المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۷۳) چشم به راه (حجت) در آرزوى (منجى)

چشم به راه (حجت) در آرزوى (منجى)

ابراهيم شفيعى سروستانى

اعتقاد به نجات بخش موعود (منجى)، به عنوان انسان برترى كه در آخرالزمان زمين را از عدالت پر مى سازد وانسانهاى در بند را رهايى مى بخشد، در همه اديان ومذاهب وجود دارد. اما آنچه كه در اين ميان شيعه را متمايز ساخته، اين است كه در اين مذهب (منجى موعود) تنها به عنوان يك آرمان مطرح نيست بلكه او به عنوان تداوم بخش رسالت انبيا، وارث اولياى الهى ودر يك كلام (حجت خدا) بر روى زمين نيز مطرح است؛ حجتى كه زنده، شاهد وناظر بر اعمال آدميان است. وبنابراين نقش او در زندگى فردى واجتماعى انسانها تنها به آخرالزمان وزمان ظهور منحصر نمى شود ووجود او در لحظه لحظه زندگى ساكنان زمين نقش دارد.
براى درك مفهوم (حجت) وروشن شدن تفاوت ميان اين دو اعتقاد؛ يعنى اعتقاد به موعود، تنها به عنوان (منجى) ويا اعتقاد به او به عنوان (حجت) و(منجى) لازم است كه جايگاه اين واژه را در قرآن وروايات مورد بررسى قرار دهيم؛ اما پيش از آن نگاهى اجمالى خواهيم داشت به معناى لغوى حجت.
حجت در لغت
(حجت) در لغت به معنى دليل، برهان وراهنما است. به عبارت ديگر (آنچه به آن دعوى يا مطلبى را ثابت كنند) حجت گويند.(1)
مرحوم راغب اصفهانى نيز حجت را اينگونه معنا كرده است:
الدلالة المبينة للمحجة اى المقصد المستقيم والذى يقتضى صحة احد النقيضين.
راهنمايى آشكار به راه مستقيم وآنچه كه به وسيله آن مى توان به درستى يكى از دو مخالف پى برد.(2)
حجت در قرآن
در آيات متعددى از قرآن كريم كلمه (حجت) به كار رفته كه در اينجا به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
(رسلا مبشرين ومنذرين لئلا يكون للناس على الله حجة بعدالرسل وكان الله عزيزا حكيما).(3)
پيامبرانى مژده دهنده وبيم دهنده تا از آن پس مردم را بر خدا حجتى نباشد وخدا پيروزمند وحكيم است.
در اين آيه خداوند هدف از فرستادن پيامبران را اتمام حجت به مردم وسد كردن راه استدلال وبهانه جويى بر آنها، دانسته است، بنابراين مى توان گفت كه انبيا (حجت) خدا بر مردم اند وبا آمدن آنها ديگر كسى نمى تواند در درگاه خدا مدعى شود كه چرا راه مستقيم را به ما نشان ندادى.
در آيه ديگرى مى خوانيم:
(قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهديكم اجمعين).(4)
بگو: خاص خداست دليل محكم ورسا، اگر مى خواست همه شما را هدايت مى كرد.
حجت در روايات
در روايات شيعه نيز (حجت) جايگاه خاصى دارد؛ تا آنجا كه مرحوم كلينى در مجموعه گرانقدر (الكافى) بخشى دارد با عنوان (كتاب الحجة) كه در آن با بيان دهها روايت ابعاد مختلف اين موضوع روشن گرديده است. در اينجا به برخى از رواياتى كه در اين زمينه وارد شده اند، اشاره مى كنيم:
امام على، عليه السلام، در بيان ضرورت وجود حجتهاى الهى مى فرمايد:
اللهم بلى، لا تخلو الارض من قائم لله بحجة؛ اما ظاهرا مشهورا، واما خائفا مغمورا، لئلا تبطل حجج الله وبيناته...(5)
بلى، زمين تهى نماند از كسى كه حجت بر پاى خداست، پايدار وشناخته است ويا ترسان وپنهان از ديده هاست. تا جت خدا باطل نشود ونشانه هايش از ميان نرود...
