(۲۶۳) امام مهدی (علیه السلام) وتوبه پذیری
امام مهدی (علیه السلام) وتوبه پذیری
نصرت الله آیتی
مجله مشرق موعود - پاییز 1386 - شماره 3
چکیده:
دو دسته حدیث به ظاهر متفاوت، در مورد مسئله توبه در عصر ظهور، وجود دارد. پاره ای از احادیث، دوران غیبت را عصر فرصت ها وظهور را زمان پایان یافتن فرصت ها معرفی کرده اند که با آمدنش مجال توبه وبازگشت از گم راهان ستانده می شود. اما تعداد دیگری از احادیث، عصر ظهور را دوران رشد وتربیت وزمان جبران ضعف های بشر می دانند. از این رو، در آن زمان باب توبه هم چنان باز وزمینه جبران کاستی ها فراهم است. برای جمع میان این دو دسته روایت، می توان دسته دوم را به زمان آغازین ظهور ناظر دانست که امام مهدی (علیه السلام) به هدایت وروشن گری خواهند پرداخت؛ دسته اول به زمانی اشاره دارد که آن حضرت پس از روشن گری، برای تصفیه جامعه بشری، دست به شمشیر می برند وقیام مسلحانه خود را آغاز می کنند. هم چنان که می توان موضوع دسته نخست را کسانی دانست که عالمانه وعامدانه حقایق را انکار می کنند وموضوع دستة دوم را کسانی که از سر جهل در ورطه گم راهی می افتند.اگر جمع یادشده پذیرفته نشود، ترجیح با دسته دوم روایات است؛ زیرا این دسته افزون بر این که با ضابطه کلی توبه پذیری در قرآن هم آهنگی دارد، از نظر کمیت واعتبار بسیار بیشتر از دسته نخست است
مقدمه
انحطاط اخلاق ورفتار بشر به پایین ترین سطح ممکن، مهم ترین شاخصه دوران آخرالزمان است. در این عصر بشر از خویشتن واقعی اش فرسنگ ها دور می شود ونسبت خود با باطن هستی وارزش های برآمده از آن را به فراموشی می سپارد. اثبات آشفتگی وضعیت انسان عصر غیبت وفاصله گرفتن او از مسیر سعادت، با این که در روایات متعدد گزارش شده، به آیه وروایت نیاز ندارد؛ زیرا هم تاریخ عصر غیبت گواه آن است وهم همه روزه وهر لحظه می توان مظاهر آن را در هر کوی وبرزن به عیان مشاهده کرد. حال سؤال اساسی این است که اگر جمعیت انبوهی از انسان های عصر غیبت به ورطه تباهی فرومی غلطند، سیره امام مهدی (علیه السلام) در مواجهه با آنها چیست وآن حضرت با این جمعیت انبوه چه رفتاری خواهد داشت؟ آیا امام مهدی (علیه السلام) تربیت وپرورش را وجهه همت خود قرار خواهد داد ویا سیاست تصفیه وپاک سازی را در پیش خواهد گرفت؟
بر اساس یک تلقی، امام مهدی (علیه السلام) با همت والای خود، به بشر خسته از خویش وناامید از دیگران پناه می دهد وباغبانانه زمینه های شکوفایی اش را فراهم می نماید. تعلیم وتزکیه، اساسی ترین رسالت امام مهدی (علیه السلام) ومهم ترین شیوه های آن حضرت برای رسیدن به جامعه آرمانی است. بر این اساس، عصر ظهور، دوران رشد وتربیت به شمار می آید وزمان جبران ضعف های بشر وترمیم شکستگی های روان او خواهد بود. رسالت امام مهدی (علیه السلام) نه قلع وقمع آلودگان، بلکه ریشه کن کردن آلودگی است. او نمی آید تا بشر دور افتاده از مسیر حقیقت را از هستی ساقط کند وبا حذف اصل پرستش مشکل را به ظاهر حل کند، بلکه می آید تا مهربانانه انسان های حیرت زده را به صراط مستقیم سعادت بازگرداند.
در تلقی دیگر، عصر غیبت، عصر فرصت هاست. انسان ها در این دوران باید بکوشند از سرمایه خدادادی به بهترین شکل بهره برند ودر دریای بی کران فتنه های آخرالزمان، خود را به ساحل امن برسانند. با به پایان رسیدن عصر غیبت، فرصت ها نیز پایان می یابد ومجال بازگشت وجبران کاستی ها از انسان ها ستانده می شود وتنها کسانی سزاوار زندگی در دولت عدل مهدوی خواهند بود که از فرصت های عصر غیبت به نحو شایسته بهره برده باشند. بر این اساس، ظهور امام مهدی (علیه السلام) نه به منزله آغاز علم آموزی بشر بلکه به مثابه پایان یافتن دوره تحصیل انسان خواهد بود وامام مهدی (علیه السلام) با ظهورش تنها کارنامه ها را اعطا خواهد کرد وبر پیشانی حیرت زدگان گم راه، مهر مردودی خواهد زد ومدال قبولی بر سینه شایستگان خواهد آویخت. البته از آن جا که برای رشد وتکامل بشر نمی توان حدی تعیین کرد، شایستگانی که اجازه زیستن در دولت کریمه مهدوی را دریافت کرده اند، در سایه ره نمودهای آن امام مهربان، مدارج کمال وترقی را خواهند پیمود وهر کس به فراخور ظرفیت خود، از چشمه سار زلال امام خوبی ها خواهد نوشید. مجال بهره وری از این مواهب وزیستن در کنار مهدی (علیه السلام) وتنفس در فضای دولت مهدوی، جزای تلاشی است که در مسیر استفاده بهینه از فرصت های عصر غیبت صورت می پذیرد. بر اساس تلقی یادشده، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) فرصت تجدید نظر در اعمال وکردار گذشته وبازگشت به طریق حقیقت پایان می پذیرد وبه اصطلاح روایات، باب توبه بسته می شود.
از میان دو دیدگاه یادشده، پاره ای از روایات به ظاهر، دیدگاه دوم را تأیید می کنند. بر اساس این روایات، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه روی غیرمؤمنان بسته می شود واظهار ندامت آنان نفعی در پی نخواهد داشت؛ هم چنان که بر اساس دسته ای دیگر از روایات، در دوران حکومت عدل مهدوی سفره رشد وکمال در برابر بشریت گسترده است وهمگان می توانند از بی راهه هایی که در عصر غیبت پیموده اند، خارج شوند ودر صراط سعادت گام نهند. فیض حضور در فضای عطرآگین حکومت مهدوی وبهره مندی از مواهب آن، نصیب تمام کسانی است که بخواهند با آن حضرت هم سو وهم نوا باشند.
به راستی از میان این دو دیدگاه کدام درست است وکدام خطا؟ آیا با ظهور، فرصت ها پایان می یابد وباب توبه بسته می شود یا این که در برابر بشر، مجال های افزون تر وافق های بلندتری گشوده می گردد؟ آیا امام مهدی (علیه السلام) می آید تا بشر دور افتاده از مسیر حقیقت را به راه بیاورد یا این که رسالت او تصفیه جامعه بشری وپیراستن جامعه انسانی از انسان های منحرف است؟
این نوشتار می کوشد با جستار در متون دینی وتحلیل داده های آن، به سؤالات پیشین پاسخ گوید وبر اساس موازین علمی، اندکی از ابهامات این مسئله بکاهد.
اهمیت بحث
اندیشه مهدویت از جمله اعتقاداتی است که در اسلام منزلت ومقامی اصیل وبنیادین دارد. کثرت آثار وروایات این موضوع، وفاق فریقین بر آن وقابلیت تأثیرگذاری این اندیشه بر حوزه های مختلف حیات جمعی وفردی، از جمله دلایل اهمیت این اندیشه به شمار می آید. از این رو سزاوار است در مورد تبیین عالمانه ابعاد مختلف این اندیشه وپژوهش زوایای گوناگون آن، اهتمام ویژه داشت تا در سایه این اهتمام بتوان به تصویری شفاف از این آموزه اصیل دست یافت. در سایه این تصویر شفاف می توان افزون بر تبیین عقلانی این اندیشه، به شبهات وسؤالاتی که در مورد اجزای مختلف آن وجود دارد پاسخ گفت واز کج فهمی ها وسوءبرداشت هایی جلوگیری نمود که احیاناً ممکن است در این خصوص صورت بگیرد.
سیرت وسنت امام مهدی (علیه السلام) به صورت تمام ومسئله توبه پذیری آن حضرت به صورت خاص، از جمله ابعاد مهم این اندیشه است. دیدگاه بسته شدن باب توبه در زمان ظهور امام مهدی (علیه السلام)، از سویی امکان دارد انگیزه منتظران را برای اصلاح وخودسازی افزایش دهد، اما از سوی دیگر، ممکن است مایه هراس از امام مهدی (علیه السلام)، کاهش اشتیاق منتظران به درک عصر ظهور ودر نتیجه باعث کند شدن روند زمینه سازی ونیز گسترش احساس یأس ونومیدی به آینده گردد. از این رو، نظر به وجود ریشه های این دیدگاه در پاره ای از روایات، سزاوار است درباره صحت وسقم این دیدگاه تحقیقی جامع صورت پذیرد.
افزون بر این، از میان دو دیدگاه توبه پذیری امام مهدی (علیه السلام) وبسته شدن باب توبه در عصر ظهور، اگر دیدگاه اول درست باشد، تبیین ناصواب بودن دیدگاه دوم به منظور پالایش احادیث مهدویت از خرافه ها وزنگارها، ضرورت دارد. اگر دیدگاه دوم درست باشد، از سویی باید با طرح آن در جامعه، زنگ ها را به صدا درآورد وتوجه ها را جلب کرد تا انسان های عصر غیبت پیش از تمام شدن فرصت ها قدر آن را بدانند. از سوی دیگر، باید به این سؤال پاسخ داد که این دیدگاه چگونه با شخصیت عطوف ومهربان امام مهدی (علیه السلام) هم خوانی دارد. بنابراین، برای صحت هریک از فرضیه های یادشده، کاوش وتحقیق در مورد آن مطلوب وبلکه ضروری است.
ضابطه کلی توبه از منظر قرآن
پیش از ورود به اصل بحث وتحلیل روایات موافق ومخالف، لازم است به اجمال با دیدگاه قرآن در مورد توبه آشنا شویم که بی گمان اصل وضابطه ای کلی در باب توبه تلقی می شود ومعیاری برای تشخیص روایات صحیح از غیر صحیح است. به علاوه، با توجه به این ضابطه کلی می توان به فهم صحیح روایات دست یافت وآنها را تفسیر کرد.
قرآن کریم در زمینه توبه وحقیقت آن، پاداش توبه کنندگان وجزای کسانی که بدون توبه رخ در نقاب خاک می کشند، فراوان سخن گفته است. آن چه با موضوع مورد نظر ما تناسب دارد، شرایط پذیرش توبه در قرآن است. در این خصوص در قرآن دو دسته آیات وجود دارد:
الف) تعدادی از آیات، به صورت مطلق، به کسانی که از سوءکردار خود اظهار ندامت می کنند، بشارت می دهد که خداوند از رفتارهای ناپسند آنان چشم پوشی می نماید وبا آغوش باز از توبه آنان استقبال می کند. از جمله این آیات می توان به این موارد اشاره کرد:
1. (فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللهَ یَتُوبُ عَلَیهِ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ)(1)؛
پس هر که بعد از ستم کردنش توبه کند وبه صلاح آید، خدا توبه او را می پذیرد که خدا آمرزنده مهربان است.
2. (کتَبَ رَبُّکمْ عَلَی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَن عَمِلَ مِنکمْ سُوءًا بِجَهَالَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَأَصْلَحَ فأَنَّهُ غفُورٌ رَّحِیمٌ)(2)؛
پروردگارتان رحمت را بر خود مقرر کرده که هرکس از شما به نادانی کار بدی کند وآن گاه به توبه وصلاح آید، پس وی آمرزنده مهربان است.
3. (قُلْ یَا عِبَادِی الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ الله إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ)(3)؛
بگو ای بندگان من که بر خویشتن زیاده روی روا داشته اید، از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت خدا همه گناهان را می آمرزد که او خود آمرزنده مهربان است.
در پاره ای از این آیات، پذیرش توبه به انجام دادن اعمال صالح مشروط شده، اما به تعبیر علامه طباطبایی اعمال صالح نه مقدّم توبه است ونه رکن آن، بلکه از نتایج توبه حقیقی به شمار می آید(4)، یعنی توبه اگر حقیقی باشد، پذیرش آن هیچ شرطی ندارد والبته توبه حقیقی انجام دادن عمل صالح را نیز به دنبال دارد وقید «اصلح» در این آیات، به حقیقی بودن توبه ناظر است(5) نه شرط آن.
ب) در تعدادی دیگر از آیات قرآن کریم برای پذیرش توبه شرایطی قرار داده شده است که عبارتند از:
1. آشکار نشدن عذاب الهی، یعنی برای کسانی که اهل عناد وتمرد بوده اند وبه همین سبب مستحق عذاب الهی شده اند، با آشکار شدن نشانه های عذاب، زمان توبه پایان می پذیرد وتوبه افراد یاد شده پذیرفته نخواهد شد:
(فلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَکفَرْنَا بِمَا کنَّا بِهِ مُشْرِکینَ * فَلَمْ یَک یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ)(6)؛
پس چون سختی [عذاب] را دیدند گفتند، فقط به خدا ایمان آوردیم وبدانچه با او شریک می گردانیدیم کافریم. ولی هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند، دیگر ایمانشان برای آنها سودی نداد. سنت خداست که از [دیرباز] درباره بندگانش چنین جاری شده.
به همین دلیل، توبه فرعون هنگام نزول عذاب پذیرفته نشد:
(حَتَّی إِذَا أَدْرَکهُ الْغَرَقُ قالَ آمنتُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَاْ مِنَ الْمُسْلِمِینَ * آلآنَ وَقَدْ عَصَیتَ قَبْلُ وَکنتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ)(7)؛
تا وقتی که در شرف غرق شدن قرار گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز آن که فرزندان اسرائیل به او گرویده اند نیست ومن از تسلیم شدگانم. اکنون [وقت ایمان آوردن است؟] در حالی که پیش از این نافرمانی می کردی واز تباه کاران بودی؟
2و3. گناه از سر عناد ولجاجت نباشد ونشانه های مرگ آشکار نشود.
این دو شرط از این آیه شریفه برداشت می شوند که به تعبیر علامه طباطبایی در مقام بیان ضابطه کلی پذیرش ونپذیرفتن توبه است(8):
(إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللهِ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِن قَرِیبٍ فَأُوْلَئِک یَتُوبُ اللهُ عَلَیهِمْ وَکانَ اللهُ علِیماً حکیماً * وَلَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهمْ کفارٌ أُوْلَئِک أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا)(9)؛
توبه نزد خداوند تنها برای کسانی است که از روی نادانی مرتکب گناه می شوند، سپس به زودی توبه می کنند؛ اینانند که خدا توبه شان را می پذیرد وخدا دانای حکیم است؛ وتوبه کسانی که گناه می کنند تا وقتی که مرگ یکی از ایشان دررسد می گویند: اکنون توبه کردم، پذیرفته نیست و[نیز توبه] کسانی که در حال کفر می میرند، پذیرفته نخواهد بود؛ آنانند که برایشان عذابی دردناک آماده کرده ایم.
علامه طباطبایی در تفسیر واژه «جهالة» که شرط دوم پذیرش توبه است، می نویسد:
جهالت در باب اعمال، انجام عمل است از روی هوا وهوس وغلبه شهوت وغضب، بدون عناد با حق؛ واز نشانه های جهل این است که وقتی آتش شهوت وغضب که او را وادار به گناه کرده بود، فروکش کند ویا مانعی پیدا نشود ونگذارد آن عمل زشت را انجام دهد ویا زمان بگذرد ویا دوران جوانی به اتمام رسد وقوای بدنی ومزاج ضعیف شود، جهالتش زایل شده وعالم می شود واز کرده خود پشیمان می شود؛ به خلاف گناهی که از روی عمد وعناد باشد؛ زیرا سبب صدور چنین گناهی، طغیان نیروها وعواطف وهواهای نفسانی نیست، بلکه چیزی است که به آن خباثت باطن وپستی فطرت می گویند واین با فروکش کردن طغیان نیروها وهوا وهوس ها، نه به سرعت ونه به کندی، از بین نمی رود، بلکه مادامی که صاحبش زنده است، این حالت زشت نیز وجود دارد وهیچ گاه صاحبش دست خوش پشیمانی فوری نمی شود، مگر این که خداوند بخواهد(10).
