المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۳۴) برهان عصمت بر امامت امام عصر عليه السلام

برهان عصمت بر امامت امام عصر عليه السلام

چکيده
به اعتقاد شعيه اماميه، پس از امام حسن عسكرى عليه السلام يگانه فرزند آن حضرت يعنى حجت بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف امام است. آنان براى اثبات اين عقيده، دلايل عقلى ونقلى متعددى آورده اند. يكى از دلايل عقلى آنان بر وجود وامامت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف برهان عصمت است. اين مقاله، از سه مقدمه تشكيل شده است:
1. ضرورت وجود امام معصوم در هر زمان؛
2. منحصر بودن حق در باب امامت در امت اسلامى؛
3. عدم وجود معصوم غير از حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف.
مقدمه اول با دلايل عقلى ونقلى بسيارى اثبات شده ومقدمه دوم، مورد اجماع مسلمانان است. مقدمه سوم نيز با نادرستى عقايد ديگر مذاهب وفرقه هاى اسلامى در باب امامت، اثبات مى شود. آنان يا به وجود امام معصوم معتقد نيستند كه مقدمه اول آن را باطل مى سازد، يا سخن آنان در بارة امام معصوم با واقعيت هاى مسلم تاريخى ودلايل روايى معتبر سازگارى ندارند؛ بنابر اين، حق در باب امامت، همان است كه شيعه اماميه باور دارد.
امامت در بينش اسلامى، جايگاه برجسته ووالايى دارد. در حديثى كه مضمون آن به تواتر از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده، آمده است كه اگر كسى در حالتى از دنيا برود كه امام زمان خود را نشناخته است، به مرگ جاهليت مرده است.(1) بر اين اساس است كه عموم مسلمانان، امامت را يكى از واجبات اسلامى دانسته اند. البته در اين كه وجوب امامت كلامى است يا فقهى، عقلى است يا نقلى، ديدگاه هاى آنان متفاوت است؛ اما در اصل وجوب امامت، اختلاف در خور توجهى وجود ندارد.
متكلمان اسلامى در باب صفات وويژگى امام، هم داستان نيستند. در اين ميان، شيعه اماميه بر آن است كه امام بايد از عصمت، افضليت وآگاهى كامل از معارف واحكام اسلامى برخوردار باشد. بر اين اساس، راه تعيين وشناخت امام را نص ونصب شرعى والهى مى دانند، ودر مواردى معجزه نيز كه از مقوله نص فعلى به شمار مى رود، ممكن است راه تعيين وشناخت امام باشد.
بر پايه اصول ياد شده، شيعه اماميه بر اين باور است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم از سوى خداوند سبحان، جانشينان خود را تعيين ومعرفى كرده است. آنان عبارتند از على بن ابى طالب، ويازده امام از فرزندان ونوادگان او كه همگى از ذرية فاطمه زهرا عليها السلام مى باشند وآخرين آنان حضرت حجت بن الحسن العسكرى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. آن حضرت پس از شهادت پدر بزرگوارش در هشتم ربيع الاول 260 ق عهده دار امر خطير وعظيم امامت شد. از آن جا كه او آخرين حجت الهى است واز سوى ديگر، مأموريت برپايى حكومت سراسرى عدل الهى را بر عهده دارد وبا فراهم شدن زمينه تحقق چنين آرمان بزرگى، بايد باقى بماند، غيبت او امرى اجتناب ناپذير بوده است. غيبت آن حضرت در دو مرحله كوتاه وبلند، طراحى واجرا شده است. غيبت كوتاه، حدود هفتاد سال (260ـ329ق) وغيبت بلند از 329 ق تا وقت ظهور كه دقيقاً براى ما معلوم نيست، ادامه خواهد يافت.
غيبت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف منشأ طرح اشكالات وشبهاتى از سوى مخالفان شيعه درباره وجود وامامت آن حضرت شده است. عالمان ومتكلمان اماميه به پاسخ گويى به اين شبهات واشكالات، اقدام كرده وكتاب ها ورساله ها ومقالاتى را در اين باره نگاشته اند.
دلايل آنان بر وجود وامامت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف دو گونه است؛ دلايل عقلى ودلايل نقلى. دلايل نقلى، رواياتى است كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وامامان اهل بيت عليهم السلام درباره امامت نقل شده است. در برخى از اين روايات از جانشينان دوازدهگانه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ياد شده وبراى آنان ويژگى هايى بيان شده است كه جز بر امامان دوازده گانه شيعه اماميه منطبق نيست. در برخى ديگر، نام امامان دوازده گانه برده شده كه آخرين آنان حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است. در پاره اى از اين روايات، نام اولين امام يعنى على بن ابى طالب عليه السلام ونام آخرين امام يعنى حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ذكر شده است. در برخى ديگر، از امامان نهگانه از ذريه امام حسين عليه السلام ياد شده واز حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف با عنوان آخرين امام به صراحت نام برده شده است. دسته ديگرى از اين روايات بيانگر نصوص امام حسن عسكرى عليه السلام بر امامت فرزند گرامى اش حجت بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد. دسته اى ديگر از اين روايات، بيانگر غيبت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف ومسايل وحوادث اين دوران است.
