مقاله ى برگزيده:
المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۷۹) حكومت واحد جهانى از منظر اديان واسلام

حكومت واحد جهانى از منظر اديان واسلام

روح الله شاكرى زواردهى

چكيده

اين مقاله بر آن است تا به بحث آينده حكومت در نگاه اديان ـ به ويژه اسلام ـ بپردازد. نگاه اديان آسمانى همچون اسلام به آينده، مثبت وسرشار از اميد است واين اميدوارى، باعث تلاشى براى پاك زيستن وپاك كردن آلودگى ها از گيتى شده است. در اين نوشتار، تلاش شده است ضمن بررسى ديدگاه اديان درباره ى آينده بشر، به كمك عقل ونقل واستقرا به مهدويّت وآينده بشر از جنبه حكومت نيز توجه شود. بحث حاضر در حوزه اديان ودين شناسى مطرح شده است.

مقدمه

بحث حكومت واحد جهانى، با موضوعات گوناگونى عجين ومرتبط است؛ مانند موضوعات جهانى شدن يا جهانى سازى، آينده-پژوهى از ديد روايت وحى يا درايت عقل، مباحث آخرالزمان، امكان يا عدم امكان پيش بينى آينده جهان، فلسفه تاريخ.
در اين نوشتار، تلاش مى شود آينده تاريخ وبشر، در قالب يك حكومت واحد جهانى الهى از ديدگاه آموزه دينى ـ به خصوص اسلام ـ ترسيم گردد؛ يعنى يك نوع نگاه به آينده از دريچه تعاليم اديان درباره منجى موعود، بدون اين كه به مشروح روش هاى ديگر آينده پژوهى پرداخته شود. برآيند چنين پژوهشى، اثبات واستقرار يك حكومت اخلاقى، كمال خواه، الهى، انسانى و... است كه بشر امروز را اميدوار ومتحرك مى كند. به نظر مى رسد بحث از نوع حكومت بشر بر اساس متون دينى به ويژه آيات وروايات اسلامى ـ راهى مطمئن ونتيجه بخش است؛ چون اولاً به وحى مستند است ووحى هيچ گاه خطا نمى كند. ثانياًَ تا امروز برخى پيش گويى ها به وقوع پيوسته واين راه، از آزمون، موفق به درآمده است.(1)
يكى از مبانى مشترك ميان اديان در موضوع مهدويت، باور به يك حكومت واحد جهانى است. اثبات اين امر، از دو راه ممكن است:
الف. راه تحليلى
با تحليل وبررسى مبانى مشترك اديان، ضرورت حكومت واحد جهانى آشكار مى شود. اگر از پيروان اديان سؤال شود: اميد به نجات در پرتو موعود ومنجى چگونه محقق مى شود؟ آيا اين نجات ورهايى از نارسايى ها وبيداد وفساد، خودجوش وبدون رهبرى وسازمان است؟ آيا اصولاً چنين چيزى امكان دارد؟ آيا كمال خواهى وعدالت خواهى كه مبناى مشترك اديان ومهم ترين ارمغان منجى موعود است، در فقدان يك تشكيلات وسازمان كارآمد ميسر است؟ آيا كمال وعدالت بدون يك نيروى كمال خواه وعدالت خواه، ممكن است؟
در همه اين موارد، پاسخ منفى است؛ چون اگر جامعه بشرى بدون برنامه ورهبر الهى توان نجات كامل ونجات حقيقى را داشت، تاكنون چنين كرده بود يا در آينده نزديك انجام مى داد. اين كه هنوز نجات كامل را انتظار مى كشد وآن را در سايه منجى موعود جست وجو مى كند، گواه بر مطلب است. نيز منجى موعود بدون استمداد از نيروهاى موفق وكارآمد وبدون ايجاد سازمان وتشكيلات منظم (حكومت) توان برقرارى كمال وعدالت را ندارد. چون در هر برهه مخالفان وفاسدانى حضور دارند كه مقابله با آنان در گرو حكومت وتشكيلات است.
با يك تحليل كوتاه ورويكرد سياسى اجتماعى، ضرورت حكومت آن هم از نوع حكومت واحد وجهانى، براى تحقق آرمان هاى موعود اديان، آشكار مى شود. بهبودى حيات اجتماعى وآينده تاريخ وسامان يافتن سرنوشت انسان ها، از نظر بيشتر فلاسفه وسياستمداران به دست خود انسان ها است. روند شكل گيرى تاريخ وحكومت ها يك امر قهرى واجبارى نيست؛ بلكه در اختيار واراده انسان ها است؛ لذا مى توان گفت: همه پيروان اديان ومكاتب كه در انتظار منجى موعود وتحقق وعده ها هستند، بايد دست به كار شوند. آغاز كار وتحقق آرمان ها، در سايه تحقق حكومت قدرتمند است؛ چون:
1. سياست(2) يعنى علم وهنر راهبرى يك دولت ودر معناى عام، يعنى هر نوع روش اداره يا بهبودى امور شخصى يا اجتماع (آقابخشى، 1374: ص262). سياست، يكى از حقايق اجتناب ناپذير زندگى بشر است. انسان ها در هر لحظه از زمان، به نوعى با مسائل سياسى درگيرند (رابرت دال، 1374: ص11). تنها از راه روند سياسى است كه انسان مى تواند اميدوار باشد زندگى خود را بر پايه خرد وكمال مطلوب ها قرار دهد (عالم، 1379: ص24).
2. دولت چارچوبى از ارزش ها است كه در درون آن زندگى جريان مى يابد. وخود قدرت عمومى را در جهت تحقق آن ارزش ها به كار مى برد (كارگر، 1383: 78). افراد، درون دولت زندگى مى كنند ورشد ورفاه آنان، به دولت بستگى دارد. از نظر علمى مشكل مى توان زندگى را بدون دولت تصور كرد (قاضى، 1372: ص177). دولت، تجلى ونتيجه قدرت ناشى از تشكل سياسى يك جامعه است كه از عناصر مردم (ملت يا امت)، سرزمين (كشور ومملكت)، حكومت (سازمان وتشكيلات) وحاكميت (اقتدار داخلى وخارجى) برخوردار است (عالم، همان: ص139؛ عميد زنجانى، 1377: ج1، ص70).
نتيجه اين دو امر ـ يعنى سياست وتدبير حيات انسان ها ـ با دولت وحكومت، پيوند ناگسستنى دارد. نجات واستقرار كمال وعدالت، مهم ترين ارمغان منجى موعود است كه به برقرارى حكومت نياز دارد؛ از اين رو، لازمه رسيدن به نجات فردى واجتماعى، نجات كامل ونجات همگانى در گرو حضور رهبر وتشكيلات است ونيز لازمه تحقق كمال وعدالت، تشكيل يك نظام كارآمد وجهانى است؛ چون كمال وعدالت، جهانى است.
ب. راه استقرايى
مطالعه اهداف، ويژگى ها، برنامه ها وديگر مناسبات منجى موعود در اديان، نشان مى دهد ظهور وپيروزى آن، با تشكيل حكومت همراه است. اخبار، نشانه ها واوصافى كه در اديان براى منجى حكايت شده است، مى رساند كه تشكيل حكومت وسيطره بر اوضاع سياسى، از لوازم كار منجى است. از اين استقرا وبررسى سيره منجى موعود وبرنامه هاى او كه در اديان ومكاتب نقل شده است، به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه تشكيل حكومت، آن هم از نوع واحد وجهانى آن، از برنامه هاى اصلى منجى است. اين امر، مورد پذيرش پيروان اديان موجود ويكى از مبانى مشترك است.
