المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۴۳) نعمانی ومصادر غیبت (۹)

نعمانی ومصادر غیبت (۹)

محمد جواد شبیری زنجانی

اشاره:
این سلسله مقالات به معرفی تفصیلی نعمانی وآثار وی پرداخته، واز زاویه های مختلف، تفسیر نعمانی را بررسی کرده است. در این قسمت، این کتاب با دو کتاب مشابه: مقدمه تفسیر قمی ورساله سعدبن عبدالله مقایسه می گردد.
ه-. مقایسه تفسیر نعمانی با مقدمه تفسیر قمی
در مقدمه تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم قمی، پس از ذکر خطبه کتاب که تنها در مواردی اندک با خطبه تفسیر نعمانی همسان است، با عبارت «قال ابوالحسن علی بن ابراهیم الهاشمی القمی»، اقسام آیات قرآن ومفاهیم گوناگون آن در ۴۷ عنوان شماره شده وسپس هر عنوان به اختصار توضیح داده شده ویک یا دو آیه وگاه سه آیه به عنوان مثال آورده شده است.
ساختار کلی این دو تفسیر به هم نزدیک است ودر تبیین مباحث، مشابهت های بسیار میان آن دو می توان دید. در لابلای قسمت های پیشین این مقاله به نمونه هایی از این امر اشاره کردیم؛ از جمله گفتیم که مبحث محکم ومتشابه در تفسیر قمی وتفسیر نعمانی، نقاط مشترک چندی دارند: تفسیر متشابه در این دو تفسیر شبیه یکدیگر است؛ در جای جای جلد اول تفسیر قمی، معانی الفاظْ مختلف بیان شده که نتیجه تفسیر خاصی است که از آیات متشابه ارائه شده است؛[۱] وجوه مختلف واژه ها نیز در تفسیر قمی، غالباً همان وجوه تفسیر نعمانی است. ولذا افزودیم که بی تردید، بین تفسیر نعمانی وتفسیر قمی ارتباطی ویژه وجود داشته وبه نظر می آید یکی از دیگری یا هر دو از منبع مشترک دیگری اخذ واقتباس
نموده اند.[۲] همین ارتباط سبب می گردد که پاره ای از اشکالات نسخه ای تفسیر نعمانی با توجه به تفسیر قمی اصلاح گردد وبرخی از ابهامات تفسیر نعمانی برطرف گردد.[۳] به عنوان نمونه، در آغاز تفسیر نعمانی عناوینی از علوم قرآنی یاد شده که توضیح آن نیامده است، در مقدمه تفسیر قمی پاره ای از این عناوین توضیح داده شده، البته اکثر آن ها در تفسیر قمی هم نیامده است.[۴] در این جا بار دیگر به مقایسه دقیق تر تفسیر نعمانی با مقدمه تفسیر قمی می پردازیم.
تفاوت های دو تفسیر
با وجود نزدیکی کلی ساختار این دو تفسیر ومباحث آن ها، دو تفاوت اصلی بین آن دو دیده می شود:
نخست این که تفسیر نعمانی تحریری مستقل دارد، ولی مقدمه تفسیر قمی به عنوان مقدمه بر متن تفسیر نگارش یافته است.[۵] لذا بارها به متن تفسیر ارجاع داده شده وتأکید شده که نمونه های بیش تری از آیات مرتبط در جای مناسب در متن تفسیر آمده است.[۶]تفاوت دوم که شاید تا اندازه ای ناشی از تفاوت نخست باشد، گستردگی تفسیر نعمانی است: مقدمه تفسیر قمی حدود ۲۲ صفحه وقسمت مشابه آن در تفسیر نعمانی حدود ۹۳ صفحه (بیش از چهار برابر آن) است؛ در ذیل هر عنوانی در تفسیر نعمانی، آیات بسیاری ذکر شده که بیش تر آن ها در مقدمه تفسیر قمی دیده نمی شود؛ در آیات مشترک هم تفسیر نعمانی مفصّل تر است. به عنوان نمونه، اولین بحث مطرح شده در این دو تفسیر، یعنی مبحث ناسخ ومنسوخ را با یکدیگر مقایسه می کنیم:
در تفسیر نعمانی، نخست علّت پیدایش نسخ در قرآن بیان شده که در تفسیر قمی در این جا ذکر نشده است. در تفسیر نعمانی شانزده آیه منسوخ با توضیح کیفیت نسخ برخی از آن ها آورده شده که تنها دو آیه از آن ها در مقدمه تفسیر قمی ذکر شده وتوضیح همان دو آیه هم مختصرتر است. در این جا آیه اوّل تفسیر نعمانی در بحث نسخ را با عبارت مشابه آن در تفسیر قمی - که دومین آیه مربوط به ناسخ ومنسوخ است - در کنار هم قرار می دهیم تا مقایسه آن ها آسان تر گردد:
تفسیر نعمانی (بحار، ج ۹۳، ص ۶)
فکانت من شریعتهم فی الجاهلیه انّ المرأه اذا زنت حبست فی بیت واقیم باودها حتی یأتی الموت واذا زنی الرجل نفوه عن مجالسهم وشتموه وآذوه وعیّروه ولم یکونوا یعرفون غیر هذا، قال الله - تعالی - فی اوّل الاسلام: «واللاتی یأتین الفاحشه من نساءکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم، فان شهدوا فامسکوهنّ فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهنّ سبیلاً واللذان یأتیانها منکم فآذوهما، فان تابا واصلحا فاعرضوا عنهما، ان الله کان تواباً رحیماً» فلمّا کثر المسلمون وقوی الاسلام واستوحشوا امور الجاهلیه انزل الله تعالی: «الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده» الی آخر الآیه فنسخت هذه الآیه آیه الحبس والاذی.
مقدمه تفسیر قمی (ص ۶)
ومثله انّ المرأه کانت فی الجاهلیه اذا زنت تحبس فی بیتها حتی تموت والرجل یؤذی فانزل الله فی ذلک: «واللاتی یأتین الفاحشه من نساءکم فاستشهدوا علیهن اربعه منکم، فان شهدوا فامسکوهن فی البیوت حتی یتوفاهن الموت او یجعل الله لهن سبیلاً» وفی الرجل «واللذان یأتیانها منکم فآذوهما فان تابا واصلحا فاعرضوا عنهما ان الله کان تواباً رحیماً» فلمّا قوی الاسلام انزل الله: «الزانیه والزانی فاجلدوا کل واحد منهما مائه جلده» فنسخت تلک.
تفاوت های دیگری هم بین این دو متن تفسیری دیده می شود:
در آغاز هر دو متن، فهرستی از اقسام آیات ومضامین آن ها ذکر شده وسپس به شرح این فهرست پرداخته شده است. فهرست در این دو کتاب، به دو شکل متفاوت ارائه گردیده است. پیش تر گفتیم که فهرست تفسیر نعمانی به سه گونه تنظیم شده است: نخست اقسام هفت گانه آیات قرآن وسپس با تعبیر «فی القرآن» مصطلحات دوگانه قرآنی وآن گاه انواع آیات قرآن ذکر شده که با تعبیر «منه» آغاز می شود.[۷] در مقدمه تفسیر قمی عناوین به دو شکل نظم یافته اند:[۸] اکثر عناوین با «منه» آغاز می شود وعناوین چندی در پایان فهرست با «فیه» شروع می گردد. مصطلحات دوگانه قرآنی، آغازگر فهرست تفسیر قمی است، آن هم به این شکل: «منه ناسخ ومنه منسوخ ومنه محکم ومنه متشابه ومنه عام ومنه خاص و....» از اقسام هفت گانه آغاز تفسیر نعمانی، تنها چهار قسم آن، آن هم در پایان فهرست تفسیر قمی ذکر شده وسه قسم امر وزجر وجدل در تفسیر قمی نیامده است. عناوین تفسیر قمی را می توان در ۴۷ رقم شماره کرد[۹] که ۴۰ عنوان آن با «منه» و۷ عنوان با «فیه» آغاز شده است.
ترتیب عناوین در این دو کتاب چه بسا مختلف باشد. در هر یک از آن ها عناوینی دیده می شود که در دیگری وجود ندارد. گفتنی است که این تفاوت در ارتباط فهرست عناوین تفسیر قمی وشرح عناوین آن نیز دیده می شود، چنان که در ارتباط فهرست تفسیر نعمانی وتوضیح عناوین آن نیز مشاهده می گردد.[۱۰] مقایسه فهرست عناوین تفسیر قمی وشرح عناوین آن با تفسیر نعمانی در مقدمه تفسیر قمی، پاره ای از عناوین به همان ترتیب فهرست شرح نشده است[۱۱] که وجه آن چندان روشن نیست.[۱۲] ده عنوان در فهرست عناوین تفسیر قمی آمده، ولی شرح آن ها در این کتاب دیده
نمی شود. برخی از آن ها در فهرست تفسیر نعمانی هم آمده، ولی توضیح آن ها نیامده است.[۱۳] برخی در فهرست تفسیر نعمانی وتوضیح آن ذکر شده[۱۴] وبرخی اصلاً در تفسیر نعمانی نیامده است.[۱۵] گفتنی است که در مقدمه تفسیر قمی از ردّ بر جهمیه (رقم ۲۷) وردّ بر قدریه (رقم ۳۲) یاد شده که شرح آن ها نیامده است. در تفسیر نعمانی هم این دو عنوان توضیح داده نشده اگر چه در فهرست عناوین از قدریه یاد شده است.[۱۶] این دو عنوان ابهام دارند وگویا مراد از قدریه همان معتزله[۱۷] ومراد از جهمیه هم ظاهراً همان مجبّره است[۱۸] که در هر دو کتاب به آیاتی که دیدگاه آن ها را رد می کند اشاره شده است.
