المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۴۴) نعمانی ومصادر غیبت (۱۰)

نعمانی ومصادر غیبت (10)

محمد جواد شبیری زنجانی

اشاره:
در ادامه معرفی ابوعبدالله نعمانی، مؤلف کتاب الغیبه، پس از بررسی آثار وی وسخن، درباره تفسیر منسوب به او، نسبت این کتاب را به وی بررسی کرده، واین کتاب را از زاویههای مختلف بررسی کردیم. در این بخش، از دو کتابی که به اشتباه به نعمانی منسوب شده یاد کرده، ومنشأ این اشتباه را توضیح میدهیم. سپس به معرفی نوه دختری نعمانی، وزیر مغربی می پردازیم. همچنین ترجمه نجاشی را درباره وی ودرباره دایی پدرش، هارون بن عبدالعزیز کاتب نقل کرده، وآن را توضیح میدهیم. با ترجمه رسالهای از وزیر مغربی در شرح حال خود وخاندانش وذکر نکاتی درباره این رساله، بخش از تحقیق را پایان میبخشیم.
دو کتاب که به اشتباه به نعمانی منسوب شده است:
پارهای از کتابهای فهرست وکتابشناسی، کتاب جامع الأخبار ونثر اللئالی در حدیث را به نعمانی نسبت دادهاند.۱ این نسبت، ظاهراً برگرفته از کلام مرحوم صاحب روضات است. وی در ترجمه نعمانی، به نقل دو عبارت از مقدمه بحارالانوار پرداخته که در یکی آمده است:
«وکتاب جامع الأخبار۲، کتاب الغیبه للشیخ الفاضل الکامل الزکی محمد بن ابراهیم النعمانی رحمه الله تلمیذ الکلینی». در عبارت دوم آمده:
«کتاب نثر اللئالی وکتاب جامع الأخبار من اجل الکتب»۳.
مرحوم محدث نوری، با اشاره به دو عبارت مقدمه بحار، تحریفاتی را که در نقل صاحب روضات دیده میشود، یادآور شده است.۴ از دو عبارت بحار به روشنی بر میآید که این دو کتاب به نعمانی منسوب نیست. حال، چه چیز سبب که چنین برداشت نادرستی از این دو عبارت شده است؟
برای توضیح منشأ احتمالی این اشتباه، باید به دو عبارت مقدمه بحار اشاره کرد. در مقدمه بحار، در فصل نخست -که به معرفی منابع بحار ومؤلفان آنها اختصاص دارد- نام کتاب جامع الأخبار آمده است. در آنجا، حدود ۶ سطر احتمالات گوناگون درباره مؤلف کتاب، نقل وبررسی شده، وسپس آمده است: «وکتاب الغیبه للشیخ الفاضل الکامل الزکی محمد بن ابراهیم النعمانی تلمیذ الکلینی»۵.
مقایسه این عبارت با عبارتی که در روضات نقل شده، این احتمال را در ذهن می آورد که صاحب روضات، به این متن مفصل مراجعه نکرده است، بلکه به متنی رجوع کرده که در آن تنها نام منابع بحار ومؤلفان آنها درج شده وبحثهای مربوط به احتمالات مؤلف جامع الأخبار از آن حذف شده است؛ لذا گمان کرده که جامع الأخبار مانند کتاب الغیبه، تألیف نعمانی است.
انتساب نثر اللئالی به نعمانی، از اشتباهی افزون بر این اشتباه نشأت گرفته است. مرحوم مجلسی در فصل دوم مقدمه بحار- که به تبیین اعتبار منابع کتاب اختصاص دارد- درباره کتاب عوالی اللئالی۶ آورده که چون مؤلف این کتاب، سره را از ناسره جدا نساخته، تنها پارهای از منقولات آن در بحار آمده است. سپس میگوید: «ومثله کتاب نثر اللئالی وکتاب جامع الأخبار وکتاب النعمانی من اجل الکتب، قال الشیخ المفید فی ارشاده...» (این جا عبارت مرحوم مفید در مدح کتاب الغیبه نعمانی نقل شده است).۷
گویی در نسخه مرحوم صاحب روضات از بحار، عبارت»و مثله» نبوده، یا وی به این عبارت توجه نکرده است؛ لذا گمان کرده عبارت «من اجل الکتب» درباره کتاب نثر اللئالی وجامع الأخبار است وچون جامع الأخبار را از مرحوم نعمانی پنداشته، به قرینه سیاق، نثر اللئالی را هم تالیف همو دانسته است.
به هرحال، این برداشت از عبارت بحار اشتباهی آشکار است. در این عبارت، مرحوم مجلسی کتاب نثر اللئالی را همچون عوالی اللئالی میداند که تنها به نقل برخی روایات آن بسنده کرده است. در فصل نخست هم تصریح کرده که این دو کتاب، هر دو، تألیف ابن ابی جمهور احسائی است.۸
جمله «کتاب النعمانی من اجل الکتب» جملهای مستقل وشامل مبتدا وخبر است، وعطف آن به قبل عطف جمله به جمله است. عبارت «جامع الأخبار» هم به احتمال زیاد، بر «نثر اللئالی» عطف شده است ووصف «من اجل الکتب» به آن ربطی ندارد. مدح شیخ مفید هم – که پس از آن نقل شده – تنها درباره کتاب نعمانی است، نه کتاب جامع الأخبار.
به هر حال، نثر اللئالی نگاشته ابن ابی جمهور احسائی است ودرباره مؤلف جامع الأخبار احتمالاتی ذکر شده۹ وقطعاً هیچ یک از این دو، اثر نعمانی نیست.
