(۲۷۹) پلورالیسم دینی وعصر ظهور
پلورالیسم دینی وعصر ظهور
حسن پناهی آزاد
پژوهشگر گروه کلام پژوهشکده ی مهدویت
مجله مشرق موعود - زمستان 1387 - شماره 8
چکیده:
بنابر پلورالیسم دینی، همه ادیان الهی وبشری، در کنار هم صادق ونجات بخش می توانند باشند. جان هیک این عقیده را در تقابل با انحصارگرایی وشمول گرایی جهان مسیحیت تدوین وارائه کرده است. تفکیک «بود» از «نمود»، فروکاستن دین به تجربه ی دینی وتفکیک گوهر از صدف دین، از مبانی پلورالیسم به شمار می آید. نظریه پلورالیسم با مبانی کلامی اسلام، ناسازگار است. ادیان، به یک اندازه بر حق نیستند. اسلام مانند خورشید است وادیان آسمانی دیگر مانند ستارگانی هستند که تنها در غیاب خورشید راه می نمایند. حقّانیت اسلام بر همه ی ادیان تحریف نشده، ترجیح دارد. تنها دین بر حق، اسلام است. مبانی پلورالیسم با اندیشه مهدویت شیعی، ناسازگار است. وجود ادیان گوناگون در عصر ظهور، دلیل تحقق پلورالیسم دینی در آن عصر نیست؛ زیرا هیچ کدام از مؤلفه ها وعناصر تشکیل دهنده پلورالیسم دینی، در رفتارحضرت مهدی (علیه السلام) با دیگر ادیان وجود ندارد. اعتقاد به منجی جهان، در ادیان دیگر نیز وجود دارد. پلورالیسم دینی از نظر ادیان دیگر نیز مردود است.
مقدمه
وجود ادیان متعدد در هنگام ظهور، از مسئله ها در حوزه فلسفه دین وکلام جدید است. اگر ادیان گوناگون در آن هنگام وجود دارند، آیا پلورالیسم دینی در آن دوران جایگاهی خواهد داشت؟ آیا میان این دو موضوع رابطه ای وجود دارد؟
این نوشتار پس از تبیین نظریه پلورالیسم دینی وبرخی نظریه های موجود درباره ی تعدّد ادیان، به این پرسش پاسخ می دهد.
مقصود از عصرظهور، دوران ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) است ومنظور از اهل کتاب، پیروان آیین های آسمانی مانند یهود، مسیحیت، زرتشت ومجوس هستند.
چیستی پلورالیسم دینی
واژه «پلورال»(1) به معنای جمع وکثرت، حکایت کننده از وجودهای متعدّد ومتکثّر (وجود کثرت ها) وواژه ی «پلورالیسم» به معنای گرایش به کثرت (کثرت گرایی) است. این واژه، ابتدا در ساحت سنّتی کلیسایی مطرح شد، به گونه ای که شخصِ دارای چند منصب گوناگون در کلیسا را «پلورالیست» می نامیدند(2). سپس این واژه در عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اخلاقی، معرفتی ودینی به کار گرفته شد. از همین روی، پلورالیسم به حسب ساحت های مختلف، تقسیم پذیر است(3).
نظریه ی پلورالیسم دینی(4) که تفسیر های گوناگونی دارد، علاوه بر پذیرش ادیان متکثّر وگوناگون، اعم از الهی وبشری، همه ی آنها را صادق ومطابق با واقع وموجب رستگاری اخروی می داند. بنابراین، کثرت گرایی در حقانیت ورستگاری، از مؤلّفه های اساسی پلورالیسم دینی به شمار می آید. از نگاه پلورالیسم، همه ادیان موجود حق وصادقند، آموزه های آنها با واقع مطابق است وپیروان آنها در جهان آخرت رستگارند (پلورالیسم صدق).
پلورالیسم دینی بدین معناست که ادیان بزرگ جهان، تشکیل دهنده برداشت های متغیر ودرک ودریافت ها وواکنش های گوناگون از حقیقت الوهی اند. به این نظریه از طریق تقابل دادن آن با دو نظریه ی رقیب عمده، یعنی انحصارگرایی(5) وشمول گرایی(6) می توان نگریست(7). برخی راهی میانه بین انحصارگرایی وشمولگرایی برگزیده اند ومعتقدند شاید از مدعیات انحصارگرایانه بتوان دست کشید وپذیرفت که ادیان گوناگون حتی اگر پاسخ ها وواکنش هایی گوناگون به واقعیت الوهی باشند، همگی مایه ی رستگاری ورهایی یا کمال نفس پیروان خود می توانند شوند. جان هیک این دیدگاه را برگزیده وآن را کثرت گرایی(8) می خواند(9).
پیشینه ی پلورالیسم دینی
برخی، یانیس مسکینوس، اسقف اعظم کلیسای ارتدکس را نخستین کسی می دانند که به پلورالیسم دینی پرداخته وایده دیالوگ را درانداخته است. برخی نیز یوحنّای دمشقی را که رساله ای در این باره نوشته، نخستین مطرح کننده ی این بحث دانسته اند(10).
شکل گیری پلورالیسم به صورت کنونی اش را چنین می توان تبیین کرد که نهضت اصلاح دینی به رهبری مارتین لوتر وجان کالوین، موجی از تجدید نظر در جایگاه کلیسا ایجاد کرد که «رفورمیسم» نام گرفت وسرانجام با ظهور شلایرماخر، به تدوین الهیات لیبرال انجامید. این تفکر، جوهر اصلی مسیحیت را تفسیری تازه کرد. در قرن نوزدهم، لیبرالیسم کلامی(11) به رهبری شلایرماخر(12)، به نام حدّ وسط سنّت گرایی ونوخواهی وبا نام «الهیات اعتدالی» مطرح گردید(13). شلایرماخر، ضمن پذیرش دانش علمی تکامل به جای الهیات طبیعی ووحیانی، تجربه دینی وعرفانی را پذیرا شد. او معتقد بود نباید برای عیسی شأن ومنزلتی بیش از آن معتقد بود که اعمال او نشان می دهد وبه او عمل کردی نمی توان نسبت داد که با شأن ومنزلت او متناسب نباشد(14). خاستگاه پلورالیسم دینی به شلایرماخر والهیات لیبرال می رسد. پلورالیسم دینی در جهان مسیحیت، واکنشی به انحصارگرایی در صدق ونجات در کلام مسیحی بود. نظریه های دیگری نیز درباره ی پیدایی پلورالیسم مطرح است(15).
جان هیک پلورالیسم دینی را(16)، در مقابل نظریه های انحصارگرایی وشمول گرایی درافکند. پس برای شناخت پلورالیسم، باید این دو نظریه را شناخت:
یکم. انحصارگرایی
انحصارگرایان بر این باورند که رستگاری، رهایی، کمال، یا هر چیز دیگری که هدف نهایی دین شمرده می شود، به گونه ی انحصاری در یک دین خاص وجود دارد که تنها راه رستگاری ورهایی را پیش روی ما می نهد وپیروان دیگر ادیان، حتّی اگر دین دارانی اصیل ودرست کار باشند، از طریق دین خود نمی توانند رستگار شوند(17). انحصارگرایان مسیحی بر اثر افراط وتجمّد بر ظواهر نصّ کتاب مقدس، پیامبران ادیان پیش از مسیحیت، مانند حضرت ابراهیم وحضرت موسی (علیهما السلام) را اهل بهشت نمی دانند؛ زیرا معتقدند آنان غسل تعمید (به دست عیسی (علیه السلام)) نیافته اند ومنتظرند تا حضرت عیسی (علیه السلام) آنان را وارد بهشت ورستگار گرداند. این جمود ونص گرایی افراطی به پشتوانه ی برخی آیات انجیل است، از جمله:
من راه حقیقت هستم... کسی به پدر آسمانی نمی رسد، مگر به وسیله من...(18)؛
بیشترین جنبشی که در این دیدگاه انجام گرفت، عقیده به معذوریت پیروان دیگر ادیان پس از توصیف مسیحیت به یگانه دین حقیقی بود. بر این اساس، پاپ در سال 1854 میلادی اظهار کرد کلیسای کاتولیک، یگانه سفینه ی نجات است، اما آن عده از دین داران مسیحی که دین حقیقی را نمی شناسند (مسیحیان گم نام ویا بی نام)، نزد خداوند گناه کار نیستند(19). این اعتقاد که مسیحیان گم نام جزو نجات یافتگانند، به «پلورالیسم نجات» می انجامد(20).
شمول گرایی
شمول گرایی، حدّ فاصل وآمیزه ای از دو روی کرد انحصارگرایی وکثرت گرایی است. کارل رانر (1904-1984میلادی) نماینده این تفکر، بر این باور بود که انسان ها تنها به دلیل وقوع واقعه ای رستگاری بخش خاص، می توانند رستگار شوند. مسیحیت نه تنها ما را با عیسی (علیه السلام) کلمه ی منحصر به فرد خداوند آشنا ساخت، بلکه زمینه ی اجتماعی لازم برای حضور عیسی (علیه السلام) در میان انسان ها را نیز فراهم آورد. خداوند می خواهد همه ی انسان ها نجات یابند. عیسی (علیه السلام) برای تحقّق این رستگاری فراگیر، کفّاره ای پرداخت وخداوند برکات فعل رستگاری بخش او را شامل حال همه ی انسان ها حتی آن کسان نمود که از عیسی (علیه السلام) ومرگ او وسلطنت او هیچ نشنیده بودند. در نتیجه، خداوند امکان دگرگون شدن وآشتی کردن همه ی انسان ها، حتی آنان را که در درون مسیحیت تاریخی نزیسته اند، فراهم نمود(21).
شمول گرایان از یک سو، هم چون انحصارگرایان بر این باورند که تنها یک راه برای رستگاری وجود دارد واین راه تنها در یک دین مشخص شناسایی می شود وهمه در این راه می توانند قدم گذارند واز سوی دیگر، معتقدند که خداوند ولطف وعنایت او، به چندین گونه تجلّی می یابد وهرکسی می تواند رستگار شود، حتی اگر از اصول اعتقادی آن دینِ حق بی خبر باشد(22)، یعنی ایمان مسیحی موجب نجات همه انسان هاست، حتّی کسانی که نام مسیح را نشنیده اند(23).
کثرت گرایی
جان هیک برای حلّ مشکل دو نظریه ی انحصارگرایی وشمول گرایی، تئوری کثرت گرایی را مطرح کرد(24). او در بیان نظریه خویش می نویسد:
پلورالیسم، عبارت است از قبول وپذیرش این دیدگاه که تحوّل وتبدیل وجود انسانی از حالت خودمحوری به خدا، (حقیقت) محوری، به طرق گوناگون در درون همه ی سنّت های دینی بزرگ عالم صورت می گیرد. به عبارت دیگر، تنها یک راه وشیوه نجات ورستگاری وجود ندارد، بلکه راه های متعدّد ومتکثّر در این زمینه وجود دارند(25).