آيين زرتشت وحكومت واحد جهانى(3)
طبق عقايد اين دين، بعد از زرتشت، سه نجات دهنده به صورت پياپى وهر كدام به فاصله يك هزار سال خواهند آمد. نخستين ايشان به نام اوشيدر(4) است كه يك هزار سال بعد از زرتشت پديدار گشت. دومين كه اوشيدر ماه(5) نام داشت، دوهزار سال بعد از زرتشت به جهان آمد. سرانجام آخرين ايشان كه سوشيانت(6) نام دارد، در پايان سه هزاره چهارم هزاره دوازدهم كه آخرالزمان است، مى آيد وروزگار با او پايان مى پذيرد (جان بى ناس، 1354: ص319). بر اساس منابع زرتشتيان تاريخ، به قول مشهور، دوازده هزاره است كه به چهار تا سه هزاره تقسيم مى شود. موعودهاى سه گانه، در سه هزاره چهارم خواهند آمد؛ يعنى در هزاره دهم، اوشيدر، در هزاره يازدهم، اوشيدر ماه ودر هزاره دوازدهم، سوشيانت خواهد آمد (شاكرى، 1388: ص182-213). سوشيانت (نجات دهنده بزرگ) دين را به جهان رواج دهد وفقر وتنگدستى را ريشه كن سازد. ايزدان را از دست اهريمن نجات داده، مردم جهان را هم فكر وهم گفتار وهم كردار كند (كامل سليمان، 1405: ص13).
از اين ديدگاه، آخرالزمان، يك دوره هزار ساله شكوهمند است؛ بر خلاف نظريه هاى بدبينانه كه پايان تاريخ را تاريك وبا تباهى مى بينند. آخرالزمان، عصر دين ودين باورى است؛ چون سوشيانت دين را در جهان رواج مى دهد ورواج جهانى، بدون فرمانروايى بر همه جهان وتشكيل حكومت جهانى ممكن نيست. ارمغان مهم اين حكومت جهانى، رفاه عمومى وريشه كنى فقر است. مسلماً چنين موهبتى بدون عدالت ودولت عدالت گستر، ممكن نيست. ارمغان مهم ديگر اين حكومت، برقرارى هم فكرى وهم سخنى وهم دلى است. اين ارمغان عالى ترين كمال براى بشريت است. آخرالزمان كه عصر ديندارى است، داراى دين واحد است؛ يعنى آنچه سوشيانت شايسته مى داند، همان رايج مى شود؛ پس جايى براى سكولاريزم (دين زدايى) وپلوراليزم (اديان متعدد با تعدد صراط ها) نيست.
در منابع مربوط به زرتشتيان، سخن از آخرين پيكار ميان اهورامزدا وسپاهش با اهريمن ولشكريانش است كه به پيروزى اهورامزدا مى انجامد (جان بى ناس، همان، ص319). مسلم است جنگ وپيروزى بدون تشكيل سپاه كارآمد وتدبير جامعه، بى معنا است. حفظ پيروزى، در گرو حكومت كارآمد است. در جاى ديگر آمده است: اداره جهان، حكومت ورهبرى آن، در دست سوشيانت خواهد بود. او كه فرمانروايى (خونيره) را بر عهده دارد، با يارى شش ياور نزديك خويش كه افراد خاصى هستند، بر جهان حكمرانى خواهد كرد.(7)
آيين هندو وحكومت واحد جهانى
كلكى يا كلكين، منجى موعود هندوان چنان توصيف ومعرفى شده كه عهده دارى حكومت ونوع حكومت جهانى، از برنامه هاى اصلاحى او است. دهمين وآخرين تنزل (اوتاره) ويشنو(8) كه كلكى يا كلكين نام دارد، سوار بر اسبى سفيد وبا شمشير آخته وشهابگون ظهور مى كند، تا شرارت وظلم را ريشه كن وعدالت وفضيلت را برقرار سازد. اسب سفيد، نماد قدرت وفراگيرى است. او يمه(9) يا مرگ را در هم مى شكند وتار ومار مى كند وبر همه نيروهاى مخالف پيروز مى شود (موحديان، عطار، 1383: ش21). او كسى است كه بر تمام نيروهاى بشر پيروز مى شود.... وزمين را به برهمنان مى بخشد... همه اشقياى جهان، نابود خواهند شد (جلالى مقدم، 1381: ص293-294).
از اين اوصاف، به خوبى اصل حكومت ونوع آن در منجى موعود هندو نمايان است. بر خلاف ظاهر نژادمدارانه دين هندو، انديشه موعودگرايى هندو به هيچ روى، قوم مدار نيست؛ بلكه كاملاًً جهان شمول است (موحديان عطار، همان: ص117). در كتابباسك، از كتب آسمانى هندوان، آمده است: (دور دنيا تمام شود به پادشاه عادلى در آخرالزمان كه پيشواى ملائكه وپريان وآدميان باشد وحق وراست با او باشد...) (صادقى، همان: ص246). در كتاب شاكمونى آمده است:
پادشاهى ودولت دنيا به فرزند سيد خلايق دو جهان (كشن) بزرگوار تمام شود. او كسى باشد كه بر كوه هاى مشرق ومغرب دنيا حكم براند وفرمان كند. بر ابرها سوار شود، فرشتگان، كاركنان او باشند. جن وانس، در خدمت او باشند. از سودان كه زير خط استوا است، تا سرزمين تسعين كه زير قطب شمال است وماوراى بحار را صاحب شود ودين خدا يك دين شود... (صادقى، همان: ص242).
آيين بودا وحكومت واحد جهانى
آيين بودا، با وجود آن كه به آداب ورياضت هاى فردى توجه دارد وبه مسائل اجتماعى وسياسى كمتر مى پردازد، درباره ى پايان تاريخ وبرقرارى يك حكومت كارآمد، سخن وبرنامه دارد.
در دين بودا يك دور مكرر از انحطاط اخلاقى وباخيزش(10) وجود دارد. اسطوره با فرمانروايى به نام (دالهانمى)(11) آغاز مى شود كه بدون نياز به زور وخشونت، به درستى وعدالت بر جهان حكم مى راند؛ اما بين وارثان او در نسل سوم، جريان امور به نقص واشتباه دچار مى شود. فرمانرواى اين نسل، قانون ونظم را محفوظ نگه مى دارد؛ اما درباره ى انتقال ثروت به مستمندان كوتاهى مى كند. به دنبال اين امر، دزد ودزدى ودر پى اعدام دزد، دروغ گويى ونهايتاً اعدام ها به خشونت متقابل دامن مى زند وانحطاط اخلاقى وكاهش طول عمر به وجود مى آيد. اين انحطاط، تا آن جا مى رسد كه طول عمر بشر، از هشتاد هزار سال به ده سال خواهد رسيد وطعم هاى لذت بخش هم از بين خواهد رفت ودر نهايت، حضيض ذلت فرا خواهد رسيد. به مدت يك هفته هر كس براى ديگرى به صورت حيوانى وحشى در خواهد آمد وبه شكستن همديگر دست خواهند زد.
