(۳۳۳) مهدویت در واقفیه وموضع گیری امام رضا (علیه السلام)
مهدویت در واقفیه وموضع گیری امام رضا (علیه السلام)
نویسنده: محمد حیدر مظفری
دانش آموخته سطح 4 حوزه علمیه قم
مجله انتظار موعود - پاییز وزمستان 1389 - شماره 33
چکیده:
با مطالعه تاریخ فرقه های اسلامی، می توان به این مطلب پی برد که همة آن فرقه ها در طول حیات فرهنگی وسیاسی خود با یکسری انشعابات روبه رو بوده اند. در این مقاله، به این مطلب پرداخته شده است که مذهب شیعة اثناعشری نیز همانند دیگر مذاهب اسلامی با انشعاباتی روبه رو بوده است. بیشتر آن گروه های انشعابی از جریان مهدویت، سوء استفاده نموده اند. یکی از موارد مهم آن انشعاب ها، فرقه واقفیه با ادعای مهدویت برای امام هفتم (علیه السلام) است. این جریان انحرافی در مدتی کوتاه، شبهاتی را در مسأله مهدویت پدید آوردند. از جانب دیگر امام رضا (علیه السلام) وبرخی یاران آن حضرت، برابر این گروه به مبارزه برخاسته، شبهات آنان را به گونه ای مناسب پاسخ دادند واز فتنه انگیزی آنان جلو گیری نمودند.
مقدمه
هویت شناختی جریان های فکری وفرقه گرایی در اسلام، یک مسأله سؤال برانگیز ودارای بنیاد های عمیق است که پژوهندگان اسلامی وغیر اسلامی درباره علل وانگیزه های پیدایش ونیز گسترش وانشعابات آن داوری های متفاوتی ارائه کرده اند. مذهب شیعه نیز همانند دیگر مذاهب در طول حیات سیاسی وفرهنگی خود، طبق علت های درونی وبیرونی، گرفتار انشعاب هایی شد. طبق اسناد ومدارک تاریخی وکلامی، یکی از مهم ترین علت های ظهور این انشعاب ها، جریان مهدویت در منظومه اعتقادی شیعه بوده است. برخی افراد با اغراض سیاسی یا کج اندیشی ودر مواردی هم با پشت گرمی به وعده های دسیسه جویانه حکومتی وبرخی نهادهای ضد شیعه از مهدویت سوء استفاده کرده اند.
در این مقاله، تنها جریان مهدویت در فرقه واقفیه وموضع گیری امام رضا (علیه السلام) برابر آن، بررسی خواهد شد.
جریان واقفیه از پیدایش تا ادعای مهدویت
جریان مهدویت وقیام فردی عدالت گستر از خاندان پیامبر (علیهم السلام) با عنوان ولقب «قائم» و«مهدی» در منظومه اعتقادی شیعیان وپیروان امیر المؤمنین (علیه السلام) برخاسته از روایات فراوان رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) درباره مهدی موعود بود که اکنون مجال وگنجایش پرداختن به آن روایات نیست. فقط از باب نمونه اشاره می شود که روایات اثنا عشر، روایات تفسیر آیه اولی الامر ونیز روایت حدیث لوح از جابر وصدها روایت دیگر، اندیشه مهدویت وانتظار قیام مهدی را میان شیعیان به وجود آورده بود. با دقت به ادعای فرقه های جدا شده از بدنه تشیع، به مواردی بر می خوریم که با بهره برداری از این اندیشه، برای خود یا برای فردی از خاندان پیامبر مدعی مهدویت می شدند. (عاملی، 1361: ص60 و70) در حقیقت، این عده با اهداف واغراض سیاسی ومادی بر امواج آن اندیشه سوار شده، ادعای مهدویت را مطرح می کردند. از جانب دیگر، هر یک از امامان در عصر خود با این ادعای انحرافی به مبارزه برخاسته وباطل بودن آن را افشا می کردند (کلینی، 1363: ج1، ص341) که ما در این مقاله در مقام واکاوی همة آن ها نیستیم وفقط به مناسبت موضوع این اثر نسبت به جریان شناختی واقفیه تأکید می کنیم که از مهم ترین مشخصه ها وتمایزات جریان شناختی این گروه از دیگر جریانات شیعی به ویژه شیعة اثنی عشری مسئله ادعای مهدویت امام کاظم (علیه السلام) پس از شهادت آن حضرت توسط واقفیه می باشد.
لغت نگاران درباره مفهوم واژه «واقفه» می گویند: واقفه برگرفته از ماده وقف است به معنای درنگ کردن ودو دل بودن در کاری وخودداری کردن از اظهار نظر قطعی در یک مسأله می باشد (احمد بن فارس، 1404: ج6، ص135). در اصطلاح فرقه شناسی ونیز در متون رجالی به افرادی گفته می شود که رحلت حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) را منکر شده، هیچ کس را به عنوان جانشین آن حضرت نپذیرفتند. (نوبختی، همان: ص 82)
درباره شناخت هویت واقعی واقفیه ونیز منظومه فکری واعتقادی این فرقه، هیچ گونه منبع مستقل از خودشان که بیانگر اعتقادات آن ها باشد، در دسترس نیست، اما دیگر دانشمندان درباره معرفی آن ها مطالبی قابل اعتماد را گزارش کرده اند؛ همان گونه که شیخ مفید در معرفی واقفیه می نگارد:
آخر الفرق التی افترقت عن الامامیه هی الواقفة الذین وقفوا علی امامة موسی بن جعفر وانکرو امامة علی بن موسی. (مفید، 1414 الف: ص28)
همو در جای دیگر می نگارد:
پس از شهادت موسی بن جعفر بسیاری از شیعیان در راه حق قرار گرفته وبه امامت امام رضا گردن نهادند وقال جماعة منهم بالوقف علی ابی الحسن موسی وادعوا حیاته وزعموا انه هو المهدی المنتظر. (مفید، 1414: ص313)
علامه مجلسی نیز در معرفی واقفه می نگارد:
قال الواقفة انه موسی بن جعفر القائم صاحب الغیبة وآخر الائمة فانکرو امامة من بعده. (مجلسی، 1403: ج17، ص239)
زمینه پیدایش
برای پیدایش هر فرقه از جمله گروهی به نام واقفه(1) توسط عده ای از خواص شیعه وآشنا با مسأله امامت باید به دو زمینه فرهنگی وسیاسی واجتماعی توجه کرد که در اینجا به اختصار اشاره می شود:
الف. زمینة فرهنگی
