(۵۶) پيام اميد به منتظران
پيام اميد به منتظران
بسم الله الرحمن الرحيم
(ألم تر كيف فعل ربّكَ بأصحاب الفيل * ألم يجعل كيدهم فى تضليل....)
1 - تاريخ ظرف حوادث مشابه است.(1) حق وباطل، موسى ها وفرعون ها، مدام مصاديق تازه ونوظهورى مى يابند وكيدها ونقشه ها، پيچيده تر مى شود. اگر در گذشته، دو ابرقدرت روم وايران - به خاطر آگاهى شان از ظهور پيامبرى از نسل اسماعيل در جزيرة العرب واين كه سلطه ى آنان را در هم خواهد شكست - مى خواستند مانع طلوع نور محمّدى ويا لااقل بالا گرفتن كار او شوند، امروزه نيز برخى قدرت هاى استكبارى، مى خواهند مانع ظهور نور مهدوى ويا بسط حاكميت او شوند، غافل از آن كه اگر در مورد محمّد صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، شد آن چه بايد مى شد – (ألم تر كيف فعل ربّك بأصحاب الفيل) - در مورد مهدى عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف، نيز مى شود آن چه بايد بشود: (وعد الله الذين آمنوا... ليستخلفنهم فى الأرض)(2) و(ونريد أنْ نمنَّ على الذين استضعفوا فى الأرض ونجعلهم أئمة ونجعلهم الوارثين)(3) و(جاء الحق وذهق الباطل إنَّ الباطل كان زهوقا).(4)
سوره ى فيل، پيام اميدى به مستضعفان وظلم ستيزان عالم وهشدارى به پيل سواران وزورمداران مستكبر است.
اين سوره، همان گونه كه درخشش نور وپيام اميدى براى رسول صلّى اللّهُ عليه وآله وسلّم، وهمراهان اش، در اوج ستمِ قريش وحاكميّت جورِ دو ابر قدرت روم وايران بود، براى انسانِ چشم به راهِ معاصر ومسلمانِ مستضعفِ امروز نيز هست.
2 - هستى، مجموعه اى است (هدف مند)(5)، (زمان مند)(6)، (قانون مند)(7)، (مستحكم)(8)، (زيبا)(9). از منظر ربوبى، كتاب هستى، همان طور كه (هدف مند) است، (قانون مند) وبرخوردار از سنّت هاى الهى هم هست، سنّت ها وقانون هايى كه حاكم بر انسان وجوامع وتمامى هستى است.
كسانى كه با نظام حاكم بر انسان وجهان وجوامع درگير شده اند، ناچار ضربه مى خورند ومى شكنند. اين شكست وعذاب در آدميان ودر امّت ها، اين طلوع وغروب جوامع در افق تاريخ، همه، اين نشان شكست را با خود دارد. شرقى وغربى، هيتلر وموسولينى، چنگيز وتيمور، فرعون وقارون، كسرى وقيصر، پهلوى وصدام، آمريكا وشوروى، طبس وعربستان، تفاوتى ندارند.
اصحاب فيل وحاكم هاى مسلّط كه مى خواهند مستصفعان واولاد ابراهيم را پراكنده ونابود كنند، خودشان، چونانِ برگ هاى پوسيده وموريانه خورده مى شوند وپراكنده ها به ايلاف والفت مى رسند.
3 - رفتن باطل، يك ضرورت است وآوردن حق يك رسالت. ضرورت است، چون در نظام خلقت، بى حساب حركت كردن، نابودى است؛ زيرا، در راه پرپيچ وخم وقانون مند جهان، ناهماهنگى، مرگ است وعذاب است. سنّت ها وقانون ها، مرصاد وكمين كسانى هستند كه سركشى وغرور را بر خود بسته اند وچشم ها را كور كرده اند وراه را نخواسته اند. خدا، با اين مرصاد وبا اين سنّت ها، جلوگير آنان است:
(إن ربّك لبالمرصاد)؛(10) خداى تو، به واسطه وهمراه مرصاد، جلوگير آنانى است كه طغيان كرده اند واز جايگاه خود بيرون زدند ودر نتيجه، فساد را به اوج رساندند ودامنه ى آن را گستردند تا آن جا كه تازيانه ى عذاب بر آنان فرو ريخت.