البته مراد آیه این نیست که اگر معاندی از عناد خود برگشت وواقعاً توبه کرد توبه اش پذیرفته نیست، بلکه چنین شخصی اگر توبه کرد، معلوم می شود گناه او از روی نادانی بوده ونه عناد(11).
شرط دیگر پذیرش توبه این است که تا زمان مرگ به تأخیر نیفتد. علامه طباطبایی در مورد شرط سوم می نویسد:
منظور از «قریب» قبل از آشکار شدن نشانه های مرگ است؛ زیرا در آیه بعد آمده است: (وَلَیسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یعْمَلُونَ السَّیئَاتِ حَتَّی إِذَا حضَرَ أَحدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِینَ یمُوتُونَ وَهُمْ کفَّارٌ أُوْلَئِک أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا)(12).
در تأیید این مطلب که تا قبل از فرارسیدن مرگ توبة انسان پذیرفته می شود، می توان به این روایت معتبر نیز تمسک جست. امام باقر یا امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
إنّ آدم قال یا ربّ سلّطت علیّ الشیطان وأجریته منّی مجری الدم فاجعل لی شیئاً، فقال یا آدم جعلت لک أنّ من همّ من ذریتک سیّئة لم تکتب علیه فإن عملها کتبت علیه سیّئة ومن همّ منهم بحسنة فإن لم یعملها کتبت له حسنة وإن هو عملها کتبت له عشرا. قال رب زدنی. قال یا جعلت لک أنّ عمل منهم سیّئة ثمّ استغفر غفرت له. قال یا ربّ زدنی. قال جعلت لهم التوبة وبسطت لهم التوبة حتّی تبلغ النفس هذه(13)؛
آدم (علیه السلام) به خداوند عرض کرد: «بار خدایا، شیطان را بر من مسلط کردی واو را هم چون خون در سرتاسر وجودم جریان بخشیدی. در مقابل برای من چیزی قرار ده». خداوند فرمود: «برای تو این را قرار دادم که هریک از ذریه ات قصد گناه کرد، بر او نوشته نمی شود واگر مرتکب گناه شد، برایش نوشته می شود واگر انجام دادن عمل نیکی را قصد کرد وآن را انجام نداد، برایش حسنه ای می نویسم واگر آن را انجام داد، برایش ده حسنه می نویسم». آدم عرض کرد: «پروردگارا بیشتر کن». خداوند فرمود: «برای تو این را قرار دادم که هرکدام از ذریه تو گناهی مرتکب شد وپس از آن طلب بخشش نمود، او را می بخشم». آدم عرض کرد: «پروردگارا بیشتر کن». خداوند فرمود: «برای آنها توبه را قرار دادم وسفره توبه را گستراندم تا زمانی که جان به این جا (به گلو) برسد».
بنابراین، بر اساس آیات وروایت پیش گفته وروایات مشابه، حق توبه برای همه انسان ها تا پیش از آشکار شدن نشانه های مرگ محفوظ است. اما توبه کسانی که تا پیش از آشکار شدن نشانه های مرگ بر معصیت اصرار دارند وبا دیدن نشانه های مرگ اظهار ندامت می کنند، سودی نخواهد داشت.
با توضیحات یاد شده روشن شد که پذیرش توبه از نظر زمانی به دو وقت محدود می شود:
یکم. وقت آشکار شدن نشانه های مرگ؛
دوم. وقت آشکار شدن نشانه های عذاب.
البته آشکار شدن نشانه های عذاب، در واقع آشکار شدن نشانه های مرگ است؛ زیرا فرود آمدن عذاب الهی مرگ عذاب شوندگان را به دنبال خواهد داشت. به همین دلیل، در آیات هفده وهجده سوره نساء که ضابطه کلی پذیرش ورد توبه را بیان می کند، تنها مرگ، زمان پایان فرصت توبه شمرده شده است.
سرّ پذیرفته نشدن توبه به هنگام آشکار شدن نشانه های مرگ این است که توبه در چنین حالتی حقیقی نیست. توبه کسی که با دیدن نشانه های مرگ وفرشتگان عذابی که برای قبض روح آمده اند، با این که تا لحظاتی قبل بر هتک حرمت های الهی وتمرد وگردن کشی خود اصرار داشت، نه به دلیل پشیمانی از گناه که از سر اضطرار ووحشت از عذاب الهی وبرای فرار از مجازات است. به همین دلیل، به تعبیر قرآن اگر به چنین افرادی فرصتی دوباره داده شود، به همان روش پیشین خود باز می گردند.
(وَلَوْ رُدُّواْ لَعَادُواْ لِمَا نُهُواْ عَنْهُ)(14)؛
واگر هم بازگردانده شوند قطعاً به آن چه از آن منع شده بودند برمیگردند.
با این توضیح روشن شد، میان آیات مطلقی که راه بازگشت به سوی خداوند مهربان را برای همگان باز می داند وآن را به هیچ قید وشرطی وابسته نمی کند وآیاتی که پذیرش توبه را مشروط به انجام دادن آن پیش از آشکارشدن نشانه های مرگ می داند، هیچ گونه منافاتی وجود ندارد؛ زیرا آیات دسته اول، به انابه وبازگشت حقیقی نظارت دارد وخدای رحمان ورحیم، بخشنده تر از آن است که اگر کسی حقیقتاً از کرده خویش پشیمان باشد، برای او آغوش نگشاید وبرای بازگشتش قید وشرط قرار دهد. اما دسته دوم، بیان کننده مصادیقی از توبه است که نه از سر میل واختیار وپشیمانی واقعی از گناه بلکه از روی اضطرار ووحشت از عذاب الهی وبه منظور فرار از مجازات است.
حاصل سخن این که بر اساس آیات قرآن کریم وروایات اهل بیت (علیهم السلام)، ضابطه واصل کلی در باب توبه این است که توبه حقیقی به هیچ گونه قیدی مشروط نیست وبه جز زمان آشکار شدن نشانه های مرگ که البته توبه در چنین حالی حقیقی نیست، باب توبه برای همگان در همه مکان ها وزمان ها گشوده است.
پس از روشن شدن ضابطه کلی پذیرش توبه، به سراغ روایات می رویم. پاره ای از روایاتی که سیمای عصر ظهور را ترسیم کرده اند، با این ضابطه کلی هم آهنگی دارند ودسته ای دیگر از احادیث، به ظاهر مخالف این ضابطه کلی هستند. بنابراین، طبق ظاهر روایات در مورد مسئله توبه در عصر ظهور دو دیدگاه وجود دارد:
الف) توبه پذیری امام مهدی (علیه السلام)
توبه پذیری امام مهدی (علیه السلام)، اولین نظریه ای است که در مورد سیره رفتاری آن حضرت با انسان های منحرف وجود دارد. این نظریه را احادیث زیادی تأیید می کنند.
دسته ای از روایات به صراحت، از گسترده بودن خان توبه در عصر ظهور وتوبه پذیری امام مهدی (علیه السلام) سخن می گویند وبه وضوح فرضیه بسته بودن باب توبه را نفی می کنند؛ از جمله می توان به سؤال عبدالحمید واسطی از امام باقر (علیه السلام) اشاره کرد:
أصلحک الله إنّ هؤلاء المرجئة یقولون ما علینا نکون علی الذی نحن علیه حتّی إذا جاء ما تقولون کنّا نحن وأنتم سواء فقال: یا عبدالحمید صدقوا، من تاب تاب الله علیه ومن أسرّ نفاقاً فلا یرغم الله إلاّ بأنفه(15)؛
این گروه مرجئه می گویند «بر ما از ناحیه اعتقاداتمان باکی نیست وچون آن چه شما می گویید رخ داد، ما وشما یک سان خواهیم بود». امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «ای عبدالحمید راست می گویند. کسی که توبه کند خداوند توبه اش را می پذیرد وکسی که نفاقش را پنهان سازد، تنها بینی او به خاک مالیده می شود».
در حدیث دیگری که مرحوم نعمانی آن را به سه سند مختلف که یکی از آنها معتبر است از بشیر نبّال روایت می کند، امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
ویح هذه المرجئة إلی من یلجئون غداً إذا قام قائمنا؟ قلت: إنّهم یقولون: لو قد کان ذلک کنّا وأنتم فی العدل سواء. فقال: من تاب تاب الله علیه ومن أسرّ نفاقاً فلایبعد الله غیره(16)؛
وای بر این مرجئه! فردا که قائم ما قیام کند به که پناه خواهند برد؟ عرض کردم: «آنها می گویند اگر چنین واقعه ای رخ دهد ما وشما در میزان عدالت یک سان خواهیم بود». حضرت فرمودند: «هرکس توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد وهر که نفاقش را پنهان سازد، خداوند تنها او را از رحمت خود دور سازد».
از روایات یاد شده چند نکته استفاده می شود:
1. عدالت امام مهدی (علیه السلام) به اندیشه یا گرایش خاصی محدود نمی شود، بلکه فراگیر وهمگانی است.
2. از نمودهای عدالت فراگیر مهدوی، گسترده بودن خان توبه در برابر همگان است. بر این اساس، در عصر ظهور برای غیرشیعیان نیز امکان اصلاح وضعیت نابه سامان گذشته وجود دارد.
مطابق دسته ای دیگر از روایات، دعوت حضرت مهدی (علیه السلام) فراگیر خواهد بود. بی گمان نفس دعوت به معنای وجود امکان دادن پاسخ مثبت در طرف مقابل است. اگر کسی نتواند دعوت را اجابت نماید، فراخواندن او لغو وبیهوده خواهد بود. فراخوانی بدون امکان اجابت مانند دعوت نابینا به دیدن وتشویق فلج به دویدن است. بر این اساس، اگر روایات، عموم انسان ها، اعم از مسلمان وغیرمسلمان را مشمول دعوت می دانند، لازمه آن امکان پاسخ گویی وفراهم بودن زمینه وفرصت اجابت برای دعوت شدگان ودر نتیجه باز بودن باب توبه است. روایات یادشده بدین قرارند:
یکم. امام صادق (علیه السلام) در توصیف سپاهیان امام مهدی (علیه السلام) فرموده اند:
... لا یأتون علی أهل دین إلاّ دعوهم الی الله وإلی الإسلام والإقرار بمحمّد (ص) والتوحید وولایتنا أهل البیت فمن أجاب منهم ودخل فی الإسلام ترکوه(17)؛
بر اهل هیچ آیینی وارد نمی شوند مگر این که آنها را به خداوند، اسلام، اقرار به رسالت حضرت محمد (ص)، توحید وولایت ما اهل بیت دعوت می کنند. پس هرکه دعوت آنها را اجابت نماید ومسلمان شود را رها می کنند.
دوم. از آن حضرت در حدیث دیگری، با سندی متفاوت چنین نقل شده است:
لا یأتون علی أهل دین إلاّ دعوهم إلی الله وإلی الإسلام وإلی الإقرار بمحمّد (ص)(18)؛
بر اهل هیچ آیینی وارد نمی شوند مگر این که آنها را به خداوند، اسلام واقرار به رسالت حضرت محمد (ص) دعوت می نمایند.
سوم. امام کاظم (علیه السلام) فرموده اند:
اذا خرج بالیهود والنصاری والصابئین والزنادقة وأهل الردّة والکفّار فی شرق الأرض وغربها فعرض علیهم الإسلام فمن أسلم طوعاً أمره بالصلاة والزکاة...(19)؛
چون قائم (علیه السلام) ظهور کند، اسلام را بر یهود، نصارا، ستاره پرستان، ملحدان، مرتدان وکافران شرق وغرب زمین عرضه می کند. پس کسی که با اختیار اسلام آورد، او را به نماز وزکات دستور می دهد....
افزون بر روایات یادشده، در سخن رانی آغازین امام مهدی (علیه السلام) که در مسجد الحرام انجام می گیرد نیز عنصر دعوت به وضوح نمایان است. تعدادی از احادیثی که این سخن رانی را بیان کرده اند بدین قرارند:
امام باقر (علیه السلام) در روایت معتبری فرموده است:
یا أیها الناس إنّا نستنصر الله فمن أجابنا من الناس... فأنشد الله من سمع کلامی الیوم لمّا بلّغ الشاهد منکم الغائب... وأسألکم بحقّ الله... إلاّ أعَنتمونا ومَنَعتمونا ممَن یظلمنا(20)؛
ای مردم، ما از خداوند یاری می جوییم. چه کسی از مردم ما را یاری می کند؟... کسی را که امروز سخن مرا می شنود به خداوند سوگند می دهم که سخن مرا به غایبان برساند... شما را به خداوند سوگند می دهم... که ما را یاری کنید واز ما در برابر ستم گران دفاع نمایید!
آن حضرت در روایت دیگری سخن رانی امام مهدی (علیه السلام) را بدین قرار گزارش فرموده است:
... ألا أنّا نستنصر الله الیوم وکلّ مسلم(21)؛
ما امروز از خداوند وهر مسلمانی یاری می جوییم.
امام صادق (علیه السلام) نیز در این باره فرموده اند:
إذا أذن الله تعالی للقائم فی الخروج صعد المنبر فدعی الناس إلی نفسه(22)؛
چون خداوند متعال به قائم اجازه دهد، آن حضرت بر فراز منبر رفته، همه مردم را به سوی خویش دعوت می کند.
امام باقر (علیه السلام) نیز فرموده اند:
فیدعو الناس إلی کتاب الله وسنّة نبیّه (ص)(23)؛
پس مردم را به سوی کتاب خدا وسنت پیامبرش (ص) فرا می خواند.
تعدادی دیگر از روایات، از فراخوانی عمومی امام مهدی (علیه السلام) نه در سخن رانی آغازین بلکه در مسیر حرکت، سخن گفته اند. برای نمونه، امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
ثمّ ینطلق حتّی ینزل الشقرة فیبلغه إنّهم قد قتلوا عامله فیرجع إلیهم فیقتلهم...ثمّ ینطلق یدعو الناس إلی کتاب الله وسنّة نبیّه والولایة لعلیّ بن ابی طالب (علیه السلام)(24)؛
سپس حرکت کرده به شقره می رسد. به او گزارش می رسد که آنها کارگزارش را کشته اند پس به سوی آنها حرکت کرده، قاتلان را می کشد... ومردم را به کتاب خداوند، سنت پیامبرش وولایت علی بن ابی طالب فرامی خواند.
آن حضرت در حدیث دیگری فرموده اند:
ثمّ یسیر نحو المدینة فیبلغه أنّ عامله قتل فیرجع الیهم فیقتل المقاتلة ولا یزید علی ذلک ثمّ ینطلق فیدعو الناس بین المسجدین إلی کتاب الله وسنّة نبیّه...(25)؛
سپس به سمت مدینه حرکت می کند. به آن حضرت گزارش می رسد که کارگزارش کشته شده است، آن حضرت به سوی آنها بازگشته، قاتلان را می کشد وجز این نمی کند. پس باز می گردد ومردم را میان دو مسجد، به کتاب خدا وسنت رسولش فرامی خواند.
امام صادق (علیه السلام) نیز در روایت دیگری اهتمام امام مهدی (علیه السلام) به دعوت را این گونه تشریح فرموده است:
ما من معجزة من معجزات الأنبیاء والأوصیاء إلاّ ویظهر الله تبارک وتعالی مثلها فی ید قائمنا لاتمام الحجّة علی الاعداء(26)؛
هیچ یک از معجزات پیامبران واوصیا نیست مگر این که خداوند برای تمام شدن حجت بر دشمنان مثل آن را بر دستان قائم ما (علیه السلام) جاری می سازد.
