(۲۳) نجات شناختى تطبيقى (اسلامى - مسيحى)
نجات شناختى تطبيقى (اسلامى - مسيحى)
انسان، در هميشه ى زمان وهمه ى جاى زمين، با دل خستگى ودل بستگى روبه رو بوده، خسته از ديروز وامروز ودل بسته به فردا ودر انتظار منجى!
(نجات) از مفاهيم زيبايى است كه ريشه اى عميق در تاريخى كهن دارد وانسان ها، همواره، به اميد نجات ورهايى، در انتظار منجى بوده اند وآرزوى رؤيت طلوع خورشيد را داشته اند. ودر پرتو اين اميد، هميشه تيرگى ظلم وستم تيره صفتان را به سخره گرفته اند.
اين قلم بر آن است كه (نجات) را در بستر تفكر اسلامى ومسيحى، به صورت تطبيقى مورد كاوش قرار دهد.
يكم - ضرورت مطالعات تطبيقى
مطالعات تطبيقى، ضرورت زندگى عصر ما است كه از تحول شگرف ارتباطات ناشى مى شود. در گذشته، با عدم توفيق انسان در عرصه ى ارتباطات، اين مهم، چندان ضرورتى نداشت، اما در عصر ارتباطات، هر فكر واطلاعى كه در گوشه اى از دهكده ى بزرگ جهانى طرح شود، لحظاتى بعد، تمام مردم جهان، امكان دست يابى به آن را دارند.
در آستانه ى جهانى شدن، مطالعات تطبيقى در همه ى زمينه ها - بويژه در عرصه ى دين وحوزه ى عقايد - بسيار لازم است؛ چرا كه مقوله ى فرهنگ ودين، نقش ممتازى را در روند جهانى شدن ايفا مى كند ودر اين زمينه هم چون ساير زمينه هاى ديگر، برگ برنده در دست كسى است كه بهترين وعقلانى ترين سخن را عرضه كند؛ زيرا، انسان، به مقتضاى فطرت خود، از بهترين گفتارها استقبال مى كند.(1) اين نگاه تطبيقى هم مى تواند در حوزه ى اصول اديان وهم در حوزه ى آموزه هاى آن صورت پذيرد.
يكى از آموزه هاى مهم، حياتى ونقطه ى مشترك همه ى اديان كه از رهاورد تطبيق آن، دستاوردهاى عظيم فكرى وكاربردى نصيب جوامع بشرى خواهد شد، مسئله ى (نجات وانتظار منجى) وچگونگى نگرش به فرجام جهان وتاريخ است.
دوم - نجات شناسى در اديان بزرگ
همه ى اديان بزرگ، در بستر ظهور وبروز تا مرحله ى كمال خود، مدعى نجات بخشى بشر بوده اند واساسا يكى از رمزهاى توفيق اديان، همين زنده كردن مشعل اميد در قلب وجان پيروان خود بوده است كه از وضعيت رقت بار كنونى، به فرداى روشن، اميد ببندند ودل خستگى امروز را با دل بستگى به فردا، التيام بخشند.
جان هيك (دين پژوه وفيلسوف شهير معاصر) مى گويد:
در همه ى اديان بزرگ ومتكامل جهان، به نوعى، اعتقاد به رستگارى ومبحث (نجات شناختى) وجود دارد. در اين اديان، عقيده به انتقال از يك حيات عصيت بار به وضعيت بهتر، وجود دارد؛ زيرا كه حيات كنونى، حياتى است (هبوط زده) وبيگانه از خدا وبايد منتظر (حيات الهى) بود.(2)
براى اثبات اين ادعا، اشاره اى كوتاه وگذرا به برخى از اديان بزرگ جهان مى شود:
الف) آيين زردشت
در كيش (زردشتى)، مسئله ى نجات - با توجه به منظومه ى عقيدتى آن، به نحو خاصى مطرح مى شود. در اين دين، يك قدرت كيهانى يا (روح خير)، به نام (اهورا مزدا) ويك قدرت كيهانى متضاد يا (روح بزرگ شر) به نام (اهريمن)، خودنمايى مى كند.(3) در طول تاريخ، اين دو نيرو با هم تا آخر الزمان - كه با ظهور (سوشيانس) آغاز مى شود. در ستيزند. در آن زمان، خوبى بر شر غلبه مى كند ودوره ى صلح وپاكى واعتلاى (اهورامزدا) فرا مى رسد وبا ظهور سوشيانس، آخر الزمان آغاز مى شود.(4)
وظيفه ى اين نجات دهنده، حفاظت جهان راستى وپاكى است. وجهانى كه اندكى قبل از رستاخيز آراسته خواهد شد، در آن، راستگو بر دروغگو چيره مى شود، نور بر ظلمت وخير بر شر غلبه مى يابد. بدين سبب، سوشيانس ناميده شده كه به سراسر جهان مادى، سود خواهد رساند.(5)
ب) آيين يهود
در آيين يهود نيز مسئله ى (نجات انسان) مطرح است وكتاب مقدس آنان (تورات)، (عهد عتيق،) ونيز (تلمود) - حاوى مژده به نجات انسان ها است وبشارت به پايان يافتن (آفت وشر) وغلبه ى (خير وخوبى) است. در صحيفه ى دانيال نبى، آن گاه كه از دوره ى اسارت بابلى سخن مى گويد، بشارت مى دهد كه دنياى پر از آفت وشر، به پايان خواهد رسيد.(6)
نيز ظهور منجى ومسيحا را مژده مى دهد كه (او، فرزند منتخب داوود است).(7) عيسى - آن نجات دهنده اى كه خدا وعده اش را به اسراييل داد - از نسل همين داوود پادشاه است.(8)
بدين ترتيب، انديشه ى مسيحا به انتظار قيام پادشاهى بزرگ وشكوه مند خاندان داوود مبدل گشت كه به فرمان الهى وبا دميده شدن روح خدا در او وكومت شايسته اى كه در (صهيون) بر پا خواهد كرد، براى همه ى جهان، نمونه خواهد شد.(9)
از اين رو اميد به (آينده ى روشن) و(نجات انسان)، نقطه ى مشترك همه ى اديان است كه برخى از محققان، همين عطش وسوز فطرى ودسته جمعى بشر را، بهترين دليل بر وجود منجى اى مى دانند كه انسان را به نجات برساند وعطش او را سيراب كند؛ زيرا، عطش انسان، بهترين گواه بر وجود آب در هستى است.(10)
در مقابل، برخى با ارائه ى تحليلى مادى گرايانه، علت اعتقاد جمعى وعمومى اديان به منجى را در جاى ديگرى مى جويند. آنان، انگيزه ى پيدايش چنين فكرى را، وجود فشارهاى اجتماعى وكمبودها وضعف هاى مروجان وپيروان اديان مى دانند كه براى رهايى از انبوه مسائل ياس آفرين، به يك دژ خيالى (اميد به آينده روشن) پناه آورده اند، نه آن كه عطش واقعى به اين مسئله، در بشريت احساس شود. روشن است كه عطش كاذب - اگر دليل باشد - دليل بر سراب است، نه آب!
