پژوهه مهدوی
علی اکبر مهدی پور
ناشر: قم - رسالت، ۱۳۸۸
فهرست
امام شناسی
ضرورت وجود إمام:
شرایط امام:
۱. عصمت:
۲. نصّ:
۳. افضلیت:
ضرورت شناخت إمام:
کدامین امام؟
سیمای امام در آیینه ی قرآن:
فراتر از خورشید:
۱. خدا:
۲. قرآن:
۳. پیامبر (صلی الله علیه و آله):
۴. امیرمؤمنان (علیه السلام):
۵. ولایت علی (علیه السلام):
۶. امامان (علیهم السلام):
۷. حضرت مهدی (علیه السلام):
نقش امام در زدودن تاریکی ها:
واژه و اصطلاح شناسی مهدویت:
گلواژه مهدی:
فرق هادی و مهدی:
مهدی در آیینه وحی:
مهدی در آیینه عترت:
کتاب سلیم بن قیس:
گستره واژه مهدی:
موعودباوری در ادیان آسمانی:
مهدی موعود در زبور داود:
شماری از نویدهای موعود در زبور داود:
۱. پیرامون وراثت صالحان:
۲. پیرامون انتظار:
۳. پیرامون روز موعود:
سیمای موعود در عهد عتیق:
همسویی و همخوانی بشارات عهد عتیق با روایات اسلامی:
۱. فراگیر شدن توحید:
۲. فراگیر شدن عدالت:
۳. آسایش همگانی:
۴. امنیت جهانی:
۵. بهداشت جهانی:
۶. وفور نعمت:
۷. بی نیازی از نور خورشید:
۸. سیمای جهان در آستانه ظهور:
۹. شور انتظار:
۱۰. گستره دانش:
تبلور اعتقاد به موعود در نیایش ها:
سیمای موعود در عهد جدید:
سیمای موعود در منابع عهد جدید:
پسر انسان کیست؟
همسویی ویژگی های موعود در اسلام و مسیحیت:
سیمای موعود در آیین زرتشت:
سیمای مجوس در احادیث:
مجوس از دیدگاه دانشمندان:
زرتشت کیست؟
سیمای موعود در آیینه زرتشت:
همسویی بشارت های زرتشت با بشارت های اسلام پیرامون موعود:
موعودباوری در ادیان زمینی:
موعودباوری در کتب مقدسه هندوها:
موعودباوری در میان اهل سنت:
موعودباوری در میان حنفیان:
موعودباوری در میان مالکیان:
موعودباوری در میان شافعیان:
موعودباوری در میان حنبلیان:
موعودباوری و مهدویت در میان شیعیان اثناعشریه، اسماعیلیه و زیدیه:
گلواژه شیعه:
واژه «شیعه» در سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله):
دوازده امام در کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله):
اسامی مقدسه امامان در گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله):
موعودباوری در میان شیعیان اثناعشری:
۱. نسب والا:
۲. مادر والاگهر آن حضرت:
۳. نام نامی و یاد گرامی آن حضرت:
۴. میلاد نور:
۵. شاهدان عینی:
۶. غیبت صغری:
۷. نوّاب اربعه:
۸. مدت سفارت:
۹. غیبت کبری:
۱۰. راز بقا:
۱۱. طول عمر:
۱۲. تشرفات:
موعودباوری در میان شیعیان اسماعیلی:
بیوگرافی اسماعیل:
موعودباوری در کیش اسماعیلی:
۱. شش امامی یا هفت امامی؟
۲. هفت ناطق:
۳. هفت دَوْر:
۴. هفتمین دَوْر:
۵. قائم القیامه:
۶. موعودباوری در انشعابات مختلف اسماعیلیه:
موعودباوری در میان شیعیان زیدی:
زید بن علی (علیه السلام):
سیمای زید در آیینه پیشوایان:
خروج زید از دیدگاه معصومان:
اساتید و شاگردان زید:
مهدویت از دیدگاه زیدیّه:
مهدویت از نظر امامان زیدی:
مدعیان مهدویت از ائمه زیدیه:
جعل احادیث برای اثبات مهدویت نفس زکیه:
موعود منتظَر از دیدگاه زیدیه:
شخصیت وجودی حضرت مهدی (علیه السلام) در منابع حدیثی اهل تسنّن و تشیع:
مجامع حدیثی اهل سنت:
مجامع حدیثی اهل تشیع:
آمار احادیث مهدویت:
کتاب های پایه و مرجع در حوزه مهدویت:
سیری در متون حدیثی صدر إسلام:
الف) قرن اول:
جایگاه سلیم:
اعتبار کتب سلیم:
احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) در کتاب سلیم:
ب) قرن دوم:
سرگذشت اصول اربعمائه:
بقایای اصول اربعمائه:
سیمای موعود در اصول موجود:
۱. اصل زید زرّاد:
۲. اصل درست بن ابی منصور:
۳. اصل جعفر بن محمد بن شریح حضرمی:
۴. اصل ابوسعید عباد عصفری:
ج) احادیث غیبت در آثار بر جای مانده از دوران پیش از غیبت:
جایگاه فضل بن شاذان:
آثار پربار فضل بن شاذان:
سرگذشت کتاب اثبات الرجعه:
احادیث غیبت در اثر برجای مانده از پیش از دوران غیبت:
نصّ صریح بر غیبت صغری و کبری از عهد رسالت تا عصر غیبت:
کتابنامه غیبت پیش از وقوع غیبت:
برخی از آثار چاپ شده ی مؤلّف
امام در لغت به معنای: «پیشوا» و «مقتدا» می باشد.
خلیل بن احمد، پیشوای ارباب لغت می گوید:
کُلُّ مَنْ اُقْتُدِیَ بِهِ وَقُدِّمَ فِی الاُمُورِ فَهُوَ إِمامٌ؛
هر کسی که جلودار امور باشد و به او اقتدا کنند، او «امام» است(۱).
راغب در این رابطه گوید:
الإمام: اَلْمُؤْتَمُّ بِهِ إِنْساناً؛
امام انسانی است که او را پیشوا قرار دهند(۲).
ابوبشر لغوی می گوید:
امام در لغت عرب جلودارِ مردم را گویند... که در طول سفر و تاریکی شب راهبر راهروان است(۳).
امام و پیشوا در اصطلاح به کسی گفته می شود که جلودار جماعتی باشد و رهبری ایشان را در یک مسیر اجتماعی، یا مرام سیاسی، یا مسلک علمی و یا دینی برعهده بگیرد(۴).
امامت ریاست فراگیر دینی، همراه با ترغیب و تشویق مردمان بر حفظ مصالح دینی و دنیایی و منعِ آنها از هر چیزی که بر مصالح دینی و دنیوی آنها لطمه می زند(۵).
امام رضا (علیه السلام) در یک حدیث گسترده از جایگاه امام (علیه السلام) سخن گفته، که فرازهایی از آن در اینجا تقدیم می شود:
جایگاه امام والاتر، ابعادش گسترده تر و ژرفایش عمیق تر از آنست که مردمان با اندیشه و درایت خود به آن دست یابند، یا امامی را از سوی خود برگزینند...
امام همانند خورشید فروزان نورافشانی می کند، دست ها و دیده ها به جایگاه بلندش نمی رسد.
امام ماه تابان، ستاره ی فروزان، مشعل درخشان و اختر هدایتگر در تاریکی های شب دیجور و تیرگی های دریاها و صحراها می باشد.
امام آب گوارای هدایت بر دلهای تشنه، راهبر مطمئن بر شاهراه هدایت، نجات بخش انسانها از لغزش و سقوط در پرتگاهها می باشد...
امام یگانه ی دهراست، هرگز احدی با او برابری نکند، هیچ دانشوری با او قیاس نشود، هیچ شبیه و نظیری برای او پیدا نشود، که همه ی فضایلش اختصاصی است، هرگز به دنبال کسب دانش نرود که همه معلوماتش از سوی خداوند منّان به او افاضه شده است، دیگر چه کسی می تواند جایگاه او را بشناسد، یا درصدد گزینش او برآید؟! هیهات(۶)!
ضرورت وجود إمام:
هر عاقل فرزانه ای که از وضع جهان و رفتار مردمان آگاه باشد، در ضرورت وجود رئیسی نافذ، مدیر و مدبر، برای جلوگیری از خصومت ها، تجاوزها و تباهی ها تردیدی به خود راه نمی دهد.
با توجه به خاتمیت پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) و استمرار شریعت و عدم نسخ آن تا روز رستاخیز، وجود شخصی به عنوان نگهبان، مرزبان و مرزدار آیین اسلام از هرگونه تغییر، تبدیل و تباهی ضروری می باشد(۷).
بزرگان شیعه ضرورت وجود امام را از روی قاعده ی لطف به صورت گسترده تشریع نموده، اثبات کرده اند که وجود تکلیف و ادامه ی آن در طول قرون و اعصار، ضرورت وجود امام را در هر عصر و زمانی ضروری می نماید(۸).
شرایط امام:
با توجه به جایگاه رفیع امام در اجتماع، برای او شرایط ویژه ای هست که او را از هر فرد دیگری از افراد امت ممتاز می سازد که از آن جمله است:
۱. عصمت:
انسان برای ادامه ی زندگی به خوراک، پوشاک، مسکن و... نیاز دارد، او نمی تواند همه ی آنها را شخصاً تأمین کند و لذا جامعه ی بشری به تعاون و همیاری نیاز دارد.
این تعاون و تعامل آنها را در معرض تجاوز به حقوق همدیگر قرار می دهد.
برای جلوگیری از بروز فتنه، بازستاندن حق مظلوم و ایصال حق به صاحب حق نیاز مبرم به وجود امام معصوم _ که از هر لغزشی مصون باشد _ احساس می شود وگرنه او نیز به امامی دیگر محتاج خواهد بود(۹).
امام در تنفیذ احکام، اقامه ی حدود، حفظ شریعت و تأدیب امت جانشین پیامبر است، از این رهگذر عصمت در امام دقیقاً همانند عصمت در پیامبر است، که باید هرگز گناه صغیره و کبیره از او سر نزد و سهو و نسیان بر او راه نداشته باشد و این عقیده ی همه ی شیعیان است، به جز آنان که از راه صحیح منحرف شده اند(۱۰).
اعتقاد شیعه ی امامیه در مورد پیامبران و امامان این است که هرگز گناه صغیره یا کبیره از آنها سر نزند، چه پیش از نبوت و امامت یا بعد از آن(۱۱).
۲. نصّ:
شرط عصمت در امام ایجاب می کند که از سوی خداوند بالخصوص «منصوص» باشد، زیرا جز خداوند کسی از اسرار و مکنونات قلبی افراد آگاه نیست.
امام سجاد (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
اَلامامُ مِنّا لا یَکُونُ اِلاّ مَعْصُوماً، وَلَیْسَتِ الْعِصْمَهُ فی ظاهِرِ الْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِها، وَلِذلِکَ لا یَکُونُ اِلاّ مَنْصُوصاً(۱۲)؛
امام از ما خاندان باید معصوم باشد، نشانه ی معصوم بودن در ظاهر خلقت نیست تا همگان آن را بازشناسند، از این رهگذر باید منصوص باشد.
ضرورتِ عصمت امام از ضرورت نصّ از سوی خدا حکایت می کند، که تنها او واقف بر سرایر و ضمایر افراد می باشد، از این رهگذر حق انتخاب و گزینش به مردم داده نشده، بلکه باید از سوی پروردگار نصب شده، توسط پیامبر معرفی شده، به وسیله ی امام پیشین اعلام گردد، چنانکه قرآن کریم می فرماید:
﴿وَرَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَیَخْتارُ، ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ﴾ (قصص: ۶۸).
پروردگارت آنچه بخواهد می آفریند و برمی گزیند، آنها حق انتخاب و گزینش ندارند.
امام (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
امام را خداوند برمی گزیند، مردم حق گزینش امام را ندارند(۱۳).
۳. افضلیت:
امام علاوه بر عصمت و نص، باید افضل انسانهای موجود در روی زمین باشد، یعنی نسبت به احکام شریعت، اقسام سیاست و تدبیر امور امت از همه داناتر، در کمالات از همه برتر، از نظر نیروی بدنی از همه قوی تر و در رغبت به موجبات اجر و پاداش الهی از همه نیرومندتر باشد(۱۴).
امام و پیشوای امت باید از همه ی افراد امت افضل باشد، زیرا تقدیم مفضول بر فاضل عقلاً و نقلاً قبیح است، امّا عقلاً، پس همه ی عقلا بر آن اعتراف دارند و امّا نقلاً، قرآن کریم می فرماید:
﴿أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاّ أَنْ یُهْدی فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ﴾ (یونس: ۳۵).
آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند برای پیروی کردن شایسته تر است، یا کسی که خود هدایت نمی شود مگر اینکه هدایتش کنند؟ شما را چه می شود، چگونه داوری می کنید؟
ضرورت شناخت إمام:
دلایل عقلی و نقلی فراوانی دلالت می کنند بر اینکه باید همه ی انسانها در همه ی قرون و اعصار امام زمان خود را بشناسند وگرنه رشته ی اتّصال آنها با دین مقدس اسلام خواهد گسست و به عهد جاهلیت و بربریت خواهند پیوست.
یکی از دلایل روشن آن حدیث معروفی است که محدّثان بزرگ شیعه و سنّی با سلسله اسناد صحیح و معتبر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که فرمود:
مَنْ ماتَ وَلَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَهً جاهِلِیَّهً؛
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
این حدیث شریف را بدون هیچ کم و کاست، در منابع مهم حدیثی شیعه، بزرگان جهان تشیع روایت کرده اند، که از آن جمله است:
۱. ابوالقاسم علی بن محمّد بن علی خزاز _ قرن چهارم _(۱۵).
۲. ابوجعفر محمّد بن علی بن بابویه، مشهور به: شیخ صدوق، متوفّای ۳۸۱ ه(۱۶).
۳. سید مرتضی علم الهدی، متوفّای ۴۳۶ ه(۱۷).
۴. امین الاسلام، ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، متوفّای ۵۴۸ ه(۱۸).
۵. سید ابوالقاسم، علی بن موسی بن جعفر، مشهور به سید ابن طاووس، متوفّای ۶۶۴ ه(۱۹).
۶. علی بن عیسی اربلی، متوفّای ۶۹۳ ه(۲۰).
۷. حسن بن یوسف بن مطهر حلّی، متوفّای ۷۲۶ ه(۲۱).
۸. علی بن حسین بن عبد العالی، مشهور به محقق کرکی، متوفّای ۹۴۰ ه(۲۲).
۹. شیخ بهاءالدین محمّد عاملی، متوفّای ۱۰۳۰ ه(۲۳).
۱۰. ملامحسن فیض کاشانی، متوفّای ۱۰۹۱ ه(۲۴).
۱۱. محمّد بن حسن، حرّ عاملی، متوفّای ۱۱۰۴ ه(۲۵).
۱۲. مولی محمّدباقر مجلسی، متوفّای ۱۱۱۰ ه(۲۶).
اما راویان این حدیث به همین تعبیر از بزرگان اهل سنت:
۱. مسلم بن حجّاج نیشابوری، متوفّای ۲۶۱ ه(۲۷).
۲. قاضی عبد الجبار معتزلی، متوفّای ۴۱۵ ه(۲۸).
۳. محمّد بن فتوح حمیدی، متوفّای ۴۸۸ ه(۲۹).
۴. مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازانی، متوفّای ۷۹۱ ه(۳۰).
۵. علی بن سلطان محمّد قاری، متوفّای ۱۰۱۴ ه(۳۱).
۶. مولی حیدرعلی فیض آبادی هندی، متوفّای ۱۲۰۵ ه(۳۲).
۷. حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی، متوفّای ۱۲۹۴ ه(۳۳).
این متن با تعبیرهای مختلف و طرق متعدد در کتب حدیثی، تاریخی و عقیدتی تشیّع و تسنّن آمده، که مجموعاً به ۳۲ تعبیر بالغ می گردد، گاهی تفاوت آنها یک واو، فاء، قد و فقد می باشد(۳۴) که ما در اینجا به متن یاد شده بسنده می کنیم.
گروهی از علمای شیعه و شماری از علمای اهل تسنن به تواتر حدیث یاد شده تأکید کرده، به صراحت اعلام کرده اند که این حدیث در منابع اهل تشیع و تسنن متواتر، اجماعی و مورد اتفاق می باشد(۳۵).
براساس این روایت و ده ها روایت دیگر که به یک مضمون با تعبیرهای مختلف از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در کتب پایه و مرجع آمده است، اگر کسی امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است، یعنی همانند کسی است که پیش از بعثت نبی مکرم به حال بت پرستی، کفر و الحاد از دنیا رفته باشد.
در اینجا یک سؤال به طور طبیعی در اذهان نقش می بندد و آن اینکه:
کدامین امام؟
این کدامین امام است که اگر کسی او را نشناسد، شناخت خدا و پیامبر بدون شناخت او انسان را از مرگ جاهلی نجات نمی دهد؟
پیروان مکتب خلفا می گویند: امامت با نصّ امام قبلی، همچنین با انتخاب اهل حلّ و عقد و راههای دیگر محقق می شود، امامت مفضول با وجود افضل مانعی ندارد، هاشمی بودن، عصمت و داشتن معجزه شرط نیست و استدلال می کنند که خلافت خلفای راشدین ثابت است و هر چند آنها فاقد این صفات بودند(۳۶).
آنگاه روایات نصّ بر خلفای اثناعشر را از بخاری و مسلم نقل کرده(۳۷)، بر صحت آنها تأکید کرده، اینگونه توجیه می کنند که منظور از خلفای دوازده گانه دوازده تن از خلفا در طول تاریخ هستند، که همه ی امت بر خلافت آنها اعتراف کرده اند و در تعیین آنها گفته اند:
آنچه اتفاق افتاده این است که مردم بر خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی اتفاق کرده اند، تا حادثه ی حکمین رخ داده، آنگاه معاویه به عنوان خلافت شناخته شده، بعد از صلح امام حسن مردم بر او نیز اتفاق نموده اند، سپس بر پسرش یزید اتفاق نموده اند، پس از مرگ یزید اختلافی پدید آمده، تا بر عبد الملک بن مروان اتفاق حاصل شده، آنگاه بر چهار پسرش ولید، سلیمان، یزید و هشام اتفاق نظر بوده، عمر بن عبد العزیز نیز در میان سلیمان و یزید قرار گرفته، این هفت نفر بعد از خلفای راشدین و دوازدهمین آنها ولید بن یزید بن عبد الملک است.
این بهترین دست چینی است که ابن حجر عسقلانی در شرح خود بر صحیح بخاری، در ذیل حدیث دوازده امیر آورده(۳۸) و بسیاری از بزرگان اهل سنت آن را بهترین توجیه برای دوازده خلیفه دانسته اند(۳۹).
ما در اینجا به چهار نکته در کلمات ابن حجر اشاره می کنیم:
۱. افرادی که ایشان برای مصداق دوازده خلیفه نام برده اند سیزده تن می شوند که باید یکی از آنها به قید قرعه و یا به هر عنوان دیگر حذف شود(۴۰).
۲. یکی از دوازده تن در لیست ابن حجر «یزید بن معاویه» است که جنایات او صفحات تاریخ را سیاه کرده است، شهادت امام حسین (علیه السلام) با بیش از هفتاد تن از بهترین اصحابش، یکی از جنایات اوست که برای همه ی خوانندگان معلوم است.
یکی از جنایات دیگر او داستان «حَرّه» است که صفحات تاریخ را لکه دار کرده است، گوشه ای از این فاجعه ی بزرگ تاریخ را از کتاب «تاریخ الاسلام» ذهبی نقل می کنیم:
یزیدْ مسلم بن عقبه را با ۱۲۰۰۰ سوار به مدینه فرستاد و دستور داد که اگر یک تن از بنی امیه کشته شود، شمشیر بکشد، به کسی رحم نکند، زخمی ها و فراری ها را بکشد، سه روز مدینه را غارت کند(۴۱).
مسلم بن عقبه وارد مدینه شد، از مردم بیعت گرفت که برده ی یزید باشند، او هر چه بخواهد در مورد جان، مال و ناموسشان تصمیم بگیرد! هر کس امتناع کرد او را گردن زد!
در فاجعه ی حرّه ۳۰۶ تن از افراد سرشناس مهاجر و انصار کشته شدند که اسامی آنها در منابع تاریخی ثبت شده(۴۲) ۷۰۰ تن از حاملان قرآن کشته شدند و به حریم هزار تن از دوشیزگان تعدّی شد(۴۳)!
جالب تر اینکه این همه جنایت به قصد قربت و برای خشنودی خلیفه انجام شده، و لذا مسلم بن عقبه که این همه جنایت را به فرمان یزید انجام داده، در لحظات سکرات موت می گوید:
بارالها، من بعد از شهادتین، کاری انجام ندادم که از کشتار اهل مدینه برای من محبوب تر _ و برای روز رستاخیزم _ امیدوار کننده تر باشد(۴۴)!!
آخرین جنایت یزید لشکرکشی به مکه ی معظمه بود که در ماه صفر ۶۴ هجری مکه را محاصره کرد، با منجنیق اهل مکه را سنگباران نمود، سپاهیانش در اطراف کعبه آتش به پا کردند، شعله های آن پرده ی کعبه را طعمه ی حریق نمود، سقف کعبه که از چوب بود آتش گرفت، شاخ های قوچی که به عنوان فدیه برای حضرت اسماعیل آمده بود و از سقف کعبه آویزان بود، در میان شعله های آتش سوخت(۴۵).
کدام شخص عاقلی می تواند به خود تحمیل کند که یزید بن معاویه با این جنایات و کارنامه ی سیاه خلیفه ی پیامبر، واجب الاطاعه و مخالفتش حرام باشد.
سوکمندانه اینکه اهل حل و عقد او را امام زمان دانسته، معرفتش را بر همگان واجب دانسته اند:
ذهبی با سلسله اسنادش از زید بن اسلم روایت کرده که عبد الله بن مطیع در ایام «حَرّه» به نزد عبد الله بن عمر رفته، از او کسب تکلیف کرده، وی در پاسخ گفته: از پیامبر اکرم شنیدم که فرمود:
مَنْ نَزَعَ یَداً مِنْ طاعَهٍ لَمْ یَکُنْ لَهُ حُجَّهٌ یَوْمَ الْقِیامَهِ، وَمَنْ ماتَ مُفارِقاً لِلْجَماعَهِ فَاِنَّهُ یَمُوتُ مَوْتَهً جاهِلِیَّهً(۴۶)؛
هر کس دست از اطاعت بکشد روز قیام حجتی نخواهد داشت و هر کس در حال جدایی از جماعت بمیرد به مرگ جاهلی مرده است.
۳. دوازدهمین فردی که ابن حجر او را پایان بخش خلفای دوازده گانه شمرده، ولید بن یزید بن عبد الملک، ششمین خلیفه ی عباسی می باشد.
ولید در حدود سال ۹۰ ه. متولد شد، به هنگام فوت پدرش خردسال بوده، پدرش یزید، برادرش هشام را جانشین خود و ولید را ولیعهد او معیّن کرده است.
احمد در مسند با سلسله اسنادش از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
لَیَکُونَنَّ فی هذِهِ الاُمَّهِ رَجُلٌ یُقالُ لَهُ الْوَلیدُ، لَهُوَ شَرٌّ عَلی هذِهِ الامَّهِ مِنْ فِرْعَوْنَ لِقَوْمِهِ(۴۷)؛
بی گمان در این امت مردی خواهد بود به نام «ولید» که شرِّ او بر این امت از فرعون بر قوم خود بیشتر است.
ولید در ربیع الآخر ۱۲۵ ه. پس از فوت عمویش هشام بر مسند خلافت نشست و در جمادی الآخر ۱۲۶ ه. به دست مردم کشته شد، مدت خلافتش در حدود یکسال و دو ماه بود.
در این مدت کوتاه هر جنایتی را انجام داد، که شماری از آنها به قرار زیر است:
ا) با دخترش آمیخت و بکارتش را از بین برد!!
ب) به قرآن تفأّل زد، این آیه آمد:
﴿وَاسْتَفْتَحُوا وَخابَ کُلُّ جَبّارٍ عَنیدٍ﴾ (ابراهیم: ۱۵).
طلب گشایش کردند و هر گردنکش کینه توز نومید گردید.
قرآن را بست، آنقدر به آن تیراندازی کرد که پاره پاره گردید، پس گفت:
أتوعد کل جبّار عنید * * * فها أناذاک جبّار عنید
إذا لاقیت ربّک یوم حشر * * * فقل یا ربّ مزّقنی الولید
آیا هر گردنکش کینه توز را تهدید می کنی؟ بدان که آن گردنکش کینه توز من هستم!
هنگامی که در روز رستاخیز پروردگارت را ملاقات کردی، بگو که «ولید» مرا پاره پاره کرد(۴۸)!!
ج) عازم حج بود، گفت: به حج می روم که بر پشت بام کعبه شراب بخورم(۴۹).
د) برکه ای از مشروب فراهم کرده بود، چون حال طرب او را رخ می نمود، خود را در برکه می انداخت، آنقدر مشروب می خورد که در آن آثار کاهش ظاهر می شد(۵۰)!
ه) شبی تا سحر با کنیزش به میگساری مشغول بود، چون اذان صبح گفته شد، سوگند یاد کرد که باید همان کنیز برای مردم امامت کند، پس جامه هایش را بر او پوشانید و او در حالیکه مست و جنب بود بر مردم امامت کرد(۵۱)!!
و) هنگامی که مردم شورش کردند و او را دستگیر کردند و کشتند و سرش را در دمشق بر نیزه زدند، برادرش سلیمان گفت:
از رحمت خدا دور باد، که من گواهی می دهم که در میگساری افراط می کرد، در فسق و فجور غوطه ور بود، حتی به من هم سوء قصد نمود(۵۲).
برای رعایت عفت قلم بیش از این فجایع او را به تصویر نمی کشیم و به همین مقدار بسنده می کنیم.
آیا کدام عاقل به خود اجازه می دهد که او را با این کارنامه ی سیاه که قلم از شرح آن شرم دارد، خلیفه ی مسلمانان بداند، اطاعتش را واجب بداند، و خیال کند که بر همگان لازم است که او را بشناسند وگرنه با مرگ جاهلی از دنیا می روند؟!
ابن حجر عسقلانی او را دوازدهمین خلیفه ی پیامبر و پایان بخش خلفایی معرفی کرده که شاهرگ حیاتی اسلام به آنها وابسته است، تا آنها هستند هیچ آسیبی اسلام را تهدید نمی کند(۵۳). و ابن حجر مکی آن را بهترین چینش و توجیه خلفای اثناعشر دانسته است(۵۴).
بسیار جای شگفت است که ذهبی پس از آنکه از غوطه ور شدن او در معاصی، حتی تعدی او به همسران پدرش سخن گفته(۵۵) می نویسد:
کفر و الحاد ولید ثابت نشده، فقط به جهت اشتهارش به شرب خمر و لواط بر علیه او خروج کردند(۵۶).
آنگاه نقل می کند که در نزد مهدی عباسی نام «ولید» برده شد، مردی گفت که او «زندیق» بود، مهدی عباسی گفت:
مه، خلافه الله عنده أجلّ من أن یجعلها فی زندیق(۵۷)؛
ساکت باش، خلافت اللهی در نزد خداوند بالاتر از آنست که آن را در یک زندیق قرار دهد!
بسیار جالب است که بعد از این همه جنایت و ارتکاب معاصی و تعدی به محارم خود، مهدی عباسی مقام «خلافه اللهی» برای او معتقد است!!
اینجا نوبت به بازرگانان حدیث می رسد که برای اثبات مقام خلافه اللهی برای یزیدها و ولیدها دست به جعل حدیث زده، به پیامبر اکرم نسبت می دهند که فرمود:
یَکُونُ بَعْدی اَئِمَّهٌ لا یَهْتَدُونَ بِهُدایَ وَلا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتی، وَسَیَقُومُ فیهِمْ رِجالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطینَ فی جُثْمانِ اِنْسٍ؛
پس از من پیشوایانی خواهند بود که با هدایت من هدایت نمی شوند و با سنت من رفتار نمی کنند، در میان آنها افرادی متصدی امر می شوند که به ظاهر انسان هستند، ولی در باطن دلهای شیاطین در سینه های آنها می تپد.
پرسیدند: اگر چنین روزگاری را درک کنیم چه کنیم؟ فرمود:
تَسْمَعُ وَتُطیعُ لِلاَمیرِ، وَاِنْ ضَرَبَ ظَهْرَکَ وَاَخَذَ مَالَکَ، فَاسْمَعْ وَاَطِعْ؛
گوش به فرمان امیر باش و از او اطاعت کن، اگر بر پشت تو تازیانه بزنند و مال ترا از تو بگیرند، گوش کن و اطاعت کن(۵۸)!!
آنگاه حدیث دیگری را ضمیمه می کند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
مَنْ خَرَجَ مِنَ الطّاعَهِ وَفارَقَ الْجَماعَهَ، فَماتَ، ماتَ مَیْتَهً جاهِلِیَّهً(۵۹)؛
هر کس از اطاعتِ _ سلطان _ بیرون رود و از جماعت جدا شود و از دنیا بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.
سپس نوبت به متکلّمانی چون ابوبکر باقلانی می رسد که در کتاب «تمهید» که کتاب درسی دانشگاه الازهر می باشد و در رشته های فلسفه و کلام تدریس می شود، می نویسد:
امام هرگز با فسق، ظلم، غصب اموال، ریختن خون ناحق، تضییع حقوق و تعطیل حدود از امامت خلع نمی شود و خروج بر علیه او واجب نمی باشد(۶۰)!!
و لذا می بینیم که عبد الله بن عمر شبانه به نزد حجاج بن یوسف می شتابد و اظهار می دارد که آمدم به وسیله ی تو با عبد الملک بیعت کنم، زیرا شنیدم از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که فرمود:
مَنْ ماتَ وَلا اِمامَ لَهُ ماتَ مَیْتَهً جاهِلِیَّهً؛
هر کس بمیرد و امامی برای او نباشد، به مرگ جاهلی مرده است.
ولی همین شخص با امیرمؤمنان بیعت نکرد و از اینکه بدون امام بمیرد ترسی به خود راه نداد.
و لذا حجاج او را تحقیر کرد، پایش را از رختخواب بیرون کرد و گفت: بیا با پای من بیعت کن(۶۱).
آیا عقل سلیم باور می کند که انسان با کشیدن دست بر پای حجاج بن یوسف ثقفی از مرگ جاهلی رهایی یابد و بدون آن به مرگ جاهلی بمیرد؟!
سوگمندانه باید گفت که پیروان مکتب خلافت، نه تنها خلیفه، بلکه هر یک از کارگزاران دولتی را از مصادیق خلیفه اللهی دانسته، هرگونه مخالفت با او را حرام می پندارند:
زیاد بن کسیب عدوی می گوید: با ابوبکره پای منبر «ابن عامر» بودیم، لباس نازک پوشیده بود و خطبه می خواند. ابوبلال گفت: به امیرِ ما نگاه کنید که لباس فاسقان را می پوشد!
ابوبکره گفت: ساکت باش که از پیامبر شنیدم که گفت:
مَنْ أهانَ سُلْطانَ اللهِ فِی الاءَرْضِ، أهانَهُ الله(۶۲)؛
هر کس به «سلطانِ خدا در زمین» اهانت کند، خداوند او را خوار می سازد!
ابوبکره آزاد شده ی پیامبر است، در بصره اقامت گزید، از فقهای بصره به شمار می رفت، هنگامی که به والیِ معاویه اهانت می شود، او را «سلطانِ خدا در روی زمین» می نامد و به اصطلاح نهی از منکر می کند، ولی هنگامی که احنف بن قیس را می بیند که لباس رزم پوشیده به قصد یاری امیرمؤمنان و جنگ با سپاه معاویه حرکت کرده، به او می گوید:
این کار را نکن که اینها برای دنیا می جنگند و حکومت را بدون مشورت به دست گرفته اند(۶۳)!!
ظاهراً جای تعجب نیست، زیرا «ابوبکره» در دامن «سمیّه» تربیت شده، و با زیاد بن ابیه از یک پستان شیر خورده است(۶۴).
نگارنده از قدیم الایام در مورد پیروان مکتب خلفاء از خود می پرسید: آنانکه از کارنامه ی سیاه خلفای بنی امیه و بنی مروان آگاه هستند، چگونه آنها را خلیفه ی خداوند و سلطانِ خدا در روی زمین می دانند؟! چگونه آنها را واجب الاطاعه می پندارند و هر گونه خروج بر علیه آنها را حرام می دانند؟!
اخیراً با دانشمند فرهیخته ی مصری استاد «صالح الوردانی» آشنا شدم که قبلاً از پیروان مکتب خلافت بود، اخیراً به مکتب اهلبیت پیوسته است(۶۵) او گفت:
هنگامی که تاریخ را ورق زدم، کارنامه ی سیاه خلفای بنی امیه، بنی مروان و بنی عباس را مشاهده کردم، با خود گفتم: اینها کیانند که من ناگزیر از شناخت اینها باشم؟!
نزدیک بود از اسلام برگردم، لکن خداوند بر من منت نهاد، مرا با مکتب اهلبیت آشنا ساخت، از زیر خروارها خاک که در طول ۱۴ قرن بر روی مکتب راستین نشسته بود، اسلام راستین علوی را با تحقیق و پژوهش بیرون کشیدم، به آغوش اسلام بازگشتم، اسلامی ناب از سرچشمه ی زلال علوی.
۴. در ده ها روایت معتبر و مستند اهل سنت، حضرت مهدی (علیه السلام) پایان بخش خلفای دوازده گانه معرفی شده، ولی ابن حجر به این عنوان توجه نکرده «ولید» را با آنهمه جنایت و خباثت دوازدهمین خلیفه معرفی کرده است!!
* * *
سیمای امام در آیینه ی قرآن:
خداوند منان در آیات فراوان پیرامون امام و امامت سخن گفته، ابعاد مختلف آن را در لابه لای آیات قرآن بیان فرموده، که به جهت محدودیت صفحات این نوشتار به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. ﴿وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ﴾ (بقره: ۱۲۴).
به یاد آورید هنگامی را که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیآزمود، پسْ از عهده ی آنها برآمد.
فرمود: من ترا برای مردم «امام» قرار دادم.
گفت: از عترت من نیز؟
فرمود: عهد من به ستمکاران نمی رسد.
بی گمان واژه ی «امام» در این آیه غیر از نبوت و فراتر از آن است، زیرا این گفت وگو در اواخر عمر حضرت ابراهیم (علیه السلام)، یعنی ده ها سال پس از نبوّت او رخ داده است، زیرا:
۱. حضرت ابراهیم تا سنین بالا فرزند نداشت و لذا هنگامی که فرشتگان به او نوید فرزند دادند، فرمود:
آیا پس از آنکه من پیر شدم به من بشارت فرزند می دهید(۶۶)؟
۲. همسرش نیز با اظهار شگفتی گفت:
آیا من در حالی که پیرزن هستم فرزند می آورم و این شوهرم پیری کهنسال است؟ به راستی این شگفت آور است(۶۷).
۳. چون صاحب فرزند شد، عرضه داشت:
حمد خدای را که در پیری اسماعیل و اسحاق را به من عطا فرمود(۶۸).
۴. تقاضای امامت برای عترت خود پس از اعطای اسماعیل و اسحاق بوده، زیرا تعبیر «ذریّه» به کار برده، که به معنای فرزندان خردسال می باشد(۶۹).
۵. این تقاضا پس از آزمون وی با ذبح حضرت اسماعیل بود که منطق وحی در این رابطه به صراحت می گوید:
به راستی این امتحان آشکاری است(۷۰).
روی این بیان حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سنین کهنسالی پس از انجام مأموریت خطیر ذبح فرزند و دیگر آزمونهای سخت به مقام: «امامت» مفتخر شده است، یعنی سالیان دراز پیامبر بود، ولی امام نبود، چنانکه در احادیث فراوان به آن تصریح شده است:
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
خداوند ابراهیم را به «بندگی» برگزید، پیش از آنکه او را به پیامبری برگزیند.
سپس او را به «نبوت» برگزید، پیش از آنکه به رسالت برانگیزد.
آنگاه او را به «رسالت» برانگیخت، پیش از آنکه به «خُلَّت» برگزیند.
آنگاه او را به «خُلَّت» (دوستی) برگزید، پیش از آنکه امامت را به او عطا کند.
هنگامی که همه ی این مقامات برای او گرد آمد فرمود:
﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً﴾؛
من ترا برای مردم «امام» قرار دادم.
این مقام به قدری در نظرش باشکوه جلوه کرد که برای فرزندانش نیز آرزو کرد، خطاب شد که: عهد من به ستمگران نمی رسد(۷۱).
امام رضا (علیه السلام) در همین رابطه می فرماید:
امامت مقام بسیار بلندی است که خداوند آن را پس از نبوّت و خُلَّت، به عنوان سومین فضیلت و شرف به ابراهیم عطا نمود و او را با مدال:
﴿إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً﴾ مفتخر فرمود.
ابراهیم خلیل از روی خوشحالی برای ذریه اش نیز این مقام را تقاضا نمود، خطاب شد:
﴿لا یَنالُ عَهْدِی الظّالِمِینَ﴾.
فَأبْطَلَتْ هذِهِ الاآیَهُ اِمامَهَ کُلِّ ظالِمٍ اِلی یَوْمِ الْقِیامَهِ وَصارَتْ فِی الصَّفْوَهِ(۷۲)؛
این آیه امامت هر ستمگری را تا روز قیامت مُهر بطلان زده و منحصراً امامت در میان برگزیدگان قرار گرفته است.
شماری از مفسران عامه نیز با این آیه ی شریفه استدلال کرده اند که هرگز ستمگر به مقام امامت و منصب خلیفه اللهی نمی رسد:
۱. طبری در تفسیر این آیه از مجاهد و عکرمه نقل کرده که گفته اند:
شخص ستمگر هرگز امام نمی شود(۷۳).
۲. آنگاه طبری نتیجه می گیرد که:
هرگز از ظالم پیشوایی که مردم از او پیروی کنند نخواهد بود. خداوند در پاسخ تقاضای ابراهیم خبر داد که تقاضای او را پذیرفته، جز در مورد آن عدّه از ذریّه ی او که ستمگر باشند(۷۴).
۳. قرطبی در تفسیر این آیه می نویسد:
ابراهیم (علیه السلام) در مورد ذریّه اش تقاضای امامت کرد، خداوند به او خبر داد که در میان آنها افراد گنهکاری خواهند بود(۷۵).
۴. آنگاه از گروهی از اهل فضل نقل کرده که آنها گفته اند:
این آیه دلالت می کند که امام باید اهل فضل، احسان، عدل و صاحب توان بر اداره ی امور باشد، پس اهل فسق و فجور شایستگی امامت را ندارند(۷۶).
۵. قرطبی سپس از «ابن خویز منداد» نقل می کند که گفت:
هیچ ستم پیشه ای نمی تواند: پیامبر، امام، خلیفه، حاکم، مفتی یا امام جماعت باشد(۷۷).
۶. سیوطی در تفسیر این آیه از مجاهد نقل کرده که گفت:
خداوند هیچ ستمگری را به امامت نصب نمی کند که مردم از او پیروی کنند(۷۸).
۷. نظام الدین حسن بن محمّد بن حسین نیشابوری، متوفّای ۷۲۸ ه. در تفسیر خود می نویسد:
کسی که کفر بورزد، ولو به اندازه یک چشم به هم زدن، شایستگی پیامبری را ندارد، همچنین شخص فاسق در حال فسق، به اتفاق جمهور مسلمین عقد امام بر او جایز نیست، زیرا هر فاسق و گنهکاری ظالم می باشد.
سپس می افزاید:
میزان در عدالت ظاهر افراد است، ما به ظاهر افراد نگاه می کنیم، خدا از باطن اشخاص آگاه است. برخلاف شیعیان که آنها عصمت را شرط می دانند و می گویند: امام باید معصوم باشد، ظاهراً و باطناً(۷۹).
آری شیعه ی امامیه براساس منطق عقل و رهنمودهای قرآن کریم معتقد هستند که باید امام معصوم و منصوص باشد، چنانکه از این آیه ی شریفه به خوبی استفاده می شود(۸۰).
۲. ﴿وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ﴾ (زخرف: ۲۸).
آن را کلمه ای پایدار در نسل او قرار داد.
در این آیه ی شریفه از اجابت دعای ابراهیم و قرار گرفتن عهد امامت در دودمان او سخن رفته است.
جالب توجه است که گزارش این دعا و استجابت آن در تورات نیز آمده و در کتاب مقدس که هزاران بار توسط انجمن پخش کتاب مقدسه چاپ و منتشر شده و به بیش از یکهزار زبان ترجمه شده، تا به امروز دست نخورده باقی مانده است و اینک متن تورات:
و اما در خصوص اسماعیل ترا اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده بارور گردانم و او را بسیار کثیر گردانم، دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم(۸۱).
در تفسیر آیه ی فوق ده ها حدیث از پیامبر اکرم، اصحاب و اهلبیت (علیهم السلام) وارد شده که توضیح می دهد منظور از ضمیر «جَعَلَها» امامت و منظور از ضمیر «عَقِبِهِ» ابراهیم خلیل می باشد، که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. سُدّی در این رابطه می گفت:
منظور از تبار حضرت ابراهیم آل محمّد (علیهم السلام) می باشند(۸۲).
۲. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
یعنی امامت را تا روز قیامت در نسل حضرت ابراهیم قرار داد(۸۳).
۳. امیرمؤمنان (علیه السلام) به هنگام تلاوت این آیه فرمود:
رسول خدا از تبار ابراهیم بود، ما اهلبیت نیز از تبار ابراهیم و از تبار پیامبر هستیم(۸۴).
۴. از ابوهریره پرسیدند: آیا منظور از «اهلبیت» همسران پیامبر هستند؟
گفت:
نه، بلکه منظور از اهلبیت ایل و تبار آن حضرت می باشند و آنها امامان دوازده گانه هستند، که خداوند آنها را در آیه ی: ﴿وَ جَعَلَها کَلِمَهً باقِیَهً فِی عَقِبِهِ﴾ بیان فرموده است(۸۵).
۵. امام باقر (علیه السلام) با توضیح بیشتر به جابر جعفی فرمود:
امامان همانها هستند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را با اسم معرفی کرده و فرموده: در شب معراج اسامی امامان را دیدم که با نور بر عرش الهی نوشته شده بود، و آنها دوازده تن بودند.
سپس امام باقر (علیه السلام) آنها را اینگونه برشمرد:
علی، دو سبط، علی، محمّد، جعفر، موسی، علی، محمّد، علی، حسن و حجّت قائم (علیهم السلام) که اینها امامان برگزیده از خاندان عصمت و طهارت می باشند(۸۶).
در این رابطه احادیث فراوان از طریق پیشوایان معصوم رسیده است، که به نمونه های یاد شده بسنده کردیم(۸۷).
۳. ﴿وَ ما کانَ لِمُوءْمِنٍ وَ لا مُوءْمِنَهٍ إِذا قَضَی الله وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ﴾ (أحزاب: ۳۶).
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبر در موضوعی فرمان دادند _ در برابر فرمان خدا و پیامبر _ از خود حق گزینش داشته باشند.
امام رضا (علیه السلام) در ضمن خطبه ی بسیار مفصلی که در نخستین روزهای ورودش به مرو ایراد فرموده، با این آیه ی شریفه به انتصابی بودن امام استشهاد نموده، می فرماید:
یَخْتارُ الله الامامَ وَلَیْسَ لَهُمْ اَنْ یَخْتارُوا(۸۸)؛
امام را خداوند برمی گزیند، آنها حق گزینش ندارند.
روزی خلیفه ی دوم در ضمن یک گفتگوی طولانی به ابن عباس گفت:
قریش نمی خواست که نبوت و خلافت در خاندان شما جمع شود، از این رهگذر رایزنی کردند و خلیفه ی خود را برگزیدند و انتخاب درستی نمودند.
ابن عباس گفت: آیا در امان هستم؟ خلیفه گفت: آری، هر چه می خواهی بازگوی.
ابن عباس گفت: این که گفتی: «قریش نمی خواست» خداوند می فرماید:
﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ کَرِهُوا ما أَنْزَلَ الله فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ﴾ (محمّد: ۹).
این بدان جهت است که آنها دوست نداشتند آنچه را که خداوند برای ایشان نازل کرده بود، پس اعمالشان را حبط و نابود کرد.
و اما این که گفتی: «قریش رایزنی کرد و برگزید»، خداوند می فرماید:
﴿وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ﴾ (قصص: ۶۸).
پروردگارت آنچه را بخواهد می آفریند و هر چه را بخواهد برمی گزیند. آنها حق گزینش ندارند.
تو خود آگاهی که خداوند از میان بندگانش کسی را که می خواست برگزید، پس اگر قریش برگزیده ی خدای را برمی گزیدند، در آن صورت انتخاب درستی بود(۸۹).
این گفتگو بسیار طولانی است، علاقمندان به متن کامل آن مراجعه کنند(۹۰).
آیه ی بعدی راز این حقیقت را برملا کرده می فرماید:
﴿وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ ما تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾ (قصص: ۶۹).
پروردگار تو می داند آنچه را که در سینه های خود مخفی داشته و آنچه را که ابراز می دارند.
این دو آیه(۹۱) به صراحت و شفافیّت کامل اعلام می کند حق گزینش منحصراً از آنِ خداست، جز او احدی حق گزینش ندارد، زیرا تنها او از اعماق دل مردمان و فرجام کار آنان خبر دارد.
۴. ﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا﴾ (انبیاء: ۷۳).
آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند.
قرآن کریم در آیه ی دیگری در همین رابطه می فرماید:
﴿وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ﴾ (سجده: ۲۴).
آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند، زیرا شکیبایی پیشه کردند و به آیات ما باور داشتند.
علامه ی طباطبایی از مقرون گشتن هدایت در آیات مربوطه به امام به این نتیجه رسیده که در قرآن کریم همه جا امامت مقرون به هدایت و مقیّد به «بِأَمْرِنا» می باشد، یعنی: امام هادی امت است، لکن به فرمان خدا، نه به فرمان مردم. آنگاه به تفصیل در مورد فرمانِ خدا سخن گفته است(۹۲).
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه می فرماید:
از آنها پیشوایانی قرار دادیم که به فرمانِ ما هدایت می کنند، نه به فرمان مردم. آنها فرمان خدا را بر فرمان مردم مقدم می دارند و حکم خدا را بر حکم آنها مقدم می دارند(۹۳).
و در حدیث دیگری فرمود:
این آیه منحصراً درباره اولاد فاطمه (علیها السلام) نازل شده است(۹۴).
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه از پدر بزرگوارشان روایت کرده اند که فرمود:
منظور امامان از تبار حضرت فاطمه می باشند، که خداوند به وسیله ی روح _ بزرگترین فرشته _ به سینه های آنها وحی می کند(۹۵).
زید شهید در یک حدیث طولانی از جابر بن عبد الله انصاری نقل می کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به ایشان فرموده بود:
چون پسرم محمّد (باقر) را درک کردی، سلام مرا به او برسان، او همنام من و شبیه ترین مردمان به من می باشد. دانش او دانش من و داوریِ او داوریِ من است.
هفت امام معصوم از نسل او پدید آیند، که آنها امین، معصوم، امام و نیکوکار می باشند.
هفتمین آنها مهدی آنهاست که زمین را پر از عدل و داد کند، آنگونه که پر از جور و ستم شده باشد.
آنگاه آیه ی شریفه را تلاوت نمود(۹۶).
۵. ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ﴾ (اسراء: ۷۱).
به یاد آورید روزی را که هر گروهی از مردمان را با امامشان می خوانیم.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
اِمامُهُمُ الَّذی بَیْنَ اَظْهُرِهِمْ وَهُوَ قائِمُ اَهْلِ زَمانِهِ(۹۷)؛
هر کسی با امامی خوانده می شود که در عهد او می زیسته، که او قائم اهل آن زمان می باشد.
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
پیامبر اکرم با قوم خود، امیرمؤمنان با قوم خود، امام حسن با قوم خود، امام حسین با قوم خود می آیند و هر کسی در زمانِ هر امامی درگذشته با او می آید(۹۸).
هنگامی که این آیه نازل شد، اصحاب به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) عرضه داشتند:
یا رسول الله! مگر شما امام همه ی مسلمانان نیستید؟ فرمود:
من رسول خدا هستم بر همه ی مسلمانان، لکن پس از من امامانی از اهلبیت من از سوی خدا خواهند بود که در میان مردم به امر امامت قیام کنند، مورد ایذاء و تکذیب قرار می گیرند. هر کس از آنها پیروی کند از من است، با من است و مرا دیدار می کند.
آگاه باشید که هر کس به آنها ستم کند، یا بر ستمِ آنها اعانت کند، یا آنها را تکذیب نماید، از من نیست، با من نیست و مرا دیدار نخواهد کرد.
امام رضا (علیه السلام) از طریق پدران بزرگوار خود از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که در تفسیر این آیه فرمود:
یُدْعی کُلُّ اُناسٍ بِاِمامِ زَمانِهِمْ وَکِتابِ رَبِّهِمْ وَسُنَّهِ نَبِیِّهِمْ(۹۹)؛
هر گروهی با امام زمان خود، با کتاب پروردگار خود و با سنت پیامبر خود فراخوانده می شوند.
سیوطی و آلوسی در ذیل این آیه از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که فرمود:
یُدْعی کُلُّ قَوْمٍ بِاِمامِ زَمانِهِمْ(۱۰۰)؛
هر قومی با امام زمان خود خوانده می شوند.
عین همین تعبیر در منابع شیعه نیز از طریق اهلبیت (علیهم السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است(۱۰۱).
از محضر سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) پرسیدند: معنایِ «شناخت خدا» چیست؟ امام حسین (علیه السلام) فرمود:
مَعْرِفَهُ اَهْلِ کُلِّ زَمانٍ اِمامَهُمُ الَّذی یَجِبُ عَلَیْهِمْ طاعَتُهُ(۱۰۲)؛
شناخت خدا عبارت است از شناخت اهل هر زمانی امامی را که اطاعتش بر آنها واجب است.
علامه طباطبائی در تفسیر این آیه می فرماید:
با توجه به فراگیر بودن عنوان «کُلُّ اُناسٍ» که همه ی انسانها را در طول قرون و اعصار شامل می شود، آیه ی شریفه دلالت می کند که باید هیچ زمانی از امام حق خالی نباشد(۱۰۳).
مفسّر کبیر قرآن کریم در عصر حاضر از بررسی همه ی آیات مربوط به امامت در قرآن کریم به این نتیجه رسیده است که:
۱. امام باید منصوص و منصوب از طرف خداوند باشد.
۲. امام باید معصوم به عصمت الهی باشد.
۳. تا یک انسان در روی زمین هست، باید روی زمین خالی از امام حق نباشد.
۴. امام باید مؤیَّد به تأییدات الهی باشد.
۵. باید اعمال مردم از امام پوشیده نباشد.
۶. امام باید بر همه ی آنچه مورد نیاز مردم در امور دین و دنیاست، عالم باشد.
۷. هرگز امکان ندارد که در میان مردم کسی پیدا شود که در فضایل نفسانی از او برتر باشد.
سپس می فرماید: این ها هفت مسأله از امّهات مسائل امامت است که از بررسی آیات مربوط به امامت در قرآن کریم به دست می آید(۱۰۴).
آنگاه در پرتو آیات قرآن و تعمق در معانی آن به این نتیجه می رسد که هدایت امامان با هدایت پیامبران متفاوت است:
۱. هدایتی که برعهده ی پیامبران بوده، از نوعِ «اِرائَهُ الطَّریق» بود.
۲. هدایتی که برعهده ی امامان هست، از نوعِ «ایصال به مطلوب» می باشد(۱۰۵).
* * *
فراتر از خورشید:
در محیط زیست ما نورهای فراوانی هستند که همه روزه با آنها سر و کار داریم، همانند نور شمع، چراغ، مشعل، ماه، اختران و خورشید فروزان، که همواره محیط زندگی ما را روشن نگه داشته، تیرگی ها را کنار زده، دیدگان ما را نوازش داده، دلهایمان را صفا بخشیده، ارتباط ما را با آنچه در پیرامون ما هست ممکن ساخته اند.
آیا تا به حال در مورد انواری فراتر از نور خورشید، مفیدتر از نور خورشید و سریع تر از سرعت نور اندیشیده اید؟
در این بخش از کتب، در پرتو انوار درخشان آیات قرآن، از انواری سخن می گوییم که فراتر از نور خورشید می باشند:
۱. خدا:
خداوند منان در قرآن کریم خود را «نور» نامیده می فرماید:
﴿الله نُورُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ﴾ (نور: ۳۵).
خدای نور آسمانها و زمین است.
راغب گوید: خدای را از این جهت «نور» می نامند که او «منوِّر» است، یعنی: نوربخش و نورانی کننده، که از باب مبالغه در فعلِ تنویر خود را «نور» نامیده است(۱۰۶).
علامه ی طبرسی گوید: سه معنا برای این آیه گفته شده:
۱. هدایتگر آسمانها و زمین است به آنچه مصلحت آنهاست.
۲. نوربخش آسمانها و زمین است به وسیله ی خورشید، ماه و ستارگان.
۳. زینت بخش آسمانهاست با فرشتگان و زینت بخش زمین است، پیامبران و دانشوران(۱۰۷).
امام رضا (علیه السلام) در تفسیر این فراز از آیه فرمود:
هادٍ لاَهْلِ السَّماواتِ وَهادٍ لاءَهْلِ الاَرْضِ(۱۰۸)؛
خدا هدایتگر اهل آسمانها و هدایتگر اهل زمین است.
۲. قرآن:
در برخی از آیات قرآن، از آن نور تعبیر شده، از جمله:
﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ (اعراف: ۱۵۷).
و پیروی می کنند از نوری که با او نازل شده است.
بسیاری از مفسّران نور را در این آیه به قرآن تفسیر کرده اند و در نقلی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز روایت شده است(۱۰۹).
۳. پیامبر (صلی الله علیه و آله):
در شماری از آیات قرآن از رسول عالمیان نور تعبیر شده، از جمله:
﴿قَدْ جاءَکُمْ مِنَ الله نُورٌ وَ کِتابٌ مُبِینٌ﴾ (مائده: ۱۵).
برای شما از سوی خداوند نور و کتابی بیانگر آمده است.
که منظور از نور رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، امیرمؤمنان و امامان (علیهم السلام) می باشند(۱۱۰).
۴. امیرمؤمنان (علیه السلام):
در بسیاری از آیات قرآن از امیرمؤمنان (علیه السلام) نور تعبیر شده است، از جمله:
۱. ﴿وَ لکِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا﴾ (شوری: ۵۲).
لکن ما او را نوری قرار دادیم که به وسیله ی او هر کسی از بندگان خود را بخواهیم هدایت می کنیم.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود: منظور از نور در این آیه علی (علیه السلام) است(۱۱۱).
و در حدیث دیگری فرمود: منظور از نورْ علی بن ابی طالب (علیه السلام) است(۱۱۲).
۲. ﴿أَ فَمَنْ شَرَحَ الله صَدْرَهُ لِلاسْلامِ فَهُوَ عَلی نُورٍ مِنْ رَبِّهِ﴾ (زمر: ۲۲).
آیا آن کسی که خداوند سینه اش را برای اسلام گشوده است، پس او بر نوری از پروردگار خود می باشد.
واحدی گفته این آیه در حق حمزه سیدالشهداء و علی (علیه السلام) نازل شده است(۱۱۳).
۳. ﴿یا أَیُّهَا النّاسُ قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً﴾ (نساء: ۱۷۴).
هان ای مردم برای شما برهانی از سوی پروردگارتان آمده و به سوی شما نوری آشکار فرستادیم.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
منظور از برهان حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) و منظور از نور علی (علیه السلام) است(۱۱۴).
۵. ولایت علی (علیه السلام):
در شماری از آیات قرآن از ولایت امیرمؤمنان و دیگر امامان (علیهم السلام) نور تعبیر شده، که از آن جمله است:
۱. ﴿لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ (حدید: ۹).
تا شما را از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد.
امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) در تفسیر این آیه فرمودند:
یعنی شما را از کفر به ایمان، یعنی به سوی ولایت علی (علیه السلام) بیرون آورد(۱۱۵).
۲. ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِوءُا نُورَ الله بِأَفْواهِهِمْ﴾ (صف: ۸).
می خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند.
از امام کاظم (علیه السلام) پرسیدند: منظور از نور خدا چیست؟ فرمود:
ولایت امیرالمؤمنین (علیه السلام) می باشد(۱۱۶).
۳. ﴿یَهْدِی الله لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ (نور: ۳۵).
خداوند هر کس را بخواهد به سوی نور خود هدایت می کند.
امام زین العابدین (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند هر کس را بخواهد به ولایت ما هدایت می کند(۱۱۷).
امام رضا (علیه السلام) نیز در تفسیر این آیه فرمود:
خداوند هر کس را دوست بدارد به ولایت ما هدایت کند(۱۱۸).
ابن مغازلی نیز با اسناد خود از امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
خداوند هر کس را بخواهد به ولایت ما هدایت می کند(۱۱۹).
۶. امامان (علیهم السلام):
در آیات فراوان از امامان معصوم (علیهم السلام) نور تعبیر شده، از جمله:
۱. ﴿نُورٌ عَلی نُورٍ﴾ (نور: ۳۵).
نوری بر فراز نور.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این فراز از آیه ی نور فرمود:
یعنی: امام به دنبال امامی دیگر(۱۲۰).
امام باقر (علیه السلام) در همین رابطه فرمود:
یعنی: اِماماً مُؤَیَّداً بِنُورِ الْعِلْمِ وَالْحِکْمَهِ فی أَثَرِ إِمامٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیهم السلام)(۱۲۱)؛
یعنی: امامی تأیید شده با نور دانش و فضیلت، به دنبال امام دیگری از آل محمّد (علیهم السلام).
حافظ ابن مغازلی از امام کاظم (علیه السلام) روایت کرده که در این رابطه فرمود:
یعنی: امامی پشت سرِ امامی دیگر(۱۲۲).
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آن فرمود:
یعنی: امامی پشت سرِ امامی دیگر از تبار فاطمه (علیها السلام)(۱۲۳).
۲. ﴿وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ﴾ (حدید: ۲۸).
برای شما نوری قرار می دهد که در پرتو آن حرکت کنید.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آن فرمود:
منظور از نور امامی است که از او پیروی کنید(۱۲۴).
امام باقر (علیه السلام) نیز در تفسیر این آیه فرمود:
برای شما امامی قرار می دهد که از او پیروی نمایید(۱۲۵).
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در تفسیر این آیه مصداق را مشخص کرده فرمود:
منظور از نور در این آیه علی (علیه السلام) است(۱۲۶).
امام باقر (علیه السلام) با بیان شفاف تر فرمود:
یعنی: برای شما امام عادلی قرار می دهد که از او پیروی کنید و آن علی بن ابی طالب (علیه السلام) می باشد(۱۲۷).
۳. ﴿وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ﴾ (انعام: ۱۲۲).
برای او نوری قرار دادیم که در پرتو آن در میان مردم گام بسپارد.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه نیز فرمود:
منظور از نور امامی است که از او پیروی کنند(۱۲۸).
۴. ﴿فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا﴾ (تغابن: ۸).
به خدا، پیامبر خدا و نوری که فرو فرستادیم ایمان بیاورید.
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر این آیه خطاب به ابوخالد کابلی فرمود:
ای اباخالد، سوگند به خدا نور همان امامان از آل محمّد (علیهم السلام) هستند تا روز رستاخیز، به خدا سوگند آنها همان نور خداوند هستند که فرو فرستاده، به خدا سوگند آنها نور خدا هستند در آسمانها و زمین(۱۲۹).
۷. حضرت مهدی (علیه السلام):
در آیات فراوان از جان جانان، حجت یزدان، ماه تابان، خورشید فروزان، کعبه ی مشتاقان، امام عصر و زمان، حضرت بقیه الله ارواح العالمین له الفداء، به نور تعبیر شده، که از آن جمله است:
۱. ﴿یَهْدِی الله لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ﴾ (نور: ۳۵).
خداوند هر کس را بخواهد به نور خودش هدایت می کند.
جابر بن عبد الله انصاری تفسیر کامل آیه ی نور را از مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت کرده، امیرمؤمنان در این تفسیر، «مشکات» را به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، «مصباح» را به خویشتن، هر فراز دیگری را به یکی از امامان نور تطبیق نموده، سرانجام فراز «یَهْدِی الله لِنُورِهِ مَنْ یَشاءُ» را به آن حضرت تطبیق نموده فرمود:
منظور از آن مهدیِ قائم (علیه السلام) می باشد(۱۳۰).
۲. ﴿الزُّجاجَهُ کَأَنَّها کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبارَکَهٍ﴾ (نور: ۳۵).
آن بلور همانند ستاره ی فروزانی است که از درختی فرخنده برافروخته می شود.
امام صادق (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی پاسخ های مولای متقیان (علیه السلام) را از چند پرسش تفسیری نقل کرده، در تفسیر فراز بالا از آیه ی نور فرمودند:
منظور از «زُجاجَه» (بلور) فاطمه ی زهرا و منظور از «شَجَره مُبارَکَه» رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و منظور از «کَوْکَب دُرِّیّ» همان قائم منتظر است که زمین را پر از عدل و داد می نماید(۱۳۱).
۳. ﴿وَ الله مُتِمُّ نُورِهِ﴾ (صف: ۸).
خدا نور خود را به اتمام خواهد رسانید.
امام کاظم (علیه السلام) در تفسیر این فراز از آیه فرمود:
خداوند با ولایت قائم (علیه السلام) نور خود را به اتمام می رساند(۱۳۲).
۴. ﴿فَآمِنُوا بِالله وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا﴾ (تغابن: ۸).
به خدا، پیامبر خدا و نوری که فرو فرستادیم ایمان بیاورید.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در ضمن خطبه ی غدیر خم مضمون این آیه شریفه را تلاوت کردند، سپس فرمودند:
مَعاشِرَ النّاسِ اَلنُّورُ مِنَ الله فِیَّ مَسْلُوکٌ ثُمَّ فی عَلِیٍّ، ثُمَّ فِی النَّسْلِ مِنْهُ اِلَی الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ الَّذی یَأْخُذُ بِحَقِّ الله وَبِکُلِّ حَقٍّ هُوَلَنا(۱۳۳)؛
هان ای مردمان، این نور در من قرار گرفته، سپس در علی، سپس در نسل او تا قائم مهدی، که حق خدا و همه ی حقوق ما را می گیرد.
آنگاه به تفصیل ویژگیهای حضرت مهدی (علیه السلام) را برشمرده، در پایان می فرماید:
اَلا اِنَّهُ الْباقی حُجَّهً وَلا حُجَّهَ بَعْدَهُ، وَلا حَقَّ اِلاّ مَعَهُ، وَلا نُورَ اِلاّ عِنْدَهُ، اَلا اِنَّهُ لا غالِبَ لَهُ وَلا مَنْصُورَ عَلَیْهِ(۱۳۴)؛
آگاه باشید که او بازمانده ی حجت ها می باشد، پس از او حجتی نیست، حق تنها با اوست، نور تنها در نزد اوست، هرگز احدی به او غالب نمی شود و کسی بر او چیره نمی گردد.
۵. ﴿وَ أَشْرَقَتِ الاَرْضُ بِنُورِ رَبِّها﴾ (زمر: ۶۹).
زمین با نور پروردگارش روشن گردد.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
رَبُّ الاَرْض یعنی اِمامُ الاَرْض؛
منظور از «رَبُّ الاَرْض»، امام زمین است.
مفضل پرسید: هنگامی که او خروج کند چه اتفاقی رخ می دهد؟ فرمود:
اِذَنْ یَسْتَغْنِی النّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَنُورِ الْقَمَرِ، وَیَجْتَزُونَ بِنُورِ الامامِ(۱۳۵)؛
در آن هنگام مردم از نور خورشید و ماه بی نیاز می شوند و به نور امام (علیه السلام) بسنده می کنند.
و در حدیث دیگر با بیان روشن تر فرمود:
اِنَّ قائِمَنا اِذا قامَ اَشْرَقَتِ الاَرْض بِنُورِ رَبِّها وَاسْتَغْنَی النّاسُ عَنْ ضَوْءِ الشَّمْسِ وَذَهَبَتِ الظُّلْمَهُ(۱۳۶)؛
چون قائم ما قیام نماید، زمین با نور صاحبش روشن گردد و مردم از نور خورشید بی نیاز شوند و تاریکی از بین برود.
در برخی نقلها این فراز نیز آمده است که:
وَصارَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ واحِداً(۱۳۷)؛
شب و روز یکی شود.
جالب توجه است که این مضمون در کتب آسمانی نیز آمده است، به عنوان نمونه دو فراز از انجیل را در اینجا می آوریم:
شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنایی دهد، زیرا که جلال خدا آن را منور می سازد(۱۳۸).
دیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نور آفتاب ندارند، زیرا که خداوند خدا برایشان روشنایی می بخشد(۱۳۹).
این بود نمی از یم، قطره ای از دریا و اندکی از بسیار ویژگیهای امامان نور در آیات نورانی قرآن کریم، که تحت عنوان «فراتر از خورشید» تقدیم گردید.
این بخش را با حدیثی از امام باقر (علیه السلام) در همین رابطه حُسن ختام می بخشیم:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه ی هشتم از سوره تغابن خطاب به ابوخالد کابلی فرمود:
وَالله یا اَبا خالِدٍ: لَنُورُ الامامِ فی قُلُوبِ الْمُؤْمِنینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضیئَهِ بِالنَّهار؛
وَهُمْ وَالله یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤمِنینَ، وَیَحْجُبُ الله عَزَّوَجَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشاءُ فَتُظْلَمُ قُلُوبُهُمْ(۱۴۰)؛
به خدا سوگند ای اباخالد، نور امام در دلهای مؤمنان از نور خورشید فروزان در وسط روز پرنورتر است.
به خدا سوگند امامان دلهای مؤمنان را منوّر می سازند، لکن نور آنها را از هر کس بخواهد در حجاب قرار می دهد، پس دلهای آنها تاریک می گردد.
* * *
نقش امام در زدودن تاریکی ها:
نور و ظلمت دو واژه ی متقابل هستند، و هر دو بر دو قسم هستند:
۱. محسوس
۲. غیرمحسوس
خداوند منان از روی حکمت بالغه و رحمت واسعه اش برای زدودن ظلمتهای مادی، انوار مادی و برای زدودن ظلمتهای معنوی، انوار معنوی قرار داده است.
خداوند برای زدودن تاریکی های محسوس، خورشید، ماه، ستارگان، چراغ، شمع، انواع پرتو افکن های نفتی، گازی، برقی و غیره در اختیار انسانها قرار داده است.
این خورشید جهان افروز ملیونها سال است که با نور خود به کرات منظومه نور و حرارت داده، با خاصیت میکروب زدایی خود محیط زیست را قابل زیست نموده، با خاصیت پرورش خود گیاهان و جانداران را پرورش داده است.
ماه و ستارگان در غیاب خورشید نقش او را در سطحی فروتر انجام داده اند، ولی هرگز خورشید، ماه، ستارگان و دیگر ابزار پرتوافکن و انرژی زا نمی توانند تاریکی دلها را بزدایند و از انوار درخشان خود بر دلهای تاریک بتابانند و تاریکی جهل، حرص، شقاوت و... را از آن ها بزدایند.
برای زدودن تاریکی های معنوی انوار معنوی لازم است، که با تابش آنها بر دلهای تاریک، هر گونه تاریکی را از آنها بزدایند و با انوار الهی آنها را روشن و منور بنمایند.
در بخش پیشین با جلوه هایی از نور امام آشنا شدیم و دانستیم که نور امام از نور خورشید فراتر و پرفروغتر است.
برای زدودن تاریکی های معنوی خداوند نور امام را با قدرت و وسعت بسیار والایی قرار داده، که بر هر دلی بتابد زوایای تاریک آن را منور می سازد و او را از تاریکی بیرون آورد به ساحل نجات، سعادت، رحمت و نور می رساند.
نور امام برافروخته از نور خدا و نور رسول خدا است، از این رهگذر این عمل امام را قرآن کریم، گاهی به خدا، گاهی به رسول خدا و گاهی به امامان نور نسبت می دهد:
۱. ﴿الله وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ (بقره: ۲۵۷).
خدا ولی کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از تاریکی ها به سوی نور بیرون می برد.
ظلمات در این آیه بی گمان ظلمتهای معنوی، از قبیل گناه، جهل و پیروی خلفای جور می باشد و نور در مقابلْ عبارت از توبه، ایمان و پیروی از اولیای الهی است، چنانکه امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
از ظلمت های گناه به سوی نور توبه و مغفرت به وسیله ی پیروی از امام عادلِ انتخاب شده از سوی خدا بیرون می برد(۱۴۱).
۲. ﴿کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ (ابراهیم: ۱).
این کتابی است که آن را به سوی تو فروفرستادیم تا مردمان را از تاریکی ها به سوی نور بیرون ببری.
در این آیه نیز منظور از تاریکی ها، تاریکی های معنوی می باشد.
۳. ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾ (انعام: ۱۲۲).
آیا کسی که مرده است، پس او را زنده کردیم و برای او نوری قرار دادیم که به وسیله ی آن در میان مردم گام می سپارد، آیا او همانند کسی است که در میان تاریکی ها باشد و از آن بیرون شدنی نباشد؟!
در آیه ی نخستین از بیرون آمدن انسانها از تاریکی های معنوی به وسیله ی خدا، در آیه ی دوم به وسیله ی پیامبر اکرم و در آیه ی سوّم به وسیله ی امامان گفتگو شده است.
در آیات فراوان تأکید شده که هدایت نور و ضلالت ظلمات است، هدایت زندگی و ضلالت مرگ است، از این رهگذر معلوم می شود که مهم ترین نقش امامان نور، زنده کردن دلهای مرده و بیرون آوردن آنها از تاریکی ها به سوی نور ایمان می باشد.
از تقابل نور و ظلمات در این آیات استفاده می شود که امام عادل مشعل هدایت و خلفای جور کانون ظلمات هستند، چنانکه در احادیث فراوان به این حقیقت اشاره شده است:
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه فوق فرمود:
«مَیْت» یعنی کسی که چیزی نمی داند، «نُور» یعنی امامی که از او پیروی کنند، «ظُلُمات» یعنی کسی که امام را نشناسد(۱۴۲).
و در حدیث دیگری فرمود:
مَیْت؛ کسی که امامت را نمی داند، نُور؛ امامی که از او پیروی کنند، که علی بن ابی طالب است و ظُلُمات؛ این مردمانی که چیزی نمی دانند(۱۴۳).
و در تفسیر قمی آمده است:
مَیْت؛ جاهل به حق و ولایت، نُور؛ ولایت و ظُلُمات؛ ولایتِ غیرامامان می باشد(۱۴۴).
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به هنگام گفتگو از خلقت نوری امامان فرمود:
خداوند بعد از من و بعد از علی، یازده تن امام برگزید، یکی پس از دیگری، هر کدام درگذرد دیگری جای او برخیزد، همانند ستارگان آسمان، که هر ستاره ای غروب کند، ستاره ای دیگر طلوع می کند، که هدایتگرانِ هدایت یافته هستند، هر کس به آنها حیله کند، یا آنها را خوار سازد، به آنها صدمه نمی زند، آنها حجت خدا در روی زمین و گواهان خدا در میان بندگان خدا هستند، هر کس از آنها اطاعت کند، از خدا اطاعت کرده و هر کس آنها را نافرمانی کند، خدا را نافرمانی کرده، آنها همواره با قرآن و قرآن با آنهاست، از یکدیگر جدا نشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند(۱۴۵).
همه ی انوار حسّی و ظاهری محیط ظاهری و مادی را روشن می سازند ولی انوار درخشان الهی هم محیط زندگی معنوی انسان را در این سرای روشن می سازند، هم در آن سرای، پیشوایان نور هم در این جهان راهبر و راهنما هستند و دلهای مستعد را از نور ایمان آکنده می سازند، هم در سرای آخرت پیشوا و پشتیبان هستند و اهل ایمان را تا مراتب والای رحمت الهی رهنمون می شوند:
﴿یَوْمَ تَرَی الْمُوءْمِنِینَ وَ الْمُوءْمِناتِ یَسْعی نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾ (حدید: ۱۲).
روزی که مردان و زنان با ایمان را می بینی که نورشان در پیشاپیش آنها و از سوی راست آنها پیش می تازد.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه فرمود:
امامان نور روز رستاخیز پیشاپیش مؤمنان و از سوی راست آنان پیش می تازند تا آنها را به جایگاه خود در بهشت برسانند(۱۴۶).
انوار درخشان الهی همانند انوار حسّی جهان طبیعت است، اگر کسی نخواهد از نور خورشید استفاده کند، بین خود و نور خورشید عایق ایجاد کند، از نور خورشید محروم خواهد بود، شرط استفاده از انوار الهی نیز پیروی از نور الهی است، چنانکه در شماری از آیات قرآن این معنی به صراحت آمده است، از جمله:
﴿وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ﴾ (اعراف: ۱۵۷).
و پیروی کردند از نوری که با او نازل شده است.