امام باقر، عليه السلام، در روايتى مى فرمايد:
و الله ما ترك الله ارضا منذ قبض آدم، عليه السلام، الا وفيها امام يهتدى به الى الله وهو حجته على عباده، ولا تبقى الارض بغير امام حجته لله على عباده.(6)
به خدا سوگند كه خداوند از روزى كه آدم، عليه السلام، قبض (روح) شد، هيچ سرزمينى را از پيشوايى كه (مردم) به وسيله او به سوى خدا هدايت مى شوند، خالى نگذاشته است. اين پيشوا حجت خدا بر بندگانش است وهرگز زمين بدون امامى كه حجت خدا بر بندگانش باشد، باقى نمى ماند.
امام صادق، عليه السلام، نيز در اين باره مى فرمايد:
ان الحجة لا تقوم لله عز وجل على خلقه الا بامام حتى (حى)(7) يعرف.(8)
حجت خدا بر آفريدگانش تنها با امام (زنده اى) كه شناخته شود، اقامه مى شود.
همچنين آن حضرت در پاسخ اين پرسش كه: (آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟) مى فرمايد:
لو بقيت الارض بغير امام لساخت.(9)
اگر زمين بدون امام بماند، (اهلش ر) در خود فرو مى برد.
امام هادى، عليه السلام، نيز مى فرمايد:
ان الارض لا تخلو من حجة وانا والله ذلك الحجة.(10)
زمين هرگز از حجت خالى نمى ماند وبه خدا قسم من آن حجت هستم.
حجت در ادعيه وزيارات
در دعاهايى كه از ائمه، عليهم السلام، وارد شده نيز به دفعات به واژه حجت برمى خوريم؛ از جمله در قسمتى از دعاى معروفى كه خواندن آن در زمان غيبت سفارش شده، آمده است:
... اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى.(11)
بار خدايا، مرا با حجت خود آشنا ساز؛ كه اگر مرا با حجتت آشنا نكنى از دينم گمراه مى شوم.
در قسمتى از زيارت (آل ياسين) كه از امام عصر، عليه السلام، نقل شده، پس از آنكه تك تك امامان را به عنوان حجت خدا مى خوانيم وبر اين موضوع گواهى مى دهيم، خطاب به آنها مى گوييم:
فالحق ما رضيتموه والباطل ما اسخطموه والمعروف ما امرتم به والمنكر ما نهيتم عنه.
حق آن است كه شما از آن خشنود شويد وباطل آن است كه شما از آن به خشم آييد. معروف آن است كه شما بدان امر كنيد، ومنكر آن است كه شما از آن نهى كنيد.
حال كه به اجمال با معناى حجت وجايگاه آن در معارف شيعى آشنا شديم، به موضوع اصلى اين مقاله مى پردازيم تا روشن شود اينكه ما حضرت مهدى، عليه السلام، را (حجت حى خداوند) بدانيم يا تنها (نجات بخش موعود)، در عمل چه تاثيرى در زندگى فردى واجتماعى ما مى تواند داشته باشد؟
بر اساس آنچه كه درباره مفهوم حجت در لغت، قرآن وروايات گفته شد، حجت خداوند بر روى زمين از طرفى دليل وراهنماى آشكار مردم به سوى صراط مستقيم واز طرف ديگر ملاك ومعيارى است كه انسانها مى توانند با رجوع به او ميزان انطباق خود را با دين خدا بسنجند.
با توجه به اين مفهوم (آنكه معتقد به ظهور حجت است خود را مكلف مى كند كه تا همه مناسبات فردى وجمعى اش انعكاس انتظارش باشد كه در غير اينصورت انتظار مفهوم خود را از دست مى دهد وبه لقلقه زبان تبديل مى شود. منتظر نمى داند حجتش كدامين روز مى آيد؟ اما مى داند چنان بايستى آماده باشد، كه هر زمانى كه ظهور كرد اعمالش مطلوب ومقبول حجت واقع شود).
به بيان ديگر تنها كسانى در زمان (ظهور) سربلندند كه در زمان (غيبت) در جهت تامين رضايت مولايشان تلاش كرده باشند.
اين معنا را بصراحت مى توان از قرآن وروايات استفاده كرد.