در توضیح روایات یادشده، توجه به چند نکته لازم است:
1. به جز روایات اول که به همگانی بودن دعوت امام مهدی (علیه السلام) تصریح داشتند، در روایات اخیر از دعوت شدگان با واژه هایی چون «الناس» تعبیر شده بود که عمومیت آن آشکار است. اگر خطاب امام مهدی (علیه السلام) را به همه جهانیان بدانیم، مطلوب ما یعنی بسته نبودن باب توبه برای همگان، ثابت می شود؛ هم چنان که اگر مخاطب این احادیث را حاضران در مسجدالحرام بدانیم که سخن رانی آن حضرت را «مشافهة» می شنوند، حداقل بخشی از مطلوب ما ثابت می گردد؛ زیرا طبیعتاً حاضران در مسجدالحرام را نمی توان در شیعیان منحصر دانست وبی گمان در آن زمان نیز هم چون زمان های دیگر عموم مسلمانان با عقاید وافکار مختلف حضور خواهند داشت وامام (علیه السلام) خطاب به همة آنان سخن خواهند گفت.
2. آن چه مهم است ومطلوب ما را ثابت می کند، اصل دعوت وفراخوان عمومی امام مهدی (علیه السلام) است، اما تعدادی از روایات (روایت هشتم ونهم) به دعوت امام (علیه السلام) در مسیر حرکت جهانی خود اشاره داشتند. منحصر نبودن فراخوان عمومی امام (علیه السلام) به آغاز ظهور، نشان می دهد که فرصت توبه وبازگشت به مسیر سعادت، علاوه بر دوران آغازین ظهور، در بخش های دیگری از آن نیز محفوظ است. بر این اساس، نمی توان آغاز ظهور را پایان فرصت ها وبسته شدن باب توبه دانست.
3. از آخرین روایات که بر استفاده امام مهدی (علیه السلام) از معجزات در امر دعوت وهدایت دلالت داشت نیز می توان دریافت که با ظهور آن حضرت فرصت ها پایان نمی یابند وباب توبه بسته نمی شود وگرنه نیازی به نشان دادن معجزه نبود. نشان دادن معجزات به این منظور است که آنان که از فطرت هایی پاک وعقل هایی سلیم برخوردارند، به راه آیند وآنانی که بر عناد ولجاجت اصرار دارند، در پیشگاه خداوند سبحان عذری نداشته باشند.
افزون بر روایات یاد شده که همه انسان ها را مخاطب دعوت امام مهدی (علیه السلام) می دانست، در تعدادی از احادیث، به روشنی نام افراد یا گروه های خاص آمده است که مشمول دعوت مهدوی قرار می گیرند؛ در حالی که به دلالت روایات فرضیه بسته شدن باب توبه، این افراد وگروه ها فرصت توبه واصلاح نخواهند داشت. افراد یاد شده بدین قرارند:
ناصبی ها
امام باقر (علیه السلام) در روایت معتبری فرمودند:
إذا قام القائم عرض الایمان علی کلّ ناصب فإن دخل فیه بحقیقة وإلاّ ضرب عنقه أو یؤدّی الجزیة کما یؤدّی ها الیوم أهل الذمّة(27)؛
چون قائم (علیه السلام) قیام کند، ایمان را به تمام ناصبی ها عرضه نماید. پس اگر واقعاً آن را پذیرفتند [در امانند] وگرنه آنها را گردن می زند، مگر این که مانند اهل ذمه که امروز جزیه می دهند، جزیه بپردازند.
سفیانی
آن حضرت در این باره فرموده اند:
ثمّ یقول لأصحابه سیروا إلی هذه الطاغیة فیدعوه إلی کتاب الله وسنّة نبیّه (ص)(28)؛
امام مهدی (علیه السلام) به اصحابش می فرماید: به سوی این یاغی (سفیانی) حرکت کنید. پس او را به کتاب خدا وسنت پیامبرش (ص) دعوت می کند.
امام باقر (علیه السلام) در حدیث دیگری فرمودند:
إذا بلغ السفیانی أنّ القائم قد توجّه إلیه من ناحیة الکوفة یتجرّد بخیله حتّی یلقی القائم فیخرج فیقول أخرجوا إلیّ ابن عمّی فیخرج علیه السفیانی فیکلّمه القائم (علیه السلام) فیجیء السفیانی فیبایعه(29)؛
چون به سفیانی خبر می رسد که قائم (علیه السلام) از کوفه به سویش حرکت نموده، با سپاهیانش به سوی آن حضرت حرکت می کند وبه ایشان می رسد. امام مهدی (علیه السلام) می فرماید: پسر عمویم را نزد من آورید. سفیانی نزد امام (علیه السلام) حاضر می شود وامام مهدی (علیه السلام) با او به گفت وگو می پردازد ودر نتیجه سفیانی با آن حضرت بیعت می کند.
امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید:
یقدم القائم (علیه السلام) حتّی یأتی النجف فیخرج إلیه من الکوفة جیش السفیانیّ وأصحابه والناس معه وذلک یوم الأربعاء فیدعوهم ویناشدهم حقّه(30)؛
چون قائم (علیه السلام) به نجف آمد، سپاهیان سفیانی در روز چهارشنبه به هم راه یارانش ومردم از سمت کوفه به سوی آن حضرت حرکت می کنند، امام مهدی (علیه السلام) آنها را دعوت می نماید وآنها را به حق خود سوگند می دهد.
وقتی امام مهدی (علیه السلام) از سفیانی دعوت می کند، که سرسخت ترین دشمنان ورهبر منسجم ترین وگسترده ترین جبهه بر ضد آن حضرت است، چگونه می توان باور کرد بر میلیون ها انسان بی گناهی که غالباً انحراف مرام ومسلکشان بر اثر موانع ناخواسته است، راه سعادت بسته باشد وامام مهدی (علیه السلام) از آنها دعوت نکند واگر خود پیش قدم شوند واظهار انابه کنند آنان را نپذیرد؟
روایت صحیح دیگری که مسئله دعوت انسان ها به حقیقت وتوجه امام مهدی (علیه السلام) به هدایت وارشاد آنها واشتیاق واصرار آن حضرت به تحقیق این مهم را به شکلی برجسته تر وشفاف تر طرح کرده ورسالت امام مهدی (علیه السلام) را، نه پیراستن جهان از کژی ها با قتل عام گم راهان که بنا کردن دنیایی از معنویت از طریق ارشاد وهدایت وشکوفا کردن ظرفیت ها واستعدادهای آدمیان می داند، حدیث امام باقر (علیه السلام) است که در تفسیر آیه شریفه (عَذَابِی أُصِیبُ بِهِ مَنْ أَشَاءُ وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کلَّ شَی فَسَأَکتُبُهَا لِلَّذِینَ یتَّقُونَ وَیؤْتُونَ الزَّکاةَ وَالَّذِینَ هُمْ بِآیاتِنَا یؤْمِنُون * الَّذِینَ یتَّبِعُونَ الرَّسولَ النبِی الْأُمی الَّذِی یجِدُونَهُ مَکتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ یأْمرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَینْهَاهُمْ عَنْ الْمُنکرِ وَیحِلُّ لَهُمْ الطَّیبَاتِ وَیحَرِّمُ عَلَیهِمْ الْخَبَائِثَ وَیضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلَالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعزَّرُوهُ وَنصَرُوهُ وَاتبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنزِلَ مَعَهُ أُوْلَئِک هُمْ الْمُفْلِحُونَ)(31)، فرمودند:
(یجدونه مکتوباً عندهم فی التوراة والإنجیل) یعنی النبیّ (ص) والوصیّ والقائم. (یأمرهم بالمعروف) اذا قام. (وینهاهم عن المنکر) والمنکر من أنکر فضل الامام وجحده. (ویحلّ لهم الطیّبات) أخذ العلم من أهله. (ویحرّم علیهم الخبائث) والخبائث قول من خالف. (ویضع عنهم إصرهم) وهی الذنوب التی کانوا فیها قبل معرفتهم فضل الامام (والأغلال التی کانت علیهم) والأغلال ما کانوا یقولون ممّا لم یکونو اُمروا به من ترک فضل الامام فلما عرفوا فضل الامام وضع عنهم إصرهم والإصر الذنب وهی الآصار ثمّ نسبهم فقال: (فالذین آمنوا به) یعنی بالإمام. (وعزّروه ونصروه واتبعوا النور الذی اُنزل معه أولئک هم المفلحون)(32)؛
«او را نزد خود در تورات وانجیل نوشته می یابند» یعنی پیامبر، وصی وقائم را؛ قائم چون قیام کرد «آنان را به کار پسندیده فرمان می دهد واز کار ناپسند باز می دارد» وکار ناپسند انکار فضل امام است. «وبرای آنان چیزهای پاکیزه را حلال می گرداند» یعنی گرفتن علم از اهلش را. «وچیزهای ناپاک را بر ایشان حرام می گرداند» یعنی سخن مخالفان را. «واز [دوش] آنان قید را برمی دارد» یعنی گناهانی که پیش از شناخت فضل امام مرتکب شده بودند. «وبندهایی که بر ایشان بوده است»، بندها همان اعتقادات آنهاست که بدانها امر نشده بودند، یعنی ترک فضل امام. پس چون به فضل امام معرفت یافتند، بندها را از دوش آنها بر می دارد ومنظور از بند، همان گناهان است. سپس آنها را توصیف کرده، فرمود: «کسانی که به او ایمان آوردند وبزرگش داشتند ویاری اش کردند ونوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند.
بر اساس این فرمایش امام باقر (علیه السلام) امر به معروف، نهی از منکر، گشودن درهای علم راستین، هشدار به اندیشه های فاسد، زدودن زنگارهای گناه وباز کردن غل وزنجیر قلب ها، تحفه هایی است که امام مهدی (علیه السلام) برای یهود ومسیحیت آخرالزمان به ارمغان می آورد. این روایت صحیح السند باب توبه را بر اهل کتاب گشوده می داند ورسالت امام مهدی (علیه السلام) در مواجهه با اهل کتاب را نه قلع وقمع که تربیت وپرورش به شمار می آورد؛ آن هم پرورشی که در حد دعوت به نیکی ها وهشدار به پلشتی ها محدود نمی شود، بلکه با ایجاد زمینه های رشد از یک سو وزدودن موانع تکامل از سوی دیگر، هم راه است. امام مهدی (علیه السلام) افزون بر اینها، طبیبانه زخم های جان ها را مرهم می نهد وباغبانانه روح وروان انسان را از حصار خار وخاشاک وغل وزنجیرهای عقاید، افکار وعادات ورسوم ناپسند رها می سازد. به گواهی آیات یادشده وحدیث امام باقر (علیه السلام) این همه مشروط به پیروی از آن پیشوای فرزانه است که به بهره مندی از رحمت ویژه الهی خواهد انجامید؛ هم چنان که اهل کتاب در سایه ایمان به آن امام مهربان، بزرگ داشت ونصرت او وپیروی از نوری که با آن حضرت است، به رستگاری واقعی دست خواهند یافت. به راستی چه بسیار است تفاوت این دیدگاه با دیدگاهی که ظهور امام مهدی (علیه السلام) را به نهاده شدن قفل بر درگاه توبه واصلاح تفسیر می کند.
گروه دیگری از روایات که به وضوح به بطلان اندیشه بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) دلالت دارند، احادیثی هستند که به ثمر نشستن تلاش های امام مهدی (علیه السلام) در امر هدایت وگرایش پیروان ادیان ومذاهب انحرافی به آیین اسلام ناب دلالت دارند.
امام باقر (علیه السلام) در روایت معتبری در تفسیر آیه شریفه (إعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یحْی الْأَرْض بعْدَ مَوْتِهَا قَدْ بَینَّا لَکمُ الْآیاتِ لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ)(33)؛ فرمودند:
یحییها الله (عزَّ وجلَّ) بالقائم (علیه السلام) بعد موتها، یعنی بموتها کفر أهلها والکافر میّت(34)؛
خداوند بزرگ مرتبه زمین را پس از مرگ آن به وسیله قائم (علیه السلام) زنده خواهد کرد. منظور از مرگ زمین کفر اهل آن است وکافر مرده به حساب می آید.
بر اساس تفسیر امام باقر (علیه السلام) مرگ زمین به معنای کفر اهل آن است وطبیعتاً احیای آن نیز به ایمان آوردن اهل آن خواهد بود. واحیاء زمین توسط امام مهدی (علیه السلام) به معنای اتخاذ تدابیری است که به مؤمن شدن کافران بینجامد. این روایت، افزون بر این که به دعوت کافران به پذیرش آیین حق دلالت دارد ونشان دهنده گشوده بودن شاه راه سعادت در برابر گم شدگان وادی ضلالت است، از این حقیقت نیز پرده برمی دارد که کافران به دعوت امام (علیه السلام) پاسخ مثبت می دهند ومردگان با دم مسیحایی مقتدای مسیح زنده می شوند. مضمون یادشده را این روایات تأیید می کنند:
امام علی (علیه السلام) فرمودند:
یدین له عرض البلاد وطولها لا یبقی کافر إلاّ آمن ولا طالح إلاّ صلح(35)؛
عالم در برابر او تسلیم می شود؛ کافری نمی ماند مگر این که ایمان می آورد وبدکاری نمی ماند مگر این که به نیکی ها رو می آورد.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
فلا یبقی یهودیّ ولا نصرانیّ ولا أحد ممّن یعبد غیر الله إلاّ آمن به وصدّقه ویکون الملّة واحدة ملّة الإسلام(36)؛
هیچ یهود ونصرانی باقی نمی ماند مگر این که به او ایمان می آورند وتصدیقش می کند ودر آن روزگار تنها دین، دین اسلام خواهد بود.
آن حضرت در جای دیگری می فرمایند:
إنّ عیسی ینزل قبل یوم القیامة فلا یبقی أهل ملّة یهودیّ أو نصرانیّ إلاّ آمن به قبل موته ویصلّی خلف المهدیّ(37)؛
عیسی پیش از قیامت از آسمان فرود می آید. پس هیچ یهودی ونصرانی باقی نمی ماند، مگر این که پیش از مرگش به او ایمان می آورد وعیسی (علیه السلام) پشت سر مهدی (علیه السلام) نماز می گزارد.
ونیز فرمودند:
یکون أن لا یبقی أحد إلاّ أقرّ بمحمّد (ص)(38)؛
کسی باقی نمی ماند مگر این که به [حضرت] محمد (ص) ایمان می آورد.
امام صادق (علیه السلام) نیز چنین فرمودند:
اذا خرج القائم (علیه السلام) خرج من هذا الأمر من کان یری أنّه من أهله ودخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر(39)؛
چون قائم (علیه السلام) قیام کند، از این عقیده کسانی که گمان می رفت اهل آنند خارج می شوند وکسانی هم چون پرستندگان خورشید وماه به آن می گروند.
محتوای مشترک مجموعه روایات یادشده هم نوا با ضابطه کلی توبه این است که در عصر ظهور زمینه توبه وتغییر مسیر برای تمامی تبه کاران ومنحرفان فراهم خواهد بود وشاه راه سعادت در برابر مجموعه بشریت هم چنان باز وهموار است.
ب) درخواست نکردن توبه توسط امام مهدی (علیه السلام)
پیش از طرح تفصیلی مستندات دیدگاهی که به بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) معتقد است، تذکر این نکته خالی از فایده نیست که تعدادی از احادیث بر این مطلب دلالت دارند که امام مهدی (علیه السلام) از مجرمان ومنحرفان درخواست توبه نمی کند. این دسته از روایات، از روایاتی که به بسته شدن باب توبه دلالت می کنند، لحنی ملایم تر دارند. البته روشن است که میان درخواست توبه نکردن ونپذیرفتن توبه تفاوت زیادی وجود دارد. توضیح این که طبیعتاً در عصر ظهور، عکس العمل منحرفان در برابر امام مهدی (علیه السلام) شکل های متفاوتی خواهد داشت. عده ای به صورت خودجوش از کرده های خود پشیمان می شوند وخاضعانه در برابر حضرت اظهار ندامت می کنند، اما گروهی دیگر که به بلوغ ورشد دسته اول نرسیده اند، برای توبه پیش قدم نمی شوند. از این رو نیازمند دعوت به توبه اند وچه بسا با این دعوت قدم در وادی انابه بگذارند. بر اساس روایات مورد اشاره، امام مهدی (علیه السلام) از گروه دوم برای توبه دعوت نمی کند. اما این روایات در مورد پذیرش یا رد توبه افرادی که برای اظهار پشیمانی پیش قدم می شوند، سکوت اختیار کرده است. بنابراین، این روایات نفی کننده توبه پذیری حضرت نیستند.
