المسار:
فارسی » مقاله هاى مهدوى
الفهرس
مقاله هاى مهدوى

(۳۰۰) سفیانی ومدعیان تاریخی

سفیانی ومدعیان تاریخی

نویسنده: مصطفی صادقی
مجله مشکوة - تابستان 1385 - شماره 91

چکیده:
درباره علائم ظهور به ویژه سفیانی که مشهورترین آنهاست، سخن فراوان گفته شده ومی شود. لیکن تاکنون نگاهی تاریخی وبا در نظر گرفتن مدعیان - یا به تعبیری بهتر، کسانی که با عناوینی مشابه آنچه در علائم وجود دارد، ودر تاریخ اسلام ظهور وبروز داشته اند - طرح وبررسی نشده است. این نوشتار با بررسی روایات یکی از این نشانه ها، درصدد است به مقایسه این روایات با گزارشهای تاریخی مربوط به سفیانی ها بپردازد. با این توجه که مهم ترین، مشهورترین ودر عین حال مشکل ترین نشانه ای که برای ظهور مهدی (علیه السلام) به طور گسترده در منابع قدیم وجدید بیان می شود، ظهور سفیانی است.
اشاره
روایات مربوط به سفیانی در مصادر اهل سنت کمتر از منابع شیعه نیست. از آن جمله کتاب الفتن نعیم بن حماد مَروزی (م228) است که قدیم ترین منبع مربوط به ملاحم وعلائم ظهور شمرده می شود. اگر روایات مربوط به سفیانی را در این کتاب در نظر بگیریم تعداد آنها چندین برابر اخبار شیعه است. ابن حماد در این اثر بیش از ده باب را به سفیانی وجنگهای او اختصاص داده ودر آن حدود 120 خبر نقل می کند. امّا از منابع شیعه، نعمانی یک باب از کتاب الغیبه را به احادیث سفیانی اختصاص داده ودر آن 18 حدیث گزارش کرده است. در باب علائم عمومی نیز به 12 حدیث در این باره اشاره می کند. شیخ صدوق وشیخ طوسی هم در باب علائم ظهور مجموعا 15 روایت درباره سفیانی آورده اند واین تعداد، غیر از اخباری است که در ابواب دیگر از این سه کتاب ذکر شده است. برخی از همین احادیث در کتابهای کافی وارشاد وجود دارد. در منابع متأخر از جمله بحار حجم روایات مربوط به سفیانی بسیار بیشتر از آن است که گفته شد.
کثرت این روایات وصحت سند یا مضمون برخی از یک سو وآشفتگی آنها به اضافه وجود سفیانی هایی در تاریخ اسلام، اظهارنظر درباره این موضوع را بسیار مشکل کرده است. به دلیل اعتقاد جدّی به این نشانه که مبتنی بر روایات متعدد اسلامی است ودر عین حال راه یافتن مطالبی نادرست به این موضوع واظهارنظرهای گسترده ای که درباره سفیانی وفعالیتهای پس از ظهور او در کتابها دیده می شود، لازم است ضمن مروری بر روایات مربوط به این نشانه، نکاتی را گوشزد کنیم وراهی نو برای نقد وبررسی این اخبار بگشاییم.
ویژگی اخبار فریقین
گفته شد روایاتی که از سفیانی سخن می گوید، در میان دو گروه شیعه وسنی جایگاه ویژه ای دارد، از مطالعه این اخبار این گونه برداشت می شود که محدّثان شیعه وسنی بسیاری از مطالب را از یکدیگر اخذ کرده اند. روایاتی که نعیم بن حماد از جابر جعفی وبه نقل از امام پنجم در کتاب الفتن آورده، در محافل شیعی آن زمان رواج داشته است. از طرفی بسیاری از احادیث شیعه با آنچه اهل سنت نقل کرده اند (غیر از آنچه به سند جابر از امام باقر (علیه السلام) روایت شده است) شباهت دارد. این مطلب در کتاب الغیبه شیخ طوسی بیشتر نمایان است.
آنچه در روایات هر دو گروه وجود دارد، موضوع دشمنی سفیانی ومهدی است، همان گونه که از قتل وغارت توسط سفیانی سخن گفته شده وارتباط ظهور سفیانی با دو حکومت بنی امیه وبنی عباس وهمچنین پرچمهای سیاه در هر دو دسته از منابع کاملاً آشکار است(1).
با وجود شباهتهای فراوانی که در روایات این دو فرقه وجود دارد، تفاوتهای مهمی نیز در آنها دیده می شود که ذیلاً آنها را مرور می کنیم.
1 - اخبار شیعه بر حتمی بودن ظهور سفیانی تأکید دارد(2)، چنان که ماه رجب را به عنوان زمان آمدن او مشخص می کند(3)؛ اما در منابع عامه سخنی از حتمی بودن سفیانی یا ماه رجب نیست.
2 - غالب روایات شیعه از معصوم صادر شده است؛ اما منابع اهل سنت تنها بخشی از این اخبار را از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) یا امیرالمؤمنین (علیه السلام) یا امام باقر (علیه السلام) نقل می کنند وسند بیشتر روایات مربوط به سفیانی به صحابه یا تابعین می رسد که چنین روایاتی از نظر شیعه اعتبار ندارد.
3 - در روایات معتبر شیعه، سفیانی غالبا همراه علامتهای مشهور یعنی ندای آسمانی، قتل نفس زکیه، فرو رفتن سرزمین بیداء یا ظهور یمانی یاد شده است (که به آن اشاره خواهیم کرد)؛ امّا منابع اهل سنت گر چه از آن نشانه ها هم سخن می گویند، لیکن در کنار سفیانی از آنها یاد نمی کنند.
4 - در روایات شیعه، مقابله سفیانی با مهدی ودشمنی او با شیعه واهل بیت محسوس تر است، امّا در منابع اهل سنت بیشتر از دشمنی او با مردم کوفه ومدینه وعموم بنی هاشم وگاه بنی عباس سخن گفته می شود.
5 - در روایات اهل سنت به جای استفاده از واژه «القائم» در کنار سفیانی، لفظ «المهدی» به کار رفته است. این مطلب در غیر اخبار سفیانی هم مشهود است.
6 - نام بیداء در روایات شیعه تکرار شده، امّا به فرو رفتن لشکر سفیانی در آن محل کمتر تصریح می شود. در احادیث اهل سنت سخن از لشکر اعزامی سفیانی به مدینه وسقوط ونابودی او در منطقه بیداء فراوان تر است(4).
7 - ویژگی کلی اخبار سفیانی در منابع اهل سنت شیوه داستانی آنهاست. این کتابها به تفصیل درباره جنگهای سفیانی با مردم مناطق مختلف به صورت داستانی پیوسته سخن گفته اند(5).
8 - در کتب عامه بیش از آثار شیعه به مکانهای تاریخی، مانند قرقیساء، حرّان، خراسان، زوراء (بغداد)، جابیه روم، دمشق و... اشاره شده وهمچنین از بنی امیه، بنی عباس، پرچمهای سیاه ودیگر رویدادهایی که در تاریخ رخ داده نام برده می شود.
نشانه های پنج گانه
مهم ترین ومشهورترین روایات در موضوع نشانه های ظهور واز جمله سفیانی، اخباری است که در آنها پنج علامت برای ظهور قائم (علیه السلام) یا به طور مطلق (بدون اشاره به قائم وظهور او) ذکر شده است. این احادیث در بیان چهار نشانه (ندای آسمانی، فرو رفتن زمین بیداء، خروج سفیانی وکشته شدن نفس زکیه) اشتراک دارند. به دلیل اهمیت این روایات ولزوم بررسی آنها، ذیلاً به آنها اشاره می کنیم:
از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است: نداء از حتمی هاست وسفیانی از امور حتمی است. یمانی حتمی است. کشته شدن نفس زکیه حتمی است ودستی که از آسمان آشکار می شود از حتمی هاست. فرمود: وصدایی در ماه رمضان که خوابیده را بیدار کند وبیدار را بترساند ودختران را از پرده بیرون کشانَد (نیز حتمی است)(6).
در خبر دیگری از آن حضرت سؤال شد که آیا سفیانی از امور حتمی است؟ فرمود: بله، کشته شدن نفس زکیه هم حتمی است، قائم حتمی است، فرو رفتن زمین بیداء حتمی است، دستی که از آسمان آشکار شود وندای آسمانی (هم حتمی است).
گفتم نداء چیست؟
فرمود: آوازدهنده ای که نام قائم ونام پدرش را می گوید(7).
در سند این دو روایت زیاد بن مروان قندی وجود دارد که واقفی است(8). در طریق روایت دوم ارسال نیز وجود دارد.
از نظر متن در این دو روایت تصریحی به علامت بودن این موارد نشده وفقط تکیه بر حتمی بودن آنهاست. چه بسا این موارد اشاره به حوادثی باشد که نزد خداوند از امور حتمی مقرر شده وائمه (علیهم السلام) از آن خبر داشته اند. اینکه در روایت دوم به حتمی بودن قائم در کنار چهار کلمه دیگر اشاره شده مؤید این مطلب است که الزاما این موارد به معنی نشانه ظهور نیست، بلکه رویدادهایی است که در آینده حتما رخ خواهد داد واز جمله آن ظهور قائم آل محمّد (صلی الله علیه وآله) است. به نظر می رسد قسیم قرار گرفتن «قائم» در کنار آن چند مورد، نمایانگر آن باشد که آنها نمی توانند نشانه ای برای این قسیم قرار گیرند. حداکثر چیزی که خواهیم گفت اینکه امور غیر عادی مانند نداء مربوط به ظهورند ونفس زکیه وسفیانی ویمانی هم مانند ندای آسمانی هنگام ظهور، حتمی اند نه اینکه مربوط به آن زمان باشند وعلامت به شمار آیند.
