(۱۲۲) برترين بهار
برترين بهار
اشاره
بهار، پيام آور رويش وشادى است وامام زمان (عجل الله فرجه) بهار آشناى دل ها وسبزى روزگاران است.
بررسى روايات نشان مى دهد، كه عصر ظهور سرشار از جلوه هاى بهارى است.
اين مقاله در پى تبيين برخى شباهت هاى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) وبهار است.
(السلام على ربيع الانام ونضرة الايام)(1)
سلام بر بهار مردم، خرّمى دوران
پس همى گويند هر نقش ونگار * * * مژده مژده نك همى آيد بهار(2)
مقدمه:
بهار، هميشه با تحفهِ سرسبزى وشادابى ونشاط همراه است. بنابراين، طبيعت وتمام موجودات به بهار عشق مى ورزند.
بررسى روايات نشان مى دهد، ترسيمى كه از امام مهدى (عجل الله فرجه) ودستاوردهاى آن بزرگمرد، صورت گرفته است؛ مملو از جلوه هاى بهارى است. حتى، از امام(ع)، به عنوان بهار نام برده شده است.
اين مقاله نه تنها به دنبال تبيين برخى شباهت هاى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) وبهار است بلكه با توجه به اين كه امام احياگر جان هاست وهيچ امرى به اهميت احياى جان ها نمى رسد؛ چنين ندا سر مى دهد:
شاد از وى شو، مشو از غير وى او بهار است ودگر ها ماه دى
يكم: يكى از ويژگى هاى بهار، باران فراوان، جوشش نهرها وچشمه ساران است:
1. مهدى فاطمه، خود ابر باران خيز، باران بهارى وچشمه جوشان است:
الامام السحاب الماطر والغيث الماطل والشمس المضيئه والسماء الظليله والارض البسيطه والعين الغريزه والغدير والروضه.(3)
امام، ابر بارنده، باران پياپى، آسمان سايه افكن، زمين گسترده، چشمه جوشان، بركه وگلزار است.
2. او بر جايى قدم نمى گذارد جز آن كه بهارى شدن را به آن عرضه مى كند:
اسماعيل وار، چشمه ها را جوشان مى سازد، چشمه هايى كه گرسنگان را سير وعطش تشنگان را فرو مى نشاند:
زو بخندد هم نهار وهم بهار در هم آميزد شكوفه وسبزه زار(4)
فلا ينزل منزلاً الا ينبت منه عيون فمن كان جائعاً شبع ومن كان ظماناً روى.(5)
در هيچ مكانى اقامت نمى گزيند جز آن كه از مقدم او چشمه ها مى جوشد، پس گرسنگان سير وتشنگان را سيراب مى گرداند.
3. به بركت او، آسمان اشك شادى مى ريزد: چشمه سارها سرازير مى شود وزمين چندين برابر محصول مى دهد.
فعند ذلك... وتفيض العيون وتنبت الارض ضعف اكلها.(6)
در آن هنگام چشمه سارها، سرازير وزمين چندين برابر محصول خود مى روياند.
(تعطى السماء قطرها؛ آسمان، باران خويش را فرو مى فرستد).(7)
4. فراوانى نهرها وچشمه ها از جلوه هاى ديگر اين بهار زيباست:
(تزيد المياه فى دولته وتمد الانهار؛ آب ها در عهد او فراوان مى شود، رودخانه ها پرآب مى گردد).(8)
وتعمر الارض وتصفو وتزهو بمهديها وتجرى به انهارها.(9)
زمين به وسيلهِ مهدى (عجل الله فرجه) آباد، خرم وسرسبز مى شود وبه وسيلهِ آن چشمه سارها روان مى گردد.
دوم: ويژگى ديگر بهار، سرسبزى دشت ودمن است؛ هر كجا پا مى گذارى، بوى طراوت وتازگى به مشام مى خورد:
1. هنگام ظهور، از كويرها، خشكى ها، سخنى نبايد گفت: مسافت هاى طولانى، چون عراق تا شام، پاى بر سبزه بايد گذارد وقدم ها را با نوازش سبزه ها وگياهان طراوت بايد بخشيد.
ولو قد قام قائمنا لانزلت السماء قطرها ولاخرجت الارض نباتها و... حتى تمشى المراة بين العراق الى شام لاتضع قدميها الا على النبات.(10)
قائم ما كه قيام كند، آسمان باران خويش را فرو مى فرستد وزمين، گياهان خويش بيرون مى فرستد و... تا جايى كه زن از عراق تا شام برود وپاى خود را جز بر روى گياه نگذارد.
آرى، خداوند با باران رحمتش، بهار مردمان، مهدى زهرا (ع) را سيراب مى سازد، زمين گياه خويش را بيرون مى فرستد، دامها فراوان مى شوند.
يسقيه اللّه الغيث وتخرج الارض نباتاتها وتكثر الماشيه.(11)
خداوند با باران رحمتش، او را سيراب مى سازد، زمين گياه خود را بيرون مى فرستد، دام ها فراوان مى شوند.
تخرج الارض نباتها وتنزل السماء بركاتها وتظهر له الكنوز.(12)
زمين گياهان خود را خارج مى كند، آسمان بركاتش را فرو مى فرستد، گنج هاى نهفته در دل زمين براى او آشكار مى شود.
