(۳۲۴) معیارهای تطبیق نشانه های ظهور
معیارهای تطبیق نشانه های ظهور
نویسنده: نصرت الله آیتی
مجله مشرق موعود - سال ششم، پاییز 1391 - شماره 23
چکیده:
ظهور امام مهدی (علیه السلام) نشانه هایی دارد؛ نشانه هایی که مطرح شدن آنها از سوی پیشوایان دینی همراه با مقاصدی بوده است. تحقق برخی از این مقاصد در گرو تطبیق نشانه ها بر مصادیق خارجی است. این تطبیق اولاً نیازمند ضوابط ومعیارهایی است که ما را به مصداق واقعی نشانه ها راهنمایی کند، ثانیاً در مسیر آن، دو مشکل اساسی وجود دارد: نخست این که همیشه احتمال وجود مصادیق دیگری برای نشانه ها وجود دارد ودوم این که برای نشانه ها می توان مصادیق جعلی ساخت. از این رو نیازمند معیارهایی هستیم که بتوانیم در روند تطبیق از آن پیروی کرده واز دشواری های یاد شده عبور نماییم. ضوابط یادشده بدین قرارند: نخست این که تطبیق باید همراه با یقین باشد؛ دوم، مصداق مورد نظر باید تمام ویژگی های یاد شده برای نشانه مربوط را بالفعل دارا باشد؛ سوم، جریان تطبیق نباید به تأویل روایات بینجامد؛ چهارم، تطبیق باید با ضوابط وچارچوب های کلی دین هماهنگ باشد وتطبیق نباید موجب زیر پا گذاشته شدن یکی از ضوابط دین شود؛ پنجم این که در جریان تطبیق باید نشانه هایی که در آنها احتمال وجود مصادیق جعلی وجود دارد، بر نشانه هایی که جعل شدنی نیستند عرضه شوند. با توجه به پنج معیار یاد شده، می توان به مصادیق واقعی نشانه های ظهور که احتمال تعدد مصداق وجعل در آنها نمی رود دست یافت.
مقدمه
پیشوایان معصوم برای ظهور امام مهدی (علیه السلام) نشانه های بسیاری بیان فرموده اند واز طرح آنها اهدافی داشته اند. بنابر این نشانه های ظهور باید کارکردهایی داشته باشد. برخی از این کارکردها ایجابی وبرخی سلبی هستند. کارکردهای ایجابی کارکردهایی هستند که چیزی را اثبات می کنند وکارکردهای سلبی بر نفی چیزی دلالت دارند؛ به عنوان نمونه، صیحه آسمانی هم این خاصیت را دارد که با تحقق آن می توان امام مهدی واقعی را شناسایی کرد (کارکرد ایجابی) وهم این کارکرد را دارد که پیش از تحققش می توان مهدی بودن را از مدعیان نفی کرد وبه دروغ گو بودن آنان پی برد (کارکرد سلبی) برخی از کارکردهای ایجابی نیاز به تطبیق قطعی ندارند؛ برای مثال، اگر امیدبخشی یکی از کارکردهای نشانه های ظهور باشد، برای تحقق آن نیازی به این نیست که آن چه در روایات آمده را بر مصداق واقعی اش تطبیق قطعی کنیم، بلکه حتی اگر با مصادیق محتمل نیز روبه رو شویم باز هم با تحقق هر کدام از آنها نور امید در دلمان پرتوافکن خواهد شد؛ اما برخی از کارکردها بدون تطبیق قطعی قابل دستیابی نیستند؛ برای مثال، یکی از کارکردهای ایجابی نشانه های ظهور این است که به کمک آنها می توان امام مهدی (علیه السلام) را شناسایی کرد. روشن است که بدون تطبیق قطعی نشانه های ظهور بر مصادیقش تحقق چنین کارکردی قابل دستیابی نیست؛ چرا که شک در نشانه به شک در صاحب نشانه سرایت خواهد کرد. بنابر این، چاره ای جز تطبیق نشانه ها بر مصادیقش نداریم ودر نتیجه تطبیق نه تنها ممکن، که حتی اجتناب ناپذیر است. با این حال، تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیقش به مشکلات ودشواری هایی مبتلاست(1). این مشکلات عبارتند از:
1. ضابطه مند نبودن تطبیق؛
2. قابلیت انطباق بر مصداق های متعدد ومشکل شناخت مصداقی که علامت است؛
3. امکان سوء استفاده وجعل وساختن مصادیق علایم ومشکل شناخت مصادیق جعلی.
نخستین ومهم ترین مشکلی که نشانه های ظهور به آن مبتلاست، این است که برای تطبیق این نشانه ها بر مصادیق خارجی ضوابط شفافی وجود ندارد وتطبیق ها بیش از آن که بر پایه معیارهای از پیش تعریف شده باشد، ریشه در سلایق وتمایلات شخصی افراد دارد. از این رو زمینه برای کسانی که نیت های پلید دارند فراهم خواهد بود تا به دل خواه خود ومتناسب با اهدافشان روایات را بر مصادیق مورد نظر خود تطبیق دهند واز سوی دیگر، بستری خواهد شد تا مؤمنان ساده دل از سر اشتیاق به ظهور با مشاهده کمترین قراین مذکور در روایات، حکم به تطبیق نشانه ها بر مصادیق دهند ودر نهایت به دلیل اشتباه در تطبیق به یأس وسرخوردگی مبتلا شوند.
مشکل دوم این است که عموم نشانه های ظهور، قابلیت تطبیق شدن بر مصداق های مختلفی را دارند؛ یعنی گرچه در گام نخست به نظر می رسد که فلان دسته از روایات به روشنی بر یک مصداق خارجی تطبیق می یابند، اما این احتمال نیز وجود دارد که در آینده ای نزدیک یا دور مصداق دیگری محقق شود که به همان شفافی وبلکه شاید بیشتر، روایات بر آن انطباق شدنی باشد. وجود نمونه های تاریخی فهم این مشکل را آسان تر می کند؛ برای نمونه، رضی الدین علی بن یوسف مطهر حلّی - برادر علّامه حلّی - در کتاب العدد القویة بسیاری از روایات نشانه های ظهور را بر حوادثی که در زمان خودش رخ داده بوده، تطبیق کرده است. وی در این باره چنین می نویسد:
بسیاری از نشانه های ظهور اتفاق افتاده است، مانند ویران شدن دیوار مسجد کوفه، وکشته شدن پادشاه مصر به دست مصریان، وانقراض حکومت بنی عباس به دست مردی که بر آنها از جایی که حکومتشان آغاز شد می شورد، ومرگ عبد الله آخرین پادشاه بنی عباس، وخراب شدن شامات، وبنا شدن پلی در بغداد از ناحیه کرخ که همه اینها در مدت کوتاهی اتفاق افتاد، وشکافته شدن فرات وان شاءالله به زودی آب در کوچه های کوفه جاری خواهد شد. (مجلسی، 1403: ج52، 275)
با این حال، از آن زمان تا کنون حدود هفت قرن گذشته وظهور رخ نداده است. این نشان گر آن است که تطبیق نشانه ها بر مصادیق مورد نظر نویسنده یاد شده درست نبوده وبه رغم این که انطباق روایات بر مصادیق یاد شده به نظر وی بدون ابهام واشکال بوده است، چه بسا در آینده مصادیق دیگری تحقق یابند که مصداق واقعی روایاتند وانطباق روایات بر آنها شفاف تر باشد.
