مقاله ى برگزيده:
المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۰۰) رويكردهاى جديد كلامى در حكومت مصلح

رويكردهاى جديد كلامى در حكومت مصلح

عبدالحسين خسروپناه

مقاله رويكردهاى جديد كلامى در حكومت مصلح پس از تعريف كلام وتمايز كلام قديم با كلام جديد به اين پرسش پاسخ داده است كه آيا حكومت مصلح جهانى با رويكردهاى جديد كلامى مانند سكولاريسم، پلوراليسم دينى، تساهل وتسامح، قرائت هاى مختلف از دين، تعارض علم ودين، سازگارى دارد يا خير؟ خلاصه پاسخ اين است كه حكومت مصلح باسكولاريزم وجدا انگارى دين از نيازهاى دنيوى ناسازگار است. عدالت مهدوى در عرصه هاى گوناگون اجتماعى ظهور مى كند.
پلوراليسم دينى در ساحت حقانيت ونجات نيز با آموزه هاى حكومت جهانى تعارض جدى دارد. وعلى رغم پذيرش مدارا با انسان، تساهل وتسامح به معناى اصطلاحى را رد مى كند. عصر مصلح جهانى مخالف علم وتكنولوژى نيست ونمى توان سازگارى تمام دستاوردهاى علوم را با حكومت مصلح نتيجه گرفت.
درآمد سخن
دانش كلام ومسايل جديد كلامى يكى از مهم ترين وچالش برانگيزترين دانش هاى روزگار ما است. از اين رو، شايسته است، پژوهشگران با پژوهش كافى به اين گونه مسايل بپردازند. جهانى كه در آن به سر مى بريم با پرسش هايى در حوزه هاى سكولاريزم، پلوراليسم، قرائت پذيرى دين، رابطه علم ودين، رابطه عقل ودين، تساهل وتسامح و... روبرو است كه همهِ اين موضوع ها به كلام جديد مربوط است. اصطلاح كلام جديد، با رواج فلسفه هاى نوينى چون امپريسم، پوزيتويسم، روشنگرى، مدرنيسم وپست مدرنيسم ودر مغرب زمين با عنوان مطرح شد. اين عنوان را در فرهنگ اسلامى، نخستين بار شبلى نعمانى (1332 - 1273 ه.ق) وسپس استاد مطهرى رواج دادند. انديشمندان در چيستى كلام جديد اختلاف جدى دارند. برخى از آن ها، كلام جديد وقديم را مشترك لفظى دانسته وبر تفاوت جوهرى ميان آن دو تأكيد مى كنند.(1) دستهِ ديگرى كلام جديد را تنها به شبهه ها، عده اى به شبهه ها وابزار جديد، گروهى به شبهه ها، ابزار جديد وگستره موضوعى وبعضى نيز به شبهه ها، مسايل، دلايل ومؤيدات جديد اختصاصى داده اند.(2) گروه هاى اخير به تفاوت گوهرى ميان كلام جديد وقديم قايل نبوده وكلام جديد را توسعه يافته كلام قديم دانسته اند.
البته بايد ميان (كلام محقق) و(كلام حق) يا (كلام در مقام هست) با (كلام در مقام بايد) فرق گذاشت. (كلام در مقام تحقق وهست)، بسيار متنوع وگوناگون است. كلام والهياتى كه از تجربه گرايى، تحقق گرايى، پديدارشناسى، اگزيستانسيالسيم، مدرنيسم، اومانيسم، پست مدرنيسم و... تأثير پذيرفته است، با كلام اسلامى سنتى كاملاً تفاوت دارد به گونه اى كه اين دو هيچ سنخيتى با يكديگر ندارند. ولى اگر به (كلام در مقام تعريف وبايد) توجه كنيم، علم كلام عبارت است از: دانشى كه به استنباط، تنظيم وتبيين معارف ومفهوم هاى دينى پرداخته وبا روش ها ورهيافت هاى گوناگون درون وبرون دينى به اثبات وتوجيه گزاره هاى اعتقادى مى پردازد وبه اعتراض ها وشبهه هاى مخالفان پاسخ مى دهد.(3) اين تعريف بر كلام قديم وجديد منطبق است. كلام? جديد با روش ها، شبهه ها، موضوع ها، مسايل ودلايل نوينى روبرو مى شود. به همين دليل، كلام جديد ادامه دهنده وتكامل يافته كلام سنتى است واين دو تمايز جوهرى ندارند.
تبيين مسأله
پرسش اصلى در اين پژوهش اين است كه آيا حكومت مصلح جهانى با اين رويكردهاى جديد كلامى سازگارى دارد؟
توضيح اين كه جداى از اين كه اين مسايل، دانش مستقلى به نام كلام جديد كه تمايز جوهرى با كلام سنتى دارد، تشكيل دهد يا اين كه كلام جديد ادامه كلام قديم باشد - چنان كه گذشت - در حوزهِ كلام، مسايل وديدگاه هاى جديدى مطرح شده است.
براى مثال: عده اى به جداانگارى دين از نيازهاى اجتماعى فتوا داده واز سكولاريزم دفاع مى كنند، برخى به حقانيت يكسان (طولى وعرضى) تمام اديان در عصر حاضر حكم مى دهند وپلوراليسم دينى را ترويج مى كنند ودسته اى نيز به تعارض علم ودين، عقل ودين، اخلاق ودين، ودين دارى وتجدد اصرار مى ورزند. حال پرسش اصلى ما اين است: هنگام ظهور حضرت ولى عصر(عج) وتشكيل حكومت مصلح جهانى، اين رويكردهاى جديد كلامى مقبول مى افتند يا اين كه حضرت وحكومت جهانى او به شدت با اين رويكردها مقابله وآن ها را نقد مى كنند.
