(۳۲۲) مدیریت امام زمان (علیه السلام)
مدیریت امام زمان (علیه السلام)
نویسنده: سید مسعود پور سید آقایی
مجله مشرق موعود - زمستان 1387 - شماره 8
ناشر: مؤسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)
چکیده:
السلام علیک یا صاحب التدبیر(1)
هو المدار بل هو المدیر * * * بأمره التقدیر والتدبیر(2)
گفتمان مهدویت وروی کرد نوین وجدی به این آموزه بلند وبالنده، به عنوان تنها راه فراروی انسان معاصر، در سال های اخیر از رشد فزاینده ای برخوردار بوده است. این رشد پرشتاب وبرون رفت از غربت وانزوا، وام دار عواملی چند است که بی تردید یکی از آنها روی کار آمدن رئیس جمهوری فرهیخته، مکتبی وبا پشتوانه اعتقادی راسخ وعمیق به آموزه ولایت ومهدویت است که «الناس باُمرائهم أشبه منهم بآبائهم»(3)، «إذا تغیّر السلطان تغیّر الزمان»(4) و«إذا تغیّرت نیّه السلطان تغیّر الزمان»(5).
در لایه های پیدا وپنهان سخنان ایشان، اعتقادی عمیق وروی کردی تازه به مهدویت موج می زند. وی پیوسته با بذر کلام خویش، سرزمین اندیشه مخاطب را پذیرای طرحی نو برای مدیریت جهان بشریت می نماید وبا نسیم گل بانگ تنها راه نجات، روان خسته ودل مرده آنان را می نوازد وشبنم امید می افشاند. آن گاه که ایشان در سازمان ملل سخنان خود را با نام ویاد حضرت ولی عصر (علیه السلام) ودعا برای فرج آن بزرگ وار آغاز کرد واعتقاد به آن امام همام را تنها راه نجات بشریت وانسان معاصر از غرق آب های فرورفته در آن یاد کرد، بسیاری اشک شوق ریختند.
این جانب خود گواه سیل پرسش ها وهجوم پژوهشگران وخبرنگارانی بودم که از سراسر دنیا به مراکز ومتولیان اندیشه مهدویت گسیل شده بودند تا ابعاد شخصیت موعود شیعی را بشناسند؛ موعودی که رئیس جمهوری در سازمان ملل از او یاد کرده بود. به راستی هریک از اینها در جای خود بسیار شکوه مند ودر خور ستایش وتقدیر است، اما مهم تر از آن، راه یافتن آموزه مهدویت به عنوان دکترین نظام در مراکز استراتژیک وکرسی های نظریه پردازی وشکل گرفتن ورواج برخی اصطلاحات وکلیدواژه های نوپیدا در ادبیات مهدوی وفرهنگ سیاسی است؛ اصطلاحات وکلیدواژه هایی هم چون «دولت زمینه ساز»، «تنها راه نجات بشریت»، «نظریه پردازی براساس فرهنگ انتظار»، «مدیریت امام زمان (علیه السلام)» و....
شایسته است فرهیختگان واندیشه وران به تبیین این گل واژه های راه بردی واعتقادی بپردازند. در دیباچه این مجموعه برای فتح بابی در این موضوع وآغازی بر این کار، درباره «مدیریت امام زمان» وتبیین مفهوم، دلایل وبرخی نمودها ونمونه های آن گفت وگویی کوتاه خواهیم داشت.
مفهوم مدیریت
«مدیریت» در معنای لغوی به معنای اداره کردن است ومدیریت امام (علیه السلام) یعنی اداره کردن هر آن چه شأن امام است وخداوند آن را برعهده او نهاده است. مدیریت در این معنا بسیار گسترده خواهد بود وبا کمی تسامح، همه آثار «وجودی» و«شخصیتی» حضرت را دربرخواهد گرفت(6). اما مدیریت در معنای اصطلاحی به معنای سازمان دهی، هدایت وبه کارگیری امکانات ونیروها براساس ارزش هایی معین برای رسیدن به هدفی مطلوب است. مقصود از مدیریت حضرت در این جا که برخاسته از تدبیر وفعل امام است، معنای اصطلاحی آن است.
«اهداف» امام زمان (علیه السلام) متعدد است: حفظ وگسترش دین وشیعیان، ایجاد مرکز ودولتی برای شیعه، حفظ وتقویت ایران به عنوان مرکز تشیع و«شیعه خانه امام زمان (علیه السلام)»، ایجاد حکومت جهانی و...(7). در این میان، برخی از اهداف عالی وبرخی میانی اند. از جمله اهداف عالی حضرت ایجاد حکومت عدل توحیدی وجهانی است؛ حکومتی که انسان ها را از قید غل وزنجیرها برهاند وزمینه رشد وکمال آنها را فراهم سازد. این هدف وعده قطعی الهی است؛ ﴿وَعَدَ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ کمَا استَخْلَفَ الَّذِینَ مِن قَبْلِهِمْ وَلَیمَکنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَی لَهُمْ﴾ (نور: 55) وخداوند هرگز از وعده خود تخلف نمی کند؛ ﴿إنَّ اللهَ لا یُخْلِفُ الْمِیعَاد﴾ (آل عمران: 9).
این وعده قطعی الهی با دستان پرتوان حضرت ولی عصر (علیه السلام) تحقق پیدا خواهد کرد؛ «و الذی بعثنی بالحقّ نبیّاً لو لم یبق من الدنیا إلّا یوم واحد لطولّ الله ذلک الیوم حتّی یخرج فیه ولدی المهدی فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلفه وتشرق الأرض بنوره ویبلغ سلطانه المشرق والمغرب»(8) و«الأئمّه من بعدی إثنا عشر، أوّلهم أنت یا علیّ وآخرهم القائم الذی یفتح الله عزّوجلّ علی یدیه مشارق الأرض ومغاربها»(9).
اما چگونه؟ شاید برخی گمان کنند که امام تا پیش از فرارسیدن زمان ظهورش در جهت تحقق این هدف هیچ نقشی ندارد وتنها در گوشه ای نشسته تا هنگام ظهورش فرا رسد واز خیمه اش به در آید والبته گاه گداری برخی افراد را شفا می دهد ویا گم شده ای را به مقصد ره نمون می شود! اما ما بر این باوریم که امام در جهت ایجاد آن آرمان الهی نقش آفرین است وخود نیز تکلیف دارد که زمینه های ظهورش را فراهم آورد وغیبت هم مانع نیست؛ چون غیبت پنهان بودن ودر پنهانی کار کردن است، نه بی کاری. امور در غیبت تعطیل نمی شوند؛ چون امامت تعطیل بردار نیست، بلکه چه بسا دست امام از جهاتی بازتر شود وبه دور از تنگناها وبرخی مزاحمت ها به تدبیر امور وآرایش نیرو بپردازد وبسیاری از توطئه ها بر ضدّ شیعه، مسلمانان ویا جامعه جهانی را خنثا کند وشیعیان پراکنده را جمع سازد. او با حفظ شیعیان ودولت شیعی زمینه ساز دولت جهانی عدل خواهد بود.
دلایل متعددی از عقل، نقل وسیره بر این باور می توان آورد که به اختصار از هریک نمونه هایی ارائه می شود. پیش از آن یادآوری چند نکته ضروری است:
1. دلایل ارائه شده درباره مدیریت حضرت برای اثبات این قضیه به صورت کلی است، اما اثبات موارد ومصادیق آن نیاز به دلیل یقینی دارد وهر ادعایی پذیرفتنی نیست.
2. مدیریت حضرت براساس سه اصل غیبت، حکمت وسنت است. حضرت هرگز کاری خلاف فلسفه غیبت ویا خلاف حکمت ومصلحت انجام نمی دهد ودر انجام آن نیز هرگز از سنت های الهی تخطی نمی کند؛ سنت هایی که در قرآن، بیشتر به صورت جمله های شرطی وگاهی خبری آمده: ﴿إِن تَنصُرُوا اللهَ ینصُرْکمْ﴾ (محمد: 7)، ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ (اسراء: 8)، ﴿لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکمْ وَلَئِن کفرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ﴾ (ابراهیم: 7)، ﴿مَن یتَّقِ اللهَ یجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا﴾ (طلاق: 2)، ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیهِم بَرَکاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ﴾ (اعراف: 96)، ﴿إِنَّ اللهَ لاَ یغَیرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یغَیرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ﴾ (رعد: 11) و...
3. بین مدیریت ونقش آفرینی تفاوت وجود دارد وهر نقشی مدیریت نیست، بلکه مدیریت باید براساس هدف وبرنامه ای خاص باشد. گرچه براساس اصل حکمت، هر حرکت وعمل حضرت خالی از حکمت نیست وهر اقدام آن بزرگ وار داخل در طرح جامع وتدبیر شامل وفراگیر حضرت است، حتی آنجا که کسی را شفا می دهد، اما مراد از مدیریت حضرت در این جا همان معنای اصطلاحی آن ومجموعه فعالیت ها واقداماتی است که امام برای رسیدن به اهداف غایی ومیانی خود انجام می دهد.
4. مدیریت حضرت به دو صورت مستقیم وغیرمستقیم اعمال می شود. یکی از نمونه های مدیریت غیرمستقیم امام زمان (علیه السلام) اصل مترقی ولایت فقیه وانتصاب فقها به عنوان نایبان عام آن حضرت در عصر غیبت کبراست.
5. خواست واراده حضرت در طول اراده الهی است ونه در عرض آن. او همان را می خواهد که خداوند می خواهد. امام زمان (علیه السلام) خود می فرماید: «دل های ما امامان ظرف خواست خداوند است وخواست ما به خواست او محدود ومقید است وما مطیع او هستیم؛ ﴿وَمَا تَشَاؤُونَ إِلاَّ أَن یشاء اللهُ﴾ (دهر: 30)(10). البته پرواضح است که اراده امام هیچ منافاتی با انتخاب واختیار انسان ندارد.
6. آن چه می توان به حضرت منتسب کرد، خوبی ها وزیبایی هاست ونارسایی ها وضعف ها از ساحت او دور است وبه بی تدبیری وناتوانی ما باز می گردد. به تعبیر قرآن ﴿وَمَا بِکم مِّن نِّعْمَة فَمِنَ اللهِ﴾ (نحل: 53)، ﴿مَّا أَصَابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وَما أَصابَک مِن سَیئَة فَمِن نَّفْسِک﴾ (نساء: 79). البته ناگفته نماند که خوبی ها ورحمت ها جلوه های گوناگونی دارند وگاهی به صورت فشار وسختی ظاهر می شوند؛ ﴿وَعَسَی أَن تَکرَهُواْ شَیئًا وَهُوَ خَیرٌ لَّکمْ﴾ (بقره: 216) و«ترحم من تشاء بما تشاء کیف تشاء»(11).
دلایل عقلی
براساس «اهداف» حکومت دینی که رشد وشکوفایی همه استعدادهای انسان وتشکیل جامعه انسانی بر پایه قسط وعدل است(12) و«قلمرو» حکومت که همه هستی است ونه محدوده شصت یا هفتاد سال عمر انسان در دنیا، اصل امامت ورهبری شیعه برای اداره جامعه مطرح می شود واضطرار آدمی به امام وحجتی که به این مجموعه آگاه باشد وباید ونبایدهای راه بلند او را تا قرب خدا بشناسد، شکل می گیرد؛ امامی که بر همه هستی واستعدادهای انسان آگاه واز همه کشش ها وهواهای نفسانی آزاد باشد. ترکیب این آگاهی وآزادی همان عصمتی است که در ادبیات سیاسی شیعه مطرح است وملاک انتخاب حاکم قرار می گیرد.