مشکل سوم این است که در آن بخش از نشانه های ظهور که به شخصیت ها ورخدادهای اجتماعی وامثال آن مربوط است، امکان ساخت مصداق جعلی وجود دارد. اگر از این واقعیت غفلت نکنیم که روایات نشانه های ظهور، همچنان که در دسترس ماست، در دسترس انسان های پلید وفرصت طلب نیز هست وبلکه در دسترس سرویس های اطلاعاتی وجاسوسی استعمار هم قرار دارد، این احتمال همیشه وجود خواهد داشت که اگر برای نمونه از فلان شخصیت به عنوان شخصیتی مثبت در روایات نشانه های ظهور یاد شده است، دست های سرویس های جاسوسی استعمار از سال ها پیش وبلکه حتی از یک یا چند نسل قبل برای خلق این شخصیت دست به کار شده باشند تا این که شخصیتی پدید آید که نام ونشان ونسبی هماهنگ با آن چه در روایات آمده داشته باشد واگر در روایات برای این شخصیت ویژگی هایی برشمرده شده، به گونه ای جریان را مدیریت کرده باشند که تمام آنها در شخص مورد نظر وجود داشته باشد. اگرچه این احتمال در گام نخست بدبینانه به نظر می آید، اما اگر فعالیت هایی که این سرویس ها در زمینه ایجاد فرقه های انحرافی وپرورش شخصیت های منحرف وتأثیرگذار در دنیای اسلام داشته اند را مرور کنیم، چندان نیز دور از ذهن نخواهد بود، همچنان که وجود سفیانی ها، یمانی ها ونفس زکیه های تاریخی، خود دلیلی روشن بر امکان مشابه سازی وسوءاستفاده از نشانه های ظهور است.
مشکلات یاد شده موجب طرح این مسئله می شوند که آیا اساساً می توان تطبیق را ضابطه مند کرد وبرای آن روش ومعیار هایی تعریف نمود که بر اساس آن بتوان از دشواری های پیش گفته عبور کرد؟
ضرورت بحث
پاسخ به پرسش یادشده از این رو ضروری است که در گذشته تاریخ به موارد متعددی از این تطبیق ها می توان دست یافت؛ تطبیق هایی که گاه با انگیزه های منفعت طلبانه وبا هدف رسیدن به قدرت وثروت وگاه از سر ساده دلی ونادانی وبه امید درک زمان ظهور انجام می پذیرفته است وبه استناد آن ادعا می شده که عنقریب است امام مهدی (علیه السلام) ظهور فرماید وجهان را سرشار از عدل وداد کند. این تطبیق ها - که گذر زمان، بی اساس بودن آنها را ثابت کرده - از یک سو مؤمنان پاک دل را بازیچه هوا وهوس شیّادان مدعی می کرده است واز سوی دیگر در دل افراد ضعیف الایمان بذر شک می کاشته وباعث می شده که گاه در اصل اعتقاد به امام مهدی (علیه السلام) نیز دچار تردید ودودلی شوند.
خطرات یادشده کنکاش درباره ضوابطی که در جریان تطبیق باید از آنها پیروی کرد ومعیارهایی که بتوان براساس آنها مصادیق واقعی نشانه های ظهور را از مصادیق جعلی ونیز مصادیق مبتنی بر حدس وگمان بازشناسی نمود ضرورت می بخشد.
معیارهای تطبیق
پیش از ورود به بحث، تذکر سه نکته ضروری است:
یکم. بحث درباره تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیق منطقاً پس از بحث درباره سمبلیک یا واقعی بودن زبان روایات نشانه های ظهور است وتا زمانی که درباره نمادین یا واقعی بودن زبان نشانه های ظهور به جمع بندی مشخصی نرسیده باشیم، نمی توانیم وارد حوزه تطبیق ومعیارهای آن شویم؛ زیرا اگر زبان روایات سمبلیک باشد، روایات ناظر به مصادیق نیستند. بنابر این اساساً تطبیقی نباید صورت گیرد تا این که با مشکلی مواجه شود ونیاز به راه حل داشته باشد. اما با این حال می توان واقعی بودن زبان نشانه های ظهور را مفروض گرفته وبر اساس آن به بحث درباره تطبیق پرداخت. بر این اساس نوشتار پیش رو - که در پی بحث از تطبیق ومشکلات آن است - واقعی بودن زبان نشانه های ظهور را اصل موضوعه خود قرار می دهد وداوری درباره آن را به فرصتی دیگر موکول می کند.
دوم. بر خلاف تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیق که به دشواری های بسیاری مبتلاست، حکم به عدم تطبیق، یعنی قضاوت درباره این که فلان رخداد یا شخصیت مصداق فلان روایت نیست، دشواری چندانی ندارد؛ چرا که در مقام نفی تطبیق، همین که مصداق مورد نظر یکی از ویژگی های مذکور در روایات را نداشته باشد، می توان حکم به عدم انطباق روایات بر آن مصداق کرد. برای مثال، اگر فرض کنیم خروج سفیانی از روایات اثبات پذیر باشد ونیز این که او شخصی معین است - نه این که سمبل ونماد باشد - وقیامش از سرزمین شام صورت می گیرد واو فلان مناطق را تصرف می کند وهم زمان با قیام او در یمن اتفاقی خاص رخ می دهد و... اگر دلالت روایات معتبر بر این موارد را بپذیریم، برای این که درباره سفیانی نبودن یک شخصیت قضاوتی قاطعانه کنیم فقدان یکی از ویژگی های یادشده کفایت می کند وبرای قضاوت در این باره به چیزی جز روایات مربوط به سفیانی نیاز نداریم. بنابراین مسئله مورد بحث در نوشتار پیش رو تبیین معیارهای لازم برای اثبات مصداق بودن فرد یا رخدادی برای نشانه های ظهور است، نه نفی مصداق بودن آن.
سوم. شخصیت یا رویدادی وجود دارد که خود نشانه ظهور است ودارای علایم ومعیارهایی است که به کمک آنها می توانیم آن شخصیت یا رخداد را شناسایی کنیم؛ مثلاً سفیانی نشانه ظهور است وعلامت هایی دارد که به کمک آنها می توانیم سفیانی را بشناسیم؛ مانند این که خروج او از شام است وپنج منطقه را تصرف می کند. وقتی می خواهیم از ضوابط تطبیق سخن بگوییم، برخی از این ضوابط ناظر به خود آن شخصیت یا رویدادی است که از نشانه های ظهور است، برخی از آنها ناظر به علامت هایی است که موجب شناسایی آن شخصیت یا رویداد می شوند وبرخی از ضوابط می تواند مربوط به هر دو حوزه باشد. با توجه به آن چه گذشت می توان برای تطبیق این معیارها را برشمرد:
یکم. یقینی بودن تطبیق
یکی از ضوابطی که در تطبیق باید رعایت کرد این است که تطبیق باید همراه با یقین یا همان اطمینان عرفی باشد؛ زیرا نشانه های ظهور به لحاظ کارکرد وتأثیراتشان دو دسته اند: برخی کارکردها وتأثیرات محدودی دارند، اما برخی دیگر از دامنه تأثیرات وسیعی برخوردارند ودر جامعه منشأ تحولاتی شده وبه حرکتی اجتماعی می انجامند وحتی گاه منشأ یک عقیده می شوند. از مورد نخست می توان به جاری شدن سیل در کوچه های نجف یاد کرد (عاملی، 1384: ج2، 258) واز دسته دوم می توان به قیام یمانی اشاره نمود. نمونه های دسته نخست، تأثیرات وسیعی از خود به جا نمی گذارند.
