(۳۷) نقد وبررسى روايات نافى حكومت وقيام در عصر غيبت وانتظار
نقد وبررسى روايات نافى حكومت وقيام در عصر غيبت وانتظار
اشاره
پژوهش حاضر، به بررسى ونقد رواياتى پرداخته است كه بعضى، از آن ها چنين برداشت كرده اند كه امامان، وظيفه ى شيعيان را در عصر غيبت، انتظار وصبر مى دانند وبراى قيام ها وتلاش هاى صورت گرفته براى برپايى حكومت اسلامى، مشروعيّتى معتقد نيستند.
پس از بيان اين ديدگاه، به نقد وبررسى سندى ودَلالى اين احاديث پرداخته شده است تا بستر صدور اين گفتارها از امامان، با فرض قبول سند، روشن گردد ومحدوده ى معنايى آن ها آشكار شود.
افزون بر اين كه با فرض پذيرش سندى ودَلالى اين احاديث، باز هم جايى براى رسيدن به چنين برداشتى وجود ندارد؛ زيرا، آيات وروايات جهاد وامر به معروف ونهى از منكر ولزوم پياده شدن احكام الهى در همه ى زمان ها، ما را به لزوم برپايى حكومت اسلامى تا آن جا كه ممكن است، وا مى دارد.
مقدمه
زمين، هيچ گاه از حجّت خدا، خالى نخواهد ماند. اين حجّت وامام، يا به صورت ظاهر وآشكار ويا به صورت بيم ناك ومستور خواهد بود!(1) عصر امام زمان عليه السلام، عصرى است كه حجّت خدا، غايب از نظر است وشيعيان وپيروان امامان معصوم،عليهمُ السّلام، دست رسى به رهبر وپيشواى خويش ندارند وچون خورشيد پشت ابر، از او بهره مى گيرند.
يكى از مباحث مربوط به اين دوران، تشكيل حكومت اسلامى است. اگرچه پس از انقلاب، مباحث جدّى ترى در زمينه ى حكومت ولايى وتبيين راه كارهاى آن صورت پذيرفته است، امّا باز هم كم تر به شيوه هاى استدلال مخالفان وشبهات آنان درباره ى مشروعيّت حكومت اسلامى در عصر غيبت، توجّه شده است.
پژوهش حاضر، بر آن است تا با دسته بندى مضمونى مجموعه اى از روايات كه هر گونه قيام وحكومت را در عصر غيبت وانتظار، نفى مى كند، نقدى قابل اطمينان در اين زمينه ارائه دهد تا در سايه ى ادلّه ى ديگر، تصويرى صحيح درباره ى حكومت وچگونگى برخورد مردمان وشيعيان با دولت وحكومت، ارائه شود.
دسته ى يكم - نفى مطلق
گروهى از روايات، به صورت مطلق وعام، هر نوع قيام وبرافراشتن پرچمى را قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السّلام، محكوم مى كند.
در حديث صحيح، ابى بصير از امام صادق عليه السّلام، نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند: (هر پرچمى كه قبل از قيام قائم برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است كه غير خدا را پرستش مى كند).(2)
نظير اين حديث را نيز مالك ابن اعين از امام باقر عليه السّلام، روايت كرده است. آن حضرت فرمودند: (هر پرچمى كه قبل از پرچم حضرت قائم عليه السّلام، برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است).(3)
در نظر معتقدان به تعطيل ونفى مشروعيّت حكومت در عصر غيبت، اين دو حديث ومانند آن، از جهت سندى، قابل مناقشه واشكال نيست. بنابراين، به عنوان دليلى محكم براى اثبات حرمت قيام قبل از ظهور، مورد توجّه قرار گرفته است.(4)
به اعتقاد آنان، اين گونه روايات، با عباراتى صريح، مى گويند هر قيام كننده اى قبل از ظهور معصوم، طاغوت است وبه فرموده ى قرآن (فاجتنبوا الطاغوت)(5) بايد از او دورى كرد.
نقد وبررسى
اگرچه بعضى از رواياتِ داراى اين مضمون، همانند روايت مالك بن اعين، از جهت سندى، به دليل وجود حسن بن على بن حمزه، مخدوش است واستفاده از آن ها درست نيست،(6) ولى از آن جايى كه برخى از احاديث اين گروه، همانند روايت ابى بصير، از نظر سندى صحيح است، بنابراين جايى براى مناقشه ى سندى در اين روايات نيست.
نقد دَلالى:
الف) دعوت به خويشتن كه غير شرعى ومحكوم به بطلان است.
ب) دعوت براى درهم شكستن باطل وبه دست گرفتن اداره ى كشور وواگذارى آن به كسانى كه در حقيقت، حق حكومت از آنان است.
در اين روايات، پرچم هايى كه به خاطر دعوت به خويشتن بر افراشته شود، محكوم به بطلان وغير قابل اطاعت است. اين ها، قيام هايى است كه در مقابل حضرت قائم عليه السّلام، واقع شده است، ورهبر چنين قيام هايى، طاغوت است، ولى پرچم هايى كه در مسير وجهت اهداف او باشند، مورد انكار قرار نگرفته اند.
