المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۱۸۵) درآمدى بر فلسفه مهدويت پژوهى

درآمدى بر فلسفه مهدويت پژوهى

حسين الهى نژاد(1)

چكيده

مقاله پيش رو، به حوزه فلسفه مهدويت پژوهى اختصاص دارد كه يك حوزه بيرونى، بنيادى ودرجه دو است؛ همان حوزه اى كه كمتر در دستور كار پژوهش گران مهدوى قرار گرفته است وكمتر درباره ى آن، غور وكنكاش عالمانه صورت مى گيرد. در اين نوشتار، ابتدا به ماهيت وچيستى فلسفه مهدويت پژوهى مى پردازيم ودر ادامه به ساختار ومنظومه مسائل آن مبادرت مى كنيم. در قسمت بعدى ضمن بيان ماهيت وهويت حوزه معرفتى مهدويت پژوهى با درافكندن حوزه هاى مختلف معرفتى نظير (مقوله علم)، (مقوله رشتگى)، (مقوله ميان رشتگى) و(مقوله گرايش) دور نمايى از گونه گونى حوزه هاى معرفتى وتطبيق مهدويت پژوهى با آن ها را به تصوير مى كشيم. در نهايت وفرجام مقال، تنها يكى از آن مقولات دانشى كه (علم) باشد را به ميان كشيده، با ارائه تعريف حداقلى وحداكثرى از آن وتطبيق مهدويت پژوهى به اثبات علم بودن مهدويت پژوهى با تعريف حداقلى علم رأى مى دهيم وجواز اضافه (فلسفه) را بر مهدويت پژوهى اعلان مى كنيم.
كليدواژه ها: مهدويت، فلسفه مهدويت، مهدويت پژوهى، مهدويت شناسى، فلسفه مهدويت پژوهى، فلسفه فلسفه مهدويت، رئوس ثمانيه مهدويت پژوهى، اجزاى علوم مهدويت پژوهى.
درآمدى بر فلسفه مهدويت پژوهى(2)
فلسفه مهدويت پژوهى، از مباحث نوپايى است كه با گسترش مباحث مهدويت وپردامنه شدن قلمرو آن، مطرح شده است. مباحث نوپا ونوپديد، هميشه بر انگيزاننده پرسش هايى نو وشبهاتى جديدند. فلسفه مهدويت پژوهى نيز از اين قاعده، مستثنا نيست وپرسش ها وشبهاتى را براى مهدويت پژوهان بوجود آورده است؛ براى مثال (ماهيت مهدويت پژوهى چيست؟)، (ارتباط مهدويت پژوهى با فلسفه چگونه است؟)، (فلسفه مهدويت پژوهى چيست؟)، (آيا فلسفه مهدويت پژوهى، فلسفه مضاف به علوم است يا فلسفه مضاف به امور؟)، (توجيه فلسفه مهدويت پژوهى با دو نگرش پسينى وپيشينى چگونه است؟)، (مهدويت پژوهى از لحاظ حوزه معرفتى، جزو كدام حوزه است: علم، رشته، ميان رشته،گرايش يا حوزه مطالعاتى صرف؟)، (كاركرد مهدويت پژوهى چيست، توصيف گرى وگزارش گرى، يا توصيه اى وهنجارى؟) و... كه در اين مقاله به منظور رعايت اختصار ورسيدن به هدف مورد نظر، تنها به طرح برخى از پرسش هاى بالا توجه مى شود.
سخن نخست
همه حوزه هاى معرفتى ومطالعاتى را بدون استثنا، با دو رويكرد، رويكرد درونى وبيرونى (رويكرد درجه يك ودرجه دو) مى توان مورد تحقيق قرار داد. در نگاه ورويكرد درونى، مسائل درونى وجزئى يك حوزه مطالعاتى بحث وبررسى مى گردد ودر نگاه ورويكرد بيرونى، از بيرون با نگرش كلى وبنيادى به يك حوزه مطالعاتى توجه مى شود. مقوله مهدويت پژوهى نيز كه يك حوزه مطالعاتى قلمداد مى شود، از اين قاعده كلى مستثنا نيست؛ يعنى حوزه مهدويت پژوهى كه داراى مسائل گوناگونى اعم از كلى وجزئى است، با دو رويكرد بيرونى ودرونى، شايسته مطالعه وبررسى مى باشد. بى شك، تأملات ورويكرد دوگانه فوق، از جهات گوناگون نظير تمايز در قلمرو، جايگاه، نگرش، هدف، روش از يك ديگر متمايز مى شوند.
ضرورت وهدف بحث فلسفه مهدويت پژوهى
قبل از ورود به بحث، وبيان ضرورت واهداف مباحث مهدويت پژوهى، پيشاپيش پرسشى را مطرح مى كنيم كه شايد در ذهن هر محقق وانديشور مهدوى، مطرح شود؛ مثلاً، با توجه به مسائل وپرسش هاى بسيارى كه در حوزه درونى مهدويت پژوهى مطرح است، اولاً چه ضرورت ولزومى دارد كه به پرسش هاى حوزه بيرونى مهدويت پژوهى بپردازيم؟ ثانيا با پرداختن به حوزه بيرونى ودرجه دو، چه هدفى را دنبال مى كنيم؟
براى پاسخ به پرسش هاى بالا وتبيين ضرورت واهداف تحقيق، لازم است به نكاتى چند كه در ذيل مى آيد، توجه كنيم: 
الف. شناخت ومعرفت بخشى در حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى
شناخت حوزه مهدويت پژوهى وشناخت هر حوزه معرفتى ومطالعاتى ديگر، متفرع بر بررسى وتشريح همه زواياى درونى وبيرونى آن ها است؛ يعنى اگر بخواهيم مهدويت پژوهى را به عنوان يك حوزه مطالعاتى بشناسيم يا آن را به ديگران معرفت بخشى كنيم، بايد آن را از نظر روش شناختى، غايت شناختى، رويكرد شناختى، موضوع شناختى ومسائل شناختى، بحث وبررسى كنيم. البته لازمه شناخت اين چنينى كه يك شناخت فراگير، همه جانبه وبنيادى است، آن است كه حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى با همه تأملات نقلى وعقلى ونيز با همه رويكردهاى درونى وبيرونى وهمچنين با همه مسائل كلى وجزئى آن، مورد دقت وبررسى قرار گيرد. به عبارت ديگر، علاوه بر اينكه خود مهدويت پژوهى به عنوان يك حوزه مطالعاتى ودرجه يك، مورد توجه وبررسى قرار مى گيرد؛ به مسائل بيرونى آن نيز تحت عنوان فلسفه مهدويت پژوهى، توجه شود.
ب. جبران كاستى ها در حوزه بيرونى مهدويت پژوهى
بى ترديد، مطالبى كه در عرصه مهدويت پژوهى به رشته تحرير در آمده اند، غالباً با رويكرد درونى وجزء نگرانه بوده اند. از طرف ديگر، مهدى پژوهان نيز بيشترين كار وتحقيقاتشان را روى مباحث درونى مهدويت با روش وشيوه نقل محورانه، دنبال كرده اند؛ حال آن كه بى ترديد، زمانى مى توان ادعا كرد كه يك حوزه مطالعاتى ومعرفتى به صورت همه جانبه وفراگير، مورد توجه قرار گرفته است كه در همه جوانب آن، دقت وبررسى انجام گيرد. بى ترديد لازمه اين كار، اولاً، توجه وبررسى عميق همه مسائل يك حوزه مطالعاتى، اعم از مسائل درونى وجزئى، ومسائل بيرونى وكلى است. ثانياً، به كار گيرى روش هاى گوناگون در آن حوزه ـ اعم از روش هاى نقلى وتاريخى، وعقلى وفلسفى و... ـ مى باشد؛ ولى متأسفانه اين ادعا كه مهدويت پژوهى به صورت فراگير وهمه جانبه، بررسى وتحليل شده، ادعاى به گزاف وخالى از سند مى باشد؛ زيرا در طول تاريخ در عرصه مطالعات مهدوى، بيشترين توجه ودغدغه مهدى باوران پيرامون پرسش هاى درجه يك ومسائل درونى مهدويت وصرف وقت براى پاسخ دادن به آن ها بوده است؛ ولى نگرانى ودغدغه اصلى، اين است كه چرا در عرصه مهدويت پژوهى، به پرسش هاى بيرونى وبنيادى كمتر توجه مى شود وچرا پرسش هاى بنيادى وعميق كه نقش پايه هاى مباحث مهدويت پژوهى را ايفا مى كنند، بى پاسخ مانده وانگيزه ورغبت محققان ومهدى پژوهان را در اين خصوص، كمتر شاهد هستيم.
