تغییرات ناسزا، صیدی کنند وافکار باطل خویش را با آب ورنگی اسلامی به خورد ما دهند. مثلا استعمال واژه های سرمایه داری، فئودالیسم، مرتجع، مترقی، ایدئولوژی وامثال اینها، در دنیای امروز مسلمانان، مفاهیمی را تداعی می کند که این مفاهیم، نشات گرفته از مکاتب زمینی واندیشه های بشری است.
واکنون آیا واژه عشق نیز در این شمار است؟ خواهیم گفت: اگر چه تاسیس کنندگان مکاتب سیر وسلوک نیز در اصطلاحات خاص خود، از عشق سخنها به میان آورده اند همان گونه که در باب محبت نیز چنین کرده اند، اما هم اکنون در عصر ما ودر فرهنگ غنی وسرشار لغت پارسی، این واژه از انحصار گروه ویا دسته ای خاص خارج شده وکاربردی عمومی دارد وهمگان از آن، معنای محبت شدید را انتزاع می کنند، که از آن جمله بسیاری از ادبا، شعرا ودانشمندان اسلامی وشیعی به ویژه در مدایح خاندان عصمت (علیهم السلام)، از این لغت بسیار استفاده کرده اند. به علاوه ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز، اگر چه بسیار اندک، ولی در برخی موارد این واژه را به کار برده اند. در تایید سخن، مناسب است شاهدی از گفتار دانشمند بزرگ عالم اسلام، علامه مجلسی رضوان الله علیه بیاوریم که هم شاهد گفتار ماست وهم نشان می دهد که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نیز این لغت را به کار برده اند. ایشان در ذیل حدیث سوم باب العباده اصول کافی که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده است: افضل الناس من عشق العباده... چنین می نگارد: وعشق من باب تعب، والاسم العشق، هو الافراط فی المحبه، ای احبها حبا امفرطا من حیث کونه وسیله الی القرب الذی هو المطلوب الحقیقی وربما یتوهم ان العشق مخصوص بمحبه الامور الباطله، فلا یستعمل فی حبه سبحانه وما یتعلق به. وهذا یدل علی خلافه وان کان الاحوط عدم اطلاق الاسماء المشتقه منه علی الله تعالی، بل الفعل المشتق منه ایضا بناء علی التوقیف(۱۹).
وعشق از باب تعب واسم مصدر از آن عشق است که افراط در محبت می باشد... چه بسا توهم می شود که عشق مربوط به محبت امور باطله است، پس در محبت الهی به کار نمی رود ودر امور مربوط به آن نیز به کار نمی رود، واین روایت بر خلاف این توهم دلالت می کند. اگر چه احتیاط این است که نامهای مشتق از عشق وافعال آن در مورد خدا به کار نرود، بنابر اینکه اسماء خدا را توفیقی بدانیم. ما هم عشق را مترادف با محبت به کار می بریم، ودر حقیقت، لغت حب ومودت را به عشق ترجمه کرده، معنای عام آن را قصد می کنیم.
پیدایش هر محبتی را موجباتی است وافزایش آن را دلایلی. برخی از موجبات آن از این قرار است:
حب ذات
یکی از موجبات مهم این پدیده، حب ذات ودوست داشتن خود است. از آنجا که انسان به طور فطری، خویشتن خود را دوست می دارد، افعال وافکار ونتایج آنها را نیز دوست می دارد. وبرپایه این خصیصه فطری است که مثلا هر شاعری از دسترنج فکر نو آور سروده های زیبای خود لذت می برد ویا یک استاد نقاش، از صورتگریهای استادانه خویش که نتیجه تلاش دستهای سحر آفرین اوست، حظی وافر می برد. جالب توجه اینکه قوانین دین واقع گرای اسلام نیز هیچ گاه این خواسته های طبیعی را نادیده نگرفته وقصد مدفون نمودن آنها را نداشته است. چرا که حب ذات، موجب حرکت وکوشش موجودات برای بقا، وفعالیت آنها برای تکامل است وهمین غریزه باعث دفاع موجودات از حریم بقای خود می شود. وبه همین علت، خداوند دو قوه غضب وشهوت را به انسان ارزانی داشته است تا با اولی در مقابل دشمنان جان وتنش از خود دفاع کند وبا دومی منافع ودوستان را به خود جلب نماید. واز طرفی، هدف نهایی آن، تقدیس این عواطف فطری وبارور نمودن وبه کمال مطلوب رسانیدن آن است(۲۰).
بنابر این خواسته درونی، انسان از هر کس یا هر شیء که به نفع او باشد لذت می برد واو را دوست می دارد واز هر چیزی یا کسی که به ضرر او باشد نفرت دارد. از نتایج روشن حب ذات، خاصیت حب بقا است که بزرگترین دلیل وجود جهان آخرت است.
احسان
این سبب نیز در حقیقت به همان علت اول بر می گردد. هر کسی احسان کننده به خویش را دوست دارد. انسان کسی را که به او محبت می کند (چیزی به او عطا می کند یا در حق او گذشت وفداکاری وایثار روا می دارد) دوست می دارد. در دعای شریف نبوی این چنین آمده است: اللهم لا تجعله لفاجر علی یدا فیحبه قلبی(۲۱).
خدایا! دست احسان هیچ فاسقی را بر من قرار مده، تا محبتش در دلم جای گیرد. یعنی خدایا اگر چنین کسانی به من خدمت کنند، ناگزیر من نیز نسبت به آنها محبت پیدا می کنم، اما از آنجا که فاسق هستند، دوست ندارد که دست انعام واحسان بر من داشته باشند.
احسان خداوند متعال عامل اصلی شکر وحب
از نظر عقل ونقل مسلم، یکی از موجبات حب الله احسان اوست. او به موجب اینکه آفریدگار جهان وانسان وصفات وکمالات آنها است وبزرگترین احسان را به ما جهانیان عنایت فرموده وما را از نیستی به عرصه هستی آورده است، مورد محبت قرار می گیرد، که این ابراز محبت در قالب حمد ومدح برای او انجام می شود: ﴿الحمد لله رب العالمین﴾(۲۲).
حمد مخصوص الله است که پروردگار عالمیان می باشد. ربوبیت خداوند نسبت به عالمیان بزرگترین احسان اوست، زیرا او با قدرت وربوبیت خود جهان را خلق وسپس به هدف متناسب با آنها رهنمایی می نماید: ﴿ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی﴾(۲۳).
پروردگار ما کسی است که به هر چیزی آفرینش مخصوص او را عطا نموده، سپس راهنمایی می کند. امام حسین سلام الله علیه تفصیل این ربوبیت واحسان را در دعای روز عرفه چنین عرضه می دارد: یا مولای: ای مولای من انت الذی مننت: تو کسی هستی که منت نهادی انت الذی انعمت: توئی که نعمت عطا فرمودی انت الذی احسنت: توئی که احسان کردی انت الذی اجملت: توئی که نیکو کردی انت الذی افضلت: توئی که افضال کردی انت الذی اکملت: توئی که کامل نمودی انت الذی رزقت: توئی که روزی دادی انت الذی وفقت: توئی که توفیق عنایت کردی انت الذی اعطیت: توئی که عطا فرمودی انت الذی اغنیت: توئی که بی نیاز نمودی انت الذی اقنیت: توئی که خشنود ساختی انت الذی اویت: توئی که جای دادی انت الذی کفیت: توئی که کفایت کردی انت الذی هدیت: توئی که راهنمایی نمودی
احسان نبی اکرم دعا برای حارثه
دعای رسول الله (صلی الله علیه وآله) برای زید بن حارثه
وگاهی نیز از خیل سوداگران این کوی افرادی را می یابیم که آن چنان آتش جانسوزی بر سراپای وجودشان شعله افکنده است که از خود بی خود شده، در منتهای اشتیاق، از آن بزرگواران خواسته اند که برای ارتحال ارواح بزرگشان به سرای باقی دعا کنند، چرا که اجسادشان تحمل بارگران آن چنان ارواح عظیمی را نمی آورده است وزید بن حارثه، یا حارث بن مالک انصاری یکی از این قهرمانان است که داستان او را در کتاب شریف کافی از زبان مبارک امام صادق (علیه السلام) این گونه می خوانیم: عن اسحاق بن عمار قال: سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول: ان رسول الله (صلی الله علیه وآله) صلی بالناس الصبح، فنظر الی شاب فی المسجد وهو یخفق ویهوی براسه، مصفرا لونه، قد نحف جسمه وغارت عیناه فی راسه، فقال له رسول الله (صلی الله علیه وآله): کیف اصبحت یا فلان؟ قال: اصبحت یا رسول الله موقنا.
فعجب رسول الله (صلی الله علیه وآله) من قوله وقال: ان لکل یقین حقیقه فما حقیقه یقینک؟ قال: ان یقینی یا رسول الله هو الذی احزننی واسهر لیلی واظما هو اجری فعزفت نفسی عن الدنیا وما فیها حتی کانی انظر الی عرش ربی وقد نصب للحساب وحشر الخلائق لذلک وانا فیهم وکانی انظر الی اهل الجنه یتنعمون فی الجنه ویتعارفون وعلی الارائک متکئون وکانی انظر الی اهل النار وهم فیها معذبون مصطرخون وکانی الان اسمع زفیر النار یدور فی مسامعی. فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله) لاصحابه: هذا عبد نور الله قلبه بالایمان، ثم قال: الزم ما انت علیه، فقال الشاب: ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهاده معک. فدعا به رسول الله (صلی الله علیه وآله) فلم یلبث ان خرج فی بعض غزوات النبی (صلی الله علیه وآله) فاستشهد بعد تسعه نفر وکان هو العاشر. اسحاق بن عمار گفت که حضرت ابوعبدالله (امام صادق) (علیه السلام) فرمودند: روزی رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نماز صبح را با مردم گزاردند.
سپس در مسجد نگاهشان به جوانی افتاد که چرت می زد وسرش پائین می افتاد، رنگ رخسارش پریده بود، اندامش لاغر ونحیف شده وچشمانش به گودی نشسته بود. از او پرسیدند: حالت چگونه است؟ عرضه داشت: به حالت یقین نائل گشته ام. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) از گفته او در شگفت شدند (خوششان آمد) وفرمودند: همانا هر یقینی را حقیقتی است. حقیقت یقین تو چیست؟ عرض کرد: یا رسول الله! همین یقین من است که مرا اندوهگین ساخته، به بیداری شب وتشنگی روزهای گرمم مبتلا ساخته وبه دنیا وآنچه در آن است بی رغبتم کرده است، تا آنجا که گویا عرش پروردگارم را می بینم که برای رسیدگی به حساب خلق بر پا شده ومردم برای حساب گرد آمده اند وگویا اهل بهشت را می نگرم که در نعمت می خرامند وبر کرسیها تکیه زده با یک دیگر معارفه به عمل می آورند. وگویا اهل دوزخ را می بینم که در آنجا معذب اند وبه فریاد رسی ناله می کنند. وگویا اکنون آهنگ زبانه کشیدن آتش دوزخ در گوشم طنین افکنده است. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به اصحاب خود فرمودند: این جوان بنده ای است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته سپس به خود او فرمودند: بر این حال که داری ثابت باش. جوان عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه شهادت در رکابت را روزیم کند. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) برای او دعا فرمودند. مدتی نگذشت که در جنگی همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) بیرون رفت وبعد از نه نفر شهید گشت واو دهمین [شهید آن جنگ] بود(۲۴).
این چنین پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) او را از جهان تنگ فانی به دیار بی انتهای باقی رسانیدند. وملای روم نیز در اشعار خویش داستان او را این چنین قصه می کند:
گفت پیغمبر صباحی زید را * * * کیف اصبحت ای رفیق با صفا
گفت عبدا مومنا باز اوش گفت * * * کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
گفت تشنه بوده ام من روزها * * * شب نخفتستم ز عشق وسوزها
گفت از این ره کو ره آوردی بیار * * * در خور فهم وعقول این دیار
گفت خلقان چون بینند آسمان * * * من ببینم عرش را با عرشیان
هشت جنت هفت دوزخ پیش من * * * هست پیدا همچو بت پیش شمن
یک به یک وا می شناسم خلق را * * * همچو گندم من ز جو در آسیا
که بهشتی که وبیگانه کی است * * * پیش من پیدا چو مار وماهی است
جمله را چون روز رستاخیز من * * * فاش می بینم عیان از مرد وزن
هین بگویم یا فرو بندم نفس * * * لب گزیدش مصطفی یعنی که بس
یا رسول الله بگویم سر حشر * * * در جهان پیدا کنم امروز نشر
هل مرا تا پرده ها را بردرم * * * تا چو خورشیدی بتابد گوهرم
تا کسوف آید ز من خورشید را * * * تا نمایم نخل را وبید را
وا نمایم راز رستاخیز را * * * نقد را ونقد قلب آمیز را
دستها ببریده اصحاب شمال * * * وا نمایم رنگ کفر ورنگ آل
وا گشایم هفت سوراخ نفاق * * * در ضیاء ماه بی خسف ومحاق
وا نمایم من پلاس اشقیاء * * * بشنوانم طبل وکوس انبیاء
دوزخ وجنات وبرزخ در میان * * * پیش چشم کافران آرم عیان
وا نمایم حوض کوثر را بجوش * * * کاب بر روشان زند بانگش بگوش
وانکسان که تشنه گردش می زیند * * * یک بیک را وا نمایم تا کی اند
می بساید دوششان بر دوش من * * * نعره هاشان می رسد در گوش من
اهل جنت پیش چشمم ز اختیار * * * در کشیده یک به یک را در کنار
دست یک دیگر زیارت می کنند * * * و از لبان هم بوسه غارت می کنند
کر شد این گوشم ز بانگ آه آه * * * از حنین ونعره وا حسرتاه
این اشارتهاست گویم از نغول * * * لیک می ترسم ز آزار رسول
همچنین می گفت سرمست وخراب * * * داد پیغمبر گریبانش به تاب
گفت هین در کش که اسبت گرم شد * * * عکس حق لا یستحی زد شرم شد
احسان ائمه
وهمین احسان موجب ارادت وعشق ما به ساحت مقدس پیامبر اکرم واهل بیت گرامی اش - صلوات الله علیهم اجمعین - می باشد، چرا که سر تا سر وجود وزندگانی آن بزرگواران آمیخته به احسان به عموم جهانیان به ویژه به شیعیان ودوستانشان می باشد که ما به رعایت اختصار از آوردن مثال ونمونه خودداری کرده، علاقه مندان را به کتب مفصل تر ارجاع می دهیم.
واین احسان وبزرگواری در دوره غیبت کبرای مولای محبوبمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه - که از سال ۳۲۹ هجری آغاز گشته وتا کنون نیز داغ جانسوز این ماجرا، دل مشتاقان را گداخته - نمونه هائی بسیار دارد وبه خاطر همین الطاف وبنده نوازیها بوده است که می بینیم خیل سرگشتگان این کوی، در تاریخ تشیع، همیشه بسیار بیشتر از دیگر کوچه های اشتیاق بوده ورونق بازار سودای عشق اینان، کساد دیگر بازارهای عاشقی را سبب شده است. در اینجا سزاوار است یادی کنیم از افرادی که در دوران هجران آن بزرگوار مورد الطاف سرورانه اش قرار گرفته واز دریای احسانش پیمانه ای لبریز برداشته اند:
۱ - داستان سید محمد عاملی
مرحوم محدث نوری می نویسد: سید محمد عاملی فرزند سید عباس آل عباس شرف الدین که ساکن یکی از قراء جبل عامل بود به خاطر تعدی حکام جور، آن سامان را ترک گفت. ودر هنگام خروج از وطن حتی به اندازه خرج یک شبانه روز را نداشت ودر عین حال، آن قدر عفیف بود که از کسی چیزی درخواست نمی کرد وبه گردش وسیاحت می پرداخت. در ایام سیاحت، در خواب وبیداری حکایات عجیبی دیده تا در مجاورت نجف اشرف رحل اقامت افکند ودر حجره ای از حجرات فوقانی صحن شریف در نهایت فقر زندگی می کرد واز حالات او فقط بعضی از خواص با خبر بودند که پنج سال بعد از ترک وطنش نیز وفات نمود. او با من رفت وآمد داشت ودر تعزیه های حسینی شرکت می کرد ودر بعضی مواقع به عنوان امانت کتاب دعا از من می گرفت. روزهایی را با چند خرما روزگار می گذرانید وانواع دعاهای وسعت رزق را می خواند وادعیه واذکار را ترک نمی کرد.
در ایامی برای عرض حاجتش چهل روز پیش از طلوع آفتاب از دروازه کوچک شهر که از سمت دریا بود، بیرون می رفت وبه طوری که کسی او را نبیند یک فرسخ یا بیشتر طی مسافت می کرد وعریضه ای را در میان گلی می پیچید ونام یکی از نواب را صدا می کرد ودر آب می انداخت. او خود می گفت: این کار را ادامه دادم تا سی وهشت یا سی ونه روز گذشت. عریضه را در آب افکندم وبا ناراحتی سرم را پایین انداختم وبرگشتم. هنگام برگشتن دیدم مردی از پشت سرم می آید که لباس عربی داشت، سلام کرد. من هم جواب مختصری دادم ودیگر توجهی نکردم چون بسیار ناراحت بودم. با همین حال مقداری با من راه آمد سپس با لهجه محلی خودم گفت: سید محمد! حاجت تو چیست که سی وهشت یا سی ونه روز است هر روز پیش از طلوع آفتاب به فلان جا می روی وعریضه خود را در آب می اندازی؟ گمان می کنی که امام تو بر حاجت تو مطلع نیست؟! سید محمد گفت: خیلی تعجب کردم زیرا هیچ کس را از این کار خود مطلع نکرده بودم وکسی مرا ندیده بود وکسی را از جبل عامل در نجف نمی شناختم. بخصوص آن گاه بر تعجب من افزوده شد که دیدم او بر سر کوفیه وعقال دارد.
به خاطرم آمد شاید به آمال وآرزوی دیرینه خود رسیده وبه رستگاری بزرگ نائل شده ام واو خود امام عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - است. از دیر زمان شنیده بودم که دست آن حضرت بسیار نرم ولطیف است. با خودم گفتم با او مصافحه کنم. پس، دست دراز کردم، آن حضرت نیز دست خود را آورد وآنچه را که شنیده بودم یافتم ویقین کردم که به سعادت عظمی رسیده ام. سرم را بلند کردم وبه صورت مبارک چشم دوختم، خواستم دست مبارکش را ببوسم... دیگر کسی را ندیدم(۲۵).
گفته بودم چو بیائی غم دل با تو بگویم * * * چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیائی
۲ - شفا یافتن آقا محمد مهدی
ونیز محدث نوری می نویسد: شخصی به نام آقا محمد مهدی از اهالی بنادر ممالک هند در سال ۱۲۹۹ هجری وارد کاظمین شد. پدر او شیرازی بود اما در همان بنادر متولد شده بود وزندگی می کرد. سه سال قبل از آن ماجرا، به مرضی گرفتار آمد که وقتی عافیت یافت کر ولال شد. برای شفا یافتن کری ولالی متوسل به زیارت ائمه عراق شد. او در شهر کاظمین بستگانی داشت که از تجار معروف بودند.
پس، وارد منزل آنان شد وبیست روز در کاظمین توقف کرد. روزی که مصادف با حرکت کشتی دودی به سامراء بود او را به کشتی سوار کردند وبه مسافران که نوعا اهل کربلا وبغداد بودند سپردند وتوصیه شدید در مراقبتش نمودند، زیرا او از سخن گفتن عاجز بود. نیز به بعضی از اهل سامراء نامه نوشتند که او را در کارهایش یاری نمایند، تا اینکه کشتی وارد سامراء شد. او را به سرداب منور آوردند. این ورود به سرداب در روز جمعه دهم جمادی الاخر ۱۲۹۹ هجری بود. در سرداب مطهر جماعتی از مقدسان وافراد مورد اعتماد مشغول عبادت بودند تا اینکه او را در صفه مبارکه جای دادند.
او گریه وزاری وتضرع را آغاز کرد وبه استغاثه خود ادامه می داد. پیش از آن حاجت خود را روی دیوار نوشت واز حضار درخواست دعا وشفاعت نمود. گریه وتضرع او پایان نیافت، مگر اینکه خداوند زبان او را باز کرد واین کار به اعجاز حضرت حجت (علیه السلام) بود. پس، از آنجا خارج شد در حالی که زبانش به خوبی به سخن باز شده بود. در روز شنبه فردای آن روز، او را در محضر درس سید فقها واستاد علما، رئیس شیعه وتاج شریعت میرزا محمد حسن شیرازی - که خدا مسلمین را با بقای او بهره کامل عنایت کند - حاضر کردند. او نزد میرزای شیرازی سوره فاتحه را تبرکا قرائت کرد وهمه حضار به صحت وحسن قرائت او اعتراف کردند. داستان در آن روز در میان مردم شهرت یافت ومورد تمجید قرار گرفت(۲۶).
محراب ابروان بنما تا بهر گهی * * * دست دعا بر آرم وبر گردن آرمت
خونم بریز واز غم هجرم خلاص کن * * * منت پذیر قبضه خنجر گذارمت
۳ - دیدار مولی سلماسی
ونیز محدث نوری می آورد: آقا محمد که مجاور مشهد عسکریین (علیهما السلام) بود، حدود چهل سال متولی شمعدانهای آن بقعه عالیه بود واز طریق مادرش که زن صالحه ای بود مورد اعتماد استاد ما [میرزای شیرازی] بود. آن بانوی صالحه نقل کرده بود که روزی با اهل بیت عالم ربانی، مولی زین العابدین سلماسی در سرداب مطهر بودم. روز جمعه بود ومولی سلماسی دعای ندبه می خواندند وما نیز با او می خواندیم. گریه وزاری می کرد ومحزون وشیدا بود، ضجه می زد وما نیز گریه می کردیم. جز ما در سرداب مطهر کسی دیگر نبود. در همین حال، بوی مشکی به مشاممان رسید که در سرداب پخش شد وهوای آنجا را مملو ساخت ولحظه به لحظه بوی خوش آن شدیدتر می شد، حال گریه از ما رفت وبه گونه ای بهت زده شدیم که قادر به حرکت نبودیم.
سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر * * * از چنین مشک مخواهید حریفان که خطاست
زمانی گذشت ودوباره به حال دعا برگشتیم. در اینجا از مولی علت بوی خوش را پرسیدیم، او فرمود: شما کجا واین پرسش؟! وجوابی نفرمود. اما آقا علی رضا اصفهانی که دوست او بود گفت: روزی از ملاقات امام عصر (علیه السلام) از او پرسیدم زیرا گمان داشتم که او آقا را زیارت کرده است، همان واقعه را مو به مو تعریف نمود(۲۷).
احسانهای غیر حضوری امام زمان
چه بسا شیعیانی بوده اند که در زمان غیبت امام عصر (علیه السلام)، هر چند محبوب دل آرای خویش را به چشم سر ندیده بودند، اما آن چنان دلباخته وگداخته خورشید فروزان وجودش بوده اند که اندوه فراق، طاقت وآرامشان ربوده وخواب راحت را از دیدگانشان دور ساخته بود، چرا که یار را به خود نزدیک اما خود را از او دور می یافته اند:
یار نزدیک تر از من به من است * * * وین عجب تر که من از وی دورم
واو هر چند جسم مبارکش از دیدگان غایب است اما در دلهای پاکان وخلوتگه رازداران در لیالی شب زنده داران، ودر مناجات عارفان ودر استغفار دل شکستگان، در همیشه ایام ولیالی، حضور دارد وبا آنها است وآنها نیز در سجده های طولانی ودر رکوعهای خاشعانه وخاضعانه ودر مناجات های شبانه وخالصانه با او هستند. در نمازهای اول وقتشان با یار همراهی می کنند ویکی از رموز نماز اول وقت نیز همین است که موجب همراهی وهمگامی محب با محبوب می گردد ونمازش با نماز او همراه وجفت می شود.
پس، محبت وعشق، فقط به دیدن ورویت دیده جسمانی زاده نمی شود، که محبوب محبوبها نیز با چشم عنصری قابل رویت نیست، اما باز هم سوختگان وعاشقانی چونان ابراهیم خلیل وموسای کلیم (علیهما السلام) ومحمد مرسل حبیب الله (صلی الله علیه وآله) می پروراند واین دلدادگان به محبوب محبوبها نیز افرادی را سوخته وگداخته پرورش داده اند که با تیر نگاه صید نشده اند بلکه با تیر جذبه دل به آستان محبوب راه یافته اند هر چند که او را به چشم سر هرگز ندیده اند.
گویند اویس قرن پیامبر (صلی الله علیه وآله) را ندیده بود، اما در خیل سوختگان در محبت پیامبر اکرم - صلوات خدا بر او وآلش - قرار داشت ودر زمره اولین آنها بود. نگارنده اسدالغابه می نویسد: اویس بن عامر مرادی قرنی، زاهدی است مشهور که زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) را درک کرده وهرگز او را ندیده بود وساکن کوفه بود. وی از بزرگان تابعین صحابه است. ابن سعد نیز در طبقات خود می نویسد: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): خلیلی من هذه الامه اویس القرنی. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: خلیل من از این امت، اویس قرن است.
در حدیث آمده که امام صادق (علیه السلام) در مجلسی سخن از مشتاقان ظهور وعلاقه مندان حضرت مهدی (علیه السلام) به میان آوردند، آن گاه فرمودند که: فی وصیه النبی یذکر فیها ان رسول الله (صلی الله علیه وآله) قال له: یا علی واعلم ان اعجب الناس ایمانا واعظمهم یقینا قوم یکونون فی آخر الزمان لم یلحقوا النبی وحجبتهم الحجه (فحجبت عنهم الحجه - نخ) فامنوا بسواد علی بیاض(۲۸).
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: یا علی، بدان که بهترین مردم از نظر ایمان وبزرگترین آنها از جهت یقین، کسانی هستند که در آخرالزمان اند وپیامبر را ندیدند وحجت آنها غایب است، پس آنان به آنچه در کتب نوشته شده ایمان آوردند. در داستان تجلیات فرزند نرجس خاتون اوراحنا فداه، برای عاشقان رویش چه بسیار می بینیم آنان که اول بار محضر همایونی وشریفش را درک نموده اند، او را از احسانش شناخته اند، چرا که سر تا سر وجود او محبت به شیعیان وعنایت به دوستان وخاکساران آستانش می باشد. نتیجه اینکه یکی از علل ارادت ومحبت ما نسبت به این ذوات مقدسه، احسان وکرامت وبزرگواری آنهاست که: عادتکم الاحسان وسجیتکم الکرم(۲۹).
آنان واسطه افاضه فیض وجود به ما می باشند وباذن الله، فیض هستی را از خداوند فیاض گرفته، به عالم وعامی می رسانند ودر ازمنه غیبت وحضور، فیض هدایت را از درون جهان وباطن اعمال، به ما افاضه می کنند.
احسان حضرت بقیه الله در زمان غیبت
امام زمان - که درودهای بی پایان خدا بر او - در یکی از توضیحاتشان پیرامون احسان بی پایان خود در زمان غیبت چنین می فرمایند: واما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکالانتفاع بالشمس اذا غیبتها عن الابصار السحاب. بهره گیری از من در زمان غیبت همچون بهره گیری از خورشید است آن هنگام که ابر آن را از دیدگان پوشیده وپنهان کرده باشد. مرحوم مجلسی در ذیل این حدیث چنین می فرماید: تشبیه آن وجود مقدس به خورشید در پس ابر متضمن نکاتی چند است:
۱ - نور وجود وعلم وهدایت توسط او به خلق می رسد. زیرا آنان - که درود خدا برایشان باد - علل غائی خلقت اند وبه واسطه آنان است که علوم ومعارف در میان خلق نشر می یابد وبلایا از مردم دفع می شود، ومردم به خاطر اعمال قبیحه خود مستحق انواع عذاب خواهند بود، که خداوند می فرماید:
﴿وما کان الله لیعذبهم وانت فیهم﴾(۳۰).
خداوند آنان را عذاب نمی کند در حالی که تو در میان آنها هستی.
۲ - با آنکه مردم از خورشید پنهان در پس ابر بهره می گیرند، اما هر لحظه انتظار آن را دارند که ابرهای به کناری رود وجمال فروزان آن دیدگانشان را روشن کند. همچنین، در ایام غیبت آن حضرت نیز مخلصان شیعه هر لحظه منتظر خروج وظهور او هستند وهرگز مایوس نمی شوند که سرانجام این ابرهای تیره وتار را نیز پایانی خواهد بود.
۳ - منکر وجود آن حضرت با وفور دلیل وجود او، مانند منکر وجود شمس است موقعی که در پشت ابر قرار گیرد.
۴ - گاهی در پشت ابر بودن خورشید، بیشتر به صلاح مردم است، همچنین است غیبت امام (علیه السلام).
۵ - همان گونه که دیدگان انسان تاب وتوان نظاره مستقیم خورشید را ندارد، کور چشمان کوتاه نظر نیز تحمل دیدار او را نخواهند داشت.
۶ - گاهی خورشید از پس ابرها از شکاف روزنه ای جلوه می کند وبعضی او را دیده وبعضی همچنان محروم می مانند. همچنین امام زمان (علیه السلام) در زمان غیبت، گهگاه جلوه ای نموده، از نیکبختانی خوش اقبال دل می برد وبر آتش سوزان دلسوختگان دیگر شعله ای فروزان تر می افزاید.
۷ - همان گونه که خورشید را تنها دیدگان بینا، قادر به رویت می باشد شمس فروزان چهره امام (علیه السلام) را نیز کوردلان بی بصیرت هرگز نمی توانند نظاره کنند، ودر اخبار هم، آیه کریمه من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی واضل سبیلا(۳۱) به همین مسئله تفسیر شده است.
۸ - همان گونه که اشعه خورشید به اندازه وسعت روزنه های خانه ها از آنها عبور کرده وارد خانه می شود، مردم نیز به قدر ظرفیت خویش وبه اندازه وسعت روزنه های دلهایشان از وجود او بهره می برند، یعنی به همان اندازه ای که موانع شهوی وعلائق جسمانی را از خود رانده باشند، به وجود ونور وجود تابان او نزدیک می شوند(۳۲).
بنابر آنچه ذکر شد، ملاحظه می کنیم که چندان تفاوتی در احسانهای آن وجود نورانی، در زمان غیبت با زمان ظهور نیست وبرکات مادی ومعنوی او در هر دو زمان بر اساس یک قانون وضابطه به دوستانش می رسد. وشاهدی گویا بر این مدعا، الطاف خاصه آن سرور در دستگیریها واغاثه های بی شماری است که در زمان غیبت کبری در پاسخ به استغاثه های دوستانش از آن وجود مبارک صادر گشته است.
تألیف قلوب در پرتو احسان امام
یکی از بزرگترین احسانهای امامان بزرگوارمان سلام الله علیهم اجمعین، تالیف قلوب مومنان وعاشقان است که قرآن کریم آن را یکی از منتهای بزرگ الهی به شمار می آورد: ﴿فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا﴾(۳۳).
پس میان دلهایتان الفت بخشید پس بواسطه نعمت او (اسلام) برادر شدید. از وظایف مهم امام وپیشوای معصوم ما بیدار کردن فطرتهای خفته می باشد. امام (علیه السلام) با هدایت الهی خواسته های طبیعی وفطری انسانها را تعدیل ودر جهت صحیح راهنمائی می نماید. قلب انسان کانونی است که شعله های عشق ومحبت از آنجا ریشه می گیرد ونیز مرکز تلاطم امواج غضب می باشد وامام وظیفه تعدیل آن شعله ها وکنترل این امواج وهدایت تمامی غرائز وخواسته ها را عهده دار است.
همان طور که ذکر شد، الفت دادن قلوب پراکنده دوستان به یک دیگر از شور آفرین ترین ونیکوترین احسانهای امام هر زمانی است وشعله محبتها ودوستیهائی که در پرتو عشق این پاکان زبانه می کشد، بسیار دیرپا وعمیق است، درست بر خلاف پیمانهای محبتی که در محیط های ناپاک وبا ملاکهای پلید وانحرافی منعقد می گردد.
واین دیرپائی، خود ره آورد تالیف آن دلهای پراکنده است، که در ادامه راه عشق به آن بزرگواران پدید می آید. از نشانه های گویای این نکته آن است که هر چه محبت نسبت به محبوب بی همتایش بیشتر وشدیدتر باشد، نسبت به سایر دوستان محبوبش نیز بیشتر عشق می ورزد وتجاذب وتعاطف میان آنها بیشتر می شود.
ونیز تالیف قلوب از آثار بارز ولایت آنها بر جهان وانسان است که اصطلاحا ولایت در تکوین وتصرف نامیده می شود وبی شک دور افتادگان این کوی وبی خبران از وادی قرب وولایت، از این احسان، نصیبی جز حرمان نخواهند داشت. آن هنگام که در دعای پر سوز وگداز ندبه با آن امام همام پنهان از دیدگان، به عرض نیاز می پردازیم، در فرازی از آن این گونه می گوئیم: این مولف شمل الصلاح والرضا؟ کجاست آن امام بزرگواری که دلهای پراکنده اهل صلاح ورضا را به هم الفت می دهد؟ دل پاک امام (علیه السلام) در مثل، آهنربائی را ماند که دلهای پراکنده ومتفرق را به سوی خویش می کشد وآنها را حول محور شعاعهای جاذبه خویش همسو می نماید.
سرانجام، در نتیجه تماسهای مستمر ودائمی، خاصیت جاذبه وربایش به دلهای دیگر سرایت می کند ودامنه امواج این نیرو آن چنان گسترده است که حتی از پس ابرهای تیره وسیاه غیبت نیز به باطن اشیاء نفوذ می نماید وآنها را به سوی خویش جذب می کند.
بر آن بودم که از آهن کنم دل * * * ندانستم که تو آهنربائی
البته، پر واضح است که در دیدارهای بدون حجاب ودر ملاقاتهای مستقیم، آن چنان موجی سراپای عاشق را فرا می گیرد که تمامی هستی او را طعمه حریق می سازد وآن سان آتش سوزانی در دل او می افکند، که پروانه وار ودیوانه وار او را شمع فروزان خویش خوانده، اسیرش می گرداند، وبه طواف کعبه وجود خود وا می دارد. در احادیث، پیرامون یاران خاص امام زمان ارواحنا فداه این گونه می خوانیم که: یجتمعون والله فی ساعه واحده قزع کقزع الخریف(۳۴).
آنان در هنگام ظهور مانند ابرهای پراکنده پائیزی دور هم ودور او [(علیه السلام)] اجتماع می کنند. این اجتماع ظاهری وعنصری، حاکی از اجتماع دلها وقلبها، توسط قوه جاذبه ومغناطیس باطنی وجود ایشان است که این چنین پدیده ای شگفت را سبب می شود واین نیروی ولایت ومحبت اوست که به یاران خود حیات می بخشد وقدرت وقوتشان را افزونی می دهد. وبر صدق این مدعا می توان روایت زیر را شاهد آورد: قال علی (علیه السلام) لرسول الله (صلی الله علیه وآله): ا منا الهداه ام من غیرنا؟ قال: بل منا الهداه [الی الله] الی یوم القیامه، بنا استنقذهم الله عز وجل من ضلاله الشرک وبنا یستنقذهم الله من ضلاله الفتنه وبنا یصبحون اخوانا بعد ضلاله الفتنه کما بنا اصبحوا اخوانا بعد ضلاله الشرک، وبنا یختم الله کما بنا فتح الله(۳۵).
علی (علیه السلام) به پیامبر (صلی الله علیه وآله) عرض کرد: آیا راهنمایان از ما هستند یا از غیر ما؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: بلکه هادیان [به سوی خدا] تا روز قیامت از ما هستند. وخداوند به وسیله ما، مردم را از گمراهی شرک نجات داد وبه وسیله ما آنان را از گمراهی فتنه رهائی می بخشد. ومردم به وسیله ما بعد از گمراهی فتنه با یک دیگر برادر می شوند، همان گونه که به وسیله ما پس از ضلالت شرک برادر گشتند وبه وجود ما است که خداوند امور را پایان می دهد همان گونه که به وسیله ما آغاز کرد.
اهل شرک ونفاق از آنجا که معبودهایشان متعدد ومختلف است، دلهایشان پراکنده ومشوش است، اما اهل توحید قلبهایشان یکی است، چرا که خدای قلبهایشان بیش از یکی نیست وهمگیشان حول محور الله احد وصمد می گردند ودر ذات مقدسش واله وحیران اند. عالم توحید، جهان یک رنگی ووحدت است ودر نتیجه، اهل آن نیز متحد ویک رنگ هستند. اما دنیای شرک، جهان رنگارنگی وکثرت وچندگانگی است. اهل توحید محبت خدایشان را از درون دل، وجدان می کنند (وفی انفسکم افلا تبصرون)(۳۶) وغیر از محبت او عشق دیگری در سراچه دل نمی یابند.
هرگز دل من چون تو یار دگری نگزید * * * برخاست که بگزیند یار دگرم بودی
از آن روی که خداوند از جائی واز کسی غیبت نمی گزیند بلکه وهو معکم اینما کنتم(۳۷)
پس، اهل توحید هم هر کجا باشند دوستان خود را در محضر خدا می یابند، وچون تمامی آنها عند الله جمع اند، در پیش قلب یک دیگر نیز حضور وقرب واقعی دارند. آری، دلهای حیوانات ودرندگان ووحوش باهم یکی نیست واز آنجا که شرکهای گوناگون اند، دل مشرکان نیز متشتت ومختلف است.
مومنان معدود لیک ایمان یکی * * * جسمشان معدود لیکن جان یکی
در صفات حق صفات جمله شان * * * همچو اختر پیش آن خور بی نشان
جان گرگان وسگان از هم جداست * * * متحد جانهای شیران خداست
مثال گویای این یک رنگی واتحاد را می توان در میان مهاجرین وانصار پیدا نمود، همانهائی که تا چندی پیش بر سر مسائل کوچکی، چه مخاصمتها ونزاعهائی که با یک دیگر نمی کردند، اما پس از آن که به شرف ایمان نائل آمدند، مومن نام گرفتند وچه بسیار ایثارها واز خود گذشتگیها در حق یک دیگر نمودند تا آنجا که در تحسین وتقدیرشان فرشته وحی فرود آمد واین تحفه کریمه را از بارگاه الهی نازل نمود که می فرماید: ﴿ویوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه﴾(۳۸).
آنان دیگران را بر خود مقدم می دارند ولو نیازمند ومستمندند. در زمان ظهور موفور السرور امام عصر ارواحنا فداه نیز این تالیف قلوب بر محور پاک وپر محبت آن حضرت دایر است. لذا است که در دوران طلائی ظهور حضرتش، دلها به هم نزدیک شده، الفت می یابند، تا بدانجا که دشمنان خونی با یک دیگر، دوستان جانی می شوند. می دانیم که بر طبق اندیشه توحیدی قرآن، خداوند مهربان از ما به ما نزدیک تر است واین الفت به خاطر این است که: ﴿ان الله یحول بین المرء وقلبه﴾(۳۹).
همانا خداوند بین انسان وقلب (خود) او حائل وفاصله می شود.
ونیز می دانیم که بر طبق اصول مسلمه شیعه واسلام، پیامبر وائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین که مرآت تمام نمای حق تعالی می باشند، به وجود نورانی شان از ما به خود ما نزدیک ترند: ﴿النبی اولی بالمومنین من انفسهم﴾(۴۰).
پیغمبر اکرم [(صلی الله علیه وآله)] نزدیک تر است به مومنان از خودشان. در نتیجه، وجود نورانی حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز نسبت به ما از خودمان نزدیک تر است ومیان ما وقلب ما (باذن الله) حائل وفاصله می شوند ونسبت به همه مومنان چنین است. پس، در دلها وجانهای آنها - به شدت وضعف - رخنه کرده ودر درون قلبشان ریشه عشق ومحبت الهی دوانده، از این طریق میان آنان اتحاد ویگانگی ایجاد نموده، تالیف قلوب را تحقق می بخشد که از مصادیق بارز احسان می باشد ونتیجه آن، محبت شدید ما نسبت به آن بزرگوار است.
حب جمال
ان الله جمیل یحب الجمال(۴۱).
از دیگر علل موجب محبت، جمال وزیبائی است، چرا که انسان فطرتا هر موجود زیبائی را دوست می دارد وخداوند هم بر این خواسته فطری انسان صحه گذارده، وآن را تثبیت نموده است وانسان وجهان ومناظر اطراف وپیرامون او را به زیباترین شکل آفریده وتناسب در اندام آفرینش را آن چنان رعایت نموده وآنسان این صورتگر ما هر به رنگ آمیزی آن پرداخته که تماشای آن هوش از سر تماشاگران می رباید وخود نیز بارها وبارها در آیات کریمه قرآن دامنه کوهساران وکرانه دریاها وتابش زیبای ماه وخورشید وستارگان را توصیف می کند وبه تذکر این زیبائیها می پردازد. زیبا دوستی وجمال خواهی از خواسته های مسلم انسان است ومقدار زیادی از کوشش وتوان این خلیفه الهی صرف زیباسازی محیط زندگی اش می گردد.
به طور کلی، دیدن موجود زیبا وبا طراوت، بنفسه برای انسان لذتبخش است اگر چه نفع دیگری از آن عاید نگردد. لذا آن هنگام که به منظره زیبای ساحل آرام دریا ویا جنگلی انبوه از درختان سر به فلک کشیده ویا دشتی خرم وپهناور می نگریم ویا حتی تصویری از یک جلوه زیبای طبیعت را نظاره می کنیم، از آن لذت برده، دلشاد می شویم. واز آنجا که اندیشه وفکر انسان در عالم ماده وزیبائی آن محدود نمی شود وزیبائیهای روحانی ومعنوی را بیشتر ارج می نهد لذا زیبائی نامتناهی معنوی را از همه چیز بیشتر طالب است، که در هستی نامتناهی احد وصمد وجود دارد که نظیری در زیبائی وکمالات ندارد (لم یکن له کفوا احد) وسپس هر زیبائی که به آن نزدیک تر باشد محبوب تر انسان می گردد. پس، وجود انسان کامل یعنی حضرت رسالت پناه (صلی الله علیه وآله) را بیشتر دوست دارد زیرا از نظر سیرت وصورت زیباترین ودلنشین ترین مخلوقات است وفرموده اند از شرایط نبوت ورسالت شخص، سلامتی وتناسب در اندام وزیبائی وجذابیت در چهره وقیافه ظاهری است.
ودر نتیجه، هر شیء زیبائی محبوب انسان است اگر چه نفعی دیگر غیر از ادراک آن عاید انسان نگردد. وبه همین دلیل فطری، یکی از موجبات محبت وارادت ما به امام زمانمان سلام الله علیه، همان زیبائی اوست در سیرت وصورت نکویش. همان گونه که متذکر شدیم، بشر به طور فطری به سوی کمال میل می کند. زیبائی هم از مطبوع ترین کمالات است که مورد علاقه ذاتی او واقع می شود، وبدین ترتیب، جمال نورانی ودل آرای آن مولا که جوهره زیبائی وجمال وکان ملاحت وحسن است، مورد دلبستگی شدید انسانهای پاک ومتقی قرار می گیرد، چرا که او هماره از کمالات باطنی وزیبائیهای روحی واخلاقی وطراوت وجمال ظاهری در حد اعلای آن برخوردار است.
ختم نموده است خداوندگار * * * در رخ تو صنعت صورتگری
در گفته های اهل البیت (علیهم السلام)، خورشید فروزان جمالش را این گونه توصیف می کنند که او در حالی که سالهای زیادی از عمر شریفش می گذرد، به چهره مردی حدود چهل سال می نماید: ابوصلت هروی می گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: علامتهای قائم شما در هنگام خروج چیست؟ فرمودند: علامت او این است که از نظر سالیان عمر، سالخورده، واز نظر طراوت چهره، جوان است، آن سان که در قیافه چهل ساله یا کمتر از آن نشان می دهد. واز علامتهای دیگرش اینکه به گذشت زمان پیر نمی شود، تا آن هنگام که اجلش فرا رسد(۴۲).
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: المهدی من ولدی وجهه کالکوکب الدری. اللون لون عربی، والجسم جسم اسرائیلی(۴۳).
مهدی از فرزندان من است که صورتش همچون ستاره درخشان ورنگ او رنگ عربی وجثه اش اسرائیلی (بلند قامت وقوی) می باشد.!!! عن ابی جعفر الباقر عن ابیه عن جده (علیهم السلام) قال: قال امیر المومنین وهو علی المنبر: یخرج رجل من ولدی فی آخر الزمان ابیض اللون مشرب بالحمره مبدح البطن عریض الفخذین عظیم مشاش المنکبین بظهره شامتان: شامه علی لون جلده وشامه علی شبه شامه النبی (صلی الله علیه وآله)(۴۴).
امام باقر (علیه السلام) از پدرش، از جدش از امیرالمومنین (علیهم السلام) نقل می کنند که آن حضرت در بالای منبر فرمودند: در آخر الزمان مردی از فرزندان من ظهور می کند که رنگ رخسارش سفید عجین با سرخی است. شکم پهن، رانهای قوی وشانه های بزرگ وقوی دارد. دو خال در پشت دارد که یکی به رنگ پوست ودیگری مانند خال پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) است.!!! پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: مهدی از اولاد من است که دارای پیشانی بلند ونورانی وبینی باریک وبلند با اندکی فرورفتگی در وسط آن می باشد.!!!(۴۵).
سئل امیر المومنین علی بن ابی طالب (علیه السلام) عن صفه المهدی، قال:
هو شاب مزبوع حسن الوجه حسن الشعر، یسیل شعره علی منکبیه، ونور وجهه یعلو سواد لحیته وراسه(۴۶).
از امیرالمومنین (علیه السلام) نیز در وصف جمال فرزندش مهدی [(علیه السلام)] سوال شد، ایشان فرمودند: جوانی است با قامت متوسط وزیباروی وزیبا موی. موهای سرش روی شانه اش ریخته ونور چهره او بر سیاهی موی سر وصورتش غلبه می کند.!!!
وورد ایضا فی حلیته انه شاب اکحل العینین ارج الحاجبین اقنی الانف کث اللحیه علی خده الایمن خال، وعلی یده الیمنی خال(۴۷).
ونیز در روایت وارد شده است که: مهدی [(علیه السلام)] جوانی است با چشمهای مشکی وابروهای کشیده وکمانی وبینی بلند وباریک ومحاسنی پر، وخالی بر گونه راست وخالی بر دست راست اوست.
قیامت قامت وقامت قیامت * * * قیامت کرده ای ای سر وقامت
موذن گر ببیند قامتت را * * * به قد قامت بماند تا قیامت
* * *
گفتمش گل، رخش دمید که من * * * گفتمش غنچه، لب گزید که من
گفتمش کیست بنده قد تو * * * سرو از باغ سرکشید که من
گفتمش کیست بهتر از خورشید * * * پرده از روی خود کشید که من
گفتمش کیست بی خود از غم تو * * * گل به تن پیرهن درید که من
بنابر آنچه گفته شد، نورانیت درونی وعلم وحلم، ومهربانیهای پدرانه ودلسوزیهای شفیقانه او، همراه با حلاوت وملاحت چهره نیکویش، هر انسان طالب کمالی را به سوی خود می خواند ودلباختگان رویش وعاشقان سرگشته کویش را سوخته تر وبیتاب تر می نماید.
سنخیت درونی وروحی
یکی دیگر از موجبات محبت، تناسب وسنخیت درونی وروحی است که در بسیار کسان به چشم می خورد. گاه دیده می شود که در برخورد اولیه با فردی دلباخته او می شویم، بدون آن که هیچ سابقه ذهنی وعلت ظاهری در آن دخالت داشته باشد، واین خود نشانی آشکار بر نوعی الفت روحی ومعنوی است که منشا آن دلباختگی وجذبه می شود. این سنخیت روحی ودرونی در احادیث وروایات ما نسبت به امامان بزرگوار سلام الله علیهم، چنین بیان شده است: پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: الارواح جنود مجنده فما تعارف منها ائتلف وما تناکر منها اختلف(۴۸).
ارواح انسانها همچون لشکریانی آماده وصف آرائی شده می باشند. آن دسته از آنها که میانشان معارفه وآشنایی بوده، ائتلاف ودوستی دارند وآنهائی که یک دیگر را نمی شناختند، جدا ودور از یک دیگرند.!!! عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: ان الله خلقنا من علیین وخلق ارواحنا من فوق ذلک وخلق ارواح شیعتنا من علیین وخلق اجسادهم من دون ذلک، فمن اجل ذلک القرابه بیننا وبینهم وقلوبهم تحن الینا(۴۹).
امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: خداوند متعال ما را از عوالم علیین آفرید وارواح ما را از عالمی بالاتر از آن خلق نمود وارواح شیعیان ما را از عالم علیین واجساد آنان را از عالمی ما دون آن خلق نموده است. واز اینجا است آن قرابت ونزدیکی میان ما وآنان، که قلوبشان به سوی ما میل پیدا می کند. وپر واضح است که به سبب همین سنخیت در اساس خلقت، قلوب مبارک آنان نیز نسبت به شیعیانشان کشش وجذبه دارد، ودر این داستان عشق نیز چون دیگر داستانهای پر شور آن، هرگز محبت یک طرفه نیست:
عشق یکسان می نوازد عاشق ومعشوق را * * * این عمل از شمع واز پروانه محسوس است وبس
بنابر آنچه گفته شد، این حبل المتین محبت که ریشه در اساس خلقت وهمرنگی در فطرت دارد، چونان ریسمانی محکم وناگسستنی، میان امامان پاک (علیهم السلام) وشیعیان پاکباخته اتصالی همیشگی می دهد وناز اینان را به نیاز آنان پیوند می بخشد. ونشانه هایی از این ناز ونیاز وجذب وانجذاب را در میان بسیاری از احادیث، به وضوح می توان یافت: عن مسعده بن الیسع قال: قلت لابی عبد الله جعفر بن محمد (علیه السلام): انی والله لاحبک. فاطرق ثم رفع راسه فقال: صدقت یا ابا بشر سل قلبک عما لک فی قلبی من حبک. فقد اعلمنی قلبی عما لی فی قلبک(۵۰).
مسعده بن الیسع گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: به خدا قسم شما را دوست می دارم. حضرت مقداری سرشان را پائین انداختند وپس از لحظاتی سرشان را بلند کردند. (که این حالت حضرت، خود لطفی دارد. وگویا سیری در عوالم دیگر نموده واو را دیده اند. )بعد فرمودند: از قلب خود بپرس که دل من نسبت به محبت تو چگونه است؟ [جانا سخن از زبان ما می گوئی] زیرا همانا دل من از محبت من در قلب تو خبر داده. تو ای ابا بشر! در اظهار محبتت از زبان ما سخن گفتی! اکنون که ما مروری به عالم درون خویش نمودیم، در قلبمان نشان صداقت تو در اظهار ارادت ومحبتت را یافتیم. ما شما را دوست می داریم وشما به ما عشق می ورزید. آری، بهترین نشان عشق ومحبت پایاپای، نوعی سنخیت واشتراک در پایه های این بنای رفیع است وهر چه این سنخیت کمتر باشد، احساس محبت ضعیف تر می گردد.
واز آنجا که ائمه ما سلام الله علیهم پاک ومنزه ومعصوم هستند، در این داستان تنها ارتکاب گناه از جانب شیعیان، موجب بعد ودوری آنان از ائمه وامام عصر (علیهم السلام) وحضرت زهرا سلام الله علیها می گردد، والا از آن جانب جز شوق ومهر ولطف، چیزی سر نمی زند. وهمچنین، حرکت به سوی بندگی خدا وکوشش در کسب درجات ورع وتقوا، سنخیت ما را بیشتر نموده، بر قوت واستحکام این ریسمان خداوندی می افزاید. وشاید خود بارها آزموده باشید، که اگر نیمه شبی در دل سحر با محبوب بی نیاز خویش خلوتی داشته اید وتسبیح وتقدیس وعرض نیازی نموده اید، با تمام وجود، عنایات کریمانه او را دریافته اید واز صمیم قلب احساس کرده اید که این بار مولای محبوبتان امام زمان (علیه السلام) را بیشتر دوست می دارید وبا او سنخیت بیشتری یافته اید.
واین همان محبت است که باعث قدس وپاکی می شود. وپاکی وقدس نیز مشروط بر آن که از طریق راهنمائی ائمه اطهار (علیهم السلام) باشد، مزید محبت را سبب خواهد شد، واین همه، از همسانی وائتلاف ارواح ما با آن ذوات پاک ومقدس سرچشمه می گیرد. وهمین مشابهت در اصل آفرینش وخصوصیات فطری وروحی، انجذاب وکشش به سوی آنان را ایجاد می کند. وهر چه، قرب ونزدیکی بیشتر باشد، این دوستی وسنخیت عمیق تر است. ولذا می بینیم که میان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وامیرالمومنین (علیه السلام) نهایت علاقه ودوستی وجود دارد، تا آنجا که قرآن کریم، علی (علیه السلام) را نفس پیامبر (صلی الله علیه وآله) معرفی می کند(۵۱).
واین به خاطر اشتقاق نور وجود علی (علیه السلام)، از نور پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) است، آن چنان که خود امام عصر ارواحنا فداه آن هنگام که در سرداب مطهر با خدایش به راز ونیاز وسوز وگداز می پردازد، شیعیان سوخته ودلباخته خود را بقیه گل خویش می خواند، که اگر چنین نبود، دلباختگی وعشق به آستان مقدس ایشان معنائی نداشت.
اکنون که به فضل الهی، اصل محبت معنا شد وعلل موجبه آن ونیز موجبات سنخیت ما واولیای طاهرینمان وتعاطف درونی ما وایشان بیان شد، با استعانت از ساحت قدس ملکوتی خودشان، پای فراتر نهاده، مباحثی را که هدف اصلی این دفتر را تشکیل می دهد دنبال می کنیم. هر چند که بسیاری از مطالبی را که پیرامون آثار وخواص محبت در این سطور مطرح شده است، در کتاب ونوشته ای ندیده ایم، اما اصل، استفاده ما از آیات مبارکات وروایات اهل بیت عصمت وطهارت (علیهم السلام) است، وتنها فصل بندیها وطرح خواص وآثار محبت در این قالبها از ویژگیهای این نوشتار است. محبت را آثاری است که با توضیح بر می شماریم:
یکتا گزینی محبوب
دوئی به مذهب فرمانبران عشق خطاست * * * خدا یکی ومحبت یکی ویار یکی
رسم عاشق نیست اندر دل دو دلبر داشتن * * * یا ز جانان یا ز جان بایست دل برداشتن
نظامی که در آن زندگی می کنیم وجهانی که می نگریم، همه وهمه، از نوعی وحدت برخوردارند که حکایت از وحدت مبدا ومقصد آن دارد، واین نکته ای است که قرآن کریم نیز، از آن سخن به میان آورده وبدان اشاره می کند. وبر اساس این قاعده، کاروان عظیم خلقت به سوی یک مقصد گسیل گشته در جهت سر نهادن بر آستان بندگی یک معبود، به سیر تکاملی خویش ادامه می دهد. ﴿الا الی الله تصیر الامور﴾(۵۲).
آگاه باشید که کارها به سوی او بر می گردد. ﴿والیه ترجعون﴾(۵۳).
به سوی او برگشت می کنید.
﴿هو الاول والاخر والظاهر والباطن﴾(۵۴).
او اول است وآخر، ظاهر است وباطن. واز آنجا که انسان خلاصه وعصاره آفرینش ودر حقیقت کاروانسالار این قافله می باشد، در این بسیج تکاملی ودر این داستان پر ماجرای جذبه ومحبت، با سراپای وجودش، به سوی همان یگانه معبود محبوب، رهسپار است ودر این راه تمامی توان خویش را به کار می گیرد وبه دنبال محبوب یگانه ویگانه محبوب می گردد. این حقیقت آن هنگام از پس پرده تاریک اوهام به در خواهد شد که بدانیم آیات کریمه قرآن وروایات خاندان وحی (علیهم السلام) نیز بدان تصریح می نماید که قلب انسان، کانون محبت وکشش به سوی تنها محبوب نامتناهی است وبیشترین ظرفیت را در تحمل بارگران عشقش صاحب است، که در ذیل، نمونه هائی را ارائه می دهیم:
وسعت قلب انسان بی انتهاست
در حدیث قدسی است که: لم یسعنی ارضی ولا سمائی ویسعنی قلب عبدی المومن(۵۵).
آسمان وزمین ظرفیت وگنجایش مرا ندارند، حال آن که قلب بنده مومنم مرا تحمل می کند وجایگاه من است. یعنی دل وقلب بنده مومن به وسعت وپهنای بی نهایت است.
انسان حامل امانت است
﴿انا عرضنا الامانه علی السموات والارض والجبال فابین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الانسان﴾(۵۶).
ما امانت را بر آسمانها وزمین وکوهها عرضه داشتیم. پس، از حمل آن ابا کردند وانسان آن را حمل کرد.
آسمان بار امانت نتوانست کشید * * * قرعه فال به نام من دیوانه زدند
پس انسان تحمل بارگران امانت [هر چه باشد، تکلیف وآزادی، یا ولایت و...] را در صندوق سینه خود دارد که می تواند در فضای لا یتناهای توحید وآزادی به پرواز در آید.
قلب مؤمن آینه الله (ظرف خدا) است
قیل لرسول الله (صلی الله علیه وآله): این الله؟ فی الارض او فی السماء؟ قال: فی قلوب عباده المومنین(۵۷).
به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) عرض شد: خداوند کجا است؟ در زمین است یا در آسمان؟ حضرت فرمودند: در دلهای بندگان مومن خود جای دارد. یعنی دل وقلب مومن جایگاه اختصاصی محبت وعشق محبوب نامتناهی زیبا الله است.
قلب مؤمن عرش خداست
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): قلب المومن عرش الرحمن(۵۸).
وبا توجه به اینکه در روایات از عرش خدا به ما سوی الله نیز تعبیر شده است وبا استفاده از روایات فوق، می توان به خوبی به وسعت وظرفیت قلب مومن پی برد. از نحوه تعبیرات این گونه بر می آید که چنین قلبی، دل مومن ومحب خداوند است، که غیر از عشق او، عشق دیگری را در قلب خود جای نداده وحقیقتا حرم این محبوب گشته است. وطبیعی است که چنین دوستداری با حواس ظاهری نیز فقط تجلیات محبوب خود را می یابد وچهره او را در آیاتش می جوید، همه جا رخ یار را می بیند وچشم دل ودیده سر بر طبق آیه کریمه فاینما تولوا فثم وجه الله(۵۹).
در پی دیدار اوست، یعنی در چهره ظاهری اشیاء خالق آنها را می بیند، وهمانا بزرگ قهرمان بی هماورد این میدان، مولای متقیان (علیه السلام) است که فرمود:
ما رایت شیئا الا ورایت الله قبله(۶۰).
هر چه را می نگرم، در مرحله فاعلی آن، محبوب یکتای خویش را می یابم.
هر جا که سفر کردم، تو همسفرم بودی * * * و ز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودی
با هر که سخن گفتم پاسخ ز تو بشنفتم * * * بر هر که نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس * * * از گردش روز وشب، شمس وقمرم بودی
آواز چو می خواندم، سوز تو به سازم بود * * * پرواز چو می کردم، تو بال وپرم بودی
در خنده من چون ناز، در کنج لبم بودی * * * در گریه من چون اشک، در چشم ترم بودی
در صبحدم عشرت، همراه تو می بودم * * * در شامگه غربت، بالین سرم بودی
هرگز دل من چون تو یار دگری نگزید * * * برخاست که بگزیند، یار دگرم بودی
نتیجه اینکه محبوب جهان هستی، مبدا ومقصد سیر وحرکت وجذبه جهانیان یکی بیش نیست وهم او در دل مومن جایگاه محبت دارد.
محب از حب ذات می گذرد
وحدت ویگانگی محبوب تا آنجا در جذبه انسان اثر می گذارد که او تمامی محبوبها را کنار می گذارد ودر اثر توحید در عشق وعشق توحیدی، از حب ذات که فطری اوست، سفر کرده، بدانجا می رسد که خود را برای محبوب می خواهد ونه آن که محبوب را برای خویش طلب کند، وفقط محبوب را می نگرد وتمامی دوستان وجمله دوستیها را بخاطر او دوست می دارد. پس، حب وبغضها همگی برای محبوب ودر راه او می شود وهر کجا نظر می کند روی دل را به سوی محبوب می بیند وتنها عکس رخ او را نظاره می کند وجز صدای روح پرورش، صدائی نمی شنود.
وغیر از چهره نکویش، منظره ای دیگر به منظر چشم نمی کشاند. از این روی، قرآن کریم، که زبان دین فطری است، از ابتدا بشر را به محبت خدای نامتناهی می خواند واو را بدان سوی سوق می دهد، باشد که چشم وگوش وجان وقلب او را بر غیر خدا باز بندد ودریچه جانش را در فضای لا یتناهی محبت او بگشاید واو را از محبت محبوبهای محدود ومتناهی دور ساخته، به ساحت قدس سبوح لا یزال وقدوس لم یزل، نزدیکش نماید. ولذا در تعریف مومنان که قلبشان سرشار از نور ایمان یار است، می فرماید: ﴿والذین آمنوا اشد حبا لله﴾(۶۱).
آنها که ایمان دارند از نظر محبت به خداوند شدیدترند. چرا که محبت، اخلاص وتوحید را سبب می شود وآن هنگام است که تمامی حواس ودل وقلب وجان محب از آن محبوب گشته، سراپای وجودش از او ویاد او پر می شود. ولذا می گوئیم که یکی از آثار عشق ومحبت، یگانه پرستی ویکتاگزینی است وبایستی گوهر گرانبهای محبت را تنها نثار محبوبی کرد که از پس آن که چشم وگوش ظاهر را کور وکر نمود، دریچه های بصیرت باطنی را به روی چشم دل وگوش جان بگشاید تا از سرچشمه حقایق بی انتهایش بهره ور گردد ودر فضای لامکان قربش به پرواز در آید ودر نتیجه با جهان واسرار نهان آن آشنائی هر چه تمامتر بیابد، واین حالت خود پدیده ای است که تحقق آن با برخورداری از نور درونی دوستداران خدا چندان مشکل نخواهد بود، چرا که خود محبوب درباره آنان می گوید: ﴿وجعلنا له نورا یمشی به فی الناس﴾(۶۲).
وقرار دادیم برای او نوری که با آن در میان مردم راه می رود.
یعنی محب با نور محبوب سیر وحرکت می کند. ودر جای دیگر، همین نور را به حیات طیبه تعبیر کرده، می فرماید: ﴿من عمل صالحا من ذکر او انثی وهو مومن فلنحیینه حیاه طیبه﴾(۶۳).
کسی که عمل صالح انجام دهد، چه مرد باشد وچه زن، اگر ایمان دارد به او حیات پاکیزه عطا می کنیم. واین حیات طیبه عاشق، همان مشی با نور است که در آیه پیش طرح شده که حیات باقی وابدی وهمیشگی وفنا ناپذیر می باشد که برگرفته از نور وحیات ابدی محبوب است.