امام صادق(ع):
ينتج اللّه فى هذه الامة رجلاً منى وانا منه يسوق اللّه به بركات السماوات والارض فتنزل السماء قطرها ويخرج الارض بذرها وتأ من وحوشها وسباعها.(13)
خداوند به اين امت، مردى عطا مى كند كه از من است ومن از اويم. به بركت او، بركات آسمان وزمين را عنايت مى كند، آسمان، باران خويش را فرو مى فرستد وزمين، بذر خويش را بيرون مى فرستد.
2. زمين براى اهل خود، چون عروسى زينت مى بندد وزيبا مى شود:
تعطى السماء قطرها والشجر ثمرها والارض نباتها وتزين لاهلها.(14)
آسمان باران هايش را فرو ريزد، درختان ميوه هاى خود را آشكار مى سازد. زمين گياهان خود را بيرون مى فرستد وبراى ساكنان خود آرايش مى كند.
سوم: تازگى، نو وجديد شدن از ديگر ويژگى هاى بهار است، كه جان را صفا مى بخشد:
بهار جان ها، مهدى زهرا نيز، با تازگى توا م است، جاهليت ها را زدوده واسلام را از نو بنا مى نهد.
امام صادق(ع):
يصنع كما صنع رسول اللّه يهدم ما كان قبله كما هدم رسول اللّه امر الجاهلية ويستأنف الاسلام جديدا بعد ان يهدم ما كان قبله.(15)
او چون پيامبر عمل مى كند، چنان كه پيامبر آن چه در قبل بوده را از بين برده، جاهليت را نابود ساخته واسلام را بنا نهاد، او نيز گذشته را نابود وپس از ريشه كن ساختن بدعت ها، اسلام را از نو پياده مى كند.
امام جواد(ع):
يقوم بامر جديد وسنة جديده وقضاء جديد.(16)
امر، سنت وقضاى جديدى را اقامه مى سازد.
چهارم: بهار يعنى رفتن تمام مظاهر سردى، خشكى ومردگى وفرج وگشايش براى تمام آن ها كه آرزوى روييدن را به سر داشته اند.
پيش از ظهور بهار، سوز سرما، رنج آور وتلخ است؛ (ظهر الفساد فى البر والبحر بما كسبت ايدى الناس).(17)
بى عدالتى، ظلم وستم، دورى از معنويات ورخت بر بستن حيا وامانت و... اين اوضاع يخبندان چنان خواهد بود كه آروزى بهار به فرياد وناله مى كشد؛ واشتد الطلب.
بر هر ديارى بگذرى، بر هر گروهى بنگرى * * * با صد بيان با صد زبان در ذكر او غوغا بود(18)
اين المعد لقطع دابر الظلمه، اين المنتظر لاقامة الامت والعوج، اين المرتجى لازالة الجور والعدوان.(19)
كجاست آن كه براى بركندن ريشهِ ظالمان وستمگران عالم مهيا گرديده است. كجاست آن كه منتظر[يم] اختلاف وكج رفتارى ها را به راستى اصلاح كند؟ كجاست آن كه اميد [داريم] اساس ظلم وعدوان را از عالم براندازد؟
اين قاصم شوكة المعتدين، اين هادم ابنية الشرك والنفاق اين مبيد اهل الفسوق والعصيان والطغيان، اين حاصد فروع الغى والشقاق، اين طامس آثار الزيغ والاهواء اين قاطع حبائل الكذب والفتراء.(20)
كجاست آن كه شوكت ستمكاران را در هم شكند؟ كجاست آن كه بنا وسازمان هاى شرك ونفاق را ويران مى سازد؟ كجاست آن كه اهل فسوق وعصيان وظلم وطغيان را نابود مى گرداند؟ كجاست آن كه نهال [شاخه هاى] گمراهى ودشمنى وعناد را از زمين برمى كند؟ كجاست آن كه آثار انديشهِ باطل وهواهاى نفسانى را محو ونابود مى سازد؟ كجاست آن كه حبل ودسيسه هاى دروغ وافترا را از ريشه قطع خواهد كرد؟
بهار رخ مى نمايد، سردى ها را مى زدايد. آنان كه به سردى ها خو كرده واز عادات زشت سرما جدايى ناپذيرند، سرنوشت سرما را خواهند داشت وآنان كه در اوج سرما، روح خويش را به گرماى انتظار، تقوى وانجام وظيفه، زنده نگه داشته اند، به ديدن بهار خوشنود مى گردند وبه يارى اش به جنگ سرما واهل سرما مى روند. براى بشريّت، هيچ سوز سرمايى بدتر از ظلم، تبعيض وبى عدالتى نيست وبهار واقعى زمانى است كه از اين امور، خبرى نباشد.
1. عدالت برپا شده، احدى به ديگرى ستم روا نمى دارد.
امام رضا(ع):
فاذا خرج اشرقت الارض بنور ربها وضوح الميزان بالعدل بين الناس فلا يظلم احدا احدا.(21)
به هنگام ظهورش جهان با نور پروردگارش مى درخشد. او ميزان را به عدل در ميان مردم قرار مى دهد. ديگر كسى در حق كسى ستم نمى كند.
(يبيد الظلم واهله؛ ستم وستمگران را نابود مى سازد).(22)
(فتستبشر الارض بالعدل؛ جهان با پياده شدن عدالت، خوشحال مى شود).(23)
لا يقرع احداً فى ولايته بسوطٍ الا فى حد.(24)
در تمام دوران حكومتش، جز به هنگام اجراى حدود الهى، كسى را مورد ضرب قرار نمى دهد.
