(۹۲) اماكن زيارتى منتسب به امام زمان (عليه السلام) در ايران وجهان (۳) وادى السلام
اماكن زيارتى منتسب به امام زمان عليه السلام در ايران وجهان (3) وادى السلام
اشاره
مقام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در وادى السلام نجف اشرف، يكى از قديمى ترين مقامات منتسب به حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه مى باشد.
در طول قرون واعصار همه روزه هزاران تن از عاشقان وشيفتگان به اين مكان مقدس روى آورده، با كعبهِ مقصود وقبلهِ موعود راز دل گفته، كام دل جسته، در مواردى توفيق تشرف يافته اند.
امام صادق (ع) مكرر به اين نقطه تشريف آورده، در آن جا نماز گزارده، آن جا را به عنوان: (محل منبر حضرت قائم (ع)) معرفى فرموده است.
در روزهاى آغازين دولت حقه، حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) از اين نقطه عبور فرموده به سوى پايتخت دولت كريمه - كوفه - رهسپار مى شوند.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) واميرمؤمنان (ع) به هنگام رجعت در اين نقطه ديدار مى فرمايند.
احاديث فراوان در عظمت وقداست اين مكان مقدس از پيشوايان معصوم (ع) رسيده، كه با شمارى از آن ها در اين نوشتار آشنا مى شويم.
مقام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در وادى السلام
وادى السلام وپيشينهِ آن
بزرگ ترين گورستان در جهان اسلام، قبرستان وادى السلام در نجف اشرف مى باشد. اين گورستان علاوه بر وسعت، از لحاظ قدمت نيز كهن ترين گورستان جهان مى باشد. وجود مقام هود وصالح وگنبد وبارگاه بر فراز قبر آن دو پيامبر عظيم الشأن وتصريح معصومان بر دفن آن ها در اين مكان،(1) از قدمت بسيار زياد اين مكان حكايت مى كند.
دفن آدم ابوالبشر ونوح پيامبر در نجف اشرف ودر داخل ضريح اميرمؤمنان(ع)(2) دليل روشنى است بر اين كه قديمى ترين مقبره بر فراز كرهِ خاكى در همين منطقه است.
بر اساس روايتى كه از امام صادق(ع) نقل شده، پيكر مقدس اميرمؤمنان در طرف قبلهِ حضرت نوح ودر محاذات سر وسينهِ ودفن شده است.(3)
مقام هود وصالح
از مقابر معلوم ومقام هاى مشهور در نجف اشرف مقام هود وصالح مى باشد كه در اوايل وادى السلام قرار دارد.
كسى كه از باب طوسى وارد وادى السلام مى شود، چند قدمى كه پيش مى رود گنبد سبز زيبايى را در سمت راست راه خود مى بيند كه بر طاق آن نوشته شده: (مقام هود وصالح).
اولين سايبانى كه بر فراز قبور مطهر هود وصالح ساخته شد، به فرمان سيد بحرالعلوم (متوفاى 1212 ه.ق) بود؛ چنان كه نخستين ضريح چوبى نيز توسط ايشان تهيه ونصب گرديد.(4) آن گاه يكى از افراد خيّر گنبد آن را با كاشى تزيين نمود.
به سال 1333 ه.ق هنگامى كه نيروهاى انگليسى به مدت 40 روز نجف اشرف را محاصره كردند، قبور مطهر هود وصالح را همانند بسيارى از اماكن مقدسه ويران كردند وسنگ ارزشمندى را كه در آن با خط كوفى (مقام هود وصالح) حك شده بود، به غارت بردند وآن جا را به تلّى از سنگ وآجر مبدّل ساختند.
گفته مى شود كه مقام هود وصالح قبلاً در قسمت ديگرى از وادى السلام اشتهار داشت، ولى سيد بحرالعلوم اين جا را به عنوان (مقام هود وصالح) اعلام كرد ودستور داد گنبد وبارگاهى بر فراز آن ساخته شود(5) وتوليت آن را با (محمدعلى قسام) جد اعلاى تيرهِ (آل قسام) قرار داد وبرخى از زمين هاى زراعتى ناحيهِ (كفل) را براى آن جا وقف نمود.(6)
پس از رفع محاصره، بناى فعلى به سال 1337 ه.ق در همان نقطه اى كه سيد بحرالعلوم تعيين كرده بود، بنياد گرديد.
در ضمن وصاياى اميرمؤمنان(ع) آمده است:
فَادفِنُونى فى هذَا الظهرِ فى قَبرِ اخَوَيّ هُودٍ وَصالِح.
مرا در همين پشت - نجف - در قبر دو برادرم هود وصالح دفن كنيد.(7)
آن چه مسلّم است اين است كه مولاى متقيان در كنار قبر آدم ونوح(ع) دفن شده است. چنان كه امام صادق(ع) به آن تصريح فرموده(8) وزيارتنامهِ مخصوصى براى آن ها در حرم اميرمؤمنان(ع) بيان فرموده(9) وبراى هر يك از آن ها دو ركعت نماز زيارت مقرر فرموده است.(10)
در طول قرون واعصار سه قبر در داخل ضريح مقدس اميرمؤمنان(ع) جدا از يكديگر ظاهر ومشخص بوده، چنان كه ابن بطوطه وبرخى ديگر از جهانگردان آن را مشاهده نموده اند.(11)
روى اين بيان، آن چه در وصيّت مولاى متقيان (هود وصالح) به جاى (آدم ونوح) آمده، احتمالاً از باب تقيه وبه منظور اخفاى محل قبر مى باشد.
در روايات مربوط به خروج سفيانى نيز از مقام هود(ع) نامى به ميان آمده است:
سفيانى يك سپاه 130000 نفرى به سوى كوفه گسيل مى دارد، در (رَوح) و(فارُق) فرود مى آيند، سپس 60000 از آن ها حركت كرده، در نخيله، در محل قبر هود(ع) فرود مى آيند ودر روز عيد تهاجم خود را آغاز مى كنند.(12)
ودر نقلى ديگر تعداد آن ها 80000 نفر آمده است.(13)
وادى السلام در عهد اميرمؤمنان (ع)
در احاديث فراوان آمده است كه اميرمؤمنان(ع) در دوران اقامتش در كوفه به پشت كوفه تشريف مى برد، در وادى السلام توقف مى كرد وساعت ها به راز ونياز مى پرداخت.(14) گاهى همراهان خسته مى شدند، ولى حضرت هم چنان سرِ پا مى ايستاد ومشغول مناجات بود، رخصت مى طلبيدند كه جامه اى پهن كنند تا مدتى استراحت فرمايد، ولى قبول نمى كرد.(15)
نخستين كسى كه در وادى السلام از اصحاب مدفون شد خباب بن ارت متوفاى 37 ه.ق بود كه از سابقين دراسلام بود وششمين فردى بود كه اسلام را پذيرفت.(16) وى در جنگ بدر شركت داشت، در جنگ هاى صفين ونهروان نيز در خدمت اميرمؤمنان بود. در دوران خلافت اميرمؤمنان(ع) در كوفه در گذشت، مولاى متقيان بر پيكرش نماز خواند، در كنار قبرش حضور يافت وبرايش طلب مغفرت نمود.(17)
هنگامى كه به حالت احتضار در آمد وصيت كرد كه ورا در پشت كوفه دفن كنند، پس ورا در (ثويّه) در نزديكى مسجد حنانه دفن كردند، سپس افراد ديگرى چون: سهل بن حنيف، رُشيد هَجَرى، عبداللّه بن يقطر، جويرية بن مسهر عبدى، كميل بن زياد، عبدالملك لخمى وعبيداللّه بن ابى اوفى در همان قطعه مدفون شدند، كه قبر هيچ كدام به طور مشخص معلوم نيست، فقط اخيراً براى كميل بن زياد گنبد وبارگاهى ساخته شده است.(18)
وادى السلام در شب معراج
امام صادق(ع) در يك حديث طولانى از فضيلت مسجد كوفه سخن مى گويد، راوى مى پرسد: آيا مسجد كوفه خيلى قديمى است؟
امام(ع) مى فرمايد:
آرى آن جا مصلاى پيامبران بود، رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز در آن نماز خوانده است وآن هنگامى بود كه جبرئيل ورا بر فراز براق به سوى بيت المقدس مى برد، هنگامى كه به (دارالسلام) در پشت كوفه رسيدند، عرضه داشت:
(اى محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) اين جا مسجد پدرت آدم ومصلاى پيامبران مى باشد، در اين جا فرود اى ونماز بگزار).(19)
به نظر مى رسد كه در اين حديث شريف منظور از (دارالسلام) همان (وادى السلام) مى باشد، زيرا:
اوّلاً: تعبير (وهو ظَهر الكوفة؛ وآن همان پشت كوفه است)، بر آن دلالت مى كند.
ثانياً: در برخى از نسخه هاى تفسير عيّاشى، به جاى (دارالسلام)، (وادى السلام) بوده؛ لذا علامه مجلسى آن را (وادى السلام) ثبت كرده است.(20)
واگر منظور از آن نجف اشرف باشد، طبعاً (وادى السلام) را در بر مى گيرد.
وادى السلام در عهد كهن
دفن شدن حضرت آدم(ع) در سرزمين مقدس نجف اشرف گواه روشنى بر قدمت اين سرزمين مى باشد ودر احاديث فراوانى به آن اشاره شده، از جمله حديث بسيار طولانى امام باقر(ع) در مورد ت سيس كعبهِ معظم مى باشد كه از قداست خاص اين سرزمين حكايت مى كند.
امام باقر(ع) در اين حديث نورانى، از تأسيس كعبه در عهد حضرت آدم ابوالبشر توسط جبرئيل(ع) به تفصيل سخن گفته، در پايان مى فرمايد:
خداوند به جبرئيل امين امر فرمود كه چهار سنگ از چهار نقطهِ جهان برداشته، در چهار ركن كعبه قرار دهد:
1) سنگى از كوه صفا؛
2) سنگى از كوه مروه؛
3) سنگى از طور سينا؛
4) سنگى از (جبل السلام) وآن ظهر كوفه است.(21)
در اين جا منظور از (جبل السلام) همان وادى السلام است ويا نجف اشرف كه شامل وادى السلام است.
از اين حديث رابطهِ خاص كعبه ومولود كعبه نيز استفاده مى شود. اگر ولادت با سعادت اميرمؤمنان در داخل كعبه مايهِ شرف وقداست كعبه شده، چنان كه امام صادق(ع) به آن تصريح كرده، در زيارت م ثور مى فرمايد: (اَلسلامُ عَلَيكَ يا مَن شُرِّفَت بِهِ مَكة وَمِني؛ سلام بر تو اى اميرمؤمنان، كه مكّه ومنى از تو شرف وآبرو پيدا كرد)،(22) خاك وگل آن نيز از سنگ حرم اميرالمؤمنين به عزت وآبرو رسيده است.