وظيفه وتكليف ما، اين است كه امام وجلودار زمان باشيم: (واجعلنا للمتقين إماما)(11). وجلوتر از سنّت ها ومرصادها وعذاب خدا، در برابر آنان بايستيم وزمين را بر ايشان تنگ كنيم وزمينه را از آنان بگيريم ومهره هايى بسازيم ودر برابرشان نفوذ كنيم وآنان را از داخل منهدم كنيم وحركت ها را شتاب دهيم. اين، وظيفه ى ما است! اگر به اين وظيفه گردن ننهاديم ويا تنها مانديم وچون نوح پس از آن همه فرياد، وچون موسى پس از آن همه آيات، به غربت نشستيم وكسى يارمان نشد، در جهان قانون مند ودر راه، اين عرابه ى طغياگر كه از راه بيرون زده، گرفتار درّه ها وكوه ها خواهد شد. ماشينى كه از جاده بيرون بزند، سنگ ها ودره هاى كنار جاده، او را در هم خواهند شكست.
باطل، حتماً رفتنى است: (إن الباطل كان زهوقاً)(12)، امّا اين مسئله اى نيست كه ما به آن افتخار كنيم؛ چون، كار ما، آوردن حق وتحقّق بخشيدن به آن است، واين، كارى است كه رسالت ما است واين رسالتى است كه بايد پيش از رفتن باطل، آن را بياوريم؛ زيرا، باطل رفتنى بود: (إنَّ الباطل كان ذهوقاً).(13)
4 - آدمى، محدود است. با رسيدن به قدرت وغنا، به غرور، به طغيان، به تجاوز، به فساد مى رسد. در پوست خود نمى گنجد، از خود غافل مى شود، از هدف واز نظام چشم مى پوشد، ديگران را به اسارت مى كشد.
ترس از تحوّل وافول نعمت ها وقدرت، او را در متن قدرت، هراس ناك وضعيف مى كند، ودر اوج اقتدار، به وسوسه وبدبينى وسخت گيرى وبدرفتارى مى كشاند.
اين خط كام يابى وكام رانى، غرور وطغيان، تجاوز وفساد، هراس وبدبينى، اسراف وافساد، خطى است كه از فرزند ستمگر آدم تا تمامى فرعون ها وقارون ها گذشته است: (إنَّ الإنسان ليطغى أنْ رآه استغنى)؛(14) انسان، حتّى با خيال واعتقاد به استغنا، طيغان گر است، مگر هنگامى كه حدود وديوارها را بشكند وبه وسعت وجود خويش برسد وديگر جمع وتفريق نعمت ها وقدرت ها در او موجى نياورد، نه غرورى ونه حسرتى، نه لهو ولغوى، نه اسراف وفسادى.
محدوديّت وجودى، غرور وسرشارى وطغيان وفساد را همراه دارد. وسوسه وهراس، بدبينى وبدرفتارى را به دنبال دارد. اين همراه ودنباله ى محدوديّت، وسعت تاريخ را سياه وسرخ كرده است. كسانى كه بار نعمت ها را به دوش كشيده اند وهدفى را باور نكرده اند ونظامى را نشناخته اند وحاكم وناظر ومُهيمنى را نديده اند، در اين سيل نعمت، غرق مى شوند وغرق مى كنند. نعمت وقدرت بدون اين توجّه ونظارت، مرداب مرگ خاموش است.
5 - در دهه هاى اخير، جهان غرب، علاقه زيادى به موضوع آخرالزمان وآينده نگرى از خود نشان مى دهد ودر اين راه، سرمايه گذارى هاى شگرفى كرده است. بدون ترديد، در هيچ دوره اى، نظريه پردازان وسياست مداران غربى، به اندازه ى امروز، درباره ى آينده ى جهان، پايان تاريخ، ظهور مسيح، ضد مسيح (دجّال) وهمه ى آن چه كه غرب وتمدن مادّى، آن را به خطر مى اندازد، گفت وگو نكرده وبراساس آن اقدام به توليد آثار فرهنگى وتدوين استراتژى ها وتنظيم سياست هاى منطقه اى وبين المللى نكرده اند.
