مقاله ى برگزيده:
المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۶۱) تنوع يا وحدت فرهنگى در جامعه جهانى مهدوى

تنوع يا وحدت فرهنگى در جامعه جهانى مهدوى

محمد باقر ربانى

چكيده
فرهنگ جهانى در عصر جهانى شدن، از مفاهيمى است كه توجه بسيارى از انديشوران را به خود جلب كرده است. در اين نوشتار، در صددآنيم كه با رويكرد اسلامى وبا توجه به روايات عصر ظهور، فرهنگ جهانى را ترسيم كنيم؛ لذا ابتدا به توضيح مفاهيم پرداخته وسپس به سه استراتژى فرهنگى كه عبارتند از: تنوع فرهنگى يا پلوراليسم فرهنگى، يكسان سازى يا امپرياليسم فرهنگى ووحدت در عين كثرت، اشاره خواهد شد وبر اساس استراتژى سوم كه همان وحدت در عين كثرت است، به تبيين فرهنگ جهانى در عصر ظهور خواهيم پرداخت.

مقدمه

جهانى شدن، از مفاهيمى است كه در حوزه هاى مختلف، از قبيل حوزه سياست، اقتصاد وفرهنگ، بررسى شده واز مهم ترين حوزه هاى آن، حوزه فرهنگ مى باشد.
از مباحثى كه در اين حوزه مطرح مى شود، فرهنگ جهانى است كه از زواياى گوناگون، بررسى شده ودربارة آن، مباحث ومطالبى بيان شده است؛ اما فرهنگ جهانى با رويكرد اسلامى وبا توجه به روايات عصر ظهورحضرت مهدى عليه السلام وموعود گرايى اسلامى، بررسى نشده است. وما در اين نوشتار، با توجه به فرهنگ مهدويت وظهور مصلح جهانى كه دراسلام مورد توجه مى باشد، به بيان فرهنگ جهانى خواهيم پرداخت؛ بنا براين، ابتدا به توضيح برخى مفاهيم خواهيم پرداخت.
مفاهيم
1. جهانى شدن

كلمه (جهانى)(1) بيش از چهارصد سال قدمت دارد؛ اما كاربرد جهانى وفراگير اين واژه ها، (جهانى سازى) و(جهانى شدن)(2) بيش از سال 1960م نيست. ودر سال 1961م وبستر، اولين فرهنگ لغت معتبر، براى دو واژه (جهانى شدن) و(جهان گرايى)(3)، تعريف هايى ارايه كرد.(4)
اما جهانى شدن، از مفاهيمى است كه هنوز تعريف دقيق از آن وجود ندارد ودر آثار گوناگون مربوط به فرهنگ، سياست واقتصاد، تعريف هاى متفاوت وگاهى متضاد از اين پديده عرضه مى شود، لذا اختلاف وابهام، گريبان گير اين مفهوم شده است. اين ابهام وتناقض واختلاف در تعريف جهانى شدن، از عواملى ريشه مى گيرد؛ يكى از اين عوامل، چند وجهى بودن پديدة جهانى شدن است. امروزه همه جوانب زندگى از اين فرايند جهانى شدن تأثير مى پذيرند؛ لذا فرايند جهانى شدن، هم اقتصادى است، هم سياسى وهم فرهنگى؛ بنابراين، تأكيد بر هر كدام از جنبه هاى اين فرايند، به تعريف ها ومفهوم سازى هاى خاص مى انجامد. البته نوپا بودن نظريه پردازى ومطالعات معطوف به جهانى شدن را هم مى توان عامل مؤثر ديگرى در عرضه تعريف ومفهوم بندى هاى مهم ومتناقض جهانى شدن به شمار آورد. در دهة نود، آثار پرشمارى در موضوع جهانى شدن عرضه شده؛ اما نظريه پردازى دربارة اين پديده، قدمت چندانى ندارد.(5)
رابرتسون (1992م) جهانى شدن را چنين تعريف مى كند: (جهانى شدن، به عنوان يك مفهوم، هم بر فشردگى جهان اشاره دارد وهم بر تشديد وتراكم آگاهى از جهان در كل).(6)
گيدنز، جهانى شدن را چنين تعريف مى كند:
جهانى شدن را مى توان به تشديد روابط اجتماعى تعريف كرد، كه مكان هاى دور از هم را به گو نه اى پيوند مى دهد كه حوادث ورويدادهاى محلى، تحت تأثير رويدادهايى كه كيلومتر ها ومايل ها با آن فاصله دارد، شكل مى گيرد وبر عكس.(7)
ديويد هاروى (1989)، نيزجهانى شدن را به معناى فشردگى زمان وفضا وكوچك شدن جهان تعبير مى كند.(8) واترز(1995) هم جهانى شدن را اين گونه تعريف مى كند:
فرآيندى اجتماعى كه در آن، قيد وبند هاى جغرافيايى كه بر روابط اجتماعى وفرهنگى سايه افكنده است،از بين مى رود ومردم به طور فزاينده از كاهش اين قيد وبند ها آگاه مى شوند.(9)
كاستلز(1999) معتقد است:
جهانى شدن واطلاعاتى شدن كه به دست شبكه هاى ثروت، تكنولوژى وقدرت انجام مى گيرند، جهان ما را دگرگون مى سازند.(10)
هانتينگتون (1989) منظور از تمدن جهانى را نزديك شدن انسان ها از لحاظ فرهنگى به يك ديگر مى داند كه باعث پذيرش ارزش ها، باورها، رفتارها، آگاهى ها ونهادهاى مشتركى مى شود كه انسان ها در سراسر جهان دارند.(11)
بنابر آنچه ذكر شد، تعريف هاى عرضه شده از جهانى شدن، تنوعى چشمگير دارد وهر دانشمند، بر نكته اى، تكيه كرده است. رابرتسون (1992)، عنصر (آگاهى) را نقطه عطفى در فرآيند جهانى شدن مى داند؛ هاروى (1989)، مفهوم فشردگى زمان وفضا وكوچك شدن جهان را مطرح كرده است؛ وواترز(1995) نابودى قيد وبند هاى جغرافيايى، كاستلز (1999) از اطلاعاتى شدن جهان وهانتينگتون (1989) از نزديك شدن انسان ها از لحاظ فرهنگى سخن مى گويد؛ لذا ارائه تعريفى جامع وكامل، از مفهوم پديدة جهانى شدن، كارى مشكل ودشوار است.
بنابراين جهانى شدن، فرايندى است كه درآن، عنصر آگاهى، فشردگى زمان وفضا، از بين رفتن قيد وبندهاى جغرافيايى وجود دارد كه ثمره آن، اطلاعاتى شدن جهان ونزديك شدن فرهنگ ها به همديگر مى باشد؛ لذا فرآيند جهانى شدن موجب يكى شدن وهمسان سازى مطلق نمى شود وسرتاسر جهان، داراى آداب ورسوم ومراسم وجشن هاى واحد نمى گردد.
2. مهدويت
مهدويت، از آموزه هايى است كه در دين اسلام، به آن اشاره شده است ومسلمانان معتقدند از نسل پيامبر اعظم صلى الله عليه وآله شخصى همنام پيامبر ظهور مى كند وجهان را از عدل وداد پر مى كند؛ همان طور كه از ظلم وجور پر شده است. مسلمانان ـ چه شيعه وچه اهل تسنن ـ كتاب هايى متنوع درباره مهدويت وروايات مربوط به آن نوشته اند وآن را از زواياى مختلف بررسى كرده اند.
موعود گرايى، از مفاهيمى است كه در همة اديان وجود دارد واز ابتداى تاريخ بشر در ذهن مردم بوده است؛ زيرا در اديان آسمانى قبل از ظهور اسلام، مشاهده مى كنيم كه همگى از وقوع اين حقيقت خبر داده اند وحتى صفات مصلح وراه كار هاى اصلاحى او را نيز بيان كرده اند. در اديان مختلف چنين اعتقادى به نحو ملموس تجلى يافته ومنجى با تعابير مختلفى چون (كاكلى) در آيين هندو، (مسيحا) در يهود ومسيحيت، (سوشيانت) در زرتشت و(مهدى عليه السلام) در فرهنگ اسلامى ياد شده است.
بنابراين، اديان يهود، مسيحيت، زرتشت، هندو، بودا واسلام، همگى به يك منجى جهانى اعتقاد دارند. از معتقدات آن ها اين است كه روزى، مصلح جهانى، جهان را پر از عدل وداد مى كند؛ لذا موعود گرايى واعتقاد به مصلح، در همة اديان، مشاهده مى شود وبه آن، اعتقاد دارند.
ما در اين نوشتار، بر اساس موعودگرايى اسلامى به فرهنگ جهانى مى پردازيم وبا اين رويكرد، به بيان فرهنگ جهانى خواهيم پرداخت.
3. فرهنگ ومؤلفه هاى آن
فرهنگ را از زواياى مختلف تعريف وبررسى كرده اند؛ اما به نظرمى رسد بايد آن را با يك نگاه فلسفى مطالعه وكاوش كنيم؛ بنابراين، برخلاف رغم وجود خرده فرهنگ ها، فرهنگ، يك معرفت مشترك است؛ زيرا خرده فرهنگ ها علاوه بر تفاوت ها، اشتراكاتى با فرهنگ عمومى جامعه دارند؛ لذا فرهنگ، يك معرفت مشترك است وبايد به آن، نگاهى يكپارچه داشت ومؤلفه هايى براى آن ذكر كرد.
فرهنگ شناسان، به دليل بى اعتنايى به مباحث فلسفى وشبه فلسفى، تعريف هايى متعدد از فرهنگ ارائه كرده اند. ما در اين نوشتار، با يك نگاه فلسفى به فرهنگ، فرهنگ را به لايه هاى مختلف كه عبارتند از: جهان بينى، ارزش ها، هنجارها ونمادها تقسيم كرده وقائل به تقدم وتأخر ولايه لايه بودن هر يك از اين مؤلفه ها مى باشيم.(12)
جهان بينى (باورها)
اولين مؤلفه وزيرين ترين لايه فرهنگ، جهان بينى است. جهان بينى وباورها، نوع نگاه به جهان، جامعه وانسان را ترسيم مى كند.(13)
جهان بينى، يك سلسله اعتقادات وبينش هاى كلى هماهنگ دربارة جهان وانسان وبه طور كلى درباره هستى است.(14)
باورهاى انسان، بر ارزش ها، شيوة زندگى وتجليات فكرى او اثر مى گذارد؛ لذا باورها جوهرة يك فرهنگ محسوب مى شوند. مجموعه باورها، رابطه انسان با مرگ را تعيين كرده ومراحل مختلف زندگى را تنظيم مى كند، تفاوت ميان امور مطلوب ونامطلوب را واضح كرده وبه تلاش هاى انسان در زمينه هاى فكرى ومعنوى ومادى معنا مى دهد.(15)
ارزشها
دومين مؤلفه فرهنگ، ارزش ها است كه برآمده از جهان بينى است؛ يعنى نمى توان در ساحت جهان بينى، به گونه اى انديشيد ودر ساحت ارزش، به گونه اى متفاوت. ارزش ها، ملاك داورى است وبين خوبى وبدى، زشتى وزيبايى ودرستى ونادرستى، ارزش گذارى مى كند.(16)
ارزش، توصيف كننده چيزهايى است كه بايد باشد؛ بر خلاف مفهوم باور كه توصيف كننده آن چيزهايى است كه هست. ارزش ها، معيارهاى مشترك براى قضاوت هستند واين كه چه چيزى درست وچه چيزى نادرست است؛ لذا ارزش، معيارى است كه مردم، مطلوبيت، جذابيت، زيبايى وخوبى چيزى يا شخصى را ارزيابى مى كنند وآن را راهنماى زندگى اجتماعى خود قرار مى دهند.(17)
هنجارها يا الگوهاى رفتارى
سومين مؤلفه ولايه فرهنگ، هنجار ها است. هنجار، يكى از مفاهيم كليدى ومركزى در جامعه شناسى به شمار مى آيد. هنجار، واژه اى است كه معادل كلمه (نُرم)(18) به كار رفته است. نرم در زبان لاتين ويونانى، به معناى مقياس است؛ يعنى هر چيز كه بخواهد در يك شبكه كلى تر قرار بگيرد، بايد با آن شبكه، مقياسى متناسب داشته باشد.
