(۱۳۱) بررسى ونقد نظرات پروفسور هانرى كُربَن درباره ى مهدويت
بررسى ونقد نظرات پروفسور هانرى كُربَن درباره ى مهدويت
چكيده
پروفسور هانرى كُربَن (1903 - 1978 م) برجسته ترين مفسر غربى حكمت معنوى وفلسفه اسلامى است كه به سبب آشنايى با مرحوم علامه طباطبايى به حقايق قابل توجهى در مكتب تشيع دست يافت؛ به طورى كه گاهى مانند يك شيعه از مكت تشيع دفاع كرده، به مناظره مى پرداخت.
هانرى كُربَن در نگاه پديدار شناسانه به مهدويت، به اين موضوع مى پردازد كه مهدويت از منظر آموزه هاى دين اسلام، هانرى كُربَن بر اساس اين شيوه، تشخيص داد كه مسأله مهدويت، بنياد اصلى شيعه وعرفان است وموضوع امام دوازدهم از مهم ترين مباحث اعتقادى - عرفانى شيعه تلقى مى شود. او معتقد بود نمى توان براى تشيع، عرفان وحكمت معنوى قائل شد، ودر عين حال، مسئله امامت وولايت امام را كه سر انجام به امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ختم مى گردد، ناديده گرفت.
وى فلسفه غيبت وظهور امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را در شايستگى وناشايستگى افراد وميزان معرفت آن ها مى دانست، ومعقتد بود تا زمانى كه انسان، توان شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بى معنا است.
البته، اين انتقاد به جناب پرفسور كُربَن وارد است كه او در بحث مهدويت، بعد اجتماعى وسياسى ظهور آن حضرت را مورد توجه قرار نداده است.
مقدمه
به نظر مى رسد بشر معاصر غرق در چالش هاى گوناگون، در هيچ برهه اى به اندازه امروز، نيازمند حکومت فراگير مهدوى نبوده است كه به لحاظ محتوايى برخوردار از تعاليم بى نظير، جهانى وجاودانى اسلام، ونويدبخش عدالتى الهى وامنيتى راستين باشد.
اما اين سؤال مطرح مى شود كه چه لزومى دارد موضوع مهدويت وامام آخرالزمان را كه دلايل نقلى وعقلى بسيارى دال بر وجودش در دست است، از منظر يك فيلسوف مستشرق فرانسوى بررسى كنيم؟ در پاسخى اجمالى بايد گفت كه جهان غرب وحتى انديشمندان غير مسلمان شرق به دليل شيعه ستيزى برخى حكومت هاى خود كامه واز سويى كم كارى برخى دانشمندان مسلمان در اين باره، اطلاعات صحيحى نداشته اند.
ضمن اين كه آشنايى جهان غرب با اسلام، عموماً به واسطه مقالات يا كتب مستشرقان بوده است كه خود اطلاع درستى از اين مكتب آسمانى نداشته اند، چنان كه آقاى كُربَن، خود در اين باره معتقد است كه محققان اروپايى كه در جست وجوى عقايد عالى اسلامى بوده اند، تا كنون درباره (حكمت شيعه) كه نماينده واقعى جنبه باطنى اسلام است، تقريباًَ به كلى در جهل بوده اند. (آشتيانى، 1370: ص16)
در اين نوشتار كه به روش كتابخانه اى فراهم آمده، سعى شده است با رجوع به آثار به جا مانده از دكتر كُربَن، به اين سوال پاسخ داده شود كه آراء ونظرات وى در باره موضوع مهدويت وامام منتظر چيست ونيز چه تاثيرى از اعتقاد به امام حى قائم گرفته است؟ لذا در اين مقاله، به دريافت هاى او به عنوان يك محقق مستشرق اسلام شناس كه مجذوب مكتب تشيع واهل بيت عصمت، به ويژه امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف شده بود خواهيم پرداخت. البته ميان مطالب، نقدى بر بعضى از نظرات ايشان نيز مطرح خواهد شد، تا خواننده محترم، تصوير جامع ترى از آراى وى به دست آورد.
بيان مسأله وضرورت آن
ترديدى نسيت كه مساله آينده جهان وسرنوشت انسان، يكى از مهم ترين دغدغه هاى انسان امروز وبهترين وجامع ترين الگوى حكومت عدل گستر، حكومت جهانى مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف است. طرحى كه در اين تفكر مهدوى ارائه مى شود، به نوعى جهان وطنى وعدالت جهانى براى انسان جهانى اشاره دارد، وبدان معنا است كه ما كنار همه اين ستم ها وشرارت هايى كه در جامعه بشرى اتفاق مى افتد، معتقد باشم كه يك ديناميزم با شعور در نبض تاريخ، تعبيه شده واو عاقبت، همه چيز را جبران خواهد كرد. او تاريخ را غسل خواهد داد وبا نبردى فراگير وجهانى به اين جنگ (همه عليه همه) در تاريخ، خاتمه خواهد داد.
از اين رو، با توجه به آنچه به اختصار بيان شد ونظر به اين كه انديشه مهدوى يك انديشه جهان شمول است، ضرورت بررسى آن در عصر معاصر، وواكاوى طرحى كه مهدويت براى تاريخ جهانى صورت بندى نموده، از منظر مستشرقان منصف، خودنمايى مى كند. در اين ميان، به تعبير مرحوم سيد جلال الدين آشتيانى، بايد از روى انصاف معتقد شد مستشرقى كه از افكار وعقايد اهل عرفان وسلوك واصول تعليمات امامان شيعه ومسالك فرق مختلف اطلاعات كافى داشته باشد، منحصر به آقاى كُربَن است. (آشتيانى، همان: ص85).
هانرى كُربَن
دكتر سيد حسين نصر، در مقدمه جشن نامه هانرى كُربَن (1356 ش) در معرفى وى، مطالبى را به نگارش در آورده است كه مختصرى از آن را با هم مى خوانيم:
هانرى كُربَن، برجسته ترين مفسر غربى حكمت معنوى وفلسفه اسلامى ايران، در چهاردهم آوريل 1903 در پاريس متولد شد. او در يك خانواده معتقد كاتوليك فرانسوى پرورش يافت. سپس در يك مدرسه عالى علوم مسيحى به تحصيل پرداخت، اما به سبب علاقه خاصى كه به عرفان وحكمت اشراقى داشت، در درون محيطى كه بيشتر به جنبه تشريعى دين وفلسفه هاى استدلالى محدود بود، اين علاقه شكوفا نشد، لذا به اشتياق كسب معرفت، توجه خود را به نهضت پروتستان كه در عصر رنسانس، تمايلاتى از حكمت الهى وعرفان در آن موجود بود، معطوف كرد وبراى ادامه تحصيلات رسمى وارد دانشگاه سوربن شد. او در سال 1925 موفق به دريافت ليانس فلسفه از آن دانشگاه شد، ودر سال 1926 پايان نامه عالى فلسفه ودر 1928 ديپلم مدرسه تتبعات عاليه دانشگاه پاريس، ودر سال1929 ديپلم مدرسه السنه شرقيه پاريس را به دست آورد. كُربَن، علاوه بر تسلط كامل بر فلسفه غربى وزبان هاى كلاسيك اروپايى با عربى وفارسى نيز كاملاً آشنا شد وحتى زبان هاى پهلوى را فرا گرفت. آن چه او را از فلسفه هاى اروپايى زمانش بى نياز كرده، ورود كُربَن به عالم فكرى ومعنوى اسلام به ويژه تشيع بود.
