المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۳۲) مير مهر (جلوه هاى محبت يار)

مير مهر (جلوه هاى محبت يار)

اشاره:

امام عصر عليه السلام تجلى رحمت واسعه ى حق است. بايد نمودها وجلوه هاى محبت ومهر او را به همه ى انسان ها، به ويژه دوستداران آن امام نشان داد.

بررسى اين نمونه ها، در شرايط امروز وبراى انسان خسته ى معاصر، از اهميت مضاعفى برخوردار است؛ چه اين كه بسيارى، به جاى مهر، بر قهر آن امام همام تاكيد ورزيده اند.

در يك بررسى كوتاه، بيست وشش نمونه از محبت هاى آن كاروان سالار قبيله ى مهر را برشمرده ايم وآن ها را در سه عنوان (ياد) و(مدد) و(ديدار)، جمع بندى كرده ايم.

السلام عليك ايها الرحمة الواسعة.(1)

ان رحمة ربكم وسعت كل شئ وانا تلك الرحمة.(2)

اللهم هب لنا رافته ورحمته ودعاءه وخيره.(3)

واشفق عليهم من آبائهم وامهاتهم.(4)

امام، مظهر اسماى حسناى الهى وتجلى رحمت واسع حق است. كسى كه تربيت شده ى خداى رحمان باشد، مظهر حمت بى كران الهى است. در وسعت سينه ى او كه درياها هم به چشم نمى آيد، كران، تا به كران عشق به همه ى انسان ها موج مى زند.

امام، پدرى مهربان، همدمى شفيق وهمراهى خيرخواه است.(5) در حجم نگاه سبز او، افق هم، رنگ مى بازد. حضرت مهدى عليه السلام، شاهد همه ى دردها وآلام انسان ها است. دل او، دل بيدارى است كه همراه هر تازيانه وهر قطره ى خون وهر فرياد، حضور دارد ودرد ورنج مرا از من بهتر وبيش تر احساس مى كند وبراى من بيش از خود من مى سوزد، چرا كه معرفت ومحبت من، محدود وغريزى است، در حالى كه معرفت او، حضورى ومحبت او به وسعت وجودى او باز مى گردد وتجلى رحمت واسعه ى حق است.(6)

دريغا! در گوش ما همواره، از قهر مهدى عليه السلام گفته اند وما را از شمشير وجوى خون او ترسانده اند واز مهر وعشق او به انسان ها وتلاش وفريادرسى او به عاشقان ومنتظران خود كم تر گفته اند! هيچ كس به ما نگفت كه اگر او بيايد، فقيران را دستگيرى، بى خانمان ها را سامان، بى كسان را همدم، بى همسران را همراه، غافلان را تذكر، گم گشتگان را راه، دردمندان را درمان ودر يك كلام، خاك نشينان عالم را تاك نشين خواهد كرد.

قهر او نيز جلوه ى محبت او است، چه اين كه قهر او بر جماعتى اندك وناچيز از معاندان ونژاد پرستانى خواهد بود كه على رغم رشد فكرى انسان ها در آن عصر، وهدايت ها ومعجزات آن حضرت ونزول مسيح عليه السلام از آسمان واقتدايش به وى، باز هم به او كفر مى ورزند وحكومت عدل اش را گردن نمى گذارند ودر زمين فساد مى كنند، كسانى مانند صهيونيست ها كه دشمن انسانيت اند وجز زبان زور، هيچ زبانى نمى فهمند، واين، يعنى خارها را از سر راه انسان وانسانيت برداشتن ومهر در چهره ى قهر.

آرى، چه سخت است مولاى مهربانى را كه رحمت واسع حق است ودر دل اش، عشق به انسان ها موج مى زند، به چنين اتهام هايى خواندن و(مير مهر) را، (مير قهر) نشان دادن!

سزاوار است در ايام ولادت تجلى رحمت واسع حق، مرورى به گوشه هايى از جلوه هاى مهر ومحبت آن امام همام وآخرين ذخيره ى الهى داشته باشيم.

1- ناميدن (ياد كردن حضرت برخى از دوستداران خود را به اسم)

نام هر كس، عاطفى ترين، شخصى ترين ومورد علاقه ترين نشانه ى هر كس است. آن گاه كه نام ما را مى خوانند، چه بسيار مايه ى شادمانى وسرور ما مى گردد. هر چه، خواننده ى ما، محبوب تر وزيباتر، شنيدن صداى دل رباى او وشنيدن اسم ونام خود از زبان او دل پذيرتر وسرور انگيزتر. به راستى چه ابتهاجى دارد آن كه نام خود را از زبان خداى عالم مى شنود: سلام على ابراهيم، سلام على نوح، سلام على آل ياسين،....

مهدى عليه السلام همه ى مردم وبويژه شيعيان خود را نيك مى شناسد وبا نام تك تك آنان آشناست.(7) نامه ى اعمال ما، هر هفته، به خدمت حضرت اش عرضه مى شود. او، هرگز، ياد ما را از خاطر نمى برد (ولا ناسين لذكركم) چه شعف انگيز است كه در سرزمينى غريب، يكه وتنها آن جا كه راه را گم كرده اى، ناگهان، كسى با زبان آشنا، تو را بخواند وبا مهربانى، تو را در آغوش نگاه اش بنشاند.

