(۲۴۲) نعمانی ومصادر غیبت (۸)
نعمانی ومصادر غیبت (۸)
سید محمد جواد شبیری زنجانی
اشاره
سلسله مقالات «نعمانی ومصادر غیبت»، با بررسی آثار نعمانی، درباره تفسیر نعمانی به تفصیل بحث کرده وبدین نتیجه رسیده که این رساله را نمی توان روایت به شمار آورد. در ادامه این کتاب را به عنوان متنی تفسیری بررسی ودرباره جایگاه ناسخ ومنسوخ در آن بحث می کند. در این شماره دربارهِ محکم ومتشابه در این تفسیر سخن گفته وبا اشاره به آیه قرآن واحادیث اهل بیت در ذیل آیه، دیدگاه این کتاب را در این زمینه توضیح خواهیم می دهد.
دومین مبحث از مباحث علوم قرآنی که در تفسیر نعمانی توضیح گسترده ای درباره آن داده شده، مبحث محکم ومتشابه است. برای روشن شدن دیدگاه این تفسیر، ناگزیر به ذکر خاستگاه این بحث وبرخی از نکات اساسی مرتبط با آن می باشیم.
خاستگاه دو اصطلاح محکم ومتشابه
دو اصطلاح محکم ومتشابه برگرفته از آیه ۷ از سوره آل عمران می باشد:
﴿هو الّذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات، هن ام الکتاب، واخر متشابهات، فأمّا الّذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تأویله، ومایعلم تأویله الاّ الله والراسخون فی العلم یقولون امنّا به، کل من عند ربّنا، وما یذکّر الاّ اولوا الالباب﴾
از دیر باز بحث از محکم ومتشابه، گسترهِ قابل توجهی از اندیشه دانشمندان را به خود اختصاص داده است. توضیح مفاد محکم ومتشابه وتعیین مصادیق این دو واژه، تلاش برای بر طرف ساختن ابهام از آیات متشابه، ارایهِ معنای درست آیات متشابه وتبیین حکمت آیات متشابه، از کوشش هایی بوده که در این زمینه صورت گرفته است. این پرسش اساسی که آیا دانش آیات متشابه تنها در اختیار ذات ربوبی است یا راسخون در علم نیز به این دانش راه دارند، شیوه برخورد با آیات متشابه را تعیین می کند. پاسخ این پرسش با چگونگی ترکیب آیه فوق مرتبط است؛ اگر «راسخون فی العلم» عطف بر «الله» گرفته شود وجمله «یقولون...» جمله حالیه، راسخون در علم نیز عالمان به آیات متشابه خواهند بود، ولی اگر «راسخون فی العلم» مبتدا وجمله «یقولون...» خبر آن، وواو عطف، جمله دوم را بر جملهِ اول عطف کند، یا اساساً واو استینافی دانسته شود، قهراً علم به آیات متشابه، به پروردگار عالم اختصاص می یابد. تعیین هر یک از دو احتمال بالا، روش مفسّر را در تفسیر روشن می سازد.۱ ما در این جا به چند نکته برگرفته از آیه شریفه اشاره می کنیم، سپس به احادیثی که در زمینه محکم ومتشابه وارد شده نگاهی می اندازیم ودر پایان به توضیح دیدگاه تفسیر نعمانی در این مبحث ومقایسه آن ها با آرای قدمای مفسران می پردازیم.
نکاتی بر گرفته از آیه
۱. ظاهر آیه یاد شده، این است که تقسیم آیات قران به محکم ومتشابه، تقسیمی فراگیر بوده، هیچ آیه ای از این دو دسته بیرون نیست.
۲. این آیه، آیات محکم را ام الکتاب می خواند. معنای حقیقی امّ، ظاهراً مادر می باشد۲ واطلاق آن به آیات محکم گویا از این روست که آیات محکم پناهگاه ومرجع سایر آیات قرآنی بوده؛ هم چنان که فرزندان به سوی مادر خویش رفته واز آبشخور وی سیراب می شوند، آیات متشابه نیز به آیات محکم بازگشته، در پناه آن ها معنا می یابند.
البته این نکته بر جای می ماند که آیا آیات متشابه، به تنهایی وبدون کمک گرفتن از قرینه های خارجی می تواند به آیات محکم بازگردد، یا برای ارجاع متشابه به محکم نیازمند مراجعه به قرینه هایی هم چون احادیث پیامبر واوصیای وی – صلوات الله علیهم – به عنوان مرجع تفسیر آیات می باشد؟ از این آیه پاسخ صریحی به این سؤال استفاده نمی شود، البته اگر راسخون در علم را عالمان به تأویل بدانیم، به طور طبیعی برای تأویل آیات متشابه باید به ایشان رجوع کرد.
۳. آیات متشابه به دلیل تأویل پذیری دست آویز بیماردلان برای رسیدن به اهداف ناروای خویش می باشد. معنای اصلی تأویل، بازگرداندن یک شیء از حالت خویش می باشد. اگر آیه معنایی ظاهری داشته باشد، بازگرداندن آیه از این معنا وتفسیر آن به معنای دیگر، از مصادیق تأویل به شمار می آید. اگر آیه مجمل بود ودو یا چند معنا در آن احتمال رود، تعیین یک معنا برای آیه مصداق دیگری از تأویل می باشد، البته این نکته اهمیت دارد که آیا تأویل هماره در ارتباط الفاظ بامعانی آن ها (یعنی موارد استعمالی آن ها) می باشد، یا تعیین مصداق معانی وارایهِ تصویری برای مفهوم واژه ها، (برتر از آن چه از الفاظ استفاده می شود وبا مقوله دلالت لفظ بر معنا ارتباط می یابد) هم در حوزه تأویل جای می گیرد؟ در این باره بیش تر سخن می گوییم.
نکته ای که در این جا بر آن تأ کید می ورزیم آن است که ظاهراً، تفسیر آیه به معنای ظاهری آن تأویل خوانده نمی شود؛ هر چند قراین قطعی در کار باشد که معنای ظاهری آیه، مراد خداوند سبحان نیست. البته گاه قراین قطعی به اندازه ای روشن است که در شکل گیری ظهور آیه نقش دارد؛ مثلاً آیات مربوط به صفات الهی که در آن برای حضرت حق «ید» و«وجه»و... اثبات کرده است، با توجه به قرینه قطعی عقلی روشن که بر جسم نبودن پروردگار دلالت دارد، اصلاً ظهور در معنای جسمانی ندارد؛ لذا جسم گرایان که به این آیات تمسک جسته اند در واقع معنای خلاف ظاهر آیه را پیروی کرده که در گستره تأویل جای می گیرد. بنابراین، آیات بالا می تواند از مصادیق متشابه به شمار آید.