بنابر این اگر به صورت احتمالی آن را بر مصداقی تطبیق کردیم، حتی اگر این تطبیق اشتباه هم باشد، تأثیرات زیانباری به دنبال نخواهد داشت، لیکن قیام یمانی نشانه ای است که تطبیق آن بر یک مصداق خاص با اثرات فراوانی همراه است. از آن جا که یمانی شخصیتی اصلاح گر است ومؤمنان به فرمان بری از او دستور داده شده اند، به طور طبیعی اگر قیام کند، بسیاری را با خود همراه خواهد کرد وسرمنشأ حرکتی اجتماعی خواهد شد، بلکه قیام او به دلیل پیوستگی با ظهور، منشأ این اعتقاد خواهد شد که امام مهدی (علیه السلام) به زودی ظهور خواهد فرمود. اگر از میان این دو دسته نشانه بتوان پذیرفت که در مقام تطبیق دسته نخست بر مصادیق خارجی نیازی به یقین نیست وحتی می توانیم به صورت احتمالی مصادیقی را معرفی کنیم. اما دسته دوم به دلیل اهمیتی که دارند واحتمال ادعای دروغین وشایعه ومصداق سازی ای که در آنها می رود ونیز به دلیل پیچیدگی برنامه ها واقدامات جریان های فرصت طلب در چنین مواردی نمی توان به راحتی به مصادیق ادعا شده اعتماد کرد. از این رو نیازمند یقین هستیم وتا اطمینان به صحت تطبیق پیدا نکنیم، نمی توانیم دست به اقدامی مناسب بزنیم. به تعبیر دیگر ماهیت برخی از نشانه ها به صورتی است که مقتضی دقت در تطبیق بر مصداق واقعی نیست واشتباه در تطبیق زیانی به همراه ندارد.
مثلاً اگر در زمان ما در کوچه های نجف سیلی جاری شود وبگوییم همین مورد، مصداق روایات نشانه های ظهور است، این تطبیق نه تنها تأثیر منفی از خود به جا نمی گذارد، بلکه ما را امیدوار کرده وچه بسا منشأ تغییر مثبت در ما شود. اما برخی دیگر از نشانه ها به صورتی هستند که هم تطبیق درست آن دارای آثار بزرگی است وهم تطبیق نادرست آن، وما میان دو محذور گرفتاریم؛ از یک سو اگر یمانی واقعاً ظهور کرده باشد وموفق به شناسایی او نشویم، نمی توانیم او را در حرکتش - که زمینه ساز ظهور است - یاری نماییم واز سوی دیگر اگر در تطبیق اشتباه کنیم در دام دجّالی گرفتار شده ایم که جامعه مؤمنان را به پرتگاه انحراف در عقیده وعمل ونهایتاً سقوط می کشاند. بنابر این اهمیت وتأثیرگذاری چنین نشانه هایی مقتضی دقت در تطبیق وحصول یقین است.
حاصل سخن این که یکی از ضوابطی که در جریان تطبیق باید لحاظ شود، این است که حداقل در نشانه های مهم وتأثیرگذار، تطبیق باید مبتنی بر یقین باشد نه حدس وگمان، ومؤمنان در رویارویی با اشخاص مدعی یا رخدادهایی که روایات بر آنها تطبیق می شوند، باید توجه کنند که آیا تطبیق های صورت گرفته با یقین همراه است یا ادعایی است مبتنی بر حدس وگمان، وحتی گمان قوی به گونه ای که احتمال خلاف نیز در آن می رود، اگر از نوع دوم بود نمی توان به آن اطمینان کرد واثری بر آن مترتب نمود.
دوم. اجتماع تمام معیارهای مذکور در روایات
دومین شرط تطبیق این است که مصداق مورد نظر، تمامی ویژگی های ذکر شده در روایات معتبر را داشته باشد. برای مثال، اگر فرض کنیم در روایات معتبر یمانی چنین توصیف شده باشد که او شخصیتی هدایت یافته است، از سرزمین یمن قیام می کند، قیام او در ماه رجب آغاز می شود، هم زمان با قیام او سفیانی وخراسانی خروج می کنند و... یکی از شرایط حصول یقین به یمانی بودن یک شخص خاص این خواهد بود که تمام این ویژگی ها در او جمع شده باشد. از این رو اگر شخصی منحرف در ماه رجب از یمن قیام کرد، یا هم زمان با قیام شخصیت هدایت یافته ای از یمن، سفیانی یا خراسانی قیام نکردند و... نمی توان به یمانی بودن او اطمینان حاصل کرد. ضرورت وجود این شرط به این دلیل است که ما درصدد شناسایی نشانه ای برای ظهور هستیم که پیشوایان معصوم از آن سخن گفته اند وطبق فرض، خود پیشوایان معصوم (علیهم السلام) برای این که راه بر دروغ گویان وراهزنان بسته باشند ومردم در تشخیص آن به خطا نروند، برای تشخیص مصداق واقعی آن نشانه، علامت هایی را بیان فرموده اند. بدیهی است که یک مصداق زمانی می تواند همان مصداق موردنظر امامان معصوم (علیهم السلام) باشد که همه ویژگی های بیان شده در فرمایشات آنان را داشته باشد.
در توضیح معیار پیش گفته توجه به دو نکته ضروری می نماید:
1. مقصود از اجتماع تمام ویژگی ها اجتماع بالفعل آنهاست ونمی توان ابتدا مصداق را تعیین کرده وتحقق برخی از ویژگی ها را به آینده موکول نمود؛ زیرا یقین به این که فلان شخص یا فلان رخداد مصداق واقعی نشانه های ظهور است تنها در صورتی حاصل می شود که تمام ویژگی ها بالفعل در مصداق مورد نظر وجود داشته باشد. برای مثال، اگر در یمن شخصی وجود داشته باشد که به لحاظ قدرت سیاسی ونظامی از جایگاهی برخوردار باشد که بتواند در آینده قدرت را در یمن در اختیار گیرد وهمان یمانی روایات باشد، نمی توان به این توجیه که او در آینده قیام خواهد کرد یا در آینده قیامش هم زمان با قیام سفیانی وخراسانی خواهد بود و... او را مصداق واقعی یمانی خواند؛ چرا که بدون تحقق فعلی همه ویژگی ها جز به حدس وگمان نمی توان سخن گفت وهرگز نمی توان به یقین رسید.
2. مقصود از اجتماع همه ویژگی ها، ویژگی هایی است که در روایات معتبر بیان شده است. بر این اساس اگر در مجموعه روایات، روایت یا روایاتی ضعیف وجود داشت که برای شخصیت مورد نظر ویژگی های خاصی را برشمرده بودند واین ویژگی ها در مصداق مورد نظر نبود، فقدان این ویژگی ها را نمی توان دلیلی بر خطا بودن انطباق روایات بر مصداق مورد نظر دانست؛ زیرا طبق فرض، این روایات ضعیف اند وصدور آنها از معصوم قطعی نیست. بنابر این اساساً اصل متصف بودن شخصت مورد نظر به این ویژگی ها قطعی نیست؛ در مقابل وجود ویژگی های ذکر شده در روایات ضعیف در مصداق مورد نظر می تواند اعتماد ما را به صحت تطبیق بیشتر کند؛ چون ضعف روایت به معنای جعلی بودن آن نیست وبا وجود ضعف، باز احتمال صدور آن از معصوم (علیه السلام) می رود.