وادى السلام در آستانهِ ظهور
مولاى متقيان، اميرمؤمنان، حضرت على(ع) به هنگام ترسيم خط سير حضرت بقية اللّه (ارواحنافداه) در روزهاى آغازين ظهور به سوى پايتخت دولت كريمه مى فرمايد:
كَأنّى بِهِ قَد عَبَرَ مِن وادِى السلامِ اِلى مَسجِدِ السهلِة، عَلى فَرَسٍ مُحَجلٍ،(23) لَهُ شِمراخٌ(24) يَزهُو، وَيَدعُو، وَيَقُولُ فى دُعائِهِ: لا اِلهَ اِلا اللّهُ حَقّاً حَقّاً....
گويى ورا با چشم خود مى بينم كه از (وادى السلام) عبور كرده، بر فراز اسبى كه سپيدى پاها وپيشانى اش مى درخشد وبرق مى زند، به سوى مسجد سهله در حركت است وزير لب زمزمه اى دارد وخداى را اين گونه مى خواند: لااله الا الله حقا حقا....(25)
وادى السلام در يوم اللّه رجعت
بازگشت گروهى از مؤمنان خالص وعدّه اى از منافقون فاجر پيش از رستاخيز به اين جهان (رجعت) ناميده مى شود.
اعتقاد به رجعت يكى از اعتقادات مسلّم وترديد ناپذير شيعه است، همهِ شيعيان اماميه در مورد رجعت اجماع كرده اند.(26) آيات فراوانى در احاديث پيشوايان به آن تفسير شده(27)، احاديث بى شمارى از پيشوايان معصوم در اين رابطه وارد شده(28) كه تعداد اين احاديث خيلى بيش از تواتر(29) وثبوت آن از ضروريات مذهب شيعه است.(30)
اول كسى كه از امامان نور در دوران رجعت بر مى گردد حضرت سيدالشهدا(ع) است، كه با 75000 نفر از شيعيانش رجعت مى كند.(31) در اين رجعت هفتاد تن از شهداى كربلا نيز در محضر سالار شهيدان رجعت مى كنند.(32)
دوران فرمانروايى امام حسين(ع) به قدرى طولانى خواهد شد كه ابروهايش روى ديدگانش مى ريزد.(33)
بعد از امام حسين(ع) دوران فرمانروايى مولاى متقيان اميرمؤمنان فرا مى رسد، ونيز به مدت 44000 سال حكومت مى كند.(34)
بر اساس روايات فراوان، اميرمؤمنان(ع) رجعت هاى مختلف ومتعدد دارد.(35) يكى از اين رجعت ها در عهد امام حسين (ع)(36) ويكى ديگر در عهد رسول خد (صلى الله عليه وآله وسلم) خواهد بود.(37)
امام صادق(ع) مى فرمايد:
هِيَ كَرُة رَسوُلِ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) فَيَكُونُ مُلكُهُ فى كَرّتِهِ خَمسينَ اَلفَ سَنَة، وَيَملِكُ اَميرُالمُؤمِنينَ (ع) فى كَرتِهِ اربَعاً وَاَربَعينَ سَنَة.
منظور از آن (50000 سال در آيهِ 4 از سورهِ معارج) رجعت رسول خدا مى باشد كه مدت حكومت آن حضرت در رجعت 50000 سال است، واميرمؤمنان در دوران رجعتش 44000 سال فرمانروايى مى كند.(38)
در روايات فراوان آمده است كه به هنگام رجعت اميرمؤمنان(ع) همهِ پيامبران رجعت مى كنند وتحت فرماندهى آن حضرت قرار مى گيرند.(39)
در آن روز رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) پرچم را به دست با كفايت اميرمؤمنان مى دهد، همهِ مخلوقات تحت فرماندهى آن حضرت قرار مى گيرند.(40)
اين ديدار شكوهمند رسول گرامى ومولاى متقيان در سرزمين وادى السلام در بخشى به نام (ثويّه) رخ خواهد داد، چنان كه رئيس مذهب شيعه امام جعفر صادق(ع) در تفسير آيهِ 85 از سورهِ قصص مى فرمايد:
لا تَنقَضِى الدُّنيا وَلا تَذهَبُ حَتّى يَجتَمِعَ رَسُولُ اللّهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) وَاَميرُالمُؤمِنينَ(ع) بِالثّوِية، فَيَلتَقِيانِ وَيَبنِيانِ بِالثوِية مَسجِداً لَهُ اِثنا عَشَرَ اَلفَ بابٍ.
دنيا سپرى نمى شود وبه پايان نمى رسد؛ جز اين كه رسول خدا با اميرمؤمنان در سرزمين (ثويّه) گرد مى آيند، پس مسجدى در آن جا بنياد مى نهند كه 12000 در دارد.(41)
علاوه بر تصريح علماى تاريخ بر اين كه (ثويه) بخشى از وادى السلام است، رسول گرامى اسلام با صراحت تمام از آن خبر داده، خطاب به اميرمؤمنان(ع) فرمود:
اَنتَ اَخى، وَميعادُ ما بَينى وَبَينَكَ وادِى السلامِ.
تو برادر من هستى، وعدهِ ديدار من وشما در وادى السلام است.(42)
در همين رابطه حديث ديگرى شيخ مفيد در كتاب (الاختصاص) از امام صادق(ع) روايت كرده كه در آخرين فراز آن آمده است:
جبرئيل امين خطاب به رسول گرامى عرضه داشت:
مَوعِدُكُمُ السلامُ.
وعدهِ شما وعلى بن ابى طالب با منافقان امت در سرزمين (سلام) مى باشد.
ابان بن تغلب پرسيد كه سرزمين سلام كجاست؟ امام(ع) فرمود:
يا اَبانُ! اَلسلامُ مِن ظَهرِ الكُوفَة.
اى ابان سرزمين سلام بخشى از پشت كوفه است.(43)
از ديگر جلوه هاى زيباى وادى السلام در يوم اللّه رجعت، بازگشت 27 تن از ياران خاص حضرت بقيّة اللّه (عجل الله فرجه) در سرزمين وادى السلام است، چنان كه امام صادق(ع) مى فرمايد:
يُخرِجُ القائِمُ(ع) مِن ظَهرِ الكُوفَة سَبعَة وَعِشرينَ رَجُلاً....؛
حضرت قائم(ع) تعداد 27 تن (از ياران خاص خود) را از پشت كوفه بيرون مى آورد كه 15 تن از آن ها از امت حضرت موسى(ع) است، 7 تن از آن ها اصحاب كهف مى باشند، 5 نفر ديگر عبارتند از: يوشع بن نون، سلمان، ابودجانهِ انصارى، مقداد ومالك اشتر. اين 27 تن ياران حضرت قائم (عجل الله فرجه) وفرماندهان امت به فرمان ومى باشند.(44)
مرحوم كلينى با سلسله اسناد خود در ضمن يك حديث طولانى از امام صادق(ع) روايت مى كند كه شيعيان ودوستان اميرمؤمنان(ع) چگونه مورد عنايت حق تعالى قرار مى گيرند، با جامه هاى بهشتى پوشانيده مى شوند، از نعمت هاى بهشتى برخوردار مى شوند، در مجالس اهلبيت شركت مى كنند، به هنگام قيام حضرت مهدى(ع) خداوند منان آن ها را بر مى انگيزاند، تا دسته دسته به يارى آن حضرت بشتابند وندايش را لبيك گويند.
آن گاه در مقام بيان اين كه از كجا بر انگيخته مى شوند، امام صادق(ع) مى فرمايد: رسول خدا خطاب به اميرمؤمنان فرمود: (تو برادر من هستى، وعدهِ ديدار من وشما در وادى السلام مى باشد).(45)
وادى السلام از ديدگاه روايات
در احاديث فراوانى از قداست، عظمت وويژگى هاى وادى السلام سخن رفته، كه به تعدادى از آن ها اشاره مى كنيم:
1. مرحوم كلينى با سلسله اسناد خود از (حَبة العُرَنى)(46) روايت مى كند كه گفت: در محضر اميرمؤمنان در وادى السلام ايستاد وشروع به راز دل گفتن كرد، گويى با كسى سخن مى گفت.
به احترام آن حضرت مدتى ايستادم تا خسته شدم، پس نشستم، تا حوصله ام سر رفت، باز هم ايستادم تا خسته شدم، باز هم آن قدر نشستم كه حوصله ام سر رفت. اين بار ايستادم وعبايم را تا كردم وگفتم: اى اميرمؤمنان! از طول قيام شما من نگران شدم، ساعتى استراحت بفرماييد.
پس عباى خود را روى زمين پهن كردم تا بر روى آن بنشينند. فرمود:
يا حَبة اِن هُوَ اِلاّ مُحادَثَة مُؤمِنٍ ومؤانسته.
اى حبّه اين چيزى جز گفت وگوى با مؤمن وانس با مؤمن نمى باشد.
گفتم: آيا آن ها نيز با يكديگر چنين گفت وگويى دارند؟ فرمود:
نِعَم، وَلَو كُشِفَ لَكَ لَرَايتَهُم حَلَقاً حَلَقاً مُحتَبينَ يَتَحادَثُونَ.
آرى، اگر پرده از مقابل ديدگانت كنار برود، خواهى ديد كه آن ها نيز جامه به خود پيچيده، حلقه حلقه نشسته، با يكديگر سخن مى گويند.
پرسيدم آيا ارواح مؤمنان در اين جا گرد آمده اند يا پيكرهاى آن ها؟ فرمود:
اَرواحٌ، وَما مِن مؤمن يَمُوتُ فى بُقعَة مِن بِقاعِ الاَرضِ اِلاّ قيلَ لِروحِهِ: اِلحَقى بِوادِى السلامِ وَاِنها لَبُقعَة مِن جَنة عَدنٍ.
