(۳۲۰) گونه شناسی مدعیان دروغین وکالت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در عصر غیبت صغرا، با رویکردی نقادانه بر نظر احمد الکاتب
گونه شناسی مدعیان دروغین وکالت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) در عصر غیبت صغرا
با رویکردی نقادانه بر نظر احمد الکاتب
نویسنده: نعمت الله صفری فروشانی
استادیار جامعة المصطفی العالمیة قم
نویسنده: حسین قاضی خانی
کارشناس ارشد تاریخ تشیع ودانشجوی کارشناسی ارشد تاریخ اسلام دانشگاه باقرالعلوم (علیه السلام)
مجله مشرق موعود - پاییز 1390 - شماره 19
چکیده:
هنگام بررسی نقش نهاد وکالت در عصر غیبت صغرا، سخن از کارگزاران خائن ومدعیان دروغین وکالت، اهمیتی ویژه می یابد. از آن جا که افرادی موجه وصاحب نفوذ از این دست در میان شیعیان امامی دیده می شدند، مخالفت اینان می توانست تعارض هایی را در جامعه امامیه پدید آورد.احمد الکاتب با استفاده از این نکته، با غیرواقعی نشان دادن تعداد این افراد، سعی دارد از مخالفت ونزاع اینان با متصدیان وقت منصب وکالت، هیمنه ای بسازد تا ساختگی بودن اصل منصب وکالت در روزگار غیبت صغرا را نتیجه بگیرد وبه تبع آن، وجود امام زمان(علیه السلام) را منکر شود.این نوشتار، بر آن است تا با واکاوی وتحلیل داده های تاریخی، در آغاز خواننده را با اوضاع وفضای سیاسی، فرهنگی و... آن دوران آشنا سازد تا نقش این اوضاع، در بروز ادعاها ومخالفت های مدعیان دروغین آشکار گردد. سپس در ادامه، با گونه شناسی این افراد ورفتارهایشان، از ناکارآیی ادعاها ومخالفت های آنان در به چالش کشاندن جدی اصل منصب وکالت، پرده بردارد.
همچنین با نگاهی به ادعاهای احمد الکاتب در این زمینه، درصدد پاسخ گویی به ادعاهای ایشان است.
مقدمه
فعالیت های امام صادق (علیه السلام) با توجه به اوضاع سیاسی واجتماعی عصر آن امام بزرگوار، جانی دوباره به شیعیان بخشید. در پی تلاش های ایشان، امام کاظم (علیه السلام) شبکه ای را بنیان نهاد که از آن با عنوان «نهاد وکالت» یاد می کنیم. این نهاد نقش ارتباطی برای امام (علیه السلام) وشیعیان ایفا می کرد (نک: جباری، 1382).
با انتقال اجباری پایگاه امامت از حجاز به عراق ونزدیک شدن به عصر غیبت صغرا، با راهنمایی وهدایت امامان وقت، این نهاد برای عهده دار شدن سرپرستی امور شیعیان از جانب امام دوازدهم (علیه السلام) آماده گردید. با آغاز دوران غیبت وبا توجه به سرگردانی اولیه شیعیان در امر امامت، آثار وجودی این نهاد بیش تر خود را نشان داد.
مهم ترین راه ارتباط با امام عصر (علیه السلام) در آن روزگار، از طریق سازمان وکالت بوده است. لذا مطالعه نقش وجایگاه این نهاد، اهمیت خاصی دارد؛ به ویژه آن که بحث از این نهاد، می تواند مهم ترین دلیل تاریخی بر اثبات وجود امام زمان (علیه السلام) باشد.
این سازمان در طول فعالیت خود، مسیری پرفراز وفرود را پیموده است ودر گذر ایام، با چالش هایی جدی مواجه بوده که از آن جمله به کارگزاران خائن ومنحرف می توان اشاره کرد. این نوشتار واکاوی این آسیب را در دوران غیبت صغرا در نظر دارد.
بحث از وجود یا عدم امام دوازدهم (علیه السلام) همواره در گذر تاریخ مطرح بوده است. مخالفان امامیه از غیبت آن بزرگوار استفاده کرده ودر اصل وجود آن حضرت به شبهه پراکنی روی آورده اند. از پیش گامان این مقوله، از زیدیه می توان یاد کرد که شبهات آن ها وپاسخ های پیشنهادی در کتاب کمال الدین اثر شیخ صدوق (م381ق) قابل مشاهده است. لذا همواره علما وبزرگان شیعه، از این مباحث غافل نبوده وبا نوشتن کتاب، به نوعی به مقابله با این گونه اقدامات شتافته اند. کتاب هایی مانند الامامة والتبصرة من الحیرة اثر علی بن بابویه، پدر شیخ صدوق (م329ق)، کمال الدین وتمام النعمة نوشته شیخ صدوق (م381 ق)، الغیبة نعمانی (م360ق)، الغیبة طوسی (م360ق) والمسائل العشر فی الغیبة شیخ مفید (م413ق) در این زمره قرار دارند.
در دهه های اخیر، افرادی مانند ناصر القفاری واحمد الکاتب در صدر این شبهه افکنان قرار گرفته اند. احمد الکاتب نویسنده ای عراقی است که با رفتن به لندن در سال 1997 میلادی، کتابی را با عنوان تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری إلی ولایة الفقیه در آن شهر منتشر کرد. وی در این اثر برای حذف دکترین ولایت فقیه از منشور اعتقادی تشیع، به تخریب زیرساخت های آن روی می آورد. احمد الکاتب پس از طرح ادعاها وارائه شواهد خود، به این نتیجه می رسد که ولایت داشتن فقیه جامع الشرایط بر جامعه، بر اساس انگاره نیابت عام فقها از امام در عصر غیبت کبرا مبتنی است. از این رو اگر ثابت شود امام زمان وغیبتی در کار نیست، این نیابت هم منتفی خواهد بود.