وقتى انسان بخواهد ازدواج كند، براساس يك سلسله قواعد مثل خواستگارى، شيرينى خوران، صيغه محرميت ومهريه عمل مى كند. يا وقتى انسان بخواهد وارد دانشگاه يا يك محيط علمى يا وارد يك محيط كارى بشود، قواعد رفتارى متناسب با آن را كاملاً رعايت مى نمايد.(19)
اين قواعد وضوابط رفتارى، همه هنجار هستند. طرز سلام كردن، طرز تعارف واحترام، طرز غذا خوردن، طرز لباس پوشيدن وطرز صحبت كردن، اين ها همه هنجارهايى هستند كه در كليه شؤون زندگى انسان ها وجود دارد وافراد جامعه، آن قواعد را رعايت مى كنند.(20)
لذا از هنجار، قاعده وقانون استفاده مى شود، تا افراد جامعه به آن رجوع كنند. لالاند،(21) هنجار را اين گونه تعريف مى كند: (نوع ملموس يا فرمول مجرد آنچه بايد باشد؛ از اين رو معانى آرمان، هدف، قاعده ومدل، از آن استفاده مى شود).(22)
الف. هنجارهاى پايدار وناپايدار
برخى هنجارها، از نظر زمان، عمرى طولانى تر دارند، تا جايى كه عمر آن هنجارها، از عمر انسان بيشتر يا حتى از چندين نسل هم بيشتر است؛ اما برخى ديگر از هنجارها، داراى عمر ومدت كوتاهى هستند وزودگذرند؛ بنابراين، مد(23) از نوع هنجارهاى زودگذر وداراى عمر كوتاه وسنت(24) يعنى هنجارهايى كه حتى چند نسل مى ماند، از نوع هنجارهاى پايدارتر به شمار مى آيند وبه تدريج، سنت، جزئى از فرهنگ مى شود.(25)
ب. برخى هنجارها، جنبه الزامى ندارند؛ مانند طرز غذا خوردن وبعضى ديگر جنبه الزامى دارند، مثل عبارات وترك محرمات؛ براى نمونه در اسلام، طيف حرام، مكروه، مباح، مستحب وو اجب را داريم.(26)
اما در اين نوشتار وقتى از هنجار صحبت مى شود، منظور هنجارهاى الزامى است، نه مطلق هنجارها.
نمادها
چهارمين مؤلفه فرهنگ، نماد است كه اين نماد جزء لاية رويين فرهنگ مى باشد. نماد، شامل كلامى وغير كلامى است. نماد كلامى هم نوشتارى وهم گفتارى است ونمادهاى غير كلامى، شامل حركات واداهاى رفتارى، اشارات، نشانه ها وعلائم، موسيقى، معمارى، هنر وطراحى است. اين موارد به اين دليل نماد ناميده مى شوند كه معرّف سطح زيرين فرهنگ هستند وعطف به جهان بينى ها وارزش ها مى باشند.(27)
استفاده از نمادها، از ويژگى هاى بارز انسان ها است. تنها انسان ها در تكوين زبان ها موفق شده اند وبه واسطه همين زبان ها، انسان مى تواند عبارات معنا دارى را ساخته ومبادله كند. انسان ها، نه تنها عبادات معنادار زبانى را ساخته، بلكه بر ساخت هاى غير زبانى، شامل آثار هنرى وانواع گوناگون اشياى مادى، القاى معنا مى كنند؛ اما حيوانات مى توانند انواع مختلف علائم را ارسال وبه آن ها پاسخ دهند.(28)
ايما واشاره، حركات واداها، يك نماد است؛ معمارى، شهرسازى ونوع لباس پوشيدن، يك نماد است. به لحاظ فلسفى، هر نماد بيانگر ومعرف لايه هاى زيرين مى باشد؛ اما گاهى اوقات، انسان نمادى را انتخاب مى كند كه مخالف لايه هاى زيرين مى باشد. البته اين مطلب، مى تواند عوامل متعددى داشته باشد؛ گاهى از روى مصلحت، گاهى از روى اغوا، گاهى به دليل ترس وگاهى به سبب عدم آگاهى است؛ بنابراين، انسان نمى تواند بگويد من در لايه هاى زيرين مذهبى هستم؛ اما درشهرسازى يا معمارى، غربى عمل مى كنم وكارى ندارم كه معمارى ام اشراف دارد يا نه، حريم دارد يا نه؟(29)
آنچه انديشوران، در تعاريف فرهنگ ذكر كرده اند، يك نگاه جامعه شناختى يا روان شناختى يا تاريخى به فرهنگ مى باشد يا فرهنگ را از نظر زمانى، به حال يا آينده تقسيم كرده اند؛ ولى در هيچ يك از تعاريف فرهنگ، تقدم يا تأخرى براى مصاديق ومؤلفه هاى آن قائل نشده اند؛ به نظر مى رسد نگاه صحيح آن باشد كه به فرهنگ، يك نگاه فلسفى كرد وبراى مؤلفه هاى آن، تقدم وتأخر قائل شد؟ بنابراين، متقدم ترين مؤلفه فرهنگ، جهان بينى وباورها است، وبعد، ارزش ها وهنجارها قرار دارد ودر نهايت، نماد ها قرار مى گيرند؛ لذا لايه هاى زيرين فرهنگ عبارتند از: جهان بينى، ارزش ها وهنجارها ولايه رويين فرهنگ، شامل نماد خواهد شد. ما، اين نگاه وتعريف را برتر از تعاريف ديگر مى دانيم وبا اين نگاه، به ادامه تحقيق مى پردازيم.
استراتژى فرهنگى در فرهنگ جهانى
اكنون به بررسى سه استراتژى فرهنگى در فرهنگ جهانى اشاره كرده وآن ها را بيان مى نماييم؛ آن سه استراتژى فرهنگى راكه مى توان در فرهنگ جهانى بررسى كرد، به شرح ذيل مى باشد:
1. استراتژى تكثرگرايى فرهنگى:(30) استراتژى تكثر گرايى فرهنگى يا سياست موزائيكى فرهنگى، امكان رشد وگسترش خرده فرهنگ ها را كنار يك ديگر به صورت هم عرض فراهم مى كند.
2. استراتژى يك شكلى فرهنگى يا يكسان سازى فرهنگى:(31) استراتژى يك شكلى فرهنگى، در صدد يگانه سازى فرهنگى در عرض جامعه است.
3. استراتژى وحدت در تكثر فرهنگى (وحدت در عين كثرت): استراتژى وحدت در تكثر فرهنگى، ضمن تاكيد بر مشتركات فرهنگى، امكان تكثير خرده فرهنگ هاى مختلف را در چارچوب نمادى مشترك مجاز مى داند.(32)
الف.كثرت گرايى فرهنگى
بر اثر مقاومت هاى فرهنگ هاى غير غربى وظهور جنبش هاى مختلف فكرى ـ فرهنگى وسنت گرا در اواخر قرن بيستم، زمينه نظريه پردازى درباره كثرت گرايى فرهنگى در سطح جهان فراهم شده وعرصه فرهنگى جهان كنونى، عرصه اى پلوراليستى شده است.
امروزه، دولت هاى غربى براى مهاجران واتباع جديد خود، حقوق فرهنگى قايل شده اند؛ براى نمونه براى سامان دهى امور مهاجرانى كه 9٪ جمعيت انگلستان را تشكيل مى دهند، از ايده دولت (تك فرهنگى) دست كشيده اند وتلاش كرده اند هويت ملى را به گونه اى تعريف كنند كه تنوعات مذكور را در خود جاى دهد، از اين رو در انگلستان براى تدريس مسايل دينى در مدارس وايجاد نماز خانه در محل هاى كار ومانند آن اقداماتى صورت گرفته است.
اعلاميه جهانى تنوع فرهنگى كه در سى ويكمين اجلاس عمومى يونسكو در نوامبر سال 2001م به تصويب رسيد، شامل چهار بخش است كه هر بخش آن سه ماده دارد. بر اساس بخش نخست، تنوع فرهنگى، به عنوان ميراث مشترك بشرى معرفى شده كه منشأ خلاقيت وابداع ميان انسانها است وبراى بشر، همان اهميت را دارد كه تنوع زيستى براى زندگان، داراى اهميت است وبراى اين كه انسان هايى با فرهنگ هاى متنوع، بتوانند به شيوه اى سازگار كنار يك ديگر زندگى كنند، از تكثر گرايى گريزى نيست.(33)
سازمان آيسسكونيز، در آذر سال 1383 مطابق با دسامبر سال 2004م در الجزاير تشكيل شد. اين سازمان، موضوع تنوع فرهنگى را با حضور وزراى فرهنگ وهيأت هاى فرهنگي- علمى شركت كننده به بحث وگفت وگو گذاشته وآن را تصويب كرد. در اين بيانيه، آمده است براى صيانت از تنوع وكثرت فرهنگى، راه ديگرى جز تمسك به گفت وگو وجود ندارد وهمه انسان ها بايد براى زندگى با يك ديگر با اراده اى آزادو بدون در نظر گرفتن عقايد مختلف خود، مصمم شوند؛ از اين رو، ما بايد در عين وابستگى وتعلق به هويت فرهنگى وتمدنى خويش، با ساير فرهنگ ها وتمدن ها تعامل داشته باشيم.(34)
تكثر گسترده دو جهانى شدن ها(35) وفرايند هاى بومى _ جهانى، كليت فرهنگى را به يك تجزيه فرهنگى تبديل كرده است. اين روند فرهنگى، موجب ظهور ساختار هاى جديدى شده است كه توليد كننده روند هاى هم زمان ودر عين حال، متضاد در جهان معاصر هستند. ظهور روند هاى غير سكولار شدن در كنار سكولار شدن، ظهور پسامدرنيسم در كنار مدرنيسم، به وجود آمدن هويت هاى سنت گرا در كنار هويت هاى مدرن گرا يا به وجود آمدن هويت هاى دو رگه در نسل جديد، نمودهايى از ظهور هم زمانى هاى فرهنگى وهويتى است. جهان مجازى، با تأثير گرفتن از صنعت هم زمان ارتباطات، منشأ ظهور (فرهنگ هاى آنى) وهويت هاى خلق الساعه شده است كه در دوره محدودى شكل مى گيرند وبا ظهور هويت هاى جديد، به سرعت از بين مى روند.(36)
نقد استراتژى تكثر گرايى فرهنگى
استراتژى تكثر گرايى فرهنگى در كشورهاى در حال توسعه، باعث ضعف انسجام اجتماعى مى شود وو فاق اجتماعى در اين جوامع ضعيف، محدود وشكننده مى گردد وتفاوت هاى فرهنگى، به اختلافات سياسى تبديل شده وموجب بى ثباتى اجتماعى مى گردد. علاوه بر اين كه اين استراتژى، در كشورهاى پيشرفته نيز نتايج مطلوبى از خود نشان نداده است. نمونه بارز آن، كشور كانادا مى باشد.(37) بنابراين، از مهم ترين اشكال هاى تكثر فرهنگى، عدم انسجام اجتماعى در جامعه وبروز اختلاف وبى ثباتى در جامعه مى باشد. ثبات وانسجام يك جامعه، در صورتى محقق مى شود كه افراد جامعه، داراى مشتركاتى باشند واين اشتراكات، اعضاى جامعه را به همديگر نزديك كند. در جامعه اى كه خرده فرهنگ ها با همديگر به آرامى زندگى مى كنند، وجود مشتركاتى نظير دين ومليت و... باعث انسجام آن ها با يك ديگر شده ومانع بروز اختلافات قومى وقبيله اى مى گردد.
ب. يكسان سازى فرهنگى
اين ديدگاه، يك ديدگاه افراطى به فرآيند جهانى شدن به شمار مى آيد. در اين ديدگاه كه همان امپرياليسم فرهنگى است، سعى در يكپار چه كردن جهان بر اساس فرهنگ غربى يا بر اساس فرهنگ آمريكايى است.
گروهى از جامعه شناسان بر اين امر تأكيد دارند كه نتيجة قطعى روند جهانى شدن، پديدة فرهنگ يكپارچه جهانى است كه اين ديدگاه، منعكس كننده نظرية افراطى جهانى شدن است. پيش بينى اين گروه از متفكران اجتماعى اين است كه دنيا، با يكپارچگى جديدى براساس (فرهنگ مردم پسند آمريكا) يا به طور عمومى، براساس (مدل مصرف گرايى غربى) خواهد شد؛ لذا تنها الگو وگروه مرجع قابل قبول در همة جهان، فرهنگ آمريكايى وغربى است.(38)
يك برداشت رايج وآشنا از جهانى شدن فرهنگ غربى، همان امپرياليسم فرهنگى است. از منظر اين ديدگاه، جهانى شدن، يعنى ارادة معطوف به همگونى سازى فرهنگى جهان؛ پس بهتر است از جهانى كردن يا عبارت درست تر، غربى كردن جهان سخن گفت؛ لذا جهانى شدن، نه يك فرايند غير ارادى، بلكه نوعى تحميل فرهنگ غرب بر جهان غير غرب است كه توسط عوامل واراده هاى اقتصادى ـ سياسى نيرومند انجام مى شود.