در تفسیر قمی عناوین چندی شرح داده شده که در فهرست عناوین نیامده است. برخی در تفسیر نعمانی توضیح داده شده[۱۹] وبرخی در تفسیر نعمانی هم توضیح داده نشده است.[۲۰] یک عنوان هم در تفسیر قمی در فهرست عناوین آمده وشرح شده، ولی اصلاً در تفسیر نعمانی نیامده است.[۲۱] این تفاوت ها از کجا پدید آمده است؟ به نظر می رسد بسیاری از آن ها از اختلال در نسخه های این دو کتاب حدیثی نشأت گرفته است.
تنها یک مورد در این دو کتاب کاملاً با یکدیگر اختلاف دارند که جالب توجه است: در تفسیر قمی، ج ۱، ص ۲۰ این عنوان: «امّا الرد علی من انکر الرؤیه»[۲۲] توضیح داده شده است. در تفسیر نعمانی در ضمن فهرست عناوین از «ردّ علی من اثبت الرؤیه» (رقم ۴۷) یاد شده که البته توضیحی درباره آن ذکر نشده است.
گفتنی است که پاره ای از عناوین فهرست تفسیر قمی، با اندکی تفاوت شرح شده اند که غالباً نقل به معنا بوده وچندان مهم نیست.[۲۳] باری، با مقایسه عناوینی که در مقدمه تفسیر قمی فهرست شده با شرح آن ها ونیز تطبیق آن دو بر تفسیر نعمانی، می توان به پاره ای از تحریفات که به مقدمه تفسیر قمی راه یافته، دست پیدا کرد.
تحریفات مقدمه تفسیر قمی
در رقم ۵: منه منقطع ومنه معطوف آمده که عبارت صحیح آن، منه منقطع معطوف می باشد چنان که در ص ۹ شرح شده است. در تفسیر نعمانی رقم ۱۵، عنوان منقطع ومعطوف دیده می شود که واو عاطف آن زاید است.
در رقم ۱۶: منه رخصه صاحبها بالخیار ان شاء فعل وان شاء ترک، به جای «فعل»، اخذ صحیح به نظر می رسد، چنان که در شرح ص ۱۵ وتفسیر نعمانی رقم ۳۴، آمده است. در رقم ۲۱: منه مخاطبه للنبی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) والمعنی امّته، ظاهراً «لامّته» به جای امّته صحیح است (شرح ص۱۶).
در رقم ۲۲: منه ما لفظه مفرد ومعناه جمع، به جای مفرد باید واحد ذکر گردد. (شرح، ص۱۱ وتفسیر نعمانی، رقم ۲۰ و۲۱).
در رقم ۳۴: منه رد علی من انکر من المسلمین الثواب والعقاب بعدالموت یوم القیامه، ظاهراً عبارت باید «قبل یوم القیامه» باشد که مربوط به عذاب قبر است ودر ص ۱۹ شرح داده شده است. در تفسیر نعمانی رقم ۴۴ به این شکل آمده است: منه رد علی من زعم ان لیس بعد الموت وقبل القیامه ثواب وعقاب.
در رقم ۳۸: منه رد علی من انکر المتعه والرجعه، کلمه «المتعه» زاید به نظر می آید. (شرح ص ۲۴، تفسیر نعمانی، رقم ۵۱).
و. تفسیر نعمانی ورساله سعدبن عبدالله مرحوم علامه مجلسی پس از نقل کامل رساله نعمانی در بحارالانوار (ج ۹۳) اشاره می کند که رساله ای قدیمی یافته که آغاز آن چنین است:
حدّثنا جعفر بن محمدبن قولویه القمی; قال: حدّثنی سعدالاشعری القمی ابوالقاسم رحمه الله وهو مصنّفه: الحمدلله ذی النعماء والآلاء والمجد والعزّ والکبریاء، وصلّی الله علی محمّد سیدالانبیاء وعلی آله البرره الاتقیاء، روی مشایخنا عن اصحابنا عن ابی عبدالله (علیه السلام) قال: قال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه: انزل القرآن علی سبعه احرف کلّها شاف کاف: امر وزجر وترغیب وترهیب وجدل وقصص ومثل.
مرحوم مجلسی می افزاید:
این رساله، حدیث تفسیر نعمانی را تا آخر آورده، ولی ترتیب آن را تغییر داده وآن را بر ابواب، پراکنده ودر لابلای آن برخی احادیث افزوده است.[۲۴] در مجلد ۹۲ بحار پس از ذکر سند این رساله، دو باب از آن نقل شده است: باب التحریف فی الآیات الّتی هی خلاف ما انزل الله (عزَّ وجلَّ) ممّا رواه مشایخنا رحمهالله علیهم عن العلماء عن آل محمد صلوات الله علیه وعلیهم. باب تألیف القرآن وانّه علی غیر ما انزل الله (عزَّ وجلَّ).[۲۵] از آن جا که این رساله غالباً مضمونی همچون تفسیر نعمانی داشته، علامه مجلسی به نقل از تفسیر نعمانی بسنده کرده، واز نقل این رساله خودداری کرده وتنها روایات اختصاصی رساله سعدبن عبدالله را در مجلدات مختلف بحارالانوار آورده است.[۲۶] از رساله سعدبن عبدالله نسخه ای در کتابخانه آیت الله مرعشی با شماره ۲/۱۲۳۶۶ نگاهداری می شود که در پایان آن آمده است:
هذا ما وصل الیّ من نسخه الرساله الشریفه استنسختها بعجله فی ارض الغری فی شهر جمادی الاولی ۱۳۰۳ وانا العبد محمدباقر بن محمدجعفر الهمدانی البهاری وهذا مطابق للنسخه الّتی اخذت منها ولکنها لم تکن سالمه حق السلامه کما تری. ‍‍‍[ورقه ۳۸/۲] در این رساله، توضیح بیش تری درباره نسخه اصل این رساله داده نشده است. در ادامه نسخه، تفسیر نعمانی نقل شده[۲۷] که عبارت پایانی آن چنین است:
کتب ذا العبد الفاقر محمّد المدعو بباقر معجّلا لمحض وجود النسخه فی ارض الغری وختم فی یوم الجمعه ۱۴ شهر جمادی الاولی ۱۳۰۳ من نسخه مغشوشه کتب فی ۱۰۶۳.
این احتمال جدّی است که رساله سعد بن عبدالله وتفسیر نعمانی در یک نسخه کنار هم قرار گرفته ومرحوم بهاری این دو را از این نسخه واحد استنساخ کرده باشد.
نسخه مرحوم بهاری در فهرست کتابخانه آیت الله مرعشی، ج ۳۱، ص ۲۵۹ معرفی شده است.
گزارش اجمالی از نسخه مرحوم بهاری[۲۸] در آغاز این رساله، عنوان «تفسیر سعدالاشعری القمی۱» مشاهده می شود وپس از بسمله وسند وخطبه کتاب، متن رساله همچون نقل مرحوم مجلسی آغاز می گردد. پس از توضیح آیات مربوط به ترغیب وترهیب وجدل [ورقه ۱/۱]، قصص را به سه قسم: «ما کان قبل النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم)» و«ما کان فی عصره» و«ما حکی الله جلّ وعزّ عمّا یکون بعده» تقسیم کرده وبه توضیح این اقسام پرداخته است وآیاتی را شاهد مثال می آورد [ورقه ۱/۲ و۲/۱]. در ادامه، مثال هایی برای «مثل» آورده است. درباره امر ونهی در این قسمت رساله توضیحی دیده نمی شود.
در ادامه این رساله به تقسیم قرآن به چهار نوع: «ما تأویله فی تنزیله وما تأویله مع تنزیله وما تأویله قبل تنزیله وما تأویله بعد تنزیله» وتوضیح این انواع وذکر شواهدی برای آن ها پرداخته است [ورقه ۲/۱ به بعد]. باب الناسخ والمنسوخ [ورقه ۸/۱]، باب المحکم والمتشابه [ورقه ۱۰/۱] در ادامه رساله آمده است. سپس دو بابی که به طور کامل در بحار آمده، در این رساله [ورقه ۱۶/۱ تا ۲۲/۱] مشاهده می گردد. بحث های مختلفی که در تفسیر نعمانی آمده، در این رساله هم آورده شده که غالباً در ابواب گوناگون قرار گرفته ومطالب آن نیز گسترده تر از مطالب تفسیر نعمانی می باشد، هر چند چارچوب کلی مطالب در دو کتاب یکی است.