بحث وکالت در دوران غیبت صغرا، از جمله ادله اثبات وجود آن حضرت (علیه السلام) است (نک: قاضی خانی، 1388) که این دلیل به نظر احمد الکاتب، مهم ترین دلیل تاریخی بر اثبات وجود امام زمان (علیه السلام) است (کاتب، 1998: 159). وی برای رد این دلیل، بسیار زیرکانه وارد عمل می شود وبا استناد به منابع شیعی، به گونه ای وانمود می کند که بحث وکالت در عصر غیبت صغرا امری ساختگی بوده است. او برای اثبات این مدعا، سعی دارد با فراوان نشان دادن این معدود کارگزاران خائن واندک مدعیان دروغین وکالت، از مخالفت این گروه هیمنه ای بسازد تا آن گاه به صرف مخالفت این گروه با مدعیان حقیقی منصب وکالت، اصل منصب وکالت را منکر شود وسرانجام وجود نداشتن امام زمان (علیه السلام) را نتیجه بگیرد.
احمد الکاتب در جهت نفی وجود امام زمان (علیه السلام) برای خدشه زدن به نهاد وکالت که از مهم ترین دلایل تاریخی بر اثبات وجود آن حضرت می تواند باشد، منصب وکلای اربعه را یکی از دلایل ساختگی بودن وجود مدعیان دیگر برمی شمرد که ما از آنان با عنوان کارگزاران خائن ومدعیان دروغین وکالت یاد می کنیم. وی مدعی است که شیعیان آن دوران، دعوای نیابت بیش از بیست مدعی را برای نیابت امام مهدی (علیه السلام) قبول نکردند وآنان را به کذب وتزویر متهم ساختند (همو: 226). احمد الکاتب برای این مخالفان ومدعیان دروغین، چنان ابهت وهیمنه ای فراهم می آورد که به صرف مخالفت اینان با وکلای حقیقی امام عصر (علیه السلام) بتواند اصل وجود نهاد وکالت را هم منکر شود.
در ابتدا توجه به چند نکته ضروری به نظر می رسد؛ زیرا شناخت وآگاهی به این نکته ها، در تحلیل مخالفت ها، انحراف ها وادعاها در مورد نهاد وکالت کارآیی دارد:
1. حیرت وسرگردانی شیعیان
در پی شهادت امام یازدهم (علیه السلام) وبا توجه به مخفی بودن ولادت وزندگی فرزند ایشان، جامعه شیعه در امر امامت با چالش جدی مواجه گردید؛ به ویژه آن که جعفر، برادر امام عسکری (علیه السلام) با مطرح کردن امامت خود، بر التهاب این فضا می افزود. این حیرت وسرگردانی که پدید آمدن گروه هایی را سبب گردیده بود (نوبختی، 1355: 96)، به حدی رسید که افرادی مانند علی بن بابویه قمی را بر آن داشت تا برای زدودن این شک وحیرت، به تألیف کتاب دست یازند (نک: قمی، 1416: 9).
در این میان، نهاد وکالت نقش ارتباطی میان امام وشیعیان را عهده دار بود که آن هم با توجه به اوضاع سیاسی وحفظ جان امام، مجبور بود سرّی وپنهانی به فعالیت بپردازد.
2. سرّی ومخفی بودن نهاد وکالت
نهاد وکالت (نک: جباری، 1382) که در دوران امام کاظم (علیه السلام) شکل گرفت، در گذر زمان وظایف مهمی را عهده دار گردید که از آن موارد، به جنبه های ارتباطی، اقتصادی، ارشادی و... می توان اشاره کرد.
با توجه به افزایش جمعیت شیعیان، پراکندگی جغرافیایی مناطق شیعه نشین، عدم دستر سی آسان به امام (علیه السلام) وفشار دستگاه حاکم، ضرورت شکل گیری این سازمان مشخص می گردد. خلاصه آن که ضرورت وجود این نهاد در عصر غیبت صغرا اهمیت ویژه خود را نشان داد ووکلای خاص حضرت (علیه السلام) به نیابت از امام بزرگوار، رسیدگی به امور شیعیان را عهده دار بودند.
مخفی بودن فعالیت های این نهاد، دلیلی بر کمبود اطلاعات وواضح نبودن برخی از داده های تاریخی درباره سازمان وکالت است. این پنهان کاری ها، سبب شده تا کار پژوهش گر برای بررسی وکشف طبیعی سیر حوادث، با سختی مواجه گردد. لذا شواهد در این باره می تواند حکم ادله را داشته باشند.
الف) کتمان وتقیه
نهان کاری وتقیه، اصلی لازم وضروری برای وکلا بود ومی توان آن را به عنوان ملاک تعیین وکالت نیز برشمرد. در تأیید این مدعا، به سخن ابوسهل نوبختی می توان اشاره کرد که در پاسخ به عدم انتخاب او به جانشینی محمد بن عثمان (وکیل دوم امام عصر) وگماشتن حسین بن روح به این مقام گفت:
آنان (ائمه) بدان چه می کنند آگاه ترند؛ من فردی هستم که اشتغال به مناظره با مخالفان دارم واگر همچون ابن روح از مکان امام (علیه السلام) آگاهی داشتم ومجبور به افشای آن می شدم شاید چنین می کردم؛ در حالی که ابن روح اگر امام (علیه السلام) در زیر جامه وی پنهان باشد واو را برای افشای مکان حضرت قطعه قطعه سازند، جای امام را نشان نخواهد داد (طوسی، 1417: 391).
ابن روح خادم منزلش را به علت لعن بر معاویه اخراج می کند (همو: 385 - 386)؛ همچنین او یکی از شیعیان را که با تبسم نمودن در مجلسی، امکان بر ملاشدن تقیه ابن روح را فراهم آورده بود، توبیخ می کند (همو: 384 - 385).