وی پس از بررسی نظریه های انحصارگرایی وشمول گرایی در مسیحیت می گوید:
من فکر می کنم راهی وجود دارد که مسیحیان چنان چه شخصاً تمایل داشته باشند، می توانند از آن طریق در جهت پذیرش پلورالیسم دینی حرکت کنند. چنان چه خواسته باشیم چنین پلورالیسمی را به زبان فلسفی بیان کنیم، بدین صورت خواهد بود که بگوییم ایمان های دینی بزرگ عالم از درون انواع عمده ی شیوه های فرهنگی انسان بودن، حاوی ادراکات وپندارها یا تصوراتی گوناگون ومتناظر با آن نیز دارای عکس العمل هایی متفاوت نسبت به حقیقت مطلق یا وجود غایی می باشند ونیز این که راه حلّ هریک از این سنّت های دینی تبدیل وتحوّل انسان ها از حالت خودمحوری به خدامحوری به طور آشکار صورت می گیرد واین صورت گرفتن تا جایی که مشاهده ی بشری می تواند بیان کند، تا حدود زیادی مشابه می باشند. بدین ترتیب، سنّت های بزرگ را می توان به عنوان یک عده فضاهای جای گزین هم دیگر دانست که در درون آن فضاها راه هایی وجود دارد که از طریق آنها مردان وزنان عالم می توانند به نجات ورستگاری، آزادی روحی، تنویر ویا تکامل معنوی دست یابند(26).
برخی دلایل کثرت گرایان دینی
جان هیک وپیروان نظریه ی کثرت گرایی، دلایلی برای اثبات نظریه خود آورده اند که دلایل زیر از آن جمله است(27):
الف) تفکیک میان بود ونمود
جان هیک با تأثر از نظریه ی تفکیک بود (نومن)(28) از نمود (فنومن)(29) کانت، واقعیتی را در نفس الامر موجود می داند که به ضرورت ادراک کاملی از آن در دست نیست ودست اندیشه از آن کوتاه است، اما، جنبه ی پدیدار واقعیت، واقعیت دیگری به شمار می رود که در دست است. این واقعیت نزد ما مطابق واقعیت فی نفسه نیست وچه هنگام درک وشناخت وچه هنگام گزارش وتفسیرِ آن، این تفاوت در اشکال گوناگون ظهور وبروز می یابد. ادیان به علّت رویارویی انسان ها با امر قدسی وریختن آن در ظرف اعصار وفرهنگ های مختلف، هنگام ادراک وگزارش از تجربه ی خویش متکثّر شده اند.
به نظر می رسد همه ی این مفاهیم (تفسیرهای مختلف ادیان از حقیقت واحد) وتمایزات تا حدّی شبیه به هم هستند، گرچه عین هم نیستند. اگر ما فرض کنیم که واقعیت مطلق، واحد است، اما ادراکات وتصورات ما از این واقعیت، متعدد وگوناگون است، زمینه ای برای این فرضیه فراهم خواهد شد که جریان های مختلف تجربه ی دینی، بیان گر آگاهی های مختلف ما از یک واقعیت نامحدود ومتعالی هستند که به صورت های کاملاً متفاوت توسط اذهان بشری ادراک گردیده، از تواریخ مختلف فرهنگی تأثیر پذیرفته وبر آنها تأثیر گذاشته است(30).
بنابراین، دین از نظر جان هیک، محصول گونه ای فرافکنی انسان وار است که در پی تلاش آگاهانه انسان ها برای درک امر غایی(31) (خداوند) صورت می گیرد. جان هیک برای تبیین نظریه ی خویش، قصه ی مردان کور وفیل را مثال می زند ومی گوید که ما نمی توانیم بگوییم کدام یک از چند منظر موجود (تفسیرهای مختلف از فیل)، درست است؛ چون هیچ منظر نهایی وجود ندارد که ما بتوانیم از آن منظر مردان کور وفیل را در نظر آوریم. در حقیقت، همه ی ما انسان های کوری هستیم که در بند مفاهیم شخصی وفرهنگی خود گرفتاریم. کسانی معتقدند که انسان ها با فرافکندن اوصاف خویش بر خداوند، مفاهیم دینی را پدید می آورند. به نظر جان هیک، این رأی تا حدودی درست است(32).
ب) فروکاستن دین به تجربه دینی
مهم ترین مبنای پلورالیسم دینی، نظریه ی تجربه دینی است که کاربردهایی گوناگون دارد. شلایرماخر تجربه ی دینی را نوعی احساس درونی می داند؛ نوعی احساس وابستگی مطلق. آلستون با دادن بُعد معرفتی به تجربه ی دینی، آن را نوعی ادراک حسی دانسته که شالوده ی معرفت دینی است. بنابه روایت دیگر، تجربه ی دینی وجه تمایز دین داران ودیگران است. با توجه به این نکته که وحی تنها به عده ای ویژه اختصاص دارد، توصیف تجربه ی دینی به نوعی معرفت حضوری وشهودی حقیقت متعالی، دیگر از کاربردهای این اصطلاح است(33).
آن چه می تواند مبنای نظریه پلورالیسم معرفتی قرار گیرد، کاربرد نخست تجربه ی دینی است. جان هیک در بیان دلایل خود، به این تفسیر از تجربه ی دینی تکیه کرده است.
اعتنا به تجربه ی دینی به منزله ی مبنای توجیه عقاید دینی، عامل پدید آمدن الهیات اعتدالی به رهبری شلایرماخر است(34). جان هیک از این نظریه در جای جای آثار خود برای تثبیت ایده ی پلورالیسم دینی بهره گرفته است.
تجربه ی دینی به معنای رویارویی تجربه گر با امر قدسی، همواره هنگام گزارش وتفسیر، به دلیل مداخله ی اموری گوناگون مانند پیش فرض ها وزمینه های فرهنگی ومعرفتی، دچار گوناگونی می شود. گوناگونی ادیان، انعکاس تجارب دینی است که صورت تحقّق وعینیت گرفته اند وهیچ یک نه حقّ مطلقند ونه باطل مطلق، بلکه حقایقی کمال پذیر، اما آغشته به تفسیر زمانه به شمار می روند(35).
جان هیک می نویسد:
ما ممکن است این فرضیه را بنا کنیم که واقعیت فی نفسه براساس یکی از دو مفهوم اصلی دینی از جانب افراد بشر به تجربه در می آید: یکی از این دو مفهوم، مفهوم خداوند یا مفهوم واقعیت مطلق وتجربه ی آن به عنوان هستی متشخّص است که بر صورت های توحیدی دین غلبه دارد. دیگری، مفهوم مطلق یا واقعیت مطلق وتجربه ی آن به عنوان ذات نامتشخّص است که بر انواع صورت های غیرتوحیدی دین غالب است... این تصاویر مربوط به خداوند، در بطن سنّت های دینی مختلف به وجود آمده است. از این رو، یهوه، کتاب مقدّس عبریان، در رابطه ی متقابل با قوم یهود شکل پذیرفته است. او بخشی از تاریخ آنان وآنان جزئی از او هستند.... از سوی دیگر، کریشنا شخصیت الهی کاملاً متفاوتی است که در ارتباط با جامعه ی دینی متفاوتی وجود دارد.... با توجه به این فرضیه ی بنیادین، می توان گفت که یهوه وکریشنا وهمین طور شیوا، الله وپدر عیسی مسیح، ذوات متشخّص مختلفی هستند که براساس آن واقعیت الهی در متن جریان های متفاوت حیات دینی به تجربه در می آیند وموضوع تفکّر قرار می گیرند. از این رو، این ذوات متفاوت تا حدّی تجلّیات واقیت الهی در آگاهی ووجدان بشری وتا حدّی فرافکنی های خودآگاهی وذهن بشری، آن گونه که فرهنگ های تاریخی خاص به آنها دستور داده هستند(36).
نیز می نویسد:
ادیان مختلف، جریان های متفاوت تجربه ی دینی هستند که هریک در مقطع متفاوتی در تاریخ بشر آغاز گردیده وهریک خودآگاهی عقلی خود را در درون یک فضای فرهنگی متفاوت باز یافته است(37).
ج) تفکیک میان گوهر وصدف دین
در این دیدگاه، اصالت به گوهر ومغز دین داده شده وآموزه ها، به ویژه آداب ومناسک ظاهری آن، صدف وپوسته ی دین شمرده می شوند. گوهر همه ی ادیان، شیء واحدی است که در هر دینی به تناسب فرهنگ آن دین، با صدفی خاص احاطه شده وبدین گونه تعدّد ادیان نیز به وجود آمده است. هرچند همه ی ادیانی که دارای این گوهر هستند، هم حق وهم نجات بخشند(38).
آموزه ها بنابر باور هیک، گوهر دین نیستند، بلکه گوهر دین، دگرگون کردن انسان هاست. به همین دلیل، او هشدار می دهد که بر آموزه های دینی (نظیر تجسّد(39) عیسی (علیه السلام)) نباید بیش از اندازه تأکید کرد ومانند نظریه های علمی، صادق یا کاذب دانست. عقاید دینی تلاش هایی برای پاسخ دادن به پرسش های انسان ها درباره ی حیات آدمی وتجربه ی امر الوهی هستند. این عقاید وآموزه ها تا آن گاه که دیدگاه ها والگوهای ما را برای زیستن بتوانند دگرگون سازند، صادق هستند. از این رو، اگر آموزه های به ظاهر متناقضِ ادیانِ گوناگون را حقایقی حکایت گر از تجربه ی زیستن بدانیم، این آموزه ها غالباً به نظر سازگار نخواهند رسید(40).
پلورالیسم دینی، سویه ها ووجوه گوناگونی دارد که برخی نویسندگان معاصر بدان ها اشاره کرده اند، ازجمله: پلورالیسم هنجاری(41)، پلورالیسم حقیقت شناختی(42) وپلورالیسم وظیفه شناختی یا فقهی(43). در این جستار، پلورالیسم حقّانیت وپلورالیسم نجات(44) بررسی می شود(45).
از آن جا که این نوشتار درپی بررسی رابطه ی پلورالیسم با اندیشه ی مهدویت وارتباط آن با عصر ظهور است، نه درصدد رویارویی با پلورالیسم ونقد مستقلّ آن، تنها به صورت اجمالی، به ناسازگاری این ادعا با مبانی کلامی اسلام می پردازیم.
ناسازگاری پلورالیسم با مبانی کلامی اسلام
پیش از طرح بحث ناسازگاری پلورالیسم با مبانی کلام اسلام، ذکر چند نکته لازم است:
یکم. اساس اسلام، توحید است که بنابر متن قرآن، همه ی پیامبران بشرند وخدا مجرّد ومنزّه از جسم بودن است وبا اعتقاد مسیحیان به تجسّد وتجسّم خدا در ناسوت عیسی(46) واعتقاد یهود به تجسّم «یهوه» وکشتی گرفتن او با یعقوب (علیه السلام) ناسازگاری دارد. اما به اعتقاد پلورالیسم دینی، همه ی آنها حق وصادقند. این، چیزی جز اجتماع نقیضین نیست. به عبارت دیگر، برپایه ی نظر جان هیک که «تحوّل وتبدیل وجود انسانی از خودمحوری به خدا (حقیقت) محوری به طرق گوناگون در همه ی سنّت های دینی بزرگ عالم وجود دارد» و«سنّت های دینی فضاهایی جای گزین هستند که همه ی مردم می توانند از طریق هرکدام از آنها به کمال دست یابند» باید پذیرفت که هم نظر مسیحیت درباره ی خدا بودن مسیح وهم اسلام درباره ی انسان بودن مسیح، حق وصادق به شمار می روند. این عقیده به هیچ روی پذیرفته نیست؛ زیرا با اصل بدیهی «امتناع اجتماع نقیضین» ناسازگار است(47).