روايات ياد شده برخى از دلايل متكلمان اماميه بر امامت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف است. آنان از طريق دلايل عقلى نيز بر امامت آن حضرت استدلال كرده اند. دليل عصمت، از آن جمله مى باشد كه از مقدمات زير تشكيل شده است:
1. وجود امام معصوم در هر زمان واجب است؛
2. در هر مسأله اى از معارف واحكام دينى حقّ، منحصر در امت اسلامى است ودر هيچ مسأله اى حق از امت اسلامى بيرون نيست؛
3. پس از امام حسن عسكرى عليه السلام غير از يگانه فرزند آن حضرت يعنى حجت بن الحسن العسكرى عليه السلام كسى نيست كه در جايگاه امامت بوده، واز ويژگى عصمت برخوردار باشد.
اينك توضيح مقدمات استدلال:
1. ضرورت وجود امام معصوم
بر ضرورت وجود امام معصوم، دلايل عقلى ونقلى بسيارى اقامه شده است. يكى از دلايل، اين است كه براى آن كه زمينه هدايت الهى براى مكلفان غير معصوم فراهم شود، بايد انسان معصومى وجود داشته باشد كه آنان را در شناخت تعاليم واحكام اسلامى وعمل به آن ها به صورت كامل، راهنمايى ورهبرى كند. همين قاعده كه در اصطلاح متكلمان به قاعده لطف، معروف است، مبناى عقلى ضرورت نبوت نيز به شمار مى رود. مقتضاى قاعده لطف، اين است كه خداوند به مقتضاى حكمت ورحمت گسترده خود، زمينه هاى لازم را براى رشد وهدايت افراد بشر فراهم مى كند كه بعثت پيامبران الهى از مصاديق ومظاهر آن است. با بعثت پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله وسلم باب نبوت بسته شد؛ ولى نيازمندى هدايتى بشر به پيشواى معصوم پايان نيافته است.
اگر امام، معصوم نباشد، ملاك نيازمندى به امام در او نيز وجود دارد؛ در نتيجه امام نيز به امام ديگرى نياز خواهد داشت. اين سخن در بارة امامِ امام نيز جارى خواهد بود ولازمه آن، تسلسل در باب امامت است؛ يعنى وجود امامانِ بى شمار در يك زمان كه محال عقلى است.
از سوى ديگر برآورده شدن نياز هدايتى مكلفان پس از دوران نبوت، در گرو آن است كه شريعت الهى به صورت كامل در اختيار آنان قرار داشته باشد. واين مسأله جز با وجود امام معصوم كه عهده دار رهبرى مكلفان پس از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم باشد، تحقق نخواهد يافت.
اشكال
همه مى دانيم قرآن كريم از گزند تحريف مصون مانده است واز سوى ديگر، همه نيازهاى بشر در باب هدايت را در بر دارد:
(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِّكُلِّ شَيْءٍ) (نحل: 89).
قرآن را كه بيان گر هر چيزى است بر تو نازل كرديم.
بر اين اساس مى توان گفت امت اسلامى با داشتن قرآن، از امام معصوم بى نياز است ونمى توان امت اسلامى را با امت هاى ديگر مقايسه كرد؛ زيرا اولاً كتاب آسمانى آنان كامل ترين كتاب آسمانى نبوده، وثانياً از گزند تحريف مصون نمانده است؛ ولى قرآن كريم، هم كامل ترين كتاب آسمانى است وهم از گزند تحريف مصون مانده است:
(إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ) (حجر: 9):
همانا قرآن را نازل كرديم وما حافظ آن هستيم.
پاسخ
اين كه قرآن كريم، بيان گر هرچيزى است كه بشر در باب هدايت به آن نياز دارد، بدان معنا نيست كه احكام اسلامى را به گونه اى مفصّل بيان كرده كه براى همگان قابل فهم است؛ زيرا ترديدى نيست كه تفاصيل احكام اسلامى در بيان لفظى در قرآن كريم نيامده است. به همين سبب است كه به تصريح قرآن كريم، پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وظيفه داشته است معارف واحكام قرآن را براى مردم بيان كند:
(وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ) (نحل: 44).
قرآن را بر تو نازل كرديم تا آنچه را كه براى هدايت مردم نازل شده است، براى آنان بيان كنى.
نيز وظيفه داشته است آيات قرآن را علاوه بر اين كه بر مردم تلاوت مى كند، به آنان تعليم دهد:
(يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ) (آل عمران: 164).