انتشار مجموعه ى گسترده اى از كتاب ها ومقالات با موضوعات ياد شده وتوليد وتوزيع گسترده ى فيلم هاى سينمايى با همين موضوع - كه عمدتاً محصول كمپانى هاى آمريكايى وصهيونيستى هستند - مانند آرماگدون وروز استقلال وطالع نحس وترميناتور ونوسترا داموس و... وتأسيس سايت هاى اطّلاع رسانى در شبكه ى جهانى اينترنت(15) از زمره ى بخش آشكار اين رويكرد عمومى غرب به موضوع آخر الزمان وآينده نگرى در اين باره است.
اين همه، آدمى را به اين فكر مى اندازد كه طرحى مياندار است ونقشه اى در دست اجرا است. اين كه سخنان نظريه پردازانى مانند هانتينگتون، تافلر، فوكوياما،... درباره ى (پايان تاريخ) و(جنگ تمدن ها)، تبديل به استراتژى سياسى - نظامى سياست مداران حاكم بر آمريكا وانگليس شده، حكايت از واقعه اى مهم وجريانى پيوسته وسازمان يافته در لايه هاى پنهانى سياست وفرهنگ واقتصاد جهان استكبار مى كند.
به راستى، چه رخدادى در حال شكل گيرى است ويا چه وعده اى در حال تحقّق است ونشانه هاى آن آشكار گشته كه جهان غرب، تماميّت فرهنگ وتمدن خود را در خطر ديده وبى مهابا وبدون هيچ ملاحظه اى، ولو به قيمت از دست رفتن تمام حيثيت خود - به دليل دميدن در بوق دمكراسى در مناسبات سياسى وفرهنگى - وظهور وبروز انزجار جهانى وعلى رغم مخالفت تمامى سازمان هاى جهانى، با سرعت تمام، به عراق هجوم مى برد وگام در وادى خطرناك جنگ بين النهرين وبابل (عراق امروزى) مى نهد؟
اين ها وجز اين ها ما را به اين نتيجه مى رساند كه طرّاحان وعلاملان آمريكا وانگليس واسراييل، با اطّلاع كامل از منابع واخبار وپيشگويى هاى منجّمان وكاهنان به خاطر آن چه كه آنان را تهديد مى كند، استراتژى ويژه ى سياسى ونظامى واقتصادى خود را طرّاحى كرده ومرحله به مرحله، آن را به اجرا در مى آورند ودر پى آن هستند تا با اتخاذ (استراتژى باز دارندگى)، پيش از واقعه ى بزرگ، ابتكار عمل را به دست گيرند وبا كنترل شرايط وپيش دستى، امكان ايجاد انحراف در سير حوادث وتسلّط يافتن بر اوضاع را حاصل آورند.(16)
6 - برخى، با ديدن شكست ها وپيروزها، دچار ياس وغرور مى شوند واسير غفلت مى گردند وبه ظاهر حيات عالم، دل مشغول مى دارند واز عمق حيات عالم، غافل مى مانند: (يعلمون ظاهراً من الحياة الدنيا وهم عن الآخرة هم غافلون).(17)
در حالى كه خردمندان، اسير لحظه ها نمى مانند واز حوادث، درس اش را مى گيرند واز شكست ها، در كوتاه مدّت، درس پيروزى مى آموزند واز ظاهر اين جهان، با توجّه به هدف مندى وقانون مندى وسنت حاكم بر آن، به باطن وعمق آن پى مى برند ورفت وآمدها وآجال را در تاريخ مى بينند وهيچ كدام از اين ها را جداى از مشيّت وخواست الهى نمى دانند: (للّه الأمر من قبل ومن بعد)(18) و(وتلك الأيام نداولها بين الناس)(19) وبه نصرت الهى دل خوش مى دارند واز اين همه به تنبّه وتذكّر واستيقاظى مى رسند واز غفلت ها فاصله مى گيرند.