محبوبها برای محبوب
ائمه ورهبران دین که خود پیشگامان این سلسله الهی وپروانگان سوخته شمع وجود محبوب مطلق خویش بوده اند، در جهت بخشیدن به محبتهای گوناگون وهمسو نمودن پیکانهای وفایی که از این کمان رها می گردد، ابوابی باز نموده ودر راس آنها الحب فی الله والبغض فی الله را قرار داده اند. ومعنای این عنوان چنان است که دوست داشتنیهای محدود ومتناهی دنیوی هم بایستی رنگ نامحدود ونامتناهی پذیرد وبرای خدا وفی الله ولله باشد، در آن صورت است که چشم وگوش ودل، از غیر حق بسته وبه روی حق گشوده می شود، وسایر محبوبها نیز به خاطر رنگ پذیرفتن از محبت الهیه به نامتناهی می پیوندند وسرانجام، محبت همه آن ها همان محبت خدا می گردد.
در مراتب بعدی ودر حلقه های دیگر این زنجیر طولانی، حب النبی (صلی الله علیه وآله) وحب الائمه (علیهم السلام) وحب الاخوان و... مطرح می شود تا بدانجا که یک فرد مومن، به ملاک خدائی بودنش ودر مسیر خدائی گام نهادنش محبوب انسان می گردد وتمامی اینها در مسیر حق وبه سوی حق جهت می پذیرد، وبدین ترتیب انس با محبوب اول او را تعالی می دهد ونردبان عروج وی می گردد. وبه حکم الصلاه قربان کل تقی هر چه قدم بالاتر می نهد، اشرافش بر عالم بیشتر می شود، یعنی ولی ووالی جهان می گردد. ولایت تصرف وتکوین می یابد، ونمی بیند جز خدا را وجز هر چه که نشانی از خدا بر سر وروی خویش دارد، وهمه عالم برای او تجلی گاه جلوه های یار ومحبوب می شود ودر دل نمی پرستد مگر خدا را.
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید * * * پروانه در آتش شد واسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر وجوان دید * * * یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
بیچاره منم من که روم خانه به خانه
اما افسوس ودریغ از همین انسان، آن گاه که از اوج توحید، خود را به خصیص شرک می افکند واز افلاک به خاک در می افتد وقلب ودل خویش را کاروانسرای عشقها وپرستشهای دانی وفانی دنیا می کند ومصداق اتم اولئک کالانعام بل هم اضل(۶۴) می گردد. چنین قلب ودلی برای خدا نیست، بلکه کیمیای عشق او تنها مس قلبی را قلب به زر می کند که ابتدا با جاروب لا همه عشقهای مجازی را بروبد وآن گاه حقیقت الا را جایگزین آن گرداند وچنین است که انسان دوستدار خداوند، خود نیز زلال وپاک می شود. از آثار چنین عشقی - عشق توحیدی - غض بصر از غیر، در راه خداست: ﴿قل للمومنین یغضوا من ابصارهم﴾(۶۵).
یعنی به مومنان که دل در گرو محبت خدا داده اند بگو که از چشمهای خود مراقبت کنند واز ورود نامحرمان بیگانه بدان حذر کنند، مبادا که از طریق دیدگان، بیگانگان راه در سراچه دل بیابند وبر ایمانشان خللی وارد سازند.
ز دست دیده ودل هر دو فریاد * * * هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز پولاد * * * زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
این چنین سفارش ودلسوزی پروردگار مهربان از آن رواست که بیم آن دارد که دلهای دوستانش، کاروانسرای عشقهای ویرانگر ومخرب گردد وبوستان آباد آن، خرابه ای ویران. بدین سبب، مومن محب پروردگار خویش، بایستی چشم از دنیا وما فیها بپوشد وبه جای آن دل ودیده از محبت حق پر کند وقلب پاکش را حرم عشق ومحبت اولیای خدا وامام زمانش سلام الله علیه گرداند. وچنین قلبی است که قلب سلیم نام می گیرد وفردای قیامت، سود بخش ترین کالای انسان است: ﴿الا من اتی الله بقلب سلیم﴾(۶۶).
سفیان بن عیینه گوید: از امام صادق (علیه السلام) از این آیه پرسیدم حضرت فرمود: قلب سلیم آن است که خدا را ملاقات می کند ودر آن جز محبت خداوند نیست(۶۷).
واگر قلب، این سان جلائی یافت وتنها جایگاه محبت او شد، دیگر مایه های دلبندی را نیز فقط برای او خواهد خواست: اگر در راه علم می کوشد فقط برای اوست، اگر به تجارت می پردازد برای اوست وهمچنین تمام شئون زندگی اش همه وهمه رنگ محبوب بی همتای خود را می گیرد، تا آنجا که حتی نفس نیز نمی کشد مگر برای رضا وخشنودی محبوب. در فرهنگ محبت، دوئی در دوستی، گناهی نابخشودنی است. شاهد آن که در فرهنگنامه آسمانی می خوانیم: ﴿ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه﴾(۶۸).
خداوند برای انسان در درون سینه اش دو قلب قرار نداده است. یعنی کسی که دو محبت در دل داشته باشد، گویا دو دل دارد. زیرا یک دل، تنها ظرف یک عشق ومحبت است وبه عبارت شدید وتند می فرماید: ﴿ان الله لا یغفر ان یشرک به ویغفر ما دون ذلک﴾(۶۹).
خداوند شرک را نمی آمرزد بلکه گناهان کمتر از شرک را می آمرزد. وگاهی در لسان علما چنین تعبیر می شود: کلما شغلک عن ربک فهو صنمک.
هر آنچه تو را از پروردگارت مشغول کند، پس همان بت تست.
هر چه بینی جز هوی آن دین بود بر دل نشان * * * هر چه یابی جز خدا آن بت بود، درهم شکن
با دو قبله در ره توحید نتوان زد قدم * * * یا رضای دوست باید یا هوای خویشتن
عاشق تنها محبوب وجلوه های عشق او را دوست می دارد. او، نام او، کوی او، بوی او، خط وخال وموی او وهر چه را که به او تعلق دارد، می خواهد:
من خاک کف پای سگ کوی نگاری * * * کان خاک کف پای سگ کوی تو باشد
چنین دوستی، پیامبر دوست وامام زمان دوست می شود واولیای خدا را به ملاک محبت حق دوست می دارد، زیرا می بیند ومی داند که آنان جلوه های راستین ومحبوبهای حق اند. تعالیم قرآن کریم، که صحیفه عشق ومحبت خداست، آن سان که به توحید ویگانه پرستی اهمیت داده، به هیچ مسئله دیگری ارزش نداده وتاکید نکرده است، تا آنجا که حتی اقرار زبانی به آن را موجب طهارت ظاهری انسان می داند.
مراتب توحید
توحید هم مراتبی دارد که اولین مرتبه آن اقرار زبانی در سطح ظاهر لفظ است وسپس اعتقاد قلبی که دل وقلب انسان تنها یار را بخواهد ودرون او بر آن شهادت بدهد. مرحله سوم توحید عملی است که در آن مرحله چنان هستی مومن از یگانه خواهی مملو وسرشار می گردد که آثار بارز آن در همه افعال وافکار وکردار او متجلی می گردد، وبه تعبیر روایات، عمل به ارکان تحقق می یابد وتسلیم وتوحید از تک تک کردارهای او ظاهر ونمایان می گردد.
وحدت کلمه، تکامل عقل وفکر واخلاق
نتیجه طبیعی انتخاب محبوب واحد ویگانه، قرار گرفتن در طیف جاذبه اوست که به همراه آن وحدت کلمه، تکامل عقل، هدفداری در مباحث علمی وهمسو بودن تفکرات انسانی است که در تمامی عاشقان پدید می آید. آتش سوزان عشق ومحبت، افکار وکردار. آدمی را، که شئون جان وساحل دریای دل ونمودهایی از بود تلاطم اقیانوس وجودند، شکل می دهد وتمامی تفکرات باطل را ذوب نموده، اندیشه های حق را جلا می بخشد. لذاست که می بینیم صنایع دستی وتراوشات ذهنی، اختراعات وکشفیات علمی وصنعتی، همه وهمه از نحوه تفکر درباره محبوب حکایت می کند. عاشقی خامه را بر روی صفحه کاغذ می نهد وپیچ وتابی بدان داده، عکس چهره زیبای یارش را که بر لوح دل نبشته است، بر آن منتقل می کند.
وهمین گونه است قلب پاکی که از آن، آتش جانسوز عشق مولایش امام زمان (علیه السلام) زبانه می کشد، پرواز می کند، اوج می گیرد وبر بلندای قله قاف عشق می نشیند وهنرها می آفریند. در نتیجه، محبت نه تنها محبوبها را همسو ویکی می کند بلکه سراپای دل وجان محب را که سواحل وجودی دریای بیکران دل یار است وموج از خروش امواج او می گیرد، همرنگ وهمخو باوی می سازد واین مرحله، خود تجلی گاه روشن وحدت عقل ودل فکر می باشد. عقل وحلم انسان با کانون یافتن در مسیر تابش انوار محبوب تکامل یافته شکل می گیرد، دلها یکی گشته وکلمات نهان خاطره انسان نیز کانون یافته، سرانجام در گفتار تجلی می نماید وسخنان را نیز یک رنگ می کند. بسیار اتفاق افتاده که دو دست ودو یار همدم، همزمان به فکر می افتند ویا همزمان یک سخن می گویند که اصطلاحا گفته می شود: دل من هم با دل تو یکی شد. این یکی شدن دلها، خود حاکی از یگانگی محبوب ووحدت وجذبه قلبی است. اینکه با مریض شدن شیعه ای ائمه اطهار (علیهم السلام) هم احساس کسالت وناراحتی می کنند، ریشه از همین جا می گیرد. ویا اینکه بارها اتفاق افتاده که موقع اظهار ناراحتی برای همدمی، در همان روز وهمان ساعت، یار نیز مضطرب می گردد، اینها همگی حکایت از یک رنگی دلها دارد.
مقام عشق بنازم که نیش بر رگ لیلی * * * زنند واز رگ مجنون خسته خون به در آید
زیرا در فرهنگ عشق، دو جسم، گویا با یک روح اداره وتدبیر می گردد، که:
من کیم لیلی ولیلی کیست، من * * * ما یکی روحیم اندر دو بدن
آری، یگانگی محبوب، وحدت دل ووحدت درد ووحدت کلمه ووحدت تعقل ووحدت اخلاق ویک رنگی در رفتار پدید می آورد. ظهور وتبلور کامل این وحدت واتحاد ویک رنگی انسانها، در زمان ظهور موفور السرور امام عصر (علیه السلام) است که مغزها وقلبها تسلیم یک محبوب می گردد. امام صادق (علیه السلام) در ذیل آیه شریفه ﴿وله اسلم من فی السموات والارض طوعا وکرها﴾(۷۰).
فرمودند: اذ قام القائم لا یبقی ارض الا نودی فیها شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله (صلی الله علیه وآله)(۷۱).
مقصود، زمان قائم [آل محمد (صلی الله علیه وآله)] است که زمین نمی ماند مگر اینکه از آن ندای لا اله الا الله وان محمدا رسول الله (صلی الله علیه وآله) بلند می شود. واژه اسلم حکایت از آن دارد که همه دلها در اختیار معشوق قرار می گیرد واسلام آورده، تسلیم می شوند. هر صاحب دلی طوعا وکرها حتی ناآگاهانه - که در عین آگاهی دل است - تسلیم می گردد واین یگانگی ظاهری نتیجه وحدت دل وقلب است. دل وخواسته او که یکی شد وکانون پذیرفت، همه رنگها اسیر بیرنگی می شود واختلاف که ناشی از رنگارنگیها وچند گونگیهاست، از میان برداشته می شود. البته، آن هنگام که دلها تنها برای محبوبی با زیبائی بی پایان طپید وبه عشق او سوخت، کلمات ونگاهها وحرکات وتفکرات وگفتارها، همه وهمه یکی می شود. موجودات هر اندازه جنبه وحدتشان قوی تر باشد، متحدتر می شوند وجنبه کثرتشان ضعیف تر می گردد وهر چه جانب کثرتشان نیرومند شود، جانب وحدتشان ضعیف تر می گردد. وبه عبارت دیگر، هر چه کثراتشان اعتباری تر باشد، وحدات حقیقی تر می شود، وبه عکس، هر چه کثرات واقعی تر گردد، وحدتها اعتباری تر می شود. پس، اگر رنگها وکثرات قلبی را اعتباری کنیم وهمه چیز را به خاطر محبوب واحد دوست بداریم، کثرتها اعتباری ووحدتها واقعی خواهند بود.
در نتیجه، برای توحید دلها وایجاد توحید در محبوب، بایستی رنگها را زدود وشاخ وبرگهای اضافی را به دور افکند وجان ودل را از بند تعلقات رهانید. در اینجا به روایتی زیبا استناد می کنیم که امام باقر (علیه السلام) درباره ظهور فرزندش، امام عصر ارواحنا فداه می فرمایند: عن ابی جعفر (علیه السلام) قال: اذا قام قائمنا وضع الله یده علی رووس العباد فجمع بها عقولهم وکملت بها احلامهم(۷۲).
زمانی که قائم ما ظهور کند، خداوند دست او را بر سر بندگان می گذارد، پس عقل وحلم مردم کامل می شود. ودر نتیجه، ندای توحید حق از جان وزبان انسانها بلند می شود. بنابر روایت فوق، محبوب که ظهور کند، با دست قدرت خود بر سرها - که سمبل اندیشه هاست - سایه می افکند، با جاذبه محبوبیت خویش عقلها را جمع می کند (وضع الله یده علی رووس العباد) وخداوند دست او را - که دست قدرت خود خداست - بر سر بندگان (عباد) قرار می دهد وبه این وسیله عقلهای مردم را متمرکز می کند. تعبیرات روایت بسیار شگفت است. نمی فرماید که عقلها تکامل می یابد ویا مسائل علمی را خوب می فهمد بلکه می فرماید: عقلها را جمع می کند وکانون می بخشد. زیرا در جمع کردن عقلها، نکته های دیگری نیز نهفته است. در سایه اجتماع عقول، روش ومنش هم یکی می شود، واین وحدت دلها از تالیف قلوب شیعیان نیز به دست می آید که توسط آن سرور انجام می گیرد. وهمین کانون یافتن محبت در قلب است که در نماز حضور قلب نام می گیرد که نمازگزار بایستی دل وقلبش متفرق نبوده، کاملا معطوف چهره یار باشد تا مصداق کامل آیه کریمه زیر گردد.
﴿انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفا وما انا من المشرکین﴾(۷۳).
همانا بر می گردانم روی خود را استوار به سوی آن که آسمانها وزمین را آفرید. ومن از مشرکان نیستم. اما اگر دلها رنگهای گوناگون داشته باشند، مثلا اگر یکی جاه پرست، دیگری مال پرست، وآن یک شهوت پرست باشد، دیگر دلها وعقلها جمع نمی شوند، چرا که با یک دیگر متضادند وجمع اضداد محال است. اما دلهای بی تعلق وبی رنگ اند که اجتماع می یابند واز روزنه نورانی آنها، فضای لا یتناهی ربوبیت وتوحید را نظاره می کنند. گر چه به اعتبار درجات معرفت قلوب، روزنه ها نیز کوچک وبزرگ می باشند ودر نتیجه، تابش نور حقیقت از این دریچه ها شدت وضعف می یابد، اما بایستی دانست که همه یک حقیقت را می نگرند وبه یک فضا اتصال دارند وهمه دلها تنها به وسیله او اتحاد می یابند. پس، نتیجه آن که اتحاد دلها به ولایت خدا وائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین است - باذن الله - که حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) می فرمایند: بنا یولف الله بین قلوبهم(۷۴).
به وسیله ما خداوند دلهای آنها را به هم الفت می دهد. وسرانجام نتیجه این اتحاد ویک پارچگی، که عاشق نمی نگرد جز معشوق خویش را وسر بندگی نمی ساید جز بر آستان عظمت وجلال او، آن که قدم از قدم بر نمی دارد مگر: بسم الله وبالله وفی سبیل الله وعلی مله رسول الله. از سپیده تا سپیده دیگر، تمامی افعال، رنگ محبوب می پذیرد ودر سایه این وحدت خدائی، یکایک آحاد، دوست داشتنی ومتحد وهمگون می گردند. هر شناگر سالکی، به همان مقدار که خود را غرقه این دریای بیکران نمود وخود را به دست امواج آن سپرد، به همان اندازه با دیگر همرهان خویش همرنگ وهمگام می شود: ﴿محمد رسول الله والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم﴾(۷۵).
محمد [(صلی الله علیه وآله)] فرستاده خداست، ویاران وهمراهانش بر کافران بسیار سخت وبا یک دیگر بسیار مشفق ومهربان اند. ﴿اذله علی المومنین اعزه علی الکافرین﴾(۷۶).
نسبت به مومنان فرو تن ونسبت به کافران سرافراز ومقتدرند.
امام عصر پرچمدار توحید در محبت
دریای مواج عشق وقلب توفنده هستی امام زمان ارواحنا فداه در تمامی افعال وکردارش یک سو بیشتر ندارد وجز یک محبوب، محبوبی دیگر را نمی خواهد ودیگر دوستها ودوستیها را به خاطر او می طلبد. لذا پر شورترین حمد وثنا ودرود خدا وبندگانش بر جلوات گونه گون وافعال واطوار مختلف او نثار می شود که همگی در راه همان محبوب است. شاهد گویای آن، تعلیم خود آن حضرت است در فرازهای پر جذبه زیارت سلام علی آل یس که زبان وحی است ویکی از زیباترین سرودهای عشق شیعه با مولا وامام زمانش، که کلمات زیبا ودلنشین آن سراپا حکایت از یگانگی جلوه های گوناگون محبت عاشق می کند: السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تصلی وتقنت،... السلام علیک فی اللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی. سلام بر تو هنگامی که قیام می کنی، سلام بر تو هنگامی که می نشینی، سلام بر تو هنگامی که نماز می خوانی وقنوت می کنی،... سلام بر تو در شب، زمانی که می پوشاند ودر روز، وقتی که روشن می شود. به قیام وقعود او سلام می کنیم وبر صلاه وقنوتش ولحظه لحظه های حیاتش درود می فرستیم، چرا که اینها همه پرتوهای مختلف رنگین کمان بلند اوست، آن هنگام که بر آستان جانان سر می نهد وپشت به بندگی خم می نماید واینها همه وهمه تشعشعات تابان یک نور محبت است وآن نور محبت محبوب بی همتای عالم، که او نیز تنها به اراده این محبوب (خداوند) حرکت می کند وقیام وقعود وصلاه وقنوت ورکوع وسجودش، همه وهمه، برای اوست. وخداوند را بر دیگران برگزیده است که این خلق وخوی ذاتی محب است. امام صادق (علیه السلام) می فرمایند:
دلیل الحب ایثار المحبوب علی ما سواه(۷۷).
یعنی دلیل وعلامت محبت این است که دوستدار، محبوب خود را بر دیگران برگزیند، راه محبوب را بر دیگر راهها، خواسته او را بر دیگر خواسته ها و... امتیاز دهد. واز آنجا که تمامی لحظات زندگی امام زمان (علیه السلام) مثل اعلای ایثار المحبوب علی ما سواه است به آنها سلام می کنیم وبر آنها درود می فرستیم. در مناجات شعبانیه می خوانیم: الهی لم یکن لی حول فانتقل به عن معصیتک الا فی وقت ایقظتنی لمحبتک. ای پروردگار من! مرا برای بر کناری از معصیت تو تاب وتوانی نیست مگر آن گاه که قلب خفته ام را با نسیم روحبخش محبت خویش بیدار سازی. وسرانجام، آن چه در فرازهای گوناگون بحث آن را دنبال می کردیم ودر پی اثبات آن بودیم آن که: در اثر وحدت محبوب، دل وقلب وروح وروان وجسم وجان محب یکی گشته، همه در راه محبوب قرار می گیرد وبدان سو جهت می یابد. ونیز دلهای گونه گون عاشقان وسوختگان کوی محبوب محبوبها به دریای محبت او متصل گشته ویکی می گردد.
گوهر شناسی
﴿سیماهم فی وجوههم من اثر السجود﴾(۷۸).
بر رخسارشان از اثر سجده نشانه های [نورانیت] پدیدار است. در اثر محبت وعشق، انسان گوهر وگوهر شناس می گردد، هم او را می شناسند وهم او گوهرها را می شناسد: عن صفوان قال: سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول: جاء ابن الکواء الی امیر المومنین (علیه السلام) فقال: یا امیر المومنین ﴿وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم﴾(۷۹).
فقال: نحن علی الاعراف نعرف انصارنا بسیماهم ونحن الاعراف الذین لا یعرف الله عز وجل الا بسبیل معرفتنا ونحن الاعراف یعرفنا الله عز وجل یوم القیامه علی الصراط فلا یدخل الجنه الا من عرفنا وعرفناه ولا یدخل النار الا من انکرنا وانکرناه(۸۰).
صفوان گوید: شنیدم که امام صادق (علیه السلام) می فرمودند: ابن الکواء به محضر حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) رسید واز آیه وبر اعراف مردانی هستند که همگی را به چهره هایشان می شناسند پرسید. حضرت فرمودند:
ما بر اعراف (جایگاهی بلند میان بهشت وجهنم ومسلط بر هر دو) هستیم که یاران خود را به چهره هایشان می شناسیم. وخداوند از طریق معرفت ما شناخته می شود. وخداوند ما را روز قیامت بر صراط معرفی می کند. پس، وارد بهشت نمی گردد مگر آن کس که ما را بشناسد وما او را بشناسیم، ووارد آتش جهنم نمی شود مگر آن کس که ما را نشناسد وما او را نشناسیم. این چنین اند اهل محبت که در پیشانی نورانی آنان علامت عشق زده شده ومورد شناسائی هستند:
بر جبینم نقش عشق خال تست * * * در مسلمانی شدم هندوی تو
واین عاشقان در هر نشئه وعالمی مورد شناسائی گوهر شناسان (عارفان) اند که امام صادق (علیه السلام) درباره آنان چنین می فرمایند: ولاهل التواضع سیماء یعرفه اهل السماء من الملائکه واهل الارض من العارفین. قال الله تعالی: ﴿وعلی الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم﴾(۸۱).
وفروتنان چهره ای دارند که آسمانیان از فرشتگان وزمینیان از عارفان آنان را می شناسند. وخدای متعال می فرماید: وبر اعراف مردانی هستند که... آری، آن هنگام که روح وروان وجسم وجان یکسو گشته، به سوی محبوب جهت یافت وبه راه او هدایت شد، در مسیر این راه طولانی، هر آنچه رنگ وبوی او را داشته باشد می شناسد، یعنی گوهر شناس ومحبوب شناس می گردد ودر میان هزاران نشان، نشان وی را می یابد وبر دل وجان می نشاند ودر میان هزاران صدا، صدای او را می شنود ودر میان هزاران نام، نام او را می بیند. واین خود از مهمترین آثار وخواص محبت است، زیرا به مصداق المومن ینظر بنور الله مومن با نور خدا می نگرد، خدائیها می شناسد وبا آنان انس می گیرد وبه حکم اهدنا الصراط المستقیم، صراط الذین انعمت علیهم(۸۲)، راه او طریق نعمت داده شدگان می شود که راه ورسم وجسم وجان آنان را می شناسد وتشخیص می دهد. اما آن گوهر کیانند در آیه کریمه دیگر بیان می شود: ﴿ومن یطع الله والرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا﴾(۸۳).
وآنان که خدا ورسول را اطاعت کنند البته با کسانی که خدا به آنها لطف وعنایت کامل فرموده، یعنی با پیامبران وصدیقان وشهیدان ونیکوکاران، محشور خواهند شد، واینان چقدر نیکو رفیقانی هستند. آری، عاشق ومحب محبوب، دوستان دیگر خود را می شناسد وبا آنان همراهی می کند ودر سیر وسفر الی الله ومع الله وفی الله با آنان خواهد بود. ودر این مسیر، از میان میلیونها اسم وروح وجسد وقبر، نام وروح وجسد وقبر آنان را می شناسد، چرا که نام آنان روح نامها وروح آنان روح ارواح وجسد آنان روح اجساد وقبر آنان روح قبرهاست واو به خوبی با روح ارواح وروح اجسام آشنایی دارد وزبان حال او چنین است که: واجسادکم فی الاجساد وارواحکم فی الارواح و... وقبورکم فی القبور فما احلی اسماءکم....(۸۴).
وجسدهای شما در میان جسدهای وجانهای شما در میان جانها... وقبرهای شما در میان قبرها است. پس چقدر شیرین است نامهای شما و.... فی المثل، در نیم روز وقوف عرفات، راهیان دیار یار، در میان جمعیت بی شمار زائران، محبوب خود را می یابند ومی بینند واز چشمه جوشان وصالش جرعه بر می گیرند. آری، هر آن کس پای در راه محبوب نهد وبه جستجوی جمالش برخیزد، سرانجام، او را می یابد وآتش سوزان هجر به آب گوارای وصل فرو می نشاند. واین وصال تنها یک شرط دارد وآن سوخته وعاشق بودن در دربار اوست:
من عاشقم گواه من این قلب چاک چاک * * * در دست من جز این سند پاره پاره نیست
در پاره پاره ورقهای این سند * * * عشاق را نوشته که جز مرگ چاره نیست
در قتلم استخاره مکن ز آن که گفته اند * * * در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
عاشق سرگشته وبیتاب در آنجا فریاد بر می آورد که: ای مولای من! سر وجانی دارم هر چند ناچیز، اما آرزو می کنم به پای شما فدایش کنم، قلبی دارم هر چند آلوده وزنگار گرفته اما جایگاه عشق خدائی شماست که با شیر از مادر گرفته واز عهد الست به ارمغان آورده ام که آنجا نیز پروانه شمع وجود شما بوده ام:
از ازل بست دلم با سر زلفت پیوند * * * تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
سر وجان چیست فدای قدم دوست کنم * * * این متاعی است که هر بی سر وپایی دارد
پس شما را سوگند می دهم که با نظر عنایتی دل شکسته ما شاد کنید.
به کر شمه عنایت نظری به سوی ما کن * * * که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد
پس، به خاطر این عشق خالص ومحبت زلال است که محب، محبوب خود ومحبوب محبوب خود ودیگر محبان محبوب خود را می شناسد واین دیر آشنائی را از سابقه آشنائی با معشوق دارد. یعنی همه کسانی را که بر گرد شمع وجود محبوبش می چرخند، می شناسد، زیرا این محبت به او بصیرت می بخشد واو را همرنگ وهم سنخ محبوب می گرداند وائتلاف وقرب روحی را سبب می شود که: الموده تعاطف القلوب فی ایتلاف الارواح(۸۵).
دوستی جذبه دلهاست در حالت الفت جانها. انسان، در اثر عشق شدید، بوی وموی وکوی محبوب را نیز می شناسد. شاهد گویای این مدعا دلباختگان کوی سلسله جنبان عشق وسرور دلدادگان، امام حسین (علیه السلام) هستند که بوی تربت پاک آن مولا را به مشام جان می شناسند:
شنید ستم که مجنون دل افکار * * * بشد از مردن لیلی خبردار
گریبان چاک کرده تا به دامان * * * به سوی تربت لیلی شتابان
بدیدش کودکی آنجا ستاده * * * به هر سو دیده حسرت گشاده
سراغ تربت لیلی ازو جست * * * پس آن کودک بخندید وبه او گفت
که ای نشنیده نام عشق مجنون * * * که ای نابرده نام عشق مجنون
تو را مجنون اگر که عشق بودی * * * ز من کی این تمنا می نمودی
برو مجنون! به مدفن گه رجوع کن * * * ز هر خاکی کفی بردار وبو کن
ز هر که بوی عشق برخاست * * * یقین دان تربت لیلی همانجاست
محبوب ما، هم شمع وهم شاهد
محبوب ما از آنجا که از محبوب حقیقی، رنگ پذیرد ونشان ازو دارد، در میان تمام محبوبها شاخص است واین شاخص بودن وامتیاز به سبب زیبائی جمال عالم آرای اوست که کس چون او نمی ماند واو نه تنها شمع است که شاهد نیز هست: ﴿وکذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس﴾(۸۶).
واین چنین شما [اهل بیت (علیهم السلام)] را امت میانه رو قرار دادیم تا شاهد بر مردم باشید. ودر شهادت وشاهد بودن سنخیت مطرح می شود، زیرا شاهد مقیاس والگو واصل واسوه هر چیز است طرح قالب والگوست، واز اینجاست که خداوند در خلقت ائمه طاهرین وپیامبر اکرم صلوات الله علیهم اجمعین به خود مباهات می کند: ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾(۸۷).
من در زمین خلیفه خواهم گماشت. چرا که اینان الگوهای کامل انسانیت اند. ودر پرواز بندگی عاشقان، در بلند آسمان ربوبیت، پیامبر بزرگوارمان - که درود خداوند بر او وخاندانش باد - در پیشاپیش طایران بلند پرواز این آسمان، پرچمدار عبودیت وبندگی است واول نور واول وافد الی الله در صحرای محشر است. پس از او به مصداق الامثل فالامثل، هر آن کس به او نزدیک تر باشد، الگو وشاهدی است برای دیگر بندگان: ﴿ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه﴾(۸۸).
همانا نزدیک ترین مردم نسبت به ابراهیم [(علیه السلام)] پیروان اویند. پس، اولین شاخص ونشان گویای راه محبت، پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) است، که: ﴿ما ضل صاحبکم وما غوی﴾(۸۹).
صاحب شما [محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله)] هیچ گاه در ضلالت وگمراهی نبوده است. او در معراج بندگی به قله بلند حبیب اللهی دست یازیده وخود، مشعل فروزان محبت گردیده است. پس، او آشنای اهل محبت وبهترین شاهد می باشد وفرزندان گرامی وعترت طاهره اش - سلام الله علیهم اجمعین - وآن گاه امت مرحومه اش نیز در طول مقام آن بزرگوار از این شمارند. در آیه کریمه سوره بقره واژه وسط به کار رفته که معنای معتدل می دهد که افراط وتفریط را در آن راهی نیست. در نتیجه، عاشق صادق، شمع شاهد خود را که معتدل وبه دور از افراط وتفریط است به ملاک سنخیت با او می شناسد، که این سنخیت از اصل آفرینش ونور در خلقت، پرده بر می دارد. زیرا همه آنان به شهادت کریمه ﴿والذین آمنوا اشد حبا لله﴾(۹۰).
رنگ شدید دوستی خدا را دارند وشاخصهای خود را می شناسند. مثلا امیرالمومنین (علیه السلام) شاهد والگوست وقسیم الجنه والنار(۹۱).
ملاک والگوی عشق انبیاء (علیهم السلام) است، خوب خوبان ومحبوب محبوبهاست.
از امیرالمومنین سلام الله علیه در بیان سنخیت خود ومردی از شیعیان چنین نقل شده است: عن ابی عبد الله (علیه السلام) ان رجلا جاء الی امیر المومنین (علیه السلام) وهو مع اصحابه فسلم علیه ثم قال له: انا والله احبک واتولاک، فقال له امیر المومنین (علیه السلام): کذبت. قال: بلی والله انی احبک واتولاک، فکرر ثلاثا، فقال له امیر المومنین (علیه السلام): کذبت، ما انت کما قلت، ان الله خلق الارواح قبل الابدان بالفی عام ثم عرض المحب لنا، فو الله ما رایت روحک فیمن عرض، فاین کنت؟! فسکت الرجل عند ذلک ولم یراجعه. وفی روایه اخری قال ابو عبد الله (علیه السلام): کان فی النار(۹۲).
مردی خدمت امیرالمومنین (علیه السلام) رسید وآن حضرت همراه اصحابش بود، بر آن حضرت سلام کرد وگفت: به خدا من ولایت ومحبت تو را دارم. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: دروغ می گویی. پرسید: چرا، به خدا من محبت ودوستی تو را دارم. وتا سه بار تکرار کرد. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمود: دروغ می گویی، تو چنانکه گویی نیستی. همانا خداوند روحهای مردم را دو هزار سال پیش از بدنهایشان آفرید وسپس دوستان ما را به ما عرضه کرد. به خدا که من روح تو را در میان آنها ندیدم. پس تو کجا بودی؟! آن گاه مرد ساکت شد وجوابی نگفت. ودر روایت دیگر آمده است که امام صادق فرمودند: او در آتش دوزخ بود. ملاحظه می کنید که در روایت فوق، لغت معرفت به کار برده شده که مرتبه ای است بالاتر ودقیق تر از علم، ونیز واژه اولیاء که جمع ولی است ومعنای قرب ودوستی بلا فاصله می دهد. پس، اینان اولیای روحانی اند که نور شناخت وروح محبت را به دوستان خویش تفویض نموده اند واین چنین است که مشهود (شیعه) آن هنگام که بر شاهد (امام (علیه السلام)) عرضه می گردد به سرعت شناخته می شود وشاهد، عیار صدق گفتارش را به درستی محک می زند. شهادت به آن معنا که ذکر کردیم (گواه وشاهد بودن) تنها به ظاهر وگفتار نیست، بلکه حقیقتی معنوی وروحانی است که اعمال ورفتار او تشعشع وپرتو افکنی می کند واز این رو شیعه که قلبش هنر، وصنع علی واولاد او (علیهم السلام) می باشد، وی را می شناسند همان سان که هر هنرمندی، از میان هزاران اثر متشابه دیگر، هنر خود را امتیاز می دهد. نتیجه اینکه جذبه دو طرفه، گوهر شناسی را سبب می گردد که امیرالمومنین (علیه السلام) مصداق اتم این گوهر شناسی است وهر کس به هر اندازه به او نزدیک تر شود گوهر شناس تر می شود واز بوی یار، کوی او را تشخیص می دهد. یعقوب سوخته عشق یوسف نیز گفت: ﴿انی لاجد ریح یوسف لو لا ان تفندون﴾(۹۳).
از این کاروان بوی یوسف را می یابم، اگر مرا تخطئه نکنید. وشیعه صادق نیز یعقوب وار، گوهر عشق را می شناسد، اگر چه دیدگانش به غبار عصیان آلوده باشد، که در این صورت آن را به آب زلال اشک در رثای فرزند پاک زهرا - حسین - (علیهما السلام) شستشو می دهد تا بهتر وصحیح تر گمشده خویش را ببیند وباز شناسد. آنها خودشان چنین فرمانمان داده اند.
گوهر شناسی حضرت خدیجه
خدیجه (علیها السلام) هم از ابتدا علائمی از فوق العادگی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را می شناخت وروی همین تشخیص وگوهر شناسی، پیشنهاد ازدواج به آن بزرگوار (صلی الله علیه وآله) نمود واو را با سرمایه خویش به تجارت گسیل داشت. ولذا هنگامی که در روز اول بعثت که از کوه حرا پایین آمد به زبان آشکار همه اشیاء او را سجده کردند ومی گفتند: السلام علیک یا نبی الله. خدیجه گفت: این نور چیست؟ فرمود: این نور نبوت است، بگو لا اله الا الله، محمد رسول الله. خدیجه گفت: خیلی وقت بود که من این نور را در تو می دیدم ومی شناختم. وسپس اسلام آورد. آن گاه فرمود: ای خدیجه! من در خود احساس سرما می کنم، پس خدیجه او را در جاجیمی پیچید. پس ندا آمد: یا ایها المدثر. پس ایستاد ودست به گوش خود نهاده گفت: الله اکبر، الله اکبر. در این هنگام هر موجودی آن صدا را می شنید با او همراهی می کرد(۹۴).
گوهر شناسی بحیرای راهب
بحیرای راهب مسیحی که وجودش خالی از گوهر عشق نبود در اولین برخورد با بزرگترین گوهر گرانبهای محبت که در میان عالم جسم وجسمانیات پنهان شده بود از تشعشعات وجودی اش او را شناخت وتشخیص داد، حال آن که همراهان ومصاحبان او چه بسیار بودند که شب وروز با او بودند اما هرگز درخشش وجود وجهانتابی او راندیدند. داستان چنین بود: ابوطالب (علیه السلام) در کاروانی تجارتی قصد حرکت به سوی شام داشت. حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) که در آن موقع نه یا دوازده ساله بودند پیشنهاد واصرار کردند که همراه عموی خود به سفر بروند. کاروان حرکت کرد، در محلی به نام بصری نزول کردند. راهبی نصرانی در صومعه ای در نزدیکی آن مکان زندگی می کرد واز نظر نصرانیان علم ودانشی فراوان داشت وکاروانهای تجارتی قریش بارها از آن صومعه عبور کرده بودند اما با بحیرا به صحبت ننشسته بودند. این بار بحیرا طعام مفصلی ساخت وبرای آنان برد واصرار نمود که تمامی کاروان در این غذا شرکت کنند، اما دید آن را که می خواهد هنوز حضور ندارد.
پرسید: آیا همه شما حضور دارید؟ گفتن: همگی حضور داریم، تنها کودکی از ما حضور ندارد. بحیرا از آنان خواست که آن کودک را نیز حاضر کنند. در این هنگام ابوطالب (علیه السلام) او را آورد وهمراه کاروان بر سر سفره نشانید. بحیرا با دیدن نوجوان به دقت او را زیر نظر گرفت وبه تن وقیافه وچهره او می نگریست. وقتی غذا پایان یافت ومردم متفرق شدند، بحیرا به لات وعزی قسمش داد که او سوالاتش را پاسخ دهد. حضرت فرمودند: مبغوض ترین اشیاء نزد من لات وعزی است. بحیرا گفت: به حق الله جواب سوالهایم را بدهید. حضرت فرمودند: بپرس وسپس بحیرا سوالاتی نمود واو - که صلوات خدا بر او وخاندانش باد - جواب داد. پس، عمویش ابوطالب (علیه السلام) را خواست وسفارش نمود که این گنج گرانبها را مراقبت شدید کند وهر چه زودتر به شهر وخاندانش برساند...(۹۵).
هدیه به محبوب
سر وجان چیست فدای قدم دوست کنم * * * این متاعی است که هر بی سر وپایی دارد
من چه در پای تو ریزم که پسند تو بود * * * جان وسر را نتوان گفت که مقداری هست
یکی دیگر از بارزترین آثار محبت، هدیه به محبوب است. امام معصوم (علیه السلام) می فرمایند: من تکرمه الرجل لاخیه المسلم ان یقبل تحفته ویتحفه بما عنده ولا یتکلف له شیئا(۹۶).
از تکریم مسلمان نسبت به برادر مسلمانش این است که تحفه وهدیه او را بپذیرد وبه او تحفه دهد وبرای او به مشقت نیفتد. واز امیرالمومنین علی (علیه السلام) نقل شده است که: لان اهدی لاخی المسلم هدیه تنفعه احب الی من ان اتصدق بمثلها(۹۷).
هر آینه اگر من به برادر مسلمانم هدیه ای دهم که به او سودی بخشد، برایم محبوب تر است که به همان مقدار صدقه دهم. ورسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) می فرمایند: تهادوا تحابوا فانها تذهب بالضغائن(۹۸).
به یک دیگر هدیه دهید تا محبت شما نسبت به هم بیشتر گردد، چرا که هدیه کینه ها را زائل می کند.
هدیه، تنزل فدا شدن عاشق است
محبت شدید اقتضا می کند که عاشق در قرب وصال وحضور معشوق باشد واین شوق، آن به آن شدیدتر می گردد، چونان پدر که در هنگام جوشش عشق فرزند، او را به سینه می چسباند، گویا در آن حال، تاب آن نمی آورد که کوچکترین فاصله ای میان خود وفرزندش داشته باشد، وبر آن است که بیش از پیش با او حضور یابد وحتی گاه می شود که جان خود فدای جان فرزند می کند، باشد که او باشد واین، گر فنا شود باکی نیست. عبارت زیبا وپر معنای بابی انتم وامی ونفسی واهلی ومالی وولدی(۹۹).
نیز حکایت از آن دارد که این خصیصه فطری بشر است که همیشه هستیهای ارزشمند خویش را برای محبوب می خواهد ونهایت قرب خود را به این می داند که تمامی آنها را نثار آستان او کند. لذا هر لحظه برای محب دلباخته عید قربان است، که:
به عید قربان قربان کنند خلق جهان * * * بتا تو عید منی من شوم ترا قربان
آری، محبت حقیقی، چنین خاصیتی دارد، اما از آنجا که عاشق در هر موقعیتی قادر به نیل به چنین رتبه ای از ایثار وفداکاری نیست وبه حکم آن که: ما لا یدرک کله لا یترک کله و:
آب دریا را اگر نتوان کشید * * * هم به قدر تشنگی باید چشید
پس، تا آنجا که ممکن است بایستی از بستگیها وعلاقه های گوناگون، در راه محبوب گذشت، باشد که محب به خیر کثیر که نثار وابستگیهاست نائل آید که این، رسیدن به نیکی در راه دوستی محبوب است ودر این زمینه قرآن مبین می فرماید: ﴿لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون﴾(۱۰۰).
به نیکی نمی رسید مگر اینکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. واز آن رو که اموال ودارائی انسان در قید تعلق وپیوند قلبی اوست، گویی آن هنگام که آدمی صدقه ای می دهد یا نفاقی می کند از خود مایه می گذارد. لذا محب بایستی جهت اعلام شدت محبت خود نسبت به محبوب از آنچه بدان عشق می ورزد وتعلق عمیق نسبت به آن دارد، در گذرد، تا نشان دهد که آمادگی از خود گذشتگی دارد ونیز برای نثارهای بالاتر مهیا گردد. مثل اعلای این کلام را، چون همیشه، در دستگاه خدائی خاندان اهل بیت (علیهم السلام) می یابیم که هم خود وهم تمامی دارائی خود را در راه محبوب فدا کرده اند واز آن رو زبان وحی در مدحشان گوید: ﴿ویطعمون الطعام علی حبه﴾(۱۰۱).
ایشان اطعام طعام می کنند از آنچه مورد علاقه ونیازشان است. والا انفاق در آنچه که مورد علاقه نیست ضرب المثل عامیانه روغن چراغ ریخته وقف مسجد کردن را در اذهان تداعی می کند.
هدیه برای یکی کردن محبوبها است
در صفحات پیشین دیدیم که از آثار اولیه عشق، انتخاب محبوب واحد است ودانستیم که رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن. اکنون بر آنیم تا روشن کنیم که می توان دوستها ودوستیهای گوناگون را - که به ملاک واحد مورد علاقه اند - در یک مرکز، تمرکز داد ودر یک نقطه، کانون ووحدت بخشید. عاشق آنچه را که دوست می دارد در راه دوست هدیه می کند، وبه تعبیر دیگر، به خود دوست می دهد، در راه دوست انفاق می کند وقرض می دهد، یعنی به خود دوست قرض می دهد وانفاق می کند، به خاطر رضای او صدقه می دهد، یعنی به محبوب بخشش وعطا می کند، اگر چه هر چه دارد از آن محبوب است. تعبیرات احادیث وآیات شریفه درباره صدقه وقرض وانفاق از این واقعیت عاطفی پرده بر می دارد. از طرفی، قرض در راه خدا را قرض به خدا تعبیر می کند: ﴿من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا﴾(۱۰۲).
چه کسی است که به خدا قرض الحسنه دهد؟ واز سوی دیگر، نهادن صدقه را در دست سائل وفقیر، چون قرار دادن آن در دست خداوند می داند: کان زین العابدین (علیه السلام) یقبل یده عند الصدقه فقیل له فی ذلک فقال: انها تقع فی ید الله قبل ان تقع فی ید السائل(۱۰۳).
امام زین العابدین (علیه السلام) هنگام صدقه دادن دست خود را می بوسید. از علت این کار پرسش شد، حضرت فرمودند: صدقه قبل از اینکه در دست سائل قرار گیرد در دست خداوند قرار می گیرد. تمامی اینها برای آن است که محبوبهایش را در یک نقطه جمع کند. یعنی عاشق بر آن است که محبوبهای فرعی وتبعی اش را نیز نزد محبوب اصلی وذاتی اش گرد آورد تا همه در یک کانون قرار بگیرند ومحبتها تبدیل به یک محبت شود. بنابر این، هر تحفه ای که به نزد دوست می فرستد، گویی عزم آن دارد که شعاع دایره محبت را کوتاه کند وسرانجام، نقش دایره را زائل نموده، آن را در یک نقطه خلاصه گرداند تا هماره به بیش از یک مرکز توجه نکند که آن مرکز، هم اصل محبت وهم محبت اصل است.
وبر اساس همین اندیشه وعزم است که شیعه هماره آرزوی آن دارد که در جهان آخرت نیز با محبوبهای خدائی اش - ائمه صلوات الله علیهم اجمعین - در مقام محمود در نزد خدا اجتماع یابد، یعنی همه محبوبهایش در مقام محمد کانون یابند واو نیز غرقه در وصال گردد: واساله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله(۱۰۴).
از خدا مسئلت دارم که مرا به مقام محمود، که شما در نزد خدا دارید، برساند.
هدایای مادی ومعنوی
دارائیهای انسان چون وجود خودش دو جنبه دارد. یک قسم دارائیهای مادی است که بخشش وانفاق وهدیه بر حسب ظاهر از آن می کاهد، همچون یک تابلوی جالب، یک دسته گل خوشبو ویا یک پیراهن زیبا که با اهدای آنها به دوست، دارائی نقصان می یابد. قسم دوم دارائیهای معنوی است - که هر کسی از آن بهره ندارد - وبا بخشش واهدا فزونی می یابد، همچون روایتی که برای کسی نقل می کنیم یا زیارت ونمازی که به نیابت صدیقی می خوانیم ویا دعائی که در حق او انجام می دهیم. همچنین است هدایای ما به آستان مقدس محبوب بزرگوارمان امام زمان (علیه السلام):
الف - هدایای مادی
محبوب ما که چرخش عالم امکان باذن الله در دست پر قدرت اوست وواسطه روزی رساندن خدا به بندگان می باشد، هیچ گونه نیازی به ما وهدایای ما ندارد، اما از آنجا که انسانها ومسلمانان، وبخصوص شیعیان حضرتش، تحت سرپرستی وولایت وبه تعبیری پدری آن بزرگوارند، می تواند گفت هدیه بدانان، هدیه به آن سرور محبوب محسوب می شود. لذا فقها گویند: در نذر برای پیامبر (صلی الله علیه وآله) یا یکی از ائمه صلوات الله علیهم اجمعین، اگر نذر کننده مصرف خاصی را در نظر ندارد، یکی از مصادیق مصرف آن، نیازمندان از شیعیان آنان می باشند.
ب - هدایای معنوی
آن هنگام که ما برای آن محبوب غایب از نظر وهجران گزیده از اغیار - که یاران بر دوام از چشمه زلالش سیراب اند - هدیه ای می فرستیم، نمازی می خوانیم، امامی را زیارت می کنیم ویا آیاتی از قرآن می خوانیم وبه آستان آن حضرت سلام الله علیه هدیه می کنیم، بر آنیم که هم اعمال ناقص ما شرف قبول یابد وهم با این اهدا وابراز محبت، خود را به آن وجود نازنین نزدیک تر کنیم. واین فرمان خود آنان است وراهی است که خود به رهروی اش امر فرموده اند، آنجا که می فرمایند: آن کس که ثواب نماز خود را برای رسول خدا (صلی الله علیه وآله) وامیرالمومنین (علیه السلام) واوصیاء پس از او صلوات الله علیهم قرار دهد، خداوند ثواب نماز او را چندین برابر می گرداند وپیش از آن که روح از تن او بیرون رود به او گفته می شود: ای فلانی! هدیه تو به ما اکنون تو را بهره می دهد وامروز روز پاداش تو است، چشمت روشن وخاطرت آسوده باد بر آنچه خداوند برایت مهیا ساخته وگوارایت باد. راوی می گوید: گفتم: نماز خود را چگونه هدیه کند؟ فرمود: نیت می کند ثواب نماز خود را برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله). اگر می تواند پنجاه رکعت (فریضه ونافله) دو رکعت در هر نمازی بجا آورد وبه هر کدام از ائمه که بخواهد هدیه می کند و... وپس از تشهد وسلام می گوید: اللهم انت السلام ومنک السلام یا ذا الجلال والاکرام صل علی محمد وآل محمد. خداوندا! اینها رکعاتی بود هدیه به بنده وپیامبر وفرستاده تو محمد بن عبدالله (صلی الله علیه وآله) که فرجام پیامبران وسید فرستادگان است. خداوندا! آن را از من قبول کن وبه او ابلاغ فرما...(۱۰۵).
سید بن طاووس پس از بیان نحوه هدیه به هر کدام از امامان (علیهم السلام)، خطاب به فرزندش محمد می گوید: ممکن است به فکر تو برسد که آنان از هدایای تو بی نیازند یا در تکرار روزها به نظرت رسد که هدیه زیادی به آنان نمودی پس به خیالت برسد که از آن فراغت یابی. اما بدان که آنان صلوات الله علیهم از هدیه تو بی نیازند، اما تو از هدیه دادن به آنان بی نیاز نیستی که بدین وسیله دارائی خود را به آنان نزدیک کنی همان گونه که خداوند از حالات وبندگی تو بی نیاز است. پس اول که هدیه می کنی در اندیشه تو باید چنین باشد که منت از خدا وائمه (علیهم السلام) است بر تو که تو را به سعادت دائم وخلود در احسان خودشان راهنمائی کرده اند: ﴿یمنون علیک ان اسلموا قل لا تمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان﴾(۱۰۶).
وتو چنانی که بعضی ادیبان گفته اند:
اهدی لمجلسه الکریم وانما * * * اهدی له ما خرت من نعمائه
کالبحر یمطره السحاب وما له * * * من علیه لانه من مائه
یعنی: هدیه می کنم به مجلس بزرگوار او. اما آنچه را هدیه می کنم از داده های خود اوست، مانند دریا که ابرها بر آن می بارند ومنتی بر دریا نیست زیرا از آب خود دریاست که می بارند. واما اگر به نظرت رسید که هدایای زیادی نمودی پس بدان که اندیشه هدیه کردن بر تو از طریق عنایت خداوند - جل جلاله - حاصل شده زیرا باید به خود بگویی: اگر محبتهای الهی نبودند، خداوند نه زمینی ونه آسمانی ونه کسی را در شهرها ونه آتشی ونه بهشتی ونه چیزی از نعمتها خلقت نکرده بود. پس، آیا غیر از این است که برگشت تمامی اعمال تو به دارائی آنها ودر دیار خشنودی آنان است؟... وپس از آن سید بن طاووس رضوان الله علیه به تفصیل، نمازهای هدیه را به هر یک از ائمه معصومین (علیهم السلام) بیان می کند. در نتیجه این مقال، گذشتن از دارائیهای مادی ومعنوی در راه وصال محبوب، زمینه روحی را برای فدا کردن جان وهستی محب، آماده می سازد وتمامی علقه ها را به سوی محبوب (الله واولیای او) سرازیر می کند.
هدیه جان به محبوب
عاشق در اثر تمرین اهداهای خردتر وکوچکتر، تا بدانجا می رسد که جان وتمامی هستی خود را به محبوب می فروشد وهدیه می کند. آنجاست که محبوب خود بدون واسطه در خریداری سرمایه محب اقدام می کند وبه ثمن وصال، جان ومال او را می خرد: ﴿ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه الله﴾(۱۰۷).
وبرخی از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه کسب خشنودی خداوند بذل می کنند. در ذیل این آیه کریمه در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده است که:
قال: ذلک امیر المومنین (علیه السلام) ومعنی یشری نفسه یبذلها(۱۰۸).
مقصود از این آیه امیرالمومنین (علیه السلام) است ومعنی یشری (می فروشد)، بذل کردن جان خود می باشد. وباسناده الی انس بن مالک قال: لما توجه رسول الله (صلی الله علیه وآله) الی الغار ومعه ابو بکر امر النبی (صلی الله علیه وآله) علیا (علیه السلام) ان ینام علی فراشه ویتغشی ببرده، فبات علی (علیه السلام) موطنا نفسه علی القتل وجاءت رجال قریش من بطونها یریدون قتل رسول الله (صلی الله علیه وآله). فلما ارادوا ان یضعوا علیه اسیافهم لا یشکون انه محمد (صلی الله علیه وآله) فقالوا ایقظوه لیجد الم القتل ویری السیوف تاخذه. فلما ایقظوه فراوه علیا فتفرقوا فی طلب رسول الله (صلی الله علیه وآله) فانزل الله عز وجل: ومن الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضاه الله والله رووف بالعباد(۱۰۹).
انس بن مالک گوید: هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) همراه ابوبکر مکه را ترک نمود ومتوجه غار گردید، به علی (علیه السلام) امر فرمود که در رختخواب به جای او بخوابد وخود را به جامعه او بپیچد. پس علی (علیه السلام) خوابید وخود را آماده کشته شدن نمود. مردانی از قریش به درون خانه ریختند تا رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به قتل رسانند. آنان یقین داشتند که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در فراش خویش خوابیده، خواستند شمشیر بر او بکشند، گفتند او را بیدار کنید تا درد کشته شدن را بیشتر احساس کند وشمشیرها را که بر بالای سر اوست ببیند. هنگامی که او را بیدار کردند، دیدند علی (علیه السلام) است. سپس برای یافتن رسول خدا (صلی الله علیه وآله) متفرق شدند. آنجا بود که این آیه نازل شد که: از مردم کسانی هستند که جان خود را در راه کسب خشنودی خدا بذل می کنند وخداوند به بندگان رئوف است. درباره علی (علیه السلام) اسوه بذل جان ومال وفداکاری چنین آمده است:... عن ابن القداح عن ابیه المیمون عن ابی عبد الله (علیه السلام): ان امیر المومنین (علیه السلام) کان اذا اراد القتال قال هذه الدعوات: اللهم انک اعلمت سبیلا من سبلک جعلت فیه رضاک وندبت الیه اولیاءک وجعلته اشرف سبلک عندک ثوابا واکرمها لدیک مابا واحبها الیک مسلکا ثم اشتریت فیه من المومنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون ویقتلون وعدا علیک حقا فاجعلنی ممن اشتری فیه منک نفسه ثم وفی لک ببیعه الذی بایعک علیه غیر ناکث ولا ناقض عهدا ولا مبدلا تبدیلا...(۱۱۰).
ابن القداح از پدرش میمون از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند که امیرالمومنین (علیه السلام) وقتی می خواست به جنگ برود، چنین دعا می کرد: خداوندا! راهی از راههای خود را نمودی ورضای خود را در آن قرار دادی ودوستان خود را به آن خواندی وآن را در اجر وثواب شریف ترین وگرامی ترین ومحبوب ترین راه قرار دادی، سپس در آن، جان ومال مومنان را خریداری کرده، به آنان وعده بهشت دادی که در راه خدا مقاتله می کنند ومی کشند وکشته می شوند واین وعده حق است. پس، مرا از آنان که جانش را به تو فروخته قرار ده واز آنان که وفای به مبایعه خود نموده وعهد خود را شکسته وتبدیل ننموده اند قرار ده. وامام سجاد (علیه السلام) در ذیل آیه ﴿ان الله اشتری من المومنین انفسهم واموالهم بان لهم الجنه﴾(۱۱۱).
فرمود: نزلت فی الائمه صلوات الله علیهم(۱۱۲). مقصود از مومنین ائمه صلوات الله علیهم هستند.
تسلیم در برابر محبوب
آستانی به در سر نهاده
حلقه ای چشم بر در نهاده
بنده ای دل بداور نهاده
چون قلم سر به خط بر نهاده * * * تا کند تیغش از تن جدایم
گر بخواند به خویشم، فقیرم
ور براند ز پیشم، حقیرم
گر بگوید امیرم، امیرم
ور بگوید بمیرم، بمیرم * * * بنده حکم وتسخیر اویم
از دیگر خواص وآثار محبت، تسلیم محب در برابر محبوب است، که تسلیم نسبت به خداوند، مقامی بالاتر از توکل ورضاست. ودر مقام تسلیم، محب از محبوب حیات وخصائص آن را کسب می نماید ودر عشقهای غیر حقیقی هم تا حدود زیادی این تسلیم وجود دارد. اولین مصداق این تسلیم، تسلیم وسر سپردگی در برابر اوامر حق تعالی است که شرط ایمان وثمره محبت شدید نسبت به حق تعالی است، زیرا به مصداق کریمه:
﴿والذین آمنوا اشد حبا لله﴾(۱۱۳).
محبت دو طرفه میان عبد ومعبود، موجب تسلیم عبد وحکومت مطلقه عالم ربوبی در جان وتن اوست، که مضمون روایت زیبای: العبودیه جوهره کنهها الربوبیه(۱۱۴).
تحقق می یابد وسراپای وجود بنده ملک طلق خداوندی ومرکز اراده وفرمان او می شود.
مراحل تسلیم
تسلیم را می توان به سه مرحله تقسیم نمود:
۱ - تسلیم تن: همچون تسلیم یک سرباز جنگجو در برابر دشمن قاهر ویا تسلیم یک اسیر در پشت میله های آهنین اسارت که تنها جسم وتن او در اختیار دشمن وزندانبان است. در طول تاریخ حیات پیامبران واولیای الهی (علیهم السلام) از این گونه تسلیمها که در برابر اقتدار ظاهری ستمگران بوده است، بسیار به چشم می خورد. در این نوع، عقل ودل در اختیار خود شخص است وتنها جسد ظاهری است که مقهور نیروی قاهر می باشد.
۲- تسلیم عقل: یعنی تسلیم قوه ناطقه وعقل در برابر دلایل وبراهین قاطع وقانع کننده که مهر سکوت بر نطق عقل می خورد ودیگر از خود حرکت وجنبشی نشان نمی دهد. این مرحله، بالاتر ومهمتر از تسلیم تن است. واین تسلیمی است که اندیشمندان وعاقلان در مقابل قضایای یقینی وبراهین عقلی دارند.
۳ - تسلیم دل: که بجز تسلیم عقل، خشنودی دل وجان را نیز همراه دارد. دل که مرکز وکانون عشق است، تسلیم آن بالاترین وخاضعانه ترین مرتبه تسلیم است که دو تسلیم دیگر را نیز سبب می شود. مثلا شیعه دلباخته وعاشق امام زمان (علیه السلام) دل وجانش وقلبش را یک پارچه در اختیار قلب او که قلب عالم امکان است، می گذارد وبدین ترتیب، این جام کوچک ومحدود را به بیکران دریای اسرار الهی پیوند می زند. این جویبار تاریک را به آن دریای متلاطم وخروشان متصل می سازد وآن را در وعاء نامحدود مشیت حق تعالی فانی می کند که آنها نیز در برابر حق تعالی چنین اند وعبارت کریمه: نحن اوعیه مشیه الله(۱۱۵).
شاهدی صادق بر این مقال است. آری، در تسلیم دل، محب خود را در طول هستی محبوب قرار می دهد، که در این صورت، هر هستی را از او وبه سوی او می داند ودر این مرحله از سفر کمال، عاشق همه دارائیهای خود را در اختیار محبوب قرار می دهد واز خود اراده وخواسته ای ندارد وحتی عقاید وافکارش را که بهترین دارائی اوست، به او عرضه می کند تا ظلمات وتاریکیهای آن را به نور آفتاب فروزان عقاید او روشن کند ودردهای آن را زدوده، یک پارچه صافی اش کند.
تسلیم در آئینه گفتار ائمه
در احادیث شریفه ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین کلمات سلم، سلام وتسلیم بسیار به کار می رود تا مردم برای رسیدن بن مراحل آن اشتیاق یابند وبه پیروی از پیشوایانشان در سیر مراتب آن بکوشند. در مناجات پر سوز امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه این چنین می خوانیم: اللهم وانی اتوب الیک من کل ما خالف ارادتک او زال عن محبتک من خطرات قلبی ولحظات عینی وحکایات لسانی(۱۱۶).
خدایا! به سوی تو توبه می کنم از هر چه که با اراده تو مخالفت کند یا موجب زوال محبتت شود، از وساوس دل من ونگاههای کوچک وگفتارهای زبان که بر خلاف خواسته ومحبت تو باشد. ودر دعای بیستم آن نیز می خوانیم: واعمم ابصار قلوبنا عما خالف محبتک. چشمهای دل ما را از آنچه مخالف محبت تو است کور کن وتنها محبت خود را در دل ما جایگزین فرما. ودر دعای بیست ویکم آن می خوانیم: وفرغ قلبی لمحبتک.
قلب مرا چنان کن که برای محبت تو خالی باشد. ونیز: واجعلنا عندک من التوابین الذین اوجبت لهم محبتک(۱۱۷).
وما را نزد خود از توبه کنندگان قرار ده، آنان که محبت خود را بر ایشان واجب نموده ای. از کلام امام (علیه السلام) این گونه برداشت می شود که تنها دوستداران خدا توفیق توبه می یابند وهمانان تسلیم حق گشته، از محبت غیر او اعراض می کنند: وانزع من قلبی حب دنیا دنیه(۱۱۸).
ومحبت دنیای پست را از دل وجان من ریشه کن فرما. ودر بخش کلمات گوهربار وکوتاه امام امیرالمومنین (علیه السلام) در نهج البلاغه آمده است: الاسلام هو التسلیم والتسلیم هو الیقین(۱۱۹).
اساس اسلام، تسلیم وتسلیم یقین است. در دریای مواج تولی وتبری زیارت عاشورا، زبان وحی به شیعیان چنین می آموزد: انی سلم لمن سالمکم وحرب لمن حاربکم. من با هر کس که با شما سر صلح داشته باشد صلح، وبا آن که جنگ کند جنگ هستم. جالب است که در عبارت فوق به واژه سلم توجه کنیم که به معنی صلح است وبه جای صلح کننده به کار رفته که جنبه مبالغه ای دارد ومفهوم آن چنین است که از شدت تسلیم، نفس سلم وصلح شده ام، وهمچنین، واژه حرب یعنی جنگ ومعنای آن چنین است که از شدت غضب بر کسانی که در مقابل شما ایستاده اند عین جنگ شده ام. در روایات اعتقادی، ابوابی مناسب این مقام وجود دارد ودر کتب اخلاقی نیز مباحث مبسوطی در این زمینه به چشم می خورد. مثلا مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی بابی گشوده با عنوان باب التفویض والرد الیهم که مشتمل بر احادیث زیبایی در این زمینه است ودر ارائه این نحو تعلیم وتربیت است که در عبارات دلنواز زیارت سلام علی آل یس این گونه اعتقادات خود را به امام عصرمان - عجل الله تعالی فرجه الشریف - عرضه می داریم وآنها را بدو تفویض می کنیم: اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله... واشهد انک حجه الله.... وهمچنین در سرود صبحگاهی انتظار - دعای عهد، از خدای عز وجل می خواهیم که: اسلک بی محجته. مرا همواره بر طریق وراه او ثابت قدم دار. امام الموحدین حضرت علی (علیه السلام) نیز می فرمایند: ولقد کنا مع رسول الله (صلی الله علیه وآله)، نقتل آباءنا وابناءنا واخواننا واعمامنا، ما یزیدنا ذلک الا ایمانا وتسلیما ومضیا علی اللقم وصبرا علی مضض الالم(۱۲۰).
ما با پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بودیم در حالی که پدران وفرزندان وبرادران وعموهای خود را می کشتیم واین کار نمی افزود مگر ایمان وتسلیم وبر شاهراه صراط مستقیم بودن وصبر ما را بر دردها ورنجها. ونیز در جای دیگر می فرمایند: فما نزداد علی کل مصیبه وشده الا ایمانا ومضیا علی الحق وتسلیما للامر(۱۲۱).