روش، در اين پژوهش، نقلى - تحليلى است؛ يعنى پس از تبيين دقيق رويكردهاى جديد كلامى به سراغ متون روايى رفته ووضعيت حكومت مصلح را توصيف مى كنيم. آن گاه پرسش هاى فرعى خود را به روايت ها عرضه كرده وبدون تفسير به راى، پاسخ خود را دريافت مى كنيم.
قابل ذكر است كه به دليل محدوديت حجم تحقيق تنها به پاره اى از رويكردهاى جديد مى پردازيم.
سكولاريسم ملايم، به محدود ساختن دين در عرصه فردى ونيازهاى شخصى قناعت مى ورزد ولى هر گونه نياز اجتماعى مانند: سياست، حكومت، اقتصاد، حقوق، اخلاق اجتماعى، تعليم وتربيت، مديريت و... را از دين جدا مى سازد. اگر اين تفكر در جامعه، تحقق عينى پيدا كند، سكولاريزاسيون يا عرفى شدن ودنيوى شدن نيز اتفاق مى افتد.(4)
نظريه سكولاريزم وجدا انگارى دين از نيازهاى دنيا، با هيچ يك از ساحت هاى اسلام سازگارى ندارد تاريخ اسلام وسيره عملى پيامبر اكرم(ص) وپيشوايان معصوم به شدت با سكولاريزم در تضاد است. قوانين اسلامى در عرصه هاى اقتصاد، حقوق، سياست، مديريت، اخلاق، تربيت وغيره نيز نافى اين ادعاست. بر همين اساس، حكومت جهانى مصلح نيز، ماهيتى ضد سكولاريستى دارد؛ زيرا قيام امام(ع) همراه با تشكيل حكومت دينى ودولت اسلامى است. امام، نه تنها براى رسيدن به حكومت، جنگ هاى بسيارى را پشت سر مى گذارد وبا قاطعيت تمام روياروى دشمنان قرار مى گيرد، در استمرار حكومت نيز اصلاحاتى عميق از نظر اجتماعى، امنيت ورفاه عمومى، شكوفايى اقتصادى، عدالت قضايى، بهداشت ودرمان همگانى وگسترش فرهنگ را طبق اسلام نبوى انجام مى دهد. خداوند، زمين مرده وپر از ستم را با ظهور مهدى، زنده وپر از عدل وداد مى كند.(5) عدالت حضرت در عرصه كشاورزى، اقتصادى، قضايى و... فراگير است.(6)
(انه يَبِلغُ سلطانهُ المشرقَ والمغربَ وتظهَر له الكنوز ولايبقى فى الارض خراب الايعمّره.(7)
حكومت او شرق وغرب جهان را فرا خواهد گرفت وگنجينه هاى زمين براى او ظاهر مى گردد ودر سرتاسر جهان جاى ويرانى باقى نخواهد ماند مگر اين كه آن را آباد خواهد ساخت).
همچنين پيامبر گرامى اسلام(ص) در همين رابطه مى فرمايند:
اُبَشّرُكم بالمهدى يملا الارض قسطاً كما ملئت جوراً وظلماً، يرضى عنه سكّان السماء والارض، يقسم المال صَحاحاً، فقال رجل ما معنى صحاحاً، قال بالسوّية بين الناس ويملا قلوب امّة محمّد غنى ويَسعهم عدله حتى يأمر منادياً ينادى يقول من له بالمال حاجة فليقم، فما يقوم من الناس الا رجل واحد ثم يأمرله بالمال فياخذ ثم يندم ويردّه.
شما را به ظهور مهدى (ع) بشارت مى دهم؛ زمين را پر از عدالت مى كند همان گونه كه از جور وستم پر شده است؛ ساكنان آسمان ها وساكنان زمين از او راضى مى شوند واموال وثروتها را به طور صحيح تقسيم مى كند. كسى پرسيد: معنى تقسيم صحيح ثروت چيست، فرمود: به طور مساوى در ميان مردم (سپس فرمود) ودل هاى پيروان محمد(ص) را پر از بى نيازى مى كند وعدالتش همه را فرا مى گيرد تا آن جا كه دستور مى دهد كه منادى با صداى بلند صدا زند؛ هر كسى نياز مالى دارد. برخيزد وهيچ كس جز يك نفر بر نمى خيزد، امام دستور مى دهد مال قابل ملاحظه اى به او بدهند، اما او مى گيرد وبر مى گرداند وپشيمان مى شود.
امام صادق(ع) نيز دربارهِ عدالت، برچيده شدن ظلم ورفاه مردم در زمان آن حضرت مى فرمايد:
(إذا قام القائم حَكَمَ بالعدل وارتفع فى ايامه الجور وآمنت به السُبل واَخرَجَتِ الارضُ بركاتها ورُد كُلُّ حَقّ الى اهله... وحَكَمَ بين الناس بحكم داود وحكم محمّد(ص) فحينئذٍ تُظهرُ الارضُ كنوزَها وتُبدى بركاتِها ولا يَجدُ الرجلُ منكم يومئذ موضِعاً لصدقته ولالبرّه لشمول الغِنى جميعَ المؤمنين.
وقتى كه قائم قيام كند، حكومت را بر اساس عدالت قرار مى دهد وظلم وجور در دوران او بر چيده مى شود وجاده ها در پرتو وجودش، امن وامان مى گردد، وزمين بركت هايش را خارج مى سازد وهر حقى به صاحبش مى رسد، ودر ميان مردم، همانند داوود ومحمد(ص) حكم وداورى مى كند. در اين هنگام زمين گنج هايش را آشكار مى سازد وبركات خود را ظاهر مى كند وكسى موردى براى انفاق وصدقه وكمك مالى نمى يابد؛ زيرا همهِ مؤمنان بى نياز وغنى خواهند شد).(8)
 تمام اين احاديث بر حضور حضرت حجت(عج) در حيات اجتماعى انسان ها اعم از امور اقتصادى، سياسى. مديريتى و... دلالت دارد؛ به همين دليل، حكومت مصلح جهانى نافى سكولاريزم است.