2. حق بر قرار وباطل نابود مى گردد
هو الذى يجمع الكلم ويتم النعمه ويحق اللّه به الحق ويزهق الباطل وهو مهديكم المنتظر.(25)
اوست كه سخن ها را يكى مى كند (وحدت كلمه ايجاد مى كند) نعمت ها را كامل مى گرداند. خداوند به وسيلهِ او حق را تحقق مى بخشد وباطل را ريشه كن مى سازد. او مهدى منتظر شماست.
3. زدودن بدعت ها وباطل ها با كمك ياران بهارى
هذه لال محمد الى آخر الائمه والمهدى واصحابه يملكهم اللّهُ مشارق الارض ومغاربها ويظهر الدين يميت اللّه عزوجل وباصحابه البدع والباطل كما امات السفهة الحق حتى لايرى اثر من الظلم يامرون بالمعروف وينهون عن المنكر.(26)
امام باقر(ع) در ذيل آيهِ (الذين ان مكناهم فى الارض...)
(آنان كه اگر آن ها را در روى زمين امكانات بدهيم، نماز را به پاى دارند وزكات را مى پردازند وامر به معروف ونهى از منكر مى كنند وعاقبت امور از آنِ خداست)، فرمود:
اين آيه در حق آل محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) است. در حق امامان معصوم وحضرت مهدى (ع) وياران اوست كه خداوند آن ها را مالك شرق وغرب جهان نموده، آيين اسلام را پيروز كرده، بدعت ها وباطل ها را به دست او ويارانش نابود مى سازد، چنان كه سفيهان حق را لگدمال كرده باشند. ديگر از ستم ها وبدعت ها نشانه اى نمى ماند.(27)
4. زمان سختى ها سپرى مى گردد
رسول گرامى اسلام: (به يفرج اللّه عن الامه؛ خداوند به وسيلهِ او از امت، رفع گرفتارى مى نمايد).(28)
به يمحق اللّه الكذب ويذهب الزمان الكلب ويخرج ذل الرق من اعناقكم.(29)
خداوند به وسيله او، دروغ ودروغ گويى را نابود مى سازد، روح درندگى وستيزه جويى را از بين مى برد وذلّت بردگى را از گردن آن ها برمى دارد.
5. فتنه ها وغارت ها رخت برمى بندد
امام باقر(ع): (وتعدم الفتن والغارات؛ فتنه ها وچپاولگرى ها از بين مى رود).(30)
6. زمين از هرگونه آلودگى پاك وپاكيزه مى گردد
(وتكون الارض كفاتور الفضه؛ زمين همانند نقره از هرگونه تيرگى پيراسته خواهد بود).(31)
پنجم: بهار به همراه خويش، خير وبركت ارزانى مى كند، به هنگام حلول بهار اهل بيت، نيز چنين خواهد شد:
فحينئذٍ تظهر الارض كنوزها وتبدى بركاتها.(32)
آن هنگام، زمين گنج هاى خود را نمايان وبركات خويش را آشكار مى سازد.
(يكثر الخير والبركات؛ خيرات وبركات بسيار مى شود).(33)
ششم: چنان كه بهار، عصر فراوانى سرسبزى هاست وبى حد وحساب گياهان است. بهار آن چه از زيبايى در درون دارد، عرضه، مى دارد، همه چيز در خدمت امام قرار مى گيرد وامام بى حد وحساب بخشش مى كند تا آن جا كه غنا وبى نيازى رخ مى نمايد.
1. همه چيز در خدمت امام
تجمع اليه اموال الدنيا كلها من بطن الارض وظهرها.(34)
تمام اموال دنيا، از برون ودرون زمين، در اختيار او گرد مى آيند.
(تظهر له كنوز الارض؛ گنج هاى زمين، براى او نمايان مى گردد).(35)
(يستخرج الكنوز؛ گنج ها را استخراج مى كند).(36)
حضرت على (ع):
السماوات والارض عند الامام كيده من راحته، يعرف ظاهرها من باطنها ويعلم برها من فاجرها.(37)
آسمان ها وزمين در نزد امام (ع) هم چون كف دست اوست ظاهر وباطن آن ها را مى فهمد. نيك وبد آنان را مى شناسد.
ان الدنيا لمتمثّل للامام مثل فلقة الجوز فلا يعزب عنه منها شى وانه ليتناولُها من اطرافها كما يتناول احدكم من فوق مائدتهِ ما يشاء.(38)
همه دنيا مثل حبه گردو در برابر امام نمايان مى شود؛ چيزى از آن براى او پوشيده نمى باشد. از هر طرف بخواهد در آن تصرف مى كند. آن چنان كه يكى از شما در سفره اى كه در برابرتان گسترده است از هر طرف بخواهد دست مى برد واز آن بهره مى گيرد.
ينزل له من السماء قطرها وتخرج له الارض بذرها.(39)
به خاطر او از آسمان باران مى بارد وزمين براى او، بذرهاى خويش را عرضه مى داد.
تفى الارض افلاذ كبدها امثال الاسطوان من الذهب والفضه.(40)
زمين جگرپاره هاى خود را چون قطعات طلا ونقره بيرون مى ريزد.