جداى از مباحث فكرى واستدلالى، تاريخ، گواه سستى اين ديدگاه ودورى آن از واقعيت است؛ زيرا، اديان - بويژه اسلام - دراوج عظمت وقدرت خود، مسئله ى منجى وپايان زيباى جهان را مطرح كرده اند. مژده وبشارت هايى كه در شهر مدينه ودر اوج عظمت وقدرت اسلام مطرح شده، در مكه ودر غربت اسلام بيان نشده است. اين خواست وعطش همگانى، حكايت از واقعيت خارجى (آب) دارد، نه (سراب)!
سوم - نجات شناختى، در اسلام ومسيحيت
در اين جا بحث نجات شناختى (SOTERIOLOQY) تطبيقى، بين دو دين بزرگ اسلام ومسيحيت بررسى مى شود تا در پرتو تطبيق وتبيين نقاط اشتراك واختلاف، ژرفا وغناى مفهوم (انتظار دراسلام) روشن گردد.
الف) نجات از ديدگاه مسيحيت
براى فهم مسئله ى نجات از ديدگاه مسيحيان، در ابتدا، بايد نگرش اين دين به انسان مطرح شود.
از منظر (عهدين)، انسان نخستين (حضرت آدم) با گناه وتمرد از دستور الهى وسرپيچى از فرمان او، گرفتار گناه بزرگى شد. اين گناه، با ذات او عجين گرديد وانسان، ذاتا، گناهكار وپليد شد، لذا از درگاه خدا رانده وبه زمين تبعيد شد.
گناه ذاتى يا اوليه (ORIQINAL SIN) - كه باعث اخراج آدم از بهشت شد - موجب گرديد كه انسان نتواند به سرشت پاك والهى خود برگردد. گناه اوليه، ذات انسان را خراب، وسرشت او را فاسد كرد:
وقتى حضرت آدم گناه كرد، گناه او، تمام نسل انسان را آلوده ساخت. گناه او، حتى باعث انتشار مرگ در سراسر جهان شد). (روميان، 6 : 12- 13)
پيامبران زيادى براى رهايى ونجات انسان، با شريعت وقانون آمده اند، اما شريعت هم نمى تواند انسان را آزاد كند. قبح مسئله، آن قدر زياد، وفاجعه، به قدرى عميق است كه اين مهم (تطهير سرشت انسان از گناه ذاتى) از عهده ى شريعت برنمى آيد.
اين نكته، از مباحث مهم وكليدى در انديشه ى مسيحى است كه با شريعت وقانون، نمى توان از بند واسارت گناه اوليه آزاد شد.(11) نه تنها شريعت در فرايند آزادسازى انسان مشاركت ندارد كه خود، احيانا، قيد وبندى براى تحكيم وتقويت اسارت انسان است:
وقتى آدم گناه كرد، گناه او، تمام نسل انسان را آلوده ساخت. اطمينان داريم كه گناه آدم، باعث آلودگى مردم شد؛ چون، اگر چه مردم از زمان آدم تا موسى گناه مى كردند، ولى خدا در آن روزها، ايشان را به جهت زير پا گذاشتن قوانين الهى، مقصر نمى شناخت وبه مرگ محكوم نمى كرد. براى اين كه هنوز نه قوانين خود را به ايشان عطا كرده بود ونه فرموده بود چه كارهايى از ايشان انتظار دارد. با اين وجود، آنان همه مردند؛ ولى نه به همان دليل كه آدم مرد...).(روميان 6: 12- 14)
بر اين اساس، شريعت هاى سابق هيچ نقش كليدى درنجات انسان ها نداشته اند:
(پس ده فرمان موسى چه نقشى در نجات انسان از گناه دارد؟ ده فرمان به اين دليل عطا شد تا بر تمام مردم مسلم شود كه تا چه حد قانون هاى خدا را زير پا گذاشته اند). (روميان 5: 20)
(لذا بايد از قيد شريعت نيز آزاد شد؛ چرا كه قانون مذهبى نمى تواند كسى را خوب وپاك كند). (روميان 7: 2- 3)
مسيحيان معتقدند كه خداوند، براى رهايى ونجات انسان، پيامبران گذشته را با شريعت وقانون فرستاد، اما به جهت تمرد انسان (!) اين نجات تحقق نيافت، مگر در يك مورد كه آن هم ناقص وبه صورت جزئى بود. آن مورد، (نجات ورهايى) براى قوم يهود بود. در عهد عتيق، اشاره به اقدامى مهم براى آزادسازى ونجات شده وآن، (خروج دسته جمعى بنى اسراييل) از سراى اسارت مصر است. هنگامى كه خداوند، بندگان خود را از بردگى وشرايط سخت اقتصادى وسياسى نجات داد وخواست از آنان - از طريق ميثاق وعهد در طور سينا - يك ملت روحانى وقوم مقدس بسازد). (سفر خروج 6: 19)
مهم ترين جنبه ى اين خروج دسته جمعى، جنبه ى مذهبى وعبوديت است، اما مردم از اين ميثاق الهى تمرد كردند وجامعه، گرفتار فقر وپريشانى وبى عدالتى شد. آنان در دوره ى جديد، منتظر (منجى) بودند تا همه را نجات دهد، لذا دكالوگ (DECALLOQUE = ده فرمان مقدس موسى)، نتوانست روند نجات را به نحو كامل وتام اجرا كند:
پس نگذاريد كسى از شما ايراد بگيرد كه چرا اين را مى خوريد وآن را مى نوشيد، يا چرا در روز تعطيل شنبه كار مى كنيد؛ چون، اين ها، دستورهاى موقتى بودند كه با آمدن مسيح، از اعتبار افتادند. آن ها، فقط، سايه ى آن واقعيتى بودند كه قرار بود بيايد وآن واقعيت، خود مسيح است. (كولسى - 2: 17- 18)
پيامبران قبل از حضرت عيسى، فقط زمينه را براى نجات بخشى آماده كرده بودند، اما عيسى عليه السلام در (سير نجات بخشى) نقش اساسى را ايفا مى كند وآن جا كه قانون وشريعت، نمى تواند تاوان گناه ذاتى انسان باشد، پسرخدا (!)، پسر انسان (!)، خود را فديه مى كند تا انسان از بند اسارت گناه ذاتى، آزاد شود و(سر صليب) بدين صورت آشكار مى شود كه پسر انسان، خود را براى (نجات بخشى) فديه مى كند:
چه تفاوت بزرگى بين آدم ومسيح هست كه قرار بود بيايد وچه فرق بزرگى بين گناه آدم وبخشش خدا وجود دارد؛ چون، آدم، با گناه خود، باعث مرگ عده ى زيادى شد، ولى مسيح، از روى لطف عظيم خداوند، باعث بخشش گناهان بسيارى گشت. آدم با اولين گناه خود، باعث شد عده ى زيادى محكوم به مرگ شوند، در حالى كه مسيح، بشر را، رايگان، پاك مى كند وباعث مى شود كه خداوند عده ى بسيارى را بى گناه بشناسد). (روميان، 6 : 15)
آن چه از اين قسمت هاى مختلف عهد جديد استفاده مى شود، عبارت است از:
1- آدم، با گناه خود، ذات انسان ها را گناه آلود كرد وباعث مرگ آنان شد.