پس اگر کسی از این نور پیروی نکند و از تابش نور الهی بر دلش جلوگیری نماید، از آثار حیاتبخش آن محروم خواهد بود، و لذا می بینیم که قرآن کریم در مورد هدایتگری خود می فرماید:
﴿ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ (بقره: ۲).
این کتاب که شکی در آن نیست، هدایت است برای پارسایان.
قرآن برای همه ی انسانها هدایتگر است، ولی تنها تقوا پیشگان از هدایت آن سود می برند.
امام نیز خورشید فروزانی است که هر لحظه نورافشانی می کند، ولی تنها کسانی از این انوار بیکران بهره می برند که از آنها پیروی کنند و بین خود و این انوار درخشانْ با گناهان سدّ ایجاد نکنند.
قرآن کریم شرط استفاده از انوار الهی را ایمان و عمل صالح معرفی کرده می فرماید:
﴿رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ الله مُبَیِّناتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ﴾ (طلاق: ۱۱).
پیامبری آیه های روشنگر خداوند را برای شما تلاوت می کند، تا کسانی را که ایمان آورده عمل صالح انجام دهند، از تاریکی ها به سوی نور بیرون آورد.
روی این اساس شرط استفاده از نور الهی ایمان و عمل صالح است، اگر ایمان و عمل نباشد، انسان از این نور محروم می شود.
اگر مردم نخواهند از نور امام استفاده کنند، امام در پشت پرده ی غیبت قرار می گیرد و همگان از ارتباط مستقیم _ دو سویه _ محروم می شوند.
وجود مقدس امام عصر (علیه السلام) به علی بن مهزیار فرمود:
یَا بْنَ الْمازِیارِ، اَبی: اَبُومُحَمَّدٍ عَهِدَ اِلَیَّ اَنْ اُجاوِرَ قَوْماً غَضِبَ الله عَلَیْهِمْ(۱۴۷)؛
ای پسر مهزیار، پدرم ابومحمّد (امام حسن عسکری (علیه السلام)) با من پیمان بسته که با قومی که خداوند به آنها غضب کرده مجاورت نکنم.
امیرمؤمنان (علیه السلام) در بیان شفافی راز این محرومیت را توضیح می دهد:
وَاعْلَمُوا اَنَّ الاَرْض لا تَخْلُو مِنْ حُجَّهٍ لله عَزَّوَجَلَّ، وَلکِنَّ الله سَیُعْمی خَلْقَهُ عَنْها بِظُلْمِهِمْ وَجَوْرِهِمْ وَاِسْرافِهِمْ عَلی اَنْفُسِهِمْ(۱۴۸)؛
بدانید که زمین هرگز خالی از حجت خدای عزوجل نمی شود، لکن خداوند آفریده هایش را به جهت جور، ستم و اسرافشان بر خودشان، _ از دیدار حجت خدا _ نابینا می سازد.
* * *
واژه و اصطلاح شناسی مهدویت:
«مَهْدَوِیَّت» منسوب به «مَهْدِی» است.
«مَهْدیّ» اسم مفهول از واژه «هَدْی» است.
واژه «هَدْی» مطابق گفته اهل لغت دو اصل دارد.
ابن فارس پیشتاز واژه شناسانِ ریشه یاب در این رابطه می گوید:
لهُ اَصْلاَنِ:
۱. اَلتَقَدَّمُ للارْشَادِ؛
۲. بَعْثَهُ لَطَف.
برای واژه «هَدی» دو ریشه هست:
۱. جلو افتادن و پیشی جستن به جهت راهنمایی
۲. هدیه و پیشکش فرستادن(۱۴۹).
آنگاه برای توضیح بیشتر می فرماید:
هَدَیْتُهُ الطرَّیقَ؛ یعنی: از او پیشی جستم تا راه را به او نشان دهم، و هر کس به این منظور جلو بیفتد، به او: «هادی» می گویند.
«الْهُدی» خلاف «الضَّلاَلَهِ»؛ یعنی: هدایت، که معنای مقابل ضلالت است. نیز از همان معنی نشأت گرفته است.
به سر و گردن حیوان «هادی» گویند، زیرا از حیوان پیشی می گیرد. و پیکرش را به دنبال خود می کشد.
به عصا «هادی» گویند، زیرا از صاحب عصا پیشی می گیرد، گویی او را هدایت می کند(۱۵۰).
سپس در مورد ریشه دوم توضیح می دهد:
«اَلْهَدِیَّهُ» مَا اُهْدِیَتْ مِنْ لَطَفٍ اِلی ذِی مَوَدَّهٍ؛ یعنی: «هدیّه» چیزی است که به عنوان پیشکش به دوستی اهدا می شود.
به عروس «هَدِیّ» گفته می شود، زیرا به داماد اهدا می گردد.
به قربانی «هَدْی» گفته می شود، زیرا به حرم مکه بیت الحرام تقدیم می گردد(۱۵۱).
خلیل پیشتاز اهل لغت سخنانی در همان مقوله آورده، می افزاید:
«هادی» از هر چیزی اولِ آن است، جوانه هر درختی را «هادی» گویند.
«هُدی» نقیضِ «ضلالت» است.
«هَدْی» در لغت «غَوْر» به معنای «تبیین» می باشد، آیه شریفه: «اَفَلَمْ یَهْدِ لَهُمْ»(۱۵۲) نیز به لغت آنها نازل شده است(۱۵۳).
«غَوْر» سرزمین پست را گویند، در اینجا سرزمین «تهامه» منظور شده است(۱۵۴).
ابن اثیر گوید: «هادی» از نامهای خداوند متعال است، زیرا خداوند بندگان را بینش عطا کرده، راه شناخت را به آنها ارایه داده، آنها را به آنچه برای بقا و ادامه زندگی لازم است، رهنمون شده است(۱۵۵).
از دیگر معانی «هدی» سمت و سوی می باشد، در حدیث آمده است:
«وَ اهْدُوا هَدی عَمَّار».
یعنی: مطابق سیره عمار حرکت کنید و خود را بر اساس سیرت و صورت او شکل دهید(۱۵۶).
ابن منظور می افزاید:
﴿هُدی الله﴾ (بقره: ۱۲۰) یعنی آن صراط و طریقی که خدا به سوی آن فرا خوانده.
﴿اِنَّ عَلینَا لَلْهُدی﴾ (اللیل: ۱۲) یعنی: بر ماست که راه را تبیین کنیم(۱۵۷).
«هُدیً» به معنای «هادی» نیز آمده، مانند: ﴿اَوْ اَجِدُ عَلی النَّارِ هُدیً﴾ (طه: ۱۰).
«تَهَادِی» به معنای به یکدیگر هدیه دادن است، چنانکه در حدیث آمده:
«تَهَادُوا تَحَابُّوا».
به یکدیگر هدیه بدهید تا محبت یکدیگر را جلب نمایید(۱۵۸).
گلواژه مهدی:
ابن اثیر در تشریح واژه مهدی می نویسد:
اَلْمَهْدی؛ الَّذِی قَدْ هَدَاهُ اللهُ اِلی الْحَقِّ، وَ قَدِ اسْتُعْمِلَ فی الاسْمَاءِ حَتَّی صَارَ کَالاسْمَاءِ الْغَالِبَهِ، وَ بِهِ سُمِّیَ الْمَهْدیُّ الَّذی بَشَّرَ بِهِ رَسُولُ الله (صلی الله علیه و آله) اَنَّهُ یَجِی ءُ فی آخِرِ الزَّمَانِ(۱۵۹)؛
مهدی، یعنی: کسی که خدا او را به حق هدایت نموده، این واژه به عنوان نام آن قدر به کار رفته که همانند عَلَم به غَلَبَه شده است.
آن مهدی که پیامبر نوید آمدنش را در آخر الزمان داده، به همین عنوان: «مهدی» نامیده شده است.
طریحی در این رابطه می نویسد:
اَلْمَهْدی اِسْمٌ لِلْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّد (علیهم السلام)، الَّذِی بَشَّرَ بِمَجِیئِهِ فی آخِرِ الزَّمَانِ... وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْعَسْکَری (عجّل الله فرجه)(۱۶۰)؛
مهدی نام قائم آل محمد (علیهم السلام) است، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به آمدنش در آخر الزمان بشارت داده... او محمد بن الحسن العسکری (علیه السلام) می باشد.
دستور زبان عربی و قوانین نحوی ایجاب می کند که «مَهْدی» اسم مفعول از واژه «هَدی» به معنای هدایت یافته باشد.
در این صورت آن در اصل «مَهْدویٌ» بر وزن «مَنْصُورٌ» بوده، با توجه به سنگینی خروج از واو ساکنه به سوی یاء، واو تبدیل به یاء، و در یاء ادغام شده، و ضمه دال به جهت رعایت یاء تبدیل به کسره، و در نتیجه «مَهْدیٌ» شده، چنانکه در همه جا این شیوه رایج است، پس «مَهْدی» اسم مفعول است، همانند، مَرْمی، مَقْضی، مَنْفی، مَشْوی، مَأْتِی، مَنْسی و امثال آنها.
ولی در اینجا یاقوت حموی سه احتمال دیگر نیز داده است:
۱. مَهْدی، به معنای کسی که خود به خود هدایت یافته، بدون اینکه دیگری او را هدایت نموده باشد.
۲. مَهْدی، اسم مکان از ریشه هَدی باشد، یعنی هدایتگاه.
۳. منسوب به «مَهْد» به معنای گهواره باشد، برای تشبیه آن حضرت به حضرت عیسی (علیه السلام) که در گهواره سخن گفت(۱۶۱).
ما در عین اینکه جولان فکری یاقوت را می ستاییم، به پیروی از اهل لغت و بزرگان علم نحو، آن را اسم مفعول می دانیم، ولی معتقدیم که اینجا اسم مفعول به معنای اسم فاعل است.
در ادب عربی و آیات قرآنی مواردی داریم که اسم مفعول به معنای فاعل آمده، مانند «مَأْتِی» در آیه شریفه:
﴿اِنَّ وَعْدَهُ کَانَ مَأْتِیا﴾ (مریم: ۶۱).
به راستی وعده او آمدنی است.
«مَأْتِی» دقیقا همانند «مَهْدی» اسم مفعول از ریشه «أَتَی» می باشد، لکن بسیاری از مفسران و محدثان تصریح کرده اند که «مَأْتِی» در این آیه به معنای «آت» می باشد، یعنی: اسم مفعول به معنای اسم فاعل آمده است(۱۶۲).
آمدن اسم مفعول به معنای اسم فاعل در ادب عربی سابقه دارد، به عنوان یک مثال: اعشی در قول شاعر:
«وَ سَاعَیْتُ مَعْصّیا اِلیهَا وُشَاتَهَا».
گفته که «مَعْصّیا» به معنای «عَاصِیا» می باشد(۱۶۳).
یکی از شواهدی که می توان برای گلواژه مهدی آورد و ادعا کرد که «مهدی» به معنای «هادی» می باشد، این است که در صدها مورد این دو واژه در کنار هم آمده، و همه جا «هادی» بر «مهدی» مقدم شده، و اگر مهدی به معنای اسم مفعول بود، بلاغت ایجاب می کرد که مهدی بر هادی مقدم شود، زیرا شخص راهنما باید نخست خود هدایت یافته باشد، سپس در صدد هدایت دیگران باشد و اینک اشاره ای کوتاه به چند مورد از مواردی که این دو واژه در کنار یکدیگر آمده است:
۱. یَا اَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادیا مَهْدیّا(۱۶۴).
۲. اللهمَّ اجْعَلْهُ هَادِیا مَهْدیّا(۱۶۵).
۳. اِنْ تُوَلّوُهُ تَجِدُوهُ هَادِیا مَهْدیّا(۱۶۶).
۴. اِنْ تَسْتَخْلِفُوا عَلیّا تَجِدُوهُ هَادِیا مَهْدیّا(۱۶۷).
۵. اِنَّهُ سَیَکُونُ بَعْدی هَادِیا مَهْدیّا(۱۶۸).
۶. اَقْدِمْ حُسَیْنُ هَادِیا مَهْدیّا(۱۶۹).
۷. فَهُنَاکَ یَظْهَرُ مُبَارَکا زَکیّا وَ هَادِیا مَهْدیّا(۱۷۰).
۸. فَمَنْ اَحَبَّهُ وَ اتَّبَعَهُ کَانَ هَادِیا مَهْدیّا(۱۷۱).
۹. اَلَّذِی اصْطَفیتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیا مَهْدیّا(۱۷۲).
۱۰. جَعَلْتَهُ هَادِیا مَهْدیّا لِمَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِکَ(۱۷۳).
ذوق سلیم ایجاب می کند که اگر «مهدی» به معنای «ره یافته» و «هادی» به معنای «راهبر» باشد، در تمام مواردی که این دو واژه در کنار یکدیگر به کار می روند «مهدی» مقدّم بر «هادی» باشد، در حالی که در سخنان فصیح ترین انسانِ روی زمین حضرت خاتم پیامبران (صلی الله علیه و آله)، و در بیانات امرای کلام، حضرات معصومین (علیهم السلام) همه جا «هادیا» مقدّم بر «مهدیا» آمده، که ده نمونه آن تقدیم گردید.
فرق هادی و مهدی:
اگر «مهدی» اسم مفعول و به معنای اسم فاعل باشد، این سؤال پیش می آید که آیا در میان «هادی» و «مهدی» فرقی هست یا هر دو مترادف می باشند؟
با توجّه به وسعت ادبیات عرب، و اصرار بسیاری از ادیبان بر اینکه هیچ واژه ای در زبان عربی مترادف نیستند، بلکه فرقه ایی دارند، اگر چه در مواردی بر ما پوشیده باشد، ما تصور می کنیم:
۱. واژه «مهدیّ» رساتر و بالاتر از واژه «هادی» است، زیرا: «کثره المبانی تدلّ علی کثره المعانی»(۱۷۴).
۲. علمای لغت در معنای «مهدی» گفته اند: «اَلَّذِی قَدْ هَدَاهُ اللهُ اِلی الْحَقِّ؛ مهدی به کسی گویند که خداوند او را به راستی به حق رهمنون شده باشد»(۱۷۵) در حالی که «هادی» به مطلق راهبر گفته می شود.
۳. هنگامی که «مهدی» را به معنای فاعل می گیریم، به جای تعریف فوق می توانیم بگوییم: المهدی، الّذی قد جعله الله هادیا؛ مهدی کسی است که خداوند او را به عنوان راهبر قرار داده است. و این معنی را از آیات شریفه:
﴿وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّهً یَهْدُونَ بِاَمْرِنَا﴾.
ما آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت می کنند(۱۷۶)؛ و نظایر آنها(۱۷۷)؛ استفاده می کنیم، که این پیشوایانْ امت را به سوی حق راهبری می کنند، لکن به فرمان خدا، و این شرط در واژه هادی منظور نشده است.
۴. «مهدی» بی گمان از مصادیق ﴿اَفَمَنْ یَهْدی اِلی الْحَقِّ اَنْ یُتَّبَعَ﴾(۱۷۸) می باشد، ولی «هادی» به دلیل اعمّ بودنش ممکن است از مصادیق: ﴿اَمَّنْ لاَیَهِدیّ إِلاّ اَنْ یُهْدی﴾(۱۷۹) باشد.
۵. امام باقر (علیه السلام) در مورد اینکه چرا مهدی آل محمد (علیهم السلام) «مهدی» نام گذاری شد؟ فرمود:
فَاِنَّمَا سُمِّیَ الْمَهْدیُّ، لانَّهُ یَهْدی لامْر خَفیَ(۱۸۰)؛
او را از این جهت مهدی نامیدند که به رازی پنهان هدایت می کند.
و در نقلی فرمود:
وَ اِنَّمَا سُمی الْمَهْدیُّ مَهْدیّا، لانَّهُ یَهْدی اِلی اَمْرِ خَفیَ(۱۸۱).
این حدیث در منابع اهل سنت نیز از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است(۱۸۲).
این نکته نیز در واژه هادی منظور نشده است.
در این حدیث شریف، اگر کلمه «یُهْدی» را به صیغه معلوم (یَهْدی) بخوانیم، دلیل دیگری می شود بر اینکه «مَهْدی» به معنای اسم فاعل (هدایتگر) می باشد، نه اسم مفعول (هدایت شده)، ولی چون می توان آن را «یُهْدی» به صیغه مجهول خواند، از این نظر آن را به عنوان یک دلیل مستقل نیاوردیم.
نکته ظریف دیگری راغب در مفردات آورده و بر آن پا فشرده و آن اینکه:
اَلْهِدَایَهُ دَلاَلَهٌ بِلُطْفٍ؛
هدایت، یعنی: راهبری و راهنمایی از روی مهرورزی(۱۸۳).
سپس می فرماید: اگر معنای هدایت، راهبری از روی مهر و محبت است، پس چگونه قرآن کریم می فرماید: ﴿وَ یَهْدیهِ اِلی عَذَابِ السَّعِیرِ﴾ (حج: ۴) او را به سوی عذاب جهنم رهنمون می شود؟ در پاسخ می فرماید: آن از باب تهکّم و مبالغه در ادای مقصود است، از قبیل: «فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ اَلیم»؛ «آنان را با عذابی جانکاه بشارت بده»(۱۸۴). یعنی: به طوری که «بشارت» به معنای مژده دادن است، ولی در مواردی در مقام تهدید به شر به کار می رود، «هدایت» نیز به معنای رهبری و راهبری از روی لطف و مهرورزی است، ولی ممکن است در مواردی به دلایل خاصی در رهبری به قهر و شر نیز استعمال شده باشد(۱۸۵).
با توجه به همه مطالب یاد شده، معنای اصطلاحی «مهدی» عبارت می شود از: «کسی که خداوند او را به راستی به حق هدایت کرده و او را به راهبری خلق برگزیده، او نیز خلق را از روی مهر و محبت به سوی حق رهنمون می شود».
و آنْ نامِ نامی و لقب گرامی مصلح و منجی آخر الزّمان است که در همه ادیان نوید آمدنش داده شده، در اسلام نیز در آیات قرآن و کلمات درر بار پیامبر اکرم و ائمه اطهار (علیهم السلام) به روشنی و شفافی بیان شده است(۱۸۶).
مهدی در آیینه وحی:
گلواژه «مهدی» در قرآن کریم نیامده، ولی بیش از سیصد آیه، از آیات قرآن کریم، در احادیث اهل بیت عصمت و طهارت به حضرت مهدی (علیه السلام) تفسیر و تأویل شده است(۱۸۷).
دیگر مشتقات واژه «هدی» ۳۲۰ بار در قرآن کریم آمده است(۱۸۸).
مشتقات این واژه در قالب ۷۰ شکل در قرآن به کار رفته است(۱۸۹).
مهدی در آیینه عترت:
گلواژه «مهدی» در سخنان درر بار پیامبر اکرم و ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین صدها بار آمده و احصای آنها غیر ممکن می نماید، صرفا به عنوان تبرّک به یک مورد از آثار بر جای مانده از قرن اول اشاره می کنیم:
کتاب سلیم بن قیس:
در تنها کتاب بر جای مانده از قرن اول هجری، کتاب سلیم بن قیس، از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه السلام)، گلواژه «مهدی» مکرر آمده، از جمله:
۱. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمود:
مِنَّا وَالَّذِی نَفسی بیدِهِ، مَهْدِیُ هذِهِ الامَّهُ(۱۹۰)؛
سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست، مهدی این امت از ماست.
۲. آنگاه در مقام بیان فضیلت امامان، اشاره به امام حسین (علیه السلام) کرد و فرمود:
سپس اوصیای من از نسل این فرزندم می باشد، که از آن جمله است مهدی(۱۹۱).
۳. امیرمؤمنان اسامی دوازده امام را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل کرده، در پایان خطاب به سلیم بن قیس فرمود:
مِنْهُمْ وَ اللهِ یَا بنی هِلاَلٍ مَهْدیُ هذِهِ الامَّهِ(۱۹۲)؛
ای سلیم بن قیس هلالی، به خدا سوگند مهدی این امت نیز از آنهاست.
۴. امیرمؤمنان در ضمن یک حدیث طولانی عملکرد سیاه سپاه سفیانی را برای معاویه شرح می دهد و در پایان می فرماید:
وَ یَبْعَثُ اللهُ لِلْمَهْدیِ أَقْوَاما یُجْمَعُونَ مِنَ الاَرْض، قَزَعَ کَقَزَعِ الْخَریفِ(۱۹۳)؛
آنگه خداوند مردانی را برای یاری مهدی بر می انگیزاند، که همانند قطعات ابر پاییزی از اطراف زمین گرد آورده می شوند.
۵. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در مقام بیان مناقب اهل بیت فرمود:
اَلاَ وَ نَحْنُ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَهُ اَهْلِ الْجَنَّهِ، اَنَا وَ عَلیٌ وَ جَعْفَرُ وَحَمْزَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسینُ وَ فَاطِمَهُ وَ الْمَهْدیُ(۱۹۴)؛
آگاه باشید که ما فرزندان عبد المطلب سروران بهشت هستیم، من، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه و مهدی.
کتاب سلیم بن قیس در عهد امیرالمؤمنین (علیه السلام) به رشته تحریر در آمده، در آن ایام بیش از دو قرن به میلاد مسعود حضرت مهدی موعود باقی بود.
نگاهی گذرا به احادیث مهدویت در این تنها اثر بازمانده از نیمه اولِ قرن اول، این حقیقت را به وضوح اثبات می کند که عنوان «مهدی» به عنوان یکی از نام های رائج حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) در آن زمان مطرح بوده است.
گستره واژه مهدی:
در کنار استعمال گلواژه مهدی در مهدی آخر الزّمان، به مفهوم عام خود در مورد هر یک از معصومین (علیهم السلام) نیز به کار می رفت، که به چند نمونه از آنها می پردازیم:
۱. یک نفر اعرابی به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شده، پس از مشاهده معجزه ای اسلام پذیرفته، آنگاه مدیحه ای در مورد آن حضرت سروده، به مطلع زیر:
اَلاَ یَا رَسُولَ اللهِ اِنَّکَ صَادِقٌ * * * فَبُورِکْتَ مَهْدیا وَ بُورِکْتَ هَادیا
هان ای فرستاده خدا، تو راستگوی هستی، چه راهبر مبارکی و چه راهنمای با برکتی هستی(۱۹۵).
۲. حسان بن ثابت، شاعر معروف روز غدیر، چندین چکامه در سوک رسول خدا سروده، در یکی از ابیات آن می گوید:
جَزَعا عَلی الْمَهْدیِ اَصْبَحَ ثَاویا * * * یَا خَیْرَ مَنْ وَطیءَ الْحِصی لاَتَبْعَدِ
افسوس بر راهبری که در زیر خاک ها نهان شد، ای بهترین انسانی که گام در ریگستان حیات نهادی، از ما دور مشو(۱۹۶).
در این دو نمونه ای که تقدیم شد، واژه «مهدی» در مورد رسول خدا به کار رفته، که در این موارد به مفهوم عام خود (راهبر معصوم و الهی) به کار رفته است.
۳. ام سنان بنت خیثمه، شاعر شیرزن مذحج در قصیده ای که در سوک امیرمؤمنان (علیه السلام) سروده، می گوید:
اَمَا هَلَکْتَ اَبَا الْحُسینِ فَلَمْ * * * تَزَلْ بِالْحَقِّ تُعْرَفُ هَادِیا مَهْدیّا
ای پدرِ حسین، تو هرگز نمرده ای، که همواره به حق راهبر و راهنما هستی(۱۹۷).
در این سوکنامه نیز واژه «مهدی» به مفهوم عام خود در مورد امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کار رفته است.
۴. حجاج بن مسروق جعفی، از شهدای پاک باخته کربلا، در رجزی که روز عاشورا می خواند، خطاب به سالار شهیدان می گفت:
اَقْدِمْ حُسینا هَادیا مَهْدیا * * * فَالیوْمَ تَلْقَی جَدَّکَ النَّبیا
ای حسین عزیز، ای راهبر و راهنما، به پیش، که امروز جدّ بزرگوارت پیامبر اکرم را دیدار می کنی(۱۹۸).
حجاج بن مسروق مؤذن امام حسین (علیه السلام) در این رجز خود سالار شهیدان را مهدی تعبیر کرده است.
در احادیثی که ده نمونه آن قبلا در همین بخش تقدیم گردید، واژه «مهدی» در مورد رسول خدا، امیرمؤمنان و دیگر پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به همان مفهوم عام و وسیع خود به کار رفته است.
به طوری که در طول تاریخ افرادی ادعای الوهیت و رسالت نموده اند، افرادی نیز ادعای مهدویت کرده اند و از این نام مقدس سوء استفاده نموده اند، برخی از این موارد را در ادامه همین فصل برخواهیم شمرد(۱۹۹).
* * *
موعودباوری در ادیان آسمانی:
در تمام ادیان آسمانی و مذاهب مختلف جهانی، اعم از وثنیت، کلیمیت، مسیحیت، مجوسیت، اسلام و... از مصلحی که در آخر الزمان ظهور کرده، به جنایت ها و خیانت های انسان ها خاتمه خواهد داد، و شالوده حکومت واحد جهانی را، بر اساس عدالت و آزادی استوار خواهد کرد، گفت و گوی شده و نوید آن مصلح آسمانی علاوه بر قرآن کریم، در تمام کتاب های آسمانی، چون: تورات، انجیل، زبور و... آمده است.
اگر چه به جز قرآن، همه کتاب های آسمانی دست خوش تحریف شده اند، لکن باز جملاتی در آنها از دستبرد متولیان مصون مانده است، که در آنها از آمدن مصلح آسمانی و بنیانگذار حکومت واحد جهانی سخن رفته است.
با توجه به اینکه این مطالب به صورت پیش گویی و مربوط به آینده بوده، و مضامین آنها در قرآن کریم و اخبار متواتر اسلامی وارد شده، از این رهگذر روشن می شود که این عبارت ها از منطق وحی سرچشمه گرفته و از دستبرد انسان ها درطول تاریخ مصون و محفوظ مانده است.
اینک ما متن قسمتی از نویدهای مهدی موعود را از کتب مقدسه یهودیان، مسیحیان، زرتشتیان و سایر کتاب هایی که در میان پیروان خود به عنوان کتاب آسمانی مطرح هستند، نقل می کنیم، تا اصالت موعودباوری و جهانی بودن اعتقاد به مهدی موعود روشن تر گردد.
مهدی موعود در زبور داود:
در زبور داود که تحت عنوان: «مزامیر» در لابه لای «عهد عتیق» به همه زبان های دنیا ترجمه شده و از سوی «انجمن پخش کتب مقدسه» در سراسر دنیا منتشر شده، بیش از هر کتاب آسمانی دیگر پیرامون موعود آخر الزمان گفتگو شده است.
به جرأت می توان گفت: در هر بخشی از زبور اشاره ای به انتظار، ظهور موعود، پیروزی صالحان بر شریران، تشکیل حکومت واحد جهانی، تبدیل ادیان به یک آیین محکم و استوار سخن رفته است.
ما به دلایل مختلف پیش از هر کتاب آسمانی، زبور حضرت داود (علیه السلام) را مورد بررسی قرار می دهیم، که برخی از دلایل آن به قرار زیر است:
۱. قرآن کریم در میان کتاب های انبیای سلف تنها زبور را مورد عنایت قرار داده، در کنار تورات، حتی مقدم بر تورات نام برده و به امت اسلامی اطلاع داده که در این کتاب در مورد موعود آخر الزمان اطلاع رسانی کرده است:
﴿وَلَقَدْ کَتَبْنَا فی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ، اَنَّ الاَرْض یَرِثُهَا عِبَادی الصَّالِحُونَ﴾ (انبیا: ۱۰۵).
ما علاوه بر ذکر (تورات) در زبور نیز نوشتیم که براستی زمین را بندگان شایسته ام به ارث خواهند برد.
طبق روایات متواتر اسلامی از طریق اهل تشیع و تسنن، این آیه مربوط به ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است. قرآن کریم این عبارت را از زبور نقل کرده و جالب توجه است که این عبارت عینا در زبور فعلی موجود است:
اما حلیمان وارث زمین خواهند شد... زیرا که بازوان شریر شکسته خواهد شد. و اما صالحان را خداوند تأیید می کند. خداوند روزهای کاملان را می داند. و میراث آنها خواهد بود تا ابد الآباد(۲۰۰).
۲. علاوه بر قرآن کریم در انجیل نیز حضرت عیسی (علیه السلام) از زبور به طور مستقل نام برده می فرماید:
ضروری است که آنچه در تورات موسی، صحف انبیا و زبور، درباره من مکتوب است به انجام رسد(۲۰۱).
۳. کتاب زبور به همان اندازه که مورد پذیرش و توجه قوم یهود است، به همان اندازه مورد توجه مسیحیان نیز می باشد، و لذا می بینیم که هاکس آمریکایی گوید:
امری غریب و بسیار عجیب است که مزامیری را که اسرائیلیان متقی و پرهیزکار قرن های متعدده قبل از مسیح نگاشتند، فعلا در عبادت کلیسای مسیحی معمولٌ بِه، و مناسب ذوق جمیع طوائف مسیحی می باشد(۲۰۲).
وی از آنجا به یک نتیجه منطقی رسیده می گوید:
و همین مطلب دلیل قوی بر صحت آنها می باشد که الهامی، و از جانب خداست.
۴. در کتاب زبور بیش از هر کتاب آسمانی دیگر نوید موعود آمده است، نگارنده در حدود چهل سال پیش کتاب زبور را به دقت بررسی کرده، در ۵۵ مزمور از ۱۵۰ مزمور کتاب زبور، نویدهای مربوط به موعود را یادداشت نمود.
از این رهگذر پیش از دیگر کتاب های آسمانی کتاب زبور حضرت داود (علیه السلام) را مورد بررسی قرار می دهیم:
شماری از نویدهای موعود در زبور داود:
در اینجا فرازهای کوتاهی از کتاب زبور را از کتاب مقدس که توسط انجمن پخش کتب مقدسه از زبان های اصلی عبرانی، کلدانی و یونانی ترجمه شده، به سال ۱۹۰۴ میلادی در لندن به چاپ رسیده، برای آگاهی خوانندگان عینا نقل می کنیم:
۱. پیرامون وراثت صالحان:
۱. جان او در نیکویی شب را به سر خواهد برد، و ذریت او وارث زمین خواهند شد(۲۰۳).
۲. زیرا که شریران منقطع خواهند شد. و اما منتظران خداوند وارث زمین خواهند شد(۲۰۴).
۳. هان بعد از اندک زمانی شریر نخواهد بود. و اما حلیمان وارث زمین خواهند شد(۲۰۵).
۴. و اما صالحان را خداوند تأیید می کند. خداوند روزهای کاملان را می داند. و میراث ایشان خواهد بود تا ابد الآباد(۲۰۶).
۵. و اما نسل شریر منقطع خواهد شد. صالحان وارث زمین خواهند بود و در آن تا به ابد سکونت خواهند نمود(۲۰۷).
۲. پیرامون انتظار:
۱. بلی هر که انتظار تو را می کشد خجل نخواهد شد(۲۰۸).
۲. زیرا تو خدای نجات من هستی، تمامی روز منتظر تو بوده ام(۲۰۹).
۳. زیرا که منتظر تو هستم(۲۱۰).
۴. برای خداوند منتظر باش و قوی شو، او دلت را تقویت خواهد داد. بلی منتظر خداوند باش(۲۱۱).
۵. قوی باشید. او دل شما را تقویت خواهد داد، ای همگانی که برای خداوند انتظار می کشید(۲۱۲).
۶. منتظر خداوند باش و طریق او را نگهدار، تا ترا به وراثت زمین برافرازد(۲۱۳).
۷. انتظار بسیار برای خداوند کشیده ام(۲۱۴).
۸. چشمانم از انتظار خدا تار گردیده است(۲۱۵).
۹. منتظر خداوند هستم، جان منتظر است و به کلام او امیدوار(۲۱۶).
۱۰. جان من منتظر خداوند است، زیاده از منتظران صبح، بلی زیاده از منتظران صبح(۲۱۷).
۳. پیرامون روز موعود:
۱. امت ها شادی و ترنّم خواهند نمود، زیرا قوم ها را به انصاف حکم خواهی نمود(۲۱۸).
۲. آنگاه زمین محصول خود را خواهد داد(۲۱۹).
۳. اما صالحان شادی کنند و در حضور خدا به وجد آیند و به شادمانی خرسند شوند(۲۲۰).
۴. او قوم ترا به عدالت داوری خواهد نمود و مساکین ترا به انصاف(۲۲۱).
۵. مساکین قوم را دادرسی خواهد کرد و فرزندان فقیر را نجات خواهد داد(۲۲۲).
۶. در زمان او صالحان خواهند شکفت و وفور سلامتی خواهد بود(۲۲۳).
۷. او حکمرانی خواهد کرد از دریا تا دریا، و از نهر تا اقصای جهان(۲۲۴).
۸. فراوانی غلّه در زمین بر قلّه کوه ها خواهد بود(۲۲۵).
۹. اهل شهرها مثل علف زمین نشو و نما خواهند کرد(۲۲۶).
۱۰. جمیع امت های زمین او را خوشحال خواهند خواند(۲۲۷).
۳. چند نکته:
ا) اگر نویدهای زبور را به دقت مورد بررسی قرار دهیم، همسویی عجیبی بین نویدهای زبور با نویدهای موعود در اسلام می یابیم، این همسویی ها منحصر به وراثت صالحان، مسأله انتظار و ویژگی های روز موعود نیست، بلکه در مسائل بسیار جزیی نیز همسویی دارد که به یک نمونه اشاره می کنیم:
شمشیر دو دمه در دست ایشان، تا از امت ها انتقام بکشد(۲۲۸).
بر اساس روایات همه مواریث انبیای و ودایع امامت در محضر حضرت ولی عصر (عجّل الله فرجه) می باشد، که از آن جمله است: «ذوالفقار».
تعبیر «شمشیر دو دمه» از «ذوالفقار» تعبیر بسیار لطیفی است.
ب) قرآن کریم از کتاب حضرت داود (علیه السلام) زبور تعبیر کرده، ولی در کتاب مقدس به عنوانِ «مزامیر» آمده است، پس از کنگاش دو مورد در عهد جدید یافتم که در آنها «زبور» تعبیر شده:
۱. و خود داود در کتاب زبور می گوید(۲۲۹).
۲. زیرا که در کتاب زبور مکتوب است(۲۳۰).
ج) «زَبُور»، از ریشه «زبر» به معنای کتاب و نوشته است.
«زبور» به معنای مفعول، یعنی: «مکتوب»(۲۳۱).
«زِبْر» به معنای کتاب و جمع آن «زُبُور» می آید، مانندِ: «قِدْر» و «قُدُور» به معنای دیگ(۲۳۲).
«زبر» دو معنای ریشه ای دارد: ۱. محکم کاری ۲. خواندن و نوشتن(۲۳۳).
هر دو معنی را می توان در کتاب حضرت داود ملحوظ کرد: ۱. کتابی است محکم و استوار ۲. کتابی است نوشته شده و قرائت شده.
اما «مزامیر» جمعِ «مزموره» از ریشه «زمر» مربوط به لحن و جنس صوت می شود(۲۳۴).
کتاب حضرت داود را از این جهت «مزامیر» می گفتند که آن را با لحن زیبا می خواند(۲۳۵).
یکی از اصحاب قرآن را با لحن زیبا تلاوت می کرد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را شنید و صدایش را ستود و به او فرمود:
اُعْطیتَ مِزْمَارا مِنْ مَزَامیرِ آلِ دَاوُدَ(۲۳۶)؛
لحنی از الحان حضرت داود به تو داده شده.
در اینجا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) لحن زیبای او را به لحن حضرت داود (علیه السلام) تشبیه نموده است(۲۳۷).
قرآن کریم از تأثیر لحن داود بر کوه ها و پرندگان سخن گفته(۲۳۸) و در احادیث از نغمه سرایی کوه و دشت و دمن، همراه با تسبیح و تقدیس وی گفتگو شده است(۲۳۹).
اگر روزی انسان موفق شود که لحن زیبای حضرت داود (علیه السلام) را از دل صخره ها بازیابی کند، زیباترین سرود جهان آفرینش را پیرامون موعود آسمانی با گوش جان خواهد شنید(۲۴۰).
کتاب شریف «صحیفه سجادیه» به زبور آل محمد (صلی الله علیه و آله) مشهور شده، و لحن زیبای آن حضرت به حضرت داود تشبیه شده و در برخی منابع از هم خوانی دشت و دمن با تسبیح آن حضرت سخن رفته است(۲۴۱).
* * *
سیمای موعود در عهد عتیق:
در آیین یهود یکی از مسائل ریشه ای اعتقاد به «ماشیح»، یعنی: منجی و «گئولا»، یعنی: روز ظهور و دوران رهایی می باشد.
بسیاری از فرهیختگان یهود کتاب های فراوان در این رابطه نگاشته، از ضرورت این عقیده برای هر یهودی سخن گفته اند.
به عنوان یک نمونه: «موسی بن میمون» معروف به: «هارامبام»(۲۴۲) در این رابطه می گوید:
هر فرد یهودی که به «ماشیح» اعتقاد نداشته باشد و یا چشم به راهِ آمدن او نباشد، منکر سخنان حضرت موسی و سایر پیامبران بنی اسرائیل است، زیرا موضوع ماشِیَح به کرّات در متون مقدس عنوان شده است(۲۴۳).
«ایمانوئل شوحط» پیراون جایگاه رفیع و مقام منیع ما شیح می نویسد:
طبق عقیده هارامبام، عقل و دانش او از حضرت سلیمان نیز بیشتر خواهد بود.
او از پدران قوم یهود (ابراهیم، اسحاق و یعقوب) و نیز از همه انبیای بنی اسرائیل که پس از حضرت موسی برانگیخته شده اند، بلند مرتبه تر خواهد بود(۲۴۴).
«جولیوس کرینستون» در کتاب گرانسنگ خود از مقام عصمتِ «ماشِیَح»، همواره زیر نظر روح القدس بودن او، آگاهی او از ژرفترین رازها و قدرت او بر زنده کردن مردگان به تفصیل سخن می گوید(۲۴۵).
«اریه نیومن» دیگر نویسنده و متفکر یهود می گوید:
هر گونه تحقیق و پژوهش پیرامون یهود، نمی تواند از اعتقاد به ظهور «ماشِیَح» غافل گردد(۲۴۶).
مؤلّف واژه نامه فرهنگ یهود می افزاید:
بنابر سنن آیین یهودی، که در گفتار پیامبران، ادبیات مذهبی، فلسفه دینی و ادعیه نماز بیان گردیده، در آینده برای قوم یهود ناجی و رهاننده ای ظهور خواهد کرد که: «ما شیح صیدْقِنو»(۲۴۷) و «ماشِیَح بِن داوید»(۲۴۸) نامیده می شود، او قوم یهود را از بردگی و آشفتگی رهایی خواهد داد.
ایمان به ظهور «ماشِیَح» یکی از اصول دین یهود می باشد(۲۴۹).
ما به این مقدار مقدمه کوتاه بسنده کرده، شماری از نویدهای عهد عتیق را پیرامون منجی می آوریم.
پیشتر گفتیم که خداوند منان در قرآن کریم نوید داده که صالحان وارث زمین خواهند شد و گزارش داده که قبلا این بشارت در تورات و زبور نیز آمده است.
در فصل پیشین متن زبور را آوردیم و اینک همین متن را در سرآغاز نویدهای تورات می آوریم:
ا) در سِفر پیدایش، اولین سِفر از اسفار پنج گانه تورات آمده است(۲۵۰):
۱. خداوند بر ابراهیم ظاهر گشته گفت: به ذریت تو این زمین را می بخشم، تمام این زمین را که می بینی، به تو و ذریه تو تا به ابد خواهم بخشید(۲۵۱).
۲. به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، هرگاه توانی آنها را شمرد... ذریت تو نیز چنین خواهند بود... من هستم یهوه که تو را از کلدانیان بیرون آوردم، تا این زمین به ارثیت تو بخشم(۲۵۲).
۳. نام تو بعد از این «اَبْرام» خوانده نشود، بلکه نام تو «ابراهیم» خواهد بود، زیرا که تو را پدر امت های بسیار گردانیدم. تو را بسیار بارور نمایم، و امت ها از تو پدید آورم و پادشاهان از تو به وجود آیند. و عهد خویش را در میان خود و تو، و ذریت بعد از تو استوار گردانم. که نسلا بعد نسل عهد جاودانی باشد(۲۵۳).
۴. اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم، اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر گردانم، دوازده رئیس از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم.
از ابراهیم امتی بزرگ و زور آور پدید خواهد آمد و جمیع امت های جهان از او برکت خواهند یافت.
اهمیت فرازهای یاد شده بسیار فراوان است، از جمله:
۱. آنچه در سوره انبیا، آیه ۱۰۵، از وراثت صالحان به نقل از تورات آمده بود، در اینجا به صراحت آمده است.
۲. تصریح شده که این صالحان از تبار حضرت ابراهیم (علیه السلام) می باشند.
۳. به تعداد امامان از نسل حضرت ابراهیم (علیه السلام) تصریح شده است.
۴. به صراحت اعلام شده که امامان دوازده گانه از تبار حضرت اسماعیل هستند.
۵. از عظمت، وسعت و توانمندی امت اسلامی سخن رفته است.
۶. به کثرت و وسعت نسل پیامبر کوثر که شاخه ای از ریشه حضرت ابراهیم (علیه السلام) می باشد، تصریح شده است.
۷. همانطوری که در سوره بقره، آیه ۱۲۴، در رابطه با امامت حضرت ابراهیم و ذریت او، از امامت به عنوان «عهد خدایی» تعبیر شده، در اینجا نیز دقیقا همین تعبیر به کار رفته است.
۸. در آیه فوق آمده بود که حضرت ابراهیم از خداوند برای ذریه اش مقام امامت را طلب کرد، در فرازهای نقل شده نیز به این مطلب تصریح شده است.
۹. در سوره حج، آیه ۷۸، حضرت ابراهیم سرچشمه و اساس شریعت، اسلام تداوم راه او، و او نامگذارِ مسلمانان به این نام مقدس معرفی شده، به این معانی در فرازهای بالا نیز اشاراتی وجود دارد.
۱۰. فرازهای یاد شده از متن تورات، آن هم سفر پیدایش که استوارترین بخش تورات است، نقل شده است.
ب) در کتاب اشعیاء نبی آمده است:
۱. و نهالی از تنه «یَسی»(۲۵۴) بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش خواهد شگفت و روح خدا بر او قرار خواهد گرفت(۲۵۵).
۲. مسکینان را به عدالت، داوری خواهد کرد، و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حکم خواهد کرد(۲۵۶).
۳. گرگ با بره سکونت خواهد کرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر پرواری با هم... در تمام کوه مقدس من، ضرر و فسادی نخواهند کرد، زیرا که جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد(۲۵۷).
۴. بلکه نسلی از یعقوب و وارثی برای کوه های خویش از یهود به ظهور خواهم رسانید. برگزیدگانم ورثه آن و بندگانم ساکن آن خواهند شد(۲۵۸).
در فراز اول و چهارم تصریح شده که منجی از تبار حضرت داود (علیه السلام) است، و این یکی از عقاید رائج کلیمیان در طول قرون و اعصار بوده است، و لذا او را «ماشِیَح بن داوید» می نامند، از این رهگذر کلیمیان گویند که نجات بخش ما منحصرا از تبار حضرت داود (علیه السلام) است و مسیحیان گویند که حضرت عیسی (علیه السلام) از طرف مادرش حضرت مریم، نسب شریفش به حضرت داود (علیه السلام) می رسد. جالب توجه و شایان دقت است که نسب شریف حضرت مهدی (علیه السلام) نیز از طرف مادر به حضرت داود (علیه السلام) می رسد، زیرا حضرت نرجس بدون تردید از تبار شمعون بن صفا می باشد، چنانکه خودش به آن تصریح کرده است(۲۵۹).
شمعون بن صفا بر اساس روایات اسلامی پسر عمه حضرت مریم(۲۶۰) و حضرت مریم از تبار حضرت داود (علیه السلام) می باشد(۲۶۱).
از این رهگذر «ماشِیَح» موعود کلیمیان، چه حضرت مسیح باشد یا حضرت مهدی (علیهما السلام) هر دو از طرف مادر از تبار حضرت داود (علیه السلام) هستند.
ج) در کتاب دانیال نبی آمده است:
۱. و در آن زمان میکائیل امیر عظیمی که برای پسران قوم تو (خطاب به حضرت دانیال) ایستاده است(۲۶۲) خواهد برخاست(۲۶۳).
۲. و بسیاری از آنان که در خاک زمین آرمیده اند، بیدار خواهند شد(۲۶۴).
۳. و آنان که بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند، مانند ستارگان خواهند بود تا ابد الآباد. اما تو ای دانیال، کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن، بسیاری به سرعت تردد خواهند کرد(۲۶۵).
۴. خوشا به حال آنان که انتظار کشند(۲۶۶).
۵. لکن درازی عمر تا زمانی و وقتی به ایشان داده شد. و در رؤیای شب نگریستم، اینک مثل پسر انسان با ابرهای آسمان آمد و نزد قدیم الایام رسید و او را به حضور وی آوردند. سلطنت و جلال و ملکوت به او داده شد. تا جمیع قوم ها و امت ها و زبان ها او را خدمت نمایند. سلطنت او سلطنت جاودانی و بی زوال است و ملکوت او زایل نخواهد شد(۲۶۷).
به جهت گویا بودن متن نویدها هیچ توضیحی نمی دهیم، فقط یادآور می شویم که در ضمن نویدهای عهد جدید، پیرامون: «پسر انسان» توضیح خواهیم داد.
د) در کتاب حبقوق نبی می خوانیم:
اگر چه تأخیر نماید برایش منتظر باش، زیرا که البته خواهد آمد و درنگ نخواهد نمود(۲۶۸).
نام این پیامبر عظیم الشّأن در کتاب مقدس حَبَقُّوق ضبط شده، ولی در روایات اسلامی حیقُوق آمده است(۲۶۹).
بشارت مربوط به بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نیز در کتاب او بدون تحریف مانده(۲۷۰) و حضرت رضا (علیه السلام) در ضمن احتجاجات خود با «رأس الجالوت» به آن استناد نمود و ایشان پذیرفت و اعتراف کرد(۲۷۱).
این بود اشاره ای کوتاه به نوید منجی در تورات و ملحقات آن.
در این میان بیشترین نویدها به کتاب مزامیر (زبور) مربوط بود که به جهت اهمیت ویژه آن، پیش از متون عهد عتیق، آن را تقدیم نمودیم.
همسویی و همخوانی بشارات عهد عتیق با روایات اسلامی:
در پایان این بخش به شماری از نویدهای عهد عتیق فهرست وار اشاره می کنیم که دقیقا در روایات اسلامی نیز آمده است:
۱. فراگیر شدن توحید:
زیرا که در آن زمان زبان پاک به امت ها باز خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند و به یک دل او را عبادت کنند(۲۷۲).
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
فرمانروایی او به شرق و غرب جهان می رسد، خداوند به وسیله او دینش را بر همه ادیان پیروز می گرداند، اگر چه مشرکان را خوش نیاید(۲۷۳).
۲. فراگیر شدن عدالت:
مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد و به جهت مظلومانِ زمین به راستی حکم خواهد کرد... کمر بند کمرش عدالت خواهد بود و کمربند میانش امانت(۲۷۴).
گذشته از صدها حدیثی که به عنوانِ «یَمْلاَءُ الاَرْض قِسْطا وَ عَدْلا» آمده، امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
حق و مظلمه ای را فرو نمی گذارد، جز اینکه آن را به صاحبش برمی گرداند(۲۷۵).
۳. آسایش همگانی:
گرگ با بره سکونت خواهد داشت و پلنگ با بزغاله خواهد خوابید و گوساله و شیر و پروازی با هم(۲۷۶).
امیرمؤمنان (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
حتی درندگان و چهارپایان با یکدیگر آشتی کنند(۲۷۷).
۴. امنیت جهانی:
کمان و شمشیر جنگ را از زمین خواهم شکست و ایشان را به امنیت خواهم رسانید. [کتاب هوشع نبی، باب ۲، بند ۱۸].
امیرمؤمنان (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
چون قائم ما قیام کند با عدالت رفتار کند، ظلم و ستم در زمان او رخت بر می بندد و راه ها امن می شود(۲۷۸).
۵. بهداشت جهانی:
آنگاه چشمان کوران باز خواهد شد و گوش های کران مفتوح خواهد گردید، آنگاه لنگان مثل غزال جست و خیز کنند و زبان گنگ خواهد سرایید(۲۷۹).
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
در روی زمین نابینا، زمین گیر و شخص گرفتاری نمی ماند(۲۸۰).
۶. وفور نعمت:
زمین ایشان از نقره و طلا پر شده و خزائن ایشان را انتهایی نیست و زمین ایشان از اسبان پر است و ارابه های ایشان را انتهایی نیست(۲۸۱).
پیامبر رحمت در این رابطه می فرماید:
امت من در زمان او آنقدر در نعمت غوطه ور می شوند که در هیچ زمانی چنین نعمت و رفاهی دیده نشده است(۲۸۲).
۷. بی نیازی از نور خورشید:
بار دیگر آفتاب در روزْ نورِ تو نخواهد بود و ماه با درخشندگی برای تو نخواهد تابید، زیرا که یهوه نور جاودانی تو و خدایت زیبایی تو خواهد بود(۲۸۳).
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
چون قائم ما قیام کند، زمین با نور صاحبش روشن گردد، مردمان از نور خورشید بی نیاز شوند، شب و روز همسان گردند و ظلمت رخت بربندد(۲۸۴).
۸. سیمای جهان در آستانه ظهور:
لکن خطایای شما در میان شما و خدای شما حایل شده است و گناهان شما روی او را از شما پوشانیده است تا نشنود. زیرا که دست های شما به خون و انگشت های شما به شرارت آلوده شده است...(۲۸۵).
این نشانه ها یادآور حدیث مفصل و بسیار عجیبی است که امام صادق (علیه السلام) در تصویر سیمای جهان در پیشقدم ظهور بیان فرموده است(۲۸۶).
۹. شور انتظار:
ای خداوند بر ما ترحم فرما که منتظر تو می باشیم(۲۸۷).
پیامبر رحمت پیرامون فضیلت انتظار فرمود:
اَفْضَلُ اَعْمَالِ اُمَّتِی اِنْتِظَارُ الْفَرَجِ(۲۸۸)؛
برترین عمل امت من انتظار فرج می باشد.
۱۰. گستره دانش:
جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود(۲۸۹).
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرمود:
دانش ۲۷ حرف است، همه آنچه پیامبران آورده اند دو حرف است، و تا کنون مردم جز با دو حرف آشنا نشده اند، هنگامی که قائم ما بیاید، ۲۵ حرف دیگر را بیرون آورد، و در میان مردم منتشر نماید، تا ۲۷ حرف کامل شود(۲۹۰).
تبلور اعتقاد به موعود در نیایش ها:
پرشورترین و پر هیجان ترین مظاهر اعتقاد به موعود در تعالیم یهودی را باید در نمازها و نیایش های یهود جستجو کرد.
قوم یهود در نمازهای روزانه، نمازهای سبت و اعیاد، در مناجات های نمازنامه ها، به ویژه در نماز اصلی خود: «شِمُونَه عِسْرَه» یعنی: ۱۸، که «عَمیدا» و «تِفیلا» نیز نامیده می شود، بر منجی و موعود فراوان تکیه کرده، برای تأسیس حکومت جهان شمول نیایش فراوان شده است.
نیایش نماز «شِمُونَه عِسْرَه» ۱۸ بند است ۷ هفت بند از آنها پیرامون موعود و دیگر بندها نوعی مربوط به موعود است.
در نیایش های مختلف که برای سال نو، روز کفاره، مراسم عبادی صبح و شام، مراسم خاک سپاری اموات و جز آنها تنظیم شده، بندهایی برای موعود اختصاص یافته، از خداوند منان تعجیل در فرج او خواسته می شود.
به عنوان یک نمونه، دعای سفرهای که در مراسم ختنه سوران خوانده می شود و به دعای «فیض» معروف است، در اینجا آورده می شود:
خدای مهربان که به شایستگی افراد مقرب، از طرق خون ختنه، توجه می کند، مسیحای خود را برای ما بفرستد، تا در وحدت او گام بردارد و به قومی که میان اقوام پراکنده و متفرق است، مژده و تسلی دهد. خدای مهربانْ کاهن عادل را به سوی ما بفرستد، همان که رانده شده در پس پرده غیبت خواهد ماند، تا تختی به روشنی خورشید و درخشندگی الماس برای او آماده شود(۲۹۱).
* * *
سیمای موعود در عهد جدید:
موعودباوری در میان، مسیحیان، از موعودباوری قوم یهود جدا نیست، زیرا مسیحیت در یک بستر یهودی متولد شد و با یک هویت دینی مجزا پدیدار شد.
مسیحیان اولیه خود را از یهودیت جدا نمی دانستند، بلکه خود را شاخه ای از قوم یهود می شمردند، که وجه تمایز آنان از قوم یهود در اعتقاد به مسیحا بودن حضرت عیسی (علیه السلام) بود.
فهم عیسویان از رسالت عیسی (علیه السلام) ناشی از کتاب مقدس عبری بود و در نتیجه آنها معتقد بودند که عیسی آمده تا یهودیان را گرد هم آورده، آنها را برای دوره آخرالزمان مهیا سازد.
موعودباوری در میان همه اقوام مسیحی مشترک است، اگرچه در تصویر آن اختلاف های فاحشی در میان آنها وجود دارد، مثلا:
۱. شیکرها(۲۹۲)، که عنوان رسمی آنها: جمعیت متحد مؤمنان به رجعت مسیح می باشد، که در نیمه دوم قرن هجدهم به وجود آمدند و معتقد شدند که خداوند متعال در شکل مذکر در حضرت مسیح و به شکل مؤنث در مادر آن لی(۲۹۳) بنیانگذار جمعیت یاد شده، ظاهر شده است(۲۹۴).
۲. گروه های هزاره گرا که براساس اظهارات یوحنا(۲۹۵) معتقدند که مسیح یک دوره سعادت هزار ساله ایجاد خواهد کرد، بنابراین شادمانه منتظر فرا رسیدن هزاره اند(۲۹۶).
در قرن نوزدهم سه گروه هزاره گرا به وجود آمد که عبارت بودند از:
ا) ادونتیست ها(۲۹۷)، که براساس پیشگویی ویلیام میلر(۲۹۸) درباره پایان جهان و برداشت
او از کتاب دانیال و مکاشفه یوحنّا، منتظر رجعت حضرت عیسی در سال ۱۸۴۳ م. شدند و چون کشف خلاف شد، بسیاری از منتظران کلیسای خود را رها کردند.
ب) شاهدان یهوه، که براساس مطالعات چارلز راسل(۲۹۹) عقیده پیدا کردند که حضرت عیسی (علیه السلام) در سال ۱۸۷۴ م. مخفیانه بازگشته و در سال ۱۹۲۴ م. جهان به پایان خواهد رسید.
ج) دیسپینساشنالیست ها(۳۰۰)، که براساس تفسیر سایرس آی. اسکوفیلد(۳۰۱) از کتاب مقدس، به مقطع باوری رسیدند(۳۰۲).
۳. پنجاهه گراها، که توسط چارلز فوکس پارهام(۳۰۳) به وجود آمدند، قویا به رجعت قریب الوقوع حضرت مسیح معتقد بودند.
۴. بنیادگرایان، که بر مصونیت کتاب مقدس از خطا پای می فشرند، رجعت حضرت عیسی را در سرلوحه عقاید بنیادین خود قرار داده اند(۳۰۴).
با این اشاره کوتاه به برخی از فرقه های مسیحیت، متون و نصوص موعودباوری را از انجیل و دیگر کتب وابسته به عهد جدید پی می گیریم.
سیمای موعود در منابع عهد جدید:
جامع ترین، جالبترین و صحیح ترین نویدهای عهد جدید را باید در انجیل برنابا جستجو کرد(۳۰۵)، ولی نظر به اینکه متولیان مسیحیت آن را به رسمیت نمی شناسند، ما نویدهای موعود را منحصرا از اناجیل اربعه و کتاب های وابسته به آنها، که از سوی انجمن پخش کتب مقدسه، از عبرانی، کلدانی و یونانی به فارسی ترجمه و منتشر شده است(۳۰۶) نقل می کنیم:
۱. انجیل متی:
۱. هم چنانکه برق از مشرق ساطع شده، تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد(۳۰۷).
۲. آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پدید گردد. و در آن وقت جمیع طوائف زمین سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان با قوت و جلال می آید(۳۰۸).
۳. آسمان و زمین زایل خواهد شد، اما سخن من زایل نخواهد شد. اما از آن روز و ساعت هیچ کس اطلاع ندارد، حتی ملائکه آسمان، جز پدر من و بس(۳۰۹).
۴. لهذا شما نیز حاضر باشید، زیرا در ساعتی که گمان نبرید پسر انسان می آید(۳۱۰).
۵. اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خود آید، آنگاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست، و جمیع امت ها در حضور او جمع شوند و آنها را از همدیگر جدا می کنند(۳۱۱).
۲. انجیل مرقس:
۶. آنگاه پسر انسان را ببینند که با قوت و جلال عظیم بر ابرها می آید(۳۱۲).
۷. ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدر هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم، پس بر حذر باشید و بیدار شده، دعا کنید، زیرا نمی دانید که آن وقت کی می شود(۳۱۳).
۳. انجیل لوقا:
۸. کمرهای خود را بسته، چراغ های خود را افروخته بدارید، و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می کشند، که چه وقت از عروسی مراجعت کند، تا هر وقت آید و در را بکوبد، بیدرنگ برای او باز کنند(۳۱۴).
۹. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد(۳۱۵).
۱۰. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید(۳۱۶).
۱۱. و زلزله های عظیم در جای ها، و قحطی ها، و وباها پدید و چیزهای هولناک و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد(۳۱۷).
۱۲. و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود(۳۱۸).
۱۳. و آنگاه پسر انسان را خواهند دید که بر ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می آید(۳۱۹).
۴. مکاشفه یوحنّا:
۱۴. و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنایی دهد، زیرا که جلال خدا آن را منور می سازد(۳۲۰).
۱۵. و دیگر شب نخواهد بود و احتیاج به چراغ و نور آفتاب ندارند. زیرا که خداوند خدا بر ایشان روشنایی می بخشد(۳۲۱).
پسر انسان کیست؟
براساس تحقیقات مسترهاکس آمریکایی، واژه پسر انسان ۸۰ بار در انجیل و ملحقات آن به کار رفته است که تنها ۳۰ مورد آن با حضرت عیسی (علیه السلام) قابل تطبیق است(۳۲۲).
همسویی ویژگی های موعود در اسلام و مسیحیت:
در مورد اعتقاد به موعود دو وجه اشتراک بسیار مهم بین مسلمانان و مسیحیان وجود دارد:
۱. هر دو، منجی را موجود و زنده می دانند.
برخلاف قوم یهود، مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی (علیه السلام) اندکی پس از آنکه به دار زده شد، زنده شده، در قید حیات است.
مسلمانان به ویژه شیعیان اعتقاد راسخ دارند که موعود جهانی و مصلح آسمانی، شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. دیده به جهان گشوده و هم اکنون زنده است و در انتظار فرا رسیدن فرمان حق تعالی است، که پرده غیبت را کنار زده، چهره پرفروغ و عالم آرای خود را ظاهر سازد.
نقش سازنده موجود بودن موعود و تأثیر شگرف آن در دل باورداران بر احدی پوشیده نیست.
۲. مسلمانان نیز همانند مسیحیان بر نزول حضرت عیسی (علیه السلام) اعتقاد قطعی دارند، جز اینکه مسیحیان او را نجات بخش و مسلمانان او را یار و یاور منجی می دانند.
و اما دیگر نقاط مشترک:
۱. حضرت عیسی تأکید می کند که از روز و ساعت ظهور احدی اطلاع ندارد، از نظر ما نیز احدی از وقت ظهور خبر ندارد:
از پیامبر رحمت پرسیدند: قائم شما کی ظهور می کند؟
در پاسخ فرمود:
مثل او مثل رستاخیز است که جز خداوند منان احدی از وقت آن مطلع نیست(۳۲۳).
۲. حضرت عیسی (علیه السلام) تأکید می کند که در ساعتی که گمان نمی برید او می آید، در احادیث اسلامی نیز بر آن تأکید شده:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در این رابطه فرمود:
جز به صورت ناگهانی ظاهر نشود(۳۲۴).
۳. حضرت عیسی (علیه السلام) تأکید می کند که جهان با نور خداوند روشن شود و نیازی به خورشید و ماه نباشد، این تعبیر عینا در احادیث اسلامی آمده:
امام صادق (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
چون قائم ما قیام کند، زمین با نور صاحبش منور گردد، مردم از نور خورشید بی نیاز شوند، تاریکی رخت بربندد و شب و روز یکسان شوند(۳۲۵).
۴. حضرت عیسی (علیه السلام) تأکید می کند که نشانه ظهور در خورشید و ماه ظاهر می شود، در احادیث اسلامی نیز تأکید شده که نشانه ظهور در قرص خورشید ظاهر می شود:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از نشانه های موعود در آستانه ظهور گفتگو کرده، در ضمن می فرماید:
پیکری را می بینند که همراه قرص خورشید نمایان شده، ندا می کند: فلانی پسر فلانی برانگیخته شد(۳۲۶).
۵. حضرت عیسی (علیه السلام) برای درک حضور و رهایی از شرور توصیه می کند که همواره به دعا و نیایش بپردازند، آنجا که می فرماید:
پس هر وقت دعا کرده بیدار باشید تا شایسته آن گردید که از جمیع این چیزهایی که به وقوع خواهد پیوست نجات یابید و در حضور پسر انسان باشید(۳۲۷).
امام عسکری (علیه السلام) نیز در این رابطه می فرماید:
به خدا سوگند او غایب می شود، غیبتی که در آن رهایی پیدا نمی کند از هلاکت، جز کسی که خداوند او را در اعتقاد بر امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد و او را برای دعا کردن به تعجیل فرجش موفق بدارد(۳۲۸).
۶. حضرت عیسی (علیه السلام) به هنگام گفتگو از ناجی و موعود می فرماید:
سوگندی که برای پدر ما ابراهیم یاد کرده، که ما را فیض عطا فرماید، تا از دست دشمنان خود رهایی یافته، او را بی خوف عبادت کنیم(۳۲۹).
و این دقیقا مضمون آیه شریفه ایست که می فرماید:
خداوند به کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام دهند، وعده فرموده که آنها را در روی زمین خلیفه گرداند، چنانکه افرادی را که پیش از آنها بودند جانشین قرار داد، و آنها را متمکّن سازد از دینی که برای آنها برگزیده و خوف آنها را به امنیت مبدل نماید، تا مرا عبادت کنند و چیزی را شریک من قرار ندهند(۳۳۰).
در ذیل این آیه شریفه ده ها حدیث داریم که این آیه پیرامون دولت کریمه حضرت مهدی (علیه السلام) نازل شده است(۳۳۱).
۷. در انجیل از حکومت بسیار طولانی موعود سخن رفته(۳۳۲) در احادیث اسلامی نیز از ۳۰۹ سال گفتگو شده:
امام باقر (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
قائم (عجّل الله فرجه) ۳۰۹ سال حکومت می کند، همان مقدار که اصحاب کهف در کهف خود درنگ نمودند(۳۳۳).
۸. حضرت عیسی (علیه السلام) از وقوع زلزله ها، قحطی ها، جنگ ها و اغتشاش ها در آستانه ظهور خبر می دهد(۳۳۴)، و این مطلب درصدها حدیث مربوط به علایم ظهور از پیشوایان نور آمده است(۳۳۵).
۹. حضرت عیسی (علیه السلام) تأکید می کند که پسر انسان سوار بر ابر با یک شوکت و احتشام خاص می آید(۳۳۶) در احادیث اسلامی حتی در مورد شماری از یاران خاص آن حضرت تأکید شده که در روز روشن و در معرض دید همگان سوار بر ابر از شهری به شهر دیگر منتقل می شوند(۳۳۷).
۱۰. حضرت عیسی (علیه السلام) در ده ها مورد بر انتظار فرج، کیفیت انتظار، نقش انتظار و سختی آن گفتگو کرده، در موردی به لزوم ادامه آن تأکید کرده می فرماید:
لکن هر که تا به انتها صبر کند نجات می یابد(۳۳۸).
در احادیث اسلامی نیز در صدها حدیث از انتظار فرج، نقش انتظار، پاداش انتظار، اوصاف منتظران و از دیگر ویژگی های آن سخن رفته، از جمله امام رضا (علیه السلام) در حدیثی می فرماید:
مَا اَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ اِنْتِظَارَ الْفَرَجِ(۳۳۹)؛
چه قدر نیکوست که انسان شکیبایی را پیشه خود ساخته، فرج را انتظار کشد.
* * *
سیمای موعود در آیین زرتشت:
بی گمان عنوان زرتشت یا اوستا در قرآن کریم و کتاب های مقدس (عهدین) نیامده، آنچه در منابع آسمانی آمده، واژه مجوس می باشد.
قدیمیترین منبعی که در آن واژه مجوس آمده، کتاب ارمیا نبی است، که در آن به مناسبت دستگیری حضرت ارمیا از افراد متنفّذ در دستگاه بخت نصّر از جمله رئیس مجوسیان نام برده شده(۳۴۰).
در عهد جدید نیز یک بار واژه مجوسی و سه بار مجوسیان به مناسبت آمدن جمعی مجوس برای تحقیق پیرامون تولد حضرت مسیح به اورشلیم آمده است(۳۴۱).
مجوس یک واژه کلدانی است، به خادمان دین زرتشت نیز مجوس می گفتند. اینها لباس خاص داشتند و موظف بودند که آتش را در آتشکده های اورمزد روشن نگهدارند(۳۴۲).
در قرآن کریم فقط یکبار نام مجوس آمده است:
﴿اِنَّ الَّذِینَ امَنُوا وَ الَّذِینَ هَادُوا وَ الصَّابِئِینَ وَ النَّصَاری وَ الْمَجوُسَ وَ الَّذینَ اَشْرَکُوا...﴾ (حج: ۱۷).
آنانکه ایمان آوردند و کسانی که یهودی، صائبی، نصرانی، و مجوس شدند، و کسانی که شرک ورزیدند...
در این آیه شریفه خداوند مؤمنان، مشرکان و اهل کتاب را با لفظ «اَلَّذِی» از یکدیگر جدا کرده است.
در این فراز از آیه چهار گروه را با یک «اَلَّذِی» تحت یک مجموعه آورده است:
۱. یهودیان
۲. صابئین(۳۴۳)
۳. مسیحیان
۴. مجوس
از این آیه می توان استفاده کرد که مجوس نیز اهل کتاب هستند.
سیمای مجوس در احادیث:
با سیری گذرا در منابع حدیثی، اهل کتاب بودن مجوس تقویت می شود، که از آن جمله است:
۱. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نامه ای به هَجَر(۳۴۴) نوشته آنها را به اسلام دعوت کرد، از مشرکان جز اقرار به اسلام را نپذیرفت، ولی از یهود، نصاری و مجوس جزیه قبول کرد(۳۴۵).
می دانیم که جزیه منحصرا از اهل کتاب پذیرفته می شود، چنانکه در حدیث زیر به صراحت آمده است:
۲. از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا برای مجوس پیامبری بود؟ فرمود: آیا نمی دانید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به اهل مکه نامه نوشت و آنها را به اسلام دعوت کرد، آنها پیشنهاد جزیه دادند، حضرت به آنها نوشت:
اِنِی لَسْتُ آخُذُ الْجِزیهَ إِلاّ مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ؛
من هرگز جزیه را جز از اهل کتاب نمی پذیرم.
آنها در پاسخ نوشتند:
پس چگونه است که از مجوس هجر جزیه گرفتید؟
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در پاسخ آنها نوشت:
اِنَّ الْمَجوُسَ کَانَ لَهُمْ نَبی فَقَتَلُوهُ، وَ کِتَابٌ اَحْرَقُوهُ(۳۴۶)؛
برای مجوس پیامبری بود که او را کشتند و کتابی بود که آن را آتش زدند.
۳. امام صادق (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمود:
نام کتاب آنها «جاماسب» بود(۳۴۷).
۴. امیرمؤمنان (علیه السلام) در این رابطه فرمود:
مجوس از این جهت به یهود و نصاری ملحق می شود، در جزیه و دیات، که در گذشته کتاب داشتند(۳۴۸).
۵. و در حدیث دیگری فرمود:
آری، ای اشعث، خداوند برای آنها کتابی فرستاده بود و پیامبری برانگیخته بود(۳۴۹).
۶. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در حق مجوس فرمود:
سَنُّوا بِهِمْ سُنَّهَ اَهْلِ الْکِتَابِ(۳۵۰)؛
با آنها همانند اهل کتاب معامله کنید.
۷. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
ازدواج موقّت با زن مجوسی مانعی ندارد(۳۵۱).
۸. از امام رضا (علیه السلام) در مورد ازدواج موقّت با زن یهودی و نصرانی پرسیدند، فرمود: مانعی ندارد. سپس در مورد زن مجوسی پرسیدند، فرمود: آنهم مانعی ندارد(۳۵۲).
۹. از امام صادق (علیه السلام) پرسیدند: آیا می توان ذبیحه یهود، نصاری و مجوس را خورد؟ فرمود:
اگر بشنوید که نام خدا را بر زبان جاری کردند، و یا گواهان شهادت دهند که دیدند که نام خدا را بر زبان آوردند، پس بخور. ولی اگر خود نشنوید و گواهان گواهی ندهند، پس ذبیحه آنها را نخورید(۳۵۳).
شیخ طوسی پس از نقل این حدیث، احادیث دال بر عدم جواز را پذیرفته، و این حدیث را به استناد حدیثی دیگر حمل بر مقام ضرورت نموده است(۳۵۴).
۱۰. شیخ طوسی در کتاب الخلاف می فرماید: مجوس کتاب داشتند، ولی از میان آنها برداشته شد و آن صحیح ترین قول شافعی است، ولی در قول دیگرش گفته که برای آنها کتابی نبود ابوحنیفه نیز با او هم عقیده است.
آنگاه شیخ طوسی برای نظر خود چنین استدلال می کند:
دلیل ما اجماع فرقه حقّه و روایات آنهاست. از علی (علیه السلام) روایت کرده اند که فرمود:
برای آنها کتابی بود که آن را سوزانیدند و پیامبری بود که او را کشتند.
پس ثابت شد که آنها اهل کتاب می باشند(۳۵۵).
مجوس از دیدگاه دانشمندان:
به طوری که شیخ طوسی در کتاب الخلاف فرموده اند: اجماع فرقه امامیه بر آن است که مجوس اهل کتاب می باشند.
برای استفاده از نظرات فقهای شیعه در طول تاریخ، شماری از فقهای شیعه را، از عصر شیخ طوسی تا عصر علّامه حلی، به ترتیب تسلسل زمانی نام می بریم، که همه آنها فتوا داده اند که مجوس اهل کتاب می باشد و یا حداقل شبهه کتابی بودن دارند و در نتیجه در حکم اهل کتاب می باشند:
۱. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، مشهور به: شیخ طوسی (۳۸۵ _ ۴۶۰ ه.)(۳۵۶).
۲. قاضی عبد العزیز بن برّاج طرابلسی، مشهور به: ابن برّاج (۴۰۰ _ ۴۸۱ ه.)(۳۵۷).
۳. سعید بن عبد الله بن حسین بن هبه الله، مشهور به: قطب راوندی (م: ۵۷۳ ه.)(۳۵۸).
۴. عمادالدین، ابوجعفر محمد بن علی بن حمزه طوسی، مشهور به: ابن حمزه(۳۵۹).
۵. ابو منصور محمد بن ادریس عجلی حلی، مشهور به: ابن ادریس (۵۵۸ _ ۵۹۸ ه.)(۳۶۰).
۶. ابوالقاسم نجم الدین جعفر بن حسن بن ابی زکریا یحیی بن حسن بن سعید هذلی، مشهور به: محقق حلی (۶۰۲ _ ۶۷۶ ه.)(۳۶۱).
۷. ابوزکریا، یحیی بن احمد بن یحیی بن حسن بن سعید هذلی، پسر عموی محقق حلی (۶۰۱ _ ۶۸۹ ه.)(۳۶۲).
۸. جمال الدین، ابومنصور حسن بن سدیدالدین یوسف بن زین الدین علی بن محمد بن مطهر حلی، مشهور به: علامه حلی(۳۶۳).
روی این بیان هیچ تردیدی نیست که مجوس اهل کتاب هستند و اگر کسی بخواهد با احتیاط داوری کند می تواند بگوید: بی گمان مجوس شبهه کتابی بودن دارند و از نظر احادیث اهل بیت و فقه شیعه در حکم اهل کتاب هستند.
در اینجا فقط یک شبهه اساسی باقی می ماند و آن عبارت است از ارتباط زرتشت با مجوس!
زرتشت کیست؟
هاله ای از ابهام زندگی زرتشت را فراگرفته، ۳۶ قرائت در نام او و بیش از سه قرن اختلاف در تاریخ تولد او موجود است.
زرتشتیان را گمان بر این است که او در حدود ۶۰۰ سال قبل از میلاد در عهد گشتاسب دیده به جهان گشود.
پدرش: پوروشسپ اهل آذربایجان و مادرش: دوغدو (دوغدویه) اهل ری بود.