در اين ميان، عده اى كه به كوه ها وجنگل ها پناه برده ومخفى شده اند واز ريشه گياهان تغذيه كرده اند، پس از يك هفته از مخفى گاه ها بيرون مى آيند ويك ديگر را در آغوش مى كشند وبه هم تبريك گفته، به پاس زنده ماندن، نغمه هاى شادى سر خواهند داد. وبه ياد خواهند آورد كه بر اثر شرارت وبدكارى دچار اين امر شده بودند. لذا مصمم مى شوند كه از هر گونه كشتار وتبه كارى خوددارى كنند. بدين ترتيب، تسلسل جهنمى به جهت مخالف مى افتد ومردم دست از بدكارى بر مى دارند. طول عمر، دوباره به هشتاد هزار سال قبلى مى رسد وسن بلوغ به پانصدسالگى. در اين زمان، بودايى به نام (منى يه) تولد يافته وبه اشراق نايل مى شود وپس از سير وسلوك به نيروانا خواهد رسيد. همچنين فرمانرواى بزرگى در هند (بنارس كه آن زمان به (كتومانى) شهرت خواهد داشت) حكومت خواهدكرد. اين فرمانروا را با همان كلمات وعبارات توصيف خواهند كرد كه در آغاز، فرمانروايى ( دالهانمى) را وصف مى كردند (آلن وين، 1374: ص232-235).
در الهيات بودايى او را ( منجى) يا بوداى پنجم وآخرين بودا مى دانند كه هنوز نيامده وخواهد آمد، تا همگان را نجات دهد. برخى او را بوداى هفتم نامند (لنگستر، 1383: ص222). آيين بودا هر چند به وظايف واخلاق فردى توجه دارد، اصلاح نهايى را در گرو يك خيزش جمعى ويك حركت حساب شده اجتماعى مى بيند. اين خيزش، ماهيت اصلاحى دارد وپس از فراگيرى خشونت وظلم، پا به ميدان مى گذارد. همزمان با اين خيزش ونهضت اصلاحى، فرمانروا ورهبرى پا به عرصه وجود مى گذارد كه مانند همان رهبر اوليه بودايى است (كامل ومطلوب).
يهود وحكومت واحد جهانى
منجى وموعود باورى در فرهنگ دينى يهود ومسيحيت، با موضوع حكومت وپادشاهى وقدرت سياسى عجين شده است. واژه ى (مسيحا باورى) از كلمه (مسيح)(12) گرفته شده كه ترجمه واژه عبرى ماشيح(13) (تدهين شده) است ودر اصل بر پادشاهى دلالت مى كرد كه سلطنت او با مراسم مسح با روغن مقدس اعلام مى شد. در كتاب هاى مقدس يهودى (عهد عتيق) هميشه براى اشاره به پادشاه وقت بنى اسرائيل به كار رفته است (طالوت، داود وسليمان)؛ اما در دوره بين دو عهد، اين واژه به پادشاه آينده اطلاق مى شد كه انتظار مى رفت پادشاهى بنى اسرائيل را اصلاح كند ومردم را از شر تمام شياطين نجات دهد. يكى از اشكال اميد به مسيح موعود در يهوديت اين است:
مسيح، فرزند داوود است. او با خرد وعدل، حكومت خواهد كرد. قدرت هاى بزرگ جهان را شكست خواهد داد، مردم را از قيد حكومت بيگانه رها خواهد ساخت وسلطنتى جهانى وضع خواهد كرد كه در آن، مردم در صلح وسعادت زندگى خواهند كرد (جندقى، 1381: ص265).
جاى ديگر، از ميراث بردن منتظران عدل وپيروزى جهانى صالحان سخن مى گويد:
از وجود شيطان واشرار، دلتنگ مباش كه به زودى ريشه ظالمان بريده خواهد شد ومنتظران عدل الهى، زمين را به ميراث برند. وآنان كه لعنت شده اند، پراكنده شوند وصالحان از مردم همان كسانى هستند كه زمين را به ميراث برند وتا فرجام حيات جهان، در آن زندگى كنند (مزامير داود، 37: ص9).
در كتاب تورات درباره ى منجى آخرالزمان آمده است:
... مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد وبه جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد وجهان را به عصاى دهان خويش زده، شريران را به نفخة لب هاى خود خواهد كشت؛ زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود؛ مثل آب هايى كه دريا را مى پوشاند (اشعياى نبى، 11: 1-10).
از اين عبارت نكات زير به دست مى آيد: داورى عادلانه، بدون در دست داشتن حكومت ممكن نيست؛ حكم به راستى كردن، شامل مظلومان جهان است (جهان را به عصاى خويش مى زند وجهان از معرفت خدا پر خواهد شد)؛ يعنى برنامه او جهانى است وعدالت وداورى او، همراه معرفت خدايى است.
در جاى ديگرى از تورات آمده است: (ويهوه (= خداوند) بر تمام زمين پادشاه خواهد بود. آن روز، يهوه واحد خواهد بود واسم او واحد) (زكرياى نبى، 14: 9-10). اين فراز به خوبى دو نكته مهم را مى رساند: دين واحد الهى، عالم گير است؛ حكومت جهانى كه از نوع حكومت الهى است. جايى براى حكومت اومانيستى، سكولاريستى، ليبراليستى، كمونيستى و... نمى گذارد.
در جاى ديگر تورات آمده است: (واو (= منجى موعود) امت ها را داورى خواهد كرد وقوم هاى بسيارى را تنبيه خواهد كرد...) (اشعياى نبى، 2: 4و5). مسلماً داورى امت ها وتنبيه اقوام، بدون حكومت واحد ممكن نخواهد بود. در قسمت هايى از تورات، حوادث ظهور منجى، بسيار جالب بيان شده است: (وبسيارى از آنان كه در خاك زمين خوابيده اند، بيدار خواهند شد؛ اما اينان براى حيات جاودانى وآنان براى خجالت وحقارت جاودانى) (دانيال نبى، 12: 2و3). اين فقره، به خوبى از رجعت نيكان وبدان وفلسفه رجعت سخن مى گويد.در پايان كار، خداوند منتظران را وارث زمين معرفى مى كند (مزامير داوود، 37: 9 و10 و29 و30).
قرآن مجيد نيز از زبان حضرت موسى عليه السلام نقل مى كند كه به پرهيزكاران عاقبت به خيرى ووراثت زمين را مژده مى دهد: (قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللَّهِ وَاصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ) (اعراف، 128). كتاب اشعياى نبى، پس از بشارت بهروزى براى قوم خدا مى گويد:
زيرا فرزندى براى ما به دنيا آمده است؛ پسرى براى ما بخشيده شده وبر ما سلطنت خواهد كرد. نام او عجيب، مشير، خداى قدير، پدر جاودانى وسرور سلامتى خواهد بود. او بر تخت پادشاهى داوود خواهد نشست وبر سرزمين او تا ابد سلطنت خواهد كرد. پايه حكومتش را بر عدل وانصاف استوار خواهد كرد وگسترش فرمانروايى صلح پرور او را انتهايى نخواهد بود. خداوند قادر متعال، چنين اراده فرموده است واين را انجام خواهد داد (اشعياى نبى، 9: 1-7).