در این نسخه عناوین وسرفصل ها معمولاً با رنگ قرمز نوشته شده واصلاحاتی با این رنگ مشاهده می گردد که شاید ناشی از مقابله با نسخه اصل یا تصحیح اجتهادی باشد.
نام رساله ونسبت آن به سعد بن عبدالله
گفتیم که در آغاز نسخه خطی رساله از آن با عنوان تفسیر سعد الاشعری القمی; یاد شده است. مرحوم مجلسی هم از این رساله گاه با تعبیر «رساله سعد بن عبدالله فی انواع آیات القرآن»[۲۹] وگاه با عبارت «تفسیر سعدبن عبدالله بروایه ابن قولویه عنه»[۳۰] یاد کرده است. این دو تعبیر هر دو به محتوای کتاب اشاره می کند واز نام خاصی برای این رساله حکایت نمی کند.
مرحوم مجلسی در مقدمه بحارالانوار تعبیر تازه ای درباره این رساله به کار گرفته که در هیچ جایی از متن بحار سابقه ندارد. در شمار مصادر بحار از این رساله با این عبارت یاد کرده است: کتاب ناسخ القرآن ومنسوخه ومحکمه ومتشابهه للشیخ الثقه الجلیل القدر سعدبن عبدالله الاشعری رواه عنه جعفر بن محمدبن قولویه وستأتی الاشاره الیه ایضا فی کتاب القرآن.[۳۱] این نام گذاری به کتاب ذریعه علامه تهرانی وسپس فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی منتقل شده است.[۳۲] این نام برداشتی است از ترجمه سعدبن عبدالله در رجال نجاشی. در این ترجمه، کتابی به این نام به سعدبن عبدالله نسبت داده است.[۳۳] ولی ما شاهد قابل توجهی برای این سخن نیافتیم واگر اصل انتساب این کتاب را به سعدبن عبدالله درست بینگاریم، دلیلی نیافتیم که نشان دهد این رساله همان کتابی است که نام آن در رجال نجاشی آمده است؛ به ویژه با عنایت به این که این رساله اختصاصی به دو بحث ناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه ندارد؛ باب ناسخ ومنسوخ هم آغازگر رساله نیست تا چنین نام گذاری ای را توجیه کند، بلکه این باب در ورقه هشتم آمده، یعنی حدود یک پنجم رساله پیش از این باب می باشد.
امّا درباره اصل انتساب این کتاب به سعدبن عبدالله هم باید دانست که اولاً: گوینده عبارت نخستین کتاب: «حدّثنا جعفر بن محمدبن قولویه القمی» معلوم نیست.
ثانیاً: در نسخه موجود این کتاب، هیچ گونه علایم اعتبارآفرین همچون بلاغ ومقابله وامضا وتأیید علمای سلف و... دیده نمی شود. مشخصات نسخه ای از آن هم که در اختیار علامه مجلسی بوده، معلوم نیست ومجرد این سخن مرحوم مجلسی که آن را رساله ای قدیمی دانسته، دلیل بر اعتبار آن به شمار نمی آید. در حال حاضر از این رساله نسخه های چندی موجود نیست وبه غیر از نسخه مرحوم بهاری از نسخه دیگری از آن اطلاع نداریم.
ثالثاً: در کتاب های سنددار، گاه مقایسه اسناد کتاب با اسناد شناخته شده نویسنده می تواند تأییدی باشد بر صحّت انتساب کتاب به وی. در این مسأله دست ما از دامان چنین روشی هم کوتاه است؛ چه در کتاب هیچ سندی دیده نمی شود.
رابعاً: از سعدبن عبدالله کتابی در حدیث یا علوم قرآن در دست نیست که بتوان با مقایسه متن آن با متن این رساله، نسبت کتاب را به سعدبن عبدالله بررسی کرد. از سعد تنها رساله المقالات والفرق بر جای مانده که به تشریح فرقه های مختلف شیعه پرداخته وربطی به موضوع این رساله ندارد. کتاب بصائر الدرجات وی ومختصر آن در دست نیست ورساله ای که به نام مختصر بصائرالدرجات چاپ شده، کتابی است از حسن بن سلیمان حلّی که از کتب بسیاری گزینش شده است. نخستین آن ها مختصر بصائر الدرجات سعدبن عبدالله است که قسمت گزینش شده این کتاب[۳۴] هم مجموعه ای از احادیث سنددار بوده وهیچ شباهتی بین آن ورساله مورد بحث دیده نمی شود. قسمت های پایانی کتاب اختصاص منسوب به شیخ مفید[۳۵] هم از کتاب بصائرالدرجات سعدبن عبدالله بوده[۳۶] که آن هم ارتباطی با این رساله ندارد.
خلاصه هیچ دلیل قابل پذیرشی برای اثبات انتساب این کتاب به سعدبن عبدالله نیافتیم.
از سوی دیگر، در سند این رساله اشکالی وجود دارد که تضعیف کننده انتساب فوق می باشد. در این سند، جعفربن محمدبن قولویه بی واسطه از سعدبن عبدالله نقل می کند، با این که در هیچ جا از کتب حدیث وطرق واسناد کتب رجال چنین روایتی مشاهده نشده، بلکه وی به توسط پدر[۳۷] وگاه به توسط برادرش علی[۳۸] از سعدبن عبدالله حدیث نقل می کند.
در ترجمه سعدبن عبدالله در رجال نجاشی از حسین بن عبیدالله چنین نقل شده است: کتاب منتخبات (تألیف سعد بن عبدالله) را نزد ابوالقاسم بن قولویه بردم تا بر وی قرائت کنم. گفتم: سعد این کتاب را برای تو حدیث کرد؟ گفت: نه، بلکه پدر وبرادرم از وی برای من نقل کردند. من از سعد جز دو حدیث نشنیده ام.[۳۹]در ترجمه جعفر بن محمدبن جعفر بن موسی بن قولویه ابوالقاسم هم آمده است که وی به توسط پدر وبرادر خود از سعد روایت کرده و گفته است که از سعد تنها چهار حدیث شنیده است.[۴۰]هر چند این دو نقل را می توان با هم سازگار دانست؛ زیرا گاه حدیثی که مشتمل بر دو قطعه است، دو حدیث وگاه یک حدیث به حساب می آید. ولی به هر حال، رساله منسوب به سعدبن عبدالله روایات بسیاری در بر دارد وبه هیچ وجه نمی تواند دو یا چهار حدیث به شمار آید.
البته این احتمال وجود دارد که در سند این رساله سقطی رخ داده باشد.[۴۱] ولی وقوع سقط قطعی نیست. لذا اشکال فوق، تضعیف کننده نسبت کتاب به سعد به حساب می آید.
نتیجه این بحث این است که انتساب این کتاب به سعد ثابت نیست.
اعتبار رساله منسوب به سعد بن عبدالله
در این رساله، هیچ روایت سندداری دیده نمی شود، بلکه غالباً روایاتْ بی سند وبه اصطلاحْ مرسل وگاه اقوال علما نقل شده است. بنابراین، احادیث کتاب در شمار احادیث ضعیف دسته بندی می شود. لذا از ناحیه سند، اعتبار مستقلی ندارد. برای اعتبار بخشیدن بدان باید در جستجوی قرائن خارجی برآمد.
مرحوم مجلسی درباره اعتبار این رساله ورساله نعمانی می گوید:
راویان این دو کتاب، معتبر ومشهورند ومضامین آن ها با مضامین دیگر اخبار سازگار است. علی بن ابراهیم وعالمان اخیار دیگر از آن ها اخذ کرده اند. نجاشی از کتاب های سعدبن عبدالله، کتاب ناسخ القرآن ومنسوخه ومحکمه ومتشابهه را بر شمرده واسانید صحیحی را به کتب وی ذکر کرده است.[۴۲] مراد از راوی کتاب در این عبارت، ظاهراً گردآورنده کتاب، یعنی سعد بن عبدالله است که درباره انتساب رساله به وی سخن گفتیم وآن را نپذیرفتیم. اسانید صحیح به کتب سعدبن عبدالله هم در این باره کارساز نیست.
از این نکته که بگذریم، ایشان برای تأیید اعتبار این دو کتاب به دو امر تکیه کرده است: یکی سازگاری وتوافق مضمون آن ها با مضمون احادیث دیگر؛ دیگری اخذ علی بن ابراهیم وعالمان دیگر از آن ها.