در سال 1946 وزارت خارجه فرانسه، كُربَن را به رياست بخش ايران شناسى موسسه ايران وفرانسه برگزيد، واو سلسله انتشاراتى را تحت عنوان (مجموعه كتب ايرانى) آغاز كرد. كُربَن از آن پس، سالى چند ماه به ايران مى آمد وآن چنان شيفته فرهنگ فلسفى ومعنوى اين سرزمين شده بود كه حتى پس از بازنشستگى به عنوان استاد محقق، در انجمن حكمت وفلسفه ايران به تحقيقات خود مى پرداخت. در اين ايام، كُربَن با شخصيت هايى مانند: استاد سيد كاظم عصار، استاد مهدى الهى قمشه اى، استاد علامه طباطبايى، مرتضى مطهرى، بديع الزمان فروزانفر وسيد حسين نصر به مباحثه وتعاملات فلسفى معنوى پرداخت. وانگهى ورود به عالم فكرى ايران، كُربَن را نه تنها با تشيع وتصوف وفرقه هاى شيعه، همچون شيخيه از نزديك آشنا كرد، بلكه او را به مرحله جديد از شناخت حكماى الهى هدايت كرد وجهان انديشه متفكرانى همچون سيد حيدر آملى، ابن تركه، ميرداماد، ملاصدرا وسبزوارى را براى اولين بار بر او مكشوف ساخت.
كُربَن به مدت بيست سال، اول پاييز به ايران مى آمد وبه تدريس در دانشكده ادبيات علوم انسانى دانشگاه تهران مى پرداخت واواخر پاييز نيز به پاريس باز مى گشت وتدريس خود را در دانشگاه سوربن كه به حكمت وعرفان اسلامى اختصاص داشت، ادامه داد. كُربَن ضمن عضويت در بنياد اورانوس، در بسيارى از كنفرانس ها ومجامع بين المللى فلسفى وعلمى توانست حكمت وعرفان اسلامى وايرانى را در معرض توجه برخى از برجسته ترين متفكران جهان قرار دهد. به پاس اين تلاش ها، از سوى دانشگاه تهران وفردوسى مشهد به كُربَن دكتراى افتخارى اعطا شد. هانرى كُربَن سرانجام در هفتم اكتبر1978 در شهر پاريس در گذشت. (كُربَن، 1382: مقدمه مترجم)
هانرى كُربَن وعلامه طباطبايى
دكتر سيد حسين نصر در مقدمه كتاب شيعه در اسلام تاليف مرحوم علامه طباطبايى مى نويسد:
ساليان دراز، هر پاييز، بين ايشان واستاد هانرى كُربَن، مجالسى با حضور جمعى از فضلا ودانشمندان تشكيل مى شد كه در آن مباحثى حياتى در بارة دين وفلسفه ومسائلى كه در جهان امروز با آن رو به رو مى شود، مطرح مى شد واين جلسات نتايج بسيار مهمى به بار آورده است... حتى مى توان گفت كه از دوره قرون وسطى كه تماس فكرى ومعنوى اصيل بين اسلام ومسيحيت قطع شد، چنين تماسى بين شرق اسلامى وغرب حاصل نشده است. (طباطبايى، 1348: ص ز)
مرحوم استاد على دوانى در سخنانى كه در اجلاس دو سالانه (بررسى ابعاد وجودى حضرت مهدى در عصر حاضر) در شهريور 1348 ايراد كرد گفت:
وقتى كه اين كتاب مهدى موعود به چاپ دوم رسيده بود، استاد فقيه وفيلسوف نامى شرق، علامه طباطبايى، من را خواستند وگفتند: مى دانى كه ما با پروفسور هانرى كُربَن فرانسوى، در تهران بحث هايى داريم. او شش ماه در تهران است وشش ماه به فرانسه باز مى گردد. بين بحث هايى كه داريم او مكرر راجع به امام زمان مى پرسد ومن به او گفته ام: (يكى از دوستان ما كتابى به نام مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف دارد. من ايشان را نزد شما مى آورم وشما هر سؤالى داريد، از ايشان بكنيد.
همه مباحث مربوط به امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف را كه علامه مجلسى وخود ايشان به آن افزوده است در اين كتاب آمده است).
من همان موقع گفتم: (با بودن شما، من چه بگويم؟ ايشان گفتند: (من در باره امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف تتبع نكرده ام، اما شما كار كرده ايد وكتابى به اين خوبى نوشته ايد. شما بياييد).
بعداً علامه طباطبايى در جلسه ديگرى فرمودند: (كُربَن، كتابى به نام امام منتظر عجل الله تعالى فرجه الشريف به زبان فرانسوى نوشته كه دو مقاله آن را دكتر عيسى سپهبدى به فارسى بر گردانده است ودر يكى از مجلات دانشكده ادبيات تهران چاپ شده ومن آن را براى شما مى آورم).
استاد، مطلب را آوردند ومن آن را در مقدمه چاپ چهارم يا پنجم مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف كه تا به حال به چاپ سى ام رسيده، آورده ام. اين مطلب سخنرانى كُربَن در راديو پاريس، در شب نيمه شعبان بوده كه بعد، آن را نوشته وبه صورت كتاب در آورده است.
او در ادامه مى گويد: (با من به تهران بياييد وشب نيمه شعبان را ببينيد. شيعيان جشنى به پا مى كنند كه شب را همچون روز روشن مى كند).
توجه كنيد كه پروفسور كُربَن، طى سخنرانى در راديو پاريس مى گويد: (عدالت خداى عادل اقتضا دارد تا هنگامى كه بشر در روى زمين وجود دارد اين فيض الهى ادامه پيدا كند) (موعود، اسفند1385، شماره73).
تاثير پذيرى هانرى كُربَن از اعتقاد به مهدويّت
مرحوم علامه حسينى تهرانى ضمن اشاره به جلسات كُربَن، با علامه طباطبايى در تهران مى نويسد:
هانرى كُربَن علاوه بر آن كه مطالب را كاملاً ضبط وثبت مى نمود ودر اروپا انتشار مى داد وحقيقت تشيع را معرفى مى كرد، خودش در سخنرانى ها وكنفرانس ها جدا دفاع وپشتيبانى مى نمود ودر پاريس كاملاً در صدد معرفى بود... كُربَن خود به تشيع بسيار نزديك بود ودر اثر برخورد ومصاحبت با علامه وآشنايى به اين حقايق، بالاخص اصالت اعتقاد به حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف دگرگونى شديد در او پيدا شده بود.