دوم. درباره ی پرسش معرفت شناسانه ی پلورالیزم که «آیا همه ی ادیان ومذاهب بر حقند؟» می توان گفت که هرچند ادیان آسمانی بی بهره از حقیقت نیستند، همه به یک اندازه حق به شمار نمی روند. اسلام بیش از دیگر ادیان برحق است. ادیان تنها به همان اندازه ای که با دین برتر شریکند، از حقیقت بهره مندند. به نظر ابن عربی(48)، دین اسلام همانند خورشید ودیگر ادیان الهی همانند ستاره هایی می مانند که هردو نورانی اند، اما با وجود نور خورشید، پرتو ستاره دیده نمی شود، هرچند در زمان غیاب خورشید، ستاره هم راه گشاست. دین برتر، کامل کننده ی ادیان الهی پیشین است. ادیان الهی قبلی، زمینه ساز ورود دین جدید بوده اند، مانند کلاس های مدارس ابتدایی وراهنمایی که بهره ای از حقیقت دارند وآماده کننده انسان برای تحصیلات عالی هستند وحقیقتی که انسان در دوره ی ابتدایی یاد می گیرد، در مقابل آن چه در تحصیلات عالی می آموزد، ناچیز به نظر می رسد.
به عبارت دیگر، پذیرش وجود کثرت ها درطول هم، غیر از تسلیم شدن در برابر وجودکثرت ها درعرض هم وپذیرش حقانیت همگی آنهاست.
شهید مطهری در این باره می نویسد:
دین حق در هر زمانی، یکی بیش نیست وبر همه کس لازم است از آن پیروی کنند. این اندیشه که همه ی، ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یک سانند، اندیشه نادرستی است؛ البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف ونزاعی وجود ندارد... ولی این سخن به این معنا نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد وطبعاً انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را که می خواهد بپذیرد(49).
بنابراین، پلورالیسم دینی با مبانی کلام اسلامی ناسازگار است.
اندیشه ی مهدویت وپلورالیسم
پیش از پرداختن به بررسی امکان یا عدم امکان پلورالیسم در عصر ظهور، رابطه ی مبانی ودلایل پلورالیسم را با آموزه هایی از مهدویت باید بررسی کرد:
یکم. بنابر روایتی، پیامبر اکرم (ص) اوصاف وشرایط آخرالزمان وحضرت مهدی (علیه السلام) را برای سلمان فارسی بیان فرمود. آن گاه سلمان با اشتیاق پرسید که آیا من نیز ایشان را می توانم درک کنم؟ آن حضرت فرمود: هرکس با حقیقتِ معرفت، از اهل بیت (علیهم السلام) پیروی کند، او را درک خواهد کرد(50)؛ بنابر این روایت، ایمان امری پدیداری یا غایبانه نیست؛ چون معیار درک محضر حضرت مهدی (علیه السلام)، اطاعت آگاهانه است. اگر اطاعت یا محتوای دین، نمودی بیش نباشد، آن را معیاری برای درک حقایق دیگر (از جمله حضور مهدی() نمی توان دانست.
حضرت امام صادق (علیه السلام) نیز اساس دین وایمان را امری حاضرانه وشاهدانه توصیف کرده اند:
مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعْرِفُ اللهَ بِتَوَهُّمِ الْقُلُوبِ فَهُوَ مُشْرِک... ومنْ زَعمَ أَنَّهُ یعْبُدُ الِاسْمَ والْمَعْنَی فَقَدْ جَعَلَ مَعَ اللهِ شَرِیکاً ومَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعبُدُ الْمعْنَی بالصِّفَه لَا بِالْإِدْرَاک فَقَدْ أَحَالَ عَلَی غَائِبٍ ومَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یعْبُدُ الصِّفَه والْمَوْصُوفَ فَقَدْ أَبْطَلَ التَّوْحِیدَ...؛ وما قدَرُوا اللهَ حَقَّ قَدْرِهِ(51)؛
هر کس ندارند که خدا را توهّم قلب ها می تواند بشناسد، شرک کرده... وهرکه پندارد اسم ومعنا را عبادت (شناخت) می تواند کرد، پس او برای خدا شریک گذارده وآن که پندارد معنا را با صفتی درک ناشدنی عبادت می تواند کرد، به چیزی غایب حوالت کرده است وآن که پندارد صفت وموصوف را عبادت می تواند کرد، توحید را باطل نموده... ونتوانستند خدا را چنان که هست بشناسند.
اعتقاد به تفکیک بود از نمود، در نهایت به شناخت غایبانه ومتکی به توهم یا تخیل می انجامد، ولی حضرت امام صادق (علیه السلام) دین وعبادت را امری حاضرانه وبر پایه ی معرفت وادراک می داند. افزون بر آن، تفکیک بود از نمود، نوعی شکّاکیت سازمان یافته است، نه دلیل منطقی(52).
از سوی دیگر، بنابر این باور که حقیقت ایمان، مراتب ودرجات مختلف دارد، ایمان امری وجودی است، نه پدیداری ویا توهمی:
(یرْفعِ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ)(53)؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید، چون به شما گفته شود: «در مجالس جای باز کنید»، پس جای باز کنید تا خدا برای شما گشایش حاصل کند.
(هُمْ دَرَجاتٌ عندَ اللهِ)(54)؛
[هر یک از] ایشان را نزد خداوند درجاتی است، وخدا به آن چه میکنند بیناست.
(نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ کلِّ ذِی عِلْمٍ علِیمٌ)(55)؛
مگر این که خدا بخواهد [وچنین راهی بدو بنماید] درجات کسانی را که بخواهیم بالا میبریم وفوق هر صاحب دانشی دانشوری است.
بنابراین، ایمان ومعرفت، دو حقیقت به هم پیوسته اند که در تعالی بشر تأثیری تعیین کننده دارند وهرگز نمی توان پذیرفت که دین از پدیدارهای ساخته ی ذهن آدمی سرچشمه گرفته است.
دوم. مدّعیان پلورالیسم دینی، با فروکاستن مرتبه دین به تجربه های فردی، آن را دلیلی بر مدّعای خود قرار داده اند، در حالی که این ادّعا نیز خدشه می پذیرد؛ چون حقیقت اسلام ثابت است، اما گاهی بشر کوته بین از درک آن غفلت می ورزد. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
گویا دین شما را می بینم که مانند پرنده ای می گریزد ودر خون خود می تپد وکسی نمی تواند آن را به شما بازگرداند، مگر مردی از ما اهل بیت.... در آن روز، زن در خانه ی خود براساس کتاب خدا وسنّت رسولش داوری خواهد کرد(56).
در روایت آمده است:
خداوند اسلام را پس از خوار شدن به وسیله ی مهدی (علیه السلام) عزّت خواهد بخشید(57).
بنابر دو روایت یاد شده، اسلام حقیقتی ثابت است که حوادث تلخی را خواهد گذراند وسرانجام به دست حضرت مهدی (علیه السلام) جایگاه لازم وشایسته ی خویش را خواهد یافت. اما شناخت دین بنابر عقیده ی پیروان تجربه ی دینی ناممکن است؛ زیرا برداشت هر شخص در یک لحظه با لحظه دیگرش متفاوت خواهد بود.
تکیه بر پدیدار ذهنی (فنومن) وعدم ارتباط با جنبه ی وجودی دین (نومن)، فرد را با ساخته های ذهنی اش تنها می گذارد. این دیدگاه، معیاری برای تشخیص صحت وسقم (مطابقت یا عدم مطابقت) پدیدارهای ذهنی او با حقیقت دین نیاورده است؛ همان مکتب انکار معیار معرفت یا نسبی گرایی معرفتی(58) که به خدمت پلورالیسم دینی در می آید(59).
اگر دین معرفتی محدود به تجربه ی اشخاص به شمار آید، ممکن است هر عقیده ی جدیدی (غیر از آن چه پیامبر اسلام (ص) ابلاغ کرد)، با عنوان دین اسلام به مردم عرضه شود؛ وهمان تحریف که اسلام بر اثر آن به پرنده ی تپیده در خون تشبیه شده است وبا سراسر آموزه های اسلام وموضوع مهدویت، معارض ومخالف است.
سوم. تفکیک گوهر دین از صدف آن که از دلایل معتقدان به پلورالیسم دینی است، از نظر آموزه های اسلام پذیرفته نیست. در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) آمده است: مأمون از حضرت رضا (علیه السلام) خواست تا اسلام محض وخالص را در نوشته ای برای او بنویسد. آن حضرت پاسخ مفصلی به درخواست او داد که بخشی از آن بدین قرار است:
أَنَّ محْضَ الْإِسلَامِ شَهَادَه أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیک لَهُ إِلَهاً وَاحِداً... وأَنَّ مُحَمَّداً (ص) عَبْدُهُ ورَسُولُهُ وأَمِینُهُ وصَفِیهُ... وأَنَّ جَمِیعَ مَا جاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ والتَّصْدِیقُ بِهِ وبجَمِیعِ منْ مضَی قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اللهِ وأَنْبِیائِهِ وحُجَجِهِ والتَّصْدِیقُ بِکتَابِهِ... وأَنَّ الدَّلِیلَ بَعْدَهُ والْحُجَّه عَلَی الْمُؤْمِنِینَ والْقَائِمَ بِأَمْرِ الْمُسْلِمِینَ... علِی بنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ... وبَعْدَهُ الْحَسَنُ والْحُسَینُ... ثُمَّ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ زَینُ الْعَابِدِینَ ثُمَّ محَمَّدُ بنُ علِی بَاقِرُ عِلْمِ الْأَوَّلِینَ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ وَارِثُ عِلْمِ الْوَصِیینَ ثُمَّ مُوسَی بْنُ جعْفَرٍ الْکاظِمُ ثُمَّ عَلِی بْنُ مُوسَی الرِّضَا ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی ثُمَّ عَلِی بنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ الْحَسَنُ بنُ علِی ثُمَّ الْحُجَّه الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ وَلَدُهُ... وأَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّه اللهِ تَعَالَی عَلَی خَلْقِهِ کلَّ عَصْرٍ وأَوَانٍ... وأَنَّهُمُ الْمُعَبِّرُونَ عَنِ الْقُرْآنِ والنَّاطِقُونَ عَنِ الرَّسُولِ (ص) بِالْبَیانِ مَنْ مَاتَ ولَمْ یعْرِفْهُمْ مَاتَ مِیتَه جاهِلِیه(60).
امام رضا (علیه السلام) فروع دین را با عبارت «جمیع ما جاء به محمَّد بن عَبْدِ اللهِ (علیه السلام)» همانند اصول دین، در شمار عناصر اسلامِ محض گنجاندند ومیان هیچ کدام از این مضمون ها تفکیکی نکردند. از این رو، بی گمان حضرت مهدی (علیه السلام)، اسلام خالص وناب (مضمون حدیث منقول از امام رضا (علیه السلام)) را اجرا خواهد کرد وآموزه های ناب دین را به مانند ادعای تفکیک گوهر از صدف دین، گسسته از هم نخواهد کرد؛ چون همه ی ارکان اسلام، حقیقتی واحد را تشکیل می دهند.