در اينجا براى نمونه به برخى از پرسش هاى بيرونى وبنيادى مهدويت پژوهى اشاره مى كنيم:
1. دفاع عقلانى از حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى چگونه است؟
2. چه مبانى واصولى در حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى مطرح است؟
3. فرصت ها وچالش هاى فراسوى حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى چيست؟
4. دورنما ونقشه علمى براى حوزه مطالعاتى چگونه ترسيم مى شود؟
5. حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى به دنبال چه رسالت، هدف وغايتى است؟
6. با چه روشى مى توان به اثبات ودفاع از مسائل بيرونى ودرونى مهدويت پژوهى پرداخت؟
7. فرايند تاريخى مهدويت پژوهى وتطور وتحول آن چگونه است؟
8. مهدويت پژوهى از نظر مسأله شناسى، تك تبارى است يا چند تبارى؟
بى شك پرسش هاى فوق كه از پرسش هاى بنيادى وبيرونى عرصه مهدويت پژوهى هستند، از مؤلفه هاى اساسى فلسفه مهدويت پژوهى به شمار مى آيند وپاسخ دادن به آن ها ونيز تحقيق وپژوهش درباره ى آن ها جزو گستره رسالت (فلسفه مهدويت پژوهى) است. اگر (فلسفه مهدويت پژوهى) در اين عرصه وارد نشود وبه تحقيق وپژوهش بنيادى مبادرت نورزد، به طور طبيعى پرسش هاى مورد نظر كه پرسش هاى اساسى وبنيادى مهدويت پژوهى هستند، بى پاسخ مى مانند ودر اين صورت، ادعاى غور وكنكاشِ فراگير وهمه جانبه، در عرصه مهدويت پژوهى، ادعايى گزاف وبيهوده است.
چيستى مهدويت وتنوعات آن
به طور كلى، مقوله مهدويت را همچون مقولات ديگر مى توان با دو نگرش تاريخى ومعرفت شناسانه، به مراحل چهارگانه به صورت مستقل مفهوم شناسى وتقسيم بندى كرد كه در واقع هر يك از آن مراحل چهار گانه در اصل تكوّن، قلمرو وشيوه، با يك ديگر متفاوتند.
مرحله اول: باورداشت مهدويت
مهدويت، انديشه وباورى است كه مورد قبول واعتقاد همه مسلمانان است ونيز خاستگاه قرآنى وروايى دارد؛ يعنى بيش از دويست آيه وبيش از دو هزار روايت ـ اعم از روايات شيعه واهل سنت ـ عهده دار تبيين، توجيه وتثبيت آن مى باشند.
مرحله دوم: فلسفه مهدويت
 موضوع مهدويت، به عنوان يك حقيقت شرعى، وقتى كه مضاف اليه (فلسفه) قرار بگيرد، حوزه اى به نام (فلسفه مهدويت) شكل مى دهد، كه اين حوزه به عنوان يك ساختار معرفتى با نگاه تحليلى به تبيين ودفاع از آموزه ها ومسائل درونى مهدويت مى پردازد.
مرحله سوم: مهدويت پژوهى
موضوع مهدويت در گذر تاريخ به سبب اقبال عمومى مسلمانان وبه لحاظ نياز جامعه اسلامى ومردم به آن ونيز به دليل كثرت وفراوانى مسائل وشبهات پيرامونى، اولاً، پرگستره وپردامنه شده است. ثانياً، از لحاظ قلمرو به وسعت لازم رسيده است كه با اين احتساب، ديگر نمى توان مهدويت را در قالب يك موضوع كم حجم ومحدود ونيز در قالب يك موضوع بسيط ارائه داد؛ بلكه لازم است مهدويت با اين حجم مسائل وبا اين وسعت قلمرو به صورت يك حوزه مستقل خودنمايى كند وبا مبانى واسلوب خاص خود به تبيين وتوجيه مسائل ونيز به دفاع وتثبيت حريم خودش اقدام نمايد. با اين نگاه اگر با پسوندهايى نظير (پژوهى)، (شناسى)، (شناختى) همراه شود، حوزه معرفتى اى مثل (مهدويت پژوهى)، (مهدويت شناسى)، (مهدويت شناختى) شكل مى گيرد(3) واين حوزه با نگاه درونى وجزءنگرانه به مسائل ومباحث مهدويت مى پردازد.
مرحله چهارم: فلسفه مهدويت پژوهى
 در اين مرحله (مهدويت شناسى) يا (مهدويت پژوهى) ويا (فلسفه مهدويت) كه به عنوان يك حوزه معرفتى تلقى شده، مضاف اليه فلسفه قرار مى گيرد وحوزه اى به نام (فلسفه مهدويت پژوهى) يا (فلسفه مهدويت شناسى) ويا (فلسفه فلسفه مهدويت) شكل مى گيرد كه با نگرش بيرونى وروش عقلانى وبا رويكرد توصيفى، تبيينى وتحليلى به مسائل كلان وكلى مهدويت پژوهى مى پردازد. پس در تعريف فلسفه مهدويت پژوهى گفته مى شود: فلسفه مهدويت پژوهى، حوزه معرفتى اى است كه با نگرش كلى وبيرونى ونيز با روش عقلى، به توصيف وتحليل مبانى وپيش فرض هاى مهدويت پژوهى مى پردازد.
فلسفه مهدويت پژوهى ومسائل آن
بى شك رويكرد ما در طرح فلسفه مهدويت پژوهى، رويكرد تاريخى ومعرفت شناسانه است. همچنين رويكرد تاريخى در مقام گرد آورى اطلاعات وگزارش آن ها ورويكرد معرفت شناسانه در مقام داورى وقضاوت به كار گرفته مى شود. رويكرد معرفت شناسانه به اين معنا است كه مهدويت پژوهان در فلسفه مهدويت پژوهى با نگرش كلى ودرجه دو، وبا روش عقلى به تبيين وتحليل مسائل ومباحث بيرونى مهدويت پژوهى مى پردازند وهيچ گاه در مقام اثبات ونفى مسائل جزئى ودرونى مهدويت پژوهى نظير مسائلى چون ولادت، غيبت، انتظار، طول عمر و... نبوده ونيستند؛ بلكه نگرش آن ها در اينجا نگرش فرانگر، كلى نگر، درجه دوم وبيرونى مى باشد؛ يعنى زاويه ديد پژوهشگران در اين دانش، زاويه كلان وبيرونى است.
پس به طور خلاصه در تعريف فلسفه مهدويت پژوهى گفته مى شود:
فلسفه مهدويت پژوهى، دانش فرانگر تبيينى (علت كاوه) وتوصيفى (معنا كاوه) وتحليلى (بستر كاوه) پيرامون منظومه مسائل بيرونى مهدويت پژوهى (مبانى نظرى مهدويت پژوهى، تحول وتطور مهدويت پژوهى وروش شناسى مهدويت پژوهى) است.
به عبارت ديگر:
فلسفه مهدويت پژوهى، دانشى است فرانگر كه با روش عقلانى به توصيف، تبيين، تحليل وتوصيه مبانى ومبادى مهدويت پژوهى مى پردازد.
در مفهوم شناسى پيشنهادى، با توجه به مؤلفه هايى كه در تعريف ذكر شد، شاخصه هايى چون 1. هويت فرانگرانه، 2. جايگاه برون نگرانه، 3. نقش تحليلى، توصيف گرى وتبيين گرى، 4. نقش داورى وتوصيه اى براى فلسفه مهدويت پژوهى مد نظر قرار مى گيرد.