شاهد اين گفتار، آن است كه به كسى طاغوت مى گويند كه در مقابل خداوند متعال مورد پرستش قرار گيرد. بنابراين، اگر شخصى دعوت به خويشتن كند واز مردم بخواهد كه او را اطاعت كنند، طاغوت است، واگر دعوت به حق ومسير الهى كند، طاغوت نخواهد بود.(7)
نقد ديگر اين شبهه برگرفته شده از روايات اين است كه در مقابل چنين مضمونى كه همه ى قيامها تا زمان ظهور باطل است، از سوى امامان معصوم،عليهمُ السّلام، قيام هايى مانند قيام زيد، مورد تمجيد وتعريف قرار گرفته است.
قيام زيد از آن جايى كه دعوت به حق بود، در روايت (عيص بن قاسم) مورد تقديس وتأييد امام قرار گرفته است. اين تأييد وتقديس، نشانه ى اين است كه اين روايات، مطلق قيام ها را نفى نمى كند، بلكه هماهنگى وجمع عرفى بين آن ها ما را به اين نكته رهنمون مى شود كه اين روايات، با وجود واژه ى (طاغوت) در صدد نفى قيام هايى است كه رهبران آن ها، دعوت به خويشتن مى كنند، وشامل قيام هايى كه به سوى حق وحقيقت فرا مى خوانند، نمى شود.(8)
از ديگر قيام هايى كه مورد تأييد ائمه،عليهمُ السّلام، قرار گرفته است، مى توان از (قيام يمانى) نام برد، كه ضمن تأييد وى از سوى امام عليه السّلام، چنين تعليل آورده مى شود كه (يمانى، مردم را به حق وراه راست دعوت مى كند، بنابراين بايد ياريش كرد).(9)
نكته شايان توجّه در گفتار امام باقر عليه السّلام، اين است كه مى فرمايند: (پرچم يمانى، پرچم هدايت است). اين عبارت، تفسيرى است براى رواياتى كه به صورت مطلق، برافراشته شدن هر پرچمى را قبل از ظهور، باطل معرّفى مى كرد. در علم اصول، اين را (حمل مطلق بر مقيد) مى نامند.
افزون برآن چه گذشت، روايات بسيارى، بر فعّاليّت برخى از قيام هاى قبل از ظهور حضرت حجت عليه السّلام، دلالت مى كند.(10) در سنن ابن ماجه آمده است كه پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، فرمودند: (مردمى از مشرق زمين قيام مى كنند وزمينه را براى حكومت حضرت مهدى عليه السّلام، فراهم مى سازند).(11) نيز رواياتى درباره ى اهل قم وقيام آنان رسيده است.(12)
حضرت امام،قدّس سرّه، به عنوان پياده كننده ى انديشه ى حكومت اسلامى در عمل وعلم، در جواب اين روايات چنين مى فرمايد:
عَلَم قيامى كه در روايات، باطل اِعلام شده است، عَلَم قيام به نام حضرت مهدى است، نه هر قيامى،... (بلكه) قيام زيد وامثال آن، در روايات، كاملاً تأييد شده است.(13)
با صرف نظر از نكته هاى بيان شده، وبه فرض پذيرش آن ها، باز هم مدّعاى آنان ثابت نمى شود؛ زيرا، اطلاق رواياتِ وجوب جهاد وامر به معروف ونهى از منكر، با اطلاق مورد بحث، تعارض مى كند ودليلى بر تقدّم اطلاق روايات نافى قيام بر آن روايات جهاد نيست.(14)
دسته ى دوم - خبر دادن از شكست قيام ها
روايات بسيارى آمده است كه مفاد آن ها خبر از شكست همه ى قيام هايى مى دهد كه قبل از ظهور حضرت صاحب عليه السّلام، به وقوع مى پيوندند. ما، پيش از تبيين وتحليل برداشت هايى كه از آن ها صورت گرفته است، متن برخى از آن ها را متذكّر مى شويم:
حماد بن عيسى، به صورت مرفوع (حذف راوى حديث) از على بن الحسين (امام سجاد عليه السّلام، روايت كرده است كه آن حضرت فرمودند:
به خدا سوگند! هيچ يك از ما (اهل بيت) قبل از قيام قائم، خروج نمى كند، مگر اين كه مَثَل او مانند جوجه اى است كه قبل از محكم شدن بال هايش، از آشيانه پرواز كرده باشد، در نتيجه، كودكان او را گرفته وبا او به بازى مى پردازند.(15)
با كمى تفاوت، از موكّل بن هارون، در مقدمه ى صحيفه سجاديه، از امام صادق عليه السّلام، نقل شده است كه حضرت فرمودند:
(هيچ يك از ما اهل بيت، تا روز قيام قائم، براى جلوگيرى از ستمى وبه پا داشتن حقّى، قيام نمى كند، مگر اين كه بلا وآفتى به او مى رسد وقيام او بر اندوه ما وشيعيان ما مى افزايد.(16)
نيز در حديث ابى جارود از امام باقر عليه السّلام، با عبارتى متفاوت وكنايه اى، همين مضمون گوشزد مى شود:
هيچ يك از ما اهل بيت نيست كه ناروايى را دفع ومردم را به سوى حق بخواند، مگر اين كه مصيبت ها وبلاها، او را به زانو در مى آورد، تا اين كه گروهى كه در جنگ بدر شاهد بودند، قيام كنند، گروهى كه كشته هايشان، دفن، ومجروحان شان، مداوا نمى شوند. پرسيدم: (منظور از اين گروه چه كسانى هستند؟). فرمود: فرشتگان).(17)
گفته شده است، با توجّه به اين كه اين روايات، هر نوع تلاش وقيام را محكوم به شكست معرّفى مى كنند، بنابراين، انجام دادن چنين عملى، لغو وبيهوده است، ودر نتيجه، هيچ گونه اقدام عملى، منطقى ومشروع نخواهد بود، بلكه بر اندوه امامان وشيعيان ايشان مى افزايد.