از عبد الله بن ابی یعفور نقل است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: نابودی فلانی از بنی عباس وخروج سفیانی وقتل نفس وجیش خسف وصدا را در نظر داشته باش.
گفتم صدا چیست؟ آیا همان ندا دهنده است؟
فرمود: آری، به واسطه آن صاحب این امر شناخته می شود. سپس فرمود: تمام گشایش در نابودی فلانی از بنی عباس است(9).
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ محمّد بن صامت که از نشانه های ظهور پرسید، فرمود: هلاکت عباسی وخروج سفیانی وکشته شدن نفس زکیه وفرو رفتن در بیداء وصدایی از آسمان.
گفتم: فدایت شوم، می ترسم این امر به طول انجامد.
فرمود: خیر، اینها دانه دانه پشت سر یکدیگر می آیند(10).
در این دو روایت نیز سخن از هلاکت فردی از بنی عباس به میان آمده ودر هر دو، کلمه «الامر» به کار رفته است. از نظر سند روایت اوّلی صحیحه نیست، چون حسین بن مختار قلانسی که شیخ طوسی در یک مورد او را واقفی می داند(11) توثیق صریحی ندارد(12). در سند روایت دومی قاسم بن محمّد ومحمّد بن صامت وجبلة بن حیان مجهولند وعبد الله بن جبله که از سوی نجاشی توثیق شده واقفی است(13). امّا اینکه واقفی ها در سند روایتی از امام ششم واقع شده اند واین پیش از فساد مذهبشان بوده است مشکلی را حل نمی کند وچه بسا آنان به نفع عقیده خویش از امامان پیشین مطالبی را جعل کنند.
از نظر متن، در این دو روایت همانند روایات قبلی بر موضوع مهدی وظهور او تصریح نشده است. در روایت اولی کلمات «هذاالامر» و«فرج» آمده ودر دومی هم «هذاالامر» دو بار تکرار شده است. کلمه «امر» در ادبیات سیاسی تاریخ اسلام مکرر به معنی حکومت وخلافت وامثال آن آمده ولی اینجا می تواند علاوه بر حکومت جهانی مهدی، معنای فرج وگشایش برای شیعه را داشته باشد؛ چون در روایت اولی تصریح شده که گشایش در هلاکت فلانی است وبه قرینه دومی، فلانی از بنی عباس است. حتی اگر بخواهیم «هذا الامر» را به معنی قائم بگیریم نام بردن از عباسیان مانع از آن تفسیر خواهد شد مگر آنکه بگوییم آن چهار نشانه، متصل است واین پنجمی (هلاکت فلانی از عباسی) علامت دور، یا اینکه بگوییم دولتی دیگر به نام بنی عباس خواهد آمد ومرگ یکی از آنان نشانه ظهور خواهد بود!
ابو بصیر گوید: به امام صادق (علیه السلام) گفتم: فدایت شوم قائم کی خروج می کند؟
فرمود: ای ابا محمّد ما اهل بیت وقت تعیین نمی کنیم... پیش از این امر پنج علامت است: اولی نداء در ماه رمضان است وخروج سفیانی وخروج خراسانی وکشته شدن نفس زکیه وفرو رفتن بیداء(14).
در سند این روایت محمّد بن حسان رازی، محمّد بن علی کوفی (ابو سمینه)، عبد الله بن جبله وعلی بن ابی حمزه وجود دارند که هیچ کدام قابل اعتماد نیستند(15).
وجود خراسانی در روایت قابل تأمل است؛ چون این نام تنها در دو روایت آمده وروایت دیگر هم از لحاظ سند صحیحه نیست(16). این احتمال، قوی به نظر می رسد که مراد از خراسانی در آن ابومسلم، داعی عباسیان باشد یا به سبب وجود روات واقفی مذهب در آن بگوییم مقصود شورشهایی است که در مناطق شرقی وخراسان روی داد وسالها پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) خلفا را به خود مشغول کرده بود. از این رو واقفه برای امید دادن به منتظرانِ هم عقیده خود جریان خراسانی را به عنوان نشانه برگشت امام هفتم (علیه السلام) که وی را مهدی قائم می دانستند بیان کرده اند؛ چنان که اخبار سفیانی را نیز به دلخواه خود تأویل نمودند(17).
امام صادق (علیه السلام) : از امور حتمی که پیش از قیام قائم رخ می دهد خروج سفیانی وفرو رفتن بیداء وقتل نفس زکیه ومنادی از آسمان است(18).
این روایت که درباره پنجمین نشانه ساکت است از نظر سند(19) ومتن مشکلی ندارد ودر آن به قیام قائم تصریح شده است.
روایاتی که تا اینجا ذکر شد منحصر به کتاب نعمانی است ودیگر منابع روایی کهن آنها را نیاورده اند؛ امّا روایتی که در آن به علائم پنج گانه اشاره شده وعلاوه بر غیبت نعمانی در روضه کافی، کمال الدین وغیبت شیخ طوسی وارد شده منسوب به امام صادق (علیه السلام) است که این پنج نشانه را این گونه می شمارد:
پنج علامت پیش از قیام قائم وجود دارد: سفیانی، یمانی، صیحه (یا نداء)، کشته شدن نفس زکیه وخسف بیداء(20).
در روضه کافی این اضافه وجود دارد که راوی پرسید: اگر پیش از این نشانه ها کسی از اهل بیت قیام کرد آیا با او همراه شویم؟
امام فرمود: خیر.
سند این روایت در این چهار کتاب به عمر بن حنظله می رسد، ولی شیخ صدوق یکبار دیگر همان را از شخصی به نام میمون البان از امام ششم نقل کرده است. بنابراین برای آن دو سند وجود دارد. البته طریق هر یک از این چهار منبع به عمر بن حنظله متفاوت است ولی به هر حال راوی اصلی یک نفر است. با آنکه متن این خبر تناقض درونی ندارد، امّا در هر دو سندِ آن اشکالاتی وجود دارد که مهم ترین آنها مربوط به راویان اصلی یعنی عمر بن حنظله ومیمون البان می شود؛ چون آن دو توثیق نشده اند. در عین حال این خبر دارای بهترین منابع واسناد در این مجموعه است ورد آن ممکن نیست. چون طریق کلینی به عمر بن حنظله صحیح است(21) وشخص عمر در میان علمای شیعه جایگاه خاصی دارد.
آخرین روایت از هشت روایتی که نشانه های پنج گانه را ذکر کرده خبری طولانی از شیخ صدوق است:
از امام باقر (علیه السلام) نقل است که قائم ما به وسیله رعب یاری می شود... گفتم: چه زمانی قائم شما خروج می کند؟ فرمود: آن گاه که مردان شبیه زنان شوند... وخروج سفیانی از شام ویمانی از یمن وفرو رفتن در بیداء وکشته شدن جوانی از آل محمّد (صلی الله علیه وآله) بین رکن ومقام که نامش محمّد بن حسن نفس زکیه است وصیحه ای از آسمان بیاید که حق با او وشیعه اوست. در این هنگام قائم ما خروج خواهد کرد(22).
بخشی از این خبر را شیخ طوسی هم به نقل از روات عامه آورده است(23). در سند هر دو نقل افراد مجهول وجود دارند؛ به خصوص که روایت شیخ به معصوم نمی رسد. از نظر متن نیز تصریح به نام محمّد ابن حسن بسیار مشکوک است؛ چون از طرفی این نامِ مهدی موعود است واز سویی دیگر نفس زکیه تاریخی، محمّد بن عبد الله بن حسن بوده ودر ذکر نامهای عربی، انداختن نام پدر یا جدّ از سلسله نسب بسیار معمول است. لذا ممکن است همان محمّد بن (عبد الله بن) حسن یعنی نفس زکیه تاریخی منظور باشد. وجود این نقل در میان راویان اهل سنت (چنان که شیخ نقل کرده است) این تردید را بیشتر می کند که ممکن است در تصریح به این نام انگیزه ای وجود داشته باشد.
اشکالات وابهامات
همان گونه که پیش رو گفته شد، روایات مربوط به سفیانی دارای اشکالات وابهامات فراوانی است که اظهار نظر درباره آنها را مشکل می کند.
از نکته های مهم فراگیر ودر عین حال قابل توجّه در موضوع نشانه های ظهور وبه خصوص سفیانی، آن است که بخش عمده روایات به نشانه بودن آنها برای ظهور مهدی تصریح وحتی اشاره نکرده اند. مراجعه به کتاب الغیبه نعمانی که بیشترین اخبار سفیانی را در منابع شیعه در بر دارد وهمچنین کتاب الفتن ابن حماد - از منابع مهم اهل سنت - که بابهای متعددی را به موضوع سفیانی اختصاص داده، نشان می دهد که تنها بخشی از روایات نام مهدی وسفیانی را در کنار هم ذکر می کند وبه تعبیر دیگر در ارتباط با ظهور قائم است. در اینجا به نمونه ای از این روایات توجه می کنیم:
عیسی بن اعین از امام صادق (علیه السلام) نقل می کند: سفیانی حتمی است ودر ماه رجب خروج می کند از اول تا آخر قیامش 15 ماه طول می کشد که شش ماه می جنگد ووقتی بر مناطق پنج گانه مسلط شد نُه ماه حکومت می کند(24).
چنان که پیداست در این روایت سخنی از ظهور مهدی وارتباط سفیانی با آن نیست.
