المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۲۹۸) رویکرد استراتژیک به ظهور

رویکرد استراتژیک به ظهور

نویسنده: محسن قنبریان
پژوهشگر مباحث مهدویت
مجله انتظار موعود - زمستان 1386 - شماره 23

چکیده:
استراتژی به معنای بسیج همه امکانات وتغییر دادن شرایط در جهت مناسب برای رسیدن به یک هدف اساسی است. بین قریب به دو هزار روایت، درباره آخر الزمان، روایاتی وجود دارد که برای چنین غایتی بیان شده اند. سیره استراتژی سازی نیز توسط پیامبران وامامان در قرآن وسنت به خوبی برملا شده است؛ ولی درک استراتژیک از این اخبار، دو پیش نیاز دارد. اول، نیازهای فکری فرهنگی مثل جمع بین اعتقاد به تقدیر علمی وعینی خداوند با زمینه سازی برای مواجهه با فردا یا درک فلسفه تاریخی از ظهور وناگهانی واعجازی ندیدن آن وهم ترویج معنای استراتژیک انتظار مقابل انتظار شعری وفردی.دوم، نیازهای متولوژیک واستنباطی است. برای استراتژی سازی، اول نیاز است مختصات ظهور را کشف کنیم ودوم بر اساس آن، با متد درست، خلق استراتژی کنیم. از این رو تنظیم چارچوبه ای کلامی - تفسیری برای گردآوری اخبار آخرالزمان وهم چارچوبه ای درست برای داوری درباره این اخبار نیازهای جدی است که به برخی اشاره می شود. با طی این دو گام، می توانیم نمایی درست از مختصات متفاوت آخر الزمان وظهور به دست آوریم که با توجه به امکانات می توانیم بر اساس آن ها دست به خلق استراتژی بزنیم. استراتژی ها خود دو قسمند: قسمی که پاسخگوی نیاز امروز هم هستند وقسمی که فقط فردا نگرند.درک واضح از مختصات فردا به علاوه اطلاع از امکانات وموقعیت بالقوه وبالفعل در کنار لحاظ علائم ونشانه های نصب شده در اخبار نشانه گذار از وضع موجود تا مطلوب به علاوه ضوابط شریعت چارچوبه خلق استراتژی ها هستند.تدارک وشیوع استراتژی مناسب، قطعا از مصادیق زمینه سازی وتعجیل ظهور ولی مطلق خداوند خواهد بود.
1. استراتژی برای ظهور
در روایات اسلامی مربوط به آخر الزمان، از جمله از «ممهدون» وزمینه سازان سخن رفته است. پیامبر اعظم (ص) فرمود: از مشرق زمین مردمی قیام می کنند وزمینه سازی برای حکومت امام مهدی (علیه السلام) خواهند نمود(1).
تهیه مقدمات برای سیطره وحاکمیت وظهور حضرت صاحب الزمان لاجرم دارای برنامه واستراتژی خواهد بود که از قضا حکمت روایات بسیار درباره آخر الزمان حوادث قبل از ظهور را روشن می کند.
1-1. جهت صدور اخبار آخرالزمان
قریب به دو هزار روایت در مهدویت وآخرالزمان از زبان معصومان (علیهم السلام) در موسوعه ها جمع آوری شده است(2). با تورقی ساده، سهم بزرگی از این مجموعه را درباره مشخصات ومختصات آخرالزمان، ظهور وپس از ظهور می یابیم. سوال اساسی این است که این همه اخبار برای چیست؟ ترسیم دوران پیش از ظهور از جنبه های مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... موقعیت جبهه حق وباطل در هنگام ظهور ومختصات ظهور وتصویر پس از ظهور با این بسط وگسترش به چه منظور است؟! اگر فقط برای امید بخشیدن یا باوراندن قطعیت آن ومانند این ها بود، با جملاتی کوتاه اما مکرر مثل یملا الارض قسطا وعدلا، کما ملئت ظلما وجورا نیز به دست آمده است واین همه باز کاوی در زوایای زندگی بشر را نمی خواست. به علاوه چه بسا این همه تنوع در عبارات وحوادث متفاوت و... مخل به آن جلوه نماید. سوال وقتی جدی تر می شود که می بینیم نحوی دیگر از استفاده از روایات به نام توقیت را خود معصومان (علیهم السلام) در ضمن همین روایات به طور حتمی وقطعی محکم سد کرده اند. دسته ای از روایات، با مضمون مشترک وقت گذاران دروغ می گویند در این مجموعه بزرگ روایی قرار گرفته است. اگر از این پیش گویی ها واخبار واوصاف نمی توان وقت ظهور را به دست آورد وصرفا هم برای امید وقطعیت صادر نشده اند - به ویژه که به ادله متفاوت، معتقدیم از ناحیه معصوم (علیه السلام) فعل لغو سر نمی زند – این سوال بیشتر آشکار می شود که جهت صدور این روایت چیست؟
در یک تقسیم بندی اولی، این بخش از روایات مهدویت (یعنی اخبار آخر الزمان) را می توان به دو بخش تقسیم کرد: اخبار نشانه گذار واخبار استراتژیک.
الف. اخبار نشانه گذار
اخبار نشانه گذار که اغلب سیاق پیشگویی دارند، روایاتی هستند که برای نشانه گذاری مسیر حق وباطل صادر شده اند. این مطلب از گذشته سابقه داشته است، برای نمونه وقتی عمار در ساخت مسجد نبوی می کوشید وبرخی راحت طلبان بر او سنگ بیشتر بار می کردند، در جواب کسی که گفت: «این گونه عمار را می کشید!» پیامبر (ص) فرمود: «عمار را قوم طاغی می کشند». از آن پس عمار پرچم شد ونشانه. هر جا عمار شمشیر می زد، فرد مقابل او طاغی قلمداد می شد یا وقتی پیامبر (ص) عایشه را از سگ های حوأب بیم داد، سگ ها نشانه ای شدند برای جریان باطلی که عایشه در آن بود. در اخبار آخرالزمان نیز این اخبار نشانه گذار را می توان یافت. برخی اخبار که نشانه های حتمی ظهور را می شمارد، دارای این کاربری اند؛ برای مثال ادعای مهدویت قبل از صیحه آسمانی محکوم به کذب است؛ چون موعود واقعی نشانه گذاری شده است.
ب: اخبار استراتژیک
بخش قابل توجهی از این اخبار کاربری بالاتری دارند وآن استراتژی سازی است. استراتژی strategy)) از strategia در زبان یونانی به معنای سرداری یا سپه سالاری است.
Strategos (= سردار) در اصل اصطلاحی است نظامی، به معنای سنجیدن وضع خود وحریف وطرح نقشه برای روبرو شدن با حریف در مناسب ترین وضع(3). اما این جا به معنای بسیج همه امکانات ودارایی ها واستعداد ها در مسیری خاص برای هدفی خاص می باشد. منظور از استراتژی در این جا، این است که با توجه به هدفی خاص که از سوی خبر غیبی به دست آمده است، امکانات را بسیج کنیم؛ همان طور که یوسف صدیق چنین کرد. رویای شاه وقتی نزد او صادق جلوه می کند ومی فهمد هفت سال پس از این قحطی در پیش است؛ از این خبر استراتژی می سازد واز شاه می خواهد او را خزانه دار کند وهفت سال بکارند وذخیره کنند(4).
این مطلب در خرد وکلان مطرح است، برای نمونه به حسب روایات پس از ظهور، امام عصر (علیه السلام) گنبد ومناره مساجد را ویران کرده، مساجد را مثل زمان پیامبر اکرم (ص) بنا می کند(5). به فرض صحت صدور ودلالت این روایات، انسان خیری را فرض کنید که می خواهد برای مسلمانان وقف کند. علی القاعده آرزویش این است که مسجد او تا ظهور امام عصر (علیه السلام) بلکه تا قیامت برپا باشد ویاران حضرت در آن نماز بگزارند. وی اگر این خبر را شنید، آیا هزینه خود را خرج چیزی می کند که به دست امام عصر (علیه السلام) ویران شود؟ آیا این خبر از زخارف مساجد ومعماری اضافی آن ها نکاسته وبر توجه به طرحی برای اداره ورونق آن نمی افزاید؟! این نمونه ای از کاربری استراتژیک از اخبار آینده است.
1-2. سیره استراتژی سازی از اخبار عینی
قرآن، ضمن بیان سیره انبیا از این واقعیت نیز پرده بر می دارد. غیر از آنچه درباره حضرت یوسف گذشت از کشتی سازی نوح در بیابان بی آب که مبتنی بر خبر غیبی بود، ونیز از اعمال چند گانه خضر نبی در سوره کهف و... می توان مثال آورد که چگونه داشتن معلومی از غیب، منجر به برنامه ریزی ای خاص برای آینده می شود. با مثال آوردن از خضر، ممکن است این خلط صورت گیرد که او یک استثنا بود وحتی سایر اولیاء مکلف نبوده اند بر اساس علم غیب خود عمل نمایند ومثلا قصاص قبل از جرم کنند؛ اما بین این مطلب وبرنامه ریزی واخذ تصمیم واستراتژی سازی مبتنی بر اخبار غیبی از آینده، فارق جدی وجود دارد. علم غیب به آینده، تکلیف انسان به ظاهر در اکنون را تغییر نمی دهد؛ لذا مثلا سید الشهدا (علیه السلام) بر خلاف علم پیشین بر بیعت شکنی کوفیان به حسب ظاهر، حجت برایش تمام است وباید به آن بیعت ظاهری توجه کند وبه سمت کوفه برود؛ اما این منافاتی ندارد که برای آینده ای که در راه است با توجه به آن علم غیب، برنامه ای بریزد؛ از این رو صلح امام مجتبی (علیه السلام) در روایت به عمل خضر در شکستن کشتی آن خانواده فقیر تشبیه شده است(6)؛ در حالی که می دانیم امام حسن (علیه السلام) مثل خضر به عمل به باطن مأمور نبوده است؛ ولی وظیفه او در حال وظاهر یک چیز است ووظیفه او در قبال فردا وباطن چیز دیگر. پس به حسب ظاهر برای صلح حجت کافی وجود دارد ومی پذیرد؛ در حالی که با چشم دیگر، فردا را می بیند واین صلح را مقدمه قیام حسینی قرار می دهد.
یکی از مثال های عالی برای زمینه سازی واستراتژی داشتن برای پدیده ای در آینده، تمهیدات الهی واستراتژی ابراهیمی برای بعثت خاتم الانبیاء در مکه است، ابراهیم (علیه السلام) پدر ادیان توحیدی است، به وعده الهی قرار است نبوت وامامت در نسل وذریه او باشد. از او دو فرزند (اسحاق واسماعیل) پدید می آید؛ ونبوت در شاخه اسحاقی دنبال می شود. ابراهیم، در یک برنامه عجیب، هاجر واسماعیل را به سرزمین بی آب وعلف مکه می آورد. آن جا کعبه را بنا می کند، در حالی که قبل وبعد از این عمل تا قرون بعد، هم چنان بیت المقدس قبله است، آن جا دست به دعا بلند کرده وزبان راستگویی در آخرالزمان را از خدا می خواهد(7)، این دعای پر رمز ورازی است: لسان صدق در آخر الزمان. خداوند که وعده استخلاف بندگان صالح را توسط بنی اسرائیل دنبال می کرد وبه آن ها فضیلت ها بخشیده بود، به علت نافرمانی ها وعهد شکنی، عهد خویش را از آن ها بر می دارد. آخرین پیامبر خدا در این قوم عیسی (علیه السلام) در آن ها احساس کفر می کند وخداوند از جمله به او وعده می دهد که کافران از بنی اسرائیل تا قیامت زبون وزیر دست قرار گیرند(8).
اگر فردای تاریخ را نمی دیدیم، کار خلیل الرحمان در چند قرن قبل، عبث ولغو جلوه می کرد؛ اما این جا آن استراتژی (عمارت کعبه وقرار دادن نسل اسماعیل در آن جا) کار کرد خود را نشان می دهد. نبوت از شاخه اسحاقی اش به شاخه اسماعیلی منتقل می شود. با مدتی طولانی آخرین پیامبر الهی از نسل او در مکه ظهور می کند که لسان صدق توحید ابراهیمی در آخرین، وهویت مستقل دین الهی را بر پا کرده وکعبه ای که بنای ابراهیم است را قبله قرار می دهد. این نمونه ای از برنامه ریزی اخذ استراتژی با توجه به علم سابق الهی وسروش غیبی او برای آینده است. جالب این که غیر از خلیل خدا واوصیایش، برخی دشمنان نیز با اطلاع از اخبار غیبی به مرصد این بعثت، به آن جا کوچ کرده، حوادث بعثت آن نبی را رصد می کنند؛ به طوری که قرآن چند جا می فرماید: (یعرفونه کما یعرفون ابنائهم)(9) «پیامبر را می شناسد؛ همان گونه که بچه هایشان را». چنین چیزی را در سیره امامان معصوم (علیهم السلام) برای تمهید مقدمات واخذ استراتژی برای ظهور خاتم الاوصیاء می یابیم. یک نمونه از آن زمینه سازی، تأسیس شهر قم است. شهر قم که هنگام فتوحات خلفا ویران شده بود، در سال 94 ق به دست اعراب قبیله اشعری بازسازی شد. آن قبایل مجبور شده بودند به علت عقاید شیعی خود کوفه را ترک کنند؛ بنابراین قم شعبه ای از جامعه شیعی اولیه کوفه وقدیمی ترین پایگاه شیعه در ایران شد که زمانی طولانی در جایگاه یک منطقه کوچ نشین عربی، ماهیت خود را حفظ کرد. با دقت در روایات ودستورات اهل بیت می بینیم، تاسیس این چنینی قم یک استراتژی برای حفظ تشیع وزمینه سازی برای ظهور حضرت حجت (علیه السلام) است. این کوچ به دستور امامان بوده وعالمانی بزرگ مثل زکریا بن آدم بدان جا گمارده شده، حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) هنگام بیماری در ساوه دستور انتقال به قم می دهد (سال 201 ق) تا آن جا دفن شود. این شهر، از عصر صادقین به این سو، با تعابیری همچون آشیانه اهل بیت، حرم اهل بیت، مصون از گزند جبارین، ودیگر تعابیری این چنینی تمجید می شود.
