(۱۲) مهدى عليه السلام روح حجّ
مهدى عليه السلام روح حجّ
اشاره:
روح حجّ، ولايت است ودر عصر غيبت بين اين عملِ عبادى سياسى وامام مهدى عليه السّلام پيوندى عميق وجود دارد.
در اين نوشتار، ضمن بررسى پيوند آغازين ونهايى (حج وولايت)، و(كعبه وامامت) به جلوه هايى از پيوند آن سرزمين مقدس با امامت خصوصاً امام زمان عليه السّلام، اشاراتى بيان شده است.
اى حريم كعبه، مُحرم بر طواف كوى تو * * * من به گرد كعبه مى گردم به ياد روى تو
گرچه بر مُحرم بود بوييدن گل ها، حرام * * * زنده ام من اى گل زهرا زفيض بوى تو
اشك ها از هجر تو نم نم چو زمزم شد روان * * * كى رسد اين تشنگان را قطره اى از جوى تو(1)
حجّ كه از فرايض بزرگ اسلام(2) واعظم شعائر دين وارزش مندترين اعمال براى قرب به خدا است،(3) ركن وثيق وحبل متينى است كه ميراث فرشتگان وپيامبران(4) وشجره ى طوباى ابراهيم در طور سيناى مكّه است(5) وفرزند برومندش اسماعيل عليه السّلام نيز عهده دار وظيفه اى مى شود(6) تا همگان به اين ميقات آيند ودر جاى جاى آن حرم وحريم پاك وكانون نور، با پيوند با روح آن، يعنى (ولايت)(7)، ضمن پذيرفته شدن اَعمال، ونائل شدن به كمال، جان تشنه را سيراب، ورخسار خسته را طراوت بخشند. حج، كه با وجود يك عبادت بودن، جامع چندين عبادت است(8) وهيچ عمل وعبادتى همپايه ى او نيست(9) وبهايى جز رضوان وبهشت جاويد ندارد،(10) با اين حال، اگر شخصى، همه ى عمرش را در به جا آوردن آن سپرى كند، ولى به روح آن، آگاه نباشد، حجّ او فاقد ارزش واعتبار است.(11)
اصولاً اركان واحكام دين، داراى شرايطى است. كه رعايت آن ها، سبب صحّت آن ها مى شود. حج نيز چنين است. انسان، براى صحيح بودن حجّ اش بايد شرايط آن را رعايت كند، ولى نسبت به روح آن، يعنى معرفت امام، همواره بايد ملتزم بود.(12)
بنابراين، حجِّ بدون (ولايت)، طواف بدون (امامت)، حضور در عرفات بدون (معرفت)، قربانى در منى بدون فداكارى در راه (ولىّ زمان)، رمى جمره بدون دور كردن صفات رذيله ى مخالف با راه (امام زمان)، سعى بين صفا ومروه، بدون سعى در صراط صفا ومروّت وبى كوشش در شناخت بهتر واطاعت امام، بى حاصل است وسودى ندارد. ساده ترين عمل در حرم امن الهى، نظر به كعبه است، كه ثواب نيز دارد،(13) لكن بر اساس اين كه كلمه ى توحيد، به شرط ولايت، حصن امن ودژ نجات است،(14) نگاه هماهنگ با ولايت وعارفانه به كعبه نيز مايه ى بخشش گناه وپايه ى نيل به مقامات است. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
مَنْ نظر إلى الكعبة بمعرفة فعرف من حقّنا وحرمتنا مثل الذى عرف من حقها وحرمتها غفرالله ذنوبه وكفاه همّ الدنيا والآخرة(15)؛ هر كس با معرفت وشناخت به كعبه بنگرد وحق وحرمت ما را مثل همان كه از حق وحرمت كعبه مى شناسد، بشناسد، خداوند، گناهان اش را مى آمرزد واو را از اندوه دنيا وآخرت كفايت مى كند.
از اين رهگذر، معناى حديثى كه درباره ى محبوبيّت سرزمين مكه وهمه ى آن چه در فضاى آن، اعم از خاك وسنگ ودرخت وكوه وآب(16) است، روشن خواهد شد؛ يعنى، منطقه ى حرم كه ادراك حق وحرمت آن آميخته به عرفان حق ولايت وامتثال آثار وَلا است، محبوب ترين چيزها خواهد بود وچيزى همتاى محبوبيّت آن نيست.
دل، بى تو، تمنّا نكند كوى منى را * * * زيرا كه صفايى نبود بى تو، صفا را
باز آى كه تا فرش كنم ديده به راهت * * * حيف است كه بر خاك نِهى، آن كف پا را
به عبارت ديگر، كعبه وحرمت اش، زمزم وشرافت اش، صفا ومروه وصفايش، قربان گاه وتقواى قربانى اش، رمى جمرات وطرد شيطان اش، عرفات ونيايش خالصانه اش، سرزمين حرم با همه ى بركات اش، در پرتو ولايت وامامت رسول خدا واهل بيت عليهم السّلام است. اگر كعبه به همه ى شرافت ها مزيّن است، روح عمل ومناسك آن، ولايت وامامت وشناخت امام وخضوع در برابر او است.(17)
از اين رو، آن گاه كه فضائل اميرمؤمنان امام على عليه السّلام مطرح شد وعدّه اى خود را برتر مى پنداشتند، خداوند، در بيان برترى آن حضرت به عنوان برجسته ترين مصداق اهل ايمان وجهاد فرمود:
(أجعلتم سقاية الحاج وعمارة المسجد الحرام كمَن آمن بالله واليوم الآخر وجاهد فى سبيل الله لايستوون عند الله)؛(18) آيا سيراب كردن حاجيان وآباد كردن مسجد الحرام را همانند كسى پنداشته ايد كه به خدا وروز بازپسين ايمان آورده ودر راه خدا جهاد مى كند؟ (نه، اين دو) نزد خدا يكسان نيستند.(19)
بنابراين، علم وعمل به اين مطالب، بسيار مغتنم است؛ يعنى، كسانى كه به حجّ مشرف مى شوند، بايد بدانند كه حجّ. اسرارى دارد ويكى از آن اسرار، هماهنگ بودن افكار واعمال با امام زمان عليه السلام است تا حجّ كاملى انجام دهند وروح شان متعالى گردد.
چنين نيست كه اگر مستطيعى به مكّه رود وحجّ گذارد، بدون آگاهى از اسرار آن، حجّ واقعى وكاملى را اقامه كرده باشد! امام سجاد عليه السّلام به (شبلى) كه از اسرار بى خبر بود، فرمود: (... بنابراين، تو، نه به ميقات رفته اى، نه احرام بسته اى،...).(20)
در اين روايت، سخن از نفى (كمال) است، نه نفى (صحّت). ممكن است حجّ چنين كسى، صحيح باشد وقضا كردن نخواهد ودر ظاهر، ذمه اش برى شده باشد، لكن به جهت بى خبرى از اسرار، در همان سيرت متعالى نشده، باقى مانده باشد.(21)
بنابراين، روح آهنگ وقصد خانه اى كه به سوى آن ره مى سپارى، (ولايت) است وميان آن دو، پيوندى عميق است، وزائر، در تمام نقاط اين حرم، خصوصاً كعبه، وتمام لحظه هاى به جاى آوردن مناسك آن، خصوصاً طواف، شميم دل نواز وجان فزاى عطر امامت وولايت را با جان احساس مى كند. در اين جا، به نمونه هايى از پيوندهاى حج وولايت، كعبه وامامت، اشاره مى شود.
1- امامت وبناى كعبه
اين بناى توحيد را پيامبرى تجديد بنا واحيا كرد كه بعد از ابتلائات فراوانى كه همه در سمت وسوى حج است(22)، به مقام رفيع امامت رسيد. خداوند تبارك وتعالى در اين خصوص مى فرمايند:
(وإذ ابتلى إبراهيمَ ربّه بكلمات فأتمَّهنَّ قال إنّى جاعلك للناس إماما)؛ هنگامى كه خداوند، ابراهيم را با وسائل گوناگونى آزمود، واو، به خوبى، از عهده ى اين آزمايش ها بر آمد، خداوند به او فرمود: (من، تو را امام وپيشواى مردم قرار دادم).(23)
آرى، كعبه، به دست ابراهيم خليل الرحمان كه امام است، تجديد بناء شد وسكّه ى حج به نام او ضرب شد واين مراسم را (حج ابراهيمى) ناميدند. لذا وارث او، امام مهدى عليه السلام، به هنگام ظهور، در كنار كعبه، به تمام عالميان صَلا دهد كه (هر كس مى خواهد با من درباره ى ابراهيم گفت وگو كند، بداند كه من نزديك ترين مردم به ابراهيم هستم).(24)
2- امام مولود كعبه
تنها كسى كه در اين عالَم خاكى، در ميان كعبه، پا به عرصه وجود گذاشته است، اميرمؤمنان حضرت على ابن ابى طالب عليه السّلام است كه با تولّدش، پرده از راز ورمز شرافت وقداست اين خانه بر مى دارد.(25)
اين فضيلت بزرگ را قاطبه ى محدّثان ومورّخان شيعه ودانشمندان علم انساب، در كتاب هاى خود نقل كرده اند. در ميان دانشمندان اهل تسنّن نيز گروه زيادى به اين حقيقت تصريح كرده اند وآن را يك فضيلت بى نظير خوانده اند.(26)
حاكم نيشابورى مى گويد: (ولادت على در داخل كعبه، به طور تواتر به ما رسيده است).(27)
آلوسى بغدادى، صاحب تفسير معروف مى نويسد: (تولد على در كعبه، در ميان ملل جهان، مشهور ومعروف است وتا كنون كسى به اين فضيلت دست نيافته است).(28)
زائرى كه بر گرد اين خانه طواف مى كند ورو به سوى آن نماز مى گزارد، بايد معترف به اين فضيلت باشد كه نمودى از پيوند اين دو است.(29)
3- امام، مطهّر كعبه
يكى ديگر از جلوه هاى پيوند حج با ولايت، پاك سازى مركز توحيد از بُت ها، به دست اميرمؤمنان است. بت شكنى كه آيين ابراهيمى است، يك بار ديگر در سال هشتم هجرى، بعد از فتح مكه صورت گرفت.