محمّد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) نقل کرد: ... بر شما بشارت باد به آنچه می خواهید. آیا نمی خواهید دشمنانتان در راه معصیت با یکدیگر بجنگند وبه خاطر دنیا برخی، برخی دیگر را بکشند وشما در خانه هایتان در امان باشید؟ سفیانی برای دشمنان شما کافی است وآن از نشانه هاست...(25).
در این روایت نیز سخنی از قائم وظهور او وآخرالزمان وجود ندارد، بلکه از ادامه آن برمی آید که حادثه ای مربوط به زمان ائمه است؛ چون از امام می پرسند: وقتی سفیانی آمد چه کنیم؟ امام می فرماید: به مکه ودیگر شهرها بروید. چنان که در روایت دیگری فرمود به سوی ما بیایید(26). ولی در آن روایت هم اشاره ای به ظهور یا آخرالزمان نیست.
به نظر می رسد دسته ای از روایاتی که خروج سفیانی را حتمی دانسته، به فرض صحت، پیشگویی حوادثی است که در تاریخ اسلام رخ داده است. اینکه در روایتی خروج سفیانی وخروج قائم هر دو از امور حتمی دانسته شده ودر کنار هم آمده است(27)، این نکته را به ذهن می رساند که سفیانی حادثه ای است که در طول تاریخ حتما رخ خواهد داد؛ چنان که قائم از امور قطعی است.
ابن عباس گوید: اگر سفیانی در سال 37 خروج کند مدت حکومتش 28 ماه واگر در سال 39 خروج کند مدت حکومتش نُه ماه خواهد بود(28).
این حدیث - علاوه بر اینکه به معصوم نمی رسد واصطلاحا موقوف است ومانند بسیاری از روایات اهل سنت نزد شیعه اعتباری ندارد - از زمان ظهور سفیانی در سالهای اولیه حکومت اسلامی سخن می گوید.
اشکال دیگرِ اخبار مربوط به سفیانی، تناقض وابهام آشکار در میان آنهاست. از جمله درباره نام ونسب سفیانی نامهایی چون عبد الله ، عثمان، عنبسه، معاویه، حرب و... برای خودش(29) ونامهای یزید، عنبسه، هند وعتبه برای پدرش(30) ذکر شده است.
نسب او را گاه به عتبة بن ابی سفیان(31) وگاه به خالد بن یزید بن معاویه(32) می رسانند. روایات مختلف، محل خروج او را جای های متعددی چون حمص، وادی یابس، ایلیاء (بیت المقدس) اندرا وروم نوشته اند(33). تناقض جدی تر درباره مدت حکومت سفیانی است. بیشتر روایات آنرا نه ماه دانسته اند؛ چنان که از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: سفیانی نُه ماه حکومت می کند ویک روز هم بر این مدت افزوده نمی شود(34). در روایت دیگری راوی از همان امام پرسید آیا سفیانی نه ماه حکومت می کند؟ فرمود: نَه، هشت ماه، یک روز هم به آن افزوده نمی شود(35). در روایات دیگری مدت حکومت سفیانی، سه سال ونیم(36) ویا به اندازه بارداری شتر(37) ذکر شده است(38). جالب اینکه بر خلاف همه روایاتی که سفیانی را ظالم ومتعدّی وصف می کند، یا می گوید هیچ گاه عبادت نکرده است، اخباری وجود دارد که از بیعت او با مهدی یا عدالت یا عابد بودن او سخن می گوید(39). حتی گفته شده که او خلافت را به مهدی خواهد سپرد(40). در بسیاری از روایتها می خوانیم: سفیانی زنان را می کشد یا شکم زنان باردار را می درد(41). امّا در احادیثی هم آمده است که فقط زنان از دست او در امانند یا به آنان آسیبی نمی رساند(42).
یکی از اشکالاتی که در اخبار سفیانی به چشم می خورد مقابله نام حضرت علی (علیه السلام) با سفیانی است که در برخی منابع شیعه وجود دارد. از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که فرمود: اختلاف بنی عباس، قتل نفس زکیه وخروج قائم حتمی است... آوازدهنده ای اول روز فریاد می زند که حق با علی (علیه السلام) وشیعیان اوست. سپس ابلیس در آخر روز ندا می کند که حق با سفیانی وپیروان اوست. آن گاه عده ای به شک می افتند(43).
در این روایت به اختلاف بنی عباس اشاره شده است وبایستی توجه داشت که ظهور یکی از سفیانی های تاریخی در زمان اختلاف بنی عباس (امین ومأمون) رخ داد. همچنین خروج قائم (علیه السلام) در کنار اموری حتمی مانند نشانه ها بیان شده، آنچه قابل گفتگوست اینکه سفیانی در مقابل علی (علیه السلام) قرار داده شده، در حالی که سفیانی دشمن مهدی است وندا باید برای آن باشد. در روایت دیگری گفته شده ابلیس ندا می کند که حق با عثمان بن عفان است وندادهنده آسمانی می گوید حق با علی بن ابی طالب (علیه السلام) است(44). این نقلها با آنچه در تاریخ دو حزب مشهور عثمانی وشیعه علی (علیه السلام) وجود داشته است ابهام ایجاد می کند؛ چون مناسبتی ندارد که در آن زمان نام علی (علیه السلام) وعثمان در ندا بیاید.
نمونه دیگر روایتی از امام رضا (علیه السلام) است که درباره علی بن ابی حمزه بطائنی فرمود: «آیا او همان کسی نیست که روایت می کرد سرِ مهدی به عیسی بن موسی که صاحب سفیانی است هدیه می شود؟»(45).
اگر مراد امام همان مهدی عباسی وولیعهدش عیسی بن موسی است، سفیانی یا صاحب سفیانی در اینجا چه معنایی خواهد داشت؟ آیا این موضوع ارتباطی به نفس زکیه (یا مهدی حسنی یعنی محمّد بن عبد الله) وکشته شدن او به دست عیسی بن موسی عباسی ندارد؟
مدعیان سفیانی
در طول تاریخ اسلام افرادی با ادعای سفیانی موعود یا حتی بدون چنین ادعایی وفقط با این شهرت قیام کرده اند. متأسفانه غالب کسانی که در موضوع علائم ظهور سخن گفته اند، از بررسی این موارد یا حتی اشاره به آنها - که لازمه نقد وبررسی روایات سفیانی است - غفلت ورزیده اند. حقیقت آن است که بسیاری از اخبار ظهور سفیانی را بایستی با ملاحظه گزارشهای مربوط به مدعیان سفیانی یا کسانی که از نسل ابوسفیان ظهور وقیام کرده وبه سفیانی لقب یافته اند، تفسیر وبررسی کرد. نام ونشان این افراد که در عصر بنی امیه وبنی عباس آشکار شده اند به شرح زیر است:
1 - پس از هشام بن عبدالملک، حکومت اموی به تدریج با اختلاف میان خلفای این دودمان روبرو شد. به دلیل بی لیاقتی ولید بن یزید بن عبدالملک (ولید دوم)، پسر عمویش یزید بن ولید بن عبدالملک (یزید سوم) به مخالفت با او برخاست. خلیفه، ابو محمّد زیاد بن عبد الله بن یزید بن معاویه سفیانی را خواست وبرای نبرد با یزید سوم به دمشق گسیل کرد. وقتی ابو محمّد سفیانی نزدیک دمشق رسید یزید شخصی را به مقابله او فرستاد، ولی کار آن دو به صلح انجامید وسفیانی به بیعت یزید تن داد. پس از آن مدتی مردم حمص، با سفیانی بیعت کردند، ولی یزید سوم، سلیمان بن هشام را به جنگ او فرستاد وسلیمان توانست سفیانی را همراه گروهی دستگیر وزندانی کند؛ امّا هوادارانش او را آزاد وبه طرفداری از مروان حمار با او بیعت کردند(46).
پس از چند سال که عباسیان حکومت را در دست گرفتند وعبد الله بن علی عموی سفاح مأمور تصفیه شام از امویان شد، ابو محمّد به طمع حکومت وادعای اینکه او سفیانی موعود است ودولت اموی را برمی گرداند از مردم بیعت گرفت. در جنگ وگریزهایی که میان او با فرماندهان عبد الله صورت گرفت وی گریخت وبر خلاف شیوه عباسیان لباس سرخ بر تن کرد ومردم را به سوی خود خواند. عبد الله بن علی او را دنبال کرد وسفیانی متواری شده به مدینه رفت. عامل عباسی این شهر با او جنگید واو را کشت(47).
بلاذری تأکید می کند که ابومحمّد سفیانی در زندان کشته شد. وی همچنین می گوید: نام او را عباس بن محمّد بن عبد الله بن یزید ابن معاویه می دانند ومی گویند زیاد بن عبد الله به حمایت از ولید بن یزید قیام کرد وکسی که در زمان عبد الله بن علی خروج کرد شخص دیگری است(48). بنابراین احتمال اینکه شخص دیگری هم با عنوان سفیانی در این دوره ظهور کرده باشد، منتفی نیست؛ به خصوص که از ابومحمّد سفیانی در فاصله سالهای 126 تا 132 سخنی در منابع نیست وشاید بتوان احتمال داد که او از صحنه کنار رفته یا مرده باشد وآنکه در زمان عبد الله بن علی قیام کرده سفیانی دیگری به نام عباس باشد.