خاندان نعمانی
از خاندن نعمانی آگاهی بسیاری در دست نیست. تنها میدانیم که نوه دختری وی، ابولقاسم وزیر مغربی، حسین بن علی بن حسین از دانشمندان بنام وسیاستمداران عصر خویش بوده است. نام وی در کتب تاریخی آن دوران بسیار آمده ومحور بسیاری از حوادث آن زمان بوده است. شرح حال وی در مصادر تراجم وتاریخ به تفصیل آمده است. نخستین ترجمه احوال وی در رجال نجاشی دیده میشود.۱۰
مهمترین مصدر در شرح حال وی کتاب بغیه الطلب فی تاریخ حلب اثر ابن عدیم کمال الدین عمر بن احمد بن ابی جراده (متوفای ۶۶۰ق) است.۱۱ به ویژه، رسالهای از وزیر مغربی در این کتاب نقل شده که حاوی اطلاعات بسیار ارزشمندی درباره حیات وخاندان وزیر است.۱۲ یادداشت پدر وزیر درباره وی، گزارش جالب دیگر این کتاب است.۱۳
در مصادر متأخر هم ترجمه وی بسیار ذکر شده که از مفصلترین آنها ترجمه او در اعیان الشیعه است. در این کتاب، دو بار ترجمه وی آمده است: یکی در ذیل نام حسین۱۴ ودیگری -به اشتباه – در ذیل نام علی بن الحسین که در برگیرنده اطلاعات تازه وگرانبهایی است.۱۵ در مصادر جدید نیز درباره وزیر مغربی، سخن به میان آمده که ما تنها به نام یک کتاب وجمله مورد نظر آن بسنده میکنیم:
الوزیر المغربی ابوالقاسم الحسین بن علی، العالم الشاعر الناثر الثائر، دراسه فی سیرته واوجه ما تبقی من آثاره این کتاب، تألیف دکتر احسان عباس، با نام، پژوهشهای تازه در مقدمه آن، به آثار چاپ شده وزیر مغربی اشاره شده است.
در این نوشته به ارائه شرح حال تفصیلی وزیر مغربی نیازی به نظر نمی آید؛ از این رو تنها به نقل عبارت رجال نجاشی درباره وی ویکی از خویشاوندان وی ونیز نقل بخشهایی از رساله وزیر مغربی ویادداشت پدر وی بسنده میکنیم. در بخش بعدی این نوشته پارهای اطلاعات جدید درباره وزیر مغربی وخاندان وی میآوریم. سپس برخی اشتباهات درباره وی را تصحیح کرده ونظرات تفسیری وی را به طور کامل نقل میکنیم.
ترجمه وزیر مغربی در رجال نجاشی
ابوالعباس نجاشی در رجال خود آورده است:
الحسین بن علی بن الحسین بن محمد بن یوسف الوزیر ابوالقاسم المغربی من ولد بلاس بن بهرام جور، وامه فاطمه بنت ابی عبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی شیخنا صاحب کتاب الغیبه. له کتب.... توفی رحمه الله یوم النصف من شهر رمضان، سنه ثمان عشره واربع ماه.۱۶
دو بخش از این، عبارت، نیازمند توضیح است:
بخش اول: ممکن است از عبارت» من ولد بلاس بن بهرامجور» برداشت شود که بلاس، فرزند بلافاصل بهرام گور است؛ ولی بلاس با دو یا سه واسطه به بهرام گور میرسد، ابن عدیم، نسب وزیر مغربی را از خط وی ونیز از خط پسرش، عبدالحمید نقل کرده۱۷ است. به نوشته وزیر مغربی، بلاش (که ظاهراً همان بلاس است) ۱۸، فرزند فیروز بن یزدجرد بن بهرام جور۱۹ است. عبدالحمید، نام وی را فلاش (که گویی تلفظ دیگر بلاش است) ۲۰ ضبط کرده واو را فرزند جاماسف۲۱ بن فیروز بن یزدجرد۲۲ بن بهرام جور دانسته است. این نقل، درستتر به نظر میرسد.۲۳
بهرام گور (بهرام پنجم) پانزدهمین پادشاه ساسانی است. فرزند وی (یزگرد دوم) شانزدهمین، نوه وی (پیروز اول)، هجدهمین وفرزند پیروز (جاماسب)، بیست ویکمین پادشاه ساسانی بودهاند. یزگرد دوم هم فرزندی به نام بلاش داشته که پس از برادرش (پیروز) به پادشاهی رسیده۲۴ است. وظاهراً بلاش -که در نسب وزیر مغربی آمده- نوه برادر وی است.
صاحب قاموس الرجال به اشکال کلام نجاشی توجه کرده وگفته است:
«بلاس، فرزند بهرام نیست؛ بلکه فرزند فیروز بن یزدجرد بن بهرام است. بلاس، عموی انوشروان بوده وساباط مدائن را بنا نهاده است. اصل ساباط، بلاس آباد بوده که در اثر تخفیف وتعریب، به شکل ساباط در آمده است».۲۵
نسبی که صاحب قاموس الرجال برای بلاس بیان کرده، همان نسبی است که از خط وزیر مغربی نقل شده است وگفتیم به احتمال زیاد، جاماست، از این نسب افتاده است. در هر حال، عموی انوشیروان۲۶ (بلاش) پادشاه نوزدهم ساسانی است که غیر از بلاش، جد وزیر مغربی است. بلاش جد وزیر، برادر زاده یا نوه برادر وی بوده است.
صاحب قاموس الرجال، کلام نجاشی را در این جا اشتباه میداند؛ ولی احتمال دارد نجاشی – با توجه به اختلاف در نسب بلاس- وی را از باب اختصار در نسب، بلاس بن بهرام جور خوانده است؛ بنابراین نمیتوان حکم قطعی به اشتباه نجاشی صادر کرد.