2. بهار سرسبز آروزها، بى حساب مى بخشد
فيعطيكم فى السنة عطاءين ويرزقكم فى الشهر رزقين.(41)
سالى دوبار وماهى دو مرتبه، عطايايش شامل حالتان مى شود.
پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم):
ثم يبعث اللّه رجلاً منى ومن عترتى.... يحثوالمال حثوا لايعده عداً وذلك حين يضرب الاسلام بجرانه.(42)
اموال را چون سيل مى ريزد، ثروت را كلان كلان مى بخشد وآن را نمى شمارد ؛ اين هنگامى است كه اسلام به طور كامل اجرا شود.
3. چنان مى بخشد كه تا حال چنين نعمتى نديده اند
تنعم امتى فى زمانه نعيماً لم ينعموا مثله قط البر منهم والفاجر، يرسل السماء عليهم مدراراً ولاتحبس الارض شيئاً من نباتها والمال كدوس ياتيه الرجل فيسأ له فيحثوله.(43)
در دولت او مردم آن چنان در رفاه وآسايش به سر مى برند كه هرگز نظير آن ديده نشده، مال به قدرى فراوان مى شود كه هر كس نزد او بيايد، درخواست كند، اموال فراوانى زير پايش مى ريزد.
يفيض المال فيضاً؛ ويحثو المال حثواً ولايَعدُّهُ عَدّا.(44)
اموال را چنان سيل مى ريزد، ثروت را كلان كلان مى بخشد وآن را نمى شمارد.
امام صادق(ع):
المهدى سمح بالمال، شديد على العمال رحيم بالمساكين.(45)
مهدى، بخشنده ايست كه مال را به وفور مى بخشد، بر مسئو لين كشورى بسيار سخت مى گيرد وبر بى نوايان بسيار رئوف ومهربانست.
فيعطى شيئاً لم يعطه احد كان قبله.(46)
آن گاه آن چنان عطاياى كلان به آن ها مى دهد كه هرگز در تاريخ بشرى سابقه نداشته است.
(يكون عطاياه هنيئاً؛ عطايايش گوارا مى باشد).(47)
4. بى نيازى
اين بى نيازى، گاه در اثر غناى مالى است ورفع فقر واز اين مهم تر، روح بى نيازى است كه در اثر رشد عقلى، رخ مى نمايد:
فحينئذٍ تظهر الارض كنوزها وتبدى بركاتها فلا يجد الرجل منكم يومئذٍ موضعاً لصدقته ولالبره لشمول الغنى جميع المؤمنين.(48)
در آن هنگام، زمين گنجينه هاى خود را براى او آشكار مى سازد وبركت هايش را بيرون مى فرستد، ديگر انسان براى صدقه وبخشش محلّى پيدا نمى كند؛ زيرا بى نيازى همهِ مومنان را زير پَر مى گيرد.
رسول اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم):
يفيض فيهم المال حتى يَهمّ الرجل بماله من يقبَلُهُ حتى يتصدق فيقول الذى يعرضه عليه لا ارب لى به.(49)
ثروت را در ميان آن ها به فراوانى مى بخشد. كسى كه درصدد صدقه دادن باشد، اموالى را برمى دارد وبه مردم عرضه مى كند. به هر كس عرضه كند مى گويد: من نيازى ندارم.
يَقسِم المال صحاحاً ويملاُ قلوب اُمّة محمد غنى ويسعهم عدلُهُ.(50)
مال را على السويه تقسيم مى كند ودل هاى امت محمدى (صلى الله عليه وآله وسلم) را بابى نيازى پر مى كند وعدالتش همهِ آن ها را فرا مى گيرد.
امام صادق(ع):
يامرُ منادياً فيقول: من كان له فى المال حاجة فليقم. فما يقوم من الناس الارجل واحد فيقول: انا فيقول القائم: ائتِ السادن فقل له: ان المهدى يامرك ان تعطينى مالا فيقول السادن: اُحثُ ويحثو له فى ثوبه حثوا حتى اذا جعله فى حجره وابرزه ندم وقال: كنتُ اَجشَعَ اُمّة محمدٍ نفساً او عجز عَنّى ما وسعهم ثم يَرُدُّ المال الى الخازن فلا يُقبَل منه ويقول المهدي: انا لاناخذ شيئاً اعطيناه.(51)
به منادى دستور مى دهد كه در ميان مردم اعلام كند كه هر كس نيازى به مال دنيا دارد برخيزد. از ميان همهِ مردم فقط يك نفر برمى خيزد ومى گويد: من. حضرت قائم(ع) به او مى فرمايد: برو پيش كليددار وبگو: مهدى (عجل الله فرجه) به تو دستور مى دهد كه مالى به من بدهى. كليددار مى گويد: جامه ات را بياور. جامه اش را پهن مى كند ووسط آن را پر مى كند. هنگامى كه آن را بر دوش گيرد پشيمان مى شود كه چرا در ميان امت محمدى (صلى الله عليه وآله وسلم) من از همه آزمندتر باشم؟ چرا آن عفّت نفس عمومى را من دارا نباشم؟! آن گاه مال را به كليددار مى دهد وپذيرفته نمى شود وحضرت مهدى (عجل الله فرجه) مى فرمايد: ما آن چه عطا كرديم هرگز باز پس نمى گيريم.