پلوراليسم دينى وحكومت مصلح(ع)
پلوراليسم دينى پاسخى جديد به پرسش دربارهِ تنوع وتكثر اديان ومذاهب وپيروان آن ها است.
پرسش هاى اين حوزه عبارتند از:
1. آيا همهِ اديان موجود در جهان معاصر اعم از آسمانى وزمينى والهى وبشرى، حق اند يا برخى از آن ها حق وپاره اى ديگر باطلند؟
2. آيا معتقدان به اديان مختلف، اهل نجات ورستگارى اند يا برخى از آن ها گرفتار عذاب الهى هستند؟
3. معتقدان به اديان گوناگون، نسبت به يكديگر چه نوع رفتارى بايد داشته باشند؟
 پرسش نخست، يك پرسش معرفت شناسانه وپرسش دوم، فرجام شناسانه وپرسش سوم، اخلاقى وحقوقى است.
 متكلمان مسلمان وغيرمسلمان در برابر اين سه پرسش، سه پاسخ متفاوت داده اند كه عبارتند از:
الف: انحصارگرايى دينى صدق وحقانيت
انحصار گرايى دينى صدق بر اين باور است كه تمام اديان موجود در جهان معاصر اعم از الهى وبشرى بر حق نبوده وتنها يكى از اديان، حق مطلق وبقيهِ آنها كاملاً باطل هستند.
ب: شمول گرايى دينى صدق وحقانيت
معناى شمول گرايى اين است كه تمام اديان موجود، حق مطلق يا باطل محض نيستند؛ تنها يكى از اديان حق مطلق وبقيه بهره اى از حقيقت دارند.
ج: كثرت گرايى دينى صدق وحقانيت
اين ديدگاه معتقد است كه تمام اديان موجود، حق مطلق وبرابرند وتمايزى از نظر حق وبطلان، در ميان اديان وجود ندارد ونمى توان از برترى آن ها نسبت به يكديگر سخن گفت.
پرسش دوم؛ يعنى مسألهِ نجات دين داران نيز سه پاسخ را در بردارد.
الف: انحصارگرايى دينى نجات وسعادت
بر اين اساس، تمام متدينان به اديان گوناگون، اهل نجات ورستگارى نيستند، تنها متدينان به دين حق، سعادتمند واهل نجاتند وهمهِ متدينان به اديان ديگر، گرفتار عذاب الهى اند؛ زيرا ثواب وعقاب ونجات وعدم نجات، به حق وباطل بودن اديان بستگى دارد.
ب: شمول گرايى دينى نجات وسعادت
اين ديدگاه، تمام متدينان به دين حق را سعادتمند واهل نجات معرفى مى كند، ولى متدينان به اديان ديگر را - كه بهره اى از حقيقت دارند - به همان اندازه سعادتمند ورستگار مى داند. بنابراين، شمول گرايى نجات ورستگارى، شمول گرايى صدق وحقانيت را در پى دارد.
ج: كثرت گرايى دينى نجات وسعادت
كثرت گرايى نجات، همهِ متدينان به اديان گوناگون را رستگار واهل نجات دانسته وعقاب وعذابى براى آن ها فرض نمى كند؛ زيرا وقتى تمام اديان الهى وبشرى حق باشند، متدينان آن ها نيز اهل نجات ورستگارى اند.
متكلمان مسلمان، رستگارى وعدم رستگارى را تنها نتيجهِ حق وبطلان اديان ندانسته وعلم وجهل، عمل وغيرعمل، جهل قصورى وجهل تقصيرى را نيز در اين امر دخيل مى دانند. بر اين اساس، دين دار عالم وعامل به طور قطع سعادتمند است، ولى دين دارى كه به حقيقت آگاه است، اما، عمل نمى كند يا جهل به حقيقت دارد ودر جهالت خود مقّصر است، اهل نجات ورستگارى نخواهد بود واما جاهلان قاصر كه تلاش كرده ولى به حقيقت نرسيده اند وتقصيرى در نرسيدن به حقيقت ندارند، به عنوان مستضعفان فكرى و(مرجون لامر الله) مورد توجه حق تعالى قرار مى گيرند.
انديشمندان در بارهِ پرسش سوم؛ يعنى رفتار دين داران نسبت به يكديگر، سه پيشنهاد خشونت، مدارا وتولرانس را مطرح كرده اند.(9)
نظريه كثرت گرايى دينى، از نظر ادعا (حق دانستن تمام اديان) ومبانى ودلايل (تكافوى ادله، گوهر وصدف دين، نمادين وسمبليك دانستن زبان دين وتجربه دينى) گرفتار نقدهاى اساسى است. تبيين وتحليل هر يك از زيرساخت هاى مذكور، پژوهش مستقلى مى طلبد وچون غرض از اين نوشتار، مقايسه رويكردهاى جديد كلامى با حكومت مصلح جهانى است، تنها به اختصار مدعا ومبانى اين نظريه را نقد مى كنيم.
ادعاى كثرت گرايى دينى؛ يعنى حقانيت دانستن تمامى اديان آسمانى وزمينى والهى وبشرى، مستلزم اجتماع نقيضين است وچون اجتماع نقيضين محال است، پس نمى توان تمام اديان را حق دانست. توضيح قياس استثنايى پيش گفته اين است كه اگر تمام اديان حق باشند، تمام گزاره ها وباورهاى موجود در اديان صادق وحقند. پس گزاره تثليث در مسيحيت وتوحيد در اسلام، يا تناسخ در بودا ومعاد در اسلام حق است. نتيجه اين خواهد شد كه خداوند هم سه تا است وهم سه تا نيست، بلكه واحد است، روح پس از مرگ هم به بدن وجسم ديگرى در دنيا بر مى گردد (تناسخ) وهم بر نمى گردد وبه عالم برزخ منتقل مى شود تا وقت قيامت برسد (معاد) وحق دانستن تمام اين باورها، مستلزم اجتماع نقيضين است، چون اجتماع نقيضين محال است ومحال بودن آن از بديهيات عقلى وحتى انكارش مستلزم اثباتش است، پس حق دانستن تمام باورهاى اديان محال است.
