(۲۷۸) جریان شناسی جنبش های مهدوی
جریان شناسی جنبش های مهدوی
اسماعیل علی خانی(1)
مجله معرفت کلامی - پاییز 1389 - شماره 3
چکیده:
از جریان های مطرح در جهان اسلام، جنبش های مهدوی یا متمهدیان است. جهان اسلام در طول تاریخ اسلام آزمایشگاه مهدویت بوده، امواجی از ادعاها در باب مهدویت را به خود دیده است. جنبش های مهدوی با توجه به موقعیت مذهبی، سیاسی واجتماعی، از مبانی نظری متفاوتی در باب مهدویت (نظیر فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) واز نسل فاطمه (علیها السلام) بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابیت» امام زمان (علیه السلام)، «امامت باطنی»، «ولایت» و«مهدویت نوعیه») پیروی کرده اند. در دوره های مختلف تاریخی، زمینه های گوناگونی (نظیر پویایی ونشاط مهدویت، انحراف اسلام از مسیر اصلی، ظلم وفساد داخلی وتهاجم بیرونی وعلاقهء شدید به اهل بیت (علیهم السلام)) باعث پدید آمدن وگسترش جنبش های مهدوی بوده است. استفاده از نشانه های مهدویت، استفاده از نمادهای صدر اسلام، عوام گرایی مردم وعوام فریبی مدعیان وحمایت استعمار در دوران اخیر، باعث رونق بازار جنبش های مهدوی بوده است. این جریان آثار مخربی، نظیر رویارویی با اسلام، ایجاد تفرقه در جامعهء اسلامی وایجاد فرقه های انحرافی برای جهان اسلام داشته است.
مقدمه
از موضوعات مهم قرآنی، روایی، کلامی وسیاسی که از ارکان پویای تاریخ اسلام بوده وهست، مهدویت است. این آرمان بزرگ الهی وبشری در فرهنگ وتمدن اسلامی وبحران فراگیر ومستمر جهان اسلام، جایگاه ویژه ای داشته است. اندیشهء مهدویت وموعودگرایی اسلام، نقشی مهم در محیطهای گوناگون فرهنگی واعتقادی ایفا کرده وعاملی بنیادی در جنبش های اصلاح طلبانه حوزه های علمی وفلسفی به شمار رفته است. برخی از اشکال این آرمان نیز، پیامبرگونه وانقلابی بوده است.
یکی از موضوعات مطرح در خصوص موعودگرایی اسلام، جریان پیوستهء استفاده از مهدویت برای مقاصد گوناگون مذهبی، اجتماعی وسیاسی است. در طول تاریخ اسلام، گروه های زیادی، از جهان تسنن وتشیع، از این ظرفیت برای پیشبرد اهدافشان سود جسته اند.
نگاه جریان شناسانه به این جریان، باعث شناخت انگیزه ها، اهداف ومبانی آن می شود وبدین ترتیب زمینه را برای تثبیت مهدویت واقعی وپاک کردن چهرهء مقدس این آرمان از آفات وآسیب ها فراهم می سازد تا امت اسلام بتواند به بهترین وجه از این آرمان توحیدی بهره گیرد وبا تکیهء بر آن-به ویژه در جهان پرآشوب امروز-امید به تمدن بزرگ اسلامی وگسترش حق وحقیقت در سراسر گیتی را از دست ندهد. گذشته، آینهء آینده است وآینده نیز همچون گذشته، از رخدادهای مشابه این جریان ها به دور نخواهد بود. در صورتی که ما با تجهیزات کافی با فردای ناشناخته روبه رو نشویم، از فتنهء چنین مدعیانی در امن وامان نخواهیم بود واگر از گذشته عبرت نگیریم، فردا آمادگی لازم جهت برخورد با این جریان ها را نخواهیم داشت.
سابقهء ادعای مهدویت
جهان اسلام در طول تاریخ اسلام، آزمایشگاه مهدویت ونمونهء اعلای تحیر وامید، وگمراهی وانحراف دربارهء مهدی مد نظر روایات بوده است. از نیمهء نخست قرن اول هجری، امواجی از ادعاها در باب مهدویت از مدینه آغاز شد؛ سپس بسیاری از مناطق جهان اسلام را درنوردید. بنا به روایتی مشهور میان شیعه وسنی، مهدی از نسل فاطمه (علیها السلام)(2) ودارای حیرت وغیبت است؛ قومی با او هدایت، وقومی با او گمراه می شوند(3). جهان اسلام در قرن سوم هجری، شاهد بیشترین استفاده از ظرفیت های مهدویت بود. جامعهء اسلامی در قرن های بعد نیز تحت تأثیر امواج مهدویت قرار داشت. از قرن چهارم هجری تا چند قرن پس از آن، چندین مهدی ظهور کردند. اوج این جریان، مربوط به قرن یازدهم هجری است که آسمان جهان اسلام مهدی باران بود؛ کسانی که خود را فرستاده وپیک نجاتی می پنداشتند که پیامبر (صلی الله علیه وآله) وائمه معصوم (علیهم السلام) به آمدن آنها وعده داده اند.
سابقهء اعای مهدویت، به فرقه ای به نام «سبائیه» بازمی گردد که امیر مؤمنان (علیه السلام) را مهدی خواندند وگمان کردند ایشان کشته نشده ودر آخر الزمان ظهور می کنند(4)؛ سپس کیسانیه موضوع مهدویت محمد حنفیه را مطرح کردند وپس از مرگش نیز گفتند او زنده است ودر کوه رضوی زندگی می کند وروزی ظهور خواهد کرد(5). در ادامه، گروهی زید بن علی، پیشوای زیدیه ونیز عبد الله محض را مهدی خواندند(6). باقریه به مهدی منتظر بودن امام باقر (علیه السلام) قائل شدند وگفتند ایشان رحلت نکرده ویا رحلت کرده، ولی بازخواهد گشت(7). پس از امام باقر (علیه السلام)، گروهی به امامت فرزند ایشان، زکریا معتقد شدند وگفتند او در کوه حاصر مخفی است تا هنگامی که اذن خروج یابد(8). ناووسیه گفتند امام صادق (علیه السلام) زنده است وروزی ظهور کرده، جهان را پر از عدل وداد می کند(9). اسماعیلیه، مهدویت را به اسماعیل، پسر امام صادق (علیه السلام) نسبت دادند(10)؛ مبارکیه، محمد بن اسماعیل را مهدی موعود دانستند(11) وواقفیه معتقد شدند امام کاظم (علیه السلام) زنده است واو مهدی وقائم است(12).
در اثر مشکلات سیاسی وسخت گیری خلفای اموی وعباسی برای امامان شیعه (علیهم السلام) وتقیهء ایشان از حکومت ها، جامعهء شیعه پیوسته دربارهء امام بعدی تردید داشت وعده ای از این رهگذر به گمراهی کشیده می شدند وفرقه های انحرافی، نظیر فرقه های فوق به وجود می آمد. این مشکل پس از رحلت امام عسکری (علیه السلام) دوچندان بود؛ زیرا علاوه بر تولد ونگه داری وجانشینی مخفی امام زمان (علیه السلام)، غیبت حضرت نیز بر این تحیّر افزود وپشتوانهء نیرومند امامت از جامعهء شیعی رخت بربست(13). به همین سبب بود که امام عسکری (علیه السلام) در چندین دیدار با سران اصحاب وشیعیان، فرزند بزرگوار خویش حضرت حجت (علیه السلام) را به آنان نشان می داد(14).
نکتهء قابل توجه این است که تا پیش از غیبت امام عصر (علیه السلام)، مردم برخی را مهدی می نامیدند وآنان به این اسم مشهور می شدند-نه اینکه فردی خود را مهدی بنامد-اما پس از عصر غیبت، این علم را خود مدعیان به دوش کشیدند وهراز چند گاهی کسانی خود را مهدی امت نامیده، عده ای را به دور خود جمع کردند(15).
نکتهء دیگر این است که در قرون اولیهء اسلام، استفاده از الگوی خروج منجی در غرب جهان اسلام، با کامیابی روبه رو شد. برغواطه، فاطمیان، خوارج، مرابطین، موحدین، بنی حفص، شرفای سعدی وعلوی ها با استفاده از این الگو، دولت های نیرومندی پدید آوردند(16)؛ اما در شرق، مهدویت به صورت بحران هایی درآمد که عباسیان به سرعت آنها را سرکوب کردند. تأسیس دولت عباسی، خود مرهون استفادهء مناسب وبه موقع از الگوی ظهور منجی بود(17)؛ اما در قرون اخیر-به ویژه در قرن 91 در شرق-نیز این الگو با توفیق مواجه شد وکسانی همچون غلام احمد قادیانی در هندوستان، مهدی سودانی در سودان وعلی محمد باب وحسینعلی بهاء در ایران توانستند با استفاده از ظرفیت مهدویت جنبش های مهمی تدارک ببینند.
حرکت های ناموفق مهدوی نیز در طول تاریخ وجود داشته است که به برای نمونه به دو مورد معاصر آن اشاره می کنیم:نخست قیام شخصی به نام جهیمان سیف العتیبی (6391 -0891 م) که افسری نظامی از اهل عربستان ودانش آموختهء دانشگاه مکه ومدینه بود. او با محمد بن عبد الله قحطانی، یکی از شاگردان عبد العزیز بن باز، از علمای وهابی عربستان آشنا شد وبا همکاری برخی همفکران خود در آغاز ماه محرم 0041 ق. برای مدت زمانی کوتاه بیت الله الحرام را به محاصره درآورد. او دامادش، محمد قحطانی را به عنوان مهدی منتظر ومجدّد دین اسلام در قرن پانزدهم هجری اعلام کرد وخود وپیروانش برخاستند وبا «مهدی منتظر» بیعت کردند واز همهء نمازگزاران خواستند با او بیعت کنند. آنان مردم داخل حرم را به گروگان گرفتند ودرهای حرم را به روی آنها بستند وفقط به زنان وبچه ها اجازهء خروج دادند. نیروهای نظامی عربستان پس از درگیری شدید با این گروه، جهیمان وشصت نفر از طرف دارانش را اعدام کردند(18).
قیام دوم را فردی به نام سامر ابو قمر، رهبر گروه جند السماء ترتیب داد. وی در زمان رژیم صدام حسین به «همکاری خاص» با حزب بعث فراخوانده شد واز سوی این حزب به درون زندان رفت تا ضمن جمع آوری اطلاعات از زندانیان، زمینه اغفال آنان وسپس راه اندازی یک فرقهء مذهبی را فراهم کند. سامر ابو قمر بعد از مدتی که در زندان های عراق- برای اجرای برنامه های خاص-ماند، با استفاده از همان زندانیان آزادشده اولین هستهء گروه جند السماء را تشکیل داد.