در بارة زمینه فرهنگی پیدایش گروه واقفه، باید اول به این نکته توجه شود که پس از روی کار آمدن عباسیان وتجربه ای که آنان از رفتار اختناق آمیز بنی امیه در مسائل دینی وفرهنگی داشتند، به خوبی درک کرده بودند که برای تحکیم قدرت خود وجذب مردم، به فضای باز فرهنگی وسیاسی نیاز دارند؛ لذا ابتدا فضا وسیاست سازش کارانه ای را به وجود آوردند که آن فضای باز سبب شد فرقه گرایی مذهبی وورود اندیشه های کلامی وفلسفی در حوزه اسلامی به اوج خود برسد؛ چنان که اوج فرقه گرایی وظهور اندیشه ها وورود فرهنگ های متفاوت را در قلمرو اسلام در عصر امام صادق (علیه السلام) مشاهده می کنیم وپس از آن حضرت در دوره امام هفتم نیز فرقه هایی همچون مرجئه، قدریه، زیدیه، خوارج ومعتزله فعالیت های فراوان داشتند. از جهت اعتقادی، همه آن گروه ها با امامت آن حضرت مخالفت آشکار داشتند وغالباً هم آن گروه ها در موضع گیری هایشان برابر امام، مورد حمایت وپشتیبانی خلفا بودند. در عین حال، امام کاظم (علیه السلام) با وجود فشارهای فراوان از حریم امامت دفاع فرمود وبرای هدایت مردم به سوی فرهنگ اصیل اهل بیت (علیهم السلام) به سراغ مردم متحیر رفته، می فرمود: «نه به سوی مرجئه، نه قدریه، نه زیدیه، نه معتزله ونه خوارج بروید؛ بلکه به سوی من آیید». (مجلسی، همان: ج47، ص262)
در همین راستا بود که پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) در عصر امام رضا (علیه السلام) برخی یاران امام کاظم برای رسیدن به نیت های ناپاک خود در یک اقدام به ظاهر فرهنگی از بعضی اخباری که درباره قائم بودن آن حضرت رسیده بود، سوء استفاده کرده، رحلت ایشان را انکار نمودند ودر این اقدام، تفسیر نادرستی از روایاتی که امام را به عنوان قائم معرفی نموده بودند، ارائه دادند. (شیخ مفید، 1414: ص313؛ صدوق، 1404: ج1، ص90 به بعد)
ب. سیاسی واجتماعی
پیدایش وظهور واقفه در جامعه شیعی پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) بود (نوبختی، همان: ص82)؛ اما برای دست یافتن به سبب وزمینه پیدایش آن گروه، باید مقداری به عقب برگشت وفضای سیاسی واجتماعی عصر صادقین وعصر امام کاظم (علیه السلام) را واکاوی کرد. در این زمینه با تحلیل کلی وجامعه شناسانه از عصر آن سه امام، می توان به این واقعیت دست یافت که حدوداً از اواخر دوره امامت امام باقر (علیه السلام)، بنی امیه به جهت اختلافات وقدرت طلبی های درونی، گرفتار تنش وتضادهای فراوان شده بود. از جانب دیگر، انقلاب ها وشورش های برخی علویون دست دردست هم داده، آنان را در سراشیبی ومعرض زوال قرار داده بود. (ابوالفرج، 1416: ص207)
در این فرصت، امام باقر (علیه السلام) با تدبیر حکیمانه با راه اندازی نهضت علمی، خدمات فراوانی برای معرفی مذهب شیعه انجام داد ودر این زمینه، شاگردانی که هر یک منادیان ومدافعان مذهب شیعه بودند، تربیت کرد (مجلسی، همان: ج46، ص294؛ ابن شهر آشوب، 1421: ج4، ص195؛ طوسی، 1415، ص 102 به بعد)
با پیروزی بنی عباس بر بنی امیه، آنان به عنوان نظام جدید تا حدودی به مردم از جمله علویون آزادی دادند که در این فضای آزادی نسبی، اندیشه های فکری وسیاسی جدید از بیرون ودرون در جامعه اسلامی پیدا شد. در این میان، امام صادق (علیه السلام) در تداوم کار علمی امام باقر (علیه السلام)، توانست پایه علمی، حقوقی، فرهنگی وسیاسی تشیع را بر مبانی اصیل اسلامی استوار سازد ونیز با تربیت شاگردان در همة رشته های علوم اسلامی، مکتبی را با شاخصه های ممتاز به وجود آورد. در آن، کلیت تفکر شیعی گنجانده شده بود. (طوسی، 1348: ص135؛ اسد، 1390: ج1، ص67)
نتیجه این فعالیت وآزادی سیاسی امام صادق (علیه السلام) گسترش تشیع ومعرفی خاندان علوی به عنوان رهبران دینی بود؛ ولی بنی عباس نمی خواستند علویون به عنوان یک نیروی رقیب در جامعه مطرح شوند. با تثبیت پایه های حکومت عباسیان در زمان منصور وسال های پایانی امامت امام صادق (علیه السلام) رفتارهای خشونت آمیز منصور برضد آن حضرت آغاز شده ومزاحمت هایی برای آن بزرگوار ایجاد کرد. (سیوطی، 1370، ص261؛ صدوق، 1404 الف: ج1، ص102)
مبارزه همه جانبه منصور با اندیشه شیعی وجریان تعیین امام در خاندان علوی، آن گونه با شدت دنبال شد که حتی امام صادق (علیه السلام) در وصیت نامه خود برای حفظ جان امام بعد از خود، نتوانست با صراحت، امام کاظم (علیه السلام) را به جانشینی خود تعیین فرماید. (کلینی، همان: ج1، ص310) پس از شهادت امام صادق (علیه السلام) وفرارسیدن دوران امام کاظم (علیه السلام) فشار حاکمان عباسی هم عصر با آن حضرت از منصور تا فرزندانش، مهدی وهادی عباسی ونیز هارون الرشید عرصه را بر امام تنگ تر کردند وبارها آن حضرت را به زندان انداختند. (سبط بن جوزی، 1427: ص438)
در اثر همان جو اختناق وفشارهای سیاسی بنی عباس برضد امامان شیعه، با تدبیر امام صادق (علیه السلام) برای ساماندهی پیروان شیعه ونیز بیرون آوردن شیعیان از تحیر وسردرگمی، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعه هماهنگ تحت فرمان حضرتش فعالیت می کردند. نهاد وکالت که در حقیقت، شبکه ارتباطی میان امام وشیعیان بود، در دوران امام کاظم (علیه السلام) نیز استمرار یافت.
