(۱۵۶) تجلى عدالت مهدوى در عدالت كارگزاران
تجلى عدالت مهدوى در عدالت كارگزاران
دكتر محمد رضا جبارى
اشاره:
(عدالت) همواره به عنوان يك اصل قطعى ولازم، در سيره معصومان عليهم السلام مطرح بوده است. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) از رفتار ناعادلانه برخى ازكارگزارانش همچون خالد بن وليد ووليد بن عقبه، اظهار بيزارى كرده واقدام به جبران عملكردشان ونيز عزل آنها ميكند. اميرالمومنين عليه السلام در كلمات ونامه هاى بسيارى، كارگزاران خود را به رفتار عادلانه فرا ميخواند. امامان معصوم عليهم السلام نيز نمايندگان خود را پس از احراز وصف عدالت، برگزيده، وكسانى كه رفتار ناعادلانه داشتند را عزل وتوبيخ وطرد، ودر صورت اصرار بر انحراف، لعن، وحتى مورد برخوردهاى خشن قرار ميدادند. نمونههاى بسيارى درباره اهتمام معصومان عليهم السلام به اصل عدالت در كارگزار وجود دارد.
كارگزاران حضرت مهدى (عجل الله فرجه) نيز از اين قاعده مستثنا نبوده، نيستند ونخواهند بود. در عصر غيبت صغرا، نواب چهارگانه آن حضرت، از ميان كسانى برگزيده شدند كه مراتبى فوق عدالت را دارا بودند. نيز، برخوردهاى آن حضرت با برخى از كارگزاران به انحراف گراييده، همچون (شلمغانى) از ديگر مويدات اين معنا است. در عصر غيبت كبرا نيز، ارجاع مردم به نزد فقيهان با شرط عدالت، حكايت از اجتناب ناپذير بودن اين وصف در كارگزار معصوم دارد. چنان كه پس از ظهور نيز، ياران وكارگزاران حضرت مهدى (عجل الله فرجه) به اوصافى معرفى شدهاند كه از دارا بودن مرتبه عدالت وگاه فوق آن حكايت دارد.
مقدمه:
واژه ى عدالت را هاله اى از تقدس ونورانيت احاطه كرده است؛ چنان كه نام مهدى (ع) نيز در هاله اى از زيبايى، نور وقدسيت قرار گرفته است. آن گاه كه ارتباط نام مهدى (ع) با واژه عدالت لحاظ مى شود، قدسيت آن ها دو چندان مى نمايد. مهم ترين ثمره وويژگى حكومت مهدوى عدالت است؛ يعنى همان آروزى بشر كه دست نايافتنى مى نمود. عدالت مهدوى جلوه هاى گوناگونى دارد واز اين ميان، عدالت در عرصه حكومت به وسيله نصب كارگزاران صالح، عادل وشايسته از مهم ترين نمودهاى آن عدالت موعود است. اين واژه در لغت به معناى مساوات ودر اصطلاح فقها به دورى از گناه وحرام وانجام واجبات ووظايف تعريف شده است. در روايات نيز آن را وسيله ى نهادن هرچيز در جاى خود معرفى كرده اند.
يكى از مباحث قابل طرح به عنوان مقدمه براى تبيين چگونگى عدالت مهدوى در بعد حكومت واركان آن، نگاه به سيره آن حضرت در نصب كارگزاران يا نواب ووكلاى عادل در عصر غيبت صغرا ونيز برخورد با كارگزارانى است كه به انحراف گراييده اند. اين دو مسئله، همان گونه كه در عصر غيبت صغرا داراى نمود ونمونه است، در ادوار پيش از آن نيز توسط امامان شيعه مورد عمل بوده است. گرچه از سال 41 هجرى وپس از آن تحقق صلح تحميلى بر امام حسن(ع)، حكومت از دست امامان شيعه خارج شد، از امام صادق(ع) به بعد، كارگزارانى كه در واقع همان وكلا ونمايندگان امامان بودند، به مناطق شيعه نشين فرستاده مى شدند تا خلأ ارتباطى شيعيان وائمه (ع) را برطرف ونقش ارشادى ائمه وسياسى خويش را نيز ايفا كنند. تأكيد اين امامان بر عدالت كارگزارانشان در تبيين سيره ى حكومتى معصومان(ع) در زمينه عدالت كارگشاست.
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وعدالت كارگزاران
نمونه هاى مربوط به عصر نبوى (صلى الله عليه وآله وسلم) وعلوى (ع) نشان دهنده ى جايگاه مهم عدالت در نصب كارگزاران است. گرچه گاه به دليل شرايط خاص ويا دست رسى نداشتن به كارگزاران، واليان ومأموران عادل ومورد اطمينان، از افرادى كه از ميزان عدالت يا وثاقت بالايى برخوردار نبودند استفاده شده است. به عنوان نمونه، اعزام خالد بن وليد پس از فتح مكه به نزد قبيله بنى خذيمه توسط پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به منظور دعوت به اسلام ونابود كردن بتخانه آنان از موارد قابل توجه است. چرا كه خالدبن وليد در اين مأموريت، رفتارى كاملاً غير اسلامى وبر خلاف عدالت لازم براى يك كارگزار حكومت نبوى (صلى الله عليه وآله وسلم) انجام داد وضمن حمله به اين قبيله وكشتار افرادى از آنان، به غارت ايشان پرداخت.