وی در کتاب قاضی السماء، خود را «شیعه خالص» معرفی کرد ودرعین حال در آن، همهء اعتقادات شیعه راجع به امام زمان (علیه السلام) -حتی اینکه امام زمان (علیه السلام) فرزند حضرت امام حسن عسکری (علیه السلام) است-را کاملا مردود شمرد. او علم ائمه (علیهم السلام) راجع به امام بعد از خود را نفی، وآن را مختص به خدا دانست. وی جعفر کذاب را «جعفر زکی» معرفی، ونواب اربعه حضرت ولی عصر (علیه السلام) را تخطئه کرد ونیابت آنان را مردود شمرد.
سامر ابو قمر پس از نفی اعتقادات اصیل شیعه، مدعی شد خود او «امام زمان» است. وی خود را فرزند بلافصل امیر المومنین (علیه السلام) وفاطمه زهرا (علیها السلام) معرفی کرد ومدعی شد نام حقیقی او «علی بن علی بن ابی طالب» است که در زمان حیات صدیقه طاهره (علیها السلام) به صورت نطفه ای به آسمان برده شده؛ سپس در این زمان در رحم مادرش «امه السودا» قرار داده شده واو به دنیا آمده است. وی در کتاب خود (قاضی السماء) با اهانت به سلسلهء مراجع عظام تقلید از شیخ طوسی تا مراجع فعلی، آنان را منحرف و«مهدور الدم» معرفی شمرد. عناصر بعث عراق کتاب وی را که در حدود ششصد صفحه دارد، چاپ وتوزیع کرد.
سامر ابو قمر در منطقهء «الزرگه» نقطه ای را برگزید ومنزل مجللی در زیر زمین احداث کرد وشروع به فعالیت دوگانه نمود. او از یک سو مراسم خاص مذهبی به راه انداخت که به رفتار دراویش شباهت هایی داشت، واز سوی دیگر به عنوان «امام زمان» از عناصر اغفال شده بیعت می گرفت واز آنان می خواست در راه او سختی ها را تحمل کنند(19).
مبانی نظری جنبش های مهدوی
بسیاری از متفکران در غرب وشرق جهان اسلام، از لحاظ مبانی نظری، راه را برای ظهور آسان متمهدیان باز کردند. به همین دلیل است که مهدی نمایان تنها از یک فرقه ومذهب (نظیر تشیع) سر بر نیاورده اند. جنبش های مهدوی از مبانی نظری متفاوتی در باب مهدویت پیروی کرده اند. برخی از این مبانی عبارتند از فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) واز نسل فاطمه (علیها السلام) بودن، شعار «الرضا من آل محمد»، مقام «بابیت» امام زمان (علیه السلام)، گرایش های عرفانی وصوفیانه یا امامت باطنی وولایت و«مهدویت نوعیه».
بسیاری از مدعیان مهدویت، خود را از نسل پیامبر (صلی الله علیه وآله) وفاطمه (علیها السلام) دانسته، با «امام» خواندن خود، ادعای عصمت می کردند تا در بین مردمی که با اندیشه های مربوط به ظهور مهدی ونشانه های او از طریق شیعه آشنا بودند، پذیرفته شوند. نکتهء قابل توجه این است که این امر به شیعیان وعلویان نداشت اختصاص؛ بلکه از گروه های سنی نیز این چهره ساز ی را دنبال می کردند. کسانی چون محمد بن تومرت وجانشینش عبد المؤمن، نسب خود را به پیامبر (صلی الله علیه وآله) رساندند وخود را کسانی دانستند که بنا به ملاحم، باید شرق وغرب جهان را تصرف کنند(20). بسیاری از گروه های سیاسی ودر رأس آنها عباسیان نیز، برای دستیابی به اهداف سیاسی خود، با شعار «الرضا من آل محمد» نهضت خویش را آغاز می کردند وبرای رنگ ولعاب دادن به حرکت خویش، آن را در قالب منجی گرایانه واصلاح طلبانه مطرح می کردند.
در صدر اسلام با شعار «الرضا من آل محمد» بیشتر روبه روییم؛ اما هرچه جلوتر می آییم، به مبنای ولایت باطنی وعرفانی وگرایش های عرفانی وصوفیانه بیشتر برمی خوریم. از مهم ترین مبانی نظری مهدویت در جهان تسنن؛ «امامت باطنی»، «ولایت» و«مهدویت نوعیه» است. پایه گذار این مبنا، غزالی است. وی بر این باور بود که مهدی، یکی از اقطاب تصوف است(21). متصوفه، الگوی غزالی را رواج دادند. دو قرن بعد، ابن عربی شکل متقن ومبسوطی از آن ارائه کرد. ابن عربی در توجیه مبانی نظریهء مهدویت، نوعی ولایت را برای مهدی فرض کرد(22). این ولیّ قائم ممکن است شخصی از عرب باشد؛ چنان که ابن عربی ادعا می کند که این ولیّ، عرب را در سال 595 ق. دیده است وامکان دارد که ابن عربی، خود همان ولیّ باشد(23).
در همین زمان، نظریهء مهدویت نوعیهء غزالی در شرق نیز، در عبارات مولوی مطرح شد. او تصریح کرد که در هرزمان ممکن است یک ولی قائم وجود داشته باشد. در دیدگاه مولوی، مهدی قطب وکامل است ونیاز به شرط نسب ندارد که از نسل علی (علیه السلام) یا از نسل عمر باشد(24). این دیدگاه مبتنی بر این نظر است که می توان دو نوع مهدی داشت:مهدی نوعی ومهدی شخصی؛ یعنی مهدی در شخص معینی منحصر نیست؛ ازاین رو علاوه بر مهدی فرزند پیامبر (صلی الله علیه وآله) که در آخر الزمان ظهور می کند، در هردوره نیز کسی می تواند منجی ومهدی باشد وباعث عدل وداد در جامعه شود. اعلام مهدویت نوعیه از جانب محیی الدین راه را برای ادعای مهدویت اقطاب صوفیه باز کرد. آنها هنگامی که حس می کردند به مقام قطبیت وولایت رسیده اند، ادعای مهدویت می کردند(25).
ابن تومرت، بزرگ ترین مدعی مهدویت در مغرب جهان اسلام، از این اندیشه برای پیشبرد اهداف خویش به خوبی استفاده کرد وبا تأکید مستمر بر این مطلب که وجود امام در هرزمان لازم است، زمینه را برای اعلان مهدویت خویش آماده کرد(26). موحدون تحت تأثیر مکاتب ظاهری واشعری قرار داشتند وعمیقا متأثر از تصوف وطریقت های صوفیانه بودند(27). ابن سبعین، از فیلسوفان وصوفیان بزرگ، دومین امر حفصی را در 746 ق. با عنوان «هو المهدی البشر»، معرفی کرد(28). او با تأکید بر اندیشهء مهدویت نوعی مستنصر، نیاز به نسب علوی برای ادعای مهدویت را منتفی دانست ودر رسالهء بیعت امیر مکه، مستنصر را دارای سنت محمدی، سیرت ابو بکری، شخصیت علوی ونسب عمری معرف کرده است(29).
مهدویت در دورهء شرفای سعدی نیز، بر اساس تصوف ونسب علوی شرفای سعدی که بر مذهب تسنن بودند، شکل گرفت. کراماتی که از بزرگان صوفیه نقل می شد، مایهء جلب توجه مردم به آنها بود. سید محمد نوربخش، بنیان گذار سلسلهء نوربخشیه(30)، سید محمد فلاح(31) (048 ق.)، بنیان گذار نهضت مشعشعیان اهواز ومحمد احمد، معروف به مهدی سودانی (2921 ق.)، از مهم ترین ومعروف ترین متمهدیان قرون اخیر نیز، از همین مبنا پیروی کرده، مدعی مهدویت شدند. مهدی سودانی هنگامی که خود را مهدی خواند، چهل سال داشت ووارد طریقهء سمانیه شده بود(32). او برای خود مقامی ادعا کرد که در سه عنوان انعکاس داشت: امام، جانشین رسول خدا ومهدی موعود(33).
برخی مدعیان مهدویت نیز، با مبنای «باب» امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) بودن، حرکت خویش را آغاز کردند. واژهء «باب»، همچون کلمات «صراط» و«سبیل»، عنوان وصفتی است که نخست برای نبی اکرم (صلی الله علیه وآله) وائمهء اطهار (علیهم السلام) به کار رفته است(34). معصومان (علیهم السلام) در برخی روایات «باب الله» لقب یافته اند؛ زیرا واسطهء میان خدا وخلق هستند(35). علاوه بر این، برخی افراد نیز به عنوان باب تعدادی از ائمه (علیهم السلام) معرفی شده اند(36)؛ هرچند در بیان خود ائمه (علیهم السلام) از این افراد با با عنوان «باب» تعبیر نشده است. اینان کسانی بوده اند که علاوه بر بهره جستن از علم ومعارف معصومان (علیهم السلام) با آنان ارتباط خاص داشتند ودر برخی امور وکیل کارهای ایشان بودند ودر شرایط حساس سیاسی، واسطهء ائمه (علیهم السلام) وپیروان بودند(37). شیخ طوسی از نواب اربعهء امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در دورهء غیبت صغرا نیز تحت عنوان «باب» یاد کرده است(38). بعدها کسانی به دروغ ادعای «باب الامام» بودن را مطرح کردند که ائمه (علیهم السلام) آنان را تکذیب کردند(39).
سید علی محمد شیرازی (ت 5321 ق.)، معروف به «باب»، بنیان گذار فرقه بابیت، از جمله کسانی است که با ادعای «بابیت» امام عصر (عجل الله تعالی فرجه) حرکت خویش را آغاز کرد؛ هرچند گرایش های عرفانی وباطنی را نیز نمی توان از حرکت او دور داشت. وی در کودکی به مکتب شیخ عابد رفت که از شاگردان شیخ احمد احسایی وسید کاظم رشتی بود. او گذشته از دلبستگی به اندیشه های شیخی وباطنی، به ریاضت کشی نیز تمایل داشت. در هوای گرم تابستان بوشهر بالای بام ساعت ها رو به خورشید می ایستاد وبا خواندن اذکار درصدد تسخیر خورشید برمی آمد؛ به همین دلیل به «سید ذکر» معروف شده بود(40).
