(۳۴۱) نقش باورداشت غیبت در پویایی حیات علمی وفکری شیعیان در قرن سوم وچهارم
نقش باورداشت غیبت در پویایی حیات علمی وفکری شیعیان در قرن سوم وچهارم
نویسنده: امیر محسن عرفان
عضو هیئت علمی مؤسسه آینده روشن (پژوهشکده مهدویت)
(Amir.m.erfan62@gmail)
مجله مشرق موعود - بهار 1390 - شماره 17
چکیده:
همواره پیشینه مباحث مهدویت با پرسمان های فربه واندیشه خیزی چون چیستی وچرایی غیبت امام عصر (علیه السلام) پیوند می یابد. دغدغه این پرسمان ها تنها به طالبان مطالعات منجی باوری محدود نیست، بلکه هر کس به تتبع در تاریخ علاقه مند است، به ناگزیر با آن سر وکار خواهد یافت. با وجود فراگیری اندیشه مهدویت در تمامی فرق ومذاهب اسلامی، این اندیشه در همه فرقه های اسلامی به یک قوت وشکل نیست، بلکه این آموزه در بین شیعیان امامی از جایگاه مهم تری در قیاس با دیگر فرق اسلامی برخوردار است.
بحث اعتقاد به حضور معصوم وغیبتش از انظار وبه تبع آن کالبد شناسی بحث انتظار فرج وغیبت امام دوازدهم تفسیر عمل گرایانه از اصل امامت شیعه را به اندیشه وپویایی علمی وفکری فرامی خواند.
این نوشتار آغازی است در بازنمایی پیامدهای باورداشت غیبت در عرصه علمی وفکری شیعیان در قرن سوم وچهارم. نویسنده در پاسخ به چرایی این مسئله، تصویری متفاوت از آموزهمهدویت در نزد عالمان شیعه برمی گزیند. در ادامه نیز یافته های تحقیق را یک به یک ذکر می کند
درآمد
در بازشناسی شیعه در تاریخ، همواره کلیدی ترین عنصر فکری که موجب پدید آمدن گروه بندی ها وموضع گیری های مختلف در آن شده، باورداشت امامت بوده است. این اعتقاد که همیشه با یک شخصیت به نام امام گره خورده است، مورد تجزیه وتحلیل وتفسیرهای مختلف جریانات گوناگون واقع شده وموضع گیری های متفاوتی را در طول تاریخ پدید آورده است. قرن سوم وچهارم از مقاطع حساس تاریخ شیعه وتأثیرگذار در سیر تفکر اعتقادی وسیاسی بوده است؛ عصری که در باور شیعه، آخرین امام منصوص الهی، تابع عوامل وقضایایی از چشم آدمیان مستور شد وبه روشی دیگر در پی برقراری ارتباط با پیروانش برآمد وبی تردید مبدأ دغدغه ها وابهام ها، پرسش ها وحتّی شبهاتی گردید. این دوره، از آن جهت شایسته تأمل است که دوره میانی عصر حضور ائمه ودوره غیبت کبری وظرف زمانی برای انتقال از یک موقعیت اجتماعی به موقعیتی جدید به شمار می رود.
کاوش پیرامون موضوع مورد بحث از دو جهت ضروری به نظر می رسد؛ نخست آن که یکی از راه های شناخت اصالت آموزه مهدویت، بررسی این باورداشت در سنّت جامعه ای است که این تفکر در آن پدید آمده، خود را شناسانده وبه وسیله مأمومان فهمیده وباورپذیر شده است. آن چه در تحلیل آموزه مهدویت معمولاً از آن غفلت می شود، وجود زمینه های جدی وریشه های عمیق فکری ودینی باورداشت این آموزه ونقش آفرینی آن در عرصه علمی وفکری حیات شیعه است. به بیان دیگر نحوه های مختلف تلقّی ومواجهه با این باورداشت، راهی به سوی فهم هرچه بهتر آن باز می گشاید.
از سویی دیگر بازکاوی آثار علمی وفکری باورداشت امام حاضر وزنده در جامعه شیعی بیان گر نوعی رسوخ اعتقاد به غیبت در جامعه شیعی است واین امر خط بطلانی است بر شبهاتی که غیبت را ساخته وپرداخته عالمان شیعی در سده سوم هجری یا ابداع واقفیان می داند. (نک: احمد الکاتب، 1998)
فرضیه این نوشتار این است که در دسترس نبودن امام غایب برای شیعیان به شکلی که او را نمی شناسند، سبب شده که دانستن اعمال وآرا وخواسته های امام برای شیعیان در مسائل جامعه غیرممکن گردد. با این همه، اعتقاد به وجود امام حاضر یا همان غیبت، به مثابه اصلی اعتقادی، خود سبب تحول وتغییر در حوزه علمی وفکری شیعه شده است. از این رو برای نشان دادن صحت این استدلال نکات زیر را باید پاسخ گفت:
1. باورداشت غیبت چه تأثیری در حیات علمی وفرهنگی شیعیان داشته است؟
2. آثار این باورداشت چه بوده است؟
روشن است که نویسنده پیامدهای باورداشت غیبت را تنها در میان شیعیان اثنا عشری بررسیده است، نه دیگر فرقه های شیعی.
مفهوم شناسی
1. غَیبت
«غیبت» اسم مصدر از ثلاثی مجرد «غاب یغیب» است ومعنای لغوی آن ناپدید شدن ودور از چشم بودن است (مصری انصاری، 1405: ج1، 654) ودر اصطلاح عبارت است از پنهانی زیستن حضرت مهدی (علیه السلام).
غیبت امام عصر (علیه السلام) در روایات به دو دوره تقسیم می گردد: دوره اول با شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) در سال 260 قمری آغاز وبا درگذشت علی بن محمد سمری چهارمین وآخرین نائب خاص آن حضرت در سال 329قمری به پایان رسید. این دوران 69ساله به نام غیبت کوتاه یا غیبت صغری معروف شد وپس از آن، مرحله دیگری از غیبت آغاز شد که به غیبت کبری مشهور است. تمایز وتفاوت این دو مرحله غیبت، چنان که در روایات تذکر داده شده، در این بوده که در غیبت صغری، برخی از شیعیان خالص ووکیلان خاص یا نایبان، از جا ومکان امام آگاهی داشتند ولی در غیبت کبری کسی از این امر آگاه نیست، مگر معدودی از موالیان خاص دینی آن حضرت.
2. پویایی
«پویا» که مصدر آن پوییدن است به معنای رفتن، دویدن، رفتنی نه به شتاب ونه نرم است. اما پویایی، حالت وچگونگی پویا وصفت پویندگی است. (دهخدا، 1373: ج13، 556 - 558) مفهوم پویایی از سه عنصر حیات، بالندگی واستمرار تشکیل شده است. پویا انگاشتن مهدویت به این معناست که زنده است وهمگام با سیر زمان پیش می تازد. مراد از پویایی آموزه مهدویت نیز یعنی آن که در بایگانی تاریخ وکتب علمی نباشد، بلکه در متن معرکه زمان قرار بگیرد وبه کار اندیشمندان آید وچه کم وچه زیاد در حوزه های گوناگون علمی وفرهنگی نقش آفرینی کند. آموزه مهدویت که نمونه هایش در تاریخ شیعه کم نیست، در عرصه های گوناگون باورمندانش نقش آفرینی کرده است.