از بخش دیگر اخبار، این استراتژی کشف می شود؛ آن جا که در وجه تسمیه قم در زبان عربی به معنای «قیام کن» می فرماید: اهل آن با حضرت قائم (علیه السلام) قیام کرده، او را یاری می کنند. در آخر الزمان، علم از کوفه کوچ می کند ودر شهری به نام قم سر در می آورد ومعدن علم وفضل می شود؛ به طوری که مستضعفی در دین در تمام زمین باقی نمی ماند واین نزدیک ظهور قائم ما است…(10). پس احیاء قم با ترکیب شیعی وگماردن عالمان برجسته وتشویق خاصان شیعه به سکونت در آن، برای ساختن پایگاهی مهم در آخر الزمان است که اگر از نگاه متجزی وبریده به روایات به نگاه جامع ومرتبط روی آوریم، به خوبی خود را هویدا می کند. اصل توجه به اخبار غیبی وپیش گویی ها سابقه درازی دارد. وقتی خلیفه دوم شام را فتح کرد، از جمله به تفحص درباره دجال پرداخت. آیت الله العظمی حکیم هم از امام موسی صدر خواست تا در سوریه درباره سفیانی تحقیق کند(11). عجیب این که این گونه کارها در چشم می آید؛ اما مواجهه استراتژیک برخی بزرگان دین با اخبار آخر الزمان به چشم نیامده وهرگز تئوریزه نشده اند. حکم میرزای شیرازی درباره تحریم تنباکو، یک مواجهه کاملا استراتژیک است که ریشه در فردا نگری دارد. وی اولا به جای واژگان فقهی واجب وحرام، از واژگان کلامی- اعتقادی استفاده می کند. ثانیا مستقیما روی اعتقاد به مهدویت دست می نهد. نه تنها نفرمود: الیوم استعمال توتون وتنباکو حرام وگناه نا بخشودنی است، حتی نفرمود: استعمال آن، در حکم جنگ با اسلام ورسول الله است. بلکه فرمود: در حکم محاربه با امام زمان (علیه السلام) است. این حکم یک پیش فرض کلامی تاریخی معلوم دارد. چه نسبتی بین تسلط اجنبی ها بر اقتصاد ایران شیعی با محاربه با امام عصر (علیه السلام) وجود دارد؟! پاسخ به این پرسش، فراتر از تطبیق قاعده نفی سبیل بر مورد است ولاجرم موقعیت ایران شیعی در قبال نصرت حضرت ولی عصر (علیه السلام) را پیش می آورد. همچنین وقتی امام خمینی (ره) مسئوولان جمهوری اسلامی را توجه می دهد که انقلاب ما، محدود به ایران نیست. انقلاب مردم ایران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داری حضرت حجت ارواحنا فداه(12) است. یک تبیین استراتژیک ارائه می دهد، ایشان در ادامه مسئوولان را تکلیف می فرماید: مسائل اقتصادی ومادی، اگر لحظه ای مسئوولان را از این وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ وخیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت اسلامی تمام سعی وتوان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنماید، این بدان معنا نیست که آن ها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است منصرف کند(13).
خطر بزرگ وخیانت سهمگین چیست؟ آیا در حد تخلف از قوانین راهنمایی حرام است؟ یا آن نگاه استراتژیک، این وظیفه زمینه سازی را موجب شده وتخلف از آن خیانت به آرمان الهی وآرزوی اولیای الهی تلقی شده است. امروزه تئوریزه کردن این نگاه یک ضرورت حیاتی است.
1-3. دو بایسته مهم استراتژیک برای ظهور
برای یافتن استراتژی کار آمد برای تعامل با ظهور حضرت حجت (علیه السلام) باید دو گام اصلی برداشت: اول، یافتن مختصات هم جانبه ظهور، باتوجه به اخبار معتبر معصومان (علیهم السلام). دوم استراتژی موثر، با نظر به این مختصات از یک سو ونظر به امکانات بالفعل وبالقوه جهان اسلام - به خصوص تشیع - از سویی دیگر. گام برداشتن در چنین طریقی اگر به یک گفتمان تبدیل شود ومورد توجه خبر نگاران ونخبگان جامعه اسلامی قرار گیرد، برکات فراوانی را برای حال وآینده جامعه خواهد داشت. مختصات ظهور وپسا ظهور، کشف سیمای جهان پیش رواست، از این رو مترقی وپیشرفته بودن هر فکر وجریان وایده ای متناسب با موقعیت آن فکر وجریان با جهان پیش رو خواهد بود. این نظام، ارزش گذاری اجتماعی واقبال وادبارهای عمومی را عوض خواهد کرد. کمترین بهره چنین ارزش گذاری ای، در آمدن از غرب زدگی مزمن جهان اسلام وبی ارزش شدن آرمان های ارتجاعی یا اکنون زده روشن فکری می باشد که این خود هویت واستقلال ملی - مذهبی را در پی خواهد داشت. از باب تعرف الاشیاء باضدادها به یک مثال عینی در تاریخ معاصران توجه کنید: بیش از دویست سال است که ایرانیان با تمدن غرب آشنایند. در تمام این دویست سال هر جریان وجنبشی اجتماعی - سیاسی در پی اخذ این تمدن وتمسک به آن بوده است.این جریان تاریخی، یک طیف به حساب آمده است ودر نتیجه، شدت وضعف غرب زدگی در آن ها به یک میزان نبوده وبالتبع قرائت ها ومدل های اعتصام وتمسک به غرب نیز در این دو قرن متفاوت بوده است؛ اما این واضح است که در دهه های معاصر در نوبت هایی این جریان به مطالبه ای اجتماعی - سیاسی بدل شده است. ودر هر دوره ای، همه سرمایه های ملی - معنوی را به خود مشغول کرده است (چه در جانب اثبات چه در جانب نفی).
وقتی تنها راه پیشرفت وترقی، رسیدن به اتوپیای غرب قلمداد شده واین نیز از لایه های فکری - فرهنگی به لایه های اجتماعی - سیاسی جامعه کشیده شود، به یک مطالبه اجتماعی تبدیل می شود وهزینه های بسیار می طلبد. ادبیات وهنر، از آن تأثیر می گیرد؛ به طوری که از آن پس، فیلم ها، رمان ها وترانه ها، آرمان دمکراسی لیبرال ولوازمش گوهر مقصودشان می شود. اصلاحات سیاسی در ساختار قدرت ونهادهای مدنی شعار می گردد؛ برای نمونه برخلاف ده ها مشکل معیشتی مردم، آمار استاندارد هر ده نفر، یک روزنامه دنبال می شود. حتی تمرین دمکراسی به مدارس راه می یابد ویک برنامه ملی می گردد. همه لوازم دمکراسی لیبرال در اقتصاد وحقوق وسیاست تئوریزه می شود واز همه بدتر، با معیار قرار دادن مدرنیزم وآرمان جدید، دست به پیرایش دین می زند وقرائاتی متناسب با مدرنیزم از دین عرضه می شود. متد ها ومدل هایی مثل قبض وبسط تئوریک شریعت، هرمنوتیک کتاب وسنت، وحدت متعالی ادیان، اجتهاد مدرن و... برای آشنایان به این جریان شناخته شده است. حال اگر گفتمان مهدویت، در جایگاه یک رویکرد اجتماعی- فرهنگی نه صرفا کلامی - تاریخی یا فردی- معنوی بر جامعه سایه اندازد ودر پرتو آن، مختصات جهان پیش رو یافته شود، آیا چنین تزهایی مترقی ورو به جلو وپیشرفته تلقی می شوند؟ آیا تمدنی که در سطح کلان دارد دوران اضمحلال خود را طی می کند، اتوپیا وآرمان بخشی از جامعه شیعی قرار می گیرد وبهترین استعدادها وامکانات را صرف خود می نماید؟ در گفتمان مهدویت، به جای تمرین دمکراسی (این شرک مشاع وظلم بالسویه) عدالت خواهی به دانش آموزان می باورانیم، به جای حقوق اومانیستی بشر، تکالیف الهی واخلاق اسلامی مورد مطالبه مردمان می گردد وهنر وادبیات وآموزش وپرورش وحقوق وسیاست واقتصاد همه از جهان پیش رو تأثیر می گیرد ودر یک کلام، به جای عصری کردن دین، به دینی کردن عصر، که در آینه فردا هویدا است، کمر می بندیم.
2. پیش نیاز های فکری - فرهنگی
شایع شدن گفتمان مهدویت بین سطوح فکری جامعه وتوجه استراتژیک به اخبار غیبی آخر الزمان، یک بستر فرهنگی مناسب می خواهد. برخی رسوبات غلط فرهنگی، تلقی های اشتباه دینی یا عادات بد می تواند موانعی برای جلوگیری از پیدایش این بستر فرهنگی باشد. این جا به چند پیش نیاز فکری - فرهنگی مهم تر در این باره می پردازیم:
2-1. جمع بین اعتقاد به تقدیر علمی وعینی خداوند با زمینه سازی
بی تردید از دیر زمان وفاق بین فاعلیت تام الهی واختیار انسانی وهم جمع بین تقدیر وقضای الهی با برنامه ریزی وتدبیر انسانی، دغدغه دینداران بوده است. حتی برای عموم مردم، گاه این مسأله به شکل سوال وگاه شبهه درآمده وذهن متکلمان وفیلسوفان بسیاری را به خود مشغول کرده است. از طرفی درک تفصیلی مطلب حق «امر بین الامرین» درکی آسان وزودرس نیست. از سوی دیگر، اهل ایمان، معمولا، تفکر تفویضی را لایق ایمان نمی یابد؛ پس لاجرم قاطبه مردم به تفکر جبری نزدیک ترند؛ به ویژه که در جهان اسلام، تفکر اشعری با رویکرد جبرگرایانه بیشتر از معتزلی بین عموم مردم شایع شده ودر سطوح فرهنگ راه یافته است. در زندگی معمولی (هم در ساخت فردی وهم اجتماعی وهم کلان) که افراد وسیاست مداران از جنبه فعالیت تام الهی وتقدیر علمی وعینی جهان توسط خداوند، غفلت دارند، برنامه ریزی وتدابیر کوچک وبزرگ برای فرد وجامعه به راحتی شکل می گیرد، اما مشکل پروژه استراتژی برای ظهور این است که لنگه دیگرش بر همان بعد مغفول تکیه دارد ومی خواهد به تقدیر علمی وعینی جهان وفاعلیت تام الهی توجه داده ومبتنی بر آن که در اخبار غیبی انعکاس یافته است، به برنامه ریزی برای فردا وخلق استراتژی برای ظهور دست بزند. اگر بگوییم همین معضل، نقش عمده ای در عدم استفاده استراتژی از اخبار آخر الزمان داشته است، اغراق نکرده ایم، چون چنین جایگاهی برای استراتژی سازی برای ظهور موجب می شود بحث از قضا وقدر واختیار، از حاشیه به متن بیاید وکاربران را وارد چالش کند. صورت کلامی - فلسفی دادن به این چالش به طور خلاصه این چنین است: در خلق استراتژی ها برای فردا بر اساس اخبار غیبی دنبال چه هستیم؟ لابد دنبال آماده شدن برای یاری حق وجلوگیری از دشمنان در دشمنی ومانند آن هستیم. این، از دو حال خارج نیست: یا موفق می شویم یا نمی شویم وهر دو باطل است، بدین بیان: جلوه موفقیت این است که مثلا خود را قبل از خروج دجال برای فتنه او آماده کنیم ومراقبت هایی نماییم، تا سفیانی ناکام بماند و…. نتیجه این موفقیت، به عقب افتادن ظهور است؛ چون اتفاق دجال وفتنه اش باید بیفتد. به عقب افتادن ظهور هم نقض غرض ما است؛ چون منظور از استراتژی ها وزمینه سازی ها جلو انداختن ظهور بود، نه تاخیر آن، اما اگر موفق نشویم (یعنی برخلاف برنامه ریزی وتلاش، نتیجه همان بشود وآن فتنه بیاید وتخریب هایش را به بار نهد و...) در این صورت کار عبث ولغوی انجام داده ایم وفکر وعمل وسرمایه های بسیاری را بدون نتیجه هزینه کرده ایم؛ پس استراتژی سازی مبتنی بر اخبار غیبی که حاکی از تقدیر الهی است، یا به نقض غرض یا به لغو وعبث می انجامد. این، برداشتی غلط از سنت تقدیر الهی وزمینه سازی انسانی است. واقعا می توان موفق شد وهیچ نقض غرضی هم رخ ندهد، بلکه ظهور کما وکیفا جلو افتد، بدین بیان:
الف. برنامه ریزی وتدابیر انسانی از سوی دوست ودشمن به مثابه ماده (به معنای فلسفی) برای پذیرش صورت (قضای الهی) از جانب خداوند است. صورت، همان ظهور ومواجهه نهایی حق وباطل وفرجام خاص آن است که انشاء الهی است. ماده یعنی برآیند همه تلاش های خوبان وبدان که ظرف ومحل پذیرش این صورت وموضوع فاعلیت تام الهی است.