در هر مصیبتی وشدتی، آنچه برای ما زیاد می شد ایمان بود وسر سپردگی حق وتسلیم امر وفرمان.
ائمه اهل البیت، ظرف خواسته خداوند
امامان معصوم ما سلام الله علیهم اجمعین خود دارای بالاترین مراتب مقام تسلیم بوده اند وهمیشه خواسته آنان، در طول وبعد از خواسته خداوند سبحان بوده است. سئل عن المفوضه، قال: کذبوا بل قلوبنا اوعیه لمشیه الله عز وجل فاذا شاء شئنا. ثم تلا هذه الایه: ﴿وما تشاءون الا ان یشاء الله﴾(۱۲۲).(۱۲۳)
می بینیم که در روایت فوق آن هنگام که از امام زمان (علیه السلام)، در مورد مفوضه سوال می شود آنان را دروغگو می شمارند ومی فرمایند: تفویض باطل است وآنان دروغ می گویند، بلکه دلهای ما ظرفهای اراده ومشیت خداست. [وآن گاه آیه را شاهد می آورند که:] ونمی خواهید مگر آنچه را خدا می خواهد. ولذا، بنابر گفتار خودشان که عین صدق وراستی است، صندوقهای سینه آنان صلوات الله علیهم محل تشعشع انوار مشیت حق است وآنچه خداوند بخواهد آنان نیز می خواهند، زیرا آنان التامین فی محبه الله(۱۲۴) اند، یعنی شش گوشه دل آنان را محبت خداوند فرا گرفته وجز او ومحبت او دل به چیز دیگری مشغول نداشته اند. در زیارت جامعه پس از جمله فوق می خوانیم: والمستقرین فی امر الله(۱۲۵).
کسانی که در امر وفرمان خدا استقرار یافتند ودر اجرای فرامین او ثابت قدم وپایدارند، بلکه آنان در اثر نیل به عالی ترین مدارج محبت، سلم محض شده اند ومصداق: ﴿لا یسبقونه بالقول وهم بامره یعملون﴾(۱۲۶) گشته اند، یعنی بندگان خالصی که ذره ای از فرمان خداوند سبقت نمی گیرند وجز به خواسته وامر او عمل نمی کنند وبه اراده خدا عامل وبه فرمان او قائم اند. ولذا پیروان صادقشان در حین عرض اخلاص می گویند: واشهد انکم لائمه الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون المصطفون المطیعون لله القوامون بامره العاملون بارادته(۱۲۷).
وشهادت می دهم که شما اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله) امامان اهل رشد وهدایت شدگان، بی گناهان، بزرگواران، مقربان درگاه خداوند، پرهیزکاران، راستگویان، برگزیدگان، اطاعت کنندگان خدا وبر پا دارندگان فرمانهای او وعمل کننده ها به اراده او هستید.
اصحاب امامان، نمونه تسلیم
تربیت یافتگان مکتب پر شور تسلیم ائمه اهل البیت (علیهم السلام) نیز همچون خود آنان، که در برابر خداوند سلم محض بوده اند، در برابر خواسته پیشوایان خود چون وچرائی نداشته ومراحل تسلیم را گذرانده اند. دو نمونه زیر شاهد گویای ادعای ماست:
۱- عبدالله بن ابی یعفور
یکی از یاران صدیق امام صادق (علیه السلام) است که در خطاب به حضرتش، نشان شدت تسلیم خود را این گونه بیان می دارد که: یابن رسول الله! اگر شما اناری را به دو نیم کنید ونیم آن را حلال ونیم دیگر را حرام شمارید، من نیز نیم اول را حلال ونیم دیگر را حرام خواهم دانست. در اینجا امام صادق (علیه السلام) از شدت تسلیم شیعه خود به وجد می آیند وزبان به تحسین او گشوده، می فرمایند: عبد الله، رحمک الله. ای عبدالله! خدا رحمتت کند. ودر اثر همین تسلیم وسر سپردگی آستان محبوب است که عبدالله بن ابی یعفور تا بدان رتبت عالی می رسد که امام (علیه السلام) در رثایش، در نامه ای که به مفضل بن عمر می نویسند از او به احترام یاد می کنند که: وقبض صلوات الله علی روحه محمود الاثر مشکور السعی مغفورا له مرحوما برضا الله ورسوله وامامه عنه، بولادتی من رسول الله (صلی الله علیه وآله) ما کان فی عصرنا احد اطوع لله ولرسوله ولامامه منه. فما زال کذلک حتی قبضه الله الیه برحمته وصیره الی جنته، مساکنا فیها مع رسول الله (صلی الله علیه وآله) وامیر المومنین (علیه السلام) انزله الله بین المسکنین مسکن محمد وامیر المومنین صلوات الله علیهما(۱۲۸).
او دیده از جهان فروبست - که صلوات خدایش بر او باد - در حالی که افعالش پسندیده، سعیش مشکور، گناهانش بخشوده وبه واسطه رضایت خدا ورسول وامامش غرقه در رحمت بود. سوگند به نسبت فرزندی من به پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) که در زمان ما فرمانبردارتر از او نسبت به خدا ورسول وا مامش یافت نمی شد وهمواره بر این شیوه بود تا خدا او را به رحمت خود گرفت وبه سوی بهشت روانه اش کرد واو را در میان منزل پیامبر خدا وعلی مرتضی (علیهما السلام) جای داد وبا آنان همنشین نمود...
۲- کلیب تسلیم
زید شحام از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند، که به آن حضرت عرض کردم: در نزد ما مردی هست به نام کلیب که هر حدیثی یا حکمی از جانب شما بیاید او می گوید: من تسلیمم. لذا ما او را کلیب تسلیم نام گذاشتیم. زید گوید:
حضرت برای او طلب رحمت نمودند وسپس فرمودند: آیا می دانید تسلیم چیست؟ پس ما ساکت شدیم. سپس خود حضرت فرمودند: تسلیم همان اخبات (فروتنی) است که قرآن کریم بدان اشاره می کند: ﴿الذین آمنوا وعملوا الصالحات واخبتوا الی ربهم﴾(۱۲۹).(۱۳۰)
تسلیم، شرط تشیع
شرط تشیع، همان گونه که از واژه آن بر می آید، پیروی وتسلیم در برابر محبوبهاست. روایت گهربار زیر، از فضیل، از امام باقر (علیه السلام) گویای این حقیقت شیرین است: عن الفضیل عن ابی جعفر (علیه السلام)، قال: نظر الی الناس یطوفون حول الکعبه فقال: هکذا کانوا یطوفون فی الجاهلیه. انما امروا ان یطوفوا بها، ثم ینفروا الینا، فیعلمونا ولایتهم ومودتهم ویعرضوا علینا نصرتهم. ثم قرا هذه الایه: ﴿واجعل افئده من الناس تهوی الیهم﴾(۱۳۱).(۱۳۲)
فضیل از امام باقر (علیه السلام) روایت می کند ومی گوید: حضرت در حالی که مردم مشغول طواف خانه کعبه بودند، نگاهی به آنان افکندند، آن گاه فرمودند: این طواف همان است که در جاهلیت نیز آن را بجا می آورند. اما اکنون، مردم مامورند که آن را طواف کنند وسپس به سوی ما گسیل گشته، ولایت ودوستی خود را به ما اعلام نمایند ویاری خود را بر ما عرضه دارند. سپس امام (علیه السلام) این آیه را تلاوت فرمودند که: خداوندا! دلهایی از مردم را به جانب آنان متمایل گردان. ملاحظه می کنیم که شرط اصلی تشیع وطواف در این حدیث، رفت وآمد وطواف در حول وجود نورانی منابع نور وکعبه های دلهای عاشقان است که بدین وسیله ولایت ومحبت خود را به آنان ابراز وبندگی خود را در درگاه خداوند اثبات نمایند. در زمان غیبت نیز که دوران شدت ابتلائات وکثرت امتحانات شیعیان است، یکی از ضروری ترین توشه های راه منتظران، تسلیم است که باید هماره کوله بارهای خود را از آن لبریز دارند، چنانکه در دعای بعد از نماز عصر روز جمعه در دوران غیبت امام زمان (علیه السلام) که ابتدای آن با اللهم عرفنی نفسک آغاز می شود، ابوعمرو عمر وی در پوششی از مناجات، به شیعیان این درس را می آموزد که در راز ونیاز با خدای خویش عرضه دارند: فصبرنی علی ذلک حتی لا احب تعجیل ما اخرت ولا تاخیر ما عجلت ولا اکشف ما سترت ولا ابحث عما کتمت ولا انازعک فی تدبیرک(۱۳۳).
خدایا! در این امر، مرا آن چنان صابر وشکیبا گردان که تعجیل آنچه را که تو به تاخیر انداخته ای دوست نداشته باشم ونیز تاخیر آنچه را که تو در آن تعجیل نمودی نخواهم، وپرده از آنچه تو پوشاندی بر ندارم وآنچه را کتمان نمودی آشکار نکنم وبا تدبیر توبه ستیز بر نخیزم. ودر غیبت نعمانی نیز از ابوبصیر نقل می کند که: انه قال ذات یوم: الا اخبرکم بما لا یقبل الله عز وجل من العباد عملا الا به؟ فقلت: بلی، فقال: شهاده ان لا اله الا الله وان محمدا عبده (ورسوله) والاقرار بما امر الله والولایه لنا والبراءه من اعدائنا - یعنی الائمه خاصه - والتسلیم لهم والورع والاجتهاد والطمانینه والانتظار للقائم (علیه السلام). ثم قال: ان لنا دوله یجیء الله بها اذا شاء. ثم قال: من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر. فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا وانتظروا هنیئا لکم ایتها العصابه المرحومه(۱۳۴).
آن حضرت [امام صادق (علیه السلام)] روزی فرمود: آیا خبر ندهم شما را از آنچه خداوند عز وجل، عملی را نمی پذیرد مگر به وسیله آن؟ گفتم: بفرمائید! پس فرمودند: شهادت به اینکه معبودی جز الله نیست وهمانا محمد [(صلی الله علیه وآله)] بنده اوست، واقرار به آنچه خداوند امر فرموده وولایت ما اهل بیت وبرائت از دشمنان ما - یعنی ائمه (علیهم السلام) فقط - وتسلیم آنان شدن وتقوا وکوشش [در عبادت] وآرامش وانتظار ظهور قائم (علیه السلام). سپس فرمودند: همانا برای ما دولتی است که خداوند هر وقت بخواهد آن را می آورد. سپس فرمودند: کسی که مسرور می شود که از یاران قائم (علیه السلام) باشد پس باید چشم به راه باشد وبه تقوا واخلاق نیکو در حالت انتظار عمل کند. پس، اگر از دنیا برود وقائم [(علیه السلام)] پس از او ظهور فرماید، اجر او مانند اجر کسی است که قائم [(علیه السلام)] را درک کرده. پس، کوش کنید وچشم به راه بدوزید. گوارایتان باد ای گروه مورد رحمت! آری، این نتیجه طبیعی تسلیم است که این چنین تاج افتخار وشرافت بر سر منتظران می نهد که گویی امامشان را درک نموده واز دولت وصالش بهره برگرفته اند. در ذیل این روایت وروایاتی دیگر، شیخ نعمانی می گوید: انظروا رحمکم الله هذا التادیب من الائمه (علیهم السلام) والی امرهم ورسمهم فی الصبر والکف والانتظار للفرج وذکرهم هلاک المحاضیر والمستعجلین(۱۳۵).
بنگرید، خدایتان رحمت کناد، که چگونه ائمه (علیهم السلام) تادیبمان می نمایند وما را امر به صبر وشکیبایی وخودداری وانتظار فرج می کنند ومستعجلان امر را از هلاکت یافتگان می شمارند. پس، بنابر آنچه گفتیم، نتیجه عشق راستین به پیشوایان حقمان (علیهم السلام) تسلیم بی چون وچرا در برابر آنان است. در کتاب شریف کافی نیز ابوابی شاهد بر این مدعا به چشم می خورد که روایت زیر دری گرانمایه از معدن سرشار آن است. سدیر صیرفی نقل می کند که:
قلت لابی جعفر (علیه السلام): انی ترکت موالیک مختلفین یتبرا بعضهم من بعض. قال: فقال: وما انت وذاک؟ انما کلف الناس ثلاثه: معرفه الائمه والتسلیم لهم فیما ورد علیهم والرد الیهم فیما اختلفوا فیه(۱۳۶).
به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: بعضی از دوستان شما را ترک گفتم در حالی که گروهی از آنان از گروهی دیگر بیزاری می جستند. سدیر گوید: حضرت فرمودند: تو چکار به کار آنها داری؟ وآن گاه فرمودند: مردم بر سه چیز مکلف اند: شناخت امامان، وتسلیم آنان بودن در آنچه برایشان وارد می شود ومراجعه به آنان در اختلافات خود. نتیجه چنین تسلیمی تعبد نسبت به احکام وعمل بدون قید وشرط به فرموده های محبوب است که در آن چون وچرا، وبه اصطلاح امروز فلسفه احکام را، راهی نیست. البته، با توجه به اینکه هیچ یک از احکام نیز بدون حکمت نیست هر چند که ما از آنها ناآگاه باشیم. یحیی بن زکریای انصاری می گوید: شنیدم امام جعفر صادق (علیه السلام) می فرمودند: من سره ان یستکمل الایمان کله فلیقل: القول منی فی جمیع الاشیاء قول آل محمد فیما اسروا وما اعلنوا وفیما بلغنی عنهم وفیما لهم یبلغنی(۱۳۷).
هر کس از کامل شدن ایمان خود مسرور می گردد، باید بگوید: رای وگفتار من در همه چیز، رای وگفتار آل محمد [صلوات الله علیهم اجمعین] است در آنچه پوشانیده یا اعلان نموده اند ودر آنچه به دست من رسیده یا نرسیده. ارزش والای مقام تسلیم تا آنجاست که یکی از بزرگترین ملاکهای تبعیت وپیروی مردم از دانشمندان می باشد. امام زمان (علیه السلام) در پیام معروف خود به شیعیان، در این زمینه می فرمایند: فاما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه(۱۳۸).
هر آن کس از میان دانشمندان دین، صیانت نفس داشت وحافظ دینش ومخالف هوای نفسش ومطیع امر مولایش بود، برای عوام است که از او تقلید کنند.
مکتب پادشاهان، مکتب ضد تسلیم
در برابر این مکتب انسان ساز وجان نواز تسلیم، مکتب یاوه پرداز ودین گداز پادشاهان وخلفا قرار دارد که از مهمترین خصیصه های ناپسند آن، اظهار نظر ورای شخصی است که در مقابل خدا ورسول (صلی الله علیه وآله) ودر نتیجه در برابر جانشینان گرامی اش (علیهم السلام) هیچ گونه خضوع وخشوعی نمی کنند وهرگز تقید به تسلیم وتبعیت از آنان ندارند، وچه بسیار دیده می شود که در احکام وقوانین دین از خود اجتهاد نموده، صریحا رای خود را در مقابل رای دین وخدا وپیامبر (صلی الله علیه وآله) عرضه می کنند وآن را بر این ترجیح می دهند. شاهد صدق این مدعا حکایات بسیاری است از اجتهادات شخصی سردمداران این مکتب در مقابل نصوص مسلم دینی که کتب فقی عامه وخاصه از آن مملو است ومهری ننگین است بر تارک افسر پادشاهی دروغینشان، ومعروف ترین آنها اجتهاد خلیفه دوم است در برابر سیرت وسنت صریح پیامبر (صلی الله علیه وآله) پیرامون متعه نساء ومتعه حج که در زیر از نظر گرامی شما می گذرد: روی ان عمر قال: متعتان کانتا علی عهد رسول الله [(صلی الله علیه وآله)] انا انهی عنهما واعاقب علیهما، متعه النساء ومتعه الحج(۱۳۹).
روایت شده است که عمر گفت: دو متعه در زمان رسول خدا [(صلی الله علیه وآله)] بود که از آن دو نهی می کنم وبر آن دو عقاب می کنم: یکی متعه زنان ودیگری متعه حج. می بینیم که چگونه در این مکتب، واژه تسلیم در زیر چکمه های حکام، نابود شده، جسورانه در برابر حکم خدا ورسول (صلی الله علیه وآله) ابراز نظر می شود وحلالی حرام یا حرامی حلال می گردد.
مقام اهل تسلیم
اهل اطاعت وتسلیم را مقامی بس ارجمند است که جز زبان قرآن وحدیث، یارای کشف از آن را ندارد. از طرفی، در بیان قرآن مجید مطیعان را معیت وهمراهی با انسانهای کامل وپیشوایان بزرگوار است: ﴿ومن یطع الله والرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا﴾(۱۴۰).
کسی که از خدا ورسول او [(صلی الله علیه وآله)] اطاعت کند وتسلیم آنان باشد پس در آخرت با آنان است که خداوند بدانان نعمت بخشیده که آنان پیامبران، صدیقین، شهداء وصالحان اند که رفیقانی نیکو می باشند. واز سوی دیگر، اهل تسلیم همان بندگانی هستند که مورد بشارت پروردگار قرار گرفته اند: عن ابی بصیر قال: سالت ابا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله عز وجل: ﴿الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه﴾(۱۴۱).
الی الاخر الایه. قال: هم المسلمون لال محمد، الذین اذا سمعوا الحدیث لم یزیدوا. وفیه ولم ینقصوا منه جاووا به کما سمعوه(۱۴۲).
ابوبصیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم از آیه کریمه که می فرماید: مژده باد بندگان مرا که گفتارها را شنیده واز بهترین آنها پیروی می کنند. حضرت فرمودند، آنان اهل تسلیم آل محمد [(صلی الله علیه وآله)] اند که حدیث را شنیده واز آن کم وزیاد نمی کنند. وبه همان صورت که شنیده اند نقل می کنند. در تفسیر علی بن ابراهیم قمی در ذیل آیه فوق می خوانیم که معصوم (علیه السلام) می فرمایند: مقصود از نبیین، رسول الله (صلی الله علیه وآله) واز صدیقین علی (علیه السلام) ومقصود از شهدا امام حسن وامام حسین (علیهما السلام) است واز صالحان، ائمه (علیهم السلام) واز حسن اولئک رفیقا، قائم آل محمد (صلی الله علیه وآله) است(۱۴۳).
محب در حصن حصین محبوب
حصن محبوب، فضایی است که به نور وجود او منور می شود. پس، اگر وجود محبوب، چراغی را ماند که کور سوئی می زند وبه نسیم مژه بر هم زدنی خاموش می شود، میدان دید محب هم به همان نسبت محدود است وجز چند قدمی از پیش پای خویش فراتر نخواهد رفت وسرانجام در ظلمت وتاریکی دست وپا می زند ومایوسانه در منتهای ذلت نفس وخواری وپستی سقوط می کند وبه دنبال آن، در اثر فشار طاقت فرسای تاریکی وظلمت راه، از هر گونه محبوبی بیزاری می جوید وبه پوچی گراییده، در بیراهه های هرج ومرج طلبی حیران می گردد. در این صورت، به اصطلاح امروز، در شمار نهیلیست ها(۱۴۴) قرار می گیرد که دارای یک سیستم اندیشه ای پوچ اند که در اثر خستگی وبیزاری از محبوب پست ومادی ودنیوی حاصل شده است. دل بستن به محبوبهای دنیوی، در حقیقت، محبوس شدن در زندانی تنگ وتاریک را ماند که امکان هر گونه حرکت وجنبش تکامل آفرینی را از زندانی سلب می کند، ولذا فرموده اند: الدنیا سجن المومن(۱۴۵).
دنیا برای مومن [به ملاک ایمانش] زندان است. حال آن که دل بستن وعشق به معشوق برتر - که صاحب کمال وجمال وعلم وقدرت در درجات بالای آن است - همچون اوج گرفتن عاشق است در بیکران آسمان تعالی، که هر چه بالاتر رود هنوز گامی بیش بر نگرفته وهمواره جای پرواز واوج دارد در این صورت، بن بست، ظلمت، تاریکی، حیرت و... واژه های پوچی بیش نخواهند بود، اما سر گشتگان حیران دنیای امروز با برگزیدن محبوبهای مادی وپست، خود را در آن زندان تنگ وتاریک زندانی نموده اند. ارزشمندترین ارزشهای دوست داشتنی اینان، علم است که پرستشگران آن را علم پرست(۱۴۶) نام نهاده اند، اما افسوس که آنچه اینان، از آن به بزرگواری یاد می کنند وبه عنوان وسیله تکامل وپیشرفت می شناسند، برای روح بلند پرواز انسان مناسب نیست، چرا که در فرهنگ اینان، علم جز تجربیات مادی وناقص نیست که شعاع فروغ آن بسیار محدود وزیبایی آن نیز اندک وزودگذر است، وبا به کارگیری تمام لابراتوارهای عظیم آن هم نمی توان راهی در ملکوت آسمانها باز نمود وغریزه بی نهایت طلبی انسان را اشباع کرد. به شهادت آنچه گفتیم، میدان دید وارتفاع پرواز هر دلداده ای به اندازه وسعت شعاع فیض وجود دلبر اوست واین بدان معناست که جنبش وحیات محب، در سایه چتر لطف محبوب ودر حیطه حصن حصین اوست. واین نحوه تعلق محب به محبوب وملحق شدن این به شخصیت آن، وسر بر آستانه او گذاردن، یک قانون عاطفی ویک خواست فطری است، اما سرعت این لحوق ووسعت میدان حرکت، وپرواز محب، بستگی به میزان وسعت آستانه محبوب دارد.
حصن نامحدود الله
اگر کسی به یگانه محبوب بی نهایت هستی - الله - که آفرینش، پیشانی بندگی بر آستان خدایی اش می ساید وتمامی مخلوقات در ذات بی همتایش متوله ومتحیرند عشق ورزد، چنان وسعت بینشی می یابد که هر چه پرواز کند وبالاتر بپرد، در اوج آسمان عشق، کششی والاتر او را به سوی خویش می خواند وبدین ترتیب مسیر پرواز او نقطه پایان ندارد. شاهد نیکویی بر این ادعا کلمات بلند وبی پایان اوست که نشان از خود او دارد، زیرا که ترفیع مقامات انسان عاشق را حد معینی نیست، وبا انس گرفتن با آنها، او را در مدارج کمال، یکی پس از دیگری پرواز می دهد، ولذا درباره همنشینی با براق تیز پرواز آیاتش معصومین بزرگوارمان سلام الله علیهم اجمعین فرموده اند: اقرا وارقه(۱۴۷).
بخوان وپرواز کن. واین بدان معناست که هر آیتی از آن، در روز حشر، شهپری پر توان است که در درجات بی انتهای کمالات در بهشت جاودان او را پرواز می دهد. گویی از آنجا که سراپای این آیات، صدق وراستی وتقوا ودرستی است که از منشا صدق وسرچشمه راستی نشات گرفته، اینان وندیمانشان (محبوب های بحق) نیز، به اعتبار سنخیت وهمگونی وانس چنان بینش بلند وبصیرت عمیق یافته اند که دیگر ایستایی وتوقف وسکون برایشان نامفهوم است، پس به موازات انس روحی خود با آیات کریمه، آنان نیز به پرواز آمده، به اوج بالای بندگی می رسند. پس، بنابر آنچه گفته شد، وسعت آستانه وحصن چنین محبوبی بی نهایت است ورفعت آن به بلندای رفعت وجلال خود اوست ونفاد وبه آخر رسیدن را در آن راهی نیست، چرا که کلمات جانفزای او که تنها آیاتی از اوست، چنین است واو خود، در معرفی کلامش اشاره می فرماید که اگر در این گلزار که بخشی از آستانه وذره ای از جلال وعظمت اوست، یکایک اشجار بوستان آفرینش برای کتابت آن کمر همت ببندند وتمامی دریاها مرکب شوند، فریاد عجز وناتوانی سر خواهند داد وزبان به عجز خود خواهند گشود: ﴿لو کان البحر مدادا لکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی ولو جئنا بمثله مددا﴾(۱۴۸).
اگر دریا مرکب باشد برای کلمات پروردگار من، دریا پایان می پذیرد پیش از آن که کلمات پروردگارم پایان پذیرد ولو مانند آن را به کمک بیاوریم. وبدین ترتیب، پروانگان شیدای دربار قرآنهای ناطق - ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین - نیز در آسمانی بی منتها اوج می گیرند واز جنتی نامحدود برخوردارند، که هر چند در عرصه شخصیت وآستانه جلال آنان سیر وسیاحت کنند، به آخر نمی رسند وهر لحظه وله وشیدایی شان در این دربار فزونی می یابد. واین حصن رفیع بی منتها همان است که در لسان گویای روایت از آن به عالم ولایت تعبیر شده واین عالم ولایت، حصن ودژ شکوهمند محبوب اول - خداوند - وعرصه اوج پیشوایان معصوم (علیهم السلام) است: یقول الله عز وجل: ولایه علی بن ابی طالب حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی(۱۴۹).
ولایت علی بن ابی طالب [(علیه السلام)] دژ من است، پس هر کس وارد دژ من شود از عذاب من ایمن خواهد بود. ونیز: یقول الله عز وجل لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی امن من عذابی(۱۵۰).
کلمه لا اله الا الله دژ من است. پس، هر آن کس که وارد دژ من گردد از عذاب من در امان خواهد بود. از جمع دو کلام الهی چنین نتیجه گرفته می شود که حصن حصین محبوب شامل جهان نامتناهی توحید ویکتاپرستی وعالم ولایت است وهر دو، عالم قرب وولایت ونزدیک هم اند وهر دو حصن حصین خداوند تبارک وتعالی وخزانه بی پایان الهی اند که از رنگ محدودیت وخطرات پاک می باشند وهمانجاست که جایگاه استقرار اولیای حق ومیعادگاه دیدار بدون حجاب با یار است.
حصن حصین مقربان
با این احتساب، در روایات که لسان وحی است، برای ابراز عشق وعلاقه وازدیاد محبت انسان، محبوبهایی معرفی شده اند وبر ابراز محبت ودوستی به این محبوبهای پاک تاکید فراوانی شده است که هرگز دریای جمال وکمالشان را ساحلی وآستانه شکوهشان را پایانی نیست واین، مطابق با همان خواسته فطری انسان بی نهایت طلب است تا مقدمه ووسیله پرواز در آن جهان قرب وولایت گردد. در اینجا، به عنوان شاهد مثال، به چند حدیث تبرک می جوییم: عن الرضا (علیه السلام) انه قال: لیس فی الدنیا نعیم حقیقی. فقیل له: فقول الله تعالی: ﴿لتسئلن یومئذ عن النعیم﴾(۱۵۱) ما هذا النعیم فی الدنیا، هو الماء البارد؟ فقال الرضا (علیه السلام) وعلا صوته: وکذا فسرتموه انتم وجعلتموه علی ضروب، فقال طائفه: هو الماء البارد.
وقال غیرهم: هو الطعام الطیب. وقال آخرون: هو النوم الطیب. ولقد حدثنی ابی عن ابیه الصادق (علیه السلام) ان اقوالکم ذکرت عنده فی قول الله عز وجل ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم فغضب وقال: ان الله لا یسال عباده عما تفضل به علیهم ولا یمن بذلک علیهم والامتنان بالانعام مستقبح من المخلوقین، فکیف یضاف الی الخالق ما لا یرضی المخلوقون به؟! ولکن النعیم حبنا اهل البیت وموالاتنا. یسال الله عنه عباده بعد التوحید والنبوه. ولان العبد اذا وافاه بذلک اداه الی نعیم الجنه الذی لا یزول(۱۵۲).
از امام علی بن موسسی الرضا (علیه السلام) نقل شده که فرموده اند: در دنیا هیچ نعیم حقیقی یافت نمی شود. به ایشان عرض شد: پس در آیه کریمه لتسئلن یومئذ عن النعیم این نعیم چیست؟ وآیا این نعیم آب گوارای سرد است؟ پس امام (علیه السلام) به صدای بلند فرمودند: شما این چنین تفسیرش نمودید ودر مورد آن گمانهای مختلف بردید. پس، گروهی گفتند که آن آب سرد است وطایفه ای دیگر گفتند که آن غذای پاکیزه است ودسته سومی گفتند که آن، خواب نوشین است. حال آن که همانا پدرم از قول پدر خویش امام صادق (علیه السلام) برای من نقل فرمودند که آن هنگام که اقوال شما پیرامون آیه مذکور در نزد پدرم نقل شد، ایشان خشمناک گشته، فرمودند: همانا خداوند هیچ گاه از آنچه بر بندگان خویش تفضل نموده سوال نمی کند، وبر سر آنان منت نمی نهد. زیرا منت نهادن به جهت انعام در نزد مخلوق قبیح است.
پس چگونه آنچه مخلوق بدان راضی نیست، به خدا نسبت داده می شود؟! بلکه آن نعیم، محبت ومودت ما اهل بیت است که خدا از بندگانش پس از توحید ونبوت بازخواست می کند. آن هنگام که عبد ومخلوق بدان وفادار وپای بند بود خدایش نعیم بهشتی به او عنایت می کند که هرگز پایان نمی پذیرد.!!! روی الصدوق عن النبی (صلی الله علیه وآله) انه قال فی حدیث طویل: الا ومن احب علیا فقد احبنی ومن احبنی فقد رضی الله عنه، ومن رضی عنه کافاه الجنه. الا ومن احب علیا لا یخرج من الدنیا حتی یشرب من الکوثر ویاکل من طوبی، ویری مکانه فی الجنه. الا ومن احب علیا، فتحت له ابواب الجنه الثمانیه، یدخلها من ای باب شاء بغیر حساب. الا ومن احب علیا، اعطاه الله کتابه بیمینه وحاسبه حساب الانبیاء.
الا ومن احب علیا هون الله علیه سکرات الموت، وجعل قبره روضه من ریاض الجنه. الا ومن احب علیا اعطاه الله بکل عرق فی بدنه حوراء وشفع فی ثمانین من اهل بیته، وله بکل شعره فی بدنه حوراء ومدینه فی الجنه. الا ومن احب علیا بعث الله الیه ملک الموت کما یبعث الی الانبیاء ودفع الله عنه هول منکر ونکیر وبیض وجهه وکان مع حمزه سید الشهداء. الا ومن احب علیا جاء یوم القیامه ووجهه کالقمر لیله البدر. الا ومن احب علیا وضع علی راسه تاج الملک، والبس حله الکرامه. الا ومن احب علیا جاز علی الصراط کالبرق الخاطف. الا ومن احب علیا کتب الله له براءه من النار وجوازا علی الصراط وامانا من العذاب ولم ینشر له دیوان، ولم ینصب له میزان، وقیل له: ادخل الجنه بلا حساب. الا ومن احب آل محمد امن من الحساب والمیزان والصراط. الا ومن مات علی حب آل محمد فانا کفیله بالجنه مع الانبیاء.
الا ومن مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحه الجنه(۱۵۳).
شیخ صدوق ضمن گفتاری طولانی از پیامبر اکرم [(صلی الله علیه وآله)] نقل می کند که فرمودند: آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته. وهر کس مرا دوست بدارد همانا خداوند از او راضی است. وهر آن کس که خدا از او راضی باشد جنت پاداش اوست. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد هنوز از دنیا خارج نشده باشد که از کوثر بنوشد واز ثمره درخت طوبی نوش جان کند ومکان خویش را در بهشت رویت نماید. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد درهای هشتگانه بهشت به رویش باز خواهد شد واز هر دری که بخواهد بدون هیچ حسابی وارد خواهد شد. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد خدای نامه اعمالش را به دست راستش خواهد سپرد وبا او مانند حساب انبیاء محاسبه خواهد شد. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد خدایش سکرات مرگ را بر او آسان خواهد فرمود وقبر او را باغی از باغهای بهشت خواهد گردانید. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد خدایش به ازای هر رگی از بدنش به او حوریه ای در بهشت عطا خواهد فرمود واو بر هشتاد نفر از اهل بیتش شفیع خواهد گشت وبرای او به ازای هر موئی، حوریه ای وشهری در بهشت خواهد بود. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد خدا ملک الموت را به همان صورتی که به سوی انبیا می فرستد، به سوی او خواهد فرستاد وخدایش ترس از نکیر ومنکر را از او دفع خواهد کرد وسپید رویش نموده، همراه حمزه سیدالشهداء خواهد بود. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد، در روز قیامت به حالتی می آید که صورتش همچون ماه شب چهارده می درخشد. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد، تاج پادشاهی بر سرش نهاده می شود وحله کرامت وبزرگواری خواهد پوشید.
آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد از پل صراط به سرعت برق خیره کننده چشم عبور خواهد کرد. آگاه باشید! هر آن که علی [(علیه السلام)] را دوست بدارد خدا برایش آزادی از آتش وجواز صراط وامان از عذاب را خواهد نوشت وبرای او دیوان محاکمه ای بر پا نمی شود ومیزانی برایش نصب نخواهد شد، به او گفته می شود که بدون هیچ حسابی داخل بهشت شود. آگاه باشید! هر آن که آل محمد را دوست بدارد از حساب ومیزان وصراط در امان است.
آگاه باشید! هر آن که بمیرد بر حب آل محمد، من با پیامبران کفیل او خواهم بود در بهشت. آگاه باشید! هر آن که بمیرد بر بغض آل محمد، بوئی از بهشت به مشامش نخواهد رسید.!!! قال الرازی... عن ابن عباس قال: ان النبی لما قدم المدینه کانت تنویه نوائب وحقوق ولیس فی یده سعه، فقال الانصار: ان هذا الرجل قد هداکم الله علی یده، وهو ابن اختکم وجارکم فی بلدکم، فاجمعوا له طائفه من اموالکم، ففعلوا، ثم اتوه به فرده علیهم ونزل قوله تعالی: قل لا اسئلکم علیه اجرا ای علی الایمان، الا ان تودوا اقاربی، فحثهم علی موده اقاربه.
ثم قال: نقل صاحب الکشاف عن النبی (صلی الله علیه وآله) انه قال: من مات علی حب آل محمد مات شهیدا. الا ومن مات علی حب آل محمد مات مغفورا له. الا ومن مات علی حب آل محمد مات تائبا. الا ومن مات علی حب آل محمد مات مومنا مستکمل الایمان. الا ومن مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنه ثم منکرو نکیر. الا ومن مات علی حب آل محمد یزف الی الجنه کما تزف العروس الی بیت زوجها. الا ومن مات علی حب آل محمد (صلی الله علیه وآله) فتح له فی قبره بابان الی الجنه. الا ومن مات علی حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائکه الرحمه الا ومن مات علی حب آل محمد مات علی السنه والجماعه. الا ومن مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمه الله. الا ومن مات علی بغض آل محمد مات کافرا. الا ومن مات علی بغض آل محمد، لم یشم رائحه الجنه(۱۵۴).
فخر رازی در تفسیر خود می گوید... ابن عباس گوید: پیامبر اکرم [(صلی الله علیه وآله)] هنگامی که وارد شهر مدینه شد مشکلات مالی زیادی داشت ودستش تهی بود. انصار گفتند: این مرد که خداوند شما را به دست او هدایت فرموده، خواهر زاده وهمسایه شماست، پس مقداری از مال خود را جمع کرده، به او اختصاص دهید. آنان مقداری اموال جمع نموده، نزد پیامبر [(صلی الله علیه وآله)] بردند. پیامبر اکرم [(صلی الله علیه وآله)] اموال آنان را به ایشان بازگردانید. آن گاه آیه کریمه نازل گشت که: بگو بر آن اجری از شما نمی خواهم. یعنی: بر تبلیغ ایمان، اجر ومزدی نمی خواهم، مگر اینکه خویشاوندان مرا دوست بدارید. پس بر دوستی اقارب وخویشان خود تحریص نمود. سپس گوید: صاحب تفسیر کشاف (زمخشری) از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمودند: کسی که با محبت آل محمد بمیرد شهید مرده است.
آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد گناهانش آمرزیده شده ومرده است. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد در حال توبه مرده است. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد در حال ایمان وتکمیل آن مرده است. آگاه باشید کسی که با محبت آل محمد بمیرد ملک الموت ومنکر ونکیر او را بشارت به بهشت می دهند. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد به سوی بهشت برده می شود، همچون عروسی که به سوی خانه شوهر منتقل می شود. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد به قبر او دو در از بهشت باز می شود. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد خداوند قبر او را محل زیارت فرشتگان رحمت قرار می دهد. آگاه باشید! کسی که با محبت آل محمد بمیرد بر سنت وجماعت مرده است. آگاه باشید! کسی که با دشمنی آل محمد بمیرد روز قیامت می آید در حالی که میان دو چشمش نوشته شده: مایوس از رحمت خدا. آگاه باشید! کسی که با دشمنی آل محمد بمیرد در حال کفر مرده است.
آگاه باشید! کسی که با دشمنی آل محمد بمیرد بوی بهشت به مشامش نمی رسد. پس، به شهادت روایات فوق که تنها قطراتی بود از دریای پهناور گفتار معصومین (علیهم السلام)، محبان علی (علیه السلام) وفرزندان او سلام الله علیهم اجمعین هر ساعت وهر روز در مدارج کمال اوج می گیرند ودر مسیر محبت این خاندان واین قرآنهای ناطق پروردگار، مشمول قانون اقرا وارقه می گردند، که هر چه بیشتر سرود محبتشان بر زبان جانشان جاری شود، پا بر پله بالاتر خواهند نهاد. امام صادق (علیه السلام) این حقیقت را در قالب نکته ای اخلاقی چنین بیان می فرمایند: من استوی یوماه فهو مغبون(۱۵۵).
کسی که دو روزش برابر باشد وهر روز در مرحله ای بالاتر در آسمان وصال محبوب به پرواز در نیاید، در کاروان زندگی از راه مانده ای را ماند که راه به جایی نخواهد برد وهر کس از آستان محبوب دور افتد، ناچار در حیضض مذلت فراق سقوط خواهد نمود. ﴿ومن یحلل علیه غضبی فقد هوی﴾(۱۵۶).
کسی که مشمول غضب من گردد سقوط می کند. وغضب الهی، همان سقوط از حصن محبت او وافتادن به جهنم آتشین فراق وبغض اوست، ودرکات این سقوط تا حدی تنزل می یابد که حتی مقام آدمی را از چهارپایان نیز فروتر می برد که: ﴿اولئک کالانعام بل هم اضل﴾(۱۵۷).
آنان مانند چهارپایان بلکه گمراه ترند. بنابر این، تنها با قرار گرفتن در مسیر محبت امامان معصوم (علیهم السلام) است که قلب سوزان وخسته ومجروح انسان عاشق مرهم می یابد، وشاهد گویای این مدعا، کریمه ﴿الا بذکر الله تطمئن القلوب﴾(۱۵۸).
است که ذکر خدا همانا یاد ائمه معصومین (علیهم السلام) ومحبت آنهاست، چرا که آنان بزرگترین اسماء خدا هستند وامروز وارث حجتهای آن محبوبهای زیبای سلف، خلف نیکوی آنان وقلب عالم امکان، حضرت بقیه الله، امام زمان روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است که سوختگان غم عشقش لحظه به لحظه وآن به آن، در حال اوج گرفتن در دژ محکم ولایت اویند وبه عنایت ولطف وهدایت او در فضای لا یتناهای بندگی، پیش می روند ودر مسیر لقای یار اصل واصل یار، با یاد او، در دیدارند وقلبشان به قلب او ودر نتیجه به اقیانوس بیکران محبت آفریننده آفرینش اتصال دارد واو یار وهادی وراهنمای دلهایشان به سوی پروردگار حقشان است. نمونه اعلای این هدایت ورهبری واستقرار در حصن خدائی ولایت او، امضاء وبررسی اعمال بندگان است در هر شب وروز، که او در مورد تمامی انسانها به ویژه دوستان خود انجام می دهد واین مطلب در روایات عرضه اعمال، به طور مشروح بیان می شود ودر حقیقت، یک معنای عرضه اعمال، مراقبت محبوب است از محبی که به حصن ولایت او پناه آورده. بنابر این، محبت سبب می شود که محبوب پناه وغوث محب شود، که ادعیه وزیارات نیز به این حقیقت در قالب واژه های اسلام ( ورود در سلم وآرامش)، ایمان ( دخول در امن)، اطمینان قلب وسکینه اشاره می کنند.
در چهاردهمین فراز دعای جوشن کبیر این گونه می خوانیم: یا دلیل المتحیرین، یا غیاث المستغیثین، یا صریخ المستصرخین یا جار المستجیرین، یا امان الخائفین، یا عون المومنین...، یا ملجا العاصین. ای راهنمای متحیرها، ای فریادرس فریادگران، ای فریاد رس ناله کنندگان، ای امان دهنده امان خواهان، ای محل امن اهل خوف، ای کمک مومنان... وای پناه گناهکاران. ودر فراز چهل وسوم چنین می خوانیم: یا من الیه یهرب الخائفون، یا من الیه یفزع المذنبون، یا من الیه یقصد المنیبون، یا من الیه یرغب الزاهدون، یا من الیه یلجا المتحیرون.
ای محبوبی که اهل خوف به سوی تو فرار می کنند، ای خدائی که گناهکاران در آستانه تو به پناه می آیند، ای آن که اهل انابه وتوبه تو را قصد می کنند، ای مورد میل قلبی زاهدان، ای پناه متحیران. ودر فراز پنجاه ونهم چنین ناله می کنیم: یا حبیب من لا حبیب له، یا طبیب من لا طبیب له، یا مجیب من لا مجیب له، یا شفیق من لا شفیق له، یا رفیق من لا رفیق له، یا مغیث من لا مغیث له، یا دلیل من لا دلیل له، یا انیس من لا انیس له. ای دوست آن که دوستی برای او نیست، ای طبیب آن که طبیبی برای او نیست، ای جوابگوی آن که جوابگوئی ندارد، ای مهربان بی مهربانان، ای رفیق بی رفیقان، ای فریادرس بی فریادرسان، ای راهنمای بی راهنمایان، ای انیس بی انیسان.
این اسماء مبارکه الهیه یکایک بر وسعت وارتفاع این دژ محکم محبوب عالم دلالت می کند واز مراقبت او نسبت به دوستدارانش پرده بر می دارد وبی شک مظاهر تمام وکمال اسماء ومجلاهای حقیقی آنها نیز حصنشان به همان وسعت است که از یار خود رنگ گرفته اند، یعنی وجود نورانی ائمه (علیهم السلام) نیز شفیق ورفیق ودلیل ومغیث و... می باشد. ولذاست که می بینیم از القاب شریفه وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) نیز کهف حصین وغیاث مضطر مستکین است.
کودکان در حصن حصین ولایت امام زمان
بزرگترین ومهمترین عامل تربیت در کودکان که آنان را از خطرات زمان وشر فتنه های دوران حفظ می کند، سپردن آنان است به این دژ محکم الهی حصن حصین امام زمان (علیه السلام) که غالب مدعیان محبت حضرتش از این مطلب به عنوان یک نکته مهم تربیتی غافل گشته اند وگاه در منتهای تحیر وسرگشتگی که به دنبال روشی مفید وموثر در تربیت اند به این نکته اساسی توجهی نمی کنند. نگارنده این سطور از یکی از اساتید بزرگوار خویش که خود پروانه سوخته شمع وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) است شنیده می فرمود: آن هنگام که بیش از هشت بهار از عمر من نگذشته بود، روز جمعه ای پدرم مرا به حمام برد ولباسهای پاکیزه بر تنم کرد وآن گاه مرا به حرم مطهر ثامن الحجج امام رضا (علیه السلام) که در آن زمان در زمره مجاورین حضرتش بودیم برد وگفت: امروز بر آنم که تو را به امام رضا (علیه السلام) بسپارم.
با ادب واحترام وارد حرم شده، در پیش روی مبارکش ایستاده، مرا میان خود وضریح مقدس قرار داد وخطاب به حضرتش عرضه داشت که: یا علی بن موسی الرضا! این طفل تا کنون فرزند ما بود، اکنون دیگر فرزند شما وخادم آستان شماست. من او را به شما می سپارم، شما هم از او حفاظت فرمائید. آن گاه خطاب به من کرده، گفت: فرزند! از این لحظه به بعد پدر تو امام رضا (علیه السلام) است! هر چه می خواهی از او بخواه، وحرفهایت را به او بزن. از در خانه او به جای دیگری نرو!... وزمینه این سپردن وورود در این حصن محکم، توقیع امام عصر (علیه السلام) به شیخ مفید است که: انا غیر مهملین لمراعاتکم، ولا ناسین لذکرکم، ولولا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء. فاتقوا الله جل جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم(۱۵۹).
همانا ما سهل انگاری در رعایت شما نداریم واز یاد شما غافل نیستیم وگر نه شدت وبالایا بر شما فرود می آمد ودشمنان شما را از ریشه می کندند. پس، از معصیت خداوند جل جلاله بپرهیزید وبه ما کمک کنید تا شما را نجات بخشیم. ملاحظه می شود که توقیع شریف نکاتی را در بردارد:
۱ - سرپرستی ورسیدگی آن امام همام سلام الله علیه نسبت به رعایای خود همیشگی است وهرگز امت وملت خود را از نظر دور نمی دارد.
۲ - جمله ولا ناسین لذکرکم اشعار دارد به اینکه آن حضرت ارواحنا فداه به یاد شیعیان ودوستان خویش است وآنان را فراموش نمی کند واین نکته، هم می تواند به معنای دعای دائم وهمیشگی برای آنها باشد وهم به معنای زیر نظر داشتن افعال وکردار آنان.
۳ - عدم اهمال ونسیان، لازمه اش این است که آن حضرت سلام الله علیه در هنگام سختیها وگرفتاریهای سخت که خطرات قطعی را موجب می شود از دوستداران خود دستگیری کند ودر درگاه خداوند مهربان از آنها شفاعت نماید وگرفتاریها را دفع ورفع سازد.
۴- حساسیت بیشتر آن سرور در رعایت شیعیان در برابر دشمنانشان است که می فرماید: اصطلمکم الاعداء. یعنی اگر رعایت ما نبود این همه دشمن که در طول زمانها دارید شما را از پای در می آوردند وریشه شما را می کندند. پس، نظر لطف ماست که جلوگیر حملات کوبنده وبنیان کن دشمنان است.
۵ - آن حضرت سلام الله علیه به تقوا وپرهیزکاری، امر فرموده که سلاح اولی واصلی پیران امام معصوم (علیه السلام) است که با آن به کمک آن بزرگوار از هلاکت ونابودی محفوظ می مانند. وبدین وسیله آن حضرت، ارواحنا فداه، باران رحمت ومهر خویش را بر دوستدارانش می بارد وآنان را در دژ محکم ولایتش محافظت می فرماید. تاریخ وتجربه نکته ای زیبا وگفتنی را بسیار تکرار کرده وآن اینکه همواره پروانگان شمع وجود پیشوایان وسوختگان کوی آنان، تا آنجا که به شرط وفا عمل کرده اند، از خطرات اخلاقی واعتقادی محفوظ مانده اند ودست پر قدرت ولایت امام هر زمان همچون پدر مهربان بر سر آنان سایه افکن بوده است. اسلاف ما نیز همواره استغاثه به درگاه خداوند داشته اند که: اعقاب ما را محب ودوستدار ائمه اهل البیت (علیهم السلام) قرار ده وحتی نسلهای پس از ائمه آرزو می کنند که در التزام رکاب نور آنان بوده باشند: فیا لیتنا کنا معکم فنفوز معکم...(۱۶۰).
ای کاش با شما بودیم ورستگاری عظیم به دست می آوردیم...
خستگی ناپذیری در راه محبوب
از خواص دیگر محبت این است که محب در راه محبوب خستگی نمی پذیرد. چرا که در این دیار، کسالت وملال وبی حالی وضعف معنائی ندارد. محبت، حرارت درونی قلب وآتش پر شراره روح می باشد وخود نیروئی است که زائیده نیروهای فراوان دیگر انسان بوده هر چه توجه متمرکزتر ومحبوبها یکی تر شوند خستگی کمتر است وخستگی را از تن وجان می زداید، مانند آن غذائی که در بدن انسان با سوخت وسازهای مخصوصی به انرژی تبدیل می شود وتمامی ارگانهای کارخانه بدن را به حرکت وفعالیت وا می دارد. در فعالیتهای روحانی ومعنوی ونیز مادی وجسمانی، محبت بزرگترین نیروگاه تولید انرژی است واز آنجا که عوالم مختلف جهان شبیه یک دیگر وتطابق بر یک دیگرند بسیاری از قوانین عالم ماده نیز در عوالم ماورای ماده ساری وجاری است. در جهان فرشتگان وکروبیان نیز حرکت وفعالیت به انگیزه عشق ومحبت دیده می شود ودر بارگاه شکوهمندشان گروههای مختلف، با مسئولیتهای گوناگون، به اطاعت فرمان حق می پردازند، که آیات آغازین سوره نازعات بدین مطلب اشاره می کند: والنازعات عرفا، والناشطات نشطا، والسابحات سبحا، فالسابقات سبقا، فالمدبرات امرا.
قسم به فرشتگانی که جانها را به سختی می گیرند، قسم به آنان که با نشاط فعالیت می کنند، وقسم به آنان که به سرعت فرمان خدا را انجام می دهند، وقسم به آنان که در طریق اجرای فرم ان بر هم پیشی می گیرند، وقسم به آنان که تدبیر نظام جهان می کنند. این گروههای مختلف، از آنجا که از سرچشمه حول وقوه بی پایان الهی سیراب می گردند، هرگز خسته وملول نمی شوند وهمچنان به فعالیت خود اشتغال دارند.
محبت وایمان خستگی را می زداید
دلهای مومنان که در مراحل بالای ایمان بر آستان ملکوتی الله اتصال می یابد، به تعبیر روایات، عرش رحمان - که در تعبیری ما سوی اله است - می گردد واز نظر نیرو وقدرت، مظهر تمام وکمال لا تاخذه سنه ولا نوم(۱۶۱).
می شود که هرگز پینکی وخواب آنان را فرا نمی گیرد وهمواره به فعالیت در راه وصال محبوب ادامه می دهد، همچون قلب مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی فداه که محل استقرار محبت ذات پاک الهی گشته ومحل طلوع وظهور ربوبیت خلق شده ومصداق ﴿الرحمن علی العرش استوی﴾(۱۶۲) می باشد که در نتیجه، آکنده از محبت ورحمت الهی شده است. واز این روی، در تمامی لحظات عمر با برکتش با نشاطی سرشار در حال عبادت وبندگی است وهرگز خستگی وملال به خویش راه نمی دهد وپس از آن قلوب سوخته شیعیان هجران کشیده اش که به بیکران دریای قلب او پیوند دارد واز آن سرچشمه بی پایان الهی مشروب می گردد ودر نتیجه امواج خروشان قلب سرشار از محبتش، در قلب آنان نیز طوفان به پا می کند ونیروی فعالیت وحرکت ایجاد می کند. به طوری که در وجود آنان نیز خستگی وکسالت را راهی نیست وبه جهت اتصال به دریای زلال ولایتش، در برخورد با آلودگیها وناپاکیها، طهارت وپاکی خود را حفظ می کنند همان طور که باریکه های کوچک آب، در صورت اتصال به پهنه دریا، زلالی آن را به خود می گیرند. اما عظیم ترین نهرها در صورت قطع ارتباط با سرچشمه خود، به گندابی عفن وآلوده مبدل می شوند.
مسلما چنین دلهائی در اثر شب زنده داری وقیام، روزه داری وصیام، ومناجات وراز ونیاز با خداوند عالم نشاطی هر چه بیشتر می یابند که در قاموس زندگیشان واژه خستگی معنائی پیدا نمی کند بلکه آنان عاشقان شیدا ودلباخته ای هستند که در مسیر حرکت به سوی معشوق خود، هر لحظه شوری بیشتر در سر دارند وهر قدم که به منزلگه یار نزدیکتر می شوند، چهره شان بر افروخته تر وگلگون تر شده، سینه شان از حرارت عشق گداخته تر می گردد. بندگان خالص پروردگار بی همتای آفرینش، آنان که کریمه یحبهم ویحبونه(۱۶۳) را مصداق اتم هستند، چنین ویژگی ای دارند وپس از ایشان نیز دوستان اینان ونیز دوستان دوستانشان به ترتیب الاقرب فالاقرب. دلهای سوخته دربار ولایت امام عصر (علیه السلام) - که امروز مرکز دایره محبت ومحور قلبهای عالمیان است - آکنده از شور وشوق خدمت به آستان قدس اوست ولذا در این راه آنی غفلت نمی ورزند وراحت وخواب، به خود راه نمی دهند که: نوم المحب علی المحب حرام.
یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشی * * * شاید نه نگاهی کند آگاه نباشی
خستگی ناپذیری در آئینه گفتار معصومین
در گفتار گهربار اسلاف بزرگوار آن مولای غائب سلام الله علیه نیز بدین نکته اشاره شده است:
۱ - مفضل بن عمر نقل می کند که از مولایم امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمود: فیما ناجی الله عز وجل بن عمران (علیه السلام) ان قال له: یابن عمران، کذب من زعم انه یحبنی فاذا جنه اللیل نام عنی. ا لیس کل محب یحب خلوه حبیبه؟! ها انا ذا یابن عمران مطلع علی احبائی اذا جنهم اللیل حولت ابصارهم من قلوبهم، ومثلت عقوبتی بین اعینهم، یخاطبونی عن المشاهده، ویکلمونی عن الحضور(۱۶۴).
در میان آنچه خدای عز وجل موسی بن عمران را ندا می داد به او فرمود: ای فرزند عمران! دروغ می گوید آن که گمان می کند مرا دوست دارد اما شب به خواب می رود واز من جدا می شود. آیا چنین نیست که هر دوستی خلوت محبوب خویش را می طلبد؟! ای پسر عمران! وقتی تاریکی شب آنان را فرا گیرد، چشم دلشان را به سوی خود بر می گردانم وعقوبت خویش را در مقابل چشمانشان متمثل می کنم، بدانسان که با من خطاب می کنند گوئی که مرا می بینند وبا من به سخن می پردازند گوئی که خود را در حضور من می یابند.
آری، این گونه است که عاشق، احساس خواب وخستگی نمی کند ودر تمامی آنات زندگی خویش، با نیروی لا یزال محبوب لم یزل، به سوی وصال او گام بر می دارد ودر این راه به مشکل ترین وجانفرساترین کارها دست می یازد واین کلام زیبای معروف را هماره نصب العین خویش قرار می دهد که: افضل الاعمال احمزها. بهترین کارها سخت ترین آنهاست.
۲ - امام صادق (علیه السلام) نیز، در این زمینه، خوش گفتاری از نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل می فرمایند: افضل الناس من عشق العباده فعانقها واحبها بقلبه وباشرها بجسده وتفرغ لها فهو لا یبالی علی ما اصبح من الدنیا علی عشر ام علی یسر(۱۶۵).
با فضیلت ترین مردم کسی است که به عبادت عشق می ورزد وبا آن هم آغوش می گردد واز اعماق دل آن را دوست می دارد وبا تمامی وجود برای آن به پا می خیزد وخود را برای آن مهیا وآماده می سازد. پس، چنین کسی باکی از آن ندارد که شب خویش را در آسایش ونعمت به صبح رساند یا در سختی ونعمت.
۳ - امام چهارم شیعیان، حضرت علی بن الحسین (علیه السلام)، آن چنان در عبادت وبندگی خود را به سختی می افکند که لقب سجاد وزین العباد گرفت. ایشان در فرازی از مناجاتهایش این گونه با محبوب خویش راز ونیاز می کند واز او می خواهد که: وتتولنی بما تتولی به اهل طاعتک والزلفی لدیک... واتعب نفسه فی ذاتک واجهد فی مرضاتک(۱۶۶).
ولایت وقیمومت مرا مانند اهل طاعت خود قرار ده، آنان که به مقام تو قرب یافته اند... ومرا در زمره آنان قرار ده که خود را برای تو به زحمت انداخته اند ودر راه تو کوشیده ورنج برده اند. رنج بردن در مسیر عبادت وبندگی ونیایش وگریه در آستان معبود یکتای جهان، موجب می شود که سموم وناخالصیهای روح وجان دفع شود واین خود نشانگر استقامت وتوان عاشق در راه رسیدن به رضای معشوق است. ودر دعای بیستم صحیفه این چنین مناجات می کند که: اللهم صل علی محمد وآل محمد واجعل اوسع رزقک علی اذا کبرت واقوی قوتک فی اذا نصبت ولا تبتلینی بالکسل عن عبادتک. خداوندا! بر محمد وآل محمد درود فرست، ووسیع ترین روزی خود را به من در هنگام پیری عطا کن وآن هنگام که خستگی مرا فراگرفت بیشترین نیرویت را در من قرار ده ومرا به کسالت وتنبلی در عبادتت مبتلا مفرما. واین چنین نیرومندی به خاطر عشق وایمانی است که نسبت به محبوب پیدا می شود.
نشاط انتظار
با توجه به گفتار فوق روشن می شود که محب منتظر، در انتظار جانکاه محبوب پنهان خویش، امام عصر روحی فداه، برای خود مجال فراغت واستراحت نمی یابد وهمیشه مشتاقانه وبی صبرانه چشمان پر انتظارش چون گوش روزه دار بر الله اکبر است.
باز آ که در فراق تو چشم امیدوار * * * چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
باشد که یار از گرد زراه فرا رسد وقدوم مبارکش را بر شاه نشین چشمان منتظر نهد ومنتظر نیز خود را به پای او افکند وجان ناچیز خویش را قربانی مقدمش کند، وبی گمان، منتظر همیشه در این آرزو، خانه دل را به جاروب ورع وتقوا از اغیار می روبد وآن را برای مقدم یار مهیا می کند که جز او دل در گرو محبت غیری ننهاده وغیر او یاری در جهان نمی بیند، همو که مولای متقیان امیرالمومنین (علیه السلام) درباره اش می فرمایند:
المنتظر لامرنا کالمتشحط بدمه فی سبیل الله(۱۶۷).
منتظر امر فرج ما، همچون کسی است که در راه خدا به خون خویش می غلتد. چرا که از نشانه های گویای یاری یار، به دیدار یار شتافتن است: ﴿قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انکم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان کنتم صادقین﴾(۱۶۸).
ای یهودیان! اگر در ادعای خود - که ما دوست ویار خداوند هستیم - صادقید آرزوی مرگ کنید تا به لقاء خدا برسید. آری، محب صادق، تنها لقاء ودیدار دوست را می طلبد ودر راه رسیدن به آن، هرگز سر از پای نمی شناسد وخواب راحت ندارد.
سر فراگوش من آورد وبه آواز حزین * * * گفت کای عاشق دیرینه من خوابت هست؟!
ودر راه چنگ زدن به دامان مهرش، ساعتها وروزها وهفته ها وماهها در بیابان فراق متحیر وسرگردان است وهر کوی وبرزنی را سر می زند تا آنکه، سرانجام، شکر خندی جانفزا از شکرستان لبان او نصیبش شود وآرام جان بیقرارش گردد. سوختگان غم دوری چندین صد ساله آن عزیز، از آغاز هفته هجران روز شماری وساعت شماری می کنند ودر هر روز هفته، امامان پاک وصاحبان روزهای هفته را به استغاثه می خوانند بدان امید که سرانجام جمعه ای فرا رسد که بهار وصل شیعه است، که: هذا یوم الجمعه وهو یومک المتوقع فیه ظهورک(۱۶۹).
امروز روز جمعه است که روز تو است که ظهور تو در آن انتظار می رود. چنین عاشق دلباخته ای در سفر وحضر به دنبال یار است، باشد که از او سراغی ونشانی یابد وهر جا که احتمال یافتن او را بدهد با چشمان تیز سر می زند. در اعتاب مقدسه پدران بزرگوارش، در محافل نورانی دوستانش، در مجالس عزای جد تشنه کام شهیدش ودر جشنها وعیدهای مختلف - همه جا وهمیشه - به شرط ادب می نشیند وسراپا چشم وبه تمام جان هوش است تا مگر گل گمگشته خویش بیاید یا بوئی از آن به مشام جانش رسد تا درود وسلام خدائی نثار قدومش کند: السلام علیک فی اللیل اذا یغشی والنهار اذا تجلی(۱۷۰).
یعنی شب وروز او را ولحظه های حیات او را غرق سلام ودرود می کند وحتی گاه سلام خود را پیوند به ابدیت داده، فریاد بر می آورد که: علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا ما بقیت وبقی اللیل والنهار(۱۷۱).
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است * * * به امید آن که شاید تو به چشم من در آیی
از شرایط ایمان دوری از تنبلی وکسالت است. در روایات گهربار ائمه اثنا عشر (علیهم السلام) پیرامون ویژگیهای مومن، از خصلت تنبلی وکسالت نهی وبه نشاط وقوت ونیرومندی سفارش شده است:
۱ - امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرمایند: وان من ابغض الرجال الی الله تعالی لعبدا وکله الله الی نفسه جائرا عن قصد السبیل سائرا بغیر دلیل، ان دعی الی حرث الدنیا عمل وان دعی الی حرث الاخره کسل(۱۷۲).
مبغوض ترین مردان نزد حق تعالی بنده ای است که خدایش او را به خود واگذارد وبدون راهنما به سیر بپردازد که اگر به زراعت مال دنیا دعوت شود عمل کند واگر به جانب کار آخرت خوانده شود کسل می شود. ودر حقیقت، این کسالت همان عدم علاقه واشتیاق به لقای محبوب است.
۲ - پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: اکسل الناس عبد صحیح فارغ لا یذکر الله بشفه ولا بلسان(۱۷۳).
کسل ترین مردم بنده ای است سالم وفارغ که خدا را به زبان وزیر لب یاد نمی کند.
۳ - علی (علیه السلام) از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که فرمودند:
علامه الصابر فی ثلاث: اولها ان لا یکسل والثانی ان لا یضجر والثالث ان لا یشکو من ربه عز وجل(۱۷۴).
علامت شکیبا سه چیز است: اول اینکه کسل نشود، دوم اینکه ملول نشود وسوم اینکه از پروردگارش شاکی نباشد. ودر روایات بی شماری سفارش شده است که محب پروردگار وبنده خدا نبایستی کسالت وخستگی وملالت وتنبلی را به خود راه دهد.
۴ - امیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرمایند: ان الاشیاء لما ازدوجت ازدوج الکسل والعجز فنجی بینهما الفقر(۱۷۵).
اشیاء آن هنگام که با هم ازدواج کردند وجفت شدند، کسالت وناتوانی با یک دیگر ازدواج کردند، که نتیجه این ازدواج نامبارک فقر واحتیاج بود.
۵ - در حدیث قدسی، خداوند می فرماید: من اشتاق الی حبیب جد فی السیر الیه(۱۷۶).
آن کس که مشتاق دیدار محبوبی است در مسیر وصال او جدیت وکوشش می کند.
۶ - ونیز خطاب به پیامبر (صلی الله علیه وآله) می فرماید: یا احمد هل تدری ای عیش اهنا وای حیاه ابقی؟ قال: اللهم لا. قال: اما العیض الهنیء فهو الذی لا یفتر صاحبه عن ذکری ولا ینسی نعمتی(۱۷۷).
ای احمد! آیا می دانی کدام زندگی گواراتر وکدام زیست پایدار است؟ پیامبر عرض کرد: خدایا، نه. آن گاه خداوند فرمود: زندگی گوارا آن است که صاحبش در یاد کردن من سست نشود ونعمت مرا فراموش نکند.