حضرت مهدی (علیه السلام) بنابر روایات، به سیره ی حضرت رسول اکرم (ص) وامیر مؤمنان (علیه السلام) عمل خواهد کرد. سه روایت در این زمینه در پی می آید:
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَئَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنِ الْقائِمِ عجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ إِذَا قَامَ بِأَی سِیرَه یسِیرُ فِی النَّاسِ فَقَالَ بسیره ی مَا سَارَ بِهِ رَسُول اللهِ (ص) حَتَّی یظْهِرَ الْإِسْلَامَ قُلْتُ ومَا کانَتْ سِیرَه رَسُولِ اللهِ (ص) قَالَ أَبْطَلَ مَا کانَ فی الْجاهِلِیه واستَقْبَلَ النَّاسَ بِالْعَدْلِ وکذَلِک الْقَائِمُ (علیه السلام) إِذَا قَامَ یبطِلُ ما کانَ فِی الْهُدْنَه مِمَّا کانَ فِی أَیدِی النَّاسِ ویسْتَقْبِلُ بِهِمُ الْعَدْلَ(61)؛
محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (علیه السلام) پرسیدم: هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند به چه روشی عمل خواهد کرد؟ آن حضرت فرمود: به روش رسول خدا عمل می کند تا اسلام را بر همه ی جهان مسلّط گرداند. پرسیدم: روش پیامبر چه بود؟ فرمود: رسوم جاهلیت را باطل وبا مردم به عدالت رفتارکرد. قائم (علیه السلام) نیز این چنین خواهد کرد. او رسوم دوران هم زیستی ومصالحه ی مسلمین وکفّار را باطل وبا مردم باعدالت رفتار خواهد کرد.
عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ (علیه السلام) قَالَ إِذَا قَامَ الْقَائِمُ (علیه السلام) دَعَا النَّاسَ إِلَی الْإِسْلَامِ جَدِیداً وهَدَاهُمْ إِلَی أَمْرٍ قدْ دَثرَ وضلَّ عَنْهُ الْجُمْهُورُ وإِنَّمَا سُمِّی الْقَائِمُ مَهْدِیاً لِأَنَّهُ یهدی إِلَی أَمْرٍ مَضْلُولٍ عنْهُ وسمِّی الْقَائِمَ لِقِیامِهِ بِالْحَقِّ(62)؛
امام صادق (علیه السلام) فرمود: وقتی قائم (علیه السلام) قیام کند، مردم را با شیوه ای جدید به اسلام دعوت خواهد کرد وآنان را به چیزی که از نظرها گم شده وناشناخته مانده هدایت خواهد کرد. همانا او به دلیل هدایت که مردم به امر گم شده ای (اسلام حقیقی) که مردم از آن فاصله گرفته اند، «مهدی» نامیده شده و«قائم» نامیده شده به این علّت که قیامش بر حق است.
عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبدالله (علیه السلام) أخبرنی عن قول أمیر المؤمنین (علیه السلام) إنّ الإسلام بدا غریباً وسیعود کما بدا فطوبی للغرباء. فقال: یا أبا محمد إذا قام القائم (علیه السلام) استأنف دعاء جدیداً کما دعا رسول الله (ص)(63)؛
ابو بصیر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: امیر مؤمنان (علیه السلام) به من خبر داد که اسلام تنها وغریب می ماند وبه همان غربتی باز می گردد که در آغاز داشت. پس خوشا به حال غریبان! سپس فرمود: هنگامی که قائم (علیه السلام) قیام کند، دعوت جدیدی آغاز می کند، هم چنان که پیامبر خدا (ص) چنان دعوتی آغازید.
بنابراین، اندیشه ی مهدویت با مبانی پلورالیسم تناسب وسازش ندارد؛ چون عمل به سیره ی پیامبر (ص) وامیر مؤمنان (علیه السلام)، ابطال عقاید جاهلی وتحریفات، اجرای احکام متروک مانده ی اسلام، بسط عدالت، دعوت به حقیقت اسلام به روشی جدید، ونجات دادن اسلام از غربت وتنهایی، به هیچ روی با پذیرش حقّانیت ادیان وآداب ورسوم وآیین های متعدّد سازگار نیست.
پلورالیسم وتعدّد ادیان در عصر ظهور
بنابر برخی روایات که پیروان دیگر ادیان آسمانی پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) بر کیش خود باقی می مانند، این توّهم پدید می آید که پلورالیسم در آن عصر وجود خواهد داشت. با بهره گرفتن از آیات وروایات، دو فرضیه ی موجود درباره ی تعدّد ادیان در عصر ظهور بررسی می شود:
الف) فرضیه ی اسلام آوردن همه ی مردم
بنابر دسته ای از روایات، در عصر ظهور هیچ کسی بر روی زمین باقی نخواهد ماند، مگر این که به اسلام وحضرت مهدی (علیه السلام) ایمان آورد واز او پیروی کند. بنابر روایتی امیر مؤمنان (علیه السلام) مصداق آیه ی (هوَ الَّذِی أَرْسلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ علَی الدِّینِ کلِّهِ)(64) را زمان ظهور مهدی (علیه السلام) دانسته که در آن روزگار هیچ جایی از زمین نمی ماند، مگر آن که هر صبح وشام در آن به وحدانیت خدا ورسالت محمد (ص) شهادت می دهند(65).
ب) فرضیه ی اسلام آوردن بیشتر مردم
به گفته ی ابن عباس، هیچ یهودی ومسیحی وپیرو دین دیگری در آن روزگار نخواهد ماند، مگر آن که اسلام آورد(66).
بنابر دسته ای از روایات، بیشتر مردم در عصر ظهور اسلام خواهند آورد واهل کتاب جزیه خواهند داد(67) ودیگر مردم کشته می شوند(68). آیاتی بر حضور اهل کتاب تا قیامت دلالت می کنند. آیه ی زیر از آن شمار است:
(إِذْ قَالَ اللهُ یا عِیسَی إِنِّی مُتَوَفِّیک وَرَافِعُک إِلَی وَمُطَهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفَرُواْ وَجَاعِلُ الَّذِینَ اتبَعُوک فوْقَ الَّذِینَ کفَرُواْ إِلَی یوْمِ الْقِیامَه ثُمَّ إِلَی مرْجِعُکمْ فأَحْکمُ بینَکمْ فیمَا کنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ)(69)؛
یاد کن هنگامی را که خدا گفت: ای عیسی من تو را برگرفته وبه سوی خویش بالا می برم وتو را از آلایش کسانی که کفر ورزیده اند، پاک می گردانم وتا روز رستاخیز کسانی را که از تو پیروی کرده اند، فوق کسانی که کافر شده اند، قرار خواهم داد. آن گاه فرجام شما به سوی من است. پس در آن چه بر سر آن اختلاف می کردید، میان شما داوری خواهم کرد.
کلمه ی «قیامت» به معنای عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) نیز تفسیر شده است. اگر قیامت به معنای عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) باشد، به آیه نمی توان استناد کرد که پس از ظهور هم ادیان متعدّد در جهان وجود خواهد داشت. اما اگر قیامت به معنای روز رستاخیز باشد، می توان گفت برخی از مردم پس از ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) اسلام نمی آورند.
اگر همه ی مردم پس از ظهور اسلام بیاورند، دیگر به جنگ با مخالفان نیازی نخواهد بود، در حالی که بنابر تصریح روایات، حضرت مهدی (علیه السلام) برای گسترش اسلام جنگ خواهد کرد.
قراین ومؤیدات گرایش ورغبت اکثر مردم جهان به اسلام در پی می آید:
یکم. همه ی رسانه های ارتباط جمعی در عصر حکومت حضرت مهدی (علیه السلام)، در اختیار آن حضرت خواهد بود که سبب تبلیغ اسلام به صورت گسترده در جهان خواهد شد. آن حضرت به صورت منطقی وگسترده اسلام را تبلیغ خواهد کرد واز این رو، مردم جهان به اسلام خواهند گروید(70). امام صادق (علیه السلام) فرمود: «مهدی (علیه السلام) وپیروانش با پیروان هیچ دینی رویاروی نخواهند شد، مگر آن که آنان را به خدا، اسلام واقرار به نبوت حضرت محمد (ص) دعوت کنند»(71). نیز بنابر روایتی، حضرت مهدی (علیه السلام) بر یهود، نصارا، صابئین، ملحدان، مرتدان وکافران شرق وغرب جهان خروج خواهد کرد واسلام را بر همه ی آنان عرضه خواهد نمود(72).
دوم. ویژگی های شخصی حضرت مهدی (علیه السلام)، از عوامل شیفتگی مردم به آن حضرت است. حضرت مهدی (علیه السلام) مصداق این آیه به شمار می رود:
(فَبِمَا رَحْمَه مِّنَ اللهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کنتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِک)(73)؛
پس به برکت رحمت الهی، با آنان نرم خو وپر مهر شدی واگر تندخو وسخت دل بودی، قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند.
آن حضرت، همه ی کمالات انبیای الهی را داراست.
سوم. اوصاف وویژگی های اصحاب حجّت های خدا بر روی زمین، عامل گرویدن مردم به آنان است. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) ضمن بیان این که زمین هرگز از حجّت الهی (ظاهر یا غایب) خالی نمی ماند، اوصاف یاران حجّت های الهی را چنین برمی شمارد:
خداوند به وسیله ی آنان، حجّت ها ونشانه های خود را نگاه می دارد تا آنها را به کسانی بسپارد که همانندشان هستند ودر دل هایشان بکارد. آنان که دانش، نور حقیقت بینی را بر قلبشان تابانده وروح یقین را دریافته اند، در دنیا با بدن هایی زندگی می کنند که ارواحشان به عالم بالا پیوند دارد. آنان جانشینان خدا در زمین ودعوت کنندگان مردم به دین خدایند(74).
چهارم. دولت محدودی که امام مهدی (علیه السلام) پیش از استقرار حکومت جهانی خویش در کوفه ایجاد خواهد کرد، نمونه ای از دولت جهانی عدالت محور است که از رشد، معنویت، عدالت وامنیت فراوانی برخوردار خواهد بود. بی شک، این حکومت چشمان مردم محنت کشیده از طاغوت ها وحاکمان خودکامه را به سوی خود خیره خواهد کرد(75).
پنجم. آن حضرت برای گسترش وتبلیغ حقایق اسلام، معجزات پیامبران (علیهم السلام) را برای ابلاغ پیام واتمام حجّت، بر مردم دنیا ارائه خواهد کرد که باعث گرایش پیروان دیگر ادیان به اسلام خواهد بود(76).
ششم. ویژگی های دین اسلام دیگر از مؤیّدات گرایش اکثر مردم جهان به اسلام است. با توجه به تبلیغ کاملاً دقیق، صحیح ومنطقی که حضرت مهدی (علیه السلام) پی خواهد گرفت، زوایای مختلف اسلام بر مردم دنیا روشن خواهد شد ومردم جهان به اسلام روی خواهند آورد. قرآن وویژگی های شگفت آن، فطری بودن دین اسلام وانطباق آن با نیازهای معنوی فطری انسان، جهانی بودن، فراگیری وجاودانگی قوانین اسلام، خطاب عام وجهانی اسلام واین که حکومت عدل جهانی گم شده دیرین بشر است، از جمله عوامل گرایش بی دریغ مردم جهان به اسلام درعصر ظهور مهدی (علیه السلام) خواهد بود(77).
هفتم. برخورد تربیتی حضرت مهدی (علیه السلام) با مردمی که پیش از ظهور ایشان به انواع انحرافات فکری واستضعاف فرهنگی وآثار انحرافات عقیدتی مبتلا بوده اند، چنان است که رشد فکری وعقلانی آنان را در پی خواهد داشت وبا کشف انحرافات وافشای بطلان گرایش های انحرافی، راه حق هویدا خواهد شد وحق جویان وخداپرستان زیر لوای توحید وحقیقت به رهبری حضرت مهدی (علیه السلام) گردهم خواهند آمد. بنابر روایات، «مهدی آل محمد (علیهم السلام) دست خود را بر سر مردم می نهد وبا این اقدام او کینه ونخوت ودشمنی از وجود مردم برخاسته، جای خود را به رشد عقل وکمال انسانی خواهد داد»(78).