ب) فعالیت مخفی ونهان کاری
اوضاع خاص عصر عباسی، فعالیت پنهان را می طلبید. از این رو در دوران فعالیت این نهاد، ائمه ووکلا همواره این نکته را به عنوان اصلی لازم در نظر داشته اند. اقدام محمد بن فرج را که از وکلای امام نهم ودهم بود، می توان در این جهت دانست. وی پس از شهادت امام جواد (علیه السلام) در منزل خود در بغداد جلسه هایی سرّی تشکیل داد که جمعی از وکلا وسران شیعه در آن حضور داشتند. او در پیغامی به خادم امام هادی (علیه السلام) که از خواص حضرتش بود، وی را از این تجمع آگاه ساخت وعلت عدم دعوت از او ودیگر بزرگان شیعه را پرهیز از اشتهار این خبر وخوف از جلب توجه مخالفان بیان داشت (کلینی، 1375: ج2، 110 - 111). این نهان کاری، سبب شده بود تا عثمان بن سعید در دوران امام عسکری (علیه السلام) در لباس روغن فروش فعالیت های خود را پنهان کند ونامه ها را از طریق جاسازی در ظرف های روغن به امام (علیه السلام) برساند (صدوق، 1416: 9). در روزگار امام عسکری (علیه السلام)، داوود بن اسود از طرف حضرت مأمور می شود قطعه چوب مدوّری را که حاوی نامه های شیعیان وپاسخ امام به آن ها بود، بدون آن که خود از محتوای آن آگاه باشد به عثمان بن سعید برساند؛ ولی بی احتیاطی وی در راه، سبب شکستن چوب وبیرون ریختن نامه ها می شود، لذا امام (علیه السلام) او را به دلیل این بی احتیاطی توبیخ می کند (مازندرانی، 1405: ج4، 427 - 428). در ماجرایی دیگر، آن گاه که فارس بن حاتم (وکیل امام هادی (علیه السلام)) از مسیر حقیقت منحرف می شود، امام (علیه السلام) در جواب نامه عروة بن یحیی، این گونه می نگارد که فارس بن حاتم را تکذیب وهتک کنید... ولی خود را از درگیر شدن با وی دور دارید... وزمینه فتنه جویی را برایش مهیا نکنید (طوسی، 1424: 522).
اصل فعالیت مخفی ونهان کاری در روزگار غیبت صغرا، به ویژه بحث امنیت جان امام زمان (علیه السلام) اهمیتی دوچندان می یابد. از این رو، وکلای حضرت مجبور به فعالیت سرّی بوده اند. گزارش های شیخ صدوق وشیخ طوسی، از دقت محمد بن عثمان در رعایت جانب احتیاط برای مصون ماندن از دید جاسوسان عباسی حکایت دارد. وی در مواردی اسناد را از بین می برد (صدوق، 1416: 498) وگاهی به دلیل حفظ اسرار سازمان وکالت، از دادن رسید به آورندگان اموال خودداری می کرد (طوسی، 1417: 223 - 226 و370). ابن روح در دستگاه حاکم رفت وآمد داشت ونه تنها دستگاه عباسی روی او خیلی حساس نبود، بلکه وی در مواقعی با استفاده از این موقعیت خود به سر وسامان دادن امور شیعیان می پرداخت (نوبختی، 1355: 19 و218).
مدعیان دروغین وکارگزاران خائن نهاد وکالت در عصر غیبت صغرا
هدف از این بحث درک بهتر دو نکته است: نخست آن که تعداد این افراد را بدانیم تا تحت تأثیر القای امثال احمد الکاتب واقع نشویم که تعداد این افراد فراوان بوده است. دوم آن که شناخت این افراد برای بررسی انحراف آن ها امری لازم به نظر می رسد.
این افراد را با توجه به داده های موجود در منابع، این گونه می توان دسته بندی کرد:
الف) وکلای خائن
افرادی که در دوران ائمه قبلی در ردیف وکلای امام بوده اند، اما به دلایلی مسیر انحراف در پیش گرفته وتا آن جا پیش رفته اند که از این مقام، خلع شده اند، در این ردیف قرار می گیرند. اینان عبارتند از:
1. احمد بن هلال کرخی عبرتائی (هلالی) (180 - 267ق)
نام این شخص را در زمره یاران امام هادی وعسکری (علیهما السلام) ذکر کرده اند (طوسی، 1411: 410). از سخن شیخ طوسی برمی آید که احمد در دوران ائمه قبل، جزو کارگزاران نهاد وکالت بوده است، هرچند در مسیر حق ثابت قدم نماند (طوسی، 1417: 353). بنابر آن چه از گفته نجاشی برمی آید، احمد بن هلال از دوران امام عسکری (علیه السلام) به انحراف روی آورد (نجاشی، 1424: 83). وی در دوران محمد بن عثمان (وکیل دوم) وکالت محمد را نمی پذیرد، اما وکیل بودن پدر محمد (عثمان بن سعید) را منکر نمی شود. او ظاهری عابدانه داشته است (طوسی، 1424: 535) واین امر پذیرش انحراف او را با مشکل مواجه می ساخت.
شک ها ودودلی های برخی از شیعیان که پذیرش انحراف ولعن هلالی برای آن ها سخت بود وصدور چندین توقیع در لعن وی به صورت مستمر (طوسی، 1424: 535 - 537؛ همو، 1417: 373)، نشان از آگاهی هلالی به اسرار سازمان وکالت دارد. انحراف وی می توانسته گروهی از شیعیان را به بیراهه سوق دهد. لذا از سوی ناحیه مقدسه تلاش ویژه ای برای رسوا نمودن هلالی انجام پذیرفت.
2. ابوطاهر محمد بن علی بن بلال (بلالی)
وی از جمله اصحاب امام عسکری (علیه السلام) بوده است (طوسی، 1411: 435؛ برقی، 1419: 143) که امام (علیه السلام) در نامه ای از وی با عناوینی چون ثقه وامین یاد می فرماید (طوسی، 1424: 579). البته طبق گفته شیخ طوسی، در مواردی رفتار وی سبب شده بود تا امام (علیه السلام) وی را توبیخ کند (طوسی، 1417: 350).
ابوطاهر در سال های آغازین غیبت صغرا بر مسیر حق بود، به گونه ای که حسین بن روح که در آن دوران هنوز به وکالت نرسیده بود، برای پرسش از برخی امور اعتقادی به وی رجوع می کرد (همو: 387). طبق سخن طبرسی، بلالی در دوران آغازین غیبت صغرا، جزو کارگزاران نهاد وکالت بوده است (طبرسی، 1417: ج2، 259). این سخن با گزارش شیخ طوسی تأیید می شود که بنابر آن، ابوطاهر از تسلیم اموال امام عصر (علیه السلام) به محمد بن عثمان خودداری می کرده است. بر اساس این گزارش، حب مال، ابوطاهر را به انحراف کشانیده بود (طوسی، 1417: 400).