مبانى وزيرساخت هاى كثرت گرايى دينى نيز مخدوش است؛ بر اى نمونه برخى از تكافو وتساوى ادله در اديان گوناگون، به حقانيت اديان فتوا داده اند؛ در حالى كه بر فرض تساوى ادله، هيچ گاه نمى توان از برابرى منطقى دلايل، حقانيت مدعيات را استنتاج كرد، به ويژه، در مواردى كه حق دانستن مدعيات، مستلزم اجتماع نقيضين باشد.
عده اى نيز باورهاى دينى را به مقدمه وذى المقدمه تقسيم كرده اند؛ (زيرا همه آموزه ها وباورهاى دينى در يك مرتبه نيستند).
آن گاه باورهاى مقدماتى را صدف وعرضى دين وباورهاى ذى المقدمه اى را گوهر وذاتى دين دانسته اند ودر مقام تعريف گوهر وصدف گفته اند: صدف وعرضى دين، موقّتى، غير لازم وتغييرپذير است، ولى گوهر دين، ثابت، دائمى وضرورى است.(10) مدعيان كثرت گرايى دينى با اين مقدمه خواسته اند به اين نتيجه برسند كه اختلاف اديان در باورهاى عرضى وصدفى آن هااست وگوهر وذات اديان يكنواخت است. البته به اين كه گوهر واحد اديان چيست، به طور يكسان پاسخ نداده اند وتجربه دينى، ايمان دين، بهداشت روان و... را به عنوان مصداق گوهر واحد اديان بيان كرده اند. وبا اين بيان نتيجه گرفته اند كه با توجه به وحدت گوهر اديان مى توان به حقانيت تمام اديان يعنى كثرت گرايى دينى فتوا داد.
لكن اين مبنا به لحاظ كبروى وصغروى مخدوش است؛ اشكالات كبروى اين مبنا وزيرساخت ودليل اين است كه گر چه باورهاى دينى در يك مرتبه نيستند ونسبت بين آنها، نسبت ميان مقدمه وهدف است، ولى مقدمه بودن پاره اى از باورهاى دينى نسبت به باورهاى ديگر، نسبت مقدمه بودن نردبان براى رفتن به پشت بام نيست، بلكه از باب مقدمه بودن علوم متوسطه نسبت به دوره تحصيلات تكميلى است.
توضيح اين كه: برخى از مقدمات، مقدمه حدوث اند نه بقا وپارهِ ديگرى از مقدمات، مقدمهِ حدوث وبقا هستند؛ نردبان، مقدمه رفتن به پشت بام است ولى مقدمهِ ماندن در پشت بام نيست، ولى علوم متوسطه، مقدمه رفتن، ماندن وعبور كردن از دروس تكميلى است.
باورهاى دينى مقدماتى مانند: نماز خواندن، روزه گرفتن وصدقه دادن نسبت به تقوا وسعادت آدمى، مقدمهِ حدوث وبقايند، نسبت به تقوا وسعادت آدمى، مقدمهِ حدوث وبقايند وآن ها در مقدمه بودن نيز بديل ناپذيرند؛ بنابراين نمى توان اعمال ومناسك را صدف وعرضى دين معرفى كرد ووصف تغييرپذيرى وموقتى وغيرلزوم را به آن ها نسبت داد.
اشكالات صغروى اين زير ساخت اين است كه اگر گوهر اديان متعدد شود؛ يعنى تجربه دينى، ايمان دينى، بهداشت روان و... به عنوان گوهر اديان شناخته شود حقانيت اديان ومدعاى كثرت گرايى دينى اثبات نمى شود؛ زيرا شرط اثبات كثرت گرايى دينى، وحدت گوهر اديان است. بر فرض اين كه گوهر تمام اديان، تجربه دينى باشد، آيا تجربه دينى در تمام اديان، حقيقت واحدى است؟ پاسخ منفى است؛ زيرا تجربه دينى به معناى احساس معنوى، به متعلقى محتاج است؛ همچنان كه تجربه حسى، متعلق دارد وچون متعلق تجربه دينى در اديان آسمانى وزمينى متفاوت است (وواقعاً تفاوت وجودى ميان الله، يهوه، پدر، نيروانا وغيره وجود دارد)، پس نمى توان تجربه دينى همهِ اديان را يكسان معرفى كرد؛ در نتيجه، كثرت گرايى دينى اثبات نمى شود.
نمادين وسمبليك دانستن زبان دين نيز مورد پذيرش نيست؛ زيرا زبان دين، ظهور در شناختارى بودن دارد وآشنايان به زبان قرآن مى دانند كه زبان دين اسلام نمى تواند سمبليك ونمادين باشد.
علاوه بر نقد مبانى ودلايل، اصل ادعاى حقانيت تمام اديانى كه از مدعيات متناقض ومتضاد برخوردارند، نيز مستلزم اجتماع نقيضين است. حكومت جهانى مصلح با پلوراليسم دينى در چالش است! زيرا حكومت امام مهدى (ع) مصداق بارز آيهِ شريفه (ليظهره على الدين كله) است كه در تفسير آن آمده است (يظهره على جميع الاديان عند قيام القائم).(11)
پيامبر اسلام نيز در حديث قدسى از حق تعالى چنين روايت مى كند:
(حَقُّ على اَن اُظهِرَ دينَك على الاديان حتّى لايَبقى فى شَرقِ الارض وغَربها دينٌ الاّ دينَك؛
بر من است كه دين تو؛ يعنى اسلام را بر ساير اديان غلبه دهم تا در شرق وغرب عالم، دينى جز دين تو باقى نماند.)