۷ - امیرالمومنین (علیه السلام) در صفات مومن فرمودند: نفسه منه فی عناء والناس منه فی راحه. اتعب نفسه لاخرته(۱۷۸).
جانش از او در رنج است ومردم از او در آسایش اند. خود را برای آخرتش (لقای محبوب) به زحمت انداخته است...
وبی شک، نتیجه این رنجها ومشقات، بیداری وهوشیاری بنده در مسیر بندگی است. لذا بنده صادق ومحب عاشق با تمام وجود در حال فعالیت در راه محبوب است وبرای رسیدن به لقای او در حرکت دائم است.
هر که او بیدارتر، پر دردتر * * * هر که او آگاه تر، رخ زردتر
در دعای معروف زمان غیبت - اللهم عرفنی نفسک - آمده است: وقونا علی طاعته وثبتنا علی متابعته. ما را در اطاعت آن سرور نیرومند ساز وبر پیروی او ثابت قدم فرما. ونیز در دعای عهد می خوانیم: اللهم انی اجدد له فی صبیحه یومی هذا وما عشت من ایامی عهدا وعقدا وبیعه له فی عنقی لا احول عنها ولا ازول ابدا. بارالها! من در صبح امروز ودر تمام ایام زندگیم با او تجدید عهد وپیمان می کنم وبیعت او را به گردن می گیرم وهرگز از آن بر نخواهم گشت.
از ازل بست دلم با سر زلفت پیوند * * * تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود
خستگی ناپذیری الگوهای تلاش
تشخیص مصادیق واقعی واسوه های حقیقی این واژه در گذشته تاریخ چندان آسان نیست اما نظری کوتاه واجمالی ومطالعه ای فشرده وفهرست وار در حیات معصومان (علیهم السلام) نشان می دهد که در زندگی پر مخاطره خود هرگز ابراز خستگی بلکه احساس آن را هم نداشته اند واین همه نیرو وتوان وتحمل مشقتها وسختیها در طریق وصول وایصال به محبوب حقیقی بوده است. مثلا پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در مدت بیست وسه سال نبوت خود انواع رنجها ومشقتها را متحمل شده، از زخم زبان تا زخم بدن را بر خود خریدند وسرزنشها وملامتها را شنیدند ولی در راه اعلای کلمه محبوب خود لحظه ای خستگی وملال به خود راه ندادند. ویا امیرالمومنین علی (علیه السلام) چه در زمان حیات پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) وچه پس از رحلت آن بزرگوار آن همه جوانمردی ودلاوری در جنگها از خود نشان داد ودر مقابل کافران ومشرکان ومنافقان ایستاد ومصیبتها ولطمات را تحمل فرمود ودر برابر دشمنان که حق او را غصب وبه خانه اش یورش نمودند وانواع آزارها را بر همسر گرامی اش حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها وارد کردند ودر خانه اش را آتش زده وسینه اش را خرد کردند واو را به شهادت رسانیدند، همچنان استوار در طریق بندگی محبوب خود تحمل رنجها نمود ودر مدت طولانی مهر سکوت بر لبان خود زد. همسرش، دخت گرامی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز در مدت کوتاه عمر شریف خویش تمام همتش اعتلای نام الله وپیشرفت دین پدرش بود وبا کمی زمان، بخصوص پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، انواع ابتلائات را به خود دید وآنی از یاد خدا ودفاع از قرآن وامام زمانش خسته نشد واینها همگی به خاطر نشاطی بود که برای محبوب خود، خداوند متعال، داشت.
پس از شهادت علی (علیه السلام) امام حسن مجتبی (علیه السلام) هم کمتر از پدر وجد ومادر خود در مشقت نبود بلکه چه رنجها که از دشمنان کشید وچه زخم زبانها که از دوستان به ایشان رسید وسر تا سر عمر شریف وزندگی وحیاتش تعب ورنج بود، اما در راه محبوب تمامی آنها را تحمل نمود وخستگی وآزردگی به خود راه نداد. آن گاه سرور شهیدان وآزادگان حضرت ابی عبدالله الحسین (علیه السلام) در راه وصال محبوب از همه چیز خود، از زن وفرزند ویاران که همگی آنها در خون خود غوطه ور گشته وبه شهادت رسیدند، گذشت وخود نیز یکه وتنها به مبارزه وستیز با دشمنان خدا پرداخت، اما در هیچ مرحله ای خستگی وملال به خود راه نداد. وپس از آن حضرت فرزند بزرگوارش امام سجاد (علیه السلام) بار گران اسارت وسرپرستی کاروان اسیران را به دوش کشید ومدت سی وپنج سال در ناراحتی وفراق پدر ویاران بود، ولی در طریق احیای کلمه محبوب خستگی نپذیرفت. همچنین، زندگی سایر معصومان سراسر رنج وتعب وناراحتی بود واز دست دشمن ودوست چه مصیبتها که به ایشان وارد شد وچه سختیها که تحمل نمودند.
وهم اکنون که زمان ودوره امامت حضرت بقیه الله ارواحنا فداه است ایشان از اول عمر شریف خود تا کنون که هزار وصد وپنجاه وشش سال می گذرد شاهد ظلمها وستمها ونابکاریهای انسانها وهجومها به دین جدش می باشد وتحمل بارگران این زمان طولانی بر دوش او هرگز او را از راه محبوب منصرف نکرده وخستگی به خود راه نمی دهد با اینکه روزها وشبها وهفته ها وماهها وسالها شاهد حملات ولطمات به آباء واجداد طاهرش بوده وگواه وآگاه به تمامی جریانهاست وبه امر محبوب ودر راه او صبر وشکیبایی پیشه کرده وخستگی وملال به خود راه نمی دهد. بنابر این، شمارش یک یک تحمل سختیها از طرف ائمه معصومین (علیهم السلام) نیازمند نوشته های طولانی وبررسی تاریخ زندگانی هر کدام از آن بزرگواران است وچون این نوشته هدفش پرداختن به این مباحث نیست به همان فهرست بسنده می شود وتنها درباره هر کدام از معصومین سلام الله علیهم اجمعین نمونه ای را می آوریم که غالبا شاهد عبادت وبندگی آنان ونشان دهنده این است که ایشان همگی اسوه های خستگی ناپذیری در راه محبوب می باشند.
خستگی ناپذیری پیامبر اکرم در راه محبوب
با اینکه قرآن کریم در خطاب به پیامبر بزرگوارمان (صلی الله علیه وآله) می فرماید: ﴿طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی﴾(۱۷۹).
اما او صلوات الله علیه وآله که محبوبی جز الله ومحبوبهای او ندارد، آن چنان در این راه خود را به سختی افکنده وبا تمام جان رنجها ومشقات را بر خود هموار نموده که این چنین مورد خطاب قرار می گیرد. اما در عین حال، در جائی دیگر خداوند منان در خطاب به او می فرماید: ﴿الم نشرح لک صدرک ووضعنا عنک وزرک... فاذا فرغت فانصب والی ربک فارغب﴾:(۱۸۰).
آیا به تو شرح صدر (ظرفیت روحی) ندادیم وسنگینی ووزر را از دوش تو بر نداشتیم؟!... پس، هنگامی که فارغ شدی به کار بپرداز وبه سوی پروردگارت میل کن. لغت نصب ینصب نصبا، یعنی در کار فرسوده وخسته شد، کوشش کرد وبه رنج افتاد. وچنین گفته اند که در آیه کریمه معنای دوم منظور شده است.
پس معنای آن چنین می شود که: ای حبیب ما، آن هنگام که از کار خود فراغت حاصل نمودی دوباره به کار وکوشش بپرداز ومتحمل رنجها وزحمات آن شو. مفسران در بیان مقصود آیه وجوهی را گفته اند که نقل آنها در اینجا بی مناسبت نیست:
۱ - چون از کار دنیا فارغ شدی خود را در عبادت به رنج بینداز.
۲ - چون نماز واجبت را بجا آوردی، به دعا مشغول شو.
۳ - چون از هدایت خلق فراغت یافتی به وظایف عبادی ورنج تحصیل قرب پروردگار بپردازد، پس از عبادتهای اجتماعی به عبادت فردی مشغول شو.
۴ - چون از نوعی عبادت فراغت یافتی به نوعی دیگر بپرداز.
۵ - چون از واجبات رهائی یافتی به شب زنده داری بپرداز(۱۸۱).
نکته ای که در هر پنج قول، مشترک است این است که: در برنامه زندگی عاشق ومحب، فراغت واستراحت معنی ندارد بلکه در راه رسیدن به محبوب لحظه ای نباید از پای نشست وبایستی همواره به جان کوشید.
پیامبر در پایان سفر طائف
چند صباحی بیش، از مرگ ابوطالب (علیه السلام) نگذشته بود، روزی مردی از قریش جسورانه به سر مبارک پیامبر (صلی الله علیه وآله) خاک ریخت. پیامبر (صلی الله علیه وآله) با همان وضع وارد خانه شد. یکی از دختران آن حضرت اندوهناک شده، گریست وسر وروی پدر را شست. پیامبر صلوات الله علیه وآله فرمود: گریه مکن، خدا پدرت را نگه می دارد. آن گاه فرمود: تا ابوطالب زنده بود قریش موفق نشد که درباره من کار ناگواری انجام دهد.
پس از این ماجرا پیامبر (صلی الله علیه وآله) یکه وتنها به طائف سفر نمود. در آنجا با اشراف وسران قبیله ثقیف ملاقات کرد وهدف رسالت خود را تشریح نمود. اما دم گرم پیامبر (صلی الله علیه وآله) در آهن سرد قلب آنها کوچکترین تاثیری نداشت. آن گاه پیامبر (صلی الله علیه وآله) از آنان پیمان گرفت که در مورد سخنان وی با دیگران حرفی نزنند، مبادا که افراد پست قبیله او را آزار دهند، ولی آنان به عهد خویش وفا ننموده، اراذل قوم را تحریک کردند وآنان را علیه پیامبر (صلی الله علیه وآله) به شورش وا داشتند. پس آنان نیز هنگام مراجعت، آن حضرت را محاصره نموده، اسباب رنجش خاطر وآزار ایشان را فراهم آوردند. پیامبر صلوات الله علیه وآله از شر آنان به باغی در آن نزدیکی پناهنده شد. باغ از آن عتبه وشیبه دو تن از سران ثروتمند قریش بود. پیامبر (صلی الله علیه وآله) که عرق از سر وصورت مبارکش جاری بود واز آنان ناجوانمردانه صدمه دیده بود زیر سایه درخت انگوری نشست ولحظه ای با خدایش با این کلمات راز ونیاز نمود که: خداوندا، از ضعف وناتوانی خود به درگاه تو شکایت می برم. یا ارحم الراحمین، تو پروردگار مستضعفان وخداوندگار من هستی، مرا به چه کسی وا می گذاری؟ فرزندان ربیعه که از حال پیامبر (صلی الله علیه وآله) سخت متاثر شده بودند به غلام مسیحی خود عداس دستور دادند که ظرفی پر از انگور خدمت پیامبر صلوات الله علیه وآله ببرد. عداس ظرف انگور را برد ودر چهره پیامبر (صلی الله علیه وآله) دقیق شد. نبی اکرم صلوات الله علیه وآله در موقع خوردن انگور فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم. عداس از آن جمله تعجب کرد وپرسید: مردم این سرزمین با این کلام آشنائی ندارند وکارهایشان را با نام لات وعزی آغاز می کنند. حضرت فرمود: اهل کجایی وچه آئینی داری؟ گفت: اهل نینوا ونصرانی هستم. حضرت فرمود: یونس بن متی از نینواست. تعجب او بیشتر شده، گفت: شما یونس را از کجا می شناسید؟ فرمود: برادرم یونس مانند من پیامبر بود. عداس مجذوب پیامبر (صلی الله علیه وآله) شد وبه زمین افتاد ودست وپای ایشان را بوسید وایمان آورد(۱۸۲).
این گونه است که می بینیم پیامبر عظیم الشان ما برای تبلیغ دین خدا وارشاد وهدایت بندگان، چگونه با اشتیاق، تمامی ناگواریها ومشکلات را بر خود هموار می کند، باشد که قلب بنده ای را به نور ایمان روشن کند وبه شاهراه هدایت رهنمونش گرداند ومحبوب خویش را از خود خشنود سازد.
خستگی ناپذیری اسوه استقامت وعشق حضرت علی بن ابی طالب
الف - در ملازمت پیامبر
او همچنان همراه پیامبر (صلی الله علیه وآله) وملازم او بود وپس از بعثت، بیست وسه سال با آن حضرت بود: سیزده سال در مکه وده سال در مدینه. در تمامی مشکلات با او بود وسنگینیهای کار او را تحمل می نمود، مشرکان را از او دفع ودر مقابل کافران مجاهده می کرد وخود را حافظ ونگهبان او قرار می داد. پهلوانانی را کشت ودر برابر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) شمشیر می زد، در حالی که بیست وپنج سال بیشتر نداشت(۱۸۳).
ب - در حصار شعب
پیامبر (صلی الله علیه وآله) وبنی هاشم از ترس قریش در شعب ابی طالب محصور بودند. علی (علیه السلام) هم با او بود. پدرش او را در جای پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می خوابانید زیرا بر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بسیار می ترسید.
ممکن است کسی بپرسید چرا ابوطالب از میان پسرانش علی (علیه السلام) را در جای پیامبر (صلی الله علیه وآله) می خواباند با اینکه او کوچکترین اولاد اوست. جوابش این است که او ثابت تر وشجاع تر ودر راه پسر عمویش بیشتر خود را به مهالک می اندازد اگر چه جعفر مقام بلندی دارد(۱۸۴).
ج - در خیبر
ابورافع گوید: بیرون آمدیم با علی (علیه السلام) آن هنگام که رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در روز جنگ خیبر او را مامور نمود. موقعی که به دژ خیبر رسید با اهل آن جنگ نمود. مردی از یهود ضربتی بر او زد که سپر را پرت نمود. پس، در خیبر را گرفته، سپر خود قرار داد وهمچنان در دستش بود تا خداوند خیبر را به دست او فتح نمود. آن گاه در را انداخت. همانا من که جزء هفت نفر بودم هر چه خواستیم آن را جا بجا کنیم نتوانستیم(۱۸۵).
د - در خندق
ابن اسحاق گوید: عمرو بن عبدود در جنگ خندق از میان لشکر خود بیرون آمد وندای مبارزه داد. بی درنگ علی (علیه السلام) ایستاد وگفت: من به مبارزه او می روم ای پیامبر خدا! حضرت (صلی الله علیه وآله) فرمود: بنشین، او عمرو بن عبدود است. سپس عمرو ندا کرد: آیا مردی در میان شما نیست که با من مصاف دهد؟! سپس شروع کرد به سرزنش کردن وگفت: کجاست بهشت شما که گمان می کردید هر کس از شما کشته شود وارد آن می شود؟! چرا مردانی را برای مبارزه با من نمی فرستید؟! دوباره علی (علیه السلام) به پاخاست وگفت: من مبارزه او می روم ای رسول خدا! باز حضرت (صلی الله علیه وآله) فرمود: او عمرو بن عبدود است. علی (علیه السلام) گفت: ولو عمرو بن عبدود است می روم. در اینجا رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، اذن فرمود. پس، علی (علیه السلام) به سوی او رفت در حالی که چنین رجز می خواند: ای عمرو، تعجیل نکن. پس آمد به سوی تو کسی که ناتوان نیست وبه ندای تو پاسخ می گوید، صاحب نیت وبصیرت است وراستی وصدق نجات بخش هر رستگاری است. اکنون من امیدوارم که برای تو نوحه وگریه نوحه گران بر جنازه ها را به پا کنم از ضربتی کاری که در طول تاریخ نامش به یادگار بماند. در اینجا عمرو بن عبدود گفت: تو کیستی؟ گفت: من علی بن ابی طالب ام.
عمرو گفت: ای فرزند برادرم، کسی غیر از تو را می طلبم زیرا دوست ندارم خون تو را بریزم. علی (علیه السلام) فرمود: ولی من به خدا قسم کراهت از ریختن خون تو ندارم. در اینجا عمرو خشمگین شد، از اسب پائین آمد، شمشیر از نیام بیرون کشید. گویا شعله آتش بود. پس به سوی علی (علیه السلام) با خشم تمام روی آورد. علی (علیه السلام) هم با سپرد خود با او روبرو شد. عمرو چنان ضربتی زد که سپر را دو نیم کرد وسر مطهر او را شکافت. علی (علیه السلام) هم بر کتف او ضربتی کاری زد. او بر زمین افتاد. پس دو نیمش نمود وغبار شدید بلند شد. آنجا بود که رسول الله (صلی الله علیه وآله) صدای تکبیر شنید.
پس دانست که علی (علیه السلام) او را کشته است. پس علی (علیه السلام) پیش آمد وبه حضور رسول خدا (صلی الله علیه وآله) رسید در حالی که صورتش از نور می درخشید(۱۸۶).
هـ - در اظهار عشق به رسول خدا
در داستان جانگداز شهادت مظلومانه ام الائمه النجبا حضرت صدیقه کبری سلام الله علیها آمده است که همسر داغدیده اش حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) پس از به خاک سپردن در دانه بوستان نبوت ودفن محبوبه اش روی مبارک را به سوی حرم مطهر حضرت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نموده وفرمود: السلام علیک یا رسول الله... سلام مودع لا قال ولا سئم فان انصرف فلا عن ملاله وان اقم فلا عن سوء ظن بما وعد الله الصابرین...(۱۸۷).
سلام بر تو ای رسول خدا... سلام وداع کننده ای نه رمیده ونه به ستوه آمده. پس اگر از جوار تو می روم از جهت ملال وخستگی نیست واگر بر می خیزم به علت بد گمانی به خدا نیست به آنچه به صابران وعده داده است... آری، رسول خدا، من عاشق تو بوده وهستم، وعاشق در نشیب وفرازهای راه منزل معشوق خستگی ندارد.
و - در عبادت وبندگی خدا
۱ - عن نوف قال: بت لیله عند امیر المومنین علی (علیه السلام) فکان یصلی اللیل کله ویخرج ساعه بعد ساعه فینظر الی السماء ویتلو القرآن. قال: فمر بی بعد هدوء من اللیل فقال: یا نوف ا راقد انت ام رامق؟ قلت: بل رامق ارمقک ببصری یا امیر المومنین، قال: یا نوف طوبی للزاهدین فی الدنیا والراغبین فی الاخره اولئک الذین اتخذوا الارض بساطا وترابها فراشا وماءها طیبا والقرآن دثارا والدعاء شعارا وقرضوا من الدنیا تقریضا علی منهاج عیسی بن مریم (علیه السلام)(۱۸۸).
نوف بکالی گوید: شبی را در نزد امیرالمومنین (علیه السلام) بسر بردم. آن
حضرت تمام شب را نماز می خواند وساعت به ساعت بیرون شده به آسمان نظر می فرمود وقرآن می خواند. نوف گوید: پاسی از شب گذشت، به من برخورد کرده فرمود: ای نوف! خوابی یا بیدار؟ عرض کردم: بیدارم وشما را می نگرم یا امیر المومنین! فرمود: ای نوف خوشا به حال کسانی که از دنیا چشم پوشیدند وبه آخرت دل بستند. آنان زمین را زیر انداز وخاک آن را رختخواب نموده وآبش را به جای عطر قرار دادند، قرآن ورد زبانشان ودعا شعارشان است وچون عیسی بن مریم (علیه السلام) دنیا را از خود بریدند...
۲- مردی از تابعین از انس بن مالک شنید که او می گوید: این آیه (سوره زمر - آیه ۹) درباره علی بن ابی طالب (علیه السلام) نازل شده است که: آیا کسی که لحظات شب را عبادت کند ودر حال سجده وقیام باشد که از عذاب آخرت پرهیز می کند وامیدوار به رحمت پروردگار خود می باشد.
[آن مرد می گوید:] نزد علی (علیه السلام) رفتم تا عبادت او را ببینم. خدا را گواه می گیرم که در هنگام مغرب او را دیدم که با یارانش نماز مغرب را بجای آورد. وپس از آن در تعقیب نشست تا موقع عشاء شد، پس آن را به جای آورده وارد منزل خود شد. من هم با او وارد شدم. در تمامی طول شب مشغول نماز وقرآن بود تا فجر طلوع کرد. سپس تجدید وضو فرمود وبه مسجد رفت ونماز صبح را با مردم خواند ومشغول تعقیبات شد تا آفتاب بر آمد...(۱۸۹).
فعالیتهای عاشقانه امیر عاشقان حضرت علی (علیه السلام) در قالب بیان وقلمهای قاصر ما نمی گنجد مگر اینکه خود آن سرور اشارتی فرمایند ودستگیری کنند. لذا به همین مقدار بسنده کرده از دیگر معصومان نیز تنها نمونه هائی را که نمی از یم است می آوریم وبه ناتوانی خود در احصاء آنها اعتراف می کنیم.
خستگی ناپذیری صدیقه کبری حضرت فاطمه زهرا
فاطمه سلام الله علیها که اسوه تحمل سختیها وخستگی ناپذیریها در راه محبوب بوده وام الائمه ومحور ومرکز معصومان در تمامی فضائل وکمالات می باشد درسهای فراموش نشدنی به تمامی عاشقان ودوستداران می دهد که سه نمونه زیر قطره هائی از دریای بیکران است:
۱ - عن الحسین بن علی عن اخیه الحسن بن علی بن ابی طالب (علیهم السلام): قال رایت امی فاطمه (علیها السلام) قامت فی محرابها لیله جمعتها فلم تزل راکعه ساجده حتی اتضح عمود الصبح وسمعتها تدعو للمومنین والمومنات وتسمیهم وتکثر الدعاء لهم ولا تدعو لنفسها بشیء. فقلت لها: یا اماه لم لا تدعین لنفسک کما تدعین لغیرک؟ فقالت: یا بنی الجار ثم الدار(۱۹۰).
حضرت امام همام حسین بن علی از برادرش حضرت امام حسن بن علی (علیهم السلام) نقل می فرمایند که فرمودند: در شب جمعه مادرم فاطمه (علیها السلام) را دیدم که در محراب عبادت خود ایستاد وهمچنان به رکوع وسجود ونماز پرداخت تا سپیده صبح دمید وشنیدم که برای مردان وزنان مومن دعا می فرمود ویک یک آنان را نام می برد وبسیار دعا می کرد وبرای خود دعا نمی نمود. گفتم: مادر جان چرا برای خودتان دعا نکردید همان گونه که برای غیر خود دعا کردید؟ فرمود: فرزندم، اول همسایه بعد اهل خانه!
۲ - عن فاطمه صلوات الله علیها قالت: سمعت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) یقول: ان فی الجمعه ساعه لا یوافقها رجل مسلم یسئل الله عز وجل فیها خیرا الا اعطاه ایاه. قالت: فقلت: یا رسول الله ایه ساعه هی؟ قال: اذ تدلی نصف عین الشمس للغروب. قال: فکانت فاطمه (علیها السلام) تقول لغلامها: اصعد علی الضراب فاذا رایت نصف عین الشمس تدلی للغروب فاعلمنی حتی ادعو(۱۹۱).
از حضرت فاطمه صلوات الله علیها روایت است که می فرماید: شنیدم از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) که می فرمود: همانا در روز جمعه ساعتی است که در آن مسلمانی از خدا مسئلت نمی دارد خیری را مگر اینکه خداوند آن را به او عطا می کند. فاطمه سلام الله علیها فرمود: عرض کردم ای رسول خدا، آن کدام ساعت است؟ فرمود: هنگامی که نیمی از خورشید در افق غروب کند. راوی گوید: از آن به بعد حضرت فاطمه (علیها السلام) به غلام خود می فرمود: بر بام شو، هر وقت دیدی که نصف خورشید غروب کرده اطلاع بده تا دعا کنم.
۳- حسن بصری گوید: در میان این امت عابدتر از فاطمه (سلام الله علیها) نیست. او آن قدر به عبادت ایستاد تا دو پای او ورم کرد(۱۹۲).
خستگی ناپذیری امام حسن مجتبی
۱ - عن الصادق (علیه السلام) قال: حدثنی ابی عن ابیه (علیه السلام) ان الحسن ابن علی بن ابی طالب (علیه السلام) کان اعبد الناس فی زمانه وازهدهم وافضلهم، وکان اذا حج، حج ماشیا وربما یمشی حافیا(۱۹۳).
امام صادق (علیه السلام) از پدرش واو از پدرش نقل می فرماید که فرمود: امام حسن بن علی (علیهما السلام) عابدترین وزاهدترین وافضل مردم زمان خود بود وهنگامی که به حج می رفت پیاده راه می پیمود وبعضی از اوقات پای برهنه می رفت.
۲ - اربلی می نویسد: او - که درود خدا بر او باد - بیست وپنج مرتبه به حج رفت در حالی که همراه او اسبهایی به راه بودند(۱۹۴).
آری، او در طریق وصال محبوب خود هرگز خستگی نمی پذیرد وبرای لقای دوست پای پیاده به راه می افتد وسرمای شب وگرمای روز را به خود می خرد وروز به روز نیرو وقوتش بیشتر می گردد.
خستگی ناپذیری حضرت سید الشهداء امام حسین
۱ - او بیست وپنج مرتبه پیاده به حج سفر کرد در حالی که مرکبهای او به همراهش حرکت می کردند(۱۹۵).
۲ - امام حسین (علیه السلام) در شب وروز هزار رکعت نماز می خواند(۱۹۶).
۳ - در شب نهم محرم سال شصت ویک هجری ابن سعد با لشکر خود به قصد مقاتله به سوی امام حسین (علیه السلام) حرکت کرد. آن حضرت برادرش عباس بن علی (علیهما السلام) را به سوی او روانه فرمودند که ابن سعد جنگ را تا فردا به تاخیر بیندازد وامشب را فرصت دهد تا با فرصت کافی به نماز ودعا واستغفار بپردازیم. خداوند شاهد است که من نماز را دوست می دارم وبه تلاوت کتاب او ودعا واستغفار عشق می ورزم(۱۹۷).
واین خستگی ناپذیری در راه مناجات با محبوب است که در سخت ترین لحظات وطاقت فرساترین اوقات زندگی اش در گودال قتلگاه چنین ندا وسرود عشق سر می دهد: صبرا علی قضائک یا رب لا اله سواک یا غیاث المستغیثین(۱۹۸).
شکیبائی می کنم بر حکم تو ای پروردگار من، که معبودی جز تو نیست ای پناه پناهندگان.
خستگی ناپذیری امام سجاد
نمونه ای از خستگی ناپذیری امام زین العابدین علی بن الحسین (علیهما السلام) را از زبان فرزندش حضرت باقر (علیه السلام) می شنویم: حضرت باقر (علیه السلام) می فرمایند: فاطمه دختر علی بن ابی طالب (علیه السلام) چون دید که فرزند برادرش امام سجاد (علیه السلام) در عبادت چگونه خود را به زحمت می اندازد نزد جابر بن عبدالله انصاری آمده گفت: ای صحابی رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، ما بر شما حقوقی داریم. یکی از آنها این است که اگر دیدید یکی از ما خود را به هلاکت می اندازد به او تذکر دهید که مراقب جان خود باشد.
اکنون این علی بن الحسین یادگار پدرش حسین (علیهما السلام) است که بینی اش شکافته وپیشانی وزانوها ودستهایش پینه بسته از بس که در عبادت خود را به مشقت انداخته است. پس جابر خدمت حضرت سجاد (علیه السلام) رسید... دید که آن حضرت در محراب عبادت است وعبادت او را نحیف نموده. پس حضرت به پاخاست وبه نوازش فراوان احوال او را پرسید ودر کنار خویشش نشانید. آن گاه جابر رو به آن امام همام (سلام الله علیه) کرده عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله) آیا نمی دانید که خداوند بهشت را برای شما ودوستداران شما آفریده وآتش را برای اهل بغض ودشمنان شما خلق کرده است؟! پس چه باعث شده که این قدر خود را به زحمت انداخته اید؟!
حضرت سجاد (علیه السلام) فرمود: ای صحابی رسول خدا (صلی الله علیه وآله)، مگر نمی دانی با اینکه خداوند متعال تمامی گناهان گذشته وآینده جدم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را بخشید در عین حال از کوشش در عبادت باز نایستاد واو - که پدر ومادرم فدایش باد - آن چنان عبادت کرد ساقها وپاهایش ورم نمود، تا آنجا که به او گفته شد: آیا چنین خود را به مشقت می اندازی در حالی که خداوند گناهان گذشته وآینده ات را بخشیده است؟ پیامبر، (صلی الله علیه وآله) فرموده: آیا بنده شکرگزار نباشم؟! هنگامی که جابر دید سخنانش در منصرف کردن آن حضرت از مشقت وسعی در عبادت اثری ندارد عرض کرد: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم)! جان خود را حفظ کن، چرا که تو از خانواده ای هستی که به واسطه شما بلا دفع وگرفتاری برطرف می شود وآسمان به سبب شما می بارد. حضرت (سلام الله علیه) فرمود: ای جابر! همواره بر شیوه پدر وجدم خواهم بود تا به آنان بپیوندم.
پس جابر رو به حاضران گرده، گفت: به خدا قسم در میان اولاد پیامبران مانند علی بن الحسین (علیه السلام) جز یوسف بن یعقوب (علیهما السلام) ندیده ام. به خدا قسم فرزندان علی بن الحسین (علیهم السلام) بهتر از فرزندان یوسف بن یعقوب اند ویکی از فرزندان او کسی است که زمین را از عدل پر می کند همان گونه که از ظلم پر شده است(۱۹۹).
ونیز امام باقر (علیه السلام) می فرمایند: کان لابی فی موضع سجوده آثار ناتئه وکان یقطعها فی السنه مرتین فی کل مره خمس ثفنات فسمی ذا الثفنات لذلک(۲۰۰).
پدرم در مواضع سجده اش اثر پینه وورم بود که سالی دوبار آنها را می برید وآنها پنج پینه بودند (در پیشانی ودستها وزانوها). لذا آن حضرت را ذو الثفنات (صاحب پینه ها) گفته اند. ابن فتال می نویسد: او - درود خدا برایش - پیاده به حج رفت ودر طول بیست روز از مدینه به مکه رسید.
خستگی ناپذیری امام باقر
گوشه ای از خستگی ناپذیری آن بزرگوار را از زبان فرزندش حضرت ناطق بحق جعفر بن محمد (علیهما السلام) می شنویم. ایشان می فرمایند: کان ابی کثیر الذکر. لقد کنت امشی معه وانه لیذکر الله. ولقد کان یحدث القوم وما یشغله ذلک عن ذکر الله وکنت اری لسانه لازقا بحنکه یقول: لا اله الا الله وکان یجمعنا فیامرنا بالذکر حتی تطلع الشمس ویامر بالقرائه من کان یقرء منا ومن کان لا یقرء امره بالذکر(۲۰۱).
پدرم زیاد ذکر می گفت. من همراه او راه می رفتم واو مشغول ذکر بود. در حال سخن گفتن با مردم هم از یاد خدا وذکر غافل نمی شد. می دیدم زبانش به سقف دهان چسبیده ومی گوید لا اله الا الله. افراد خانواده را جمع می کرد وامر به ذکر می نمود تا آفتاب طلوع می کرد وکسانی را که قرآن خوان بودند امر به قرائت می کرد وآنان را که اهل قرائت نبودند امر به ذکر می فرمود.
خستگی ناپذیری امام صادق
مالک بن انس گوید: با پیشوای مذهب - امام جعفر بن محمد (علیهما السلام) - مدتی رفت وآمد داشتم واو را ندیدم مگر اینکه مشغول به یکی از سه کار بود: یا در نماز بود ویا روزه داشت ویا در حال قرائت قرآن بود(۲۰۲).
منصور صیقل گوید:
ابوعبدالله (علیه السلام) را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله) در حال سجده دیدم. مقداری نشستم. سجده ایشان طول کشید، با خود گفتم من هم مشغول تسبیح می شوم. شروع کردم به گفتن ذکر سبحان ربی وبحمده واستغفر الله ربی واتوب الیه، سیصد وشصت وچند مرتبه گفتم تا ایشان سر از سجده بلند فرمود(۲۰۳).
خستگی ناپذیری امام موسی بن جعفر
ابن صباغ مالکی می گوید: یکی از ماموران زندانی که مخفیانه مراقب احوال حضرت کاظم سلام الله علیه بود به عیسی بن جعفر (امیر بصره که به دستور هارون الرشید آن حضرت را زندانی کرده بود) خبر داد که شنیدم آن حضرت در دعای خویش می فرمود: خداوندا! تو می دانی که گوشه خلوتی از تو خواستم که برای عبادت فراغت یابم، اکنون آن را به من ارزانی داشتی، پس شکر وحمد می گویم تو را(۲۰۴).
خطیب بغدادی در تاریخ خود می نویسد: اصحاب ما آورده اند که حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) وارد مسجد رسول خدا [(صلی الله علیه وآله)] شد ودر ابتدای شب سجده ای کرد وشنیده شد که در آن می گفت: گناه در نزد من بزرگ است، پس خداوندا، عفو وگذشت بایستی نزد تو باشد، ای اهل تقوا وبخشش آن قدر این ذکر را تکرار کرد تا صبح طلوع نمود(۲۰۵).
مناسب است که در اینجا گوشه ای از زندگی پر از مشقت آن حضرت را که در راه عبادت محبوب خود هرگز خستگی نمی پذیرد به روایت شیخ صدوق نقل کنیم: شیخ صدوق در کتاب شریف امالی خویش می نویسد: احمد بن عبدالله فروی (غروی) از پدرش نقل می کند که او گفت: وارد بر فضل بن ربیع [زندانبان حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام)] شدم دیدم بر بالای بامی نشسته است. به من گفت: نزدیک من بیا. من نزدیک شدم تا در محاذات او قرار گرفتم. سپس به من گفت: به داخل اطاق نگاه کن. نگاه کردم. پرسید: در میان اطاق چه می بینی؟ گفتم: لباسی که بر روی زمین افتاده است. گفت: درست نگاه کن. پس با دقت نگاه کردم وگفتم: مردی در حال سجده است. فضل گفت: آیا او را می شناسی؟ گفتم: نه. گفت: او مولای تو است. گفتم: مولای من کیست؟ گفت: خود را به نادانی می زنی؟!
گفتم: برای خود مولائی نمی شناسم. سپس گفت: این شخص ابوالحسن موسی بن جعفر (علیه السلام) است. من شب وروز مراقب حال او هستم ودر هیچ وقت او را جز در حالی که می بینی نمی یابم. برنامه او چنین است که: نماز صبح را می خواند وپس از آن ساعتی به تعقیبات می پردازد تا آفتاب طلوع می کند، سپس سجده ای می کند ودر حال سجده است تا ظهر. کسی را گماشته است که وقت ظهر را به او خبر دهد. تا غلام وقت ظهر را به او اعلام می کند فوری آغاز به نماز می کند بدون اینکه تجدید وضو کند. پس بدان که او در سجده خود (از آفتاب تا ظهر) نه خوابش می برد ونه چرت می زند وهمچنان مشغول نماز است تا از نماز عصر فراغت یابد. پس یک سجده می کند تا غروب آفتاب.
پس هنگام غروب از سجده خود سر بر می دارد تا نماز مغرب را بجای می آورد وهمچنان با همان طهارت مشغول نماز وتعقیب می شود تا نماز عشاء را می خواند. پس با کبابی که برایش می آورند افطار می کند. سپس تجدید وضو نموده، سجده می کند وسر از سجده برداشته، مختصری به خواب می رود. سپس بیدار شده، تجدید وضو می کند وهمچنان در دل شب به نماز می ایستد تا سپیده طلوع می کند. من نمی فهمم چه وقت غلام طلوع فجر را به او خبر می دهد که بلا فاصله برای نماز صبح می ایستد. او از هنگامی که تحویل من داده شده برنامه اش همین است. من گفتم: ای فضل بن ربیع! تقوا پیشه کن وحادثه ای پیش نیاور که نعمتت از دست برود. تو می دانی کسی به حق کسی تجاوز نکرده مگر اینکه نعمت او از دستش رفته است. فضل گفت: چندین مرتبه تا حال مرا به کشتن او امر کرده اند، اما من نپذیرفته وگفته ام حتی اگر مرا بکشند این جنابت را نخواهم کرد(۲۰۶).
این است نمونه ای از زندگی وفعالیت وکوشش اسوه های عبادت وبندگی خدا که در راه محبت او از هیچ زحمت ومشقتی برخود دریغ ندارند.
خستگی ناپذیری امام رضا
این بزرگوار نیز چون پدران بزرگوار خود سلام الله علیهم اجمعین در طریق رسیدن به وصال محبوب خود - الله جل جلاله - سر از پا نمی شناسد وهرگز از طول رکوع وسجود وذکر وتسبیح احساس ملال وخستگی نمی کند. در این مورد کافی است تنها به گزارش کوتاهی از کتاب اعیان الشیعه توجه کنیم. سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه چنین می نگارد: رجاء بن ابی ضحاک که مامون او را مامور وهمراه امام رضا (علیه السلام) در سفر کرده بود می گوید، به خدا قسم مردی را با تقواتر از او ندیدم وکسی را که در تمامی اوقات ذکر خدا می گوید چون او نیافتم وکسی را ترسناک تر از خدا چون او مشاهده نکردم.
داب او چنین بود: صبح که می شد نماز صبح بجای می آورد. پس از سلام، در مصلای خود می نشست ومشغول تسبیح وحمد وذکر لا اله الا الله وتکبیر می شد. وبر پیامبر (صلی الله علیه وآله) درود می فرستاد تا آفتاب طلوع می کرد. سپس سجده ای می کرد که تا آفتاب بالا می آمد طول می کشید.
آن گاه وارد جمع مردم می شد وبا آنان به گفتگو می نشست وموعظه می فرمود تا نزدیک ظهر می شد. سپس تجدید وضو نموده، به مصلای خود بر می گشت. وقتی ظهر می شد می ایستاد وشش رکعت نماز می گزارد، سپس اذان گفته، دو رکعت دیگر نماز می گزارد، آن گاه اقامه گفته، نماز ظهر بجای می آورد. وقتی سلام می گفت تسبیح وحمد وتکبیر وتهلیل می نمود تا مقداری که خدا می خواست، سپس سجده شکر بجای می آورد.
وقتی سر بر می داشت می ایستاد وشش رکعت نماز می گزارد، سپس اذان گفته، دو رکعت نماز بجای می آورد. پس از سلام، نماز عصر می خواند وباز پس از سلام در مصلای خود می نشست وتسبیح وحمد وتکبیر وتهلیل انجام می داد. آن گاه سجده ای می کرد وهنگامی که آفتاب غروب می کرد وضو می گرفت نماز مغرب را بجای می آورد. وپس از سلام در مصلای خود می نشست وتسبیح وحمد وتکبیر وتهلیل می نمود تا هر گاه که خدا می خواست. پس سجده شکر می نمود، آن گاه سر از سجده برداشته، با کسی سخن نمی گفت تا چهار رکعت نماز می گزارد. پس به تعقیب نماز می نشست تا شب می شد، آن گاه افطار می فرمود وسپس درنگ می نمود تا نزدیک ثلث شب بگذرد، آن گاه نماز عشاء می خواند. پس از سلام باز در سجده خود مشغول ذکر وتسبیح وحمد وتکبیر وتهلیل می شد تا آن گاه که خدا می خواست.
پس از تعقیب سجده شکر نموده، به استراحت می رفت. در ثلث آخر شب از جای بر می خاست وبه تسبیح وحمد وتکبیر وتهلیل واستغفار می پرداخت وسپس مسواک کرده، وضو می گرفت وبه نافله شب می ایستاد ونماز جعفر طیار می خواند وبعد نماز وتر بجای می آورد، سپس سلام کرده، برای تعقیب می نشست، آن گاه سجده شکر می نمود تا آفتاب بالا می رفت. اگر در شهری ده روز اقامت می کرد روزه می گرفت وشب قبل از افطار به نماز می ایستاد ودر راهها نمازهای خود را دو رکعتی می خواند مگر مغرب را که سه رکعت بجای می آورد، وحتما نافله مغرب را بجای می آورد ونافله شب ونماز شفع ووتر را در سفر وحضر ترک نمی نمود، اما در سفر نوافل روز را بجای نمی آورد...(۲۰۷).
خستگی ناپذیری حضرت جواد
این بزرگوار همچون آباء طاهرین خود هرگز از کار، عبادت، تعلیم وتربیت ورسیدگی به فقرا غفلت نکرد وهمواره تلاش وکوشش خود را برای جلب خشنودی خداوند متعال مبذول می داشت. با اینکه طول عمر شریفش بیست وپنج سال بیشتر نبود ودر سن نوجوانی (هشت سالگی) به مقام امامت وجانشینی پدرش سلام الله علیه رسید وپس از ایشان هفده سال زمام امور شیعه در دست با کفایت آن حضرت بود، اما هرگز از فعالیت وکوشش برای دعوت مردم به خدا واسلام باز نایستاد وکاری او را ملول وخسته نکرد. مثلا به خاطر عطایای فراوان وبخششهای زیاد لقب جواد گرفت ودوست ودشمن به این نامگذاری ووجه آن اقرار واعتراف دارند که بعد از شهادتش نیز تا امروز بسیارند کسانی که متوسل به ذیل عنایت او شده واز جود وسخاوتش بهره های فراوان برده اند. از باب نمونه: مردی حضور آن حضرت رسید وعرض کرد: به اندازه مروت وجوانمردی خودتان به من انفاق کنید. حضرت فرمودند: آن اندازه در امکانم نیست. مرد گفت: پس به اندازه جوانمردی من مرحمت کنید. حضرت فرمودند: این قدر ممکن است. سپس به غلام خود دستور داد که صد دینار به او بدهد(۲۰۸).
می بینیم که حضرت در جواب آن مرد سائل، عطائی به اندازه جوانمردی خود را غیر ممکن می داند، زیرا جوانمردی ومروت وسخای آن حضرت به اندازه ای است که با امکانات مالی وفق نمی دهد. نمونه دیگر از فعالیتهای خستگی ناپذیر ایشان، نوشتن نامه های دعوت به دوستان وبندگان خداست که بسیاری از آنها را کتب تاریخ وحدیث ثبت نموده است که تحف العقول ابن شعبه واحتجاج طبرسی نمونه هایی از آنها را آورده اند. ونمونه دیگر، مناظرات واحتجاجات آن پیشوای معصوم با دانشمندان وگروههای مختلف است که به طور معجزه آسا در هر مجلس پاسخ صحیح ودقیق دهها وصدها مسئله را داده وهرگز احساس ملال وخستگی نکرده است، تا آنجا که گفته اند در مجلسی که عده ای از شیعیان از نواحی مختلف آمده بودند پاسخ سی هزار مسئله را فرمود، در حالی که سن شریفش به ده سال نرسیده بود(۲۰۹).
وبا تمامی مشاغل وگرفتاریها در مناجات با حضرت رب الارباب چنان نشاط وشادابی دارد که طولانی ترین دعاها را در قنوت نماز وعمیق ترین مناجاتها را در سایر مواقع بر زبان می راند وانواع نمازها وحرزها ودعاها از آن حضرت نقل شده است که در کتاب شریف بحار مجلسی (جلد ۹۴) ومهج الدعوات سید بن طاووس نمونه هائی را می بینیم. ودر اینجا تنها به نقل قسمتی از یک دعا در پناه بردن به خداوند از آن حضرت تبرک می جوئیم:
... اللهم رب وارض البلاء فاخسفها وعرصه المحن فارجفها وشمس النوائب فاکسفها وجبال السوء فانسفها وکرب الدهر فاکشفها وعوائق الامور فاصرفها واوردنی حیاض السلامه واحملنی علی مطایا بالائک الکرامه واصحبنی باقاله العثره واشملنی بستر العوره وجد علی یا رب وکشف بلائک...(۲۱۰).
خداوندا، پروردگارا! وزمین بلا را فرو بر وعرصه نگرانیها را بلرزان وآفتاب حوادث را کسوف کن وکوههای بدی را از بیخ بر کن وبلای زمان را بردار وموانع کارها را برطرف فرما ومرا به حوضهای سلامت وارد نما وبر مرکبهای بزرگواری سوار کن واز لغزشهایم چشم بپوش ومرا مشمول پوشش عیوب گردان وبه وسیله نعمتهایت وبرداشتن بلاها به من احسان فرما، ای پروردگار من!....
خستگی ناپذیری امام هادی
این پیشوای معصوم وخلف اسلاف صالح نیز، چون دیگر ائمه، یک پارچه نشاط وکوشش در راه وصال محبوب خود یعنی خداوند است ودر این راه هرگز خستگی وکسالت به خود راه نمی دهد ودر تمامی زمینه ها ووظایف چون کوه استوار وهمچون آتش مشتعل وسرافراز است. حائری در نورالابصار می نویسد: آن بزرگوار از شدت اشتیاق به عبادت پروردگارش شبها قرار نداشت واستراحت نمی کرد مگر اینکه پس از ساعتی به پا می خاست وبه عبادت می پرداخت. به صدای قرآن مترنم می شد وحال گریه وحزن داشت واطرافیان خود را نیز به گریه می انداخت. در دل شب بر روی ریگها می نشست وبه عبادت واستغفار وتلاوت قرآن مشغول می شد وبیشتر شبها را تا طلوع صبح بیدار بود(۲۱۱).
ونیز سید عبدالوهاب بدری می گوید: او در هنگام فرا رسیدن شب متوجه پروردگار می شد وهمچنان در حال رکوع وسجود وخشوع بود ومیان پیشانی نورانی اش وزمین فاصله ای جز ریگها وسنگریزه ها نبود. آری این داب وروش آن امام همام بود وهرگز تا لحظه پایان عمر آن را از دست نداد.
خستگی ناپذیری حضرت امام حسن عسکری
در مورد امام یازدهم حضرت حسن بن علی عسکری (علیهما السلام) نیز کافی است قطره ای از دریای کوشش وتلاش او را در راه بندگی معبودش نمونه آورده، طالبان تفصیل را به کتب تاریخ وسیره احاله کنیم. ثقه الاسلام کلینی در کتاب شریف کافی می آورد: هنگامی که امام حسن عسکری (علیه السلام) در زندان صالح بن وصیف بود مامورانی چند از دستگاه خلافت عباسی وارد بر صالح بن وصیف شدند واز او سختگیری بیشتری را نسبت به امام (علیه السلام) درخواست کردند. صالح گفت: دو نفر از شرورترین افراد را مامور او کرده ام، ولی آنان از کثرت عبادت ونماز وروزه او در شگفت آمده اند.
سپس صالح آن دو مامور را حاضر کرد ودر برابر ماموران به آن دو گفت: وای بر شما! درباره این مرد چه می کنید؟ (چرا سخت تر نمی گیرید؟) آن دو گفتند: چه می گوئی درباره کسی که روزها را روزه وشبها را عبادت ونماز دارد، با کسی سخنی نمی گوید وجز عبادت به کار دیگری نمی پردازد. هنگامی که به ما نگاه می کند پشت ما به لرزه می آید وچنان می شویم که از خود بی خود می شویم...(۲۱۲).
خستگی ناپذیری امام عصر حضرت بقیه الله
با توجه به طول عمر شریف امام عصر ارواحنا له الفداء اگر بخواهیم موارد نشاط وخستگی ناپذیری ایشان را بر شمردیم کتابهای قطوری را تشکیل خواهد داد، زیرا در طول زمان، عبادت وبندگیهای ایشان در درگاه پروردگار حکیم ودعاها ومناجاتها وراز ونیازها آن قدر زیاد است که هر کدام موضوع کتابی را به وجود می آورد. لذا می بینیم که در کتب حدیث فصلهائی جداگانه درباره ادعیه وارده از ایشان، زیارات منقوله واذکار ونمازهایی که در طول غیبت صغری وکبری به طور مستقیم وغیر مستقیم تعلیم فرموده اند وجود دارد. ویا اینکه می دانیم ایشان هر ساله به زیارت حج تشریف می برند ودر مراسم حضور می یابند واعمال حج وعمره را انجام می دهند. ودر طول هزار وصد وپنجاه سال زندگی چقدر به نماز ایستاده وروزه گرفته اند واعمال واجبات ومستحبات انجام داده وبه زیارت اجدادشان بخصوص حضرت امام حسین سیدالشهداء صلوات الله علیه رفته اند ودر هیچ کدام کوچکترین احساس خستگی ویک نواختی نداشته وندارند.
مورد دیگر اینکه در طول چند قرن از هزاران نفر استغاثه کننده دستگیری کرده وبه فریادشان رسیده اند وبه طور جمعی وفردی از شیعیان حمایت فرموده اند. واینها همگی دلیلی است بر اینکه زندگی چندین صد ساله ایشان مشحون از کوشش در راه عبودیت حق تعالی بوده، آنی حالت کسالت وملال در وجود نازنینشان راه ندارد. بنابر این در مورد خستگی ناپذیری ایشان خوانندگان گرامی را به کتب تفصیلی که درباره زندگی وبرنامه وخصوصیات اخلاقی ایشان وابعاد دیگر نوشته شده است ارجاع داده، به همین تذکر فهرست وار بسنده می کنیم.
ایمانیان به تبع مولایشان خستگی ندارند
دوستان واولیای خداوند نیز هرگز از خواندن قرآن ونجوا کردن با خدایشان خسته نمی شوند وهر چه بیشتر می خوانند ومی گریند متلذذتر وافروخته تر می شوند وچنین کسانی از طول رکوع وسجود، که وصال یار است، به ملال وکسالت نمی رسند ولذت مناجات، آنها را از خواب وخوراک دور می کند.
خواب وخورت ز مرحله عشق دور کرد * * * آن گه رسی به دوست که بی خواب وخور شوی
یکی غریق بحر خدا شد گمان مبر * * * کز آب هفت بحر به یک جوی تر شوی
مومن - به لحاظ ایمانش - هر چه بیشتر غرقه وصال می گردد، اگر چه جسم خاکی اش تحلیل رفته، نحیف وضعیف می شود اما روح ملکوتی اش شاداب وبا نشاط گشته، در پرواز خویش اوج می گیرد، واین نیست مگر بخاطر حرارت آتش عشق ومحبت که او را به تب وتاب می افکند. در لسان ادبیات وفرهنگ وشعر بسیار فراوان از محبت وعشق به آتش تعبیر شده است. وحرارت وآتش، هم محرک ونیرو بخش است وهم روشن کننده ومنیر. در یک مثال عرفی، یک کوهنورد از آنجا که آتش عشق صعود به قله مرتفع کوه، در تمامی جانش زبانه می کشد، انواع سختیها را به خود هموار می سازد وارتفاعات سخت وشیبهای تند وشنزارهای پر فراز را پشت سر می نهد وبا کوله بار سنگین متحمل گرما وسرما می گردد تا به محبوب خویش برسد.
به حسب ظاهر پاهایش آزرده وخسته می گردد، اما در هر مرحله راه، روحی جوان تر وشاداب تر ومصمم تر برای صعود پیدا می کند. هر منزلی را به عشق رسیدن به منزل بالاتر، وهر پناهگاهی را به امید وصول به پناهگاه بعدی طی می کند. گاه، شب سرد کوهستان را در ارتفاعات بالا در میان کیسه خوابی تنگ بسر می برد وگاه از نیمه های شب بیدار می شود ودر راه طولانی خویش، ارتفاعات مردافکن ویالهای پر برف ویخ کوه را می پیماید تا به وصال قله برسد وبا دیدار آن نفسی تازه کند وجانی تازه یابد. اگر عشق ومحبت نبود چنین کسی قدم از قدم بر نمی داشت ونمی توانست با صلابتی آن چنان، قله های مرتفع ودشوار را فتح کند. بزرگترین حماسه خستگی ناپذیری، در زبان فرهنگ ایرانی، زحمات وکوششهای فراوان فرهاد است برای وصال جان نواز شیرینش، که در ادبیات واشعار ما ضرب المثل شده است. او برای رسیدن به محبوب خود با بیستونی عظیم در می افتد، باشد که در وصال یار او را در آغوش گیرد.
یکی فرهاد را در بیستون دید * * * ز وضع بیستونش باز پرسید
ز شیرین گفت در هر جا نشان است * * * به هرسنگی ز شیرین داستان است
فلان روز این طرف فرمود آهنگ * * * فرود آمد ز گلگون بر فلان سنگ
فلان جا ایستاد وسوی من دید * * * فلان نقش وفلان سنگم پسندید
فلان جا ماند گلگون از تک وپوی * * * به گردن بردم او را از فلان سوی
غرض زین گفتگو بودش همین کام * * * که شیرین را به تقریبی برد نام(۲۱۳)
ودر فرهنگ قرآنی بالاترین واژه جهاد است که به اموال وانفس مطرح شده است.
اسوه های خستگی ناپذیری
اگر تاریخ سراسر افتخار عاشقان دلسوخته دربار اهل بیت (علیهم السلام) را ورق بزنیم حماسه آفرینانی پر شور را می یابیم که در راه عشق ومحبت به این آستان جلال ایزدی رونق بازار فرهاد وشیرین ومجنون ولیلی را شکسته اند وخود اسطوره هائی از خستگی ناپذیری در راه محبوب گشته اند. نمونه های زیر قطره هایی از دریای مواج این اسوه هاست:
۱ - شیخ مفید
او از ارکان فقها ومتکلمین شیعه، عابد، زاهد، متقی وفقیهی است بارع، اصولی جامع، متکلم جدلی، محدث رجالی، دارای فضائل علمیه وعملیه، جامع کمالات نفسانیه، حاضر الجواب وکثیر الروایه که در اخبار واشعار خبیر بود وبه عبادات وصدقات حرصی وافر داشت. شبها بعد از خوابی اندک، به نماز وتلاوت قرآن ودرس ومطالعه مشغول می شد. بالجمله وثاقت وجلالت علمی او مسلم عامه وخاصه ومستغنی از بیان واعلم واوثق اهل زمان خود بود وریاست علمیه امامیه در زمان خود بدو منتهی ودر فقه وحدیث وکلام مرجع استفاده فحول وبا اهل هر مذهبی مناظره ها داشته است. گویند که چون شیخ مفید از مولد خود عکبری به بغداد آمد روزی در مجلس درس قاضی عبدالجبار معتزلی که مملو از علمای فریقین بود حاضر ودر پائین مجلس نشست. پس از استیذان، صحت حدیث غدیر را استفسار نموده بعد از تصدیق قاضی معنی مولی را که در آن حدیث است پرسید، قاضی گفت: به معنی اولی است.
شیخ گفت: پس این اختلاف شیعی وسنی در تعیین امام برای چیست؟ قاضی گفت: خلافت ابوبکر درایت است وحدیث غدیر روایت، ومرد عاقل درایت را به جهت روایت ترک نکند. شیخ صحت وسقم این حدیث شریف نبوی (صلی الله علیه وآله): یا علی حربک حربی وسلمک سلمی(۲۱۴) را استفسار نمود، قاضی صحت آن را نیز تصدیق کرد. شیخ وضعیت اصحاب جمل را که با حضرت علی (علیه السلام) جنگ وحرب کردند استکشاف نمود، قاضی گفت که ایشان توبه کردند. شیخ گفت: حرب ایشان درایت است وتوبه روایت. پس قاضی ساکت شد. بعد از استعلام از اسم شیخ، برخاسته وشیخ را بر جای خود نشانید وگفت: انت المفید حقا. علمای حاضر مجلس متغیر شدند.
قاضی گفت: اینک از جواب او درمانده ایم، شما جوابش را بگوئید تا برخاسته ودر مقام اولی خود بنشیند. از کتاب سرائر ابن ادریس نقل شده که چون شیخ از مولد خود عکبری به بغداد آمد در حوزه درس ابوعبدالله جعل مشغول تحصیل بود، تا روزی به هدایت علی بن یاسر در مجلس درس علی بن عیسی رمانی حاضر گردید. در آن حال، مردی بصری وارد وخبر غار وغدیر را از رمانی سوال نمود. رمانی گفت: خبر غار، درایت است وحدیث غدیر روایت، والبته درایت بر روایت مقدم است. پس آن مرد بصری ساکت شد وبیرون رفت. بعد از اندکی، شیخ حکم محاربه کنندگان با امام زمان (علیه السلام) را از زمانی پرسید گفت: کافر. پس گفت: فاسق اند. شیخ، امامت حضرت علی (علیه السلام) را استفسار نمود، رمانی تصدیق نمود. شیخ حال طلحه وزبیر را که در واقعه جمل از محاربه کنندگان با آن حضرت بودند پرسید، رمانی گفت: ایشان توبه کرده اند. شیخ گفت که جنگ ومحاربه درایت است وتوبه روایت. رمانی گفت: در وقت سئوال کردن آن مرد بصری حاضر بودی؟ گفت: بلی. پرسید که تو کیستی. شیخ گفت: من ابن المعلم هستم. رمانی استادش را پرسید که کیست؟
شیخ گفت: ابوعبدالله جعل. پس نامه ای نوشته وبه شیخ داد که به استاد مذکورش برساند. ابوعبدالله هم بعد از قرائت نامه تبسم کرده وصورت قضیه را استفسار نمود که: میان تو ورمانی چه گذشت که تو را به من توصیه کرده وبه مفیدت ملقب داشته است؟ پس شیخ تمامی قضیه را نقل نمود(۲۱۵).
خواننده گرامی! برای اینکه میزان زحمات وکوششهای طاقت فرسای شیخ مفید را بهتر اذعان کنید فهرست نوشته های او را می آوریم ودر این بخش نیز از نوشته ریحانه الادب کمک می گیریم:... مصنفات مفید نیز بسیار وبه تصدیق بعضی از اهل فن از دویست کتاب متجاوز ونجاشی صد وهفتاد وچند از آنها را مذکور داشته ودر اینجا بعضی را می نگارد:
۱ - احکام اهل الجمل
۲ - احکام النساء
۳ - الاختصاص (که یک نسخه خطی آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است).
۴ - الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد (که در ایران بارها چاپ شده است).
۵ - الارکان فی دعائم الدین.
۶ - الاستبصار فی ما جمعه الشافعی من الاخبار
۷ - الاشراف فی علم فرائض الاسلام
۸ - اطراف الدلائل فی اوائل المسائل
۹ - اعجاز القرآن والکلام فی وجوهه
۱۰ - الاعلام فی ما اتفقت الامامیه علیه من الاحکام
۱۱ - الافصاح در امامت
۱۲ - اقسام المولی وبیان معانیه
۱۳ - الاقناع فی وجوب الدعوه
۱۴ - الامالی یا الامالی المتفرقات (چنانچه در رجال نجاشی است وآن تقریرات واملائات متفرقه شیخ مفید بوده ودارای چهل وسه مجلس می باشد وبه همین جهت آن را مجالس نیز گویند).
۱۵ - امامه امیرالمومنین (علیه السلام) من القرآن
۱۶ - الانتصار
۱۷ - الانسان والکلام فیه
۱۸ - اوائل المقالات فی المذاهب المختارات (که در تبریز به ضمیمه کتاب تصحیح الاعتقاد خود مفید چاپ شده است).
۱۹ - الایضاح فی الامامه
۲۰ - ایمان ابی طالب
۲۱ - الباهر من المعجزات
۲۲ - البیان عن غلط قطرب فی القرآن
۲۳ - البیان فی انواع علوم القرآن
۲۴ - البیان فی تالیف القرآن
۲۵ - التذکره باصول الفقه
۲۶ - تصحیح اعتقاد الامامیه (که شرح کتاب اعتقادات صدوق است).
۲۷ - تفضیل الائمه (علیهم السلام) علی الملائکه
۲۸ - تفضیل امیرالمومنین (علیه السلام) علی سائر الاصحاب
۲۹ - تقریب الاحکام
۳۰ - التمهید
۳۱ - الجمل (که نامش النصره لسید العتره فی حرب البصره است).
۳۲ - جمل الفرائض
۳۳ - الجنیدی (که رساله ای است به اهل مصر).
۳۴ - جوابات الفیلسوف فی الاتحاد
۳۵ - حجیه الاجماع
۳۶ - ذبائح اهل الکتاب
۳۷ - الرد علی الجاحظ والعثمانیه فی فضیله المعتزله
۳۸ - شرح اعتقادات صدوق (که به نام تصحیح مذکور شد).
۳۹ - العیون والمجالس
۴۰ - الفصول المنتخبه
۴۱ - کشف الالتباس
۴۲ - کشف السرائر
۴۳- المتعه
۴۴ - المجالس (که به نام امالی مذکور شد).
۴۵ - المزار
۴۶ - المسائل الصاغانیه
۴۷ - مسائل النظم
۴۸ - مسار الشیعه (که حاوی مختصری از حالات ائمه اطهار (علیهم السلام) ومخالفان ایشان بوده ویک نسخه خطی آن در کتابخانه مدرسه سپهسالار جدید تهران ضمیمه نسخه شماره ۳۸۸۱ است).
۴۹ - المقنعه فی الامامه (که به تصریح بعضی غیر از مقنعه فقه است).
۵۰ - المقنعه فی الفقه (که با اختصارش مشتمل بر یک دوره فقه امامی بوده وبا کتاب فقه الرضا در ایران چاپ شده ویک نسخه خطی آن نیز به شماره ۲۶۶۵ در کتابخانه مدرسه سپهسالار جدید تهران موجود است).
۵۱ - النصره لسید العتره فی حرب البصره (که به نام الجمل مذکور شد).
۵۲ - النقض علی ابن الجنید فی اجتهاد الرای
۵۳ - النقض علی علی بن عباد فی الامامه
۵۴ - النقض علی علی بن عیسی الرمانی
۵۵ - نقض فضیله المعتزله
۵۶ - نقض المروانیه وغیر اینها که بسیار در کتب مربوطه نگارش یافته ودر اثبات تبحر علمی وکثرت خدمات دینی وزحمات مذهبی وی برهانی قاطع می باشد. جزاه الله عن الاسلام والمسلمین خیر الجزاء. وبه خاطر این خستگی ناپذیری وکوشش در راه محبوب است که محبوب او امام عصر ارواحنا فداه تقدیر نامه خود را ارسال واو را مفتخر به خطاب برادر نموده است: از امتیازات وفضائل خاصه شیخ مفید چند فقره توقیع رفیع همایونی است که از ناحیه مقدسه حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه به عنوان: للاخ السدید والولی الرشید الشیخ المفید ابی عبد الله محمد بن محمد بن نعمان ادام الله اعزازه وبه عنوان ایها الناصر للحق والداعی الیه بکلمه الصدق واشباه اینها شرف صدور یافته ودر کتب رجال وتراجم وسیر نگارش داده اند... ودر تتمیم بیان فضیلت او نیز این بس که سیده بانوان عالم حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها او را مورد عنایت مخصوصه قرار می دهند.
در اینجا نیز از زبان علامه مدرس در ریحانه الادب می شنویم: شیخ مفید در خواب دید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حسنین (علیهما السلام) را پیش او آورده وفرمود: یا شیخ علمهما الفقه(۲۱۶).
پس شیخ بعد از بیداری در نهایت حیرت بود، تا آنکه صبح همان شب، فاطمه والده ماجده سید مرتضی وسید رضی با کنیزکهایی که دور او بودند، آن دو پسر خود را که در آن موقع صغیرالسن بوده اند پیش شیخ آورد. شیخ محض رعایت جلالت آن مخدره سلامش کرد وبه پا ایستاد تا بعد از احترامات معموله، فاطمه همان عبارت مذکوره در رویای شیخ را (علمهما الفقه) به زبان آورد وبا خود گفت: یا شیخ! اینها دو پسر من اند، قد احضرتهما الیک لتعلمهما الفقه(۲۱۷).