ب. اعتقاد به بداء الهی، یعنی امکان تغییر در کم وکیف ظهور، بدین معنا که وقت وزمانی که در لوح محو واثبات برای ظهور مقرر شده، قابل تغییر وعقب وجلو افتادن است. غیر از وقت، موقعیت جناح حق وباطل، میزان قدرت یاری ودشمنی نیز تغییر ناپذیر نیست وقابلیت شدت وضعف دارد؛ از این رو، دو نتیجه مهم در فرازهای بعد به دست می آید.
ج. یک سوی زمینه سازی، متوجه یاری امام (علیه السلام) است. در این سو، فعالیت ما که به مثابه ماده ظهور است، دست کم می تواند به تعجیل ظهور، یعنی بداء در کم ظهور بیانجامد. اضافه صورت ظهور از سوی خداوند، نیازمند پیدایش نصابی از یاری ومحافظت در خوبان است. اگر آن نصاب زودتر حاصل شود، از این حیث ظهور تسریع می شود واگر نه، به تاخیر می افتد. در واقعیت عینی نیز می دانیم ظهور موسی بن عمران برای نجات بنی اسرائیل به سبب تلاش آنها چهارصد سال تعجیل شد وفرج آل محمد (ص) تاکنون چند بار به تاخیر افتاده است. اسحاق بن عمار از امام صادق (علیه السلام) روایت می کند: این امر وقت معینی داشت وآن سال 140 بود؛ اما شما افشا کردید وخداوند آن را تاخیر انداخت(14). از این رو خلق استراتژی برای تامین نصاب (هر چه باشد) یک تکلیف، برای منتظران است؛ پس آنچه به تربیت عمومی شیعه ودر نتیجه زودتر حاضر شدن افراد اصلی وکلیدی که به عدد لشکریان بدر هستند، وهم کار هایی که به تسریع تشکیل پرچم های هدایت ویاری در یمن و... شود (اگر نصاب ظهور باشد) می تواند باعث تعجیل ظهور گردد.
د. سوی دیگر زمینه سازی، شناسایی وآمادگی در مقابله با فتنه دشمنان امام عصر (علیه السلام) است که این هم با لازمه دیگر بدا منطبق می شود. از دیگر لوازم بدا این بود که قدرت بالفعل دشمنی دشمن در حین ظهور نیز قابل تغییر است؛ برای نمونه سفیانی یک قدر معین وغیر قابل تغییر از قدرت مخاصمه با حضرت حجت (علیه السلام) ندارد. آمادگی قبلی یاران می تواند از این قدرت بکاهد وکمی آمادگی آن ها - برخلاف تامین نصاب وبالتبع رخ دادن ظهور - می تواند مشقت های بیشتری برای جنود حق در حین ظهور وپس از آن داشته باشد (دقت شود). فرق بین این مطلب با فراز قبل این است که حدی خاص از دشمنی وجحود وهم دوستی وخلوص، نصاب رخ دادن ظهور در تقدیر الهی است. این جا بدا در وقت ظهور (کمّ ظهور) قابل تصور است. علم تفصیلی به میزان - به ویژه به مصداق این نصاب - آن قدر که به تعیین وقت ظهور بیانجامد در دست ما نیست، از این رو تعیین وقت (توقیت) وبرنامه ریزی برای ظهور در وقت معین صورت نمی پذیرد وممنوع شده است. اما غیر از نصاب در ماده (دوست ودشمن) برای پذیرفتن نشئه ظهور، کمال ونقصی بالاتر از حد نصاب هم تصور دارد. از دیگر لوازم بدا، تغییر در این کیفیت است؛ برای مثال خروج سفیانی با میزانی از دشمنی، لازمه ظهور است. عبد الملک بن اعین گوید: نزد امام باقر (علیه السلام) سخن از قائم به میان آمد. من گفتم: امیدوارم ظهور او نزدیک باشد وسفیانی در کار نباشد. امام فرمود: به خدا قسم او حتمی است وچاره ای از آمدن او نیست(15). اما این که قدرت دشمنی او وابزار وامکانات دشمنی او چقدر باشد، چیز ثابت وغیر قابل تغییری نیست وهمین، موجب می شود دست یاران برای برنامه ریزی واستراتژی برای کاهش قدرت دشمنی او وهم سایر فتنه ها باز باشد؛ از این رو استراتژی های کارآمد در کم وکیف ظهور دخیل اند نه اینکه لغو وناموفق باشند وبه نقض غرض بیانجامد.
ه‍. تنظیر کارآمد استراتژی ها درباره ظهور با تدابیر شخصی: در روایات باب بدا روایات زیادی داریم که تدابیر ورفتارهایی خاص از سوی بنده موجب تغییر زمان مرگ او (برخلاف تقدیر شدنش) شده است؛ برای نمونه در روایت است که مردی که از عمرش جز سه سال باقی نمانده بود، با صله رحم عمرش به 33 سال کشیده شد وبرعکس، کسی که 33 سال از عمرش باقی بود، با قطع رحم به عدد 3 سال یا کمتر کاهش یافت(16). این بدا در کمیت عمر است، اما تدبیر ورفتار های انسانی در کیفیت عمر هم تأثیر می کند ومرگ وحیات خوب وبد را منجر می شود؛ برای نمونه امام باقر (علیه السلام) فرمود: هیچ انسانی نیست که پیش روی مومنی از او بدگویی کند وطعنه زند، مگر این که به بدترین شکل می میرد(17). از این نمونه در روایات ما بسیار زیاد است. به خوبی می بینید رفتاری کمیت مرگ وحیات را تغییر می دهد ورفتاری کیفیت آن را. همین مسأله در سطح کلان نیز که باز حوزه عمل بدا است رخ می دهد. ابوحمزه ثمالی گوید به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: امام علی (علیه السلام) مکرر می فرموده است: تا سال هفتاد بلا است وپس از هفتاد رخا وگشایش؛ اما سال هفتاد گذشت ورخایی دیده نشده.! امام باقر (علیه السلام) فرمود: ای ثابت! خداوند وقت این امر [رخا وگشایش] را سال هفتاد معین کرده بود؛ پس وقتی امام حسین (علیه السلام) کشته شد؛ غضب خداوند بر اهل زمین شدت گرفت؛ پس به سال 140 تاخیرش انداخت. ما آن را برای شما گفتیم وشما افشا کردید وکشف سر ما نمودید؛ پس خداوند باز به تاخیر انداخت ودیگر برایش وقتی مشخص نکرد. سپس آیه «یمحو الله ما یشاء ویثبت» [آیه بداء] را تلاوت فرمود(18).
2-2. درک فلسفه تاریخی از ظهور
یکی دیگر از شاخصه هایی که بستر فرهنگی برای زمینه سازی وخلق استراتژی درباره ظهور را فراهم می کند، درک فلسفه تاریخی از ظهور است. در مقابل، خرق عادت دیدن اصل ظهور وخلق الساعه دانستن مختصات آن از یک سو، وهر اقدام مرتبط با ظهور را - از باب عجله در ظهور - محکوم به هلاکت دانستن از سوی دیگر مانع این گفتمان می باشد. چنین تلقی ای محصول برداشت متجزی وناقص از دو دسته روایت است:
روایات دسته اول: روایاتی که ظهور را ناگهانی وبغته معرفی می کند.
به پیامبر عرض شد: ای رسول خدا! آن قائم که از نسل شما است، چه وقت ظهور می کند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او، مانند قیامت است. تنها خداست که چون زمانش فرا رسد، آشکارش می سازد. فرا رسیدن آن، بر آسمانیان وزمینیان پوشیده است، جز به ناگهان بر شما نیاید(19).(20)
امام باقر (علیه السلام) در تفسیر آیه (هل ینظرون الا الساعه ان تاتیهم بغته وهم لا یشعرون)(21)؛ آیا چشم به راه چیزی جز آن ساعتند که ناگاه وبی خبرشان بیاید. می فرماید: مراد از ساعت، ساعت قیام قائم است که ناگهان برایشان بیاید(22). ناگهانی بودن ظهور یعنی غافل گیر کننده بودن آن وغافل گیر شدن، با تأثیر گذاشتن در آن ونقش آفرینی در آن، ناسازگار است.
روایات دسته دوم: روایاتی که مردم را از عجله در ظهور نهی می کند.
ذیل آیه (أَتَی أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ)(23)؛ به زودی وعده خداوند تحقق خواهد یافت پس خواهان شتاب در تحقق این وعده نباشید. فرموده اند: منظور از این امر، امر [قائم] ماست که همان امر خداوند - عزوجل - می باشد؛ پس نباید به سوی آن تعجیل شود(24).
عبدالله بن کثیر گوید: نزد حضرت صادق (علیه السلام) بودم که مهزم بر ایشان وارد وگفت: «فدایت شوم! مرا درباره این امری که منتظر آنیم، آگاه سازکه چه زمانی است؟». حضرت پاسخ فرمودند: ای مهزم! وقت نمایان، دروغ می گویند وآنان که عجله می کنند، هلاک می شوند وآنان که تسلیم باشند، نجات می یابند(25).
معنای سخن امام این است که وقتش نزد خدا است، شما تسلیم باشید؛ اما اگر بخواهید با اقدام خویش آن را جلو بیندازید، از مصداق عجله وموجب هلاکت است.
ج. تجارب تاریخی نا موفق، این رسوب ذهنی را متراکم تر کرده است. غیر از تجارب ادعای مهدویت یا توقیت که رسوا شده است، برخی جنبش ها وقیام ها زمینه ساز ظهور معرفی شده اند که هرگز به سرانجام ظهور نرسیده اند. نهضت سربداران یا حکومت صفویه، نمونه نزدیک ما است. حجم این جنبش ها از زمان معاصر معصومان (علیهم السلام) تا کنون به حدی است که دیگر حافظه تاریخی شیعیان برابر مشابه این ها شرطی شده وبه سختی می توان از دولت زمینه ساز ومانند آن سخن گفت. به این گونه برداشت ها از روایات می توان دو جواب نقضی وحلی داد:
پاسخ نقضی: این برداشت که زمینه سازی وداشتن استراتژی برای مواجهه با ظهور با ناگهانی بودن ظهور نمی سازد یا از مصادیق عجله برای ظهور است، لاقل با دو دسته از روایات نقض می شود:
الف. روایاتی که به آمادگی برای ظهور فرا می خواند؛ از جمله:
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر یک از شما باید برای خروج حضرت قائم عُدّه فراهم کند ولو یک تیر. خدای تعالی هر گاه بداند کسی چنین نیتی دارد، امید آن است که عمرش را طولانی کند، تا حضرت را درک کند(26).
امام کاظم (علیه السلام) فرمود: هر کس اسبی را نگه دارد؛ در حالی که متوقع امر ما است وبه سبب آن، دشمنان ما را خشمگین سازد؛ در حالی که او منسوب به ما است، خداوند روزی اش را فراخ گرداند، به او شرح صدر عطا کند؛ او را به آرزویش برساند ودر رسیدن به خواسته هایش یاری کند(27).
ب. روایاتی که دعا برای تعجیل فرج را دستور می دهد؛ از جمله:
امام حسن عسکری (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند! او غیبتی خواهد داشت که در آن، تنها کسانی از هلاکت نجات می یابند که خداوند آن ها را بر قول به امامتش ثابت قدم داشته ودر دعا برای تعجیل فرجش موفق کرده است(28).
امام عصر (علیه السلام) در توقیعی خطاب به اسحاق بن یعقوب فرمود:
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید که فرج شما همان است(29). پس باید تعجیل فرج مورد مطالبه شیعه باشد. واضح است امر دعا به محال تعلق نگرفته است. فرج باید، قابل جلو آمدن باشد، تا دعا مفید واقع شود. احادیث بدا به خوبی این را اثبات می کند. امام صادق (علیه السلام) فرمود:
دعا رد قضا می کند؛ در حالی که از آسمان نازل شده ومحکم وقطعی هم شده باشد(30). اگر این فرمایش علوی را ضمیمه کنیم که فرمود: «دعا کننده بدون عمل، مثل تیر انداز بی کمان است»(31) می بینیم دعا برای تعجیل فرج، لازمه اش تلاش برای تعجیل فرج است. این تلاش چیزی جز آمادگی وزمینه سازی نیست که در روایات دسته اول گذشت.