در يكى از آيات قرآن كريم آمده است:
(يوم ياتى بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن امنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيرا قل انتظروا انا منتظرون).(12)
روزى كه برخى نشانه هاى خدا آشكار شود، ايمان كسى كه پيش از آن ايمان نياورده يا به هنگام ايمان كار نيكى انجام نداده است، براى او سودى نخواهد داشت. بگو چشم به راه باشيد، ما نيز چشم به راهيم.
در ذيل آيه ياد شده، روايات متعددى به طريق شيعه واهل سنت نقل شده كه در آنها (روزى كه برخى نشانه هاى خدا آشكار شود) به زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام، تفسير شده است.(13)
از جمله در روايتى كه از امام صادق، عليه السلام، در تفسير آيه مزبور وارد شده، چنين آمده است:
الآيات هم الائمة، والآية المنتظرة هو القائم، عليه السلام، فيومئذ لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل قيامه بالسيف وان آمنت بمن تقدمه من آبائه، عليهم السلام.(14)
مراد از نشانه ها امامان هستند وآن نشانه اى كه انتظارش كشيده مى شود، قائم، عليه السلام، است. در آن زمان ايمان كسى كه پيش از قيام آن حضرت با شمشير، ايمان نياورده براى او سودى نخواهدداشت، اگرچه به پدران آن حضرت كه پيش از او بودند، ايمان آورده باشد.
امام صادق، عليه السلام، در روايت ديگرى آيه ياد شده را چنين تفسير مى كنند:
يعنى خروج القائم المنتظر منا، ثم قال، عليه السلام، يا ابا بصير طوبى لشيعة قائمنا المنتظرين لظهوره فى غيبته والمطيعين له فى ظهوره، اولئك اولياء الله الذين لا خوف عليهم ولا هم يحزنون.(15)
(مراد از آن روز) زمان خروج قائم ماست كه انتظارش كشيده مى شود، آنگاه فرمود: اى ابابصير! خوشا به حال شيعه قائم ما كه در زمان غيبت او چشم به راه ظهور اويند ودر زمان ظهورش او را پيروى مى كنند. آنها دوستان خدا هستند كه نه بيمناك مى شوند ونه اندوهگين مى گردند.
نكته اى كه از روايت بالا استفاده مى شود اين است كه هر كس بايد تا پيش از آشكار شدن حجت خداوندى چنان زندگى كند وخود وجامعه اش را چنان بسازد كه بتواند به هنگام ظهور در پيشگاه آن حضرت پاسخگو باشد. چرا كه در آن روز ديگر توبه وپشيمانى سودى ندارد.
حضرت صاحب الأمر عليه السلام، خود درباره وظايف شيعيان در زمان غيبت مى فرمايد:
فليعمل كل امرىء منكم بما يقرب به من محبتنا، ويتجنب ما يدنيه من كراهتنا وسخطنا، فان امرنا بغتة فجاة حين لا تنفعه توبة ولا ينجيه من عقابنا ندم على حوبة.(16)
پس هر يك از شما بايد آنچه را كه موجب دوستى ما مى شود، پيشه خود سازد واز هر آنچه كه موجب خشم وناخشنودى ما مى گردد، دورى گزيند. زيرا فرمان ما به يكباره وناگهانى فرا مى رسد ودر آن زمان توبه وبازگشت براى او سودى ندارد وپشيمانى گناه نمى تواند او را از كيفر ما نجات بخشد.