هشتم. عدالت گستری ودادگری، ساده زیستی، دانش ژرف وبی مانند، کرامت وگذشت، رأفت، رحمت وعبادت فراوان، از ویژگی های شخص آن حضرت است که هر انسان خداجویی را شیفته خود می کند.
اوصاف ممتاز حضرت مهدی (علیه السلام) چنان کائنات را مجذوب آن حضرت خواهد کرد که زمین وآسمان برکات وگنجینه های خود را در اختیار او قرار خواهند داد(79).
نهم. نزول عیسی بن مریم (علیهما السلام) که در روایات ظهور، بسیار بدان اشاره شده است(80)، مهم ترین عامل گرایش بیشتر اهل کتاب (یهود ومسیحی) به حضرت مهدی (علیه السلام) است. نمازگزاردن حضرت عیسی (علیه السلام) در پشت سر حضرت مهدی (علیه السلام)(81)، از آن روست که حضرت عیسی (علیه السلام) به حقّانیت اسلام وحضرت مهدی (علیه السلام) باور دارد.
دهم. بنابر روایات، حضرت مهدی (علیه السلام) در ابتدای ظهور خود، با پیروان هر دینی با کتاب آسمانی شان احتجاج خواهد کرد، از جمله:
... یستخرج التوراه وسائر کتب الله [عزّ وجل] من غار بأنطاکیه ویحکم بین أهل التوراه بالتوراه وبین أهل الإنجیل بإلانجیل و...(82)؛
تورات ودیگر کتاب های آسمانی را از غاری در انطاکیه بیرون خواهد آورد ومیان پیروان تورات با تورات ومیان پیروان انجیل با انجیل داوری خواهد کرد.
...إنّما سمّی المهدی[عج] لأنه یهدی الی جبل من الشام یستخرج منه أسفار التوراه یحاجّ بها الیهود فیسلم علی یدیه جماعه من الیهود...(83)؛
مهدی (علیه السلام) را از آن رو چنین خام نهادند که به سوی کوهی در شام فرا می خواند تا اسفار تورات را از آن بیرون کشد وبا آن بر یهود احتجاج کند. پس به وسیله ی او برخی از یهودیان اسلام می کنند.
یازدهم. استخراج علایم وسمبل های مقدّس ومحترم ادیان آسمانی از دیگر اقدامات حضرت مهدی (علیه السلام)، است. آن حضرت با آوردن این سمبل های مقدس، حقّانیت خویش را اثبات خواهد کرد ودل های مردم را هم راه خود خواهد گرداند:
... إذا ظهر القائم ظهر برایه ی رسول الله (ص) وخاتم سلیمان وحجر موسی وعصاه...(84)؛
چون قائم برخیزد، با پرچم رسول خدا (ص) وانگشتری سلیمان وسنگ وعصای موسی برخواهد تابید.
آیا احتجاج حضرت مهدی (علیه السلام) با اهل کتاب به کتاب های آسمانی شان، به معنای پلورالیسم نیست؟ آیا اگر کتاب های ادیان دیگر برحق نباشند، احتجاج آن حضرت با آنان دلیلی دیگر خواهد داشت؟
آیات قرآن کریم، انجیل وتورات را از هدایت ونور بهره مند خوانده اند:
(إِنا أَنزَلْنَا التَّوْرَاه فِیهَا هُدًی وَنورٌ)(85)؛
ما تورات را که در آن رهنمود وروشنایی بود نازل کردیم.
(وَآتَینَاهُ الإِنجِیلَ فِیهِ هُدًی وَنُورٌ)(86)؛
وبه او انجیل را عطا کردیم که در آن، هدایت ونوری است.
بنابراین، اگر حضرت مهدی (علیه السلام) با اهل کتاب به انجیل وتورات احتجاج کند، به سبب جنبه ی هدایت ونور آنهاست؛ زیرا آن حضرت مصداق هدایت وارشاد الهی به شمار می رود. از طرف دیگر، این دو کتاب الهی در ظرف زمانی خویش مرجع هدایت وحقیقت ولازم الاطاعه بوده اند، اما با نزول قرآن، آن جنبه ی لازم الاطاعه بودن آنها به قرآن داده شد وقرآن آنها را تنها با عنوان کتاب آسمانی تأیید می فرمود. افزون بر آن، احتجاج حضرت مهدی (علیه السلام) با اهل کتاب به کتاب خود آنان، جنبه ی مقدّمی دارد، نه غایی؛ چون از سیاق روایت به دست می آید که حضرت مهدی (علیه السلام) این راه را زمینه ای برای تشرّف اهل کتاب به اسلام برخواهد گزید واین امر بدین معناست که حقّانیت در نظر حضرت مهدی (علیه السلام) در قرآن است ونه ادیان دیگر واگر معتقدان به ادیان دیگر وکتب آسمانی، دین دار راستین باشند، باید به حکم کتاب خود(87) به اسلام بگروند.
چگونگی رفتار حضرت مهدی (علیه السلام) با پیروان دیگر ادیان در ابتدای عصر ظهور، از مطالب پیشین روشن شد. رفتار آن حضرت مانند رفتار پیامبر اکرم (ص) است(88). همان گونه که حضرت محمد (ص) در ابتدا به تبلیغ وایجاد رغبت در مردم برای اسلام پرداختند ودر ادامه، برای تثبیت اسلام مبارزه کردند، حضرت مهدی (علیه السلام) نیز همین روش را عمل خواهد کرد.
روش حضرت مهدی (علیه السلام)، برای گسترش اسلام، توان مقابله ومعارضه ی فکری واعتقادی با آن حضرت را از دیگران خواهد گرفت وباعث رشد فزاینده ی استقبال مردم از آن حضرت وپذیرش اسلام خواهد شد، بنابر روایات، امدادهای غیبی نیز سبب یاری حضرت مهدی (علیه السلام) در گسترش اسلام خواهند شد(89).
سرنوشت اهل کتاب
اکثر مردم در عصر ظهور اسلام خواهند آورد. درباره ی سرنوشت آن دسته از اهل کتاب که اسلام نمی پذیرند، سه نظریه وجود دارد:
الف) بازگشت آنان به دین تحریف نشده
حضرت عیسی (علیه السلام) اهل کتاب را با دین ناب خویش آشنا می کند وآنان را از تحریفات پدید آمده در کتاب های آسمانی خود باخبر می سازد. پس از آن، آنان به دستور حضرت مسیح، به پیامبر اسلام (ص) ایمان می آورند واسلام می پذیرند.
ب) قتل آنان
اهل کتاب در صورت خودداری از پذیرش اسلام، کشته خواهند شد. قتل، آخرین اقدام امام مهدی (علیه السلام) در رویارویی با مخالفان واهل کتاب است ونه نخستین حرکت؛ زیرا قتل بدون اتمام حجّت وعرضه ی کامل اسلام بر تمامی اهل کتاب که مستلزم زمان کافی وشرایط متعدّدی است، برخلاف شرع وعقل است. حضرت مهدی (علیه السلام) در مقطع مبارزه، تنها کسانی را که به مبارزه وجنگ با ایشان برخیزند، از میان برخواهد داشت وبا عده ای که از در مسالمت درآیند، رفتاری کریمانه وملاطفت آمیز خواهد داشت تا آنان به اسلام مشرّف گردند.
همه ی روایاتی که گویایِ کشف مواریث پیامبران (علیهم السلام) واستخراج کتاب های ادیان واحتجاج با هر قومی بنابر کتاب آن قوم هستند، با شروع به قتل اهل کتاب در ابتدای عصر ظهور تعارض دارند. بنابراین، حضرت مهدی (علیه السلام) با پیروان کتاب های آسمانی گفت وگو می کند وبا استدلال های منطقی واستناد به کتاب های آسمانی تحریف نشده ی آنان، همه ی اهل کتاب را به پذیرش اسلام فرا می خواند وتنها افرادی را خواهد کشت که با آن حضرت بجنگند.
ج) جزیه گرفتن از آنان(90)
حضرت از اهل کتاب جزیه خواهد گرفت(91). دلایل بر این فرضیه عبارتند از:
1. قرآن می فرماید:
(قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلاَ بِالْیوْمِ الآخِرِ وَلاَ یحَرِّمُونَ مَا حرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکتَابَ حَتَّی یعْطُواْ الْجِزْیه عَن یدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ)(92)؛
با کسانی از اهل کتاب که به خدا وروز بازپسین ایمان نمی آورند وآن چه را خدا وفرستاده اش حرام گردانیده اند، حرام نمی دارند ومتدیّن به دین حق نمی گردند، کارزار کنید تا با کمال خواری به دست خود جزیه دهند.
2. رسول اکرم (ص) پس از استقرار حاکمیت، حکم جزیه را درباره ی اهل کتاب ساکن در قلمرو حکومتی خود اجرا کرد. از ویژگی های حضرت مهدی (علیه السلام) این است که به سیره ی پیامبر اسلام (ص) عمل خواهد کرد:
المهدی[(علیه السلام)] یقفو علی اثری لایخطیء(93)؛
مهدی (علیه السلام) هم چون من گام برخواهد داشت، بی آن که خطایی کند.
برخی علما معتقدند در عصر ظهور امام زمان (علیه السلام)، از اهل کتاب جزیه گرفته نمی شود. دلایل ایشان عبارت است از:
1. ابن عباس می گوید:
هیچ یهودی ونصرانی یا پیرو دینی نمی ماند مگر آن که به اسلام بگراید تا این که جزیه برداشته شود وصلیب شکسته وخوک کشته شود وآن مصداق فرموده ی خداوند است که «اسلام را بر تمام ادیان پیروز می گرداند، هرچند کافران ناراضی ومخالف باشند» واین امر در زمان قیام قائم (علیه السلام) پدیدار خواهد شد(94).
2. امام باقر (علیه السلام) فرمود:
...علی بن إبراهیم عن أبیه عن إبن أبی عمیر بن اذنیه عن محمّد بن مسلم عن الباقر (علیه السلام) فی تفسیر قوله «وقاتلوهم حتی لا تکون فتنه ویکون الدین لله»: لم یجیء تأویل هذه الآیه ی بعد أن رسول الله (ص) رخّص لهم لحاجته ولحاجه اصحابه ولو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزّوجلّ وحتّی لا یکون شرک(95).
به نظر علامه مجلسی (ره)، معنای جمله «رخّص لهم » این است که پیامبر اکرم (ص) جزیه را از اهل کتاب وفدیه را از مشرکان واظهار اسلام را از منافقان پذیرفت(96)، لکن مهدی (علیه السلام) چنین نخواهد کرد ودر برخورد با کافران روشی ویژه پی خواهد گرفت.
بنابر آیه ی 29 سوره ی توبه وسیره ی رسول اکرم (ص)، پس از ظهور باید جزیه بگیرند، اما در روایتی آمده است که حضرت مهدی (علیه السلام) در برخورد با اهل کتاب شیوه ای خاص دارد واز فتنه گرانِ اهل کتاب جزیه نمی پذیرد، بلکه آنان را به قتل خواهد رساند(97).
دیگر این که آیه ی 29 سوره ی توبه، مطلق است واز پذیرش جزیه از اهل کتاب (اعم از فتنه گر یا غیر فتنه گر) حکایت دارد ومی توان آن را با روایت صحیحه ی محمد بن مسلم تخصیص زد وعدم اخذ جزیه را بر فتنه گران اهل کتاب حمل کرد؛ چون تخصیص اطلاق کتاب با خبر واحد معتبر جایز است(98).
