المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۵۲) مهدى عليه السلام در آئينه ى روايات

مهدى عليه السلام در آئينه ى روايات

اشاره:

نوشتار ذيل برداشتى از سخنرانى حضرت استاد ميلانى است كه در ماه مبارك رمضان پيرامون امام مهدى عليه السلام ايراد فرموده اند. در اين نوشتار نقاط اشتراك مسلمانان درباره ى حضرت مهدى عليه السلام بيان شده وبرخى از احاديث مورد اتفاق شيعه واهل سنت بررسى مى شود ودر ادامه به برخى سؤالات در زمينه مهدويت پاسخ داده شده ومعنا ومفهوم حديث شريف (افضل الاعمال انتظار الفرج) تبيين مى شود.

شيعه ى اماميّه، بر اين باور است كه

1- امام مهدى عليه السلام دوازدهمين امام از ائمه ى اطهار عليهمُ السّلام است؛

2- ايشان، پا به عرصه ى گيتى گذاشته ودر حال حاضر، در اين پهناى هستى، حيات دارد ولى از ديدگان پنهان است؛

3- انديشه ى ناب مهدوى، با اين خصوصيّات، از ضروريات مذهب تشيّع بوده وهر گونه تشكيك وترديد آفرينى در آن، موجب بيرون رفتن از مذهب است.

اين نوشتار، از سه فصل تشكيل شده است:

الف) مباحث مربوط به اصل مهدى باورى واعتقادات شيعه ى دوازده امامى؛

ب) پژوهش درباره ى روايات وسخنان موجود در كتاب هاى اهل سنّت كه مخالف با نظر شيعه ى اماميّه است؛

ج) پاسخ به سؤالاتى در باره ى مهدويّت كه به اذهان خطور مى كند وگاهى در كتاب ها مطرح مى شود وچه بسا نويسندگان اهل سنّت، با اين سؤالات، باورهاى شيعه را در اين زمينه مورد طعن وانتقاد قرار مى دهند.

فصل يكم: نقاط اشتراك تمامى مسلمانان

نكته ى يكم - همه ى مسلمانان، جز اندكى، بر اين كه رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم به وجود (مهدى) خبر ونويد داده اند وبراى آن حضرت، اسماء وصفاتى را ذكر فرموده اند، اتّفاق دارند. روايات شيعه واهل سنّت، در اين موضوع، بيش از حد تواتر است. بنابراين، جامعه ى اسلامى، همگى، بر اين باورند وهرگاه كسى بعد از شناخت از چنين اخبارى، اصل اين عقيده را تكذيب كند، در حقيقت، سخنان پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را دروغ شمرده است.

اخبار نبى اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم درباره ى اين موضوع، در كتاب هاى معتبر شيعه ونيز در صحاح وسنن ومجاميع اهل سنّت، موجود است.

نيز از سوى علماى شيعه وسنّى، كتاب هايى جداگانه درباره ى حضرت مهدى عليه السلام تدوين شده است.

علاوه بر احاديث، آيات بسيارى از قرآن مجيد هم به امام مهدى عليه السلام تأويل شده است.

بنابراين، نبايد براى قول ابن خلدون در جهت ردّ روايات مهدويّت وانكار مهدى در اسلام، ارزشى قائل شد. برخى از علماى اهل سنّت هم در ردّ نظر ابن خلدون مطالبى را نوشته اند.

مشهورترين تدوين كنندگان احاديث امام مهدى، از اهل سنّت، اينان اند:

1- ابوبكر بن أبى خيثمة (وفات 279 ه)؛

2- نعيم بن حمّاد المروزى (وفات 288 ه)؛

3- ابوحسين بن المنادى (وفات 336 ه)؛

4- ابونعيم اصفهانى (وفات 430 ه)؛

5- ابوالعلاء عطار همدانى (وفات 569 ه)؛

6- عبدالغنى مقدسى (وفات 600 ه)؛

7- ابن عربى اندلسى (وفات 638 ه)؛

8- سعدالدين الطمويى (وفات 650 ه)؛

9- ابوعبداللّه كنجى شافعى (وفات 658)؛

10- يوسف بن يحيى المقدسى (وفات 658)؛

11- ابن قيّم جوزيه (وفات 685 ه)؛

12- ابن كثير دمشقى (وفات 774 ه)؛

13- جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه)؛

14- شهاب الدين ابن حجر مكّى (وفات 974 ه)؛

15- على بن حسام الدين متقى هندى (وفات 975 ه)؛

16- نورالدين على قارى هروى (وفات 1014 ه)؛

17- محمد بن على شوكانى (وفات 1250 ه)؛

18- احمد بن صديق غمارى (وفات 1380 ه)؛

گفتنى است، در زمان معاصر هم كتاب هاى زيادى از سوى مؤلفان (سنّى) درباره ى مهدويّت، تدوين شده است.(1)

