المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۹) انتظار پويا

انتظار پويا

ترجمه: تقى متقى

اشاره:

(انتظار) مفهومى اسلامى، وارزشى است كه سرچشمه ى حركت وتلاش مى باشد.

نوشتار حاضر، ضمن توجيه روانى انتظار وبيان ديدگاه مكاتب فكرى غير دنيوى، نگاهى به روايات فريقين در باب انتظار نموده وبا بررسى انواع انتظار به طرح ديدگاه ها پيرامون علت تأخير فرخ مى پردازد.

توجيه روانى مسأله انتظار

(انتظار)، پيوند وقرابت برجسته اى با (حركت) دارد. حركت از برآيندهاى انتظار وانتظار از جهت دهنده هاى حركت است.

برخى دوست دارند حالت انتظار را يك مسأله روانى ناشى از حرمان در اقشار محروم جامعه وتاريخ تفسير كنند وحالت فرار - از واقعيّت گرانبار با مشقّت ها - به سوى تصوّر آينده اى كه محرومان در آن بتوانند تمام حقوق از دست رفته وسيادتشان را بازپس گيرند. اين، نوعى خيالبافى يا نوعى گريز از دامن واقعيّت به آغوش تخيّل است.

مناقشه در توجيه بالا

بى گمان، هنگامى كه در پيشينه تاريخى مسأله، نظر كنيم وگستره وسيع نفوذ آن را در عقايد دينى معروف تاريخ انسان بنگريم، چنين توجيهى براى مسأله انتظار كاملاً غيرعلمى وبى پايه خواهد بود.

انتظار در مكاتب فكرى غيردينى

مسأله انتظار از محدوده دين فراتر رفته ومذاهب ورويكردهاى غيردينى نظير ماركسيسم را نيز شامل شده است. چنان كه (برتراند راسل) مى گويد:

(انتظار، تنها به اديان تعلّق ندارد، بلكه مكاتب ومذاهب نيز ظهور نجات بخشى كه عدل را بگستراند وعدالت را تحقق بخشد، انتظار مى كشند).

انتظار نزد ماركسيست ها - چنان كه راسل مى گويد - درست همان انتظارى است كه مسيحيان بدان اعتقاد دارند.

نيز انتظار نزد (تولستوى) در واقع به همان معنايى است كه مسيحيان عقيده دارند، جز آن كه اين داستان نويس روسى از زاويه اى ديگر مسأله انتظار را مطرح كرده است.

انتظار در اديان پيش از اسلام

در عهد قديم از كتاب مقدّس، مى خوانيم:

(از وجود اشرار وظالمان دلتنگ مباش كه به زودى ريشه ظالمان بريده خواهد شد، ومنتظران عدل الهى زمين را به ميراث برند وآنان كه لعنت شده اند، پراكنده شوند، وصالحان از مردم همان كسانى هستند كه زمين را به ميراث برند وتا فرجام حيات جهان در آن زيست كنند).(1)

همين حقيقتى كه در كتاب مقدّس آمده، در قرآن كريم نيز تكرار شده است:

(وَلَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ اَنَّ الْاَرْضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ).(2)

(وبى گمان، در زبور، پس از تورات نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد).

انتظار نزد مسلمانان (از اهل سنّت)

انتظارِ (مهدىِ نجات بخش) عليه السّلام اختصاص به شيعه ندارد، روايات متواتر بسيارى درباره مهدى عليه السلام از طرق اهل سنّت با سندهاى صحيح ومستفيض در دست است كه نمى توان در آن ها تشكيك كرد، چنان كه از طرق شيعه اماميه نيز چنين رواياتى رسيده است.

(عبدالرحمن ابن خلدون) - از دانشمندان قرن نهم هجرى - صاحب (مقدمه) مشهورى كه بر كتاب (اَلْعِبَر)(3) نوشته، مى گويد:

(بدان كه مشهور اهل اسلام در طول اعصار بر اين عقيده اند كه به ناچار در آخرالزمان مردى از اهل بيت ظهور خواهد كرد كه دين را تأييد كند وعدالت را ظاهر سازد ومسلمانان از وى پيروى كنند. او بر ممالك اسلامى استيلا خواهد يافت ونام مقدّسش (مهدى عليه السلام) است. خروج دجّال وحوادث ديگر پس از آن، واين كه (عيسى عليه السّلام) در پى او خواهد آمد ودجّال را خواهد كشت يا با او خواهد آمد ودر كشتن دجّال ياور وى خواهد بود ودر نمازش به مهدى عليه السّلام اقتدا خواهد كرد از نشانه هاى ثابت ظهور است كه در منابع روايى صحيح ذكر شده است).(4)

شيخ عبدالمحسن العبّاد - مدرّس دانشگاه اسلامى مدينه منوّره - در بحثى ارزشمند مى گويد:

(در پى حادثه دردناك حرم، سؤال هايى مطرح شد. برخى دانشمندان در راديو وروزنامه ها درستىِ بسيارى از سخنان رسيده از رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را درباره حضرت مهدى عليه السّلام تأييد كردند مانند شيخ عبدالعزيز بن صالح، امام وخطيب مسجد نبوى. شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز - رئيس اداره پژوهش هاى علمى ودعوت وارشاد - نيز در يكى از روزنامه ها حادثه حرم را با استناد به احاديث صحيحِ مستفيض از رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم به اثبات رسانيد).

شيخ عبدالمحسن العبّاد مى افزايد:

(من اين رساله را به منظور تبيين سخن خروج مهدى آخرالزمان - كه روايات صحيحى بر آن دلالت دارد ودانشمندان اهل سنّت از قديم وجديد، مگر ندرتاً، بر آن بوده اند - به رشته تحرير درآورده ام).(5)

ابن حجر هيثمى در (الصواعق المحرقّه) در تفسير سخن خداوند تعالى: (وَاِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلسَّاعَةِ فَلا تَمْتَرُنَّ بِها ...)(6) مى نويسد:

(مقاتل وپيروان وى از مفسّران، گفته اند اين آيه درباره حضرت مهدى عليه السّلام نازل شده است، واحاديثى كه تصريح به اين نكته دارند كه وى از اهل بيت پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم است، خواهد آمد، بنابراين در آن دلالتى است بر بركت در نسل فاطمه وعلى - رضى الله عنهما - واين كه از آنان فرزندان پاكيزه فراوانى ظهور خواهد كرد وخداوند نسل آنان را مفاتيح حكمت ومعادن رحمت قرار داده است. راز اين نكته اين است كه رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم براى على وفاطمه وفرزندانش دعا كرد تا از شرّ شيطان رانده شده محفوظ مانند).(7)

(شيخ ناصرالدين البانى)، از شيوخ معاصر حديث، در مجله (التمدن الاسلامى) مى نويسد:

(امّا مسأله مهدى عليه السّلام، بايد دانست كه درباره خروج (قيام) وى احاديث صحيح فراوانى نقل شده است. بخش وسيعى از آن ها داراى اسانيد تأييد شده اى هستند كه نمونه هايى از آن ها را در اينجا نقل مى كنيم).(8)

سپس دسته اى از اين احاديث را متذكر مى شود.

احاديث انتظار نزد شيعه اماميه

امّا احاديث انتظار امام مهدى عليه السلام نزد شيعه اماميه، فراوان است ومتواتر كه دسته اى از آن ها از طرق صحيح به ما رسيده است.

برخى دانشمندان اين احاديث را به شيوه اى علمى وارزشمند گردآورى كرده اند، همانند (شيخ لطف الله صافى گلپايگانى) در كتاب گرانسنگش (منتخب الاثر)، همچنين (شيخ على كورانى) در (موسوعة الامام المهدى)(9) وديگران.

ما هم اكنون درصدد نقل اين روايات از طريق تشيع يا تسنّن نيستيم. موضوع اين پژوهش نيز در مورد احاديث وارد در موضوع امام مهدى عليه السلام ومناقشه در آن ها از حيث سند ودلالت نيست، بلكه در اين تحقيق مسأله ديگرى را مى جوييم. مسأله احاديث وارد در مورد امام مهدى عليه السّلام را به مجال مخصوصش در كتاب هاى حديثى وامى گذاريم.

اما مسأله اى را كه هم اكنون - به خواست خدا - از آن سخن خواهيم گفت، اين بحث است:

انتظار چيست وارزش فرهنگى آن كدام است؟

انتظار، مفهومى اسلامى، وارزشى فرهنگى است كه از آن، رفتار فرهنگى معيّنى سرچشمه مى شود.

گاه مردم از انتظار برداشت منفى مى كنند كه در اين صورت، انتظار به مفهومى براى تخدير ومانعى براى حركت تبديل مى شود، وگاه نيز از آن برداشت مثبت دارند كه در اين صورت عاملى از عوامل حركت وقيام وانگيزش در زندگى مردم خواهد بود.

بنابراين ناچاريم كه از مسأله انتظار تصوّر شفّاف ودقيقى داشته باشيم، وهمين نكته وظيفه اساسى ما در اين پژوهش (تاريخى) است.

انتظار، يك فرهنگ ومفهومى فرهنگى است كه در ساختار ذهنى، اسلوب انديشه، شيوه زندگى وچگونگى نگرش ما به آينده به شكل فعّال ومؤثرى دخالت داشته ودر ترسيم خط سياسى اى كه براى حال وآينده خود رقم مى زنيم، تأثيرگذار است.

قريب به هزار وصد سال است كه انتظار در زندگى ما ريشه فرهنگى خود را گسترده است؛ زيرا غيبت صغرى در سال 329 هـ. به پايان رسيد واز آن تاريخ تقريباً هزار وصد سال گذشته است.

در طول اين مدّت، مسأله انتظار به گونه مؤثّرى در ساختار انديشه سياسى وانقلابى ما دخالت داشته است. اگر بدون عامل انتظار به تاريخ سياسى وانقلابى خود بنگريم، اين تاريخ بلند، جايگاه ديگرى خواهد داشت.

اگر كسى در (دعاى ندبه) تأمّل كند - دعايى كه مؤمنان پيوسته در روزهاى جمعه قرائت مى كنند - به عمق مسأله انتظار وبه ميزان نفوذ آن در روح مؤمنان وانديشه وروش فكرى وانقلابى آنان پى خواهد برد.

انواع انتظار

انتظار نجات بر دو گونه است:

نوع اول

انتظار نجاتى كه در توان انسان نيست آن را جلو يا عقب بيندازد؛ همانند انتظارى كه شخص غريق در رسيدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوى خود دارد؛ حال آن كه وى آنان را مى نگرد كه براى نجات او به راه افتاده اند. بى گمان، غريق را ياراى آن نيست كه زمان رسيدن گروه نجات را به خود نزديك تر كند.

البته اين انتظار، اميد به نجات را در درون او تقويت كرده ونور اميد را بر تيرگى هاى يأس ونوميدى كه از هر سو احاطه اش كرده اند، خواهد تابانيد.

نوع دوم

نوع دوم، انتظارى است كه انسان مى تواند آن را نزديك گرداند وطلب كند؛ مانند بهبودى از بيمارى، اجراى طرحى عمرانى يا علمى يا تجارى يا پيروزى بر دشمن ورهايى از فقر. همه اين ها ريشه در انتظار دارند وامر سرعت بخشيدن يا تأخير انداختن آن ها به دست خود انسان است.

بنابراين، اين امكان براى انسان وجود دارد كه در به دست آوردن بهبودى وشفا تعجيل كند يا آن را به تعويق اندازد يا حتى منتفى گرداند. چنان كه امكان آن هست در اجراى پروژه اى تجارى يا عمرانى يا علمى عجله كند يا اجراى آن را به وقتى ديگر موكول كند يا اصلاً رها سازد. همچنين اين امكان براى وى هست كه به سوى پيروزى بر دشمن وبى نيازى مالى بشتابد يا سستى ورزد وتأخير كند يا از خيرشان بگذرد.

با اين بيان، انتظار از نوع دوم با انتظار از نوع اوّلى كه از آن سخن گفتيم تفاوت خواهد داشت ودر محدوده قدرت واختيار انسان هست كه در تحقق آنچه كه انتظارش را مى كشد، شتاب ورزد يا درنگ وسستى روا دارد يا عطايش را به لقايش ببخشد.

از اين رو، انتظار از نوع دوم، علاوه بر (اميد) و(مقاومت)، به انسان (حركت) نيز مى بخشد، وحركت، مخصوص انتظار است. بى گمان اگر انسان بداند كه نجات ورهايى اش به حركت، عمل وتلاشش وابسته است، چنان حركت وتلاشى براى رهايى ونجات خويش به خرج مى دهد كه در گذشته توان انجام آن را نداشته است.

بنابراين اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها (اميد) و(مقاومت) مى بخشد، انتظار از نوع دوم به وى علاوه بر (اميد) و(مقاومت)، (حركت) وپويايى نيز خواهد بخشيد:

1- اميد در جان انسان اين قدرت را به وى مى دهد تا پرده حال را بدرد وآينده را ببيند، وچه قدر فاصله است ميان كسى كه (خدا)، (هستى) و(انسان) را از خلال درد ورنج حاضر مى بيند وميان كسى كه همه اين سه را از خلال حال وگذشته وآينده مى نگرد. ترديدى نيست كه ديدگاه دوم با ديدگاه اول متفاوت است وبى گمان تيرگى، ظلمت وابهام واشكالى كه ديدگاه نخست را احاطه كرده، ديدگاه دوم از آن ها در امان است.

2- اميد در جان انسان، او را در ادامه پايدارى ومقاومت در مقابل سقوط واضمحلال تا رسيدن نيروهاى كمكى توانمند مى سازد، ومادام كه چراغ اميد به رسيدن كمك در دل وجان انسان ندرخشد، مقاومتى نخواهد داشت.

3- بالاخره اميد در جان انسان او را در نيل به نجات ورهايى ونيرومندى وتوانگرى قادر خواهد ساخت. چنين انتظارى، همان (انتظار پويا) وبرترين نوع انتظارى است كه در اين پژوهش ما در پى آنيم.

سيستم تغيير

اين انتظار، شبيه انتظار مردم از خداست كه كارهاشان را از بد به خوب، از نيازمندى به بى نيازى، از ناتوانى به توانايى واز شكست به پيروزى تغيير دهد. شكى نيست كه چنين انتظارى، انتظار درست وعقلانى است؛ زيرا انسان، توده اى است از ضعف وعجز وفقر ونادانى وزشتى، واز خداى تعالى انتظار مى رود كه همه اين ها را تغيير داده وبه نيرو وتوان وبى نيازى ودانايى وخوبى تبديل كند. ايرادى نيست كه انسان از خدا چنين توقّع وانتظارى داشته باشد، ليكن به شرط آن كه براى تحقق اين انتظار، سيستم معقولى را كه خداى تعالى براى چنين تغييرى در نظر گرفته، در پيش گيرد.

بى گمان هيچ ترديدى در چنين تغييرى از سوى خداى تعالى نيست، ليكن در ضمن سيستمى مشخص ومادام كه انسان چنين سيستمى را به كار نگيرد، درست نيست كه توقع وانتظار تغيير از جانب خدا را داشته باشد. اين سيستم آن است كه انسان ابتدا در خودش تغيير ايجاد كند تا خداى تعالى شرايط را به نفع او تغيير دهد.

بى شك عقب ماندگى اقتصادى وعلمى، شكست نظامى وسوء مديريت و... از إِشكال وضعف وسستى ونوميدى وجهل نهفته در وجودمان وفقدان جسارت وشجاعت ريشه مى گيرد. پس اگر ما در خودمان تغيير ايجاد كنيم، خدا نيز شرايط را به نفع ما تغيير خواهد داد.

چنان كه اگر ما حال خود را تغيير ندهيم خدا نيز شرايط را به نفع ما دگرگون نخواهد ساخت؛ مگر آن كه خود بخواهد. در اين دو حقيقت هيچ شك ومناقشه اى نيست. انتظار تغيير از سوى خداى تعالى حقيقتى است قطعى، وليكن در صورتى كه اين انتظار با حركت وعمل انسان همراه گردد، وبه تعبير ديگر، اين همان انتظار انقلابى است.