شاعر سخنور حلّه، (ابن العرندس) كه از شاعران قرن نهم اسلامى است، در قصيده ى خود در باره ى اين فضيلت چنين مى گويد:
وصعود غارب أحمد فضل له * * * دون القرابة والصحابة أفضلا
صعود على عليه السّلام بر دوش احمد صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم فضيلتى است براى او. اين فضيلت، غير از خويشاوندى وهم نشينى است.
علّامه ى امينى، رحمة الله عليه، نيز اين فضيلت را از زبان بيش از چهل تن از محدّثان وتاريخ نگاران پيروان مكتب خلفا نقل مى كند.(30)
4- امام، مبلّغ حج
تبليغ آيات سوره ى برائت از سوى اميرمؤمنان عليه السّلام در سال نهم هجرى، جلوه اى ديگر از اين پيوند است. تقريباً، تمام مفسّران ومورّخان، اتّفاق نظر دارند كه هنگامى كه آيات نخستين سوره ى برائت، قبل از فرا رسيدن مراسم حجّ، نازل شد، پيامبر اسلام صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم براى ابلاغ اين فرمان كه در باره ى وضعِ باقى مانده ى مشركان بود، آن را به ابوبكر داد تا درموقع حج، در مكّه، براى عموم مردم بخواند، ولى آن را گرفت وبه امام على عليه السّلام داد واو مأمور ابلاغ آن گرديد. ايشان هم در مراسم حج، آن آيات نورانى را ابلاغ كرد.(31)
از اين كه امام على عليه السّلام در مراسم حجّ آن سال شركت مى كند وعلاوه بر ابلاغ آيات نورانى قرآن كريم، خطبه مى خواند(32) ومردم را از حج جاهلى، نهى، وبه حج ابراهيمى دعوت مى كند، در مى يابيم كه ميان حج وولايت، ارتباط مستقيمى وجود دارد.
5- آخرين حج وولايت
بارزترين جلوه ى اين پيوند در (حجة الوداع) تجلّى دارد. از اين كه پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم مأموريّت مى يابد كه مناسك حج وخلافت وولايت وامامت بلا فصل خود را در آخرين سفر حج، به سمع ونظر جهانيان برساند، در مى يابيم كه اين دو، پيوندى ناگسستنى دارند.
شكافنده ى دانش ها، امام محمد باقر عليه السّلام در اين باره مى فرمايند:
رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم از مدينه، عازم سفر حج شد، در حالى كه همه ى احكام دين، غير از حج وولايت را رسانده بود. جبرييل عليه السّلام نزد او آمد وعرضه داشت: (اى محمد! خداوند بلند مرتبه، سلام ات مى رساند ومى فرمايد: من، هيچ پيامبرى از پيامبران ام ورسولى از فرستادگان ام را قبض روح نكردم مگر بعد از كامل كردن دين ام وتأكيد بر حجّت ام. از دين تو، دو فريضه باقى مانده كه ابلاغ آن بر قوم ات، لازم است: فريضه ى حج وفريضه ى ولايت وخلافت بعد از خودت. من، زمين ام را از حجّت ام خالى نگذاشتم وهرگز خالى نخواهم گذاشت. خداوند به شما امر مى كند كه حج را به قوم ات ابلاغ كنى وخود، حج به جا آورى وهر كه از مردم مدينه واطراف آن وعرب، استطاعت دارد، با تو حج گزارد واز نشانه هاى حج شان به آنان بياموزى، مانند آن چه كه از نمازشان وزكات شان وروزه شان به ايشان آموختى...).(33)
رسول خدا صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم به آخرين حج مى رود وهمان طورى كه درباره ى نماز فرموده بود: (صلّوا كما رأيتمونى أُصلّي)(34) در اين حج نيز مى فرمايد: (خذوا عنّى مناسككم)(35) منتها در ابلاغ پيام مهم تر، از توطئه ى مخالفان ودشمنان وسرپيچى آنان بيم دارد كه پيك وحى از سوى خداوند متعال مى فرمايد:
(يا أيّها الرسول بَلِّغ ما أُنزل إليك من ربّك وإن لم تفعل فما بلغت رسالتَه والله يعصمك من الناس)؛ اى پيامبر! آن چه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، كاملاً (به مردم) برسان واگر نرسانى، رسالت او را انجام نداده اى وخداوند تو را از (خطرات احتمالى) مردم نگاه مى دارد.(36)
پيامبر نيز در سرزمين (غدير خم)، مردم را جمع كرد واميرمؤمنان را به عنوان ولىّ وخليفه ى بلافصل خود معرفى كرد وفرمود: (مَنْ كُنتُ مولاه فهذا على مولاه).(37)
امين وحى الهى نازل شد واين آيه را بر پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم خواند: (اليوم أكملتُ لكم دينكم واتممتُ عليكم نعمتى ورضيتُ لكم الإسلام دينا)(38)؛ امروز، دين شما را كامل كردم ونعمت خود را بر شما تكميل، واسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.
با توجّه به اين مطالب، بر حاجى فرض است، علاوه بر انجام دادن فريضه ى حج، به روح آن، يعنى فريضه ى ولايت توجّه داشته باشد؛ چرا كه تمام مناسك حج، نشانى به سوى ولايت است واگر توأم با آن نباشد، ارزشى ندارد.
اكنون، سرّ اين كه چرا به هنگام طواف، بايد بين خانه ومقام بود، وچرا نماز طواف را پشت سر مقام ابراهيم عليه السّلام خواند، روشن مى شود؛ زيرا، اين رموز، به ما مى آموزد، طوافى با ارزش است كه ما بين توحيد وامامت باشد. نيز نبايد جلوتر از مقام ايستاد، چون، سبقت بر امام، ما را به وادى حيرت وضلالت مى كشاند. همان طورى كه به ما دستور داده اند، براى نماز، جلوى قبر مطهّر امام نمى توان ايستاد.(39)
اگر كعبه، مطاف خاكيان است * * * ويا گر قبله ى افلاكيان است
طواف كعبه ودل هاى عشّاق * * * به گِرد مهدى صاحب الزمان است(40)
6- عرفه وعرفان ولايت
روز عرفه، ظرف مناجات ونيايش،(41) وعرفه، سرزمين اشك ودع(42) براى يافتن معرفتى عميق تر است.
ادعيّه ى شيعه، سرتاسر معارف ناب ودرس هاى بسيار جامعى را در بر دارد. در بخشى از دعاى عرفه سيد الساجدين وزين العابدين عليه السّلام اين چنين آمده است:
پروردگارا! تو، براى هر عصرى، امامى شايسته ذخيره كرده اى كه به دست او، آن چه را ديگران از بين برده اند، احيا كنى. خدايا! او را تأييد كن وما را از كسانى قرار ده كه اوامرش را امتثال مى كنند...(43)
عرفان به ولايت امام عصر عليه السلام انسان را از زندگى جاهلى مى رهاند وسبب مى شود كه حجّ اش نيز جاهلى نباشد. اگر كسى امام زمان اش را نشناسد، علاوه بر مرگ جاهلى، زندگى جاهلى دارد. لذا همواره بايد دعا كرد كه: (... اللهم عرّفنى حُجّتك؛ فإنّك إن لم تعرّفنى حُجتك، ضللتُ عن دينى؛(44) خدايا، حجّت ات را به من بشناسان، كه اگر حجّت خود را به من نشناسانى، از دين خود گمراه مى شوم).
معرفت وارادت به (ولايت)، بسيار مهم وبا ارزش است. امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: (ما نُبى ءَ نَبى قَطُّ إلّا بمعرفة حقّنا وبفضلنا على مَنْ سوانا؛(45) هيچ پيامبرى به نبوّت نرسيد، مگر از طريق معرفت نسبت به حق ما وبرترى دادن ما بر غير ما).
وقتى نبوت كه از عالى ترين منصب هاى الهى است، به اين سبب حاصل شده باشد، جز اين است كه عالى ترين اسرار حج، توأم با ولايت باشد؟
در برخى از احاديث، مصداق آيه ى شريف (ومَن دخله كان آمن)(46) را افرادى بيان فرموده كه داخل حصن حصين اعتقاد والتزام به ولايت وامامت شده باشند. اين، به نوبه ى خود، جلوه اى از پيوند حجّ وولايت است.