از آنجا كه فلسفه مهدويت پژوهى يا فلسفه مهدويت شناسى را مى توان از فلسفه هاى مضاف به علوم، تصور كرد، قلمروى آن، همان قلمروى فلسفه هاى مضاف به علوم است وموضوع اين دسته فلسفه ها، شناسايى وتحليل موضوعاتى است كه به آن ها اضافه شده ونيز از گونه هاى معرفت درجه دو مى باشند.
پس فلسفه مهدويت پژوهى، آن حوزه معرفتى درجه دومى است كه با نگاه بيرونى وفرانگر به مسائل كلى حوزه مطالعاتى مهدويت پژوهى مى پردازد.
 مسائل فلسفه مهدويت پژوهى
بى شك ساختار هر فلسفه مضاف، تابع مسائل كلى اى است كه در مضاف اليه مطرح است. فلسفه مهدويت پژوهى نيز كه به مهدويت پژوهى اضافه شده، تابع همين قانون است، از اين رو داراى يك سرى مسائل ومباحث كلى وفرانگرى است كه در ذيل بدان اشاره مى كنيم:
1. ماهيت وچيستى مهدويت پژوهى.
2. معناشناختى مفاهيم مهدويت پژوهى.
3. خاستگاه وپيدايى مهدويت پژوهى.
4. تطور وتحول مهدويت پژوهى.
5. روش شناسى مهدويت پژوهى.
6. مبادى وپيش فرض هاى مهدويت پژوهى.
7. آسيب هاى مهدويت پژوهى.
8. قلمرو وگستره علمى مهدويت پژوهى.
9. رابطه ونسبت مهدويت پژوهى با حوزه هاى ديگر معرفتى.
10. غايت وهدف مهدويت پژوهى.
11. مسأله شناسى مهدويت پژوهى.
12. آينده نگرى ونقشه علمى مهدويت پژوهى.
چرا اصطلاح فلسفه مهدويت پژوهى؟
بى شك بر اساس قاعده كلى، كليه (علوم) و(حوزه هاى معرفتى)، براى مصونيت از آسيب ها وكژروى ها وبه منظور تعميق اصول وپايه هاى نظرى ومعرفتى ونيز براى در پيش گرفتن روش مناسب در اثبات مسائل وبه كار گيرى طريق صحيح رسيدن به مقصد، نيازمند يك حوزه مستقل معرفتى است تا به عنوان ناظر، حوزه هاى معرفتى علم ودانش را منظم ومنسجم نمايد ونيز پاسخ گوى مسائل مهم واساسى علم باشد؛ مانند مبانى ومبادى علم، شناخت چالش ها وآسيب هاى فراروى علم، كاربست روش هاى مناسب در علم، تطورات وتحولات تاريخى علم، رابطه علم با علوم ديگر و... .
اين قاعده كلى،كه در همه علوم، سارى وجارى است، با عناوين گونه گونه اى نظير (مبادى علوم)، (اجزاى علوم)، (رؤوس ثمانيه علوم)، (فلسفه علوم)، (نظريه عمومى علوم)، (نظريه كلى علوم) و(كليات علوم) خودنمايى مى كند كه به نظر مى رسد عنوان (فلسفه علوم)، بهترين ومناسب ترين گزينه در اين خصوص باشد.
از اين رو مى توان ادعا كرد كه همه علوم ـ از جمله علوم اسلامى با همه شاخه هاى آن ـ مى توانند فلسفه داشته باشند (عبوديت، 1385: ص101).
به نظر مى آيد اصطلاح (فلسفه مهدويت پژوهى) در برابر اصطلاحات ديگر مانند (اجزاى علم مهدويت پژوهى)، (رؤوس ثمانيه مهدويت پژوهى)، (مبادى علم مهدويت پژوهى)، (نظريه عمومى مهدويت پژوهى)، (نظريه كلى مهدويت پژوهى) و(كليات مهدويت پژوهى) با توجه به معيارهاى ذيل، يك اصطلاح شيوا ودرست باشد:
1. در فلسفه ودانش هاى همسو با آن، به نوعى عمق وژرف خوابيده است (صليبا ودره بيدى، 1366: ص160)؛ ولى در اصطلاح (رؤوس ثمانيه)، (نظريه عمومى دانش)، (نظريه كلى دانش) يا (كليات دانش) و... اين فهم عميق وژرف، ديده نمى شود.
2. فلسفه مضاف، دانشى است كه با رويكرد تحليلى وتعليلى به دانش مضاف اليه خويش مى پردازد (همو) اما اين رويكرد از (نظريه عمومى دانش)، (نظريه كلى دانش) يا (كليات دانش) و... بر نمى خيزد.
3. فلسفه مضاف به سبب كثرت ووسعت قلمرو ونيز به دليل مستقل بودن از دانش مضاف اليه خويش، توجه ويژه ومنحازى را مى طلبد؛ ولى در اصطلاح (نظريه عمومى دانش)، (نظريه كلى دانش) يا (كليات دانش)، استقلال ووسعت قلمرو ديده نمى شود. 
آيا فلسفه مهدويت پژوهى، فلسفه است؟
براى پاسخ به پرسش بالا بايد گفت: رابطه ميان فلسفه مطلق با فلسفه مضاف را دو گونه مى توان تصور كرد: رابطه كل وجزء ورابطه كلى وجزئى. به عبارت ديگر مى توان گفت كه نام فلسفه به عنوان يك كلى بر همه اقسام او نيز صادق است؛ يعنى همچنان كه به فلسفه اولى، اطلاق ِفلسفه مى شود به اقسام ديگر آن نظير فلسفه مضاف نيز فلسفه اطلاق شود. در اين صورت، همه فلسفه ها از جمله فلسفه مضاف، جزء واقسام فلسفه محسوب مى شوند. با اين فرض بايد همه فلسفه ها را ـ اعم از فلسفه اولى يا فلسفه مضاف ـ فلسفه ناميد. در واقع، استعمال واژه (فلسفه) به اقسام خودش، بسان استعمال لفظ (انسان) بر مصاديقش، استعمال حقيقى مى باشد. اين مى شود رابطه كلى وجزئى ميان فلسفه واقسام فلسفه.
 فرض ديگر، آن است كه فلسفه، يك كل به حساب آمده وفلسفه هاى مقيد، اجزاى آن محسوب شوند. در اين صورت، استعمال لفظ (فلسفه) در فلسفه هاى مقيد، حقيقى نبوده ودر صورت استعمال، حمل بر مجازى مى شود؛(4) مثل بدن انسان كه اعضا واجزاى متعددى دارد وهر يك از آن ها بخشى از بدن را تشكيل مى دهند وبه تنهايى نمى توان لفظ (انسان) را براى تك تك آن ها به كار برد؛ بلكه مى توان لفظ (انسان) بر مجموع آن ها حمل كرد.
دليل انتخاب گونه نخست (رابطه كلى وجزئى) به عنوان ديدگاه صحيح، به تعريف ومفهوم شناسى فلسفه باز مى گردد. اگر در مفهوم شناسى فلسفه، اين نظر را دنبال كنيم كه فلسفه، علمى است كه موضوع آن (موجود مطلق) وكاركرد آن، بررسى علل وعوامل كلى ونخستين آن باشد، در اين صورت، اطلاق لفظ (فلسفه) به فلسفه هاى مقيد مثل فلسفه هاى مضاف (اعم از اينكه فلسفه مضاف به علوم باشد يا فلسفه مضاف به امور) اطلاق حقيقى نخواهد بود؛ زيرا موضوع فلسفه هاى مقيد ومضاف، (موجود خاص) وكاركرد آن، بررسى علل وعوامل آن است. در اين صورت، اطلاق لفظ (فلسفه) تنها به فلسفه اولى كه موضوع آن موجود مطلق است، حقيقى وواقعى خواهد بود؛ بنابر اين تمايز وتفاوت ميان فلسفه با اجزايش، تفاوت وتمايز ماهوى خواهد بود ودر اين صورت وبا اين فرض، همنامى وهم اسمى تنها به عنوان شرح الاسم بوده وبه صورت اشتراك لفظى توجيه پذير است، نه اشتراك معنوى. اما اگر در مفهوم شناسى فلسفه اين ديدگاه را اتخاذ كنيم كه فلسفه، دانشى است كه موضوع آن (حقايق) و(واقعيات)، هستند (جوادى آملى، 1368: ج1، ص139) وكاركرد آن پرداختن به علل وعوامل آن ها مى باشد، بى ترديد در اين صورت فلسفه كلى واقسام آن( فلسفه هاى مضاف) از لحاظ ماهيت وكاركرد، يكسان واستعمال لفظ (فلسفه) براى همه آن ها استعمال حقيقى مى باشد ودر واقع اشتراكى كه ميان آن ها بر قرار است، اشتراك معنوى خواهد بود.