چرایی نقش آفرینی مهدویت شیعی در حیات علمی وفکری باورمندان آن
شاید در هیچ کدام از اندیشه های موعود ادیان ومکتب های مختلف جهان، موردی به جز تشیع دوازده امامی را نتوان یافت که موعودش الزاماً بایستی «امام» باشد. گو این که مفهوم «امام» با ابعاد وویژگی های خاصی که در تشیع دوازده امامی مطرح است، در دیگر ادیان ومذاهب مطرح نیست. (موحدیان عطار، 1388: 463) با در نظر گرفتن این حقیقت وبا بررسی ویژگی ها وخصوصیات امام در تفکر شیعی چون مقام هدایت گری، خلیفه خدا بودن، حجت الهی ونور خدا بر روی زمین، به اصل ترین واصلی ترین رسالت وکارکرد انقلاب مهدوی می توانیم پی ببریم. آن چه در موعود باوری شیعی، جوهری تر است، نه صرفاً برقراری رفاه، عدل وامن در زمین است ونه حتی فقط اجرای احکام وحدود الهی است، بلکه ظهور حق در زمین در همه ابعاد است؛ چیزی که تا کنون هیچ نبی یا امامی به طور کامل وآشکار، مجال برپایی وتحققش را نیافته است. (همو: 465) این ویژگی منحصر به فرد سبب می شود که با رهیافت نقل گرایانه محض واحساسی از آموزه مهدویت که با نقلیات وروایات تاریخی متهافت ومتناقض همراه است مواجه نشویم وآموزه مهدویت را بیش از آن که پیش گویی آخرالزمانی بپنداریم، اصل اعتقادی بینگاریم.
مدعای نویسنده این است که همه ارکان لازم برای آفرینش تحول علمی واجتماعی حقیقی، همه جانبه وکامیاب در آموزه مهدویت شیعی گنجانده شده است. این ویژگی ممتاز مهدویت شیعی از آن جا ناشی می شود که مهدی موعود (علیه السلام) مورد اعتقاد وانتظار شیعه، حاضر است وغیبت آن حضرت فقط به معنای عدم ظهور است.
تشیع تنها مکتب ومذهبی است که منجی وموعودش زنده وعینی است ومانند دیگر مکاتب وادیان به آینده نامعلوم واگذار نشده است. در مکتب شیعه پندار انسان ها به این که روزگاری، نیروی عادلانه مجهول، ظلم را از صفحه گیتی ریشه کن می کند، از موضوعی فقط در دامنه مباحث غیبی به صورت باوری پیرامون یک موجود واقعی زنده ملکوتی درآورده که تمام مشخصاتش شناخته شده است. (صدر، 1384: 19)
از این منظر، حکمت غیبت آن است که انسان ها به تمهید شرایط ومقدماتی بپردازند تا با تلاش ومشقت بسیار شرایط معرفت وطاعت امام را احراز کنند.
سازگاری با فطرت انسانی، عقل، اصالت اسلامی وغنای محتوایی منابع مهدوی ودیگر غیر قوم مدارانه وغیرمنطقه ای بودن منجی شیعه وهمچنین برآورده سازی سعادت دنیایی بشر وانسجام واستحکام درونی آموزه، از مهم ترین ویژگی های مهدویت شیعی است که سبب می گردد اندیشه مهدویت در میان شیعیان به مثابه الگویی برای آفرینش تحولات عظیم، یا فلسفه ای مرموز برای تحلیل وتفسیر روند حوادث حال وآینده جهان عمل کند. راز ماندگاری، بالندگی ونقص ناپذیری اندیشه مهدویت در تفکر شیعی در همین شفافیت، قطعیت، مستند ومستدل بودن است.
یافته های تحقیق
1. شکل گیری میراث مکتوب مهدوی شیعه در قالب غیبت نگاری
منابع اهل سنّت احادیث مهدویت را با نشانه های برپایی قیامت به هم آمیخته اند. از این رو کتاب هایی با عنوان اشراط الساعة یا علامات القیامة نوشته اند وروایات مربوط را در آن ها ذکر کرده اند. از سویی دیگر آنان کتاب هایی با عنوان فتن یا ملاحم یا ترکیبی از آن دو نوشته واین احادیث را در آن ها آورده اند. کتاب های ملاحم وفتن به پیش گویی هایی اختصاص دارد که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وصحابه درباره حوادث تلخ وشیرین آینده مسلمانان بیان کرده اند. در بیش تر منابع روایی اهل سنّت چنین عنوانی وجود دارد وروایات مربوط به ظهور وعلایم را می توان در آن یافت. الفتن نعیم بن حماد (م228ق) قدیمی ترین ومهم ترین کتابی است که از مهدی سخن به میان آورده است. در بسیاری از این کتاب ها مباحث مربوط به مهدویت، از آن جهت ذکر می شود که یکی از رویدادهای آخرالزمان وقیامت است. (نک: مروزی، 1424)
اما از دیرباز تا کنون شیعیان کتاب های متعددی را در تبیین مسئله مهدویت نوشته اند. آثار به جا مانده از میراث مکتوب شیعه در حوزه مطالعات مهدوی وبه خصوص غیبت نگاری ها قابل مقایسه با اهل سنّت نیست. البته دلیل این مهم را بایستی در چند امر زیر جست:
1. حاکمیت اصل اساسی «امامت» در تفکر شیعه وتأکید این اصل بر نصب، نص وعصمت، موجب گردید در روزگار غیبت امام معصوم (علیه السلام)، نگاه علمای شیعه در قیاس با علمای اهل سنّت تفاوت جدی کند. از سویی دیگر حضور وزنده بودن امام غایب وپیوند آن با اندیشه انتظار سبب این دگرسانی در رویکرد شده است.