جواب حلی: از یک سو می فرماید: ظهور مثل قیامت ناگهانی رخ می دهد، پس غافل گیر کننده است. از سوی دیگر به زمینه سازی واستراتژی داشتن مکلف هستیم. این دو دسته روایت، هیچ تعارضی با هم ندارند وبه خوبی قابل جمعند، همان گونه که بارها تاکید شد، مختصات زمانی ظهور قابل کشف نیست واستراتژی ها نیز به آن مربوط نمی باشد. ناگهانی بودن، مقابل توقیت است وحال این که محصول استراتژی ها، هرگز توقیت نمی باشد. توقیت در روایات، دو پیامد تربیتی منفی دارد که با ناگهانی قراردادن ظهور رفع شده است. دو اثر منفی، این هایند:
الف. اگر بدای تاخیری رخ دهد، موجب سستی ایمان ها می شود. فضیل بن یسار از امام باقر (علیه السلام) نقل می کند که حضرت در پاسخ به این پرسش که آیا برای این امر [قیام قائم] وقت [مشخص] وجود دارد، سه بار فرمود: «کسانی که وقت گذارند، دروغ می گویند.» پس فرمود:
زمانی که موسی (علیه السلام) قومش را برای رفتن به میقات پروردگارش ترک کرد، به آن ها وعده داد که تا سی روز دیگر بر می گردد؛ اما زمانی که خداوند، ده روز دیگر بر آن افزود، قومش گفتند: موسی (علیه السلام) خلاف وعده کرد، پس کردند آنچه کردند(32).
ب. اگر توقیت، وقت دوری برای ظهور باشد، عمل مناسب از منتظران سر نمی زند. امام کاظم (علیه السلام) فرمود: اگر به ما گفته شود، این امر [ظهور قائم] تا دویست یا سیصد سال دیگر واقع نمی شود، دل ها سخت می شد وبیشتر مردم، از اسلام بر می گشتند؛ اما گفته اند: این امر، چه با شتاب پیش می آید وچه نزدیک است! تا دل های مردم الفت گیرد وفرج نزدیک شود(33).
مشخص نبودن وقت وناگهانی بودن، به دلیل تالیف قلوب مردم ونزدیک کردن فرج یاد شده است؛ یعنی دارای کارکردی سازنده وفعال که نزدیک کردن فرج است واین، دقیقا ضد چیزی است که در اشکال پی گیری می شد. به علاوه که لسان روایات بیشتر ناظر به حال منکران وغافلان است، نه منتظران؛ اما برداشت از روایاتی که نفی عجله برای ظهور می کرد، پاسخ های نقضی، دقیقا شامل آن هم می شود، چون اگر منظور این روایات، آن باشد که هر گونه اقدامی در راستای ظهور، عجله برای ظهور وموجب هلاکت است، با صریح روایاتی که دستور به آماده کردن عِدّه وعُدّه برای ظهور می کند، منافات دارد.
اما تفسیر این روایات
برای تفسیر این روایات باید آمدن امر (اتی امر الله)، (هذا الامر و...) معنا شود. در این باره، دو احتمال برای آمدن امر یا فرج آل محمد و... قابل طرح است:
احتمال اول: از اول، قضای حتمی الهی بوده که فرج اهل بیت (علیهم السلام) وامر آن ها با قیام قائم آن ها برسد وبرای امامان قبل از امام دوازدهم دوران کرب وبلا تقدیر شده بود. عبدالعظیم حسنی، هنگام تشرف به محضر امام علی النقی (علیه السلام) هنگام سلام به آن حضرت از عبارت «السلام علیک یا بقیه الله» استفاده می کند وخدمت آن بزرگوار عرض می کند: «من امیدوارم شما همان قائم آل محمد (علیهم السلام) باشید». حضرت در پاسخ می فرماید:
ای ابا القاسم! هیچ یک از ما نیست، مگر این که قائم به امر الهی وهدایت کننده به دین الهی هستیم؛ اما من آن قائمی نیستم که خداوند به وسیله او زمین را از اهل کفر وانکار پاکیزه می سازد وآن را پر از عدل وقسط می کند(34).
به حسب این احتمال، عجله در امر واضح است وآن ندیدن وعدم لحاظ قضای حتمی الهی است. در واقع، اصحاب، از امام غیر دوازدهم قیام وظهور می خواسته اند. چنین رویکردی کاملا عکس آن چیزی است که در این مقاله به دنبال آن هستیم. چون اخبار غیبی حاکی از تقدیر عینی خداوند را لحاظ نمی کند؛ از این رو امام آن ها را به عدم عجله وتسلیم بودن دعوت می نماید؛ اما در این فرض، برای ما که در دوران غیبت امام دوازدهم هستیم، تمنا وتلاش برای خروج قائم، منطبق بر قضای حتمی الهی واستعجال در امر الهی نمی باشد. (دقت کنید)
احتمال دوم: این که فرج وآمدن امر اهل بیت (علیهم السلام) اعم از قیام قائم باشد، بدین معنا که فرج اهل بیت (علیهم السلام) وآمدن امر آن ها که گشایش برای مومنان هم هست، یک پروژه ودارای چندین مرحله بوده که فاز نهایی آن، اقامه قسط وعدل جهانی توسط قائم (علیه السلام) است؛ پس خداوند از اول امامان را دوازده عدد معین ووظیفه امام دوازدهم را هم پر کردن زمین از قسط وعدل مشخص کرده است؛ اما رسیدن به این وعده حتمی الهی دو تقدیر یافته است:
الف. تقدیر اول الهی این بوده است که در امامان قبل از دوازدهم، مرتبه ای از فرج با حاکمیت الهی رخ دهد وامامی پس از امام بیاید تا امام دوازدهم، مرحله نهایی را انجام دهد. شیخ طوسی از سعید مکی روایتی نقل می کند که گوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود:
امامان دوازده نفرند؛ وقتی شش نفرشان بگذرند، خداوند به دست هفتمی پیروزی می آورد. پنج نفر از ما اهل بیت حکومت می کند وبه دست ششمی خورشید از مغرب طلوع خواهد کرد(35).
این روایت با روایاتی که سال هفتاد وسپس صد وچهل را برای امر اهل بیت (علیهم السلام) معرفی می کرد، منطبق است. در آن ها همین تعبیر بود: قد کان لهذا الامر وقت وکان سنه اربعین وماءه(36) وقد کان وقت هذا الامر فی سنه السبعین فلما قتل الحسین اشتد غضب الله فاخره الی اربعین وماه(37). در این حدیث ابو حمزه از علی (علیه السلام) نقل کرده بود که فرمود تا سال هفتاد بلاء وپس از هفتاد رخاء خواهد بود.
ب. به علت کاهلی مردم وعدم آمادگی آن ها ومانند آن، مراحل ابتدایی فرج حاصل نشد وتقدیر الهی دوم جاری شد؛ یعنی برنامه فرج وآمدن اهل بیت (علیهم السلام) با ظهور قائم یکی شد؛ از این رو از بعد از امام صادق (علیه السلام) دیگر فرج وآمدن اهل بیت با قیام، یکی معرفی شده است. روایت امام هادی (علیه السلام) که در احتمال اول طرح شد؛ این را تایید می کند. بر اساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتی امام (علیه السلام) باید یاری می شد (مثل امام علی (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام)) یاری نشد، لذا آن ها مظلومانه شهید وحکومت الهی که مبدا فرج است، برقرار یا مستمر نماند. اما وقتی خداوند تقدیر خویش را به گونه دوم برای آمدن امر اهل بیت وفرج (با ظهور قائم) رقم زد، آن ها تمنای قیام می کردند.
از مثل روایت عبدالعظیم حسنی معلوم می شود خواص شیعیان، از تقدیر نخست خداوند اطلاع داشته اند؛ لذا منتظر خروج وفرج در غیر امام دوازدهم بوده اند. اما از روایت ابو حمزه ثمالی ومانند آن معلوم می شود تقدیر به گونه دوم بدا یافته وسر آن هم به مردم بر می گردد (مثل عدم یاری سید الشهداء (علیه السلام) و...). روایت امام صادق (علیه السلام) در تاویل آیه 77 سوره نساء مویدی برای این توجیه می باشد. آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند! آنچه امام حسن (علیه السلام) انجام داد [صلح] برای این امت بهتر است از آنچه خورشید بر آن نور افشاند. خداوند این آیه را نازل کرد: (أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کفُّواْ أَیدِیکمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَه وَآتواْ الزَّکاه)؛ آیا ندیدی کسانی را که به آنان گفته شد؛ اینک دست از جهاد بردارید ونماز به پا دارید وزکات بدهید». یعنی از امام خود اطاعت کنید؛ اما مردم از امام قتال وجنگ خواستند؛ (فلَمَّا کتِبَ عَلَیهِمُ الْقِتَالُ)؛ اما هنگامی که پیکار بر آنان واجب شد همراه حسین (علیه السلام)، (قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کتَبْتَ عَلَینَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ) گفتند: چرا پیکار را بر ما مقدر داشتی؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تاخیر نینداختی، تا اجابت دعوتت کرده از رسولانت تبعیت کنیم. [با این حرف] تاخیر قتال تا زمان قائم را اراده کردند(38).
جمع بندی
بنابر هر احتمال درباره آمدن امر اهل بیت (علیهم السلام) این مسلم است که اولا اصحاب دنبال توقیت آن بودند (به همین دلیل پاسخ کذب الوقاتون می شنیدند) وگفته شد که آمادگی وزمینه سازی، غیر از توقیت است. ثانیا در روایات محل اشکال، سخن از آمادگی برای امر نیست؛ بلکه خارج کردن امر است. در واقع اصحاب تمنای خروج از سوی امام (علیه السلام) داشتند وامام آن را عجله می دانست. پس عجله در ظهور، یعنی واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه به معنای زمینه سازی مقدمات وبرنامه ریزی برای آمادگی برای خروج به موقع او که تکلیف منتظران است. روشن است بین این دو فرق بسیار است. این گونه تفاسیر غلط، موانعی بالقوه برای بستر فرهنگی گفتمان مهدویت با رویکرد استراتژی سازی برای ظهور است که اگر چه در بین عامه مردم شایع نیست، به موازات طرح ونشر آن ادبیات، این برداشت نیز فعلیت وشیوع می یابند؛ اما واقعیت این است که رسوبات حاصل از تجارب ناموفق، بیش از این در ذهن عموم مردم مانعیت برای این رویکرد علمی - عملی ایجاد می کند. در این باره، دو بایسته مهم باید نهادینه شود:
الف. رسیدن به متدی علمی وقابل دفاع برای برداشت از اخبار آخر الزمان
از این مطلب نمی توان چشم پوشید که متاسفانه این همه روایات درباره اوضاع واحوال آخر الزمان وآستانه ظهور، یا به کلی مهجور مانده وبرخی هیچ استفاده از آن نکرده اند یا به جای استفاده استراتژیک، فقط استفاده توقیتی وتطبیقی از آن شده است، آن هم با روش های کاملا استحسانی وذوقی.
بیان این برداشت ها در سخنرانی ها یا در کتاب ها ومطبوعات وعدم تحقق ظهور پس از آن، موجب همان ذهنیت منفی شده است؛ حال آن که از سویی حتما این روایات باید قابل استفاده ما باشند، تا لغو در سخن معصوم لازم نیاید واز سوی دیگر چون از این روایات نمی توان استفاده توقیت کرد (به علت نهی صریح خود روایات) استفاده های استراتژیک متعین می گردد که محل بحث این مقاله است. این گونه استفاده، نا گزیر از متد وروشی علمی وموجه می باشد که انسجامی مقبول داشته ونتایجی قابل دفاع ارائه کند. تا با نگاهی جامع به مجموع روایات، از آنچه پیش رو است، تصویری درست وکامل ارائه داده وبایسته های مواجهه با فردا را کشف کند. این کجا وتطبیق متجزی با دیدن نزدیکی اجمالی یک پدیده با گوشه ای از یک روایت - بدون بررسی سندی ودلالی وجمع بندی با سایر ادله - وحکم به توقیت ومانند آن کجا؟! اگر اصول ومتد برداشت از اخبار علمی وغیبی قرآن وعترت به تدریج بین اهل فن نضج گیرد، به زودی محصولات این اجتهاد نیز مثل اجتهاد در فروع احکام واز اخبار عملی قرآن وعترت محکم وقابل دفاع علمی خواهد شد.
ب. فرهنگ سازی لازم در مردم برای عدم خلط زمینه سازی با تطبیق وتوقیت
روی دیگر این سکه، مخاطبان وعامه مردند. به آن ها باید آموخت هر اقدام زمینه ساز واستراتژی فردانگر الزاما به معنای علامت ونشانه شدن برای ظهور نمی باشد، تا شائبه شمارش معکوس ظهور وتوقیت به ذهن بیاید؛ برای نمونه اگر متاثر از روایات پراکنده در ابواب متفاوت حدیثی رساندن ایران (فارس) به یک جامعه شیعی، یکی از اقدامات زمینه ساز تلقی شد؛ همکاری علمای شیعه از لبنان ونجف با حکومت صفویه برای رسیدن به این مقصود غیر از ضرورت وتوجیه بالفعل در آن ظرف زمانی، مبتنی بر استراتژی برای فردا هم هست؛ اما این بدان معنا نیست که حکومت صفویه که موجب تشکیل جامعه یک پارچه شیعی ایران شد، الزاما علامت ظهور است وبه دولت کریمه امام عصر (علیه السلام) متصل می شود؛ از همین رو علامه مجلسی گرچه قیام کننده از گیلان در روایات را به شاه اسماعیل صفوی تطبیق می دهد، تصریح می کند: «قیام قائم لازم نیست بلافاصله پس از این ها رخ دهد»(39) وفقط به زبان دعا، نه اخبار از خدا می خواهد دولت صفوی به دولت قائم بپیوندد(40).