آيات الهى را بر مردم تلاوت مى كند وآنان را تزكيه كرده، كتاب وحكمت را به آنان تعليم مى دهد.
بر همين پايه است كه به اجماع امت اسلامى سنت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كنار قرآن كريم منبع ومصدر احكام اسلامى است.
اكنون سخن در اين است كه بدون امام معصوم، سنت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم كه تبيين وتفسير قرآن كريم است، به صورت جامع وكامل براى امت اسلامى پس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بيان نخواهد شد. بنابر اين نقش امام معصوم، اين است كه حافظ شريعت پس از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم است. برهان حفظ شريعت، يكى از براهين عقلى ضرورت وجود امام معصوم عليه السلام در امت اسلامى پس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم است كه متكلمان اماميه در كتاب هاى كلامى خود تقرير كرده اند.(2)
از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است كه فرمود: (در هر نسلى از امت من، فرد عادلى از اهل بيت من وجود دارد كه از تحريف دين توسط غاليان وتأويل جاهلان وباطل گرايان جلوگيرى مى كند).(3) (شيخ صدوق، 1416: ج1، ص221؛ ابن حجر مكى، 1425: ص188).
همچنين پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم درحديث ثقلين كه به صورت متواتر نقل شده، عترت واهل بيت خود را عدل وقرين قرآن كريم قرار داده است. آن حضرت تاكيدكرده است كه آن دو، تا قيامت از يك ديگر جدا نخواهند شد ورهايى از ضلالت، در گرو تمسك به آن دو است. سر اين كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم قرآن وعترت را دو شيء گران بها معرفى مى كند كه براى امت اسلامى باقى مى گذارد واز سنت خود نام نبرده، اين است كه سنت اصيل وصحيح وكامل را تنها از طريق عترت مى توان دريافت كرد.
ابن حجر مكى پس از نقل حديث ثقلين واين كه حديث از بيش از بيست صحابى نقل شده، گفته است:
مقصود از عترت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كه بر پيروى از آنان تاكيد شده، عالمان به كتاب خدا وسنت رسولش هستند؛ زيرا آنان كسانى اند كه تا قيامت از كتاب الهى جدا نخواهند شد. مؤيد آن، روايتى است كه گفته است: (به آنان چيزى تعليم ندهيد؛ زيرا آنان دانا تر از شما هستند). آنان بدان سبب از ديگر عالمان ممتاز شده اند كه خداوند رجس را از آنان زدوده وپاكيزه شان ساخته است. رواياتى كه بر تمسك به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ترغيب وتأكيد كرده بيان گر اين است كه همواره تا روز قيامت از اهل بيت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم كسى وجود دارد كه شايستگى تمسك به او را دارد (ابن حجر مكى، 1425:ص189).
اشكال
حفظ شريعت توسط امام معصوم، آن گاه ميسور است كه مردم بتوانند امام را ببينند وبه او دسترسى داشته باشند واين گونه ارتباط در عصرغيبت امكان پذير نيست؛ بنابر اين، غيبت امام با فلسفه امامت، سازگارى ندارد، ويكى از آن دو نا درست خواهد بود؛ در نتيجه ديدگاه شيعه اماميه در مسأله امامت با مشكل مواجه خواهد شد.
پاسخ
احكام مورد نياز جامعه بشرى كه بايد توسط امام معصوم پس از رسول اكرم صلى الله عليه وآله وسلم بيان شود، از سوى امامان اهل بيت عليهم السلام در عصر حضور بيان شده وآن بيانات هم اكنون در اختيار علما ومجتهدان شيعه است كه بر اساس آن ها به نيازهاى هدايتى بشر در حوزه معارف واحكام دينى پاسخ مى دهند؛ ولى حصول چنين اطمينانى در گرو وجود امام معصوم است؛ زيرا اگر آنچه توسط امامان پيشين بيان شده است، در اختيار ما نبود، به گونه اى كه در بيان احكام الهى براى بشر خللى ايجاد مى شد، امام معصوم عليه السلام به گونه اى آن را براى عالمان ومجتهدان شيعه بيان مى كرد؛ چرا كه آنچه در عصر غيبت واقع نمى شود، ارتباط عادى وهمگانى با امام معصوم است، نه ارتباط ويژه وغير عادى.
سيد مرتضى در اين باره گفته است:
با وجود غيبت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف شريعت محفوظ است. با توجه به اين كه تكاليف الهى براى مردم اين عصر باقى است، اگر در وصول احكام به مكلفان خللى رخ داده بود، امام عليه السلام ظاهر مى شد وآن احكام را بيان مى كرد؛ ولى چون چنين مطلبى رخ نداده است، اطمينان داريم كه احكام شريعت كه توسط امامان معصوم بيان شده، باقى است (علم الهدى، 1419: ص232، نيز ر.ك: طوسى، 1439: ص73؛ ابن ميثم بحرانى، 1406: ص179).