هم چنان که گذشت، دو دیدگاه یادشده با یک دیگر متفاوتند، اما درخواست توبه نکردن، درجه نازلة نپذیرفتن توبه به شمار می آید. بنابراین، بجاست در آغاز مستندات این دیدگاه نیز بررسی ونقد شوند.
روایاتی که بر مطلب فوق دلالت می کنند، بدین قرارند:
یکم. امام باقر (علیه السلام) می فرماید:
یقوم القائم بأمر جدید وکتاب جدید وقضاء جدید علی العرب شدید لیس شأنه إلاّ السیف لا یستتیب أحداً ولا یأخذه فی الله لومة لائم(40)؛
قائم (علیه السلام) به امری نو، کتابی تازه وقضایی جدید قیام خواهد کرد [و]بر عرب سخت خواهد گرفت. او را کاری جز با شمشیر نیست؛ از کسی درخواست توبه نمی کند ودر کار خداوند از ملامت هیچ ملامت کننده ای باک ندارد.
دوم. آن حضرت در جایی دیگر فرمودند:
یقوم بأمر جدید وسنّة جدیدة وقضاء جدید علی العرب شدید لیس شأنه إلاّ القتل ولا یستتیب أحداً ولا تأخذه فی الله لومة لائم(41)؛
او به امری نو، سنتی جدید وقضایی تازه قیام می کند؛ بر عرب سخت خواهد گرفت؛ کار او جز کشتن نیست؛ از کسی درخواست توبه نمی کند ودر کار خداوند از ملامت هیچ ملامت کننده ای باک ندارد.
سوم. باز آن حضرت فرمودند:
إنّ رسول الله (ص) سار فی اُمته بالمنّ کان یتألّف الناس والقائم یسیر بالقتل بذاک اُمر فی الکتاب الذی معه أن یسیر بالقتل ولا یستتیب أحداً ویل لمن ناواه(42)؛
همانا پیامبر خدا (ص) هم راه با بخشش در میان امت خود رفتار می کرد ومردم را به خود جذب می نمود، ولی سیره قائم (علیه السلام) کشتن است؛ زیرا در کتابی که به هم راه دارد مأمور شده است که به کشتار رفتار نماید واز کسی طلب توبه نمی کند. وای بر کسی که با او به دشمنی برخیزد!
واژه «لا یستتیب» که برخی از مترجمان گمان کرده اند، به معنای «توبه نمی پذیرد» نیست، بلکه به معنای «درخواست توبه نمی کند» است.
در کتاب های صحاح(43)، لسان العرب(44) وقاموس المحیط(45) در ترجمه واژه استتابه آمده است: «سأله أن یتوب»، یعنی درخواست توبه کرد. در تاج العروس نیز آمده: «إستتابه عرض علیه التوبة»(46)؛ استتابه یعنی توبه را بر او عرضه کرد.
در سند روایت های اول وسوم، محمد بن حسان رازی ومحمد بن علی کوفی وجود دارند. نجاشی در توصیف محمد بن حسان می نویسد:
روایات وی پسندیده وناپسند است واز ضعفا بسیار روایت می کند(47).
ابن غضائری نیز او را ضعیف می داند(48).
نجاشی در توصیف محمد بن علی کوفی می نویسد:
بسیار ضعیف وفاسدالعقیده است ودر هیچ چیز به او اعتماد نمی شود(49).
شیخ طوسی نیز به نقل از فضل بن شاذان، محمد بن علی را از همه دروغ پردازان مشهورتر می داند(50)؛ هم چنان که دو راوی از روایات حدیث دوم توثیق نشده اند. نفر اول یوسف بن کلیب است که در کتب رجالی نامی از او به میان نیامده وبه اصطلاح مهمل است ونفر دوم حسن بن علی بن ابی حمزه به شمار می آید که نجاشی او را از سران واقفه به شمار آورده وبه نقل از علی بن حسن بن فضال او را ضعیف می داند(51). شیخ طوسی نیز به نقل از علی بن حسن بن فضال او را «کذاب ملعون» خوانده است(52).
علاوه بر ضعف سندی روایاتی که بر دیدگاه مورد بحث دلالت داشتند، این روایات با احادیث زیادی نیز در تعارض است که تفصیل آن در بررسی دیدگاه دوم بیان خواهد شد. از این رو دیدگاه یادشده فاقد مستند معتبر ومردود است.
روایاتی که در قیاس با دسته اول مضمونی تندتر دارند وبر بسته شدن باب توبه هنگام ظهور امام مهدی (علیه السلام) دلالت دارند، بدین قرارند:
یکم. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه مبارکه (یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لاَ ینفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فی إِیمانِهَا خَیرًا)(53) فرمودند:
الآیات هم الأئمّة والآیة المنتظرة هو القائم فیومئذٍ لا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف وإن آمنت بمن تقدمه من آبائه)(54)؛
نشانه ها همان ائمه اند ونشانه ای که انتظارش می رود قائم (علیه السلام) است؛ پس در آن روز ایمان کسی که پیش از قیام به شمشیر قائم (علیه السلام) ایمان نیاورده، برایش نفعی ندارد، اگرچه به پدران او ایمان داشته باشد.
دوم. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه یادشده فرمودند:
یعنی خروج القائم المنتظر منّا ثمّ قال: یا ابابصیر، طوبی لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فی غیبته والمطیعین له فی ظهوره أولئک أولیاء الله الذین لاخوف علیهم ولا هم یحزنون(55)؛
منظور [از نشانه های پروردگار که با آمدن آن باب توبه بسته می شود]، خروج قائم ماست که انتظارش را می کشند. ای ابابصیر، خوشا به حال شیعیان قائم ما که در حال غیبتش، انتظارش را می کشند ودر زمان ظهورش از او اطاعت می کنند! آنها اولیای خداوند هستند که نه هراسی دارند ونه اندوهی.
سوم. امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه مبارکه (قُلْ یوْمَ الْفَتْحِ لاَ ینفَعُ الَّذِینَ کفَرُوا إِیمَانُهُمْ وَلاَ هُمْ ینظَرُونَ)(56)، فرمودند:
یوم الفتح یوم تفتح الدنیا علی القائم لا ینفع أحداً تقرب بالایمان ما لم یکن قبل ذلک مؤمناً وبهذا الفتح موقناً فذلک الذی ینفعه إیمانه ویعظّم عندالله قدره وشأنه(57)؛
روز فتح، روزی است که دنیا برای قائم (علیه السلام) فتح می شود. در این روز ایمان کسی که بخواهد به وسیله ایمان به آن حضرت تقرب جوید، در صورتی که پیش از این مؤمن نباشد وبه این فتح یقین نداشته باشد، برایش نفعی ندارد وشخصی که از پیش مؤمن بوده وبه فتح او یقین داشته، ایمان برایش نفع خواهد داشت وقدر ومنزلتش نزد خداوند بزرگ خواهد بود.
چهارم. در توقیع امام مهدی (علیه السلام) به شیخ مفید چنین آمده است:
فإنّ أمرنا بغتة فجأة حین لا تنفعه توبة ولا ینجیه من عقابنا ندم علی حوبة(58)؛
همانا امر ما ناگهانی است؛ زمانی که توبه سودی نبخشد وپشیمانی بر گناه او را از عقاب ما نجات ندهد.
علاوه بر روایات یادشده که مضمونی عام دارند، دو حدیث دیگر بر نپذیرفته نشدن توبه گروهی خاص ودر حالتی ویژه دلالت دارند. این دو روایت بدین قرارند:
امام باقر (علیه السلام) فرمودند:
... فإذا جاء إلی البیداء یخرج الیه جیش السفیانیّ فیأمر الله الأرض فتأخذ بأقدامهم وهو قوله (وَلَوْ ترَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مکانٍ قرِیبٍ * وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ) یعنی القائم من آل محمد (علیهم السلام) (وَأَنَّی لَهُمُ التَّنَاوُشُ مِن مکانٍ بعِیدٍ - الی قوله - وحِیلَ بَینَهُم وبَینی مَا یشتَهُون (یعنی أن لا یعذّبوا (کمَا فعِلَ بأَشْیاعِهِم مِّن قَبْلُ) یعنی من کان قبلهم من المکذّبین هلکوا (إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَک مُّرِیبٍ)(59)؛
چون امام مهدی (علیه السلام) به سرزمین بیداء رسد، سپاه سفیانی به سوی او حرکت می کند. پس خداوند به زمین دستور داده، زمین آنها را در خود فرو می برد واین همان سخن خداوند است که می فرماید: «وای کاش می دیدی هنگامی را که [کافران] وحشت زده اند [آن جا که راهِ] گریزی نمانده است واز جایی نزدیک گرفتار آمده اند ومی گویند: به او ایمان آوردیم». یعنی به قائم از خاندان محمد (علیهم السلام). «چگونه از جایی [چنین] دور، دست یافتن [به ایمان] برای آنان میسر است؟» تا آن جا که می فرماید: «ومیان آنان ومیان آن چه [به آرزو] می خواستند حایلی قرار می گیرد»، یعنی آرزو می کردند عذاب نشوند. «همان گونه که از دیرباز با امثال ایشان چنین رفت» یعنی تکذیب کنندگانی که پیش از آنان بودند وهلاک شدند «آنها [نیز] در دودلی سختی بودند».
آن حضرت در حدیثی دیگر فرمودند:
یخرج القائم فیسیر حتّی یمرّ بمرّ فیبلغه أنّ عامله قد قتل فیرجع إلیهم فیقتل المقاتلة ولا یزید علی ذلک شیئاً ثمّ ینطلق فیدعوا الناس حتّی ینتهی الی البیداء فیخرج جیشان للسفیانیّ فیأمر الله (عزَّ وجلَّ) الأرض أن تأخذ بأقدامهم وهو قوله (عزَّ وجلَّ): (وَلَوْ تَرَی إِذْ فَزِعُوا فَلاَ فَوْتَ وَأُخِذُوا مِن مَّکانٍ قَرِیبٍ * وَقَالُوا آمَنَّا بِهِ (یعنی بقیام القائم (علیه السلام) وَقَدْ کفَرُوا بِهِ مِن قَبْلُ (یعنی بقیام (قائم) آل محمد (علیهم السلام) (وَیقْذِفُونَ بِالْغَیبِ مِن مَّکانٍ بَعِیدٍ * وَحیلَ بینَهُمْ وَبَینَ مَا یشْتَهُونَ کمَا فُعِلَ بِأَشْیاعِهِم مِّن قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا فِی شَک مُّرِیبٍ)(60)؛
قائم (علیه السلام) خارج می شود تا این که به سرزمین مرّ می رسد. به او گزارش می دهند که کارگزارش کشته شده است. آن حضرت به سوی آنها بازگشته، تنها قاتلان را می کشد وباز می گردد. سپس مردم را دعوت می کند تا این که به سرزمین بیداء می رسد. در این حال دو سپاه از سفیانی به سوی آن حضرت حرکت می کنند وخداوند به زمین دستور می دهد که آنها را در خود فرو برد واین همان سخن خداوند است که فرموده: «وای کاش می دیدی هنگامی را که [کافران] وحشت زده اند [آن جا که راه] گریزی نمانده است واز جایی نزدیک گرفتار آمده اند ومی گویند به او ایمان آوردیم». یعنی به قیام قائم (علیه السلام). «وحال آن که پیش از این او را منکر شدند». یعنی قیام قائم از خاندان محمد (علیهم السلام) را منکر گشتند. «واز جایی دور به نادیده [تیر تهمت] می افکندند ومیان آنها ومیان آن چه [به آرزو] می خواستند، حایلی قرار می گیرد، همان گونه که از دیرباز با امثال ایشان چنین رفت؛ زیرا آنها [نیز] در دو دلی سختی بودند».
دو روایت اخیر بر پذیرفته نشدن اظهار ندامت لشکر سفیانی به هنگام نزول عذاب الهی دلالت دارند واین مضمون یعنی بسته شدن باب توبه به هنگام نزول عذاب، با ضابطه کلی در باب توبه هم آهنگ است. از این رو، این دو روایت با چهار روایت نخست که بر پذیرفته نشدن توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) وبدون نزول عذاب الهی دلالت می کردند، تفاوت دارند ونمی توان آنها را در زمره یک دیگر به حساب آورد. بر این اساس، از پذیرش بسته شدن باب توبه با تحقق خسف بیداء نمی توان بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) را نتیجه گرفت.
بررسی سندی روایات
در میان چهار روایت نخست، آخرین روایت، توقیع منسوب به امام مهدی (علیه السلام) برای شیخ مفید است. نخستین شخصی که به تفصیل این توقیع را آورده، علامه طبرسی از علمای قرن ششم قمری است. وی می نویسد:
به گفته آورنده این توقیع که در روزهای پایانی ماه صفر سال 416 قمری به دست شیخ مفید رسیده، وی آن را از ناحیه ای متصل به سرزمین حجاز آورده است(61).
در ادامه، علی رغم فاصله حدود دو قرن که میان مرحوم طبرسی (رحمه الله) وشیخ مفید (رحمه الله) وجود دارد، ایشان بدون اشاره به سند خود به این توقیع، متن آن را ذکر می نماید.
در مورد روایت سوم باید گفت این روایت از کتاب تأویل الآیات الظاهره فی فضائل العترة الطاهره نوشته سیدشرف الدین استرآبادی از علمای قرن دهم است. وی این حدیث را از کتاب ما نزل فی القرآن فی اهل البیت نوشته محمد بن عباس معروف به ابن حجام روایت می کند. افزون بر این که طریق مرحوم استرآبادی به کتاب ابن حجام بر ما روشن نیست. محمد بن سنان، از راویان این حدیث، تضعیف شده است(62). بنابراین، این روایت ضعیف وفاقد استناد است. عالمان علم رجال به وثاقت تمامی راویان روایت دوم(63) به جز علی بن ابی حمزه بطائنی والمظفر جعفر بن المظفر العلوی وعلی بن محمد بن شجاع تصریح کرده اند. روایت یونس بن عبدالرحمن که از اجلای اصحاب امامیه به شمار می آید از علی بن ابی حمزه که از استوانه های واقفیه است(64)، نشان می دهد که این روایت به پیش از دوران انحراف فکری او مربوط می شود. از این رو به نظر می رسد به روایت علی بن ابی حمزه نمی توان خدشه ای وارد کرد. جعفر بن المظفر نیز علی رغم این که از مشایخ شیخ صدوق به شمار می آید، توثیق صریحی درباره او وارد نشده است. اما برمبنای بزرگانی چون علامه مامقانی از ترحم وترضی شیخ صدوق می توان حسن حال ایشان را دریافت(65)، با وجود این، مشکل عمده این روایت علی بن محمد بن شجاع(66) به شمار می آید که توثیق نشده است.
اما روایت اول، شیخ صدوق با دو سند(67) مختلف از حسن بن محبوب(68) از علی بن رئاب(69) از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده است. در سند اول احمد بن زیاد بن جعفر حمدانی(70)، علی بن ابراهیم(71)، ابراهیم بن هاشم(72)، محمد بن ابی عمیر(73) وحسن بن محبوب قرار گرفته اند. در سند دوم، علی بن حسین بن بابویه(74) [صدوق اول]، سعد بن عبدالله(75)، محمد بن الحسین بن ابی خطاب(76) وحسن بن محبوب قرار دارند.
این روایت به هر دو طریق آن اعتبار دارد وبه وثاقت تمامی راویان آن تصریح شده است.
از آن چه گذشت روشن شد که از مجموعه چهار روایت یادشده، روایت اول بی تردید سندی معتبر دارد، اما روایت های دوم، سوم وچهارم از نظر سندی معتبر نیستند. پس از بررسی سند روایات، نوبت بررسی محتوای روایات یادشده وکیفیت دلالت آنها بر فرضیه مورد بحث است.
در توضیح محتوای این روایات تذکر چند نکته لازم است:
الف) دو حدیث یادشده در تفسیر این آیه شریفه هستند:
(یوْمَ یأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمنَتْ منْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیراً)(77)؛
روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد.
بر اساس این آیه مبارکه، با آشکار شدن برخی از نشانه های الهی، ایمان دو گروه پذیرفته نمی شود وبه تعبیر دیگر باب توبه بر دو گروه بسته می شود: اول کسانی که پیش از آشکار شدن بعضی از نشانه های الهی مؤمن نبوده اند اما با آشکار شدن آنها اظهار ایمان می کنند؛ دوم، عده ای که پیش از هویدا شدن بعضی از نشانه های الهی مؤمن بوده اند، اما در کارنامه عملشان عمل خیری ثبت نشده است. ایمان چنین افرادی نیز با ظهور برخی از نشانه های الهی نفعی در پی نخواهد داشت.