درباره امر نخست گفتنی است که مراد ایشان گویا توافق کلی واجمالی این دو کتاب با احادیث دیگر است. وهدف از سخن بالا نیز، اثبات اعتبار فی الجمله این دو کتاب است. وگرنه اگر به تک تک احادیث ومطالب این دو نظری بیفکنیم، احادیث منفرد که تنها در این دو کتاب دیده می شود بسیار است. به عنوان نمونه، در بحث ناسخ ومنسوخْ آیات چندی به عنوان ناسخ ذکر شده که غالباً روایتی در تأیید آن ها نیامده است. بررسی گسترده تر میزان توافق مضمون های این دو کتاب با سایر احادیث، نیازمند پژوهش بیش تر ودقیق تر می باشد.
باری احادیث رساله سعدبن عبدالله وتفسیر نعمانی هر چند به تنهایی حجت نمی باشند، ولی در جایی که مضمون این احادیث در سایر احادیث (هر چند غیر معتبر) وارد شده باشد، می تواند در تأیید آن ها مؤثر بوده ومقدمه ای برای حصول اطمینان به مضمون حدیث به شمار آید.
تأکید بر این نکته مفید است که لازمه مرسل بودن یک حدیث، نادرست بودن آن نیست، بلکه احادیثی که راوی آن مشخص بوده وصریحاً در کتب رجالی تضعیف شده واز آن بالاتر، کذّاب یا جعّال دانسته شده است، باز دلیل قطعی بر مجعول بودن حدیث نیست. انسان دروغگو وحدیث ساز نیز تنها سخن کذب وجعلی بر زبان جاری نمی سازد، بلکه به طور طبیعی می باید این گونه انسان ها بیش تر سخنانشان راست باشد تا بتوانند دروغ اندک خود را در جامعه مطرح سازند وبه زودی دست آنها رو نگردد. لذا در محاسبات مربوط به احتمال صدق یک حدیث، احادیث راویان ضعیف هم حائز ارزش است تا چه برسد به احادیث مرسل.
البته گاه انحصار حدیث به راویان ضعیف وعدم نقل آن از سوی دیگر راویان، خود نقطه ضعفی به شمار آمده، احتمال درستی حدیث را پایین می آورد.
تفاوت هایی که احیاناً بین تفسیر منسوب به سعد وتفسیر نعمانی دیده می شود، به ویژه در شیوه اسناد مطالب به ائمه، خود می تواند نقطه ضعف دیگری در این زمینه به حساب آید.
درباره مطلب دوم که در کلام مرحوم مجلسی بدان اشاره رفته، گفتنی است که ما دلیل معتبری بر این که علی بن ابراهیم از رساله سعد یا تفسیر نعمانی مطلبی اخذ کرده باشد در دست نداریم. البته اصل ارتباط این سه رساله انکار ناپذیر است، ولی معلوم نیست که علی بن ابراهیم از آن ها برگرفته است، بلکه با توجّه به عدم اثبات انتساب کتاب به سعدبن عبدالله، این احتمال وجود دارد که این رساله، گسترش یافته مقدمه تفسیر قمی باشد، اخذ عالمان دیگر از قدما - به جز علی بن ابراهیم - هم از این دو کتاب اصلاً شاهدی ندارد.
در مجموع، در احادیث منفرد رساله سعد، نمی توان اعتبار چندانی برای آن به اثبات رسانید.
مقایسه رساله سعد وتفسیر نعمانی
با وجود شباهت کلی بین این دو متن، تفاوت هایی هم میان آن ها دیده می شود:
ترتیب ارائه مطالب مختلف است.
در رساله سعد، مطالب در ابواب مختلف جا گرفته است.
در رساله سعد، احادیثی در لابلای متن افزوده شده است. (به این سه تفاوت در کلام علامه مجلسی اشاره شده است.)
الفاظ این دو متن احیاناً تفاوت دارد.
در رساله سعد، فهرست عناوین وجود ندارد.
شیوه اسناد مطالب به ائمه به دو شکل مختلف است.
ظاهر تفسیر نعمانی آن است که این کتاب، حدیث واحدی است از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ولی در تفسیر سعد، همان مطالب منقول از امیرالمؤمنین، به شکل دیگری نقل شده؛ گاه به شکل روایتی مرسل از امام صادق (علیه السلام) واحیاناً از امام باقر (علیه السلام) وگاه به شکل نقل غیرمستقیم کلام حضرت امیر (علیه السلام) وگاه به شکل اسناد مطلب به اجماع مسلمین.
برای روشن شدن این گونه های مختلف، سه متن از این دو رساله برگزیده ایم. متن نخست خود از قطعات چندی تشکیل شده است. با مقایسه این دو کتاب، برخی از تفاوت های دیگر این دو هم آشکار می شود:
متن اول
تفسیر نعمانی (بحار، ج ۹۳، ص ۱۰ و۱۱)
- ونسخ قوله تعالی: «و ما خلقت الجن والانس الاّ لیعبدون قوله (عزَّ وجلَّ): «ولایزالون مختلفین...
- ونسخ قوله تعالی: واذا حضر القسمه: واذا حضر القسمه اولوا القربی والیتامی والمساکین فارزقوهم منه واکسوهم وقولوا لهم قولاً معروفاً قوله سبحانه: یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین الی آخر الآیه.
- ومن المنسوخ[۴۳] قوله تعالی: «یا ایها الّذین آمنوا اتقواالله حق تقاته ولاتموتن الاّ وانتم مسلمون» نسخها قوله تعالی: «فاتقوا الله ما استطعتم»
- ونسخ قوله تعالی: «ومن ثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکراً ورزقاً حسناً» آیه التحریم وهو قوله جلّ ثناؤه: «قل انّما حرّم ربّی الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم والبغی بغیر الحق» والاثم ههنا هوالخمر.
رساله سعدبن عبدالله (ورقه ۹/۲، ۱۰/۱)
- ومنه ما رواه محمدبن مسلم وغیره عن ابی جعفر[وابی عبدالله][۴۴] (علیهما السلام) فی قول الله (عزَّ وجلَّ): وما خلقت الجنّ والانس الاّ لیعبدون فنسختها ولایزالون مختلفین...
- وروی عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله جلّ وعز: واذا حضر القسمه اولوا القربی والیتامی والمساکین فارزقوهم منه قال نسختها آیه الفرائض قوله یوصیکم الله فی اولادکم للذکر مثل حظّ الانثیین الآیه.
- وروی عنه فی قول الله «اتّقوا الله حق تقاته» قال نسختها «فاتقوا الله ما استطعتم»
[این قطعه در رساله سعد پس از قطعه بعدی آمده است]- وروی عن ابی عبدالله (علیه السلام) فی قول الله «ومن ثمرات النخیل والاعناب تتخذون منه سکراً ورزقاً حسناً»
ثم نزلت آیه التحریم فنسخت هذه الآیه، وقد روی بعضهم انّ آیه التحریم هی قوله (قل انما حرم ربی الفواحش ما ظهر منها وما بطن والاثم) فالاثم هی الخمر لقوله (یسئلونک عن الخمر والمیسر قل فیهما اثم کبیر) فهی الاثم
قول بعضهم عن ابی عبدالله (علیه السلام) انّه قال ان الله جلّ وعزّ حرّم الخمر بقوله (انّما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه) فامر باجتناب الرجس، واحتج بقول الله فی تحریم الرجس کله بانّ الله لم یحرّم علی العباد ما حرّم الاّ لعلّه فیه، وذلک قوله (قل لا أجد فیما اوحی محرماً علی طاعم یطعمه الا ان یکون میته او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانّه رجس) فکل رجس محرّم.
تذکر این نکته درباره این دو متن مفید است که در عبارت تفسیر نعمانی در اکثر آیات، نوعی ابهام وجود دارد که ناسخ کدام است ومنسوخ کدام؛ ولی عبارت رساله سعد روشن است، واز مقایسه آن با عبارت تفسیر نعمانی روشن می شود که در این آیات، مفعول «نَسَخَ» بر فاعل مقدّم شده است وآیه نخست منسوخ است وآیه دوم ناسخ.
متن دوّم
تفسیر نعمانی (بحار، ج ۹۳، ص ۱۵)
ولمّا اردت قتل الخوارج بعد ان ارسلت الیهم ابن عباس لاقامه الحجّه علیهم قلت یا معشر الخوارج انشدکم الله الستم تعلمون ان فی القران ناسخاً ومنسوخاً...
ثم قلت: اللهم انّک تعلم انّی حکمت فیهم بما اعلمه
ثم قال صلوات الله علیه: واوصانی رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) فقال: یا علی ان وجدت فئه تقاتل بهم فاطلب حقک والاّ فالزم بیتک فانی قد اخذت لک العهد یوم غدیر خم بانک خلیفتی ووصیی واولی الناس بالناس بعدی فمثلک کمثل بیت الله الحرام یأتونک الناس ولاتأتیهم.
رساله سعدبن عبدالله (ورقه ۱۱/۲ و۱۲/۱)
وقد روی فی الحدیث انّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قال للخوارج حین فارقوه وحکّموا نشدتکم بالله یا معشر الخوارج تعلمون ان فی القرآن ناسخاً ومنسوخاً...