روزى آية الله العظمى بهاءالدينى به من گفت: (امسال، در مكه ى معظمه در مجلسى كه آقا امام زمان عليه السلام تشريف داشتند، اسم افرادى برده شد كه مورد عنايت آقا بودند، از جمله ى آنان حاج آقا فخر(8) بود).

خودم را به آقا فخر رساندم واز ايشان پرسيدم: (چه كرده اى كه مورد عنايت حضرت واقع شده اى؟) گريه كرد وپرسيد: (آقاى بهاءالدينى نگفت چه گونه خبر به ايشان رسيده است؟) گفتم: (نه). حاج آقا فخر گفت: (من، كارى نداشته ام، جز اين كه مادر من، علويه است وافليج وزمين گير شده است. تمام خدمات او را خود بر عهده گرفته ام، حتى حمام وشست وشوى او را. من گمان مى كنم، خدمت به مادر، مرا مورد عنايت حضرت قرار داده است).(9)

للاخ السديد والولى الرشيد الشيخ المفيد ابى عبدالله محمد بن محمد بن النعمان، ادام الله اعزازه.(10)

2- سلام (تحيت وسلام امام بر دوستداران خود)

سلام، تحيت وبركت ورحمت وسلامتى است؛ نشانه ى محبت وصفا، اخلاص ويك رنگى است؛ رمز عاشق ومعشوق، مريد ومراد است. سلام خدا وامام بر هر كس، مهر تاييدى است بر كارنامه ى او.

(سلام على ابراهيم.) در روايت است، آن گاه كه فرشتگان الهى، نزد ابراهيم آمدند وبشارت تولد فرزند براى او آوردند وبر او سلام كردند، لذتى كه ابراهيم عليه السلام از سلام اين فرشتگان برد، با تمام دنيا، برابرى نداشت. به راستى چه لذتى دارد سلام مولا!(11)

(سلام عليك ايها الولى المخلص لنا فى الدين، المخصوص فينا باليقين)

(سلام عليك ايها الناصر للحق، الداعى الى كلمة الصدق)(12)

چون ثلث از راه را تقريبا (برگشتم) سيد جليلى را ديدم كه از طرف بغداد رو به من مى آيد. چون نزديك شد، سلام كرد...(13)

3- معانقه ودر آغوش گرفتن

چون نزديك شد، سلام كرد ودست هاى خود را گشود براى مصافحه ومعانقه وفرمود: (اهلا وسهلا!). ومرا در بغل گرفت ومعانقه كرديم وهر دو هم را بوسيديم.(14)

چرا اين طور نباشد وحال آن كه حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) مرا شبى در مسجد كوفه به سينه ى خود چسبانيده است.(15)

در اين موقع وارد مسجد سهله شديم، در مسجد كسى نبود. ولى پدرم در وسط مسجد ايستاد كه نماز استغاثه بخواند. شخصى از طرف مقام حجت عليه السلام نزد او آمد. پدرم به او سلام كرد وبا او مصافحه نمود. پدرم به من گفت: اين كيست؟ گفتم: آيا حضرت حجت عليه السلام است؟ فرمود: پس كيست؟ !.(16)

4- نظارت (آگاهى از احوالات جامعه ى شيعه)

(فانا نحيط علما بانبائكم ولايعزب عنا شى ء من اخباركم)؛

ما بر اخبار واحوال شما، آگاه ايم وهيچ چيز از اوضاع شما، بر ما پوشيده ومخفى نمى ماند.

(انا غير مهملين لمراعاتكم ولاناسين لذكركم ولولا ذلك لنزل بكم اللاواء واصطلمكم الاعداء)؛

ما، در رسيدگى وسرپرستى شما، كوتاهى واهمال نكرده ايم وياد شما را از خاطر نبرده ايم، كه اگر جز اين بوده دشوارى ها ومصيبت ها، بر شما فرود مى آمد ودشمنان، شما را ريشه كن مى كردند.

(صاحب هذا الامر يتردد بينهم ويمشى فى اسواقهم ويطا فرشهم...)؛

صاحب اين امر، در ميان آنان، راه مى رود ودر بازارهايشان رفت وآمد مى كند، روى فرش هايشان گام بر مى دارد...

5- شريك غم وشادى

در اين مورد، طوايفى از روايات وجود دارد كه صاحب مكيال المكارم آن ها را متذكر شده است.(17) جداى از آن ها از ديگر ائمه عليهم السلام نيز در اين مورد، روايات فروانى به ما رسيده است:

امام اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد:

(انا لنفرح لفرحكم ونحزن لحزنكم...)؛

(ما، در شادمانى شما، شاد، وبراى اندوه شما، اندوهگين مى شويم...).(18)

امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

والله! لانا ارحم بكم منكم بانفسكم...؛

(به خدا سوگند! كه من، نسبت به شما، از خود شما، مهربان تر ورحيم ترم).(19)

امام رضا عليه السلام نيز مى فرمايد:

(ما من احد من شيعتنا ولا يغتم الا اغتممنا لغمه ولا يفرح الا فرحنا لفرحه...)؛

(هيچ يك از شيعيان ما، غم زده نمى شود، مگر اين كه ما نيز در غم آنان، غمگين، واز شادى آنان، شادمان ايم. وهيچ يك از آنان، در مشرق ومغرب زمين، از نظر ما، دور نيستند وهر يك از شيعيان ما كه بدهى از او بماند (ونتوانسته باشد بپردازد) بر عهده ى ما است...).

