(۱۳) نقش وجايگاه توقيعات در عصر غيبت صغرى
نقش وجايگاه توقيعات در عصر غيبت صغرى
از مهم ترين وظايف ومسؤوليت هاى (نائبان چهارگانه) در عصر (غيبت صغرى)، دريافت وتحويل نامه هاى شيعيان، به امام عصرعليه السلام ومتقابلاً پاسخ آنها به شيعيان بود. البتّه در عصرهاى پيش از (غيبت صغرى) نيز يكى از مهم ترين راه ها براى ارتباط شيعيان با امامان معصوم عليهم السلام، نامه ها ومكتوبات بود. به عنوان نمونه، (عبدالرحمان بن حجّاج)، وكيل امام صادق عليه السلام وامام كاظم عليه السلام در عراق، به علت رفت وآمدى كه بين عراق ومدينه داشت، گاهى به عنوان رابط، بين برخى از وكيلان - همچون (على بن يقطين) - با امام كاظم عليه السلام ايفاى نقش مى كرد.
در يك مورد، على بن يقطين ضمن دادن نامه اى، از وى خواست كه آن را به امام كاظم عليه السلام در مدينه برساند.(1) در موردى ديگر، على بن يقطين از دوتن به نام هاى (اسماعيل بن سلام) و(ابن حميد)، براى رساندن نامه هاى شيعيان عراق به امام كاظم عليه السلام بَهره برد.(2) البته شيوه (ارتباط مكاتبه اى)، در موارد بسيارى به عنوان ابزارى مطمئن، براى ارتباط ائمه عليهم السلام با نمايندگان شان وبالعكس، پيش از عصر غيبت صغرى مورد بهره بردارى بود. نمونه يادشده درباره (على بن يقطين)، نامه (عبدالله بن جندب)، به امام رضا عليه السلام وپاسخ آن حضرت(3) و... از اين مقوله است.(4) اين روش ارتباطى، در مواقعى كه ائمه هدى عليهم السلام در حبس يا تحت نظر بودند، بيشتر كارآيى داشت.
امام كاظم عليه السلام از زندان، با يكى از وكيلانش به نام (خالد بن نجيح) به طريق مكاتبه، تماس گرفته، او را از نزديكى تاريخ وفاتش مطّلع ساخت؛ هم چنين فرمود كه امور خود را جمع بندى كرده وديگر از كسى چيزى قبول نكند.(5) در موردى ديگر، شخصى به نام (على بن سويد) به امام كاظم عليه السلام - كه در حبس بود - نامه اى نگاشته، مسائلى را پرسيد وحضرت نيز پاسخ آن را به طور مخفى، از حبس به وى ارسال فرمود.(6) البته حاصل بررسى تعداد مكاتبه هاى امامان عليهم السلام، اين است كه مكاتبات امام هادى وامام عسكرى عليهما السلام - كه در پادگان نظامى، تحت نظارت وكنترل بودند - از تعداد بيشترى برخوردار است. در تأييد اين مطلب مى توان به آمار نامه ها وتوقيعات ائمه عليهم السلام، در كتاب (معادن الحكمة فى مكاتيب الائمة عليهم السلام) اثر فرزند مرحوم فيض كاشانى (محمد بن محسن، معروف به علم الهدى) به ترتيب زير توجه نمود:
نامه هاى امام على عليه السلام، متعدد است؛ وجلد اول اين كتاب بدان اختصاص دارد. اين ناشى از وضعيت وشرايط خاصّ حضرت بود. اما نامه هاى ديگر ائمه عليهم السلام، به ترتيب 21 19 5 15 9 18 2 3 8 7 و22 است. بدين ترتيب تعداد نامه هاى عسكريّين عليهما السلام در اين كتاب، 19 و21 عدد است. البته موارد متعدد ديگرى نيز - غير از آنچه در اين كتاب آمده - در منابع مختلف به چشم مى خورد. گفتنى است تعداد نامه هاى امام رضاعليه السلام (15 عدد) نيز ناشى از وضعيت خاص آن حضرت است كه به تبع انتقال به مرو ومسأله ولايتعهدى پيش آمد. تعداد نامه هاى امام كاظم عليه السلام (9 عدد) نيز به علت محبوس بودن آن حضرت وشرايط سخت زندان است. البته با اين وجود، همان گونه كه اشاره شد، آن حضرت مكاتباتى از زندان، با برخى از اصحاب ووكيلانش داشته است.
علاوه بر كتاب ياد شده، منابع ديگرى نيز به نقل ومعرفى توقيعات پرداخته اند؛ همچون: كمال الدين وتمام النعمة از شيخ صدوق؛ كتاب الغيبة از شيخ طوسى؛ الاحتجاج از طبرسى؛ كلمة الامام المهدى عليه السلام از شهيد سيد حسن شيرازى؛ الزام الناصب از على يزدى حائرى؛ توقيعات مقدسه از جعفر وجدانى؛ مجموعه سخنان وتوقيعات وادعيه حضرت بقية اللّه، از خادمى شيرازى؛ توقيعات خارج شده از سوى ناحيه مقدّسه از مولى محمد باقر مجلسى وتوقيع الامام العسكرى عليه السلام كه همراه با وصاياى پيامبرصلى الله عليه وآله به امام على عليه السلام، به وسيله سيد حسن نياز طباطبايى منتشر شده است. گذشته از آن كه، منابع وجوامع روايى همچون بحارالانوار، وسائل الشيعه، وافى ومستدرك الوسائل نيز مشتمل بر توقيعات ومكاتيب امامان معصوم عليهم السلام مى باشند.
بيشترين تعداد مكاتبه ها وتوقيعات، مربوط به عصر، غيبت صغرى است. دليل كثرت توقيعات ومكاتبه ها در اين عصر، آن است كه به علّت غيبت امام عليه السلام، روش ذكر شده، بهترين روش ارتباط شيعيان با امام عليه السلام به واسطه وكيلان وسفيران آن جناب بود. عنوان رايجى كه درباره مكاتبه هاى امام دوازدهم عليه السلام وهمين طور، مواردى از مكاتبه هاى امامان اخير شيعه، در منابع روايى به كار رفته است؛ عنوان (توقيع) و(توقيعات) است. با توجّه به اهميت مسأله توقيعات در عصر غيبت صغرى، ونقش مهم واساسى نائبان چهارگانه وديگر نمايندگان حضرت حجت عليه السلام در انتقال توقيعات از ساحت قدس امام عليه السلام به دست شيعيان، در اين نوشتار به بررسى ابعاد مختلف اين مقوله، خواهيم پرداخت.
تعريف لغوى واصطلاحى واژه (توقيع)
(توقيع) از ريشه (وقع) وبه معناى اثر نهادن بر چيزى است؛ چنان كه تعبير (وقّع الوَبَرُ ظهر البعير؛ يعنى، اثر نهاد پشم شتر بر پشت او.(7) از اين رو، به كتابت ونامه نگارى نيز توقيع اطلاق شده است؛ زيرا كه در نتيجه اين عمل، قلم بر روى كاغذ اثر گذار مى شود. گاه اين واژه (توقيع)، علاوه بر اصل كتابت نامه، به عمل كاتب در حذف زوايد نامه نيز اطلاق مى شود؛ چرا كه با اين كار، هدف اصلى از كتابت، به شخص مكتوب اليه، انتقال داده شده واو تحت تأثير واقع مى شود.(8) آنچه كه بيشتر از موارد ديگر، از واژه توقيع، به اذهان متبادر مى شود ومورد استعمال بوده؛ الحاقاتى است كه در پاسخ به يك نامه، از سوى شخصيت برترى - همچون امام يا حاكم وسلطان - ضميمه يك نامه مى شود. اين الحاقات ممكن است به چند صورت باشد:
1. امضا ومُهر وى در آن باشد؛
2. شخص كاتب به يك صاحب منصب، براى رسيدگى به كارش ارجاع داده باشد؛
3. عباراتى نظير (يُنظَر فى أمر هذا)، در آن باشد كه امروزه با جملاتى نظير (بررسى شود)، (پيگيرى شود)، (اقدام شود) و... بيان مى گردد؛
4. يا پاسخ مجمل وكوتاه يا تفصيلى به سؤال يا درخواست موجود در نامه داده شود. معمولاً موارد ياد شده، در ذيل، حاشيه، لابه لاى سطور ويا پشت نامه ها نوشته مى شد.