امّا از نوع عكس العمل پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) در قبال رفتار خالد بن وليد مى توان تأكيد عملى معصومين(ع) از لزوم عدالت كارگزار را استنباط كرد؛ زيرا پس از شنيدن جنايات خالد، آن حضرت دستان مبارك را رو به آسمان كرد وفرمود:
(اللهم انى ابرء اليك مما صنع خالد بن وليد؛
خداوندا من از آن چه خالد بن وليد انجام داده، به پيشگاه تو تبرى مى جويم)
سپس اميرالمؤمنين(ع) را براى جبران خطاهاى وليد به نزد آن قبيله فرستاد وآن حضرت نيز ضمن پرداخت خون بهاى كشتگان آنان، تمامى خسارات وارد شده ـ حتى بهاى ظرف غذاى سگ هاى آنان ـ را جبران كرد ودر نهايت نيز مقدار مال باقى مانده را نيز به عنوان احتياط از جانب پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به آنان پرداخت. هنگامى كه خبر اين گونه رفتار اميرالمؤمنين(ع) به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) واصل شد، ضمن ابراز خوشحالى، رضايت خود را از اين نوع رفتار ابراز كرد وجمله پيش گفته را سه بار در حق خالد تكرار كرد. اين نقل به خوبى گوياى آن است كه كارگزار مطلوب پيامبر اكرم چگونه كارگزارى بوده است.
در موردى ديگر، هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وليد بن عقبه را پس از اسلام آوردن براى جمع آورى زكات به نزد بنى المصطلق فرستاد وآنان براى استقبال از فرستاده پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) سوار بر مركب ها شدند، وليد تصور كرد كه ايشان قصد حمله دارند؛ لذا به پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) خبر داد كه آنان قصد حمله داشتند. مسلمانان اصرار بر حمله به اين قبيله داشتند كه آيه 6 و7 از سوره حجرات نازل شد وضمن فاسق خواندن وليد، پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ومسلمانان را از اين كه بدون تحقيق لازم، با تكيه بر سخن يك فاسق، تصميم مهمّى اتخاد كنند برحذر داشت.
از آن جا كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) پس از آن ماجرا، پس از ثبوت فسق وليد، وى را در هيچ مأموريت ديگرى به كار نگماشت ودر همين ماجرا نيز ـ بنا بر بعضى نقل ها ـ وى را عزل كرد، مى توان تأكيد آن حضرت بر عدالت كارگزار را استنباط كرد.
امير المؤمنين(ع) وعدالت كارگزار
نوع رفتار اميرالمؤمنين على (ع) با كارگزار خود نيز از نمونه هاى ديگر تأكيد عملى معصومين(ع) بر لزوم عدالت كارگزار است. از جمله دستورات قابل توجه آن حضرت، فرمان به مالك اشتر به هنگام اعزام وى به مصر است كه از اوج عدالت خواهى آن حضرت در نصب كارگزار حكومت اسلامى حكايت دارد.
برخوردهاى آن حضرت با برخى كارگزاران خطا كار ـ حتى با خطاهاى كوچك ـ نيز از نمونه هاى قابل ذكر در سيره حكومتى ايشان است كه به عنوان نمونه، مى توان به نامه توبيخ آميز آن حضرت به عثمان بن حنيف، والى بصره، به خاطر شركت در مجلس ميهمانى يكى از اشراف بصره اشاره كرد. نمونه هاى متعدد ديگرى در نامه هاى آن حضرت به چشم مى خورد كه در آن ها يا كارگزار را دعوت به رفتار عادلانه كرده يا كارگزار ناصالح را توبيخ يا عزل كرده است.
شرط عدالت در نمايندگان ائمه
چنان كه قبلاً نيز گفته شد، پس از صلح امام حسن(ع)، ديگر زمينه اى براى حاكميت وخلافت امامان شيعه(ع) فراهم نشد تا زمينه نصب كارگزار حكومتى به وجود آيد؛ اما از عصر امام صادق(ع) به بعد، كارگزارانى با عنوان وكلاى ائمه(ع) به منظور ايجاد ارتباط ميان مراكز استقرار ائمه(ع) ومناطق شيعه نشين در نواحى دور ونزديك عالم اسلامى، تعيين ونصب شدند. تأكيد امامان(ع) بر عدالت اين كارگزاران نيز از نمونه هاى تاريخى است كه از آن ها مى توان جايگاه عدالت در كارگزار حكومت دينى را تبيين كرد.