6- دعا براى دوستداران خود

امام عليه السلام همواره، بر دوستداران خود دعا مى كند. صاحب مكيال المكارم در اثبات اين مدعا، چنين مى گويد:

چون مقتضاى شكر احسان، همين است. ودليل بر آن، فرمايش مولى صاحب الزمان عليه السلام در دعايى است كه در مهج الدعوات مى باشد:

(وكسانى كه براى يارى دين تو، از من پيروى مى كنند، نيرومند كن وآنان را جهادگر در راه خودت قرار ده، وبر بدخواهان من وايشان، پيروزشان گردان...).(20)

بدون شك، دعا كردن براى آن حضرت وبراى تعجيل فرج آن جناب، تبعيت ونصرت او است؛ چون يكى از اقسام نصرت حضرت صاحب الزمان عليه السلام يارى كردن به زبان است، ودعا براى آن حضرت، يكى از انواع يارى كردن به زبان مى باشد.

ونيز دليل بر اين معنا است كه در تفسير على بن ابراهيم قمى، ذيل آيه ى شريفه (واذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها او ردوها)(21)؛ وهرگاه مورد تحيت (بدرود وستايش) واقع شديد، به بهتر يا نظير آن، پاسخ دهيد. گفته است: (سلام وكارهاى نيك ديگر).(22)

واضح است كه دعا، از بهترين انواع نيكى است، پس اگر مؤمن، براى مولاى خود، خالصانه دعا كند، مولايش هم براى او خالصانه دعا مى كند، ودعاى آن حضرت، كليد هر خير وداس هر شر است.

شاهد ومؤيد اين مدعا، روايتى است كه قطب راوندى، در خرايج آورده كه گفت:

(جمعى از اهل اصفهان، از جمله ابوالعباس احمد بن النصر وابوجعفر محمد بن علويه، نقل كردند كه: شخصى به نام عبدالرحمان، مقيم اصفهان شيعه بود. از او پرسيدند: (چرا به امامت حضرت على النقى 7 معتقد شدى؟). گفت: (چيزى ديدم كه موجب شد من اين چنين معتقد شوم. من مردى فقير، ولى زباندار وپر جرات بودم. در يكى از سال ها، اهل اصفهان مرا با جمعى ديگر براى شكايت به دربار متوكل بردند، در حالى كه بر آن دربار بوديم دستورى از سوى او بيرون آمد كه على بن محمد بن الرضا7 احضار شود. به يكى از حاضران گفتم: (اين مرد كيست كه دستور احضارش داده شده؟) گفت: (او، مردى علوى است كه رافضيان، معتقد به امامت اش هستند).

سپس گفت: (چنين مى دانم كه متوكل، او را براى كشتن احضار مى كند.) گفتم: (از اين جا نمى روم تا اين مرد را ببينم چه گونه شخصى است؟) گويد: آن گاه او، سوار بر اسب آمد ومردم از سمت راست وچپ راه، در دو صف ايستاده به او نگاه مى كردند. هنگامى كه او را ديدم، محبت اش در دل ام افتاد. بنا كردم در دل براى او دعا كردن كه خداوند، شر متوكل را از او دفع كند، او، در بين مردم پيش مى آمد وبه كاكل اسب اش نگاه مى كرد، وبه چپ وراست نظر نمى افكند، من در دل پيوسته برايش دعا مى كردم. هنگامى كه كنارم رسيد صورتش را به سويم گردانيد. آن گاه فرمود: (خداوند، دعايت را مستجاب كند، وعمرت را طولانى، ومال وفرزندات را زياد).

از هيبت او، بر خود لرزيدم ودر ميان رفقايم افتادم. پرسيدند: (چه شد؟) گفتم: (خير است.) وبه هيچ مخلوقى نگفتم.

پس از اين ماجرا، به اصفهان برگشتيم. خداوند، به بركت دعاى او، راه هايى از مال بر من گشود، به طورى كه امروز، من، تنها، هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم، غير از مالى كه خارج از خانه، ملك من است، وده فرزند دارا شدم، وهفتاد وچند سال از عمرم مى گذرد. من، به امامت اين شخص معتقدم كه آن چه در دل ام بود، دانست وخداوند، دعايش را درباره ام مستجاب كرد).(23)

مى گويم: اى خردمند! نگاه كن چه گونه امام هادى عليه السلام دعاى اين مرد را پاداش داد به اين كه در حق او دعا كرد به آن چه دانستى، با اين كه در آن هنگام او از اهل ايمان نبود، پس آيا چه گونه درباره ى حضرت صاحب الزمان عليه السلام فكر مى كنى؟ به گمان ات اگر براى اش دعا نمايى، او دعاى خير در حق ات نمى كند، با اين كه تو از اهل ايمان هستى؟ نه! سوگند به آن كه انس وجن را آفريد، بلكه آن جناب براى اهل ايمان دعا مى كند، هر چند كه خودشان از اين جهت غافل باشند، زيرا كه او، ولى احسان است.