با تغییر اهداف حکومت، معیار انتخاب وروش انتخاب متفاوت می شود؛ معیار انتخاب، عصمت وروش انتخاب، نصب خواهد بود. شیعه براساس همین بینش مترقی وحکم عقل معتقد است که حاکمیت ورهبری، تنها حق امام معصوم است واوست که محور این آسیاب است(13). آنجا که زمینه فراهم باشد، به حکم عقل مکلف است آن را عهده دار شود وآنجا که نباشد، باید آن را فراهم سازد وبا تقیه کار را پیش برد وبا تربیت مهره های توان مند وکارساز وتحول در تلقی توده ها وبینش مردم یعنی همان دو عنصر اساسی حکومت دینی، زمینه ها را فراهم آورد واگر مبارزه آنقدر پیچیده شود که دیگر دشمن حضور آخرین حلقه امامت الهی را حتی در پوشش تقیه تاب نیاورد ووجود او را مزاحم اهداف پلید خود بیابد وبه کمتر از مرگ او قانع نشود، حکمت، اقتضای غیبت ومبارزه مخفی را می کند واین غیبت وفعالیت در خفا چیزی جز استمرار حرکت ائمه شیعه وانبیای الهی نخواهد بود.
سیره امامان نیز گویای همین حقیقت است ودر واقع ارشاد به همین حکم عقل است. مگر امامان شیعه در روزگار خود بی توجه به اوضاع بودند؟ مگر حضرت علی (علیه السلام) در دوران 25ساله سکوت خود با تقیه زمینه حاکمیت خود را فراهم نساخت؟ سکوت، غیرسکون وتقیه وپنهان کاری، غیر بی کاری وبی دردی است(14). مگر امامان بزرگ واری چون حسین وسجاد وصادق وعسکری (علیه السلام) آرام نشستند؟ آیا امام زمان (علیه السلام) در عصر غیبت صغرای خود آرام نشست وهیچ فعالیتی نداشت؟ آیا نهاد پرقدرت وکالت را رهبری نفرمود؟ آیا جامعه شیعه را مدیریت نکرد؟ مگر غیبت کبرا، ادامه غیبت صغرا وآن هم استمرار حرکت امامان شیعه نیست؟ آیا تغییر تاکتیک وشیوه مبارزه به معنای بی کاری است؟ همان طور که اشاره شد، اصل تقیه به معنای پنهان کاری وزمینه سازی ویک شکل پیچیده از مبارزه وجهاد، عنصر اساسی در حیات امامان است وبدون آن تاریخ ائمه ومبارزه های آنان را نمی توان تحلیل کرد.
از طرف دیگر، چگونه می توان پذیرفت که منتظران به یاری ویاوری امام موظف باشند ودر هر پگاه با آرزوی شهادت بر یاری ودفاع از او عهد وپیمان بندند(15) ورسالت زمینه سازی حکومت او را بر دوش بگیرند(16)، اما امام خود در گوشه ای تنها به عبادت بپردازد ودر جهت حاکمیتی که حق اوست وبدان مکلف است، هیچ تلاش نکند؟ آیا این خردمندانه است؛ ﴿مَا لَکُم کَیفَ تَحکُمُونَ﴾ (مائده: 64)؟
دلایل نقلی
علاوه بر دلایل عقلی که به نمونه ای از آن اشاره شد، دلایل نقلی متعددی از آیات وروایات نیز بر مدیریت حضرت در جوامع انسانی دلالت دارد که به برخی از آنها نیز اشاره می شود:
الف) آیات
آیات متعددی از قرآن گواه بر این معناست که از میان آنها به یکی بسنده می شود.
خداوند در سوره قدر می فرماید: ﴿تَنَزَّلُ الْمَلاَئِکةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن کلِّ أَمْرٍ﴾ (قدر: 4)؛ «ملائکه وروح که موجودی بزرگ تر از ملائکه است، همه شئونات وکارها را با اجازه پروردگار خود بر ولی امر نازل می کنند»(17).
به راستی مهبط ملائکه کیست وآنان بر چه کسی نازل می شوند؟ فعل مضارع «تنزّل»، در اصل «تتنزّل» بوده واز حقیقتی مستمر خبر می دهد وبر استمرار دلالت دارد. آهنگ کش دار وطولانی آیه هم با استمرار آن تا قیامت کاملاً هم آهنگ است. اگر ملائکه مقدرات را در زمان رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر او نازل می کردند، پس از پیامبر هم آن مقدرات را باید بر کسانی نازل کنند که به لحاظ روحی با او سنخیت دارند وآنان کسانی جز اوصیای او نیستند(18). از همین رو، در روایت آمده که با این سوره با مخالفان ما احتجاج کنید تا پیروز شوید(19).
چرا ملائکه وروح همه شئونات ومقدرات سال آینده را از هر حادثه، خیر وشر، طاعت ومعصیت، سود وزیان، مرگ وزندگی و... در شب قدر بر امام نازل می کنند(20)؟ برخی از روایات به این پرسش چنین پاسخ می دهند: «إنه لینزل فی لیله القدر إلی ولیّ الأمر تفسیر الاُمور سنه سنه، یؤمر فیها فی أمر نفسه بکذا وکذا وفی أمر الناس بکذا وکذا»(21)، «یؤمروا فی لیالی القدر کیف یصنعون إلی السنه المقبله»(22) و«إنّما یأتی بالأمر من الله تعالی فی لیالی القدر إلی النبیّ وإلی الأوصیاء، أفعل کذا وکذا»(23).
در حقیقت، چنان که از خود آیه برمی آید وروایات نیز به آن اشاره دارند، مقدرات را بر امام نازل می کنند تا او بداند در سال آینده وظیفه اش چیست وچگونه باید مدیریت ونقش آفرینی کند واراده پروردگار به چه چیزی تعلق گرفته است.
«إراده الربّ فی مقادیر اُموره تهبط إلیکم وتصدر من بیوتکم(24)؛ اراده خداوند در تقدیر امور بندگانش به سوی شما فرود می آید واز منازل شما برای خلق صادر می شود» واراده امام در طول اراده الهی است واو همان را می طلبد که خدا می خواهد.
ب) روایات
در این باره روایات فراوانی وجود دارد که از این میان، به برخی از آنها اشاره می شود:
1. برخی از زیارات، حضرت مهدی (علیه السلام) را «صاحب تدبیر» صفت داده اند: «السلام علیک یا صاحب التدبیر(25)؛ سلام بر تو ای صاحب تدبیر.»
سلام ها وصفت های ائمه (علیهم السلام)، بی حکمت نیستند. گزینش وصفی از بین اوصاف والقاب، نکته هایی دارد که نباید به سادگی وبی درنگ از آنها گذشت. «سلام»(26) در جامعه اسلامی ودر جمع مسلمانان به معنای اعلام مسالمت وپیام آور صلح ودوستی است. گوینده با گفتن سلام، آفت وتهدید از خود را به دیگران، دور می خواند. در این سطح سلام، اعلام مسالمتی است که سلامت در روابط وامنیت اجتماعی را به دنبال دارد، اما در سطحی بالاتر ودر رابطه میان امت وامام، علاوه بر معنای مذکور(27)، تسلیم وواگذاری امور به امام را نیز اعلام می دارد؛ تسلیمی که دشمنی ودوستی وسلم وحرب سلام دهنده را مرزبندی می کند وسلامت در کل هستی را به دنبال می آورد.
سلام با این مفهوم عمیق در زیارت ها با القاب واوصاف متفاوتی هم راه می شود. این هم راهی در قالب زیارت، علاوه بر آن که جای گاه وشأن امام را نشان می دهد، علت وچرایی تسلیم وواگذاری را نیز آشکار می سازد، چنان که وقتی دوستی را با وصفی خاص خطاب می کنیم وبه او اظهار ارادت می داریم ویا او را تشویق می کنیم، خطاب با چنین وصفی علت ارادت یا تشویق را نشان می دهد(28).
در عبارت «السلام علیک یا صاحب التدبیر» سلام با وصف صاحب تدبیر هم راه شده است. شاید در نگاه نخست به نظر برسد که وصف مدبّر برای بیان تدبیر رساتر باشد، ولی با دقت در تفاوت این دو، ظرافت های نهفته در این تعبیر بیشتر آشکار می شود. «صاحب» هم راهی مستمر وزندگی با شخص یا چیزی را می رساند(29) و«تدبیر» به معنای عمق واستمراربخشی به کار وگونه ای برنامه ریزی است که کار ابتر نماند وادامه یابد. این معنا ریشه در بررسی پشت وپنهان حوادث وکارها وعاقبت آنها دارد که معنای دیگر تدبیر است(30). بنابراین «صاحب تدبیر» کسی را گویند که همیشه هم راه هر تدبیر وهم نشین آن است(31)؛ کسی که با همه تدبیرها در هر گوشه عالم ودر هرکجای تاریخ است هم راهی دارد وآغاز وانجام وپنهان وآشکار آن را می داند. این هم راهی وهم نشینی، بینش وبصیرتی می آورد که به طور طبیعی، هر تدبیری در طرح وتدبیر او قرار می گیرد ومحکوم تدبیر او می شود.
این شناخت ومعرفت به آگاهی وبصیرت امام در کنار مهر ومحبت اوست که انسان را به «سلم»، «تسلیم» و«سلام» می رساند از این روی، «السلام علیک یا صاحب التدبیر» یعنی «سلام بر تو ای هم راه همیشه هر طرح وتدبیر.»
2. در تعدادی از روایات نقش حضرت در ایام غیبت به آفتاب پشت ابر تشبیه شده است: «و امّا وجه الإنتفاع بی فی غیبتی فکالإنتفاع بالشمس إذا غیّبتها عن الأبصار السحاب»(32)، «إنّهم یستضیئون بنوره وینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإن تجلّلها سحاب»(33). همان گونه که خورشید در پشت ابر همگان را بهره مند می کند، حضرت در ایام غیبت به وظایف امامت خود مشغول است وبه ویژه شیعیان را از نور هدایت وولایت وسرپرستی خود بهره مند می سازد، بدون این که کسی او را بشناسد وهمان طور که گذشت، چه بسا دست امام از جهاتی بازتر باشد وبی نام ونشان، مستقیم وغیرمستقیم، باواسطه وبی واسطه آن چه را با اصل غیبت، حکمت وسنت منافات نداشته باشد، انجام دهد.
3. امام زمان (علیه السلام) در نامه ای به شیخ مفید چنین می فرماید: «فإنّا نحیط علماً بأنبائکم ولایعزب عنّا شیء من أخبارکم... إنّا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم لولا ذلک لنزّل بکم اللأواء واصطلمکم الأعداء فاتقوا الله جلّ جلاله وظاهرونا علی انتیاشکم من فتنه قد أناقت علیکم...(34)؛ ما به اخبار شما آگاهیم وهیچ چیز از اخبار شما از ما پنهان نمی ماند... ما در رسیدگی ومراعات شما کوتاهی نمی کنیم ویاد شما را از خاطر نمی بریم که اگر چنین بود، گرفتاری ها ودشواری ها شما را در برمی گرفت ودشمنان شما را نابود می کردند. بنابراین، تقوا پیشه کنید واز ما پشتیبانی نمایید وما را برای رهایی خود از فتنه ای که به شما رو آورده یاری کنید....» در عبارت پایانی، یاری طلبیدن امام از شیعیان خود برای نجات از فتنه هایی که به آنها رو آورده، تأمل برانگیز وجالب توجه است.