امام صادق عليه السّلام در پاسخ پرسش از معناى آيه ى شريف (فيه آيات بينات مقام إبراهيم ومَنْ دخله كان آمنا) فرمود: (اطلاق آن، مراد نيست؛ زيرا، ملحدان وصاحبان عقايد باطل نيز در آن جا داخل مى شوند وحال آن كه در امان نيستند، بلكه مراد، كسانى هستند كه هم عارف به حق ما باشند وهم جايگاه والاى كعبه را بشناسند. اين افراد، اگر داخل كعبه شوند از گناهان خود پاك شده ودنيا وآخرت آنان كفايت خواهد شد).(47)
7- حجّ، ميعاد با ولايت
طواف بر گرد سنگ هاى كعبه، مقدّمه ى آن چيزى است كه ائمه عليهم السّلام ما را به آن امر فرموده اند.(48)
كعبه ى سنگ، نشانى است كه ره گم نشود * * * حاجى! احرام دگر بند، ببين يار كجاست
امام محمدباقر عليه السّلام با مشاهده ى طواف كنندگان كعبه مى فرمايد: (در جاهليّت هم، اين چنين، هفت دور بر گرد اين كعبه مى گشتند. مردم، مكلّف اند اطراف اين سنگ ها بگردند وپس از آن نزد ما آمده، مودّت ونصرت وآمادگى شان را بر ما عرضه كنند).(49)
سپس حضرت عليه السّلام به سخن حضرت ابراهيم عليه السّلام كه در قرآن آمده، استشهاد كرد وآن را تلاوت فرمود: (فاجعل أفئدة من الناس تهوى إليهم)(50)؛ پروردگارا! تو، دل هاى گروهى از مردم را متوجّه آنان ساز.
در روايت ديگرى امام باقر عليه السّلام به (قتادة بن دعامه) معروف به (فقيه اهل بصره)، ضمن استشهاد به اين آيه ى شريف مى فرمايد: (مراد، تمايل قلب ها به سمت كعبه نيست. اگر چنين بود، بايد با ضمير مفرد (اليه) مى فرمود ونه جمع (اليهم). به خدا سوگند! آن كه ابراهيم فرا خواند تا قلب ها به سوى او متمايل شود، ماييم...).(51)
خداى سبحان، بعد از آن كه جاى خانه را براى ابراهيم آماده ساخت تا او، آن خانه را بنا كند، به او فرمود: (وأذّن فى الناس بالحج يأتوك رجالاً وعلى كل ضامرٍ يأتين من كل فجّ عميق)(52)؛ مردم را دعوت عمومى كن تا پياده وسواره بر مركب هاى لاغر، از هر راه دورى به سوى تو بيايند.
نكته ى بسيار دقيق وظريف، در كلمه ى (يأتوك) نهفته است. مردم، حج مشرّف شوند، امّا نه (يأتونا) (به سوى ما)، بلكه (يأتوك) (به سوى تو) كه ولىّ زمان هستى.
گويا، حج، مقدّمه اى براى رفتن وحاضر شدن در محضر ولىّ زمان عليه السّلام است. پنجمين پيشواى حق بعد از نبى صلى الله عليه وآله مى فرمايد: (مردم، فرمان داده شده اند تا نزد اين سنگ بيايند وبرگرد آن ها طواف كنند وسپس نزد ما آيند ودوستى ونصرت خود را اعلام كنند.)(53)؛ يعنى، زمينه ى (حضور الحاضر وقيام الحجة بوجود الناصر)(54) را فراهم كنند.
اگر محتواى حجّ وروح كعبه، حضور واعلام آمادگى نزد معصوم عليه السّلام نباشد، مكّه، همان بازار عكاظ، وكعبه، جايگاه بت ها وتوليّت آن، در شب نشينى مستانه با مشك شراب معاوضه مى شود.(55)
اين مسئله ى پر رمز وراز، (حجّ ابراهيمى) را از (حجّ جاهلى) امتياز مى بخشد. امام محمّد باقر عليه السّلام درباره ى ملاقات امام عصر واعلام آمادگى بر حمايت واطاعت، مى فرمايد:
فعال كفعال الجاهلية! أما - والله! - ما أُمروا بهذا وما أُمروا إلّا أن يقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم! فيمّروا بنا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرتهم؛(56) اين اعمال، مانند اَعمال زمان جاهليّت است! آگاه باشيد! به خدا سوگند! مردم، به حج مأمور نشدند ومأمور نگشتند، مگر اين كه مناسك حج وحلق وتقصير به جا آوردند وبه عهد ونذرهاى خويش وفا كنند وبر ما بگذرند وولايت ومحبت شان را به ما اطّلاع دهند ونصرت ويارى خود را بر ما عرضه دارند.
حرم وزمزم وصفا باشد * * * از صفاى تو با صفا، مهدى!(57)
8- تماميّت حجّ
درباره ى اتمام حجّ وعمره كه در آيه ى شريف (واتموا الحج والعمرة للّه)(58) بدان امر شده، گذشته از بحث هاى فقهى، در برخى از روايات، زيارت ولقاى امام عليه السّلام به عنوان متمّم حجّ بيان شده است.
شكافنده ى علوم، امام محمّد باقر عليه السّلام در اين خصوص مى فرمايند: (تمامُ الحج لِقاءُ الإمام(59)؛ تماميّت حج، ديدار با امام است).
اى خوش آن روز كه به تو گردد مقبول * * * در بَر خالق يك تا به دو صد تحسينم
اى خوش آن روز كه در آخر برنامه ى حج * * * وصل روى تو دهد اى مه تسكينم
امام جعفر صادق عليه السّلام دراين خصوص مى فرمايد: (إذا حجّ أحدكم فليختم حجّهُ بزيارتنا؛ لأنَّ ذاك من تمام الحج؛(60) هنگامى كه، يكى از شما، حج انجام داد، حجّ اش را به زيارت ما ختم كند؛ زيرا، زيارت ما، از (نشانه هاى) تماميّت حجّ است).
وقتى يحيى بن يسار، بعد از حجّ، به محضر ولىّ زمان اش امام جعفر صادق عليه السّلام بار مى يابد، حضرت عليه السّلام مى فرمايند: (حاجّ بيت الله وزوّار قبر نبيّه وشيعة آل محمّد! هنيئاً لكم؛(61) حاجيان خانه ى خدا وزائران قبر پيامبر او وشيعه آل محمد! گوارا باد بر شما).
از اين فرمايش، به دست مى آيد كه اگر انسان، محضر ولى زمان اش را درك كند، شيعه وزائر حقيقى وحاجى واقعى است.
ذريح محاربى كه جايگاه ويژه اى نزد امام صادق داشته وداراى كتاب بوده است، مى گويد: به آن حضرت عليه السّلام عرض كردم: (خداوند، در قرآن كريم، مرا مأمور به كارى كرده كه من دوست دارم آن را انجام دهم). امام صادق عليه السّلام پرسيدند: (آن كار چيست؟).
عرض كرد: (اين فرموده ى خداوند عزوجل كه (ثم ليقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم)).(62) آن حضرت فرمود: منظور از (ليقضوا تفثهم) تشرّف به حضور امام است ومراد از (وليوفوا نذورهم) انجام دادن مناسك حج است.
عبدالله بن سنان كه اين روايت را از ذريح محاربى نقل مى كند، مى گويد: به خدمت امام صادق عليه السّلام شرف ياب شدم وعرض كردم: (آيه ى (ثم ليقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم) را براى ام معنا كنيد). آن حضرت فرمود: (به معناى كوتاه كردن موى شارب وچيدن ناخن ومانند آن است). عرض كردم: (ذريح محاربى، از شما روايت كرد كه مراد از (ليقضوا تفثهم) لقاى امام، ومراد از (وليوفوا نذورهم) انجام دادن آن مناسك است). امام صادق عليه السّلام فرمود: (هر دو نفر شما، راستگو وصادق ايد، لكن قرآن كريم، همان گونه كه ظاهرى دارد، باطنى هم دارد كه كسى جز ذريح (وامثال او) تحمّل آن را ندارد).(63)
چو جان شود مَحْرم، به تن احرام گيرى * * * كز وعده ى ديدار جانان كام گيرى
وز زمزم چاه زنخدان جام گيرى * * * بوسى حجر خالِ لب لعل نگاران(64)
آن چه در ايّام حج مهم است، هماهنگ بودن با امام عصر عليه السّلام است. اگر امام زمان، مُحرم به احرام نشد وبراى نابود كردن ريشه ظلم وفساد، از مكه به سوى كوفه خارج شد، كسانى كه در لباس احرام مى مانند وحاضر به يارى او نيستند، مُحرم واقعى ومَحرم اسرار نيستند، وحتّى خداوند از خراب شدن كعبه بر سر آنان ابا ندارد.
شيخ صدوق در پاسخ اين سؤال كه (چرا خداوند، كعبه را از تهاجم سپاه ابرهه مصون داشت، امّا مانع ويرانى كعبه به دست حَجّاج(65) نشد؟)، مى نويسد:
حرمت كعبه، براى آن است كه دين محفوظ بماند وحافظ دين، امام معصوم عليه السّلام است. ابن زبير، امام زمان خويش را نشناخت واو را يارى نكرد، بلكه خود داعيه ى رهبرى داشت. از اين رو، به كعبه هم كه پناه برد، خداوند به او پناه نداد، امّا ابرهه، براى ويران كردن قبله واز بين بردن مطاف آمده بود، لذا خداوند به او امان نداد.(66)
از اين حادثه، قدر امام وحرمت ولايت وعزّت خلافت، به خوبى، دانسته مى شود. حرمت حرم وبلد امين، به صاحب ولايت است. در عرفاتى كه امام نباشد، معرفتى نيست؛ در مشعرى كه امام نباشد، شعورى نيست؛ در مِنى اگر امام نباشد، شيطان واقعى رمى نمى شود؛ اگر كنار آب زمزم، امام نباشد، نشانه ى حيات واقعى نيست، بلكه سراب است گرچه حيات هر زنده اى وابسته به آب است (من الماء كل شىء حىّ)(67) ولى حيات انسانى ومعنوى، معرفت امام است (دعاكم لما يحييكم)(68) وخدا ورسول اش، ما را براى اين حيات خوانده اند وبر ما وظيفه اى جز اجابت نيست.(69)
كعبه ى حق طلبان، قبله ى ارباب نيازى * * * مشعر اهل وفا، مروه ى اصحاب صفايى(70)
خوشابه حال زائرى كه قبل از سفر ودر طول اين سفر، به عشق ديدار كعبه ى مقصود وقبله ى موعود، زمزمه كنند كه: (اللهم! أرنى الطلعةَ الرشيدةَ والغرةَ الحميدة واكحُل ناظرى بنظرة منّى إليه؛ خدايا! آن چهره ى زيبا وارج مند وپيشانى درخشان ونورانى را به من بنما وسرمه ى وصال ديدارش را به يك نگاه به ديدگان ام بكش)؛(71) زيرا، روح حج، زيارت كعبه ى دل است، نه كعبه ى گِل، وكعبه ى دل ما، همه ساله، در حج حضور دارند.