در تاييد آن چه در اين جا ذكر شد، يكى از برادران صالح، براى ام نقل كرد كه آن حضرت عليه السلام را در خواب ديده، آن حضرت، به او فرموده اند:

(من، براى هر مؤمنى كه پس از ذكر مصائب سيد الشهداء، در مجالس عزادارى، دعا كند، دعا مى كنم).

از خداوند، توفيق انجام دادن اين كار را خواهان ايم كه البته، او، مستجاب كننده ى دعاها است.(24)

7- آمين بر دعاهاى دوستداران خود

امام مهدى عليه السلام بر دعاهاى ما (آمين) مى گويد. امام اميرالمؤمنين عليه السلام به زميله مى فرمايد: اى زميله! هيچ مؤمنى نيست كه بيمار شود، مگر اين كه به مرض او مريض مى شويم، واندوهگين نشود مؤمنى، مگر اين كه به خاطر اندوه او، اندوهگين گرديم، ودعايى نكند مگر اين كه براى او آمين گوييم، وساكت نماند مگر اين كه براى اش دعا كنيم.(25)

8- نامه (به شيخ مفيد، سيد ابوالحسن اصفهانى و)...

(انه قد اذن لنا فى تشريفك بالمكاتبة. هذا كتابنا اليك ايها الاخ الولى).

(هذا كتابنا باملائنا وخط ثقتنا. هذا كتاب اليك... ولا تظهر على خطنا الذى سطرناه).(26)

(ارخص نفسك واجعل مجلسك فى الدهليز واقض حوائج الناس، نحن ننصرك)؛

(خودت را براى مردم ارزان كن ودر دست رس قرار بده، محل نشستن ات را در دهليز خانه ات انتخاب كن، تا مردم، سريع وآسان، با تو ارتباط داشته باشند وحاجت هاى مردم را بر آور. ما، يارى ات مى كنيم).(27)

9- عيادت

داستان هاى متعددى از عيادت حضرت حجت عليه السلام از دوستداران خود در كتاب ها نوشته شده است. از جمله ى آن ها عيادت حضرت، از حاج ملاعباس تربتى وحاج سيد عبد الله رفيعى است.(28)

10- تشييع

حضرت، در تشييع جنازه ى برخى دوستداران مخلص خود، شركت مى كند. در اين مورد، نمونه هاى فراوانى است:

حضرت آية الله امامى كاشانى، در جلسه ى سوم مجلس ختمى كه در (مسجد اعظم قم)، از طرف اساتيد حوزه ى علميه ى قم برگزار شده بود، در سخنرانى خود فرمودند: يكى از افرادى كه مورد وثوق است وگاهى اخبارى را در دسترس ام قرار مى دهد، گفت: (به منظور شركت در تشييع جنازه ى حضرت آية الله العظمى گلپايگانى قدس سره از تهران به قم رفتم وبه مسجد امام حسن مجتبى عليه السلام رسيدم. در آن جا به دو نفر از اصحاب حضرت حجت، ارواحنا فداه، برخورد كردم. آنان به من گفتند: (امام زمان عليه السلام در مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام تشريف دارند، برو آقا را ملاقات كن). با عجله، خودم را به مسجد امام حسن عسكرى عليه السلام رساندم ووارد مسجد شدم. در آن هنگام اذان ظهر را گفته بودند. من، متوجه شدم كه حضرت، با سى نفر از اصحاب، مشغول نماز هستند. اقتدا كردم. بعد از نماز، حضرت فرمودند: (ما، از همين جا تشييع مى كنيم...). از مسجد خارج شديم ودنبال جمعيت، با آقا رفتيم تا به صحن رسيديم).(29)

مرحوم آية الله سيد محمد باقر مجتهد سيستانى، پدر آية الله العظمى حاج سيد على سيستانى، دامت بركاته، در مشهد مقدس، براى آن كه به محضر امام زمان عليه السلام شرفياب شود، ختم زيارت عاشورا را چهل جمعه، هر هفته در مسجدى از مساجد شهر آغاز مى كند.

ايشان مى فرمود: (در يكى از جمعه هاى آخر، ناگهان، شعاع نورى را مشاهده كردم كه از خانه اى نزديك به آن مسجدى كه من در آن مشغول به زيارت عاشورا بودم، مى تابيد. حال عجيبى به من دست داد واز جاى برخاستم وبه دنبال آن نور، به در آن خانه رفتم. خانه ى كوچك وفقيرانه اى بود كه از درون آن، نور عجيبى مى تابيد. در زدم. وقتى در را باز كردند، مشاهده كردم كه حضرت ولى عصر امام زمان عليه السلام، در يكى از اتاق هاى آن خانه، تشريف دارند ودر آن اتاق، جنازه اى را مشاهده كردم كه پارچه اى سفيد روى آن كشيده بودند.