بنیان گذاران فرقه واقفه وادعاگران مهدویت
همان گونه که اشاره شد، در عصر امام صادق (علیه السلام) وپس از آن در عصر إمام کاظم (علیه السلام) نهادی با عنوان وکالت با تدبیری خاص به وجود آمد. این نهاد، با شرایط ویژه در جامعه شیعی فعالیت می کرد که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام، آن ها در شهرهای مختلف، ضمن رسیدگی به مشکلات اعتقادی، سیاسی ومالی شیعیان، وجوه مالی مردم را جمع آوری کرده، دور از دید حکومت، آن اموال را به دست امام می رساندند. این مسأله در دوران امام کاظم (علیه السلام) به سبب زندانی شدن های مکرر امام با مشکلاتی روبه رو شد ومقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند. (صدوق، 1385: ص235؛ طوسی، 1411: ص64)
در منابع، نام سه تن از وکلای امام کاظم (علیه السلام) آمده است. در این باره از یونس بن عبد الرحمن نقل شده است:
مات ابو ابراهیم(2) ولیس من قوامه أحد إلا وعنده مال کثیر کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون ألف دینار وعند علی بن ابی حمزه ثلاثون ألف دینار. (صدوق، 1404 الف: ج1، ص113؛ طوسی، 1348: ص368)
جای دیگر نقل شده است:
وعند عثمان بن عیسی الرواسی ثلاثون الف دینار وخمس جوار ومسکنه بمصر. (طوسی، 1411: ص47؛ صدوق، 1385: ص236)
بر اساس همین گزارش است که علامه مجلسی می نگارد:
فروی الثقات أن أول من أظهر هذا الاعتقاد (واقفة) علی بن ابی حمزة البطائنی وزیاد بن مروان القندی وعثمان بن عیسی الرواسی. (مجلسی، همان: ج48، ص251)
از آنجا که واکاوی تمام شخصیت های مؤثر در جریان پیدایش وتداوم واقفه، از عهده این نوشتار خارج است، تنها به مطالبی اندک از شخصیت سه نفر که نقش اصلی را در بنیان گذاری فرقه واقفه داشته اند، اشاره می شود:
1. ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی: وی نخستین فردی است که نامش به عنوان بنیان گذار واقفه ذکر شده است. او از اصحاب امام صادق وامام کاظم (علیه السلام) بود ودر زمان زندانی شدن امام هفتم (علیه السلام) به عنوان فرد مورد اعتماد ووکیل آن حضرت فعالیت می کرد؛ اما پس از شهادت حضرت در امامت آن حضرت توقف کرد وامامت فرزندش امام رضا (علیه السلام) را منکر شد. (نجاشی، 1416: ص249)
در منابع روایی شیعی، حدود 545 روایت از او نقل شده است. (خویی، همان: ج12، ص248) آثار علمی او کتاب الصلاة، کتاب الزکاه، کتاب التفسیر وکتاب جامع در ابواب فقه ذکر شده است. (نجاشی، همان: ص248) علمای رجال دربارة وثاقت او اظهارنظرهای متفاوت کرده اند که برخی در عین فاسد المذهب بودنش او را در نقل حدیث، راست گو دانسته وبرخی به سبب انحراف اعتقادی اش او را کذاب وملعون ذکر کرده اند. (حلی، 1417: ص362؛ خویی، همان: ج12، ص 248)
2. زیاد بن مروان انباری قندی: کنیه اش ابوالفضل یا ابو عبد الله ویکی از بنیان گذاران واقفه وجزء یاران امام صادق وامام کاظم (علیهما السلام) ذکر شده است. پس از شهادت امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) در امامت آن حضرت توقف کرد واز امامت امام هشتم (علیه السلام) سر بر تافت. (نجاشی، همان: ص171) او از افرادی بود که در زمان امام صادق (علیه السلام) با آن حضرت رابطه فراوان داشت. (طوسی، 1411: ص37) از او نقل شده است: روزی نزد امام کاظم رفتم به فرزندش (امام رضا) اشاره نمود وفرمود: «کتاب او کتاب من وسخن او سخن من است». (طوسی، همان: ص37) زیاد بن مروان از امام صادق وفرزندش امام کاظم (علیه السلام) روایات زیادی نقل کرده است. (خویی، همان: ج8، ص326) همچنین او در زمان امام هفتم وکیل آن حضرت در کوفه تعیین شده بود؛ اما بعد از آن حضرت، به انحراف عقیده مبتلا شده، یکی از ارکان واقفه گردید. (حلی، همان: ص349)
3. عثمان بن عیسی: فرد دیگری که به عنوان ضلع سوم بنیان گذاران واقفه در کنار دو نفر پیشین نام برده شده است ابو عامر کلابی، عثمان بن عیسی می باشد. او از یاران مورد اعتماد امام کاظم (علیه السلام) ووکیل آن حضرت در مصر بود ومرتکب خیانت در اموال امام شد. (حلی، همان: ص382)
بنابر نقل برخی علمای رجال، او در سند 743 روایت شیعی قرار گرفته است. (خویی، همان: ج12، ص132) همچنین او در یکی از اسناد حدیث منزلت نیز وجود دارد. (ابن عساکر، 1415: ج42، ص168) برای او این آثار علمی ذکر شده است: کتاب المیاه، کتاب الصلاة، کتاب القضایا والأحکام وکتاب الوصایا. (کحاله، بی تا: ج6، ص266)
او پس از امام کاظم (علیه السلام) شهادت آن حضرت را منکر شده، دربارة آن حضرت ادعای مهدویت کرد. به همین دلیل، حضرت رضا (علیه السلام) او را لعنت می نمود وشیعیان خود را به لعن او امر می کرد. (ابن داوود، 1392: ص258)
گونه هایی از فعالیت های انحرافی واقفه درباره مهدویت
شهادت حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) بعد از سال ها در زندان ونوع خفقانی که وجود داشت، سبب شد شهادت آن امام برای بسیاری از شیعیان مخفی بماند؛ به همین دلیل وقتی بنیان گذاران واقفه خبر شهادت حضرت را شنیدند، با انتخاب این سیاست از این که به عنوان وکیل امام شناخته می شدند، سوءاستفاده کرده وهمان زمان بدون از دست دادن فرصت با طرح مسأله مهدویت ایشان، شهادت آن حضرت را انکار کردند. آنان آشکارا برابر امام رضا (علیه السلام) موضع گیری کردند وهنگامی که آن حضرت بعد از شهادت پدرش با آن ها نامه نگاری نمود ومالی را که نزد آن ها بود درخواست کرد، در جواب نوشتند:
فکتب الیه أن أباک لم یمت وان کان مات فلم یأمرنی بدفع شیء إلیک. (صدوق، 1404الف: ج20، ص103؛ حمیری، 1413: ص75؛ صدوق، 1385: 235)
این گونه جواب نگاشتن برای امام معصوم، نشان دهنده این است که او با صراحت، امامت وجانشینی امام رضا (علیه السلام) را انکار کرده وبه دنبال زنده جلوه دادن امام کاظم (علیه السلام) است.
سران واقفه در تبلیغ مهدویت وقائم بودن امام هفتم (علیه السلام) چنان بی ملاحظه پیش رفتند که بنا به نقل ابی حازم، عده ای از واقفه که میان آن ها علی بن ابی حمزه بطائنی ومحمد بن اسحاق بن عمار وحسن بن مهران وحسین بن سعید مکاری وجود داشتند، بر امام رضا (علیه السلام) وارد شدند. علی بن ابی حمزه به امام رضا گفت: «به ما از پدرت خبر بده». امام فرمود: «پدرم درگذشت». به امام گفت: [پدرت] به چه کسی عهد [امر امامت] را واگذاشت؟» امام فرمود: «برای من». علی بن ابی حمزه گفت: «تو سخنی گفتی که هیچ یک از پدرانت آن را نگفته بودند». (صدوق، 1404الف: ج1، ص231)
بر این اساس، حرکت تبلیغی واقفه به گونه ای موذیانه وخطرناک بود که گاهی آشکار پیشنهاد رشوه می دادند وسعی در خرید افکار دیگران می کردند. (صدوق، 1404 ب: ج4، ص543؛ طوسی، 1411: ص64؛ بروجردی، 1366: ج14، ص451)
آنان چنان در جامعه شیعی دام فریبندة خود را پهن کرده بودند که بسیاری از شیعیان با اینکه ابتدا به امامت امام رضا (علیه السلام) عقیده داشتند، در ادامه مسیر، متزلزل شدند وعلناً رو در روی امام می گفتند: «در روایات اجداد تو آمده است که امامی نیست، مگر اینکه امام وجانشین پس از خود را می بیند وتو که چندین سال از عمرت گذشته، فرزندی نداری؛ پس امام نیستی». (کلینی، همان: ج1، ص286؛ طبری، 1413: ص368)
حرکت توجیهی واقفه برابر شخصیت امام رضا (علیه السلام)
در تحلیلی کلی از اعتقاد واندیشه واقفه دربارة سلسله امامت، این مسأله روشن است که لغزش اصلی آن ها از امام هفتم (علیه السلام) آغاز شده است؛ بر خلاف عقیده رسمی شیعی که مصداق مهدی منتظر وقیام کننده به عدل را در وجود امام دوازدهم می دیدند.