پس شیخ گریسته وخواب را بدان مخدره نقل کرد وبه تعلیم وتربیت آن دو برادر والاگهر اهتمام تمام به کار می برد تا رسیدند بدان مقام عالی که هر یک از نوادر زمان ونوابغ روزگار می باشند(۲۱۸).
۲ - علامه مجلسی
مختصری از کوششهای خستگی ناپذیر علامه مجلسی را نیز از نوشته علامه مدرس می آوریم: خدمات دینیه متنوعه او از حیث تالیف وتدریس واحقاق حقوق وامر به معروف ونهی از منکر وترجمه احادیث واخبار آل محمد [(صلی الله علیه وآله)] ونشر آنها در بلاد عجم وقضای حوائج مردم ودفع شر ظلمه وقلع صوفیه واهل بدعت ودیگر وظایف دینیه در غایت اشتهار وکالشمس فی رابعه النهار واضح وآشکار، دقت نظر وتبحر او خارج از حیطه بیان بوده واین مختصرات گنجایش یک هزارم آنها را هم ندارد. از عبدالعزیز ناصبی دهلوی نقل است که اگر دین شیعه را دین مجلس نامند بجا وبموقع خواهد شد که رونق آن دین از مجلسی می باشد.
در اینجا به طور اجمال تذکر می دهد که در ترویج دین واحیای شریعت سید المرسلین صلوات الله علیه وآله الطاهرین، شاید کمتر کسی به پایه او برسد، خصوصا نشر آثار شریعت مقدسه در بلاد عجم که همه گونه اخبار فقه وادعیه وقصص وحکایات راجعه به غزوات ومعجزات ودیگر شرعیات را به زبان فارسی ترجمه کرده ودر تمامی بلاد اسلامی انتشار داده وسبب هدایت اغلب مردم گردیده وکمتر خانه ای است که در آن از تالیفات فارسی او نباشد.
مولفات ومصنفات طریقه متنوع او مثل نام نامی اش در غایت اشتهار، مرجع استفاده صغار وکبار، اکابر وفحول عرب وعجم، عالم وعارف، خواص وعوام، زنان واطفال است. سید مهدی بحرالعلوم که اسم نامی اش حاکی از مسمی می باشد با آن همه عظمت وتبحری که داشته آرزو می کرده است که تمامی مصنفاتش در دیوان ونامه اعمال مجلسی ثبت شود، در مقابل، یکی از تالیفات فارسی مجلسی هم که در حقیقت احیای عمومی آثار ائمه اطهار (علیهم السلام) ووسیله ارشاد وهدایت اکثر عوام است در نامه اعمال او مندرج گردد. توان گفت که علاوه بر احیای دین وشریعت، حفظ وحراست کشور ومملکت نیز به واسطه قلت تدبیر شاه سلطان حسین صفوی بسته به وجود مجلسی بوده، چنانچه در سال وفات او قند هار مسخر بیگانه شد وبعد از آن هم وضع سلطنت وحکومت رو به انحطاط گردید. از تالیفات علامه مجلسی است:
۱ - آداب تجهیز الاموات
۲ - آداب الحج
۳ - آداب الرمی یا آداب السبق والرمایه
۴ - اثبات الجن ووجوده
۵ - الاجازات که مجلد آخر بحارالانوار واجازات علمای امامیه را از اوایل زمان غیبت تا عصر خودش حاوی ودر حدود صد وبیست اجازه است.
۶ - اختیارات الایام صغر، به فارسی در حدود پانصد بیت
۷ - اختیارات الایام کبیر، به فارسی که بارها چاپ شده ومشهور است. در ذریعه این هر دو کتاب اختیارات را به مجلسی نسبت داده وبعضی آنها را نیز مثل تذکره الائمه وصراط النجاه مذکورین ذیل به ملا محمد باقر لاهیجی نسبت داده اند وصاحب روضات نیز بدین عقیده گرائیده است.
۸ - الاربعون حدیثا فی الاصول والفروع والخطب والمواعظ وما یحتاج الیه الناس فی امور دینهم، با شرح مبسوط عبی آنها که تماما از مشکلات احادیث بوده ودر ایران چاپ شده است.
۹ - الاربعون حدیثا، در امامت با شرح فارسی ونیز در ایران چاپ شده است.
۱۰- اوقات الظهر والعصر ونوافلها، به فارسی
۱۱ - بحارالانوار فی اخبار الائمه الاطهار (علیهم السلام)، که همه گونه اخبار واحادیث متنوع تمامی کتب حدیث را غیر از کتب اربعه با شرح وبیان آنها (در اغلب موارد) جمع وبا ترتیب صحیح واسلوب مرغوب در بیست وشش مجلد بزرگ مرتب وفهرست نموده واز نهج البلاغه نیز بسیار بسیار کم روایت نموده است. تمامی مجلدات این کتاب مستطاب در دوره ناصرالدین شاه قاجار چاپ وبعد از آن نیز بعضی از مجلداتش به طبع رسیده ونسبت به اخبار وآثار اهل بیت عصمت (علیهم السلام) کتابی بدین احاطه وجامعیت تا زمان ما تالیف نیافته وکسی از سلف وخلف موفق به همچو خدمتی نشده است(۲۱۹).
۱۲- تحفه الزائر، به فارسی وچندین مرتبه در ایران چاپ شده است.
۱۳ - تذکره الائمه، چنانچه بعضی گفته اند بلکه مشهور هم هست، لکن موافق آنچه تحت عنوان لاهیجی مذکور داشتیم این کتاب تالیف ملا محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی است ونسبت دادن آن به مجلسی همانا ناشی از وحدت اسم وزمان واسم پدر است.
۱۴ تا ۳۱ - ترجمه هر یک از باب حادی عشر وتوحید مفضل وحدیث جبر وتفویض وحدیث رجاء بن ابی الضحاک وحدیث سته اشیاء لیس للعباد فیها صنع وحدیث سعد بن عبدالله القمی عند تشرفه بلقاء الحجه (علیه السلام) واخذ مساله منه وحدیث عبدالله بن جندب وحدیث مفضل در رجعت وظهور حجت وخطبه الرضا (علیه السلام) فی التوحید ودعای جوشن صغیر ودعای سمات ودعای کمیل ودعای مباهله وذهبیه معروف به طب الرضا (علیه السلام) وزیارت جامعه وعهد نامه مالک اشتر وفرحه الغری سید بن طاووس وقصیده تائیه دعبل خزاعی که تماما به پارسی ترجمه شده اند.
۳۲ - تعبیر الرویا یا تعبیر منام، چنانچه بعضی گفته اند ولکن آن هم مثل تذکره الائمه مذکور تالیف ملا محمد باقر بن محمد تقی لاهیجی است ورجوع بدانجا نمایند. والدلیل الدلیل.
۳۳ - تفسیر آیه السابقون السابقون در سوره واقعه
۳۴ - تفسیر آیه النور در سوره نور
۳۵ - تفضیل امیرالمومنین (علیه السلام) علی من عدا خاتم النبیین (صلی الله علیه وآله)
۳۶ - جلاء العیون به فارسی در تواریخ حیات ومصائب ومعجزات ودیگر مزایای حال چهارده معصوم (علیهم السلام) که بارها در ایران چاپ شده است.
۳۷ - جوابات المسائل الطوسیه
۳۸ - حاشیه اصول کافی
۳۹ - حاشیه امل الامل
۴۰ - حاشیه تهذیب الاحکام شیخ طوسی
۴۱ - حق الیقین، در اصول دین به فارسی که بارها در ایران چاپ وتالیف آن در سال هزار وصد ونهم هجرت ویک یا دو سال پیش از وفات او وآخرین تالیف اوست.
۴۲ - حلیه المتقین، به فارسی در آداب وسنن، وبارها در ایران چاپ شده است.
۴۳ - حیات القلوب، به فارسی که سه مجلد بوده: اولی در تاریخ انبیاء واحوال ملوک معاصر ایشان، دوم در احوال حضرت رسالت (صلی الله علیه وآله) وسوم در امامت، وبارها در ایران چاپ شده است.
۴۴ - ربیع الاسابیع، در ادعیه به فارسی وچاپ شده است.
۴۵ - زاد المعاد، به فارسی که از کثرت شهرتش محتاج به ذکر مزایای او نمی باشد.
۴۶ - شرح الاسماء الحسنی
۴۷ - شرح دعای جوشن کبیر
۴۸ - شرح روضه الکافی
۴۹ - صراط النجاه، در شرح معاصی کبیره وبعضی از این را نیز مثل تذکره الائمه واختیارات مذکورین فوق بملا محمد باقر لاهیجی سابق الذکر نسبت داده اند.
۵۰ - صواعق الیهود، در جزیه
۵۱ - عین الحیاه، به فارسی در وعظ وزهد ومذمت دنیا، وبارها در ایران چاپ شده است.
۵۲- الفرق بین صفات الذات وصفات الفعل، به فارسی
۵۳ - الفوائد الطریفه فی شرح الصحیفه الشریفه
۵۴ - المسائل الهندیه. وآن مسائلی است که برادرش ملا عبدالله از هند به او نوشته است.
۵۵ - مرآه العقول، که شرح عربی اصول وفروع کافی است ودر چهار مجلد بزرگ در ایران چاپ شده است.
۵۶ - مشکوه الانوار، به فارسی در فضیلت قرائت قرآن وچاپ شده است.
۵۷ - مقباس المصابیح، به فارسی در تعقیبات نماز
۵۸ - ملاذ الاخیار فی شرح تهذیب الاخبار
۵۹ - الوجیره، در رجال که در تهران چاپ شده. وغیر اینها که رساله های متفرقه بسیاری در اذن واستخاره واعتقادات وتحدید کر وتعقیبات وحدود وحکم مال نواصب ودیات ورجعت ورضاع وزکوه وزیارت اهل قبور وسهو وشک وقصاص وکفارات ومقادیر ومناسک حج ونماز شب وغیر اینها تالیف واسلام واهل اسلام را رهین قلم میمنت شیم خود نموده وبالخصوص کتابهای متنوعه فارسی او که تاثیرات فوق العاده در قلوب اغلب عوام که آشنا به اصل زبان مقدس عربی دینی نبوده اند بخشیده وهر یکی از آنها بعد از وفات مولفش نیز به نظر حقیقت یک مبلغ جدی کافی بوده است. جزاه الله عن الاسلام واهله خیر الجزاء(۲۲۰).
۳ - علامه امینی
عالی ترین صفات عالیه وممتاز او، محبت وولای کامل او نسبت به خاندان رسالت (علیهم السلام) بود که سر آمد تمام مزایای وجودی او بود. وبه همین جهت است که امینی را در این عصر، یگانه غواص دریای بیکران ولایت باید دانست. او چنان در این دریای بیکران غوطه ور شد که خیال وهدف دیگری برایش باقی نماند. وراستی از برکت اشعه توجه مولی الموالی (علیه السلام) آن رادمرد گرامی سر تا به پا به نور محبت ائمه اطهار (علیهم السلام) مستنیر گشت. آری، فکر وذکر وقیام وقعود ونوم ویقظه او به عشق ولایت بود(۲۲۱).
این اسوه جهاد وکوشش برای رسیدن به محبوبهای خویش، بیشترین تلاشها را به خرج داده است تا مگر صفحه یا سطری در راه اثبات حقانیت مولایش بدست آورد وبه وسیله آن دوستی بر خیل دوستانش بیفزاید ولذا می بینیم: صاحب الغدیر، برای تعقیب اهداف خویش - که در راس همه آنها نشر ولای علی (علیه السلام) وبازگوئی حقایق تشیع وایجاد وحدتی اصولی وتقریبی راستین در میان مسلمانان قرار داشت - همواره به حرکت وسفر اقدام می کرد، واین سفرها را به صورتی بس ساده واقتصادی انجام می داد. در سرزمینها وشهرها، کعبه آمالش کتابخانه ها بود (چه عمومی وچه شخصی). مردمان هم - آنان که وی را می شناختند - قدومش را گرامی می داشتند واز سر محبت وولاء با این مجاهد راه دانش واصلاح همکاری وهمگامی می کردند.
این سفرها سرشار بود از مطالعه واستنساخ وتهیه ماخذ وبرخورد وملاقات با استادان واصلاح وارشاد ونشر ولای صحیح وتاثیر در اهل علم وگاه نماز جماعت ومنابر عمومی شهرهائی که وی با این خصوصیات بدانها سفر کرده بود. از جمله اینهایند: حیدر آباد دکن، علیگره، لکهنو، کانپور جلالی (در هند)، رامپور، فوعه، معره مصرین، حلب، نبل، دمشق و... که گزارش برخی از این سفرها انتشار یافته است(۲۲۲).
ویکی از بارزترین محصولات زحمات طاقت فرسای او تشکیل کتابخانه عمومی است: درباره این کتابخانه، محقق عرب، جعفر الخلیلی می گوید: شیخ عبدالحسین امینی، هنگامی که به تالیف دائره المعارف الغدیر آغاز کرد، توجه یافت که محققانی که بخواهند دائره المعارفی، یا دوره تحقیقی کاملی در هر موضوع، تالیف کنند، در مورد ماخذ ومدارک چاپی وخطی با کمبودی چشمگیر روبرو خواهند کشت. حالا یا به این علت که اندک است ویک تن نمی تواند مدتی دراز - که برای تتبع لازم است - کتاب را نزد خود نگاه دارد. وهمین مسئله باعث شد تا او خود، به بسیاری از ممالک اسلامی سفر کند وکتابخانه های فراوانی را ببیند تا بتواند ماخذی را که در کتابها وفهرستها نام برده شده است، فراهم آورد وسرانجام او این کتابها را به دست آورد وبرای الغدیر همه این منابع ومدارک را تهیه کرد، اما نه به سادگی بلکه با سفرها ومشقات بسیار.
از اینجا آتش عزمی در جان وی شعله کشید وآن پی افکندن کتابخانه ای بزرگ بود که از نظر داشتن ماخذ دست اول وامهات واصول کتب خطی وچاپی، بالاترین رقم را حایز باشد تا بدین وسیله مشکل از سر راه پژوهشگران ومحققان ومولفان برداشته شود وآن همه رنجها ومشقتهایی را که او خود، به هنگام تالیف الغدیر، در سفرها وبه هر سو سرزدنها، در بسیاری از شهرهائی که به داشتن کتابخانه معروف اند دیده بود، دیگران نبینند. آنچه علامه امینی را در راه به ثمر رساندن این اقدام نیک یاری داد، شخصیت او بود. او از گروهی از دانشمندان ونیکوکاران ومردم با معرفت ایران همکاری گرفت. آری، تنها در ضمن یک اقدام او، هم اکنون کتابخانه ای در نجف برپاست که از نظر کیفیت در شمار با ارزشترین کتابخانه های علمی دنیای اسلام است(۲۲۳).
در عصر ما وهم اکنون نیز عرصه زمانه ما به لطف ایزدی چندان خالی از محبان صادق وحقیقت جویان عاشق نیست واگر نه چنین بود هیچ معلوم نبود که سیل بلایا وفتنه ها چگونه زیر وزبرمان نموده بود. نیکمردی روشندل وعالمی ربانی وخادمی صدیق را می شناسم که آن چنان آتش محبت وولایت مولایش امام عصر ارواحنا فداه شعله بر سراپای وجودش افکنده که گویی سالیان دراز است که جز به او نمی اندیشد ودر این مسیر، طی بخش عمده ای از عمر گذشته خویش، در ضمن دیگر کوششهای علمی واخلاقی خود، مشقت وسختی تحقیق وبررسی سخیف ترین عقاید وآراء باطل دشمنان دین را بر خود تحمل نموده وکتب ونوشته های قطور وحجیم آنها را قرائت کرده در سطر سطر وکلام کلام آنها دقت کافی به خرج داده وبه جان کوشیده تا برای یکا یک آنها برهانی قاطع وپاسخی دندان شکن بیابد وگاه برای یافتن یک ماخذ ویا یک لغت ویک اصطلاح روزها وهفته ها تحقیق نموده، باشد که شبهه ای از شبهات خصم را که پیرامون شخصیت والای مولایش القاء کرده اند مرتفع سازد. همت عالی او در این راه تا بدانجا بوده که بدون هیچ گونه ریا ووسوسه ای وبدون هیچ توقع اجر ومزد وتحسینی، بسیار شبهای طولانی زمستان را تا سپیده صبح بر ورقهای کتابی قطور نظر دوخته تا مگر نکته ای بیابد وبه حکم وجادلهم بالتی هی احسن(۲۲۴).
با آن به جدال احسن بپردازد وتمامی سعی وکوشش او بر این بوده است که بر شمار دوستداران مجبوبش رقمی هر چند ناچیز بیفزاید وبحق در این راه از توفیقی الهی برخوردار بوده وعنایات مولایش همواره بر سرش سایه گستر بوده است تا آنجا که توفیق یافته صدها وبلکه هزاران تن از دور افتادگان آستان مولایش را به دوستانی عاشق ودلسوختگانی مخلص تبدیل نماید.
آتش جانگداز محبت امام زمان (علیه السلام) آن چنان او را به تب وتاب افکنده که حتی در سنین کهولت نیز، با وجود ضعف وناتوانی جسمی، کمتر لحظه وساعتی می توان یافت که از محبوبش غافل شود وذکر ویادی از او نداشته باشد ومهمترین ملاکش در انتخاب دوست وابراز محبت به دیگران، دوستی ومحبت مولایش امام زمان صلوات الله علیه می باشد. در لحظات طلایی همراهی وقرین بودن با او این خاطره زیبا را هرگز فراموش نمی کنم: در آن هنگام که روی تخت بیمارستان سخت ترین لحظات را سپری می کرد واز ناراحتی شدید قلب رنج می برد وعلی الدوام وضعیت قلب او با دستگاه بر روی صفحه دستگاه کنترل می شد واز طرف پزشکان معالج اجازه حرکت حتی برای سجده کردن در نماز نداشت، در حالی که در نماز، به اقل واجبات اکتفا می کرد، فراموشم نمی شود که در آن حال که نفسهایش به شماره افتاده بود وبه سختی تنفس می کرد، از سرود عشق مولایش - دعای مبارک اللهم کن لولیک... - در قنوت سرباز نزد. والبته این است مصداق دیدنی دعای اللهم... ولا تنسنا ذکره وانتظاره والایمان به وقوه الیقین فی ظهوره والدعاء له والصلوه علیه(۲۲۵).
آری، این چنین است کمند محبت که هر کس را به دام افکند، خور وخواب را از او می ستاند وکسالت وخستگی راه را از دل وجانش می زداید، واین خود داستان صیدی دلداده ومحبت چشیده بود از خیل بیشمار صیدهای این دام پیل افکن.
تلاشگران جوان
اکنون که سخن بدینجا رسیده بی مناسبت نیست به عنوان قدر شناسی از دوستان دیرینه ای که در راه دوستی خود را به مشقتها ورنجهای فراوان افکندند اما هرگز گرد وغبار خستگی بر سر ورویشان مشاهده نشد، یاد کنم. در ایام گذشته ونه چندان دور، در دوران پرفراز دوستی، در روزهائی مقارن با ایام نشاط انگیز غدیر، جوانانی انگشت شمار وستارگانی پر فروغ از خیل ستارگان آسمان دوستی ام، به عنوان ابراز محبت وتثبیت پیمان وفا، بر پایه تعاون، صدها ساعت از عمر گران قیمت وارزشمند ایام جوانی خویش را صرف نموده وبه خاطر فراهم آوردن زمینه تفسیر وتحقیق قرآنی، مجموعه ای گرد آوردند مشتمل بر بیست هزار فیش قرآنی در سه رنگ مختلف، که تمامی آنها با ذوق وسلیقه ای تحسین برانگیز تنظیم شده که در نوع خود در تاریخ تحقیق قرآنی بی نظیر بوده است.
این کارتها وفیشها می تواند طی سالیان دراز زمینه تحقیق در مطالب قرآنی در جنبه های مختلف تفسیری، ادبی، روائی و... باشد وبرای کسی که در این زمینه فعالیت کند صفحاتی است آماده که بر هر اندازه ودر هر موضوع که بخواهد می تواند با سهولت مراجعه کند وبه کار خود ادامه دهد. کارتها که شامل تمامی آیات قرآن است در سه رنگ تحت عنوان سه موضوع تفسیر، روایت ومعانی لغات کد گذاری وشماره بندی وآیه نویسی شده است. همچنین، دوستان پر تلاش وبا وفای دیگری همان ابتکار را در مورد خطبات وکلمات نهج البلاغه به کار بردند. وآنان نیز صدها ساعت گرد هم آمدند وشش هزار کارت در نهایت دقت وزیبائی با شماره گذاریهای خاص وابتکاری آماده کردند وبا مقدمه ای بلند تحت عنوان محبت دل که خود فریاد بلند دوستی ومحبتشان بود، نگارنده را مرهون محبتهای پاک وزلال وبی شائبه خویش نمودند که اجر تمامی شان با محبوب ومولایشان، امام زمان (علیه السلام)، باد، چرا که آن عزیزان واین دوستان تمامی زحمات ومشقات را در حقیقت به یاد آن عزیز وبه هوای کوی او وبه عنوان ازدیاد محبت وعشق او برخود هموار نموده اند.
ذکر محبوب
واستغفرک من کل لذه بغیر ذکرک ومن کل راحه بغیر انسک ومن کل سرور بغیر قربک ومن کل شغل بغیر طاعتک(۲۲۶).
وطلب آمرزش می کنم از هر لذتی غیر از یاد تو، واز هر راحتی غیر از انس با تو، واز هر خوشی غیر از قرب تو، واز هر کاری غیر از اطاعت تو.
آن زلیخا از سپندان تا به عود * * * نام جمله چیز، یوسف کرده بود
علی (علیه السلام) می فرمایند: اذا رایت الله یونسک بذکره فقد احبک(۲۲۷).
زمانی که دیدی خدا تو را با ذکر خود مانوس ساخته است، پس خدا تو را دوست داشته است. ذکر الله راس مال کل مومن(۲۲۸).
یاد خدا سرمایه هر مومن است. از آثار بارز محبت، ذکر دائم وفکر همیشگی محبوب است، زیرا عاشق دل سوخته دیار محبوب که همواره انس قلبی با او دارد به زبان نیز نام او می برد ویاد او را فراموش نمی کند. ذکر دارای مراتب گوناگون است: ذکر زبانی، ذکر ذهنی، ذکر قلبی ولذا ذکر دائم ثمره وصال همیشگی قلبی است. آتش عشق به محبوب، جان ودرون عاشق را سوخته وسراسر هستی او را فراگرفته ودل واندیشه ومغز او را با محبتش عجین نموده وبه گونه ای در تار وپود جان او رخنه کرده که نمی توان یاد یار را از او جدا کرد.
کثرت در ذکر محبوب
در قاموس عشق، در مسئله ذکر ویاد، از محب صادق کثرت وافزونی خواسته شده است، چرا که در نظر وتمامی جهان ورنگهای گوناگون آن، جلوات نام یار وبلکه خود نام یار هستند که عاشق به هر جا رو می کند او را می بیند ولذا بر زبان او نام یار جاری است وبه خاطر همین آنچه در هر یک از اعمال وآداب ورسوم شروع مطرح است روح ومعنی است وکمیت ومقدار به عنوان قالب وجلد وقشر مورد توجه می باشد. وآنچه مورد توجه محبوب یکتای آفرینش قرار دارد کیفیت وروح عمل است. قرآن کریم نیز با تعبیر احسن (بهتر) در کنار عمل، به این مهم تصریح می فرماید: الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم ایکم احسن عملا(۲۲۹).
آن کس که مرگ وحیات را آفرید تا بیازماید شما را که کدامینتان در عمل نیکوتر می باشید. همان گونه که یاد آوردیم در آیین تسلیم آنچه روح وجان عمل را تشکیل می دهد واصل اصیل عبادت شمرده می شود قصد قربت وعبادتی است که محب برای محبت ولقای یارش در جان خود می پرورد. در روایات اخلاقی شرع مبین ما نیز بسیار تاکید شده که تنها همین روح وجان اعمال وکردار عبادات است که مورد توجه وعنایت الهی قرار می گیرد، ولذا همواره بندگان خود را به اقتصاد در عبادت واستواء ومداومت در آن وبه کیفیت برتر وبهتر آن دعوت نموده وکمیت ومقدار وشکل ظاهری اعمال چندان مورد توجه نبوده وآنچه بدان توصیه شده اصل ایمان به خدا وروز جزا ومغز ودرون عمل صالح است: لیس البر ان تولوا وجوهکم قبل المشرق والمغرب ولکن البر من آمن بالله والیوم الاخر والملائکه والکتاب والنبیین وآتی المال علی حبه ذوی القربی والیتامی والمساکین وابن السبیل والسائلین وفی الرقاب واقام الصلوه وآتی الزکوه والموفون بعهدهم اذا عاهدوا والصابرین فی الباساء والضراء وحین الباس اولئک الذین صدقوا واولئک هم المتقون(۲۳۰).
نیکی آن نیست که روی خود را جانب مشرق ومغرب بگردانید بلکه نیکوکار کسی است که به خدا وروز باز پسین وفرشتگان وکتاب خدا وپیامبران ایمان آورد ومال را با اینکه دوستش دارد انفاق کند وبه خویشان وفقیران ودر راه ماندگان وسائلان ودر راه آزادی بردگان دهد ونماز را بر پا دارد وزکات بپردازد وبا هر که عهد بسته به موقع وفا کند ودر کارزار وسختیها صبور وشکیبا باشد وبه وقت رنج صبر پیشه کند. کسانی که بدین اوصاف آراسته اند آنها به حقیقت راستگویانند وهمانان پرهیزکارانند. اما در این میان تنها یک مورد است که به کمیت آن اهمیت ویژه داده شده، چرا که کیفیت آن را در کمیت آن باید جستجو کرد، وآن ذکر ویاد محبوب است. یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا(۲۳۱).
ای آنان که ایمان آورده اید! خدا را زیاد یاد کنید. در این زمینه با ذکر روایاتی از ائمه معصومین - صلوات الله علیهم اجمعین - وآیاتی از قرآن کریم مطلب را روشن تر می کنیم.
۱ - آیات
حضرت موسی (علیه السلام) آن هنگام که همراه با وزیر خود هارون به سوی فرعون حرکت می کرد هدف خود را از حرکت تبلیغی خویش ذکر کثیر بیان نمود: ﴿قال رب اشرح لی صدری ویسر لی امری... کی نسبحک کثیرا ونذکرک کثیرا﴾(۲۳۲).
پروردگارا! سینه ام را گشاده وکارم را آسان فرما... تا تسبیح تو را فزونی بخشیم وبه کثرت ذکر تو برسیم. ﴿لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر وذکر الله کثیرا﴾(۲۳۳).
رسول خدا [(صلی الله علیه وآله)] برای شما اسوه والگویی نیکوست برای آن کسانی که به خدا وروز جزا ایمان آوردند وخداوند را بسیار یاد کنند. ﴿یا ایها الذین آمنوا اذا لقیتم فاثبتوا واذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون﴾(۲۳۴).
ای مومنان! آن هنگام که با فوجی از دشمنان روبرو شدید ثابت قدم بمانید وخدا را بسیار یاد کنید که رستگار گردید. ﴿فاذا قضیت الصلوه فانتشروا فی الارض وابتغوا من فضل الله واذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون(۲۳۵).
پس آن زمان که از نماز [جمعه] فراغت یافتید در زمین منتشر شوید واز فضل خدا اکتساب نمائید وخدا را زیاد یاد کنید تا رستگار گردید. ﴿ان المسلمین والمسلمات والمومنین والمومنات والقانتین والقانتات والصادقین والصادقات والصابرین والصابرات والخاشعین والخاشعات والمتصدقین والمتصدقات والصائمین والصائمات والحافظین فروجهم والحافظات والذاکرین الله کثیرا والذاکرات اعد الله لهم مغفره واجرا عظیما﴾(۲۳۶).
همانا مردان مسلمان وزنان مسلمان واهل خضوع وصدق وصبر وخشوع وصدقه وصوم ونگهدارندگان دامن از آلودگی وکسانی که خدا را بسیار یاد می کنند، خداوند برایشان مغفرت واجر بزرگ مهیا نموده است.
۲ - روایات
عبد الله بن بکیر قال سئلت ابا عبد الله (علیه السلام) عن قول الله تبارک وتعالی اذکروا الله ذکرا کثیرا قال: قلت: ما ادنی الذکر الکثیر؟ قال: فقال: التسبیح فی دبر کل صلوه ثلثا وثلثین مره(۲۳۷).
عبدالله بن بکیر گوید: از امام صادق (علیه السلام) از این آیه پرسیدم که: یاد کنید خدا را یاد بسیار. گوید: گفتم: کمترین ذکر کثیر چقدر است؟ فرمودند: پس از هر نمازی سی وسه مرتبه تسبیح کردن.
المومن دائم الذکر(۲۳۸).
مومن کسی است که همیشه در حال ذکر باشد.
قال: احب ان اکون اخص الناس الی الله تعالی. قال: اکثر ذکر الله تکن اخص العباد الی الله تعالی(۲۳۹).
مردی [به پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)] عرض کرد که دوست می دارم نزدیکترین بندگان نسبت به خداوند تعالی باشم. [رسول خدا (صلی الله علیه وآله)] فرمودند: ذکر خدا را زیاد کن، نزدیکترین بندگان به خداوند تعالی می شوی.
عن ابی عبد الله (علیه السلام)، قال: ما من شیء الا وله حد ینتهی الیه، فرض الله الفرائض فمن اداهن فهو حدهن، وشهر رمضان فمن صامه فهو حده، والحج فمن حج فهو حده، الا الذکر، فان الله لم یرض فیه بالقلیل ولم یجعل له حدا ینتهی الیه، ثم تلا ﴿یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا وسبحوه بکره واصیلا﴾ فلم یجعل الله له حدا ینتهی الیه(۲۴۰).
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هیچ چیزی نیست مگر اینکه برای آن حدی است که بدان پایان می پذیرد. خدا فرائض (نمازهای فریضه) واجب فرموده است. پس ادای آنها حد آنهاست. وحد ماه رمضان روزه آن است وحد حج، حج خانه خداست، مگر ذکر که حد ندارد وخداوند به مقدار اندک آن راضی نیست. سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: ای مومنان! خدا را زیاد یاد کنید وصبح وشام او را تسبیح کنید. پس خداوند برای ذکر حدی معین نکرده است.
عن بعض اصحاب ابی عبد الله (علیه السلام)، قال: قلت له: من اکرم الخلق علی الله؟ قال: اکثرهم ذکرا لله، واعملهم بطاعته(۲۴۱).
یکی از یاران امام صادق (علیه السلام) گوید: به آن حضرت عرض کردم که بهترین مردم نسبت به خداوند کیست؟ فرمودند: آنان که بیشتر ذکر خدا کنند وبه طاعت او گردن نهند. می بینیم که در آیات وروایات فوق در زمینه یاد وذکر، فراوانی وکثرت آن در نظر است وچگونگی ارتباط عاشق با معشوق وبنده با خدا را در کثرت ذکر او می داند. در پایان به گفتاری گهربار وزیبا از محبوب دلهای تپنده چشم براهان، که خود تبلور کامل محبت نسبت به خداوند است نسبت به عاشقان خود، استناد می کنیم که این چنین سفارش به ذکر کثیر می فرماید: واکثروا الدعاء بتعجیل الفرج فان ذلک فرجکم(۲۴۲).
در تعجیل فرج من بسیار دعا کنید که بی گمان در این، فرج وگشایش کار شماست.
تأثیر متقابل عشق وذکر در یکدیگر
هر چند در ظاهر، اعضا وجوارح ما در فعالیتهای خود از عقل فرمان می گیرند اما در حقیقت مرکز فرمان اصلی، قلب ودل است ونیز دل محور کنترل محبتها ودوستیها است. پس، اگر این مرکز کنترل وفرماندهی وسازماندهی وجود انسان، به محبوبی اشتغال تام داشته باشد تمام نیروها وایادی تحت فرمان او - که اعضا وجوارح اند - با او هماهنگ وهماواز خواهند شد. موید این گفتار، کار وهنر هنرمندانی است که در زمینه های مختلف چون نقاشی، سنگتراشی، خطاطی، منبت کاری و... اندیشه ها وافکارشان به خوبی در آثارشان هویداست. مثلا یک نگارنده یا یک شاعر به هر اندازه بر آن باشد که افکار خود را پنهان نماید واز بیان واقعیت آنها امساک ورزد، اما سرانجام می توان از لابلای عبارات وجملات او طرز تفکر ونحوه بینشش را به دست آورد. محبت نیز که آتش فروزان دل عاشق است در تمامی حرکات ورفتار به ویژه در زبان وگفتار محب تجلی بارز دارد. دو کتاب مکیال المکارم وپیوند معنوی شاهد گویای این مدعا هستند که جملات نویسندگان آنها بیانگر شدت عشقشان به ساحت مقدس مولایشان سلام الله علیه است ونشان می دهند که چگونه آن دو پروانه وار به گرد شمع فروزان محبتش می گردند وبا انتظار حقیقی ظهور خورشید جمالش، چه بسا چشم از دنیا فرو بسته اند.
این از یک سو، واز سوی دیگر، ذکر ویاد یار امواج محبت را در قلب عاشق، خروشان تر ومتلاطم تر می گرداند، زیرا چشم وگوش وزبان، هر کدام راههای نفوذی قلب هستند. پس آن هنگام که محب آوای محبت محبوبش را بشنود وبه نظاره او یا نشانی از او بنشیند ویا زبان به ذکر نام زیبای او بگشاید، امواج محبت از این منافذ به درون دریای دل راه یافته، موجی بر امواج بلند آن می افزاد وآتشش را فروزان تر می گرداند. بخصوص اگر زمزمه عشق با معشوق به گونه ای باشد که صدای زیبای او را بشنود، شوری دیگر در قلب عاشق آفریده خواهد شد که با شنیدن صدای روح افزای معشوق همه وجودش به گوهر عشق او مزین خواهد شد ودر اینجاست که محب وعاشق یک پارچه وسراپا محبت می گردد وهر موی ورگ وخوان او فریاد عشق سر می کند وندای وصال در می دهد.
واین اسوه عشق به خدام امام سجاد سلام الله علیه است که در کردار وگفتارش، از محبوب می خواهد که سر تا پای وجودش یاد وذکر یار ومناجات با او باشد تا با یاد او تمامی همتش یار ومحبت او بوده وغیر از آن کار دیگری نداشته باشد. اکنون به فرازی از مناجاتهای سوزناک امام سجاد (علیه السلام) می نگریم: اللهم صل علی محمد وآله ونبهنی لذکرک فی اوقات الغفله، واستعملنی بطاعتک فی ایام المهله، وانهج لی الی محبتک سبیلا سهله، اکمل لی بها خیر الدنیا والاخره(۲۴۳).
خداوندا! بر محمد وآل او درود فرست ودر اوقات غفلت، مرا برای یاد خود بیدار گردان ودر ایام فراغت مرا به کار بندگی خود بگیرد، وبرای من به سوی محبت خود راهی هموار بگشا وبه وسیله آن خیر دنیا وآخرت را برای من کامل فرما.
حق ولایت ذکر یار نسبت به سایر اعمال
اهمیت ذکر ویاد یار - که مصداق اتم آن ذکر الله است - چندان است که نسبت به تمامی افعال وکردار بندگان، ولایت واولویت دارد، چرا که مقصود وهدف اساسی از انجام عبادات ومناسک، همان ذکر ویاد محبوب است، چنانکه قرآن کریم به اهمیت آن به این صورت اشاره می فرماید که: ﴿اقم الصلوه لذکری﴾(۲۴۴).
نماز را بپای دار برای یاد من. ﴿ولذکر الله اکبر﴾(۲۴۵).
وهر آینه یاد الله بزرگتر است. ونیز روایات گهربار ائمه معصومین (علیهم السلام) بارها وبارها از اهمیت ونقش بسزای این نکته یاد می کند که ذکر ویاد محبوب در تمامی شئون عبادات ولایت داشته واجری عظیم وثوابی جزیل بدان اختصاص داده شده واز این روست که در اثنای تمامی عبادات، ذکر خدا ومخصوصا تسبیحات اربعه - که از عالی ترین ذکرها وبلندترین یادهاست - می تواند خوانده شود ومثلا یک نمازگزار می تواند در حین نماز ومناجات خویش صدها وهزاران بار آن را تکرار کند بدون آن که خدشه ای به نمازش وارد شود.
یاد یار، همنشینی وانس با اوست
قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): ان موسی بن عمران لما ناجی ربه عز وجل قال: یا رب ابعید انت منی فانادیک ام قریب فاناجیک؟ فاوحی الله الیه: انا جلیس من ذکرنی(۲۴۶).
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: آن هنگام که موسی با خدای خویش به مناجات می پردازد از او می پرسد که: بار پروردگارا! آیا تو دور از منی تا تو را بخوانم یا به من نزدیکی تا بتوانم با تو به نجوا بپردازم؟ خداوند در پاسخ می فرماید: من همنشین یاد آورانم.
یار نزدیکتر از من به من است * * * وین عجب تر که من از وی دورم
وامیرالمومنین علی (علیه السلام) می فرمایند: ذاکر الله سبحانه مجالسه(۲۴۷).
یاد کننده خدای پاک، همنشین اوست. ونیز فرمودند: الذکر مجالسة المحبوب(۲۴۸).
ذکر همنشینی با محبوب است. (در یمنی، چو با منی پیش منی) ونیز فرمودند: الذکر مفتاح الانس(۲۴۹).
ذکر کلید انس است. ذکر مفتاح این ذاکر است برای انس محبوب، که محبوب عالمیان الله هرگز محدودیت جسم یا بعد مسافت مانع از ذکر ویا انس با او نمی گردد، چرا که: (بعد منزل نبود در سفر روحانی)
یاد دو طرفه
ذکر نیز همچون خود محبت، رابطه ای دو طرفه است که:
چه خوش بی مهربانی هر دو سربی * * * که یک سر مهربانی درد سربی
یک حقیقت محسوس ومشهود برای همگان دو طرفه بودن رابطه محبت است که همیشه میان عاشق ومعشوق برقرار است. این راز زیبای داستان پر ماجرای عشق است، گوئی از نوع مقوله اضافه است که تکرر نسبت میان دو طرف رابطه وجود دارد. بی گمان این حقیقت زیبا برای همگان به تجربه رسیده وحتی متون روایات وادعیه بارها از این حقیقت پرده برداشته اند: در روایت نبوی است که خدای متعال می فرماید: لا یذکرنی عبد فی نفسه الا ذکرته من ملاء من ملائکتی فی الرفیق الاعلی(۲۵۰).
هرگز بنده ای مرا در خفای خود یاد نمی کند مگر آن که من در میان فرشتگان ودر جایگاه بلند رفیق اعلی از او یاد می کنم. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: قال الله تعالی: ابن آدم اذکرنی فی نفسک اذکرک فی نفسی، ابن آدم اذکرنی فی الخلاء اذکرک فی خلاء، ابن آدم اذکرنی فی ملاء اذکرک ملاء خیر من ملاک وقال: ما من عبد یذکر الله فی ملاء من الناس الا ذکره الله فی ملاء من الملائکه(۲۵۱).
خداوند [خطاب به بنده خود] می فرماید: ای فرزند آدم! در دل به یاد من باش، من هم به یاد توام، در خلوت مرا یاد کن، من هم تو را یاد می کنم، در میان مردم مرا یاد کن، من هم در میان مردمی بهتر از آن گروه تو را یاد می کنم. سپس حضرت فرمودند: هر کس خدا را در میان مردم یاد کند، خداوند نیز او را در میان گروه فرشتگان یاد خواهد کرد. امام سجاد (علیه السلام) در مناجات ذاکران می گویند: وقلت وقولک الحق: فاذکرونی اذکرکم، فامرتنا بذکرک ووعدتنا علیه ان تذکرنا تشریفا لنا وتفخیما واعظاما وها نحن ذاکروک کما امرتنا فانجز لنا ما وعدتنا یا ذاکر الذاکرین. خداوندا! چنین گفتی وگفتارت حق است که: پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم. پس ما را به ذکر خود امر نمودی ووعده دادی که از جهت بزرگداشت وتکریم وتعظیم ما از ما یاد کنی. وهم اکنون ما به یاد تو هستیم همان گونه که فرمان دادی، پس تو نیز به وعده خویش وفا کن، ای یاد کننده یاد کنندگان! پس می بینیم رابطه ذکر که از محبت بر می خیزد در میان بنده وخداوند دو طرفه است ویاد بنده وخدا همگام وهمراه می باشد.
یاد ما از امام عصر، یاد او از ماست
در صفحات گذشته دیدیم که امام عصر (علیه السلام) در نهایت بنده پروری ومحبت نسبت به شیعیان، چگونه در سرداب مقدس، در میان مناجاتهای خویش به یاد آنان بوده وبرای آنان دعا واستغفار نموده است، ویاد آور شدیم که در توقیع شریف خود خطاب به شیخ مفید فرموده اند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم ولو لا ذلک لنزل بکم اللاواء واصطلمکم الاعداء(۲۵۲).
به تحقیق ما در رعایت شما اهمال نمی ورزیم ویاد شما را فراموش نمی کنیم، وگر نه بلا بر شما نازل می شد ومورد ستم دشمنان قرار می گرفتند. ونیز در روایات عرضه اعمال می بینیم که ائمه صلوات الله علیهم اجمعین چگونه به هنگام مطالعه نامه اعمالمان در هر صبح وشام به یاد ما بوده ومهربانانه ما را مشمول ادعیه خیر خود قرار داده اند. اینها نشانه هایی بارز وگویاست از یاد ووفای آنان وامام عصر ارواحنا فداه خصوصا نسبت به شیعیانی که به یاد آن سروران بوده ودر وفاداری به پیمان ولایتشان پایدارند. از سوی دیگر، با توجه به دلایل عقلی ونقلی، وجود نورانی امام وولی، در سلسله علل فاعلی ما هستند، پس اگر لحظه ای سایه لطف وعنایتشان را از سر ما برگیرند هیچ وپوچ خواهیم شد.
بر مبنای تقدم معشوق به انواع تقدم در نظام آفرینش، عشق اول از وی سر می زند وخالق هستی که فیض وعنایت محبتش بر سر مخلوقات سایه گستر است بر آنان لطف همیشگی دارد. امام عصر ارواحنا فداه نیز که در این نظام در پیشاپیش صفوف آفریدگان است، محبت وعشقش بصنائع خود(۲۵۳) پیشاپیش محبت آنان بدوست.
پس:
عشق از معشوق اول سرزند * * * تا به عاشق جلوه ای دیگر کند
بنابر این، ذکر ویاد که آیتی درخشان وموجی از این دریای پر خروش است ودر قلب محب تلاطم ایجاد می کند نیز از این ویژگی برخوردار است. در داستان ذکر نیز اول محبوب است که از محب خویش یاد می کند واین یاد در قلب محب جلوه گر شده، به یاد محبوب می افتد. شاهد زیبائی بر این مدعا، گفتار درربار امام علی (علیه السلام) است: الذکر لیس من مراسم اللسان ولا من مناسم الفکر ولکنه اول من المذکور وثان من الذاکر(۲۵۴).
ذکر رسم زبان وتوجه صرف فکر نیست ولکن اول از جانب وسپس از ذاکر است. ذکر نسیمی سطحی وزودگذر نیست که بر زبان بگذرد بلکه از دل وجان محبوب ریشه گرفته، آن گاه بر زبان محب جریان می یابد. در حقیقت، این شعاع تابش خورشید فروزان عشق وذکر معشوق است که در سراپای عاشق حرکت وجنبش می آفریند واشاره عنایت محبوب است که محب را به یاد وذکر او وا می دارد ووصف بزرگواری وکرامت اوست که توفیق سلام وعرض ارادت در آستان خود را به عاشق یاد می دهد. آری، این کمال بنده پروری وفقیر نوازی قبله آمالمان وکعبه دلهایمان امام زمان (علیه السلام) است که دلسوختگان وپاکباختگان شیفته جمال خود را غرق در امواج محبتش نموده وزبانشان را به عبارت الهی سلامش مترنم می گرداند ومجالشان می دهد تا از سوز دل فریاد بر آورند: السلام علیک یا حجه الله! السلام علیک یا خلیفه الله! جذیه وکشش باطنی اوست که پرچم پر افتخار ولایت را بر سر وجان شیعیان به اهتزاز در می آورد وبلکه نماز اوست که جان نمازهاست وشیفتگان را به معراجگاه نماز می کشد، صوم اوست که سوختگان را به امساک از اشتغالات به غیر او دعوت می کند، قرائت قرآن اوست که شیعیان را به جانب قرآن گسیل می دارد، بیداریهای شب اوست که خوب از چشم منتظران عاشقش می رباید وناله های جانسوز شبانه اوست که فریاد ناله از نهاد بیدار دلان عاشق بلند می کند، فریاد رسیها ودستگیریهای اوست که روح اعانت وهمیاری را در پیروان صادقش زنده می کند، وخلاصه همه حرکات وگامهای محب در مسیر قرب خداوند، همه وهمه، اول به اشاره اوست وسپس در عاشق راستین متجلی می گردد. وسرانجام در یک جمله: در باطن وعمق وروح عاشق، محبت وعشق معشوق است که در روح او موج ایجاد می کند ودل وجانش را به تب وتاب می افکند.
در اندرون من خسته دل ندانم کیست * * * که من خموشم واو در فغان ودر غوغاست
نامهای محبوب
نام محبوب که جلوه ای از جلوات اوست مراتبی گونه گون دارد:
۱ - نام عینی
۲ - نام لفظی
۳ - نام کتبی
۴ - نام عقلی وذهنی هر کدام از این نامها به اعتبار ظرف ونشئه ای که در آن قرار می گیرند اسم خاص پیدا می کنند. اگر در جهان خارج به عنوان موجود عینی باشد نام تکوینی واگر در دنیای الفاظ باشد نام لفظی واگر در نشئه کتابت باشد نام کتبی واگر در جهان عقل باشد نام عقلی به خود می گیرد. این مراتب در مورد اسامی خداوند نیز که محبوب حقیقی وبالذات عالم هستی است تحقق می پذیرد، که با ذکر ویاد آنها شرط محبتش ایفا می شود.
والبته هر چه نام، حقیقی تر ودر سلسله مراتب با حضرت حق، قرب بیشتر یابد انس با آن، عمق بیشتری از محبت را ایجاد می کند. عظیم ترین وبا فضیلت ترین اسماء الهی، باطن نورانی وجود مقدس حضرت خاتم النبیین وسپس حضرت امیرالمومنین وحضرت صدیقه سیده نساء عالمین وسایر ائمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین است. لذا ذکر نام هر کدام از آن ذوات مقدسه، ذکر خدا وعبادت اوست. روایات زیر، شواهدی از جهان وحی بر این گفتار است: رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: ذکر علی (علیه السلام) عباده(۲۵۵).
ذکر ویاد علی (علیه السلام) عبادت است. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ذکرنا اهل البیت شفاء من الوعک والاسقام(۲۵۶).
ذکر ما اهل بیت شفای از تب وسایر امراض است. علی بن ابی حمزه قال: سمعت ابا عبد الله (علیه السلام) یقول: شیعتنا الرحماء بینهم الذین اذا خلوا ذکروا الله. انا اذا ذکرنا ذکر الله واذا ذکر عدونا ذکر الشیطان(۲۵۷).
علی بن ابی حمزه می گوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم که فرمودند: شیعیان ما با یک دیگر مهربانند وآن هنگام که تنها شوند خدا را یاد کنند، همانا یاد ما یاد خداست ویاد دشمن ما یاد شیطان است. ملاحظه می شود که بر طبق بیانات شیوای خودشان، این خاندان، نامهای خدایند وذکر آنان ذکر خداست ودر نتیجه ذکر او با ذکر آنان تحقق می یابد وبر همین مناسبت دستورها وتوصیه هائی که در کثرت ذکرشان فرموده اند.
از جمله اینکه به شیعیان سفارش کرده اند که فرزندان خود را به نامهای لفظی آنان اسم گذاری کنند، باشد که به این طریق اسم خداوند بیشتر ذکر شود. در کتاب شریف وسائل می بینیم: عن سلیمان الجعفری قال: سمعت ابا الحسن (علیه السلام) یقول: لا یدخل الفقر بیتا فیه اسم محمد او احمد او علی او الحسن او الحسین او جعفر او طالب او عبد الله او فاطمه من النساء(۲۵۸).
سلیمان جعفری می گوید: شنیدم از امام ابوالحسن (علیه السلام) که می فرمودند: فقر داخل نمی شود در خانه ای که در آن، نام محمد یا احمد یا علی یا حسن یا حسین یا جعفر یا طالب یا عبدالله یا فاطمه از زنان باشد. دقت در آیات کریمه قرآن نکته ای لطیف وزیبا را در ارتباط با همین مسئله نشان می دهد وآن اینکه در برخی از تعبیرات قرآن کریم تسبیح وتقدیس به خود خداوند نسبت داده می شود ودر گروهی دیگر، به اسماء ونامهای مبارکش تعلق می گیرد. آیات زیر، گویای هر دو گروه است: ﴿ان الذین عند ربک لا یستکبرون عن عبادته ویسبحونه وله یسجدون﴾(۲۵۹).
کسانی که نزد پروردگارت هستند نسبت به بندگی وعبادت او کبر نمی ورزند واو را تسبیح وبر او سجده می کنند. ﴿واذکر ربک کثیرا﴾(۲۶۰).
پروردگارت را زیاد یاد کن. ﴿یسبح لله ما فی السموات وما فی الارض﴾(۲۶۱).
الله را موجودات آسمانها وزمین تسبیح می نمایند. واز گروه دوم است آیات ذیل: ﴿فسبح باسم ربک العظیم﴾(۲۶۲).
پس، نام بزرگ پروردگارت را تسبیح کن. ﴿سبح اسم ربک الاعلی﴾(۲۶۳).
نام بلندتر پروردگارت را تسبیح کن. می بینیم که تسبیح وتقدیس گاهی به خود پروردگار وگاهی به نام اعظم ویا اعلای او اختصاص می یابد ومی دانیم که مرتبه هستیها هر چه قویتر باشد آن هستی نام بزرگتر خداست ودر نتیجه، وجود نورانی پیامبر وائمه اثنی عشر صلوات الله علیهم بزرگترین نامهای خداوند هستند وبه دلالت روایات یاد شده، ذکر اسامی آنان نیز بندگی خدا وذکر ویاد محبوب بوده وموجب ثواب واجر ودر نتیجه افزونی عشق ومحبت نسبت به محبوب می گردد.
ذکر نعمت، ذکر اسم است
قرآن کریم در برخی آیات خویش از نامهای بزرگ خدا یعنی ائمه هدی (علیهم السلام) به عنوان نعمت یاد می کند:
۱ - ﴿واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداء فالف بین قلوبکم﴾(۲۶۴).
همگی به ریسمان محکم خدا چنگ بزنید وپراکنده نشوید ونعمت خدا را یاد کنید آن هنگام که دشمن یک دیگر بودید، سپس قلبهای شما را الفت داد. در صفحات گذشته از نظرتان گذشت که از آثار مهم محبت ائمه صلوات الله علیهم تالیف قلوب مومنان است ومقصود از نعمت نیز در آیه شریفه، وجود پر برکت آن ذوات مقدسه یعنی همان اسماء حسنای الهی است که به برکت آنان قلوب مومنان با یک دیگر الفت می یابد. به حدیث زیر تبرک می جوئیم: عن احمد بن عیسی قال: حدثنی جعفر بن محمد عن ابیه عن جده (علیهم السلام) فی قوله عز وجل: یعرفون نعمت الله ثم ینکرونها، قال: لما نزلت ﴿انما ولیکم الله ورسوله والذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه ویوتون الزکاه وهم راکعون﴾ اجتمع نفر من اصحاب رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی مسجد المدینه فقال بعضهم: ان کفرنا بهذه الایه نکفر بسایرها وان آمنا فان هذا ذل حین یسلط علینا ابن ابی طالب. فقالوا: قد علمنا ان محمدا (صلی الله علیه وآله) صادق فیما یقول ولکنا نتولاه ولا نطیع علیا فیما امرنا. قال: فنزلت هذه الایه: یعرفون نعمه الله ثم ینکرونها، یعرفون ولایه علی واکثرهم الکافرون بالولایه(۲۶۵).
احمد بن عیسی گوید: حضرت امام ششم از پدرش، از جدش (علیهم السلام) روایت می فرماید که درباره آیه می شناسند نعمت خدا را وسپس انکار می کنند فرمودند: هنگامی که آیه همانا سرپرست شما خداوند ورسول او وکسانی هستند که ایمان آورده اند، همان کسانی که نماز را به پای می دارند وزکات می دهند در حالی که در رکوع هستند نازل شد گروهی از صحابه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در مسجد مدینه اجتماع کرده، به یک دیگر گفتند: اگر به این آیه ایمان نیاوریم به دیگر آیات نیز کفر ورزیده ایم، واگر ایمان بیاوریم ذلت ما خواهد بود، زیرا این آیه فرزند ابوطالب را بر ما مسلط می کند. پس گفتند: می دانیم که محمد (صلی الله علیه وآله) راستگوست وولایت او را نیز می پذیریم، ولی اطاعت از علی بن ابی طالب نمی کنیم. در اینجا بود که این آیه نازل شد که: نعمت خدا را می شناسند سپس آن را انکار می کنند. می شناسند ولایت علی (علیه السلام) را واکثر آنها به ولایت کافرند.
۲- ﴿واذکروا نعمت الله علیکم ومیثاقه الذی واثقکم به اذ قلتم سمعنا واطعنا﴾(۲۶۶).
نعمت خدا را یاد کنید وعهدی را که از شما درباره آن پیمان گرفته وشما گفتید شنیدم واطاعت کردیم [فراموش نکنید]. به دلالت روایات فراوان، میثاق خداوند وجود پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه (علیهم السلام) وولایت آنان است همان گونه که در عبارات آسمانی زیارت سلام علی آل یس خطاب به محبوب دلهایمان امام زمان (علیه السلام) عرضه می داریم: السلام علیک یا میثاق الله الذی اخذه ووکده. سلام بر تو ای پیمان خدائی که خداوند از مردم گرفته وبر آن تاکید کرده است. بنابر این، میثاقی که در آیه کریمه فرمان داده می شود که از آن یاد کنید، وجود مقدس ولی عصر واجداد طاهرینش (علیهم السلام) است. یعنی ذکر آنان، ذکر نعمت ومیثاق ونام خداست واز آنجا که این ذوات مقدسه وجه خدایند(۲۶۷) که روی آوردن به جانب خدا از طریق وجه او امکان پذیر است، پس به واسطه ذکر اینان است که می توان به مقام قرب الهی پای نهاد: بکم فتح الله وبکم یختم(۲۶۸).
به شما آفرینش را آغاز نمود وبه وسیله شما پایان می دهد.
مجالس ذکر ائمه طاهرین
خاندان پاک پیامبر (صلی الله علیه وآله) که محور عواطف ومحبتهای زلال وخدائی شیعیانشان هستند در ادامه سیر بی امان آنها به سوی مقام قرب به آنان سفارش می کنند که گرد هم جمع شوند ونام خدا را به زبان آورند، یعنی محافل انس تشکیل دهند وبا بهره گیری از دستورهای عملی پیشوایان معصومشان سلام الله علیهم اجمعین - ونه با استفاده از بافته های شیطانی وگمراه کننده که نظایر آن بی شمار است - حلقه ذکر تشکیل دهند واز فضائل ومناقب این نامهای راستین خدا - ائمه هدی (علیهم السلام) - بهره برگیرند. در این رابطه به روایات زیر توجه کنید:
۱ - قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): بادروا الی ریاض الجنه. قیل: یا رسول الله وما ریاض الجنه؟ قال: حلق الذکر(۲۶۹).
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: به جانب باغهای بهشت بشتابید. عرض شد: ای رسول خدا! باغهای بهشت کدامند؟ فرمود: حلقه های یاد خدا.
۲- قال لقمان لابنه: یا بنی اختر المجالس علی عینک فان رایت قوما یذکرون الله فاجلس معهم. فان تکن عالما ینفعک علمک وان تکن جاهلا علموک، ولعل الله ان یظلهم برحمه فیعمک معهم. واذا رایت قوما لا یذکرون الله فلا تجلس معهم فانک ان تکن عالما لا ینفعک علمک وان تکن جاهلا یزیدوک جهلا، ولعل الله ان یظلهم بعقوبه فیعمک معهم(۲۷۰).
لقمان حکیم به فرزندش می فرماید: ای پسرکم! مجالس را با بینش روشن انتخاب کن. اگر گروهی را دیدی که ذکر خدا را می کنند با آنان همنشینی کن، زیرا اگر عالم باشی از علمت بهره می بری واگر جاهل باشی تعلیمت می دهند وشاید خداوند سایه رحمتش را بر سر آنان گسترد، پس تو نیز مورد رحمت قرار گیری. واگر گروهی را دید که به یاد خدا نیستند با آنان همنشینی نکن، زیرا اگر عالم باشی علمت به تو سودی نمی بخشد واگر جاهل باشی جهلت را بیشتر می کنند وچه بسا که عقوبتی بر ایشان فرا رسد وتو را نیز فراگیرد.
۳ - عن رسول الله (صلی الله علیه وآله) انه خرج علی اصحابه فقال: ارتعوا فی ریاض الجنه. قالوا: یا رسول الله وما ریاض الجنه؟ قال: مجالس الذکر(۲۷۱).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) روزی با اصحاب خود برخورد نمود وفرمودند: از ثمرات باغهای بهشت بهره گیرید گفتند: ای رسول خدا! باغهای بهشت کدامند؟ فرمودند: مجالس ذکر خدا.
۴ - عن الصادق (علیه السلام) قال: ما اجتمع قوم فی مجلس لم یذکروا الله ولم یذکرونا الا کان ذلک المجلس حسره علیهم یوم القیامه(۲۷۲).
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: اگر مردمی در مجلسی جمع شوند ویاد خدا ویاد ما نباشند آن مجلس برایشان در روز قیامت موجب حسرت خواهد شد.
۵ - روی الحسن بن ابی الحسن الدیلمی عن النبی (صلی الله علیه وآله) ان الملائکه یمرون علی حلق الذکر فیقومون علی روسهم ویبکون لبکائهم ویومنون علی دعائهم فاذا صعدوا الی السماء یقول الله تعالی: یا ملائکتی این کنتم؟ وهو اعلم. فیقولون: یا ربنا انا حضرنا مجلسا من مجالس الذکر فراینا اقواما یسبحونک ویمجدونک ویقدسونک ویخافون نارک. فیقول الله سبحانه: یا ملائکتی ازووها عنهم واشهدکم انی قد غفرت لهم وامنتهم مما یخافون. فیقولون: ربنا ان فیهم فلانا وانه لم یذکرک. فیقول الله تعالی: قد غفرت له بمجالسته لهم فان الذاکرین من لا یشقی بهم جلیسهم(۲۷۳).
حسن بن ابی الحسن دیلمی از پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) نقل می کند که آن حضرت فرمودند: فرشتگان بر حلقه های ذکر می گذرند، پس بر سر آنان ایستاده، بر گریه آنان می گریند وبرای دعاهایشان آمین می گویند وهنگامی که به آسمان صعود می کنند خداوند متعال فرماید ای ملائکه من کجا بودید؟ در حالی که خداوند داناتر به کار آنهاست. پس می گویند: پروردگارا!
ما در مجلسی از مجالس ذکر حاضر شده واقوامی را دیدیم که تو را تسبیح وتمجید وتقدیس می کردند واز آتش تو می ترسیدند. پس خداوند می فرماید: ای فرشتگان من! آتش را از آنان دور کنید ومن شما را شاهد می گیرم که آنان را بخشیدم واز آنچه می ترسیدند در امن قرار دادم. پس می گویند: پروردگارا! در میان آنان کسی است که به یاد تو نیست. خداوند می فرماید: او را نیز به خاطر همنشینی با آنان بخشیدم، زیرا همنشین ذاکران به شقاوت نمی رود.
بر پایه این توصیه محبت آمیز، از زمان امامان معصوم (علیهم السلام) تا کنون رسم شیعه چنین بوده که مجالس ذکر وحلقات یاد تشکیل می داده ودر این مجالس محدثان ودانشمندان بزرگوار عالم تشیع شرکت جسته وشاگردان مکتب اهل بیت (علیهم السلام) در پای کرسی درسشان خاضعانه زانو می زده وبه ذکر خدا واصول اعتقادات وذکر پیامبر (صلی الله علیه وآله) واولاد گرامی اش صلوات الله علیهم اجمعین وفضائل ومناقب آنان می پرداخته اند وهر کسی روایتی در فضائل ومناقب اسماء حسنای الهی - ائمه (علیهم السلام) - به یاد داشته قرائت می کرده است وکاتبان آنها را می نوشته اند وهمین جلسات ذکر بود که از خود آثاری بنام، همچون امالی (دیکته شده) باقی گذاشت که در میان کتب شیعه حائز جایگاهی رفیع وارزشمند شده اند(۲۷۴).
وچه بسیار تاسف بار واندوهناک است که این رسم امروزه از میان ما مدعیان پیروی اهل بیت (علیهم السلام) بر چیده شده است. اگر چه به کوری چشم دشمنان تشیع وخاندان عصمت وطهارت، سلام الله علیهم مجالس وعظ وخطابه وبیان عقاید واخلاق وفقه ومجالس تعزیه وسوگواری از رونق خاصی برخوردار است اما آن شکل زیبا ودست نخورده را که از روی کتب ومتون مورد اعتماد، احادیث فضائل ومناقب ائمه (علیهم السلام) بررسی شود متروک ومنسوخ گشته، وهم اکنون جای آن دارد که در این وانفسای تبلیغات سوء وگسترده پاسداران شب، ودشمنان نور ولایت، گویندگان مذهبی ووعاظ، سنت دیرینه بزرگان دین را زنده کنند، وباز آن مجالس ذکر را احیاء نموده، با تکیه بر کتب ونوشته های حدیثی، مجالس قرائت حدیث تشکیل دهند، باشد که بدین طریق سموم مهلک منتشره از جانب دشمنان مکتب تشیع، پیرامون مقام شامخ ائمه اثنی عشر صلوات الله علیهم دفع شود وشرشان به خودشان بازگردد.
فراموش کردن یاد محبوب زندگی پر مشقت را نتیجه می دهد
یاد یار بی انباز یعنی خدای عز وجل به کارهای انسان نظام می بخشد وبرای خود او آرامش وامنیت خاطر تحصیل می کند، حال آن که فراموش کردن او موجب تشتت فکر واندیشه وپریشانی در امور زندگی می گردد، چرا که خود او می فرماید: ﴿ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا ونحشره یوم القیمه اعمی قال رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیرا قال کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها وکذلک الیوم تنسی﴾(۲۷۵).