وقتى كه من وارد شدم واشك ريزان سلام كردم، حضرت، به من فرمودند: (چرا اين گونه به دنبال من مى گردى واين رنج ها را متحمل مى شوى؟! مثل اين باشيد (اشاره به آن جنازه كردند) تا من به دنبال شما بيايم.) بعد فرمود: (اين، بانويى است كه در دوره ى بى حجابى (دوران رضا خان پهلوى)، هفت سال از خانه بيرون نيامد تا مبادا نامحرم او را ببيند).!(30)،(31)

11- دفع بلا

(انا خاتم الاوصياء وبى يدفع الله عزوجل البلاء عن اهلى وشيعتى)؛

(من، آخرين وصى ام وخداوند، به واسطه من بلا، را از اهل وشيعيان من دور مى سازد).(32)

12- پيام

آن بزرگوار، در فرازهاى مهمى از تاريخ، پيام هايى براى جامعه ى شيعه يا برخى افراد مى فرستد.

داستان فتواى حرمت استعمال تنباكو به ميرزاى شيرازى(33) وپيام به سيد ابوالحسن اصفهانى وامام راحل رحمه الله در واقعه بيست ويكم بهمن، نمونه هاى خوبى است.(34)

13- مسجدها ومقام ها (مسجد سهله، جمكران، امام حسن مجتبى عليه السلام،)...

امام، جايگاه هايى را براى عبادت وتوجه به خود مى گزيند وبا نشانه ها وكراماتى، همراه مى كند وهمگان را به آن جا فرا مى خواند تا خدا را بخوانند ومتوجه امام خود باشند وفرج او را كه فرج خود آنان است، بخواهند. در ايران اسلامى، مسجد جمكران، از اهميت ويژه اى برخوردار است.(35)

14- نيابت

قرار دادن حضرت نايبى را براى خود در ايام غيبت، يكى از مهم ترين جلوه هاى محبت حضرت به شيعيان است:

(واما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا).

15- تعليم

حضرت، دعاه،(36) زيارات، پرسش هاى علمى برخى علم،(37) را... تعليم مى دهد. از جمله ى دعاها، زيارت آل ياسين، عظم البلاء،(38) زيارت رجبيه است كه هر يك، داراى مضامين بسيار بلندى اند.

حكايت سيد رشتى وسفارش امام عصر عليه السلام بر خواندن نافله وعاشورا وجامعه، بسيار شنيدنى است.(39)

(طلب المعارف من غير طريقنا اهل البيت مساوق لانكارنا)؛(40)

(طلب معارف از غير طريق ما اهل بيت، مساوى با انكار ما است).

سفارش حضرت به قرائت قرآن وادعيه وزيارات.(41)

16- درس آموزى

داستان شيعيان بحرين واين كه ما آماده ايم، پس چرا حضرت نمى آيد وانتخاب يك نفر از ميان خود به عنوان بهترين فرد وبرخورد حضرت با آن فرد وفرستادن پيام به اين كه در فلان روز وفلان مكان، همه ى شيعيان جمع شوند ودرس مهمى كه حضرت به آنان مى دهد....(42)

17- از غربت تا حكومت

در هنگام شهادت امام عسكرى عليه السلام شيعه، در غربت است ودر حيرتى جانكاه به سر مى برد، اما امروزه، ايران اسلامى، با نام وياد حضرت قيام مى كند وبا رهبرى نايب او پيروز مى شود. آيا اين چيزى جز عنايات وامداد حضرت است؟

خداى تعالى به پيامبرش مى گويد:

(به ياد بياور آن زمانى كه در غربت بوديد واز اين كه شما را نربايند، در هراس بوديد(43) وامروزه...).

مقايسه ى وضع گذشته وامروز ما، درس هاى زيادى از جلوه هاى محبت يار را با خود به همراه دارد.

در اين زمينه، كلام حضرت به مرحوم ميرزاى نايينى نمونه ى گويايى است: (اين جا (ايران) شيعه خانه ى ما است. مى شكند، خم مى شود، خطر هست، ولى ما نمى گذاريم سقوط كند. ما نگه اش مى داريم).(44)

18- فريادرسى (دستگيرى درماندگان وراه يابى گمشدگان)

داستان هاى متعددى وجود دارد در مورد اين كه چه گونه حضرت به فرياد برخى از مستضعفان جهان ودوستداران خود مى رسند:

داستان مرحوم آقاى نمازى شاهرودى كه چه گونه كاروان آنان، راه را در مكه كم كرد و...(45)

سرخ پوستان سه قبيله از قبائل داكوتاى شمالى ومنطقه ى قطب، در هنگام نياز ونيز گم كردن راه در يخ هاى قطبى وجنگل، از فردى به نام (مهدى) كمك مى طلبند كه تا اين اواخر از ارتباط اين نام با اسلام ويا اصولا مكتب اسلام نيز اطلاعى نداشتند پس از اطلاع از اين موضوع، تعدادى از دانشجويان سرخ پوست به اسلام گرويدند.