در روايت آمده است:
(چون مهدى قيام كند، جزيه برداشته شود وغيرمسلمانى نماند.)
امام باقر(ع) نيز فرموده است:
(تؤتون الحكمة فى زمانه حتى ان المراة لتقضى فى بيتها بكتاب اللّه وسنة رسوله؛(12)
حكمت در زمان مهدى (ع) به گونه اى ارزانى مى گردد كه حتى زن در كانون خانهِ خويش بر اساس كتاب خدا وسنت پيامبرش داورى مى كند).
حضرت اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد:
(ويهلك الاشرار ويبقى الاخيار ولا يبقى من يُبغِض اهل البيت؛(13)
شرارت پيشگان از بين مى روند ونيكان باقى مى مانند وكينه توزان نسبت به اهل بيت باقى نخواهند ماند)،
(ولا تترك بدعة الا ازالها ولا سنّة الا اقامها؛(14)
همهِ بدعت ها از بين مى رود وهمه سنت ها جدى مى شود).
مفضّل از امام صادق(ع) نقل مى كند:
(فو اللّه يا مفضّل ليرفع عن الملل والاديان الاختلاف ويكون الدين كله واحداً كما قال اللّه عزوجل: ان الدين عنداللّه الاسلام؛
به خدا سوگند اى مفضل، اختلاف از ميان اديان برداشته مى شود وهمه به صورت يك آيين در مى آيد، همان گونه كه خداوند عزوجل مى گويد: دين در نزد خدا تنها اسلام است).(15)
امام باقر(ع) نيز در اين باره مى فرمايد:
(ان ذلك يكون عند خروج المهدى من آل محمد فلا يبقى احد الا اقر بمحمد(ص)؛
اين پيروزى به هنگام قيام مهدى از آل محمد(ص) خواهد بود، آنچنان كه هيچ كس در جهان باقى نمى ماند مگر اينكه اقرار به محمد(ص) خواهد كرد).(16)
مقداد بن اسود از پيامبر گرامى اسلام(ص) نقل مى كند:
(سمعت رسول اللّه(ص) يقول لايبقى على ظَهرِ الارَضِ بَيت مَدَر ولاوبر الاّ ادخله اللّه كلمة الاسلام؛
بر سراسر روى زمين خانه اى از خشت وگل وخيمه اى باقى نمى ماند مگر اينكه آيين اسلام در آن وارد خواهد شد).(17)
امير مؤمنان در تفسير آيه (هو الذى ارسل رسوله بالهدى ودين الحق) فرمود:
(كلا، فوالذى نفسى بيده حتى لايبقى قريه الاوينادى فيها بشهادة ان لا اله الا اللّه بكرة وعشياًً؛
نه، سوگند به كسى كه جانم به دست او است اين پيروزى آشكار نمى شود مگر زمانى كه هيچ آبادى روى زمين باقى نماند مگر اين كه صبح وشام بانگ لا اله الا اللّه از آن به گوش مى رسد).(18)
قال الصادق(ع):
ان لنا دولة يجيء اللّه بها اذا شاء ثم قال مَن سُر ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر.(19) اذا قام القائم المهدى لايبقى ارض الانُودى فيها بشهادة ان لا اله الا اللّه وان محمداً رسول اللّه؛
وقتى حضرت قائم(ع) قيام نمايد، زمينى باقى نمى ماند مگر آنكه در آن ندا مى شود به شهادت لا اله الا اللّه ومحمداً رسول اللّه(20)
(فيُريكم كيف عدل السيرة ويُحى مَيتَ الكتاب والسنة؛
سيره وروش دادگرانه را نشان خواهد داد وآن چه از كتاب وسنت مرده باشد، زنده خواهد كرد).(21)
نعيم بن حماد از على (ع) وعايشه، از پيامبر نقل مى كند:
(المهدى رجل من عترتى، يقاتل على سنتى كما قاتلت انا على الوحى(22)؛
مهدى، مردى از خاندان من است او بر طبق سنت من (با مخالفان) مى جنگد چنان كه من بر طبق وحى مى جنگيدم).
قال رسول اللّه(ص):
(منا الذى يصلى عيسى بن مريم خلفه؛
از نسل ماست آن كسى كه عيسى بن مريم پشت سر او نماز مى خواند).(23)
تمامى اين احاديث به دلالت مطابقى، بر نفى پلوراليسم دينى وحقانيت همه اديان محقق، حكم مى كنند وتنها بر حقانيت انحصارى تمام گزاره هاى اسلام وحاكميت وتسلط آن بر هستى دلالت دارند.
تساهل وتسامح وحكومت مصلح(ع)
تسامح وتساهل در اصطلاح به معناى عدم مداخله وممانعت يا اجازه دادن از روى قصد وآگاهى، نسبت به اعمال وعقايدى است كه مورد پذيرش وپسند شخص نباشد.
