(۳۱۸) فلسفه نظری تاریخ ودکترین مهدویت
فلسفه نظری تاریخ ودکترین مهدویت
حجت الاسلام والمسلمین رحیم کارگر
مجله انتظار موعود - پاییز وزمستان 1384 - شماره 17
چکیده:
برای فهم درست آینده وکاربردی کردن آن، نیاز به آموزه ای است که توضیح کامل ودرستی از آینده بدهد؛ معنا وغایت تاریخ را با توجه به گذشته به دست آورد وبستر عمل فرد باشد.
فلسفه نظری تاریخ، عهده دار تبیین بخشی از موارد یاد شده است، اما پاسخ کامل ودرست آن تنها در دکترین مهدویت قابل دست یابی است.
بر این اساس پژوهش حاضر ضمن بررسی کامل فلسفه نظری تاریخ، دیدگاه اسلام را در این زمینه مطرح وپیوند آن را با دکترین مهدویت تبیین می کند. آن گاه در این چهارچوب به توضیح دکترین مهدویت می پردازد.
پیش درآمد
توجّه ونگرش ویژه به آینده وانتظار تغییرات وتحولات مثبت وروشن در آن، موجب بروز پرسش ها وپاسخ ها وتحلیل های مختلف از آن شده است. نگرش ونحوه دید نسبت به آینده، معمولاً به شکل های گوناگون صورت می گیرد. کسی که از دیدگاه دینی یا فرهنگی به آینده می نگرد، می کوشد با مفاهیم وواژه های فرهنگی به آن بپردازد وصاحب نظر سیاسی، از مفهوم سیاسی برای توضیح آینده استفاده می کند وفیلسوف ومورّخ از منظر فلسفی - تاریخی، آینده را مورد مطالعه قرار می دهد و.... متون دینی نیز به فراخور، از آینده بحث کرده وکتاب های آسمانی، هر کدام درباره آینده، پیش گویی هایی داشته اند.
در این رابطه دیدگاه ها ونظریه های گوناگونی ارائه شده است که مهم ترین آنها به فیلسوفان (نظری) تاریخ تعلق دارد، ولی باید دید کدام دسته از این نظرات توانسته اند پاسخ درستی به این سؤال بدهند که: آینده جهان چگونه خواهد بود؟
الف) مهم ترین مسئله در این جا «فهم درست آینده است». فهم آینده، یعنی به دست آوردن تصویری از وضعیت هایی که در آینده تحقق می یابند. از آن جا که این وضعیت ها بستر عمل فرد هستند، بنابراین، تصویر مزبور در عمل امروز دخل دارد.۱ درستی فهم نیز بر اساس تحقّق آن است وهر قدر وضعیت پیش بینی شده به واقعیت نزدیک تر باشد، فهم درست تری در اختیار بوده است. بر این اساس نیاز به نگره وآموزه ای است که بتواند:
۱. توضیح کامل ودرستی از آینده بدهد؛
۲. بستر عمل فرد در حال باشد؛
۳. معنا ومفهوم وغایت تاریخ را با توجّه به گذشته، به دست آورد.
بر اساس فرض پژوهش حاضر، «دکترین مهدویت» این توان وامکان را دارد که بتواند به درستی آینده را توضیح داده وپیش بینی کند ومبنای استراتژی وبرنامه های امروزی ما باشد.
ب) توضیح وتفسیر تاریخ بشری وارتباط مستمّر گذشته با حال وآینده، بر عهده «فلسفه نظری تاریخ» است. انسان ها همان گونه که از دیرینه ترین دوران زندگی خویش، به محیط پیرامونی وجهانی که در آن می زیسته اند، عطف نظر کرده وکوشیده اند تا با بر ساختن تفسیری از آن وپدیده هایش، به پرسش های خود پاسخ گویند؛ گذشته، آینده وتاریخ خویش را نیز موضوع پرسش وتأمّل قرار داده وبا پاسخ های ویژه، دیدگاه ها وفلسفه های تاریخ خاص خود را طرح وتولید کرده اند.
بر این اساس «فلسفه (نظری) تاریخ، شاخه ای از تحقیق های فلسفی واجتماعی است که به تاریخ می نگرد ودر پی آن است که از یک سو، منطق حاکم بر تلاش مورخ را دریابد واز دیگر سو، هدف ومعنای سیر کلّی تاریخ را کشف کند وچگونگی «آینده» را توضیح دهد۲.
ج) «دکترین مهدویت»، نظریه کامل وجامع برای تفسیر واداره زندگی (سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و...) بشر وپاسخ اساسی به تمامی نیازهای واقعی وبنیادینِ انسان ها است.
وبه عبارتی، «دکترین مهدویت، آموزه ای اعتقادی، جهانی وبر محور مهدویت است که تفسیری راه بردی از عرصه های اساسی حیات بشری ارائه می دهد ودر نگرش، انگیزش وکنش انسان ها وساحت های مختلف زندگی اجتماعی آنها، تحوّلی بنیادین ایجاد می کند.»۳
حال این آموزه جامع وکامل را می توان در قالب «فلسفه نظری تاریخ» توضیح داد وبر اساس آن، مؤلّفه های مختلفی را به دست آورد؛ به خصوص آن که هدف وغایت تاریخ وعوامل حرکت آفرین آن ومعنا داری تاریخ، در آن بسیار مهم وبنیادین است. اگر بتوان پیوند میان گذشته، حال وآینده را بر اساس این قالب وچهارچوب درک وفهم کرد وتصویری جامع وکامل از زندگی بشری به دست آورد وآینده را توضیح داد، در این صورت می توان بعضی از ابعاد مهم «دکترین مهدویت» را بررسی وتبیین کرد وبه پرسش همیشگی انسان ها (آینده جهان چگونه خواهد بود)، پاسخ درست داد.
د) اصولاً بررسی «آموزه مهدویت»، بدون توجّه به «آموزه های فلسفه (نظری) تاریخ»، ناقص وناتمام است. درست است که مبنای توضیح آینده در «اندیشه مهدویت» منابع وحیانی است؛ اما وقتی این منابع در قالب فلسفه تاریخ، قرار گیرند واز تجربه های زندگی بشری وبرداشت های عقلی وفلسفی استفاده گردد، می توان تفسیر وتبیین فراگیر وکاملی از آن ارائه داد. این روی کرد، مبنای شکل گیری «فلسفه متعالی تاریخ» است که با توجه به آموزه های وحیانی اسلام وبه کارگیری «تجربه» و«عقل» به دست می آید.
?) ارائه نظریه ها ودکترین ها وانجام پژوهش های علمی، نیاز به روش وچهارچوب های نظری خاصی دارد. تأمل وپژوهش درباره آینده نیز، از این «قاعده» مستثنا نیست، وباید آن را در این قالب نظری قرار داد. مهم ترین ورایج ترین چهارچوب نظری برای آینده پژوهی وآینده نگری «فلسفه (نظری) تاریخ» است.
پس اگر «دکترین مهدویت» در این قالب قرار گیرد، زوایای ناپیدای آن، آشکار وابعاد مختلف نظری وعلمی آن برجسته می شود. بر این اساس ارتباط سلسله وار حوادث، روی دادها ووقایع وتأثیر آنها بر زندگی بشری وشکل گیری آینده، شناسایی می شود وپاسخ های مناسب به سؤالات اساسی بشر ارائه می گردد و... این کاوش سازمان یافته برای پیش بینی آینده است.
فصل اول: فلسفه (نظری) تاریخ
«تاریخ»، حرکت مستمر ومداوم زندگی انسان ها، از گذشته تا حال وآینده است؛ مملوّ از شکست ها وپیروزی ها، کامیابی ها وناکامی ها، دشواری ها وراحتی ها، حق گرایی ها وباطل محوری ها، پیشرفت ها، پسرفت ها و... به همین جهت نگرش واظهار نظر درباره آن، مطلوب همه بوده وخواهد بود.
لیبرال ها تاریخ را به منزله پیشرفت به شمار می آورند؛ یعنی تاریخ هنگامی پدید می آید که هر نسل، از راه انباشت دانش وفهم، در مقایسه با نسل پیشین پیشرفت کند. لیبرال ها معمولاً باور دارند که این پیشرفت از طریق اصلاحِ تدریجی یا فزاینده، نه از راه انقلاب، صورت می گیرد.
محافظه کاران تاریخ را به لحاظ سنّت واستمرار درک می کنند وجای کمی را برای پیشرفت باقی می گذارند. درس های گذشته هم چون آیینه عبرتی است برای زمان حال وآینده. محافظه کارانِ ارتجاعی باور دارند که سِیر تاریخ به معنای انحطاط است ولذا مایلند که به یک زمان اوّلیه ومُرجّح رجعت کنند.
سوسیالیست ها متعهد به یک نظریه مترّقی در باب تاریخ هستند، واین نظریه بر حوزه توسعه اجتماعی وشخصی تأکید می ورزد. مارکسیست ها باور دارند که «تضاد طبقاتی» موتور تاریخ است واین که یک جامعه بدون طبقات وکمونیستی، نقطه از قبل تعیین شده تاریخ است.
فاشیست ها معمولاً تاریخ را یک فرآیند انحطاط وزوال، انحطاطی از یک گذشته «عصر طلایی» می دانند. با این وصف، آنان پذیرای یک نظریه چرخه ای تاریخ هستند که به امکانِ زایِش دوباره وتجدید حیات ملی - معمولاً از راه پیکار خشونت آمیز وجنگ - باور دارد۴ و...
مهم تر از این دیدگاه ها، نظرات فیلسوفان (نظری) تاریخ است که هر یک از منظری به تاریخ نگریسته وآن را مورد مطالعه وبررسی قرار داده اند. اگر بخواهیم آن چه را که فلسفه تاریخ در بطن خود پرورانده خلاصه کنیم، به چند مفهوم دست می یابیم.
۱. جامعه های بشری در حال تحوّل دائمی هستند وآنها به تنهایی ودر مجموع مسیر معیّنی را طی می کنند؛
۲. طی این مسیر عبارت است از پیمودن مراحلی که حاصل تضادها وبرخوردهای داخلی جوامع یا اثرات محیط خارج است؛
۳. جامعه های بشری، دائماً در حال پیشرفت هستند ودر طی مراحل خود، به سمت کمال پیش می روند؛
۴. این مسیر را می توان با علت یابی تاریخ، شناخت واز آن قوانینی استخراج کرد؛
۵. بر اساس تجزیه وتحلیل این قوانین وبررسی سیر گذشته، می توان درباره آینده جامعه ها به پیش بینی پرداخت؛
۶. در نظر دو دسته از دانش مندان این دگرگونی به نحو خاص صورت می گیرد؛ به طور خلاصه یا ادواری است یا ثانوی ویا قهقرایی ویا حتی در جهت سقوط واضمحلال جامعه ها وتمدن ها؛
۷. در بحث سرنوشت بشر در تاریخ، هر کسی مطلقی برای خود قائل شده است (چنان که هگل به روح جهانی قائل است ومارکس به جامعه بی طبقه و...)۵.
دو رهیافت: فلسفه نظری وانتقادی تاریخ
یکی از انگاره های قابل توجّه در فلسفه تاریخ، استفاده های گوناگون وپیچیده از این اصطلاح است؛ به طوری که کاربرد تک ساحتی آن ویا تعریف های یک سویه از آن، نادرست وگمراه کننده به نظر می رسد. چنان که برخی از نویسندگان «فلسفه تاریخ» را چنین تعریف کرده اند: «فلسفه تاریخ، به کارگیری روش های فلسفی در پاسخ گویی به موضوع های ومسائل اساسی در حوزه علم تاریخ مربوط می شوند... فلسفه تاریخ را به علم تاریخ به منزله یک رشته ودانش (درجه اوّل)، از بیرون نظر می کند ودرباره مسائل وموضوعات کلیدی واصلی دانش اوّل (علم تاریخ) به تفکر فلسفی می پردازد...!»۶
باید در کاربرد این اصطلاح، دقت ووسواس زیادی داشت. در واقع دو شاخه مختلف، اما وابسته پژوهش فلسفی، معمولاً «فلسفه تاریخ» نامیده می شود: یکی تحلیل فلسفی تاریخ نگاری است؛ یعنی توصیف منطقی، عقلانی ومعرفت شناختی آن چه که مورّخان انجام می دهند. دیگر کوششی است، برای کشف معنا ومفهومی در سیر وروند کلی روی دادها یا ماهیّت عمومی فرآیند تاریخی که فراتر از عقلانیتی است که کار وپژوهش متداول تاریخی می تواند به آن دست یابد.۷ در تعاریف وکاربردهای جداگانه، این دو اصطلاح «فلسفه انتقادی (تحلیل) تاریخ» و«فلسفه نظری (جوهری) تاریخ» نامیده می شوند.
فلسفه جوهری وفلسفه تحلیلی تاریخ، از نظر اصول ومبانی از هم مستقل هستند وهر کدام برای خود اصول ومبانی مشخّصی دارند؛ گرچه به ندرت این امکان وجود دارد که هر کدام از این دو را بتوان کاملاً جدا ومستقل از دیگری به کار گرفت. بیشتر مورّخان وفلاسفه در یکی از این دو گروه قرار می گیرند.