سوم. تطبیق مبتنی بر تأویل نباشد
سومین ضابطه ای که در جریان تطبیق باید لحاظ نمود این است که در امر تطبیق نباید مرتکب تأویل روایات شد. اگر در جریان تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیق خارجی مجبور به تأویل شدیم، یعنی ناگریز شدیم روایات را از آن معنای ظاهری که متفاهم عرفی است منصرف کرده ومعنایی خلاف ظاهر را از آن بفهمیم، این نشانه آن است که روایات بر مصداق مورد نظر تطبیق نشده اند، بلکه تحمیل شده اند. به تعبیر دیگر، هنگامی در مقام تطبیق دست به تأویل زده می شود که از پیش وفارق از مجموعه روایات، مصداقی برای روایات در نظر گرفته شود. روشن است که چنین مصداق تراشی هایی با مشکل ناهماهنگی با روایات مواجه می شود ودر نتیجه برای حل آن به تأویل روایات وارائه تفسیری مخالف با ظاهر روایات دست زده می شود واین خود بهترین دلیل بر نادرست بودن تطبیق است؛ زیرا جریان تطبیق، از روایات شروع شده وبه مصداق ختم می شود، در حالی که دست بردن به تأویل علامت این است که امر تطبیق از مصداق شروع شده وبه روایات ختم شده است ودر بهترین فرض ها از برخی روایات شروع شده وبه مصداق رسیده ودوباره به روایات ختم شده است؛ در حالی که اگر بپذیریم که برای مثال، پیشوایان معصوم (علیهم السلام) برای یک نشانه در روایات معتبر ده ویژگی برشمرده اند، این منطقی نیست که با توجه به دو یا سه ویژگی مصداق روایات را معین کنیم وبرای درست شدن تطبیق، سایر ویژگی ها را تأویل نماییم؛ چرا که معنای برشمرده شدن ده ویژگی از سوی ائمه (علیهم السلام) برای فلان نشانه ظهور این است که آن نشانه واقعاً ده ویژگی دارد وما نمی توانیم از پیش خود برخی ویژگی ها را به دلخواه خودمان تفسیر کنیم.
با توجه به آن چه گذشت می توان دریافت که بسیاری از تطبیقاتی که در گذشته انجام شده باطل بوده است. برای نمونه یکی از شخصیت های نقش آفرین در هنگامه ظهور امام مهدی (علیه السلام) شعیب بن صالح است. آن چه در روایات شیعه وسنی از پیشوایان معصوم (علیهم السلام) برای این شخصیت ذکر شده است، چهار ویژگی است: شعیب بن صالح، بنی تمیم، فتی وخروج از سمرقند. برخی از کسانی که درصدد تطبیق این روایات بر دکتر احمدی نژاد برآمده اند، برای درست درآمدن تطبیقشان این گونه روایات را توجیه کرده اند: «محققان اعتقاد دارند که با توجه به هضم این قبیله در جامعه ایرانی اینک مراد از قبیله بنی تمیم جامعه اسلامی ویا محرومان ومستضعفان گمنام وبی نشان است.» برای شعیب نیز می گویند: «شعیب از ریشه شعب، به معنای مردمی ومحبوب است.» (نک: لوح فشرده «ظهور بسیار نزدیک است»)
این تأویل های بی منطق دلیلی جز این ندارد که از پیش برای روایات مصداقی در نظر گرفته شده وپس از آن به مجموعه روایات مراجعه شده وکوشش شده است با توجه به مصداق، روایات معنا شوند.
نمونه دیگر، احمد بن اسماعیل معروف به احمد حسن است که مدعی است همان یمانی روایات است. وی با این که اهل بصره است یمانی بودن خود را این گونه توجیه می کند که وی سید است وهمه سادات یمنی هستند؛ زیرا سادات از نسل پیامبر گرامی اسلام اند وآن حضرت اهل مکه بودند ومکه از تهامه است وتهامه جزو سرزمین یمن است؛ بنابر این تمام سادات یمنی هستند (انصار امام مهدی، بی تا: 17). روشن است که چنین تفسیری چیزی جز تأویل روایات نیست؛ چرا که معنایی که از واژه یمانی به ذهن متبادر می شود، منسوب به سرزمین یمن است ویمن سرزمین مشخصی است که با مکه، مدینه، بصره و... تفاوت دارد. بنابراین تفسیر یمانی به گونه ای که شامل بصره هم بشود نشان گر آن است که این تطبیق بیش از این که روایت محور باشد شخصیت محور بوده است.
چهارم. هماهنگی با معیارها وضوابط دینی
چهارمین ضابطه ای که در مقام تطبیق نشانه ها بر مصادیق باید لحاظ نمود وبدون توجه به آن نمی توان به تطبیق روایات بر شخص یا رویداری یقین حاصل کرد، هماهنگی مصداق مورد نظر با معارف وموازین دینی است. مقصود از این معیار، این است که در مقام داوری درباره تطبیق روایات بر یک شخص یا رویداد به این نکته توجه داشته باشیم که این تطبیق در تعارض با سایر آموزه های دینی نباشد وموجب زیرپاگذاشتن اصل ومعیاری از اصول ومعیارهای دینی نشود. ضرورت رعایت این شرط به این دلیل است که نشانه های ظهور بخشی از کلیت دین است؛ از این رو سایه معیارها واصول کلی دین بر این بخش از دین نیز باید گسترده باشد ونمی توان به این بخش از معارف دینی نگاهی مستقل وفارق از کلیت دین داشت. بنابر این اگر تطبیق نشانه های ظهور بر مصداقی خاص باعث شکسته شدن یکی از ضوابط واصول مسلم دینی می شود - ولو ده ها قرینه این تطبیق را تأیید کنند - صرف این ناهمخوانی وتعارض با معیارهای کلی دین، قرینه قاطعی بر اشتباه بودن تطبیق مورد نظر است. معیار یاد شده معیاری بوده است که شیعیان در گذشته تاریخ آن را برای تشخیص مصادیق روایات به کار می برده اند. به عنوان نمونه می توان به این ماجرا اشاره کرد:
ابو الادیان می گوید: من در خدمت امام یازدهم کار می کردم ونوشتههای او را به شهرها می بردم. در مرض رحلتش شرفیاب حضور او شدم ونامههایی نوشت وفرمود: «اینها را به مدائن برسان! سفرت چهارده روز طول می کشد وروز پانزدهم وارد سرمن رأی می شوی ووایلا از خانه من می شنوی ومرا روی تخته غسل می بینی.» ابوالادیان می گوید: عرض کردم: «ای آقای من، چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست؟» فرمود: «هر کس جواب نامههای مرا از تو خواست، او بعد از من قائم به امر امامت است.» عرض کردم: «نشانهای بیفزایید!» فرمود: «هر کس بر من نماز خواند او قائم بعد از من است.» عرض کردم: «بیفزایید!» فرمود: «هر کس به آن چه در همیان است خبر داد او قائم بعد از من است.» هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست؟
من نامهها را به مدائن رسانیدم وجواب آنها را گرفتم وچنان که فرموده بود، روز پانزدهم به سرمن رأی برگشتم ودر خانهاش واویلا بود وخودش روی تخته غسل بود. به ناگاه دیدم جعفر کذّاب پسر علی - برادرش بر در خانه است وشیعه گرد او جمعند واو را تسلیت می دهند وبه امامت تهنیت می گویند. با خود گفتم: اگر امام این است، امامت باطل است؛ زیرا می دانستم که جعفر شراب می نوشد ودر جوسق قمار می کند وطنبور هم می زند. من نزدیک او رفتم وتسلیت گفتم وتهنیت دادم وچیزی از من نپرسید... (صدوق، 1405: 475).