4. حضرت علی (علیه السلام) در بخشی از خطبه 150 نهج البلاغه که برخی از حوادث عصر غیبت وفتنه های آخرالزمان را برمی شمارد، به صراحت از اقدامات وفعالیت های حضرت مهدی (علیه السلام)(35) سخن می گوید واز مدیریت پنهانی آن حضرت در ایام غیبت در جوامع انسانی پرده برمی دارد: «ألا وإنّ من أدرکها منّا یسری فیها بسراجٍ منیر ویحذو فیها علی مثال الصالحین لیحلّ فیها ربقاً ویعتق فیها رقّاً ویصدع شعباً ویشعب صدعاً فی ستره عن الناس لایبصر القائف أثره ولو تابع نظره ثم لیشحذنّ فیها قوم شحذ القین النصل؛ آگاه باشید! آن کس از ما اهل بیت پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) (حضرت مهدی (علیه السلام)) که آن فتنه ها را دریابد، با چراغ روشنی بخش در آن گام می نهد وبه سیره وروش صالحان (پیامبر واهل بیت (علیهم السلام)) رفتار می کند تا در آن فتنه ها گره ها را بگشاید وبردگان (ملت ها وانسان های اسیر ودربند) را آزاد سازد، جمع (گم راهان) را متفرق سازد وپراکندگان (حق طلب ومستضعف) را هم آهنگ وهم داستان کند، (او این کارها را) در نهایت پنهانی از مردم (انجام می دهد)، آن گونه که پی جویان نشانش را نبینند، هرچند دقت نظر داشته باشند. سپس در کشاکش آن فتنه ها، گروهی (برای درهم کوبیدن فتنه ها) مهیا می شوند هم چون مهیا شدن شمشیر به دست آهن گر.»
عبارت پایانی (ثمّ لیشحذنّ...)(36) به وضوح نشان از آن دارد که آماده شدن گروه مهدی یاوران حاصل زحمات پرتلاش وبه ثمر نشستن مدیریت پنهان آن حضرت است. از این رو، با «ثمّ» وتراخی آورده شده است.
5. در روایتی از امام صادق (علیه السلام) در مورد امام مهدی (علیه السلام) آمده است: «... وأن یکون صاحبکم المظلوم المجحود حقّه، صاحب هذا الأمر یتردّد بینهم ویمشی فی أسواقهم ویطأ فرشهم ولا یعرفونه حتّی یأذن الله له أن یعرّفهم نفسه...(37)؛ پس چرا این امت انکار می کنند که صاحب این امر در میان آنها راه برود ودر بازارهایشان رفت وآمد کند، در خانه هاشان گام نهد، ولی او را نشناسند، مگر خداوند به او اجازه دهد تا خودش را به آنان معرفی کند.»
در روایتی دیگر از امام علی (علیه السلام) نیز چنین آمده است: «فوربّ علیٍّ أنّ حجّتها قائمه، ماشیه فی طرقها، داخله فی دورها وقصورها، جوّاله فی شرق الأرض وغربها، تسمع الکلام وتسلِّم علی الجماعه، تری...(38)؛ سوگند به خدای علی، حجت امت برپاست، در کوچه وراه های آنان گام برمی دارد وبر خانه های آنان وارد می شود وشرق وغرب جهان را فراوان می پیماید وگفتار مردمان را می شنود وبر اجتماعات آنان وارد می شود وسلام می دهد. او مردمان را می بیند...».
در دعای «ندبه» نیز چنین می خوانیم: «جانم فدایت! تو آن غایبی هستی که از میان ما بیرون نیستی، جانم فدایت! تو آن دور شده از وطنی هستی که از ما دور نیستی»(39).
به گفته امام صادق (علیه السلام) حضرت قائم (علیه السلام) در مراسم حج حضوری همیشگی دارد: «یفقد الناس إمامهم فیشهد الموسم فیراهم ولایرونه(40)؛ مردم امامشان را نیابند، او در موسم حج حاضر می شود ومردم را می بیند، اما آنها او را نمی بینند.»
عمروی نایب آن حضرت نیز با تأکید می گوید: «والله أنّ صاحب هذا الأمر لیحضر الموسم کلّ سنه فیری الناس ویعرفهم ویرونه ولا یعرفونه(41)؛ به خدا سوگند! صاحب این امر، هر ساله در موسم حج حضور می یابد، همگان را می بیند ومی شناسد، اما دیگران او را می بینند ولی نمی شناسند.»
به راستی، این حضور فعال در میان امت اسلامی وجوامع انسانی برای چه مقصودی است؟ چرا حضرت این قدر در میان مردم وخانه ها وبازار وکوچه آنان، آمدوشد دارد وحرف ها ودرد دل آنان را می شنود؟ چرا آن جا که همه امت اسلامی جمعند، حضور دارد؟ آیا با توجه به شأن امام ونقشی که برای او معتقدیم، این همه جز این که در راستای تحقق اهداف وزمینه سازی برای آرمان های امام باشد، برای مقصد دیگری است؟ وبالاخره آیا این همه، چیزی به غیر از نقش آفرینی ومدیریت حضرت است؟
6. امام زمان (علیه السلام) می فرماید: «إنّا خاتم الأوصیاء وبی یدفع الله عزوجلّ البلاء عن أهلی وشیعتی(42)؛ من آخرین وصی پیامبر هستم وخداوند به واسطه من بلا وگرفتاری را از خاندان وشیعیان من دفع می کند.»
دفع بلا وگرفتاری از شیعیان توسط حضرت اطلاق دارد ویکی از راه های آن می تواند از طریق اعمال مدیریت آن حضرت باشد. به عبارت دیگر، یکی از راه های دفع بلا از شیعیان، مدیریت پویای حضرت است؛ مدیریتی برخاسته از نظارت وآگاهی وهم سو با اهداف بلند آن حضرت.
7. امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: «لم تخلو الارض منذ خلق الله آدم من حجّة لله فیها ظاهر مشهور أو غائب مستور... ولولا ذلک لم یعبد الله(43)؛ از زمانی که خداوند آدم را آفرید، زمین هرگز از حجت الهی خالی نبوده است؛ چه حجت آشکار وچه پنهان... اگر غیر این بود خدا هرگز پرستش نمی شد.»
بدون مدیریت حجت خدا، چه ظاهر وچه غایب، عبودیت خدا محقق نمی شود. به عبارت دیگر، لازمه تحقق عبودیت الهی، مدیریت حجت خداست.
8. امام علی (علیه السلام) در خطبه ای می فرماید: «وما أخذ الله علی العلماء أن لایقارّوا علی کظّه ظالم ولا سغب مظلوم(44)؛ خداوند از دانش مندان پیمان گرفته است که بر شکم بارگی ستم گران وگرسنگی مظلومان سکوت نکنند.» آیا با وجود این همه ظلم وسیاهی وشکم بارگی جهان خواران، امام می تواند آرام بنشیند؟ آیا در برابر طاغوت ها وفرعون ها که گروه گروه انسان ها را به مسلخ می برند، ساکت می ماند؟ هرگز! که این دور از شأن امام است وخداوند از آنان پیمان گرفته است. البته چگونگی وشکل این مدیریت به تدبیر خود امام است وکیفیت آن بر ما چندان آشکار نیست، اما یقین داریم که در برابر شکم بارگی ستم گران وگرسنگی مظلومان، سکوت نمی کند وهمه فریادگران ومجاهدان در برابر ستم گران ومستکبران هم سو وهم جهت با امامند وبه قدر ظرفیت از عنایت های او بهره مند می شوند.
9. برخی القاب حضرت مثل «عین الله فی خلقه»(45)، «عینک الناظره بإذنک»(46)، «الجحجاح المجاهد»(47)، «الرحمه الواسعه»(48)، «رحمه للعالمین»(49)، «أرحم بالرعیّه»(50)، «الکهف»(51)، «الغوث»(52)، «مفرّج الکربات»(53)، «داعی الله»(54)، «مزیل الهمّ»(55)، «کاشف البلوی»(56)، «الخلیفه»(57)، «الحجة»(58) و... نشان می دهد که حضرت چشم خدا بر روی زمین، مجاهدی پرتلاش، پناه، فریادرس، مشکل گشای آلام، زداینده غم، برطرف کننده بلا و... است. لقب «مهدی» نیز که از مهم ترین القاب حضرت به شمار می رود، گویای نقش فعال حضرت در هدایت گری است(59). هریک از این القاب ومجموعه آنها گویای مدیریت حضرت وجلوه ای از شئونات مدیریتی ایشان است؛ مدیری که هم چون مجاهدی تلاش گر در صحنه نبرد همیشه حق وباطل مستضعفان ومستکبران حضور پررنگ دارد وبر امت شیعی، اسلامی وجوامع انسانی، نظارت کامل دارد وپناه وفریادرس آنهاست وبا برنامه های پنهان وآشکار خود، گشاینده رنج ها وآلام همگان است.
10. بنابر برخی روایات در شأن اهل بیت آمده است: «فإنّ فینا أهل البیت فی کلّ خلفٍ عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین وانتحال المبطلین وتأویل الجاهلین(60)؛ همانا در هر نسلی، عادلانی از ما اهل بیت وجود دارند که دین را از تحریف غلوکنندگان ونسبت ناروای باطل گرایان وتأویل نادانان، حفظ می کنند.»
آیا این سه کار سترگ در عصر غیبت بدون برنامه ریزی وسازمان دهی مناسب ومدیریتی کارآمد چه آشکار وچه پنهان امکان دارد؟ آیا بدون تربیت افراد توان مند وایجاد مراکز وحوزه های علمی، این کار به سامان می رسد؟
11. از دیگر جلوه های مدیریت حضرت، دعای حضرت برای پیروان وشیعیان خود ودرخواست حفظ آنان از فرمان روای آسمان ها وزمین است: «لأنّنا من وراء حفظهم بالدعاء الذی لایحجب عن ملک الأرض والسماء فلتطمئنّ بذلک من أولیائنا القلوب ولیثقوا بالکفایه منه وإن راعتهم بهم الخطوب(61)؛ زیرا که ما با دعایی که از فرمان روای آسمان وزمین پوشیده نمی ماند، آنان را حفاظت ونگه داری می کنیم. بنابراین، قلب های دوستان ما به دعای ما به بارگاه الهی، آرامش واطمینان یابد وبه کفایت آن آسوده خاطر باشند، هرچند درگیری های هراس انگیز، آنان را به دلهره افکند.»