نقد وبررسى
در ميان اين روايات، حديث صحيح وبدون اشكال سندى، يافت نمى شود. روايت حماد بن عيسى، مرفوعه است وزنجيره ى سند آن قطع شده است، مگر اين كه حمادبن عيسى را از اصحاب اجماع بدانيم واز آن جايى كه سند ايشان، صحيح است، مرسل هاى وى را مسند تلقى كنيم.(18)
در حديث ديگرى كه ابى جارود آن را نقل كرده است، مى توان اين گونه خدشه كرد كه وى، زيدى مذهب بوده است ودليلى بر عدول وى به سوى مذهب حق وجود ندارد.(19)
در دلالت اين احاديث نيز اشكالاتى شده است. برخى گفته اند، آن چه از اين روايات استفاده مى شود، اين است كه امام عليه السّلام، در صدد بيان جواز يا عدم جواز قيام نيست، بلكه يك خبر غيبى را بيان مى كند كه اگر كسى از ما اهل بيت، قبل از قيام قائم عليه السّلام، قيام كند، پيروز نمى شود، اگرچه ممكن است آثار مهمّى بر آن مترتّب گردد؛ زيرا، اگر منظور حضرت، تخطئه ى هر گونه قيام قبل از خروج حضرت مهدى عليه السّلام، باشد، به گونه اى، قيام پدرش امام حسين عليه السّلام، نيز مورد تخطئه قرار خواهد گرفت.
در رويكردى ديگر، با بررسى تاريخى، مى يابيم كه برخى از شيعيان، در پاره اى از مقاطع، خواهان قيام امام معصوم عليه السّلام، بوده اند.
از سوى ديگر، با برداشت از نويدهاى پيروزى شيعيان برخودكامگان، برخى از آنان، اقدم به قيام هايى بدون پشتوانه ومتأثّر از احساسات، مى كردند.
بنابراين، اين گونه روايات براى ايجاد ميانه روى وتعديل روحيّه ى آنان، بيان شده است، چه اين كه ممكن است واژه ى (منّا) در گفتار امام، نشانه ى اين باشد كه اگر در اين شرايط، امامان، دست به قيام بزنند، پيروز نخواهند شد.
شاهد اين برداشت، روايتى از امام صادق عليه السّلام، است. حضرت، در پاسخ فردى كه مى پرسد: (چرا قيام نمى كنيد؟)، مى فرمايد: (اگر به تعداد اين گوسفندان - كه هفده رأس بوده است - ياور مى داشتم، قيام مى كردم).(20)
در اين بيان، امام عليه السّلام، علّت امتناع خود را از قيام، نداشتن ياوران حقيقى ولازم براى چنين امرى معرّفى مى كند كه معنايش، اين است كه اگر امام عليه السّلام، ياورانى براى قيام مى داشتند وشرايط آن مهيّا بود، اين عمل را انجام مى دادند.
علاوه بر اين، اطمينان به عدم موفّقيّت وپيروزى در مبارزه، شبهه اى نيست كه منحصر به زمان غيبت باشد، بلكه اگر در زمان حضور نيز چنين امرى مطرح باشد وتحقّق خارجى آن مشكوك باشد، حكم آن با زمان غيبت، مشترك است.
خلاصه اين كه ما، مأمور به وظيفه هستيم ودر صورت احراز لغويّت وبيهوده بودن قيام، حكم آن، همانند امر به معروف ونهى از منكر است.(21)
دسته ى سوم - روايات انتظار
در دسته ى سوم، به رواياتى استناد مى شود كه به انتظار فرج وملازمت خانه ومنتظر ومترصد وقوع علائم ظهور، امر مى كند، وشيعيان را از شركت در هر قيام ومبارزه اى قبل از تحقّق نشانه هاى ظهور، منع مى كند. امام صادق عليه السّلام، به سدير مى فرمايد:
اى سدير! در خانه ات بنشين ومراقب زندگى ات باش ومادامى كه شب وروز آرام است، آرام گير. پس هنگامى كه به تو خبر رسيد كه سفيانى خروج كرده است، حركت كن واگر شده با پاى پياده به سوى ما بيا.(22)
در روايت جابر از امام باقر عليه السّلام، حضرت، كسانى را كه در زمان غيبت بر ولايت امامان ثابت قدم باشند، مدح مى كند ووظيفه ى مؤمنان را در عصر غيبت، (حفظ اللسان ولزوم البيت) معرّفى مى كند.
در نقل ابى بصير از امام صادق عليه السّلام، وظيفه ى مؤمنان در زمان غيبت، چنين معرّفى مى شود:
فإذا كان ذالك، فالزِموا أحلاس بيوتكم حتّى يظهر الطاهر بن الطاهر المطهّر ذوالغيبة الشديد الطريد.(23)
در حديث حسين بن خالد از امام رضا عليه السّلام، حضرت فرمان مى دهد تا آسمان وزمين آرام است، آرام گيريد وتا زمانى كه زمين از درهم كشيدن لشكريان، وآسمان از نداى آسمانى آرام است، شما نيز كارى انجام ندهيد وقيامى نكنيد.(24)
به اين روايات، چنين استدلال مى شود كه در اين احاديث، راه وروشى براى همه ى شيعيان ترسيم وارائه شده است كه تا قبل از ظهور علائم قيام حضرت مهدى، بايد سكوت كنند واز قيام ومبارزه خوددارى ورزند.