نظريه پردازان امپرياليسم فرهنگى معتقدند در گسترش يك فرهنگ جهانى ترديدى وجود ندارد؛ ولى اين فرهنگ، همان ارزش ها، هنجارها وباورهاى غربى است. بر پاية نظريه امپرياليسم فرهنگى، جهانى شدن فرهنگى، چونان پديده اى جهانى وفراتاريخى وفراملى، نمودار مى شود؛ ولى در واقع، چيزى جز صدور كالاها، ارزش ها واولويت هاى شيوة زندگى غربى نيست.(39)
نظريه پردازان امپرياليسم فرهنگى، مدعى هستند كه جهان، شاهد يك فرهنگ واحد است. اين فرهنگ جهانى كه وجه غالب آن را فرهنگ مصرفى سرمايه دارى وفرهنگ آمريكايى شكل مى دهد، فرهنگ هاى موجود را نابود ومستحيل مى كند؛ به طورى كه ديگر تبادل، آميزش فرهنگى وگفت وگو، محلى از اعراب ندارد وعرصه فرهنگى جهان، درتسخير نيروهاى سرمايه دارى جهانى است كه كالا هاى فرهنگى خودرا به همة نقا ط جهان صادر مى كند.(40)
ترديدى نيست كه فرايند جهانى شدن فرهنگى با گسترش فرهنگ واحد در سرتاسر جهان، نوعى همگونى جهانى پديد مى آورد؛ ولى فرهنگى كه جهان را تسخير مى كند، در اصل، نسخه آمريكايى فرهنگ مصرفى نظام سرمايه دارى است. هر چند عناصر غير آمريكايى را هم مى توان در اين فرهنگ شناسايى كرد، وجه غالب فرهنگ مورد نظر، آمريكايى است.(41)
معناى فرهنگ مصرفى، چيزى بيش از مصرف صرف است؛بلكه تمايل به مصرف، ارزشى نمادين پيدا مى كند، نه صرفا ارزشى مادى. اين فرهنگ، در جوامعى به دست مى آيد كه در پى انباشت سرمايه هستند. اين ها مصرف كنندگان را به نحوى تقليد گونه، بر اين مى دارندكه بيش از نياز خود، تقاضا داشته باشند. در فرهنگ مصرفى، هم اقلام مادى وهم اقلام غير مادى؛شامل خويشاوندى، عاطفه وهنر، به صورت كالا در مى آيند؛ يعنى ارزش آن ها بر پايه مبادله آن ها تعيين مى شود، نه براساس توليد يا مصرفشان.(42)
اين فرهنگ مصرفى كه به وسيله ارتباطات وفن آورى الكترونيك، جهانگير مى شود‘خود را عام نشان مى دهد؛ اما از يك منبع واحد كه همان فرهنگ آمريكايى است، سرچشمه مى گيرد. فرهنگ جهانى، در مكانى معين توليد، ومانند هنر تقليدى در دنياى الكترونيك عرضه مى شود؛ لذا فرهنگى خاص ومعين به صورت فرهنگ جهانى بى زمان وبى مكان در مى آيد.
اين فرهنگ مصرفى آمريكايى، در درجة نخست، از طريق توليد، توزيع ومصرف برخى محصولات شركت هاى معتبر آمريكايى جهانگير مى شود وروز به روز بر شمار مصرف كنندگان آن، افزوده مى شود؛ لذا برخى پژوهشگران، امروزه از كوكاكولاريزاسيون ومك دونالديزاسيون سخن مى گويند واز سلطه كامل شركت هاى آمريكايى بر فرهنگ جهان، ابراز نگرانى مى كنند.(43)
اين تفكر مطلق گرايانه وجامع گرايانه، همه جهان را در مسير توسعه يك (فرهنگ واحد)(44) ارزيابى مى كند؛ لذا اين نوع نگاه، مستلزم دو نوع تصوير بردارى از فرهنگ است:
1. فرهنگ هاى پراكنده دنيا در يك فرهنگ مسلط ذوب مى شوند وچتر اين فرهنگ واحد، در نهايت بر همة جهان گسترش مى يابد؛ لذا اين تصوير از جهانى شدن فرهنگى، به روندى اشاره دارد كه موجب يكى شدن همة فضاى جهانى خواهد شد. در اين فضا همة جهان، يك مكان واحد خواهد بود؛ مكانى كه همگان در يك فرهنگ مشترك زندگى مى كنند.(45)
2. فرهنگ هاى مختلف در مواجهه با يك ديگر قرار مى گيرند وفرهنگ هاى گذشته كه در انزوا به سر مى بردند، در عصر جهانى شدن در تماس با ديگر فرهنگ ها قرار گرفته ونوعى تقاطع فرهنگى ودر آميختن فرهنگى به وجود مى آيد. با اين نگاه، جهانى شدن، سبب به وجود آمدن نوعى (فرهنگ جهانى تركيبى)(46) مى شود كه هر كدام به فرهنگ ملت خاصى متعلق است.(47)
طرفداران افراطى جهانى شدن، در واقع، به تصوير اول از جهانى شدن فرهنگ ها معتقد هستند. اينان، معتقدند فرهنگ جهانى، اقتصاد جهانى وقدرت جهانى، بر همة جهان مسلط خواهد شد. آن ها پيش بينى مى كنند فرهنگ مردم پسند آمريكايى، (فرهنگ مركزى)(48) جهان خواهد شد وساير فرهنگ ها، (فرهنگ پيرامون)(49) يا فرهنگ (نيمه پيرامون)(50) خواهند بود. از نظر آن ها، ميان فرهنگ هاى پيرامون، يك نوع جامعه پذيرى وفرهنگ پذيرى جديد براساس (روش زندگى آمريكايى) در حال شكل گيرى است. بر اين اساس، ساير فرهنگ هاى غير آمريكايى، فرهنگ پيرامون تلقى شده اند كه در فرهنگ آمريكايى ذوب خواهند شد.(51)
نقد
فيدرستون معتقد است اشكالات زيادى به اين نظريه افراطى از جهانى شدن وارد است. اشكال مهم اين نظريه، آن است كه اين فرض، مستلزم وجود دولت جهانى است وبدون وجود دولت جهانى، غير ممكن است فرهنگ مسلط جهانى به وجود بيايد؛ لذا چنين دولتى تاكنون تحقق نيافته وامكان تحقق آن، بسيار بعيد است. دكتر عاملى، در اين باره معتقد است: (حتى وجود دولت جهانى، پيش شرط كافى براى، (يكپارچگى فرهنگى) در سطح جهان نيست. بايد توجه داشت كه (ريشه ها) و(بنيادهاى فرهنگى) وسوابق تاريخى يك ملت كه ريشه در تجربه هاى متفاوت دارد، سايه وبلكه ريشه اى است كه در جوهر شخصيتى وشناختى يك جامعه نفوذ عميق دارد).
وى، در ادامه مى افزايد:
نقدى كه برطرفداران نظريه افراطى جهانى شدن وارد است، نقد تفاوت هاى تاريخى ـ فرهنگى وظهور تنوع فرهنگى جوامع وملت ها است كه نوعى (مقاومت فرهنگى)، يا (بازسازى فرهنگى) را به وجود مى آورد. اين، شكل جديدى از فرهنگ هاى بومى است كه نه كاملاً بر فرهنگ بومى منطبق است ونه كاملاً بر فرهنگ جهانى؛ بلكه هويت جديدى است كه محصول پرورش فرهنگ بومى - جهانى جديد است.(52)
علاوه بر آن، تا وقتى ريشه هاى اعتقادى، اجتماعى، اقتصادى واقليمى فرهنگ جوامع يكسان نشود، آن جوامع، داراى فر هنگ واحد نخواهد شد. توسعه ارتباطات، برخى عناصر فرهنگى را در جوامع به هم نزديك مى كند؛ ولى تا ريشه هاى فرهنگى، يكسان نشود، فرهنگ واحد ويكسان در جوامع به وجود نخواهد آمد.(53)
به علاوه، اگر جهانى شدن به معناى عموميت يابى يا عام گرايى فرهنگ باشد، بايد ويژگى اساسى فرهنگ كه تمايزگذارى وخصوصيت آفرينى است را از دست بدهد؛ لذا اگر قرار باشد اين صورت هاى فرهنگى، عموميت يابند، ديگر مرز وتمايزى نمى ماند كه بتوان آن ها را در جايگاه فرهنگ آمريكايى يا فرهنگ غربى متمايز كرد وتشخيص داد.(54)
كسانى كه جهانى شدن را به معناى عام گرايى ويكسان سازى مى دانند، روند انتشار فرهنگى را، روندى يك سويه مى دانند كه از مركز، يعنى غرب، توليدشده وبه سمت ساير نقاط جهان منتشر مى شود؛ اما نكته اين است كه ما در جهان، شاهد روندهاى معكوسى نيز هستيم كه از پيرامون به مركزجريان دارد؛ براى نمونه بر سر سفره غربى ها انواع مختلفى از غذاهاى غير غربى كه از شرق وغرب عالم آمده است، ديده مى شود وانواع غذاهاى ديگر كه براى مشتريان غربى طبخ مى كنند، وجود دارد.(55)
نكته ديگر اين كه در فرايند جهانى شدن، درعين اين كه اين فرايند، متضمن يك فرهنگ جهانى است، زمينه وامكان عرض اندام فرهنگ هاى ديگر را فراهم مى كند. در فضاى جهانى كه حاصل فشردگى فضا وزمان است، سرمايه دارى جهانى وخاص گرايى فرهنگى، نيروهاى مسلط هستند؛ ولى همه كاره نيستند. در دنياى معاصر، همه منابع فرهنگى از قبيل دين، موسيقى وفيلم و... در عرصه جهانى حضور مى يابند؛ هر چند نفوذ وتاثير يكى از آن ها بيشتر باشد.(56)
اين ادعا كه در فرايند جهانى شدن، هر گونه تفاوت وامر خاص از جهان رخت بر خواهد بست، همه واقعيت را بيان نمى كند، گر چه نمى توان مصرف جهانى كالاهاى فرهنگى غرب وفرايند مك دونالديزاسيون را ناديده گرفت، اينها تصويرى ناقص از عرصه فرهنگى جهان است. فرايند جهانى شدن به همگونى فرهنگى وتنوع زدايى مى انجامد؛ ولى نوع ديگرى از همزيستى ها، آميزش ها، تفاوت ها وخاص ها را هم پديد مى آورد؛ لذا شمارى از نظريه پردازان مدعى هستند فرايند جهانى شدن، رابطه اى جديد ميان امر خاص وامر عام بر قرار مى كند. اينان، معتقدند قلمرو فرهنگى جهان معاصر، هم دربرگيرنده عاميت وهمگونى است وهم دربرگيرنده خاصيت وناهمگونى. جهانى شدن، در عين حال كه خاص ها را از ميان برمى دارد، زمينه مناسبى هم براى باز سازى واحياى خاص ها فراهم مى كند؛ بنابراين، بايد از رابطه اى ديالكتيك ميان خاص ـ عام وجهانى ـ محلى سخن گفت؛ نه از جهانى شدن فرهنگ وهمگونى فرهنگ.(57)
نكته اى كه فيدرستون در نقد افراطى گراها ذكر كرد اين بود كه فرهنگ جهانى، مستلزم وجود دولت جهانى است واين دولت، هنوز تحقق پيدا نكرده وبعيد است محقق شود. اولاً: نظر او كه فرهنگ جهانى، مستلزم دولت جهانى است، نكته اى قابل تأمل است؛ چرا كه ممكن است دولت، جهانى باشد؛ وفرهنگ، جهانى نباشد؛ چون لازمه هر فرهنگ، تمايز پذيرى وتفاوت است وملازمه اى بين دولت جهانى وفرهنگ جهانى وجود ندارد واصل ملازمه قابل خدشه مى باشد؛ اما اين كه وى معتقد است بعيد است دولت جهانى محقق شود، اين هم قابل تأمل مى باشد؛ چراكه چه بعدى دارد از نظر سياسى، يك نظام سياسى ويك دولت جهانى در عالم وجود داشته باشد؟ بلكه در نظام سياسى اسلام ودر عصر حكومت مهدوى، بر اساس رواياتى كه به ما رسيده است، حكومت حضرت مهدى عليه السلام يك حكومت واحد جهانى در حوزه سياست مى باشد وسرتاسر عالم را خواهد گرفت. البته اين، به اين معنا نيست كه حكومت ودولت ها وقوميت ها از بين برود؛ بلكه با وجود دولت ها وحكومت ها، مى توان يك نظام سياسى واحد، درعالم مشاهده كرد.
ثانياً: وجود دولت جهانى هم مستلزم فرهنگ جهانى نيست؛ زيرا همان طور كه ذكر شد، از مشخصه هاى فرهنگ، وجود تنوع وتفاوت است. به علاوه هر جامعه، داراى زمينه ها ى تاريخى وفرهنگى متفاوت است. در عصر جهانى، با اين همه ابزارهاى ارتباطى كه وجود دارد، نمى توان قائل شد كه تفاوت ها از بين مى رود وهمه جوامع داراى يك فرهنگ مشترك مى شوند؛ بلكه خاص ها وتفاوت هاى فرهنگى نيز خود را تقويت مى كنند.
ثالثاً: نقش دين در فرايند جهانى شدن، مورد غفلت قرار گرفته است. در جوامعى كه دين وجود دارد ومردم آن، به دين پايبند مى باشند، هر چند كه وسائل ارتباطات از قبيل اينترنت وماهواره و... به آموزه هاى دينى وباورها وارزش ها وهنجارهاى يك جامعه حمله كنند وبخواهند باورها وارزش ها راتغيير دهند وهمه را يكى بكنند، اما عنصر دين مانع به وجود آمدن يكسان سازى در يك جامعه مى شود.