علامه مى فرمود: (هانرى كُربَن غالباًَ دعاهاى صحيفه مهدويه را مى خواند وگريه مى كرد... او مرد سليم النفس ومنصفى بود... وكراراً صحيفه سجاديه را مى خواند وگريه مى كرد (حسينى تهرانى، بى تا: ص46 - 49).
مرحوم مهندس سيد عبدالباقى طباطبايى فرزند ارشد علامه طباطبايى مى گويد:
يك روز پدر رو به ما كرد وبا يك نشاط خاصى گفت: (اين پروفسور به اسلام (تشيع) مؤمن شده است ولى شرايط اقتضا نمى كند تا آن را رسماً وعلناً بر زبان جارى كند).
چند صباحى كه از اين فرموده پدر گذشت يك روز كُربَن در باره حضرت مهدى سخنان پرشورى ايراد كرد وضمن آن گفت: من به دليل بحث در باره شيعه ورسيدن به حقايق اين مذهب، نزديك بوده پست تحقيقاتى خود را در دانشگاه سوربن از دست بدهم) پدر وقتى از اين موضوع مطلع شد بسيار مسرور ومشعوف گرديد وگفت: نگفتم اين پروفسور كُربَن مومن به تشيع شده است ورويش نمى شود كه صريحاً اعتراف كند. (گلى زواره، 1382: ص....).
فيلسوف معاصر، مرحوم آشتيانى در بارة علاقة شديد کُربن به تشيّع مى نويسد:
پرفسور کُربن، بين مذاهب مختلف، به عقايد شيعه که همان اسلام واقعى است، علاقة کامل پيدا نمود ند، واين علاقه از مطالعه وتحقيق وتتبّع وبررسى افکار حاصل شده است. خود ايشان تصريح کرده اند که جنبة باطنى اسلام، همان تشيّع است.
حضرت ختمى مرتبت در اواخر حيات ظاهرى خود، بارها اعلام نمودند که نزديک است من داعى حق را جواب بگويم. در بين شما مسلمان ها دو چيز را به وديعه مى گذارم که اگر به آنها تمسّک نماييد، گمراه نمى شويد. آن دو چيز به نصّ رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم عبارت است از کتاب آسمانى اسلام (قرآن) وعترت آن حضرت که وارثان علم او مى باشند. مطابق قول پيغمبر، امير المؤمنين عليه السلام واولاد طاهرين او مى باشند.
به عقيدة آقاى کُربن، منبع افکار ومنشأ معارف کامل شريعت اسلام، امامان شيعه هستند. به همين مناسبت، شرح اصول کافيملاصدراى شيرازى را در دانشگاه سُربنِ فرانسه تدريس نموده اند، وشرح قاضى سعيد قمى را بر احاديث امامان که در توحيد صدوق موجود است، جزء برنامه هاى درسى خود قرار داده اند (آشتيانى، 1370: ص 85 - 86).
دكتر غلامحسين ابراهيمى دينانى نقل كرده است:
روزى در حضور علامه طباطبايى به هانرى كربن گفتم: (شما كه اين گونه با معارف اسلامى آشنا شده ايد، با چه ذكرى مأنوس مى باشيد؟) گفت: (ذكر من (قال الباقر) و(قال الصادق) است) (گلى زواره، 1382: همان).
روش تحقيق کُربن در بررسى دکترين مهدويت
روش تحقيق دکتر هانرى کُربن، روش پديدار شناسانه است وتا آخر عمر نيز پديدار شناس باقى مى ماند. روشى که به قول هايدگر، در آن سعى مى شود موقعيتى فراهم شود تا خود شيء، خود را نشان دهد وبا مفاهيم نارسا ومبهم در خفا وحجاب نيفتد. وقتى يك مرد جنگلى، از جنگل صحبت مى كند، يا يك اهل كوير، از كوير صحبت مى كند، بايد پرسيد آن جنگل وآن كوير براى آن ها چگونه پديدار مى شوند؛ نه اين كه ما به آن ها از وراى مفاهيم پيش ساخته شده، بنگريم وتأويل نكنيم. (كوروز، 1378: ص26ـ 25).
به تعبير آنه مارى شيمل:
در روش پديدار شناسانه، محقق مى كوشد با اين روش به كانون يك دين وارد شود وبه درونى ترين امر مقدس هر دين، دست يابد. (شيمل، 1376: ص 36).
در نگاه پديدارشناسانه به مهدويّت، محققى همچون هانرى کُربن به جاى آن كه به رد يا اثبات موضوع بپردازد، كه روشى استدلال گرايانه است ودر بارة صدق وكذب آن سخن بگويد، يا مهدويّت را اختراع مدعيان مهدويّت تلقى كند، به اين موضوع مى پردازد كه مهدويّت از منظر آموزه هاى دينى، چگونه توصيف شده وتفسير كتاب وسنّت يا نظر واعتقاد عالمان وعارفان شيعى به مهدويّت چگونه است. در واقع، بر خلاف روش تاريخى گرى كه ميان خاورشناسان پيش از کُربن شايع بوده است، شيوة تحقيق او توصيفى، همدلانه وپديدارشناسانه است، او به جاى آن كه به اظهار نظر شخصى وتحليل تاريخى بپردازد، مى انديشد كه آموزه اى چون مهدويّت در درون نظام وسيستم اعتقادى وفكرى اسلام، به ويژه شيعه چه نقش وكاركردى دارد (موسوى گيلانى، 1384: ش17).
در واقع، در بررسى تاريخ قدسى، زمان آفاقى جاى خود را به زمان اَنفُسى مى دهد؛ به همين سبب کُربن در بارة تفسير پديدارشناسانه از مهدويّت مى گويد:
در شرح حال امام دوازدهم، خطوط رمزى ومثالى مربوط به ولادت وغيبت او فراوان به چشم مى خورد. بلافاصله بايد اضافه کرد که نقد تاريخى، اين جا، راه به جايى نخواهد برد؛ زيرا بحث بر سر آن چيزى است كه ما تاريخ قدسى ناميده ايم. اين جا بايد به عنوان پديدار شناس رفتار كرد، كشف نيات وجدان شيعى براى مشاهدة آنچه که وجدان شيعى از همان آغاز به خود ظاهر ساخته است. (کربن، 1382: ص103).