در كتاب حزقيال نيز آمده است: (در زمان ماشيح، تمام شهرهاى ويران شده، از نو آباد خواهد شد ودر جهان، جايى ويرانه يافت نخواهد شد. حتى شهرهاى سدوم وعمورا نيز آباد خواهد شد) (حزقيال، 47: 12). در فصل هفتم كتاب حيقوق نبى آمده است: (... وگرچه تاخير كند، برايش منتظر باش؛ زيرا البته خواهد آمد ودرنگ نخواهد كرد؛ بلكه جميع امت ها را نزد خود جمع خواهد كرد وهمه را براى خويش فراهم مى سازد) (مكارم شيرازى، بى تا، ص55). در فصل دوم كتاب حكاى نبى آمده است: (تمام امم را به هيجان مى آورم ومرغوب همگى طوايف خواهم آمد وپركنم اين خانه را از جلال، امر خداى لشكرهاست) (صادقى، همان: 338).
مسيحيت وحكومت واحد جهانى
نجات عالم وايجاد عصر با شكوه به دنبال ظهور دوم(14) (بازگشت عيسى عليه السلام) از اعتقادات جدى مسيحيان است. (كمرهاى خود را بسته، چراغ هاى خود را افروخته بداريد... مستعد باشيد، زيرا در ساعتى كه گمان نمى بريد، پسر انسان مى آيد) (لوقا، 12: 35 و36 و41). برخى از مسيحيان باور دارند كه پيش از بازگشت مسيح عليه السلام آخرين نبرد تاريخ، جنگ آخرالزمان (آرماگدون يا هارمجدون)(15) اتفاق خواهد افتاد...(هال سل، 1377: ص50). طبق مباحث كتاب مكاشفه، نبرد عصر ظهور، جنگى بسيار وحشتناك است كه برخى آن را نبرد (هسته اى) تفسير مى كنند (هال سل، همان: ص37-49). در يكى از كتب مقدس مسيحيان آمده است:
وديدم آسمان را گشوده وناگاه اسبى سفيد كه سوارش امين وحق نام دارد وبه عدل، داورى وجنگ مى نمايد. چشمانش چون شعله آتشى است وبر سرش افسرهاى بسيار است. اسمى مرقوم دارد كه جز خودش هيچ كس آن را نمى داند. جامه خون آلوده در بر دارد ونام او را كلمه خدا مى خوانند. لشكرهايى كه در آسمانند، بر اسب هاى سفيد وبه كتان سفيد وپاك ملبّس از عقب او مى آيند. از دهانش شمشيرى تيز بيرون مى آيد، تا به آن، امت ها را بزند وآن ها را به عصاى آهنين حكمرانى خواهد نمود (مكاشفه يوحنا، 19: 11-17).
از بررسى اجمالى فرازهاى مذكور، مطالب زير به دست مى آيد: اعلام آمادگى سراسرى براى استقبال از منجى موعود؛ اعلام نبرد آخرين وسرنوشت ساز؛ رهبر اين قيام، امين وحق نام دارد كه به عدل، داورى وجنگ مى كند؛ مرحله نهايى حكمرانى بر مردمان است.
پس حكومت واحد جهانى از نظر مسيحيت، بار معنوى وعدالت منشى دارد. جاى ديگر، انجيل از رجعت(16) وپرستش توحيدى سخن مى گويد كه در حكومت آخرالزمان محقق مى شود؛ يعنى اصل حكومت نيز جهانى والهى بودن آن را تاييد مى كند:
وتخت ها ديدم وبر آن ها نشستند وبه ايشان حكومت داده شد وديدم نفوس آنانى را كه به سبب شهادت عيسى وكلام خدا سر بريده شدند ... ونشان او را بر پيشانى ودست خود نپذيرفتند، زنده شدند وبا مسيح هزار سال سلطنت كردند (مكاشفه يوحنا، 20: 4-5).
هنگامى كه من، مسيح موعود، با شكوه وجلال خود وهمراه تمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت با شكوه خواهم نشست. سپس تمام قوم هاى روى زمين، مقابل من خواهند ايستاد ومن ايشان را جدا خواهم كرد... (متى، 26: 31-32).
مورمون ها (فرقه هاى مذهبى مسيحى) مى گفتند: (ما اعتقاد داريم كه صهيون (حكومت يهود) بر اين قاره (آمريكا) بنا مى شود. عيسى شخصاً بر زمين حكومت خواهد كرد. زمين از نو ساخته خواهد شد وشكوه بهشتى خود را باز خواهد يافت) (استفان، 1378: ص142). عموم مسيحيان براين عقيده اند كه در آينده، روزى فرا خواهد رسيد كه حكومت اخلاقى خداوند، بر سرتاسر زمين جارى شود. عبارت (حكومت وسلطنت الهى) و(سلطنت آسمان ها) و(ملكوت الهى) به طور مكرر در انجيل ها به چشم مى خورد. واقعيت حكومت نهايى خدا(سلطنت يا ملكوتى الهى) بدون شك مهم ترين اعتقاد مسيحيان است. سلطنت خدا(17) يعنى (برقرارى حكومت خداى بر زمين وغلبه نيروى الهى بر نيروى شيطان). در برخى از انجيل ها(متى) سخن از (دولت آسمانى وقلمرو روحانى) نيز به ميان آمده است؛ اما در بيشتر روايات انجيل هاى هم نوا، سخن از وارد شدن به حكومت خدا يا قلمرو دولت خدا است.
در منابع مسيحى ويهودى  كه بين سال هاى 200 ق.م تا 150 م نوشته شده اند، دنيا ميدان نبرد بين نيروهاى خير وشر معرفى مى شود. نويسندگان، درباره عذاب دردناك وبى عدالتى ودرباره انتظار طولانى براى مداخله الهى وآوردن عصرى جديد كه معمولاً سلطنت خدا ناميده مى شود ودر آن، قوم نيكوى خدا در كمال سعادت زندگى مى كنند، مطالب مى نويسند (كارگر، همان: ص100-101).
تحليل وتطبيق منجى موعود
در اين مقال، چهره منجى موعود در قالب تشكيل حكومت ورهبرى سياسى جامعه ترسيم شد. نتيجه گفتار وباور يهود ومسيح درباره ى حكومت آن موعود اين شد كه او حكومت واحد جهانى را بر پايه عدل وداد تاسيس مى كند؛ ظالمان وگردنكشان را سركوب مى كند وبشر را به سعادت رهنمون مى شود.
اكنون نوبت اين پرسش است كه آيا آن موعود، ظهور كرده وآن وعده ها محقق شده است؟ اگر آن موعود، همان مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف باشد، چه مشكلى پيش مى آيد؟
برخى از نظريه پردازان يهود ومسيح به جاى جست وجوى راه حل درست، دست به تأويل وتوجيه عقيده مسلم دين خود زده، واز حكومت وسلطنت منجى موعود، عدول كرده اند. در طول دو قرن قبل از تولد عيسى عليه السلام، حجم وسيعى از نوشته ها درباره آمدن سلطنت خدا وزوال نيروهاى شيطانى موجود بود وتصور رايجى از آنچه اتفاق خواهد افتاد، وجود داشت؛ جهان كه تحت سلطه نيروهاى شيطانى است، جاى درد ورنج هاى فراوان است، تا اين كه خدا برخيزد وبر سلطنت شيطان غلبه كند. در اين حال، بسيارى از انديشه ها درباره (مسيحا)، متوجّه فتح وپيروزى نظامى بود. ممكن است مسيحا خردمند باشد؛ اما بيشتر از هر چيز بايد پادشاهى جنگجو ومقتدر باشد كه بتواند بر شيطان غلبه كند وعصرى از بركت وسعادت را آغاز كند. (اسنى ها (فرقه اى از يهوديان) زندگى خود را در بيابان مى گذراندند وبراى آمدن سلطنت خدا آماده بودند. به اعتقاد آنان، پايان جهان نزديك است وخدا در شرف آغاز سلطنت مسيحايى روى زمين وپيمان جديدى با آنان است) (كارگر، همان: ص108).