ارواح مؤمنان در اين جا گرد آمده است، هيچ مؤمنى در هيچ بقعه اى از بقعه هاى روى زمين از دنيا نمى رود جز اين كه به روحش گفته مى شود: به وادى السلام بپيوند، به راستى آن جا بقعه اى از بهشت برين مى باشد.(47)
علامه مجلسى در مقام تبيين وتشريح اين حديث شريف مى فرمايد:
به طورى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) جبرئيل وديگر فرشته ها را مى ديد، ولى اصحاب آن ها را نمى ديدند وبه طورى كه على(ع) ارواح را در وادى السلام مى ديد، ولى (حَبّه) راوى حديث آن ها را نمى ديد، امكان اين معنى هست كه در وادى السلام باغ ها، بوستان ها، چشمه ها واستخرهايى باشد كه مؤمنان با پيكرهاى مثالى وبرزخى خود از آن ها برخوردار باشند، ولى ما از ديدن آن ها ناتوان باشيم.(48)
سيد نعمة اللّه جزايرى نيز در همين رابطه مى فرمايد:
بهشت روى زمين سرزمين وادى السلام در نجف اشرف مى باشد كه ارواح مؤمنان در پيكرهاى مثالى متنعّم از نعمت هاى الهى در آن جا هستند تا روزى كه به جايگاه اصلى خود در بهشت برين راه يابند.(49)
مكاشفهِ مشهور وشگفتى كه براى مرحوم نراقى در وادى السلام رخ داده، مؤ يد نظر علامهِ مجلسى ومحدث جزايرى مى باشد.
در اين رابطه مكاشفهِ بسيار جالب وشنيدنى براى يكى از نواده هاى محقق طباطبايى(50) روى داده كه به جهت اختصار از نقل آن صرف نظر مى كنيم. بر اساس اين مكاشفه ارواح همهِ مؤمنان شب ها در وادى السلام گرد آمده، از محضر مقدس مولاى متقيان كسب فيض مى كنند.
به همين دليل از زيارت اهل قبور در شب نهى شده وتعليل شده كه ارواح مؤمنين شب ها در وادى السلام هستند وهرگز نمى خواهند كه لحظه اى از آن جا محروم شوند وزيارت آن ها در شب موجب محروميّت آن ها از حضور در وادى السلام مى شود.
2. فضل بن شاذان در كتاب (القائم) با سلسله اسناد خود از اصبغ بن نباته روايت كرده كه فرمود:
مولاى متقيان اميرمؤمنان(ع) روزى از كوفه بيرون رفتند تا به سرزمين (غَرِى) (نجف فعلى) رسيدند ودر آن جا روى خاك ها دراز كشيدند.
قنبر عرضه داشت: اجازه بفرماييد جامه ام را پهن كنم تا روى آن استراحت فرماييد. امام(ع) فرمود: (نه، اين چيزى جز تربت مؤمن ويا مزاحمتِ مجلس ونمى باشد).
اصبغ بن نباته گويد: عرض كردم: مولاى من، تربت مؤمن را متوجه شديم، ولى منظور شما را از مزاحمت مجلس مؤمن متوجه نشديم.
فرمود:
َيا ابنَ نُباتَة، لَوكُشِفَ لَكُم لَرَايتُم ارواحَ المؤمنين فى هذَا الظَهرِ حَلَقاً يَتَزاوَرُونَ وَيَتَحَدّثُونَ، اِن فى هذَا الظَهرِ رُوحُ كُلّ مؤمن وَبِوادى بَرَهُوتَ نَسَمَة كُلٍّ كافِرٍ.
اى پسر نباته، اگر پرده از برابر ديدگان شما كنار برود خواهيد ديد كه ارواح همهِ مؤمنان در اين پشت گرد آمده، حلقه زده، با يكديگر ديدار مى كنند واز هر درى سخن مى گويند، كه ارواح همهِ مؤمنان در اين نقطه گرد آمده وارواح كافران در وادى برهوت).(51)
3. شيخ طوسى با سلسله اسناد خود از مروان بن مسلم روايت كرده كه به محضر امام صادق(ع) عرضه داشت:
برادرم در بغداد زندگى مى كند، مى ترسم كه اجلش در آن جا فرا رسد. امام(ع) فرمود:
ما تُبالى حَيثُما ماتَ، اَما اِنهُ لا يَبقى مؤمن فى شَرقِ الاَرضِ وَغَربِها اِلاّ حَشَرَ اللّهُ روُحَهُ اِلى وادِى السلام.
چرا در انديشه هستى كه كجا بميرد، بدون ترديد هيچ مؤمنى در مشرق ويا مغرب نمى ميرد، جز اين كه خداوند روحش را به وادى السلام مى فرستد.
راوى پرسيد: وادى السلام كجاست؟ فرمود:
ظَهرُ الكُوفَة، اَما اِنّى كََأنّى بِهِم حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدثُونَ.
وادى السلام پشت كوفه است، گويى من با چشم خود مى بينم كه حلقه حلقه نشسته با يكديگر سخن مى گويند.(52)
4. ديلمى از امام صادق(ع) روايت كرده كه فرمود:
ما مِن مُؤمِنٍ يَمُوتُ فى شَرقِ الا َِرضِ وَغَربِها، اِلاّ حَشَرَ اللّهُ جَل وَعَلا روحَهُ اِلى وادِى السلام.
هيچ مؤمنى در شرق يا غرب دنيا نمى ميرد، جز اين كه روحش را خداوند متعال به سوى وادى السلام گسيل مى دارد.
راوى پرسيد: وادى السلام كجاست؟ فرمود:
بَينَ وادِى النجَفِ وَالكُوفَة، كَأنّى بِهِم خَلقٌ كَبيرٌ قُعُودٌ، يَتَحَدّثُونَ عَلى مَنابِرَ مِن نُور.
در ميان صحراى كوفه ونجف مى باشد، گويى با چشم خود مى بينم كه مخلوقات بسيارى بر فراز منبرهايى از نور نشسته با يكديگر سخن مى گويند.(53)
5. زيد نرسى، از اصحاب امام صادق(ع) از آن حضرت روايت مى كند كه فرمود:
چون روز جمعه وعيدين (فطر وقربان) فرا رسد، خداوند منّان به رضوان - خازن بهشت - فرمان مى دهد كه در ميان ارواح مؤمنان كه در عرصه هاى بهشت قرار دارند فرياد بر آورد كه خداوند به شما رخصت داده كه به خويشان ودوستان خود در دنيا سر بزنيد...
آن گاه امام(ع) تشريح مى كند كه با چه تشريفاتى آن ها را به روى زمين مى آورند. سپس مى فرمايد:
فَيَنزِلُونَ بِوادِى السلامِ، وَهُوَ وادٍ بِظَهرِ الكُوفَة، ثُم يَتَفَرّقُونَ فِى البُلدانِ وَالاَمصارِ، حَتّى يَزُورُونَ اهاليهِمُ الذينَ كانُوا مَعَهُم فى دارِ الدُّنى.
پس آن ها در وادى السلام فرود مى آيند وآن منطقه اى در پشت كوفه است.از آن جا به شهرها وكشورها پراكنده مى شوند، سپس به خويشان وآشنايان خود كه در دنيا با آن ها آميزش داشتند سر مى زنند... وشامگاهان به جايگاه خود در بهشت برين باز مى گردند.(54)
ملك نقّال
احاديث ياد شده به صراحت دلالت دارند بر اين كه ارواح مؤمنان به وادى السلام نجف منتقل مى شوند، در عالم برزخ در آن سرزمين پاك با يكديگر انس مى گيرند وبه گفت وگو مى پردازند واز نعمت هاى بى كران الهى متنعم مى باشند، ولى در احاديث ديگرى از وجود (ملك نقّال) ونقل وانتقال اجساد برخى از مؤمنان به وادى السلام نجف وديگر مشاهد مشرفه سخن رفته است.(55)
اين احاديث را محمدنبى تويسركانى (م. 1320 ه) در كتاب لئالى ال خبار گرد آورده(56) وسيد محمدباقر قزوينى، از شاگردان شريف العلما (م. 1245 ه.) در اين رابطه كتاب مستقلى ت ليف كرده، آن را رسالهِ اثبات ملك نقّال نام نهاده است.(57)
در اين رابطه مكاشفهِ بسيار جالبى براى مرحوم ملامهدى نراقى در وادى السلام رخ داده، كه سه تن از ملائكهِ نقال را مشاهده كرده كه پيكر مؤمنى را به وادى السلام نجف اشرف حمل مى كنند.
مشروح اين داستان را شيخ محمود عراقى با سند بسيار معتبر وقابل استناد از مرحوم نراقى نقل كرده است.(58)
داستان جالب ديگرى در همين رابطه براى مرحوم شيخ فضل اللّه نيشابورى (م.1357 ه.) رخ داده، كه مشروح آن را به صورت مستند در كتاب (اجساد جاويدان) آورده ايم.(59)
از ويژگى هاى وادى السلام
مرحوم ديلمى در ارشاد مى فرمايد:
از ويژگى هاى تربت اميرالمؤمنين(ع) اين است كه از كسانى كه در آن سرزمين دفن شوند عذاب قبر وسؤ ال نكير ومنكر برداشته مى شود، چنان كه در روايات صحيح به آن تصريح شده است.(60)
براى همين است كه بسيارى از بزرگان وصيت مى كردند كه جنازه شان را به نجف اشرف منتقل كنند ودر جوار حرم ملكوتى اميرمؤمنان، در بهشت روى زمين (وادى السلام) به خاك بسپارند.
تعداد كسانى را كه در طول چهارده قرن در اين سرزمين مقدس به خاك سپرده شده اند، جز خداوند منان نمى داند.
گذشته از سفرنامه هاى جهانگردان، در گزارش هاى محرمانهِ بريتانيا نيز از رقم بالاى جنازه هايى كه به جهت قداست مكان از ممالك مختلف جهان با امكانات محدود آن زمان به وادى السلام آورده مى شد، گفت وگو شده است.(61)
مرحوم ديلمى از برخى از صلحاى نجف اشرف نقل كرده كه در عالم روِ يا ديده است از هر قبرى كه در آن سرزمين وجود دارد، ريسمانى بيرون آمده به گنبد مولاى متقيان گره خورده است.(62)
سپس اضافه مى كند كه از ويژگى هاى اين سرزمين مقدس اين است كه ارواح همهِ مؤمنان به سوى آن گسيل مى شوند.(63)
مقام صاحب الزمان (عجل الله فرجه)
از درب طوسى صحن مقدس اميرمؤمنان(ع) بيرون آمده، از مسجد شيخ طوسى مى گذريم، از درب اصلى وادى السلام وارد شده، از مقام هود وصالح مى گذريم، اولين مسير ماشين رو كه در سمت چپ ما قرار دارد، مسير مقام حضرت مهدى(ع) مى باشد.
مسير كوتاهى را پيموده با گنبد سبزى روبه رو مى شويم كه در طول قرن ها به مقام حضرت مهدى(ع) شهرت داشته، در طول قرون واعصار صدها نفر در اين مكان مقدس به محضر كعبهِ مقصود وقبلهِ موعود تشرف يافته، كرامات ومعجزات بى شمارى از آن بزرگوار در اين مقام مشاهده شده، بيماران صعب العلاجى با نفس مسيحايى اش شفا يافته، عاشقان دلسوخته وشيعيان شيفته اى پس از يك عمر (ياابن الحسن) گفتن واشك حسرت ريختن، در اين مكان مقدس شاهد مقصود را مشاهده نموده، پيشانى ادب بر آستان ملك پاسبانش نهاده، خاك زير پايش را توتياى چشم خود قرار داده اند، كه به چند نمونه از آن ها در پايان اين نوشتار اشاره خواهيم نمود.