از آن جا كه اين كارگزاران، نمايندگان ائمه (ع) در امور دينى وشرعى هم چون گردآورى وجوه شرعى، گرفتن نامه ها وسؤالات، تحويل آن ها به امام(ع) وبازگرداندن پاسخ آن ها بودند ونيز آنان مرجع شيعيان در مواقع حساس بوده ورفع حيرت نسبت به امر امامت وحل مسائل دينى واجتماعى شيعيان از آنان انتظار مى رفته است، غالب دانشمندان عالم رجال، معتقد به وجود تلازم ميان وكالت امام وعدالت، يا دست كم وثاقت آن ها هستند. به گفته شيخ بهايى (ره)، ائمه هرگز فرد فاسق را وكيل خود نمى كردند؛ به همين دليل، وكالت از قوى ترين اسباب وثوق واطمينان نسبت به عدالت يك راوى است. وحيد بهبانى نيز در اين باره گفته است:
ترديدى نيست كه ائمه(ع) افرادى جز كسانى كه مورد وثوق واعتماد وداراى عدالت بودند را به وكالت خود نصب نمى كردند ومؤيد اين سخن آن است كه بيش تر وكلاى ائمه(ع) در نهايت جلالت ووثاقت قرار داشتند؛ چنان كه از شرح حالشان پيداست... وحاشا كه ائمه (ع) كفار وفساق را به وكالت نصب كرده باشند....
علامه مامقانى نيز قائل به تلازم ميان وكالت امام وعدالت وحتى بهترين مراتب عدالت است. وى حتى (خادم ملازم) يا (كاتب) امام بودن را نيز نشانه عدالت دانسته است. به گفته ايشان:
قابل تعقل نيست كه ائمه (ع) فرد غير عادل را بر حقوق الله مسلط كرده واو را ميان خود وبندگان خدا در امور شريعه شان واسطه قرار دهند....
شواهد عدالت در كارگزاران عصر حضور
تعابير امامان شيعه(ع) در دوره هاى پيش از غيبت صغرا، درباره كارگزارانشان كه از عدالت وسلامت فكرى وعملى آنان حكايت دارد، از نمونه هاى قابل ذكر در اثبات جايگاه رفيع عدالت در كارگزاران معصومين(ع) است. به عنوان مثال، شيخ طوسى (ع) نمونه هايى از توثيقات وتمجيدهاى امام جواد(ع) نسبت به برخى از وكلايش را نقل كرده است. بنا به روايت ابوطالب قمى، آن حضرت(ع) در اواخر عمر شريفش، از چند تن از وكلايش به نيكى ياد كرد ومراتب خدمت گزارى آنان را ستود. آن جناب ضمن طلب پاداش الهى براى صفوان بن يحيى، محمد بن سنان، زكريا بن آدم وسعد بن سعد فرمود:
(اينان حق وفادارى واداى وظيفه را به جاى آوردند).
و درباره زكريا بن آدم پس از وفاتش، ضمن توقيعى فرمود:
خداوند او را مورد رحمت خويش قرار دهد. چه در روز ولادت وچه هنگام مرگ وبعثت. همانا وى در دوره زندگانى اش با معرفت نسبت به حق وصبر بر آن وعمل براى آن وقيام به آن چه محبوب خدا ورسول است زيست ودر حالى رحلت كرد كه پيمان را حفظ كرده وتبديلى در آن ايجاد نكرده بود. پس خداوند پاداش نيت وتلاش وى را اعطا نمايد.
هم چنين درباره محمد بن سنان فرمود:
(خداوند از وى به واسطه رضايت من راضى باشد! چرا كه هيچ گاه مخالفت من وپدرم را نكرد)
ودرباره ديگر وكيلش عبدالعزيز بن المهتدى فرمود:
(خداوند تو را ببخشايد وتو وما را مورد رحمتش قرار دهد واز تو به سبب رضايت من راضى باشد).
كه اين تعابير بر وجود بالاترين درجات تقوا وعدالت در اين كارگزاران امام جواد(ع) دلالت دارد؛ امرى كه لازمه ى نمايندگى وجود پاك معصومين(ع) است.
در توقيع صادر شده از سوى امام هادى (ع) به شيعيان بغداد ومداين وقُراى سواد، كه به مناسبت نصب ابو على بن راشد به وكالت اين نواحى، به جاى على بن حسين بن عبدربّه صادر شده است، آمده است:
و(... قد أوجبت فى طاعته طاعتى وفى عصيانه الخروج الى عصيانى...).
كه اين تعبير به جز دلالت بر عدالت اين كارگزار در مرتبه ى بالا، بر لزوم اطاعت شيعيان از اين كارگزار دلالت دارد وشايد بتوان نوعى جعل ولايت براى وكلا از سوى ائمه(ع) را نيز استفاده كرد.
امام هادى (ع) درباره يكى ديگر از كارگزارانش به نام ايوب بن نوح به عمرو بن سعيد مدائنى فرمود:
(اى عمرو، اگر دوست دارى به يكى از اهل بهشت نظر كنى، به او بنگر...).