آمدم اين جا كه يار خويش را پيدا كنم * * * ديده را از نور روى ماه او بينا كنم
آمدم اين جا كه ردّ پاى مولا را مگر * * * در كنار زمزم ورُكن وحَجَر پيدا كنم
آمدم اين جا كه، تا شايد به هنگام طواف * * * او طواف كعبه ومن طوف آن مولا كنم
آمدم اين جا كه با ديدار روى ماه او * * * عقده هاى قلب پُر اندوه خود را وا كنم
بعد از اين مپسند - يارب - با دو صد اندوه وغم * * * باز هم از دورى او ديده را دريا كنم(72)
9- حضور در حجّ
به سفرى رهسپارى كه آخرين سفير الهى عليه السّلام نيز در ايّام حج آن جا است وتكبير وتهليل وتسبيحات، با ذكر او، از اين سرزمين، به سوى آسمان بالا مى رود! چه پيوند زيبايى! هوايى را استنشاق مى كنى كه يوسف زهرا عليها السلام در آن هوا نفس مى كشد!...
عبيدبن زراره مى گويد: صادق آل محمد صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم مى فرمايند:
يفقد الناس إمامهم يشهدالموسم فيراهم ولا يرونه؛(73) مردم، امام خود را نيابند. او، در موسم حجّ، شاهد ايشان است وآنان را مى بيند، امّا آنان، او را نمى بينند.
ابومحمّد حسن بن وجناى نصيبى، پنجاه وچهار مرتبه به حج بيتِ الله الحرام مشرّف شد به اميد آن كه جمال يار را زيارت كند. بعد از رسيدن به آرزويش، امام مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: (اى حسن! آيا فكر كردى كه امر تو بر من مخفى بود؟! به خدا قسم! هر حجّى كه انجام دادى، من با تو بودم...).(74)
لذا محمّد بن عثمان عمروى، نايب دوم، در اين خصوص، قسم جلاله ياد كرده وفرموده: (والله! إنَّ صاحب هذا الأمر ليحضر الموسم كلَّ سنةٍ يرى الناس ويعرفهم ويرونه ولا يعرفونه؛(75) آن حضرت، هر سال، در موسم حج حضور مى يابد ومردم را مى بيند ومى شناسد، امّا مردم او را مى بينند، ولى نمى شناسند).
از ايشان سوال كردند: (شما حضرت عليه السلام را ديده ايد؟). گفت: (بله. آخرين بار، حضرت را در بيت الله الحرام ديدم در حالى كه مى فرمود: "اللهم انجزلى ما وعدتَنى؛ پروردگارا! وعده هايى را كه به من دادى، تحقّق بخش.".
نيز فرموده است: (آن حضرت را ديدم كه پرده ى خانه ى كعبه را در مستجار گرفته ومى فرمود: "اللهم انتقم من أعدائي؛ پروردگارا! از دشمنان ام انتقام بگير").(76)
مونس او، حضرت خضر نيز همراه او است. امام رضا عليه السّلام در اين باره مى فرمايد: (إنَّ الخضر ليحضر الموسم كلَّ سنةٍ فيقضى جميع المناسك ويقف بعرفة فيؤمِّنُ على دعاء المؤمنين؛(77) حضرت خضر، همه ساله، در موسم حج شركت مى كند ومراسم حج را انجام مى دهد ودر عرفات مى ايستد وبه دعاى مؤمنان آمين مى گويد).
10- حجّ، وصال يار
حضور سبز حضرت بقيةاللّه، حجةبن الحسن عليه السلام در مراسم حجّ وبويژه در عرفات ومِنى، سبب شده كه برخى از عاشقان حضرت اش، در ايّام حج، گل روى او را مشاهده كنند وبه آرزوى خود برسند.
رسيد مژده كه ايّام غم نخواهد ماند * * * چنان نماند چنين نيز هم نخواهد ماند
على بن مهزيار اهوازى مى گويد: (من، بيست مرتبه به زيارت خانه خدا مشرف شدم، در حالى كه در تمام اين سفرها، قصدم، ديدن امام زمان عليه السّلام بود؛ چون، شنيده بودم، هر سال، در ايّام حج، آن حضرت، براى زيارت خانه ى خدا به مكّه مى رود، ولى در اين بيست سفر، راه به جايى نبردم وموفّق نشدم تا اين كه...).(78)
ادامه را از زبان اين قلم بشنويد: تا اين كه آخرين بار، حجّ اش، حجّ شد وبه منتهاى آرزويش رسيد، وجان تشنه اش را سيراب، ورخسار خسته اش را طراوت بخشيد.
نصيب من، عرفات ومقام ومشعر كن * * * به شوق ديدن خود، راهى مِنايم كن
تمام حجّ، به لقاى جناب حضرت تست * * * عطا، در اين سفر، از نعمت لقايم كن(79)
آيةالله سيّد محسن امين عاملى رحمة اللّه عليه صاحب كتاب ارزش مند أعيان الشيعة مى گويد: (... اين جانب، به مكّه مشرف شدم ودر همه جا، از طواف گرفته تا عرفات، مِنى ومشعر، دل در شور وعشق حضرت ولىّ عصر عليه السلام داشتم؛ چرا كه با الهام از روايات واستفاده از اخبار، يقين داشتم كه آن بزرگوار، همه ساله، در موسم حج، تشريف دارند ومناسك را به جاى مى آورد. از خدا خواستم كه مرا به فيض ديدار نائل آورد، امّا ايّام حجّ سپرى شد وموفّق نشدم. در اين انديشه بودم كه "چه كنم؟ آيا به لبنان برگردم وسال بعد براى زيارت ودر پى مقصود بازگردم ويا اين كه همان جا رحل اقامت افكنده واز خدا، حجّت او را طلب كنم؟".
پس از محاسبه ى بسيار، تصميم بر ماندن گرفتم تا شايد خداوند مدد كند وتوفيق يار گردد وبه منظور برسم.
تا مراسم سال بعد، ماندم، امّا با همه ى تلاش وجست وجو، سال بعد هم توفيق ديدار نيافتم. باز هم ماندم وتا سال سوم وچهارم وپنجم ويا هفتم، اين توقّف ادامه يافت. در آخرين سال توقّف ام در مكه كه موسم حج فرا رسيد، پس از انجام دادن مناسك حجّ، روزى پرده ى خانه كعبه را گرفتم وبسيار اشك ريختم وبه بارگاه خداوند گله بردم كه "چرا توفيق ديدار حاصل نيامده است؟"، تا اين كه پس از راز ونياز...)(80) او هم موفق مى شود وجان خسته اش را رونق ورمق مى بخشد.
گر بنده بُوَد بنده، كسى جانب او نيست * * * بى پرده سراپرده ى آن شاه، توان يافت
جز پرده ى عصيان، نبود حايل ديدار * * * گر ابر گناهان رود آن ماه توان يافت
ما را چه لياقت به شرف يابى دائم * * * اين بس كه گهى فرصت كوتاه، توان يافت(81)
ابن قولويه به سند خود از ابى عبدالله بن صالح روايت كرده است كه آن حضرت را در برابر حجرالاسود ديده است. زمانى كه مردم براى بوسيدن آن كشمكش مى كردند، آن حضرت عليه السّلام فرمودند: (به اين نحو، مأمور نشده اند).(82)
روزى كه آخرين خورشيد آسمان تاب ناك امامت وولايت، از بام كعبه طلوع كند، براى ما رابطه وپيوند حج وولايت بيش تر واضح خواهد شد.
11- ظهور از كعبه
يكى ديگر از جلوه هاى پيوند كعبه وحجّ با ولايت، ظهور آن حضرت عليه السلام در كنار خانه ى خدا است.در برخى از روايات، (يوم الحج الاكبر) در آيه ى شريف (وأذان من الله ورسوله الى الناس يوم الحج الاكبر)(83) تأويل به روز ظهور شده است.(84)
امام صادق عليه السّلام مى فرمايد:
إنّ القائم إذا خرج، دخل المسجد الحرام فيستقبل الكعبة ويجعل ظهره إلى المقام ثُمَّ يصلّى ركعتين ثُمَّ يقوم، فيقول: »يا أيّها الناس! أنا أولى الناس بآدم... يا أيّها الناس! أنا أولى الناس بمحمّد(85)؛ چون مهدى ظهور كند، به مسجد الحرام رود. رو به كعبه وپشت به مقام ابراهيم بايستد ودو ركعت نمازگزارد. آن گاه صلا دهد: (اى مردمان! من ام يادگار آدم، يادگار ابراهيم، يادگار اسماعيل، يادگار محمّد).
در روايت ديگرى، امام محمد باقر عليه السّلام مى فرمايد:
(والقائم يومئذ بمكة عند الكعبه مستجيراً بها يقول: (... فمن حاجّنى فى آدم فأنا أولى الناس بإبراهيم، ومن حاجّنى فى نوح، فأنا أولى الناس بنوح، ومَنْ حاجّنى فى إبراهيم فأنا أولى الناس بإبراهيم، ومن حاجّنى فى محمّد فأنا أولى الناس بمحمّد...).(86)
قائم، در آن روز، در مكه است ودر خانه ى كعبه به مردم مى گويد: (آن كس كه از آدم سخن گويد، من وارث آدم هستم، وآن كس كه از نوح سخن گويد، من وارث نوح هستم، وآن كس كه از ابراهيم سخن گويد من وارث ابراهيم هستم، وآن كس كه از محمّد سخن گويد، من وارث محمدم.)