تواتر احاديث مهدى عليه السلام

از ميان علماى اهل سنّت، افراد بسيارى، به متواتر بودن احاديث مهدى عليه السلام ويا لااقل به صحّت آن ها، تصريح كرده اند. از جمله ى آنان، مى توان اين افراد را نام برد:

1- ترمذى (صاحب الصحيح)؛

2- محمد بن حسين آبرى (وفات 363 ه)؛

3- حاكم نيشابورى (صاحب مستدرك)؛

4- ابوبكر بيهقى (صاحب السنن الكبرى)؛

5- فرّاء بغوى محيى السنة؛

6- ابن اثير جزرى؛

7- جمال الدين مزّى؛

8- شمس الدين ذهبى؛

9- نورالدين هيثمى؛

10- ابن حجر عسقلانى؛

11- جلال الدين سيوطى.

خلاصه اين كه در امّت اسلامى، محلّى براى ترديد آفرينى در اصل ايده ى مهدويّت، يافت نمى شود.

نكته ى دوم - در هر زمان، حتماً، بايد امامى باشد كه همه ى مسلمانان به او اعتقاد داشته وبه او اقتدا كنند واو را ميان خود وحق تعالى، حجت قرار دهند.

ما اين نكته را از اين آيات وروايات مى فهميم:

1- (لئلاّ يكون للنّاس على اللّه حجّة)(2)؛ تا براى مردم در مقابل خداوند (بهانه و) حجتى نباشد.

2- (ليهلك مَن هلك عن بينةٍ ويحيى مَنْ حىَّ عن بينةٍ)(3) تا كسى را كه (بايد) هلاك شود، آگاهانه هلاك شود وكسى كه (بايد) زنده بماند، آگاهانه، زنده بماند.

3- (قل فللّه الحجة البالغة)(4)؛ بگو: (برهان رسا ويژه ى خدا است).

حضرت على عليه السّلام هم در نهج البلاغه مى فرمايند:

اللهمّ بلى لاتخلو الأرض من قائمٍ لِلّه بحجةٍ إمّا ظاهراً مشهوراً وإمّا خائفاً مغموراً، لئلاّ تبطل حجج الله وبيناته؛(5)

آرى، زمين، هيچ گاه از حجّت الهى، تهى نيست. (او)، يا آشكار او شناخته شده ويا بيمناك وپنهان است. (او بايد باشد) تا حجت خدا باطل نشود ونشانه هايش از ميان نرود.

در اين باب، روايات بسيارى در كتاب هاى حديثى وروايى، از جمله در صحيحين، مسانيد، سنن، معاجم،... وارد شده است كه مورد پذيرش اماميه واهل سنّت است.

حديث يكم – (مَنْ ماتَ ولم يعرف إمام زمانِه ماتَ ميتةً جاهلية؛ هر كس بميرد وامام زمان خود را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است).

سعدالدين تفتازانى، حديث را، مرسله مسلّمه (مورد پذيرش همگان) دانسته ومباحث خود را در شرح المقاصد(6) بر آن بنا كرده است.

اين حديث شريف، با عبارات ديگرى نيز وارد شده است، ولى همگى، به يك معنا اشاره دارند.

به عنوان نمونه، در مسند احمد،(7) مسند ابى داوود الطيالسى،(8) صحيح ابن حبّان،(9) المعجم الكبير،(10) اين حديث، چنين وارد شده است: (مَن مات بغير إمامٍ مات ميتةً جاهلية).

برخى ديگر از علما، حديث را به شكل زير از كتاب المسائل الخمسون فخر رازى نقل كرده اند: (مَنْ مات ولم يعرف إمام زمانه فليمت إنْ شاء يهوديّاً وإنْ شاء نصرانياً).

البته، بايد چنين معرفتى، مقدمه ى اعتقاد باشد؛ يعنى، هر كس بميرد وبه امام زمان خود كه منصوب از جانب خدا است، باور نداشته باشد، بر مرگ جاهليّت مرده است.

مراد از (امام زمانه)، هر حاكمى كه بر امور مسلمانان ومؤمنان سيطره پيدا كرده باشد، نيست؛ زيرا، شناخت چنين شخصى، واجب نيست ونشناختن او، موجب ورود در جهنم ومرگ جاهليّت نخواهد بود.

آن امامى كه شناخت واطاعت اش واجب بوده واعتقاد به او وحجت قرار دادن او بين خود وخداى لازم است، امامى است كه منصوب از جانب خداوند باشد.

تاريخ نگاران، نوشته اند همان عبداللّه بن عمر كه از بيعت با على عليه السّلام امتناع كرد، شبانه، درِ خانه ى حجاج را كوبيد تا با او براى عبدالملك بيعت كند، تا آن شب را بدون امام به صبح نرساند!