امام عسكرى (ع) نيز در توقيع خويش به عبدالله بن حمدويه بيهقى به مناسبت تعيين ابراهيم بن عبده وكالت نواحى بيهق ونيشابور، چنين مرقوم فرمود:
... فقد نصبت لكم ابراهيم بن عبده ليدفع اليه النواحى واهل ناحيتك حقوقى الواجبة عليكم وجعلته ثقتى وامينى عند موالى هناك...
وتعبير ثقتى وامينى حكايت از وجود عدالت در اين كارگزار دارد؛ چرا كه نقش مهم وكلاى ائمه(ع) اقتضاى آن را دارد كه در مطلق امور دينى مورد اعتماد باشند واين جز با اتصاف به عدالت ممكن نيست.
آن حضرت در توقيعى ديگر به اسحاق بن اسماعيل نيشابورى، درباره ى تعدادى از وكلاى خود چنين فرمود:
... ويا اسحاق اقرأ كتابنا على البلالى ـ رضى الله عنه ـ فانه الثقة المأمون العارف بما يجب عليه، واقرأه على المحمودى ـ عافاه الله ـ فى احمدنا له لطاعته فاذا وردت بغداد فاقرءه على الدهقان وكيلنا وثقتنا والذى يقبض من موالينا...
از تعبير (الثقة المأمون العارف بما يجب عليه) درباره بلالى، معرفت وآگاهى وى نسبت به تكاليف الهى ونيز امانت دينى وى قابل استفاده است. چنان كه از تعبير (فى احمدنا له لطاعته) درباره محمودى، مطيع بودن وى در تكاليف دينى استفاده مى شود. همين بيانات، قرينه اى است بر اين كه مراد از (ثقتنا) در مورد دهقان نيز نه فقط وثاقت مالى است، بلكه امين بودن ومورد اعتماد بودن در مطلق امور دينى است. گرچه بعدها، بلالى ودهقان راه انحراف پيشه ساختند، اما عكس العمل امام عسكرى (ع) نسبت به دهقان وعكس العمل حضرت مهدى (ع) نسبت به بلالى، گوياى اين واقعيت است كه امامان شيعه با كارگزاران ناصالح ـ حتى با وجود سابقه نيك ـ مماشات نكرده وقاطعانه برخورد مى كردند.
شواهد عدالت در كارگزاران عصر غيبت صغرا
در عصر غيبت صغرا، نوّاب اربعه از بهترين نمونه هاى قابل ذكر براى عدالت مطلوب در يك كارگزار هستند. به شهادت تاريخ، آنان داراى مقامى فوق عدالت بودند. به عنوان مثال، سفير اول، يعنى عثمان بن سعيد عمرى، كه از سن يازده سالگى به عنوان خادم وارد بيت امام هادى (ع) شد، همواره مورد توجه مدح وتمجيد آن حضرت وسپس امام عسكرى (ع) بود. امام هادى (ع) در پاسخ به اين سؤال احمد بن اسحاق قمى كه پرسيد به هنگام دست رسى نداشتن به آن حضرت به چه كسى مراجعه كند، فرمود:
(العمرى ثقتى فما ادّى اليك فعنّى يؤدّى وما قال لك فعنّى يقول فاسمع له واطعه فانه الثقة المأمون).
در اين مورد، علاوه بر عثمان بن سعيد، فرزندش، محمد نيز توسط امام عسكرى (ع) تعديل وتوثيق شده است.
در توقيع امام مهدى (عجل الله فرجه) خطاب به اسحاق بن يعقوب نيز درباره محمد بن عثمان وپدرش چنين آمده:
(... واما محمد بن عثمان العمرى رضى الله تعالى عنه وعن ابيه من قبل، فانه ثقتى وكتابه كتابى).
اين كه در تعابير بالا، علاوه بر تأييد وتوثيق سفير اول ودوم در ابلاغ پيام وسخن امام، امر به اطاعت از آنان وتبعيت از سخنانشان شده، بر بالاترين درجات عدالت دلالت دارد.
سومين كارگزار حضرت حجت (ع)، در عصر غيبت صغرا، حسين بن روح نوبختى است كه وى نيز به خاطر لياقت، شايستگى، كاردانى، عدالت وتقوايش، از ميان ده تن از كارگزاران ودستياران نزديك دومين نايب برگزيده شد. ام كلثوم دختر ابوجعفر عمرى، نايب دوم درباره وى چنين مى گويد:
حسين بن روح از چند سال قبل از رحلت پدرم، ابوجعفر، وكيل او بوده ودر امر املاى او نظارت داشته واسرار دينى را از جانب او به رؤساى شيعه مى رسانده واز خواص ومحارم او به شمار مى رفت... وبه تدريج، وى در نزد شيعيان بزرگ شد واختصاص او به پدرم ومراتب وثوق وديانت وفضل او نيز روز به روز مقامش را نزد شيعيان استوارتر كرد تا آن كه از طرف پدرم به نيابت وسفارت منصوب شد... .