فلاسفه تاریخ تحلیلی یا انتقادی، تاریخ را به معنای مطالعه گذشته، مورد بررسی قرارمی دهند وبه مسائل متعدّد توجّه می کنند؛ از جمله این که: مورخان چه چیزی را شواهد، مدارک، یا تبیین تلقّی می کنند؛ آیا نتایج ودست آوردهای آنان واجد حقیقت عینی است یا خیر؛ آیا قضاوت های اخلاقی درباره شخصیت های تاریخی وظیفه مورّخ است یا خیر و... مهم ترین فلاسفه تاریخ تحلیلی عبارت اند از: بار تولد نیبور، رانکه، لرد اکتن، ریکرت، دیلتای، کروچه، کالینگوود، پوپرو شماری از فلاسفه نه چندان مشهور....
فلاسفه تاریخ جوهری یا نظری، تاریخ را به معنای گذشته، مطالعه وبررسی می کنند ومشخصّاً به شیوه ای بلند پروازانه تر از مورخان معمولی، به تعمیم درباره آن می پردازند. از جمله مهم ترین فلاسفه تاریخ جوهری می توان به فیوره، ویکو، کانت، کندرسه، هر در، فیخته، هگل، شلینگ، مارکس، انگلس، کنت، اسپنسر، اشپنگلر وتوین بی اشاره کرد.۸
تا پیش از قرن بیستم، تعبیر «فلسفه تاریخ»، معمولاً به تأمّلات نظری درباره کلّ جریان حوادث ووقایع (تاریخ به مثابه واقعه) اطلاق می شد که در واقع حاصل تلاش سیستم سازان بزرگی بود که در میان آنان کسانی چون هگل، مارکس، اشپنگلر وتوین بی، شناخته شده تر ومشهورتر هستند.
در خلال قرن بیستم، هم فلاسفه وهم مورّخان، به ردّ این طرح های کلان برخاستند؛ صرفاً به این دلیل که شواهد ومدارک کافی برای توجیه یا اثبات درستی وصحّت این قبیل ادعاهای بلند پروازانه موجود نیست. در عوض فلاسفه توجّه خود را به فعالیت دست دوّم؛ یعنی، به زیر سؤال بردن وانتقاد از نحوه عمل کرد وفعالیت مورّخان معطوف نمودند. این همان فلسفه تحلیلی یا انتقادی از تاریخ است.۹ فلسفه انتقادی تاریخ، عمدتاً طی صد سال اخیر تکامل یافته ودارای وجوه مختلفی است؛ از جمله: تبیین تاریخی، واقعیت وحقیقت در تاریخ، عینیت تاریخی و....۱۰ در پژوهش حاضر، تنها «فلسفه نظری تاریخ» مورد نظر بوده وابعاد مختلف آن بررسی می شود.
پیشینه فلسفه نظری (جوهری) تاریخ
فلسفه (نظری) تاریخ، یکی از مباحث کلیدی ومهم در آینده پژوهی وپرجاذبه ترین مسائل فلسفی در دو سه قرن اخیر است. این فلسفه را باید میراث دورانی خاص از مراحل رشد تفکّر اجتماعی وتاریخی وقدیمی تر از فلسفه تحلیلی دانست. «فلسفه تاریخ» (یعنی، پرسشی که نویسنده در باب حرکت تاریخ ومسیر آن برخورد، مطرح می سازد)، با اشکالی خاص، قرن ها افکار را به خود مشغول داشت.
شاید بتوان ویکو، فیلسوف ایتالیایی(۱۶۲۸-۱۷۴۴) را اولین کسی دانست که فلسفه تاریخ را بیان کرد؛ ولی از دیدگاه عملی تر می توان گفت: فلسفه تاریخ، به عنوان یک مبحث مستقل وجدا، نخستین بار در دورانی مورد شناخت قرار گرفت که با انتشار قسمت اوّل «اندیشه هایی در زمینه تاریخ فلسفی بشر» اثر هردر آغاز گشت وکمی بعد از انتشار «خطابه هایی درباره فلسفه تاریخ» اثر هگل (۱۸۳۷) این دوران به اوج خود رسید.
ویکو بسیار پیش تر از این فیلسوفان، درباره فلسفه جوهری تاریخ، مطالبی نگاشته بود. البته خاست گاه های پراکنده تر ودورتری را نیز می توان در نظریه های چرخه ای یا دوری دنیای باستان، در اعتقاد یهودی - مسیحی در باب خلقت، عصیان ورانده شدن از بهشت ودر نهایت هبوط، خدشه گناهان ورستگاری دید... فلسفه تاریخ به صورت سنّتی خود، با مرگ هگل به پایان نرسید. پس از او، مارکس - هر چند به شکلی متفاوت - آن را ادامه داد ودر دوران بعد نویسندگانی از قبیل اشپنگلر وتوین بی آن را به کار بستند.۱۱
در بررسی دیدگاه ها واندیشه های این متفکران ودانش مندان، «تاریخ» وآینده آن، جایگاهی ویژه وبرتر دارد؛ این امر به خصوص در ادیان ومکاتب آسمانی پررنگ تر وبارزتر است ومی توان مباحث مختلفی از فلسفه تاریخ در آموزه های آنها یافت. همه ادیان در قالب تئوری های آینده نگر، فرجام جهان را نهایتی دیگر ومنجر به ایجاد جامعه ایده آل بشری دانسته اند. در این میان ادیان ابراهیمی وغیر ابراهیمی، هر کدام به نحوی از آینده وپایان تاریخ، سخن گفته اند.
بر اساس نگرش ادیان ابراهیمی اراده ومشیّت الهی، بر تاریخ سوار وحاکم است وآن را بر اساس سنّت های مختلف به حرکت در می آورد ونهایت آن نیز، نیک فرجامی وبه زیستی در این دنیا وآخرت است.
بنا به نوشته پل ادواردز «آن جا که عقل ومشاهده می تواند حداکثر نظم وترتیب ادوار تاریخی را بیابد، چشم ایمان در یک فرآیند خاص تاریخی، فعل واثر نجات بخش خداوند را تشخیص می دهد».
شهر خدای آگوستین، بیان کلاسیک فلسفی چنین دیدگاهی است. سیر تاریخ به مثابه جدال وکشاکش دو جامعه مدینه الهی ومدینه زمینی است. آن چه که به این مبارزه معنا می بخشد، ایمان واطمینان خاطری است که از طریق وحی وایمان نسبت به پیروزی نهایی مدینه الهی حاصل می گردد... مشیت الهی، معطوف به نجات ورستگاری است. پس از دیدگاه های دینی شاهد بروز فلسفه های غیر دینی هستیم. ولتر نخستین بار تعبیر «فلسفه تاریخ» را به کار برد. رساله در باب رفتار واخلاقیات ملل (۱۷۵۶)، عمدتاً به خاطر بازگرداندن کانون توجّه از تاریخ عمومی به جزئیات ودقایق معمولی وپیش پا افتاده جامعه بشری - که ولتر به عنوان حرکت از تاریکی وظلمت خرافه پرستی، به جانب روشنایی دم افزون عقل مطرح کرد - جایگاه برجسته ای دارد.
دانش نو از «ویکو»، بلند پروازانه تر وقصد آن تبیین سیر کلی تاریخ بر اساس الگوی رشد وفساد دائمی؛ اما در مجموع رو به کمال است. اگر چه «مشیّت الهی» در آن مورد قبول است، مآلاً با قوانین خود پیشرفت، یکسان دانسته می شود.
اندیشه هایی برای تاریخ فلسفی نوع بشر (۱۷۸۴) از هردر، بر وحدت ارگانیک وسازوار فرهنگ های بشری ومساهمه های منحصر به فردی که «روح» هر یک از آنها - حتّی قرون وسطی - به پیشرفت وتکامل عمومی نوع بشر انجام دادند، تأکید نمود.
اندیشه نوعی تاریخ جهانی از دیدگاه جهان وطنی (۱۷۸۴) از کانت، پیشرفت در تاریخ را بر اساس نوعی «طرح پنهان» (یعنی) در اجتماع پذیری واجتماع گریزی انسان - که او را بر خلاف میل واراده بشر، به جانب بنا نمودن نوعی نظم مدنی عقلانی - هم در سطح ملی وهم در سطح بین المللی سوق می دهد - تبیین نمود.
هگل در فلسفه حق (۱۸۲۱) وخطابه هایی در باب فلسفه تاریخ، موضوع تاریخ را فعلیت یافتن مطلق در زمان وبسط وتکامل خود روح از طریق ادوار حیات شماری از ملّت های تاریخی - جهانی دانست. از آن جا که ذات روح، آزادی است، مضمون تاریخ جهان در همان حال، بسط وتکامل آزادی انسانی - هم کیفاً وهم کمّاً - در انواع سازمان اجتماعی است.
اسپنسر در اصول جامعه شناسی (۱۸۷۷-۱۸۹۶) وآثار دیگرش، نوعی قانون کیهانی وجهان شمول تحوّل را درباره تاریخ به کار برد که بر اساس آن تکامل اجتماعی، مانند هر تحوّل دیگری، از نوعی تجانس نامشخص وفاقد انسجام، به تجانس مشخّص ومنسجم حرکت می کند.
مارکس با بسط دیدگاه ماتریالیستی در باب تاریخ، بر عوامل اقتصادی تأیید می کرد. وی با آن برداشت معروف خود از تاریخ به «مثابه روایت تضاد طبقاتی»، از مناقشه برانگیزترین ودر عین حال تأثیرگذارترین فلاسفه تاریخ در دوران معاصر بوده است.
اشپنگلر وتوین بی به شیوه ای استقرایی، از قوانینی نام می برند که حاکم بر تحوّل وپیشرفت متعارف فرهنگ ها یا تمدن ها است واین قوانین را برای پیش گویی سرنوشت تمدن خاص خود مورد استفاده قرار می دهند. اشپنگلر در سقوط غرب (۱۹۲۲-۱۹۱۸)، ادعا می کند که از طریق درک وشهود زیبایی شناسی، به شناخت شماری از ارگانیسم های فرهنگی دست یافته است که به دنیا می آیند، رشد می کنند، به کمال می رسند وپس از استفاده از حداکثر امکانات نوعی شیوه خاص حیاتی می میرند.
توین بی در مطالعه تاریخ، در تاریخ نوعی سیر وپیشرفت روحانی می یابد که ناشی از پاسخ انسان ها به تحدّی فروپاشی واضمحلال نسل های متوالی تمدن ها است۱۲.
عموم این فیلسوفان واندیش ورزان، به دنبال کشف حقایقی از تاریخ، قوانین کلّی حرکت، شناخت هدف ومسیر تاریخ وتفسیر دقیق از روی دادها وحوادث ودر نهایت پیش بینی روند وقایع بوده وآن را ذیل «فلسفه نظری تاریخ» پی گیری کرده اند.
تعریف وچیستی فلسفه (نظری) تاریخ
فلسفه (نظری) تاریخ، متضمّن تلاش برای تمییز دادن یا مشخص ساختن وجود الگو یا ساختار در روند خود تاریخ است. هم چنین مطالعه وبررسی تاریخ (به معنای گذشته) وتعمیم درباره آن است. فلسفه تاریخ، بررسی سیر حرکت تاریخ از گذشته تا حال وپیش بینی مسیر ونهایت آن در آینده است. در این منظر تاریخ موجودی حقیقی، زنده ومتحرک است که جسمی دارد، روحی، اراده ای، خواستی، آهنگی، حرکتی، محرّکی، مبدئی، مسیری، مقصدی، هدفی، قانونی، نظامی و... در واقع تاریخ آینده، برآمد گذشته است وبر این اساس فلاسفه تاریخ، به هدف دار بودن تاریخ وتصویر آن به عنوان موجودی زنده، پویا ومتحرّک اصرار دارند.