7- قرآن، كتاب هدايت انسان است: (هدىً للناس).(20) آن چه كه براى هدايت انسان، در قلمرو انسان وجامعه وهستى لازم است، بيان كرده است وقانون مندها وسنّت هاى حاكم بر آنان را يادآور شده است.(21)
قرآن، كتابى زنده وهميشگى وبراى همه ى زمان ها است،(22) وچنان كه از روح(23) وهدايت هاى متعددى برخوردار است،(24) از ظهر وبطن (مصداق هاى آشكار وپنهان) وتأويل وتنزيلى هم برخوردار است. تنزيل، يعنى قرآن، درباره ى يك عدّه نازل شده وتأويل، يعنى عدّه اى كه اين آيه به آنان باز مى گردد.
اين معنا، از روايت امام باقر عليه السّلام، به دست مى آيد: (لو انّ الآية إذا نزلت فى قوم، ثم مات هؤلاء القوم، ماتت الآية، لما بقى من القرآن شيء، ولكنّ القرآن يجرى أوّله على آخره مادامت السماوات والأرض ولكلّ قوم آية يتلوها هم من خير أو شرٍ).(25)
8 - به شهادت تاريخ ونهج البلاغه، دو ابر قدرت روم وايران، مى دانستند كه پيامبرى از نسل اسماعيل ودر جزيزة العرب ظهور خواهد كرد وبر آن جا مسلّط خواهد شد. از اين رو، به مقابله برخاستند تا چنين چيزى تحقّق نيابد ويا در صورت تحقّق، ناكام بماند.
مسعودى، در مروج الذهب، آورده است، سبب اين كه شاپور ذو الاكتاف، عربان را شكنجه مى داد، اين بود كه كاهنان وپيشگويان به او خبر داده بودند كه پيامبرى از عرب واز نسل اسماعيل، ظهور خواهد كرد وبر ايرانيان سلطه خواهد يافت. او، به خيال خود، مى خواست از ظهور چنين رسولى جلوگيرى كند.(26)
اميرالمؤمنين عليه السّلام، در فرازهايى از خطبه ى قاصعه چنين مى فرمايد:
فاعتبروا بحال ولد إسماعيل وبنى إسحاق وبنى إسرائيل عليهم السلام، فما أشدّ اعتدال الأحوال وأقرب اشتباه الأمثال! تأمّلوا فى حال تشتتهم وتفرقهم ليالى كانت الأكاسرة والقياصره أرباباً لهم...).
حضرت، اين خطبه را پس از جنگ خوارج وپيش از جمع آورى نيرو براى برخورد نهايى با معاويه بيان كرده است وجامعه ى مسلمانان آن روز را با آگاهى به تاريخ وبا توجّه به قانون ها وسنّت هاى الهى، بيم داده وراهنمايى كرده است ودر پايان، از خصوصيّات تربيّتى واخلاقى حكومت خويش، سخن به ميان آورده است.
حضرت مى فرمايد، تامّلوا أمرهم...، در حالت تشتّت وتفرق، وضع آنان را ببنييد. شب هايى كه كسراها وقيصرها بر آنان حكومت مى كردند. كسرا وقيصر، اولاد اسماعيل واسحاق را از سرزمين هاى سرسبز وسرشار ودرياى عراق كوچ مى دادند ودر كنار خارها وگردبادها وزندگى سخت مى نشاندند.
پس سكونت اولاد اسماعيل واسحاق در جريزة العرب، با هماهنگى كسرا وقيصر وهمراهى آن دو شكل گرفته است. كسرا، از عرب هاى قحطانى وحشت داشت وروم، از يهوديان آشوب گر وبى آرام. پس اين هر دو بايد از سرزمين هاى خود رانده شوند وبا خارها وگردبادها، گره بخورند ونتيجه ى اين سكونت قهرآميز واين كوچ حساب شده، همين خواهد بود كه زندگى سربار وزمين گيرى را بر آنان تحميل كنند. هنگامى كه زندگى توليدى وثروت مند آنان بر باد رفت وآنان مسكين شدند، حكومت ها، رهايشان كردند وبه خودشان واگذاشتند: فتر كوهم عالة مساكين.