هر کس از یاد من اعراض کند زندگانی سخت وپر مشقتی خواهد داشت ودر روز قیامت نابینا محشور خواهد شد. در آن روز می گوید: پروردگارا! چرا مرا نابینا محشور کردی حال آن که من در دنیا بینا بوده ام؟! خداوند می فرماید: این چنین آیات ما نزد تو آمد وتو آنها را فراموش کردی، پس امروز هم تو فراموش می شوی. می بینیم که اعراض از ذکر یار موجب کوری دل می گردد که تحقق عینی آن، کوری در آخرت است، چون کسی که در دنیا چشم جان نگشود ویارش را که در جلوه گاههای همیشگی رخ می نماید ﴿اینما تولوا فثم وجه الله﴾(۲۷۶).
ندید در آخرت نیز هنگام لقای او کور ونابینا خواهد بود. می دانیم که امامان طاهرمان (علیهم السلام)، اسم خدا وروی خدا ودست وزبان وخون وخواسته اویند. بنابر این اعراض از نام آنها نیز معیشت تنگ ونابینائی در آخرت خواهد آورد. به روایت زیر توجه می کنیم: عن ابی عبد الله (علیه السلام) فی قول الله عز وجل: ومن اعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا قال: یعنی به ولایه امیر المومنین (علیه السلام). قال: قلت: ونحشره یوم القیمه اعمی؟ قال: اعمی البصیره فی الاخره واعمی القلب فی الدنیا عن ولایه امیر المومنین (علیه السلام) وهو متحیر فی الاخره یقول: ﴿رب لم حشرتنی اعمی وقد کنت بصیرا، قال کذلک اتتک آیاتنا﴾، (قال: الایات الائمه (علیهم السلام)) فنسیتها کذلک الیوم تنسی. یعنی ترکتها وکذلک الیوم تترک فی النار کما ترکت الائمه (علیهم السلام) ولم تطع امرهم ولم تسمع قولهم...(۲۷۷).
امام صادق (علیه السلام) در تاویل آیه هر کس از من اعراض کند زندگانی سخت وپر مشقتی خواهد داشت فرمودند: مقصود، ولایت امیر المومنین (علیه السلام) است. راوی گوید: گفتم: ودر روز قیامت او را کور محشور می کنیم؟ فرمودند: کسی که در دنیا از ولایت امیرالمومنین (علیه السلام) کور دل باشد در آخرت چشم او نابینا خواهد بود. چنین کسی در آخرت متحیر خواهد بود که می گوید: پروردگارا! چرا مرا کور محشور کردی در حالی که در دنیا بینا بودم؟ خداوند می فرماید: این چنین آیات ما نزد تو آمد (امام (علیه السلام) فرمودند: آیات ائمه (علیهم السلام) هستند) وتو آنها را فراموش کردی، پس امروز هم تو فراموش می شوی. یعنی ولایت را ترک کردی وامروز در میان آتش متروک می شوی همان طور که ائمه (علیهم السلام) را در دنیا ترک کرده اطاعتشان نکردی وقولشان را نشنیدی...
موانع ذکر محبوب
۱ - مال واولاد
همان گونه که برای ذکر محبوب موجباتی وجود دارد، بر سر این راه نیز موانعی نهاده شده که از جمله این موانع محکم، علاقه به اموال واولاد است که عاشق را به خود مشغول می دارد واو را از یاد ویار غافل می سازد: ﴿یا ایها الذین آمنوا لا تلهکم اموالکم ولا اولادکم عن ذکر الله ومن یفعل ذلک فاولئک هم الخاسرون﴾(۲۷۸).
ای کسانی که ایمان آورده اید! مبادا که اموال واولادتان شما را از ذکر خدا باز دارد که هر کس چنین کند از زیانکاران است.
۲ - تسلط شیطان
از جمله موانع مرد افکن این راه، شیاطین فریبکاری هستند که بر دل وقلب انسان سلطه یافته، او را از یاد محبوب حق خود باز می دارند: ﴿استحوذ علیهم الشیطان فانسیهم ذکر الله اولئک حزب الشیطان الا ان حزب الشیطان هم الخاسرون﴾(۲۷۹).
شیطان بر آنان چیره وقالب شد وآنان را از یاد خدا غافل ساخت، آنان حزب شیطان اند وآگاه باشید که حزب شیطان زیانکارانند. امام سجاد (علیه السلام) در مقام مناجات با قاضی الحاجات این گونه در دفع شر سلطه این مانع بزرگ بر سر راه قرب، از خدایش یاری می طلبد: اللهم فاقهر سلطانه عنا بسلطانک حتی تحبسه عنا بکثره الدعاء لک فنصبح من کیده فی المعصومین بک(۲۸۰).
خداوندا! سلطه شیطان را مقهور سلطه خویش قرار ده تا با کثرت دعا از ما محبوس گردد وما از مکر او در امان باشیم.
غافل از ذکر محبوب اعتدال ندارد
به اعتراف قرآن آن کس که دل وزبانش از یاد یار غافل است وعهد فطری خود را با یارش فراموش کرده هرگز نمی تواند انسان معتدلی باشد وچنین کسی را محبوبهای محدود شیطانی وخواهشهای نفسانی به خود مشغول می سازد: ﴿ولا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا واتبع هویه وکان امره فرطا﴾(۲۸۱).
ای حبیب ما! از کسانی که دلشان از یاد ما غافل است اطاعت نکن که چنین افرادی پیرو نفس خویشتن وغیر معتدل اند. در پایان، آنچه از این فصل نسبتا مفصل نتیجه می گیریم آن است که: از آثار مهم وبارز عشق ومحبت، یاد وذکر نام محبوب است ویاد آور شدیم که ذکر، مراتب ومراحلی دارد که از جمله آنها ذکر زبانی است، وگفتیم ائمه طاهرین سلام الله علیهم نامهای خدا واسماء حسنای اویند ولذا ذکر آنان ذکر خداست. اعراض از ذکر موجب زندگانی پر مشقت می گردد، وآن چه موجبات قرب ما را به ساحت قدس ربوبی فراهم می کند تشکیل مجالس یاد وذکر مناقب آن سروران دنیا وآخرت است.
اقتباس نور
از دیگر خواص محبت حقیقی، اقتباس نور عاشق از محبوب حقیقی است. محبوب حقیقی که منبع روشنائی ونور می باشد به محبان خود نور می دهد تا آنها را نیز منبع نور سازد وآنها هم به نوبه خود به دوستداران خود افاضه نور وضیاء نمایند وهمچنین... واین مسئله گاهی در قالب عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی(۲۸۲).
وگاهی در شکل تخلقوا باخلاق الله(۲۸۳) بیان شده است.
نور وظلمات
قرآن کریم که کتاب تدوین وبرگردان نوشته تکوینی خداوند است این کلمه را بارها به کار برده تا آنجا که در این صحیفه آسمانی حدود پنجاه بار تکرار شده است. قرآن کریم از هر حقیقت وواقعیتی به عنوان نور تعبیر می کند: - از خالق آسمانها وزمین:
﴿الله نور السماوات والارض﴾(۲۸۴).
خداوند روشنائی آسمانها وزمین است [روشنایی بخش آنها]. - از کتاب خود قرآن مجید: ﴿واتبعوا النور الذی انزل معه...﴾(۲۸۵).
وپیروی می کنند از نوری که با پیامبر [(صلی الله علیه وآله)] نازل شده است... ﴿یهدی الله لنوره من یشاء...﴾(۲۸۶).
به نور خود هر کس را بخواهد هدایت می کند... ﴿واشرقت الارض بنور ربها...﴾(۲۸۷).
وزمین روشن می شود به نور پروردگارش (یعنی امام عصر (علیه السلام) چنانکه در احادیث ذیل آیه کریمه بیان شده است). - واز ایمان: ﴿ما کنت تدری ما الکتاب ولا الایمان ولکن جعلناه نورا...﴾(۲۸۸).
تو نمی دانستی کتاب چیست وایمان چیست ولکن آن را نوری قرار دادیم. جالب توجه اینکه به خاطر وحدت حقیقت وواقعیت نور، هرگز آن را به صیغه جمع نیاورده وهمواره مفرد به کار برده است، زیرا روشنی یک واقعیت بیشتر نیست ولی هر واقعیت دار به اندازه ظرفیت خویش از آن بهره می گیرد. ونور مطلق از نور خود بمقدار، تملیک موجودات دیگر می نماید. اما در مقابل نور، ظلمت است که به خاطر پراکندگی وچند گونگی به صورت جمع آورده شده تا گویای تشتت وتفرق واختلاف باشد. کلمه ظلمات بیست وسه بار در قرآن کریم به کار رفته واینک چند نمونه:
﴿ذهب الله بنورهم وترکهم فی ظلمات لا یبصرون...﴾(۲۸۹).
خداوند نور آنها را برده وآنان را در میان تاریکیها ترک کرده که نمی بینند... ﴿ولقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور...﴾(۲۹۰).
موسی را همراه آیات خود فرستادیم ووحی کردیم که قوم خود را از تاریکیهای گوناگون به سوی نور بیرون بیاور. ﴿الحمد لله الذی خلق السماوات والارض وجعل الظلمات والنور...﴾(۲۹۱).
حمد وسپاس مخصوص خدائی است که آسمانها وزمین را بیافرید وتاریکیها وروشنی را قرار داد...
محبوبهای واقعی همگی نورند
در مراتب ودرجات از بالا به پائین جهان، هر مرتبه بالاتر برای مرتبه پایین تر نور وروشنی است وافاضه نور می کند واز هستی جهان که به نور تعبیر می شود به اعتبار افاضه از مقامات بالا واستفاضه از مراتب پایین است که با حفظ مراتب دیگر انجام می پذیرد. یعنی آفریدگار جهان که به تمامی آفریده ها افاضه هستی ونور می کند به عنوان بالاترین نور ومنبع روشنائی معرفی شده واز مخلوقات او نیز به نور تعبیر شده است.
۱ - خداوند نور است
در قرآن کریم، سوره نور به خداوند متعال، نور آسمانها وزمین گفته شده است: ﴿الله نور السماوات والارض...﴾ خداوند نور آسمانها وزمین است. اگر چه در نور بودن هم میان خالق ومخلوق فاصله از بینهایت تا صفر می باشد.
۲ - اولین مخلوق خدا نور است
از نظر روایات ما به طور مسلم اولین صادر ونخستین مخلوق، وجود نورانی پیامبر خاتم (صلی الله علیه وآله) است که از او گاهی به عقل وگاهی به نور تعبیر شده است. عن جابر بن یزید قال: قال لی ابو جعفر (علیه السلام): یا جابر ان الله اول ما خلق خلق محمدا (صلی الله علیه وآله) وعترته الهداه المهتدین، فکانوا اشباح نور بین یدی الله(۲۹۲).
جابر بن یزید گوید: امام باقر (علیه السلام) به من فرمودند: ای جابر همانا خداوند اولین بار که آفرید، محمد (صلی الله علیه وآله) وعترت او را که هدایت کننده وهدایت یافته اند آفرید، پس آنان اشباح نور در مقابل خداوند بودند. عن علی بن ابی طالب (علیه السلام) انه قال: ان الله تبارک وتعالی خلق نور محمد (صلی الله علیه وآله) قبل ان خلق السماوات والارض والعرش والکرسی واللوح والقلم والجنه والنار وقبل ان خلق آدم ونوحا وابراهیم و...(۲۹۳).
امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: خداوند تبارک وتعالی نور محمد (صلی الله علیه وآله) را آفرید پیش از آن که آسمانها وزمین وعرش وکرسی ولوح وقلم وبهشت وآتش را بیافریند وپیش از اینکه بیافریند آدم ونوح وابراهیم و... را. در ضمن روایات دیگر حتی وجود جسمانی آن حضرت وجود نورانی معرفی شده است: عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: کان رسول الله (صلی الله علیه وآله) اذا رئی فی اللیله الظلماء رئی له نور کانه شقه قمر(۲۹۴).
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وقتی در شب تاریک دیده می شد نوری مانند پاره ماه داشت.
۳ - ائمه اهل بیت نورند
پس از خداوند وپیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) محبوبهای واقعی، انوار حقیقی اند که آنان جز اهل بیت پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله) نیستند وجان وجسمشان نور وروشنایی ومنبع ایجاد نور - باذن الله - می باشد.
در زیارت شریفه جامعه ائمه (علیهم السلام) می خوانیم: خلقکم الله انوارا فجعلکم بعرشه محدقین. خداوند شما را نورهایی آفریده است که عرش خدا را احاطه کرده اید. ونیز: وانتم نور الاخیار. شما امامان نور خوبان هستید. ودر مورد آیه ۳۵ سوره نور از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: قال ابو عبد الله (علیه السلام) فی قول الله تعالی الله نور السماوات والارض مثل نوره کمشکوه فاطمه (علیها السلام)، فیها مصباح الحسن، المصباح فی زجاجه الحسین، الزجاجه کانها کوکب دری فاطمه کوکب دری بین نساء اهل الدنیا، یوقد من شجره مبارکه ابراهیم (علیه السلام)، زیتونه لا شرقیه ولا غربیه لا یهودیه ولا نصرانیه، یکاد زیتها یضیء یکاد العلم ینفجر بها، ولو لم تمسسه نار نور علی نور امام منها بعد امام، یهدی الله لنوره من یشاء یهدی الله للائمه من یشاء(۲۹۵).
امام صادق (علیه السلام) در مورد آیه الله نور السماوات والارض: خداوند نور آسمانها وزمین است فرمودند: مقصود از مثل نور او مانند چراغدان است فاطمه (علیها السلام) واز در میان چراغدان چراغ است امام حسن [(علیه السلام)] واز چراغ در میان شیشه است امام حسین [(علیه السلام)] واز شیشه مانند ستاره درخشان می درخشد] فاطمه [(علیها السلام)] ستاره درخشان در میان زنان اهل دنیا، واز چراغ از درخت پر برکتی می افروزد ابراهیم (علیه السلام)، واز درختی که نه رو به شرق ونه رو به غرب است بلکه آفتاب در تمام روز بر آن می تابد نه یهودی ونه نصرانی، واز روغن آن درخت زیتون نزدیک است خودش نور دهد نزدیک است علم از آن انفجار یابد، واز اگر چه آتش بدان نرسد نوری بالای نوری است امامی [از فاطمه (علیها السلام)] پس از امامی، واز به آن نور هر کس را بخواهد راهنمائی می کند هدایت خداوندی به سوی ائمه [(علیهم السلام)] است هر کس را که بخواهد.
بنابر این حدیث ودهها روایات دیگر، پیشوایان ومعصومان (علیهم السلام) روح وجسمشان نور است.
محبوبهای حقیقی نور افشانی می کنند
شرط اولیه اقتباس نور از محبوبهای حقیقی، نور افشانی خود آنهاست وکعبه های آمال وآرزوهای ما، پیامبر وائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین همواره به نور افشانی می پردازند: ﴿یا ایها النبی انا ارسلناک شاهدا ومبشرا ونذیرا وداعیا الی الله باذنه وسراجا منیرا﴾(۲۹۶).
ای پیامبر! ما تو را فرستادیم گواه ومژده دهند وترساننده ودعوت کننده به سوی خدا به اذن خدا وچراغ نور بخش. ودرباره ائمه طاهرین - که درود خدا بر آنان باد - در کتاب شریف کافی ثقه الاسلام کلینی چنین می بینیم: عن ابی خالد الکابلی قال: سالت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله عز وجل: ﴿فامنوا بالله ورسوله والنور الذی انزلنا﴾(۲۹۷).
فقال: یا ابا خالد النور والله نور الائمه من آل محمد (صلی الله علیه وآله) الی یوم القیامه وهم والله نور الله الذی انزل، وهم والله نور الله فی السماوات وفی الارض، والله یا ابا خالد لنور الامام فی قلوب المومنین انور من الشمس المضیئه بالنهار وهم والله ینورون قلوب المومنین ویحجب الله عز وجل نورهم عمن یشاء فتظلم قلوبهم، والله یا ابا خالد لا یحبنا عبد ویتولانا حتی یطهر الله قلبه ولا یطهر الله قلب عبد حتی یسلم لنا ویکون سلما لنا. فاذا کان سلما لنا سلمه الله من شدید الحساب وآمنه من فزع یوم القیامه الاکبر(۲۹۸).
ابوخالد کابلی گوید: از امام باقر (علیه السلام) از آیه پس به خدا وفرستاده او ونوری که نازل کردیم، ایمان آورید پرسیدم، فرمودند: ای اباخالد! به خدا قسم مقصود از نور، نور امامان از آل محمد (صلی الله علیه وآله) تا روز قیامت است وآنان - به خدا قسم - نور خدایند که نازل شده وآنان - به خدا قسم - نور خدا در آسمانها وزمین اند. قسم به خدا - ای ابا خالد! - هر آینه نور امام در دلهای مومنان پر نور تر از آفتاب جهانتاب در روز است وآنان - به خدا قسم - دلهای مومنان را روشن می کنند وخداوند عز وجل از هر کس بخواهد نورشان را می پوشاند، پس دلهایشان تاریک می گردد.
به خدا - قسم - ای ابا خالد! - بنده ای ما را دوست ندارد وولایت ما را نمی پذیرد مگر اینکه خداوند قلب او را پاک می کند، وخداوند قلب بنده ای را پاک نمی کند مگر اینکه تسلیم ما کند ونسبت به ما تسلیم گردد. پس، وقتی سلم ما شد خداوند او را از حساب شدید نجات می دهد واز فزع اکبر روز قیامت در امان نگاه می دارد. واین چنین محبوبهای واقعی ومشعلهای نور، جسم وجان گروندگان ومحبان خویش را نورانی وباک می کنند ودر نتیجه، نسبت به حق، سلم مطلق می گردند.
اقتباس نور از مراتب پایین آغاز می شود
در نتیجه گفتار کوتاه این بخش می بینیم که نظام جهان در شکل طولی خود، چنین است که هر موجود بالاتر ایجاد کننده وفیض دهنده موجود پایین تر وهر موجود دانی گیرنده نور هستی وکمالات از موجود بالاتر است، واقتباس نور محبت نیز چون نور هستی از مراتب پایین، آغاز می گردد وهر موجود اخس از موجود اشرف نور عشق می گیرد وآن را به موجودات پائین تر از خود می رساند. مسئله نور دهی از محبوب اول وبالذات - الله جل جلاله - اغاز می گردد وبه وسیله مقام حضرت خاتم (صلی الله علیه وآله) وحضرات ائمه پاک (علیهم السلام) ادامه می یابد تا به ضعیف ترین موجودات برسد. همچنین رابطه نور دهنده ونور گیرنده رابطه الاشرف فالاشرف والاقرب فالاقرب است وهر عاشقی می کوشد به معشوق خود تشبه یابد وبالاخره در نهایت تخلقوا باخلاق الله در مرتبه اعلای خود چشم انداز ولی خدا می گردد وباز به مراتب پایین تراز خود افاضه نور اخلاق وکمال می نماید. در اثر اقتباس نور، قرب محب به محبوب وسنخیت اندو بیشتر وشدیدتر می شود تا آنجا که عاشق ومحب به تمام معنی ظرف تابش نور محبوب ومرکز اراده وخواسته او می گردد وحدیث شریف نحن اوعیه مشیه الله(۲۹۹)! (توقیع امام زمان (علیه السلام)) وکریمه ﴿وما تشاءون الا ان یشاء الله﴾(۳۰۰) از آن رتبه حکایت می کنند.
قرب به محبوب شرط اقتباس نور
گفتیم که سنخیت وقرب به محبوب شرط اولیه اقتباس نور از اوست ولذا اقتباس از نور مومن برای منافق امکان پذیر نیست وچهره منافق پاره ابری تاریک را ماند که کوچگترین شعاع نور در آن اثر نمی کند واین عدم سنخیت وقرب ودر نتیجه، عدم سرایت نور در صحرای محشر کبری در زبان قرآن کریم چنین آمده است: یوم یقول المنافقون والمنافقات للذین امنوا انظرونا نقتبس من نورکم قیل ارجعوا ورائکم فالتمسوا نورا فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمه وظاهره من قبله العذاب(۳۰۱).
روزی که مردان وزنان منافق به مومنان می گویند: مشتابید (وبه ما فرصتی دهید) تا از نور شما روشنائی بگیریم، در پاسخ به آنها گویند برگردید واز آنجا نور برگیرید. پس میان آندو (دوزخیان وبهشتیان) حصاری حائل گردد وبر آن دری است که درون آن (در بهشت) رحمت وبیرون آن عذاب است. والبته، مقدار نور هم به مقدار قرب مربوط می شود: هر چه محب به محبوب خویش مقرب تر گردد، نور بیشتری از او در می یابد تا آنجا که اصل نور محبوب می گردد، مانند امام عصر (علیه السلام) که نور خداست. یهدی الله لنوه من یشاء.
لازمه اقتباس نور شرح صدر است
نور برگرفته از معشوق حقیقی، دل عاشق را وسعت می بخشد وهمین وسعت زمینه تسلیم نسبت به محبوب اول را فراهم می سازد. افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه(۳۰۲).
کسی که خداوند دلش را بر روی اسلام گشود واو در پرتو نور گارش جای داد، همانند کسی است که ایمان ندارد؟! جذب وگرفتن نور شدید محبوب، نیامزند دلی مهیا وقلبی گشاده است تا بتواند آن را در خود جای دهد وجان خود را روشن نماید. واز آن سو، خود نور شدید وقرب محبوب نیز شرح صدر را موجب می گردد. شرح صدر برای اخذ واقتباس نور، نعمتی است که خداوند به پیامبر (صلی الله علیه وآله) منت نهاده وچنین بیان می فرماید: ﴿الم نشرح لک صدرک ووضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک﴾(۳۰۳).
آیا به تو [ای پیامبر (صلی الله علیه وآله)] شرح صدر ندادیم، واز تو وزر وسنگینی را برنداشتیم همان که پشت تو را می شکست؟! وبه خاطر این نعمت عظمی دل او عرش خدا ومظهر انوار بی پایان رحمت واسعه الهیه شده واین قلب وسعت یافته که از دریای عبودیت وایمان مشروب می گردد توان تحمل واستقرار عظمت وبزرگی حق تعالی را پیدا گرده است: قال الله جل جلاله: لا یسعنی ارضی ولا سمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المومن(۳۰۴).
زمین وآسمان من توان ووسعت مرا ندارند اما قلب بنده مومن من توان وتحمل مرا دارد.
گفت پیغمبر که حق فرموده است * * * من نگنجم هیچ در بالا وپست
در زمین وآسمان وعرش نیز * * * من نگنجم این یقین دان ای عزیز
در دل مومن بگنجم ای عجب * * * گرا مرا جوئی در آن دلها طلب
اما دیگری موجودات را یاری چنین تحملی نیست وحتی محکمترین آفریده های خدا - یعنی کوهها - توان پذیرش کلمات وگفتارهای او را ندارند تا چه رسد به پذیرش جلوات عظمت ذات وی: لو انزلنا هذا القرآن علی جبل لرایته خاشعا متصدعا من خشیه الله(۳۰۵).
اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم می دیدی که از ترس خدا خاشع ومتلاشی می شد. واین حقیقت، بیانگر شرح صدر نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) است که می تواند این سنگینی ها را به دوش کشد ودر عین حال، از شدت وسختی آن در هنگامه وحی دانه های عرق بر پیشانی نورانی اش می نشیند وحالت او دگرگونی می یابد. اما دلهای قسی وتنگ، توان اقتباس از کمترین نور محبوب را ندارند ولذا قرآن کریم می فرماید: ﴿افمن شرح الله صدره للاسلام فهو علی نور من ربه فویل للقاسیه قلوبهم من ذکر الله اولئک فی ضلال مبین﴾(۳۰۶).
آیا کسی که خدا دلش را برای اسلام گشود واو در پرتو نور پروردگارش جای دارد، همانند کسی است که ایمان ندارد؟! پس وای بر سخت دلانی که یاد خدا در دلهاشان راه ندارد (قسی القلب هستند)، که در گمراهی آشکارند.
در اثر اقتباس نور تمامی ادراکات عاشق نور می گردد
در اثر افاضه مستقیم نور از جانب یار، اقتباس آن از طرف عاشق، مراحل قرب وولاء، یکی پس از دیگری طی می شود ونور تمامی اعضاء وجوارح محب را فرا می گیرد وهمه ادراکات او با نور وشعاع یار اداره می شود. این پدیده عشق در زیارت نور سلام علی آل یس بدین صورت است که پس از حکایت غایبانه از محبوب وسپس تعالی عاشق وقرار گرفتن او در مقابل محبوب دور از نظر، خود همه دارائی خویش را در اختیار محبوب قرار می دهد وبدین وسیله با محبوب محبوب نیز قرب وولاء حاصل می کند ولیاقت آن می یابد تا با او نجوا کند واز این منبع لا یتناهای نور کسب روشنی وضیاء نماید. او در حالی که مراتب قرب امام خویش را سپری کرده ودر فضای بی انتهای بندگی خدا قرار گرفته است از خداوند چنین می خواهد: اللهم انی اسئلک ان تصلی علی محمد نبی رحمتک وکلمه نورک خداوندا! از تو مسئلت می کنم که درود فرستی بر محمد پیامبر رحمتت وکلمه نورت وان تملأ قلبی نور الیقین واینکه قلب مرا مشرق انوار یقین گردانی وصدری نور الایمان وسینه ام را از نور ایمان مملو سازی وفکری نور النیات واندیشه ام را از نور نیات پر کنی وعزمی نور العلم وقصد وعزمم را به نور دانش منور فرمائی وقوتی نور العمل ونیروی کارم را نور اعمال صالحه دهی ولسانی نور الصدق وزبانم را نور راستی گفتار بخشی وسمعی نور الحکمه وگوش مرا نور حکمت عنایت فرمایی ومودتی نور الموالات لمحمد وآله (علیهم السلام).
ومودت ودوستی مرا به خورشید تابان ولایت محمد وآل او (علیهم السلام) فروزان کنی. تمامی اینها یک نور بیش نیست وآن نور وجود محبوب است که همه قوای محب را نورانی می کند. البته، در اثر تابش این نور بر یک یک اعضاء وحواس وادراکات عاشق، عقاید وافکار وافعال وتمامی شئون زیستن او تصفیه وتزکیه می گردد وبه خواسته محبوب نزدیک می شود وصحت عقاید واعمال وکردار او از سوی محبوب امضاء می گردد. واین مسئله عمیق روحانی، زمینه ابراز عقاید وافکار را از جانب محب، سبب می شود که در همین سرود نور می گوئیم: اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمدا عبده ورسوله لا حبیب الا هو واهله. تو را ای مولای من! گواه می گیریم که من گواهی می دهم بر اینکه معبوی جز خدا نیست ومحمد [(صلی الله علیه وآله)] بنده ورسول اوست ومحبوبی جز او واهل بیت او [سلام الله علیهم اجمعین] نیست.
انقلاب ماهیت
از محبت تلخها شیرین شود * * * از محبت مسها زرین شود
از محبت دردها صافی شود * * * وز محبت دردها شافی شود
از محبت خارها گل می شود * * * وز محبت سرکه ها مل می شود
از محبت دار تختی می شود * * * وز محبت بار بختی می شود
از محبت سجن گلشن می شود * * * بی محبت روضه گلخن می شود
از محبت نار نوری می شود * * * وز محبت دیو، حوری می شود
از محبت سنگ روغن می شود * * * بی محبت موم آهن می شود
از محبت حزن شادی می شود * * * وز محبت غول هادی می شود
از محبت نیش نوشی می شود * * * وز محبت شیر موشی می شود
از محبت سقم صحت می شود * * * وز محبت قهر رحمت می شود
از محبت مرده زنده می شود * * * وز محبت شاه بنده می شود
این محبت هم نتیجه دانش است * * * کی گزافه بر چنین تختی نشست
دیگر از آثار عشق ومحبت، انقلاب ماهیت عاشق است:
در آتش عشق، ماهیت در سوز عشق گداخته وتبدیل به ماهیت دیگر می شود وچون شمع جامد که در سوز عشق حالت جمود ویک شکل بودن خود را از دست می دهد ومیعان وسیلان یافته به زمین می ریزد، عاشق نیز در پای معشوق خود از شمع می آموزد که بگرید وبگدازد وبسوزد:
از شمع سه گونه کار می آموزم * * * می گریم ومی گدازم ومی سوزم
در مکتب عشق دین، انقلاب ماهیت عاشق گذر کردن از منازل خود بینی وخودپرستی به کمال پرستش محبوب محبوبهاست. البته این ویژگی محبت واقعی است که انسان را در رسیدن به درجات کمال انسانی یار می دهد وبا پشت سرگذاشتن منازل حیوانی وحتی انسانی ونیل به مراحل انسانی واقعی، از مدارج کمال یکی پس از دیگری گذشته، به مرحله فرشتگان وبلکه بالاتر می رسد ویا از هجران محبوب گذشته، به وصال وقرب او نائل می گردد واز حجابهای ظلمت وسردی وجمود به گرمی وحرارت وانعطاف می گراید ودر این مسیر، گاه دفعی وگاه تدریجی، کمال می یابد.
سرعت انقلاب ماهیت
شدت وسرعت انقلاب ماهوی انسان بستگی به مقدار وشدت محبت او دارد، مثلا عشق او به امام عصر (علیه السلام) وبه محبوب محبوبها هر چه شدیدتر باشد تغییر ودگرگونی او عمیق تر وبیشتر وسریع تر خواهد بود. عاشق در مسیر منازل عشق همچون کوره های آتش است که هر چه حرارتش شدیدتر باشد فلزات درزون خود را سریعتر وبهتر تغییر می دهد. در تاریخ عاشقان ودلدادگان بسیار روده اند افرادی که در آنان انقلاب ماهیت رخ داده است، هم به تدریج وباگذشت زمان وهم به طور دفعی وناگهانی. هنگامی که ماهیتی منقلب شد احکام آن نیز تغییر می یابد، در سیر وانقلاب ماهیت انسان از حیوانیت به مراحل انسانیت، بینش وگرایش او نیز منقلب می شود.
اسلام انقلاب ماهیت می کند
در فقه اسلامی یکی از مطهرات، اسلام است که جان کافر را به موجودی دیگر تبدیل می نماید وتمام احکام پیشین را می پوشاند وجبران می کند. واین از آن جهت است که تمامی ارکان دین جز محبت نیست. حدیث شریف وعبارت هل الدین الا الحب(۳۰۷).
ناطق وگویای این واقعیت غیر قابل تردید است. در روایات آمده است که: الاسلام یجب ما کان قبله(۳۰۸).
اسلام می پوشاند آنچه را که قبلا بوده است. شاید دلیل اینکه شخص تازه مسلمان دیگر موظف به قضای نماز وروزه های قبل نیست، این است که به طور ناگهانی نور شدید وحرارت محبت حق، تمامی وجودش را تغییر می دهد واو گویا دیگر آن موجود پیشین نیست تا چیزی در عهده اش باشد، زیرا با صبغه اسلام - که بهترین صبغه هاست - دیگر نخاله ای در وجود او باقی نمی ماند وهمه ناخالصیهای او را خالص وپاک می کند ودل سخت را نرم می گرداند وحیات تازه در کالبد او می دمد واز زندان تاریک ومحدود ماده گلشنی بی انتها می سازد.
انقلاب ماهیت در کلام امیرالمؤمنین
قال امیر المومنین (علیه السلام): حب الله نار لا یمر علی شیء الا احترق ونور الله لا یطلع علی شیء الا اضاء وسحاب الله ما یظهر من تحته شیء الا غطاه وریح الله ما تهب فی شیء الا حرکته وماء الله یحیی به کل شیء وارض الله ینب منها کل شیء فن احب الله اعطاه کل شیء من المال والملک(۳۰۹).
[قهرمان عشق ومحبت خداوندی] علی (علیه السلام) می فرمایند: محبت خدا آتشی است که بر چیزی نمی گذرد مگر اینکه آن می سوزد، ونور خدا بر چیزی نمی تابد مگر اینکه آن را ضیاء می بخشد، واز زیر ابر پر باران خدائی چیزی عبور نمی کند مگر اینکه آن را به برکت خود می پوشاند، ونسیم الهی بر چیزی نمی وزد مگر آن را به حرکت در می آورد وبا آب حیات خالق یکتا هر چیزی حیات می یابد واز زمین آفریدگار هر چیزی می روید. پس، کسی که خدا را دوست بدارد خداوند به او همه چیز می دهد از مال وملک.
اگر چه این حدیث درباره حب خدا ومحبوب اول وبالذات است که احد وصمد است، اما درباره پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمه هدی (علیهم السلام)، که وجود وجانشان به نار حب الله محترق شده وغیر از حب او چیزی ندارند، نیز به نوبه خود صدق می کند.
دریای دل امام حب الله را در حد اعلا دارد
وجود امام (علیه السلام) که دارای محبت بی ساحل خداست همه این کمالات را که در حدیث فوق دیدیم داراست وبه خاطر گداختگی در حب الله آن چنان شده که مصداق اتم گفته خودشان است: امام رضا (علیه السلام) در وصف امام می فرمایند: الامام البدر المنیر، والسراج الزاهر، والنور الساطع، والنجم الهادی فی غیاهب الدجی، واجواز البلدان والقفار ولجج البحار. الامام الماء العذب علی الظما والدال علی الهدی والمنجی من الردی. الامام النار علی الیفاع، الحار لمن اصطلی به والدلیل فی المهالک، من فارقه فهالک.
الامام السحاب الماطر والغیث الهاطل والشمس المضیئه والسماء الظلیله والارض البسیطه والعین الغزیره والغدیر والروضه. الامام الانیس الرفیق والوالد الشفیق والاخ الشقیق. والامام البره بالولد الصغیر ومفزع العباد فی الداهیه الناد. الامام امین الله فی خلقه وحجته علی عباده وخلیفته فی بلاده والداعی الی الله والذاب عن حرم الله. الامام المطهر من الذنوب والمبرا عن العیوب المخصوص بالعلم الموسوم بالحلم نظام الدین وعز المسلمین وغیظ المنافقین وبوار الکافرین. الامام واحد دهره، لا یدانیه احد ولا یعادله عالم ولا یوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر، مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه له ولا اکتساب بل اختصاص من المفضل الوهاب(۳۱۰).
امام ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان وستاره ای است راهنما در شدت تاریکیها ورهگذر شهرها وکویرها وگرداب دریاها. امام آب گوارای هنگام تشنگی وراهبر به سوی هدایت ونجات بخش از هلاکت است. امام آتش روشن بر بلندی است، وسیله گرمی گرما طلبان ورهنما در هلاکت گاههاست، هر که از او جدا شود به هلاکت رسد. امام ابری است بارنده، بارانی است شتابنده، خورشیدی است فروزنده، آسمانی است سایه دهنده، زمینی است گسترده، چشمه ای است جوشنده، وبرکه وگلستان است.
امام همدم ورفیق، پدر مهربان، برادر برابر، مادر دلسوز به کودک، وپناه بندگان خدا در گرفتاریهای سخت است. امام امین خدا در میان خلقش وحجت او بر بندگانش وخلیفه او در بلادش ودعوت کننده به سوی او ودفاع کننده از حرمتهای اوست. امام از گناهان پاک واز عیبها برکنار است. مخصوص به علم وبه خویشتن داری نشان داراست، موجب نظام دین وعزت مسلمانان وخشم منافقان وهلاک کافران است.
امام یگانه زمان خویش است، کسی به همطرازی او نرسد، دانشمندی با او برابر نباشد، جایگزین ومانند ونظیر ندارد، تمامی فضیلت را داراست بی آنکه خود او در طلبش رفته وبه دست آورده باشد بلکه امتیازی است که خدا به فضل وبخشش به او عنایت فرموده. پس، عاشق که انقلاب ماهیت یافته ونور شده است، هنگامی که قلب ودلش نارالله شد، نورالله شد، سحاب الله شد، ارض الله شد ومنبع نور وحرارت گردید محیط خود را نیز گرمی وضیاء می بخشد. در ایام ولیالی متبرکه که تابش نور حق بیشتر از مواقع دیگر است ولحظات وزش نسیمهای رحیمی حق بر جهان است، دلها زلال تر می گردد ودعاها بهتر به هدف اجابت می خورد، چرا که در اثر انقلاب ماهیت در حرارت عشق وجود او مانند زجاج می گردد که هادی نور می شود ﴿المصباح فی زجاجه الزجاجه کانها کوکب دری﴾(۳۱۱) وهمین صفا موجب تجلی حق در آن می گردد وسخن خدا از آن می جوشد، وخود می خروشد ودیگران را نیز به جوش وخروش می کشد. واز طرفی، چنین فردی که محب وعاشق است، از دیگر سو محبوب اولیاء واصیاء می گردد وارتباط دو طرفه عشق میان او واولیاء خدا برقرار می گردد.
قال النبی (صلی الله علیه وآله): اذا احب الله عبدا من امتی قذف فی قلوب اصفیائه وارواح ملائکته وسکان عرشه ومحبته لیحبوه فذلک المحب حقا. طوبی له ثم طوبی له ثم طوبی له، وله عند الله شفاعه یوم القیامه(۳۱۲).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: هنگامی که خداوند بنده ای از امت مرا دوست بدارد در دل برگزیدگان وارواح فرشتگان وساکنان عرش خود محبت او را می افکند که آنان او را دوست بدارند. پس خوشا به حال او، پس خوشا به حال او، پس خوشا به حال او. وبرای اوست در نزد خداوند مقام شفاعت در روز قیامت.
انقلاب ماهیت در عاشقان حضرت سید الشهداء
۱ - زهیر بن قین بجلی
زهیر در میان قوم خود مردی بزرگوار بود. او شخصی عثمانی بود که در سال شصت هجری با خانواده خود حج بجا آورد وبرگشت ودر راه با امام حسین (علیه السلام) برخورد نمود وبه شرافت علوی مشرف گشت. مردی فزاری روایت می کند که در حین برگشت از مکه با زهیر بودیم ومقارن کاروان امام حسین (علیه السلام) حرکت می کردیم اما به شدت از برخورد با او پرهیز داشتیم. لذا هنگامی که امام حسین (علیه السلام) راه می افتاد، کاروان زهیر توقف می نمود ووقتی او اقامت می کرد، زهیر راه می افتاد. تا اینکه در منزلی به ناچار هر دو توقف کرده، در نزدیکی خیمه او خیمه زدیم. ناگهان در هنگامی که مشغول خوردن غذا بودیم فرستاده ای از جانب امام حسین (علیه السلام) آمده، سلام کرد وارد خیمه شد وگفت: ابو عبدالله الحسین بن علی (علیهما السلام) مرا فرستاده تا تو را به نزد او ببرم. در این هنگام همگی لقمه ها را انداخته چنان بهت زده شدیم که قدرت حرکت از ما سلب شد وچیزی نگفتیم. در این لحظه همسر زهیر گفت: زهیر! فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) دنبال تو فرستاده وتو خواب نمی دهی؟! سبحان الله! برو وسخن او را بشنو واگر نخواستی برگرد! همسر زهیر می گوید: زهیر به خدمت امام حسین (علیه السلام) رفت. لحظاتی نگذشت که با چهره شاداب وخندان برگشت وبلا فاصله دستور داد تا خیمه واثاث او را به نزدیکی خیمه امام حسین (علیه السلام) برده، نصب کنند.
سپس به من گفت: تو را طلاق دادم، به نزد خانواده خود برو! وبه یارانش گفت: هر کس از میان شما می دارد از من پیروی کند، دنبال من بیاید، والا دیگر هنگام جدائی ماست. وسپس گفت: اکنون داستانی برای شما می گویم: در بلنجر جنگ کردیم وخداوند ما را فاتح نمود که غنائمی به دست آوردیم. سلمان به ما گفت: آیا از این پیروزی وغنائم مسرور شدید؟ گفتم بلی. سپس گفت: زمانی که جوان آل محمد (صلی الله علیه وآله) را دریافتید بیشتر خوشحال باشید که در رکاب او مقاتله کنید. اکنون با همه شما خداحافظی می کنم(۳۱۳).
۲ - جون، مولی ابی ذر
بعد از ابی ذر، جون از گروندگان به اهل البیت (علیهم السلام) بود. وی همچنین از اصحاب امام حسن (علیه السلام) وسپس امام حسین (علیه السلام) بود وهمراه آن حضرت در سفرش از مدینه به مکه وسپس به سوی عراق حضور داشت. سید رضی الدین داوودی گفت: هنگامی که جنگ روی داد، در حالی که امام حسین (علیه السلام) ایستاده بود وی از آن حضرت اجازه جنگیدن خواست. پس، حضرت به وی فرمودند: یا جون، انت فی اذن منی(۳۱۴).
پس، اگر به دنبال ما آمدی برای طلب عافیت، خود را به روش ما مبتلا مکن! در این هنگام جون خود را بر روی پای حضرت انداخت ودر حالی که پاهای حضرت را می بوسید گفت: ای فرزند رسول خدا! من در روزهای را حتی شما کاسه لیس شما بودم. اکنون شما را رها کنم؟! همانا بوی من تند وبد وحسب من پست وچهره من سیاه است. پس، آیا دریغ می فرمایی از من بهشت را تا بوی من خوش وجسمم عالی وچهره ام سفید گردد؟ نه! به خدا قسم که از شما جدا نمی شوم تا اینکه خون سیاه من با خون شما در آمیزد. پس، امام (علیه السلام) هم به او اذن دادند.
ومحمد بن ابی طالب گوید: پس از شهادتش امام حسین (علیه السلام) در کنار او ایستاده، فرمودند: خداوندا! چهره او را روشن وبوی او را خوش نما وبا نیکان محشورش گردان وشناسائی بین او وبین آل محمد (علیهم السلام) ایجاد فرما. علمای ما از حضرت باقر (علیه السلام) نقل کرده اند که ایشان از قول پدرشان حضرت زین العابدین (علیه السلام) نقل کرده اند که فرمودند: بنی اسد در هنگام دفن کشته ها در میدان جنگ حاضر بودند، بعد از چند روز جون را یافتند که دفن کنند، مشاهده کردند که بوی مشک از او به مشام می رسد(۳۱۵).
می بینیم که در این قهرمان حماسه عاشورا در اثر جوشش عشق سید وسالارشان، انقلاب ودگرگونی ناگهانی بوجود آمده که هر کدام ره چند صد ساله را در لحظه ای پیموده اند.
تمامی آثار محبت مربوط به انقلاب ماهیت است
با نظری اجمالی بر آثار عشق ومحبت به دست آوردیم که تمامی آثار گرانبهای اکسیر عشق، از انقلاب ماهیت عاشق به وجود می آید، وگر نه با حفظ جمود وایستائی فرد، این همه آثار وتابش اشعه نور محبت امکان پذیر نیست ویا، به عبارت فنی وعلمی دیگر، امواج خرواشان در ساحل دریای محبت از امواج وتغییرات درونی وجوهری عاشق پدید می آید که گفته اند: کل ما بالعرض لابد وان ینتهی الی ما بالذات. ونیز حکما در دلیل اثبات حرکت جوهری گفته اند: وجود جوهر وجودی است که محل وموضوع نمی خواهد وروی پای خود می ایستد ووجود عرض، وجودی است که موضوع می خواهد، وبه تعبیر دیگر، اعراض نمودهای بود جوهر وسواحل ودامنه های آن محسوب می شوند.
وچون حرکت در برخی از مقولات مانند مقوله وضع، کم وکیف مورد قبول فلاسفه قائل به حرکت می باشد واعراض دامنه ها ونمودهای جواهرند، بنابر این کمالات اعراض بایستی به جواهر منتهی شود. یعنی حرکت در مقولات عرضی منتهی به حرکت در جوهر وذات اشیاء می شود ودر نتیجه، خروش درونی اشیاء است که به سواحل ودامنه های آنها نیز سرایت کرده، آنها را به حرکت در می آورد وآنچه که برای ما محسوس است حرکت در اعراض می باشد که به برهان عقلی ما را به حرکت جواهر وذوات راهنمایی می کند. آثار وخواص دیگر محبت نیز نسبت به انقلاب ماهیت چنین حکمی دارد.
وقتی آتش عشق درون وذات وطبیعت وحقیقت کسی را سوخت وروح او را فراگرفت، این خروش وهیجان درونی در همه اطوار وشئون وحرکات وسکنات او اثر می گذارد، ودر نتیجه، در راه محبوب خسته نمی شود وتسلیم محبوب می گردد، جز او به کسی توجهی ندارد ودر بیقراری وانتظار بسر می برد ودر آستانه او می نشیند وهمچنین...
انقلاب ماهیت در احادیث
اکنون انقلاب ماهیت را در کلمات در ربار امامان وپیشگامان عشق ومحبت سلام الله علیهم اجمعین می بینیم. مثلا زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) که از آثار عشق ومحبت نسبت به اوست، چنین تغییر ودگرگونی ایجاد می کند که شقی را به سعید مبدل می کند، حیات معنوی می دهد، وطول عمر ایجاد می کند، موجب غفران می گردد، طلای وجود انسان را خالص می کند وآثار دیگر...
۱- عبدالله بن میمون قداح گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: ما لمن اتی قبر الحسین بن علی (علیه السلام) زائرا عارفا بحقه غیر مستنکف ولا مستکبر؟ قال: یکتب له الف حجه مقبوله والف عمره مبروره، وان کان شقیا کتب سعیدا ولم یزل یخوض فی رحمه الله(۳۱۶).
چه اجری است برای کسی که قبر امام حسین (علیه السلام) را با معرفت زیارت کند وتکبر وخودپسندی نشان ندهد؟ فرمودند: برای او هزار حج مقبول وهزار عمره نیکو نوشته می شود واگر شقی باشد در زمره سعدا نوشته می شود وهمواره در رحمت خدا مستغرق می گردد.
۲ - عن عبد الملک الخثعمی عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال لی: یا عبد الملک لا تدع زیاره الحسین بن علی (علیهما السلام) ومر اصحابک بذلک یمد الله فی عمرک ویزید الله فی رزقک ویحییک الله سعیدا ولا تموت الا شهیدا ویکتبک سعیدا(۳۱۷).
عبدالملک گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمودند: ای عبدالملک! زیارت حسین بن علی (علیه السلام) را از دست نده ویاران خود را نیز به آن توصیه کن که زیارت آن حضرت موجب ازدیاد عمر وروزی است وخدا به وسیله آن تو را با خوشبختی محشور می کند ونمی میری مگر به شهادت وخداوند تو را در زمره سعدا می نویسد.
۳ - عن سلیمان بن خالد عن ابی عبد الله (علیه السلام) قال: سمعته یقول: ان لله فی کل یوم ولیله ماه الف لحظه الی الارض یغفر لمن یشاء منه ویعذب من یشاء منه ویغفر لزائری قبر الحسین بن علی (علیهما السلام) خاصه ولاهل بیتهم ولمن یشفع له یوم القیامه کائنا من کان. قلت: وان کان رجلا قد استوجب النار؟ قال: وان کان، ما لم یکن ناصبیا(۳۱۸).
سلیمان بن خالد گوید: شنیدم از امام صادق (علیه السلام) که می فرمودند: خداوند در هر روز وشب صدهزار مرتبه بر زمین عنایت دارد که هر کس را بخواهد می آمرزد وهر کس را بخواهد عذاب می کند وزائران قبر امام حسین (علیه السلام) را مخصوصا می بخشد ونیز خانواده های آنان وشفاعت شدگان او را در روز قیامت هر کس باشد می آمرزد. راوی گوید: گفتم حتی اگر مستوجب آتش باشد؟ فرمودند: ولو مستوجب آتش باشد مادامی که ناصبی نباشد.
۴ - عن ابی جعفر (علیه السلام) فی قوله: ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه فیحب بهذا ویبغض بهذا. فاما محبتنا فیخلص الحب لنا کما یخلص الذهب بالنار لا کدر فیه. من اراد ان یعلم حبنا فلیمتحن قلبه. فان شارکه فی حبنا حب عدونا فلیس منا ولسنا منه والله عدوهم وجبرئیل ومیکائیل والله عدو الکافرین(۳۱۹).
امام باقر (علیه السلام) در مورد آیه کریمه که می فرماید: خدا برای کسی در داخل سینه اش دو قلب قرار نداده است. می فرمایند: تا با یکی دوست بدارد وبا دیگری دشمنی کند. اما محبت ما باعث خالص شدن محبت می شود، آن گونه که طلا با آتش خالص می شود که دیگر کدورتی در آن نیست. پس، کسی که می خواهد محبت ما را بداند باید قلب خود را امتحان کند، اگر دید که با محبت ما محبت دشمنان ما نیز وجود دارد، پس از ما نیست وما نیز از او نیستیم، وخداوند وجبرئیل ومیکائیل دشمنان اویند وخداوند دشمن کافران است.
۵ - عن ابی سعید الخدری قال: قال رسول الله (صلی الله علیه وآله): من رزقه الله حب الائمه من اهل بیتی فقد اصاب خیر الدنیا والاخره. فلا یشکن احد انه فی الجنه، فان فی حب اهل بیتی عشرین خصله، عشر منها فی الدنیا وعشر فی الاخره. اما فی الدنیا فالزهد والحرص علی العمل والورع فی الدین والرغبه فی العباده والتوبه قبل الموت والنشاط فی قیام اللیل والیاس مما فی ایدی الناس والحفظ لامر الله ونهیه عز وجل والتاسعه بغض الدنیا والعاشره السخاء. واما فی الاخره فلا ینشر له دیوان ولا ینصب له میزان ویعطی کتابه بیمینه ویکتب له براءه من النار ویبیض وجهه ویکسی من حلل الجنه ویشفع فی مائه من اهل بیته وینظر الله عز وجل جل الیه بالرحمه ویتوج من تیجان الجنه والعاشره یدخل الجنه بغیر حساب فطوبی لمحبی اهل بیتی(۳۲۰).
ابوسعید خدری می گوید: پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: آن کس که خداوند محبت ائمه اهل بیت مرا روزی او کند پس به خیر دنیا وآخرت می رسد وجای تردید نیست که در بهشت خواهد بود، زیرا در محبت اهل بیت من بیست خصلت هست که ده خصلت آن در دنیا وده خصلت در آخرت است. اما ده خصلت دنیا عبارت است از: زهد وحرص بر عمل وپارسائی در دین ومیل به بندگی وتوبه پیش از مرگ وشادابی در نماز شب ومایوس بودن از آنچه در دست مردم است وحفاظت امر ونهی خداوند ونهم بغض دنیا ودهم سخاوت.
واما ده خصلت آخرت این است: نامه عملی برای او باز نمی شود وترازو نخواهد داشت، کتابش بدست راستش داده خواهد شد وبرائت از آتش برایش نوشته می شود چهره اش سفید واز زیورهای بهشت پوشیده می شود وصد نفر از خانواده خود را شفاعت می کند وخداوند به او نظر رحمت می کند واز تاجهای بهشت بر سرش گذاشته می شود ودهم اینکه وارد بهشت می گردد بدون حساب. پس خوشا به حال دوستداران اهل بیت من. این همه آثار گرانبهای دوستی آن بزرگواران از دگرگونی وانقلاب ماهیت آن دوستداران سرچشمه می گیرد واینکه دورنشان تغییر ماهیت داده وخصایل ده گانه دنیوی ونیز ده خصلت اخروی که به پاداش خصایل دنیوی است روزی آنها خواهد بود که از جمله اینکه در زمره اصحاب یمین خواهند بود ونامه اعمالشان که امام آنها را معرفی می کند در سمت راستشان قرار دارد وخصایص دیگر که جز برای دلباختگان کوی اهل بیت (علیهم السلام) سزاوار نیست. ولذا مثلا اگر بخواهیم اثر تغییر دهی محبت را در همین حدیث شریف بررسی کنیم در نظر بدوی واجمالی نکات زیر به دست می آید:
۱ - نخستین اثر عشق به ائمه (علیهم السلام) - که خود نمونه خداشناسی وخداپرستی هستند - بی اعتنائی نسبت به دنیا ومطامع وزخارف آن است، چرا که با سوختن دل عاشق در آتش محبت آنان، یگپارچه دل به سوی آنها وبه فکر وذکر ویادشان است ودیگر برای دریای زلال دل فرصتی برای توجه به دنیا وزرق وبرقهای آن نمی گذارد وبه حکم ﴿لکیلا تاسوا علی ما فاتکم ولا تفرحوا بما آتاکم﴾(۳۲۱).
واینکه تمامی دارائی جهان را داراست، باز از دست دادن آنچه مربوط به دنیاست وبا به دست آوردن آن، حالت روحی ومعنوی اش تفاوتی نمی کند ومادام که این سرمایه پایان ناپذیر را دارد از این نعمت بزرگ روحی نیز برخوردار است.
۲ - اثر دیگر این تغییر ودگرگونی ماهوی، حرص وعلاقه فراوان به کار در راه محبوب است که تفصیل آن را تحت عنوان خستگی ناپذیری در راه محبوب بیان کرده ایم واین حرص، زاینده آن حرارت ونیروی درونی است که عاشق با توجه به محبوب خود وبرای رسیدن به او وجهت خشنودی وجلب توجهش آنی ولحظه ای از کار نمی ایستد ودر تمامی لحظات در پی فرصتی برای فعالیت است که مگر درجه ای از درجات ارتقاء به آستانه محبوب را طی کرده، به وصال بیشتر برسد وعملی که در متن آن قصد قربت نهفته است ظاهری است از باطن خود عاشق که مملو از سوز وگداز محبوب است واین درون پرخروش، ظاهری به عنوان حرص بر عمل دارد وآن بود، این نمود را داراست.
۳ - پارسائی در دین که رویه دیگر زهد است وتکامل آن به شمار می رود خود نگهدای عاشق از هر چیزی است که معشوقش با آن سر ستیز دارد. احتراز از مکروهات محبوب ودوری از دشمنیهای او امواجی از بیکران دریای دل دوستداران است. اینجاست که محبت محبوبانی چون علی (علیه السلام) ودیگر امامان راستین سلام الله علیهم اجمعین صفا وتقوا وباکی وپارسائی را نتیجه می دهد، که عاشق، پاکی را از محبوب خود می آموزد وارتباط باطنی ودرونی با او عاشق را از هر گژی حفاظت می کند تا کم کم تمامی حرکات وافعال واعمالش به سان محبوب گردد ودر حوزه دین کگه ائین حب وبغض است ورع وپارسائی پیدا کند.
۴ - عبادت یعنی سر بر آستان محبوب سائیدن وتمامی کردارها را برای او واراده او قرار دادن. البته، محبت به اهل بیت (علیهم السلام) مورث چنین اثری است که رغبت ومیل شدید به بندگی است، زیرا ملاک حرارت درونی واینکه عشق تمامی وجود او را پر کرده وبر جان وسرش حکومت می کند فعالیت وکوشش او برای جلب رضایت محبوبها ومحبوب محبوبهاست، یعنی در اثر عشق به اهل بیت (علیهم السلام) محب هر لحظه دنبال فرصت لقای محبوب است که جز در سایه عبادت امکان پذیر نیست. او لحظه شماری می کند تا چه زمان، فراق او تبدیل به وصال گردد، که با او انس یابد، ذکر او را به میان آورد، با او هم مجلس گردد، صدای او را بشنود، به فرمانش گوش سپارد وآن را لبیک گوید، که هم خود با خدای محبوبها انس گیرد وهم همرنگ وهمگان آنان گردد. واین انتظار وصال یکی از جلوه های خود را در نماز اول وقت نشان می دهد که عاشق گویا قلبش برای رویاروئی محبوب وانجام فرمان او می تپد وبه محض شنیدن ندای جانان اذان لبیک عاشقانه گفته وبه نماز می ایستد، ویا اینکه در عبادت روزه به استقبال رفته، چند روز جلوتر آمادگی وعلاقه ورغبت از خود برای این وصال اعلام می کند.
۵ - توبه قبل از مرگ که به معنای برگشت به سوی خدا وپشیمانی از تمامی نابکاریها وناسزاواریهاست اثر بارز دیگر عشق نسبت به ائمه (علیهم السلام) است، زیرا بنابر نون همرنگی وهمگانی با محبوبهای پاک که همواره در حال سیر وسلوک الی الله وبرگشت به سوی او هستند وبه حکم دوست داشتن محبوب آنان، عاشق صادق پیش از اینکه در لقای قهری یار قرار گیرد خود با رغبت وبه میل باطنی، تمامی ما سوی الله را پشت سر می اندازد وتنها به سوی الله که معبود وصف نانشدنی است رجوع می کند ولقای تام وتمام را در قفس تنگ وتاریک دنیا تمرین نموده، آمادگی کامل برای وصال او پیدا می کند وکار خود را پیش از، از دست رفتن فرصتهای طلائی تکمیل کرده، خانه وصال را ساخته وتزئین می نماید.
۶ - دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) به پیروی از پیشوایان خود ودر ادامه طریق وروشن آنان، با جان جانان بستگی وعلقه می یابد ودر پی ایجاد علقه بیشتر ووصال عمیق تر به قعالیت می پردازد. او در پی خلوت کردن با یار خویش است. او می خواهد به دور از چشم ناپاگان ونامحرمان با محبوب دیدار کند با او به گفتگوهای مخفیانه بپردازد، نجوا کند، غزل عشق بسراید وسر به بندگی بگذارد وتمامی درون خود را در قالب حمد وتسبیح وتهلیل ورکوع وسجود وقیام وتوبه ودعا وعذرخواهی ابراز واظهار کند. این است که به تمام وجود در انتظار خلوت ترین لحظات ساعت شماری می کند، دلش می تپد، خواب از چشمش ربوده می شود، تا مگر قسمت آخر شب را - که شیرین ترین لحظات خواب است - درک کند وبا صدای سبوح قدوس وبا خروس سحری همنوا گردد - که این خود این بیداری را برگزیده - وندای عذرخواهی العفو العفو را به گوش محبوب برساند وموقعیت عشق وبندگی خویش را با فریاد هذا مقام العائذ بک من النار نشان دهد. واین نشاط وشادابی را از درون وماهیت گداخته در کوره عشق ائمه (علیهم السلام) به دست می آورد واین خوشی وشادابی چنین وصلی در تمامی لحظات شبانه روز با او هست که او گویا با فرشتگان ﴿والناشطات نشطا﴾(۳۲۲) همیاری دارد.
۷ - این دل بستگی وفنا، واین شادابی ونشاط وهمواره در راه محبوب کوشیدن، تمامی جان عاشق اهل بیت (علیهم السلام) را فرا می گیرد وچشم انداز او در همه مواقع وهمت بلند او در تمامی شئون زندگی رضا وخشنودی یار می گردد وچون حکومت جان او با محبوب است، دیده دل وقلب او تنها به سوی خدا باز می گردد واز تمامی صورتهای دیگر بسته می شود، هر چه می خواهد از او می خواهد وهر چه می طلبد از او می طلبد، روبه سوی او می کند، از همه عالم می برد وتنها با او ارتباط می یابد تنها به دست خدا می نگرد بلکه خود دست پر قدرت خدا می شود واز آنچه در دست مردم است مایوس می گردد، حتی نان ونمکش را هم از خدا می خواهد بلکه به جائی می رسد که چیزی نمی خواهد جز وصال خود یار.
۸ - عاشق در چنین سیر صعودی خود خافظ ونگهبان امر ونهی خدا می گردد، چرا که غرض از امر ونهی جز بندگی وچشم پوشی از غیر ودلبستگی به خدا نیست واو با این علقه عمیق وبا این وصال دائم خود تبلور امر ونهی خدا می شود وبا قول وعمل وکردار وافکارش فرمان خدا را نگاهبانی می کند وبا ترک وعدم ارتکاب منهیات نگهدار حریم دین می گردد. حال، روح او عین گردن نهادن به امر محبوب می شود مسیر او مسیر حق، وکلامش جز در راه محبوب بیان نمی شود، بلکه او مصداق وما تشاءون الا ان یشاء الله شده، مدار حق ومدیر جهان شرع می گردد والگو وقالب واسوه برای دیگر عاشقان می شود.
۹ - او در راه رسیدن به رضای محبوب از هیچ کوششی دریغ نمی کند وهر مانعی را از سر راه بر می دارد. پس، هر چه او را در وصالش کمک نماید از آن کمک می گیرد وهر چه در سر راهش مانع شود آن را بر می دارد. زمینه های یاری یارش را دوست دارد وعوایق راه او را دشمن. او بر طارم اعلی می نشیند وچشم اندازش مقام محمود می گردد، به دنیای پست اعتنا نمی کند بلکه آن را پلکانی برای صعود خود قرار می دهد، دنیا را برای دنیا نمی خواهد بلکه با او بغض نشان می دهد. بزرگترین دشمن او دنیائی است که او را به وصال محبوبش نرساند ومیان او ویارش حایل گردد. پس، او همچون پیشوای راستین وعاشق خود باخته در راه خدا - یعنی علی (علیه السلام) - دنیا را سه طلاقه می کند. اثر دیگر محبت وپیروی چنین محبوبی بغض با دنیا می شود. او با دنیا واهل آن نمی آمیزد، در میان آنان زندگی می کند ولی از سنخ آنها نیست، تنش در میان مردم وروحش با یار در نجواست، پایش در فرش زمین وسرش در عرش رحمان است.
۱۰ - پس هر چه دارد از سنخ دنیا، از دست می دهد ومی بخشد وآنچه از سنخ دوست دارد به خود می گیرد. آری، دهمین اثر چنین محبت مواجی، سخا وبخشش است. برای کسی که به دنیا با نظر بغض می نگرد نگهداری آن معنی ندارد بلکه برای رضای محبوبها وهمچون آنها در راه خدا انفاق می کند ومانند پیشوایان خود که ویطعمون الطعام علی حبه مسکینا ویتیما واسیرا او نیز با اینکه نیازمند ظاهری است اما در راه محبوب ایثار می کند که ویوثرون علی انفسهم ولو کان بهم خصاصه. واین چنین دلباخته ای تنها به دارائی حقیقی دل خوش دارد که رضوان من الله اکبر. واین چنین سوخته ای شراب طهور از دست خود معشوق می چشد که وسقاهم ربهم شرابا طهورا.
واینها همگی نتیجه آن انقلاب درون دوستدار است که اکسیر محبت علی (علیه السلام) واولاد او - که درود خدا بر آنان باد - مس وجود او را به معدن طلای ناب تبدیل کرده وباطن تاریک او را به نور تغییر داده واز یک پارچه پارکی وطهارت وتقوا ونور ساخته وپرداخته است.
آثار اخروی محبت اهل بیت در حدیث مورد بحث
اثر اخروی، پاداش وپذیرائی محبوب است از محب خود واین پذیرائی نتیجه وثمره آن دریای زلال محبت وآن سوز وگداز است که عاشق در دنیا ناخالصیهای خود را از دست داده وتمامی آنها را تبدیل به نور وروشنائی نموده وتکلیف عشق ومحبت خود را از پیش روشن ساخته وکار آینده خویش را به خوبی تنظیم کرده وخود را نشان داده ویک پارچگی ویک رنگی درون وبیرون را به منصه ظهور گذاشته واکنون وارد آستانه محبوب ومحبوبها گشته است.
بنابر این، حالا در دادگاه عدل کاری وپرونده ای ندارد ودیوانی برای او گشوده نمی شود، ترازوی عمل او تنها عشق عاشقان الله ومعشوقهای او بوده، پس ترازوئی برای او نصب نمی گردد، چرا که در شئون گوناگون زندگی اش اهل بیت (علیهم السلام) را به عنوان ترازو برگزیده وبر میزان الاعمال (امیرالمومنین (علیه السلام)) وموازین القسط (ائمه سلام الله علیهم) سر تسلیم نهاده واندیشه وعمل واخلاق خود را با آنان تطبیق داده وآنان را به راستی امام وپیشوای خود ساخته که کتاب او به دست راستش داده شده واو دیگر با جهنم سنخیت ندارد، پس چهره او برائت ودوری از آتش جهنم شده است.