2 - ابوالحسن، علی بن عبد الله بن خالد بن یزید بن معاویه معروف به ابوالعُمَیطر وملقب به سفیانی در سال 195 در دمشق ادعای خلافت کرد ومردم با او بیعت کردند. وی که هشتاد سال داشت عامل امین را از دمشق بیرون کرد وبر آنجا مسلط شد. مردم بارها از او خواسته بودند قیام کند، ولی اقدام نمی کرد تا اینکه گروهی چندین شب در سرداب خانه اش پنهان شده واو را ندا می کردند که قیام کن. سفیانی ابتدا این آواز را از شیطان می دانست، ولی سرانجام به آن ترتیب اثر داد. درباره سرانجام این سفیانی گزارش زیادی در دست نیست. ذهبی به اشاره می گوید برای او حوادثی رخ داد، سپس فرار کرد وخود را خلع کرده پنهان شد ومرد(49).
3 - یکی از شورشهایی که در اواخر حکومت معتصم (227ه .) رخ داد قیام ابوحرب یمانی معروف به مبرقع است. در نام ونسب ولقب او ارتباطی با سفیانی وجود ندارد؛ امّا طبری گوید: «او ادعا می کرد اموی است وکسانی که دعوتش را اجابت کردند گفتند او سفیانی است»(50).
این مورخ پس از بیان علل خروج این شخص می نویسد: گروهی از مردم وبرخی از بزرگان یمن ودمشق دعوتش را پذیرفتند واو همراه صد هزار نفر قیام کرد. معتصم، رجاء بن ایوب را به جنگ او فرستاد. بسیاری از یاران ابوحرب از دورش پراکنده شدند ولشکر شکست خورد وابو حرب دستگیر شد(51). یعقوبی نام ابوحرب یمانی را «تمیم لخمی» وخروج او را در زمان واثق ذکر کرده است(52).
4 - طبری در حوادث سال 294 می نویسد: «در این سال مردی را در شام دستگیر کردند که ادعا می کرد سفیانی است. پس او وهمراهانش را از شام نزد خلیفه آوردند. گفته اند او دیوانه بود»(53).
این مورخ یا دیگران توضیح بیشتری درباره این شخص نداده اند.
در روایتی از کتاب ملاحم سیّد ابن طاووس از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که اولین فتنه، سفیانی وآخرین فتنه هم سفیانی است. آن گاه سلیلی - که منبع اصلی ابن طاووس ومربوط به اوایل قرن چهارم است - می گوید: مراد از سفیانی اول در کلام آن حضرت، ابو طاهر سلیمان بن حسن قرمطی است(54). ولی این مطلب فقط تطبیقی از سوی سلیلی است ودلیلی بر آن وجود ندارد تا بتوان سفیان دیگری به شمار آورد.
با توجه به آنچه درباره مدعیان سفیانی یا به عبارت دیگر کسانی که در تاریخ اسلام ظهور کرده وسفیانی لقب داشته یا گرفته اند، لازم است تطبیقی میان این گزارشها با روایات سفیانی در کتب مهدویت وعلائم (ملاحم) صورت گیرد. ابتدا مروری بر بخش دیگری از روایات سفیانی که با موضوع اختلاف یا سقوط بنی عباس آمیخته یا از امویان یا مروانیان نام می برد، خواهیم داشت وآن گاه به مقایسه آنها با گزارشهای تاریخی می پردازیم.
از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که فرمودند: برای فرزندان عباس ومروانی حادثه ای در قرقیسیاء رخ خواهد داد که در آن جوان قدرتمند پیر می شود... سپس سفیانی ظهور می کند(55).
حسن بن جهم گوید: به امام رضا (علیه السلام) عرض کردم می گویند سفیانی وقتی قیام می کند که سلطنت بنی عباس از بین رفته است. فرمود: دروغ می گویند. او قیام می کند در حالی که سلطنت آنان برپاست(56).
در خبر دیگری از آن حضرت می خوانیم: پیش از این امر، سفیانی ویمانی ومروانی وشعیب بن صالح خروج می کنند. پس این چه حرفهایی است که این وآن می گویند(57).
امام باقر (علیه السلام) فرمود: بنی عباس حتما به حکومت می رسند، سپس اختلاف خواهند کرد ومیان آنان تفرقه به وجود خواهد آمد. آن گاه خراسانی وسفیانی یکی از مشرق ودیگری از مغرب قیام خواهند کرد وبه سرعت به کوفه خواهند آمد. نابودی آنان به دست این دو نفر است وهیچ کس را باقی نخواهند گذاشت(58).
در دو روایت از نشانه های پنج گانه نیز - که پیش تر گذشت - هلاکت عباسی وخروج سفیانی در کنار هم ذکر شده است. همچنین است روایت دیگری که شیخ صدوق، شیخ مفید وشیخ طوسی آن را به اختلاف مضمون آورده اند، ولی در هر سه کتاب «اختلاف عباسیان وخروج سفیانی» در کنار یکدیگر ذکر شده است(59).
این گونه روایات در منابع اهل سنت به خصوص الفتن فراوان تر است، به طوری که مؤلف آن ابن حماد نام برخی از ابواب کتاب خود را این گونه انتخاب کرده است: «حوادثی که میان بنی عباس واهل مشرق وسفیانی ومروانی ها در سرزمین شام رخ می دهد. یا: پرچمهای سیاه مهدی پس از پرچمهای بنی عباس وآنچه بین آنان واصحاب سفیانی وعباسی روی می دهد».
نمونه ای از روایات اهل سنت در این موضوع چنین است:
از ثوبان (غلام پیامبر) نقل شده که رسول خدا از بنی عباس ودولت آنان سخن گفت. سپس رو به ام حبیبه (همسرش ودختر ابوسفیان) کرد وفرمود: نابودی آنان به دست مردی از جنس این زن است(60).
از کعب الاَحبار هم نقل شده است: وقتی اختلاف دوم در بنی عباس رخ دهد - واین بعد از خروج سفیانی فرزند هند جگرخوار است ونابودی در آن خواهد بود - پس در این هنگام... بنی عباس واهل مشرق پیروز می شوند وزنان را اسیر می کنند وداخل کوفه می شوند(61).
چنان که پیداست میان برخی از این روایات وبعضی از آنچه برای سفیانی های تاریخی رخ داده، شباهتهای جدّی دیده می شود. پیش تر در روایتی از امام ششم نقل شد که سفیانی بر پنج منطقه مسلّط می شود؛ در روایت دیگری نام این پنج منطقه چنین آمده است: دمشق، حمص، فلسطین، اردن وقنسرین(62). این در حالی است که سفیانی های مدعی هم در برخی از این مناطق ظهور وحکومت کرده اند. همچنین در روایات علائم گفته شده که سفیانی از فرزندان خالد بن یزید بن معاویه است(63). ومورخان می گویند نام آن سفیانی که در سال 195 ظهور کرد علی بن عبد الله بن خالد بن یزید بن معاویه است(64). شباهت سوم اینکه در روایات علائم ظهور سخن از خروج سفیانی در زمان اختلاف بنی عباس است که به این احادیث اشاره شد. در روایات اهل سنت هم آمده است که هفتمین از بنی عباس چنین وچنان می کند ودشمنی از خاندانش او را می کشد... تا آنکه سفیانی خروج می کند(65). علی بن عبد الله سفیانی هم در بحبوحه اختلاف امین ومأمون قیام کرد. در روایتی منسوب به امیر مؤمنان (علیه السلام) پس از اشاره به اختلاف در شام و... به خروج فرزند هند جگرخوار از وادی یابس وتکیه زدنش بر منبر دمشق اشاره می شود(66). در صوتی که فرزند هند جگرخوار همان سفیانی باشد - وچنین هست - واگر «اختلاف بنی فلان» در برخی روایات(67) را به بنی امیه یا بنی مروان تفسیر کنیم این روایات با اولین سفیانی تطبیق خواهد شد که در زمان اختلاف شاخه مروانی بنی امیه در شام ظهور کرد.
خبر زیر مورد دیگری از اخبار سفیانی است که بر گزارشهای تاریخی تطبیق می شود:
در کتب روایی ملاحم وفتن آمده است: در خواب به سفیانی می گویند برخیز وقیام کن. او از خواب برمی خیزد، ولی کسی را نمی بیند. مرتبه دوم هم این اتفاق می افتد. بار سوم به او گفته می شود برخیز وببین چه کسی بر در ایستاده است. سفیانی سراغ در می رود ومی بیند هفت یا نه نفر(68) با پرچم ایستاده اند ومی گویند ما یاران تو هستیم. او همراه آنان قیام می کند ومردمی از روستاهای وادی یابس او را پیروی می کنند... والی دمشق در این زمان از بنی عباس است(69).
ابن عساکر در تاریخ خود روایت می کند: احمد بن حنبل از هیثم بن خارجه پرسید: خروج سفیانی در دمشق هنگام حکومت ابن زبیده (محمّد امین) چگونه بود؟
هیثم ضمن وصف او گفت: بارها از او خواستند قیام کند، ولی نپذیرفت. پس خطاب دمشقی وچند نفر دیگر تونلی زیر خانه او کندند وشبانه وارد آن شده فریاد می زدند: «قیام کن که وقتش رسید». سفیانی می گفت: این ندای شیطان است. در شب دوم این کار تکرار شد، امّا توجهی نکرد. در شب سوم هم آمدند وصبح که شد خروج کرد(70). طبری پس از نقل گزارش خروج او گوید: «والی دمشق در این زمان سلیمان بن منصور عباسی بود»(71).
نکته جالب اینکه ولید بن مسلم - که روایتگر بیشترین اخبار ملاحم وفتن ونشانه های ظهور مهدی در اهل سنت به شمار می رود - بارها می گفته است اگر از سال 195 یک روز هم باقی نمانده باشد سفیانی ظهور خواهد کرد وابوالعمیطر (علی بن عبد الله سفیانی) در همان سال خروج کرد(72).