علّامه مجلسی پذیرش جزیه از اهل کتاب را برای زمانی دانسته که حکومت مهدی (علیه السلام) جهان شمول نشده، اما عدم پذیرش آن در دوران استیلای کامل حکومت آن حضرت بر همه ی جهان است(99).
منجی گرایی وپلورالیسم دینی در دیگر ادیان
همه ی ادیان جهان به منجی وموعود جهانی به گونه ی مشترک اعتقاد دارند ونجات بخشی ورهانیدن انسان از بند ظلم وجنایت را از مهم ترین ویژگی های منجی می دانند. باور به منجی در ادیان بزرگ آسمانی در پی می آید:
الف) زرتشت
دین زرتشت که از کهن ترین ادیان آسمانی ودارای کتاب است، موعودهایی معرّفی کرده که آنان را«سوشیانت یا سوشیوس (رهاننده) پیروزگر» می نامند(100). زرتشتیان بر این عقیده اند که سوشیانت ها در هرکدام از مقاطع معیّن از زمان، ظهور خواهند نمود وجهانِ پر شده از دروغ وظلم را به جهان پر از عدالت، نیک گفتاری ونیک رفتاری تبدیل خواهند کرد.
کی ای مزدا، سپیده دم به درآید وجنبش بشر به سوی راستی رو کند؟ کی نجات دهنده بزرگ با گفتاری از حکمت خویش به مراد رسد؟ کدامند کسانی که وهومن [بهمن] به یاری آنان آید؟ زهی امید دارم که آن را نصیب من گردانی، ای اهورا(101)!
سوشیانت پیروزگر، تمامی بدکیشان را از میان خواهد برد، ارجمندان را حرمت خواهد نهاد وآزادی را به مردم باز خواهد گرداند.
به بدکیشان تباهی سزد؛ اینان که آرزومندند ارج مند را خوار کنند، آن پست شمرندگان آیین که به کیفر ارزانی اند. کجاست آن درست کار که زندگی وآزادی از آنان برباید؟ ایدون تراست از مزدا توانایی که به درویشان راست زندگی کننده بهتری بخشایی(102).
زرتشتیان، معتقدند پیش از ظهور سوشیانت، جهان پر از جفا ودروغ وگم راهی است وتنها راه سعادت بشر با ظهور سوشیانت گشوده خواهد شد. سوشیانت پیروزگر، عالم را از عدالت پر خواهد کرد. دو احتمال در این باره وجود دارد:
1. اگر به اعتقاد زرتشتیان، آیین دیگری بر اعتقادات آنان پای بند نباشد، از ظهور سوشیانت نیز بهره ای نخواهد برد. بنابراین، پلورالیسم دینی در دین زرتشت نیز پذیرفته نخواهد بود؛
2. اگر زرتشتیان برای دیگر ادیان سهمی از حقیقت معتقد باشند، پیروان آن ادیان خواهند توانست در دوران ظهور سوشیانت نیز بر دین خویش باقی مانند؛ زیرا مشترکاتی میان آنان وجود خواهد داشت(103).
ب) یهود
به اعتقاد قوم یهود، ماشیح که از نسل داوود (علیه السلام) است، در آخر زمان ظهور خواهد کرد وجهان را از شرّ ظالمان نجات خواهد داد.
در مزامیر داوود، نویدهایی درباره ی ظهور منجی وجود دارد. در هر بخش زبور، به ظهور او ونویدی از پیروزی صالحان بر شریران وتشکیل حکومت واحد جهانی وتبدیل ادیان ومذاهب مختلف به یک دین محکم وآیین مستقیم، اشاره ای وجود دارد.
در سفر پیدایش آمده است:
نام تو ابراهیم خواهد بود... اما در خصوص اسماعیل تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم واو را بسیار کثیر گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند وامتی عظیم از وی به وجود آورم... از ابراهیم امتی بزرگ وزورآور پدید خواهد آمد وجمع امت های جهان از او برکت خواهند یافت(104).
تنها حضرت محمد (ص) از نسل حضرت اسماعیل (علیه السلام)، به رسالت برگزیده شده است. تمام جانشینان حضرت محمد (ص) نیز از نسل حضرت اسماعیل (علیه السلام) هستند.
نهالی از تنه ی «یسی» بیرون آمده، شاخه ای از ریشه هایش قد خواهد کشید وروح خدا بر او قرار خواهد گرفت... مسکینان را به عدالت داوری خواهد کرد وبه جهت مظلومان، زمین را به راستی حکم خواهد نمود... گرگ با برّه سکونت خواهد داشت وپلنگ با بزغاله خواهد خوابید... ودر تمامی کوه مقدس من، ضرر وفسادی نخواهند کرد؛ زیرا جهان از معرفت خداوند پر خواهد بود، مثل آب هایی که دریا را می پوشاند(105).
واژه «یسی» (در بعضی نسخ، «یشی» آمده است) به معنای «قوی»، نام پدر حضرت داوود (علیه السلام) است که نسب منجی موعود جهان از نظر شیعه، حضرت مهدی (علیه السلام)، از طرف مادر به او می رسد. قرآن کریم نیز ظهور منجی ومصلح جهانی از زبور را گزارش داده است:
(وَلَقَدْ کتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکرِ أَنَّ الْأَرْضَ یرِثُهَا عبَادِی الصَّالِحُونَ)(106)؛
ودر حقیقت، در زبور، پس از تورات، نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.
بنابر مضامین تورات، هیچ دینی غیر از دین قوم برگزیده ی یهوه، از حقیقت بهره ندارد وبرای هیچ قومی غیر از اسرائیل نباید حرمت وارزش نهاد. دین یهود هیچ پیامبری را غیر از موسی (علیه السلام) نمی پذیرد ومعتقد است تمام پیامبران از نژاد عبری هستند. بنابراین، حضرت عیسی (علیه السلام) وپیامبر اسلام (ص) را نیز نمی پذیرند(107). حتی خدای دیگر ادیان را نیز پذیرفتنی نمی دانند(108). در دین یهود، نه تنها هیچ قومیتی غیر از اسرائیل حق نیست، بلکه همگی مستحق مرگ ونابودی اند. یهوه، وعده ی انحصار همه ی عالم را به قوم برگزیده ی خود (بنی اسرائیل) داده است:
خداوند ما برتر است از جمیع خدایان که نخست زادگان مصر را کشت که امّت های بسیار را زد وپادشاهان عظیم را کشت؛ سیمون پادشاه، اموریان، عوج پادشاه بابل وجمیع ممالک کنعان را وزمین ایشان را به میراث داد، یعنی میراث قوم خود اسرائیل(109).
دستور ووعده ی یهوه به اسرائیل، از بین بردن همه ی کسانی که بر سر راه اسرائیل قرار می گیرند وکشتن نسل همه ی آنان است(110).
ملعون باد کسی که کار خداوند را با غفلت عمل نماید وملعون باد کسی که شمشیر خود را از خون باز دارد(111).
... زیرا غضب خداوند بر تمامی امت ها وخشم وی بر جمیع لشکریان ایشان است. پس ایشان را بر هلاکت سپرده، به قتل تسلیم نموده است؛ زیرا خداوند را روز انتقام وسال عقوبت به جهت دعوی صهیون خواهد بود(112).
تورات، از عصر ظهور ماشیح تصویری نمایانده که در آن هیچ دینی غیر از دین یهوه، وجود نخواهد داشت:
در آن زمان، زبان پاک به امّت ها خواهم داد تا جمیع ایشان اسم یهوه را بخوانند وبه یک دل او را عبادت کنند(113).
اورشلیم مرکز دینی جهان، افتخار همه ی نسل ها(114)، زیبا(115) وکامل وبر پارسایی استوار خواهد شد وساکنانش خدای اسرائیل را ستایش خواهند کرد(116). همه ی امّت ها به آن جامعه باز یافته، کرنش خواهند کرد وحقایق سترگ مورد قبول بنی اسرائیل را خواهند پذیرفت تا از مشرق آفتاب ومغرب آن بدانند که سوای من «یهوه» احدی نیست. من یهوه هستم ودیگری نی(117). معبد به خانه همه ی امت ها تبدیل خواهد شد وتمامی بشر به اورشلیم خواهند آمد تا در حضور خدا سجده کنند(118).
بنابراین، دین یهود هیچ دین وآیینی دیگر را در صدق، حقّانیت ودر نجات نمی پذیرد. یهوه تنها خدای پذیرفته شده ودین یهود تنها دین مورد قبول وقوم یهود تنها قوم مورد قبول است. در نتیجه، کثرت گرایی صدق وکثرت گرایی نجات، هیچ جایی در این دین ندارند.
مقایسه ی این دستورها ووعده ها با رفتار وتعامل پیش گفته حضرت مهدی (علیه السلام) با دیگر ادیان، تفاوت ژرف میان ماهیت این دو اعتقاد را برای فرد باانصاف روشن می کند.
ج) مسیحیت
در اناجیل متی، لوقاء، مرقس، برنابا ومکاشفات یوحنا، بشارت هایی درباره ی موعود وجود دارد. البته خود عقیده ی «انتظار مسیح» یهودی است ومسیحیت درپی یهود به این آموزه معتقد شده است(119).
در انجیل برنابا آمده است:
چنان که برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر می شود، ظهور پسر انسان نیز چنین خواهد شد.... اما چون پسر انسان در جلال خود با جمیع ملائکه مقدس خود آید، آن گاه بر کرسی جلال خود خواهد نشست وجمیع امّت ها در حضور او جمع شوند وآنها را از هم دیگر جدا می کنند، به قسمتی که شبان، میش ها را از بزها جدا می کند، آن گاه پسر انسان را ببینید که با قوّت وجلال عظیم بر ابرها می آید، در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهای زمین تا به اقصای فلک فراهم خواهد آورد.
کلمه ی «پسر انسان» در عهد جدید، هشتادبار تکرار شده که فقط سی مورد آن با حضرت عیسی (علیه السلام) مطابق است(120)، اما پنجاه مورد دیگر از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخر زمان ظهور خواهد کرد، عیسی با او خواهد آمد واو را جلال خواهد داد واز ساعت وروز ظهور او، جز خدا کسی آگاهی ندارد.
مسیحیان معتقدند روزی که پایان جهان وروز حکومت خدا نام دارد، عیسی یا پسر انسان ظهور خواهد کرد وبر همه ی جهان حاکم خواهد شد وآن روز همه ی مردم دنیا از او پیروی خواهند کرد وجایی نخواهد بود مگر این که عیسی (علیه السلام) بر آن حکومت کند. این حکومت تنها جای نجات وسعادت انسان ها خواهد بود. کسی حق اظهار نظر مخالف یا تأمّل در پذیرش آن حکومت ندارد. بلکه همه باید مانند کودکان بدون مقاومت یا شک وتأمّلی آن را بپذیرند:
یقین بدانید اگر کسی دولت خدا را مانند کودکان نپذیرد، هیچ وقت وارد آن نخواهد شد(121).
بنابراین، حکومت ودولت عیسی (علیه السلام) در پایان جهان، مصداق بارز انحصارگرایی خواهد بود؛ زیرا به دیگران حتی حق اندیشیدن هم نمی دهد.
نتیجه
پس از ظهور، اکثر مردم، به ویژه اهل کتاب، به اسلام روی خواهند آورد. افرادی که اسلام نمی آورند، دو دسته اند: اهل کتاب وکافران. سرنوشت اهل کتاب گذشت. اما کافران یا مشرکند ویا منکر خدا. حضرت مهدی (علیه السلام) در ابتدا آنان را نیز مانند اهل کتاب با استدلال های منطقی به اسلام فرامی خواند، ولی اگر آنان عناد ورزند واسلام نیاورند، بنابر روایات واجماع منقول از صاحب جواهر، به دست امام مهدی (علیه السلام) کشته خواهند شد(122).