واقفه قله فتح شده قائمیت را در وجود امام هفتم (علیه السلام) به نظاره نشستند. آنان در این راه میان بر وتمام نشده، با مشکل مهم دیگری رو به رو بودند وآن، عبارت بود از شخصیت امام رضا (علیه السلام) که خود را جانشین پدر دانسته وبیشتر شیعیان نیز امامت آن حضرت را پذیرفته بودند؛ لذا در این میان واقفه مجبور بودند برای اثبات قائمیت ومهدی بودن امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) موضع خود را برابر امام رضا (علیه السلام) مشخص کنند.
شیخ مفید دربارة مواضع واقفه دربارة امام رضا (علیه السلام) می نگارد:
اختلفت الواقفة فی الرضا ومن قام من آل محمد بعد ابی الحسن موسی. قال بعضهم: «هولاء خلفاء ابی الحسن وامرائه وقضاته إلی أوان خروجه وأنهم لیسوا بأئمة وما ادّعوا الإمامة قط» وقال الباقون: «انهم ضالون مخطئون ظالمون» وقالوا فی الرضا خاصة قولاً عظیماً وأطلقوا تکفیره وتکفیر من بعده من ولده. (شیخ مفید، 1414ب: ص313)
بنابراین گفتار واقفه دربارة شخصیت امام رضا وامامان بعد از آن حضرت (علیه السلام) دو ادعا داشتند:
الف. آن ها خلیفه وامیر وقاضیان بعد از امام کاظم (علیه السلام) هستند نه ائمه وپیشوایان.
ب. بعضی از واقفه آن ها را گمراه وخطاکار وظالم می دانستند که با امام رضا (علیه السلام) با شدید ترین وجه برخورد داشتند. (خاقانی، همان: ص165)
نگرشی بر ادله واقفه بر مهدویت امام هفتم (علیه السلام)
با تأمل در ادله واقفه معلوم می شود که آنان غالباً در این زمینه از روایات استفاده کرده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:
الف. روایت غسل امام توسط امام بعد
در این باره روایتی را از امام صادق (علیه السلام) نقل نموده اند که فرمود:
«الإمام لایغسله الاإمام»؛ یعنی امام را [بعد از رحلت] غسل نمی دهد، مگر امام [بعدی].
واقفه با این حدیث، استدلال کرد که طبق ادعای قائلان به امامت امام رضا (علیه السلام) پدر آن حضرت در بغداد رحلت فرمود وامام رضا (علیه السلام) در آن زمان در مدینه بود وخود شما نقل کرده اید که کسان دیگری (مأموران حکومت) امام کاظم (علیه السلام) را غسل دادند ودفن کردند؛ بنابراین امام رضا (علیه السلام) پدرش را غسل نداده وامام نیست. (مجلسی، همان: ج48، ص254)
شیخ صدوق در جواب این استدلال می نگارد:
این حدیث دلیل بر واقفه نیست؛ زیرا: اولاً امام صادق (علیه السلام) نهی کرده است که امام را کسی غیر از امام غسل دهد؛ پس اگرفردی به نهی امام عمل نکرد ودر این امر، دخالت کرد وامام را غسل دهد، با این دخالت، امامت امام بعدی باطل نمی شود؛ زیرا امام صادق (علیه السلام) نگفته امام نمی باشد مگر کسی که امام قبلی را غسل دهد.
ثانیاً ما در روایات داریم که امام رضا بدون اینکه دیگران متوجه شوند مخفیانه پدر خود را غسل داد وواقفه نمی توانند منکر این مطلب شوند که خداوند می تواند طی کردن مسافت دور را برای امام در زمان کوتاه میسر نماید. (صدوق، 1404 الف: ج2، ص97)
ب. به کاربردن واژه «قائم» بر موسی بن جعفر (علیهما السلام)
در این باره در یک روایت طولانی آمده است که امام صادق (علیه السلام) به بعضی یاران خود فرمود: «روزهای هفته را حساب کنید». آن ها تا شنبه را شمردند. امام فرمود:
سبت السبوت وشمس الدهور… وهو سابعکم قائمکم هذا وأشار إلی ولده موسی الکاظم. (شهرستانی، همان: ج1، ص150؛ طوسی، 1411: ص39 به بعد)
اینجا واژه قائم بر امام هفتم (علیه السلام) به کار رفته است ودر روایت دیگری که مورد استدلال واقفه است، آمده که هنگام تولد امام کاظم (علیه السلام) پدرش امام صادق (علیه السلام) به مادر امام کاظم فرمود: واسئل عن اسم القائم (مفید، همان، ص313) ودر روایت دیگری آمده است که هنگام تولد امام کاظم (علیه السلام) پدرش امام صادق (علیه السلام) فرمود: انت القائم بعدی. (راوندی، 1409: ج1، ص111)
واقفه با نگرش سطحی بر ظاهر این روایات از واژه قائم سوء استفاده کرده واین روایات را دلیل گرفته، بر اینکه آن حضرت، همان مهدی منتظر وقائم موعود است.
علما ودانشمندان اثنی عشریه در جواب این گونه روایات با دید تحلیلی وانتقادی نگریسته ودو گونه جواب داده اند:
الف. در کاربرد واژه «قائم» برای حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) ما هم به آن شک نداریم؛ زیرا هر امامی پس از پدرش قائم وعهده دار امامت است؛ اما آن «قائم منتظر» که عدالت با دستان پرتوان او برقرار می شود، مهدی فرزند امام عسکری (علیه السلام) است. (راوندی، همان: ج1، ص111)
شیخ مفید نیز در جواب می نگارد: مراد از واژه «قائم» دربارة امام کاظم (علیه السلام) قائم بالسیف نیست؛ بلکه قائم به امامت پس از پدرش امام صادق (علیه السلام) است. (شیخ مفید، همان: ص314)
ب. جواب دیگری که در بحار الانوار وغیبت شیخ طوسی آمده، این است که برای کذب ادعای واقفه، اخبار متواتر درباره شهادت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) کافی است؛ اما اخباری که واقفه نقل کرده اند، همگی خبر واحد است. علاوه بر اینکه راویان واقفه همگی مورد طعن هستند ونمی توان به روایات آن ها در برابر اخبار متواتر درباره شهادت امام کاظم (علیه السلام) اعتماد کرد. (طوسی، 1411: ص76 به بعد؛ مجلسی، همان: ج48، ص250 به بعد).
انگیزه واقفه در طرح مهدویت حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام)
الف. انگیزه مالی
نسبت به انگیزه واقفه در طرح وادعای مهدویت وقائم به عدل دانستن حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) امکان دارد ابتدا کسی با دیدن دلایل آنان که تمسک به تعدادی از روایات امامان معصوم (علیهم السلام) است، به این توهم افتد که انگیزة آنان در طرح این مسأله تنها مذهبی وفرهنگی است.