توضيح خبرنامه: زبان شناسان ومحققان زبان هاى بومى آمريكاى شمالى كشف كرده اند كه ريشه ى (مهد) و(مهدى) در زبان هاى بومى اوليه، در كشورهاى شمالى وجنوبى آمريكا، از جنبه ى بسيار مذهبى واسرارآميزى برخوردار است.(46)

19- دفاع (فردى وجمعى)

موارد متعددى است مبنى بر اين كه حضرت، از برخى دوستداران خود دفاع مى كند (داستان ضربه ى صفين(47) ودفاع از وحيد بهبهانى).(48) اين دفاع، منحصر به موارد شخصى وفردى نيست، بلكه در مواردى، از جامعه ى شيعه دفاع مى كند وباعث حفظ آنان مى شود (داستان انار كه مربوط به شيعيان بحرين ووزير آن كه دست نشانده ى انگليسى ها بوده است و)...(49)

20- هدايت

افراد متعددى، به دست حضرت هدايت شدند. از آن جمله است بحرالعلوم يمنى.(50)

21- برآوردن حاجات ورفع مشكلات

داستان هاى متعددى نقل شده كه حضرت، برآورنده ى حاجات ومشكل گشاى بسيارى از افراد بوده اند.(51)

22- شفا

داستان هاى فراوانى وجود دارد كه حضرت، بسيارى از بيماران لاعلاج را كه به آن حضرت متوسل شده اند شفا داده است.(52)

23- همسفره شدن

شيخ اسدالله زنجانى فرمود: اين قضيه را دوازده نفر از بزرگان، از شخصى كه در محضر سيد بحرالعلوم قدس سره بود، نقل كردند. آن شخص مى گويد:

هنگامى كه جناب آقاى شيخ حسين نجفى، از زيارت بيت الله الحرام به نجف اشرف مراجعت كرد، بزرگان دين وعلما، براى تبريك وتهنيت، به حضور او رسيدند ودر منزل ايشان جمع شدند.

سيد بحرالعلوم قدس سره چون با جناب آقا شيخ حسين، كمال رفاقت وصميميت را داشت، در اثناى صحبت، روى مبارك خويش را به طرف او گرداند وفرمود: (شيخ حسين! تو، آن قدر سربلند وبزرگ گشته اى، كه بايد با حضرت صاحب الزمان عليه السلام هم كاسه وهم غذا شوى!). شيخ، متغير وحالش دگرگون شد. حضار مجلس، از شنيدن سخن سيد بحرالعلوم، اصل قضيه را از ايشان سؤال كردند.

سيد فرمود: (آقا شيخ حسين! آيا به ياد ندارى كه بعد از مراجعت از حج در فلان منزل بودى، در خيمه ى خود نشسته وكاسه اى كه در آن آبگوشت بود؛ براى ناهار خود آماده كرده بودى، ناگاه، از دامنه ى بيابان، جوانى خوش رو وخوش بو در لباس اعراب، وارد گرديد واز غذاى تو تناول فرمود؟ همان آقا، روح همه ى عوالم امكان، حضرت صاحب الامر والزمان، عجل الله تعالى فرجه الشريف، بوده اند).(53)

چهارشنبه ها به مسجد سهله مى رفتم ومراقب خود بودم وغذاى اندك وغير حيوانى مى خوردم. در حدود چهارشنبه ى 34 يا 35 بود كه شبى در مسجد به هنگام دعا وعبادت، ديدم مرد عربى آمد در كنارم نشست، ابتدا قرآن خواند وسپس مرا به سخن گرفت. من پاسخ او را با اكراه مى دادم ونخواستم با او حرف بزنم، زيرا او را مانع كارم مى دانستم، در اين هنگام، سفره باز كرد وبه خوردن غذاى چرب وپر از گوشت (پلو ته چين) پرداخت وبه من نيز اصرار مى كرد كه بيا با من از اين غذا بخور. از او اصرار بود واز من امتناع، سرانجام به او گفتم من در شرايطى هستم كه غذاى حيوانى نمى خورم.

آن مرد گفت: بيا بخور، آن چه را شنيدى معنايش آن است كه مثل حيوان نخور نه آن كه حيوانى نخور.(54)

24- تذكر

حضرت عليه السلام به او فرمودند: براى از دست دادن مال وضررى كه امسال ديده اى غم مخور؛ زيرا خداوند مى خواهد بدين وسيله تو را امتحان كند. مال مى آيد ومى رود. آن چه ضرر كرده اى به زودى جبران خواهد شد وقرض هايت را پرداخت خواهى كرد.(55)