البته ايرادى كه بر كُربَن مى توان گرفت، اين است كه غالباً تفكر استدلالى در آثار او ديده نمى شود، همه جا توصيف وگزارش دقيق نسخه شناسانه از منابع دست اول وبدون تعصب، بدون عناد، بدون غرض ورزى است. او گزارش مى كند وروايت گر خوبى است، اما در بارة تفكر شيعى، كاستى هايى نيز دارد.
پرسش کُربن وپاسخ علامه طباطبايى
البته بايد توجه داشت كه پروفسور کُربن، بيشتر به عرفان وحكمت اسلامى نظر كرده وموضوع مهدويت را نيز از ديدگاه معنوى آن مورد پرسش قرار داده است؛ از اين رو، پرسش خود را از مرحوم علامه چنين مطرح مى كند:
(تصوّر امام غايب، چه اثرى در تفكر فلسفى واخلاق وروى هم رفته، زندگانى معنوى انسان دارد؟ آيا با تعمقى جديد در اين تصور اساسى، مذهب تشيّع نمى تواند به دنياى امروز يك غذاى جديد روحى، براى احياى فلسفه ومبدأ نيرومندى براى زندگى معنوى واخلاقى ببخشد؟ نيرويى كه تاكنون در تقدير مانده است) (طباطبايى، 1339: ص72).
مرحوم علامه طباطبايى در پاسخ به چنين سؤالى، پاسخى مبسوط ارايه مى كند كه مقدمة آن، بسيار جالب است. وى ابتدا مى فرمايد:
استفادة معنوى از (مهدى) پس از گذشت دو قرن ونيم از هجرت پيامبر آغاز نمى شود؛ بلكه پيامبر اسلام با بيان صريح واخبار قطعى به آمدن مهدى موعود، آن حالت معنوى را كه با اعتقاد به مهدى در باطن يك مسلمان واقع بين، جلوه گر مى شود، در نفوس عموم اهل اسلام به وجود آورده است.
تصور ظهور مهدى در رديف تصور وقوع قيامت مى باشد. چنان كه اعتقاد به پاداش عمل، يك نگهبان داخلى است كه به هر نيكى، امر و از هر بدى، نهى مى كند. اعتقاد به ظهور مهدى، نگهبان ديگرى است كه براى حفاظت حيات درونى پيروان بين اسلام گماشته شده است (همان، ص88).
استاد مطهرى نيز در خصوص اوج مفهوم امامت كه همان حجت زمان بوده است، پرسش وپاسخى را بيان مى كند كه جالب توجه است.
امامت درجه ومرتبه سومى دارد. بعد از رهبرى اجتماع ومرجعيت دينى كه اوج مفهوم امامت است وكتاب هاى شيعه پر است از اين مطلب ووجه مشترك ميان تشيع وتصوف است. البته از اين كه مى گويم وجه مشترك سوء تعبير نكنيد. چون ممكن است شما باحرف هاى مستشرقين در اين زمينه رو به رو شويد كه مساله را به همين شكل مطرح مى كنند. مساله اى است كه در ميان عرفا شديدا مطرح است ودر تشيع نيز از صدر اسلام مطرح بوده ومن يادم هست كه كُربَن حدود ده سال پيش در مصاحبه اى كه با علامه طباطبايى داشت از جمله سؤالاتى كه كرد، اين بود كه اين مساله را آيا شيعه از متصوفه گرفته اند يا متصوفه از شيعه؟ مى خواست بگويد از اين دو يكى از ديگرى گرفته است.
علامه طباطبايى گفتند: متصوفه از شيعه گرفته اند، براى اين كه مساله از زمانى در ميان شيعه مطرح است كه هنوز تصوف صورتى به خود نگرفته بود وهنوز اين مسائل در ميان متصوفه مطرح نبود. بعد ها اين مساله در ميان متصوفه مطرح شده ا ست. پس اگر بنا بشود كه از اين دو، يكى از ديگرى گرفته باشد، بايد گفت متصوفه از شيعه گرفته اند.
اين مساله، مساله (انسان كامل) وبه تعبير ديگر، حجت زمان است. عرفا و متصوفه روى اين مطلب خيلى تكيه دارند. مولوى مى گويد: (پس به هر دورى وليّى قائم است). در هر دورى يك انسان كامل كه حامل معنويت كلى انسانيت است وجود دارد. هيج عصر وزمانى از يك ولى كامل كه آن ها گاهى از او تعبير به قطب مى كنند خالى نيست وبراى آن ولى كامل كه انسانيت را به طور كامل دارد، مقاماتى قائل هستند كه اذهان ما خليى دور است؛ از جمله مقامات تسلطش بر ضماير يعنى دل ها است، بدين معنا كه او يك روح كلى است بر همه روح ها. (مطهرى، 1378: ص719)
نظر کُربن درباره ى تشيّع
دکتر کُربن در مقالة (سه گفتار در باب تاريخ معنويّت ايران) که نخست در برنامة سازمان فرهنگ فرانسه از راديوى آن کشور ايراد شده است، شيعه را فرقه يا پيروان مکتبى معرفى مى کند که به شخصيّت حضرت على بن ابى طالب، داماد حضرت رسول وامام اوّل، از بابت مقام فضل وروحانيّت واولويّت ومولويّت يکتا وبى مثال او گرويده اند، وشخصيّت بارزِ معنوى او را کعبة آمال ونقطة اولاى قلوب خود قرار داده اند. او بيان مى كند که به واسطة همين صدق وخلوص وارادتِ خاص به شخصيّت امام است که شيعة خاصِّ ايران به (شيعة اماميّه) اشتهار يافته واز ساير فِرَقِ شيعه ممتاز گرديده است (کُربن، 1384: ص210).
كُربَن عقيده داشت كه خلافت پيغمبر وديگر ائمه هدى بدون واسطه است. مطالعات او در بارة تشيع خوب بود وچون مطالعاتى در تطبيق در باره تشيع واديان ومذاهب ديگر مانند مسيحيت انجام داده بود در شيعه اين مزيت را مى ديد كه هميشه شخصى رابطه بين حق وخلق هست، رابطى كه غايب است مانند حضرت مهدى در اين زمان، يا حاضر مانند ديگر امامان معصوم در زمان خودشان.
علامه طباطبايى (ره) در ملاقاتى با هانرى کُربن در تهران، از قول او، وجه امتياز تشيّع را در مقايسه با ساير اديان آسمانى ومذهب اهل سنّت مطرح كرده ومى نويسد:
شب 16 مهر ماه 1338 طبق مواعدة قبلى، ملاقات دويم در محيط گرم ودوستانه به عمل آمد. در اين مجلس، آقاى دکتر کُربن گفتند: (امسال، موقعى که اروپا بودم، در (ژنو) کنفرانسى در موضوع (امام منتظَر) به عقيدة شيعه دادم واين مطلب براى دانشمندان اروپايى که حضور داشتند، کاملاً تازگى داشت). آقاى دکتر کُربن سپس اضافه کرد:
به عقيدة من، مذهب تشيّع تنها مذهبى است كه رابطة هدايت الهى را ميان خدا وخلق، هميشه زنده نگه داشته وبه طور مستمر وپيوسته ولايت را زنده وپابرجا مى گذارد. مذهب يهود، نبوّت را كه رابطه اى است واقعى ميان خدا وعالم انسانى، در حضرت كليم ختم كرده وپس از آن، به نبوت حضرت مسيح وحضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) اذعان ننموده ورابطة مزبور را قطع مى كند. نيز مسيحيان در حضرت عيسى متوقّف شدند واهل سنّت از مسلمانان نيز در حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) توقّف نموده وبا ختم نبوّت در ايشان، ديگر رابطه اى ميان خالق وخلق، موجود نمى دانند.