علی محمّد از طریق سید کاظم رشتی با مسائل عرفانی، تفسیر، تأویل آیات واحادیث ومسائل فقهی به روش شیخیه آشنا شد(41). مذهب شیخیه، نوعی تشیع جدید برآمده از مذهب شیعه اثنی عشری در قرن دوازدهم هجری قمری است. بنیان گذار این فرقه، شیخ احمد احسایی از عالمان شیعی مذهب است. شاید بتوان گفت اساس عقاید این فرقه، ترکیبی از تعبیرات فلسفی قدیم با روایات ائمه تشیع است(42). مهم ترین نقطهء جدایی مذهب شیخیه با دیدگاه علمای شیعه که باعث طرد آنان از سوی علما وزمینه برای ظهور عقایدی چون بابیت وبهائیت شد، عقیدهء آنان در باب نیابت امام زمان (علیه السلام) است. شیخیه اصول یا ارکان اعتقادی شیعه را محدود به چهار اصل دانستند که عبارتند از توحید، نبوت، امامت و«رکن رابع» که باب خاص امام زمان وواسطهء بین مردم وحضرت است. به عقیدهء آنان در هردوره یک شیعهء خالص وجود دارد که «باب» امام عصر (علیه السلام) است ومردم وظیفه دارند او را بشناسند وبه او اعتقاد داشته باشند(43).
پس از درگذشت سید کاظم رشتی، مریدان وشاگردان او به دنبال جانشینی برای وی بودند که به قول ایشان مصداق «شیعه کامل» یا «رکن رابع» باشد. در این باره میان چند تن از شاگردان سید کاظم رقابت افتاد. علی محمّد نیز در این رقابت شرکت کرد وخود را «باب» امام دوازدهم (واسطه امام وشیعیان) شمرد. ادعای علی محمد نظر گروهی از شاگردان سید کاظم را به خود جلب کرد. وی پس از مدتی آشکارا ادعای مهدویت کرد وگفت «منم که هزار سال است منتظر او می باشید»(44).
زمینه های جنبش های مهدوی
ظرفیت های مختلف موعودباوری-به ویژه در جهان اسلام-زمینهء مناسبی برای حضور وظهور مدعیان مهدویت بوده وهست. در سه قرن نخست تاریخ اسلام، در دوران امویان ودورهء اول عباسیان، بیشترین ادعاها در باب مهدویت از ناحیهء طرف داران برخی شخصیت های ممتاز اجتماعی ودینی مطرح می شد، نه از سوی خود آن افراد. شاید بتوان علت این امر را نزدیکی به عصر نبوت ونزول وحی ودر نتیجه آشنایی با احادیث مهدویت از طریق صحابه وتابعین، ظلم بنی امیه، ودر نهایت وجود چهره های برجستهء دینی ومنتسب به خاندان پیامبر در جامعه دانست؛ اما بعد از این سه قرن ودر واقع پس از غیبت امام زمان (علیه السلام) وضعیت تغییر کرد وبا کاهش محسوس دستهء نخست، بر جمعیت خود مدعیان افزوده شد. در این دوره نیز، زمینه های بسیاری باعث پیدایش وگسترش ادعاها در باب مهدویت بوده است که برخی از آنها را به اختصار برمی شمریم:
پویایی ونشاط مهدویت در جهان اسلام
از عوامل مهم در پدید آمدن نهضت های مهدوی که از صدر اسلام تا به امروز نقش آفرینی کرده است، وضعیت پویا وبه لحاظ معنوی ستیزه جوی مهدویت وآرمان نجات اسلامی، همراه با تعریف خود به عنوان نظام نجات بخش وجهان شمول ونهایی است. سنت اعتقاد به عصر طلایی به عنوان ابزاری مناسب برای مخالفت اجتماعی ودینی، از همان ابتدا در تاریخ اسلام وجود داشته است.
اندیشه مهدویت از دید هیچ امامی به دور نمانده وهریک از ایشان به جنبه ای از مسئلهء مهدویت پرداخته اند. مجموع این روایات به بیش از ششصد حدیث می رسد(45). این موضوع، از زمان پیامبر (صلی الله علیه وآله) وامامان (علیهم السلام) تاکنون، همواره در جامعه اسلامی راسخ وپویا بوده است.
علاقهء شدید مردم به اهل بیت (علیهم السلام)
اهل بیت (علیهم السلام) ورهبران شیعه-به دلیل علم وتقوا واخلاق-پیوسته نزد مردم مقدس ومحبوب بودند؛ حتی مخالفان ایشان می کوشیدند از قداست آنان برای پیشبرد اهداف خود سود جویند. بهترین شاهد این مدعا، تقاضای مختار از امام سجاد (علیه السلام)، تقاضای زیدیه وعباسیان از امام صادق (علیه السلام) وتقاضای مأمون از امام رضا (علیه السلام) برای ورود در نهضت وحکومت است.
از سوی دیگر، مقام وموقعیت معنوی معصومان (علیهم السلام) به گونه ای بود که پس از رحلت هر یک از این بزرگواران، شیعیانشان به سختی می توانستند واقعیت از دست دادن آنان را بپذیرند ورحلتشان را باور کنند؛ به همین دلیل خویشتن را با این اندیشه که او رحلت نکرده وبازخواهد گشت، تسلی می دادند(46). عده ای نیز با سوء استفاده از این محبوبیت واحساسات مردم به اهل بیت (علیهم السلام) به نام آنان دست به قیام ونهضت زده ومی زنند که نمونهء قیام عباسیان، شاهدی واضح بر این ادعاست. آنان با اشعار «الرضا من آل محمد» نهضت خویش را آغاز کردند، هرچند در ادامه بیشترین دشمنی را با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه وآله) روا داشتند.
انحراف اسلام از مسیر اصلی
به اعتقاد شیعیان وبر اساس واقعیت تاریخی، پس از رحلت پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) وبه ویژه پس از شهادت مولای متقیان امیر مؤمنان (علیه السلام)، اسلام از مسیر اصلی ومستقیم خود خارج شد وتعصبات نژادی واشرافیت ایرانی ورومی، دربار خلفای مسلمان را فراگرفت؛ به همین سبب روز به روز جامعهء اسلامی از شعائر اسلامی فاصله گرفت وعدالت اجتماعی رخت بربست وتفاخرات قومی وبه دنبال آن تبعیض های اجتماعی، در سراسر جامعه اسلامی گسترش یافت. در این فضا، رهایی از ظلم وفساد حکام به ظاهر مسلمان وبازگشت به دوران بی آلایش ومعنوی صدر اسلام، آرمان همهء دردمندان مسلمان از عالم وعامی بود؛ به همین منظور پیوسته عده ای با ادعای اصلاح امت وبازگرداندن اسلام ناب، از آرمان مهدویت که بهترین وسیله برای انجام این امر بود وجامعهء اسلامی با آن آشنایی داشت، دست به قیام می زدند. این جریان پس از نهضت کربلا، در قیام های کیسانیه، زیدیه و... به خوبی نمایان است.
ظلم وفساد داخلی وتهاجم بیرونی
با بررسی تاریخ ملت های مسلمان درمی یابیم که هرگاه ظلم، فشار وتبعیض حاکمان ودولت مردان ونیز تهاجم نیروهای بیگانه از بیرون مرزهای جهان اسلام فزونی یافته، ناشکیبایی مردم برای ظهور مهدی موعود ومنجی کل نیز افزایش یافته است. همین امر سبب شده است تا آنان برخی شخصیت های ممتاز جامعهء خویش را مهدی موعود بپندارند.
ملت های مظلوم واقوام ستم دیده که توان انتقام جویی از ستمکاران را ندارند، در ضمیر ناخودآگاه خود، همواره یک نجات دهنده را می جویند تا روزی به پا خیزد وبیدادگران را از میان بردارد. این شوق دیرین وانتظار، در لحظات فشار واختناق وضعف وتنگدستی آن چنان به التهاب سوزان ونیاز شدید تبدیل می شود که عده ای را دچار وسوسه ساخته، به ادعایی بزرگ وامی دارد. برای نمونه، پس از حملات ویرانگر مغول به ایران، شیعیان نشانه های ظهور را نزدیک می دیدند. یاقوت حموی، مورخ معروف قرن هفتم می نویسد:
در سال های نخست حملهء مغول، در شهر کاشان، از کانون های عمدهء تشیع در ایران، مردم شهر هرروز سپیده دم، از دروازه خارج می شدند واسب زین کرده ای را با خود می بردند تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه، در صورت ظهور بر آن سوار شود. در زمان فرمانروایی سربداران نیز نظیر همین عمل در شهر سبزوار، یکی از مراکز تشیع معمول بوده است(47).
از سوی دیگر، گروه های بسیاری، نظیر موحدان، خوارج برغواطه، دولت حفصیان وشرفای سعدی از اشراف حجاز، برای مقابله با مهاجمان صلیبی، از الگو وظرفیت مهدویت استفاده کردند(48) وبه پیروزی های بسیاری دست یافتند. هجوم صلیبیان به سواحل کشورهای غرب اسلامی، اندیشهء یک مهدی ونجات دهنده را تقویت کرده بود. ابن تومرت، امرای برغواطه وحفصی وشرفای سعدی، این زمان را بهترین فرصت برای بهره گیری از صفت مهدی دیدند(49).
شاید بتوان گفت مهم ترین واساسی ترین عامل ظهور متمهدیان در همهء دوره ها-به ویژه قرن سیزدهم هجری-اختلاف طبقاتی، زورگویی حکام، فشار وسختی وفقر اقتصادی وتهاجم بیگانگان به سرزمین های اسلامی بوده است. کشورهای اسلامی در این قرن بدون استثنا تحت حاکمیت جباران وگردن کشان، واز سوی دیگر-به صورت مستقیم یا غیر مستقیم-مستعمرهء کشورهای بیگانه بودند. این ظلم عظیم وهجوم بی سابقه، عدالت خواهی مردم را به دنبال داشت ودر همه جا شایع می شد که به زودی امامی ظهور خواهد کرد که عدل او فراگیر است. در چنین شرایطی، مردم به مجرّد شنیدن نغمه ای با عنوان اصلاح، با آن همساز شده، آن را می پذیرفتند.
در غرب جهان اسلام، ظلم طاقت فرسای عرب در دورهء ولاهء بر مردم افریقیه، زمینهء مناسبی برای استفادهء مناسب از الگوی خروج امام مصلح دادگر فراهم ساخته بود. اوضاع وخیم کشور سودان ورواج تباهی وزشت کاری آشکار تبه کاران در آن نیز، برای کسی جای شک نگذاشته بود که رستاخیز به زودی فرامی رسد(50). برای مثال، به عنوان های مختلف از مردم سودان-حتی از زنان وکودکان، همراه با فشار، آزار وتوهین-مالیات های سنگین دریافت می شد. مردم سودان سالانه سه بار مالیات می پرداختند:یک بار برای فرماندار، یک بار برای قاضی ویک بار برای مأموران مالیات. خانه های کسانی که در پرداخت این مالیات ها تأخیر می کردند، سوزانده می شد(51) وتاجران سودانی به دلیل تجارت پردرآمد برده فروشی، مردم سودان را به عنوان برده می فروختند.