تا اینجا آنچه گفته شد نشانگر تردید وتأمل در اخبار سفیانی است. هر چند نظریه جعلی بودن اخبار سفیانی می تواند بر این تردیدها بیفزاید، اما خود آن نظریه با توجه به روایات فراوان سفیانی وصحت نسبی آنها، چیزی بیش از تردید را تأیید نمی کند. لذا نمی توان آنچه را گذشت دلیل نادرست بودن اخبار سفیانی گرفت. یکی از نویسندگان ومحققان معاصر ضمن اشاره به احتمال جعل درباره احادیث سفیانی می گوید: «به صرف احتمال ووجود یک مدعی باطل، نمی شود حکم به مجعولیت وبطلان کرد»(73).
بررسی نظریه جعلی بودن احادیث سفیانی این گفته برخی از نویسندگان متأخر اهل سنت ومستشرقان است ودر میان شیعه طرفداری ندارد. منشأ این نظریه گزارش مصعب بن عبد الله زبیری (م 236ه .) است که در کتاب نسب قریش ذیل شرح حال خالد بن یزید بن معاویه می نویسد: «او اهل دانش وشعر بود وگمان کرده اند او کسی است که موضوع سفیانی را جعل کرد وآن را رواج داد؛ چون می خواست پس از غلبه مروان بن حکم بر حکومت، مردم را امیدوار (به بازگشت آل ابی سفیان) نگاه دارد»(74).
پس از مصعب بسیاری از مورخان ومحدّثان مانند ابوالفرج اصفهانی، ابن عساکر، ذهبی وابن حجر این مطلب را به نقل از او در کتب خود آورده اند(75). ابوالفرج پس از این گزارش می نویسد: «مصعب اشتباه کرده است؛ چون موضوع سفیانی را یک نفر روایت نکرده بلکه روایت خاصه وعامه درباره آن فراوان است»(76).
امّا فلوتن می گوید: «بعید نیست خالد پیشگویی مربوط به سفیانی را ساخته باشد تا توازن در آل امیه را حفظ کند واز تکبر وغرور حاکمان مروانی بکاهد، چنان که یکی از خاندان ابوسفیان واز فرزندان همین خالد در آخر خلافت بنی امیه ظهور کرد وادعا کرد سفیانی منتظَر است وبسیاری با او همراه شدند. پس از او هم مکرر به تلاش های ناکام بنی سفیان در تاریخ برخورد می کنیم»(77).
احمد امین گوید: «بر خلاف استدلال ابوالفرج من سخن مصعب را می پذیرم. خالد انسان بلندپروازی بود که به شیمی روی آورد تا وقتی پیروز شد یارانش را با طلا بی نیاز گرداند. آن گاه احادیث مهدی را جعل کرد، امّا نامی اموی بر آن نهاد وآن «سفیانی» اشاره به جدش ابوسفیان بود... وآن گاه که شیعه دید بنی امیه قائل به سفیانی شدند احادیثی جعل کردند که می گوید وقتی مهدی ظهور کند به مقابله سفیانی خواهد رفت»(78).
نویسنده دیگری از اهل سنت با اشاره به ترس بنی مروان از عقیده به مهدی در شیعه وعقیده به سفیانی در بنی امیه می گوید: «برخی شعرای مروانی ادعا کردند که خلیفه حاکم همان مهدی منتظر است وهدفشان مقابله با انتظار در شیعه وبنی امیه بود.» وی سپس به اشعاری که در آن سلیمان بن عبدالملک «مهدی» خطاب شده، اشاره می کند(79).
با آنکه در این گفته ها مطالبی برخلاف واقع وجود دارد(80)، گزارشهای تاریخی وروایات سفیانی نشان می دهد که بخشی از این نظریه با واقعیت همراه است. توضیح آنکه پس از کناره گیری معاویه دوم از خلافت ومرگ او، انتظار می رفت برادرش خالد عهده دار حکومت شود وتلاش معاویه اول برای موروثی کردن خلافت را در این خاندان به انجام رساند، امّا به جهت سن کم او وبروز اختلاف میان دو شاخه قیسی وکلبی از طرفداران بنی امیه، مروان بن حکم فرصت را غنیمت شمرد وبر خلافت دست یازید. وی برای تحقیر خالد بن یزید که مردم اردن با او بیعت کرده بودند ابتدا با مادرش ازدواج کرد وسپس با بیعت گرفتن برای فرزندش عبدالملک برای همیشه امید خالد را برای دست یافتن به حکومت از بین برد(81). خالد به علم شیمی، نجوم وهمچنین شعر روی آورد(82)، امّا می توان گفت او وخاندان اموی اش مخفیانه درصدد برگرداندن حکومت به شاخه سفیانی از بنی امیه بوده باشند. اختلاف خالد با مروان به حدی رسید که مادر خالد - به دلیل اهانت وبی توجهی به فرزندش - همسر جدید خود مروان را کشت.
این مطالب در بخشی از روایات سفیانی به خصوص در منابع عامه به چشم می خورد. در اینجا به مقایسه این گزارشها با اخبار سفیانی که به عنوان علائم وملاحم شهرت دارد، می پردازیم.
در کتب ملاحم وفتن چنین روایت شده است که مردم بر چهار نفر اختلاف خواهند کرد؛ دو نفر در شام: مردی از آل حکم که ازرق (نیلگون) وبور است ومردی از مضر که کوتاه وستمگر است. وسفیانی وکسی که به مکه پناه می برد؛ اینها چهار نفرند(83).
ممکن است بگوییم مردی از آل حکم، مروان بن حکم است که گفته اند ازرق بود(84). ومردی از مضر، ضحاک بن قیس که همراهان او از قبیله مضر (قیس) با کلبی های طرفدار مروان جنگیدند وکسی که به مکه پناه می برد عبد الله بن زبیر است که ضحاک بن قیس نماینده او در دمشق بود. آن گاه سفیانی به خالد یا یکی دیگر از خاندان ابوسفیان تفسیر خواهد شد.
علی (علیه السلام) فرمود: مردی از فرزندان خالد بن یزید قیام می کند. (در نقل دیگر: سفیانی از فرزندان خالد بن یزید است)... در پرچم او پیروزی دیده می شود وهر که آن پرچم را ببیند شکست می خورد(85).
ابوهریره از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل کرد: مردی که به او سفیانی می گویند در دمشق قیام می کند، پیروان او از قبیله کلب هستند. مردم را می کشد، شکم زنان را پاره می کند وبچه ها را می کشد. پس قیسی ها در برابرش جمع می شوند وبا او می جنگند ومردی از اهل بیت من در حرّه (مدینه) قیام می کند. سفیانی مطلع شده لشکری به سوی او می فرستد. پس آن لشکر را شکست می دهد. سفیانی رهسپار مدینه می شود، ولی در بیداء فرو می رود وهیچ کس جز خبردهنده نجات نمی یابد(86).
عیاشی از جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) (در حدیثی طولانی نقل می کند)... اهل شام بر سه پرچم اختلاف خواهند کرد: پرچم اصهب وابقع وپرچم سفیانی که قبیله مضر، بنی ذنب الحمار را همراهی می کند وداییهای سفیانی از قبیله کلب با او هستند(87).
مورخان گویند: «خالد بن یزید نسبت به داییهای پدرش که از قبیله کلب بودند تعصب می ورزید وآنان را در جنگ قیس وکلب یاری می کرد»(88). در دو روایت گذشته بر این قبایل تأکید شد.
عمرو بن ابی مقدام از جابر جعفی از امام باقر (علیه السلام) : قریه ای از شام به نام جابیه در زمین فرو می رود... سپس بر سه پرچم اختلاف می کنند اصهب وابقع وسفیانی... لشکر او از قیسیاء می گذرد وصد هزار نفر از ستمگران را می کشد(89).
در روایاتِ علائم سخن از فرو رفتن زمین بیداء فراوان است؛ اما این خبر به فرو رفتن جابیه اشاره دارد ودر تاریخ می خوانیم بیعت مروان بن حکم در جابیه رخ داد وخالد بن یزید برای نبرد با زفر بن حارث در قرقیسیاء به سر برده است(90).
از امیر مؤمنان (علیه السلام) روایت شده که فرزند هند جگرخوار... نامش عثمان بن عنبسه است از فرزندان ابوسفیان...(91) کعب الاحبار گوید: نامش عبد الله بن یزید است، ازهر بن کلبیه(92).
این چند خبر هم نمایانگر ارتباط سفیانی با خالد بن یزید وخاندان کلبی اوست؛ چنان که سخن از چند نفر بودن سفیانی ها احتمال تطبیق بر سفیانی های تاریخی را افزایش می دهد. مرحوم مجلسی با توجه به برخی روایات، تعدّد سفیانی های آخرالزمان را احتمال داده است(93). وابن حماد به نقل از ارطاة می گوید: در زمان سفیانی دوم صدایی خواهد آمد که هر کس گمان می کند در کنار او ویرانی رخ داده است(94). ابن منادی می گوید: «در کتاب دانیال(95) آمده است که سفیانی ها سه نفرند ومهدی ها هم سه نفر»(96).
بخشی دیگر از اخبار سفیانی، با بنی عباس مرتبط است وبه نظر می رسد آنان نیز روایات سفیانی را به نفع خود تحریف کرده اند. به تعدادی از این احادیث پیش تر اشاره شد. دو نمونه دیگر چنین است:
کعب الاحبار گفته است: سفیانی در حمص ظهور خواهد کرد ودر پی نابودی بنی عباس است(97).
در این روایت سفیانی دشمن بنی عباس بود، ولی در روایت بعدی گاه دوست وگاه دشمن آنان است.