اين تحليل على عليه السّلام، است كه با شواهد تاريخى هم مى خواند وبه سؤال هاى سابق هم جواب مى دهد كه (چرا يهود از صهيون وبئر فاران وبيت لحم وفلسطين جدا شده؟ وچرا اولاد ابراهيم، از سرزمين ابراهيم وبين النهرين وافق هاى سرسبز ودرياى سرشار عراق تبعيد شدند؟ وچرا حكومت ايران، از پارس وهمدان ومغان دست شسته وبه مدائن وتيسفون دل بسته است؟ وچرا شاپور، شانه هاى عرب را بسته وآنان را با مرگ وتبعيد عذاب مى كرده است؟).
اين همه، حكايت از طرح گسترده وكيد پنهان دارد. كيدى كه مى خواهد زمينه ى رسالت را بردارد ورسول را پيش از تولّد كه در همين عام الفيل است، نابود كند ومحور توحيد والفت وپايگاه امن ورزق عرب هاى وابسته وزمين گير ومهجور را در ميان آن سنگ هاى سخت ودر ميان آن درّه هاى تنگ كه از فقيرترين درّه ها است ودر ميان گردبادها وخارهاى سخت در هم بريزد وپراكنده سازد.
اين ها، حكايت از چنين جنايت ريشه دار وكيدپنهان وطرح ستمگرى دارد كه بايد فيل وفيلبان اش شكسته شود ويهودش هجرت كند وايران وروم اش، همان طور كه رسول نفرين كرده بود - هنگامى كه از پاره شدن نامه اش براى كسرا خبر آورده بودند - پاره پاره وممزق شوند كه اين برگ ها وريشه ها اين گونه با سجّيل وسنگ هاى رسوب يافته وكوچك، پاره پاره مى شوند: (فجعلهم كعصف مأكول).
لطافت، اين است كه صاحبان قدرت را با سنگريزه ها، وفيل را با پرنده هاى كوچك نابود كند. لطافت، اين است كه فرعونى كه موسى را از نيل گرفته، در نيل غرق شود وآنانى كه براى پراكنده ساختن اولاد اسماعيل نقشه كشيده بودند، خودشان مانند برگ هاى پوسيده وموريانه خورده، پراكنده ونابود شوند وتحت فرمان كسانى قرار بگيرند كه آنان را سزاوارِ فرمان بردارى هم نمى شناختند وبه دنبال شترها وبزها گره خورده بودند واسير گردباد وخارها ساخته بودند.(27)
9 - بسم الله الرحمن الرحيم × (ألم تر كيف فعل ربك بأصحاب الفيل)...(28) (لإيلاف قريش)...(29)
اين دو سوره، شايد دو طرفِ يك سكه باشند: يكى، از عمل خدا وفعل او مى گويد وديگرى، غايت اين فعل ونتيجه ى آن را گوشزد مى كند.
در سوره ى فيل، از كيدى خبر مى دهد كه دو ابر قدرت در سر داشته اند. اين كيد چيست؟ اين نقشه واين برنامه كدام است؟ اينان چه مى خواستند كه هم چون برگ هاى نيم خورده شدند؟
همان طور كه اشاره شد، على عليه السّلام، در خطبه ى يكصدونودودوم (قاصعه)، در يك قسمت، توضيح وتحليلى دارد: تحليلى از وضع جزيره واوضاع بنى اسماعيل وبنى اسراييل، از اين كه چه شد كه اينان را به جزيره كوچاندند واسراييل را در شكم آن جا كاشتند - همان گونه كه امروزه آنها را در ميان كشورهاى اسلامى كاشته اند - .