كليسا در آغاز، همان سلطنت مسيح وپادشاهى خداوندگار را مطرح مى كرد؛ همان گونه كه در مكاشفه يوحنا به سلطنت هزارساله مسيح اشاره شده است (كارگر، همان). پس چون قرن هاى متمادى گذشت واز سطلنت مسيح خبرى نشد وهنوز هم پس از دو هزار سال اثرى ظاهر نشده است، با استفاده از تذكر انجيل لوقا، حكومت خدا را يك دولت روحانى تعبير كرد كه به زمان ومكان مقيد نيست ودردل مومنان برپا خواهد شد. در انجيل لوقا آمده است:
روزى بعضى از فريسيان از عيسى پرسيدند: (ملكوت خدا كى آغاز خواهد شد؟) عيسى جواب داد: (ملكوت خدا با علايم قابل ديدن آغاز نخواهد شد ونخواهند گفت در اين گوشه يا آن گوشه زمين آغاز شده است؛ زيرا ملكوت خدا، ميان شما است (لوقا، 7: 20 و11).
 در انجيل متى به صراحت از (دولت آسمانى وقلمرو روحانى) سخن گفته مى شود؛ نه از پادشاهى خداوند. در انجيل هاى ديگر نيز ـ همان گونه كه در مرقس ديده مى شود ـ اين قلمرو به نحوى توجيه مى شود كه حاكميت از سلطنت يك فرد شبيه نظام شاهنشاهى وحكومت هاى انسانى -كه در آن خدا فرمانروا واو شاه باشد – به نظر نيايد؛ بلكه اشاره به يك دوران الهى وروحانى ويك دولت آسمانى است (آشتيانى، 1379: ص2940). در بيشتر روايات انجيل هاى هم نوا، سخن از وارد شدن به حكومت خدا يا قلمرو دولت خدا است.
گفتنى است كليسا هيچ گاه اميد آمدن مجدد عيسى را از دست نداد وهنوز هم به آن اعتقاد دارد؛ اما رفته رفته تأكيد تعاليم خود را از اين اميدوارى برگرفت وبه آينده افكند وبيشتر وبيشتر به سوى اين باور رفت كه عيسى قادر است اكنون مؤمنان را رستگارى دهد (كارگر، همان: ص109).
خود عيسى عليه السلام نيز به صراحت اشاره مى كند كه براى پادشاهى نيامده است: (من يك پادشاه دنيوى نيستم. اگر بودم، پيروانم مى جنگيدند، تا در جنگ سران قوم يهود گرفتار نشوم. پادشاهى من، متعلق به دنيا نيست) (يوحنا، 18: 36). اصولاً حضرت عيسى عليه السلام در دوران پيامبرى خود، تنها به ابلاغ پيام الهى وارتباط با مستمندان ونيازمندان بسنده كرد واز در ستيزه جويى وپرخاشگرى نيامد. از طرفى برخى نشانه ها وعلامات مورد انتظار يهود درباره ى (منجى گرى) و(مسيحايى) در او محقق نشد ووضع آن ها بهبود نيافت؛ پس، از در مخالفت با او در آمدند واو را به عنوان (مسيحاى موعود) نپذيرفتند. در واقع نيز چنين بود؛ چون بعضى از علايم ومعيارهاى مطرح در كتب عهد قديم، در او وجود نداشت؛ براى مثال، او جنگ نكرد وپادشاهى تشكيل نداد.
يكى از مطالبى كه با حكومت خدا پيوند يافته است، بازگشت عيسى مسيح عليه السلام است؛ اما سؤال اين است كه اين بازگشت براى چيست؟ براى تشكيل حكومت خدا؛ پادشاهى مسيح؛ نجات بخشى ورهايى مؤمنان؛ داورى بين گناه كاران ومؤمنان يا...؟! با توجه به متون كتب مقدس مى توان اين موارد را يافت؛ مثلاً در انجيل متى آمده است:
هنگامى كه من، مسيح موعود با شكوه وجلال خود وهمراه تمام فرشتگانم بيايم، آن گاه بر تخت باشكوه خود خواهم نشست. سپس تمام ملت هاى روى زمين، مقابل من خواهند ايستاد ومن ايشان را از هم جدا خواهم كرد؛ همانطور كه يك چوپان، گوسفندان را از بزها جدا مى كند. گوسفندها را در طرف راستم قرار مى دهم وبزها را در طرف چپم (متى، 25: 31-33).
نيز در روميان آمده است: (زمين از تباهى آزاد خواهد شد با آمدن مسيح ...) (روميان، 8: 21) يا در متى آمده است: (من با فرشتگان خود در شكوه جلال پدرم خواهم آمد وبراى هر كس از روى اعمالش داورى خواهم كرد) (متى، 16: 27) وده ها نمونه ديگر. در اين رابطه توجه به انگاره هاى زير ضرورى است:
1. ملكوت خدا (سلطنت الهى) در دنيا تحقق خواهد يافت؛ اما چگونگى آن از نظر مسيحيان مبهم است.
2. پيوند ميان بازگشت مسيح عليه السلام وتحقق سلطنت خدا نيز روشن است ومسيحيان به آن اعتقاد دارند.
3. خود عيسى عليه السلام بيان كرده است كه پادشاهى من در دنيا نيست؛ پس ممكن است اين مطلب به ذهن ها برسد كه او براى تشكيل دولت نمى آيد. حتى از ديدگاه برخى، ملكوت خدا در آن جهان است.
4. (پادشاهى مسيح) تا كنون تحقق نيافته است. عده اى به غلط مى پنداشتند بعد از مرگ مسيح عليه السلام، او به زودى براى برپايى حكومت خواهد آمد كه چنين نشد وحتى ديدگاه هزاره گرايان نيز نادرست از آب درآمد.
5. خود عيسى مسيح عليه السلام، هيچ وقت ادعاى پادشاهى نكرده است. تنها در بعضى از متون (مثل مكاشفه)(18) به صورت رمزى به سلطنت هزارساله او اشاره شده است كه معتبر وروشن به نظر نمى رسد ودليل ديگرى نيز براى اثبات آن ارائه نشده است.
6. طبق تفسير برخى اربابان كليسا، مسيح سلطان دل ها است وسلطنت او دنيايى نمى باشد؛ بلكه در ملكوت آسمان ها است؛ يعنى بازگشت زمينى ندارد، بلكه فرازمينى است (تسالونيكان اول، 4: 16).