مقدسی شافعی در روایتی طولانی وبدون سند از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل می کند که سه پرچم افراشته می شود... در این هنگام بربرها با بنی عباس در جنگ هستند که سفیانی با لشکر شام با آنان روبرو می شود. پس سه پرچم وجود دارد: یک دسته افراد بنی عباس که ترک وعجم هستند وپرچمشان سیاه است. دوم بربرها با پرچم زرد وسوم سفیانی با پرچم قرمز در اردن می جنگند و600 هزار نفر کشته می شوند. پس سفیانی پیروز می شود وبه عدالت رفتار می کند، به طوری که خواهند گفت هر چه درباره او می گفتند دروغ بود!(98).
آنچه گذشت می تواند به نوعی نظریه جعل در اخبار سفیانی را تأیید کند؛ امّا اشکالاتی هم در آن وجود دارد: اول آنکه تنها گزارشگر جعل در موضوع سفیانی مصعب زبیری است ودیگر مورخان یا محدّثان آن را ذکر نکرده اند، ضمن اینکه خود مصعب هم با عبارت «زعموا» این مطلب را بیان کرده که نشان ضعف وتردید درباره آن است.
دوم اینکه فراوانی روایات مربوط به سفیانی در مآخذ شیعه وسنی مانعی برای پذیرش این سخن است. ابوالفرج اصفهانی پس از نقل گزارش مصعب می گوید: «این اشتباه است چون موضوع سفیانی را یک نفر روایت نکرده، بلکه روایت خاصه وعامه درباره آن فراوان است»(99).
این حجم از احادیث که در منابع متعدد شیعه وسنی تکرار شده واز ائمه معصومین (علیهم السلام) وهمچنین راویان مورد قبول اهل سنت نقل شده است، هر چند دست تحریف وحتی جعل در بسیاری از آنها آشکار است، امّا به نظر می رسد اصل آن را نمی تواند نفی کند واثبات اینکه همه آنها از یک منبع گرفته شده باشد امکان پذیر نیست.
سوم؛ مطالعه زندگی خالد بن یزید نشان می دهد که وی نمی تواند چنین اقدام گسترده ای را پایه ریزی کرده باشد وبرخلاف آنچه زبیری گفته، در گزارشهای تاریخی اثر چندانی از علاقه وطمع خالد به خلافت وبرگشت حکومت به خاندانش به چشم نمی خورد ومورخان از همراهی او با عبدالملک بن مروان ومشورت خلیفه با او گزارش هایی نقل کرده اند.
چهارم؛ در احادیث سفیانی بیش از آنکه سخن از بنی مروان باشد به بنی عباس واختلاف ونابودی آنان اشاره می شود واگر خالد سازنده موضوع سفیانی بود باید در روایات از سقوط مروانیان وبرگشت سفیانیان بیشتر سخن گفته می شد. حتی این مطلب که سفیانی برای برگرداندن بنی امیه در مقابل بنی عباس تلاش می کند چندان زیاد نیست، بلکه آنچه هست سفیانیِ در برابر مهدی است، مگر آنکه گفته شود خالد اصل این اندیشه را خلق کرده ودیگران آن را پر وبال داده ودر دوره های دیگر به نفع خود رواج داده اند.
اما اینکه موضوع سفیانی را ساخته دست دیگران غیر از خالد بن یزید بدانیم باز هم کثرت آن در منابع متعدد وحتی معتبر مانع از پذیرش آن است. ضمن اینکه روایات سفیانی به یک دوره مربوط نمی شود، بلکه از صدر اسلام تا زمان غیبت از آن سخن گفته شده ودر بیان همه معصومین از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) تا امام زمان (علیه السلام) آمده است. بنابراین نمی توان اصل آن را به سفیانی های تاریخ ارتباط داد؛ چون آنان بین سالهای 126 تا 294 ظهور کرده اند وآخرین خبر درباره سفیانی در سال 329 از امام عصر(عج) صادر شده است(100). گر چه سوء استفاده آنان وهوادارانشان از این احادیث وتحریف وتغییر آنها به نفع خود، امری است که مطالعه احادیث به آن گواهی می دهد.
این احتمال هم که موضوع سفیانی برای سقوط عباسیان ساخته شده باشد از نظر تاریخی مؤیدی ندارد وهنگام سقوط آنان شخص یا اشخاصی چنین ادعایی نداشته وظهور نکرده اند.
اشکال دیگر اینکه گر چه سفیانی در روایات علائم، شباهتهایی به مدعیان سفیانی دارد، لیکن بسیاری از آن روایات به هیچ صورتی با تاریخ تطبیق نمی کند؛ مثلاً ظهور سفیانی در ماه رجب وحکومت نه ماهه او در گزارشهای تاریخی نیامده است. چنان که مدعیان سفیانی - آن گونه که در روایات علائم آمده است - لشکری به کوفه یا مدینه اعزام نکرده اند.
نظریه دیگر
تاکنون راههایی برای شناخت وبررسی روایات سفیانی وهمچنین حلّ ابهامات واشکالات آن (آشفتگی وتناقض از یک سو وفراوانی وتأکید در روایات منسوب به معصومان وصحابه از سوی دیگر) طی شد. اگر قرار باشد راه دیگری برای خروج از این بن بست پیموده شود، استناد به روایتی از امام جواد (علیه السلام) است که وقتی از سفیانی وحتمی بودن خروج او سخن به میان آمد، راوی گفت: آیا در امر حتمی هم بداء پیش می آید؟ وامام پاسخ مثبت داد. آن حضرت در عین حال تخلف در وعده الهی در موضوع قائم را ردّ کرد(101).
بنابراین ممکن است بگوییم گر چه اصل ظهور ووعده الهی درباره مهدی (علیه السلام) تخلف پذیر نیست، لیکن ممکن است نشانه های ظهور محقق نشود واصطلاحا «بداء» حاصل شود؛ یعنی امری که قرار بوده انجام شود وما آن را قطعی تصور می کرده ایم، واقع نخواهد شد ودر حقیقت بعدا مشخص می شود که آن امر، نزد خداوند قطعی نبوده است.
دو اشکال در این قسمت متصور است، یکی سند روایت که در آن خالنجی مجهول است، ولی می توان به خاطر کوتاه بودن طریق وتوثیق دو راوی دیگر آن(102) همچنین درستی متن روایت(103)، به آن اعتماد نمود. دیگر اینکه ممکن است عنوان حتمی بودن سفیانی با موضوع بداء ناسازگار باشد. امّا این مطلب نیز قابل توجیه وتحلیل است؛ زیرا حتمی بودن به این معناست که درباره رویدادهای آینده با در نظر گرفتن شرایط وموانع ودر نظر گرفتن علت تامّه وتمامی اجزاء وشرایط ونبودن مانع، سخن گفته شود. در عین حال اراده الهی در این موارد هم دخالت می کند وآن را تغییر می دهد. همان گونه که اراده الهی بر همه سنتهای موجود آسمان وزمین غالب خواهد آمد ودر موعد مقرر نظام آفرینش از هم خواهد گسست. واین مشیّت الهی است که بر علت تامه غالب می آید نه فقدان شرایط یا وجود موانع. پس ممکن است در امور حتمی نیز خواست حق تعالی دخالت کند وبداء حاصل شود. امّا اموری هم هست که به هیچ روی تغییرپذیر نیست وحکمت الهی اقتضا می کند در آن بداء پیش نیاید؛ چون خلف وعده خواهد شد وخداوند چنین نمی کند. قیام مهدی (علیه السلام) از این نوع می باشد وسخن امام جواد (علیه السلام) متوجه این دو مورد است(104).

خلاصه

مطالعه روایات مربوط به سفیانی نشان می دهد که بسیاری از آنها به خصوص آنچه در منابع اهل سنت آمده نادرست است؛ امّا از طرفی مجموع روایات به خصوص آنچه درباره نشانه های پنج گانه به طور مکرر از ائمه (علیهم السلام) نقل شده است وهمچنین برخی از روایات که متن وسند آن جای خدشه ندارد به ضمیمه این مبنا که روش علمای شیعه بر پذیرش روایات معاضد هر چند ضعیف بوده، این نتیجه به دست می آید که اصل موضوع سفیانی در کلام معصومان قابل انکار نیست، گر چه جزئیات آن حتی آنچه در منابع معتبر وکهن ذکر شده ممکن است برای ما حجت نباشد؛ زیرا به نظر می رسد پاسخ ائمه به پرسشهای مکرر شیعه در این مورد برخاسته از جوّ غالب آن زمان بوده ودر بسیاری از کلمات آن حضرات تصریحی به اینکه سفیانی پیش از قائم آل محمّد (صلی الله علیه وآله) ظهور کند نیست. توجه به منبع شناسی احادیث سفیانی هم جز آنکه تردید را تقویت کند چیزی به اثبات نمی رساند؛ چون غالب آنها مربوط به کتاب غیبت وملاحم اصحاب امام پنجم (علیه السلام) به بعد است.
به نظر می رسد همان گونه که قطعی بودن ظهور مهدی (عج) سبب شد مدعیانی در تاریخ به نام مهدی قد علم کنند، درباره سفیانی هم اصل آن مسلّم بوده که افرادی مدعی این عنوان شده اند؛ هر چند جداسازی اخبار صحیح وسقیم در این میان کار مشکلی است وبی تردید اخباری به سود این مدعیان ساخته شده وحاکمان غاصب از آن به خوبی بهره برداری کرده اند، چنان که بخشی از روایات به خصوص آنچه در منابع اهل سنت رواج دارد مربوط به سفیانی اول است وعباسیان خواسته اند ظهور او را نشانه حکومت خود معرفی کنند، همان گونه که مهدی را نیز از نسل عباس بن عبدالمطلب معرفی نمودند وروایات زیادی برای آن ساختند. سفیانی دوم که پس از امام کاظم (علیه السلام) ودر زمان اختلاف امین ومأمون عباسی ظاهر شد دستاویز واقفه بود تا بازگشت امام هفتم را با آن ترویج کنند. در عین حال روایت دیگری هست که گر چه سند کاملاً صحیحی ندارد، امّا توجیه یا رد یا تطبیق آن به راحتی میسر نیست.