عبداللّه، به حجاج گفت: (شنيدم رسول الله فرمود: "مَنْ مات ولا إمام له مات ميتة جاهليّة"). گفتنى است در اين شب، حجاج عبداللّه بن عمر را تحقير كرده وپاى خود را براى بيعت دراز كرد وعبداللّه بن عمر اينگونه با حجاج بيعت نمود البته اين اثر وضعى گناه او است، زيرا كسى كه از بيعت با شخصى مثل على عليه السّلام خوددارى كند روزى با امثال حجاج با چنين كيفيتى بيعت خواهد كرد.

همچنين تاريخ نگاران در شرح حال عبداللّه بن عمر چنين آورده اند كه ايشان در واقعه حرّة - در اين واقعه يزيد بن معاويه به مدت سه روز شهر مدينه را براى سپاهيان خود مباح اعلام كرد تا هر كارى كه خواستند انجام دهند، در اين واقعه دهها هزار نفر از جمله صدها تن از صحابه وتابعين كشته شده وصدها زن بدون شوهر فرزند به دنيا آوردند - نزد عبداللّه بن مطيع آمد وگفت: نزد تو آمده ام تا حديثى را كه از رسول الله شنيده ام براى تو نقل كنم: پيامبر فرمود:

(من خلع يداً من طاعة لقى اللّه يوم القيامة لاحجة له، ومن مات وليس فى عنقه بيعةً مات ميتةً جاهلية).(11)

البته بعدها عبداللّه بن عمر به سبب بيعت نكردن با حضرت على عليه السّلام ومشاركت نكردن با ايشان در جنگ - با گروه متجاوزان - تأسف مى خورد.(12)

بنابراين مسأله وجوب شناخت امام در هر زمان ووجوب اعتقاد به امامت اشان وملتزم شدن به بيعت با او مورد پذيرش همگان - شيعه واهل سنّت - بوده واحاديث وسيرت صحابه بر آن دلالت داشته واز ضروريات عقائد اسلامى به شمار مى آيد.

نكته ى سوم - حضرت رسول صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم فرمودند: (الائمة بعدى إثنا عشر).(13) حضرت مهدى عليه السلام از جمله ى آن امامان دوازده گانه - كه حضرت خبر داده اند - است. در اين جهت، هيچ شك وترديدى راه ندارد؛ چرا كه تمام صفات وقيدهايى كه در اين حديث شريف ذكر شده است، تنها بر حضرت مهدى عليه السلام، منطبق است ونه كس ديگر؛ زيرا، تنها، آن هنگام كه حضرت حجت عليه السّلام پديدار شود، مردم، بر امامت او اجتماع خواهند داشت وخداوند تبارك وتعالى، به دست ايشان، اسلام را عزيز خواهند گرداند وبر همه ى اديان غلبه خواهند داد.

برخى از نويسندگان كه جانشينان بعد از رسول اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم را از ميان بنى اميه و... مى دانند، امام مهدى عليه السلام را جزء آن خلفا بر شمرده اند.

خلاصه ى سخن اينكه:

1- امّت اسلامى، داراى يك منجى مصلح، به نام مهدى عليه السّلام است.

2- در هر زمانى، امامى است كه بر همه ى مسلمانان واجب است او را بشناسد وبه او ايمان بياورند.

3- مراد از مهدى عليه السلام - كه در روايات پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم از او خبر داده شده است - دوازدهمين امام از ائمه ى اطهار عليه السّلام است.

بنابراين، بعد از آن كه همه ى مسلمانان، بر ايده ى مهدويّت اتّفاق دارند وحضرت مهدى عليه السّلام، امام دوازدهمين شيعيان است، شناخت واعتقاد به او، واجب است وهر كس بميرد واو را نشناسد، بر مرگ جاهليّت مرده است.

در كتاب هاى اهل سنّت هم رواياتى كه مطابق با ايده وعقيده ى شيعه ى اماميه باشد، وجود دارد. در اين جا به برخى از آن ها اشاره مى كنيم.

روايت يكم

پيامبر اكرم فرمود: (اگر از (عمر) دنيا، جز يك روز باقى نماند، خداوند تبارك وتعالى، آن روز را آن قدر طولانى مى گرداند، تا اين كه مردى از فرزندان من، در آن روز، برانگيخته شود. او هم نام من است). سلمان ايستاد، وعرضه داشت: (يا رسول الله! از كدامين فرزندت؟). حضرت فرمود: (از اين فرزند وبا دستان مبارك اش بر حسين زد).

اين روايت، از أبى القائم الطبرانى(14) ابن عساكر الدمشقى، أبى نعيم الاصفهانى ابن قيم الجوزيّه، يوسف بن يحيى المقدسى،(15) شيخ الاسلام الجوينى،(16) ابن حجر المكّى(17) (صاحب الصواعق) نقل شده است.