هجوم همه جانبهء استعمار به سودان ومقابلهء گسترده وپرشور مهدی سودانی در مقابل استعمارگران نیز، باعث شد بسیاری از مردم سودان به او بپیوندند واز قیامش حمایت کنند. سید جمال الدین که خود معاصر این متمهدی بوده است، می نویسد:
مبالغه نیست اگر بگوییم که ورود لشگریان انگلیسی به مصر، مهم ترین سبب قوت یافتن محمد احمد است. اگر آنان نبودند، مهدی در دعوت خویش تمکن نمی یافت. تاریخ امت ها نشان می دهد که صاحب چنین دعوتی در هیچ امتی پایدار نمی ماند مگر آنکه امت در رنج وسختی باشد. کدام حجت برای محمد احمد در دعوت خویش قوی تر از آن است که می گوید:دولت انگلیس بر سر آن است که بر زمین مصر که در عداد زمین های مقدس وباب مکه ومدینه ومهد علوم دینی وپایهء قوت اسلام است، استیلا یابد. پس هرکس که به خداوند وپیامبرش ایمان دارد، باید با داعی خداوند در مقابلهء با انگلیسی ها یار شود وشهرها را از دست اینان برهاند. این سخن دل هر مسلمان را به تپش می آورد واو را به مساعدت صاحب این سخن تحریض می کند(52).
دربارهء نشوونمای شیخیه، بابیت وبهائیت نیز می توان به این عامل برخورد. مردم از جنگ های سخت میان ایران وروس تزار ونیز بی کفایتی دولت های قاجار، خسته وافسرده شده بودند وبه دنبال پناهگاهی معنوی می گشتند؛ به همین سبب به مجرد شنیدن ادعاهای شیخی گری وبابی گری-مبنی بر نزدیکی ظهور، نیابت امام عصر (علیه السلام) و... -به آنان گرایش پیدا کرده، حمایت کردند(53).
انگیزه های مدعیان مهدویت
در طول تاریخ اسلام پیوسته کسانی بوده اند که با انگیزه های مختلف، علم اصلاح طلبی را برداشته اند وبه نام مهدویت عده ای را به دور خویش جمع کرده اند. با توجه به کثرت این مدعیان وداعیه های موعودگرایی، نمی توان انگیزه یا انگیزه های معینی را برای همهء داعیه داران رهایی برشمرد؛ بلکه شاید به تعداد مدعیان، انگیزه وجود داشته باشد. برخی انگیزه ها، شخصی وبرخی جمعی بوده است. نسبت به دوره های مختلف وشرایط متفاوت جامعه، انگیزه ها نیز متنوع بوده است؛ برخی انگیزهء حب جاه وفرصت طلبی شان بیشتر بوده است؛ عده ای دست کم در ابتدا، انگیزهء مبارزه با ظلم وفساد داشته اند وبرای برخی نیز امر مشتبه شده است وبه زعم اینکه می توانند این بار را به دوش بکشند، دست به قیام اصلاح طلبانه زده اند. در اینجا جهت رعایت اختصار، تنها دو انگیزهء مهم متمهدیان را بیان می کنیم.
استفاده از مهدویت برای کوبیدن رقبا
در برهه هایی از تاریخ اسلام، اندیشهء مهدویت مورد استفاده قدرت های گوناگون برای مقابله با رقبای سیاسی ومذهبی ومقابله با ادعای مهدویت گروه های رقیب بوده است. خوارج، شیعه، امویان، وابستگان خلافت عباسی ونیروهای بربر، طرف های این نبرد بزرگ به شمار می آمدند وهمواره، ادعای مهدویت فرق شیعه، عکس العمل گروه های رقیب سنی را برمی انگیخت. یکی از انگیزه های اصلی مدعیان مهدویت در جهان تسنن، برخورد ایذایی، مقاومت ومخالفت در برابر اندیشهء امامت منصوص شیعهء امامیه بود که مهدی معلوم در روایات را غایب می دانست. اعلام غیبت کبرای مهدی، به منزله مردود شمردن ادعاهای مهدویت از سوی دیگر فرق شیعی وغیر شیعی بود. غیبت کبرا تا حدودی جریان ادعای مهدویت را دچار رکود کرد؛ اما این جریان همچنان با آهنگی ناموزون در شرق وغرب طنین انداز بود؛ چون اگر غیبت مهدی را قبول می کردند، باید می پذیرفتند که مهدی دیگری جز مهدی آخر الزمان وجود ندارد.
از مبانی اصلی مواضع امویان در مهدویت، مخالفت با ادعای مهدویت علویان وفاطمیان بود. دربارهء عباسیان نیز می بینیم که حتی منصور عباسی-بنا بر گفتهء مورخان- مخصوصا اسم پسرش را مهدی گذاشت تا از این نام استفادهء سیاسی کند، به مردم بگوید آن مهدی که شما در انتظار او هستید، پسر من است(54). بسیاری از کسانی که با او بیعت می کردند، به همین عنوان بیعت می کردند؛ حتی گاهی در میان نزدیکانش به دروغ بودن این قضیه اعتراف می کرد(55).
این امر حتی از جانب عالمان فرق ومذاهب نیز دنبال می شد وصرفا در حکومت ها خلاصه نمی شد؛ چنان که غزالی پس از انکار مهدی معلوم در روایات شیعه وسنی، الگوی خود را در باب مهدویت در چهارچوب طریقت وولایت تصوف ارائه داد. در الگوی غزالی، هرشخص صالح بدون توجه به نسب می تواند مهدی باشد(56). انگیزه غزالی از بیان نظریهء مهدویت بر پایهء ولایت تصوف، مقابله وطرد اندیشه امامت منصوص شیعی بود. او قول امامیه را که مهدی از اولاد امام حسن عسکری (علیه السلام) است، باطل دانست ومعتقد شد مهدی در خراسان مرده ومدفون شده است(57).
مبانی مهدویت او با طرد مبانی نظریهء غیبت شیعهء امامی همراه بود. عصارهء سیاست غربی او، تربیت یک طلبهء بربر بود تا وی بتواند در بین بربرهای هم جنس وفرهنگ خود، به عنوان مهدی ظهور کند. او به ضرورت این مطلب تصریح کرد ودر جلسات درس خود محمد بن تومرت را «امید آینده مغرب» نامید وبر ضرورت ظهور یک بربر به عنوان مهدی در مغرب تأکید کرد(58). ارائه مهدی نوعی از سوی جهان تسنن، برای از کار انداختن توان شیعه در استفاده از ظرفیت های مهدویت در جهان اسلام بود. نظریهء مهدویت وامامت نوعی، جانشین مناسبی برای شعار شرقی «الرضا من آل محمد» بود که قدرت طلبان بارها از آن استفاده کردند.
نکتهء قابل توجه این است که استفاده از ظرفیت مهدویت برای کوبیدن رقبا، به رقبای مذهبی جهان اسلام خلاصه نمی شد؛ بلکه در مواردی به نوعی مقابله با موعود دیگر ادیان نیز بود. برای نمونه، ارائهء الگوهای مهدوی در برهه ای از تاریخ جهان اسلام (نظیر قرن های 4 و5) برای مقابله با تبلیغات مسیحی در باب بشارت ظهور مسیح بود که از چند قرن پیش از آغاز فتوحات مسلمانان در مغرب، به وسیلهء دولت مسیحی روم ومبلغان وابسته به آنها در همه جا پراکنده شده بود؛ به همین دلیل ابن عربی اندلسی که در نزدیکی مسیحیان زندگی می کرد، با جمع بندی این امر، مسیح ومهدی را از نسل محمد (صلی الله علیه وآله) دانست ومعتقد شد که عیسی بن مریم از امت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است وبالضروره در آخر الزمان نزول کرده، سنت رسول خدا را اجرا می کند، صلیب را می شکند وخوک را حرام می کند. محیی الدین با تصریح به شکست صلیب که منشأ روایی دارد، در برابر موعودگرایی مسیحیان موضع گرفته وآن را به شکل اسلامی تأویل کرد(59). او ختم ولایت را میراث مشترک مهدی موعود از نسل هاشم ومسیح موعود دانست(60).
فرصت طلبی وسودجویی
بسیاری از مهدی نمایان با استفاده از شرایط پدید آمده در عصر خفقان، از عقاید پاک وبی آلایش مردم در باب موعود رهایی بخش اسلام سوء استفاده کرده اند ودر پی اهداف دنیایی خویش بوده اند. به طور معمول در شرایطی که تحمل اوضاع سیاسی، اجتماعی واقتصادی برای مردم دشوار شود، موقعیت مناسبی فراهم می آید تا برخی افراد، برای پیشبرد اهداف خاص خود با شعارهای اصلاح طلبانه مردمی را که به دنبال راه فراری برای رهایی از شرایط موجود هستند، به سوی خود جلب کنند. برای نمونه، ذهبی می گوید:ابن تومرت از هیچ چیز جز ریاست کردن لذت نمی برد وبرای دستیابی به مطلوب خود از دعوی کذب، تزویر وخون ریزی روی گردان نبود(61). او نسب خود را به امام (علیه السلام) رسانده، ادعای عصمت ومهدویت خاصه کرد وخود را مهدی آخر الزمان نامید؛ هرچند بر حقانیت خلفای راشدین تأکید ورزید(62). وی تنها در پی استفاده سیاسی از اندیشه مهدویت برای سامان دادن به حکومت خود بود، بدون اینکه اعتقادی به مبانی تشیع داشته باشد؛ زیرا شاگرد غزالی بود واز طریق وی با دستگاه خلافت بغداد ارتباط داشت(63).
مدعیانی همچون سید محمد فلاح، بنیان گذار جنبش مشعشعیان اهواز، مهدی سنوسی، مهدی سودانی و... در ادعای مهدویت خود بسیار سودجویانه عمل می کردند ودر خیال خود سلطان کامل دولت مذهبی را در سر می پروراندند وهرگاه که بیم خطر می رفت، ادعای خود را تغییر می دادند(64). دربارهء قادیانیه نیز این سودجویی به خوبی مشهود است. اعضای جماعت احمدیه باید دست کم یک چهارم درآمد خود را به صندوق انجمن احمدیه بپردازند(65). همچنان که در نظر علی محمد باب، هرچیز گران بها که صاحبی ندارد، متعلق به باب است. ونیز در کتاب بیان آمده است که هرچیزی، بهترین آن متعلق به نقطه (یعنی خوب باب) ومتوسط، آن متعلق به حی (هجده تن از یاران) بوده وپست ترین آن برای بقیهء مردم است.