گفته می شود او سرانجام در حمله دوم ارجاسپ تورانی به بلخ، به دست یک تن تورانی از خاندان کرپ به نام بر اترک رش کشته شد.
موبدان تلاش فراوان کردند که مجوس را با زرتشت تطبیق بدهند تا به عنوان یک آیین آسمانی از نظر مسلمانان پذیرفته شود.
البته به هنگام فتح ایران، مسلمانان با یک تسامح اسلامی با آنان رفتار کردند و به حدیث شریف پیامبر (صلی الله علیه و آله) استناد کردند که فرمود:
سَنُّوا بِهِمْ سُنَّهَ اَهْلِ الْکِتَابِ(۳۶۴)؛
با مجوسیان همانند اهل کتاب رفتار کنید.
ما این حدیث را از منابع شیعه روایت کردیم(۳۶۵) اضافه می کنیم که در منابع حدیثی اهل سنت نیز عینا آمده است(۳۶۶) ولی در همه منابع به عنوان مجوس است، و در فتح ایران آن را به زرتشتیان نیز تعمیم دادند.
اهل تحقیق تردیدی ندارند که مجوس به معنای زرتشتی نیست، و اگر در منابع اسلامی مجوس اهل کتاب به شمار آمده، الزاما به این معنی نیست که زرتشتیان را نیز اهل کتاب بدانیم.
شهرستانی مجوس را به سه دسته تقسیم کرده و به تفصیل سخن گفته که خلاصه اش این است:
مجوس در اصل به دو نیروی نور و ظلمت معتقد بودند ولی می گفتند: امکان ندارد که هر دو قدیمی باشند، آنها نور را ازلی و ظلمت را حادث می دانستند ولی در مورد اینکه ظلمت چگونه پدید آمد اختلاف داشتند.
آنها اولین مبدأ را کیومرث پنداشتند و کیومرث را آدم ابوالبشر دانستند. کَیُومَرثیه، به دو اصل: یزدان و اهریمن معتقد بودند، یزدان را قدیم و ازلی، اهریمن را حادث و مخلوق می دانستند(۳۶۷).
زُرْوَانیه، نیز به دو اصل معتقد بودند و عقایدی شبیه خرمدینان داشتند، و مهمترین عامل انحراف در میان مجوس (در مورد حلول، تناسخ و اباحیگری) آنها بودند(۳۶۸).
زردشتیّه، پیروان زردشت بن یورشت (پورشسپ) می باشند که در عهد گشتاسب ظهور کرد(۳۶۹).
آنان نیز نور و ظلمت، یزدان و اهریمن را مبدأ جهان دانسته، به نبرد دائم بین این دو نیرو معتقد هستند.
زرتشت در کتاب: زند اوستا بشارت داده که مردی در آخرالزمان به نام أشیزریکا ظهور کرده، جهان را با زیور علم ودین مزین خواهد کرد(۳۷۰).
روی این بیان زرتشت پیامبر مجوس نیست، بلکه پیشوای یکی از شاخه های مجوس می باشد.
کتاب معروف او: اوستا مهمترین منبع باقیمانده از متن های پهلوی است.
گفته می شود اوستا در اصل ۲۱ بخش بوده که در طول تاریخ دو سوم آن از بین رفته، فقط یک سوم آن باقی است.
بخش های موجود آن به شرح زیر است:
۱. یسنا، مخصوص تعالیم دینی در ۷ بخش، شامل ۷۲ سرود.
۲. یشت ها، نیایش خطاب به فرشته ها، شامل ۲۲ سرود.
۳. ویس پرت، سروده ایی که در جشن ها خوانده می شود.
۴. وی دئودات (وندیداد)، شامل تزکیه نفس، بهداشت آب و نفرین بر اهریمنان.
۵. خورتک اپستاک (خرده اوستا)، پیرامون نمازهای پنچگانه روزانه و نیایش های ماهانه و سالانه(۳۷۱).
از دیگر منابع پهلوی عصر کهن: می نوخرد، دینکرد، بوندهشن و زندبهمن یسن را می توان نام برد(۳۷۲).
براساس منابع عهد کهن، کتاب زند و اوستا به فرمان گشتاسب در ۱۲۰۰۰ پوست گاو به آب طلا نوشته شد و در موزه اصطخر پارس، که دژنبشت نامیده می شد، محافظت می شد، به هنگام حمله ددمنشانه اسکندر، همه آنها به فرمان اسکندر طعمه حریق شد(۳۷۳).
با توجه به نصّ رسول عالمیان و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) بر این که برای قوم مجوس پیامبر و کتابی بوده، به جرأت می توان گفت که، آیین مجوس در آغاز یک دین صحیح براساس یکتاپرستی بوده، بعدا ثنویت «دوگانه پرستی» توسط موبدان در آن پدید آمد، همانگونه که آیین مسیحیت در اصل دین یکتاپرستی بوده، بعدها مسئله تثلیث (اقانیم سه گانه) در آن پدید آمد.
ولی در مورد آیین زرتشت چنین سند محکم و قابل استنادی در دست نداریم.
در آیین زرتشت و منابع موجود آن دستمایه هایی وجود دارد که پژوهشگر را اطمینان می دهد که زرتشت پیامبر مجوس نبود، بلکه یکی از مجدّدان آیین مجوس بود، فی المثل زرتشت درگات ها گوید:
قصد من این بود که صفای قدیمی مذهب را برگردانم.
در اینجا حدیثی داریم که صداقت و نبوت زرتشت را به شدّت زیر سؤال می برد:
یکی از زنادقه به محضر مقدس امام صادق (علیه السلام) رسید، ده ها مسأله از آن حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد، از جمله پرسید: آیا خداوند برای قوم مجوس پیامبری فرستاد؟
امام (علیه السلام) فرمود:
هیچ امتی نیست جز اینکه خداوند برای آنها هشدار دهنده ای فرستاده است، آری برای آنها نیز خداوند پیامبری فرستاد و کتابی آورد، که خودش و کتابش را انکار نمودند.
گفت: بعضی ها گمان می کنند که خالد بن سنان بر آنها مبعوث شده، حضرت فرمود:
خالد یک عرب بدوی بود و پیامبر نبود، این سخن را مردم می گویند.
عرض کرد: آیا پیامبر آنها زرتشت بود؟ حضرت فرمود؟
اِنَّ زَرْدَشْتَ أَتَاهُمْ بِزَمْزَمَه وَ ادَّعَی النُّبُوَّهَ، فَآمَنَ مِنْهُمْ قَوْمٌ وَ جَحَدَهُ قَوْمٌ، فَأَخْرَجُوهُ فَأَکَلَتْهُ السِّبَاعُ فی بَریه مِنَ الاَرْض(۳۷۴)؛
زرتشت سخنانی ساز کرد و برای آنها آورد و ادّعای نبّوت کرد، گروهی از آنها به او گرویدند و گروهی دیگر او را انکار کردند، پس در یکی از صحراهای زمین درندگان او را دریدند.
این حدیث را علامه مجلسی نقل کرده(۳۷۵) سپس فرموده: «أَتَاهُمْ بِزَمْزَمَه» یعنی برای آنها سخنانی آورد که مفهوم نبود، به دور از اذهان و برخلاف حق بود(۳۷۶).
تعبیر: «وَادَّعَی النُبُّوَّهَ» تقریبا صریح است در این اینکه او پیامبر نبود، بلکه مدّعی نبوت بود.
ولی ما به دلایل زیر نویدهای زرتشت را در شمار نویدهای اهل کتاب می آوریم:
۱. نویدهای اوستا و دیگر آثار منسوب به زرتشت بسیار شفاف و روشن است و بدون تردید نشأت گرفته از منبع وحی است، زیرا این مطالب مربوط به آینده است و افراد غیر وابسته به مکتب انبیاء از آنها بی بهره هستند.
۲. این بشارت ها کاملا با آنچه در منابع اسلامی از معصومین (علیهم السلام) رسیده همسو و همگام می باشد.
۳. کتب زرتشتیان تنها منابع بازمانده از مجوس می باشد.
با این مقدمات ثابت می شود که حقایق نهفته در این کتاب ها برگفته از تعالیم انبیاءست، چنانکه خود زرتشت در گات ها تصریح کرده که هدفش باز گردانیدن مذهب به صفای قدیمی خود می باشد، در نتیجه او یک فرد اصلاح طلب در تعالیم مذهب می باشد، اگرچه در آثارش مطالب نادرست فراوان، از جمله مسأله ثنویت موجود می باشد، ولی این مانع از آن نیست که به حقایق موجود در آن توجه نشود، چنانکه سخنان بیهوده و باطلی چون تثلیث، مانع از استناد به کتب مسیحیت نمی باشد.
سیمای موعود در آیینه زرتشت:
بیشترین واژهای که در منابع زرتشت برای موعود به کار رفته، واژه سوشیانس می باشد.
سوشیانس، سوشیانت، سئوشیانت، سوشانس و سیوسوش، کلا از ماده سو به معنای سودمند، سودآور و سودرسان می باشند.
در زند و اوستا، همه جا سوشیانس به معنای رهایی بخش و نجات دهنده به کار رفته و غالبا از سه رهایی بخش در سه مقطع، از مقاطع عمر جهان، گفتگو شده است. ولی هنگامی که از موعود آخرالزّمان گفتگو شده، معمولا همراه با واژه ورثرغن یعنی: پیروزگر و همیشه پیروز آمده است(۳۷۷).
واژه خاصی که از آخرین منجی یا سوشیانت پیروزگر در منابع زرتشتی تعبیر می شود، واژه اَسْتْوَت اِرِتَ می باشد.
این در خود متون زرتشتی اینگونه تفسیر شده است:
او را از این جهت «اَستْوَت اِرِتَ» گویند، برای آنکه آنچه در این جهان دارای جسم و جانی است، از پرتو او به یک زندگانی فناناپذیر رسد(۳۷۸).
در منابع زرتشتی، هر کجا واژه سوشیانتِ اوستایی، یا سوشیانسِ پهلوی، به صورت مفرد آمده؛ یا با عنوان اَستْوَت اِرِتَ همراه باشد، مقصود از آن آخرین نجات بخش جهان است که تمام آدمیان را از ستم و بیداد خواهد رهانید(۳۷۹).
در بسیاری از پیشگویی های زرتشت از او بهرام تعبیر شده که به یک نمونه از زراتشت نامه که متن منظوم بهمن یشت می باشد، بسنده می کنیم:
بیاید پس آن شاه فرخنده نام * * * که «بهرام» خواند ورا خاص و عام
بگیرد سر تخت و تاج شهان * * * جهان را رهاند از آن گمرهان
زعالم ببرّند تخم بدان * * * نشینند با کامِ دل بخردان(۳۸۰)
در اینجا شماری از نویدهای منابع زرتشتی را از مورد اعتمادترین نسخ موجود، با اشاره به پایگاه های پالایش شده آنها می آوریم؛ در این نویدها از موعود آخرالزمان، سیره و صورت او، یاران فداکار او، فرو ریختن نظام های فاسد و بنیاد جهانی آباد، آرام، بی کینه و بی خدعه به روشنی و شفافیت تمام خبر می دهند:
۱. سوشیانس، دین را به جهان رواج دهد، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده، مردم جهان را هم فکر و هم گفتار و هم کردار سازد(۳۸۱).
۲. پس سوشیانس آفرینش را دوباره پاک بسازد و رستاخیز و تن پسین باشد(۳۸۲).
در بخش واژه شناسی زند بهمن یسن آمده: سوشیانس آخرین نجات بخش دین زرتشتی است(۳۸۳).
۳. بدان جهت که مردگان دگرباره برخیزند و زندگانی جاودانه آغاز گردد و «سوشیانت» به درآید و جهان را به آروزی خویش دگرگون سازد(۳۸۴).
در این فراز به رجعت و بازگشت مردگان در هنگامه ظهور تصریح شده است.
۴. بدان هنگام که «اَستْوَت اِرِتَ» به درآید، گرزی پیروزمند به دست دارد، گرزی که فریدون دلیر به هنگام کشتن اژدهاک در دست داشت... استوت ارت با این گرز دروغ را از گیتی خانه راستی بیرون خواهد راند(۳۸۵).
۵. یارانِ «استوت ارت» پیروزمندانی به در آیند: نیک اندیش، نیک گفتار و نیک دین، آنان هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند(۳۸۶).
در این فراز از اصحاب خاص موعود ستایش شده و در فرازهایی دیگر از برخی از آنان نام برده شده، که از آن جمله است:
۱. توس، فرزند نوذر(۳۸۷)
۲. گرشاسب(۳۸۸)
۳. اَشَوَذَ دَنگَهَه(۳۸۹)
۶. کی، ای مزدا، سپیده دم به درآید، و جنس بشر به سوی راستی روی کند؟ کی، نجات دهنده بزرگ با گفتار پر از حکمت خویش به مراد رسد؟ کدامند کسانی که و هومن به یاری آنان آید(۳۹۰)؟
۷. به «فَرَوَهَر اَستْوَت اِرِتَ» درود می فرستیم، آن کسی که «سوشیانت پیروزگر» موسوم خواهد شد و «اَستْوَت اِرِتَ» موسوم خواهد شد.
او را از این رو «سوشیانت» نامند، برای آنکه او به همه موجودات مادی سود بخشد.
او را از این جهت «استوت ارت» گویند، برای اینکه آنچه در جهان دارای جسم و جانی است، از پرتو او به یک زندگانی فناناپذیر رسد(۳۹۱).
۸. ای زرتشت سپیتمان، هنگامی که زمان سر شود، دشمنان چنان نابود شوند، مانند ریشه درختی که به یک شب زمستان سرد که فرا رسد، به یک شب برگ بیفکند(۳۹۲).
۹. مهر دارنده چراگاه فراخ، و سروش دلیر و رشنِ راست، و بهرام نیرومند و اشتادِ پیروزگر، (و) فره دین مزدیسنان، نیروی آینده رهبری جهان، به فرمان من دادار برسند(۳۹۳).
مهر یکی از ایزدان توانای آیین زرتشتی؛ رشن نام ایزدی دیگر که به همراه مهر و سروش کارهای بندگان را می سنجد؛ اشتاد به معنای راستی و درستی، نام ایزدی که به همراه زامیاد، روان را به ترازو می گذارد تا رشن کارهای او را بسنجد(۳۹۴).
۱۰. درباره بهرام و رجاوند پیداست که به پر فرهی فراز رسد و دیهیم فراز بندد، گمارده در مقام موبدان موبدی و مقام داور راست دین، و این ده های ایران، که من اورمزد آفریدم، دوباره بیاراید. آز و نیاز وکین و خشم و شهوت، رشک و گناهکاری از جهان کاستی گیرد، گرگ زمان برود و میش زمان آید(۳۹۵).
۱۱. فر کیانی مزدا آفریده نیرومند، ابرکار، پرهیزگار، ارجمند، ماهر و برتر از دیگر آفریدگان را می ستاییم، که از آنِ سوشیانس و یاران دیگرش خواهد بود(۳۹۶).
۱۲. پس باشد از آنانی باشیم که جهان را نورانی کنیم ای مزدا، و شما ای اهوره های دیگر، که حمایت و راستی را بیاوریم، وقتی که اندیشه ها آنجا یکی شوند(۳۹۷).
۱۳. می خواهیم که سوشیانس ها شویم، می خواهیم که پیروزمند شویم(۳۹۸).
۱۴. رو به امشاسپندان و سوشیانس ها آوریم، که داناترین، راست گفتارترین، یاری کننده ترین، به جنبش آورنده ترین و بزرگترین هستند(۳۹۹).
۱۵. ما فر کیانی توانا را می ستاییم که در میان سوشیانت ها به آن پیروزمند و یارانش مختص خواهد شد، که جنس بشر را نو کند که هیچ وقت پیر نشود(۴۰۰).
۱۶. وقتی که «اَستْوَتِ اِرِتَ» پیک مزدا اهورا... ظهور کند... جهان راستی را از دروغ پاک خواهد نمود. او با دیدگان دانا به سوی مخلوقات خواهد نگریست(۴۰۱).
۱۷. فروهر نیک توانای پاک پرهیزگاران را از «کیومرث» تا «سوشیانس پیروزگر» می ستاییم(۴۰۲).
۱۸. هدف سوشیانس ها با آموزش های کامل تو هماهنگ است، به سوی که برای یاری دادن اندیشه نیک باید رفت؟ (ای مزدا)(۴۰۳).
۱۹. آنها سوشیانس های کشورها خواهند بود، آنان که شناخت خود را از آموزش تو به وسیله کردارهای هماهنگ با اشه، همراه اندیشه نیک پیروی می کنند(۴۰۴).
۲۰. تا که آنان (سوشیانت ها و یاوران وی) زندگی را تازه سازند، پیر نشدنی، نمردنی، نگندیدنی، نپوسیدنی، جاودان زنده، جاودان بالنده، کامروا.
در آن هنگام که دیگر باره مردگان برخیزند به زندگانی بی مرگی روی کنند، پس آنگاه او (سوشیانت) به درآید و به آرزوی خویش جهان را تازه ساخته، گیتی را نو کند.
پس جهانی که فرمان بردار راستی است، آسیب ناپذیر شود. دروغ دیگر باره به همان جایی رانده شود که از آنجا برای گزند راستی پرست و نژاد و هستی وی آمده بود(۴۰۵).
در این بخش نیز بر رجعت و بازگشت مردگان در هنگامه ظهور تأکید شده، جهان پر فروغ، دیدنی و دوست داشتنی ایام ظهور را به تصویر کشیده، از نقش اصحاب خاص در اداره کشورها و ایجاد نظم و عدالت، و تأسیس دنیایی نو با روح تعاون، براساس مهر و محبت سخن گفته است.
علیرغم تأکید ما بر آسمانی نبودن آیین زرتشتی، همسویی فراوان بین آموزه های زرتشت و معارف عالیه اسلام، پیرامون موعود روزگاران می بینیم، راز این همسویی را پیشتر یادآور شدیم و گفتیم که: این تعلیم عالیه و معارف والا هرگز از مغز افراد غیر مرتبط به عالم وحی تراوش نمی کند، ولذا اگر نبوت زرتشت ثابت نشود (که نشده)، بی گمان آموزه های پیامبری راستین از انبیای سلف (پیامبر مجوس، یا پیامبری دیگر) در دسترس او بوده و این حقایق از مکتب وحی برخاسته، اگرچه با سخنان سست، بی ارزش و گاهی ضدارزش نیز آمیخته شده است.
همسویی بشارت های زرتشت با بشارت های اسلام پیرامون موعود:
۱. در آموزه های زرتشت تأکید شده که بهداشت و دارو و درمان به قدری رونق می گیرد که هرگز احدی جز به مرگ طبیعی فوت نکند(۴۰۶)، در منابع اسلامی نیز تأکید شده که حتی یک نفر نابینا، زمین گیر و بیمار در روی زمین نمی ماند(۴۰۷).
۲. در تعالیم جاماسب آمده است که: دروغ، خیانت و مغبونی از جهان برخیزد، غم و اندوه از دل مردم دور شود، نشاط، خرمی و عیش در دل ها جای گیرد(۴۰۸).
در منابع اسلامی نیز تأکید شده که همه آسمانی ها و زمینی ها خوشحال و خشنود شوند(۴۰۹).
۳. در آموزه های زرتشتی تأکید شده که زمین، دهان باز کند، هر گوهر و فلزی، مانند زر، سیم، روی، ارزیز و سرب آشکار شود(۴۱۰)، در منابع اسلامی نیز تأکید شده که زمین آنچه در دل دارد برای او ظاهر می کند(۴۱۱).
۴. در اوستا تأکید شده که اندیشه ها یکی می شود(۴۱۲)، در اسلام نیز تأکید شده که او همه افکار و اندیشه ها را به سوی قرآن هدایت می کند و از تشتت آرا باز می دارد(۴۱۳).
۵. در منابع زرتشتی تأکید شده که پیش از ظهور موعود زمین لرزه زیاد باشد(۴۱۴) و بسیار ویرانی از خود بر جای گذارد(۴۱۵)، و در احادیث اسلامی نیز تأکید شده که حضرت مهدی (علیه السلام) در سالی پر زلزله ظهور می کند(۴۱۶).
۶. در تعالیم زرتشت در میان نشانه های ظهور بیش از همه بر نشانه هایی که در خورشید و ماه و آسمان ظاهر می شود، تکیه شده است(۴۱۷)، در روایات اسلامی نیز بر کسوف خورشید و خسوف ماه در پیش قدم ظهور(۴۱۸)، و بروز نشانه در قرص خورشید تأکید شده است(۴۱۹).
۷. در ده ها مورد درباره موعود واژه «پیروزگر» تأکید شده(۴۲۰) در منابع اسلامی نیز از او «مغلولب» یعنی همیشه پیروز تعبیر شده است(۴۲۱).
۸. در منابع زرتشتی از یاران خاص موعود تقدیس و تمجید فراوان شده(۴۲۲)، در منابع اسلامی نیز تمجید و توصیف فراوان از اصحاب خاص حضرت شده است(۴۲۳).
۹. در آموزه های زرتشتی از فروکش کردن آز، حرص، کین، خشم، رشک و گناه سخن رفته(۴۲۴)، در منابع اسلامی نیز بر ریشه کن شدن آنها تأکید شده است(۴۲۵).
۱۰. در منابع زرتشتی بر زنده شدن مردگان در عهد موعود تأکید شده(۴۲۶) و آن یکی از اعتقادات اصیل، محکم و خلل ناپذیر ما می باشد و به عنوان «رجعت» شهرت یافته است.
بسیاری از بزرگان بر تواتر احادیث رجعت تصریح کرده اند(۴۲۷) و شماری از فرزانگان کتاب های مستقل و مبسوط پیرامون آن به رشته تحریر در آورده اند(۴۲۸).
* * *
موعودباوری در ادیان زمینی:
از دیدگاه قرآن کریم واژه دین منحصر به آیین مقدس اسلام است، و جز آن دین به شمار نمی آید و لذا این واژه که در قرآن ۶۲ بار آمده، همه اش به عنوان مفرد آمده و هرگز به صیغه تثنیه یا جمع نیامده است.
منطق وحی به صراحت اعلام می دارد:
﴿اِنَّ الدینَ عِنْدَ الله الاسْلاَمُ﴾ (آل عمران: ۱۹).
بی گمان دین در نزد خدا همانا اسلام است.
﴿وَمَنْ یَبْتَغِ غیرَ الاسْلاَمِ دینا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ (آل عمران: ۸۵).
هر کس به جز اسلام آیین دیگری را طلب کند، هرگز از او پذیرفته نخواهد شد.
﴿اَلیوْمَ اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ، وَ اَتْمَمْتُ عَلیکُمْ نِعْمَتِی و رَضیتُ لَکُمُ الاسْلاَمَ دینا﴾ (مائده: ۳).
امروز دین را برای شما به کمال رسانیدم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما برگزیدم.
﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدینِ مَا وَصَّی بهِ نُوحا، وَ الَّذِی اَوْحینَا اِلیکَ وَ مَا وَ صینَا بِهِ اِبْراهیمَ وَ مُوسی وَ عِیسی، اَنْ اَقِیموُا الدینَ و لاَ تَتَفَرَّقُوا فیهِ﴾ (شوری: ۱۳).
از دین همان را بر شما تشریع کرد که به نوح نیز توصیه نمود. آنچه را که به تو وحی کردیم، به ابراهیم، موسی و عیسی نیز توصیه نمودیم که دین را برپا دارید و در آن پراکنده نشوید.
﴿وَوَصَّی بهَا اِبرَاهیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَ اِنَّ الله اصْطَفی لَکُمُ الدینَ، فَلاَ تَمُوتُنَّ اِلاّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ (بقره: ۱۳۲).
ابراهیم آن را به فرزندانش توصیه نمود، یعقوب نیز که ای فرزندان من خداوند دین را برای شما برگزیده، از دنیا بیرون نروید جز در حالی که مسلمان باشید.
قرآن کریم در این آیات و آیات دیگر اسلام را معادل دین دانسته و آن را در همه موارد به صیغه مفرد آورده است.
شایان دقت است که قرآن کریم واژه صراط را نیز فقط به صورت مفرد آورده، راه های دیگر را با واژه سبیل مطرح نموده است:
﴿وَ اَنَّ هذَا صِرَاطی مُسْتَقِیما فاَتَّبِعُوهُ، و لاَ تَتَّبِعُوا السُّبُلَ، فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبیلِهِ﴾ (انعام: ۱۵۳).
این راه (صراط) من است که مستقیم است، پسْ از آن پیروی کنید، از دیگر راه ها پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده کنند.
روی این بیان راه منحصر به راه خدا و آن دین مقدس اسلام است.
آیین یهود، آیین مسیح و آیین همه پیامبران، در مقطع خود اسلام بود و آیین توحید بود و صراط مستقیم و راه راست بود.
اما مسلک های زمینی و آیین های غیر آسمانی در واقع دین نمی باشند و از احدی پذیرفته نیستند، ولی ما در سر فصل همین بخش عنوان: ادیان زمینی به کار بردیم، چرا؟
۱. از راه تسامح و تعامل، که در عرف هر کیشی که به نوعی به مبدأ و معاد معتقد باشند، بر آن واژه دین را اطلاق می کنند.
۲. از قرآن کریم پیروی نمودیم که به ادیان باطل نیز واژه دین را اطلاق نموده است:
﴿وَمَنْ یَبْتَغِ غیرَ الاسْلاَمِ دینا فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ﴾ (آل عمران: ۸۵).
هر کس به جز اسلام، دینی را طلب کند از او پذیرفته نمی شود.
﴿هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی و دِینِ الْحَقِّ، لیظْهِرَهُ عَلی الدینِ کُلِّهِ﴾ (توبه: ۳۳؛ فتح: ۲۸؛ صف: ۹).
او خداوندی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان پیروز سازد.
۳. همه مکتب هایی که در پهندشت زمین به عنوان دین مطرح هستند، ریشه آسمانی دارند، به این معنی که یا واقعا در اصل آیین یکتاپرستی بوده، با گذشت زمان آنقدر دستخوش تغییر و تحریف شده که کاملا رنگ توحید و اعتقاد به مبدأ و معاد از آنها گرفته شده، و یا بنیانگذاران آنها معارف یکی از کتب آسمانی را به دست آورده، آن را براساس اهداف خود تغییر داده، به عنوان یک روش و منش در میان مردم منتشر ساخته است.
و به همین دلیل است که ما در میان ادیان زمینی به دنبال نویدهای موعود می گردیم:
موعودباوری در کتب مقدسه هندوها:
در لابه لای کتاب هایی که از روزگار باستان در میان هندوان به عنوان کتاب آسمانی شناخته شده، نویدهای فراوانی پیرامون مصلح آسمانی با صراحت و شفافیت کامل دیده می شود.
ما هیچ سندی در دست نداریم که این کتاب ها آسمانی و آورندگان آنها پیامبران الهی باشند، ولی اطمینان کامل داریم که یا آورندگان آنها از پیامبران آسمانی بوده اند و یا معارف و تعالیم پیامبری در دسترس آنها بوده و آنها در تدوین این کتاب ها از آن معارف عالیه بهره جسته اند. زیرا اینها مطالب مربوط به آینده است و هرگز افکار و اندیشه های مردم، اگرچه نابغه دوران و نادره زمان باشند به آنها نمی رسد و این پیشگویی ها منحصرا باید از سرچشمه وحی نشأت گرفته باشد.
از این رهگذر ما شماری از نویدهای موجود در کتب مذهبی هندوها را پیرامون موعود در اینجا می آوریم؛ تا جهانی بودن این ایده و عقیده بیش از پیش آشکار گردد:
۱. در کتاب باسک از کتب مقدسه هندوها آمده است:
دور دنیا تمام شود به پادشاه عادلی در آخرالزمان، که پیشوای فرشتگان، پریان و آدمیان باشد و حق و راستی با او باشد.
او هرچه در دریاها، کوه ها و دل زمین پنهان باشد، همه را به دست آورد و اخبار آسمان ها و زمین را بیان می کند.
از او بزرگتر کسی به دنیا نیاید.
۲. در کتاب شاکمونی از کتب مقدسه هندوها آمده است:
پادشاهی و دولت دنیا به فرزند سید خلایق در دو جهان: «کشن»(۴۲۹) تمام شود.
او کسی باشد که بر کوه های شرق و غرب جهان حکم براند و فرمان دهد.
او بر ابرها سوار شود و فرشتگان کارکنان او باشند و جن و انس در خدمت او درآیند.
از «سودان» که زیر خط استوا است، تا سرزمین «تسعین» که زیر قطب شمال است، و ماوراء بحار را صاحب شود و دین خدا را زنده گردد.
نام او «ایستاده» باشد و خداشناس باشد.
۳. در کتاب ریک ودا از کتب مقدسه هندوها چنین آمده:
«ویشنو» در میان مردم ظاهر گردد(۴۳۰).
او از همه کس قوی تر و نیرومندتر است.
در یک دست ویشنو، شمشیری به مانند ستاره دنباله دار، و در دست دیگر انگشتری درخشنده دارد.
هنگام ظهور وی، خورشید و ماه تاریک شونده و زمین خواهد لرزید(۴۳۱).
۴. در کتاب دید از کتب مقدسه هندوها آمده است:
پس از خرابی دنیا، پادشاهی در آخرالزمان پیدا شود که پیشوای خلایق باشد و نام او «منصور» باشد(۴۳۲).
تمام عالم را بگیرد و به دین خود درآورد و همه کس را از مؤمن و کافر بشناسد و هر چه از خدا بخواهد بیاورد.
۵. در کتاب وشن جوک از کتب مقدسه هندوها می خوانیم:
سرانجام دنیا به کسی برگردد که خدا را دوست دارد و از بندگان خاص او باشد، نام او «فرخنده» و «خجسته» باشد(۴۳۳).
۶. در کتاب دادتک از کتب مقدسه برهمائیان هند چنین آمده:
بعد از آنکه مسلمانی بهم رسد، در آخرالزمان اسلام در میان مسلمانان از ظلم ظالمان، فسق عالمان، تعدی حاکمان، ریای زاهدان، بیدیانتی امینان، حسد حاسدان و... برطرف شود و به جز نام از آن چیزی نماند... دست حق برآید و جانشین آخر «ممتاطا»(۴۳۴) ظهور کند، مشرق و مغرب عالم را بگیرد و بگردد همه جا... و خلایق را هدایت کند.
۷. در کتاب پاتیکل از کتب مقدسه هندیان چنین آمده است:
چون مدت روز تمام شود، دنیای کهنه نو شود و زنده گردد و صاحب ملک تازه پیدا شود، از فرزندان دو پیشوای جهان:
یکی ناموس آخرالزمان.
دیگری وصیّ بزرگتر وی، که «پشن» نام دارد.
و نام آن ملک تازه «راهنما» است(۴۳۵).
به حق پادشاه شود و خلیفه «رام» باشد(۴۳۶).
حکم براند و او را معجزه بسیار باشد.
۸. در کتاب اوپانیشاد در شرح واژه کلی دهمین مظهر ویشنو آمده است:
این مظهر ویشنو در انقضای کلی یا عصر آهن، سوار بر اسب سفیدی، در حالی که شمشیر برهنه درخشانی به صورت ستاره دنباله دار، در دست دارد ظاهر می شود و شریران را تماما هلاک می سازد و خلقت را از نو تجدید و پاکی را رجعت خواهد داد(۴۳۷).
۹. در کتاب شاپورگان کتاب مقدس مانویه، ترجمه مولر آمده:
باید «خرد شهرایزد» در آخرالزمان ظهور کند و عدالت را در جهان بگسترد(۴۳۸).
۱۰. ۲۵ سال پیش، در اردیبهشت ۱۳۵۹ ش. توفیقی دست داد، یک سفر ۲۵ روزه به کشور پهناور هند نمودم، در کشمیر در مورد زبان سانسکریت جویا شدم، معلوم شد که دو تن از اساتید دانشگاه سری نگر آگاهی کامل بر این زبان دارند. ترتیبی داده شد که با آنها دیدار کردم و از آنها در مورد آخرالزمان و موعود جهانی پرسیدم، گفتند: آنچه در کتابهای مذهبی ما موجود است این است که:
یک مرد آسمانی در آخرالزمان ظهور کند، ظلم و ستم از پهنه جهان ریشه کن سازد. حکومتی براساس عدالت و آزادی در سطح جهان تأسیس کند، در جهانْ دیگر از جهل و شر و تبهکاری اثری نمی ماند. و همه انسان ها در برابر او تعظیم کنند و همه جهان زیر یک پرچم و تحت فرمان یک فرمانروا اداره شود.
از آنها خواستم که متن مکتوبی را به من معرفی کنند که حاوی مطالب یاد شده باشد، آنها کتاب گرگوارنهم نهمین پیامبر سیک ها را معرفی کردند و متن سانسکریت آن را به من ارایه دادند و فرازهایی را از روی آن برای من خواندند و ترجمه کردند(۴۳۹).
این بود خلاصه ای از نویدهای موجود در کتب مقدسه هندوها پیرامون موعود آخرالزمان، که نسبت به دیگر کتب مقدسه از صراحت و شفافیت بیشتری برخوردار بودند، و به روشنی حاکی از آن بودند که تدوین کنندگان کتب یاد شده به تعالیم پیامبران دسترسی داشتند و این حقایق والا و معارف بلند را از مکتب وحی آموخته بودند.
* * *
موعودباوری در میان اهل سنت:
واژه سنّت در لغت به معنای راه و روش است، و از نظر اهل سنّت به معنای حرکت طبق شیوه و روش شرع نبوی می باشد.
اهل سنّت، واژه «سنّت» را در مقابل «بدعت» به کار می برند.
در قرن اول و نیمه اول قرن دوم به سخنان منقول از پیامبر اکرم، اصحاب و تابعین نیز سنّت می گفتند.
در نیمه دوم قرن دوم با تألیف رساله ای واژه سنّت را در محدوده سخنان پیامبر محدود کردند، به تدریج سنت منحصرا در: گفتار پیامبر، رفتار پیامبر و تقریر و تبیین پیامبر به کار رفت و سخنان صحابه و تابعین به عنوان: «اثر» شناخته شد.
در اویل قرن سوم عبارت «اصحاب حدیث» جای خود را به «اهل سنت» داد و این واژه به تدریج رواج یافت و به همه پیروان مکتب خلفا، در مقابل پیروان مکتب اهل بیت اطلاق شد.
آنگاه احمد حنبل رساله ای تدوین کرده، ارکان اعتقادی اهل سنت را به شرح زیر مقرّر نمود:
۱. تمسک به اصحاب
۲. ایمان به قَدَر
۳. قدیم بودن قرآن
۴. رؤیت خداوند در قیامت
۵. افضلیت صحابه به ترتیب خلافت
۶. اطاعت از خلیفه، عادل یا فاسق
۷. عدم خروج بر خلیفه
۸. منع بیان مثالب اصحاب
۹. مخلوق بودن بهشت و جهنم
۱۰. عدم کفر اهل قبله
این اصول به تدریج از طرف دیگر مکتب ها نیز پذیرفته شد.
در قرن دوم و سوم مکتب های فقهی اهل سنت به شرح زیر پدید آمد:
۱. اوزاعی
۲. سفیان ثوری
۳. طبری
۴. حنفی
۵. لیثی
۶. ظاهری
۷. شافعی
۸. حنبلی
۹. مالکی
۱۰. کرامی و...
بعدها چهار مکتب براساس مصالح و مقتضیات تثبیت شده، بقیه به کنج عزلت و غربت غنودند.
به موازات تدوین کتب حدیثی، احادیث مربوط به موعود در مجامع حدیثی جایگاه خاصی پیدا کرد و در همه منابع و کتب حدیثیِ پایه و مرجع به صورت شفاف و روشن با اسناد صحیح و معتبر جای گرفت، از جمله در کتب پایه و مرجع زیر:
۱. بخاری
۲. مسلم
۳. ترمذی
۴. ابوداود
۵. ابن ماجه
۶. مسند احمد
۷. المصنَّفِ عبد الرزاق
۸. المصنَّفِ ابن ابی شیبه
۹. معجم کبیر و متوسط طبرانی
۱۰. صحیح ابن حبان و...
به جز صحیح بخاری احادیث حضرت مهدی در دیگر منابع حدیثی اهل سنت به صراحت آمده، ولی بخاری آن را در باب «نزول عیسی بن مریم» آورده، به این بیان:
کَیْفَ اَنْتُمْ اِذَا نَزَلَ ابن مَریمَ فیکُمْ وَ اِمَامُکُمْ مِنْکُمْ(۴۴۰)؛
چگونه خواهید بود هنگامی که پسر مریم در میان شما فرود آید و امام شما از خود شما باشد.
این حدیث بی گمان در شأن حضرت مهدی (علیه السلام) است، ولی نام آن حضرت به صراحت نیامده است، ولی جای این پرسش باقی است که بخاری با وجود آن همه احادیث صحیحی که در آن به نام حضرت تصریح شده، تنها به نقل حدیثی بسنده کرده که نام حضرت در آن به صراحت نیامده است.
کسانی که به بخاری حسن ظن دارند، او را معذور می دارند و می گویند که بخاری در زمانی می زیست که ستیزه های کلامی و عقیدتی سایه سنگین خود را بر سراسر جهان اسلام انداخته بود.
یک نمونه آن زندان، شکنجه و تازیانه های دستگاه خلافت بود که بر پیکر نحیف احمد حنبل بر سر بحث حدوث یا قدمت قرآن نواخته می شد(۴۴۱).
در همین رابطه بخاری را از نیشابور، سمرقند و زادگاهش بخارا بیرون رانده، به اقامت اجباری در روستای خرتنک وادار کردند.
در یک چنین جوّ خفقان و خطرناک باید به او حق داد که خود را درگیر مسائل حساسی چون مهدویت نکند.
ولی آنانکه با ژرف نگری بیشتری به مسأله می نگردند، معتقدند باید راز اصلی دوری بخاری را از اهل بیت در جای دیگری جستجو کرد.
بخاری از همه ملاحده روزگار، چون عمران بن حِطّان(۴۴۲) روایت کرده، حتی یک حدیث به عنوان نمونه از امام صادق (علیه السلام) روایت نکرده است.
برای آشنایی کامل از اعمال، رفتار، قضاوت های ناروا و جبهه گیری های مغرضانه و دور از انصافش، به کتاب ارزشمند: الامام البخاری مراجعه فرمایید(۴۴۳).
و اینک با این مقدمه کوتاه سرگذشت موعودباوری را در میان فرهیختگان مذاهب چهارگانه اهل سنت پی می گیریم.
موعودباوری در میان حنفیان:
نعمان بن ثابت، مشهور به ابوحنیفه (۸۰ _ ۱۵۰ ه.) پیشوای حنفیان(۴۴۴) در کتاب معروفش: الفقه الاکبر از نزول عیسی (علیه السلام) به عنوان یکی از اشراط الساعه سخن گفته، ملاعلی قاری در شرح آن آورده است:
حضرت مهدی (علیه السلام) در حرمین شریفین ظاهر می شود، سپس به بیت المقدس تشریف می برد، دجال می آید، او را در آنجا محاصره می کند، در این حال حضرت عیسی (علیه السلام) فرود می آید، در دمشق شام، از سوی مناره شرقی، از آسمان، و مهیای نبرد با دجال می شود، ضربتی بر او فرود می آورد، با نزول عیسی دجال آب می شود، همانند نمک که در آب ذوب می شود.
حضرت عیسی با حضرت مهدی گرد می آیند، وقت نماز فرا می رسد، حضرت مهدی به حضرت عیسی اشاره می کند که مقدم شود، حضرت عیسی امتناع می کند و می گوید: این نماز برای شما برپا شده، برای امامتْ شما شایسته تر هستید، پس عیسی به او اقتدا می کند تا پیروی اش از پیامبر ما (صلی الله علیه و آله) آشکار شود(۴۴۵).
آنگاه فرهیختگان حنفی به دنبال پیشوای خود حرکت کرده، احادیث روشن و شفاف و اعتراف های قاطع و صریح پیرامون موعود بشریت، خلیفه حضرت احدیت، سامان بخش جهان خلقت، مهدی امت حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، در کتاب های گرانسنگ خود به ودیعت نهادند، که به شماری از آنها به ترتیب تسلسل زمانی اشاره می کنیم:
۱. ابو محمد عبد الغنی بن عبد الواحد مقدسی جماعیلی حنفی (۶۰۰ ه.)
وی به سال ۵۴۱ ه. در جماعیل، از توابع نابلس دیده به جهان گشود، در دمشق، بغداد، همدان، اصفهان و دیگر مراکز علمی به آموزش حدیث پرداخت، احادیث موعود را در کتابش: اشراط الساعه ثبت نموده و سرانجام در ۲۳ ربیع الاول ۶۰۰ ه. در قاهره درگذشت(۴۴۶).
۲. یوسف بن قِزْ اُوغْلی بن عبد الله دمشقی (۵۸۱ _ ۶۵۴ ه.)
ابوالمظفر، شمس الدین حنفی، مشهور به: «ابن جوزی» به تفصیل پیرامون موعود سخن گفته، از نماز خواندن حضرت عیسی به امامت حضرت مهدی، از طول عمر و احادیث مهدویت دفاع کرده و تصریح کرده که او فرزند امام حسن عسکری و آخرین امام از ائمه اثناعشر می باشد(۴۴۷).
۳. ابوالولید محمد ابن شحنه حنفی (۸۱۵ ه.)
ابن شحنه در کتاب خود به صراحت اعلام کرده که مهدی منتظر در شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. متولد گردید(۴۴۸).
۴. شمس الدین، احمد بن سلیمان بن کمال پاشا حنفی (۹۴۰ ه.)
او کتابی به نام: «تلخیص البیان فی علامات مهدی آخرالزمان» دارد، که نسخه های دست نویسی از آن موجود است(۴۴۹).
وی شیخ الاسلام و مفتی استانبول بود، بیش از یک صد اثر از خود به یادگار گذاشت(۴۵۰).
۵. شمس الدین محمد بن طولون حنفی دمشقی (۸۸۰ _ ۹۵۳ ه.)
ابن طولون در صالحیه، از محلات دمشق متولد شد، فقه، اصول، ادبیات، طب و نجوم را فراگرفت، ۷۴۶ جلد کتاب نوشت، در کتاب الشذرات الذهبیه که پیرامون ۱۲ امام نوشته، به صراحت اعلام کرده که ایشان در شب ۱۵ شعبان ۲۵۵ ه. متولد شده(۴۵۱) و گفته: کتاب مستقلی در این رابطه به نام: المهدی الی ما ورد فی المهدی تألیف کرده است(۴۵۲).
۶. نورالدین، علی بن سلطان محمد قاری هروی (۱۰۱۴ ه.)
ملاعلی قاری در هرات متولد شده، به مکه مهاجرت نموده، تا پایان عمر در حرم مکه مجاورت نموده، آثار فراوانی از خود به یادگار نهاده، که چهار جلد آن به حوزه مهدویت اختصاص دارد:
۱. الرد علی من حکم و قضی بان المهدی الموعود جاء و مضی(۴۵۳).
۲. رساله فی حق المهدی(۴۵۴).
۳. المشرب الوردی فی المهدی(۴۵۵).
۴. مهدی آل الرسول(۴۵۶).
وی در کتاب مرقاه المفاتیح نیز به تفصیل احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را آورده است(۴۵۷).
متن نوشته ایشان را در شرح الفقه الاکبر در آغاز همین بخش آوردیم(۴۵۸).
۷. قطب الدین، مصطفی بن کمال الدین حنفی بکری (۱۰۹۹ _ ۱۱۶۲ ه.)
وی در دمشق متولد شده، صدها کتاب در رجال، تراجم، سیره، حدیث، تفسیر، ادعیه، زیارات، مناقب و غیره تألیف کرده، دو مجلد از آنها را به حوزه مهدویت اختصاص داده است:
۱. النوافح القریبه الکاشفه عن خصائص الذّات المهدیه(۴۵۹).
۲. الهدیه الندیه فیما جاء فی فضل الذات المهدیه(۴۶۰).
۸. شهاب الدین، احمد بن علی بن عمر بن صالح منینی (۱۰۸۹ _ ۱۱۷۳ ه.)
وی کتاب ادبی بسیار والایی در شرح قصیده الفوز و الامان شیخ بهایی نوشته، و آن را: فتح المنان، شرح الفوز و الأمان، فی مدح صاحب الزمان نام نهاده است(۴۶۱).
۹. حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (۱۲۲۰ _ ۱۲۹۴ ه.)
شیخ سلیمان قندوزی، فرزند ابراهیم، مشهور به: «خواجه کلان» فرزند محمد، مشهور به: «خواجه بابا» فرزند ابراهیم، مشهور به: «سید ترسون» حسینی بلخی قندوزی(۴۶۲) شیخ الاسلام دولت عثمانی، صاحب کتاب گرانسنگ ینابیع الموده در این کتاب ارزشمند که ده ها بار در استانبول، ایران، لبنان، هند و غیره به طبع رسیده، به صراحت اعلام کرده که امام حسن عسکری (علیه السلام) تنها یک فرزند به نام: «ابوالقاسم، محمد و حجت» داشت که عمرش به هنگام ارتحال پدرش به ۵ سال رسیده بود، لکن علم و حکمت را خداوند به وی عطا کرده بود، او به «قائم منتظر» نامیده می شد، زیرا غائب و پشت پرده غیبت بود(۴۶۳).
آنگاه بخش مهمی از کتاب خود را به احادیث مهدویت اختصاص داده، و جمعا ۲۸۵ حدیث پیرامون موعود اعم، هادی سبل، یوسف زهرا، با اسناد و منابع آورده است(۴۶۴).
وی کتاب دیگری در حوزه مهدویت تألیف کرده و آن را مُشْرِقُ الاکْوَان یعنی: ضیاء بخش عوالم هستی، نام نهاده، و در کتاب ینابیع به آن ارجاع داده است(۴۶۵).
نسخه خطی این کتاب با خط بسیار نفیس در کتابخانه مرحوم گلپنارلی موجود است(۴۶۶).
۱۰. ابوالبرکات، خیرالدین، نعمان بن محمود بن عبد الله آلوسی حنفی (۱۲۵۲ _ ۱۳۱۷ ه.)
آلوسی در بغداد نشأت یافته، در شهرهایی چون حلّه، عهده دار منصب قضاوت شده، مدتی در استانبول اقامت نموده، به عنوان مدرسان به بغداد بازگشته، تا پایان عمر به تألیف و تدریس پرداخته است.
وی بابی را به «اشراط الساعه» اختصاص داده، احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را در آن جا آورده است(۴۶۷).
۱۱. اسماعیل بن عبد الله مناستری رومی حقی (۱۳۳۰ ه.)
اسماعیل حقی، مشهور به: «ازمیرلی» مقیم استانبول، خطیب مسجد ایاصوفیا و از اعضای مجلس سنا بود، که در ۲۵ ذیحجه ۱۳۳۰ ه. درگذشت(۴۶۸).
او رساله ای به ترکی استانبولی به نام مسأله مهدویت در موعودباوری نوشته، ۲۰ حدیث پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) نقل و بررسی کرده است.
این رساله در مجله هفتگی سبیل الرَّشاد در عهد خلافت عثمانی، در استانبول چاپ و منتشر شده است(۴۶۹).
این بود ۱۲ نمونه از ۱۲ دانشمند فرزانه، از فرهیختگان حنفیان در طول قرون و اعص_ار.
موعودباوری در میان مالکیان:
ابوعبد الله، مالک بن انس بن مالک، حمیری، اصبحی، مدنی (۹۳ _ ۱۷۹ ه.) پیشوای مالکی ها، در کتاب معروف خود الموطّأ از احادیث مهدویت چیزی روایت نکرده و دیگر آثارش به دست ما نرسیده است(۴۷۰).
از کتاب الموطّأ ستایش فراوان شده، حتی از امام شافعی نقل شده که در زیر آسمان بعد از قرآن کریم، کتابی صحیح تر از کتاب الموطّأ وجود ندارد(۴۷۱).
نیامدن احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) در کتاب الموطّأ یا به این جهت است که این کتاب یک مجموعه فقهی است و سر فصلی متناسب با احادیث موعود ندارد.
و یا به دلیل جوّ خفقان عجیبی است که در ایام او از سوی دستگاه خلافت در همه جا، به ویژه در مدینه حاکم بود وگرنه مالک در مورد جنبش زیدیه نظر مثبت داشت، حتی به هنگام خروج محمد بن عبد الله، مشهور به نفس زکیه از او اجازه خواستند که به همراه او بر علیه منصور دوانیقی خروج کنند، ایشان اجازه داد. گفتند: بیعت منصور بر گردن ماست، گفت: مانعی ندارد، زیرا شما از روی اجبار با او بیعت کرده اید، کسی که مجبور باشد بیعتش تأثیر ندارد، پس اهالی مدینه براساس فتوای مالک با او خروج کردند(۴۷۲).
هنگامی که جعفر بن سلیمان والی مدینه شد به او گفتند: مالک بیعت شما را بیهوده می داند و به حدیث ثابت بن احنف پیرامون «طلاق مُکْرَه» استناد می کند.
والی او را طلبید، مالک به روایتی که به دست او رسیده بود استناد کرد و از آن دفاع نمود، والی خشمگین شد، دستور داد جامه های مالک را از تنش بیرون آوردند و با تازیانه بر پیکر لختش نواختند.
هنگامی که او را می بردند، طوری دستش را کشیدند که دستش از شانه در رفت.
از آن تاریخ به بعد، هنگامی که مالک از جایش بر می خاست، آن دستش را با دست دیگرش حرکت می داد(۴۷۳).
عالمان فرزانه و فرهیختگان با فضیلت از راهیانِ راه مالک، در مورد حضرت مهدی (علیه السلام) بیان صریح و سخنان شفّافی دارند که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. شمس الدین، ابوعبد الله، محمد بن احمد بن أبی بکر مالکی قرطبی (۶۷۱ ه.)
حافظ قرطبی در کتاب معروفش: التذکره به دنبال فصل «أشراط الساعه» چندین باب به احادیث مهدویت اختصاص داده، احادیث فراوانی پیرامون ظهور حضرت، خروج سفیانی، نزول حضرت عیسی، خروج دابه الأرض و دیگر موضوعات مربوطه نقل کرده است(۴۷۴).
۲. نورالدین علی بن محمد بن احمد بن عبد الله، ابن صباغ مالکی (۷۸۴ _ ۸۵۵ ه.)
ابن صباغ در کتاب ارزشمند خود، شرح مبسوطی از حضرت مهدی آورده، احادیث فراوانی نقل کرده، بر تولدش در شب ۱۵ شعبان ۲۵۵ ه. تصریح کرده، نسب شریفش را از امام حسن عسکری تا امیرمؤمنان صلوات الله علیهم بر شمرده، نام مادرش را «نرجس» ذکر کرده، از او به عنوان: ابوالقاسم، محمد، حجت، خلفِ صالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان نام برده است(۴۷۵).
وی پس از آنکه از امامت آن حضرت در سنین کودکی گفتگو کرده، به آیاتی از قرآن استشهاد نموده، می نویسد:
او پیش از آنکه قیام کند دو غیبت دارد، یکی از دیگری طولانی تر است.
غیبت کوتاه که اولین غیبت است از لحظه تولدش آغاز شده، تا پایان دوران سفارت ادامه دارد.
هنگامی که سفارت بین ایشان و شیعیانش منقطع شد غیبت طولانی اش آغاز می شود و در پایان آن با شمشیر قیام می کند(۴۷۶).
آنگاه به تفصیل از سیرت، خصلت، سیما، کارکرد، بیعت، غیبت و ظهور آن حضرت سخن گفته، از نزول عیسی، حوادث آخرالزمان، سرانجام قیام جهانی آن حضرت در روز شنبه دهم محرم گفتگو نموده است(۴۷۷).
۳. علی بن محمّد میلی جمالی مغربی مالکی (۱۲۴۸ ه.)
جمالی اهل مراکش و مقیم مصر بود، کتاب مستقلی در حوزه مهدویت نوشته و آن را: اشراط الساعه و خروج المهدی نام نهاده است(۴۷۸).
نسخه دست نویس این کتاب در کتابخانه دارالکتب المصریه موجود است.
۴. ابوعبد الله، محمد بن جعفر بن ادریس بن محمد کتانی فاسی مالکی (۱۲۷۴ _ ۱۳۴۵ ه.)
در فاس متولد شده، در مدینه مجاور گشته، به دمشق عزیمت نموده، به مغرب بازگشته، تا پایان عمر در آنجا اقامت نموده، در حدود ۶۰ مجلد کتاب نوشته، از جمله: نظم المتناثر من الحدیث المتواتر.
کتانی در این کتاب به شدت از متواتر بودن احادیث مهدویت دفاع کرده، به شدت بر ابن خلدون تهاجم کرده و گفته: ایشان مرد این میدان نبود، در چیزی که اهلیت نداشته مداخله نموده است(۴۷۹).
آنگاه راویان احادیث حضرت مهدی، نزول حضرت عیسی، خروج دابه الأرض، خروج دجال و دیگر اشراط ساعه را بررسی کرده است.
این بود شماری از فرهیختگان مالکی که در حوزه مهدویت تلاش های ارزشمندی انجام داده بودند.
موعودباوری در میان شافعیان:
محمّد بن ادریس بن عباس شافعی (۱۵۰ _ ۲۰۴ ه.) پیشوای شافعی ها(۴۸۰)، به بنی هاشم نسب می رسانید و در میان چهار پیشوای اهل سنت بیش از همه به محبت اهل بیت (علیهم السلام) شهره بود.
و لذا او را به تشیع نسبت دادند و به احمد حنبل گفتند: یحیی و ابوعبید، شافعی را نمی پسندیدند و او را به تشیع نسبت می دادند، احمد بن حنبل گفت: من نمی دانم که آنها چه می گویند، به خدا سوگند ما از او جز خیر ندیدیم(۴۸۱).
ربیع بن سلیمان می گوید: من در معیّت شافعی به حج مشرف شدم، هیچ تپه ای را بالا نمی رفتیم و هیچ دره ای را فرود نمی آمدیم جز اینکه گریه می کرد و این چکامه را می سرود. آنگاه آن چکامه را نقل کرده که در آخرین بیت آن می گوید:
اِنْ کَانَ رَفْضا حُبُّ آلِ مُحَمَّد * * * فَلیشْهَدِ الثَّقَلاَنِ أَنِی رَافِضی
اگر محبت آل محمّد (صلی الله علیه و آله) «رفض» باشد، همه جن و انس گواه باشند که من «رافضی» هستم(۴۸۲).
وی در چکامه دیگری در همین رابطه می سراید:
اِذَا فی مَجْلِسٍ نَذْکُرُ عَلیا * * * وَسِبْطیهِ وَ فَاطِمَهَ الزَّکیَّهَ
یُقَالُ تَجَاوَزُوا یَا قَوْمُ هذَا * * * فَهذَا مِنْ حَدیثِ الرَّافِضیهِ
بَرِئْتُ اِلی الْمُهیمِنِ مِنْ اُنَاس * * * یَرَوْنَ الرَّفْضَ حُبَّ الْفَاطِمیهِ
چون در مجلسی از حضرت علی، دوسبط او و فاطمه اطهر یاد می کنیم؛ می گویند که ای مردم اینها از حد بیرون رفتند، اینها سخنان رافضی ها می باشد.
من به سوی خداوند منان بیزاری می جویم از مردمانی که محبت فاطمی را «رفض» می پندارند(۴۸۳).
از امام شافعی پرسیدند که نظر شما در مورد امام جعفر صادق (علیه السلام) چیست؟ در پاسخ گفت:
او ثقه است، ما ۴۰۰ حدیث از او به وسیله ابراهیم بن یحیی روایت کردیم(۴۸۴).
اهمیت این طرز تفکر هنگامی روشن می شود که توجه داشته باشیم که بخاری حتی یک حدیث هم از امام صادق (علیه السلام) روایت نکرده است.
و شاید به هین جهت است که از امام شافعی نیز حتی یک حدیث روایت نکرده است.
اگرچه خطیب برای این رفتار بخاری عذرهایی تراشیده است(۴۸۵) ولی ظاهرا علتش همین تظاهر شافعی به محبت اهل بیت بوده است.
جالب توجه است که از یک سو شافعی را به تشیع متهم می کنند، از سویی دیگر حدیثی بر علیه مهدی موعود به زبان او می بندند، و اینک متن حدیث مجعول:
ابن ماجه از یونس بن عبد الأعلی، از محمد بن ادریس شافعی، از محمد بن خالد جندی، از ابان بن صالح، از حسن، از انس بن مالک، از پیامبر که فرمود:
لاَیَزْدَادُ الامْرُ إِلاّ شِدَّهً، وَ لاَ الدُّنیا إِلاّ اِدْبَارا، وَ لاَ النَّاسُ إِلاّشُحّا، و لاَ تَقُومُ السَّاعَهُ إِلاّ عَلی شِرَارِ النَّاسِ، وَ لاَ المَهدی إِلاّ عِیسی بْنُ مَریمَ(۴۸۶)؛
همواره کار شدت می یابد، دنیا روی برمی گرداند، بر بخل و آز مردم افزوده می شود، رستاخیز جز بر سر بدترین مردمان بر نمی خیزد، و جز عیسی بن مریم، مهدی دیگری وجود ندارد!.
همه کارشناسان حدیث آن را نقل و رد کرده اند، ما در اینجا وارد این بحث نمی شویم فقط یادآور می شویم که ذهبی آن را به منظور دفاع از شافعی در شرح حال او آورده و به شدت آن را نفی کرده و با قاطعیت گفته:
این حدیث مُنْکَر است و هرگز احتمال نمی دهم که احدی آن را از شافعی شنیده باشد(۴۸۷).
ما در اینجا به گونه ای دیگر از امام شافعی دفاع می کنیم و می گوییم:
شاید شافعی این حدیث را به طور صحیح روایت کرده باشد، ولی کسانی که از او روایت کرده اند، به عمد یا سهو آن را ناقص نقل کرده باشند، زیرا متن حدیث این است:
لاَ مَهْدی إِلاّ عِیسی بْنُ مَریمَ مَعَهُ(۴۸۸)؛
مهدی نیست جز اینکه عیسی بن مریم با اوست.
در این صورت حدیث، این حقیقت را بیان می کند که نزول حضرت عیسی (علیه السلام) قطعی است و اگر فردی مدعی مهدویت باشد، ولی حضرت عیسی (علیه السلام) همراه او نباشد، او دروغ پرداز است و مهدی واقعی نیست.
اما اینکه چرا این اندیشه وارد فرهنگ دشمنان اهل بیت شده و از هر چندی یکی پیدا می شود و نغمه: لامهدی الا عیسی را ساز می کند(۴۸۹). دلیلش این است که این مطلب را معاویه بر زبان مردم انداخته و در یک مجلس عمومی خطاب به بنی هاشم گفته:
شما خیال می کنید که دولت هاشمی در انتظار شماست و یک مهدی قائم از شما هست، در حالی که مهدی همان عیسی بن مریم است و این حکومت در دست ماست تا به او تسلیم کنیم(۴۹۰)!
رویکرد خاص امام شافعی نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) موجب شده که فرهیختگان شافعی بیش از هر مذهب دیگر به فضائل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) روی آورند و در هر عرصه ای از عرصه های این خاندان شاهکارهایی تألیف کرده، به جامعه اسلامی تقدیم کنند.
عالمان با فضیلت شافعی به موازات همه عرصه ها در حوزه مهدویت نیز بیش از همه عالمان وابسته به دیگر مذاهب کتاب و رساله نوشته اند، که به شماری از آنها به ترتیب تسلسل زمانی اشاره می کنیم:
۱. حافظ ابونعیم، احمد بن عبد الله اصفهانی (۳۳۶ _ ۴۳۰ ه.)
ابونعیم شش کتاب مستقل در حوزه مهدویت تألیف کرده و به جامعه اسلامی تقدیم کرده که عناوین آنها به شرح زیر است:
۱. الاربعون حدیثا فی المهدی(۴۹۱).
۲. ذکر المهدی و نعوته(۴۹۲).
۳. صفه المهدی(۴۹۳).
۴. کتاب المهدی(۴۹۴).
۵. مناقب المهدی(۴۹۵).
۶. نعت المهدی(۴۹۶).
ابونعیم در دیگر آثار خود نیز احادیثی پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) روایت کرده است(۴۹۷).
۲. ابوعبد الله، محمد بن عبد الله حاکم نیشابوری (۴۰۵ ه.)
حاکم در کتاب بسیار معتبر المستدرک علی الصحیحین فصلی را به ملاحم و فتن اختصاص داده، ده ها حدیث پیرامون ظهور حضرت، نزول عیسی، خسف بیدا و دیگر مسائل موعود آورده است(۴۹۸).
۳. حسین بن مسعود بن محمد شافعی بغوی (۴۳۶ _ ۵۱۶ ه.)
بغوی در کتاب مصابیح السنه در ضمن اشراط الساعه احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را روایت کرده است(۴۹۹).
۴. ابوالسعادات، مجدالدین، مبارک بن محمد بن عبد الکریم شیبانی شافعی (۵۴۴ _ ۶۰۶ ه.)
وی که به: «ابن اثیر جزری» معروف است، در کتاب جامع الاصول فصلی را به اشراط الساعه اختصاص داده، احادیث رسول خدا را پیرامون آخرین موعود آسمانی آورده است(۵۰۰).
۵. کمال الدین محمد بن طلحه قرشی نصیبی شافعی (۵۸۲ _ ۶۵۲ ه.)
وی در کتاب مطالب السّؤول بخشی را به حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده، روایات مهدویت را نقل کرده، و تأکید نموده که: منظور از حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) حجه بن الحسن العسکری (علیه السلام) می باشد، آنگاه سلسله نسب آن حضرت را تا امیرمؤمنان (علیه السلام) برشمرده، هر احتمال دیگر را با استناد به احادیث صحیحه محکوم نموده است(۵۰۱).
۶. ابومحمد، عبد العظیم بن عبد القوی منذری شافعی (۵۸۱ _ ۶۵۶ ه.)
منذری در گزیده معالم السنن که آن را المجتبی نام نهاده، بخشی را به حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده، احادیث صحیح و متقن حضرت مهدی (علیه السلام) را آورده است(۵۰۲).
۷. یوسف بن یحیی مقدسی سلمی شافعی (۶۸۵ ه.)
وی کتاب گرانسنگی در حوزه مهدویت تألیف کرده و آن را عقدالدرر فی أخبار المنتظر نام نهاده است.
این کتاب بارها در قاهره، بیروت، ریاض، تهران و قم چاپ شده است(۵۰۳).
۸. شمس الدین، احمد بن محمد، ابن خلّکان (۶۸۱ ه.)
وی در کتاب بسیار ارزنده وفیات الاعیان از موعود به عنوان: ابوالقاسم محمد بن حسن عسکری نام برده، تصریح کرده که آن حضرت روز جمعه نیمه شعبان ۲۵۵ ه. بوده و به هنگام ارتحال پدر بزرگوارش پنج ساله بود(۵۰۴).
۹. ابوالعباس، محب الدین، احمد بن عبد الله بن محمد طبری شافعی (۶۱۵ _ ۶۹۴ ه.)
محب الدین طبری در مکه متولد شده و در همان جا دیده از جهان بربسته، او مفتی حجاز و شیخ شافعی ها در عصر خود بود، آثار فراوان نوشته، در کتاب ذخائر العقبی بخشی را به موعود اختصاص داده و در ضمن روایات حضرت مهدی از پیامبر رحمت نقل کرده که دست بر شانه امام حسین نهاده فرمود:
اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نباشد، خداوند آن را به قدری طولانی گرداند که مردی از تبار من، از نسل این پسرم برانگیخته شود، که هم نام من است(۵۰۵).
۱۰. ابوحفص، سراج الدین عمر بن مظفر بن عمر حلبی شافعی (۷۴۹ ه.)
او که به «ابن الوردی» مشهور بود، در معرّه النعمان سوریه متولد شد، منصب قضاوت را به عهده گرفت، آثار فراوان در شعر، ادبیات، تاریخ و لغت نوشت و سرانجام در حلب درگذشت.
در کتاب خریده العجائب در ضمن بحث ملاحم، احادیث مهدی منتظر (عجّل الله فرجه) را گردآوری کرده، از نزول عیسی، خروج سفیانی، قحطانی و خراسانی سخن گفت، سیرت و صورت موعود را ترسیم نمود(۵۰۶).
۱۱. ابوالفداء، عمادالدین اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعی (۷۷۴ ه.)
ابن کثیر صاحب تألیفات فراوان، بر کتاب معروفش البدایه و النّهایه تکمله ای در دو مجلد نوشته و آن را به فتن و ملاحم اختصاص داده و احادیث مهدی موعود را در جای جای آن آورده است(۵۰۷).
ابن کثیر در این کتاب می نویسد: من رساله مستقلی پیرامون مهدی (عجّل الله فرجه) نوشته ام(۵۰۸).
۱۲. سعدالدین مسعود بن عمر بن عبد الله تفتازانی هروی شافعی (۷۱۲ _ ۷۹۳ ه.)
تفتازانی در کتاب کلامی عقیدتی خود شرح المقاصد بابی را به خروج حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) و نزول حضرت عیسی (علیه السلام) اختصاص داده، روایات حضرت مهدی (علیه السلام) را نقل و بررسی کرده است(۵۰۹).
۱۳. نورالدین، ابوالحسن علی بن ابی بکر بن سلیمان هیثمی شافعی (۷۳۵ _ ۸۰۷ ه.)
هیثمی در کتاب معروفش: مجمع الزوائد و منبع الفوائد فصلی را به احادیث مهدی موعود اختصاص داده و روایات فراوانی در این رابطه نقل کرده است(۵۱۰).
او همچنین در کتاب دیگرش: موارد الظّمآن بابی را به احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده است(۵۱۱).
۱۴. ابوزرعه، ولی الدین، احمد بن عبد الرحیم بن حسین کردی مصری شافعی (۷۶۲ _ ۸۲۶ ه.)
ابوزرعه در قاهره متولد شد، آثار فراوان در فقه، اصول، حدیث و ریاضیات نوشت، به سال ۸۲۴ ه. عهده دار منصب قضاوت شد، در ۱۷ شعبان ۸۲۶ ه. درگذشت(۵۱۲).
سخاوی و ابن فهد در شرح حالش از کتابی به نام طرق احادیث المهدی در شماره تألیفاتش نام برده اند(۵۱۳).
۱۵. جلال الدین، عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی (۹۱۱ ه.)
سیوطی از مفسران، مورّخان، محدثان، متکلّمان، تراجم نگاران و ادیبان با برکتی است که آثار ماندگار فراوانی در رشته های مختلف از خود به یادگار نهاده، در حوزه مهدویت نیز آثار ارزشمندی نوشته که سرآمد آنها: العرف الوردی فی اخبار المهدی می باشد.
سیوطی کتاب الاربعون حدیثا فی المهدی ابونعیم را تلخیص کرده، در حدود ۲۲۵ حدیث بر آن افزوده، کتاب گرانسنگی را در حوزه مهدویت به یادگار نهاده است(۵۱۴).
کتاب دیگری از سیوطی در حوزه مهدویت به نام ظهور المهدی در دست می باشد(۵۱۵).
۱۶. شهاب الدین، احمد بن محمد بن علی بن حجر هیتمی شافعی (۹۰۹ _ ۹۷۴ ه.)
ابن حجر در محله «ابوالهیتم» مصر متولد شده، در الأزهر تحصیل کرده، در مکه معظمه درگذشته و لذا به هیتمی و مکّی نیز شناخته می شود.
وی کتاب ارزشمندی در حوزه مهدویت تألیف کرده و آن را: القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نام نهاده است.
او در مقدمه به تواتر احادیث حضرت مهدی تصریح کرده، ۶۳ حدیث از پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ۳۹ حدیث از اصحاب و ۵۶ حدیث از تابیعن روایت کرده است(۵۱۶).
این کتاب مکرر به چاپ رسیده و نسخه های خطی فراوان در کتابخانه های عمومی جهان دارد(۵۱۷).
این کتاب به ترکی استانبولی نیز ترجمه شده است(۵۱۸).
ابن حجر در کتاب الصّواعق المحرقه و الفتاوی الحدیثیه نیز احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را آورده است(۵۱۹).
۱۷. شمس الدین محمد بن محمد بن عبد الرحمن بن علی عقیلی خلوتی شافعی (۱۰۰۱ ه.)
او کتاب مستقلی در حوزه مهدویت نوشته و آن را النجم الثاقب فی بیان ان المهدی من اولاد ابیطالب نامیده است.
او در این کتاب با احادیث مورد اعتماد و استناد اثبات کرده که موعود از عترت پیامبر، از نسل فاطمه و از صلب امیرمؤمنان (علیهم السلام) می باشد(۵۲۰).
۱۸. زین الدین، محمد، عبد الرؤف بن تاج العارفین بن علی بن زین العابدین حدادی مناوی شافعی (۹۵۲ _ ۱۰۳۱ ه.)
مناوی در شرح خود بر الجامع الصغیر سیوطی، احادیث موعود را گردآورده، بررسی سندی کرده، از سخنان عرفا و علمای حروفیه بهره جسته، از حضرت مهدی به عنوان: ابوالحق، ابوالأخیار، حبیب العشاق و... نام برده، بر معاندان پاسخ گفته است(۵۲۱).
۱۹. رضی الدین بن عبد الرحمن بن احمد بن محمد بن حجر هیتمی مصری شافعی (۱۰۱۰ _ ۱۰۷۱ ه.)
رضی الدین نواده ابن حجر هیتمی است که کتاب جدش را تلخیص کرده و آن را مختصر القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نام نهاده است(۵۲۲).
۲۰. جعفر بن حسن بن عبد الکریم بن محمد بن عبد الرسول برزنجی شافعی (۱۱۷۹ ه.)
مفتی شافعیان در مدینه «برزنجی» کتاب مستقلی در حوزه مهدویت نوشته و آن را روض وردی فی اخبار المهدی نام نهاده است(۵۲۳).
نسخه ای از این کتاب در کتابخانه صاحب عبقات در لکهنو هند موجود است.
۲۱. ابوالعرفان، محمد بن علی صبان مصری شافعی (۱۲۰۶ ه.)
ابن صبان در کتاب اسعاف الراغبین به تفصیل احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را آورده و به صراحت اعلام کرده که آن حضرت در شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. متولد شده و همچنان در قید حیات است، تا با حضرت عیسی (علیه السلام) اجتماع نماید(۵۲۴).
۲۲. احمد بن عبد اللطیف بربیر دمیاطی شافعی (۱۲۲۸ ه.)
دمیاطی دو کتاب در حوزه مهدویت نوشته، یکی را رساله فی تحقیق ظهور المهدی(۵۲۵) و دیگری را رساله فی المهدی نام نهاده است(۵۲۶).
۲۳. شهاب الدین، احمد بن احمد بن اسماعیل حلوانی شافعی (۱۳۰۸ ه.)
چکامه ای نغز و پرمغز حلوانی شافعی پیرامون یوسف زهرا سروده و آن را: القطر الشهدی فی اوصاف المهدی نام نهاده است.
این چکامه همراه با شرح آن و به پیوست «فتح رب الارباب» در بولاق، سپس قاهره به چاپ رسیده است(۵۲۷).
۲۴. محمد بن محمد بن الیاس بلبیسی مصری (بعد از ۱۳۰۸ ه.)
بلبیسی، چکامه یاد شده دمیاطی را شرح کرده و آن را العطر الوردی فی شرح القطر الشهدی فی اوصاف المهدی نام نهاده است(۵۲۸).
این شرح به پیوست متن در سال فوت مؤلف (۱۳۰۸ ه.) در بولاق به چاپ رسیده، تاریخ فوت شارح به دست نیامده(۵۲۹).
۲۵. ابوالفیض، احمد بن محمد بن صدیق حسنی غماری شافعی (۱۳۸۰ ه.)
غماری کتاب استدلالی پر محتوایی در اثبات تواتر احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف کرده، اشتباهات ابن خلدون را رد کرده و آن را: ابراز الوهم المکنون من کلام ابن خلدون نام نهاده است(۵۳۰).
۲۶. ابوالفضل، عبد الله بن محمد بن صدیق حسنی غماری شافعی (۱۳۲۸ _ ۱۴۱۳ه.)
ابوالفضل غماری برادر ابوالفیض غماری است که در بالا یاد شد، او نیز در حوزه مهدویت تلاش فراوان نموده، کتاب مستقلی به نام المهدی المنتظر تألیف کرده، تواتر احادیث حضرت مهدی را اثبات کرده، در حدود یکصد حدیث در این رابطه ذکر نموده، بر مخالفانْ پاسخ های علمی داده است(۵۳۱).
غماری علاوه بر مهدی منتظر کتاب های دیگری نیز در این رابطه نوشته است که از آن جمله است.
۱. اقامه البرهان علی نزول عیسی فی آخرالزمان
۲. عقیده اهل الاسلام فی نزول عیسی (علیه السلام)
۳. حسن البیان فی لیله النصف من شعبان(۵۳۲).
این بود شماری از فرهیختگان شافعیان، که در پشت سر پیشوای فرهیخته شان حرکت کرده، در هر بُعدی از ابعاد مربوط به اهل بیت، از جمله حوزه مهدویت تلاش های طاقت فرسا نموده، آثار پربار و ماندگار از خود به یادگار نهادند.