مراجعه به منابع ادبى، مؤيد موارد ياد شده است. در موارد زير، توقيع به معناى (امضاى سلطان بر يك نامه) به كار رفته است. بنا به نقل لغت نامه دهخدا در تاريخ بيهقى چنين آمده است: (و(مواضعه) نويسم تا فردا بر رأى عالى عرضه كنند وآن را جواب ها باشد به خطّ خداوند سلطان وبه توقيع مؤكد گردد... وبونصر مشكان منشورش بنويسد وبه توقيع آراسته گردد). چنان كه در دو بيت زير نيز همين معنا، از لفظ توقيع، اراده شده است:
توقيع باد نامت بر نامه ظفر * * * تاريخ يادگارت بر روزگار تيغ (مسعود سعد)
هر كه از درگاه عزّت يافت توقيع قبول * * * پيش درگاهش كمربندد به خدمت روزگار (سنايى)
و در موارد متعددى، واژه توقيع به معنى آنچه سلطان ورئيس، بر سر نامه يا پشت آن، در جواب نويسنده نويسند، يا دهند؛ ويا جواب حكمت آميز حاكم يا پادشاه به پرسش يا جواب دادخواهى كسى، به كار رفته است؛ كه از اين جمله است (توقيعات انوشيروان)، كه كتابى است شامل 173 بند، از مرقوع وتوقيع يا پرسش وپاسخ كه دستوران ومؤبدان در امور مهم كشورى واجراى عدل بين مردم، از وى به امر خود او سؤال كرده اند وجواب داده است. فردوسى نيز اشاراتى به آن دارد:
چه بيمار زار است وما چون پزشك * * * زدارو گريزان وريزان سرشك
به توقيع پاسخ چنين داد باز * * * كه هستيم از لشكرى بى نياز
به توقيع گفت آنچه هستند خرد * * * زدست اسيران نبايد شمرد
چه آن نامه نزديك قيصر رسيد * * * نگه كرد وتوقيع پرويز ديد).(9)
ونقل شده كه كاتبى ضمن نامه اى به (صاحب بن عبّاد)، نوشت: (ان انساناً هلك وترك يتيماً واموالاً جليلة لاتصلح لليتيم)؛ ومقصود كاتب آن بود كه (صاحب بن عباد) را بر تصرّف اين اموال تحريك كند؛ ولى صاحب، در پاسخ چنين (توقيع) نمود: (الهالكُ رَحمهُ الله واليتيم اصلحه الله والمال اثمره الله والساعى لعنه الله)!(10)
چنان كه در مقدمه گذشت، استعمال واژه توقيع، غالباً مربوط به مكاتبات (ناحيه مقدسه) در عصر غيبت صغرى است؛ ولى پيش از آن نيز - به خصوص در عصر امام عسكرى عليه السلام - اين واژه درباره نامه هاى امامان عليهم السلام استعمال شده است.(11) شيعيان معمولاً سؤالات فقهى، كلامى، دينى ويا مسائل ومشكلات شخصى را، در نامه هايى نگاشته وبه وكيلان وسفيران ائمه عليهم السلام تحويل مى دادند. آنان نيز گاه خود اين نامه ها را به امام عليه السلام تحويل مى دادند. وگاهى مجموع چند نامه وچندين سؤال ودرخواست را يك جا نگاشته، به محضر امام عليه السلام مى رساندند. امام عليه السلام نيز پاسخ را در ذيل، حاشيه، پشت ويا لابه لاى خطوط سؤال كتابت مى فرمود. از اين رو، اصطلاح (توقيع) درباره اين گونه مكتوبات ائمه عليهم السلام رايج شده است. البته اطلاق اين واژه، منحصر به مواردى نيست كه امام عليه السلام در پاسخ به سؤال يا درخواستى، چيزى بنگارد؛ بلكه چه بسا توقيعاتى - به خصوص از سوى ناحيه مقدسه - صادر شده ومسبوق به سؤال يا درخواستى نيز نبود؛ مثلاً امام دوازدهم عليه السلام به عنوان تعزيت رحلت سفير اوّل، توقيعى خطاب به فرزند وى (سفير دوّم) صادر فرمود كه مسبوق به سؤالى نيز نبود. همين طور، آخرين توقيعى كه خطاب به سفير چهارم صادر شد وضمن آن، پايان دوره غيبت صغرى اعلام گرديد، از اين قبيل توقيعات است.(12)
چگونگى خطّ وكتابت نامه ها وتوقيعات
پس از بحث درباره معناى واژه توقيع، اين سؤال تداعى مى شود كه آيا توقيعات امام دوازدهم عليه السلام وهمين طور برخى از امامان پيشين عليهم السلام، به قلم وخطّ مبارك خود ايشان، كتابت مى شده ويا آن كه همچون روش معمول نزد حاكمان وسلاطين، اصل مطلب از آنان وكتابت از منشيان، سفيران ويا خادمان بوده است؟ بررسى روايات تاريخى، اين معنا را به دست مى دهد كه به طور يقين، در موارد متعددى، خود ائمه عليهم السلام به قلم وخطّ شريفشان، نامه ها وتوقيعات را كتابت فرموده وگاه تصريح به اين نكته نيز مى كردند. به عنوان نمونه، امام هادى عليه السلام در ذيل نامه اش به (على بن بلال) - پس از پايان سخن درباره نصب (ابوعلى بن راشد) به وكالت - چنين مرقوم فرمود: (وَكَتَبْتُ بخطّى).(13) چنان كه در موارد ديگر، تعابير (كَتَبَ) يا (فَوّقع بخطٍّ أعرفه) به كار رفته، كه صراحت در مباشرت امامان عليهم السلام در كتابت نامه ها وتوقيعات دارد.(14)
مؤيد ديگر آن كه، امام عسكرى عليه السلام، در پاسخ (احمد بن اسحاق اشعرى) - كه دست خطى از آن جناب طلب نمود تا بدان وسيله، معيارى براى تشخيص صحّت واصالت نامه هاى منسوب به حضرت داشته باشد - دست خطى نگاشت وبه وى عطا فرمود. سپس قلم مبارك را پاك كرده وبه (احمد بن اسحاق) داد؛ بدون آن كه وى نيّت باطنى اش مبنى بر طلب قلم را اظهار كرده باشد!(15) اين نقل، حكايت از آن دارد كه نامه ها وتوقيعات آن حضرت، معمولاً به خطّ شريف خود ايشان بوده است؛ چنان كه روايت (ابوالاديان) نيز نشانگر آن است كه امام عسكرى عليه السلام به هنگام رحلت، نامه هاى زيادى مرقوم فرموده وبه وسيله وى، به مدائن ارسال نمود.(16)
با توجه به آنچه در بعضى از منابع كهن، درباره امام دوازدهم عليه السلام مى خوانيم - كه خط نامه ها وتوقيعات ايشان، عيناً شبيه خط پدر گرامى شان بوده است -(17) مى توان استنتاج كرد كه توقيعات (ناحيه مقدسه) نيز غالباً به خط شريف امام عليه السلام بوده است.(18) شباهت خطّ شريف امام دوازدهم عليه السلام به خط پدر گرامى شان، موجب آن مى شد كه تشكيكات مربوط به صحّت انتساب توقيعات به حضرت، كمتر به ذهن بيايد.(19) گرچه گاهى، وجود زمينه هايى، موجب بروز چنين تشكيكاتى مى شد؛ به عنوان نمونه، مى توان به جريان صدور توقيع ناحيه مقدسه در لعن (احمد بن هلال) وكيل امام عسكرى عليه السلام وصوفى معروف نزد شيعه، اشاره كرد. جايگاه وى موجب شده بود برخى از شيعيان، در اين باره تشكيك روا دارند؛ لذا مكتوب مفصّل ديگرى، در تأييد مكتوب اوّل صادر شد كه اين تعبير در آن وجود داشت: (فانه لا عذر لأحد من موالينا فى التشكيك فيما رَوى عنّا ثقاتُنا).(20) پس شناخته بودن خطّ حضرت، شايد يكى از اسباب نفى معذوريت در تشكيك بوده است.
از ديگر زمينه هاى تشكيك در صدور توقيعات ائمه عليهم السلام، اقدام خائنانه برخى از وكيلان ائمه عليهم السلام بود. اين افراد پس از مدتى وكالت، راه خيانت پيشه كرده وگاه به دروغ، توقيعى را به امام عليه السلام نسبت مى دادند! ويا خود را واسطه صدور توقيع امام عليه السلام معرفى مى كردند! براى مورد اوّل، مى توان به توقيع دروغين (فارس بن حاتم) اشاره كرد كه مشتمل بر اعلام دريافت وجوه شرعى شيعيان منطقه (جبال) از سوى امام هادى عليه السلام بود. امام عليه السلام طى مكتوبى، به تكذيب اين امر پرداخت.(21) براى مورد دوّم نيز مى توان به اقدام (شلمغانى) در انتساب توقيع صادر شده از سوى ناحيه مقدسه در جواب مسائل قمّى ها، به خودش اشاره كرد! اين نيز طى مكتوبى، از سوى (ناحيه مقدّسه) تكذيب شد.(22)
طبق شواهدى كه گذشت، گرچه كتابت نامه ها وتوقيعات، غالباً به وسيله خود امامان عليهم السلام صورت مى گرفت؛ ولى شواهدى نيز نشانگر آن است كه اين امر، گاهى به وسيله پيشكاران، خادمان وسفيران ائمه عليهم السلام انجام مى گرفت. از شواهد دالّ بر اين مدّعا، روايت شيخ طوسى از (ابوغالب زرارى) است. وى نامه اى مشتمل بر درخواست دعا از ناحيه مقدسه، براى رفع مشكل خانوادگى اش، به واسطه (شلمغانى) به (حسين بن رَوْح) تحويل داد. او هنگامى كه از تأخير در پاسخ، به شلمغانى شكوه كرد؛ وى در جواب گفت: (غم مخور كه اين تأخير به نفع تو است؛ چرا كه اگر پاسخ زودتر داده شود، از ناحيه حسين بن روح است واگر با تأخير همراه باشد، از ناحيه صاحب عليه السلام است).(23)
چگونگى صدور وتحويل توقيعات
چنان كه در پيش اشاره شد، مكتوبات حاوى سؤالات ودرخواست هاى شيعيان، از طريق وكيلان وسفراى امامان عليهم السلام، به دست ائمه عليهم السلام مى رسيد. در زمان حضور امام معصوم عليه السلام، پس از تحويل اين مكتوبات، امام عليه السلام اقدام به پاسخ گويى كرده، از طريق وكيلان يا پيك هايى مخصوص، آن را به شيعيان مى رساندند. در مواردى، امام عليه السلام به طريق خرق عادت، عمل كرده وبه جهت رعايت جهات امنيتى، يا مصالح ديگر - با توجه به علم امامت - پاسخ سؤالات را قبل از آن كه به امام برسد، مكتوب فرموده وبه محض تقديم سؤال، پاسخ را تحويل مى دادند؛ نظير آنچه كه درباره امام كاظم عليه السلام نقل شده است: آن حضرت، پاسخ هاى از قبل آماده شده براى نامه هاى ارسالى از عراق توسط (على بن يقطين) را، به محض دريافت نامه ها، به آورندگان آنها تحويل داد.(24) امام عسكرى عليه السلام نيز نامه هاى دربسته اهالى نيشابور را، بدون رؤيت آنها پاسخ دادند.(25)