روشن است كه بدون شناخت حجت خدا وامام زمان نمى توان رضايت او را دريافت وناخشنودى او را باز شناخت. اينجاست كه رمز اين همه تاكيد وسفارش بر شناخت امام زمان روشن مى شود ودر مى يابيم كه چرا كسى كه امام زمانش را نشناسد به (مرگ جاهليت) از دنيا مى رود؟
مگر نه اين است كه امام، حجت خدا وميزان حق وباطل است؟ ومگر نه اين است كه معروف ومنكر با امر ونهى امام تفسير مى شود؟ آيا كسى مى تواند بدون شناخت ميزان حق وباطل به حق دست يابد وزندگى خود را بر مدار حق قرار دهد؟ ويا بدون شناخت امر ونهى امام، معروف را به پا دارد ومنكر را ترك كند؟ مسلما خير! بنابراين مى توان گفت هر كس كه امام وحجت زمان خويش را بشناسد وزندگى خود را بر مدار خواسته او شكل دهد، ديگر براى او تفاوتى نخواهد داشت كه ظهور چه زمانى محقق خواهد شد. زيرا هر زمان كه حجت حق آشكار شود او با سربلندى مى تواند در پيشگاه آن حضرت حاضر شود. چنانكه در روايتى كه از امام باقر، عليه السلام، نقل شده، مى خوانيم:
من مات وليس له امام فميتته ميتة جاهلية، ومن مات وهو عارف لامامه لم يضره تقدم هذا الامر او تاخره ومن مات عارفا لامامه كان كمن هو مع القائم فى فسطاطه.(17)
هر كس بميرد وامامى نداشته باشد، مردنش مردن جاهليت است. وهر آنكه در حال شناختن امامش بميرد، پيش افتادن ويا تاخير اين امر (دولت آل محمد، عليهم السلام) او را زيان نرساند. وهر كس بميرد در حالى كه امامش را شناخته همچون كسى است كه در خيمه قائم با آن حضرت باشد.
با توجه به آنچه گفته شد درمى يابيم كه انتظار (حجت) انتظارى است زنده وپويا كه مى تواند در لحظه لحظه حيات آدمى جارى شود وزندگى فردى واجتماعى او را متحول سازد. به بيان ديگر انتظار (حجت) تنها به زمان (آينده) مربوط نمى شود بلكه زمان (حال) را هم در برمى گيرد. به خلاف انتظار (منجى) كه هيچ نقشى در وضعيت حال منتظر ندارد ونمى تواند چنانكه بايد منشا تحولى اساسى در زندگى او باشد.

 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ
(1) ر.ك: الفيومى، احمد بن محمد، المصباح المنير، ص 121؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 3، ص 53؛ الشرتونى اللبنانى، سعيدالخورى، اقرب الموارد فى فصح العربية والشوارد، ج 1، ص 164؛ جر، خليل، فرهنگ لاروس، ترجمه سيد حميد طبيبيان، ج 1، ص 808؛ عميد، حسن، فرهنگ عميد، ج 1، ص 779.
(2) الراغب الاصفهانى، ابوالقاسم الحسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن فى غريب القرآن، ص 107.
(3) سوره نساء (4)، آيه 165.
(4) سوره انعام (6)، آيه 149.
(5) نهج البلاغه، كلمات قصار147، ترجمه سيد جعفر شهيدى، ص 388.
(6) الكلينى، محمد بن يعقوب، الكافى، ج 1، كتاب الحجة، ص 179 - 178، ح 8.
(7) در برخى از نسخه هاى (الكافى) به جاى (حتى) كلمه (حى) آمده است. امام رضا، عليه السلام، نيز به نقل از امام باقر، عليه السلام، چنين روايت مى كنند: (ان الحجة لا تقوم لله عزوجل على خلقه الا بامام حى يعرفونه). (الحميرى، ابوالحسن عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، ص 351).
(8) الكلينى، محمد بن يعقوب، همان، ص 177، ح 2.
(9) همان، ص 179، ح 10.
(10) همان، ح 9.
(11) الشيخ الصدوق، ابو جعفر محمد بن على، كمال الدين وتمام النعمة، ج 2، ص 512.
(12) سوره انعام (6)، آيه 158.
(13) ر.ك: البحرانى، السيد هاشم، البرهان فى تفسيرالقرآن، ج 3، ص 121 -123؛ مؤسسة المعارف الاسلامية، معجم احاديث الامام المهدى، عليه السلام، ج 5، ص 109 - 100.
(14) الشيخ الصدوق، همان، ص 18.
(15) همان، ص 357، ح 54.
(16) المجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، ج 52، ص 176.
(17) الكلينى، محمد بن يعقوب، همان، ص 372-371، ح 5.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۱۸ : ۵.۴ K : ۰
: ابراهیم شفیعی سروستانی
comments:
no-comments