پس، او سفید رو است زیرا سفیدی روی خود را از نور یار اقتباس نموده، که رویش جز به روی یار ومحبوب نبوده واین نور باطن او در نشئه یوم تبلی السرائر ظهور کرده، او را معرفی می کند واز زیورهای بهشت وبهشتیان - که در دنیا به دنبال آنان بوده وهم آنان را محبوب خود قرار داده - آراسته می گردد واین نور وآراستگی به وابستگان (اهل بیت) او نیز نور افشانی وسرایت می کند وصد نفر از آنان نیز از برکت نور وزیور او بهره برده، مورد شفاعت قرار می گیرند، زیرا شفاعت را که یکی از شئون مقام محمود است از یاران خویش به ارث برده. پس، خداوند با دیده رحمت ورافت می نگرد واو را مشمول رحمت رحمانیه ورحیمیه خود می سازد واز تاجهای بهشت بر سرش نهاده شود که تمامی محشریان بدانند او عاشق علی (علیه السلام) بوده واین اندیشه ومغز وفکر وروح او را بشناسند، پس علامت علوی بهشت را دارا خواهد بود. ونتیجه وپاداش هم اینکه بدون حساب وارد بهشت شده، در وصال محبوبهای آشنای خویش قرار می گیرد وبه زیارت ودیدار تمام وکمال آنان نائل می گردد. این است که پیامبر خدا - درود بی پایان خدا بر او وخاندانش - در پایان حدیث می فرمایند: پس، خوشا به احوال دوستداران اهل بیت من (صلوات الله علیهم)!.
امام صادق (علیه السلام) درباره عاشقی از خیل سوختگان حبیب خدا محمد مصطفی (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: کان رجل یبیع الزیت، وکان یحب رسول الله (صلی الله علیه وآله) حبا شدیدا، کان اذا اراد ان یذهب فی حاجته لم یمض حتی ینظر الی رسول الله (صلی الله علیه وآله) وقد عرف ذلک منه، فاذا جاء تطاول له حتی ینظر الیه.
حتی اذا کان ذات یوم دخل فتطاول له رسول الله (صلی الله علیه وآله) حتی نظر الیه ثم مضی فی حاجته فلم یکن اسرع من ان رجع. فلما رآه رسول الله (صلی الله علیه وآله) قد فعل ذلک، اشار الیه بیده: اجلس! فجلس بین یدیه فقال: ما لک فعلت الیوم شیئا لم تکن تفعله قبل ذلک؟ فقال: یا رسول الله والذی بعثک بالحق نبیا لغشی قلبی شیء من ذکرک حتی ما استطعت ان امضی فی حاجتی حتی رجعت الیک. فدعا له وقال له خیرا، ثم مکث رسول الله (صلی الله علیه وآله) ایاما لا یراه، فلما فقده سال عنه، فقیل: یا رسول الله، ما رایناه منذ ایام. فانتعل رسول الله (صلی الله علیه وآله) وانتعل معه اصحابه وانطلق حتی اتی سوق الزیت، فاذا دکان الرجل لیس فیه احد، فسال عنه جیرته فقالوا: یا رسول الله مات ولقد کان عندنا امینا صدوقا الا انه قد کان فیه خصله. قال: وما هی؟ قالوا: کان یرهق، یعنون یتبع النساء. فقال رسول الله (صلی الله علیه وآله): رحمه الله والله لقد کان یحبنی حبا لو کان نخاسا لغفر الله له(۳۲۳).
مردی روغن فروش رسول خدا (صلی الله علیه وآله) را به شدت دوست می داشت، به گونه ای که وقتی دنبال کاری می رفت قبلا می آمد وپیامبر (صلی الله علیه وآله) را می دید، سپس به دنبال کارش می رفت وبه این کار شناخته شده بود. وهنگامی که نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) مشرف می شد آن حضرت گردن می کشیدند تا او ایشان را بنگرد تا اینکه روزی وارد بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) شد وپیامبر صلوات الله علیه وآله گردن کشیدند تا به ایشان نگریست وبعد به دنبال کارش رفت. لحظاتی نگذشت که برگشت. وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله) چنین دیدند با دست اشاره فرمودند که بنشین، واو در مقابل آن حضرت نشست. حضرت فرمودند: امروز رفتار تو غیر از روزهای دیگر بود.
عرض کرد: یا رسول الله! قسم به آن کس که تو را بحق به پیامبری برانگیخت، از یاد شما قلبم طوری شد که نتوانستم به دنبال کارم بروم ولذا برگشتم. در این هنگام حضرت برای او دعای خیر فرمودند. چند روزی بر پیامبر (صلی الله علیه وآله) گذشت که او را ندیدند. از حال او جویا شدند، به آن حضرت گفته شد که ما هم چند روزی است او را ندیده ایم. پیامبر (صلی الله علیه وآله) وجمعی از اصحاب آماده شده، به بازار روغن فروشان رفتند. دیدند دکان مرد روغن فروش تعطیل است. از همسایگان جویای حال او شدند. همسایگان گفتند که او وفات کرده است، او نزد ما مردی امین ودرستکار بود اما در او خصلت زشتی نیز بود. حضرت فرمودند: آن خصلت زشت چه بود؟ گفتند: به دنبال زنان می رفت. پس، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: خدای او را رحمت کند: قسم به خدا که مرا بسیار دوست می داشت، وحتی اگر کسی بود که آزادگان را به عنوان برده می فروخت باز خداوند او را می آمرزید. نتیجه این گفتارها اینکه: سرایت اکسیر محبت در جان ودرون عاشق، او را تغییر کلی می دهد وماهیت او را عوض می کند واین تغییر ودگرگونی بستگی به مقدار وشدت محبت او دارد: هر چه محبت بیشتر باشد عمق تاثیر آن بیشتر وسطح دگرگونی آن وسیع تر خواهد بود وناخالصیهای وجود او را از میان بر می دارد تا آنجا که شبیه محبوب ومعشوق خود می گردد وبا او محشور می شود. این است که علامت محبت به خداوند محبوب تخلق به اخلاق اوست که فرموده اند: تخلقوا باخلاق الله.
بیقراری وانتظار در غیبت یار
انتظار:
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدائی * * * چه کنم که هست اینها گل باغ آشنائی
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است * * * به امید آن که شاید تو به چشم من در آئی
دیگر از آثار وخواص عشق ومحبت بیقراری وچشم به راه بودن محب در غیبت محبوب است. محب در غیاب محبوب خود وبه انتظار قدومش، تمامی وجودش چشم می گردد وبه راه معشوق دوخته می شود. گوش او مترصد شنیدن آوای دلنواز محبوب وزبان او در تلاطم سخن گفتن با او و... بالاخره جان او در پی پذیرش فرمان او است. عاشق همچنان در غیبت او نیز به دنبال یافتن جلوه های گوناگون ونامهای مختلف اوست ودر دوران پر مشقت غیبت نیز همواره خود را در محضر دلبر می بیند وحکومت او را بر جان خویش احساس می کند.
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را * * * کی بوده ای نهان که هویدا کنم تو را
غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور * * * پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را
عاشقان ودلدادگان فرزند حضرت نرجس (علیها السلام) هر روز وهر ساعت چشم براه اند که آن شمع جهان افروز از راه برسد تا پروانگان دل سوخته وپر شکسته در فراقش، دور وجودش حلقه عشق بزنند وهستی خود وهر چه را که دارند، فدا کنند.
بی قراری:
تا کی ز انتظار تو هر دم ز اضطراب * * * آیم برون ز خانه ودر کوچه بنگرم
برای سوخته جمال دل آرای محبوب سخت ترین ایام، روزهای جدائی وچشم براهی اوست:
گویند مرگ سخت بود راست گفته اند * * * سخت است لیک سخت تر از انتظار نیست
در عین اینکه از حلاوت وشیرینی خاصی نیز با خیال وصال برخوردار است، زیرا خروش امواج دریای محبت در فراق به گونه ای است که عاشق را در ساحل آن قرار می دهد واو را برای وصال مهیا می سازد، وچنان می نماید که او در حضور محبوب قرار گرفته وباید که از آداب حضور ووصال برخوردار باشد. ولذا می بینیم که چشم براهان طلوع فجر امید امامت در زمان غیبت در هنگام ذکر یار ومحبوب دور از نظرشان، شرط ادب را چنین تحقق می بخشند که به تمامی قامت رخاسته ورو به قبله دست بر سر گذاشته، استغاثه می کنند. واین بدان معنا است که در حضور ووصال ودر آستانه رحمت او قرار گرفته اند: سئل الصادق (علیه السلام) عن سبب القیام عند ذکر لفظ القائم من القاب الحجه قال: لان له غیبه طولانیه ومن شده الرافه الی احبته ینظر الی کل من یذکره بهذا اللقب المشعر بدولته والحسره بغربته ومن تعظیمه ان یقوم العبد الخاضع لصاحبه عند نظر المولی الجلیل الیه بعینه الشریفه فلیقم ولیطلب من الله جل ذکره تعجیل فرجه. وروی ایضا عن الرضا (علیه السلام) فی مجلسه بخراسان قام عند ذکر لفظه القائم ووضع یدیه فی راسه الشریف وقال: اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه(۳۲۴).
از امام صادق (علیه السلام) سوال شد که چرا هنگام نام بردن لقب قائم از القاب حضرت حجت ارواحنا فداه به پا می خیزیم. حضرت فرمودند: زیرا او غیبت طولانی دارد واز شدت محبتش نسبت به دوستان خود چنین است که هر گاه کسی او را به این لقب ذکر کند (لقب که دلالت بر دولت او دارد وحسرت بر غیبت او را تداعی می کند) بر او نظاره می نماید. لذا تعظیم او خواهد بود که بنده خاضع به پا خیزد، زیرا مولای بزرگوارش به دیده شریف خود بر او نظر می کند. پس، بایستی بنده بایستد واز خداوند تعجیل فرج او را بخواهد. ونیز از امام رضا (علیه السلام) روایت شده است که: در مجلسشان در خراسان، هنگام ذکر لفظ قائم به پا ایستادند. ودو دست خود را بر سر شریف خود گذاشتند وفرمودند: اللهم عجل فرجه وسهل مخرجه. آری، در آئین عاشق چشم براه، دیگر در جائی نشستن مفهوم ندارد وقرار واستقراری در کار نیست ودوستدار ودلباخته به دنبال محبوب خود در تب وتاب ودر تکاپو وجستجو است. سید بن طاووس رضوان الله علیه در کتاب کشف المحجه، در پیرامون انتظار امام عصر (علیه السلام) به فرزندش چنین می گوید: مردم زمانه چنین اند که معتقدان به امامت او (صلوات الله علیه) اگر برده یا اسب یا درهم ودیناری از دستشان برود به تمام وجود سعی وکوشش در یافتن آن می نمایند، اما نسبت به بزرگواری که در ظهورش تاخیر شده وبرنامه او اصلاح اسلام وقطع ریشه دشمنان دین وکفار است به اندازه آن اشیاء محقر تعلق خاطر نشان نمی دهند.
پس، چگونه می توانند ادعای عرفان خدا ورسول او (صلی الله علیه وآله) وامامت امام عصر ارواحنا فداه وموالات او نمایند؟ ادعای عشق با برهان بی قراری مقارن است، پس برای عاشق دلباخته قرار معنی نمی دهد. آتش عشق که جان عاشق را به توده آتشی تبدیل می کند، شعله های آن همچنان زبانه می کشد وعاشق را به حرکت در می آورد:
می زنم هر نفس از دست فراقت فریاد * * * آه اگر ناله نارم نرساند به تو باد
چه کنم گر نکنم ناله وفریاد وفغان * * * کز فراق تو چنانم که بد اندیش تو باد
روز وشب غصه وخون می خورم وچون نخورم * * * چون ز دیدار تو دورم به چه باشم دلشاد
تا تو از چشم من سوخته دل دور شدی * * * ای بسا چشمه خونین که دل از دیده گشاد
از بن هر مژه صد قطره خون بیش چکد * * * چون بر آرد دلم از دست فراقت فریاد
فریاد فراق (دعا)
عشق قرار وسکون را از عاشق می گیرد وبه سوی محبوب خود حرکتش می دهد، تا آنجا که با تمام وجود، محبوب را می خواند (دعا می کند) واین دعا وخواندن مراتبی گوناگون دارد. دعای به زبان، مرتبه خفیفه وجلوه ای از دعای حقیقی است که به تمام جان وهستی انجام می شود وشرط اصلی استجابت دعا همین خواستی حقیقی است که با تمام هستی انجام می پذیرد، یعنی خواسته خود را حتی به رگ وخون بطلبد تا مورد اجابت قرار گیرد. ﴿واذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب دعوه الداع اذا دعان﴾(۳۲۵).
زمانی که بندگانم از من پرسش کردند بدانند که من نزدیک هستم ودعوت داعی را پاسخ می دهم به شرط اینکه مرا بخواند. در اینجا که خداوند متعال به صیغه متکلم وحده (دعان) تعبیر می فرماید به معنای این است که شرط دعا عشق به من وخواندن من وخلاصه توحید واخلاص است. لذا عاشق با تمام وجود موج می شود که ویژگی آن سر کشیدن، بلا رفتن وپایین آمدن است وگویا این سر کشیدن وبلند شدن به خاطر این است که محبوب خود را ببیند وعاشق منتظر دیدار محبوب نیز همانند امواج، خروشان ومتلاطم می گردد وخود را به هر سو می زند تا مگر معشوق را بیابد ودر ساحل وجود او آرام گیرد.
در این صورت است که تمامی وجودش دعا می شود. لذا می بینیم عاشقان کوی محبوب ما - که خود محبوب عالمیان اند - نیز چنین بیتابی وتلاطمی در وجودشان هست که آنان را بی قرار کرده وهمواره در حالت دعا وطلب اند.
بی قراری حضرت رضا در فراق محبوب
امام رضا (علیه السلام) که می داند روز لقای محبوبش روز جمعه است (هذا یوم الجمعه وهو یومک المتوقع فیه ظهورک)(۳۲۶).
در یکی از بهترین لحظات نیایش خود - یعنی قنوت نماز جمعه - این چنین سرود بی قراری وانتظار سر می دهد: اللهم اصلح عبدک وخلیفتک بما اصلحت به انبیاءک ورسلک وحفه بملائکتک وایده بروح القدس من عندک واسلکه من بین یدیه ومن خلفه رصدا یحفظونه من کل سوء وابدله من بعد خوفه آمنا یعبدک لا یشرک بک شیئا ولا تجعل لاحد من خلقک علی ولیک سلطانا واذن له فی جهاد عدوک وعدوه واجعلنی من انصاره انک علی کل شیء قدیر(۳۲۷).
بارالها! کار ظهور بنده شایسته وخلیفه راستینت [امام مهدی (علیه السلام)] را اصلاح فرما، همان گونه که کار پیامبران وفرستادگانت را اصلاح نمودی واز سوی خویش با روح القدس او را یاری وپشتیبانی فرما ودیده بانانی از پیش رو وپشت سر همراه وی گردان تا از هر گزندی نگاهش دارند، وترس وهراس او را به امن وامان دگرگون ساز، که او تو را می پرستد وهیچ چیز را همتا ومانند تو نمی داند. وبرای هیچ یک از آفریدگانت برتری وچیرگی نسبت به ولی خود قرار مده واو را در جهاد با دشمنت ودشمنش اجازت فرما ومرا از یاوران او قرار ده، که همانا تو بر هر کاری توانایی. می بینیم که عاشق دلداده امام زمان ارواحنا فداه، امام رضا (علیه السلام) عالی ترین وبلندترین جملات محبت وعشق را بر زبان می راند ودر این مناجات کوتاه، هم محبوب خود را معرفی می کند وهم آرزوی سلامتی وظهور او را دارد ودر عین حال رهائی گردن او را از هر بیعت گوشزد می نماید وآمادگی خود را برای جهاد در رکاب او اعلام می دارد وبدین وسیله ارتباط معنوی وعاطفی خود را با او ابراز می کند.
سوز فراق در امام صادق
واما حالت امام صادق (علیه السلام) را در فراق فرزند محبوب وششمین نسل خود، حضرت مهدی ارواحنا فداه چنین می بینیم: سدیر صیرفی می گوید: من همراه مفضل بن عمر، ابوبصیر وابان بن تغلب وارد منزل مولایمان امام صادق (علیه السلام) شدیم، دیدیم آن حضرت بر روی خاک نشسته وعبائی خیبری بدون یقه وکوتاه آستین، بر تن کرده ومانند مادر جوان از دست داده جگر سوخته حیران اشک می ریزد، حزن واندوه چهره اش را فراگرفته وتغییر ودگرگونی از گونه هایش پیداست وقطرات اشک بر پهنای صورتش جریان دارد وبا خود زمزمه می کند که: سیدی غیبتک نفت رقادی، وضیقت علی مهادی وابتزت منی راحه فوادی. سیدی غیبتک اوصلت مصابی بفجائع الابد، وفقد الواحد بعد الواحد یفنی الجمع والعدد. فما احس بدمعه ترقیء من عینی وانین یفتر من صدری عن دوارج الرزایا وسوالف البلایا الا مثل بعینی عن غوابر اعظمها وافظعها وبواقی اشدها وانکرها ونوائب مخلوطه بغضبک ونوازل معجونه بسخطک(۳۲۸).
مولای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده وزمین را بر من تنگ نموده وآسایش قلبی را از من برده است. آقای من! پنهانی تو درد ورنج را به سختیهای اندوه زای روزگار پیوسته واز دست رفتن یاران - یکی پس از دیگری - امکان گرد هم آمدن وبرانگیختن را از میان برده است. هنوز از یاد یک بلا وسختی دوران غیبت اشک دیدگانم نخشکیده وسوز وناله دلم آرام نشده است که رنج وشکنج شدیدتر ودردناک تری در برابر چشمانم نمایان می شود.
ای تاب وتوانم را برده * * * رحمی بر این دل افسرده
برگی از گلشن خرم عمر * * * باقی بود آن هم پژمرده
خوناب جگر از ساغر دل * * * در فصل بهار غمت خورده
بیمار توایم ونپرسیدی * * * کاین غمزده به شد یا مرده
جانا قدمی نه، مفتقرت * * * بر خاک درت سر بسپرده
ارزش انتظار
در دوره هجران محبوب، با شکوه ترین روزهای عاشق، چشم براهی وانتظار است ومرگ عاشق در حال انتظار به مثابه فدا کردن خود در راه وآستانه محبوب می باشد. امام صادق (علیه السلام) فرمود: من مات منکم علی هذا الامر منتظرا له کان کمن کان فی فسطاط القائم(۳۲۹).
کسی که از شما در انتظار [امام زمان] بمیرد مانند آن است که در خیمه قائم [(علیه السلام)] وهمراه او باشد. ونیز می فرماید: یا ابا بصیر طوبی لشیعه قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم ولا هم یحزنون(۳۳۰).
ای ابابصیر! خوشا به حال شیعیان ما که در زمان غیبت چشم براه، ودر ظهورش مطیع او هستند. اینان به حق اولیای خدایند که ترس وخوفی بر آنها نیست.
وظیفه شیعه در هجران غیبت، دعا برای وصال وظهور است
مدتها در این اندیشه بودم که چگونه است که امامان معصوم (علیهم السلام) در پاسخ این پرسش که وظیفه شیعه در زمان غیبت چیست؟ فرموده اند: دعا برای ظهور، ودعاهائی را نیز خودشان القاء وتعلیم نموده اند که در کتب حدیث ودعا آمده است. اکنون با این توضیحات دیدیم که دعا کردن نتیجه روشن تلاطم دل عاشق است، زیرا از آثار اولیه امواج محبت وعشق، انتظار ظهور، ووصال محبوب است که لازمه آن خواستن وخواندن محبوب می باشد که به معنای آمادگی همه جانبه برای مقدم محبوب است.
دعا، خواندن محبوب در دربار محبوب محبوبهاست، دعا توجه قلبی ومعنوی به ظهور ووصال محبوب است. در این صورت است که فراق یار سفر کرده نیز تا حدی حلاوت وصال را خواهد داشت. لذا انتظار ودعا برای وصال، جزئی از فرج است که وقتی از امام معصوم (علیه السلام) می پرسند: آیا انتظار فرج جزئی از فرج وگشایش شیعه است؟ می فرمایند چنین است، یعنی انتظار وچشم براهی دور از نظر، در قلمرو وصال ودیدار قرار می گیرد: عن محمد بن الفضیل عن الرضا (علیه السلام) قال: سئلته عن شیء من الفرج فقال: ا لیس انتظار الفرج من الفرج؟ ان الله عز وجل یقول: ﴿فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾(۳۳۱).(۳۳۲)
این کدامین انتظار است که جزو فرج است واین کدامین فراق است که عین وصال می باشد؟ هر فراق وهر گونه چشم براهی؟ حتما چنین نیست بلکه فراقی است که همراه آن سوز وناله باشد وچهره یار را همواره برای محب تجسم نماید وهرگز از اندیشه او بیرون نرود وهمواره با او قرین وحلیف والیف باشد. در چنین حالتی است که تمامی شئون هستی محب چشم شده وبه راه محبوب دوخته می شود ودر اینجا به هر صورت که امکان پذیرد بالاخره توجه یار را به خود معطوف می سازد واو را به وصال خود می رساند که من قرع بابا ولج ولج(۳۳۳).
در اینجا نوشته مرحوم همدانی به ذهن خطور می کند که برای جلب توجهات یار عالمیان دو راه پیشنهاد می کند: طریق اول آن است که هر گاه تو را مطلبی ومهمی روی دهد، یا در صحرای خلوت ویا در مکان خلوتی برو که کسی تو را نبیند وتو هم کسی را نبینی. اگر بتوانی غسل بکن یا وضوی کاملی بساز وسر را برهنه کن، جامه آستین وزانوها را بالا بزن، گناهان خود را ممثل کن وتقصیرات خود را در شرایط بندگی با مولای خود مجسم نما. قدری خاک بر سر بریز وصدا را به وا ویلاه، ووا غوثاه، ووا ماماه بلند کن، پس از آن متوجه شو از صمیم قلب به آن حضرت وسلام کن به سلامی که اول او این است سلام علی آل یس.... پس از خواندن این سلام دعائی که بعد از او وارد شده، بعد از آن به تضرع وزاری وناله وسوگواری بگو اللهم عظم البلاء(۳۳۴).
واین چنین است مقتضای محبت وعشق حقیقی که هر عاشق صادقی داراست. طریق دوم، که در هیچ کتابی ندیده واز هیچ استادی نشنیده واین هم از اسرار مکنونه مخزونه است که برای دوستان آن حضرت (ارواحنا فداه) به یادگار می گذارم وبه امانت می سپارم، این است: هر گاه تو را مهمی ومطلبی روی دهد، به توسط ملکین شریفین پیغام به پیغمبر خدا وائمه هدی بخصوص امام عصر صلی الله علیهم اجمعین بده(۳۳۵).
انتظار، وارث ورع وتقواست
خیره شدن بر راه یار، یافتن راه اوست وکم کم قرار گرفتن در آن راه ویافتن روح از آن است: من سره ان یکون من اصحاب القائم فلینتظر ولیعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا، وانتظروا هنیئا لکم ایتها العصابه المرحومه(۳۳۶).
کسی که از اینکه از یاران قائم باشد خوشحال می شود بایستی انتظار کشد وبه ورع ومحاسن اخلاق در حالت انتظار، عمل کند. پس، اگر مرگ او را در رسد وقائم پس از او قیام کند، اجر او مانند کسی است که او را درک می کند. پس کوشش کنید وانتظار بکشید. گوارایتان باد این انتظار، ای گروه مورد رحمت! آری، چنین آتش عشقی همه ناخالصیهای وجود انسان را تصفیه می کند وبه طلای ناب مبدل می نماید. دارنده چنین آتشی کبر، حسد، حرص، شهرت پرستی وحب جاه ندارد.
زیرا تمامی اینها در آن حرارت شدید ذوب می شود وسوخته در چنان حرارتی دیگر دستی به نامحرم - یعنی مطلق حرام - دراز نمی کند وچنین چشمی نامحرم را نمی نگرد واصولا هر غیر محبوب برای او نامحرم می شود وچنین سوخته ای دیگر صدای نامحرم - یعنی صدای غیر محبوب - را نمی شنود وهمچنین. آری، چنین کسی اگر در حالت انتظار بمیرد اجر او مانند کسی است که در رکاب اوست. (فان مات وقام القائم بعده کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه).
در پایان، توجه به این لطیفه جالب است که در این حدیث امام (علیه السلام) دو صیغه امر به کار می برد: یکی فجدوا ودیگری وانتظروا، یعنی کوشش کنید وچشم براه باشید. پس سر بکشید وبنگرید وکوچه بازار وراه مسجد وکعبه وهر مجلس وهر جمعیت را در نظر بگیرید بلکه یار دلبر ودلدار پیدا شود. نباشد که در غفلت بگذرانید واو جلوه ای کند وبدرخشد وشما به غیر اشتغال بورزید! نکند که بگوئی:
پروانه سوخت، شمع فرو مرد، شب گذشت * * * ای وای من که قصه دل ناتمام ماند...
حشر با محبوب
از دیگر خواص جالب توجه محبت، حشر با محبوب در برزخ وقیامت است که این مسئله جاودانگی محبتهای حقیقی را نوید می دهد.
معنای وفات
در بینش الهی وتوحیدی اسلام مرگ معنای نابودی وفنا ندارد بلکه انتقال از منزلی به منزل دیگر است که در نهایت رسیدن به جهانی دیگر وسفر به عالم آخرت می باشد. کتاب آسمانی ما رقان در مورد مرگ غالبا واژه توفی را که مشتق از وفی است، به کار می برد. وفی یعنی تمام کرد ووفی یعنی به او عطا کرد، عطای تام. وتوفی یعنی آن را به تمام گرفت. بنابر این، توفی یعنی گرفتن جان به تمام وکمال. به آیات زیر دقت می کنیم: ﴿حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا وهم لا یفرطون﴾(۳۳۷).
هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسد فرستادگان ما او را به نحو کامل تحویل می گیرند وافراط نمی ورزند.
﴿الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها﴾(۳۳۸).
خداوند در هنگام مردن جانها را به طور کامل می گیرد وآنان که نمرده اند جانشان را در خواب می گیرد. در فرهنگ قرآن واسلام با استفاده از همین واژه وفات، معاد وجنبه غیر جسمانی انسان (نفس ناطقه مجرد) اثبات می گردد، زیرا آنچه خداوند وفرستادگان او تحویل می گیرند وبه عوالم دیگر انتقال می دهند جنبه جسمانی وبدن انسان نیست. وحقیقت دیگر اینکه برای جهان آخرت، مرگ ونابودی مفهوم ندارد ومانند این نشئه که حیات وممات آمیخته به هم هستند نیست بلکه یکسره حیات وشعور است. ﴿ان الدار الاخره لهی الحیوان﴾(۳۳۹).
همانا خانه آخرت خانه حیات است.
آنچه در عالم آخرت است، کشته دنیاست
آنچه برای انسان در عالم آخرت از نعیم وعذاب، خوشی والم، خانه وکاشانه وجود دارد، حاصل وکشته این دنیاست. زیرا رابطه دنیا وآخرت رابطه زراعت وکشت ودرو می باشد. علی (علیه السلام) می فرمودند: وان الیوم عمل ولا حساب وغدا حساب ولا عمل(۳۴۰).
امروز عمل است وحساب در کار نیست ودر فردای قیامت حساب است وعمل وجود ندارد. واین قانون شامل افکار وعقاید واعمال وهمه جنبه های فکری وعملی انسان می شود. بنابر این، محبت در این دنیا ودر آخرت نتیجه می دهد ونتیجه وثمره آن در آخرت حشر با محبتها ومحبوبهاست. محبت که از خواص وآثار روان وجان آدمی است، در عوالم گوناگون با او همراه می باشد وعاشق، خواه دارای محبت حقیقی ویا مجازی باشد، عشق خود را با خود به عوالم بعد منتقل می سازد ودر نتیجه اینکه عرض ارادت وعشق به ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین وآستان مقدس فرشته پاسبان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه ثمره اخروی اش التزام رکاب آن سرور، در عوالم آخرت است.
در آرزوی حشر با محبوب
در سرود امید وعشق، زیارت عاشورا، آرزو می کنیم که در مقام محمود با آن سروران باشیم واین درخواست از طبیعت وجوهره محبت بر می خیزد: واسئله ان یبلغنی المقام المحمود لکم عند الله. واز خداوند می خواهم که مرا به مقام محمود که جایگاه شما در نزد خداست برساند. در مقدمه این عبارت نیز چنین عرضه می داریم: فاسئل الله الذی اکرمنی بمعرفتکم ومعرفه اولیائکم ورزقنی البرائه من اعدائکم ان یجعلنی معکم فی الدنیا والاخره. از خداوند که به من شناخت شما واولیای شما را کرامت نموده وتوفیق بیزاری از دشمنان شما را عطا فرموده می خواهم که مرا در دنیا وآخرت نیز با شما قرار دهد.
بنابر این، در جایگاه آنان بودن در نزد خدا دنباله معرفت است ومعرفت، لازمه محبت وولایت. این خواستن نیز که از عمق وجود عاشق بر می خیزد از ثمرات شیرین معرفت است وبه خاطر جاودانگی جهان وانسان، محبت ومعرفت نیز همواره با او خواهد بود وهمراه او در عوالم بعد حشر ونشر خواهد داشت. ودر آخرین بخش سرود عاشقان قهرمان کربلا، در خاضعانه ترین حالات هنگامی که پیشانی بر خاک می سایند، چنین مناجات می کنند: اللهم لک الحمد حمد الشاکرین لک علی مصابهم.... اللهم ارزقنی شفاعه الحسین یوم الورود وثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین واصحاب الحسین الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (علیه السلام). خدایا! سپاس تو را، سپاس شاکران بر مصیبتشان.... خداوندا! شفاعت امام حسین [(علیه السلام)] را در روز قیامت نصیبم فرما ونزد خودت به من گام استوار عطا کن که با حسین [(علیه السلام)] واصحاب او باشم، آنان که از جان خود در رکاب او گذاشتند.
لازمه صدق قدم (گام استوار) وفای به اوست ومفهوم جمله چنین می نماید که: می خواهم در دنیا وآخرت عاشق ودلباخته حسین (علیه السلام) باشم که از این عشق ومحبت وفداکاری هرگز دست بر ندارم. منتظران قدوم امام غایب از نظر، در سوز فراق او، با خداوندشان در دعای مربوط به او (عجل الله تعالی فرجه) که ابتدای آن با جمله اللهم ادفع عن ولیک شروع می شود چنین نجوا می کنند: حتی تحشرنا یوم القیمه فی انصاره واعوانه ومقویه سلطانه... تجعلنا فی الجنه معه. خداوندا ما را در روز قیامت در زمره انصار ومددکاران وتقویت کنندگان پیروزی وسلطنت قرار ده... ودر بهشت همراه او محشور کن.
ودر نیایش جمعی وگروهی محبوبهای جهان - یعنی زیارت جامعه - می گوئیم: اسئلک ان تدخلنی فی جمله العارفین بهم وبحقهم وفی زمره المرحومین بشفاعتهم انک ارحم الراحمین. از تو می خواهم مرا از کسانی که به مقام امامان [(علیهم السلام)] معرفت حاصل کرده اند قرار دهی ودر روز حشر نیز در زمره آنان که به خاطر شفاعت آنان مورد رحمت قرار گرفته اند. ودر فراز دیگر می خوانیم: وجعلنی ممن یقتص آثارکم ویسلک سبیلکم ویهتدی بهدیکم ویحشر فی زمرتکم. خداوند مرا از کسانی قرار دهد که در پی شما بوده، به راه شما سلوک می نمایند وبه هدایت شما مهتدی ودر جمع وگروه شما محشور می گردند. ادعیه وآثار اسلامی از این مضمون مملو است که شیعیان خواستار حشر با محبوبهای خود، ائمه (علیهم السلام)، هستند واین آرزو ومحبت در هم تاثیر متقابل دارند.
حشر با آل محمد ثمره دوستی آنهاست
جابر بن عبدالله انصاری، محب ودوستدار دیرینه خاندان رسالت سلام الله علیهم اجمعین در زیارت قبر مطهر امام حسین (علیه السلام) سخنانی می گوید که آن را از زبان عطیه می شنویم: عن عطیه العوفی قال: خرجت مع جابر بن عبد الله الانصاری رحمه الله زائرین قبر الحسین بن علی بن ابی طالب (علیه السلام) فلما وردنا کربلاء، دنا جابر من شاطیء الفرات فاغتسل ثم ائتزر بازار، وارتدی باخر، ثم فتح صره فیها سعد، فنثرها علی بدنه ثم لم یخط خطوه الا ذکر الله حتی اذا دنا من القبر قال: المسنیه، فالمسته فخر علی القبر مغشیا علیه فرششت علیه شیئا من الماء فافاق ثم قال: یا حسین - ثلاثا - ثم قال: حبیب لا یجیب حبیبه، وانی لک بالجواب؟ وقد شحطت اوداجک علی اثباجک وفرق بین بدنک وراسک. فاشهد انک ابن النبیین وابن سید المومنین وابن حلیف التقوی وسلیل الهدی وخامس اصحاب الکساء وابن سید النقباء وابن فاطمه سیده النساء وما لک لا تکون هکذا؟ وقد غدتک کف سید المرسلین وربیت فی حجر المتقین ورضعت من ثدی الایمان وفطمت بالاسلام، فطبت حیا وطبت میتا غیر ان قلوب المومنین غیر طیبه لفراقک ولا شاکه فی الخیره لک. فعلیک سلام الله ورضوانه واشهد انک مضیت علی ما مضی علیه اخوک یحیی بن زکریا.
ثم جال ببصره حول القبر وقال: السلام علیکم ایتها الارواح التی حلت بفناء الحسین واناخت برحله اشهد انکم اقمتم الصلاه وآتیتم الزکاه وامرتم بالمعروف ونهیتم عن المنکر وجاهدتم الملحدین وعبدتم الله حتی اتاکم الیقین والذی بعث محمدا بالحق لقد شارکناکم فیما دخلتم فیه. قال عطیه: فقلت یا جابر! وکیف ولم نهبط وادیا ولم نغل جبلا ولم نضرب بسیف والقوم قد فرق بین روسهم وابدانهم واوتمت اولادهم وارملت الازواج؟ فقال لی: یا عطیه سمعت حبیبی رسول الله (صلی الله علیه وآله) یقول: من احب قوما حشر معهم ومن احب عمل قوم اشرک فی عملهم، والذی بعث محمدا بالحق نبیا ان نیتی ونیه اصحابی علی ما مضی علیه الحسین واصحابه. خذوا بی نحو ابیات کوفان. فلما صرنا فی بعض الطریق فقال لی: یا عطیه! هل اوصیک؟ وما اظن اننی بعد هذه السفره ملاقیک. احب محب آل محمد ما احبهم، وابغض مبغض آل محمد ما ابغضهم، وان کان صواما قواما، وارفق بمحب آل محمد فانه ان تزل [لهم] قدم بکثره ذنوبهم ثبتت لهم اخری بمحبتهم، فان محبهم یعود الی الجنه ومبغضهم یعود الی النار(۳۴۱).
عطیه عوفی گوید: با جابر بن عبدالله انصاری برای زیارت قبر امام حسین (علیه السلام) بیرون رفتیم. هنگامی که به کربلا وارد شدیم جابر نزدیک شط فرات شد، غسل نموده، دو بارچه به خود پوشیده (یکی به صورت ازار ودیگری رداء)، سپس کیسه ای را گشود واز ان گیاه خوشبوی سعد بیرون آورد وبر بدن خود پاشید. او قدم بر نمی داشت مگر با ذکر خدا، تا نزدیک قبر شد.
به من گفت: دست مرا روی قبر بگذار. دست او را بر قبر نهادم. بر روی قبر افتاد وغش کرد. آنگاه مقداری آب بر او پاشیدم، به حال آمد. سپس سه مرتبه صدا زد: یا حسین! سپس گفت: دوست جواب حبیب خود را نمی دهد. سپس افزود: چگونه جواب دهی در حالی که رگهای گردنت بریده وپر خون شده وبه پشت ریخته ومیان بدون وسر تو جدائی افتاده است؟ پس گواهی می دهم که تو فرزند پیامبران وفرزند آقای مومنان وهم قسم تقوا ونسل هدایت وپنجمین اصحاب کساء وفرزند سید برگزیدگان وفرزند فاطمه بانوی زنان هستی. وچگونه چنین نباشی که از دست سید مرسلین تغذیه نمودی ودر دامن پارسایان تربیت شدی واز پستان ایمان شیر نوشیدی وبا اسلام از شیر گرفته شدی. پس، در حال حیات ومرگ پاگ بودی اما دل مومنان در فراق تو شاداب نیست ودر انتخاب تو شک وتردید ندارد.
پس، بر تو باد سلام خدا وخشنودی او. گواهی می دهم که راه تو راه برادرت یحیی بن زکریا بود. آنگاه دیده خود را در پیرامون قبر مطهر جولان داده، گفت: درود بر شما ای ارواحی که در آستانه حسین (علیه السلام) حلول کرده ودر حضورش سکونت نموده اید! گواهی می دهم که شما اقامه نماز کرده وزکات پرداخته اید وامر به معروف ونهی از منکر کرده وبا ملحدان جهاد نموده وعبادت خدا کردیده اید، تا به یقین رسیده اید. قسم به آن که محمد (صلی الله علیه وآله) را بحق مبعوث فرمود که با شما در آنچه وارد شده اید مشارکت کرده ایم.
عطیه گوید: به جابر گفتم: چگونه مشارکت نموده ایم در حالی که نه بیابانی را طی کرده ایم ونه از کوهی بالا رفته ایم ونه با شمشیری جنگیده ایم واینها میان سرها وبدنهایشان جدائی افتاده است وفرزندانشان یتیم وهمسرانشان بیوه شده اند؟! پس جابر به من گفت: ای عطیه! از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه وآله) شنیدم که فرمود: کسی که قومی را دوست بدارد با آنان محشور خواهد شد وکسی که عمل قومی را دوست بدارد با آنان در کارشان شریک خواهد بود. قسم به آن که محمد (صلی الله علیه وآله) را بحق مبعوث فرمود نیت من ویارانم بر همان کاری است که امام حسین (علیه السلام) ویاران او انجام داده اند. اکنون مرا به طرف خانه های کوفه ببرید. پس هنگامی که در قسمتی از راه قرار گرفتیم گفت: ای عطیه! آیا تو را وصیتی بکنم؟ زیرا گمان ندارم که دیگر پس از این سفر تو را ببینم.
ای عطیه! دوستدار آل محمد [سلام الله علیهم اجمعین] را مادام که او دوستدار است دوست بدار ودشمن آنان را مادام که دشمنی می کند دشمن بدار، اگر چه اهل روزه ونماز باشد وبا دوستان آل محمد [(صلی الله علیه وآله)] به رفق ومدارا باش، زیرا اگر قدمی از آنان به خاطر گناهان زیاد بلغزد، قدم دیگرشان به خاطر محبت آل محمد [(صلی الله علیه وآله)] ثابت خواهد بود، چرا که دوستدار آنان بالاخره به بهشت بر می گردد ودشمن آنان به جهنم بر می گردد. جمله من احب قوما حشر معهم: کسی که قومی را دوست بدارد با آنان محشور می شود در گفتار جابر نشان می دهد که اندیشه تربیت یافتگان آستانه اهل بیت (علیهم السلام) نیز این چنین بوده است.
در حشر، هر کس با امام ومحبوب خود خوانده می شود
﴿یوم ندعو کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه...﴾(۳۴۲).
روزی که هر کس با نام امام وپیشوایش خوانده می شود، پس کسانی که نامه اعمال در دست راست دارند...
کتاب که نامه اعمال انسان است، واعمال او را ثبت می کند وهمو که رهبر آدمی است، نشان دهنده اعمال وافکار دنیوی اوست. بنابر این، وقتی محبت وعشق به پاکان، عمل وکردار کسی بود، همان هم رهبر وامام او خواهد بود. قرآن کریم نیز دو نوع امام وپیشوا عنوان فرموده است: امام نور وامام نار: ﴿وجعلناهم ائمه یدعون الی النار﴾(۳۴۳).
وآنان را امامانی قرار دادیم که به سوی آتش دعوت می کنند ومی خوانند.
﴿وجعلنا منهم ائمه یهدون بامرنا صبروا﴾(۳۴۴).
وآنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند واهل صبر هستند.
پس، با محبت حقیقی نسبت به اولیای کرام وائمه نور، امامهای نور ونامه های عمل در دست راست، رهبر وراهنمای انسان می شوند، یعنی که قرار گرفتن نامه عمل در طرف راست نشانه حقانیت وصحت اعمال اوست:
﴿واصحاب الیمین ما اصحاب الیمین﴾(۳۴۵).
ودر روز قیامت هر کس با تابلوی خود که امام اوست خوانده می شود: یوم ندعو کل اناس بامامهم. روزی که هر قومی با اسم امامشان خوانده می شوند. چرا که رهبری ومحبوبیت دنیا، امامت در آخرت خواهد بود. اکنون در این زمینه به چند حدیث تبرک می جوئیم:
۱- ریان بن شبیب عن الرضا (علیه السلام) انه قال له: یابن شبیب ان کنت باکیا لشیء فابک للحسین بن علی (علیه السلام). فانه ذبح کما یذبح الکبش. وقتل معه من اهل بیته ثمانیه عشر رجلا مالهم فی الارض شبیهون. ولقد بکت السماوات السبع والارضون لقتله (الی ان قال) یابن شبیب! ان بکیت علی الحسین (علیه السلام) حتی تصیر دموعک علی خدیک غفر الله لک کل ذنب اذنبته صغیرا کان او کبیرا قلیلا کان او کثیرا.
یابن شبیب ان سرک ان تلقی الله عز وجل ولا ذنب علیک فزر الحسین (علیه السلام). یابن شبیب ان سرک ان تسکن الغرف المبنیه فی الجنه مع النبی (صلی الله علیه وآله) فالعن قتله الحسین. یابن شبیب ان سرک ان یکون لک من الثواب مثل ما لمن استشهد مع الحسین فقل متی ما ذکرته: یا لیتنی کنت معهم فافور فوزا عظیما. یابن شبیب ان سرک ان تکون معنا فی الدرجات العلی من الجنان فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا وعلیک بولایتنا، فلو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه یوم القیامه...(۳۴۶).
امام رضا (علیه السلام) به ریان به شبیب فرمود: اگر برای چیزی گریان بودی، پس بر امام حسین (علیه السلام) گریه کن که مانند اینکه گوسفندی را ذبح کنند، ذبح شد وهجده تن از خانواده اش نیز با او کشته شدند که در زمین مانند ندارند وآسمانهای هفتگانه وزمینها بر او گریه کرده اند،... ای ابن شبیب! اگر بر حسین (علیه السلام) گریستی تا آنکه اشکهای تو بر گونه هایت جاری شد، خداوند همه گناهانت را می آمرزد، خواه بزرگ یا کوچک، کم یا زیاد باشد. ای فرزند شبیب! اگر خوشحال می شوی که خداوند را ملاقات کنی در حالی که گنانهی بر تو نیست پس حسین (علیه السلام) را زیارت کن. ای فرزند شبیب! اگر خوشحال می شوی که در غرفه های بهشت با پیامبر (صلی الله علیه وآله) همراه باشی بر قاتلان حسین (علیه السلام) لعن کن. ای فرزند شبیب! اگر می خواهی ثواب شهدای همراه حسین (علیه السلام) را داشته باشی هر موقع که یاد او کردی بگو: ای کاش با آنان بودم ورستگاری بزرگ به دست می آوردم.
ای فرزند شبیب! اگر خوشحال می شوی که با ما در درجات والای بهشت باشی در اندوه ما اندوهگین ودر شادی ما شاد باش وبر تو باد به ولایت ما. پس، اگر کسی سنگی را دوست بدارد خداوند او را با آن سنگ در قیامت محشور می کند. ملاحظه می کنید که در این حدیث شریف مسئله حشر با محبوب آنقدر مسلم وقطعی است که می فرمایند اگر انسان سنگی را دوست بدارد وآن را امام خود برگزیند با همو محشور خواهد بود.
۲- تفسیر برهان از امام صادق (علیه السلام) ذیل آیه ﴿یوم ندعوا کل اناس بامامهم﴾(۳۴۷).
نقل می کند که فرمودند: انه اذا کان یوم القیامه یدعی کل بامامه الذی مات فی عصره فان اثبته اعطی کتابه بیمینه لله: ﴿یوم ندعوا کل اناس بامامهم فمن اوتی کتابه بیمینه فاولئک یقرءون کتابهم﴾ والیمین اثبات الامام لانه کتابه یقرون ان الله یقول ﴿فمن اوتی کتابه بیمینه فیقول هاوم اقروا کتابیه انی ظننت انی ملاق حسابیه﴾ الایه.
والکتاب الامام ﴿فمن نبذه وراء ظهره کان کما قال فنبذوه وراء ظهورهم﴾(۳۴۸) ومن انکره کان من اصحاب الشمال الذین قال الله: ﴿ما اصحاب الشمال فی سموم وحمیم وظل من یحموم﴾(۳۴۹) الی آخر الایه.
در روز قیامت هر کس به نام امام زمانش خوانده می شود. پس اگر امام خود را ثابت کند کتابش به دست راستش داده می شود، زیرا قرآن می فرماید: روزی که می خوانیم هر کسی را به نام امامش. پس، کسانی که نامه شان به دست راستشان داده می شود نامه خود را می خوانند وسمت راست اثبات امام است. زیرا امام کتاب اوست که آن را می خواند. خداوند می فرماید پس کسی که کتابش به دست راستش داده می شود می گوید: کتاب مرا بگیرید وبخوانید که به من دیدار حساب خود گمان داشتم وکتاب امام است. کسی که آن را پست سر بیندازد، مصداق گفته قرآن می شود که پس آن را به پشت خود افکندند وکسی که آن را انکار کند از اصحاب شمال می گردد که خداوند می فرماید: اصحاب شمال در میان بادها وآبهای گرم وسوزاننده وسایه ای از دود سیاه غلیظ قرار می گیرند...
۳- سئلت ابا جعفر (علیه السلام) عن قول الله: یوم ندعوا کل اناس بامامهم قال: یجیء رسول الله (صلی الله علیه وآله) فی قومه وعلی فی قومه والحسن فی قومه والحسین (علیه السلام) فی قومه وکل من مات بین ظهرانی امام جاء معه(۳۵۰).
[فضیل گوید:] از امام باقر (علیه السلام) از آیه روزی گه هر گروهی را به وسیله امامشان می خوانیم پرسیدم، فرمود: پیامبر (صلی الله علیه وآله) در میان قوم خود می آید ونیز علی (علیه السلام) در میان قوم خود وحسن (علیه السلام) در میان قوم خود وحسین (علیه السلام) در میان قم خود. وهر کسی که می میرد در حالی که امت امامی است با او خواهد آمد. روایت جالب اقرء وارقه درباره قرآن اشعار دارد به اینکه کسی که در این دنیا قرآن محبوبش باشد در حشر برای او نردبان وسفینه می گردد واو را بالا می برد ودر درجات بهشت سیر می دهد. عن النبی (صلی الله علیه وآله) قال: یقال لصاحب القرآن اقرء وارقا ورتل کما کنت ترتل فی الدنیا فان منزلتک عند آخر آیه تقروها(۳۵۱).
پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند: به صاحب قرآن در روز قیامت گفته می شود بخوان وبالا برو وهمواره شمرده بخوان، همان گونه که در دنیا هموار ونیکو می خواندی. پس، مقام ومنزلت تو در آخرین آیه ای است که می خوانی.
خواننده گرامی! می بینیم که محبت هر کس وهر چیز موجب حشر با آن خواهد بود. وامام محبوب حق، نامه عملی است که به دست راست داده می شود که نشان دهنده شخصیت محب وعاشق وتابلوی کردار او در قیامت ومیزان اعمال اوست وهر محبی در میان محبوبهای خود وهر معصومی با امت خود محشور خواهد بود وبدین وسیله محب از محبوب خود هرگز جدا نخواهد شد ولذا انسان تا در این نشئه است بایستی که محبوبهای خود را برگزیند وامام آخرت وبرزخ را انتخاب نماید که این، یک سودای ابدی است.
دل آرایی نامحدود محبوب
از خزانه خدادادی دل، اصل واساس محبت وآثار وخواص آن را باز شناختیم واکنون جای آن است که با بازگشتی کوتاه به این منبع عظیم الهی، یعنی همان پهنه پهناور عالم فطرت، خصایص محبوب را نیز دریابیم. از آنجا که انسان بنابر خاصیت زیبا طلبی وجمال جوئی خویش هماره در جستجوی دلداری به نهایت زیباست ومحبوبی را می پسندد که جمال ودلارائی اش خارج از حد توصیف باشد، آن هنگام که چنین معشوقی زیبا را یافت شیدای جمال او شده، در کمالات بی نظیرش، واله وحیران می گردد واین تحیر وسرگردانی از عدم احاطه او به جمال وکمال محبوبش سرچشمه می گیرد.
این محبوب، همان معبود یکتا ومورد وله وتحیر عاشق، یعنی الله است که بر حسب کلمه، ترکیبی از الف ولام تعریف واله است که مستعمل در معنای عام معبود مستور از حواس می باشد، اما مقصود از آن، همان معبود فطری عاشقان است واین نام، نشان آن بی نشان وعلامت آن بی حد می باشد، چرا که او را وصف واصی موصوف نمی کند واسمی او را محدود نمی سازد.
آری، چنین محبوبی هرگز به وصف نگنجد که اکبر من ان یوصف!(۳۵۲).
ونتوان او را با هیچ محبوبی مقایسه نمود که: کنهه تفریق بینه وبین خلفه(۳۵۳).
کنه او جدائی میان او وخلق اوست. واین معبود، معهود فطری انسانها ومعروف قلبی عالمیان است که آن هنگام که در هنگامه عهد الست خویش با او پیمان محبت وبندگی بسته اند سرگشتگی جمال بی منتهای او را نیز بلی گفته اند، واز این روست که انسن فطری در حالت خلوص وباکی خود هرگز پرستش چنین پروردگار پاکی را ترک نمی کند وبه معبودهای دانی روی نمی آورد که او در جستجوی زیبائی ودلارائی بی انتها ونامحدود ونامتعین است که گمشده خود را جز در پرستش ذات بی همتای الله نمی یابد وجز با یاد او وبا پرستش او آرام نمی گیرد وبدین منظور در مقدمه وپیش از آنکه به ندای ملکوتی الله زبان گشاید با جاروب لا تمامی محبوبهای دروغین ومحدود ومتناهی را از صفحه دل می روبد وگنجینه قلب را جایگاه اختصاصی او می گرداند که: القلب حرم الله فلا تسکن فی حرم الله غیر الله(۳۵۴).
قلب حرم خداست، پس در حرم خدا غیر او را جای مده. در بیان موجز وکوتاه از زیبائیهای بی نهایت وکمالات غیر قابل تصور محبوب یگانه، به گفته هائی از محبان صادق وصادقان در محبت، ائمه اثنی عشر (علیهم السلام) بسنده می کنیم: امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند: الله معبودیست که خلق در او متحیرند وبه او پناه می برند. الله از دیدگان پنهان واز خاطرات واوهام ذهن پوشیده است(۳۵۵).
امام باقر (علیه السلام) فرمود: الاحد الفرد المتفرد والاحد والواحد بمعنی واحد وهو المتفرد الذی لا نظير له(۳۵۶).
احد یعنی تک، واحد وواحد یک معنی دارد یعنی تک که نظیر ندارد.
امام زین العابدین (علیه السلام) نیز در تبیین لغت صمد می فرمایند: الذی لا جوف له(۳۵۷).
آنچه درون تهی نیست. - امام حسین (علیه السلام) فرمودند: صمد یعنی آن کسی که لم یلد ولم یولد، ولم یکن له کفوا احد(۳۵۸).
پس محبوب یکتای آفرینش صمد است، یعنی او از چیزی جدا نگشته وچیزی از او جدا نمی گردد واو را شبه وندی نیست. واین همان زبان فطرت وندای وحی است که از زبان پیامبر (صلی الله علیه وآله) به گوش مردم رسید که الله اکبر وبا ندای اکبر خویش هر شبه ومثلی را نفی نموده، به بانگ بلند فریاد بر می آورد که او از توصیف خلق، منزه است وبه ساحت قدس ربانی اش وصف هیچ واصفی راه نمی یابد که: ﴿سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین﴾(۳۵۹).
منزه است خداوند از آنچه توصیف می کنند مگر بندگان مخلص خداوند. بنابر این، جمال وکمال وزیبائی محبوب به حد بی حدی است وهیچ توصیف وتعریفی جز از زبان خود او شایسته نیست. در نظام خلقت از نظر محبوبیت در مرحله بعد از الله وبه اذن او، این انسانهای کامل ونمونه های گویای بندگی اله یعنی پیامبر اکرم وجانشینان معصوم او سلام الله عیهم اجمعین هستند که تحقق بخش راستین محبت الهیه اند وانسانهای حق پرست را در خویش واله وشیدا نموده اند واین وله وشیدائی به آن سبب است که طفل خرد اینان را به اوج کمال آنان راهی نیست، با توجه به اینکه آنان در مسیر بندگی وکمال خویش هر زمان پای به قله ای دیگر می گذارند ودرجه ای دیگر اوج می گیرند وبه شهادت ذکر وتقبل شفاعته وارفعه درجته(۳۶۰) لحظه ای در مقامی ایستائی ندارند.
آری، این چنین است جمال جانشینان وذریه پاک پیامبر (صلی الله علیه وآله) که امام رضا (علیه السلام) می فرمایند. الامام واحد دهره، لا یدانیه احد ولا یعادله عالم ولا یوجد منه بدل ولا له مثل ولا نظیر مخصوص بالفضل کله من غیر طلب منه له ولا اکتساب، بل اختصاص من المفضل الوهاب. فمن ذا الذی یبلغ معرفه الامام او یمکنه اختیاره؟! هیهات هیهات، ضلت العقول وتاهت الحلوم وحارت الالباب وخسئت العیون وتصاغرت العظماء وتحیرت الحکماء وتقاصرت الحلماء وحصرت الخطباء وجهلت الالباء وکلت الشعراء وعجزت الادباء وعییت البلغاء عن وصف شان من شانه او فضیله من فضائله واقرت بالعجز والتقصیر، وکیف یوصف بکله او ینعت بکنهه؟!(۳۶۱).
امام یگانه دهر است که کسی بن مقام قرب او راه نمی یابد ودانشمندی است که در علم خود او را ترازی نیست وجانشینی برایش یافت نمی شود، مثل ومانند ندارد وتمامی فضائل را به خویشتن اختصاص داده که هرگز آنها را از جائی واز کسی اکتساب ننموده بلکه عنایتی مخصوص از جانب خداوند صاحب فضل وبخشنده است. پس چه کسی را یارای دستیابی به کنه صفات او وانتهای معرفت وشناخت اوست ویا برای چه کسی امکان انتخاب امام وجود دارد؟! هیهات، هیهات! خردها دروادی عظمت امام گمراه، عقلها سرگردان، اندیشه ها حیران وچشمها از دیدن حقیقت او ناتون اند. در برابر او بزرگان احساس کوچکی، حکما احساس تحیرو خردمندان ابراز قصور می کنند. گویندگان در تنگنای معانی گرفتار واهل بصیرت درباره آنان نادان اند وشاعران وادیبان وبلیغان به لکنت افتاده اند. تمامی اینان کوچکتر از آنند که بتوانند حتی شانی از شئون وفضیلتی از فضائل او را بیان کنند واز این رو به عجز وناتوانی خویش معترف اند. پس، چگونه می توان تمامی ابعاد شخصیت گرامی اش را توصیف ویا کنه (اطوار وجود) او را تعریف نمود؟! بنابر این، جمال ودلارائی محبوبهای ما - یعنی ائمه صلوات الله علیهم اجمعین - در مقایسه با زیبائی تمامی مخلوقات، بی انتها وباذن الله وقدرته سر سبد گلهای آفرینش اند. ودر زیبائیهای سیرتی وصورتی سر آمد دیگر مخلوقات بوده، گوی سبقت از همگان ربوده اند.
وفای محبوب
حال که دلارائی نامحدود محبوب را به زبان الکن وعبارات محدود خویش متذکر شدیم جای آن دارد که از وفای او نیز سخنی به میان آوریم. او که دریای بی ساحل محبت ووفاست خود به محبت ابتدا می کند ورابطه عشق را ایجاد می نماید:
عشق از معشوق اول سر زند * * * تا در عاشق جلوه دیگر کند
اصولا بدیهی وبی نیاز از توضیح است که چنین محبوب دلارا ومعشوق بی نیازی، احتیاجی به جفا ندارد وعین وفا وکان صفا وکرامت است وهر کس به او کمترین محبتی اظهار کند در پاسخ چندین وچند برابر بزرگواری خواهد نمود وهر کس یک گام به سوی آستان عبودیتش بردارد او مشتاقانه به استقبالش می شتابد وعاشقان راستین خویش را در اقیانوس بیکران محبتش غوطه ور ساخته، سوختگان فراقش را به آب حیات وصالش آرامش می بخشد. واین ندای دعوت سراسر عنایت اوست که محب خویش را غرقه می کند: یا محمد! وجبت محبتی للمتحابین فی ووجبت محبتی للمتقاطعین فی... ووجبت محبتی للمتوکلین علی ولیس لمحبتی غایه(۳۶۲).
ای محمد محبت من مخصوص آنانی است که در راه من نسبت به هم محبت داشته باشند. ونیز مخصوص کسانی است که در راه من از یکدیگر جدا می شوند وبه من توکل می کنند ومحبت مرا نهایتی نیست. وباز در زمرمه محبت خویش نسبت به محب دیگرش داود چنین خطاب می کند: یا داود! ابلغ اهل اراضی انی حبیب من احبنی وجلیس من جالسنی ومونس لمن انس بذکری وصاحب لمن صاحبنی ومختار لمن اختارنی ومطیع لمن اطاعنی. ما احبنی احد اعلم ذلک یقینا من قلبه الا قبلته لنفسی واحببته حبا لا یتقدمه احد من خلقی(۳۶۳).
ای داوود! این پیام را به اهل زمین برسان: هر آن کس که مرا دوست بدارد او را دوست خواهم داشت وآن کس که مرا برای خود، همنشین وانیس وهمراه برگزیند من نیز چنین می کنم. هر کس مرا برگزیند وی را برخواهم گزید وهر کسی مرا اطاعت کند به سخنان وخواسته هایش گوش فرا خواهم داد. هر آن کس که از صمیم قب مرا دوست بدارد او را برای دوستی خود اختصاص می دهم وچنان دوستش بدارم که کسی را یارای تقدم بر او نباشد. ونیز در بیان اوصاف وذکر خیر دوستان راستین خود می فرماید: ان لی عبادا من عبیدا یحبونی واحبهم ویشتاقون الی واشتاق الیهم ویذکرونی واذکرهم فان اخذت طریقهم احببتک وان عدلت عنهم مقتک(۳۶۴).
همانا مرا بندگانی است که مرا دوست می دارند ومن نیز آنان را دوست دارم، آنان شوق دیدار مرا دارند ومن نیز مشتاق دیدار شانم، آنان به یاد من هستند ومن نیز به یادشان هستم. اگر تو نیز راهشان را برگزینی دوستت می دارم، والا بر تو غضب خواهم کرد. مظاهر وفا وصفای خداوند، ائمه اهل بیت (علیهم السلام) هستند که در دوستی ووفای نسبت به دوستان وشیعیان خود غوغا کرده اند:
۱ - عبد الله بن ابان الزیات وکان یکنی عبد الرضا قال: قلت للرضا (علیه السلام): ادع الله لی ولاهل بیتی. قال: اولست افعل؟! والله ان اعمالکم لتعرض علی فی کل یوم ولیله. فاستعظمت ذلک فقال: اما تقرء کتاب الله: ﴿قل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمومنون﴾(۳۶۵).(۳۶۶)
عبدالله بن ابان روغن فروش که کنیه اش عبدالرضا بود گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم: برای من وخانواده ام دعا فرمائید. حضرت فرمود: مگر دعا نمی کنم؟! به خدا کردارهای شما هر روز وشب بر من عرضه می شود. پس، من این را از تعجب بزرگ شمردم. حضرت فرمود: آیا کتاب خدا را نمی خوانی که می فرماید: بگو که عمل کنید، پس خداوند وپیامبرش [(صلی الله علیه وآله)] ومومنان [ائمه (علیهم السلام)] عمل شما را خواهند دید.
۲ - عثمان بن سعید العمروی قال: تشاجر ابن ابی غانم القزوینی وجماعه من الشیعه فی الخلف... ثم انهم کتبوا فی ذلک کتابا وانقذوه الی الناحیه واعلموه بما تشاجروا فیه وورد جواب کتابهم بخطه صلی الله علیه وعلی ابائه: عافانا الله وایاکم من الفتن ووهب لنا ولکم روح الیقین واجازنا وایاکم من سوء المنقلب. انه انهی الی ارتیاب جماعه منکم فی الدین وما دخلهم من الشک والحیره فی ولاه امرهم فغمنا ذلک لکم لا لنا وساءنا فیکم لا فینا لان الله معنا لا فاقه بنا الی غیره والحق معنا فلن یوحشنا من قعد عنا ونحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائعنا(۳۶۷).
عثمان بن سعید عمروی گوید: ابن ابی غانم قزوینی وجماعتی از شیعه در جانشین امام عسکری (علیه السلام) مشاجره نمودند... سپس نامه ای نوشتند وبه سوی امام عصر (علیه السلام) فرستاده وایشان را از مشاجره آگاه کردند. نامه ای به خط ایشان - که درود خدا بر او وپدرانش باد - آمد که: خداوند ما وشما را از فتنه ها نجات دهد وروح یقین به ما وشما عنایت فرماید واز عاقبت بدباز دارد. خبر شک وتردید گروهی از شما در دین، به ما رسید که در والیان امرشان شک کرده اند. این خبر ما را ناخشنود نمود که به خاطر شماست نه ما، زیرا خدا با ماست ونیازی به غیر او نداریم وحق با ماست واعراض کسی ما را به وحشت نمی اندازد وما ساخته شده پروردگارمان هستیم وخلق ساخته شده به دست مایند [به اذن وقدرت خدا].
جذبه محبوب
زیبائی ووفای نامتناهی در آفریدگار جهان، آفریدگان را به خود جذب می کند واین کشش از جانب او وکوشش از سوی دوستداران وعاشقان را حدی نیست. دریای جذبه حق تعالی به تعبیرات گوناگون نسبت به مخلوقات خود ابراز عشق واشتیاق می نماید. جملات زیر نمونه هایی از کلمات قدسی اوست: ما ترددت فی شیء انا فاعله کترددی فی موت عبدی المومن انی لاحب لقائه ویکره الموت فاصرفه عنه وانه لیدعونی فاجیبه وانه لیسئلنی فاعطیه ولو لم یکن فی الدنیا الا واحدا من عبیدی مومن لاستغنیت به عن جمیع خلقی ولجعلت له من ایمانه انسا لا یستوحش الی احد(۳۶۸).