عالم جلیل القدر سید بن طاووس (قدس سره) در اواخر کتاب مهج الدعوات می نویسد: در شب چهارشنبه 23 ذو قعده سال 638 قمری در «سرّمن رأی» بودم که سحرگاهان در سرداب مطهر شنیدم آن حضرت (علیه السلام) در حق شیعیان خود این گونه دعا می فرمود: «الهی بحقّ من ناجاک وبحقّ من دعاک فی البرّ والبحر تفضّل علی فقراء المؤمنین والمؤمنات بالغناء والثروه وعلی مرضی المؤمنین والمؤمنات بالشفاء والصحه وعلی أحیاء المؤمنین والمؤمنات باللطف والکرم وعلی أموات المؤمنین والمؤمنات بالمغفره والرحمه وعلی غرباء المؤمنین والمؤمنات بالردّ إلی أوطانهم سالمین غانمین بمحمّد وآله أجمعین؛ خدایا؛ به حق آن که با تو مناجات کرد وبه حق آن که در خشکی ودریا تو را خواند، بر فقرای مؤمنان به غنا وثروت وبر بیمارانشان به شفا وسلامتی وبر زندگانشان به لطف وکرم وبر امواتشان به مغفرت ورحمت وبر مسافران وغریبانشان به بازگشت سالم وبهره مند به وطن هایشان تفضل فرما به حق محمد وآل او.»
سید بن طاووس می افزاید که تمام آن کلمات طیبات در خاطرم جا گرفت...(62).
شیخ صدوق همیشه با افتخار می گفت: «ولدتُ بدعوه صاحب الأمر (علیه السلام)؛ من به دعای حضرت مهدی (علیه السلام) متولد شده ام»(63).
12. بنابر بسیاری از دعاها، حضرت بسان مجاهدی پا در رکاب در میدان کارزار است وبا آرایش پیاپی نیروهای خود مبارزه را در عرصه های مختلف ودر گستره جهانی رهبری ومدیریت می کند. برخی به اشتباه این دعاها ویا بخش هایی از آنها را درباره عصر ظهور می دانند، در حالی که هیچ قرینه ای بر این تقیید نیست.
«اللّهمّ المم به شعثنا واشعب به صدعنا وارتق به فتقنا وکثّر به قلّتنا وأعز به ذلّتنا وأغن به عائلنا واقض به عن مغرمنا واجبر به فقرنا وسدَّ به خلّتنا ویسّر به عسرنا وبیض به وجوهنا وفک به أسرنا وأنجح به طلبتنا وأنجز به مواعیدنا واستجب به دعوتنا وأعطنا به فوق رغبتنا یا خیر المسئولین وأوسع المعطین إشف به صدورنا وأذهب به غیظ قلوبنا واهدنا به لما اختلف فیه من الحقّ بإذنک إنّک تهدی من تشاء إلی صراط مستقیم وانصرنا علی عدوّک وعدوّنا إله الحقّ آمین!(64)»
سیره
بنابر نقل ها وداستان های معتبر فراوانی که به برخی از آنها اشاره خواهد شد، این نکته به دست می آید که سیره حضرت در عصر غیبت، تلاش برای زمینه سازی ظهور است واین خود دلیل دیگری است بر مدیریت وآرایش نیروی حضرت در عصر غیبت و«آفتاب آمد دلیل آفتاب». چه شاهدی گویاتر از این که شیعه در هنگام شهادت امام عسکری (علیه السلام) آن گونه در غربت وحیرتی جان کاه به سر می برد(65)، اما امروزه، ایران اسلامی، با نام ویاد حضرت قیام می کند وبا رهبری نایب او پیروز می شود. آیا این چیزی جز عنایت ومدیریت حضرت است؟
خدای تعالی به پیامبرش می گوید: «به یاد بیاور آن زمانی که در غربت بودید واز این که شما را نربایند، در هراس بودید وامروزه...»(66).
مقایسه وضع گذشته وامروز ما، درس های زیادی از نمودها وجلوه های مدیریت امام را با خود به هم راه دارد. همین است که معمار بزرگ انقلاب، مرحوم امام راحل همواره بر این حقیقت تأکید داشتند ومی فرمودند: «آن چه ما داریم از امام زمان (علیه السلام) است وآن چه من دارم از امام زمان (علیه السلام) است وآن چه از انقلاب داریم از امام زمان (علیه السلام) است»(67).
در هر حال، نمونه های فراوانی در این باره وجود دارد که تنها به برخی از آنها اشاره می شود که «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید».
آیه الله حاج شیخ مرتضی حائری می نویسد: «در داستان تنباکو، مرحوم میرزای شیرازی، فضلای شاگردان خود را شب ها در بیرونی جمع می کرده است وآنها در موضوع تنباکو از لحاظ مصالح حکم تحریم ولوازم محتمله غیرمطلوب آن بحث می کرده اند وبه صورت مکتوبی در می آمده است ومرحوم میرزا می برده است به اتاق خود ومطالعه می کرده است وگاهی حاشیه می نوشته است، مطلب به این جا می رسد که می گفتند:
می ترسیم به واسطه حکم تحریم، جانِ «میرزا» در خطر باشد، چون دست خارجی ها که طالب این امتیاز هستند، قوی است وباید برای این جهت نیز جوابی نزد خدا داشته باشیم.
مرحوم فشارکی جداً معتقد بوده است که در قبال این مصلحت مذهبی، جان مرحوم میرزا اهمیتی ندارد. لذا خود تنها می رود اندرون خدمت میرزا. پس از تعارفات عرض می کند که شما حق استادی وتعلیم وتربیت وسایر حقوق بر من دارید، ولی خواهش می کنم به اندازه چند دقیقه مثلاً از حقوق خود صرف نظر فرمایید که من آزاد صحبت کنم.
آقای میرزا که خیلی مؤدب بوده است، می گوید: بفرمایید!
مرحوم فشارکی به طور آزاد می گوید: سید چرا معطلی؟ می ترسی که جانت در خطر بیفتد. چه بهتر که بعد از خدمت به اسلام وتربیت علمی عده ای، به سعادتِ شهادت برسی موجب سعادت شما وافتخار ماست!
مرحوم میرزا می فرماید: بلی آقا! من هم، همین عقیده را داشتم، ولی می خواستم به دست دیگری نوشته شود وامروز به سرداب مطهر رفتم واین حالت دست داد ونوشتم وفرستادم.
این قسمت آخر به حسب آن چه در نظرم هست، به عین الفاظ نقل شده، «والله المستعان وله الشکر علی وضوح الحجّه»(68).
شایسته است درباره این فتوای تاریخی وسرنوشت ساز کندوکاو بیشتری شود. این فتوا از دو منظر تأمل پذیر است: یکی از منظر ادبیات به کار رفته در متن فتوا ودیگری از منظر پی آمدها وثمرات فراوان آن به ویژه خنثا سازی نقشه های پشت پرده دشمنان ایران.
درباره منظر نخست: در متن فتوا به جای استفاده از اصطلاحات فقهی واجب وحرام از اصطلاحات اعتقادی وکلامی استفاده شده وشگفت آن که مستقیماً بر روی اعتقاد به مهدویت انگشت نهاده شده است. در این فتوا به جای این که گفته شود: «الیوم استعمال توتون وتنباکو حرام ویا گناه عظیم ونابخشودنی است ویا جنگ با اسلام یا خدا ورسول است»، گفته شده: «در حکم محاربه با امام زمان (علیه السلام) است.» به کار گرفتن واژه «محاربه» (جنگ) به جای استفاده از «مرضی امام زمان (علیه السلام) نیست» ویا «مخالفت با امام زمان (علیه السلام) است» نیز در خور تأمل است. این ادبیات به روشنی نسبت سلطه بیگانگان بر اقتصاد ایران شیعی را با جنگ با إمام زمان (علیه السلام) نشان می دهد واین چیزی فراتر از تطبیق قاعده نفی سبیل ﴿وَلَن یجْعَلَ اللهُ لِلْکافِرِینَ علَی الْمؤْمِنِینَ سَبِیلاً﴾ (نساء: 141) بر مورد است وگویای جای گاه ویژه ایران شیعی در یاری امام زمان (علیه السلام) است.
درباره منظر دوم: این فتوا دست آوردهای متعدد وبسیار ارزش مندی به هم راه داشته است، هم چون: خودباوری وغرور ملی، کاربرد دین وقدرت مرجعیت در عرصه سیاست، بیداری ایرانیان ودر پی داشتن نهضت مشروطیت در سال های بعد (حدود پانزده سال). اما از همه اینها مهم تر رو شدن نقشه های پلید وخواب های شوم استعمارگر پیر در از بین بردن استقلال وهویت فرهنگی ایران اسلامی است. انگلیسی ها در پی آن بودند که با این قرارداد بر سر ایران همان بیاورند که با قرارداد کمپانی هند شرقی بر سر هندی های بیچاره آوردند. در آن جا به بهانه حمایت از دارایی های خود، به وارد کردن قشون پرداختند وبعدها به همین بهانه در هیئت حاکم هندوستان داخل شدند وکردند آن چه خواستند. درباره ایران هم پس از قرارداد رژی، سیل بزرگی از نیروهای نظامی، اطلاعاتی، سیاسی واقتصادی انگلیس، تحت عنوان کارکنان وکارگران ووابستگان شرکت رژی به ایران سرازیر شدند ودر قلعه ها ومکان هایی استقرار یافتند. آنان سلاح های زیادی نیز به هم راه داشتند واگر نبود مرجعیت بیدار شیعه وتدبیر بلند امام زمان (علیه السلام)، ایران هندوستان دیگری برای انگلیسی ها می شد.
این واقعه سرنوشت ساز یک بار دیگر نشان داد که ایران دارای جای گاه وموقعیت ویژه ای در امر زمینه سازی ظهور است وراه ظهور حضرت وتشکیل حکومت جهانی آن بزرگوار از طریق ایران شیعی ومحوریت آن به عنوان «شیعه خانه امام زمان (علیه السلام)» می گذرد. به شهادت تاریخ وروایات متعدد، حفظ استقلال، سرافرازی، توان مندی وقدرت ایران شیعی از مهم ترین اهداف وخواسته های حضرت ولی عصر (علیه السلام) است؛ «یخرج ناس من المشرق فیوطّئون للمهدی سلطانه»(69).
سخنان امام راحل نیز در همین زمینه بهترین گواه است: «انقلاب مردم نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داری حضرت حجت - ارواحنا فداه - است که خداوند بر همه مسلمانان وهمه جهانیان منت نهد وظهور فرجش را در عصر حاضر قرار دهد»(70).
«امید است که این انقلاب، جرقه وبارقه ای الهی باشد که انفجاری عظیم در توده های زیر ستم ایجاد نماید وبه طلوع فجر انقلاب مبارک حضرت بقیه الله - ارواحنا لمقدمه الفداء - منتهی شود»(71).
«ما با خواست خدا دست تجاوز وستم همه ستم گران را در کشورهای اسلامی می شکنیم وبا صدور انقلابمان که در حقیقت صدور انقلاب راستین وبیان احکام محمدی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) است، به سیطره وسلطه وظلم جهان خواران خاتمه می دهیم وبه یاری خدا، راه را برای ظهور منجی ومصلح کل وامامت مطلق حق، امام زمان - ارواحنا فداه - هموار می کنیم»(72).
«مسائل اقتصادی ومادی، اگر لحظه ای مسئولان را از این وظیفه ای که بر عهده دارند منصرف کند، خطری بزرگ وخیانتی سهمگین را به دنبال دارد. باید دولت جمهوری اسلامی تمام سعی وتوان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنماید، ولی این بدان معنا نیست که آنها را از اهداف عظیم انقلاب که ایجاد حکومت جهانی اسلام است، منصرف کند»(73).