ب) اصحاب منحرف
این دسته از وکلا وکارگزاران نهاد وکالت نبودند، اما در زمره اصحاب واطرافیان ائمه قرار داشتند. شخصیت هایی که به دلیل پیمودن مسیر انحراف، طرد ولعن ائمه را به جان خریدند. اینان عبارت بودند از:
1. ابومحمد حسن شریعی (سریعی)
در نام وی اختلاف دیده می شود. برخی او را حسن وبرخی دیگر محمد بن موسی خوانده اند (خوئی، 1410ق: ج6، 286). گویا شریعی نخستین فردی است که در آن عصر به دروغ مدعی وکالت وبابیت برای امام زمان (علیه السلام) شد (طوسی، 1417: 397). توقیعی در رد دعوای شلمغانی صادر شده که وی را لعن می کند (همو: 411).
شیخ طوسی، ابومحمد را از اصحاب امامین عسکریین (علیهما السلام) برمی شمارد وآن گاه اضافه می کند که شریعی، مدعی مقامی شد که لایق وی نبود وبر خدا وائمه دروغ بست، آن گاه شیعیان او را لعن کردند واز وی دوری گزیدند ودر لعن وی توقیع صادر شد، اما وی بر انحراف خود پای فشرد (همو: 397).
2. محمد بن نُصیر نُمیری
وی دوران امام هادی وامام عسکری (علیهما السلام) را درک کرده بود وگویا در همان دوران، عقاید فاسدی داشته که امام هادی (علیه السلام) او را لعن می فرماید (طوسی، 1424: 520 - 521). سخنانی در مورد وی وعقایدش بیان شده که بررسی بیش تر را می طلبد (نوبختی، 1388: 102 - 103؛ طوسی، 1424: 520 - 521).
وی در دوران محمد بن عثمان، مدعی مقام او شد (طوسی، 1417: 398) وبه پشتوانه محمد بن موسی بن حسن بن فرات(1)، توانست بر فعالیت های خود بیفزاید وعده ای را در اطراف خود جمع کند (همو). نام محمد بن نصیر در میان لعن شدگان در توقیعات دیده می شود (همو: 411). در منابع نمیریه، گزارش هایی از بابیت وی برای امام عسکری (علیه السلام) وامام زمان (علیه السلام) دیده می شود (خصیبی، 1315: 132).
ج) کارگزاران خائن
افرادی مانند شلمغانی که جزو وکلا نبودند، بلکه برخی امور را تحت فرمان وکلا سرپرستی می کردند. اینان به مرور زمان نیت های خود را آشکار ساختند.
شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر
ابوجعفر محمد بن علی شلمغانی معروف به ابن ابی العزاقر، از اصحاب شیعیان امامی دارای آثاری چند از جمله کتاب های الغیبة والتکلیف بوده است (نجاشی، 1424: 378؛ طوسی، 1422: 387). وی از جمله کارگزاران سازمان وکالت به شمار می آمد که در دوران نیابت حسین بن روح زیر نظر ایشان به فعالیت مشغول بود (طوسی، 1417: 303، 305 و403). با این حال، وی از مسیر حق منحرف گردید وخود مدعی مقام نیابت شد. با پیوستن حسین بن فرات پسر وزیر عباسیان، زمینه نفوذ وگسترش ادعای شلمغانی در محافل آن روز فراهم آمد (ابن اثیر، 1386: 291).
بر اثر اصرار شلمغانی در پیمودن مسیر انحرافی که در پیش گرفته بود، توقیعی در لعن وی صادر گردید (طوسی، 1417: 410 - 411).
د) فرصت طلبان
اینان افرادی بودند که جایگاه مهمی در میان شیعیان نداشتند وحتی برخی از اینان، در زمره مخالفان شیعه بودند، اما درصدد سوءاستفاده از فضای ناآرام عصر غیبت صغرا برآمدند. از این گروه می توان به این نام ها اشاره کرد:
1. ابوبکر بغدادی
برادرزاده سفیر دوم (محمد بن عثمان) که گفته اند به بی بضاعتی در علم وشرافت مشهور بوده است (طوسی، 1417: 412). در مورد چگونگی ادعای نیابت وی اطلاعات زیادی نداریم. طبق گزارش شیخ طوسی، ابوبکر در ابتدا آشکارا ادعای نیابت نکرده واز گرفتن اموالی که نزد وی برده می شد، خودداری می کرده وگرفتن این اموال را حرام می دانسته است. بنابر گزارشی دیگر، آن هنگام که ابودلف مجنون، ادعاهایی در مورد نیابت ابوبکر بغدادی در جامعه مطرح کرد وشیعیان از ابوبکر در این باره پرسیدند، وی ادعای نیابت را منکر شده وبر آن قسم یاد کرده بود. گویا به دلیل متمایل شدن ابوبکر به ابودلف مجنون وکناره گیری از شیعیان، شایعاتی درباره ادعای وکالت ابوبکر در جامعه امامیه مطرح شده وبه دلیل آن که این ادعا بعد از درگذشت سفیر چهارم مطرح بوده، شیعیان از وی لعن وبیزاری می جسته اند (همو: 412 - 413).
2. ابودلف مجنون (کاتب)
محمد بن مظفر فردی ملحد ومنحرف بود که عقاید غلوآمیز داشت. حکایت های بی شماری درباره فساد مذهب او بیان کرده اند که حاکی از احوال وعقاید فاسد وی است (همو: 412).
از گزارش های شیخ طوسی برمی آید که ابودلف در انحراف ابوبکر بغدادی در دعوی بابیت نقشی اساسی ایفا کرده وسعی نموده از ادعای ابوبکر بغدادی دفاع کند (همو: 412 - 414).
در این که ابودلف خود نیز دعوای نیابت از امام زمان (علیه السلام) داشته وتوانسته وجهه ای کسب کند، با توجه به وضعیت او، جای تردید وجود دارد.
3. ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی
او را فردی ضعیف در حدیث ومتهم در عقیده دانسته اند وکتاب هایی را به وی نسبت داده اند (نجاشی، 1424: 19؛ طوسی، 1422: 39). شیخ طوسی هنگام ذکر مدعیان نیابت، نامی از وی به میان نیاورده، اما از گزارش نویسنده دلائل الامامة، برمی آید که ابراهیم بن اسحاق در سال های آغازین غیبت صغرا ادعای نیابت داشته است (طبری، 1413: 519 - 521).