حضرت، توضيح مى دهد كه دو ابر قدرت روم وايران، چه گونه برنامه داشتند تا از عربان واز يهوديان خود را خلاص كنند واين كه بى جهت يهود را به مدينه سنگ قلاب نكردند، كه كيدها ونقشه ها در كار بود، واِلاّ يهود چه چيزش در مدينه بود؟ آيا صهيون ويا بيت لحم ويا بئر فاران اش؟
فعل خداوند، در برابر كيدى است كه به گفته ى مسعودى در مروج الذهب، از پيش طرح اش را ريخته بودند وحتّى حمله ى شاپور ذوالاكتاف در رابطه با همان كيد بود وپراكنده كردن يهود وجمع كردن شان در مدينه، باز هم از همان كيد بود؛ بت پرستى اولاد اسماعيل، باز هم از همان كيد بود؛ فقر وجنگ وجهل جزيره باز از همان كيد بود. اين ها نيز از خطبه ى قاصعه به دست مى آمد.
اين، كيد اين ها است كه نمودارش در حمله ى به كعبه وشكستن وحدت مطرح مى شود. همين است كه در سوره، به داستان كعبه اشاره دارد، وهمين است كه عبدالمطلب مى گويد: (للبيت ربّ يمنعك؛ خانه صاحب دارد).
در برابر اين كيد - كه از تاريكى وضلال برخاسته بود - تضليل خد(30) قرار داشت كه دوباره آنان را به تاريكى بيندازد. كيدها، از ضلال وگُمى سر بر مى گيرند: (ما كيد الكافرين إلاّ فى ضلال)،(31) كيد، از اين جا بر مى خيزد واز اين تاريكى بيرون مى آيد واو است كه اين كيدِ از تاريكى برخاسته را دوباره به تاريكى بر مى گرداند. كسانى كه نقشه مى كشند، به خاطر سياهى وظلمتى است كه در آن قرار گرفته اند. در نتيجه، پس از اين گُمى وپس از اين بن بست وسياهى است كه آنان را با پرنده ايى كوچك خورد مى كنند. آن صاحبان قدرت ونيروهاى عظيم، اين گونه، با پرنده هاى كوچك، نابوده مى شوند، واين، طبيعى است؛ چون، كسانى كه از مرز خود بيرون رفتند واز حدود فراتر آمدند، ناچار بايد ضربه بخورند وتمام نيروهاى هستى اين سركوبى را مى توانند عهده دار شوند: (للّه جنود السماوات والأرض)(32) و(إن ربك لبالمرصاد).(33) آنان، با آن همه كيد وبرنامه وقدرت ونيرو، به اين گونه، در سياهى وتاريكى مى مانند ومانند برگى نيم خورده، رها مى شوند وآنان كه قرار بود از ميان بروند، به هم مى رسند والفت مى گيرند. آنان كه نه زمين بر ايشان مى روييد ونه آسمان بر سرشان مى باريد ونه راه امنى داشتند ونه انس والفتى، به هم پيوسته مى شوند وبا آن كه نقشه ها براى نابودى شان كشيده بودند كه گرسنه بمانند وبا ترس بميرند، از همان گرسنگى به آنان غذا داد واز همان ترس به آنان امن بخشيد.
اين همه، با نشانِ خداى بخشنده ى مهربان بود كه مى خواست تا قريش پراكنده را به الفت اجتماعى والفت اقتصادى برساند ودر سفرهاى زمستانى وتابستانى به هم نزديك شان كند.
پس اگر بنا باشد در برابر طاغوت هاى فريب كار ومكّار ودر برابر اين اربابان، ربّى ومعبودى گرفت، آن معبود چه كسى باشد؟ جز همو كه طاغوت ها را چون برگ نيم خورده كرد، وپراكنده ها را به الفت رسانيد؟ (فليعبدوا ربّ هذا البيت).(34) با شكست فيل وهمراهان فيل وبا شكست كيد وطرح وسيع آنان، الفت اجتماعى والفت اقتصادى حاصل شده است، ولى هدايت ودعوتى لازم است تا الفت اساسى را شكل بدهد وپراكنده ها را جمع كند واينان را در برابر قدرت هاى حاكم بياورد ومحكومان را به حكومت برساند وضعيف ها را پيشوايان قدرت بسازد.
آن چه اين الفت نهايى را فراهم مى سازد، شناخت وعشق وعبوديّتى است كه در مغز وقلب ووجود عارفِ عاشقِ عابد مى نشيند، وهوس هاى نهفته وجلوه هاى دنيا ووسوسه هاى پنهان وآشكار را مهار مى كند، وهمين است كه دعوت نهايى، دعوت به عبوديّت است.