ماجرای یادشده نشان می دهد چنین معیاری در ارتکاز شیعیان معاصر ائمه (علیهم السلام) نیز بوده است وبه همین دلیل گرچه احتمالاً جعفر برای اثبات ادعای امامت خود دلایلی هم دست وپا کرده بوده، اما ابوالادیان با توجه به معیار مورد نظر، دریافت که دلایل اقامه شده از سوی جعفر به دلیل ناهمخوانی با سایر معارف دینی نمی تواند درست باشد واگرچه او دلایلی هم بر امام بودن خود دست وپا کرده باشد، اما این یک ضابطه کلّی دینی است که کسی که اهل فسق وفجور است نمی تواند به مقام امامت برسد ودر نتیجه جعفر نمی تواند امام باشد.
درباره بحث تطبیق نشانه های ظهور بر مصادیق نیز این معیار، از جمله معیارهایی است که باید آن را ملاحظه کرد وبه عنوان نمونه اگر کسی مدعی شد همان یمانی مورد نظر روایات است که از او به عنوان شخصیتی مثبت وهدایت یافته یاد شده است، اما شیوه دعوت، نوع حرکت وشیوه مواجهه ای که با موافقان یا مخالفان خود دارد ویا چگونگی استدلال او بر ادعایش و... منطبق با موازین دینی نبود، یا اخلاق ورفتارش با معیارهای دینی هماهنگی نداشت، نمی توان ادعای او را پذیرفت، ولو ادعای او با قراینی همراه باشد که گفته اش را تأیید کند.
بر اساس معیار یادشده، می توانیم به دروغ گو بودن احمد حسن پی ببریم. او با این که خود را وصیّ امام مهدی (علیه السلام) ویمانی وبلکه یکی از مهدی هایی می داند که به امر پیامبر به جانشینی امام مهدی (علیه السلام) رسیده است، در مقام استدلال بر مدعای خود به استخاره وخواب تمسک می کند، در حالی که بر اساس معارف قرآن واهل بیت استخاره وخواب گرچه در مواردی راهگشا هستند، اما به هیچ عنوان در مسائل عقیدتی آن هم در مسئله مهمی همچون شناخت وصیّ وجانشین امام نمی توان به خواب واستخاره اعتماد کرد ونفس چنین استدلالی به دلیل ناهمخوانی با ضوابط دینی دلیل بر دروغ گو بودن اوست.
از دیگر روایاتی که احمد حسن برای اثبات ادعایش به آنها استناد کرده، روایاتی درباره یاران امام مهدی (علیه السلام) است. وی در این باره چنین نوشته است:
از امیر المؤمنین در روایتی طولانی چنین نقل شده است: «فقال (علیه السلام) ألا وإنّ أوّلهم من البصرة وآخرهم من الأبدال.» (کاظمی، 1387: 148)
واز امام صادق (علیه السلام) در حدیثی طولانی که نام اصحاب قائم (علیه السلام) را می شمارد چنین روایت شده است: «و من البصرة... أحمد....» (همو: 181)
نویسنده با کنار هم قرار دادن این دو روایت، خواسته اثبات کند که طبق حدیث نخست، اولین یار حضرت از بصره است وطبق حدیث دوم، نامش احمد است، پس او همان احمد الحسن است. اما او با تقطیع روایت، مخاطب را فریب داده است؛ زیرا در ادامه روایت نخست - که همان خطبه البیان است - نام یارانی که از بصره هستند علی ومحارب ذکر شده است:
قالوا: یا أمیر المؤمنین نسألک بالله وبابن عمک رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) أن تسمیهم بأسمائهم وأمصارهم فلقد ذابت قلوبنا من کلامک، فقال: اسمعوا أبین لکم أسماء أنصار القائم إنّ أوّلهم من أهل البصرة وآخرهم من الأبدال فالذین من أهل البصرة رجلان اسم أحدهما علی والآخر محارب ورجلان من قاشان عبد الله وعبید الله.... (یزدی حائری، بی تا: ج2، 174)
ودر روایت دوم که از امام صادق (علیه السلام) است، کسانی که از بصره هستند سه نفرند ونام دومین آنها احمد بن ملیح است:
من البصرة: عبد الرحمن بن الأعطف بن سعد، وأحمد بن ملیح، وحماد بن جابر. (طبری، 1413: 574)
در حالی که آقای احمد حسن، احمد بن اسماعیل است.
چنان که ملاحظه شد، نویسنده برای این که روایات را بر مدعای خود تطبیق دهد، از یک روایت جمله «اولین آنها از بصره هستند» را انتخاب کرده، بدون این که اشاره ای به ادامه حدیث کند که نام هایی غیر از احمد را بیان نموده است واز روایت دوم نام احمد را انتخاب کرده، بدون این که آن را به صورت کامل (احمد بن ملیح) نقل نماید وکوشیده از جمع این دو روایت مستندی بر مدعای خود دست وپا کند. روشن است که چنین استدلال های فریب کارانه ای بهترین دلیل بر بطلان ادعای اوست.
پنجم. عرضه بر علایم غیرقابل مشابه سازی
چنان که در ابتدای نوشتار گذشت، از جمله دشواری های تطبیق قابلیت انطباق نشانه های ظهور بر مصادیق متعدد ومشکل شناخت مصداق واقعی است ومشکل دیگر امکان مشابه سازی مصادیق است. اگرچه معیارهای پیش گفته هر یک به نوبه خود تا حدودی به حل مشکلات یادشده کمک می کردند وباعث هرچه کوچک تر شدن دامنه مصادیق ونزدیک تر شدن به مصداق واقعی می شدند، با این حال، هیچ یک از معیارهای مورد نظر ظرفیت کافی برای حل دشواری قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد ونیز مصادیق مشابه سازی شده را ندارند. به همین دلیل باید معیاری متناسب با این مشکلات تعریف کرد. به نظر می رسد از دیگر معیارهایی که در روند تطبیق، توجه به آن ضروری است وبا توجه به آن می توان مشکلات یادشده را حل کرد وبه صحت تطبیق یقین پیدا کرد، عرضه نشانه های مبتلا به دشواری های یادشده بر علایمی است که از این دشواری ها رنج نمی برند؛ یعنی عرضه نشانه های غیرمعجزه آسا بر نشانه های معجزه آسا که منحصر به فرد وقابل شناسایی هستند.