موعودباوری در میان حنبلیان:
ابوعبد الله، احمد بن محمد بن حنبل هلال شیبانی (۱۶۴ _ ۲۴۱ ه.) پیشوای حنابله، بعد از امام شافعی بیش از دیگر پیشوایان اهل سنت به خاندان عصمت و طهارت اظهار ارادت می ورزید و به محبّت آنها اشتهار یافته و در این رابطه مشکلاتی را تجربه کرده است(۵۳۳).
در مطالعه شرح حال احمد حنبل نشانه این عشق و ارادت، به روشنی دیده می شود، از جمله:
۱. احمد حنبل به آنچه در فضائل الصحابه از مناقب امیرالمومنین (علیه السلام) آورده، بسنده نکرده، شرح حال مستقلی به نام: فضائل علی (علیه السلام) در مناقب آن حضرت، علیرغم آن جوّ خطرناک و اختناق شدید زمانش تألیف کرده است(۵۳۴).
۲. وی در این کتاب ۳۶۹ حدیث با سلسله اسنادش در فضائل و مناقب امیرمؤمنان (علیه السلام) روایت کرده است(۵۳۵).
۳. در کتاب المسند تعداد ۸۱۹ حدیث از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) روایت کرده است(۵۳۶)، در حالی که از مجموع سه خلیفه پیشین ۵۶۱ حدیث نقل کرده است(۵۳۷).
۴. وی با صراحت علی (علیه السلام) را بر همه اصحاب برتری می دهد و می گوید:
اُوتِی عَلِیٌّ مِنَ الْفَضَائِلِ مَا لَمْ یُؤْتَ اَحَدٌ مِنَ الصَّحَابَهِ(۵۳۸)؛
به علی (علیه السلام) آنقدر فضائل داده شده، که به احدی از اصحاب داده نشده است.
آنگاه از ابن مسعود نقل می کند که می گفت:
کُنَّا نَتَحَدَّثُ اَنَّ اَفْضَلَ اَهْلِ الْمَدینَهِ عَلی بْنَ اَبی طَالِب(۵۳۹)؛
ما همواره گفتگو می کردیم که برترین اهل مدینه علی بن ابیطالب (علیه السلام) می باشد.
۵. در مورد حدیث معروف:
مَنْ حَفِظَ عَلی اُمَّتِی اَرْبَعِینَ حَدیثا... بَعَثَهُ الله یَوْمَ الْقِیَامَهِ فَقیها عَالِما(۵۴۰)؛
هر کس برای امت من چهل حدیث از احادیثی که مورد نیاز آنها در امور دینی باشد، محافظت نماید، خداوند او را در روز قیامت فقیه و عالم محشور می کند.
شافعی و احمد حنبل گفته اند:
هر کس چهل حدیث از احادیث حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) که در مناقب أئمه طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین باشد، محافظت نماید، در روز قیامت از فقیهان و عالمان محشور می شود(۵۴۱).
۶. اینگونه تظاهر احمد بن حنبل به محبت اهل بیت موجب شده بود که سادات بنی هاشم همواره به خانه اش رفت و آمد می کردند و در لحظات واپسین او، هنگامی که فرستاده والی آمد و اجازه خواست که والی به عیادتش بیاید عذر خواست و اجازه نداد، ولی در آن هنگام جمعی از بنی هاشم آمدند و از او عیادت کردند، پیرامونش نشستند و بر احوالش گریه ها سر دادند، در آن هنگام گروهی از قضات به عیادتش آمدند، به آنها نیز اجازه ورود نداد(۵۴۲).
۷. به متوکل گزارش داند که احمد حنبل یک سید علوی را مخفی کرده تا با وی بیعت کند و از مردم برای او بیعت بگیرد.
احمد این تهمت را رد کرد، آنها قبول نکردند و گفتند: باید سوگند یاد کند. او ناگزیر شد سه بار به طلاق سوگند یاد کند. در عین حال به خانه اش ریختند و خانه اش را تفتیش کردند، حتی صندوق های کتاب و لباس های زنانه را نیز بازرسی کردند ولی چیزی نیافتند(۵۴۳).
هنگامی که بی اساس بودن این تهمت روشن شد، او را به پرستش مانی متهم کردند و قاضی بغداد بر این تهمت سوگند یاد کرد و به آن شهادت داد(۵۴۴).
۸. احمد حنبل در کتاب مسند خود احادیث فراوانی پیرامون موعود، سیرت و صورت مهدی موعود، نزول حضرت عیسی، راز غیبت، ظهور موفور السّرور و ویژگی های روزگار ظهور به تفصیل آورده است.
گستره احادیث موعود در مسند احمد به قدری گسترده بود که یکی از فضلای حوزه علمیه قم آنها را در کتاب مستقلی گردآوری کرده، آن را احادیث المهدی من مسند احمد بن حنبل نام نهاده است(۵۴۵).
قرار گرفتن احمد حنبل در حومه مغناطیسی اهل بیت موجب شد که او به هیچ وجه به هیئت حاکمه وقعی نگذارد، از زندان و شکنجه نهراسد، هیچ ستمی را قبول نکند، هیچ هدیه ای را نپذیرد.
رئیس شرطه معتصم به صراحت می گوید: ما در نظر احمد هیچ ارزشی نداشتیم، او به ما همانند یک مگس می نگریست(۵۴۶).
به او آنقدر شلاق می زدند که از هوش می رفت، ولی هرگز به خواسته های هیئت حاکمه وقعی نمی نهاد(۵۴۷).
او در رمضان ۲۲۰ ه. دستگیر شد، در حالی که پاهایش در زنجیر بود، از بغداد تا انبار بردند، با دهان روزه ۱۵۰ ضربه شلاق زدند، او هرگز در اعتقاد خود سست و متزلزل نشد.
روزی معتصم که ناظر شلاق خوردن احمد بود به قاضی خود «ابن ابی دُواد» گفت: در حق این مرد خیلی مرتکب گناه شدی. وی گفت: نه، به خدا قسم او کافر است، او از چندین جهت به خدا شرک ورزیده است(۵۴۸).
او با این همه مشکلات، خطرات، اختناق، اتهام، شکنجه و زندان، کتاب المسند را به عنوان گسترده ترین کتاب پایه و مرجع حدیثی به رشته تحریر درآورد و از خود به یادگار نهاد.
مسند احمد شامل: ۲۷۷۱۸ حدیث می باشد، که ۱۳۶ حدیث از آنها در رابطه با کعبه مقصود، قبله موعود، مصلح جهانی، موعود آسمانی، حضرت بقیه الله ارواحنا فداه می باشد.
گروهی از فرهیختگان حنبلی، راه پیشوای خود را در پیش گرفتند، از سرزنش، سرزنش کنندگان نهراسیدند و کتاب های مستقلی در رابطه با موعود تألیف کردند و یا در کتاب های خود فصلی را به احادیث حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) اختصاص دادند، که از آن جمله است:
۱. شمس الدین، ابوعبد الله، محمد بن ابی بکر حنبلی دمشقی، ابن قیم جوزیه (۶۹۱ _ ۷۵۱ ه.)
ابن قیم جوزیه، شخصیت برجسته علمای حنبلی و از پایه گذاران مکتب وهابی، علاوه بر کتاب مستقلی که به نام کتاب المهدی پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) نوشته(۵۴۹)، در کتاب ارزشمند المنار المنیف به تواتر احادیث مهدویت تأکید کرده، ۱۸ حدیث در این رابطه نقل کرده، بر نزول حضرت عیسی (علیه السلام) و به اقتدا کردنش به حضرت مهدی (علیه السلام) تصریح نموده است(۵۵۰).
۲. بدرالدین، حسن بن محمد بن صالح نابلسی حنبلی (۷۷۲ ه.)
ابن حجر عسقلانی در شرح حال او می نویسد: کتابی به خط او دیدم که آن را پیرامون اخبار مهدی (عجّل الله فرجه) که در آخرالزمان ظهور می کند، گردآوری کرده بود و برای آن تلاش فراوان کرده بود(۵۵۱).
سپس می افزاید: دامادش فخرالدین عمر انباری با من دوست بود، او به من گفت که نابلسی خصوصی به وی گفته بود که: علی (علیه السلام) در میان اصحاب از همه افضل بود(۵۵۲).
بسیار شایان دقت است که پرورش یافتگان مکتبِ پیکارگرِ خستگی ناپذیری چون احمد حنبل، باید افضلیت علی (علیه السلام) را برای دامادش به طور خصوصی بگوید!!، از ترس متولیان خلافت اسلامی و ریزه خواران سفره امیرالمؤمنین (علیه السلام)(۵۵۳)!
۳. مرعی بن یوسف بن ابی بکر بن احمد کرمی مقدسی حنبلی (۱۰۳۳ ه.)
این پیرو راستین مکتب احمد، کتاب گرانسنگ مستقلی در حوزه مهدویت تألیف کرده، که آن را فوائد فرائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر نام نهاده، بیش از ۲۰۰ حدیث پیرامون سیرت، صفت، نشانه های ظهور، فتنه های پیش از ظهور، نزول عیسی و دیگر مسائل مربوطه نقل کرده است(۵۵۴).
مقدسی همچنین کتاب دیگری در این رابطه به نام ارشاد ذوی الافهام لنزول عیسی تألیف کرده است(۵۵۵).
۴. شمس الدین، محمد بن احمد بن سالم سفارینی حنبلی نابلسی (۱۱۱۴ _ ۱۱۸۸ ه.)
سفارینی عقاید اهل سنت و جماعت را در چکامه یا به نظم درآورده و آن را الدره المضیه فی عقد اهل الفرق المرضیه نام نهاده است(۵۵۶).
سفارینی در این اشعار نغز و پر مغز در ضمن شمارش «اشراط الساعه» می گوید:
منها الامام الخاتم الفصیح * * * محمد المهدی والمسیح
یکی دیگر از اشراط الساعه، امامی است که خاتم امامان است، زبان فصیح و رسایی دارد، نام شریفش محمّد، لقب گرامی اش مهدی است و یکی دیگر از آنها نزول حضرت مسیح (علیه السلام) است.
این چکامه سفارینی که سرلوحه نامه اعمالش می باشد، توسط نواده اش: «سیدمحمد بن عمر بن عبد الغنی بن محمد بن محمد غزی» مفتی دیار شام و متوفّای ۱۱۷۷ ه. شرح شده به: «الکواکل الدّریه فی شرح الدریه المضیه» موسوم گشته است(۵۵۷).
سفارینی شخصا این چکامه را شرح کرده و آن را لوائح الأنوار البهیه و سواطع الأسرار الالهیه نام نهاده است.
سفارینی در شرح بیت یاد شده، احادیث فراوانی پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) روایت کرده، بر تواتر احادیث مهدی تأکید کرده، بر وجوب اعتقاد به خروج مهدی (علیه السلام) فتوا داده است(۵۵۸).
موعودباوری و مهدویت در میان شیعیان اثناعشریه، اسماعیلیه و زیدیه:
گلواژه شیعه:
شیعه در لغت به معنای: یار، یاور، تابع و پیرو می باشد. مقدّمِ اهل لغت خلیل بن احمد گوید:
الشیعه قومٌ یتشیعون، أی: یَهْوُونَ أهواءَ قوم و یُتابعونهم.
شیعهُ الرّجلِ: أصحابُهُ و أتباعُهُ.
کلُّ قوم إجتمعوُا علی أمر فهم شیعهٌ(۵۵۹).
به گروهی که خواسته های قومی را می خواهند و از آنها پیروی می کنند «شیعه» می گویند.
شیعه یک فرد، یاران و پیروان اوست. هر قومی که بر یک موضوع اتفاق کنند، شیعه می باشند.
ابن فارس در این رابطه گوید:
برای واژه «شیع» دو ریشه هست:
۱. همیاری و هم پیوستگی
۲. نشر و انتشار
در پایان گوید:
الشیعه: الأعوان و الأنصار(۵۶۰)؛
شیعه به معنای یار و یاور می باشد.
واژه شیعه ریشه قرآنی دارد، خداوند منّان در مورد حضرت ابراهیم خلیل الرّحمان می فرماید:
﴿وَ اِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لابْرَاهیمُ﴾ (صافات: ۸۳).
یکی از شیعیان او به راستی ابراهیم می باشد.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر این آیه شریفه، در پایان یک حدیث طولانی فرمود:
حضرت ابراهیم از خداوند خواست که او را از شیعیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار دهد، خداوند نیز در کتابش خبر داد که به راستی ابراهیم از شیعیان اوست(۵۶۱).
ابن خلدون در این رابطه می گوید:
شیعه در لغت به معنای یاران و پیروان می باشد، امّا در عرف فقیهان و متکلّمان از پیشینیان و پسینیان به پیروان حضرت علی و فرزندان او گفته می شود(۵۶۲).
ابومحمد حسن بن موسی نوبختی، پیشتاز متکلّمان پیش از سده سوم و پس از آن(۵۶۳)، در این رابطه می فرماید:
«شیعه» گروه علی بن ابیطالب (علیه السلام) است که در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و پس از آن به نام «شیعه علی» (علیه السلام) نامیده می شدند، با دلبستگی کامل به علی (علیه السلام)، انقطاع به او و اعتقاد به امامت او مشهور بودند.
از آن جمله است: مقداد بن اسود، سلمان فارسی، ابوذر _ جندب بن جناده _ غفاری، عمّار یاسر و کسانی که مودت علی (علیه السلام) را دارا بودند. آنها نخستین کسانی بودند که در میان این امت به نام «شیعه» شناخته شدند(۵۶۴).
واژه «شیعه» در سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله):
گلواژه «شیعه» در صدها حدیث درباره شیعیان مولای متقیان امیرالمؤمنین (علیه السلام) به کار رفته، که عمادالدین طبری ۵۸۹ حدیث از آنها را در کتابی گرد آورده، آن را بشاره المصطفی لشیعه المرتضی نام نهاده است.
ما در اینجا به نقل چند حدیث از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در این رابطه از منابع اهل تسنّن تبرک می جوییم:
۱. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در فرازی از خطبه ای فرمود: هر کس ما را دشمن بدارد، خداوند او را یهودی محشور نماید... در پایان فرمود:
مُثِّلَ لی اُمَّتِی فی الطینَ فَمَرَّ بی أَصْحابُ الرَّایَاتِ، فَاسْتَغْفَرْتُ لِعَلیٍّ وَ شیعَتِهِ(۵۶۵)؛
امّت من در عالمِ طینت بر من مجسّم شدند، صاحبان پرچمها بر من گذشتند، من فقط برای علی و شیعیان او استغفار نمودم.
۲. و در حدیث دیگری فرمود:
أنْتَ وَ شیعَتُکَ فی الجَنَّهِ(۵۶۶)؛
تو و شیعیانت در بهشت هستید.
۳. و در حدیث دیگری فرمود:
یَا عَلی أنتَ وَ اَصْحَابُکَ فی الجَنَّه، اَنْتَ وَ شیعَتُکَ فی الجَنَّهِ(۵۶۷)؛
ای علی! تو و یارانت در بهشت هستید، تو و شیعیانت در بهشت هستید.
۴. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: هفتاد هزار نفر از امت من بدون حساب وارد بهشت می شوند. آنگاه به سوی علی (علیه السلام) رو کرد و فرمود:
هُمْ شیعَتُکَ وَ اَنْتَ اِمَامُهُمْ(۵۶۸)؛
آنها شیعیان تو هستند و تو امام آنها می باشی.
۵. در حدیث دیگری فرمود: چون روز رستاخیز فرا رسد، علی بن ابیطالب (علیه السلام) را با هفت نام: صدیق، رهبر، عبادتگر، هدایت گر، هدایت شده، جوانمرد و بلند مرتبه، ندا می کنند و می گوید:
مُرَّ اَنْتَ وَ شیعَتُکَ اِلی الجَنَّهِ بِغیرِ حِسَاب(۵۶۹)؛
ای علی! تو و شیعیانت بدون حساب به سوی بهشت رهسپار شوید.
۶. و در حدیث دیگری فرمود:
یَا عَلی! اِنَّ اللهقَدْ غَفَرَ لَکَ وَ لِذُریتِکَ وَ لِوُلدِکَ وَ لاهْلِکَ وَ شیعَتِکَ وَ لِمُحِبِّی شیعَتِکَ(۵۷۰)؛
ای علی! خداوند، ترا، ذریه ات را، فرزندانت را، خاندانت را، شیعیانت را و دوستداران شیعیانت را آمرزید.
۷. و در حدیث دیگری فرمود:
اِذَا کَانَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ دُعِی النَّاسُ بِاَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ اُمَّهَاتِهِمْ، اِلاَّ هَذَا یعنی: علیا وَ شیعَتُهُ، فَاِنَّهُمْ یُدْعَوْنَ بِاَسْمَائِهِمْ وَ اَسْمَاءِ آبَائِهِمْ لِصَحَّهِ وِلاَدَتِهِمْ(۵۷۱)؛
چون رستاخیز به پا شود، همه مردمان با نام خود و نام مادرانشان خوانده می شوند، به جز این (یعنی علی (علیه السلام)) و شیعیانش، که آنها با نام خود و نام پدرانشان خوانده می شوند به جهت طیب مولدشان.
۸. در ضمن یک حدیث طولانی آمده است که چون علی (علیه السلام) وارد شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: برادرم آمد، آنگاه با دست خود کعبه را لمس کرد و فرمود:
وَ الَّذِی نَفْسی بیدِهِ، اِنَّ هَذَا وَ شیعَتَهُ هُمُ الْفَائِزُونَ یَوْمَ الْقِیَامِهِ(۵۷۲)؛
سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، این علی (علیه السلام) و شیعیانش در روز قیامت رستگارانند.
۹. و در حدیث دیگری خطاب به علی (علیه السلام) فرمود:
اَنْتَ اَوَّلُ دَاخِلِ الْجَنَّهِ مِنْ اُمَّتِی، وَ اِنَّ شیعَتَکَ عَلی مَنَابِرَ مِنْ نُور مَسْرُورُونَ مُبیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلی، اَشْفَعُ لَهُمْ، فیکُونُونَ غَدا فی الْجَنَّهِ جِیرَانِی(۵۷۳)؛
تو در میان امت من نخستین کسی هستی که وارد بهشت می شوی، و شیعیان تو بر فراز منبرهایی از نور قرار می گیرند، در حالی که شادمان و سپیدچهرگان هستند در اطراف من، من برای آنها شفاعت می کنم، آنها فردا در بهشت همسایگان من هستند.
۱۰. هنگامی که آیه شریفه: ﴿اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اُولئِکَ هُمْ خَیْرُ البِریهِ﴾ (بیّنه: ۷) به راستی آنانکه ایمان آورده، عمل شایسته انجام دادند، آنها بهترین مردمان هستند نازل شد، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
هُوَ أنْتَ وَ شیعَتُکَ، تَأْتِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ أنْتَ وَ هُمْ رَاضینَ مَرْضیینَ، وَ یَأْتِی اَعْدَاؤکَ غِضابا مُقْمَحینَ(۵۷۴)؛
منظور از خیر البریه تو و شیعیان تو می باشد، تو و شیعیانت در روز قیامت شاداب و شادمان می آیید، ولی دشمنانت خشمناک و لگام بر دهان می آیند.
اینها نمی از یم، قطره ای از دریا، اندکی از بسیار روایات وارده از رسول گرامی اسلام در منابع اهل سنت بود، که در آنها از پیروان علی بن ابیطالب (علیه السلام) به عنوانِ «شیعه» یاد شده است.
ابن خلدون پس از آنکه به صراحت اعلام می کند که در عرف فقیهان و متکلمان، از پیشینیان و پسینیان، واژه «شیعه» به پیروان حضرت علی و فرزندان آن حضرت اطلاق می شود، عقیده شیعیان را در مورد امامت چنین تشریح می کند:
همه شیعیان در این عقیده متفق القول هستند که امامت از آن مصالح عامه نیست که تصمیم گیری در مورد آن به امت موکول باشد و متولی منصب امامت با تعیین مردم معیّن شود، بلکه امامت رکن دین و پایه ایمان است. بر پیامبر روا نیست که آن را فرو گذارد و یا به امت موکول نماید، بلکه باید امام را معین کند و امام باید از گناهان صغیره و کبیره معصوم باشد و علی (علیه السلام) همان کس می باشد که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را تعیین کرده است(۵۷۵).
ما در نخستین فصل کتاب با دلایل روشن ضرورت وجود امام، ضرورت عصمت امام، لزوم نصّ بر امام و لزوم افضلیت امام را براساس آیات قرآن، دلایل عقلی و احادیث معصومین (علیهم السلام) بیان کردیم، در اینجا اشاره ای کوتاه به شمار امامان در احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می نماییم:
دوازده امام در کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله):
۱. بخاری با سلسله اسنادش از جابر بن سمره روایت کرده که گفت: از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود:
یَکُونُ اِثْنا عَشَرَ اَمیرا؛ دوازده امیر خواهد بود.
آنگاه جمله ای فرمودند که آن را نشنیدم، از پدرم پرسیدم، گفت که آن حضرت فرمود:
کُلُّهُمْ مِنْ قُریش(۵۷۶)؛
همه آنها از قریش می باشند.
۲. مسلم با سلسله اسنادش روایت کرده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود:
لا یَزالُ هذَا الدینُ عَزیزا مَنیعا اِلی اِثْنی عَشَرَ خَلیفَهً؛
این دین تا دوازده خلیفه عزیز و استوار است.
جابر گوید: آنگاه مطلبی فرمود که سر و صدای مردم مانع شد که بشنوم، از پدرم پرسیدم، گفت که فرمود:
کُلُّهُمْ مِنْ قُریش(۵۷۷)؛
همه آنها از قریش خواهند بود.
۳. احمد حنبل نیز همین مضمون را از ده ها طریق روایت کرده است(۵۷۸).
۴. طبرانی نیز این مضمون را از ده ها طریق روایت کرده است(۵۷۹).
۵. شیرویه نیز همین متن را روایت کرده است(۵۸۰).
روی این بیان در احادیث فراوان به سند صحیح از رسول عالمیان روایت شده که شمار خلفا دوازده تن می باشد(۵۸۱) و اینک اشاره ای کوتاه به اسامی آنان:
اسامی مقدسه امامان در گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله):
نام نامی و یاد گرامی امامان شیعه در ده ها حدیث معتبر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده(۵۸۲) و کتب مستقلی در این رابطه توسط بزرگان اهل سنت به رشته تحریر در آمده که به دو نمونه از آنها اشاره می کنیم:
۱. سید بن طاووس متوفّای ۶۶۴ ه. می نویسد: کتابی دیدم از تألیفات بزرگان چهارگانه که اسم آن تاریخ اهل البیت من آل الرسول بود. این کتاب درباره اسامی امامان دوازده گانه از آل محمّد (صلی الله علیه و آله) به روایت نصر بن جهضمی(۵۸۳) بود(۵۸۴).
۲. سید بن طاووس گوید: کتاب دیگری دیدم از علمای اهل تسنّن، که نام آن تاریخ موالید و وفیات اهل البیت و أین دفنوا بود، که به روایت «ابن خشّاب نحوی حنبلی»(۵۸۵) در رابطه با اسامی دوازده امام از آل محمد (صلی الله علیه و آله) بود(۵۸۶).
ابوالقاسم علی بن محمد خزاز قمی از علمای قرن چهارم هجری کتاب گرانسنگی در این رابطه تألیف کرده و آن را کفایه الأثر فی النّص علی الأئمه الاثنی عشر نام نهاده است(۵۸۷).
آیت الله صافی از مراجع تقلید نیز جلد اول کتاب منتخب الأثر را به این موضوع اختصاص داده، ۳۱۰ حدیث در این رابطه نقل فرموده است(۵۸۸).
اخیرا یکی از علمای لبنان استاد محمود قانصوه عاملی نیز کتاب ارزشمندی در این رابطه تألیف کرده و آن را الحجه علی البشر فی النَّصّ علی الأئمه الاثنی عشر نام نهاده است(۵۸۹).
اگر بخواهیم به شماری از این احادیث بپردازیم، از موضوع کتاب خارج می شویم، فقط اشاره می کنیم که شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد جوینی، متوفّای ۷۳۰ ه. با سلسله اسنادش از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
اَنَا سیدُ الْمُرْسَلینَ وَ عَلی بْنُ اَبی طَالِب سیدُ الْوَصیینَ، وَ اِنَّ اَوْصیائِی بَعْدی اِثْنَا عَشَرَ، اَوَّلُهُمْ عَلی بْنُ اَبی طَالِب، وَ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ(۵۹۰)؛
من سرور پیامبران و علی بن ابیطالب سرور اوصیا می باشد، اوصیای من پس از من دوازده تن می باشند، نخستین آنها علی بن ابیطالب و آخرین آنان قائم می باشد.
آنگاه در ضمن یک حدیث طولانی اسامی یکایک دوازده امام را از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در پاسخ نعثل یهودی، از امیرمؤمنان تا حجه بن الحسن المهدی (علیه السلام) نقل کرده و در پایان قصیده نعثل را در جایگاه امامان آورده که در یکی از ابیات آن می گوید:
آخرهم یَشفی الظَّمَا * * * و هو الامامُ المنتظَرُ
آخرین آنها تشنگان را سیراب می کند و او همان امام منتظَر می باشد(۵۹۱).
حافظ سلیمان بن ابراهیم حنفی قندوزی، شیخ الاسلام سلاطین عثمانی در تطبیق احادیث اثناعشر بر امامان اهل بیت تحقیق جالبی دارد که ترجمه آن از نظر خوانندگان گرامی می گذرد:
احادیث دالّ بر اینکه جانشینان پیامبر (صلی الله علیه و آله) دوازده تن می باشند، با طُرُق مختلف روایت شده و مشهور است، با گذشت زمان معلوم شده که مراد آن حضرت از این حدیث همان دوازده امام از اهل بیت او می باشند، زیرا این حدیث با دیگران قابل انطباق نمی باشد، اما خلفا از اصحاب کمتر از دوازده بودند، اما پادشاهان اموی بیشتر از دوازده بودند و به شدت ظالم و ستمگر بودند، به جز عمر بن عبد العزیز، و از بنی هاشم نبودند، زیرا پیامبر فرموده بود: «کلهم من بنی هاشم»...
و قابل انطباق با سلاطین بنی العباس نمی باشد، زیرا شمار آنها نیز بیش از دوازده بود، و آیه مودت و حدیث کسا را کمتر رعایت می کردند، و لذا باید این روایات را به امامان اهل بیت منطبق بدانیم که اعلم اهل زمان، بزرگوارترین، پارساترین، با تقواترین، با شرف ترین، با فضیلت ترین و گرامیترین مردمان در نزد خداوند بودند و دانش آنها متصل به دانش جدّ بزرگوارشان بود، از طریق وراثت و لدنی، که اهل دانش و تحقیق، همچنین ارباب کشف و شهود اینگونه شناخته اند.
حدیث ثقلین و احادیث فراوان دیگر نیز مؤیّد این معنی می باشد که منظور از احادیث امامان دوازده گانه همان امامان اهل بیت می باشند(۵۹۲).
پس از تقدیم این مقدمه کوتاه به بیان موعودباوری از دیدگاه شیعیان زیدی، اسماعیلی و اثناعشری می پردازیم.
* * *
موعودباوری در میان شیعیان اثناعشری:
پیروان امامان معصوم از خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به جهت پیروی از امامان: «شیعه» و به مناسبت اعتقاد به امامت: «امامیه» و به سبب اعتقاد به دوازده امام: «اثنا عشریه» نامیده می شوند.
به طوری که قبلا اشاره شد در بیش از ۳۰۰ حدیث شمار امامان و نام شریف آنان از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به صراحت آمده است(۵۹۳).
یکی از این احادیث، حدیث معروف «لوح» است که آن را خداوند منان به خاتم پیامبران اعطا فرموده، پیامبر اکرم نیز آن را به تنها یادگارش حضرت زهرا (علیها السلام) اهدا فرموده و متن آن در مجامع حدیثی آمده است(۵۹۴).
ویژگی های حضرت مهدی (عجّل الله فرجه) از دیدگاه شیعیان اثناعشری را به طور فشرده در چند بخش می آوریم:
۱. نسب والا:
در ۴۰۷ حدیث تصریح شده که حضرت مهدی (علیه السلام) از عترت پیامبر (صلی الله علیه و آله) می باشد.
در ۲۲۵ حدیث بیان شده که از نسل امیرمؤمنان (علیه السلام) است.
در ۲۰۲ حدیث آمده است که از تبار حضرت فاطمه (علیها السلام) می باشد.
در ۲۰۸ حدیث تأکید شده که از فرزندان سالار شهیدان (علیه السلام) است.
در ۱۶۰ حدیث آمده است که نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) می باشد.
در ۱۹۷ حدیث بیان شده که از نسل امام سجاد (علیه السلام) است.
در ۱۲۱ حدیث بیان شده که از تبار امام باقر (علیه السلام) است.
در ۱۲۰ حدیث تصریح شده که از فرزندان امام صادق (علیه السلام) می باشد.
در ۱۲۱ حدیث از اولاد امام کاظم (علیه السلام) معرفی شده است.
در ۱۱۱ حدیث تصریح شده که چهارمین فرزند امام رضا (علیه السلام) است.
در ۱۰۹ حدیث از نسل امام جواد (علیه السلام) شناسانده شده.
در ۱۰۷ حدیث آمده که از تبار امام هادی (علیه السلام) است.
در ۱۰۷ حدیث تصریح شده که فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است(۵۹۵).
۲. مادر والاگهر آن حضرت:
مادر گرامی حضرت مهدی (علیه السلام) «ملیکه» دخت یشوعا، پسر قیصر روم، از تبار شمعون صفا، مشهور به «پطرس»، وصی حضرت عیسی (علیه السلام) می باشد(۵۹۶).
ملیکه پس از انتقال به دودمان امامت به «نرجس»، «سوسن»، «سبیکه»، «ریحانه»، «صقیل» و نام های دیگر شهرت یافت(۵۹۷).
سرگذشت نرجس خاتون و انتقال او از کاخ قیصر به خاندان پیامبر در منابع حدیثی به تفصیل آمده است(۵۹۸).
امام صادق (علیه السلام) از حضرت نرجس خاتون به عنوانِ «سیده الاماء»؛ «بانوی کنیزان» یاد نموده است(۵۹۹).
امام هشتم نیز به عنوانِ «سیده الاماء» تعبیر کرده است(۶۰۰).
هنگامی که از امام حسن عسکری (علیه السلام) پرسیدند: مادرِ حجت خدا چه کسی خواهد بود؟ فرمود:
مِنْ اِبْنَهِ اِبْنِ قَیْصَر مَلِکِ الرُّومِ(۶۰۱)؛
او فرزند دخترِ پسر قیصر، نواده پادشاه روم می باشد.
نگارنده پس از تلاش فراوان، از بررسی نکات تاریخی به این نتیجه رسید که یشوعا پسرِ «تئوفیل» سی و پنجمین امپراطوری روم می باشد.
از تئوفیل (۸۲۹ _ ۸۴۲ م.) به عنوان پادشاهی مدیر، مدبر، مصلح، بت شکن و آبادگر یاد شده است(۶۰۲).
تئوفیل در سال ۲۱۷ ه. با مأمون(۶۰۳) و در سال ۲۲۳ ه. با معتصم درگیر شد(۶۰۴).
۳. نام نامی و یاد گرامی آن حضرت:
در ۵۴ حدیث از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) این مضمون رسیده که:
«اَلْمَهْدی مِنْ وُلْدی، اِسْمُهُ اِسْمی وَ کُنیتُهُ کُنیتِی»(۶۰۵).
مهدی از فرزندان منست، نام او نام من و کنیه اش کنیه منست.
در شماری از احادیث از جمله حدیث لوح نام مقدس آن حضرت به صراحت آمده که به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
۱. جابر بن عبد الله انصاری متن حدیث لوح را که در دست حضرت فاطمه (علیها السلام) دیده بود به محضر امام باقر (علیه السلام) نقل می کند و در آخرین فراز می گوید:
اَبُوالْقَاسِمِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ، هُوَ حُجَّهُ اللهِ الْقَائِمُ، اُمُّهُ جَاریهٌ، اِسْمُهَا نَرْجِسُ(۶۰۶)؛
ابوالقاسم محمد بن حسن، حجّت خدا و قائم به امر خدا می باشد، که مادرش کنیزی است به نام نرجس.
۲. در کافی شریف پس از یاد امام حسن عسکری (علیه السلام) چنین آمده:
و اُکَمِّلُ ذَلِکَ بِابنِهِ «مُ حمَّ د» رَحْمَهً لِلْعَالَمینَ(۶۰۷)؛
اوصیای ترا با فرزندش: «م حم د» که رحمت برای جهانیان است کامل می گردانم.
۳. در غیبت طوسی از ابوسهل نوبختی روایت شده که امام حسن عسکری (علیه السلام) در آخرین لحظات عمر شریفش خطاب به حضرت بقیه الله ارواحناه فداه فرمود:
أَبْشِرْ یَا بُنی فَأَنْتَ صَاحِبُ الزَّمَانِ، و أَنْتَ الْمَهْدی، وَ أَنْتَ حُجَّهُ اللهِ عَلی أَرْضِهِ، و أَنْتَ وَلَدی وَ وَصیی، وَ أنَا وَلَّدْتُکَ، وَ أَنْتَ مُحَمَّدُ بْنُ الحسنِ بنِ علی بنِ محمد بنِ علی بنِ مُوسی بن جعفر بنِ محمد بنِ علی بنِ الحسینِ بنِ علی بنِ ابی طالِب (علیهم السلام)(۶۰۸)؛
پسرم بشارتت باد که تو صاحب الزمان، مهدی، حجت خدا در روی زمین، پسر و جانشین من هستی، من ترا به دنیا آوردم، تو محمد، فرزند حسن، فرزند علی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند موسی، فرزند جعفر، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند حسین، فرزند علی بن ابی طالب (علیهم السلام) هستی.
۴. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در فرازی از یک حدیث طولانی به شمارش امامان پرداخته، پس از امام حسن عسکری (علیه السلام) از آخرین وصی خود چنین نام می برد:
ثُمَّ ابنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْهَادی الْمَهْدی النَّاطِقُ الْقَائِمُ بِحَقِّ اللهِ(۶۰۹)؛
سپس فرزندش محمد فرزند حسن عسکری مهدی هدایت گر، قائمِ ناطق به حق خداوند.
۵. هنگامی که «ابوسوره» به محضر حضرت بقیه الله شرفیاب شد، از او پرسید: شما کی هستید؟ فرمود:
أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ(۶۱۰)؛
من محمد فرزند حسن می باشم.
اینها چند نمونه از مواردی بود که نام شریف آن حضرت به صورت صریح و شفاف در کلمات معصومین (علیهم السلام) آمده است.
بسیاری از علمای اهل سنت نیز در کتب حدیث، تاریخ، رجال، سیره و تراجم خود، نام آن حضرت را به صورت صریح آورده اند(۶۱۱).
۴. میلاد نور:
تاریخ دقیق میلاد مسعود آن کعبه مقصود شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. می باشد.
قدیمیترین منبعی که تاریخ تولد آن امام نور در آن ثبت شده، کتاب ارزشمند اثبات الرجعه از فضل بن شاذان نیشابوری، متوفّای ۲۶۰ هجری می باشد.
مؤلف که در عهد امام حسن عسکری (علیه السلام) دیده از جهان فروبسته، با یک واسطه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
قَدْ وُلِدَ وَلی اللهِ وَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ، وَ خَلیفَتِی مِنْ بَعْدی، مَخْتُونا لیلَهَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، سَنَهَ خَمْس وَ خَمْسینَ وَ مِأَتَیْنِ، عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ(۶۱۲)؛
حجت خدا بر بندگان، ولی خدا و جانشین من پس از من، در شب نیمه شعبان، به سال ۲۵۵ ه. به صورت ختنه شده، به هنگام طلوع فجر، دیده به جهان گشود.
اصل ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) از ضروریات مذهب و از مسلّمات تاریخ است و همه علمای امامیه در طول قرون و اعصار بر آن اتفاق نظر داشتند. جالب تر اینکه گروهی از بزرگان علمای عامه نیز با علمای امامیه هم عقیده هستند و تولد آن حضرت را در شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. ثبت کرده اند(۶۱۳).
۵. شاهدان عینی:
در شب میلاد حضرت ولیعصر ارواحنا فداه فرزانه خاندان عصمت و طهارت، حکیمه دخت گرامی امام جواد (علیه السلام) به دعوت امام حسن عسکری (علیه السلام) در خانه امام عسکری (علیه السلام) حضور داشته، شاهد طلوع خورشید امامت بود که در منابع حدیثی فراوان با اسناد معتبر آمده است(۶۱۴).
امام حسن عسکری (علیه السلام) براساس یک سلسله مصالح از قابله ای از اهل سنت نیز دعوت به عمل آورد که در لحظه میلاد نور در خاندان عصمت و طهارت حضور یافته، شاهد میلاد نور باشد(۶۱۵).
شماری از غلامان و کنیزان خاندان امامت نیز در روز تولد آن خورشید فروزان امامت در کنار گهواره آن حضرت حضور یافته، جمال باهر النّور آن امام نور را مشاهده کرده، گزارش آن را به شیعیان مورد اعتماد بشارت و نوید داده اند.
امام حسن عسکری (علیه السلام) گروهی از شیعیان مورد اعتماد را در سومین روز میلاد مسعود آن کعبه مقصود به منزل خود فراخوانده، میلاد مسعود آن قبله موعود را به آنان خبر داده، چهره فروزان آن مهر تابان را به آنان ارایه نمود(۶۱۶).
در طول ۵ سال (۲۵۵ _ ۲۶۰ ه.) صدها نفر در محضر امام عسکری (علیه السلام) به دیدار جمال دلربای یوسف زهرا نایل آمده اند که اسامی شماری از آنها در دیگر آثار نگارنده آمده است(۶۱۷).
۶. غیبت صغری:
یکی از ضروریات اعتقادی شیعیان امامیه پنهان زیستی حضرت ولیعصر ارواحنا فداه می باشد که آن را «غیبت» می نامند.
دوران غیبت به دو بخش مشخص به نام: «غیبت صغری» و «غیبت کبری» تقسیم می شود.
در احادیث فراوان تصریح شده که برای آن حضرت دو غیبت هست، برخی از این احادیث در اصول کافی با اسناد معتبر از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است.
با توجه به این که مرحوم کلینی در اواخر غیبت صغری و پیش از آغاز غیبت کبری دیده از جهان فروبسته، بودن این احادیث در اصول کافی از اهمیت خاصی برخوردار است.
مرحوم کلینی با سلسله اسنادش از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
لِلْقَائِمِ غیبَتَانِ، اِحْدَاهُمَا قَصیرَهٌ وَ الاخْری طَویلَهٌ، اَلْغیبَهُ الاولی لاَیَعْلَمُ بِمَکَانِهِ اِلاّ خَاصَّهُ شیعَتِهِ، وَالاخْری لاَیَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فیهَا اِلاّ خَاصَّهُ مَوَالیهِ(۶۱۸)؛
برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است: یکی کوتاه، دیگری طولانی، در غیبت نخستین جز شیعیان خاص کسی از جایگاهش مطلع نمی شود و در غیبت دومی به جز متصدیان خدمتش کسی از محل آن حضرت آگاهی نخواهد داشت.
علامه طبرسی پس از نقل حدیثی از کتاب مشیخه حسن بن محبوب زرّاد متوفّای ۲۲۴ ه. یادآور می شود که او بیش از یک قرن پیش از آغاز غیبت کبری دیده از جهان فرو بسته، آنگاه می فرماید:
خوب بنگر که چگونه دو غیبت برای آن حضرت حاصل شد، همانگونه که پدران بزرگوارش پیش از تولد آن حضرت پیش بینی کرده بودند(۶۱۹).
برخی از علمای عامه نیز به روایات دو غیبت تصریح کرده اند، به عنوان مثال:
ابن صبّاغ مالکی، متوفّای ۸۵۵ ه. می نویسد:
در روایت صحیح آمده است که برای آن حضرت دو غیبت است، که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. اما غیبت نخستین که کوتاه تر است، از تولد آن حضرت آغاز می شود و تا پایان وجود سفیران بین او و شیعیان ادامه می یابد.
غیبت دوم از روز انقطاع سفارت آغاز می شود و در پایان آن با شمشیر خروج می کند(۶۲۰).
۷. نوّاب اربعه:
مهمترین شاخصه دوران غیبت صغری وجود چهار سفیر شناخته شده بود که بین شیعیان و آن حضرت رابط بودند.
نواب اربعه که به عنوان «نایب خاص» شناخته می شدند به ترتیب عبارت بودند از:
۱. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری
۲. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید
۳. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی
۴. ابوالحسن علی بن محمد سمری
چهار نایب خاص پرسش ها و مشکلات شیعیان را به محضر حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه تقدیم داشته، پاسخ های لازم را با خطّ مبارک آن حضرت که برای شیعیان شناخته شده بود به آنها ارسال می نمودند.
۸. مدت سفارت:
روز هشتم ربیع الاول ۲۶۰ هجری پدر بزرگوارشان حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) به شهادت رسید و از همان روز امامت و زعامت به آن حضرت منتقل شد. و در نتیجه دوران سفارت چهار سفیر و نایب خاص نیز از همان روز آغاز گردید.
دوران سفارت در روز ۱۵ شعبان ۳۲۹ ه. با درگذشت آخرین سفیر به پایان رسید.
بر این اساس دوران سفارت چهار نایب خاص قریب هفتاد سال طول کشید.
در مورد آغاز سفارت و پایان آن هیچ اختلافی وجود ندارد، زیرا همه علمای شیعه در طول قرون و اعصار در مورد آغاز و انجام آن متفق القول هستند.
ولی در مورد مدت دوران غیبت صغری دو تعبیر وجود دارد:
۱. ۷۰ سال
۲. ۷۴ سال
کسانی که آن را هفتاد سال ثبت کرده اند، از روز شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در نظر گرفته اند، اما کسانی که آن را ۷۴ سال ثبت کرده اند، آن را از روز میلاد مسعود حضرت ولیعصر (علیه السلام) منظور کرده اند.
راز این نگرش به جهت پنهان زیستی امام عصر (علیه السلام) در دوران امامت پدر بزرگوارش می باشد، زیرا خورشید فروزان امامت از روزی که طلوع کرده، همواره در پشت ابر غیبت بود، از این رهگذر بسیاری از بزرگان دوران غیبت صغری را ۷۴ سال و مبدأ آن را از روز تولد ثبت کرده اند، که از آن جمله است: شیخ مفید(۶۲۱)، علامه طبرسی(۶۲۲)، محدث قمی(۶۲۳) و بیشتر مورخان و محدثان.
ولی دوران سفارت نواب اربعه بی گمان ۷۰ سال می باشد.
۹. غیبت کبری:
در روزهای پایانی غیبت صغری، توقیعی از ناحیه مقدسه به آخرین سفیر از سفیران چهارگانه «علی بن محمد سمری» رسید که در آن از درگذشت او پس از شش روز و بسته شدن سفارت و آغاز غیبت کبری خبر داده بود. دقیقا شش روز پس از وصول این توقیع، علی بن محمد سمری درگذشت و طبق دستور کسی را به جای خود تعیین نکرد و باب سفارت بسته شد(۶۲۴).
ابوالحسن علی بن محمد سمری روز نیمه شعبان ۳۲۹ ه. درگذشت(۶۲۵).
روی این بیان هیچ تردیدی نیست که غیبت کبری، روز نیمه شعبان ۳۲۹ ه. آغاز شده و در پایان آن به فرمان حق تعالی آن دست نیرومند الهی از آستین غیبت بیرون آمده، حکومت واحد جهانی را براساس عدالت و آزادی در پهندشت گیتی استوار خواهد نمود.
۱۰. راز بقا:
در بخش ضرورت وجود امام به تفصیل بیان کردیم که اگر یک لحظه حجت خدا در روی زمین نباشد، زمین ساکنان خود را در کام خود فرو می برد. از همانجا نقش امام زمان در جهان هستی روشن می شود، از این رهگذر در دوران غیبت که آن خورشید فروزان در پشت پرده غیبت نهان است، جهان هستی به طفیل وجود او ادامه زندگی می دهد.
هنگامی که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) پیرامون غیبت امام عصر (علیه السلام) سخن می گفت، جابر بن عبد الله انصاری پرسید: آیا شیعیان در دوران غیبت از وجود مقدس آن حضرت بهره می برند؟ فرمود:
اِی، وَ الَّذِی بَعَثَنِی بالنُّبُوَّهِ، اِنَّهُمْ لیسْتَضیئُونَ بِنُورِهِ وَ یَنْتَفِعُونَ بِوِلایَتِهِ فی غیبَتِهِ، کَاِنْتِفَاعِ النَّاسِ بِالشَّمْسِ وَ اِنْ تَجَلَّلَهَا سَحَابٌ(۶۲۶)؛
آری، سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت، از وی نفع می برند و از نور ولایتش سود می برند، همانگونه که مردمان از خورشید بهره می برند، هنگامی که در پشت ابر نهان باشد.
براساس هیئت جدید، خورشید در مرکز منظومه قرار دارد و کرات دیگر در فواصل معین و در مدارهای منظمی به دور آن می گردند.
با توجه به حجم بزرگ و جرم سنگین خورشید و رابطه مستقیم نیروی جاذبه با وزن جسم جاذب، نیروی جاذبه خورشید کرات منظومه را به سوی خود جذب می کند، در مقابلْ این کرات نیز با نیروی مرموزی به نام گریز از مرکز با سرعت سرسام آوری از مرکز خود (خورشید) دور می شوند، تعادل دو نیروی جاذبه و گریز از مرکز کرات منظومه را در مدار خود با فاصله ثابتی در اطراف خورشید به گردش در می آورد(۶۲۷).
روی این بیان نقش خورشید در امر بقای کرات منظومه به خوبی روشن می شود، اگر چهره دل آرای خورشید در پشت ابر نهان شود، نور، حرارت و دیگر آثار ارزشمند به طور کامل به اهل این کرات نرسد، یک خاصیت مهم آن همواره به این کرات می رسد و آن بقای نظام کرات منظومه در پرتو تعادل دو نیروی جاذبه و دافعه می باشد.
و از همین جا وجه تشبیه امام زمان در عصر غیبت به خورشید نهان در پشت ابر روشن می گردد.
پس اگر خورشید فروزان امامت در پشت پرده غیبت نهان شود و جهان هستی از فیوضات بی کران آن منبع فیض به طور کامل برخوردار نشوند، ابرهای تیره غیبت در مورد یکی از ویژگی های وجود آن حضرت تأثیر ندارد و آن بقای جهان هستی به طفیل وجود آن راز بقا و رمز تداوم این چرخ گردون می باشد.
در احادیث فراوان آمده است که اگر یک لحظه حجت خدا در روی زمین نباشد، زمین ساکنانش را در کام خود فرو می برد.
ابوحمزه ثمالی از امام صادق (علیه السلام) پرسید: آیا ممکن است روی زمین خالی از حجت باشد؟ امام (علیه السلام) فرمود:
لَوْ بَقِیَتِ الاَرْض بِغیرِ اِمَام لَسَاخَتْ(۶۲۸)؛
اگر زمین خالی از امام باشد، فرو می ریزد.
امام رضا (علیه السلام) در همین رابطه فرمود:
لا، اِذا لَساخَتْ بِأَهْلِهَا(۶۲۹)؛
نه، هرگز، زیرا در آن صورت اهل خود را در کام خود فرو می برد.
۱۱. طول عمر:
از عقاید قطعی شیعیان اعتقاد به طول عمر حضرت ولی عصر (علیه السلام) می باشد، در ۳۶۳ حدیث پیرامون دیرزیستی آن حضرت گفتگو شده(۶۳۰)، از نظر قرآن، کتب آسمانی، احادیث اهل بیت و یافته های دانش زیست شناسی هیچ محدودیتی برای عمر انسان بیان نشده است(۶۳۱).
هم اکنون عمر شریف حضرت عیسی (علیه السلام) از مرز دو هزار سال و عمر شریف حضرت خضر (علیه السلام) از مرز شش هزار سال گذشته است.
عمر طولانی حضرت عیسی (علیه السلام) برای این است که روزی از آسمان فرود آمده، یار و یاور حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه باشد، ولی عمر طولانی حضرت خضر (علیه السلام) صرفا برای اتمام حجت و قطع عذر می باشد. امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید:
در علم خدا گذشته بود که قائم آل محمد (علیه السلام) عمر بسیار طولانی داشته باشد، چون خدا می دانست که بسیاری از مردمان در زمان غیبت در اثر عمر طولانی آن حضرت دچار تردید خواهند شد، به بنده صالح خود حضرت خضر (علیه السلام) عمر طولانی عطا فرمود.
و این عمر طولانی صرفا برای آن بود که مؤمنان بتوانند به استناد عمر طولانی او به عمر طولانی قائم ما استدلال کنند، تا حجت بر مخالفان تمام شود و کسی را بر خدا عذری نباشد(۶۳۲).
۱۲. تشرفات:
در طول یازده قرنی که از آغاز غیبت کبری می گذرد، صدها نفر از علما، مراجع، شیعیان با اخلاص و درماندگان از ادیان و مذاهب مختلف، توفیق تشرّف به محضر آن خورشید فروزان پیدا کرده، به وسیله این دیدار از عنایات خاص آن منبع جود و سخا برخوردار شده اند.
برخی از بزرگان شرح این دیدارها را در کتاب های مستقل گرد آورده اند، که با عناوین شماری از آنها آشنا می شویم:
۱. بغیه الطالب فیمن رأی الامام الغائب، از شیخ محمدباقر بیرجندی.
۲. تبصره الولی فیمن رأی القائم المهدی، از سیدهاشم بحرانی.
۳. جنه المأوی فی ذکر من فاز بلقاء الحجه، از میرزا حسین نوری.
۴. دارالسلام فیمن فاز بسلام الامام، از شیخ محمود میثمی عراقی(۶۳۳).
برای جلوگیری از هرگونه سوء استفاده از این تشرّفات، در آخرین توقیعی که از ناحیه مقدسه در تاریخ نهم شعبان ۳۲۹ ه. توسط علی بن محمد سمری صادر شده آمده است:
وَ سیأْتِی شیعَتِی مَنْ یَدَّعِی الْمُشَاهَدَهَ، اَلاَ فَمَنْ اِدَّعَی الْمُشَاهَدَهَ قَبْلَ خُرُوجِ السّفیانِی وَ الصیحَهِ فَهُوَ کَذَّابٌ مُفْتَر(۶۳۴)؛
کسانی به نزد شیعیان ما آمده ادعای مشاهده خواهند نمود، آگاه باشید که هر کس پیش از خروج سفیانی و بانگ آسمانی ادعای مشاهده کند، دروغگو و افتراپرداز می باشد.
بسیاری از بزرگان در طول قرون و اعصار تصریح کرده اند که در غیبت کبری راه دیدار بسته نیست و افرادی به طور یقین به محضر آن خورشید تابان راه یافته اند. به فرازهایی از کلمات بزرگان اشاره می کنیم:
۱. سید مرتضی علم الهدی، متوفّای ۴۳۶ ه. در تعدادی از آثار خود می نویسد:
ما هرگز یقین نداریم که احدی به خدمت آن حضرت نمی رسد، هر یک از ما فقط از حال خود آگاه است، منعی نیست که امام برای برخی از شیعیان ظاهر شود، آنها را اصلاح، ارشاد، موعظه، تأدیب و یا تعلیم فرماید(۶۳۵).
۲. شیخ طوسی پس از نقل کلمات استادش علم الهدی می افزاید:
کسی که امام (علیه السلام) بر او ظاهر نمی شود، او متوجه می شود که لابد در او قصور و یا تقصیری هست، که امام (علیه السلام) بر او ظاهر نمی شود(۶۳۶).
۳. سید بن طاووس در این رابطه می نویسد:
بعد از غیبت صغری نیز بسیاری از شیعیان و غیر آنها، آن حضرت را ملاقات کرده، از معجزات و کراماتی که به دست آن حضرت به وقوع پیوسته فهمیده اند که او همان مهدی موعود است(۶۳۷).
بسیاری از مراجع تقلید نیز به صراحت از امکان تشرف به محضر آن حضرت سخن گفته اند، که از آن جمله اند:
آیات عظام آخوند خراسانی، میرزای نائینی، میرزا محمد حسین اصفهانی، سیدمحسن حکیم، سید محمدهادی میلانی و سید محمدرضا گلپایگانی قدس الله اسرارهم(۶۳۸).
تنها موضوعی که در برابر این تشرفات مطرح می شود، ناسازگاری آنها با توقیع شریف می باشد، که در این رابطه بسیاری از بزرگان بیاناتی فرموده اند، که از آن جمله است:
۱. علامه مجلسی پس از نقل توقیع شریف می نویسد:
شاید این توقیع مربوط به کسانی باشد که ادعای نیابت کنند و همانند نواب خاص حامل پیام هایی باشند از آن حضرت به سوی شیعیان، تا با اخباری که متضمن تشرف به محضر آن حضرت می باشند، منافات پیدا نکند(۶۳۹).
۲. محدث نوری جمعا شش توجیه برای توقیع نقل کرده و اثبات کرده که این تشرفات با توقیع شریف منافاتی ندارد(۶۴۰).
۳. آیت الله صافی بیان علامه مجلسی را نقل کرده و تأیید نموده، سپس از محدث نوری نقل کرده که فرمود:
توقیع شریف خبر واحد است، سندش ضعیف و مرسل می باشد، شیخ صدوق که آن را نقل کرده به آن عمل نکرده، اصحاب نیز از آن اعراض کرده اند، این توقیع با این ضعف سند قدرت مقابله با رخدادها و حکایت های فراوانی که پیرامون تشرفات نقل شده و از مجموع آنها قطع حاصل می شود را ندارد، به ویژه برخی از آنها که متضمن کرامات و معجزاتی است که صدور آنها از غیر آن حضرت امکان ندارد(۶۴۱).
در پایان این مقال تذکر این سخن ضرورت دارد که در عصر ما داستان تشرفات به شکل دیگری درآمده، برای هر فرد برجسته ای که یادنامه و یادواره ای منتشر می شود، تلاش فراوان می شود که چند تشرف برای او ذکر شود و این مسأله بسیار خطرناک است که موجب می شود تشرفات مسلّم و تردید ناپذیری چون تشرّفات مقدس اردبیلی، سید بحرالعلوم، سید ابن طاووس و نظایر آنها نیز زیر سؤال برود.
بحث پیرامون حضرت بقیّه الله ارواحنا فداه از دیدگاه شیعه ابعاد گسترده ای دارد و ما در فصل های مختلف این کتاب در این رابطه سخن بسیار گفته ایم، از این رهگذر بخش موعودباوری در میان شیعیان اثناعشری را در همینجا پایان داده، علاقمندان به تحقیقی وسیع تر را به دیگر فصول این کتاب و دیگر آثار نگارنده این سطور ارجاع می دهیم.
* * *
موعودباوری در میان شیعیان اسماعیلی:
پس از شیعیان اثناعشری، یکی از مشهورترین فرقه های شیعی، شیعیان اسماعیلی می باشد.
فرقه اسماعیلیه در نیمه های قرن دوم هجری به دنبال شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) در سال ۱۴۸ ه. پدیدار گشته، به شاخه های مختلف انشعاب یافته، برخی از شاخه های آن تا زمان ما ادامه دارند.
شیعیان اسماعیلی شش تن از امامان معصوم حضرت علی تا امام صادق (علیه السلام) را به امامت پذیرفته، پس از امام صادق (علیه السلام) به امامت فرزندش اسماعیل معتقد شده، بعد از ایشان امامت را در فرزندان او جستجو کردند.
بیوگرافی اسماعیل:
شیخ مفید قدس سره فرزندان امام جعفر صادق (علیه السلام) را به شرح زیر آورده:
اسماعیل، عبد الله و امّ فروه، که مادرشان فاطمه دخت حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (علیهم السلام) بود(۶۴۲).
موسی، اسحاق و محمد که مادرشان کنیز بود.
عباس، علی، اسماء و فاطمه که از مادران مختلف بودند(۶۴۳).
آنگاه شیخ مفید می افزاید:
اسماعیل در میان برادرانش از همه بزرگتر بود، پدرش به او محبت فراوان داشت و به شدت به او مهر می ورزید، از این رهگذر گروهی از شیعیان تصور می کردند که بعد از امام صادق (علیه السلام) او جانشین پدر و قائم به امر امامت می باشد، زیرا او بزرگترین فرزندان و مورد عنایت و محبت پدرش بود.
اسماعیل در عهد پدر در «عُریض» در گذشت(۶۴۴) و بر دوش مردم به مدینه، به محضر پدرش تشییع شده، در بقیع خاکسپاری شد(۶۴۵).
در حدیث آمده است که امام صادق (علیه السلام) برای درگذشت اسماعیل به شدت محزون شد، بدون کفش و عبا پیشاپیش تابوت حرکت می کرد، چندین بار پیش از دفن امر فرمود تابوت را بر زمین نهاده، صورتش را باز کرده، به صورتش می نگریست، درگذشت او را برای همگان تثبیت می کرد، تا کسانی که تصور می کردند که او جانشین امام صادق (علیه السلام) می باشد، از مرگ او آگاه شده، از اشتباه خود برگردند.
پس از درگذشت اسماعیل بسیاری از کسانی که در حق او دچار اشتباه شده بودند از اشتباه خود برگشتند، ولی تعداد اندکی بر خیال باطل خود باقی مانده به زنده بودن وی معتقد شدند، این گروه از خواص امام صادق (علیه السلام) و از راویان احادیث آن حضرت نبودند، بلکه بیگانه و از مناطق دوردست بودند.
پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) گروهی از آنها به امامت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) معتقد شدند و برخی به دو گروه منقسم شدند:
۱. گروهی از اعتقاد به زنده بودن اسماعیل برگشتند و به امامت پسرش محمد بن اسماعیل معتقد شدند، زیرا آنان گمان می کردند که اسماعیل امام است، حالا که او در گذشته فرزندش به مقام امامت از برادر شایسته تر است.
۲. گروهی دیگر بر زنده بودن اسماعیل پای فشردند و اینها تعداد اندکی هستند و در زمان ما کسی بر این عقیده شناخته نمی شود.
هر دو گروه اینک به عنوان «اسماعیلیه» نامیده می شوند و در زمان ما تنها گروه اول معروف هستند که امامت را پس از اسماعیل در فرزندان او تا آخر الزمان معتقد می باشند(۶۴۶).
در مورد اسماعیل احادیث فراوانی از معصومین (علیهم السلام) رسیده که ما به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. عمرو بن ابان گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) بودم، آن حضرت پیرامون اوصیاء سخن گفت، من نام اسماعیل را بر زبان راندم، امام (علیه السلام) فرمود:
لاَ وَالله یَا اَبَامُحَمَّد مَا ذَاکَ اِلینَا، مَا هُوَ اِلاَّ اِلی الله، یُنَزِّلُ وَاحِدا بَعْدَ وَاحِد(۶۴۷)؛
ای ابا محمّد، به خدا سوگند آن به ما مربوط نمی باشد، منحصرا به خدا مربوط می شود، یکی را به دنبال دیگری می فرستد.
۲. مفضل بن مزید گوید: در حال حیات اسماعیل، از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا خداوند منان اطاعت فرزندت اسماعیل را همانند نیاکانش بر ما واجب کرده است؟ فرمود:
یَکْفی ذَلِکَ؛
خداوند از این پرسش بی نیاز می کند.
من تصور کردم که امام (علیه السلام) در پاسخ من تقیه نمود، ولی طولی نکشید که اسماعیل درگذشت(۶۴۸).
۳. فیض بن مختار در ضمن یک حدیث طولانی از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند که در مورد اسماعیل فرمود:
اِنَّ اِسْمَاعِیلَ لیسَ مِنی کَأَنَا مِنْ اَبی(۶۴۹)؛
اسماعیل از من، همانند من از پدرم نمیباشد.
۴. ولید بن صبیح گوید: به محضر امام صادق (علیه السلام) عرض کردم که شخصی به نام عبد الجلیل به من گفت که شما سه سال پیش از وفات اسماعیل به او وصیت کرده بودید؟ امام (علیه السلام) فرمود:
یَا وَلیدُ لاَ وَاللهِ، فَاِنْ کُنْتُ فَعَلْتُ فَاِلی فُلاَن یعنی: اباالحسن موسی (علیه السلام) وَ سَمَّاها(۶۵۰)؛
ای ولید به خدا سوگند نه، اگر وصیتی بوده به فلانی یعنی ابوالحسن حضرت موسی کاظم (علیه السلام) بوده و از او نام برد.
۵. عبید بن زراره گوید: در محضر امام صادق (علیه السلام) در مورد اسماعیل سخن گفتم، فرمود:
وَ الله لاَیُشْبِهُنِی وَ لاَیُشْبِهُ اَحَدا مِنْ آبَائِی(۶۵۱)؛
به خدا سوگند شبیه من نیست و به هیچکدام از پدرانم شباهت ندارد.
۶. حسن بن راشد گوید: از امام صادق (علیه السلام) در مورد اسماعیل پرسیدم، فرمود:
عَاصٍ، لاَیُشْبِهُنِی وَ لاَیُشْبِهُ اَحَدا مِنْ آبَائِی(۶۵۲)؛
او معصیت کار است، به من شباهت ندارد، و به هیچکدام از پدرانم شباهت ندارد.
بزرگان علمای شیعه به جلالت قدر اسماعیل معترف هستند و این دو حدیث را برخلاف جلالت قدر او نمی دانند، بلکه می فرمایند:
حسن بن راشد از امام صادق (علیه السلام) می پرسد که آیا اسماعیل لیاقت امامت رادارد؟ و امام (علیه السلام) با نفی عصمت او به عدم لیاقتش برای تصدی مقام امامت پاسخ می دهد، اما تعبیر «عاص» با جلالت قدر او منافات ندارد، زیرا از هر شخص عادل متّقی نیز امکان صدور معصیت هست، جز اینکه هر وقت متذکر شود، توبه می کند(۶۵۳).
۷. ولید بن صبیح گوید: مردی به نزد من آمد و گفت: بیا فرزند این مرد را به تو نشان دهم، همراه او رفتم و اسماعیل را دیدم که همراه گروهی مشروب می خورد، بسیار اندوهگین شدم، به مسجدالحرام آمدم و دیدم که اسماعیل از پرده کعبه آویخته، آنقدر اشک ریخته که پرده کعبه خیس شده است. با تعجب برگشتم و دیدم که اسماعیل در میان آن جمع نشسته، به مسجد بازگشتم و اسماعیل را مشاهده کردم که از استار کعبه آویخته و اشک خود را بر پرده کعبه روان ساخته است.
این واقعه را به محضر امام صادق (علیه السلام) عرضه داشتم، فرمود:
لَقَدْ اُبْتُلی اِبْنِی بِشَیْطَانٍ یَتَمَثَّلُ فی صُورَتِهِ(۶۵۴)؛
پسرم به شیطانی مبتلا شده که به شکل او ظاهر می شود.
این حدیث اگرچه دلالت می کند بر عدم لیاقت اسماعیل به امامت، زیرا امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
مَا یَقْدِرُ الشَّیْطَانُ اَنْ یَتَمَثَّلَ فی صُورِهِ نَبی وَ لاَ وَصِیِّ نَبِیٍّ(۶۵۵)؛
هرگز شیطان نمی تواند به شکل پیامبر و یا وصی پیامبر تمثّل پیدا کند.
ولی دلالت می کند بر برائت اسماعیل از شرب خمر، زیرا دشمنان اهل بیت همواره او را به می گساری متهم می کردند و می گفتند او شرابخوار و می گسار می باشد(۶۵۶).
موعودباوری در کیش اسماعیلی:
دکتر مصطفی غالب، داعی مشهور اسماعیلیان در زمان معاصر در کتاب معروفش «الامامه و قائم القیامه» پیرامون موعودباوری در کیش اسماعیلی می نویسد:
اعتقاد به قائم القیامه یا مهدی منتظر عقیدهای رائج در غالب ادیان و مذاهب شرقی است که پیامبران، حکیمان، به ویژه پیامبران بنی اسرائیل نوید داده اند که خداوند منان برای نجات انسان ها از ستمها و اضطراب ها و ناهنجاری ها نجات بخشی را خواهد فرستاد که جامعه بشری را از همه لغزش ها و ناملایمات نجات داده، روی زمین را پر از عدل و داد خواهد نمود و اینک بسیاری از مردمان در انتظار این نجات بخش ثانیه شماری می کنند(۶۵۷).
آنگاه دکتر مصطفی غالب شرح می دهد که یهودیان همانند پیروان دیگر ادیان در انتظار این نجات بخش به سر می برند، همانگونه که بسیاری از مسیحیان به بازگشت حضرت مسیح و نجات انسان ها توسط وی معتقد می باشند. به ویژه مسیحیان حبشه که در انتظار بازگشت پادشاه خود «تیودر» هستند که به عنوان «مهدی» در آخرالزمان ظهور کند، در آن هنگام که خداوند فرمان رستاخیز را صادر کند(۶۵۸).
وی در ادامه اضافه می کند که در میان ادیان زمینی و آیین های بشری نیز آراء و باورهایی وجود دارد که از دکترین مهدویت و باورداشت قائم القیامه در آیین اسلام تفاوت نمی کند، فی المثل:
۱. مغول معتقد است که چنگیزخان پیش از مرگ خود وعده داد که یکبار دیگر به دنیا بازگشته، پیروان خود را از ستم چینی ها رهایی خواهد داد.
۲. از خلال قصه های فارسی معلوم می شود که قوم مجوس در انتظار یکی از نوادگان زرتشت به نام: «اشیدر بابا» می باشند.
۳. در مصر باستان نیز چنین باورداشتی وجود داشت.
۴. در کتب چینی ها نیز چنین اعتقادی موجود است.
۵. در اعتقاد هندوهای معتقد به تناسخ برهمایی نیز شبیه این باور وجود داشت.
۶. اعتقاد به انتظار نجات بخش و بازگشت او به روی زمین از مرز ادیان و مذاهب شرقی بیرون رفته به اهالی شبه جزیره اسکاندیناوی نیز رسیده است.
۷. در میان ساکنان مکزیک نیز این باور موجود است.
۸. ولتر تأکید می کند که هندی ها و چینیها معتقدند که مسیح از مغرب خارج می شود، در حالی که غربی ها انتظار او را از مشرق زمین می کشند(۶۵۹).
۹. گلدزیهر، خاورشناس معروف می نویسد: یهود معتقد است که حضرت ایلیا (الیاس) به آسمان ها برده شده، روزی به ناگزیر برای اقامه عدالت و حقیقت در آخرالزمان به زمین باز می گردد.
وی معتقد است که «الیاس» یکی از نمونه های بارز امام غایب در مذاهب اسلامی است که زنده است و احدی او را نمی بیند ولی روزی به عنوان هدایت گر و نجات بخش برای نجات جامعه بشری به روی زمین باز می گردد(۶۶۰).
۱۰. کوتاه سخن اینکه پیروان همه ادیان در اعتقاد به وجود نجات بخش و انتظار مصلح با مسلمانان هم عقیده هستند، مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی زنده است و در آسمان است، یهودیان معقدند که الیاس مردم را به سوی تورات دعوت کرد و به مدت ۵۰۰ سال غایب شد، سپس ظاهر شده باز هم به سوی تورات دعوت کرد، باز هم غیبت نمود و اینک زنده است و عمرش از ۳۰۰۰ سال می گذرد، همچنین حضرت خضر در قید حیات است، برهماییان برهمن را زنده می دانند و بوداییها به زنده و جاوید بودن بودا معتقد می باشند و هرگز عقیده ای پیدا نمی شود جز اینکه در مورد فردی معتقد هستند که او زنده است و روزی ظهور کرده جهان را پر از عدل و داد می نماید(۶۶۱).
با توجه به نکات خاصی که در مورد موعودباوری اسماعیلیه لازم به بررسی می باشد، مطالب این بخش را تحت عنوان چند نکته بیان می داریم:
۱. شش امامی یا هفت امامی؟
از دیدگاه ما اسماعیلیان شش امامی هستند زیرا آنها تنها به شش تن از امامان معصوم معتقد هستند و بعد از امام صادق (علیه السلام) امامت را در فرزندان اسماعیل تداوم می دهند ولی آنها خود را هفت امامی می دانند، زیرا محمد بن اسماعیل را امام هفتم می دانند(۶۶۲).
اسماعیلیان فقط امام هفتم را امام ظاهر و امام ناطق می نامند و لذا به «سبعیّه» شهرت یافتند(۶۶۳).
آنها در مورد امامت امام هفتم به کواکب سبعه(۶۶۴)، آیه شریفه: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنَاکَ سَبْعا مِنَ الْمَثَانِی﴾ (حجر: ۸۷) اقالیم سبعه، بحار سبعه، ایام هفته و دیگر مسائلی که در جهان طبیعت هفت عدد می باشد استناد می کنند(۶۶۵).
۲. هفت ناطق:
اسماعیلیان در میان ۱۲۴۰۰۰ پیامبر هفت تن را «ناطق» و دیگران را صامت می نامند، پیامبران ناطق که اولوالعزم و صاحب شریعت می باشند عبارتند از: آدم، نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد (صلی الله علیه و آله) و محمد بن اسماعیل، که همه آنها همانند پاره های یک تن می باشند، حضرت آدم یک جزء، حضرت نوح دو جزء، و... حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) شش جزء و محمد بن اسماعیل هفت جزء کامل را دارا می باشد(۶۶۶).
اخوان الصّفا شریعت را به یک مولود تشبیه می کنند که در عهد حضرت آدم به صورت خاک، در عهد حضرت نوح، به صورت نطفه، در عهد حضرت ابراهیم، به صورت علقه، در عهد حضرت موسی، به صورت مضغه، در عهد حضرت عیسی، به صورت جنین، در عهد رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) استخوانبندی شده، سرانجام در عهد محمّد بن اسماعیل با گوشت پوشیده می شود(۶۶۷).
۳. هفت دَوْر:
در بخش نبوت ادوار هفت گانه را بحث کرده، دور کبیر و دور صغیر را به طور فشرده شرح دادیم.
۴. هفتمین دَوْر:
هر دوری حدودا هزار سال است که با بعثت پیامبری اولوالعزم آغاز می شود، هر پیامبر اولوالعزم «ناطق» نامیده می شود، وصی او «اساس» یا «صامت» نام دارد، پس از هر وصی صامت هفت امام می باشد، که آنها را امامان مستقر می نامند.
ناطق ششم پیامبر اکرم، وصی او حضرت علی و امامان مستقر بعد از او: امام حسن، امام حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، اسماعیل و محمد بن اسماعیل می باشند(۶۶۸).
ناطق هفتم «محمد بن اسماعیل» است که در این دوره ناطق و اساس در یک نفر متمرکز می شود، با ظهور او دوران پایانی جهان آغاز می شود، او به عدالت حکم می راند و به داوری روز رستاخیز بر می خیزد(۶۶۹).
۵. قائم القیامه:
ناطق هفتم «قائم القیامه» نامیده می شود، زیرا با ظهور او قیامت بر پا می شود، حساب و کتاب، ثواب و عقاب به دست او خواهد بود(۶۷۰).
اسماعیلیان آیات مربوط به بهشت و جهنم، ثواب و عقاب، بعث و نشر، نفخ صور، تعطیل فرائض و نسخ شرایع را به ناطق هفتم مربوط می دانند(۶۷۱).
دکتر مصطفی به هنگام نقل اعتقاد مسیحیان حبشه در مورد بازگشت «تیودر» توضیح می دهد که: یعنی هنگامی که خداوند فرمان قیام رستاخیز را صادر می کند(۶۷۲). و به هنگام نقل مطالب اخوان الصفا می گوید:
تحلیل های اخوان الصفا در اینجا پایان نمی یابد، بلکه در مورد ختم شریعت و نسخ آن به وسیله قائم منتظر سخن می گویند(۶۷۳).
عارف تامر در مقدمه خود بر کتاب اخوان الصّفا، با صراحت بیشتر می نویسد:
واژه آسمان در آیه شریفه: ﴿یَوْمَ نَطْوی السَّمَاءَ کَطی السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ﴾ (انبیا: ۱۰۴) روزی که آسمان را همانند طوماری درهم می پیچیم. به معنای شریعت می باشد و تأویل آن در نزد اسماعیلیان این است که به هنگام ظهور هفتمین قائم منتظر همه شریعت ها برچیده می شود(۶۷۴).
قاضی نعمان نیز در این رابطه می نویسد:
قائم الزمان صاحب رستاخیز است، زیرا تکلیف در زمان او برداشته می شود، باطن شفاف و ظاهر ساقط می گردد(۶۷۵).
داعی یمن نیز با صراحت بیشتر اعلام می دارد:
در عهد قائم شریعتی نخواهد بود، بلکه او شریعت ها را از بین می برد و آنها را با اقامه تأویل محض نسخ می کند(۶۷۶).
عمادالدین می گوید:
محمد بن اسماعیل ناطق هفتم و خاتم بخش ناطق های هفتگانه و مقتدرترین آنان است که شریعت ناطق ششم را نسخ می کند(۶۷۷).
المعزلدین الله، چهارمین خلیفه فاطمی (۳۴۱ _ ۳۶۵ ه.) در فرازی از دعای روز شنبه می گوید:
خدایا درود بفرست بر امام قائم به حق و ناطق به صدق، که نهمین از تبار پیامبر و هشتمین نسل کوثر و هفتمین امام نور می باشد که او را گرامی داشته، عالم طبیعت را به وسیله او پایان داده، ظاهر شریعت حضرت محمد را به دست او تعطیل نمودی(۶۷۸).