به بيانى ديگر هرگاه در اثر اين كه امام در حال غيبت است، برخى از احكام شريعت از طريق نقل صحيح به آنان نرسد، آن تكاليف از عهده مكلفان ساقط خواهد شد؛ زيرا تكاليف آنان در فرض مزبور، تكليف به امر نا مقدور است؛ ولى چون اجماع امت بر اين است كه تكاليف شرعى تا قيامت ثابت است واز عهده كسى ساقط نمى شود، در نقل تكاليف به مكلفان، خللى واقع نخواهد شد، مگر در شرايطى كه امام بتواند ظاهر شود وآن تكاليف را بيان كند (طوسى، بى تا، ج4، ص219).
بنابراين، با وجود امام معصوم در زمان غيبت، اطمينان داريم كه احكام شريعت كه توسط امامان اهل بيت عليهم السلام بيان شده است، در اختيار مكلفان قرار دارد.
در آيه كريمه
(أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الأَمْرِ مِنكُم) (نساء: 59).
از خدا، رسول خدا ومتوليان امر كه از (جنس) شما هستند، اطاعت كنيد.
متكلمان اسلامى امر به اطاعت از اولى الامر را دليل بر وجوب وجود اولى الامر دانسته اند؛ زيرا بدون وجود اولى الامر، اطاعت از آنان مقدور نخواهد بود؛ چنان كه سعدالدين تفتازانى گفته است: (وجوب اطاعت از اولى الامر مقتضى وجوب تحقق آن است) (تفتازانى، 1409: ج5، ص239).
محقق طوسى نيز اين آيه را دليل نقلى وشرعى وجوب امامت برشمرده است (طوسى، 1405: ص407).
از سوى ديگر، امر مطلق وبى قيد وشرط اطاعت از اولى الامر، بر عصمت آنان دلالت مى كند؛ چنان كه عطف اولى الامر بر رسول نيز همين مطلب را مى رساند؛ زيرا وحدت سياق بيانگر آن است كه ملاك اطاعت از اولى الامر با ملاك اطاعت از رسول، يكسان است ودر عصمت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم ترديدى وجود ندارد.(4)
2. حق از امت اسلامى بيرون نيست
اين مطلب كه حق در هر مسأله اى از معارف واحكام دينى از امت اسلامى بيرون نيست، مورد اجماع مسلمانان است ودر عين حال، دلايل عقلى ونقلى آن نيز روشن است؛ زيرا با بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وآوردن شريعت اسلام؛ شريعت هاى پيش منسوخ شده وزمان اعتبار شرعى آن ها پايان يافته است وبر همه مكلفان واجب است كه پيرو شريعت اسلام باشند. مسلمانان به اين تكليف الهى عمل كرده، پيروى از آيين اسلام را برگزيده اند. بر اين اساس، حق وباطل در معارف واحكام الهى با مقياس شريعت اسلام ارزيابى خواهد شد. آنچه با شريعت اسلام هماهنگ باشد، حق، وآنچه هماهنگ نباشد، باطل است؛ بنابر اين حق در هر مساله اى از معارف واحكام الهى در دست مسلمانان ـ يعنى در شريعت اسلام ـ است وقطعاً از آن بيرون نخواهد بود.
آيه كريمه زير نيز به اين مطب اشاره مى كند:
(وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا) (بقره، 143)
شما را امت وسط قرار داديم، تا گواهان بر مردم باشيد وپيامبر صلى الله عليه وآله وسلم گواه بر شما باشد.
3. نادرستى ديدگاه هاى ديگر
ديدگاه هاى ديگر درباره امامت دو دسته اند:
الف. ديدگاه هايى كه عصمت را شرط نمى دانند؛ مانند اهل حديث، اشاعره، ماتريديه، معتزله، خوارج وزيديه؛
ب. ديدگاه هايى كه عصمت را شرط امامت مى دانند؛ مانند كيسانيه، ناووسيه، اسماعيليه، واقفيه و….
از آنچه در باره وجوب عصمت امام گفته شد، نادرستى ديدگاه هاى نخست روشن مى گردد. نادرستى ديدگاه هاى دسته دوم نيز به شرح زير است:
1. كيسانيه، خود را پيروان مختار بن ابى عبيده ثقفى مى دانند واز آن جا كه مختار در ‎آغاز، كيسان نام داشت، به كيسانيه شهرت يافتند. آنان به امامت محمد حنفيه پس از امام حسين عليه السلام معتقدند واو را مهدى موعود مى دانند (نوبختى، 1388: ص44؛ شيخ مفيد، 1413: ص296؛ اشعرى، 1411: ج1، ص91؛ بغدادى، بى تا: ص38؛ شهرستانى، بى تا: ج1، ص147ـ148؛ مسعودى، بى تا: ج3، ص90).