در عصر غيبت صغرى، مهم ترين واسطه تحويل نامه هاى شيعيان به امام عصرعليه السلام، سفيران ناحيه مقدسه بودند. البته در مواردى نيز نامه هاى سؤال يا درخواست، به واسطه برخى از خادمان يا كسانى كه به خانه حضرت رفت وآمد مى كردند، به محضرش رسانده مى شد. به عنوان نمونه، (محمد بن يوسف شاشى)، نامه اى را به وسيله زنى كه به بيت امام عليه السلام رفت وآمد مى كرد؛ به نزد آن حضرت فرستاد وپاسخ گرفت كه بشارت به شفاى بيمارى اش بود.(26)
مدت زمان صدور توقيعات
پس از آن كه سفيران، نامه هاى شيعيان را به امام عليه السلام تحويل مى دادند؛ به طور طبيعى، مدتى مى بايست سپرى شود تا سفير اين مكتوبات را بر امام عليه السلام عرضه كرده، پاسخ آنها را دريافت دارد. اين مدت، در برخى نقل ها چند ساعت (مثلاً از صبح تا بعد از نماز ظهر)(27) ودر بعضى نقل ها سه روز،(28) ودر برخى ديگر به طور مجمل، تعبير (بعد ايّامٍ)(29) به كار رفته كه حداقل آن، سه روز است. اين مدت، مدت معقول وطبيعى براى عرضه سؤال به وسيله سفير ودريافت جواب بوده است.(30)
خرق عادت در صدور توقيعات
البته در مواردى نيز، ابزار خرق عادت، به ميان آمده وپاسخ ها در مدت بسيار كوتاهى عرضه مى شد. به عنوان نمونه، در جريان صدور توقيع در لعن (شلمغانى)، تعبير روايت چنين است: (خرج على يدالشيخ ابى القاسم الحسين بن روح رضى الله عنه فى ذى الحجة سنة اثنى عشرة وثلاثمأة فى ابن ابى العزاقر والمداد رطبٌ لم يجفّ)!(31) كه حاكى از سرعت صدور توقيع واعلام آن به شيعيان، حتى قبل از خشك شدن جوهر، ونيز حاكى از ارتباط وثيق وتنگاتنگ سفير با ناحيه مقدسه است. در مواردى نيز به محض خطور پرسش به ذهن سؤال كننده، پاسخ متناسب با آن بر صفحه توقيع نقش مى بست! به عنوان نمونه، مى توان به روايت صدوق از (ابوالحسين اسدى) اشاره كرد كه در توقيع صادر شده براى وى آمده بود: (لعنة الله والملائكة والناس اجمعين على من استحلّ من مالنا درهماً). در اين هنگام، وى با خود گفت: اين لعن مربوط به هر كسى است كه حرامى را حلال بشمارد؛ پس در اين زمينه چه امتيازى براى حضرت حجّت عليه السلام بر ديگران است؟! ووقتى مجدّداً به توقيع نظر كرد، عبارت توقيع را بدين صورت تغيير يافته ديد: (لعنة الله والملائكة والناس اجمعين على من اكل من ما لنا درهماً حراماً).(32)
در مواردى، برخى از وكيلان به امر امام عليه السلام، سؤالات را در كاغذى نوشته وزير سجّاده مى نهادند. پس از ساعتى، به ورقه سؤال مراجعه كرده، پاسخ ها را بر روى آن ثبت شده مى يافتند؛ نظير آنچه درباره (محمدبن فرج) رخ داد. وى وكيل الوكلاى امام هادى عليه السلام بود وامام به وى فرموده بود: كه براى اخذ پاسخ سؤالاتش، به طريق ياد شده عمل كند.(33)
رابطه توقيعات با اعجاز ناحيه مقدسه، گاه به نحو ديگرى بروز مى كرد. در يك مورد، (حسن بن على وجناء)، براى اثبات صدق دعوى سفارت (حسين بن روح)، به (محمدبن فضل موصلى) - كه منكر اين امر بود - پيشنهاد مى كند با قلم بى دوات، سؤالاتى را روى كاغذ نوشته وبه (ابن روح) دهند تا پاسخ دهد. آنان اين كار را انجام مى دهند، وتا پس از نماز ظهر صبر مى كنند. پس از اين مدت جواب آماده مى شود؛ با كمال شگفتى جواب ها را دقيقاً مطابق آن سؤالاتى كه در ذهن داشتند، مى يابند!(34) در موردى ديگر، (ابوغالب زرارى) براى عرضه مشكلش به پيشگاه (ناحيه مقدسه)، به خانه (ابن روح) مراجعه مى كند وبه امر دستيارش، نامش را روى كاغذى مى نويسد. پس از بازگشت، توقيعى بر وى عرضه مى شود كه در آن، ضمن اشاره به مشكل او، بشارت به رفع آن آمده بود!(35)
نقش دستياران امام عصر عليه السلام در صدور توقيعات
شواهدى نيز دال بر آن است كه گاهى پاسخ توقيعات، به وسيله برخى از وكيلان مبرّز ناحيه مقدسه داده مى شد؛ بدون آن كه آنها را به محضر امام عليه السلام عرضه كنند. البته اين امر تحت اشراف سفير وبالتبع خود امام عليه السلام، انجام مى گرفت. به عنوان نمونه، نامه اى در باره يكى از شيعيان قم - كه منكر فرزندش شده ونسبت به همسرش بدبين شده بود - به وسيله برخى از بزرگان اين شهر به (ناحيه مقدسه) نوشته وارسال شد. پس از آن كه اين نامه بر سفير سوم عرضه شد، وى بدون نظر به آن، حامل نامه را به نزد (ابوعبدالله بزوفرى) فرستاد. او نيز در پاسخ گفت: (فرزند، فرزند او است؛ ودر تاريخ فلان وروز فلان ومكان فلان مواقعه صورت گرفته وبه او بگو كه نامش را محمّد بگذارد). آن شخص، پس از بازگشت به قم، جريان را باز گفت.(36)
در صورتى كه پاسخ به توقيعات، از سوى سفير انجام مى گرفت، معمولاً فاصله عرضه سؤال تا صدور جواب، كمتر از زمانى بود كه جواب از سوى ناحيه مقدسه باشد. روايت مربوط به (ابوغالب زرارى) صريح در اين معنا است.(37)
شواهدى، نشانگر آن است كه گاهى سفير يا دستيار او، مجموعه سؤالات ودرخواست ها را يك جا نوشته، به ناحيه مقدسه عرضه مى كرد وپاسخ ها نيز در همان برگه وگاه در لابه لاى سطرهاى سؤالات، نوشته مى شد. در روايت شيخ طوسى از (ابوغالب زرارى) آمده است كه در دوران مخفى شدن واستتار (حسين بن روح) - كه وى (شلمغانى) را براى تماس با شيعه به جاى خود نصب كرده بود - (ابوغالب) به همراه دوستش، به ملاقات (شلمغانى) رفته، از وى طلب كردند كه با (ناحيه مقدسه) مكاتبه وبراى آنان طلب دعا كند. (شلمغانى) نيز در برگه اى اين درخواست را درج مى كند. پس از چند روز كه آن دو براى دريافت پاسخ، به نزد او مى روند؛ وى آن برگه را خارج مى كند؛ در حالى كه مسائل بسيارى در آن ثبت ودر لابه لاى خطوط سؤال، پاسخ ها نوشته شده بود. از جمله آنها، پاسخ خواسته (زرارى) ودوستش بود. اين در حالى بود كه (زرارى)، از بيان دقيق خواسته اش اجتناب كرده بود؛ ولى در پاسخ ناحيه، اشاره به خواسته وى شده بود كه اصلاح بين وى وهمسرش بود.(38) بنا به نقل نجاشى، توقيعات صادره براى (محمد بن عبدالله حميرى) نيز در لابه لاى سطرهاى سؤالات نگاشته شده بود.(39)
چگونگى دريافت توقيعات از امام عصر عليه السلام
يكى از مباحث اساسى درباره كيفيت صدور توقيعات، نحوه تماس سفير با (ناحيه مقدسه) وتحويل نامه ها ونحوه دريافت پاسخ آنها است. البته اسلوب وكيفيت عرضه سؤالات ونامه ها به وسيله سفيران بر امام عصرعليه السلام، مجمل است وروايات نيز افق روشنى در اين زمينه، باز نمى كند.(40) شواهدى حاكى از آن است كه سفيران عصر غيبت صغرى، ملاقات هاى حضورى با امام عصرعليه السلام داشته اند؛ مثلاً هنگامى كه از سفير اوّل، درباره ملاقاتش با حضرت حُجّت عليه السلام سؤال مى شود، وى در سخنانى همراه با گريه، مى گويد: بله او را ديده ام؛ در حالى كه وصف وى چنين است...(41). شبيه اين سؤال از سفير دوّم مى شود، واو نيز به همين شكل پاسخ مى گويد.(42) در موردى ديگر، پاسخ مى دهد: (بله، آخرين عهد من با وى، در كنار بيت الله الحرام بود؛ در حالى كه به خداوند عرضه مى داشت: خداوندا! آنچه كه به من وعده داده اى، منجّز فرما).(43) به طور قطع، سفير سوم وچهارم نيز توفيق ملاقات با شخص حضرت حجّت عليه السلام را به كرّات داشته اند. به عنوان مؤيدى بر اين سخن، مى توان به روايت شيخ طوسى اشاره كرد كه نشانگر صدور توقيع مربوط به لعن (شلمغانى) به وسيله (ابن روح) است؛ در حالى كه وى در زندان مقتدر عباسى به سر مى برد!(44) محتمل ترين وجه آن است كه امام، شخصاً وبه اعجاز، اين توقيع را در زندان به وى رسانده باشد.
بدين ترتيب، شيوه طبيعى آن است كه خود سفيران به طور سرّى ومخفيانه، با امام عليه السلام ملاقات ونامه هاى حاوى سؤالات را بر حضرتش عرضه كرده باشند. برخى از محققان،(45) براى اين سخن، به دو مرجّح تمسّك كرده اند:
1. غالباً پاسخ سؤالات، با قدرى تأخير عرضه مى شد، كه نشان از حركتى طبيعى در عرضه سؤال بر امام عليه السلام واخذ جواب دارد؛ واگر در تمام موارد، صدور توقيعات همراه با اعجاز بود، تأخير حاصل نمى شد.