4. ابوعبدالله باقطانی
در مورد وی اطلاع چندانی در دست نیست. طبق گزارش موجود در کتاب دلائل الامامة، باقطانی در دوران سفیر اول، مدعی امر نیابت بوده است (همو). با وجود این، شیخ طوسی نه تنها از ادعای باقطانی سخن به میان نیاورده، بلکه نام او را در زمره افراد حاضر بر بالین محمد بن عثمان در هنگام وفاتش آورده است (طوسی، 1417: 371).
با توجه به حضور باقطانی بر بالین سفیر دوم، احتمال بازگشت وی به مسیر حق بعید نمی نماید.
5. ابو عبد الله حسین بن منصور حلّاج
در مورد این شخص معرکه آرا مشاهده می شود. شاید بتوان تاریخ ولادت او را حدود سال 244 قمری دانست (ماسینیون، 1383: 41)، بی تردید وی بر مذهب تشیع نبوده وبه طریقه تصوف روزگار گذرانیده است (سمعانی، 1408: ج2، 292 - 293؛ بغدادی، 1417: ج8، 112 - 113). از برخوردهای علی بن بابویه قمی وابوسهل نوبختی با حسین بن منصور، آشکار می گردد که حسین داعیه نیابت از امام زمان (علیه السلام) را در سر داشته است (طوسی، 1417: 401 - 403).
افراد یادشده، کسانی هستند که در منابع به عنوان مدعیان دروغین از آن ها نام برده شده است. پس از معرفی مختصر این افراد، برای بررسی آگاهانه ودقیق انحراف ها وادعاهای ایشان، تأمل ودرنگ در چند امر، می تواند در کشف حقایق یاری رساند:
1. علت ها وزمینه های انحراف وطرح ادعای باطل
علت یابی در این مبحث بدون درک فضای نهاد وکالت در عصر غیبت صغرا میسّر نیست. در واقع آگاهی از اوضاع اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... آن دوران، در کنار شناخت نهاد وکالت ونحوه عملکرد آن، می تواند ما را به این علت ها رهنمون نماید:
الف) تناسب فضای عصر غیبت صغرا با این گونه انحراف ها وادعاها
حیرت وسرگردانی شیعه به دلیل مخفی بودن تولد امام دوازدهم (علیه السلام) وزندگی پنهان ایشان، افزون بر احتیاط ومخفی کاری کارگزاران سازمان وکالت، به ویژه وکلای اصلی در کنار فشار حکومت عباسی، دست به دست هم داده بود تا جامعه امامیه با نوعی سردرگمی مواجه گردد واین تحیّر، زمینه مساعدی را برای سوءاستفاده این گونه افراد فراهم می آورد.
ب) جایگاه نهاد وکالت نزد شیعیان امامی
اهمیت این نهاد به ویژه شئون اجتماعی، ارتباطی واقتصادی آن، می توانست بی تقوایان طمع کار را به هوس اندازد؛ به ویژه آن که اگر این طمع کاران در دید شیعیان، افرادی موجه قلمداد می شدند، احتمال این سوءاستفاده بیش تر می گردید. رفتار محمد بن علی بن بلال وحسین بن منصور را در این جهت می توان تحلیل نمود. حب مال سبب گردید تا بلالی، از تحویل اموال امام سرباز زند (همو: 400) وحسین بن منصور را اگر فردی شیّاد ندانیم، طمع در جایگاه اجتماعی منصب وکالت، ممکن است وی را به طرح ادعای وکالت کشانیده باشد. قاضی تنوخی آورده است که حسین از رفت وآمد با رافضیان (شیعیان) خوشش می آمد ومی کوشید تا در فرقه آنان نفوذ کند (میرآخوری، 1383: 134). حلّاج در سفر به قم، درصدد برآمد تا علی بن بابویه را به خود متمایل نماید، اما از این شیوه طرفی نبست؛ همان گونه که در بغداد در جذب ابوسهل نوبختی موفق نبود وکارش به رسوایی انجامید (طوسی، 1417: 401 - 403؛ صدوق، 1416: 56).
در یکی از توقیعات صادرشده در لعن هلالی، تسلیم نکردن اموال متعلق به امام، از جمله علت های لعن وی بیان شده است (طوسی، 1424: 535 - 536) که نشان از بعد اقتصادی مسئله دارد. خود احمد الکاتب هم بر وسوسه انگیز بودن وکالت از جنبه مالی واجتماعی معترف است (کاتب، 1998: 226).
ج) انحراف اعتقادی
انحراف عقیدتی، از جمله زمینه های سوق این گونه افراد به این ورطه می تواند باشد. فرد منحرف برای توجیه عقاید خود، از هیچ کاری فروگذار نخواهد کرد وبرای حقیقت نشان دادن رفتار وآرای خود، به هر حیله ای متوسل خواهد شد.
هنگام بررسی وضعیت کارگزاران منحرف ومدعیان دروغین، انحراف عقیدتی بروز ویژه ای دارد. در مورد شریعی آمده است که او بر خدا وائمه دروغ بست واموری را به ایشان نسبت داد که آن بزرگواران از آن به دور بودند (طوسی، 1417: 397). آن چه رسوا شدن شلمغانی را در پی داشت، آشکار شدن همین افکار انحرافی بود (همو: 404). فساد مذهب ابودلف مجنون (همو: 414) واعتقادات محمد بن نصیر نمیری هم از این گونه است (طوسی، 1424: 520 - 521). آرای این منحرفان، از آرای حسین بن منصور حلّاج الهام گرفته بودند، به طوری که ابن روح هم بر این مطلب تأکید دارد (طوسی، 1417: 405).
د) لغزش های اخلاقی
انسان های بزرگ وشخصیت های مهم نیز ممکن است بلغزند، اما لغزش مهم نیست، بلکه ره پیمودن در مسیر انحرافی، انسان را نابود می کند. چه بسا بزرگانی که لغزش خویش را با بازگشت به مسیر هدایت، جبران نموده اند.
بنابر توقیع صادرشده در لعن هلالی، استبداد در رأی وعمل بر طبق هوای نفس، از جمله عوامل انحراف وی بیان شده است (طوسی، 1424: 535). نجاشی علت انحراف شلمغانی را حسادت وی به حسین بن روح نوبختی می داند (نجاشی، 1424: 378). حب مال سبب می گردد تا بلالی از تسلیم اموال امام به محمد بن عثمان خودداری نماید (طوسی، 1417: 400) ولازمه این امر، نفی وکالت محمد بن عثمان است.