بخش دوم: رجال نگاران، درباره کلمه «شیخنا» در این عبارت بحث کرده اند. در خلاصه علامه حلی، عین عبارت نجاشی که بیشتر نقل کردیم، آمده است۲۷. البته از«صاحب کتاب الغیبه» تا پایان، نام کتابها برای اختصار حذف شده است. برخی رجالیان بر نقل علامه اعتراض کردهاند که اگر وزیر مغربی استاد نجاشی باشد، نمیتواند استاد علامه حلی باشد.۲۸ برخی هم گفتهاند که نقل این عبارت در خلاصه علامه بدون حذف»شیخنا» این اشکال را پدید آورده است.۲۹
صاحب قاموس الرجال به درستی یادآور شده که کلمه «شیخنا» در کلام نجاشی همچون عبارت «صاحب کتاب الغیبه» که پس از آن آمده، درباره نعمانی است، نه وزیر مغربی. واژه «شیخنا» هم به معنای شیخ طائفتنا است۳۰. بنابراین کاربرد این واژه از سوی علامه حلی هیچ اشکالی ندارد.۳۱
نگارنده تصور میکند با این که اشکال رجال نگاران به علامه حلی به شکلی که ذکر کردهاند ناتمام است، میتوان اشکال را به گونه دیگری بیان کرد. توضیح این که بخش نخست خلاصه علامه حلی ویژه پذیرفتهشدگان از راویان است۳۲. در ترجمه وزیر مغربی هیچ توثیق یا وصف مدحآمیز دیده نمیشود؛ لذا به نظر میرسد علامه حلی وصف «شیخنا» را به وزیر مغربی مربوط دانسته است. این احتمال وجود دارد که علامه حلی در این ترجمه، به اصل رجال نجاشی مراجعه نکرده، بلکه به نقل استاد خود احمد بن طاوس از رجال نجاشی در حل الاشکال اعتماد کرده۳۳ است. چون در این نقل، برای اختصار، «صاحب کتاب الغیبه» حذف شده بود، علامه حلی گمان کرده که کلمه «شیخنا» به صاحب ترجمه مربوط است وبه این دلیل که آن را به معنای شیخ طائفه امامیه دانسته- که عبارت بسیار مهمی در مدح، بلکه توثیق راوی است- نام حسین بن علی مغربی را در بخش اول رجال خود درج کرده است.
آثار وزیر مغربی در رجال نجاشی
وزیر مغربی چندین اثر تألیف کرده که بیشتر آنها در رجال نجاشی آمده است. ما در این جا ضمن شمارش آثار وی، درباره برخی از آنها توضیحاتی میافزاییم:
۱. خصائص علم القرآن
ابن شهر آشوب در معالم العلماء گوید:
«ابوالقاسم المغربی الوزیر، له کتاب المصابیح فی تفسیر القرآن».۳۴
صاحب ریاض العلماء پس از نقل این عبارت، اشاره کرده که ظاهراً این کتاب، همان خصائص علم القرآن است.۳۵ او هیچ دلیلی برای این ادعا نیاورده است. درباره اتحاد وعدم اتحاد این دو کتاب نمیتوان داوری روشنی ارائه کرد. نام خصائص علم القرآن، این احتمال را به نظر میآورد که این کتاب، در علوم قرآن (که از مبانی دانش تفسیر است)، نگارش یافته باشد، نه در علم تفسیر.
به هرحال، ابن عدیم کتابی در تفسیر قرآن به وزیر مغربی نسبت داده که ظاهراً همان کتاب المصابیح است. وی درباره این کتاب گوید: «احسن فیه علی اختصاره»۳۶ وزیر مغربی در رساله خود از املا های چندی که در تفسیر قرآن وتأویل آن داشته خبر میدهد۳۷. شاید کتاب تفسیر قرآن وی واحیاناً کتاب خصائص علم القرآن از همین املاها فراهم آمده است.
این تفسیر اکنون در دست نیست؛ ولی ظاهراً در اختیار شیخ طوسی بوده؛ زیرا وی، در کتاب تبیان از وزیر مغربی فراوان مطلب نقل میکند. در بخش بعدی این گفتار، دیدگاههای تفسیری وی را خواهیم آورد.
۲. اختصار اصلاح المنطق
این کتاب که المنخل نام داشته۳۸، از ثمرات اقامت وزیر مغربی در مصر بوده است. پدر وزیر مغربی در پشت نسخه این کتاب (ضمن اشاره به تاریخ ولادت وتلاش فرزندش برای دانشاندوزی در سنین کودکی) میافزاید:
وی این کتاب را مختصر کرده، ودر این اختصار، به حد نهایت رسید تمام فوائد کتاب را در آن جای داد وهیچ یک از الفاظ کتاب را از دست نداد. تنها برای اختصار، برخی ابواب کتاب را دگرگون ساخت وهر نوع را در جای مناسب خویش قرار داد. پس از اختصار این کتاب، نظم آن را به وی یادآور شدم. او آن را آغاز نمود وچند ورق آن را یک شبه به انجام رساند. تمام این کارها پیش از این بود که هفده سال را به پایان رساند.۳۹
مؤلف، این کتاب را بر ابوالعلاء معری عرضه داشت. ابوالعلاء آن را پسندیده ودر مدح آن رساله اغریضیه را برای وی فرستاد.۴۰
۳. اختصار غریب المصنف
۴. رساله فی القاضی والحاکم
۵. کتاب الالحاق بالاشتقاق
۶. اختیار شعر ابی تمّام
۷. اختیار شعر التجری (البحتری)
۸. اختیار شعر المتنبّی والطعن علیه
به جز این کتابها، آثار دیگری به دست وزیر مغربی نگارش یافته است؛ از جمله، کتاب ایناس در علم نسب وکتاب ادب الخواص که هر دو به چاپ رسیده است. متنهای پراکندهای از آثار مفقود وی در کتاب الوزیر المغربی نقل شده است، در این کتاب اشعار بازمانده از دیوان شعر وی نیز گردآوری وتنظیم شده است.
ترجمه خویشاوند وزیر مغربی در رجال نجاشی
نام وزیر مغربی، در رجال نجاشی در ترجمه هارون بن عبدالعزیز دیده میشود. متن این ترجمه چنین است:
هارون بن عبدالعزیز، ابو علی الاراجنی (الاوارجی ظ) الکتاب مصری کان وجهاً فی زمانه. مدحه المتنّبی وله ابن اسمه علی وکان حسن التخصیص (التخصص) بمذهبنا وهو جد ابی الحسن علی بن الحسین المغربی الکاتب والد الوزیر ابی القاسم. له کتاب الرد علی الواقفه.۴۱
نقل کلام علامه مامقانی واعتراض صاحب قاموس الرجال
صاحب تنقیح المقال، علی بن هارون بن عبدالعزیز را در کتاب خود نام برده ومی افزاید:
درباره وی تنها به عبارت نجاشی «له ابن اسمه علی» دست یافتهام؛ اما عبارت «وکان حسن التخصیص بمذهبنا»، ظاهراً به پدر وی (صاحب ترجمه در رجال نجاشی) مربوط است.۴۲
صاحب قاموس الرجال در اعتراض به این کلام، میگوید:
جمله «وکان حسن التخصیص بمذهبنا» به علی بن هارون بن عبدالعزیز مربوط است؛ وگرنه ذکر نام علی، بدون توضیح اضافی لغو واز وظیفه رجالی بیرون است؛ زیرا عالم رجالی همچون عالم نسب نیست که تنها به ذکر طبقات افراد بپردازد. احتمال دارد گفتار بعدی نجاشی «وهو جد ابی الحسن المغربی والد الوزیر ابی القاسم نیز به وی بازگردد. عبارت «له کتاب» که درباره هارون بن عبدالعزیز صاحب ترجمه است، مانعی از سخن ما نیست (که عبارات پیشین را درباره پسر وی، علی دانستیم)؛ زیرا ارتباط این عبارت به صاحب ترجمه با قرینه بوده است. از سوی دیگر، فصل این کلام (وعدم ذکر حرف عطف در آغاز آن) نیز، دلیلی است بر درستی سخن ما.۴۳
بررسی کلام صاحب قاموس الرجال
در بررسی این کلام به دو روش میتوان بحث کرد: نخست، نگرش کلی این کتاب به رجال نجاشی بررسی شود. روش دوم، تنها درباره ترجمه بالا تحقیق شود.