2. برخى شواهد، حاكى از آن است كه سفيران، بعضى مسائل عقيدتى ودينى را از خود امام عليه السلام شنيده وبه ديگران عرضه مى كردند. به عنوان نمونه، مى توان به سخن (حسين بن روح) به يكى از شيعيان اشاره كرد - كه درباره سخنان (ابن روح) واين كه از جانب خود او است يا از جانب حضرت حجت عليه السلام، ترديد داشت – (ابن روح) در پاسخ فرمود: (اگر از آسمان سقوط كنم وپرندگان مرا بدرند ويا باد مرا به مكان دوردستى پرتاب كند، نزد من محبوب تر از آن است كه از جانب خود سخن گويم. اين كه گفتم، از اصل، وشنيده شده از حجّت عليه السلام است).(46)
پاسخ هاى شفاهى
در بيشتر موارد، نامه هاى حاوى سؤالات ويا درخواست هاى شفاهى شيعيان، به طور معمول از طريق صدور توقيعات، پاسخ داده مى شد؛ ولى در مواردى، طبق مصالح، پاسخ به صورت شفاهى، از سوى سفير يا خادم حضرت به سؤال كننده عرضه مى شد.(47) در مواردى، به طريق معجزه آسا شخص سؤال كننده، صدايى مى شنيد؛ بدون آن كه صاحب صدا را ببيند وپاسخ مشكل خود را بدين گونه اخذ مى كرد.(48) در مواردى نيز، به جهت مصالحى، اصلاً پاسخى صادر نمى شد.(49)
(چگونگى تحويل توقيعات به وكلا وشيعيان)
پرسشى كه در اين جا مطرح است آن كه، پس از صدور توقيعات، چگونگى تحويل آنها به وكيلان وسپس شيعيان مقيم در ناحيه هاى دوردست، چگونه بوده است؟ گرچه در برخى از روايات، تصريح شده كه پيك هاى مخصوصى، حامل پيام ها وتوقيعات (ناحيه مقدسه) به نواحى دور دست بوده اند؛ ولى روايات ديگر در اين باره سكوت كرده وبه اجمال گذشته اند. به عنوان نمونه، توقيعات بسيارى به دست (ابوالحسين اسدى) - كه از باب هاى معروف عصر غيبت صغرى ووكيل الوكلاى منطقه رى ونواحى شرقى ايران بود - صادر شده است.(50) با توجّه به بعد مسافت بين رى، بغداد وسامراء، اين سؤال مطرح مى شود كه آيا پيك ها ووسايطى، حامل توقيعات براى وى بوده اند ويا آن كه خرق عادت واعجازى، در ميان بوده است؟ البته تا زمانى كه دليلى براى اعجاز نبود، بايد اصل را بر روال طبيعى امور نهاد؛ ولى در مورد (قاسم بن علاء) - كه وكيل ناحيه آذربايجان بوده وتوقيعات متعددى نيز به دست وى صادر شده - روايت شيخ طوسى نشانگر وجود پيك مخصوصى است كه واسطه ورابط بين عراق ومناطقى از ايران (همچون آذربايجان) بوده است.(51)
بنابراين، مى توان اين نقل را قرينه وشاهدى، دالّ بر وجود پيك ها ووسايط در ايصال وتحويل توقيعات به ساير نواحى دوردست دانست؛ چنان كه روايت (ابوالاديان) - كه حاكى از ارسال وى به مدائن از سوى امام عسكرى عليه السلام براى تحويل نامه هايى به شيعيان اين منطقه، در اواخر عمر شريف حضرت است - از ديگر مؤيدات اين سخن مى باشد.(52) البته در مواردى كه شيعيان يا وكيلان، مستقيماً سؤالات خود را در بغداد، بر سفير عرضه مى نمودند، توقيعات را مستقيماً از سفير ويا با يك واسطه، از دستيار او دريافت مى كردند. توقيعات، گاهى به طور خصوصى، صادر وخطاب به اشخاص معينى بود كه سؤال يا درخواستى عرضه مى كردند؛(53) وگاه شكل عمومى داشت، كه در اين موارد، سفير ودستياران وى موظف بودند آن را بر شيعيان نواحى مختلف عرضه كنند. در اين موارد بود كه توقيع به وسيله افراد مختلف استنساخ مى شد. البته در مورد اوّل نيز گاه از سوى افراد علاقه مند، استنساخ صورت مى گرفت؛ از نمونه هاى توقيعات عمومى، مى توان به توقيعات صادر شده در لعن وطرد برخى از وكيلان خائن ومدّعيان دروغين بابيّت (همچون (شلمغانى) وغير او) اشاره كرد.(54)
استمرار صدور توقيعات وانقطاع آن
توقيعات (ناحيه مقدسه) در تمامى دوره غيبت صغرى - به استثناى برهه اى كوتاه - به دست سفيران، باب ها ووكيلان امام دوازدهم عليه السلام صادر مى شده است. روايت شيخ طوسى، حاكى از استمرار صدور توقيعات در طول اين دوره است. شيخ طوسى درباره سفير اول ودوّم گويد: (توقيعات صاحب الامرعليه السلام به دست عثمان بن سعيد وپسرش محمد، براى شيعيان وخواص اصحاب امام عسكرى عليه السلام خارج مى شد)؛(55) ودرباره سفير دوّم گويد: (وى به مدت حدود پنجاه سال، متولّى امر سفارت بود ومردم اموال خود را براى وى حمل مى كردند. او نيز توقيعات را براى مردم خارج مى ساخت؛ به همان خطّى كه در دوره زندگانى امام عسكرى عليه السلام خارج مى شد).(56) البته تعبير پنجاه سال، با عنايت به دوره فعاليت وى در عصر امام عسكرى عليه السلام، ودر عصر نيابت پدرش مى باشد.
در روايت مربوط به (قاسم بن علاء) نيز آمده كه: (توقيعات صاحب الزمان عليه السلام به طور مستمرّ به دست ابوجعفر محمدبن عثمان عمرى وپس از وى به دست ابوالقاسم حسين بن روح - قدس الله روحهما - براى وى صادر مى شد).(57)
(اين نقل ها حاكى از استمرار صدور توقيعات، در عصر سفير دوّم وسوّم است؛ در عين حال، (ابوسهل نوبختى) در كتاب التنبيه فى الامامة،(58) مدعى است كه پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام، براى مدتى بيش از بيست سال، توقيعات حضرت مهدى عليه السلام براى شيعيان خارج مى شد وسپس انقطاعى در صدور اين توقيعات حاصل گرديد. بر اين اساس، برخى از محققان، دوره انقطاع در صدور توقيعات را بين 280 تا 290 ه . ق، وحتى تا پايان دوره سفارت سفير دوّم (305 ه . ق) برآورد كرده اند؛(59) ولى با توجّه به شواهدى كه ارائه شد، اين سخن قابل پذيرش نيست. كلام (ابوسهل نوبختى) نيز قابل حمل بر انقطاع موقّت توقيعات، به علت بروز شرايط حادّ وسخت براى شيعيان در عصر (معتضد عباسى) است كه اقتضا مى كرد شيعيان، كمتر با سفير مرتبط شوند وسفير نيز به جهت عرضه توقيعات، مجبور به ملاقات با شيعيان نباشد. روايت شيخ طوسى درباره شرايط عصر معتضد چنين است: (در زمان معتضد امر بر شيعيان، جدّاً دشوار وسخت بود واز شمشيرها خون مى چكيد! كمتر كسى نسبت به آنچه براى ابوجعفر عمرى حمل مى شد، اطلاع مى يافت! وبه حامل اموال، تنها گفته مى شد: به فلان موضع برو وآنچه آورده اى تحويل بده؛ بدون آن كه به وى رسيدى داده شود ويا بر چيزى اطلاع حاص كند).(60)
پس از مدتى، صدور توقيعات ادامه يافت ودر عصر سفير سوّم نيز توقيعات متعددى از جانب (ناحيه مقدّسه) براى شيعيان خارج شد. در عصر سفير چهارم - با توجّه به كوتاهى دوران سفارتش - توقيعات زيادى گزارش نشده است؛ ولى معروف ترين توقيع ها در اين عصر، آخرين آنها است كه اعلام گرِ پايان عصر (غيبت صغرى) بود.(61)
شايان ذكر است كه در عصر (غيبت كبرى) نيز توقيعاتى از سوى (ناحيه مقدسه)، خطاب به برخى از بزرگان شيعه، صادر شده كه به عنوان نمونه، مى توان به توقيعات صادر شده براى شيخ مفيد اشاره كرد.(62) البته برخى از محققان، پيام صادر شده از سوى حضرت حجت عليه السلام براى آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى را نيز از مقوله (توقيعات ناحيه) مقدسه قلمداد كرده اند.(63)
مضامين نامه ها وتوقيعات امامان شيعه عليهم السلام
چنان كه در مباحث پيشين يادآور شديم، نامه ها وتوقيعات ائمه عليهم السلام در زمينه هاى مختلف، به طور مستمر به وسيله دستياران ووكيلان آنان، به دست شيعيان مى رسيد. اين نوشته ها، يا پاسخ به سؤال ودرخواستى بود، ويا ابتدائاً براى بيان مطلب وراهنمايى ودستورِ عمل، براى شيعيان صادر مى شد، ويا پاسخ به نامه برخى از خلفا وصاحب منصبان عباسى بود.
بررسى مضامين تعداد بسيارى از اين مكتوبات، اين معنا را ثابت مى كند كه امامان شيعه عليهم السلام در هر زمينه ممكنى، مورد مراجعه، مشورت ويارى طلبى از سوى شيعيان بودند؛ واين، حتى شامل امور بسيار جزئى وشخصىِ زندگى؛ همچون خريد وفروش كنيز يا غلام يا دكّان واقدام براى فرزند دار شدن وامثال آن مى شد. با بررسى محتوا ومضامين اين مكتوبات، مى توان آنها را تحت بيست عنوانِ نسبتاً كلى گنجاند، كه ذيلاً بدان مى پردازيم وفهرستى از نمونه هاى متعدد مربوط به هر عنوان را در پى نوشت ارائه خواهيم نمود. عناوين ياد شده عبارت است از:
اعلام تعيين ونصب وكيلان وتوثيق ومدح برخى از آنان، وبيان شخصيت ايشان به شيعيان؛(64)
انجام دادن راهنمايى هاى لازم نسبت به وكيلان وكارگزاران ائمه عليهم السلام؛(65)
پاسخ به سؤالات مختلف دينى، در زمينه هاى فقهى، كلامى، تفسيرى، حديثى، تاريخى وارائه مواعظ اخلاقى؛(66)
اعلام رسيد وجوه شرعى واموال تحويل شده به وكيلان ائمه عليهم السلام، ويا طلب وجوه شرعى؛(67)
معرفى امام معصوم عليه السلام به شيعيان؛(68)
دفاع از مظلوم، وبشارت رفع ظلم به شيعيان؛(69)
اعلام خيانت خائنان، غلوّ غاليان، انحراف منحرفان وردّ بر آنان؛(70)
نامه يك امام به امام بعدى يا به برخى از خلفاى عباسى؛(71)
نهى از امور غير امنيتى وغير شرعى؛(72)
اعلام نفرين امام عليه السلام بر ضدّ مخالفان وافراد منحرف وفاسد؛(73)
حسابرسى وانتقاد از عملكرد برخى افراد؛(74)
پاسخ به درخواست هاى مختلف جزئى، همچون درخواست وجه يا كفن يا دست خط يا تقسيط وجوه شرعى؛(75)
پاسخ به استيذان شيعيان براى امور مختلف شخصى؛ همچون انجام حج، سفر، فرزند دار شدن، خريد وفروش و...؛(76)
پاسخ به طلب دعا از سوى شيعيان در زمينه هاى مختلف؛(77)
اِخبار وپيش گويى از امور مخفى ومافى الضمير افراد، وحوادث جزئى يا كلى آينده؛(78)
اعلام وفات يا تاريخ وفات افراد؛(79)
اعلام نيازهاى شخصى وروزمره امامان عليهم السلام به خادمان؛(80)
پاسخ به بعضى از انتقادات بر ائمه عليهم السلام؛(81)
اعلام عفو وقبول عذر برخى شيعيان؛(82)
پيام تعزيت در رحلت سفير ونماينده امام عليه السلام يا افراد ديگر.(83)
پى نوشت ها:
(1) رجال كشى، تصحيح حسن مصطفوى، مشهد، 1348 ش، ص 431، ح 807 و808.