آیه الله میرزامهدی اصفهانی از قول استاد خود حضرت آیه الله نائینی چنین نقل می کند: «در دوران جنگ جهانی اول واشغال ایران توسط قوای انگلیسی وروسی، که حملات وهجوم ها به ملت شیعه اوج گرفته بود، آیه الله نائینی خیلی پریشان بودند ونگران از این که این وضع به کجا خواهد انجامید، نکند که این کشور محب ودوستدار امام زمان (علیه السلام) از بین برود وسقوط کند.
در همین زمان ها، شبی به امام عصر (علیه السلام) متوسل می شوند ودر حال توسل وگریه وناراحتی به خواب می روند وخواب می بینند دیواری است به شکل نقشه ایران واین دیوار ترک برداشته وخم شده ودر حال افتادن است. در زیر این دیوار، یک عده زن وبچه نشسته اند ودیوار دارد روی سر اینها خراب می شود.
آقای نائینی وقتی این صحنه را می بینند به قدری نگران می شوند که فریاد می زنند ومی گویند که خدایا این وضع به کجا خواهد انجامید؟
در این حال می بینند که حضرت ولی عصر (علیه السلام) تشریف آوردند وانگشت مبارکشان را به طرف دیواری که خم شده ودر حال افتادن بود، گرفتند وآن را بلند کردند ودو مرتبه سر جایش قرار دادند وبعد فرمودند: این جا شیعه خانه ماست. می شکند، خم می شود، خطر هست، ولی ما نمی گذاریم سقوط کند، ما نگهش می داریم»(74).
(مرحوم حجة الاسلام سید محمد کوثری نقل می کند: «یک روز من در منزل آقای آیه الله فاضل لنکرانی از استادان حوزه علمیه قم بودم ویکی از فضلای مشهد آن جا بودند. ایشان به نقل از یکی از دوستانشان نقل کردند که در نجف اشرف در خدمت امام بودیم وصحبت از ایران به میان آمد. من گفتم این چه فرمایش هایی است که در مورد بیرون کردن شاه از ایران می فرمایید؟ یک مستأجر را نمی شود از خانه بیرون کرد، آن وقت شما می خواهید شاه را از مملکت بیرون کنید؟ امام سکوت کردند. من فکر کردم شاید عرض مرا نشنیده اند. سخنم را تکرار کردم. امام برآشفتند وفرمودند: فلانی چه می گویی؟ مگر حضرت بقیه الله صلوات الله علیه به من (نستجیربالله) خلاف می فرماید؟ شاه باید برود وهمان هم شد وشاه از مملکت بیرون رفت»(75).
آیه الله خزعلی می گوید: «21 بهمن 57 یوم الله بود. واقعاً ما در معرض کشته شدن بودیم؛ فقط ندای ولی عصر (علیه السلام) به داد ما رسید. فردی که الآن زنده است، پیام برد به دبیرستان علوی (خدمت امام امت)، گفت: حضرت مهدی (علیه السلام) می فرمایند: در خانه نمانید. اگر ماندید، کشته می شوید. لذا امام خیلی محکم فرمود: در خانه نمانید. آقای طالقانی به امام عرض کرد: آقا! مردم را درو می کنند. اینها عصبانی هستند، آخرِ کارشان است.
امام فرمود: باید بیرون بریزند. ایشان (آقای طالقانی) خیلی اصرار کرد. امام فرمود: اگر پیام از جای دیگری باشد، باز (بر) سر حرف خود ایستاده اید؟ (آقای طالقانی) گفت: چَشم، تسلیم هستم. لذا 21 بهمن یوم الله است»(76).(77)
(حکایت نجات شیعیان بحرین در زمان تسلط پرتغالی ها ونجات آنان توسط امام زمان (علیه السلام) از توطئه خطرناک وزیر حاکم، در تاریخ بحرین مشهور است. خلاصه آن حکایت شنیدنی چنین آمده است: «وزیر گفت: ای امیر مصلحت در این است که اکابر اهل بحرین را احضار فرمایی ومأمور داری به این که یا در خصوص این انار جواب کافی گویند ویا آن که ترک مذهب شیعه کرده ودر مذهب دیگر درآیند ویا آن که مانند اهل ذمه قبول جزیه نمایند وچون از عهده جواب بر نیایند، لاعلاج در مذهب والی در آیند ودر آن، والی را اجری عظیم باشد واگر قبول جزیه نمودند، ایشان را خواری وذلت باشد واگر از آن هم امتناع نمایند، مردان ایشان را باید کشت وزنان ایشان را اسیر واموال ایشان را تصرف نمود.
والی از این رأی خوشش آمد. امر به احضار علما واکابر اهل بحرین نمود وپس از حاضر نمودن انار، ایشان را مخیر کرد میان امور مذکوره. اهل بحرین چون این شنیدند، حیران وترسان گردیدند. لاعلاج سه روز مهلت خواستند....
محمد بن عیسی مردی صاحب فضل وتقوا بود. او سر وپای خود را برهنه نمود وبه امام عصر استغاثه کرد... ناگهان شخصی را در نزد خود حاضر دید که به او خطاب فرمود: «ای محمد بن عیسی! تو را چه می شود؟ غم مخور! منم مولای تو؛ صاحب الزمان وآقای درماندگان. ای پسر عیسی! دل تنگ مباش که در خانه آن وزیر، لعنه الله، درخت اناری باشد، چون آن درخت بار آورد وزیر قالبی از گِل به صورت انار ساخته وآن را دو نیمه کرده و... ای پسر عیسی! به والی بگو: در میان این انار به غیر از دود وخاکستر چیز دیگری نباشد».
محمد بن عیسی شاد ومسرور گردید واز تأخیر جواب پرسید. آن حضرت فرمودند: «اگر یک شب مهلت می خواستید، همان شب به مقصود می رسیدید»(78).
آیه الله وحید خراسانی می گوید: «قبل از رفتن به نجف، استادی در مشهد داشتیم که با او بحث خصوصی داشتیم که عده ای از مشایخ آن زمان در آن بحث بودند، همین دکتری که صاحب قصه است نیز شرکت می کرد.
ماجرا را هم از او ونیز از مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی ومرحوم حاج شیخ علی اکبر نوغانی که هردو از بزرگان وعلما بودند واز خود او شنیده بودند، شنیدم. مختصر قصه این است:
دکتر گفت: من در فتنه حمله روس ها به ایران در آن جا جراح بودم. یک روز تیرخورده ای آمد وگفت: دکتر! زود جراحی کن.
گفتم: جراحی به این سادگی نیست، باید بی هوش شوی وتخدیر گردی بعد عمل کنم.
گفت: تو وسایل جراحی را بیاور ومنتظر نباش.
مثل انسان مقهوری که از خود اراده ندارد، آوردم. خوابید وگفت: «بسم الله النور.» ودو - سه کلمه دیگر آهسته گفت. دیدم مثل مرده ای افتاده است.
دکتر چون خودش اهل فن بوده، فهمیده که او خلع کرده، یعنی روح را از بدن تجرید نموده وخارج کرده است. او را جراحی می کند وتیر را بیرون می آورد. او گفت: تمام که شد، بخیه ها را که زدم دیدم لب ها آهسته به هم خورد وهمان کلمات را گفت ونشست. فهمیدم گوهری پیدا کردم با او سَر وسرّی پیدا نمودم تا وقتی که فهمیدم چکاره است.
روشن شد که رابطه ای با محبوب دل ها، امام زمان - ارواحنا فداه - دارد. گفتم: خدمتش رسیده ای؟
گفت: هیهات! هیهات! ما کجا واو کجا؟
گفتم: پس سِمَتت چیست؟
گفت: من مأمورم این جا باشم.
گفتم: آیا نظری به این مردم نمی کند؟ لشکر روس وآذربایجان؟ واین مصیبت قابل تحمل نیست!
وقتی این مطلب را گفتم، گفت: مهم نیست، بروند.
فقط همین کلمه را گفت که بروند. گفت وحرکت کرد ورفت.
عصر، از مرکز روسیه، تلگراف آمد که لشکر روس فوراً برگردد.
لشکر بدون هیچ وقفه ای هرچه بود برداشتند وهمان شب رفتند. فردا گم شده را پیدا کردم. فهمیدم به یک کلمه که گفت بروند، کار تمام شد. اراده قاهره نافذه، این است! به یک کلمه، قیامت کرد.
پرسیدم: آیا تو خود وجود مبارک حضرتش را می بینی؟
گفت: هیهات! من به هفت نفر واسطه ام که آنها وجود مبارکش را می بینند.
آری! آن اکسیر اعظم، تلاقی با آن هفت نفر پیدا کرده وآنها کبریت احمر شده اند، باز آن کبریت احمر برخوردِ به این شخص پیدا کرده وشده طلای ناب انسانیت.
باید گفت: ای آقا! افسوس که نه تو را شناختیم ونه حرمتت را پاس داشتیم، تو کجایی که الآن همه جایی!...»(79).
آیه الله شهید محمد صدر از استاد خود آیه الله شهید سیدمحمدباقر صدر وایشان از استاد خود حضرت آیه الله خوئی وایشان از یکی از مؤمنان موثق وبسیار متدین وباتقوا (شیخ محمد کوفی) چنین نقل می کند: «در بعد از ظهر یکی از روزها در مسجد کوفه در امتداد دیوار آن راه می رفتم که دیدم در جلو ایوان مسجد فرشی گسترده شده وروی آن شخص بزرگ واری خوابیده ودر کنارش شخص دیگری نشسته است. از وجود آن دو شخص تعجب کردم واز آن که نشسته بود، پرسیدم: این کیست؟ پاسخ داد: آقای عالَم. پاسخ او را جدی نگرفتم وگمان کردم که مقصودش این است که او آقای عالِم (دانش مند) است؛ زیرا عوام الناس در آن محل، عالِم را عالَم تلفظ می کنند.
سپس رفتم وضو گرفتم ودر محراب مسجد کوفه مشغول نماز مغرب وعشا وخواندن نافله شدم. پس از انجام اعمال خوابم گرفت وهمان جا خوابیدم. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم تمام مسجد روشن ونورانی است. آن قدر روشن که می توانستم خطوط قرآنی را که بر دیوار آن طرف مسجد نوشته شده بود، بخوانم. گمان کردم که فجر طالع شده وخورشید برآمده، بلکه چیزی هم از روز گذشته وبیشتر از اندازه خوابیده ام. رفتم وضو بگیرم که دیدم بر روی سکوی وسط مسجد، عده ای به نماز ایستاده اند وآن «سیدالعالَم» (آقای جهان) پیش نمازشان است ومردم زیادی از ملیت های گوناگون به او اقتدا کرده اند ودر میان آنان، شخصی بود که او را عصر روز قبل در کنار آن آقا دیده بودم. از دیدن این عده به شدت شگفت زده شدم. سپس وضو گرفتم وبه جماعت پیوستم ودو رکعت نماز صبح را با آنها خواندم. بعد از اتمام نماز، همان شخص گفته شده از جا برخاست وبه طرف پیش نماز رفت واز او پرسید که آیا مرا هم با خود ببرند؟ وی پاسخ داد: نه! هرگز! او هنوز دو آزمایش در پیش دارد که باید آن دو را بگذراند.
ناگهان آن جمعیت ناپدید شد ومسجد را تاریکی فراگرفت ودیدم که هنوز صبح نرسیده واندکی به طلوع فجر مانده است»(80).