مبنای پذیرش خبر موثوق الصدور هم از رد مجموعه آنها جلوگیری می کند وپراکندگی وکثرت بیش از حد روایات مربوط به سفیانی وبیان آنها در منابع معتبر شیعه وهمچنین صحیحه بودن سند تعدادی از آنها - به خصوص آنچه بدون قید وتوضیحی سفیانی را از مسلّمات تلقی می کند - اجازه ردّ همه این احادیث را به ما نمی دهد. به تعبیری می توان با پذیرش اصل اخبار سفیانی، درباره جزئیات مربوط به آن قائل به توقف شد وبه این نکته توجه داشت که جزئیات مطرح شده در احادیث وآثار مانند نبردهای سفیانی، چگونگی ومحل قیام او، دوستان ودشمنان وحتی واقعی یا رمزی بودن این نشانه نباید به گونه ای غیر علمی وتحقیقی در نوشته ها مطرح شود، بلکه لازم است با بررسی همه جانبه وتحلیل گفتار ائمه معصومین (علیهم السلام) در این باره به نتیجه ای صحیح وبرگرفته از مبانی حدیث شیعه دست یافت.

منابع ومآخذ

1 - الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، محمّد بن محمّد بن نعمان (شیخ مفید)، تحقیق ونشر مؤسسه آل البیت بیروت، 1416ق.
2 - اِعلام الوری باَعلام الهدی، فضل بن حسن طبرسی (م548)، قم، تحقیق ونشر مؤسسه آل البیت، 1417ق.
3 - الأغانی، ابوالفرج علی بن حسین الاصفهانی (م356)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1994م.
4 - انساب الاَشراف، احمد بن یحیی البلاذری (م279)، تحقیق سهیل زکار وریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
5 - ادب السیاسة فی العصر الاموی، احمد محمّد الحوفی، القاهرة، دار نهضة مصر، بی تا.
6 - بحارالأنوار، علامه محمّد باقر مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
7 - تاریخ خلیفه، خلیفة بن خیاط عصفری (م240)، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415ق.
8 - تاریخ الطبری (تاریخ الأمم والملوک) محمّد بن جَریر طبری (م310)، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث العربی، بی تا.
9 - تاریخ مدینة دمشق، علی بن الحسن ابن عساکر (م571) تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
10 - تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن واضح الیعقوبی، تحقیق عبدالامیر مهنّا، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1413ق.
11 - التذکرة، شمس الدین محمّد بن احمد قرطبی (م671)، یبروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.
12 - التشریف بالمنن فی التعریف بالفتن (معروف به ملاحم)، رضی الدین سیّد طاووس، تحقیق مؤسسة صاحب الامر، اصفهان، گلبهار، 1416ق.
13 - التنبیه والإشراف، علی بن الحسین مسعودی (م345)، القاهره، دارالصاوی، بی تا.
14 - دادگستر جهان، ابراهیم امینی، قم، شفق، 1381.
15 - دراسة فی علامات الظهور والجزیرة الخضراء، السید جعفر مرتضی العاملی، قم، منتدی جبل عامل، 1412ق.
16 - الرجال للطوسی، تحقیق جواد القیومی، قم، جامعه مدرسین، 1420ق.
17 - رجال النجاشی، تحقیق محمّد جواد النائینی، بیروت، دارالاضواء، 1408ق.
18 - الروضه من الکافی، الکلینی (م329) تحقیق الغفّاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1362.
19 - السیادة العربیة، فان فلوتن، ترجمه حسن ابراهیم حسن، القاهره، مکتبة النهضة المصریه، 1965م.
20 - سیر اعلام النبلاء، شمس الدین محمّد الذهبی (م748)، بیروت، مؤسسة الرساله، 1422ق.
21 - ضحی الاسلام، احمد امین، بیروت، دارالکتب العربی، بی تا.
22 - الطبقات الکبری، محمّد بن سعد زهری (م230)، تحقیق محمّد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1418ق.
23 - عقد الدرر فی اخبار المنتظر، یوسف بن یحیی المقدسی الشافعی السّلمی، تحقیق عبدالفتاح محمّد الحلو، القاهره، مکتبة عالم الفکر، 1399ق.
24 - الغیبه، ابن ابی زینب محمّد بن ابراهیم النعمانی (م360)، تحقیق فارس حسّون کریم، 1422ق.
25 - الغیبه، ابو جعفر محمّد بن حسن الطوسی (م460)، تحقیق عباد الله الطهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، 1417ق.
26 - الفتن، نعیم بن حماد المروزی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1423ق.
27 - قرب الاسناد، عبد الله بن جعفر الحمیری، قم، تحقیق ونشر مؤسسة آل البیت، 1413ق.
28 - کتابخانه ابن طاووس واحوال وآثار او، اتان کلبرگ، ترجمه قرائی وجعفریان، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی، 1413ق.
29 - کمال الدین وتمام النعمه، ابو جعفر محمّد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق، م 381) تحقیق علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، چاپ چهارم: 1422ق.
30 - مروج الذهب ومعادن الجوهر، علی بن حسین مسعودی (م346) تحقیق محمّد محیی الدین عبدالحمید، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
31 - المستدرک علی الصحیحین، محمّد بن عبد الله حاکم نیشابوری، بیروت، دارالمعرفه، 1406ق.
32 - معجم احادیث المهدی، باشراف علی الکورانی، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیه، 1411ق.
33 - معجم البلدان، یاقوت بن عبد الله حموی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
34 - الملاحم، ابن المنادی احمد بن جعفر، تحقیق العقیلی قم، دارالسیره، 1418ق.
35 - المیزان فی تفسیر القرآن، علامه سیّد محمّد حسین طباطبایی، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1411ق.
36 - نسب قریش، مصعب بن عبد الله زبیری (م236)، قاهره، دارالمعارف، بی تا.

پایان مقاله

پى نوشت ها:

ــــــــــــــــــــــ

(1) درباره این موضوع در ادامه مقاله سخن خواهیم گفت.
(2) بنگرید به: الغیبه نعمانی روایات اول، دوم، چهارم، پنجم، ششم، هفتم ودهم از باب 18، پانزدهم وبیست وششم از باب 14؛ الارشاد، ج 2، ص 371، الغیبه طوسی، ص 435، از آن جمله خبری از امام باقر (علیه السلام) است که وقتی در حضورش سخن از قائم وظهور او بدون سفیانی به میان آمده، امام فرمود: نه، به خدا قسم او حتمی است وچاره ای از آمدن او نیست (الغیبه نعمانی، ص 312).
(3) برای نمونه: معلی بن خنیس از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که: موضوع سفیانی حتمی است وخروج او در ماه رجب خواهد بود. (کمال الدین، ص 678، همچنین بنگرید به: الغیبه نعمانی روایات اول، دوم وهفتم باب 18).
(4) بنگرید به: الفتن، ص 226 باب 41.
(5) بنگرید به: ملاحم ابن منادی، ص 77 به بعد؛ الفتن ابن حماد، ص 192 به بعد؛ عقد الدرر، ص 92 به بعد.
(6) الغیبه نعمانی، ص 262 (ح 11 باب 14).
(7) همان، ص 265 (ح 15 باب 14).
(8) رجال نجاشی، ج 1، ص 389.
(9) الغیبه نعمانی، ص 266 (ح 16 باب 14).
(10) الغیبه، ص 270 (ح 21 باب 14).
(11) رجال شیخ طوسی، ص 334. البته انتساب وقف به برخی اصحاب امام کاظم (علیه السلام) در رجال شیخ محل تأمل است.
(12) شیخ مفید نام وی را در ردیف کسانی که نصّ بر امام رضا (علیه السلام) را گزارش کرده اند، آورده واز ایشان با عنوان خواص وثقات امام کاظم (علیه السلام) یاد می کند. (الارشاد، ج 2، ص 248) امّا نام بردن از زیاد بن مروان - چهره شاخص واقفه - در کنار او این توثیق را با تردید روبرو می کند. از طرفی اگر اتهام وقف از سوی شیخ طوسی صحیح باشد نقل روایت نص بر امام هشتم ودر عین حال توقف بر امام هفتم دلیلی بر شدت انحراف وی خواهد بود؛ زیرا با اینکه خود مطلبی را از امام معصوم نقل می کند برخلاف آن عمل می کند.
(13) رجال نجاشی، ج 2، ص 13.
(14) الغیبه نعمانی، ص 301 (ح 6 باب 16).
(15) درباره این افراد به ترتیب بنگرید به: رجال نجاشی، ج 2، ص 226، 216، 13 و69.
(16) الغیبه نعمانی، ص 267 (ح 18 باب 14).
(17) بنگرید به: قرب الاسناد، ص 351 و352 که در آن به نقل از امام رضا (علیه السلام) می خوانیم: ابن ابی حمزه روایاتی مثل سفیانی را به گونه ای نادرست تأویل کرد.
(18) الغیبه نعمانی، ص 272 (ح 26 باب 14)؛ بحار، ج 52، ص 294.
(19) علی بن یعقوب در این خبر، گر چه مهمل است ودر کتب رجال نامی از او نیست، لیکن کثرت روایت بنو فضال از وی نوعی اطمینان ایجاد می کند. البته روایت اصطلاحا صحیحه نیست، ولی می توان به آن اعتماد کرد.