بنابراين عناصر تولرانس عبارتند از:
1. تنوع واختلاف عقايد واعمال؛
2. ناخشنودى ونارضايتى؛
3. آگاهى وقصد؛
4. قدرت وتوانايى بر مداخله؛
5. عدم مداخله ويا اجازه دادن(24)
سيرت خُلقى مصلح جهانى همراه با حشمت، سكينه ووقار است، ولى نسبت به كارگزاران ومأموران دولت خويش بسيار سخت گير است وبا ناتوانان ومستمندان، بسيار دل رحم ومهربان. در روايت آمده است:
(علامة المهَدى ان يَكون شَديداً عَلَى العُمّال، جَواداً بِالمَال، رَحِيماً بالمساكين).(25)
مهدى (ع) حق هر حق دارى را بگيرد وبه او دهد، حتى اگر حق كسى زير دندان ديگرى باشد، از زير دندان انسان متجاوز وغاصب بيرون كشد، وبه صاحب حق باز گرداند. او مردم را با شمشير به دين خدا دعوت كند، هر كس نپذيرد، گردن زند وهر كس كه سركشى كند، خُرد سازد. كاخ ها را ويران سازد وارتش هاى مستكبر را از دم تيغ بگذارند. ظلمه واعوان ظلمه را بى دريغ بكشد تا خدا راضى وخشنود شود. مهدى، مانع الزكاة را بكشد، زانى محصن را نيز بدون طلب شاهد رجم كند.(26) همچنين زرارة بن اعين گويد:
(از امام محمد باقر(ع) پرسيدم: آيا قائم، با مردمان، مانند پيامبر(ع) رفتار كند؟ فرمود: هيهات وهيهات! پيامبر به ملايمت با مردم رفتار مى كرد ومى كوشيد تا با محبت، مردم را به دين، جلب كند وتأليف قلوب نمايد. قائم با شمشير وقتل با مردم روبرو شود. خدا به او اين گونه امر كرده است كه بكشد وتوبه اى از كسى نپذيرد. واى به حال كسى كه با مهدى بر سر ستيز در آيد).(27)
مهدى (ع) تمامى بدعت ها را نابود مى سازد وهمهِ سنت ها وشيوه هاى پسنديده را زنده وبر پا مى دارد. شيوهِ پيامبر در قضاوت بر اساس شواهد ودلايل وسوگندها بوده است.(28) در حالى كه امام صادق(ع) مى فرمايد:
(بينا الرجل على راس القائم(ع) يأمر وينهى اذامر (الإمام) بضرب عنقه فلا يبقى بين الخافقين شىء الا خافه). گاه فردى در كنار مهدى (ع) ايستاده وسخن مى گويد كه آن حضرت دستور مى دهد گردنش را (به خاطر جنايت مخفيانه) بزنيد وآن گاه در شرق وغرب جنايت كارى باقى نمى ماند مگر از آن پيشواى عدالت گستر وآگاه حساب مى برد.(29)
قال مفضل بن عمر:
(قلت لابى عبداللّه(ع) ما علامة القائم؟ قال، اذا استدار الفلك، فقيل: مات اوهلك؟ فى اى واد سلك؟ قلت: جعلت فداك ثم يكون ماذا؟ قال: لايظهر الا بالسيف؛
مفضل بن عمر گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: نشانه قائم چيست؟ فرمود: آن گاه كه روزگار گردش كند وگويند: او مرده يا هلاك شده؟ در كداميك سرزمين به سر مى برد؟ عرض كردم: فدايت شوم، سپس چه خواهد شد؟ فرمود: ظهور نمى كند مگر با شمشير).(30)
(اذا قام قائم آل محمد(ص) ضَرَب فَسَاِطيط لِمَن يَعلّم النّاس القرآن عَلَى ما اَنزَل اللّه جَلّ جَلَالِه؛
در زمانى كه قائم آل محمد(ص) قيام كند، خيمه هايى بر پا كرده تا به مردم قرآن را آن گونه كه خداى پاك ساحت نازل فرموده تعليم كند).(31)
از احاديثى كه در بالا آورده شد نتيجه مى گيريم كه تولرانس وتساهل وتسامح در حكومت مصلح منتفى است، هر چند كه رفتار امام مهدى (ع) رحيمانه، مهربان وهمراه با تواضع، وقار وسكينه است. ولى تولرانس - به معناى اصطلاحى آن - پذيرفتنى نيست.
قرائت هاى مختلف از دين وحكومت مصلح(ع)
نظريهِ قرائت هاى مختلف از دين، يكى از رويكردهاى جديد در حوزهِ تفسير متون دينى است. پرسش اساسى كه از روزگاران قديم، ذهن مفسران وفيلسوفان را به خود مشغول ساخته، اين نكته اساسى است كه چرا از متن واحد، برداشت هاى گوناگون پديد مى آيد وآيا اين اختلاف ها زدودنى هستند يا نازدودنى؟
انديشمندان در برابر اين پرسش، دو رويكرد مؤلف محورى ومفسر محورى را مطرح كرده اند؛ مؤلف محوران بر اين عقيده اند:
1- اختلاف فهم وبرداشت از متون دينى به صورت موجبه جزئيه است؛ زيرا فهم هاى ثابت از دين نيز وجود دارد.
2. با فرض پذيرش اختلاف فهم، مى توان با وجود معيار فهم، صحيح از سقيم وسره از ناسره را سنجيد.
3. مفسر بايد تلاش كند تا به مقصود شارع مقدس نايل آيد واين هدف با رعايت قواعد وضوابط وشرايط فهم ميّسر است.
بنابراين هر فهم وتفسيرى حجيّت ندارد.