در فلسفه نظری تاریخ، فیلسوف به دنبال فهم معنا وهدف تاریخ، محرّک ومکانیسم این حرکت وغایت وسر منزل آن است. در این راستا باید بتواند به سه پرسش اساسی پاسخ دهد:
۱. هدف ومقصد تاریخ چیست وتاریخ به چه سمتی حرکت می کند؟
۲. محرّک ومکانیسم حرکت تاریخ چیست وبر اساس چه اهرم هایی حرکت می کند؟
۳. مسیر ومنزل گاه های مهم وبرجسته این حرکت کدام است؟
در این جا بایسته است به چند تعریف از «فلسفه (نظری) تاریخ» اشاره شود:
الف) قبول وتصوّر یک یا چند قانون در سیر امور تاریخ حیات بشر؛۱۳
ب) مُعرّفی که در آن از حرکت، محرّک، مسیر وهدف تاریخ بحث می شود؛۱۴
ج) کوششی است تا معنا ومفهوم روند کلّی پدیده های تاریخی را کشف نماید وبه ماهیت عمومی فرآیند تاریخی دست یابد۱۵؛
د) علم به تحوّلات وتطورات جامعه ها از مرحله ای به مرحله دیگر وقوانین حاکم بر این تطورات وتحوّلات. به عبارت دیگر، علم به «شدن» جامعه ها، نه «بودن» آنها؛۱۶
هـ) شاخه ای از دانش که کار آن بحث در عوامل اساسی ومؤثر در وقایع تاریخی وتحقیق در قوانین عمومی حاکم بر رشد وتوسعه جوامع انسانی ودگرگونی های آن در طول زمان است؛۱۷
و) فلسفه تاریخ، به اعتباری دیگر، به بحث وبررسی هدف مندی، قانون مندی ونظام مندی تاریخ پرداخته وهم چنین سیر وادوار تاریخی وپیوستگی یا گسستگی ونیز تکاملی یا غیر تکاملی بودن آن را واکاوی می نماید وهستی وچیستی یا منشأ علمی ونظری، مبدأ علمی وعینی ونیز مبنا، مفهوم وحدود آنها را وارسی می کند؛۱۸
ز) فلسفه تاریخ، به قانون مندی تاریخ اعتقاد مؤکّد دارد. تاریخ هویّتی حقیقی است، نه اعتباری. این هویت حقیقی مستقل، از جایی آغاز کرده است؛ از طریقی می گذرد وسرانجام هم به مقصدی می رسد. فلسفه تاریخ بر این سر است که نشان دهد این رفتن وبالیدن چگونه صورت می گیرد وآن نقطه نهایی (بارانداز تاریخ)، کجا است وچگونه از منازل کنونی، می توان منزل واپسین را - ولو به ابهام واجمال - تصویر کرد وآیا گذر از منازل ومراحل گوناگون تاریخی اجتناب ناپذیر است یا چاره پذیر وبالاخره محرّک تاریخ کدام است؟۱۹
خ) وظیفه فلسفه تاریخ این است که شرحی چنان دقیق از مسیر روی دادهای تاریخی بنویسد که اهمیت واقعی ومنطقی اساسی این مسیر به طور بارز نشان داده شود (وطرح وقواره تاریخ روشن گردد)؛۲۰
ط) فلسفه تاریخ علم به تحوّلات وتکامل جامعه ها، از مرحله ای به مرحله دیگر وقوانین حاکم بر مسیر وجهت تحوّلات وتکامل ها است. به سخن دیگر، فلسفه تاریخ به علل ارتقای انسان وجامعه ها از دوره ای به دوره ای واز نظامی به نظام دیگر می پردازد.۲۱
پس در تعریفی جامع وکامل از فلسفه (نظری) تاریخ می توان گفت: «فلسفه تاریخ، کشف الگو وقوانین حاکم بر تاریخ وشناسایی هدف، مسیرها وعوامل حرکت آفرین آن، جهت پیش بینی آینده ومعنا بخشی به حرکت تاریخ است».
فلسفه تاریخ، ابعاد وزوایای مختلف زندگی بشری را مورد مطالعه قرار می دهد وتعالیم وآموزه های مختلفی درباره تاریخ وآینده جهان ارائه می کند؛ با این حال این دانش، ناگفته ها وابهام های فراوانی دارد ونویسندگان وپژوهش گران موضوع ها ومسائل آن را به روشنی بیان نکرده اند!
با کاوش وژرف نگری در آرا وعقاید اندیش مندان وفیلسوفان تاریخ، می توان مسائل وآموزه های گوناگونی را برداشت کرد. به آینده معلوم تاریخ عقیده دارند. به دنبال مشخص کردن غایت ومسیر حرکت تاریخ هستند. آنان وجود طرح والگو در تاریخ را مطرح می کنند وقواره ای کلّی برای آن نظر می گیرند. از دیدگاه ایشان، تاریخ دارای معنا ومفهوم خاص خود است وسمت وسوی عام وکلّی دارد و.... در این جا به عمده ترین آموزه های فلسفه تاریخ اشاره می شود:
مسائل وآموزه های فلسفه (نظری) تاریخ
الف) شناخت واقعی تاریخ
چهره تاریخ وآن چه مربوط به روی دادها ووقایع زندگی بشری است، همواره با غبار ابهام ها واشکال های سندی وروایی، پوشیده مانده است وشناخت درست وواقعی آن وآشنایی با مسیر ومراحل تاریخ، می تواند گوشه ای از پرده ها را به کناری نهد وواقعیت ها را بازگو کند. در واقع ما با دو امر رو به رو هستیم: تاریخ به معنای کل جریان حوادث ووقایع (تاریخ به مثابه واقعه) وتاریخ به معنای دیدگاه ها واعتقادهای بیان شده درباره آنها. از دیدگاه والش، فلسفه تاریخ عبارت است از: «بحث وبررسی نظری در زمینه مشروح حقایق تاریخی»۲۲
استنفورد نیز وظیفه فلسفه (نظری) تاریخ را، شناخت ماهیت سرشت وطبیعت تاریخ، ودرک معنای آن می داند.۲۳
فیلسوفان نظری تاریخ، به پژوهش در تاریخ عمومی می پردازند وحتّی خود، باید از مورّخان عمومی باشند؛ یعنی به درستی وقایع را شناسایی وقوانین حاکم وعلّت های آن را کشف کنند تا بتوانند درباره تعمیم یا عدم تعمیم آن اظهار نظر نمایند. بر این اساس گام اوّل فلسفه (نظری) تاریخ، شناخت درست تاریخ وزدودن ابهام از چهره غبارآلود آن است. البته فلسفه (انتقادی) تاریخ نیز با نقد وبررسی علم تاریخ، تا حدودی به پیراستن ابهام های تاریخی کمک می کند.
ب) معنا بخشی به تاریخ
در مفهوم وسیع، فلسفه تاریخ «معنا دادن به حوادث واتفاق های پراکنده ای است که ظاهراً تصادفی بوده وبه یک دیگر نامربوط اند۲۴». فیلسوف تاریخ در این باره، سعی می کند با جمع بندی وپیوند آنها به یک دیگر، یک سلسله نتایج منطقی وقابل قبول در باره علل تبیین حوادث استخراج کند.
فلسفه تاریخ، فرض را بر وجود سرآغازی برای روی دادهای تاریخ می گذارد وبعد پیامدها وحوادث دیگر را تا پایانی مشخص، معنا ومفهوم می بخشد. از این رو، گفته شده است: «مهم ترین مسأله در فلسفه های نظری تاریخ، «اصل غایت» ومعنا داشتن تاریخ است. ارائه طرح والگوی مشخّص برای تاریخ وتبیین آن بر اساس نیروهای محرک خاص وادوار ومراحل گوناگون ودگرگونی کل فرآیند تاریخی، آن را معنادار یا معقول می گرداند...»۲۵ پیش تر نیز گفته شد که از چشم انداز فلسفه نظری، تاریخ موجودی حقیقی، زنده ومتحرّک است که جسمی دارد، روحی، اراده ای، خواستی، آهنگی، محرّکی، مسیری، قانونی و... بر این اساس فلاسفه تاریخ به هدف دار بودن آن وتصویر تاریخ به عنوان موجودی زنده، پویا ومتحرّک اصرار دارند.
بر اساس این آموزه دو دیدگاه نسبت به آینده وجود دارد:
۱. آینده معلوم (در صورت معنا دار بودن تاریخ)؛
۲. آینده نامعلوم (در صورت بی معنا بودن تاریخ).
ج) کشف الگو وطرح کلّی تاریخ
یکی از مباحث مهم فلسفه (نظری) تاریخ، کشف وارائه نوعی طرح والگوی کلّی وفراگیر برای تاریخ است. کانت معتقد است: وظیفه فلسفه تاریخ این است که نشان دهد تاریخ، طبق نقشه وطرحی قابل درک در جریان است وبه سوی هدفی رهسپار می باشد»۲۶ واتکینسون نیز می گوید: «فلسفه تاریخ... متضمّن تلاش برای تمیز دادن یا مشخص ساختن وجود الگو یا ساختار در روند خود تاریخ نیز هست».۲۷
اچ. والش نیز خاطر نشان می سازد که هدف از نظریه پردازی فلسفی، درک مسیر تاریخ به طور کلی ونشان دادن این نکته بود که با وجود کیفیات غیر عادی ظاهری متعددی که تاریخ از خود نشان می داد ونتیجه گیری از آن را مشکل می نمود؛ مع هذا امکان داشت که آن را به صورت یک واحد به هم پیوسته، حاوی یک طرح وبرنامه کلّی تلقّی نمود وچنان چه این طرح وبرنامه کلّی درک می گشت، هم روشن گر مسیر دقیق حوادث بود وهم به ما امکان می داد که جریان های تاریخی را به مفهومی ویژه - به صورتی که مورد قبول عقل ودلیل باشد - تلقّی کنیم».۲۸
این انگاره، باعث پدید آمدن سه الگو وطرح کلّی درباره حرکت تاریخ وبروز اندیشه ها وتفکّرات گوناگون درباره آن شده است:
۱. الگوی خطی (ترقّی یا قهقرایی): بر اساس این الگو حوادث تاریخ از نقطه مشخّصی آغاز شده وسیر خود را ادامه داده است، تا این که اکنون به مرحله ای که ما در آن قرار داریم، رسیده است. در این الگو تاریخ در جهت وراستای معیّنی حرکت می کند.
۲. الگوی ادواری (چرخشی یا تکراری): در الگوی دوم، عقیده بر این است که حوادث تاریخی از جایی شروع می شود وطی یک حرکت تناوبی ودر یک چرخه عظیم تکرار می شود. بر این اساس تاریخ خود را در ملّت ها وادوار متوالی، تکرار کرده است.
۳. الگوی بخت وتصادف: در این الگو گفته می شود، تصادف واتفاق به طور کلی بر همه چیز حاکم است، یعنی فاقد نظم وبی شکل بوده است!
نظریه خطی ممکن است شامل مفهوم ترقّی یا سیر قهقرایی باشد؛ لیکن بخش اعظم چنین نظریه هایی بر پیشرفت نوع انسان تأکید کرده اند. هم چنین ممکن است تکامل وپیشرفت ادواری با تکامل خطّی توأم گردد ونوعی سیر ارتقایی مارپیچ را پدید آورد؛ نظیر آن چه که ویکو پیشنهاد کرده است.۲۹
د) قانون مندی حرکت تاریخ
یکی از کارکردهای فلسفه (نظری) تاریخ، کشف قوانین خاص حرکت تاریخ (سنت های تاریخی) وشناخت نظام علّت ومعلولی در آن است. از دیدگاه شهید مطهری، فلسفه تاریخ، علم به تحوّلات وتطورات جامعه ها، از مرحله ای به مرحله دیگر وقوانین حاکم بر آن تطوّرات وتحولات است»۳۰ واز نظر یکی از نویسندگان «فلسفه تاریخ به بحث وبررسی هدف مندی، قانون مندی ونظام مندی تاریخ می پردازد...».۳۱
بر اساس نوشته فرهنگ فلسفی کار فلسفه تاریخ، بحث از عوامل اساسی مؤثر در وقایع تاریخی وتحقیق در قوانین عمومی حاکم بر رشد وتوسعه جوامع انسانی ودگرگونی های آن در طول زمان است.۳۲
البته برخی از فیلسوفان نظری تاریخ، علاوه بر بیان قوانین تاریخی، به ارائه نظریه هایی درباره مهم ترین عوامل علّت ومعلولی در فرآیند تاریخی پرداخته اند. قانون مارکس در باب تقدّم عوامل اقتصادی بر عوامل سیاسی، یک نمونه از این قوانین است. به هر حال آنان صرفاً خواستار نشان دادن طرح والگوی روی دادهای گذشته نیستند... آنان هم چنین می خواهند بدانند چرا وچگونه آن طرح والگوی خاصی غلبه یافته است.
در این ارتباط بسیاری ادعا کرده اند که به کشف قوانین خاص فرآیند تاریخی، توفیق یافته اند. در این رابطه، دو نوع ادعا وجود دارد:
۱. کشف نوعی طرح کلّی از روی دادهای گذشته؛
۲. یافتن نوعی قانون جهت دار در تاریخ۳۳.
هـ) تقدیر وحتمیت تاریخی
پاره ای از نظریه ها ودیدگاه های نظری تاریخ، دارای یک وجه جبرگرایانه یا ضرورت گرایانه هستند! ظاهراً عقیده بر آن است که روند بلند مدت حوادث ورخدادها (یا به تعبیر بهتر جریان تاریخ)، بدون توجّه به تلاش ها واقدام ها یا فعالیت افراد، مسیر خود را طی خواهد کرد. تاریخ آن چیزی خواهد شد که باید باشد؛ حال هر کاری که انسان ها بخواهند واز دستشان برآید انجام دهند! نوعی جبر محتوم وضرورت اجتناب ناپذیر بر کل روند تاریخ حاکم است. انسان ها قادر به ممانعت، جلوگیری یا متوقف ساختن چرخ های تاریخ نخواهند بود.
«ضروری بودن» روی دادهای تاریخی از سوی مورخان وفیلسوفان، حداقل به سه معنای کاملاً متفاوت به کار رفته است:
۱. سرنوشت ومشیّت خداوند؛
۲. ضرورت تاریخی (حتمیت تاریخی)؛
۳. جبر علمی (شرط ومشروط).
معنای نخست این مفهوم آن است که روی دادها بنابر تقدیری ناشناخته رخ می دهند؛ مفهومی که هم برای یونانیان وهم برای اندیشه شرقی آشنا است. بسیاری از فلسفه های دینی وکلامی تاریخ، به خاطر نقشی که برای اراده خداوند در روایات وتبیینات خود قائلند، تقدیرگرا هستند(!) البته نگرش تقدیرگرایانه، در منظر دینی به دیدگاهی «مشیت آمیز» تبدیل می گردد.