سپس ياران اش را فرا مى خواند وآنان مانند پروانه، گرد شمع وجودش جمع مى شوند.
امام صادق عليه السّلام در اين خصوص مى فرمايد:
يقف بين الركن والمقام فيصرخ صرخة فيقول: (يا معاشر نقبائى وأهل خاصتى ومن ادّخرهم اللهُ لنصرتى قبل ظهورى على وجه الأرض! ائتونى طائعين...)(87)؛
در ميان ركن ومقام مى ايستد. آن گاه بانگ بر مى آورد: (اى فرماندهان من! اى نزديكان من! اى كسانى كه خداوند پيش از ظهور من، آنان را براى يارى من در روى زمين ذخيره كرده است! به سوى من بشتابيد وبه فرمان من گردن نهيد...).
در اين لحظه، آنان، بانگ امام را مى شنوند وبه سوى او مى شتابند.
آن گاه نوبت بيعت فرا مى رسد(88) وحجر الأسود شاهد اين ماجرا است وشهادت مى دهد.
امام صادق عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايد:
... وإلى ذالك المقام يسند القائم ظهره، وهو الحجة والدليل على القائم، وهو الشاهد لمَنْ وافا فى ذالك المكان والشاهد على مَنِ ادَّى إليه الميثاق والعهد الذى أخذ الله عزّ وجلّ على العبد(89)؛
حجرالاسود، تكيه گاه ودليل وحجّت براى حضرت مهدى عليه السلام است. به هنگام بيعت مردم با حضرت، شاهد بر وفاى به عهد وميثاقى است كه خداوند از بندگان در عالم ذر گرفته است.
از (مكان ظهور)، (سخنان حضرت به هنگام ظهور)، (جمع شدن ياران)، (شهادت حجر الاسود)،... پيوند عميق حج وولايت رخ مى گشايد، امّا سوال مهم اين است كه (به راستى چرا كعبه؟).
از اين كه پيامبر در اين سرزمين مبعوث شد ووارث اش امام حسين عليه السّلام براى زنده ماندن دين جدش، از مكّه شروع كرد وفرزندش، سالار ساجدان، پيام رسان كربلا، در معرّفى خود، (أنا ابن مكة ومِنى؛ أنا ابن زمزم والصفا،...)(90) فرمود، نقش وجايگاه استراتژى آن روش مى شود. امروز، جهان غير اسلام، كعبه را به عنوان مركز اسلامى مى شناسد وحتّى براى مسلمانان نيز نقش محورى دارد. اين نقطه، تنها جايگاهى است كه همه ى فرقه هاى و نحله هاى اسلامى، گرد آن جمع مى شوند. به حقيقت بايد گفت، تنها عامل قوام وقيام مردم وزنده ماندن دين ومسلمانان ومقاومت آنان در برابر كفر، (كعبه) است.
خداوند تبارك وتعالى مى فرمايند: (جعل الله الكعبة البيت الحرام قياماً للناس)(91)؛ خداوند كعبه - بيت الحرام - را وسيله اى براى استوارى وسامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.
امام صادق عليه السّلام در اين باره مى فرمايند: (ولا يزال الدين قائماً ما قامت الكعبة(92)؛ تا زمانى كه كعبه پا بر جا است، دين اسلام نيز پا بر جا است). مولود كعبه وشهيد محراب، امام على عليه السّلام از اين كانون نور، (عَلَم وپرچم اسلام) ياد مى نمايد(93) كه بر فراز ستيغ سراسر عظمت وافتخار تاريخ اسلام تعبيه ونصب گرديده است. اين پرچم سرافراز وهميشه پيروز (بيت الله)، همواره نشانه ى (حاكميّتِ الله) خواهد ماند كه هم قبله ى مقبلان عالم است وهم مقصد سالكان پاى در راه ومطاف زائران دل آگاه.
از اين رو، امام زمان قائم آل محمد عليهم السّلام نيز در آغاز قيام جهانى خود، بر محور قيام وقوام جوامع انسانى، تكيه مى فرمايد وتمام جهان را از عدل وداد پر مى كند.
12- مطاف در دولت يار
منحرف شدن اسلام از مسير اصلى اش بعد از پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، وشدّت فتنه هايى كه در عصر غيبت حاصل مى شود، تا جايى است كه برخى، حجّ را براى تجارت وتفريح ونام ونان(94) وبرخى از كشورهاى اسلامى، از حج منع شده(95) وبه سبب نا امنى راه ها، برخى حُجّاج، غارت(96) مى شوند، منتها روزى كه حضرت بقيّة الله عليه السّلام ظهور كنند، به جهت رشد تربيّتى واخلاقى(97) تمام اين مشكلات حل مى شود وهمه ى زمان ها ومكان ها وافرادها، طعم شيرين عدالت را مى چشند. بهره ى (مطاف) از اين عدالت شنيدنى وديدنى است!
امام صادق عليه السّلام در اين خصوص مى فرمايند: (أوّل ما يظهر القائم العدل أنْ ينادى مناديه: أنْ يُسلّم صاحب النافلة لصاحب الفريضة الحجر الأسود والطواف)(98)؛ نخستين چيزى كه از عدالت قائم ظاهر مى شود، اين است كه منادى، اعلام مى كند: آنان كه طواف مستحبى مى كنند، (مطاف) (محل طواف) و(حجر الاسود) را براى كسانى كه طواف واجب مى كنند، خالى كنند).
يكى ديگر از جلوه هاى بهره ى اين سرزمين مقدّس از دولت كريمه ى امام زمان عليه السلام اصلاحاتى است كه حضرت در سرتاسر جهان، از جمله، اين سرزمين، انجام مى دهد.
13- حرمين واصلاحات خاتم الأولياء عليه السلام
اين اصلاحات، مربوط به باز گرداندن مسجدالحرام، مسجدالنبى ومقام ابراهيم به اندازه ى اصلى خودشان است.
امام صادق عليه السّلام در اين رابطه مى فرمايد:
(القائم يهدم المسجد الحرام حتّى يردّه إلى أساسه ومسجد الرسول صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم إلى أساسه ويرد البيت إلى موضعه وأقامه على أساسه؛(99) حضرت قائم عليه السلام ساختمان مسجد الحرام را ويران مى كند وآن را به ساختمان نخستين واندازه ى اصلى اش باز مى گرداند. مسجد پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را نيز پس از ويران كردن به اندازه ى اصلى اش باز مى گرداند وكعبه را در جايگاه اصلى اش مى سازد).
نيز در روايت ديگرى امام صادق عليه السّلام مى فرمايند: (هنگامى كه حضرت قائم قيام كند، خانه ى خدا را به اندازه ى نخستين آن باز مى گرداند).(100)
مى دانيم كه مسجدالحرام پس از رحلت پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم تا كنون بارها گسترش داده شده واز هر سو، بر آن افزوده شده است، امّا با همه ى اينها باز هم به وضعيّت اصلى خويش ونقطه اى كه ابراهيم عليه السّلام براى آن خطّ كشى كرد، نرسيده است، چرا كه پايه ها وحدود اصلى آن از (حزوره)(101) يا نقطه اى مى باشد كه ميان »صفا« و(مروه) است.
اين مطلب را از امام صادق عليه السّلام آورده اند كه: در پاسخ فردى كه از حدود مسجدالحرام مى پرسيد ومى گفت: (آيا آنچه را به مسجدالحرام افزوده اند، جزو آن است يا نه؟)
فرمود: (آرى! همه جزو مسجدالحرام است وبا همه ى اين افزودنها به مساحت آن، هنوز به آن نقشه خطّى كه ابراهيم واسماعيل براى مسجد ترسيم كردند، نرسيده است).(102)
وفرمود: (خطَّ ابراهيمُ بمكة ما بين الحزورة الى المسعى، فذلك الّذى خطَّ ابراهيم).(103)
يعنى: ابراهيم عليه السّلام در مكّه ميان (حزوره) تا نقطه اى كه محلّ وسيعى است خط كشى كرد واين خط كشى ونقشه، حدود مسجد است.
ونيز (حسين بن نعيم) از امام صادق عليه السّلام در مورد نماز خواندن در قسمتهاى جديدى از مسجدالحرام را ميان صفا ومروه، تعيين كردند ومردم پيش از اين تا صفا طواف مى كردند...(104).
مرحوم فيض كاشانى در مورد جمله ى امام صادق عليه السّلام كه مى فرمايد:
(فكان النّاس يحجّون الى الصّفا.) يا بنا بر نسخه ى ديگرى (يحجّون من مسجد الصّفاء.) دو احتمال مى دهد:
نخست اينكه: ممكن است منظور اين باشد كه مردم تا صفا طواف مى كردند.