درباره روش نخست، اشاره میکنیم که این نگرش به کتاب رجال نجاشی، در فهم عبارات کتاب بسیار مهم است ودر تراجم بسیاری ما را بر آن میدارد که تفسیر خاصی از عبارات کتاب ارائه دهیم. تفصیل این سخن، گفتاری مستقل میطلبد. در اینجا تنها به ذکر نکاتی چند در اثبات نادرستی این نگاه به رجال نجاشی بسنده میکنیم:
اول: در آغاز جزء دوم رجال نجاشی، این کتاب چنین معرفی شده است:
کتاب فهرست اسماء مصنفی الشیعه وما ادرکنا من مصنفاتهم وذکر طرف من کناهم والقابهم ومنازلهم وانسابهم وما قبل فی کل رجل منهم من مدح او ذم۴۴.
کلمه «انسابهم» در این عبارت نشان میدهد که نجاشی هنگام تالیف، انساب راویان را در نظر داشته است. بنابراین وی تنها هدف رجالی را دنبال نمیکرده است.
دوم: با مراجعه به رجال نجاشی، در مییابیم که مؤلف، عنایت ویژهای به ذکر خانواده راویان داشته است، در نزدیک به یک پنجم ترجمهها از پدر برادر، جد، عمو، دایی، فرزند،... یاد کرده است؛ بلکه گاه، دایره این خویشاوندان به شوهرخاله هم گسترش یافته است.۴۵ این یادکردها، غالباً همراه توضیحی درباره افراد وابسته بوده وچه بسا برای بهتر شناساندن صاحب ترجمه صورت گرفته است؛ ولی همیشه چنین نبوده وخویشاوندان بدین هدف ذکر نشدهاند؛ برای نمونه در ترجمه عبیدالله بن احمد بن نهیک میخوانیم: «وآل نهیک بالکوفه بیت من اصحابنا منهم عبدالله بن محمد وعبدالرحمن السمریان وغیرهما.»۴۶ در ترجمه محمد بن سماعه نیز آمده است: «والد الحسن وابراهیم وجعفر وجد معلی بن الحسن»۴۷ اگر هدف، تنها شناسایی محمد بن سماعه بود آوردن این همه نام ضرورتی نداشت.
در ترجمه معلی بن خنیس، همچنین ذکر شده: «وابن اخیه (اخته) عبدالحمید بن ابی الدیلم۴۸». بیتردید، معلی بن خنیس بسیار نامورتر از عبدالحمید بن ابی الدیلم است ونباید او را با ابن ابی الدیلم معرفی کرد. به نظر میرسد ذکر تمام این مطالب، از این روست که یادکرد خویشاوندان راوی، هدف مستقلی برای نجاشی بوده است ونیازی نیست به هدف دیگری برای آن بیندیشیم؛ بنابراین، آوردن جمله «وکان خاله علان الکلینی الرازی» در ترجمه دانشمند نامی شیعی محمد بن یعقوب الکلینی به روشنی توجیه میشود.۴۹
سوم: رجالیان، گاه ضمن ترجمه به توضیح علت لقب یا کنیه راوی میپردازند. آوردن جمله «وله ابن اسمه علی» در این ترجمه میتواند برای توضیح کنیه ابو علی باشد. جالب است که این جمله، تنها یک بار دیگر در رجال نجاشی دیده میشود، آن هم در ترجمه موسی بن عمر بن یزید بن ذبیان. در این ترجمه، پس از ذکر کنیه ابو علی میافزاید: «وله ابن اسمه علی وبه کان یکتنی۵۰»؛ بنابراین نیازی نیست جمله «کان حسن التخصیص بمذهبنا» را با فرزند صاحب ترجمه مربوط دانست. به طور کلی، همان گونه که مرحوم مامقانی متذکر شده، ظهور نخستین این گونه تعابیر، این است که به صاحب ترجمه مرتبط است وتا قرینه روشنی بر خلاف آن نیابیم، نباید از این ظهور دست برداریم.
درباره روش دوم (بحث از خصوص ترجمه هارون بن عبدالعزیز در رجال نجاشی) هم نخست به این نکته میپردازیم که نه هارون بن عبدالعزیز ونه فرزند وی (علی)، هیچ یک، جد پدر وزیر مغربی نبودهاند، بلکه هارون بن عبدالعزیز، دایی پدر وی وعلی بن هارون پسردایی پدرش بوده است؛ همان گونه که در رساله وزیر مغربی بدان تصریح شده است.۵۱
به نظر میرسد در نسخه موجود رجال نجاشی، کلمه «جد» محرّف «خال» باشد با چسبیدن الف ولام «خال» به یکدیگر، هنگام کتابت، این کلمه بسیار شبیه «جد» شده و، تحریف یکی به دیگری کاملا طبیعی است. این امر، نشان میدهد جمله فوق، به هارون بن عبدالعزیز مربوط است، نه به پسر وی (علی). بر فرض که این جمله را اشتباهی از نجاشی بدانیم، همین اشتباه هم تأییدی است بر ارتباط آن به هارون بن عبدالعزیز، زیرا اشتباه گرفتن دایی به جد بسیار معقولتر از اشتباه پسر دایی با جد است.