این سودجویی در بهائیت به شکل دیگری دنبال شد. بهائیان مشکل روابط نامشروع نامحدود را با پرداختن دیه به بیت العدل حل کردند وگفتند اگر مرد وزنی مرتکب زنا شدند، با پرداخت نه مثقال طلا به بیت العدل بخشیده می شوند واگر برای بار دوم مرتکب این عمل شدند، دو برابر (هجده مثقال طلا) باید بپردازند وبا همین فرمول این حکم در صورت ارتکاب مکرر عمل نامشروع ادامه می یابد(66). در این فرقه، علاوه بر پول های هنگفتی که به حکم بهاء تحت عنوان های مختلف به سران بیت العدل در اسرائیل پرداخت می شود، بهائیان موظف اند در ضیافت های نوزده روزهء خود با پر کردن صندوق های بیت العدل وفرستادن آنها به اسرائیل، تشکیلات بهائیت را تقویت کنند(67).
عوامل پیشرفت مدعیان مهدویت
داوری تاریخی نشان می دهد اقبال مردم به برخی از مدعیان مهدویت، ریشهء در مسائل گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی دارد. برخی از علل وعوامل پیشرفت داعیه داران مهدویت ومقبولیت آنان به قرار ذیل است:
استفاده از نشانه های مهدویت
کم نبودند کسانی که در طول تاریخ با انتساب خود به برخی نشانه ها، علم مهدویت برافراشتند واز هرشیوه ای بهره گرفتند تا خود وقیام خویش را حق جلوه دهند. بسیاری از مهدی نمایان با جعل نشانه های مهدی آخر الزمان ونشانه های ظهور حضرت برای خویش، مردم را به دور خود جمع کردند.
مهدی سودانی در میان صوفی مذهبان رشد کرده بود ونشانه های فرارسیدن زمان رستاخیز را در کتاب های ابن عربی خوانده بود. او بر این سخن ابن حجر عسقلانی وسیوطی آگاهی یافته بود که از جملهء این نشانه ها، خروج صاحب سودان است(68). وی خالی بر گونه داشت که گمان برده بود از علایم مهدویت وی است. او در محاصرهء شهر خارطوم چون دید کار بر او سخت شده، دشمن را دجال نامید ودر نتیجه درویشان با شهامت واستقامت بیشتری جنگیدند(69). نام گرفتن محمد احمد با نام اصلی امام مهدی که همان نام پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) است، وی را شخصی وابسته به رستاخیز معرفی می کرد که ظهورش خبر از پایان زمان می داد.
استفاده از نمادهای صدر اسلام
استفاده از نمادهای صدر اسلام نیز، از دیگر عواملی بود که متمهدیان را محبوب مردم می کرد. مهدی سودانی بساط مهدویت خویش را با تقلید از دوران صدر اسلام رنگ ولعاب داد. او زنش را عایشه صدا می زد؛ پیش از مرگ، چهار خلیفه به عنوان خلفای راشدین وبا همان القاب تعیین کرد؛ به شاعری از دوستانش لقب حسان بن ثابت داد ووقتی که او اعتراض کرد من شجاعم وحسان ترسو بوده است، وی را به لقب خالد بن ولید خشنود کرد(70). او به پیروی از سابقهء بیت المال صدر اسلام، شخصی را به عنوان خزانه دار گماشته بود؛ همچنین شخصی را به عنوان قاضی کل که ملقب به «قاضی الاسلام» بود، به قضاوت گماشت(71).
مهدی سودانی پس از ادعای مهدویت به تمام شخصیت های مذهبی ورؤسای قبایل نامه نوشت واظهار کرد که پیامبر (صلی الله علیه وآله) در یک رؤیا به او گفته است که وی مهدی موعود است؛ ازاین رو از آنها می خواست به او ملحق شوند ودر جهاد شرکت کنند. حتی این سخن از او نقل شده است که هرکس او را به عنوان مهدی نپذیرد، کافر است(72).
محمد بن تومرت نیز به منظور پذیرفته شدن در میان کسانی که با اندیشه های مربوط به ظهور مهدی ونشانه های او از طریق شیعه آشنا بودند، خود را از نسل پیامبر (صلی الله علیه وآله) دانست وادعای عصمت می کرد. او پیش از مهدویت به «امام» وپس از آن به «امام معصوم» و«مهدی معلوم» معروف شد. جانشینان ابن تومرت نیز این چهره سازی را دنبال کردند(73). همانندی نام سید محمد نوربخش با نام پیامبر (صلی الله علیه وآله) نیز، به او در توجیه ادعایش کمک می کرد، تا جایی که حتی اسم فرزندش را قاسم گذاشت تا کنیه اش ابو القاسم شود(74).
عوام گرایی مردم وعوام فریبی مدعیان
یک عامل دو سویه که نقش مهمی در پیشرفت جنبش های مهدوی داشته است، عوام گرایی مردم وعوام فریبی مهدی نمایان است. این حقیقت را نباید از نظر دور داشت که جنبش های موعودگرایی، هرگز بدون شور واحساسات-البته احساسات مبهم مسلمانانی که پاسخ گوی ندای آنان باشند-به سرانجام نمی رسید. این عوام گرایی ونادانی در مواردی به غلو وافراط نیز می انجامید وباعث می شد آنان کسانی را به عنوان مهدی وموعود امت معرفی کنند که خود ادعایی در این باب نداشتند واز این ادعا بیزاری می جستند؛ مانند بسیاری از فرقه هایی که در زمان خود معصومان (علیهم السلام) پدید آمدند وایشان یا دیگر افراد را مهدی نامیدند ورحلت آنان را نپذیرفتند وقائل به بازگشت دوبارهء آنان شدند.
نادانی مردمان پیرامون محمد بن تومرت، او را در رسیدن به اهدافش یاری می رساند. او برای اینکه پیروانش را قانع سازد که مهدی حقیقی است، کسی را در چاه قرار می داد وبه مردم می گفت فرشتگان از درون چاه با من سخن می گویند وآن فرشتهء پنهان در چاه نیز غالبا حکم قتل مخالفان محمد بن تومرت را صادر می کرد وبربرهای متعصب نیز بی درنگ آن حکم را اجرا می کردند. گاه نیز برای اینکه پیروانش به راز او پی نبرند ودهان شخص نهفته در چاه وآگاه از اسرار مگو، برای همیشه بسته بماند، دستور می داد چاه را از خاک پر کنند(75).
مردم سودان نیز، پیروزی مهدی سودانی بر نیروهای به ظاهر شکست ناپذیر بیگانه را دلیل کافی بر صدق ادعای او دانستند وتصادفا در سال ادعای او، ستارهء دنباله داری در آسمان ظاهر شد وبه مردم سودان تلقین شد که این ستاره، پرچم حضرت مهدی است که فرشتگان آن را به دوش می کشند.
بی بصیرتی مردم تا حدی به متمهدی سودان میدان داد که آنان را از ترک سودان باز داشت ورفتن به حج را حرام شمرد ومردم سودان را قانع ساخت که زیارت بارگاه او به منزلهء ادای حج است(76)؛ مبادا پیروانش هنگام خروج از سودان ودر تماس با مسلمانان در حقانیت او ودعوتش شک کنند. او هنگامی که سخنرانی می کرد، این گونه به نظر می رسید که تمام اعضا وجوارحش سخنرانی می کند. زمانی که جنایات اولاد آدم را می شمرد ونعمتی را که بدان ها رو آورده بود وصف می کرد یا هنگامی که مردم را بر جهاد ترغیب می کرد، به گریه می افتاد وطوری تظاهر به خشوع می کرد که شنوندگان را به گریه می انداخت(77).
از ممیزات طریقهء نوربخش، پوشیدن لباس مشکی بود که بعدها پیروانش آن را به عمامهء سیاه تغییر دادند. این کار باعث افزایش هیجان مردم در پیوستن به آنها شد؛ به گونه ای که حکومت تیموری نوربخش را از این کار منع کرد(78). دربارهء علی محمد باب نیز می بینیم که وی خواندن کتاب های آسمانی پیش از ظهور خود را حرام کرد وسوزاندن آنها وهمهء کتاب های علمی را واجب دانسته وتعلیم وتعلم وتدریس تمام علوم وکتب غیر از کتاب های خویش را حرام دانسته است(79).
مردم به ملا محمد علی که از مبلغان سید علی محمد باب بود، لقب «حضرت اعلی» دادند وحامیانش برای او سراپرده ای ساخته، او را در پس پرده پنهان می کردند تا مردم او را کمتر ببینند وشوکت او روز به روز در خاطر مردم بیشتر شود. روزی ملا محمد علی برای رفتن به حمام از پس پرده بیرون آمد، جماعت بابیه هنگامی که او را دیدند صف کشیدند وبا آنکه زمین پر از گل بود، بر زمین افتاده وصورت ها را در میان آن گل بر زمین مالیدند وتا محمد علی به آنان اجازه نداد، سر برنداشتند(80).
حمایت استعمار
هرچه پیش می آییم، بی آنکه از اهمیت عناصر دیگر کم شود، بر گونه ها، ریشه ها، انگیزه ها ومسائل جنبش های مهدوی افزوده می شود. توجه به این نکته ضروری است که به خصوص در دورهء معاصر جنبش های مهدوی مورد بهره برداری عناصر استعماری قرار گرفته اند. در این دوره عده ای از انسان های پاک نهاد صرفا به سبب وجود برخی شواهد وشباهت ها در هیئت ظاهری وسلوک اجتماعی آنان، دل در گرو آنان بستند؛ اما در رأس هرم، نشانه هایی از حضور کم رنگ وپررنگ سیاست مداران استعمار وجود دارد که با سوء استفاده از چنین فضایی، ضربه های جبران ناپذیری بر پیکر جوامع اسلامی واسلام وارد کرده اند. ضربه ای که استعمار از پایبندی مسلمانان به آموزه های اسلام (نظیر نماز، جهاد و...) در کشورهای مسلمان خورده بود، آنان را واداشت تا با این ترفند، جنبش های اسلامی ضد استعماری را خنثا کنند.
ادعاهی شیخ احمد احسایی دربارهء وجوب باب خاص امام زمان (علیه السلام) در هرعصری، نظر سیاست بازان خارجی را به تداوم شیخیه به عنوان نطفه ای که می تواند تهدیدی جدی برای تشیع وروحانیت ونظام مدافع ومروج شیعه به شمار آید، به خود جلب کرد؛ به نحوی که پس از ظهور بابیت وبهائیت، دست اندازی آنان به پرورش وتقویت وتحریک این مدعیان مورد تأیید دولت های متبوع قرار گرفت. در مقابل رهبران این فرقه ها نیز، سرسپردگی خود را به سفارت خانه های روس وانگلیس دوچندان کردند تا از این طریق هم باعث رونق کسب وکار خویش وهم جلب رضایت سیاست گذاران خارجی شوند(81).