اما با دقت در عملکرد بنیان گذاران واقفه، به دست می آید که روآوردن آن ها به عموماتِ برخی روایات در حقیقت، ایجاد یک پوشش حفاظتی وچتر امنیتی است برای مخفی نگه داشتن انگیزه واقعی شان، یعنی انگیزه مادی ودنیا گرایی؛ زیرا بنا بر گزارشی، اموال فراوان از وجوهات نزد دو نفر از وکلای امام کاظم (علیه السلام) در کوفه جمع آوری شده بود، وآن دو هنگامی که امام در زندان بود، با آن اموال، خانه هایی خریدند ونیز معاملات دیگری انجام داده بودند. آنان پس از شنیدن خبر شهادت امام در زندان هارون، آن را انکار نموده، شایعه کردند که امام، نمرده است؛ چرا که او قائم ومهدی موعود است. (ابن بابویه، 1363: ص75؛ صدوق، 1404 الف: ج2، ص103؛ مجلسی، همان: ج48، ص266)
بنا بر گزارش دیگری دربارة وکیل امام کاظم (علیه السلام) در مصر که اموال فراوان وتعدادی کنیز نزد وی جمع آوری شده بود، آمده است که پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) وقتی امام رضا (علیه السلام) آن اموال را از او خواست، او نیز رحلت امام کاظم (علیه السلام) را منکر شده واز تحویل آن ها به امام رضا (علیه السلام) خودداری ورزید وخود در آن ها تصرف کرد. (صدوق، 1385: ص235؛ بروجردی، 1366: ج14، ص451)
بر اساس همین روایات است که در منابع قابل اعتماد شیعه درباره انگیزه علی بن ابی حمزه وزیاد بن مروان قندی وعثمان بن عیسی رواسی که سه نفر از وکلای امام در کوفه ومصر بودند، نقل شده است:
طمعوا فی الدنیا ومالوا إلی حطامها واستمالوا قوماً فبذلوهم شیئاً مما اختانوه من الأموال نحو حمزة بن بزیع وابن مکاری وکرام الخثعمی وامثالهم. (مجلسی، همان: ج48، ص252؛ صدوق، 1404 الف: ج2، ص103)
ب. فتنه جویی ودرآمیختن حق وباطل
در پی جویی انگیزه واقفه مسأله سوء استفاده مالی، یک گزینه مهم وتأثیرگذار مطرح شد؛ اما این واقعیت را نیز نمی توان نادیده گرفت که شاید ابتدای شکل گیری واقفه، مسأله مالی، انگیزه اصلی برای بعضی بنیان گذاران آن بوده است؛ اما در تداوم خط واقفه وگرایش افراد دیگر با انگیزه های متفاوت به این جریان، در کنار مسأله مالی، انگیزه ایجاد فتنه واختلاف دربارة امامت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) نیز توسط برخی افراد ومدعیان واقفه دنبال می شده است؛ به ویژه این که این مسأله با سیاست حکمرانان وپیروان مذاهب دیگر که مخالف امامت آن حضرت بودند، به خوبی هم خوانی داشت.
درباره روش فعالیت دو وکیل دیگر امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به نام های حیان بن سراج ویکی دیگر از همکارانش نقل شده است:
انکرا موته واذاعا فی الشیعة أنه لایموت لأنه القائم واعتمد طائفة من الشیعه وانتشر قولهم فی الناس. (مجلسی، همان: ج48، ص266؛ طوسی، 1348: ص460)؛
آن دو، رحلت امام کاظم را انکار نموده، میان شیعه شایعه کردند که آن حضرت، رحلت نکرده؛ چون او همان امام قائم است.
مسلم است که این شایعه افکنی ها جز فتنه انگیزی، هدف دیگری به دنبال نداشت. این فتنه انگیزی واقفه در میان شیعیان در طول حیاتشان همیشه وجود داشته است. (شاکری، 1417: ج11، ص214)
فصل دوم. موضع گیری امام رضا (علیه السلام) برابر واقفه ونفی ادعای مهدویت امام هفتم (علیه السلام)
پس از نگارش جریان پیدایش واقفه ونیز مهم ترین آموزه انحرافی آنان مبنی بر ادعای مهدویت برای امام هفتم (علیه السلام) حال با توجه به اینکه این عقیده انحرافی در عصر امامت امام بر حق، حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) اتفاق افتاد، مناسب است در این فصل درباره موضع آن حضرت برابر واقفه بحث کنیم.
1. مذمت ولعن سران واقفه
در این بخش، جالب است که علاوه بر امام رضا (علیه السلام)، حتی خود امام کاظم (علیه السلام) نیز ادعای واقفه را پیش بینی کرده وآن ها را مذمت نموده است. به نقل شیخ طوسی در کتاب غیبة از علی بن ابی حمزه بطائنی که از بزرگان واقفه است، نقل شده:
قال لی ابوابراهیم (موسی بن جعفر): إنما أنت وأصحابک یا علیّ اشباه الحمیر. (طوسی، 1411: ص67)
همچنین از عثمان بن عیسی رواسی وزیاد قندی ودو نفر از بزرگان واقفه نقل شده است که ما نزد امام کاظم (علیه السلام) بودیم؛ آن حضرت به ما فرمود:
إن جحدتماه حقه فعلیکما لعنة الله والملائکة والناس اجمعین (طوسی، 1411، ص68)؛
اگر شما دو نفر، او [امام رضا] را انکار نمایید یا بر او خیانت کنید، لعنت خدا وفرشتگان وهمة مردمان بر شما باد.
علاوه بر این مذمت های امام کاظم (علیه السلام) عبارات تند وصریح از امام رضا (علیه السلام) درباره واقفه نقل شده است. محمد بن سنان گوید: نزد امام رضا (علیه السلام) بودم سخن از علی بن ابی حمزه به میان آمد. امام او را لعن فرموده، گفت:
او می خواست خداوند در زمین وآسمان عبادت نشود؛ اما خداوند نور خود را تمام نمود؛ هرچند ملعون مشرک ناپسند دارد… ابن ابی حمزه وامثال او کسانی هستند که می خواهند نور خدا را خاموش کنند. (مجلسی، همان: ج48، ص258؛ طوسی، 1411: ص50)
2. خبر از آیندة اندوهناک برخی واقفیان
در این بخش از روایات، امام با کافر خواندن واقفه گاهی از رفتن آن ها از این دنیا در حال بی دینی وعاقبت سوء وناگوارشان خبرداده است که این نزد همه، علامتی بود برای باطل بودن فرقه واقفه.