هرگز در چیزی تردید نمی کنم مانند تردید خود درباره مرگ بنده مومنم که من مشتاق دیدار او هستم واو از مردن کراهت دارد، پس مرگ را از او باز می دارم. او مرا می خواند، پس اجابتش می کنم واز من چیزی مسئلت می کند به او عطا می نمایم. واگر در دنیا نباشد کسی جز یک بنده مومن، از تمامی مخلوقات کفایت می کند واز ایمانش برای او انسی قرار می دهم که وحشت او را بردارد. مظهر اتم ومجلای اکمل توجهات ومحبتهای حق، امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق (علیهما السلام) است که محبت در کلام زیبایش موج می زند.
ایشان می فرمایند: همانا خداوند ما را از عالم علیین وارواح ما را از عالمی بالاتر از آن خلق فرموده وارواح شیعیان ما نیز از علیین واجسام آنان را از عالمی پائین تر آفرید وخویشاوندی وقرابت میان ما وشیعیانمان نیز به همین خاطر است ولذا است که دلهای آنان به سوی ما میل می کند وبه شوق ما پرواز می کند(۳۶۹).
وپدر بزرگوارشان امام باقر (علیه السلام) نیز پیرامون محبت خود نسبت به شیعیانش چنین می فرماید (به نقل از میسر): آیا در خلوت می نشینید وبا یکدیگر به گفتگو برخاسته، هر چه خواستید می گوئید؟ عرض کردم: آری به خدا قسم! پس فرمود: بدانید که به خدا قسم دوست می دارم در برخی از نشستهایتان با شما باشم! به خدا قسم بوی شما وروح شما را دوست می دارم. شما بر دین خدا ودین فرشتگان اوئید، پس ما را به ورعتان واجتهاد وکوششتان یاری کنید(۳۷۰).
وسرانجام، قافله سالار محبت در دوران پر محنت غیبت، امام زمان حجه بن الحسن العسکری (علیه السلام) در پیام دلربایش به شیعیان خود این گونه خطاب می فرماید:
لولا ما عندنا من محبه صلاحکم ورحمتکم والاشفاق علیکم لکنا من مخاطبتکم فی شغل(۳۷۱).
اگر نبود محبت وعلاقه ما نسبت به صلاح شما ورحم ودلسوزی ما نسبت به خود شما، هر آینه از خطاب با شما صرف نظر می کردیم وکاری به کارتان نداشتیم. می بینیم که جذبه محبت وعشق آنها به حدی است که جاذب دلهای پریشان شیعیان وجمع کننده قلوب پراکنده آنان می باشد.
گذشت از لغزشهای محب
از خصایص وصفات محبوب حق، گذشت وعفو از خطاها ولغزشهای محب وعاشق است. زیرا محبوب برای ارتقای درجات قرب عاشق وقرار گرفتن او در حصن حصین خود، از محب نگهداری وحفاظت می کند وبدین وسیله بر عیوب او پرده عفو ومغفرت می پوشد تا او به آسودگی خاطر به آستان یار راه یابد وبه مناجات با او بپردازد وبا مقام مهر وعطوفت او قرب حاصل نماید.
قرآن کریم که ترجمان زبان فطرت است بارها از عفو واغماض وگذشت وپرده پوشی خداوند محبوب سخن می گوید. نگاهی اجمالی در برخی واژه های قرآنی نشان روشنی از این وصف کریم است.
به آمار زیر توجه می کنیم:
کلمه غفار (بسیار آمرزنده) پنج بار.
کلمه غفور (آمرزنده) نود ویک بار.
کلمه غافر (آمرزنده) دو بار.
کلمه یغفر (می آمرزد) سی وسه بار.
کلمه نغفر (می آمرزیم) دو بار.
کلمه غفرنا (آمرزیدیم) یک بار.
واضافه بر آن، بارها مشتقات آن همانند کلمه استغفار ومشابه آن به کار رفته است.
اما واژه عفو نیز چندین بار در آیات کریمه تکرار شده که برخی از آنها از این قرار است:
کلمه عفا (بخشید) هفت بار.
کلمه عفونا (بخشیدم) دو بار.
کلمه نعف (می بخشیم) یک بار.
کلمه تعف (می بخشی) یک بار.
کلمه یعفو (می بخشد) سه بار.
کلمه وصف عفو (بخشنده) پنج بار.
اینها نمی از یم تجلیاتی است در آیات کریمه از عفو وگذشت محبوب. در آیات دیگر قرآنی واحادیث شریفه وادعیه عالیه المضامین نیز در زمینه عفو خداوند نکته های ظریف وجود دارد که حاکی از بطی نیازی وعفو اوست:
۱ - او دارای وصف ستاریت وعیب پوشی است
عن ابی جعفر (علیه السلام): بسم الله الرحمن الرحیم. یا من اظهر الجمیل وستر القبیح ولم یهتک الستر عنی یا کریم العفو یا حسن التجاوز یا واسع المغفره یا باسط الیدین بالرحمه(۳۷۲).
از امام باقر (علیه السلام): به نام خداوند بخشاینده مهربان. ای کسی که زیبائیها را ظاهر می کنی وزشتیها را می پوشانی واز عیوب ولغزشهای من پرده دری نمی فرمائی! ای بخشنده بزرگوار، ای گذشت کننده نیکو، ای بی حد بخشنده ای آن که دستهای رحمت خود را بر بندگان باز گرده ای! ودر مناجات سید وسرور سجده کنندگان، امام زین العابدین (علیه السلام) چنین می بینیم: ولا تکشف عنا سترا سترته علی رءوس الاشهاد(۳۷۳).
وپرده عیب پوش ما را در مقابل دیده شاهدان برنگیر. فلک الحمد فکم من عائبه سترتها علی فلم تفضحنی(۳۷۴).
پس حمد مخصوص توست که چقدر عیوب مرا پوشاندی ومرا با کشف آن رسوا نساختی. لان عفوک عنی احب الیک من عقوبتی(۳۷۵).
زیرا عفو تو از لغزشهای من، محبوب تر است نزد تو از عقوبت نمودن مرا. اینها وصدها نمونه نظایرشان بیانگر امواج خروشان وبی منتهای وصف غفاریت حق تعالی است.
۲ - رحمت او بر غضبش سبقت دارد
یعنی رحمت او عام وشامل، وغضب او خاص برخی موارد است. بنابر این، به حساب رحمت عام وشامل، بندگان ودوستداران خود را در رحمت ومغفرت خویش قرار می دهد واز عذاب قهر وجهنم نجات می بخشد. علی بن ابی حمزه قال سال ابو بصیر ابا عبد الله (علیه السلام) وانا حاضر فقال: جعلت فداک کم عرج برسول الله (صلی الله علیه وآله)؟ فقال: مرتین فاوقفه جبرئیل موقفا فقال له: مکانک یا محمد فلقد وقفت موقفا ما وقفه ملک قط ولا نبی، ان ربک یصلی. فقال: یا جبرئیل وکیف یصلی؟ قال: یقول: سبوح قدوس انا رب الملائکه والروح. سبقت رحمتی غضبی. فقال: اللهم عفوک عفوک(۳۷۶).
علی بن ابی حمزه می گوید: من حاضر بودم که ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) پرسید: فدایت شوم، پیامبر (صلی الله علیه وآله) چند مرتبه به معراج رفت؟ حضرت فرمود: دو مرتبه! پس، جبرئیل او را در جائی قرار داد وگفت: جایگاه خود را ببین که در آن هیچ فرشته وپیامبری قرار نگرفته، همانا پروردگارت درود می فرستد. فرمود: جبرئیل! چگونه پروردگارم درود می فرستد؟ جبرئیل گفت: خداوند عز وجل می فرماید: منزه ومقدس است پروردگار فرشتگان وروح که رحمت من بر غضبم سبقت وپیشی گرفته است. پس، پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرمود: پروردگارا! بخشش تو، بخشش تو. وسر سلسله عاشقان، امام سجاد (علیه السلام)، در مناجات خود چنین ندا می کند:
وانت الذی سبقت رحمته امام غضبه(۳۷۷).
وتوئی که رحمت تو پیشاپیش غضبت جریان می یابد. یعنی پیش از اینکه غضب تو در جائی راه یابد رحمت تو جاری شده است.
۳ - او توبه پذیر وآمرزنده است
﴿یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا﴾(۳۷۸).
ای بندگان من که بر خود اسراف نموده اید! از رحمت خدا مایوس نشوید که خداوند تمامی گناهان را می آمرزد. ﴿وهو الذی یقبل التوبه عن عباده ویعفو عن السیئات﴾(۳۷۹).
واو خدائی است که توبه بندگانش را می پذیرد واز بدیهایشان در می گذرد. دریاها بیکران رحمت خدا، پیامبر وائمه صلوات الله علیهم اجمعین نیز آینه های تمام نمای ستاریت، غفاریت وعفو خدایند. سلوک واخلاق ائمه (علیهم السلام) ورفتار آنان در تمام ایام زندگیشان حاکی از این نکته است: درباره آیه کریمه ﴿والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس﴾(۳۸۰).
زراره می گوید: سمعت ابا جعفر (علیه السلام) یقول: انا اهل البیت مروتنا العفو عمن ظلمنا(۳۸۱).
شنیدم از امام باقر (علیه السلام) که می فرمودند: مروت وجوانمردی ما اهل بیت، عفو از کسانی است که به ما ستم نموده اند. ونیز روایت است که: یکی از کنیزان امام سجاد (علیه السلام) ظرف آب برای حضرتش آماده می کرد که آن حضرت آماده نماز شوند، ظرف آب از دستش افتاد وشکست. وقتی حضرت سر بلند کردند، کنیز گفت: خداوند تعالی می فرماید: ﴿والکاظمین الغیظ﴾. حضرت فرمود: خشم مرا نشاندی. سپس کنیز گفت: ﴿والعافین عن الناس﴾. فرمود: خدا از تو بگذرد. کنیز افزود: ﴿والله یحب المحسنین﴾.
حضرت فرمود: برو که در راه خدا آزادی(۳۸۲).
قرآن کریم درباره پیامبر بزرگوار (صلی الله علیه وآله)، این اسوه رافت، می فرماید: لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمومنین روف رحیم(۳۸۳).
هر آینه فرستاده ای از خود شما به سویتان آمده که بر او سخت است مشقت شما، ونسبت به مومنان رافت ورحمت دارد. قبله دلهای سوخته، امام عصر ارواحنا فداه نیز به این دریای بیکران عفو واغماض اتصال وپیوند دارد. از سید بن طاووس نقل شده است که شبی در سحرگاه در سرداب مطهر از امام عصر (علیه السلام) شنیده که آن حضرت در دعای خود چنین می گفته اند: اللهم ان شیعتنا خلقت من شعاع انوارنا وبقیه طینتنا وقد فعلوا ذنوبا کثیره اتکالا علی حبنا وولایتنا فان کانت ذنوبهم بینک وبینهم فاصفح عنهم فقد رضینا وما کان منها فیما بینهم فاصلح بینهم وقاص بها عن خمسنا وادخلهم الجنه وزحزحهم عن النار ولا تجمع بینهم وبین اعدائنا فی سخطک(۳۸۴).
خداوندا! شیعیان ما از شعاع نورهای ما واز بقیه طینت ما آفریده شده اند وگناهان زیادی مرتکب شده اند وتکیه بر محبت وولایت ما دارند، پس اگر گناهانشان میان تو وآنهاست از آنان بگذر، ما خشنودیم، واگر میان خودشان است، بینشان اصلاح فرما واز خمس ما بر ایشان تقاص فرما وآنان را وارد بهشت گردان واز آتش دور کن ومیان آنان ودشمنان ما در غضب خود جمع نفرما. درباره عفو واغماض، از تجسم عفو ورحمت حضرت خاتم الانبیاء (صلی الله علیه وآله) چنین امده است: روزی مردی اعرابی به شدت عبای آن حضرت را کشید به گونه ای که در گردن مبارکشان خراشی از کناره عبا ایجاد شد سپس گفت: ای محمد [صلی الله وعلیه وآله] دستور بده از مال خدا که نزد تو هست به من بدهند. حضرت برگشتند وبه او نظر افکنده، خندیدند وامر فرمودند تا به او چیزی دادند(۳۸۵).
ونیز از امیرالمومنین (علیه السلام) نقل است که فرمودند: پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) به مردی یهودی چند دینار بدهکار بودند، مرد یهودی آن را مطالبه کرد. حضرت فرمودند: امکان پرداخت ندارم. یهودی گفت: رهایتان نمی کنم تا آن را بپردازید. فرمودند: پس با تو در همین جا می نشینم. در همانجا نشستند وحضرت نمازهای ظهر وعصر ومغرب وعشا وصبح فردا را همانجا بجای آوردند. اصحاب او را تهدیذ می کردند که حضرت متوجه شدند، فرمودند: چرا چنین می کنید؟ کفتند: ای رسول خدا! یک یهودی شما را زندانی کرده! فرمودند: پروردگارم عز وجل مرا مبعوث نکرده که به هم پیمان خود ونه به دیگران ستم نمایم.
در روز بعد هنگامی که آفتاب بالا آمد یهودی گفت: شهادت می دهم که خدائی جز الله نیست وشهادت می دهم که محمد (صلی الله علیه وآله) بنده وفرستاده اوست واکنون نصف اموال من در راه خداست وخدا شاهد است همه این کارها را انجام دادم تا بنگرم اخلاق وصفاتی که در تورات خوانده بودم با شما مطابقت دارد یا نه. من از تورات درباره شما چنین خوانده ام: محمد فرزند عبدالله، تولدشان در مکه ومهاجرتش به مدینه، درشت خو وخشن نیست، اهل داد وفریاد وفحش وبدگوئی نمی باشد. ومن اکنون شهادت می دهم که مبعودی جز الله نیست وهمانا تو رسول خدا هستی واین اموال من در اختیار شماست، به حکم خدا حکم کن. ویهودی اموال زیادی داشت(۳۸۶).
عن جمیل بن دراج قال: قلت لابی الحسن (علیه السلام): احدثهم بحدیث جابر؟ قال: لا تحدث به السفله فیذیعوه. اما تنقرء القرآن ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم؟ قلت: بلی. قال: اذا کان یوم القیامه وجمع الله الاولین والاخرین ولانا الله حساب شیعتنا فما کان بینهم وبین الله حکمنا علی الله فیه فاجاز حکومتنا وما کان بینهم وبین الناس استوهبناه فمنهم فوهبوه لنا وما کان بیننا وبینهم فنحن احق من عفی وصفح(۳۸۷).
جمیل بن دراج گوید: به امام ابوالحسن (علیه السلام) گفتم: آیا حدیث جابر را نقل کنم؟ فرمودند: برای افراد پست وفرومایه نقل نکن، زیرا آن را به نااهلان می رسانند. آیا قرآن نمی خوانی که فرمود: همانا به سوی ماست برگشت انان، سپس بر عهده ماست حساب انان؟ گفتم: بلی. فرمودند: هنگام بر پایی قیامت که خداوند اولین وآخرین را جمع می کند، حساب شیعیان را به ما وا می گذارد پس آنچه از حقوق میان خداوند وآنان باشد باذن الله ما شفاعت می کنیم وخداوند می پذیرد وآنچه میان آنان ومردم باشد از مردم می خواهیم که به آنان ببخشند ومردم نیز می بخشند وآنچه از حقوق میان ما وآنهاست پس ما سزاوارتریم که آنان را عفو نموده، گذشت کنیم. مهربانان از پدر ومادر مهربان تو، ودریاهای زلال عطوفت همواره از لغزشها وخطاهای دوستانشان چشم پوشی می کنند بلکه از بی ادبیهای دشمنانشان نیز با بزرگواری وکرامت می گذرند. واکنون نمونه هائی از آن:
۴ - عفو امام صادق از عصیان کنیز
سفیان ثوری وارد محضر شر یف امام صادق (علیه السلام) شد وآن حضرت را دید که از ناراحتی رنگشان تغییر کرده. از سبب ناراحتی پرسید، حضرت سلم الله علیه فرمود: من از رفتن افراد خانه به پشت بام نهی کرده بودم، حال که وارد خانه شدم دیدم کنیزی که مربی کودکی از کودکان من است به همراه کودک از پله های نردبان بالا می رود. کنیز به مجرد دیدن من بخود لرزید ومتحیر شد وکودک از آغوش او پرت شده، وفات نمود.
اما ناراحتی من از مرگ بچه نیست بلکه از این است که در دل کنیز ترس ورعب آمده است. سفیان گوید: حضرت سلام الله علیه به کنیز فرمود: ناراحت نباش تو در راه خدا آزادی. این جمله را دوبار تکرار فرمودند(۳۸۸).
۵ - امام حسن مجتبی ومرد بد زبان
مردی شامی با امام حسن مجتبی (علیه السلام) برخورد کرد. حضرت سلام الله علیه سواره واو پیاده بود. مرد به لعن حضرت (علیه السلام) آغاز کرد وامام (علیه السلام) جوابی نمی فرمود. هنگامی که سخنان او تمام شد حضرت سلام الله علیه به او رو کرده، با حال خنده فرمود، آقا! به نظرم در این شهر غریبی وگویا اشتباه گرفته ای! اکنون اگر از ما رضایت می طلبی ما راضی هستیم. اگر چیزی درخواست می کنی می دهیم. اگر راهنمائی می خواهی راهنمائیت می کنیم. اگر می خواهی سوارت کنیم چنین می کنیم. اگر گرسنه هستی سیرت می کنیم. اگر لباس نداری تو را می پوشانیم.
اگر نیازمندی بی نیازت می سازیم. اگر جائی نداری جا ومکانت می دهیم. اگر کاری داری حاجتت را بر می آوریم واگر میهمان ما شوی تا هنگام کوچ از این شهر برای تو نافع تر خواهد بود زیرا ما جای وسیع ومنزلت بلند ومال زیاد داریم. مرد شامی وقتی گفتار حضرت (علیه السلام) را شنید گریست وسپس گفت: شهادت می دهم که تو خلیفه خدا در زمین هستی. خداوند داناتر است که رسالت خود را در کجا قرار دهد. ای امام حسن تو وپدرت (سلام الله علیه) مبغوض ترین خلق خدا نزد من بودید واکنون تو محبوبترین خلق خدا نزد من هستی!
سپس به طرف منزل حضرت (سلام الله علیه) حرکت کرد وتا هنگام کوچ در آنجا میهمان حضرتش بود واز معتقدان به محبت اهل بیت (علیهم السلام) گردید(۳۸۹).
۶ - نادیده گرفتن امام حسن عسکری لغزشهای جعفر را
هنگامی که خلیفه فرمان داد تا امام (علیه السلام) را از زندان آزاد کنند حضرت بر در زندان ایستاد وفرمود: منتظر برادرم جعفر هستم. زندانبان گفت: خلیفه تنها امر به آزادی شما کرده ونه آزادی جعفر! حضرت (سلام الله علیه) فرمودند: نزد خلیفه برگرد وبه او بگو ما هر دو از یک خانه آمده ایم. حال اگر من تنها به خانه برگردم واو همراه من نباشد [برای اهل خانه ناراحتی دارد] که خلیفه می داند. زندانبان رفت وآمد وگفت: خلیفه می گوید جعفر را به خاطر شما آزاد کردم، زیرا او را به خاطر جنایاتش نسبت به خودش وبه شما وسخنانش زندانی کرده بودم. بالاخره او را آزاد کرد واو همراه حضرت (سلام الله علیه) به خانه اش رفت(۳۹۰).
کتب تواریخ وسیر ومناقب از این برخوردهای بزرگوارانه که همراه عفو وبخشش است از هر کدام از امامان معصوم (علیهم السلام) دهها نمونه نقل کرده اند، اما به علت اختصار به همین اندازه بسنده کردیم.
در دسترس بودن محبوب
از کمالات محبوب نامتناهی، در دسترس بودن اوست. عاشق سوخته می خواهد که معشوق همواره در دسترس او باشد، استغاثه وناله های او را بشنود وحالات او را نظاره گر باشد، او را زیر نظر بگیرد وکنترل کند ومعشوق هرگز از نظرش به دور نباشد وهر وقت که عاشق اراده کند به وصال یارش برسد وبرایش فریادرسی کند. این ویژگی اساسی در خداوند که محبوب اصل ومحبوب محبوبهاست به گونه ای غیر قابل قیاس با مخلوقات وجود دارد زیرا که:
۱ - او محیط بر زمان است
﴿هو الاول والاخر والظاهر والباطن وهو بکل شیء علیم﴾(۳۹۱).
او اول است وآخر، ظاهر است وباطن، او به هر چیز داناست. او احاتطه به اول وآخر، ظاهر وباطن اشیاء دارد ودر نتیجه دانای به دقایق وعالم به رقایق است واز حالات ونیازها وخاطرات قلبی محبان ودوستداران آگاهی دارد وعواطف واحساسات آنها را به دقت می شناسد.
۲ - او از رگ گردن به ما نزدیکتر است
﴿ونحن اقرب الیه من حبل الورید﴾(۳۹۲).
وما به انسان از رگ گردن نزدیکتریم.
﴿ونحن اقرب الیه منکم ولکن لا تبصرون﴾(۳۹۳).
وما به انسان از شما نزدیکتریم ولکن شما بصیرت ندارید.
۳ - او میان ما وقلب ما حائل می شود
﴿ان الله یحول بین المرء وقلبه﴾(۳۹۴).
همانا خداوند میان انسان ودلش حائل می گردد.
دوست نزدیکتر از من بمن است * * * وین عجب تر که من از وی دورم
در مناجات حضرت سیدالشهداء (علیهم السلام) است که: الهی ما اقربک منی وابعدنی عنک وما ارافک بی فما الذی یحجبنی عنک(۳۹۵)؟
الهی! تو چقدر به من نزدیکی ومن از تو دورم. خدایا! چقدر به من مهربانی. پس، چه چیز مرا از تو محجوب نموده است؟ محبوب جهانیان خود ندا می دهد که اگر بندگان به دنبال محبوب می گردند من به آنها نزدیکم. فقط غیبت از جانب خود آنهاست ومن همیشه با آنها حاضر هستم. ﴿واذا سئلک عبادی عنی فانی قریب﴾(۳۹۶).
زمانی که بندگان از من بپرسند پس همانا من نزدیک هستم. پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمودند: ان موسی بن عمران (علیه السلام) لما ناجی ربه عز وجل، قال: یا رب ابعید انت منی فانادیک ام قریب فاناجیک؟ فاوحی الله جل جلاله انا جلیس من ذکرنی(۳۹۷).
موسی بن عمران هنگامی که با پروردگارش عز وجل مناجات می کرد عرض کرد: ای پروردگار من! آیا تو دوری تا ندایت کنم یا نزدیکی تا نجوا نمایم؟ پس، خداوند وحی فرمود که من همنشین کسانی هستم که مرا یاد کنند. محبوبهای خداوند وجهانیان، ائمه طاهرین (علیهم السلام) نیز - باذن الله - چنین اند وناظر بر دوستان وعاشقانشان بوده وناله وفریاد دوستداران خود را می شنوند: عن رمیله قال: وعکت وعکا شدیدا فی زمان امیر المومنین (علیه السلام) فوجدت من نفسی خفه فی یوم الجمعه وقلت: لا اعرف شیئا افضل من ان افیض علی نفسی من الماء واصلی خلف امیر المومنین (علیه السلام).
ففعلت ثم جئت الی المسجد. فلما صعد امیر المومنین المنبر عاد علی ذلک الوعک. فلما انصرف امیر المومنین (علیه السلام) ودخل القصر دخلت معه فقال: یا رمیله رایتک وانت متشبک بعضک فی بعض. فقلت: نعم، وقصصت علیه القصه اتی کنت فیها والذی حملنی علی الرغبه فی الصلاه خلفه، فقال: یا رمیله لیس من مومن یمرض الا مرضنا بمرضه ولا یحزن الا حزنا بحزنه ولا یدعو الا امنا لدعائه ولا یسکت الا دعونها له. فقلت له: یا امیر المومنین جعلنی الله فداک هذا لمن معک فی القصر. ارایت من کان فی اطراف الارض؟ قال: یا رمیله لیس یغیب عنا مومن فی شرق الارض ولا فی غیرها(۳۹۸).
رمیله گوید: در زمان حکومت امیرالمومنین (علیه السلام) روزی تب تندی گرفتم ودر روز جمعه احساس سبکی نمودم. با خود گفتم: بهتر از این نیست که آبی به صورتم بزنم وپشت سر حضرتش نماز بخوانم، وچنین کردم وبه مسجد امدم. هنگامی که ان حضرت بالای منبر رفتند تب من برگشت. هنگامی که سخنان آن حضرت تمام شد وبه محل حکومت برگشتند، من هم با ایشان وارد قصر شدم. حضرت فرمودند: ای رمیله! می دیدم که به خود می پیچیدی. عرض کردم: بلی. وداستان خود را بازگو کردم واینکه چه چیز باعث رغبت ومیل من شد که به نماز بروم. فرمودند: رمیله! هیچ مومنی مریض نمی شود مگر اینکه ما از شدت علاقه به او مریض می شویم! وهیچ مومنی محزون نمی شود مگر اینکه ما به خاطر او محزون می شویم! ودعا نمی کند مگر اینکه آمین گوییم وساکت نمی شود مگر اینکه برای دعا می کنیم.
گفتم: یا امیرالمومنین! فدایت شوم، این حالت شما مربوط به کسانی است که در این محل ودر پیرامون شمایند. درباره کسانی که در اطراف زمین متفرق اند چظور؟ فرمودند: رمیله! در شرق زمین وجاهای دیگر آن کسی از ما غایب نیست. محبوب پنهان وغایب از نظر ما نیز از احوال دوستان خود غافل نبوده وهمواره از خاطرات قلبی آنان آگاه است وبه نیازهای آنان پاسخ مهربانانه می دهد. مرحوم کلینی (ره) از محمد بن ابراهیم بن مهزیار نقل می کند که گفت: در هنگام وفات حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) تردیدی برایم حادث شد. نزد پدرم اموال زیادی جمع شده بود! پس آن را سوار کشتی کرد، من هم با او بودم. در میان راه تب شدیدی بر او عارض شد، آنگاه گفت: فرزندم! مرا برگردان که مرگ من فرا رسیده ودرباره این اموال تقوا پیشه کن. سپس وصیت کرد ووفات نمود. پیش خود گفتم: پدرم هرگز به روش غیر صحیح وصیت نمی کند. اکنون این اموال را به عراق می برم وخانه ای در کنار شط کرایه می کنم وکسی را از حال خود مطلع نمی سازم. اگر مسئله برایم مانند ایام حیات پدرم روشن شد آن را می پردازم والا آن را صدقه می دهم. پس به عراق رفتم وخانه ای در کنار شط اجاره کردم وچند روزی ماندم. روزی قاصدی با نامه ای به سراغم آمد. در آن نامه نوشته بود: محمد! همراه تو در میان فلان بسته وفلان پاکت چنین وچنان اموالی است. وتمام خصوصیات اموال را که من نمی دانستم ذکر کرده بود. من هم با دیدن آن نامه، مال را تسلیم قاصد نمودم. چند روزی ماندم اما قدرت حرکت نداشتم وبسیار غمناک بودم. سپس نامه دیگری آمد که تو را به جای پدرت قرار دادیم، پس خدا را شکر کن(۳۹۹).
می بینیم که سرور دور از نظر، انتظار محب خود را بسر می آورد وحتی از خاطرات قلبی او خبر می دهد وبه کار او رسیدگی می کند وموجب ضفای قلب وفکر او می گردد. از ابتدای زمان پر محنت غیبت تا کنون صدها وهزاران دستگیری واغاثه وفریادرسی از جانب امام زمان (علیه السلام) نسبت به بینوایان وفریاد کنندگان انجام شده که شمارش یک یک آن قضایا از حوصله این مختصر بیرون است. طالبان را به کتابهای مفصلی چون کافی، بحار، کتابهای غیبت وبه ویژه جنه الماوی والنجم الثاقب (محدث نوری) ارجاع می دهیم. واینها همگی نشانه آن است که محبوب پرده نشین ما ساعتی وآنی از انسانها وبه ویژه از شیعیان خود دور وغافل نبوده وبا قلب وسیع وعطوف خود به تمامی دعوتهای آنان لبیک مهربانانه می گوید.
محبت که ودیعه ای الهی وامانتی فطری است در دروتن همه موجودات وبالاخص انسان حرکت دهنده چرخهای حیات است وبه موجب آن انسان وجهان به دنبال محبوب حقیقی در سیر وسفرند. انسان با انتخاب خود به سوی ایده آل حقیقی خود حرکت می کند که گاه به علت موانعی چون شهوت وغضب ودوری از حق، از رسیدن به محبوب حقیقی ومحبوبهای برگزیده او، باز می ماند وبه کوره راههای انحراف می افتد.
رعایت اعتدال فطرت [تقوا] انسان را در مسیر مستقیم محبوب نگاه می دارد واو را به محبوب حق می رساند. اصل محبوب ومحبوب اصل، خداوند جهان الله است که تمامی صفات محبوب را بدون مرز وساحل ونهایت، داراست وپس از او وبه اذن او، انوار عظمت ورحمت ورافتش پیامبر رحمت (صلی الله علیه وآله) وائمه اهل بیت او - که درود بی پایان خداوند بر ایشان باد - قرار دارند.
همه آنان ملاکهای محبوب واقعی را دارند ودیگران نیز هر چه به آنان نزدیکتر باشند از رنگ، وبوی بیشتری از حق برخوردارند. اینان تمامی موجبات محبت را از احسان وزیبائی وانس روحی با مومنان ودیگر صفات دارا هستند وهمواره عاشقان خویش را در آستانه خود وارد کرده ورعایت حال آنها را می کنند.
محبت به آنان دارای خواص وآثار بارز وشگرفی است که عاشقان واقعی، آنها را چشیده وبه دریای زلالشان رسیده وسیراب گشته اند، آثار خواصی چون توحید، خستگی ناپذیری در راه محبوب، اقتباس نور از محبوب، ورود در حصن حصین او، ذکر ویاد دائم ودیگر آثار که در صفحات پیشین آنها را بر شمرده ایم. مطالب ومندرجات این نوشته از آیه وروایت وتوضیحات، تذکراتی است برای دلهای آگاه وقلبهای چشیده از حلاوت محبت. امید که در زیر سایه پر مهر آفتاب عالمتاب عشق ومحبت، دریای زلال وامواج وفا وصفا، ابر پر باران رافت ورحمت، یادگار سلف صالح حضرت بقیه الله روحی لتراب مقدمه الفداء، قطره ای از سنخ محبت آنها را چشیده ودر آتش عشقشان بسوزیم. واین نهایت آمال وآرزوهای یک سوخته محبت اوست که یکباره جلوه ای کند ورخ تنماید وهمه جان بستاند.
هم مگر مژده وصل تو به گوشم خوانند * * * صبح محشر که از آن خواب گران برخیزم
پاورقی:
-----------------
(۱) یوسف ۸۸.
(۲) یوسف ۸۸.
(۳) وسائل الشیعه ۴۳۵:۱۱ ح ۱۶.
(۴) وسائل الشیعه ۴۳۵:۱۱ ح ۱۷.
(۵) المحجه البیضاء:۸ کتاب محبت وشوق.
(۶) منسوب به حضرت امیرالمومنین (علیه السلام).
(۷) بقره ۳۰.
(۸) احزاب ۲.
(۹) بقره ۳۱.
(۱۰) جاثیه ۱۳.
(۱۱) در زیارت آل یس در خطاب به انسان وحجت حق حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می خوانیم: السلام علیک یا تالی کتاب الله وترجمانه. (درود بر تو ای تلاوت کننده قرآن وترجمان آن). ونیز رسول اکرم از آن دو به دو گوهر گرانبها تعبیر می فرمایند: انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی. (ابن صباغ، ص ۲۲ الفصول المهمه).
(۱۲) تفسیر صافی ۸۳:۱.
(۱۳) نیافریدم جن وانس را مگر برای عبادت خودم. (ذاریات ۵۶).
(۱۴) خداوند کسی است که هفت آسمان ومانند آن زمین آفریده. امر در میان آنها فرود می آید تا بدانید که خداوند بر هر چیزی تواناست. (طلاق:۱۲).
(۱۵) اسراء ۴۴.
(۱۶) طه ۵۰.
(۱۷) حجرات ۷.
(۱۸) کافی ۱۲۵:۲ ح ۵.
(۱۹) مرآه العقول ۸۴:۸.
(۲۰) البته، در مراحل بالای از تکامل درجات بندگی، که انسان به عالم قرب ولایت نائل می گردد، در سطحی قرار می گیرد که کم کم خود وخواسته های خود را در راه خداوند فانی کرده، ظرف مشیت الله می گردد ودر این حال است که من خود را از دست می دهد ویک پارچه در اختیار محبوب قرار می گیرد. البته منزل مقدماتی آن برگشت به اصل خویش است، که حب الوطن من الایمان (سفینه البحار ۶۶۸:۲ به نقل از امل الامل) چرا که اصل او در ملکوت بوده:
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود * * * آدم آورد در این دیر خراب آبادم
وبا برگشت به اولین منزل عالم قرب، زمینه پیشرفت واو جگیری در منازل ودرجات والاتر پیدا می شود تا آن که به مقام عند ربهم یرزقون آل عمران:۱۸ وان یبعثک ربک مقاما محمودا اسراء:۷۹ که خاص پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله وامامان بزرگوار (علیهم السلام) است، نائل می گردد.
(۲۱) المحجه البیضاء ۱۱:۸.
(۲۲) حمد ۲.
(۲۳) طه ۵۰.
(۲۴) کافی ۵۳:۲ ح ۲، باب حقیقت ایمان ویقین.
(۲۵) جنه الماوی ضمیمه بحار ۲۴۸:۵۳ ح ۲۰، ترجمه ونقل به معنی.
(۲۶) همان ماخذ:۲۶۵ ح ۳۲.
(۲۷) همان ماخذ:۲۶۹ ح ۳۳.
(۲۸) منتخب الاثر:۵۱۳ ح ۲ از کمال الدین:۲۸۸ ح ۸.
(۲۹) زیارت جامعه کبیره.
(۳۰) انفال ۳۳.
(۳۱) کسی که در این دنیا کور باشد، پس در آخرت نیز کور وگمراه تر خواهد بود. اسراء ۷۲.
(۳۲) بحار ۹۲:۵۲ و۹۳ ح ۷ با تلخیص وترجمه. البته، نکته مهم دیگری نیز از این گفتار بلند استفاده می شود وآن اینکه همان گونه که تیرگی ابرها سبب غیبت شمس افق می باشد تیرگی انسانها نیز سبب اصلی غیبت آفتاب وجود امام عصر ارواحنا فداه است.
(۳۳) آل عمران ۱۰۳.
(۳۴) منتخب الاثر:۴۷۵ ح ۳.
(۳۵) کمال الدین:۲۳۰ ح ۳۱.
(۳۶) در جانهای شما نشانه هائی برای اوست. آیا نمی بینید؟! (ذاریات:۲۱).
(۳۷) او با شماست، هر جا که باشید. حدید ۴.
(۳۸) حشر ۹.
(۳۹) انفال ۲۴.
(۴۰) احزاب ۶.
(۴۱) المحجه البیضاء ۸:ص ۱۲.
(۴۲) منتخب الاثر:۲۸۴ ح ۲ به نقل از کمال الدین.
(۴۳) همان ماخذ:۱۸۵ ح ۱ از الصواعق المحرقه.
(۴۴) همان ماخذ:۱۸۶ ح ۲ به نقل از کمال الدین.
(۴۵) همان ماخذ:۱۸۶ ح ۳ از سیوطی.
(۴۶) بحار ۳۵:۵۱، از غیبت شیخ طوسی.
(۴۷) منتخب الاثر:۱۸۷ ح ۵.
(۴۸) المحجه البیضاء ۱۵:۸.
(۴۹) اصول کافی ۳۸۹:۱ ح ۱.
(۵۰) اصول کافی ۶۵۲:۲ ح ۳.
(۵۱) در قرآن کریم، سوره آل عمران، آیه ۶۱ آمده است: ﴿فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم ثم نبتهل﴾. پس بگو بیائید بخوانیم پسرانمان را وپسرانتان را وخودمان را وخودتان را وزنانمان را وزنانتان را سپس مباهله کنیم. در احادیث شیعه وعامه چنین آمده که در اجرای این فرمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله)، در مقابله با نصارای نجران همراه خود علی (علیه السلام) وفاطمه (علیها السلام) وحسنین (علیهما السلام) را آورد. یعنی مقصود از پسران حسنین (علیهما السلام) واز زنان فاطمه (علیها السلام) واز انفس، علی (علیه السلام) است.
(۵۲) شوری ۵۳.
(۵۳) یونس ۵۶.
(۵۴) حدید ۳.
(۵۵) المحجه البیضاء ۲۶:۵، اربعین مجلسی ۹۸.
(۵۶) احزاب ۷۲.
(۵۷) المحجه البیضاء ۲۶:۵.
(۵۸) اربعین مجلسی ۹۸.
(۵۹) هر جا که برگردید آنجا روی خداست (بقره: ۱۱۵).
(۶۰) علم الیقین فیض ۴۹:۱.
(۶۱) بقره ۱۶۵.
(۶۲) انعام ۱۲۲.
(۶۳) نحل ۹۷.
(۶۴) آنان مانند چهارپایان، بلکه گمراه ترند. (اعراف ۱۷۹).
(۶۵) نور ۳۰.
(۶۶) شعراء ۸۹.
(۶۷) کافی ۱۶:۲ ح ۵.
(۶۸) احزاب ۴.
(۶۹) نساء ۴۸.
(۷۰) وتسلیم خداوند می شوند هر کس در آسمانها وزمین است به رغبت وکراهت. (آل عمران ۸۳).
(۷۱) مکیال المکارم ۷۲:۱ ح ۱۴۸.
(۷۲) مکیال المکارم ۷۶:۱ ح ۱۵۶.
(۷۳) انعام ۷۹.
(۷۴) مکیال المکارم ج ۱ باب چهارم تالیف القلوب.
(۷۵) فتح ۲۹.
(۷۶) مائده ۵۴.
(۷۷) بحار ۲۲:۷۰ ح ۲۲.
(۷۸) فتح ۲۹.
(۷۹) اعراف ۴۶.
(۸۰) نور الثقلین ۳۲:۲ ح ۱۲۸.
(۸۱) نور الثقلین ۳۴:۲ ح ۱۳۵.
(۸۲) ما را به راه راست رهبری فرما، راه کسانی که به آنها نعمت عطا فرمودی. (فاتحه:۶ و۷).
(۸۳) نساء ۶۹.
(۸۴) زیارت جامعه کبیره.
(۸۵) غرر ودرر ۱۲۲:۲ ح ۲۰۵۷.
(۸۶) بقره ۱۴۳.
(۸۷) بقره ۳۰.
(۸۸) آل عمران ۶۸.
(۸۹) نجم ۲.
(۹۰) آنها که اهل ایمان اند کمال محبت ودوستی را فقط به خدا مخصوص دارند. بقره ۲۱۵.
(۹۱) علل الشرایع باب ۱۶۱:۱۳۰.
(۹۲) کافی ۴۳۸:۱ ح ۱ باب معرفتهم اولیائهم والتفویض الیهم.
(۹۳) یوسف ۹۴.
(۹۴) بحار ۱۹۷:۱۸ و۱۹۶: فلما نزل عن الکرسی توجه الی خدیجه فکان کل شیء یسجد له ویقول بلسان فصیح: السلام علیک یا نبی الله. فلما دخل الدار صارت الدار منوره، فقالت خدیجه: وما هذا النور؟ قال: هذا نور النبوه، قولی: لا اله الا الله، محمد رسول الله، فقالت: طال ما قد عرفت ذلک، ثم اسلمت، فقال: یا خدیجه انی لاجد بردا، فدثرت علیه فنام فنودی: یا ایها المدثر الایه، فقام وجعل اصبعه فی اذنه وقال: اله اکبر، الله اکبر. فکان کل موجود یسمعه یوافقه.
(۹۵) عیون الاثر ابن سید الناس ۴۳ - ۴۰:۱.
(۹۶) وسائل الشیعه ۲۱۲:۱۲ ح ۲.
(۹۷) همان ۲۱۳:ح ۴.
(۹۸) همان ماخذ ۲۱۳:ح ۵.
(۹۹) زیارت جامعه کبیره.
(۱۰۰) آل عمران ۹۲.
(۱۰۱) انسان ۸.
(۱۰۲) حدید ۱۱.
(۱۰۳) وسائل الشیعه ۳۰۳:۶ ح ۲.
(۱۰۴) زیارت عاشورا.
(۱۰۵) جمال الاسبوع ۱۵.
(۱۰۶) حجرات ۱۷.
(۱۰۷) بقره ۲۰۷.
(۱۰۸) نور الثقلین ۲۰۵:۱ ح ۷۶۰.
(۱۰۹) همان ماخذ:۲۰۴ ح ۷۵۹.
(۱۱۰) همان ماخذ ۲۷۲:۲ ح ۳۵۹.
(۱۱۱) توبه ۱۱۱.
(۱۱۲) نور الثقلین ۲۷۳:۲ ح ۳۶۳.
(۱۱۳) بقره:۱۶۵: آنان که ایمان آورده اند الله را شدیدتر دوست می دارند.
(۱۱۴) عبودیت گوهری است که جز ربوبیت خدا در وجود عبد چیزی نمی توان یافت. (مصباح الشریعه، ۴۵۳، چاپ انجمن حکمت وفلسفه).
(۱۱۵) ما ظرفهای خواسته خداوندیم. (تفسیر صافی ۲۶۶:۵، از خرائج از امام عصر (علیه السلام)).
(۱۱۶) صحیفه سجادیه:دعای ۳۱.
(۱۱۷) صحیفه سجادیه:دعای ۴۵.
(۱۱۸) صحیفه سجادیه:دعای ۴۷.
(۱۱۹) کلمات قصار:۱۲۵ (صبحی صالح)، فیض: ۳۴۹، شماره ۱۰۹.
(۱۲۰) نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۵۶.
(۱۲۱) نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۱۲۲.
(۱۲۲) انسان ۳۰.
(۱۲۳) تفسیر صافی ۲۶۶:۵ از خرائج از امام عصر (علیه السلام).
(۱۲۴) زیارت جامعه کبیره.
(۱۲۵) زیارت جامعه کبیره.
(۱۲۶) انبیاء ۲۷. اندکی پس از عبارت گذشته زیارت جامعه، عبارت این آیه شریفه ذکر شده است.
(۱۲۷) زیارت جامعه کبیره.
(۱۲۸) اختیار معرفه الرجال ۵۱۸:۲.
(۱۲۹) آنان که ایمان آورده وعمل صالح انجام می دهند ونسبت به پروردگارشان فروتنی می نمایند. (هود ۲۳).
(۱۳۰) کافی ۳۹۰:۱ ح ۳.
(۱۳۱) ابراهیم ۳۷.
(۱۳۲) کافی ۳۹۲:۱ ح ۱.
(۱۳۳) منتخب الاثر:۵۰۲ ح ۲، از مصباح المتهجد.
(۱۳۴) غیبت نعمانی:۲۰۰ ح ۲.
(۱۳۵) همان ماخذ ۲۰۱.
(۱۳۶) کافی ۳۹۰:۱ ح ۱.
(۱۳۷) همان ماخذ:۳۹۱ ح ۶.
(۱۳۸) سفینه البحار ۳۸۱:۲.
(۱۳۹) المغنی ابنی قدامه ۵۷۲:۷ تفسیر کبیر فخر رازی ضمن تفسیر آیه ۲۴ سوره نساء.
(۱۴۰) نساء ۶۹.
(۱۴۱) زمر ۱۸.
(۱۴۲) کافی ۳۹۱:۱ ح ۸.
(۱۴۳) نور الثقلین ۵۱۶:۱ ح ۳۹۵.
(۱۴۴) نهیلیسم یعنی نفی مطلق مثبت وهرج ومرج طلبانه (فرهنگ معین).
(۱۴۵) کافی ۲۵۰:۲ ح ۷.
(۱۴۶) scientist.
(۱۴۷) کافی ۶۰۱:۲ ح ۱۱.
(۱۴۸) کهف ۱۰۹.
(۱۴۹) عیون اخبارالرضا ۱۳۵:۲ باب ۳۸.
(۱۵۰) همان ماخذ:۱۳۳ باب ۳۷.
(۱۵۱) تکاثر ۸.
(۱۵۲) وسائل الشیعه ۴۴۶:۱۶ ح ۷.
(۱۵۳) بحارالانوار ۲۲۱:۷ ح ۱۳۳.
(۱۵۴) بحارالانوار ۲۳۲:۲۳ و۲۳۳.
(۱۵۵) وسائل الشیعه ۳۷۶:۱۱ ح ۵.
(۱۵۶) طه ۸۱.
(۱۵۷) اعراف ۱۷۹.
(۱۵۸) آگاه باشید که دلها با یاد خدا آرام می گیرد. (رعد ۲۸).
(۱۵۹) توقیع به شیخ مفید، احتجاج، چاپ بیروت، ص ۴۹۷، وچاپ نجف ۳۲۳:۲.
(۱۶۰) قسمتی از زیارت وارث.
(۱۶۱) چرت وخواب او را فرا نمی گیرد. (بقره ۲۵۵).
(۱۶۲) آن خدای مهربانی که بر عرش عالم وجود به علم وقدرت محیط است. ﴿طه ۵﴾.
(۱۶۳) خداوند آنان را دوست می دارد وآنان او را (مائده ۵۴).
(۱۶۴) بحار ۳۲۹:۱۳ ح ۷.
(۱۶۵) وسائل الشیعه ۶۱:۱ ح ۲.
(۱۶۶) صحیفه سجادیه دعای ۴۷.
(۱۶۷) منتخب الاثر:۴۹۶ ح ۷.
(۱۶۸) جمعه ۶.
(۱۶۹) زیارت روز جمعه امام زمان (علیه السلام).
(۱۷۰) زیارت آل یس.
(۱۷۱) زیارت عاشورا.
(۱۷۲) نهج البلاغه، فیض، خطبه ۱۰۲.
(۱۷۳) وسائل ۱۱۷۹:۴ ح ۲.
(۱۷۴) همان ماخذ ۳۲۰:۱۱ ح ۳.
(۱۷۵) همان ۳۸:۱۲ ح ۶.
(۱۷۶) کلمه الله ۶۰.
(۱۷۷) همان ۳۷۷.
(۱۷۸) نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳، بخش ۲۷.
(۱۷۹) ای پیامبر! ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که تو خود را به مشقت بیفکنی. (طه:۱ و۲).
(۱۸۰) انشراح (شرح ۸ – ۱).
(۱۸۱) نثر طوبی ۴۶۶:۲، ذیل لغت نصب.
(۱۸۲) سیره ابن هشام ۶۰ - ۶۲:۲، ترجمه وخلاصه.
(۱۸۳) اعیان الشیعه ۳۷۴:۱، چاپ بیروت.
(۱۸۴) اعیان الشیعه ۳۷۴:۱، چاپ بیروت.
(۱۸۵) مناقب خوارزمی ۱۰۶.
(۱۸۶) همان ۱۰۴.
(۱۸۷) کافی ۴۵۸:۱ ح ۳.
(۱۸۸) خصال ۳۳۷:۱ ح ۴۰، باب السته.
(۱۸۹) امالی صدوق:۲۳۲ ح ۱۴، مجلس ۴۷.
(۱۹۰) عوالم ۱۲۷:۱۱، ح ۲.
(۱۹۱) الاحزان محدث قمی ۲۲.
(۱۹۲) بحار ۸۴:۴۳.
(۱۹۳) امالی صدوق ۱۵۰.
(۱۹۴) کشف الغمه ۱۷۶:۲.
(۱۹۵) اسد الغابه ۲۱:۲.
(۱۹۶) ائمتنا ۱۸۸:۱ به نقل از اعیان الشیعه وجلاء العیون.
(۱۹۷) ائمتنا ۱۸۸:۱ به نقل از اعیان الشیعه وجلاء العیون.
(۱۹۸) مقتل مقرم ۳۳۱.
(۱۹۹) بحار ۶۰:۴۶.
(۲۰۰) همان:۶ ح ۱۲.
(۲۰۱) ائمتنا ۳۴۱:۱، به نقل از اعیان الشیعه.
(۲۰۲) ائمتنا ۴۱۳:۱ ح ۱، به نقل از اعیان الشیعه.
(۲۰۳) اعیان الشیعه (۱۱ جلدی) چاپ بیروت ۶۶۴:۱.
(۲۰۴) الفصول المهمه ۲۲۲.
(۲۰۵) تاریخ بغداد ۲۷:۱۳.
(۲۰۶) امالی ۱۲۶.
(۲۰۷) اعیان الشیعه ۱۴:۲ (چاپ بیروت)، وائمتنا ۸۴:۲.
(۲۰۸) کشف الغمه ۱۵۸:۳.
(۲۰۹) همان:۱۵۴، اصول کافی ۴۹۶:۱.
(۲۱۰) مهج الدعوات ۲۶۲.
(۲۱۱) نورالابصار ۲۷۷، به نقل ائمتنا ۲۱۸:۲.
(۲۱۲) اصول کافی ۵۱۲:۱ ح ۲۳، (چاپ آخوندی).
(۲۱۳) دیوان وحشی بافقی ۲۱۸.
(۲۱۴) الی علی! جنگ با تو جنگ با من وصلح با تو صلح با من است.
(۲۱۵) ریحانه الادب ۳۶۱:۵.
(۲۱۶) ای شیخ آن دو را فقه تعلیم کن.
(۲۱۷) آن دو را به خدمت شما آورده ام تا فقهشان تعلیم نمایی.
(۲۱۸) ریحانه الادب ۱۸۵:۴.
(۲۱۹) شایان ذکر است که این اثر نفیس وارزشمند اکنون در صد وده مجلد چاپ حروفی شده است.
(۲۲۰) ریحانه الادب ۱۹۱:۵.
(۲۲۱) یادنامه علامه امینی ۲۱.
(۲۲۲) همان ۲۶.
(۲۲۳) همان ۲۵.
(۲۲۴) نحل ۱۲۵.
(۲۲۵) خدایا... یاد او را از خاطر ما نبر ونسبت به انتظار وایمان به او ویقین نیرومند بر ظهور او ودعا ودرود بر او ما را غافل نگردان. (دعا در عیبت امام زمان (علیه السلام) به نقل از منتخب الاثر، ص ۵۰۳).
(۲۲۶) مناجات الذاکرین امام سجاد (علیه السلام).
(۲۲۷) غرور ودرر ۱۳۱:۳ ح ۴۰.
(۲۲۸) همان ۳۰:۴ ح ۵۱۷۱.
(۲۲۹) ملک ۲.
(۲۳۰) بقره ۱۷۷.
(۲۳۱) احزاب ۴۱.
(۲۳۲) طه ۳۴ - ۲۵.
(۲۳۳) ممتحنه ۶.
(۲۳۴) انفال ۴۵.
(۲۳۵) جمعه ۱۰.
(۲۳۶) احزاب ۳۵.
(۲۳۷) نور الثقلین ۲۸۶:۴ ح ۱۵۳.
(۲۳۸) غرر ودرر ۸۴:۲ ح ۱۹۳۳.
(۲۳۹) کنزالعمال ۱۲۸:۱۶.
(۲۴۰) بحار ۱۶۱:۹۳.
(۲۴۱) همان ۱۶۴.
(۲۴۲) توقیع اسحاق بن یعقوب (احتجاج، ص ۴۷۱، کمال الدین، ج ۲: ص ۴۸۵، توقیع ۴).
(۲۴۳) صحیفه سجادیه، دعای بیستم، بخش ۲۹، (فیض الاسلام، ص ۱۴۱).
(۲۴۴) طه ۱۴.
(۲۴۵) عنکبوت ۴۵.
(۲۴۶) بحار ۱۵۳:۹۳ ح ۱۱.
(۲۴۷) غرر ودرر ۲۸:۴ ح ۵۱۵۹.
(۲۴۸) همان ۸۵:۱ ح ۳۲۲.
(۲۴۹) همان:۱۴۵ ح ۵۴۱.
(۲۵۰) کنز العمال ۴۲۰:۱، ح ۱۷۹۶.
(۲۵۱) بحار ۱۵۸:۹۳، ح ۳۱.
(۲۵۲) احتجاج (چاپ بیروت) ۴۹۷ و(چاپ نجف) ۳۲۳:۲.
(۲۵۳) اشاره به روایت نحن صنائع ربنا والخلق بعد صنائعنا یعنی ما مصنوع پروردگارمان هستیم وخلق مخلوقات مایند.
(۲۵۴) غرر ودرر ۱۳۴:۲ ح ۲۰۹۱.
(۲۵۵) وسائل ۵۶۸:۱۱ ح ۹.
(۲۵۶) همان:۵۶۹ ح ۱۱.
(۲۵۷) همان:۵۶۶ ح ۱.
(۲۵۸) همان:۱۲۹:۱۵ ح ۱.
(۲۵۹) اعراف ۲۰۶.
(۲۶۰) آل عمران ۴۱.
(۲۶۱) جمعه ۱.
(۲۶۲) واقعه ۷۴.
(۲۶۳) اعلی ۱.
(۲۶۴) آل عمران ۱۰۳.
(۲۶۵) تفسیر نور الثقلین ۶۴۴:۱ ح ۲۶۰.
(۲۶۶) مائده ۷.
(۲۶۷) اشاره به فراز دعای ندبه: این وجه الله الذی الیه یتوجه الاولیاء: کجاست وجه خدا که دوستان به آن توجه می کنند.
(۲۶۸) زیارت جامعه.
(۲۶۹) وسائل ۱۲۳:۴ ح ۱.
(۲۷۰) همان:۱۲۳۹ ح ۲.
(۲۷۱) همان:۱۲۳۹ ح ۳.
(۲۷۲) بحار ۴۶۸:۷۵ ح ۲۰.
(۲۷۳) همان: ذیل ح ۲۰.
(۲۷۴) مانند: امالی شیخ صدوق (ره)، امالی سید مرتضی (ره) وامالی شیخ مفید (ره).
(۲۷۵) طه ۱۲۶-۱۲۴.
(۲۷۶) هر جا رو کنید، آنجا روی خداست.
(۲۷۷) تاویل الایات ۳۲۱:۱ ح ۲۱.
(۲۷۸) منافقون ۹.
(۲۷۹) مجادله ۱۹.
(۲۸۰) صحیفه سجادیه، دعای ۲۵، بخش ۹.
(۲۸۱) کهف ۲۸.
(۲۸۲) بنده من از من پیروی کن تا تو را نمونه خود سازم.
(۲۸۳) به خلقهای خداوند در آئید.
(۲۸۴) نور ۳۵.
(۲۸۵) اعراف ۱۵۷.
(۲۸۶) نور ۳۵.
(۲۸۷) زمر ۶۹.
(۲۸۸) شوری ۵۲.
(۲۸۹) بقره ۱۷.
(۲۹۰) ابراهیم ۵.
(۲۹۱) انعام ۱.
(۲۹۲) کافی ۴۴:۱ ح ۱۰.
(۲۹۳) بحار ۴:۱۵.
(۲۹۴) کافی ۴۴۶:۱ ح ۲۰.
(۲۹۵) کافی ۱۹۵:۱ ح ۵.
(۲۹۶) احزاب ۴۶ ، ۴۵.
(۲۹۷) تغابن ۸.
(۲۹۸) کافی ۱۹۴:۱ ح ۱.
(۲۹۹) ما ظرفهای خواسته خداوند هستیم (تفسیر صافی ۲۶۶:۵).
(۳۰۰) ونمی خواهید مگر آن را که خدا می خواهد (انسان:۳۰).
(۳۰۱) حدید ۱۳.
(۳۰۲) زمر ۲۲.
(۳۰۳) انشراح ۳ - ۱.
(۳۰۴) اربعین مجلسی ۹۵.
(۳۰۵) حشر ۲۱.
(۳۰۶) زمر ۲۲.
(۳۰۷) آیا دین جز محبت است؟ (بحار ۲۳۷:۶۹ ح ۵).
(۳۰۸) سیره ابن هشام ۲۹۱:۳ (چاپ حلبی)، به نقل تاریخ پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) ۴۴۵.
(۳۰۹) بحار ۲۳:۷۰ ح ۲۳.
(۳۱۰) کافی ۲۰۱ ، ۲۰۰:۱.
(۳۱۱) چراغ در میان شیشه است وشیشه چون ستاره درخشان (نور ۳۵).
(۳۱۲) بحار ۲۴:۷۰ ذیل ح ۲۳.
(۳۱۳) ابصارالعین، ۹۵. مقصود زهیر از نقل داستان سلمان این بود که بگوید این واقعه پیشگویی شده واکنون من مسرور وخوشحالم.
(۳۱۴) ای جون! تو آزادی از جانب من.
(۳۱۵) ابصارالعین ۱۰۵.
(۳۱۶) نورالعین:۱۱۷ باب ۱۴۲، کامل الزیارات (چاپ نجف) باب ۵۷ ح ۳.
(۳۱۷) نورالعین:۱۱۷، کامل الزیارات باب ۶۱ ح ۵.
(۳۱۸) نورالعین:۱۳۹ ح ۱ باب ۱۵۵، کامل الزیارات (چاپ نجف) باب ۶۸ ح ۴.
(۳۱۹) بحار ۵۱: ۲۷ ح ۱.
(۳۲۰) همان:۷۸ ح ۱۲.
(۳۲۱) تا اینکه بر آنچه از دستتان می رود تاسف نخورید وبر آنچه دارید فرحناک نباشید. (حدید ۲۳).
(۳۲۲) وقسم به فرشتگانی که جان مومنان را به آسایش ونشاط ببرند. (نازعات ۲).
(۳۲۳) بحار ۱۴۳:۲۲ ح ۱۳۱، روضه کافی ۷۷ ح ۳۱.
(۳۲۴) منتخب الاثر:۵۰۶ ح ۴.
(۳۲۵) بقره ۱۸۶.
(۳۲۶) امروز روز جمعه است وآن، روز تو است که ظهورت در آن انتظار می رود. (زیارت روز جمعه امام عصر (علیه السلام)).
(۳۲۷) جمال الاسبوع سید بن طاووس ۴۱۳.
(۳۲۸) کمال الدین، شیخ صدوق ۳۵۳.
(۳۲۹) منتخب الاثر:۴۹۵ ح ۳.
(۳۳۰) همان:۵۱۴ ح ۶.
(۳۳۱) پس، بایستی منتظر باشید که من نیز با شما آن را انتظار دارم. (اعراف ۷۱).
(۳۳۲) بحار ۱۲۸:۵۲ ح ۲۲.
(۳۳۳) کسی که دری را بزند واصرار کند سرانجام وارد می شود.
(۳۳۴) پیوند معنوی ۲۵۰.
(۳۳۵) همان ۲۵۲.
(۳۳۶) غیبت نعمانی ۲۰۰.
(۳۳۷) انعام ۶۱.
(۳۳۸) زمر ۴۲.
(۳۳۹) عنکبوت ۶۴.
(۳۴۰) نهج البلاغه: خطبه ۴۲.
(۳۴۱) بحار ۱۳۰:۶۸ ح ۶۲.
(۳۴۲) اسراء ۷۱.
(۳۴۳) قصص ۴۱.
(۳۴۴) سجده ۲۴.
(۳۴۵) واقعه ۲۷.
(۳۴۶) وسائل ۳۹۳:۱۰.
(۳۴۷) بنی اسرائیل ۷۱.
(۳۴۸) آل عمران ۱۸۷.
(۳۴۹) واقعه ۴۲ ، ۴۱.
(۳۵۰) تفسیر عیاشی ۳۰۲:۲.
(۳۵۱) مسند احمد حنبل ۱۹۲:۲، کافی ۶۰۶:۲ ح ۱۰.
(۳۵۲) بزرگتر از توصیف است. (کافی ۱۱۸:۱ ح ۹).
(۳۵۳) احتجاج (چاپ بیروت): ۳۹۹، بحار ۲۲۸:۴.
(۳۵۴) بحار ۲۵:۷۰ ح ۲۷ از امام صادق (علیه السلام).
(۳۵۵) توحید صدوق ۸۹.
(۳۵۶) همان ۹۰.
(۳۵۷) همان ۹۰.
(۳۵۸) همان ۹۱.
(۳۵۹) صافات ۱۶۰.
(۳۶۰) وشفاعت او را بپذیر ودرجه او را رفعت ده.
(۳۶۱) کافی ۲۰۱:۱، باب نادر فی جوامعه صفات الامام.
(۳۶۲) الجواره السنیه ۱۹۱.
(۳۶۳) بحار ۲۶:۷۰ ح ۲۸.
(۳۶۴) همان.
(۳۶۵) توبه ۱۰۵.
(۳۶۶) بصائرالدرجات:۴۲۹ ح ۲.
(۳۶۷) احتجاج (چاپ بیروت) ۴۶۷.
(۳۶۸) احادیث قدسیه شیخ حر:۱۱۹ قسمت اول.
(۳۶۹) کافی ۳۸۹:۱ ح ۱.
(۳۷۰) کافی ۱۸۷:۲ ح ۵.
(۳۷۱) کلمه الامام المهدی (علیه السلام) ۲۴۷.
(۳۷۲) کافی ۵۷۸:۲ ح ۴.
(۳۷۳) دعای ۱۱ صحیفه سجادیه.
(۳۷۴) دعای ۱۶ صحیفه سجادیه.
(۳۷۵) دعای ۱۶ صحیفه سجادیه.
(۳۷۶) کافی ۴۴۲:۱ ح ۱۳.
(۳۷۷) دعای ۱۶ صحیفه، بخش ۸.
(۳۷۸) زمر ۵۳.
(۳۷۹) شوری ۲۵.
(۳۸۰) آنان که خشم خود را فرو می برند واز لغزشهای مردم در می گذرند. (آل عمران ۱۳۴).
(۳۸۱) نور الثقلین ۳۹۰:۱ ح ۳۵۹.
(۳۸۲) همان ج ۳۶۲.
(۳۸۳) توبه ۱۲۸.
(۳۸۴) بحار ۳۰۲:۵۳ ح ۵۵.
(۳۸۵) بحار ۲۳۰:۱۶.
(۳۸۶) همان:۲۱۶ ح ۵.
(۳۸۷) تفسیر برهان ۴۵۶:۴ ح ۶.
(۳۸۸) مناقب ۳۹۵:۳.
(۳۸۹) همان ۱۸۴.
(۳۹۰) سفینه البحار ۲۶۰:۱.
(۳۹۱) حدید ۲.
(۳۹۲) ق ۱۶.
(۳۹۳) واقعه ۸۵.
(۳۹۴) انفال ۲۴.
(۳۹۵) تفسیر صافی ۲۲۳:۱.
(۳۹۶) بقره ۱۸۶.
(۳۹۷) بحار ۱۵۳:۹۳ ح ۱۱.
(۳۹۸) بحار ۱۴۰:۲۶ ح ۱۱.
(۳۹۹) بحار ۳۱۰:۵۱ ح ۳۱.