نگاهی به احادیث مربوط به آیه شریفه
احادیث پیامبر(ص) واهل بیت(ع) گاه به صراحت، با آوردن این آیه یا بخشی از آن درصدد تفسیر آن برآمده است. از جمله روایات بسیاری که تأکید می کند ائمه معصومان راسخان در علمند وآنان علم تأویل کتاب را دارا می باشند، از جمله در صحیحه فضیل بن یسار می خوانیم:
قال سأ لت ابا جعفر(ع) عن هذه الروایة: ما من القرآن آیة الاّ ولها ظهرو بطن، فقال: ظهره تنزیله وبطنه تأویله، منه ما قدمضی ومنه ما لم یکن۳، یجری کما یجری الشمس والقمر... قال الله (وما یعلم تأویله الاّ الله والراسخون فی العلم) نحن نعلمه۴.
بنابراین حدیث، تأویل به بطن قرآن ارتباط دارد وعالمان به تأویل ائمه(ع) می باشد. درباره ارتباط تنزیل وتأویل پس از این سخن خواهیم گفت.
در صحیحه ابی بصیر از ابی عبدالله(ع) می خوانیم: «نحن الراسخون فی العلم ونحن نعلم تأویله»5. در نقلی ابوبصیر از ابو جعفر(ع) هم قطعه اول حدیث را روایت کرده است.۶
در صحیحه ابوالصباح الکنانی از ابی عبدالله(ع) همین جمله «ونحن الراسخون فی العلم» تکرار شده است.۷
در روایات دیگر هم بر این امر تأ کید شده است۸، لذا درکافی وبصائرالدرجات۹، بابی را به این امر اختصاص داده اند که راسخان در علم ائمه(ع) می باشند.
در پاره ای از روایات هم از آیه شریفه اقتباس شده واز آن به روشنی برمی آید که «راسخون فی العلم» عطف بر الله است.۱۰ هم چون صحیحه ابوعبیده که در آن درباره آیه اول سوره روم به نقل از امام باقر (ع) آمده: «یا ابا عبیده ان لهذا تأویلاً لایعلمه الاّ الله والراسخون فی العلم من آل محمد».11
در مقابل این نقل های بسیار معتبر واطمینان بخش۱۲، از خطبه ای که از حضرت امیر(ع) نقل شده برمی آید که راسخون در علم، تأویل کتاب را نمی دانند۱۳، این روایت در مقابل آن همه روایات قابل استناد نیست، نکته جالب در این روایت این است که از آن استفاده می گردد که معنای ظاهری راسخون در علم غیر از تفسیری است که در این حدیث ارایه شده؛ لذا روایت درصدد توجیه آیه برآمده است:
وقد مدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علما، وسمی ترکهم التعمّق فیما لم یکلّفهم البحث عنه رسوخاً.
اگر معنای ظاهری راسخان فی العلم مطابق این روایت باشد، نیازی به چنین توضیحی نیست که خداوند ترک تعمّق این افراد را در آن چه به دانش آن احاطه ندارند، رسوخ نامیده است.۱۴
به هر حال، با عنایت به احادیث اهل بیت(ع) تردیدی برجای نمی ماند که قرائت وقف بر «الله» در آیه شریفه بالا نادرست بوده وباید «الراسخون فی العلم» را معطوف بر الله بدانیم.
احادیث بسیاری نیز، درباره محکم ومتشابه وتفسیر این دو واژه یا بیان حکم آن ها وارد شده است؛ از جمله در موثقه ابی بصیر از ابی عبدالله(ع) آمده:
سمعته انّ القرآن فیه محکم ومتشابه، فامّا المحکم فنؤ من به، فنعمل به وندین به وامّا المتشابه فنؤ من به ولا نعمل به وهو قول الله تبارک وتعالی: ﴿فامّا الّذین فی قلوبهم زیغ...﴾ الی آخر الایه.۱۵
همین متن را جابر جعفی از حضرت نقل کرده است.۱۶
از احادیث بسیار دیگر هم استفاده می گردد که وظیفه مؤمنان در برابر آیات محکم، عمل به آن ها ودربارهِ آیات متشابه ایمان به آن ها می باشد؛۱۷ از جمله در صحیحه هشام بن سالم از امام صادق(ع) پس از تقسیم قاریان قرآن به سه گروه، در وصف قاریان بهشتی آمده:
قاریِ قر ا القرآن فاستتر به تحت برنسه فهو یعمل بمحکمه ویؤ من بمتشابهه ویقیم فرائضه ویحلّ حلاله ویحرّم حرامه.۱۸
در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده که باید به محکم عمل کرده ومتشابه را رها ساخت۱۹؛ ظاهراً مراد از این احادیث عمل نکردن به متشابه تا زمانی است که بدین وصف باقی باشد وگرنه اگر متشابه به روشی هم چون تفسیر اهل بیت از دایره تشابه بیرون رود مشمول چنین حکمی نیست.۲۰ حال شیوه رفع تشابه از متشابهات چیست؟ بحثی دیگر است.
باری، این احادیث هر چند در صدد روشن ساختن مفهوم محکم ومتشابه نیست وتنها به بیان حکم آن ها پرداخته است، ولی از آن ها می توان در تفسیر محکم ومتشابه بهره جست، مثلاً با عنایت به این که به آیات منسوخ عمل نمی شود، این آیات در دایره آیات متشابه قرار می گیرد، چنان چه در هنگام توضیح دیدگاه تفسیر نعمانی، خواهد آمد.
در روایاتی که به طور مستقیم به تفسیر محکم ومتشابه پرداخته شده۲۱، با تفسیر محکم به آیاتی که به آن ها عمل می شود، دو تفسیر برای متشابه ارایه داده است: یکی «الّذی یشبه بعضه بعضاً»22 ودیگری: «ما اشتبه علی جاهله».23
تفسیر نخست از نوعی ابهام برخوردار است؛ گویا مراد این است که آیه متشابه آیه ای است که می تواند به معانی گوناگون گرفته شود وچون این معانی از این نظر که هر یک می توانند مفاد آیه باشند شبیه یکدیگرند، آیه متشابه خوانده شده است.