اللهم انّک تعلم انّی حکمت فی اهل صفین وبما اعلم من ناسخ القرآن ومنسوخه ومحکمه ومتشابهه وخاصه وعامه فلمّا فعلت الامه ما فعلت من ترکها المبین الهادی واعتمدت علی عقولها وآرائها واختیارها الّذی هو ادنی علی الذی هو خیر، ونقضوا عهده اذن الله للهادی بالسکوت والجلوس
متن سوم
تفسیر نعمانی (بحار، ج ۹۳، ص ۱۱)
وسئل صلوات الله علیه عن اوّل ما انزل الله (عزَّ وجلَّ) من القرآن، فقال (علیه السلام): اوّل ما انزل الله (عزَّ وجلَّ) من القرآن بمکه سوره «اقرأ باسم ربک الّذی خلق» واول ما انزل بالمدینه سوره البقره
رساله سعدبن عبدالله (ورقه ۱۰/۱)
اجمع المسلمون عن انّ اول ما نزل من القرآن (اقرأ باسم ربک)، واول ما نزل بالمدینه سوره البقره، وآخر ما نزل «فان تولوا فقل حسبی الله لااله الا هو، علیه توکلت وهو رب العرش العظیم»
با مقایسه رساله سعد وتفسیر نعمانی، این احتمال جدّی است که این رساله با عنایت به تفسیر نعمانی نگاشته شده ودر واقع، گسترش یافته آن باشد.
مهدویت در رساله سعد بن عبدالله
پیشتر در بحث از اندیشه مهدویت در تفسیر نعمانی به عبارتی از بحث محکم ومتشابه این کتاب درباره واژه ضلال اشاره کردیم که در آن ضلال به گم گشتگی تفسیر شده وگم گشتگان ومنتظران ومؤمنان به امامِ غایب از انظار، به بهشت وعده داده شده بودند. شبیه این متن با گسترش بیش تر در رساله سعدبن عبدالله دیده می شود که تنها قسمتی از آن در بحار نقل شده است. ما در این جا متن کامل این قسمت را بدون هیچ توضیحی می آوریم. این تذکر لازم است که چون ما تنها همین یک نسخه از رساله سعد بن عبدالله را می شناسیم ودر این نسخه برخی کلمات کاملاً خوانا نیست، احتمال می رود که در قرائت برخی از کلماتْ اشتباه رخ داده باشد.
این عبارت که پس از متن دوم بحث سابق آمده چنین است:
وکذلک ما قد حدث فی زماننا من استتار الحجه المفروض الطاعه، اذ کانت الامه علی هذا السبیل الّذی ذکرنا وتعدّیهم علی الأئمه الهداه بالکذب علیهم والاذاعه لاسرارهم وتعریضهم ایاهم وبفتح الغلول للقول والاعداء (الاعتداء؟) ونبذهم عهدالله وراء ظهورهم وتوثبهم علی حقوقهم وطلبهم بحبلهم (او بحیلهم، ولعل الصواب: بجهلهم او بخبثهم) ما فیه سفک دمائهم ودم هادیهم، فستر الله عنهم ذلک الهادی واتبع ناس امامته والهداه قبله، فعمّ الضلال اهل الارض، وقد روی عن ابی عبدالله[(علیه السلام)] الاخبار الکثیره فی ذلک انّه: «اذا کان ذلک سترالله عنهم الحجه [ورقه ۱۲/۱] وغیّبه.» وانّه قال (علیه السلام): «حق علی الله ان تدخل الضُّلاّل الجنّه.» وانّما عنی بذلک ما ابتلوا به فی هذا العصر وهم مقرّون بولایته غیر ناقضین لعهده وعهدالله الیهم فیه، فهم مقیمون متدینون بفرض طاعتهم اولهم وآخرهم عارفون انّه قائم العین فیهم موجود الشخص من عقب الماضی قبله من الهادین وقد خفی علیهم اسمه وموضعه للعله الّتی ذکرناها وشرحناها، فهولاء هم الّذین قال العالم (علیه السلام): «حق علی الله ان یدخل الضلال الجنه.» اذ ضلّوا عن اسمه ومکانه بعد ان یکونوا مقیمین علی ولایته وامامته بتعین (بیقین؟) لمّا وقفهم علیه الماضی قبله من امره ونهیه لانّ الاسم لایدرک الاّ بالخبر، وکذلک الموضع والّذی فرض الله علی العباد فی هذا المعنی فهو علی وجهین لایدرک بغیرهما، فوجه منه (کذا والظاهر سقوط: الخبر)، ووجه منه العقل.
فامّا [ما] فرض علیهم من جهه العقل فأن یعلموا أنّ لهم خالقاً وانّ الخالق بعث الانبیاء والرسل وانّ الرسل قد اقاموا لهم بعدهم الدلائل المبیّنه لما یختلفون فیه من امر دینهم ودنیاهم اذ قد علموا ان لیس فی وسعهم معرفه ما یحتاجون الیه فهذا ما فرض الله جلّ وعز علیهم من جهه العقل.
وامّا اسم الحجّه وموضعه فلا یدرک الاّ من طریق الخبر والتوقیف[۴۵] (فمن کان مقیماً علی الاقرار بالائمه کلّهم صلوات الله علیهم وبامام زمانه وولایته وانّه قائم العین مستور من عقب الماضی قبله وقد خفی علیهم اسم الحجه وموضعه فی هذا الوقت فمعذور فی ادراک[۴۶] الاسم والموضع حتی یأتیه الخبر الّذی بمثله تصح الاخبار وبمثله یثبت الاسم والمکان، فهذا هو المعنی فیما [ورقه ۱۲/۲] قال العالم (علیه السلام) حق علی الله ان یدخل الضُّلال الجنّه اذ لم یکن العلّه من قبله وانّما العلّه من قبل الله جلّ وعزّ ومثل ذلک اذا حجب علی العباد عین الشمس التی جعلها دلیل الصلاه فموسّع علیهم تأخیرها حتی یتبین لهم او یصحّ لهم خروج الوقت وهم علی یقین ان عینها لم تعطل وقد خفی علیهم موضعها)... [ورقه ۱۳/۱].
 

 

 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

[۱]. مجله انتظار، شماره ۱۱ و۱۲، مقاله نعمانی ومصادر غیبت، ص ۵۲۷.
[۲]. همان، ص ۵۲۸.
[۳]. همان، ص ۵۲۹.
[۴]. همان، شماره ۱۰، مقاله نعمانی ومصادر غیبت، ص ۲۶۱.
[۵]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۶ و۲۷.
[۶]. همان، ج ۱، ص ۷ (دو بار)، ۱۱ (دو بار)، ۱۲، ۱۵، ۱۶، ۲۳، ۲۵، ۲۶.
[۷]. مجله انتظار، شماره ۱۰، مقاله نعمانی ومصادر غیبت، ص ۲۵۷.
[۸]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵ و۶.
[۹]. البته در این شمارش، اصطلاحات دوگانه یک رقم خورده اند. بنا بر این ناسخ ومنسوخ یک عنوان ومحکم ومتشابه هم یک عنوان دانسته شده است.
[۱۰]. مجله انتظار، شماره ۱۰، مقاله نعمانی ومصادر غیبت، ص ۲۵۸-۲۶۳.
[۱۱]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵ و۶، ارقام ۸، ۱۰، ۱۱، ۱۹، ۲۰، ۲۸، ۳۱، ۳۳، ۴۴.
[۱۲]. تنها در مورد دو عنوان ترهیب وترغیب (رقم ۴۴ و۴۵) که در شرح آن در ص ۲۶ ترغیب مقدّم شده است، به نظر می رسد در فهرست عناوین تحریفی رخ داده وترتیب طبیعی این دو عنوان دستخوش اشتباه ناسخان گردیده باشد. در تفسیر نعمانی نیز عنوان ترغیب به درستی قبل از ترهیب آمده است (بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۴ و۶۵) آدرس های بعدی به تفسیر نعمانی همه به همین مجلد بحار است.
[۱۳]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵ و۶، رقم ۲۳ (تفسیر نعمانی، رقم ۳۸)؛ رقم ۲۹ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰)؛ رقم ۳۲ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰)؛ رقم ۴۰ (تفسیر نعمانی، رقم ۵۴ ونیز ر.ک: رقم ۵۸)؛ رقم ۴۱ (تفسیر نعمانی، رقم ۵۵).
[۱۴]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵ و۶، رقم ۲۴ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰ وتوضیح آن در ص ۳۳)؛ رقم ۴۲ (تفسیر نعمانی، رقم ۵۶ ورقم ۵۷ وتوضیح آن در ص ۶۲ و۶۷)؛ رقم ۴۳ (تفسیر نعمانی، رقم ۵۸ وتوضیح آن در ص ۶۷)؛ رقم ۴۶ (تفسیر نعمانی، رقم ۶ وتوضیح آن در ص ۶۷).