اما ضرورت تاریخی، کوشش در جهت نشان دادن این است که تقدیر یا مشیت، ذاتی فرآیندهای عادی تاریخ است (حتمیت تاریخی): در این دیدگاه، سیر تاریخ نوعی جهت وسمت وسوی ضروری عام وکلّی دارد.
در نگرش سوم، یک روی داد را در صورتی می توان جبری دانست که روی دادی دیگر، یا شرط دیگر، یا گروهی از آنها موجود باشد (علّت روی دادها). بنابراین، حکم کلّی جبر تاریخی به این قول مؤدّی می گردد که برای هر روی داد تاریخی، چنین شرط کافی ای وجود دارد....
این آموزه فلسفی تاریخ، با انتقادهای فراوانی، به خصوص از سوی پوپر، رو به رو شده وجبرگرایی در تاریخ انکار گشته است.۳۴ از منظر دینی، به خصوص اسلام، اراده آزاد انسان ها در حرکت تاریخ، نقش اساسی دارد؛ هرچند همه چیز تحت مشیّت وقدرت خداوند است.
و) تکامل وپیشرفت در تاریخ
یکی از مباحث مهم فلسفه (نظری) تاریخ، تکاملی یا غیر تکاملی بودن تاریخ وپیشرفت وپسرفت انسان ها بوده است. امروزه با پیشرفت های علوم طبیعی، والگوی پیشرفت، به قدری نزد عامه مردم جزء بدیهیات شده که تصوّر چیز دیگری تقریباً محال است. بر این اساس عده ای پیشرفت بشر را در علوم یا در جریان تکامل علمی، عده ای در توسعه وپیشرفت تکنیک وفنون وبرخی دیگر در تسلّط بر طبیعت واستفاده هرچه بیشتر از آن و... می دانند.
البته موضوع اصلی فلسفه تاریخ، تکامل اجتماعی است. در این مورد دو نظریه مهم وجود دارد که یکی نظریه ای است مثبت وبه وسیله تکامل گرایان به بار آمده است ودیگری نظریه ای است منفی که تکامل ستیزان دورگرای، آن را ابداع کرده اند.
تا پیش از سده شانزدهم، عموماً این اعتقاد وجود داشت که انسان در ابتدا، در عصری طلایی ودر مقامی امن می زیسته، اما در فاصله سده شانزدهم ونیمه سده نوزدهم، این اعتقاد معکوس شد ومردم کما بیش باور کردند که انسان در آغاز، فرهنگ نازل خشنی داشته است؛ ولی به تدریج تکامل یافته وصاحب تمدن شده است. پس تاریخ وجهی امیدبخش پیدا کرد.
فرانسیس بیکن، اعلام داشت که نسل فعلی از همه نسل های پیشین خردمندتر است وپیش بینی کرد که بر اثر تکامل علوم عملی، اصلاحات درخشان تری دست خواهد داد.
ویکو (۱۶۶۸-۱۷۴۴) نظریه دورگرایی تاریخ را نفی کرد ومعتقد شد که اقوام انسانی در مسیری مارپیچ تکامل می یابند.
تورگو (۱۷۲۷-۱۷۸۱) نظریه پیوستگی حوادث تاریخی وتراکم وتکامل اقوام را پیش کشید.
کانت کوشید قوانین تکامل را بیان کند ومخصوصاً تکامل اخلاقی را به اثبات برساند.
کندرسه (۱۷۴۳-۱۷۹۴)، نظریه ای مشعر بر توالی مراحل تمدن آورد وپیش بینی کرد که بر اثر انقلاب فرانسه واستخدام علوم در زندگی انسانی، پیشرفت های بزرگی در قرن بعد دست خواهد داد و....۳۵
انگاره «پیشرفت وتکامل» یکی از مباحث چالش برانگیز فلسفه تاریخ است وتحقّق آن در وضعیت کنونی حیات بشری، مورد سؤال شماری از اندیش مندان قرار گرفته است. اگر هم معتقد به پیشرفت های مادی وصنعتی باشیم، نمی توانیم بر تکامل اخلاقی وفرهنگی صحّه بگذاریم واز کاستی ها ومشکل های فراوان زندگی بشری چشم بپوشیم.
ز) تعمیم وپیش بینی آینده
نگاه به آینده وپیش بینی روی دادها وحوادث، همواره مورد توجّه عموم بوده وامکان یا عدم امکان آن، بحث هایی را به وجود آورده است. فلاسفه تاریخ جوهری، تاریخ را عمدتاً به معنای گذشته مطالعه وبررسی می کنند ومشخّصاً به شیوه ای بلند پروازانه تر از مورّخان معمولی، به تعمیم درباره آن می پردازند. حتّی برخی نوشته اند: موّرخ ومحقّق باید کوشش کند تا مسیر حرکت گذشته، حال وآینده را مشخّص نماید وبا کمک بررسی های دقیق، قوانین حرکت تاریخ - از گذشته تا حال را - تا حدودی به دست آورد تا بتواند طبق آن، آینده وسرنوشت ملّت ها را در صورت امکان پیش بینی نماید.۳۶
بر اساس عقیده رایج وغالب قرن نوزدهم، یک سری قوانین تکامل وجود دارند که تعیین کننده ویژگی ها وخصوصیات کل های اجتماعی به شمار می روند ونیز این عقیده که بر مبنای شناخت قوانین مذکور، امکان پیش بینی های علمی درباره آینده میسّر است! از این رو، مفهوم کل گرایی وارد این قبیل مباحث شد وکسانی چون هگل، کنت ومارکس به عنوان شارحان، مفسّران ومدافعان عمده «تاریخی گری» مطرح شدند. تاریخی گری، برای مشخص ساختن دکترین هایی به کار می رود که برای علوم اجتماعی، نقش پیش بینی کننده جریان ها وتحول های آینده، بر اساس قوانین قابل کشف تحول های تاریخی قائل هستند؛ یعنی، با تکیه بر قوانین وقواعد مربوط به سیر تحول های تاریخی گذشته وحال، روند وسیر تحول ها در آینده قابل پیش بینی است!
نتیجه روشن این دیدگاه این است که روند تاریخ، تحت کنترل وهدایت قوانین عام وقواعد کلی قرار دارد وشناخت آنها، پیش بینی آینده جوامع، تمدن ها و... را ممکن می سازد. قوانین مذکور ثابت ولا یتغیر بوده، به طوری که مقاومت در برابر آنها، بر مبنای موازین اخلاقی بیهوده است، به عبارت دیگر، خارج از قلمرو کنترل اراده وانتخاب انسانی قرار دارند۳۷.
عده ای از این نویسندگان - چون پوپر وهایک - با این نگرش فلسفی - تاریخی، مخالفت کرده وعقیده دارند که: «نه درباره روند حرکت وتحوّل جامعه ونه درباره جریان تاریخ، به هیچ وجه نمی توان دست به تعمیم های کلّی یا پیش بینی های آینده نگرانه زد. حوادث تاریخی ماهیتاً غیر قابل پیش بینی هستند.... پیش بینی سیر دقیق حوادث تاریخی ونتایج آنها به طوری ماهوی ناشدنی است».۳۸
به نظر ما نیز پیش بینی حوادث ووقایع آینده تاریخ، کار علم ویا فلسفه تاریخ (مبتنی بر عقل وتجربه صرف) نیست؛ بلکه این امر تنها در توان وحی وآموزه های دینی است وفلسفه تاریخ به عنوان قالب وچهارچوب ارائه این پیش بینی ها، مفید واثرگذار است.
خ) هدف، مسیر ومحرّک تاریخ
چنان که پیش تر گذشت، پاسخ به سه پرسش بنیادین، بر عهده فلسفه (نظری) تاریخ است. به عبارت روشن تر فلسفه تاریخ، معرفتی است که در آن از حرکت، محرّک، مسیر وهدف موجودی به نام تاریخ بحث می شود.
این هویت مستقل که به راه خود می رود وانسان ها را نیز یا تسلیم خود می کند ویا در زیر چرخ های تیزرو وپرشتاب وسنگینش له ومثله می کند از جایی آغاز کرده است واز طریقی می گذرد وسرانجام هم به مقصدی می رسد. حال فلسفه (نظری) تاریخ، بر این سر است که نشان دهد این رفتن وبالیدن چگونه صورت می گیرد وآن نقطه نهایی (بارانداز تاریخ) کجا است وچگونه از منزل کنونی، می توان منزل واپسین را - ولو به ابهام واجمال - تصویر کرد.۳۹
سه پرسش اساسی - که هر فلسفه نظری تاریخ عمدتاً به پاسخ آنها می پردازد - بدین قرارند:
۱. تاریخ به کجا می رود (هدف)؟
۲. چگونه می رود (مکانیسم حرکت، محرّک)؟
۳. از چه راهی می رود (مسیر ومنازل برجسته حرکت)؟
از دیدگاه اچ. والش فلاسفه نظری، بر آن بودند که مفهوم وهدف جریان تاریخ را به طور کلی کشف کنند. به نظر آنها، تاریخ - به صورتی که تاریخ نویسان عادی آن را عرضه می داشتند - ظاهراً از یک سلسله روی دادهای نامرتبط وفاقد انجام ودلیل، خیلی بیشتر نبود... (در حالی که چنین نیست) ومسلماً قواره ای وجود دارد. وظیفه فلسفه تاریخ آن است که شرحی چنان دقیق از مسیر روی دادهای تاریخ بنویسد که اهمیت واقعی ومنطق اساسی این مسیر به طور بارز نشان داده شود.۴۰
بر این اساس، تحول ها وتکامل جامعه ها از مرحله ای به مرحله دیگر وقوانین حاکم بر مسیر وجهت تحول ها وتکامل ها ودر نهایت هدف وسرمنزل تاریخ، مورد توجه فلسفه (نظری) تاریخ است.
مسأله دیگر هر فلسفه نظری تاریخ آن است که حرکت تاریخ به کمک عوامل حرکت آفرین شکل می گیرد ونیروهای خاصی جامعه را به حرکت درمی آورند واز مراحل مختلف، عبور می دهند. در این جا با نظریه ها وآرا وعقاید گوناگونی رو به رو هستیم که هرکدام به نحوی حرکت تاریخ را توجیه وتبیین کرده وعامل عوامل به خصوصی را دلیل این حرکت دانسته اند. دیالکتیک وتضاد طبقاتی (مارکس)، محیط طبیعی وشرایط آب هوایی وجغرافیایی (منتسکیو)؛ وجود برخی از نژادها (کنت گوبینو)، مشیت الهی (بوسوئه)، قهرمان گرایی (فاشیست ها)، غریزه جنسی، عشق وگرسنگی (فروید و...)، عصبیت (ابن خلدون)، عنصر زور وعوامل سیاسی (دورینگ) و... از جمله عوامل محرّک تاریخ در آرا وافکار نویسندگان ودانش مندان هستند.۴۱
نقد وبررسی
درباره فلسفه (نظری) تاریخ، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد واشکال ها وانتقادهایی چند به آن وارد شده است:
الف) نظریه های فلسفه تاریخ، دارای یک وجه جبرگرایانه وضرورت گرایانه هستند. گویا تاریخ بدون توجّه به تلاش ها واقدام ها ویا فعالیت های افراد، مسیر خود را طی خواهد کرد. از این منظر، انسان ها اراده واختیار چندانی در برابر حرکت تاریخ ندارند وتسلیم بی چون وچرای آن هستند؛
ب) وقایع تاریخی تکرار ناپذیرند وهرگونه پیش گویی، ممکن است واقعیت نیابد؛ یعنی، تنها چند درصد امکان دارد این احتمال ها تحقّق یابد؛
ج) ارائه یک قانون عام بر کل بشریت (آن هم با توجّه به تنوّع، تکثّر وپیچیدگی فرهنگ ها واقوام وسنت ها) دشوار است؛ به خصوص اگر این روی کرد تنها مبتنی بر یک سری شواهد تاریخی وبرداشت های فلسفی باشد؛
د) برخی منتقدان ادعا کرده اند: نگارش تاریخ عمومی ناممکن است؛ بدین دلیل که تاریخ در مجموع یک کلّ نیست، ونویسنده تاریخ عمومی - مثلاً در قیاس با مورّخ انقلاب فرانسه یا دوران استعمار آمریکا - فاقد موضوع مطالعه خاص است!
به نظر می رسد، عموم این اشکالات درباره فلسفه (نظری) تاریخ وارد باشد وبرای رهایی از آنها باید به روی کردی جدید دست یازید وآن چیزی نیست جز «فلسفه متعالی تاریخ».
فصل دوم: مهدویت وفلسفه (نظری) تاریخ
«فلسفه متعالی تاریخ» بررسی وتبیین آموزه های وحیانی اسلام درباره روند تاریخ وکمک گرفتن از تجربه وعقل است (وحی + عقل + تجربه) نماد وکانون محوری این دانش، «دکترین مهدویت» است.
«مهدویت»، فرجام متعالی وشکوه مند آینده جهان وسرمنزل متعالی ومتکامل تاریخ بشری است. «مهدویت»، پیش بینی وحیانی هدف ومقصود تاریخ وپایان حرکت متلاطم وپرفراز ونشیب آن است. «مهدویت»، تحقّق معناداری وغایت مندی تاریخ وباور به سرنوشتی روشن ومحتوم است.