روايت دوم

زمانى كه پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم در حال احتضار بود، به حضرت زهرا عليهَا السّلام فرمود: (اى فاطمه! چه چيزى تو را مى گرياند؟ بدان كه خداوند تبارك وتعالى، به زمين نظر كرد واز آن، پدرت را اختيار كرده واو را به پيامبرى برانگيخت، سپس دوباره به زمين نظر كرد وشوهرت را اختيار كرد. به من وحى كرد كه تو را به ازدواج او در آورم واو را وصىّ خود قرار دهم. آيا نمى دانى كه خداوند به سبب اين كه نزد خداوند، بزرگ منزلت بودى، تو را به ازدواج كسى در آورد كه از همه عالم تر وبردبارتر بود واسلام آوردن او بر همه مقدّم است؟).

حضرت زهرا عليهَا السّلام تبسم نمود وشاد گرديد. سپس رسول الله صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم افزود: (واز ما است آن مهدى عليه السلام كه حضرت عيسى پشت سر او نماز مى گذارد).

سپس بر كتف امام حسين عليه السّلام زده وفرمود: (مهدى امّت، از فرزندان ايشان است).

ابوالحسن الدار قطنى، ابوالمظفر السمعاني، ابوعبداللّه الكنجى، وابن الصبّاغ المالكى،(18) اين حديث شريف را در منابع خود ذكر كرده اند.

حديث سوم

پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم فرمود: (يخرج المهدى من ولدالحسين من قبل المشرق، لو استقبلته الجبال لهدمها واتّخذ فيها طرقاً)؛ مهدى، از فرزندان امام حسين عليه السّلام، از جانب مشرق، خروج مى كند. اگر كوه ها در مقابل او بايستند، آن ها را نابود گردانده وآن ها را هموار مى كند).

اين حديث شريف هم از نعيم بن حمّاد، الطبرانى، أبى نعيم والمقدسى (صاحب كتاب عقدالدرر فى أخبار المنتظر)(19) نقل شده است.

سخنان دانشمندان اهل سنّت

بسيارى از تاريخ نويسان ومحدّثان اهل سنّت هم تصريح دارند كه مهدى عليه السلام از ذريّه ى امام حسين عليه السّلام است واضافه مى كنند كه ايشان، فرزند امام حسن عسكرى است كه پا به عرصه ى گيتى گذاشته ودر قيد حيات است.

مشهورترين آنان، عبارت اند از:

احمد بن محمد بن هاشم البلاذري، (وفات 279 ه)،

ابوبكر البيهقى (وفات 458 ه)؛

ابن الخشاب (وفات: 567 ه)؛

ابن الأرزق (وفات 590 ه)؛

ابن عربى اندلسى (صاحب فتوحات مكيه). (وفات 638 ه)؛

ابن طلحة شافعى (وفات 653 ه)؛

سبط ابن جوزى حنفى (وفات 654 ه)؛

كنجى شافعى (وفات 658 ه)؛

صدر الدين قونوى (وفات 672 ه)؛

صدر الدين حموى (وفات 723 ه)؛

عمر بن وردى (وفات 749 ه)؛

صلاح الدين صفدى (صاحب وافى. وفات 764 ه)؛

شمس الدين بن جزرى (وفات 833 ه)؛

ابن صبّاغ مالكى (وفات 855 ه)؛

جلال الدين سيوطى (وفات 911 ه)؛

عبدالوهاب شعرانى (وفات 973 ه)؛

ابن حجر مكى (وفات 973 ه)؛

على قارى هروى (وفات 1013 ه)؛

عبدالحق دهلوى (وفات 1052 ه)؛

شاه ولى اللّه دهلوى وفات (1176 ه)؛

قندوزى حنفى (وفات 1294 ه)؛

فصل دوم

در كتاب هاى اهل سنّت، درباره ى مهدويّت، رواياتى است كه با نظر شيعه مخالف است. برخى از علماى اهل سنّت، مطابق اين روايات، نظرى خلاف مشهور عامه ى مسلمانان داده اند.

در اين فصل، اين روايات بررسى مى شود.

1- در روايتى آمده است: (المهدى هو عيسى بن مريم).(20)

اين خبر واحد، تنها در برخى از كتاب هاى اهل سنّت وارد شده است. اين خبر با آن همه احاديث كه مى گويد، حضرت مهدى عليه السّلام فرزند حضرت امام حسن عسكرى عليه السّلام است، نمى تواند برابرى كند.

2- در روايتى آمده است: (المهدى من ولد العباس).(21)

اين روايت نيز، خبر واحد ومخالف روايات متواتر است. به نظر مى رسد، اين روايت، در زمان بنى عباس، براى صلاحيت بخشيدن به سلاطين بنى عباس وضع شده است.

3- در روايتى آمده است: (المهدى من ولد الحسن).(22)

اين روايت نيز خبر واحد است.

4- در روايتى آمده است: (اسم أبى المهدى اسم أبى النبي).(23)

با عنايت به اين خبر، نام پدر امام مهدى عليه السلام، (عبدالله) است كه اين قابل انطباق بر مهدى عليه السلام نيست، امّا بايد دانست كه اين روايت، خبر واحد است وغير قابل اعتنا.