مفسر محوران نيز بر اين باورند: تفسير، عملياتى جهت كشف مراد شارع مقدس نيست بلكه تنها بازى اى معنايى است كه از تلاقى افق معنايى متن با افق معنايى مفسّر پديد مى آيد. در نتيجه در هر تفسيرى، انتظارات، خواسته ها وپيش دانسته هاى مفسر بر فهم متون دينى اثر مى گذارد، ومعيار، ضابطه وقاعده اى براى فهم ها وجود ندارد واصولاً همهِ تفسيرها صحيح بوده وحجيت دارند. خلاصه آن كه هر گونه برداشتى از دين مى تواند متعلق عقيده وعمل قرار گيرد. نظريهِ قرائت هاى مختلف از دين، همان رويكرد مفسّر محورى است كه پاره اى از روشنفكران مسلمان از فيلسوفان غربى مانند: گادامر، ريكور ودريرا به عاريه گرفته اند.(32)
حال كه نظريه قرائت پذيرى دين، تبيين شد، اين پرسش پيش مى آيد كه آيا حكومت مصلح، پذيراى آن است يا با اين نظريه در تقابل مى باشد؟
عبداللّه بن عطار از امام صادق(ع) پرسيد: روش وسيرهِ مهدى چگونه است؟
امام فرمود:
(يصنع ما صنع رسول اللّه(ص) يهدم ما كان قبله كما هدم رسول اللّه(ص) امر الجاهلية ويستأنف الاسلام جديداً؛
همان كارى را كه رسول خدا انجام داد، انجام مى دهد، برنامه هاى نادرست پيشين را ويران مى سازد؛ همان گونه كه رسول خدا اعمال جاهليت را ويران ساخت، واسلام را نوسازى مى كند.
پيامبر اسلام(ص) نيز مى فرمايد:
(القائم من ولدى؛ اِسُمه اِسمِى وكُنيَتُهُ كُنيتِى وشَمَائله شَمَائلى وسَنّتُهُ سُنتِى يقيم الناس على طاعتى وشريعتى ويدعوهم الى كتاب ربّى؛
قائم از فرزندان من است. نام او، نام من وكنيه اش، كنيهِ من وقيافه اش، قيافهِ من وروشش، روش من است. مردم را به پيروى من وآيين من وا مى دارد وآن ها را به كتاب پروردگارم دعوت مى كند).(33)
قال رسول اللّه(ص):
(واِنّ الثَانى عَشَر مِن وُلدِى يَغِيب حَتَى لايُرَى وَيأ تِى عَلَى اُمتى بِزَمَن لايَبِقى مِنَ الاسلاَم الاّ اسمه لاَيَبقى مِن القرآن اِلاّ رَسمه فحينئذٍ يأذن اللّه تَبَاركَ وتَعَالى لَه بالخُرُوج فيَظهر الاسلامَ به ويُجدده؛
دوازدهمين فرزندم از نظرها پنهان مى گردد وديده نيم شود وزمانى بر پيروان من خواهد آمد كه از اسلام جز نام واز قرآن جز نقشى باقى نماند. در اين هنگام، خداوند بزرگ به او اجازهِ خروج مى دهد واسلام را با او آشكار وتجديد مى كند).(34)
گر چه روايت هاى مذكور به صراحت در بارهِ مفسّر محورى وقرائت پذيرى دين سخن نگفته اند، ولى اين مدلول قابل استفاده است كه هر برداشتى از اسلام در حكومت مصلح پذيرفتنى نيست واصولاً غايت ظهور مصلح به احياى اسلام ناب محمدى (ص) است، زيرا در عصر غيبت، قرآن ونام اسلام از بين نرفته است؛ آن چه گرفتار تحريف شده، تفسير صحيح اسلام است كه توسط امام مهدى (ع) احيا مى گردد واين مطلب نافى نظريه قرائت پذيرى دين است.
تعارض علم ودين وحكومت مصلح(ع)
تعارض علم ودين، رويكرد جديد ديگرى در باب ترابط علم ودين است كه پاره اى از انديشمندان بدان رو آورده اند ومدل هاى گوناگون تعارض گزاره هاى دينى با گزاره هاى علمى، تعارض پيش فرض هاى علم با پيش فرض هاى دين، تعارض پيامدهاى علم با پيامدهاى دين، وتعارض روحيه علمى با روحيه دينى را مطرح ساخته اند. در مقابل اين ديدگاه، برخى ديگر از انديشمندان غربى واسلامى به جداانگارى قلمرو علم ودين يا سازگارى وتوافق علم ودين ويا تداخل علم ودين فتوا داده اند.
دانشمندان غربى مانند گاليله، كانت، استيس، پوزيتويست ها، فيلسوفان تحليل زبانى، اگزيستانسياليست ها وغيره براى حل تعارض علم ودين چاره هاى خاصى را انديشيده اند. حال ببينيم آيا در عصر مصلح جهانى، علم وتكنولوژى با اسلام در تعارض است يا در تعاون؟
امام باقر(ع) مى فرمايد:
(اذا قام قائمنا وضع يده على روس العباد، فجمع بها عقولهم وكملت بها احلامهم؛
هنگامى كه قائم ما قيام كند، دستش را بر سر بندگان مى گذارد وعقل هاى آن ها را با آن كامل كرده وافكارشان را پرورش داده وتكميل مى كند).(35)
امام صادق(ع) نيز مى فرمايد:
(اِنّ قائِمنَا اِذَا قام مَد اللّه لِشِيعَتنا فِى اسماعِهِم وابصَارِهِم حَتى لايَكُون بيَنهُم وَبَين القائم بَريد، يُكَلّمهم فَيَسَمعُون ويَنظُرون اِلَيه وَهُو فِى مَكَانه؛(36)
هنگامى كه قائم ما قيام كند، خداوند آن چنان گوش وچشم شيعيان ما را تقويت مى كند كه ميان آن ها وقائم، نامه رسان نخواهد بود، با آن ها سخن مى گويد وسخنش را مى شنوند واو را مى بينند در حالى كه او در مكان خويش است.