آيت الله جوادى آملى نيز بر اين اساس، فلسفه را با توجه به متعلق آن به سه قسم تقسيم كرده وهر يك از اين اقسام را فلسفه ناميده است:
فلسفه بر اساس متعلق آن، داراى تقسيمات خاصى است:
1. فلسفه طبيعى: علم يا مجموعه علومى است كه به بحث از عوارض ذاتى موجودات مى پردازد. مباحث معدن شناسى، گياه شناسى، حيوان شناسى وعلوم ديگرى كه پيرامون موجودات مادى به كاوش مى پردازند، در محدوده اين بخش از فلسفه قرار مى گيرند.
2. فلسفه رياضى: اين بخش از فلسفه، علوم مختلف رياضى را از قبيل حساب، هندسه و... در بر مى گيرند.
3. فلسفه الهى: به بحث از آن محمولاتى مى پردازد كه بر موجودات خارجى بى آن كه نيازى به تقيد آن ها به قيود رياضى ويا طبيعى باشد، عارض مى شود (همو).
در اين زمينه، فارابى نيز همين عقيده را ابراز داشته ودر اين راستا فلسفه سياست وفلسفه مدنيت را كه از جمله فلسفه هاى مضاف مى باشند، اجزا وگونه هاى فلسفه كلى قلمداد كرده است.(5) همو در آثار ديگر خود، كاركرد فلسفه سياست ومدنيت را فحص وجست وجو درباره ى قواعد كلى امور سياسى ومدنى قلمداد كرده است.(6)
همچنين در اين باره (كه فلسفه مضاف نيز فلسفه است) آيت الله مصباح پس از بيان اصطلاحات گوناگون فلسفه مى نويسد:
واژه فلسفه كاربردهاى اصطلاحى ديگرى نيز دارد كه غالباً همراه با صفت يا مضاف اليه استعمال مى شود؛ مانند (فلسفه علم) و(فلسفه علوم) (مصباح يزدى، 1364: ص62).
پس در پاسخ به سؤال اصلى كه (آيا فلسفه مضاف از جمله فلسفه مهدويت پژوهى، فلسفه است يا نه؟) گفته مى شود كه بر اساس دلايل مطرح شده ونيز بر اساس ديدگاه مثبت انديشوران وفلاسفه، مى توان ادعا كرد كه فلسفه مضاف از جمله فلسفه مهدويت پژوهى، فلسفه است؛ البته فلسفه مقيد، نه فلسفه مطلق.
مهدويت پژوهى؛ متعلق به كدام حوزه است؛ علم، رشته، ميان رشته يا گرايش؟
براى تعيين ارزش وجايگاه يك حوزه معرفتى در طبقات علوم، لازم است ابتدا به تعيين قلمرو وگستره معرفتى آن پرداخته شود؛ زيرا براى تعيين جايگاه وارزش گذارى يك حوزه معرفتى ونيز براى شناسايى ومعرفى آن، وهمچنين به منظور معنابخشى وهدف گذارى آن، لازم است قبل از هر چيز، آن حوزه مورد نظر را در يكى از گستره هاى معرفتى علوم جاسازى كنيم، تا بتوانيم از قلمرو، جايگاه ورتبه آن در ميانِ ديگر حوزه هاى معرفتى، دفاع كرده، به تبيين، تحليل وارزيابى آن بپردازيم.
بى شك براى گستره دانش، چهار حوزه معرفتى مطرح است؛ (حوزه علم)، (حوزه رشتگى)، (حوزه ميان رشتگى) و(حوزه گرايش)، يعنى يك حوزه دانشى، اين قابليت را دارد كه در قالب هاى معرفتى فوق ظاهر شود؛ زيرا اگر شرايط، بسترها ومؤلفه هاى (علم) بودن يك حوزه معرفتى فراهم شود، بى ترديد در اين صورت، علم بودن اين حوزه ثابت مى شود ومى توانيم اين حوزه را به عنوان يك حوزه مستقل (علمى) تلقى كنيم. در غير اين صورت ـ يعنى در مرحله پايين تر از علم ـ حوزه رشتگى يا ميان رشتگى قرار دارد كه در اينجا به شرايط، بسترها ومؤلفه هاى آن نظر مى شود كه در صورت تحقق آن ها، حوزه رشتگى يا ميان رشتگى ثابت مى شود. اگر اين مرحله يعنى مرحله رشتگى وميان رشتگى ثابت نشد، در مرحله نازل تر، به حوزه معرفتى ديگرى به نام (گرايش) مى رسيم كه در صورت فراهم بودن شرايط ومعيارهاى آن، يقيناً حوزه معرفتى (گرايش) تحقق مى يابد.
پس اقسام حوزه هاى معرفتى در قالب هاى چهارگانه چون (علم)، (رشته)، (ميان رشته) و(گرايش) خودنمايى مى كند كه لازم است حوزه هاى دانشى را با يكى از آن قالب هاى معرفتى هماهنگ وتوجيه نمود. البته در اين نوشتار، تنها به يكى از حوزه هاى فوق كه همان حوزه (علم) است، خواهيم پرداخت ومهدويت پژوهى را با آن مقايسه وتطبيق خواهيم كرد، تا به پاسخ اين پرسش برسيم كه آيا مى توانيم مهدويت پژوهى را به عنوان يك حوزه علمى معرفى كنيم؟.
نكته قابل ذكر، اينكه استعمال (فلسفه) به شكل پيشوند براى هر يك از اقسام چهارگانه معرفتى فوق، توجيه پذير ومعقول است؛ يعنى اگر علم بودن يك حوزه معرفتى به اثبات برسد، بى درنگ مى توان فلسفه را بدان اضافه كرد وآن را از فلسفه هاى مضاف به علوم به شمار آورد. همين مطلب را در قالب هاى معرفتى ديگر نظير رشتگى، ميان رشتگى، گرايش نيز مى توان مطرح كرد؛ زيرا در اصل اين كه همه موارد فوق، حوزه معرفتى بوده ونياز به اين دارند كه به صورت كلى وبيرونى وبه عنوان معرفت درجه دوم به آن ها نگريسته شود، مشترك مى باشند.
 حال بايد پرسيد، مهدويت پژوهى كه علاوه بر داشتن چارچوب ونظام مشخص، داراى موضوع وغرض ونيز داراى مسائل، سؤالات وشبهات بسيارى مى باشد، تحت عنوان كدام يك از حوزه هاى معرفتى بالا قرار مى گيرد؟
چنانكه گذشت، رسالت اين نوشتار در ميان پرسش هاى بالا تنها پاسخ به پرسش نخست وتحقيق وپژوهش پيرامون آن است؛ يعنى رسالت اين نوشتار ومقاله با ارائه دليل وبرهان ونيز با طرح مفهوم شناسى واژه علم، اثباتِ علم بودن مهدويت پژوهى است وپژوهش وتحقيقات درباره ى پرسش هاى ديگر را به عهده مقالات ونوشتار ديگر واگذار مى كند.
مفهوم شناسى علم وساختار آن
شايد در ابتدا چنين به نظر آيد كه آسان ترين پرسش، پرسش از تعريف علم وساختار آن است؛ ولى در مقام عمل وارائه تعريف با رويارويى با ديدگاه هاى مختلف وتعابير گوناگون وبعضاً متضاد، به غامض بودن مسأله پى مى بريم.