5- ابن تيميّه هم به طبرى وابن قانع نسبت داده است كه امام حسن عسكرى عليه السّلام فرزندى نداشته است.

اين نسبت، دروغى بيش نيست وطبرى وابن قانع چنين نگفته اند.

فصل سوم

در اين فصل به موضوعاتى مانند طول عمر، فايده ى غيبت، مكان زندگى حضرت، مى پردازيم. متأسفانه، برخى از نويسندگان اهل سنّت، مانند صاحب منهاج السنّة، اين سؤالات وابهامات را با شتم واستهزاء وتمسخر و... همراه كرده اند كه اين، امرى ناشايست است. انسانى كه نمى داند ويا شك كرد، مى پرسد، نه اين كه قلم اش به مطالب غير اخلاقى آلوده سازد.

1- طول عمر

سعد الدين تفتازانى طول عمر حضرت عليه السّلام را بعيد مى شمارد ومى گويد: (شيعه ى اماميه، مى پندارند محمد بن حسن عسكرى عليه السّلام، به سبب ترس از دشمنان، پنهان شده است وعمر ايشان، همانند عمر نوح ولقمان وخضر، است. ساير مذاهب، اين نظر را انكار مى كنند؛ زيرا، اوّلاً، چنين ادعايى محال است ودوم اين كه، بعيد است كه يك امام به اندازه اى در ميان مردم پنهان باشد كه تنها نامى از او ياد شود، وسوم اين كه وجود چنين امامى، عبث وبيهوده است. اگر بپذيريم كه امامى، اين اندازه عمر كند، بايستى پيدا باشد ومردم او را ببينند.

نيز، داستان اقتداى حضرت مسيح به مهدى عليه السلام وبر عكس آن، مستندى ندارد).

بنابراين برخى همچون سعدالدين تفتازانى اگرچه ولادت يافتن امام مهدى عليه السلام از امام حسن عسكرى را پذيرفته اند، ولى از نظر آنها بعيد است امام، اين اندازه عمر طولانى داشته باشد ومى گويند حضرت وفات يافته است زيرا در عقل آنها نمى گنجد كه انسان با اين عمر طولانى در اين دنيا باقى بماند.

در پاسخ او بايد گفت، اوّلاً، اين سخن با حديث (مَن مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليّة)، منافات دارد؛ زيرا، اين حديث، بر وجود امام در هر زمانى دلالت دارد و(زمان او) و(زمان ما) و(زمان آيندگان) نمى تواند، شامل اين روايت نباشد.

براى همين جهات است كه برخى هم در حيرت مانده اند، اينان از طرفى به بقاء حضرت اعتراف نمى كنند زيرا از نظر آنها بعيد است كسى با اين عمر طولانى در دنيا باقى بماند واز جانب ديگر به سبب ادلّه موجود نمى توانستند حيات حضرت را انكار كنند. بنابراين، اينان اگرچه معترف به راه دست يافتن حضرت هستند ولى مى گويند نمى دانيم چه بر سر حضرت آمد:

ثانياً، اگر به عدم امكان امرى، اعتقاد داشته باشيم با وقوع يك فرد ويك مصداق از آن در عالم خارج، مثلاً، ده در صد از اين اعتقاد كاسته مى شود. وبه همين ترتيب، وجود مصداق هاى متعدّد، در صد آن اعتقاد را كم خواهد كرد. وآن امر محال، امكان پذير مى گردد.

به عنوان نمونه چنانچه شخصى ادّعا نمايد كه مى تواند از روى آب عبور كند ديگران سخن او را دروغ مى شمرند ومى گويند، اين كار غير ممكن است، اگر اين شخص يك بار از روى آب عبور كند، به اندازه همين يك مرتبه از محال بودن اين امر كاسته مى شود واگر اين عمل چندين مرتبه تكرار شود به صورت يك امر طبيعى وعادى شده وامكان پذير مى گردد.

بنابراين، از آن جا كه براى خداوند امكان داشته است به حضرت نوح وحضرت خضر وحضرت عيسى عليهمُ السّلام عمر طولانى عطا فرمايد وعلاوه بر آن، در كتاب هاى اهل سنّت، رواياتى است كه حاكى از وجود فعلى دجال است، با تعدّد افراد ومصاديق وشواهد، مسئله ى طول عمر، استبعادش، دائماً، كاسته مى شود وزائل مى گردد. در نتيجه عمر طولانى براى حضرت حجت عليه السّلام ديگر غير ممكن نيست.

نكته

اگر چه ابن تيميّه، اصل حيات حضرت خضر را انكار كرده وگفته است: (بيش تر علما، به وفات حضرت خضر معتقد هستند.)، ولى ابن حجر عسقلانى(24) حضرت خضر را از صحابه ى رسول الله دانسته است وحافظ نَوَوى(25) - از علماى قرن 6 يا 7 - بر زنده بودن خضر در زمان ايشان تصريح دارد.