نمونه دیگر این که اگر سهمی از هجرت آیت الله موسس (شیخ عبد الکریم حائری) از اراک به قم وتاسیس حوزه علمیه قم از آن اخبار آخر الزمان درباره این حوزه ونقش زمینه سازی آن در ظهور باشد (واز این رو اقدام را استراتژیک کرده باشد) بدین معنا نیست که با اوج گرفتن حوزه قم وافول حوزه نجف، ظهور اتفاق می افتد، گرچه می توان به راحتی گفت شکوفایی حوزه قم زمینه ساز ظهور حضرت حجت است. به خصوص که روایت تصریح داشت حجت بودن قم تا زمان ظهور حضرت قائم (علیه السلام) (هر وقت که باشد) می باشد(41).
نمونه دیگر این که فرض کنید کنار ده ها دلیل عقلی وشرعی برای قیام بر ضد سلطنت پهلوی ومقاومت در تمام دوران طولانی انقلاب اسلامی، روایات آخر الزمان درباره زمینه سازی مردمی از مشرق به ویژه خبر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) مبنی بر «وقوع انقلابی از قم وسپس جنگی سخت وعاقبتی خوب برای این انقلاب»(42) در ذهن وضمیر امام مجاهد ما کارگر افتاده باشد واز این رو با قاطعیت بفرماید: شاه باید برود ونزد عالمان برجسته نجف، از شدنی بودن این کار سخن بگوید. پس از انقلاب نیز بفرماید: با اتکال به خداوند - تبارک وتعالی - وپشتیبانی صاحب این کشور امام زمان (علیه السلام) این مقصد را به آخر برسانید وخواهید رسانید(43). البته این ها رویکردی استراتژیک با اخبار آخر الزمان است، اما هرگز به معنای توقیت نیست که مثلا پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق می افتد. حتی تطبیق این انقلاب با خروج خراسانی، نیازمند گذر مقبول از متد ومدل تعیین مختصات ظهور است ونمی توان استحسانی سخن گفت.
2-3. ترویج معنای استراتژیک انتظار مقابل انتظار شعری وفردی
در فرهنگ شیعی ما، واژگانی وجود دارد که این گفتمان را پدید آورده وجهت می دهد؛ از جمله مشهور ترین آن ها واژه انتظار است. به راستی انتظار چیست؟ در این باره گفته ونوشته بسیار است؛ اما به نظر می آید حق آن هنوز ادا نشده است وبیشتر به امید، رجا، آرزو و... برگردانده شده است. حتی در تقریر هایی انتظار ظهور به تمنای ظهور فرو کاسته شده است. البته دیدن جمال دل آرای حضرت صاحب (علیه السلام) آرزوی هر عاشق ومشتاقی است، اما آرزوی این دیدار در خواب یا بیداری، با انتظار ظهور او همسنگ نیست. مرزبانان فرهنگی به شدت باید مراقب باشند اولی جای دومی ننشیند، چه رسد به این که حسرت ملاقات بر انتظار ظهور غلبه یابد. وپتانسیل بالای انگیزه ومیل محبان در راه انتظار ظهور، آزاد شود ونتایج عظیم خود را بار ندهد.
غیر از این تولیداتی که بر اساس ترجمان انتظار ظهور به رجا وآرزو وامید ساخته وپرداخته شده ودر لایه های فرهنگی جامعه نفوذ کرده است، (یعنی عمده تولیدات مهدویت) باز هم کمبود های بسیاری دارد که موجب فعالیت لازم وزمینه سازی ظهور نشده است. در این ترجمان از انتظار، همیشه کار برای ظهور وزمینه سازی را که باید به آن همراه کرد وهرگز از بطن آن نمی جوشد. در حالی که در انتظار با ترجمان درست جد وجهد جزء ذات آن بوده واز عوارض تحمیل شده به آن نیست. امام صادق (علیه السلام) جدیت وانتظار را عطف به هم کرد ودر واقع انتظار را تفسیری از جدیتی خاص در عصر غیبت معرفی فرمود: برای ما دولتی است که هر زمان خداوند بخواهد آن را محقق می سازد. وآن گاه فرمود: هر کس دوست دارد از یاران قائم (علیه السلام) باشد، باید منتظر باشد ودر این حال به پرهیزگاری واخلاق نیکو رفتار کند؛ در حالی که منتظر است. پس چنانچه بمیرد وپس از مردنش قائم به پا خیزد پاداش او همچون پاداش کسی خواهد بود که آن حضرت را درک کرده است، پس بکوشید ودر انتظار بمانید. گوارا باد بر شما گروه مشمول رحمت خداوند!»(44).
انتظار به مثابه یک معقول ثانی
اساساً انتظار، یک معقول اولی وماهوی مثل امید، رجا، وحتی عمل نیست، بلکه یک معقول ثانی فلسفی است وحاکی از یک تناسب در متعلق خویش است، مثل زیبایی که چیزی در دل گل نیست؛ بلکه برآیند تناسب واندازه داشتن آن است، لذا ما به ازایی در خارج نداشته، منشا انتزاع دارد. انتظار، نه فقط امید است نه آرزو ونه اجتهاد وتلاش، بلکه همه آن ها است با میزان ونسبتی خاص از همین رو، مکرر افضل عبادات امت معرفی شده است. یک منتظر، همراه خود خوف، رجا، امید، تلاش وده ها چیز دیگر را به نسبت های معین دارد، از این رو نگاه داری همه این فضایل در دورانی پر فتنه ریاضتی بسیار سخت است. در این ترجمان، انتظار در طول ملکات اخلاقی ورفتاری است؛ نه در عرض آن ها، لذا افضلیت آن موجه می شود وگرنه تخلف از قاعده افضل الاعمال احمضها، برترین اعمال، سخت ترین آن ها است لازم می شود. اگر انتظار در حد امید ورجا فرو کاسته شود، چگونه از جهاد وصبر و... سخت تر وبا فضیلت تر باشد؟ چنانچه انتظار معقول ثانی شناخته شد، لاجرم استراتژیک خواهد شد؛ چون تا ندانیم منتظر چه هستیم، انتظاری در ما شکل نمی گیرد. برای روشن شدن این معنا، به مثال ذیل توجه کنید.
دو نفر را تصور کنید که یکی منتظر مهمانی محبوب باشد ویکی منتظر حکم دادگاه خویش. در هر دو نفر میزانی از خوف، رجا، فعالیت و... وجود دارد، اما با هندسه متفاوت؛ لذا سیمای انتظار آن ها متفاوت است. در نفر اول مقدار امید چندین برابر خوف است (گرچه احتمال حادثه محبوبش وجود دارد)، او بسیار فعال است؛ از ساعت های ابتدایی صبح کارها را با دقت انجام می دهد، حتی تکرار (مثلا چند بار غبارگیری می کند)، اما خوف نفر دوم بسیار بالاتر از امید است، هر چند احتمال تبرئه شدن هم می دهد ومنفعل است. کار روزانه اش را هم انجام نمی دهد ودل به کار نمی دهد. سرد وبی نشاط است (عکس اولی). می بینید متعلق انتظار، کاملا در انتظار فرد تاثیر می گذارد. قرآن از زبان پیامبر (ص) به کفار می گوید: «پس انتظار برپایی قیامت بکشید که من نیز همراه شما انتظار می کشم». هر دو باید منتظر باشند؛ هم مومن وهم کافر، اما تلقی ورویکرد هر دسته از قیامت، انتظار آن ها را شکلی خاص می دهد. مومنان، غیر از باور، آن را نزدیک می بینند وبا شناخت خاص از صفات جمال وجلال الهی به نوعی خاص، خود را مهیا کرده، با امور آخرتی مواجهه می نماید، ولی کافران، یا آن را باور ندارند یا مظنون ودور دست می پندارند؛ پس آن را جدی نگرفته سیمای انتظار در آن ها نوع دیگری است. انتظار، انعکاس فرداست در ظرف امروز، آن قدر که ظرفیتش را دارد. انتظار همه اش آمادگی است. آمادگی برای مواجهه با فردای شناخته شده، لذا منتظر آن قدر از منتظر متاثر است که گویی تابلوی نقشی آن وآینه انعکاس آن است.
اگر این انتظار از فرج وظهور، شایع شود، شناخت مختصات ظهور، نقش جدی در شکل گیری وشکل دهی انتظار - این پر فضیلت ترین عبادت غیبت - می یابد. واضح ترین مشخصه ظهور را مثال بیاوریم: عدل وظلم. اگر باور کنیم که بن بست نهایی زندگی بشر بن بست ظلم است (کما ملئت ظلما وجورا) - نه حمله فضایی ها یا هجوم شهاب سنگ ها و… آن گونه که کمپانی های هالیوود تصور می کنند این باور، نوعی خاص از انتظار در ما شکل می دهد وبرابر مصادیق عدل وظلم در عرصه فردی، اجتماعی وبین المللی، رویکرد تازه ای می یابیم. کاری نمی کنیم که خودمان یا عمل متصل یا منفصلمان جزئی از بن بست آخر الزمان باشد یا به علت درکی غلط از بن بست یا عدم درک مصادیق آن به شعبه های بن بست نهایی پیوسته ودلبسته باشیم وبخشی از سنگر های ضدیت با منجی عالم در انگیزه ما خانه داشته باشد. آمادگی عمومی برای جهان پر از ظلم، مبهم تر از آمادگی برای بازگشت عصر یخ بندان یا گودزیلاها و... نیست؛ اگر چه غریب تر است. این جا یک توجیه ضروری فرهنگی لازم است. نقش فیلم های علمی - تخیلی ای که نمایش فرداهای موهوم وغیر واقعی را در دستور خود دارند، در جهت دادن به ذهنیت جوامع وحتی جهت دهی به تحقیقات واختراعات وتخصیص بودجه ها و... را چه قدر می دانید؟ قبل از صرف هزینه درباره تحقیقات، زندگی در مریخ وساخت تکنولوژی لازم برای آن، یا اخذ استراتژی مناسب بر ضد مسلمانان وآمادگی برای جنگ تمدن ها یا هر فردای دیگر، باید ذهنیت عمومی جامعه فراهم شود. این کار را رسانه ها می کنند. وقتی این فرداها با تولیدات گوناگون وبسیار به همه لایه های ذهن وعمل مخاطبان نفوذ کرد، در جامعه، انتظاری خاص شکل می گیرد، یعنی برای آن مواجهه باور شد، اقدامات لازم انجام می شوند ونیروهای انسانی آرایش لازم را می گیرند؛ سیاست مداران، طرح ولایحه مناسب را آماده می کنند وده ها اتفاق دیگر.
عجیب این که رسانه ها ومراکز فرهنگی ما نیز پا جای پای آن ها نهاده وکاملا مصرف کننده همان تولیدات اند. درباره آماده کردن ذهنیت شیعیان برای فردای ظهور ودر نتیجه شکل گیری انتظار مناسب برای مواجهه با آن فردای مقدس کاری در خور انجام نمی گیرد. واقعیت این است که از آنچه درباره مفهوم انتظار ونحوه شکل گیری گفتیم، این نتیجه گرفته می شود که با ارائه تصویری روشن از فردای پیش رو، در صد بالایی از این راه طی می شود ودست کم در آحاد جامعه، انتظار وضعیت مناسب خود را می یابد؛ برای نمونه اگر این خبر را قبول کردیم که فتنه دجال، بیشتر زنان وجوانان را مفتون می کند، پرسش هایی مطرح می شود: شعاع این فتنه تا کجا است؛ آیا تمام جهان است یا مناطقی از ایران؟ سنخ این فتنه چیست ودر چه حوزه ای می باشد؟ و.... پاسخ به این پرسش ها، در روایات یافته می شود که جمع بندی آن، نمایی روشن از این فتنه می دهد. آیا با یافتن این نمای روشن، زنان وجوانان شیعه ومنتظری که در آرزوی لقای صاحب خویش هستند خود را متناسب با آن، تجهیز نمی کنند؟ وآیا چنین آمادگی ای، همان گونه که گذشت، از بار فتنه او نمی کاهد ومراحل ظهور تا پر شدن زمین از عدل را شتاب نمی بخشد. این مثالی کوچک درباره شکل دادن انتظار در آحاد شیعیان بود؛ اما اینکه دانستن فردا چه انتظار واستراتژی ای برای حاکمیت ها پدید می آورد را پس از بحث از متد کشف استراتژی ها پی می گیریم.