خلاصه سخن این که هیچ قرینهای در کار نیست که ما را ازظهور ابتدایی کلام نجاشی باز دارد؛ لذا باید جمله «وکان حسن التخصیص» وجمله بعدی را به هارون بن عبدالعزیز بدانیم، نه پسر وی (علی).
رساله وزیر مغربی در معرفی اصل ونسب وزندگی علمی خود
وزیر مغربی، در بغداد به گرایش به مذهب اسماعیلی- که حاکمان مصر حامیان آن بودهاند- متهم میشود. لقب مغربی، بهترین شاهد برای ارتباط وی با مصریان به شمار میآمده است. وزیر مغربی، در دفاع از خود، رسالهای مینویسد تا به قادر، خلیفه عباسی عرضه شود. بخش آغازین این رساله را ابن عدیم در کتاب بغیه الطلب نقل کرده است۵۲.
به سبب اهمیت این رساله در شناخت وزیر مغربی وخاندان وی، به ترجمه ونقل بیشتر این رساله- که بیوگرافی خودنوشت وزیر است- میپردازیم:
وی در آغاز، با اشاره به اتهامی که به وی زده شده، به توضیح نسب مغربی خود- که زمینهساز چنین اتهامی شده است- پرداخته، ومینویسد:
«خاندان ما، در اصل در بصره بوده ودر فتنه بریدی به بغداد انتقال یافتهاند. جد پدرم، ابوالحسن علی بن محمد، دیوان مغرب را عهدهدار بوده است؛ لذا به لقب مغربی منسوب شده است. جد پایینتر من، در بغداد، در سوق العطش زاده شد ونشو ونما کرد. او کارهای مهم بسیاری را عهدهدار شد، از جمله، هنگامی که محمد بن یاقوت بر امور مملکت چیره شد، کار وی را بساخت.
دایی پدرم، ابو علی هارون بن عبدالعزیز، اوارجی معروف -که متنبی او را مدح گفته – در مصاحبت ابوبکر محمد بن رائق بوده است. هنگامی که ابوبکر بن رائق در موصل گرفتار شد، جدم ودایی پدرم به شام رفتند وبا اخشید دیدار کردند. پدرم وعمویم- که خداوند رحتمشان کند- در مدینه السلام (بغداد) ماندند. آن دو، در این هنگام کم سال بودند تا این که گامهای شیوخشان در آن دیار (شام) استوار شد.۵۳ اخشید، غلام نامدار خود را- که به فاتک مجنون معروف است ومتنبی او را ستوده است – فرستاد. وی آن دو ومربوطان (یا سرپرستان۵۴) آنها را به رحبه آورد واز طریق شام، به مصر برد. این گروه، در مصر اقامت گزیدند، تا وقتی که حاکم چیره دست بر مصر تجدید قوا کرد، که همگی از آنجا منتقل شده ودر مدت حیات سیف الدوله ابوالحسن بن حمدان در پناه وی زیستند. جد من بر امور سیف الدوله چیره شد؛ چنان که ستایشهای ابی نصر بن نباته درباره وی، گواه این امر است. پس از وی، پدرم نیز بر امور سیف الدوله وفرزندانش تسلط یافت. مدایح ابن العباس نامی در حق وی، بر این مطلب دلالت میکند. سپس بین آن دو اختلاف افتاد؛ اختلافی که نظیر آن در بین همراهان در دنیا اتفاق میافتد. پدرم، از او کناره گرفت واز رحبه به قصد مدینه لسلام به انبار رفت. وقتی به انبار رسید، اوضاع عراق را مضطرب وبهاء الدوله را در آغاز کار خود، پیروز یافت، لذا از اقامت در آن شهر بیمناک شد وخطر را به جان خرید. به قصد شام راهی شد، تا از احوال ما خبر گیرد وبتواند اسیران ما را آزاد کند؛ زیرا ما پس از وی، در حلب درمانده بودیم. وی سپس در مصر، به منزلت معروف خود رسید وای کاش چنین امری اتفاق نمیافتاد! زیرا پایان آن، سم کشنده وسرانجامش نابودی واز ریشه در آمدن بود. من نیز در پی آن انتقال یافتم.
مادر من، اهل عراق بوده وتا کنون، در نعمانیه املاکی داریم که از او به ارث ما رسیده است؛ پس ما در مصر زائر بودیم وهنگام انتقال به عراق، آنجا وطن گزیده وانس گرفتیم.
این داستان اصل ونسب (من) است که در آن اشتباه رخ نموده وآن را به شکلی نادرست ارائه دادهاند. حال از مذهب خویش یاد میکنم:
من از کودکی با کتب حدیث وحفظ قرآن ودیدار فقها وهمنشینی علما نشو ونما کرده وتغذیه شدم. به خدا سوگند! در آن شهرها هرگز سفره وسوری جز در عروسی ندیدم وتنها به امور علمی یا دینی مشغول بودم. از نوشتههای من، اکنون پارهای سالم مانده است که اشتغالم به دین استوار وپایداریام را در درستترین راه میرساند، زیرا کتابی از کتب سنت نیست که به روایت آن احاطه نداشته ودر درایت آن نکوشیده باشم. اکنون دو نسخه از موطاً مالک را در اختیار دارم که به دو طریق آن را سماع کردهام. بر این دو نسخه، دستخط دو استادم دیده میشود همچنین صحیح مسلم وصحیح بخاری وجامع سفیان ومسانید عدهای از تابعین را در دست دارم. من -بحمدالله- املاهای چندی در تفسیر قرآن وتأویل آن وگزیدههایی از کتب صحاح -که به نام آنها اشاره شد- دارم. کتاب مزنی را از طحاوی از مزنی شنیدم. احادیثی که صبحگاهان، همچون کلاغان، به قصد شنیدن آنها میرفتم وعیش دنیا را برای آنها کنار میگذاشتم، از شمارش بیرون است».
وزیر مغربی، با این توضیحات، نادرستی گمانهای باطل را در حق خود نشان می دهد.