پس اين كه تصور كنيم بر اثر فرهنگ جهانى، كشور- ملت ها جذب واحد هاى بزرگ تر وجذب يك دولت جهانى مى شوند واين كه تصور كنيم فرهنگ جهانى به توليد فرهنگى مى پردازد كه خصلت همگن كننده خواهد داشت، يك تصور نادرست وغلط مى باشد؛ لذا فرهنگ جهانى را نبايد تجلى ونماد همگن سازى دانست.(58) انديشه فرهنگ جهانى، خواستار بر پايى يك فرهنگ واحد ومتحد الشكل جهانى نيست ونمى خواهد همسانى ايجاد كنند وتمام تفاوت ها را كنار نهد؛ بلكه اين انديشه، با يكسان سازى مخالف است.(59)
بنابراين، امكان تحقق يكسان سازى فرهنگى يا يك شكلى فرهنگى، امرى تقريباً محال است؛ زيرا در اكثر جوامع وكشورها، خرده فرهنگ هاى مختلف ومتنوع، جمعيت انبوه، سرعت زياد جريان اطلاعات ومهاجرت وجود دارد، كه اين عوامل، هر كدام مى توانند مانعى بر سر راه سياست يكسان سازى فرهنگى باشند. به علاوه خاص گرايى هايى كه در جهان، به وجود آمده است، خود عامل ديگر مقابل يكسان سازى فرهنگى به شمار مى آيد.(60)
ج. وحدت در عين كثرت
به جاى آن كه چند گانگى را در تقابل با وحدت قرار دهيم، موضعى بينابينى اختيار كنيم ودر جست وجوى وحدت در عين كثرت باشيم. با چنين موضع وديدگاهى، تلفيق هاى دورگه وصورت هايى كه ضمن تأمين وحدت، جنبه هاى ويژه را نيز محو نمى كنند، پا به عرصه حيات خواهند گذاشت.(61)
تنوع وتكثر فرهنگى از سويى وظهور فرهنگ مشترك بشرى، هر كدام به عنوان وجهى از فرايند جهانى شدن در بخش فرهنگ است. در اين فرهنگ، از طرفى شاهد پذيرش گسترده اصول اساسى حقوق انسانى هستيم، كه رفته رفته به صورت اصول جهانى در مى آيند ومردم سرتاسر جهان مى توانند به درك آن ها نايل آيند وخواستار اجراى آن ها دربارة خودشان باشند، از طرف ديگر شاهد پذيرش كثرت وتنوع فرهنگى هستيم كه عرصه هاى جهانى را به رستاخيزى از فرهنگ هاى محلى وبومى مبدل كرده است. واقعيت كثرت گرايى فرهنگى جهان كنونى، نشانگر عدم مطلوبيت وامكان ناپذيرى يكسان سازى است. برخى معتقدند امروزه ايده (يك ملت يك فرهنگ) به شكست انجاميده واز پذيرش تنوع وگوناگونى، گريزى نيست.(62)
با نفوذ پذير شدن مرزها در فرايند جهانى شدن وافزايش برخورد هاى فرهنگى، آگاهى انسان ها از عناصر فرهنگى ديگر، مانند هنجارها، ارزش ها وآداب بيشتر مى شود. در چنين شرايطى، باور داشتن به برترى دنياى خاص ودفاع از درستى مطلق آن برابر فرهنگ هاى ديگر، بسيار دشوار مى شود؛ بنابراين، در فرايند جهانى شدن، فضاى امن وخلوت فرهنگ ها نيز از بين مى رود ودر فضاى بسيار وسيع زندگى اجتماعى، فرهنگ هاى مختلف، به آسانى گسترش وجريان مى يابد وهر فرهنگى، به ناچار در فضايى قرار مى گيرد كه عرصه حضور وابراز وجود فرهنگ هاى ديگر هم وجود دارد.(63)
فرهنگ جهانى، نمى خواهد فرهنگ هاى ديگر را در حد پژواك خود تنزل دهد وسعى ندارد عنصر غير خودى وبيگانه را ناديده بگيرد؛ بلكه مى كوشد عنصر پيوند دهنده را بيابد، تا بتواند ارتباط بر قرار سازد وخصوصيت وو يژگى هر فرهنگ، بر جاى بماند. تنوع فرهنگ ها با فرهنگ جهانى در تضاد يا وحدت نيست. فرهنگ ها، مانند رودهاى گوناگون هستند كه بر يك اقيانوس مى ريزند. هدف اين جريان، يكسانى نيست؛ بلكه وحدت در عين كثرت است.(64)
جهان گسترى، راه را براى كسانى كه اقليت ناميده مى شوند ومى خواهند صدايشان شنيده شود، هموار ساخته است؛ لذا پديده چند فرهنگى مفهومى تناقض نما است كه هم بيانگر تنوع است وهم وحدت. تنوع، لازمه جهان گسترى است ودلبستگى هاى محلى وهويت هاى خاص را مجاز مى شمارد. در عين حال، مستلزم وحدت نيز هست؛ زيرا ترويج دهندة مفهوم دهكده جهانى است. انسان، بدون بهره مندى از ميزانى از وحدت، نمى تواند بقا داشته باشد. از سوى ديگر بدون وجود تنوع، همسانى غلبه خواهد يافت.(65)
بنابراين، جهانى شدن در حيطه فرهنگى، مانند سكه دو رويى است كه يك روى آن، تاكيد بر عناصر مشترك بشرى تحت عنوان مذهب وانسانيت است؛ اما روى ديگر آن، ناهمگنى، تنوع وكثرت گرايى است.(66)
جامعه متكثر فرهنگى، در صورتى مى تواند وحدت وكثرت را با يك ديگر آشتى دهد كه وحدت را با همسانى مغالطه نكند وخواهان همسانى فراگير فرهنگى بين اعضاى خود نباشد ووحدت را از بطن كثرت، ايجاد كند. جوامع معاصر، بايد روش هاى عملى ومقبول را بيابند تا بتوانند ضرورت هاى برخاسته از وحدت وكثرت را با هم آشتى دهند. جامعه، در صورت نداشتن وحدت وانسجام، نمى تواند به مثابه اجتماع واحدى عمل كند. جامعه، به وحدت وانسجام نياز دارد، تا بتواند كانونى را براى خود آگاهى جمعى ايجاد كند واحساس تعلق مشترك را اعتلا بخشد وروحيه هويت مشترك ملى راتقويت كند.(67)
جامعه، بايد وحدت وانسجام را تأمين كند؛ ولى نمى توان نيازهاى بر خاسته از كثرت را ناديده گرفت. تلاش براى بر چيدن كثرت در زير لواى همگون سازى، داراى نتيجه معكوس ومستلزم پرداخت خسارت هاى اخلاقى وسياسى نامطلوب است؛ واسباب ناامنى وبدگمانى بين فرهنگ ها را فراهم مى كند؛ بنابراين، تنوع فرهنگى، موجب غنا وتوانمندى حيات جمعى مى شود وبه جنبه زيبا شناختى جامعه مى افزايد؛ لذا، هيچ جامعه متكثرفرهنگى اى، نمى تواند نيازهاى برخاسته از وحدت يا كثرت را ناديده انگارد.(68)
اما موفقيت جامعه به سه اصل ديگر نيز بستگى دارد كه عبارتند از:
1. اينكه وحدت وتنوع، به يك ميزان اهميت دارند وهيچ يك از اين دو را نبايد به ازاى نابودى ديگرى تأمين كرد.
2. اينكه هر چه تكثر اجتماعى بيش تر وعميق تر باشد، وحدت وانسجام لازم براى يگانگى جامعه، بيش تر نياز است.
3. اينكه وحدت وكثرت در جامعه متكثر فرهنگى، بايد ارتباطى ديالكتيك بايك ديگر داشته باشند، تا وحدت، درون كثرت جاى گيرد وپرورش يابد وكثرت نيز درون وحدت قرار گيرد وسامان يابد.(69)
اسلام وآينده فرهنگى جهان (تنوع يا وحدت)
دراين بخش، به ديدگاه اسلام مى پردازيم واين كه در جامعه جهانى مهدوى، كدام يك از اين سه استراتژى قابل قبول مى باشد وكدام يك بيانگر جامعه جهانى مهدوى است.
در بينش اسلامى، تشكيل حكومت جهانى وجود دارد؛ اما بدين معنا نيست كه ملت ها واقوام وآيين هاى ديگر، وجود خارجى نداشته باشند. اسلام تشكيل امت واحد جهانى - اسلامى را نويد داده است؛ اما آن را به از بين رفتن ونابودى ملت ها منوط نمى كند. حتى زمانى كه اسلام، در اوج قدرت بود، در صدد نابودى ملت ها وتبديل آن ها به امت واحد از نظر آداب ورسوم وساير ويژگى ها نبوده است. معيار امت واحد از نظر اسلام، داشتن عقيده توحيدى است. اسلام به جامعه جهانى با حفظ مليت هاى مختلف منوط است، نه حذف مليت هاى مختلف.(70) منتها اين تنوع وتكثر، از نوع پلوراليستى نيست؛ بلكه از نوع وحدت در عين كثرت است كه استراتژى سوم دربحث فرهنگ بود؛ يعنى در عين تنوع، يك وحدتى نيز بايد مشاهده شود وجامعه بايد درعين اين كه يك مشتركاتى دارد، كه اين مشتركات، خود عامل انسجام در بين افراد جامعه مى شود، در عين حال بر تنوع وتكثر فرهنگى هم تكيه كند ودر صدد حذف خرده فرهنگ ها وتفاوت هاى فرهنگى نباشد. باتوجه به آموزه هاى دين اسلام، فرهنگ در عصر جهانى شدن مهدوى، فرهنگى است كه هم به اشتراكات توجه دارد وهم به تفاوت هاى فرهنگى وهيچ كدام فداى ديگرى نمى شوند؛ زيرا هم تنوع وتفاوت فرهنگى باعث نشاط وزيبايى يك جامعه مى شود وحذف تفاوت هاى فرهنگى در جامعه، بازتاب هاى سياسى واجتماعى خواهد داشت وهم عناصر وحدت بخش فرهنگى بايد در جامعه باشد كه همه افراد جامعه در يك مسير وداراى انسجام وهمبستگى اجتماعى باشند. در ادامه ادله تنوع فرهنگى در اسلام را ذكر مى كنيم، تا ديدگاه اسلام در باره تكثر وتنوع فرهنگى روشن شود.
دلايل تنوع فرهنگى در اسلام
1. دين

اسلام ـ بر خلاف پندار بيشتر غريبان وبرخى از شرق شناسان كه آن را دينى آشتى ناپذير برابر فرهنگ هاى بيگانه مى دانند ـ تنوع فرهنگى در جهان را مى پذيرد. گواه آن، آيات متعدد قرآن است.(71) در سوره حجرات آيه 13 خداوند متعال مى فرمايد: (ما شما را از يك مرد وزن خلق نموديم وشما را به صورت گروه وقبيله قرارداديم تا شناخته شويد...).(72)
از اين آيه، استفاده مى شود كه وجود تنوع وتكثر فرهنگى وتفاوت هاى فرهنگى از نظر آداب ورسوم ونژاد، براى شناختن همديگر است ودين نمى خواهد همه مردم جهان، داراى يك آداب ورسوم باشند؛ بلكه هدف اسلام ودين، داشتن ارزش هاى واحد وباورهاى مشترك وهنجارهاى الزامى يكسان است، با هر شكل وقيافه وآداب ورسومى كه دارند.
دين هم قصد يكسان سازى فرهنگى را ندارد؛ بلكه هدف اديان، تعامل وپيوند ميان فرهنگ هاى گوناگون است. اين كه همه انسانها هويت فرهنگى يكسانى داشته باشند، محال است. در اديان جهانى كه مردم را به دين يكسان واحد، دعوت مى كنند، هيچ گاه هويت فرهنگى يكسان، مورد انتظار نيست. معناى دعوت آن ها اين نيست كه همه مردم دنيا به زبان عربى يا زبان ديگر صحبت كنند؛ بنابراين، نيل به يك فرهنگ عام جهانى كه در اصول وكليات، دربارة جايگاه انسان در عالم هستى، مناسبات انسان با خودش وطبيعت وآنچه بايد بخواهد يا نبايد بخواهد، در غم ها، شادى ها، احساسات ورفتارعالم كه نشان دهنده يك حركت تاريخى است، مردم جهان مى توانند مشترك باشند؛ ولى در آنچه به هويت جمعى اختصاصى شان كه به نژاد واقليم وزبان كه تكوين تاريخى پيدا كرده است، نمى توانند يكسان شوند. البته ممكن است برخى شاخصه هاى هويت جمعى از بين برود؛ ولى احتمال اين كه همه آن ها از بين بروند، وجود ندارد.(73)
جوامع اسلامى، كاملاً پذيراى تكثر وتنوع هستند. اين تنوعى كه امروزه در تمام جهان اسلام است، نشان از آن دارد كه اسلام، تكثر را پذيرفته است. اساس بينش وروش اسلام، بر توحيد وو حدت بخشى، استوار است. منتها وحدت را در آيينه كثرت، متجلى مى سازد وكثرت را به وحدت تأويل مى كند. چنانچه در مراسم حج، هيچ اختلافى بين ده ها فرهنگ ملى وصدها خرده فرهنگ، باقى نمى گذارد.
اسلام، برابر امورى كه به هويت جوامع مربوط مى شود وبا ماهيت فرهنگى دينى آن ها منافاتى ندارد، كاملاً تسامح دارد؛ ولى آن بخش از سنت ها كه در تعارض كامل با ماهيت دينى ـ اسلامى جامعه است، هر چند كه پايدار باشد، نفى مى كند؛ براى نمونه در ايران پس از اسلام، به زرتشتى هايى كه حاضر بودند جزيه بدهند واسلام نياورند، اعلام شد در همة امور خود، به جز ازدواج با محارم كه در آن زمان، رواج داشت وجزسوزاندن بوته ها ودرختان به عنوان آتشكده هاى دائمى، آزاد هستند. اين امر، با تسامح وتساهلى كه غربى ها مطرح مى كنند وآن را برابر بنياد گرائى قرار مى دهند، متفاوت است.(74)
بنابراين، يكى از دلايلى كه اسلام با اين وسعت در سراسر دنيا، گسترش يافت، توانايى آن براى سازگارى وهمراهى با فرهنگ هاى محلى بود. اديان جديد، مجبورند براى ابقا در يك جامعه، با عادات ورسوم بومى هماهنگ شوند(75)؛ لذا، تنوع فرهنگى، از ديدگاه اسلام، كاملاً پذيرفتنى است واسلام، با تكثر فرهنگى مخالفتى ندارد؛ اما اين تنوع وتكثر فرهنگى، از نوع وحدت در عين كثرت است.