انتظار، (حركت) است، نه (مترصّد) بودن

خطاست كه از واژه انتظار مترصد بودن منفى حوادث را بفهميم، بى آن كه خود نقش منفى يا مثبتى در اين حوادث داشته باشيم؛ چنان كه مترصّد خسوف ماه يا كسوف خورشيد مى مانيم. بنابراين، تفسير صحيح واژه انتظار آن است كه، انتظار، (حركت)، (كار)، (تلاش) و(عمل) است. به خواست خدا در آينده با تفصيل بيشترى اين بحث را پى خواهيم گرفت.

علّت تأخير در (فرج) چيست؟

فهم درست معناى انتظار كه آيا به معنى مترصد بودن است يا حركت، به جواب درست اين سؤال وابسته است. در اين جا دو ديدگاه مطرح است:

ديدگاه نخست

اگر سبب تأخير در فرج وظهور امام عصر عليه السلام وانقلاب جهانى فراگير او را اين بدانيم كه زمين تا از ظلم وجور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد كرد، به ناچار (انتظار) مى بايد به معنى (مترصد بودن) باشد. از طرفى به بداهت اسلام (مى دانيم كه) دامن زدن به ظلم وجور وگسترش بيشتر دامنه آن جايز نخواهد بود.

(از طرف ديگر) درست نيست كه به مقابله با ظلم برخيزيم؛ زيرا چنين مقابله اى دوره غيبت را طولانى تر مى سازد. پس به ناچار بايد منتظر بمانيم تا ظلم وجور در زندگى سياسى، اقتصادى، نظامى وقضايى ما به حدّ كمال برسد چنان كه كره زمين از ظلمت ظلم پر شود تا امام عليه السّلام ظهور كند وانقلاب خود را عليه ظالمان ودر حمايت مظلومان علنى سازد.

ديدگاه دوم

اگر سبب تأخير در فرج، عدم وجود يارانى باشد كه جامعه و(در گستره اى وسيع تر) دنيا را براى ظهور امام وقيام فراگير وى آماده سازند وپشتيبان وتكيه گاه انقلاب امام تلقّى شوند، مسأله فرق مى كند.

از اين رو چاره اى جز اقدام وتجهيز وآمادگى وامر به معروف ونهى از منكر به منظور برپايى اقتدار حق بر زمين وحصول فرج به سبب ظهور امام عليه السلام نيست. در نتيجه، انتظار به معناى (مترصد) بودن نخواهد بود. بلكه به معناى حركت، اقدام وجهاد براى برپايى اقتدار حق بر زمين است؛ يعنى، مفهومى كه مهيّاسازى زمين براى ظهور امام وقيام جهانى او را طلب مى كند.

بنابر چنين برداشتى از ظهور امام عليه السّلام وظهور فرج به دست وى، معناى انتظار نيز از جهت مثبت ومنفى، ميان (مترصّد بودن) و(حركت) در نوسان خواهد بود.

هم اكنون براى رسيدن به جواب صحيح، به بررسى اين مسأله خواهيم پرداخت:

نقد نظريه نخست

1- (پر شدن زمين از ظلم وجور) به معناى خشكيدن چشمه توحيد وعدل در زمين نيست؛ چنان كه مكانى براى پرستش خدا توسط مردم باقى نماند! چنين چيزى محال وخلاف سنّت هاى الهى است. بلكه معناى اين كلمه طغيان وسركشى قدرت باطل بر ضدّ حق در نبرد دايمى ميان حق وباطل است.

2- امكان ندارد ظلم وطغيان قدرت باطل بر ضد حق بيشتر از آن چيزى باشد كه هم اكنون هست. امروزه ظلم به بدترين وجهى سراسر زمين را فراگرفته است. آنچه در منطقه بالكان توسّط صرب ها بر ضد مسلمانان بوسنى وهرزگوين گذشت در تاريخ ظلم وارعاب كم تر نظير داشته است. صرب ها بارها شكم زنان آبستن را پاره كردند وجنين ها را بيرون كشيدند. كودكان را به قتل رساندند وسر بريدند وبا سرهاى بريده پيش چشم پدران ومادرانشان توپ بازى كردند.

در (چچن) كودكان را سر بريدند وگوشت تنشان را طعمه خوكان ساختند. ستمى كه كمونيست ها در دوره حكومت كمونيستى بر مسلمانان آسياى ميانه روا داشته اند، چنان است كه لرزه بر اندام انسان مى اندازد. شكنجه هاى وحشيانه اى كه بر مسلمانان زندانى در زندان هاى اسرائيل اعمال مى شود، از محدوده بيان بيرون است. برتر وبالاتر از همه اين ها، ظلم وتصفيه ونابودى وشكنجه وزندانى است كه در عراق بر مؤمنان به دست پليس بعثى صدامى در جريان بوده وهست كه هيچ تعبيرى از توصيف آن بر نمى آيد ...

آنچه در گوشه گوشه دنياى اسلام بر مسلمانان - تقريباً در تمام مناطق - مى رود، بسيار وحشتناك وفراتر از ظلم وستم و(پر شدن زمين از ظلم وجور) است، ولى كمتر ديده شده كه افكار عمومى جهان نسبت به اين ظلمِ وحشتناك اعتراضى داشته باشند. اين بى تفاوتى از همه بدتر وزشت تر ونشانه انحطاط وجدان اخلاقى در جامعه جهانى وفرهنگ مادّى بشر معاصر است.

انحطاط وجدان اخلاقى، نمودِ خطرى است در تاريخ انسان كه پيوسته سقوط فرهنگى را در پى خواهد داشت وقرآن از آن به (هلاك امّت ها) تعبير مى كند.

(وجدان) نياز اصلى واساسى انسان است. همان گونه كه انسان بدون (امنيت)، وبدون (بهداشت ودرمان) وبدون (غذا) و(نظام سياسى) و(علم (وفن آورى)) قادر به ادامه زندگى نيست به همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حيات نيست، وهرگاه سرچشمه هاى وجدان بخشكد، سقوط فرهنگى نتيجه طبيعى اين حالت خواهد بود. (وبه تعبير قرآن) پس از سقوط نيز قانون (استبدال)، (تبديل) و(ارث) بر زندگى بشر حاكم خواهد بود، واين، همان حالت قيام جهانى امام عصر عليه السّلام وبرپايى دولت جهانى وفراگير اوست.

3- غيبت امام عليه السّلام به سبب طغيان شرّ وظلم وفساد بوده است واگر چنين نبود، امام عليه السّلام غايب نمى شد، بنابراين، چگونه طغيان ظلم وفساد سبب ظهور امام عليه السّلام وخروج او از پرده غيبت خواهد بود؟!

4- برخلاف نظر برخى، گرايش دنياى امروز به سمت سقوط نظام هاى سياسى، نظامى واقتصادى ستمگر است. همه ما چگونگى سقوط اتحاد شوروى را در ظرف چند ماه شاهد بوده ايم. مَثَل چنين كشورهايى مَثَل بنايى توخالى است كه از داخل پوسيده شده وكسى قادر به نگهدارى آن از سقوط نيست.

طوفان تغيير هم اكنون در امريكا - يعنى ابرقدرت دنيا - وزيدن گرفته واين كشور را در بُعد اقتصادى، امنيتى، اخلاقى ومقبوليّت دچار زلزله هاى سخت ودرهم كوبنده اى كرده است.(10)

نظام جاهلى امروز، شمارش معكوس سقوط وفروپاشى خود را شروع كرده است؛ بنابراين از چنين نظامى چگونه انتظار قدرت وجنگ ووحشيگرى بيشترى داشته باشيم؟!

5- به علاوه، آنچه در نصوص غيبت ديده مى شود اين است كه:

((امام عصر عليه السّلام) زمين را از عدل وداد پر مى كند، چنان كه از ظلم وجور پر شده است،(11) نه بعد از آن كه از ظلم وجور پر شده باشد).(12)

معناى آن، اين نيست كه امام عليه السّلام منتظر بماند تا ظلم وفساد بيشتر از آن چيزى كه هم اكنون هست، بشود. بلكه معناى روايت اين است كه امام عليه السّلام هنگامى كه ظهور مى كند، زمين را از عدل وداد پر مى سازد وبا ظلم وفساد در جامعه مبارزه مى كند، تا جايى كه جامعه بشرى از ظلم وفساد پاك شود؛ چنان كه در گذشته از ظلم وفساد پر بوده است.

اعمش از ابى وائل روايت كرده كه اميرمؤمنان عليه السّلام درباره حضرت مهدى عليه السلام فرموده است:

(يخرج على حينِ غفلة من النّاس واِماتةٍ من الحقِّ واظهار من الجور، يفرح لخروجه اَهْلُ السَّماءِ وسكّانها، وَيَمْلأ الارض عدلاً كما مُلِئَتْ ظلماً وجَوْراً).(13)

(در هنگامه غفلت مردم، نابودى حق وآشكارى ظلم، (امام عليه السّلام) خروج مى كند. به سبب اين خروج، اهل آسمان وساكنان آن شادمان مى شوند وزمين را از عدل وداد پر كند؛ چنان كه از ظلم وجور پر شده باشد).

در روايت ديگرى است:

(يَمْلَاءُ الارضَ عدلاً وَقِسْطاً، كما مُلِئَتْ جوراً وظلماً) يا (بَعْدَ ما مُلِئَتْ ظُلْماً وَجوراً).(14)

(زمين را از عدل وقسط پر كند، چنان كه از ظلم وجور پر شده است) يا (بعد از آن كه از ظلم وجور پر شده است).

به نظر من معنى جمله (پر شدن زمين از ظلم وجور) اين است كه ظلم وجور چنان زياد شود كه مردم از آن فرياد وفغان بردارند؛ ظلم نقاب تبليغاتى خود را - كه نزد مردم خوب جلوه مى كرد - فروافكند وچهره حقيقى اش را آشكار سازد؛ اين تشكيلات ونظام ها در تحقّق رفاه وآسايش وامنيّت كه به مردم وعده مى داده اند شكست بخورند؛ پس از اين شكست هاى گسترده است كه مردم در جستجوى نظام الهى اى كه آنان را از اين ناكامى ها برهاند به حركت در مى آيند ورهبرى ربّانى را مى جويند كه دست شان را بگيرد وبه سوى خداى تعالى رهنمونشان سازد.

اين شكست هاى پى در پى هم اكنون در زندگى مردم يكى پس از ديگرى رخ نموده است. بزرگ ترين آن با سقوط اتحاد جماهير شوروى تحقق يافته ودر سال هاى اخير آشوب هاى تندى امريكا را به لرزه نشانده است. هر كدام از اين ناكامى ها مردم را به سوى نظام الهى ورهبر ربّانىِ نجات بخش سوق مى دهد.

تا اين جا به طور فشرده نظريه نخست علل تأخير فرج امام عصر عليه السّلام را مورد نقد قرار داده ايم. هم اكنون بحث خود را در باب نظريه دوم آغاز مى كنيم.

نظريه دوم در علل تأخير در فرج

اين نظريه در فهم علل تأخير فرج وظهور امام عليه السّلام به علل واقعى تكيه كرده است كه نخستينِ آن ها، عدم وجود ياوران كافى از جهت كميّت وكيفيت در ميان شيعيان وانصار امام عليه السّلام است.

بى گمان انقلابى كه امام عليه السّلام رهبرى آن را به عهده خواهد داشت، انقلابى جهانى وهمگانى است كه مستضعفان ومحرومان در آن امامت وسرپرستى جامعه بشرى را عهده دار خواهند بود:

(ونُريدُ ان نَمُنَّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمةً ونجعلهم الوارثين).(15)

(ما مى خواهيم بر آنان كه در زمين خوارشان شمرده اند منّت نهيم وآنان را پيشوايان مردم گردانيم وايشان را وارث زمين كنيم).

ومؤمنان مستضعف در اين مرحله، تمام آنچه را كه طاغوت ها از قدرت وثروت در دست دارند، به ارث برند:

(ونجعلهم الوارثين)

(وآنان را ميراث بران قرار دهيم)

(اِنَّ الارضَ يرثها عبادى الصالحون).(16)

(بندگان شايسته ام ميراث بران زمين خواهند شد).

وسلطه بر گستره زمين، نصيب آنان خواهد بود:

(وَنُمكِّنُ لهم فى الارضِ).(17)

(ودر زمين، قدرتشان دهيم.)

امام عليه السّلام در اين مرحله، تمام زمين را از لوث شرك وظلم پاك خواهد كرد:

(يملأ الارض عدلاً كما مُلِئَتْ ظلماً وجوراً)

(زمين را از عدل وداد پر كند؛ چنان كه از ظلم وجور پر شده است).

تا همان گونه كه دربرخى روايات، تصريح شده، درشرق وغرب عالم جايى كه در آن نداى (لا اله الاّ الله) طنين انداز نشود، يافت نخواهد شد.

محور اين انقلاب فراگير جز (توحيد) و(عدل) نخواهد بود. چنين انقلابى به ناچار زمينه سازى هاى زيادى را در سطح عالى هم از جهت كميّت وهم از جهت كيفيت (نيروها وامكانات) مى طلبد. اگر اين آمادگى ها ايجاد نشود، چنين انقلاب فراگيرى در سنّت هاى الهى در تاريخ بشرى به تحقق نخواهد پيوست.

نقش سنّت هاى الهى وامداد غيبى در انقلاب

اين انقلاب در رويارويى با متكبران، طاغوت ها، نظام ها ومؤسسات جاهلى حاكم ومسلّط بر گُرده مردم، به يقين بدون امداد غيبى وپشتيبانى وتأييد الهى به پيروزى نخواهد رسيد.

منابع اسلامى وجود چنين امدادى را تأييد وچگونگى آن را توصيف كرده است. جز آن كه اين امداد الهى يكى از دو طرف قضيّه است وطرف ديگر آن نقش سنّت هاى الهى در تاريخ وجامعه در تحقق اين نهضت جهانى، گسترش وكمال بخشى بدان است. اين سنّت ها نيز بى هيچ تغيير وتبديلى جارى خواهند بود:

(سنّة اللَّهِ فى الّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ ولَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْديلاً).(18)

(درباره كسانى كه پيشتر بوده اند (همين) سنّت خدا جارى بوده است؛ ودر سنّت الهى هرگز تغييرى نخواهى يافت).

اين سنن تعارضى با مدد وتأييد الهى ندارد. شأن اين انقلاب، همان شأن دعوت رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم به توحيد وحركتى است كه آن حضرت در تحقق توحيد در زندگى مردم داشته است. اين حركت، البتّه محل امداد غيبى الهى بود كه خداى تعالى رسولش را به واسطه فرشتگان نشان دار وپياپى وبادها ولشكرى كه قابل رؤيت نبود، ونيز به سبب رُعبى كه در دل دشمنانش انداخت، نصرت بخشيد. ليكن از طرفى رسولش را نيز به فراهم كردن تجهيزات براى اين جنگ سرنوشت ساز فرمان داده است:

(وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا استطعتم مِنْ قُوَّةٍ ...).(19)

(وهر چه در توان داريد در مقابل دشمنان بسيج كنيد ...).

مراحل اين نبرد نيز به موجب سنّت هاى خداى تعالى در تاريخ وجامعه، تحقق مى يافت ودر آن، گاه رسول خدا بر دشمنانش پيروز مى شد وگاه اين پيروزى به دست نمى آمد.

(آن حضرت) در اين نبردها از نيروهاى نظامى، امكانات مالى وسلاح هاى جنگى بهره مى گرفت، نقشه جنگ تدارك مى ديد ودشمن را با وسائل مختلف وشيوه هاى جديد در زمان ومكان نبرد غافلگير مى كرد وهيچ يك از اين امور با امداد غيبى الهى نسبت به رسول خدا - كه شكّى در آن نيست - منافاتى ندارد، واين دو چهره از مسأله اى واحد است.