عباس افندی، از سران بهائیت، با پیوستن به دولت های بیگانه، وجههء بین المللی این آیین را تکمیل کرد وبه پاس خدماتش به دولت انگلستان، لقب «سر»، ونشان «نایت هود»(82) (بزرگ ترین نشان خدمت گذاری به انگلیس) را از آنان دریافت کرد(83) این ماجرا پس از استقرار انگلیسی ها در فلسطین صورت گرفت. در مراسم خاکسپاری عبد البهاء نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند ووینستون چرچیل، وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعهء بهایی ابلاغ کرد(84).
یکی از نشانه های تمایل این فرقه به انگلستان این بود که آنها هیچ گاه با حکومت به ستیز نمی پرداختند ویکی از شرایط مؤسس این فرقه برای بیعت این بود که هیچ یک از پیروان این آیین بدون اطاعت از حکومت وقت انگلیس اجازهء بیعت با او را نداشتند. این نکته را یکی از پیروان این آیین در کتابی که با عنوان تحفهء شاهزاده ویلز به فارسی تدوین کرده، آورده است(85). رژیم شاه از بهائیان نه تنها حمایت می کرد، بلکه بر اساس اسناد ساواک، آنان مورد حمایت رئیس جمهور آمریکا ودولت اسرائیل نیز بودند. آنان علاوه بر تبریک پیروزی اسرائیل، گستاخی را به جایی رساندند که مبالغ هنگفتی پول برای کمک به ارتش اسرائیل جمع آوری کردند(86).
دربارهء به وجود آمدن نهضت قادیانی در هندوستان، این نکته قابل تأمل است که وقتی فرماندهان انگلیسی در برابر مهدی سودانی دچار شکست های پی درپی شدند، خبر این واقعه در همه جا پراکنده شد. عده ای بر این باورند که حکومت انگلیس از سرانجام ایمان مردم هند به این جنبش هراسان شد؛ زیرا طوفان انقلاب در هند هنوز آرام نگرفته بود. به احتمال قوی همین امر باعث گرایش انگلیس به جنبش قادیانی برای مقابله با روی آوردن مردم هند به مهدی سودانی شد. این امر، رشد وگسترش عقاید قادیانی را در پی داشت؛ چرا که اساس این آیین را ترک جهاد با شمشیر ووجوب جهاد با برهان وگفت وگو وراه های مسالمت آمیز تشکیل می داد(87).
قادیانی در سپاس گزاری از استعمار، در برخی نوشته های خود تصریح می کند که حکومت انگلستان به او موقعیت بخشیده است. وی در 41 فوریه سال 8981 م. درخواستی به حاکم انگلیسی پنجاب تقدیم کرد ودوستی ووفاداری خود را به حکومت انگلیس یادآور شد وخدماتی را که برای آنها انجام داده بود، برشمرد. او گفت بیشتر عمر من در تأیید ویاری حکومت انگلیسی سپری شد ودر باب منع جهاد ووجوب اطاعت از حاکم انگلیسی کتاب ها ونشریه هایی تألیف کردم که اگر گردآوری شوند، پنجاه خزانه را پر می کنند(88).
آثار جنبش های مهدوی
آثار مخرب جنبش های مهدوی بر جهان اسلام، بیش از آثار مثبت کوتاه مدت آنها بوده است. نگاهی به روند تاریخی این ادعاها از صدر اسلام تا به امروز، گواه این مدعاست. این ادعاها، نیروهای جامعهء اسلامی را در مسیرهای انحرافی به حرکت واداشت، افکار واعمال بسیاری از مسلمانان را-دست کم برای مدتی-به خود مشغول کرد، جامعهء اسلامی را به تشتت وفرقه گرایی کشاند، باعث پدید آمدن فرقه های انحرافی ومخالف اسلام شد، در مواردی به مخالفت مستقیم با شریعت نبوی انجامید، باعث سوء استفادهء مخالفان اسلام ودر مواردی مخالفان شیعه شد، مهدویت اصیل اسلامی را به چالش کشید، باعث رواج بدعت ها، تحریف ها، قشری گری ها ونفوذ عقاید خرافی در دین شد و.... در اینجا برخی این آثار را به اختصار توضیح می دهیم.
رویارویی با اسلام
از پیامدهای مهم جریان متمهدیان، رویارویی با اسلام وشریعت نبوی است. در قرون اخیر، به ویژه با این پیامد بیشتر روبه رو هستیم. کسانی همچون بابیان، بهائیان وپیروان قادیانیه با همدستی بیگانگان واستعمارگران، عامل اجرای اهداف آنها شدند. برای نمونه، بابیان با سیاست گام به گام، ابتدا ادعای بابیت از ناحیه مهدی حقیقی کرده، بعد از جمع مریدان، مدعی مهدویت شدند ودر نهایت سر از مخالفت عملی با اسلام درآوردند. برخی از این مهدی نمایان پا را از حد فراتر نهاده، ادعای پیامبری کردند والواح والقائات استعمارگران را تحت عنوان وحی در کتاب های خویش گرد آوردند. آنان با تأسیس مذهب استعماری خویش، احکام وتکالیف اسلام (همچون نماز، روزه، جهاد، امر به معروف ونهی از منکر و...) را منسوخ وباطل اعلام کردند وبدین وسیله موانع بزرگ فسادکاری خود واربابانشان را در سرزمین های اسلامی از سر راه برداشتند.
پس از آنکه جمعی از پیروان علی محمد باب دین اسلام را منسوخ اعلام کردند، او هم جرئت یافت وادعای نبوّت وآوردن شریعت جدید کرد(89). بهاء نیز همچون علی محمّد باب، دین اسلام را منسوخ اعلام کرد(90). جایگاه خداوند در نظر بابیان وبهائیان به درستی معلوم نیست. گاهی کلماتی دالّ بر فردیّت ویکتایی وصفات ذاتیه خداوند وحمد وثنای او می آورند ودر زمان دیگر خود را خدا وربّ اعلی می نامند(91). آنان خاتمیت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) را نفی کرده وپس از اثبات پیامبری خود، مقام نبوّت خویش را بالاتر از مقام ایشان اعلام کردند(92).
غلام احمد قادیانی نیز با برخی قوانین اسلام (مانند جهاد وامر به معروف ونهی از منکر) مخالفت کرد. وی در باب مسئلهء جهاد معتقد بود که جهاد با شمشیر با دشمنان اسلام، حرام است؛ بلکه باید این تکلیف شرعی با وسایل مسالمت آمیز اعمال شود؛ به همین مناسبت «احمدیه» به دولت انگلیس وفادار بوده اند(93). پیروان غلام احمد میان او وپیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله) فرقی نمی گذارند وقادیانی را هم رتبهء حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) می دانند وخلفای او را با خلفای راشدین در یک حد قبول دارند. آنان اعمال حج را در قادیان با اعمال حج در مکه برابر می دانند. قادیانی ها وصلت افراد خود را با مسلمانان غیر مشروع می شمرند(94).
ایجاد فرقه های انحرافی
از رهاوردهای دیگر جنبش های مهدوی این بود که آیینی به دیگر آیین ها افزودند؛ هرچند همهء آنها مدعی بودند که می خواهند آیین های قبلی را متحد سازند، تا جایی که حتی این جنبش ها در میان پیروان خود به شعبه های مختلفی تقسیم شدند(95). از سوی دیگر، فرقه سازی از دیرباز یکی از ابزارهای طاغوت ها واستعمار واستکبار برای از بین بردن مذهب های اصیل بوده است. با نگاهی به تاریخ وبررسی روند حرکت اسلام از آغاز تا امروز می توان دریافت که اسلام ومسلمین همواره مانعی بر سر راه طاغوت ها واستعمارگران بوده است؛ ازاین رو این آیین حیات بخش پیوسته آماج فتنه انگیزی آنان بوده است. یکی از این فتنه ها، ساختن فرقه های مختلف مذهبی است تا مسلمانان به خود سرگرم سازند، آنان از اسلام اصیل دور کنند ونیروی امت واحد اسلام را هدر دهند. بدیهی است هنگامی که مأموریت اصلی، اسلام زدایی باشد، چه بهتر که این کار با آموزه های دینی صورت پذیرد.
فرقه سازی استعماری، به ویژه سابقه ای دست کم سیصد ساله دارد. از دوره صفویه، این طرح را استعمار به کار گرفته است. فرقه سازی وجلوه دادن آن به عنوان جنبش های اجتماعی، از حربه های کاری آنان در دوران تسلطشان بر بخش عظیمی از جغرافیای جهان بود. این حرکت در مناطق مختلف، اشکال گوناگونی داشت وبه فراخور شرایط محیطی وآداب ورسوم وسنن مردم بومی اجرا می شد(96).
دشمنان اسلام پس از اینکه دریافتند فرهنگ انتظار ومهدویت یکی از مهم ترین موانع سلطه آنان بر کشورهای اسلامی است، از نادانی مردم ودیگر زمینه های مساعد سوء استفاده کردند، فرقه های ضالّه ای پدید آوردند وبه اقتدار، انسجام ووحدت مردم مسلمان ضربه وارد کردند. آنان کوشیدند از یک سو با تحقیر هویت ملی باورهای دینی مسلمانان زمینه را برای پذیرش فرهنگ منحط غرب فراهم کنند واز سوی دیگر با تبلیغات گستردهء مکتب ها ومذهب های پوشالی وتقویت آنها، به هدف خود (محو ونابودی اسلام) برسند.
غرب مسیحی نیک می دانست که انگیزه وآرمان نهفته در جان ساکنان کشورهای مسلمان، دیر یا زود نیروهای استعماری را از سرزمینشان بیرون خواهد راند؛ به همین دلیل آنان با تشکیل مثلثی در سرزمین های اسلامی، جاپایی برای خود ساختند وبا پاشیدن تخم نفاق، امکان ماندن خویش در این سرزمین ها به گونه ای دیگر را فراهم کردند. این مثلث چیزی جز حمایت گسترده از مذاهب جعلی بابیت در ایران، وهابیّت در عربستان ومذهب قادیانی در هند نبود. این سیاست در جهان تشیع، در قالب ترویج اخباری گری، صوفی گری، شیخی گری، بابی گری وبهائی گری نمایان شد. در جهان اسلام نیز این راهبرد در چند محور دنبال شد:حمایت گستردهء انگلیس از بهائیت در ایران(97)، وقادیانیه در هند، ملقب ساختن سر سید احمد خان هندی به «میر»، به پاس خدماتش به تجدّد وانگلیس وبه عنوان یکی از پیشگامان تجدید نظر دینی(98)، وحمایت استعمارگران روسی از شاخهء ازلیه بابیه (پیروان یحیی صبح ازل)(99).