نقد سندى
در سند روايت سدير، فردى با نام (عثمان بن عيسى) وجود دارد. وى را در كتاب هاى رجالى، چنين معرفى مى كنند.
وى، از بزرگان واقفه بوده است كه پس از شهادت موسى بن جعفر عليه السّلام، در امامت ايشان متوقّف شد وامامت على بن موسى الرضا عليه السّلام، را نپذيرفت واموالى را كه به عنوان وكيل در اختيار داشت، به امام رضا عليه السّلام، نپرداخت.(25)
آقاى خويى در كتاب معجم رجال الحديث، پس از بحث ونقل ديدگاه هايى درباره ى وى، چنين نتيجه گيرى مى كند:
هيچ شكى نيست كه عثمان بن عيسى، فردى منحرف از حق ومعارض با حضرت رضا عليه السّلام، بوده است وبه امامت آن حضرت اعتراف نكرده واموال امام را نپرداخته است. توبه وبرگرداندن اموال از سوى وى نيز ثابت نشده است.(26)
اگرچه برخى از احاديث، او را توثيق كرده اند، ولى اين وجوه ذكر شده در زندگى وى، مى تواند سبب تزلزل احاديث اش گردد.
روايت (حسين بن خالد) نيز داراى مناقشات سندى بسيارى است، چه اين كه (حسين بن خالد)، مشترك ميان دو فرد است كه يكى ثقه وديگرى غير ثقه است(27) واگر منظور از (حسين بن خالد)، (ابوالعلاء) يا (صيرفى) باشد، هيچ كدام از آن دو توثيق نشده اند.(28)
نيز در اين حديث (احمد بن على)، شناخته شده نيست.(29)
با توجّه به نكاتى كه تا كنون در سند اين احاديث بيان شد، راه استدلال به اين روايات براى تصميم گيرى در امر مهمّى مانند وظيفه ى مؤمنان در عصر غيبت، بسته شده است. با صرف نظر از جهات سندى به نقدِ دلالتِ اين دسته از احاديث مى پردازيم.
نقد وبررسى مضمونى احاديث
براى به دست آوردن چنين انديشه اى از اين گروه روايات، بايد الغاى خصوصيّت از مخاطب شود؛ يعنى، بدانيم كه فرد مورد خطاب روايت، خصوصيّت نداشته است ودخالتى در صدور روايت نداشته است، ولى چنين علمى در اين مورد نداريم،(30) بلكه شواهدى وجود دارد كه امام عليه السّلام، اين روايت را به سبب وجود مخاطبى همچون سدير فرموده اند. ما، تنها به گوشه اى از اين شواهد اشاره مى كنيم:
1- وقتى نام سدير وچگونگى شخصيت وى نزد امام صادق عليه السّلام، مطرح شد، حضرت فرمودند: (سدير، پيچيده شده به هر رنگى است) گويا منظور امام عليه السّلام، اين است كه سدير، از نظر فكر ودقّت، فردى احساسى است وبر يك روش محكم، استوار وپا برجا نيست.(31) بنابراين، ممكن است حضرت براى جلوگيرى از اقدامات احساسى سدير، اين عبارت را به وى فرموده باشند.
براى پى بردن به شخصيّت فردى سدير، روايت ديگرى را كه بيش تر حدود ادراك وى را نشان مى دهد، يادآور مى شويم. در اين نقل، سدير مى گويد:
خدمت امام صادق عليه السّلام، رسيدم وبه حضرت عرض كردم: (به خدا سوگند! نشستن براى شما سزاوار نيست). حضرت فرمود: (چرا اى سدير؟). عرض كردم: (به سبب اطرافيان وپيروان وياورانى كه داريد. به خدا سوگند! اگر اميرالمؤمنين عليه السّلام، به اندازه ى شما ياور داشت، دو قبيله ى تيم وعدى (قبيله ى ابوبكر وعمر) به خلافت وى طمع نمى ورزيدند). حضرت فرمودند: (تعداد آنان چه قدر است؟). گفتم: (صد هزار). حضرت فرمودند: (صد هزار؟!). گفتم: (بلى وبلكه دويست هزار). حضرت فرمودند: (دويست هزار نفر؟!). گفتم: (بلى وبلكه نصف دنيا).
حضرت سكوت فرمودند تا اين كه همراه امام عليه السّلام، به مكانى نزديك مدينه رفتيم. در آن جا پسر بچه اى چند بزغاله را مى چرانيد. حضرت نگاهى كردند وفرمودند: (لوكان لي شيعة بعدد هذه الجداء ما وسعني القعود؛ اگر من، به اندازه ى اين بزغاله ها، شيعه داشتم، سكوت ونشستن برايم جايز نبود).
سدير مى گويد: از مركّب پياده شديم ونماز خوانديم. پس از نماز، بزغاله ها را شمردم. تعداد آن ها هفده رأس بود.(32)
با بيان اين حديث طولانى، تصوير نسبتاً كاملى از وضعيّت وشرايط زمان وفهم وادراك سدير، ارائه شد.