تنها، مذهب تشيّع است كه نبوّت را با حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) ختم شده مى داند؛ ولى ولايت را كه همان رابطة هدايت وتكميل مى باشد، بعد از آن حضرت وبراى هميشه زنده مى داند؛ رابطه اى كه از اتّصال عالم انسانى به عالم الوهى حكايت مى كند؛ به واسطة دعوت هاى دينى قبل از موسى ودعوت دينى موسى وعيسى ومحمّد (صلوات اللّه عليهم اجمعين)؛ وبعد از حضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) به واسطة همين رابطة ولايت، جانشين وى (به عقيدة شيعه) زنده بوده وهست وخواهد بود. واين حقيقتى است زنده كه هرگز نظر علمى نمى تواند آن را از خرافات شمرده واز ليست حقايق، حذف نمايد.
به عقيدة من، همة اديان، برحق بوده ويك حقيقت زنده را دنبال مى كنند، وهمة اديان در اثبات وجود اين حقيقت زنده، مشتركند. آرى؛ تنها مذهب تشيّع است كه به زندگى اين حقيقت، لباس دوام واستمرار پوشانده است (طباطبايى، 1339: ص 20 - 21).
کُربن خلاصة همين مطلب را به بيانى ديگر چنين مطرح مى كند:
در اسلام، همگان به اتّفاق بر آنند که دايرة نبوّت، با محمّد خاتم پيامبران بسته شده است؛ اما در تشيّع، با بسته شدن دايرة نبوّت، دايرة ولايت – يعنى دايرة تعليم معنوى - آغاز شده است. در واقع، آنچه به نظر نويسندگان شيعى بسته شده (نبوّت تشريعى) است؛ امّا خود نبوّت، به معناى وضعيت معنوى کسانى است که پيش از اسلام، انبيا ناميده مى شدند؛ ولى از آن پس، اولياء ناميده مى شوند. واژه تغيير کرده؛ امّا واقعيت همان است. اين است بينش ويژة اسلامِ شيعى که بدين سان در آن، انتظار آينده اى که اسلام شيعى ناظر به آن است، جان مى گيرد (کُربن، 1388:ص67).
هم او در مقالة (زندگى، شخصيّت وآثار ملاّصدراى شيرازى) ياد آور مى شود:
وقتى گفته مى شود نبوّت به پايان رسيده وحضرت محمّد (صلى الله عليه وآله وسلم) خاتم انبيا است، از نظرگاه الهياتِ شيعى، صرفاً بيان اين مطلب است که فقط دايرة نبوّتِ تشريعى خاتمه يافته است؛ زيرا اختتام دايرة نبوّت، مشخّص کنندة افتتاح دايرة ولايت است، وپس از دايرة نبوّت، دايرة ولايت آغاز مى شود؛ يعنى اين که آشنايى معنوى اوليا با دوازده امام که يکى بعد از ديگرى ظهور فرموده اند، افتتاح شده وتا ظهور دوازدهمين امام در آخر دورة دهرى ما، ادامه خواهد داشت.
البتّه تا آن موقع واز لحظة وفات پدر، يعنى حضرت امام حسن عسکرى (وفات: 260ق - 874 م)، امام خردسال، حضرت مهدى (عجل الله فرجه) غايب است وزندگانى مردم اين عصر در (زمان غيبت) مى گذرد (کُربن، 1384:ص68).
معرفى اجمالى امام منتظَر
کُربن براى معرفى اجمالى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) در بيانى لطيف چنين مى نويسد:
اصطلاح صاحب الزّمان، عنوان ويژه ى امام غايب است؛ کسى که براى حواس ظاهرى، ناپيدا؛ ولى حاضر در قلب مؤمنان است؛ او که فرزند امام يازدهم، امام حسن عسکرى، ونرگس، از امير زادگان بوزانطيه (بيزانس) بود، در قلب ارادت شيعيانِ پارسا وتأمل حکما قرار دارد. او را امام منتظَر، مهدى وقائم قيامت نيز ناميده اند. (هانرى کُربن، 1388: ص 103).
وى در جاى ديگر، امام را مظهر وجود بارى تعالى وتجلّى ذات او معرفى مى کند وتذکّر مى دهد که اين مظهريّت، نبايد با مفهوم تجسّدِ خداوند که در حکمت الهى دين مسيح مذکور ومقبول است، اشتباه گرفته شود. سپس اضافه مى کند:
نزد شيعة اماميّه، مظهريّت مزبور در شخصيت هاى مقدّس دوازده امام است که آخرين آن ها در سنين کودکى در سال 874 م با غايب شدن خود، تلاش قدرت هاى اهريمنى را که به نابود ساختن ثروت معنوى امامت در روى کرة زمين کمر بسته بودند، نقش بر آب ساخت.
معروف است که امام دوازدهم در آخرالزّمان به منظور برقرارى حکومت نور مطلق واحياى زمين وآسمان، ظهور خواهد کرد. هر چند ما اکنون در زمان غيبت کبراى امام زيست مى کنيم؛ ليکن امام غايب، سرور پنهان وحاضر زمان ما است وامروزه کلّية شيعيان ايران، روى دل به سوى او وصورت نورانى وى دوخته دارند واز صميمِ قلب، او را دوست مى دارند وبه او متوجّه هستند (کُربن، 1384: ص212).(1)
امامان شيعه وفتوّتِ معنوى
استاد کُربن که به نوعى مجذوب کلمة زيباى فتوّت وجوانمردى شده، معتقد است که در زبان فارسى، کلمه اى عالى وپرجلال وجود دارد وآن کلمه (جوانمردى) است؛ که به نظر او، بهترين تعبير وترجمة آن به زبان فرانسه، Chevalerie Spirituelle يعنى (اصول فتوّت معنوى) است. اين اصول قهرمانى که زهد وپارسايى آن، سرچشمه ومنشأ تاريخ وادبيات قدّيسين واولياء الله وائمّة اطهار مى باشد، نثار راه آنان نيز شده است وبه خصوص تحت جاذبة سيما وشمايل امام دوازدهم قرار دارد، واين امام با زهد وتقواى خود، مذهب تشيّع ايرانى را رشد وکمال بخشيده وتقويت کرده وشکل صريح وروشن وجدان مذهبى تشيّع را بيان كرده است.