انقلاب جهانيى كه رهبرى آن را نواده رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم به عهده دارد، از دعوت ونهضتى كه رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم رهبرى آن را در گذشته به دوش داشته، به امر الهى، منحرف نخواهد شد.

از جمله اين سننِ ناگزير در اين انقلاب جهانى، (آمادگى) و(زمينه سازى) قبل از ظهور امام عليه السّلام و(يارى) و(ياوران) در هنگام ظهور است، وبدون اين آمادگى وزمينه سازى ويارى، امكان ندارد انقلابى با اين عظمت در تاريخ انسان به ثمر برسد.

ما در آينده - به خواست خدا - به هر دو گروه از رواياتى كه اوّلى به (آمادگى وزمينه سازى) ودومى به (ياوران ويارى) اختصاص دارند، با تأمّل بيشترى خواهيم پرداخت.

گروه نخست از روايات، رواياتى هستند كه به (مُوَطِّئان)(20) تعلّق دارد. (زمينه سازان)، قشرى هستند كه جامعه انسانى وكره زمين را براى ظهور وانقلاب جهانىِ همگانى امام عصر عليه السلام آماده مى سازند وبه طور طبيعى قبل از ظهور امام عليه السّلام پيدا مى شوند.

گروه دوم از روايات، به (انصار) اختصاص دارد. انصارِ (امام عليه السّلام) قشرى هستند كه آن حضرت را در قيام بر ضد ظالمان همراهى مى كنند وامام عليه السّلام رهبرى آنان را در قيام عليه ظالمان بر عهده مى گيرد. بنابراين، ما در مقابل دو قشر قرار داريم:

1- قشر (زمينه سازان) كه زمين را براى ظهور وقيام امام عليه السّلام مهيّا مى سازند.

2- قشر (انصار) كه امام عليه السّلام با پشتيبانى آنان بر ضد ظالمان قيام مى كند.

گروه (زمينه سازان) در منابع اسلامى

دسته اى از روايات كه مؤيد يكديگرند، از شيعه وسنّى، درباره گروه زمينه سازان رسيده است. اين نصوص برخى مناطق معروف اسلامى را كه اين گروه از آنجا برخواهند خاست، مشخص كرده اند. مهم ترين اين مناطق عبارتند از: مشرق وخراسان (كه منظور از مشرق همان خراسان است)، قم، رى ويمن.

در روايات زير، گروه زمينه سازان به مناطق فوق منتسب شده اند:

1- زمينه سازان مشرق

(حاكم) در مستدرك صحيحين از عبدالله بن مسعود نقل كرده است كه وى گفت:

(اَتانا رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فخرج الينا مستبشراً يُعرف السّرور فى وجهه، فما سألناه عن شىءٍ الاَّ اخبرنا به ولا سكتنا اِلاّ ابتدأنا حتّى مَرَّ فتيهٌ مِنْ بنى هاشم منهم الحسن والحسين، فلمّا راهم التزمهم وانهملت عيناه، فقلنا: يا رسول اللّه، ما نزال نرى فى وجهك شيئاً نكره؟ فقال: اِنّا اهل بيتٍ اختار اللّه لنا الآخرة على الدّنيا، وانّه سيلقى اهل بيتى من بعدى تطريداً وتشريداً فى البلاد حتّى ترتفع راياتٌ سودٌ فى المشرق، فيسألون الحقّ لا يعطونه، ثمَّ يسألون فلا يعطونه، ثمّ يسألونه فلا يعطونه - فيقاتلون - فينصرون. فمن ادركه منكم ومِنْ اعقابكم فَلْيَأْتِ اِمامَ اهل بيتى، ولو حَبَوْا على الثّلج، فانّها رايات هُدى، يدفعونها الى رجلٍ مِنْ اهل بيتى).(21)

((روزى) رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم با شادمانى تمام به سوى ما آمد، به گونه اى كه برق شادى در نگاهش مى درخشيد. هر چه مى پرسيديم، پاسخ مى گفت، وهرگاه سكوت مى كرديم، خود شروع مى فرمود؛ تا آن كه گروهى از جوانان بنى هاشم - كه امام حسن وامام حسين عليهما السلام - در ميانشان بودند، آمدند كه از مقابل ما بگذرند. حضرت همين كه آنان را ديد در آغوششان كشيد واشك از ديدگان مباركش جارى شد. گفتيم: اى فرستاده خدا! چيست كه پيوسته در چهره شما چيزى مى بينيم كه خوش نداريم. فرمود: ما خاندانى هستيم كه خداى تعالى آخرت را در مقابل دنيا براى ما برگزيده است. پس از من خاندانم رانده وآواره شهرها گردند تا آن كه پرچم هايى سياه در مشرق سربلند كنند. حق را طلبند وبديشان ندهند، در برهه اى ديگر حق را طلب كنند وبديشان ندهند، وباز نيز چنين شود، پس آن گاه نبرد كنند وپيروز شوند. (سپس فرمود:) هر كه از شما يا فرزندان تان چنين روزى را درك كرد نزد امامى كه از خاندانم مى باشد حاضر شود - اگرچه جامه به خود پيچد وبر برف گام نهد - زيرا اين پرچم ها پرچم هاى هدايتند كه آن ها را به مردى از خاندانم تقديم كنند.)

ابى خالد كابلى از حضرت امام جعفر صادق عليه السلام روايت كند كه فرمود:

(كَأَنّى بقومٍ قد خرجوا بالمشرقِ يطلبون الحقّ فَلا يُعَطْونَهُ ثُمَّ يطلبونه، فاذا رَأَوْا ذلِكَ وَضَعُوا سُيُوفَهُمْ عَلى عَواتِقِهِمْ فيعطون ما شاؤُوا فلا يقبلونه حتّى يقوموا ولا يدفعونها الاَّ اِلى صاحبكم قَتْلاهُمْ شُهَداءُ، اَما اِنّى لَوْ اَدْرَكْتُ ذلِكَ لَاَبقيتُ نَفْسى لصاحب هذا الامر).(22)

(گويا مى بينم مردمى را كه در مشرق قيام كرده اند وحق را مى طلبند وبديشان داده نمى شود، وليكن از پاى نمى نشينند. از اين رو سلاح بر مى گيرند، در نتيجه آنچه مى خواستند بديشان داده مى شود، اما نمى پذيرند تا آن كه قيام مى كنند وحكومت را به كسى جز صاحب شما (امام عصر عليه السلام) تحويل نمى دهند. كشته شدگان از آنان، شهيدند. آگاه باشيد كه اگر من در آن زمان حضور داشتم، وجودم را وقف صاحب اين امر مى كردم).

2- زمينه سازان خراسان

محمد بن حنفيه، در روايتى كه به صور مختلف نقل شده وليكن ظهور دارد كه از امام على عليه السلام است، گويد:

(ثُمَّ تخرج راية مِنْ خُراسانَ يهزمون اصحاب السّفيانى حتّى تنزل ببيت المقدس توطى ء للمهدى سلطانه).(23)

(پرچمى از خراسان بيرون مى آيد، (حاملان اين پرچم) اصحاب سفيانى را شكست داده تا به بيت المقدس مى رسند وزمينه حكومت حضرت مهدى عليه السلام را فراهم مى سازند).

3- زمينه سازان قم ورى

علاّمه مجلسى در بحارالانوار روايت كرده است:

(رجلٌ مِنْ اَهْلِ قُم يدعو النّاس الى الحقّ يَجتمع معه قومٌ كَزُبرِ الحديدِ، لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يَمِلُّونَ من الحرب ولا يجبنونَ وعلى اللّه يتوكّلونَ والعاقبة للمتّقين).(24)

(مردى از اهالى قم مردم را به حق مى خواند، گروهى كه دل هاى آنان چون پاره هاى آهن است گرد او جمع شوند، طوفان هاى سخت نلرزاندشان، از جنگ خسته نشوند وبيمى به خود راه ندهند، بر خدا توكّل كنند وعاقبت (نيك) از آن پرهيزگاران است).

4- زمينه سازان يمن

حضرت امام محمدباقرعليه السلام درباره رهبرى يمانى قبل از ظهور امام عصرعليه السلام فرموده است:

(... وليس فى الرايات اهدى من راية اليمانى، هى راية هدى لانّه يدعو الى صاحبكم ...).(25)

(... در ميان پرچم ها پرچمى هدايت يافته تر از پرچم يمانى نيست. آن پرچم، پرچم ارشاد است؛ زيرا (مردم را) به سوى صاحب شما (امام عصرعليه السلام) فرا مى خواند ...)

نشانه هاى زمينه سازان ظهور

1- گروه محكم واستوار

نخستين چيزى كه در اين قشر جلب نظر مى كند، صلابت، نيرومندى واستوارى آنان است. بنابراين آنان قوى وزورمندند كه زمين را براى ظهور امام عليه السلام آماده مى سازند.

حضرت امام جعفرصادق عليه السلام در روايتى كه محمد بن يعقوب كلينى آن را در ذيل آيه (فاذا جاء وعدُ اولاهما بعثنا عليكم عباداً لنا اُولى بأسٍ شديد)(26) آورده، (بندگان سخت نيرومند) را به همين قشر تفسير كرده است.

چنان كه در روايت، به صفتِ عجيبِ (قلوبهم كزبر الحديد، لا تزلّهم الرياح العواصف)،(27) توصيف شده اند. با آن كه داراى (دل) هستند وطبيعت دل، نرمى ورأفت است، ليكن اين دل ها در رويارويى با طاغوت ها وستمگران به تكّه هاى آهن بدل مى شوند كه ديگر نرمى ورقّت نمى شناسند.

صلابت ونيرومندى از ويژگى هاى نسل هايى است كه خداى تعالى مسؤوليت تغيير (نظام هاى اجتماعى) وايجاد انقلاب را به دوش آنان گذاشته است، همچنين اين دو صفت از ويژگى نسل هايى است كه خداى تعالى آنان را در گردنه هاى بزرگ تاريخ براى انتقال مردم از مرحله اى به مرحله ديگر برگزيده وگروه زمينه سازان، داراى اين ويژگى هاست.

2- گروه مبارزه ونافرمانى

وظيفه اين گروه، مبارزه با نظام جهانى وعصيان عليه آن است. چه مى دانى نظام جهانى چيست وچگونه اين نظام در خدمت به ابرقدرت ها وهم پيمانان آن ها وحفظ مراكز قدرت وموقعيت استراتژيكى شان در مناطق مختلف دنيا عمل مى كند؟!

مسؤوليت حفظ اين مراكز قدرت، مسؤوليتى بسيار دشوار وظريف است كه نظام جهانى در تمام سطوح دنيا - نه در سطوح منطقه اى يا كشورى فقط - بدان پايبند است.

اين نظام، از يك سرى معادلات وموازنه هاى سياسى، اقتصادى، نظامى وخبرى دقيق شكل گرفته است، ونيز از رژيم هاى اعضاى خانواده جهانى ومجموعه اى از خطوط قرمز وسبز وزردى كه در ميان اين رژيم ها واين مجموعه در زمينه حوادث، امتيازها، تنظيم نقش ها، تقسيم درآمدها، بازار ومنابع ثروت ومناطق نفوذ برقرار است.

به نظر ما، اين مجموعه پيچيده است كه قدرت هاى بزرگ را به سلطه بر دنيا قادر ساخته است؛ چنان كه يك اهرم(28) كوچك، انسان را در جا به جايى اجسام سنگين به كم ترين حركت، توانا مى سازد. از اين رو نظام جهانى، قبل وبعد از سقوط اتحاد جماهير شوروى، همچنان نزد همگان احترامش را حفظ كرده است؛ زيرا هر يك از آنان به قدر گستره وتوان خويش از اين نظام بهره مى برد.

اين جوانان (زمينه سازان ظهور امام عصرعليه السلام) به سادگى وبى هيچ ترديدى، اين خطوط قرمز را زير پا مى گذارند، معادلات وموازنه هايى را كه همه بر آن توافق دارند وبدان به ديده قبول واحترام مى نگرند بر هم مى زنند. همچنين استقرار وتوازن وهيبت جهانى اين رژيم ها وسازمان هاى بين المللى را بى اعتبار مى سازند.

اين سازمان ها ورژيم ها، نه قدرت سلطه بر اين جوانان را دارند، نه قدرت تحمّل اينان را ونه قدرت دفع شان را؛ زيرا بيشترين توان اين حكومت ها وهيبت جهانى شان در رويارويى با حكومت ها وسازمان هايى همانند خودشان است وآخرين سلاح آنان قتل، زندان، شكنجه وتبعيد، حال آن كه اين جوانان از هيچ يك از اين امور نمى هراسند.

از اين رو، وصفى كه در روايت درباره اين قشر به كار رفته، بسيار دقيق است:

(لا تزلّهم الرياح العواصف، لا يملّون من الحرب ولا يجبنون وعلى اللّه يتوكّلون والعاقبة للمتّقين).

(آنان را تندبادها نلرزاند، از نبرد دلتنگ وملول نشوند ونهراسند، وبر خدا توكل كنند وعاقبت (نيك) از آن پارسايان است.)

بى گمان آن كه (در دل) هراسى ندارد، از نبرد خسته ودلتنگ نمى شود وتندبادها نيز طبيعتاً او را تكان نخواهند داد، نيرو وامتياز اينان در آن است كه نمى هراسند ومشكل اينان از ديدگاه حكومت ها وقدرت هاى بزرگ در همين نكته نهفته است.

در موسم انتخابات عمومى رياست جمهورى امريكا، در دوره رئيس جمهورى اسبق (كارتر) گفتگويى تلويزيونى در ضمن فعاليت هاى تبليغاتى اى كه كانديداهاى رياست جمهورى امريكا داشتند ميان رئيس جمهور اسبق وكانديداى ديگرى كه در انتخابات از كارتر پيشى گرفت، برگزار شد. در اين برنامه، كانديداى اخير رو به كارتر كرد وگفت:

(در حادثه انفجار مقرّ نيروى دريايى امريكا در بيروت (مارينز)، به هيبت جهانى امريكا خدشه زيادى وارد شد وتو - خطاب به كارتر - به تنهايى بايدمسؤوليت كامل اين خسارت را به عهده بگيرى.)

رئيس جمهور نيز در يك جمله پاسخ او را چنين داد:

(فكر مى كنى من در مقابل انسانى كه به طلب كشته شدن آمده چه مى توانم بكنم؟! نهايت كارى كه مى توانم بكنم اين است كه مردم را باترس وتهديد ازامثال چنين اقدامى بازدارم، امّااگر كسى كه دست به چنين انفجارى زده خود طالب مرگ باشد وبه سوى مرگ آغوش بگشايد، چگونه مى توانم وى را از اين كار بازدارم؟ واگر تو در موقعيت من بودى چه كار مى توانستى بكنى؟!)

اين ها برخى مشخّصه هاى نسل مبارزى است كه در رويارويى با رژيم ها وقدرت هاى بزرگ در عراق، ايران، افغانستان، لبنان، فلسطين، الجزاير، مصر، سودان واخيراً در چچن وبوسنى وهرزگوين پا به عرصه نهادند.

كار اين نسل بسيار عجيب است؛ در عين حالى كه در قبضه قدرت وسلطه وشلاّق جلادان قرار دارد وآنان انواع عذاب ها وشكنجه ها را بدو مى چشانند، بديشان ناسزا مى گويد وفرزندانش در مقابل آنان سر خم نمى كنند ونرمى نمى پذيرند ... ونه فرياد مى كشند. چنان كه يكى از اين فرزندان مبارز آن گاه كه زير شكنجه هاى جلادان، انواع عذاب ها را مى چشيد، به شكنجه گر جلاد چنين گفت:

(حسرت شنيدن يك آخ را هم بر دلت خواهم گذاشت!)