اگر محمد حنفيه معصوم بود، مى بايست امامت او منصوص باشد؛ زيرا عصمت جز از راه نص يا معجزه قابل تشخيص نيست؛ درحالى كه هيچ نصى بر امامت او نقل نشده است، جز اين كه گفته اند: اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ جمل، پرچم سپاه خود را به او سپرد؛ همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در جنگ ها پرچم سپاه خود را به على عليه السلام مى سپرد. روشن است كه اين مطلب، بر امامت محمد حنفيه دلالتى ندارد؛ زيرا اگر آن را بپذيريم، بايد به امامت همه كسانى قايل شويم كه پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم آنان را به فرماندهى سپاه برگزيده وپرچم را به آنان سپرده است.
نيز گفته اند: امير المؤمنين عليه السلام در جنگ جمل خطاب به او گفت: (أنت ابنى حقا؛ حقاً كه تو پسر من هستي). پاسخ اين است كه امير المومنين عليه السلام در همان جنگ خطاب به امام حسن عليه السلام وامام حسين عليه السلام فرمود: (انتما ابنا رسول الله؛ شما پسران پيامبريد) لازمه سخن كيسانيه اين است كه عبارت مزبور بر نبوت امام حسن عليه السلام وامام حسين عليه السلام دلالت كند كه نادرستى اين سخن آشكار است.
همچنين گفته اند امير المؤمنين عليه السلام گفته است: (أنا عبدالله واخو رسول الله؛ من بنده خدا وبرادر رسول خدا هستم). از اين سخن امير المومنين عليه السلام به دست مى آيد كه يكى از نام هاى او عبدالله بوده است. از طرفى در حديث نبوى آمده است كه مهدى موعود همنام با پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم وپدرش همنام پدر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم است. اين ويژگى بر محمد حنفيه تطبيق مى كند.(5)
در پاسخ مى گوييم:
اولاً: در رواياتى كه از طريق شيعه روايت شده ودر روايات اهل سنت، اين جمله كه (نام پدرش نام پدرم)، نيامده است، بنابر اين حديث مزبور، فاقد اعتبار است (سيد صدرالدين صدر، بى تا: ص126ـ 127).
ثانياً: مقصود از عبدالله در كلام اميرالمؤمنين عليه السلام اين نيست كه نام او عبدالله بوده است؛ زيرا در اين كه نام آن حضرت، على بوده، ترديدى نيست؛ بلكه مقصود اين است كه او بنده خالص خدا است چنان كه در كلامى از آن حضرت آمده است كه (الهى كفى بى عزاً أن أكون لك عبداً).(6)
ثالثاً احاديث متواترى كه درباره تعداد ونام جانشينان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم روايت شده است ديدگاه كيسانيه را باطل ميكند؛ زيرا در آن ها از محمد حنفيه نام برده نشده است وپس از امام حسين عليه السلام از امام زين العابدين عليه السلام به عنوان جانشين پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم نام برده شده است (شيخ طوسى، همان: ص16ـ17).
2. ناووسيّه، امام صادق عليه السلام را مهدى موعود دانسته وگفته ا ند: او زنده است ودر آخرالزمان ظهور خواهد كرد. (نوبختى، 1388: ص78؛ مفيد،1413: ص305).
نادرستى ديدگاه آنان روشن است؛ زيرا درگذشت امام صادق عليه السلام همان اندازه معلوم وقطعى است كه رحلت پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم وشهادت امير المؤمنين عليه السلام وديگر امامان پيش از امام صادق عليه السلام. اگر ترديد در شهادت ودرگذشت امام صادق عليه السلام روا باشد، ترديد در شهادت ودرگذشت آنان نيز روا خواهد بود وچنين ترديدى به سفسطه خواهد انجاميد (طوسى، همان: ص18). علاوه بر اين كه اين فرقه به كلى منقرض شده است واگر بر حق بود، باقى مى ماند؛ زيرا مذهب حق تا قيامت باقى خواهد بود. البته باقى ماندن، يكى از شاخص هاى حقانيت است، نه يگانه شاخص آن؛ بدين سبب باقى ماندن مذهب، به تنهايى دليل بر حقانيت آن نخواهد بود. بنابراين هر مذهب حقى باقى خواهد ماند؛ اما عكس كلى آن، صحيح نيست. عكس مستوى موجبه كليه، موجبه جزئيه است؛ يعنى بعضى از مذاهبى كه باقى مانده اند برحق هستند، نه همه آن ها.
3. اسماعيليه، پس از امام صادق عليه السلام به امامت اسماعيل كه بزرگ ترين فرزند امام صادق عليه السلام بود ودر زمان آن حضرت از دنيا رفت، معتقد شدند. گروهى از آنان، مرگ اسماعيل را انكار كردند واو را مهدى موعود مى دانند وگروهى ديگر، مرگ او را پذيرفتند وگفتند: (امامت، از او به فرزندش محمد منتقل شده است). به اعتقاد آنان، امامت در فرزندان محمد ادامه خواهد يافت (نوبختى، همان: ص79ـ80).