2- گرچه در فاصله ى آدم تا موسى (عهد قديم)، انسان ها گناه مى كردند، اما مقصر نبودند ومقصر اصلى، آدم بود.
3- شريعت وقانون، توان رهايى بشر را ندارند.
4- آدم وعيسى، يك فرق جوهرى با هم دارند. آدم، باعث مرگ وبدبختى انسان ها (!) ومسيح، باعث حيات ونجات انسان ها است.
مسيح، به رايگان وبدون هيچ تعامل ومشاركتى، يك سويه گناهان بشر را پاك مى كند وباعث نجات آنان مى شود. برنامه ى نجات مسيحى تا اين جا ادامه مى يابد وبا صليب، بشر از گناه ذاتى نجات مى يابد وبس:
قربان گاه واقعى ما، صليب است كه مسيح روى آن، جان خود را قربان ما كرد. كسانى كه تلاش مى كنند با اطاعت از قوانين مذهبى يهود نجات پيدا كنند، هرگز بهره اى از صليب مسيح نمى برند. (عبرانيان، 13: 10- 11)
از نگاه مسيحيت، انسان گرفتار هوا وهوس، زمانى طعم آزادى ونجات ورهايى را به طور كامل خواهد چشيد وآن گاه گام در مدينه ى فاضله خواهد نهاد كه مسيح، در آخرالزمان رجعت كند تا براى هميشه نجات انسان ها را تامين وتضمين كند.
(نجات ورهايى)، به طور كامل، خود را هنگام رجعت وآمدن دوباره ى مسيح به بشر مى نماياند.
در فرهنگ مسيحىthe second cominq، دومين آمدن مسيح (رجعت) در پايان جهان - به عنوان منجى اى كه همه ى تبعيض ها، ظلم ها، بى عدالتى ها، تاريكى ها وياس ها را تبديل به عدالت، اميد ومهر مى كند -() جايگاه بلند وممتازى دارد. همه مسيحيان، اميد دارند كه مسيح - چنان كه پيام صلح، دوستى ومهر را براى انسان ارمغان آورد - در آمدن دوم خود، طعم (مهر وصلح) را به همه بچشاند.(12)
مسيحيان، بعد از مصلوب شدن عيسى - به اعتقاد خودشان - منتظر بازگشت مجدد او هستند؛ چرا كه خود، وعده ى آمدن داده بود كه بار ديگر بر مى گردم.
مسيح، دوباره در آخر الزمان خواهد آمد وبرنامه ى نجات را كامل خواهد كرد؛ زيرا، در حقيقت، شنيده ايم كه او نجات دهنده ى عالم است. (يوحنا، 4 : 42)
(هم چنين مسيح چون يك بار قربانى شد، تا گناهان بسيارى را رفع كند، بار ديگر، بدون گناه، براى كسانى كه منتظر او هستند، ظاهر خواهد شد به جهت نجات). (عبرانيان، 9 : 28)
آنان، بر اين باورند كه در بازگشت مسيح، پسر انسان، جهان، روى سعادت را خواهد ديد.
انتظار بازگشت عيسى در جامعه ى مسيحى اوليه، آن قدر زنده وپويا بود كه مسيحيان، دست از زندگى روزمره كشيده وبه طور دسته جمعى براى بازگشت او روز شمارى مى كردند. وبر اين باور بودند كه وقتى كه مسيح بيايد، ملكوت خدا وپادشاهى پسر انسان وغلبه ى خير بر شر خواهد بود وجهان در صلح وآرامش به سر خواهد برد.
مسيح، مى آيد وجهان پس از ظهور آن منجى، در صلح وصفاى كامل به سر خواهد برد وزمين ايشان از طلا ونقره پر خواهد شد. (اشعيا، 2 : 7)
وجنگ وخونريزى، از جهان رخت بر مى بندد وامتى بر امتى شمشير نخواهد كشيد. (اشعياء، 2: 4)
(يوسفوس، مورخ مشهور اسراييلى، مى گويد: (اسنى ها، آخرالزمان را نزديك مى دانستند ودر انتظار ظهور مسيح به انزوا مى گذراندند واين عقيده، نه تنها مخصوص اسنى ها، بلكه عمومى بود).(13)
ب) نجات از ديدگاه اسلام
از منظر اسلام، نجات بخشى، معنا ومفهوم ديگرى مى يابد. همه ى پيامبران الهى ودر صدر آنان پيامبر عظيم الشان اسلام، جهت آزادى ونجات بخشى انسان ها گام برداشته اند.
پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله شعار محورى واساسى خود را دعوت به فلاح ورستگارى (نجات) قرار داده بود: (قولوا لا اله الا الله تفلحوا).
قرآن، پيامبر را منادى آزادى، رهايى ونجات بخشى معرفى مى كند: (الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوراة والانجيل... ويضع عنهم اصرهم والاغلال التى كانت عليهم).
(اصر) به معناى بستن چيزى وحبس با قهر وغلبه است ودر لوازم آن، معانى اى مانند عهد، پيمان وگناه به كار رفته است.(14) (اصر) در آيه ى شريف، كنايه از انواع تحميل است كه بر دوش انسان ها سنگينى مى كند.(15)
آيه ى شريف، اوصاف پيامبر صلى الله عليه وآله را - كه دليل بر حقانيت او نيز هست - ذكر مى كند. يكى از نشانه ها وشواهد رسالت آن حضرت، آزاد كردن انسان ها از چنگال اسارت است؛ زيرا، آزادى، نغمه اى است كه فقط پيامبران ومردان الهى، توان سرودن آن را دارند وبس!
حال اين سؤال مطرح مى شود كه پيامبر اسلام، انسان ها را از كدامين اسارت رهانيد ونجات بخشى او به چه معنا است؟ مفسران نظرهاى مختلفى در اين باره ارائه داده اند:
1- بت پرستى، خرافات، عادات ورسوم غلط؛
2- جهل ونادانى؛
3- انواع تبعيضات وزندگى طبقاتى؛
4- قوانين نادرست؛
5- زنجير اسارت واستبداد طاغوتيان.(16)
البته، جمع اين ها اشكالى ندارد وممكن است همه ى آن ها مورد نظر باشد.