احمد الکاتب هم بدون ذکر سند ومنبع، توقع هلالی برای جانشینی عثمان بن سعید را دلیلی برای آن دانسته که از پذیرفتن وکالت محمد بن عثمان سر باز زده است (الکاتب، 1998: 229).
باید به این مطلب توجه کرد که دو مورد آخر، دارای جنبه شخصیتی هستند ودو مورد اول، زمینه های بروز وظهور را در نظر دارند.
2. سابقه خیانت وادعای دروغین در نهاد وکالت
اطلاع از سابقه این امر در ادوار ائمه پیشین، می تواند هیمنه ای را بشکند که با شنیدن نام برخی از این مدعیان دروغین در ذهن ایجاد می شود وبا زدودن پرده تقدس از چهره ایشان، وضعیت بهتری را برای درک واقعیت فراهم آورد.
الف) سابقه خیانت در نهاد وکالت قبل از غیبت صغرا
این کارگزاران در معرض دریافت وجوهات شرعی، هدایا واموال متعلق به امام (علیه السلام) بوده اند وطبع سرکش انسان همواره در کمین است، به ویژه هنگامی که مبالغ فراوانی در اختیار این وکلا قرار می گرفت، این خطر جدی تر می نمود.
با آغاز امامت امام رضا (علیه السلام) گروهی از وکلای شناخته شده امام کاظم (علیه السلام) از قبول امامت ایشان سر باز زدند وحاضر نشدند اموال متعلق به حضرت رضا (علیه السلام) را تحویل دهند. اینان در امامت امام کاظم (علیه السلام) توقف نمودند واز آن جا که افراد سرشناسی در جامعه تشیع آن روزگار بودند، مذهب واقفیه را پی ریزی کردند (قمی، 1416: 214 - 216؛ طوسی، 1417: 352، 363- 367). این مورد تنها نمونه ای از خیانت های این گونه افراد است (برای اطلاع بیش تر، نک: جباری، 1382: بخش بررسی موارد انحراف وخیانت در سازمان وکالت).
ب) سابقه ادعای دروغین در امر وکالت در عصر پیش از غیبت صغرا
این امر هم در نهاد وکالت، پدیده ای دور از انتظار وبی سابقه نبوده است. از جمله این مدعیان، به محمد بن فرات می توان اشاره کرد که به دروغ، مدعی بابیت امام شد وگویا پس از آن، ادعای نبوت خود را هم مطرح ساخت. رفتارهای هدایت گونه امام (علیه السلام) هم در وی اثر ننهاد وسرانجام امام (علیه السلام) او را به دلیل ادامه رفتارش لعن فرمود (طوسی، 1424: 554 - 555).
احمد بن محمد سیّاری هم در زمره این افراد است. وی ادعای وکالت از جانب امام جواد (علیه السلام) داشت واموال ووجوه شرعی شیعیان را در تحت لوای این عنوان دریافت می کرد (همو: 606).
با شناخت مواردی از خیانت وادعای باطل در امر وکالت، نام ها دیگر نباید ما را از واقعیت به دور دارند، بلکه رفتارهای آنان برای ما اهمیت می یابند.
3. گونه شناسی
از جمله اموری که می تواند ما را در تحلیل بهتر آسیب ها وحوادث مرتبط با نهاد وکالت در دوره غیبت صغرا یاری نماید، گونه شناسی این آسیب هاست. این گونه شناسی را در چند محور مطرح وبررسی می کنیم:
الف) هم طیف نبودن
در بخش دسته بندی مدعیان دروغین، گونه های این افراد بیان شد ومشخص گردید تمام اینان در یک طیف نیستند. هلالی وبلالی با آن سابقه، در ردیف امثال شریعی ونمیری وگونه فرصت طلبان نیستند. شلمغانی، هلالی وبلالی، از شیعیان صاحب نفوذ در جامعه امامی بوده اند که انحراف آن ها، ممکن بود خطرهای فراوانی را پدید آورد. در حالی که ادعای ابوبکر بغدادی وابودلف مجنون، چنان نبوده که جامعه امامی به ادعاهای آنان وقعی بنهد، به ویژه آن که ابوبکر بغدادی خود، داشتن چنین ادعایی را منکر بوده است (طوسی، 1417: 412 - 413). جالب توجه آن که این دو نفر جزو شیعیان هم نیستند (همو: 412 و414). حلّاج هم که نفوذ در امامیه را قصد داشت، پس از آن که در فریفتن ابوسهل نوبختی وابن بابویه با رسوایی مواجه می شد، از این دسیسه، طرفی برنبست.
دقت در این مسئله، می تواند ما را در درک نحوه برخورد ناحیه مقدسه با این افراد یاری رساند. تلاش برای باز گرداندن خائنان ومنحرفان به مسیر حقیقت (همو: 401)، برخورد مرحله به مرحله ودر نهایت لعن وتبری را در مورد وکلا وکارگزاران خائن شاهد هستیم.
به دلیل آشنایی خائنان از اسرار نهاد وکالت وسابقه موجه حضورشان در این نهاد، خطر اینان جدی بود وباید با آن ها به گونه ای رفتار می شد تا علاوه بر معرفی چهره حقیقی آنان، کم ترین ضرر از جانب ایشان متوجه نهاد وکالت می گردید. برای مثال، چون فارس بن حاتم بن ماهویه قزوینی که از کارگزاران نهاد وکالت در دوران امام هادی (علیه السلام) بود، به مسیر انحراف قدم نهاد، امام (علیه السلام) در جواب نامه ای که خواستار راهنمایی در این مورد شده بودند، این گونه می نویسد:
فارس بن حاتم را... تکذیب کرده ومورد هتک قرار دهید. او در همه دعاوی خویش کاذب است، ولی خود را از درگیری آشکار با وی به دور دارید واز مشورت وهم نشینی با وی بپرهیزید وزمینه فتنه جویی را برایش مهیا نکنید (طوسی، 1424: 522).