حامدی در تفسیر آیه شریفه: ﴿تَعْرُجُ الْمَلاَئِکَهُ وَ الرُّوحُ اِلیهِ فی یَوْم کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسینَ اَلْفَ سَنَه﴾ (معارج: ۴) روح الامین و فرشتگان به سوی او بالا می روند در روزی که مقدار آن ۵۰۰۰۰ سال می باشد؛ می نویسد:
از زمان حضرت آدم تا حضرت خاتم ۷۰۰۰ سال است که قِران اصغر می باشد و زمانِ قائم ۵۰۰۰۰ سال می باشد که قِران اکبر و دوره کشف است(۶۷۹).
کرمانی در تفسیر همین آیه می نویسد:
یعنی ای محمّد (صلی الله علیه و آله) تو و شریعت تو در عهد قائم القیامه عروج می کنی، که زمان او ۵۰۰۰۰ سال است و جامع همه ادوار می باشد(۶۸۰).
۶. موعودباوری در انشعابات مختلف اسماعیلیه:
اسماعیلیه خالصه، از شاخه های اسماعیلیانِ نخستین به مهدویت اسماعیل، غیبت و ظهور او در آخر الزمان عقیده داشتند، ولی قرمطی ها از شاخه اکثریت مبارکیّه نه تنها او را مهدی نمی دانستند، بلکه به امامت او نیز معتقد نبودند، آنها می گفتند: محمد پسر اسماعیل امام و مهدی و قائم القیامه است، او نمرده، بلکه زنده است و در سرزمین روم از دیدگان پنهان است، روزی ظهور کرده جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
این گروه محمد بن اسماعیل را از پیامبران اولوالعزم به شمار آورده، او را خاتم پیامبران می دانند و معتقدند که شریعت اسلام به دست او نسخ می شود، بهشت حضرت آدم در اختیار او قرار می گیرد و همه محارم برای او مباح می شود(۶۸۱).
آنها برای اثبات سخنان بی پایه خود به دلایلی استناد می کنند که هیچ ربطی به ادعای آنها ندارد، مثلا می گویند:
آیه شریفه ﴿فَکُلا مِنْهَا رَغَدا حیثُ شِئْتُمَا﴾ (بقره: ۳۵).
«هرچه می خواهید بدون هیچ زحمت و محدودیتی از نعمت های بهشتی استفاده کنید». در حق محمد و پدرش اسماعیل می باشد، ولی آیه ﴿وَ لاَ تَقْرَبُوا هَذِهِ الشَّجَرَهَ﴾ (بقره: ۳۵) «به این درخت نزدیک نشوید» در حق حضرت موسی بن جعفر و فرزندان او می باشد(۶۸۲).
اسماعیلیه خالصه به امامت اسماعیل معتقد شده، او را همان قائم و مهدی موعود می دانند که در آخر الزمان ظهور کرده، جهان را پر از عدل و داد می کند. آنها می گویند: اسماعیل در عهد امام صادق (علیه السلام) فوت نکرده، بلکه امام (علیه السلام) برای حفاظت از جان او چنین وانمود کرد، زیرا امام صادق (علیه السلام) به او اشارت کرده و اطاعتش را واجب اعلام نموده، و امام هرگز دروغ نمی گوید، پس اسماعیل نمرده و او همان قائم می باشد(۶۸۳).
مبارکیه گویند: امامت از آنِ اسماعیل بود، ولی چون او در عهد پدر درگذشت، امامت به پسرش محمد منتقل شد، زیرا بعد از امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) هرگز امامت در دو برادر جمع نمی شود، از این رهگذر امام کاظم (علیه السلام) در امامت سهم نداشت، چنانکه محمد حنفیه سهم نداشت(۶۸۴).
خطابیه، پیروان ابوخطاب محمد بن ابی زینب اسدی اجدع، به نبوت ابوالخطاب معتقد شده، پس از کشته شدن او به امامت و نبوت محمد بن اسماعیل معتقد شدند(۶۸۵).
ابوالخطاب به الوهیت امام صادق (علیه السلام) معتقد شده، خود را فرستاده آن حضرت معرفی می کرد، بهشت را همان نعمت های دنیا و دوزخ را همان الآم و اسقام دنیا دانسته، همه محرمات را مباح اعلام کرده بود و به سال ۱۳۸ ه. کشته شد(۶۸۶).
پس از کشته شدن ابوالخطاب «خطابیه» به شاخه های مختلفی منشعب شدند که از آن جمله است: مفضلیه، عجلیه، عمریه، معمریه و بزیعیّه(۶۸۷).
گروهی از خطابیه کشته شدن ابوالخطاب را منکر شده به غیبت او معتقد شدند.
آنها می گویند: روح امام صادق (علیه السلام) در ابوالخطاب حلول کرده بود، پس از غیبت او به محمد بن اسماعیل منتقل شد.
آنها می گویند: روز عید غدیر، پس از نصب امیرمؤمنان (علیه السلام) به امامت، رسالت از پیامبر منقطع شده، و به امیرمؤمنان (علیه السلام) منتقل گردید، چنانکه امامت در حیات امام صادق (علیه السلام) از آن حضرت منقطع شده، به پسرش اسماعیل منتقل گردید و او همان مهدی و قائم است که با شریعت جدید به رسالت مبعوث شده، شریعت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) را نسخ می کند. این گروه به جهت انتساب به یکی از رهبران خود به نام «قرمطویه»؛ «قرامطه» نامیده می شوند(۶۸۸).
در این رابطه سخن بسیار فراوان است، ولی چندان فایده ای عاید نمی شود و لذا به همین مقدار بسنده کرده، طالبان تفصیل بیشتر را به کتابهای ملل و نحل و کتب اسماعیلیان حواله می نماییم(۶۸۹).
* * *
موعودباوری در میان شیعیان زیدی:
یکی دیگر از فرقه های مشهور شیعیان، فرقه «زیدیه» می باشد.
فرقه زیدیه در نیمه اول قرن دوم هجری پدیدار گشته برخی از شاخه های آن تا زمان ما ادامه دارند.
همه گروه های زیدی در اعتقاد به امامت جناب «زید» فرزند امام سجاد (علیه السلام) اتفاق نظر دارند.
زیدیه به چهارتن از امامان معصوم اعتقاد دارند، از این رهگذر از نظر ما چهار امامی به شمار می آیند.
در این بخش پس از شرحی فشرده پیرامون جناب زید و فرقه های زیدی به موعودباوری از منظر شیعیان زیدی خواهیم پرداخت.
زید بن علی (علیه السلام):
جناب زید، فرزند امام زین العابدین (علیه السلام) شخصیت بسیار ممتاز و چهره بسیار برجسته ای بود که همه معصومین (علیهم السلام) از او به نیکی و عظمت یاد کرده اند و همه دانشمندان در مورد مقام والای ایشان متفق القول می باشند.
۱. شیخ مفید قدس سره در حق وی می نویسد:
«زید» فرزند علی بن الحسین (علیه السلام) بعد از ابوجعفر امام محمدباقر (علیه السلام) چشم و چراغ برادران، برترین آنان، مردی پارسا، عبادت پیشه، سخاوتمند و شجاع بود، با شمشیر قیام کرد، امر به معروف و نهی از منکر نمود، و به خون خواهی امام حسین (علیه السلام) قیام کرد(۶۹۰).
۲. زیاد بن منذر، مشهور به ابوالجارود، بنیانگذار آیین زیدی جارودی می گوید:
وارد مدینه شدم، از هر کس در مورد زید بن علی پرسیدم، گفتند که او «حلیف القرآن» بود(۶۹۱).
۳. از ابوحنیفه نقل شده که در مورد زید گفت:
من زید بن علی را دیدم، در زمان او کسی در فقه، در سرعتِ انتقال و در سلاستِ بیان از او برتر نبود، او فردی بی نظیر بود(۶۹۲).
۴. عبد الله، پدرِ نفس زکیه، به حسین فرزند زید گفت:
کمترین نیاکانِ تو پدرت بود که نه در میان ما و نه در میان دیگران همانندی برای او سراغ نداریم(۶۹۳).
۵. خالد بن صفوان که در «رصافه» او را دیده بود می گفت:
آنقدر از ترس خدا می گریست که اشک دیدگانش بر چهره اش سرازیر می شد(۶۹۴).
۶. از امام باقر (علیه السلام) روایت شده که زید بن علی (علیه السلام) می گفت:
من سیزده سال با قرآن خلوت کردم، آن را تلاوت می کردم و در مورد آن تدبّر می نمودم(۶۹۵).
۷. به هنگام شهادت زید، عاصم بن عبد الله بن عمر گفت:
مردی را از دست دادید که تصور نمی کنم در آینده نیز همانندی برای او پیدا شود، او زید بن علی است، من او را به هنگام نوجوانی اش دیدم، چون نام خدا در نزد او برده می شد، آنچنان حالتی بر وی رخ می داد که انسان تصوّر نمی کرد که او زنده شود(۶۹۶).
۸. عمر بن موسی وُجَیهی در مورد زید می گوید:
من کسی را سراغ ندارم که بر کتاب خدا، ناسخ و منسوخ آن، بر مشکلات و اعراب آن از زید بن علی داناتر باشد(۶۹۷).
۹. ابن ابی الحدید معتزلی به هنگام بحث از «اُباهِ ضیم»(۶۹۸) می نویسد:
یکی دیگر از کسانی که روش و منش پیشوایان و نیاکان خود را شیوه خود قرار داده، از پذیرش هرگونه ستم و حقارت امتناع ورزیده و هرگز زیر بار ظلم و مذلّت نرفته، مرگ سرخ را برگزیده و تصمیم گرفته که شرافتمندانه بمیرد، ابوالحسن زید بن علی بن الحسین (علیه السلام) می باشد(۶۹۹).
۱۰. نسابه معروف ابن عنبه می نویسد:
مناقبش فراتر از آن است که به شمار آید و فضائلش بیش از آن است که وصف شود(۷۰۰).
سیمای زید در آیینه پیشوایان:
در احادیث فراوان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان (علیه السلام) از جناب زید و شهادت او خبر داده اند که به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امام حسین (علیه السلام) فرمود:
یا حُسینُ یَخْرُجُ مِنْ صُلْبِکَ رَجُلٌ یُقَالُ لَهُ «زیدٌ» یَتَخَطی هُوَ وَ اَصْحَابُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ رِقَابَ النَّاسِ، غُرّا مُحَجَّلینَ، یَدْخُلُونَ الْجَنَّهَ بِغیرِ حِسَاب(۷۰۱)؛
ای حسین، از صلب تو مردی خارج شود که «زید» نامیده می شود، او و یارانش در روز رستاخیز سرفراز و پیشانی سپیدانند، بدون حساب وارد بهشت شوند.
۲. و در حدیث دیگری فرمود:
یُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بیتِی، فیُصْلَبُ، لاَ تَری الْجَنَّهَ عَیْنٌ رَأتْ عَوْرَتَهُ(۷۰۲)؛
مردی از اهل بیت من کشته می شود، سپس به دار زده می شود، هر کس به عورتش بنگرد بهشت را مشاهده نمی کند.
۳. روزی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) زید بن حارثه را دید، پس به سوی او نگریست، آنگاه گریه کرد و فرمود:
اَلْمَظْلُومُ مِنْ اَهْلِ بیتِی سَمِیُّ هَذَا، وَ الْمَقْتُولُ فی اللهِ وَ الْمَصْلُوبُ مِنْ اُمَّتِی سَمِیُّ هَذَا(۷۰۳)؛
مظلومِ خاندانم هم نام اوست، آنکه در راه خدا کشته می شود و آنکه از امت من به دار زده می شود، هم نام اوست.
۴. آنگاه زید بن حارثه را به نزد خود طلبید و فرمود:
یَا زیدُ زَادَکَ الله حُبّا عِنْدی، فَاِنَّکَ سَمی الْحَبیبِ مِنْ وُلْدی زید(۷۰۴)؛
ای زید! خداوند محبت ترا در نزد من افزون کرده، زیرا تو هم نام محبوب من از فرزندانم «زید» می باشی.
۵. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده که فرمود:
یُصْلَبُ رَجُلٌ مِنْ اَهْلِ بیتی بِالْکُوفَهِ عُریان، لاَیَنْظُرُ اَحَدٌ اِلی عَوْرَتِهِ مُتَعَمِّدا اِلاّ اَعْمَاهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَهِ(۷۰۵)؛
مردی از اهل بیت من بدون جامه در کوفه به دار آویخته می شود، احدی عمدا به عورتش نمی نگرد جز اینکه خداوند او را در روز رستاخیز نابینا محشورش می کند.
۶. و در حدیث دیگری فرمود:
یُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدی یُقَالُ لَهُ «زیدٌ» بِمَوْضِع یُعْرَفُ بِالْکُنَاسَهِ، یَدْعُو اِلی الْحَقِّ، یَتَّبِعُهُ عَلیهِ کُلُّ مُؤْمِن(۷۰۶)؛
مردی از فرزندانم کشته می شود که زید نامیده می شود، در محلی معروف به «کناسه»، او به سوی حق فرا می خواند، هر مؤمنی از او پیروی می کند.
۷. ابن حجر عسقلانی از جریر بن حازم نقل کرده که می گفت: در عالم رؤیا حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را دیدم که به چوبه داری که زید بن علی بر آن آویخته بود، تکیه کرده بود و می فرمود:
هَکَذَا تَفْعَلُونَ بِوَلَدی(۷۰۷)؛
با فرزند من اینگونه رفتار می کنید؟!
۸. روزی امیرمؤمنان (علیه السلام) در کوفه، در محلی که بعدها زید در آنجا به دار زده شد، ایستاد، آنقدر گریست که محاسن شریفش تر شد و همه اصحاب به گریه افتادند، از علت گریه اش پرسیدند، فرمود: برای مردی از فرزندانم گریه می کنم که در اینجا به دار آویخته می شود(۷۰۸).
۹. خوارزمی با اسنادش از امیرمؤمنان روایت کرده که فرمود:
شهید فرزندانم، قیام کننده به حق از تبارم، به دار آویخته شده در کناسه کوفه، پیشوای مجاهدان، سرور پیشانی سپیدان، خود و یارانش روز رستاخیز می آیند، در حالی که فرشتگان آنها را استقبال می کنند و ندا سر می دهند که وارد بهشت شوید که هیچ حزن و اندوهی بر شما نیست(۷۰۹).
۱۰. امیرمؤمنان (علیه السلام) در ضمن خطبه مفصلی بر فراز منبر کوفه به تفصیل از شهادت امام حسین (علیه السلام)، آنگاه از کشته شدن جناب زید و طعمه حریق شدن پیکر مقدسش سخن گفته، به شدت اشک می ریزد(۷۱۰).
خروج زید از دیدگاه معصومان:
از نگاهی گذرا به روایات یاد شده در بخش پیشین مقام والا و جایگاه رفیع زید بن علی (علیه السلام) معلوم گردید و اینک شماری از بیانات شفاف و صریح معصومین (علیهم السلام) را در دفاع از حرکت زید و خروج او در اینجا می آوریم:
۱. هنگامی که «زید» برادر امام رضا (علیه السلام) در بصره خروج کرد و خانه های بنی العباس را به آتش کشید، مأمون او را عفو کرد و خطاب به امام رضا (علیه السلام) گفت: اگر برادرت «زید» خروج کرده این حوادث را به وجود آورد، پیش از او نیز زید بن علی خروج کرده کشته شد، کار او کار کوچکی نبود، اگر رعایتِ جایگاه شما نبود من او را می کشتم.
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ مأمون فرمود:
برادرم زید را هرگز با زید بن علی مقایسه نکن که زید بن علی از علمای آل محمد بود، برای خدا خشمگین شد، و با دشمنان خدا نبرد کرد تا در راه خدا کشته شد.
پدرم موسی بن جعفر (علیه السلام) از پدرش امام صادق (علیه السلام) شنیده بود که می فرمود:
خدای رحمت کند عمویم زید را که به سوی «رضا از آل محمد» فرا می خواند، و اگر به قدرت می رسید به گفته اش وفا می کرد.
سپس امام صادق (علیه السلام) می افزاید:
زید در مورد خروج خود با من مشورت کرد، من گفتم:
عموجان اگر می پسندی که مقتول و مصلوب در کناسه تو باشی، مانعی ندارد.
هنگامی که زید از محضر امام صادق (علیه السلام) بیرون رفت، حضرت فرمود:
وای بر کسی که فراخوانی او را بشنود و به یاری اش نشتابد.
مأمون گفت: ای اباالحسن، مگر نه این است که در مورد مدّعیانِ دروغین امامت آن همه روایات رسیده است؟!
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ او فرمود:
زید بن علی هرگز چیزی را به ناحق ادعا نکرد، او در نزد پروردگار پارساتر از این معنی بود. او همواره می گفت: من شما را به رضا (فرد پسندیده) از آل محمّد (علیهم السلام) فرا می خوانم.
امام رضا (علیه السلام) در پایان فرمود:
به خدا سوگند زید از کسانی بود که با این آیه شریفه(۷۱۱) مورد خطاب قرار گرفته که خداوند فرمود: ﴿وَ جَاهِدُوا فی اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ هُوَ اجْتَبَاکُمْ﴾(۷۱۲) «در راه خدا جهاد کنید همانگونه که شایسته است، او شما را برگزید.»
۲. امام صادق (علیه السلام) در مقام نهی از جنبش های پراکنده فرمود:
نگویید که زید خروج کرد، او دانشمند بود، او راستگو بود، او هرگز به سوی خودش دعوت نکرد، او شما را به سوی رضا از آل محمد فرا خواند و اگر پیروز می شد به آنچه دعوت می کرد وفا می نمود(۷۱۳).
۳. فضیل بن یسار که در رکاب زید نبرد کرده، پس از شهادت او به مدینه رفته به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شده، در فرازی از یک حدیث طولانی نقل می کند که امام (علیه السلام) فرمود:
مَضی وَاللهِ زیدٌ عَمّی، وَ اَصْحْابُهُ الشُّهَداءُ، مِثْلَ مَا مَضی عَلیهِ عَلی بْنِ اَبیطَالِب (علیه السلام) وَ اَصْحَابُهُ(۷۱۴)؛
به خدا سوگند عمویم زید و یاران شهیدش همان راهی را رفتند که امیرمؤمنان و یاران او رفتند.
۴. در حدیث دیگری در مورد کسانی که از زید بیزاری می جستند فرمود:
خداوند بیزاری می جوید از کسی که از زید بیزاری بجوید، به خدا سوگند او در تلاوت قرآن، فهم دین و عمل به صله رحم از همه ما پیشروتر بود، او در میان ما کسی را جایگزین نکرد که همانند او باشد برای دین و دنیای ما(۷۱۵).
۵. هنگامی که خبر شهادت جناب زید در محضر امام صادق (علیه السلام) مطرح شد فرمود:
«اِنَّا لله وَ اِنَّا اِلیهِ رَاجِعُونَ»؛
ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم.
سپس فرمود:
عمویم را در نزد خدای محسوب می دارم، او مردی بود برای دنیای ما و آخرت ما، به خدا سوگند عمویم شهید از دنیا رفت، همانند شهیدانی که با رسول خدا، امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) به شهادت رسیدند(۷۱۶).
۶. امام صادق (علیه السلام) از ابی ولاّد کاهلی پرسید: آیا عمویم زید را دیدی؟ گفت: آری، او را در حالی که به دار آویخته بود دیدم، گروهی از مردمان شماتت جانکاهی می کردند و گروهی از شدت اندوه می سوختند، فرمود:
اَمَّا الْبَاکِی فَمَعَهُ فی الْجَنَّهِ، وَ اَمَّا الشَّامِتُ فَشَریکٌ فی دَمِهِ(۷۱۷)؛
گریه کن ها در بهشت همراه اویند، و شماتت کنندگان در خون او شریک می باشند.
۷. فضیل بن رسان گوید: به محضر امام صادق (علیه السلام) شرفیاب شدم، مرا به اندرون خانه رهنمون شدند، در آنجا به من فرمودند: یا فضیل! عمویم زید کشته شد، گفتم: آری، جانم به فدای شما. فرمود:
رَحِمَهُ الله، اَمَا اِنَّهُ کَانَ مُؤْمِنا وَ کَانَ عَارِفا وَ کَانَ عَالِما وَ کَانَ صَدُوقا، اَمَا اِنَّهُ لَوْ ظَفَرَ لَوَفی، اَمَا اِنَّهُ لَوْ مَلِکَ لَعَرَفَ کَیْفَ یَضَعُهَا؛
خدایش رحمت کند، به راستی او مؤمن بود، او عارف، دانشمند و راستگو بود، اگر پیروز می شد به عهدش وفا می کرد، اگر به قدرت می رسید می دانست که آن را در کجا قرار دهد.
عرضه داشتم اجازت می فرمایید چکامه ای بخوانم؟ فرمود: مهلت ده، آنگاه دستور داد پرده ای آویختند و درهایی را گشودند، سپس فرمود بخوان. من چکامه ای خواندم و ناله هایی را از پشت پرده شنیدم، فرمود: این چکامه از کیست؟ گفتم: از سید حمیری، فرمود: خدایش رحمت کند(۷۱۸).
۸. پس از شهادت زید حضرت صادق (علیه السلام) به شدت متأثر شد و آثار حزن و اندوه در سیمای آن حضرت آشکار شد، آنگاه ابوخالد واسطی را فراخواند و هزار دینار از اموال شخصی خود به او داد و به او امر فرمود که آنها را در میان خانواده های افرادی که در محضر زید کشته شده اند تقسیم کند.
ابوخالد گوید که من آن را در میان خانواده ها تقسیم کردم، به خانواده عبد الله بن زبیر، برادر فضیل بن رسّان چهار دینار رسید(۷۱۹).
به نقلی دیگر هزار دینار به عبد الرحمان بن سیابه دادند و امر فرمودند که آن را در میان خانواده های مصیبت دیده تقسیم کند، پس به هر خانواده ای چهار دینار رسید(۷۲۰).
در شهادت جناب زید امام صادق (علیه السلام) به سوک نشستند، مردم به محضرش می شتافتند و تسلیت می گفتند(۷۲۱).
اساتید و شاگردان زید:
زید شهید سه امام معصوم را درک کرده:
۱. پدر بزرگوارش امام سجاد (علیه السلام)
۲. برادر بزرگوارش امام باقر (علیه السلام)
۳. برادرزاده بزرگوارش امام صادق (علیه السلام)
بیشترین استفاده جناب زید از پدر بزرگوارش فخر الساجدین زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) بوده است.
با نگاهی گذرا به کتاب «مجموعه فقهی» زید که به عنوان «مسند زید» چاپ شده و منتشر شده(۷۲۲) میزان استفاده و کسب دانش زید در محضر امام سجاد (علیه السلام) روشن می شود.
در کتاب مسند زید بیش از ۶۰۰ حدیث گرد آمده که سندِ همه آنها بدون استثناء به شرح زیر می باشد:
«حَدَّثَنی زیدُ بْنُ عَلی، عَنْ اَبیهِ، عَنْ جَدِّهِ، عَنْ عَلی رضی الله عنهم»(۷۲۳).
مرا حدیث گفت: «زید بن علی، از پدرش، امام زین العابدین، از جدش، إمام حسین، از حضرت علی رضی الله عنهم».
گوینده حدّثنی «عبد العزیز بن اسحاق بغدادی» متوفّای ۳۱۳ ه. می باشد که این مجموعه را با سلسله اسنادش از زید بن علی (علیه السلام) گرد آورده است.
نقل بیش از ۶۰۰ حدیث در یک کتاب با یک مسند، میزان استفاده و کسب فیض او را از محضر پدر بزرگوارش به روشنی اثبات می کند.
مخصوصا اگر به این نکته توجه کنیم که تولد زید در حدود سال ۸۰ هجری و شهادت امام سجاد (علیه السلام) به سال ۹۵ هجری بوده است(۷۲۴).
نقل این همه حدیث که همه اش حدیث فقهی و پایه استنباط احکام می باشد در اوان نوجوانی بسیار جالب و ارزنده است.
یکی دیگر از میراث های ارزشمند زید بن علی به جهان بشریت صحیفه کامله سجادیه است، که متن آن به خط زید و املاء امام سجاد (علیه السلام) می باشد.
متوکل بن هارون هنگامی که آن را از یحیی بن زید گرفته همراهِ خود به مدینه آورد و به امام صادق (علیه السلام) ارایه داد، امام (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند این خط عمویم زید و دعای جدم حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) می باشد(۷۲۵).
استنساخ صحیفه سجادیه که به حق زبور آل محمّد (علیهم السلام) نامیده می شود، توسط جناب زید در آن سن نوجوانی بسیار حائز اهمیت می باشد.
بعد از امام سجاد (علیه السلام) بزرگترین استاد و معمار فکری زید برادر بزرگوارش امام محمدباقر (علیه السلام) می باشد.
جناب زید به امام محمدباقر (علیه السلام) به شدت عشق می ورزید و معالم دینش را از او می آموخت و احادیث فراوانی از آن حضرت روایت کرده است(۷۲۶).
هشام بن عبد الملک برای به غضب آوردن زید به امام باقر (علیه السلام) جسارت کرد، زید آنقدر برآشفت که نزدیک بود قالب تهی کند، آنگاه با شجاعت مخصوص به خود به او فرمود:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) او را «باقر» نام نهاد و تو اینگونه تعبیر می کنی؟ چقدر با رسول خدا مخالفت می کنی؟ خوب توجه کن، همانگونه که در دنیا با وی از درِ مخالفت رفتار می کنی، در آخرت نیز مخالفت خواهی نمود، او وارد بهشت و تو وارد دوزخ خواهی شد(۷۲۷).
بعد از امام باقر (علیه السلام) بیشترین استفاده زید از محضر امام صادق (علیه السلام) بود، او را حجت خدا می دانست، و در تعبیر بسیار زیبایی فرمود:
فی کُلِّ زَمَان رَجُلٌ مِنَّا اَهْلَ الْبَیْتِ، یَحْتَجُّ اللهُ بِهِ عَلی خَلْقِهِ وَ حُجَّهُ زَمَانِنَا ابن اَخِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّد، لاَیَضِلُّ مَنْ تَبَعَهُ وَ لاَیَهْتَدی مَنْ خَالَفَهُ(۷۲۸)؛
در هر زمانی مردی از ما خاندان حجت خدا در میان مخلوقات می باشد، حجتِ زمان ما برادرزاده ام جعفر بن محمد (علیه السلام) می باشد، هر کس از او پیروی کند گمراه نمی شود و هر کس با او مخالفت کند راه به جایی نبرد.
مشهور است که زید بن علی (علیه السلام) در فراخوان های خود می گفت:
مَنْ اَرَادَ الْجِهَادَ فَاِلی وَ مَنْ اَرَادَ الْعِلْمَ فَإِلی ابنِ اَخِی جَعْفَرَ(۷۲۹)؛
هر کس آماده نبرد باشد به سوی من بشتابد و هر کس طالب علم باشد به سوی برادرزاده ام جعفر (علیه السلام).
در میدان نبرد نیز چون از زید بن علی در مورد امام صادق (علیه السلام) پرسیدند گفت:
جَعْفَرُ اِمَامُنَا فی الحَلاَلِ وَ الْحَرامِ(۷۳۰)؛
در احکام خدا حلال و حرام جعفر صادق امام ما است.
هنگامی که خواستند او را با امام صادق (علیه السلام) قیاس کنند، فرمود:
به خدا سوگند کتاب های امیرمؤمنان (علیه السلام) در نزد اوست(۷۳۱).
مهدویت از دیدگاه زیدیّه:
از زید بن علی (علیه السلام) روایات فراوان پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) در منابع حدیثی آمده، که به برخی از آنها در اینجا تبرک می جوییم:
۱. محمّد بن بکیر در ضمن یک حدیث طولانی از جناب زید روایت کرده که فرمود:
یَابن بُکَیْر! بِنا عُرِفَ الله، وَ بِنا عُبِدَ الله، وَ نَحْنُ السَّبیلُ اِلی الله، وَ مِنَّا الْمُصْطَفی وَالْمُرْتَضی، وَ مِنّا یَکوُنُ الْمَهْدی، قائِمُ هذِهِ الامَّهِ؛
ای پسر بکیر، خداوند به وسیله ما خاندان شناخته شده، و به وسیله ما پرستیده شده، ما راه به سوی خداوندیم، پیامبر برگزیده و وصی انتخاب شده از ماست و مهدی قائمِ این امت از خاندانِ ما است.
ابن بکیر گوید: پرسیدم ای فرزند پیامبر خدا، آیا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به شما میثاق فرموده که قائم شما چه وقتی قیام می کند؟ فرمود:
یَا بْنَ بُکَیْر اِنَّکَ لَنْ تُلْحِقَهُ، وَ اِنَّ هذَا الْاَمْرَ یَلیهِ سِتَّهٌ مِنَ الاءوْصیاءِ بَعدَ هذا، ثُمَّ یَجْعَلُ الله خُرُوجَ قائِمِنا، فیمْلاَءُها قِسطا وَ عَدْلا کَما مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلُما؛
ای پسر بکیر، تو او را درک نمی کنی، بعد از این شش تن این مقام را بر عهده می گیرند، سپس خداوند خروج قیام ما را قرار می دهد، پس زمین را پر از عدل و داد می کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده است.
ابن بکیر می گوید: پرسیدم از پسر رسول خدا، مگر تو صاحب این امر نیستی؟ فرمود:
أَنَا مِنَ الْعِتْرَهِ(۷۳۲)؛
من از عترت پیامبرم.
۲. عمرو بن موسی الوجیهی از زید بن علی (علیه السلام) در ضمن یک حدیث طولانی نقل کرده که در محضر پدرش امام زین العابدین (علیه السلام) بوده، جابر بن عبد الله انصاری آمده، با امام باقر (علیه السلام) دیدار کرده، سلام پیامبر اکرم را به آن حضرت ابلاغ نموده و سپس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که در حق امام باقر (علیه السلام) فرمود:
سَبْعَهٌ مِنْ وُلْدِهِ اُمَناءُ مَعْصُومُونَ اَئِمَّهُ اَبْرار، وَالسَّابِعُ مَهْدیهُمُ الَّذی یَمْلاَءُ الدُّنیا قِسْطا وَ عَدْلا، کَما مُلِئَتْ جَوْرًا وَ ظُلْما(۷۳۳)؛
هفت تن از فرزندان او امین، معصوم و امام نیکوکار می باشند و هفتمین آنها مهدی آنهاست، که زمین را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده است.
۳. ابوخالد واسطی از جناب زید روایت کرده که گفت: پدرم از پدرش امام حسین (علیه السلام) روایت کرد که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) به او فرمود:
یَا حُسینُ اَنْتَ الامامُ وَ اَخُو الامَامِ وَ ابن الامَامِ، تِسْعَهٌ مِنْ وُلْدِکَ اُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ وَ التَّاسِعُ مَهْدیهُمْ، فَطُوبی لِمَنْ اَحَبَّهُمْ وَ الْویلُ لِمَنْ اَبْغَضَهُمْ(۷۳۴)؛
ای حسین، تو امام، برادر امام و پسر امام هستی، نُه تن از فرزندانت امین و معصومند که نهمین آنها مهدی آنهاست. خوشا به حال کسی که آنها را دوست بدارد و وای به حال کسی که آنها را دشمن بدارد.
۴. یحیی فرزند زید می گوید: از پدرم در مورد امامان پرسیدم، فرمود:
امامان دوازده تن می باشند، چهار تن از گذشته ها و هشت تن از آیندگان.
گفتم: پدرجان! آنها را برای من نام ببر. فرمود:
اما از گذشته ها: علی بن ابیطالب، حسن، حسین و علی بن الحسین (علیهم السلام).
اما از آیندگان، برادرم باقر، پسرش جعفر صادق، پسرش موسی، پسرش علی، پسرش محمد، پسرش علی، پسرش حسن، سپس مهدی (علیهم السلام).
پرسیدم: پدرجان، مگر تو از آنها نیستی؟ فرمود: نه، لکن من از عترت می باشم.
پرسیدم: پس اسامی آنها را از کجا می دانی؟ فرمود:
پیمان معهودی است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آن را برای ما پیمان بسته است(۷۳۵).
۵. محمد بن مسلم می گوید: به خدمت زید بن علی رسیدم و عرض کردم: گروهی خیال می کنند که تو صاحب این امر هستی!
فرمود: نه من از عترت هستم.
پرسیدم: بعد از شما چه کسی این مقام را برعهده می گیرند؟ فرمود:
سَبْعَهٌ مِنَ الْخُلَفَاءِ وَ الْمَهْدی مِنْهُمْ(۷۳۶)؛
هفت تن از جانشینان پیامبر، که مهدی از آنهاست.
۶. متوکل بن هارون بجلی از یحیی پسر زید می پرسد: آیا پدرت ادعای امامت کرد و خروج نمود؟ یحیی در پاسخ می گوید:
مَهْ یَا عبد اللهِ! اِنَّ اَبی کَانَ اَعْقَلَ مِنْ أَنْ یَدَّعِی مَا لیسَ لَهُ بِحَقٍّ، وَ اِنَّمَا قَالَ: اَدْعُوکُمْ اِلی الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّد (علیهم السلام)، عَنی بِذَلِکَ ابن عَمی جَعْفرَا؛
ای بنده خدا، ساکت باش، پدرم عاقلتر بود از اینکه چیزی را به ناحق ادعا کند، او می گفت: من شما را به فرد برگزیده از آل محمد فرا می خوانم، منظورش پسر عمویم جعفر بود.
متوکل پرسید: پس الآن صاحب این امر، امام جعفر صادق (علیه السلام) می باشد، یحیی گفت:
نِعَمْ، هُوَ اَفْقَهُ بَنِی هاشِم(۷۳۷)؛
آری، او فقیه ترین بنی هاشم می باشد.
۷. جناب زید بن علی نیز در این رابطه فرمود:
فی کُلِّ زَمَان رَجُلٌ مِنَّا اَهْلَ الْبیتِ یَحْتَجُّ اللهُ بِهِ عَلی خَلْقِهِ، وَ حُجَّهُ زَمَانِنَا ابن اَخِی جَعْفَرُبْنُ مُحَمّد، لاَیَضِلُّ مَنْ تَبِعَهُ وَ لاَیَهْتَدی مَنْ خَالَفَهُ(۷۳۸)؛
در هر زمانی مردی از ما خاندان هست که خداوند به وسیله او بر مخلوقاتش احتجاج می کند و حجتِ زمانِ ما پسر برادرم جعفر بن محمّد (علیه السلام) می باشد. هر کس از او پیروی کند گمراه نمی شود و هر کس با او مخالفت کند هدایت پیدا نمی کند.
این بود شماری از احادیث معتبر و مستند که با اسناد قابل اعتماد از جناب زید و پسرش یحیی روایت شده و جناب زید صریحا به امامت امام صادق (علیه السلام) و امامان معصوم از نسل او تا حضرت مهدی (علیه السلام) اعتراف نموده است.
* * *
مهدویت از نظر امامان زیدی:
در صفحات پیشین چندین نصّ صریح از جناب زید نخستین امام زیدیان از منابع حدیثی نقل کردیم و اینک چند نمونه از منابع زیدیه:
۱. زید بن علی، نخستین امام زیدیه، مستشهد ۱۲۲ ه. در ضمن ابیاتی می فرماید:
ما سروران قریش هستیم.
اساس و پایه حق در میان ماست.
ما همان انوار درخشانیم که پیش از آفرینش مخلوقات بودیم.
پیامبر برگزیده و انتخاب شده از ماست، مهدی نیز از ماست(۷۳۹).
۲. ابراهیم بن عبد الله ظاهر، برادر نفس زکیه، که در ربیع الاول سال ۱۴۵ ه. در زندان منصور درگذشت(۷۴۰)، در پاسخ این پرسش که آیا محمد نفس زکیه همان مهدی است که از او گفت وگو می شود، گفت:
مهدی وعده الهی است که به پیامبرش وعده فرموده، که او را در اهل بیت پیامبرش قرار داده است، نام و عصر و زمان خروجش برای ما مشخص نیست، اما برادرِ من به امر به معروف و نهی از منکر برخاست که امری واجب بود(۷۴۱).
۳. ابو محمد، قاسم بن ابراهیم الرّسّی، از امامان زیدی، متوفّای ۲۴۶ ه. در مجموعه خود به تفصیل از نام، نسب، صورت و سیرت حضرت مهدی (علیه السلام) سخن گفته است(۷۴۲).
۴. یحیی بن حسین بن قاسم بن ابراهیم، مشهور به امام هادی، متوفّای ۲۹۸ ه. در موضوع وصایت می نویسد:
خداوند به وسیله پیامبرش مردم را وصیت کرد به امامت علی بن ابی طالب، امام حسن، امام حسین و برترین های نسل آن دو، که نخستین آنها علی بن الحسین و آخرین آنها مهدی است(۷۴۳).
وی از زید بن علی قیام قائم آل محمّد (علیهم السلام) را در زمانی بعد از نفس زکیه روایت کرده(۷۴۴) و خود در اشعاری از آن حضرت به عنوان: مهدی، فاطمی، عادل، قائم، ملجأ؛ و پناه شرق و غرب تعبیر کرده است(۷۴۵).
۵. یحیی بن حسین بن هارون، متوفّای ۴۲۴ ه. از ابراهیم برادر نفس زکیه نقل می کند که مهدی وعده الهی است، خداوند به پیامبرش وعده فرمود که او را در نسل آن حضرت قرار خواهد داد(۷۴۶).
۶. ابوعبیدالله حمیدان بن یحیی القاسمی، از بزرگانِ زیدیه در قرن ششم، می نویسد:
مهدی منتظر در آخرالزّمان ظهور خواهد کرد(۷۴۷).
۷. ابومحمد عبد الله بن حمزه بن سلیمان، متوفّای ۶۱۴ ه.، در این رابطه می نویسد:
مهدی از نسل پیامبر ظهور خواهد کرد ولی نام و زمان ظهورش معلوم نیست(۷۴۸).
۸. قاضی ابومحمد، عبد الله بن محمد بن ابی النّجم صعدی، متوفّای ۶۴۶ ه. از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
مهدی هنگامی ظهور می کند که فتنه ها فراوان، کتاب و سنت تعطیل، فساد و تباهی فراگیر، ربا و رشوه رایج، ستم زمامداران شایع، امر به معروف و نهی از منکر فراموش، و... شده باشد. آنگاه با ظهور او عدل در سطح جهان فراگیر شده و ظلم و ستم رخت بر می بندد(۷۴۹).
۹. امیرحسین بن بدرالدین، متوفّای ۶۶۳ ه.، از ابن مسعود، از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
دنیا به پایان نمی رسد، جز اینکه مردی از اهل بیت من بر عرب سیطره پیدا می کند که هم نام من است و نام پدرش هم نام پدر من می باشد(۷۵۰).
۱۰. مجدالدین بن محمد بن منصور، از علمای زیدیه در قرن اخیر، روایات فراوانی پیرامون حضرت مهدی آورده، به تواتر آنها اعتراف کرده(۷۵۱)، می نویسد:
امامان اهل بیت همواره به او بشارت داده، برای فرج او دعا کرده، انتظار کشیده، هر امامی به امام بعدی وصیت نموده است(۷۵۲).
آنگاه از وفور نعمت در عصر ظهور، فراگیر شدن عدالت، نزول عیسی و نماز خواندنش به امامت حضرت مهدی، خشنودی همگان از حکومت او، صورت، سیرت، نام، نشان و نسب آن حضرت در پرتو احادیث واصله سخن گفته است(۷۵۳).
سپس در باب انتظار حضرت مهدی، از یحیی بن حسین روایت می کند که گفت:
هر کس منتظر قائم ما باشد، همانند کسی است که در راه خدا نبرد کرده، به خون خود آغشته شده، در میان شمشیر و سپرش دست و پا می زند(۷۵۴).
این بود نمونه هایی چند از کلمات امامان زیدی پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام).
مدعیان مهدویت از ائمه زیدیه:
بدون تردید زید بن علی (علیه السلام) که نخستین امام زیدیه به شمار می آید، هرگز ادعای امامت و یا مهدویت نکرده است.
پسرش یحیی نیز ادعای امامت و یا مهدویت نکرد، بلکه براساس اجازه ای که از پدرش تحصیل نمود، خروج کرد و در سنّ ۱۸ سالگی کشته شد.
اولین فردی که از امامان زیدی ادعای مهدویت نمود، محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن بن علی بن ابیطالب، مشهور به «نفس زکیه» می باشد.
نفس زکیه هم خودش ادعای مهدویت کرد، هم دیگران برای او چنین ادعایی نمودند:
۱. ابوالفرج اصفهانی نقل می کند منصور دوانیقی یکی از غلامانش را فرستاد که در پای منبر وی بنشیند و خطبه اش را گوش دهد.
او می گوید: من در پای سخنان نفس زکیه نشستم و شنیدم که می گفت:
اِنَّکُمْ لاَتَشُکُّونَ اَنِّی اَنَا الْمَهْدی، وَ اَنَا هُوَ(۷۵۵)؛
شما شک نمی کنید در اینکه من مهدی هستم و من همان مهدی موعود می باشم.
۲. آنگاه از پدرش عبد الله محض نقل می کند که در ضمن خطبه ای گفت:
هَلُمَّ نُبَایِعْ مُحَمَّدا، فَقَدْ عَلِمْتُمْ اَنَّهُ الْمَهْدی(۷۵۶)؛
بیایید با محمد نفس زکیه بیعت کنیم، به راستی می دانید که او مهدی است.
۳. جالب تر اینکه منصور دوانیقی در حق او چنین اعتقادی داشت و می گفت:
او محمد بن عبد الله بن حسن بن حسن، مهدی ما خاندان است(۷۵۷).
۴. شهرستانی می نویسد:
ابوحنیفه با او بیعت کرده بود و از پیروان او بود، هنگامی که منصور دوانیقی از وضع او مطلع شد او را به حبس ابد محکوم کرد و در زندان درگذشت(۷۵۸).
۵. سوکمندانه باید گفت که چندین بار عبد الله پدر نفس زکیه به خدمت امام صادق (علیه السلام) رسید و از آن حضرت خواست که با نفس زکیه بیعت کند، هنگامی که امام (علیه السلام) او را نصیحت کرد و از این کار منع کرد، عیسی بن زید به خدمت آن حضرت رسیده، عرضه داشت:
أَسْلِمْ تَسْلِمْ؛
اسلام بیاور تا سالم بمانی!!
امام (علیه السلام) فرمود: مگر بعد از پیامبر اکرم آیین جدیدی پدید آمده؟!
گفت: چاره نیست، باید بیعت کنی، تا جان و مال و خانواده ات سالم بماند. چون امام (علیه السلام) استنکاف نمود، امام را به زندان انداختند و اموالش را مصادره کردند(۷۵۹).
۶. عبد الله بن جعفر پسری داشت کهنسال به نام اسماعیل، او را وادار به بیعت کردند، چون استنکاف نمود، آنقدر لگد به او زدند که جان سپرد(۷۶۰).
۷. مروان روزی به عبد الله پدر نفس زکیه گفت: مهدی شما چه می کند؟ عبد الله گفت: اینطور نگو، اینگونه نیست که به شما رسیده، مروان گفت: نخیر، همین طور است، خداوند اصلاحش کند و به راه راست رهنمونش شود(۷۶۱).
۸. به هنگام خروج محمد نفس زکیه محمد بن عجلان فقیه اهل مدینه نیز با او خروج کرد، پس از کشته شدن نفس زکیه، جعفر بن سلیمان والی مدینه او را احضار کرد که زبانش را قطع کنند، حاضران شفاعت کردند و گفتند:
ای امیر، او فقیه اهل مدینه و اهل عبادت است، امر بر او مشتبه شده، او خیال کرده که نفس زکیه همان مهدی موعودی است که در روایات آمده است(۷۶۲).
۹. عبد الله بن جعفر بن عبد الرحمان بن مسور، از نزدیکان نفس زکیه بود، پس از کشته شدن نفس زکیه، والی مدینه _ جعفر بن سلیمان _ به او گفت: تو با این همه فضل و دانش چرا به دنبال نفس زکیه رفتی؟ او در پاسخ گفت:
من به هنگام خروج شکی نداشتم که او همان مهدی موعود است، چون کشته شد به اشتباه خود پی بردم، دیگر به احدی فریفته نمی شوم(۷۶۳).
۱۰. ابوالفرج اصفهانی نقل کرده که نفس زکیه از دوران کودکی مختفی می شد و برای مردم پیک می فرستاد و آنها را به سوی خود فرا می خواند و مهدی نامیده می شد(۷۶۴).
جعل احادیث برای اثبات مهدویت نفس زکیه:
جای شگفت است که برای اثبات مهدویت محمد بن عبد الله مشهور به نفس زکیه احادیث فراوانی جعل شده که غالب آنها را ابوالفرج اصفهانی نقل کرده است، که از آن جمله است:
۱. از ابوهریره نقل کرده اند که نام مهدی: محمد بن عبد الله است و در زبانش گیر هست(۷۶۵).
نفس زکیه در زبانش گیر داشت، به هنگام سخنرانی سخنان در سینه اش موج می زد، با دست بر سینه اش می زد تا سخن را رها سازد(۷۶۶).
۲. از عبد الله بن موسی نقل کرده اند که به هنگام ولادت نفس زکیه، خال سیاهی به بزرگی یک تخم مرغ در میان دو کتف او بود، او را صریح قریش(۷۶۷) و مهدی می نامیدند و سلمه بن اسلم جهنی در این رابطه سروده است:
هنگامی که فرزند عبد الله شانه اش را برهنه کند، آنچه روایت گران نقل می کنند، هویدا می شود.
برای او مُهری هست که خداوند به دیگری عطا نفرموده، نشانه های هدایت و نیکی در آن هست(۷۶۸).
۳. به فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام) نسبت می دهند که قابلگی می کرد، فرزندانش اعتراض کردند، گفت: به دنبال چیزی هستم، هر وقت به آن دسترسی پیدا کنم این کار را رها می کنم، در شب تولد نفس زکیه گفت: من گمشده ام را پیدا کردم(۷۶۹).
۴. از ام کلثوم دخت وهب نقل می کنند که در روایات آمده است:
مردی هم نام پیامبر به قدرت می رسد، هم نام پیامبر است و نام مادرش سه حرفی، اولش هاء و آخرش دال است!!
نفس زکیه نامش محمد و نام مادرش هند بود. و لذا تصور می کردند که او همان فرد موعود می باشد(۷۷۰).
۵. به فاطمه دخت علی (علیه السلام) نسبت داده که کیف مُهر شده ای را در حضور مردم به نفس زکیه داد و گفت: این کیف را برادرم امام حسین (علیه السلام) به صورت مهر شده به من داده تا به محمد بن عبد الله بدهم، او نیز آن را گرفت و به خانه اش برد(۷۷۱).
۶. باز به فاطمه دختر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت داده اند که گفته: پدرم می فرمود که کوچکترین فرزندش مهدی را درک می کند، من کوچکترین فرزند او می باشم و نشانه هایی می گفت که در غیر او نمی بینم(۷۷۲).
۷. احتمالا جمله معروف: «اِسْمُ اَبیهِ اِسْمُ اَبی» را نیز برای اثبات مهدویت او جعل کرده اند، زیرا این حدیث با ده ها سند از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) نقل شده، در هیچکدام جمله: «اِسْمُ اَبیهِ اِسْمُ اَبی» وجود ندارد(۷۷۳)، فقط در نقل عبد الله بن موسی، از زائده، از عاصم، این فراز افزده شده(۷۷۴) حافظ گنجی شافعی در کتاب ارزشمند البیان به تفصیل در این رابطه سخن گفته، سپس فرموده:
کسی که «و اسم ابیه اسم ابی» را افزوده، «زائده» می باشد و او همواره در احادیث می افزاید(۷۷۵).
با توجه به اینکه زائده در کوفه در میان شیعیان اهلبیت زندگی می کرد و ایام خروج نفس زکیه او بر کرسی حدیث تکیه داشت و سرانجام در سال ۱۶۱ ه. در سرزمین روم کشته شد و این غزوه به فرماندهی حسن بن قحطبه بود و او از هم سنگرهای ابومسلم خراسانی بود(۷۷۶)، می توان نتیجه گرفت که وی این فراز را برای حمایت از حرکت نفس زکیه بر متن حدیث افزوده است.
بعدها منصور دوانیقی نیز از این حدیث مجعول، برای مهدویت پسرش «مهدی عباسی» بهره جست(۷۷۷).
منصور که روزی از پیروان نفس زکیه بود و او را «مهدی» می خواند، هنگامی که به قدرت رسید و نفس زکیه خروج کرد و بر فراز منبر اعلام می کرد که من مهدی هستم، منصور گفت: او دروغ می گوید، مهدی پسرِ من می باشد(۷۷۸)!
منصور روزی مسلم بن قتیبه را طلبید و به او گفت: محمد بن عبد الله خروج کرده و خود را «مهدی» ملقب ساخته، ولی سوگند به خدا او مهدی نیست.
سپس به مسلم بن قتیبه گفت: من رازی به تو می گویم که به احدی نگفته ام و بعد از تو به احدی نخواهم گفت، و آن اینکه:
پسر من نیز به خدا سوگند آن مهدی موعود که در روایات آمده، نیست، من او را تیمّنا «مهدی» نامیدم، خواستم فال نیک زده باشم(۷۷۹).
با توجه به همه آنچه گفته شد، آیت الله صافی می نویسد:
بعید نیست که این فراز از حدیث برای تقویت حکومت بنی العباس جعل شده باشد، تا به این وسیله مأمون خلافت پسرش: محمد بن عبد الله (مهدی عباسی) را استوار سازد. و یا برای تقویت نهضت محمد بن عبد الله، مشهور به نفس زکیه جعل شده باشد.
و در پایان می فرماید: این احتمال در نظر من بسیار نزدیک است(۷۸۰).
ابن طقطقا در این رابطه می نویسد:
نفس زکیه در میان مردم شایع کرده بود که او همان مهدی موعود است و پدرش نیز این معنی را در دل ها استوار نموده بود.
از پیامبر روایت شده که اگر از عمر دنیا تنها یک روز باقی باشد، خداوند آن را به قدری طولانی نماید که مهدی ما (قائم ما) در آن برانگیخته شود، نامش هم نام من و نام پدرش هم نام پدر من می باشد.
آنگاه ابن طقطقا می افزاید: امامیه این حدیث را خالی از تعبیر «وَاِسْمُ اَبیهِ اِسْمُ اَبی» روایت می کنند.
عبد الله محض می گفت: این پسر من همان مهدی است که بشارت داده شده، او محمد بن عبد الله است(۷۸۱).
اینها چند نمونه از احادیثی بود که برای حمایت از نهضت نفس زکیه جعل شده بود.
در مورد نفس زکیه مبالغه های گزافی ثبت شده که موجب شرمساری است: عیسی بن زید می گفت:
اگر خداوند اراده می کرد که بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شخص دیگری را به پیامبری مبعوث کند، او بی گمان محمد بن عبد الله بن الحسن بود(۷۸۲)!
نفس زکیه سرانجام در چهاردهم رمضان ۱۴۵ ه. در مدینه کشته شد و در بقیع مدفون شد و سرش را در طبقی نهاده در کوچه و بازار کوفه گردانیدند، سپس به شهرها فرستادند(۷۸۳).
با توجه به اینکه نفس زکیه در برابر دژخیمان بنی عباس قیام کرد و سرانجام به دستور منصور که روزی با او بیعت کرده، او را مهدی می دانست و می گفت:
در میان آل محمد کسی از او به دین خدا آگاه تر نیست، و کسی به تصدی منصب ولایت امر از او شایسته تر نیست(۷۸۴).
کشته شد، ما از قاتلانش بیزاری می جوییم و چیزی از نسبت های یاد شده را به عهده نمی گیریم، زیرا ما براساس آنچه در منابع حدیثی و تاریخی ثبت شده داوری کردیم(۷۸۵).
موعود منتظَر از دیدگاه زیدیه:
با توجّه به اینکه زیدیه هر یک از امامان خود را، امام، مهدی و امام زمان(۷۸۶) می نامند، اعتقاد به منتظَر در میان آنها بسیار کم رنگ است، ولی در مورد جمعی از امامان زیدیه به شرح زیر اعتقاد و انتظار دارند:
۱. گروهی از زیدیه محمد بن عبد الله نفس زکیّه را مهدی منتظر می دانند و معتقد هستند که او نمرده و کشته نشده، روزی خارج شده بر پهنه زمین سیطره پیدا خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود(۷۸۷).
در حالی که او بی گمان روز دوشنبه، ۱۴ رمضان ۱۴۵ ه. در مدینه در یک نبرد خونین کشته شد(۷۸۸).
اینها گروهی از جارودیه هستند که «محمدیه» نیز نامیده می شوند به جهت اعتقاد به مهدویت «محمد بن عبد الله». اینها معتقدند که نفس زکیه کشته نشده در منطقه نجد در کوهی به نام «حاجر» اقامت دارد(۷۸۹) از دیده ها مخفی است، تا روزی که فرمان خروج برسد، پس خروج کرده جهان را تحت سیطره خود درمی آورد(۷۹۰).
۲. گروه دیگری از جارودیه در انتظار خروج محمد بن قاسم بن عمر بن امام زین العابدین (علیه السلام) می باشد.
محمد بن قاسم به صاحب طالقان معروف است به سال ۲۱۹ ه. در خراسان خروج کرده، پیروانی پیدا کرد، در طالقان به قدرت رسید، روز ۱۵ ربیع الاوّل دستگیر و زندانی شد، شب عید فطر از زندان گریخت، دیگر خبری از وی به دست نیامد(۷۹۱).
عده ای گویند به واسط گریخت و در آنجا درگذشت، عده ای دیگر معتقدند که در عهد معتصم و واثق مختلفی شد، در عهد متوکل دستگیر و زندانی شد و در زندان درگذشت(۷۹۲).
مسعودی گوید: در مورد محمد بن قاسم اختلاف هست، برخی گویند: به زهر کشته شد، برخی گویند: گروهی از پیروانش از خراسان آمده او را نجات دادند، جمع کثیری به امامت او از زیدیه معتقد شدند و الآن که سال ۳۳۲ هجری می باشد گروه کثیری از زیدیه معتقد هستند که محمد بن قاسم نمرده، زنده است، تا روزی که خارج شده، جهان را پر از عدل و داد کند و او مهدی این امت می باشد(۷۹۳).
سپس اضافه می کند که پیروان او در اطراف کوفه، دیلم، طبرستان و بسیاری از نواحی خراسان موجود می باشند(۷۹۴).
۳. گروه دیگری از جارودیه در انتظار ابوالحسن یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید بن علی می باشند.
یحیی بن عمر به سال ۲۵۰ ه. در عهد مستعین در کوفه خروج کرد، گروهی از زیدیه با او بیعت کردند، پس از یک درگیری نافرجام کشته شد، سرش به نزد مستعین برده شد، لحظه ای در سامرا به دار زده شد، سپس به بغداد ارسال گردید، چکامه های فراوان در سوگ او سروده شد(۷۹۵).
گروهی از جارودیه در فوت او تشکیک کرده، در انتظار بازگشت او می باشند، آنها می گویند: او نمرده، زنده است، او همان مهدی منتظر است، او نمی میرد تا اینکه روی زمین را پر از عدل و داد نماید(۷۹۶).
۴. گروه حسینیه، پیروان حسین بن قاسم بن علی بن عبد الله، متولد ۳۷۸ ه. و متوفّای ۴۰۴ ه. معتقد هستند که او زنده است، نمرده، نمی میرد تا زمین را پر از عدل و داد کند، او همان مهدی منتظر قائم می باشد در نزد آنها(۷۹۷).
آنگاه پیروان او به دو گروه منقسم می شوند:
گروهی می گویند: او در دوران غیبتش مخفیانه به آنها سر می زند و آنها کاری جز به فرمان او انجام نمی دهند.
گروهی دیگر می گویند: تا به هنگام ظهورش دیدار غیر ممکن است باید به محتوای آثارش عمل کرد(۷۹۸).
او روز شنبه ۴ صفر ۴۰۴ ه. در صنعا به دست قبیله همدان کشته شد(۷۹۹).
۵. گروه دیگری از زیدیه معتقدند که حسن بن قاسم، از امامان زیدی، نمرده و زنده است و روزی خواهد آمد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، او همان مهدی منتظر است(۸۰۰).
ابومحمد، حسن بن قاسم، مشهور به داعی جلیل پس از چند سال حکومت در طبرستان به سال ۳۱۶ ه. کشته شد(۸۰۱).
۶. گروهی از مغیریه نیز در انتظار بازگشت پیشوای خود «مغیره بن سعید عجلی» می باشند(۸۰۲).
پیشتر گفتیم که خالد بن عبد الله قسری مغیره را دستگیر کرده وادار به توبه نمود، پس از استنکاف او را به دار زد و پیکرش را طعمه آتش نمود(۸۰۳).
روی این بیان عقیده رایج در میان زیدیه آن است که حضرت مهدی (علیه السلام) هنوز متولد نشده، در آینده متولد می شود و جهان را پر از عدل و داد می کند، نام و نسب او روشن نیست، آنچه مسلم است این است که از نسل امیرمؤمنان از تبار حضرت فاطمه و از فرزندان امام حسن یا امام حسین (علیهم السلام) می باشد.
ولی به طوری که بیان شد، برخی از گروه ها افراد خاصی را انتظار می کشند.
در پایان این مقال به چند نکته اشاره می شود:
۱. زیدیه به عصمت، نص، علم لدنی، تقیه، رجعت و غیبت معتقد نیستند.
۲. زیدیه هر فرد فاطمی را که شمشیر کشیده به سوی خود دعوت کند و واجد شرایط امامت باشد، مفترض الطاعه می دانند.
۳. ائمه اهل بیت (علیهم السلام) را اولیای الهی می دانند، ولی واجب الاطاعه نمی دانند، الاّ امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) را.
۴. زیدیه هر یک از امامان خود را امام، مهدی و قائم به معنای لغوی آنها می نامند، مگر در مورد زید و نفس زکیه.
۵. زیدیه ای که امروزه در یمن هست کلاً جارودی هستند و در میان آنها زیدی غیر جارودی وجود ندارد و آنها در صنعا، صعده و اطراف آنها پراکنده اند(۸۰۴).
۶. از عبد الله بن حمزه، یکی از امامان زیدی نقل شده که بعد از جناب زید هیچ امام غیر جارودی نبوده است(۸۰۵).
۷. در کتب حدیثی، تاریخی، سیره و تراجم مشهور است که یاران زید از او خواستند که از خلفای پیش از امیرمؤمنان (علیه السلام) بیزاری بجوید، زید نپذیرفت، پس بیعت او را شکستند و از او دوری جستند، زید گفت: مرا رفض ترک کردند، پس از آن روز شیعیان رافضی نامیده شدند(۸۰۶).
مقدسی این نامگذاری را به دوران خلافت امیرمؤمنان (علیه السلام) نسبت می دهد(۸۰۷)، بغدادی پیروان عبد الله بن سبا را «رافضی» می نامد(۸۰۸)، آنگاه می گوید: رافضی ها بعد از زمان علی (علیه السلام) به چهار گروه منقسم شدند: زیدی، امامی، کیسانی و غُلات(۸۰۹)، ابن عبدربه نیز از زیدی ها به عنوان «زیدی های رافضی» تعبیر کرده است(۸۱۰).
روی این بیان نمی توان به طور قطع و یقین نامگذاری شیعیان به رافضی را به جناب زید نسبت داد.
۸. پیشنهاد برائت از خلفا به جناب زید یک توطئه بود، تا او را با مشکل روبرو کنند و امتناع وی از برائت و بیزاری یک تاکتیک، تقیه و جلوگیری از بروز فتنه بود و لذا می بینیم که جناب زید در لحظات آخر پرده ها را کنار می زند و چهره غاصبان خلافت را به صورت شفاف ترسیم می کند:
سید صلاح بن علی بن محمد قاسمی، از علمای مشهور زیدیه در قرن یازدهم می نویسد:
از زید بن علی پرسیدند که نظر شما در مورد خلفای پیش از علی (علیه السلام) چیست؟ زید پاسخ نداد.
هنگامی که تیر به چشمش اصابت کرد فرمود: آن پرسشگر دیروزی کجاست؟ او را حاضر کردند، خطاب به او فرمود:
هَذَا السَّهْمُ مِنْ اَصْحَابِ السَّقِیفَهِ(۸۱۱)؛ این تیر از اصحاب سقیفه به من اصابت کرد.
و در نقلی دیگر فرمود:
هُمَا رَمیانِی، هُمَا قَتَلاَنِی، هُمَا اَقَامَانِی هَذَا الْمَقَامَ، هُمَا اَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا وَ حَمَلاَ النَّاسَ عَلی اَکْتَافِنَا، فَدِمَاءُنَا فی رِقَابِهِمْ اِلی اَنْ تَقُومَ الْقِیَامَهُ(۸۱۲)؛
آن دو نفر به من تیر انداختند، آن دو تن مرا کشتند، آن دو نفر مرا در این جایگاه قرار دادند، آنها نخستین کسانی هستند که به ما ستم کردند و مردم را بر گردن ما سوار کردند، تا روز قیامت هر خونی از ما ریخته شود بر گردن آنهاست.
شبیه این پاسخ از یحیی بن زید نیز روایت شده است(۸۱۳).
* * *
شخصیت وجودی حضرت مهدی (علیه السلام) در منابع حدیثی اهل تسنّن و تشیع:
مسأله مهدویت و اعتقاد به منجی بشریت یکی از مهمترین و ریشه دارترین مسائل حیاتی جهان اسلام است و با سایر مسائل عقیدتی و احکام اسلامی پیوند ناگسستنی دارد.
بیش از ۳۰۰ آیه از آیات قرآن کریم در احادیث واصله از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) به مهدی موعود تفسیر شده، در کتب تفسیر و مجامع حدیثی به تفصیل بیان شده است(۸۱۴).
در لابه لای روایات متواتری که از رسول عالمیان و دیگر پیشوایان معصوم صلوات الله علیهم اجمعین به دست ما رسیده، کلیه اوصاف و تمام جزئیات زندگی آن مصلح آسمانی از ولادت تا ظهور، و از ظهور تا تحقق یافتن آرزوی دیرینه انبیاء و اولیای الهی به روشنی ترسیم شده است.
هم اکنون بیش از ۲۰۰۰ کتاب مستقل در دست داریم که در طول قرون و اعصار توسط عالمان با فضیلت پیرامون آن واپسین حجت پروردگار به رشته تحریر در آمده، روایات و مطالب مربوط به حوزه مهدویت را در خود جای داده است(۸۱۵).
در حدود یک دهم این آثار توسط علمای اهل سنت تألیف شده است.
نخستین کتابی که از طرف علمای اهل سنت پیرامون آن حضرت به رشته تحریر در آمده، کتاب اخبار المهدی از عبّاد بن یعقوب رواجنی، متوفّای ۲۵۰ ه. می باشد(۸۱۶).
رواجنی از بزرگان اهل سنت است، بخاری، ترمذی، ابن ماجه، ابوحاتم، بزار و دیگر محدثان اهل سنت از او روایت کرده، همگی به وثاقت او اتفاق نظر دارند.
اهمیت کتاب رواجنی در این است که این کتاب پیش از تولّد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه تألیف شده، زیرا رواجنی به سال ۲۵۰ ه. یعنی پنج سال قبل از تولد آن حضرت در گذشته است(۸۱۷).
شیخ طوسی از کتاب او اخبار المهدی تعبیر کرده(۸۱۸) ولی زرکلی از آن: اخبار المهدی المنتظر یاد کرده است(۸۱۹).
بعد از رواجنی، ابوالعنبس محمد بن اسحاق، از ندیمان متوکل، قاضی صیمره، متوفّای ۲۷۵ ه. کتاب مستقلی به نام صاحب الزّمان به رشته تحریر درآورده است(۸۲۰).
همزمان با او ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی، صاحب کتاب سنن متوفّای ۲۷۵ ه. کتابی به نام: کتاب المهدی نوشت و آن را در میان کتاب سنن خود، که یکی از سنن و صحاح شش گانه اهل سنت است، جای داد(۸۲۱).
در قرون بعدی شخصیت های برجسته اهل سنت کتاب های مستقل فراوان در این رابطه تألیف کرده از خود به یادگار نهاده اند، که از آن جمله است:
۱. ابو نعیم اصفهانی، متوفّای ۴۳۰ ه. که از آثار اوست:
ا) الأربعون حدیثا فی الهدی
ب) کتاب المهدی
ج) صفه المهدی
د) مناقب المهدی
ه) نعت المهدی(۸۲۲).
۲. گنجی شافعی، مستشهد ۶۵۸ ه. صاحب کتاب کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابیطالب.
حافظ ابو عبد الله محمد بن یوسف گنجی شافعی کتاب ارزشمندی در این رابطه تألیف کرده و آن را البیان فی اخبار صاحب الزمان نام نهاده است(۸۲۳).
۳. مقدسی شافعی، متوفّای ۶۸۵ ه.
یوسف بن یحیی بن علی بن عبد العزیز مقدسی سلمی شافعی، کتاب ارزشمندی به نام عقد الدّرر فی أخبار المنتظر تألیف کرده است(۸۲۴).
۴. جلال الدین سیوطی، متوفّای ۹۱۱ ه.
جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر سیوطی، که صدها اثر حدیثی و اعتقادی از وی منتشر شده، کتاب ارزشمندی به نام العرف الوردی فی اخبار المهدی به حوزه مهدویت اختصاص داده است.
سیوطی چهل حدیث ابونعیم اصفهانی را تلخیص کرده، در حدود ۲۲۵ حدیث به آن افزوده و اثر ارزشمندی از خود به یادگار نهاده است(۸۲۵).
۵. ابن حجر مکی، متوفّای ۹۷۴ ه.
ابوالعباس محمد بن حجر هیتمی، مشهور به: ابن حجر مکی، صاحب ۸۸ اثر ارزنده، کتابی پیرامون حضرت بقیه الله ارواحنا فداه تألیف کرده و آن را القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر نام نهاده است(۸۲۶).
۶. متقی هندی، متوفّای ۹۷۵ ه. صاحب کنزالعمال.
علاءالدین، علی بن حسام الدین، مشهور به «متقی هندی» کتاب ارزشمندی در حوزه مهدویت به نام: البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان تألیف کرده است(۸۲۷).
۷. مقدسی حنبلی، متوفّای ۱۰۳۳ ه.
مرعی بن یوسف مقدسی حنبلی، کتاب بسیار ارزشمندی به حوزه مهدویت اختصاص داده، آن را فرائد فوائد الفکر فی الامام المهدی المنتظر نام نهاده است(۸۲۸).
۸. شوکانی، متوفّای ۱۲۵۰ ه. صاحب نیل الأوطار
محمد بن علی بن محمد شوکانی، صاحب ۱۱۴ جلد اثر ارزنده، کتاب ارزشمندی در اثبات تواتر احادیث مهدویت نوشته و آن را التوضیح فی تواتر ما جاء فی المهدی المنتظر و الدّجال و المسیح نام نهاده است(۸۲۹).
۹. محمد بن احمد بن اسماعیل (معاصر)
مؤلف که از شخصیت های برجسته اهل سنت است، به سال ۱۴۰۰ ه. براساس کهن ترین منابع اهل سنت کتابی ارزشمند فراهم آورده، آن را: المهدی حقیقه لاخرافه نام نهاده است(۸۳۰).
۱۰. عبد العلیم بستوی (معاصر):
دکتر عبد العلیم بن عبد العظیم بستوی، از اساتید دانشگاه مکه معظمه، کتاب ارزشمندی پیرامون احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) گرد آورده، احادیث را به دو بخش تقسیم کرده:
۱. احادیث صحیح و معتبر از نظر سند، که آن را: المهدی المنتظر فی ضوء الاحادیث و الآثار الصّحیحه نام نهاده است.
۲. احادیثی که سند آنها از نظر مؤلف محکم و استوار نیست، و آن را: الموسوعه فی احادیث المهدی الضعیفه و الموضوعه نامیده است(۸۳۱).
از آثار بزرگان اهل سنت که مستقلا پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف شده و تعداد آنها از مرز ۲۰۰ جلد گذشته، به ده نمونه یاد شده بسنده می کنیم و اشاره می کنیم که در منابع حدیثی اهل سنت ده ها اثر مستقل پیرامون: فتن، ملاحم و اشراط السّاعه وجود دارد، که در هر یک از آنها فصل مهمی به احادیث مهدویت اختصاص داده شده، که از هر کدام به معرفی یک نمونه بسنده می کنیم:
۱. الفتن:
تألیف: نعیم بن حماد بن معاویه بن حارث خزاعی مروزی، متوفّای ۲۲۹ ه. شامل بیش از ۲۰۰۰ حدیث از طریق اهل سنت، که بخش عمده آن به علایم ظهور اختصاص دارد(۸۳۲).
۲. الملاحم:
تألیف: حافظ احمد بن جعفر بن محمد، معروف به: «ابن المنادی» متوفّای ۳۳۶ ه. شامل ۲۹۷ حدیث پیرامون علایم ظهور(۸۳۳).
۳. الاذاعه لما کان و مایکون بین یدی السّاعه:
تألیف: سید محمد صدیق بن حسن بن علی قنوجی، متوفّای ۱۳۰۷ ه(۸۳۴).
مجامع حدیثی اهل سنت:
در کتب صحاح، سنن و دیگر مجامع حدیثی اهل سنّت ۶۵۷ حدیث پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) وارد شده، و تعدادی از آنها فصلی را به این منظور اختصاص داده اند.
نگارنده کتابی به نام چهل حدیث پیرامون نور یزدان دارد، که در آن چهل حدیث، از چهل کتاب، از چهل دانشمند فرزانه از بزرگان اهل سنت، که بابی را به احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) اختصاص داده اند، با تسلسل زمانی آورده است(۸۳۵).
در اینجا به عنوان تبرک، سه حدیث از سه کتاب معروف و معتبر اهل سنت می آوریم که مؤلفین آنها قبل از تولد حضرت بقیه الله ارواحنا فداه، دیده از جهان فرو بسته اند:
۱.المصنَّف:
تألیف: حافظ ابوبکر، عبد الرزاق بن همام صنعانی، استاد بخاری، متولد ۱۲۶ ه. و متوفّای ۲۱۱ ه.
وی در فصلی که به احادیث حضرت مهدی اختصاص داده از طریق ابن عباس روایت کرده که فرمود:
لاَ یَخْرُجُ الْمَهْدی حَتَّی تَطْلَعَ مَعَ الشَّمْسِ آیهٌ(۸۳۶).
مهدی (علیه السلام) خروج نمی کند، جز هنگامی که همراه با خورشید نشانه های ظاهر شود.
۲. المصنَّف:
تألیف: حافظ ابوبکر، عبد الله بن محمد بن ابراهیم کوفی، مشهور به: «ابن ابی شیبه» متولد ۱۵۹ ه. و متوفّای ۲۳۵ ه.
او نیز در بابی که به این موضوع اختصاص داده، از طریق عبد الله بن عمرو روایت کرده که گفت:
یَا اَهْلَ الکُوفَهِ أَنْتُمْ أَسْعَدُ النَّاسِ بِالْمَهْدی(۸۳۷)؛
ای اهل کوفه شما در رابطه با مهدی خوشبخت ترین انسان روی زمین هستید.
وه چه سعادتی که به هنگام ظهور موفور السرور حضرت مهدی (علیه السلام) و استقرار پایتخت دولت کریمه در کوفه، اهل کوفه سعادت آن را دارند که همه نمازهای یومیه را به امامت یوسف زهرا بخوانند.
۳. المسند:
تألیف: امام احمد بن حنبل، متولد ۱۶۴ ه. و متوفّای ۲۴۱ ه. پیشوای حنابله.
مسند احمد حنبل جامع ترین کتاب حدیثی اهل سنت و بنابر مشهور شامل ۰۰۰/۴۰ حدیث مسند می باشد(۸۳۸).
احمد حنبل در بابی که به احادیث مهدی (علیه السلام) اختصاص داده از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که فرمود:
اُبَشِّرُکُمْ بِالْمَهْدی، یُبْعَثُ فی اُمَّتِی عَلی اخْتِلاف مِنَ النَّاسِ، وَ زَلاَزِلَ، فیمْلا الاَرْض قِسْطا وَ عَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما، یَرْضی عَنْهُ سَاکِنُ السَّماءِ وَ سَاکِنُ الاَرْض، یَقْسِمُ الْمَالَ صِحَاحا(۸۳۹)؛
شما را نوید می دهم با مهدی (علیه السلام)، که به هنگام اختلاف مردم و در سالی پر زلزله، در میان امت من برانگیخته می شود، پس زمین را پر از عدل و داد کند، آنگونه که پر از جور و ستم شده است.
ساکنان زمین و آسمان از او خشنود می شوند.
او ثروت را به صورت «صِحَاحا» تقسیم می کند.
یکی از اصحاب پرسید: «صِحَاحا» یعنی چه؟ فرمود:
بِالسَّویهِ بینَ النَّاسِ؛
به طور مساوی در میان مردمان.