2. ریشه دوگانگی رویکرد شیعه واهل سنّت به مسئله مهدویت را بایستی در منابع مرجعیت دینی متفاوت در دو مکتب جست. عمده منبع دینی اهل سنت قرآن وسنت نبوی اما به تفسیر وقرائت عالمانی است که معرفتشان را بیش تر از صحابه وتابعین اخذ کرده اند. برای نمونه، ابن حماد در باب های 29 - 44 کتاب الفتن که پیرامون مهدی وسفیانی است حدود 170روایت نقل می کند که تنها حدود 25روایت به معصوم می رسد ودیگر اسناد کتاب به افرادی چون سعید بن سنان، کعب الاحبار، زهری وارطاة بن منذر ختم می شود. این گونه سندها از نظر اهل سنّت موقوف است، یعنی حجت نیست؛ زیرا سند آن به صحابی متوقّف است. (مروزی، 1424: 186 -205) اما عمده منبع دینی تشیع پس از قرآن، مکتب اهل بیت (علیهم السلام) است. فراوانی روایات مهدویت ونیز تبیین مسئله غیبت از سده اول تا سوم به گونه های مختلف نشان دهنده پیشگویی های معصومان (علیهم السلام) است. البته در قرن اول اندکی روایات به صورت اجمالی پیرامون غیبت برای افراد ویژه ای بیان شده که نشان از رازآلودی آن در آن دوره است، ولی در قرن دوم آن روایات گسترش یافت که شیوع بحث مهدویت را در آن دوره نشان می دهد. (غلام علی، 1388: 161) در این روایات به وقوع یقینی غیبت، اوصاف غیبت، بن مایه های غیبت در ادیان پیشین، چرایی وچگونگی غیبت اشاره شده است. نعمانی در کتاب الغیبة بعد از ذکر نود روایت در موضوع غیبت متذکر می شود که این نود روایت بخش اندکی از مجموع روایات در موضوع غیبت است. (نعمانی، 1376: 275)
3. غیبت امام دوازدهم در سال 260قمری، تحولی جدید در جامعه شیعه پدید آورد که تا مدتی دست کم بخش عمده ای از جامعه شیعه را دچار حیرت وسردرگمی کرد. پیش از این شیعیان همواره لزوم وجود امامی زنده وحاضر را در هر عصر، اصلی اساسی در دین می دانستند، چنان که معتقد بودند با غیبت آن حضرت، می بایست از مستور شدن امام خود دفاع کنند. برای درک وضعیت پیش آمده باید به انشعابات شیعه در این روزگار توجه کرد. نوبختی چهارده فرقه (نوبختی، 1368: 79) ومسعودی بیست فرقه (مسعودی، 1374: ج2، 599) برای شیعیان ذکر می کنند. عده ای از امامیه این گونه استدلال می کردند که اگر امام مهدی (علیه السلام) در سال 256قمری متولّد شده باشد، در سال 329قمری، سال آخر غیبت صغری، 73 ساله بوده وبا عمر طبیعی انسان موافق است. اما حیرت وسؤال از چگونگی غیبت ومدت آن با طولانی شدن غیبت کبری بسیاری از شیعیان را به شک وتردید فرو برد.
این حیرت وسرگردانی با گرویدن برخی از امامیه به زیدیه، صورت دشواری یافت. شیخ طوسی (م460 ق) در اشاره به این مطلب می نویسد: از استادم شنیدم که ابوالحسین هارونی علوی معتقد به حق وامامیه بوده اما امر بر او ملتبس شده ومذهب حق را ترک گفته است. (طوسی، 1364: ج3، 1)
در این راستا علمای شیعه مهم ترین وظیفه خود را نجات شیعیان از این حیرت وسردرگمی می دانستند، چنان که شیخ صدوق (رحمه الله) می نویسد کمال الدین را زمانی جمع آوری وانشاء کرده که در نیشابور بوده است؛ زیرا غیبت امام موجب حیرت وتحیر در بین اکثریت شیعیانی شده بود که او را ملاقات می کردند.
4. باور شیعیان به غیبت امام عصر (علیه السلام) از برای مخالفانشان تیرهایی ساخته است که به سبب آن بر شیعیان می تازند وتیرهای انتقاد واتهام بر ایشان می اندازند. ابوالقاسم بلخی (م319ق) معتزلی کتاب المسترشد را در موضوع امامت ودر رد عقاید شیعه نوشت. (طوسی، 1420: 389) اما زیدیه بیش از دیگران بر انتقاد از امامیه پای می فشردند، شیخ صدوق در کمال الدین تصریح می کند که زیدیه در خرده گیری بر امامیه بیش از دیگران اصرار دارند. (صدوق،1422: 126) مهم ترین عالم زیدی ناقد آرای امامیه در مسئله غیبت در آن روزگار، ابوزید عیسی بن محمد بن احمد (م 326 ق) است. اثر مشهور وی الاشهاد به شمار می آید. شیخ صدوق در کمال الدین به این کتاب با عنوان انتقادات متکلمی زیدی وبدون تصریح به نام وی اشاره می کند. محور این انتقادها، حصر تعداد امامان در دوازده تن است. سخن زیدیه این بود که چنین عقیده ای در میان امامیه قولی است که آن ها در پی غیبت ابراز کرده اند. (همو: 67) زیدیه، تردید وحیرت شیعیان در تعیین جانشین امامان بعد از درگذشت آنان را دلیلی بر جعل روایات دوازده امام می دانستند. (همو: 74) چهارچوب فکری زیدیه بر مبارزه مبتنی بود ورفتار منفعلانه امامیه را جایز نمی دانستند ونیز قیام وخروج را از شرایط امام می شمردند. (بغدادی، 1997: 77)
این شبهات سبب گردید که عالمان شیعه نیز از همان آغاز وقوع غیبت، به دفاع از این مسئله بپردازند وکوشیدند با شیوه ها وروش های گوناگون شبهات را پاسخ گویند. شیخ مفید (م 413ق) کتاب های المسائل العشرة فی الغیبة، مختصر فی الغیبة، جوابات الفارقین فی الغیبة، النص علی الطلحی فی الغیبة والجوابات فی خروج الامام المهدی را در راستای پاسخ گویی به این گونه شبهات نوشت. (نجاشی، 1416: 399) بغدادی اختلاف امامیه وزیدیه در غیبت را به خوبی ترسیم کرده وشعر زیر را از قول شاعر زیدی در پاسخ به شاعر امامی آورده است:
امامنا منتصب قائم * * * لا کالّذی یطلب بالغربلة
کلّ امام لایری جهرة * * * لیس یساوی عندنا خردلة
(بغدادی، 1997: 77)
با جست وجو در کتاب های فهرست نام 52 نفر از راویان شیعه یافت می شود که در عصر حضور معصومان تا پایان قرن پنجم کتاب هایی در موضوع غیبت نوشته اند. هجده نفر از نویسندگان این مجموعه پیش از غیبت، پانزده نفر در دوران غیبت صغری ونوزده نفر در دوران غیبت کبری تا پایان قرن پنجم بوده اند. (نک: غلام علی، 1386) متأسفانه از این کتاب های بسیار، تنها اندکی در گذر زمان از گزند حوادث رهیده وبه دست ما رسیده است. از دیگر کتب جز نامی در فهرست نگاری ها یافت نمی شود. بخش مهی از کتاب های مربوط به غیبت که در اواخر قرن دوم وپیش از میلاد امام مهدی (علیه السلام) نوشته شده است مربوط به واقفی هاست. علی بن حسن طایی معروف به طاطری (نجاشی، 1416: 254) وحسن بن سماعه (م263 ق) از واقفی هایی هستند که در غیبت نگاری بر همگان پیشی گرفته اند. (همو: 255)
غیبت نگاران امامی کتاب های خود را با عناوینی چون الغیبة، أخبار المهدی، اثبات الغیبة، کشف الحیرة، اخبار القائم والفتن والملاحم (نک: همو) می نگاشتند ودر این کتاب ها موضوعات مرتبط با حضرت ولی عصر (علیه السلام) چون غیبت امام عصر (علیه السلام)، تعداد غیبت ها، سبب غیبت، علّت طولانی شدن غیبت، علایم پیش از ظهور، هرج ومرج ها، کثرت فساد در زمین، موانع ظهور وغیبت پیامبران پیشین و... بحث وبررسی شد.