آیه الله وحید خراسانی می گوید: «مرحوم حاج میرزا احمد کفایی پسر مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول برای من نقل کرد: مادر ما مریض شد، هرچه کردیم نتوانستیم مادرمان را معالجه کنیم. به ما خبر دادند که یک سیدی در نجف پیدا شده ورَمل غریبی دارد. ما به سراغ او رفتیم که پیدایش کنیم.
در ایوان حضرت امیر (علیه السلام) بودیم که سیدی از پله ها پایین آمد. فهمیدیم که همان است. من وبرادرم رفتیم مقابل او ومن گفتم نیتی دارم.
گفت: نیت کن! تسبیح خودش را درآورد، طاق وجفت انداخت (مانند استخاره)، سپس گفت: نیت شما راجع به یک خانمی است که سرتاپای او مرض است وسه روز دیگر خواهد مُرد. ما مبهوت شدیم.
برادرم مرحوم آقازاده (او شخصیتی بود که وقتی اجازه اجتهاد می داد، همه مجتهدین نجف امضا می کردند) گفت: من هم نیتی دارم. گفت: نیت کن! تسبیح گرفت، طاق وجفت انداخت ورنگش تغییر کرد. گفت این چه نیتی است؟ نیت تو راجع به کسی است که الآن مکه بود، الآن شام بود، الآن مدینه و... (مرتب می گفت الآن، الآن). بعد گفت: نیت تو راجع به کسی است که منظومه به دور سر او می چرخد، نیت تو راجع به امام زمان است. ما به او اصرار کردیم که این علم را به ما هم یاد بده! گفت: علم من هم راه با فقر شدیدی است که شما دو آقازاده، تحمل آن را ندارید.
رفتیم خدمت آخوند وجریان را گفتیم. ایشان متحیر شد وگفت: هرطور هست، او را پیدا کنید تا من او را ببینم.
من وبرادرم تمام نجف را گشتیم ولی دیگر سید را ندیدیم»(81).
(حضرت مهدی (علیه السلام) در پیامی به نایب خود آیه الله سیدابوالحسن اصفهانی چنین می فرماید: «ارخص نفسک واجعل مجلسک فی الدهلیز واقض حوائج الناس، نحن ننصرک(82)؛ خودت را راحت در دسترس مردم قرار بده، محل نشستنت را در دالان خانه انتخاب کن (تا مردم، سریع وآسان، با تو ارتباط داشته باشند) وحاجت های مردم را برآور ما یاری ات می کنیم.»
(سید حسن نصر الله دبیرکل حزب الله لبنان می گوید: «روزی به هم راه شورای حزب الله لبنان محضر مقام معظم رهبری بودیم. اوج سختی وتنگنای ما بود وخیلی به حزب الله سخت می گذشت. کنفرانس شرم الشیخ هم صورت گرفته بود. همه توطئه ها شده بود که حزب الله را نابود کنند. موقعی که ما با رهبر معظم جهان اسلام دیدار داشتیم، ایشان به ما امید دادند وفرمودند: شما پیروز می شوید، این چیزها زیاد مهم نیست. سپس اضافه کردند: من در اداره امور کشور بعضی وقت ها حل مسائل برایم دشوار می شود ودیگر هیچ راهی پیدا نمی شود، به دوستان واعوان وانصار می گویم که آماده شوید به جمکران برویم. راه قم را در پیش می گیریم وراهی مسجد جمکران می شویم، بعد از راز ونیاز با آقا، من احساس می کنم همان جا دستی از غیب مرا راه نمایی می کند ومن در آن جا به تصمیمی می رسم ومشکل بدین صورت حل می شود وهمان تصمیم را عملی می کنم»(83).
ختامه مسک
بیانات امام راحل (رحمه الله):
«نباید بیدار شوند آنهایی که توجه به معنویات ندارند وبه این غیب ایمان نیاوردند؟ کی این هلی کوپترهای آقای کارتر را که می خواستند به ایران بیایند ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن ها ساقط کردند. شن ها مأمور خدا بودند، باد مأمور خداست. قوم عاد را باد از بین برد، این باد، مأمور خداست. این شن ها همه مأمورند...»(84).
«شما می دانید که این پیروزی به دست آمده است، لکن این، من نبودم که این پیروزی را به دست آوردید به واسطه من. این خدای تبارک وتعالی، در سایه امام زمان (علیه السلام) ما را پیروز کرد....»(85).
«این حقیقتی است که باید اعتراف کرد قلعه محکمی بود که احتمال فتح آن نمی شد... ملت، با نداشتن هیچ ابزار وساز وسلاح در مملکت، بر ابرقدرت ها وبر قدرت شیطانی - که تا دندان مسلح بودند - غلبه کرد ولکن این، من نبودم که این غلبه را نصیب شما کردم؛ این خدای تبارک وتعالی بوده... یک کشور سی وچند میلیونی - با این اختلاف گروه ها، با اختلاف آمال وآرزوها، با اختلاف فهم وشعور - آنها همه مجتمع شدند وهمه با هم، دست به هم دادند ویک مطلب را خواستند وآن این که یک دست غیبی در کار است، خدای تبارک وتعالی به وسیله امام زمان (علیه السلام)»(86).
«ما در این نهضت، منت از خدا وامام عصر می کشیم. حقایق نباید مخفی یا مبهم بماند. این قیامی که از 15 خرداد شروع شد وتاکنون باقی است وامید است باقی باشد تا همه اهداف اسلام جامه عمل بپوشد، قیامی اسلامی است، قیامی ایمانی است، پیرو هیچ قیامی نیست... این اسلام است که غلبه کرد بر ابرقدرت ها، این اسلام است که فرزندان او به شهادت راغب هستند... این دست غیبی الهی بود که مردم ایران را در سرتاسر، از بچه دبستانی تا پیرمرد بیمارستانی با هم هم صدا وهم مطلب کرد... هیچ بشری قادر نیست که همچو بسیجی بکند، هیچ ملتی نمی تواند این طور بسیج شود. قدرت ایمان، قوه اسلام، قدرت معنوی ملت، این پیروزی را به ما ارزانی داشت.
ما منت از خدای تبارک وتعالی می کشیم، ما منت از ولی عصر می کشیم که پشتیبانی از ما فرمودند. نباید ابهامی در قضایا باشد. اگر چنان چه ابهامی در قضایا باشد یا بخواهند منحرف کنند این نهضت اسلامی ما را، منتهی به شکست خواهد شد، خیانت به ملت است، خیانت به اسلام است»(87).
«روی موازین مادی، روی موازین عادی، باید با یک یورش، ما از بین رفته باشیم. باید همه ما یک لقمه آنها باشیم. ولکن قدرت ایمان، پشتیبانی خدای تبارک وتعالی، اتکال به ولی عصر (علیه السلام)، شما را پیروز کرد. برادران من! از یاد نبرید این پیروزی را. این وحدت کلمه ای را که در تمام اقشار ایران پیدا شد، معجزه بود. کسی نمی تواند این را ایجاد کند. این معجزه بود، این امر الهی بود، این وحی الهی بود، نه کار بشر... این مطلب را که این جماعت ایران که با هم شدند، خدا پشتیبان آنها بود والآن هم هست. کاری نکنید که عنایت خدا - خدای نخواسته - کم بشود، کاری نکنید که برای ولی عصر ایجاد نگرانی بکنید. تفرقه نداشته باشید...»(88).
بیانات مقام معظم رهبری (مدظله العالی):
«امام زمان (علیه السلام) امانت وگوهر درخشنده عظیم آفرینش در میان ما، امروز بی گمان بیش از هر زمان، متوجه ومراقب این ملت است»(89).
«جوانان عزیز، بسیجیان! یکی از آن خورشیدهای فروزان، به فضل وکمک پروردگار وبه اراده الهی، امروز در زمان ما به عنوان بقیه الله فی ارضه، به عنوان حجه الله علی عباده، به عنوان صاحب زمان وولیّ مطلق الهی در روی زمین وجود دارد. برکات وجود او وانوار ساطعه از وجود او، امروز هم به بشر می رسد. امروز هم انسانیت با همه ضعف ها، گم راهی ها وگرفتاری هایش از انوار تاب ناک این خورشید معنوی والهی که بازمانده اهل بیت است، استفاده می کند.
امروز وجود مقدس حضرت حجت - ارواحنافداه - در میان انسان های روی زمین، منبع برکت، منبع علم، منبع درخشندگی، زیبایی وهمه خیرات است. چشم های ناقابل وتیره ما آن چهره ملکوتی را از نزدیک نمی بیند، اما او مثل خورشیدی درخشان است، با دل ها مرتبط وبا روح ها وباطن ها متصل است وبرای انسانی که دارای معرفت باشد، موهبتی از این برتر نیست که احساس کند ولیّ خدا، امام برحق، عبدصالح، بنده برگزیده در میان همه بندگان عالم ومخاطب به خطاب خلافت الهی در زمین، با او ودر کنار اوست؛ او را می بیند وبا او مرتبط است»(90).
«خیلی از بزرگان ما در همین دوران غیبت، آن عزیز ومحبوب دل های عاشقان ومشتاقان را از نزدیک، زیارت کرده اند. بسیاری از نزدیک با او بیعت کرده اند. بسیاری از او سخن دل گرم کننده شنیده اند. بسیاری از او نوازش دیده اند وبسیار دیگری بدون این که او را بشناسند، از او لطف ونوازش ومحبت دیده واو را نشناخته اند. در همین جبهه جنگ تحمیلی، جوانانی که در لحظه های حساس، احساس نورانیت ومعنویت کردند، لطفی از غیب به سوی دل های خودشان حس ولمس کردند ونشناختد ونفهمیدند، بسیارند. امروز هم همان طور است»(91).
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) سید هبه الله ابو محمد الحسن الموسوی، المجموع الرائق من ازهار الحدائق، تحقیق حسین درگاهی، ج1، ص451. (این کتاب در سال 703 قمری تألیف شده واز منابع مستدرک الوسائل است)؛ سیدمرتضی مجتهدی، صحیفه مهدیه، ص581. (به نقل از: المجموع الرائق)
(2) از اشعار آیة الله محمدحسین اصفهانی (کمپانی)، در مدح حضرت حجت (علیه السلام). (الانوار القدسیة، ص126)
(3) حضرت علی (علیه السلام) فرموده اند: «شباهت مردم به امرا وفرمان روایانشان بیش از شباهتی است که به پدران خود دارند.» (تحف العقول، ص208؛ شریف رضی، خصائص الائمه، ص115؛ بحار الانوار، ج75، ص46)
(4) «هنگامی که حاکم ومدیر جامعه تغییر کند، زمانه دگرگون شود.» (نهج البلاغه، نامه 31)
(5) «هرگاه نیّت حاکم تغییر کند، زمانه دگرگون شود.» (غرر الحکم، روایت 4009؛ علی بن محمد اللیثی الواسطی (متوفای قرن ششم)، عیون الحکم والمواعظ، ص135) در برخی از ضرب المثل های رایج نیز آمده است: «الناس علی دین ملوکهم؛ مردم بر دین حاکمان وفرمان روایان خود هستند.» (شیخ حسین بن عبدالصمد عاملی (پدر شیخ بهایی)، وصول الاخیار، ص30؛ بحار الانوار، ج102، ص8)
(6) آثار وبرکات امام دو بُعد دارد: «وجودی» و«شخصیتی». برخی از آثار، جلوه ها وبرکات وجودی حضرت است، هم چون وابستگی حیات عالم وانسان ها به آن وجود مقدس واین که امام مجرای فیض الهی است وبر ما حق حدوث وحق بقاء دارد: «لو بقیت الأرض بغیر إمام ساعه لساخت» (اصول کافی، ج1، ص201)، «أین السبب المتّصل بین الأرض والسماء» (دعای ندبه)، «وبوجوده ثبتت الأرض والسماء» (دعای عدیله).