ایجاد تفرقه در جامعه اسلامی
یکی از این آفت های جنبش های مهدوی، ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است. این حرکت ها باعث شد توان ونیروی واحد امت اسلام به جای اینکه صرف مسائل مهم وایجاد تمدن عظیم اسلام شود، به درگیری های فرقه ای وگروهی فروکاهد وبه تحلیل رود. حرکت این مدعیان فرقه ساز باعث شد گروه های مختلف هرکدام گوشه ای وجنبه ای از اسلام را بگیرند واز ابعاد دیگر آن غفلت ورزند.
انگیزه های شخصی وجاه طلبی مدعیان وحامیانشان، آتش اختلافات را شعله ورتر کرد؛ زیرا با رسوخ این اوصاف در جامعهء اسلامی، ریسمان محکم همیاری می گسلد واراده های افراد سست می شود وهرکس تنها به فکر منافع شخصی خویش است(100). این متمهدیان با جمع کردن عده ای به دور خویش، نیروی متمرکز جامعهء اسلامی را به سستی واضمحلال کشاندند وبه استیلای دشمنان اسلام بر جوامع مسلمانان یاری رساندند. قادیانی روزنامه ای به نام تهذیب الاخلاق منتشر می کرد که فقط مایهء گمراهی وایجاد تفرقه ودشمنی میان مسلمانان هند با دیگر مسلمانان، به خصوص با عثمانیان بود. او عقیده داشت که علت پیشرفت اروپا در تمدن، علم، صنعت، قدرت واقتدار، فقط کنار گذاشتن دین ورو آوردن به طبیعت گرایی بوده است(101).
سید جمال الدین در مجلهء العروة الوثقی چنین می نویسد:
انگلیسی ها در هند زمانی که احساس کردند که خیال حکومت بر اندیشهء مسلمانان غالب است ودر دینشان چیزی است که آنها را به جنبش وحرکت برای بازپس گرفتن منافع از دست رفته شان وامی دارد، تلاش کردند گروهی از مردم را که خود را منتسب به اسلام می دانند ولباس مسلمانی به تن دارند، ولی در باطن نسبت به اسلام کینه ونفاق می ورزند ومنحرف هستند (یعنی مادی گرایان وتجربه گرایان) به سوی خود کشاندند. انگلیسی ها آنان را جهت فاسد کردن اعتقاد مسلمانان وضعف تعصب دینی برای خاموش ساختن آتش غیرتشان وگسستن رشتهء اتحاد وهمبستگی شان به کار گرفتند. آنها این جماعت را در تأسیس مدرسهء علیگره وانتشار روزنامه برای نشر دروغ هایشان در میان هندیان یاری کردند، تا ضعف اعتقادی فراگیر شود وروابط بین مسلمانان سست گردد وانگلیسی ها بتوانند به راحتی بر آنان مسلط شوند(102).
نتیجه گیری
نگاه جریان شناسانه به موضوعات کلامی وعقیدتی، نگاهی راهگشا برای دستیابی به نتیجه ای جامع وکامل است. با این نگاه به موضوع مدعیان مهدویت در طول تاریخ اسلام -به ویژه تاریخ معاصر-می توان با تجهیزات کافی با فردای ناشناخته روبه رو شد واز فتنهء چنین مدعیانی در امن وامان ماند.
بررسی جریان شناسانه به جنبش های مهدوی نشان می دهد که این جنبش ها، مبانی نظری، انگیزه ها وآثار متفاوتی داشته ودارند. با توجه به آنچه در این نوشتار آمد، نتایج ذیل قابل بیان است:
1. ادعا در باب مهدویت، جریانی است که از صدر اسلام آغاز شده وبا فراز وفرودی تا به دوران معاصر ادامه داشته است وبه دوره ای خاص اختصاص ندارد.
2. مبانی نظری فراوانی این جریان را تغذیه کرده است که بسته به موقعیت جغرافیایی، سیاسی ومذهبی متفاوت بوده است.
3. در باب انگیزه ها نیز روشن شد که می توان یک یا چند انگیزهء خاص را برای جنبش های مهدوی برشمرد؛ هرچند برخی انگیزه ها (نظیر کوبیدن رقبای سیاسی ومذهبی) رخت بربسته است، انگیزهء فرصت طلبی وسودجویی وجاه طلبی همچنان باقی وبلکه پررنگ تر شده است.
4. برخی از زمینه های ادعاهای موعودگرایانه (همچون پویایی ونشاط مهدویت در جهان اسلام وعلاقهء شدید مردم به اهل بیت (علیهم السلام)) همچنان باقی است؛ اما برخی زمینه ها (نظیر مبارزه با تهاجم مستقیم بیگانگان صلیبی) جای خود را به مبارزهء با استعمار کهنه ونو داده است.
5. در نهایت اینکه آثار ویرانگر این جنبش های، بیش از آثار مثبت کوتاه مدت آنها بوده است. این آثار مخرب، نظیر ایجاد تفرقه در جهان اسلام وتبدیل امت اسلام به گروه ها وجناح های متفاوت ورقیب، ماندگار بوده است. دیگر اینکه برخی از این جنبش ها به جای اصلاح امر جهان اسلام، به مبارزهء علنی با اسلام وشریعت پرداخته اند واز اساس از امت اسلام جدا شده اند.
منابع
آل طالقانی، محمد حسن، الشیخیهء نشأتها وتطورها ومصادر دراستها، بیروت، الآمال للمطبوعات، 0241 ق.
ابن الصغیر، تاریخ بنی رستم، ترجمهء حجت الله جودکی، تهران، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی، 5731.
ابن جوزی، المنتظم فی التاریخ، چ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 5141 ق.
ابن خلدون، عبد الرحمن، المقدمه، بیروت، دار الکتب اللبنانی، 0241 ق.
-، العبر، بیروت، دار الکتب اللبنانی، دار الکتب المصری، 0241 ق.
ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب، بیروت، دار الثقاف، 0041 ق.
ابن شهرآشوب، ابی جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دار الاضواء، 5041 ق.
ابی عربی، محیی الدین، فتوحات مکیة، بیروت، دار صادر، بی تا.
ابن ماجه، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق عبد الباقی محمد فؤاد، بیروت، دار الفکر، 3731 ق.
ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، نجف، منشورات الرضی زاهدی، 5831 ق.
افراسیابی، بهرام، لیبی وتاریخ، تهران، زرین، 3631.
-، تاریخ جامع بهائیت، چ دهم، مهر فام، 2831.
بغدادی، عبد القاهر، الفرق بین الفرق، تهران، اشراقی، 6731 ق.
بهاء، حسینعلی، اقدس، بمبئی، 4131.
بهشتی، محمد، ادیان ومهدویت، تهران، کورش کبیر، 2431.
بیانی شیرین، دین ودولت ایران در عهد مغول، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 0731.
البیذق، ابی بکر صنهاجی، اخبار المهدی، تحقیق بروفنسال، پاریس، 0891 م.
پطروشفسکی، ای. پ، نهضت سربداران خراسان، ترجمهء کریم کشاورز، تهران، پیام، 1531.
پی. ام. هالت وام. دبلیو. دالی، تاریخ سودان بعد از اسلام، ترجمهء محمد تقی اکبری، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، 6631.
تاجری، حسین، انتظار بذر انقلاب، بی جا، کوکب، 8531.
تلمسانی المقری، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، بیروت، دار صادر، 7691 م.
جعفریان، رسول، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 3831.
چهاردهی، نور الدین، داعیان پیامبری وخدایی، تهران، فتحی، 6631.
حسینیان، روح الله، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 2831.
حموی، یاقوت، شهاب الدین ابی عبد الله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، دار البیروت، 9931 ق.
دار، مستتر، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم، ترجمهء محسن جهانسوز، تهران، ادب، 7131.
دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 01، تهران، مرکز دائرهء المعارف بزرگ اسلامی، 1831.
دخانیاتی، ع، تاریخ آفریقا، بی جا، توکا، 8531.
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، 3731.
ذهبی، محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، کویت، وزارهء الارشاد، بی تا.
رائین، اسماعیل، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، مرو، مؤسسهء تحقیقاتی رائین، بی تا.
رنجبر، محمد علی، مشعشعیان، تهران، آگاه، 2831.
رئوفی، مهناز، سایهء شوم، تهران، دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان، 5831.
سروش، احمد، مدعیان مهدویت از صدر اسلام تا عصر حاضر، تهران، افشین، بی تا.
سلیمان، کامل، یوم الخلاص، ترجمهء علی اکبر مهدی پور، چ سوم، قم، آفاق، 6731.
شهرستانی، محمد بن عبد الکریم، الملل والنحل، بیروت، دار المعرفه، 0141 ق.
شوشتری، نور الله، مجالس المومنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 5731.
شوقی افندی، قرن بدیع، نصر الله مودت، تهران، مؤسسه ملی مطبوعاتی امری، بی تا.
صافی گلپایگانی، لطف الله، منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر، چ دوم، قم، معصومیه، 1241 ق.
صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمه، ترجمهء محمد باقر کمره ای، بی جا، اسلامیه، 8731 ق.
-، الهدایة، قم، مؤسسهء الامام الهادی، 8141 ق.
طبرسی نوری، حاج میرزا حسین، نجم الثاقب، قم، مسجد مقدس جمکران، 5731.
طوسی، ابی جعفر محمد بن حسن (شیخ طوسی)، الغیبة، قم، مؤسسهء معارف اسلامی، 1141 ق.
عبد الوهاب حسنی، ورقات، چ دوم، تونس، مکتبة المناره، 2791 م.
عقاد، عباس محمود، اسلام در قرن بیستم، حمید رضا آژیر، مشهد، آستان قدس رضوی، 9631.
فاسی، علی بن بی زرع، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب وتاریخ مدینهء فاس، الرباط، دار المنصور للطباعهء وشر، 2791 م.
فرید گلپایگانی، حسن، مفتاح باب الابواب، تهران، بی نا، 4331.
القاری الهروی، علی بن سلطان محمد، رسالة فی المهدی المنتظر، نسخه خطی
کامل شیبی، مصطفی، تشیع وتصوف، ترجمهء علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، امیرکبیر، 0831.
کامل، سلیمان، یوم الخلاص، ترجمهء علی اکبر مهدی پور، آفاق، 6731.
کسروی، مشعشعیان، مدعیان دروغین مهدویت، تهران، فردوس، 8731.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی اکبر غفاری، چ سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیهء، 7631 ق.
کشی، ابی عمر محمد بن عمر، معرفة اخبار الرجال، بی جا، بی نا، بی تا.
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسهء الوفاء، 3041 ق.
-، مهدی موعود (جلد سیزدهم بحار الانوار)، ترجمهء علی دوانی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 8731.
مراکشی، عبد الواحد، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، بیروت، دار الکتب العلمیه، 9141 ق.
مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، چ سوم، مشهد، آستان قدس رضوی، 5731.
موثقی، احمد، جنبشهای اسلامی معاصر، تهران، سمت، 7731.