پس بايد عبد چنين ربّى بود واو را حاكم گرفت: ربّى كه خوف وفقر آنان را تبديل كرده است. نمى گويد: (آمن خوفهم)، بلكه مى گويد: (آمنهم من خوف)(35)؛ يعنى، از ترس به آن امن بخشيد واز گرسنگى به آنان غذا داد. همان كه باعث ترس وگرسنگى شده بود، با تربيّت پيامبر، به امن وسرشارى رسيد.
اگر اين مستضعف ها وضعيف شده گان، به قدرت رسيدند واگر اين سايه هاى بى رمق، آفتاب را به دست گرفتند، پس بايد به قدرتى ديگر، در دل اين ضعف، ايمان آورد وبايد به محور امنى در اين وسعت ترس وهراس، روى آورد وبايد به غناى ريشه دارى، همراه اين فقر گسترده تسليم شد: (فليعبدوا ربّ هذا البيت).(36)
پى نوشت ها:
(1) ما أشدّ اعتدال الأحوال وأقرب اشتباه الامثال. (نهج البلاغه، خطبه ى قاصعه) چه قدر حالت ها با هم برابرند ومثال ها در شباهت به هم نزديك هستند.
(2) نور: 55.
(3) قصص: 5.
(4) اِسراء: 81.
(5) (ما خلق الله السماوات والأرض إلاّ بالحق وأجل مسمّى). روم: 8.
(6) (ما خلق الله السماوات والأرض إلاّ بالحق وأجل مسمّى). روم: 8.
(7) (إنّا كلّ شىٍ خلقناه بقَدَرٍ) قمر: 49؛ (وخلق كل شىءٍ فقدّره تقديرا) فرقان: 3.
(8) (أتقن كلّ شىء) نمل: 88.
(9)(أحسن كلّ شىء خلقه) سجده: 7.
(10) فجر: 14.
(11) فرقان: 74.
(12) اسراء: 81.
(13) نك: درس هايى از انقلاب، على صفايى حائرى، ص 20 - 19.
(14) علق: 6 و7.
(15) امروزه، تنها، بيش از پنجاه پايگاه اطّلاع رسانى در شبكه ى جهانى اينترنت، وظيفه ى گفت وگو وتفسير پيشگويى هاى نوسترا داموس را عهده دارند وقريب به صد وبيست پايگاه نيز آراى عرضه شده درباره ى گذشته وآينده ى جهان در ميان مردم را مورد بحث وتجزيه وتحليل قرار مى دهند.
(16) نك: جهان امروز وپيش گويى هاى آخرالزمان، اسماعيل شفيعى سردستانى، روزنامه ى كيهان، 31 فروردين و2 ارديبشهت 82.
(17) روم: 8 .
(18) روم: 3.
(19) آل عمران: 140.
(20) بقره: 185.
(21)(ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شىء) (نحل: 89).
(22) امام باقر عليه السّلام: يجرى كما يجرى الشمس والقمر. تفسير برهان، ج 1، ص 19، ج 1.
(23)(أوحينا إليك روحاً من أمرنا). (روح)، در روايت، به فهم قرآن تفسير شده است.
(24) هدىً للناس، هدىً للمؤمنين، هدىً للمتقين، هدىً للمحسنين.
(25) تفسير برهان، ج 1، ص 21، ح 7. روايات فراوانى در ج 92 بحارالأنوار، ص 78 وجود دارد.
(26) مروج الذهب، ج 1، ص 282 - 279 وج 2، ص 30 - 29 وص 277.
(27) نك: تطهير با جارى قرآن، على صفايى حائرى، ص 313.
(28) فيل: 1.
(29) قريش:1.
(30) تضليل: أى تصير إلى ضلال. (ألم يجعل كيدهم فى تضليل) أى: ألم يجعل كيدهم فى تصير إلى ضلال.
(31) غافر: 25.
(32) فتح: 4.
(33) فجر: 14.
(34) قريش: 3.
(35) قريش: 4.
(36) قريش: 3.