[۱۵]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵، رقم ۳۶.
[۱۶]. تفسیر نعمانی، رقم ۴۰ در ضمن یک عنوان طولانی.
[۱۷]. در تفسیر نعمانی، رقم ۴۰ از قدریه ومجبره یاد شده که ظاهر آن این است که آن ها دو فرقه مختلفند. لذا گویا مراد از قدریه معتزله می باشد. گفتنی است که با توجه به لعن قدریه از سوی پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلم) هر یک از فرقه های معتزله واشاعره، فرقه دیگر را به این نام می خوانند (ر.ک: کنزالفوائد، ج ۱، ص ۱۲۳؛ بحارالانوار، ج ۵، ص ۵) در تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۹۸ (ذیل سوره الانعام) درباره آیه (من یشأ الله یضلله ومن یشأ یجعله علی صراط مستقیم) می گوید: هو ردّ علی قدریه هذه الامه. روشن است که مراد از قدریه در این جا معتزله است واین خود تأییدی است بر این که مراد از این واژه در تفسیر نعمانی هم معتزله است.
[۱۸]. جهم بن صفوان، (م ۱۲۸) که فرقه جهمیه به وی منسوب است.
[۱۹]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۰: وامّا ما هو محرف منه (تفسیر نعمانی، ص ۲۶ ونیز ر.ک: ص ۴، رقم ۲۴)، ص ۱۱: واما ما لفظه ماض وهو مستقبل (تفسیر نعمانی، ص ۴، رقم ۲۲ وتوضیح آن در ص ۲۶)، ص ۱۵: وامّا ما هو متفق اللفظ ومختلف المعنی (تفسیر نعمانی، ص ۵، رقم ۳۲، وتوضیح آن در ص ۳۲ بدون ذکر عنوان آمده است).
[۲۰]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۱۱: ما لفظه واحد ومعناه جمع (تفسیر نعمانی، ص ۵، رقم ۲۰).
[۲۱]. تفسیر قمی، ج ۱، ص ۵، رقم ۳۷: ردّ علی من انکر خلق الجنه والنار وشرح آن در ص ۲۱؛ البته در تفسیر قمی، ص ۴، رقم ۱۲ از «ما تأویله مع تنزیله» یاد شده ودر ص ۱۳ شرح شده که در فهرست تفسیر نعمانی دیده نمی شود، ولی در ص ۶۸ به این عنوان اشاره شده ودر ص ۷۸ هم بدون ذکر عنوان، شرح شده است وظاهراً در فهرست عناوین سقطی رخ داده است. در تفسیر قمی، ص ۴، رقم ۵ از ردّ بر معتزله نام برده شده ودر ص ۲۳ شرح شده که در تفسیر نعمانی توضیح آن نیامده است، ولی شاید همان قدریه باشد که در فهرست عناوین تفسیر نعمانی رقم ۴۰ دیده می شود.
[۲۲]. البته در توضیح این عنوان روایتی آورده که در آن اشاره شده که این رؤیت به تشبیه نمی انجامد. نیز ر.ک: تفسیر قمی، ج۲، ص ۳۳۴.
[۲۳]. در این جا مناسب است مقایسه کاملی بین این متون ارائه دهیم. عناوین را به ترتیب فهرست عناوین تفسیر قمی وسپس آدرس شرح آن ها را در تفسیر قمی می آوریم. پس از آن رقم عنوان را در فهرست عناوین تفسیر نعمانی یاد وبه اختلاف آن ها اشاره می کنیم:
تفسیر قمی، رقم ۱: منه ناسخ ومنه منسوخ. (شرح: فامّا الناسخ والمنسوخ، ص ۶. تفسیر نعمانی، رقم ۸). رقم ۲: منه محکم ومتشابه. شرح: وامّا المحکم... واما المتشابه...، ص ۷. (تفسیر نعمانی، رقم ۹). رقم ۳: منه عام ومنه خاص. ر.ک: رقم ۸ (تفسیر نعمانی، رقم ۱۰). رقم ۴: منه تقدیم ومنه تأخیر. شرح: وامّا التقدیم والتأخیر، ص ۸. (تفسیر نعمانی، رقم ۱۱، مقدّم ومؤخّر). رقم ۵: منه منقطع ومنه معطوف. شرح: امّا المنقطع المعطوف، ص ۹. (تفسیر نعمانی، رقم ۱۵، منقطع ومعطوف وپس آن در رقم ۱۶ از منقطع غیر معطوف یاد شده است). رقم ۶: منه حرف مکان حرف. شرح ص ۹. (تفسیر نعمانی رقم ۱۷). رقم ۷: منه علی خلاف ما انزل الله. شرح ص ۱۰ وبعد از آن: وامّا ما هو محرّف منه. (تفسیر نعمانی، رقم ۲۵: منه ما هو علی خلاف تنزیله ونیز ر.ک: رقم ۳۹: منه ما تألیفه وتنزیله علی غیر معنی ما انزل فیه). رقم ۸: منه ما لفظه عام ومعناه خاص. رقم ۹: منه ما لفظه خاص ومعناه عام (این دو رقم در شرح ص ۷ و۸ آمده است. (در تفسیر نعمانی رقم ۱۸: ما لفظه خاص ودر رقم ۱۹: ما لفظه عام محتمل العموم آمده که خالی از اختلال نیست. نیز ر.ک: تفسیر نعمانی، ص ۲۳ وص ۲۵). رقم ۱۰: منه آیات بعضها فی سوره وتمامها فی سوره اخری. شرح ص ۱۲. (تفسیر نعمانی رقم ۲۹). رقم ۱۱: منه ما تأویله فی تنزیله. شرح ص ۱۳. (تفسیر نعمانی، رقم ۲۶). رقم ۱۲: منه ما تأویله مع تنزیله. شرح ص ۱۳ (در فهرست عناوین تفسیر نعمانی نیامده، ولی در ص ۶۸ به این عنوان اشاره شده وتوضیح آن بدون آوردن عنوان در ص ۷۸ آمده است). رقم ۱۳: منه ما تأویله قبل تنزیله. شرح ص ۱۴ (تفسیر نعمانی، رقم ۲۷). رقم ۱۴: منه ما تأویله بعد تنزیله. شرح، ص ۱۴. (تفسیر نعمانی، رقم ۲۸). رقم ۱۵: منه رخصه اطلاق بعد الحظر. شرح ص ۱۵: وامّا الرخصه الّتی هی بعد العزیمه. (تفسیر نعمانی، رقم ۳۳: منه آیات فیها رخصه واطلاق بعد العزیمه ونیز ر.ک: رقم ۱۲، عزائم ورخص). رقم ۱۶: منه رخصه صاحبها بالخیار ان شاء فعل وان شاء ترک. شرح ص ۱۵ با تبدیل فعل به اخذ. (تفسیر نعمانی، رقم ۳۴ با تعبیر: ان شاء اخذ وان شاء ترکها). رقم ۱۷: منه رخصه ظاهرها خلاف باطنها یعمل بظاهرها ولایدان بباطنها. شرح ص ۱۵ (تفسیر نعمانی، رقم ۳۵: منه رخصه ظاهرها خلاف باطنها یعمل بظاهرها عند التقیه ولایعمل بباطنها). رقم ۱۸: منه ما علی لفظ الخبر ومعناه حکایه عن قوم. شرح ص ۱۶: وامّا ما لفظه خبر ومعناه حکایه. (تفسیر نعمانی، رقم ۲۳: منه ما لفظه علی الخبر ومعناه حکایه عن قوم آخر). رقم ۱۹: منه آیات نصفها منسوخه ونصفها متروکه علی حالها. شرح ص ۱۲ (تفسیر نعمانی، رقم ۳۰: منه آیات نصفها منسوخ ونصفها متروک علی حاله). رقم ۲۰: منه مخاطبه لقوم ومعناه لقوم آخرین. شرح ص ۱۲ (تفسیر نعمانی، رقم ۳۶: منه مخاطبه لقوم والمعنی لآخرین). رقم ۲۱: منه مخاطبه للنبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) والمعنی امته. شرح ص ۱۶ با تبدیل امته به - «لامته» (تفسیر نعمانی، رقم ۳۷: منه مخاطبه للنبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) ومعناه واقع علی امته). رقم ۲۲: منه ما لفظه مفرد ومعناه جمع. شرح ص ۱۱: وامّا ما لفظه جمع ومعناه واحد وهو جار فی الناس، وپس از آن: وامّا ما لفظه واحد ومعناه جمع... وامّا ما لفظه ماض وهو مستقبل.... (تفسیر نعمانی، رقم ۲۰: منه ما لفظه واحد ومعناه جمع وبعد از آن، رقم ۲۱: ما لفظه جمع ومعناه واحد، رقم ۲۲: ما لفظه ماض ومعناه مستقبل). رقم ۲۳: منه ما لایعرف تحریمه الاّ بتحلیله. در شرح نیامده (در تفسیر نعمانی، رقم ۳۸ هم ذکر شده ولی توضیحی برایش نیامده است.). رقم ۲۴: منه رد علی الملحدین. در شرح نیامده (در تفسیر نعمانی رقم ۴۰ این عنوان آمده است: منه ردّ من الله تعالی واحتجاج علی جمیع الملحدین والزنادقه والدهریه والثنویه والقدریه والمجبره وعبده الأوثان وعبده النیران). رقم ۲۵: منه ردّ علی الزنادقه، ر.