به طور قطع، هيچ يك از دوازده امام به مرگ عادى وطبيعى نمرده اند والبته چگونه ممکن است مرگ افراد بشرى که بر اثر عمل تجلّى الهى خود، تغيير سيما داده اند، مرگى عادى باشد؟ سيماى آخرين امامان که ملأ آسمانى مذهب شيعة اثناعشرى را تکميل مى کنند، شايد بيش از سيماى ائمة ديگر، جذاب وجالب باشد....
در اعماق وپشت پردة اين (اصول فتوّت معنوى) که در خدمت امام قائم درآمده ووجود او را صيانت مى کند، احساسات غامض وبُغرنج يک نوع جمع اضداد را مى توان مکشوف ساخت واَرجح آن است که آن را با توکّل در عين نوميدى (لوتر) بيان وترجمه کنيم؛ يعنى نوميدى ويأس کامل از اين عالم ودر عين حال، اعتماد ورجاى واثق بدان واين هدف که هرگز مأيوس نمى شود.
اين امر در حقيقت ونفس الامر، راز بديع واسم اعظم زهد وتقوايى است که معلول ومنبعث از سيماى امام دوازدهم است وبه سالک طريق عرفان ومعرفت، جست وجوى امام عصر خود را تکليف مى نمايد، وعبارت از يک نوع وَجد وهيجان نهانى وعدم اعتماد موثّق است که موجب شعشعه وتلألؤ چراغانى شب پانزدهم شعبان مى شود.
همين امر با کمال دقّت وصحّت، در يکى از ادعية دين زردشت چنين بيان مى شود: (آيا امکان دارد در زمرة کسانى باشيم که سيماى عالم را دگرگون خواهند ساخت؟)
نيز در هر ورد وذکرى که مربوط به امام منتظَر است، ديده مى شود؛ مانند: (عَجَّل اللهُ تعالى فرَجَه)؛ زيرا از برکت عظمت ووسعت اين آينده است که انسان ممکن است برابر عموم شياطين واهريمنان اين عالم، مقاومت ورزد وتسليم آنان نشود) (كُربَن، همان: ص327 - 328).
غيبت امام
يکى از مهم ترين موضوعاتى که در بارة امام زمان (ع) مورد بحث ونظر قرار مى گيرد، مسألة فلسفة غيبت وظهور آن حضرت است. کُربن معتقد است که فلسفة غيبت وظهور امام زمان(ع) را بايد در شايستگى افراد وميزان معرفت آنان يا ناشايستگى آنان جست وجو کرد. او در اين باره مى نويسد:
ظهور يا عدم ظهور امام، بر افراد، به شايستگى آنان بستگى دارد. ظهور امام، عين تجديد حيات آنان است ومعناى عميق انديشة شيعى غيبت وظهور امام نيز جز اين نيست. افراد، با ناتوان ساختن خود براى رؤيت امام، او را نسبت به خود، در پس حجاب قرار داده اند؛ زيرا آنان اعضاى (درّاکة تجلّى الهى) واين (معرفت قلبى) را که در معرفت شناسى امامان تعريف شده بود، از دست داده يا فلج کرده اند. بنا براين، تا زمانى که انسان توان شناخت امام را نداشته باشد، سخن گفتن از ظهور او بى معناست. (کُربن، 1388: ص 105).
حقيقت ظهور
او ظهور حكومت مهدوى را تجلى وآشكار شدن باطن تمامى اديان ابراهيمى مى داند، وهر آن چه را که جزء آمال پيامبران بزرگوار بوده را به دست با برکت حضرت مهدى (ع) قابل تحقّق دانسته، مى گويد:
سر انجام، امام دوازدهم (مهدى، امام منتظَر، امام غايب) ظهور خواهد کرد ودر پايان عالَم، باطن همة وحى هاى الهى را آشكار خواهد كرد (کُربن، 1388: ص 19).
از نظر هانرى کُربن، اساس، اهداف وشيوه هاى تبليغى وارشادى امامان معصوم (ع) با روش هايى که ارباب کليسا به کار مى گيرند بسيار متفاوت بوده است، وبه ويژه در عصر ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) با توجّه به برخوردارى آن حضرت از امدادهاى الهى، علم وحقايق، به گونه اى خاص بر بشريت آشکار خواهد شد. کُربن در مقالة (تأويل قرآن وحکمت معنوى اسلام) مى نويسد:
تعليم، يعنى کار ارشادِ خلق که خاصّ امام است، با کارى که ارباب کليسا مى کنند، قابل قياس نيست. امام، مرد خدا وبرخوردار از الهامات غيبى است واز اين طريق با حقايق، آشنا مى شود، وتعليم او ذاتاً تعليم حقايق ومعانى باطن است ودر آخر الزّمان با ظهور امام منتظَر، وحى کامل مى شود وهمة حقايق آشکار مى گردد. (کُربن، 1384: ص240).
دفاع کُربن از تشيّع وموضوع مهدويت
هانرى کُربن، در مصاحبه اى كه با يکى از شخصيت هاى غربزدة اُردنى داشت، ضمن بيان مطالب متنوّعى، در بارة مفهوم غيبت امام زمان (ع) بيان مى كند:
اصل وحقيقت (غيبت) هرگز در چارچوب درخواست هاى دنياى امروز در معرض تفكّر عميق قرار نگرفته است . كاملاً بجا است كه حقيقت مزبور با توجّه خاص به نكته اى كه توسّط (مفضَّل) اعلام شده ومى گويد:
(باب دوازدهم ، بر اثر غيبت ، امام دوازدهم در پردة غيب ونهان مستور گرديده است)، مورد توجّه قرار گيرد. معناى اين امر - به عقيدة اين جانب چشمه اى است بى نهايت وابدى از معانى وحقايق . در حقيقت تِرْياق قاطعى است برابر هرگونه سموم (سوسياليزاسيون) و(ماترياليزاسيون) وعامّه پسند كردن اصل وحقيقت معنوى .
به عقيدة حقير، حقيقت غيبت ، اساس وبنيان اصيل سازمان جامعة اسلامى است ، وبايد به منزلة پايگاه معنوى غيبى تلقّى شود واز هرگونه تبديل وتحوّل وتجسّم به صور مادّى واجتماعى در سازمان هاى اجتماعى ، مصون ومحفوظ بماند....
به نظر اين جانب غيبت، متضمّن حقيقتِ چنان روشنى است كه هرگز اجازة چنين ابهام واغتشاش فكرى را نمى دهد، ومى تواند تنها علاج چنين تشويش ودرهم ريختگى - اگر پيش آمد - محسوب شود.