محمد بن اسماعیل می گوید: امام رضا (علیه السلام) درباره جایگاه امامت ومذمت اندیشه واقفه درباره آن فرمود: «من مات ولیس له امام مات میتة جاهلیة» پرسیدم: «کل من مات ولیس له امام مات میتة جاهلیة؟» فرمود: «نعم والواقف کافر والناصب مشرک». (صدوق، 1405: ص668)
از ابراهیم بن یحیی بن ابی البلاد نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) پرسید: «حمزة بن بزیع شقاوت مند (یکی از واقفه) در چه حال است؟» گفتم: «او همانند سابق، در شک ودودلی است». امام فرمود: «او گمان می کند پدرم موسی بن جعفر زنده است» ودر ادامه فرمود: «آنان [واقفی ها] امروز در حال شک هستند واز دنیا نمی روند، مگر زندیق بی دین». راوی می گوید پس از این گفتار امام، احوال حمزة بن بزیع را پی جویی می کردم تا اینکه از یکی از همفکران او شنیدم که گفت: «او هنگام مرگ خود، در حالت انکار خداوند از دنیا رفت». (طوسی، 1411: ص69؛ ابن شهر آشوب، همان: ج4، ص364)
همچنین درباره زیاد قندی نیز از حسن بن محبوب نقل شده است: «او زندیق ودر حالت کفر به خداوند، از دنیا رفت». (مجلسی، همان: ج48، ص256)
شبیه این روایت از ابن فضال دربارة احمد بن ابی بشر سراج نقل شده است که هنگام مرگ خود فریاد می زد: «شما را به خدا! مرا از آتش نجات دهید». (طوسی، 1411: ص48)
درباره علی بن ابی حمزه بطائنی از حسن بن علی وشاء نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) فرمود: «آتشی در قبرش افروخته شد که تا قیامت، خاموش نمی شود». (ابن شهر آشوب، همان: ج4، ص366)
3. مناظره امام (علیه السلام) با برخی واقفه
یکی از راهبردهای امام رضا (علیه السلام) در برابر واقفه رویارویی ومناظرات علمی بود که در حضور افراد دیگر انجام می گرفت. ابن حازم گوید: روزی جماعتی از واقفه نزد امام رضا (علیه السلام) حضور به هم رسانیدند واز آن حضرت درباره پدرش پرسیدند؛ امام فرمود: «پدرم از دنیا رفت ومن جانشین او هستم». ابن مهران گفت: «اگر چنین است، چرا این مطلب را آشکارا بیان نمی کنی؟» امام فرمود: «آیا منظورت این است که نزد هارون رفته، به او بگویم من امامم وتو هیچ کاره ای؟ بدان که سیره رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در آغاز رسالتش این گونه نبود؛ بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل وافراد مورد اطمینان خود در میان گذارد. من هم اگر با شما از امامت خود سخن می گویم، به سبب این است که شما امامت امامان پیش از من را قبول دارید که همه پدران من هستند و[نیز برای این است که] شما در حق من نگویید که علی بن موسی دربارة پدرش تقیه کرده، می گوید: «او زنده نیست»؛ زیرا من نزد شما دربارة خودم تقیه نمی کنم ومی گویم: «من امام هستم؛ پس چگونه دربارة پدرم تقیه کنم؟!». (صدوق، 1404 الف: ج1، ص231)
در گفت وگوی دیگر امام با واقفه وقتی حضرت شنید که آنها می گویند موسی بن جعفر رحلت نکرده است، امام فرمود:
سبحان الله! مات رسول الله ولم یمت موسی بن جعفر؟ بلی والله لقد مات وقسمت أمواله. (صدوق، همان: ج2، ص97)
دربارة یکی دیگر از یاران امام رضا (علیه السلام) به نام احمد بن محمد نقل شده است: روزی امام در محله بنی زریق توقف کرده، با صدای بلند، من (احمد) را صدا زد ومن جواب گفتم. حضرت فرمود: «هنگامی که رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) رحلت فرمود، مردم کوشیدند نور خدا را خاموش کنند وخداوند، مانع شده، نور خود را به واسطه امیر المؤمنین نگه داشت. چون ابوالحسن موسی بن جعفر رحلت نمود، علی ابن ابی حمزه ویارانش کوشیدند تا نور خدا را خاموش کنند وخداوند از خاموش شدن آن مانع شد. اهل حق کسانی هستند که از پیوستن دیگران به آن ها خوشحال می شوند واما از جدا شدن دیگران دل آشوب ومتزلزل نمی شوند. واقفه بر عکس اینان هستند؛ زیرا خودشان در حال شک زندگی می کنند. (مجلسی، همان: ج48، ص261)
4. نامه نگاری امام (علیه السلام) با برخی واقفه
روش دیگر امام (علیه السلام) در مبارزه با واقفه در نفی وابطال ادعای مهدویت، نامه نگاری هایی است که به عنوان سند مکتوب میان امام وبعضی از واقفیان مبادله می شد. به احتمال قوی، نخستین نامه از جانب امام رضا (علیه السلام) به سه نفر از سران واقفه دربارة مطالبه اموال امام کاظم (علیه السلام) ارسال شده است. در نامه امام به علی بن ابی حمزه وزیاد قندی وعثمان بن عیسی آمده است:
آنچه از اموال وکنیزان در زمان پدرم، نزد شما جمع آوری شده است، اکنون پس از رحلت او به من تحویل دهید؛ زیرا من جانشین ووارث او هستم وما میراث پدرم را تقسیم کردیم. برای شما نیز عذری نیست که آن اموال را بیش از این نزد خود نگه دارید.
پس از رسیدن نامه امام به آن سه نفر، علی بن ابی حمزه وزیاد قندی در جواب نامه امام، بدون اینکه نامی از اموال ببرند، رحلت امام کاظم (علیه السلام) را انکار نموده، مهدویت او را مطرح می کنند.
عثمان بن عیسی نیز در جواب نامه به امام می نگارد:
اما بدان که پدرت موسی بن جعفر رحلت نکرده واو زنده وپابرجاست وهرکس ذکر کند که او مرده، خود باطل گفته است. بدان که اگر بنا بر ادعای تو رحلت هم کرده باشد، باز هم از این اموال، چیزی به تو داده نمی شود؛ زیرا پدرت در این رابطه به من چیزی نگفته بود. (ابن بابویه، همان: ص75؛ صدوق، 1385: ص236)
گاهی افرادی از واقفه برای امام نامه نوشته، از آن حضرت جواب می خواستند. در این باره از احمد بن ابی نصر بزنطی چنین نقل شده است:
من در موسی بن جعفر توقف نموده، امامت امام رضا را قبول نداشتم، تا اینکه نامه ای به امام هشتم نوشتم ومسائلی را از او پرسیدم. در این میان، یکی از مسائل مهم را فراموش کردم؛ اما هنگامی که جواب امام را دریافت نمودم، دیدم جواب همة مسائل واز جمله آن مسأله که فراموش کرده بودم، از جانب امام به دستم رسید. من از این جریان به خود آمده، از ادعای مهدویت دربارة موسی بن جعفر بازگشتم وامامت امام رضا را پذیرفتم. پس از آن از امام تقاضای ملاقات نمودم وامام در آخر همان روز مرا پذیرفت. (راوندی، همان: ج2، ص662)
5. استدلال به روایات رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامان معصوم (علیه السلام)
یکی دیگر از رویکردهای مبارزاتی امام رضا (علیه السلام) برابر ادعای واقفه بازگفتن واستدلال به روایات از اجدادش درباره امامت دوازده امام وتبیین وتطبیق مصداق مهدی موعود به دوازدهمین امام است که بر این اساس، ادعای مهدی موعود دربارة امام هفتم (علیه السلام) برخلاف روایات رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وامامان معصوم (علیهم السلام) است که واقفه آنان را به امامت قبول دارند.
در روایتی از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا در روایتی از پدر واجدادش تا به امیر المؤمنین وآن حضرت از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل کرده است که آن حضرت می فرمود:
هر کس دوست دارد که به دین من تمسک جوید، باید به علی بن ابی طالب که وصی وجانشین من است، اقتدا کند وپس از امیر المؤمنین ودو فرزندم، حسن وحسین وپس از آن به فرزندان حسین ومن ولد الحسین تسعة ائمة تاسعهم القائم من ولدی. (صدوق، 1405: ص260)
همچنین در روایت دیگری امام رضا (علیه السلام) از پدرش موسی بن جعفر واز پدران بزرگوارش تا امیر المؤمنین (علیه السلام) وآن حضرت از رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نقل می فرماید که آن حضرت فرمود:
من وعلی پدران این امت هستیم. هر کس ما را بشناسد، خدا را شناخته وهر کس ما را انکار کند، گویی خدا را انکار نموده است. بعد از ما دو فرزندم، سید جوانان اهل بهشت حسن وحسین وپس از ایشان، نه نفر از فرزندان حسین پیشوایان این امت هستند که نهمین آنان قائم ومهدی آنان است. (صدوق، همان: ص261)
6. بیان تطبیقی علامات ظهور با دوازدهمین امام
یکی دیگر از روش های علمی وکاربردی امام برای ابطال ادعای واقفه، بیان علامات ونشانه های عصر ظهور مهدی موعود وتطبیق آن با شخصیت امام دوازدهم بود که با شیوه های مناسب بازگومی کرد.