3. نیاز های متولوژیک واستنباطی
نگاه استراتژیک آخر الزمان وخلق استراتژی های کار آمد درباره ظهور، غیر از بستر فرهنگی، نیاز های استنباطی ومتدلوژیک هم دارد که در چند مرحله به توضیح آن ها می پردازیم:
3-1. تنظیم چهارچوب کلامی - تفسیری در مقام گرد آوری
گام اول، گرد آوری روایات آخر الزمان است، ولی کدام روایات، مربوط به آخر الزمان اند؟ نشانه ومهر آن ها چیست؟ آیا هر چه در ابواب «الملاحم والفتن» جمع شده، به آخر الزمان مربوط است؟ آیا همه روایات ومحکمات قرآنی در این باره جمع آوری شده یا برخی چون مارک های مشهور مثل سفیانی ودجال نداشته اند، دور مانده اند؟ این سوالات، ما را وا می دارد تا به تور صیدمان در مقام گردآوری نظر کنیم. اصول ومعیارهایی وجود دارد که به مثابه چارچوب مقام گردآوری است وپهنه وگستره اخبار آخر الزمان را معین می کند. در مقام گردآوری علائم آخر الزمان، بین مصنفان تفاوتی وجود دارد: شیخ مفید 45 نشانه، نعمانی 86 روایت، شیخ طوسی 59 روایت، شیخ صدوق در کمال الدین 29 روایت، سید محسن امین در اعیان الشیعه 70 نشانه ونویسنده کتاب ماتان وخمسون علامه حتی ظهور المهدی 250 علامت شمرده است. بی تردید این اختلاف، از جمله به مبنای گردآوری بر می گردد. مبانی ای تفسیری - کلامی که به برخی از اهم آن ها اشاره می کنیم:
3-1-1. نسبت واژگان محوری با هم
واژگانی مثل امر ما، دولت ما، فرج، ظهور، اشراط الساعه، آخر الزمان و.... واژگانی محوری در این بحث هستند که باید منطقه پوشش آن ها ونسبت به هم پوشانی آن ها با ظهور حضرت حجت (علیه السلام) شناخته شود. آیا هر جا در روایات برای دولت یا فرج معین زمانی وعلائم ذکر شده، منظور، ظهور حضرت حجت است؟ آیا اشراط الساعه با ظهور حضرت حجت یکی است؟ آخر الزمان کدام برهه از تاریخ است؟ آیا با اواخر دوران غیبت تا ظهور هم پوشانی دارد؟ پاسخ مثبت یا منفی به این گونه پرسش ها، دامنه گردآوری ما را بسیار تحت تاثیر خود قرار می دهد. نمونه ای از بحث هم پوشانی یا عدم هم پوشانی فرج با ظهور را (در فراز 2- 2) خوانده اید؛ بحثی کلامی- تفسیری که تاثیری تمام در گرد آوری روایات آخر الزمان وظهور دارد.
برخی نویسندگان تصریح کرده اند(45): در برخی روایات الساعه، به ظهور حضرت تاویل شده، روایات اشراط الساعه را به نشانه های ظهور تفسیر کردیم؛ اما برخی دیگر کاملا با آن مخالف اند واین علائم را ویژه قیامت می دانند(46).
3-2-1. نشانه های تاریخ وعلائم زمانمند
بر اساس گزارش های تاریخ می دانیم سفیانی ها، حسنی ها، نفس زکیه ها(47) وافراد متعددی از این دست در دوران معاصر معصومان بوده اند. این موجب پیدایش این سوال شده است که آیا اینان از اخبار آخر الزمان سوء استفاده کرده، خود را چنین نامیده اند یا اخبار، همین ها را منظور داشته اند! با توجه به این، آیا موعد این علائم سر آمده یا تفصیلی در کار است؟ ذیل این فرض ها ده ها سوال ریز دیگر مطرح می شود که در مجموع نحوه پاسخ به آن ها تاثیری شایان توجه بر دامنه گردآوری اخبار مربوط به آستانه ظهور می نهد. اگر به هر تحلیل، قسمتی از اخبار را مربوط به وقایع تاریخی گذشته بدانیم؛ دیگر آن ها اخبار غیبی آینده نیستند ودر کشف مختصات ظهور، نقشی نداشته وبه کار ما نمی آیند. به بیان دیگر، باید پرسید، آیا هر جا سخن از پرچم های سیاه یا خروج سفیانی ومانند آن است، نشانه ظهور قائم است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، دامنه گردآوری روایات آخر الزمان، زیاد می شود والبته تعارض وناسازگاری هایی هم رخ می نمایاند که حل آن ها آسان نیست؛ برای نمونه خروج خراسانی وپرچم های آمده از خراسان در روایاتی نکوهش شده ودر روایات ستایش(48)؛ در روایاتی، موجب سقوط بنی عباس معرفی می شود ودر روایاتی بر عکس(49). یا درباره پرچم های سیاه سه دسته روایت وجود دارد: آن ها که به قائم، هیچ اشاره ای ندارند ومطلق است، آن ها که نام بنی عباس وبنی امیه را با خود دارد وآن ها که از فرج یا مهدی (علیه السلام) در آن یاد شده است(50).
اگر هر سه را جمع کرده، مکمل هم بگیریم ونشانه ظهور قائم تلقی کنیم، پهنه وسیع تری به دست می دهد والبته باز تعارضاتی رخ می نماید. در یکی می فرماید: هر چند روی برف باشد، خود را به آن ها برسانید(51) ودر یکی دیگر می فرماید: هیچ کاری نکنید(52). پرسش دیگر این که آیا پرچم های سیاه وپرچم های خراسان یکی هستند یا دو تا؟ پاسخ به مثل این پرسش ها نیز در دسته بندی روایات تاثیر عمده دارد.
3-1-3. جدا سازی نشانه های منسوخ شده
بین آنچه از دو فیلتر گذشته رد شده وآخر الزمانی مانده است، احتمال دیگری می افتد وآن این که ثبوتا معتقدیم بدا در امر ظهور، مثل هر تقدیر الهی دیگر قابل رخ دادن است، اما اثباتاً هم اخباری در دست است که این بدا ها را نشان داده است. (مثل روایات گذشته درباره سال 70 وسال 140 و...). سوال اساسی این است وقتی قرار سال 140 بوده است امامان معصوم (علیهم السلام) نشانه هایی برای آن ذکر کرده اند؛ حال که به تاخیر افتاده است تکلیف این نشانه ها چیست(53)؟ آیا آن ها هم منتقل شده اند یا آن نشانه ها رخ داده اند، اما اتفاق فرج یا ظهور با آن ها رخ نداده است؛ از این رو هر چند از اول تاریخ نبوده اند ونشانه ظهور بوده اند، اکنون تاریخی اند وزمانشان سپری شده است؟
آیا می توان ادعا کرد نشانه هایی که از امامان قبل از بدا در دستمان است ودر اخبار امامان بعدی تکرار نشده اند توسط بدا منسوخ شده است ونشانه هایی که تکرار شده اند باقی هستند؟
برای نمونه درباره برخی نشانه ها تا امام کاظم (علیه السلام) روایت در دست است؛ اما از امام هفتم به بعد تکرار نشده است؛ اما برخی نشانه ها مثل اخبار سفیانی تا امام دوازدهم تکرار شده اند. مقابل این ادعا این است که تکرار وعدم تکرار وجه انحصاری برای ماندگاری یا منسوخ شدن نشانه نیست؛ چرا که همه اخبار اهل بیت (علیهم السلام) به ما نرسیده است واین احتمال هست که تکرار نشانه ها در کلام امامان بعد به دست ما نرسیده باشد، از این رو اگر علامت در کلام امامان آخر تکرار شده که مسلم است همچنان برقرار است؛ اما غیر از این، سیاق اخبار پیش از بدا نیز در خور توجه است. از سیاق اخبار گاهی نوعی ملازمت بین ظهور وعلامت فهمیده می شود وگاهی فقط نوعی مقارنت. ملازمت را می توان از تعابیری مثل «علائم حتمی بودن» یا «ظهور اتفاق نمی افتد، مگر...» فهمید. اگر چنین سیاقی در روایت باشد، هر چند در کلام امامان بعد تکرار هم نشده باشد، همچنان باقی است ومنسوخ نشده است؛ اما اگر صرفا اقتران فهمیده شود، باید ببینیم آیا آن نشانه - بر خلاف عدم ظهور - رخ داده است یا نه؛ اگر رخ نداده باز نمی توان گفت منسوخ شده است، اما اگر رخ داده است، ولی انطباق اجمالی دارد وشاهدی بر تکرار این علامت برای ظهور هست، باز هم منسوخ نشده است. همچنین اگر رخ داده است وهیچ شاهدی هم بر تکرار نیست، آن علامت منسوخ شده است، برای نمونه روایات «رایات سود» از امامان پس از امام صادق (علیه السلام) نقل نشده است؛ یعنی از سال 140 ق که بدا در ظهور بوده به بعد، تکرار نشده است. از سویی احتمال انطباق با پرچم عباسیان (که آن ها را مسوده وسیاه جامگان می نامیدند) وحدود سال 130 ق رخ داد، دارد، اما بر خلاف عدم تکرار وشباهت با خروج عباسیان، باز نمی توان گفت روایات پرچم های سیاه برای ظهور قائم علامت نیستند ومنسوخ شده اند، چون روایاتی در دست است که از دو پرچم سیاه در تاریخ خبر می دهد. مثلا رسول الله (ص) فرمود:
پرچم های سیاه بنی عباس از مشرق بیرون می آید وپس از مدتی بیرق های سیاه کوچکی از مشرق آشکار می شود که با مردمی از فرزندان ابو سفیان ویارانش می جنگند واز مهدی پیروی می کنند(54).
همچنین روایتی دیگر به این مضمون که دو پرچم سیاه از خراسان هست؛ یکی برای بنی عباس ویکی صاحبان آن پرچم ها، کلاه سیاه ولباس سفید بر تن دارند وجلودارشان مردی به نام شعیب بن صالح است که قیام او تا واگذاری حکومت به مهدی 72 ماه است(55). اگر این دو روایت را معتبر بدانیم، بر خلاف اتفاق افتادن پرچم های سیاه قبل از سال 140 ق هم نمی توان به منسوخ بودن آن ها حکم کرد.
چکیده احتمال دوم را می توان چنین نمودار کرد
علامت پس از تاریخ بدا، هم در گفتار معصومان تکرار شده است (مثل سفیانی); غیر منسوخ
علامت تکرار نشده است:
1. سیاق روایات، نوعی ملازمه با ظهور است; غیر منسوخ
2. سیاق، فقط نوعی مقارنت را می سازند؛
الف: نشانه تا سال توقیت اتفاق نیفتاده است. غیر منسوخ
ب: اتفاق افتاده است: 1. انطباق اجمالی دارد؛ اما شاهد بر تکرار هست; غیر منسوخ. 2. انطباق کامل دارد، وهیچ شاهدی بر تکرار نیست; منسوخ.
توجه: غیر منسوخ بودن علامت، به معنای حتمیت آن نیست وممکن است از آن پس، در آن بدا حاصل شود.
3-2. چارچوب تفسیری - کلامی برای مقام داوری
پس از گردآوری اخبار، نوبت به داوری درباره آن ها می رسد. کشف دلالات آن ها وجمع بندی برای استخراج مختصات جامع ظهور، مرحله داوری را تشکیل می دهد. این جا نیز نیازمند یک اصول راهنما وچارچوب تفسیری هستیم که از محکمات قرآن وسنت اخذ می شود. در ادامه به برخی از آن ها اشاره می کنیم:
3-2-1. ظهور، به قیامت نزدیک تر است تا دنیا
در اخبار آخر الزمان - به ویژه پس از ظهور - در کنار پدیده های مجربی مثل خسوف وقحطی و... به پدیده هایی بر می خوریم که برایمان شناخته شده نیستند. (غیر مجرب) مانند: طلوع خورشید از مغرب، طولانی شدن روزها، این که در آن زمان مومن در مشرق برادر خود را در مغرب می بیند، مردم بر ابرها سوار می شوند و...(56).
برای یافتن دلالت این گونه پدیده ها چه کار باید کرد؟ هر تفسیر، ناگزیر از مبنای کلامی ویژه خود است. رویکرد اول این است که این بیانات را تعابیری مجازی وتمثیلی از تکامل تکنولوژی کنونی بدانیم که در عصر ظهور متکامل شده است. رویکرد دیگر رویکرد معجزه گر است؛ بدین معنا که همه پدیده های غیر مجرب را به اعجاز حضرت، حمل می کنند. همه دلالت مطابقی دارند؛ ولی با اعجاز وخرق عادت رخ می دهد. رویکرد سومی هم مطرح است وآن، این که پدیده های غیر مجرب، نه تکامل یافته تکنولوژی ما هستند ونه اعجاز وخرق عادت؛ بلکه عادت نشئه ظهور چنین است، یعنی به جای این که خرق عادت شود، عادت ونوامیس نشئه ظهور، به مرتبه بالاتری از نشئه دنیای کنونی رسیده است. پیش از توضیح بیشتر این رویکرد، به مبانی کلامی این سه تفسیر توجهی کنیم.