كاشى كارى گنبد وبارگاه موجود، در سال 1310 ه.ق توسط شخصى به نام سيد محمدخان پادشاه سند انجام شده است.
ساختمان قبلى توسط سيد بحرالعلوم (متوفاى 1212 ه.ق) تجديد بنا شده بود.(64)
در محراب مقام حضرت مهدى(ع) سنگى موجود است كه زيارتنامهِ حضرت بقية اللّه (ارواحنافداه) بر آن نقش شده است تاريخ كنده كارى اين سنگ نهم شعبان 1200 ه.ق مى باشد.(65)
محدث نورى در مورد تاريخچهِ مقام حضرت مهدى(ع) مى نويسد: در بيرون سور شهر نجف در سمت غربى قبرستان معروفِ وادى السلام مقام مقدس حضرت مهدى (عجل الله فرجه) واقع است، كه از براى آن: صحن، گنبد، مقام وبارگاهى است ودر آن جا محرابى است منتسب به حضرت مهدى (عجل الله فرجه) كه علت اين انتساب معلوم نيست، نمى دانيم كه آيا در آن جا كسى آن سرور را ديده، يا كرامتى از آن حضرت در آن مكان مقدس ظاهر گشته؟ جز اين كه آن مقام شريف از قديم الايام وجود داشته است.(66)
مرحوم محدث قمى نيز در (هدية الزائرين) همان بيان استادش محدث نورى را آورده است.
در داستان تشرّف يك سعادتمند كاشانى كه در مقام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در وادى السلام، رخ داده ومشروح داستانش در بحارالانوار آمده وبه عنوان (مقام مهدى) تصريح شده است.(67) محدث نورى پس از نقل اين داستان مى فرمايد: از امثال اين داستان معلوم مى شود كه اين مقام شريف در آن زمان وجود داشته وانتسابش به حضرت مهدى(ع) معروف ومشهور بوده است.(68)
علامهِ بزرگوار مولا محمدتقى مجلسى (متوفاى 1070 ه.ق) در كتاب گرانسنگ (لوامع صاحب قرانى) كه در سال 1066 ه.ق به ت ليف آن پرداخته،(69) گزارش سفر خود به عتبات عاليات را به طور مشروح آورده ودر ضمن آن فرموده: 28 سال پيش از اين(70) به زيارت حضرت اميرالمؤمنين مشرف شدم... مشغول رياضت شاقه شدم، اكثر ايام در مقام حضرت صاحب الامر(ع) مى بودم كه در خارج نجف اشرف واقع است... شب ها پروانه وار بر دور روضهِ مقدسه مى گشتم... روزها در مقام حضرت صاحب الامر(ع)...(71)
بيان مجلسى اول صريح است در اين كه اين مقام در عهد ونيز موجود بوده وبه حضرت صاحب الامر(ع) منتسب بوده است.
در كتاب لؤ لؤ الصّدف فى تاريخ النجف ت ليف سيد عبداللّه، مشهور به ثقة الاسلام، كه در تاريخ 1322 ه.ق تاليف شده،(72) آمده است كه در مقام حضرت مهدى(ع) سنگ مرمرى هست كه زيارتنامهِ آن حضرت بر آن حك شده، وتاريخ كنده كارى آن 912 هجرى مى باشد.
از بررسى مطالب بالا به اين نتيجه مى رسيم كه اين مقام در طول قرون واعصار به عنوان مقام حضرت مهدى(ع) اشتهار داشته وهمه روزه پذيراى هزاران تن از شيفتگان دلسوخته وعاشقان پاكباختهِ كعبهِ موعود وقبلهِ مقصود بوده است.
نگارنده در سفرهاى خود به عتبات عاليات، در سال هاى 1357، 1377، 1379 و1382 ش. به زيارت اين مكان مقدس شرفياب شده، ودر هر نوبت شاهد اجتماع صدها نفر از مشتاقان وارادتمندان ساحت مقدس حضرت بقية اللّه (ارواحنافداه) در طول ساعات روز بوده است. ولى به طورى كه محدث نورى ومحدث قمى بيان فرموده اند از تاريخچهِ دقيق آن اطلاعى در دست نيست.
در سمت راست مقام چاهى است كه راهيان نور وعاشقان كوى محبوب از آبِ آن تبرك مى جويند ومى گويند كه مكرر ديده شده كه حضرت صاحب(ع) از آن وضو گرفته اند.
در سمت چپ مقام نيز اطاق ومحرابى هست كه به مقام امام صادق(ع) مشهور است.
در طول قرون واعصار مقام حضرت مهدى(ع) خدمه اى داشت كه متصدى تنظيف وادارهِ آن بودند وبراى مقام موقوفاتى بوده كه براى روشن نگاه داشتن مقام هزينه مى شد.
در گذشته در اطراف مقام خانه هايى بوده كه خدّامِ مقام در آن ها سكونت داشتند، پس از هجوم وهابيان وناامن شدن آن جا، آن ها نيز خانه هاى خود را ترك گفته، به داخل شهر رفتند، اين خانه ها به تدريج متروكه ومخروبه شدند.
ادارهِ مقام اينك در دست تيره اى از اهالى نجف به نام آل ابو اصيبع مى باشد.(73)
جايگاه منبر حضرت قائم (عجل الله فرجه)
در احاديث فراوانى از منبر قائم آل محمد (عجل الله فرجه) وجايگاه آن گفت وگو شده، كه به چند نمونه از آن ها اشاره مى كنيم:
1. امام صادق(ع) مى فرمايد:
كَأنّى اَنظُرُ اِلَى القائِمِ عَلى مِنبَرِ الكُوفَة وَحَولَهُ اَصحابُهُ ثَلاثُ مِائَة وَثَلاثَة عَشَرَ رَجُلاً عِدة اَهلِ بَدرٍ، وَهُم اَصحابُ الاَلوِيَة، وَهُم حُكّامُ اللّهِ فى اَرضِهِ عَلى خَلقِهِ.(74)
گويى قائم(ع) را بر فراز منبر كوفه مى بينم كه 313 تن يارانش - به تعداد اصحاب بدر - در اطراف وحلقه زده اند؛ آن ها پرچمداران وفرمانروايان خداوند در روى زمين در ميان بندگان خدايند.
2. فرات بن احنف كوفى مى گويد:
در محضر امام صادق(ع) عازم زيارت مولاى متقيان اميرمؤمنان(ع) بوديم، هنگامى كه به (ثويه)(75) رسيديم، امام(ع) پياده شدند ودو ركعت نماز به جاى آورد، پرسيدم اين چه نمازى بود؟ فرمود:
هذا مَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ، اَحبَبتُ اَن اَشكُرَ اللّهَ فى هذَا المَوضِع.(76)
اين جا محلّ منبر حضرت قائم(ع) است، دوست داشتم كه در اين جا نماز شكر به جاى آورم.
3. ابان بن تغلب از اصحاب سرشناس امام باقر وامام صادق(ع)(77) مى گويد: در محضر امام صادق(ع) بودم، كه از ظَهر كوفه گذر كرد، در نقطه اى پياده شد ودو ركعت نماز خواند، كمى جلوتر رفته دو ركعت ديگر به جاى آورد، اندكى جلوتر رفته دو ركعت ديگر خواند، آن گاه فرمود: اين جا محل قبر اميرمؤمنان(ع) مى باشد.
پرسيدم: جانم به فداى شما باد، آن دو مورد ديگر كه نماز گزارديد كجا بود؟ فرمود:
مَوضِعُ رَأسِ الحُسَينِ(ع) وَمَوضِعُ مِنبَرِ القائِمِ(ع).
يكى محل سرِ مقدس امام حسين(ع) وديگرى محل منبر حضرت قائم(ع) مى باشد.(78)
4. مبارك خباز گويد: هنگامى كه امام صادق(ع) به حيره(79) تشريف فرما شد به من امر فرمودند كه بر استر ودراز گوش زين بگذارم، چون زين نهادم سوار شد.من نيز سوار شدم، به محلى رسيديم كه سيل آن جا را گود كرده بود، در آن جا فرود آمده دو ركعت نماز گزارد، اندكى جلوتر رفته دو ركعت ديگر به جاى آورد، كمى جلوتر رفته دو ركعت ديگر نيز نماز خواند. آن گاه سوار شده بازگشت.
عرض كردم: (جانم به فداى شما، اين سه مورد كه نماز گزارديد كجا بود؟) فرمود: (اولى محل قبر اميرمؤمنان(ع)، دومى محل سر مقدس امام حسين(ع)، سومى محل منبر حضرت قائم(ع)).(80)
سيد بن طاووس اين حديث را از طريق خواجه نصير طوسى با سند معتبر از مبارك خباز روايت كرده است.(81)
5. سيد بن طاووس عين اين حديث را با سلسله اسناد خود از (ابوالفرج سندى)(82) روايت كرده است، در آن جا نيز تصريح شده كه سومى محل منبر حضرت قائم(ع) است.(83)
در اين احاديث پنجگانه، به (محلّ منبر قائم)(ع) به عنوان محلّى در ظهر كوفه كه امام صادق(ع) در آن جا فرود آمده ودو ركعت نماز گزارده وفرموده: (اين جا محل منبر قائم(ع) مى باشد) تصريح شده است.
علامه مامقانى در شمار آداب زيارت نجف اشرف، از زيارت پيامبران عظيم الشأن مدفون در نجف: حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت هود وحضرت صالح سخن گفته، سپس مى فرمايد:
شايسته است در نجف اشرف زيارت سرِ مقدس امام حسين ومحل منبر حضرت قائم(ع).(84)
در مورد سرِ مقدس توضيحاتى داده، در پايان مى فرمايد:
مستحب است زيارت امام حسين(ع) در مسجد حنانه؛ زيرا بر اساس روايتى ساعت ها سرِ مقدس امام حسين(ع) در آن جا بر زمين نهاده شده بود.(85)
امّا در باره جايگاه منبر حضرت قائم(ع) مى فرمايد:
تا كنون محل منبر حضرت قائم(ع) (عجل الله فرجه) به صورت مشخص معلوم نيست.