7. خود عيسى عليه السلام نيز منتظر ظهور قريب الوقوع حكومت خدا بوده وعباراتى كه در اين باره بيان مى كرده، براى شخص غايب بوده است (نه خودش). ويژگى ها وصفات بر شمرده شده درباره ى منجى موعود، با شخص ديگرى تطبيق مى يابد وآن، كسى جز حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف نيست كه عيسى عليه السلام نيز به يارى او خواهد شتافت ودر بازگشت نهايى خود، در جايگاه وزير ومشاور او عمل خواهد كرد.
نگاه گذرا به آيات قرآن كه درباره حضرت عيسى عليه السلام آمده است، اين حقيقت را مى رساند كه اهل كتاب (يهود ومسيحيت) در همين دنيا به حقيقت عيسى عليه السلام ايمان مى آورند؛ يعنى يهود به حقانيت عيسى عليه السلام پى مى برند ومسيحيت نيز از ادعاى الوهيت او دست بر مى دارند وبه اين ترتيب، زمينه ظهور فراهم مى شود.
(وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِى شَكٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا وَإِنْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ إِلَّا لَيُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكُونُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا) (نساء، 157-159).
از اين آيه چند نكته به دست مى آيد: حضرت عيسى عليه السلام كشته نشده ونمرده است؛ او به آسمان نزد خداوند رفته است؛ اهل كتاب (يهود ومسيح) قبل از مرگ حضرت عيسى عليه السلام، به او ايمان مى آورند؛ ايمان همه اهل كتاب به حضرت عيسى عليه السلام هنوز اتفاق نيفتاده است واين پديده سترگ، قبل از مرگ آن حضرت عليه السلام محقق مى شود. اين، يعنى يك انتظار ويك تحول وچون از مقام خلافت وزعامت حضرت عيسى عليه السلام چيزى نگفته است، معلوم مى شود او سمت وزير ومعاون را خواهد داشت. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه مى فرمايد: (ان عيسى عليه السلام ينزل قبل يوم القيامه الى الدنيا فلايبقى اهل ملة يهودى ولاغيره إلا آمنوا به قبل موتهم ويصلّى عيسى خلف المهدى. عيسى عليه السلام قبل از فرا رسيدن قيامت به دنيا نزول خواهد كرد وهيچ ملّتى نيست اعم از يهودى وغير يهودى (مسيحى) كه به او قبل از مرگشان ايمان مى آورند، واين در حالى است كه عيسى عليه السلام در نماز به امام مهدى عليه السلام اقتدا خواهد كرد) (قندوزى، 1385: ص237).
گفت وگوى يكى از دانشمندان اسلامى معاصر با يك دانشمند برجسته كاتوليك در اين باره خواندنى است:
در انجيل نوشته است مسيح، ظهور خواهد كرد. اين، يك حقيقت است؛ ولى آنان (مسيحيان) همين بحث را غالباًً به حكومت جهانى تعبير نمى كنند. آقاى رات سينگر بزرگ ترين شخصيت علمى كاتوليك است وپاپ وامثال او نظر علمى را از وى مى گيرند. وقتى با او صحبت كردم، ديدم زير بار حكومت نمى رود وحكومت جهانى را نمى پذيرد. او مى گفت: (مسيح، ظهور خواهد كرد)؛ ولى آن را به اسكاتولوژى – كه همان عالم آخرت باشد- وصل مى كرد مى گفت: (در عالم آخرت است كه عدل خداوند، ظهور تام دارد وحضرت مسيح، مجرى عدل خداوند است. آن جا است كه همه به كيفر وپاداش مى رسند) (امامى كاشانى، بى تا: ش5420).
دين اسلام وحكومت واحد جهانى
همه اديان، داعيه دار حكومت واحد جهانى در آخرالزمان هستند؛ اما در اين ميان، اسلام به صورت جدى وبسيار روشن نظريه-پردازى كرده است. اسلام، حكومت واحد جهانى را بسيار روشن ترسيم كرده، راه هاى رسيدن به آن را بيان ورهبرى واهداف قيام، سرزمين هاى استراتژيك، نشانه هاى نزديك شدن و... را كاملاً بيان كرده است. قرآن وسنت دو منبع اصلى اسلام، درباره حكومت واحد جهانى سخن فراوان دارند: (وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِى الصَّالِحُونَ) (انبياء، 105). طبق روايت، (عباد صالح)، قائم عليه السلام واصحاب اويند (قمى، 1411: 2، ص77). آيه، به صراحت مى فرمايد: (الأرض)؛ يعنى همه زمين در قلمرو حكومت صالحان است؛ چنان كه در آيه ديگر آمده است: (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ) (حج، 42). حضرت باقر عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود:(هذه لآل محمد المهدى واصحابه يملكهم الله تعالى مشارق الأرض ومغاربها (صافى گلپايگانى، 1419، ج3، ص134)؛ اين (مژده) براى آل محمد است مهدى ويارانش خداى تعالى ايشان را در مشارق ومغارب زمين پادشاهى مى دهد). در آيه ديگر، غلبه جهانى حق طلبان با دين حق همراه شده است: (هُوَ الَّذِى أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ) (توبه، 33: صف، 9). امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
فوالله يا مفضل! ليرفع عن الملل والأديان الاختلاف ويكون الدين كله واحداً كما قال جل ذكره: (ان الدين عندالله الاسلام) وقال الله تعالى: (من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه وهو فى الآخرة من الخاسرين؛ پس به خدا سوگند اى مفضل! همانا كه از آيين ها ودين ها اختلاف را برطرف مى كند ودين همه اش يكى خواهد شد همان گونه كه او ـ كه يادش والا باد ـ فرمود: همانا دين نزد خدا اسلام است وخداى تعالى (باز) فرمود: هركس از دينى جز اسلام پيروى كند از او پذيرفته نمى شود واو در آخرت از زيانكاران خواهد بود (مجلسى، 1404: ج53، ص4-5).
آيه ديگر، علاوه بر تأييد حكومت جهانى، به برخى اهداف آن نيز اشاره مى كند:
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم فِى الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمْ الَّذِى ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئًا...) (نور، 55).
طبق روايتى از امام صادق عليه السلام در تفسير اين آيه، معلوم مى شود اين آيه، مربوط به حكومت آخرالزمان است كه هم جهانى است وهم به دست منجى موعود مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف است.
لم يجئ تاويل هذه الآية ولو قام قائمنا بعد، سيرى من يدركه ما يكون من تاويل هذه الآية وليبلغنّ دين محمد صلى الله عليه وآله ما بلغ الليل، حتى لايكون مشرك على ظهر الأرض كما قال الله تعالى: (يعبدوننى لا يشركون بى شيئاً؛ تأويل اين آيه نيامده است واگر بعد از اين قائم ما برخيزد هر كه او را درك كند آنچه از تأويل اين آيه مى شود را خواهد ديد ودين محمد صلى الله عليه وآله به هرجا كه شب (به آن) مى رسد به يقين مى رسد به حدى كه مشركى بر پشت زمين نباشد، همانگونه كه خداى تعالى فرموده است: مرا بپرستند وچيزى را با من شريك قرار ندهند (مجلسى، همان: ج51، ص55؛ طباطبايى، 1411: ج15، ص168).