توضیح نکاتی از رساله فوق
اول: مادر وزیر مغربی- که در نعمانیه املاکی داشته واین املاک، به وزیر مغربی به ارث رسیده است -فاطمه، دختر ابوعبدالله نعمانی است۵۵. ما، پیشتر درباره لقب نعمانی ووجه انتساب نعمانی به آن، احتمالاتی مطرح کرده و، نتیجه روشنی ارائه نکردیم۵۶. متن بالا، دلیل روشنی بر انتساب نعمانی به نعمانیه است. بدین ترتیب، بحث ناتمام ما، به انجام رسیده وپرونده این بحث بسته میشود.
دوم: سرانجام خاندان وزیر مغربی در مصر، تلخ ودردناک بود. حاکم عبیدی، پدر وعموی وی را به کشت ودر جستوجوی فرزندان پدر وی برآمد. دو برادر وزیر مغربی را یافت وبه قتل رساند. وزیر مغربی پنهان شد وبه لطایف الحیل از مصر گریخت. پس از آن، در صدد انتقام از حاکم مصر برآمد. این بخش حیات وزیر مغربی، فصل مهم زندگی سیاسی وی بوده که به اجمال، به آن اشاره خواهیم کرد.
سوم: وزیر مغربی، در این رساله در صدد القای باور خود به مذهب اهل تسنن است؛ ولی این امر – بیتردید- از روی تقیه بوده است ودر تشیع او شکی نیست۵۷. ترجمه وی در رجال نجاشی که فهرست مصنفان شیعه است -خود دلیل گویایی بر تشیع او است. ابوجعفر بصری نقیب تاییدی می کند که وزیر مغربی، استاد ابن ابی الحدید بوده است.۵۸ علاقه خاطر وی به اهل بیت (از وصیت دفن در جوار حضرت امیر(ع) وتلاش وی برای عملی شدن این وصیت، آشکار است۵۹. مهمترین دلیل تشیع وی، اشعار وی در فضیلت امام علی (ع) وتصریح به غصب حق آن حضرت از سوی خلفای نخستین وهجو آنها است۶۰. ما برای تیمن قطعه کوتاهی از اشعار وی را نقل میکنیم:

صلی علیک الله یا من دنا * * * اخوک قد خولفت فیه کما
هل برسول الله من اسوه * * * من قاب قوسین مقام النبیه
خولف فی هارون موسی اخیه * * * لم یقد القوم بما سن فیه۶۱

در این اشعار، به حدیث منزلت اشاره شده است که درآن، پیامبر، منزلت حضرت علی را نسبت به خود، بسان منزلت حضرت هاورن نسبت به حضرت موسی دانسته است.
جالب است که وزیر غربی، در متن رساله خود از تصریح به اعتقاد به مذهب اهل تسنن خودداری ورزیده است. ظاهراً این کار بدین سبب بوده که نیازی ندیده به دروغ باور خود را نشان دهد؛ زیرا مشکل وی با توریه برطرف میشد. عبارت توریه آمیز فوق، خود میتواند نشانه از استواری وی در تشیع باشد که حتی در شرایط تقیه هم از دروغ اجتناب ورزیده است.
چهارم: گویی تقیهآمیز بودن این رساله، سبب شده که وزیر مغربی در هنگام یاد از مادر خود، از ذکر این نکته که وی دختر ابوعبدالله نعمانی- دانشمند نامی شیعی- است، خود داری ورزد؛ ولی ابن خلکان، در رساله ادب الخواص این نسبت را ذکر کرده است.۶۲
پنجم: در این رساله، به تلاش شبانه روزی او در علم آموزی اشاره شده است. پدر وی بر این مطلب گواهی می دهد:
یادداشت پدر وزیر مغربی
پدر وزیر مغربی، علی بن الحسین در پشت نسخهای از اختصار اصلاح المنطق (نگارش وزیر مغربی) درباره وی آورده است:
او – که خدایش سالم بدارد وبه جایگاه صالحان رساند- اول طلوع آفتاب روز یکشنبه، ۱۳ ذی الحجه، سال ۳۷۰ زاده شد. قرآن وبرخی کتب مخصوص لغت ونحو وحدود ۱۵ هزار بیت شعر از اشعار برگزیده کهن را از برساخت. شعر سرود ونثر (ادبی) نگاشت. ودر خط به مقامی رسید که همگنان از رسیدن به آن ناتوانند. از حساب وجبر ومقابله ومقدمات (لازم برای کتابت) آن قدر فراهم آورد که هر کاتبی با کمتر از آن، از دیگران بینیاز میشود. تمام اینها پیش از پایان چهارده سالگی وی بوده است...۶۳
در ادامه، توضیحی درباره کتاب اختصار اصلاح المنطق آمده که پیشتر نقل شد.
 

 

 

 

 

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

۱.ایضاح المکنون، ج ۱ ص ۳۵۰ وج۲، ص ۶۲۴؛، هدیه العارفین، ج ۲، ص ۴۶؛ معجم المؤلفین، ج ۸، ص ۱۹۵.
۲. در این جا حرف عطفی دیده نمی شود؛ لذا احتمال دارد که به گمان صاحب روضات، مرحوم مجلسی، جامع الأخبار را همان کتاب الغیبهمیداند؛ البته این احتمال بعید است ومؤلفان کتب فهارس هم عبارت را این گونه نفهمیده اند.
۳. روضات الجنات، ج۶، ص ۱۹۵. صاحب روضات تنها به نقل این دو عبارت پرداخته است. ظاهر این امر نشانگر آن است که وی تألیف هر دو کتاب، توسط نعمانی را به علامه مجلسی نسبت میدهد؛ ولی این احتمال هم وجود دارد که وی تنها جامع الأخبار را تألیف نعمانی دانسته، ونقل عبارت دوم تنها برای بیان این نکته بوده که به گفته علامه مجلسی، جامع الأخبار از» اجل الکتب» است، فهرست نویسان از عبارت روضات، همان برداشت نخست را داشتهاند.
۴. خاتمه مستدرک، ج ۳ (مستدرک الوسائل ج ۲۱)، ص ۲۷۱.
۵. بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۳و۱۴.
۶. در نام این کتاب، عوالی- به عین مهمله- صحیح است. ر. ک: خاتمه مستدرک ج ۱ (مستدرک الوسائل، ج ۱۹) ص ۳۴۴.