هفتم: باران هاى حياتبخش بهارى، زمين مرده را پس از مدت ها خواب ومرگ حيات مى بخشد. استعدادها شكوفا مى شود. بذر خشك مرده كه باور نمى شد، چيزى را در درون داشته باشد. شكوفا شده، گياه زيبايى مى گردد. زمين خشك ونفوذناپذير با بارش پياپى باران، رام گشته وآن چه در درون دارد، به وزش باد بهارى مى سپارد. بذرهايى كه سالم به خاك سر سپرده اند، رجعتى دوباره مى يابند وبه روى بهار لبخند مى زنند ودر سرسبزى طبيعت، به يارى اش بر مى خيزند، بهار زيباى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز چنين مى كند.
1. ويژگى بهار، حيات بخشيدن است
مهدى برترين حيات بخشى است كه آرزوى تمام انبياء واوصياء را به هدف اجابت مى رساند:
امام صادق(ع) در تفسير آيهِ شريفه (اعلموا ان اللّه يحيى الارض بعد موتها)(52)؛ (بدانيد كه خداوند زمين را پس از مرگش زنده مى سازد). فرمود: (كُفر اهلها فيحيها اللّه بالقائم؛ پس از مرگ زمين به وسيلهِ كافر شدن مردمان، خداوند آن را به وسيلهِ قائم (عجل الله فرجه) زنده مى كند).(53)
امام باقر(ع) درتفسير همين آيه فرمود:
يحييها بالقائم(ع) فيعدل فيها، فيحيى الارض بعد موتها بالظلم.(54)
خداوند آن را به وسيلهِ قائم(ع) زنده مى كند. پس عدالت را در آن به اجرا درميآورد وزمين را زنده مى سازد. پس از آن كه به وسيلهِ ستم مرده باشد.
جعلهم حياة للانام ومصابيح للظلام.(55)
خداوند آنان را مايه حيات مردم، ومشعل هاى هدايت در گمراهى ها قرار داد.
اين دم ابدال باشد ز آن بهار * * * در دل وجان رويد از وى سبزه زار(56)
2. حيات، راه، فرايض وسنن الهى
امام، قلب ها را زنده مى سازد، دين وسنت پيامبر كه به خمودى گراييده را زنده مى سازد:
(احيى به مناهج سبيله وفرائضه وحدوده؛ خداوند به وسيلهِ او راه هاى هدايت وفرايض وحدود خويش را زنده مى سازد).(57)
(احيى بهم دينه واتم بهم نوره؛ به وسيله آنان دين خود را زنده كرد ونور خود را به اتمام رسانيد).(58)
(... يمحو كل ضلالة ويحيى كل سنة؛ [خداوند به وسيلهِ او] گمراهى ها را از بين مى برد وسنّت ها را زنده مى سازد).(59)
(يُعزّ اللّه به الاسلام بعد ذله ويحيه بعد موته؛ خداوند به وسيلهِ او اسلام را پس از ذلّت به عزت مى رساند وپس از افسردنش زنده مى سازد).(60)
3. حضرت، استعدادها را شكوفا مى كند
عقل هاى به خواب رفته را بيدارى مى بخشد، زمين ها را حيات وزمينه ها واستعدادها را شكوفا مى گرداند؛ مگر نه اين است كه تمام انبيا واوصيا آمده اند تا گنج هاى عقول را استخراج نمايند.
(ويثيروا لهم دفائن العقول؛ تا بر ايشان گنج هاى انديشه وعقل را استخراج نموده، نمايان سازند).(61)
آن خزان نزد خدا نفس وهواست
عقل وجان عين بهار است وبقاست(62)
فجمع به عقولهم وكملت به احلامهم ثم مد اللّه فى ابصارهم واسماعهم.(63)
خردهاى آنان را گرد آورد، رشدهاى آنان را كامل گرداند وخداوند بر وسعت بينايى وشنوايى آنان مى افزايد.
اذا هز رايته اضاء لها ما بين المشرق والمغرب ووضع اللّه يده على روِوس العباد.(64)
چون پرچم او به اهتزاز درآيد، ميان مشرق ومغرب با نور آن روشن مى شود وخداوند دستش را بر سربندگان مى گذارد.
هشتم: شادمانى، مسرت وشادمانى دستاورد ديگر بهار است.
بهار دل ها، مهدى زهرا، نيز غم واندوه را مى زدايد وشادى ونشاط را نه تنها به انسان كه به پرندگان وآبزيان وهمه وهمه هديه مى دهد.
آن روز مردگان نيز خرسند مى گردند وبه هم مژده ظهور مى دهند:
وقت پژمردگى وغمزدگى آخر شد * * * روز آويختن از دامن يار آمد باز
مردگى ها وفروريختگى ها بشدند * * * زندگى ها به دو صد نقش ونگار آمد باز(65)
1. زدودن رنج ها وغم ها وبيمارى ها
انسان را از هر نوع بيمارى جسمى، روحى نجات مى يابد:
من ادرك قائم اهل بيتى من ذى عاهة برى ومن ذى ضعف قوى.(66)
هر كس كه قائم اهلبيت مرا درك كند. اگر بيمار باشد، بهبودى مى يابد واگر ناتوان باشد، نيرومند مى شود.
و نزول كل عاهة عن معتقدى الحقِ من شيعة المهدى.(67)
هر بيمارى كه از معتقدين به حق از شيعيان مهدى (ع) باشد، بهبودى مى يابد.