به عبارت دیگر، نفس وجود حضرت ولی عصر (علیه السلام) وحضور آن امام همام در نشئه دنیا، جدای از هرگونه اقدام وفعالیتی، آثاری دارد که با عنوان بُعد وجودی وتکوینی از آن یاد می شود. اما برخی دیگر از نقش آفرینی ها وآثار وبرکات امام، از شخصیت آن بزرگوار سرچشمه می گیرد. برای آگاهی از برکات وجودی وتکوینی حضرت ودلایل نقلی وعقلی آن، به کتاب های زیر می توان مراجعه کرد:اصول کافی، ج1، ص199؛ کمال الدین، ج1، ص201 و259؛ شیخ صدوق، توحید، ص167؛ طبرسی، احتجاج، ج2، ص278؛ بحار الانوار، ج51، ص113؛ قاضی سعید محمد بن محمد مفید قمی، شرح توحید صدوق، تصحیح دکتر نجف قلی حبیبی، ج1، ص518-524 وج2، ص781 -788؛ سیدحیدر آملی، جامع الاسرار ومنبع الانوار، اصل اول وقاعده دوم اصل سوم؛ امام خمینی (ره)، مصباح الهدایه الی الخلافه والولایه، مصباح 23 و34 و41 از مشکاه اولی ومطلع 2 از مصباح دوم از مشکاه ثانیه؛ امام خمینی (ره)، التعلیقه علی الفوائد الرضویه، ص109 و110؛ حسن زاده آملی، نهج الولایه، ص20؛ همو، انسان کامل در نهج البلاغه، ابواب اول تا ششم؛ سیدجلال الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری، ص887-941؛ شیخمحمد لاهیجی، مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز، تحقیق کیوان سمیعی، ص313-341؛ آقا محمدرضا قمشه ای معروف به حکیم صهبا، رساله خلافت کبری، ص64 - 106.
(7) بیان مستندات ودلایل نقلی وعقلی یا عقلایی این اهداف، مجال دیگری می طلبد.
(8) رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: «سوگند به خدایی که مرا به حق به پیامبری برانگیخت، اگر از عمر دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد، خداوند آن روز را آن قدر طولانی کند تا فرزندم مهدی در آن روز ظهور کند. پس روح الله عیسی بن مریم فرود آید وپشت سر او نماز گزارد وزمین به نورش روشن گردد وحکومتش به شرق وغرب عالم خواهد رسید.» (کمال الدین، ص280)
(9) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) به امیرمؤمنان (علیه السلام) فرمود: «امامان پس از من دوازده نفرند؛ نخستین آنها تویی ای علی! وآخرین ایشان قائمی است که خدای بزرگ خاوران وباختران زمین را به دست او می گشاید.» (همان، ص282)
(10) شیخ طوسی، الغیبه، ص247. در روایتی دیگر از امام زمان (علیه السلام) چنین آمده است: «إنّ قلوبنا أوعیه لمشیّه الله فإذا شاء شئنا.» (بحار الانوار، ج52، ص51)
(11) دعای ابوحمزه ثمالی.
(12) قسط غیر از عدل وبالاتر از آن است. عدل در برابر ظلم، وقسط در برابر جور است. عدل به معنای مساوات ودر شرایط یک سان، مساوی برخورد کردن است وقسط به معنای بهره ونصیب است، یعنی بهره ونصیب هر کس (پدر، مادر، همسر، دوست و...) را دادن واین، بالاتر از عدل است. چه بسا کاری عادلانه باشد، ولی قسط نباشد.
(13) «إنّ محلّی منها محلّ القطب من الرحا.» (نهج البلاغه، خطبه 3)
(14) امام صادق (علیه السلام) می فرماید: «المؤمن علویٌ، المؤمن مجاهد، لأنه یجاهد أعداء الله عزّوجلّ، فی دوله الباطل بالتقیّه وفی دوله الحقّ بالسیف؛ مؤمن علوی است واز علی (علیه السلام) نشان دارد. مؤمن مجاهد است؛ زیرا همواره با دشمنان خدا در جهاد ونبرد است، چه در دولت حق وچه در دولت باطل. در دولت باطل وهنگام تسلط آن با تقیه جهاد می کند ودر دولت حق وهنگام تسلط آن با شمشیر پیکار می کند.» (وسائل الشیعه، ج11، ص464) این روایت به خوبی نشان می دهد که تقیه در برابر جهاد نیست بلکه یکی از شکل های آن است. از همین رو، در روایات این همه به آن سفارش وبر آن تأکید شده است: «التقیّه من دینی ودین آبائی ولاإیمان لمن لاتقیّه له.» (همان، ص460) «تسعه اعشارالدین فی التقیّه ولادین لمن لاتقیّه له.» (همان) «إنّ تارک التقیه کتارک الصلوه.» (همان، ص466) «إستعمال التقیّه فی دارالتقیّه واجب.» (همان، ص465) «کلّما تقارب هذا الأمر کان أشدّ للتقیّه؛ هرچه حکومت وولایت ما نزدیک تر می شود، تقیه ورازداری شدت بیشتری می گیرد.» (همان، ص462)
(15) «اللّهمّ اجعلنی من أنصاره وأعوانه والذابّین عنه والمسارعین إلیه فی قضاء حوائجه والممتثلین لأوامره والمحامین عنه والسابقین إلی إرادته والمستشهدین بین یدیه.» (مصباح الزائر، ص169؛ مصباح کفعمی، ص550؛ بحار الانوار، ج53، ص95)
(16) پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می فرمایند: «جماعتی از مشرق زمین به پا می خیزند وزمینه ساز حکومت امام مهدی (علیه السلام) می شوند.» (سنن ابن ماجه، ج2، ص1368، ح4088؛ کنز العمال، ج14، ص263، ح38657، کشف الغمه، ج3، ص267؛ بحار الانوار، ج51، ص87؛ معجم احادیث الامام المهدی (علیه السلام)، ج2، ص290).
(17) «تنزّل» با «من» متعدی شده واز این رو، آن را متعدی (نازل می کنند) ترجمه کردیم ونه لازم (نازل می شوند).
(18) حضرت امیر (علیه السلام) می فرماید: «ینزل فی تلک اللیله أمر السنه وإنّ لذلک الأمر ولاه بعد رسول الله. فقلت: مَن هم؟ فقال أنا وأحدعشر من صلبی أئمّه محدّثون....» (اصول کافی، ج1، ص247) ودر روایتی دیگر آمده: «إلی مَن؟» حضرت صادق (علیه السلام) فرمود: «إلی من تری.» (بصائر الدرجات، ص240؛ تفسیر نور الثقلین، ج8، ص274)
(19) امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «یا معشر الشیعه خاصموا بسوره إنّا أنزلنا تفلجوا.» (اصول کافی، ج1، ص249؛ تفسیر نور الثقلین، ج5، ص635)
(20) تفسیر نور الثقلین، ج8، ص265 و266.
(21) امام باقر (علیه السلام) می فرماید: «همانا در شب قدر بیان همه امور ودستورهای آن سال به ولیّ امر نازل می شود وبه او ابلاغ می شود که در مورد خود چنین دستور دارد ودرباره مردم چنان.» (اصول کافی، ج1، ص248)
(22) «در شب های قدر به آنها ابلاغ می شود که در سال آینده چگونه عمل کنند.» (همان، ص252)
(23) «همانا در شب های قدر از جانب خداوند به پیامبر وجانشینان او دستور می رسد که چنین وچنان کنند.» (همان)
(24) زیارت امام حسین (علیه السلام) به سند معتبر. (اصول کافی، ج4، ص577؛ تهذیب، ج6، ص55؛ کامل الزیارات (به سندی دیگر)، ص366؛ وسائل الشیعه، ج14، ص492؛ مفاتیح الجنان، زیارات مطلقه امام حسین (علیه السلام)، زیارت اول)
(25) المجموع الرائق من ازهار الحدائق، ج1، ص451.
(26) سلام به معنای تسلیم (مصدر باب تفعیل) ویا پاکی ودوری از هر عیب وآفت است (مصدر مجرد).
(27) سلام بر امام در این معنا اعلام وضعیت سلام دهنده است. او اعلام می کند با تمامی وجودش وبا فکر، قلب، زبان، عمل وبرخوردهایش برای تمامی وجود امام، این سلامت وآرامش را خواستار است ونمی خواهد آلودگی وآفتی از جانب او دامن گیر امامش شود.
(28) همان طور که معلق کردن حکم بر وصف اشاره به علت حکم دارد، اظهار محبت، ارادت ویا اظهار تسلیم به شخص وانتخاب وصف خاصی برای خطاب به او نیز اشاره به علیت آن وصف می تواند داشته باشد.
(29) «صحب: أصل واحد یدلّ علی مقارنه شیءٍ ومقاربته... من ذلک الصاحب.» (معجم مقاییس اللغه) «الصاحب: الملازم ولایقال فی العرف إلّا لمن کثرت ملازمته ویقال للمالک للشیء هو صاحبه وکذلک لمن یملک التصرّف فیه.» (مفردات راغب) «إنّ الأصل الواحد فی هذه المادّه هو العشره وادامتها فی طریق الحیاه فی برنامج ظاهری أو باطنی مع شخص أو أمرٍ آخر... وأمّا مفاهیم الملک وغیرها فهی من لوازم الحقیقه.» (التحقیق فی کلمات القرآن)
(30) «دبر: أصل هذا الباب ان جلّه فی قیاس واحد وهو آخر الشیء وخلفه خلاف قبله والتدبیر أن یدبّر الانسان أمره وذلک أنّه ینظر إلی ما تصیر عاقبته وآخره وهو دبره.» (معجم مقاییس اللغه) «دبّرت الأمر تدبیراً: فعلته عن فکر ورؤیه.» (مصباح اللغه) «التدبیر: هو تصیر الشیء ذا دبر وجعله ذا عاقبه، بأن یکون الشیء علی عاقبه حسنه ونتیجه مطلوبه وهذا معنی العمل عن فکر ورؤیه... تدبیره تعالی عباره عن تنظیم اُمور العالم وترتیبه وجعل الأمور علی أحسن نظام وأتقن صنع نتج.» (التحقیق فی کلمات القرآن)
(31) الف ولام «التدبیر» الف ولام جنس است وشامل همه تدبیرها می شود.
(32) کمال الدین، ص485؛ شیخ طوسی، الغیبه، ص292؛ بحار الانوار، ج52، ص93.
(33) کمال الدین، ص253؛ خزاز، کفایه الاثر، ص155.
(34) احتجاج طبرسی، ج2، ص323؛ راوندی، الخرائج والجرائح، ج2، ص903.