ک: رقم ۲۴. شرح ص ۱۷ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰) رقم ۲۶: منه ردّ علی الثنویه ر.ک: رقم ۲۴. شرح ص ۱۷ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰) رقم ۲۷: منه ردّ علی الجهمیه، ر.ک: رقم ۲۴ ظاهراً مراد همان مجبّره است که در رقم ۳۳ خواهد آمد (نه در شرح آمده ونه در تفسیر نعمانی). رقم ۲۸: منه ردّ علی الدهریه، ر.ک: رقم ۲۴. شرح ص۱۸. (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰). رقم ۲۹: منه ردّ علی عبده النیران، ر.ک: رقم ۲۴. در شرح نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰). رقم ۳۰: منه ردّ علی عبده الاوثان. ر.ک: رقم ۲۴. شرح ص ۱۷ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰). رقم ۳۱: منه ردّ علی المعتزله ر.ک: رقم ۲۴ ونیز رقم ۳۲. شرح ص ۲۳ (در تفسیر نعمانی نیامده). رقم ۳۲: منه ردّ علی القدریه، ر.ک: رقم ۲۴، گویا مراد همان معتزله باشد که در رقم قبلی آمده است. در شرح نیامده. (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰). رقم ۳۳: منه ردّ علی المجبّره ر.ک: رقم ۲۴ ونیز رقم ۲۷. شرح ص ۲۲ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۰). رقم ۳۴: منه ردّ علی من انکر من المسلمین الثواب والعقاب بعدالموت یوم القیامه. شرح ص ۱۹: وامّا الرد علی من انکرالثواب والعقاب... ومثله کثیر ممّا هو رد علی من انکر عذاب القبر (تفسیر نعمانی، رقم ۴۴: منه ردّ علی من زعم ان لیس بعدالموت وقبل القیامه ثواب وعقاب). رقم ۳۵: منه ردّ علی من انکر المعراج والاسراء، شرح ص ۲۰ (تفسیر نعمانی، رقم ۴۶: منه رد علی من انکر الاسراء به لیله المعراج). رقم ۳۶: منه رد علی من انکر المیثاق فی الذرّ (در شرح ودر تفسیر نعمانی نیامده). رقم ۳۷: منه ردّ علی من انکر خلق الجنه والنار. شرح ص ۲۱ (در تفسیر نعمانی نیامده) رقم ۳۸: منه ردّ علی من انکر المتعه والرجعه. شرح ص ۲۴: وامّا الرد علی من انکرالرجعه (تفسیر نعمانی، رقم ۵۱: منه رد علی من انکرالرجعه ولم یعرف تأویلها). رقم ۳۹: منه ردّ علی من وصف الله (عزَّ وجلَّ). شرح ص ۲۵ (تفسیر نعمانی، رقم ۵۰: منه ردّ علی من وصف الله تعالی وحده). رقم ۴۰: منه مخاطبهالله (عزَّ وجلَّ) لأمیرالمؤمنین والائمه: وما ذکره الله من فضائلهم. در شرح نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۵۴: منه معرفه ما خاطب الله (عزَّ وجلَّ) به الائمه والمؤمنین، ولی توضیحی درباره آن نیامده، نیز ر.ک: تفسیر نعمانی، رقم ۵۸)؛ رقم ۴۱: فیه خروج القائم واخبار الرجعه وما وعدالله تبارک وتعالی الائمه: من النصره والانتقام من اعدائهم. در شرح نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۵۵: منه اخبار خروج القائم منا عجل الله تعالی فرجه، ولی شرحی برای آن ذکر نشده است). رقم ۴۲: فیه شرائع الاسلام واخبار الانبیاء: ومولدهم ومبعثهم وشریعتهم وهلاک امّتهم. در شرح نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۵۶: منه ما بین الله تعالی فیه شرائع الاسلام وفرائض الاحکام والسبب فی معنی بقاء الخلق ومعائشهم ووجوه ذلک ورقم ۵۷: منه اخبار الانبیاء وشرائعهم وهلاک اممهم). رقم ۴۳: فیه ما نزل بمغازی النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم). شرح آن نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۵۸: منه ما بین الله تعالی فی مغازی النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم) وحروبه وفضائل اوصیائه وما یتعلق بذلک ویتّصل به). رقم ۴۴: فیه ترهیب. شرح ص ۲۶ (تفسیر نعمانی، رقم ۴) رقم ۴۵: فیه ترغیب، شرح ص ۲۶. (تفسیر نعمانی، رقم ۳). رقم ۴۶: فیه امثال. در شرح نیامده (تفسیر نعمانی، رقم ۶: مثل). رقم ۴۷: فیه اخبار وقصص. شرح ص ۲۶: وامّا القصص فهو ما اخبرالله تعالی نبیه (صلّی الله علیه وآله وسلم) من اخبار الانبیاء وقصصهم (تفسیر نعمانی، رقم ۷، قصص).
[۲۴]. بحارالانوار، ج ۹۳، ص ۹۷.
[۲۵]. همان، ج ۹۲، ص ۶۰-۷۳، این دو باب در مخطوطه رساله ورقه ۱۶/۱ تا ورقه ۲۲/۱ آمده است.
[۲۶]. همان، ج ۶۵، ص ۳۸۷، (تفسیر نعمانی، بحار، ج ۹۳، ص ۶۱)؛ ج ۶۶، ص ۲۹ (به اشاره)؛ ج ۸۳، ص ۴۷ (تفسیر نعمانی، بحار، ج ۹۳، ص ۱۵)؛ ج ۸۴، ص ۷۱ (قسمتی از این حدیث در کافی، ج ۲، ص ۳۶ در ضمن روایت ابوعمرو زبیری از امام صادق (علیه السلام) آمده است. ونیز در تفسیر عیاشی، ج ۱، ص ۶۳، ذیل سوره بقره، وبه شکل مرسل در دعائم الاسلام، ج ۱، ص ۸)؛ ج ۸۴، ص ۳۸۲ (تفسیر نعمانی، بحار، ج ۹۳، ص ۶۱) ونیز دو قطعه از دو بابی که به طور کامل در بحار نقل شده در ج ۵۳، ص ۱۱۷، (ج ۹۲، ص ۶۴) وج ۱۰۳، ص ۳۰۵ (ج ۹۲، ص ۶۵) تکرار شده است.
[۲۷]. این نسخه از تفسیر نعمانی در حل پاره ای از اشکالات نقل بحار از تفسیر نعمانی سودمند است. مثلاً در این نسخه پس از عبارت: منه ما تأویله فی تنزیله (بحار، ج ۹۳، ص ۴، رقم ۲۶ از فهرست عناوین تفسیر نعمانی) این افزودگی را دارد: منه ما تأویله مع تنزیله (ورقه ۴۱/۱) که همین هم صحیح بوده ودر نقل بحار افتاده است (بحار، ج ۹۳، ص ۷۸-۸۲ ونیز ص۶۸ و۷۹). ما در قسمت های قبلی مقاله در ضمن عناوینی که شرح آن در تفسیر نعمانی آمده، ولی در فهرست ذکر نشده، این مورد را آورده واشاره کردیم که به نظر می رسد که سقطی در نسخ موجود در فهرست رخ داده است. (مجله انتظار، شماره ۱۰، ص ۲۶۲ و۲۶۳)
نمونه ای دیگر از سودمندی این نسخه در مورد عبارت بحار، ج ۹۳، ص ۷۲ است که در حاشیه ۲ به وقوع سقط در حدیث اشاره شده است. در نسخه ورقه ۷۴/۲ چند سطر افزوده دارد.