در تفسیر دوم، تشابه به معنای اشتباه گرفته شده. اشاره شده که معنای آیه متشابه، بر نادان به آن مشتبه وپوشیده است. این تفسیر بیانگر این است که تشابه آیه امری است نسبی وتنها نادانان به آیه، معنای آیه را درک نمی کنند.۲۴ در روایتی از لزوم ردّ متشابه قرآن به محکم آن سخن رفته است۲۵ که با عنایت به روایات بسیاری که امامان معصوم(ع) را به عنوان مرجع در شناخت متشابهات معرفی می کند۲۶، باید ردّ متشابه به محکم را به گونه ای تفسیر کرد که با مرجعیت اهل بیت در این زمینه سازگار باشد. در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) می خوانیم:
علیکم بهذا القرآن احلّوا حلاله، حرّموا حرامه واعملوا بمحکمه وردّوا متشابهه الی عالمه، فانّه شاهد علیکم وافضل ما به توسلتم.۲۷
در حدیثی از امام رضا(ع) هم می خوانیم که حضرت خطاب به یکی از دانشمندان می گوید:
لا تتأوّل کتاب الله برا یک، فان الله (عزَّ وجلَّ) یقول: وما یعلم تأویله الاّ الله والراسخون فی العلم.۲۸
معنای محکم ومتشابه از دیدگاه تفسیر نعمانی ومقایسه آن با آرای قدمای مفسّران
از دیرباز، تفاسیر گوناگونی برای دو اصطلاح قرآنی محکم ومتشابه ارایه شده که گاه به شانزده قول رسانیده شده است.۲۹ در این جا ما در صدد بحث از این اقوال وبیان تفاوت وبررسی آن ها نیستیم. پاره ای از این اقوال نیز در عصرهای پس از تفسیر نعمانی مطرح شده که ما به آن ها کاری نداریم. در این جا ما درصدد یافتن شباهت هایی هستیم که میان دیدگاه تفسیر نعمانی درباره این دو اصطلاح وآرای مفسّران متقدم بر وی دیده می شود. در تفسیر نعمانی یک تعریف کاملاً مشخص برای این دو دیده نمی شود، بلکه عناصری در توضیح آن ها به کار گرفته شده که برخی از آن ها در کلمات قدمای مفسران مشاهده می گردد. در مجموع چهار عنصر در تفسیر نعمانی درباره این دو اصطلاح به دست می آید:
۱. آیات محکم نسخ نشده اند.
در کلمات مفسّران نخستین، شبیه این مطلب دیده می شود؛ مثلاً از ابن عباس نقل شده که «محکمات ناسخاتی است که به آن ها عمل می گردد ومتشابهات منسوخات».30 این عبارت ظاهراً مسامحه آمیز بوده ومنظور گوینده را نمی رساند. ظاهراً منظور از این قول این است که هر آیه ای که منسوخ نشده باشد، محکم است (خواه ناسخ آیه دیگر باشد یا نباشد). تعبیر صحیح همین تعبیر تفسیر نعمانی است وشبیه آن در یکی از نقل ها از ضحاک دیده می شود که محکم به غیر منسوخ (ونه ناسخ) تفسیر شده است.۳۱
در پاره ای از روایات نیز محکم در برابر منسوخ قرار گرفته است؛ هم چون صحیحه معمربن یحیی از ابی جعفر(ع)۳۲. در روایتی دیگر هم از امام باقر(ع) نقل شده که «فالمنسوخات من المتشابهات والمحکمات من الناسخات»33 که با دقت در حدیث، به نظر می رسد که الفاظ آن پس وپیش شده وعبارت درست آن چنین است: «الناسخات من المحکمات». در کلمات مفسّران هم گاه محکم در برابر منسوخ به کار برده شده است.۳۴ البته در اطلاق متشابه بر آیات منسوخ اشکالی به نظر می رسد که خواهد آمد.
۲. محکم همان است که در اقسام آیات قرآنی با تعبیر «ما تأویله فی تنزیله» از آن یاد شده است. در توضیح این تعبیر آمده که مراد آیاتی است که برای تأویل آن به چیزی بیش تر از تنزیل آن نیازی نیست.
برای روشن شدن بیش تر این مطلب، باید به اقسامی که در آغاز تفسیر نعمانی برای آیات قرآنی ذکر شده توجه کرد، در ضمن این اقسام این سه قسم دیده می شود: «منه ما تأویله فی تنزیله، ومنه ما تأویله قبل تنزیله، ومنه ما تأویله بعد تنزیله».35
در شرح تفصیلی این اقسام «ما تأویله فی تنزیله» را به آیات تحریم وتحلیل مربوط دانسته واشاره شده که در این آیات، شنونده نیازی به سؤ ال درباره آن ها ندارد.۳۶ «ما تأویله قبل تنزیله» را هم آیاتی دانسته شده که درباره اموری است که در زمان پیامبر(ص) پدیدار شده که حکم آن پیش تر بیان نشده وپیامبر خود نیز نسبت به حکم آن ها آگاهی نداشته است.۳۷ «ما تأویله بعد تنزیله» هم آیاتی است که در آن ها حوادث آینده هم چون جنگ های حضرت امیر(ع) با گردن کشان وقیامت ورجعت گزارش شده است.۳۸
وجه منطقی این تقسیم بندی آشکار نیست ومعلوم نیست که آیا دربارهِ آیات قسم دوم وسوم آیا نیازی به سؤ ال از مفاد آیه وجود دارد یا خیر؟ از سوی دیگر این تقسیم بندی فراگیر نبوده؛ مثلاً آیات مربوط به قصص انبیای گذشته یا آیات مربوط به توحید وصفات الهی یا اخلاق را در بر نمی گیرد.