برداشت قابل اطمينان ترى از روايت معلى بن خنيس، استفاده مى شود. او مى گويد:
(نامه ى سدير وعدّه اى را خدمت امام صادق عليه السّلام، بردم. در آن نامه، نوشته شده بود كه (ما پيش بينى مى كنيم كه خلافت به شما منتقل شود. نظر شما چيست؟). حضرت فرمودند: (اوه! اوه! من، امام اينان نيستم. آيا نمى دانند كه سفيانى بايد كشته شود؟).(33)
در اين گفتار، امام مى فرمايد: (من، امام اينان نيستم) وبا واژه ى (سياه جامگان) واقعيّت ابومسلم وپيروان وى را معرّفى مى كنند؛ زيرا، ابومسلم، با اين ادّعا كه مى خواهد حكومت را به جايگاه خويش بازگرداند، قيام كرد، ولى هدف واقعى او چنين نبود، بلكه اين، حربه وشگردى براى كمك گرفتن از شيعيان در مقابل دشمنانش بود.
ممكن است منظور امام، اين باشد كه من، امامى كه شرايط قيام وپيروزى ودر اختيار گرفتن منصب حكومت، براى اش مهيّا باشد، نيستم.
در نتيجه، پس از بيان اين شواهد از زندگى وشخصيّت سدير وكسانى كه خواهان قيام، امامان بودند،(34) نمى توانيم از خطابى كه به سدير ايراد شده واو را ملزم مى كند در خانه بنشيند، خصوصيّتِ مورد را الغا كنيم وبگوييم، وظيفه ى همه، حتّى در عصر غيبت، سكوت ونشستن در خانه است. بنابراين، اين حديث، در زمان خاص، نسبت به فردى خاص وآن هم نسبت به قيام هاى خاصّى كه بى اثر است، بيان شده است، بلكه ممكن است در اين حديث ومانند آن، عنوان مهدويّت نهفته باشد. بنابراين، به اين دليل، امام، آن را مذموم مى شمارد.(35)
افزون بر آن چه گذشت، اين احاديث، در بستر خاصّى از زمان صادر شده است؛ زيرا، از سويى پيروان امامان، همواره، در انتظار قيام ونهضت مهدى موعود وقائم آل محمد بودند؛ چه اين كه روايات فراوانى از پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، وامامان معصوم،عليهم السّلام، شنيده بودند، واز سوى ديگر، در همين زمان وچنين اوضاعى، برخى از سادات علوى، از موقعيّت استفاده كردند وبه عنوان (مهدى موعود) وبه هدف سرنگون كردن حكومت هاى طاغوت، دست به قيام مى زدند، امّا پس از چندى با شكست مواجه شدند.
احاديث مذكور، در چنين اوضاع وشرايطى صادر گشته است. امام مى خواهند بفرمايند، شخصى كه اكنون قيام كرده است، مهدى موعود مذكور در روايات نيست. بنابراين، احاديث مى خواهد به گونه اى جلوى سوء استفاده برخى از سادات علوى را بگيرد. در نتيجه، اين احاديث، هرگز در صدد جلوگيرى از انجام دادن وظايفى مانند؛ جهاد، دفاع از اسلام ومسلمانان، امر به معروف ونهى از منكر، و... نيست.(36)
دسته ى چهارم - جلوگيرى از عجله در قيام
در كتب روايى، به رواياتى فراوان بر مى خوريم كه داشتن نيّت جهاد را كافى مى دانند وبه شيعيان امر مى كنند كه بايد منتظر امام زمان عليه السّلام، باشند ونبايد جلوتر از امام خويش حركت كنند ودست به مبارزه بزنند. مؤمن بايد خود را در بندِ اراده وخواست خدا قرار دهد ودر صدد شكستن قدرتى كه هنوز عمرش پايان نيافته، بر نيايد.
أبى مرهف از امام باقر عليه السّلام، نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
(گرد وغبار، به زيان كسى است كه آن را بر مى انگيزد؛ اسب هاى چموش ومغرور، هلاك مى شوند). عرض كردم: (فدايت شوم! اسب هاى چموش ومغرور چه كسانى هستند؟). فرمودند: (كسانى كه عجله مى كنند).(37)
فضل بن سليمان كاتب نيز مى گويد:
... امام صادق عليه السّلام، فرمودند: (اى فضل! خداوند عزّوجلّ براى عجله بندگان، كارها را جلو نخواهد انداخت. همانا از جا كندن كوه، آسان تر است از كنار زدن پادشاهى است كه هنوز مدّت آن به پايان نرسيده است...). عرض كردم: (فدايت شوم! پس نشانه ى بين ما وشما (براى قيام) چيست؟) فرمودند: (پيوسته، همين گونه خواهد بود تا سفيانى خروج كند. بنابراين، هنگامى كه سفيانى خروج كرد، به سوى ما حركت كنيد).