مهم ترین عالمان امامی که در عصر حضور امامان به غیبت نگاری شهرت یافتند عبارتند از: عبّاس بن هشام ناشر اسدی (م 219) از اصحاب امام رضا (علیه السلام) (نجاشی، 1416: 280)، ابراهیم بن صالح انماطی (همو: 15)، محمد بن حسن بن جمهور (همو: 337)، عبد الله بن جعفر حمیری که کتاب های متعدّدی چون الغیبة، المسائل والتوقیعات، الفترة والحیرة وقرب الاسناد الی صاحب الأمر را نگاشته است (همو: 147)، ابراهیم بن اسحاق نهاوندی (همو: 190)، معلّی بن محمد بصری (همو: 381)، حسن بن علی الناصر (همو: 40)، حسن بن محمد بن احمدصفّار (همو: 64)، سلامة بن محمد بن اسماعیل (م339ق) که کتاب الغیبة وکشف الحیرة را نگاشت (همو: 191)، علی بن محمد بن ابراهیم رازی (همو: 257)، فضل بن شاذان نیشابوری که آثار فراوانی با موضوع مهدویت با نام های: القائم، الملاحم، اثبات الرجعة، حدیث الرجعة والغیبة نگاشته (همو: 807) نسخه خطی کتاب الغیبة او هم اینک موجود است (آقابزرگ تهرانی، 1403: ج16، 78) وعلی بن مهزیار اهوازی که از راویان امام رضا وامام جواد (علیهما السلام) بوده ودو کتاب به نام های القائم والملاحم نگاشته است. (نجاشی، 1416: 253)
در روزگار غیبت صغری ودهه های ابتدایی غیبت کبری مهم ترین اشخاصی که به غیبت نگاری شهرت یافته اند عبارتند از: حسن بن محمد بن احمد صفّار (همو: 64)، احمد بن علی بن خضیب ایادی (همو: 97)، مظفّر بن علی بن حسین طهرانی (خویی، 1403: ج18، 179)، سلامة بن محمد بن اسماعیل (نجاشی، 1416: 192)، عبد العزیز بن یحیی جلودی (همو: 240)، ابوالقاسم علی بن احمد کوفی (همو: 265)، علی بن محمد بن ابراهیم رازی (همو: 257)، محمد بن علی بن فضل بن تمام (همو: 446)، احمد بن نوح سیرافی (همو: 86) وعلی بن بابویه رازی (م339 ق) صاحب کتاب الامامة والتبصرة من الحیرة هستند. (همو: 261)
کهن ترین ومهم ترین منبع شیعی در موضوع غیبت که در قرن چهارم نگاشته شده وتا به امروز کتاب مرجع محسوب می شود، کتاب الغیبة ابوعبد الله محمد بن ابراهیم بن جعفر نعمانی معروف به ابن ابی زینب (م 360ق) از محدثان دوره غیبت صغری ودیگری کتاب کمال الدین وتمام النعمة محمد بن علی بن بابویه معروف به شیخ صدوق (م381ق) است.
نعمانی در کتابش بنا را بر نقل روایات می گذارد وبه ندرت توضیحی از خود می افزاید. نعمانی از نخستین عالمان شیعی است که با استفاده از روایات فراوانی که دو غیبت برای حضرت حجّت (علیه السلام) پیش بینی کرده اند به تطبیق آن بر دوران حضور سفیران در غیبت صغری ودوران عدم حضور سفیران خاص پرداخته است. وی روایات فراوانی را از احمد بن هوذه وعلی بن احمد بندیجی نقل می کند که در فهرست نگاری ها نامی از آنان نیست. (صادقی، 1385: 27) تألیف این کتاب گویا به سال 342 قمری به پایان رسیده، نعمانی این کتاب را در 26 فصل سامان داده است.
محتوای کتاب شیخ صدوق نیز از این جهت ارزشمند است که شیخ صدوق بر مأخذهای اصلی شیعه (الاصول) که قبل از سال 260ق گردآوری شده دسترسی داشته است. لذا وی در مواردی خواننده را به نویسندگانی چون حسن بن محبوب، فضل بن شاذان، حسن بن سماعه، صفار حمیری وابن بابویه ارجاع می دهد. (حسین، 1377: 26) اهمیت ویژه کتاب شیخ صدوق در نقل آرا وسخنان ابوجعفر محمد بن عبد الرحمان ابن قبه رازی (متوفی قبل از 319ق) است. (صدوق، 1422: 157) دانسته های ما درباره این عالم امامی به نکاتی محدود است که ابن ندیم (ابن ندیم، 1381: 225) ونجاشی (نجاشی، 1416: 375) آورده اند. شیخ صدوق از کتاب های او چون «نقض کتاب الاشهاد ابو زید علوی» (صدوق، 1422: 124) و«النقض علی ابی الحسن علی بن احمد بشار» مطالبی نقل می کند. (همو: 52)
از دیگر جنبه های با اهمیت این کتاب نقل برخی توقیعات صادر شده از ناحیه مقدسه است. شیخ صدوق برخی از مطالب این بخش کتاب را از متون کهن تر وگاه به نحو شفاهی از برخی مرتبطان با نواب اربعه نقل کرده است. (همو: 520)
یکی از متون کلامی که تنها به واسطه نقل شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از آن اطلاع داریم، کتاب التنبیه فی الامامة تألیف متکلم نامدار امامی عصر غیبت صغری، ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی (م311ق) است. (همو:118) اهمیت کتاب التنبیه، اطلاعات مهمی است که در باب نواب اربعه وتوقیعات در بردارد. قدیمی ترین گزارش درباره توقیعات، گفته ابوسهل نوبختی است. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین در واقع خواسته است که با آن چه مخالفان شیعه در موضوعات غیبت پیامبران یا طول عمر افراد یا... گزارش کرده اند بر آنان احتجاج کند وگاه تصریح می کند که این اخبار شگفت تر از غیبت امام مهدی (علیه السلام) است، ولی شگفت است که چگونه مخالفان آن را پذیرفته ولی غیبت حضرت مهدی (علیه السلام) را انکار می کنند. (همو: 558-564)
نزدیک به صدسال بعد از شیخ صدوق، کتاب دیگری با نام الغیبة، به قلم شیخ طوسی (م460ق) در قرن پنجم تألیف گردید که به لحاظ شکلی شباهت فراوانی با کمال الدین دارد ولی به لحاظ محتوایی با آن متفاوت است.
2. بالندگی وپویایی کانون های علمی شیعه
پیش از غیبت امام دوازدهم، تنها مرجع مطمئن ومورد اعتماد شیعیان در امور دینی وحتی غیردینی، امامان (علیهم السلام) بودند واگر شیعیان به منابع ومراجع دیگری نیز توجه داشتند، آن منابع وثاقت وقابل اعتماد بودن خود را با تأیید وتقریر از ائمه (علیهم السلام) یافته بودند. پراکندگی شیعیان در سراسر جغرافیای اسلامی ونیز غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) نیاز شیعیان به مرجع شایسته در امور دینی را دوچندان می کند؛ مرجعی که در حل مشکلات ومسائلشان به او مراجعه می کنند.