ولى به عنوان يك احتمال مى فرمايد:
من احتمال مى دهم - بدون دليل استوار - كه محلّ منبر قائم (عجل الله فرجه) همان مقام مشهور به مقام حضرت مهدى(ع) در وادى السلام باشد.(86)
علامه سيد جعفر آل بحر العلوم ، اين احتمال را به صورت قطعى وبه طور ارسال مسلّم نقل كرده مى فرمايد:
محل منبر قائم(ع) محلّى است در خارج نجف، كه گنبدى با كاشى سبز دارد وبه عنوان: مقام مهدى(ع) شناخته مى شود، كه پدر بزرگم سيد بحرالعلوم آن را تعمير كرد، سپس در سال 1310 ه.ق سيد محمدخان پادشاه سند آن را تعمير ومرمّت نمود وكراماتى به آن جا نسبت داده مى شود.(87)
سيد بحرالعلوم در فصل ديگرى پس از بر شمردن روايات وادى السلام مى نويسد:
(محل منبر حضرت قائم(ع) در وادى السلام است كه از آن جا به عنوان مقام حضرت مهدى(ع) ياد مى شود، پس از آن قبر هود وصالح است، چنان كه در روايات به صراحت آمده است وآن ها زيارتگاه هاى مشهورى است كه همگان به زيارت آن ها مى روند).(88)
نگارنده گويد:
احتمال انطباق محل منبر حضرت قائم (عجل الله فرجه) با مقام حضرت مهدى(ع) در وادى السلام، احتمال بسيار معقولى است ويكى از شواهد اين احتمال وجود (مقام امام صادق(ع)) در كنار اين مقام است.
توضيح اين كه: شهرت اين مكان مقدّس به عنوان (مقام امام صادق(ع)) طبعاً به دليل نزول امام صادق(ع) در اين مكان وبه جاى آوردن دو ركعت نماز در اين مكان مى باشد، چنان كه در احاديث منقول از ابان بن تغلب، ابوالفرج سندى، فرات بن احنف ومبارك خبّاز به آن تصريح شده است.
در همهِ احاديث ياد شده، امام صادق(ع) آن جا را به عنوان (محل منبر قائم (عجل الله فرجه)) معرفى فرموده است.
روى اين بيان احتمال انطباق مقام حضرت با محل محراب آن حضرت كاملاً احتمال به جايى مى باشد.
تا جايى كه ما اطلاع داريم، نخستين كسى كه اين احتمال را ابراز كرده، علامهِ بزرگوار، آية اللّه حاج شيخ عبداللّه مامقانى، متوفاى 1351 ه.ق (صاحب تنقيح المقال) در كتاب ارزشمند (مرة الكمال) مى باشد.(89) سپس علامه آل بحرالعلوم مرحوم سيد جعفر آن را به صورت ارسال مسلّم بيان كرده است.(90)
علامهِ مامقانى مرة الكمال را به سال 1335 ه.ق ت ليف كرده است،(91) اين كتاب در سال 1342 ه. به چاپ رسيده است.(92)
مرحوم بحرالعلوم نيز كتاب (تحفة العالم) را به سال 1342 ه.ق به رشتهِ تحرير در آورده(93) وبه سال 1355 ه.ق به چاپ رسانيده است.(94)
با توجه به زمان تحرير مرآت وتحفه احتمال مى رود كه مرحوم بحرالعلوم از آيت اللّه مامقانى استفاده كرده باشد وشايد براى هر دو بزرگوار تداعى شده باشد.
چند نكته:
در پايان شايسته است براى تكميل مطلب به چند نكته اشاره شود:
1. حديث ابان بن تغلب را مرحوم كلينى با همان سند روايت كرده، جز اين كه به جاى (موضع منبرالقائم(ع))، (موضع منزل القائم(ع)) آورده است.(95)
ما اين حديث را از كامل الزيارات نقل كرديم وبه پيروى از ابن قولويه آن را (موضع منبر القائم(ع))، آورديم.
علامه مجلسى در مرآت از كلينى پيروى كرده،(96) ولى در بحار از ابن قولويه وسيد بن طاووس تبعيت نموده است.(97)
2. وادى السلام بسيار وسيع وگسترده است، ولى مساحت آن را در دست نداريم، در يكى از سفرهاى زيارتى از رانندهِ تاكسى پرسيدم، گفت: 10 كيلومتر در 15 كيلومتر مى باشد، ولى سند مكتوب ندارم.
3. در بسيارى از حكايات ومنابع به هنگام بحث از وادى السلام تعبير بيرون نجف به كار برده شده؛ در حالى كه وادى متصل به نجف اشرف مى باشد واز صحن مقدس تا درِ وادى بيش از چند صد قدم نيست. علت اين تعبير اين است كه در طول قرون واعصار همواره براى حفاظت شهر وت مين امنيت عمومى ديوارى به دور شهر كشيده بودند كه آن را (سور) مى ناميدند، اين سور بين شهر ووادى السلام فاصله انداخته بود ولذا بيرون از سور را بيرون نجف تعبير مى كردند.
4. در طول قرون واعصار وادى السلام مركز خلوت اهل دل بود. بسيارى از فقها، علما وصلحا ساعاتى از روز را در وادى السلام به تفكر، عبادت، اذكار واوراد مى پرداختند، چنان كه از مجلسى اول نقل كرديم كه در ايام تشرّف خود به نجف اشرف، شب ها در حرم مطهر وروزها در مقام حضرت صاحب الامر(ع) در وادى السلام به عبادت ورياضت مشغول مى شد.(98)
5. در منابع فراوان از وادى اسلام گفت وگو شده وكتاب مستقل مبسوطى به نام: (وادى السلام وسع مقابر العالم) توسط محسن بن عبدالصاحب بن جابر آل مظفر نجفى ت ليف شده(99) كه در 248 صفحه با مقدمهِ مرحوم سيد جواد شبّر، در 1384 ه.ق در نجف اشرف به طبع رسيده است.(100)
ره يافته ها
در ميان افراد بى شمارى كه همه روزه از اقطار واكناف جهان به سرزمين مقدس نجف اشرف تشرف يافته، پس از آستان بوسى حرم مطهر مولاى متقيان اميرمؤمنان(ع) در وادى السلام حضور پيدا كرده، به سوى مقام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) رهسپار مى شوند، در كوى يار گام نهاده، با محبوب دل وكعبهِ آمال وآرزوهايش به گفت وگو پرداخته، در حومهِ مغناطيسى معشوق قرار مى گيرند، نيك بختانى يافت مى شوند كه مشمول عنايات خاص حضرت حق قرار مى گيرند، به تماشاى جمال عالم آراى يوسف زهرا مفتخر شده، طلوع خورشيد جهان افروز امامت را از افق وادى السلام ومقام حضرت صاحب الزّمان (عجل الله فرجه) مشاهده مى كنند.
تعداد اين افراد سعادتمند در طول قرون واعصار بسيار فراوان مى باشد، ما در اين جا با نقل چند نمونه از آن ها تبرك مى جوييم:
1. باريافته اى از دارالمؤمنين كاشان
علامه مجلسى به نقل از گروهى از اهالى نجف اشرف نقل مى كند كه مردى از اهل كاشان به قصد حج وارد نجف اشرف گرديد، در آن جا به شدّت مريض شد؛ به طورى كه پاهايش فلج شد واز راه رفتن باز ماند.
همراهانش ورا در نزد مردى از صلحا كه در يكى از حجره هاى صحن مقدس مسكن داشت، گذاشتند وبه سوى زيارت خانهِ خدا حركت نمودند.
اين مرد هر روز درِ حُجره را به روى ومى بست وخود به دنبال كسب وزندگى مى رفت.
روزى مرد كاشى به صاحب حجره گفت: من در اين حجره ملول ودلتنگ گشته ام، امروز مرا بيرون ببر ودر جايى بينداز وهر كجا خواهى برو.
او را به مقام حضرت مهدى(ع) در بيرون نجف (وادى السلام) برد ودر گوشه اى نشاند. پيراهن خود را در حوض شست، بر بالاى درختى آويخت، آن گاه به سوى صحرا حركت كرد.
شخص مفلوج كاشانى مى گويد: هنگامى كه ومرا غريب وتنها در مقام گذاشت ورفت، غم هاى عالم بر دلم فرو ريخت. در عاقبت كار خود مى انديشيدم وراه به جايى نمى بردم. ناگهان جوانى خوب روى وگندم گون داخل صحن شده بر من سلام كرد ووارد مقام شد، چند ركعت نماز در مقام در نهايت خضوع وخشوع به جاى آورد كه هرگز چنين خضوع وخشوعى از احدى نديده بودم.
چون از نماز فارغ شد، از مقام بيرون آمد واز حالم جويا شد، گفتم: به بلايى دچار شده ام كه به سبب آن دلم تنگ شده، خداوند منان نه شفايم مى دهد كه سالم شوم، نه جانم را مى گيرد كه راحت گردم.
فرمود: (اندوهگين مباش كه خداوند منّان اين هر دو را به تو عنايت مى كند) [يعنى هم شفا مى دهد كه تندرست شوى، هم قبض روحت مى كند كه راحت شوى].
هنگامى كه آن جوان نورانى بيرون رفت، آن پيراهن از درخت افتاد، من بى توجه به وضع خودم، از جاى برخاستم، آن را از روى زمين برداشتم، در حوض شستم وبر بالاى درخت انداختم.
يك مرتبه به خود آمدم وگفتم: من كه قدرت حركت نداشتم، پس چگونه برخاستم وحركت نمودم وپيراهن را شستم. چون در وضع خويش انديشيدم، ديدم كه از آن بيمارى مُزمن ومهلك هيچ اثرى در بدنم نمانده است.
پس متوجه شدم كه آن جوان كسى جز يوسف زهرا نبوده است، پس بيرون دويدم واطراف را به دقت نگريستم وكسى را نديدم. هنگامى كه صاحب حجره آمد، از وضع من دچار شگفت شد واز وضعم جويا شد، داستان را نقل كردم. از اين كه از چنين فيضى دست من وايشان كوتاه شده، بسيار مت ثر شد، آنگاه با يكديگر به سوى حجره رفتيم.
سپس علامه مجلسى مى نويسد:
اهالى نجف براى من نقل كردند كه ايشان كاملاً بهبودى يافت، دوستانش از سفر حج بازگشتند، چند روزى با آن ها م نوس شد، سپس بيمار گشت ودر گذشت ودر صحن مطهر اميرمؤمنان(ع) مدفون گرديد.
روى اين بيان هر دو خواستهِ ايشان، همان طور كه حضرت ولى عصر(ارواحنافداه) اشاره فرموده بود، تحقق يافت.(101)
علامه مجلسى تأكيد مى كند كه اين داستان در ميان اهالى نجف بسيار مشهور بود وعدّه اى از افراد صالح ومورد اعتماد براى من نقل كردند.