این آموزه متعالی، به گونه های مختلف ودر قالب های گوناگون ارائه وتصویر شده است، اما از منظر فلسفه تاریخ، کمتر به آن پرداخته شده وپیوند ورابطه این دو در محاق غفلت فرو رفته است. به ادعای ما، فلسفه واقعی تاریخ وسرانجام حرکت آن، در مهدویت جلوه گر است، واز این رو، باید به روشنی آن را مورد بحث وبررسی قرار داد. بر اساس نگرش فلسفی - تاریخی به «دکترین مهدویت»، می توان نظر جامع وکاملی درباره حرکت تاریخ وقانون مندی آن ارائه داد وفرجام، غایت نهایی وبارانداز تاریخ را مشخص کرد.
هیچ یک از فلسفه های نظری تاریخ، نتوانسته اند به طور جامع ودقیق به تفسیر وتبیین «تاریخ» بپردازند واز کشف هدف ومقصد واقعی آن ناتوان مانده اند (وبه همین جهت دچار اختلافات اساسی وپراکندگی شده اند) اما اندیشه متعالی مهدویت می تواند بیان گر تفسیر وتحلیل واقعی ویقینی روند تاریخ وشناخت سرمنزل ومسیر درست آن باشد. در واقع شرح فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلام، جز با بررسی وتبیین درست دکترین مهدویت، امکان ندارد.
از طرفی ارائه مباحث دکترین مهدویت در چهارچوب فلسفه نظری تاریخ، این امکان را می دهد که به صورت نظام مند وفلسفی، مباحث ناگفته بیان شود ومعناداری، قانون مندی وهدف مندی تاریخ به اثبات رسد.
روشن است این شکل سرنوشت باوری وفرجام گویی، مبتنی بر پیش بینی علمی وفلسفی نیست، بلکه بر پایه وحی وغیب است که علم آن نزد خدا وافراد برگزیده او (پیامبر وامامان معصوم) است. این پیش بینی حتمی وقطعی، اخبار غیبی از آینده ای روشن وفضیلت گون است وبر جبری بودن حرکت تاریخ دلالت ندارد. تنها وعده وبشارت حتمی الهی بر حاکمیت صالحان وحکومت جهانی عدل ونابودی باطل است.
مشکل نظریه های ارائه شده در «فلسفه تاریخ»، جبری بودن وادعای علمی بودن آنهاست؛ در حالی که در اندیشه قرآن حرکت تاریخ جبری نیست واراده انسان ها تأثیر بسزایی در پویش گردنه های تاریخ ورسیدن به قلّه های پیشرفت وتعالی دارد؛ هرچند این سیر از مشیّت وقدرت الهی خارج نیست وبر اساس قضا وقدر صورت می گیرد. هدف خلقت وخواست خداوند نیز، رسیدن انسان به بالاترین حد کمال وتعالی است؛ اما این خواست الهی، بر این تعلّق گرفته که انسان ها با اختیار وآزادی این راه را طی کنند.
البته اراده ونقش انسان ها در حرکت تاریخ وپویش گردنه های مختلف آن، نمی تواند مانع از تحقق بشارت ووعده حتمی الهی - نه پیش بینی احتمالی - مبنی بر استخلاف صالحان در زمین وآکنده شدن آن از عدل وداد گردد.
برای تبیین فلسفه تاریخ وکشف قانون ها وسنّت های حاکم بر تاریخ وشناخت پیوند مهدویت با فلسفه تاریخ توجّه به انگاره های زیر بایسته است:
گفتار اول: هدف وسرمنزل تاریخ (کمال وتکامل)
مهم ترین انگاره درباره «تاریخ آینده»، حرکت وسیر انسان وجامعه بشری - با طی فراز ونشیب هایی - به سوی کمال واوج گرفتن است. سرنوشت باوری به معنای باور به فرجامی متکامل ومتعالی است. از دیدگاه اسلام حرکت وسیر تاریخ به سوی عبودیت وحاکمیت ارزش ها ومتعالی شدن انسان است واگر غیر این می بود، حرکت تاریخ امری لغو وپوچ می نمود؛ هرچند در این حرکت، فراز وفرودها، کاستی ها، موانع وچالش هایی وجود داشته است.
هدفی که قرآن برای کاروان بشری ترسیم می کند «عبادت وعبودیت» است ومنظور از آن، معنای وسیع وگسترده ای است که شامل کلیه شئون زندگی انسان در روی زمین می گردد این هدف در صورتی محقق می شود که در سرتاسر جهان خواسته ها ودستورهای خدا اجرا وشناخت وعبادت او محقّق وعبودیت ومعنویت جای گزین رذایل وکژی ها شود:
﴿وما خلقت الجنّ والانس اِلا لیعبدون﴾؛۴۲
وجنّ وانس را نیافریدیم مگر برای این که مرا عبادت کنند.
«ما هرگز در قرآن به این منطق برخورد نمی کنیم که انسان آفریده شده است که هر چه بیشتر بداند وهرچه بیشتر بتواند تا این که انسان وقتی دانست وتوانست، خلقت به هدف خود رسیده باشد! بلکه انسان آفریده شده است که خدا را پرستش کند وپرستش خدا، خود هدف است... طبعاً به این معنا در منطق اسلام، هدف اصلی از زندگی، جز معبود چیز دیگری نمی تواند باشد؛ یعنی قرآن می خواهد انسان را بسازد ومی خواهد به او هدف وآرمان بدهد وهدف وآرمانی که اسلام می خواهد بدهد، فقط خداست وبس وهر چیز دیگر جنبه مقدّمی دارد، نه جنبه اصالت واستقلال وهدف اصلی».۴۳
سیر وحرکت به سوی خدا ورسیدن به او، مستلزم پرورش فضایل اخلاقی، سبقت به سوی نیکی ها، انجام اعمال صالح، پرستش وعبادت، عدالت، تقوا و... است. اینها معنا ومصداق واقعی کمال وتعالی انسان است وهر یک به نوعی سعادت وخوشبختی انسان را تأمین می کند وزندگی ای آرام، متعالی، متکامل ومتعادل را برای او رقم می زند. البته این ایده در دورانی از تاریخ، به کمال وتمام تحقّق خواهد یافت وآن عصر «ظهور مهدی موعود» است.
گفتار دوم: مسیر ومکانیسم حرکت
از دیدگاه قرآن، صحنه تاریخ وزندگی بشری، عرصه پویش ها وکوشش های حقّ پرستان وباطل گرایان، برای رسیدن به آرمان ها واهداف خود است. حقّ پرستان، در صدد پیروی از حق، پرستش خدا، کسب فضایل انسانی، تحقّق عدالت وسعادت واقعی انسان ها، ایمان، تثبیت وگسترش خداپرستی، دوری از زر وزور و... هستند. اما باطل گرایان به دنبال شهوت رانی، ثروت اندوزی، ظلم وستم، کفر، فسادگری وتباهی، عدالت گریزی، کسب مقام، تکبّر وخودخواهی و... می باشند. در رأس حقّ پرستان وحق پویان، پیامبران، اولیای الهی وصالحان ودر رأس باطل گرایان، شیطان، فرعون ها، شاهان، ستم گران وزرمداران قرار دارند.
بین دو گروه وجبهه حقّ وباطل، همواره نزاع ودرگیری وجود دارد ودر واقع تضادّ وکشمکش بین آنها، محرّک ومکانیسم حرکت تاریخ است. پیامبران وپیروانشان همواره مخالفت خود را با کفر وستم گری فرعون ها وسردم داران زر وزور اعلام کرده ومنافع نامشروع وباطل آنها را به چالش کشیده اند. دعوت اصلی آنها به تحقّق خداپرستی وعدالت اجتماعی بوده که با منافع سرشار ودنیوی باطل گرایان تعارض داشته است.
از نظر قرآن مجید، از آغاز جهان همواره نبردی پی گیر میان گروه اهل حق وگروه اهل باطل، میان گروهی از تراز ابراهیم، موسی، عیسی، محمد( وپیروان مؤمن آنها وگروهی از تراز نمرود، فرعون، جباران یهود، ابوسفیان، مانند آنها بر پا بوده است. هر فرعون، موسایی در برابر خود داشته است: «لکلّ فرعون موسی»... در این نبردها وستیزها، گاهی حق وگاهی باطل پیروز بوده است، ولی البته این پیروزی ها وشکست ها، بستگی به یک سلسله عوامل اجتماعی، اقتصادی واخلاقی داشته است... در قرآن به نقش - به اصطلاح - مرتجعانه «ملأ» و«مترفین» و«مستکبرین» ونقش حقّ طلبانه «مستضعفین» تصریح شده است. در عین حال از نظر قرآن، آن جهاد مستمرّ پیش برنده ای که از فجر تاریخ وجود داشته ودارد، ماهیت معنوی وانسانی دارد؛ نه مادی وطبقاتی.۴۴
در طول تاریخ، پیامبران رهبری گروه مؤمنان، صالحان، موحّدان، مجاهدان و... (جبهه حقّ) را در دست داشتند وبا تمام قدرت وتوان در برابر گروه کافران، مشرکان، منافقان، مفسدان و... (جبهه باطل) صف آرایی می کردند ودر صدد از بین بردن تصویر کریه کفر وباطل از جهان بودند. بر این اساس حرکت تاریخ، با سکان داری پیامبران وجانشینان صالح آنان، به سمت حق گرایی وپیروزی بر باطل در حرکت بوده است.
گفتار سوم: سرانجام تاریخ
تضادّ وکشمکش بین حقّ وباطل ومؤمنان وکافران، از نخستین لحظه های تاریخ تاکنون ادامه داشته است ونزاع وستیزه های خارج از این چهارچوب، محدود وگذرا بوده واستمرار وتداومی در تاریخ نداشته است. حال نقطه پایانی این درگیری وتضادّ کجا وچه وقت است؟ با توجّه به وعده قرآن، نقطه پایانی این «تضادّ»، غلبه وپیروزی ایمان وحقّ ونابودی کفر وباطل است؛ بدین صورت که در عصری، «حقّ» به اوج قدرت وکمال خود می رسد وزمینه برای فتح وپیروزی آن به وجود می آید. باطل نیز به نهایت قدرت وانحطاط وفساد کشیده می شود ووقتی هر دو به نهایت خود رسیدند، حقّ با امداد خداوند وآگاهی وتوانایی مؤمنان وصالحان بر باطل غلبه می کند وکافران ومفسدان را از میان برمی دارد وقدرت وسلطه شیطان از بین می رود. در روایات به صراحت از نابودی وهلاکت شیطان به دست امام زمان( اشاره شده است.
پیروزی نهایی نیروهای حق وصلح وعدالت، اندیشه ای قرآنی است که با قاطعیت اعلام می دارد: پیروزی نهایی با دین حق وایمان وغلبه قطعی صالحان ومتقیان، کوتاه شدن دست ظالمان ومستکبران وآینده روشن وسعادت مندانه بشر است.
نقطه اوج ومتعالی این حرکت با قیام وظهور منجی موعود - واز دیدگاه اسلام مهدی( - تحقّق می یابد واو رهبری گروه حقّ را به دست می گیرد وبا تمام توان، به جنگ نهایی با جبهه کفر وباطل می پردازد ودر تحقّق وعده های حتمی الهی، پیروز می شود وتاریخ به شکوه مندترین فرجام خود می رسد.
این وعده قطعی وحتمی خداوند، تخلّف نمی پذیرد وحقّ با تمام توان وشکوه، به پیروزی می رسد. از مجموع آیه ها وروایت ها استنباط می شود که قیام مهدی موعود( آخرین حلقه از مجموعه حلقه های مبارزه حق وباطل است که از آغاز جهان برپا بوده است. مهدی موعود، تحقّق بخش ایده های همه انبیا واولیا ومردان مبارز راه حق است وبه عبارتی او حاصل تمامی مجاهدت ها وتلاش های پیامبران وثمره قیام ها ومبارزه های حقّ طلبان است.
به طور خلاصه می توان پاسخ پرسش های «فلسفه تاریخ» از دیدگاه قرآن را چنین برشمرد:
۱. هدف وغایت تاریخ، عبادت، بندگی خدا، رسیدن به کمالات اخلاقی وانسانی است؛
۲. مکانیسم ومحرّک این حرکت، اراده انسان ها وتضادّ ودرگیری بین دو جبهه حق وباطل است که در نهایت با نابودی جبهه باطل، به پایان خواهد رسید؛
۳. مسیر ومنازل این حرکت، دوران های دعوت ومبارزه های پیامبران وجانشینان آنان - به خصوص مهدی موعود - است. عصر هر پیامبری، بستر ومرحله ای برای گذر تاریخ به مراحل بالاتر وکامل تر از گذشته است.
تاریخ در عصر ظهور، به مرحله نهایی وکامل خود خواهد رسید. این مرحله آغاز زندگی نوین، پیشرفته ومتکامل است وبشر در آن از رفاه، سعادت، عدالت، امنیت ومعنویت برخوردار خواهد شد.
در آیاتی چند از قرآن، وعده حتمی ویقینی داده شده که پیروزی نهایی با حق وایمان خواهد بود وصالحان ومستضعفان حکومت زمین را در دست خواهند گرفت.۴۵
در این آیات زندگی وسیر حرکت انسان وتاریخ مشخص شده، بلکه فرجام شکوه مند ومتعالی آن نیز تحت عناوین امامت مستضعفان، وراثت صالحان، جانشینی وخلافت بر زمین، ظهور وپیروزی دین حق، غلبه وبرتری حق بر باطل و... مطرح گشته است.