در شرح تفصیلی اقسام در تفسیر نعمانی علاوه بر سه قسم بالا، قسم چهارمی هم افزوده شده که «ما تأویله مع تنزیله»39؛ در توضیح این قسم گفته شده که در این آیات بر خلاف آیات قسم نخست که «تأویله فی تنزیله»، تنها به تنزیل آیه نمی توان بسنده کرد، بلکه باید تفسیر آیه نیز با آن همراه باشد. با ذکر چند مثال این قسم توضیح داده شده؛ یکی آیه ﴿کونوا مع الصادقین﴾ که در این جا شنونده باید بداند که مراد از صادقین که باید مؤمنان همراه آنان باشند کیانند. بر پیامبر لازم است آن ها را معرفی کند وامت نیز امر پیامبر را پیروی نمایند. آیه دستور اطاعت از اولوا الامرهم مثال دیگری است که بدون تفسیر اولوا الامر به عترت پیامبر نیاز مردم بر آورده نمی گردد. آیات نماز وروزه ودیگر عبادات نیز از این قسم است که در کتاب خدا به گونه مجمل وارد شده وکیفیت آن به تبیین پیامبر واگذار شده است. آیاتی که در تولی اولیاء الله وتبری اعداء الله وارد شده همگی نیازمند تفسیر پیامبر برای شناخت اولیاء الله واعداء الله می باشند.
در این جا بد نیست این توضیح را بیفزاییم که تفسیر وتأویلی که در این قسم مطرح شده به تعیین مراد از الفاظ قرآن مربوط نمی شود.۴۰ «صادقین» از نظر لغوی ومراد از آن در استعمال ابهامی ندارد، ولی چون شناخت مفاهیم مورد امر ونهی بدون شناخت مصادیق آن، برای امتثال امر ونهی کفایت نمی کند، لاجرم باید مصادیق این مفاهیم هم روشن گردد. منظور از تفسیر وتأویل در این جا تعیین مصادیق این مفاهیم می باشد؛ لذا این آیات از این جهت در محدوده آیات متشابه جای می گیرد. از مجموع این توضیحات چنین برداشت می شود که آیات محکم بی نیاز از تفسیر (هم در مرحله مدلول استعمالی الفاظ وهم در مرحله تعیین مصداق آن ها) می باشند، ولی آیات متشابه آیاتی هستند که در یکی از این دو مرحله نیازمند تفسیر وتبیین می باشند.
۳. لحن تفسیر نعمانی این معنا را به ذهن می رساند که آیات محکم تنها در مورد حلال وحرام وواجبات ومحرمات می باشد،۴۱ شبیه همین لحن در کلمات برخی از مفسّران پیشین هم دیده می شود،۴۲ همین مطلب با تعبیری روشن تر هم از برخی دیگر نقل شده؛ مثلاً از مجاهد حکایت شده که وی در تفسیر محکم می گوید: «ما فیه من الحلال والحرام، وما سوی ذلک فهو متشابه یصدّق بعضه بعضاً».43
البته در جایی دیگر در تفسیر نعمانی اشاره شده که آیات مربوط به نماز وروزه ودیگر فرایض نیازمند بیان پیامبر خدا می باشند.۴۴ شاید بتوان این دو گونه عبارت را چنین با هم سازگار نمود که این آیات در بیان اصل فرایض، از ابهامی برخوردار نیستند، ولی در آن ها خصوصیات این فرایض ذکر نشده است. بنابراین، این آیات از جهتی محکم واز جهتی دیگر متشابه می باشند.
۴. در تفسیر نعمانی آمده: «وامّا المتشابه من القرآن فهو الّذی انحرف منه متّفق اللفظ مختلف المعنی». بنابراین توضیح، الفاظی که در قرآن در وجوه ومعانی مختلف استعمال شده اند متشابه می باشند. در ادامه وجوه ومعانی مختلف ضلال (ص ۱۲- ۱۶)، وحی
(ص ۱۶)، خلق (ص ۱۷)، فتنه (ص ۱۷ و۱۸)، قضاء (ص ۱۸ -۲۰)، نور(ص۲۰ – ۲۲)، امة (ص۲۲- ۲۳) ذکر شده است. در جای دیگری از تفسیر نعمانی معانی کفر(ص۶۰ و۶۱)، شرک(ص ۶۱ و۶۲)، ظلم (ص ۶۳) آمده است.
شبیه این تفسیر برای متشابه در مقدمه تفسیر قمی نیز ذکر شده؛۴۵ در جای جای جلد اوّل تفسیر قمی معانی الفاظ مختلف بیان شده است: ضلال (ص ۷)، هدایه (ص ۳۰)، ایمان وکفر (ص ۳۲ در ضمن روایت)، حیاة (ص ۳۵)، عدّة (ص ۷۸)، صلاة خوف (ص ۷۹)، صوم (ص ۱۸۵ – در ضمن روایت -)، امّة (ص ۳۲۳)، هدی (ص ۳۵۹)، زنا وحدود آن (ص ۹۵).
این تفسیر برای متشابه، با تفسیر پیشین برای محکم (عنصر دوم) چندان سازگار به نظر نمی آید. واژه هایی که در موارد گوناگون قرآن در معانی مختلف به کار برده می شوند، الزاماً نیازمند تأویل نیستند؛ زیرا چه بسا در همین واژه ها نیز در هر مورد قراینی همراه لفظ وجود دارد که به آن ظهور خاصی می دهد ودیگر نیازی به تأویل باقی نمی ماند. پس این تفسیر با تفسیر دیگری که در برخی کتب تفسیری برای محکم ومتشابه انجام گرفته (که محکم تنها یک تأویل بر می تابد ومتشابه چند تأویل)۴۶ یکسان نیست.
ارتباط متشابه با اصطلاح قرآنی وجوه
یکی از بحث هایی که از دیرباز شاخه ای از علوم قرآنی به شمار می آید، بحث وجوه ونظایر است؛ فن وجوه، مربوط به الفاظی است که در جاهای گوناگون قرآن به معانی مختلف به کار می رود.
البته در تفسیر دو واژه وجوه ونظایر اختلاف شده۴۷ که چندان به بحث ما مربوط نیست.
قدیمی ترین کتاب موجود در این فن از مقاتل بن سلیمان بلخی (م ۱۵۰) می باشد که به نام الاشباه والنظائر فی القرآن الکریم با تحقیق دکتر عبدالله محمود شحاته به چاپ رسیده است.۴۸
در این جا مجال توضیح کامل بحث وجوه نیست، تنها اشاره می کنیم که بسیاری از معانی گوناگونی که برای واژه ها ذکر شده، از دقت کافی برخوردار نیست، بلکه در واقع الفاظ در معانی جامعی به کار رفته اند که معانی مختلفی را در بر می گیرد، در برخی موارد نیز خصوصیات معانی از قراین دیگری غیر از لفظ مورد نظر استفاده می شود، به عبارت دیگر استفاده معنای خاص از باب تعدّد دالّ ومدلول است.