پاسخ به عقايد آنان نيز چنين است:
اولاً: هيچ نصى بر امامت اسماعيل نقل نشده است وشايد چون او فرزند بزرگ تر امام صادق عليه السلام بود واين كه امامت، حق فرزند بزرگ تر است ونيز تكريم ويژه امام صادق عليه السلام در بارة اسماعيل منشأ توهم اسماعيليه در بارة امامت اسماعيل شده است؛ ولى بزرگ تر بودن از نظر سن، دليل بر امامت نيست علاوه بر اين كه اسماعيل در زمان امام صادق عليه السلام از دنيا رفت وبه خاك سپرده شد، از طرفى نصوص متواتر در باره امامان دوازدهگانه، امامت هر فرد ديگرى را باطل مى كند.
4. واقفيه، كسانى هستند كه درامامت امام كاظم عليه السلام توقف كرده وآن حضرت را آخرين امام ومهدى موعود دانستند.
شهادت امام كاظم عليه السلام از نظر تاريخى مسلم وغير قابل ترديد است؛ به ويژه آن كه دستگاه خلافت عباسى كه مى خواست اتهام قتل امام عليه السلام را از خود دفع كند، شاهدانى را احضار كرد تا شهادت دهند امام كاظم عليه السلام به مرگ طبيعى از دنيا رفته است (طوسى، همان: ص19ـ29)؛ بنابر اين شهادت امام كاظم عليه السلام مانند پدران ونياكانش از مسايل قطعى تاريخ است وترديد در آن، موجب سفسطه خواهد بود.
علاوه بر اين كه نصوص متواتر، امامت امامان دوازدهگانه ونيز تنصيص امام كاظم عليه السلام بر امامت فرزندش على بن موسى الرضا عليه السلام اين عقيده را باطل مى كند (طوسى، همان: ص24ـ29).
رواياتى كه واقفيه به آن ها بر مدعاى خود استدلال كرده اند، از نظر سند ودلالت مخدوش است. علاوه بر اين كه به نقل شيعيان موثق ـ مانند يونس بن عبدالرحمن ـ دعوت كنندگان به اين عقيده، افرادى چون على بن ابى حمزه بطائنى، زياد بن مروان قندى وعثمان بن عيسى رواسى هستند كه وكلاى امام كاظم عليه السلام بودند واموال بسيارى نزدشان بود. آنان به طمع تملك آن اموال عقيده وقف را مطرح كرده وشهادت امام كاظم عليه السلام را انكار كردند (طوسى، همان: ص42ـ44).
فرقه هاى ديگر
علاوه بر فرقه هاى ياد شده، ميان شيعيان فرقه هاى ديگرى نيز در مسأله امامت پديد آمدند كه عبارتند از:
1. محمديه، قائلان به امامت محمد بن على بن محمد بن الرضا عليه السلام؛
2. فطحيه؛ قائلان به امامت عبدالله بن جعفر الصادق عليه السلام وجعفر بن على الهادى عليه السلام؛
3. كسانى كه گفتند: امام زمان عليه السلام هنوز به دنيا نيامده است؛
4. كسانى كه گفتند: امام زمان عليه السلام از دنيا رفته وبار ديگر به دنيا باز خواهد گشت؛
5. كسانى كه گفتند: پس از امام حسن عسكرى عليه السلام ما اكنون در دوران فترت امامت به سر مى بريم (طوسى، همان: ص54ـ55).
عقايد اين فرقه ها نيز به دلايل متعدد باطل است:
الف. اين فرقه ها ـ اگر بتوان نام فرقه بر آن ها نهاد ـ منقرض شده واثرى از آنان وجود ندارد؛ در حالى كه اگر بر حق بودند، منقرض نمى شدند.
ب. محمد فرزند امام هادى عليه السلام در زمان آن حضرت از دنيا رفت واخبار آن معروف است وترديد در آن، مستلزم ترديد در وفات پدران بزرگوار او وديگران است.
ج. انكار ولادت امام زمان عليه السلام وهمچنين رحلت ورجعت آن حضرت، از دو جهت باطل است؛ يكى اين كه مستلزم خالى بودن زمان از وجود امام معصوم است وديگر اين كه با گزارش هاى قطعى درباره ولادت آن حضرت منافات دارد.
ه‍. ديدگاه فطحيه نيز از آن جهت كه عبدالله بن جعفر وجعفر بن على معصوم نبودند، باطل است. علاوه بر اين كه با نصوص متواتر درباره امامان دوازدهگانه سازگارى ندارد (طوسى، همان: ص55ـ56).(7)

نتيجه

با اثبات نادرستى عقايد مذاهب وفرقه هاى ديگر اسلامى غير از ديدگاه اماميه اثنا عشريه، درستى ديدگاه اماميه اثبات مى شود؛ زيرا اگر آن هم درست نباشد، حق در باب امامت از امت اسلامى بيرون خواهد بود كه نادرستى آن، مورد اجماع است.