در روایتی از اباصلت هروی نقل شده است: از امام رضا (علیه السلام) دربارة علامت قائم پرسیدم؛ فرمود:
علامته أن یکون شیخ السن، شاب المنظر، حتی أن الناظر إلیه لیحسبه ابن أربعین سنة أو دونها واذا خرج القائم یقال له فی التسلیم: السلام علیک یا بقیة الله (راوندی، همان: ج3، ص117)؛
نشانه او این است که سنش بالا است؛ اما چهره اش جوان. کسی که به او نگاه کند، گمان می کند که چهل ساله یا کمتر است. زمانی که قائم قیام کند، در سلام ها به او گفته می شود: سلام بر تو ای ذخیره خداوند!
همچنین علی بن فضال از پدرش نقل کرده است که امام رضا (علیه السلام) فرمود:
شیعیان پس از درگذشت سومین فرزندم گرفتار حیرت می شوند؛ زیرا امام آن ها از نظرشان غائب می شود.
بعد درباره فلسفه غیبت او فرمود: لئلا یکون فی عنقه لاحد حجة اذا قام بالسیف. (صدوق، 1385: ص245)
امام رضا (علیه السلام) در مورد دیگری فرمود:
ما أحسن الصبر وانتظار الفرج فعلیکم بالصبر. إن هذا الأمر لیس یجییء علی ما یرید الناس إنما هو من أمر الله تبارک وتعالی (حمیری، 1413: ص224)؛
چه نکو است صبر وانتظار کشیدن فرج! پس بر شما باد که صبر کند. این امر [فرج] آن گونه که مردم می خواهند، واقع نمی شود؛ بلکه آن، از امور خدا است.
در روایت دیگری از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود:
سوگند به آن خدایی که مرا به حق برگزید! یکی از فرزندانم غایب می شود تا آن زمانی که بعضی مردم ناامید شده، گویند دیگر به خاندان پیامبر احتیاج نیست وبعضی در ولادت او شک کنند. (صدوق، 1405: ص51)
نگارش این مقدار روایت با استناد به امام رضا (علیه السلام) درباره نشانه ها وزمان ظهور، نمایانگر این حقیقت است که آن حضرت با تطبیق زمان ظهور برای زمان آینده، می خواست آشفتگی ها وتزلزلی را که توسط واقفه در فرهنگ شیعی ایجاد شده بود، مداوا کرده، فرهنگ انتظار را برای شیعیان زنده نماید.
7. معرفی مصداق مهدی منتظر
تعیین مصداق مهدی منتظر، از صریح ترین وروشنگرانه ترین موضع گیری های امام برابر واقفه بوده است که در یک عملیات مقابله ای وتطبیق مصداق، ادعای آنان را باطل کرده است. اکنون به شواهدی در این باره اشاره می کنیم:
در روایت از حسین بن خالد نقل شده است که امام رضا (علیه السلام) درباره مصداق قائم فرمود: روزی جدم امیر المؤمنین به فرزندش امام حسین فرمود:
التاسع من ولدک یا حسین هو قائم بالحق المظهر للدین والباسط للعدل (صدوق، 1405: ص203)؛
یا حسین نهمین فرزند تو قیام کننده به حق، ویاری کننده دین، وگسترش دهنده عدالت است.
نیز در معرفی قائم فرمود:
بأبی وأمی سمی جدی رسول الله وشبیه موسی بن عمران یتوقد من شعاع ضیاء القدس (ابن بابویه، همان: ص114)؛ پدر ومادرم فدای [او باد که] هم نام جدم رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وشبیه به موسی بن عمران که از روشنایی انوار قدس روشنی می گیرد.
بنا بر روایت دیگر در زمان امامت امام رضا درباره مصداق قائم مردم به تشویش خاطر افتاده بودند وحتی بعضی شیعیان مانند ایوب بن نوح خود آن حضرت را قیام کننده به عدل می دانستند. امام رضا (علیه السلام) برای برطرف شدن آن شبهات می فرمود:
یبعث الله لهذا الأمر غلاماً منا خفی الولادة والمنشأ غیر خفی نسبه (کلینی، همان: ج1، ص341)؛
خداوند برای این امر[برپاداشتن عدل] یکی از فرزندان ما را برمی گزیند، در حالی که ولادت ومحل زندگی او مخفی است، اما نسبش آشکار است.
هم چنین از حسین بن خالد نقل شده از امام رضا (علیه السلام) سؤال شد: «مراد از قائم از شما خاندان کیست؟» حضرت فرمود:
الرابع من ولدی ابن سیدة الإماء یطهر الله به الأرض من کل جور ویقدسها من کل ظلم. هو الذی یشک الناس فی ولادته وهو صاحب الغیبة قبل خروجه. فاذا اخرج أشرقت الأرض بنوره ووضع میزان العدل بین الناس فلا یظلم أحدٌ أحداً وهو الذی ینادی مناد من السماء یسمعه جمیع أهل الأرض بالدعاء إلیه یقول ألا إن حجة الله قدظهر عند بیت الله فاتبعوه فإن الحق معه وفیه (صدوق، 1405: ص371؛ قندوزی، بی تا: ص537)؛ فقرات حدیث واوصافی که برای قائم بیان شده است، هیچ یک با امام موسی بن جعفر (علیه السلام) قابل تطبیق نیست. به همین سبب می توان ادعا کرد که امام رضا (علیه السلام) در بیان این حدیث درپی مبارزه با واقفه وتبیین مصداق واقعی مهدویت گرایی در اندیشه شیعه اثنا عشری بوده است.
همچنین آن حضرت درباره مصداق مهدی موعود به ریان بن صلت فرمود:
با او [مهدی] عصای موسی وانگشتر سلیمان است. او چهارمین فرزندم است که خداوند او را تا زمانی که بخواهد، در پناه خود نهان نموده، پس از آن، آشکار کند وزمین را پر از عدل سازد، آن گونه که پر از جور وستم شده بود. (صدوق، 1405: ص376)
در این باره روایات فراوان از امام رضا (علیه السلام) درباره تعیین مصداق مهدی منتظر در منابع وجود دارد که ما برای طولانی نشدن مقاله، از نگارش آن خودداری می نماییم.
8. منع شیعیان از ارتباط با واقفه
پس از نگارش هفت دسته از روایات امام رضا در مبارزه با واقفه، اینک مناسب است بر هشتمین راهکار مبارزاتی آن حضرت با واقفه اشاره شود. در حقیقت، این راهکار در کنار آن روایات، یک نوع پاسخ به جنگ روانی واقفه بود که حضرت می خواست با منزوی کردن واقفه، صف آنان را از صف شیعیان خود جدا نماید. در این نوع از مبارزه، امام به شیعیان خود دستور می داد از مجالست وهمراهی با واقفه دوری کنند.
در بعضی منابع آمده است: ینهی شیعته عن مجالستهم ومخالطتهم؛ «شیعه را از هم نشینی وآمیختن با آنان نهی می کرد». (صدر، بی تا: ص440)
بر اساس همین ارشاد امام رضا (علیه السلام) بود که درباره رفتار شیعیان با واقفه نقل شده است:
فإن الإمامیه کانوا فی غایة الاجتناب والتباعد عنهم حتی أنهم کانوا یسمونهم الممطوره أی الکلاب التی أصابها المطر. (حر عاملی، 1409: ج20، ص69)
در اثر همین روشنگری های امام رضا (علیه السلام) بود که بعضی از شیعیان با جان ودل، کنار امام خود با واقفه عملاً مبارزه کردند؛ برای نمونه یونس بن عبدالرحمن گوید:
پس از شهادت موسی بن جعفر وادعای مهدویت آن حضرت توسط وکلایش، دریافتم که آنان به حضرت رضا ستم می کنند، لذا پیوسته امامت امام رضا را تبلیغ می کردم، تا اینکه مروان بن زیاد قندی وعلی بن ابی حمزه نزد من آمده، به من گفتند: «تو چرا مردم را به سوی او (امام رضا) می خوانی؟ اگر مال می خواهی، ما تو را بی نیاز می کنیم» وگفتند: «ما برای تو ده هزار دینار ضمانت می کنیم. از تبلیغ به نفع علی بن موسی الرضا دست بردار».