مقایسه وجوهی که در تفسیر نعمانی برای الفاظ ذکر شده با کتاب مقاتل نشان می دهد که تفسیر نعمانی کاملاً مستقل می باشد؛ مثلاً نعمانی برای خلق چهار وجه ذکر کرده است: خلق اختراع، خلق استحالة، خلق تقدیر، خلق تغییر.۴۹ مقاتل بن سلیمان هفت وجه برای خلق ذکر کرده۵۰ که تنها یکی از آن ها با کلام نعمانی سازگار است.(وی یکی از معانی خلق را الخلق فی الدنیا دانسته که با خلق اختراع هماهنگ است.)
نعمانی درباره واژه وحی، هفت وجه آورده است: ۱. وحی النبوة والرسالة، ۲. وحی الالهام، ۳. وحی الاشارة، ۴. وحی التقدیر، ۵. وحی الامر، ۶. وحی الکذب، ۷. وحی الخبر.۵۱
مقاتل برای این واژه پنج معنا آورده است که سه معنای آن با معانی نعمانی یکسان است (اول ودوم وپنجم) ودو معنای دیگر متفاوت است: کتاب وقول.۵۲
تنها در موارد واژه قضاء، تفسیر نعمانی وکتاب مقاتل، وجوه یکسانی ارایه داده اند۵۳ که البته در تعابیر این دو تفاوت هایی دیده می شود.
بنابراین، هیچ گونه ارتباط ویژه ای میان تفسیر نعمانی وکتاب مقاتل در بحث وجوه قابل اثبات نیست.
کتابی که با تفسیر نعمانی ارتباط تنگاتنگی دارد، تفسیر قمی است. تفسیر قمی که برای بحث محکم ومتشابه اهمیت ویژه ای قایل است وبارها در ذیل آیات به محکم بودن آن ها اشاره می کند۵۴ وچه بسا به تبیین وجوه مختلف یک واژه پرداخته است. وجوه ذکر شده در تفسیر قمی، غالباً همان وجوه تفسیر نعمانی است؛ مثلاً در تفسیر نعمانی پنج وجه برای فتنه ذکر شده: اختبار۵۵، کفر، عذاب، محبت مال وولد، مرض۵۶ که به جز وجه اخیر، بقیه وجوه در مقدمه تفسیر قمی برای این واژه ذکر شده است.۵۷ در تفسیر نعمانی امت را بر پنج قسم دانسته۵۸ که همین پنج قسم به همراه سه قسم دیگر در تفسیر قمی آمده است.۵۹
بی تردید بین تفسیر نعمانی وتفسیر قمی ارتباطی ویژه وجود داشته که به نظر می آید یکی از دیگری یا هر دو از منبع مشترک دیگری اخذ واقتباس نموده اند.
تذکر چند نکته درباره محکم ومتشابه در تفسیر نعمانی
۱. در تفسیر نعمانی تأ کید شده است که برای روشن ساختن متشابه نیاز به «مسئلة الاوصیاء» می باشد وبدون آن، آیات متشابه سبب هلاکت مردمان می باشد.۶۰ این مطلب در روایات بسیار دیگری هم دیده می شود؛ چنان چه پیش تر اشاره شد.
۲. متشابه خواندن آیات منسوخ خالی از دشواری نیست؛ زیرا علمای اصول روشن ساخته اند که پدیده نسخ در واقع، تقیید اطلاق زمانی آیات منسوخ می باشد. ظاهر اوّلی آیات منسوخ این است که حکمی که در این آیات بیان شده برای تمام زمان ها می باشد. با آمدن آیه ناسخ معلوم می گردد که آیه نسخ شده تنها در زمانی خاص (یعنی تا زمان ورود آیه ناسخ) کاربرد داشته است. بنابراین، آیه ناسخ قرینه بر این معنا است که معنای ظاهری آیه منسوخ (واطلاق زمانی آن) مراد نیست. با توجه به این توضیح، دشواری متشابه دانستن آیات منسوخ آشکار می گردد؛ چون پیش تر گفتیم که آیات متشابه تأویل پذیرند وبیمار دلان با ارایه معنایی که از ظاهر آیات متشابه بر نمی آید، در صدد رسیدن به اهداف ناروای خود می باشند. در آیات منسوخ معنای ظاهری آیه، معنایی است که مراد خداوند سبحان نمی باشد؛ نه معنای تأویلی آیه.
به نظر می رسد متشابه دانستن آیات منسوخ در حقیقت نوعی گسترش مفهومی برای لفظ متشابه از مورد آیه ۷ آل عمران می باشد. در واقع با توجه به این که آیات منسوخ با آیات متشابه تأویل پذیر از این جهت که هر دو قابل عمل نیستند مشابهت دارند، آیات منسوخ در حوزه آیات متشابه قرار داده شده است. البته این گسترش مفهومی که از باب مجاز می باشد، نیازمند به دلیل است که می توان روایات را دلیل آن دانست.
۳. در پاره ای از قسمت های تفسیر نعمانی که به بحث محکم ومتشابه می پردازد اشتباه هایی در نسخه موجود این تفسیر رخ داده که برخی از آن ها را مصحّح بحار تصحیح کرده وبرخی دیگر تصحیح نشده باقی مانده است. هم چون:
– در آغاز تفسیر واژه فتنه، عبارت افتادگی دارد؛ اصل عبارت باید مثلاً چنین باشد:
«سألوه عن المتشابه فی تفسیر الفتنة فقال [هو علی خمسة اوجه فمنه فتنة الاختبار وهو قوله تعالی] الم احسب الناس ان یترکوا...(ص ۱۷)» که عبارت داخل کروشه افتاده وبه قرینه سیاق وبه قرینه تفسیر قمی، ج ۱، ص اصلاح شد.
– در عبارت «امّا قضاء الکتاب والحتم فقوله تعالی: فی قصة مریم: وکان امراً مقضیاً، «ای معلوماً»» (ص ۱۹) ظاهراً معلوماً مصحّف بوده واصل آن مکتوباً یا محتوماً بوده است.
– در آغاز ذکر اقسام الامة نیز عبارت افتادگی دارد، اصل عبارت نظیر این می باشد: «وسأ لوه صلوات الله علیه عن اقسام الامة فی کتاب الله فقال: [الامة فی کتاب الله علی وجوه، منها المذهب وهو] قوله تعالی: کان الناس امة واحدة»، که به قرینه تفسیر قمی، ج ۱، ص ۳۲۳ وتفسیر نعمانی، ص ۲۶ عبارت داخل [ ] افزوده شد.