نكات پايانى
نكته اول

در بسيارى از كتاب هاى كلامى اماميه برهان عقلى مزبور بر امامت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف اقامه شده است كه مهم ترين آن ها مى توان از آثار زير نام برد:
1. شيخ مفيد (413ق) (مفيد،1413: ج11، ص342).
2. سيد مرتضى (436 ق) (علم الهدى، 1413: ص219ـ226؛ علم الهدى، بى تا: ج2، ص294ـ295؛ المرتضى، ص154ـ157).
3. شيخ الطائفه (460ق ) (طوسى،بى تا: ج4، ص209 ـ 210)، (طوسى، همان: ص3، ص57).
4. ابوصلاح حلبى (447ق) (حلى، 1404: ص171ـ172).
5. ابوالفتح كراجكى (1449ق ) (كراجكى، بيتا: ص345ـ347).
6. سديد الدين حمصى رازى (متوفاى اوائل قرن هفتم هجري) (حمصى رازى، 1412: ج2، ص372ـ373).
7. فاضل مقداد (826 ق) (سيورى، 1405: ص346).
باتوجه به اين كه تقرير شيخ طوسى در الغيبة از ديگران كامل تر وروشن تر بيان شده است، در اين نوشتار بيشتر به بازنگارى وبازسازى آن پرداخته شده است.
نكته دوم
برهان عقلى مزبور، امامت دوازده امام شيعه اماميه را اثبات مى كند؛ از اين رو متكلمان اماميه پس از بيان دلايل عقلى ونقلى امامت اميرالمومنين عليه السلام امامت امامان ديگر را يك جا مطرح كرده ودلايل عقلى ونقلى آن را بيان نموده اند. مهم ترين دليل عقلى ونقلى آنان مبتنى بر ضرورت وجود امام معصوم عليه السلام وبيرون نبودن حق از امت اسلامى ونادرستى عقايد مذاهب وفرقه هاى ديگر است واين، همان برهان عقلى ونقلى پيشين بر امامت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مى باشد؛ بدين سبب عده اى از متكلمان در همان بحث، امامت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را نيز اثبات نموده وبحث جدا گانه اى براى آن طرح نكرده اند.(8)
نكته سوم
اين برهان عقلى، علاوه بر امامت امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف وجود آن حضرت را نيز اثبات مى كند؛ زيرا تكيه گاه برهان، اين است كه هيچ زمانى از وجود امام معصوم عليه السلام خالى نخواهد بود وچون بر روى كره زمين، امام معصوم غير از امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف وجود ندارد، وجود آن حضرت نيز اثبات مى شود. متكلمان اماميه نيز اين برهان را يكى از دلايل وجود امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف دانسته اند. با نقل سخن عبدالرزاق لاهيجى در اين باره، اين بحث را پايان مى دهيم:
امت در اين زمان بر سه مذهبند: بعضى قائل نيستند به وجود امام وبعضى قائلند به وجود امامى كه مدعى عصمت ونص براى او نيستند، وبعضى قائلند به وجود امام معصوم منصوص عليه كه محمد بن الحسن عليه السلام است. وچون ثابت شد امتناع خلو زمان از امام، باطل شد مذهب اول، وچون ثابت شد وجوب عصمت ونص بر امام، باطل شد مذهب دوم نيز؛ پس اگر مذهب سوم نيز باطل باشد، لازم مى آيد اتفاق امت بر خطا وخروج حق از ميان امت واين، باطل است به اتفاق؛ پس مذهب سوم حق باشد ومحمد بن الحسن عليه السلام موجود وحى وامام باشد.
پس به طريق قياس استثنايى گوييم:
هرگاه اتفاق امت بر خطا محال باشد، بايد كه محمد بن الحسن عليه السلام موجود باشد؛ ليكن اتفاق امت بر خطا محال است. نتيجه دهد پس محمد بن الحسن عليه السلام موجود است (لاهيجى، 1362: ص151).

كتابنامه

1. قرآن كريم.
2. ابن حجر مكى، الصواعق المحرقه، بيروت: المكتبة العصرية، 1425ق.
3. اشعرى، ابوالحسن، المقالات الاسلاميه، بيروت: المكتبة العصرية، 1411ق.
4. بحرانى، ابن ميثم، قواعدالمرام فى علم الكلام، قم: مكتبة المرعشى، 1406ق.
5. بغدادى، عبدالقاهر، الفرق بين الفرق، بيروت: دارالمعرفه، بى تا.
6. بياضى، زين الدين، الصراط المستقيم، بى جا: المكتبة المرتضويه، 1384ق.
7. تفتازانى، سعد الدين، شرح المقاصد، قم: منشورات الرضى، 1409ق.