يشفى اللّه قلوب اهل الاسلام.(68)
خداوند به دست او دل هاى مسلمين را تسكين مى بخشد.
آخر رجل منهم انجى به من الهلكة واهدى به من الضلاله وابرى به من العمى واشفى به المريض ولاطهرن الارض باخرهم من اعدائى.(69)
[خداوند به پيامبر فرمود] آخرين آن ها مردى است كه به دست او از هلاكت نجات مى بخشم وبه وسيلهِ او از گمراهى هدايت مى نمايم وبه دست او كور را بينا وبيمار را شفا مى دهم وزمين را به وسيلهِ او از دشمنانم پاك مى سازم.
اذا قام قائمنا وضع يده على رؤوس العباد فجمع به عقولهم وكملت به احلامهم ثم مد اللّه فى ابصارهم واسماعهم(70)
هنگامى كه قائم ما قيام كند، دست شريفش را بر سر بندگان گذارد وخردهاى آنان را گرد آورد، رشدهاى آنان را كامل گرداند وخداوند بر وسعت بينايى وشنوايى آنان مى افزايد.
2. شادمانى
1 - 2. شادمانى زندگان؛ مسلمانان ومؤمنان:
(اذا ادركت ذلك الزمان قرت عينك؛ چون آن روز را درك كنى، چشمانت روشن مى شود).(71)
امام صادق(ع):
المهدى اذا خرج يفرج به جميع المسلمين خاصتهم وعامتهم.(72)
مهدى كه قيام نمايد، همهِ مسلمانان از خواص وعوام به وسيلهِ آن، خوشحال مى شوند.
امام كاظم(ع):
يفرج بخروجه المومنون واهل السماوات ولايبقى كافر ولامشرك الا كره خروجه.(73)
مؤمنان واهل آسمان ها با ظهور او خوشحال وشاداب مى شوند، ولى هيچ كافر ويا مشركى نمى ماند جز اين كه ظهور او را ناخوش دارد.
2 - 2. شادمانى مسلمانان ومؤمنان درگذشته
لا يبقى مؤمن الا دخلت عليه تلك الفرحة فى قبره وذلك حيث يتزاورون فى قبورهم ويتباشرون بقيام القائم.(74)
مؤمنى نيست جز آن كه، اين شادمانى در قبر او نيز وارد آيد، هنگامى كه در قبرها به ديدار هم مى روند وقيام قائم را به هم بشارت مى دهند.
3 - 2. شادمانى همگانى
يفرح بخروجه اهل السماوات وسكانها.(75)
به قيام او، اهل آسمان ها وساكنين آن ها شادمانى كردند.
امام صادق(ع):
يفرح به اهل السماء واهل الارض والطير فى الهواء والحيتان فى البحر.(76)
اهل آسمان وزمين به وسيلهِ ظهور او خوشحال مى شوند، پرندگان هوا وماهيان دريا نيز با ظهور او شادى مى كنند.
فعند ذلك تفرح الطيور فى اوكارها والحيتان فى بحارها وتفيضُ العيون وتنبت الارضُ ضعفَ اُكُلها.(77)
در آن هنگام پرندگان در آشيانه هاى خود شادمان مى شوند وماهيان در قعر درياها شادمانى مى كنند وچشمه ها سرازير مى شوند وزمين چندين برابر محصول خود، مى روياند.
امام حسن عسكرى (ع) به امام زمان (عجل اللّه فرجه الشريف) فرمود:
يود الطفل فى المهد لواستطاع اليك نهوضا ونواشطُ الوحشُ لو وجد نحوك مجازاً تهتز بك اطرافُ الدنيا بهجة وتهتز بك اعطاف العِزِّ نُضرة.(78)
كودكى كه در گهواره آرميده، آرزو مى كند كه بتواند به سوى تو بشتابد وحشيان صحرا آرزو مى كنند كه بتوانند به سوى تو راهى يابند. اقطار واكناف جهان سبز وخرم مى شود، چهرهِ دنيا خندان وقله هاى شرف وعظمت از تو شاداب وخرامان مى گردد.
نهم: بهار، خير وبركت، طراوت و... همه وهمه زمينهِ محبت را فراهم مى آورد، نفرت ها از بين مى روند، گويى الفت ومهربانى وصميميت ارمغانى جدا ناشدنى از بهار است.
1. زدودن نفرت ها وكينه توزى ها
وتذهب الشحناء من قلوب العباد ويذهب الشر ويبقى الخير.(79)
كينه ها از دل مردم بيرون رود وشرّ از جهان رخت بربندد وتنها خير باقى بماند.
2. الفت
الفت، يكى از نعمت هايى است كه قرآن بر آن تأ كيد فراوان دارد:
واعتصموا بحبل اللّه جميعاً ولا تفرقوا واذكروا نعمت اللّه عليكم اذ كنتم اعداءً فالّف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا وكنتم على شفا حفرة من النار فانقذكم منها...(80)
همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد وپراكنده نشويد ونعمتِ (بزرگ) خدا را برخود، به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد واو ميان دل هاى شما الفت ايجاد كرد وبه بركت نعمت او، برادر شديد وشما بر لب حفره اى از آتش بوديد، خدا شما را از آن نجات داد....