دوّم اينكه: از مسجد الحرام مى بستند.(105)
به هر حال خلاصه ى اين روايات، بيانگر اين نكته است كه مسجدالحرام در اصل، بسيار بزرگتر از مسجدالحرامى است كه اكنون مى نگريم وهنگامى كه امام مهدى عليه السّلام ظهور نمايد، ديوار احاطه كننده ى مسجد را عقب مى كشد وديوارى بر جايگاه اصلى آن، همان نقطه اى كه ابراهيم واسماعيل آن را براى مسجدالحرام خط كشى كردند بنياد مى كند واين كار، طواف بر گرد خانه دوست را براى عاشقان آسان مى سازد بويژه كه شمار زائران بيت اللّه نيز در عصر درخشان آن گرامى، به دهها ميليون نفر مى رسد.(106)
در ادامه روايت گذشته آمده كه امام صادق عليه السّلام فرمود:
(هنگامى كه قائم بپا خيزد... مقام ابراهيم را به جايگاه اصلى آن باز مى گرداند.) مى دانيم كه مقام ابراهيم، صخره اى است كه آن پيامبر بزرگ به هنگام ساختن كعبه روى آن ايستاده است وآن صخره، در زمان پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم در جوار كعبه بوده است.
از اين رو از جمله كارهاى امام مهدى عليه السّلام پس از ظهور در مكّه مكرّمه، بازگردانيدن (مقام ابراهيم) به جوار كعبه وجايگاه اصلى آن است واين از كارهايى است كه طواف بر گرد خانه خدا را آسان مى سازد چرا كه در آن صورت ديگر لازم نيست كه طواف تنها ميان ركن ومقام باشد، بلكه تنها طواف بر گرد كعبه كافى است، گرچه اكنون به فتواى برخى فقها، طواف ميان ركن ومقام واجب است كه اين، با بازگشت دادن مقام به جاى اصلى خود برداشته مى شود وطواف بر گرد كعبه، كفايد مى كند.
يكى ديگر از بهره مندى هاى كعبه كه در خاتمه ى اين روايات آمده، تسويه حساب با سارقان كعبه است. در حقيقت، امام زمان عليه السلام به هنگام ظهور، كعبه را از لوث آنان پاك مى فرمايد.
14- توليّت كعبه واقدامات خاتم الأولياء عليه السلام
قيام براى تطهير كعبه ونجات آن از دست اشرار، آيين ابراهيمى است؛ زيرا، خداوند مى فرمايد: (وعَهِدْنا إلى إبراهيم وإسماعيل أنْ طهرا بيتى)(107)؛ وما به ابراهيم واسماعيل امر كرديم كه خانه ام را پاك وپاكيزه كنيد.
گفتنى است، توليّت اين بناى توحيد تا زمان خليل خزاعى، به دست قبيله ى خزاعه بود واو پس از خود، آن را به دخترش سپرد وتحت توليّت (قصى بن كلاب) در آمد. او، كليددارى كعبه را به مردى از قبيله ى خزاعه به نام (ابو غبشان) واگذاشت و(ابوغبشان) اين افتخار را در برابر يك شتر ويك مشك شراب به (قصى بن كلاب) فروخت. مثل معروف (أخسر من صفقة أبى غبشان) از اين قضيّه برگرفته شده است.(108) واين توليّت، درگذر زمان، به دست افراد نالايقى سپرده شد كه نمونه ى بارز آن را نعمانى در الغيبه ى خود چنين نقل مى كند:
سدير صيرفى از مردى از اهل جزيره، نقل مى كند كه او، كنيزى را به نذر، بر خويشتن واجب كرده بود كه به خانه ى خدا دهد (يعنى نذر خانه ى خدا كرده بود). او را به مكه آورد. آن شخص گويد: من، پرده داران خانه را ملاقات كردم وايشان را از آن كنيز آگاه ساختم وبراى هر كسى از ايشان موضوع را بيان مى كردم، مى گفت: (او را نزد من بياور كه خدا نذرت را خواهد پذيرفت).
پس وحشت شديدى از اين موضوع به من راه يافت. لذا ماجرا را به يكى از ياران كه اهل مكّه بود گفتم. او به من گفت: (آيا از من مى پذيرى؟). گفتم: (آرى). گفت: (بنگر به مردى كه رو به روى حجر الأسود نشسته است ومردانى گرد اويند. او، ابوجعفر محمّد بن على بن الحسين (امام باقر) عليه السّلام است. نزد او برو واو را از اين امر آگاه كن. ببين به توجه مى گويد).
نزد او رفتم. گفتم: (خدا، تو را رحمت كند! من مردى از اهل جزيره ام وهمراه من كنيزى است كه در سوگندى كه بر عهده ى من بود، او را نذر خانه ى خدا كرده ام واكنون او را آورده ام واين جريان را به پرده داران نيز گفته ام وهمه مى گويند، كنيز را به ما بده، خداوند نذرت را قبول مى كند، ومن ناراحت هستم).
حضرت فرمود: (اى بنده ى خدا! همانا، خانه، نه چيزى مى خورد ونه مى آشامد. كنيز خود را بفروش وجست وجو كن وبه همشهريان ات كه به زيارت اين خانه آمده اند، نگاه كن. هر كه از ايشان، خرجى اش تمام شده، آن مبلغ را به او بده).
من نيز همان كار را كردم. بعد از آن، هر كدام از پرده داران را ملاقات مى كردم، مى گفت: (كنيز را چه كردى؟). آنان را به فرمايش امام عليه السلام مطلع كردم. آنان به من گفتند: (او، مردى دروغ گو وناآگاه است كه نمى داند چه مى گويد...)!
من حرف آنان را به امام باقر عليه السّلام عرض كردم. آن حضرت عليه السّلام فرمود: (تو، سخن آنان را به من گفتى. آيا سخن مرا نيز به ايشان خواهى گفت؟). عرض كردم: (آرى). فرمود: (به ايشان بگو: ابوجعفر به شما پيغام داد، چه گونه خواهيد بود اگر دست ها وپاهايتان بريده شود ودر كعبه آويخته گردد، سپس به شما گفته شود: "فرياد كنيد كه ما دزدان كعبه ايم؟").
پس هنگامى كه خواستم برخيزم، فرمود: (البته، من، خودم، آن كار را نمى كنم، بلكه آن را مردى از خاندان من انجام خواهد داد).(109)
امام صادق عليه السّلام در اين خصوص مى فرمايند:
أما إنّ قائمنا لوقدقام لقد أخذهم فقطع أيديهم وطاف بهم وقال: (هولاء سراق الله)(110)؛ وقتى قائم ما قيام كند، ايشان را بگيرد ودستان شان را قطع كند وبه خوارى، در كوى وبرزن بگرداند وبگويد: (اينان، دزدانى هستند كه از خدا مى دزدند).
در روايت ديگرى مى فرمايند: (... وقطع أيدى بنى شيبة السراق وعلّقها على الكعبه؛(111) دستان طايفه بنى شيبة را كه از دزدان كعبه هستند، قطع مى كند وبر كعبه مى آويزد).
گفتنى است كه در عصر ظهور، سارقان كعبه كه در زمان امام صادق عليه السّلام مى زيستند، زنده نيستند، لذا شايد اينان، از افراد خطاكارى باشند كه در زمان رجعت، به دنيا باز گردند.
بنا بر احتمال قوى تر كسانى كه در عصر ظهور به كردار ناشايست آنان راضى وخشنود باشند، مشمول اين حكم قرار گيرند؛ زيرا، اين قضيّه در روايت امام رضا عليه السّلام بعد از پرسش وپاسخ هروى از امام عليه السّلام درباره ى علّت به كيفر رسيدن بازماندگان قاتلان امام حسين عليه السّلام مطرح شده است كه به فرموده ى امام هشتم، گوياى اين حقيقت است كه هر كس از چيزى خشنود باشد، مانند آن است كه آن كار را انجام داده باشد. اگر مردى در مشرق كشته شود ومرد ديگرى در مغرب به كشته شدن او خشنود باشد، نزد خداوند شريك گناه قاتل است).
هروى در ادامه مى پرسد: (بأى شى ء يبدأ القائم منكم إذا قام؟). قال: (يبدأ ببنى شيبة فيقطع أيديهم لأنّهم سرّاق بيت الله عزّ وجلّ)(112)؛ قائم شما از چه طايفه اى شروع مى كند؟ فرمود: (از بنى شيبه شروع مى كند. دست هاى آنان را قطع مى كند؛ زيرا آنان دزدان خانه ى خدا در مكّه ى معظمه هستند).
بنابراين، همه جاى جهان امن مى شود، خصوصاً اين اماكن مقدّس وراه هايى كه به آن ختم مى شود.
15- امام زمان عليه السلام وامنيّت حرم
يكى ديگر از بهره هاى حرم، امنيّتى است كه در دولت كريمه ى امام زمان عليه السلام بر آن سايه مى افكند.
امام صادق عليه السّلام پس از توبيخ ومؤاخذه ى ابوحنيفه به خاطر انحراف علمى وبرداشت هاى ناقص اش، از او مى پرسد: (منظور از (سيروا فيها ليالى وأياماً آمنين) چيست؟). ابوحنيفه گفت: (گويا، مراد، پيمودن فاصله ى ميان مكّه ومدينه باشد).
امام عليه السّلام پاسخِ نقضى به او داد وفرمود: (پس رهزنى هايى كه ميان مكّه ومدينه صورت مى گيرد، چيست؟). ابوحنيفه، عاجزانه ساكت شد.
آن گاه امام عليه السّلام فرمود: (مراد خداوند از (ومَنْ دخله كان آمنا) كدام نقطه از زمين است؟). ابوحنيفه گفت: (مراد، كعبه است).
امام عليه السّلام فرمود: (پس چه گونه براى ابن زبير كه در كعبه متحصن شده بود، آن گاه كه حجّاج كعبه را به منجنيق بست وويران كرد واو را گرفت وكشت، امن نبود؟). او، ساكت مانده بود.