آيه ديگر، از اراده حتمى خداوند مبنى بر امام وپيشوا قرار گرفتن مستضعفان وبه ارث رسيدن زمين وتمكن بر زمين حكايت دارد. (وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِى الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِى الْأَرْضِ) (قصص، 5و6). امام باقر عليه السلام وامام صادق عليه السلام در تفسير آيه فرمودند:
ان هذه الآية مخصوصة بصاحب الأمر الذى يظهر فى آخر الزمان ويبيد الجبابرة والفراعنة ويملك الأرض شرقاً وغرباً، فيملأ ها عدلاً كما ملئت جوراً؛ اين آيه مخصوص صاحب الامر است كه در آخرالزمان ظهور مى كند وجباران وفرعون ها را ريشه كن مى نمايد وزمين را از شرق وغرب در اختيار گيرد وآن را از عدل پر كند همان گونه كه از ستم پرشده است (بحرانى، 1417: ج3، ص230).
در اين روايت، سخن از نابودى جباران وفرعون ها وبرقرارى عدالت جهانى است. اسلام، براى تثبيت حكومت صالح دستور مى دهد: (قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ) (انفال، 39). دستور جهاد، مطلق وفتنه بدون قيد است وهر دو، به مقصد سلطنت بخشيدن به دين الهى است. امام فرمود:
لم يجئ تأويل هذه الآية، فاذا جاء تأويلها، يقتل المشركون حتى يوحّدوا الله عزوجل وحتى لايكون شرك، وذلك فى قيام قائمنا؛ تأويل اين آيه نيامده است وقتى تأويل آن آمر مشركان كشته مى شوند تا خداى عزوجل را به يگانگى عقيده بورزند وتا آنكه شركى (در ميان) نباشد وآن در مورد قيام قايم ماست (بحرانى، 1398: ص78).
مهم ترين تأييد براى مفهوم اين آيه وتاييد جهانى بودن حكومت منجى موعود، آيات وروايات متواترى است كه خاتميت وجهانى بودن اسلام را اعلام مى كند (تكوير، 27؛ اعراف، 158)؛ چون حكومت مهدوى، ادامه حكومت نبوى است كه هم قابليت هاى جهانى شدن را دارد وهم تجربه آن را. امام عسكرى عليه السلام ولادت حضرت مهدى را به مادر او چنين مژده مى دهد: (أبشرى بولد يملك الدنيا شرقاً وغرباً ويملأ الأرض قسطاً وعدلاً) (طوسى، 1411: ص128؛ صدوق، 1390: ج2،ص423). امام باقر عليه السلام فرمود: (لوقد خرج قائم آل محمد صلى الله عليه وآله يفتح الله له الروم والصين والترك والسند والهند وكابل شاه والخزر) (نعمانى، 1383: ص122). مخاطب پيام ونداى حضرت مهدى عليه السلام تمام جهانيانند. (الا يا اهل العالم انا الامام القائم) (حايرى، 1404: ج2، ص282).
تحليل وبررسى اوصاف، برنامه ها، دستاوردها وكاركردهاى حكومت واحد مهدوى در چشم انداز مكتب اسلام وتشيع، اين حقيقت را تأييد مى كند كه هدف حكومت مهدوى، برقرارى عدل وانصاف بر اساس دين اسلام است. اين هدف نيز براى زمينه سازى عبادت وعبوديت است وتحقق عبادت ومقام عبوديت نيز هدف نهايى خلقت است؛ بنابراين ظهور دولت مهدوى ريشه در هدف آفرينش دارد. اين جا است كه موعود باورى در اسلام وشيعه بسيار فراتر از دنياى مادى وحيات فردى است. دولت مهدوى حركت همه انبيا را به نتيجه مى رساند.
توضيح اين كه هر فاعل حكيمى در كارش داراى هدف است. خداوند حكيم نيز از خلقت جهان وانسان هدف داشته است (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ) (مؤمنون، 115). هدف از خلقت جهان خدمت به انسان بوده است (خَلَقَ لَكُمْ مَا فِى الْأَرْضِ جَمِيعًا) (بقره، 29) وهدف از خلقت انسان هم رسيدن به مقام عبوديت (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُون) (ذاريات، 56) وبرگشت به سوى خدا است (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) (بقره، 156). اين هدف به شكل عمومى وهمگانى اش در دولت مهدوى محقق مى شود (وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم... يَعْبُدُونَنِى لَا يُشْرِكُونَ بِى شَيْئًا) (نور، 55)، (الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِى الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ...) (حج، 41) عبادت خالصانه خدا ونماز كه تجسّم عبادت است، در عصر حكومت مهدوى همگانى مى شود.
قالب ونمودار كلى حكومت مهدوى بر اساس (عدالت) است وهمين عامل موجب جهانى شدن ومقبوليت دولت او مى شود. جامعه شناسان، همواره آرمانشهر ومدينه فاضله خود را بر عدالت پايه گذارى كرده اند. افلاطون، با طرح مدينه فاضله در صدد آفرينش پيوندى عميق ميان جامعه بشرى بود. وى وحدت بخشيدن به جوامع متفرق را هدف اوليه خود مى دانست (كويره، 1360: ص51). مسلماً چنين ايده اى بدون استقرار عدالت، نشدنى است.
جمع بندى
اصولاً رسيدن به نجات وكمال وعدالت فراگير بدون يك نظام واحد هم گرا ويكسان، دشوار، بلكه چه بسا ناممكن مى باشد. از همين روى اديانى كه خواهان موارد فوق هستند به دنبال يك نظم واحد ويك حكومت واحد جهانى هستند؛ زيرا مقوله هائى نظير عدالت، كمال، نجات، سعادت و... گم شد واميد ديرباز بشر بوده اند وهمه انسانها در طول تاريخ در آرزوى تحقق آنها به سر مى برند. البته ممكن است در برخى آئين ها تصريح به حكومت واحد نشده باشد؛ اما ملازمه ميان تحقق آرزوها وآرمانهاى موعود با تشكيل حكومت مى گويد، حكومت مطلوب آنان است، چنانچه در فرهنگ سياسى جهان مشاهده مى شود كه هر ايده وانديشه اى براى بسط وترويج افكار خود بايد به تشكيل حكومت ودر دست گرفتن قدرت همّت گمارد.
اديان به ويژه اديان ابراهيمى همه با توجه به آموزه هايشان جدّى ترين مطالبات موعود منجى را اقامه عدل وداد وبرپايى نظامى عادلانه واستقرار حكومت وبسط قدرت الهى مى دانند؛ چون تمام پيامبران به دنبال تحقق هدف واحدى بودند كه بر مبناى آن، همه گروه ها وطيف هاى مختلف اجتماع بشر با هر نوع رنگ ونژاد وسليقه اى، در يك جا وزير يك پرچم جمع شوند. اديان غير ابراهيمى نيز همين اهداف را در مراتب پايين ترى دنبال مى كنند.
اديان ابراهيمى بعضاً مثل يهوديت اگرچه در ابتداء يك نگاه قومى وبعضاً نژادى ومحدود به جهان نگريسته، ولى به تدريج از اين انديشه قوم مدار بيرون آمده وجهانى مى نگرد وامروزه داعيه حكومت موعود بر تمام گيتى را دارد. در مقابل اسلام از بدو تولد، دعوت جهان شمولى داشته ودر تمامى قرون گذشته اين ايده تداوم داشته ودارد. لذا با توجه به آيات ورواياتى كه مطرح شد مى توان گفت: اولاً هرگز ترديدى نخواهد بود كه حكومت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف بر تمامى زمين فراگير خواهد شد، وثانياً (به حكم ضرورت، آينده جهان روزى را در بر خواهد داشت كه در آن، جامعه بشرى پر از عدل وداد شده وبا صلح وصفا همزيستى نمايند وافراد انسانى غرق فضيلت وكمال شوند) (طباطبايى، 1374: ص308) واين امر در پرتو حكومت واحد جهانى محقق خواهد شد.