امام عليه السّلام، اين سخن را سه مرتبه تكرار فرمودند واين، از نشانه هاى حتمى خواهد بود.(38)
از ديدگاه انديشه ى نفى قيام، پيشوايان دين، در اين روايات، اين نكته را مورد تأكيد قرار مى دهند كه عجله كردن وقيام قبل از موعد، مورد رضايت خداوند وامامان نيست وراه به جايى نمى برد. بنابراين، تا نمايان شدن نشانه هاى ظهور وقيام حضرت مهدى عليه السّلام، همه، مأمور به صبر هستند. در نتيجه، قيام ومبارزه براى تشكيل حكومت وبه دست گرفتن تدبير امور سياسى دولت، مشروع نخواهد بود.
نقد وبررسى
در بررسى سندى حديث ابى مرهف وفضل بن سليمان، به اين نتيجه مى رسيم كه اين دو، مجهول الحال هستند. بنابراين، اين احاديث نمى توانند معتبر وقابل اطمينان باشند.(39)
با صرف نظر از سند، دلالتى نيز بر مدّعاى انديشه ى نفى مشروعيّت حكومت ندارد؛ زيرا در بيش تر اين گونه احاديث، بويژه در حديث نخست، عجله كردن قبل از موعد وقيام در مواردى كه شرايط زمان مهيّا نيست، مورد نهى قرار گرفته است، ولى اگر زمينه هاى قيام وتشكيل حكومت فراهم باشد، آيا باز هم مبارزه وقيام، همان حكم را دارد؟ اين احاديث، در اين مورد ساكت است ودر صدد بيان چنين حكمى نيست وممكن است اين احاديث در مقام تقيّه صادر شده باشند.
علاوه بر اين كه خطاب امام به ابى مرهف، ممكن است در مقام دلدارى وى كه به خاطر تعقيب شدن اش از سوى مأموران در حالت ترس بوده است، باشد؛ يعنى، امام به او مى فرمايد: (آنان، كسانى را دستگير مى كنند كه در صدد قيام باشند وچون تو اهل قيام نيستى، بنابراين ترسى به دل راه مده).(40)
دسته ى پنجم - جلوگيرى از همراهى قيام كنندگان
در اين گروه، بخش ديگرى از روايات مطرح مى شود كه وظيفه ى شيعيان را در برخورد با قيام كنندگان در زمان غيبت امام عصر عليه السّلام، مشخّص ومعيّن مى كند وآنان را از همراهى با قيام كنندگان قبل از ظهورِ نشانه هاى قيام قائم، نهى مى كند. به عنوان نمونه، روايتى را به نقل عمر بن حنظله، متذكّر مى شويم. امام صادق عليه السّلام، مى فرمايند:
(پنج نشانه قبل از قيام حضرت قائم عليه السّلام، وجود دارد: صيحه (نداى آسمانى)؛ سفيانى (خروج سفيانى)؛ فرو رفتن در زمين (فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين در مكانى به نام بيدا)؛ كشته شدن نفس زكيه (شخصى به نام نفس زكيه، يا انسانى با تقوا كه داراى نفس زكيه است)؛ يمانى (خروج يمانى)). عرض كردم: فدايت شوم! اگر يكى از اهل بيت شما، قبل از ظهور اين نشانه ها خروج كند، آيا وى را همراهى كنيم؟). حضرت فرمودند: (نه).(41)
در احاديث ديگرى مانند اين، قيام وتلاش براى كنار زدن حاكمان ستمگر، متوقّف به فرا رسيدن زمان آن شده است. زمان آن هم نه به تعيين وقت، بلكه به بيان نشانه هاى ظهور، واگذار شده است.
اين تعليق، چه به سبب شكست كوشش هاى قبل از موعد ويا به دليل اين كه باعث ضرر به زندگى شيعيان وقيام كنندگان مى شود، باشد، نتيجه اش اين است كه قيام در زمان غيبت حضرت حجت عليه السّلام، مشروعيّت ندارد.
نقد وبررسى
آن چه در نقد اين حديث وهمانند آن بايد گفت، اين است كه با دقّت در مضمون آن ها، مى يابيم امام عليه السّلام، همراهى با خروج وقيام يكى از سادات را نهى فرموده است، واين نهى، نشانه ى اين مطلب است كه اين گونه احاديث، در مقام بيان نشانه هاى ظهور حضرت مهدى عليه السّلام، وقيام او است. امام مى فرمايد، هر گاه يكى از سادات، قبل از ظهور اين علامت ها، قيام كند، مهدى موعود نيست. بنابراين، اين حديث نمى گويد، اگر مسلمانان بتوانند ظالم وطاغوت را در هم بشكنند، باز هم اقدام نكنند؛ زيرا، با اطلاق ادلّه ى جهاد، چنين كارى لازم خواهد بود. اين گونه احاديث، قيامى را كه به هدف انجام دادن امر به معروف ونهى از منكر ودفاع از كيان اسلام نباشد، نكوهش مى كند.(42)
از دريچه اى ديگر، اين روايت، قاعده وقانون عمومى همه ى قيام ها را بيان نمى كند، بلكه قيام وهمراهى با منسوبان به رسول خدا مثل حسين (صاحب فخ) ومحمّدبن عبدالله ومانند آن دو را بيان مى كند. قاعده، اين است كه اگر اينان خروج كردند، شما همراهى نكنيد. اين فرمان، حتّى شامل ذريه ى پيامبر در سال هاى بسيار طولانى بعد از صدور اين روايت نمى شود.(43) بنابراين، اين روايات، همانند دسته ى قبل، با توجّه به زمان ويژه ى قيام برخى به عنوان (مهدى) صادر گشته است.