به نظر اين جانب ، (معنويّت اسلام) تنها با (تشيّع) قابل حيات ودوام وتقويت است، واين معنا، برابر هرگونه تحوّل وتغييرى كه جوامع اسلامى دستخوش آن باشند، استقامت خواهد كرد.
کُربن، در بخش ديگرى از اين مصاحبه، درباره ى رابطة حقيقى امام زمان (ع) با حيات معنوى مى گويد:
امام زمان مفهوم اعلايى است كه مكمّل مفهوم غيبت مى باشد؛ ولى كاملاً مرتبط با شخصيّت امام غايب است .
اين جانب مفهوم (امام غايب) را با روح غربى خودم به نحو تازه وبكرى احساس وادراك مى كنم وچنين به تفكّر ودلم الهام مى شود كه رابطة حقيقى آن را با حيات معنوى بشر، وابسته مى دانم . گويى اين رابطه در خاطر من، جايى حقيقى گرفته است ؛ به منزلة يك دستورالعمل باطنى ومعنوى كه هر فرد مؤمنى را بنفسه با شخصيّت امام ، قرين وهمراه بشناسد، وسلسله اى از جوانمردان معنوى وآيين فتوّت از بين رفته را بازيافته باشد؛ به شرط آن كه اين حقيقت اخير را با شرايط وامكانات روحى امروز وفق بدهيم.
به نظر اين جانب اين رابطة خصوصى ارواح با امام غايب ، تنها ترياق بر ضدِّ مختلط ساختن حقيقت دين است. حيثيّت امام واقرار او مانند اصالت حياتش منحصراً معنوى است. همچنين است توجّه ما به تعليمات ائمّه اى كه ظهور كرده واكنون در عالم معنا زيست مى كنند.
مستشرقانى كه مذهب تشيّع را به منزلة يك مذهب متمركز واستبدادى معرفى كرده اند، مسلّماً دچار گمراهى واشتباه عظيم گرديده اند، واين طرز فكر از مفهوم كليسا وروحانيّت مسيح ، در ذهن آنان به قرينة فكرى وارد شده است (طباطبايى، 1370: ص 21 - 35).
توجه به انحرافات پيرامون مهدويّت
پروفسور كُربَن در موارد محدودى به برخى انحرافات اشاره مى كند، اما ضعف برجسته اى كه در آراى اين فيلسوف متاخر مشاهده مى شود، اين است كه وى تنها به جنبه عرفانى وفلسفى دين توجه دارد وشيعه را تنها از منظر باطنى وعرفانى آن مورد توجه قرار مى دهد، وبه صحت تاريخى اين نگرش در افكار فرقه هايى چون اسماعيليه وشيخيه توجه نمى كند.
به هرحال وى آسيب ها وانحرفاتى را كه برخى فرقه هاى انحرافى پيرامون موضوع مهدويت به وجود آورده اند، بررسى كرده، مخاطبان خود را به دو نمونه مهم از اين انحرافات توجه مى دهد. او در مقاله اى در (باب امام دوازدهم) بيان مى كند:
هر نوع توهّمات مذهبى (نظير توهّمات بهائيّه) که منجر به مشابهت با امام منتظَر گردد، به عنوان سوء قصد ضدّ مذهبى برضد ايمان نسبت به امام زمان تلقّى مى شود، وهرچه جمعى از اتباع ومريدان براى اقناع مردم بکوشند، مردم بيشتر تناقضات وتضادهاى ايشان را رسوا وبر ملا مى سازند؛ زيرا هنگامى که امام هادى ظهور کند وجهان را از عدل وداد وحقيقت پر سازد، به همان منهج که امروز از ظلم وجبر وشقاوت وکذب پر مى باشد، ديگر احتياج به اثبات امرى وجود نخواهد داشت واعمال امام غايب، خود دالّ بر حقّانيّت او خواهد بود. (کُربن، 1384: ص327).
او در مقالة (پيش داورى هايى در بارة تشيّع) بيان مى كند که شيعة دوازده امامى وعرفان شيعى، هميشه به اعتدال وتقارن بين ظاهر وباطن، ونماد ونمادينه تمايل دارد واين تعادل بر عکس، نزد بعضى از صوفيّه به مخاطره افتاده است. وى سپس احترام افراطى در تصوّف به شيخ وقطبشان را مورد نقد قرار داده، اضافه مى کند:
يک نشانة اين عدم تعادل، آن است که برخى سلسله هاى تصوّف به يک شيخ يا قطب، ارادت فوق العاده دارند که عملاً ممکن است تجسّم مريى يا جانشين امام تلقّى شود. اگر يک شيخ صوفى، مانند سعدالدّين حمويه، ارادت فوق العاده اى نسبت به امام دوازدهم دارد، بر عکس نزد برخى ديگر از صوفيّه، برداشتى که از شخصيّت شيخ دارند، ممکن است باعث تقليل جايگاه امام شود، واين، همان چيزى است که براى تفکّر ناب شيعى غير قابل تحمّل است؛ زيرا اين تصوّف که غالباً نوعى احترام افراطى را نسبت به شخص قطب به همراه مى آورد، مسايل ناشى از غيبت امام را خدشه دار مى سازد؛ غيبتى که بايد تا پايان دوران ما به طول انجامد (كُربَن، همان: ص296).
البته، کُربن در کتاب (تاريخ فلسفة اسلامى) معتقد است که آغاز صوفيه در تشيّع بوده، ومى گويد که اعضاى گروهى از اهل معنويت شيعى، کوفى بودند که در فاصلة سده ها ى دوم وسوم هجرى، صوفى ناميده شدند. چنان که از متن عين القضات همدانى (درگذشتة 525ق / 1131م) بر مى آيد، در ميان آنان، مردى (عَبدک) نام بود. كُربَن بعد از بيان اين موضوع، بين تصوّف شيعى وتصوّف سنّى تفاوت قايل شده، چنين مى نويسد:
اگر به مفهوم ولايت توجّه داشته باشيم که در قلب تشيّع قرار دارد، واگر قلب ماهيت آن را در تصوّف سنّى - براى مثال در آثار شيخى چون حکيم تِرمذى – در نظر آوريم، ملاحظه مى شود که توضيحى براى ذمّ امامان وشيعيان در قبال –لااقل - گروه خاصى از صوفيان وجود دارد. در واقع، نظرية ولايت، نزد اين گروه اخير، مبين گذار به تصوّف سنّى از مجراى حذف امامت است، حتّى اگر مجبور باشند نوعى امام شناسى بون امام (مانند مسيح شناسى بدون مسيح) ارايه کنند.
نيز مى نويسد:
به نظر مى رسد در درجة نخست، سازمان فرقه اى صوفيه، مورد نقد وذمّ شيعه قرار گرفته باشد؛ زيرا خانقاه، لباس روحانى، نقش شيخ که به جانشينى امام به ويژه امام غايب، پيشوا وراهنمايى درونى، از اين حيث که غايب است، ميل مى کرد (کُربن، 1388: ص 268 - 269).