عموم روایات وتفاسیر این آیات را بر ظهور حضرت مهدی وتحقّق جامعه مطلوب وآرمانی تطبیق داده اند. بعضی از این آیات عبارت اند از:
﴿یرثها عبادی الصالحین﴾؛
در حقیقت در زبور پس از ذکر (تورات)، نوشتیم که زمین را بندگان صالح ما به ارث خواهند برد.۴۶
﴿نجعلهم ائمه ونجعلهم الوارثین﴾؛
وخواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرودست شده بودند، منّت نهیم وآنان را پیشوایان (مردم) گردانیم وایشان را وارث (زمین) کنیم.۴۷
﴿قل جاء الحق وزهق الباطل﴾؛
بگو: حق آمد وباطل نابود شد. آری، باطل همواره نابود شدنی است.۴۸
﴿لیظهره علی الدین کلّه﴾؛
او پیامبرش را با هدایت ودین درست فرستاد. آن را بر هر چه دین است، پیروز گرداند؛ هر چند مشرکان خوش نداشته باشند۴۹
با توجّه به توضیحات ومستندات ارائه شده، می توان گزینه های زیر را از «فلسفه متعالی تاریخ» برداشت کرد:
- فرجام شناسی شیعه، مبتنی بر وحی وغیب است؛
- این روی کرد، خطی وتکاملی است (هر چند ناکامی ها وفراز ونشیب های فراوانی در تاریخ وجود داشته است)؛
- مهم ترین ویژگی این نگرش، پیش بینی حتمی وقطعی آینده است؛
- این پیش گویی، جبری وضرورت گرایانه نیست؛ هر چند تمامی امور تحت مشیّت واراده الهی قرار دارد؛
- اختیار واراده انسان ها، اساس حرکت تاریخ است وخواست الهی نیز بر این قرار گرفته است؛
- اراده واختیار انسان ها، مانع تحقّق این پیش گویی قرآن نیست (چون وقوع آن بنابر اخبار غیبی حتمی است)؛
- اراده وخواست انسان ها، در تحقّق جامعه مطلوب وآرمانی وتسریع یا تأخیر در آن، تأثیر فراوانی دارد؛
- حرکت تاریخ، باید سمت تحقّق هدف وغایت آفرینش باشد وآن چیزی جز تحقّق عبودیت وبندگی انسان وتقرّب به خداوند نیست؛
- انسان برای رسیدن به این غایت، باید به تکامل وتعالی برسد، ولی همیشه موانع بازدارنده ای فرا روی او قرار داشته است که مهم ترین آنها، گروه باطل وفسادگر، به سردمداری شیطان بوده است؛
- نزاع وتضادّ مستمرّی بین جبهه حق (تلاش گران عرصه عبودیت) وجبهه باطل (ستیزش گران یکتاپرستی) وجود دارد؛
- نهایت این نزاع ودرگیری، تحقّق عبودیت وعبادت الهی بر روی زمین ونابودی شیطان وگروه باطل است که در عصر ظهور محقّق می شود.
- به علّت این که انسان ها به کمال عقلی، خلقی واجتماعی نرسیده اند، با مشکلات فراوانی رو به رو هستند واین مانع رسیدن به جامعه مطلوب است؛
- پس از تحقّق هدف وغایت اصلی آفرینش (عبادت الهی وعبودیت انسان) نوبت به کارکردها واهداف فرعی می رسد.
در این جاست که جایگاه ویژه «دکترین مهدویت»، آشکار می شود وتفسیر راه بردی از مسائل وپاسخ گویی بنیادین به مشکل ها وکاستی ها رخ می نماید وبا فلسفه متعالی تاریخ منطبق می گردد.
از آن جایی که حرکت تاریخ، به سمت تحقّق عبودیت وبندگی انسان، تقرّب به خداوند، حاکمیت فضایل اخلاقی وریشه کنی تمام رذایل است (بر طبق فلسفه متعالی تاریخ). از این رو، باید طرح «دکترین مهدویت» متناسب با آن ارائه شود واز سطحی نگری وپراکنده گویی پرهیز گردد.
هم چنین باید توجّه کرد که «فلسفه تاریخ»، تنها گوشه ای از انگاره ها وآموزه های مهدویت را در برمی گیرد ونمی توان «دکترین مهدویت» را در آن خلاصه کرد ویا همه مباحث را بر اساس آن توضیح داد! دکترین، می تواند روی کردی نوین وجامع، به بحث پایان تاریخ وظهور منجی در آخرالزمان باشد که در آن از مباحث دینی، فلسفی، عقلی وسیاسی بهره گرفته شده است.
فصل سوم: دکترین مهدویت
بر اساس فلسفه متعالی تاریخ، انسان ها باید به کمال وتعالی برسند تا بتوانند به مقصد وبارانداز نهایی تاریخ نزدیک شوند. در این بارانداز وسرمنزل، باید رابطه انسان با خدا، خود، دیگران وطبیعت به طور کامل تصحیح وبهینه شود. این شاخص ومعیار، مهم ترین الگو وزیربنای طرح «دکترین مهدویت» به شمار می رود.
تعاریف گوناگون ومتعدّدی از دکترین مهدویت ارائه شده است، از جمله:
- «دکترین مهدویت؛ یعنی، نگرش به مقوله مهدویت به عنوان یک آموزه جامع وفراگیر ویک موضوع راهبردی واستراتژیک».
- «دکترین مهدویت، مجموعه آموزه هایی به شمار می رود که بر محور مهدویت است ومی توان از آن آموزه ها... در ارائه راه حل های کاربردی وطرح نظریه های راه بردی در حوزه های متعدد استفاده نمود»؛
- «دکترین مهدویت، آموزه هایی ویژه امام مهدی( است که تفسیری راه بردی از حوزه اساسی حیات بشری هم چون انسان شناسی، سیاست، اقتصاد، جامعه، حکومت، روابط بین الملل و... ارائه می دهد. در حقیقت نوعی اندیشه ساز وکار آرمانی ودر عین حال قابل تحقّق وجهان شمول برای نجات وبهزیستی حیات بشر، بر مبنای احیا وتجدید اسلام نبوی وعلوی است.»۵۰
در نهایت تعریفی که خود نگارنده آن را ارائه کرده است: «دکترین مهدویت، نظریه جامع وکامل برای تشکیل جامعه ای مطلوب وتفسیری راه بردی از حوزه های مختلف زندگی انسان است».۵۱
بر این اساس «دکترین مهدویت»، تصویر وطراحی کامل وفراگیر جامعه موعود وبیان ویژگی ها، برنامه ها، اهداف، استراتژی، خط مشی وتعالیم وآموزه های گوناگون آن است. در این نگرش وروی کرد، باید به دقّت جایگاه سیاست، فرهنگ، اقتصاد واجتماع، تبیین ورابطه وتعامل آنها با یک دیگر روشن شود.
در این نظام، فرآیند سیاست گذاری به صورت کلان وکلی است ودرون داد (ورودی) وبرون دادهای (خروجی) آن دقیقاً مشخص ومنطبق با نیازمندهای واقعی مردم است. به طور خلاصه برآمد «دکترین مهدویت» عبارت اند از:
- تفسیر راه بردی از عرصه های اساسی حیات بشر؛
- نگرش جامع وکامل به مسائل جامعه؛
- ریشه یابی کاستی ها ودشواری های طولانی مدّت زندگی بشری؛
- راه حل های عملی وکاربردی برای ریشه کنی آنها؛
- سامان بخشی وبرقراری تعامل صحیح میان ارکان مختلف جامعه؛
- ارائه الگویی متعالی ومطلوب از زندگی سیاسی وبرقراری پیوند دو سویه میان دنیا وآخرت.
با توجّه به منابع وحیانی موجود وآموزه های «فلسفه متعالی تاریخ»، بعضی از مؤلفه های «دکترین مهدویت» را می توان چنین برشمرد:
الف) فراگیری وعام نگری (جهان شمولی)
مهم ترین وبایسته ترین ویژگی دکترین ونظریه، فراگیری وشمول آن به تمامی طبقه ها ولایه های اجتماع ودر نوردیدن همه عرصه های زندگی است. دکترین مهدویت - برخلاف بیشتر تئوری های موجود - جهان شمول وفراگیر بودن وجامع وشامل تمامی افراد بشر - در شرق وغرب زمین - است. هیچ یک از طبقات وگروه های انسانی از گستره آن خارج نبوده وهیچ بعدی از ابعاد زندگی (فرهنگ، سیاست، اجتماع، اقتصاد و...) مورد غفلت قرار نگرفته است. جهان شمول وعالم گستر است ومحلّی ومنطقه ای نمی باشد.
این دکترین، منحصر به یک قوم، گروه، کشور، نژاد، زبان و... نیست وتأمین کننده رستگاری وشادکامی همگان است. طبقات زیرین اجتماع بشری، به اوج بهره مندی می رسند وزوایای وامانده اجتماع، مورد توجّه قرار می گیرد. در حالی که در سایر نظریه ها چنین نبوده وتنها طبقه وگروه خاصی مورد نظر بوده است؛ برای مارکس، «طبقه کارگر وپرولتاریا»، برای هگل، «نژاد برتر آلمانی»، برای یهود، «قوم برگزیده بنی اسرائیل»، برای فوکویاما، «جهان غرب» و... واجد اهمیت است. در روایات فراوانی آمده است: «زمین با نور پروردگارش منوّر می شود، سلطنت او، شرق وغرب جهان را در برمی گیرد»۵۲ ونیز «خداوند (کل) زمین را به وسیله قائم زنده می کند... «۵۳ و« او را برای فریادرسی مردمان برمی انگیزد... «۵۴ و... این روایات بیان گر فراگیری وشمول نجات بخشی برای عموم انسان ها است ودکترین مهدویت نیز در این راستا تصویر وطراحی می شود.
ب) عدالت گرایی
از وجوه بایسته یک تئوری ودکترین، تأمین عدالت وارائه راه کارهای عملی در این رابطه است؛ یعنی این تئوری ودکترین، باید تحقق بخش عدالت برای همگان ودر همه عرصه ها باشد. عدالت؛ یعنی، برقراری مساوات وبرابر؛ تقسیم عادلانه ثروت ونعمت؛ رفع ظلم وستم وبرپایی آیین دادگری وحق گرایی؛ ایجاد تعادل در همه امور (به خصوص رفتارها وپندارهای انسان ها) وقرار دادن هر چیز وهر کس در جای مناسب خود. «عدالت»، امری جامع وکامل است ومنحصر در قسط ودادگری نیست، به همین جهت در سیاست، حقوق، اقتصاد - وبه خصوص اخلاق - جایگاه ویژه ای دارد وتأمین فراگیر آن، وجه ممیّزه یک نظریه ودکترین برتر وموفق است.
به راستی این امر به کمال وتمام، در اندیشه مهدویت مطرح شده ورکن اساسی این دکترین به حساب می آید تا انسان ها در طول حیات خود شاهد تحقّق عملی آن در تمامی ساحت های زندگی باشند.
او «زمین را از عدل وداد آکنده می سازد؛ چنان که از ظلم وستم مالامال شده بود».۵۵ «مهدی( چنان عدالتی در جامعه برپا می کند که زندگان آرزو می کنند کاش مردگانشان زنده می بودند واز عدالت او بهره مند می شدند»۵۶ ونیز: «چون قیام کند، به عدالت داوری می کند ودر زمان او ستم ریشه کن می شود و...».۵۷
در طراحی دکترین مهدویت وتصویر نظام مهدوی، تأمین عدالت هم در درون داد وتسریع منافع ملاحظه می شود وهم در سیاست گذاری وتألیف منافع واین خط قرمزی برای تمامی برنامه ها وفعالیت ها است.
ج) معنویت گرایی وکمال بخشی
تفسیر وتصویر راه بردی از عرصه های اساسی حیات بشر ونگرش جامع وکامل به امور، ایجاب می کند که ریشه وبنیاد تمامی مشکلات بشر، شناسایی وبرای آن راه حل ارائه شود. با توجّه به آموزه های وحیانی وروایی وتجربه های زندگی بشری، انسان ها، بیش از آن که از بی عدالتی، ناامنی، فقر، تبعیض و... سختی ببینند؛ از فساد اخلاق وتباهی فکر رنج برده اند! ریشه تمامی جنگ ها، ظلم ها، بیدادگری ها، بت پرستی ها، حق کشی ها، طغیان ها وناراحتی ها، عدم تزکیه وتربیت واقعی انسان ها ونداشتن رشد فکری واخلاقی بوده است! اگر انسان به کمال وبلوغ عقلی واخلاقی برسد وبه کرامت وارزش واقعی خود ودیگران پی ببرد؛ به هیچ عنوان در صدد استثمار وبهره کشی، ظلم وتبعیض، جنگ وخون ریزی وفساد وطغیان گری برنخواهد آمد وبه حقوق دیگران تجاوز نخواهد کرد. در این صورت او به استغنای روحی وجسمی خواهد رسید ودر اندیشه تکامل وتعالی همه جانبه خواهد بود.