ضرورت وجود این معیار به این دلیل است که وقتی شریعت مردم را به پیروی یا اجتناب از کسی یا رویارویی خاصی با پدیده ای مشخص دستور می دهد، به حکم عقل یا باید مردم راهی برای تشخیص آن در اختیار داشته باشند، یا باید شریعت خود برای تشخیص آن شخصیت یا پدیده، راهی یقین آور قرار دهد. یکی از شرایط یقین به تشخیص مصداق واقعی این است که یا آن رخداد منحصر به فرد بوده وقابل مشابه سازی نباشد ویا اگر قابل مشابه سازی است برای تشخیص مصداق واقعی معیارهایی قرار داده شده باشد که آن معیارها قابل مشابه سازی نباشند. برای مثال، دین مؤمنان را به پیروی از امام دستور می دهد، اما مردم از پیش خود راهی برای تشخیص امام ندارند؛ زیرا یکی از ویژگی های امام عصمت است وعصمت یک ویژگی درونی است؛ به همین دلیل مردم توانایی تشخیص آن را ندارند. بنابر این در متن دین باید راهی برای تشخیص امام تعبیه شده باشد. از سوی دیگر، مقام امامت مقامی است که می تواند مدعیان زیادی داشته باشد وبه عبارت دیگر، امام قابلیت مشابه سازی دارد. بنابراین باید در دین برای تشخیص امام معیارهایی تعریف شده باشد که آن معیارها قابلیت مشابه سازی نداشته باشند؛ چرا که اگر امکان مشابه سازی معیار هایی که در دین برای امام بیان شده ممکن باشد، شناسایی امام واقعی وپیروی از او که مطلوب دین است ناممکن خواهد بود. بر این اساس اگر یکی از معیارهای دینی شناسایی امام به گونه ای باشد که قابلیت همانندسازی دارد یا فهم ما از آن معیار فهم درستی نبوده وباید تفسیری دیگر از آن ارائه نمود، یا اگر قابل تفسیر درست نبود، بایستی علمش را به اهلش واگذار کرد. برای مثال، اگر در روایات، همراه داشتن عصای پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وسلاح آن حضرت، علامتی برای شناخت امام قرار داده شده، این عصا وسلاح نمی تواند عصا وسلاحی عادی باشد که هر کس با برداشتن یک عصا وشمشیر وادعای انتساب آن به پیامبر گرامی اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) بتواند ادعای امامت نماید. اگر توانستیم این علامت را به گونه ای تفسیر کنیم که قابل مشابه سازی نباشد، می توانیم با تکیه بر آن، امام را شناسایی نماییم، وگرنه باید علم آن را به اهلش واگذار کنیم ودر نتیجه برای شناسایی امام این معیار دیگر کارایی نخواهد داشت.
در بحث نشانه های ظهور نیز ضابطه کلی یادشده جاری می شود؛ یعنی آن دسته از نشانه های ظهور که مؤمنان در برابرشان تکلیف خاصی به عهده دارند وبا تحققشان باید دست به اقدامی ویژه زنند، یا نشانه های ظهوری که راه شناخت امام مهدی هستند، اگر معجزه گونه ومنحصربه فرد باشند مانند خسف بیدا وصیحه آسمانی، از آن جا که نمی توان مصداقی برایشان جعل کرد، در تشخیص مصادیق واقعی اش با مشکلی روبه رو نخواهیم بود، اما اگر نشانه های مورد نظر معجزه آسا نبودند ودر نتیجه قابل مشابه سازی بودند، چنین نشانه هایی باید علایمی داشته باشند که قابل جعل نباشند. برای نمونه، در روایات به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع وامثال آن با رخدادهای معجزه گونه مرتبط شده باشد تا از این طریق بتوان مصادیق واقعی آن را شناسایی کرد.
این معیار مشکل مشابه سازی وجعل مصادیق دروغین را حل می کند؛ زیرا وقتی نشانه ای معجزه گونه نباشد اما به لحاظ زمانی یا کیفیت وقوع وامثال آن با نشانه ای معجزه آسا مرتبط شده باشد، از آن جا که نشانه های معجزه آسا مصادیق جعلی ومشابه سازی شده ندارند، می توان به مصداق واقعی آن نشانه عادی که با نشانه معجزه آسا پیوند خاصی دارد نیز یقین پیدا کرد. برای مثال، می توان به این روایت اشاره کرد:
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
یشْمَلُ النَّاسَ مَوْتٌ وقَتْلٌ حَتَّی یلْجَأَ النَّاسُ عِنْدَ ذَلِک إِلَی الْحَرَمِ، فَینَادِی مُنَادٍ صَادِقٌ منْ شدَّةِ الْقِتَالِ فِیمَ الْقَتْلُ والْقِتَالُ؟ صَاحِبُکمْ فلَانٌ؛ (نعمانی، 1422: 276)
مردم را مرگ وکشتاری فرا گیرد تا آن جا که مردم در آن حال به حرم پناه جویند. پس نداکنندهای صادق از شدّت کشتار آواز دهد: کشت وکشتار برای چیست؟ صاحب شما فلانی است.
ودر جایی دیگر از آن حضرت چنین روایت شده است:
لَا یکونُ هذَا الْأَمْرُ الَّذِی تَمُدُّونَ أَعْینَکمْ إِلَیهِ حتَّی ینَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: أَلَا إِنَّ فُلَاناً صَاحِبُ الْأَمْرِ فَعَلَامَ الْقِتَالُ؛ (مجلسی، 1403: ج52، 296)
این کاری که شما گردن هایتان را به جانبش میکشید، نخواهد شد تا این که نداکنندهای از آسمان آواز دهد: بدانید که فلانی صاحب امر است؛ پس جنگ بر سر چیست؟
فراگیر شدن مرگ وکشتار پیش از ظهور، امری است عادی وغیرمعجزه گونه که قابل مشابه سازی است، اما آن مرگ وکشتاری که به دنبال خود ندایی آسمانی - که معجزه آساست - داشته باشد، دیگر قابلیت مشابه سازی نخواهد داشت.
همچنین می توان به قیام یمانی، سفیانی وخراسانی اشاره کرد که بر اساس مجموعه روایات مربوط، در ماه رجب سال ظهور اتفاق می افتد وصیحه آسمانی در ماه رمضان همان سال رخ می دهد (نک: آیتی، 1390). بنابراین تحقق ندای آسمانی که معجزه آسا وغیرقابل مشابه سازی است می تواند قرینه ای مناسب برای شناسایی سفیانی، یمانی وخراسانی باشد.
معیار یادشده مشکل قابلیت انطباق بر مصادیق متعدد را نیز حل می کند؛ با این توضیح که اگر نشانه ای مانند ندای آسمانی معجزه آسا باشد، گرچه به خودی خود تکرارشدنی است واین احتمال می رود که سال ها بعد دوباره چنین ندایی تکرار شده ومصداق واقعی روایات مورد دوم باشد، اما از آن جا که این نشانه در روایات معیاری برای شناخته شدن امام مهدی قرار گرفته است(2) در صورتی که احتمال تکرار در آن برود، دیگر این خاصیت را از دست خواهد داد؛ چرا که در هر مرتبه که این نشانه محقق شود، احتمال آن می رود که بار دیگر نیز تحقق یابد. بنابر این هیچ گاه نمی توان به مصداق واقعی آن نشانه یقین حاصل کرد ودر نتیجه هیچ گاه نمی توان به کمک آن امام مهدی (علیه السلام) را شناخت. بنابر این نشانه های اعجازآمیز یک مصداق بیشتر نخواهند داشت.
بر این اساس روشن شد دیگر معیاری که باعث می شود به کمک آن یقین پیدا کنیم که یک شخص یا یک رخداد مصداق واقعی یک نشانه ظهور است، این است که آن نشانه معجزه آسا یا مرتبط با نشانه ای معجزه آسا باشد.
با توجه به معیار یادشده می توان برخی دیگر از استدلال هایی که احمد حسن برای صحت ادعای خود اقامه کرده است را مورد ارزیابی ونقد قرار داد. برای مثال، یکی از ادله ای که به آن استناد کرده، حدیث وصایت است(3). وی به صرف این که نام او احمد است مدعی شده که مصداق این روایت است (انصار امام مهدی، بی تا: 23)، در حالی که حدیث وصیت از آن جا که قابلیت این را دارد که هر کسی خود را مصداق آن بخواند نمی تواند معیار شناسایی مهدی های پس از امام مهدی (علیه السلام) باشد.