شيخ حرّ عاملى نيز آن را به نقل از علامه مجلسى نقل كرده است.(102)
محدّث نورى پس از نقل اين داستان مى فرمايد: از امثال اين قضايا معلوم مى شود كه اين مقام شريف در آن زمان وجود داشت وانتساب آن به حضرت مهدى(ع) معروف ومشهور بوده است.(103)
ميرزا عبداللّه افندى تبريزى (صاحب رياض العلما، شاگرد ممتاز علامه مجلسى ومتوفاى 1130 ه.ق) نيز به اين نكته توجه نموده، در جمع بندى خود از مجلدات مختلف بحار، در گزارشى كه به خدمت علامه مجلسى تقديم مى كند، مى نويسد: شما در جلد سيزدهم بحار معجزات وكراماتى را از حضرت حجت(ع) نقل فرموده ايد كه در (وادى السلام) رخ داده است.(104)
2. حاج ملاعلى محمد بهبهانى (متوفاى حدود 1300 ه.ق)
عراقى، صاحب دارالسلام، از مرحوم حاج ملاعلى محمد كتاب فروش، معاصر شيخ انصارى وداماد ملاباقر بهبهانى (105) كه ورا به عنوان اهل تقوى وفضيلت ستوده، نقل مى كند كه مبتلا به سل مى شود وبدنش به طور كلى به تحليل مى رود وپزشك معالج اش كاملاً از وم يوس مى شود، ولى براى اين كه واز زندگى نوميد نشود داروهايى برايش تجويز مى كند.
روزى يكى از دوستانش ورا با اصرار به (وادى السلام) مى برد، در وادى السلام با شخصيّت بزرگوارى در لباس عرب ها مواجه مى شود كه با جلالت ومتانت خاصى به سويش مى آيد وچيزى را به ومى دهد ومى فرمايد: (بگير).
او هر دو دستش را به طرف آن مرد جليل القدر دراز مى كند ومى بيند كه قطعه نانى به مقدار پشت ناخن مى باشد.
با توجه به شخصيت آن شخص، با ادب تمام آن نان را مى گيرد، ولى در همان لحظه آن شخص از ديدگانش ناپديد مى شود.
حاج على محمد آن نان را مى بوسد ومى بويد، سپس در دهان نهاده، مى خورد.
به مجرد اين كه آن قطعه نان را مى بلعد احساس مى كند كه كاملاً بهبودى يافته، غم واندوهش برطرف مى شود، حالت خفگى ودل مردگى از وزايل مى شود، انبساط خاطر ونشاط عجيبى به ودست مى دهد.
اطمينان پيدا مى كند كه صاحب آن دم مسيحايى، كسى جز يوسف زهرا، محبوب دل ها، كعبهِ آرزوها، وجود اقدس امام عصر(ع) نبوده است.
حاج على محمد بهبهانى مى گويد: با سرور وشادى به منزل آمدم وهيچ اثرى از آن بيمارى خانمان سوز در خود احساس نكردم. روز بعد به خدمت پزشك معالج خود(106) رفتم، تا نبض مرا در دست گرفت تبسّمى كرد وفرمود: چه كار كرده اى؟ گفتم: هيچ.
فرمود: از من پوشيده مدار، راستش را بگوى. چون اصرار زيادى كرد داستان را گفتم، فرمود: آرى نفس مسيحايى يوسف زهرا به تو رسيده، تو ديگر به هيچ طبيبى نياز ندارى.
حاج على محمد كتاب فروش مى گويد:
آن شخص بزرگوارى كه آن قطعه نان را در وادى السلام به من عنايت فرمود، ديگر ورا نديدم، جز يك بار در حرم مطهر مولاى متقيان(ع) كه بى تابانه به سويش دويدم، ولى پيش از آن كه پيشانى ادب بر آستانش بسايم از ديدگانم غايب گشت.(107)
3. بار يافته اى از خاندان عثمانى
بانوى محترمى از خاندان سلاطين عثمانى به نام (ملكه) كه از هر دو چشم نابينا شده بود، روز سوم ربيع المولود 1317 ه.ق در مقام حضرت مهدى(ع) به پيشگاه آن حضرت شرفياب شد وديدگانش روشن گرديد.
محدّث نورى كه در آن ايام در نجف اشرف اقامت داشت، در اين رابطه مى نويسد:
در اين ايام معجزهِ ظاهره وكرامت باهره اى از سوى حضرت مهدى(ع) در مورد بانويى وابسته به يكى از افراد برجستهِ دولت عثمانى به وقوع پيوست كه همانند خورشيد درخشان در آسمان نجف درخشيد ولذا به نقل آن با يك سند عالى تبرك مى جوييم:
مدرّس، خطيب وفاضل گرامى، سيد محمد سعيد افندى به خط خود براى ما نوشت:
كرامت باهره اى از خاندان رسالت در اين ايام ظاهر گشته كه شايسته است براى اطلاع برادران مسلمان خود آن را مشروحاً بيان كنيم:
زنى به نام (ملكه) دختر عبدالرحمن وهمسر ملاّ امين، كه همكار ما در ادارهِ مدرسهِ حميدى در نجف اشرف مى باشد، در شب دوم ربيع المولود امسال (1317 ه) كه مصادف با شب سه شنبه بود؛ به سردرد شديدى مبتلا شد. چون شب به سر آمد، هر دو چشم خود را از دست داد، ديگر چيزى را تشخيص نمى داد.
هنگامى كه همسرش اين خبر اسفبار را به من گفت، ورا دلدارى دادم وگفتم: ورا شبانه به حرم مولاى متقيان(ع) ببريد وبه آن حضرت توسل بجوييد وآن حضرت را شفيع خود قرار دهيد، اميد است خداوند به وشفا عنايت فرمايد.
آن شب كه شب چهارشنبه بود از شدت ناراحتى نتوانسته بود به حرم مشرف شود.
چون پاسى از شب گذشته بود، خواب بر وى مستولى شده، در عالم روِ يا ديده بود كه به همراه شوهرش وبانوى ديگرى به نام (زينب) به زيارت اميرمؤمنان(ع) مشرف مى شود، در سرِ راهش به يك مسجد بزرگى مى رسد كه پر از جمعيت بوده، وارد مسجد مى شود كه ببيند چه خبر است، يك مرتبه صداى آقاى بزرگوارى را مى شنود كه خطاب به ومى فرمايد: (اى خانمى كه ديدگانت را از دست داده اى غمگين مباش، ان شاءاللّه خداوند هر دو چشم تو را شفا عنايت مى كند).
عرض مى كند: خداوند عناياتش را بر شما مستدام بدارد، شما كى هستيد؟ مى فرمايد: (من مهدى هستم).
با خوشحالى وشادمانى از خواب بيدار مى شود، براى فرا رسيدن وعدهِ مولا ثانيه شمارى مى كند، سرانجام آفتاب روز چهارشنبه مى دمد وشهر مقدس نجف اشرف را منور مى سازد، (ملكه) با گروهى از بانوان به مقام حضرت مهدى(ع) در بيرون نجف (وادى السلام) مشرف مى شود وبه تنهايى وارد مقام مى شود، ناله ها سر مى دهد، گريه ها مى كند تا از هوش مى رود، در آن حال بيهوشى دو مرد جليل القدر را مى بيند كه يكى با صلابت وجلالت خاصى در پيشاپيش، وديگرى در سنين جوانى با متانت خاصى در پشت سر تشريف فرما شدند.
آن مرد عظيم الش نى كه در جلو حركت مى كرد، خطاب به آن زن مى فرمايد: (هيچ ترس وواهمه اى به خود راه مده).
مى پرسد: شما كى هستيد؟ مى فرمايد: (من على بن ابى طالب، واو فرزندم مهدى(ع) است).
آن گاه اميرمؤمنان(ع) خطاب به بانوى بزرگوارى كه در محضرشان بوده مى فرمايد:
قُومى يا خَديجَة وَامسَحى عَلى عَينَى هذِهِ المِسكينَة.
اى خديجه(108) برخيز ودست خود را بر ديدگان اين زن بينوا بكش.
پس خديجه برخاسته بر ديدگان ودست مى كشد، در همان لحظه ملكه به هوش مى آيد ومى بيند كه ديدگانش نه تنها شفا يافته، بلكه از اول هم بهتر شده است.
بانوانى كه در معيّت ملكه به مقام حضرت مهدى (عجل الله فرجه) شرفياب شده بودند با يك دنيا شادى وسرور، هلهله كنان ورا به حرم مطهر مولاى متقيان(ع) مى آورند وبا نثار صلوات وسلام توجه همگان را به اين كرامت باهره جلب مى كنند.
واينك ديدگان وخيلى بهتر از قبل مى بيند.(109)
مرحوم نهاوندى به هنگام بروز اين معجزهِ باهره در نجف اشرف حضور داشته وهلهلهِ بانوان همراهِ ملكه را با چشم خود ديده وبا گوش خود شنيده، به هنگام ت ليف كتاب (عبقرى الحسان) داستان ملكه را از روى دستنويس سيد محمد سعيد نقل كرده، تصريح مى كند كه وى از علماى اهل سنت بوده، در مدرسهِ (حميرى) -كه در طرف شرق وادى السلام ودر نزديكى درب وادى قرار داشت - خطيب ومدرّس بوده، مكرّر با وتماس داشته، در قرائت قرآن بى نظير بوده است.
سپس به هنگام گزارش صلوات وسلام وصداى هلهلهِ بانوان مى نويسد:
صداى هلهلهِ آن ها را اهالى نجف از وادى السلام مى شنيدند از جمله مؤ لّف اين كتاب.
سپس اضافه مى كند: الان كه نزديك چهارده سال از آن قضيّه مى گذرد، صداى آن ها هنوز در گوش هاى من طنين انداز است.(110)
4. شيخ محمدتقى قزوينى
يكى از فضلاى نجف به نام شيخ محمدتقى قزوينى به مدت 18 سال در مدرسهِ صدر، در جوار مولاى متقيان مشغول تهذيب نفس وتحصيل علوم دين بوده، مبتلا به مرض سل مى شود، به طور مداوم سرفه مى كرده وبه هنگام سرفه كردن از سينه اش خون مى آمد، به همين جهت از حجره خود به انبار مدرسه منتقل شد.
وى از شيفتگان حضرت بقية اللّه (ارواحنافداه) بوده، شب وروز در حرم مولاى متقيان از خداوند منان مى خواست كه توفيق ديدار حضرت صاحب الزّمان(ع) را به وارزانى دارد.