بى ترديد، براى مفهوم شناسى علم دو راه وجود دارد كه از اين دو راه مى توان علم را مفهوم شناسى كرد:
1. راه معنا شناسى ومحتوا شناسى؛ يعنى علم از طريق معنا ومحتوا كه داراى گونه هاى مختلفى است، مورد تعريف ومفهوم شناسى قرار مى گيرد.
2. علم بر اساس ساختار ونظام مسائلى؛ يعنى علم از اين طريق كه داراى اقسام مختلفى است، مورد تعريف ومفهوم شناسى قرار مى گيرد. همين دو راه مفهومى وساختارى را در نوشتار آقا ضياى عراقى مى بينيم.
للعلم اطلاقان: أحدهما بمعنى انكشاف الواقع تصورا أو تصديقا. ثانيهما بمعنى القواعد التى يتألف منها فن خاص (عراقى، 1361: ج1، ص31)؛
علم در اطلاق عام، دو تعريف دارد: اول، به معناى كشف واقع به صورت تصورى يا تصديقى، ودوم، به معناى قواعد واصولى كه علم خاصى را به وجود مى آورد.
تعريف علم بر اساس ساختار
در اين نگرش، علم به مجموعه منظمى اطلاق مى شود كه داراى موضوع وهدف معينى ونيز قواعد وروش خاصى است.
من الواضح أنه ليس المراد بالعلم هنا الادراك الذهنى المنقسم للتصور والتصديق، بل المراد به نفس المسائل المجموعة بوحدة تركيبية معينة فى وعائها المناسب لها (سيد منير، 1414: ص94)؛
روشن است كه مراد علم در اينجا، علم حصولى نيست كه منقسم به تصور وتصديق مى شود؛ بلكه علم به مجموع مسائل معينى اطلاق مى شود كه داراى هدف وروش مشخص است.
يا به طور كلى
مجموع آگاهى هاى منظم ومنسجم كه مربوط به پديده ها وامور خاص است را علم مى گويند (ابو الحمد، 1382: ج1، ص34).
در برخى تعبيرها نيز آمده است:
علم به معناى مجموعه معلومات ودانسته ها است كه شامل علوم مدونه وفنون علميه وصناعات وحرف عمليه، خواه مسائل ومطالب آن ها در ذهن ترتيب وتنظيم يافته باشد يا در دفاتر اوراق نوشته شده ومنظم گرديده باشد (مشكوة الدينى، 1364: ص12).
در اين نگرش، به حقيقت وچيستى علم توجه نمى شود؛ بلكه توجه به ساختار وحيث استقلالى علم، معطوف شده كه سبب تمايز علوم از يك ديگر مى باشد. اين، همان موضوع، مسائل، روش، غايت، قواعد و... است كه در اين قسم، ديدگاه هاى مختلفى وجود دارد.
بحثى كه ما به دنبال آنيم ودر اين نوشتار، به كار مى آيد، قسم دوم تعريف علم (مفهوم شناسى ساختارى) است كه با تبيين وتشريح ونيز با بيان شاخصه ها وساختار مختلف آن در پى اثبات علم بودن حوزه مهدويت پژوهى خواهيم بود.
شيوة شكل گيرى علوم
در اين باره آيت الله مصباح يزدى مى گويد:
زايش علوم، گاهى با ريز كردن موضوع وگاهى با محدود كردن دايره آن، وگاهى بر اساس اختلاف روش ها، وزمانى بر طبق تفاوت اهداف، حاصل مى شود (مصباح يزدى، 1364: ج1، ص73).
همو در اين خصوص ـ يعنى پيرامون انشعاب پذيرى علوم ـ طريق چهارگانه اى را پيشنهاد مى دهد:
1. به اين صورت كه اجزاء كوچك ترى از كل موضوع در نظر گرفته شود وهر جزء، موضوع شاخه جديدى از علم مادر قرار گيرد، مانند غدّه شناسى وژن شناسى. روشن است كه اين نوع انشعاب، مخصوص علومى است كه رابطه بين موضوع علم وموضوعات مسائل، رابطه كل وجزء است .
2. به اين صورت كه انواع جزئى تر واصناف محدودترى از عنوان كلى در نظر گرفته شود؛ مانند حشره شناسى وميكروب شناسى. اين انشعاب، در علومى پديد مى آيد كه رابطه بين موضوع علم وموضوعات مسائل، رابطه كلى وجزئى است، نه كلّ وجزء.
3. به اين صورت كه روش هاى مختلف تحقيق به عنوان معيار ثانوى در نظر گرفته شوند وبا حفظ وحدت موضوع، شاخه هاى جديدى پديد آيد. اين در موردى است كه مسائل علم، با روش هاى مختلف، قابل بررسى واثبات باشند؛ مانند خداشناسى فلسفى وعرفانى وخداشناسى دينى.
4. به اين صورت كه اهداف متعدد، به عنوان معيار فرعى درنظر گرفته شوند ومسائل متناسب با هر هدف به نام شاخه خاصى از علم مادر معرفى گردند؛ چنان كه در رياضيات گفته مى شود (همو).
در اين راستا يعنى در راستاى تقسيمات علوم، آقايان مصباح وفياضى، تقسيمات علوم را اعتبارى مى دانند ويكى از موارد اعتبارى را (نياز جامعه) تعبير كرده اند:
تمايز وتفكيك علوم از يك ديگر، بر اساس اعتبار است. اعتبار، عواملى دارد؛ نياز، يكى از اين عوامل است. در گذشته، يك دانشمند مى توانست از همه مسائل بحث كند؛ زيرا مسائل علوم، كمتر بود؛ ولى امروزه ديگر نمى توان از همه علوم در يك جا سخن گفت؛ مثلاً انديشمندى از حكمت نظرى وديگرى از حكمت عملى بحث مى كند ويا ممكن است برخى به قسم طبيعيات از حكمت نظرى، برخى ديگر به رياضيات وكسانى هم به بخش الهيات يا فلسفه به معناى خاص بپردازند. حتى شايد در خود الاهيات نيز كار به جايى برسد كه برخى تنها به خداشناسى بپردازند وموضوع بحث خود را فقط خدا قرار دهند والبته اگر چنين شود، بهتر است. در اين صورت، خدا شناسى يك علم مستقل مى شود وحال آنكه در گذشته، خدا شناسى بحث عمده فلسفه به معناى عام بوده است (على پور، 1389: ص385).
همه اين مباحث براى اثبات اين مطلب است كه آيا ما مى توانيم مهدويت پژوهى را به عنوان يك حوزه علمى تلقى كنيم كه از علم كلام منشعب شده است؟ يعنى مهدويت را كه از ابتدا به عنوان يكى از موضوعات كلامى در ميان مسائل گوناگون كلام مطرح بوده وبعداً به سبب استقلال موضوعى وفراوانى مسائل وشبهات پيرامونى واتخاذ غايت وهدف مشخص براى خود به منزله يك حوزه علمى كه از علم كلام جدا شده واستقلال خويش را اعلان نموده، تلقى كنيم؟ البته در ادامه نوشتار به مباحث بيشترى درباره ى اين موضوع با مستندات ودلايل مورد نظر خواهيم پرداخت. همچنين براى تقريب به ذهن ورفع استبعاد از علم دانستن مهدويت پژوهى، از قرائن وشواهد مناسبى بهره خواهيم برد.
تعريف حداقلى وحداكثرى در علم
علم به معناى فن واسلوب منسجم ونظام يافته، در قالبِ دو حيث ِحداكثرى وحداقلى قابل تعريف است. در تعريف حداقلى، علم در قالب چند مسأله يا در قالب موضوع با چند مسأله، ويا غايت با چند مسأله، ويا نيت مؤلف با چند مسأله و... توجيه مى شود. در واقع اين تعريف، حداقل مفهوم شناسى علم به شمار مى آيد. اما در تعريف حداكثرى علاوه بر موارد فوق، يك علم وفن خاص بايد داراى اجزاى علوم ورؤوس ثمانيه بوده، نيز تأييد واذعان علما ومتخصصان امر را همراه داشته باشد.