آن چه گذشت را می توان چنین خلاصه کرد: باید در جریان تطبیق توجه داشته باشیم که اولاً تطبیق باید بر مبنای علم ویقین باشد ونه حدس وگمان؛ دوم این که تمام ویژگی های مذکور در روایات معتبر باید در مصداق مورد نظر بالفعل موجود باشد؛ سوم، نباید در جریان تطبیق مرتکب تأویل شد؛ چهارم، تطبیق باید با سایر ضوابط دینی همسو وهماهنگ باشد وپنجم این که مصداق مورد نظر باید یا خود معجزه آسا باشد، یا با نشانه ای معجزه آسا ارتباط داشته باشد. توجه به معیارهای یادشده می تواند ما را به مصداق واقعی نشانه های ظهور رهنمون شود، به طوری که هیچ تردیدی در صحت تطبیق وجود نداشته باشد.
نتیجه
اکنون نتیجه می گیریم که تطبیق قطعی فقط در نشانه های معجزه آسا وهرچیز مرتبط به آنها امکان پذیر است وشاید به همین دلیل باشد که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) برای شناسایی امام مهدی (علیه السلام) تنها بر صیحه که نشانه ای اعجازآمیز ونمونه ای منحصربه فرد وغیرقابل مشابه سازی است تأکید کرده اند. همچنین در بین تمام نشانه های ظهور فقط درباره یمانی دستور به تبعیت داده شده(4) ودرباره سفیانی به مؤمنان دستور داده اند که با خروج او به سمت مکه حرکت کنند(5). اگرچه این دو نشانه معجزه گونه نیستند، اما به دلیل پیوندی که با صیحه آسمانی دارند، مصادیق واقعی آنها قابل شناسایی است. بنابراین مؤمنان در صورت توجه به معیارهای یادشده، قدرت تشخیص آن را خواهند داشت ودر نتیجه برای امتثال دستورهایی که در ارتباط با این دو نشانه صادر شده اند به مشکلی برنخواهند خورد. البته در بین نشانه های ظهور از شخصیت های مؤثر ومثبت دیگری مانند حسنی(6)، شعیب بن صالح(7) ونفس زکیه(8) نیز نام برده شده است. اگر این نشانه ها مستندات معتبری داشته باشند از آن جا که در روایات برای مؤمنان وظیفه خاصی نسبت به آنها تعریف نشده است، ضرورتی برای تشخیص مصداق واقعی آنها وجود ندارد ومؤمنان در مقام عمل می توانند در رویارویی با آنها بر اساس معیارهای کلی دینی اقدام مناسبی داشته باشند با این حال شخصیت های یاد شده نزدیک زمان ظهور نقش آفرینی خواهند کرد. از این رو به کمک ندای آسمانی می توان مصادیق واقعی آنها را شناسایی کرد. به تعبیر دیگر، مؤمنان در مواجهه با عموم نشانه های ظهور، تکلیف ویژه ای بر عهده ندارند. آنها موظف به امیدواری ونزدیک دیدن ظهور وتلاش برای زمینه سازی و... هستند. اینها تکالیفی هستند که چه نشانه های ظهور اتفاق بیفتد وچه نیفتد مؤمنان مکلف به انجام آن هستند. اگرچه مؤمنان با تحقق نشانه ای از نشانه های ظهور به طور طبیعی برای انجام تکالیف شرعی ونیز تکلیفی که در برابر امام زمانشان بر عهده دارند، انگیزه ای مضاعف خواهند یافت، اما فعلیت یافتن این تکالیف مشروط به تحقق نشانه ای از نشانه های ظهور نیست. بنابر این از آن جا که نشانه های ظهور تکلیف تازه ای نمی آفرینند مؤمنان ناگزیر از شناسایی مصادیق واقعی نشانه های ظهور نیستند وحتی اگر با مصادیق محتمل مواجه باشند واحتمال دهند که شاید فلان حادثه ای که رخ داده همان حادثه ای باشد که در روایات به عنوان نشانه ظهور شمرده شده، نه تنها در مقام عمل دچار مشکل نمی شوند، بلکه نفس این احتمال رغبت آنان را برای انجام تکالیفی که در عصر غیبت دارند بیشتر می کند ومایه افزون تر شدن امید آنان به نزدیک بودن ظهور می شود. به همین دلیل نیازی نبوده است که پیشوایان معصوم (علیهم السلام) برای شناسایی مصادیق واقعی نشانه های ظهور معیارهایی را بیان فرمایند وچه بسا ائمه (علیهم السلام) به عمد معیارها را بیان نکرده اند؛ زیرا هرچه مصادیق محتمل بیشتری وجود داشته باشد به تعداد مصادیق محتمل پراکنده شده در عصرهای مختلف، مؤمنان به امید می رسند واین هدف معصومین (علیهم السلام) در طرح بحث نشانه ها را بیشتر تأمین می کند.
اما در بین نشانه های ظهور چند علامت وجود دارد که مؤمنان در برابر آنها تکلیف خاصی برعهده دارند وبه همین دلیل چاره ای جز شناسایی مصداق واقعی این نشانه ها نیست. این نشانه ها یا خود معجزه آسا هستند واز این طریق مصادیقشان قابل شناسایی است، یا به دلیل ارتباطی که با نشانه های معجزه آسا دارند قابل شناسایی هستند.
سخن آخر این که آخرالزمان عصر فتنه هاست؛ فتنه هایی سهمگین وتاریک که همگی از سوی جبهه شیطان برای ربودن دیانت ومعنویت انسان ها طراحی شده اند. ساده لوحی خواهد بود اگر تصور کنیم طرح شیطان برای ربایش دین ومعنویت انسان ها عریان، شفاف وبدون ظرافت باشد واز گرایش های معنوی انسان ها سوء استفاده نشود. شیطان باهوش تر از آن است که تا وقتی که می تواند سخن خود را از زبان کسانی بیان کند که دعوی مهدویت، یمانیت وامثال آن را دارند، برای دین داران دام منکرات پهن کند. پس باید به هوش بود ودر این راه با احتیاط قدم نهاد.
منابع
1. انصار امام مهدی، ادله جامع دعوت یمانی آل محمد؛ سید احمد الحسن، وبسایت فارسی انصار امام مهدی (علیه السلام)، yamaani.com، بی تا.
2. آیتی، نصرت الله، تأملی در نشانه های حتمی ظهور، قم، مؤسسه آینده روشن، چاپ دوم، 1390ش.
3. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ اول، 1405ق.
4. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مؤسسة البعثة، چاپ اول، 1413ش.
5. طوسی، محمد بن حسن، الغیبة، تحقیق: عبادالله تهرانی، علی احمد ناصح، قم، مؤسسة المعارف الإسلامیة، چاپ اول، 1411ق.
6. عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، بی جا، المکتبة المرتضویة، چاپ اول، 1384ق.
7. کاظمی، سید مصطفی بن ابراهیم، بشارة الإسلام، تحقیق: نزار حسن، قم، مؤسسه فرهنگی واطلاع رسانی تبیان، 1387ش.
8. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق، تصحیح وتعلیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، 1363ش.
9. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ دوم، 1403ق.
10. نعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تحقیق: فارس حسون، قم، انوار الهدی، چاپ اول، 1422ق.