بنابر نتیجه ای که از فرضیه ها برمی آید، اکثر مردم در عصر ظهور اسلام خواهند آورد وآن دسته از اهل کتاب که اسلام نمی آورند، به شرط پرداخت جزیه، در قلمرو حکومت مهدوی می توانند زندگی کنند. مشرکان وملحدان نیز اگر اسلام نیاورند، کشته خواهند شد وراه دیگری پیش روی نخواهد بود.
گذشته از اثبات یا نفی این فرضیه ها، باید رابطه ی مولّفه های پلورالیسم را با هرکدام از این فرضیه ها سنجید تا نتیجه به دست آید.
فرضیه ی نخست (بر فرض اثبات آن)، دو نکته را دربر دارد:
نخست این که هم چنان که گذشت، اسلام بنابر مبانی کلام اسلامی ومتن آیات قرآن کریم، هرگز حقانیت دین دیگری را نمی پذیرد، بنابراین، اسلام به انحصار معتقد است واین انحصار در بُعد حقّانیت وصدق، کاملاً تأکید شده وبر آن پافشرده شده است.
دوم این که هم چنان که لازمه ی بیان ایدئولوژی، منحصر کردن محدوده ومصادیق عقیده در دینی خاص است، اسلام نیز این اصل را رعایت کرده است؛ چون به انحصار حقّانیت در خویش معتقد است وآیین هایی مانند مسیحیت ویهود را تنها به گونه ای محدود از حقانیت بهره مند می داند. شهید مطهری نیز بر این باور است که در هر زمان بیش از یک دین حق وجود ندارد واطاعت از آن واجب ولازم است(123).
بنابر فرضیه دوم، اکثر مردم در عصر ظهور اسلام خواهند آورد. قراینی، این فرضیه را تأیید می کند. بنابر این فرضیه، درباره ی سرنوشت اهل کتاب سه نظریه وجود دارد:
بنابر نظریه ی اول (بازگشت به دین تحریف نشده)، آن را نوعی شمول گرایی می توان دانست؛ چون شمول گرایان معتقدند با این که راه حق ونجات یکی بیش نیست، اما کسانی که از حقیقت بی خبر بوده اند، در پیش گاه خدا گناه کار نیستند وجزو نجات یافتگانند.
بنابر نظریه ی دوم هرکس که به حضرت مهدی (علیه السلام) ایمان نیاورد، کشته خواهد شد. در این باره باید گفت که این نظریه مصداق انحصارگرایی است. بنابراین نظریه، اسلام در عصر ظهور هیچ دینی دیگر را نمی پذیرد.
بنابر نظریه ی سوم، عده ای از نامسلمانان به صورت مشروط وبا تعهّداتی مبنی بر پرداخت جزیه، در قلمرو حکومت مهدوی وتحت قیمومیت آن می توانند زندگی کنند. آیا در این صورت مؤلفه های پلورالیسم در این رفتار وجود دارد یا نه؟ اعتقاد به حقانیت همه ی ادیان از مؤلّفه های پلورالیسم است، بدین معنا که هر ادعایی که نام دین وآیین بر آن نهاده شود، حق وصادق است وموجب رستگاری انسان می تواند باشد. این مؤلّفه از موضوع جزیه منتفی است؛ چون در صورتی که حکومت مهدوی حقّانیت ادیان دیگر را بپذیرد، لزومی نخواهد داشت که برای اثبات ادعای خویش به تبلیغ، اتمام حجّت وبیان دلایل وبالاخره به مبارزه بپردازد ودر پایان برخی را به صورت مشروط تحت لوای حکومت خود نگاه دارد وممکن بود که اسلام در عصر ظهور، دینی درکنار دیگر ادیان بماند. از این رو، پذیرش جزیه از پیروان ادیان غیراسلام را نشانه پلورالیسم نمی توان دانست.
گویا پذیرش جزیه نیز برای تثبیت اسلام وجذب دیگران به اسلام است. ارفاق ودادن فرصت به مخالفان، با این هدف منطقی وصحیح است که در گذر زمان وبر اثر هم زیستی با مسلمانان (در جامعه ی مهدوی وحکومت ایده آل الهی) جذب اسلام گردند. جزیه، از راه های جذب مردم وتبلیغ مثبت ومنطقی اسلام، حتی در زمان تسلّط کامل اسلام بر جهان است.
اگر کافران وملحدان در عصر ظهور، اسلام را نپذیرند کشته خواهند شد. این عقیده انحصار حقّانیت در اسلام را می نماید؛ چون اگر سهمی از حقیقت در نزد این گروه باشد، نباید کشته می شدند، بلکه رفتاری مسالمت آمیز با آنان باید می شد، مانند حکم جزیه درباره ی اهل کتاب.
نتایج یاد شده، به هیچ وجه بر تحقّق پلورالیسم دینی در عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دلیل نیست؛ چون حضرت مهدی (علیه السلام) هیچ یک از ادیان دیگر را نخواهد پذیرفت، همان گونه که قرآن کریم به باطل بودن ادیان دیگر تصریح فرموده است(124). بدین ترتیب، پلورالیسم صدق وحقّانیت، در ابعاد عملی، عقیدتی ونظری، جایگاهی در عصر ظهور نخواهد داشت. پس اسلام تنها دین بر حق خواهد بود(125).
شاید دلیلی برای نجات بخشی دیگر ادیان (پلورالیسم نجات) بتوان به دست آورد، بدین معنا که عنوان جاهل قاصر یا افراد مستضعف در اسلام، حکمی خاص دارد واگر کسی بنابر معیارهای اسلام جزء این گونه افراد باشد، نجات یافتگی او از نظر اسلام پذیرفته است(126).
اما درباره ی این که چنین افرادی در عصر ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) مصداقی خواهند داشت یا نه، باید به گونه ای جدا بحث وبررسی کرد.
آیا هم زیستی (هر چند مشروط) مسالمت آمیز اسلام با پیروان دیگر ادیان، همان تلرانس(127) (تساهل وتسامح) نیست؟ بیان وتوجیه این گونه رفتار با دیگر ادیان، پژوهشی دیگر می طلبد.
هیچ کدام از فرضیه های پیشین، بر صدق پلورالیسم دینی در بُعد حقّانیت دلالت ندارد. البته شاید درباره حکم مستضعفان بتوان گفت که این موضوع ابتدا همانند حکم مسیحیان بی نام یا گم نام است. این نکته نیز با نظریه ی جان هیک مبنی بر پلورالیسم نجات در همه ی ادیان هم خوانی ندارد؛ چون جان هیک، هیچ دینی را محوری برای نجات بخشی تعیین نمی کند تا افراد قاصر وجاهل مستضعف نسبت به آن سنجیده شوند، بلکه همه ی ادیان را در درون دایره ی نجات بخشی می شمارد، در حالی که از نظر اسلام، جاهلان قاصر وافراد مستضعف نسبت به کسب معرفت از دین اسلام سنجیده خواهند شد. شاید این نظر در اصل نجات یافتگی تأثیری نگذارد، اما نمی توان گفت حکم مستضعفان وقاصران در اسلام همان نظریه ی جان هیک یا مسیحیان گم نام مورد نظر پاپ است. از نظر اسلام، محور نجات یا اسلام است ویا استضعاف وقصور، اما جان هیک راه همه ی ادیان (بشری یا الهی) را برای نجات باز می داند.
شایسته است مؤلّفه های پلورالیسم دینی را با آموزه های مهدویت (شیعی) در کنار هم نهاد ومقایسه نمود. این مهم پژوهشی دیگر می طلبد. هم چنین در این مقایسه، دو جنبه ی مشخص پلورالیسم، یعنی پلورالیسم صدق وپلورالیسم نجات را به گونه ای جدا از هم می توان بر رسید تا نتیجه ای دقیق تر از بحث به دست آید. هم چنین شایسته است به مقایسه ی تلورانس با آموزه های مهدویت پرداخت.
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) Plural.
(2) Oxford Advanced Learners Dictionary ,p971.
(3) عبدالرّسول بیات ودیگران، فرهنگ واژه ها، ص142، چاپ دوم: انتظارات مؤسسه ی اندیشه وفرهنگ دینی، قم 1381شمسی.
(4) Religious Pluralism.
(5) Exclusivism.
(6) Inclusivism.
(7) میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، ج1، ص301، چاپ اوّل: انتشارات پژوهش گاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، تهران 1375شمسی.
(8) Pluralism.
(9) مایکل پترسون ودیگران، عقل واعتقاد دینی، ترجمه ی احمد نراقی وابراهیم سلطانی، ص406، چاپ چهارم: انتشارات طرح نو، تهران 1384 شمسی.
(10) جعفر سبحانی، پلورالیزم دینی یا کثرت گرایی، ص8-10، چاپ اول: انتشارات توحید، قم 1381شمسی.
(11) Theological Liberalism.
(12) فردریک ارنست دانیل شلایر ماخر، متولد 1768 در لهستان، فرزند کشیش کلیسای اصلاح شده بود که در ارتش خدمت می کرد. وی در محیطی متأثر از زهدباوری وتعالیم اسپنسر، تربیت یافته بود. او وارد دانش کده الهیاتی شد که تعالیم زهدباوری بر آن حاکم بود. او الهیات سنّتی را که در آن دانشگاه تدریس می شد، نمی توانست بپذیرد. شلایرماخر برای تکمیل تحصیلاتش به دانش گاه هال رفت وپس از این که در سمَت کشیشی قرار گرفت، بخش اعظم خدمت روحانی اش را در برلین انجام داد. وی علاوه بر خدمت شبانی در کلیسایی اصلاح شده، برای بنیان گذاری دانش گاه برلین مساعدت کرد وهمان جا در مقام استادی مشغول تدریس شد. او هنگام خدمت شبانی خود، سیاست مدار بزرگ پروسی بیسمارک را متقاعد کرد تا برای عضویت در کلیسا آماده شود. او میان عقل ودین تمایزی قطعی معتقد بود وتجربه ونه ایمان را محور وبنیان دین قرار داد. شلایر ماخر در سال 1834 درگذشت. بسیاری از آرای او جنبش الهیات لیبرال را تأمین کرد. (تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ترجمه ی روبرت آساریان، ص380-379، چاپ اوّل: دفتر نشر پژوهش ورزان، تهران 1380شمسی) نظریه ی تجربه دینی که تأثیر مهمی در پیدایی نظریه ی پلورالیسم دینی دارد، از این عقیده شلایر ماخر سرچشمه می گیرد.
(13) ایان باربور، علم ودین، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، ص 86 و131، چاپ سوم: انتشارات مرکز نشر دانش گاهی، تهران 1379شمسی.
(14) تاریخ تفکر مسیحی، ص328.
(15) نک: عبدالحسین خسرو پناه، کلام جدید، ص170-189، چاپ اوّل: انتشارات مرکز مطالعات وپژوهش های فرهنگی حوزه علمیه، قم 1379شمسی؛ سیدحسن حسینی، پلورالیزم دینی یا پلورالیزم در دین، ص 5-22، چاپ اوّل: انتشارات سروش، تهران 1382شمسی.
(16) John Hik.
(17) کارل بارث نماینده ی معروف این تفّکر است. وی ایمان وشریعت را از تجلّی الوهی جدا ساخت. (نک: عقل واعتقاد دینی، ص402).