اگرچه با تشکیل سازمان وکالت، از روزگار امام صادق (علیه السلام) رهبری امور دینی امامیه در مناطق دوردست بر عهده وکلا بود وآنان ضمن برخورداری از اجازه صریح امام عصر خود، هیچ گاه از مراجعه به او در استفتاء احکام شرعی بی نیاز نبودند، در روزگار غیبت کبری که دسترسی به امام معصوم تقریباً ناممکن بود، گرفتن تصمیم راهبردی برای امام دوازدهم (علیه السلام) مبنی بر رجوع به راویان احادیث در حوادث پیش آمده است. (صدوق، 1422: 484) از سوی دیگر عملکرد موفّق وکلا وعلمای امامیه پیش از غیبت کبری سبب شده بود که علما که بهترین زمینه را برای زعامت جامعه امامیه در مناطق گوناگون فراهم کنند، هرچند که این زعامت دینی، هرگز آن ها را در مقام حاملان خلافت امام معصوم (علیه السلام) نمی نهاد.
باورداشت غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) سبب شده بود که علمای امامیه، خود را تنها عالم دینی صرف ندانند بلکه خود را جانشین امام زنده ای بینگارند که بایستی از اصول مذهب به بهترین وجه حمایت کنند.
نگارنده بر این نکته پای می فشارد که میان غیبت امام عصر (علیه السلام) وجهت گیری ها ومناسبات اجتماعی وسیاسی اهل بیت (علیهم السلام)، رابطه ای انکارناپذیر یافت می شود. بر همین اساس، ائمه اطهار (علیهم السلام) در طول دوره حدود 250 سال حضور خود در میان مردم ودر شرایطی که فاقد ابزار معمول واهرم متعارف اعمال قدرت وحاکمیت از جمله قدرت سیاسی ونظامی بودند، جامعه شیعه را برای رویارویی با غیبت امام عصر (علیه السلام) آماده می کردند. از روزگار امام صادق (علیه السلام) به بعد، ائمه (علیهم السلام) نوعی فرهنگ را در میان شیعیان رواج دادند که در عین حال که حضور امام در رأس هرم مورد قبول همه بود، مراجعه به امام رو به کاهش بود وسیر نزولی داشت. در این فرهنگ، علما طبقه ای شاخص معرفی می شدند ومراجعه به آنان به عنوان یک فرهنگ به جامعه تزریق شد.
این راهکار چنان جا افتاده بود که گاه عالمان یک منطقه از دانشمندان حوزه های دیگر، در مسائل علمی نظرخواهی می کردند، جالب آن که حسین بن روح نوبختی نایب سوم در دوران غیبت صغری، کتابی را به منظور ارزیابی وتعیین صحت مطالبش به نزد دانشمندان قمی فرستاد (طوسی، 1417: 390) تا آن کتاب را بررسی کنند واگر مطلبی مخالف رأی آنان در آن کتاب دیدند به وی یادآورند.
به هر حال، در مواجهه با بحران ناشی از تجربه جدیدی که شیعیان با آن روبه رو شدند، علمای امامیه رسالت سنگینی برعهده گرفتند. آنان موظف بودند که از نظام امامت در عصر غیبت دفاع کنند واز نظر حدیثی، تفسیری، فقهی وکلامی نیز پاسخ گوی سؤالات شرعی مردمی باشند. همین امر سبب پویایی وبالندگی حوزه های علمی شیعه شد. نیم نگاهی به حوزه های علمی شیعه در قرن سوم وچهارم، بهترین شاهد بر این ادعاست. برای نمونه، حوزه علمی کوفه، مکتب فقهی وحدیثی خود را حفظ نمود ودر این عصر راویان ومحدثان بسیاری را در قرن سوم وچهارم به جامعه شیعی عرضه نمود که مهم ترین آنان عبارتند از: ابوعلی احمد بن محمد بن عمار (م346ق)، (طوسی، 1417: 75)، احمد بن میثم بن ابی نعیم (م 270ق)، (نجاشی، 1422: 88)، محمد بن حسین بن حفص خثعمی (م317ق)، (طوسی، 1420: 422) وعلی بن محمد بن زبیر اسدی (م348ق)، (همو:420) حوزه علمی بغداد با رویکردی کلامی در قرن سوم وچهارم به رشد وتعالی رسید. در این دو قرن متکلمان بزرگی نظیر ابوعیسی محمد بن هارون ورّاق (م247ق)، (نجاشی، 1422: 372) واحمد بن یحیی رواندی، (م 245ق) می زیستند.
حوزه علمی قم در قرن سوم وچهارم رویکردی حدیثی داشت که گرایش های کلامی در آن هیچ جایگاهی نداشت. در این دوران محدثان بزرگی در قم تربیت یافتند وبه چنان تبحری در فن حدیث رسیدند که در تصحیح متون حدیثی، مورد مراجعه دیگر محدثان شیعه قرار گرفتند. قم بزرگ ترین کانون مبارزه با انحرافات بود. آنان نسبت به هرگونه حرکت انحرافی واندیشه نادرست واکنش نشان می دادند وبا آن برخورد می کردند. خاندان بزرگ اشعریان، برقی وآل بابویه در عرصه علمی این شهر خوش درخشیدند. (حسین زاده شانه چی، 1386: 267) بزرگ ترین محدثان این شهر در قرن سوم وچهارم عبارتند از احمد بن محمد بن خالد برقی (م280ق)، (نجاشی، 1422: 86) احمد بن محمد بن عیسی (م280ق)، (همو: 81) محمد بن احمد بن یحیی اشعری (م280ق)، (همو: 348) سعد بن عبد الله قمی (م299ق)، (همو: 177) ابوعلی احمد بن ادریس (م306ق)، (همو: 92) علی بن حسین بن موسی بن بابویه (239ق)، (همو: 261) محمد بن حسن صفار (م290ق)، (همو: 345) احمد بن حسن بن الولید (م363ق)، عبد الله بن جعفر حمیری (م289ق)، (همو: 219).
در حوزه علمی ری که بسیاری تحت تأثیر مکتب قم بودند، محدّثانی نظیر محمد بن جعفر اسدی (م312ق)، محمد بن حسّان رازی (طوسی، 1420: 435) ومحمد بن یعقوب کلینی (م329ق) زندگی می کردند.
در نیشابور خاندان فضل بن شاذان نیشابوری در قرن سوم وچهارم خوش درخشیدند. چهره شاخص این خاندان در این روزگار، أبو محمد فضل بن شاذان (م260ق) است. علی بن قتیبة نیشابوری ومحمد بن اسماعیل بندقی، داود بن ابی زید نیشابوری (طوسی، 1420: 183) مهران بن سلیمان نیشابوری (همو: 163) از دیگر افراد شاخص حوزه علمی نیشابور هستند.
در سمرقند وکش، دانشمندانی چون حسین بن اشکیب سمرقندی (صدوق، 1422: 438)، جعفر بن محمد بن ایوب سمرقندی (همو: 353)، جعفر بن محمد معروف به کشّی (طوسی، 1420: 353) ومحمد بن مسعود عیاشی (طوسی، 1415: 439) به دفاع از کیان مذهب شیعه مشغول بودند.