حال سؤال اساسی این است که این نشانه های الهی که با ظاهر شدنشان باب توبه بسته می شود، چه چیزهایی هستند؟
در پاسخ به این سؤال، هم می توان از آیات قرآن بهره گرفت وهم از روایات. علامه طباطبایی بر اساس تفسیر قرآن به قرآن برای «بعض آیات ربک» این سه مصداق را ذکر کرده است:
1. نشانه ای که هم راه با تبدل نشئه حیات باشد مانند مرگ؛
2. نشانه ای که هم راه با استقرار ملکه کفر وانکار در نفوس باشد به گونه ای که نتوانند پذیرای حق شوند؛
3. عذاب الهی(78).
روایات برای این واژه مصادیق دیگری هم چون طلوع خورشید از مغرب(79)، خروج «دابّة الأرض»(80) و... نیز ذکر کرده اند. افزون بر موارد یادشده، بر اساس دو روایت پیشین که از امام صادق (علیه السلام) نقل شد، امام مهدی (علیه السلام) یکی از مصادیق «بعض آیات ربّک» است که با ظهور ایشان باب توبه بسته خواهد شد.
ب) در روایت نخست به متعلق ایمان تصریح نگشته، یعنی به صراحت بیان نشده است که با ظهور امام مهدی (علیه السلام) ایمان به چه چیزی پذیرفته نمی شود: ایمان به خدا، به رسول، به امام مهدی (علیه السلام) ویا... «لا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل قیامه بالسیف» اما افزون بر دلالت سیاق به قرینه ذیل روایت «وإن آمنت بمن تقدّمه من آبائه (علیهم السلام)» متعلق ایمان در صدر روایت امام مهدی (علیه السلام) است؛ زیرا وقتی گفته می شود، ایمان کسی که ایمان نداشته اگرچه به پدران امام مهدی (علیه السلام) مؤمن بوده با ظهور ایشان فایده ای ندارد، منظور ایمان نداشتن به چیزی است که با ایمان به پدران امام مهدی (علیه السلام) جمع شدنی است وبی تردید ایمان نداشتن به خدا ورسول (ص) را نمی توان با ایمان به پدران امام مهدی (علیه السلام) جمع کرد ومعقول نیست کسی به پدران امام مهدی (علیه السلام) ایمان داشته باشد، اما به خداوند ورسولش مؤمن نباشد. بنابراین، امام مهدی (علیه السلام) متعلق ایمان در این روایت است؛ یعنی با ظهور آن حضرت ایمان آوردن به ایشان برای کسی که پیش از ظهور به آن جناب ایمان نداشته، اگرچه به پدران آن حضرت ایمان داشته باشد، نفعی نخواهد داشت. بر این اساس، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه ورجوع بر دو گروه بسته خواهد شد: اول، کسانی که به آن حضرت ایمان نداشته اند، اگرچه به پدران آن حضرت ایمان داشته وامامت ووصایت آنها را پذیرفته باشند. دوم، کسانی که به امامت ووصایت آن حضرت مؤمن بوده اند، اما بر اساس این ایمان رفتار نیکی از آنها سر نزده است.
بر اساس تفسیر یادشده، شیعیانی که به امامت آن حضرت معتقد بوده اند ودر پرونده عملشان، هم اعمال نیک وهم رفتارهای ناپسند وجود داشته وبه تعبیر قرآن (خَلَطُواْ عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَیئًا)(81) هستند، مشمول این روایت نیستند وتوبه آنها در زمان ظهور پذیرفته خواهد شد. در نتیجه، با ظهور امام مهدی باب توبه بر سه دسته بسته خواهد شد:
1. غیر مسلمانان؛
2. غیر شیعیان؛
3. شیعیانی که از آنها عمل نیکی سر نزده است.
در حدیث دوم، به خلاف حدیث اول که متعلق ایمان در قیاس با قرآن توسعه داده شده بود، در برابر متعلق ایمان سکوت شده، از این جهت متعلق ایمان در این حدیث، همان متعلق ایمان در آیه، مبارکه خواهد بود وظاهراً متعلق ایمان در آیه خداوند متعال است که البته ایمان به خداوند بدون ایمان به معاد ونبوت معنا ندارد. بنابراین، طبق این حدیث، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) ایمان کافران ومؤمنان غیر عامل سودی نخواهد بخشید. معنای روایت طبق توضیح یادشده بدین صورت خواهد بود:
روزی که پاره ای از نشانه های پروردگارت بیاید یعنی قائم منتظر خروج کند، کسی که قبلاً به خداوند ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمی بخشد.
تفاوت این روایت با روایت پیشین در مؤمنان غیر شیعه است که طبق حدیث اول اظهار ایمان چنین افرادی با ظهور امام مهدی (علیه السلام) نفعی نخواهد داشت. اما طبق حدیث دوم، برای این گروه به شرط این که در پرونده اعمالشان عمل نیک نیز داشته باشند، هم چنان باب ایمان گشوده خواهد بود؛ زیرا این گروه نه از کافران هستند ونه از مؤمنان غیرعامل.
حدیث سوم نیز به حدیث دوم می ماند، اما آیه ای که این حدیث در تفسیر آن وارد شده، به کافران ناظر است نه مؤمنان غیرعامل. بر این اساس، طبق روایت سوم با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه تنها بر کافران بسته خواهد شد وایمان آنها سود نخواهد بخشید.
در حدیث چهارم، از فایده نبخشیدن ایمان سخن گفته نشده تا از متعلق ایمان گفت وگو کنیم، بلکه به تصریح این روایت، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) توبه سودی نخواهد بخشید والبته گناه در این روایت مطلق است وتمام گناهان از جمله کفر وشرک را شامل می شود. بر این اساس، از مجموع روایات یادشده، هر چهار حدیث در نپذیرفته شدن ایمان کافران اتفاق نظر دارند. حدیث های اول، دوم وچهارم بر این مطلب، سودنبخشیدن ایمان مؤمنان غیرعامل را نیز افزوده اند. افزون بر این، حدیث اول مضمونی اختصاصی دارد که به پذیرفته نشدن ایمان مؤمنان غیرشیعه برمی گردد. حدیث چهارم نیز مضمونی اختصاصی دارد که عبارت است از سودنبخشیدن توبه، اگرچه شخص گناه کار، شیعه ای باشد که اعمال نیک نیز داشته است.
در نتیجه به جز مضمون اختصاصی حدیث آخر که به دلیل ضعف سند معتبر نیست، دیگر مضامین صرف نظر از اشکالاتی که خواهد آمد، به دلیل تکرار مضمون وثاقت روایت آن، پذیرفتنی هستند.
ج) نکته دیگری که تبیین آن ما را در فهم هرچه بیشتر معنای حدیث یاری می دهد، مفهوم پذیرفته نشدن ایمان ویا به تعبیر ما بسته شدن باب توبه است. هم چنان که گذشت، دو روایت نخست در تفسیر این آیه کریمه هستند:
(یوْم یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لا ینفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خیراً)(82).
[اما] روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد.
در این آیه شریفه، علی رغم تصریح به این که با هویدا شدن برخی از نشانه های الهی، باب توبه بر غیرمؤمنان ومؤمنان غیرعامل بسته می شود، به این مسئله تصریح نشده که سرانجام این افراد چه می شود. اما علی رغم این نبود تصریح وبا وجود این که بسته شدن باب توبه ونزول عذاب عقلاً با یک دیگر تفاوت دارند، در این آیه بسته شدن باب توبه، با نزول عذاب وکنده شدن ریشه غیرمؤمنان ومؤمنان غیرعامل تلازم دارد. به تعبیر دیگر، وقتی قرآن از بی اثر شدن اظهار ایمان سخن می گوید، بدین معنا نیست که افراد یادشده به زندگی طبیعی خود ادامه می دهند، اما توبه آنان پذیرفته نمی شود؛ زیرا این آیه در مقام تهدید نازل شده است وپذیرفته نشدن ایمان کسانی که به مبدأ ومعاد اعتقادی ندارند، برای آنها تهدید محسوب نمی شود. بر این اساس، وقتی قرآن می فرماید، با هویدا شدن برخی از نشانه های الهی، ایمان غیرمؤمنان ومؤمنان غیرعامل نفعی در پی ندارد، منظور این است که با آشکار شدن این نشانه ها، عذاب الهی نازل خواهد گشت وریشه آنها را از زمین بر خواهد کند. علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
آن چه در این آیه ذکر شده است (آمدن ملائکه، آمدن ربّ وهویدا شدن برخی از نشانه های الهی)، اموری هستند که به دنبال ندارند مگر قضاوت حتمی وحکم قطعی خداوند را به این که آنان را از بین برده وزمین را از لوث وجودشان پاک سازد(83).
هم چنان که روایت سوم در تفسیر این آیه شریفه آمده که بسته شدن باب توبه وفرستاده شدن عذاب را در کنار یک دیگر ذکر کرده است:
(قلْ یوْم الْفتْحِ لا ینفَعُ الَّذِین کفرُوا إِیمَانُهُمْ ولا هُمْ ینْظَرُونَ)(84)؛
بگو روز پیروزی، ایمان کسانی که کافر شده اند، سود نمی بخشد وآنان مهلت نمی یابند.
بر این اساس، طبق روایات یادشده، ظهور امام مهدی (علیه السلام) از مصادیق «بعض آیات ربک» است و«یوم الفتح» نیز به روز ظهور آن حضرت تفسیر شده است. بنابراین، با ظهور آن حضرت ایمان غیرمؤمنان ومؤمنان غیرعامل نفعی در پی نخواهد داشت وعذاب الهی که به دست سپاهیان امام مهدی (علیه السلام) جاری می شود، آنها را فرا خواهد گرفت.
د) در برابر فرضیه بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) این مسئله وجود دارد که بر اساس آیات قرآن کریم، سخنان پیشوایان معصوم واصل عقلی «قبح عقاب بلابیان»، قهر الهی کسی را فرا نخواهد گرفت مگر پس از آشکار شدن حقیقت، تمام شدن حجت وسرپیچی از سر عناد ولجاجت. قرآن کریم در این باره می فرماید:
(وَما کنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسولا)(85)؛
وما تا پیامبری برنینگیزیم، به عذاب نمی پردازیم.
ودر جای دیگر می فرماید:
(وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکنَاهُمْ بِعَذَابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَینَا رَسُولاً)(86)؛
واگر ما آنان را قبل از [آمدن قرآن] به عذابی هلاک می کردیم، قطعاً می گفتند: «پروردگارا، چرا پیامبری به سوی ما نفرستادی؟».
بر این اساس، به شرطی می توان ظهور امام مهدی (علیه السلام) را پایان فرصت معتقدان به ادیان منسوخ ونحله های انحرافی دانست که در عصر غیبت با رسیدن پیام اسلام راستین به سرتاسر جهان، حجت بر انسان های سرتاسر گیتی تمام شده باشد. حال آیا تحقق چنین امری امکان پذیر است وبه راستی پیش از ظهور، حجت بر جهانیان تمام می شود؟
در پاسخ به این سؤال می توان گفت: نظر به جهش فوق العاده فناوری اطلاعات، نفوذ رسانه های جمعی در سراسر جهان وافزایش چشم گیر اقبال عمومی به بهره برداری از این فن آوری از یک سو، وآغاز نهضت علمی در دنیای اسلام وشکل گیری تفکر لزوم بهره وری از فرصت های مناسبی که در عصر انفجار اطلاعات برای ترویج وتبیین معارف ناب اسلامی فراهم آمده از سوی دیگر، اصل امکان پذیر بودن رسیدن پیام اسلام به سرتاسر گیتی وتمام شدن حجت بر همة انسان ها در آینده ای نزدیک را نمی توان بعید شمرد؛ به ویژه این که هر روز در حوزه فن آوری اطلاعات، خلق وتولید پدیده های شگرفی را شاهد هستیم که امر ارتباط ودست یابی به اطلاعات را سریع تر وسهل تر می نماید. این توسعه وروند روبه رشد، آن قدر سریع است که به راستی نمی توان برای آیندة آن تصور خاصی داشت وچه بسا در آینده ای بسیار نزدیک، با تولید ابزارهای جدید بتوان امر ارتباط وتبادل اطلاعات را به شکلی سامان داد که امروز در تخیل ما نمی گنجد.
بر این اساس، واقعیت های دنیای امروز امکان ثبوتی شنیده شدن صدای اسلام ناب توسط تک تک انسان ها در سرتاسر گیتی ودر نتیجه تمام شدن حجت بر آنها را نفی نمی کند. افزون بر این، در تعدادی از احادیث از تحقق یافتن این آرمان در آخرالزمان سخن گفته شده است. این احادیث اگر از نظر سندی خدشه پذیر باشند که البته کاوش درباره آن را باید به جای دیگر حواله داد، باز هم همان امکان ثبوتی برای اثبات دعوای ما کافی خواهد بود. از جمله روایات یادشده این سخن امام صادق (علیه السلام) است:
ستخلو کوفة من المؤمنین ویأزر عنها العلم کما تأزر الحیّة فی جحرها ثم یظهر العلم ببلدة یقال لها قمّ وتصیر معدناً للعلم والفضل حتّی لا یبقی فی الأرض مستضعف فی الدین حتّی المخدّرات فی الحجال وذلک عند قرب ظهور قائمنا فیجعل الله قمّ وأهله قائمین مقام الحجّة ولولا ذلک لساخت الأرض بأهلها ولم یبق فی الأرض حجّة فیفیض العلم منه إلی سائر البلاد فی المشرق والمغرب فتتمّ حجّة الله علی الخلق حتّی لا یبقی أحد علی الأرض لم یبلغ إلیه الدین والعلم ثمّ یظهر القائم (علیه السلام) ویسیر سبباً لنقمة الله وسخطه علی العباد لأن الله لا ینتقم من العباد إلاّ بعد إنکارهم حجّة(87)؛
به زودی کوفه از مؤمنان خالی می گردد وعلم از آن پنهان می شود، آن گونه که مار در سوراخش پنهان می گردد. سپس علم در شهری به نام قم ظاهر می شود واین شهر کانون دانش وفضل شده، چنان دنیا را با معارف آشنا می کند که در روی زمین مستضعفی در دین باقی نمی ماند؛ حتی زن ها در حجله ها. این نزدیک ظهور قائم ماست. پس خداوند قم واهل آن را جانشین حجت خدا قرار می دهد که اگر چنین نشود، زمین اهل خود را فرو می برد وحجتی باقی نمی ماند. آن گاه دانش از قم به دیگر مناطق از مشرق تا مغرب گسترش می یابد وحجت خداوند بر خلق تمام می گردد تا این که روی کرة زمین کسی نباشد که دین ودانش به او نرسیده باشد وآن گاه قائم (علیه السلام) آشکار می شود وخشم وغضب خداوند را بر مردم جاری می سازد؛ چون خداوند از بندگان انتقام نمی گیرد مگر پس از این که حجت را انکار کنند.
آن چه گذشت بیان نظریه بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) بود که مستندات آن هم راه با بررسی سندی آن ذکر گشت وتلاش شد این نظریه به بهترین صورت ممکن بیان شود. اکنون نوبت نقد وبررسی این دیدگاه می رسد:
علی رغم این که تعدادی از روایات فرضیه بسته شدن باب توبه را با ظهور امام مهدی (علیه السلام) تأیید می کنند، بسیاری از ادله آن را تضعیف می نمایند. ادله یادشده بدین قرارند:
1. تعداد وسیعی از روایات که بر بازبودن باب توبه در عصر ظهور دلالت داشتند. این روایات که به تفصیل در فرضیه اول ذکر شدند، به صراحت با نظریه بسته شدن باب توبه در عصر ظهور در تعارضند.