بسيارى از مفسران، با توجه به سياق آيه، عبارت (اصر واغلال) را تنها اشاره به تكاليف سختى دانسته اند كه خداوند، به عنوان مجازات، بر قوم يهود نهاده بود وپيامبر اسلام، با شريعت آسان خود، آن ها را برداشت: (ربنا ولا تحمل علينا اصرا كما حملته على الذين من قبلنا).
رسول اكرم صلى الله عليه وآله، با هدف نجات آمده است، اما نه از گناه ذاتى كه از هوا وهوس ها وپيرايه هاى عارضى ناشى شده؛ چرا كه فرمود: (كل مولود يولد على الفطرة).
نه تنها ذات بشر با گناه عجين نيست كه صاف وآينه دار جمال حق است: (فطرت الله التى فطر الناس عليها). اين نجات بخشى، كه يك سويه وبدون تعامل، هديه نمى شود، بلكه اين هديه، با كمك واستمداد از خود انسان تحقق مى پذيرد.
رسول الهى، فقط نيروى عقلانى ونامكشوف آنان را كشف واثاره مى كند: (ليثيروا لهم دفائن العقول)(17) وموانع ولغزش گاه ها را به انسان مى نماياند: (وما على الرسول الا البلاغ).
آزادى ونجات بخشى پيامبر اسلام، در قالب دعوت انسان ها به آزاد انديشيدن، رهايى از چنگال هوا وهوس ها، آزادى از اسارت وعبادت ما سوى الله، خداباورى، خدامحورى،... عرضه ومعرفى شده است ونجات، نه با فرار از شريعت كه با پابندى به آن حاصل مى شود. پيامبر صلى الله عليه وآله پيام نجات (شريعت) آورده ونجات بخشى آن حضرت، امرى فرا بشرى نيست، بلكه در گرو انجام دادن وبه كار بستن پيام او است.
از ديدگاه اسلام، رسول رحمت، پيام نجات را براى هميشه وهمه ى افراد آورده وشريعت وكتاب آن حضرت، قانون (نجات بخشى) است، اما در مرحله ى پياده شدن واجراى اين قانون عادلانه ونجات بخش، از سوى بشر، درنگ وسستى شده است وتحقق نهايى وكامل اين نجات بخشى واجراى كامل اين برنامه، در آخرالزمان به دست مهدى موعود، خواهد بود كه سيماى نجات بشريت را طبق همين قانون ترسيم مى كند.
نكته ى ظريف وقابل تامل اين كه متفكران اسلامى براى اثبات ضرورت نبوت مى گويند، بشر - كه خاست گاه اختلاف وجهل است - توان وضع قانون عادلانه را، براى حل اختلافات مدنى ندارد. از اين رو، بشر، براى وضع قانون عادلانه، محتاج وحى وپيامبر الهى است.(18) با اين تفكر مى توان گفت، انسان هاى عادى، نه تنها از وضع كه از اجراى كامل قانون عادلانه والهى نيز عاجزند واين ناتوانى، به جهت طمع، ترس، غرض شخصى، جهل،... است. اين عوامل، نه تنها مانع وضع قانون عادلانه اند، بلكه مانع اجراى قانون عادلانه نيز هستند. همچنان كه وضع قانون، (فكر معصوم) مى خواهد، اجراى آن نيز (توان معصوم) مى طلبد واين، همان طور كه لزوم بعثت را موجه مى كند، ضرورت مهدويت را نيز مستدل مى سازد.
پس گرچه معاصران رسول صلى الله عليه وآله رايحه ى دل انگيز نجات را استشمام كردند، اما عطر دلاويز آن در پايان جهان، انسانيت را سرمست خواهد كرد.
پيامبر رحمت، نسخه ى (آزادى بخشى) را آورده است وتحقق كامل آن، رهايى از مطلق عبوديت ها وبندگى ها جز بندگى خدا - وغلبه ى حق بر باطل وشكست زشتى وشيطان در آخرالزمان است.
علامه طباطبايى در الميزان مى گويد:
با اين كه شيطان، از خدا، تا قيامت مهلت مى خواهد (فانظرنى الى يوم يبعثون)، اما مهلت الهى تا وقت معلوم است، نه تا (يوم يبعثون، قال فانك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم).(19)
طبق مفاد آيه، دورانى مى آيد كه زمان خوش دنيا است وآن روز، ديگر، شيطان، برانسان ها حاكميت ندارد ومدينه ى فاضله تحقق مى يابد. در آن موقع، همه ى وعده هاى مربوط به امام زمان، وفا مى شود.
برخى از محققان مى گويند، اين مهلت وزمان، مربوط به زمانى است كه بشر، تكامل يافته واشكالات را با آزمايش ها وعلوم وتجربه ها رفع كرده است. تكامل به جايى مى رسد كه ديگر پرستش شيطان ها منتفى مى شود وآن ها كشته مى شوند.(20)
چهارم - نقاط اشتراك وافتراق
(نجات بخشى) اسلامى ومسيحى، در نقاطى با هم مشترك ودرامورى با هم اختلاف دارند.
الف) نقاط مشترك
1- اميد به آينده ى جهان وبشريت (غلبه ى حق بر باطل)
آينده، از آن (خوبى ها) است وآن چه مى ماند، (خير وحق) است وباطل، رفتنى است، گر چه جولان اندكى نيز داشته باشد: (فاما الزبد فيذهب جفاءا واما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض) و(ان الباطل كان زهوقا).
گفتنى است كه بشارت اديان الهى مبنى بر پيروزى حق ونابودى باطل، تاكنون در تاريخ تجربه نشده وصرف ادعا است؛ زيرا، با نگاهى به تاريخ، روشن مى شود كه همواره، اهل باطل، نسبت به اهل حق، اكثريت داشته اند.
به اين سؤال، جواب هايى داده شده است، اما اعتقاد به (مهدويت) نقش مهمى در حل اين شبهه دارد؛ زيرا، غلبه ى نهايى در پايان تاريخ، از آن حق است. تاريخ، گرچه شاهد جولان باطل است، اما شكست ظاهرى حق، موجب شكفتگى آن خواهد شد وباطل، در اوج جولان خود، مانند فواره، هزيمت خواهد يافت.
قرآن مجيد، به صراحت مى فرمايد: (ولقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادى الصالحون) ونيز (ونريد ان نمن على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين).
اين اميد در فرهنگ اسلامى، آن گاه پر فروغ تر مى شود كه خاتم رسولان مى فرمايد:
(لو لم يبق من الدهر الا يوم واحد لطول الله ذالك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من ولدي)؛(21) اگر فقط يك روز از عمر جهان باقى بماند، مايوس نباشيد كه وعده ى فرجام نيك وغلبه ى خير بر بدى، حتمى است ومهدى ومنجى موعود عليه السلام خواهد آمد).
در فرهنگ مسيحى نيز همين اعتقاد (غلبه ى حق بر باطل در واپسين دوره ها)، به وضوح وروشنى وجود دارد.