به هر روی راهبرد مراجعه به عالم به جای مراجعه به امام به مثابه پشتوانه علمی غیبت امام عصر (علیه السلام)، نه تنها جامعه شیعی را با بحران روبه رو نکرد که در افقی متفاوت دانشمندان شیعی را به تکاپوی علمی فراخواند. این راهبرد که ریشه در سازمان وکالت داشت با کارویژه های مطمح نظر در روزگار غیبت، در صحنه عمل ومنصه ظهور نیز توانمند ظاهر شد. نگارنده از آن جهت که یکی از شاخص های اساسی ومعتبر در سنجش وضعیت علمی هر عصری را وجود دانشمندان آن دوران تلقّی می کند، شمار اندکی از آنان را بر شمرد. شمار مراکز علمی ونهادهای آموزشی، آثار علمی وعالمانه اندیشمندان شیعی در رشته های حدیث، فقه، عقاید وکلام، خداشناسی، امامت، رجال، تاریخ، فضایل ومناقب، نوادر، طب، شعر وادب ونیز مهاجرت ها وسفرهای علمی در قرن سوم وچهارم از دیگر معیارهای سنجش وضعیت علمی شیعیان در قرن سوم وچهارم است که ذکر همگی آن در این مختصر نمی گنجد.
3. کاربرد استدلالات عقلی در علم کلام
گمان نگارنده این نیست که باورداشت غیبت امام عصر (علیه السلام) سبب تحول ماهیت این علم شده وعلم کلام جدیدی با موضوع وغایت دیگری پدیدی آورده است، بلکه باید بر این عقیده پا فشرد که غیبت حضرت ولی عصر (علیه السلام) وباورداشت وجود امام زنده سبب تحول وپویایی این علم نزد متکلمان شیعی شده است؛ زیرا که بزرگ ترین رسالت علمای شیعه در این روزگار دفاع از امام زنده ای بود که در پس پرده غیبت است. لذا متکلمان شیعی با شناخت عمیق این مسئله با بهره گیری از روش های مناسب کلامی درصدد حلّ شبهات مخالفان برآمدند.
استدلالات کلامی برای اولین بار در توجیه غیبت امام زمان (علیه السلام) در مقیاس گسترده ای به کار برده شد. اندیشمندان شیعه با استفاده از روایاتی که بیان می کند «زمین هرگز از حجت خالی نخواهد بود» (کلینی، 418: ج1، 189) وهمچنین «هر کس بمیرد وامام زمانش را نشناسد همچون دوران جاهلیت مرده» (صدوق، 1422: 409) در صدد توجیه غیبت آن امام پرداختند.
بیان عقاید صحیح، با توجه به ظهور اندیشه های منحرف والتقاطی، از مهم ترین مسائلی بود که در غیبت نگاری ها بدان اهتمام داشتند. در این نگاشته ها ضمن تبیین اصول دین وعقاید صحیح به نقد وابطال اقوال واندیشه های مخالفان نیز پرداخته شد. به عبارتی نخستین مرزبندی های اعتقادی میان امامیه ودیگر فرق در این کتاب ها انجام شده است.
چنان که شیخ صدوق با بیان مناظرات خود ورد شبهات مربوط به امام عصر (علیه السلام) دیدگاه های دیگر فرق شیعی پیرامون امامت ومهدویت را رد می کند. شیخ طوسی نیز در الغیبة بیش از آن که به جمع روایات پرداخته باشد به احتجاج در برابر فرقه های منحرف پرداخته است. وی در فصل اول کتابش ضمن نقل دلایل وجوب عصمت امام، حکمت وعلل غیبت، اقامه دلیل بر امامت حضرت مهدی (علیه السلام) فساد فرقه هایی چون کیسانیه، ناووسیه، واقفیه، فطحیه ومحمدیه را بیان می کند.
انتقاد علمای معتزلی وزیدی به طولانی شدن غیبت امام دوازدهم (علیه السلام)، سبب شد که علمای امامیه به روش های کلامی واستدلال عقلی در دفاع از وجود امام غایب ناگزیر شوند. این امر بیش تر تحت تأثیر برخورد اندیشه های مختلف دینی امامیه با نحله ها وفرقه های دیگر بود وطبیعی است که در بحث با پیروان سایر فرق شیعی ومذاهب اسلامی، ادله نقلی کارآیی نداشته باشد ودانشمندان شیعه ناگزیر آن دست از ادله عقلی را ارائه می کردند که پذیرفته دو گروه بود. بدین ترتیب، گذار آن ها را از برخورد کلامی ممکن ساخت. شیخ مفید، چگونگی فرایند این گذار را در آثار خویش پیش روی ما نهاده است. وی از مجموع دویست تألیف، 180 کتاب ورساله را به علم «کلام» اختصاص داده است. وی با وصف فقیه یا اصولی شناخته نشده است، بلکه بیش تر متکلّم خوانده می شود. ابن ندیم پیرامون وی می نویسد:
در زمانه ما، ریاست متکلمان شیعی را مفید داراست که در صناعت کلام در نزد یارانش استاد است.... (ابن ندیم، 1381: 332)
در تبیین اثر پذیری علم کلام از باورداشت غیبت، بایستی گفت که بنیان «قاعده لطف» برگرفته از باورداشت غیبت است. در توضیح این مطلب بایستی گفت که بسیاری از علمای شیعه در قرن سوم وچهارم با شیوه ای محدثانه متکی بر اخبار وآثار به نگارش هایی پیرامون غیبت دست یازیدند. در این شیوه نصوص رسیده در باب اثبات غیبت ودیگر موضوعات آموزه مهدویت نقل می شد که متواتر وطرق روایتشان همه از طریق خاصه وهم عامه روایت شده بود. رویکرد نص گرایی نیز در علم کلام، حاکم بود. (مدرسی طباطبایی، 1374: 173) نص گرایان در مسائل به استفاده از عقل توجهی چندان نداشتند وبه کاربرد آن خیلی معتقد نبودند، اما از اواخر قرن چهارم نزدیک 140 سال از غیبت امام دوازدهم سپری شد این عمر از میانگین عمرها در آن روزگار بیش تر بود. بدین ترتیب، غیبت چیزی بیش از یک مسئله فکری به حساب می آمد تا یک مشکل طبیعی ملموس. این امر شیخ مفید (رحمه الله) را برای گشودن راه استدلال وبرهان وکاربرد عقل در دانش کلام کشاند، چون دیگر نگارش های حدیثی وروایی جواب گوی شبهات نبود. روش عقلی شیخ مفید (رحمه الله) بعدها با پیگیری اندیشمندانی چون سیدمرتضی، ابوصلاح حلبی، کراجکی، شیخ طوسی پیگیری شد. (جبرییلی، 1384: 103) روش عقل گرایی شیخ مفید در کلام که برای پاسخ گویی شبهات منکران امامت وغیبت امام دوازدهم در پیش گرفته بود سبب تأسیس «قاعده لطف» شد. این قاعده بعدها به کوشش علمای شیعه ودر زمان خواجه نصیرالدین طوسی به اوج خود رسید که «وجوده لطف وتصرّفه لطف آخر وعدمه منّا». (طوسی، 1335: 21)
طبق این دیدگاه تعیین ونصب امام نه بر مردم، بلکه بر خداوند متعال واجب است. پس امامت امری نیست که به رأی ونظر مسلمانان وانهاده شود، بلکه منحصراً به عهده خداوند متعال ورسول اوست. بر اساس قاعده لطف بر خداوند متعال واجب است که از راه لطف ورحمت بر بندگان خود، پیامبران واگر نه امامانی را در میان بندگان گسیل دارد تا راه ورسم صلاح وسعادت ومعاد ومعاش را به آنان بیاموزد.