2. این فرضیه با آیات وروایاتی که ضابطه کلی پذیرش ونپذیرفتن توبه را بیان کرده اند وبر اساس آنها حق بازگشت برای همگان تا پیش از نزول عذاب الهی وآشکار شدن نشانه های مرگ محفوظ است، در تعارض هستند. برای حل تعارض یادشده، می توان مدعی تخصیص شد، یعنی از حکم عام باقی بودن فرصت توبه وپذیرش ایمان تا زمان آشکار شدن نشانه های عذاب ومرگ، انسان های عصر ظهور را مستثنا دانست. اما این آیات در مقام بیان ضابطه کلی شرایط پذیرش توبه اند، یعنی بیان کننده معیارهایی هستند که تمام موارد پذیرش یا نپذیرفتن توبه را پوشش می دهند. از این رو، به اصطلاح این آیات از تخصیص ابا دارند واصولاً برای این ادعا نمی توان توجیهی معقول ومنطقی ارائه کرد که برای انسان های همه زمان ها فرصت توبه واصلاح تا زمان مرگ محفوظ است، اما انسان هایی که عصر ظهور را درک می کنند، از این حق محروم هستند. شاید به همین دلیل علامه طباطبایی علی رغم این که در مورد بسته شدن باب توبه تا طلوع خورشید از مغرب نظر مثبت دارد، بسته شدن توبه تا ظهور امام مهدی (علیه السلام) را غیرواضح می داند(88).
3. اشکال دیگر فرضیه مورد بحث این است که با روایاتی در تعارض است که بر بسته شدن باب توبه با طلوع خورشید از مغرب دلالت دارند. توضیح این که در بسیاری از روایات که در منابع دست اول شیعه واهل سنت آمده، در آخرالزمان خورشید از مغرب طلوع می کند وبا تحقق این پدیده، ایمانِ ایمان آورندگان نفعی نخواهد داشت وبه اصطلاح باب توبه بسته خواهد شد. از جمله امام باقر (علیه السلام) در این خصوص فرموده اند:
بعث الله محمّداً (ص) بخمسة أسیاف؛ ثلاثة منها شاهرة لا تغمد إلی أن تضع الحرب أوزارها ولن تضع الحرب أوزارها حتّی تطلع الشمس من مغربها فإذا طلعت الشمس من مغربها أمن الناس کلّهم فی ذلک الیوم فیومئذ (لاَ ینفَعُ نفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تکنْ آمنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیرًا)(89).
خداوند محمد (ص) را با پنج شمشیر برانگیخت که سه تای آن کشیده شد وبه نیام نخواهد رفت تا این که جنگ پایان یابد؛ وجنگ پایان نمی یابد تا این که خورشید از مغرب طلوع کند؛ وچون خورشید از مغرب طلوع کند تمام مردم در آن روز ایمان آورند ودر آن روز «کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد».
مسلم نیشابوری نیز از پیامبر اکرم (ص) چنین روایت کرده است:
ثلاث إذا أخرجن (لاَ ینفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیرًا) طلوع الشمس من مغربها والدجّال ودابّة الأرض(90)؛
سه چیزند که با خروج آنها «ایمان آوردن کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان خود به دست نیاورده، به حالش سود نمی بخشد»: طلوع خورشید از مغرب، خروج دجال ودابّة الأرض.
علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
احادیث طلوع خورشید از مغرب که جداً فراوان هستند را شیعیان از ائمه (علیهم السلام) واهل سنت از تعداد زیادی از صحابه روایت کرده اند. گرچه مضمون آنها دارای اختلافات فاحشی است ونظریه های علمی امروز هم منکر این مطلب نیستند که ممکن است مسیر حرکت زمین تغییر یافته وحرکت شرقی آن تبدیل به حرکت غربی شود ویا قطب ها جای خود را عوض کرده وقطب شمالی جنوبی شود وبالعکس. این تغییر وتحول می تواند تدریجی باشد، هم چنان که رصدهای فلکی آن را تأیید می کنند؛ ومی تواند ناگهانی ودر اثر یک حادثه جوی باشد. البته اگر ما طلوع خورشید از مغرب را رمزی که به سرّی از اسرار اشاره دارد، تفسیر نکنیم(91).
بیان تعارض ظاهری این دو دسته روایت به این صورت است که اولاً به دلایلی که در جای خود تبیین شده است، ظهور امام مهدی (علیه السلام) با طلوع خورشید از مغرب تفاوت دارد واین دو را نمی توان یک پدیده دانست. ثانیاً ظهور امام مهدی (علیه السلام) پیش از طلوع خورشید از مغرب تحقق خواهد یافت؛ زیرا طلوع خورشید از مغرب از نشانه های قیامت است. بر این اساس، اگر در آخرالزمان با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه بسته شود، با طلوع خورشید از مغرب دیگر جایی برای بسته شدن باب توبه باقی نخواهد ماند واگر برای انسان های آخرالزمان تا زمان طلوع خورشید از مغرب، فرصت بازگشت واصلاح محفوظ باشد، به طور طبیعی با ظهور امام مهدی (علیه السلام) که پیش از آن تحقق یافته، باب توبه بسته نشده است. از این رو بسته شدن باب توبه هم با ظهور وهم با طلوع خورشید از مغرب پذیرفتنی نیست.
برای جمع میان این دو دسته روایات می توان گفت که با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه بر منحرفان بسته می شود، پس از آن برای انسان هایی که دوران حکومت امام مهدی (علیه السلام) ورجعت ائمه (علیهم السلام) را درک می کنند، جریان تکلیف وثواب وعقاب به صورت عادی باز می گردد وبار دیگر در آستانه قیامت وبا طلوع خورشید از مغرب، از انسان های منحرف مجال بازگشت ستانده می شود. اما پذیرش مطالب یادشده بدین معناست که وضعیت انسان هایی که در عصر غیبت می زیسته اند وامام معصوم را درک نکرده واز تربیت وهدایت او به صورت ظاهری بهره نبرده اند، از وضعیت کسانی که در دوران ظهور ورجعت متولد می شوند وزندگی می کنند، سخت تر باشد وبر گروه اول به دلیل انحراف با ظهور امام مهدی (علیه السلام) باب توبه بسته شود. اما انسان های دوران ظهور ورجعت که امام معصوم را در کنار خود می بینند ومی توانند به طور مستقیم از چشمه سار فیض او بنوشند، اگر از سر عناد در ورطه تباهی غلطیدند، هم چنان از مجال توبه وبازگشت برخوردارند وچنین مطلبی پذیرفتنی نیست. بر این اساس، احادیثی که طلوع خورشید از مغرب را عامل بسته شدن باب توبه می دانند نیز با روایاتی که ظهور امام مهدی (علیه السلام) را زمان بسته شدن باب توبه ذکر می کنند، در تعارض هستند.
4. نقد پایانی ما بر تئوری موردنظر این است که بسته شدن باب توبه با رفع تکلیف تلازم دارد؛ زیرا پذیرفتنی نیست که از یک سو، کسی به انجام دادن اوامر الهی وترک محرمات، از جمله توبه واصلاح گذشته خود مکلف باشد واز سوی دیگر توبه او پذیرفته نشود. از جمله قراینی که بر تلازم بسته شدن باب توبه وپایان یافتن زمان تکلیف دلالت دارند، این نکته است که سرّ پذیرفته نشدن توبه در موارد مشابه مانند آشکار شدن نشانه های مرگ ونزول عذاب الهی، این است که ایمانی که در این حالت اظهار می شود، از سر اضطرار وبدون اراده است وبه همین دلیل ارزش ندارد وبا خروج انسان از حالت اختیار واراده، دوران تکلیف نیز پایان می یابد. علامه طبرسی در تفسیر آیه 158 سوره انعام می نویسد:
«روزی که برخی از نشانه های پروردگارت بیاید» نشانه هایی است که آنها را به معرفت مجبور می کند وبا آمدنش تکلیف زایل می شود [و]«کسی که قبلاً ایمان نیاورده، ایمان آوردنش سودی نمی بخشد»؛ زیرا با ظهور نشانه های قیامت، باب توبه بسته می شود وخداوند همگان را به معرفت خودش مجبور می کند(92).
علامه طباطبایی نیز در تفسیر آیات هفده وهجده سوره نساء می نویسد:
توبه بازگشت بنده به بندگی خداوند است وتوبه خداوند متعال نیز پذیرش این بازگشت است وعبودیت تحقق نخواهد یافت مگر با حیات دنیوی که ظرف اختیار ومحل اطاعت ومعصیت است وبا آشکار شدن نشانه های مرگ اختیاری که سرمنشأ اطاعت یا معصیتی شود، وجود نخواهد داشت(93).
حاصل سخن این که بسته شدن باب توبه با رفع تکلیف تلازم دارد واگر در زمان ظهور باب توبه بسته شود، باید از کسانی که مجال توبه را از دست می دهند، تکلیف ساقط باشد.
از سوی دیگر، به گواهی تعدادی از احادیث، غیرشیعیان که باب توبه بر آنها بسته شده وتکلیف از آنها ساقط گشته، در دوران میانی حکومت امام مهدی (علیه السلام) حضور دارند. یعنی تعداد کثیری از انسان های عصر ظهور علی رغم این که تکلیف از آنها ساقط شده، هم چنان سال ها به زندگی طبیعی خود ادامه می دهند. در حالی که بر اساس اصول مسلم شریعت، انسان ها تا زمانی که به صورت طبیعی در قید حیات هستند، به انجام دادن فرایض وترک محرمات مکلف ومأمور خواهند بود. بر این اساس، اگر روایات از وجود انسان های فاجر وغیرشیعه در دوران میانی حاکمیت امام مهدی (علیه السلام) سخن می گویند، پس با ظهور آن حضرت باب توبه بر آنها بسته نشده است. روایات یادشده بدین قرارند:
1. امام صادق (علیه السلام) در روایت صحیحه ای فرمودند:
کلّ ما فی أیدی شیعتنا من الأرض فهم فیه محلّلون حتّی یقوم قائمنا فیَجبِیَهم طسق ما کان فی أیدیهم ویترک الأرض فی أیدیهم وأمّا ما کان فی أیدی غیرهم فإنّ کسبهم من الأرض حرام علیهم حتّی یقوم قائمنا فیأخذ الأرض من أیدیهم ویخرجهم صغرة(94)؛
تمام زمین هایی که در دست شیعیان ما قرار دارد، بر آنها حلال است تا این که قائم ما (علیه السلام) قیام کند؛ پس او مالیات زمین ها را از آنها می گیرد وزمین را در دستشان باقی می گذارد. اما کسب وکار بر روی زمین هایی که در دست غیرشیعیان قرار دارد، بر آنها حرام است تا این که قائم ما قیام کند. پس او زمین ها را پس گرفته، آنها را ذلیلانه اخراج می کند.
امام باقر (علیه السلام) نیز در روایت معتبری فرمودند:
... الأرض کلّها لنا فمن أحیا أرضاً من المسلمین فلیعمرها ولیؤد خراجها إلی الإمام من أهل بیتی وله ما أکل منها... حتّی یظهر القائم من أهل بیتی بالسیف فیحویها ویمنعها ویخرجهم منها کما حواها رسول الله (ص) ومنعها إلاّ ما کان فی أیدی شیعتنا(95)؛
... تمام زمین برای ماست؛ پس هر مسلمانی که زمینی را احیا کرد، باید آن را آباد کند ومالیاتش را به امام از خاندان من بدهد وبهره هایی که از آن می برد، بر او حلال است... تا این که قائم از خاندان من با شمشیر قیام کند. او زمین ها را باز پس گرفته، آنها را از زمین ها اخراج می کند؛ هم چنان که پیامبر خدا (ص) چنین کرد، مگر آن چه در دست شیعیان ما باشد.
این احادیث به نحوه مواجهة امام مهدی (علیه السلام) با شیعیان در زمان تثبیت حکومت ناظر هستند؛ زیرا سامان دادن امور اقتصادی جامعه، باز پس گرفتن زمین های غصب شده واخذ مالیات وعوارض برای حکومت بی ثباتی که قدرت وصلابت ندارد وبه توان مندی واستحکام دست نیافته، نه امکان دارد ونه اولویت. بر این اساس، روایات یادشده، به آغاز نهضت جهانی امام مهدی (علیه السلام) ناظر نیستند، بلکه گزارش گر اقدامات امام مهدی (علیه السلام) پس از ثبات حکومتند. در نتیجه این احادیث بر وجود غیرشیعه، حداقل در بخش هایی از دوران ثبات حکومت امام مهدی (علیه السلام)، دلالت دارند واز این رو نمی توان ظهور امام مهدی (علیه السلام) را زمان بسته شدن باب توبه وزمان ریشه کن شدن منحرفان دانست.
پیامبر اکرم (ص) نیز می فرمایند:
یجمع عیسی (علیه السلام) الکتب من أنطاکیّة حتّی یحکم بین أهل المشرق والمغرب ویحکم بین أهل التوراة فی توراتهم وأهل الإنجیل فی إنجیلهم وأهل الزبور فی زبورهم واهل الفرقان بفرقانهم(96)؛
وعیسی (علیه السلام) کتاب های آسمانی را از انطاکیه جمع آوری می کند تا این که میان اهل مشرق ومغرب به وسیله آنها حکم نماید ومیان اهل تورات، به توراتشان ومیان اهل انجیل، به انجیلشان ومیان اهل زبور، به زبورشان ومیان اهل قرآن به قرآنشان حکم می کند.
امام باقر (علیه السلام) نیز فرمودند:
إنّما سمّی المهدیّ مهدیِّاً لانه یهدی إلی أمر خفیّ ویستخرج التوراة وسائر کتب الله (عزَّ وجلَّ) من غار بأنطاکیة ویحکم بین أهل التوراة بالتوراة وبین أهل الإنجیل بالإنجیل وبین أهل الزبور بالزبور وبین أهل القرآن بالقرآن(97)؛
همانا مهدی، مهدی نامیده شده است، چون به امر پنهان هدایت می کند وتورات ودیگر کتاب های الهی را از غاری در انطاکیه بیرون می آورد ومیان اهل تورات، به تورات ومیان اهل انجیل، به انجیل ومیان اهل زبور، به زبور ومیان اهل قرآن، به قرآن حکم می کند.
این دو روایت نیز بر وجود غیرمسلمانان در دوران تثبیت حاکمیت امام مهدی (علیه السلام) دلالت دارند؛ زیرا داوری میان اهل مشرق ومغرب، یعنی وجود حکومتی که شرق وغرب عالم را فرا گرفته است؛ هم چنان که داوری آن حضرت در میان معتقدان به ادیان دیگر تنها در سایه تشکیل حکومتی فراگیر امکان پذیر خواهد بود که همگان به احکام آن گردن نهند.
از آن چه گذشت روشن می شود که در مورد ظهور امام مهدی (علیه السلام) دو دیدگاه وجود دارد: طبق دیدگاه اول که از مضمونی هم آهنگ با ضابطه کلی باب توبه برخوردار است، با ظهور امام مهدی (علیه السلام) گام نهادن در مسیر سعادت وجبران کاستی ها هم چنان برای بشر دورافتاده از حقیقت جهان، وجود دارد. دیدگاه دوم، ظهور آن حضرت را باعث بسته شدن باب توبه وپایان یافتن فرصت ها می داند. این دو دیدگاه که در رویات معتبر وجود دارند، با یک دیگر در تعارضند ومضمون هرکدام نفی کننده مضمون دیگری است.
حال برای حل تعارض این دو دسته روایات چه باید کرد؟
برای حل این تعارض دو راه وجود دارد:
1. در حدیث اول که در مقایسه با سه روایت دیگر بهترین اسناد را دارد، چنین آمده است:
ایمان کسانی که پیش از قیام به شمشیر امام مهدی (علیه السلام) ایمان نیاورده اند ویا در ایمانشان خیری کسب نکرده اند، سودی نخواهد بخشید.
این حدیث را می توان چنین توضیح داد که میان مرحله ظهور امام مهدی (علیه السلام) ومرحله قیام به شمشیر آن حضرت، تفاوت وجود دارد ومرحله ظهور که زمان روشن گری وهدایت است، بر مرحله قیام مسلحانه تقدم دارد تا هلاک شدگان با دلیلی روشن هلاک گردند وزنده شدگان با دلیلی واضح زنده بمانند:
(لیهْلِک مَنْ هَلَک عَن بَینَةٍ ویحیی منْ حی عَن بَینَةٍ)(98).
تا کسی که [باید] هلاک شود، با دلیلی روشن هلاک گردد، وکسی که [باید] زنده شود، با دلیلی واضح زنده بماند.