مبنای کلیدی تفسیر اول همان کتاب راه طی شده نوشته مهندس مهدی بازرگان است، یعنی غرب، راه طی شده انبیا است، اگر انبیا می خواستند صنایع بسازند، همین را می ساختند. این ها به ایمان وکفر ودین وبی دینی ربطی ندارد. اصلا دین، برای آموزش این ها نیامده است؛ لذا امام عصر (علیه السلام) هم که آمد، از همین پیشرفت استفاده می کند. عجب این که برخی منتقدان بازرگان که خود اهل علمند، برای تفسیر این روایات، همین گونه تفسیر کرده اند، بدون این که به مبنای فاسدش توجه داشته باشند. مبنای محوری تفسیر دوم، اعجاز حداکثری (مقابل اعجاز حداقلی فقط برای اثبات حقانیت خویش) می باشد. بدین طریق، موعود ادیان یک استثنا است. او هیچ یک از مراحل ظهور تا پر کردن زمین از عدل وداد را با تلاش معمولی انجام نمی دهد وهمه به اعجاز انجام می شود. این تفسیر، غیر از توالی فاسد - به خصوص در خلق استراتژی - اصولا قابل دفاع هم نیست. این که امام در اثبات حقانیت خود از معجزه استفاده می کند یا فرشتگان به یاری او می شتابند، قابل دفاع است. از قضا همین روایات هم مستند این برداشت در توسعه اعجاز است، اما دلیل اخص از مدعا است. فرشتگان او را یاری می کنند، همان گونه که امداد غیبی برای سایر انبیا ورسولان بوده است (قرآن از جمله یاری فرشتگان در بدر را توصیف می کند). امداد نیز از قانونی خاص، تبعیت می کند که مربوط به یاری شوندگان است. هر چه جد وجهد وخلوص یاری شوندگان بیشتر باشد، امداد غیبی، مضاعف است(57). پس اگر میزان یاری فرشتگان بیشتر است، باز به جد وجهد وتلاش مضاعف حضرت حجت ویارانش بر می گردد واین تلاش حداکثری را اثبات می کند، نه اعجاز حداکثری. خود معصومان نیز از دوران پر مشقت ظهور در کار وتلاش سخن گفته اند. می ماند رویکرد سوم، این رویکرد نمی گوید همین مرتبه از قوانین ونوامیس بر طبیعت حاکم است وفقط آنها به کرات خرق شده با اعجاز کار پیش می رود؛ بلکه معتقد است مرتبه برتری از قوانین طبیعت بر آن حاکم می شود که نشئه ملک را به قیامت وقوانین آن نزدیک تر می کند. ریشه این سخن، در بیان شریف علامه طباطبائی است(58). این رویکرد، هم ادله فلسفی دارد وهم ادله نقلی. بر اساس حکمت متعالیه ومشارب عرفانی، عالم ملک به سمت تجرد تام در قوس صعود در حال حرکت وتکامل است ومرتبه قیامت، مرتبه رسیدن دنیا به مبدأ خویش (الیه راجعون) است؛ از این رو فعلیت برتری در عالم مشاهده می شود که برای مراتب قبل شناخته شده نیست، همان گونه آنچه از نشئه قیامت برای ما شناخته شده نیست (مثل شهادت جوارح، شناخته شدن مجرم به سیمایش، زنده بودن بهشت وجهنم و...) اعجاز نمی باشد؛ بلکه خصوصیت نشئه قیامت است. حال، ظهور نیز مرتبه ای از آن حقیقت را دارد. در ذیل آیه (فذکر هم بایام الله)(59) روایاتی است که تصریح دارد ایام الله ظهور، رجعت وقیامت است. به تعبیر بلند علامه طباطبائی ظهور، رجعت وقیامت، مراتب یک حقیقت واحدند(60).
یعنی خصوصیات نشئه ظهور با قیامت شبیه تر ونزدیک تر است تا دنیای ما. عالم، برای رسیدن به مرتبه قیامت، ناگزیر از طی دو مرتبه ظهور ورجعت است. همین تفسیر سخن پیامبر (ص) است که اگر از عمر دنیا یک روز باقی باشد، خداوند آن قدر آن را طولانی می کند تا ظهور اتفاق افتد.
این رویکرد، غیر از این که مبنای محکم عقلی ونقلی دارد، با مجموعه روایات دیگر هم سازگارتر است؛ به علاوه که تمام آن چه را رویکرد دوم به دنبالش هست، در خود جای می دهد. بر اساس این رویکرد، چنان امکاناتی برای مومن حاصل از کمال انسان است، نه تکامل اسباب وتکنولوژی موجود که البته سیاق روایت هم خلاف آن را می رساند؛ چون امکانات را برای مومنان ثابت می کند. مثلا «به درستی که برای مومن از زمان قائم ما این گونه است که برادرش را در مغرب عالم می بیند در حالی که خود در مشرق است»(61). اگر تکنولوژی متکامل شده بود، برای فاسق ومومن مساوی بود. فعلیت بیشتر زمین نیز آثار خاص خود را دارد؛ از جمله آبادانی آن، رشد رستنی ها وگنج های آن و... این ها نه مجاز است، نه خرق عادت.
3-2-2. زبان علمی وعملی اخبار اهل بیت (علیهم السلام)
از آن چه درباره رویکرد سوم گفتیم، این نتیجه گرفته نمی شود که همه اخبار غیبی قرآن وعترت به همین معنای متداول شناخته می شوند، تا مثلا وقتی اوصافی عجیب برای الاغ دجال می شمارد به چارپایی عظیم الجثه و... تطبیق کنیم، این جا نیز یک مبنای تفسیری دیگر وجود دارد وآن این که زبان اخبار علمی، با زبان اخبار عملی یکی نیست. زبان اخبار عملی عرفی است؛ چرا که برای مکلفان دیروز وامروز بالسویه است؛ پس باید وقتی می فرماید: «فتیمموا صعیدا طیبا» «صعید» برای مخاطبان زمان صدور شناخته شده باشد. مخاطبان متاخر این خطاب نیز باید به فهم عرفی مخاطب زمان صدور رجوع کنند. ولی آیا اخبار علمی نیز لزوما باید چنین باشد؟ واضح است آن محذور (عمل به تکلیف) را ندارد. ای بسا چون برای مخاطب، صدور آن واقعیت شناخته شده نیست، به زبان غیر عرفی ودر قالب تشبیه وکنایه بیان شود؛ برای نمونه اگر معصومان می خواستند از میکرب بگویند، چگونه آن را به مخاطب زمان خود می شناساندند؟ لاجرم باید از تعابیری مثل شیطان استفاده می کردند. این تفکیک که امام امت در کشف الاسرار بیان فرموده است، در تفسیر اخبار آخر الزمان به خصوص پدیده های پس از ظهور بسیار مفید است.
3-2-3. وضع اسامی برای حقایق نه مصادیق
علامه طباطبایی (ره) در مقدمه المیزان به خوبی آن را تبیین فرموده است. وقتی قرآن می فرماید: «فرشتگان دارای بالند» نباید بال پرنده یا مانند آن تصور شود که معمای ناسازگاری با تجرد فرشتگان به ذهن تبادر کند، چون اسامی، نه برای مصادیق، بلکه برای حقایق وضع شده اند، بدین معنا که همان طور که کلمه «ترازو» طی قرون، به مصادیق متفاوتی به کار رفته که هیچ شباهتی با هم ندارند ودر عین حال، همه کار سنجش را انجام می دادند، می تواند بر نوع مجردی از آن با خصوصیاتی خاص در عرصه قیامت صدق کند که باز میزان باشد؛ اما شبیه هیچ کدام از ترازو های معهود نباشد، بلکه موجودی مجرد ودارای شعور باشد که سنجش کیفیات ایمان وکفر، کار او است. پس نمی توان زود حکم کرد که میزان، صراط، بال و... در قیامت معنای کنایی ومجازی دارد یا حکم کرد که همین معنای عرفی وشناخته شده را دارد؛ یعنی واقعا پلی مثل این پل ها روی جهنم تا بهشت کشیده شده است. پل هست، اما نه به معنای مصادیق معهود.
استفاده از این سه اصل تفسیری در کشف دلالات اخبار
پدیده هایی که شبیه پدیده های قیامتی تصویر شده اند را نباید با پدیده های دنیای موجود شناخت وبه آن ها تأویل برد، چون ظهور، بدان نشئه نزدیک تر است.
پدیده هایی که با واژگان شناخته شده ما بیان شده اما نتایج متفاوتی از آن گرفته شده است را نباید به مصادیق معهود تأویل برد، بلکه باید حقیقت آن را مورد توجه قرار داد.
پدیده هایی که به زبان رمز گفته شده است، اخبار علمی است وباید رمز گشایی شود.
3-3. جدولی ابتدایی برای طبقه بندی دلالات
آنچه به دنبال کشف دلالت آن هستیم، یا حاکی از شئ است (اسم) یا حاکی از پدیده (فعل): یا تجربه شده اند (مجرب) مانند قحطی وخسف چنانچه اشاره شد، پدیده های آخر الزمان; یا غیر مجرب; با اصول تفسیری، دلالت یابی می شوند.
اما اسامی را می توان در یک طبقه بندی ابتدایی چنین تقسیم کرد:
1. اسامی که متعلق آن ها در عصر صدور موجود بوده است:
الف. در عصر ظهور هم موجودند: 1. مطابق همان مصداق اول، مانند کوفه ورکن ومقام. 2. غیر مطابق با آن مصداق مانند خراسان.
ب. در عصر ظهور موجود نیستند (مانند روم ورومیان)
2. اسامی که متعلق آن ها در عصر صدور موجود نبوده است، مانند سفیانی، خراسانی، شعیب بن صالح.
در برخی، احتمال معنای غیر مطابقی تنزیلی وجود دارد، برای نمونه منظور از رومیان، نصارا باشد. در این صورت واضح است، هم پوشانی این معنا با منطقه جغرافیایی روم شرقی در عصر صدور یکی نیست.
در برخی، احتمال معنای غیر مطابقی وجود دارد، اما نه تنزیلی ومجازی، برای نمونه خراسان، خراسان قدیم (در عصر صدور) است یا خراسان عصر ظهور؟ یا منظور از ترکان چه کسانی است؟ آیا همان منطقه کوچک که در عهد عباسیان جایگاه ترکان بود یا...؟
در برخی که دلالت عنوانی دارد مانند خراسانی، سفیانی، یمانی، و...1 این سوال مطرح است که آیا هنگام ظهور، اینان با این عنوان شناخته شده اند یا بدین عنوان معروف نیستند، ولی عنوان برایشان صحت صدق دارد؟ باز این سوال طرح می شود که صحت صدق به چیست؟ مثلا سفیانی حتما باید از نژاد خونی ابوسفیان باشد یا به
 صدوق در کمال الدین از عبدالله بن ابی منصور روایت نمود که از حضرت صادق (علیه السلام) پرسیدم اسم سفیانی چیست؟ فرمود: چه کار به اسم او داری؟... (مهدی موعود (علیه السلام)، ترجمه علی دوانی، از ج13، بحار الانوار، ص 980).
طور ادعایی وتنزیلی متعلق به اوست؟
در برخی که نام شخصی (مثل شعیب بن صالح) مطرح است نیز این سوال مطرح است که با همین ترکیب برای او شناخته شده است، یا با ما به ازای آن؟ به ویژه که مثلا شعیب بن صالح از منطقه ای غیر عرب نشین معرفی می شود؛ این احتمال وقتی تقویت می شود که می دانیم اسامی انبیا واولیای گذشته در ادیان گذشته که زبان غیر عربی داشته اند، به گونه دیگر بوده است. امام حسن (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام) در عبری، شبر وشبیر نام داشته اند و... آیا احتمال این ما به ازایی هم این جا وجود دارد؟
در قسمت اسامی هم تعارضی در روایات است که حل آن مشکل می نماید؛ برای نمونه، اختلاف در نام سفیانی را می توان مثال زد. روایات نام او را عبدالله، عثمان، معاویه، حرب، عتبه وعروه گفته(62) ونام های یزید، عنبسه، هند، عتبه برای پدرش شمرده اند(63). گاهی نسب او به عتبه بن ابی سفیان وگاه به خالد بن یزید بن معاویه می رسد(64). این جا نیز یک احتمال که از لوازم اعتقاد به بدا است می تواند گره گشا شود. لازمه دیگر اعتقاد به بدا وپذیرش تغییر در اشخاص است. توضیح این که اصل مقابله سفیانی یک قضای حتمی است.
امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «فتنه اول، سفیانی است وفتنه آخر هم سفیانی است»(65).
وقتی در زمان ظهور قائم (علیه السلام) یا فرج بدا رخ دهد، یا باید مصداق سفیانی هم دارای عمر غیر معمولی باشد، یا باید با جریان بدا در آن، اشخاص ومصادیق آن تغییر کنند. دلیلی بر اولی در دست نیست؛ اما اختلاف در اسامی، می تواند دلیل بر دومی باشد؛ از این رو پس از بررسی سندی آنچه معتبر می ماند، این گونه حل می شود نه این که این اختلاف موجب خدشه به اصل مسأله شود.
4. استراتژی های مبتنی بر مختصات کشف شده
1-4. تقسیم استراتژی ها

استراتژی هایی که با توجه به امکانات بالقوه وبالفعل از یک سو وتوجه به مختصات دوران ظهور از سوی دیگر خلق می شود دو قسم اند.
الف. استراتژی هایی که پاسخ گوی نیاز امروز هم هستند؛
ب. استراتژی هایی که فقط فردا نگرند وظرف تحققشان امروز نیست.