در همين باره، امام صادق(ع) مى فرمايد:
(اِن المُؤمن فِى زَمَان القائم وُهُو بالمَشرِق لَيرى اخاه الذِى فى المَغرِب وَكَذا الذِى فِى المَغرِب يَرَى اَخَاه الذِى بالمشرق؛
مؤمن در زمان قائم، در حالى كه در مشرق است، برادر خود را در مغرب مى بيند. همچنين كسى كه در غرب است برادرش را در شرق مى بيند).(37)
وامام باقر(ع):
(ذُخِر لِصَاحِبِكُم الصعب. قُلتُ ما الصعب؟ قال مَا كَان مِن سَحَاب فيه رعد وصَاعقة او بَرقٌ فصاحبكم يركُبُه، اما انه سيركب السَحاب ويرقى فى الاسباب اسباب السماوات السَبع وا لاَرَضين السبع؛
براى صاحب وسرور شما حضرت مهدى (ع) آن وسيله سركش ذخيره شده است. راوى مى گويد: گفتم وسيلهِ سركش چيست؟ امام فرمود: ابرى است كه در آن غرش رعد وشدت صاعقه يا برق است. او بر اين وسيله سوار مى شود. آگاه باشيد او به زودى بر ابرها سوار مى شود، به آسمان ها وزمين هاى هفتگانه صعود مى كند).(38)
وامام صادق(ع):
(العلم سَبعة وعَشروُن حَرفاً فجَمِيع مَا جَائت بِه الرُسُل حَرفَان، فَلَم يَعرف النَاس حَتَى اليوم غَير الحرَفَين فَاِذا قَام قائمنا اخرج الخَمسَة والعشرين حَرفاً فيبثّها فِى الناس وضَم اِليَها الحَرفَين حَتَى يَبُثها سَبعَة وعَشَرِين حَرفاً؛
دانش بيست وهفت حرف است. تمام آن چه پيامبران الهى براى مردم آوردند، دو حرف بيش نبود ومردم تاكنون جز آن دو حرف نشناخته اند، ولى هنگامى كه قائم ما قيام كند، بيست وپنج حرف وشاخهِ ديگر را آشكار ودر ميان مردم منتشر مى سازد ودو حرف ديگر را به آن ضميمه مى كند تا بيست وهفت حرف، كامل، منتشر گردد).(39)
اين روايت، بر پيشرفت دانش وتكنولوژى ونيز تكامل خردمندى، در حكومت مصلح(ع) دلالت دارند، ولى نمى توان از اين امر، اين گونه استفاده كرد كه تمام دستاوردهاى علوم تجربى، صنعت وتكنولوژى در عصر حاضر، با حكومت مصلح جهانى سازگار است. به ويژه با تعارضى كه ميان پاره اى از دستاوردهاى علوم انسانى وبرخى صنايع با اسلام مشهود است.


 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) محمد مجتهد شبسترى، هرمنوتيك كتاب وسنت، ص 168 - 170.
(2) ر.ك: عبدالكريم سروش، قبض وبسط تئوريك شريعت، ص 78 - 79؛ مصطفى ملكيان، فصلنامه نقد ونظر، شماره 2، ص ؛ استاد جعفر سبحانى، مدخل مسايل جديد در علم كلام، ص 10.
(3) نگارنده، كلام جديد، ص 11.
(4) منبع: فرهنگ ودين، فصل جدا انگارى دين ودنيا، ص 124 - 125، ويراسته بهاء الدين خرمشاهى، البطاس، اسلام ودنيوى گرى، احمد اكرام، ص 17 - 24.
(5) كمال الدين، ص 698.
(6) اثبات الهداة، ج 3، ص 496؛ احقاق الحق، ج 13، ص 186.
(7) اسعاف الراغبين، باب دوم، ص 140؛ منتخب الاثر، ص 482؛ نور الابصار فى مناقب آل بيت النبى المختار، ص 156.
(8) بحارالانوار، ج 52، ص 338.
(9) ر.ك.به جان هيك مباحث پلوراليسم دينى ترجمه عبدالرحيم گواهى انتشارات تبيان. وجان هيك، مباحث پلوراليسم دينى، ترجمه عبدالرحيم گواهى، انتشارات تبيان.
(10) عبدالكريم سروش، بسط تجربه نبوى، ص 29 - 30.
(11) بحار الانوار، ج 24، ح 59، ص 336.
(12) الغيبة، نعمانى، باب 13، ص 238، حديث 30.
(13) عقدالدرر، باب 7، ص 159.
(14) معجم احاديث الامام المهدى، ج 3، ص 124.
(15) بحارالانوار، ج 53، ص 4.
(16) تفسير البرهان، ج 2، ص 121.
(17) مجمع البيان، ذيل آيه 33، توبه.
(18) مجمع البيان، ذيل آيه 9، سورهِ صف.
(19) منتخب الاثر، ف 1، ب 2، ح 9.
(20) منتخب الاثر، ف 2، ب 35، ح 3.
(21) منتخب الاثر.
(22) منتخب الاثر، باب 2، ح 21، ص 95.
(23) منتخب الاثر، باب 1، ح 1، ص 158.
(24) Susan.
(25) خورشيد مغرب، ص 30.
(26) خورشيد مغرب، ص 31.
(27) الغيبة، نعمانى، باب 13؛ بحارالانوار، ج 52، ص 353.
(28) كافى، ج 7، ص 114.
(29) الغيبة، نعمانى، باب 13، ص 239، ح 33.
(30) الغيبة، محمد نعمانى.
(31) بحارالانوار، ج 52، ص 339؛ ارشاد مفيد، ج 2، ص 386.
(32) عبدالحسين خسروپناه، كلام جديد، گفتار 7، ص 149 - 157.
(33) اثبات الهداة.
(34) منتخب الاثر، ص 98.
(35) بحارالانوار، ج 52، ص 328.
(36) روضهِ كافى، به نقل از منتخب الاثر، ص 483.
(37) منتخب الاثر، ص 483؛ بحارالانوار، ج 52، ص 391.
(38) بحار، ج 52، ص 321.
(39) بحارالانوار، ج 52، ص 336.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۴/۱۲/۲۲ : ۹.۴ K : ۰
: عبدالحسين خسروپناه
comments:
no-comments