قاعده لطف در درون خود نتایج نظری _ اعتقادی سه گانه ای را برای تفکر سیاسی شیعه فراهم کرده است: نخست آن که بنیاد نظری لازم برای تحلیل مسئله «غیبت» در اندیشه شیعه را استوار کرده است، دوم آن که شرایط امکان طرح نظریاتی چون عصمت، علم، فضل وکمال ظاهری وباطنی امام را تدارک کرده است وسوم آن که زمینه نظری لازم برای اندیشه وجوب ووجود نص بر امامت شیعه از طرف خدای متعال ورسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) را آماده کرده است.
اما بیش ترین اثرگذاری قاعده لطف در تبیین حجیت اجماع نزد اصولیان شیعه بود. سیدمرتضی (م436ق) از نخستین اصولیانی است که در تثبیت وتبیین جایگاه اجماع در اصول امامیه نقش بسزایی داشت. هرچند شیخ مفید برای نخستین بار بر اساس مذهب شیعه از اجماع سخن گفت، (مفید، 1414: 45) نخست سیدمرتضی توانست با مدد از قاعده لطف حجیت اجماع را موجه نماید وآن را در زمره دیگر ادله فقه گنجاند. (موسوی، 1363: ج2، 130)
از نظر سیدمرتضی حجیت اجماع به دلیل مشتمل بودن آن بر قول معصوم است وبرای حجیت آن در هر عصری به دلیل عقلی تمسک می کند که بر اساس آن لازم است در هر زمانی امام معصومی وجود داشته باشد؛ زیرا وجود امام در تکلیف عقلی، لطف است. (همو) سیدمرتضی معتقد است چون بنیان اجماع نزد امامیه بر قاعده لطف نهاده شده است بحث اجماع از دیدگاه شیعه دارای سه امتیاز وبرتری نسبت به اهل سنت است: اول آن که طبق نظریه شیعه مبنی بر ضرورت وجود معصوم در هر زمانی، حجیت اجماع در هر عصری، امری منطقی تلقی می شود. (همو: 157) در صورتی که بر اساس نظریه اهل سنت که معتقدند اتفاق جمیع مؤمنان بر خطا نمی رود، حجیت اجماع در هر عصری دچار مشکل خواهد بود؛ زیرا اجتماع مؤمنان در هر عصری، اتفاق همه مؤمنان در طول تاریخ نیست. (همو: 135)
دوم آن که بر اساس نظریه شیعه اجماع قلمرو وسیع تری دارد؛ زیرا شیعه علاوه بر احکام شرعی، در برخی امور اعتقادی نیز می توانند بر اجماع تکیه کنند، در صورتی که بر اساس نظریه اهل سنت، قلمرو آن به احکام شرعی محدود می شود. (همو:150 و151)
سومین امتیاز اجماع شیعه به تعداد اجماع کنندگان برمی گردد که کم بودن یا زیاد بودن اجماع کنندگان به علت محوریت قول معصوم در اقوال آنان مطرح نیست، اما از نظر اهل سنت این مسئله، اختلافی است. برخی، اجماع جمیع امت وعده ای، اجماع مؤمنان ودر نهایت عده دیگری، اجماع فقها را معتبر می دانند. (همو: 154)
4. شکل گیری مکتب اجتهادی شیعه
آن چه در کتاب های فقهی در روزگار حضور امامان معصوم (علیه السلام) دیده می شد، تنها ترتیب احادیث بر اساس کتاب ها وباب های فقهی بود، بدون آن که تعدیل یا تأویلی در متون روایی صورت گرفته باشد. نخستین فقیهان شیعه، چون روایت ونگهداری حدیث را وظیفه اصلی فقیه می دانستند، ترجیح می دادند با عنوان راویان حدیث خوانده شوند. این اصطلاح به روشنی نشان می دهد که هدف وسازوکار علمی عالمان شیعه، استوار کردن اعتقاد به بسندگی نصّ دینی بوده است؛ همان که برای هر باورمندی، عمل را به سبب استناد به قول معصوم واجب می کند. فقیه، در این میان، تنها یک راوی حدیث است وتکلیف آور، مفاد حدیث است، نه قول ونظریه فقیه (فؤاد ابراهیم، 1379: 236) کتب فقهای بزرگی چون علی بن ابراهیم قمی، حسین بن سعید اهوازی، محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمی، حسن بن محبوب، احمد بن ابی نصر بزنطی، فضل بن شاذان نیشابوری، یونس بن عبد الرحمان وغیرایشان در عصر حضور از الفاظ حدیث فراتر نمی رفت ودر هر باب احادیث مورد نظر را ذکر می کردند. (گرجی، 1379: 125)
اما دگرگونی های سیاسی جامعه شیعه بعد از غیبت امام معصوم (علیه السلام) وعدم حضورش در جامعه وپدیدار شدن مسائل نوپدید علمی وفقهی، نگره فقهی تازه ای را برای شیعه به ارمغان آورد. این نگره نو، بر درک واقعیت های زمانه، استوار بود ودر سال های بعد، خود را از نگره نقل خبر جدا کرد. قرن سوم وچهارم مرحله گذار از فقه منصوص به مکتب اجتهادی است؛ زیراکه با آغاز غیبت کبری، فقها به امعان نظر بیش تری در آیات وروایات پرداختند وضمن بررسی شیوه های مختلف دست یابی به احکام شرعی برای پاسخ گویی به مسائل جدید، روش های جدیدی را برای استنباط احکام به دست آوردند وپاره ای از اصول وقواعد فقه را نیز کشف نمودند. در این دوران فقها با ایجاد پاره ای تغییرات، علاوه بر مصادر چهارگانه تشریع احکام، علم اصول فقه را بنیان نهادند. در این زمان، شیوه استدلال عقلی در مقابل روشی اخباری خودنمایی کرد. اشتراک رویکرد جدید فقهای روزگار آغازین غیبت کبری گرایش به مباحث استدلال عقلی در فقه است. (مدرّسی طباطبایی، 1386: 40) حسن بن علی بن ابی عقیل حذّاء پایه گذار این روش بود. وی فتاوای فقهی خویش را در کتاب المتمسک بحبل آل الرسول گردآورد وآن را به شیوه جدید فقهی نوشت. ابن جنید اسکافی (م381ق) این شیوه جدید در فقه را بعد از ابن ابی عقیل در آغاز غیبت کبری دنبال کرد. این دو فقیه در میان فقیهان شیعه به «قدیمین» شهرت دارند. (گرجی، 1379: 126) این دو اولین کسانی بودند که فقه امامیه را تهذیب نمودند ومباحث اصول را از فروع جدا کردند وروش خود را بر اصول اساسی فقه بنا نهادند. (تبریزی، 1344: ج2، 259) ابن جنید کتاب های اصولی متعدّدی چون کشف التمویه والالباس علی اغمار الشیعه فی امر القیاس، اظهار ما ستره اهل العناد من الروایة عن ائمة العترة فی امر الاجتهاد (نجاشی، 1416: 387)، استخراج المراد من مختلف الخطاب، الفسخ علی من أجاز النسخ والافهام لأصول الاحکام (تهرانی، 1403: ج2، 22) را نگاشته است. در این روزگار فقهایی چون ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (م381 ق) با تألیف کتاب الناسخ والمنسوخ (نجاشی، 1416: 392)، احمد بن فارس بن زکریا (م395ق) با نگارش کتاب رسالة فی اصول الفقه (آقابزرگ تهرانی، 1403: ج11: 88)، احمد بن علی بن عباس بن نوح سیرافی (م حدود420ق) با نگارش کتاب القاضی بین الحدیثین المختلفین (نجاشی، 1416: 86)، احمد بن عبد الواحد بن احمد بزّاز (م423ق) با تألیف کتاب الحدیثین المختلفین (همان: 87) سعی در به کار بستن معیارهای فقهی داشتند تا بر اساس آن ها ورعایت اصول وضوابط، احکامی را از کتاب وسنّت استنباط کنند.