آن گاه ابوبكر حضرمى به امام صادق عليه السّلام عرض كرده: (جواب اين دو سوال چيست؟). آن حضرت فرمود: (هنگامى كه قائم آل محمد عليه السلام ظهور كند، همه ى اين راه ها امن خواهد شد وهر كس با او بيعت كند ودر جمع سپاهيان او در آيد، در امان خواهد بود).(113)
بنابراين، بر زائران محترم، بايسته است كه در اين نكات دقّت كنند ومهم ترين وظيفه اى كه در اين سفر بر عهده دارند، انجام دهند.
حرف آخر
مرحوم آية الله سيّد محمّدتقى موسوى اصفهانى، در بيان وظايف انسان ها نسبت به امام زمان عليه السلام در اين خصوص مى نويسد:
(حج رفتن به نيابت از آن حضرت وفرستادن نائب كه از طرف آن جناب حج انجام بدهد وطواف بيت الله الحرام به نيابت از او ونائب ساختن ديگرى تا از طرف آن حضرت طواف كند. اين كار، ميان شيعيان، در روزگار قديم، متداول ومرسوم بود، وچندين روايت در استحباب اين امر وارد شده است. نيز زيارت مشاهد رسول خدا وائمه ى معصوم عليهم السّلام به نيابت از مولايمان صاحب الزمان عليه السلام وگرفتن نائب به اين جهت، علاوه بر استحباب، از وظايف منتظران است.(114)
پى نوشت ها:
(1) نغمه هاى ولايت، سيّد رضا مؤيد، ص 271.
(2) امام صادق عليه السّلام: (ليس شى أفضل من الحجّ إلا الصلاة وفى الحجّ هنا صلاة). (وسائل الشيعة، ج 8، ص 77، ح 2).
(3) جواهر الكلام، ج 17، ص 214.
(4) علل الشرايع كتاب الحجّ، ص 399؛ كتابُ مَنْ لايحضره الفقيه، ج 1، ص 159.
(5) حجّ: 27.
(6) بقره: 125.
(7) امام جعفر صادق عليه السّلام (بنى الإسلام على خمس: على الصلاة والزكاة والصوم والحجّ والولاية ولم يناد بشى ءٍ كما نودى بالولاية). (اصول كافى، ج 2، ص 21). در روايت ديگرى، زراره، از امام صادق عليه السّلام مى پرسد: (أى شىء من ذالك أفضل؟). فقال: (الولاية أفضل؛ لأنّها مفتاحهن، والوالى هو الدليل عليهنّ...). (وسائل الشيعة، ج 1، ب 1، ح 2). لذا هشتمين حجت خدا، امام رضا عليه السّلام در بيان مقامات امامت، اشاره اى به اين مطلب مى كند ومى فرمايد (... بالإمام تمام... الحجّ؛ تماميّت حجّ به وسيله ى امام است). (كافى، باب نادر جامع فى فضل الإمام وصفاته، ج 1، ص 256، ح 1).
(8) جواهرالكلام، ج 17، ص 214.
(9) امام صادق عليه السّلام: (... ما يعدله شىء...) (وسائل الشيعة، ج 8، ص 78، ح 7 وص 77، ح 3).
(10) مستدرك الوسائل، ج 8 ، باب 24، ح 22.
(11) امام صادق عليه السّلام: (... أما لو أنّ رجلاً قام ليله وصام نهاره وتصدق بجميع ماله وحجّ جميع دهره ولم يعرف ولايةَ ولىّ اللّه فيواليه ويكون جميع أعماله بدلالته إليه. ما كان له على الله جلّ وعزّ فى ثوابه ولا كان من أهل الإيمان...). (اصول كافى، ج 2، ص 23).
فقيه ومحدّث عالى مقام، شيخ حر عاملى رحمة الله عليه در وسائل الشيعة، بابى را تحت همين عنوان قرار داده است: (باب بطلان العبادة بدون ولاية الائمة عليهم السّلام، واعتقاد إمامتهم)، (ج 1، ص 118، ب 29) ودر آخر مى فرمايند: (والاحاديث فى ذالك كثيرة جدّا).
(12) امام باقر عليه السّلام: (بنى الإسلام على خمس... فجعل فى أربع منها رُخصةً ولم يجعل فى الولاية رخصة... ومَن لم يكن عندَه مالٌ فليس عليه حجّ ومَن كان مريضاً، صلّى قاعداً وأفطر شهر رمضان. والولاية صحيحاً كان أو مريضاً، أو ذا مالٍ أو لامال له فهى لازمة). (خصال، باب پنج گانه، ح 21؛ وسائل الشيعة، ج 1، ب 1، ح 24). در حقيقت، همان طورى كه امام صادق عليه السّلام فرمودند، آغاز وانجام حجّ وساير عبادات، معرفت به ولايت است: (... فاتحة ذالك كلّه معرفتنا وخاتمته معرفتنا). (بحارالانوار، ج 27، ص 202).
(13) النظر إلى الكعبة العبادة؛ (وسائل الشيعة، ج 9، ص 364).
(14) بحارالأنوار، ج 3، ص 7؛ صهباى حجّ، آيةالله جوادى آملى، ص 241 - 240.
(15) وسائل الشيعة، ج 9، ص 364.
(16) وسائل الشيعة، ج 9، ص 349.
(17) صهباى حجّ، ص 241.
(18) توبه: 19.
(19) براى اطلاع بيش تر درباره ى اين فضيلت ومشخّصات مدارك اهل سنّت، به كتاب إحقاق الحق، ج 3، ص 127 - 122 مراجعه شود.
(20) مستدرك الوسائل، ج 10، ص 166.
(21) ر.ك: بحارالأنوار، ج 46، ص 261؛ مناقب، ج 4، ص 234 و235؛ صهباى حجّ، ص 341 - 335.
(22) در اين زمينه، روايات گوناگونى وارد شده است كه به برخى اشاره مى شود:
الف) ولادت حضرت اسماعيل عليه السّلام در سن پيرى حضرت ابراهيم وبردن او ومادرش به سرزمين مكّه،(بحارالأنوار، ج 12، ص 113).
ب) مأموريّت ذبح اسماعيل عليه السّلام. (مجمع البيان، ج 1، ص 200. البته در روايت ديگرى آمده است كه حضرت ابراهيم عليه السّلام پس از رسيدن به مقام امامت، مأموريت ذبح را دريافت مى كند. (بحارالأنوار، ج 12، ص 125).
ج) بناى كعبه وانجام دادن مناسك حج. (مجمع البيان، ج 1، ص 200. ر.ك: مجله ى ميقات حج، ش 32، ص 197، مقاله ى آقاى سيّدجواد ورعى، پيوند حج با امامت وولايت).
(23) بقره: 124.
(24) امام باقر عليه السّلام: ... والقائم يومئذ بمكة، عند الكعبة مستجيراً بها يقول: (... ومَن حاجّنى فى إبراهيم فأنا أولى الناس بإبراهيم... . (بحارالأنوار، ج 52، ص 305).
(25) جنةالمأوى، آيةالله كاشف الغطاء، ص 305؛ كرامات معصوميه، على اكبر مهدى پور، ص 5.
(26) ر.ك: مروج الذهب، ج 2، ص 349 ؛ شرح الشفاء، ج 1، ص 151.
(27) مستدرك حاكم، ج 3، ص 483.
(28) شرح قصيده ى عبدالباقى افندى، ص 15، (به نقل از فروغ ولايت، ص 35).
(29) كعبه اى كه اركان آن به دست آدم صفى الله، وقواعد آن توسط قهرمان توحيد، ابراهيم خليل الله، مستحكم گرديد، به خاطر مادر امام، ديوارش شكافته مى شود وولىّ خدا در خانه ى خدا متولّد مى شود، چرا كه ارزش هر چيزى به پايه ها واركان آن است. وائمه عليهم السّلام در زيارت جامعه به (اركان البلاد) معرفى شده اند. لذا ركن كعبه ومكه امام است وركن عالم موجود در اين عصر، حضرت مهدى عليه السّلام است كه امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: (لوبقيت الأرض بغير إمامٍ لساخت، _كافى، كتاب الحجة باب أنَّ الارض لا تخلوا من حجة).
(30) مسند، احمد بن حنبل، ج 1، ص 136، ح 645 ؛ جامع الأحاديث، ج 16، ص 272، ح 7927 ؛ المصنف، ج 8 ، ص 534 ، ح 9 و... (به نقل از الغدير، ج 7، ص 13 - 10).
(31) ر.ك: مسند، احمد بن حنبل، طبع مصر، ج 1، ص 231 150، وج 3، ص 212؛ خصائص نسايى، ص 28؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 322 ؛ جامع الأُصول، ج 9، ص 475.
(32) امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: كه امام على عليه السّلام اين چنين خطبه خواند: لايطوفن بالبيت عريان ولايحجن البيت مشرك...). (مجمع البيان، ذيل آيه ى 3 سوره ى برائت).
(33) الاحتجاج، ج 2، ص 135 - 133: (حجّ رسول الله صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم من المدينة وقد بلّغ جميع الشرايع قومه غيرالحج والولاية، فأتاه جبرئيل عليه السّلام فقال له: يا محمد! إنّ الله جلّ اسمُهُ يقرؤك السلامَ ويقول لك: (... "فريضة الحج وفريضة الولاية والخلافة من بعدك؛ فإنّى لم أخل أرضى من حجة ولن أخيلها أبدا"...).
(34) عوالى اللئالي، ج 1، ص 197.
(35) همان، ص 215.
(36) مائده: 67.
(37) ر.ك: الغدير، ج 1، ص 9 به بعد.
(38) مائده: 3.
(39) حجّ، محسن قرائتى، ص 74 (با اندكى تغيير وتصرّف).
(40) گردى از رهگذر دوست، مهندس على اصغر يونسيان، ص 362.