ذريهِ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)، چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) كه بهار يتيمان (ربيع الايتام)(81) وبهار خير (ربيع الخير)(82) بود، مظهر رحمت الهى اند. مهدى فاطمه (عجل اللّه فرجه الشريف) كه رحمت واسعهِ الهى(83) است كمال رحمت، الفت ومهربانى را هديه مى آورد:
بنا يؤ لف اللّه بين قلوبكم بعد عداوة الفتنه كما الف بين قلوبهم بعد عداوة الشرك وبنا يصبحون بعد عداوة الفتنه اخوانا كما اصبحوا بعد عداوة الشرك اخوانا فى دينهم.(84)
خداوند به دست ما در ميان آن ها الفت وصميميت ايجاد مى كند؛ چنان كه پس از كينه توزى هاى شرك به دست ما در ميانشان صفا وصميميّت ايجاد نمود. بعد از عداوت روزگار فتنه، به وسيلهِ ما برادرى خود را باز يابند، چنان كه بعد از عداوت شرك، به دست ما برادر ايمانى گشتند.
3. صميميّت
اذا قام القائم جاءت المزامله وياتى الرجل الى كيس اخيه فيأ خذ حاجته لا يمنعه.(85)
هنگامى كه قائم قيام كند، دوستى واقعى وصميميت حقيقى پياده مى شود. هر نيازمندى دست مى برد واز صندوق برادر ايمانى خويش، به مقدار نياز برمى دارد وصاحب صندوق هم او را منع نمى كند.
دهم: برترين بهار، محبوب ترين يار؛
شاد از وى شو مشو از غير وى * * * او بهار است ودگرها ماه دى(86)
بهار، اگر سرسبزى ونشاط طبيعت را به همراه خويش به ارمغان مى آورد، امام، سرسبزى، طراوت وزندگى را به روح جان ها مى بخشد. انسان را فراتر از طبيعت مى سازد واو را از خاكدان طبيعت مى رهاند وبه اوج مى رساند اين جاست كه او از هر بهارى، بهارتر واز هر چيزى مهربان تر است.
1. دلسوز ومهربان
امام صادق(ع):
المهدى سمح بالمال شديد على العمال رحيم بالمساكين.(87)
مهدى بخشنده ايست كه مال را به وفور مى بخشد، بر مسِو لين كشورى سخت مى گيرد وبر بى نوايان بسيار رئوف ومهربان است.
2. پناه مردمان
(اوسعكم كهفا؛ او از همه آغوش پناهش برايتان گشاده تر است).(88)
(مفزع العباد؛ پناهگاه بندگان است).(89)
3. رفيقى صميمى، پدرى مهربان، از مادر مهربان تر
الامام الانيس الرفيق والوالد الشفيق والاخ الشقيق والام البره بالولد الصغير.(90)
امام انيسى رفيق، پدرى شفيق وبرادرى همزاد است، همانند مادرى نكوكار نسبت به فرزند خردسال است.
4. اين بهار، دوست داشتنى ترين بهار است
(المهدى محبوب فى الخلائق؛ مهدى در ميان همه مخلوقات، محبوب است).(91)
5. محبوب آسمانيان وزمينيان
يحبه ساكن الارض وساكن السماء؛ ساكنان زمين وآسمان به او عشق مى ورزند.(92)
بى زبان گويند سرو وسبزه زار شكر آب وشكر عدل نوبهار(93)
6. عشق وصف ناشدنى امت
ياوى الى المهدى امته كما تاوى النحل الى يعسوبها.(94)
امت اسلامى به مهدى (عج اللّه فرجه الشريف) مهر مى ورزند وبه سويش پناه مى برند. آن چنان كه زنبوران عسل به سوى ملكهِ خود پناه مى برند.
عاشقان، چنان او را دوست دارند كه چون حضرت سخن مى گويند، آن قدر گريه مى كنند كه نمى فهمند حضرت چه مى گويد:
يدخل المهدى الى الكوفه و... فيدخل حتى ياتى المنبر ويخطُبُ فلا يدرى الناس ما قال من البكاء.(95)
... مهدى داخل كوفه مى شود.... برفراز منبر قرار مى گيرد وخطبه آغاز مى كند (آن قدر مردم اشك شوق مى ريزند كه) از شدت گريه نمى فهمند كه او چه مى گويد؟!
(تلك عشرة كاملة)؛(96)
آن سفر كرده كه صد قافله دل همره اوست هر كجا هست خدايا به سلامت دارش(97).
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) بحار الانوار، ج 99 ص 101 باب 7؛ مفاتيح الجنان به نقل از سيد بن طاووس، بلد الامين ص 286؛ با تعبير (ربيع اليتام ونضرة الايتام)؛ مصباح كفعمى ص 497 با كمى تغيير.
(2) مثنوى معنوى، دفتر اول، 131.
(3) كافى، ج 1، ص 198؛ تحف العقول، 439.
(4) مثنوى معنوى، دفتر دوم، 246.
(5) كمال الدين، 2، 67، باب 58؛ غيبت نعمانى، ص 238، باب 13.
(6) ينابيع الموده، ج 3، ص 136؛ روزگار رهايى، 601.
(7) بحار الانوار، 53، ص 85 باب 29.
(8) منتخب الاثر، ص 472.
(9)ينابيع الموده، ج 3، ص 78 و132.
(10) خصال / 2 / 626.
(11) مستدرك على الصحيحين؛ ج 4، ص 557، كتاب الفتن والملاحم؛ منتخب الاثر، ص 591.