از طرفی بر اساس آموزه های «فلسفه متعالی تاریخ»، بشر به دنبال کمال نهایی خود (تقرّب به خدا) است واین تنها در صورتی ممکن است که معنویت گرایی ورشد فکری واخلاقی انسان ها وتزکیه وتهذیب وتعلیم آنان، در اولویت نخست باشد. بر این اساس زیربنایی ترین وبایسته ترین برنامه ها وایده ها در «دکترین مهدویت»، توجّه به ابعاد معنوی وروحی انسان ها وکمال بخشی او است، چنان که در روایت زیبایی آمده است: «چون قائم ما قیام کند) دستش را بر سر بندگان می گذارد وعقول آنها را متمرکز ساخته واخلاقشان را به کمال می رساند».۵۸
برای تحقّق این ایده، حضرت به سیرت وباطن انسان ها توجّه می کند وکیمیای وجود آنان را نورانی واخلاق ورفتار وپندارشان را الهی می سازد.
د) حق گرایی (وریشه کنی نمودهای باطل)
حیات سیاسی - اجتماعی انسان ها، همواره شاهد نزاع وستیزش پیوسته حق وباطل ومحوریت گروه ناراست (باطل گرا)، در بیشتر ساحت ها وعرصه ها بوده است. در تبیین فلسفه متعالی تاریخ روشن شد که پیامبران وپیروانشان، مخالفت خود را با کفر وستم گری سردم داران زر وزور وفساد، اعلام کرده ومنافع نامشروع وباطل آنها را به چالش کشیده اند. دعوت آنان به یکتاپرستی، حق گرایی ودادگری بوده که با منافع فراوان باطل گرایان تعارض داشته است. قرآن نیز از آن تحت عنوان مبارزه ایمان وکفر ویا حق وباطل یاد می کند. رویارویی این دو از سپیده دم تاریخ تاکنون به طور مستمر ودر میدان های گوناگون حیات جریان داشته وپیروزی وشکست، دست به دست گردیده است. اما سرانجام تاریخ - طبق سنّت الهی - از آن حق وحق طلبان است تا تمامی موانع کمال وتعالی انسان برطرف گردد وحاکمیت خط توحید، بر تمامی قلوب ونفوس تحقّق یابد.
طبق آموزه های وحیانی، سرانجام حق، پیروز وباطل، محتوم به شکست واضمحلال است (جاء الحق وذهب الباطل) وچیرگی مهدی موعود، عصر حاکمیت حق است. بر این اساس در «دکترین مهدویت» حق گرایی وباطل ستیزی، محور قرار می گیرد وجبهه توحید وایمان، تقویت می شود. کفر والحاد، شرک وبت پرستی، افساد وطغیان گری وتزویر وزرمداری، مهم ترین نمودهای «باطل گرایی» است که بر اساس این دکترین، ریشه کَن شده وشریران از بین می روند؛ چنان که امام هادی( می فرماید: «خداوند حق را به دست او تحقّق می بخشد وباطل را نابود می کند». آن گاه حضرت آیه (بقیه الله خیرٌ لکم) را قرائت کرد وفرمود: «به خدا سوگند! بقیّه الله او است».۵۹
هـ) تحقّق عبودیت ویکتاپرستی
یکی از مؤلفه های برجسته «دکترین مهدویت» توجّه ویژه به حکمت آفرینش انسان ونگاه کمال گرایانه به هدف وغایت زندگی است. بر اساس آموزه های «فلسفه متعالی تاریخ»، سرمنزل ومقصد انسان ها، تشکیل جامعه بی طبقه، یا پیشرفت مداوم، یا پیروزی یک تمدن، یا آزاد شدن اندیشه (روح) و... نیست، بلکه هدف، دست یافتن به یک زندگی مطلوب وبرتر، در سایه پیوستن به خدا وعبادت وعبودیت او است.
سوگ مندانه باید گفت: تاریخ بشر، به جای این که آکنده از خداپرستی، عبادت وبندگی باشد، شاهد استکبار، عصیان گری وعبادت ستیزی بوده است! پرچم دار ونماد کامل این گمراهی ونافرمانی، شیطان واعوان او هستند. شیطنت وگمراه گرایی ابلیس، باعث دوری انسان ها از مسیر واقعی تاریخ وابتلای آنان به انواع انحراف ها وفسادها است. او برای پیش برد مقاصد خود، در هر دورانی، از حربه ها وشیوه های مختلف بهره برده ودر عصر حاضر شیطنت وعبادت ستیزی را به حد اعلای خود رسانده است! برای رسیدن انسان ها به قله های کمال وتقرّب وتحقق عبودیت وبندگی آنان، باید این مانع برداشته شود وآیین یکتاپرستی وپرستش گری، حاکم گردد. بر اساس «دکترین مهدویت»، جامعه باید از آسیب ها وموانع نزدیکی انسان به خدا پیراسته وزمینه ها وبسترهای عبادت وعبودیت او فراهم شود. با نابودی شیطان در عصر ظهور وحاکمیت کامل توحید وخدا محوری، این امر محقّق خواهد شد.
در روایات آمده است: «مهدی، دل های بندگان را با عبادت واطاعت پرمی کند»۶۰ و«همه مردم بر عبادت خدا گراییده، به اجرای احکام شریعت ودیانت روی می آورند۶۱» ونیز: «زمانی که قائم قیام می کند، جز خدا را عبادت نمی کنند»۶۲ و«زمینی باقی نمی ماند، مگر آن که گل بانگ توحید در آن بلند می گردد».۶۳
و) خشونت ستیزی (ظلم، جنگ، ناامنی و...)
یکی از وجوه ناراست زندگی بشری، جنگ ها، ناامنی ها، بیدادگری ها وظلم ها است. تاکنون هیچ مکتب واندیشه ای نتوانسته این معضل ودشواری را از مقابل انسان ها بردارد وجهان را به ساحل ثبات وصلح برساند. پس از جنگ های دهشتناک اول ودوم جهانی، بیشتر کشورها با تشکیل جامعه ملل وسازمان ملل متحد، امید به آرامش وصلح جهانی داشتند! اما همین سازمان ها، خود تبدیل به حربه اشغال گری وجنگ شدند وبر بیشتر نزاع های جهانی ومنطقه ای مهر تأیید نهادند (مثل اشغال عراق) ویا از حل کوچک ترین منازعات، ناتوان ماندند. پیش از آن نیز تاریخ شاهد لشکرکشی امپراتورها، غارت وچپاول یغماگران ووحشی گری دژخیمان و... بوده است! چه کشتارها وفاجعه ها که در این ستیزش ها روی نداد وچه ظلم ها وفسادها که رخ ننمود وچه جنگ ها وخون ریزی ها، حماسه وشجاعت دانسته نشد! پیامبران وجانشینان آنان نیز همواره مورد تعرّض ودشمنی ها بودند وبسیاری از آنان در راه ترویج آیین الهی به شهادت رسیدند و... حتّی بر اساس فلسفه متعالی تاریخ، جهان همواره شاهد نزاع وستیزش این دو گروه بوده وتا برهه ای خاص از زمان ادامه خواهد داشت. خشونت - به تمامی اشکال آن - جزء جدایی ناپذیر حیات بشری به شمار می رود وتنها در پرتو ایده وبرنامه کامل وجامع از بین رفتنی است. در این روی کرد، هم باید ریشه آن (استکبار، شهوت، مقام پرستی وجنایت گری) خشکانده شود وهم تمامی عاملان آن از بین بروند. تربیت وتعلیم مردم نیز باید طوری باشد که از تجاوزگری وخون آشامی روی گردان بوده وخود عامل ایجاد صلح ودوستی باشند. این نگره، تنها در پرتو «دکترین مهدویت» قابل ارائه ودست یابی است واز وجوه ویژه آن نیز، ایجاد صلح دائمی وجهانی است: «کینه ها از دل مردم بیرون می رود ودرّندگان وچهارپایان در صلح زندگی می کنند»۶۴ ونیز: «در آن روز اختلاف های میان ملّت ها ودین ها رفع می شود».۶۵
طبق فلسفه متعالی تاریخ نیز، منازعات وستیزش های مستمرّ - به خصوص میان گروه حق وباطل - با قیام مهدی( به پایان خواهد رسید وپیروزی از آن حق گرایان وصلح طلبان خواهد بود.
ز) تأمین رضامندی وخشنودی مردم
در تبیین وارائه «دکترین مهدویت»، توجّه به خواسته های واقعی مردم وجلب رضایت آنان، در اولویت قرار دارد وبرنامه ها وایده های سیاسی، فرهنگی، اقتصادی واجتماعی آن، در راستای تأمین همه نیازهای مادی ومعنوی مردم ورفع تمامی مشکلات وکاستی ها است.
تاریخ پرشکوه آیین های آسمانی - به خصوص اسلام - شاهد تلاش پیامبران وامامان در جهت تأمین نیازمندهای مختلف مردم وکاستن از انبوه مشکل ها وناراحتی های آنان بوده است. طرف داری آنان از طبقه های محروم، فرودست، مظلوم ومستضعف جامعه وکوشش برای نجات ورهایی آنان از چنگال دژخیمان وطاغوتیان، از زرّین ترین برگ های کتاب تاریخ است. اتفاقاً یکی از علل ستیزش آنان با گروه ستم وطغیان، همین استثمار وبهره کشی ناشایست از انسان ها وافزودن بر آلام ورنج های بی شمار آنان بوده است وچنان که در فلسفه متعالی تاریخ بیان شد، فرجام این تنازع ودرگیری، پیروزی مستضعفان وطبقات فرودست جامعه ونابودی استثمارگران وزورمداران است.
در واقع مردم در طول حیات دیرین خود، بر روی زمین، هیچ وقت شاهد رفع تمامی مشکل ها وتهیه نیازمندی های خود نبوده اند، اما این امر در «عصر ظهور» محقّق شده وموجبات خشنودی وشادی همگان فراهم خواهد شد.
گفتنی است بنا به ادعای فوکویاما، لیبرال - دموکراسی، مترقّی ترین وآخرین نظام مطلوب بوده واین فرجام (خوش) تاریخ است! در حالی که نهایت هنر آن، تأمین منافع طبقه خاصی در جامعه وجلب رضایت (مادی وظاهری) اکثریت بوده است. اقلیت در این نظام، از بسیاری از امکانات وابزار رفاه ورضامندی محروم بوده وآوازه عدالت برای آنان بیگانه است! در صورتی که در «دکترین مهدویت»، تمامی اقشار وگروه ها وهمه خواسته های مشروع وبه حق، مورد توجّه بوده وبرنامه های بسیاری برای خدمت رسانی به مردم وجلب رضامندی آنان، اجرا خواهد شد.
در روایات آمده است: «در خلافت ورهبری مهدی، ساکنان زمین، آسمان وپرندگان در هوا، راضی وخشنودند»۶۶ و«اهل آسمان وزمین، (به وجود او) شادمانند»۶۷ ونیز: «همه از او خشنود وراضی می شوند».۶۸
ح) شایسته سالاری (حکومت صالحان ومستضعفان)
یکی از مؤلّفه های اساسی «فلسفه سیاسی» این است که «چه کسانی باید حکومت کنند؟» پاسخ های مختلفی از سوی مکاتب ونظریه پردازان به این پرسش ارائه شده است، از جمله: نمایندگان خدایان، فیلسوف شاهان، پادشاهان، نخبگان، طبقه پرولتاریا، دارندگان رأی مردم، دارندگان قدرت (ثروت، سلاح ونیرو)، برگزیدگان خدا و...، اما کمتر سخن از حکومت شایستگان (صالحان ومستضعفان) به میان آمده است! این انگاره در مکتب اسلام - به خصوص دکترین مهدویت - به صراحت مورد توجّه واقع شده است. از دیدگاه قرآن وروایات، در عصر ظهور، نیکان وشاهندگان (صالحان) ومستضعفان (بی بهرگان از قدرت)، وراثت وحاکمیت زمین را در دست خواهند گرفت وصاحبان زر، زور وتزویر، هیچ نقشی در حکومت نخواهند داشت.
بر اساس «فلسفه متعالی تاریخ» نیز فرجام تاریخ با حاکمیت نیکان ومستضعفان رقم خواهد خورد وبرتری وچیرگی از آن شایستگان وفرزانگان است. معیار لیاقت وشایستگی در این آموزه، پرهیزگاری، دانایی، دیانت، بی بهرگی از قدرت ومحرومیت شناسی است. «استضعاف» در این روی کرد، به معنای دور ماندن شایستگان از حکومت (توسط حاکمان نامشروع) ونداشتن ابزار مناسب خدمت رسانی ودادگری است.