خلاصه کلام درباره تفسیر نعمانی به عنوان متنی تفسیری
این تفسیر با وجود پاره ای اختلالات (که برخی ناشی از اشتباه ناسخان می باشد) از متون ارزشمند تفسیری است. دیدگاه های مؤلف در تفسیر آیات باید مدّ نظر باشد وانکار این کتاب به عنوان متنی روایی سبب بی ارزش شدن آن به عنوان متنی تفسیری نیست.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱. از مصادر سودمند در این زمینه مقاله «آیا تأویل قرآن را فقط خداوند می داند؟» نوشته بهاءالدین خرمشاهی، قرآن پژوهی، ص ۷۳۲ – ۷۴۵. ونیز مقاله تأویل در دانشنامه جهان اسلا م، نگارش حسن طارمی، به ویژه بخش چهارم«آگاهی از تأویل قرآن».
۲. در بسیاری از کتب لغت، یکی از معنای حقیقی «ام» (یا معنای حقیقی منحصر آن)، اصل وپایه اشیا دانسته شده است (به طور نمونه کتاب العین، ج ۸، ص ۴۲۶؛ تهذیب اللغة، ج ۱۵، ص ۶۳۱ و۶۳۳؛ الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۶۳؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۸ و۳۱ و۳۲؛ مجمع البحرین، ج ۶، ص ۹)، ولی بعید نیست معنای اصلی واژه ام، مادر باشد که با تجرید این معنا از خصوصیت آن، معنای انتزاعی اساس وپایه برای این واژه شکل گرفته باشد. روند طبیعی وضع الفاظ این است که واژگان نوعاً در معانی محسوس وملموس وضع شده سپس به معانی انتزاعی ونامحسوس گسترش می یابد.
۳. در نقل بصائر، ج ۲، ص ۲۰۳: «ما لم یجیِ» ذکر شده ودر نقل تفسیر عیاشی، ج۱، ح ۵، ص۱۱، «مالم یکن بعد»، به هر حال مراد آن است که تأویل آیه، پس از تنزیل آن می باشد.
۴. بصائر الدرجات، ح ۷، ص ۱۹۶ وبا اختلافی در الفاظ در ح ۲، ص ۲۰۳ ودر تفسیر عیاشی، ج ۱، ح ۵، ص ۱۱ وقعطه آخر حدیث در تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۷، ص ۱۶۴.
۵. کافی ج۱، ح ۱، ص ۲۱۳، بصائر الدرجات، ح ۵ و۷، ص ۲۰۴، تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۸، ص ۱۶۴.
۶. تأویل الایات ص ۴۲۳ به نقل از تفسیر ابن ماهیار.
۷. کافی ج ۱، ح ۶، ص ۱۸۶، تهذیب ج ۴، ح ۱، ص ۱۳۲، بصائر الدرجات، ح ۱ و۶ ص ۲۰۲ و۲۰۴، تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۱۵۵، ص۲۴۷، مناقب ابن شهر آشوب ج ۱، ص ۲۸۵، ج ۴، ص ۲۱۵.
۸. هم چون روایت برید بن معاویه عجلی از امام باقر(ع) که در برخی نقل ها با تعبیر «احدهما» آمده است (کافی ج ۱، ح۲، ص ۲۱۳؛ بصائر الدرجات، ح ۴، ص ۲۰۳ وح ۸، ص ۲۰۴؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ح ۶، ص ۱۶۴؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۹۶، با اختلافاتی در الفاظ احادیث وزیاده ونقیصه در این مصادر) وهمین متن با سندی دیگر در بشارة المصطفی، ص ۱۹۳ وبه گونه مرسل از امام باقر(ع) در دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۲۰. ونیز روایت عبدالرحمن بن کثیر از ابوعبدالله(ع) (کافی ج ۱، ح ۳، ص ۲۱۳ ونیز ح ۱۴، ص ۴۱۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۴۲۱. ونیز روایت الحسن بن عباس بن حریش از جعفر ثانی که در ضمن آن به نقل از امام باقر(ع) راسخون در علم بر پیامبر وائمه تطبیق شده است (کافی ج ۱، ص ۲۴۵) ونیز در دو نقل در کتاب سلیم بن قیس هلالی (ص ۷۷۱ و۹۴۱) ونیز در روایت امام حسن واحتجاج وی با معاویه (احتجاج، ج ۲، ص ۶۳) ودر روایت ابی القاسم کوفی (مناقب ابن شهر آشوب ج ۱، ص ۲۸۵) ودر روایت ابانه ابی العباس فلکی از حضرت امیر(ع) (مناقب ابن شهر آشوب ج ۳، ص ۹۸) نیز راسخون در علم به امیرالمؤمنین وائمه تفسیر شده است. به نقل احتجاج، ج ۱، ص ۵۳۶، ابن عباس در خطاب به حضرت امیر گواهی داده که حضرت از راسخون در علم می باشد. نیز در خطبه ۱۴۴ نهج البلاغه آمده است: این الّذین زعموا انّهم الراسخون فی العلم دوننا کذباً وبغیاً علینا (شرح ابن ابی الحدید، ج ۹، ص ۸۴؛ غرر الحکم، ص ۱۱۵،۲۰۰۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۱، ص ۲۸۵)
۹.کافی ج ۱، ص ۲۱۳، بصائر الدرجات ص ۲۰۲ – ۲۰۴.
۱۰.کمال الدین، ح ۳، ص ۶۴۹؛ بصائر الدرجات، ح ۶، ص ۵۰۶؛ دلائل الامامه ص ۴۸۳ و۴۷۸؛ غیبت نعمانی، ح ۱، ص ۴۱ وح ۵، ص ۲۵۰.
۱۱. کافی ج ۸، ص ۲۶۹ و۳۹۷؛ تفسیر قمی، ج ۲، ص ۱۵۲ (ذیل سوره روم).
۱۲. البته پاره ای از این احادیث از جهت سندی غیر معتبر است، ولی مجموع این احادیث اطمینان آور بوده وبرخی از آن ها از جهت سندی نیز معتبر می باشد.
۱۳. نهج البلاغه، خطبه ۹۱ معروف به خطبه اشباح، شرح ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۴۰۳؛ تفسیر عیاشی، ج ۱، ح ۵، ص ۱۶۳، توحید، ص ۵۳.