در جهان غرب، قرائتی صهیونی از کتاب مقدس (مکاشفات یوحنا) بدین انجامیده است که باید برای ظهور مسیح، قوم یهود در اورشلیم سکونت وحکومت داده شوند. همین قرائت از دنیای پیش رو، موجب استراتژی تشکیل حکومت اسرائیل شده است. از سوی دیگر چون نبرد نهایی (آرماگدون) در منطقه هرمجدون (واقع در فلسطین اشغالی) را یک نبرد اتمی تفسیر کرده اند. اسرائیل را به بزرگ ترین زرادخانه هسته ای تبدیل کرده اند وبا هسته ای شدن کشور هایی که در پیشگویی های هانتینگتون مبنی بر جنگ تمدن ها در پایان تاریخ مقابل تمدن غربی خواهند بود، به شدت جلوگیری به عمل می آورند. در این مثال، توجه کنید چند درک (اعم از صحیح یا غلط) درباره آخر الزمان، چند استراتژی کلان، در پی داشته است. نداشتن هیچ اطلاعی از آینده هم ما را وا می دارد مقابل این استراتژی، استراتژی مناسب داشته باشیم؛ در حالی که روایات، از مواجهه ما با اهل یهود قبل یا حین ظهور به ما خبر می دهند(66). این خبر غیبی اگر برای نیروهای مسلح موجب اخذ استراتژی فعال شود، هم رفع نیاز امروز می کند (نوعی قدرت بازدارندگی مقابل تهدید اسرائیل) وهم آمادگی فردا.
اما قسم دوم مثل اخذ استراتژی برای زندگی در فضا یا تعویض وتکامل تکنولوژی است که مطالعات وآزمایش های آن انجام می شود، ولی در سطح عمومی قابل تعمیم واجرا نیست ودر واقع، کار برای فرداست. اگر در تفسیر اخبار آخر الزمان، به این حقیقت نائل شدیم که صنایع ظهور، تکامل یافته همین تکنولوژی نیست وطرحی نو در عالم است که حاصل تکامل انسان است، نه تکامل اسباب، ولو امروز ناگزیر به زندگی با این صنایع هستیم، اما مطالعه وتحقیق درباره آن، کم ارزش تر از تحقیق وجود آب در مریخ وامکانات سکونت در فضا که این همه فکر وهزینه مصرف آن می شود، نمی باشد. این مطالعات وپژوهش ها را نباید دست کم گرفت، همان طور که اشاره شد، همین گام ها که در عرصه فکر وهنر برداشته می شود، موجب آمادگی ذهنی مخاطبان وسپس ایجاد نیاز واشتیاق نسبت به آن غایت وسپس مقدمات وخیزش وجنبش عمومی برای تحقق یا پذیرش آن می شود.
2-4. چارچوب خلق استراتژی ها
درک واضح از مختصات مربوطه در آینده، به علاوه اطلاع از امکانات وموقعیت بالقوه وبالفعل، اما استراتژیک مربوط، کنار لحاظ علایم ونشانه های نصب شده در اخبار نشانه گذار از وضع موجود تا مطلوب ودر آخر ضوابط شریعت، چار دیواری خلق استراتژی ها است.
با یک نمونه ساده چنین توضیح می دهیم: تفسیر دولت کریمه امام عصر (علیه السلام) وکشف ذاتیات ولوازم از اخبار آخر الزمان نمایی از دنیای سیاست عصر ظهور به دست می دهد. امکانات تحقق دولتی هم جهت وهمسو با دولت کریمه (نه در جهت دموکراسی لیبرال ودولت مدرن شدن) از جمله جامعه شیعی ومانند آن است که ایران معاصر داشته است. نشانه های مربوط به این راه نیز واضح است. از بین ده ها نشانه، می توان به روایت امام صادق (علیه السلام) «وقرار دادیم بین آن ها وقریه های مبارک، قریه های ظاهری را وتقدیر کردیم سیر آن ها را...»(67) اشاره کرد که قریه های مبارک را دولت اهل بیت (علیهم السلام) وقریه های ظاهری را فقها تأویل کرد(68). که خداوند سیر بین آن ها ورسیدن به قریه مبارک برای شیعیان را تقدیر کرده است. حال اخذ این استراتژی برای پیدایش دولت های شیعی با ولایت وزعامت فقها، هم راستا با دولت کریمه امام عصر (علیه السلام)، مضبوط به ضوابط شرعی آن است؛ برای نمونه در حیطه اختیارات شرعی فقیه، می توان چنان دولتی برپا کرد، نه می توان اختیار معصوم به او داد ونه کاستن از آن اختیارات، هم راستایی را تأمین می کند. آوردن این مثال که به علت رخ دادنش واضح شده است، برای این است که مناقشه در مثال، اصل بحث را گم نکند؛ گرچه به نظر می رسد همین مثال نیز جای توجه جدی دارد. اگر دولت های نظام اسلامی، خود را هم راستا با دولت کریمه تعریف کنند وابتدا درکی درست از آن یافته وبعد به سوی آن رفتن را استراتژی خود قرار دهند، در چشم اندازها، سیاست گذاری ها، طرح هاو لوایح تغییرات کیفی بیشتری رخ می دهد؛ برای نمونه از جمله خصوصیت دولت دنائت وجاهلی، در استضعاف بودن اهل اسلام است. مستضعف در قرآن کسی است که (لاَ یسْتَطِیعُونَ حِیلَه وَلاَ یهْتَدُونَ سبِیلاً) «نمی توانند برای رهایی خود چاره ای بیاندیشند وراهی برای خروج از تحت سیطره کافران نمی یابند»(69). یعنی نمی تواند حائلی بین مناسبات غلط جاری با عقاید ورفتار دینی خود برقرار کند؛ لذا جهالت ها به او نفوذ می کند، عقایدش را شبهه وخرافه می گیرد واخلاق ورفتارش را فساد وفسق وچاره وراه فراری هم نمی شناسد. در مقابل در دولت کرامت، او ودینش عزیز می شوند (تعزبها الاسلام واهله)؛ یعنی اسلام او نفوذ ناپذیر می شود، در مقابل، فسق ونفاق خلل بردار می شود ومنافق ناگزیر است از درون به اصلاح خویش دست برد (تذل بها النفاق واهله). این تابلوی کوچک ومجمل، از لوازم دولت کریمه اقتضا ندارد که مناسبات اجتماعی، نحوه پوشش، ارتباط وده ها مسأله دیگر، طوری بنا شود که فسق، به جای ایمان در استضعاف افتد ودینداری تسهیل وآسان شود.
نکته پایانی این که این چنین استراتژی هایی برای ظهور هر چند به فترت وانقطاع هم برخورد کند، کارکرد خود را دارد. برای مثال تمرین ولایت فقها که ولایتی محدودتر وآسان تر از ولایت معصوم است، در حافظه تاریخی شیعه می ماند وموجب تربیت تاریخی او می شود، همان گونه که پذیرش امامت امام جواد (علیه السلام) در کودکی منجر شد شیعه در دوران سخت عسکریین وشروع غیبت، دچار سردرگمی وپراکندگی نشود، امام کودک ونادیده را پذیرفت وبه غیبت او راضی شد وجالب این که از تفرق ها وفرقه سازی ها کاسته شد؛ در حالی که پس از امام صادق (علیه السلام) وامام کاظم (علیه السلام) اوج فرقه سازی بوده است. این استفاده از همان فرمایش امام کاظم (علیه السلام) است که فرمود: «شیعه در طول دویست سال، با انتظار وآرزو تربیت شده است»(70).
نتیجه
از همه آنچه گذشت این نتیجه گرفته می شود که به جای صرفا تبلیغ فردی وشعری مهدویت ورویکرد تاریخی - کلامی به آن، باید رویکرد اجتماعی - فرهنگی را نیز مورد توجه قرار داد وبه جای توقیت های ذوقی واستحسانی وصریحا ممنوع، به خلق استراتژی مناسب با توجه به اخبار معتبر با پشتوانه متد صحیح علمی اقدام کرد.
خلق وبه کار بستن این استراتژی ها که برخی پاسخ گوی نیاز های امروز هم هستند، از مصادیق قطعی زمینه سازی برای حکومت حضرت مهدی (علیه السلام) است که وظیفه مومنان می باشد وتعجیل در ظهور را ممکن می کند.

پایان مقاله

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) یخرج ناس من المشرق فیوطئون للمهدی سلطانه: کنز العمال، خ 38657.
(2) ر. ک معجم احادیث الامام مهدی، موسسه المعارف الاسلامیه، 5 جلد، 1941 حدیث ومنتخب الاثر فی الامام الثانی عشر، اثر آیت الله صافی گلپایگانی در سه جلد 1287 حدیث را جمع آوری ودسته بندی کرده اند.
(3) آشوری، دانشنامه سیاسی، ذیل کلمه استراتژی.
(4) قرآن کریم، سوره یوسف، آیه 23 الی 49 این قصه را باز گفته است.
(5) اول ما یبدا به قائمنا سقوف المساجد فیکسرها: ر.ک شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج2، کتاب الصلاه ابواب احکام المساجد باب 9، روایت 4 و2، باب 15، ج1و4.
(6) ر.ک: علامه مجلسی، بحار الانوار، ج44، ص 19.
(7) لسان صدق فی الاخرین.
(8) آل عمران (3): 55.
(9) بقره (2): 146.
(10) ر.ک: بحار الانوار، ج60، ص 213، ح 22، ص 216، ج37 و38 و40.
(11) جمعی از نویسندگان، آخر الزمان وپیش گویی ها، ج1، انتشارات موعود.
(12) صحیفه نور، ج21، ص 108.
(13) همان.
(14) النعمانی، کتاب الغیبه، باب 16، ح8.
(15) همان، ص 312.
(16) تفسیر عیاشی، ج2، ص 220، سوره رعد، ذیل آیه 39.
(17) کلینی، کافی، ج2، ص 361، ح9.
(18) تفسیر عیاشی، ج2، ص 218، سوره رعد، ذیل آیه 39.
(19) شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ج2، ص 373.
(20) اعراف (7): 187.
(21) زخرف (43): 66.
(22) مجلسی، بحار الانوار، ج24، ص 164، ح4.
(23) نحل (16): 1.
(24) نعمانی، الغیبه، ص 128.
(25) شیخ کلینی، کافی، ج1، ص 368، ح2.
(26) نعمانی، الغیبه، ص 320، ح10.
(27) کلینی، کافی، ج6، ص 535، ح1.
(28) شیخ صدوق، کمال الدین وتمام النعمه، ص 384.
(29) شیخ طوسی، کتاب الغیبه، ص 176.
(30) کلینی، الکافی، ج2، ص 469.
(31) نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، حکمت 330، « الداعی بلا عمل کالدامی بلا وتر».
(32) کلینی، الکافی، ج1، ص9، 368.
(33) همان، ص 365، ح6.
(34) بحار الانوار، ج51، ص 157.
(35) شیخ طوسی، الغیبه، ص 53.
(36) نعمانی، الغیبه، ص330، باب 16، ح8.
(37) همان، ص 304، ح19.
(38) بحار الانوار، ج44، ص 25.
(39) همان، ج 52، ص 236.
(40) ر.ک: همان، ص 243.
(41) همان، ج60، ص 212.
(42) نعمانی، الغیبه، ص 200، ح16.
(43) صحیفه نور، ج14، ص 212.
(44) نعمانی، الغیبه، ص 200، ح16.
(45) نجم الدین طبسی، چشم اندازی به حکومت مهدی، ص 29.
(46) مصطفی صادقی، تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، گفتار هفتم از کلیات.
(47) 5 سفیانی، 12 حسنی وچند نفس زکیه تاریخی ادعا شده است. ر.ک همان.
(48) نعمانی، الغیبه، باب14، ص283.
(49) ر.ک: همان، ح18، ص 267.
(50) ر.ک: مصطفی صادقی، تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، گفتار اول از فصل دوم.
(51) معجم الاحادیث الامام المهدی، ج1، ص 389.
(52) نعیم بن حماد، الفتن، ص 109، ح 558.
(53) این بخش برای فرض شایعی است که فرج وظهور را یکی می داند.
(54) ابن حماد، الفتن، ص 213.
(55) همان.
(56) شیخ مفید، الاختصاص، ص 376.
(57) ر.ک: امدادهای غیبی در زندگی بشر، شهید مرتضی مطهری.
(58) علامه طباطبایی، المیزان، ج2، ص 109، ذیل آیات 208، تا 210 بقره.
(59) ابراهیم (14): 51.
(60) المیزان، ج2، ص 109.
(61) علی دوانی، مهدی موعود (علیه السلام) (ترجمه ج13 بحار)، دارالاسلام، ص1142.
(62) به ترتیب ر.ک: الفتن ابن حماد، ص 191؛ کمال الدین شیخ صدوق، ص 679؛ الملاحم ابن منادی، ص 77؛ عقد الدرر یوسف مقدسی ص 80 وص 91؛ التذکره قرطبی، ص 694، وص 702.
(63) الفتن، ص 191؛ کمال الدین، ص 679؛ الملاحم، ص 77؛ عقد الدرر، ص 80.
(64) الغیبه، طوسی، ص 44.
(65) ملاحم سید بن طاووس به نقل از تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، ص 178.
(66) ر.ک: بحار الانوار، ج60، ص 216.
(67) سوره سبأ (34): 18.
(68) ر.ک: تفسیر نور الثقلین، ج4، ذیل آیه 17 سبا.
(69) نساء (4): 98.
(70) نعمانی، الغیبه، ص 305.

comments:
no-comments