در قرن هاى بعد هم القارى در المرقاة(26) وشارح الواهب الدنيّه به بقاى حضرت خضر تا زمان خودشان تصريح كرده اند وحتّى حكايت ها وداستان هايى از كسانى كه با حضرت خضر ملاقات كرده اند واز ايشان اخبار ورواياتى شنيده اند،(27) نقل كرده اند.

پاسخ ديگر اين اشكال اين است كه اگر حكمت خداوند، اقتضا كند كه يك نفر را هزاران سال در اين جهان باقى گذارد، قدرت خداوند آن اراده ومشيّت را به انجام مى رساند.

2- استفاده از امام غايب

ابن تيميّه وسعد تفتازانى مى گويند: (از مهدى عليه السلام، تنها، نامى باقى مانده است وحتّى كسانى كه به وجود او معتقد هستند، از ايشان سود ونفعى نمى برند).

به اين شبهه پاسخ هاى گوناگونى مى توان داد. يكى از آن پاسخ ها اين است كه حوادث وحكايت هاى فراوانى در شرح حال بزرگان شيعه و... نقل شده است كه اينان، در موارد متعدّدى، براى رفع مشكلات و... به محضر حضرت شرف ياب شده اند وامام هم آن مشكلات را از ايشان رفع كرده است.

پاسخ ديگر اين است كه خداوند تبارك وتعالى، براى هر امّتى، رسول وامامى فرستاد تا حجّت خود را بر آنان تمام كند، ولى بسيارى از انبيا ورسولان، در اوّلين روز رسالت خود، كشته ويا تبعيد ويا به دار آويخته شدند، حال آيا مى توان به خداوند عرضه داشت كه فرستادن رسولان وانبيا از جانب خداوند كارى عبث وبيهوده بوده است؟

3- مكان زندگى حضرت

شبهه ى ديگر اين است كه (حضرت در كجا زندگى مى كند؟).

در پاسخ مى پرسيم، شما كه به زنده بودن حضرت خضر عليه السّلام اعتقاد داريد مكان زندگى ايشان را كجا مى دانيد؟ اين كه ايشان وامثال او در كجا زندگى مى كنند، پرسش اساسى نيست. براى اعتقاد به وجود يك نفر، لازم نيست كه بدانيم، او، در كجا زندگى مى كند. حضرت مهدى عليه السّلام وجناب خضر عليه السّلام و... در اين كره ى خاكى زندگى مى كنند ونه در جاى ديگر.

انتظار، برترين عمل

سبب غيبت حضرت حجت عليه السّلام يا از بابت عدم وجود مقتضى وزمينه هاى مناسب براى ظهور است ويا از بابت وجود مانع. پس براى ظهور حضرت عليه السّلام بايد زمينه ى مناسب را ايجاد كرد وموانع را برچيد.

اگر معناى (أفضل الأعمال انتظار الفرج) تبيين شود، وظيفه ى ما در عصر غيبت ونقش مان براى زمينه سازى ظهور حضرت، روشن خواهد شد.

براى فهم اين روايات، ابتدا، بايد بدانيم كه ظهور حضرت عليه السّلام يك امر ناگهانى است(28) وهيچ كس نمى تواند زمان ظهور وبر طرف شدن موانع وتحقّق زمينه هاى ظهور(29) را پيش بينى كند.

تنها، خداوند تبارك وتعالى، نسبت به زمان برطرف شدن موانع وتحقّق زمينه هاى مناسب براى ظهور حضرت آگاه است. وهيچ كس نمى تواند زمان آن را تعيين كند. در روايت آمده است: (كذب الوقاتون).

و نيز بايد بدانيم كه حكومت وقضاوت حضرت حجت عليه السلام مانند حكومت حضرت داوود عليه السّلام است؛(30) يعنى، ايشان، بر اساس واقع وآگاهى خود حكم خواهند كرد ونه بر اساس بيّنه و... بيّنه و...، از قواعد ظاهرى است كه ممكن است، اشتباه هم باشند. يكى از قواعد قضاوت، (قاعده ى يد) است. طبق اين قاعده، مثلاً اگر كتابى در دست كسى باشد، همين امر، مالكيت او را بر كتاب، نشان مى دهد. لذا اگر كس ديگرى ادعا كند ولى شاهد و... نداشته باشد، قاضى، كتاب را به كسى مى دهد كه در دست او است، امّا آن هنگام كه حضرت اش بيايد، حكم ايشان، بر اساس واقع است. در اين مثال اگر فردى كه كتاب در دست اش است، واقعاً، مالك نباشد، حضرت به اين قاعده توجّه نمى كند وكتاب را به صاحب اصلى اش باز مى گرداند.