دسته ى ششم - روايات تقيّه
منكران تلاش براى تشكيل حكومت، به روايات تقيّه نيز استدلال كرده اند. آنان، از اين احاديث، چنين برداشت كرده اند كه تا فرا رسيدن ظهور حضرت حجت عليه السّلام، زمان ما، زمانِ تقيّه است؛ چه اين كه طيف وسيعى از روايات، به مدح تقيّه مى پردازد وآن را (أحبّ الشيء عند الله) معرفى مى كند.(44) ونيز كسى را كه تقيّه را رعايت نكند، بى ايمان وتقيّه را روش امامان معصوم عليه السّلام معرفى مى كند،(45) وبه گونه اى دلالت آميزتر اين روايات، مؤمن را هميشه مجاهدى مى دانند كه در دولت حق، با شمشير مجاهدت مى كند ودر دولت باطل، با تقيّه كردن،(46) وبرخى ديگر تقيّه را امرى لازم وضرورى ورعايت آن را تا قيام حضرت حجت عليه السّلام، واجب مى داند.(47)
نقد وبررسى
قبل از بررسى ونقد اين دسته از روايات، توجّه به اين نكته ضرورى است كه تقيّه به (زمانى) و(موردى) تقسيم مى شود. در تقيّه ى زمانى، عصر وزمان، زمان تقيّه است ودر طول چنين مدّتى، تقيّه، لازم وضرورى است. نتيجه ى پذيرش آن، تعطيل حكومت در عصر غيبت است، ولى اگر دليل كافى براى اثبات اين گونه تقيّه اى نباشد، به قدرِ يقينى آن، يعنى تقيه ى موردى بسنده مى كنيم.(48)
نخست بايد گفت، بسيارى از عالمان شيعى، تقيّه را تنها در فروع جائز مى دانند، بلكه همان گونه كه در بعضى از موارد، تقيّه واجب است، در برخى موارد ديگر، تقيّه حرام است. حضرت امام،قدس سرّه، در اين باره مى فرمايند:
وگاهى تقيّه حرام است. آن وقتى كه انسان ديد كه دين خدا در خطر است، نمى تواند تقيّه كند. آن وقت هر چه پيش آيد، بايد برود. تقيّه، در فروع است ودر اصول نيست؛ زيرا، تقيّه براى حفظ دين است. جايى كه دين در خطر است، جاى تقيّه نيست وجايى براى سكوت نيست.(49)
با توجّه به عمل وگفتار امامان معصوم،عليهم السلام، ومفهوم تقيّه، بايد گفت، تقيّه، به طور مطلق، مورد امضاى معصومان،عليهم السلام، نيست، بلكه وابسته به شرايط وموارد مختلف، حكمى متفاوت دارد، ودر مواردى كه حفظ اصل واصول اسلام، وابسته به قيام وشكستن حصار تقيّه است، بلكه در مواردى كه امكان پيروزى وزمينه هاى برقرارى عدالت وجود دارد، جايى براى تقيّه باقى نخواهد ماند. تبلور چنين برداشتى در قيام هاى صدر اسلام تا كنون نيز يافت مى شود.
نقد كلى روايات نافى مشروعيّت قيام وحكومت
آيات(50) وروايات مستقل،(51) وآيات وروايات امر به معروف ونهى از منكر(52) وقيام حضرت سيد الشهداء عليه السّلام، سخنان آن حضرت درباره ى قيام وجنگ در مقابل ستمگران(53) وقيام وانقلاب زيد بن على كه مورد تأييد امامان بوده است،(54) وتلاش وجهاد حسين بن على فخ كه او نيز تمجيد معصومان بوده است، وعباراتى از امامان،عليهم السلام، مبنى بر اين كه (اگر ما ياورانى استوار داشتيم، قيام مى كرديم)، واطلاق ادله ى مجازات كسى كه در مقابل اسلام مى ايستد واطلاق روايات ضرورت مبارزه با اهل گناه ونكوهش حاكمان ستمگر وپيروى از آنان،(55) وادلّه ى جهاد، همه وهمه، دلائلى هستند در مقابل اطلاقى كه ممكن است از روايات نافى قيام در عصر غيبت استفاده شود. بنابراين، اين ادله، با وسعتى مثال زدنى، اين نكته را تأكيد مى كنند كه نه تقيّه ى زمانى است ونه تلاش وقيام به طور مطلق مذموم، بلكه سرزنش ونكوهش قيام يا به دليل تقيّه ى امامان معصوم عليه السّلام، بوده است ويا به دليل خصوصيّت مورد بوده است. بنابراين، به دست آوردن قاعده ى كلّى از آن ها براى همه ى زمان ها، صحيح نخواهد بود.
نتيجه وچكيده
در مجموع، پس از بررسى روايات، با مفاد ششگانه شان، روشن مى شود كه هيچ يك از اين روايات نمى تواند مشروعيّت قيام وحكومت در عصر غيبت را زير سؤال ببرد، بلكه اين گونه روايات، قيام هايى را ممنوع ومحكوم به بطلان مى داند، كه داراى شرايط لازم نيست ويا به خاطر اغراض فاسد واميال وهواها وهوس ها انجام مى شوند. در نتيجه، اگر قيامى با شرايط بيان شده در شرع، زير نظر امام عادل (فقيه) انجام پذيرد واهداف واغراض آن نيز بر اساس شريعت شكل گرفته باشد، زمينه ساز قيام حضرت مهدى عليه السّلام، خواهد بود ونه اين كه نهى نخواهد داشت، بلكه در برخى از موارد، تلاش براى برپايى آن، واجب خواهد بود.