11. یزدی حائری، علی، إلزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب، تحقیق: سید علی عاشور، بی نا، بی تا.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) پیشوایان معصوم در فرمایشات خود از رخدادها وحوادث مربوط به آینده ونیز از شخصیت هایی که در آینده بر محیط پیرامون خود تأثیر گذاشته وایفا کننده نقشی مثبت یا منفی هستند سخن گفته اند. اگر در روایات میان رخ دادن این حوادث ونقش آفرینی این شخصیت ها از یک سو وظهور از سوی دیگر پیوند برقرار شده باشد واز آنها با عنوان علایم ظهور یاد شده باشد، این حوادث وشخصیت ها در زمره نشانه های ظهور قرار می گیرند؛ اما اگر روایات صرفاً در مقام گزارش از آینده از این رخدادها وشخصیت ها نام برده باشند، نمی توان به صرف این که مربوط به آینده هستند آنها را از نشانه های ظهور به شمار آورد، بلکه از آنها با عنوان فتن وملاحم یاد می شود. بنابراین حوادث وشخصیت های متعلق به آینده تاریخ به نشانه های ظهور وفتن وملاحم تقسیم می شوند. آن چه در ادامه از دشواری ها وراه حل ها بیان می شود دشواری هایی است که هم فتن وملاحم به آن مبتلاست وهم نشانه های ظهور. اما در نوشتار پیش رو برای پرهیز از تکرار، تنها از نشانه های ظهور یاد می شود، اما آن چه بیان می شود، فتن وملاحم را نیز دربر می گیرد.
(2) أمسک بیدک هلاک الفلانی (اسم رجل من بنی العباس) وخروج السفیانی وقتل النفس، وجیش الخسف، والصوت، قلت: وما الصوت أهو المنادی؟ فقال: نعم، وبه یعرف صاحب هذا الامر، ثم قال: الفرج کله هلاک الفلانی (من بنی العباس) (نعمانی، 1422: 266).
(3) عن أمیر المؤمنین (علیه السلام) قال: قال رسول الله (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی اللیلة التی کانت فیها وفاته لعلی (علیه السلام): یا أبا الحسن، أحضر صحیفة ودواة فأملی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وصیته حتی انتهی [إلی] هذا الموضع. فقال: یا علی، إنه سیکون بعدی اثنا عشر إماماً ومن بعدهم اثنی عشر مهدیاً فأنت یا علی أول الاثنی عشر الامام. وساق الحدیث إلی أن قال: ولیسلمها الحسن (علیه السلام) إلی ابنه م ح م د المستحفظ من آل محمد _ صلی الله علیه وعلیهم _ فذلک اثنی عشر إماماً ثم یکون من بعده اثنا عشر مهدیاً فإذا حضرته الوفاة فلیسلمها إلی ابنه أول المهدیین له ثلاثة أسامی اسم کاسمی واسم أبی وهو عبد الله وأحمد والاسم الثالث المهدی وهو أول المؤمنین. (طوسی، 1411: 151)
(4) ثم قال ابوجعفر (علیه السلام): خروج السفیانی والیمانی والخراسانی فی سنة واحدة، فی شهر واحد، فی یوم واحد، نظام کنظام الخرز یتبع بعضه بعضاً فیکون البأس من کل وجه، ویل لمن ناواهم، ولیس فی الرایات رایة أهدی من رایة الیمانی، هی رایة هدی، لأنه یدعو إلی صاحبکم، فإذا خرج الیمانی حرم بیع السلاح علی الناس وکل مسلم، وإذا خرج الیمانی فانهض إلیه فإن رایته رایة هدی، ولا یحل لمسلم أن یلتوی علیه، فمن فعل ذلک فهو من أهل النار، لأنه یدعو إلی الحق وإلی طریق مستقیم. (نعمانی، 1422: 264)
(5) سمعت اباجعفر (علیه السلام) یقول: ألستم ترون أعداءکم یقتتلون فی معاصی الله، ویقتل بعضهم بعضاً علی الدنیا دونکم، وأنتم فی بیوتکم آمنون فی عزلة عنهم. وکفی بالسفیانی نقمة لکم من عدوکم، وهو من العلامات لکم، مع أن الفاسق لو قد خرج لمکثتم شهراً أو شهرین بعد خروجه لم یکن علیکم بأس حتی یقتل خلقاً کثیراً دونکم. فقال له بعض أصحابه: فکیف نصنع بالعیال إذا کان ذلک؟ قال: یتغیب الرجال منکم عنه، فإن حنقه وشرهه إنما هی علی شیعتنا، وأما النساء فلیس علیهن بأس إن شاء الله تعالی، قیل: فإلی أین مخرج الرجال ویهربون منه؟ فقال: من أراد منهم أن یخرج یخرج إلی المدینة أو إلی مکة أو إلی بعض البلدان، ثم قال: ما تصنعون بالمدینة وإنما یقصد جیش الفاسق إلیها، ولکن علیکم بمکة. (همو: 300 - 301)
(6) قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ (علیه السلام): مَتَی فَرَجُ شِیعَتِکمْ؟ قَالَ فَقَالَ إِذَا اخْتَلَفَ وُلْدُ الْعَبَّاسِ ووَهَی سُلْطَانُهُمْ وطَمِعَ فِیهِمْ مَنْ لَمْ یکنْ یطْمَعُ فِیهِمْ وخَلَعَتِ الْعَرَبُ أَعنَّتَهَا ورَفَعَ کلُّ ذِی صِیصِیةٍ صِیصِیتَهُ، وظَهَرَ الشَّامِی وأَقْبَلَ الْیمَانِی وتَحَرَّک الْحَسَنِی وخَرَجَ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ مِنَ الْمَدِینَةِ إِلَی مَکةَ بِتُرَاثِ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فَقُلْتُ: مَا تُرَاثُ رَسُولِ اللهِ (صلّی الله علیه وآله وسلّم) قَالَ: سَیفُ رَسُولِ اللهِ ودِرْعُهُ وعمَامَتُهُ وبرْدُهُ وقَضِیبُهُ ورَایتُهُ ولَامَتُهُ وسَرْجُهُ حَتَّی ینْزِلَ مَکةَ فَیخْرِجَ السَّیفَ مِنْ غِمْدِهِ ویلْبَسَ الدِّرْعَ وینْشُرَ الرَّایةَ والْبُرْدَةَ والْعِمَامَةَ ویتَنَاوَلَ الْقَضِیبَ بِیدِهِ ویسْتَأْذِنَ اللهَ فِی ظُهُورِهِ فَیطَّلِعُ عَلَی ذَلِک بَعْضُ مَوَالِیهِ فَیأْتِی الْحسَنِی فیخْبِرُهُ الْخَبَرَ فَیبْتَدِرُ الْحَسَنِی إِلَی الْخُرُوجِ فَیثِبُ عَلَیهِ أَهْلُ مَکةَ فَیقْتُلُونَهُ ویبْعَثُونَ بِرَأْسِهِ إِلَی الشَّامِی فَیظْهَرُ عِنْدَ ذَلِک صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَیبَایعُهُ النَّاسُ ویتَّبِعُونَه. (کلینی، 1363: ج8، 224 - 225)
(7) عن عمار بن یاسر:... ثم یسیر إلی الکوفة فیقتل أعوان آل محمد (علیهم السلام) ویقتل رجلاً من مسمیهم. ثم یخرج المهدی علی لوائه شعیب بن صالح، وإذا رأی أهل الشام قد اجتمع أمرها علی ابن أبی سفیان فألحقوا بمکة. (طوسی، 1411: 464)
(8) قال: سمعت أبا عبد الله الصادق (علیه السلام) یقول: لیس بین قیام قائم آل محمد وبین قتل النفس الزکیة إلّا خمسة عشر لیلة. (صدوق، 1405: 649)