در (مزامير داوود) - كه به گفته برخى از محققان، همان زبور ذكر شده در(22) قرآن است - مى خوانيم:
نزد خدا ساكت شود ومنتظر او باشد!... واما حليمان، وارث زمين خواهند شد واز فراوانى نعمت وسلامتى متلذذ.(23)
مسيح مى آيد وجهان، پس از ظهور آن منجى، در صلح وصفاى كامل به سر خواهد برد وزمين ايشان، از نقره وطلا پر خواهد گشت وخزائن ايشان را انتهايى نيست. (اشعيا، 2: 7)
شهرهاى ويران شده، آباد مى شود وآسايش همگانى تامين مى گردد. گرگ با بره سكونت خواهد داشت، وپلنگ با بزغاله خواهد خوابيد وگوساله وشير با هم، وطفل شير خواره بر سوراخ مار، بازى خواهد كرد. (اشعيا، 11: 7)
پاپ ژان پل دوم مى گويد:
وقتى پسر انسان خواهد آمد، روى زمين را ايمان خواهد گرفت ووقتى مسيح مى آيد كه تمام زمين ايمان رابيابد.(24)
2- مصلح كل ومنجى مطلق، مردى الهى است.
اين نيز يكى از نقاط مشترك هر دو دين است واز منظر آن دو، بشر عادى ومعمولى، قدرت اجراى كامل قانون عادلانه را ندارد.
بشر، نه تنها قدرت وضع قانون جامع را ندارد، بلكه قدرت وتوان اجراى آن را نيز ندارد واين انديشه كه (مصلح در پايان جهان، (عقل جمعى بشر) است نه اين كه شخص خاصى منظور باشد)، - با تصريح ونص انديشه ى دينى (اسلامى ومسيحى)، تنافى دارد.
از ديدگاه هر دو مكتب، (عقل جمعى بشرى) فاقد اين توان ونيرو است؛ چرا كه از اجتماع ناقص ها، كامل، واز اجتماع صفرها، عدد درست نمى شود. سلسله جنبان حركت اصلاحى آخر الزمان، مردى الهى است كه درانديشه ى مسيحيت (عيسى)(25) ودرانديشه ى اسلامى، (مهدى) عليه السلام است.
مسيح بار ديگر مى آيد براى كسانى كه منتظر او مى باشند واو ظاهر خواهد شد به جهت نجات. (عبرانيان، 9: 28)
در حقيقت شنيده ايم كه مسيح نجات دهنده ى عالم است. (يوحنا، 4: 42)
در روايات، اين نكته مورد قبول همه ى فرقه هاى اسلامى است كه (رجل من اهل بيتى)، منجى آخرالزمان است، گر چه در خصوصيات آن اختلاف هست، اما در اين كه مردى الهى از سلاله ى پيامبر صلى الله عليه وآله منجى كل است، اتفاق نظر وجود دارد، چنان كه از اهل سنت وشيعه نقل شده كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: (يخرج في آخر الزمان رجل من ولدي اسمه اسمي... يملا الارض عدلا كما ملئت جورا).(26)
(رجل من ولدي)، نمى خواهد فقط اثبات شجره نامه اى كند (از نژاد او است)، بلكه اين منجى موعود، از (او) واهل بيت او است. كلمه ى (منى) نيز بيان اين است كه، مامورى الهى از سلاله ى نبى صلى الله عليه وآله قيام مى كند. از ديدگاه مسيحيت، منجى كل، (مسيح) است ودر روايات ما نيز به حضور آن حضرت در انقلاب جهانى اشاراتى شده است. از اين رو لازم است نقش وحضور عيساى مسيح، در حركت نجات بخش آخر الزمان از ديدگاه روايات اسلامى بررسى گردد.
از منظر روايات اسلامى، حضرت عيسى عليه السلام در انقلاب جهانى آخر الزمان شركت وحضور دارد وبراى اقامه ى قسط وعدل از آسمان فرو مى آيد، اما زير لواى مهدى عليه السلام است ومستقلا عمل نمى كند.
عيسى عليه السلام در سرزمين فلسطين به زمين فرود مى آيد وبه امامت بر مهدى عليه السلام سلام مى كند وپشت سر آن حضرت نماز مى گزارد واو را در كشتن دجال نا به كار، كمك مى كند.
طبق بعضى از روايات، دجال، به دست امام مهدى عليه السلام وطبق روايت ديگرى به دست حضرت عيسى عليه السلام كشته مى شود، اما بر اساس حديث ديگرى - كه وجه الجمع روايات اين باب نيز هست - عيسى عليه السلام، امام مهدى عليه السلام را در كشتن دجال كمك مى كند.(27)
نكته ى مهم اين كه حضرت عيسى عليه السلام زير لوا وپرچم وبه امر امام مهدى عليه السلام در حركت نهايى شركت مى كند.
البته، عده اى از اهل سنت، به امامت مهدى عليه السلام بر عيسى عليه السلام - كه پيامبر وصاحب شريعت ومعجزه بوده - اشكال مى كنند،(28) اما طبق عقيده ى شيعه، اين تقدم وافضليت وجود دارد.
يجتمع المهدي وعيسى بن مريم فيجى ء وقت الصلاة فيقول المهدي لعيسى: (تقدم!). فيقول عيسى: (انت اولى بالصلاة). فيصلى عيسى وراءه ماموما؛(29) حضرت مهدى وعيسى باهم اند. هنگام نماز فرا مى رسد، مهدى عليه السلام به عيسى مى گويد: (جلو بايست براى نماز). عيسى مى گويد: (شما، اولى وسزاوارتريد). سپس عيسى به حضرت مهدى اقتدا مى كند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرموده است: (كيف انتم اذا انزل ابن مريم وامامكم منكم؛(30) چه حالى داريد هنگامى كه عيسى نازل شود، اما امام شما از خودتان باشد)!
علاوه بر اين، عده اى گفته اند، رجعت عيسى عليه السلام به نبوت نيست؛ چرا كه شريعت او نسخ شده وآن حضرت به نبوت رجعت نمى كند، بلكه براى اتمام حجت وتاييد حضرت مهدى عليه السلام رجوع مى كند.(31)
3- زمان ظهور، مخفى است.
يكى ديگر از نقاط مشترك هر دو مكتب، اين است كه براى ظهور منجى، وقت خاصى مشخص نشده است. عدم تعيين وقت خاص (عدم توقيت) براى هميشه، مشعل اميد را پرفروغ ونورانى نگه مى دارد ومردم هيچ عصرى از آمدن منجى مايوس نمى شوند. اصولا، وقت ظهور منجى را كسى جز خدا نمى داند واز مصاديق علم غيب به شمار مى آيد.
حضرت عيسى عليه السلام، به طور مكرر در كتاب مقدس، اشاره مى كند كه زمان ظهور، مشخص نيست وهيچ كس غير از خداوند آن را نمى داند.