انتقادى به كُربَن
در خلال بحث، نقطه نظراتى درباره ى برخى مطالب بيان كرديم، ولى شايد مهم ترين انتقاد به تحقيقات كُربَن، عدم توجه او به بعد اجتماعى ظهور حضرت حجت وقرار گرفتن دوران غيبت، ميان دو حادثه بزرگ عاشورا وظهور وقيام بالسيف مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. بى ترديد نمى توان كنار عروج عرفانى شيعيان كه كُربَن به درستى آن را يكى از شرايط اساسى دقيق ديدار معصوم ياد مى كند، از وجه اجتماعى ومبارزه فراگير آن امام با ظلم سياسى، اقتصادى وفرهنگى مستكبران، چشم پوشيد، وخروج عاشقانه اباعبدالله را براى اصلاح اجتماعى امت جدش، به فراموشى سپرد، واز عنصر سياسى اين هردو قيام صدر وذيل اسلام، چشم به غفلت پوشيد (ميرزايى، 1378: ص41).
وى گاهى در باره امامان شيعه به گونه اى سخن گفته است كه گويى امامان، دراويش وصوفيان مقدسى بوده وهيچ بعد مبارزاتى واجتماعى - سياسى در زندگى شان نبوده است، درحالى كه تاريخ شيعه را با خون نوشته اند وما مى دانيم قيام هايى را كه شيعيان وبعضى فرزندان خواندگان ائمه به راه انداختند، در طول تاريخ چه پر شمار بوده، وهمواره شيعه با حكومت ها سر ناسازگارى داشته ودنبال تاسيس وتشكيل حكومتى مبتنى بر آموزه هاى دين اصيل بوده است.
البته برخى افراد پاره اى از اشتباهات كُربَن را بهانه اى براى حمله شديد به او نموده اند، ولى نبايد انكار كرد كه توجه او به مساله امام زمان به عنوان خاتم الاوصياء ونيز تبليغ اين تفكر در جوامع غربى، نقطه مقدمه مثبتى در زندگى وى به حساب مى آيد. او در مقدمه اى كه براى كتاب (شرح مقدمه قيصرى) نوشته وآقاى سيد حسين نصر آن را ترجمه كرده است، بعد از آن كه ولايت را اصل مساله نبوت وامامت در تشيع مى داند، مى نويسد:
اين نكته همان مساله شناخت خاتم ولايت عامه در (شخص امام اول) وخاتم ولايت محمدى - بعد از نبوت - در (شخص امام دوازدهم) است. در بحث مساله ولايت، نه تنها فلسفه، بلكه تمام حيات معنوى شيعه مطرح است(2) (آشتيانى، 1370: ص17).
نتيجه
از آنچه بيان شد، چنين نتيجه گيرى مى شود که هانرى کربن، از مستشرقانى است که شديداً تحت تأثير تشيّع، امامت وبه ويژه موضوع مهدويت قرار گرفته وبه بررسى تفکّرِ نابِ شيعى پرداخته است. او همچنين ارتباط وپيوستگى شيعه را با مسألة ولايت، همواره مستمر وجارى مى دانست ومعتقد بود که در تشيّع، با بسته شدن دايرة نبوّت، دايرة ولايت آغاز شده است.
او مى گويد که اختتام دايرة نبوّت، مشخّص کنندة افتتاح دايرة ولايت است، وپس از دايرة نبوّت، دايرة ولايت آغاز مى شود؛ يعنى اين که آشنايى معنوى اوليا با دوازده امام که يکى بعد از ديگرى ظهور فرموده اند، افتتاح شده وتا ظهور دوازدهمين امام در آخر دورة دهرى ما، ادامه خواهد داشت.
منابع
1. آشتيانى، سيّد جلال الدّين، شرح مقدّمة قيصرى، قم، دفتر تبليغات اسلامى، چ دوّم، 1370 ش.
2. حسينى تهرانى، سيد محمّد حسين، امام شناسى، تهران، حکمت، بى تا.
3. حسينى تهرانى، سيد محمّد حسين، مهر تابان، بى جا، باقر العلوم (ع)، بى تا.
4. شيمل، آنه مارى، تبيين آيات خداوند، عبدالرحيم گواهى، تهران، فرهنگ اسلامى، چ اول، 1376ش.
5. طباطبايى، سيد محمّد حسين، رسالت تشيّع در دنياى امروز، تهران، فرهنگ اسلامى ، چ اول ، 1370 ش.
6. طباطبايى، سيد محمّد حسين، شيعه در اسلام، تهران، رجاء، 1362ش.
7. طباطبايى، سيد محمّد حسين، مکتب تشيّع (سالانه 2)، قم، دار العلم، 1339ش.
8. کُربن، هانرى، تاريخ فلسفة اسلامى، سيد جواد طباطبايى، تهران، کوير، چ هفتم، 1388ش.
9. کُربن، هانرى، روابط حکمت اشراق وفلسفة ايران باستان، عبدالمحمد روح بخشان، تهران، اساطير، چ اول، 1382ش.
10. کُربن، هانرى، الشيعة الاثنا عشريه، ذوقان قرقوط، قاهره، مکتبة مَدبولى، چ دوم، 1414ق.
11. کُربن، هانرى، مقالات هانرى کُربن، شاهجويى، محمد امين، زير نظر شهرام پازوکى، تهران، حقيقت، چ اول، 1384ش.
12. کوروز، موريس، فلسفة هايدگر، محمود نوالى، تهران، حکمت، 1378ش.
13. گلى زواره، غلامرضا، بازخوانى دوستى علمى علامه طباطبايى با هانرى كُربَن، قم، مجله پرسمان، آبان1382ش، شماره14.
14. مطهرى، مرتضى، امامت ورهبرى، تهران، صدرا، بيستم، 1376ش.
15. مجلسى، محمّد باقر، بحار الانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، چ دوم، 1404ق.
16. موسوى گيلانى، سيد رضى، مقاله ديدگاه پديدار شناسانه هانرى کُربن به دکترين مهدويّت، قم، فصلنامة انتظار، 1384ش، شماره 17.
17. ميرزايى، امين، امام عصر عليه السلام از منظر پروفسور هانرى کربن، تهران، ماهنامه ى موعود، آذر 1378ش، شماره 14.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) در بارة ولادت، غيبت وظهور حضرت، ونيز حديث نبوى که فرموده است آن حضرت ظهور مى نمايد وجهان را پر از عدل وداد مى کند، همان گونه كه پيش از آن، پر از ظلم وجور بوده است. ر. ك: کُربن، 1414ق : ص 75، 84 ، 92.
(2) البته به همين موضوع در كتاب (الشيعة الاثنى عشريه) نيز تصريح شده است (كربن، 1414ق: ص261، 277، 278).