پى نوشت ها:
(1) نهج البلاغه، حكمت 147.
(2) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 6. (چ 20 جلدى)
(3) حسين نورى طبرسى، مستدرك الوسائل، ج 2، ص 248.
(4) ع، باقى، شناخت حزب قاعدين، ص 131 130 129 127.
(5) نمل: 36.
(6) محمّدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج 7، ص 269 و277.
(7) حسينعلى منتظرى، دراسات في ولايةالفقيه، ج 1، ص 237 و243؛ وسيد محمّدحسين حسينى طهرانى، ولايت فقيه در حكومت اسلامى، صص 76 75.
(8) وسائل الشيعة، ج 11، ص 35، باب 13، حديث 1.
(9) شيخ طوسى، كتاب الغيبة، ص 171، حديث 13.
(10) بحارالأنوار، ج 52، ص 243؛ الغيبة ص 182، نعمانى، حديث 50.
(11) ابن ماجد، السنن، ج 2، ص 1366، حديث 4082.
(12) بحارالأنوار، ج 57، ص 216، باب 36، حديث 40.
(13) صحيفه ى امام، ج 21، ص 14.
(14) وسائل الشيعه، ج 11، باب 6 و13.
(15) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 2.
(16) ثمّ قال أبوعبدالله عليه السّلام: (ما خرج ولا يخرج منّا أهل البيت إلى قيامِ قائمنا ليدفع طلحاً او فيعش حكاالا اصطلمته البلية وكان قيامه زيادة في مكروهنا وشيعتنا).
(17) مستدرك الوسائل، ج 2، ص 48، حديث 6.
(18) همان.
(19) آية الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج 7، ص 321 و326.
(20) كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 242، حديث 4.
(21) سيد كاظم حسينى حائرى، ولاية الأمر في عصر الغيبة، ص 63- 62.
(22) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، ب 13، حديث 3.
(23) شيخ طوسى، الغيبة، ص 103.
(24) وسائل الشيعة، ص 40، حديث 14، (اسكنوا ما سكنت السماء من النداء والأرض من الخسف بالجيش، فإن كان الأمر هكذا، ولمْ يكنْ خروج ما سكنت السماء والأرض فما من قائم وما من خروج).
(25) معجم رجال الحديث، ج 11، ص 117؛ محمدبن على بن اردبيلى، جامع الرواة، ج 1، ص 534.
(26) همان، ص 120.
(27) همان، ج 5، ص 229.
(28) ابراهيم امينى، دادگستر جهان، ص 285.
(29) همان.
(30) سيد كاظم حائرى، المرجعية والقيادة، ص 118 - 117.
(31) عبدالله مامقانى، تنقيح المقال فى علم الرجال، ج 2، ص 8.
(32) ابى جعفر محمدبن سيتوك كلينى، اصول كافى، همان، ج 2، ص 242، حديث 4.
(33) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، باب 13، حديث 8 .
(34) براى آگاهى بيش تر از شواهد زندگى سدير به دراسات فى ولايةالفقيه، ج 1، ص 239 - 229 مراجعه شود.
(35) حبيب الله طاهرى، تحقيق پيرامون ولايت فقيه، ص 256.
(36) برگرفته از تحليل كتاب دادگستر جهان، ص 287.
(37) وسائل الشيعة، ج 11، ص 36، باب 13، حديث 4: (والعنبرة على مَن أثارها؛ هلك المعاضير). قلت: (جعلت فداك! وماالمعاضير؟). قال: (المستعجلون).
(38) همان، ص 37، حديث 5. به همين مضمون است احاديث ص 41 39 38 36.
(39) دراسات فى ولايةالفقيه، ج 1، ص 235 233؛ تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 275.
(40) همان.
(41) وسائل الشيعة، ج 11، ص 37، حديث 7.
(42) تحقيقى پيرامون ولايت فقيه، ص 266؛ المرجعيّة والقيادة، ص 119.
(43) همان، ص 119.
(44) وسائل الشيعه، ج 11، ص 462، حديث 14.
(45) همان، ص 460، حديث 3؛ التقية فى الفكر الاسلامى، ص 80 - 75.
(46) همان، ص 464، حديث 19.
(47) همان، ص 466، حديث 25.
(48) شيخ صدوق، الاعتقادات، ص 108.
(49) امام خمينى، صحيفه ى نور، ج 8، ص 11، وج 20، ص 338.
(50) بقره: 251؛ حج: 41 - 40؛ حديد: 25؛ نساء: 60؛ شعراء: 152 - 151؛ نساء: 24.
(51) شيخ صدوق، خصال، ج 1، ص 206؛ نهج البلاغه، خطبه ى قاصعه، (192)؛ وسائل الشيعة، ج 18.
(52) وسائل الشيعة، ج 11، باب 3، باب الامر بالمعروف والنهى عن المنكر.
(53) ابو جعفر محمّد بن جرير طبرى، تاريخ طبرى، ج 7، ص 301.
(54) شيخ صدوق، عيون أخبارالرضا، ج 1، ص 252، حديث 6.
(55) وسائل الشيعه، ج 12، ص 128، باب 42، حديث 2.