(18) انجیل یوحنا، 14: 6.
(19) عقل واعتقاد دینی، ص417؛ دین پژوهی، ج1، ص341.
(20) جان هیک، مباحث پلورالیسم دینی، ترجمه ی عبدالرحیم گواهی، ص 69، چاپ اوّل: نشر تبیان، تهران 1378شمسی.
(21) عقل واعتقاد دینی، ص 414.
(22) همان، ص414-415.
(23) نک: فرهنگ واژه ها، ص150.
(24) دین پژوهی، ج1، ص302.
(25) مباحث پلورالیسم دینی، ص69.
(26) همان، ص 73.
(27) این دلایل را دلایل برون دینی کثرت گرایی گویند. (برای آگاهی از دلایل درون دینی پلورالیسم دینی ونقد آنها، نک: عبدالحسین خسروپناه، «نگاهی درون دینی به پلورالیسم دینی»، نشریه کتاب نقد، ش4، ص242).
(28) Noumena.
(29) Phenomenaon.
(30) فلسفه دین، ص 286.
(31) Ultimate Object.
(32) عقل واعتقاد دینی، ص407.
(33) نک: علی ربانی گلپایگانی، نقد نظریه بسط تجربه نبوی، ص9-14، چاپ دوم: انتشارات مؤسسه ی فرهنگی دانش واندیشه ی معاصر، قم 1379شمسی.
(34) علم ودین، ص131.
(35) عقل واعتقاد دینی، ص41-42.
(36) فلسفه دین، ص288 -289.
(37) همان، ص279. برخی نویسندگان معاصر از این نوع پلورالیسم به پلورالیسم تحویلی نگر (Reductive Religious Pluralism) یا فروکاهش گرا تعبیر می کنند وویلیام جیمز ورالف هود را طرف دار آن می دانند. (نک: محمد لگن هاوسن، اسلام وپلورالیسم دینی، ترجمه نرجس جوان دل، ص90، چاپ اوّل: انتشارات طه، تهران 1379 شمسی.
(38) عقل واعتقاد دینی، ص406.
(39) Incarnation.
(40) همان، ص408.
(41) Normative Religious Pluralism.
(42) Aletic Religoius Pluralism.
(43) Dontic Religius Pluralism.
(44) Stotriological Religious Pluralism.
(45) نک: احد فرامرز قراملکی، استاد مطهری وکلام جدید، چاپ اوّل: انتشارات پژوهش گاه فرهنگ واندیشه ی اسلامی، تهران 1383شمسی.
(46) مسیحیان معتقدند که پیام ازلی وغیرمخلوق خداوند، تجسّم یافته وبه شکل عیسای انسان، در میان دیگر انسان ها ساکن گردیده است. به عبارت دیگر، عیسی کتاب وحی شده ای نیاورده، بلکه خود او تجسّم وحی خدا بوده است. اعتقاد به تجسّم، اختلاف اساسی میان مسیحیت واسلام است.
(47) اسلام وپلورالیسم دینی، ص92.
(48) محمد لگن هاوسن، پلورالیسم دینی، ص87-91، انتشارات مرکز مطالعات حوزه ی علمیه ی قم، قم، بی تا.
(49) مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج1، ص275، انتشارات صدرا، تهران 1377شمسی.
(50) علامه مجلسی، بحار الانوار، ج53، ص142، انتشارات دارالوفاء، بیروت، 1404قمری.
(51) همان، ج65، ص276 -279.
(52) نک: جعفر سبحانی، شناخت در فلسفه اسلامی، ص108-109، چاپ اوّل: انتشارات برهان، تهران 1375شمسی.
(53) سوره ی مجادله، آیه ی 11.
(54) سوره ی آل عمران، آیه ی 163.
(55) سوره ی یوسف، آیه ی 76.
(56) بحار الانوار، ج52، ص352.
(57) علی کورانی، عصر ظهور، ترجمه ی عباس جلالی، ص360، چاپ دهم: انتشارات امیرکبیر، تهران 1383شمسی.
(58) Epistemological Relativism.
(59) نک: ولی الله عباسی، «نقد مبانی معرفت شناسی پلورالیسم دینی»، نشریه الهیات وحقوق، دانش گاه علوم اسلامی رضوی، سال چهارم، ش12.
(60) بحار الانوار، ج10، ص353.
(61) همان، ج52، ص382؛ تهذیب الأحکام، ج6، ص 154؛ وسائل الشیعه، ج15، ص77.
(62) بحار الأنوار، ج51، ص31.
(63) نعمانی، الغیبه ی، ص323؛ بحار الانوار، ج 25، ص132.
(64) سوره ی توبه، آیه ی 33.
(65) عصر ظهور، ص356.
(66) بحار الانوار، ج51، ص61.
(67) بحار الانوار، ج52، ص375.
(68) علی کورانی، معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج3، ص121، چاپ اوّل: انتشارات مؤسسه ی المعارف الاسلامیه، قم 1411قمری.
(69) سوره ی آل عمران، آیه ی 55؛ سوره ی مائده، آیات14 و64.
(70) ناصر مکارم شیرازی، حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، ص288، چاپ هشتم: انتشارات مدرسه ی الإمام علی بن ابی طالب (علیه السلام)، قم 1376شمسی.
(71) بحار الانوار، ج51، باب2، ص30.
(72) همان، ج51، ص30و31.
(73) سوره آل عمران، آیه159.
(74) نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، حکمت147.
(75) بحار الانوار، ج52، ص350.
(76) لطف الله صافی گلپایگانی، منتخب الاثر، ص387، چاپ اوّل: انتشارات مؤسسه حضرت معصومه (علیها السلام)، قم 1419قمری.
(77) نک: سیدعبداللطیف سجادی، ویژگی های حکومت جهانی مهدی (علیه السلام) (رساله ی کارشناسی ارشد)، ص53، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، قم 1383 شمسی.
(78) کلینی، کافی، ج2، ص251؛ بحار الانوار، ج52، ص328.
(79) نهج البلاغه، خطبه 138؛ بحار الانوار، ج51، ص83 وج52، ص337؛ اعلام الوری، ص463.
(80) بحار الانوار، ج51، ص58؛ منتخب الاثر، ص600.
(81) ینابیع الموده ی، ص422؛ تذکره ی الخواص، ص377؛ منتخب الاثر، ص600-601.
(82) بحار الانوار، ج52، ص 29.
(83) همان، باب27، ص350.
(84) همان، ص351، روایت 105؛ ص351؛ نعمانی، الغیبه ی، ص 238.
(85) سوره ی مائده، آیه ی 44.
(86) سوره ی مائده، آیه ی 46.
(87) بنابر فرموده ی قرآن، انجیل به ظهور پیامبری به نام احمد بشارت داده است: (وَمُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ) (سوره ی صف، آیه ی 6)
(88) ینابیع الموده، ج3، ص136، نشر شریف رضی.
(89) بحار الانوار، ج53، ص61.
(90) «الجزیه ی ما یؤخذ من اهل الذمه ی.» (لسان العرب، ج14، ص147)
(91) علامه مجلسی از مخالفان نظریه ی اخذ جزیه است. (نک: بحار الانوار، ج51، ص29، روایت دوم؛ مرآت العقول، ج26، ص11؛ حکومت جهانی مهدی (علیه السلام)، ص325؛ سیدمحمد صدر، تاریخ مابعد الظهور، ص612؛ از پیروان این نظریه هستند.)
(92) سوره ی توبه، آیه ی 29.
(93) ینابیع الموده، ج3، ص136.
(94) بحار الانوار، ج51، ص61، روایت 59 وج52، ص328، روایت ح 193.
(95) معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج5، ص130. همه راویان این روایت (مانند محمد بن مسلم وابن ابی عمیر که از اصحاب اجماع هستند) ثقه هستند. در نتیجه، این روایت صحیح است. برای آگاهی بیشتر از راویان این روایت نک: سید ابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج11، ص 215 وج14، ص275 و279؛ جعفر سبحانی، کلیات فی علم الرجال، مبحث توثیقات عامه.
(96) مرآت العقول، ج26، ص111.
(97) بحار الانوار، ج51، ص29.
(98) آخوند خراسانی، کفایه الاصول، ص274، چاپ سوم: انتشارات مؤسسه نشر اسلامی، 1415قمری.
(99) بحار الانوار، ج51، ص29.
(100) ابراهیم، پورداوود، خرده اوستا، ص176، چاپ اوّل: نشر اساطیر، تهران 1380شمسی؛ همو، ویسپرد، ص32 و48 و51 و71 و131، چاپ اوّل: نشر اساطیر، تهران 1381شمسی؛ یسنا (بخشی از اوستا)، ص71 و108 و149 و157.
(101) ابراهیم پورداوود، گات ها کهن ترین بخش اوستا: استودگات: یسنا 3:46، چاپ اوّل: نشر اساطیر، تهران 1378شمسی.
(102) گات ها (هشتوایشت گات)، ص590.
(103) با توجه به این که متون دینی زرتشتیان به صورت کامل در دست نیست، در این مورد ادعای قاطعی نمی توان کرد. متون دینی موجود زرتشتیان، به این موضوع نپرداخته اند.
(104) کتاب مقدس (عهد قدیم)، سفر تکوین، فصل 11 و12 و14 و17.
(105) عهدقدیم، اشعیا، 11: 9-11؛ می توان در عهد عتیق به کتاب های ذکریای نبی (فصل 14)، صفنیاء نبی (فصل 3)، سلیمان نبی (فصل 2)، حجی نبی (فصل 2)، اوّل سموئیل (فصل 2)، دوم سموئیل (فصل 12 و23) وحزقیال نبی (فصل 21) نگریست.
(106) سوره ی انبیاء، آیه ی 105.
(107) تثنیه، 13: 2.
(108) خروج، 24:23.
(109) مزامیر، 35: 10-12.
(110) تثنیه، 7: 1-2؛ مزامیر، 137: 8 -9؛ اشعیا، 14: آیه ی 25؛ صفنیا، 5:2 و....
(111) ارمیا، 10:48.
(112) اشعیا، 24: 2و8.
(113) صفنیا، 3: 9.
(114) اشعیا، 15:60.
(115) همان، 54: 11و12.
(116) همان، 60: 21.
(117) همان، 45: 6.
(118) همان، 66: 23؛ حسین توفیقی، انتظار مسیحا در آیین یهود، ص 29 و32.
(119) حسین توفیقی، آشنایی با ادیان بزرگ، ص100، چاپ چهارم: انتشارات سمت وطه، تهران 1380شمسی؛ رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه عبدالرحیم گواهی، ص256.
(120) مسترهاکس، قاموس کتاب مقدس، (ماده پسر خواهر)، ص219، چاپ اوّل: نشر اساطیر، تهران 1377شمسی.
(121) انجیل مرقس، 15: 10؛ نک: جلال الدین آشتیانی، تحقیقی در دین مسیح، چاپ اوّل: انتشارات نگارش، تهران 1386شمسی.
(122) محمد حسین نجفی، جواهر الکلام، ج21، ص231.
(123) نک: مجموعه آثار، ج1، ص257 و279 و293.
(124) سوره ی توبه، آیه ی 29و32.
(125) سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر المیزان، ترجمه ی سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج9، ص329، چاپ هجدهم: انتشارات دفتر نشر اسلامی، قم 1383شمسی.
(126) پلورالیزم دینی یا کثرت گرایی، ص53؛ مجموعه آثار، ج1، ص 289 و293.
(127) Tolerance.