(12) احتجاج، 2، 290.
(13) غيبت طوسى، ص 188.
(14) بشارة الاسلام، ص 71؛ روزگار رهايى، ص 639.
(15) غيبت نعمانى، باب 13، ص 230.
(16) غيبت نعمانى، باب 13، 234.
(17) روم / 41.
(18) ديوان امام خمينى (ره)، ص 103.
(19) دعاى ندبه، مفاتيح الجنان، ترجمه الهى قمشه اى.
(20) همان.
(21) اعلام الورى، فصل ثانى، 434؛ كمال الدين ج 2، باب 35، 372.
(22) بشارة الاسلام، 297؛ روزگار رهايى، ص 524.
(23) بشارة الاسلام، ص 71؛ روزگار رهايى، ص 639.
(24) الملاحم والفتن، 66؛ روزگار رهايى، 603.
(25) ينابيع الموده، ص 92؛ روزگار رهايى، ص 500.
(26) بحار الانوار، 51، 47؛ الزام الناصب، ص 25 و237.
(27) حج / 41.
(28) غيبت طوسى، 187.
(29) همان.
(30) ينابيع المودّة، 3، 78.
(31) الملاحم والفتن، 66؛ روزگار رهايى، 603.
(32) ارشاد/2/384.
(33) ينابيع المودة، 3، 78؛ روزگار رهايى، 602.
(34) علل الشرايع، 1، 161 باب 129.
(35) خرائج، 3، 1165.
(36) كشف الغمه، ج 2، 470.
(37) الزام الناصب، ص 11.
(38) اختصاص مفيد، ص 217.
(39) غيبت طوسى، 180.
(40) ينابيع الموده، ج 3، ص 86؛ روزگار رهايى، 601.
(41) غيبت نعمانى، باب 13، 338.
(42) امالى طوسى، باب 18، 512.
(43) روضة الواعظين، 2، 485.
(44) كشف الغمه، 2، 470.
(45) الملاحم والفتن، ص 137؛ روزگار رهايى 598.
(46) غيبت، نعمانى، باب 13، 237.
(47) كشف الغمه، ج 3، 262؛ روزگار رهايى، 596.
(48) ارشاد، 2، 384.
(49) مسند احمد، ج 2، 530؛ روزگار رهايى، 597.
(50) كشف الغمة، ج 3، 261؛ روزگار رهايى 597.
(51) الصواعق المحرقه، 164؛ روزگار رهايى، ص 642.
(52) حديد: 17.
(53) الزام الناصب، ص 244؛ روزگار رهايى ص 636.
(54) الامام المهدى ص 57، روزگار رهايى ص 636.
(55) غيبت نعمانى، 232.
(56) مثنوى مولوى / دفتر اول / 92.
(57) غيبت نعمانى، 233.
(58) الزام الناصب، ص 128؛ روزگار رهايى، 106.
(59) اصول كافى، ج 1، ص 412؛ روزگار رهايى، ص 109.
(60) بشارة الاسلام، 297؛ روزگار رهايى، 514.
(61) شرح نهج البلاغه / 1/ 113.
(62) مثنوى، دفتر اول، 93.
(63) بشارة الاسلام، 254؛ روزگار رهايى، 622.
(64) اعلام الورى، 435؛ روزگار رهايى، 462.
(65) ديوان امام، 125.
(66) بشارة الاسلام، 243؛ روزگار رهايى 421.
(67) الزام الناصب، 185؛ روزگار رهايى، 421.
(68) الزام الناصب، 228؛ روزگار رهايى، 475.
(69) ينابيع الموده، 3، 160، روزگار رهايى 78.
(70) بشارة الاسلام، 254؛ روزگار رهايى 622.
(71) نعمانى 152.
(72) المهدى 221؛ روزگار رهايى 526.
(73) روزگار رهايى، 526 نقل از منتخب الاثر 439.
(74) غيبت نعمانى، 323.
(75) نعمانى / 223.
(76) المهدى، 221؛ روزگار رهايى 526.
(77) ينابيع المودة، ج 3، 136؛ روزگار رهايى، 601.
(78) وفات العسكرى 49؛ روزگار رهايى، 531.
(79) بشارة الاسلام، 249؛ روزگار رهايى 640.
(80) آل عمران، 103.
(81) بحار الانوار، ج 8، ص32.
(82) بحار الانوار، ج 15، ص 392.
(83) زيارت آل يس (رحمة الواسعه)
(84) البيان، 86؛ روزگار رهايى 594.
(85) اختصاص مفيد، 24؛ روزگار رهايى، 631.
(86) مثنوى، مولوى، دفتر سوم، 365.
(87) الملاحم والفتن 137، روزگار رهايى 598.
(88) غيبت، نعمانى، 212.
(89) تحف العقول، ص 516؛ كافى، ج 1، ص 198.
(90) تحف العقول، ص 516؛ كافى، ج 1، ص 198.
(91) بشارة الاسلام، ص 185، روزگار رهايى، ص 640.
(92) بشارة الاسلام، صص 28 و280؛ روزگار رهايى، ص601.
(93) مثنوى مولوى، دفتر ششم، ص 1123.
(94) الحاوى للفتاوى، ج 2، ص 153؛ روزگار رهايى 599.
(95) كشف الغمه، ج 3، ص 324؛ روزگار رهايى 499.
(96) بقره / 196.
(97) حافظ.