اين در حالى است كه پيامبر اكرم صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم مى فرمودند (انما اقضى بينكم بالبينات والايمان وبعضكم الحسن بحجة من بعضٍ وأيّما رجل قطعت له قطعةٌ فانّما اقطع له قطعةً من نار) وفقط بر اساس قواعد ظاهرى ونه بر اساس واقع حكم مى نمودند، بنابراين اگر مدعى، بينه اى مبنى بر مالكيت خانه مى آورد، پيامبر صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم بر اساس آن بينه حكم نموده وخانه را به ايشان واگذار كرده ومى فرمودند: من بين شما با بينه حكم مى كنم واگر بينه مدعى دروغ باشد واز اين راه مالك خانه گردد بايد بداند كه اين خانه قطعه اى از آتش بوده ونبايد آن را اخذ كند.

هنگامى كه اين دو امر را دانستيم، معناى (أفضل الأعمال انتظار الفرج) روشن مى شود؛ زيرا، انتظارِ ظهورى ناگهانى وحكم بر حسب واقع، انسان را وا مى دارد كه در هر لحظه، نسبت به تكاليف خود در امور اجتماعى و... واقف باشد وبه آن ها عمل كند وخود را در عقيده وعمل اصلاح كند وديگران را هم اصلاح سازد. بدين سان، انتظار، برترين وسيله براى اصلاح فرد وجامعه است وبا اصلاح فرد وجامعه، راه براى ظهور حضرت حجت عليه السلام هموار مى شود واصلاح شدگان، از اعوان وانصار حضرت خواهند بود.

گفتنى است روايات ائمه عليهمُ السّلام شيعيان را از عجله براى ظهور امام عليه السلام بر حذر داشته اند وتكليف شيعيان را در عصر غيبت، اطاعت از پروردگار وآماده شدن براى ظهور امام مى دانند. ما، فقط، به انتظار ظهور حضرت امر شده ايم. وانتظار فرج هم همان طور كه گفته شد يعنى اصلاح خود وديگران وجامعه.

در روايت آمده است كه

ولا تستعجلوا مما لمْ يعجّله الله بكم؛ فإنّه مَنْ مات منكم على فراشه وهو على معرفة حقّ ربّه وحقِّ رسوله وأهل بيته مات شهيداً ووقع أجره على الله واستوجب ثوابَ مانوى من صالح عمله، قامت النيّةُ مقامَ إِصلاتِهِ لسيفهِ فإنَّ لكلّ شىءٍ مدةً وأجلاً؛(31)

در آن چه را كه خداوند شتاب در آن را لازم نداشته، شتاب نكنيد؛ زيرا، هر كس از شما كه در بستر خويش، با شناخت خدا وپيامبر بميرد، شهيد از دنيا رفته است وپاداش او بر خدا است وثواب اعمال نيكويى كه قصد انجام دادن آن را داشته، خواهد برد ونيّت وثواب شمشير كشيدن را دارد؛ زيرا، براى هر چيزى مدّت ووقتى است.

بنابراين، در عصر حاضر، هم به دعاى براى تعجيل فرج وهم به آماده كردن خود براى خدمت به امام عصر عليه السلام امر شده ايم واگر هر كدام از ما به وظايف خود عمل كند وحقّ پروردگار ورسول الله واهل بيت را بشناسد، زمينه ى مناسب براى ظهور امام عليه السلام را فراهم آورده است.


 

 

 

 

پى نوشت ها:


(1) بسيارى از علماء اهل سنّت هم در كتاب هاى خود احاديثى در وصف امام مهدى عليه السلام نقل نموده اند.

ر.ك: سنن ابن داود، ج 4، ص 107؛ سنن ابن ماجه، ج 2؛ كتاب الفتن باب 34؛ الصواعق المحرقه، ص 163؛ سند احمد، ج 1، ص 159؛ صحيح ترمذى، ج 4، ص 505؛ فوائد السمطين، ج 2، ص 331؛ تاريخ دمشق / ابن عساكر، ج 1، ص 114؛ ينابيع المودة، ص 431؛ حليةالاولياء، ج 5، ص 75؛ الفصول المهمة، ص 297؛ مشكاةالمصابيح، ج 3، ص 1501؛ مجمع الزوائد،ج 7، ص 314 و... .

(2) نساء: 165.

(3) انفال: 42.

(4) انعام: 149.

(5) نهج البلاغه، ح 147.

(6) شرح المقاصد، ج 5، ص 239.

(7) مسند احمد، ج 5، ص 61، رقم 16434.

(8) مسند ابى داوود الطيالسى، ص 259.

(9) صحيح بن حبّان، ج 10، ص 434، قم 457.

(10) المعجم الكبير (طيرانى)، ج 19، ص 388، رقم 910.

(11) كمال الدين وتمام النعمه / شيخ طوسى / انتشارات اسلاميه / ج 1، ص 372-380.

(12) صحيح مسلم / ج 3 / ص 1478، رقم 1851.

(13) طبقات ابن سعد / ج 4 / ص 185-187.

(14) المعجم الكبير، ح 10، ص 166، رقم 10222.