(2) همان، ص 436، ح 821.
(3) معادن الحكمة، محمدبن محسن فيض كاشانى، قم، انتشارات جامعه مدرسين، ج 2، ص 147-145، ح135 وص172، ح141.
(4) همچون نامه امام رضاعليه السلام به (محمدبن سنان) در پاسخ به نامه وى؛ همان، ج 2، ص 150، ح 136 از علل الشرايع، ص 279، ص طبع قم؛ ونامه امام جوادعليه السلام به (ابوعلى احمدبن حمّاد مروزى) در پاسخ به نامه مفصّل وى؛ همان، ج 2، ص 199، ح 152 ونامه امام جواد عليه السلام به على بن مهزيار اهوازى ومدح او؛ همان، ج 2، ص 200، ح 156، از كتاب الغيبة، شيخ طوسى، بيروت، دارالكتاب الاسلامى، 1412 ق، ص 211؛ ونامه امام هادى عليه السلام به (على بن بلال)؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 235، ح 158 از توحيد صدوق، ص 459؛ ونامه امام هادى عليه السلام به (على بن عمرو قزوينى) درباره (فارس بن حاتم قزوينى)؛ همان، ج 2، ص 230، ح 162؛ ونامه امام هادى عليه السلام به (محمدبن فرج) وهشدار به وى به جهت خطر دستگيرى؛ همان، ج 2، ص 244، ح 170-168 از كافى، ج 1، ص 500؛ ونامه امام عسكرى عليه السلام به (اسحاق بن اسماعيل نيشابورى) وجمعى ديگر از وكيلان؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال كشى، ص 575، ح 1088؛ ونامه هاى امام عسكرى عليه السلام به عثمان بن سعيد عمرى؛ مناقب آل ابى طالب، محمد بن شهر آشوب سروى مازندرانى، بيروت، دارالاضواء، 1405 ق، ج 4، ص 427 و428.
(5) الخرائج والجرائح، ابوالحسن سعيد بن هبةالله، قطب الدين راوندى، به تحقيق مؤسسة الامام المهدى عليه السلام، قم، 1409 ق، ج 2، ص 715.
(6) معادن الحكمة، ج 2، ص 140 - 137 از رجال كشى، ص 283 وروضه كافى، ص 126 - 124.
(7) ر.ك. فرهنگ بزرگ جامع نوين، (ترجمه المنجد) ج 2، ص 2215.
(8) ر.ك. تاج العروس، محمد مرتضى زبيدى، بيروت، دار مكتبة الحياة، بى تا، ج 5 ، ص 549 .
(9) درباره موارد ياد شده ر.ك: لغت نامه دهخدا، واژه (توقيع).
(10) تاج العروس، ج 5، ص 549.
(11) ر.ك: معادن الحكمة فى مكاتيب الائمه عليهم السلام، ج 2، ص 266، ح 191 از رجال كشى، ص 575، ح 1088؛ (حكى بعض الثقات بنيشابور انّه خرج لاسحاق بن اسماعيل من ابى محمدعليه السلام توقيع...).
(12) ر.ك. تاريخ الغيبة الصغرى، محمد صدر، بيروت، دارالمعارف، 1400 ق، ص 434؛ ودائرةالمعارف تشيّع، زير نظر حاج سيد جوادى، فانى وخرمشاهى، بنياد فرهنگى شط، تهران، 1369 ش، ج 5، ص 150-153.
(13) رجال كشى، ص 513، ح 991.
(14) كلمة الامام المهدى عليه السلام، شهيد سيد حسن شيرازى، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404 ق، ج 1، ص 399.
(15) الكافى، ابوجعفر محمدبن يعقوب كلينى، به تصحيح على اكبر غفارى، تهران، 1377 ش، ج 1، ص 513، ح 27.
(16) كمال الدين وتمام النعمة، ابو جعفر محمد بن على بن بابويه قمى، به تصحيح على اكبر غفارى، قم انتشارات جامعه مدرسين، 1416 ق، ص 475، ح 25.
(17) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 216.
(18) در اين باره، ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 432 - 430.
(19) ر.ك. دائرةالمعارف تشيّع، ج 5، ص 153 - 150.
(20) رجال كشى، ص 536، ح 1020.
(21) همان، ص 525، ح 1007.
(22) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 228.
(23) همان، ص 185.
(24) رجال كشى، ص 436، ح 821.
(25) مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 291.
(26) الخرائج والجرائح، ج 2، ص 695، ح 9.
(27) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 193 -192.
(28) همان، ص 195.
(29) همان، ص 184.
(30) ر.ك. تاريخ الغيبة الصغرى، ص 437 -435.
(31) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 252.
(32) كمال الدين وتمام النعمة، ص 522، ح 51؛ الاحتجاج، ابومنصور طبرسى، با تصحيح وتعليق سيد محمد باقر موسوى خرسان، مشهد، نشر مرتضى، 1403 ه ، ص 480.
(33) كشف الغمه، على بن عيسى اربَلى، قم، نشر ادب الحوزه، 1364 ش، ج 3، ص 261.
(34) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 193 - 192.
(35) همان، ص 184؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 480 -479، ح 20.
(36) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 187.
(37) ر.ك: همان، ص 185.
(38) همان، 184.
(39) نجاشى در رجال خود، در ذيل عنوان (محمد بن عبدالله حميرى) چنين آورده: (كان ثقة وجهاً كاتَبَ صاحبَ الامرعليه السلام وساله مسائل فى ابواب الشريعة، قال لنا احمد بن الحسين: وقعت هذه المسائل الىّ فى اصلها والتوقيعات بين السطور...)؛ ر.ك. رجال نجاشى، قم، مكتبة الداورى، بى تا، ص 251.
(40) ر.ك: تاريخ الغيبة الصغرى، ص 440.
(41) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 215.
(42) همان، ص 219.
(43) همان، ص 221.
(44) همان، ص 187.
(45) تاريخ الغيبة الصغرى، ص 443.
(46) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 199.
(47) به عنوان نمونه، در جريان شفا يافتن (سرور اهوازى) به دعاى ناحيه مقدسه، آمده كه پس از درخواست پدر وعموى وى از (حسين بن روح) مبنى بر طلب دعا از حضرت حجت عليه السلام براى باز شدن زبان وى، (ابن روح) بدون تأمل گفت: (شما مأمور شده ايد كه به حائر (حسينى) برويد!)؛ وپس از رفتن به حائر، وى شفا مى يابد؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 188؛ وهمچنين اعلام شفاهى نصب (حسين بن روح) به عنوان جانشين سفير، توسط (محمد بن عثمان عمرى) به گروهى از بزرگان شيعه؛ كمال الدين وتمام النعمة، 503، ح 33؛ همين طور ارسال شفاهى پيام حضرت حجت عليه السلام به شخصى به نام (عقيقى)؛ همان، ص 505، ح 36 از ديگر نمونه ها هستند.
(48) به عنوان نمونه، مى توان به نقل صدوق از (عاصمى) درباره فردى اشاره كرد كه در مورد واسطه اى كه بتواند وجوه شرعى را از طريق او به حضرت حجت عليه السلام برساند در حيرت وترديد بود، كه ناگاه صداى هاتفى را شنيد كه مى گفت: (آنچه همراه دارى را به حاجز تحويل ده)؛ ولى در مورد فردى ديگر به نام (ابومحمد سروى)، همين پاسخ به صورت مكتوب خارج شد: كمال الدين وتمام النعمة، ص 498، ح 23؛ ونمونه ديگر مربوط به (ابو رجاء مصرى) است كه پس از شهادت امام عسكرى عليه السلام در طلب جانشين حضرت از مصر خارج شد وپس از سه سال در منطقه (صرياء) در نزديكى مدينه، صداى هاتفى را (بدون آن كه شخصى را ببيند) شنيد كه به وى گفت: (اى نصر بن عبد ربّه! به اهل مصر بگو: آيا ايمان شما به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم پس از ديدن او بود؟!)؛ كنايه از اين كه غيبت مهدى عليه السلام نبايد مانع ايمانتان به وى باشد، چنان كه بدون ديدن رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم به وى ايمان آورده ايد! وابو رجاء گويد: نام پدرم را تا آن لحظه نمى دانستم! چرا كه پس از ولادتم، پدرم رحلت كرده و(نوفلى) مرا از محل ولادتم در مدائن (به مصر) برده بود؛ وپس از شنيدن اين ندا، به سمت مصر حركت كردم؛ همان، ص 491، ح 15.
(49) به عنوان نمونه، در يك مورد، هنگامى كه (فضل همدانى) مكاتبه اى به خطّ يكى از فقيهان براى ناحيه مقدسه ارسال مى دارد، پاسخى براى آن صادر نمى شود! وپس از مدتى، معلوم مى شود كه آن فرد به مذهب قرامطه گرديده است؛ الارشاد، شيخ مفيد، بيروت، اعلمى، 1399 ه، ص 353؛ ودر موردى ديگر، هنگامى كه (ابوجعفر محمد بن على اسود) به توصيه (على بن بابويه) از (حسين بن روح) مى خواهد كه براى فرزند دار شدن ابن بابويه از ناحيه مقدسه طلب دعا كند، پس از سه روز، بشارت اولادى براى (ابن بابويه) ابلاغ مى شود! ولى در قبال شبيه همين درخواست از سوى (محمد بن على اسود) براى خودش، پاسخى نمى آيد! و(حسين بن روح) به وى مى گويد: (راهى براى اجابت درخواست تو وجود ندارد)؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 195.