3- بازتاب هاى جهانى

بازتاب هاى جهانى در مقابل اين نسل - چنان كه در روايات بدان تصريح شده است - بازتابى خشمگينانه ومتعرّضانه است؛ زيرا اين نسل، معادلات وموازنه هاى جهانى را با چالش هاى سخت وحقيقى مواجه مى سازد؛ از اين رو عكس العمل هاى جهانى در مقابل او با عصبانيت وغضب دايمى بازشناخته مى شود.

ابان بن تغلب از حضرت امام صادق عليه السلام چنين نقل كرده است:

(اِذا ظَهَرَتْ راية الحقّ لعنها اهل الشرق واهل الغرب، اَتدرى لِمَ ذلك؟ قلت: لا، قال: للّذى يلقى النّاس من اهل بيته قبل ظهوره).(29)

(آن گاه كه پرچم حق آشكار شود، اهل شرق وغرب لعنتش كنند. آيا مى دانى، براى چه؟ گفتم: نه، فرمود: به دليل مشكلات وچالش هايى كه اهل بيت او براى (نظام هاى) شرق وغرب ايجاد خواهند كرد).

اهل بيت وى قبل از ظهور، عادتاً زمينه سازان ظهور هستند كه مشكلاتى را براى اين رژيم ها وسازمان ها فراهم كرده وراحتى وآرامش را از آنان سلب مى كنند. ثقةالاسلام كلينى در كتاب روضه كافى از امام صادق عليه السلام در تفسير سخن خداى تعالى: (بعثنا عليكم عباداً لنا اولى بأسٍ شديدٍ)(30) چنين نقل كرده است:

(قومٌ يبعثهم اللَّهُ قبل خروج القائم فلا يدعون واتِراً لآلِ محمّدٍ اِلاّ قتلوه).(31)

(گروهى هستند كه خداى تعالى قبل از ظهور قائم عليه السلام بر مى انگيزد، آنان هيچ ستم كننده اى به خاندان محمدصلى الله عليه وآله وسلم را رها نمى كنند، جز آن كه او را به قتل مى رسانند.)

بازتاب هاى جهانى كه در اين روايات ذكر شده، تا حدّ زيادى به عكس العمل دنياى امروز در برابر بيدارى اسلاميى كه از آن به (بنيادگرايى اسلامى) تعبير مى كنند وناجوانمردانه ترين صفات را چون خشونت وتروريسم بدان منتسب مى سازند، شباهت دارد.

برنامه زمينه سازى

آماده سازى دنيا براى انقلاب امام عصر عليه السلام وظيفه اى گسترده، بزرگ وپيچيده است كه اين گروه در رويارويى با ستمگران وطاغوت هاى مستكبر وسردمداران كفر بدان اقدام مى كند.

اين ستمگران، روى هم رفته يك جبهه سياسى وسيع را - به رغم تمام تناقضاتى كه در ميانشان حاكم است - تشكيل مى دهند. اين جبهه اهرم هاى قدرت زيادى دراختيار دارد؛ اهرم هايى چون مال، اقتدار سياسى، نظامى وتبليغاتى، ارتباطات (گسترده) وتشكيلات (پيچيده)، واز تمام اين وسايل در كوبيدن بيدارى نوپاى اسلامى ونابودى آن بهره مى برد.

از اين رو گروهى كه عهده دار آماده سازى جهان براى ظهور امام عصرعليه السلام است به ناچار مى بايد در رويارويى با اين نيروها از همان تشكيلاتى كه جبهه استكبار جهانى برخوردار است، برخوردار باشد. بلكه با تربيت ايمانى وجهادى وآگاهى سياسى از دشمن پيشى گيرد.

بنابراين، طرح زمينه سازى براى قيام امام عصرعليه السلام كه گروه زمينه سازان تدارك مى بينند، داراى دو جنبه خواهد بود:

جنبه اول

رشد ايمانى، جهادى وآگاهى سياسى، اين، دقيقاً همان چيزى است كه جبهه مقابل فاقد آن است.

جنبه دوم

(ايجاد) تشكيلات سياسى، نظامى، اقتصادى، ادارى واطلاعاتى كه به ناچار در مانند چنين نبردى بايد موجود باشد.

بى گمان، گروه مؤمنى كه جهان را براى ظهور امام عصرعليه السلام مهيا مى سازد؛ بايد چنين امكاناتى را فراهم كند؛ اگرچه (در اين زمينه) قدرت برابرى با جبهه جهانى دشمن را نداشته باشد.

اين تشكيلات سياسى، نظامى، اقتصادى واطلاعاتى بدون وجود نظام سياسى ودولت در جهان محقق نخواهد شد، واين، همان دولت زمينه سازان است كه روايات زيادى مژده برپايى آن را داده اند وبه ناچار شكل گيرى چنين نيرويى در زمين، ظهور امام عليه السلام را نزديك مى گرداند، وبدون آن، عوامل طبيعى ظهور امام فراهم نمى آيد. كسب چنين نيرويى نيازمند عمل وحركت در متن زندگى است وفقط (مترصّد) بودن وبه (انتظار) نشستن، به معنىِ منفى آن، دردى را درمان نمى كند.

گروه انصار در روايات اسلامى

گروه زمينه سازان قيام امام مهدى عليه السلام، قبل از (گروه انصار) پا به عرصه مى گذارد وافراد گروه انصار از شاگردان نسل پيشين محسوب مى شوند واز آنان به واسطه ويژگى هاى منحصر به فردى كه دارند بازشناخته مى شوند.

در اين جا تنها يك نمونه از روايات وارد شده درباره اين گروه را، كه روايتى است در باب (جوانان طالقان) نقل مى كنيم. اين روايات را فريقين (شيعه وسنّى) با اسناد خود نقل كرده اند.

جوانان طالقان

متقى هندى در (كنزالعمّال) وسيوطى در (الحاوى) درباره انصار امام از (طالقان) چنين نقل كرده اند:

(وَيْحاً للطّالقان، فانَّ لِلَّهَ عزّ وجل بها كنوزاً لَيْسَتْ مِنْ ذهبٍ وفضّةٍ، ولكن بها رجالٌ عرفوا اللَّه حَقَّ معرفته وهم انصار المهدى).(32)

(خوشا به حال طالقان، همانا براى خداى باشكوه وبزرگ در طالقان گنج هايى است كه از طلا ونقره نيست، بلكه در آنجا مردانى هستند كه خدا را چنان كه حقّ معرفت اوست شناخته اند وآنان از ياوران مهدى عليه السلام هستند).

در روايتى ديگر چنين آمده است:

(بخٍّ بخٍّ للطّالقان)

(آفرين، آفرين بر طالقان)

علاّمه مجلسى در اين باره حديث مفصل ترى را نقل كرده است:

(له كنزٌ بالطالقان ما هو بذهب ولا فضّةٍ، وراية لم تنشر مُذطُويت، ورجالٌ كَأَنَّ قلوبهم زبر الحديد لا يشوبها شكٌّ فى ذات اللَّهِ اَشَدُّ مِنَ الْجَمْرِ، لو حَملوا على الجبال لَاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلدةً اِلاَّ خربوها كَأَنَّ على خيولهم الْعُقْبان، يتمسّحون بسرج الامام يطلبون بذلك البركة، ويحفّون به ويقونه بانفسهم فى الحروب، يبيتون قياماً على اطرافهم ويصبحون على خيولهم. رُهبان بالليل، ليوث بالنهار. هم اطوع من الْاَمَةِ لسيّدها، كالمصابيح كَأَنَّ فى قلوبهم القناديل وهم من خشيته مشفقون. يدعون بالشهادة ويتّمنون ان يُقْتلوا فى سبيل اللَّهِ. شعارهم: يا لثارات الحسين. اذا ساروا يسير الرعب امامهم مسيرة شهر يمشون الى المولى ارسالاً، بهم ينصراللَّه امام الحقّ).(33)

(براى او گنجى است در طالقان كه (از جنس) طلا ونقره نيست، وپرچمى است كه از هنگام فرو پيچيده شدن، گشوده نشده است، ومردانى است كه دل هاشان پاره هاى آهن است. در دل اين مردان شك در ذات الهى راه نيافته وسوزنده تر از پاره هاى اخگر است.(34) اگر به كوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نكنند جز آن كه ويرانش سازند، گويى كه بر اسب هاشان عقابانند. براى بركت به زين اسب امام عليه السلام دست كشند وگرداگرد او بگردند ودر نبردها با جان خويش يارى اش كنند.(35) شب را به قيام وعبادت گذرانند وروز را بر اسبان خود، زاهدان شب وشيران روزند. اطاعت پذيرتر از كنيز به سرور خويشند. چونان چراغ هايند؛ انگار در دل هاشان چلچراغى هايى فروزان است واز بيم الهى ترسانند. براى شهادت دعا مى كنند وآرزوى كشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند. شعارشان: "اى خون خواهان حسين!" است. آن گاه كه به راه افتند، ترس ووحشت پيشاپيش ايشان طول يك ماه را بپيمايد. متوجه مولا شوند وبه حركت درآيند. خداى تعالى بديشان امام حق را يارى رساند).

ياران امام، جوانانند

در روايات به اين مسأله اشاره شده كه ياران امام عصرعليه السلام را جوانان تشكيل مى دهند وميانسال وكهنسال در ميانشان - جز به ندرت - پيدا نمى شود.

حضرت اميرمؤمنان عليه السلام فرموده است:

(اصحاب المهدى شباب لا كهول فيهم، اِلاّ كمثل كُحل العين والملح فى الزاد واقلّ الزاد الملح).(36)

(ياران مهدى عليه السلام جوانند وميانسال در ميانشان نيست مگر به مثل سرمه چشم ونمك در غذا ونمك (هميشه) كم تر از غذاست (كنايه از آن كه پيران بسيار كم هستند)).

تعداد فرماندهان ياران امام

حضرت امام باقر عليه السلام در روايتى مفصل در اين باره چنين فرموده است:

(فيجمع اللّه عليه اصحابه (وهُمْ) ثلاثمئة وثلاثة عشر رجلاً، ويجمعهم اللَّهُ عَلى غير ميعادٍ ... فيبايعونه بين الرّكن والمقام ومعه عهدٌ من رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم قد توارثته الابناء عن الآباء ...).(37)

(وخداوند بى هيچ ميعادى يارانش را براى وى گرد مى آورد در حالى كه سيصد وسيزده نفرند ... وحدّ فاصل رُكن ومقام (ابراهيم) با امام عليه السلام بيعت مى كنند وبا آن حضرت عهدى است از رسول خدا كه پشت در پشت از پدرانش به ارث برده است).

در برخى روايات اين تعدادى كه با امام عصرعليه السلام بيعت مى كنند - در حدّ فاصل ركن ومقام - تعداد فرماندهان لشكر امام عليه السلام معرفى شده اند.

نشانه ها وانديشه ها

پيش از آغاز بحث (نشانه ها وانديشه ها) ناچاريم به نكته اى اشاره كنيم، وآن اين كه زبان رايج در زمان صدور اين روايات، زبانى رمزى ونمادين بوده است؛ از اين رو (سيوف) را به سلاح؛ (خيول) را به ماشين ها، نفربرها، تانك ها ووسايل نقليه زرهى ورزمى بايد معنا كرد. چنان كه وصف (رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار) نيز تعبيرى نمادين ومجازى است كه از آن عبادت وتهجّد در شب، وشجاعت وجرأت وجسارت در روز مقصود است.

زبان رمزى براى كسى كه آشنا به شيوه هاى تعبير در منابع وروايات اسلامى باشد، زبانى شناخته شده است. پس از اين مقدمه، بحث از (نشانه ها وانديشه ها) را در اين روايات آغاز مى كنيم:

1- گنج هايى كه از جنس طلا ونقره نيست

ياران امام، گنجينه هايند. گنجينه، ثروتى است كه مردم از محلّ اختفاى آن بى خبرند. ممكن است گنجى در خانه انسان، زير گام هاى او، يا در زمين مجاور منزلش، يا در شهر وى باشد، امّا او از آن بى خبر باشد. انصار امام نيز گنج هاى پنهانند. ممكن است يكى از آنان در خانه فردى از ما يا در همسايگى يا در شهر ما باشد، امّا ما وى را نشناسيم وحقيرش بشمريم ودر چشم مردم كه ديده بصيرتشان از نفوذ در اعماق وكشف گنج ها ناتوان است، كوچك آيند.

بى گمان اين بصيرت، يقين، توجّه به خدا، شجاعت وبى باكى وذوب شدن در ذات خداى تعالى كه انصار امام عليه السلام بدان ها توصيف شده اند، به يكباره شكل نمى گيرد، بلكه در جان اين جوانان وجود داشته است، جز آن كه از ديدگان مردم پنهان مانده است؛ چنان كه گنجينه ها از چشم ها پنهان مى مانند.

2- قدرت وآگاهى

خداى بلندمرتبه در وصف بندگان شايسته خود (ابراهيم)، (اسحاق) و(يعقوب) عليهم السلام مى فرمايد:

(واذكر عبادنا ابراهيم واسحاق ويعقوب اولى الايدى والابصار انّا اخلصناهم بخالصةٍ ذكرى الدّار وانّهم عندنا لمن المصطفين الاخيار).(38)

(وبندگان ما ابراهيم واسحاق ويعقوب را كه نيرومند وديده ور بودند به ياد آور. ما آنان را با موهبت ويژه اى - كه يادآورى آن سراى بود - خالص گردانيديم. وآنان در پيشگاه ما به جِدّ از برگزيدگان نيكانند).

اين، از شگفت آورترين توصيف هاست.

بصيرت، نيازمند قدرت است وبدون قدرت، از دست مى رود وبه خاموشى مى گرايد. بصيرت را جز مؤمن نيرومند بر نمى تابد، وهنگامى كه قوايش تحليل رود فاقد بصيرت شود. بنابراين، قدرت نياز به بصيرت دارد؛ زيرا قدرت بى بصيرت به لجاجت ودشمنى واستكبار بدل مى شود.

خداى تعالى ابراهيم واسحاق ويعقوب را چنين توصيف فرموده است كه آنان صاحبان (قدرت / الايدى) و(بصيرت / الابصار) هستند. چنان كه در برخى روايات نيز، ياران امام عصرعليه السلام به صاحبان (قدرت) و(بصيرت) توصيف شده اند.

3- هشيارى وبصيرت

تعبير روايت از حالت آگاهى وبصيرت ياران امام عصرعليه السلام تعبير عجيبى است:

(كالمصابيح كَأَنَّ قلوبهم القناديل)

(آنان چونان چراغ هايند؛ انگار كه در دل هاشان قنديل هايى روشن است).

آيا امكان پذير است كه ظلمت، قنديل را بشكند؟ هر چند كه ظلمت قنديل را احاطه مى كند، ليكن قدرت درهم شكستن آن را نخواهد داشت.

ياران امام، اگرچه تيرگى شك وترديدها متراكم گردد وفتنه ها پى در پى درآيند، در روح وجان وهشيارى آنان نفوذ نتوانند كرد. از اين رو آنان هنگام كه رهسپار شوند، دچار شك نگردند وترديد نكنند وبه قهقرا نروند وبه پشت سر ننگرند. تعبير روايت در اين زمينه چنين است:

(لا يشوبه شكٌّ فى ذات اللّه)

(دل هايى كه به شك در ذات خدا آلوده نشوند).

از اين تعبير فهميده مى شود كه منظور امرى غيرشك است؛ مخلوطى از شك ويقين يا لحظاتى است از شك كه حالت يقين را مى شكافد وبه نحوى به درون يقين نفوذ مى كند. ولى طولى نمى كشد كه در مقابل يقين شكست مى خورد وجا خالى مى كند. چنين چيزى براى بسيارى از مؤمنان اتفاق مى افتد. غير از آن كه يقين ياران امام را شكّى بر نمى آشوبد. يقين آنان ناب وخالص وبه دور از شايبه شك وترديد است.