اما از آن روز وساعت، هيچ كس اطلاعى ندارد، حتى ملائكه ى آسمان جز پدر من (!) وبس. (متى، 24: 36)
پس بيدار باشيد؛ زيرا كه آن روز وساعت را نمى دانيد. (متى، 25 : 13)
در حوزه ى تفكر اسلامى نيز به وضوح اين نكته بيان شده كه زمان ظهور، مخفى است وهيچ كس از آن اطلاعى ندارد. در روايات زيادى نيز (توقيت) رد شده است، اما اين ابهام ونامعلوم بودن، نبايد مايه ى دل سردى منتظران (منجى) باشد. امر فرج، ناگهانى است وهر آن، بايد منتظرش بود.
امام رضا عليه السلام از پيامبر صلى الله عليه وآله نقل مى كند:
مثله مثل الساعة التى لايجليها لوقتها الا هو عزوجل لا تاتيكم الا بغتة؛(32) زمان قيام موعود، مانند قيامت است كه كسى جز خداوند آن را نمى داند وفرا نمى رسد، مگر ناگهانى.
ونيز پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: (المهدي منا يصلح الله له امره في الليلة؛(33) مهدى ما، كارش در يك شب، به سامان مى رسد).
گفتنى است مخفى بودن زمان ظهور، نبايد باعث افسردگى، ياس وقساوت مؤمنان شود وآنان هر لحظه - حتى در اوج نااميدى ها نيز - اميد داشته باشند.
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: (ولا يطولن عليكم الامد فتقسو قلوبكم؛(34) زمان آن را دور نپنداريد كه دل هايتان سخت وبى اميد شود).
4- علايم ظهور
هر چند زمان ظهور منجى، مخفى است، اما علايمى در هر دو دين، براى آن مطرح شده است.
از اين لحاظ، ظهور (موعود) به قيامت تشبيه شده است؛ زيرا، همچنان كه قيامت علايمى دارد (اشراط الساعة)، ظهور نيز علايم ونشانه هايى دارد كه قبل از آن، به وقوع مى پيوندد.
اصل وجود علايم ونشانه هاى ظهور وبعضى از آن نشانه ها، از نقاط مشترك آخرالزمان اسلامى ومسيحى است.
علايم ظهور منجى در مسيحيت
در كتاب مقدس ودر عرصه ى تفكر مسيحى، براى ظهور منجى وآمدن عيسى عليه السلام علايم ونشانه هايى ذكر شده كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
1- مسيح، زمانى ظهور مى كند كه مردم مجرم اند وظلم دنيا را فراگرفته است:
چرا اسم من (خدا) بايد بى حرمت شود، به جهت ذات خود (هتك احترام خدا) اين كار را مى كنم.). (اشعيا، 48: 11)
و اين، بدان معنا است كه ديگر عادل ونيكوكارى يافت نمى شود كه براى او كار انجام بگيرد.
2- ظهور مسيح، با ذلت قوم يهود بستگى دارد.
3- ظهور مسيح، هنگام رقابت دولت ها وجنگ آن ها، با هم ديگر خواهد بود.(35)
4- قبل از ظهور مسيح، دجال مى آيد:
(اى بچه ها! اين، ساعت آخر است وچنان كه شنيده ايد، دجال مى آيد. دروغگو كيست، جز آن كه مسيح بودن عيسى را انكار كند!؟ او، دجال است كه پدر وپسر را انكار مى كند.) (رساله ى اول يوحنا، 2: 18)
(زنهار كسى به هيچ وجه شما را نفريبد؛ زيرا كه تا آن ارتداد اول واقع نشود وآن مرد شرير؛ يعنى، فرزند هلاكت، ظاهر نگردد، آن روز نخواهد آمد). (نامه ى دوم پولس به تسالونيگيان، 2: 3)
5- نشانه هايى در آسمان وماه وستارگان:
آن وقت در آسمان، اتفاقات عجيبى مى افتد، در خورشيد وماه وستاره، علايمى ديده خواهد شد كه از خبرهاى بد حكايت مى كند.
نظم وثبات آسمان در هم مى ريزد... وقتى پيشامدهايى كه گفتم واقع شود، بدانيد به زودى سلطنت خدا آغاز مى شود. (لوقا، 21 : 23- 25)
علائم ظهور در اسلام
در روايات اسلامى، براى ظهور حضرت مهدى عليه السلام، علايم ونشانه هايى ذكر شده كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
1- وجود حضرت عيسى عليه السلام يكى از علائم آخرالزمان است.
پيامبر صلى الله عليه وآله مى فرمايد: (انه لعلم للساعة) - اي من علائم الساعة حيث ترونه فى آخرالزمان -؛(36) حضرت عيسى عليه السلام خود، نشانه ى آخر الزمان است.
2- امام صادق عليه السلام مى فرمايد: (خمس قبل قيام القائم: اليمانى والسفيانى والمنادى ينادي في السماء وخسف بالبيداء وقتل النفس الزكية).(37)
3- خروج دجال قبل از قيام حضرت مهدى واغواى مردم، از ديگر علائم است.
ذكر اين علامت ها، باعث شده كه خفاى زمان ظهور، مانع ايجاد ياس در قلب وجان مؤمنان وصالحان باشد وآنان بدانند كه در اوج نااميدى، اميد مستضعفان وصالحان خواهد آمد.
5- جهان پس از ظهور (موفقيت منجى)
يكى ديگر از نكات مشترك، پيروزى وموفقيت منجى آخرالزمان، در اجراى كامل دستورهاى الهى است كه تا آن موقع با اين گستردگى، در جهان رخ نداده است.
مصلح آخرالزمان - بر خلاف بقيه ى مصلحان - در احقاق حق ونابودى باطل، شكست وعجز ندارد. او، به هدف خود مى رسد وجهان را پر از عدل وداد، مساوات، خوبى، آبادى، صلح وصفا مى كند. آرمان شهرى كه درطول تاريخ، ذهن انسان هاى صالح را به خود مشغول كرده بود، با آمدن منجى، تحقق مى يابد.
و مسيح مى آيد وجهان پس از ظهور آن منجى، در صلح وصفاى كامل به سر خواهد برد وزمين ايشان از نقره وطلا پر خواهد شد وخزائن ايشان را انتهايى نيست. (اشعيا، 2: 7)
شهرهاى ويران شده، آباد وآسايش همگانى تامين شود. گرگ با بره كونت خواهد داشت وپلنگ با بزغاله مى خوابد. (اشعيا، 11: 7)
جنگ وخونريزى، از جهان رخت برمى بندد وامتى بر امتى شمشير نخواهد كشيد وبار ديگر جنگ را نخواهد آموخت. (اشعيا، 2: 4)
چنين مباحثى در حوزه ى تفكر اسلامى نيز مطرح است كه مهدى موعود عليه السلام جهان را پر از عدل وداد وخير ونور مى كند ونظريه ى (حاكميت خدا) وبرنامه ى (نجات بخشى خاتم رسولان) را مو به مو اجرا مى كند: (يملا الارض قسطا وعدلا كما ملئت ظلما وجورا).