(15) عقدالدرر فى أخبار المنتظر، ص 56.

(16) فرائد السمطين، ج 2، ص 325، رقم 575.

(17) الصواعق المحرمه، ص 249.

(18) البيان فى أخبار صاحب الزمان، الكنجى الشافعى، ص 502.

(19) الفتن، نعيم بن حماد، ج 1، ص 371، ح 1095؛ عقدالدرر، ص 282 (از طبرانى وأبى نعيم)؛ والحاوى للفتاوي، ج 2، ص 66.

(20) كنز العمال، ج 14، ص 263، ح 38656.

(21) المنار المنيف، ص 149؛ كنز العمال، ج 14، ص 264، ح 38663.

(22) المنار المنيف، ص 150.

(23) كنزالعمال، ج 14، ص 268، ح 38678.

(24) الإصابه، ج 2، ص 115 - 114 - درالكتب العلميه - بيروت.

(25) تهذيب الأسماء واللغات، ج 1، ص 176، رقم 147.

(26) مرقاةالمفاتيح، ج 9، ص 692.

(27) با اين اوصاف، از آن جا كه ابن تيميه مى دانست وجود خضر، بهترين دليل براى رفع استبعاد از طول عمر است، دست به تكذيب خضر زده است. (مؤلف)

(28) قال رسول الله صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم: المهدى من ولدى، اسمه اسمى، وكنيتُهُ كنيتى، اشبه الناس بى خلقاً وخُلقاً، تكون به غيبةٌ وحيرةٌ تضلّ فيها الامم، ثم يقبل كالشهاب الثاقب يملاءها عدلاً وقسطاً كما ملئت جوراً وظلماً. (كمال الدين، ج 1، ص 286)

قال حسين بن على عليه السّلام: فى التاسع من ولدى، سنةٌ من يوسف وسنةٌ من موسى بن عمران، وهو قائمنا اهل البيت، يصلح اللّه تبارك وتعالى أمره فى ليلةٍ واحدةٍ. كمال الدين، ج 1، ص 316همچنين ر.ك:

1- كمال الدين، ج 1، ص 287 / قم، مؤسسه نشر اسلامى

2- همان، ج 2، ص 372 / قم، مؤسسه نشر اسلامى

3- همان، ج 1، ص 151 / قم، مؤسسه نشر اسلامى

4- الخرائج والجرائح، ج 3، ص 1171 / قم / مدرسه الامام المهدى

5- همان، ج 2، ص 955 / قم / مدرسه الامام المهدى

6- الغيبة، ص 159 / قم / منشورات مكتبة بصيرتى

7- دلائل الامامة، ص 347 / قم / انتشارات رضى

8- همان، ص 250 / قم / انتشارات رضى

9- تقريب المعارف فى الكلام، ص 191 / تقى الدين بن نجم بن عبدالله / قم / جامعه مدرسين

10- اثبات الوصية للامام على بن ابى طالب، ص 279 / قم / منشورات مكتبة بصيرتى.

(29) حضرت استاد محمد اشتهاردى موارد ذيل را مهم ترين عوامل زمينه ساز ظهور حضرت مى دانند.

1- جاذبه قرآن وحقانيّت اسلام

2- علم وانديشه وبه كار انداختن آن

3- استقامت وپايدارى وشجاعت

4- زهد ورعايت اخلاق وحقوق

5- ايمان وتوكل به خدا

6- تعاون وهمكارى

7- برخوردها وروشهاى منطق با همديگر

8- توجه به طبقه مستضعف

9- اتحاد وانسجام مسلمانان

10- رهبر شايسته

بقيةاللّه / 1402 / مسجد صدريه، ص 126-134.

(30) قال ابوعبدالله: انّ فى صاحب هذا الامر سنناً من الانبياء على نبينا و... وسنةٌ من داوود وهو حكمه باالالهام.

(الخرائج والجرائح، ج 2، ص 936 / قم / مدرسه الامام المهدى)

كتبتُ الى ابى محمد العسكرى أساله عن القائم عليه السّلام: اذا قام: بمَ يقضى بين الناس؟ واردتُ أن اساله عن شى ء لحمى الربع، فاغفلتُ ذكرالحمى، فجاء الجواب، سالت عن الامام، اذا قام قضى بين الناس بعلمه كقضاء داود لايسأل البينة.

(الدعوات / سعيد بن عبداللّه بن حسين / ص 209 / قم / مدرسه الامام المهدى)

همچنين ر.ك: الغيبة طوسى: ص 261؛ الامامة والتبصرة، ص 93، ح 84؛ الخرائج الجرائح، ج 1، ص 431؛ بصائر الدرجات فى فضائل آل محمد / محمد بن حسن / ص 259 / قم / چاپ كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى.

(31) نهج البلاغه، خ 190.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۰۶/۲۸ : ۶.۴ K : ۰
: سيد على حسينى ميلانى
comments:
no-comments