از این نامه، دقت امام (علیه السلام) برای حفظ بنیان نهاد وکالت فهمیده می شود. امام (علیه السلام) از سویی، از شیعیان می خواهند فارس را در جمع خود رسوا نمایند تا سدی در برابر سوءاستفاده وی باشد واز سوی دیگر، شیعیان را از درگیری آشکار با او که به فتنه انگیزی انجامد واحتمال افشای اسرار نهاد وکالت را پدید آورد برحذر می دارد.
ب) توقیعات
دقت در توقیعات صادرشده مرتبط با این گونه افراد، می تواند نشان از میزان خطرِ پذیرش ادعاهای آنان داشته باشد. هرچند لعن شریعی، هلالی، بلالی، نمیری وشلمغانی که در توقیعات دیده می شود، برای صدور این توقیعات در مورد هلالی وشلمغانی است، این دو تن با توجه به جایگاه شخصیتی واجتماعی خود در نزد شیعیان، می توانستند نهاد وکالت را با چالش جدی مواجه کنند. همان طور که گفته شد، هلالی از عالمان شیعه در روزگار خویش بوده است وبا توجه به ظاهر عابدانه اش، پذیرش انحراف وی در نزد شیعیان به آسانی امکان پذیر نبود (همو: 535 - 536). توقیعات پی در پی (همو: 535 - 537؛ همو، 1417: 411) وبیان نمونه اتفاق افتاده در دوران قبل از او (همو، 1424: 536 - 537) سرانجام چهره حقیقی وی را آشکار ساخت.
شلمغانی هم به دلیل همراهی با ابن روح وموقعیت خاص در نزد بنی بسطام(2)، می توانست جامعه امامی را با آشوب روبه رو گرداند. توقیع های صادرشده در مورد رفتارهای او، می تواند حاکی از میزان اثرگذاری وی در جامعه امامیه باشد (همو، 1417، 410 - 411 و373).
نبودن نام دیگر منحرفان ومدعیان در توقیعات را شاید بتوان بر کم اثر بودن ادعاهای آنان حمل کرد.
ج) شخصیت وجایگاه اجتماعی - علمی
این افراد شخصیت وجایگاه نزدیک به هم ندارند. دسته ای مانند هلالی، بلالی وشلمغانی، از علما ورجال مشهور شیعه هستند، در حالی که ابوبکر بغدادی، ابودلف مجنون وحلّاج، هیچ اعتباری نزد شیعیان ندارند ودارای افکار وآرای خود هستند، به ویژه حسین بن منصور که بر طریقه تصوف بوده است. محمد بن نصیر را فردی غالی ودارای افکار الحادی شمرده اند. از دیگران هم اطلاعات گسترده ای در اختیار نداریم تا وضعیت شخصیتی وجایگاه اجتماعی و... آنان را ترسیم کنیم. با وجود این، مدعیان حقیقی از شخصیت وجایگاه نزدیک به هم برخوردارند واین گونه پراکندگی را در مورد آنان نمی بینیم.
د) زمان
شناخت زمان طرح این ادعاها بسیار سودمند است. ترسیم نموداری ذهنی از زمان این انحراف ها وادعاها ونیز آگاهی از فراز وفرودهای آن، کمک شایانی به درک واقعیت خواهد کرد.
اگر گزارش نویسنده دلائل الامامة را بپذیریم، باقطانی وابراهیم بن اسحاق احمری در سال های آغازین غیبت صغرا، مدعی وکالت هستند. در دوران محمد بن عثمان، دعاوی هلالی، بلالی، محمد بن نصیر نمیری وحلّاج مطرح است. شلمغانی آرای خود را در دوران حسین بن روح نوبختی آشکار می سازد. این که ابوبکر بغدادی وابودلف مجنون هم ادعای نیابت از امام زمان (علیه السلام) را داشته اند، به خصوص با توجه به وضعیت عقیدتی آن ها جای تأمل جدی دارد؛ به ویژه آن که بخواهیم بگوییم ادعاهای آنان در میان شیعیان طرف داران جدی هم پیدا کرده باشد. از گزارش شیخ طوسی برمی آید که بغدادی، منکر چنین ادعایی است ودیگر آن که اگر هم در مواردی ادعاهایی را مطرح کرده باشد، با تمسخر شیعیان مواجه گردیده است (همو: 412). به هرحال از مجموعه اطلاعات موجود در احوال این دو نفر، برمی آید که اینان بر فرض مدعی بودن هم، از آشکار کردن ادعای خود ابا داشته اند.
همان گونه که دیدیم، در دوران عثمان بن سعید (نایب اول) تنها از دو مدعی نام برده می شود، آن هم افرادی که به احتمال فراوان از ادعای خود دست برداشته اند؛ زیرا شیخ طوسی نه تنها هنگام معرفی منحرفان ومدعیان، از آن دو نام نمی برد، بلکه نام باقطانی را در زمره حاضران بر بالین محمد بن عثمان ذکر می کند (همو: 371).
با درگذشت عثمان بن سعید که سال ها ریاست نهاد وکالت را به ویژه در عصر ائمه پیشین عهده دار بود، محمد بن عثمان (م305ق) که جانشین وی می شود، با ادعاهای هلالی، بلالی وسپس نمیری وحلّاج روبه رو می گردد.
علت این امر را در اموری از قبیل طولانی بودن دوران وکالت وی (حدود پنجاه سال) ونداشتن پشتوانه ای مانند پشتوانه های پدرش می توان جست وجو کرد. احمد بن هلال که در مقابل محمد قرار می گیرد واز پذیرش وکالت او سر باز می زند، وکالت پدر وی (عثمان بن سعید) را منکر نمی شود (همو: 399).
ابن روح در ایام وکالت خود (305 - 326ق) تنها با شلمغانی مواجه است ودر دوران سفیر چهارم (326 - 329ق) از این مدعیان خبری نیست. این سیر زمانی، حاکی از کاهش تعداد مدعیان در گذر ایام است، در حالی که اگر منصب وکالت ساختگی بود، باید با گذر زمان بر تعداد این مدعیان افزوده می شد.