به جز آنچه گذشت، شواهد متعدد ديگرى نيز از عدالت، تقوا، لياقت وكاردانى سومين كارگزار امام مهدى (ع) حكايت دارند كه از جمله مى توان به سخن جعفر بن احمد مقيل اشاره كرد. وى مى گويد:
در روزهاى واپسين عمر ابوجعفر عمرى من بر بالين وى وحسين بن روح در پايين پاى وى نشسته وبه نقل واستماع حديث مشغول بوديم كه ابوجعفر رو به من كرد وگفت: من بدان مأمور شده ام كه ابوالقاسم حسين بن روح را جانشين خود كنم. من به محض شنيدن اين سخن, از كنار بالين ابوجعفر برخاسته وابن روح را به جاى خود نشاندم وخود نزد پاهاى ابوجعفر نشستم.
اين نقل به خوبى گوياى اين نكته است كه شايسته سالارى مهم ترين اصل در گزينش كارگزاران از منظر امام مهدى (عجل الله فرجه) بوده است.
اين امر در نقلى ديگر به صراحت تبين شده است؛ بوسهل نوبختى در پاسخ به اين سؤال كه با توجه به جايگاهى علمى واجتماعى اش چرا از سوى ناحيه مقدسه به مقام نيابت برگزيده نشد واين منصب به حسين بن روح تفويض شده است، گفت: آنان (ائمه عليهم السلام) به آنچه مى كنند آگاه ترند؛ من فردى هستم كه اشتغال به مناظره وبرخورد با دشمنان دارم واگر همچون ابن روح، از مكان (اختفاى) امام(ع) آگاهى داشتم ومجبور به افشاى آن مى شدم شايد چنين مى كردم؛ ولى ابن روح چنان است كه اگر حضرت حجت (ع) در زير عباى وى پنهان باشد ودشمنان براى افشاى مكان او، وى را قطعه قطعه كنند باز حاضر به كنار زدن عبا وافشاى مكان اختفاى امام (ع) نخواهد شد.
درباره سفير چهارم، گرچه اطلاعات تفصيلى در دست نيست، نقل برخى كرامات او ونيز تعابير موجود در آخرين توقيع ناحيه مقدسه خطاب به وى، از شايستگى وعدالت فوق العاده اش حكايت دارد.
گناه گريزى شرط كارگزارى
به جز كارگزاران ونواب اصلى حضرت حجت (ع) در عصر غيبت صغرا، بنابر برخى شواهد، وكلاء وكارگزاران جزء نيز مى بايست متصف به ملكه عدالت وتقوا مى بودند. به عنوان نمونه، به جمله امام دوازدهم(ع) به هنگام نصب محمد بن ابراهيم مهزيار به وكالت به جاى پدرش، خطاب به وى مى توان اشاره كرد. بنابر روايت شيخ صدوق حضرت به وى فرمود:
(...يا محمد! اتق الله وتُب من كلّ ما أنت عليه فقد قلّدتَ أمراً عظيماً).
ومراد حضرت از امر عظيم، جانشينى وى به جاى پدرش، به وكالت ناحيه مقدسه در اهواز بود؛ چرا كه طبق نقل شيخ طوسى (ره)، به وى خطاب شد: (... قد اقمناك مقام ابيك...). از اين نقل چنين برمى آيد كه لازمه احراز اين مقام، توبه از تمامى گناهان واتصاف به ملكه تقوا بوده است. حتى اگر كارگزار جزء در خدمت ناحيه مقدسه بوده باشد. بنابر همين نقل، وى قبل از صدور اين خطاب، وى به خاطر دست رسى نداشتن به نايب حضرت، تصميم به تصرف شخصى در اموال ناحيه مقدسه مى گيرد وشايد بدين لحاظ، دستور توبه براى او صادر شد.
عدالت گرايى در نصب كارگزاران از جريان مربوط به قاسم بن علاء آذربايجانى كه شيخ طوسى (ره) آن را به تفصيل نقل كرده نيز قابل استفاده است. وى در لحظات آخر عمر خطاب به فرزندش حسن، كه مبتلا به شرب خمر بود گفت: خداوند تو را نايل به منزلت ومرتبتى والا خواهد نمود! آن را همراه با شكرگزارى بپذير، مشروط بر آن كه دست از شرب خمر برداري! هنگامى كه وى وعده اين كار را به پدر داد، پدر دست به آسمان برداشته وسه مرتبه توفيق طاعت وترك معصيت را براى وى طلب كرد. پس از رحلت قاسم بن عطا، توقيع ناحيه مقدسه در تعزيت وى، به فرزندش حسن رسيد ودر آن توقيع، ضمن نصب وى به جاى پدر، اين جمله آمده بود: (ألهمك الله طاعته وجنّبك معصيته...) و(قوّامنا وخدّامنا اشرار خلق الله).