2. حضور پيروان اديان مختلف در جامعه نبوى
افراد غير مسلمان در جامعه اسلامى مى توانند با شرايطى خاص وطى يك معاهده دو جانبه بامسلمانان، به عضويت جامعه اسلامى در آيند. در جامعه صدر اسلام نبوى، قبايل مختلف مدينه، ازجمله يهوديان ونصارا با انعقاد پيمان هايى نظير ذمه،(76) هدنه،(77) استيمان(78) در زمره جامعه اسلامى قرارگرفتند.(79)
در نخستين جامعه اسلامى كه در مدينه به دست پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله تشكيل شد؛ برخورد مسالمت آميز پيامبر ومسلمانان با اقليت يهوديان مدينه، سيره جاودانه مسلمانان گشت وآن يهوديان يا مسيحيانى كه دعوت اسلام را اجابت نكردند، باپرداخت جزيه، زير سايه جامعه اسلامى به زندگى خود ادامه دادند؛ بنابراين، اسلام، براى تكثرهاى فرهنگى موجود درجامعه، احترام قائل است وهيچ گاه آن ها را يكسره مردود نمى شمارد وآرمان اسلامى، هرگز در مسير نابودى خرده فرهنگ ها نبوده است.
3. ويژگى هاى جامعه جهانى مهدوى
وجود ويژگى هاى جامعه جهانى مهدوى، از قبيل فراگيرى جهان بينى توحيدى، فراگيرى هنجارهاى اسلامى ـ دينى، فراگيرى هنجارهاى اخلاقى وكاهش ناهنجارى هاى اجتماعى درجامعه جهانى مهدوى، شاهدى ديگراست بر اين كه فرهنگ در عصرظهور، از نوع وحدت درعين كثرت مى باشد؛ يعنى در جامعه جهانى مهدوى ودر عصر ظهور، فرهنگ، به شكل پلوراليسم فرهنگى ويكسان سازى فرهنگى نمى باشد؛ بلكه ازنوع وحدت درعين كثرت مى باشد. به عبارت ديگر، درعصر ظهور، در برخى مسايل وحدت وجود دارد ودرعين وحدت، تنوع فرهنگى هم قابل مشاهد ه مى باشد وحضرت مهدى عليه السلام با خرده فرهنگ هايى كه با اصول اسلامى مخالف نباشد، مخالفتى ندارند؛ لذا در اين قسمت، به بيان ويژگى هاى جامعه جهانى مهدوى مى پردازيم.
بنابر اين، استراتژى سوم كه همان (وحدت در عين كثرت) است، استراتژى مناسب براى بيان فرهنگ در عصر جهانى شدن مهدوى به شمار مى آيد؛ چراكه فرهنگ در عصر ظهور، هم بايد داراى مشتركاتى باشد كه موجب انسجام وهمبستگى جوامع با يك ديگر باشد وهم بايد داراى تنوعى باشد كه هر جامعه، بتواند به خرده فرهنگ هاى خود عمل كند وجذابيت فرهنگى را در جامعه خود احساس كند. به علاوه بقاى يك فرهنگ، به اين است كه به مبارزه با خرده فرهنگ هايى كه در تضاد با باورها وارزش ها وهنجارها نيست، نپردازد.
دراين قسمت با توجه به روايات واحاديث مهدويت، به شاخص ها وويژگى هاى جامعه جهانى مهدوى اشاره مى شود. اين ويژگى ها درهمه جوامع وفرهنگ ها يافت مى شود ودر همه جوامع وفرهنگ ها در اين موارد وشاخص ها وحدتى يافت مى شود. درعين حال، شاهد تنوع فرهنگى ووجود خرده فرهنگ ها در عصر ظهور هم خواهيم بود.
3. 1. فراگير شدن جهان بينى الهى ـ توحيدى
از مواردى كه درجامعه جهانى مهدوى وجود دارد، فراگير شدن جهان بينى الهى وتوحيدى است؛ لذا يكى از ويژگى هاى عصر ظهور، فراگير شدن اصل (توحيد) وايمان به وحدانيت خداوند مى باشد. در بخشى از كلام امام باقر عليه السلام آمده است: (به خدا سوگند! (حضرت مهدى ويارانش) مى جنگند، تا اين كه خداوند، به يگانگى خوانده شود وهيچ شركى براى او انجام نگيرد).(80)
در حديثى ديگر كه امام رضا عليه السلام آن را از امامان عليه السلام وپيامبر صلى الله عليه وآله نقل مى كند، خداوند مى فرمايد: (به عزت وجلالم قسم!... چنان وى را با لشكريان خود يارى دهم كه همه مردم، بر يگانگى من گواهى دهند).(81)
از امام هفتم عليه السلام درباره اين آية (وله اسلم من فى السموات والارض طوعاً وكرهاً) پرسيدند؛ حضرت فرمود:
(درباره ى (حضرت) قائم نازل شده است. وقتى آن حضرت بر ضد يهود، نصارا، صابئان، زنديق ها واهل ردّه وكفار شرق وغرب خروج كند واسلام را بر آنان عرضه نمايد، اگر كسى با رضايت سر تسليم فرودآورد وايمان آورد، او را به نماز وزكات وساير كارهايى كه يك مسلمان بايد انجام دهد، امر مى كند وكسى كه ايمان نياورد، گردنش را مى زند، تا آن كه كسى درمشرق ومغرب باقى نماند، مگر آن كه توحيد خدا گويد).(82)
در يك روايت ديگر از حضرت صادق عليه السلام نقل شده است كه در تفسير آيه فوق فرمود: (... زمانى كه حضرت مهدى قيام مى كند، در زمين باقى نماندمگر كسانى كه به خداوند وپيامبر اكرم صلى الله عليه وآله شهادت مى دهند).(83)
امام صادق عليه السلام در تفسير آيه (هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ)(84) مى فرمايد:
به خدا سوگند هنوز تأويل اين آيه نازل نشده ونخواهد شد تا آنكه قائم (عليه السلام) خروج كند. وقتى او خروج كرد، ديگر كافرى به خدا ومنكر امامى باقى نمى ماند، مگر اين كه از خروج او ناراحت مى شود. حتى اگر كافرى در دل سنگى پنهان شود، آن سنگ مى گويد: (اى مومن! در دل من، كافرى پنهان است. مرا بشكن واو را به قتل برسان).(85)
امام باقر عليه السلام در تفسير اين آيه مى فرمايند: (احدى باقى نمى ماند مگر اين كه اقرار مى كند به حضرت محمد صلى الله عليه وآله).(86)
در درالمنثور آمده كه سعيد بن منصور وابن منذر وبيهقى در سنن خود از جابر روايت كرده اند كه درتفسير آيه (ليظهره على الدين كله) گفته است:
(معناى اين آيه صورت وقوع به خود نمى گيرد مگر وقتى كه هيچ يهودى ومسيحى وصاحب ملتى جز اسلام نماند، ونيز صورت نمى گيرد مگر وقتى كه گوسفند از گرگ، گاو از شير وانسان از مار، در امان باشد. نيز واقع نمى شود، مگر وقتى كه هيچ موشى انبانى را سوراخ نكند وو اقع نمى شود، مگر وقتى كه جزيه به كلى لغو شود وصليب ها شكسته وخوك ها كشته شوند، واين، وقتى است كه عيسى بن مريم از آسمان فرود آيد.(87)
اين روايت فوق كه مى فرمايد:صليب ها شكسته وخوك ها كشته شوند، شايدكنايه از پايان يافتن دوران مسيحيت واهل كتاب وپايان يافتن حكم جزيه باشد.(88)
علامه طباطبايى رحمه الله در اين باره مى فرمايد:
منظور از لغو جزيه به قرينه صدر روايت، اين است كه موضوعى براى جزيه باقى نمى ماند واين كه اين روايت دلالت داشت بر اين كه در آن روز، كفر وشركى روى زمين باقى نمى ماند، معنايى است كه روايات ديگر نيز به آن دلالت دارند. همچنين روايات ديگرى هست كه آن ها نيز دلالت دارند بر اين كه مهدى عليه السلام بعد از ظهورش، جزيه را از اهل كتاب بر مى دارد.(89)
در روايتى اميرالمؤمنين عليه السلام مى فرمايد: (خداوند، دنيا را به پايان نمى رساند، مگر آن كه قائم از ما قيام كند ودشمنان ما را نابود سازد وديگر جزيه را نپذيرد وصليب وبت ها را بشكند و...).(90)
ودر روايت ديگر امام باقر عليه السلام فرمودند:
در زمين، محلى باقى نمى ماند، مگر اين كه شهادت مى دهند به وحدانيت خدا ورسالت پيامبراكرم صلى الله عليه وآله واين، قول خدا است (وله اسلم من فى السموات والارض طوعاً وكرهاً واليه ترجعون) وصاحب الامرجزيه قبول نمى كند...(91).
در مقابل، رواياتى وجود دارد كه حضرت مهدى عليه السلام، جزيه را قبول مى كندو در عصر ظهور، اهل كتاب، با قبول حاكميت اسلامى وپرداخت جزيه، زندگى مسالمت آميزخواهند داشت.
امام صادق عليه السلام به ابو بصير فرمود: (اى ابو محمد! مثل اين است كه مى بينم قائم با فرزندانش در مسجد سهله فرود آمده اند). ابو بصير گفت: (قائم دربارة اهل ذمه چگونه رفتار خواهد كرد؟)
امام پاسخ داد: (همان گونه كه پيامبر صلى الله عليه وآله كه با آنان صلح كرد، مهدى نيز با آن ها صلح مى كند ودر دوران مهدى وحكومت اسلامى با قبول حاكميت اسلام وپرداخت جزيه زندگى مسالمت آميز خواهند داشت...).(92)
سيد محمد صدر در كتاب تاريخ ما بعدالظهور، بعد از ذكر روايات گرفتن جزيه ونگرفتن جزيه مى نويسد:
(اين بحث، منحصر به كسانى خواهد بود كه بر آيين يهوديت ونصرانيت، باقى مانده اند واين گروه، در آن روز تعداد اندكى خواهند بود، با وجود فرصت هاى فزاينده وتأكيد فراوانى كه بر انتشار دين اسلام در ميان تمام بشر وجود دارد). در ادامه، علامه مجلسى معتقد است: حضرت مهدى عليه السلام مخيّر مى كند يهود ونصارا را بين اسلام وقتل، كما اين كه ملحدان وكافران ومشركان را بين اسلام وقتل مخير مى كند.(93)
لذا، علامه مجلسى درباره واژه (ويضع الجزيه) در روايت پيامبر صلى الله عليه وآله كه مى فرمايند: (حضرت مسيح فرود مى آيد وصليب ها را مى شكند وخوك ها را مى كشد وجزيه مى گيرد....) مى فرمايد: (معناى روايت، اين است كه جزيه از اهل كتاب مى گيرد وآنها را به اسلام دعوت مى كند).(94)
مرحوم طبرسى در اين باره كه حضرت مهدى، جزيه را از اهل كتاب نمى پذيرد ومساجد وزيارتگاه هاى دينى را ويران مى كند واين كه به روش حضرت داود عليه السلام (كه براى صدور حكم، شاهد نمى خواست) حكم مى كند، اين گونه پاسخ مى دهد:
از اين كه حضرت مهدى جزيه را از اهل كتاب نمى پذيرد، ما از اين گونه روايات آگاهى نداريم وبر فرض هم كه در اين خصوص روايتى باشد، نمى توان آن را به طور قطع پذيرفت. ممكن است منظور از ويران سازى برخى مساجد وزيارت گاه هاى دينى، مساجد وزيارت گاه هايى باشد كه بر خلاف تقوا ودستور خدا ساخته شده است وپيامبر هم، چنين كارى انجام داده است. واين كه حضرت مانند حضرت داوود حكم مى كند ودليل نمى خواهد، اين هم نزد ما قطعى ويقينى نيست واگر درست باشد، آن را اين گونه تأويل مى كنيم كه در مواردى كه خود حضرت، به حقيقت قضايا وماهيت دعوا علم دارد، طبق علمش حكم مى كند؛ زيرا وقتى امام يا قاضى به مطلبى يقين پيدا كرد، لازم است مطابق علمش قضاوت كند وديگر شاهدى نمى خواهد.(95)
شايد بتوان قرينه اى ذكر كرد كه دين در عصر ظهور، دين اسلام است وروايت (لا يقبل الجزيه) را قوى شمرد. آن، قرينه اى است كه در روايات ما آمده است كه حضرت عيسى ابن مريم ظهور مى كند وبه امام زمان عليه السلام اقتدامى كند؛ لذا مسيحيان كه اين حالت را مشاهده مى كنند، ديگر دليلى ندارد بردين خود باقى باشند وحجت براى آن ها تمام مى شود وبايد به اسلام گرايش پيدا كنند.