4- عزم نافذ

اين بصيرت، چنان عزم نافذى به آنان مى بخشد كه هيچ ترديد ودودلى در آن نيست. تعبير از اين عزم به (الجمر = اخگر، پاره آتش)، تعبيرى باشكوه وحكايتگر است. (اخگر) مادام كه ملتهب وفروزان است نفوذ مى كند ومى درد وتعبير به (اشدّ من الجمر = نافذتر از پاره آتش)، دلپسندترين تعبيرى است كه در باب نفوذ عزم مى شناسيم. ما نمى دانيم كه خداى تعالى در روح وجان جوانان طالقان چه گنجينه هايى از هشيارى، يقين، عزم ونيرو قرار داده است. تعابير وارد در اين روايت، تعابير غيرمأنوسى است. انگار كه سخن از آنان، سخن از روى وَجْد وشيفتگى است:

(زُبر الحديد كالمصابيح، كأنَّ فى قلوبهم القناديل، اشدُّ من الْجَمْر، رُهبانٌ بالليل، ليوثٌ بالنهار).

(پاره هاى آهنند، چون چراغند، انگار در دل هاشان قنديل هايى روشن است، نافذتر از پاره آتش، زاهدان شب وشيران روز).

گويى كه روايت از تمام توانايى هاى لغت سود جسته تا امكان تعبير از آگاهى، بصيرت، نيرومندى وعزم نافذ اين جوانان را به دست آورد.

5- نيرومندى

روايت، جوانان طالقان را به (صاحبان) قدرت شگرف كه تاكنون هيچ جوانى را بدان نيرومندى مشاهده نكرده ايم، توصيف كرده است. در اين عبارت تأمل كنيد: (كأنّ قلوبهم زُبر الحديد = گويى كه دل هاشان پاره هاى آهن است).

آيا تاكنون كسى را ديده ايد كه بتواند تكه هاى آهن را در كف دست ذوب كند، يا بشكند يا نرم سازد؟

(لَوْ حملوا على الجبال لاَزالوها، لا يقصدون براياتهم بلدة اِلاّ خرّبوها كأَنَّ على خيولهم اَلْعُقبانُ)

(اگر به كوه ها حمله ور شوند، آن ها را متلاشى سازند، با پرچم هاشان آهنگ هيچ ديارى را نكنند جز آن كه ويرانش سازند، گويى كه عقابانند بر اسب ها).

اين تعابير عجيب از قدرت سهمگينى حكايت مى كند. اين قدرت، از نوع قدرتى كه طاغوت ها از آن بهره مندند نيست، بلكه فقط برخاسته از نيروى عزم واراده ويقين است.

6- مرگ جويى وشهادت طلبى

(يدعون بالشهادة ويتمنّون اَنْ يُقتلوا فى سبيل الله)

(براى شهادت دعا مى كنند وآرزوى كشته شدن در راه خدا را در سر مى پرورانند).

مرگى كه پيرمردان نود ساله وصد ساله را دچار وحشت مى سازد، در حالى كه تمام لذت هاى زندگى وميل بدان ها را از كف داده اند ... آرى، همان مرگى كه پيران را به وحشت مى نشاند، اين جوانان كه در عنفوان جوانى به سر مى برند، بدان عشق مى ورزند. عشق به شهادت از دو چيز سرچشمه مى گيرد ودو نتيجه را در زندگى مردم به جاى مى گذارد.

امّا آن دو چيز كه منشأ عشق به شهادت در وجود انسان است، رويگردانى از دنيا وتوجّه به خداى تعالى است. اگر انسان با دوستى دنيا در دلش مقابله كند وخود را از بند آن رها سازد وفريبش را نخورد، بى گمان گام نخست را در اين راه - كه دشوارترين گام است - برداشته، وگام ديگر آن است كه دل به محبّت خدا دهد وشيفته ياد وعشق او باشد وصاحب چنين دلى با تمام وجود به سوى خدا بازگردد.

نزد اين گروه، امور دنيوى را اهميّتى نيست. با ديگران در بازارها واجتماعات حاضر مى شوند، جز آن كه به دل، از اين امور غايبند ودرباره اينان تركيبِ (حاضرِ غايب)(39) كاملاً مصداق پيدا مى كند.

اين جنگجويان جسور عاشق مرگى هستند كه مردم از آن مى هراسند. شهادت را طلب مى كنند ودر آن لقاى الهى را مى جويند. اشتياق شان به شهادت، به سان اشتياق مردم به لذت هاى دنيا بلكه برتر از آن است.

كم هستند كسانى كه آنان را درك كنند. انسان هاى غربى راهى براى درك آنان ندارند. غربيان گاه آنان را به (خودكشى كنندگان)(40) توصيف مى كنند، حال آن كه (خودكشى كننده) كسى است كه از دنيا خسته مى شود ودر زندگى به بن بست مى رسد. ولى اين جوانان درهاى دنيا را به روى خود گشوده مى يابند. دنيا به رويشان لبخند مى زند وبا تمام طراوت وزيب وزيورهايش به سرشان سايه مى افكند. بنابراين، آنان از دنيا خسته نشده اند ودر آن به بن بست نرسيده اند، بلكه از آن رويگردان شده اند؛ زيرا مشتاق لقاى الهى اند.

غربيان، اين جوانان را به (تروريسم) متهم مى كنند، حال آن كه اين ها تروريست نيستند، واگر مى گفتند كه اينان از ترور نمى هراسند، سخنى نزديك تر به واقعيت بود.

رويگردانى از دنيا وعشق به لقاى الهى، سرمنشأ عشق به شهادت وكشته شدن در راه خداست. امّا آنچه كه از عشق به شهادت حاصل مى شود، عزم ونيرومندى است، جنگجوى بى باكى كه توان آن را داشته باشد كه خود را از (بند) دنيا آزاد كند، چنان عزم واراده ونيرويى در خود مى يابد كه ديگران از آن بى نصيبند.

اين عزم (قاطع) وتوان (بالا) هيچ ارتباطى به اسباب قدرت مادّى كه در جبهه مخالف موجود است، ندارد؛ هر چند كه ما ضرورت وجود اين اسباب وقدرت هاى مادّى واهميّت آن ها را در ظهور امام عليه السلام ونزديك تر شدن فرج آن حضرت انكار نمى كنيم.

7- تعادل شخصيّت

از بارزترين نشانه هاى اين گروه، تعادل در شخصيت، تعادل بين دنيا وآخرت وتعادل بين قدرت وبصيرت است وهمين راز نيرومندى ونفوذ آنان مى باشد.

خداى تعالى اين موازنه وتعادل را دوست دارد وافراط وتفريط وگرايش به چپ وراست را ناپسند مى دارد. خداى بزرگ فرموده است:

(وَابْتَغِ فيما ءاتَيكَ اللَّهُ الدّار الآخرة ولا تَنْسَ نصيبكَ مِنَ الدّنيا).(41)

(وبا آنچه خدايت داده سراى آخرت را بجوى وسهم خود را از دنيا فراموش مكن).

خداى تعالى در مقام آموزش دعا به ما فرموده است:

(ربّنا آتنا فى الدنيا حسنةً وفِى الآخرة حسنةً).(42)

(پروردگارا! در اين دنيا به ما نيكى ودر آخرت نيز نيكى عطا كن.)

خداى تعالى فرمايد:

(وَلا تجعل يدَكَ مغلولة الى عنقك ولا تبسطها كُلَّ البسطِ فتقعد ملوماً محسوراً).(43)

(دستت را به گردنت زنجير مكن (بخيل مباش) وبسيار (هم) گشاده دستى منما كه ملامت شده وحسرت زده بر جاى مانى.)

تعادل بين خشوع وعبوديت براى خدا وفروتنى در مقابل مؤمنان وشدّت وقاطعيت در مقابل كافران نيز از همين موازنه محسوب مى شود.

(اَذِّلةٍ على المومنين اعزّةٍ على الكافرين).(44)

(با مؤمنان، فروتن وبر كافران سرفرازند).

تعادل بين توكّل بر خدا وتلاش وكار وبرنامه ريزى نيز داخل در همين موازنه است. حضرت اميرمؤمنان على عليه السلام براى (همّام) جوانب اين موازنه وتعادل در شخصيّت (متّقين) را چنين توصيف كرده است:

(فمن علامة احدهم انّك ترى له قوّة فى دينٍ وحزماً فى لينٍ وايماناً فى يقين وحرصاً فى علمٍ وعلماً فى حلمٍ وقصداً فى غنى وخشوعاً فى عبادةٍ وتجمّلاً فى فاقة وصبراً فى شدّة وطلباً فى حلالٍ ونشاطاً فى هُدىً وتَحَرُجّاً عن طمعٍ يعمل الاعمال الصالحة وهو على وجلٍ، يُمْسى وَهمُّهُ الشكر ويُصبحُ وهَمُّهُ الذكر يَبيت حذراً ويُصبح فرحاً، ... يمزج الحلم بالعلم والقول بالعمل ... فى الزلازل وقور وفى المكاره صبورٌ وفى الرَّخاءِ شكورٌ ... نفسه منه فى عَناءٍ والنّاس منه فى راحةٍ).(45)

(از نشانه هاى هر يك از آنان اين است كه در كار دين نيرومندش بينى وپايدار، نرمخوى هشيار ودر ايمان استوار، ودر طلب دانش حريص وبا داشتن علم بردبار ودر توانگرى ميانه رو ودر عبادت فروتن، وبه درويشى نكوحالى نمودن، ودر سختى شكيبايى كردن وجستجوى آنچه رواست وشادمانى در رفتن راه راست ودورى گزيدن از طمع. كارهاى نيك مى كند ودر هراس است. روز را به شب مى رساند ودر بند سپاس است. بامداد مى كند ذكرگويان، شب ر ابه سر مى برد ترسان، وروز مى كند شادان ... بردبارى را با دانش در مى آميزد وگفتار را با كردار ... به هنگام دشوارى ها بردبار است ودر ناخوشايندها پايدار ودر خوشى ها سپاسگزار ... نفسِ او از او در زحمت است ومردم از وى در راحت.)

اين موازنه از ويژگى هاى بارز درشخصيت ياران امام عصرعليه السلام است.

8- زاهدان شب، شيران روز

روايت، با جمله (رهبانٌ بالليل، ليوث بالنهار) به چنين موازنه اى اشاره كرده است. در ساختار شخصيت انسان، شب وروز، نقش هاى مختلفى را ايفا مى كنند. گردش شب وروز، يك گردش تكاملى است. آن ها هر كدام ديگرى را كامل مى كند وبه ناچار با مشاركت يكديگر در بناى شخصيت انسان مؤمن دعوتگر ومجاهد نقش دارند.

اگر تهجّد وعبادت در شب نباشد، انسان در رويارويى با گردنه هاى دشوار، استوارى لازم را نمى يابد واز ادامه حركت در راه پرخارى كه در طىّ روز بايد بپيمايد، باز مى ماند. همچنين اگر حركت در (روز) نباشد، (شب) يار وهمراه خود را از عمل به وظيفه دعوتگرى به سوى خدا در اجتماع باز مى دارد وانسان دومين نقش خود را در زندگى دنيا - پس از عبادت خدا - كه دعوت به سوى عبوديت اوست، از كف مى دهد.

قرآن كريم بر تأثير شب در ايجاد آمادگى در انسان ها به منظور دعوت به سوى خدا وكوشش در اين راه تأكيد ورزيده است. در آغازين روزهاى رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم سوره مبارك مزمّل بر آن حضرت نازل شد. در اين سوره شريف خداى تعالى از پيامبرش خواسته است تا شبانگاهان، خود را براى تحمّل (قول ثقيل)(46) در روز، آماده سازد.

خداى تعالى در اين سوره خطاب به پيامبرش فرموده است:

(يا ايّها المزمّل قُم اللّيل اِلاَّ قليلاً نصفه او انقص منه قليلاً اَوْزِدْ عليه وَرتّل القرآنَ ترتيلاً اِنَّا سَنُلْقى عَلَيْكَ قَولاً ثقيلاً اِنَّ ناشئَة اللّيل هِىَ اشَدُّ وَطْأً واَقْوَمُ قيلاً اِنَّ لَكَ فى النهار سَبْحاً طويلاً).(47)

(اى جامه به خود پيچيده! شب را برخيز، مگر اندكى. نيمى اش را يا كمى از نيم بكاه يا بر آن بيفزاى وقرآن را آرام وبر درنگ بخوان. ما بر تو سخنى گران القا مى كنيم. كه خيزش شب، به اثر سخت تر است وبه گفتار استوارتر كه تو را در روز، آمد وشدى دراز است).

تعبير از شب به (ناشئه) دقيق وگويا است، شب، انسان را مى سازد واو را آماده انجام كارهاى بزرگ مى نمايد وشخصيت وى را صيقل مى دهد. واژه (قيلاً) يعنى سخن وياد خدا (ان ناشئة الليل هى اشد وطئاً واقوم قيلاً).

در خطبه (متّقين) حضرت امام اميرمؤمنان على عليه السلام براى (همّام) قدس سره دو بخش از زندگى پرهيزگاران را كه عبارت از شب وروز باشد، چنين توصيف كرده است. بنگريد:

(اَمّا اللّيلُ فصافّونَ اَقدامهم تالينَ لِاَجزاء القرآنِ يُرَتّلونه ترتيلاً. يُحزِّنونَ بِهِ اَنْفُسَهُمْ ويَسْتَيثرون به دَواءَ دائِهم. فَاِذا مَرُّوا بآيةٍ فيها تشويقٌ رَكَنُوا اليها طمعاً وتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ اِلَيْها شوقاً وَظَنُّوا اَنَّها نَصْبُ اَعْيُنِهِمْ، واِذا مَرُّوا بِآيةٍ فيها تخويفٌ اَصْغَوْا اِلَيْها مَسامِعَ قُلُوبِهِمْ وَظَنُّوا اَنَّ زَفيرَ جهنَّمَ وَشَهيقَها فى اُصُولِ آذانِهِمْ، فَهُمْ حانونَ عَلى اَوْساطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِباهِهِمْ واَكُفِّهِمْ ورُكَبِهِمْ واَطْرافِ اَقْدامِهِمْ، يَطَّلِبُونَ اِلَى اللَّهِ تَعالى فى فَكاكِ رِقابِهِمْ. واَمَّا النَّهارُ فَحُلَماءُ عُلَماءُ، اَبْرارٌ اَتْقِياءٌ، قَدْ بَراهُمُ الْخَوْفُ بَرْىَ الْقِداحِ، يَنْظُرُ اِلَيْهِمْ النَّاظِرُ فَيَحْسَبَهُمْ مَرْضى وَما بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَيَقُولُ: قَدْ خُولِطُوا وَلَقَدْ خالَطَهُمْ اَمْرٌ عَظيمٌ).(48)

(چون شب شود برپا ايستاده آيات قرآن را با تأمّل وانديشه مى خوانند وبا خواندن وتدبّر در آن خود را اندوهگين مى سازند وبه وسيله آن به درمان درد خويش كوشش دارند. پس هرگاه به آيه اى برخورند كه به شوق آورده واميدوارى در آن است، به آن طمع نمايند وبا شوق به آن نظر مى كنند، آن سان كه گويى پاداشى كه آيه از آن خبر مى دهد در برابر چشم ايشان است وآن را مى بينند. هرگاه به آيه اى برخورند كه در آن بيم دادنى است، گوش دل هاى خويش بدان نهند چنان كه گويا شيون (اهل) دوزخ در بيخ گوش هاى ايشان است. (در پيشگاه الهى براى ركوع) قد خود را خم مى كنند و(براى سجود) پيشانى ها وكف ها وزانوها واطراف قدم هاشان را بر روى زمين مى گسترانند. از خداى تعالى آزادى خويش را (از عذاب رستخيز) درخواست مى كنند. امّا در روز، دانشمندانند خويشتن دار، نيكوكارانند پرهيزگار. ترس (از خدا) آنان را چون تير پيراسته لاغر كرده است ونزار. چون كسى بدان ها نگرد پندارد بيمارند، امّا آن ها را بيمارى نيست، وگويد خردهاشان آشفته است، (امّا) موجب آشفتگى ايشان كارى است بزرگ.)