(50) ر.ك: كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 257؛ تعبير شيخ طوسى درباره (ابوالحسين اسدى) وبرخى ديگر، همچون (احمد بن اسحاق) و(ابراهيم بن محمد همدانى) و(احمد بن حمزة بن يسع) چنين است: (وقد كان فى زمان السفراء المحمودين أقوام ثقات تردُ عليهم التوقيعات من قبل المنصوبين للسفارة من الاصل...).
(51) همان، ص 189؛ در نقل شيخ طوسى درباره (قاسم بن علاء) آمده كه: توقيعات ناحيه مقدسه به طور مستمر در عصر سفير دوّم وسوّم براى وى ارسال مى شد؛ ولى هنگامى كه به مدت دو ماه ارسال توقيعات قطع شد، اين امر موجب بروز نگرانى در (قاسم بن علاء) گشت كه ناگاه خبر آوردند (فيج العراق) رسيد! واين واژه، اصطلاحى بود كه بر پيك اعزامى از سوى ناحيه مقدسه اطلاق مى شد؛ وبه گفته علامه مجلسى، (فيج) معرّب (پيك) است وبه معنى قاصد وبريد؛ بحارالانوار، ج 51، ص 303.
(52) كمال الدين وتمام النعمة: ص 475، ح 25.
(53) نمونه هاى متعددى از اين نوع توقيعات در دست است كه در ضمن بحث از مضامين توقيعات، به برخى از آنها اشاره خواهد شد.
(54) به عنوان نمونه، ر.ك: كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 187؛ اصرار ناحيه مقدسه بر اظهار توقيع مشتمل بر لعن (شلمغانى)، به حدّى بود كه على رغم درخواست (ابن روح) مبنى بر تأخير در اظهار آن به خاطر محبوس بودن ابن روح، ناحيه مقدسه همچنان به اظهار آن تأكيد ورزيده، واز جهت خطرات احتمالى نيز به ابن روح اطمينان خاطر داده بود! وهمين طور مى توان به توقيع عمومى صادر شده از ناحيه امام هادى عليه السلام در لعن وطرد (فارس بن حاتم قزوينى) اشاره نمود؛ رجال كشى، ص 526، ح 1007 و1008.
(55) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 216.
(56) همان، ص 223.
(57) همان، ص 189.
(58) كمال الدين وتمام النعمة، ص 93؛ فقرات انتهايى كتاب (التنبيه فى الامامة) از (ابوسهل نوبختى) توسط شيخ صدوق در كمال الدين وتمام النعمة، ص 94 - 88 آمده است.
(59) ر.ك: مكتب در فرايند تكامل، دكتر سيد حسين مدرسى طباطبائى، ترجمه هاشم ايزدپناه، ايالات متحده، نيوجرسى، نشر داروين، 1374 ش، ص 131.
(60) كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 179.
(61) همان، ص 243 - 242.
(62) الاحتجاج، ص 498 - 497.
(63) ر.ك: دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 153 - 150.
(64) به عنوان نمونه، نامه امام هادى عليه السلام به شيعيان بغداد ومدائن وقراى سواد در معرفى (ابوعلى بن راشد) به عنوان وكيل امام عليه السلام در اين نواحى به جاى (على بن حسين بن عبد ربّه)؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 212؛ رجال كشى، ص 513، ح 992؛ ونامه امام عسكرى عليه السلام به سران شيعه در نيشابور در معرفى (ابراهيم بن عبده) به عنوان وكيل امام عليه السلام در اين منطقه؛ رجال كشى، ص 509، ح 983 وص 580 - 575، ح 1088؛ ونامه امام جوادعليه السلام به (ابراهيم بن محمد همدانى) مبنى بر جانشينى پس از وفات (يحيى بن ابى عمران) به وكالت قم؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 397؛ ونامه امام جوادعليه السلام در مدح وتمجيد از (زكريابن آدم) پس از وفات وى؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 211؛ وهمين طور، نامه آن حضرت در تمجيد از (عبدالعزيز بن مهتدى؛ همان؛ ومدح وتوثيق (ابوجعفر عمرى) وپدرش و(شاذان بن نعيم) در توقيع ناحيه مقدسه به (اسحاق بن يعقوب) و(محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى)؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 220؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 485، ح 4؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام به (ابوطاهر بن بلال) در دفاع از شخصيت وعملكرد وكيل مبرّزش، (على بن جعفر) وردّ انتقاد بلالى از عملكرد وى در سفر حجّ؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 212؛ وتوقيع مربوط به نصب (محمد بن ابراهيم بن مهزيار اهوازى) به جاى پدرش توسط ناحيه مقدسه؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 486، ح 8؛ وتوثيق ومعرفى (حاجز بن يزيد وشّاء) و(اسدى)، به عنوان وكلاى مورد اعتماد، به برخى از شيعيان؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 695، ح 10؛ الكافى، ج 1، ص 521، ح 4؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 498، ح 23.
(65) به عنوان نمونه، توقيع صادر شده از سوى ناحيه مقدسه در نهى وكيلان از اخذ هرگونه وجهى تا اطلاع ثانوى به خاطر اعزام جاسوسان از سوى وزير عباسى؛ الكافى، ج 1، ص 525، ح 30؛ بحارالانوار، ج 51، ص 310، ح 30؛ اعلام الورى، ج 2، ص 266؛ وتوقيع ناحيه مقدسه در نهى از ذكر نام حضرت؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 482، ح 1 و3؛ وتوقيع امام هادى عليه السلام به وكيل مبرزش، (محمد بن فرج)، مبنى بر وجود خطر دستگيرى براى وى؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 414؛ وتوقيع ناحيه مقدسه به (حاجز بن يزيد) ودستور ارسال ده دينارى كه حاجز فراموش كرده بود؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 493، ح 18؛ وتوقيع ناحيه به (حسن بن نضر) وراهنمايى وى براى تحويل وجوه شرعى به امام عليه السلام؛ الكافى، ج 1، ص 517، ح 4؛ وتوقيع ناحيه به (محمد بن صالح) ودستور اخذ اموال متعلق به ناحيه از بدهكاران؛ همان 1، ص 521، ح 15.
(66) در زمينه مسائل فقهى، به عنوان نمونه بنگريد به: توقيع صادر شده از سوى ناحيه مقدسه در پاسخ به سؤالات فقهى ابوالحسين اسدى؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 520، ح 49؛ وتوقيع ديگر مبنى بر نهى از اكل اموال امامت؛ همان، ص 522، ح 51 واحتجاج، ص 480؛ وتوقيع صادر شده در پاسخ سؤالات فقهى عبدالله بن جعفر حميرى؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 229 ورجال نجاشى، ص 251 واحتجاج، ص 481؛ وتوقيع صادر شده براى جعفر بن حمدان؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 500، ح 25؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام به محمد بن صالح خثعمى وپاسخ از سؤال ذهنى وى درباره اكل بطّيخ، بدون آنكه وى سؤال كرده باشد؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 428؛ وپاسخ هاى امام رضاعليه السلام به سؤالات فقهى؛ همان، ج 4، ص 355 و357؛ وپاسخ امام كاظم عليه السلام وامام هادى عليه السلام از سؤال از جواز سجده بر شيشه؛ همان، ج 4، ص 304 وكشف الغمة، ج 3، ص 245 وپاسخ سؤالات احمد بن ابى روح درباره لباس نماز گزار در توقيع ناحيه مقدسه؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 703 - 702، ح 18؛ بحارالانوار، ج 53، ص 197، ح 23 وج 66، ص 26 وج 83، ص 227، ح 16؛ وتوقيع صادر شده براى اسحاق بن يعقوب از سوى ناحيه مقدسه؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 483، ح 4؛ وپاسخ امام عسكرى عليه السلام به محمد بن ريان بن صلت درباره خمس؛ الكافى، ج 1، ص 409، ح 6؛ وسؤال از امام كاظم عليه السلام وامام جواد عليه السلام در اين باره؛ همان، ج 1، ص 545، ح 12 و13؛ وسؤال على بن مهزيار از امام رضا عليه السلام در اين باره؛ همان، ج 1، ص 547، ح 22؛ وتوقيع امام جواد عليه السلام به على بن مهزيار درباره خمس وبرخى مسائل مربوط به آن؛ همان، ج 1، ص 547، ح 24 ؛ وسائل الشيعه، ج 4، ص 349، ح 5؛ ونامه امام رضاعليه السلام به يكى از تجار فارس ونفى تحليل خمس؛ همان، ج 1، ص 547، ح 25؛
ودر زمينه مسايل كلامى، به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع صادر شده براى اسحاق بن يعقوب؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص483، ح 4 والخرائج والجرائح، ج3، ص 1113؛ وتوقيع ناحيه مقدسه در پاسخ به سؤال قميّين از عقيده به تفويض خلق ورزق درباره ائمه عليهم السلام كه توسط (على بن احمد دلاّل قمى) نقل شده؛ الاحتجاج، ص 471؛ وجريان نامه جعفر كذاب به برخى از قميّين ودعوت به سوى خود، واعلام اين مسأله توسط احمد بن اسحاق به ناحيه مقدسه، وتوقيع ناحيه براى احمد بن اسحاق در اين باره؛ الاحتجاج، ص 468؛ وسؤال شخصى از ابن روح درباره امام حسين عليه السلام وعلت شهادتش، وپاسخ شفاهى وى كه به تصريح خودش از اصل (حضرت حجت عليه السلام) شنيده شده بود؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 196 و189؛ الاحتجاج، ص472؛ وسؤال محمد بن اقرع از امام عسكرى عليه السلام درباره احتلام ائمه عليهم السلام وپاسخ آن؛ كشف الغمّه، ج 3، ص 302، الخرائج والجرائح، ج 1، ص 446؛ اثبات الوصية، على بن حسين مسعودى، نجف 1955 م، ص 244؛ الكافى، ج 1، ص 509، ح 12.
وسؤال از امام عسكرى عليه السلام درباره ولايت يا تبرّى از واقفه وپاسخ حضرت؛ كشف الغمة، ج 3، ص 312؛ وسؤال از كيفيت قضاوت حضرت مهدى عليه السلام پس از ظهور وپاسخ امام عسكرى عليه السلام به آن؛ الكافى، ج 1، ص 509، ح 13؛ وسؤال على بن مهزيار درباره فرج وپاسخ امام هادى عليه السلام؛ اثبات الوصيه، ص 259.