۱۴. شبیه این کلام از عایشه هم نقل شده است (تفسیر طبری ج ۳، ص ۲۱۴).
۱۵. تفسیر قمی ج ۲، ص ۴۵۱؛ تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۶، ص ۱۱ وح ۴، ص ۱۶۲ ونیز در بصائر الدرجات، ح ۳، ص ۲۰۳ این روایت به نقل از وهیب بن حفص از ابی عبدالله(ع) آمده که با عنایت به سایر موارد به ویژه نقل تفسیر قمی ونیز نقل بسیار وهیب بن حفص از ابی بصیر به نظر می رسد که در سند آن «عن ابی بصیر» افتاده است.
۱۶. اصل جعفر بن محمد بن شریح چاپ شده در ضمن اصول ستة عشر (ص ۶۶، چاپ تحقیقی، ص ۲۲۵)
۱۷. ۱ – روایتی از پیامبر(ص) (خصال، ح ۲۱۶، ص ۱۶۴؛ معدن الجواهر، ص ۳۱) ۲ – روایتی از امام مجتبی(ع) (احتجاج، ج ۲، ص ۲۷ ونزدیک به مضمون آن در ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۷۹) ۳ – دعای امام صادق(ع) (کافی، ج ۲ ص ۵۷۴) ۴ – دعایی دیگر (مصباح المتهجد ص ۴۵۶، بلدامین ص ۱۱۵) نیز، ر.ک: سعدالسعود، ص ۲۲۲؛ تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۲، ص ۹و ح ۱۸۵، ص ۸۰ وح ۲، ص ۱۶۲؛ تفسیر قمی، ج ۱، ص ۹۶؛ کافی ج ۲، ح ۱۱، ص ۶۳۰؛ معانی الاخبار، ح ۱، ص ۱۸۹.
۱۸. خصال، ح ۱۶۵، ص ۱۴۲.
۱۹. امالی طوسی، ح ۷۴۳، ص ۳۵۷ (مج ۱۲/۸۲)
۲۰. به ویژه ر.ک؛ احتجاج، ج ۱، ص ۱۴۶؛ یقین، ص ۳۵۱؛ اقبال ص ۴۵۶؛ تحصین، ص ۵۸۲.
۲۱. تفسیر عیاشی ج ۱، ح ۱، ص ۱۰ وح ۳، ص ۱۶۲، ح ۷، ونیز ح ۷، ص ۱۱ که به نظر می رسد که تفسیر محکم از متن حدیث افتاده است (به ویژه ر.ک. ح ۳، ص ۱۶۲)
۲۲. همان، ج ۱، ص ۱۰.
۲۳. همان، ج ۱، ح ۷، ص ۱۱، ح ۱، و۱۶۲.
۲۴. لذا این حدیث در شمار احادیثی قرار می گیرد که راسخون در علم را عالمان به تأویل متشابهات کتاب می داند.
۲۵. در روایات بسیاری اشاره شده که معرفت کامل به کتاب خدا جز در دست ائمه معصومین(ع) نیست، از جمله در روایتی آمده که امام باقر(ع) خطاب به قتاده فرمودند که: انّما یعرف القرآن من خوطب به (کافی ج ۸، ح ۴۸۵، ص ۳۱۱) البته اصولیان در کتب خویش روشن ساخته اند که این گونه روایات با حجیت ظواهر قرآن پس از مراجعه به احادیث منافاتی ندارد واز آن ها استفاده نمی شود که شرط تفسیر قرآن، یافتن حدیثی بر طبق آن می باشد (ر.ک. فرائد الاصول، ج ۱، ص ۱۴۲ -۱۴۹)باری ما در اینجا تنها موارد روایاتی را ذکر می کنیم که در آن از محکم ومتشابه سخن به میان آمده، معرفت به آن ها را منحصر در اهل بیت دانسته وبر لزوم مراجعه به ایشان در این زمینه تأ کید ورزیده است: کتاب سلیم ص ۷۸۳ و۸۴۳، کافی ج ۱، ح ۱، ص ۶۴، ج ۵، ح ۱، ص ۶۵، اختصاص ص ۹۸ و۲۳۵، بصائر الدرجات، ح ۳، ص ۱۳۵ وح ۳، ۱۹۸، تحف العقول ص ۱۹۳ و۳۴۸ و۴۵۱، تفسیر عیاشی ج ۱، ص ۱۴ وح۱۷۷، ص ۲۵۳، تفسیر قمی ج ۱، ص ۱۸۲، احتجاج، ح۱و۲، ج ۱، ص ۶۱۰، ارشاد ج ۱، ص ۳۴، امالی صدوق مج ۵۵/۱، توحید، ص ۳۰۴/۱، خصال، ح ۱۳۱، ص ۲۵۷ وح ۱، ص ۵۷۶؛ شواهد التنزیل، ج ۱، ح ۴۱، ص ۴۷؛ غیبت نعمانی، ص ۸۰؛ کمال الدین، ح ۳۷، ص ۲۸۴؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج ۲، ص ۳۸؛ تأویل الایات، ص ۶۳۱ (ذیل سورة حدید)؛ نهج البلاغه، خطبه اول ونیز خطبه ۲۱۰ وشرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۱۶، ونیز ر.ک: کافی ج ۱، ح ۹، ص ۴۳، امالی صدوق مج ۱۵/۱۶، محاسن ج ۱، ح۲۰۱، ص ۲۰۶.
۲۶. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ح ۳۹، ص ۲۹۰؛ احتجاج، ج ۲، ص ۳۸۳.
۲۷. غرر الحکم، ح ۱۹۸۶، ص ۱۱۱.
۲۸. عیون اخبار الرضا(ع)، ج ۱، ح ۱، ص ۱۹۱؛ امالی صدوق، مجلس ۲۰، ح ۳.
۲۹. گزارش اقوال قدمای مفسّران به صورت گسترده در تفسیر طبری، ذیل آیه مورد بحث آمده است (تحقیق محمود شاکر، ج ۳، ص ۲۰۲ – ۲۰۶)، برای اقوال دیگر ر.ک: اتقان سیوطی (تصحیح فوّاز احمد زمرلی) ج ۱، ص ۵۹۲ – ۶۰۱ وبرای بررسی این اقوال ر.ک به تفسیر مناهج البیان ج ۱ ص ۱۹-۲۸، المیزان ج ۳ و...، در حاشیه البرهان فی علوم القرآن، زرکشی، تحقیق یوسف عبدالرحمن مرعشلی، ج ۲، ص ۱۹۷، مصادر بسیاری را که به بحث محکم ومتشابه پرداخته نام برده است.