جمله يادشده توسط شيخ صدوق(ره) وشيخ طوسى (ره) نقل شده است ومعناى ظاهرى آن نسبت بدترين خلق خدا بودن به كارگزاران معصومين(ع) است! اين حديث به اين صورت، مخالف با روايات بسيارى است كه وصف عدالت وتقوا را براى كارگزاران معصومين(ع) ثابت مى كنند وبا شواهد تاريخى نيز در تعارض است. بدين لحاظ مى بايد معناى درست حديث را، به فرض صحت سند وصدور آن از معصومين(ع)، تبيين كرد. بنا به قول شيخ صدوق(ره) وشيخ طوسى (ره) از محمد بن صالح همدانى (وكيل ناحيه مقدسه) وى در نامه اى به ناحيه مقدسه عرضه مى دارد:
اهل بيتم مرا به خاطر حديثى كه از پدران شما نقل شده كه فرموده اند: (خادمان وكارگزاران ما بدترين خلق خدا هستند) مرا اذيت كرده وسرزنش مى كنند. حضرت حجت نيز در پاسخ نوشت: واى بر شما! آيا اين كلام الهى را قرائت نمى كنيد كه فرموده: (وجعلنا بينهم وبين القرى التى باركنا فيها قرى ظاهرة) وبه خدا قسم، ما همان سرزمين هايى هستيم كه خداوند بركت در آن ها نهاده وشما همان سرزمين هاى آشكار هستيد كه ظاهر هستند.
شيخ طوسى (ره) در مقام توجيه حديث فرمود: اين حديث بر عموم خود باقى نيست وناظر به كارگزارانى است به خيانت گراييده وتغيير وتبديلى (در مضامين دينى) ايجاد كردند. اما به نظر مى رسد كه ظهور حديث در تعميم به گونه اى است كه تخصيص آن به موارد اندك خيانت وفساد در كارگزاران معصومين (ع) قابل قبول نيست. بدين دليل، اين حديث را مى توان هم چون احاديثى دانست كه در آن ها امامان معصوم(ع) برخى از مبرزترين صحابه خود را گاه با تعابيرى تند مورد نكوهش قرار مى دادند. اين كار براى ايجاد سپرى دفاعى براى اين دسته از صحابه مخلص ائمه(ع) در برابر تيرهاى اتهام حاكميت هاى ستمگر بود. از آن جا كه ميزان قرب وارتباط اين گونه اصحاب به ائمه(ع) انگشت اتهام را متوجه آنان ساخته وجانشان را در معرض خطر قرار داده بود، لذا هراز چندگاه، بيانات نكوهش آميز ومنفى امامان(ع) درباره اين افراد، موجب رفع اتهام هم يارى آنان با ائمه مى شد. به نظر مى رسد حديث يادشده نيز با هدف قرار دادن همه كارگزاران ائمه (ع) چنين مقصدى را دنبال مى كند. رجالى بزرگ، علامه مامقانى، نيز در مقام بيان معناى حديث ياد شده، با تأكيد بر معناى ياد شده، به توقيع ناحيه مقدسه خطاب به محمد بن صالح همدانى اشاره كرده است (كه پيش از اين گذشت).
در اين توقيع، امام (ع) ضمن پرهيز از بيان صريح، علت صدور اين حديث (چرا كه بيان صريح آن، با اصل صدورش منافات داشت)، به بيانى كنايى وسربسته روى آورده است. در توقيع ناحيه مقدسه، كارگزاران معصومين(ع) به آبادى هاى ظاهر وآشكار وپيدا تشبيه شده اند كه ميان آبادى هايى كه خداوند در آن ها بركت قرار داده وبين مردمى كه كفران نعمت كرده اند فاصله ايجاد نموده اند واين كارگزاران، چون به خاطر آشكار بودن در معرض حمله قرار داشتند، لذا دفع خطر از آنان نيازمند صدور چنان حديثى بود. با توجه به آنچه گذشت، حديث يادشده، هيچ دلالتى بر نبود شايستگى وعدالت در كارگزاران معصومين(ع) ندارد. در تأييد آنچه براى دفاع از كارگزاران معصومين(ع) گذشت، به توقيعى مى توان استناد كرد كه به طور عموم، دلالت بر مورد اعتماد بودن كارگزاران ناحيه مقدسه دارد. در اين توقيع، حضرت حجت (ع) در راهنمايى كسى كه مرجعى مطمئن براى تحويل وجوه شرعى طلب مى كرد، چنين فرمود:
(ليس فينا شك ولا فى من يقوم مقامنا شك، رُدَّ ما معك الى حاجز...).
او با توجه به اين كه حضرت، نفى ترديد ودرنگ درباره حاجز را بر نفى ترديد وشك در مورد وجو مقدس خود مترتب نموده، مى توان چنين استنتاج كرد كه كارگزاران ائمه(ع) نيز همچون خود آنان در جهات مختلف شرعى مورد وثوق بوده اند.