برای توجه به کثرت احادیث وارده در مسند احمد حنبل، یادآور می شویم که یکی از فضلای حوزه علمیه، احادیث مربوط به آن حضرت را از مسند احمد حنبل استخراج کرده و به صورت کتاب مستقلی منتشر نموده است(۸۴۰).
در پایان این مقال یادآوری این نکته لازم است که جمعی از بزرگان جهان تشیع با تلاش پیگیر و همت والای خود احادیث موجود در کتب اهل سنت را گردآوری کرده به صورت کتابی مستقل منتشر نموده اند که از آن جمله است:
۱. آیت الله سید صدرالدین صدر، متوفّای ۱۳۷۱ ه. در کتابی به نام: المهدی(۸۴۱).
۲. علامه شیخ نجم الدین جعفر بن محمد طهرانی عسکری، متوفّای ۱۳۹۵ ه. در کتابی به نام: المهدی الموعود المنتظر عند علماء اهل السّنه و الامامیه(۸۴۲).
۳. علامه سید عبد العزیز طباطبایی، متوفّای ۱۴۱۶ ه. در کتابی به نام: المهدی فی السّنّه النّبویه(۸۴۳).
۴. علامه شیخ مهدی فقیه ایمانی معاصر در کتابی به نام: الامام المهدی عند اهل السّنّه(۸۴۴).
* * *
مجامع حدیثی اهل تشیع:
تلاشگران حوزه مهدویت به خوبی می دانند که در میان کتب حدیثی شیعیان، شاید کتابی یافت نشود که در آن به مسائل مهدویت تعرّض نشده باشد، از این رهگذر ما در این جا فقط به آمار احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) در مجامع حدیثی شیعه اشاره می کنیم، سپس به شماری از احادیث آن حضرت در منابع تدوین شده پیش از میلاد مسعود حضرت بقیه الله ارواحنا فداه را تبرکا می آوریم:
آمار احادیث مهدویت:
۱. در ۱۰۹۲ حدیث نوید ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است.
۲. در ۵۵۵ حدیث از نشانه های ظهور سخن رفته است.
۳. در ۴۰۷ حدیث تصریح شده که مهدی موعود از عترت پیامبر است.
۴. در ۲۲۵ حدیث آمده است که آن حضرت از نسل امیرمؤمنان است.
۵. در ۲۰۲ حدیث تصریح شده که از نسل حضرت فاطمه است.
۶. در ۲۰۸ حدیث تأکید شده که از تبار سالار شهیدان است.
۷. در ۱۶۰ حدیث آمده که نهمین فرزند امام حسین (علیه السلام) است.
۸. در ۱۹۷ حدیث تصریح شده که از نسل امام سجاد (علیه السلام) است.
۹. در ۱۲۱ حدیث بیان شده که هفتمین فرزند امام باقر (علیه السلام) است.
۱۰. در ۱۲۰ حدیث تصریح شده که از تبار امام صادق (علیه السلام) است.
۱۱. در ۱۱۲ حدیث تأکید شده که ششمین فرزند امام صادق (علیه السلام) است.
۱۲. در ۱۲۱ حدیث تصریح شده که از تبار امام کاظم (علیه السلام) است.
۱۳. در ۱۱۵ حدیث تأکید شده که پنجمین فرزند امام کاظم (علیه السلام) است.
۱۴. در ۱۱۱ حدیث تصریح شده که چهارمین فرزند امام رضا (علیه السلام) است.
۱۵. در ۱۰۹ حدیث آمده است که از نسل امام جواد (علیه السلام) است.
۱۶. در ۱۰۷ حدیث بیان شده که از تبار امام هادی (علیه السلام) است.
۱۷. در ۱۰۷ حدیث تصریح شده که فرزند بلافصل امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
۱۸. در ۴۲۶ حدیث از میلاد مسعود و مادر و الاتبار کعبه مقصود سخن رفته است.
۱۹. در ۳۶۳ حدیث از عمر طولانی آن حضرت گفتگو شده است.
۲۰. در ۱۰۰ حدیث از غیبت طولانی آن حجت بالغه الهی سخن رفته.
۲۱. در ۱۴۸ حدیث آمده که جهان را پر از عدل و داد خواهد نمود.
۲۲. در ۸۳ حدیث از سیرت و صورت آن ماه تابان گفتگو شده.
۲۳. در ۶۳ حدیث از علایم حتمی ظهور گفتگو شده است.
۲۴. در ۲۹ حدیث از مدت حکومت دولت حقه سخن رفته.
۲۵. در ۳۹ حدیث از نزول عیسی و اقتدارش به مقتدای جهان گفتگو شده.
۲۶. در ۱۰ حدیث تصریح شده که برای آن حضرت دو غیبت هست.
۲۷. در ۲۵ حدیث از پاداش انتظار گفتگو شده است.
۲۸. در ۶۰ حدیث از تکالیف منتظران در عهد غیبت سخن رفته.
۲۹. در ۱۶۲ حدیث آمده که تعداد اوصیای پیامبر ۱۲ تن می باشد.
۳۰. در ۱۴۸ حدیث آمده که شمار خلفای پیامبر به تعداد نقبای بنی اسرائیل و حواریون حضرت عیسی (علیه السلام) می باشد.
در بسیاری از آنها تصریح شده که امیرالمؤمنین نخستین آنها و حضرت مهدی (علیه السلام) آخرین آنها می باشد(۸۴۵).
اینها نمی از یم، مشتی از خروار و اندکی از بسیار احادیث وارده از پیشوایان معصوم، پیرامون آخرین حجت پروردگار بود که تنها به آمار شماری از آنها بسنده شد.
در اینجا یادآور می شویم که علاوه بر مجامع حدیثی شیعه، بیش از ۴۰۰۰ عنوان کتاب مستقل پیرامون حضرت بقیه الله ارواحنا فداه تدوین شده و بسیاری از آنها در دسترس می باشد(۸۴۶).
در میان مجامع حدیثی فوق شماری از آنها به عنوان کتاب مرجع شناخته شده که به معرفی تعداد اندکی از آنها بسنده می کنیم:
کتاب های پایه و مرجع در حوزه مهدویت:
۱. غیبت نعمانی، از ابو عبد الله محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی، مشهور به: «ابن ابی زینب» که در سال ۳۴۲ ه. تألیف شده و شامل ۵۰۰ حدیث معتبر با اسناد قابل اعتماد و استناد می باشد.
۲. کمال الدین و تمام النعمه، از ابوجعفر محمد بن علی بن بابویه، مشهور به: «شیخ صدوق» متوفّای ۳۸۱ ه. شامل ۷۰۰ حدیث.
۳. غیبت شیخ طوسی، از ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، متوفّای ۴۶۰ ه. شامل ۵۰۵ حدیث و استوارترین دلایل عقلی و نقلی در اثبات وجود اقدس آن کعبه مقصود.
۴. بحار الأنوار، از علامه محمد باقر مجلسی، متوفّای ۱۱۱۰ ه. در سه مجلد، گسترده ترین متن حدیثی در حوزه مهدویت.
۵. منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، از آیت الله حاج شیخ لطف الله صافی، از مراجع معاصر، در سه مجلد، شامل ۱۲۰۰ حدیث.
سیری در متون حدیثی صدر إسلام:
برخی از دشمنان قسم خورده اسلام برای تضعیف احادیث مهدویت به شبهه پراکنی پرداخته و اظهار کرده اند که احادیث مهدویت در عهد صفویه جعل شده اند!!
برای رفع این تهمت از ریشه و بن، به بررسی متون تدوین شده، در قرن های اولیه، و تألیف شده پیش از تاریخ میلاد مسعود آن قبله موعود می پردازیم:
الف) قرن اول:
تنها کتاب حدیثی بر جای مانده از قرن اول هجری، کتاب ارزشمند سلیم بن قیس هلالی متوفّای حدود ۹۰ ه. می باشد.
سلیم بن قیس در حدود چهار سال پیش از هجرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) دیده به جهان گشوده است(۸۴۷).
از بررسی دقیق روایات سلیم استفاده می شود که او در عصر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و خلیفه اول در مدینه نبوده است.
نخستین سرنخی که از اقامت او در مدینه در دست داریم به عهد خلیفه دوم مربوط می شود.
هنگامی که امیرمؤمنان (علیه السلام) به کوفه مهاجرت نمود و روز ۱۲ رجب ۳۶ ه. وارد کوفه شده، آنجا را به عنوان پایتخت دولت علوی برگزید(۸۴۸)، سلیم نیز در کوفه رحل اقامت افکنده، ملازم محضر مولا شده، حوادث را به دقت دنبال کرده، خطبه ها و نامه های امیرمؤمنان (علیه السلام) را بدون واسطه در کتاب خود روایت کرده است(۸۴۹).
وی رخدادهای صدراسلام را از افراد مورد اعتماد و استناد استماع کرده(۸۵۰) سپس آنها را به عرض امیرمؤمنان (علیه السلام) رسانده، پس از آنکه آن حضرت بر آنها صحه گذاشته، در کتاب خود ثبت نموده است.
کلینی در کافی، شیخ صدوق در فقیه، شیخ طوسی در تهذیب و دیگر محدثان در آثار حدیثی خود بر کتاب سلیم اعتماد کرده، احادیث آن را نقل کرده اند(۸۵۱).
جایگاه سلیم:
سلیم بن قیس در محضر امیرمؤمنان (علیه السلام) بسیار مقرّب و به تصریح شیخ مفید در زمره شرطه الخمیس آن حضرت قرار داشت(۸۵۲).
سلیم به قدری در نزد اهل بیت تقرّب داشت که در مجلسی که امیرمؤمنان (علیه السلام) به امام حسن مجتبی (علیه السلام) وصیت می فرمود، به او افتخار حضور ارزانی شده بود(۸۵۳).
به همین دلیل او مورد ایذاء دشمنان اهل بیت قرار داشت و هنگامی که حجاج بن یوسف در صدد قتل وی برآمد، از کوفه فرار کرد، به نواحی فارس رفت و در «نوبندجان»(۸۵۴) به ابان بن ابی عیاش پناه برد(۸۵۵). و هنگامی که اجلش فرا رسید کتابش را به او سپرد و ابان تنها راوی کتاب او می باشد(۸۵۶)، ولی مرحوم نجاشی طریق دیگری برای نقل کتاب سلیم دارد که آن را در ضمن شرح حال سلیم آورده است(۸۵۷).
ابن ندیم در بخش آغازین فقهای شیعه از کتاب سلیم نام برده و آن را نخستین کتابی معرفی کرده که در جهان تشیع پدید آمده است(۸۵۸). ولی بی گمان کتاب ابورافع بر آن مقدم است، جز اینکه نسخه ای از آن به دست ما نرسیده است(۸۵۹). و مقدم بر آن کتاب امیرمؤمنان (علیه السلام) می باشد(۸۶۰).
اعتبار کتب سلیم:
ابوزینب محمد بن ابراهیم نعمانی، در کتاب غیبت، که در سال ۳۴۲ ق. از تألیف آن پرداخته می نویسد:
در میان همه شیعیان، از راویان حدیث و حاملان علم، که از امامان معصوم (علیهم السلام) حدیث کرده اند، اختلافی نیست در این که کتاب سلیم بن قیس هلالی یکی از بزرگترین کتاب های پایه و اصل می باشد و قدیمیترین کتابی است که حاملان حدیث آن را از پیشوایان اهل بیت روایت کرده اند. زیرا همه آنچه در این کتاب اصل آمده، از شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و امیرمؤمنان (علیه السلام)، از سلمان، مقداد، ابوذر و امثال آنها، از افرادی که پیامبر اکرم و امیرمؤمنان را درک کرده اند و از آنها بدون واسطه روایت کرده اند، می باشد. این کتاب از آن کتاب های اصل است که شیعیان به آن مراجعه و اعتماد می کنند(۸۶۱).
ابان بن ابی عیاش می گوید:
بعد از ارتحال سلیم بن قیس در همان سال به حج رفته، به محضر امام زین العابدین (علیه السلام) مشرف شدم، متن کامل کتاب سلیم را ملاحظه نمودند و فرمودند:
خداوند سلیم را رحمت کند، او راست گفته، همه اینها سخنان ما می باشد، ما آنها را می شناسیم(۸۶۲).
وی بعدها به محضر امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شده، برخی از احادیث سلیم را برای آن حضرت نقل کرده، امام باقر (علیه السلام) آن را تصدیق فرموده است(۸۶۳).
حجت تاریخ شیخ آغا بزرگ تهرانی می فرماید: از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمود:
مَنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ مِنْ شیعَتِنَا وَ مُحِبینَا کِتَابُ سُلیمِ بْنِ قَیْسِ الْهِلاَلی، فَلیسَ عِنْدَهُ مِنْ أَمْرِنا شی ءٌ، وَلاَ یَعْلَمُ مِنْ أَسْبَابنا شیئا، وَهُوَ أَبَجدُ الشیعَهِ وَ هُوَ سِرٌّ مِنْ أَسْرَارِ آلِ مُحَمَّد (صلی الله علیه و آله)؛
هر یک از شیعیان و دوستداران ما، کتاب سلیم بن قیس را نداشته باشد، چیزی از امر ما در نزد او نیست و چیزی از اسباب ما را نمیداند. این کتاب ابجد شیعه(۸۶۴) و سری از اسرار آل محمّد (علیهم السلام) می باشد(۸۶۵).
ابن الغضائری آن را تضعیف کرده و ادعا نموده که در آن آمده است که امامان سیزده تن می باشند(۸۶۶)!
آنچه ابن الغضائری به کتاب سلیم نسبت داده بی گمان در کتاب سلیم وجود ندارد، آنچه در کتاب سلیم است این است که:
یک راهب نصرانی به نام «شمعون بن حمّون» به هنگام بازگشت امیرمؤمنان (علیه السلام) از جنگ صفین به محضر آن حضرت رسید. او کتابی در دست داشت که در آن نام ۱۳ تن از فرزندان حضرت اسماعیل آمده بود. آنگاه به تفصیل از رسول اکرم، امیرمؤمنان و یازده امام از تبار آنان یاد شده است(۸۶۷).
احتمالاً ابن الغضائری در اثر شتابزدگی تعبیر: «ثَلاَثَهَ عَشَرَ رَجُلا مِنْ وُلْدِ اِسْمَاعِیلَ» را بد متوجه شده و یا به کتاب هبه الله بن احمد کاتب اعتماد کرده، که جناب زید را به امامان افزوده و تعداد آنها را ۱۳ تن دانسته و آن را به کتاب سلیم نسبت داده است(۸۶۸).
چنین مطلبی در کتاب سلیم وجود ندارد، آنچه در کتاب سلیم آمده این است که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در تفسیر آیه ۷۷ از سوره حج فرمود:
خداوند در این آیه ۱۳ انسان اراده فرموده؛ من، برادرم (علی (علیه السلام)) و ۱۱ تن از تبار من(۸۶۹).
و این حدیث در کتب حدیث و تفسیر از کتاب سلیم روایت شده است(۸۷۰).
برای تحقیق بیشتر پیرامون استواری کتاب سلیم، بنگرید به:
۱. علامه تهرانی، الذریعه، ج۲، ۱۵۲ ۹_ ۱۵.
۲. آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج۸، ص۲۱۶ _ ۲۲۸.
۳. آیت الله ابطحی، تهذیب المقال، ج۱، ص۱۸۳ _ ۱۹۸.
۴. سید احمد صفایی، کشف الاستار، ج۲، ص۱۲۳ _ ۱۳۲.
احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) در کتاب سلیم:
پس از توضیح مختصر پیرامون کتاب سلیم و اشاره کوتاه به تاریخ زندگی او، فرازهایی از احادیث مربوط به امام جن و انس حضرت مهدی موعود (عجّل الله فرجه) را از کتاب سلیم بن قیس، تنها اثر بازمانده از قرن اول هجری در اینجا می آوریم:
۱. سلیم بن قیس هلالی، از جناب سلمان بدون واسطه روایت می کند که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در بستر بیماری، خطاب به حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) فرمود:
وَ مِنَّا وَ الَّذِی نَفْسی بیدِهِ مَهْدی هَذِهِ الامَّهِ، الَّذی یَمْلا الله بِهِ الاَرْض قِسْطا وَعَدْلاً، کَما مُلِئَتْ ظُلْما و جَوْرا(۸۷۱)؛
سوگند به خدایی که جان من در دست اوست، مهدی این امت، که خداوند به وسیله او زمین را پر از عدل و داد کند، آنگونه که پر از جور و ستم شده باشد، از ماست.
۲. سلیم بن قیس، از مولای متّقیان، از پیامبر عالمیان حدیث مفصّلی پیرامون امامان نور روایت می کند، در پایان خطاب به سلیم می فرماید:
مِنْهُمْ وَالله یَا بَنِی هِلاَلَ مَهْدی هَذِهِ الامَّهِ، الَّذی یَمْلاَ الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ ظُلْما وَجَوْرا، وَالله اِنِی لاَءَعْرِفُ جَمیعَ مَنْ یُبَایِعُهُ بینَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ، وَاَعْرِفُ اَسْمَاءَ الْجَمیعِ وَ قَبَائِلِهِمْ(۸۷۲)؛
ای فرزند هلال، به خدا سوگند مهدی این امت از آنهاست، همان مهدی که جهان را پر از عدل و داد کند، همانگونه که پر از جور و ستم شده باشد، به خدا سوگند من همه کسانی را که در میان رکن و مقام با او بیعت می کند می شناسم، نام همه آنها و قبایل آنها را می دانم.
۳. سلیم بن قیس می گوید: به هنگام بازگشت از جنگ صفین سپاه امیرمؤمنان (علیه السلام) در نزدیکی دیر یک راهب نصرانی منزل کردند، پیرمردی زیبا، با وقار و خوش سیما از دیر بیرون آمد، او شمعون بن حمون نام داشت و از تبار شمعون صفا، از حواریون حضرت عیسی (علیه السلام) بود، او کتابی در دست داشت، به محضر پیشوای پرواپیشگان شرفیاب شد و از روی کتاب خود به تفصیل از فضایل و مناقب سیزده انسان که از تبار حضرت اسماعیل پدید می آیند (حضرت پیامبر و دوازده امام (علیهم السلام)) سخن گفت. در پایان از نزول حضرت عیسی و نماز خواندنش پشت سر آخرین امام نور گفت و گو نموده و افزود: عیسی (علیه السلام) می فرماید:
شما پیشوایانی هستید که شایسته نیست که احدی بر شما پیشی بگیرد.
پس او جلو می ایستد و نماز را به جماعت می خواند و عیسی (علیه السلام) پشت سر او در صف اول نماز می گذارد.
آنگاه به تفصیل از بعثت پیامبر اکرم، وصایت امیرمؤمنان، امامت نه تن از تبار امام حسین (علیهم السلام) سخن گفت و در پایان افزود:
آخِرُهُمُ الَّذِی یُصَلی عِیسی بْنُ مَریمَ خَلْفَهُ... یَمْلا جَمیعَ بِلادِ الله قِسْطا وَعَدْلا، ویمْلِکُ مَا بینَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، حَتَّی یُظْهِرَهُ الله عَلی الادیانِ کُلِّها(۸۷۳)؛
آخرین آنها کسی است که عیسی بن مریم پشت سر او نماز می خواند... او همه ممالک خداوند را پر از عدل و داد نماید، شرق و غرب جهان را تحت سیطره خود در می آورد، تا خداوند او را بر همه ادیان پیروز گرداند.
۴. سلیم بن قیس که در جنگ صفین حضور داشت، نامه معاویه به امیرمؤمنان (علیه السلام) و پاسخ آن حضرت به معاویه را به تفصیل نقل کرده، در فرازی از آن مولای متقیان از خروج سفیانی و خسف لشکر سفیانی در سرزمین بیدا سخن گفته، آنگاه در مورد یاران حضرت مهدی (علیه السلام) می نگارد:
ویبْعَثُ الله لِلْمَهْدی أَقْوَاما یُجْمَعُونَ مِنَ الاَرْض قُزَعَ کَقُزَعِ الْخَریفِ. وَالله اِنِی لاَءَعْرِفُ أَسْماءَ هُمْ وَاسْمَ اَمیرِهِمْ وَ مُنَاخَ رِکَابِهِمْ؛
خداوند برای حضرت مهدی (علیه السلام) اقوامی را برانگیخته می کند که همانند قطعات ابر پاییزی، گروه گروه، از اطراف زمین گردآوری می شوند. به خدا من اسامی آنها و اسم فرمانده آنها را می دانم و محل فرود آمدن مرکب هایشان را می شناسم(۸۷۴).
۵. سلیم بن قیس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت می کند که در یکی از خطبه های خود پیرامون خلقت نورانی خاندان خود فرمود:
اَلاَ وَنَحْنُ بَنُو عَبْدِ الْمُطَّلِبِ سَادَهُ أَهْلِ الْجَنَّهِ، أَنَا وَ عَلیٌّ وَجَعْفَرُ وَ حَمْزَهُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسینُ وَ فَاطِمَهُ وَالْمَهْدی؛
آگاه باشید که ما فرزندان عبد المطلب سروران اهل بهشت هستیم: من، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه و مهدی(۸۷۵).
ب) قرن دوم:
بیشتر کتاب هایی که در قرن دوم هجری به رشته تحریر درآمده، جزء کتب پایه و مرجع و به اصطلاح اصل می باشند.
اصل به کتابی گفته می شود که مؤلّف آن را از اثر مکتوب دیگری گردآوری نگرده باشد، بلکه همه نصوص آن را از امام و یا راویانی که بی واسطه یا با واسطه از امام (علیه السلام) شنیده اند، استماع کند و آن را بدون هیچ دخل و تصرفی در اثر خود ثبت نماید.
در میان اصحاب ائمّه ۴۰۰ تن صاحب اصل بودند که بدون بهره گیری از آثار مکتوب، متن مسموع خود را در کتابی گرد آورده بودند.
این چهارصد اصل به عنوان اصول اربعمائه شهرت یافته است(۸۷۶).
صاحبان اصل هرگز حدیثی را نقل به معنی نمی کردند، بلکه عین الفاظ متن و سند را بدون هیچ تغییری در نوشتاری به رشته تحریر در می آوردند، سپس نسخه خود را بر شیخ و استاد خود عرضه می کردند، یا با نسخه او مقابله می نمودند و از او به دریافت اجازه نقل نایل می شدند.
از این رهگذر آنچه اصل نامیده می شود، از لحاظ استواری متن بر دیگر مصنّفات برتری روشن دارد، تا جایی که برخی از پیشگامان در علم حدیث، روایت از غیر اصل را مجاز نمی دانستند و نبودن حدیثی را در یکی از اصول موجب تشکیک و تردید بر آن برمی شمردند(۸۷۷).
شیخ بهایی در کتاب مشرق الشمس در میان اموری که موجب می شد قدما حکم به صحت حدیث نمایند، از امور زیر نام برده است:
۱. وجود حدیث در شماری از اصول چهارصد گانه مشهور و متداول در نزد آنها.
۲. تکرار یک حدیث در یک یا چند اصل با اسناد مختلف.
۳. وجود حدیث در اصل یکی از اصحاب اجماع(۸۷۸).
محقق داماد در این رابطه می فرماید:
صاحبان اصل تا حدیثی را از معصوم می شنیدند بدون تأخیر آن را در اصل خود ثبت می کردند، و لذا وجود حدیث در یک اصل مورد اعتماد به تنهایی برای حکم کردن به صحّت حدیث در میان قدما کافی بود(۸۷۹).
روی این بیان کتاب های موسوم به اصل در مقایسه با دیگر تألیفات در تصنیفات از نظر اعتماد، استناد، اطمینان به صدور آن از معصوم، محفوظ بودن از دخل و تصرف، حکم به صحّت و اثبات حجّیت برتری آشکار دارد.
صاحبان اصول هنگامی که به محضر معصومین (علیهم السلام) می رسیدند، قلم و کاغذ با خود می بردند، تا مطلبی از امام (علیه السلام) می شنیدند آن را ثبت می کردند(۸۸۰).
تعداد اصحاب ائمه که آثار مکتوب از خود به یادگار نهادند بالغ بر ۴۵۰۰ نفر می باشند(۸۸۱).
با توجه به کثرت اصحاب امام صادق (علیه السلام) که تعداد ۴۰۰۰ نفر از آنها را ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید، مشهور به ابن عقده، متوفّای ۳۳۲ ق. در کتاب رجال خود آورده و از هر یک حدیثی نقل کرده(۸۸۲)، و پژوهشگر معاصر شیخ عبد الحسین شبستری بیوگرافی ۳۷۵۹ تن از آنها را در سه مجلد گردآورده(۸۸۳) و فقید علم و تحقیق علامه قزوینی(۸۸۴) بالغ بر ۵۰۰۰ نفر از آنها را در دائره المعارف ارزشمند خود با ذکر احادیث آنها یاد کرده است؛ اگر همه آنها را صاحب اصل بدانیم، تعداد صاحبان اصل از اصحاب دیگر امامان در حدود ۵۰۰ نفر خواهد بود.
در نتیجه بیشتر اصول چهارصد گانه به اصحاب امام صادق (علیه السلام) اختصاص خواهد یافت. لکن شیخ مفید قدس سره تصریح کرده که اصول چهارصد گانه مربوط به اصحاب امامان، از امیرمؤمنان تا امام حسن عسکری (علیهم السلام) می باشد(۸۸۵).
سرگذشت اصول اربعمائه:
در میان بیش از ۴۵۰۰ کتاب اصل و پایه که از اصحاب ائمه (علیهم السلام) به یادگار مانده، تعداد ۴۰۰ اصل از آنها اعتبار، اشتهار و رواج خاصی برخوردار شده به اصول اربعمائه معروف گشته است.
همه اصول چهارصد گانه تا قرن سوم و چهارم موجود بود و تقریبا همه احادیث آنها در چهار کتاب پایه و مرجع که کتب اربعه معروف هستند(۸۸۶) با ترتیب و تبویت خاصی در باب های مناسب خود آمده است.
اولین فاجعه ای که بر کتب شیعه و اصول اربعمائه پیش آمد حادثه دلخراش آتش سوزی کرخ بغداد در سال ۴۴۸ ق. بود، که همه کتاب های موجود در کتابخانه شیخ طوسی و کتابخانه شاپور کرخ در آتش کین سوخت(۸۸۷).
قسمت عمده اصول اربعمائه به دست ابن ادریس و سید ابن طاووس رسیده، آنها در تألیف مستطرفات و کشف المحجه از آنها بهره برده اند، ولی بعدها بیشتر آنها از بین رفته است.
حجت تاریخ، علامه تهرانی گزارش ۱۱۷ اصل از اصول چهارصد گانه را با معرفی پدید آورندگان آنها آورده است(۸۸۸).
بقایای اصول اربعمائه:
جای بسی خوشوقتی است که تعداد ۱۶ اصل از اصول چهارصد گانه در طول قرون و اعصار، از حوادث خانمان سوز جان سالم به در برده تا زمان ما بدون هیچ کم و کاستی باقی مانده است.
غالب این اصول شانزده گانه از روی نسخه ای استنساخ شده که توسط منصور بن حسن بن حسین آبی، به سال ۳۷۴ ق. از روی دستنویس محمد بن الحسن قمی استنساخ شده، که او نیز از ابومحمد هارون بن موسی تلعکبری روایت نموده است(۸۸۹).
این اصول شانزده گانه توسط علامه حاج شیخ حسن مصطفوی در ۱۷۱ صفحه در تهران چاپ و منتشر شده است.
نسخه این کتاب در اختیار علامه مجلسی بوده و مورد استفاده او در تألیف بحار الانوار بوده است(۸۹۰).
علامه تهرانی به هنگام گزارش هر یک از این اصول تصریح کرده که نسخه آن تا زمان ما عینا باقی مانده است.
علامه تستری نیز هر یک از آنها را در ضمن شرح حال صاحبانش معرفی کرده و تصریح نموده که نسخه آن را در کتابخانه جزایری شوشتر مشاهده کرده است.
سیمای موعود در اصول موجود:
اینک ما تعدادی از احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را از این اصول بر جای مانده از قرن دوم که همگی از اصحاب امام صادق (علیه السلام) می باشند، نقل می کنیم:
۱. اصل زید زرّاد:
مقدم علمای رجال مرحوم نجاشی می نویسد: زید زرّاد اهل کوفه بود و از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است.
آنگاه سلسله سندش را از طریق ابن ابی عمیر به کتاب او می شمارد(۸۹۱).
ابن الغضائری نیز تصریح می کند که کتاب او توسط ابن ابی عمیر روایت شده است(۸۹۲).
ابن ابی عمیر از اصحاب اجماع می باشد(۸۹۳) و لذا روایت کردن او از زید زرّاد بر اعتبار، شخصیت و وثاقت او می افزاید و بر اهمیت اصل او دلالت می کند.
خوشبختانه اصل او عینا تا زمان ما باقی مانده است(۸۹۴).
زید زرّاد در این اصل خود می نویسد: من به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: می ترسم که ما از زمره مؤمنان نباشیم! فرمود: چرا؟ گفتم: برای اینکه ما در میان خود کسی را نمی یابیم که برادر دینی اش در نزد او از درهم و دینار عزیزتر باشد، بلکه درهم و دینار در نزد ما از برادری که رشته ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) بین ما و او پیوند داده است، عزیزتر می باشد. فرمود:
کَلا اِنَّکُمْ مُؤْمِنُونَ، وَ لَکِنْ لاَتَکْمُلُونَ ایمَانَکُمْ حَتَّی یَخْرُجَ قَائِمُنَا، فَعِنْدَهَا یَجْمَعُ الله اَحْلامَکُمْ، فَتَکُونُونَ مُؤْمِنینَ کَامِلینَ(۸۹۵)؛
نه شما نیز مؤمن هستید، لکن ایمان شما به حد کمال نمی رسد تا هنگامی که قائم ما ظهور کند، در آن هنگام خداوند عقل های شما را گرد می آورد، پس مؤمن کامل می شوید.
۲. اصل درست بن ابی منصور:
شیخ طوسی از او نام برده و طریق خودش را به کتاب او برشمرده(۸۹۶)، نجاشی نیز از او یاد کرده و کتابش را از طریق ابن ابی عمیر روایت کرده است(۸۹۷) چنانکه قبلا یادآور شدیم روایت کردن ابن ابی عمیر از او بر اعتبار وثاقت او می افزاید.
درست بن ابی منصور با یک واسطه از معلی بن خنیس روایت کرده که از محضر امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: آیا قائم (علیه السلام) برخلاف سیره امیرمؤمنان (علیه السلام) رفتار می کند؟ فرمود: آری، معلی پرسید: برای چه؟ فرمود:
لانَّ عَلیا سَارَ بِالنَّاسِ سیرَهً وَ هُوَ یَعْلَمُ اَنَّ عَدُوَّهُ سَیَظْهَرُ عَلی وَلیهِ مِنْ بَعْدِهِ، وَاِنَّ الْقَائِمَ اِذَا قامَ لیسَ اِلاَّ السیفَ(۸۹۸)؛
زیرا علی (علیه السلام) می دانست که پس از او دشمن بر دوستان او چیره می شود و لذا با شیوه خاصی با آنها رفتار نمود، ولی چون قائم (علیه السلام) قیام کند، چیزی جز شمشیر نخواهد بود.
به طوری که پژوهشگران معاصر یادآور شده اند این حدیث در مورد آن عده از دشمنان اهل بیت می باشد که در مقابل آن حضرت ایستادگی می کنند و به روی آن حضرت اسلحه می کشند(۸۹۹)، چنانکه در روایات فراوان آمده سیره حضرت مهدی (علیه السلام) همان سیره امیرمؤمنان (علیه السلام) می باشد(۹۰۰).
۳. اصل جعفر بن محمد بن شریح حضرمی:
شیخ طوسی از او و کتابش نام برده(۹۰۱) و نجاشی در طریق خود به حمید بن شعیب از او نام برده است(۹۰۲).
وی با سلسله اسنادش از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که خطاب به جابر بن یزید جعفی فرمود:
یَا جَابِرُ اِنَّ لِبَنی الْعَبَّاسِ رَایِهً وَلِغیرِهِمْ رَایَات، فَاِیَّاکَ، ثُمَّ اِیَّاکَ ثَلاَثا حَتّی تَری رَجُلا مِنْ وُلْدِ الْحُسینِ (علیه السلام) یُبَایَعُ لَهُ بینَ الرُّکْنِ وَ الْمَقَامِ، مَعَهُ سِلاَحُ رَسُولِ الله، وَ مِغْفَرُ رَسُولِ الله، وَدِرْعُ رَسُول الله، وَسیفُ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله)(۹۰۳)؛
ای جابر برای بنی عباس پرچمی است، برای دیگران نیز پرچمهایی است، دور باش، باز هم دور باش سه بار فرمود تا مردی را از فرزندان إمام حسین (علیه السلام) ببینی که در میان رکن و مقام با او بیعت کنند، اسلحه، کلاه خود، زره و شمشیر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با او باشد.
۴. اصل ابوسعید عباد عصفری:
نجاشی از او یاد کرده و طریق خودش را برای نقل از این کتاب برشمرده است(۹۰۴).
وی در این کتاب هیچ حدیثی را بدون واسطه از امام (علیه السلام) روایت نکرده، بلکه همه احادیث خود را با یک یا دو واسطه از امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است.
با توجه به روایت او از عمر بن ابی المقدام ثابت بن هرمز، که از امام سجاد (علیه السلام) روایت می کند(۹۰۵) معلوم می شود که او در قرن دوم می زیسته، و ربطی به عباد بن یعقوب رواجنی (متوفّای ۲۵۰ ق.) ندارد(۹۰۶).
ابو سعید عباد عصفری از طریق امام باقر (علیه السلام) از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت می کند که فرمود:
مِنْ وُلْدی اَحَدَ عَشَرَ نَقِیبا نَجیبا مُحَدَّثُونَ مُفَهَّمُونَ، آخِرُهُمُ الْقَائِمُ بِالْحَقِّ، یَمْلاهَا عَدْلا کَمَا مُلِئَتْ جَورا(۹۰۷)؛
یازده تن نقیب، نجیب، محدث و فرزانه از فرزندان من هستند، که آخرین آنها قائم به حق است که زمین را پر از عدل کند، همان گونه که پر از ستم باشد.
ج) احادیث غیبت در آثار بر جای مانده از دوران پیش از غیبت:
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) و پیشوایان معصوم (علیهم السلام) در صدها حدیث، از غیبت آخرین إمام نور خبر داده اند و هنگامی که این خبرها به حقیقت پیوسته و آن امام نور پس از شهادت پدر بزگوارش امام حسن عسکری (علیه السلام)(۹۰۸) در پشت پرده غیبت قرار گرفته، هر یک از این حدیث ها، یکی از معجزات آن پیشوای معصوم به شمار آمده است(۹۰۹).
با توجه به شبهه افکنی خفاشان کوردل، که تاب دیدن فروغ جهان تاب آفتاب امامت را ندارند، یکی از آثار برجسته تدوین شده پیش از غیبت و امامت آن حضرت را در این فصل بررسی نموده، احادیث غیبت آن را به عنوان سندی زنده بر بطلان شبهات ایادی ابلیس نقل می کنیم.
قرعه فال به نام فضل بن شاذان افتاد و علت گزینش کتاب ایشان این بود که:
اولا: او شخصیت برجسته قرن سوم هجری است.
ثانیا: مورد تأیید رسمی امام حسن عسکری (علیه السلام) است.
ثالثا: آثارش جامعترین، جالترین و پربارترین اثر برجای مانده از قرن سوم هجری است.
رابعا: تاریخ وفاتش معلوم است و اختلافی در آن نیست.
جایگاه فضل بن شاذان:
فرزانه زمان، یگانه دوران، پیشوای اهل ایمان، افتخار خطه خراسان، فضل بن شاذان علیه الرحمه والغفران از پیشگاه چهار معصوم کسب فیض کرده، در برابر ده ها محدث زانو زده، از خرمن علمی فرهیختگان زمان خود خوشه ها چیده، اندوخته های علمی خود را در ۱۸۰ تألیف گرانبها گردآورده(۹۱۰)، حداقل ۶ مجلد از آنها را به حوزه مهدویت اختصاص داده است.
از امام حسن عسکری (علیه السلام) در حق فضل بن شاذان سه تعبیر بلند، و در واقع سه مدال افتخار، صادر شده که هر سه تعبیر را مرحوم کشی در رجال خود با سلسله اسنادش آورده، و شیخ طوسی آنها را در گزیده رجال کشی نقل فرموده است. و اینک متن تعبیر امام (علیه السلام):
۱. امام حسن عسکری (علیه السلام) به هنگام مشاهده یکی از تألیفات ارزشمند فضل بن شاذان فرمود:
أَغْبِطُ أهْلَ خُرَاسَانَ بِمکَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ، وَکَوْنِهِ بینَ أظْهُرِهِمْ(۹۱۱)؛
من به حال اهل خراسان غبطه می خورم که شخصیتی چون فضل بن شاذان در میان آنهاست.
۲. امام حسن عسکری (علیه السلام) کتاب یومٌ و لیله فضل بن شاذان را صفحه به صفحه ملاحظه نموده، فرمودند:
هَذَا صَحیحٌ یَنْبَغی أنْ یُعْمَلَ بِهِ(۹۱۲)؛
این کتاب صحیح است و شایسته است که به آن عمل شود.
۳. چند روز پیش از شهادت امام حسن (علیه السلام) گروهی از اهالی نیشابور در سامرا به محضر امام حسن عسکری (علیه السلام) شرفیاب شد، امام (علیه السلام) از احوال فضل بن شاذان جویا شدند، اظهار کردند که الحمدلله حالش خوب بود، امام (علیه السلام) سه بار فرمود:
رَحِمَ الله الْفَضْلَ(۹۱۳)؛
خداوند فضل را رحمت کند.
هنگامی که آنها به خراسان بازگشتند و به نیشابور رسیدند مطلع شدند که در همان ایام فضل بن شاذان دیده از جهان فروبسته است(۹۱۴).
پس از نقل تعبیرهای بسیار بلند امام حسن عسکری (علیه السلام) نیازی به نقل سخنان علمای رجال نیست، فقط به شماری از آنها اشاره می کنیم:
۱. جلالت قدر او مشهورتر از آن است که ما او را وصف کنیم(۹۱۵).
۲. او رئیس طائفه امامیه است و بزرگوارتر از آن است که کسی بر او خرده بگیرد(۹۱۶).
۳. همه رجالیون او را توثیق نموده، از جلالت قدرش سخن گفته اند(۹۱۷).
۴. همه ارباب تراجم بر جلالت قدرش اتفاق کلمه دارند(۹۱۸).
۵. جلالت قدر او چون خورشید نیمروز واضح و آشکار است، دیگر نیازی به اقامه بینه و برهان ندارد(۹۱۹).
فضل بن شاذان به محضر چهار امام (امام رضا تا امام حسن عسکری (علیه السلام)) شرفیاب شده و از همه آن بزرگواران به شرف دریافت حدیث مفتخر شده است(۹۲۰).
آثار پربار فضل بن شاذان:
مرحوم نجاشی از گنجی(۹۲۱) نقل کرده که تعداد کتاب هایی که فضل بن شاذان به رشته تحریر درآورده به ۱۸۰ مجلد می رسد(۹۲۲).
آنگاه نجاشی عناوین ۴۸ مجلد از آنها را ثبت کرده است(۹۲۳).
برای آشنایی با قدرت علمی، استواری بیان، زیبایی تعبیر، گیرایی سخن و نیروی استدلال ایشان یک نگاه اجمالی به کتاب الایضاح کافی است(۹۲۴).
فضل بن شاذان تعدادی از آثار خود را به حوزه مهدویت اختصاص داده، کتاب های ارزشمندی در این رابطه از خود به یادگار نهاده که از آن جمله است:
۱. اثبات الرّجعه
۲. اثبات الغیبه
۳. القائم (عجّل الله فرجه)
۴. الملاحم
۵. التّنبیه من الحیره و التّیه
۶. حذو النّعل بالنّعل(۹۲۵).
با توجه به تاریخ درگذشت فضل بن شاذان در سال ۲۶۰ هجری، اندکی قبل از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)(۹۲۶) کتاب های ایشان از اهمیت خاصی برخوردار است، زیرا پیش از آنکه حضرت مهدی (علیه السلام) به امامت برسد و دوران غیبت صغری آغاز شود(۹۲۷). فضل بن شاذان دیده از جهان فرو بسته و اغلب آثارش پیش از ولادت إمام غایب به رشته تحریر درآمده است. زیرا به هنگام درگذشت ایشان تنها چهار سال و نیم از تولد خورشید امامت می گذشت.
حتی اگر فرض کنیم که آثار ایشان در آخرین روزهای عمر شریفش به رشته تحریر درآمده باشد، باز هم پیش از آغاز غیبت صغری می باشد و لذا از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
سرگذشت کتاب اثبات الرجعه:
کتاب ارزشمند اثبات الرجعه نه قرن تمام در دست محدثان بود، هر محدثی در حد توان از آن بهره مند می شد، تا در قرن نهم نسابه پر آوازه سید علی نیلی نجفی(۹۲۸) آن را تلخیص کرده، تعداد ۲۰ حدیث از آن برگزید.
گزینش نیلی از اثبات الرجعه به دست شیخ حر عاملی رسیده، شیخ حر آن را با خط خود استنساخ نموده و با اصل آن مقابله کرده است.
دستنویس شیخ حر در کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است(۹۲۹).
نسخه دیگری از آن با دست خط و تملک شیخ حر در کتابخانه مرحوم آیت الله حکیم در نجف اشرف موجود است(۹۳۰).
این رساله در مجله تراثنا با تحقیق باسم موسوی به طبع رسیده است(۹۳۱).
متن کامل اثبات الرجعه تا قرن دوازدهم هجری از حوادث روزگار جان سالم به در برده، به دست سید محمد میرلوحی (معاصر علامه مجلسی) رسیده است(۹۳۲).
میرلوحی ۴۰ حدیث از آن برگزیده، کتابی به نام کفایه المهتدی تألیف نموده است. از این کتاب نسخه های خطی فراوانی موجود است از جمله در کتابخانه های:
۱. الزّهراء، اصفهان، در ضمن مجموعه ای به شماره ۱۰۲ _ ۱۰۷.
۲. وزیری یزد، به شماره ۱۶۵۵(۹۳۳).
۳. مجلس(۹۳۴).
۴. محدث ارموی
۵. آیت الله بروجردی، نجف اشرف(۹۳۵).
۶. مرکزی دانشگاه، به شماره ۶۱۹ (در ضمن کتب اهدایی سید محمد مشکات).
اصل کتاب اثبات الرجعه به دست ما نرسیده، ولی احادیث آن در ضمن مجامع حدیثی، چون: غیبت شیخ طوسی، ارشاد مفید، اثبات الهداه شیخ حر عاملی، بحار الانوار علامه مجلسی، اربعین خاتون آبادی، و کفایه المتهدی میرلوحی به دست ما رسیده است(۹۳۶).
با توجه به اهمیت خاص اثبات الرجعه فضل بن شاذان، شماری از احادیث غیبت را از این کتاب نقل می کنیم:
احادیث غیبت در اثر برجای مانده از پیش از دوران غیبت:
با توجه به تاریخ رحلت فضل بن شاذان در سال ۲۶۰ ه. یعنی پیش از وقوع غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، شماری از احادیث غیبت را از کتاب اثبات الرجعه به وسیله کتاب کفایه المهتدی نقل می کنیم:
۱. فضل بن شاذان، از عبد الرحمن بن ابی نجران، از عاصم بن حمید، از بوحمزه ثمالی، از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده، که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) خطاب به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرموده:
ای علی، قریش به زودی کینه های درونی اش را نسبت به تو آشکار می کند، همگی با اتفاق کلمه برای ظلم و شکست تو برخیزند، اگر یار و یاوری پیدا کردی با آنها نبرد کن و اگر یاوری نیافتی دست نگهدار و خونت را حفظ نما، که شهادت از پی تست. بدانکه فرزندم از کسانی که به تو، فرزندان و شیعیانت ستم کنند، در همین دنیا انتقام خواهد گرفت و خداوند آنها را در آخرت به عذابی سخت معذّب فرماید.
سلمان فارسی پرسید: ای رسول خدا! او کیست؟ فرمود:
التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ ابنی الْحُسینِ، الَّذِی یَظْهَرُ بَعْدَ غیبَتِهِ الطَّویلَهِ، فیعْلِنُ أمْرَ الله، ویظْهِرُ دینَ الله، وَ یَنْتَقِمُ مِنْ أعْدَاءِ الله، وَ یَمْلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما؛
او نهمین فرزند پسرم حسین است، که بعد از غیبت طولانی اش ظاهر می شود، امر خدا را آشکار نماید، دین خدا را پیروز گرداند، از دشمنان خدا انتقام گیرد و زمین را پر از عدل و داد نماید، آن چنان که پر از جور و ستم شده است.
سلمان عرضه داشت: ای رسول خدا! او کی ظاهر می شود؟ فرمود:
لاَ یَعْلَمُ ذلِکَ اِلاَّ الله، وَلکِنْ لِذَلِکَ عَلاَمَاتٌ، مِنْهَا نِدَاءٌ مِنَ السَّمَاءِ، وَخَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ، وَخَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ، وَخَسْفٌ بِالْبیدَاءِ(۹۳۷)؛
وقت ظهورش را جز خداوند احدی نمی داند، ولکن برای آن نشانه هایی است، که از آن جمله است: ندایی از آسمان، خسفی در شرق، خسفی در غرب، و خسفی در سرزمین بیدا.
بیدَا نام دشت شن زاری در میان مکه و مدینه است(۹۳۸).
براساس روایات فراوان بانگ آسمانی و خسف بیدا از نشانه های حتمی ظهور است(۹۳۹).
۲. فضل بن شاذان، از فضاله بن ایوب، از ابان بن عثمان، از محمد بن مسلم، از امام باقر (علیه السلام) از رسول (صلی الله علیه و آله) روایت کرده، که خطاب به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود:
أنَا أوْلی بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أنْفُسِهِمْ، ثُمَّ أنْتَ یَا عَلی... ثُمَّ الْجُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ، الَّذِی یَنْتَهی اِلیهِ الْخِلاَفَهُ وَالْوِصَایهُ، ویغیبُ مُدَّهً طَویلَهً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَمْلاَ الاَرْض عَدْلا وَ قِسْطا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما(۹۴۰)؛
من برای مؤمنان از خود آنان شایسته تر (اولی به نفس) هستم، سپس تو ای علی... آنگاه ائمّه (علیهم السلام) را تا امام حسن عسکری (علیه السلام) یکایک برشمرده، سپس فرمود: سپس حجّت بن الحسن، که خلافت و وصایت به او منتهی می شود و مدتی طولانی غایب می شود، سپس ظاهر شده، جهان را پر از عدل و داد می کند، آنچنان که پر از جور و ستم شده باشد.
۳. فضل بن شاذان، از حسن بن علی بن سالم، از پدرش، از ابوحمزه ثمالی، از سعید بن جبیر، از عبد الله بن عباس، از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده که در ادامه یک حدیث طولانی پیرامون خلقت نوری پنج تن و امامان از تبار امام حسین (علیه السلام) فرمود:
اَلتَّاسِعُ مِنْهُمْ قَائِمُ أهْلِ بیتِی وَ مَهْدی اُمَّتِی، أشْبَهُ النَّاسِ بی، فی شَمَائِلِهِ وَ أقْوَالِهِ وَ أفْعَالِهِ، یَظَهَرُ بَعْدَ غیبَه طَویلَه وَ حیرَه مُضِلَّه، فیعْلِنُ أمْرَ الله، وَیُظْهِرُ دینَ الله وَ یُؤَیَّدُ بِنَصْرِ الله، وینْصَرُ بِمَلاَئِکَهِ الله، فیمَلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا و ظُلْما(۹۴۱)؛
نهمین آنها قائم اهل بیت من و مهدی امت من می باشد، که در سیرت، صورت، گفتار و رفتار، شبیه ترین مردمان است به من. او پس از غیبتی طولانی و سرگردانی همگانی، ظاهر می شود، امر خدا را آشکار و دین خدا را پیروز می گرداند. او با نصرت خداوند و یاری فرشتگان مؤید است. او زمین را پر از عدل و داد کند، آنچنان که پر از جور و ستم شده باشد.
شیخ صدوق نیز این حدیث را با سلسله اسانید خود از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده است(۹۴۲).
۴. فضل بن شاذان با سلسله اسنادش از جابر بن عبد الله انصاری حدیث می کند که به هنگام نزول آیه شریفه: ﴿یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُؤا اَطیعُؤا الله وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ اُولی الامْرِ مِنْکُمْ﴾ (نساء: ۵۹) عرضه داشتیم: ای رسول خدا، خدا و رسولش را شناختیم، آیا اولی الأمر چه کسانی هستند که خداوند اطلاعت آنها را به اطاعت شما مقرون ساخته است؟ فرمود:
آنها جانشینان من هستند ای جابر و پیشوایان مسلمانها هستند بعد از من، اولین آنها علی بن ابیطالب...
سپس آنها را تا امام حسن (علیه السلام) برشمرد، آنگاه فرمود:
ثُمَّ سَمیی وَ کَنِیی، حُجَّهُ الله فی أرْضِهِ، وَ بَقِیَّتُهُ فی عِبَادِهِ، ابن الْحَسَنِ بْنِ عَلی، ذَاکَ الَّذِی یَفْتَحُ الله تَعَالی ذِکْرُهُ عَلی یَدیهِ مَشَارِقَ الاَرْض وَ مَغَارِبَهَا، ذَاکَ الَّذِی یَغیبُ عَنْ شیعَتِهِ وَ أوْلیائِهِ غیبَهً لاَ یَثْبُتُ فیهَا عَلی الْقَوْلِ بِاِمَامَتِهِ اِلاَّ مَنِ امْتَحَنَ الله قَلَبَهُ للایمَانِ؛
سپس هم نام و هم کنیه من، حجت خدای متعال در روی زمین، ذخیره الهی در میان بندگان، فرزند حسن بن علی، که خداوند شرق و غرب جهان را به دست او فتح می کند، همو است که از دوستان و شیعیانش غایب می شود، آنچنان غیبتی که بر اعتقاد به امامت او باقی نمی ماند به جز کسی که خداوند قلبش را با ایمان آزموده باشد.
جابر می پرسد: آیا شیعیان در زمان غیبت از او سود می برند؟ می فرماید:
آری سوگند به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخت، آنان از پرتو نورش کسب نور می کنند و از ولایتش بهره مند می شوند، همانند بهره وری مردمان از خورشید هنگامی که ابر آن را بپوشاند(۹۴۳).
ای جابر! این از گنجینه اسرار پروردگار و از رازهای دانش خداوند است، آن را مکتوم بدار، مگر از اهلش(۹۴۴).
شیخ صدوق و دیگر محدثان نیز این حدیث را با سلسله اسناد خود روایت کرده اند(۹۴۵).
۵. فضل بن شاذان از ابن ابی عمیر؛ و احمد بن محمد بن ابی نصر؛ هر دو از ابان بن عثمان احمر، از ابان بن تغلب، از عکرمه، از ابن عباس روایت کرده که یک نفر یهودی به نام نعثل به محضر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شده، مسائل فراوانی پرسیده، سرانجام از اوصیای آن حضرت پرسید، در پایان از دوازدهمین امام پرسید، پیامبر رحمت فرمود:
یَغیبُ حَتَّی لاَ یُری، وَ یَأْتِی عَلی اُمَّتِی زَمَانٌ لاَ یَبقَی مِنَ الاسْلاَمِ إلاَّ إسْمُهُ، وَمِنَ الْقرآن إلاَّ رَسْمُهُ، فَحینَئِذ یَأْذَنُ الله لَهُ بِالْخُروُجِ؛
او غایب می شود و از دیده ها ناپدید می گردد، بر امت من زمانی می رسد که از اسلام جز نام و از قرآن جز نقش و نگاری باقی نماند، در آن هنگام خداوند به او اذن خروج دهد(۹۴۶).
خزاز این حدیث را با سلسله اسنادش نقل کرده است(۹۴۷).
۶. فضل بن شاذان، از علی بن حکم از جعفر بن سلیمان ضبعی، از سعد بن ظریف، از اصبغ بن نباته، از سلمان فارسی روایت کرده که روزی رسول عالمیان خطبه ای ایراد فرموده، از نزدیک شدن رحلت خود خبر داده، امت را به ستارگان فروزان امامت توجه دادند.
سلمان از اسامی آنان پرسیدند، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از امیرمؤمنان تا امام حسن عسکری برشمردند، سپس فرمودند:
ثُمَّ ابنهُ الْحُجَّهُ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ فی غیبَتِهِ، الْمُطَاعُ فی ظُهوُرِهِ، فَإنَّهُمْ عِتْرَتِی، مِنْ لَحْمی وَدَمی، عِلْمُهُمْ عِلْمی وَ حُکْمُهُمْ حُکْمی، مَنْ آذَانِی فیهِمْ فَلاَ أنَالَهُ الله شَفَاعَتِی(۹۴۸)؛
سپس فرزندش حجت قائم، که در زمان غیبت ظهورش را انتظار می کشند و به هنگام ظهور از او فرمان می برند. آنها از تبار من و از گوشت و خون من هستند. دانش آنها دانش من، فرمان آنها فرمان من است. هر کس مرا در رابطه با آنان بیازارد، خداوندن شفاعتم را به او قسمت نکند.
خزاز این حدیث را نیز با سلسله اسنادش روایت کرده است(۹۴۹).
۷. فضل بن شاذان، از محمد بن حسن واسطی، از زخر بن هذیل، از سلیمان بن مهران أعمش، از مورق، از جابر بن عبد الله انصاری روایت می کند که یکی از یهودیان خیبر به نام: جندل بن جناده به محضر رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شده، پس از گفتگوی فراوان، از اوصیای حضرت پرسیده، رسول خدا در آخرین فراز فرمود:
فَاِذَا أذِنَ الله لِلْحُجَّهِ خَرَجَ وَطَهَّرَ الاَرْض مِنَ الظَّالِمینَ، فیمْلَاُهَا قِسَطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما، طُوبی لِلصَّابِرینَ فی غیبَتِهِ، طوُبی لِلسَّالِکینَ فی مَحَجَّتِهِ وَ الثّابِتینَ فی مُوَالاَتِهِ وَ مَحَبَّتِهِ، اوُلئِکَ مِمَّنْ وَصَفَهُمُ الله فی کِتَابِهِ، فَقَالَ: ﴿الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغیبِ﴾ (بقره: ۴) وَقَالَ: ﴿اوُلَئِکَ حِزْبُ الله، ألاَ إنَّ حِزْبَ الله هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ (مجادله: ۲۲).
هنگامی که خداوند حجت خود را اذن دهد، او خارج می شود و زمین را از لوث ستمگران پاک می سازد و زمین را پر از عدل و داد نماید، آنچنانکه پر از جور و ستم شده باشد. خوشا به حال آنانکه در دوران غیبتش شکیبایی پیشه کنند و در راه او گام بسپارند و در محبت و ولایت او پابرجا بمانند. آنها از جمله کسانی هستند که خداوند آنها را در کتاب خود ستایش کرده و فرموده: «آنانکه به غیبت ایمان و باور دارند» و فرموده: «آنها حزب خدایند، آگاه باش که حزب خداوند رستگارانند»(۹۵۰).
این حدیث بسیار طولانی بود و با اسناد دیگر نیز روایت شده است.
اینها جمعا هفت حدیث بود که فضل بن شاذان پیرامون غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه پیش از وقوع غیبت از شخص حضرت ختمی مرتبت(۹۵۱) با سلسله اسنادش روایت کرده است. و اینک شماری از احادیث غیبت از دیگر پیشوایان معصوم که فضل بن شاذان در کتاب گرانسنگ اثبات الرجعه آورده است:
۸. فضل بن شاذان، از حسن بن محبوب، از مالک بن عطیه، از ابوحمزه: ثابت بن ابی صفیه دینار(۹۵۲)، از امام باقر (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
شب عاشورا سالار شهیدان امام حسین (علیه السلام) پس از آنکه اصحاب خود را آزمودند و هیچکدام حاضر نشدند که از دشت کربلا بیرون بروند، خطبه مفصلی خواندند و در فرازی از آن فرمودند:
فَأبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ، فَوَالله إنَّمَا نَمْکُثُ مَا شَاءَالله تَعَالی بَعْدَ یَجْری عَلینَا، ثُمَّ یُخْرِجُناَ الله وَ إیَّاکُمْ حینَ یَظْهَرُ قَائِمُنَا، فینْتَقِمُ مِنَ الظّالِمینَ، وَ أَنا وَ أنْتُمْ نُشَاهِدُهُمْ فی السَّلاسِلِ وَ الاغْلاَلِ وَ أَنْوَاعِ الْعَذَابِ وَ النَّکَالِ(۹۵۳)؛
شما را به بهشت بشارت باد، به خدا سوگند پس از آنکه به شهادت رسیدیم، تا خدا بخواهد در کرامت الهی می مانیم، سپس خداوند به هنگام ظهور قائم ما، ما و شما را خارج می نماید، پس او انتقام ما را از ستمگران می گیرد. ما و شما آنها را در غل و زنجیر و انواع شکنجه و عذاب مشاهده می کنیم.
پرسیدند: قائم شما کیست؟ فرمود:
اَلسَّابِعُ مِنْ وُلْدِ ابنی مُحَمَّدِ بْنِ عَلی الْبَاقِرِ(۹۵۴)، وَهُوَ الْحُجَّهُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلی بْنِ مُحَمَّد بْن عَلِیّ بْن مُوسی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد بْنِ عَلی: ابنی، وَهُوَ الَّذِی یَغیبُ مُدَّهً طَویلَهً، ثُمَّ یَظْهَرُ ویمْلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما(۹۵۵)؛
او هفتمین فرزند پسرم محمد بن علی الباقر است، او حجت خدا فرزند حسن، بن علی، بن محمد، بن علی، بن موسی، بن جعفر، بن محمد، بی علی (پسرم)، می باشد، که مدتی بس دراز غایب می شود، سپس ظاهر شده، زمین را پر از عدل و داد نماید، آنچنانکه پر از جوز و ستم شده باشد.
این حدیث را شیخ حر عاملی نیز از کتاب اثبات الرجعه روایت کرده است(۹۵۶).
۹. فضل بن شاذان، از صفوان بن یحیی، از ابوایوب ابراهیم بن زیاد خزاز، از ابوحمزه ثمالی، از ابو خالد کابلی روایت کرده که گفت:
به محضر مولایم علی بن الحسین (علیه السلام) رسیدم، در دست مبارکش ورقی بود که در آن می نگریست و به شدت می گریست.
عرض کردم: ای فرزند پیامبر خدا، پدر و مادرم به فدای شما، این ورق چیست؟ امام سجاد (علیه السلام) فرمود:
این نسخه لوحی است که خداوند آن را به رسولش اهدا نمود، نام خدا، پیامبر خدا، امیرمؤمنان و... در آن بود.
آنگاه اسامی یکایک امامان را برشمرد و در آخر فرمود:
وَابنهُ حُجَّهُ الله الْقَائِمُ بِأَمْرِ الله، الْمُنْتَقِمُ مِنْ أعْدَاءِ الله، الَّذی یَغیبُ غیبَهً طَویلَهً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَمْلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما(۹۵۷)؛
آنگاه پسرش حجت خدا، قائم به فرمان خدا و منتقم از دشمنان خدا، که مدتی بس دراز غایب می شود، سپس ظهار شده، جهان را پر از عدل و داد کند، آنچنان که پر از جور و ستم شده باشد.
این حدیث به حدیث لوح معروف است، و در منابع فراوان با اسناد معتبر از امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه السلام) روایت شده است(۹۵۸).
۱۰. فضل بن شاذان، از محمد بن عبد الجبار روایت کرده که گفت:
به محضر مولایم امام حسن عسکری (علیه السلام) عرض کردم: ای فرزند پیامبر! خداوند مرا فدای شما کند، دوست دارم بدانم که حجت خدا بر بندگان و امام بعد از شما کیست؟
امام عسکری (علیه السلام) فرمود:
إنَّ الامَامَ وَ الْحُجَّهَ بَعْدی ابنی سَمی رَسُولِ الله وَ کَنِیهُ (صلی الله علیه و آله) الَّذی هُوَ خَاتَمُ حُجَجِ الله وَ آخِرُ خُلَفَائِهِ؛
امام و حجت خدا بعد از من پسرم می باشد، که هم نام پیامبر خدا و هم کنیه آن حضرت است. او پایان بخش حجت های پروردگار و آخرین خلیفه الهی است.
پرسیدم: مادرش کیست؟ فرمود:
مِنْ ابنهِ ابن قَیْصَرَ، مَلِکِ الرُّوم، إلاَّ أنَّهُ سیولَدُ، فیغیبُ عَنِ النَّاسِ غیبَهً طَویلَهً، ثُمَّ یَظْهَرُ وَ یَقْتُلُ الدَّجَّالَ، فیمْلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ جَوْرا وَ ظُلْما. فَلاَ یَحِلُّ لاءحَد أنْ یُسَمیهُ أوْ یُکَنِیهُ بِإسْمِهِ وَ کُنیتِهِ قَبْلَ خُروُجِهِ صلوات الله علیه(۹۵۹)؛
مادرش دختر پسر قیصر پادشاه روم است. جز اینکه او به زودی متولد می شود، پس برای مدتی بس طولانی از دیده ها ناپدید می شود، آنگاه ظاهر شده، دجال را می کشد و زمین را پر از عدل و داد نماید، آنگونه که پر از جور و ستم شده باشد. برای هیچ کس روا نیست که او را پیش از ظهورش به نام و کنیه نام ببرد، که درود خداوند بر او باد.
این حدیث در دیگر منابع حدیثی نیز از طریق فضل بن شاذان از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت شده است(۹۶۰).
در این حدیث میان فضل بن شاذان و امام عسکری (علیه السلام) فقط یک واسطه هست و او محمد بن عبد الجبار است، که شیخ طوسی بر وثاقتش تأکید نموده است(۹۶۱).
۱۱. فضل بن شاذان، از احمد بن اسحاق بن عبد الله اشعری، از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
اَلْحَمْدُ لله الَّذی لَمْ یُخْرِجْنی مِنَ الدُّنیا حَتَّی أرَانِی الْخَلَفَ بَعْدی، أشْبَهُ النَّاسِ بِرَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله) خَلْقا وَ خُلْقا، یَحْفَظُهُ الله تَبَارَکَ وَ تَعالی فی غیبَتِهِ، ثُمَّ یُظْهِرُهُ فیمَلا الاَرْض قِسْطا وَعَدْلا، کَمَا مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا(۹۶۲)؛
سپاس خدایی را که مرا از دنیا بیرون نبرد، تا جانشین پس از خودم را به من نشان داد، که در خلقت و سیرت شبیه ترین مردمان به رسول خداست. خداوند او را در زمان غیبتش در کنف حمایت خود نگه می دارد، سپس او را ظاهر می کند و زمین را پر از عدل و داد می کند، آن چنان که پر از جور و ستم شده باشد.
این حدیث در دیگر منابع حدیثی نیز به همین تعبیر روایت شده است(۹۶۳).
۱۲. فضل بن شاذان، از محمد بن علی بن حمزه بن حسن بن عبیدالله بن عباس بن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
قَدْ وُلِدَ وَلی الله وَ حُجَّتُهُ عَلی عِبَادِهِ، وَ خَلیفَتی مِنْ بَعْدی، مَخْتُونا لیلَهَ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ، سَنَهَ خَمَس وَ خَمْسینَ وَ مِأَتَیْنِ، عِنْدَ طُلُوعِ الْفَجْرِ، وَکَانَ اَوَّلُ مَنْ غَسَلَهُ رِضْوانُ خَازِنُ الْجِنَانِ، مَعَ جَمْع مِنَ الْمَلاَئِکَهِ الْمُقَرَّبینَ بِمَاءِ الْکَوْثَرِ وَ السَّلْسَبیلِ، ثُمَّ غَسَلَهُ عَمَّتِی حَکِیمَهُ، بِنْتُ مُحَمَّدُ بْنُ عَلی الرِّضَا (علیهم السلام)(۹۶۴)؛
ولی خدا و حجت خدا بر بندگان، و جانشین من بعد از من، در شب نیمه شعبان، سال ۲۵۵ه.، به صورت ختنه شده، به هنگام طلوع فجر متولد شد. نخستین کسی که او را غسل داد رضوان خازن بهشت بود، که با گروهی از فرشتگان مقرب با آب کوثر او را شستشو داد، سپس عمه ام حکیمه دخت امام جواد (علیه السلام) او را شستشو داد.
از محمد بن علی بن حمزه پیرامون مادر آن حضرت پرسیدند، او در پاسخ گفت:
مادرش: ملیکه است، که او را سوسن، ریحانه، صیقل و نرجس نیز صدا می کنند(۹۶۵).
محمد بن علی حمزه از تبار امیرمؤمنان (علیه السلام)، از نسل حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می باشد، از امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) روایت کرده و همواره با آنها مکاتبه می نمود و در حد اعلای وثاقت بود.
پیشتاز علمای رجال مرحوم نجاشی پس از آنکه او را به وثاقت، درستی اعتقاد و چشم و چراغ محدثان بودن، ستوده؛ می افزاید:
پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) مادر حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) در خانه او اقامت گزید(۹۶۶).
اهمیت حدیث یاد شده در این است که فضل بن شاذان آن را فقط با یک واسطه از امام عسکری (علیه السلام) روایت کرده، و او از اصحاب برجسته حضرت امام هادی و امام عسکری (علیهما السلام) بوده و همواره با آن دو بزرگوار مکاتبه داشته و خود از خاندان عصمت و طهارت بوده، که نسبش با چهار واسطه به حضرت ابوالفضل (علیه السلام) می رسید و اهل قلم بوده و کتابی به نام مقاتل الطّالبیین از او به یادگار مانده است(۹۶۷).
بسیاری از علمای رجال عامه نیز از او یاد کرده، او را به صداقت و وثاقت ستوده اند(۹۶۸).
این محدث گرانمایه ارتباطش با خاندان وحی به قدری محکم بود که به هنگام ناامن شدن اوضاع همسر امام حسن عسکری (علیه السلام) به خانه او منتقل شده است.
علامه مقرّم پس از نقل فراز بالا می نویسد:
خانه ای که مادر گرامی امام عصر در آن زندگی کند، طبعا محل رفت و آمد ناموس دهر، امام عصر، حضرت بقیه الله (علیه السلام) خواهد بود(۹۶۹).
این محدث والا مقام با این ویژگی ها، تاریخ ولادت دقیق خورشید فروزان امامت را بدون واسطه از امام حسن عسکری (علیه السلام) روایت کرده، آنگاه شخصیت بی نظیری چون فضل بن شاذان آن را در کتاب ماندگار خود اثبات الرجعه بدون واسطه از او ثبت کرده است.
این حدیث در دیگر منابع حدیثی نیز از طریق فضل بن شاذان روایت شده است(۹۷۰).
نصّ صریح بر غیبت صغری و کبری از عهد رسالت تا عصر غیبت:
در احادیث فراوان از خاتم پیامبران و امامان راستین صلوات الله علیهم اجمعین تأکید شده که برای حضرت بقیه الله ارواحنا فداه دو غیبت است، یکی کوتاه تر و دیگری بلندتر.
در غیبت کوتاه، که غیبت صغری مشهور شده، شیعیان توسط وکلای آن حضرت، که نواب خاص نامیده می شدند، با آن حضرت در ارتباط بودند، ولی در غیبت بلند که غیبت کبری معروف شده، نایب مشخص و وکیل شناخته شده ای در میان مردم نیست و امکان ارتباط مستمر برای احدی وجود ندارد.
در یک حدیث بسیار طولانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از تسلسل وصایت از حضرت آدم تا حضرت خاتم، سپس از مولای متقیان تا حضرت صاحب الزمان، صلوات الله علیهم اجمعین، به تفصیل نام برده، در آخرین فراز آن می فرماید:
وَالْحَسَنُ یَدْفَعُهَا اِلی ابنهِ الْقَائِمِ، ثُمَّ یَغیبُ عَنْهُمْ اِمَامُهم ما شاءَالله، ویکُونُ لَهُ غیبَتَانِ، إحْدَاهُما أطْوَلُ مِنَ الاخْری؛
آنگاه حسن عسکری آن را به فرزندش قائم (علیه السلام) می سپارد، سپس امامشان از آنها غایب می شود، هر قدر که خدای بخواهد.
برای او دو غیبت خواهد بود، که یکی از آنها از دیگری طولانی تر می باشد(۹۷۱).
برخی از بیماردلان برای ایجاد شک و تردید در دل باورداران گفته اند که قرن های اولیه تنها صحبت از غیبت بود، هنگامی که غیبت صغری سپری شد و ظهور واقع نشد، سخن از دو غیبت مطرح گردید!.
در پاسخ این شبهه افکنی ها سیر احادیث نصّ بر تعدّد غیبت را در قرون متوالی بررسی می کنیم:
۱. ابوحمزه ثمالی، از اصحاب امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیه السلام) که به سال ۱۴۸ ه(۹۷۲). یا ۱۵۰ ه(۹۷۳). دیده از جهان فروبسته، در تفسیر خود، در ذیل آیه شریفه: ﴿وَجَعَلَهَا کِلَمَهً بَاقِیَهً فی عَقِبِهِ﴾ (زخرف: ۲۸) از امام زین العابدین (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
این آیه در حق ما نازل شده، آن «کلمه پایدار» امامت است که در پشت امام حسین (علیه السلام) قرار گرفته تا روز رستاخیز.
سپس فرمود:
وَاِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غیبَتَیْنِ، إحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الاخْری؛
برای قائم ما دو غیبت است که یکی از دیگری طولانی تر است(۹۷۴).
این حدیث را شیخ صدوق نیز به همین تعبیر با سلسله اسناد خود از طریق ابوحمزه ثمالی از امام سجاد (علیه السلام) روایت کرده است(۹۷۵).
ابوحمزه ثمالی شخصیت بسیار ممتاز و برجسته ای است که حضرت صادق (علیه السلام) در ستایش او می فرماید:
ابو حمزه در زمان خود همانند سلمان در زمان خویش می باشد(۹۷۶).
ابوحمزه بیش از یک قرن پیش از ولادت امام زمان (علیه السلام) در گذشته، و این حدیث را که به صراحت از دو غیبت سخن گفته، در کتاب تفسیر خود آورده است.
۲. حسن بن محبوب در کتاب گرانسنگ مشیخه خود، از ابراهیم بن اسحاق خارقی، از ابوبصیر روایت کرده که گفت:
به محضر امام صادق (علیه السلام) عرض کردم:
حضرت امام باقر (علیه السلام) می فرمود:
لِقَائِمِ آلِ مُحَمَّد علیه و(علیهم السلام) غیبَتَانِ: وَاحِدَهٌ طَویلَهٌ وَالاخْری قَصیرَهٌ؛
برای قائم آل محمّد (عجّل الله فرجه) دو غیبت است، یکی طولانی و دیگری کوتاه.
فرمود:
نَعَمْ، یَا أبَا بَصیرُ! إحْدَاهُمَا أطْوَلُ مِنَ الاخْری، ثُمَّ لاَ یَکُونُ ذَلِکَ حَتَّی یَخْتِلَفَ وُلْدُ فُلاَن وَ تَضیقَ الْحَلَقَهُ وَ یَظْهَرَ السُّفیانِی وَ یَشْتَدَّ الْبَلاَءُ ویشْمُلَ النَّاسَ مَوْتٌ وَقَتْلٌ یَلْجَأوُنَ مِنْهُ إلی حَرَمِ الله وَحَرَمِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه و آله)؛
آری ای ابوبصیر، یکی از آنها طولانی تر از دیگری است. لکن آن تحقق پیدا نمی کند تا هنگامی که فرزندان فلانی اختلاف کنند، حلقه تنگتر شود، سفیانی خروج کند، گرفتاریها شدت یابد، کشت و کشتار فراگیر شود، به طوریکه مردم به حرم خدا و حرم رسول خدا پناه ببرند.
این حدیث را حسن بن محبوب با ده ها حدیث دیگر در مشیخه خود آورده است.
حسن بن محبوب از اصحاب اجماع و از یاران امام هشتم (علیه السلام) بود(۹۷۷)، او مقام بسیار والایی داشت و یکی از ارکان اربعه زمان خود بود(۹۷۸).
مشیخه حسن بن محبوب را گروهی تبویب کرده اند، که از آن جمله است:
۱. ابوسلیمان، داود بن کوره(۹۷۹).
۲. ابوجعفر، احمد بن حسین بن عبد الملک(۹۸۰).
شهید ثانی نیز آن را انتخاب کرده و در حدود ۱۰۰۰ حدیث از آن برگزیده است، شیخ حرّعاملی آن را به خط شهید دیده است(۹۸۱).
کتاب مشیخه اگرچه به دست ما نرسیده، ولی این حدیث را سعد بن عبد الله اشعری در کتاب بصائر الدرجات از کتاب مشیخه نقل کرده است.
اهمیت کتاب سعد بن عبد الله در این است که اولا مؤلّف از شخصیت های برجسته شیعه در قرن سوم می باشد، ثانیا او به سال ۲۹۹ یا ۳۰۱ ه. درگذشته است(۹۸۲).
روی این بیان حدیث یاد شده را حسن بن محبوب بیش از یکصد سال پیش از آغاز غیبت کبری در مشیخه و اشعری سی سال پیش از غیبت کبری در بصائر الدرجات نقل کرده است.