۳۰. تفسیر طبری، ج ۳، ص ۲۰۲ و۲۰۳.
۳۱. تفسیر نعمانی، ج ۳، ص ۲۰۳.
۳۲. کافی، ج ۵، ح ۸، ص ۵۵۶؛ تهذیب، ج ۷، ح ۶۴، ص ۴۶۳ ونظیر آن در مسائل علی بن جعفر، ص ۱۴۴.
۳۳. کافی، ج ۲، ح ۱، ص ۲۸.
۳۴. به عنوان نمونه ر.ک: فقه القرآن راوندی، ج ۲، ص ۱۸۴ و۳۴۴ و۳۴۶؛ سعدالسعود، ص ۲۲۶ و۲۸۶ والتمهید فی علوم القران، ج ۲، ص ۳۰۶، ۳۰۸، ۳۳۳، ۳۴۴، ۳۶۳، ۳۷۸ (به نقل از کتب تفسیری مختلف)؛ بحوث فی تاریخ القران وعلومه، ص ۲۰۷، ۲۱۱، ۲۴۱، ۲۵۰، ۲۵۴ (به نقل از کتب گوناگون بویژه الاتقان سیوطی).
۳۵. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۴، در این باره هم چنین ر.ک: تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵ و۱۳ – ۱۵.
۳۶. بحار، ج ۹۳، ص ۶۸.
۳۷. همان، ج ۹۳، ص ۶۹.
۳۸. همان، ج ۹۳، ص ۷۷.
۳۹. همان، ج ۹۳، ص ۶۸، البته در ص ۷۸ که به توضیح این قسم پرداخته شده عنوان فوق از نسخه تفسیر نعمانی افتاده ومصحح کتاب با عنایت به متن قبلی، وتفسیر قمی ص ۱۲، عنوان را افزوده است.
۴۰. البته ممکن است گفته شود تفسیر «الصادقین» به اهل بیت، بر این مبناست که الف ولام در «الصادقین» عهد است نه جنس؛ لذا به نوعی به تعیین مراد استعمالی واژه ها باز نمی گردد، ولی روشن نیست که روایات به چنین مطلبی نظر داشته باشد، بلکه روایات می تواند به این نکته ناظر باشند که کسانی که از همه جهت در اندیشه وگفتار وکردار صادق ودرست می باشند جز اهل بیت نیستند، به قول شهریار:
چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان * * * چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
صادق به معنای واقعی جز در سایه عصمت معنا ندارد.
۴۱. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۲.
۴۲. ر.ک: تفسیر طبری، ج ۳، ص ۲۰۲ (نقل علی بن ابی طلحة از ابن عباس).
۴۳. تفسیر طبری، ج ۳، ص ۲۰۴.
۴۴. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۷۸.
۴۵. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۷ و۹۶.
۴۶. تفسیر طبری، ج ۳، ص ۲۰۴.
۴۷. ر.ک:مقدمه وجوه القران، نگارش اسماعیل بن احمد حیری نیشابوری تحقیق دکتر نجف عرشی، مشهد بنیاد پژوهش های اسلامی، ۱۴۲۲، ص ۳۳ – ۳۵.
۴۸. در مقدمه کتاب پیشین، ص ۳۶ – ۳۹، فهرست کسانی که در این فن کتاب نوشته اند (خواه کتاب آن ها به دست ما رسیده باشد یا نرسیده باشد) ارائه شده است.
۴۹. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۷.
۵۰. الاشباه والنظائر، ح ۱۲۴، ص ۲۶۱.
۵۱. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۶.
۵۲. الاشباه والنظائر، ح ۵۵، ص ۱۶۸.
۵۳. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۸ – ۲۰؛ الاشباه والنظائر، ح ۱۵۲، ص ۲۹۴.
۵۴. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۰۶، ۱۲۹، ۱۳۳، ۱۴۲، ۱۴۵، ۱۵۹، ۱۶۳، ۱۶۸، ۱۹۰، ۱۹۴، ۱۹۵، ۲۰۳، ۲۰۴ (دو بار)، ۲۰۸، ۲۱۹ (دو بار)، ۲۲۱، ۲۲۳، ۲۲۶، ۲۲۷، ۲۳۹، ۲۴۰، ۲۸۳، ۳۰۱، ۳۰۹، ۳۱۱، ۳۱۲، ۳۱۳، ۳۲۰، ۳۲۱، ۳۵۹، ۳۶۳، ۳۶۷، ۳۸۴، ۳۸۵، ۳۸۷، ج ۲، ص ۱۷، ۱۹، ۲۱ (دو بار)، ۳۷، ۲۱۲ (دو بار)، ۲۲۳، ۲۸۸ و۳۵۰.
۵۵. البته این عنوان از تفسیر نعمانی افتاده، چنان چه خواهد آمد.
۵۶. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۷.
۵۷. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۷؛ در ص ۱۷۵ وج ۲، ص ۷۰، ۱۱۱ و۳۴۱ معنای اختبار ودر ج ۱، ص ۲۷۷، معنای کفر ودر ج ۲، ص ۲۲۳، معنای عذاب ودرج ۲، ص ۳۷۲، معنای حب تکرار شده است. در ج ۱، ص ۱۹۵ فتنه به معنای عذاب ودرج ۲، ص ۳۷۲ معنای حب تکرار شده است. درج ۱، ص ۱۹۵، فتنه را به معنای کذب ودر ج ۲، ص ۱۱۰ به معنای بلیه تفسیر کرده است.
۵۸. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۲۲ و۲۳.
۵۹. سه معنای دیگر تفسیر قمی چنین است: امت محمد، الخلق کله ونیز تفسیر امت معدوده به اصحاب قائم (ونیز ر.ک: ج ۱، ص ۳۲۳، ج ۲، ص ۲۰۵)، در ج ۱، ص ۶۲ امت به ائمه ودر ج ۱، ص ۷۰، ۳۱۰، ۳۳۷ و۳۸۹، ج ۲، ص ۲۸۲، امت به مذهب ودر ج ۱، ص ۳۴۵ امت به حین، ودر ج ۱، ص ۳۲۱ امت به خروج القائم تفسیر شده است.
۶۰. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۱۲ و۱۵.