شبى از شب ها حالش بسيار وخيم مى شود، از زندگى خود نوميد مى شود، يك مرتبه حالت مكاشفه به ودست مى دهد ومى بيند كه سقف اطاق شكافت، شخص مجللى از آن روزنه پايين آمد ويك صندلى همراه داشته، آن صندلى را در مقابل وبر زمين نهاد. آن گاه شخصيّت جليل القدرى تشريف فرما شده بر روى آن صندلى قرار گرفت.
متوجه مى شود كه آن بزرگوار مولاى متقيان(ع) مى باشد، به محضرش ملتجى مى شود، حضرت مى فرمايد: (اما سينه ات خوب شد وخداوند شفايت داد).
عرض مى كند: پس آن حاجت مهم تر وآرزوى ديرينه ام چه مى شود؟
امام(ع) مى فرمايد:
فردا پيش از طلوع آفتاب به وادى السلام رفته، در جاى بلندى استقرار پيدا كن، فرزندم صاحب الزّمان (عجل الله فرجه) با دو نفر ديگر مى آيد، به آن ها سلام كرده، در پشت سرشان حركت كن.
پس از اين مكاشفه سرفه اش كلاً قطع مى شود ولذا اطمينان پيدا مى كند كه وعدهِ حضرت قطعى مى باشد. از اين رهگذر پيش از طلوع آفتاب به وادى السلام مى رود، مى بيند كه سه نفر از سمت كربلا تشريف مى آورند، يكى از آن ها جلوتر ودو نفر ديگر پشت سرِ وحركت مى كنند.
اين سه نفر از كنار وعبور كرده به مقام حضرت مهدى(ع) تشريف مى برند.
آن شخص برجسته وارد مقام شده، در آن اطاق مشغول عبادت مى شود وآن دو نفر در دو طرف درِ ورودى مقام مى ايستند.
او نيز در كنار آن دو نفر مى ايستد، تاحوصله اش تمام مى شود وكاسهِ صبرش لبريز مى گردد. وارد مقام مى شود ومى بيند كه در آن جا كسى نيست. دنيا در نظرش تيره وتار مى شود وهمهِ روز را در فراق مولايش اشك حسرت مى ريزد.(111)
5. سيد هاشم شوشترى
مرحوم نهاوندى از سيد كاظم شوشترى نقل مى كند كه در سال 1357 ه.ق روزها در نجف اشرف به مقام حضرت مهدى(ع) در وادى السلام مشرف مى شدم، روزى در ميان راه با آقاى سيد هاشم شوشترى مصادف شدم وبه اتفاق ايشان به مقام حضرت مهدى(ع) مشرف شدم.
به هنگام بازگشت نقطه اى را در وادى السلام به من نشان داد وگفت: روزى به هنگام مراجعت از مقام حضرت مهدى(ع) در اين نقطه با سيد جليل القدرى مواجه شدم كه عمامهِ سبز بر سر داشت. سلام كرد، جواب گفتم وتشريف برد.
شب در عالم روِ يا عدّه اى را در همان نقطه ديدم، آن سيد نيز به همراه آن ها بود، لحظه اى بعد راه خود را كج كرد واز آن نقطه تشريف برد، از آن ها پرسيدم اين سيد كيست؟ گفتند: فرزند امام حسن عسكرى(ع) مى باشد.(112)
6. تشرّف بحرالعلوم يمنى
تشرّف بحرالعلوم يمنى در مقام حضرت مهدى(ع) يكى از زيباترين، پربارترين ومهم ترين تشرفات در طول غيبت كبرى مى باشد.
داستان تشرّف اين ره يافتهِ يمنى را بارها از مرحوم آية اللّه ميرجهانى(113) با تفصيل تمام شنيده ويادداشت كرده ام واينك فشردهِ آن را تيمّناً وتبرّكاً در اين جا مى آورم:
آية الله ميرجهانى، كه از ملازمان مرجع اعلاى جهان تشيع مرحوم آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى بود، نقل فرمود كه روزى در محضر آن مرجع والامقام بودم كه نامه اى از يك دانشمند زيدى مذهب يمنى به دست ايشان رسيد، كه اشعار معروف به (قصيدهِ بغداديه)(114) را در داخل آن قرار داده، خطاب به مرحوم آية اللّه اصفهانى نوشته بود: اگر جواب قانع كننده اى به اين اشعار داشته باشيد براى من بنويسيد واگر مى خواهيد به اين كتاب وآن كتاب حواله دهيد نمى خواهم.
آية الله اصفهانى به محرّر خود دستور داد كه در پاسخ نامهِ بحرالعلوم يمنى بنويسد: از شما دعوت مى شود كه براى زيارت مولاى متقيان(ع) به نجف اشرف مشرف شويد، تا پاسخ نامه را حضورى دريافت كنيد.
پس از مدتى به سيّد خبر آوردند كه بحرالعلوم يمنى با گروهى از علماى يمن به نجف اشرف شرفياب شده، در فلان منزل رحل اقامت افكنده است.
سيد امر فرمود به ايشان اطلاع دهند كه آيت اللّه اصفهانى امشب بعد از نماز مغرب وعشاء به ديدار شما خواهد آمد.
پس از اقامهِ نماز مغرب وعشاء، سيّد به همراه جمعى از اطرافيان - كه من نيز در ميان آن ها بودم - به ديدار بحرالعلوم تشريف بردند.
پس از طرح مسايلى درباره امامت ومهدويت، خطاب به بحرالعلوم وهيئت همراه فرمود فردا شب براى صرف شام منتظر شما هستم.
شب بعد بحرالعلوم با پسرش سيد ابراهيم وهيئت همراه به ديدار سيد آمدند، ساعتى درباره ضرورت شناخت امام زمان (عجل الله فرجه) گفت وگو شد، شام در محضر سيد صرف شد، آن گاه سيّد به خادم خود (مشهدى حسين) امر فرمود كه چراغ را مهيا كند وآمادهِ حركت باشد.
ما نيز مشتاقانه برخاستيم كه در محضر سيّد باشيم، فرمود: فقط سيد بحرالعلوم وفرزندش ما را همراهى خواهد كرد.
روز بعد كه با سيد بحرالعلوم ديدار كردم شرح ماجرا را پرسيدم، گفت: (الحمدللّه ما به مذهب شيعه شرفياب شديم وبه وجود مقدس حضرت بقية اللّه (عجل الله فرجه) اعتقاد راسخ پيدا كرديم).
پرسيدم: چگونه؟ فرمود: (آية اللّه اصفهانى حضرت بقية اللّه (عجل الله فرجه) را به ما نشان داد).
پرسيدم: چگونه نشان داد؟ فرمود:
هنگامى كه ما در محضر آية الله اصفهانى بيرون رفتيم نمى دانستيم كه كجا مى رويم، ايشان ما را تا وادى السلام برد، در داخل وادى ما را به مقام حضرت مهدى(ع) رهنمون شد. آن جا چراغ را از دست مشهدى حسين گرفت، شخصاً از چاهى كه در آن جا بود آب بيرون كشيد ووضو ساخت، آن گاه به تنهايى داخل مقام شد، دو ركعت نماز خواند، صداى قرائتش كاملاً براى من واضح بود، چون از نماز پرداخت، فضاى مقام روشن گرديد، گويى صدها چراغ در آن روشن شده است. احساس كردم كه با شخصى سخن مى گويد، ولى سخنانش بر من روشن نبود.
آن گاه به من امر فرمود كه داخل شوم، چون پاى در حريم يار نهادم خورشيد امامت را ديدم كه از افق مقام طلوع كرده است، چون چشمم به جمال عديم النظير يوسف زهرا افتاد، از هوش رفتم وديگر چيزى متوجه نشدم.
پسرش سيد ابراهيم ادامه داد:
تنها پدرم وارد مقام شد، من ومشهدى حسين بيرون مقام ايستاده بوديم، نور خيره كننده اى از مقام بيرون مى زد. تا پدرم پاى در اطاق معروف به مقام حضرت مهدى نهاد، يك مرتبه فريادى كشيد وافتاد.
آيت اللّه اصفهانى مرا صدا كرد وفرمود: سيد ابراهيم پدرت را درياب من وارد مقام شدم وديدم بيهوش افتاده وآيت اللّه اصفهانى شانه هايش را مالش مى دهد.
آب بردم وبر سر وصورت پدرم ريختم، تا به هوش آمد خود را روى پاهاى آيت اللّه اصفهانى انداخت وگفت: من ديگر باور كردم، به هيچ نشان ديگرى نياز ندارم، من به آيين تشيع در آمدم.
چون به منزل آمديم از پدرم پرسيدم كه چه حادثه اى رخ داد؟ پدرم گفت: من خورشيد فروزان امامت را با چشم خود ديدم وبه دست ايشان به حقانيت شيعهِ اثنا عشرى پى بردم. اين را گفت وتوضيح بيش ترى نداد.
آيت اللّه ميرجهانى مى فرمود: بحرالعلوم به يمن بازگشت وپس از مدتى به محضر آيت اللّه اصفهانى اطلاع داده شد كه تا كنون 4000 نفر از ارادتمندان ايشان به مذهب شيعهِ اثنا عشرى مشرف شده اند.
نگارنده اين داستان را يك بار در مشهد وچندين بار در اصفهان از مرحوم آيت اللّه ميرجهانى استماع نمودم وفشردهِ آن در منابع مختلف آمده است.(115)
در پايان با اعتراف به قصور وتقصير آرزومنديم كه در آينده بتوانيم درباره وادى السلام ومقام مقدس حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) در آن، تحقيق بيشترى نموده، مطالب پربارترى به محضر شيفتگان حضرتش تقديم نماييم.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) تهذيب ال حكام، ج 6، ص 34.
(2) همان.
(3) فرحة الغرى، ص 57.
(4) مزارات اهل البيت، ص 49.
(5) ماضى النّجف، ج 1، ص 246.
(6) همان، ص 97.
(7) تهذيب ال حكام، ج 6، ص 34.
(8) مصباح الزّائر، ص 117.
(9) المزار الكبير، ص 192.
(10) مصباح المتهجّد، ص 745.
(11) سفرنامهِ ابن بطوطه، ج 1، ص 185.
(12) بحارالانوار، ج 52، ص 273.
(13) بشارة الاسلام، ص 66.
(14) كافى، ج 3، ص 243.
(15) بحارالانوار، ج 27، ص 307.
(16) قاموس الرّجال، ج 4، ص 156.
(17) سير علام النبلاء، ج 2، ص 323.
(18) ماضى النّجف، ج 1، ص 247.
(19) تفسير العيّاشى، ج 2، ص 307؛ بحارالانوار، ج 11، ص 333؛ ج 100، ص 387؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 401.
(20) بحارالانوار، ج 18، ص 384.
(21) كافى، ج 4، ص 197؛ تفسير العياشى، ج 1، ص 126؛ علل الشرايع، ج 2، ص 422؛ مرة العقول، ج 17، ص 21؛ بحارالانوار، ج 11، ص 185؛ وسائل الشيعه، ج 13، ص 209.