حسن بن سلیمان حلی، شاگرد برجسته شهید اول کتاب اشعری را تلخیص نموده و حدیث فوق را در آن درج نموده است(۹۸۳).
این حدیث را نعمانی با سلسله اسنادش از حسن بن محبوب روایت کرده است(۹۸۴).
امین الاسلام طبرسی نیز این حدیث را از کتاب حسن بن محبوب روایت کرده، می فرماید:
از محدثان و مؤلفان مورد اعتماد و استناد شیعه، حسن بن محبوب زرّاد (سرّاد) کتابی به نام مشیخه تألیف کرده که از کتاب های پایه و مرجع می باشد و بیش از کتاب مزنی و امثال آن شهرت دارد.
وی این کتاب را بیش از یکصد سال پیش از غیبت تألیف کرده است(۹۸۵).
وی این اخبار را در کتاب مشیخه روایت کرده، و همه آنچه در حدیث آمده، اتفاق افتاده است.
آنگاه متن حدیث یاد شده را به عنوان یک نمونه نقل کرده، سپس افزوده:
اینک ببین چگونه دو غیبت برای حضرت صاحب الأمر (علیه السلام) رخ داده، و مضمون احادیثی که پیش از تولد آن حضرت از پدران و نیاکانش روایت شده، اتفاق افتاده است.
آنگاه به توضیح و تشریح منظور از غیبت صغری و کبری پرداخته است(۹۸۶).
علی بن عیسی اربلی نیز همین متن را به نقل از طبرسی آورده است(۹۸۷).
شیخ مفید در این رابطه می فرماید:
روایات فراوان از پیشوایان پیشین از آل محمّد (علیهم السلام) رسیده است که حضرت قائم منتظر (علیه السلام) را دو غیبت است، که یکی از آنها طولانی تر از دیگری است، در غیبت کوتاه خواص شیعیان از اخبار او مطلع هستند، ولی در غیبت طولانی محل استقرارش از عموم پوشیده است، به جز نزدیکانش که متصدی خدمت او می باشند.
پیش از ولادت امام حسن عسکری و پدران بزگوارش، اخبار فراوان در این رابطه رسیده است، هنگامی که وکلا و سفیران یاد شده در گذشتند، نویدهای مربوط به غیبت کبری تحقق پیدا کرد. و این یکی از دلایل روشن بر حقانیت شیعه و اعتقادات راسخ آنان می باشد(۹۸۸).
۳. مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی با اسناد خود از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که فرمود:
لِلْقَائِمِ غیبَتَانِ، یَشْهَدُ فی إحدَاهُماَ الْمَوَاسِمَ، یَری النّاسَ وَلاَ یَرَوْنَهُ(۹۸۹)؛
برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است که در یکی از آنها در موسم حج شرکت می کند، او مردمان را می بیند، ولی مردم او را نمی بینند.
۴. مرحوم کلینی در حدیث دیگری از آن حضرت روایت می کند که فرمود:
لِلْقَائِمِ غیبَتَانِ، إحدَاهُمَا قَصیرَهٌ، وَ الاخْری طَویلَهٌ، اَلْغیبَهُ الاولی لاَیَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فیهَا اِلاَّ خَاصَّهُ شیعَتِهِ، وَالاخْری لاَیَعْلَمُ بِمَکَانِهِ فیهَا اِلاَّ خَاصَّهُ مَوَالیهِ؛
برای قائم (علیه السلام) دو غیبت است، یکی کوتاه و دیگری طولانی؛ در غیبت اولی به جز خواص شیعیان کسی از محل اقامت او خبر ندارد و در غیبت دیگری فقط خواص نزدیکانش از جایگاه او مطلع هستند(۹۹۰).
۵. و در حدیث دیگری از آن حضرت روایت کرده که فرمود:
لِصَاحِبِ هَذَا الامْرِ غیبَتَانِ، إحْدَاهُمَا یَرَجِعُ مِنْهَا اِلی أَهْلِهِ، وَالاخْری یُقَالُ: هَلَکَ، فی أی وَادٍ سَلَکَ؛
برای صاحب این امر دو غیبت است، در یکی از آنها به نزدیکانش مراجعه می کند، ولی در دیگری گفته می شود: هلاک شده، یا در کدام وادی گام نهاده؟.
راوی پرسید: اگر چنین وضعی پیش آید ما چه کنیم؟ فرمود:
إذَا إدَّعَاهَا مُدَّع فَاسْأَلُوهُ عَنْ أَشیاءَ یُجیبُ فیهَا مِثْلُهُ(۹۹۱)؛
اگر کسی آن را ادعا کند، از او در مورد مطالبی بپرسید که امثال او می تواند پاسخ دهد.
محمد بن یعقوب کلینی، برجسته ترین، استوارترین و مورد اعتمادترین محدث در عصر غیبت صغری بود و پیش از آغاز غیبت کبری، به سال ۳۲۹ ه. دیده از جهان فروبسته است، از این رهگذر آمدن این احادیث در کتاب شریف کافی با این صراحت و شفافیت، هرگونه تردید را از همگان می زداید و جای ابهامی برای احدی باقی نمی گذارد.
کتابنامه غیبت پیش از وقوع غیبت:
هزاران حدیث در طول دو قرن و نیم از عهد رسالت تا عصر امام حسن عسکری (علیه السلام) از حضرت ختمی مرتبت و پیشوایان معصوم، از امیرمؤمنان تا امام عسکری (علیهم السلام) پیرامون حضرت بقیه الله، به ویژه در مورد غیبت آن حضرت صادر شده که هر یک از آنها یک معجزه به شمار می آید، زیرا این احادیث ده ها و در مواردی صدها سال پیش از ولادت و غیبت آن حضرت نقل شده و سپس طبق همان نقل واقع شده است، و لذا سیره نویسان، احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را در کتب دلائل النّبوه آورده اند(۹۹۲).
در طول چهارده قرنی که از صدر اسلام گذشته، هزاران کتاب پیرامون مهدی (علیه السلام) تألیف شده، که ما در اینجا فقط به تعدادی از آنها که پیش از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) به رشته تحریر درآمده است اشاره می کنیم و تنها کتاب هایی را معرفی می کنیم که به نام الغیبه موسوم شده اند:
۱. کتاب الغیبه
تألیف: ابواسحاق ابراهیم بن صالح انماطی، از اصحاب امام باقر (علیه السلام)(۹۹۳).
او شیعه اثناعشری است(۹۹۴) و این کتاب را بیش از یکصد سال پیش از ولادت حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف نموده است.
۲. کتاب الغیبه
تألیف: ابوالحسن علی بن حسن بن محمد طائی جرمی، از اصحاب امام کاظم (علیه السلام)(۹۹۵).
۳.کتاب الغیبه
تألیف: ابوعلی حسن بن محمد بن سماعه، از اصحاب امام کاظم (علیه السلام)(۹۹۶).
۴. کتاب الغیبه
تألیف: حسن بن علی ابی حمزه بطائنی، از اصحاب امام کاظم (علیه السلام)(۹۹۷).
او علاوه بر کتاب الغیبه، آثار دیگری در حوره مهدویت نوشته، که از آن جمله است:
۱.کتاب الرجعه
۲.کتاب الملاحم
۳. کتاب القائم (الصغیر)(۹۹۸).
۵. کتاب الغیبه
تألیف: ابوالفضل عباس بن هاشم ناشری، مشهور به «عُبیس» از اصحاب امام رضا (علیه السلام)(۹۹۹).
با توجه به تاریخ درگذشت او به سال ۲۲۰ ه. این کتاب حداقل ۳۵ سال پیش از میلاد حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف شده است.
۶. کتاب الغیبه
تألیف: ابوالحسن علی بن محمد بن علی سوّاق، معاصر امام رضا (علیه السلام)(۱۰۰۰).
۷. کتاب الغیبه
تألیف: ابوالحسن علی بن عمراعرج، معاصر امام رضا (علیه السلام)(۱۰۰۱).
۸. کتاب الغیبه
تألیف: علی بن حسن فضال، از اصحاب امام صادق (علیه السلام)(۱۰۰۲).
۹. کتاب الغیبه
تألیف: ابراهیم بن اسحاق احمری، معاصر امام حسن عسکری (علیه السلام)(۱۰۰۳).
۱۰. کتاب الغیبه
تألیف: ابوالعباس، عبد الله بن جعفر حمیری، از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام)(۱۰۰۴).
حمیری آثار دیگری در رابطه با حضرت بقیه الله دارد، که از آن جمله است:
۱. الغیبه و الحیره
۲. قرب الاسناد الی صاحب الامر (علیه السلام)(۱۰۰۵).
۳. الفتره و الحیره(۱۰۰۶).
۴. التوقیعات(۱۰۰۷).
اینها ده مورد از موارد بسیاری است که پیش از وقوع غیبت پیرامون غیبت کتاب مستقل به رشته تحریر درآورده اند، و اگر بخواهیم همه آثاری را که اصحاب ائمه در حوزه مهدویت پدید آورده اند، بشماریم به درازا می کشد.
در اینجا لازم است اشاره کنیم که برخی از مؤلفین این آثار از گروه واقفیه هستند و آنها در امامت امام کاظم (علیه السلام) توقف نموده و امام هفتم راهمان مهدی موعود پنداشته اند، ولی ما به دو جهت عناوین کتب آنها را نیز در این بخش یادآور شدیم:
۱. در متن این کتاب انحراف و لغزشی نبود و لذا شیخ طوسی و دیگران از این کتاب ها نقل حدیث فرموده اند.
۲. کثرت این کتاب ها از فرقه های مختلف، دلیل رسوخ اعتقاد به غیبت موعود در طول و قرون و اعصار بوده و بیانگر این حقیقت است که احادیث مهدی منتظر از نظر شهرت، کثرت و تواتر در میان امت اسلامی در سطحی بوده که ده ها نفر از أصحاب ائمه در طول قرن های اول، دوم و سوم کتاب مستقل در این رابطه تألیف نموده و آن را در کتاب الغیبه نام نهاده اند.
تعدّد این کتاب ها مشت محکمی است بر مخالفان لجاجت پیشه ای که عمدا شبهه پراکنی نموده، و می گویند: احادیث غیبت بعد از غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) گردآوری شده است.
پدید آورندگان یاد شده عموما از فرق وابسته به اهل بیت می باشند، در اینجا به عنوان نمونه از یک اثر مهم از یک نویسنده ای پر آوازه یاد می کنیم که پیش از تولد موعود کتاب ارزنده ای در حوزه مهدویت از خود به یادگار نهاده است و او عباد بن یعقوب رواجنی صاحب کتاب أخبار المهدی می باشد.
اهمیت کتاب رواجنی در این است که این کتاب پیش از تولد حضرت مهدی (علیه السلام) تألیف شده است، زیرا رواجنی به سال ۲۵۰ ق. وفات کرده(۱۰۰۸) و حضرت بقیه الله ارواحنا فداه در سال ۲۵۵ ق. دیده به جهان گشوده است.
و اهمیت دیگر آن در این است که مؤلف از شخصیت های برجسته اهل سنت است، بخاری، ترمذی، ابن ماجه، ابوحاتم، بزّار و دیگر محدثین اهل سنت از او روایت کرده اند و همه رجالیون بر وثاقت و صداقت او تاکید کرده اند.
دلبستگی رواجنی به حضرت مهدی (علیه السلام) در حدی بود که شمشیری بالای سرش آویخته بود و می گفت:
آن را مهیا کرده ام که با آن در محضر حضرت مهدی (علیه السلام) شمشیر بزنم(۱۰۰۹).
از این رهگذر برخی از علمای اهل سنت او را به تشیع متهم می کردند، در حالی که همه رجالیون شیعه تأکید کرده اند که وی از اهل سنت بود(۱۰۱۰).
* * *
برخی از آثار چاپ شده ی مؤلّف
۱ _ ابو ریحان بیرونی / چاپ دوّم / دارالتبلیغ اسلامی / قم.
۲ _ اجساد جاویدان / چاپ دوم / نشر حاذق / قم.
۳ _ ارزیابی تمدن غرب / چاپ سوّم / انتشارات رسالت / قم.
۴ _ ارمغان صافی / چاپ اول / انتشارات دلیل ما / قم.
۵ _ ارمغان مجلسی / چاپ پانزدهم / انتشارات رسالت / قم.
۶ _ از تبار محدثان (سکینه دخت امیر مؤمنان) / چاپ اول / انتشارات رسالت / قم.
۷ _ ازدواج ام کلثوم افسانه یا حقیقت / چاپ اول / انتشارات رسالت / قم.
۸ _ از شب عاشور تا آدینه ظهور / چاپ اول / انتشارات عطر عترت / تهران.
۹ _ اسرار نماز / چاپ چهارم / انتشارات رسالت / قم.
۱۰ _ اعتقادات علاّمه ی مجلسی / چاپ سوم / انتشارات رسالت / قم.
۱۱ _ او خواهد آمد / چاپ چهاردهم / انتشارات رسالت / قم.
۱۲ _ با دعای ندبه در پگاه جمعه / چاپ اول / نشر موعود / تهران.
۱۳ _ تاریخ شیعه ی زیدیّه / چاپ اوّل / دانشگاه شیراز.
۱۴ _ تاریخ وهابیان / چاپ اول / نشر طوفان / تهران.
۱۵ _ تاریخچه ی عاشورا / ترکی استانبولی / انتشارات زمان / استانبول.
۱۶ _ تشرّف در سرداب مقدس / چاپ اول / انتشارات رسالت / قم.
۱۷ _ تشیّع یا اسلام راستین / چاپ ششم / بنیاد بعثت / تهران.
۱۸ _ جزیره ی خضراء / چاپ چهاردهم / انتشارات رسالت / قم.
۱۹ _ چهل حدیث از غیبت فضل بن شاذان / چاپ اوّل / نشر حاذق / قم.
۲۰ _ چهل حدیث پیرامون نور یزدان / چاپ اوّل / نشر حاذق / قم.
۲۱ _ چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا / چاپ اوّل / نشر حاذق / قم.
۲۲ _ چهل حدیث در مناقب اوّلین پیشوا / چاپ اوّل / انتشارات رسالت / قم.
۲۳ _ چهل حدیث در مناقب امّ ابیها / چاپ اوّل / انتشارات رسالت / قم.
۲۴ _ روزگار رهائی / چاپ سوّم / نشر آفاق / تهران.
۲۵ _ زندگانی کریمه ی اهلبیت / نشر حاذق / قم.
۲۶ _ زیارت عاشورا وآثار معجزآسای آن / چاپ ئپنجم / انتشارات رسالت / قم.
۲۷ _ سرچشمه کوثر / چاپ سوم / انتشارات راه وداد / کرج.
۲۸ _ سند حدیث کساء / چاپ دوّم / انتشارات رسالت / قم.
۲۹ _ طول عمر امام زمان (علیه السلام) / چاپ سوّم / انتشارات طاووس بهشتیان / قم.
۳۰ _ علی اول / چاپ دوم / نشر موعود / تهران.
۳۱ _ علی و فلسفه ی الهی / چاپ اوّل / بنیاد علاّمه ی طباطبائی / قم.
۳۲ _ کتابنامه ی آثار ماندگار تنهار یادگار پیامبر / چاپ اول / انتشارات دلیل ما / قم.
۳۳ _ کتابنامه ی حضرت مهدی (علیه السلام) / چاپ اول / انتشارات الهادی / قم.
۳۴ _ کرامات معصومیه / چاپ دوم / انتشارات حاذق / قم.
۳۵ _ کریمه ی اهلبیت / چاپ اوّل / انتشارات حاذق / قم.
۳۶ _ گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور / چاپ اول / انتشارات رسالت / قم.
۳۷ _ میثم تمّار / چاپ اوّل / انتشارات توحید / تهران.
۳۸ _ میلاد نور / چاپ اوّل / مسجد صدریّه / تهران.
۳۹ _ نبراس الزائر / چاپ اول / انتشارات رسالت / قم.
۴۰ _ نبراس الفائزین بزیاره امیرالمؤمنین (علیه السلام) / چاپ اول / مولود کعبه / قم.
پاورقی:
-----------------
(۱) خلیل بن احمد، کتاب العین، مادّه «امم»؛ ترتیب العین، ص۵۵.
(۲) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴.
(۳) شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۹۶.
(۴) علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص۱۰۹.
(۵) خواجه نصیر، قواعد العقاید؛ علامه حلّی، کشف الفوائد، ص۷۷.
(۶) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ _ ۲۰۵؛ نعمانی، الغیبه، ص۲۱۶ _ ۲۲۴.
(۷) علم الهدی، الذّخیره، ص۴۱۰ _ ۴۲۴.
(۸) شیخ مفید، تمهید الاصول، ص۴۴۵ _ ۴۶۳؛ علم الهدی، الشّافی فی الامامه، ج۱، ص۴۷ _ ۱۰۲.
(۹) علامه حلّی، منهاج الکرامه، ص۱۳۷.
(۱۰) شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۳۵.
(۱۱) علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، ص۱۵.
(۱۲) شیخ صدوق، معانی الأخبار، ص۱۳۲.
(۱۳) علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۲، ص۱۴۳.
(۱۴) علم الهدی، الذخیره، ص۴۲۹؛ همو، الشّافی، ج۲، ص۴۱.
(۱۵) خزاز، کفایه الاثر، ص۲۹۲.
(۱۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹.
(۱۷) علم الهدی، الذّخیره فی الکلام، ص۴۹۵.
(۱۸) امین الاسلام طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۵۳.
(۱۹) سید ابن طاووس، اقبال الأعمال، ص۴۶۰.
(۲۰) اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۳۱۸.
(۲۱) علامه حلی، منهاج الکرامه، ص۲۷.
(۲۲) محقق کرکی، نفحات اللاهوت، ص۱۳.
(۲۳) فیض کاشانی، گلزار قدس، به نقل محدّث قمی در سفینه البحار، ج۶، ص۷۵.
(۲۴) شیخ بهائی، الأربعین، ص۲۰۶.
(۲۵) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۲۴۶.
(۲۶) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۳۶۸؛ ج۳۲، ص۳۲۱ و ۳۳۱؛ ج۵۱، ص۱۶۰؛ ج۶۸، ص۳۳۹.
(۲۷) مسلم، الصحیح، به نقل ملا علی قاری در الجواهر المضیئه، ج۲، ص۴۷۵.
(۲۸) قاضی عبد الجبار، المغنی، ج۱، ص۱۱۶.
(۲۹) حمیدی، الجمع بین الصّحیحین، ج۲، ص۳۰۶.
(۳۰) تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹.
(۳۱) ملاعلی قاری، الجواهر المضیئه، ج۲، ص۵۰۹.
(۳۲) فیض آبادی، ازاله الغین، به نقل شناخت امام، ص۴۲.
(۳۳) قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۳۷۲.
(۳۴) برای دسترسی به منابع دیگر متن ها ر. ک: نگارنده، او خواهد آمد، ج۱۲، ص۹۴ _ ۱۱۵.
(۳۵) شیخ مفید، الافصاح، ص۲۸؛ سید ابن طاووس، اقبال الأعمال، ص۴۶۰؛ شیخ بهائی، الاربعین، ص۲۰۶؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۸، ص۳۶۸؛ قندوزی، ینابیع الموده، ج۳، ص۴۵۶؛ قاضی زنگنه زوری، تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمّد، ص۱۶۶.
(۳۶) ابن حجر مکّی، الصواعق المحرقه، ص۹.
(۳۷) روایات دوازده امام، دوازده امیر و دوازده خلیفه در همه ی منابع حدیثی آمده، که به شماری از آنها براساس تسلسل زمانی اشاره می کنیم: ا) سلیمان بن داود طیالسی، متوفّای ۲۰۴ ه. در: مسند، ج۳، ص۱۰۵، ح۷۶۷. ب) نعیم بن حماد مروزی، متوفّای ۲۲۹ ه. در: الفتن، ج۱، ص۳۹. ج) احمد حنبل، متوفّای ۲۴۱ ه. در: مسند، ج۵، ۸۷، ۹۲، ۹۷ و ۱۰۷. د) محمّد بن اسماعیل بخاری، متوفّای ۲۵۶ ه.، در صحیح، ج۹، ص۱۰۱. ه) مسلم بن حجاج نیشابوری، متوفّای ۲۶۱ ه. در صحیح، ج۳، ص۱۴۵۱ _ ۱۴۵۳. و) ابوداود، سلیمان بن اشعث سجستانی، متوفّای ۲۷۵ ه. در سنن، ج۴، ص۱۰۶. ز) ترمذی، محمّد بن عیسی بن سوره، متوفّای ۲۹۷ ه. در سنن، ج۴، ص۵۰۱، ح۲۲۲۳. ح) ابن منادی، احمد بن جعفر بن محمّد، متوفّای ۳۳۶ ه. در الملاحم، ص۲۶۸ _ ۲۷۱. ط) ابوالقاسم، سلیمان بن احمد طبرانی، متوفّای ۳۶۰ ه. در المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴ _ ۲۸۶. ی) حاکم نیشابوری، متوفّای ۴۰۵ ه. در المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۷.
(۳۸) ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۴.
(۳۹) ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص۲۰.
(۴۰) خلفای دوازده گانه در کلام ابن حجر عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبد الملک، ولید، سلیمان، عمر بن عبد العزیز، یزید و هشام (پسران عبد الملک) و ولید بن یزید بن عبد الملک، که سیزده تن می باشند.
(۴۱) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.
(۴۲) همان؛ خلیفه بن خیاط عصفری، ص۲۵۰.
(۴۳) همان، ص۲۶ _ ۳۰.
(۴۴) همان، ص۳۳.
(۴۵) همان، ص۳۴.
(۴۶) همان، ص۲۵.
(۴۷) احمد حنبل، المسند، ج۱، ص۴۹، ح۱۰۹.
(۴۸) دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۲۰.
(۴۹) همان.
(۵۰) دمیری، حیاه الحیوان، ج۱، ص۱۰۳.
(۵۱) دیار بکری، همان.
(۵۲) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۹۴.
(۵۳) ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۴.
(۵۴) ابن حجر مکی، الصواعق المحرقه، ص۲۰.
(۵۵) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۹۳.
(۵۶) همان، ص۲۹۴.
(۵۷) همان، ص۲۹۱.
(۵۸) مسلم، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۶، ح۱۸۴۷.
(۵۹) همان، ح۱۸۴۸.
(۶۰) ابوبکر باقلانی، التمهید، ص۱۸۶.
(۶۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۴۲.
(۶۲) ترمذی، سنن، ج۴، ص۵۰۲.
(۶۳) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۸.
(۶۴) همان، ص۶.
(۶۵) محقق برجسته، دانشمند فرهیخته، استاد صالح الوردانی، از علمای برجسته ی مصری، اخیراً به مکتب اهلبیت پیوسته، و به همین دلیل سه سال تمام در پشت میله های زندان در مصر باستان، از والاترین حقوق بشر برخوردار شده! دین خود را به پیروان مکتب خلفا ادا کرده، با نشر آثار ارزشمندی چون: ا) اهل السنه شعب الله المختار ب) ابن باز فقیه آل سعود ج) الامام علی سیف الله المسلول د) تثبیت الامامه لآل بیت النّبی ه) تصحیح العبادات و) الحرکه الاسلامیه فی مصر ز) الخطر الوهابی ح) فقهاء النفط ط) مذکرات معتقل سیاسی ی) موسوعه آل البیت و دهها اثر دیگر به دفاع از حریم اهلبیت عصمت و طهارت پرداخته است.
(۶۶) حجر: ۵۴.
(۶۷) سوره هود (۱۱)، آیه ۷۲.
(۶۸) سوره ابراهیم (۱۴)، آیه ۳۹.
(۶۹) ثعلبی، الکشف والبیان، ج۱، ص۲۶۹.
(۷۰) سوره صافات (۳۷)، آیه ۱۰۶.
(۷۱) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۳.
(۷۲) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۱۷۱، ب ۲۰، ح۱.
(۷۳) طبری، جامع البیان، ج۱، ص۴۱۸.
(۷۴) همان.
(۷۵) قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۲، ص۱۰۷.
(۷۶) همان، ص۱۰۸.
(۷۷) همان، ص۱۰۹.
(۷۸) سیوطی، الدرّ المنثور، ج۱، ص۱۱۸.
(۷۹) نیشابوری، غرائب القرآن و رغائب الفرقان _ در حاشیه تفسیر طبری _ ج۱، ص۳۹۲.
(۸۰) علامه طباطبائی با دلایل بسیار محکم و استوار اثبات کرده که این آیه شریفه دلالت می کند که باید امام معصوم و منصوص باشد. ر. ک: علامه طباطبائی، تفسیر المیزان، ج۱، ص۲۶۷ _ ۲۷۹.
(۸۱) کتاب مقدس، عهد عتیق، سِفر پیدایش، ب ۱۷، فراز ۲۰.
(۸۲) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۰۷.
(۸۳) همان.
(۸۴) سید شرف الدین، تأویل الآیات الظاهره، ج۲، ص۵۵۵.
(۸۵) خزاز، کفایه الأثر، ص۸۷.
(۸۶) همان، ص۲۴۶.
(۸۷) ر. ک: سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج۸، ص۵۴۶ _ ۵۵۶.
(۸۸) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ _ ۲۰۵؛ علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۴۳.
(۸۹) عبد الفتاح عبد المقصود، الامام علی بن ابی طالب، ج۱، ص۲۲۰.
(۹۰) همان، ص۲۱۷ _ ۲۲۱.
(۹۱) یعنی: آیه ۶۸ قصص و ۳۶ احزاب.
(۹۲) علامه طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲.
(۹۳) علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۰.
(۹۴) فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، ج۱، ص۳۲۹؛ حاکم حسکانی، شواهد التّنزیل، ج۱، ص۵۸۳.
(۹۵) بحرانی، البرهان، ج۶، ص۴۸۸.
(۹۶) خزاز، کفایه الأثر، ص۲۹۸.
(۹۷) کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۳۶.
(۹۸) عیاشی، التفسیر، ج۳، ص۶۳.
(۹۹) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۸۰.
(۱۰۰) سیوطی، الدرّ المنثور، ج۴، ص۱۹۴؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱۵، ص۱۱۲.
(۱۰۱) شیخ صدوق، عیون الاخبار، ج۲، ص۳۲، ح۶۱؛ مشهدی، کنزالدقایق، ج۷، ص۴۵۵.
(۱۰۲) شیخ صدوق، علل الشرایع، ص۹؛ کراجکی، کنزالفواید، ج۱، ص۳۲۸.
(۱۰۳) علامه طباطبائی، المیزان، ج۱، ص۲۷۳.
(۱۰۴) همان، ص۲۷۲ _ ۲۷۵.
(۱۰۵) همو، ج۱۴، ص۳۰۴.
(۱۰۶) راغب اصفهانی، المفردات، ص۵۰۸.
(۱۰۷) طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۲۴.
(۱۰۸) کلینی، الکافی، ج۱، ص۸۹؛ شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۵؛ همو، معانی الأخبار، ص۱۵.
(۱۰۹) طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۷۵۰.
(۱۱۰) علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۱۶۴.
(۱۱۱) علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۷۹.
(۱۱۲) شرف الدین، تأویل الآیات، ج۲، ص۵۵۱.
(۱۱۳) واحدی، اسباب النزول، ص۲۴۸؛ ابن شهر آشوب، مناقب علی بن ابی طالب، ج۳، ص۸۰.
(۱۱۴) عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۲۸۵.
(۱۱۵) سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج۹، ص۳۸۰.
(۱۱۶) کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۵۸.
(۱۱۷) بحرانی، البراهان، ج۷، ص۸۷.
(۱۱۸) طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۲۶.
(۱۱۹) ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب، ص۳۱۶، ح۳۶۱.
(۱۲۰) شیخ صدوق، التوحید، ص۱۵۷.
(۱۲۱) همان، ص۱۵۸.
(۱۲۲) ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب، ص۳۱۷، ح۳۶۱.
(۱۲۳) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۵.
(۱۲۴) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۴ و ۴۳۰، ح۸۶.
(۱۲۵) شرف الدین، تأویل الآیات، ج۲، ص۶۶۸.
(۱۲۶) همان، ص۶۶۹.
(۱۲۷) بحرانی، البرهان، ج۹، ص۴۱۵.
(۱۲۸) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۵؛ عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۳۷۵، ح۸۹.
(۱۲۹) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۴.
(۱۳۰) سید هاشم بحرانی، البرهان، ج۷، ص۸۸؛ همو، المحجّه، ص۱۴۷؛ همو، اللّوامع القرآنیّه، ص۲۴۷.
(۱۳۱) نعمانی، رساله محکم و متشابه، ص۴.
(۱۳۲) کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۳۲، ح۹۱.
(۱۳۳) طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۶۱.
(۱۳۴) همان، ص۶۴.
(۱۳۵) علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۳.
(۱۳۶) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸۱؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۹۳.
(۱۳۷) طبری، دلائل الامامه، ص۴۵۴ و ۴۸۶.
(۱۳۸) کتاب مقدس، عهد جدید، مکاشفه یوحنا، ۲۱: ۲۴.
(۱۳۹) همان، ۲۳: ۵.
(۱۴۰) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۴.
(۱۴۱) کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۷۵.
(۱۴۲) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۵.
(۱۴۳) عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۳۷۶.
(۱۴۴) علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۱، ص۲۱۵.
(۱۴۵) سید هاشم بحرانی، البرهان، ج۹، ص۴۹۷.
(۱۴۶) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۵.
(۱۴۷) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۱۲.
(۱۴۸) نعمانی، الغیبه، ص۱۴۱.
(۱۴۹) ابن فارس، معجم مقاییس اللّغه، ج۶، ص۴۲.
(۱۵۰) همان.
(۱۵۱) همان، ص۴۳.
(۱۵۲) یعنی: آیا برای آنها آشکار نشده است؟ سوره طه (۲۰)، آیه ۱۲۸.
(۱۵۳) خلیل بن احمد، کتاب العین، ترتیب کتاب العین، ص۸۷۹.
(۱۵۴) غَوْر؛ دره، جلگه و سرزمین پست را گویند، شماری از سرزمین هایی که به غَور مشهورند، عبارتند از: ا) غَوْر تهامه، از ذات عرق تا دریا، در سرزمین حجاز. ب) غَوْر اردن، از دمشق تا بیت المقدس. ج) غَوْر عماد، محلی در دیار بنی سُلیم. د) غَوْر مَلَح، آب بنی عدویه. همه اینها «غَوْر» به فتح غین است (یاقوت، معجم البلدان، ج۴، ص۲۱۶) ولی رشته کوهی در افغانستان هست که «غُور» نامیده می شود، این رشته کوه در میان غزنه و هرات واقع است (یاقوت، همان، ص۲۱۸) و امروزه «هزارستان» نامیده می شود، ساکنان آن منطقه به «هزاره» مشهوراند، زبان آنها فارسی و مذهبشان تشیع است. (مُعین، فرهنگ فارسی، ج۶، ص۲۲۷۶).
(۱۵۵) ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۵۳.
(۱۵۶) همان.
(۱۵۷) ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۵۹.
(۱۵۸) ابن منظور، لسان العرب، ص۶۱؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۴۴.
(۱۵۹) ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۵۴.
(۱۶۰) طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۵.
(۱۶۱) یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۲۲۹.
(۱۶۲) طبرسی، مجمع البیان، ج۶، ص۸۰۴؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۱، ص۱۲۶؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۲۸۲ و ج۸، ص۹۰.
(۱۶۳) ثعلبی، الکشف و البیان، ج۶، ص۲۲۲.
(۱۶۴) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۸، ص۳۱۴.
(۱۶۵) همان، ج۲۱، ص۳۷۱.
(۱۶۶) همان، ج۳۴، ص۳۲۳.
(۱۶۷) همان، ج۳۵، ص۳۹۸.
(۱۶۸) همان، ج۴۳ ص۳۳۴.
(۱۶۹) همان، ج۴۵، ص۲۵.
(۱۷۰) همان، ج۵۱، ص۱۶۳.
(۱۷۱) همان، ج۸۱، ص۱۹۵.
(۱۷۲) همان، ج۹۴، ص۷۵.
(۱۷۳) همان، ج۱۰۱، ص۲۶۳.
(۱۷۴) تشدید یاءِ مهدی موجب می شود که آن پنج حرفی، و یک حرف بیش از هادی داشته، مشمول قاعده کثرت مبانی دلالت بر کثرت معانی می کند باشد.
(۱۷۵) ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۵۴؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۵۹.
(۱۷۶) أنبیاء: ۷۳
(۱۷۷) سجده: ۲۴
(۱۷۸) یعنی: آیا کسی که به سوی حق هدایت می کند شایسته پیروی است؟
(۱۷۹) یعنی: و یا کسی که خود هدایت نمی شود، جز اینکه دیگری او را هدایت کند؟ (سوره یونس (۱۰)، آیه ۳۵).
(۱۸۰) شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۱۶۱، ب ۱۲۹، ح۳؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۴۹۸، ب ۳۲، ح۲۶۸.
(۱۸۱) نعمانی، الغیبه، ص۲۳۷، ب ۱۳، ح۲۶.
(۱۸۲) سلمی، عقد الدرر، ص۴۰، مقدسی، فرائد فوائد الفکر، ص۲۵۳.
(۱۸۳) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۵۳۸.
(۱۸۴) سوره آل عمران (۳)، آیه ۲۱.
(۱۸۵) راغب اصفهانی، همان.
(۱۸۶) ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۲۵۴؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۷۵.
(۱۸۷) در این رابطه آثار مستقل فراوان تألیف شده، که از آن جمله است: ا) المحجه فیما نزل فی القائم الحجه، از سید هاشم بحرانی، شامل ۱۱۰ آیه. ب) المهدی فی القرآن، از آیت الله سید صادق شیرازی، شامل ۱۰۶ آیه. ج) سیمای امام زمان در آیینه قرآن، از نگارنده سطور، شامل ۳۰۰ آیه. کتاب شناسی عناوین فوق با ۲۰ عنوان دیگر را در کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام) ملاحظه فرمایید. (نگارنده، کتابنامه حضرت مهدی، ج۲، ص۸۰۸).
(۱۸۸) محمد فؤاد عبد الباقی، المعجم المفهرس، ص۷۳۱ _ ۷۳۶.
(۱۸۹) هیئت تحریریه مجمع اللغه العربیه مصر، معجم الفاظ القرآن الکریم، ج۲، ص۷۸۵.
(۱۹۰) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص۱۸.
(۱۹۱) همان، ص۱۹.
(۱۹۲) همان، ص۶۵.
(۱۹۳) همان، ص۱۶۰.
(۱۹۴) همان، ص۲۰۴.
(۱۹۵) خزاز، کفایه الأثر، ص۱۷۳.
(۱۹۶) ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۲۲.
(۱۹۷) ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۳۵۰.
(۱۹۸) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۱۱۲.
(۱۹۹) به هنگام گفتگو از زیدیه و اسماعیلیه.
(۲۰۰) عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور ۳۷، بندهای ۱۱، ۱۷ و ۱۸.
(۲۰۱) هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، ص۷۹۸.
(۲۰۲) همان.
(۲۰۳) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب مزامیر، مزمور ۲۵، بند ۱۳.
(۲۰۴) همان، مزمور ۳۷، بند ۹.
(۲۰۵) همان، بند ۱۱.
(۲۰۶) همان، بند ۱۷.
(۲۰۷) همان، بند ۲۹.
(۲۰۸) همان، مزمور ۲۵، بند ۲.
(۲۰۹) همان، بند ۵.
(۲۱۰) همان، بند ۲۲.
(۲۱۱) همان، مزمور ۲۷، بند ۱۴.
(۲۱۲) همان، مزمور ۳۱، بند ۲۴.
(۲۱۳) همان، مزمور ۳۷، بند ۳۴.
(۲۱۴) همان، مزمور ۴۰، بند ۱.
(۲۱۵) همان، مزمور ۶۹، بند ۳.
(۲۱۶) همان، مزمور ۱۳۰، بند ۵.
(۲۱۷) همان، بند ۶.
(۲۱۸) همان، مزمور ۶۷، بند ۴.
(۲۱۹) همان، بند ۶.
(۲۲۰) همان، مزمور ۶۸، بند ۳.
(۲۲۱) همان، مزمور ۷۲، بند ۲.
(۲۲۲) همان، بند ۴.
(۲۲۳) همان، بند ۷.
(۲۲۴) همان، بند ۸.
(۲۲۵) همان، بند ۱۶.
(۲۲۶) همان.
(۲۲۷) همان، بند ۱۷.
(۲۲۸) همان، مزمور ۱۴۹، بند ۷.
(۲۲۹) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل لوقا، باب ۲۰، بند ۴۲.
(۲۳۰) همان، اعمال رسولان، باب ۱، بند ۲۰.
(۲۳۱) طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۱۴.
(۲۳۲) ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۱۱.
(۲۳۳) ابن فارس، معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۴۴.
(۲۳۴) همان، ص۲۳.
(۲۳۵) ابن منظور، لسان العرب، ج۶، ص۷۹.
(۲۳۶) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۶، ص۳۰۹.
(۲۳۷) طریحی، مجمع البحرین، ج۳، ص۳۱۸.
(۲۳۸) انبیا: ۷۹.
(۲۳۹) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۵۲۴؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۲۶.
(۲۴۰) با دقت در مضامین زبور تصدیق خواهید نمود که کتاب زبور، سرود انتظار و اظهار اشتیاق به موعود آخر الزمان در خیمه تاریخ است.
(۲۴۱) ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۱۴۹.
(۲۴۲) شخصیت برجسته قوم یهود، در قرن ۱۲ میلادی، موسی بن میمون، مشهور به: «هارامبام»، که در سال ۱۱۳۵ م. در قرطبه متولد شده، در طب سرآمد شده، به ریاست معنوی قوم یهود برگزیده شد، ۳۷ سال در قاهره اقامت نمود، ده ها اثر به عبری و عربی نوشت، که همه اش به چاپ رسیده، به سال ۱۲۰۴ م. در فلسطین درگذشت و در طبریه خاکسپاری شد. (زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۳۲۹).
(۲۴۳) انجمن کلیمیان تهران، «نشریه بینا»، س ۱، ش ۴، مرداد شهریور ۷۸ ش.
(۲۴۴) همان.
(۲۴۵) جولیوس کرینستون، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص۴۸.
(۲۴۶) شلموا شمیدت، واژه های فرهنگ یهود، ص۳۶.
(۲۴۷) یعنی: نجات بخش حقیقی ما، در مقابل مدعیان دروغین.
(۲۴۸) یعنی: نجات بخش از تبار حضرت داود، که بر اساس اعتقاد رایج یهودیان، ما شیَح (نجات بخش) از نسل حضرت داود (علیه السلام) خواهد بود.
(۲۴۹) شلمو اشمیدت، همان، ص۲۱۶.
(۲۵۰) سِفر، به کسرِ سین به معنای کتاب می باشد و جمع آن اسفار می آید. تورات شامل پنج سِفر به نام های زیر می باشد: ا) سِفر پیدایش ب) سِفر خروج ج) سِفر لاویان د) سِفر اعداد ه) سِفر تثنیه.
(۲۵۱) کتاب مقدس، عهد عتیق، سِفر پیدایش، فصل ۱۲، بند ۷.
(۲۵۲) همان، فصل ۱۳، بند ۱۵، و فصل ۱۵، بندهای ۵ _ ۸.
(۲۵۳) همان، فصل ۱۷، بندهای ۵ _ ۸.
(۲۵۴) همان، بند ۲۰ و فصل ۱۸، بند ۱۸.
(۲۵۵) کتاب مقدس، عهد قدیم، کتاب اشعیاء نبی، فصل ۱۱، بندهای ۱ _ ۲.
(۲۵۶) همان، بند ۴.
(۲۵۷) همان، بندهای ۶ _ ۹.
(۲۵۸) همان، فصل ۶۵، بند ۹.
(۲۵۹) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۲۰، ب ۴۱، ح۱؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۱۰ و ۱۷۸؛ طبری، دلائل الامامه، ص۴۹۲، ح۴۸۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۴۷۳.
(۲۶۰) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۸۶.
(۲۶۱) مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، ص۳۷۱.
(۲۶۲) در اینجا از آن امیر عظیم (موعود بنی اسرائیل) ایستاده (قائم) تعبیر شده، و در متن عربی عهدین به همان تعبیر «القائم» آمده است. (الکتاب المقدس، العهد القدیم، دانیال، الاصحاح الثانی عشر، رقم ۱)، به جز کتاب دانیال در ابواب دیگر عهد عتیق نیز عنوان: «القائم» در مورد موعود کلیمیان آمده است، از جمله: کتاب اشعیاء نبی. (همان، الأشعیاء، الاصحاح الحادی عشر، رقم ۱۰). نسخه عربی کتابخانه نگارنده، چاپ ششم کتاب مقدس است، که در سال ۱۹۰۳ م. در بیروت، از روی نسخه ۱۸۱۶ م. چاپ نیویورک افست شده است.
(۲۶۳) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب دانیال نبی، فصل ۱۲، بند ۱.
(۲۶۴) همان، بند ۲.
(۲۶۵) همان، بندهای ۳ و ۴.
(۲۶۶) همان، بند ۱۲.
(۲۶۷) همان، فصل ۷، بندهای ۱۲ _ ۱۴.
(۲۶۸) همان، کتاب حبقوق نبی، فصل ۲، بند ۳.
(۲۶۹) حیقوق نبی در تویسرکان مدفون است و پیکر پاکش پس از ۲۶۰۰ سال، در تاریخ ۲۷/۲/۱۳۷۲ ش. تَر و تازه مشاهده شد. (نگارنده، اجساد جاویدان، ص۲۶).
(۲۷۰) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب حبقّوق نبی، فصل ۳، بند ۳.
(۲۷۱) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۱۳۴؛ همو، التوحید، ص۴۲۸؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۲۲؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۶۳.
(۲۷۲) کتاب مقدس، عهد عتیق، کتاب صفنیای نبی، باب ۳، بند ۹.
(۲۷۳) امین الاسلام طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۲۹۱.
(۲۷۴) کتاب مقدس، کتاب اشعیاء نبی، باب ۱۱، بند ۴ _ ۵.
(۲۷۵) عیاشی، التفسیر، ج۱، ص۱۶۵.
(۲۷۶) کتاب اشعیاء نبی، باب ۱۱، بند ۶.
(۲۷۷) شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۱۹.
(۲۷۸) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸۴.
(۲۷۹) کتاب اشعیاء نبی، فصل ۳۵، بند ۶.
(۲۸۰) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۶۲.
(۲۸۱) کتاب اشعیاء نبی، باب ۲، بند ۷.
(۲۸۲) طبری، دلائل الامامه، ص۴۷۸.
(۲۸۳) کتاب اشعیاء نبی، باب ۶۰، بند ۱۹.
(۲۸۴) طبری، دلائل الامامه، ص۴۸۶.
(۲۸۵) کتاب اشعیاء نبی، باب ۵۹، بند ۱ و ۲.
(۲۸۶) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۶۰ _ ۲۵۶.
(۲۸۷) کتاب اشعیاء نبی، باب ۳۳، بند ۲.
(۲۸۸) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۴۴، ب ۵۵، ح۳.
(۲۸۹) کتاب اشعیاء نبی، باب ۱۱، بند ۹.
(۲۹۰) راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۸۴۱.
(۲۹۱) جولیوس کرینستون، انتظار در آیین یهود، ص۱۷۹.
(۲۹۲) shakers.
(۲۹۳) Mother Ann lee.
(۲۹۴) مری جو ویور، درآمدی به مسیحیت، ص۲۱۷.
(۲۹۵) کتاب مقدس، عهد جدید، مکاشفه یوحنّا، باب ۲۰، بندهای ۱ _ ۸.
(۲۹۶) هنوز تب و تاب اجتماع هزاران کشیش، اسقف، کاردینال و... را در آستانه سال دو هزار میلادی در سرزمین فلسطین برای تماشای حضرت عیسی (علیه السلام) به هنگام فرود شکوه مندش فراموش نکرده ایم، این گرایش هزاره ای از مکاشفه یوحنّا سرچشمه گرفته است.
(۲۹۷) Adventists.
(۲۹۸) William Miller (۱۷۸۲ _ ۱۸۴۹ م.).
(۲۹۹) Charles Taze Russell (۱۸۵۲ _ ۱۹۱۶ م.).
(۳۰۰) Dispensationalists.
(۳۰۱) Cyrus I.Scofield (۱۸۴۱ _ ۱۹۲۳ م.).
(۳۰۲) مری جو ویور، درآمدی بر مسیحیت، ص۲۷۱ _ ۲۷۵.
(۳۰۳) Charles Fox Parham (۱۹۳۷ _ ۱۸۷۳ م.).
(۳۰۴) مری جو ویور، همان، ص۲۸۷ _ ۳۰۲.
(۳۰۵) از ویژگی های انجیل برنابا این است که برخلاف اندیشه رایج در میان مسیحیت، بر کشته نشدن حضرت عیسی (علیه السلام) پای می فشرد و همانند قرآن کریم بر مشتبه شدن داستان و کشته شدن یهودا تصریح می کند. (انجیل برنابا، ص۳۹۷، ۳۹۹، ۴۰۰، ۴۰۱ و ۴۰۳).
(۳۰۶) چاپ لندن، ۱۹۰۴ م.
(۳۰۷) کتاب مقدس، عهد جدید، انجیل متی، باب ۲۴، بند ۲۷.
(۳۰۸) همان، بند ۳۰.
(۳۰۹) همان، بند ۳۵ _ ۳۶.
(۳۱۰) همان، بند ۴۴.
(۳۱۱) همان، باب ۲۵، بند ۳۱ و ۳۲.
(۳۱۲) عهد جدید، انجیل مرقس، باب ۱۳، بند ۲۶.
(۳۱۳) همان، بند ۳۲ و ۳۳.
(۳۱۴) عهد جدید، انجیل لوقا، باب ۱۲، بند ۳۵ و ۳۶.
(۳۱۵) همان، بند ۳۷.
(۳۱۶) همان، بند ۴۰.
(۳۱۷) همان، باب ۲۱، بند ۱۱.
(۳۱۸) همان، بند ۲۵.
(۳۱۹) همان، بند ۲۷.
(۳۲۰) عهد جدید، مکاشفه یوحنا، باب ۲۱، بند ۲۴.
(۳۲۱) همان، باب ۲۳، بند ۵.
(۳۲۲) مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، ص۲۱۹.
(۳۲۳) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۳۷۲.
(۳۲۴) خزاز، کفایه الاثر، ص۲۴۸.
(۳۲۵) طبری، دلائل الامامه، ص۲۴۱.
(۳۲۶) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۰۹.
(۳۲۷) عهد جدید، انجیل لوقا، باب ۲۱، بند ۳۶.
(۳۲۸) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۲۴.
(۳۲۹) انجیل لوقا، باب ۱، بند ۷۳ و ۷۴.
(۳۳۰) سوره نور (۲۴)، آیه ۵۵.
(۳۳۱) خزاز، کفایه الاثر، ص۵۶؛ نعمانی، التفسیر (المحکم و المتشابه)، ص۱۱۲؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۲۵۶؛ حلی، مختصر بصائر الدرجات، ص۹۹؛ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۴؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۱۵۲؛ نعمانی، الغیبه، ص۲۴۰؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۸۱؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۱۱۰؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۷۴.
(۳۳۲) عهد جدید، مکاشفه یوحنا، باب ۲۰، بند ۴.
(۳۳۳) شیخ طوسی، الغیبه، ص۴۷۴، ح۴۹۶.
(۳۳۴) انجیل مرقس، باب ۱۳، بند ۸.
(۳۳۵) نعمانی، الغیبه، ص۲۸۶ _ ۲۴۸.
(۳۳۶) انجیل لوقا، باب ۲۱، بند ۲۷.
(۳۳۷) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۶۸.
(۳۳۸) انجیل متی، باب ۲۴، بند ۱۳.
(۳۳۹) عیاشی، التفسیر، ج۲، ص۱۵۰، ح۱۵۹۴.
(۳۴۰) عهد عتیق، کتاب ارمیا نبی، باب ۳۹، بند ۱۳.
(۳۴۱) عهد جدید، انجیل متی، باب ۲، بندهای: ۱، ۷ و ۱۶.
(۳۴۲) مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدس، ص۷۸۵.
(۳۴۳) صُبّی ها، که در اصطلاح قرآن «صابئین» نامیده می شوند، خود را پیرو حضرت یحیی (علیه السلام) می پندارند، برای تاریخچه و عقاید آنها: بنگرید به: ا) اصول الصابئه و معتقداتهم الدّینیّه؛ عزیز سباهی، چاپ دمشق. ب) تاریخ الصابئه المندائیین، محمدعمر حماده، چاپ بیروت. ج) الصابئه، غضبان روحی، چاپ بغداد. د) صابئه حران، محمد عبد الحمید، چاپ دمشق. ه) الصابئون، عبد الله علی سمک، چاپ قاهره. و) الصابئون فی حاضرهم و ما ضیهم، سید عبد الرزاق حسنی، چاپ بغداد.
(۳۴۴) «هَجَر» نام شهری در بحرین و مناطقی در نجران، جازان، حصنه، یمن و روستایی در اطراف مدینه می باشد. (یاقوت، معجم البلدان، ج۵، ص۳۹۳).
(۳۴۵) ثعلبی، الکشف والبیان، ج۴، ص۱۱۷.
(۳۴۶) کلینی، الکافی، ج۳، ص۵۶۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۱۱۳.
(۳۴۷) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۷۵، ح۳۵۰.
(۳۴۸) شیخ مفید، المقنعه، ص۴۴.
(۳۴۹) شیخ صدوق، الأمالی، ص۲۸۰.
(۳۵۰) شیخ طوسی، الأمالی، ج۱، ص۳۷۵.
(۳۵۱) همو، تهذیب الاحکام، ج۷، ص۲۵۶.
(۳۵۲) همو، الاستبصار، ج۳، ص۱۴۴، ح۵۲۱.
(۳۵۳) شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۶۹، ح۲۹۵؛ همو، الاستبصار، ج۴، ص۸۶، ح۳۲۷.
(۳۵۴) همو، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۷۰، ذیل حدیث ۲۹۷؛ همو، الاستبصار، ج۴، ص۸۶، ذیل حدیث ۳۲۹.
(۳۵۵) همو، کتاب الخلاف، ج۳، ص۱۸۴، کتاب الجزیه، مسأله سوم.
(۳۵۶) شیخ طوسی، النّهایه؛ همو، الجمل و العقود، سلسله الینابیع الفقیه، ج۹، ص۵۰ و ۶۱.
(۳۵۷) ابن برّاج، المهذب، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۸۱.
(۳۵۸) قطب راوندی، فقه القرآن، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۲۳.
(۳۵۹) ابن حمزه، الوسیله اِلی نیل الفضیله، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۶۲.
(۳۶۰) ابن ادریس، الحاوی لتحریر الفتاوی، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۱۷۷.
(۳۶۱) محقق حلی، شرایع الاسلام، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۲۱۲.
(۳۶۲) یحیی بن احمد، الجامع للشرایع، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۲۳۴.
(۳۶۳) علامه حلی، قواعد الاحکام، سلسله الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۲۴۴.
(۳۶۴) بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۶۲.
(۳۶۵) شیخ طوسی، الأمالی، ج۱، ص۳۷۵.
(۳۶۶) بیهقی، السنن الکبری، ج۹، ص۱۸۹؛ مالک، الموطأ، ص۲۷۸؛ شافعی، المسند، ص۲۰۹؛ سیوطی، الدرّ المنثور، ج۳، ص۲۷۹، متقی هندی، کنزالعمّال، ج۴، ص۵۰۲، ح۱۱۴۹۰.
(۳۶۷) شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۲۳۳.
(۳۶۸) همان، ص۲۳۴.
(۳۶۹) همان، ص۲۳۵.
(۳۷۰) همان، ص۲۳۹.
(۳۷۱) شهرستانی، توضیح الملل، ج۱، ص۳۸۰.
(۳۷۲) همان، ص۳۸۱.
(۳۷۳) ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیه، ص۶۳۳. (تعلیقات اذکایی).
(۳۷۴) طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۳۴۶.
(۳۷۵) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۱۷۹ و ج۱۴، ص۴۶۲.
(۳۷۶) همان، ج۱۰، ص۱۹۳.
(۳۷۷) این واژه از دو واژه اوستایی: «ورثر» و «غن» ترکیب یافته، که جزء اول آن به معنای: حمله، هجوم، فتح و پیروزی، و جزء دوم آن به معنای: زننده و کشنده می باشد، این واژه در تفسیر پهلوی اوستا به: «پیروزگر» ترجمه شده و معادل «بهرام» به معنای فرشته نصرت و نگهبان فتح و ظفر می باشد. (مصطفوی، سوشیانت، ص۷۹).
(۳۷۸) فروردین یشت، بند ۱۲۹ (پور داود، سوشیانت موعود مزد یسنا، ص۱۴).
(۳۷۹) زامیاد یشت، بندهای ۸۹ _ ۹۷ (سوشیانت موعود مزدیسنا، ص۱۶ و ۲۴).
(۳۸۰) صادق هدایت، درباره ظهور و علائم ظهور، ص۸۰.
(۳۸۱) جاماسب نامه، ص۱۲۱ و ۱۲۲.
(۳۸۲) زند بهمن یسین، ص۱۹.
(۳۸۳) همان، ص۱۵۰.
(۳۸۴) یشتها، زامیادیشت، کرده اول؛ بند ۱۱ و کرده دوم، بند ۱۹؛ اوستا، نامه مینوی آیین زرتشت، ص۲۹۰.
(۳۸۵) اوستا، ص۳۰۹؛ یشتها، زامیاد یشت، کرده ۱۵، بندهای ۹۲ _ ۹۳.
(۳۸۶) اوستا، ص۳۱۰، کرده ۱۵، بند ۹۵.
(۳۸۷) اوستا، ص۱۴۹؛ یشتها، آبان یشت، کرده ۱۴، بند ۵۳.
(۳۸۸) اوستا، ص۲۵۳؛ یشتها، فروردین یشت، کرده ۱۹، بند ۶۱.
(۳۸۹) اوستا، ص۱۵۴؛ یشتها، آبان یشت، کرده ۱۸، بند ۷۲.
(۳۹۰) گاتها، اشتودگات، یسنا ۴۶.
(۳۹۱) یشتها، فروردین یشت، بندهای ۱۲۸ _ ۱۲۹؛ پور داود، سوشیانت موعود مزدیسنا، ص۱۴.
(۳۹۲) زند بهمن یسین، ص۱۴ (باب ۷، بند ۱۶).
(۳۹۳) همان، ص۱۵، بند ۲۸.
(۳۹۴) همان، ص۴۴.
(۳۹۵) همان، ص۱۶ (باب ۸، بندهای ۱ _ ۳).
(۳۹۶) یشتها، زامیاد یشت، بند ۸۸.
(۳۹۷) یشتها، زامیاد یشت، بند ۸۸.
(۳۹۸) همان، بند ۹، یسن ۳۰.
(۳۹۹) همان، بند ۴، یسن ۷۰.
(۴۰۰) ویسپرد ۳، بند ۵.
(۴۰۱) یشتها، زامیاد یشت، بند ۸۹.
(۴۰۲) همان، بندهای ۹۱ _ ۹۴؛ پور داود، سوشیانت موعود مزدیسنا، ص۲۴.
(۴۰۳) همان، فروردین یشت، بند ۱۴۵.
(۴۰۴) اوستای کاهانی، یسن ۴۶، بند ۳.
(۴۰۵) همان، یسن ۴۸، بند ۱۲.
(۴۰۶) یشتها، زامیاد یشت، بندهای ۹ _ ۱۲.
(۴۰۷) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۶۲.
(۴۰۸) جاماسب نامه، ص۸۹.
(۴۰۹) طبری، دلائل الامامه، ص۴۷۱؛ حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج۴، ص۴۶۵.
(۴۱۰) زند بهمن یسن، ص۸، ب ۴، بند ۵۷.
(۴۱۱) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۶۸.
(۴۱۲) اوستای گاهانی، ب ۹، یسن ۳۰.
(۴۱۳) سید رضی، نهج البلاغه، خطبه ۱۳۸.
(۴۱۴) زند بهمن یسن، ص۱۱، ب ۶، بند ۴.
(۴۱۵) جاماسب نامه، ب ۱، بند ۵.
(۴۱۶) احمد بن حنبل، المسند، ج۴، ص۷۵، ح۱۱۳۲۶.
(۴۱۷) زند بهمن یسن، ص۱۱، ب ۶، بند ۴.
(۴۱۸) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۵، ب ۵۷، ح۲۵.
(۴۱۹) عبد الرزاق، المصنف، ج۱۱، ص۲۸، ح۲۰۷۷۵۰.
(۴۲۰) یشتها، فروردین یشت، بندهای ۱۲۸ و ۱۴۵؛ زند بهمن یسن، ص۱۵، بند ۲۸.
(۴۲۱) نعمانی، الغیبه، ص۲۱۲.
(۴۲۲) اوستا، ص۳۱۰، کرده ۱۵، بند ۹۵.
(۴۲۳) شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۰۸.
(۴۲۴) زند بهمن یسن، ص۱۶، ب ۸، بندهای ۱ _ ۳.
(۴۲۵) شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۱۹؛ نیلی، منتخب الأنوار المضیئه، ص۳۵۶؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۳۱۶.
(۴۲۶) یشتها، زامیاد یشت، بند ۱۹.
(۴۲۷) طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۲۳۵؛ شیخ حر عاملی، الایقاظ من الهجعه، ص۸۲؛ قزوینی، بیان الفرقان، ج۵، ص۲۷۵؛ علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۳، ص۱۲۳.
(۴۲۸) نگارنده کتابشناختی ۷۴ اثر مستقل پیرامون رجعت را در رجعت یا دولت کریمه ص۲۱۶ _ ۲۰۹؛ و بیش از ۱۰۰ عنوان مستقل را در کتابنامه حضرت مهدی آورده است.
(۴۲۹) «کشن» نام مقدس پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به زبان هندی.
(۴۳۰) «ویشنو» دومین خدا، از خدایان سه گانه هندوها می باشد، که او را حافظ و حامی جهان، مقتدر و شکست ناپذیر، صاحب ۱۰۰۰ نام و ۱۰ مظهر می دانند. نشاط، سرور و بقای جهان هستی را به او نسبت می دهند.
(۴۳۱) ریک ودا، ماندالای ۴، ۱۶ و ۲۴.
(۴۳۲) «منصور» از القاب حضرت مهدی (علیه السلام) است. (عراقی، دارالسلام، ص۴۸).
(۴۳۳) فرخنده و خجسته، معادل «محمد» و «محمود» می باشد.
(۴۳۴) «ممتاطا» در زبان هندی به معنای «محمد» است.
(۴۳۵) راهنما به عربی «هادی» و «مهدی» می شود، که هر دو از القاب امام زمان (علیه السلام) می باشد.
(۴۳۶) «رام» در لغت سانسکریتی به معنای خدا است.
(۴۳۷) اوپانیشاد، ص۷۳۷.
(۴۳۸) شاپورگان، به نقل صادق هدایت، درباره ظهور و علایم ظهور، ص۳۱.
(۴۳۹) این دیدار در منزل مسکونی صدیق ارجمند، محقق توانمند، حجت السلام و المسلمین سیدمحمد مختاری در سری نگر رخ داد، که ایشان در آن سال ها مقیم هند و متصدی امور شیعیان بودند.
(۴۴۰) بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۲۰۵، باب نزول عیسی بن مریم (علیها السلام).
(۴۴۱) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۴۳.
(۴۴۲) عمران بن حطّان مذهب خوارج داشت، در ستایش ابن ملجم مرادی، که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) او را «أشقی الأشقیاء» تعبیر کرده، چکامه سروده، دار قطنی او را به عنوان: سوء عقیده و خبث مذهب، متروک الحدیث دانسته، بخاری از او روایت کرده، ولی از امام صادق (علیه السلام) حتی یک حدیث روایت نکرده است. (بنگرید به: تهذیب التهذیب، ج۴، ص۳۹۸، رقم ۵۹۷۷).
(۴۴۳) این کتاب توسط یک محقق ارجمند توانمند، در دو مجلد تحت عناوین: ا) الامام البخاری و فقه اهل العراق، در ۲۵۰ صفحه وزیری ب) الامام البخاری و صحیحه الجامع المختصر، در ۵۹۵ صفحه وزیری در ایران، لبنان و لندن، چاپ و منتشر شده است.
(۴۴۴) شرح حال جامع ابوحنیفه را در کتاب سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۳۹۰، و دیگر منابع ترجمه اش را در پاورقی آن ملاحظه فرمایید.
(۴۴۵) ابوحنیفه، الفقه الاکبر، ص۹۲.
(۴۴۶) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۶، ص۱۸۵.
(۴۴۷) ابن جوزی، تذکره الخواص، ص۳۲۵.
(۴۴۸) ابن شحنه، روض المناظر، ج۱، ص۲۹۴.
(۴۴۹) سه نسخه دستنویس از این کتاب به شرح زیر موجود است: ا) کتابخانه لوس آنجلس، به شماره ۱/۳۹۳ _ B ب) کتابخانه عارف حکمت، مدینه منوره، به شماره: ۶۲/۲۴۰، ۷ _ ق ج) کتابخانه عاشر افندی، استانبول، در ضمن مجموعه ای به شماره: ۴۴۶.
(۴۵۰) بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۱۴۱.
(۴۵۱) ابن طولون، الشذرات الذهبیه، ص۱۱۷.
(۴۵۲) همان، ص۱۱۸.
(۴۵۳) نسخه ای از این کتاب در کتابخانه مسجدالحرام، در مکه معظمه، به شماره: ۶/۵۹ در بخش ردود موجود است.
(۴۵۴) نسخه دست نویس آن در کتابخانه بلدیه اسکندریه مصر موجود است.
(۴۵۵) این کتاب در استانبول سپس در قاهره چاپ شده و ۲۵ نسخه خطی آن در کتابخانه های عمومی جهان موجود است. (نگارنده، کتابنامه حضرت مهدی، ج۲، ص۶۴۷).
(۴۵۶) این کتاب چاپ سنگی شده، هفت نسخه خطی و سه نسخه چاپی آن در کتابخانه های عمومی موجود است. (نگارنده، همان، ص۷۰۰).
(۴۵۷) ملاعلی قاری، مرقاه المفاتیح فی شرح مشکاه المصابیح، ج۵، ص۱۷۹ _ ۱۸۶.
(۴۵۸) ابوحنیفه، الفقه الاکبر، ص۹۲.
(۴۵۹) بغدادی، هدیه العارفین، ج۲، ص۴۵۰.
(۴۶۰) همان.
(۴۶۱) این کتاب به سال ۱۲۸۸ ه. در قاهره به پیوست کشکول شیخ بهایی، در ۱۰۳ صفحه رحلی (ج ۲، ص۴۲۹ _ ۵۰۲) چاپ شده است.
(۴۶۲) قندوزی، ینابیع الموده، ج۱، ص۳۱.
(۴۶۳) همان، ج۳، ص۱۳۱.
(۴۶۴) همان، ص۲۳۵ _ ۴۰۸، باب ۹۶ _ ۷۱.
(۴۶۵) همان، ج۲، ص۴۹۵؛ ج۳، ص۲۶۵، ۴۵۶ و ۴۵۸.
(۴۶۶) نگارنده در سال های اقامتش در ترکیه (۱۳۵۴ _ ۱۳۵۹ ش.) در محضر فقید علم و ادب، شادروان پرفسور عبد الباقی گلپنارلی (۱۳۱۷ _ ۱۴۰۳ ه.) به شهر قونیه سفر کرده، نسخه نفیس و منحصر به فرد آن را در کتابخانه عمومی مرحوم گلپنارلی مشاهده نمود. (برای شرح زندگانی این نادره زمان: بنگرید به: سید حسن امین، مستدرکات اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۱۵ _ ۱۱۷).
(۴۶۷) آلوسی، غالیه المواعظ، ج۱، ص۷۶ _ ۷۹.
(۴۶۸) کحاله، معجم المؤلفین، ج۲، ص۲۶۶.
(۴۶۹) مجله هفتگی سبیل الرَّشاد شماره ۲۸۵، سال ۱۳، به تاریخ ۳۰ ربیع الاول ۱۳۳۲ ه. برابر ۱۳ شباط ۱۳۲۹.
(۴۷۰) شرح حال جامع مالک را در کتاب سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۴۸ _ ۱۳۵، و دیگر منابع ترجمه اش را در ذیل آن ملاحظه فرمایید.
(۴۷۱) محب الدین خطیب، الموطأ، ج۲، ص۱۰۰۶.
(۴۷۲) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۲۳؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۶۱.
(۴۷۳) ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۸، ص۸۰.
(۴۷۴) قرطبی، التذکره، ص۶۰۷ _ ۶۲۵.
(۴۷۵) ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۲۹۲.
(۴۷۶) همان، ص۲۹۱.
(۴۷۷) همان، ص۲۹۱ _ ۳۰۴.
(۴۷۸) بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۷۷۳؛ زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۱۷.
(۴۷۹) کتانی، نظم المتناثر، ص۱۴۴ _ ۱۴۷.
(۴۸۰) شرح حال جامع امام شافعی را در کتاب سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۵ _ ۹۹، و منابع ترجمه اش را در ذیل آن ملاحظه فرمایید.
(۴۸۱) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۵۸.
(۴۸۲) محمّد عفیف زعبی، دیوان الامام الشافعی، ص۵۵.
(۴۸۳) همان، ص۹۰.
(۴۸۴) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۰، ص۷۱.
(۴۸۵) همان، ص۹۵.
(۴۸۶) ابن ماجه، السنن، ج۲، ص۱۳۴۰، کتاب الفتن، ب ۲۴، ح۴۰۳۹.
(۴۸۷) ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۰، ص۶۷.
(۴۸۸) عمادالدین طبری، تحفه الأبرار فی مناقب الأئمه الأطهار، ص۱۸۴.
(۴۸۹) آخرین نغمه ای که در این رابطه ساز شده، کتاب: لامهدی ینتظر بعد الرسول خیر البشر از شیخ عبد الله بن زید بن محمود، رئیس محکمه های شرعی قطر می باشد، که همه احادیث مربوط به حضرت مهدی (علیه السلام) را به باد مسخره گرفته است. ده ها نفر از فرزانگان اهل تسنن بر او پاسخ دادند و سخنانش را نقد علمی کردند و تعدادی از آنها ردّیه مستقل نوشتند که از آن جمله است: ا) الاحتجاج بالأثر علی من انکر المهدی المنتظر، از شیخ حمّود بن عبد الله تویجری، چاپ ۱۴۰۶ ه. سعودی، بریده، در ۴۲۴ صفحه. ب) اقامه البرهان فی الرد علی من انکر خروج المهدی فی آخرالزمان، از ابوالفضل عبد الله بن محمد بن صدیق ادریسی غماری، چاپ بیروت. ج) الرد علی من کذب بالأحادیث الصحیحه الوارده فی المهدی، از شیخ عبد المحسن عبّاد، استاد دانشگاه مدینه، چاپ ۱۴۰۲ ه. مدینه منوره، در ۲۲۴ صفحه وزیری.
(۴۹۰) سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص۲۳۸، ب ۲۷، ح۳۴۵، به نقل از طبری در کتاب عیون اخبار بنی هاشم.
(۴۹۱) متن این چهل حدیث را سیوطی در العرف الوردی، اربلی در کشف الغمّه، بحرانی در غایه المرام و هیئت تحریریه «نامه دانشوران» در جلد دوم آن آورده اند. این کتاب در حوزه های درسی مشایخ اجازه قرائت می شد و اجازه دریافت می شد، فی المثل در اوایل قرن ششم، گروهی در مرسیه، در محضر «ابوعلی صدفی» آن را خوانده و اجازه دریافت کرده اند، از جمله حافظ عیاض به سال ۵۰۸ ه. (المعجم فی اصحاب القاضی ابن علی الصدفی، ص۲۹۵).
(۴۹۲) در این کتاب جمعا ۱۵۶ حدیث پیرامون حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است. (سید بن طاووس، الطّرائف، ص۱۸۳).
(۴۹۳) سلمی مقدسی، ۲۹ حدیث از این کتاب نقل کرده است. (سلمی، عقدالدرر فی المهدی المنتظر).
(۴۹۴) چلبی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۶۵؛ بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۷۵.
(۴۹۵) از این کتاب ۱۵ حدیث، گنجی در «البیان فی اخبار صاحب الزمان» و ۱۳ حدیث، مقدسی در «عقد الدرر» روایت کرده اند.
(۴۹۶) حدیثی از این کتاب گنجی شافعی در کتاب البیان ص۹۱ نقل کرده است.
(۴۹۷) ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، ج۵، ص۷۵.
(۴۹۸) حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، ج۴، ص۴۲۹، ۴۴۶، ۴۵۴، ۴۶۴، ۴۷۸ و ۵۰۴.
(۴۹۹) بغوی، مصابیح السنه، ج۱، ص۱۹۲.
(۵۰۰) ابن اثیر، جامع الاصول من احادیث الرسول، ج۱۱، ص۴۷ _ ۵۰.
(۵۰۱) ابن طلحه، مطالب السئول، ص۳۱۲.
(۵۰۲) منذری، المجتبی (با تعلیقات ابن قیم جوزیه، مختصر سنن ابی داود) ج۶، ص۱۶۰، ح۴۱۱۶.
(۵۰۳) این کتاب اولین بار از روی نسخه کتابخانه سلطنتی برلین غربی، با تلاش های طاقت فرسای مرحوم آیت الله شیخ محمد حسین کلباسی، به سال ۱۳۹۹ ه. در قاهره چاپ و منتشر شده، سپس در تهران افست شده، بعدها در بیروت، زرقا (اردن)، ریاض (سعودی)، تهران و قم منتشر شد. از این کتاب نسخه های خطی فراوانی در نجف، کربلا، مشهد، استانبول، برلین، قاهره، اسکندریه و سوهاج موجود است.
(۵۰۴) ابن خلّکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۱۷۶.
(۵۰۵) طبری، ذخائر العقبی، ص۱۳۶.
(۵۰۶) ابن الوردی، خریده العجائب و فریده الغرائب، ص۱۹۶ _ ۲۱۹.
(۵۰۷) این کتاب با تحقیقات شیخ محمد فهیم ابوعبیّه، در دو مجلد، در ۷۹۱ صفحه، به سال ۱۹۶۸ م. در ریاض، پایتخت سعودی به نام نهایه البدایه و النهایه منتشر شده است.
(۵۰۸) ابن کثیر، نهایه البدایه و النهایه، ج۱، ص۴۳.
(۵۰۹) تفتازانی، شرح المقاصد، ج۱، ص۳۰۲.
(۵۱۰) هیثمی، مجمع الزوائد، ج۷، ص۳۱۳ _ ۳۱۸.
(۵۱۱) همو، موارد الظّمآن الی زوائد ابن حبان، ص۳۳۰.
(۵۱۲) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۱۵، ص۱۱۸.
(۵۱۳) سخاوی، الضوء اللّامع، ج۱، ص۳۴۳؛ ابن فهد مکی، ذیل تذکره الحفّاظ ذهبی، ص۲۸۸.
(۵۱۴) تعداد ۷۸ رساله از سیوطی در مجموعه ای به نام الحاوی للفتاوی گردآوری شده، و ده ها بار چاپ و منتشر شده است. کتاب العرف الوردی پنجاه و دومین رساله این مجموعه می باشد. (الحاوی للفتاوی، ج۲، ص۵۵ _ ۸۱). نسخه های خطی فراوانی از این کتاب در کتابخانه های استانبول، برلین، پتنه، بنگلادش، قاهره و مکه معظمه موجود است. (نگارنده، کتابنامه حضرت مهدی، ج۲، ص۵۰۹). این کتاب به زبان های مختلف ترجمه شده، از جمله دوبار به ترکی استانبولی، توسط محمد چلبی و مشرف گوزجو ترجمه و منتشر شده است.
(۵۱۵) دو نسخه دست نویس از این کتاب در استانبول موجود است: یکی در ضمن مجموعه ای به شماره ۸۸۳۸۳ و دیگری به شماره ۶۸۱۸۰، هر دو در کتابخانه سلیمانیه، بخش رشید افندی.
(۵۱۶) این کتاب یکبار باتحقیقات مصطفی عاشور، بار دیگر با تحقیقات استاد محمد زینهم محمد، در قاهره چاپ و منتشر شده است.
(۵۱۷) محقق طباطباطبایی ۳۰ نسخه خطی آن را معرفی کرده (اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص۴۲۲ _ ۴۲۵)، نگارنده نیز ۵ نسخه بر آن افزوده است (کتابخانه حضرت مهدی، ج۲، ص۵۷۹).
(۵۱۸) علامات مهدی منتظر، ترجمه مشرف گوزجو، چاپ ۱۹۸۵ م. انتشارات شفق، مانیسا، ترکیه.
(۵۱۹) ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۶۲ _ ۱۶۹؛ همو، الفتاوی الحدیثیه، ص۳۸ _ ۴۳.
(۵۲۰) نسخه ای از این کتاب در کتابخانه سلیمانیه استانبول بخش لاله لی، به شماره ۶۷۹ موجود است، که آن را سلطان سلیم به تاریخ ۱۲۱۷ ه. به این کتابخانه اهدا کرده است. نسخه دیگری در کتابخانه بیازید استانبول، به شماره ۲۹۸۶ موجود است. این نسخه به تاریخ ۹۹۷ ه. در عهد مؤلف استنساخ شده است.