از لحاظ اقتصادى، رفاه بر جامعه حاكم مى شود، نا امنى وخرابى جاى خود را به امنيت وعمران مى دهد، هيچ فقير ومحتاج وگرسنه اى نخواهد بود: (فيجيء اليه الرجل فيقول: (يا مهدى! اعطني...) فيحثى له في ثوبه ما استطاع ان يحمله).(38)
امنيت، چنان حاكم مى شود كه: (حتى تمشى المراة بين العراق والشام ولا تضع قدميها الاعلى النبات وعلى راسها زينتها)؛(39) زن، تنها وبا وسايل گران قيمت، مسافرت مى كند وخطرى او را تهديد نمى كند.
نيز وارد شده است: (وترعى الشاة والذئب في مكان واحد ويلعب الصبيان بالحيات العقارب لا يضرهم شيء ويذهب الشر ويبقى الخير).(40)
هم نيز صلح وصفا حاكم مى شود: (لوقد قام قائمنا لذهب الشحناء من قلوب العباد واصطلحت السباع والبهائم)؛(41) نه تنها صلح بر جامعه ى انسانى حاكم مى شود كه بر كل موجودات وجانداران، سايه مى افكند و...
6- غيبت منجى
منجى ومصلح موعود، براساس هر دو دين، الان، وجود دارد، اما غايب است ودر آخرالزمان مى آيد، نه آن كه در آخرالزمان متولد شود. اگر منتظران، بدانند منجى وجود دارد، مايه ى قوت قلب ودل گرمى آنان است. طبق عقيده ى مسيحيان، عيسى عليه السلام بعد از مصلوب شدن، به آسمان رفت ونزد خداى پدر هست تا برگشت دوم ورجعت خود كه در آخر الزمان رخ مى دهد، اما طبق عقيده ى مسلمانان ونص قرآن، خداوند، او را بالا برد ونزد او است: (بل رفعه الله اليه ولكن شبه لهم).
طبق اخبار صحيح، مهدى موعود عليه السلام، متولد شده وزنده است، اما الان در پس پرده ى غيبت است ودر آخرالزمان ظهور خواهد كرد.
پس عقيده به نجات بخشى، مبتنى بر ظهور منجى در آخرالزمان است، نه تولد او در آن زمان كه اين، خود، نكات لطيفى دارد.
ب) نقاط اختلاف
در نجات شناسى اسلامى ومسيحى، نقاط اختلافى نيز وجود دارد كه به بعضى از آن ها اشاره مى شود:
1- نجات بخشى مسيحيت، مبتنى بر گناه ذاتى واوليه ى انسان است كه از عصيان آدم نشئت گرفته وهمه ى نسل او را سياه وآلوده ساخته است. آنان، شريعت را فاقد توان (نجات بخشى) مى دانند.
پولس در نامه به (غلاطيان) تصريح مى كند كه:
قوانين مذهبى، انسان را نجات نمى دهد، بلكه بايد ايمان داشت. اگر ما مى توانستيم با اجراى قانون نجات پيدا كنيم، ديگر لازم نبود كه خدا راه ديگرى به ما نشان دهد تا بتوانيم از چنگ گناه آزاد شويم. تنها راه آزادى براى همه ى ما، اين است كه به عيساى مسيح ايمان آوريم. قبل از آمدن مسيح، همه ى ما، در زندان موقت قوانين مذهبى بوديم وتنها اميد ما اين بود كه نجات دهنده ى ما، عيسى مسيح بيايد وما را نجات دهد. پس حالا كه مسيح آمده، ديگر احتياجى به قوانين مذهبى نداريم. ديگر فرقى نمى كند كه ما يهودى باشيم يا غير يهودى، غلام باشيم يا آزاد، مرد باشيم يا زن. (غلاطيان، 4: 21- 27)
حالا كه مسيح، شما را آزاد كرده است، كوشش كنيد آزاد بمانيد وبار ديگر خودتان را در بند اسارت قوانين مذهبى گرفتار نسازيد. (غلاطيان، 5: 2)
اما در اسلام، انسان، ذاتا پاك وبا فطرت خداجويى آفريده شده است: (كل مولود يولد على الفطرة). مفسران اسلامى، عموما، به تنزيه پيامبران معتقد هستند وعمل آدم را گناه نمى دانند.(42) بر فرض كه آدم گناه كرد، چه ربطى به سرشت انسان ها دارد وچرا ديگران را فاسد مى كند: (ولاتزر وازرة وزر اخرى) ؟ در اسلام، هر كس، در مقابل عمل خود مسئول است.
علاوه بر اين از منظر اسلام، (شريعت)، نه تنها فاقد توان نجات بخشى نيست كه نجات يابى، تنها، در گرو عمل به شريعت وقانون مذهبى است.
شريعت محمدى، ضامن نجات بشريت است ونجات هم در گرو عمل به آن واجراى دقيق آن است. نجات بخشى مهدى موعود، منوط به اجراى كامل شريعت محمدى صلى الله عليه وآله است (اين محيي معالم الدين). او، سنت هاى تعطيل شده را احيا واجرا مى كند، بر خلاف مسيحيت كه معتقد است با صليب عيسى وفديه شدن او، بشر نجات يافته است، اما اين نجات، كامل نيست.
مسلمانان معتقدند، پيامبر صلى الله عليه وآله، نجات كامل را در قالب شريعت وقانون به بشريت عرضه كرده وكار مهدى موعود، اجراى مو به موى همين قانون وشريعت است.
2- نجات در مسيحيت، در گرو اعتقاد صرف به مسيح ورها شدن از قيد وبند شريعت (!) تحقق مى يابد؛ يعنى، آزادى ونجات بشر، از مسير آزادى از قانون وشريعت به دست مى آيد، اما معلوم نيست مسيح در بازگشت دوباره ى خود، نجات كامل را چه گونه محقق خواهد ساخت.
در اسلام، نجات، در گرو (اعتقاد وعمل صالح) و(عمل به شريعت وقانون) تحقق مى يابد وكار مهدى موعود، اجراى قانون محمدى است.
در منطق اسلام، (ايمان)، موجب نجات است كه شامل اعتقاد وعمل، هر دو است، چنان كه پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: (الايمان معرفة بالقلب وقول باللسان وعمل بالاركان).(43)
در اين ديدگاه، عمل بدون ايمان، مقبول نيست، همان گونه كه ايمان بدون عمل هم دردى را دوا نمى كند!
در ديدگاه اسلامى، ايمان واعتقاد، بايد همراه با عمل به شريعت باشد تا بشر را نجات دهد، وگرنه صرف اعتقاد به پيامبر، نجاتى در پى ندارد.