(آرى) شب وروز دو نيمه زندگى انسانند كه يكديگر را تكميل مى كنند. شب را دولتى ودولتمردانى است وروز را دولتى ودولتمردانى. دولتمردان روز بدون قيام شب به نتيجه نمى رسند ودولتمردان شب بدون تلاشِ روز، در دعوت مردم به بندگى خدا وحاكميت دين حق موفّق نخواهند بود.

ياران امام عصرعليه السلام هم مردان شبند وهم مردان روز وخداوند بديشان دولت شب وروز هر دو را عنايت فرموده است:

(سمة العبيد من الخشوع عليهم * * * لِلّه اِنْ ضمتهم الاسحارُ

فاذا ترجلّت الضحى شهدت لهم * * * بيض القواضب انهم احرارُ)

* * *

(نشان بندگى بندگان از خشوع آنان هويداست * * * خدا را اگر سپيده دمان بديشان ضميمه شود

وهنگام كه بامداد برآيد، گواهى دهد * * * برق تيغ ها كه آنان آزاد مردانند)

اگر آنان مردان دولت شب نبودند به تنهايى قدرت رويارويى با گردنكشان زمين را نداشتند، واگر مردان روز نبودند، قادر به تطهير زمين از آلودگى شرك وبرپايى توحيد وعدل نبودند. همچنين اگر آنان از مردان روز نبودند در زندگى مردم به توحيد وعدل حكم نمى كردند. ونيز اگر از مردان شب نبودند، دچار غرور شده واز صراط مستقيم منحرف مى شدند.

دو مرحله يا دو نسل؟

ما در مقابل دو نسل قرار داريم. نخست، نسلى كه شاهد سقوط وفروپاشى تجربه سوسياليسم ماركسيستى وتجربه دموكراسى سرمايه دارى (غربى) است وزمين را مهيّاى ظهور امام عصر عليه السلام خواهد ساخت. اينان همان نسل (موطّئان / زمينه سازانند). دوم، نسلى كه به يارى امام عليه السلام بر مى خيزد وپيش روى او نبرد مى كند. اينان همان نسل (انصار) اند.

آيا اينان تنها دو نسل محسوب مى شوند يا آن كه دو نسل ودو مرحله از تاريخ هستند؟ ما (به درستى) نمى دانيم. ليكن بعيد است كه چنين اقدام بزرگى تنها در يك نسل سامان پذيرد.

بايسته هاى مرحله انتظار ومسؤوليت هاى آن

ما هم اكنون در دوران انتظار به سر مى بريم كه درازدامن ترين مرحله در تاريخ اسلام است. به راستى مهم ترين بايسته ها ومسؤوليت هاى اين مرحله چيست؟

آنچه در پى مى آيد خلاصه اى از اين بايسته ها ومسؤوليت هاست:

1- آگاهى

آگاهى بر گونه هايى است:

الف) بينش توحيدى، واين كه تمام هستى از خدا وهمه چيز در كف قدرت اوست. خدا بر هر كارى توانا وهمه چيز در آسمان وزمين، تحت فرمان اوست واز خود هيچ اختيارى ندارد.

ب) آگاهى به وعده الهى در شرايط سخت سياسى، در مرحله ضعف وناكامى ودر شرايط سقوط. يكى از دشوارترين كارها در مانند چنين جوهايى آن است كه انسان به درك اين سخنان خداى تعالى نايل آيد:

(وَلا تَهِنوا وَلا تحزنوا واَنْتُمُ الاعلون ان كنتم مؤمنين).(49)

(سست مشويد واندوه مخوريد، شما برتريد اگر مؤمن باشيد).

(وَنُريدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استضعفوا فِى الارضِ ونجعلهم ائمّةً ونجعلهم الوارثين ونمكّن لهم فى الارض).(50)

(ما مى خواهيم، بر آنان كه در زمين خوارشان شمرده اند منّت نهيم وآنان را پيشوايان (مردم) گردانيم وايشان را وارث زمين كنيم ودر زمين قدرتشان دهيم).

(ولقد كتبنا فى الزبور مِنْ بَعْدِ الذّكر اَنَّ الارضَ يَرثها عبادِىَ الصّالِحُونَ).(51)

(همانا در زبور، پس از آن يادكرد، نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد).

(كَتَبَ اللَّهُ لَاَغْلِبَنَّ اَنَا ورُسُلى).(52)

(خداوند مقرّر كرده است كه حتماً من وفرستادگانم هر آينه پيروز خواهيم شد).

(وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ).(53)

(هر آينه خدا هر كه را يارى اش كند، يارى مى كند).

ج) آگاهى به نقش انسان مسلمان در كره زمين، كه عبارت است از سرپرستى، گواهى دادن ورهبرى بشريّت (به سوى خير وفلاح). خداى تعالى فرمايد:

(وَكذلِكَ جعلناكم اُمَّةً وَسطاً لِتكونوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ ويكون الرَّسُولُ عليكم شهيداً).(54)

(اين چنين شما را مردمى ميانه ساخته ايم تا خود بر مردمان گواه باشيد وپيامبر بر شما).

د) آگاهى به نقش دين اسلام در زندگى بشرى در از ميان برداشتن فتنه واميال نفسانى از مسير دعوت حقّ. خداى تعالى فرمايد:

(وقاتلوهم حَتّى لا تكونَ فِتْنَةٌ ويكونَ الدّينُ لِلَّه).(55)

(با آنان بجنگيد تا آشوبى نباشد ودين از آنِ خداى شود).

ه) آگاهى به سنّت هاى (رايج) الهى در تاريخ واجتماع وضرورت آمادگى، زمينه سازى، حركت وفعاليّت در ضمن اين سنن ومحال بودن گذر از آن ها. از اين رو خداى تعالى فرمان داده است تا مسلمانان در خود آمادگى هاى لازم براى ورود در اين مبارزه قاطع وسرنوشت ساز را ايجاد كنند:

(وَاَعِدُّوا لَهُمْ مَا استطعتم مِنْ قُوّةٍ).(56)

(تا مى توانيد در مقابل دشمنان نيرو مهيّا كنيد).

2- اميدوارى

در صورتى كه اميد انسان به برآورده شدن وعده هاى خداوند به بندگانش وبه حول وقوّه واقتدارش باشد، بى گمان اين اميدوارى پايان ناپذير خواهد بود وصاحبش ناكام نخواهد شد، وبه همين دليل است كه انسان مسلمان رشته اش را به رشته الهى ونيرويش را به نيروى الهى استحكام مى بخشد. وهر كه رشته اش را به رشته الهى پيوند زند وقوى گرداند، اميد ونيرو واقتدارش پايان ناپذير خواهد بود.

3- مقاومت

مقاومت نتيجه اميدوارى است. غريقى كه گروه نجات را از دور مى نگرد كه به سوى او در حركت است، بر امواج آب غلبه خواهد كرد وبراى چنين غلبه اى در عضلاتش نيرويى فوق العاده خواهد يافت.

4- حركت

حركت، همان امر به معروف ونهى از منكر، دعوت به سوى خدا، آماده سازى زمين براى ظهور امام عصرعليه السلام وبرپايى دولت جهانى او وايجاد آمادگى هاى لازم بينشى، ايمانى وتشكيلاتى وقدرتى در نسل مؤمنى است كه به يارى امام وزمينه سازى ظهورش قيام مى كند.

5- دعا براى ظهور امام عليه السلام

شكّى نيست كه دعا به همراه حركت وفعاليّت ودر كنار امر به معروف ونهى از منكر از عوامل تقريب ظهور امام زمان عليه السلام است. دعاهاى زيادى در باب ظهور امام عليه السلام وثواب انتظار رسيده است. يكى از دعاهايى كه مؤمنان، آن را مى خوانند وتكرار مى كنند دعاى زير است:

(اللّهم كن لوليّك الحجة ابن الحسن، صلواتك عليه وعلى آبائه، فى هذه الساعة وفى كُلّ ساعة، وليّاً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتى تسكنه ارضك طوعاً وتمتّعه فيها طويلاً).

شكوه ودعا

در دعاى (افتتاح) كه از حضرت حجت عليه السلام نقل است، اين شكايت تلخ واين دعاى دلپذير را مى خوانى:

(اللّهُمَّ اِنّا نرغب اليك فى دولةٍ كريمةٍ تُعِزُّ بها الاسلام واهله وتذلُّ بها النّفاق واهله وتجعلنا فيها مِنَ الدّعاةِ الى طاعتك والقادة الى سبيلك وترزُقُنا بها كرامة الدّنيا والآخرة ... اللّهُمَّ اِنّا نَشْكُو اليك فَقْدَ نَبيّنا - صلواتك عليه وآله - وغَيْبَةَ وَليّنا وكثرة عَدُّوِنَّا وَقِلَّةَ عَدَدِنا وَشِدَّةَ الْفِتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزمان علينا).

(خدايا! ما از تو اميد داريم آن حكومت كريمى كه به سبب آن اسلام ومسلمين را عزت بخشى ونفاق واهل آن را ذليل گردانى، برقرار سازى وما را در آن، از دعوت كنندگان به طاعت خويش واز رهبران راه هدايتت قرار دهى وكرامت دنيا وآخرت را به ما روزى فرمايى ... خدايا! از نبودِ پيامبر ما - كه درود تو بر او وخاندانش باد - ، غيبت ولى ما وفزونى دشمن ما وكمى عدد ما، زيادى فتنه هايى كه بر ما فرود مى آيد وناسازگارى زمانه به تو شكوه مى كنيم).

انتظار مطلوب

بنابراين، انتظار بر دو گونه است: انتظار آگاهانه ومطلوب، وانتظار نامطلوب. دوّمى، همان مترصد بودن علامت هاى ظهور مانند صداى آسمانى (صيحه)، فرو رفتن در زمين (خَسْف)، ظهور سفيانى ودجّال است. ما اين علايم را نفى نمى كنيم، در اين باره روايات زيادى در مجموعه روايات (مَلاحِم) آمده است. هر چند اين روايات تاكنون مورد پژوهش سندى به صورت دقيق علمى قرار نگرفته، امّا از قبل بر درستى برخى از آن ها تأكيد مى كنيم. ليكن در اين جا بر شيوه (مترصد بودن) در معنى انتظار، انتقاد داريم. به نظر ما اين شيوه امّت را از عمل به وظايفى كه در دوره انتظار بر دوش اوست منحرف مى سازد واز شيوه انتظار صحيح باز مى دارد.

اما اوّلى، همان (انتظار مطلوب) است. در چنين انتظارى هم فعاليت وحركت وامر به معروف ونهى از منكر وجود دارد وهم دعوت به سوى خدا وجهاد، واين، از نشانه هاى بزرگ ظهور امام عصرعليه السلام است؛ زيرا ظهور امام عليه السلام با زنجيره اى از سنّت هاى الهى در جامعه وتاريخ ارتباط دارد، واين سنّت ها متحقق نمى شود مگر به فعاليت وحركت.

علامت هاى ظهور در روايات اجمالاً صحيح هستند امّا به نظر ما محدود به زمان خاصى نيستند ودر روايات نيز صراحتاً وارد شده كه وقّاتون(57) را تكذيب كنيد.

عبد الرحمن بن كثير مى گويد: ما نزد حضرت ابى عبدالله امام صادق عليه السلام بوديم كه مهزم وارد شد وبه امام عرض كرد: قربانت شوم، درباره اين حادثه اى كه ما انتظار آن را مى كشيم (ظهور امام عصرعليه السلام) بفرماييد كى اتفاق مى افتد؟ امام عليه السلام فرمود:

(يا مَهْزَم! كذب الوقّاتون وهلك المستعجلون).(58)

(اى مهزم! آنان كه براى اين امر وقت مشخص مى كنند، دروغ مى گويند وآنان كه تحقق آن را پيش از موعدش مى جويند هلاك مى شوند).

فُضيل بن يسار از امام باقرعليه السلام سؤال كرد: آيا براى اين امر (ظهور حضرت) زمان خاصّى است؟ فرمود:

(كذب الوقّاتون).(59)

(دروغ گفته اند آنان كه زمان خاصى را مقرر كرده اند).

بنابراين، غرض از ايراد علامت ها مشخص كردن دقيق زمان ظهور امام عصرعليه السلام نيست. درست آن است كه بگوييم اين ها به اعمال ما ارتباط دارد. بله (خسف) و(صيحه) (مثلاً) از علامت هاى ظهورند، ليكن عمل ماست كه تحقق اين امور را نزديك يا دور مى سازد.

اين تصحيح وتوجيه در تفسير مفهوم ظهور ضرورى است واين همان است كه ما از آن به (انتظار مقبول وموجّه) ياد مى كنيم.

تصحيح مفهوم انتظار

ما امروزه در عصرى زندگى مى كنيم كه در آن سخنان زيادى در مورد ظهور امام عصرعليه السلام ردّ وبدل مى شود. من در عصرهاى تاريخى دور ونزديك خودمان دوره اى را سراغ ندارم كه مردم به قوّت امروز در آن دوره از ظهور امام عليه السلام ودولت او سخن گفته وتوجه نشان داده باشند. بنابراين، (انتظار) از مشخّصه هاى بارز عصر ماست. اما متأسفانه اصلاح وارشادى در سطح عموم درباره مسأله انتظار صورت نگرفته است. جوانان ما مسأله ظهور امام عصرعليه السلام وعلايم ظهور او را در لابه لاى كتاب ها مى جويند. به نظر من چنين رويكردى صحيح نيست. بلكه درست آن است كه ظهور امام وانقلاب جهانيى كه وى رهبرى آن را بر عهده دارد در متن زندگى سياسى واجتماعى خودمان جستجو كنيم.

علامت هاى ظهور امام عليه السلام را كتاب ها به ميزانى كه ما در متن زندگى سياسى وفرهنگى معاصر، در آگاهى، مقاومت، وحدت كلمه، انسجام سياسى، فداكارى، توانايى هاى انقلابى وسياسى وتبليغاتى مان مى يابيم، نمى كاوند.

شيوه جوانان ما در پژوهش از نشانه هاى ظهور امام عليه السلام از لابه لاى كُتب شيوه اى كاملاً منفى است. ما بايد مفهوم انتظار را تصحيح كنيم وحالت انتظار را به سمت مثبت جهت دهى نماييم. فرق دو مفهوم اين است كه مفهوم نخست، نقش انسان را در مسأله انتظار، منفى جلوه گر مى سازد، امّا مفهوم دوم، اين نقش را در روند ظهور امام عليه السلام مثبت وفعّال ومرتبط با زندگى ووضعيت سياسى وانقلابى ودرد ورنج ما قرار مى دهد.

از معمّر بن خلاّد از حضرت ابى الحسن عليه السلام در تفسير سخن خداى تعالى:

(الم، اَحسب النّاس ان يتركوا ان يقولوا آمّنا وهُم لا يفتنون).(60)

(الف، لام، ميم، آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند ومورد آزمايش قرار نمى گيرند؟)

نقل است كه حضرت عليه السلام فرمود:

(يفتُنونَ كما يُفتن الذَّهب، ثُمَّ قال: يُخلصون كما يُخلص الذهب).(61)

((مردم) آزمايش مى شوند، چنان كه طلا آزمايش مى شود. سپس فرمود: ناخالصى مردم گرفته مى شود. چنان كه طلا را خالص مى سازند).

منصور صيقل مى گويد: من وحارث بن مغيره - كه از اصحاب ما واز شيعيان است - نشسته بوديم و(درباره ظهور امام عصرعليه السلام) با هم سخن مى گفتيم، چنان كه حضرت امام صادق عليه السلام سخنان ما را مى شنيد. امام رو به ما كرد وفرمود:

(فى اىِّ شىءٍ انتم هاهنا؟ هيهات لا واللّهِ لا يكون ما تمدّون اليه اعينكم حتّى تميزّوا)

(براى چه اين جا نشسته ايد؟ دريغا! نه به خدا قسم آنچه كه انتظارش را مى كشيد واقع نخواهد شد، مگر آن كه متمايز (آزمايش) شويد).