4. انسجام درونی
منظور آن است که باید نوعی نظام مندی را در هر نهاد وسازمانی نظاره گر بود، به نحوی که رابطه اجزای مختلف آن با یکدیگر قابل درک باشد. با بررسی نهاد وکالت به سرپرستی وکلای اربعه، این نظام مندی قابل درک ومشاهده است. چگونگی نصب متصدی نهاد، ارتباط متصدیان با کارگزاران وزیرمجموعه ها، تحویل وجوه شرعی، دریافت وپاسخ سؤال های شرعی، شیوه برخورد با مدعیان ومنحرفان، صدور توقیعات و... در جهت اهداف این نهاد نظام مند قابل درک است. اما در مورد مدعیان دروغین ومنحرفان، نظام مندی خاصی دیده نمی شود. مجهول بودن نحوه انتصاب آنان به وکالت، مشخص نبودن جایگاه آنان در ارتباط با سایر ارکان نهاد وکالت (کارگزاران)، جانشینان واموری این چنینی، نتیجه ای جز رد ادعاهای آنان در پی ندارد.
5. پذیرش اصل منصب وکالت حتی از این مخالفان
هنگامی که گروهی در منصبی طمع داشته باشند، اگر اصل آن منصب ساختگی ودروغین باشد، وقتی از این طمع طرفی نبندند وبلکه مورد لعن وطرد جامعه واقع شوند، بهترین راه برای فرار از این مهلکه، زیر سؤال بردن اساس آن منصب است؛ به ویژه آن که خود از کارگزاران آن نهاد بوده واز کمّ وکیف آن آگاه باشند. در مورد درگیری این گروه با متصدیان وقت نهاد وکالت، گفتار یا کرداری که حاکی از ساختگی بودن منصب وکالت باشد، یافت نمی شود، بلکه هر آن چه موجود است، بر واقعی بودن آن منصب دلالت دارد. وقتی از احمد بن هلال می پرسند: «چرا وکالت محمد را قبول نداری؟» او می گوید: «من نصّی بر وکالت او نشنیده ام... اما وکالت پدر او را نفی نمی کنم» (همو).
در سخنان شلمغانی، وجود منصب وکالت وارتباط آن با امام دوازدهم (علیه السلام) مفروض انگاشته شده، آن گاه وی خود را مدعی آن مقام می داند (همو: 391 - 392).
نتیجه
با توجه به مطالب این نوشتار، می توان به این نتایج رسید:
1. با شناخت اوضاع زمان غیبت صغرا، احتمال آن که عده ای بخواهند از این اوضاع به نفع اهداف خود بهره برداری کنند، امری دور از احتمال نیست.
2. نهاد وکالت که سازمانی سرّی محسوب می شد، با توجه به جایگاه خاص خود در نزد شیعیان امامی وبه ویژه بُعد مالی آن، می توانست مطلوب سودجویان قرار گیرد.
3. کارگزاران این نهاد در صورت لغزش، بهترین موقعیت را برای سوءاستفاده از مقام خود فراهم می دیدند؛ به ویژه آن که هر چه مقام وچهره آنان محبوب تر می شد، احتمال رسیدن به اهداف شیطانی بالاتر می رفت.
4. هرچند افرادی مانند احمد الکاتب، می خواهند با بزرگ ومهم دانستن ادعاهای این منحرفان ومدعیان، مخالفت آنان با متصدیان وقت نهاد وکالت را نشان از ساختگی بودن اصل منصب وکالت بدانند، این مخالفت ها با توجه به گونه شناسی وفقدان انسجام درونی وسایر موارد، قادر به ایفای چنین نقشی نیستند.
5. از همه مهم تر آن که قبول اصل منصب وکالت از جانب خود این مخالفان، دلیلی بر واقعی بودن منصب وکالت در عصر غیبت صغراست.
با توجه به مجموع مطالب، ساختگی دانستن نهاد وکالت با این گونه ادعاها امری غیرمنطقی به نظر می رسد.
منابع
بغدادی، احمد بن علی بن ثابت، تاریخ بغداد، بیروت، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، 1417ق.
برقی، احمد بن محمد، رجال البرقی، قم، نشر اسلامی، 1419 ق.
جباری، محمدرضا، سازمان وکالت ونقش آن در عصر ائمه (علیهم السلام)، قم، انتشارات امام خمینی (رحمه الله)، 1382ش.
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة، ناسخ: میرزا یوسف بن علی، نسخ به سال 1315، مکتبة السید المرعشی، قم، مرکز احیاء التراث الاسلامی، بی تا.
خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، نشر آثار شیعه، 1410ق.
سمعانی، عبد الکریم بن محمد، الانساب، بیروت، دارالجنان، چاپ اول، 1408ق.
شیبانی موصلی (ابن اثیر)، علی بن محمّد، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر، 1386ق.
صدوق، محمد بن علی، کمال الدین وتمام النعمة، قم، نشر اسلامی، 1416ق.
طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، قم، آل البیت الاحیاء التراث، 1417 ق.
طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، نشر البعثه، 1413ق.
طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، تهران، مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، 1424 ق.
...، رجال، قم، دارالذخائر، 1411 ق.
...، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1417ق.
...، الفهرست، قم، نشر الفقاهة، 1422ق.
قاضی خانی، حسین، «اثبات تاریخی وجود امام زمان (علیه السلام) از راه بررسی منصب وکالت در عصر غیبت صغرا»، فصل نامه مشرق موعود، قم، مؤسسه آینده روشن، سال سوم، ش9، بهار 1388ش.
قمی، علی بن حسین بن بابویه، الامامة والتبصرة من الحیرة، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق.
کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی من الشوری إلی ولایة الفقیه، بیروت، دارالجدید، 1998م.
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، انتشارات گلگشت، 1375ش.
مازندرانی (ابن شهرآشوب)، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
ماسینیون، لویی، مصایب حلّاج، ترجمه: ضیاءالدین دهشیری، تهران، جامی، چاپ اول، 1383ش.
مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرآیند تکامل، تهران، کویر، 1386ش.
میرآخوری، قاسم، تراژدی حلّاج در متون کهن، تهران، نشر شفیعی، چاپ دوم، 1383ش.
نجاشی، احمد بن علی، رجال النجاشی، قم، نشر اسلامی، 1424ق.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، نجف، مکتبة المرتضویة، 1355ق.
...، فرق الشیعة، قم، مکتبة الفقیة، 1388 ق.
پایان مقاله
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) از افراد وابسته به خاندان قدرت در دستگاه عباسیان.
(2) طایفه ای از شیعیان امامی.