مولانا، جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بی تا.
الناصری، احمد بن خالد، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، دار البیضاء، منشورات وزارهء الثقافهء والاتصال، 1002 م.
نجفی، محمد باقر، بهائیان، تهران، کتابخانه طهوری، 7531.
نجفی، موسی وموسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، بررسی مؤلفه های دین-حاکمیت-مدنیت وتکوین دولت-ملت در-ره هویت ملی ایران، تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1831.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، ترجمهء محمد جواد مشکور، تهران، علمی وفرهنگی، 1631.
ولوی، علی محمد، تاریخ علم کلام ومذاهب اسلامی، تهران، بعثت، 7631.
همدانی، محمد رضا، هدیة النملة الی مجدّد الملة، بمبئی، 4191 م.
پاک، محمد رضا، «مهدویت در غرب اسلامی»، تاریخ اسلام، مؤسسه آموزش عالی باقر العلوم (علیه السلام)، وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزهء علمیهء قم، ش 72
www.VikipideaEncyclopedia
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) دانشجوی دکتری ادیان وعرفان مؤسسه آموزشی وپژوهشی امام خمینی (قدّس سرّه)
Ismailalikhani@Gmail.com
(2) ابی جعفر محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، الغیبة، ص 511؛ محمد بن علی بن حسین بن بابویه صدوق (شیخ صدوق)، الهدایة، ص 54.
(3) شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ترجمهء محمد باقر کمره ای، ص 604.
(4) محمد بن عبد الکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج 2، ص 11.
(5) میرزا حسین طبرسی نوری،، نجم الثاقب، ص 412؛ حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعه، ترجمهء محمد جواد مشکور، ص 05؛ ابن جوزی، المنتظم فی التاریخ، ج 31، ص 692.
(6) ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبین، ص 141 و461.
(7) عبد القاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 23-33.
(8) دائرة المعارف، سیری در فرهنگ وتاریخ تشیع، ص 71.
(9) عبد القاهر بغدادی، همان، ص 32.
(10) میرزا حسین نوری، همان، ص 512.
(11) عبد القاهر بغدادی، همان، ص 43.
(12) دائرهء المعارف، سیری در فرهنگ وتاریخ تشیع، ص 02؛ حسین بن موسی نوبختی، همان، ص 911.
(13) رسول جعفریان، حیات فکری وسیاسی امامان شیعه، ص 075-175.
(14) لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص 553؛ شیخ طوسی، همان، ص 712.
(15) برای آشنایی با نام ها وتاریخ متمهدیان، ر. ک:محمد بهشتی، ادیان ومهدویت، ص 17-68.
(16) ابن جوزی، المنتظم فی التاریخ، ج 31، ص 692؛ ج 3، ص 152؛ علی بن بی زرع فاسی، الانیس المطرب بروض القرطاس فی اخبار الملوک المغرب وتاریخ مدینه فارس، ص 231؛ احمد بن خالد الناصری، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، ج 5، ص 661.
(17) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 72، ص 721.
(18) www.VikipideaEncyclopedia
(19) برگرفته از روزنامه کیهان، دوشنبه 03 بهمن 5831.
(20) عبد الرحمن ابن خلدون، مقدمه، ص 28، 032؛ ابی بکر صنهاجی بیذق، اخبار المهدی، ص 62
(21) علی بن سلطان محمد الهروی القاری، رسالة فی المهدی المنتظر، ص 21.
(22) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، تاریخ اسلام، ش 72، ص 721.
(23) محیی الدین ابن عربی، فتوحات المکیة، ج 21، ص 46.
(24) جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، ص 621.
(25) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، تاریخ اسلام، ش 72، ص 721.
(26) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 861-961.
(27) احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص 512؛ ع دخانیاتی، تاریخ آفریقا، ص 17.
(28) المقری تلمسانی، نفح الطیب من غصن الاندلس الرطیب، ج 2، ص 102.
(29) عبد الرحمن ابن خلدون، العبر، ج 21، ص 836 و246.
(30) محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، ص 813؛ دایرة المعارف فارسی، ج 2، بخش 2، ص 752.
(31) مصطفی کامل شیبی، تشیع وتصوف، ترجمهء علیرضا ذکاوتی قراگزلو، ص 782؛ احمد کسروی، تاریخ پانصد سالهء خوزستان، ص 92؛ محمد علی رنجبر، مشعشعیان، ص 77 و87.
(32) هالت پی. ام. ودالی ام. دبلیو، تاریخ سودان بعد از اسلام، ترجمهء محمد تقی اکبری، ص 79.
(33) همان، ص 69.
(34) محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 734 وج 2، ص 883-983.
(35) محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 04، ص 002-702 وج 42، ص 21؛ نهج البلاغه، خ 451.
(36) ر. ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 77، 671، 112، 082، 523، 863، 083، 204 و324.
(37) دانشنامه جهان اسلام، ج 1، مدخل «باب».
(38) شیخ طوسی، همان، ص 774.
(39) کشی، رجال، ش 899، 999، 8401.
(40) بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهائیت، ص 06-96.
(41) حسن فرید گلپایگانی، مفتاح باب الابواب، ص 18، 28.
(42) محمد جواد مشکور، همان، ص 813؛ دایرة المعارف فارسی، ج 2، بخش 2، ص 662-962.
(43) همان، ص 962؛ محمد حسن آل طالقانی، الشیخیهء نشأتها وتطورها ومصادر دراستها، ص 892-903؛ محمد رضا همدانی، هدیة النملة الی مجدّد الملة، ص 31، 72، 82 و93.
(44) دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 71.
(45) رسول جعفریان، همان، ص 575، به نقل از مؤسسة المعارف الاسلامیة، معجم احادیث مهدی.
(46) علی محمد ولوی، تاریخ علم کلام ومذاهب اسلامی، ج 1، ص 332؛ رسول جعفریان، همان، ص 675.
(47) ای. پ پطروشفسکی، نهضت سربداران خراسان، ص 51 و61؛ شیرین بیانی، دین ودولت ایران در عهد مغول، ج 2، ص 285، به نقل از یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 7، ص 31.
(48) ر. ک:علی بن بی زرع فاسی، همان، ص 89-231؛ عبد الوهاب حسنی، ورقات، ج 2، ص 244؛ ابن عذاری مراکشی، البیان المغرب، ج 2، ص 80-81، ج 3، ص 152؛ ر. ک:احمد بن خالد الناصری، الاستقصاء لاخبار الدول المغرب الاقصی، ج 5، ص 20.
(49) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 72، ص 721.
(50) عباس محمود عقاد، اسلام در قرن بیستم، حمید رضا آژیر، ص 321.
(51) مستتر دار، مهدی از صدر اسلام تا قرن سیزدهم، ص 381.
(52) همان، ص 991.
(53) حسن فرید گلپایگانی، همان، ص 911، 811.
(54) مستتر دار، همان، ص 53.
(55) ابو الفرج اصفهانی، همان، ص 69.
(56) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 72، ص 721.
(57) علی بن سلطان محمد الهروی القاری، همان، نسخه خطی، ص 21.
(58) «لا بد ان هذا البربری سیظهر» ر. ک:علی بن زرع فاسی، همان، ص 091.
(59) محیی الدین ابن عربی، همان، ج 1، ص 661.
(60) «انا ختم الولایهء دون شک لورث الهاشمی مع المسیح». ر. ک:همان، ج 1، ص 662.
(61) دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 3، ص 961.
(62) احمد موثقی، همان، ص 231 و731.
(63) محمد رضا پاک، «مهدویت در غرب اسلامی»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 72، ص 721، به نقل از محمد بن احمد ذهبی، العبر فی خبر من غبر، ج 4، ص 85.
(64) مشعشعیان کسروی، مدعیان دروغین مهدویت، ص 54؛ بهرام افراسیابی، لیبی وتاریخ، ص 38.
(65) حسن فرید گلپایگانی، همان، ص 25.
(66) حسینعلی بهاء، اقدس، ص 5.
(67) مهناز رئوفی، سایه شوم، ص 63.
(68) عباس محمود عقاد، همان، ص 321.
(69) حسین تاجری، انتظار بذر انقلاب، ص 271.
(70) همان.
(71) هالت پی ام ودالی ام. دبلیو، تاریخ سودان بعد از اسلام، ص 69.
(72) احمد موثقی، جنبش های اسلامی معاصر، ص 262.
(73) همان، ص 231.
(74) مصطفی کامل شیبی، همان، ص 413 و513.
(75) احمد سروش، مدعیان مهدویت، ص 44.
(76) عباس محمود عقاد، همان، ص 521.
(77) مستتر دار، همان، ص 012.
(78) مصطفی کامل شیبی، همان، ص 513؛ نور الله شوشتری، مجالس المومنین، ص 513.
(79) محمد باقر مجلسی، مهدی موعود، ص 851.
(80) اعتضاد السلطنه، فتنه باب، ص 24.
(81) سید محمد باقر نجفی، بهائیان، ص 516 و616؛ موسی نجفی وموسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 811-911.
(82) Knighthood.
(83) اسماعیل رائین، انشعاب در بهائیت پس از مرگ شوقی ربانی، ص 811؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج 3، ص 992.
(84) دانشنامه جهان اسلام، ج 4، ص 047.
(85) عباس محمود عقاد، همان، ص 821
(86) روح الله حسینیان، سه سال ستیز مرجعیت شیعه، ص 271 و371.
(87) همان، ص 621-721.
(88) محمد بهی، اندیشه نوین اسلامی در رویارویی با استعمار غرب، ص 14.
(89) دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 91.
(90) همان، ج 4، ص 837.
(91) همان، ج 1 وج 4.
(92) حسینعلی بهاء، همان، ص 941، 161 و461.
(93) محمد معین، فرهنگ فارسی، ج 5، ص 401.
(94) نور الدین چهاردهی، داعیان پیامبری وخدایی، ص 661 و761.
(95) عباس محمود عقاد، همان، ص 131-231.
(96) وحید اختر، تاریخ وفرهنگ معاصر، ترجمهء رسول جعفریان، ج 1، مقاله «میر سید احمد خان واندیشه دینی».
(97) موسی نجفی وموسی فقیه حقانی، تاریخ تحولات سیاسی ایران، ص 911-811.
(98) وحید اختر، همان، ج 1، مقاله «میر سید احمد خان واندیشه دینی».
(99) موسی نجفی وموسی فقیه حقانی، همان، ص 911-811.
(100) قرآن به این حقیقت اشاره دارد:
أطیعوا الله ورسوله ولا تنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحکم؛
از خدا وپیامبرش اطاعت کنید وبا هم نزاع مکنید که سست شوید» انفال:64.
(101) محمد بهی، همان، ص 63.
(102) همان، ص 73.