تعاريف حداقلى علم
در تعريف حداقلى علم به سبب متنوع بودن تعريف، از طرف صاحب نظران، نظرات وديدگاه هاى گوناگونى ارائه شده است كه در ذيل به مواردى از آن ها اشاره مى كنيم: 
1. برخى علم را در قالب (چند مسأله) تعريف كرده اند
برخى چنين وانمود كرده اند كه علم در ابتدا با مسائل معدود شروع شده وبه مرور بر مسائل آن افزوده گشته وهر چه به جلوتر رفته بر فربگى آن، افزوده شده است.
در تاريخ علم، هرگز ابتدا موضوع به ميان نيامده است، تا به دنبال خود، مباحث يا مسائل خاص را به عنوان عوارض ذاتيه به ميان آورد؛ بلكه در آغاز، مسائل به طور تدريجى طرح مى شوند وسپس مسائل متعدد، تحت عنوان موضوع واحد، انسجام يافته ودانش را به وجود مى آورند. مطالعه فرآيند رشد وتحول تاريخى علوم، نشان دهنده اين امر است كه موضوع، امرى ثانوى وتبعى است وعلم، چيزى جز مسائل نيست (قراملكى، 1380: ص118).
چنانكه معلم اول فارابى مى گويد:
أنا ما ورثنا عمن تقدمنا فى الأقيسة إلا ضوابط غير مفصلة. وأما تفصيلها وإفراد كل قياس بشروطه وضروبه، فهو أمر كددنا فيه أنفسنا، وأسهرنا أعيننا، حتى استقام على هذا الأمر. فإن وقع لأحد ممن يأتى بعدنا زيادة أو إصلاح فليصلحه، أو خلل فليسدّه (شيرازى، 1384: ص20)؛
آنچه از گذشتگان در مورد قياسات (مسائل) به ما ارث رسيده است، ضوابطى مختصر ومجمل مى باشد كه ما با تلاش خودمان آن ها را تفصيل داده وبه اين صورت درآورديم وممكن است آيندگان، مباحث بيشترى را اضافه كنند يا اگر به نقص وخللى در سخنان ما برخورد كردند به جبران آن بپردازند.
در اين باره در مناهج الوصول آمده است:
علوم ـ اعم از اين كه عقلى باشند يا غير عقلى ـ فرايند نقصان به سوى كمال را تجربه كرده اند، وهر علمى در ابتداى تكوّن خودش با مسائل محدود به تعداد انگشتان دست روبه رو بوده است ودر فرايند تاريخى، انديشمندان وعالمان بر مسائل ومباحث آن افزوده اند. بى شك هيچ علمى را الآن نمى يابيم كه در گذشته نيز به همين فربگى بوده باشد؛ براى مثال علوم رياضى، پزشكى ودو علم اصول وفقه از زمان علماى گذشته تا به حال، همين فرايند نقص به سوى كمال را طى كرده اند؛ مثال ديگر، علم صرف ونحو كه سيبويه در قرن دوم، كتاب مهمى در اين باره نوشته است، واضع اولين آن، امير مؤمنان على عليه السلام بوده كه اصول اوليه آن را به ابوالاسود دوئلى تعليم داد وآن ها نيز در قالب چند مسأله بيشتر نبوده اند (امام خمينى، 1373: ج1، ص35).
2. برخى علم را در قالب (موضوع با چند مسأله) تعريف كرده اند
برخى افراد، علم را در قالب موضوع واحد با چند مسأله تعريف مى كنند همين مقدار را براى شروع علم، كافى دانسته، اطلاق واژه علم را بر آن، صحيح مى دانند. صاحب مواقفمى نويسد:
صارت عندهم كل طائفة من الأحوال متشاركة فى موضوع علماً منفرداً ممتازاً فى نفسه عن طائفة أخرى متشاركة فى موضوع آخر. فجاءت علومهم متمايزة فى أنفسها بموضوعاتها وسلكت الأواخر أيضا هذه الطريقة فى علومهم (ايجى،1417: ج1، ص34 و35)؛
نزد انديشمندان اين نكته ثابت است كه مسائل مشترك در موضوع واحد، علم مستقلى است كه با مسائل مشترك ديگر كه موضوع ديگرى دارند، متمايز مى گردد. همين رويه را علماى معاصر نيز دنبال نموده اند.
پس بنابر ديدگاه ايجى، هر دانشى كه داراى موضوع واحد وداراى مسأله يا مسائلى باشد، مى تواند علم ناميده شود؛ حتى مسائل يك علم كه درباره ى احوال يك موضوع بحث مى كنند نيز مى توانند هر يك براى خود، علم مستقلى باشند.
3. برخى علم را در قالب (غايت با چند مسأله) تعريف كرده اند
در نگرش برخى افراد، لازم نيست واژه علم هميشه بر مجموع كثيرى از مسائل با چارچوب وقواعد خاصى اطلاق شود؛ بلكه به مجموعه محدودى از مسائل كه داراى غايت مشخصى هستند نيز علم اطلاق مى شود.
در اين باره مرحوم آقا ضياء عراقى دركتاب مقالات الاصول مى نويسد:
بدان ديدگاه عالمان از ابتدا بر اين روال بوده كه تعدادى از مسائل با قواعد وغرض خاص را به عنوان يك علم تلقى مى كرده اند (عراقى، 1361: ج1، ص31).
باز در محاضرات فى اصول الفقه مى خوانيم:
وأما التمايز فى المقام الثانى: فبالغرض إذا كان للعلم غرض خارجى يترتب عليه، كما هو الحال فى كثير من العلوم المتداولة بين الناس، كعلم الفقه والأصول والنحو والصرف ونحوها. وذلك لأن الداعى الذى يدعو المدوّن لأن يدوّن عدة من القضايا المتباينة علماً كقضايا علم الأصول - مثلاً - وعدة أخرى منها علما آخر كقضايا علم الفقه، ليس إلا اشتراك هذه العدة فى غرض خاص، واشتراك تلك العدة فى غرض خاص آخر (فياض، 1419: ج1، ص31).
وى در جاى ديگر همان كتاب درباره ى (حقيقت علم) مى نويسد:
ان صحة تدوين أى علم لاتتوقف على وجود موضوع له، لما بينا من أن حقيقة العلم عبارة عن (مجموع القضايا والقواعد المتخالفة التى جمعها الاشتراك فى غرض خاص لا يحصل ذلك الغرض إلا بالبحث عنها) (همو: ص32).
علم بودن مهدويت پژوهى بر اساس تعريف حداقلى
در اين قسم از تعريف، اولاً، علم بودن مهدويت پژوهى بر اساس معيارهاى خارجى ومحصل يعنى با نگاه پسينى، مورد توجه قرار گرفته است وثانياً، بر اساس نگرش حداقلى، مفهوم شناسى مى شود:
بى ترديد اگر مسائل بسيارى را كه كنار هم جمع شده، از نظر موضوع، غايت يا روش، به يك ديگر مرتبط باشند، علم تلقى كنيم، بايد مهدويت پژوهى را با توجه به مسايل بسيارى كه اكنون در گرد آن، جمع شده وداراى موضوع وغايت مشخصى است نيز علم، تلقى كنيم. با اين نگاه، علم بودن مهدويت پژوهى، ديرينه بوده وقدمت آن به زمان حضور وظهور ائمه عليهم السلام باز مى گردد.
براى نمونه تنها به يك روايت كه از پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله وسلم نقل شده است اكتفا مى كنيم، تا ببينيم در اين روايت چند مسأله درباره مهدويت نقل شده است.
إِنَّ عَلِى بْنَ أَبِى طَالِبٍ عليه السلام إِمَامُ أُمَّتِى وخَلِيفَتِى عَلَيْهَا مِنْ بَعْدِى. ومِنْ وُلْدِهِ الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الَّذِى يَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وقِسْطاً كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وظُلْماً. والَّذِى بَعَثَنِى بِالْحَقِّ بَشِيراً إِنَّ الثَّابِتِينَ عَلَى الْقَوْلِ بِهِ فِى زَمَانِ غَيْبَتِهِ لَأَعَزُّ مِنَ الْكِبْرِيتِ الْأَحْمَرِ.
 فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِى فَقَالَ: (يَا رَسُولَ اللَّهِ ولِلْقَائِمِ مِنْ وُلْدِكَ غَيْبَةٌ؟) قَالَ: (اى ورَبِّى (وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا ويَمْحَقَ الْكافِرِينَ) يَا جَابِرُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وسِرٌّ مِنْ سِرِّ اللَّهِ. مَطْوِى عَنْ عِبَادِ اللَّهِ. فَإِيَّاكَ والشَّكَّ فِيهِ، فَإِنَّ الشَّكَّ فِى أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ كُفْرٌ) (شيخ صدوق، 1395ق: ج1، ص288).
مسايل مطرح شده در روايت بالا به قرار ذيل است:
1. مهدويت؛
2. انتظار؛
3. غيبت؛
4. جايگاه منتظران؛
5. امامت امام مهدى عليه السلام؛
6. امتحان مردم در دوران غيبت؛
7. نامعلوم بودن زمان ظهور بر مردم؛
8. فراگيرى عدالت در حكومت جهانى مهدوى؛
9. فراگيرى ظلم وستم در آستانه ظهور؛
10. غيبت، از اسرار الهى است.
در عرصه مهدويت بيش از دو هزار روايت از حضرات معصومان عليهم السلام به يادگار مانده است. بى شك اگر همه آن ها را جمع آورى كرده، مسائل مهدويت را از آن ها استخراج نمائيم وهمچنين آن ها را با پرسش ها وشبهات جمع كنيم، با انبوهى از مسائل مهدويت روبه رو خواهيم شد كه قابل شمارش نيست. نيز چنانچه همه آن مسائل بسيار را در كنار پرسش هاى تفسيرى اى قرار دهيم كه از ناحيه مفسران ـ اعم از شيعه واهل سنت ـ مطرح شده است، قطعاً مسائل وپرسش هاى فراوانى در عرصه مهدويت شكل مى گيرد كه لازم است براى تحقيق وپژوهش وهمچنين براى ارائه پاسخ دقيق وعالمانه به آن ها، لجنه هاى علمى وتخصصى گوناگونى شكل گيرد.
رفع استبعاد از مهدويت پژوهى به عنوان يك حوزه مستقل معرفتى
در گذشته تاريخ، علوم ِمختلفى مانند اقتصاد، سياست، جامعه شناسى، معرفت شناسى و... در ذيل فلسفه جمع بوده اند وفلسفه به مثابه علم مادر، همه آن ها را در خودش پرورش داده بود. اين علوم، به مرور زمان بر اساس عوامل مختلفى نظير نياز واقبال عمومى ووسعت لازم از نظر مسائل ومباحث وسؤالات وشبهات، به سوى استقلال پيش رفتند وحوزه مستقلى را براى خويش تعريف كردند.
هانرى ژرى ارس، مى نويسد:
يك رشته از دانش ها، مانند روانشناسى، جامعه شناسى، اقتصاد شناسى، زبان شناسى وروانكاوى كه اختصاصا مربوط به انسان است، نخست در قلمرو فلسفه بودند ولى به تدريج استقلال پيدا كردند وعنوان يك علم مستقل به خود گرفتند (ژرى ارس، 1379: ص43).
چالمرز نيز چنين مى گويد:
بسيارى از قلمروهاى پژوهشى از جانب طرفدارانشان با عنوان علم مستقل توصيف مى شوند وبا اين عنوان مى خواهند بگويند كه روش هايى كه به كار مى گيرند، بنيادهاى استوارى دارند ومانند علم سنتى نظير فيزيك، گسترش پذيرند. عناوين علوم سياسى وعلوم اجتماعى همه جا شنيده مى شود. ماركسيست ها هم براى اين كه مادى گرى تاريخى، همچون يك علم به حساب آيد، علاقه وهيجان زيادى نشان مى دهند. دانشگاه هاى آمريكايى تا چندى پيش وهنوز هم در برنامه هاى درسى خود، عناوينى از قبيل علم كتاب شناسى، علم مديريت، علم خطابه، علم جنگل و... دارند (چالمرز، 1373: ص15).
در دوران معاصر، فنى به نام فوتبال كه يك بازى شناخته مى شود، از سوى كارشناسان فوتبال در قالب نظام معرفتى به نام (علم) قرار مى گيرد وبراى آن، چارچوب واسلوب مشخص مى كنند. همچنين آن را به مثابه علمى تلقى مى كنند كه داراى موضوع، مسائل وغرض است وهدف از اين كار را بهتر شناختن وبهتر معرفى كردن ونيز عملى وكاربردى كردن فوتبال توجيه مى كنند. با اين حال، چطور ما درباره ى مهدويت پژوهى با آن همه گستردگى از لحاظ مسائل ومباحث ونيز با آن همه شبهات وپرسش هاى فراوانى كه پيرامون آن شكل گرفته، نتوانيم چنين ادعايى را مطرح كنيم؟
 نويسنده كتاب تكنيك ها وتاكتيك هاى پيروزى در فوتبال بيان مى كند:
آكادمى فوتبال بايد مانند يك دانشگاه فعاليت كند ودانشجو هايى با علم فوتبال را تربيت وطى سه تا چهار سال مربيانى با تجربه وعلم مناسب در حوزه فوتبال را به جامعه ورزش معرفى كند (آلاليگ، 1377ش: ص123).
جاى تعجب است كه چطور ما در معرفى كردن مهدويت پژوهى به عنوان يك علم، يك رشته، يا ميان رشته، ويا در نهايت به عنوان يك گرايش، استبعاد به خرج داده، به دنبال انكار آن هستيم؟ در حالى كه مى بينيم بازى اى به نام فوتبال به راحتى در حوزه فن شناختى ومعرفت شناختى قرار گرفته، به عنوان يك علم ساختارمند ونظام يافته، قد علم مى كند. با يك محاسبه سطحى، خواهيم ديد كه مهدويت پژوهى از هر نظر ـ از جمله از لحاظ گستره، جايگاه، پيشينه تاريخى، كثرت مسائل، فراوانى شبهات وتأثيرگذارى در جامعه و... ـ قابليت حوزه معرفتى شدن را دارد.
وقتى مهدويت را با رويكرد تاريخى وپسينى مورد غور وكنكاش قرار مى دهيم، مى بينيم از ديرباز، مهدويت به مؤلفه هاى سه گانه موضوع، مسايل وغرض مزين بوده است؛ بنابر اين هيچ بُعدى ندارد كه مهدويت پژوهى را با نگرش حداقلى، دانش مستقل قلمداد كنيم.
 بنابر اين اگر علم بودن (مهدويت پژوهى) را با تعريف حداقلى علم، ثابت شدنى بدانيم، به طور قهرى حوزه معرفتى (مهدويت پژوهى) تكوّن مى يابد. بى ترديد با شكل گيرى حوزه معرفتى (مهدويت پژوهى) ونيز با اضافه شدن فلسفه به آن، حوزه اى به نام (فلسفه مهدويت پژوهى) متولد مى شود.
علم بودن مهدويت پژوهى بر اساس تعريف حداكثرى
در تعريف حد اكثرى،معيارهاى گوناگونى دست به دست هم مى دهند تا يك مجموعه مسائل نظام مند، در حوزه معرفتى (علم) قرار گيرد. در اين تعريف، همه معيارهاى علم شدن ـ اعم از مبانى، مبادى وپيش فرض هاى تصورى وتصديقى ـ حضور ملموس داشته، هر يك در شكل گيرى علم، نقشى محورى ايفا مى كنند. پس علم شدن يك مجموعه مسائل با ساختار ونظام متحد، بر اساس تعريف حداكثرى، داراى معيارهاى ذيل است:
1. وجود موضوع معين ومشخص؛
2. وجود مسائل بسيار حول موضوع؛
3. جهت گيرى موضوع ومسائل به سوى غرض واحد؛
4. وجود اجزاى علوم در مقدمه علم؛
5. وجود رؤوس ثمانيه در مقدمه علم؛
6. تأييد واذعان عالمان ومتخصصان؛
7. به كار گيرى روش واسلوب خاص براى تعيين ساختار علم؛
8. به كارگيرى واژگان واصطلاحات تخصصى براى معناشناختى رويكردى علم.