(20) روضه کافی، ص 310؛ الغیبه نعمانی، ص 261 (ح نهم باب 14)؛ کمال الدین، ص 677 و678 (احادیث اول وهفتم باب علائم)؛ الغیبه طوسی، ص 436؛ عقد الدرر، ص 111؛ اعلام الوری، ج 2، ص 279.
(21) سند کلینی چنین است: محمّد بن یحیی عن احمد ابن محمّد بن عیسی عن علی بن حکم عن ابی ایوب الخراز عن عمر بن حنظله.
(22) کمال الدین، ص 363 وبه نقل از او بحار، ج 52، ص 192.
(23) الغیبه، ص 464.
(24) الغیبه نعمانی، ص 310، (ح 1 باب 18).
(25) همان، ص 311 (ح 3 باب 18)؛ معجم احادیث المهدی، ج 3، ص 271 به نقل از نعمانی.
(26) الغیبه نعمانی، ص 313 (ح 3 باب 18).
(27) همان، ص 265 (ح 15 باب 14).
(28) الفتن، ص 194.
(29) درباره این نامها به ترتیب بنگرید به: الفتن، ص 191؛ کمال الدین، ص 679؛ ملاحم ابن منادی، ص 77؛ عقد الدرر، ص 80 و91؛ التذکره قرطبی، ص 694 و702.
(30) الفتن، ص 191؛ کمال الدین، ص 679؛ ملاحم ابن منادی، ص 77؛ عقدالدرر، ص 80.
(31) الغیبه طوسی، ص 444.
(32) الفتن، ص 193.
(33) همان، ص 197، 193 و188؛ الغیبه طوسی، ص 463.
(34) الغیبه نعمانی، ص 310؛ همچنین بنگرید به: الغیبه طوسی، ص 449؛ الفتن، ص 188 و465.
(35) کمال الدین، ص 680؛ اِعلام الوری، ج 2، ص 282.
(36) الفتن، ص 188.
(37) الغیبه طوسی، ص 450.
(38) همچنین بنگرید به: الفتن، ص 194.
(39) الفتن، ص 246؛ التشریف بالمنن، ص 141؛ عقدالدرر، ص 91؛ درباره عبادت او مقایسه کنید: الفتن، ص 190 (ح 780) را با همان، ص 203 ح 825 والغیبه نعمانی، ص 318 (ح آخر باب 18).
(40) الفتن، ص 247 و473؛ التشریف بالمنن، ص 141.
(41) الفتن، ص 189.
(42) الفتن، ص 192 ح 786؛ الغیبه نعمانی، ص 312 (ح 3 باب 18).
(43) کمال الدین، ص 680 (ح 14 باب علائم).
(44) الغیبه نعمانی، ص 268 و269.
(45) همان، ص 70.
(46) انساب الاشراف، ج 9، ص 157، 203، 222؛ تاریخ الطبری، ج 7، ص 243، 263 به بعد، 302، 436؛ تاریخ خلیفه، ص 243 و244.
(47) انساب الاشراف، ج 4، ص 223؛ تاریخ الطبری، ج 7، ص 444، 445.
(48) انساب الاشراف، ج 4، ص 222 و223.
(49) سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 284؛ تاریخ دمشق، ج 43، ص 24؛ تاریخ الطبری، ج 8، ص 415.
(50) تاریخ الطبری، ج 9، ص 116 و118.
(51) همان.
(52) تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 442.
(53) تاریخ الطبری، ج 10، ص 135.
(54) التشریف بالمنن، ص 271.
(55) الغیبه نعمانی، ص 315 (ح 12 باب 18)؛ بحار، ج 52، ص 250 به نقل از نعمانی.
(56) الغیبه نعمانی، ص 315 (ح 11 باب 18).
(57) همان، ص 262 (ح 12 باب 14).
(58) همان، ص 267 (ح 18 باب 14). نعمانی این روایت را ضمن حدیث طولانی دیگری با سند دیگر آورده است (همان، ص 264).
(59) کمال الدین، ص 680؛ الارشاد، ص 371؛ الغیبه طوسی، ص 435؛ همچنین بنگرید به: الغیبه نعمانی، ص 278، 289، 149.
(60) الفتن، ص 201 (ح 815).
(61) همان، ص 206 (ح 832).
(62) کمال الدین، ص 680؛ در غیبت نعمانی، ص 316 (ح 13 باب 18) به جای قنسرین، حلب آمده است.
(63) الفتن، ص 189 (ح 777) وص 193 (ح 792)؛ عقدالدرر، ص 91.
(64) تاریخ الطبری، ج 8، ص 415؛ تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 390.
(65) الفتن، ص 141 (ح 579) وص 207 (ح 837).
(66) الغیبه نعمانی، ص 317 (ح 16 باب 18).
(67) همان، ص 177 و264.
(68) در روایات دیگری از اهل سنت تعداد یاران سفیانی هفت نفر بیان شده است. بنگرید به: الفتن، ص 18 (ح 767) وص 193 (ح 791).
(69) همان، ص 192.
(70) تاریخ مدینه دمشق، ج 43، ص 27.
(71) تاریخ الطبری، ج 8، ص 415.
(72) سیر اعلام النبلاء، ج 9، ص 285؛ تاریخ دمشق، ج 43، ص 27.
(73) دادگستر جهان، ص 222.
(74) نسب قریش، ص 129.
(75) برای نمونه بنگرید به: الاغانی، ج 17، ص 218؛ تاریخ مدینه دمشق، ج 16، ص 303؛ تاریخ الاسلام ذهبی، ج 6، ص218.
(76) الاغانی، ج 17، ص 218.
(77) السیادة العربیة، ص 121.
(78) ضحی الاسلام، ج 3، ص 238 و239.
(79) ادب السیاسة فی العصر الاموی، ص 72؛ درباره عنوان مهدی برای سلیمان بنگرید به: التنبیه والاشراف، ص 290.
(80) چنان که احمد امین، بر شیوه خود به طعن شیعه پرداخته ومهدویت را متأثر از جعل اخبار سفیانی می داند؛ مهدویتی که از عهد رسول خدا بر آن تأکید شده بود.
(81) الطبقات الکبری، ج 5، ص 31.
(82) انساب الاشراف، ج 5، ص 385.
(83) الفتن، ص 196 (ح 801)، ص 198 (ح 804).
(84) انساب الاشراف، ج 6، ص 262.
(85) الفتن، ص 193 (ح 792) وص 189 (ح 777)؛ معجم احادیث المهدی (به نقل از همان)، ج 3، ص 88.
(86) المستدرک علی الصحیحین، ج 4، ص 520.
(87) بحار، ج 52، ص 222.
(88) نسب قریش، ص 129؛ انساب الاشراف، ج 5، ص 388.
(89) الغیبه نعمانی، ص 289؛ عقدالدرر، ص 88؛ این روایت در واقع روایت قبلی است که عیاشی نقل کرد، ولی در مضمون آنها اختلاف زیاد است.
(90) انساب الاشراف، ج 6، ص 273؛ ج 5، ص 289.
(91) کمال الدین، ص 679 (ح 9 باب علائم).
(92) اسمه عبد الله بن یزید وهو الأزهر بن الکلبیة او الزهری بن الکلبیة. الفتن، ص 189 (ح 773). به این نکته باید توجه داشت که در گزارشهای تاریخی، نام عبد الله بن یزید در کنار برادرش خالد فراوان به چشم می خورد.
(93) بحار، ج 52، ص 250.
(94) الفتن، ص 194 (ح 796).
(95) این کتاب شناخته شده نیست؛ هر چند در منابع بسیاری از آن یاد شده ومطالبی از آن گزارش می شود. برای نمونه بنگرید به: تاریخ الطبری، ج 1، ص 596، ج 11، ص 266؛ بحار، ج 20، ص 380 وج 30، ص 397؛ برای آگاهی بیشتر درباره کتاب دانیال وناشناخته بودن آن بنگرید به: کتابخانه ابن طاووس، ص 233. قرطبی گوید در این کتاب جعلیاتی است که اولش، آخرش را تکذیب می کند: التذکره، ص 695.
(96) ملاحم ابن المنادی، ص 185.
(97) الفتن، ص 201 (ح 818).
(98) عقد الدرر، ص 90 و91؛ باید توجه داشت که پرچم قرمز سفیانی وجنگ او در اردن، با سفیانی های دوران بنی عباسی تطبیق می کند.
(99) الاغانی، ج 7، ص 218.
(100) الغیبه طوسی، ص 395 (من ادعی المشاهدة قبل خروج السفیانی والصیحة فهو کذاب مفتر).
(101) الغیبه نعمانی، ص 315 (ح 10 باب 18).
(102) (محمّد بن همام وابو هاشم جعفری) بنگرید به: رجال نجاشی، ج 1، ص 303 و362.
(103) قرآن کریم به صراحت می فرماید: خداوند برای هر امری زمانی مقرر کرده وهر چه را بخواهد محو می کند یا برقرار می سازد وحکم اصلی نزد اوست (سوره رعد، آیه 38 و39). علامه طباطبایی می نویسد: حکم محو واثبات برای همه حوادثی که زمان بردار است عمومیت دارد واین حوادث عبارت است از همه آنچه در آسمانها وزمین ومابین آنها هست (المیزان، ج 11، ص 379).
(104) تفصیل بیشتر را بنگرید در: دراسة فی علامات الظهور، ص 59 - 64.

مقاله هاى مهدوى : ۲۰۱۷/۱۱/۳۰ : ۶.۳ K : ۰
: مصطفی صادقی : مجله مشکوة
comments:
no-comments