(35) بسیاری از شارحان نهج البلاغه تصریح دارند که مراد حضرت از «من أدرکها منّا؛ آن کس از ما که آن فتنه را دریابد» در این خطبه، با نظر به جملات «بسراج منیر؛ با چراغی روشن» و«فی سترة عن الناس؛ مخفی از دیدگاه مردم» که در پی آن آمده، وجود مقدس حضرت مهدی (علیه السلام) است. (نک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج9، ص128؛ علامه جعفری، ترجمه وتفسیر نهج البلاغه، ج24، ص325. در کتاب تمام نهج البلاغه، ص230 که همه این خطبه به صورت کامل نقل شده، قرائن وعبارت های صریح وروشنی بر این ادعا آورده شده است.
(36) «شحذ» در اصل به معنای تیز کردن چاقوست ودر این جا مقصود آماده ساختن ومهیا کردن است. (نک: ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج3، ص202؛ آیة الله مکارم شیرازی ودیگران، پیام امام امیر المؤمنین (علیه السلام)، ج5، ص725)
(37) نعمانی، الغیبة، ص167؛ بحار الانوار، ج52، ص154؛ اصول کافی، ج1، ص336 (با اندکی تفاوت).
(38) نعمانی، الغیبة، ص146؛ بحار الانوار، ج28، ص70.
(39) «بنفسی أنت من مغیّب لم یخل منّا، بنفسی أنت من نازح ما نزح عنّا.»
(40) کمال الدین، ج2، ص440.
(41) همان.
(42) همان، ص441؛ شیخ طوسی، الغیبة، ص246.
(43) شیخ صدوق، امالی، ص253؛ کمال الدین، ص207؛ بحار الانوار، ج52، ص92. در روایتی از حضرت امیر (علیه السلام) آمده است: «لئلا تبطل حجج الله وبیّناته... بهم یحفظ الله حججه.»
(44) نهج البلاغه، خطبه 3.
(45) سید بن طاووس، جمال الاسبوع، ص41.
(46) همان، ص506.
(47) شیخ طوسی، مصباح، ص409.
(48) طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص315؛ بحار الانوار، ج53، ص171 وج102، ص81؛ مفاتیح الجنان (زیارت آل یاسین).
(49) اصول کافی، ج1، ص528.
(50) عقدالدرر، ص204.
(51) بحار الانوار، ج102، ص84.
(52) طبرسی، الاحتجاج، ج2، ص315؛ بحار الانوار، ج53، ص171 وج102، ص81؛ مفاتیح الجنان (زیارت آل یاسین).
(53) همان.
(54) همان.
(55) همان.
(56) همان.
(57) همان.
(58) همان.
(59) گفتنی است که مهدی اسم مفعول است. در روایتی هم آمده است: «فإنّما سُمّی المهدی لأنّه یُهدی لأمر خفی.» (نعمانی، الغیبة، ص243؛ بحار الانوار، ج51، ص29) والبته کسی که از هر جهت هدایت شده باشد، هادی همه جانبه نیز خواهد بود.
(60) بصائر الدرجات، ص30؛ اصول کافی، ج1، ص32. در کمال الدین، ص221 چنین آمده است: «إنّ فی کلّ خلفٍ من اُمتی عدلاً من أهل بیتی ینفی عن هذا الدین تحریف الغالین....» در روایات اهل سنت نیز از قول پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) آمده است: «إنّ الله یبعث لهذه الاُمّه علی رأس کلّ مئه سنه من یجدّد لها دینها.» (سنن ابن داود، ج2، ص311؛ محی الدین نووی، المجموع، ج1، ص509)
(61) احتجاج طبرسی، ج2، ص596 (نامه به شیخ مفید).
(62) مهج الدعوات، ص295؛ مصباح کفعمی، ص306؛ بحار الانوار، ج53، ص302.
(63) رجال نجاشی، ص261. (برای آگاهی از عصر شیخ صدوق ونقش ممتاز او در پاس داری از میراث تشیع که از نمونه های خوب مدیریت امام زمان (علیه السلام) است نگاه کنید به: عبدالعلی محمدی شاهرودی، سید بن طاووس در عرصه علم وعمل؛ محمدعلی خسروی، شیخ صدوق)
(64) مصباح المتهجد، ص580؛ مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
(65) نک: پورسیدآقایی ودیگران، تاریخ عصر غیبت، ص278.
(66) ﴿وَاذْکرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِی الأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یتخَطَّفَکمُ النَّاسُ﴾ (سوره انفال، آیه26).
(67) به نقل از حجة الاسلام انصاری کرمانی. (پا به پای آفتاب، ج2، ص60)
(68) آیه الله شیخ مرتضی حائری، سرّ دل بران، ص99.
(69) برای آگاهی از منابع این روایت نبوی، نگاه کنید به: همین نوشتار، ص21. گفتنی است که مراد از «مشرق» در این روایت به چندین دلیل، کشور ایران است. (نک: سید اسدالله هاشمی شهیدی، زمینه سازان انقلاب جهانی حضرت مهدی (علیه السلام)، ص153 - 169).
(70) صحیفه امام، ج21، ص327.
(71) همان، ج15، ص62.
(72) همان، ج20، ص345.
(73) همان، ج21، ص327.
(74) فرازهایی از تجلیات امام عصر (علیه السلام)، ص54؛ میر مهر، ص25.
(75) پا به پای آفتاب، ج5، ص171.
(76) آیه الله خزعلی، درس تفسیر قرآن، مرکز تخصصی تفسیر حوزه علمیه قم، 23/11/1379.
(77) آقای مرتضایی فرد، نقل می کند: «روز 21 بهمن که امام اذن دادند مردم در خیابان ها بریزند، چون ما حکومت نظامی نداریم، این جریان را به مرحوم آیه الله طالقانی اطلاع دادند. در آن جا من در خدمت ایشان بودم. آیه الله طالقانی از منزلشان به امام در مدرسه علوی تلفن زد ومدت نیم تا یک ساعت با امام صحبت کرد. برادران بیرون از اتاق بودند. فقط می دیدند که آیه الله طالقانی مرتب به امام عرض می کند: آقا شما ایران نبودید، این نظام پلید است، به صغیر وکبیر ما رحم نمی کند، شما حکمتان را پس بگیرید. برادران یک وقت متوجه شدند که آقای طالقانی گوشی را زمین گذاشته وبه حالت تأثر در گوشه اتاق نشست. بعد از لحظاتی خدمت ایشان رفتند وبا این تصور که احیاناً امام به ایشان تندی کرده اند، گفتند: آقا چرا شما دخالت می کنید واز این قبیل حرف ها وبا اصرار از آیه الله طالقانی جریان را سؤال کردند. ایشان گفتند: هرچه به امام عرض کردم، حرف مرا رد کردند ووقتی دیدند من قانع نمی شوم، فرمودند: آقای طالقانی شاید این حکم از طرف امام زمان (علیه السلام) باشد. این را که شنیدم دست من لرزید وبا امام خداحافظی کردم؛ زیرا دیگر قادر نبودم سخنی بگویم.» (برداشت هایی از سیره امام خمینی، ج3، ص158)
(78) بحار الانوار، ج52، ص178؛ شیخ محمود عراقی، دارالسلام، ص492؛ نجم الثاقب، ص428، حکایت 49.
(79) این داستان را در روز چهاردهم ماه شعبان 1415 آخر درس، در مسجد اعظم بیان فرمودند. نظیر همین مورد حکایات شنیدنی دیگری نیز هست که جهت آگاهی از آن نک: در محضر لاهوتیان، ص340-357؛ رند عالم سوز، ص56.
(80) آیه الله شهید سیدمحمد صدر، تاریخ الغیبه الکبری، ص133. شهید محمد صدر پس از ذکر این داستان می افزاید: این داستان چندین مسئله را برای ما روشن می کند که مهم ترین مسئله این است که این جمعیتی که حضرت دور خود جمع کرده واز گوشه وکنار دنیا گرد خود حاضر ساخته، بعد از آن که از آزمایش های الهی موفق وسرافراز بیرون آمده اند، توانسته اند با حضرت هم کاری ومشارکت داشته باشند، لکن این شخص با تمام موقعیت وتقوایی که دارد، هنوز به آن مرحله نرسیده که بتواند یاران وهم کاران حضرت باشد ولذا حضرت او را در کارهای خود شرکت نداده واو را با خود نبردند.
(81) میر مهر، ص243-245. ناگفته نماند که در این داستان به دو بُعد از آثار امام اشاره شده است: یکی آثار «وجودی» حضرت ووساطت آن بزرگوار در افاضه فیض (منظومه به دور سر او می چرخد) ودیگری آثار «شخصیتی» آن حضرت (الآن شام، الآن مدینه، الآن...). حضرت آیة الله وحید خراسانی در ادامه این داستان می فرمایند: «این که او گفته: همه دور سر او می چرخند، اگر منظومه دور او می چرخد، یعنی تمام کهکشان ها دور او می چرخد. تمام این نشئه، پروانه است، شمع، فقط اوست. اگر مرکز به هم بخورد، دیگر دایره نیست. در او چه گوهری است که این اثر را در نظام عالم دارد؟ منتها هنوز به آن حد نرسیده که ما بفهمیم. این لب ها که تکان می خورد، حرف ها که به گوش ها می خورد وبه مغز می نشیند، همه اینها (مغز گوینده، مغز شنونده، لب ها،...) همه تحت اشراف اوست، پس غیبتی برای او نیست. نزدیک تر از ما به ما اوست. اما، ما به درک این مطلب نرسیدیم. همه قائم به چه کسی هستیم؟ قیوم ما ذات قدوس حق است. این همه خواندیم ونفهمیدیم. امیر المؤمنین (علیه السلام) ید الله است، یعنی به وسیله او، قیوم افاضه فیض می کند، قیوم ما، خداست. اما آن یداللهی که به وسیله او، آن قیوم، افاضه فیض می کند، صاحب الزمان (علیه السلام) است. خواب، بیداری، نطق وسکوت ما همه تحت اشراف اوست. پس باید فهمید موضوع داستان کیست!»
(82) عنایات حضرت مهدی (علیه السلام) به علماء وطلاب، ص141.
(83) به نقل از آیه الله کعبی، عضو مجلس خبرگان رهبری. (نمایشگاه آب، آیینه، آفتاب، ص11)
(84) همان، ج7، ص281.
(85) همان، ج4، ص23.
(86) همان، ج3، ص573.
(87) همان، ج3، ص417-418. پیش از آن نیز در آستانه انتقال از تهران به قم (19/12/57) در پیام به ملت ایران فرمودند: «در این موقع که قصد تشرف به قم، حرم اهل بیت (علیهم السلام) را دارم، لازم است از ملت بزرگ ایران عموماً تشکر نمایم. الحق، به همت والای این ملت رنجیده بود که با اتکال به قدرت لایزال الهی واعتماد به ولی عصر (علیه السلام)، پیروزی بر قدرت های شیطانی حاصل شده.» (همان، ص356) نیز در 24 بهمن 57 (دو روز پس از پیروزی انقلاب) در پیام خویش به ملت ایران، از آنان به عنوان سربازان امام عصر یاد کردند وفرمودند: «اهالی محترم ایران، جنود اسلامی ولیّ امر (علیه السلام)! نگذارید اسلحه به دست مخالفان اسلام بیفتد؛ فرصت به دشمنان ملت وخدای متعال ندهید.» (همان، ص375)
(88) همان، ص376 -378.
(89) سخن رانی در خطبه نماز جمعه، 19/10/59.
(90) سخن رانی در روز میلاد حضرت مهدی (علیه السلام)، 9/3/78.
(91) همان.