ودر زمينه مسائل تفسيرى وحديثى وساير زمينه هاى دينى، به عنوان نمونه بنگريد به: پاسخ امام عسكرى عليه السلام به سؤال (محمد بن درياب رقاسى) از معناى مشكوة؛ كشف الغمة، ج 3، ص 301؛ اثبات الوصية، ص 243؛ وسؤال از تفسير وليجة، وسؤال ذهنى درباره مراد از مؤمنين در آيه (ولم يتخذوا من دون الله ولا رسوله ولاالمؤمنين وليجة) (توبه: 15) وپاسخ هر دو سؤال توسط امام عسكرى عليه السلام؛ الكافى، ج 1، ص 508، ح 9؛ وتوضيح معناى حديث (حديثنا لا يحتمله الا ملك مقرّب) در توقيع امام هادى عليه السلام؛ الكافى، ج 1، ص 401، ح 4؛ وتوضيح حديث (خُدّامنا وقوّامنا شرار خلق الله) در توقيع ناحيه مقدسه به محمد بن صالح همدانى؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 483، ح2؛ بحارالانوار، ج 51، ص 343؛ وتعليم دعاى مناسب براى غيبت حضرت مهدى عليه السلام توسط ابوجعفر عمرى به ابوعلى بن همّام كه به تصريح خود سفراء آنچه مى گفتند مسموع از حضرت بود؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 512، ح 43؛ ومواعظ اخلاقى وكلمات انتقادى امام عسكرى عليه السلام در توقيع به اهالى نيشابور؛ رجال كشى، ص 575، ح 1088؛ ونامه آن جناب به اهالى قم وآبه در فضل ولايت اهل بيت عليهم السلام؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 425؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام به ابوالقاسم هروى؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 449، ح 35؛ اثبات الوصية، ج 239.
(67) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع حضرت حجت عليه السلام به محمد بن شاذان نيشابورى واعلام رسيدن پانصد درهمى كه وى فرستاده بود؛ واخبار از اين كه بيست درهم آن از مال خودش بوده؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 486، ح 5؛ الكافى، ج 1، ص523، ح 23 ؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 697، ح 14؛ وتوقيع ناحيه مقدسه درباره خصوصيات مالى كه يكى از شيعيان بلخ ارسال كرده بود؛ وپاسخ حضرت از نامه بى مداد؛ كمال الدين، ص 488، ح 11؛ وتوقيع ناحيه به (حاجز) وامر به ارسال دينارهاى (ابورميس) كه (حاجز) فراموش كرده بود؛ همان، ص 493، ح 18؛ وتوقيع مربوط به ابوالقاسم بن حليس مبنى بر رسيد وجوه شرعى؛ همان، ص 494، ح 18؛ وتوقيع امام جواد عليه السلام به ابن اورمه مبنى بر رسيد اموال ارسال وخصوصيات آن؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 386، ح 15؛ بحارالانوار، ج 50، ص 52، ح 26؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 185، ح 28؛ وتوقيع ناحيه مقدّسه به (محمد بن حصين كاتب) واعلام رسيد دويست دينار از هزار دينار بدهى وى به ناحيه؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 696، ح 10؛ بحارالانوار، ج 51، ص 294، ح 5 ؛ اثبات الهداة، ج 7، ص 344؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام به (على بن محمد بن زياد صميرى) مبنى بر رسيد اموال ارسالى توسط وى وپسر عمّش بدون آنكه در نامه اش به حضرت اشاره به اموال او كرده باشد؛ اثبات الوصيّه، ص 247؛ وتوقيعات امام عسكرى عليه السلام به حسين بن مختار از حبس، مبنى بر معرفى جانشين ودستورات مالى؛ الكافى، ج 1، ص 312، ح 8 و9؛ وتوقيع ناحيه به (ابن عجمى) درباره مالى كه براى فرزندش كنار نهاده وفراموش كرده بود وثلث كل اموال را براى ناحيه قرار داده بود؛ الكافى، ج 1، ص 524، ح 26؛ وتوقيع ناحيه درباره دستور پرداخت مستمرّى به دو تن از شيعيان كه احتمالاً از وكلاى ناحيه بودند؛ همان، ج 1، ص 524، ح 24؛ ودستور اخذ اموال متعلق به ناحيه مقدسه در توقيع به محمد بن صالح؛ همان، ج 1، ص 521، ح 15؛ وتوقيع ناحيه مقدسه به بدر، غلام احمد بن حسن، ودستور ارسال هفتصد دينارى كه يزيد بن عبدالله براى ناحيه وصيت كرده بود؛ همان، ج 1، ص 522، ح 16؛ وتوقيع ناحيه به (محمد بن جعفر اسدى) وامر به قبض دكان هاى متعلق به ناحيه مقدسه از (محمد بن هارون همدانى)؛ كشف الغمة، ج 3، ص 348؛ وتوقيع ناحيه مقدسه به يكى از شيعيان اهل قُراى سواد وردّ وجوه شرعى ارسالى به خاطر آميختگى آن با اموال پسر عمويش؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 486، ح 6.
(68) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام عسكرى عليه السلام به ابوطاهر بلالى در معرفى جانشين خود؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 499، ح 24؛ الكافى، ج 1، ص328، ح 1؛ وتوقيع ناحيه مقدسه به (احمد بن خضر) كه در طلب حُجّت زمانش بود؛ در اين توقيع آمده است: (من بحث فقد طلب ومن طلب فقد دُلَّ، ومن دُلّ فقط اشاط، ومن اشاط فقد اشرك)؛ لذا وى منصرف از طلب شد وبازگشت؛ چرا كه عصر، عصر غيبت بود وبروز حضرت براى شيعيان، خطر آفرين؛ همان، ص 509، ح 39؛ وتوقيع امام هادى عليه السلام به (على بن عمرو) و(ابوبكر فهفكى) و(شاهويه بن عبدالله جلاب) در معرفى فرزند بزرگترش به عنوان جانشين؛ الارشاد، ص 336؛ اثبات الوصية، ص 237؛ الكافى، ج 1، ص 326؛ ج 5 و1، ص 328؛ وتوقيع امام هادى عليه السلام كه حاوى وصيت آن جناب درباره جانشينى امام عسكرى عليه السلام بود وآنرا هنگام رحلت به خادمش سپرد؛ واو نيز ده نسخه استنساخ نمود وبه سران شيعه داد؛ كشف الغمة، ج 3، ص 234؛ الكافى، ج 1، ص 324، ح 2؛ وپاسخ مكتوب امام رضاعليه السلام به (ابن قياما واسطى) واخبار از تولّد امام جوادعليه السلام در آينده به عنوان جانشين آن جناب؛ كشف الغمة، ج 3، ص 199؛ وتوقيعات امام كاظم عليه السلام از حبس به (حسين بن مختار) و(على بن يقطين) در معرفى امام رضاعليه السلام به عنوان جانشين؛ الكافى، ج 1، ص312، ح 8 و9 و10.
(69) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام عسكرى عليه السلام به (شفيع خادم)، وكيل حضرت در مصر، وامر به استرداد زمين غصب شده متعلق به (سيف بن ليث)؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 433؛ الكافى، ج 1، ص 511، ح 18؛ ونامه شكايت آميز (محمد بن حجر) به امام عسكرى عليه السلام درباره دو نفر كه وى را مورد اذيت قرار مى دادند؛ وپاسخ آن جناب وبشارت به مرگ آن دو؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 433؛ الكافى، ج 1، ص 513، ح 25؛ ونامه ايوب بن نوح به امام هادى عليه السلام در مورد اذيّت (جعفر بن عبدالواحد قاضى) وپاسخ حضرت مبنى بر رفع اذيت وى ظرف دو ماه؛ كه نهايتاً با عزل وى از كوفه، وعده حضرت محقق شد؛ كشف الغمة، ج 3، ص 247؛ ونامه (محمد بن ريّان) به آن حضرت وشكوه از اذيت يك دشمن وپاسخ حضرت كه مشتمل بر بشارت به رفع ظلم از وى بود! وسرانجام شخص مزبور به بدترين وضع وبا ذلّت وفقر از دنيا رفت؛ همان، ج 3، ص 251؛ وبشارت امام عسكرى عليه السلام به (سميع مسمعى) درباره نزديكى خلاصى از اذيت همسايه اش؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 447، ح 33؛ وتوقيع امام هادى عليه السلام در تبرئه (محمد بن اورمه قمى) از اتهام غلوّ؛ رجال علامه حلّى، نجف، مطبعة الحيدرية، 1381 ق، ص 253.
(70) به عنوان نمونه، توقيعات امام هادى عليه السلام درباره غلاتى همچون نميرى وابن حسكة وابن بابا ويقطينى وفارس بن حاتم در رجال كشى، ص 519 - 516، ح 997 - 994، وص 520، ح 999 و1000؛ وتوقيع امام جوادعليه السلام درباره احمد بن محمد سيّارى؛ رجال كشى، ص 606، ح 1128؛ وتوقيع ناحيه مقدسه در اعلام لعن وانحراف هلالى وشريعى ونميرى وبلالى وشلمغانى؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 214؛ بحارالانوار، ج 50، ص 307؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 489، ح 12؛ الاحتجاج، ص474؛ وتوقيع ناحيه مقدّسه به سفير اوّل ودوّم در ردّ دعاوى عمويش، جعفر كذاب؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 510، ح 42؛ وهمين طور، توقيع ديگرى از ناحيه مقدسه به (احمد بن اسحاق قمى) در ردّ دعاوى جعفر؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 174 و218؛ وردّ صاحب زنج در توقيع امام عسكرى عليه السلام به (محمد بن صالح خثعمى)؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 428.
(71) به عنوان نمونه، بنگريد به: نامه امام رضا عليه السلام به امام جوادعليه السلام كه از مكه توسط (محمد بن ميمون) به مدينه فرستاده شد، واين در دوران صباوت وكودكى امام جوادعليه السلام بود؛ به نحوى كه (موفّق) خادم، حضرت را در گهواره حمل مى نمود! الخرائج والجرائح، ج 1، ص 372، ح 1؛ ونامه اى ديگر در عيون اخبار الرضاعليه السلام، ج 2، ص 83 وتفسير عيّاشى، ج 1، ص 131؛ وسؤال كتبى مأمون از امام رضاعليه السلام درباره حقيقت اسلام وپاسخ مفصل حضرت؛ معادن الحكمة، ج 2، ص 152، ح137.