منصور از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:

(يا منصور! انّ هذا الامر لا يأتيكم اِلاّ بعد أياسٍ، لا واللَّهِ حتّى يميّزوا، لا واللَّهِ حتّى يشقى من يشقى ويَسْعَدُ مَنْ يَسْعَدُ).(62)

(اى منصور! ظهور امام عليه السلام واقع نمى شود مگر پس از نوميدى، نه به خدا مگر آن كه متمايز شوند. نه به خدا مگر آن كه شقى ونيكبخت هر دو خود را نشان دهند).

بنابراين، ارتباط ظهور امام عصرعليه السلام به علم ما، متن زندگى ما، گرفتارى ودرد ورنج ما، نيكبختى وبدبختى ما بيشتر از ارتباط آن با نشانه هاى كيهانى ذكر شده در كتاب هاست. واين، مفهومى است كه بايد در آن با ديده تعميق وروشنگرى بنگريم.

چه كسى منتظر ديگرى است، ما يا امام عليه السلام؟

بنابراين مفهوم، مسأله برعكس مى شود وامام عليه السلام منتظر حركت ومقاومت وجهاد ما خواهد بود، نه ما منتظر ايشان. مسأله ظهور امام عليه السلام هنگامى كه با واقعيت هاى سياسى وانقلابى ما مرتبط باشد، بى گمان اين ماييم كه اين واقعيت ها را تحقق مى بخشيم. در نتيجه ما دو گونه عملكرد در اين رابطه مى توانيم از خود بروز دهيم: يا آن كه با اقدام وحركت واتحاد ونظم تشكيلاتى وداد ودهش وفداكارى وامر به معروف زمينه قيام آن حضرت را فراهم كنيم يا آن كه كار را به عهده ديگران گذارده وخود از هرگونه اقدامى شانه خالى كنيم واز رويارويى با مسؤوليت ها بگريزيم.

ارزش انتظار

براى مفهوم مثبت ومقبول (انتظار) در منابع اسلامى ارزش واهميت زيادى قايل شده اند. از رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است:

(افضل اعمال اُمّتى الانتظار)(63)

(برترين اعمال امّت من انتظار است).

باز از آن حضرت است كه:

(انتظار الفرج عبادةٌ)(64)

(انتظار فرج، خود عبادت است).

در سخن ديگرى است:

(المنتظر لِاَمْرِنا كالمتشحّطِ بدمه).(65)

(كسى كه انتظار امر ما را بكشد (منتظر ظهور) چونان كسى است كه (در راه خدا) به خون خود درغلتيده باشد.)

اين ارزش بزرگى كه در روايات براى انتظار قايل شده اند با تصور مثبت از اين معنا تناسب دارد واز تصوّر منفى انتظار به معنى (مترصد بودن) بسيار دور است.

فصل دوم: پيوند (حركت) به (انتظار)

ارتباط متقابلى ميان حركت وانتظار موجود است. پيش از اين درباره پيوستگى انتظار به (حركت) سخن گفتيم وهم اكنون - به خواست خدا - از وابستگى (حركت) به (انتظار) سخن خواهيم گفت.

اقدام انقلابى

اقدام انقلابى آميزه اى از تخريب وساختن است، وهم از اين روست كه با چالش، مقاومت ورنج وناراحتى هميشگى همراه است. اگر انقلاب فقط ساختن بود - بى هيچ انهدامى - نياز به اين همه زحمت وتلاش نداشت. انهدام بر رژيم سياسى فاسدِ موجود وارد مى شود. در نتيجه، با سختى هاى فراوانى همراه است؛ زيرا هر رژيمى، بهره بردارانى دارد كه از آن نفع مى برند واز آن دفاع مى كنند.

دعوت به توحيد نيز يك دعوت انقلابى است به معناى دقيق كلمه، از اين رو چنين دعوتى با (جهاد وكشت وكشتار) همراه است.

(وقاتلوهم حتّى لا تكون فتنة ويكون الدّين كلّه للَّه).(66)

(وبا آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند ودين يكسره از آن خداى گردد).

بدون از ميان برداشتن فتنه ها وموانع بزرگى كه بهره وران رژيم سياسى شرك آلود ايجاد كرده اند، امكان ندارد دعوت به توحيد راهى به زندگى مردم بگشايد. از طرف ديگر، از ميان برداشتن فتنه نيز بدون جهاد ومبارزه امكان پذير نيست؛ زيرا توحيد (رژيم توحيدى) در خلاء سياسى واجتماعى استقرار نمى يابد، بلكه جايگزين شرك مى شود، ودعوت به خدا جز به نابودى شرك صورت نمى پذيرد.

بهاى اقدام انقلابى

برپا دارندگان شرك ورهبران آن از آنچه در توان دارند براى جلوگيرى از حركت توحيدى وبرانگيختن فتنه ها وايجاد موانع در مسير دعوتگران به خدا دريغ نمى ورزند. دعوت به توحيد نيازمند از بين بردن تمام اين فتنه ها ورويارويى با همه اين موانع ومبارزه با رژيم شرك است.

اين دو امر: رويارويى با موانع ومبارزه با كيان شرك، هزينه جانى ومالى زيادى به دعوتگران به سوى خداى تعالى ونزديكان آن ها تحميل مى كند وتلاش فراوانى را مى طلبد وخسارت هاى سنگينى را در پى دارد.

تكليف به حركت

به سبب اين عوامل، قرآن در تكليف مردم به حركت اهتمام ويژه اى نشان داده است. اگر اين رنج ومشقّت ها در حركت توحيدى نبود اين همه تأكيد وجهى نداشت.

(قوموا لِلَّه قانتين).(67)

(خاضعانه براى خدا بپاخيزيد).

(وَأمُر بالمعروف وَانْهَ عن المنكر واصْبِرْ على ما اصابكَ).(68)

(به كار پسنديده وادار واز كار ناپسند بازدار وبر آسيبى كه بر تو وارد آيد شكيبا باش).

(فَاسْتَقِمْ كَما اُمرِتَ).(69)

(پس همان گونه كه دستور يافته اى ايستادگى كن).

(اُدع الى سبيلِ ربِّكَ).(70)

(به راه پروردگارت دعوت كن).

(اِقْرأ باسم ربّكَ).(71)

(به نام پروردگارت بخوان).

(جاهد الكفّار والمنافقين).(72)

(با كافران ومنافقان جهاد كن).

(وَجاهِدُوا فى سبيل اللَّهِ).(73)

(ودر راه خدا جهاد كنيد).

(اِنفروا خِفافاً وثقالاً وَجاهِدوا باَموالكم وانفسكم فى سبيل اللَّهِ).(74)

 (سبكبار وگرانبار بسيج شويد وبا مال وجانتان در راه خدا جهاد كنيد.)

(وَاقتلوهم حيث ثقفتموهم).(75)

(وهر كجا به ايشان دست يافتيد آنان را بكشيد).

(وَقاتِلوا فى سبيلِ اللّهِ الذينَ يُقاتلونكم).(76)

(ودر راه خدا با كسانى كه با شما مى جنگند، بجنگيد.)

(وقاتلوهم حتّى لا تكون فتنةٌ).(77)

(وبا آنان بجنگيد تا فتنه اى بر جاى نماند).

تمام اين آموزه هاى انقلابى به منظور تغيير وضع موجود ونشاندن توحيد در محلّ شرك وازاله فتنه ها ورفع موانع از مسير دعوت به سوى خداست.

ضعف انسان

انسان از انجام چنين مسؤوليّت دشوارى احساس ناتوانى مى كند ودر وجود خود قدرتى براى رويارويى با تمام اين موانع ومشكلات نمى يابد. نبرد بين دو جبهه توحيد وشرك زيانبار وويرانگراست؛ از اين رو انسان به تنهايى يا با كمى مؤمنان در برخورد با اين جبهه احساس ضعف كرده وچنين ضعفى را مى پذيرد واز رودررويى عقب نشينى مى كند، مگر آن كه خداى تعالى او را حفظ كند.

پذيرش عوامل ضعف در نفس انسان اولين مشكلى است كه فعّالان در راه خدا با آن مواجهند. اين ضعف به شكل هراس از طاغوت ودستياران او يا درماندگى از ادامه راه يا يأس از سودمندى استمرار آن يا عافيت جويى وراحت طلبى يا تمام اين عوامل بروز مى كند، وآنان كه از ادامه مسير ناتوانند ودر راه مى مانند، فراوانند.

چگونه خود را از سقوط بازداريم؟

ناگزيريم از اسباب وعواملى كه ما را در طىّ اين مسير از سقوط حفظ مى كنند واز وساوس شيطانى وضعف درونى خودمان باز مى دارند، سخن بگوييم. وسايل حفظ ومصونيّت در زندگى فعالان بسيار است. مهم ترين آن ها چهار عامل است كه قرآن كريم از آن ها ياد كرده است:

1- استعانت از صبر وصلاة؛

2- ولاء؛

3- ميراث؛

4- انتظار.

واينك توضيح مختصرى درباره هر يك از اين عوامل چهارگانه.

اوّل: استعانت از صبر وصلاة (نماز وروزه)

خداى تعالى فرموده است:

(استعينوا بالصّبر والصّلاة).(78)

(از شكيبايى ونماز يارى جوييد).

(يا ايها الذين آمنوا استعينوا بالصبر والصلاة).(79)

(اى مؤمنان! از شكيبايى ونماز يارى جوييد).

در سوره هود خداى تعالى قلب رسولش را در وسط ميدان كارزار با سران شرك در جزيرةالعرب با بيان قصّه بلند مسير توحيد نيرو مى بخشد وبعد از بررسى اجمالى اين مسير طولانى، به وى مى فرمايد:

(فاستقم كما اُمِرْتَ ومَنْ تاب مَعَكَ ولا تَطْغَوْا انّه بما تعملون بصير ولا تركنوا الى الذين ظلموا فتمسّكم النّار وما لكم من دون اللَّهِ من اولياء ثمّ لا تنصرون واقم الصلوة طَرَفَىِ النَّهار وزلفاً من اللّيل انّ الحسنات يذهبن السيّئات ذلك ذكرى للذّاكرين اصبر فانّ اللَّهَ لا يُضيعُ اَجْرَ الْمحسنين).(80)

(پس همان گونه كه دستور يافته اى ايستادگى كن وهر كه با تو توبه كرده، وطغيان مكنيد كه او به آنچه انجام مى دهيد بيناست. وبه كسانى كه ستم كرده اند متمايل مشويد كه آتش (دوزخ) به شما مى رسد، ودر برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود، وسرانجام يارى نخواهيد شد. ودر دو طرف روز (اوّل وآخر آن) ونخستين ساعات شب نماز را برپا دار؛ زيرا خوبى ها بدى ها را نيست مى كند. اين براى پندگيرندگان پندى است وشكيبا باش كه خدا پاداش نيكوكاران را ضايع نمى گرداند).

صبر، پايدارى براساس سنّت هاى الهى است وجنگ به موجب سنّت هاى الهى پديد مى آيد. آن كه دوست دارد پيروز اين نبرد باشد، به ناچار بايد اين سنّت ها را بشناسد وبرآن ها پايدارى ورزد وباقدرتى همطراز به مقابله با آن ها برخيزد واين مقابله نيز خود از سنّت هاى الهى است.

مهيّا كردن نيرويى همطراز با قدرت دشمن در صحنه نبرد يا در ميدان سياست يا تبليغات و... جزيى از صبر وپايدارى است.

صبر وشكيب، بدين معنا نيست كه انسان دشمنش را تحمّل كند. بلكه به معناى مقاومت وپايدارى در مقابل دشمن وعدم فروپاشى ودرماندگى در رويارويى با اوست؛ تا آن جا كه توان دفع ورفع او را با نيرويى برابر با توان وى بيابد. اين، معناى مثبت صبر وشكيبايى است.

نماز، نمودِ ارتباط با خدا وياد اوست. انسان مسلمان در بحبوحه نبرد بايد از خدا وياد وى بسيار كمك بگيرد وطلب عزم ونيرو از وى نمايد وقوايش را با قواى الهى استحكام بخشد. اگر انسان در ميدان نبرد از خدا طلب يارى كند، ديگر از چيزى نخواهد ترسيد واحساس ضعف نخواهد كرد، واين، معناى صبر وصلاة است.

دوم: ولاء (همبستگى)

مسلمانان تار وپود واحدى هستند وهمانند يكديگرند. آنان روابط ارگانيك استوارى با هم دارند كه همان رابطه ولاء (همبستگى) است. اين ولاء، ولايت در خطّ افقى است؛ در مقابل ولايت خدا ورسول واولياى امور كه ولايت آنان در خطّ عمودى ودر بافت جامعه اسلامى است.

آيه شريف نيز به همين رابطه ارگانيك كه افراد امّت اسلامى را به يكديگر پيوند مى زند واز مجموع آن ها توده اى مرتبط با هم پديد مى آورد، اشاره دارد:

(والمؤمنون بعضهم اولياء بعضٍ).(81)

(ومردان وزنان با ايمان، دوستان يكديگرند).

اين (ولاء) دوستى، هميارى، همبستگى، همزيستى، تعاون، سازش وخيرخواهى را شامل است. امّتى كه افراد آن با چنين پيوندهاى مستحكمى به يكديگر مرتبط باشند، امّتى قوى ويكپارچه در ميدان مبارزه خواهند بود. خداى تعالى به سبب مصلحتى پايه ارتباط ميان جوانب اين امّت واعضاى آن را براساس ولاء كه از مستحكم ترين پيوندها در خانواده اى واحد است قرار داد.

از آن جا كه نخستين وظيفه امّت اسلامى رويارويى ودرگيرى در ميدان مبارزه است، به ناچار مى بايد از ساختار داخلى مستحكم وبافت محكم واستوارى برخوردار باشد تا بتواند در برابر وحشى گرى هاى نبرد سرنوشت سازى كه در آن وارد شده است پايدارى ورزد.

بى گمان بدون اين ولاى مستحكم كه آحاد مردم مسلمان در آن به تقويت يكديگر بر مى خيزند، امّت اسلامى قدرت ايستادگى در مقابل جبهه كفر ونفاق را در اين نبرد سرنوشت ساز نخواهد داشت.

اين امّت، با وحدت كلمه به ريسمان الهى چنگ مى زند ودر رويارويى با سران كفر، طيف ومجموعه وخانواده واحدى است.

(واعتصموا بحبل الله جميعاً ولا تفرّقوا).(82)

(وهمگى به ريسمان الهى چنگ زنيد وپراكنده مشويد).

در اين آيه خداى تعالى نخست امّت اسلامى را به چنگ زدن به ريسمان الهى در ميدان مبارزه فرمان مى دهد وسپس تبيين مى كند كه اين اعتصام مى بايد از جانب جميع وبه طور جمعى باشد؛ زيرا طبيعت مبارزه چنين است كه هر يك از دو طرف درگيرى، تمام نيرو وامكانات خود را به كار مى گيرد. نيروى امّت اسلامى نيز در دو چيز خلاصه مى شود: در پناه بردن به خدا ودر اجتماع ويكپارچگى آنان در اين پناهندگى.

سوم: ميراث

اعضاى اين خانواده لازم است درميدان نبرد، ريشه هاى تاريخى خود را به ياد آورند. بى گمان شناخت چنين اصالت وعمق تاريخى براى اين خانواده ويادآورى آن در ميدان رويارويى، به فعّالان ودعوتگران راه خدا در هنگامه نبرد قدرت، صلابت، ثبات واستحكام مضاعفى خواهد بخشيد.

اين حركت بزرگ در تاريخ، حركت بى ريشه اى نيست، بلكه حركتى است كه در اعماق تاريخ از آدم عليه السلام تا نوح عليه السلام تا ابراهيم عليه السلام وتا رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم ريشه دوانده است.