بر این اساس، در مرحله روشن گری، تمام تلاش امام مهدی (علیه السلام) بر دعوت وهدایت متمرکز خواهد شد وپایان این مرحله، آغاز صف بندی وجدایی پیروان حق از باطل ورویارویی این دو جبهه است. در این مرحله آن حضرت دست به قبضه شمشیر خواهند برد. ممکن است تعدادی از کسانی که تا پیش از شروع این مرحله بر باطل خود اصرار داشتند واز ایمان سر باز می زدند ویا درخت ایمانشان خشک وبی ثمر بود، با دیدن برق شمشیر مجازات امام مهدی (علیه السلام) اظهار ایمان کنند. این ایمان غیرواقعی، تظاهر به ایمان وبرای فرار از مجازات خواهد بود؛ زیرا در عصر ظهور ودر مرحله هدایت وروشن گری تمام شرایط وزمینه ها برای فهم حقیقت وگرایش به آن مهیا خواهد بود واصرار بر باطل، با وجود چنین زمینه هایی وچرخش ناگهانی واظهار ایمان وندامت با مشاهده برق شمشیر مجازات امام مهدی (علیه السلام)، تصنعی بودن این چرخش وتغییر موضع وحقیقی نبودن ایمان وتوبه را نشان می دهد. البته روشن است که بسته شدن باب تظاهر به ایمان وتوبه وپذیرفته نشدن ایمان وتوبه ظاهری از ویژگی های عصر ظهور امام مهدی (علیه السلام) ودر مرحله قیام شمشیر است؛ زیرا از عصر پیامبر اکرم (ص) تا پایان دوران غیبت با کسانی که اظهار اسلام وایمان کنند، به مانند مسلمانان رفتار خواهد شد وجان ومالشان ایمن خواهد بود. افزون بر روایت یادشده، دلایل دیگری بر این مطلب نیز می توان اقامه نمود؛ از جمله در حدیث معتبری از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است:
ویح هذه المرجئة إلی من یلجئون غداً إذا قام قائمنا. قلت إنّهم یقولون لو قد کان ذلک کنّا وأنتم فی العدل سواء فقال من تاب تاب الله علیه ومن أسرّ نفاقاً فلا یبعد الله غیره(99)؛
وای بر این مرجئه! فردا که قائم ما قیام کند به که پناه خواهند برد. [راوی گوید:] عرض کردم آنها می گویند اگر چنین واقعه ای رخ دهد، ما وشما در میزان عدالت یک سان خواهیم بود. حضرت فرمودند: هرکس توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد وهرکه نفاقش را پنهان سازد، خداوند تنها او را از رحمت خود دور می کند.
علامه طباطبایی (رحمه الله) نیز پس از بیان فلسفه وجوب جهاد که در واقع دفاع از حق حیات انسانیت محسوب می گردد وشرک به خداوند، هلاک انسانیت ومرگ فطرت است، می نویسد:
واز این جاست که هر خردمند هوشیاری متوجه می شود که سزاوار است اسلام برای پاک سازی زمین از لوث مطلق شرک وخالص ساختن ایمان برای خداوند سبحان، حکمی دفاعی داشته باشد؛ زیرا این آیاتی که گذشت در مورد جهاد، برای از بین بردن شرک علنی وبت پرستی واعلای کلمه حق بر کلمه اهل کتاب ووادار ساختن آنها بر پرداخت جزیه بود. با این که در آیات جهاد با افراد یادشده آمده است که اینها به خدا ورسولش ایمان ندارند وبه این حق اعتقاد ندارند. پس اینها اگرچه به ظاهر موحدند، ولی در حقیقت مشرکند وشرک خود را پنهان می سازند ودفاع از حق فطری انسانیت، ایجاب می کند که آنان بر دین حق وادار شوند وقرآن کریم هرچند به صورت صریح، حکمی درباره این دفاع بیان نکرده، لیکن به پیروزی مؤمنان بر دشمنان وعده داده واین وعده محقق نمی شود مگر با وجود امر به چنین جهادی، یعنی جهاد برای توحید خالص. خداوند فرموده است:
(هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کلِّهِ وَلَوْ کرِهَ الْمُشْرِکونَ)(100)؛
اوست کسی که فرستاده خود را با هدایت وآیین درست روانه کرد تا آن را بر هرچه دین است فایق گرداند هرچند مشرکان را ناخوش آید.
وظاهرتر از آن، این آیه است:
(وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الأَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ)(101)؛
ودر حقیقت در زبور پس از تورات نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
وصریح تر از آن این آیه است:
(وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ وَلَیبدِّلَنَّهُم من بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا یعْبُدُونَنِی لا یشْرِکونَ بِی شَیئًا)(102)؛
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده وکارهای شایسته کرده اند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد؛ همان گونه که کسانی را که پیش او آنان بودند، جانشین [خود] قرار داد وآن دینی را که برایشان پسندیده است، به سودشان مستقر کند وبیمشان را به ایمنی مبدل گرداند [تا] مرا عبادت کنند وچیزی را با من شریک نگردانند وهرکس پس از آن به کفر گراید، آنانند که نافرمانند.
واین سخن خداوند «یعبدوننی» یعنی عبادت خالصانه از روی ایمان حقیقی به قرینه این کلام خداوند: «لا یشرکون بی شیئا» با این که خداوند بعضی ایمان ها را شرک می داند:
(وَمَا یؤْمِنُ أَکثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِکونَ)(103)؛
وبیشترشان به خدا ایمان نمی آورند جز این که [با او چیزی را] شریک گیرند.
واین وعده خداوند است به این که زمین تصفیه شده وخالص در اختیار مؤمنین قرار می گیرد، روزی که در آن به حقیقت غیر خداوند پرستش نشود(104).
اگر بر اساس توضیحات یادشده بپذیریم که بسته شدن باب توبه به دوران قیام به شمشیر ونه مرحله هدایت وروشن گری مربوط می شود، تعارض از میان روایات رخت برخواهد بست واشکالات دیدگاه بسته شدن باب توبه پاسخ مناسب خواهند یافت؛ زیرا:
1. مجموعه احادیثی که بر گشوده بودن باب توبه در عصر ظهور وتلاش امام مهدی (علیه السلام) برای هدایت انسان ها دلالت داشتند، به مرحله روشن گری وهدایت ناظر هستند؛ در حالی که بسته شدن باب توبه به مرحله قیام به شمشیر مربوط است. پس میان این دو دسته روایت تعارض وجود ندارد.
2. بر اساس ضابطه کلی در باب توبه، توبه حقیقی بدون هیچ قید وشرطی پذیرفته می شود ودلیل این که با آشکار شدن نشانه های عذاب الهی ومرگ، فرصت توبه پایان می یابد، واقعی نبودن توبه است. روایاتی که بر بسته شدن باب توبه در عصر ظهور دلالت دارند، با این معیار کلی هم آهنگ هستند؛ زیرا شمشیر مجازات امام مهدی (علیه السلام) از مصادیق عذاب الهی است که طبق ضابطه کلی با آشکار شدن نشانه های آن، توبه پذیرفته نمی شود ودلیل پذیرفته نشدن ایمان وتوبه در حال قرارگرفتن در چنین وضعیتی، تصنعی وظاهری بودن آن است.
3. در پاسخ به اشکال سومی که به دیدگاه بسته شدن باب توبه شد، می توان گفت که این اشکال بر این پایه استوار بود که بسته شدن باب توبه بر انسان های منحرف عصر غیبت که از هدایت های امام ظاهر بی بهره اند مستلزم بدتر بودن وضعیت آنها از انسان های عصر ظهور است که از روشن گری های امام ظاهر بهره مند هستند؛ در حالی که طبق تفسیری که برای حل تعارض گفته شد، بسته شدن باب توبه ظاهری وتصنعی برای کسانی است که حضور امام را درک کرده اند واز هدایت های او بهره مند شده اند. افزون بر این که بر قوم عاد، ثمود وبا آشکار شدن نشانه های عذاب الهی باب توبه بسته شد وآنها مشمول عذاب الهی شدند واین مطلب با بسته شدن باب توبه با طلوع خورشید از مغرب هیچ تعارضی ندارد. بنابراین، میان بسته شدن باب توبه بر ستم گران وکافران با قیام بر شمشیر امام مهدی (علیه السلام) که مایه عذاب ونعمت الهی است وبسته شدن باب توبه با طلوع خورشید از مغرب هم هیچ منافاتی وجود نخواهد داشت.
4. اشکال چهارم را نیز می توان چنین پاسخ داد که حضور غیرشیعیان در دولت امام مهدی (علیه السلام)، به مرحله روشن گری وهدایت مربوط می شود نه مرحله قیام به شمشیر.
آن چه برای حل تعارض گفته شد، تفسیری دیگر از نخستین حدیث از چهار حدیثی بود که بر بسته شدن باب توبه با ظهور امام مهدی (علیه السلام) دلالت می کردند واز میان این چهار روایت، تنها در حدیث نخست بسته شدن باب توبه مربوط به دوران قیام به شمشیر امام مهدی (علیه السلام) دانسته شده بود وروایات دیگر از این نکته خالی بودند. می توانیم با معیار قراردادن حدیث نخست که سندی بهتر از دیگر روایات دارد واز باب حمل مطلق بر مقید، روایات دیگر را نیز بر همین معنا حمل نماییم.
تذکر این نکته ضروری است که از بسته شدن باب توبه در دوران قیام به شمشیر امام مهدی (علیه السلام) نباید خون ریزی وخشونت طلبی آن حضرت را نتیجه گرفت؛ زیرا اولاً هم چنان که در جای خود ثابت شده است، در سایه تلاش های بی وقفه امام مهدی (علیه السلام) ویاران مخلص آن حضرت در دوران روشن گری وهدایت، اکثریت جامعه جهانی که از فطرت های پاک وحق جو برخوردارند، دعوت امام مهدی (علیه السلام) را لبیک می گویند ومشتاقانه از سرچشمه زلال هدایت های ایشان خواهند نوشید. تعبیراتی هم چون: «لا یبقی کافر إلاّ آمن ولا طالح إلاّ صلح(105)؛ کافری نمی ماند مگر این که ایمان می آورد وبدکاری نمی ماند مگر این که به نیکی ها رومی کند». این وضعیت عمومی وفراگیر را ثابت می کنند.
ثانیاً بسته شدن باب توبه به اقلیتی از جامعه جهانی مربوط می شود که علی رغم وجود زمینه های مناسب برای بهره مندی از هدایت های امام مهدی (علیه السلام) لجوجانه حقیقت را انکار می کنند وعلی رغم مکنونات قلب خود، به ایمان وتوبه تظاهر می نمایند. آشکار است که نبود برخورد کوبنده با چنین افراد پلیدی که جناثت باطن وپلیدی سرشت آنها را می توان از لجاجت وتمردی دریافت که در برابر حقیقت دارند. در درازمدت، ثمری جز متزلزل شدن پایه های حکومت مهدوی نخواهند داشت؛ سرنوشتی که تمام حکومت های عادلانه تاریخ به جهت مهیا نبودن زمینه های برخورد قاطع با خطر نفاق، دچار آن شدند.
به راستی آیا پذیرفته نشدن توبه ظاهری وساختگی تعدادی حق گریز، یا رها کردن آنها وتباه شدن جامعه سالم فضلیت مداری که کعبه آمال تمام انبیا واولیا بوده وتمام حق طلبان عالم برای تحققش لحظه شماری کرده اند، حکیمانه است؟
2. دومین راه برای حل تعارض روایات یاده شده این است که بگوییم دو روایات نخستی که بر بسته شدن باب توبه دلالت می کردند ویکی از آنها اعتبار داشت، در مقام تفسیر این آیه شریفه بودند:
(یوْم یأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّک لاَ ینفَعُ نَفْسًا إِیمَانُهَا لَمْ تَکنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کسبَتْ فی إِیمَانِهَا خَیرًا)؛
[اما] روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد.
بی گمان اگر قرآن از بسته شدن باب توبه برای مشاهده کنندگان برخی از آیات الهی سخن می گوید، منظور کسانی نیستند که به دلیل جهل به حقیقت وبه تعبیر دقیق تر استضعاف، به مرام باطلی دل بسته اند ویا مسیر باطلی را پیموده اند، بلکه موضوع آیه، ویژه کسانی است که پس از تمام شدن حجت وآشکار گشتن حقیقت، از سر عناد وگردن کشی بر آیین انحرافی خود اصرار می ورزند ودر وادی نیکی قدم نمی گذارند. بر این اساس، روایتی که در تفسیر این آیه وارد شده است نیز تنها به کسانی برمی گردد که با وجود آگاهی از حقانیت امام مهدی (علیه السلام)، آن حضرت را انکار می نمایند ویا در ورطه رفتارهای ناشایست فرومی غلطند. در نتیجه با ظهور امام مهدی (علیه السلام). باب توبه تنها بر غیرشیعیانی بسته می شود که در عصر غیبت، حقانیت امام مهدی (علیه السلام) را بسان آفتاب ببیند اما از سر عناد از آن روی بر بتابند. شیعیان آگاهی که در عصر غیبت می زیند اما بر صحیفه اعمال خود رفتار نیکی ثبت نمی کنند، نیز چنین هستند. این عده که جز اندکی از جمعیت انبوه عصر غیبت نیستند، شایستگی زیستن در دولت کریمه مهدوی را نخواهند داشت اما افرادی که نه لجوجانه بلکه جاهلانه به امام مهدی (علیه السلام) باور ندارند ویا به رفتارهای ناشایست آلوده اند، هم چنان می توانند با تغییر مسیر وجبران گذشته، از چشمه سار زلال فیوضات مهدوی بنوشند.
نتیجه
اگر راه حل هایی که برای جمع میان این دو دسته از روایات بیان گشت، پذیرفته شود، تعارضی که میان آنها به چشم می خورد، برطرف خواهد شد وهر دو دسته از روایات، ملتزم خواهند بود. اما اگر راه حل یادشده پذیرفته نشود وتعارض میان آنها پابرجا باشد، ترجیح با روایاتی است که باب توبه را در عصر ظهور هم چنان مفتوح می دانند وعلم روایات بسته شدن باب توبه را باید به اهل آن واگذار کرد؛ زیرا فرضیه بسته شدن باب توبه را تنها سه روایت غیرمعتبر ویک روایت معتبر تأیید می کنند، اما فرضیه مقابل را علاوه بر هم آهنگی با معیار توبه پذیری در قرآن، پنج دسته از روایات نیز تأیید می نمایند: روایاتی که به توبه پذیری امام مهدی (علیه السلام) تصریح داشتند؛ روایاتی که از دعوت عموم انسان ها توسط امام مهدی (علیه السلام) سخن می گفتند؛ روایاتی که بر پاسخ مثبت انسان ها به این دعوت دلالت داشتند؛ روایات طلوع خورشید از مغرب وروایاتی که از وجود غیرشعیان در دوران میانی حکومت مهدوی سخن می گفتند. این دسته که بر ده ها روایت مشتمل بود، هم به لحاظ کثرت روایات وهم به لحاظ اشتمال بر تعداد بیشتری از احادیث معتبر، بر روایات فرضیه بسته شدن باب توبه ترجیح دارند.
منابع
1. قرآن کریم.
2. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة النشر الاسلامی.
3. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، چاپ چهارم، دارالکتب الاسلامیه، 1365.
4. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، مکتبة الصدوق، تهران.
5. شیخ طوسی، الفهرست، چاپ اول، مؤسسة النشر الفقاهه، 1417.
6. نجاشی، رجال، چاپ پنجم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416.
7. خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، چاپ پنجم، 1413.
8. شوشتری، محمّدتقی، قاموس الرجال، چاپ سوم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1425.
9. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، چاپ اول، مؤسسة آل البیت، 1423.
10. حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، چاپ اوّل، المطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1370 ه.
11. محمّدبن حسن بن صفار، بصائر الدرجات، مؤسسة الاعلمی، تهران، 1362.
12. عیاشی، تفسیر العیاشی، المکتبة العلمیة الاسلامیة، تهران.
13. شیخ طوسی، رجال، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415.
14. شیخ مفید، الارشاد، دارالمفید.
15. مجلسی، محمّدباقر، بحارالأنوار، چاپ دوم، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403.
16. کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، چاپ اوّل، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1411.
17. شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، مؤسسة النشر الاسلامی، 1405.
18. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، چاپ سوم، مؤسسة دارالکتب، قم، 1404.
19. جوهری، الصحاح، چاپ چهارم، دارالعلم للملایین، بیروت، 1407.
20. ابن منظور، لسان العرب، چاپ اوّل، ادب الحوزة، 1405.
21. فیروز آبادی، القاموس المحیط، بی تا.
22. زبیدی، تاج العروس، المکتبة الحیاة، بیروت.
23. علامه حلی، خلاصة الاقوال، چاپ دوم، المطبعة الحیدریة، نجف اشرف، 1381.
24. شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، مؤسسة آل البیت، قم، 1404.
25. شرف الدین استرآبادی، تأویل الایات الظاهرة فی فضائل العترة الطاهرة، چاپ اوّل، مدرسة الامام المهدی، قم، 1366.
26. طبرسی، الاحتجاج، دارالنعمان.
27. شیخ صدوق، التوحید، جماعة المدرسین، قم، 1387.
28. مسلم نیشابوری، الصحیح مسلم، دارالفکر، بیروت.
29. طبرسی، مجمع البیان، چاپ اوّل، مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1415.
30. بروجردی، علی، طرائف المقال، چاپ اوّل، مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی، قم، 1410.
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) سوره مائده، آیه 39.
(2) سوره انعام، آیه54.
(3) سوره زمر، آیه53.
(4) المیزان، ج3، ص341، انتشارات مؤسسه نشر اسلامی.
(5) همان، ج7، ص105.
(6) سوره غافر، آیه 44 - 45.
(7) سوره یونس، آیه 90 - 91.
(8) المیزان، ج4، ص241.
(9) سوره نساء، آیه 17 - 18.
(10) المیزان، ج4، ص239.
(11) همان، ص240.
(12) همان.
(13) محمّد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص44، چاپ چهارم: انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1365 شمسی.
(14) سوره انعام، آیه28.
(15) روضة الکافی، ص80، روایت37.
(16) نعمانی، الغیبة، ص283، باب15، روایت یکم ودوم، انتشارات مکتبة الصدوق، تهران. سند معتبر این حدیث به این صورت است: أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید ابن عقده قال حدّثنا علی بن الحسن التیملی من کتابه حدّثنا العبّاس بن عامر بن رباح الثقفی، عن موسی بن بکر، عن بشیر بن النبال.درباره وثاقت احمد بن محمّد بن سعید نک: شیخ طوسی، الفهرست، ص73، چاپ اول: انتشارات مؤسسة النشر الفقاهه، 1417قمری.درباره وثاقت علی بن حسن نک: نجاشی، رجال، ص257، چاپ پنجم: انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، 1416قمری.درباره وثاقت عباس بن عامر نک: همان، ص281.درباره وثاقت موسی بن بکر نک: ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، ج20، ص33، چاپ پنجم: 1413قمری.درباره وثاقت بشیر بن النبال نک: محمّدتقی شوشتری، قاموس الرجال، ج2، ص356، چاپ سوم: انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، 1425قمری؛ عبدالله مامقانی، تنقیح المقال، ج12، ص368، چاپ اول: انتشارات مؤسسه آل البیت، 1423 قمری.
(17) حسن بن سلیمان، مختصر بصائر الدرجات، ص11، چاپ اول: انتشارات حیدریه، نجف اشرف 1370قمری.
(18) محمّد بن حسن بن صفار، بصائر الدرجات، ص512، انتشارات مؤسسه اعلمی، تهران1362شمسی.
(19) محمّد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص183، روایت 82، انتشارات المکتبة العلمیة الاسلامیه، تهران.
(20) نعمانی، الغیبة، ص281، باب 14، ص67. سند این حدیث به این صورت است.أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید عن هؤلاء الرجال الأربعه (محمّد بن المفضّل وسعدان بن إسحاق بن سعید وأحمد بن الحسین بن عبدالملک ومحمّد بن أحمد بن الحسن) عن ابن محبوب وأخبرنا محمّد بن یعقوب کلینی ابوجعفر قال: حدّثنی علی بن إبراهیم بن هاشم عن ابیه قال وحدّثنی محمّد بن عمران قال حدّثنا أحمد بن محمّد بن عیسی قال وحدّثنی علی بن محمّد وغیره عن سهیل بن زیاد جمیعاً عن الحسن بن محبوب وحدّثنا عبدالواحد بن عبدالله الموصلی عن ابی علی أحمد بن محمّد بن ابی ناشر عن أحمد بن هلال عن الحسن بن محبوب عن عمرو بن ابی المقدام عن جابر بن یزید الجعفی.درباره وثاقت احمد بن محمّد، نک: الفهرست، ص68.درباره وثاقت احمد بن حسین بن عبدالملک، نک: همان، ص67.درباره وثاقت حسن بن محبوب، نک: رجال طوسی، ص334، انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، 1415قمری.درباره وثاقت عمرو بن ابی المقدام، نک: معجم رجال الحدیث، ج14، ص82.درباره وثاقت جابر بن یزید جعفی، نک: همان، ج4، ص344.
(21) تفسیر عیاشی، ج1، ص65.
(22) شیخ مفید، ارشاد، ج2، ص382.
(23) تفسیر عیاشی، ج2، ص57.
(24) همان، ص58.
(25) بحارالأنوار، ج52، ص308، چاپ دوم: انتشارات مؤسسة الوفاء، بیروت1403قمری.
(26) علی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی(، ج3، ص380.
(27) روضة الکافی، ص227، روایت 288. سند این روایت به این صورت است:عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد، عن ابن محبوب، عن الأحول عن سلام المستنیر.درباره وثاقت احمد بن محمّد، نک: رجال طوسی، ص332.درباره وثاقت حسن بن محبوب، نک: همان، ص334.درباره وثاقت الاحول، نک: رجال نجاشی، ص 325.درباره وثاقت سلام بن المستنیر، نک: معجم رجال الحدیث، ج9، ص181.
(28) تفسیر عیاشی، ج2، ص60.
(29) بحارالأنوار، ج52، ص388.
(30) همان، ص387.
(31) «عذاب خود را به هر کس بخواهم میرسانم، ورحمتم همه چیز را فرا گرفته است؛ وبه زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری میکنند وزکات میدهند وآنان که به آیات ما ایمان میآورند، مقرر میدارم.»همانان که از این فرستاده، پیامبر درس نخوانده - که [نام] او را نزد خود، در تورات وانجیل نوشته مییابند - پیروی میکنند؛ [همان پیامبری که] آنان را به کار پسندیده فرمان میدهد، واز کار ناپسند باز میدارد، وبرای آنان چیزهای پاکیزه را حلال وچیزهای ناپاک را بر ایشان حرام میگرداند، واز [دوش] آنان قید وبندهایی را که بر ایشان بوده است برمیدارد. پس کسانی که به او ایمان آوردند وبزرگش داشتند ویاریش کردند ونوری را که با او نازل شده است پیروی کردند، آنان همان رستگارانند.» (سوره اعراف، آیه 156 و157)
(32) اصول کافی، ج1، ص429، روایت83. سند این حدیث به این صورت است:عدّة من أصحابنا عن أحمد بن محمّد بن ابی نصر عن حمّاد بن عثمان عن ابی عبیدة الحذّاء.درباره وثاقت احمد بن محمّد، نک: الفهرست، ص61.درباره وثاقت حماد بن عثمان، نک: رجال نجاشی، ص143.درباره وثاقت ابی عبیده الحذاء، نک: همان، ص170.
(33) سوره حدید، آیه17.
(34) شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمة، ص668، انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، 1405قمری. سند حدیث به این صورت است:أخبرنی علی بن حاتم، قال حدّثنا حمید بن زیاد عمّ الحسن بن سماعة، عن أحمد بن الحسن المیثمی، عن الحسن بن محبوب، عن مؤمن الطاق، عن سلام بن المستنیر.درباره وثاقت علی بن حاتم، نک: رجال طوسی، ص432.درباره وثاقت حمید بن زیاد، نک: رجال نجاشی، ص132.درباره وثاقت الحسن بن سماعه، نک: همان، ص40.درباره وثاقت احمد بن حسن، نک: همان، ص74.درباره وثاقت حسن بن محبوب، نک: رجال طوسی، ص334. درباره وثاقت مؤمن الطاق، نک: رجال نجاشی، ص325.درباره وثاقت سلام بن مستنیر، نک: معجم رجال الحدیث، ج9، ص181. تذکر: در کتاب کمال الدین به جای الحسن بن سماعه، الحسن بن علی بن سماعه آمده است، اما این حدیث در کتاب کنز تأویل الآیات از حمید بن زیاد از حسن بن سماعه روایت شده (بحارالأنوار، ج24، ص325) ونیز به قرینه راوی ومروی عنه، حسن بن سماعه صحیح است.
(35) بحارالأنوار، ج52، ص280.
(36) معجم احادیث الامام المهدی (، ج5، ص176.
(37) علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج1، ص158، چاپ سوم: انتشارات مؤسسه دارالکتاب، قم 1404قمری.
(38) تفسیر عیاشی، ج2، ص87.
(39) الغیبة نعمانی، ص317، باب21، روایت یکم.
(40) همان، ص233، باب 13، روایت نوزدهم. سند این روایت به این صورت است:أخبرنا علی بن الحسین، قال حدّثنا محمّد بن یحیی العطّار، عن محمّد بن حسّان الرازی، عن محمّد بن علی الکوفی، عن أحمد بن محمّد بن ابی نصر عن عاصم بن حمید الحنّاط عن ابی بصیر.
(41) همان، ص235، باب13، روایت22. سند این حدیث به این صورت است:أخبرنا أحمد بن محمّد بن سعید قال حدّثنا یحیی بن زکریا بن شیبان، قال حدّثنا یوسف بن کلیب قال حدّثنا الحسن بن علی بن ابی حمزه عن عاصم بن حمید الحنّاط، عن ابی حمزه ثمالی.
(42) همان، ص231، باب13، روایت چهاردهم. سند این حدیث به این صورت است:أخبرنا علی بن الحسین، قال حدّثنی محمّد بن یحیی العطّار، عن محمّد بن حسّان الرازی عن محمّد بن علی الکوفی، عن أحمد بن محمّد بن ابی نصر، عن عبدالله بن بکیر، عن ابیه، عن زراره.
(43) جوهری، ج1، ص92، چاپ چهارم: انتشارات دارالعلم للملایین، بیروت 1407قمری.
(44) ابن منظور، ج1، ص233، چاپ اول: انتشارات ادب الحوزه، 1405 قمری.
(45) فیروزآبادی، ج1، ص40، بی تا.
(46) الزبیدی، ج1، ص161، انتشارات المکتبة الحیاه، بیروت، بی تا.
(47) رجال نجاشی، ص338.
(48) علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص401، چاپ دوم: انتشارات المطبعة الحیدریه، نجف اشرف 1381قمری.
(49) رجال، ص332.
(50) اختیار معرفة الرجال، ج2، ص823، انتشارات مؤسسه آل البیت، قم 1404قمری.
(51) رجال نجاشی، ص36.
(52) اختیار معرفة الرجال، ج2، ص827.
(53) «[اما] روزی که پارهای از نشانههای پروردگارت [پدید] آید، کسی که قبلاً ایمان نیاورده یا خیری در ایمان آوردن خود به دست نیاورده، ایمان آوردنش سود نمیبخشد.» (سوره انعام، آیه158)
(54) کمال الدین، ص18.
(55) همان، ص357.
(56) «بگو: روز پیروزی، ایمان کسانی که کافر شدهاند سود نمیبخشد وآنان مهلت نمییابند.» (سوره سجده، آیه29)
(57) شرف الدین استرآبادی، تأویل الآیات الظاهره، ج2، ص445، چاپ اول: انتشارات مدرسه الامام المهدی، قم 1366شمسی. سند این حدیث به این صورت است:قال محمّد بن العبّاس، حدّثنا الحسین بن عامر، عن محمّد بن الحسین بن ابی الخطّاب عن محمّد بن سنان عن ابی درّاج.
(58) طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص334، انتشارات دارالنعمان.
(59) تفسیر قمی، ج2، ص205.
(60) تأویل الآیات، ج2، ص478.
(61) الاحتجاج، ج2، ص318.
(62) معجم رجال الحدیث، ج17، ص169.
(63) سند این حدیث به این صورت است:حدّثنا المظفّر بن جعفر بن المظفّر العلوی السمرقندی - رضی الله عنه - قال حدّثنا محمّد بن جعفر بن مسعود وحیدر بن محمّد بن نعیم السمرقندی جمیعاً عن محمّد بن مسعود العیاشی قال حدّثنی علی بن محمّد بن شجاع عن محمّد بن عیسی عن یونس بن عبدالرحمن عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر.درباره وثاقت حیدر بن محمّد بن نعیم، نک: رجال طوسی، ص420.درباره وثاقت محمّد بن مسعود، نک: رجال نجاشی، ص350.درباره وثاقت محمّد بن عیسی، نک: همان، ص333.درباره وثاقت یونس بن عبدالرحمن، نک: همان، ص446.درباره وثاقت ابی بصیر، نک: همان، ص441.
(64) همان، ص249.
(65) قاموس الرجال، ج1، ص71.
(66) معجم رجال الحدیث، ج13، ص158.
(67) کمال الدین، ص18 و30.
(68) درباره وثاقت وی، نک: رجال طوسی، ص334.
(69) درباره وثاقت وی، نک: الفهرست، ص151.
(70) درباره وثاقت وی، نک: خلاصة الاقوال، ص70.
(71) درباره وثاقت وی، نک: رجال نجاشی، ص260.
(72) درباره وثاقت وی، نک: خلاصة الاقوال، ص49.
(73) درباره وثاقت وی، نک: رجال نجاشی، ص326.
(74) درباره وثاقت وی، نک: همان، ص261.
(75) درباره وثاقت وی، نک: همان، ص176.
(76) درباره وثاقت وی، نک: همان، ص334.
(77) سوره انعام، آیه158.
(78) المیزان، ج7، ص386 - 387.
(79) شیخ صدوق، التوحید، ص266، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1378شمسی.
(80) کمال الدین، ص527.
(81) سوره توبه، آیه102.
(82) سوره انعام، آیه158.
(83) المیزان، ج7، ص385.
(84) سوره سجده، آیه29.
(85) سوره اسراء، آیه15.
(86) سوره طه، آیه 134.
(87) بحارالأنوار، ج57، ص213.
(88) المیزان، ج7، ص392.
(89) اصول کافی، ج5، ص10.
(90) صحیح مسلم، ص21، انتشارات دارالفکر، بیروت.
(91) المیزان، ج7، ص391.
(92) مجمع البیان، ج4، ص201، انتشارات مؤسسة الاعلمی، بیروت 1415 قمری.
(93) المیزان، ج4، ص241.
(94) الکافی، ج1، ص408. سند این حدیث به این صورت است: محمّد بن یحیی عن احمد بن محمّد عن ابن محبوب عن عمر بن یزید.درباره وثاقت محمّد بن یحیی، نک: رجال نجاشی، ص353. درباره وثاقت احمد بن محمّد، نک: همان، ص82.درباره وثاقت ابن محبوب، نک: رجال طوسی، ص334.درباره وثاقت عمر بن یزید، نک: همان، ص339.
(95) الکافی، ج1، ص47. سند این حدیث به این صورت است:محمّد بن یحیی عن أحمد بن عیسی عن ابن محبوب عن هشام بن سالم عن ابی خالد الکابلی.درباره وثاقت هشام بن سالم، نک: رجال نجاشی، ص434.درباره وثاقت ابی خالد الکابلی، نک: سیدعلی بروجردی، طرائف المقال، ج2، ص45، چاپ اول: انتشارات کتاب خانه آیة الله العظمی مرعشی نجفی، قم 1410 قمری.
(96) معجم احادیث الامام المهدی(، ج1، ص531.
(97) نعمانی، الغیبة، ص237، باب13، روایت26.
(98) سوره انفال، آیه42.
(99) همان، ص238، باب15، روایت یکم.
(100) سوره صف، آیه9.
(101) سوره انبیاء، آیه105.
(102) سوره نور، آیه55.
(103) سوره یوسف، آیه106.
(104) المیزان، ج2، ص66.
(105) بحارالأنوار، ج44، ص21.