(72) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام عسكرى عليه السلام به (محمد بن على سمرى) وهشدار نسبت به خطر قريب الوقوع؛ كشف الغمة، ج 3، ص 295 وتصميم (احمد بن عمر حلال) بر قتل (اخرس) به خاطر بدگويى وى نسبت به امام كاظم عليه السلام وتوقيع امام كاظم عليه السلام مبنى بر نهى وى از انجام تصميم مذكور؛ وسرانجام پس از مدت كوتاهى، اخرس، خود به هلاكت رسيد؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 651، ح 3؛ بحارالانوار، ج 48، ص 59، ح 69؛ وتوقيع ناحيه مقدسه در منع وكيلان از اخذ وجوه شرعى تا اطلاع ثانوى به خاطر توطئه وزير عباسى بر ضد آنان با ارسال تعدادى جاسوس نزد وكيلان؛ بحارالانوار، ج 51، ص 310، ح 30؛ الكافى، ج 1، ص 525، ح 30.
(73) به عنوان نمونه، بنگريد به: نفرين امام عسكرى عليه السلام بر ضد مستعين واعلام آن به (ابى عبدالله بن طاهر)؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 430 - 429، ح 8 ؛ كشف الغمة، ج 2، ص 428؛ اثبات الهداة، ج 6، ص 318، ح 66؛ بحارالانوار، ج 50، ص 248، ح 2.
(74) ر.ك: به كمال الدين وتمام النعمة، ص 486، ح 6 وص 490، ح 13.
(75) به عنوان نمونه، بنگريد به: سؤال (على بن محمد بن اسحاق اشعرى) از ناحيه درباره حملى كه همسرش مدعى بود از او نيست. وهمينطور درخواست تقسيط پرداخت قيمت خانه اى كه وى براى ناحيه مقدسه فروخته بود؛ وپاسخ مثبت ناحيه درباره درخواست تقسيط وسكوت درباره سؤال از حمل، چرا كه اصلاً حملى در ميان نبود؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 497، ح 19؛ ودرخواست (ابراهيم بن فرج) از ناحيه درباره نام فرزندش؛ همان، ص 498، ح 22 ودرخواست مشابه از امام عسكرى عليه السلام وپاسخ حضرت كه: (سمِّه جعفراً وكَنِّه بأبى عبدالله)؛ كشف الغمة، ج 3، ص 293؛ وتوقيع امام هادى عليه السلام به ايوب بن نوح: (اذا وُلد لك فسَمِّه محمّداً)؛ همان، ج 3، ص 246؛ ودرخواست (احمد بن اسحاق قمى) از امام عسكرى عليه السلام نمونه اى از دست خط شريف حضرت را، وپاسخ مثبت آن جناب؛ الكافى، ج 1، ص 513، ح 27؛ وتوقيع ناحيه در پاسخ به درخواست كفن توسط (على بن محمد صيمرى) بدين مضمون كه: (انه يحتاج اليه سنة ثمانين) أو (احدى وثمانين) (ترديد از راوى است)؛ ودر همان سال، يك ماه قبل از مرگش، ناحيه مقدس كفنش را ارسال نمود؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 501، ح 26؛ الارشاد، ص 356.
(76) به عنوان نمونه، بنگريد به: استيذان يكى از شيعيان با كنيه ابوجعفر، از ناحيه مقدسه درباره تطهير فرزند تازه متولد شده اش در روز هفتم ولادت، وپاسخ منفى ناحيه، ومردن طفل در روز هفتم يا هشتم، وتوقيع مجدّد ناحيه وبشارت به دو فرزند ديگر، وامر به نام نهادن يكى به احمد وديگرى به جعفر؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 704، ح 21؛ الكافى، ج 1، ص 522، ح 17؛ الارشاد، ص 355؛ واستيذان وى خروج براى حجّ را، وپاسخ منفى ناحيه وتوقيع ديگر وبشارت به انجام حجّ در سال بعد؛ كشف الغمة، ج 3، ص 348؛ واستيذان محمد بن صالح از ناحيه مقدسه در مورد استيلاد يكى از كنيزانش، وپاسخ مثبت ناحيه به ضميمه اين جمله: (ويفعل الله ما يشاء)! پس از حامل شدن، كنيز مزبور سقط كرده وخود نيز مى ميرد؛ الكافى، ج 1، ص 524، ح 25؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 489، ح 12؛ واستيذان (على بن محمد شمشاطى) از ناحيه مقدسه براى سفر با قافله يمينى ها ونهى ناحيه از آن، وحمله راه زنان به آن قافله؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 491، ح 14؛ وشبيه آن در مورد (على بن حسين يمانى)؛ الارشاد، ص 352؛ كشف الغمة، ج 3، ص 344. نهى امام عسكرى عليه السلام از خريد كنيزى به خاطر جنون او وكوتاهى عمرش؛ اثبات الوصية، ص 242.
(77) به عنوان نمونه، بنگريد به: درخواست (قاسم بن علاء) از ناحيه مقدّسه، دعا براى فرزندانش را، وعدم پاسخ، ومردن همه آنها، ودرخواست مجدّد براى فرزندش، حسين، وپاسخ مثبت ناحيه؛ الارشاد، ص 352؛ ودعاى ناحيه براى شفاى زخم ناسور (محمد بن يوسف شاشى)؛ الكافى، ج 1، ص 519، ح 11؛ كشف الغمة ج 3، ص 344 ؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 695؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام به محمد بن حسن، ودعا براى شفاى چشم وى؛ مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 435؛ الكافى، ج 1، ص 510، ح 17؛ وآموختن طريق مداواى (حكم بن يسار مروزى) كه بصورت مذبوح رها شده بود، توسط امام جوادعليه السلام؛ همان، ج 4، ص 397؛ وتوقيع امام عسكرى عليه السلام درباره مداواى تب با آويختن آيه (يا نارُكونى برداً وسلاماً على ابراهيم)؛ كشف الغمة، ج 3، ص 288.
(78) به عنوان نمونه، بنگريد به: اِخبار امام عصرعليه السلام به (محمد بن ابراهيم بن مهزيار) درباره ماوقع آنچه وى وپدرش درباره اموال ناحيه گفته وكرده بودند؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 487، ح 8؛ وتوقيع ناحيه مقدسه واخبار از بقاء يا موت حمل در موارد متعدد؛ همان، ص 489، ح 12 وص 492، ح 15؛ وشرح آنچه در يكى از مجالس شيعيان گذشته بود در توقيعى از ناحيه مقدّسه؛ همان، ص 498، ح 22؛ واخبار ناحيه مقدسه از ميزان دقيق وجوه شرعى به (محمد بن شاذان بن نعيم)؛ همان، ص 509، ح 38؛ طلب كردن ناحيه مقدّسه 700 دينار متعلق به ناحيه را، از بدر، غلام احمد بن حسن؛ الارشاد، ص 354؛ واخبار امام عسكرى عليه السلام از عدم بروز كم آبى وعطش در سفر حج، در توقيع به (ابوعلى طهرى)؛ همان، ص 342؛ كشف الغمة، ج 3، ص 286؛ واخبار ناحيه مقدسه از فراموشى تحويل شمشير متعلق به ناحيه توسط مرد آوجى؛ الارشاد، ص 355؛ كشف الغمة، ج 3، ص 350؛ الكافى، ج 1، ص 523، ح 20؛ واخبار امام عسكرى عليه السلام از مسأله فراموش شده توسط سائل؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 431، ح 10؛ واعلام انتهاى عصر غيبت صغرى در توقيع به سفير چهارم؛ اعلام الورى، ج 2، ص 260.
(79) به عنوان نمونه، بنگريد به: اخبار امام هادى عليه السلام از شهادت ابو على بن راشد وابن بندو عاصمى در توقيع به (محمد بن فرج)؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 213 - 212؛ واخبار ناحيه مقدسه از موت حاجز؛ الخرائج والجرائح، ج 2، ص 696؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 488، ح 9؛ وتوقيع ناحيه مقدسه به سفير چهارم واعلام تاريخ وفات او؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 516، ح 44؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 242؛ اعلام الورى، ج 2، ص 260؛ وتوقيع مشابه ناحيه به (قاسم بن علاء)، وكيل آذربايجان؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 189؛ واخبار امام عسكرى عليه السلام از قتل معتز ومهتدى ومستعين؛ الارشاد، ص 340 و344؛ مناقب آل ابى طالب، ص 432 و436؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 451؛ اثبات الوصية، ص 240 و242؛ الكافى، ج 1، ص 506، ح 2 و1؛ ص 510، ح 16.
(80) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام جوادعليه السلام به (محمد بن فضل صيرفى) واعلام حوائج شخصى؛ الخرائج والجرائح، ج 1، ص 387، ح 16؛ وكتابت حوائج شخصى براى (على بن يقطين) توسط امام كاظم عليه السلام؛ رجال كشى، ص 434، ح 819؛ ص 269، ح 484.
(81) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع امام عسكرى عليه السلام به نعمانى، ونكوهش از غلطگيرى وى از نامه حضرت؛ وى مدعى شده بود كه در نامه حضرت غلط نحوى وجود دارد وحضرت در پاسخ نوشت: (ما بالُ قوم يلحنوننا، وان الكلمة تتكلّم بها ننصرف على سبيعين وجها فيها كلّها المخرج منها والحجة)؛ اثبات الوصية، ص 244.
(82) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع ناحيه مقدسه در قبول استغفار واعتذار (حسن بن فضل همدانى) به خاطر ردّ هديه حضرت؛ الارشاد، ص 353؛ الكافى، ج 1، ص 520، ح 13.
(83) به عنوان نمونه، بنگريد به: توقيع ناحيه مقدسه به سفير دوم در تعزيت رحلت سفير اوّل؛ كمال الدين وتمام النعمة، ص 510، ح 41 ؛ كتاب الغيبة، شيخ طوسى، ص 219؛ الاحتجاج، ص 481؛ وتوقيع ناحيه مقدسه در تعزيت فوت وكيل مصر كه براى فرستاده وى ارسال شد؛ وضمن اخبار از وفات او، از نحوه برخورد وى با وجوه شرعى موجود در نزدش خبر داده شده بود؛ الكافى، ج 1، ص 523، ح 19.