جمع بين روايات
از يك دسته روايات استفاده مى شود كه دين اسلام، با ظهور حضرت مهدى، جهانى خواهد شد وهيچ يهودى ونصرانى اى باقى نخواهد ماند واز برخى روايات، استفاده مى شودكه پيروان مذاهب مختلف، مانند يهوديت ومسيحيت، درزمان حكومت آن حضرت، جزيه پرداخت مى كنند وبه زندگى خود خواهند پرداخت. جمع ميان اين دو دسته از روايات چگونه است؟
راههاى متعددى براى جمع ميان اين دودسته روايات، مى توان ذكر كرد كه عبارتند از:
الف. دسته اول از روايات، بر غلبه دين اسلام بر ساير اديان دلالت دارد؛ به اين معنا كه دين غالب مردم روى زمين، دين اسلام خواهد بودومردم جهان، در همه نقاط جهان، بر توحيد ورسالت حضرت پيامبر شهادت خواهند داد؛ اما اين منافات ندارد كه در برخى نقاط، عده محدودى به همان دين خود باقى بمانند وجزيه پرداخت كنند.
ب. دسته اول از روايات را بر اين معنا حمل كنيم كه زمان ظهور، هيچ مشركى وجود نخواهد داشت وپيروان مذاهب ديگر، اگر بخواهند، مى توانند بر مذهب واقعى وتحريف نشده خود باقى باشند وبه تورات واقعى وانجيل واقعى عمل كنند.(96)
ج. در رواياتى كه مى گويد: اگر كسى اسلام نياورد، گردن زده مى شود)؛ منظور كسانى هستند كه به حقانيت اسلام علم پيدا كنند؛ اما از روى عناد ولجاجت نپذيرند.اين منافاتى ندارد كه عده اى از يهود ونصارا كه عناد ولجاجت ندارند، بر مسلك وآيين خود باقى بمانند.(97)
د. بگوييم: در آغاز ظهور كه هنوز تبليغ وترويج، به همه اهل كتاب در همه جهان، به حد كافى نرسيده وايمان حضرت عيسى عليه السلام به حضرت مهدى عليه السلام براى همگان روشن نشده است، جزيه بر قراراست؛ ولى پس از روشن شدن حقيقت براى جهانيان، جزيه نيز برداشته مى شود وهمه اسلام را مى پذيرند يا بايد بپذيرند.
در دوران ظهور وعصر ظهور، جهان بينى واحدى بر جهان حاكم مى شود ويكپارچگى ويگانگى واقعى در عقيده ومرام پديد مى آيد. اين وحدت ويگانگى در عقيده وجهان بينى وايديو لوژى به صورتى گسترده وفراگير، در سراسرگيتى گسترش مى يابد وهمه جا را روشن مى كند.(98)
يكى از عوامل مهم وحدت، وحدت دين ومذهب است كه در سايه اين وحدت، نژادها، زبان ها وملت ها وفرهنگ هاى گوناگون را در خود گردآورى كرده واز آن ها جامعه واحدى مى سازد؛ اما اين توحيد، اجبارى نيست؛ چرا كه مذهب، با قلب وروح آدمى سر وكار دارد وقلب وروح، از قلمرو زور واجبار بيرون است. به علاوه روش وسنت پيامبر صلى الله عليه وآله براجبار نبوده وقرآن مى فرمايد: (لا اكراه فى الدين)؛ بنابراين اسلام، اهل كتاب را به عنوان اقليت سالم پذيرفته واز آن ها مادام كه دست به تحريكاتى نزنند حمايت مى كند؛ اما با توجه به گسترش وسايل ارتباط جمعى در عصر ظهورو با توجه به اين كه اسلام، با حذف پيرايه هايش، جاذبه اى فوق العاده دارد، به خوبى مى توان پيش بينى كرد كه اسلام، با تبليغ منطقى، از طريق اكثريت قاطع مردم جهان پذيرفته خواهد شد ووحدت اديان از طريق اسلام، عملى مى گردد.(99)
مفضل روايتى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمود: (به خدا سوگند اى مفضل! اختلاف از ميان اديان برداشته مى شود وهمه به صورت يك آيين در مى آيد؛ همان گونه كه خداوند عزوجل مى گويد: (دين در نزد خدا، تنها اسلام است...).(100)
بنا برآنچه ذكر شد، به نظر مى رسد در جمع ميان روايات، راه حل اول كه قائل بود اين روايات بر غلبه دين اسلام بر ساير اديان اشاره مى كند وبه معناى نابودى بقيه اديان در زمان ظهور امام زمان عليه السلام نيست واديان يهودى ونصرانى محدود وكم هستند وجزيه پرداخت مى كنند؛ يك احتمال معقول به نظر مى رسد. اكثر انسان ها، به اسلام وآموزه هاى اسلامى گرايش پيدا مى كنند واين كه دين غالب در زمان ظهور، دين اسلام است منافات ندارد كه تعداد اندكى يهودى ونصرانى باقى بمانند وجزيه بپردازند. مؤيد اين را مى توان رواياتى ذكر كرد كه مى فرمايد: حضرت مهدى به سيره پيامبر صلى الله عليه وآله عمل مى كند(101) وسيره پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله اين بود كه اهل كتاب در زمان حكومت خود، جزيه پرداخت مى نمودند وبه دين خود عمل مى كردند. اگر چه احتمال چهارم نيز خالى از وجه نيست؛ بنابراين در عصر ظهور، غلبه با دين اسلام است واكثريت مردم جهان، به دين اسلام گرايش دارند وبقيه اديان در اقليت به سر مى برند وجزيه پرداخت مى كنند؛ بنابراين سومين از مصاديق عام گرايى در جامعه جهانى مهدوى را مى توان فراگيرى جهان بينى الهى وتوحيدى دانست.
3ـ 2. فراگيرى هنجارهاى اسلامى ـ دينى
دومين ويژگى موجود در جامعه جهانى مهدوى، فراگيرى هنجارهاى اسلامى ـ دينى است.
در عصر ظهور، مردم به طور بى سابقه به اسلام روى مى آورند؛ به طورى كه همه جا آواى اسلام، طنين انداز مى شود وآثار مذهبى تجلى مى كند. به تعبير برخى روايات، اسلام در هر خانه وخيمه اى رخنه مى كند؛ چنان كه سرما وگرما در آن نفوذ مى نمايد. هر چند از نفوذ گرما وسرما جلوگيرى نمايند، باز هم نفوذ خواهد كرد ومحيط را تحت تاثير قرار مى دهد. اسلام نيز در اين روزگار به همه جا، شهر وروستا ودشت وبيابان رخنه كرده وهمه جا آواى اسلام طنين انداز مى شود.
در اين عصر، استقبال وپذيرش مردم به مظاهر وشعائر دينى، بى سابقه خواهد بود واستقبال مردم به آموزش قرآن، نماز جماعت ونماز جمعه نيز چشمگير خواهد شد؛ به طورى كه در روايت آمده است كه در يك مسجد، دوازده بار نماز جماعت خوانده مى شود واين، دال بر گرايش مردم به مظاهر ومناسك دينى است.(102)
اصبغ بن نباته مى گويد: از حضرت على عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: (گويا عجم (=نژاد غير عرب) را مى بينم كه چادرهايشان در مسجد كوفه برافراشته شده وبه مردم، قرآن مى آموزند؛ همان گونه كه فرود آمده است).(103) ومراد از عجم در اين روايت، فارس ها وايرانيان مى باشد.(104)
حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (... هنگام ظهور مهدى مردم به كارهاى عبادى وشرعيات وديندارى ونماز جماعت ها روى مى آورند وكسى باقى نمى ماند كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله كينه ودشمنى بورزد).(105)
بنابراين، يكى ديگر از ويژگى هاى جهانى شدن مهدوى، فراگيرى هنجارهاى اسلامى ـ دينى در جامعه مهدوى مى باشد؛ به طورى كه مردم به عبادت وبندگى خداوند وانجام مناسك، گرايش وافر پيدا مى كنند وجامعه نسبت به هنجارهاى اسلامى پايبند مى باشد.
3 ـ3. فراگيرى هنجارهاى اخلاقى
سومين ويژگى موجود در جامعه جهانى مهدوى، فراگيرى هنجارهاى اخلاقى است.
از ويژگى هاى عصر ظهور، فراگيرى هنجارهاى اخلاقى در جامعه مهدوى واز ميان رفتن حرص، طمع وايجاد روح بى نيازى در انسان ها است.
حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد: (هنگامى كه قائم ما قيام مى كند...، كينه هاى بندگان به يك ديگر از دل ها يشان زدوده مى شود).(106)
رسول خدا صلى الله عليه وآله نيز در اين باره مى فرمايند: (زمانى كه حضرت مهدى عليه السلام قيام مى كند، خداوند، غنا وبى نيازى را در دل بندگانش مى نهد، به گونه اى كه حضرت اعلام مى كند: هر كس به مال وثروت نياز دارد، بيايد؛ ولى براى آن، كسى پيش قدم نمى شود).(107)
نكته زيبا در اين روايت اين است كه واژه (عباد) به كار رفته واين، به معناى اين است كه اين دگرگونى روحى به گروه ويژه اى اختصاص ندارد ودر همه انسان ها وهمه افراد، پديد مى آيد.(108)
در يك روايت ديگر آمده است كه خداوند، دل هاى امت محمد صلى الله عليه وآله را سرشار از بى نيازى مى كند، به گونه اى كه منادى ندا مى دهد: هر كس به مالى نياز دارد بيايد (تا نيازش رفع شود)؛ ولى جز يك نفر كسى نمى آيد. آن گاه حضرت مهدى عليه السلام به او مى فرمايد: (نزد خزانه دار برو وبگو مهدى دستور داده است به من مال وثروت بدهى). خزانه دار مى گويد: (دو دستى پول ها را جمع كن). او نيز پول ها را در دامن خود مى ريزد؛ ولى هنوز از آن جا بيرون نرفته است كه از رفتار خويش پشيمان مى گردد وبا خود مى گويد: (چه شد كه من طمع كارترين امت پيامبر صلى الله عليه وآله شدم، آيا كسى كه سبب غنا وبى نيازى آنان گشت، از بى نياز كردن من ناتوان است). آن گاه باز مى گردد، تا اموال را باز گرداند؛ اما خزانه دار نمى پذيرد ومى گويد: (ما چيزى را كه بخشيديم، پس نمى گيريم).(109)
اين روايت اشاره دارد به استغنا وبى نيازى روح، يعنى روحى بى نياز دارند وممكن است انسان فقير باشد اما روحى بى نياز داشته باشد. در اين روايت جمله (يملا قلوب امه محمد) آمده كه مى رساند قلب هاى آنان پر از حس بى نيازى است وافزون بر آن، از نظرمالى نيز در وضعيت مطلوب وخوبى به سرمى برند. ومردم در عصر ظهور حضرت مهدى، فريبندگى دنيا را باور نموده وهمه گرفتارى ها وگناهان را از آن دنيا مى دانند واز نظر ايمان وتقوا به حدى مى رسند كه ديگر دنيا مايه فريب آنان نمى شود.(110)
معنويت ورازونيازهاى شخصى، يكى ديگر از مصاديق هنجارهاى اخلاقى در عصر ظهور به شمار مى آيد. در روايتى از امام صادق عليه السلام در اين باره آمده است:
مردانى كه شب ها نمى خوابند، در نماز شان چنان اهتمامى وتضرعى دارند كه انگار زنبوران عسل در كندو سروصداايجاد مى كنند، شب را با نگهبانى دادن پيرامون خود به صبح مى رسانند.(111)
از ديگر مصاديق هنجارهاى اخلاقى در عصر ظهور نيز، وجود اعتماد وصميميت در بين آحاد مردم مى باشد. مردم در عصر ظهور، در اوج اعتماد وبرابرى وصميميت وهمبستگى با يكديگر زندگى مى كنند، به طورى كه در روايت آمده اگرفردى دست در جيب برادر مؤمنش فرو برد وبه مقدار نيازش از آن بردارد، مانع او نمى شود.(112)
بنابراين از ويژگى هاى جهانى شدن مهدوى، واز شاخص هاى جامعه مهدوى، فراگيرى هنجارهاى اخلاقى واز بين رفتن طمع وحرص ودارا بودن روحيه بى نيازى درميان مردم وگسترش اعتماد، برابرى وصميميت مى باشد.
3ـ 4. كاهش ناهنجارى هاى اجتماعى
ويژگى ديگر در جامعه جهانى مهدوى، كاهش ناهنجارى ها ى اجتماعى واز بين رفتن مفاسد اجتماعى، در عصر ظهور مى باشد. حضرت على عليه السلام مى فرمايند: (... هنگام ظهور مهدى، زنا وشرب خمر وهمچنين ربا از بين مى رود و.... وكسى باقى نمى ماند كه به خاندان پيامبر صلى الله عليه وآله كينه ودشمنى بورزد).(113)
مردم در عصر ظهور ـ همان طور كه در روايت گذشته ذكر شد ـ در اوج اعتماد وبرابرى وصميميت وهمبستگى با يك ديگر زندگى مى كنند ودزدى، ربا، شرب خمر وبقيه ناهنجارى هاى اجتماعى در جامعه جهانى مهدوى كاهش پيدا مى كند. وشايد بتوان حكمت آن را فراگيرشدن جهان بينى الهى، گسترش هنجارهاى اسلامى وهنجارهاى اخلاقى ودر يك كلام، رشد عقل وخرد افراد جامعه ودانستن قبح وضرر ناهنجارى هاى اجتماعى واخلاقى در روح انسانها دانست.