عزل وطرد كارگزاران ناصالح
عدالت گرايى در نصب كارگزارانِ مهدوى در عصر غيبت صغرا را مى توان از بررسى نوع برخورد حضرت حجت (ع) با معدودى از كارگزاران كه راه انحرافى پيشه ساختند دريافت. يكى از اينان احمد بن هلال كرخى عبرتائى است كه سابقه مصاحبت ووكالت براى امام هادى (ع) وامام عسكرى (ع) را داشته، ولى در ابتداى عصر غيبت صغرا به معارضه با دومين سفير ناحيه مقدسه برخاست وهنگامى كه به وى گفتند: چرا در حالى كه امام مفترض الطاعة تنصيص بر وكالت ابى جعفر محمد بن عثمان كرده، وكالت وى را نمى پذيرى وبه او رجوع نمى كنى، پاسخ داد: من نشنيده ام كه امام(ع) تنصيص بر وكالت او كرده باشد! ولى وكالت پدرش را منكر نيستم؛ اما اين كه با قاطعيت بگويم ابى جعفر محمد بن عثمان، وكيل صاحب الزمان(ع) است، چنين جسارتى بر آن حضرت نمى كنم! هنگامى كه به او گفته شد: به غير از تو، كسانى اين نصيص را شنيده اند، پاسخ داد: شما مى دانيد وآنچه شنيده ايد.
زان پس، توقيعى از سوى ناحيه مقدسه، بدين مضمون براى وكلاى عراق صادر شد كه:
(احذروا الصوفى المتصنع؛ از صوفى رياكار بپرهيزيد).
دليل اين امر نيز مشخص بود؛ زيرا گفته شده كه او رويه ى صوفيانه اى در پيش گرفته بود كه به عنوان نمونه، مى توان به 54 سفر حج اشاره كرد كه بيست تاى آن با پاى پياده بوده است. اما از تعبير الصوفى المتصنّع در اين توقيع، استفاده مى شود كه اين اعمال از روى تصنع وريا بوده است. بعد از اين توقيع، دو توقيع ديگر نيز از سوى ناحيه مقدسه درباره اش صادر شد ودليل آن نيز استبعاد برخى شيعيان در پذيرش انحراف وى وصدور لعن ونفرين از سوى ناحيه مقدسه بود؛ زيرا سابقه وكالت او ونيز رويه صوفيانه اش مانع باور برخى نسبت به سرانجام تأسف آورش مى شد.
ابوطاهر محمد بن على بن بلال، معروف به بلالى، از ديگر كسانى است كه با وجود سابقه وكالت براى امام عسكرى (ع)، در عصر سفير دوم ناحيه مقدسه به معارضه با او برخاست. وى نه تنها سفارت ونيابت سفير دوم را نپذيرفت، بلكه به دورغ، مدعى نيابت شد. پيش از اين، در برهه اى از عصر نيابت صغرا، وى همچنان در ادامه منصب وكالت امام عسكرى (ع)، وكالت ناحيه مقدسه مهدويه را عهده دار بود، اما پس از دعوى دروغين نيابت، به اختلاس وتحويل ندادن اموال ووجوه شرعى اى پرداخت كه به خاطر سابقه وكالت، شيعيان به او تحويل مى دادند. اين اقدام او گرچه با هشدار وتذكر ناحيه مقدسه وى رو به رو شد، اثرى نبخشيد وسرانجام، توقيعى شامل بر لعن وى از سوى ناحيه مقدسه صادر شد.
سومين نمونه، مربوط به ابوجعفر محمد بن على شلمغانى، معروف به ابن ابى العزاقر است. وى در عصر سومين سفير ناحيه مقدسه، حسين بن روح نوبختى، به عنوان دستيار او، مشغول فعاليت بود. به ويژه در دوره اختفا واستتار حسين بن روح، وى نقش اصلى را به عنوان جانشين ابن روح ايفا مى كرد وشيعيان به او مراجعه مى كردند. اما شلمغانى با وجود اين سابقه مهم ونيز جايگاه علمى اش، به دليل ويژگى هايى هم چون حسادت، دنيا خواهى وانحرافات عقيدتى، در برابر ابن روح موضع گرفت ودعوى نيابت سر داد وبه جز آن، عقايد عجيبى را مشتمل بر حلول وغلو از خو بروز داد. اين امر نه تنها به عزل وطرد وى، بلكه سرانجام به صدور لعن او از سوى ناحيه مقدسه انجاميد وبه دليل ابراز عقايد غلو آميز، در سال 323 دستگير شد وبه قتل رسيد.
موارد يادشده به جز نمونه هايى ديگر است از برخوردهاى قاطع ناحيه مقدسه مهدويه با ديگر مدعيان دروغين نيابت وبابيّت حكايت دارد.
اما به دليل آن كه اين سه مورد مربوط به كسانى بود كه سابقه وكالت داشتند، ولى به دليل نداشتن شايستگى وزوال ملكه ى تقوا، مغضوب ناحيه مقدسه قرار گرفتند، به معرفى اجمالى آنان پرداختيم. مطالعات تفصيلى تر درباره موارد ياد شده، به روشنى، برخورد قاطع وتسامح ناپذير ناحيه مقدسه با اين گونه افراد را نشان مى دهد كه دليل ديگرى است بر جايگاه بلند عدالت وتقوا در كارگزاران مهدى (عجل الله فرجه).