[۲۸]. در این جا سرفصل های این رساله را از روی این نسخه نقل می کنیم:
فامّا الترغیب... فامّا الترهیب... ومثل الجدل... (ورقه ۱/۱)، وامّا القصص فانّه ینقسم ثلثه اقسام: منها ما کان قبل النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم)، ومنها ما کان فی عصره ومنها ما حکی الله جل وعز عمّا یکون بعده، فامّا ما مضی... (ورقه ۱/۲) وامّا الّذی کان فی عصر النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم)... وامّا قصص ما یکون بعد النبی (صلّی الله علیه وآله وسلم)... فامّا المثل...، وهو علی اربعه اوجه ومنه ما تأویله فی تنزیله ومنه ما تأویله مع تنزیله ومنها ما تأویله قبل تنزیله ومنها ما تأویله بعد تنزیله فامّا الّذی تأویله فی تنزیله... (ورقه ۲/۱)، وامّا الذی تأویله مع تنزیله... (ورقه ۲/۲)، وامّا الّذی تأویله قبل تنزیله... (ورقه ۳/۱)، وامّا الّذی تأویله بعد تنزیله... (ورقه ۷/۲)، باب الناسخ والمنسوخ (ورقه ۸/۱)، باب المحکم والمتشابه فامّا المحکم والمتشابه... (ورقه ۱۰/۱)، فاما المحکم... (ورقه ۱۰/۲) وامّا المتشابه... (ورقه ۱۱/۱)، وامّا الخاص والعام فانّ الآیه ربما کان لفظه لفظ العموم ومعناها معنی الخصوص ومنه ما کان لفظه لفظ العموم (ورقه ۱۴/۲) ومعناه معنی العموم ومنه ما کان لفظه لفظ الخصوص ومعناه معنی العموم، فامّا ما معناه معنی الخصوص ولفظه لفظ العموم... (ورقه ۱۵/۱) ومنه (فی الحاشیه: امّا ظ) ما لفظه لفظ العموم ومعناه معنی الخصوص... وامّا ما لفظه الخصوص ومعناه معنی العموم... (ورقه ۱۵/۲) باب التحریف فی الآیات الّتی هی خلاف ما انزل الله (عزَّ وجلَّ) ممّا رواه مشایخنا عن العلماء من آل محمد: (ورقه ۱۶/۱)، باب تألیف القرآن وانه علی غیر ما انزل الله (عزَّ وجلَّ) (ورقه ۱۸/۲، این دو باب در بحار، ج ۹۲، ص ۶۰-۷۳ آمده است) وفی القرآن احتجاج الله علی الملحدین الّذین عدلوا عن التوحید... (ورقه ۲۲/۱)، وممّا احتج الله علی عبده الاوثان... (ورقه ۲۲/۲)، وممّا احتج الله علی من قال بالاثنین... (ورقه ۲۳/۱)، وما احتج به جلّ ذکره علی اهل الدهر... (ورقه ۲۳/۱) وفی القرآن اشیاء قد ذکرها الله حکایات قوم قالوها فنزل القرآن بهذا علی لفظ الخبر وهی حکایات... (ورقه ۲۳/۲) وقد احتج رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلم) علی النصاری... (ورقه ۲۳/۲)، قد بین الله تبارک وتعالی فی القرآن ان بقاء هذا الخلق من اربعه اوجه: الامر والنهی والغذاء والاکنان واللباس والتناکح فالامر والنهی فیهما باب واحد... وامّا الغذاء فانّه من نبات الارض والانعام... وامّا ما جعله الله غذائهم من جهه الانعام... (ورقه ۲۴/۱) وامّا الاکنان واللباس... وامّا التناکح... وقد بین الله جلّ وعز سبب معاش الخلق فاعلمنا انّها من خمسه اوجه من الاماره والعماره والتجاره والاجاره والصدقات فامّا الاماره... (ورقه ۲۴/۲) واما باب العماره...، واما باب التجاره... واما باب الاجاره... وامّا باب الصدقات... (ورقه ۲۵/۲) والملک له دعائم اربعه: القدره والهیبه والسطوه والامر والنهی ومجراهما واحد، وامّا باب القدره... (ورقه ۲۶/۲) وقد احتج بعض من انکر هذا، فقال: قد رأینا حزوباً من البهائم لایحصی عددها تبقی بلا امر ولانهی ولاثواب ولاعقاب... (ورقه ۲۷/۱) وقد قال بعض اصحابنا فی المستبهم... (ورقه ۲۷/۲)، وقد ذهب بعضهم هذا السواد الاعظم من المرجئه والقدریه والخوارج الی... فکان من الرد علیهم ان قیل... (ورقه ۲۹/۱)، باب الایمان والکفر والشرک والضلال والظلم، فامّا باب الایمان... (ورقه ۳۰/۱)... قلت: فاخبرنی عن وجه الکفر فی کتاب الله (عزَّ وجلَّ) فقال: الکفر فی کتاب الله علی خمسه اوجه... (ورقه ۳۳/۱) وامّا الشرک ولیس تفسیره فی هذا الحدیث فهو علی ثلاثه اوجه...، وامّا الظلم فهو علی وجوه... (ورقه ۳۳/۲)، باب حدود الفروض الّتی فرضها الله علی خلقه وهی خمسه فکبار حدود الصلاه... (ورقه ۳۴/۱)، کبار حدود الزکاه... کبار حدود الحج... کتاب حدود الصوم... (ورقه ۳۴/۲)، کبار حدود الوضوء... کبار حدود الولایه... (ورقه ۳۵/۱)، وجعل الله جلّ وعز لهذه الفرائض الاربع دلالتین وهما اعظم الدلائل فی السماء الشمس والقمر... (ورقه ۳۵/۲)، باب فیما تأویله من القرآن قبل تنز یله... (ورقه ۳۵/۲)، الامر فی القرآن علی وجوه... ومنه علی جهه العذاب... ومنه علی جهه الترهیب... باب فی العصمه، قال قوم فی عصمه الانبیاء والرسل والاوصیاء اقاویل مختلفه... (ورقه ۳۷/۲).
[۲۹]. بحارالانوار، ج ۵۳، ص ۱۱۷؛ ج ۹۲، ص ۴۰ ؛ ونیز ر.ک. ج ۶۹، ص ۲۹.
[۳۰]. همان، ج ۸۳، ص ۴۷؛ ج ۸۴، ص ۷۱ و۳۷۲؛ ج ۱۰۳، ص ۳۰۵.
[۳۱]. همان، ج ۱، ص ۱۵.
[۳۲]. ذریعه، ج ۲۴، ص ۷؛ ودر ج ۴، ص ۲۷۶ نیز تفسیر سعدبن عبدالله به این عنوان ارجاع داده شده است. فهرست نسخه های خطی کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، ج ۳۱، ص ۲۵۹.
[۳۳]. رجال نجاشی، ص ۱۷۷، رقم ۴۶۷.
[۳۴]. مختصر بصائر الدرجات، ص ۱- ۳۰، ص ۳۶، ص ۵۱- ۱۰۶.
[۳۵]. انتساب این کتاب به شیخ مفید نادرست است. ر.ک: مجموعه مقالات کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، شماره ۹، ص ۱۳۵-۱۸۴، شماره ۵۵، ص ۱۹۱-۲۶۴.
[۳۶]. همان، شماره ۹، ص ۱۶۴، شماره ۵۵، ص ۲۳۳.
[۳۷]. روایت ابن قولویه به توسط پدر از سعدبن عبدالله در کامل الزیارات بسیار فراوان است. ونیز ر.ک: معجم رجال الحدیث، ج۱۷، ص ۱۶۷ و۱۶۸؛ در ج ۲۳، ص ۱۳۳ این کتاب، عنوان قولویه ذکر شده، به روایاتی که ابوالقاسم بن قولویه یا ابن قولویه از پدر خود نقل می کند اشاره شده ودر پایان آمده که این راوی همان محمدبن قولویه است، این تعبیر مسامحه آمیز است، قولویه همان محمدبن قولویه نیست، بلکه از اجداد محمد می باشد. در عنوان ابوالقاسم بن قولویه وابن قولویه اختصار در نسب رخ داده وبه جهت نسبت به جدّ، چند نفر از سلسله نسب وی حذف شده است. ر.ک: رجال نجاشی، ص ۱۲۳، رقم۳۱۸.
[۳۸]. کامل الزیارات، باب ۹/۱، ۴۸/۳، ۸۲/۳.
[۳۹]. رجال نجاشی، ص ۱۷۸، رقم ۴۶۷.
[۴۰]. همان، ص ۱۳۳، رقم ۳۱۸.
[۴۱]. ذریعه، ج ۲۴، ص ۹.
[۴۲]. بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۲.
[۴۳]. در نسخه چاپی بحار، عبارت را تغییر داده، ولی در چاپ کمپانی از بحار ونیز در نسخه خطی تفسیر نعمانی ورقه ۴۴/۱ به همین شکل آمده است.
[۴۴]. افزوده در حاشیه نسخه، گفتنی است که پس از آن (علیه السلام) هم به (علیهما السلام) اصلاح شده است.
[۴۵]. از این جا تا آخر متن در بحار، ج ۸۳، ص ۴۷، رقم ۲۵ نقل شده است. تنها از عبارت «فهذا هو المعنی» تا من قبل الله جل وعز از حدیث حذف شده است.
[۴۶]. گویا به معنای: در مسأله ادراک اسم وموضع معذور می باشند، لذا نیازی نیست قبل از ادراک، کلمه عدم را ساقط شده بینگاریم.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۰۸/۰۱ : ۲.۸ K : ۰
: سید محمد جواد شبیری زنجانی : فصلنامه انتظار
comments:
no-comments