۷. بحارالانوار، ج ۱، ص ۳۱، گفتنی است که در نقل صاحب روضات عبارت «وکتاب النعمانی» نیامده است، لذا این احتمال وجود دارد که در نسخه صاحب روضات از بحار، حرف عطف «و» قبل از «کتاب النعمانی» نیامده یا صاحب روضات به این حرف توجه نکرده است؛ لذا «کتاب النعمانی» را توضیح جامع الأخبار دانسته وآن را برای اختصار، حذف کرده است. این احتمال با احتمالی که در آغاز گفتیم (که شاید صاحب روضات پنداشته که مرحوم مجلسی، جامع الأخبار را همان کتاب الغیبه میداند)، سازگار است.
۸. همان، ج ۱، ص ۱۳.
۹. جامع الأخبار، بارها به چاپ رسیده وهیچ ارتباطی بین این کتاب ونعمانی نیست. درباره مؤلف این کتاب به ویژه ر.ک: الذریعه، ج ۵، ص ۳۳.
۱۰. البته در پارهای از مصادر پیشین، به نام وزیر مغربی اشاره شده است که از آنها میتوان در ترجمه احوال وزیر مغربی بهره گرفت؛مانند مجالس ایلیا مطران نصیبین کتاب المجالس السبعه التی وقعت بین الوزیر وبین مطران ایلیا الذی فی نصیبین تاریخ المسبحی و..۰ر.ک: الوزیر المغربی، ص ۲۴۳. هیچ یک از این مصادر، مغربی را ترجمه نکرده است.
۱۱. بغیه الطلب، ج ۶، ص ۲۵۳۲- ۲۵۵۵.
۱۲. همان، ص ۲۵۳۵؛ الوزیر المغربی، ص ۱۹۸.
۱۳. بغیه الطلب، ص ۲۵۳۷.
۱۴. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۱۱-۱۱۶.
۱۵. همان، ج ۸، ص ۱۸۷.
۱۶. رجال نجاشی، ص ۶۹، رقم ۱۶۷.
۱۷. بغیه الطلب، ج ۶، ص ۲۵۳۲.
۱۸. بلاس میتواند تعریب بلاش باشد. حرف شین در هنگام تعریب معمولاً به سین تبدیل میشود؛ همچون نیسابور (معرب نیشابور)، سابور (معرب شاپور) سابری (معرب شاپوری)، قاسان (معرب کاشان).
۱۹. در نسخه چاپی بغیه الطلب بین بهرام وجور، حرف «بن» افزوده شده که تحریفی است آشکار.شبیه این تحریف، در تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۰۵ هم دیده میشود.
۲۰. بلاش -که گاه به شکل ولاش هم نقل شده – ونیز با فلاش میتوانند تلفظهای گوناگون یک واژه باشند. حروف«ب»، «ف»، «و» ونیز «پ» که همگی از حروف لبی هستند، بسیار به یکدیگر تبدیل میشوند؛ همچون پهلوی وبهلوی وفهلوی باد در ایران باستان در اصل واته وتاب از ریشه تاومی باشد (فرهنگ معین، مقدمه، صفحه بیست ویک وبیست وسه) گفتنی است که در تاریخ دمشق، ج۱۴، ص ۱۰۵ به جای این نام، ملاس ذکر شده که تحریف است.
۲۱. ابن خلکان، با واسطه از خط وزیر مغربی، نسبت وی را نقل کرده است. در آن نقل به جای جاماسف، جاماس آمده که شاید از باب اختصار باشد (وفیات الاعیان، ج۲، ص ۱۷۲) این نام در برخی نقلها به جایناسیف وخایناشف تحریف شده است (بغیه الطلب ج ۶، ص ۲۵۳۲- ۲۵۴۲)؛ تاریخ دمشق، ج۱۴، ص ۱۰۵.
۲۲. در نسخه چاپی بغیه الطلب، «یزدجرد» به «یزدحرد» تحریف شده است.
۲۳. زیرا در چند نقل، نام جاماسف (که همان جاماسب است) هرچند به شکل محرف- آمده است.
۲۴. در گزارش شاهان ساسانی، به نقل فرهنگ معین، ج ۵، ص ۷۰۲ اعتماد ورزیدیم. گفتنی است که گاهی در شمارش شاهان ساسانی اختلافی دیده میشود که گویی از عدم شمارش برخی که مدت اندکی پادشاهی کردهاند، یا یک بار شمردن کسانی که دوبار به سلطنت رسیدهاند، نشأت می گیرد؛ مثلاً مسعودی در التنبیه والاشراف، ص ۸۷-۹۰، پادشاهان ساسانی را سی نفر شمرده؛ ولی در فرهنگ معین، این رقم به ۳۷ نفر رسیده است. طبق نقل مسعودی، بهرام گور، شاه چهاردهم، یزدگرد دوم، شاه پانزدهم، فیروز، شاه شانزدهم وبلاش، شاه هفدهم بوده اند وجاماسب هم در شمار پادشاهان ساسانی نیامده است.
۲۵. قاموس الرجال، ج ۳، ص ۴۹۸ ونیز ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص ۱۸۷، ذیل ساباط کسری.
۲۶. انوشیروان، فرزند قباد اول فرزند پیروز اول، وبلاش پادشاه، برادر پیروز وعموی پدر انوشیروان بوده است.
۲۷. خلاصه الاقوال، ص۲۹- ۵۳%
۲۸. حاوی الاقوال، ج ۳، ص ۶۰ وبه نقل از آن در تنقیح المقال ج ۱، ص ۳۳۸/۲۹۹۶ ونیز ر.ک: منتهی المقال، ج ۳، ص ۶۰.
۲۹. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۱۲.
۳۰. استعمال «شیخنا» در این معنا استعمال مجازی نیست؛ بلکه مراد از ضمیر «نا»، طائفه ما فرض شده است، نه هم درسان ما. تعیین مرجع ضمیر، به حقیقت ومجاز ارتباطی ندارد. شبیه این استعمال، درباره «شیخننا» در رجال نجاشی، ص ۳۹۸/ ۱۰۶۴ دیده می شود. ر. ک: قاموس الرجال، ج ۹، ص ۴۰۳.
۳۱. قاموس الرجال، ج ۳، ص ۴۹۷.