3ـ 5. فراگيرى امنيت فرهنگى ـ اجتماعى
ويژگى ديگر در جامعه جهانى مهدوى، فراگيرى امنيت فرهنگى واجتماعى است؛ در حالى كه قبل از ظهور حضرت مهدى عليه السلام، ناامنى وظلم وتعدى به يكديگر بر جهان چيره گشته، يكى از اقدامات اساسى حضرت مهدى عليه السلام، ايجاد امنيت اجتماعى در سراسر جوامع است. حضرت امنيت را در همه زمينه ها به جامعه باز مى گرداند ومردم، در محيطى پر از امنيت وآسايش، به زندگى خود ادامه مى دهند؛ به طورى كه بشر، تا به حال اين نوع امنيت را نديده است.
راه ها، به گونه اى امن مى شود كه زنان از جايى به جاى ديگر بدون محرمى سفر مى كنند واز هر گونه تعرض وسوء نظر در امان هستند‍. در روايت ديگر، قتاده مى گويد: (حضرت مهدى بهترين انسان ها است.... در زمان او، زمين از چنان امنيتى برخوردار مى شود كه زنى همراه پنچ زن ديگر، بدون همراه داشتن مردى به حج مى روند واز چيزى ترس ندارند).(114)
ناامنى، چنان از جامعه رخت بر مى بندد وامنيت جايش را مى گيرد كه حيوانات وجانداران را نيز در بر مى گيرد؛ به گونه اى كه گوسفند وگرگ، در كنار هم زندگى مى كنند وكودكان، با عقرب وگزندگان هم بازى مى شوند؛ بدون اين كه آسيبى ببينند.(115)
از نظر قضايى نيز مردم در امنيت به سر مى برند؛ به گونه اى كه ديگر كسى از اين كه ممكن است حقش پايمال گردد، كوچك ترين بيمى ندارد ومردم، خود را در امنيت كامل جانى ومالى مى بينند. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: (پس از ظهور مهدى، هيچ حقى از كسى بر عهده ديگرى نمى ماند، مگر آن كه حضرت، آن را باز مى ستاند وبه صاحب حق مى دهد).(116)
بنابراين، جامعه جهانى مهدوى، جامعه سراسر امن وبه دور از ظلم وستم به ديگران مى باشد وامنيت اجتماعى ـ فرهنگى در آن جامعه حاكم است.
3 ـ 6. فراگيرى عدالت اجتماعى
ششمين ويژگى درجامعه جهانى مهدوى، فراگيرى عدالت اجتماعى است. در روايات ما، بر عدالت وقسط در عصر ظهور بسيار تأكيد شده وآن امام همام، مظهر وتجلى كامل عدالت ياد شده است. صاحب مكيال المكارم در اين باره مى گويد:
بارز ترين صفات نيكويش در عدالت است؛ لذا به (عدل) ملقب شده است، چنانچه در دعايى كه از خود آن حضرت براى شب هاى ماه رمضان روايت شده، (=دعاى افتتاح) آمده است: (اللهم وصل على ولى امرك القائم المؤمل والعدل المنتظر.(117)
على بن عقبه از پدرش نقل مى كند: (روزگارى كه حضرت قائم ظهور مى كند، به عدالت حكم مى نمايد وستم در حكومتش برچيده مى شود...).(118)
عدالت در جهانى شدن مهدوى، فراگير وگسترده است وهمه دنيا را فراخواهد گرفت وريشه هاى ظلم، ستم، بى عدالتى وتبعيض را از جامعه بشرى بر مى دارد ويك جامعه جهانى، بر پايه مساوات وبرابرى مستقر مى كند.
ابو سعيد خدرى از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله نقل مى كند: (شما را به ظهور مهدى بشارت مى دهم كه زمين را پر از عدالت مى كند همان گونه كه از ستم وجور پرشده است. ساكنان آسمان وزمين، از او راضى مى شوند واموال وثروت ها را به طور صحيح تقسيم مى كند. كسى پرسيد: (معناى تقسيم صحيح ثروت چيست؟) فرمود: (به طور مساوى ميان مردم). پس فرمود: (ودل هاى پيروان محمد را از بى نيازى پر مى كند وعدالتش همه را فرا مى گيرد).(119)
بنابراين، از مهم ترين ويژگى هاى جامعه جهانى مهدوى، گسترش عدالت اجتماعى واقتصادى در جامعه مى باشد وهمه افراد جوامع به صورت مساوى وبرابر از امكانات اجتماعى واقتصادى برخوردار خواهند شد.
نتيجه
در جامعه جهانى مهدوى، وحدتى در فراگيرى جهان بينى الهى ـ توحيدى، فراگيرى هنجارهاى اسلامى ـ دينى، فراگيرى هنجارهاى اخلاقى، كاهش ناهنجارى هاى اجتماعى، فراگيرى امنيت فرهنگى ـ اجتماعى وفراگيرى عدالت اجتماعى يافت مى شود؛ در عين اين كه شاهد تنوع فرهنگى ووجود خرده فرهنگ ها نيز مى باشيم؛ لذا استراتژى سوم كه همان (وحدت در عين كثرت) است، استراتژى مناسب براى بيان فرهنگ در عصر جهانى شدن مهدوى به شمار مى آيد؛ چراكه فرهنگ در عصر ظهور، هم بايد داراى مشتركاتى باشد كه موجب انسجام وهمبستگى جوامع با يك ديگر باشد وهم بايد داراى يك تنوعى باشد كه هر جامعه بتواند به خرده فرهنگ هاى خود عمل كند وجذابيت فرهنگى را در جامعه خود احساس كند. به علاوه بقاى يك فرهنگ، به اين است كه به مبارزه با خرده فرهنگ هايى كه در تضاد با باورها وارزشها وهنجارها نيست، نپردازد؛ بنابراين با توجه به شاخص ها وو يژگى هاى جامعه جهانى مهدوى، فرهنگ در عصر ظهور در لايه هاى زيرين كه شامل جهان بينى، ارزش ها وهنجارها مى شود؛ وحدتى مشاهده مى شود ودر لايه رويين كه شامل نماد وهنر، معمارى، لباس وزبان مى شود، تنوع وتكثر وجود دارد.
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) Global.
(2) globalization –globalize –globalizing.
(3) globalism-globalization.
(4) واترز، جهانى شدن، ترجمه اسماعيل مردانى گيوى وديگران ص2، تهران، سازمان مديريت صنعتى، 1995.
(5) احمد گل محمدى، جهانى شدن، فرهنگ، هويت، ص 18، تهران، نشر نى، 1383.
(6) رابرتسون، جهانى شدن، ترجمه كمال پولادى، ص8، تهران، نشر ناشر، 1992.
(7) Giddens.A (1995). The consequences of modernity - cambridge, Polity press.
(8) Harvey.D (1989). The condition of Postmodernity – Oxford, Black well.
(9) جهانى شدن، ص12.
(10) مالكوم كاستلز، عصر اقتصاد، جامعه وفرهنگ، ترجمه احد عليقليان وديگران، ص97، تهران، طرح نو، 1380.
(11) ساموئل هانتينگتون، برخورد تمدنها وبازسازى نظم جهانى، ترجمه محمد على حميد رفيعى، ص87، تهران، دفتر پژوهشهاى فرهنگى، 1378.
(12) عماد افروغ وديگران، تبادل فرهنگها، ضرورتها ودورنماها، ص20، مجله مطالعات ملى، ش6، 1379.
(13) همان.
(14) محمد تقى مصباح يزدى، آموزش عقايد، ص12، تهران، انتشارات سازمان تبليغات، 1379.
(15) چنگيز پهلوان، فرهنگ شناسى، ص184، تهران، نشر قطره، 1382.
(16) عماد افروغ وديگران، تبادل فرهنگها؛ ضرورتها ودورنماها، ص20.
(17) حميد عضدانلو، آشنايى با مفاهيم اساسى جامعه شناسى، ص32، تهران، نشر نى، 1384.
(18) Norm.
(19) فرامرز رفيع پور، آناتومى جامعه، تهران، شركت سهامى انتشار، 1378.
(20) همان، 179.
(21) Lalande.
(22) الن بيرو، فرهنگ علم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، ص248، تهران، انتشارات كيهان، 1375.
(23) Mode.
(24) Tradition.
(25) آناتومى جامعه، ص224.
(26) همان، ص 226.
(27) تبادل فرهنگها؛ ضرورتها ودورنماها، ص21.
(28) جان.ب. تامپسون، ايدئولوژى وفرهنگ مدرن، ترجمه مسعود اوحدى، ص162، تهران، انتشارات مؤسسه فرهنگى انبوه، 1378.
(29) عماد افروغ، www.bashgah.
(30) cultural pluralisim.
(31) cultural uniformity.
(32) مسعود چلپى، جامعه شناسى نظم، ص137، تهران، نشر نى، 1371.
(33) مجيد وحيد، كنوانسيون جهانى تنوع فرهنگى، بررسى زمينه هاى فكرى ـ تاريخى...، مجله دانشكده حقوق وعلوم سياسى، ش63، ص262، 1383.
(34) حسن امينيان، سازمان اسلامى، آموزشى، علمى وفرهنگى آيسسكو وبيانيه اسلامى تنوع فرهنگى، مجله چشم انداز ارتباطات، ش25، ص41، 1385.
(35) پارادايم دوجهانى شدن ها (جهان واقعى وجهان مجازى) به تبيين دو جهان موازى ومرتبط ودر هم آميخته مى پردازد.دكترعاملى در اين باره معتقداست: (جهان اول، با خصيصه جغرافيا داشتن، برخوردارى از نظام سياسى مبتنى بردولت ـ ملت، طبيعى ـ صنعتى ومحسوس بودن واحساس قدمت داشتن، ازجهان دوم قابل تمايزاست.جهان دوم نيز با خصيصه هايى مثل بى مكانى، فرا زمانى وصنعتى بودن محض، عدم محدوديت به قوانين مدنى متكى بردولت ـ ملت ها...روى فضا بودن وبرخوردارى از فضاهاى فرهنگى، اعتقادى، اقتصادى وسياسى جديد، از جهان اول به صورت نسبى جدا مى شود). (سعيد رضا عاملى، دوجهانى شدن ها وآينده هويت هاى هم زمان، مجموعه مقالات هويت ملى وجهانى شدن، ص41، تهران، مؤسسه تحقيقات وتوسعه علوم انسانى، 1384)
(36) سعيدرضا عاملى، جهانى شدنها: مفاهيم ونظريه ها، ص52، تهران، ارغنون، شماره24.
(37) جامعه شناسى نظم، ص143.
(38) جهانى شدنها: مفاهيم ونظريه ها، ص32.
(39) جهانى شدن، فرهنگ، هويت، ص101.
(40) همان، ص128.
(41) همان، ص108.
(42) جهانى شدن، ص204.
(43) پيشين، ص109.
(44) Mono- Culture.
(45) جهانى شدنها: مفاهيم ونظريه ها، ص33.
(46) Global composite culture.
(47) همان.
(48) central culture.
(49) seimi – periphery.
(50) Periphery cultures.
(51) پيشين، ص34.
(52) همان.
(53) رضا داورى وديگران، ميزگرد فرهنگ وروابط بين الملل، مجله نامه فرهنگ، ش14و15، ص17، 1373.
(54) حسين كچوئيان، جهانى شدن وفرهنگ، مغلطه اى حل ناشدنى، مجله نامه انسان شناسى، ش29، ص148، 1382.
(55) همان، ص150.
(56) جهانى شدن، فرهنگ، هويت، ص131.
(57) همان، ص142.
(58) فرهنگ شناسى، ص403.
(59) همان، ص539.
(60) جامعه شناسى نظم، ص144.
(61) داريوش شايگان، افسون زدگى جديد هويت چهل تكه وتفكر سيار، مترجم: فاطمه وليانى، ص91، تهران، نشر پژوهش فروزان فر، 1380.
(62) وحيد سينايى وديگران، كثرت گرايى فرهنگى در عصر جهانى شدن وتحول فرهنگ سياسى نخبگان در ايران، مجله نامه علوم اجتماعى، ش25، ص112، 1384.
(63) محمدرضا تاجيك، جهانى شدن ودين، عرفى سازى يا قوى سازى در: محمدجواد صاحبى جهانى شدن ودين، فرصتها وچالشها، قم، نشر احياگران، ص42، 1382.
(64) فرهنگ شناسى، ص540.
(65) فرهنگ رجايى، پديده جهانى شدن؛ وضعيت بشرى وتمدن اطلاعاتى، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، تهران، نشر آگاه، 1380.
(66) كثرت گرايى فرهنگى در عصر جهانى شدن وتحول فرهنگ سياسى نخبگان در ايران، نامه علوم اجتماعى، ص110.
(67) ب. پاركه وديگران، قدرت فرهنگ، ترجمه ضياء تاج الدين، تهران، صدا وسيماى جمهورى اسلامى ايران، 1383.
(68) همان، ص12.
(69) همان، ص14.
(70) محمود صوفى آبادى، اسلام، جهانى شدن وپيامدهاى فرهنگى آن، مجله انديشه صادق، ش16 تا 19، ص109، 1383.
(71) حميد عنايت، تفاوتهاى فرهنگى اختلافات بين المللى، نامه فرهنگ، ش14و15، ص40، 1373.
(72) (انا خلقناكم من ذكر وانثى وجعلناكم شعوباً وقبائل لتعارفوا...)؛ حجرات (49):13.
(73) تقى آزاد ارمكى وديگران، بنيانهاى هويت جمعى در رويارويى با فرهنگ جهانى، مجله كيهان فرهنگى، ش134، ص10، 1376.
(74) همان، ص11.