اين مسئله، از نقاط عميق اختلاف، درنجات شناختى اسلام ومسيحيت است.
نجات بخشى اسلامى، نه بدين انگيزه كه انسان، ذاتا، گناهكار است - كه نهاد وطبيعت او پاك است -، بلكه پيامبر صلى الله عليه وآله براى رهايى انسان ها از هوا وهوس ها، جهالت وظلمت ها، تبعيض وبى عدالتى ها، و... قانون (كتاب) جديد آورده ودر جامعه ى خود طعم آزادى، نجات وعدالت را به بشريت چشانده است، اما تحقق واجراى كامل آن، نياز به (زمان وزمينه) دارد كه در عصر مهدى عليه السلام به وقوع مى پيوندد.
3- تفاوت ديگر نجات شناختى اسلامى ومسيحى، اين است كه (منتظر ومنجى) در فرهنگ شيعى، در متن جامعه حضور دارد وغيبت او، به معناى عدم حضور وتعامل او در اجتماع نيست، بلكه صرفا، (مستورى) است. او، حضورى كارامد وفعال در ميان جامعه دارد وبه علاقه مندان ومريدان اش وهر مستضعفى كه با زبان حال، او را بخواند، عنايت وتوجه دارد.
امام عصر عليه السلام در توقيع شريف، به شيخ مفيد فرمود: (انا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم؛ از سرپرستى ورسيدگى كارهاى شما كوتاهى نورزيده وياد شما را از صفحه ى خاطر نزدوده ايم).(44) آن حضرت، نه تنها به يادمان است، بلكه در اجتماع ما حضور فيزيكى نيز دارد: (يطا فرشهم).
او، در منازل ومجامع حضور دارد وتشرف يافتن گروهى به محضر پر خير وبركت اش، بابى از ابواب كتاب هاى مربوط به حضرت را به خود اختصاص داده است.
مرحوم شيخ صدوق در كمال الدين فصلى را تحت عنوان (ذكر من شاهد القائم عليه السلام ورآه وكلمه) مطرح مى كند ودر آن، از افرادى كه به محضر (بقية الله اعظم) عليه السلام مشرف شده وكسب فيض كرده اند، نام مى برد.
گفتنى است گرچه برخى از فرقه هاى اسلامى، به عدم تولد آن حضرت معتقدند، اما از منظر اسلام ناب وتشيع، اين مطلب، مردود است ودر كتاب هاى مربوط، به صورت تفصيلى، ولادت حضرت مهدى عليه السلام مطرح شده است.
(حضور منجى در اجتماع)، نكته ى تمايز انديشه ى اسلام وتفكر مسيحى به شمار مى رود، هر چند مسيحيان معتقدند كه؛ حضرت عيسى عليه السلام بعد از مصلوب شدن، زنده گرديد وبه نزد خدا رفت:
بالاخره، مرا مى كشند، اما من روز سوم دوباره زنده مى شوم. (لوقا، 18: 33)
بعد از مصلوب شدن، در حالى كه ايشان را بركت مى داد، از روى زمين جدا شده، به طرف آسمان بالا رفت. (لوقا، 24: 50)
از نظر مسيحيان، منجى موعود، در ميان مردم وروى زمين، حضور ندارد ودر آخرالزمان بر زمين نازل مى شود تا صلح ونجات را بياورد، اما در انديشه ى اسلامى، غيبت او به معناى عدم حضور نيست: (بنفسى انت من مغيب لم يخل منا).
در اين نوشتار، سعى بر آن بود كه نجات شناختى اسلامى ومسيحى، با هم تطبيق شود. در تطبيق، لازم است نظر طرفين - فارغ از صحت وسقم آن - بررسى وتطبيق شود واين، بدين معنا نيست كه اعتقاد آنان قابل نقد نيست. اين امر، كار جداگانه اى به نام (نقد نجات شناختى مسيحى) در مبانى ودر تطبيق منجى بر مسيح مى طلبد.
پى نوشت ها:
(1) (فبشر عباد الذين يستمعون القول ويتبعون احسنه).
(2) فلسفه ى دين، جان هيك، ص 18.
(3) اديان زنده ى جهان، ص 369.
(4) تاريخ اديان، جان بى ناس، ترجمه ى حكمت، ص 318.
(5) نجات بخشى اديان، ص 4؛ ر. ك: كليات الهيات رهايى بخش.
(6) تاريخ اديان، ص 366؛ انتظار مسيحا در آيين يهود، كرينستون، ترجمه ى توفيقى.
(7) تاريخ اديان، جان ناس، ص 366؛ انتظار مسيحا در آيين يهود.
(8) خدمات رسولان، 14: 123.
(9) انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 30.
(10) مهدى تجسم اميد ونجات، ص 55.
(11) كليات الهيات رهايى بخش، مصطفوى. ر. ك: اصول مسيحيت، سارو خاچيكى.
(12) المجئ الثانى للمسيح ونهاية التاريخ، دكتر مكرم نجيب.
(13) نبوت اسرائيلى ومسيحى، محمود راميار، ص 149.
(14) التحقيق فى كلمات القرآن.
(15) پيام قرآن، ناصر مكارم شيرازى، ح 7، ص 25.
(16) همان.
(17) نهج البلاغه، فيض الاسلام، خطبه ى 2.
(18) الميزان؛ ذيل آيه ى شريفه؛ نبوت وعقل، محمد جواد مغنيه.
(19) الميزان، ذيل آيه ى شريفه.
(20) گفتمان مهدويت، رفسنجانى، ص 50.
(21) بحارالانوار، ج 51، ص 74؛ ر.ك: الغيبة، شيخ طوسى.
(22) معرفت، گفتمان مهدويت.
(23) گفتمان مهدويت، ص 135.
(24) همان.
(25) عيسى به روايت مرقس، پل اسميت، ترجمه ى رشدى.
(26) صحيح ترمذى، ج 2، ص 46؛ بحارالانوار، ج 51، ص 65.
(27) بحارالانوار، ج 51، ص 485.
(28) گفتمان مهدويت، ص 50.
(29) تذكرة الخواص، ص 377.
(30) الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى.
(31) گفتمان مهدويت، ص 85.
(32) مكيال المكارم، ج 2، ص 160.
(33) همان.
(34) بحارالانوار، ج 52، ص 123.
(35) گنجينه اى از تلمود، ص 356.
(36) الصواعق المحرقه، ابن حجر هيثمى.
(37) كمال الدين، صدوق، ج 2، ص 649.
(38) معجم الاحاديث الامام المهدي، ج 1، ص 85.
(39) همان.
(40) همان.
(41) بحار الانوار، ج 52، ص 319.
(42) پيام قرآن، ج 7.
(43) ميزان الحكمة، ج 1، ص 301.
(44) بحارالانوار، ج 53، ص 177.