هنوز هم
| چقـدر از تـو دل عـاشقم تـرانه بخواند | وتکه تکه مــن را بـه پاى تـو، بـتکاند | |
| چقدر چک چک چشم مرا چکاوک کوچک | کنـار چادر کوچ چکامـه هـا بچکانـد | |
| مگر نـه که شـب جـمعه قـرار بود بيايى | چقـدر عـاشق تـو پاى آن قـرار بـماند | |
| وتـا کى اين نفس خسته در مسير دو دستم | بـه سـمت سوت تو با فوت قاصدک بپراند | |
| بـجاى تـمبر يـه تا بوسه پشت نامه نوشتم | بگو که نـامه رسـان نـماه مـرا بـرساند | |
| بگو که دخـتر هـمسايه دور رقـص بگيرد | بگو که روسـى اش را کنـارتر بکشـاند | |
| نگاه کن غـزلم بـوى عـصر جـمعه گرفته | نگاه کن دل مـن بـى تو پوست مى ترکاند | |
| شکسـت آيـنه، تـبعيد آب، مرگ زمين و | دو نـقطه سـايه مـردى که بـايد اوبتواند | |
| هـنوز هـم که هـنوز است منتظر که بيايى | هـنوز هم که هنوز است بى تو مى گذراند |