(22) المزار الكبير، ص 206؛ اقبال الاعمال، ص 608؛ بحارالانوار، ج 100، ص 374.
(23) محجّل: اسبى كه قسمتى از پاهاى آن سفيد ودرخشان باشد. [لسان العرب، ج 3، ص 65].
(24) شمراخ: سپيدى باريك وهلال گونه اى كه از پيشانى اسب سوى لب هايش كشيده شود. [فقه اللّغه، ثعالبى، ص 67].
(25) دلائل الامامه، ص 458؛ العدد القويّه، ص 75؛ بحارالانوار، ج 52، ص 391؛ ج 94، ص 365؛ منتخب ال ثر، ج 3، ص 250.
(26) مجمع البيان، ج 7، ص 235.
(27) در كتاب (رجعت يا دولت كريمهِ خاندان وحى) ص 23 تا 95 تفسير 70 آيه از آيات قرآن كريم را به رجعت، از پيشوايان معصوم آورديم.
(28) شيخ حرّ عاملى بيش از 520 حديث در اين رابطه، در كتاب (الايقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة) گرد آورده است.
(29) بحارالانوار، ج 53، ص 123.
(30) الايقاظ، ص 82.
(31) تفسيرالبرهان، ج 10، ص 172؛ ت ويل الايات، ج 2، ص 762.
(32) تفسير العياشى، ج 3، ص 37.
(33) الايقاظ، صص 330 - 333.
(34) بحارالانوار، ج 53، ص 43؛ مختصر البصائر، ص 115.
(35) الايقاظ، ص 336.
(36) مختصر البصائر، ص 120.
(37) بحارالانوار، ج 53، ص 104.
(38) تفسير البرهان، ج 10، ص 55.
(39) الايقاظ، ص 331؛ مختصر البصائر، ص 112؛ بحارال نوار، ج 53، ص 41.
(40) تفسير البرهان، ج 2، ص 437.
(41) الايقاظ، ص 335؛ تفسير البرهان، ج 7، ص 337؛ ت ويل الايات، ج 1، ص 424.
(42) كافى، ج 3، ص 131؛ الزّهد، ص 81؛ مرة العقول، ج 13، ص 292؛ بحارال نوار، ج 6، ص 198؛ ج 53، ص 97.
(43) مدينة المعاجز، ج 3، ص 98؛ بحارالانوار، ج 53، ص 66.
(44) ارشاد مفيد، ج 2، ص 386؛ تفسير العياشى، ج 2، ص 165.
(45) كافى، ج 3، ص 131؛ مرة العقول، ج 13، ص 292.
(46) ابوقدامه، حبّة بن جوين، از قبيلهِ عُرَينه، از اصحاب اميرمؤمنان(ع) بود، به سال 76 يا 77 ه.ق در گذشت. [قاموس الرجال، ج 3، ص 74].
(47) كافى، ج 3، ص 243؛ بحارال نوار، ج 6، ص 268؛ ج 22، ص 37؛ مرة العقول، ج 14، ص 218.
(48) بحارالانوار، ج 50، ص 135.
(49) قصص الانبياء، جزايرى، ص 258.
(50) علامه سيد عبدالعزيز طباطبائى، اسوهِ تحقيق وپژوهش، نوادهِ صاحب عروه ومتوفاى شب 7 رمضان 1416 ه.ق.
(51) المحتضر، ص 4؛ بحارالانوار، ج 27، ص 307.
(52) تهذيب ال حكام، ج 1، ص 466؛ كافى، ج 3، ص 243؛ مرة العقول، ج 14، ص 220؛ بحارال نوار، ج 6، ص 268؛ ج 100، ص 234.
(53) ارشاد القلوب، ج 2، ص 441؛ بحارال نوار، ج 100، ص 234.
(54) الاصول السّتة عشر، اصل زيد النّرسى، ص 43؛ بحارال نوار، ج 6، ص 292؛ ج 89، ص 284.
(55) اجساد جاويدان، ص 334.
(56) لئالى ال خبار، ج 4، ص 277.
(57) الذريعه، ج 1، ص 100؛ ج 22، ص 218.
(58) دارالسلام عراقى، ص 429 - 432.
(59) اجساد جاويدان، ص 332 - 338.
(60) ارشادالقلوب، ج 2، ص 439؛ بحارالانوار، ج 100، ص 233.
(61) موسوعة العتبات المقدسه. ج 6، ص 245.
(62) ارشاد القلوب، ج 2، ص 439.
(63) بحارالانوار، ج 100، ص 233.
(64) تحفة العالم، ج 1، ص 319.
(65) ماضى النجف، ج 1، ص 96.
(66) كشف الاستار، ص 206؛ رخسار پنهان، ص 368.
(67) بحارالانوار، ج 52، ص 176.
(68) كشف الاستار، ص 206.
(69) لوامع صاحب قرانى، ج 8، ص 817.
(70) يعنى به سال 1038 ه.ق (1038=28-1066).
(71) لوامع صاحب قرانى، ج 8، ص 664.
(72) الذريعة، ج 18، ص 383.
(73) ماضى النجف، ج 1، ص 96.
(74) بحارالانوار، ج 52، ص 326؛ تاريخ الكوفة، ص 100.
(75) ياقوت مى نويسد: ثَوِيه نام محلى در نزديكى كوفه مى باشد [معجم البلدان، ج 2، ص 87؛ تاريخ الكوفه، ص 162].
(76) دلائل الامامه، ص 459؛ حلية ال برار، ج 5، ص 343.
(77) در جلالت قدر وهمين بس كه امام باقر(ع) به وفرمود: در مسجد مدينه بنشين وبراى مردمان فتوا بده، من دوست دارم كه همانند تو را در ميان شيعيانم ببينم [معجم الادباء، ج 1، ص 108] وچون خبر ارتحالش به امام صادق(ع) رسيد، فرمود: به خدا سوگند، مرگ ابان دلم را به درد آورد [تنقيح المقال، ج 3، ص 89].
(78) كامل الزيارات، ص 34؛ بحارالانوار، ج 100، ص 241.
(79) حيره نام شهرى بود در سه ميلى كوفه در سرزمين نجف [معجم البلدان، ج 2، ص 328].
(80) تهذيب ال حكام، ج 6، ص 35؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 399.
(81) فرحة الغرى، ص 56؛ ترجمهِ فرحة الغرى، ص 80.
(82) شيخ طوسى در شمار اصحاب امام صادق(ع) از وبه عنوان: (عيسى ابوالفرج السندى) نام برده [رجال شيخ طوسى، ص 259] ونام ودر سلسلهِ روات كلينى در كافى آمده، از جمله: ج 4، ص 409، 428 و520.
(83) فرحة الغرى، ص 56؛ ترجمهِ فرحة الغرى، ص 79؛ بحارالانوار، ج 100، ص 246؛ مستدرك الوسائل، ج 10، ص 225.
(84) مرة الكمال، ج 3، ص 159.
(85) همان، ص 161.
(86) مرة الكمال، ج 3، ص 160 - 161.
(87) تحفة العالم، ج 1، ص 319.
(88) همان، ص 256.
(89) مرة الكمال، ج 3، ص 161.
(90) تحفة العالم، ج 1، ص 256 و319.
(91) مخزن المعانى، ص 181.
(92) الذريعة، ج 20، ص 283.
(93) تحفة العالم، ج 2، ص 252.
(94) الذريعة، ج 3، ص 451.
(95) كافى، ج 4، ص 572.
(96) مرة العقول، ج 18، ص 291.
(97) بحارالانوار، ج 100، ص 241، 246 و247.
(98) لوامع صاحب قرانى، ج 8، ص 664.
(99) الذريعة، ج 25، ص 9.
(100) معجم المطبوعات النجفيّة، ص 376.
(101) بحارالانوار، ج 52، ص 176؛ دارالسّلام عراقى، ص 301.
(102) اثبات الهدة، ج 3، ص 708؛ منتخب ال ثر، ج 2، ص 548.
(103) كشف ال ستار، ص 206.
(104) بحارالانوار، ج 110، ص 174.
(105) ملا باقر بهبهانى نيز داستان مفصلى دارد كه در دارالسلام عراقى، ص 313 - 316 آمده است.
(106) پزشك معالج وفقيه گرانمايه سيد على شوشترى بود كه سرآمد اطبا بود، ولى به شغل طبابت اشتغال نداشت، فقط شيخ مرتضى انصارى(ره) را معالجه مى كرد، وچون حاج على محمد از فضلاى پارسا بود، ورا نيز تداوى مى نمود.
(107) دارالسلام عراقى، ص 329؛ العبقرى الحسان، ج 2، ص 89.
(108) ظاهراً اين خديجه دختر مولاى متقيان مى باشد كه در همين منابع در شمار فرزندان اميرمؤمنان از دخترى به نام (خديجه) نام برده اند كه از آن جمله است: ارشاد مفيد، ذخائر العقبى، تاريخ يعقوبى، اعلام الورى، روضة الواعظين، مروج الذهب، مناقب آل ابى طالب، مقاتل الطالبييّن، كامل ابن اثير وغير آن ها، واينك حرم با صفايى در مقابل مسجد اعظم كوفه، به عنوان حرم خديجه دخت اميرمؤمنان(ع) همه روزه پذيراى هزاران زائر مى باشد.
(109) كشف الاستار، ص 205؛ منتخب ال ثر، ج 2، ص 540؛ رخسار پنهان، ص 366.
(110) العبقرى الحسان، ج 2، ص 164.
(111) العبقرى الحسان، ج 1، ص 115.
(112) همان، ج 1، ص 122.
(113) آية الله سيد حسن ميرجهانى، متولّد 1319 ه.ق؛ متوفّاى 21 جمادى الثانى 1413 ه.ق از ملازمان مرحوم آية الله اصفهانى، صاحب نوائب الدّهور وده ها اثر ارزشمند ديگر ومدفون در بقعهِ علامه مجلسى در اصفهان.
(114) قصيدهِ بغداديه، در 22 بيت، در انتقاد از اعتقاد به منجى ومهدى موعود سروده شده، پاسخ هاى فراوانى به نظم ونثر در ردّ آن منتشر شده كه از آن جمله است: ردّ بر قصيدهِ بغداديه؛ الردّ على القصيدة البغدادية؛ كشف ال ستار؛ نظم كشف ال ستار وجز آن ها. [كتابنامهِ حضرت مهدى(ع)، عناوين فوق].
(115) كرامات الصالحين، ص 88؛ جنة الم وى، ص 364؛ ملاقات با امام زمان، ج 1، ص 264.