وقتى مهدويت پژوهى را با تعريف حداكثرى ارزيابى مى كنيم، مى بينيم تنها سه مورد از مؤلفه هاى مذكور در مهدويت پژوهى وجود دارند؛ يعنى همان معيار هايى كه در تعريف علم، با تعبيرِ حداقلى بيان شد وپيش تر نيز بيانش به صورت تفصيلى گذشت كه در واقع، مهدويت پژوهى با اين تعريف(حداقلى)، علم ناميده شده بود؛ اما در تعريف حداكثرى، علم شدن يك موضوع معرفتى، داراى هشت معيار ومؤلفه است كه بايد همه آن ها به صورت عام مجموعى در يك مجموعه نظام مند، تحقق يابند ودر صورت فقدان هر يك از معيارهاى هشت گانه، نام گذارى علم بر آن موضوع، نام گذارى درستى نمى باشد؛ از اين رو نمى توان مهدويت پژوهى را بر اساس تعريف حداكثرى، علم مستقل ناميد.
نتيجه
فلسفه مهدويت پژوهى، دانشى است نوپا ونوپديد كه در نوع خود براى محققان مهدويت پژوه، ناآشنا وناشناس است.
موضوع فلسفه مهدويت پژوهى، مهدويت ومهدويت پژوهى است كه با نگرش بيرونى وبنيادى وبا رويكرد تحليلى وعقلى به مسائل كلى وعميق آن مى پردازد. نكته مهم وابتدايى، ماهيت وچيستى مهدويت پژوهى از لحاظ معرفتى است؛ يعنى مهدويت پژوهى كه مضاف اليه (فلسفه) قرار مى گيرد، چه ماهيت وهويتى از نظر معرفتى دارد؟ آيا مهدويت پژوهى به عنوان يك علم مطرح است يا به عنوان يك رشته علمى و...؟
بر اين اساس در متن نوشتار، ابتدا حوزه علم را به مقوله حداقلى وحداكثرى تقسيم كرديم وبعد با ارائه دليل وبرهان ونيز با بيان شواهد وقرائن به اثبات علم بودن مهدويت پژوهى با تعريف حداقلى علم پرداختيم. در نهايت به جواز اضافه فلسفه بر مهدويت پژوهى به عنوان يك حوزه معرفتى رأى داديم.

كتابنامه

1. آلاليگ، ريچارد، تكنيك ها وتاكتيك هاى پيروزى در فوتبال، ترجمه وازگى ميناسيان، تهران: مبتكران، 1377ش.
2. ابن سينا، نجات الهيات، دوم، قاهره: بى نا، 1938م.
3. ابوالحمد، عبدالحميد، مبانى سياست، نهم، تهران: توس، 1382ش.
4. اكاشا، سمير، فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران: فرهنگ معاصر، 1378ش.
5. ايجى، مواقف، بيروت: دار الجيل، 1417ق.
6. پژوهشكده فقه وحقوق، گفتگوهاى فلسفه فقه، دوم، قم: بوستان كتاب قم (انتشارات دفتر تبليغات)، 1380ش.
7. جوادى آملى، عبدالله، رحيق مختوم، سوم، قم: اسرا، 1386ش.
8. چالمرز، آلن اف، علم چيست؟، تهران: شركت سهامى انتشار، 1373ش.
9. خسروپناه، عبد الحسين، فلسفه فلسفه اسلامى، تهران: دبيرخانه هيأت حمايت از كرسى هاى نظريه پردازى، 1388ش.
10. السيد منير، الرافد، قم: مكتب آيت الله العظمى السيد السيستانى، 1414 ق.
11. شيرازى، قطب الدين، شرح حكمة الاشرق، تهران: انجمن آثار ومفاخر فرهنگى، 1384ش.
12. صدوق، كمال الدين، قم: دارالكتب الاسلاميه، 1395ق.
13. صليبا، جميل؛ صانعى دره بيدى، منوچهر، فرهنگ فلسفى، تهران: حكمت، 1366ش.
14. عبوديت، عبد الرسول، درآمدى به نظام حكمت صدرائى، قم: موسسه امام خمينى، 1385ش.
15. العراقى، آقا ضياء، مقالات الأصول، قم: مجمع الفكر الإسلامى، 1361ش.
16. على پور، ابراهيم، درآمدى بر چيستى فلسفه اسلامى، قم: پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامى، 1389ش.
17. فارابى، ابونصر، احصاء العلوم، دوم، مصر: دارالفكر العربى، 1949م.
18. فارابى، ابونصر، التنبيه على سبيل السعاده، هند: دائرة المعارف العثمانيه، 1345ق.
19. فياض، محاضرات فى أصول الفقه، قم: النشر الإسلامى، 1419ق.
20. قراملكى، احد فرامرز، روش شناسى مطالعات دينى، مشهد: دانشگاه علوم اسلامى رضوى،1380ش.
21. مشكوة الدينى، عبدالحسين، تحقيق در حقيقت علم، تهران: دانشگاه تهران، 1364ش.
22. مصباح يزدى، محمد تقى، آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبليغات اسلامى، 1364ش.
23. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، هفتم، تهران: صدرا، 1379ش.
24. موسوى الخمينى، روح ا...، مناهج الوصول، قم: تنظيم ونشر آثار الإمام الخمينى، 1373 ش.
25. موسوى الخمينى، روح الله، لمحات الأصول، قم: تنظيم ونشر آثار امام خمينى (ره)، 1379 ش.
26. هانرى، ژرى ارس، علم، شبه علم وعلم دروغين، تهران: نى، 1379ش.
27. همايى، جلال الدين، تاريخ علوم اسلامى، تهران: قلم، 1363ش.
28. يثربى، سيد يحيى، فلسفه چيست؟، تهران: اميركبير، 1378ش.


 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) عضو هيأت علمى پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامى.
(2) درآمدى بر فلسفه مهدويت پژوهى، خلاصه اى است از پروژه فلسفه مهدويت پژوهى كه در پژوهشكده مهدويت وآينده پژوهى از پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامى در حال اجرا مى باشد. اين پروژه قريب به دو سال است با اجراى نگارنده در حال انجام است كه در نوع خود، جديد ونو مى باشد كه در درون خود، داراى خورد پژوه هايى نظير (روش شناسى مهدويت پژوهى)، (تطور وتحول مهدويت پژوهى)، (مهدويت پژوهى ومبانى هستى شناختى)، (مهدويت پژوهى ومبانى معرفت شناختى)، (مهدويت پژوهى ومبانى زبان شناختى)، (مهدويت پژوهى ومبانى روان شناختى)، (آسيب شناسى وفرصت شناسى در عرصه مهدويت پژوهى) و... مى باشد.
(3) (در اين كاربرد گاهى به جاى پيشوند (فلسفه) به صورت مضاعف، از پسوند (شناسى) معادل واژه انگليسى (logy) ومثلاً به جاى (فلسفه مهدويت)، (مهدويت شناسى) يا (مهدويت پژوهى) استفاده مى شود) (على اصغر هادوى نيا، جايگاه فلسفه اقتصاد اسلامى ومعرفى برخى از عناصر آن، فلسفه هاى مضاف، ج 1، ص 358).
(4) شبيه اين مطلب در كتاب شرح اسفار اربعه (ج1، ص94) تأليف آيت الله محمدتقى مصباح يزدى آمده است.
(5) التنبيه على سبيل السعاده، ص21.
(6) احصاء العلوم، ص104.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۱۹ : ۳.۵ K : ۰
: حسین الهی نژاد
comments:
no-comments