منابع

1. آشتيانى، جلال الدين، تحقيقى در دين مسيح، تهران، نشر نگارش، چاپ دوم، 1379 ش.
2. آقابخشى، على و...، فرهنگ علوم سياسى، تهران، مركز اطلاعات ومدارك، 1374ش.
3. آلن وين، لئوها واو، پيش گويى آينده، ترجمه ناصر موفقيان، تهران، نشر نى، 1374ش.
4. امامى كاشانى، محمد، نحوه نگرش مسيحيت به موضوع مهدويّت، رسالت، شماره 5420.
5. بحرانى، هاشم، البرهان فى تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثت، 1417ق.
6. بحرانى، هاشم، المحجّة فيما نزل فى القائم الحجّة، قم، 1398ق.
7. بى ناس، جان، تاريخ اديان، ترجمه على اصغر حكمت، تهران، نشر پيروز، چاپ سوم، 1354ش.
8. جلالى مقدم، مسعود، مقالات وبررسى ها، تهران، دانشكده الهيات دانشگاه تهران، سال 1381ش، دفتر71.
9. جندقى، بهروز، مهدويّت از ديدگاه دين پژوهان واسلام شناسان غربى، انتظار موعود، سال دوم، 1381ش، شماره6، چاپ دوم.
10. جوويور، مرى، درآمدى به مسيحيت، ترجمه حسين قنبرى، قم، مركز مطالعات اديان ومذاهب، 1381ش.
11. جى گولد، استفان و...، سال 2000 (چهار گفتگو درباره ى آخرالزمان)، ترجمه حسن مرتضوى، تهران، بهنام، چاپ اول، 1378ش.
12. حائرى يزدى، على، الزام الناصب فى اثبات الحجة الغائب، نشر اعلمى للمطبوعات، بيروت، 1404ق.
13. دال، رابرت، تجزيه وتحليل جديد سياست، ترجمه حسين ظفريان، تهران، نشر مترجم، 1364 ش.
14. راسل، برتراند، آيا بشر آينده دارد؟ ترجمه: م.منصور، تهران، مرواريد، 1344ش.
15. روسو، ژان ژاك، قرارداد اجتماعى، ترجمه مرتضى كلانتريان، تهران، نشر آگاه، چاپ دوم، 1380ش.
16. شاكرى، روح الله، منجى در اديان، نشر بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، قم، 1388ش.
17. شاملى، پيامبر اعظم از ديدگاه برخى از دانشمندان، ترجمه حسين مسعودى، معارف، شماره35، 1385ش.
18. شيخ صدوق، محمدبن على بن بابويه، كمال الدين وتمام النعمه، تصحيح على اكبر غفارى، تهران، نشر مكتبه الصدوق، 1390ق.
19. شيخ طوسى، محمد بن الحسن، الغيبة، قم، مؤسسه معارف اسلامى، 1411ق.
20. صادقى، محمد، بشارات عهدين، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1336ش.
21. صافى گلپايگانى، لطف الله، منتخب الاثر، قم، مؤسسه انتشاراتى حضرت معصومه عليها السلام، 1419ق.
22. طباطبائى، محمدحسين، شيعه در اسلام، قم، انتشارات اسلامى، 1374ش.
23. طباطبايى، محمدحسين، الميزان، بيروت، مؤسسه اعلمى، چاپ اول، 1411ق.
24. عالم، عبدالرحمن، بنيادهاى علم سياست، تهران، نشر نى، چاپ ششم، 1379ش.
25. عميد زنجانى، عباسعلى، فقه سياسى، تهران، نشر اميركبير، 1377ش.
26. فلسفى، محمدتقى، حكومت جهانى امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف، تهران، بنياد فرهنگى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، چاپ دوم، 1379ش.
27. قاضى، ابوالفضل، حقوق اساسى ونهادهاى سياسى، تهران، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1372ش.
28. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تصحيح موسوى جزايرى، بيروت،دارالسرور، 1411ق.
29. قندوزى حنفى، سليمان بن ابراهيم، ينابيع الموده، تحقيق محمدمهدى خراسان، كاظميه، دارالكتب العراقيه، 1385ق.
30. كارگر، رحيم، آينده جهان، قم، بنياد فرهنگى امام مهدى موعود عجل الله تعالى فرجه الشريف، 1383ش.
31. كامل، سليمان، روزگار رهايى، ترجمه على اكبر مهدى پور، تهران، نشر آفاق، سال 1405ق.
32. كويره، الكساندر، سياست از نظر افلاطون، ترجمه حسين جهانبگلو، تهران، خوارزمى، 1360ش.
33. گريس، هال سل، تدارك جنگ بزرگ براساس پيشگويى هاى انبياى بنى اسرائيل، ترجمه خسرو اسلامى، تهران، نشر رسا، 1377ش.
34. لوئيس، لنكستر، ميتريه موعود بودايى، على اصغر شجاعى، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383، شماره21.
35. مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1404ق.
36. مطهرى، مرتضى، قيام وانقلاب مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف از ديدگاه فلسفه تاريخ، قم، صدرا، چاپ پانزدهم، 1374ش ومجموعه آثار، نشر صدرا، جلد دوم.
37. مكارم شيرازى، ناصر، مهدى انقلابى بزرگ، قم، انتشارات مطبوعاتى هدف، بى تا، بى جا.
38. موحديان عطار، على، گونه شناسى انديشه مهدويّت ، هفت آسمان، سال ششم، بهار1383ش، شماره21.
39. نعمانى، ابوعبدالله محمدبن ابراهيم، الغيبة، تبريز، 1383ق.


 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) مانند: تحقق مفاد سوره كوثر، هفتاد وسه گروه شدن امت اسلام و...
(2) Politics.
(3) مشروح ديدگاه آيين زرتشت، در كتاب هاى اين آيين قابل بررسى است. اين جا فقط به بعد حكومتى واداره اجتماعى آن مى پردازيم.
(4) Aushetar.
(5) Aushetar mah.
(6) Saoshyan.
(7) يشت نوزدهم، بند 94؛ صادقى، بشارات عهدين، 1336: صص243-237-273 از منجى موعود به گونه اى سخن گفته كه كاملا بر مهدى موعود اسلام مطابق است.
(8) Vishnu.
(9) Yama.
(10) Resurgence.
(11) Dalhanemi.
(12) Messiah.
(13) Mashiah.
(14) second coming.
(15) Armageddon.
(16) (... آن گاه پيش از همه، مسيحيانى كه مرده اند، زنده خواهند شد، تا خداوند را ملاقات كنند) (تسالونيكان اول، باب4، آيه16).
(17) Kingdom of God.
(18) آن گاه در آسمان صدايى بلند شنيدم كه اعلان مى كرد: (زمان نجات وقدرت وسلطنت خدا وحكومت برحق (مسيح) فرا رسيده است...) (مكاشفه: 12، بند10).

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۱۹ : ۵.۲ K : ۰
: روح الله شاکری زواردهی
comments:
no-comments