حركتى كه داراى چنين عمق وريشه اى است ودر درازناى ده ها قرن در مقابل دسيسه هاى مشركان وكيد ومكرشان ثابت قدم مانده، سزاوار آن است كه در اين معركه نيز ثابت قدم بماند وشايستگى وصلاحيتش را حفظ كند.

بى گمان خانواده توحيد، شجره طيّبه اى است در زمين كه:

(اصلها ثابت وفرعها فى السّماء)

(ريشه اش ثابت است وشاخه هايش برافراشته بر آسمان).

(اَلم تَرَ كيف ضرب اللَّهُ مثلاً كلمةً طيّبة كشجرة طيّبة اصلها ثابت وفرعها فى السّمآءِ تُؤتى اُكُلها كلّ حينٍ باذن ربّها ويضرب اللَّهُ الامثال للنّاس لعلّهم يتذكرون).(83)

(آيا نديدى خدا چگونه مَثَل زده: سخن پاك مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار وشاخه اش در آسمان است، ميوه اش را هر دم به اذن پروردگارش مى دهد وخدا مَثَل ها را براى مردم مى زند، شايد كه آنان پند گيرند).

شرك نيز، يك خانواده است، جز آن كه بريده است وبى ريشه:

(اجتثّت من فوق الارض ما لها من قرار).(84)

(از روى زمين كنده شده وقرارى ندارد).

براى اين خانواده كه به خدا دعوت مى كند، بايسته است ريشه ها، عمق واصالت تاريخى خود را به خاطر داشته باشد وپيوندى را كه با صديقان، صالحان، راكعان، ساجدان وذاكران ودعوتگران به سوى خدا دارد.

به همين جهت، بر امام حسين عليه السلام به سبب ميراث بزرگى كه از پدران خود (آدم)، (نوح)، (ابراهيم) و(رسول خدا) عليهم السلام به ارث برده است، سلام ودرود مى فرستيم ومى گوييم:

(السلام عليك يا وارث آدم صفوة اللَّه، السلام عليك يا وارث نوح نبى اللّه، السلام عليك يا وارث ابراهيم خليل اللّه)

بسيار مهمّ وضرورى است كه در ميدان نبرد انسان اين ريشه دارى واصالت را فراياد آورد؛ زيرا وى را در ميانه اين نبرد خسارت بار مصون ومحفوظ داشته وتقويت خواهد كرد.

چهارم: اميد وانتظار

انتظار، چهارمين عاملى است كه انسان را در حركت، يارى مى دهد. انتظار، اميد را در درون انسان بر مى انگيزد واميد به وى قدرت مقاومت وحركت مى دهد. غريقى كه منتظر رسيدن گروه نجات است، بى گمان چندين برابر كسى كه اميدى به نجات ندارد، از خود استقامت نشان مى دهد.

ايمان به (وراثت زمين توسط صالحان) و(امامت مستضعفان مؤمن) واين كه (عاقبت از آن متّقين) است، به صالحان وتقواپيشگان ثبات وقدرت بيشترى خواهد بخشيد ودر ميدان نبرد آنان را ثابت قدم خواهد داشت وقدرت رويارويى با مشكلات ومبارزه با گردنكشان ومستكبران را در سخت ترين شرايط براى آنان فراهم خواهد ساخت.

چنين ايمان واعتقادى از هزيمت وفروپاشى آنان در شرايط سخت ودشوار جلوگيرى خواهد كرد.

هم بدين جهت است كه قرآن كريم بر اين حقيقت كه (عاقبت از آن تقواپيشگان است)(85) تأكيد مى ورزد وبه وراثت زمين توسط صالحان وشايستگان اقرار مى كند؛ چنان كه از اين ميراث برى، پيش تر در (زبور) نيز خبر داده بود:

(لقد كتبنا فى الزّبور من بَعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون).(86)

(در حقيقت، در زبور پس از آن يادكرد نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته ما به ارث خواهند برد).

به سبب اهميّت اين حقيقت وضرورت تأكيد بر آن ورسوخ دادنش در روح مؤمنان وبناى انديشه اسلامى بر آن، خداى تعالى آن را در (ذكر) و(زبور) هر دو، يادآورى كرده است. خداى تعالى امامت مستضعفان وسرپرستى آنان را در سير تمدن انسانى، تثبيت فرموده، واين، اقرارى از خداى تعالى واراده حتمى اوست كه پس از فراخواندنشان به ايمان وعمل صالح درخواستشان را پذيرفت. چنان كه فرمود:

(ونريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمّة ونجعلهم الوارثين ونمكّن لهم فى الارض).(87)

(وخواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين فرودست شده بودند منّت نهيم وآنان را پيشوايان مردم گردانيم وايشان را وارث زمين كنيم ودر زمين قدرتشان دهيم).

اين دو آيه اگرچه در مسأله داستان موسى عليه السلام وفرعون وهامان وارد شده اند، امّا اراده الهى در باب مستضعفان محروم مطلق است وبه چيزى جز استجابت براى امرى كه خداى تعالى مؤمنان را به سوى آن دعوت كرده؛ كه عبارت از ايمان وعمل صالح باشد، مقيّد نشده است.

وعده الهى بر امامت مستضعفان در زمين، به مؤمنان مستضعف نيرو، اطمينان، آرامش، استقامت وشكيبايى بر مشكلات ميدان ومبارزه، ودر ناراحتى ها نيروى مقاومت خواهد بخشيد ودر ميدان نبرد ثابت قدمشان خواهد ساخت.

مسأله اينجا نيز همان مسأله است؛ يعنى انتظار حقيقى براى نجات، اميد را در روحيّه جنگجويان در عرصه هاى نبرد برمى انگيزد. (چنان كه) در ميانه نبرد در رويارويى با فرعون وهامان، رسول خدا موسى بن عمران عليه السلام قوم خود از بنى اسرائيل را با وعده الهى وانتظار فرج وكمك از سوى خداى بلندمرتبه نيرو بخشيد.

درباره اين آيات شريف كه در سوره اعراف آمده، انديشه كنيد:

(قال موسى لقومه استعينوا باللَّهِ وَاصْبِروا اِنّ الارض لِلَّهِ يُورثُها مَنْ يَشآءُ مِنْ عِبادِه والعاقبة للمتّقين، قالوا اُوذينا مِنْ قَبْلِ اَنْ تأتينا وَمِنْ بَعْدِ ما جِئْتَنا، قال عسى ربُّكُمْ اَنْ يُهْلِكَ عدوّكم ويَسْتَخْلفكُمْ فى الارضِ فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْملونَ).(88)

(موسى به قوم خود گفت: "از خدا يارى جوييد وپايدارى ورزيد كه زمين از آنِ خداست؛ آن را به هر كس از بندگانش كه بخواهد مى دهد وفرجام نيك براى پرهيزگاران است." (قوم موسى) گفتند: "پيش از آن كه تو نزد ما بيايى و(حتّى) بعد از آن كه به سوى ما آمدى مورد آزار قرار گرفتيم." گفت: "اميد است كه پروردگارتان دشمن شما را هلاك كند وشما را روى زمين جانشين (آنان) سازد؛ آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مى كنيد.").

پيامبر خدا موسى بن عمران مى كوشد تا بنى اسرائيل را در ميدان مبارزه ودر ساعت رويارويى، متوجّه اميد به خداووعده او وانتظار فرج نمايد. از اين رو، اين دستور بزرگ الهى را براى آنان تقرير مى كند:

(قال موسى لقومه: (استعينوا باللَّهِ واصبروا انّ الارض للَّهِ يورثُها من يشاء من عباده والعاقبة للمتّقين)).

عجيب آن كه موسى بن عمران عليه السلام بين (صبر) و(انتظارِ) تحقّق وعده الهى ارتباط برقرار كرده است:

(اصبروا انّ الارض للَّه يورثها من يشآءُ من عباده)

بنى اسرائيل مى كوشند تا پيامبرشان را از انتظار آينده، متوجّه مرارت زمان حاضر كنند، از اين رو به وى مى گويند:

(اُوذينا مِنْ قَبْلِ اَنْ تأتينا ومن بَعْدِ ما جِئْتَنا)

موسى بن عمران عليه السلام دوباره آنان را به انتظار تحقق وعده خداوند وصبر بر ناراحتى ها تا آن كه خداوند گشايشى ايجاد نمايد، باز مى گرداند كه بى گمان اين گشايش نيز نزديك خواهد بود:

(قال: (عسى ربّكم ان يهلك عدوّكم ويستخلفكم فى الارض فينظر كيف تعملون)).

بنابراين، خداى تعالى اراده كرده تا اين امّت را با فرهنگ (وراثت) و(انتظار) آشنا سازد؛ وراثت انبيا وصالحان وانتظار وعده خداى تعالى به فرج وامامت شايستگان.

حركت توحيدى را از يك طرف قانون (وراثت) واز ديگر سو قانون (انتظار) احاطه كرده است. وراثت وانتظار دو ركن اصلى حركت توحيدى در مسير دشوار وطولانى آن است وبر ماست كه با اين دو فرهنگ قرآنى؛ يعنى (وراثت) و(انتظار) (بيشتر) آشنا شويم.

 

 

 

 

 

پى نوشت ها:


(1) كتاب مقدّس، سفر مزامير داوود، مزمور 37.

(2) سوره انبياء (21) آيه 105.

(3) عنوان كامل اين كتاب (العبر وديوان المبتدأ والخبر فى ايّام العرب والعجم والبربر) است. (مترجم)

(4) مقدمه ابن خلدون، ص 311.

(5) مجله الجامعة الاسلامية، شماره 45.

(6) سوره زخرف (43) آيه 61:

(وى نشانه اى براى رستخيز است، پس در آن در گمان ميفتيد وراه مرا پى گيريد، اين راهى است راست).

(7) ابن حجر هيثمى، الصواعق المحرّقة، ج 1، ص 240.

(8) مؤلف محترم در اينجا شماره مسلسل مجله را ذكر نكرده است. (مترجم)

(9) معجم احاديث الامام المهدى، تأليف هيأت علمى مؤسسه معارف اسلامى زير نظر شيخ على كورانى، نشر مؤسسه معارف اسلامى، چاپ اول، 1411 ه .

(10) انفجارهاى 11 سپتامبر سال جارى (2001 م) در برج هاى 110 طبقه سازمان تجارت جهانى ووزارت دفاع امريكا (پنتاگون) در نيويورك نمونه آشكار اين زلزله هاى سخت است. (مترجم)

(11) يملأ الارض عدلاً كما مُلِئَتْ ظلماً وجوراً.

(12) بَعْدَ اَنْ مُلِئَتْ ظلماً وجوراً.

(13) بحارالانوار مجلسى، ج 51، ص 120.

(14) منتخب الاثر، ص 162.

(15) سوره قصص (28) آيه 5.

(16) سوره انبياء (21) آيه 105.

(17) سوره قصص (28) آيه 6.

(18) سوره احزاب (33) آيه 62.

(19) سوره انفال (8) آيه 60.

(20) يعنى زمينه سازان ظهور حضرت حجّت عليه السلام. در اين نوشتار پس از اين از قشر موطّئان تحت عنوان (زمينه سازان) ياد خواهيم كرد.

(21) مستدرك الصحيحين، حاكم نيشابورى، صفحات 464 4 و533.

(22) بحارالانوار، ج 52، ص 243، (دار احياء التراث العربى ومؤسسه التاريخ العربى، لبنان)؛ ونيز غيبت نعمانى، انتشارات صدوق، باب 14، ح 50.

(23) عصر الظهور، ص 206.

(24) بحارالانوار، ج 60، ص 216؛ ونيز سفينة البحار، ج 2، ص 446.

(25) بحارالانوار، ج 52، ص 232.

(26) سوره‏اسراء(17) آيه 5: (پس آن گاه كه وعده تحقق نخستين آن دو فرارسد، بندگانى ازخود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏ گماريم ...).

(27) دل‏هاشان همچون پاره‏هاى آهن است كه طوفان‏ها آنان را نلرزاند.

(28) اهرم: ميله آهنى ضخيمى كه به وسيله آن اجسام سنگين را جا به جا مى‏كنند.

(29) بحارالانوار، ج 52، ص 363.

(30) سوره اسراء (17) آيه 5: (بندگانى از خود را كه سخت نيرومندند بر شما مى‏گماريم).

(31) كافى، ج 8 (روضه)، ح 250، ص 142 (دار الاضواء بيروت)؛ سيماى حضرت مهدى در قرآن، سيدمهدى حائرى قزوينى، نشر آفاق، ص 213.

(32) كنزالعمّال، ج 7، ص 26.

(33) بحارالانوار، ج 52، ص 307.

(34) در نسخه اى ديگر به (سخت تر از سنگ) تعبير شده است.

(35) در برخى نقل ها پس از اين جمله، فقره هاى زير اضافه شده است: (ويكفونه ما يريد فيهم، رجالٌ لا ينامون الليل، لهم دوىٌّ فى صلاتهم كدوىّ النّحل)؛ (هر انتظارى كه امام از اينان داشته باشد، كفايتش كنند، مردانى هستند كه شب نمى خوابند. در نماز خويش صدايى چون صداى زنبوران عسل دارند (كنايه از ابتهالى كه در نماز دارند)).

(36) بحارالانوار، ج 52، ص 333.

(37) همان، ص 238 و239.

(38) سوره ص (38) آيات 47 - 45.

(39) آيا حديث حاضر وغايب شنيده اى؟ من در ميان جمع ودلم جاى ديگر است.

(40) كسانى كه عليه منافع استكبار دست به عمليات شهادت طلبانه مى زنند.

(41) سوره قصص (28) آيه 77.

(42) سوره بقره (2) آيه 201.

(43) سوره اسراء17 آيه 29.

(44) سوره مائده (5) آيه 54.

(45) نهج البلاغه با ترجمه دكتر شهيدى، خطبه 193، ص 226؛ نهج البلاغه فيض الاسلام، خ 184، ص 611.

(46) كنايه از دريافت وحى الهى.

(47) سوره مزمل (73) آيه 7 - 1.

(48) نهج البلاغه دكتر شهيدى، ص 225 و226.

(49) سوره آل عمران (3) آيه 139.

(50) سوره قصص (28) آيه 5 و6.

(51) سوره انبياء (21) آيه 105.

(52) سوره مجادله (58) آيه 21.

(53) سوره حج (22) آيه 40.

(54) سوره بقره (2) آيه 143.

(55) همان، آيه 193.

(56) سوره انفال (8) آيه 60.

(57) آنان كه زمان خاصى را براى ظهور حضرت حجت عليه السلام پيش بينى مى كنند. (مترجم)

(58) الزام الناصب، ج 1، ص 260.

(59) همان.

(60) سوره عنكبوت (29) آيه 1 و2.

(61) الزام الناصب، ج 1، ص 261.

(62) همان.

(63) الزام الناصب، ج 1، ص 469.

(64) همان.

(65) همان.

(66) سوره انفال (8) آيه 39.

(67) سوره بقره (2) آيه 238.

(68) سوره لقمان (31) آيه 17.

(69) سوره هود (11) آيه 112.

(70) سوره نحل (16) آيه 125.

(71) سوره علق (96) آيه 1.

(72) سوره توبه (9) آيه 73.

(73) سوره بقره (2) آيه 218.

(74) سوره توبه (9) آيه 41.

(75) سوره بقره (2) آيه 191.

(76) سوره بقره (2) آيه 190.

(77) سوره انفال (8) آيه 39.

(78) سوره بقره (2) آيه 45.

(79) سوره بقره (2) آيه 153.

(80) سوره هود (11) آيات 115 - 112.

(81) سوره توبه (9) آيه 71.

(82) سوره آل عمران (3) آيه 103.

(83) سوره ابراهيم (14) آيه 24 و25.

(84) همان، آيه 26.

(85) سوره اعراف (7) آيه 128.

(86) سوره انبياء (21) آيه 105.

(87) سوره قصص (28) آيه 5 و6.

(88) سوره اعراف (7) آيه 128 و129.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۰۶/۲۱ : ۸.۹ K : ۰
: آية الله محمد مهدى آصفى
comments:
no-comments