8. حلبى، ابو الصلاح، تقريب المعارف، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1404 ق.
9. حلى، حسن بن يوسف، انوار الملكوت، قم: انتشارات الرضى، 1363ش.
10. حلى، حسن بن يوسف، كشف المراد، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1419ق.
11. حمصى رازى، سديد الدين، المنقذ من التقليد، قم: مؤسسة النشر الاسلامى، 1412ق.
12. ربانى گلپايگانى، على، امامت در بينش اسلامى، قم: بوستان كتاب، 1386ش.
13. سيورى، مقداد بن عبدالله، ارشاد الطالبين، قم: مكتبة المرعشى، 1405ق.
14. سيورى، مقداد بن عبدالله، اللوامع الاسلاميه، قم: مكتب الاعلام الاسلامى، 1405ق.
15. شهرستانى، عبدالكريم، الملل والنحل، بيروت: دارالمعرفه، بى تا.
16. صدر، صدرالدين، المهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف ، قم: انتشارات انصاريان، بى تا.
17. صدوق، محمد بن على، كمال الدين وتمام النعمه، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1416ق.
18. طوسى، محمد بن الحسن، الغيبه، تهران: دارالكتب الاسلاميه، 1429ق.
19. طوسى، محمد بن الحسن، تلخيص الشافى، قم: مؤسسه انتشارات المحبين، بى تا.
20. طوسى، نصير الدين، تلخيص المحصل، بيروت: دار الاضواء 1405 ق..
21. علم الهدى، على بن الحسين، الذخيرة فى علم الكلام، قم: مؤسسه النشر الاسلامى، 1411ق.
22. علم الهدى، على بن الحسين، رسائل الشريف المرتضى، بيروت:مؤسسة النور، بى تا.
23. علم الهدى، على بن الحسين، شرح جمل العلم والعمل، تهران: دار الاسوه، 1419ق.
24. علم الهدى، على بن الحسين، مسائل المرتضى، بيروت: مؤسسة البلاغ، 1422ق.
25. كراجكى، ابوالفتح، كنزالفوائد، قم: انتشارات دارالذخائر، بى تا.
26. لاهيجى، عبدالرزاق، سرمايه ايمان، قم: انتشارات الزهراء، 1362ش.
27. لاهيجى، عبدالرزاق، گوهر مراد، تهران: وزارت ارشاد اسلامى، 1372ش.
28. مسعودى، على بن الحسين، مروج الذهب، بيروت: دار الكتب العلميه، بى تا.
29. مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد، قم: المؤتمر العالمى لألفيه الشيخ المفيد، 1413ق.
30. مفيد، محمد بن محمد بن النعمان، الفصول المختاره، قم: المؤتمر العالمى لألفية الشيخ المفيد، 1413ق.
31. نراقى، ملامهدى، انيس الموحدين، قم: انتشارات پيام مهدى، 1386ش.
32. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشيعه، قم: انتشارات مكتبة الفقهيه، 1388ق.
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) براى آگاهى از مصادر ومنابع اين حديث، رك: امامت در بينش اسلامى، ص41.
(2) براى آگاهى از اقوال متكلمان اماميه در تقرير اين برهان، ر. ك: على ربانى گلپايگانى، امامت در بينش اسلامى، ص106ـ 118 وص235ـ 242.
(3) ان فى كل خلف من امتى عدلا من اهل بيتى ينفى عن هذا الدين تحريف الغالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين.
(4) ر.ك: امامت در بينش اسلامى، ص260ـ 263.
(5) براى آگاهى از وجوهى كه كيسانيه به آن ها استدلال كرده اند، ر. ك: شيخ مفيد، الفصول المختاره، ص296ـ 297؛ بياضى عاملى، الصراط المستقيم، ج2، ص266ـ 267.
(6) براى آگاهى از نقد ديدگاه كيسانيه، ر.ك: الفصول المختاره، ص300ـ303.
(7) براى آگاهى از عقايد ودلايل فرقه هاى شيعى غير از شيعه اماميه اثنا عشريه ونقد عقايدشان، ر.ك: الفصول المختاره، ص296ـ327؛ الصراط المستقيم، ج2، ص266ـ278.
(8) برخى از متكلمان وآثار كلامى كه اين روش را بر گزيده اند عبارتند از:
الف. سيد مرتضى در كتاب الذخيره فى علم الكلام، ص502ـ503.
ب. علامه حلى در كشف المراد، ص539؛ ارشاد الطالبين، ص374ـ 375، انوار الملكوت، ص230.
ج. عبدالرزاق لاهيجى در گوهر مراد، ص584؛ سرمايه ايمان، ص147.
د. ملا مهدى نراقى در (انيس الموحدين)، ص256.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۰/۰۲ : ۳.۹ K : ۰
: على ربّانى گلپايگانى
comments:
no-comments