(75) شون مك لولين، دين، مراسم مذهبى وفرهنگ، ترجمه افسانه نجاريان، ص72، اهواز، نشر رش، 1383.
(76) ذمه: قرارداد دائمى تابعيت اهل كتاب براى زندگى در جامعه اسلامى است كه به صورت دو جانبه با مسلمانان وبا شرايط خاص منعقد مى شود. مقصود اصلى اين پيمان، ايجاد محيط امن وتفاهم وهم زيستى مشترك ومسالمت آميز بين فرقه هاى مختلف دينى است.
(77) هدنه: قرارداد صلح با پيروان ساير اديان است كه در خارج از جامعه اسلامى زندگى مى كنند.
(78) استيمان: قرار داد امن است كه به صورت معاهده شخصى ومصونيت با كافرحربى به صورت موقت منعقد مى شود. اين عده تحت عنوان مستأمن، مى توانند در كشور اسلامى رفت وآمد داشته باشند وزندگى كنند. پيمان ذمه، يك پيمان دفاعى با اهل كتاب است كه جامعه اسلامى مسؤوليت دفاع از جان ومال وناموس آنان را مى پذيرد؛ اما در خصوص مشركان واهل كتاب كه پيمان ذمه را نپذيرفته اند، چنين معاهده اى صورت نمى پذيرد.
(79) ناصر باهنر، ارتباطات در جامعه اسلامى متكثر فرهنگى، فصلنامه پژوهشى دانشگاه امام صادق عليه السلام، ش21، ص93، 1383.
(80) قال ابو جعفر عليه السلام: (يقاتلون واللَّه حتى يوحّداللَّه ولا يشرك به شيء...) (بحارالانوار، ج 52، ص 345).
(81) (وعزتى وجلالى... ولا نصرنّه بجندى حتى يجمع الخلق على توحيدى..)(منتخب الاثر، ص 61).
(82) قال: انزلت فى القائم عليه السلام اذا خرج باليهود والنصارى والصابئين والزنادقه واهل الردّة والكفار فى شرق الارض وغربهافعرض عليهم الا سلام، فمن اسلم طوعاً أمَره بالصلاة والزكاة ومايومر به المسلم ويجب لله عليه، ومن لم يسلم ضرب عنقه، حتى لايبقى فى المشارق والمغارب احد الا وحدّ اللَّه. (المحجه، ص50).
(83) قال: سمعت جعفر الصادق يقول فى قوله تعالى (وله اسلم من فى السموات والارض طوعاً وكرهاً) قال: (اذا قام القائم المهدى لايبقى أرض الا نودى فيها شهادة ان لااله الا اللَّه وان محمداً رسول اللَّه. (صافى، منتخب الاثر، ص 361؛ طوسى، الغيبه، ص474).
(84) توبه(9): آيه 33.
(85) عن ابى بصير قال ابو عبداللَّه: عليه السلام فى قوله عزوجل (هوالذى ارسله...) قال: (واللَّه ما نزل تأويلها بعد، ولا ينزل تأويلها حتى يخرج القائم عليه السلام، فاذاخرج القائم عليه السلام لم يَبْقَ كافر بالله العظيم ولا مُشرِكٌ بالامام الّا كَرِهَ خرُوجَه حتى لو كان كافر او مُشركٌ فى بطن صخرة، قالت: (يا مؤمن، فى بطنى كافرٌ فاكسرنى واقْتُلْهُ) (بحرانى، تفسير البرهان، ج3، ص 407).
(86) عن ابى جعفر عليه السلام فى قول اللَّه (ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون) قال: (يكون ان لا يبقى اَحَدٌ الّا اَقَرَّ بمحمد صلى الله عليه وآله) (همان، ج3، ص 407).
(87) عن جابر رضى اللَّه عنه فى قوله (ليظهره على الدين كله) قال: لايكون ذلك حتى لا يبقى يهودى ولانصرانى صاحب ملة الا الاسلام، حتى تأمن الشاة الذئب والبقرة الاسد والانسان الحيه، وحتى لاتقرض فأرة جراباً، وحتى توضع الجزية، ويكسر صليب ويقتل الخنزير وذلك اذا نزل عيسى بن مريم عليه السلام. سيوطى،در المنثور، ج 4، ص 176.
(88) نجم الدين طبسى، نشانه هايى از دولت موعود، ص196، قم، بوستان كتاب، 1385.
(89) محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج9، ص341، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1363.
(90) قال اميرالمؤمنين عليه السلام: (... فان الله لم يذهب بالدنيا حتى يقوم القائم منّا، يقتل مبغضينا ولا يقبل الجزيه ويكسر الصليب والأصنام و...) (حر عاملى، اثبات الهداه، ج 3 ص 496؛نشانه هايى از دولت موعود، ص 196).
(91) عن ابى جعفر عليه السلام قال: ولا تبقى (ارض) فى الارض قرية الانودى فيها بشهادة ان لااله الا اللَّه (وحده لا شريك له) وان محمداً رسول اللَّه وهو قوله (تعالى) (وله اسلم من فى السموات والارض طوعاً وكرهاً واليه ترجعون) ولا يقبل صاحب هذا الامر الجزيه كما قبلها رسول اللَّه صلى الله عليه وآله و...) (سيّد هاشم بحرانى، المحجة، ص 50).
(92) عن ابى بصير عن ابى عبداللَّه عليه السلام قال: قال لي: (يا ابا محمد! كانى أرى نزول القائم عجل الله تعلى فرج الشريف فى مسجد السهلة بأهله وعياله...) قلت: (فما يكون من اهل الذمّه عنده؟) قال: (سالمهم كما سالمهم رسول اللَّه صلى الله عليه وآله، ويؤدوّن الجزيه عن يد وهم صاغرون...) (بحارالانوار، ج 52، ص 376، ح177).
(93) (وعلى أى حال، فالقضية منحصرة بمن يبقى على دين اليهودية والنصرانية وهم عدد قليل يومئذٍ على كل حال، بعدما عرفنا من الفرص المتزايدة التركيز الكبير على نشر الدين الاسلامى فى البشر اجمعين) (سيدمحمد صدر، تاريخ مابعدالظهور، ص612، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412).
(94) (...ان ينزل فيكم ابن مريم حكما عدلا يكسر الصليب ويقتل الخنزير ويضع الجزيه...) مى فرمايد: (معناه انه يضعها من اهل الكتاب ويحملهم على الاسلام...) (بحارالانوار، ج 52، ص383).
(95) (انا لم نعرف ما تضمنه السؤال من انّه عليه السلام لا يقبل الجزية من اهل الكتاب و... فان كان ورد بذلك خبر فهو غير مقطوع به. وأما هدم المساجد والمشاهد؛ فقد يجوز أن يختصّ بهدم ما بنى من ذلك على غير تقوى اللَّه تعالى، وعلى خلاف ما امر اللَّه سبحانه به، وهذا مشروع قد فعله النبى صلى الله عليه وآله وامّا ماروى من انّه صلى الله عليه وآله يحكم بحكم داود لايسأل عن بينةٍ، فهذا ايضاً غير مقطوع به، وان صحّ فتأويله اَنَّه يحكم بعلمه فيما يعلمه، واذا علم الامام او الحاكم امراً من الامور فعليه اَنْ يحكم بعلمه ولا يسأل البيّنه، وليس فى هذا نسخ للشريعة...). (همان، ج 52، ص382).
(96) محمدجواد فاضل لنكرانى، دين در عصر ظهور، فصلنامه انتظار، ش2، ص105، قم، مركز تخصصى مهدويّت، 1380.
(97) همان، ص106.
(98) محمد حكيمى، عصر زندگى، ص100، قم، بوستان كتاب، 1381.
(99) ناصر مكارم شيرازى، حكومت جهانى مهدى عجل الله تعلى فرج الشريف، ص287، قم، انتشارات نسل جوان، 1380.
(100) (... فواللَّه يا مفضّل ليرفع عن الملل والاديان الاختلاف ويكون الدين كلّهَ واحداً كما قال جلّ ذكره (انّ الدين عند اللَّه الاسلام). (همان، ج 53، ص 4).
(101) ابا عبدالله عليه السلام قال: (سألته عن سيرة المهدى كيف سيرته؟قال:يصنع ما صنع رسول الله صلى الله عليه وآله....) (همان، ج52، ص352، ح108).
(102) نشانه هايى از دولت موعود، ص231.
(103) عن الاصبغ بن نباته، سمعت عليا يقول صلى الله عليه وآله: (كانى بالعجم فساطيطهم فى مسجد الكوفه يعلمون الناس القرآن كما أنزل) (ارشاد، ص 365؛ نور الثقلين، ج 5، ص 27.
(104) پيشين، ص232.
(105) (... ويذهب الزنا وشرب الخمر، ويذهب الربا ويقبل الناس على العبادات والشرع والديانه، والصلوة فى الجماعات... ولا يبقى من يبغض اهل البيت عليه السلام) (صافى، منتخب الاثر، ص474).
(106) عن اميرالمومنين عليه السلام: (اذا قام قائمنا... لذهبت الشحنا من قلوب العباد) (بحارالانوار، ج52، ص316، ح11و ج10، ص104؛ خصال، ج2، ص541؛ سليمان، يوم الإخلاص، ص290).
(107) عن النبى صلى الله عليه وآله: (اذا خرج المهدى عجل الله تعلى فرج الشريف القى الله الغنى فى قلوب العباد حتى يقول المهدي: من يريد المال؟ ولاياتيه أحد) (ابن طاوس، ملاحم، ص64؛ احقاق الحق، ج13، ص 186).
(108) نشانه هايى از دولت موعود عجل الله تعلى فرج الشريف، ص235.
(109) قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ابشركم بالمهدى... قال: ويملا الله قلوب امّة محمد صلى الله عليه وآله غنى ويسعهم عدله حتى يأمر منادياً فينادى فيقول من له فى مال حاجة؟ فما يقوم من الناس الا رجل فيقول: ائت السدان يعنى الخازن فقل له: ان المهدى يأمرك أن تعطينى مالا فيقول له: احث حتى اذا جعله فى حجره وابرزه ندم فيقول: كنت أ جشع امّة محمد نفساً او عجز عنى ما وسعهم قال: فيردّه فلا يقبل منه فيقال له: اِنّا لاناخذ شيئاً اعطيناه...) (نورالله حسينى مرعشى تسترى، احقاق الحق، ج 13، ص146؛ مؤمن شبلنجى، نور الابصار، ص 171).
(110) پيشين، ص237.
(111) (رجال لاينا مون الليل لهم دوى من صلاتهم كدوّى النحل يبيتون قياماً على اطرافهم، ويصبحون على خيولهم، رهبان بالليل ليوث بالنهار...) (بحار، ج 52، ص 308، ح82؛نعيم ابن حماد المروزى، الفتن، ص213).
(112) عن بريد عجلى قال: قيل لابى جعفر عليه السلام: (... اذا قام القائم، جاءت المزامله وياتى الرجل الى كيس اخيه فيأ خذ حاجته ولا يمنعه) (همان، ج 52 ص 372، ح164).
(113) (... ويذهب الزنا وشرب الخمر، ويذهب الربا ويقبل الناس على العبادات والشرع والديانه، والصلوة فى الجماعات... ولا يبقى من يبغض اهل البيت عليه السلام) (صافى، منتخب الا ثر، ص474).
عن النبى صلى الله عليه وآله (....حتى تسير المراتان، لا تخشيان جورا) المعجم الكبير، ج8، ص179؛ودر روايت ديگر ابوجعفر عليه السلام (....وحتى تخرج العجوز الضعيفه من المشرق تريد المغرب ولا ينها ها احد...) (بحار، ج52، ص345؛ منتخب الاثر، ص308).
(114) قال قتاده: (المهدى خير الناس... ويأمن الارض، حتى أن المرأة لتحج فى خمس نسوة وما معهن رجل، لاتتقى شيئاً). (ابن طاووس، ملاحم، ص 69؛نشانه هايى از دولت موعود، ص 245).
(115) قال اميرالمؤمنين عليه السلام: (.... ويعدل بين الناس حتى ترعى الشاة مع الذئب فى موضع واحد وتلعب الصبيان والعقرب، ولا يضرهم ويذهب الشر ويبقى الخير...) (طبسى، ص 241؛ حيدر كاظمى، بشارة الاسلام، ص262.
(116) عن ابى جعفر عليه السلام: (ويخرج المهدى... فلا يترك.... ولامظلمة لأحد من الناس الا ردّها) (بحارالانوار، ج 52، ص 224).
(117) محمدتقى موسوى، مكيال المكارم، مترجم سيدمهدى حائرى قزوينى، ص189، قم، ناشر ايران نگين، 1381.
(118) روى على بن عقبة عن أبيه، قال: (اذا قام القائم حكم بالعدل وارتفع فى ايامه الجور، وامنت به السبل و...) (منتخب الاثر، ص379؛ بحارالانوار، ج52، ص 328؛ ارشاد، ص 364؛ ميرجهانى، نوائب الدهور، ج3، ص418).
(119) (أبشركم بالمهدى يملا الارض قسطاً كماملئت جوراً وظلماً يرضى عنه سكان السماء والارض ويقسم المال صحاحاً فقال رجل ما معنى صحاحاً فقال بالسويه بين الناس....) (مؤمن شبلنجى، نورالابصار، ص171؛ على كورانى،معجم احاديث الامام المهدى، ج4، ص77).

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۱/۲۶ : ۱۶.۲ K : ۰
: محمد باقر ربانى
comments:
no-comments