فقيهان عادل، كارگزاران عصر غيبت كبرا
پس از عصر غيبت صغرا نيز كارگزاران حضرت حجت (ع) ـ فقها ـ مى بايد متصف به برترين درجات عدالت وتقوا باشند تا منصب نيابت به آنان برسد. بنابر روايت نقل شده از امام عسكرى (ع)، آن حضرت، صيانت نفس، حفظ دين، مخالفت هواى نفس واطاعت امر مولا را شرط لازم براى تقليد عوام مردم از فقها دانستند.
چنان كه در توقيع ناحيه مقدسه به اسحاق بن يعقوب نيز شيعيان در حوادث واقع شده در عصر غيبت، به مراجعه نزد راويان حديث مكلف شده اند. راويان حديث حجت بر مردم وخود آن حضرت(ع) نيز حجت خدا معرفى شده است وروشن است كه حجت بر مردم بودن جز با عدالت حاصل نمى شود.
در اين روايت نقل شده از امام حسين(ع) نيز مجارى امور واحكام به دست علماى الهى دانسته شده كه امين بر حلال وحرام الهى هستند.
كارگزاران عصر ظهور، اوج عدالت وتقوا
درباره كارگزاران حضرت حجت (ع) پس از ظهور نيز اوصافى در روايات آمده كه از عدالت وتقواى فوق العاده آنان از سويى وصلاحيت ولياقت وتلاش وصبر واستقامت آنان از سوى ديگر حكايت دارد. در روايت نقل شده توسط امام جواد (ع) از پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) خطاب به اُبى بن كعب، به اوصاف حضرت مهدى (ع) واصحاب آن حضرت اشاره شده است. درباره ى اصحاب آن حضرت تعبير (كدّادون مجدّون فى طاعته؛ كوشا واستوار در اطاعت آن حضرت) نقل شده است.
امام سجاد(ع) نيز درباره ى اصحاب وكارگزاران حضرت حجت(ع) چنين فرموده:
هنگامى كه قائم ما قيام كند، خداوند از دل هاى شيعيان ما دفع آفت كند ودل هايشان را چون پاره هاى آهن كند وقوت يك تن از آنان را هم چون قوت چهل مرد سازد وآنان حاكمان الهى بر روى زمين باشند.
امام صادق(ع) نيز در توصيف آنان فرمود:
همانا يكى از آنان، قوت چهل مرد دارد وقلبش از پاره هاى آهن محكم تر است. اگر بر كوه هاى آهن عبور كنند، آن ها را (توانند از جاى كنند) وشمشيرها را رها نسازد جز با رضاى الهى .
بدين ترتيب، عدالت وتقوا را به صورت يك شرط وويژگى الزامى واجتناب ناپذير در كارگزاران معصومين(ع) وبه ويژه حضرت مهدى (ع) مشاهده مى كنيم واين شرط در كنار شرط شايستگى، كفايت ولياقت، كارگزارانى صالح پديد مى آورد كه لازمه ى يك حكومت يا نهاد صالح است. ديديم كه در عصر حضور وعصر غيبت چه در ادوارى كه معصومان(ع) دستى در حكومت داشتند وچه در ادوار تقيه، همواره بر روى عدالت وشايستگى كارگزاران خود تأكيد مى كردند ودر صورت فقدان اين دو شرط، بى درنگ اقدام كرده وبرخورد مناسب را با تذكر، افشا ونهايتاً عزل صورت مى دادند وچنان كه نياز به برخوردى سخت تر احساس مى شد چنين مى كردند. نمونه هايى كه درباره نوع برخورد اميرالمؤمنين(ع) با برخى كارگزارانش نقل شد ونيز نمونه هايى مربوط به برخى وكلاى ائمه(ع) كه راه انحراف پيشه ساخته، قابل توجه است. در اين موارد، گاه امام با افشاگرى محدود، سپس عمومى آغاز كرده ودر صورتى كه كارگزار منحرف بر انحراف اصرار داشت، امام ممكن بود حتى دستور قتل وى را نيز صادر كند كه البته براى مورد اخير، تنها يك نمونه وآن هم درباره فارس بن حاتم قزوينى وكيل منحرف العقيده والعمل امام هادى (ع) نقل شده است. درباره كارگزاران عصر غيبت صغرا ـ چنان كه گذشت ـ طرد وعزل ولعن گزارش شده است. بدين لحاظ، مى توان جلوه اى از عدالت مهدوى را در قالب تعيين ونصب كارگزاران عادل، با مراتب بالاى تقوا مشاهده كرد. امرى كه در عصر غيبت كبرى در فقهاى عادل ودر عصر ظهور وپس از ظهور در كارگزاران واصحاب بسيار برجسته بروز كرده وخواهد كرد.