25- زيارت وحج نيابى

حضرت ولى عصر عليه السلام فرمودند: بيا با هم به زيارت قبر حاج سيدعلى مفسر برويم، وقتى در خدمتشان به آن جا رفتم ديدم روح آن مرحوم كنار قبرش ايستاده است وبه آن حضرت، اظهار ارادت مى كند. بعد سيدعلى به من گفت: سيد كريم! به حاج شيخ مرتضى زاهد سلام مرا برسان وبگو: چرا حق رفاقت ودوستى را رعايت نمى كند وبه ديدن ما نمى آيى وما را فراموش كرده اى؟

حضرت ولى عصر عليه السلام به سيدعلى فرموند: حاج شيخ مرتضى گرفتار ومعذور است، من به جاى او خواهم آمد.(56)

اين قضيه توسط حضرت آية الله العظمى ميلانى قدس سره نقل شده است:... زير فشار عذاب طاقت فرسا، دست توسل به سوى مادرم حضرت فاطمه زهرا عليها السلام گشودم وگفتم: مادر جان! درست است كه من فريضه اى را ترك نموده ام، اما من عمرى از حسين عزيزت سخن گفته ام، شما مرا نجات بدهيد. وپس از اين توسل خالصانه، در زندانم گشوده شد وگفتند: مادرت فاطمه عليها السلام تو را خواسته است. مرا نزد مادرم بردند واو از اميرمؤمنان عليه السلام درخواست كرد كه مرا ببخشايد ونجاتم را از خدا بخواهد. اما اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: دختر گرامى پيامبر! ايشان بارها روى منبر به مردم گفته است كه اگر كسى فريضه ى حج را در صورت امكان وتوان ترك كند، به هنگام مرگ به او گفته مى شود: يهودى يا نصرانى يا مجوسى بمير! اكنون او خودش ترك كرده است! من چه كنم؟ !

مادرم فرمود: راهى براى نجات او بيابيد. اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: تنها يك راه به نظر مى رسد كه خدا او را ببخشايد. وآن اين است كه از فرزندت مهدى عليه السلام بخواهى امسال به نيابت او حج كند، ومادرم چنين كرد وفرزندش مهدى عليه السلام پذيرفت ومن نجات يافتم، وآن گاه مرا به اين باغ زيبا وپر طراوت آوردند.(57)

26- ديدار

داستان هاى معتبر وارزنده ودرس آموز فراوانى مبنى بر اين كه حضرت با برخى از دوستداران خود ديدار دارد. در ميان آن ها داستان هاى خوبى از بزرگان هست كه مى تواند بسيار درس آموز وتاثير گذار واحساس برانگيز باشد.

ناگفته نماند كه در اين مورد، هر ادعايى را از هر كسى نمى توان پذيرفت؛ چه، آن را كه خبر شد، خبرى باز نياورد. هزار نكته ى باريك تر ز مو اين جا است.

آن چه كه ذكرش در اين جا ضرورى است، اين است كه از ما، عمل به تكليف را خواسته اند وديدن حضرت عليه السلام، تكليف نيست. ديدار حضرت، گرچه بدون شك، توفيق بزرگى است، اما ما مكلف به آن نشده ايم. در داستان هاى متعددى، حضرت، خود، به همين نكته اشاره مى فرمايد وتقوا ودين مدارى را از شيعيان ودوستداران خود مى خواهد، نه جست وجوى ملاقات با آن حضرت. عاشق راحتى معشوق را مى خواهد، وزمينه ى آمدن او را فراهم مى سازد وخواسته هايش را كه هدايت انسان ها وبهبود وضع جامعه است، گردن مى نهد. آن كه فقط مى خواهد امام را ببيند، عاشق نيست، خود خواه است!

از اين ها كه بگذريم موارد بيست وشش گانه ى ذكر شده(58) را در سه عنوان ياد ومدد وديدار مى توان جمع كرد.

 

 

 

 

 

 

پى نوشت ها:


(1) مفاتيح الجنان، زيارت آل ياسين.

(2) بحار الانوار، ج 53، ص 11.

(3) دعاى ندبه.

(4) روزگار رهايى، ج 1، ص 129 (به نقل از الزام الناصب، ص 10).

(5) الامام الامين الرفيق والولد الشفيق، والاخ الشقيق، والاخ الشفيق، وكالام البرة بالولد الصغير مفزع العباد...؛ امام، امين ودوست است، وپدر مهربان وبرادر هم زاد است، ومانند مادرى مهربان است نسبت به فرزند خردسال خود، وپناهگاه مردم است. (تحف العقول، ص 324).

(6) ان رحمة ربكم وسعت كل شيء وانا تلك الرحمة. (بحارالانوار، ج 53، ص 11)

(7) ر. ك: آيه 105 از سوره ى توبه وروايت ذيل آن.

(8) حاج آقا فخر، از صالحانى بود كه چند سال پيش، در قم، از دار دنيا رحلت كرد.

(9) سيرى در آفاق (زندگى نامه ى حضرت آية الله العظمى بهاءالدينى، ص 374).

(10) نامه به شيخ مفيد.

(11) تفسير نمونه، ج 27، ص 186.

(12) نامه ى حضرت به شيخ مفيد، بحار، ج 53، ص 175، 176.

(13) داستان حاج على بغدادى، (النجم الثاقب، حكايت...؛ مفاتيح الجنان در زيارت كاظمين).