۳۲. عبارت مقدمه خلاصه علامه چنین است: «ولم نطل الکتاب بذکر جمیع الرواه بل اقتصرنا علی بخشین منهم وهم الذین اعتمد علی روایتهم والذین توقف عن العمل بنقلهم... رتبته علی بخشین وخاتمه، الاول: فیمن اعتمد علی روایته او ترجح عندی قبول قوله». (ص ۲و۳) عبارت «ترجح عندی قبول قوله» خالی از ابهام نیست وگویی مراد، کسانی هستند که اماره وظیفه بر وثاقت وی وجود دارد. با مراجعه به اصل رجال علامه، به نظر میرسد که دائره این اماره ظفیه بسیار گسترده است. تفضیل این بحث در این گفتار نمیگنجد. به هر حال به نظر میرسد که عبارت مدح آمیز ترجمه وزیر مغربی- که ذکر نام وی را در بخش نخست خلاصه موجه میکند همین وصف «شیخنا» است.
۳۳. تبیین ارتباط حل الاشکال وخلاصه الاقوال، به پژوهشی مستقل نیازمند است.
۳۴. معالم العلماء، ص ۱۳۸/۹۵۲.
۳۵. ریاض العلماء، ج ۲، ص ۱۴۶.
۳۶. بغیه الطلب، ج ۶ ص ۲۵۳۳
۳۷. همان، ص ۲۵۳۶.
۳۸. الذخیره فی محاسن اهل الجزیره، القسم الرابع، المجلد الثانی، ص ۴۷۶.
۳۹. همان؛ ص ۲۵۳۷.
۴۰. همان، ص ۲۵۳۳. درباره این کتاب به ویژه ر.ک: الوزیر المغربی، ص ۲۴.
۴۱. رجال نجاشی، ص ۴۳۹/۱۱۸۳.
۴۲. تنقیح المقال، ج ۲، ص ۳۱۴/ ۸۵۵۲.
۴۳. قاموس الرجال، ج۷، ص ۵۹۹.
۴۴. رجال نجاشی، ص ۲۱۱.
۴۵. همان، ص ۱۵۹/۴۲۱.
۴۶. همان، ص ۲۳۲/۶۱۵.
۴۷.همان، ص ۳۲۹/۸۹۰.
۴۸. همان، ص ۴۱۷/۱۱۱۶.
۴۹. همان، ص ۳۷۷/۱۰۲۶.
۵۰. همان، ص ۴۰۵/۱۰۷۵.
۵۱. بغیه الطلب، ج ۶، ص ۲۵۳۵.گفتنی است که تحریف عبارت نجاشی سبب شده که در کتاب شریف الذریعه ج ۲۲، ص ۱۲۳، وزیر مغربی، حسین بن علی بن حسین بن محمد بن هارون بن عبدالعزیز معرفی شود. البته اگر از تحریز، یا اشتباه نجاشی هم در گذریم، چون واژه «جد» میتواند به جد مادری نیزاطلاق شود، نباید چنین سلسله نسبی برای وزیر مغربی ساخت. گذشته از این که اساساً نجاشی، خود محمد (جد وزیر مغربی) را فرزند یوسف معرفی کرده است. (رجال نجاشی، ص۶۹، رقم ۱۶۷).
۵۲. بغیه الطلب، ج ۵، ص ۲۵۳۵ وبه نقل از آن: الوزیر المغربی، ص ۱۹۸.
۵۳. ظاهراً مراد از شیوخ، همان جد ودایی پدر وزیراست. این عبارت، علت همراه نبردن پدر وعموی وزیر را توضیح میدهد که مسافران شام، هنوز اوضاع خود را سامانیافته ندیده بودند، لذا مصلحت دیدند خردسالان را همراه نبرند.
۵۴.عبارت چاپی بغیه الطلب، چنین است: «فحملها (محملها) ومن بلیهما».
۵۵. رجال نجاشی، ص ۶۹، رقم ۱۶۷.
۵۶. مجله انتظار، شماره ۷، ص ۴۰۱- ۴۰۳.
۵۷. ر.ک: وزیر مغربی، ص ۸۹-۹۰.
۵۸. شرح ابن ابی الحدید بر نهج البلاغه، ج۶، ص ۱۴؛ اعیان الشیعه، ج ۸، ص ۱۸۷.
۵۹. وزیر مغربی، هنگامی که مرگ خویش را نزدیک یافت، به تمام امیران ورؤسایی که بین او وکوفه بودهاند نامه نوشت که کنیز دلبند وی وفات کرده وتابوتش به حرم امیر منتقل می شود غرض وی از این تدبیر، آن بوده که کسی از مرگ وی باخبر نشده ومتعرض تابوتش نشود. تابوت وزیر مغربی، همراه این نامه به سمت کوفه حمل شد. همه گمان کردند این تابوت کنیز است. بدین ترتیب، جنازه به کوفه انتقال یافت ودر حرم حضرت امیر (به خاک سپرده شد (بغیه الطلب، ج ۶، ص ۲۵۵۵). البته گفته شده که وزیر مغربی وصیت کرده در پایین پای حضرت امام حسین (به خاک سپرده شود ودو بیت شعر هم برای نوشتن بر بالای سر خود سروده (الوزیر المغربی، ص ۱۵۲)؛ ولی ظاهرا وی از این وصیت صرف نظر کرده است.
۶۰. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۱۷ (وبه نقل از آن، در الوزیر المغربی، ص ۱۳۶۰، ابیات ۱۳ – ۲۷) ونیز الوزیر المغربی، ص ۱۲۷ وص ۱۴۸ به نقل از اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۱۶).
۶۱. اعیان الشیعه، ج ۶، ص ۱۱۶؛ الوزیر المغربی، ص ۱۵۸؛ البته در مناقب ابن شهر اشوب، ج۲، ص۲۲۳ بیت سوم ودوم را با اختلافی در الفاظ به الرئیس ابو یحیی بن وزیر ابولقاسم المغربی نسبت داده است.
۶۲. وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۷۲.
۶۳. بغیه الطلب، ج۶، ص ۲۵۳۷؛ وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۷۳.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۰۸/۰۱ : ۲.۷ K : ۰
: سید محمد جواد شبیری زنجانی : فصلنامه انتظار
comments:
no-comments