(41) اگرچه روزه ى آن روز مستحب است، لكن اگر روزه گرفتن آن روز موجب ضعف شود، آن گونه كه انسان نتواند دعاهاى اين روز را بخواند، خواندن دعا بر روزه گرفتن مقدّم است. (بحارالأنوار، ج 94، ص 123 و124).
(42) خداوند به خاطر اشك ودعاى زائران بر فرشتگان مباهات مى كند (كنزالعمال، ج 5، ص 13). امام باقر عليه السّلام از ظهر تا غروب عرفه، دو دست خود را به سوى آسمان بالا مى برد ودعا مى كرد (مستدرك الوسائل، ج 2، ص 164).
(43) صحيفه ى سجاديه، دعاى 47: (اللهم! إنّكَ أيدتَ دينك فى كل أوانٍ بإمامٍ أقمتَهُ عَلَماً لعبادك...).
(44) اصول كافى، كتاب الحجة، باب فى الغيبة، ح 5.
(45) بحارالأنوار، ج 26، ص 281.
(46) آل عمران: 97.
(47) تفسير عياشى، ج 1، ص 190: (... يدخله المرجى والقدرى والحرورى والزنديق الذى لايؤمن بالله ومَنْ دخله وهو عارف بحقّنا كما هو عارف له خرج من ذنوبه وكفى همّ الدنيا والآخرة).
(48) كافى، ج 4، ص 549.
(49) كافى، ج 1، ص 392، ح 1 ؛ تفسير عياشى، ج 2، ص 234، ح 43: (هكذا كانوا يطوفون فى الجاهلية. إنّما أُمروا أن يطوفوا بها ثم ينفروا إلينا فيعلمونا ولايتهم ويعرضوا علينا نُصرتهم).
(50) ابراهيم: 37.
(51) بحارالأنوار، ج 24، ص 237. از اين كه مرحوم كلينى، بابى را به نام (باب أنَّ الواجب على الناس بعد ما يقضون مناسكهم أن يأتوا الإمام فيسألوه عن معالم دينهم ويعلموه ولايتهم ومودتهم له) آورده، فهميده مى شود، رفتن نزد امام عليه السّلام، واجب است. (كافى، ج 1، ص 455، باب 96).
(52) حج: 27.
(53) كافى، ج 4، ص 549، ح 1؛ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 558 ، ح 3139 ؛ وسائل الشيعة، ج 10، ص 252: (إنّما أُمرالناس أنْ يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم). در روايتى ديگر سدير مى گويد: در حالى كه امام باقر عليه السّلام به خانه ى خدا وارد مى شد ومن بيرون مى آمدم، دست مرا گرفت، سپس رو به كعبه كرد وفرمود: (اى سدير! همانا مردم مأمور شده اند كه نزد اين سنگ ها آمده، طواف كنند، سپس نزد ما آيند وهمبستگى وولايت شان را به ما اعلام كنند). (كافى، ج 1، ص 392، ح 3).
(54) نهج البلاغه، خ 3.
(55) تفسير الميزان، ج 3، ص 363.
(56) تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 491.
(57) سيماى مهدى موعود...، محمد نعيمى، ص 364.
(58) بقره: 196.
(59) وسائل الشيعة، ج 10، ص 254؛ بحارالأنوار، ج 96، ص 374.
(60) بحارالأنوار، ج 96، ص 374.
(61) كافى، ج 4، ص 549.
(62) حج: 29.
(63) كافى، ج 4، ص 549: (... إنَّ للقرآن ظاهراً وباطناً ومَن يحتمل ما يحتمل ذريح).
(64) كلّيّات ديوان الهى قمشه اى، بخش اسرار حج، ص 956.
(65) در اين رابطه ر.ك: بحارالانوار، ج 2، ص 287.
(66) كتابُ مَنْ لايحضره الفقيه، باب من أراد الكعبه بسوء، ج 2، ص 248 و249؛ وافى، ج 12، ص 52.
(67) انبياء: 30.
(68) انفال: 24.
(69) حجّ، محسن قرائتى، ص 73 (با اندكى تصرّف وتغيير).
(70) صبورى اصفهانى، سيماى مهدى موعود عليه السّلام در آيينه ى شعر فارسى، ص 363.
(71) مفاتيح الجنان، دعاى عهد.
(72) نواى فراق، ص 262. اگر عاشقى عازم خانه خدا باشد وبخواهد در شهر وديار خود اين غزل را با مولايش عليه السلام زمزمه كند، لازم است كلمات (اين جا) را به (مى روم آن جا) وكلمه (اين) را در بيت آخر به (آن) تبديل كند.
(73) اصول كافى، ج 1، ص 337 ؛ كمال الدين، باب 33، ج 2، ص 23.
(74) بحارالأنوار، ج 52، ص 32 ؛ كمال الدين، ج 2، ص 442، باب 43. مرحوم محقق خويى رحمة الله عليه، (حسن بن وجناى نصيبى) را در معجم رجال الحديث، ج 5 ، ص 130، ضمن ذكر اين واقعه، وى را توثيق كرده است.
(75) كتاب من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 520؛ كمال الدين، ج 2، ص 440.
(76) كمال الدين، ج 2، ص 440 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 30 ؛ وسائل الشيعة، ج 9، ص 360.
(77) بحارالأنوار، ج 52 ، ص 152.
(78) دلائل الإمامة، ص 296؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 9؛ منتهى الآمال، ج 2، ص 439.
(79) نغمه ى انس، على اصغر يونسيان (ملتجى)، ص 100.
(80) كرامات صالحين، شريف رازى، ص 91 (به نقل از ديدار با امام زمان در مكه ومدينه، ص 98).
(81) خلوت گاه راز، حبيب الله چايچيان (حسان)، ص 278.
(82) ارشاد، شيخ مفيد، ص 680 ؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 60.
(83) توبه: 3.
(84) تفسير عياشى، ج 2، ص 76، ح 15.
(85) بحارالأنوار، ج 51، ص 59 .
(86) همان، ج 52، ص 305. در روايت ديگرى امام صادق عليه السّلام مى فرمايد: (إذا أذن الله عزّوجلّ للقائم فى الخروج صعد المنبر ودعا الناس إلى نفسه وناشد هم بالله ودعاهم إلى حقه...). (بحارالانوار، ج 52، ص 337).
(87) بحارالانوار، ج 52، ص 333 ؛ الغيبة، طوسى، ص 284؛ (به نقل از روزگار رهايى، ج 1، ص 425).
(88) امام باقر عليه السّلام مى فرمايد: (كأنى بالقائم... بين الركن والمقام بين يديه جبرئيل عليه السّلام ينادى البيعة للّه). بحارالانوار، ج 52، ص 290.
(89) كافى، ج 4، ص 185.
(90) بحارالأنوار، ج 45، ص 138.
(91) مائده: 97.
(92) وسائل الشيعه، ج 8، ص 14.
(93) نهج البلاغه، خ 1، ص 45: (...جعله سبحانه وتعالى للإسلام عَلَماً وللعائذين حرماً...).
(94) پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم: (يحّج أغنياء اُمّتى للنزهة ويحج أوسطها للتجارة ويحج فقراؤها للرياء وسمعة). (روزگار رهايى، ج 2، ص 794).
(95) امام باقر عليه السّلام: (فإذا فعلوا ذالك منعوا من الحج ثلاث سنين...). (روزگار رهايى، ج 2، ص 917). نيز در اين زمينه به صفحات 1128 918 913 811 810 804 مراجعه كنيد.
(96) پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم: (... وعلامته أنْ ينهب الحاج...). (روزگار رهايى، ج 2، ص 865). نيز مراجعه شود به ص 904 و921.
(97) ر. ك: پيداى پنهان، پورسيد آقايى، ص 35.
(98) كافى، ج 4، ص 427؛ كتابُ مَنْ لايحضره الفقيه، ج 1، ص 161؛ بحار الأنوار، ج 52 ، ص 374.
(99) ارشاد، ص 705؛ الغيبة، طوسى ص 297؛ الغبية، نعمانى، ص 171؛ أعلام الورى، ص 431؛ كشف الغمة، ج 3، ص 255؛ اثبات الهداة، ج 3، ص 516؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 332.
(100) بحارالأنوار، ج 52، ص 338.
(101) واژه (حزوره) بر وزن (قسوره) نام مكانى ميان صفا ومروه است، كافى، ج 4، ص 539.
(102) كافى، ج 4، ص 210، باب فضل الصلاة فى المسجد الحرام.
(103) كافى، ج 4، ص 210، ح 12.
(104) تهذيب، ج 5، ص 453، ح 1584.
(105) وافى، چاپ قديم، ج 2، جزء 8، ص 28، باب حجّ ابراهيم.
(106) امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص 666.
(107) بقره: 125.
(108) تفسير الميزان، ج 3، ص 363 ؛ صهباى حج، ص 127.
(109) الغيبة، نعمانى، باب 13، ص 332، ح 25.
(110) وسائل الشيعه، ج 9، ص 355.
(111) ارشاد، ص 705؛ بحارالأنوار، ج 52 ، ص 332.
(112) علل الشرايع، ج 1، ص 219؛ عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 273؛ بحارالأنوار، ج 52، ص 313؛ إثبات الهداة، ج 3، ص 455.
(113) بحارالأنوار، ج 2، ص 294 - 292: (سيروا فيها ليالى وأياماً آمنين) مع قائمنا أهل البيت. وأمّا قوله تعالى (مَنْ دخله كان آمنا) فمَنْ بايعه ودخل معه ومَسحَ على يده ودخل فى عقد أصحابه كان آمنا).
(114) مكيال المكارم فى فوائد الدعاء للقائم عليه السلام، ج 2، ص 318 - 310 (با تلخيص).