(14) داستان حاج على بغدادى، النجم الثاقب، حكايت...؛ مفاتيح الجنان.

(15) داستان علامه بحرالعلوم، (عنايات حضرت مهدى عليه السلام به علما وطلاب، محمدرضا باقى اصفهانى، ص 262).

(16) توجهات ولى عصر عليه السلام به علما ومراجع تقليد، عبدالرحمن باقرزاده بابلى، ص 84.

(17) ر. ك: ترجمه ى مكيال المكارم، ج 1، ص 341- 342.

(18) مكيال المكارم، ج 2، ص 94 و53.

(19) مكيال المكارم، ج 1، ص 94 و53.

(20) مهج الدعوات، 302.

(21) نساء: 86.

(22) تفسير القمى، ج 1، ص 145.

(23) الخرائج، باب حادى عشر فى معجزات الامام على بن محمد الهادى عليه السلام.

(24) ترجمه مكيال المكارم، ج 1، ص 447 449.

(25) مشارق الانوار، ص 452؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 163.

(26) ر. ك: احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 323.

(27) آثار الحجة، ج 1، ص 134؛ عنايات حضرت مهدى عليه السلام به علما وطلاب، ص 141. ونيز حكايت 62 و63 از كتاب عنايات حضرت...، ص 142 و143.

(28) عنايات حضرت مهدى...، ص 349 360.

(29) شيفتگان حضرت مهدى، ج 2، ص 137.

(30) شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام، ج 3، ص 158.

(31) ونيز ر. ك: عنايات حضرت مهدى عليه السلام، ص 361 370.

(32) الغيبة، شيخ طوسى، ص 246.

(33) شيفتگان حضرت مهدى عليه السلام، ج 2، ص 355؛ عنايات حضرت مهدى عليه السلام و... ص 48.

(34) ر. ك. مجله انتظار، شماره 1، ص 31.

(35) النجم الثاقب، ص 383.

(36) عنايات حضرت مهدى...، ص 57 74.

(37) ر. ك: عنايات حضرت مهدى (عليه السلام...)، ص 15 28.

(38) مكيال المكارم، ج 1، ص 334.

(39) النجم الثاقب، ص 602؛ مفاتيح الجنان (پس از زيارت جامعه).

(40) مهدى (عليه السلام...)، ص 171.

(41) عنايات حضرت مهدى...، ص 146 153.

(42) ر. ك: تاريخ الغيبة الكبرى، سيد محمد صدر، ص 116 117.

(43) واذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكم الناس. انفال: 26.

(44) ر. ك: عنايات حضرت مهدى...، ص 315.

(45) ر. ك: پادشه خوبان، ص 100. براى آگاهى از موارد ديگر، ر. ك: تشرف يافتگان، ص 49 وعنايات حضرت مهدى (عليه السلام...)، ص 305 345 و413 438؛ مكيال المكارم، ج 1، ص 332 335.

(46) خبرنامه فرهنگى اجتماعى سازمان تبليغات اسلامى، شماره ى منبع 13 خرداد 1366، ص 6 (به نقل از صبح اميد، صدر الدين هاشمى دانا، ص 126).

(47) بركات حضرت ولى عصر (حكايات العبقرى الحسان) ص 124.

(48) ر. ك: عنايات حضرت مهدى عليه السلام، ص 93.

(49) نجم ثاقب، حكايت 49، ص 556.

(50) ر. ك: عنايات حضرت مهدى عليه السلام ص 91. وهمچنين است حكايت شيخ ابوالقاسم حاسمى ورفيع الدين حسين. همان، ص 89، وحكايت ياقوت روغن فروش، مكيال المكارم، ص 107.

(51) ر. ك: عنايات حضرت مهدى (عليه السلام...)، ص 273 284؛ شميم عرش (تشرف يافتگان) ص 150.

(52) ر. ك: عنايات حضرت مهدى (عليه السلام...)، ص 177 194 وكرامات المهدى (عليه السلام).

(53) بركات حضرت ولى عصر عليه السلام ص 288؛ العبقرى الحسان، ج 1، ص 118.

(54) توجهات ولى عصر به علما ومراجعه تقليد.، عبدالرحمان باقرزاده ى بابلى، ص 162 و163.

(55) تاريخ الغيبة الكبرى، سيد محمد صدر، ج 2، ص 125 (به نقل از النجم الثاقب، ص 366).

(56) عنايات حضرت مهدى عليه السلام...، ص 368.

(57) عنايات حضرت مهدى عليه السلام...، ص 369 و370.

(58) ناگفته نماند، موارد ديگرى نيز از جلوه هاى محبت امام، را مى توان بر شمارد، اما به همين اندازه اكتفا مى شود؛ چه اين كه ما، در صدد استقصاى تمامى موارد نبوديم. آن چه در اين جا ارائه شد، برخى از جلوه هاى محبت امام عليه السلام است.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۰۶/۲۵ : ۱۲.۶ K : ۰
: مسعود پور سید آقایی
comments:
no-comments