پس «شایسته سالاری» یکی از شاخصه های مهم «دکترین مهدویت» - به خصوص در ساحت سیاست - وویژگی برجسته حکومت گران وسیاست ورزان است. تا زمانی که عرصه سیاست، جولانگاه فرومای گان، زورمندان، تزویرگران و... باشد - که تاکنون نیز چنین بوده است - هیچ مشکلی از جامعه برطرف نخواهد شد وآتیه جهان، تیره وتار خواهد بود! اما دکترین مهدویت این نوید را می دهد که «یاران مهدی( مردانی اند که خدا را - آن چنان که شایسته است - شناخته اند»۶۹ و«آنان در طریق عبودیت، اوّل جدیت وتلاش اند»۷۰ ونیز «آنان خوبان امت اند... «.۷۱
در تفسیر آیه (ونرید ان نمنّ علی الّذین استضعفوا...) آمده است: «این آیه درباره صاحب الامر است که در آخر الزمان ظهور می کند وجبّاران وفراعنه را نابود می سازد...»،۷۲ ودر تفسیر آیه (أن الارض یرثها عبادی الصالحین) آمده است: «منظور از این زمین را بندگان صالح خدا به ارث می برند، مهدی قائم( ویاران او هستند۷۳»، وروشن است که در آن عصر، صالح ترین، پاک ترین، عالم ترین وپرتوان ترین انسان ها (امام مهدی) خود زمام امور را در دست خواهد داشت وآن گاه صالحان را به قدرت خواهد رساند.
ط) تحوّل گرایی مثبت وسازنده
تاریخ زندگی بشر، شاهد تحوّل ها ودگرگونی های بسیاری بوده ومراحل مختلفی را پشت سر نهاده است. معمولاً در هر مرحله ای، امور جدیدی حادث شده وتحوّل شگرفی رخ داده است. مهم ترین ویژگی این تحوّل ها - به خصوص در عصر حاضر - دگرگونی های مادی وپیشرفت های صنعتی وتکنولوژیکی است. حال ممکن است این پرسش رخ نماید که نتیجه این تحوّل ها چیست ونقطه پایانی واوج آن کجا است؟ وآیا این نوسازی، همیشه تأثیر های مثبت وسازنده ای بر زندگی انسان ها داشته است، یا نقاط منفی وچالش برانگیزی نیز در آنها وجود دارد؟
در پاسخ گفتنی است که این تغییر ها هم جنبه مثبت دارد وهم جنبه منفی. در وجه مثبت آن، زندگی مادی انسان ها بهبود یافته وآنان از مزایای بهداشت، سوادآموزی، صنعت و... بهره مند شده اند. حتّی فرهنگ وهنجارهای جوامع تغییریافته والگوهای هم سان ویک پارچه، ترویج شده است. بر این اساس میزان بهره مندی عموم مردم از نعمت ها فزونی یافته ورضایت آنان تا حدودی جلب شده است. اما وجوه منفی این تحوّلات - به خصوص ابعاد دین ستیزانه، تبعیض آمیز، حق گریزانه وفسادگرایانه آن - کام بشر را تلخ کرده وسطح رضامندی او را پایین آورده است.
امروزه مدرنیسم، به عنوان نماد کامل تجدّد وتحوّل، دچار چالش های اساسی وبحران های فراوانی (از قبیل بحران معنویت، هویت، مشارکت و...) شده است وسرنوشت پسندیده ای برای آن متصوّر نمی شود. هر اندازه پیشرفت های صنعتی، تکنولوژیکی ورفاه ظاهری بشر ادامه دارد، مشکلات وسختی ها نیز فزونی می یابد
و...!
از طرفی فساد وناکارآمدی در ساختارهای مختلف قدرت نفوذ کرده وموجب بی ثباتی واز هم گسیختگی سیاست، اقتصاد وفرهنگ شده ومناسبات ناعادلانه ای به وجود آورده است با حال این تعاملات ومناسبات ناصحیح، نیاز به تغییر وبازنگری اساسی دارد و«دکترین مهدویت» عهده دار ترسیم مناسبات صحیح وانسانی وتحوّل ودگرگونی گسترده در همه ساحت ها وعرصه ها است: «هنگامی که قائم خروج کند، امر تازه، کتاب تازه، روش تازه وداوری تازه با خود می آورد»۷۴ و«... از مردم برای امری تازه، کتاب تازه وحکومت تازه بیعت می گیرد».۷۵
بر این اساس یکی از روی کردهای محوری «دکترین مهدویت»، ایجاد تغییر ودگرگونی در همه امور ونوپویی در ساحت های مختلف زندگی است.
البته مؤلّفه های دیگری نیز می توان برای دکترین مهدویت در نظر گرفت که به علّت اختصار، از بیان آنها اجتناب می شود (مانند محوریت امامت، حکمت وخردگرایی و...).
هـ) ایجاد انسجام، سازواری وهم آهنگی
یکی از وجوه بایسته دکترین مهدویت، تحقّق هم آهنگی، هم سانی وانسجام در جامعه بشری ومیان آحاد مردم است در این روی کرد، اختلاف ها، تمایزات، تکثّرات، تبعیضات و... از بین می رود وانسجام، وحدت، یک رنگی وهم دلی کامل ایجاد می شود.
این انسجام وهم آهنگی در تمامی ارکان وابعاد دکترین مهدویت نیز وجود دارد وهیچ تناقض واختلاف در آن دیده نمی شود.
نتیجه گیری
تبیین وارائه دکترین مهدویت در چهارچوب نظری «فلسفه تاریخ»، افق های جدیدی فرا روی پژوهش گران واندیش مندان می گشاید ومفاهیم وآموزه های نوینی ارائه می دهد. به نظر نگارنده، مهم ترین آموزه این پیوند «تطابق کامل دکترین مهدویت با فلسفه متعالی تاریخ» وتبیین روشن وحتمی فرجام تاریخ است. از پیوند میان این دو، مؤلّفه های مختلفی قابل برداشت است، از قبیل: فراگیری وجهان شمولی، عدالت محوری، معناگرایی وکمال بخشی، حق گرایی، تحقّق عبودیت انسان، خشونت ستیزی، شایسته سالاری، تحوّل گرایی مثبت، تأمین رضامندی و.... هم چنین روشن شد که «دکترین مهدویت» پاسخ گویی به نیازها وخواست های اساسی مردم وتفسیر راه بردی وواقعی از امور بشری است. در این روی کرد جامع وکامل، باید رابطه وتعامل انسان با خدای خود (در جهت عبودیت وتقرّب به او) تصحیح شود. انسان با دیگران، تعاملی سازنده وصحیح برقرار سازد واز تجاوزگری وپرخاش گری دوری کند. در رابطه با خود نیز، روی کرد نوینی اتخاذ کند وتهذیب واستغنای درون را مورد توجّه قرار دهد و... نتیجه همه این برنامه ها وایده ها، از بین رفتن تمامی مشکل ها، کاستی ها ودست یافتن به زندگی مطلوب وبرتر است.
مهم ترین وبارزترین برآیند این دکترین، معنویت، عدالت وعقلانیت است ودست یازدین به این سه مؤلّفه، نشانه کمال خلقی، اجتماعی وعقلی انسان است. تفسیر راه بردی دکترین مهدویت از حوزه های مختلف زندگی، عبارت است از:
جامعه نگری در سیاست، اقتصاد، فرهنگ واجتماع وقراردادن آنها در مسیر سالم وبایسته. هم چنین ریشه یابی واقعی مشکلات وارائه راه حل های مناسب وعملیاتی برای رفع آنها.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
۱. نک: درس های سیاست خارجی، ص۲۷۶.
۲. نک. مجله دانشگاه انقلاب، ش ۲۱، ص۱۲۰؛ عصر ما، ۱۹ آبان ۸۰.
۳. مسعود پورسیدآقایی، فصل نامه انتظار، ش۱۶، ص۱۰.
۴. اندرو هی وود، درآمدی بر ایدئولوژی های سیاسی، ص ۵۰۶.
۵. نک: فلسفه تاریخ از دیدگاه جامعه شناسی، ص ۱۷ و۱۸.
۶. نک: محمدرضا کاشفی، دین پژوهی وگوناگون (پرسش ها وپاسخ ها، دفتر چهارم)، ص ۴۵.
۷. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۳.
۸. اتکینسون، فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۲۴ و۲۵.
۹. همان، ص ۸۲ و۸۳.
۱۰. نک: اچ والش، ص ۲۵؛ پل ادواردز، ص ۷.
۱۱. نک: دبلیو اچ. والش، ص ۱۴؛ فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۵۰ و۵۱؛ برای مطالعه درباره دیدگاه های اندیش مندان یاد شده نک: نگارنده، آینده جهان، صص ۳۹-۴۶.
۱۲. نک: پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۱۸-۲۱؛ اچ والش، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ص ۱۳-۱۸؛ کریم مجتهدی، فلسفه تاریخ، ص ۱۵۶-۱۶۹ و....
۱۳. محمد آراسته خو، فرهنگ اصطلاحات علمی - اجتماعی، ص ۷۲۷.
۱۴. دائره المعارف تطبیقی علوم اجتماعی، ج۱، ص ۳۰۹.
۱۵. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۲.
۱۶. مرتضی مطهری، جامعه وتاریخ، ص ۳۵۳.
۱۷. جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفی، ص ۲۰۴.
۱۸. علی رضا صدرا، انتظار، ش ۱۳، ص ۲۱۴.
۱۹. محمدتقی مصباح یزدی، جامعه وتاریخ از دیدگاه قرآن، ص ۱۵۳.
۲۰. اچ. والش، مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ص ۲۸.
۲۱. حسین کریمی، فلسفه تاریخ، ص ۱۴ و۱۵.
۲۲. مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ص ۲۸.
۲۳. فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۸۳.
۲۴. فلسفه تاریخ از دیدگاه جامعه شناسی، ص ۱۶.
۲۵. فصل نامه حوزه ودانشگاه، ش۴۲، ص ۲۸.
۲۶. تاریخ وتاریخ نگاری، ص ۲۶.
۲۷. فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۵۰.
۲۸. مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ص ۱۳.
۲۹. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۲۲.
۳۰. جامعه وتاریخ، ص ۳۵۳.
۳۱. مجله انتظار، ش ۱۳، ص ۲۱۶.
۳۲. فرهنگ فلسفی، ص ۲۰۴.
۳۳. پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۲۵.
۳۴. نک: نگارنده، آینده جهان، ص۳۱ و۴۷؛ پل ادواردز، فلسفه تاریخ، ص ۷۱-۷۵؛ اتکینسنون، فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۶۱ و۶۲ و....
۳۵. محمد جواد یوسفیان، مجله دانشگاه انقلاب، ش۲۱۱، ص ۱۲۱ و۱۲۲.
۳۶. تاریخ وتاریخ نگاری، ص ۶۰.
۳۷. حسین علی نوذری، فلسفه تاریخ: روش شناسی وتاریخ نگاری، ص ۵۲۳.
۳۸. تاریخ وتاریخ نگاری، ص ۵۷.
۳۹. فلسفه تاریخ (فلسفه نظری تاریخ، فلسفه علم تاریخ)، ص ۷ و۸.
۴۰. مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ص ۲۸.
۴۱. نک: حسین کریمی، فلسفه تاریخ، ص ۶۱ – ۶۶؛ یعقوب جعفری، بینش تاریخی قرآن، ص ۳۵-۴۷.
۴۲.سوره ذاریات، آیه ۵۶.
۴۳. مرتضی مطهری، تکامل اجتماعی انسان، ص ۷۶.
۴۴. مرتضی مطهری، قیام وانقلاب مهدی (عجل الله فرجه)، ص ۴۹ و۵۰.
۴۵. برای مطالعه بیشر نک: نگارنده، آینده جهان، ص ۶۶-۷۱.
۴۶. سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
۴۷. سوره قصص، آیه ۵.
۴۸. سوره اسراء، آیه ۸۱.
۴۹. سوره توبه، آیه ۳۳.
۵۰. نک: فصلنامه انتظار، ش ۱۶، ص۱۱، ۳۰، ۵۲ و....
۵۱. همان، ص ۳۰.
۵۲. کمال الدین، ج۱، ص ۲۸۰.
۵۳. ینابیع المودّه، ج ۲، ص ۵۱۴.
۵۴. عقدالدرر، ص ۱۴۴.
۵۵. کافی، ج ۱، ص ۳۳۸؛ احتجاج، ج۲، ص ۴۴۹.
۵۶. بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲۵۰؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۶۳۹.
۵۷. ارشاد، ج۲، ص ۳۸۴؛ کشف الغمه، ج۲، ص ۴۶۵.
۵۸. بحار الانوار، ج ۵۲، ص۳۳۶؛ منتخب الاثر، ص۴۸۲.
۵۹. یوم الخلاص، ج۲، ص۶۶۳.
۶۰. کتاب الغیبه، ص ۱۷۹.
۶۱. منتخب الاثر، ص ۵۹۲، ح۴.
۶۲. تأویل الآیات الظاهره، ص ۳۶۹.
۶۳. تفسیر عیاشی، ج۱، ص ۱۸۳.
۶۴. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۳۱۶؛ منتخب الاثر، ص ۵۹۲.
۶۵. بحار الانوار، ج۵۳، ص ۲.
۶۶. کشف الغمه، ج۲، ص ۴۶۹.
۶۷. دلائل الامامه، ص ۲۵۰.
۶۸. کتاب الغیبه، ص ۱۷۸.
۶۹. منتخب الاثر، ص ۶۱۱.
۷۰. یوم الخلاص، ص ۲۲۴.
۷۱. همان، ص ۲۲۴.
۷۲. البرهان، ج ۳، ص ۲۳۰.
۷۳. تفسیر قمی، ج ۲، ص ۷۷.
۷۴. اثبات الهداه، ج ۷، ص۷۳؛ غیبت نعمانی، ص ۲۵۳.
۷۵. بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۹۵.