برابر آنان مقاومت کرده، گفتم:
«ما کنت لأدع الجهاد فی امر الله علی کل حال فناصبانی وأضمرا لی العداوة». (صدوق، 1385: ص235؛ صدوق، 1404 ب: ج4، ص543؛ طوسی، 1411: ص64؛ بروجردی، همان: ج14، ص451)
نتیجه
از آنچه درباره واقفه نگارش یافت، معلوم شد فرقه واقفه به سبب پیامد های سیاسی وفرهنگی وبا انگیزه صرفاً دنیا گرایی وپس از شهادت امام کاظم به وجود آمد که با سوء استفاده از اندیشه مهدویت گرایی در جامعه شیعی برای رسیدن به آرزوهای مادی خود، رحلت امام موسی کاظم (علیه السلام) را انکار کرده، با ارائه تفسیر غلط از بعضی روایات در میان شیعیان، این شبهه را ایجاد نمودند که امام موسی بن جعفر از دنیا نرفته است؛ بلکه او همان امام قائم است.
برابر این گروه، امام رضا (علیه السلام) موضع گیری کرده، با روش های مناسب با آن ها به مبارزه برخاست که در مسیر این مبارزه، بعضی از اصحاب ویاران امام نیز نقش داشتند.
در مجموع بازتاب روشن مبارزه امام بیدارسازی افکار شیعیان برابر واقفه بود که حتی طبق اسناد ومدارک، افراد زیادی از پیروان واقفه به امام پیوسته، از واقفی گری توبه کردند.
منابع
1. ابن جوزی، علامه سبط، تذکرة الخواص، قم، ذوی القربی، 1427ق.
2. ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، بیروت، مؤسسه اعلمی1390 ق.
3. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
4. ابوالحسین احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغه، بیروت، مکتبة اعلام الاسلامی، 1404ق.
5. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، منشورات شریف رضی، قم، 1416ق.
6. ابوالقاسم خویی، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر الثقافه الاسلامیه، 1413ق.
7. ابن داوود حلی، رجال، تحقیق سید محمد صادق آل بحرالعلوم، شریف رضی، قم، 1392ق.
8. امین مصری، احمد، ضحی الاسلام، بیروت، دارالکتب العربی، بی تا.
9. اسد، حیدر، الامام الصادق والمذاهب الاربعه، بیروت، دارالکتاب العربی، 1390ق.
10. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، تحقیق حسن الامین، دارالتعارف للمطبوعات بیروت، بی تا.
11. بدوی، عبد الرحمن، تاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، ترجمه حسین صابری، مشهد، آستان قدس رضوی، 1374ق.
12. بغدادی، اسماعیل باشا، هدیة العارفین، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، بی تا.
13. تستری، شیخ محمد تقی، قاموس الرجال، قم، جامعه مدرسین، 1412ق.
14. حلی، حسن بن یوسف بن مطهر، خلاصة الاقوال، قم، نشر فقاهه، 1417ق.
15. حمیری، قمی، قرب الاسناد، قم، آل البیت، 1413ق.
16. خاقانی، شیخ علی، رجال خاقانی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1404ق.
17. راوندی، قطب الدین، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه الامام المهدی، 1409ق.
18. بروجردی، سید حسین، جامع احادیث الشیعه، مطبعة العلمیه، قم، 1366 ق.
19. سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفا، قم، انتشارات شریف رضی، 1370ق.
20. شاکری، حاج حسین، موسوعة المصطفی والعترة، قم، الهادی، 1418ق.
21. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل والنحل، قم، انتشارات شریف رضی، 1363ش.
22. عاملی، شیخ حر، وسائل الشیعه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1409ق.
23. شیخ صدوق، محمد بن علی بن الحسین بابویه قمی، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، تهران، مؤسسة اعلمی، 1404ق.
24. _______، الخصال، ترجمه محمد باقر کمره ای، تهران، اسلامیه، بی تا.
25. _______، علل الشرایع، تحقیق سید محمد صادق بحر العلوم، نجف، مکتبه حیدریه، 1385ش.
26. _______، کمال الدین، قم، جامعه مدرسین، 1405 ق.
27. _______، من لا یحضره الفقیه، قم، جامعه مدرسین، 1404ق.
28. شیخ مفید، ابی عبد الله محمد بن محمد نعمان، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتی، بی تا.
29. ______________، الفصول المختاره، بیروت، دارالمفید للطباعة والنشر، 1414ق.
30. ______________ اوائل المقالات، تحقیق شیخ ابراهیم انصاری، بیروت، دارالمفید للطباعة والنشر، 1414ق.
31. صدر، سید حسن، نهایة الدرایه، قم، نشر مشعر، بی تا.
32. صفار، محمد بن حسن، بصائرالدرجات، تهران، منشورات الاعلمی، 1362ش.
33. طبری، محمد بن جریر، دلائل الامامة، قم، مؤسسه بعثت، 1413ق.
34. طوسی، اختیار معرفة الرجال، مشهد، دانشکده الهیات ومعارف اسلامی، 1348ق.
35. _____، الرجال، قم، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1415ق.
36. _____، الامالی، قم، دارالثقافه، 1414ق.
37. ______، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411ق.
38. عاملی، علی بن یونس، الصراط المستقیم، نجف، المکتبة المرتضویه لاحیاء التراث الجعفریه، بی تا.
39. عاملی، جعفر مرتضی، دراسات وبحوث فی التاریخ والاسلام، قم، جامعه مدرسین، 1361ش.
40. کحاله، عمر رضا، معجم المولفین، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
41. قمی، علی بن بابویه، الامامة والتبصرة، قم، تحقیق مدرسه الامام المهدی، 1363ش.
42. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
43. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تهران، تحقیق غفاری، دارالکتب الاسلامیة، 1363ش.
44. مازندرانی، ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، ذوی القربی، 1421 ش.
45. مامقانی، اسدالله، تنقیح المقال، تهران، المرتضویه، بی تا.
46. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1403 ق.
47. نجاشی، ابوالعباس احمد بن علی، رجال نجاشی، قم، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، جامعه مدرسین، 1416ق.
48. سامی، نشار علی، نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، قاهره، دارالمعارف مصر، 1997 م.
49. نمازی، شیخ علی شاهرودی، مستدرک سفینة البحار، قم، جامعه مدرسین، 1419 ق.
50. نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، نجف اشرف، مکتبه مرتضویه، 1355ش.
پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــ
(1) یاد آوری می شود که این فرقه در منابع با دو واژة واقفه (بدون ی) وواقفیه (همراه با ی) معرفی شده است. در این بین، توجه به این نکته مهم است که بیشترین کاربرد واژه اول (واقفه) در روایات، وواژه دوم (واقفیه) در اصطلاحات عرفی است؛ لذا واژه صحیح برای نام بردن از این فرقه، واژه واقفه می باشد.
(2) کنیه دیگر امام هفتم (علیه السلام).
: محمد حیدر مظفری : موعود - ماهنامه فرهنگی اعتقادی واجتماعی