(۵۲۱) مناوی فیض القدیر، ج۶، ص۳۶۰ _ ۳۶۲، حدیث ۹۲۴۱ _ ۹۲۴۵.
(۵۲۲) بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۳۶۹.
(۵۲۳) محقق طباطبایی، اهل البیت فی المکتبه العربیه، ص۲۰۲، به نقل از: بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۲۵۶؛ کحاله، معجم المؤلفین، ج۳، ص۱۳۷؛ زرکلی، الأعلام، ج۲، ص۱۲۳؛ بروکلمان، ج۲، ص۳۸۴ (متن آلمانی).
(۵۲۴) ابن صبان، اسعاف الراغبین، ص۱۴۲.
(۵۲۵) نسخه ای از آن در کتابخانه ظاهریه دمشق، در ضمن مجموعه ای به شماره ۲۳۴ موجود است.
(۵۲۶) دو نسخه دست نویس از این کتاب در سلیمانیه استانبول بخش حاج محمود افندی، به شماره های: ۱۹۳۰ و ۲۳۳۰ موجود است.
(۵۲۷) برای این چکامه تقریظ های فراوان توسط ادبای مصر نوشته شده، به سال ۱۳۰۸ ه. در بولاق، سپس به سال ۱۳۴۵ ه. در قاهره به چاپ رسیده است.
(۵۲۸) این شرح ادبی ارزشمند، همراه متن القطر الشهدی در بولاق، سپس در قاهره چاپ شده است.
(۵۲۹) بغدادی اشتباها تاریخ فوت بلبیسی را به سال ۷۴۹ ثبت کرده (ایضاح المکنون، ج۲، ص۱۰۲ و هدیه العارفین، ج۲، ص۱۵۵) کحاله و زرکلی نیز از او پیروی کرده اند (زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۳۶ و کحاله، معجم المؤلفین، ج۹، ص۶۶) در حالی که بغدادی خود تصریح کرده که وی این شرح را به سال ۱۳۰۸ ه. انجام داده است. (ایضاح المکنون، ج۲، ص۲۳۴).
(۵۳۰) این کتاب در تاریخ ۱۳۴۷ ه. در ۱۶۰ صفحه وزیری، در چاپخانه ترقی دمشق به چاپ رسیده است.
(۵۳۱) این کتاب به سال ۱۴۰۵ ه. در بیروت چاپ شده است.
(۵۳۲) دکتر نزار أباظه و محمد ریاض مالح، إتمام الأعلام، زرکلی، ص۱۷۳.
(۵۳۳) شرح حال جامع او را در «سیر اعلام النبلاء»، ج۱۱، ص۱۷۷ _ ۳۵۸ و منابع ترجمه اش را در ذیل آن ملاحظه فرمایید.
(۵۳۴) نسخه های فراوانی از این کتاب در کتابخانه های عمومی جهان یافت می شود، از جمله: ا) نسخه ای از قرن هفتم در کتابخانه آیت الله مرعشی در قم، به شماره ۱۱۳. ب) نسخه ای از قرن ششم در کتابخانه های استانبول. ج) نسخه ای از آن در کتابخانه یمن، که تاریخ استنساخ آن سال ۱۰۲۷ ه. می باشد. د) نسخه دیگری در کتابخانه جامع کبیر صنعا یمن به تاریخ ۱۰۶۳ ه. ه) نسخه ای در اصفهان، در کتابخانه علامه روضاتی، به تاریخ ۱۰۵۶ ه. و) نسخه ای دیگر در موزه آثار باستانی صنعاء یمن به تاریخ ۱۰۵۸ ه. این کتاب اخیرا با تحقیقات حسن حمید سنید، از سوی مجمع جهانی اهلبیت در ۵۵۵ صفحه وزیری چاپ و منتشر شده است.
(۵۳۵) احمد حنبل، فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب، ص۲۳ _ ۴۷۳.
(۵۳۶) احمد حنبل، المسند، ج۱، ص۱۶۴ _ ۳۳۸، ح۵۶۲ _ ۱۳۸۰.
(۵۳۷) همان، ص۱۵ ۱۶۳، ح۱ ۵۶۱.
(۵۳۸) احمد حنبل، فضائل امیرالمؤمنین، ص۹.
(۵۳۹) همان، ص۲۹۹، ح۲۲۱.
(۵۴۰) شیخ بهایی فرموده: این حدیث مستفیض بلکه متواتر است (شیخ بهایی، الاربعین، ص۱۱). نگارنده در مقدمه: چهل حدیث پیرامون یوسف زهرا، چهل منبع از منابع حدیثی آورده است.
(۵۴۱) خاتون آبادی، کشف الحق، ص۱۴.
(۵۴۲) ذهبی، سیراعلام النبلاء، ج۱۱، ص۳۳۶.
(۵۴۳) همان، ص۲۶۶.
(۵۴۴) همان، ص۲۷۳.
(۵۴۵) سید محمد جواد جلالی، احادیث المهدی، ۷۶ صفحه وزیری، شامل ۱۳۶ حدیث، و این به تنهایی بیش از کل احادیث موعود در کتب صحاح سته می باشد.
(۵۴۶) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۴۰.
(۵۴۷) همان، ص۲۵۳ _ ۴۱۴.
(۵۴۸) همان، ص۲۵۳.
(۵۴۹) حاجی خلیفه، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۶۵.
(۵۵۰) ابن قیم جوزیه، المنار المنیف، ص۱۴۱ _ ۱۵۱، ح۳۲۶ _ ۳۴۴.
(۵۵۱) ابن حجر، الدرر الکامنه، ج۲، ص۳۷.
(۵۵۲) همان.
(۵۵۳) ابوعبد الرحمن، احمد بن شعیب بن علی خراسانی نسایی (۲۱۵ _ ۳۰۳ ه.) صاحب سنن (یکی از صحاح سته) به جرم اینکه کتاب خصائص علی را نوشت و برتری امیرالمؤمنین (علیه السلام) را اثبات کرد (اسنوی، طبقات الشافعیه، ج۲، ص۴۸۰) او را گرفتند، به قدری لگد زدند که به شهادتش منتهی شد. (ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۱۱، ص۱۲۴) ولذا احمد حنبل پس از تجربه زندان، شکنجه و تازیانه، سال ها در کنج خانه می نشیند و به کسی حدیث نمی گوید و تا دم مرگ آثار تازیانه در پشت او مشخص بود، یعنی بعد از ۲۰ سال (ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۱۷ و ۲۶۴) و پیروش نابلسی برتری مولی را به اعضای خانواده اش خصوصی می گوید.
(۵۵۴) نسخه دست نویس این کتاب به خط مؤلف، در کتابخانه ملی پاریس به شماره ۲۰۲۶ موجود است، که مؤلف در اواخر ربیع الثانی ۱۰۲۲ ه. به تألیف آن پرداخته است، نسخه های دیگری در کتابخانه مسجد جامع بمبئی هند و سلیمانیه استانبول بخش اسعد افندی، در دو مجموعه به شماره های ۱۴۴۶ و ۲۲۹۷۰ موجود است و اخیرا با تحقیقات استاد سامی الغریری، در ۴۱۲ صفحه به چاپ رسیده است.
(۵۵۵) نسخه ای از این کتاب در «پتنه» هند موجود است.
(۵۵۶) بغدادی، ایضاح المکنون، ج۱، ص۴۶۰.
(۵۵۷) همان.
(۵۵۸) سفارینی، لوائح الأنوار البهیه، ج۲، ص۷۰ _ ۸۵.
(۵۵۹) خلیل بن احمد، ترتیب العین، ص۴۳۶.
(۵۶۰) ابن فارس، معجم مقاییس اللّغه، ج۳، ص۲۳۵.
(۵۶۱) سیدهاشم بحرانی، البرهان، ج۸، ص۲۱۷، ح۸۹۹۲.
(۵۶۲) ابن خلدون، مقدمه، ص۱۹۶، فصل ۲۷.
(۵۶۳) نجاشی، الرّجال، ص۶۳، رقم ۱۴۸.
(۵۶۴) نوبختی، فرق الشیعه، ص۱۷.
(۵۶۵) ابن حجر، مجمع الزّوائد، ج۹، ص۱۷۲.
(۵۶۶) خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۲۸۹.
(۵۶۷) ابن حجر، الصّواعق المحرقه، ص۱۶۱.
(۵۶۸) مغازلی، المناقب، ص۲۹۳.
(۵۶۹) خوارزمی، المناقب، ص۲۲۸.
(۵۷۰) ابن حجر، الصّوائق المحرقه، ص۹۶، ۱۳۹ و ۱۴۰.
(۵۷۱) مسعودی، مروج الذّهب، ج۲، ص۵۱.
(۵۷۲) سیوطی، الدرّ المنثور، ج۶، ص۳۷۹.
(۵۷۳) گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص۱۳۵.
(۵۷۴) ابن صباغ مالکی، الفصول المهمّه، ص۱۲۲.
(۵۷۵) ابن خلدون، مقدمه، ص۱۹۶.
(۵۷۶) بخاری، صحیح البخاری، ج۹، ص۱۰۱، کتاب الأحکام.
(۵۷۷) مسلم، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، ب ۳۳، کتاب الاماره، ح۹.
(۵۷۸) مسند احمد، ج۷، ص۴۲۰ _ ۴۴۷، ح۲۰۹۳۳ _ ۲۱۰۹۵.
(۵۷۹) طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۵ _ ۲۵۵، ح۱۷۹۱ _ ۲۰۷۰.
(۵۸۰) شیرویه، الفردوس بمأثور الخطاب، ج۵، ص۹۱، ح۷۵۶۲.
(۵۸۱) در این رابطه آیت الله صافی گلپایگانی ۱۴۸ حدیث از طریق شیعه و اهل تسنن نقل کرده اند. بنگرید به: منتخب الأثر، ج۱، ص۱۹ _ ۹۹.
(۵۸۲) در این رابطه نیز آیت الله صافی گلپایگانی ۱۶۲ حدیث در کتاب گرانسنگ منتخب الأثر، ج۱، ص۱۰۳ _ ۲۵۴، از منابع معتبر روایت کرده است.
(۵۸۳) نصر بن علی جهضمی از محدثان معروف اهل سنت، استاد بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه، بغوی و... می باشد، حجت، ثبت و ثقه می باشد [سمعانی، الأنساب، ج۳، ص۳۹۲] او حدیثی روایت کرد که روزی پیامبر (صلی الله علیه و آله) از دست امام حسن و امام حسین (علیه السلام) گرفته بود، فرمود: «هر کس، مرا، این دو پسرم را، پدر و مادر اینها را دوست بدارد روز قیامت در رتبه من خواهد بود». متوکل دستور داد که ۱۰۰۰ ضربه شلاق به او بزنند [ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۶۱۷، رقم ۸۲۵۹] ذهبی گوید: متوکل سنّی بود ولکن ناصبی بود [ذهبی، سیر أعلام النّبلاء، ج۱۲، ص۱۳۵] خطیب گوید: متوکل به تصور اینکه او رافضی است چنین دستوری صادر کرد ولی هنگامی که فهمید او از اهل سنت می باشد او را رها کرد. [خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۳، ص۲۸۸].
(۵۸۴) سید بن طاووس، الطرائف، ص۱۷۴، ح۲۷۲؛ الهامی، ترجمه طرائف، ص۳۴۵.
(۵۸۵) ابومحمد عبد الله بن احمد بن احمد بغدادی، ابن خشاب، سرآمد علمای نحو، متولد ۴۹۲ و متوفای۵۶۷ ه. ذهبی، [سیر اعلام النّبلاء، ج۲۰، ص۳۲۵ _ ۷۲۵].
(۵۸۶) سید بن طاووس، همان.
(۵۸۷) تحقیق سید عبد اللطیف کوه کمری، انتشارات بیدار، ۱۴۰۱ ه.، قم، ۳۴۲ صفحه وزیری.
(۵۸۸) چاپ قم، ۱۴۲۲ ه.، ۳۲۷ صفحه وزیری.
(۵۸۹) چاپ دار المهدی، بیروت، ۱۴۲۵ ه.، ۴۹۶ صفحه وزیری.
(۵۹۰) حموینی، فرائد السمطین، ج۲، ص۳۱۳، ح۵۶۴.
(۵۹۱) همان، ص۱۳۲ _ ۱۳۵، ب ۳۱، ح۴۳۱.
(۵۹۲) قندوزی، ینابیع المودّه، ج۳، ص۲۹۲، ب ۷۷، ج۱۲.
(۵۹۳) بنگرید به: آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۱، ص۱۹ _ ۲۵۴.
(۵۹۴) برای دسترسی به متن حدیث لوح به منابع زیر مراجعه فرمایید: ا) کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۵۲۷. ب) مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۶۰. ج) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۳۴. د) نعمانی، الغیبه، ص۶۲. ه) شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۱۰. و) شیخ طوسی، الغیبه، ص۱۴۳. ز) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۳۵۹.۸) طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۷۴. ط) حموینی، فرائد السّمطین، ج۲، ص۱۳۶. ی) شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۱، ص۴۶۸. برای کتابنامه حدیث لوح: بنگرید به: کتابنامه آثار ماندگار تنها یادگار پیامبر، ص۷۳ _ ۷۶، از نگارنده.
(۵۹۵) این آمار براساس کتاب منتخب الأثر تنظیم شده است.
(۵۹۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۲۰.
(۵۹۷) کامل سلیمان، روزگار رهایی، ج۱، ص۱۷۷.
(۵۹۸) گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور، از نگارنده سطور، ص۹ _ ۴۳.
(۵۹۹) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۴۶.
(۶۰۰) طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۴۱.
(۶۰۱) شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۶۹.
(۶۰۲) ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۴، ص۵۵۰.
(۶۰۳) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۵۲۱.
(۶۰۴) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۶، ص۱۴.
(۶۰۵) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۸۶؛ خزاز، کفایه الأثر، ص۶۷؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۲۶؛ صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۱، ص۱۳۳.
(۶۰۶) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۳۳، ب ۶، ح۱.
(۶۰۷) کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۵۲۸. در اینجا برای رعایت احادیث فراوان که در آنها از بردنِ نام اصلی حضرت در عهد غیبت نهی شده، نام شریفش از سوی مؤلّف و یا ناسخین به صورت تقطیع شده نوشته شده، تا به هنگام قرائت تلفّظ نشود.
(۶۰۸) شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۷۳، ح۲۳۷.
(۶۰۹) طبری امامی، دلائل الامامه، ص۴۴۹، ح۴۲۴.
(۶۱۰) شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۶۹، ح۲۳۴؛ قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۷۱، ب ۱۳، ح۱۵؛ ابن حمزه، الثاقب فی المناقب، ص۵۹۷، ح۵۳۹؛ نیلی، منتخب الأنوار المضیئه، ص۲۸۸؛ سیدهاشم بحرانی، تبصره الولی، ص۱۶۲، ح۶۶.
(۶۱۱) در اینجا شماری از منابع اهل سنت را می آوریم که از آن حضرت به عنوان «محمد بن الحسن» یاد کرده و تصریح نموده اند که آن حضرت فرزند امام حسن عسکری (علیه السلام) است، از آن جمله است: ا) ابن طلحه شافعی (م: ۶۵۲ ه.)، مطالب السؤول، ص۳۱۱. ب) سبط ابن جوزی (م: ۶۵۴ ه.)، تذکره الخواص، ص۳۲۵. ج) ابن خلّکان (م: ۶۸۱ ه.)، وفیات الأعیان، ج۴، ص۱۷۶. د) ابوالفداء (م: ۷۳۲ ه.)، المختصر فی تاریخ البشر، ج۲، ص۴۵. ه) ابن صباغ مالکی (م: ۸۵۵ ه.)، الفصول المهمه، ص۲۹۱. و) ابن طولون (م: ۹۵۳ ه.)، الائمه الاثنا عشر، ص۱۱۷. ز) خواند میر (م: ۹۴۲ ه.)، تاریخ حبیب السیر، ج۲، ص۱۰۰. ح) دیاربکری (م: ۹۶۶ ه.)، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۴۳. ط) ابن حجر هیثمی (م: ۹۷۴ ه.)، الصواعق المحرقه، ص۲۰۸. ی) شبلنجی (م: بعد از ۱۲۹۰ ه.)، نور الأبصار، ص۲۵۷.
(۶۱۲) شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۷۰.
(۶۱۳) در کتاب «او خواهد آمد» منابع حدیثی و تاریخی ۲۰ تن از علمای عامه آمده که به ولادت آن حضرت در شب نیمه شعبان ۲۵۵ ه. تصریح شده است.
(۶۱۴) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۲۴؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۴۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۱۴؛ طبری امامی، دلائل الامامه، ص۴۹۷.
(۶۱۵) شیخ طوسی، الغیبه، ص۲۴۰.
(۶۱۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۱.
(۶۱۷) فهرست چهل مورد از آنها در مقدمه جزیره خضرا آمده است.
(۶۱۸) کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۴۰.
(۶۱۹) علامه طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۵۹.
(۶۲۰) ابن صباغ، الفصول المهمّه، ص۲۹۱.
(۶۲۱) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۰.
(۶۲۲) طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۵۹.
(۶۲۳) محدث قمی، تتمه المنتهی، ص۴۷۵.
(۶۲۴) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۵۱۶.
(۶۲۵) شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۹۵.
(۶۲۶) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳.
(۶۲۷) در کتاب او خواهد آمد به تفصیل در این رابطه سخن گفته ایم.
(۶۲۸) کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۹.
(۶۲۹) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ص۲۱۲.
(۶۳۰) برای دسترسی به آمار یادشده: بنگرید به: منتخب الأثر، ج۲، ص۲۷۲ _ ۲۸۴.
(۶۳۱) برای آگاهی از امکان دیرزیستی از دیدگاه کتب آسمانی، قرآنی، حدیث و علوم جدید: بنگرید به: راز طول عمر امام زمان از دیدگاه علوم و ادیان، از نگارنده.
(۶۳۲) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۳۵۷.
(۶۳۳) کتاب شناختی عناوین یادشده را در کتاب کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام) از نگارنده سطور ملاحظه فرمایید.
(۶۳۴) شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۹۵.
(۶۳۵) بنگرید به: سیدمرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیا، ص۲۳۵؛ الشّافی، ج۱، ص۱۴۹؛ المقنع فی الغیبه، ص۷۵.
(۶۳۶) شیخ طوسی، الغیبه، ص۹۹.
(۶۳۷) سید بن طاووس، الطرائف، ص۳۵۶.
(۶۳۸) برای دسترسی به متن گفتارشان: بنگرید به: مجله موعود، شماره یک، مقاله «تشرفات بین نفی و ایجاب» از نگارنده.
(۶۳۹) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۵۲، ص۱۵۱.
(۶۴۰) محدث نوری، جنّه المأوی، ص۱۴۵ _ ۱۵۳.
(۶۴۱) صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۲، ص۵۲۰.
(۶۴۲) شیخ مفید و علامه طبرسی مادر اسماعیل را فاطمه دخت حسین بن امام سجاد (علیه السلام) مشهور به «حسین اصغر» دانسته که مردی دانشمند، زاهد، پارسا و متقی بوده، از امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) حدیث نقل کرده، به سال ۱۵۷ ه. وفات کرده، در بقیع مدفون شده است. [تستری، قاموس الرجال، ج۳، ص۴۹۴ [ولی ابن طباطبا و ابن عنبه او را فاطمه دخت حسین اثرم فرزند امام حسن مجتبی (علیه السلام) ثبت کرده اند. [ابن طباطبا، ابناء الامام، ص۱۳۲؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص۲۳۳].
(۶۴۳) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۰۹.
(۶۴۴) عُرَیض نام یکی از روستاهای معروف مدینه بود که در اثر توسعه مدینه منوره اینک یکی از محلاّت مدینه به شمار می آید، قبر شریف علی بن جعفر (فرزند امام صادق (علیه السلام)) در آنجا بود که به سال ۱۴۲۵ ه. توسط وهابیان تخریب شد و پیکر پاکش به صورت ترو تازه مشاهده گردید و به قبرستان بقیع انتقال یافت.
(۶۴۵) شیخ مفید، همان.
(۶۴۶) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۱۰؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۱، ص۵۴۶.
(۶۴۷) صفار، بصائر الدرجات، ج۱۰، ص۴۷۱، ح۴.
(۶۴۸) قطب راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۶۳۷، ح۳۹.
(۶۴۹) نعمانی، الغیبه، ص۳۲۴ _ ۳۲۶، باب ۲۴، ح۲.
(۶۵۰) همان، ص۳۲۶، ح۳.
(۶۵۱) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۷۰.
(۶۵۲) همان.
(۶۵۳) آیت الله خوئی، معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۱۲۶.
(۶۵۴) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۷۰.
(۶۵۵) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۳۰۴، ح۵۴۸.
(۶۵۶) همان، ص۴۷۴، ح۸۹۹.
(۶۵۷) دکتر مصطفی غالب، الامامه و قائم القیامه، ص۲۷۰؛ فان فلوتن، السیاده العربیه، ص۱۰۷.
(۶۵۸) این تعبیر گواه دیگری است که اسماعیلیان عصر ظهور را آغاز رستاخیز و سقوط احکام و نسخ شریعت می دانند، چنانکه در بخش معاد اشارت رفت.
(۶۵۹) دکتر مصطفی غالب، الامامه و قائم القیامه، ص۲۷۱؛ فان فلوتن، السیاده العربیه، ص۱۰۸.
(۶۶۰) همو، ص۲۷۲؛ گلدزیهر، العقیده و الشریعه، ص۱۹۴.
(۶۶۱) همو، ص۲۸۲.
(۶۶۲) سعد بن عبد الله، المقالات و الفرق، ص۲۱۳، فراز ۱۵۶.
(۶۶۳) شریف یحیی، معجم الفرق و المقالات، ص۱۳۳.
(۶۶۴) منظور از کواکب سبعه: زحل، مشتری، مریخ، زهره، خورشید، عطارد و ماه می باشد.
(۶۶۵) شریف یحیی، معجم الفرق و المقالات، ص۱۳۳.
(۶۶۶) حامدی، کنزالولد، ص۲۶۹.
(۶۶۷) اخوان الصفا، الرساله الجامعه، ص۵۱۹ _ ۵۲۳.
(۶۶۸) در شمارش امامان دور ششم در میان اسماعیلیان دو نظر وجود دارد، برخی حضرت علی (علیه السلام) را به عنوانِ «اساس» می دانند و در شمار نمی آورند، گروهی دیگر او را نیز جزء امامان به شمار آورده، اسماعیل را در شمار نمی آورند.
(۶۶۹) برنارد لوئیس، اصول الاسماعیلیه، ص۹۰.
(۶۷۰) کرمانی، راحه العقل، ص۵۸۴.
(۶۷۱) همو، ص۵۱۶، ۵۷۵، ۵۸۵.
(۶۷۲) مصطفی غالب، الامامه و قائم القیامه، ص۲۷۱.
(۶۷۳) همو، ص۳۰۶.
(۶۷۴) عارف تامر، جامعه الجامعه، ص۵۸، مقدمه.
(۶۷۵) قاضی نعمان، اساس التأویل، ص۶۲.
(۶۷۶) جعفر بن منصور، داعی یمن، تأویل الزکاه، ص۱۱۹؛ محمد عبد الحمید، صائبه حران، ص۱۳۹.
(۶۷۷) ادریس عمادالدین، زهر المعانی، ص۵۳.
(۶۷۸) المعز لدین الله، ادعیه الایام السبعه، دعای روز شنبه؛ ادریس عماد الدین، زهر المعانی، ص۵۶؛ طاهر یمانی، الانوار اللّطیفه، ص۱۳۰.
(۶۷۹) حامدی، کنزالولد، ص۱۳۶.
(۶۸۰) کرمانی، راحه العقل، ص۵۷۶.
(۶۸۱) اشعری، المقالات و الفرق، ص۸۴.
(۶۸۲) نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۴.
(۶۸۳) همو، ص۶۷؛ اشعری، المقالات و الفرق، ص۸۰.
(۶۸۴) همو، ص۶۸؛ اشعری، همان، ص۸۱.
(۶۸۵) همو، ص۶۹ _ ۷۱؛ اشعری، همان، ص۸۱ و ۸۲.
(۶۸۶) شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص۱۱۰.
(۶۸۷) همان.
(۶۸۸) نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۱ _ ۷۳.
(۶۸۹) تعداد بیشماری از آثار داعیان اسماعیلی در دنیا چاپ و منتشر شده، که ۷۰۰ عنوان از آنها را ولادیمیر ایوانف، متوفای ۱۹۷۰ م. در سال ۱۹۳۳ م. معرفی کرده است.
(۶۹۰) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۱.
(۶۹۱) همو، ص۱۷۲.
(۶۹۲) ابوزهره، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۶۳۷.
(۶۹۳) همان.
(۶۹۴) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۲.
(۶۹۵) دخیل، زید بن الامام علی بن الحسین (علیه السلام)، ص۲۳، به نقل از: حسین بن احمد سیاغی، الروض النضیر، ج۱، ص۵۴.
(۶۹۶) همو، به نقل از مقریزی، الخطط المقریزیّه، ج۴، ص۳۰۷.
(۶۹۷) شیخ طوسی، الفهرست، ص۳۲۷، رقم ۵۰۹.
(۶۹۸) «اُباه» جمع «آبی» به معنای ممتنع و «ضیم» به معنای «ظلم» می باشد، «اُباهِ ضیم» یعنی کسانی که به زیر بار ظلم نمی روند.
(۶۹۹) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۸۵.
(۷۰۰) ابن عنبه، عمده الطالب، ص۲۵۵.
(۷۰۱) شیخ صدوق، الأمالی، ص۲۷۰، مجلس ۵۳، ح۹؛ همو، عیون الأخبار، ج۱، ص۱۹۵.
(۷۰۲) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۲۳.
(۷۰۳) متقی هندی، کنز العمال، ج۱۳، ص۳۹۹، ح۳۷۰۷۵.
(۷۰۴) ابن عساکر، تاریخ دمشق، ج۲۱، ص۳۲۴.
(۷۰۵) دخیل، زید بن الامام علی بن الحسین، ص۱۹؛ به نقل از حمد بن احمد یمانی، الحدائق الوردیه، ج۱، ص۱۴۴.
(۷۰۶) همو، به نقل از حسین بن احمد سیاغی، الروض النضیر، ج۱، ص۵۹.
(۷۰۷) ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۴۵، رقم ۲۵۲۰.
(۷۰۸) سید بن طاووس، التشریف بالمنن، ص۲۴۴، ب ۳۱، ح۳۵۵.
(۷۰۹) اخطب خوارزم، مقتل الحسین، ج۲، ص۱۱۹.
(۷۱۰) سید بن طاووس، همان، ص۲۷۱، ب ۵۹، ح۳۹۳.
(۷۱۱) سوره حج: ۷۸.
(۷۱۲) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۱۹۴، ب ۲۵، ح۱.
(۷۱۳) کلینی، الکافی، ج۸، ص۲۲۰، ح۳۸۱.
(۷۱۴) شیخ صدوق، عیون الأخبار، ج۱، ص۱۹۸، ب ۲۵، ح۷.
(۷۱۵) ابن عساکر، ج۲۱، ص۳۲۵؛ به نقل از: بغیه الطّلب، ج۲، ص۴۰۲۹.
(۷۱۶) شیخ صدوق، همان، ص۱۹۷، ح۶.
(۷۱۷) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۴۶، ص۱۹۳، ح۶۳.
(۷۱۸) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۲۸۵، ح۵۰۵.
(۷۱۹) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۷۳.
(۷۲۰) شیخ طوسی، همان، ص۳۳۸، ح۶۲۲؛ ابن عنبه، عمده الطالب، ص۲۵۸.
(۷۲۱) ابوالفرج اصفهانی، الأغانی، ج۷، ص۲۵۱.
(۷۲۲) این کتاب مجموعه احادیث فقهی زید بن علی (علیه السلام) (مستشهد ۱۲۲ ه.) می باشد که توسط عبد العزیز بن اسحاق، متوفای ۳۱۳ ه. گردآوری شده، متن عربی آن به پیوست ترجمه لاتینی احادیث به سال ۱۹۱۹ م. به همت استاد غرفینی در میلانو ایتالیا به چاپ رسیده، سپس در مطبعه المعارف العلمیه به سال ۱۳۴۰ ه. در مصر و اخیرا از سوی دارالکتب العلمیه به سال ۱۴۰۱ ه. در بیروت چاپ و منتشر شده است. [سرکیس، معجم المطبوعات العربیه، ج۱، ص۹۸۴؛ تهرانی، الذریعه، ج۲۱، ص۲۶].
(۷۲۳) عبد العزیز بن اسحاق، مسند الامام زید، ص۴۷ _ ۳۸۲.
(۷۲۴) شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۱۳۷.
(۷۲۵) صحیفه سجادیه، مقدمه، ص۴۶.
(۷۲۶) ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۲۴۴.
(۷۲۷) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۸۶.
(۷۲۸) شیخ صدوق، الامالی، ص۶۳۷، ب ۸۱، ح۶.
(۷۲۹) خزاز، کفایه الاثر، ص۳۰۲.
(۷۳۰) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۳۶۱، ح۶۶۸.
(۷۳۱) همو، ص۳۷۶، ح۷۰۶.
(۷۳۲) خزاز، کفایه الأثر، ص۲۹۶.
(۷۳۳) همان، ص۲۹۸.
(۷۳۴) همان، ص۲۹۹.
(۷۳۵) همان، ص۳۰۰.
(۷۳۶) همان، ص۳۰۰.
(۷۳۷) تستری، قاموس الرجال، ج۴، ص۵۶۶.
(۷۳۸) شیخ صدوق، الأمالی، ص۴۳۷، ب ۸۱، ح۶.
(۷۳۹) قاسم بن ابراهیم رسّی، مجموع کتب و رسائل الامام زید بن علی، ص۳۶۰.
(۷۴۰) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۱۶۵.
(۷۴۱) یحیی بن حسین بن هارون، تیسیر المطالب فی أمالی ابیطالب، ص۱۹۴. این کتاب در صنعا و بیروت î چاپ شده و نسخه دستنویس آن در کتابخانه الجامع الکبیر صنعا موجود است.
(۷۴۲) قاسم بن ابراهیم، همان، ص۱۹۲. این کتاب در صنعا، پایتخت یمن چاپ شده و نسخه دست نویس آن در کتابخانه الجامع الکبیر موجود است.
(۷۴۳) امام هادی، مجموع الرسائل الاصولیه، ص۶۲.
(۷۴۴) همو، الأحکام فی الحلال و الحرام، ص۴۷۰.
(۷۴۵) همان، ص۴۰.
(۷۴۶)
(۷۴۷) حمیدان، مجموع السید حمیدان، ص۴۲۷. این مجموعه شامل نُه رساله است و در صنعا به چاپ رسیده است.
(۷۴۸) عبد الله بن حمزه، شرح الرساله الناصحه بالأدله الواضحه، ص۲۷۹.
(۷۴۹) قاضی ابومحمد صعدی، درر الأحادیث النبویه بالأسانید الیحیویه، ص۱۴۲.
(۷۵۰) امیرحسین بن بدرالدین، ینابع النصیحه فی العقائد الصحیحه (مخطوط).
(۷۵۱) مجدالدین بن محمد بن منصور، لوامع الأنوار بجوامع العلوم و الآثار، ج۱، ص۵۸.
(۷۵۲) همان.
(۷۵۳) همان، ص۶۰ _ ۶۳.
(۷۵۴) همان، ص۶۴.
(۷۵۵) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۰۳.
(۷۵۶) همان، ص۲۱۴.
(۷۵۷) همان، ص۲۰۳.
(۷۵۸) شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۸.
(۷۵۹) کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۶۳ _ ۳۸۵.
(۷۶۰) همان، ص۳۶۴.
(۷۶۱) ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۲۱۸.
(۷۶۲) همان، ص۲۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۲۲.
(۷۶۳) همان، ص۲۴۳.
(۷۶۴) همان، ص۲۰۳.
(۷۶۵) همان، ص۲۰۵.
(۷۶۶) طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۴۹۳.
(۷۶۷) نفس زکیه را از این جهت «صریح» می گفتند که در میان مادرانش کنیزی نبود، بلکه همه از بانوان شناخته شده قریش بودند، مادرش «هند» دختر ابوعبیده بن عبد الله بن زمعه بن اسود بن عبد المطلب؛ مادر او نیز: «قریبه» و مادرش: «خدیجه» و مادرش: «ام مسلم» و مادرش: «قده» و مادرش: «دنیبه» و مادرش: «بنت العداء» و مادرش: «رزا» و... همگی از خاندان های مشهور قریش بودند. [ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۱۹۷].
(۷۶۸) ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۲۰۵.
(۷۶۹) همان، ص۲۰۱.
(۷۷۰) همان، ص۲۰۳.
(۷۷۱) همان، ص۲۰۴.
(۷۷۲) همان، ص۲۰۵.
(۷۷۳) بنگرید به: آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۲، ص۲۰۲.
(۷۷۴) ابی داود، صحیح سنن المصطفی، ج۲، ص۲۰۷.
(۷۷۵) گنجی شافعی، البیان فی اخبار صاحب الزمان، ص۲۶، ب ۱، ح۷.
(۷۷۶) ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۷۷.
(۷۷۷) مأمون نامش عبد الله بود، پسرش را محمد نام نهاد و به مهدی ملقب ساخت تا این حدیث مجعول با او تطبیق کند.
(۷۷۸) ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۲۰۳.
(۷۷۹) همان، ص۲۰۸.
(۷۸۰) آیت الله صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۲، ص۲۰۴.
(۷۸۱) ابن طقطقا، الفخری، ص۱۶۵.
(۷۸۲) ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۲۱۳.
(۷۸۳) طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۲۳ _ ۵۲۷؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۵۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۳۱.
(۷۸۴) ابوالفرج، همان، ص۲۱۳.
(۷۸۵) براساس منابع تاریخی نفس زکیه، رسما ادعای مهدویت داشت، حتی در نامه اش به منصور در ردّ امان نامه مینویسد: «من المهدی محمد بن عبد الله» [ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۹، ص۲۴].
(۷۸۶) قاسم بن الحسین، ناظر داخلی اوقاف یمن، در مورد کتاب «مسند زید» می نویسد: من این کتاب را از امام زمان ما «المتوکل علی الله...» روایت می کنم. [مسند زید، ص۳۸۵].
(۷۸۷) شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۹؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۶۳؛ اسفراینی، الفرق بین الفرق، ص۳۱؛ ذهبی، تاریخ اسلام، ج۹، ص۲۷۲.
(۷۸۸) ذهبی، تاریخ اسلام، ج۹، ص۳۱؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۶، ص۵۲۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۵۵۴.
(۷۸۹) «حاجر» نام کوهی است نرسیده به «فید». [یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۲۰۴].
(۷۹۰) اسفراینی، الفرق بین الفرق، ص۵۸؛ اشعری، المقالات و الفرق، ص۷۶.
(۷۹۱) ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج۲، ص۲۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۶، ص۴۴۲.
(۷۹۲) ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۲.
(۷۹۳) مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۸.
(۷۹۴) همان، ص۳۴۹.
(۷۹۵) طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۲۹ _ ۲۳۴؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۴۰۹ _ ۴۱۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۲۶ _ ۱۳۰.
(۷۹۶) دکتر فؤاد، الفرق الاسلامیه، ج۲، ص۲۹۳.
(۷۹۷) همان، ص۳۰۰.
(۷۹۸) نشوان حمیری، الحور العین، ص۲۱۱.
(۷۹۹) همان؛ دکتر فؤاد، همان، ص۳۰۱.
(۸۰۰) فضیلت شامی، تاریخ زیدیه، ص۲۵۰؛ نشوارن حمیری، الحور العین، ص۱۵۶.
(۸۰۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۸، ص۱۸۹.
(۸۰۲) شریف یحیی، معجم الفرق الاسلامیه، ص۲۳۴.
(۸۰۳) نوبختی، فرق الشیعه، ص۶۳؛ اشعری، المقالات و الفرق، ص۷۷.
(۸۰۴) نشوان حمیری، الحور العین، ص۲۰۷.
(۸۰۵) ابوالقاسم صلاح قاسمی، الرساله الموضحه للحق، به نقل دکتر فؤاد، الفرق الاسلامیه، ج۲، ص۲۹۴.
(۸۰۶) بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۳۶؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۴۳؛ ابن حجر، الصواعق المحرقه، ص۱۶۸.
(۸۰۷) مقدسی، احسن التقاسیم، ص۳۸.
(۸۰۸) بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۲۱.
(۸۰۹) همان.
(۸۱۰) ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۲، ص۴۰۹.
(۸۱۱) سید صلاح قاسمی، الرساله الموضحه (مخطوط)؛ دکتر فؤاد، الفرق الاسلامیه، ج۲، ص۲۹۰؛ همو، الامام الزیدی، ص۲۵.
(۸۱۲) همان.
(۸۱۳) همان.
(۸۱۴) بنگرید به: بحرانی، تفسیر البرهان؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی؛ حسکانی، شواهد التنزیل؛ المحجه فیما نزل فی القائم الحجه؛ شیرازی، المهدی فی القرآن؛ سید شرف الدین، تأویل الآیات الظاهره؛ میرصابری، الآیات الباهره.
(۸۱۵) کتاب شناختی بیش از ۲۰۰۰ عنوان کتاب پیرامون حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، توسط نگارنده در کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام) آمده است.
(۸۱۶) نگارنده، کتابنامه حضرت مهدی (علیه السلام)، ج۱، ص۷۰، رقم ۱۱۶.
(۸۱۷) بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۴.
(۸۱۸) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۹۲، رقم ۵۴۰.
(۸۱۹) زرکلی، الأعلام، ج۳، ص۲۵۸.
(۸۲۰) ابن ندیم، الفهرست، ص۱۶۹.
(۸۲۱) ابوداود، سنن ابی داود، ج۲، کتاب المهدی.
(۸۲۲) چلبی، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۶۵؛ بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۷۵.
(۸۲۳) این کتاب ده ها بار در ایران، عراق، ترکیه، لبنان و پاکستان چاپ شده، از جمله: ا) چاپ سنگی تبریز، به سال ۱۳۲۴ ه. ب) چاپ کربلا، به سال ۱۳۲۷ ه. ج) چاپ استانبول، به سال ۱۳۳۱ ه. د) چاپ اصفهان، به سال ۱۳۴۳ ه. ه) چاپ نجف، به سال ۱۳۵۲ ه. و) چاپ نجف، با تحقیقات علامه سید مهدی خرسان، به سال ۱۳۸۲ ه. ز) چاپ بیروت، به سال ۱۳۹۷ ه. ح) چاپ تهران، به سال ۱۴۰۴ ه. ط) چاپ قم، به سال ۱۴۰۹ ه. با تعلیقات استاد سید محمد جواد جلالی. ی) چاپ بیروت، با تحقیقات استاد فتلاوی، به سال ۱۴۲۱ ه.
(۸۲۴) از این کتاب نسخه های خطی فراوان در کتابخانه های: استانبول، اسکندریه، برلین، سوهاج، قاهره، کربلا، مشهد و نجف اشرف موجود است. نخستین چاپ آن به همت آیت الله کلباسی، با تحقیقات دکتر عبد الفتاح محمد حلو، به سال ۱۳۹۹ ه. در قاهره به چاپ رسید. آن چاپ در ایران و لبنان افست شد. سپس با تحقیقات استاد مهیب صالح عبد الرحمن اردنی به سال ۱۴۰۳ ه. در ریاض، و به سال ۱۴۰۵ ه. در اردن، به عنوان رساله دکترای ایشان منتشر شد. و اخیرا چندین بار در قم از سوی مسجد مقدس جمکران چاپ و منتشر شده است.
(۸۲۵) این کتاب پنجاه و دومین رساله، از ۷۸ رساله مؤلف است که در کتابی به نام الحاوی للفتاوی گرد آمده، ده ها بار به چاپ رسیده است. نسخه های خطی فراوانی از این کتاب در کتابخانه های: استانبول، برلین، بنگلادش، پتنه، صنعاء، قاهره، لکهنو و مکه معظمه موجود است.
(۸۲۶) از این کتاب ۳۵ نسخه خطی در کتابخانه های عمومی جهان یافت می شود، مکرر به چاپ رسیده، از جمله دوبار در قاهره: ا) با تحقیقات مصطفی عاشور، به سال ۱۴۰۷ ه. از سوی مکتبه القرآن. ب) با تحقیقات استاد محمد زینهم محمد، به سال ۱۴۰۷ ه. از سوی دارالصّحوه.
(۸۲۷) از این کتاب ده ها نسخه خطی در کتابخانه های مهم دنیا موجود است و مکرر به چاپ رسیده است، از جمله: ا) تهران، نشر رضوان، به سال ۱۳۹۹ ه. ب) کویت، ذات السلاسل، به سال ۱۴۰۸ ه. با تحقیقات جاسم بن مهلهل یاسین، در دو مجلد و ۱۰۳۹ صحفه وزیری.
(۸۲۸) نسخه دستنویس مؤلف در کتابخانه ملی پاریس موجود است و نسخه های دیگری در استانبول و بمبئی موجود است. و با تحقیقات ارزشمند استاد سامی الغریری، به سال ۱۴۲۴ ه. در قم به چاپ رسیده است.
(۸۲۹) همه دانشمندان معاصر به ویژه وهابیان از کتاب او بهره جسته، در آثار تحقیقی خود تواتر احادیث حضرت مهدی (علیه السلام) را از او نقل کرده اند. قنوجی در الاذاعه، منصور علی ناصف در غایه المأمول، عبد المحسن العباد در عقیده اهل السنه و الأثر و کنانی در رساله رابطه العالم الاسلامی تواتر احادیث مهدویت را از کتاب شوکانی نقل کرده اند.
(۸۳۰) این کتاب ده ها بار در مصر، لبنان، عربستان و هلند به چاپ رسیده است.
(۸۳۱) هر دو مجلد به سال ۱۴۲۰ ه. در مکه معظمه و همزمان در بیروت به چاپ رسیده است.
(۸۳۲) مکرر به چاپ رسیده، از جمله: ا) با تحقیقات سمیر بن امین زهره، مکتبه التوحید، قاهره، ۱۴۱۲ ه. ب) با تحقیقات دکتر سهیل زکار، دارالفکر، بیروت، ۱۴۱۴ ه. ج) با تحقیقات ایمن محمد محمد عرفه، المکتبه الحیدریه، ۱۴۲۴ ه.
(۸۳۳) چاپ دار السیره، قم، ۱۴۱۸ ه. با تحقیقات عبد الکریم عقیلی.
(۸۳۴) در جدّه، مدینه، قاهره و بیروت مکرر به چاپ رسیده است.
(۸۳۵) چاپ قم، نشر حاذق، ۱۴۱۴ ه.
(۸۳۶) عبد الرزّاق، المصنَّف، ج۱، ص۳۱۷، ب ۲۴۱، ح۲۰۹۴۰.
(۸۳۷) ابن ابی شیبه، المصنَّف، ج۸، ص۶۷۸، ح۱۸۹.
(۸۳۸) در مسند احمد حنبل ۲۷۷۱۸ حدیث از ۸۷۶ صحابی پیامبر روایت شده است.
(۸۳۹) احمد حنبل، المسند، ج۳، ص۳۷؛ چاپ جدید ۱۲ جلدی: ج۴، ص۷۵، ح۱۱۳۲۶.
(۸۴۰) جلالی، احادیث المهدی من مسند احمد بن حنبل، چاپ جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ه.
(۸۴۱) این کتاب مکرر در ایران و لبنان به چاپ رسیده، به فارسی و انگلیسی نیز ترجمه شده است.
(۸۴۲) این کتاب در دو مجلد مکرر در ایران و لبنان به چاپ رسیده و جمعا ۹۹۲ حدیث از منابع اهل سنت گرد آورده است.
(۸۴۳) شرح حال نابغه دوران، نادره زمان، محقق طباطبائی رحمه الله در منابع فراوان، از جمله: المحقق الطباطبائی فی ذکراه السنویه الاولی در سه مجلد از سوی مؤسسه اهل لبیت، به سال ۱۴۱۷ ه. چاپ و منتشر شده است.
(۸۴۴) مکرر به چاپ رسیده، از جمله در اصفهان، به سال ۱۴۰۲ ه. در دو مجلد، شامل ۱۰ رساله مستقل و ۴۶ فصل مخصوص حضرت از ۴۶ کتاب معتبر اهل سنت.
(۸۴۵) این آمار با نگاهی گذرا به کتاب ارزشمند منتخب الأثر استخراج شده است.
(۸۴۶) بیش از ۲۰۰۰ جلد از این آثار در کتابخانه شخصی نگارنده موجود است و کتاب شناسی توصیفی بیش از ۲۰۰۰ مجلد از آنها را در کتاب کتابنامه حضرت مهدی آورده ایم.
(۸۴۷) در جنگ صفین سلیم بن قیس حضور فعال داشت. هنگامی که ابان بن ابی عیاش از او می پرسد: در جنگ صفین شما چند ساله بودید؟ او در پاسخ می گوید: من در آن هنگام چهل ساله بودم. (کتاب سلیم، ص۱۷۶). با توجه به آغاز جنگ صفین در روز پنجم شوال ۳۶ ه. (نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۱۳۱) روشن می شود که تولد سلیم حدودا چهار سال قبل از هجرت بوده است.
(۸۴۸) نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۳.
(۸۴۹) کتاب سلیم، ص۱۱۱، ۱۱۵، ۱۱۹، ۱۲۴، ۱۴۵، ۱۵۳، ۱۷۳، ۱۷۷، ۱۷۹، ۱۹۷.
(۸۵۰) کسانی که سلیم در کتاب خود روایت کرده عبارتند از: امیرمؤمنان، امام حسن مجتبی، امام حسین، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، حذیفه، محمد بن ابی بکر، عبد الله بن عباس، عبد الله بن جعفر، براء بن عازب، ابوسعید خدری و عبد الرحمن بن غنم.
(۸۵۱) بنگرید به: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۱۷۶، ح۷۱۴؛ شیخ صدوق، الفقیه، ج۴، ص۱۳۹، ح۴۸۴؛ نعمانی، الغیبه، ص۶۸ _ ۸۴.
(۸۵۲) شرطه الخمیس به سران ارتش و پیشگامان لشکر مولای متقیان (علیه السلام) گفته می شد. امیرمؤمنان با آنها شرط کرده بود که اگر آنها به وظیفه شرطه الخمیس عمل کنند، حضرت نیز بهشت را برای آنها تضمین می کند. (شیخ مفید، الاختصاص، ص۲ _ ۳).
(۸۵۳) کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۹۷؛ شیخ صدوق، الفقیه، ج۴، ص۱۳۹، ح۴۸۴.
(۸۵۴) نوبندجان نام شهری در ۲۶ فرسخی شیراز بود (حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۷) و اینک با عنوان «نوبندگان» یکی از بخش های پنجگانه شهرستان فسا می باشد، که از ۱۳ ده تشکیل یافته، مرکز دهستان نیز به همین نام شناخته می شود. (دکتر محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۶، ص۲۱۴۹).
(۸۵۵) شیخ طوسی از او به عنوان «ابان بن ابی عیاش فیروز ابو اسماعیل» یاد کرده، او را از اصحاب امام سجاد، î امام باقر و امام صادق بر شمرده است. (شیخ طوسی، الرجال، ص۸۳، ۱۰۶، ۱۵۲). برای شرح حال، مصادر ترجمه و مقدار اعتبارش بنگرید به. مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۶۴ _ ۷۱.
(۸۵۶) علامه حلّی، الرجال، ص۸۳.
(۸۵۷) نجاشی، الرجال، ص۸.
(۸۵۸) ابن ندیم، الفهرست، ص۲۷۵.
(۸۵۹) ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۲.
(۸۶۰) ابطحی، تهذیب المقال، ج۱، ص۱۵۸.
(۸۶۱) نعمانی، الغیبه، ص۱۰۱.
(۸۶۲) کتاب سلیم، ص۱۱؛ حلّی، مختصر بصائر الدرجات، ص۴۰.
(۸۶۳) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۱۰۵، ح۱۶۷.
(۸۶۴) «ابجد» نام نخستین صورت از صور هشتگانه حروف جمل، به ترتیب حروف عبری آرامی است، ابجد شیعه یعنی: الفبای معارف شیعه.
(۸۶۵) تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۵۲.
(۸۶۶) ابن الغضائری، الرجال، ص۶۳، رقم ۵۵.
(۸۶۷) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص۱۱۶.
(۸۶۸) نجاشی، الرجال، ص۴۴۰، رقم ۱۱۸۵.
(۸۶۹) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص۱۵۱.
(۸۷۰) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۷۹؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۵، ص۱۶۵؛ سید هاشم بحرانی، تفسیر البرهان، ج۶، ص۵۹۷؛ ابن المشهدی، تفسیر کنز الدقایق، ج۹، ص۱۵۲.
(۸۷۱) سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص۱۸.
(۸۷۲) همان، ص۶۵.
(۸۷۳) همان، ص۱۱۵ _ ۱۱۷.
(۸۷۴) همان، ص۱۶۰.
(۸۷۵) همان، ص۲۰۴.
(۸۷۶) ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۳.
(۸۷۷) برای اطلاع وسیع تر بنگرید به: علامه تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۲۵ _ ۱۶۷؛ فرامرز حاج منوچهری، دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۹، ص۲۱۸ _ ۲۲۰.
(۸۷۸) تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۲۶.
(۸۷۹) همان، ص۱۲۷؛ میرداماد، الرّواشح السماویه، راشحه ۲۹.
(۸۸۰) سید بن طاووس، مهج الدعوات، ص۴۱۱.
(۸۸۱) تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۳۳.
(۸۸۲) علامه حلّی، خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، ص۲۰۴.
(۸۸۳) شبستری، عبد الحسین، الفائق فی رواه و اصحاب الامام الصادق (علیه السلام)، در سه مجلد.
(۸۸۴) علامه سید محمد کاظم قزوینی، متوفای ۱۴۱۵ ه. موسوعه الامام الصادق، که بیش از ۳۰ مجلد آن تا کنون منتشر شده، دیگر مجلدات آن در دست انتشار است.
(۸۸۵) ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۳؛ در مقابل بیان شیخ مفید قدس سره از برخی از شخصیت های برجسته جهان تشیع نقل شده که اصول اربعمائه را به اصحاب امام صادق (علیه السلام) اختصاص داده اند: علامه تهرانی از امین الاسلام طبرسی نقل فرموده که در کتاب اعلام الوری فرموده: ۴۰۰ نفر از مشهورین اهل دانش از امام صادق (علیه السلام) حدیث روایت کرده، از پاسخ های آن حضرت در مسائل، ۴۰۰ کتاب تألیف کرده، آنها را «اصول» نامیده اند. این ۴۰۰ اصل را اصحاب امام صادق و اصحاب فرزندش امام کاظم (علیهم السلام) روایت کرده اند. (تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۲۹). محقق حلی نیز در این رابطه می فرماید: از پاسخ های امام صادق (علیه السلام) چهارصد کتاب توسط چهارصد نفر نوشته شد که آنها را اصول نام نهادند. (محقق، المعتبر، ج۱، ص۲۶). مرحوم شهید نیز می نویسد: از پاسخ های امام صادق (علیه السلام) چهارصد کتاب توسط چهارصد نفر تألیف شده و از شاگردان معروف آن حضرت تعداد هزار نفر گردآوری شده اند. (شهید اول، الذکری، ص۶).
(۸۸۶) کتب اربعه عبارتند از: ۱) کافی شریف، تألیف: محمد بن یعقوب کلینی، متوفای ۳۲۹ ه. ۲) من لایحضره الفقیه، تألیف: محمد بن علی بن حسین بن بابویه، مشهور به شیخ صدوق، متوفای ۳۸۱ ه. ۳) تهذیب ۴) استبصار، تألیف: شیخ الطائفه، محمد بن الحسن، مشهور به شیخ طوسی، متوفای ۴۶۰ ه.
(۸۸۷) خوشبختانه این فاجعه هنگامی رخ داد که شیخ طوسی از تألیف کتاب تهذیب و استبصار پرداخته بود و احادیث موجود در اصول را در آن دو کتاب گردآورده بود (تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۳۴). این فاجعه هنگامی رخ داد که طغرل بک به قصد نابود کردن حکومت شیعیان (آل بویه) وارد بغداد شد (ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳۰، ص۲۲، حوادث سال ۴۴۷ ق.). در آن ایام کرخ بغداد کلا شیعه بودند، حتی یک نفر غیر شیعه در آنجا یافت نمی شد (حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۴۴۸). در این فاجعه سپاهیان طغرل حوادث خونباری پدید آوردند و از هیچ جنایتی دریغ نکردند (ذهبی، همان، ص۲۶). در این فاجعه بیش از ۸۰۰۰۰ جلد کتاب نفیس در کتابخانه شیخ طوسی و بیش از ۱۰۰۰۰ جلد کتاب نفیس در کتابخانه شاپور بن اردشیر وزیر بهاءالدوله، پسر عضدالدوله طعمه حریق شد. (علی دوانی، هزاره شیخ طوسی، ص۱۸). به دنبال این فاجعه بود که شیخ طوسی از بغداد خارج شده به نجف اشرف شرفیاب شد (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۲، ص۶۹، ۹۷) و حوزه علمیه نجف اشرف را در کنار حرم مطهر امیرمؤمنان (علیه السلام) بنیاد نهاد.
(۸۸۸) تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۳۵ _ ۱۶۷.
(۸۸۹) تهرانی، همان، ص۱۶۳؛ الاصول السته عشر، ص۱۳، ۱۹، ۴۱، ۵۸، ۹۷، ۱۳۲، ۱۶۹.
(۸۹۰) مجلسی، بحار الانوار، ج۱، ص۴۳.
(۸۹۱) نجاشی، الرجال، ص۱۷۵، رقم ۴۶۱.
(۸۹۲) ابن الغضائری، الرجال، ص۶۲، رقم ۵۳.
(۸۹۳) اصحاب اجماع به کسانی گفته می شود که اصحاب امامیه اجماع کرده اند که سند هر حدیثی اگر تا به آنها صحیح باشد، دیگر نیازی به بررسی نیست، زیرا آنها ملتزم هستند که هرگز از افراد ضعیف روایت نکنند، یکی از آنها محمد بن ابی عمیر است. (شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۵۵۶، رقم ۱۰۵۰).
(۸۹۴) تهرانی، الذریعه، ج۲، ص۱۵۱.
(۸۹۵) الاصول السته عشر، اصل زید زرّاد، ص۶.
(۸۹۶) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۲۶، رقم ۲۸۸.
(۸۹۷) نجاشی، الرجال، ص۱۶۲، رقم ۴۳۰.
(۸۹۸) الاصول السته عشر، اصل درست بن ابی منصور، ص۱۶۴.
(۸۹۹) گروه تحقیق، معجم الحادیث الامام المهدی، ج۴، ص۴۰، ذیل حدیث ۱۱۰۷.
(۹۰۰) امام صادق (علیه السلام) در این رابطه می فرماید: ان قائمنا اذا قام لبس لباس علی (علیه السلام) و سار بسیرته: قائم ما هنگامی که قیام کند جامه علی (علیه السلام) را در بر می کند و با سیره آن حضرت رفتار می کند. (کلینی، کافی، ج۶، ص۴۴۴).
(۹۰۱) شیخ طوسی، الفهرست، ص۹۳، رقم ۱۴۸.
(۹۰۲) نجاشی، الرجال، ص۱۳۳، رقم ۳۴۱.
(۹۰۳) الاصول السته عشر، اصل جعفر بن محمد بن شریح حضرمی، ص۷۹.
(۹۰۴) نجاشی، الرجال، ص۲۹۳، رقم ۷۹۳.
(۹۰۵) همان، ص۲۹۰، رقم ۷۷۷.
(۹۰۶) بسیاری از تراجم نگاران «عباد عصفری» را با «عباد بن یعقوب رواجنی» خلط کرده اند (سید احمد صفائی، کشف الاستار، ج۲، ص۲۶۵؛ محمد حسین جلالی، فهرس التراث، ج۱، ص۲۶۴) ولی شیخ طوسی به تعدد آنها توجه داشته به عنوان دو نفر آورده و تصریح کرده که رواجنی از اهل سنت بوده است. (شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۹۲، رقم ۵۴۰ و ۵۴۱).
(۹۰۷) الاصول السته عشر، اصل ابی سعید عباد العصفری، ص۱۵.
(۹۰۸) شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) روز هشتم ربیع الاول ۲۶۰ هجری واقع شد. (کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۲۰؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۲؛ ابن فتّال، روضه الواعظین، ج۱، ص۵۶۵؛ طبرسی، إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۴۵۵).
(۹۰۹) و لذا ابونعیم احادیث غیبت را در کتاب دلائل النبّوه به عنوان معجزات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آورده است.
(۹۱۰) نجاشی، الرجال، ص۳۰۷، رقم ۸۴۰.
(۹۱۱) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۵۴۲، رقم ۱۰۲۷؛ ابن داود، الرجال، ص۱۵۱؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۹۰؛ آیت الله خویی، معجم رجال الحدیث، ج۱۳، ص۲۹۳.
(۹۱۲) شیخ طوسی، همان، ص۵۳۸؛ سید بن طاووس، التحریر الطاووسی، ص۴۵۵؛ تهرانی، مصفی المقال، ص۳۶۱؛ محدث قمی، سفینه البحار، ج۷، ص.۱۰۱
(۹۱۳) شیخ طوسی، همان، ص۵۴۲؛ سید بن طاووس، همان، ص۴۵۹؛ شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۱، ص۴۰۰.
(۹۱۴) مجلسی، بحار الانوار، ج۵۰، ص۳۰۰؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۹.
(۹۱۵) نجاشی، الرجال، ص۳۰۷، رقم ۸۴۰.
(۹۱۶) علامه حلی، الرجال، ص۱۳۳.
(۹۱۷) مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۹ (چاپ سنگی).
(۹۱۸) قزوینی، الامام الهادی من المهد الی اللحد، ص۳۶۱.
(۹۱۹) خیابانی، ریحانه الأدب، ج۸، ص۴۱.
(۹۲۰)
(۹۲۱) مظنور از گنجی، ابوالقاسم یحیی بن زکریا می باشد که در اواخر قرن دوم دیده به جهان گشوده و در اوایل قرن چهارم دیده از جهان فروبسته است. تلعکبری به سال ۳۱۸ ق. از او روایت کرده که در آن تاریخ ۱۲۰ ساله بوده است. (تهرانی، مصفی المقال، ص۳۶۱).
(۹۲۲) نجاشی، الرجال، ص۳۰۷.
(۹۲۳) نجاشی، همان.
(۹۲۴) این کتاب با تحقیقات ارزشمند پژوهشگر فقید، مرحوم محدث ارموی، در ۷۲۷ صفحه وزیری، از سوی دانشگاه تهران انتشار یافته است.
(۹۲۵) نجاشی، الرجال، ص۳۰۷؛ ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص۹۰؛ بغدادی، هدیه العارفین، ج۱، ص۸۱۷.
(۹۲۶) در منابع فراوان تصریح شده که فضل بن شاذان به سال ۲۶۰ وفات کرده (شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۵۴۳، رقم، ۱۰۲۸؛ خیابانی، ریحانه الادب، ج۸، ص۴۱؛ زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۱۴۹، تهرانی، الذریعه، ج۱، ص۹۳) و در کتب تراجم تصریح شده که امام حسن عسکری (علیه السلام) برای او طلب مغفرت نموده، هنگامی که حاضران به نیشابور بازگشته اند معلوم شده که فضل بن شاذان در همان ایام در گذشته بود. (شیخ طوسی، همان، ص۵۳۸، رقم ۱۰۲۳؛ تستری، قاموس الرجال، ج۸، ص۴۰۸) روی این بیان ایشان در اوایل سال ۲۶۰ هجری، چند روزی قبل از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) دیده از جهان فروبسته است.
(۹۲۷) پایان غیبت صغری دقیقا روز ۱۵ شعبان ۳۲۹ هجری می باشد، زیرا در توقیعی که روز نهم شعبان ۳۲۹ ق. از ناحیه مقدسه به آخرین سفیر، علی بن محمد سمری صادر شده، به صراحت آمده است که شش روز بعد تو از دنیا خواهی رفت، کسی را به جای خود تعیین نکن، دیگر غیبت کامل فرا رسید، و ایشان شش روز بعد، روز ۱۵ شعبان ۳۲۹ ق. درگذشت (شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۵۱۶؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۳۹۵؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۷۸) ولی در مورد آغاز غیبت صغری از معصوم (علیه السلام) چیزی به صورت صریح نرسیده، برخی از بزرگان آغاز غیبت صغری را از روز ولادت حضرت حجت عجل الله فرجه الشریف، یعنی از روز ۱۵ شعبان ۲۵۵ ق. دانسته اند، (شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۴۰؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۲۵۹). روی این حساب مدت غیبت صغری دقیقا ۷۴ سال می شود. (از نیمه شعبان ۲۵۵ تا نیمه شعبان ۳۲۹ ق.) ولی علامه مجلسی پس از نقل کلام طبرسی می نویسد: ظاهر این است که آغاز غیبت صغری را از آغاز امامت آن حضرت تا روز وفات سمری باید محاسبه کنیم و در این صورت کمتر از ۷۰ سال می شود، زیرا ابتدای امامت آن حضرت از روز هشتم ربیع الاول ۲۶۰ ه. ق. و وفات سمری روز نیمه شعبان ۳۲۸ ق. می باشد (مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۳۶۶). ولی شیخ طوسی تصریح کرده که وفات علی بن محمد سمری روز ۱۵ شعبان ۳۲۹ ق. بود (طوسی، الغیبه، ص۳۹۴) و یقینا ۳۲۹ صحیح است، زیرا وفات سمری بعد از علی بن بابویه می باشد و علی بن بابویه در سال تناثر نجوم (۳۲۹) وفات کرده است. (نجاشی، الرجال، ص۲۶۲، رقم ۶۸۴) روی این بیان مدت غیبت صغری ۶۹ سال و ۵ ماه و یک هفته خواهد بود (از هشتم ربیع الاول ۲۶۰ تا نیمه شعبان ۳۲۹). هدف از این تفصیل، بیان این معنی بود که تاریخ رحلت فضل بن شاذان پیش از آغاز غیبت صغری بود و لذا کتاب اثبات الغیبه ایشان از اهمیت خاصی برخوردار می باشد.
(۹۲۸) سید علی بن عبد الکریم نیلی، شاگرد فخرالمحققین (م: ۷۷۱ ق.) و استاد ابن فهد (م: ۸۴۱ ق.) صاحب منتخب الانوار المضیئه.
(۹۲۹) محمّد آصف فکرت، فهرست الفبایی کتب خطی، ج۱۳، ص۱۷.
(۹۳۰) ایرج افشار و محمد تقی دانش پژوه، نسخه های خطی، دفتر پنجم، ص۴۲۴.
(۹۳۱) مجله تراثنا، سال چهارم، شماره دوم (مسلسل ۱۵) ص۴۳۳ _ ۴۶۲.
(۹۳۲) میرمحمد میرلوحی پیش از سال ۱۰۰۰ دیده به جهان گشوده، بعد از ۱۰۸۳ ه. دیده از جهان فروبسته است. (تهرانی، طبقات اعلام الشیعه، قرن ۱۱، ص۴۸۰).
(۹۳۳) محمد شیروانی، فهرست نسخه های خطی کتابخانه وزیری، ج۲، ص۴۴۸.
(۹۳۴) فهرست کتابخانه مجلس، ج۳، ص۶۰ _ ۶۲.
(۹۳۵) تهرانی، الذریعه، ج۱۸، ص۱۰۱.
(۹۳۶) نگارنده براساس نسخه کتابخانه الزهرا، آستان قدس و کتابخانه الهیات مشهد مقدس، چهل حدیث برگزیده، در سال ۱۴۱۵ ه. تحت عنوان: چهل حدیث از غیبت فضل بن شاذان منتشر نمود.
(۹۳۷) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، (مخطوط)، حدیث سوم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، (مخطوط)، برگ ۲۱؛ منتخب کفایه المهتدی، ص۱۱۵؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۳۳؛ تراثنا، شماره ۱۵، ص۲۰۶.
(۹۳۸) حموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۲۳.
(۹۳۹) نعمانی، الغیبه، ص۲۵۷؛ شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۰.
(۹۴۰) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، (مخطوط) حدیث پنجم؛ کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۳۶؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۶۷؛ تراثنا، شماره ۱۵، ص۲۰۷.
(۹۴۱) میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۴۰؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۸۷؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص۱۰۸.
(۹۴۲) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۷؛ خزاز، کفایه الأثر، ص۱۰؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۸۲.
(۹۴۳) در مورد راز تشبیه امام غایب به خورشید نهان در پشت ابر بنگرید به: او خواهد آمد، ص۱۴۱ _ ۱۵۷، چ ۱۲.
(۹۴۴) میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۲۸؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۴۵.
(۹۴۵) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز، کفایه الأثر، ص۵۳؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۸۱؛ شیخ حرّ، اثبات الهداه، ج۱، ص۵۰۱.
(۹۴۶) میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۳۴؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۶۱.
(۹۴۷) خزاز، کفایه الأثر، ص۱۱؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۸۳.
(۹۴۸) میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۴۱؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۸۱.
(۹۴۹) خزاز، کفایه الأثر، ص۴۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۸۹.
(۹۵۰) میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۳۷؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۶۹؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص۱۱۷.
(۹۵۱) خزاز، کفایه الأثر، ص۵۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۳۶، ص۳۰۴.
(۹۵۲) ابوحمزه ثمالی، ثابت نام داشت و پدرش دینار به ابوصفیه مکنی بود.
(۹۵۳) براساس روایات فراوان نخستین کسی که در رجعت باز می گردد، حضرت حسین (علیه السلام) است که با شهدای کربلا رجعت می کند و به مدت پنجاه هزار سال حکومت می کند. (شیخ حرّ عاملی، الایقاظ من الهجعه، ص۳۳۸).
(۹۵۴) حضرت باقر (علیه السلام) در کربلا حضور داشت و ظاهرا امام سجاد (علیه السلام) در اثر شدت بیماری در محفل اصحاب حضور نداشت، و لذا امام حسین (علیه السلام) در مقام بیان نسبت امام زمان (علیه السلام) را به امام محمدباقر (علیه السلام) نسبت داده فرمود: هفتمین فرزند پسرم محمد بن علی (امام باقر (علیه السلام)).
(۹۵۵) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه (مخطوط) حدیث هفتم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی (مخطوط) برگ ۵۰؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۱۰۵؛ تراثنا، شماره ۱۵، ص۲۰۸.
(۹۵۶) شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۶۹.
(۹۵۷) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، مخطوط، حدیث چهارم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، مخطوط، برگ ۲۷؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۴۳؛ تراثنا، شماره ۱۵، ص۲۰۷؛ منتخب کفایه المهتدی، مخطوط، ص۶۴.
(۹۵۸) بنگرید به: کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۲۷؛ مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۶۰؛ شیخ صدوق، عیونالأخبار، ج۱، ص۳۴؛ همو، کمال الدین، ج۱، ص۳۰۸؛ نعمانی، الغیبه، ص۶۲؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص۲۱۰؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص۱۴۳؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج۱، ص۳۵۹؛ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۱۷۴؛ حموینی، فرائد السمطین، ج۲، ص۱۳۶؛ شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج۱، ص۴۶۸.
(۹۵۹) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، مخطوط، حدیث نهم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، مخطوط، حدیث ۲۸؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۱۳۳؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص۱۵ و ۱۴۹.
(۹۶۰) شیخ حر عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۶۹؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۸۰.
(۹۶۱) شیخ طوسی، الرجال، ص۴۲۳ و ۴۳۵.
(۹۶۲) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، مخطوط، حدیث دهم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، مخطوط، برگ ۶۴؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۱۴۳.
(۹۶۳) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹؛ خزاز، کفایه الأثر، ص۲۹۱؛ شیخ حرّعاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۶۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۱.
(۹۶۴) فضل بن شاذان، مختصر اثبات الرجعه، مخطوط، حدیث یازدهم؛ میرلوحی، کفایه المهتدی، (مخطوط)، برگ ۶۷؛ گزیده کفایه المهتدی، ص۱۴۹؛ خاتون آبادی، کشف الحق، ص۳۳.
(۹۶۵) همان.
(۹۶۶) نجاشی، الرجال، ص۳۴۷.
(۹۶۷) همان، ص۳۴۸.
(۹۶۸) بنگرید به: رازی، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۲۸؛ خطیب، تاریخ بغداد، ج۳، ص۶۳؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۵، ص۲۲۷.
(۹۶۹) سید عبد الرزاق مقرّم، العباس، ص۲۰۳؛ همو، سردار کربلا، ص۳۴۹.
(۹۷۰) شیخ حرّ عاملی، اثبات الهداه، ج۳، ص۵۷۰؛ محدث نوری، نجم ثاقب، ص۲۴؛ تستری، تواریخ النبی و الآل، ص۹۶؛ صافی گلپایگانی، منتخب الأثر، ج۲، ص۳۶۹.
(۹۷۱) خزاز، کفایه الأثر، ص۱۵۰.
(۹۷۲) ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۸، ص۸۵.
(۹۷۳) نجاشی، الرجال، ص۱۱۵، رقم ۲۹۶.
(۹۷۴) ابوحمزه ثمالی، تفسیر القرآن الکریم، ص۲۹۸.
(۹۷۵) شیخ صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۳۲۳، ب ۳۱، ح۸.
(۹۷۶) نجاشی، الرجال، ص۱۱۵.
(۹۷۷) شیخ طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۵۵۶، رقم ۱۰۵۰.
(۹۷۸) همو، الفهرست، ص۹۶، رقم ۱۶۲.
(۹۷۹) نجاشی، الرجال، ص۱۵۸، رقم ۴۱۶.
(۹۸۰) شیخ طوسی، الفهرست، ص۶۷، رقم ۷۱.
(۹۸۱) شیخ حرّ عاملی، امل الآمل، ج۱، ص۸۷.
(۹۸۲) نجاشی، الرجال، ص۱۷۸، رقم ۴۶۷.
(۹۸۳) حسن بن سلیمان حلّی، مختصر بصائر الدرجات، ص۱۹۵؛ چاپ جدید، ص۴۳۴، ح۵۲۱.
(۹۸۴) نعمانی، الغیبه، ص۱۷۲، ب ۱۰، ح۷.
(۹۸۵) زیرا او به سال ۲۲۴ ه. وفات کرده و غیبت کبری به سال ۳۲۹ ه. رخ داده است.
(۹۸۶) طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۲، ص۲۵۸ _ ۲۶۰.
(۹۸۷) اربلی، کشف الغمّه، ج۳، ص۳۱۹.
(۹۸۸) شیخ مفید، الفصول العشره، ص۱۸؛ مصنّفات الشیخ المفید، ج۳، الفصول العشره، ص۸۲.
(۹۸۹) کلینی، اصول کافی، ج۱، ص۳۳۹، کتاب الحجه، باب نادر فی الغیبه، ح۱۲.
(۹۹۰) همان، ص۳۴۰، ح۱۹.
(۹۹۱) همان، ح۲۰.
(۹۹۲) ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه، ص۵۵۰، ح۴۵۸ _ ۴۸۷.
(۹۹۳) نجاشی، الرجال، ص۱۵، رقم ۱۳؛ شیخ طوسی، الفهرست، ص۳۴، رقم ۲.
(۹۹۴) مامقانی، تنقیح المقال، ج۴، ص۸۴، رقم ۳۲۱.
(۹۹۵) نجاشی، الرجال، ص۲۵۵، رقم ۶۶۷.
(۹۹۶) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۰۳، رقم ۱۹۳.
(۹۹۷) نجاشی، الرجال، ص۳۷، رقم ۷۳.
(۹۹۸) از قید «صغیر» معلوم می شود که مولف دو کتاب به نام «القائم» دارد، یکی بزرگ، دیگری کوچک، که فقط کوچک آن به دست مرحوم نجاشی رسیده بود.
(۹۹۹) نجاشی، الرجال، ص۲۸۰، رقم ۷۴۱.
(۱۰۰۰) همان، ص۲۶۰، رقم ۶۷۹.
(۱۰۰۱) همان، ص۲۵۶، رقم ۶۷۰.
(۱۰۰۲) همان، ص۲۵۸، رقم ۶۷۶.
(۱۰۰۳) همان، ص۱۹، رقم ۲۱؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۳، ص۳۸۳.
(۱۰۰۴) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۶۸، رقم ۴۳۹.
(۱۰۰۵) نجاشی، الرجال، ص۲۲۰، رقم ۵۷۳.
(۱۰۰۶) شیخ طوسی، همان.
(۱۰۰۷) جلالی، فهرس التراث، ج۱، ص۳۱۰.
(۱۰۰۸) بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۴، رقم ۱۶۴۵.
(۱۰۰۹) ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۷۹؛ همو، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۵۳۸، رقم ۱۵۵.
(۱۰۱۰) شیخ طوسی، الفهرست، ص۱۹۲، رقم ۵۴۰؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۸۸؛ ابن داود، الرجال، ص۲۹۲.