پس از ابن جنید وابن ابی عقیل، شیخ مفید (م413ق) اجتهاد شیعه را سازمان داد ودر زمینه اصول فقه، کتاب التذکرة باصول الفقه را تألیف کرد که خوشبختانه امروزه این کتاب در دسترس است. وی در این اثر به خوبی از کتاب، سنت، عقل واجماع سخن به میان آورده ومباحث الفاظ را به شیوه بدیعی بر اساس قرآن تنظیم کرده است. (مفید، 1414: 29) او در این کتاب، خبر مرسل مورد اتّفاق وهمچنین استصحاب را حجت دانسته وتخصیص عام را با خبر واحد جایز ندانسته است. (همو) از دیگر آثار اصولی شیخ مفید می توان کتاب های الرسالة الی اهل التقلید، الإجتهاد والرأی، مسئلة فی الاجماع، المقالات وکتاب اصول الفقه را نام برد. (امین، بی تا: ج9، 420)
چون ژرف بنگریم غیبت صغری محل گذار فقیهان امامیه از راویان ومحدثان محض به مجتهدان است.
ارتباط دائمی شیعه با رهبر دینی (امام، نایب امام) که در نظریه امامت ونیابت مطرح شده سبب گردید تا فقها حیات مجتهد وزنده بودن او را شرط تقلید دیگران از او بدانند؛ زیراکه رویدادها یکی پس از دیگری در بستر زمان به وجود می آیند وتطبیق دستورات کلی اسلام بر موضوعات واستنباط احکام پدیده های نو، فلسفه وجودی اجتهاد مطلق وسیستم پویای فقه را تشکیل می دهد وتنها راه استنباط حکم پدیده ها، درگیر شدن اجتهادکننده (مجتهد یا مرجع) با پدیده های نو است. بدون تردید زنده بودن مجتهد شرط لازم استمرار این جریان وبسامانی آن است.
5. گسترش اختیارات فقیه
غیبت کبری در تبیین جایگاه فقهای امامیه نیز مؤثر واقع شد؛ چه با خلأ به وجود آمده در رهبری جامعه امامیه، پس از درگذشت سفیر چهارم، فقهای امامیه به گسترش دامنه فعالیت های خود همت گماشتند. دلیل اصلی این امر را در نیاز جامعه امامیه به رهبری دینی برای حل وفصل مسائل مذهبی وجلوگیری از انشعاب ودسته بندی باید جست. غیبت کبری این امکان را به فقهای امامیه داد که حوزه اختیارات خود را گسترش دهند. شیعیان خود را نیازمند فقهایی می دیدند که فراتر از صدور فتوا، شیعیان را از گزند انشعاب ودسته بندی ها مصون دارند. آنان جز فقها، کس دیگری را برای صلاحیت این کار تشخیص ندادند. (حسین، 1377: 227) عموم شیعیان از اواخر قرن چهارم سخنان فقها را همچون بیانات خود امام دوازدهم (علیه السلام) می پذیرفتند ولی حوزه مسئولیت آنان را به اندازه وظیفه حضرتش نمی دانستند. (همو: 228) تلاش های فقهای شیعه در نخستین روزهای دوران غیبت کبری به آنان امکان داد تا در عمل به عنوان نمایندگان غیرمستقیم (ولایت عام) امام دوازدهم (علیه السلام) از اقتدار کافی برخوردار باشند. آن ها در بیان این موقعیت به احادیثی استناد کردند که بر ویژگی ها واختیارات ایشان تا پایان غیبت امام (علیه السلام) دلالت داشت. (طبرسی، 1386: ج2، 260) این احادیث حق نیابت عام امام را بدان ها می بخشید، البته به شرط برخورداری از دو ویژگی فقاهت در استنباط احکام شرعی وبرخورداری از ملکه عدالت. یکی از بزرگ ترین کارکردهای گسترش اختیارات فقیه، حفظ وحدت جامعه امامیه در آغازین روزهای غیبت کبری بود. با مراجعه به منابع قدیمی شیعه از جمله سعد بن عبد الله اشعری قمی (م229 ق) وحسن بن موسی نوبختی (م حدود310ق) برمی آید که چگونه شیعیان در پی شهادت هر امامی به فرقه های چندی منشعب می شدند. در چنین فضایی وبا توجّه به تجربیات تاریخی این چنینی بود که فقهای امامیه، با اتّحاد سیاسی _ مذهبی خود در دوران غیبت کبری، موجبات وحدت امامیه را بر محور اعتقاد به امامت امام غایب (علیه السلام) فراهم آوردند واز این راه، ضمن افزودن بر پیروان خود، از انشعاب امامیه به فرقه های مختلف جلوگیری کردند. در واقع، اصل تجدید پیوسته اجتهاد در دوران غیبت کبری موجب شد که امامیه در پی درگذشت هر یک از فقهای خود، به فقیه دیگری روی آوردند واین خود عامل مؤثّر دیگری در جلوگیری از انشعاب آن ها بود. (کریمی زنجانی، 1378: 24) از سویی دیگر واز نگاه درون مذهبی، فقه شیعه، شیعیان را با دشواری شرعی دولت غیرمعصوم رو به رو می دید. همین موضوع، یعنی چگونگی پیوند دولت غیرمعصوم، بحث وجدل های فراوانی را به وجود آورد وپرسش های تازه ای را بنیاد نهاد. روزگار غیبت امام معصوم (علیه السلام) سرآغاز پیوند میان فقه وسیاست از جهت اثرگذاری فقه در سیاست است. فقیهان دوره نخست پس از غیبت با استفاده از سخنان معصومان که پیرامون فقیهان بازتاب یافته بود، رهبری سیاسی واجتماعی فقیه را دریافت وسازوار با نیاز زمان، حوزه اختیار وآزادی در امور را برای او، در سرتاسر فقه بیان کردند. در بررسی آراء فقهی این فقها نکات مهمی وجود دارد که بیانگر دیدگاه آنان مبنی بر واگذاری شئون حکومتی ومذهبی ووظایف امام در امور دنیوی به فقهاست. شیخ مفید در «مقنعه» می نویسد: زمانی که سلطان عادل وجود نداشته باشد، فقهای اهل حق که صاحب رأی ودارای فضایل وکمالاتند می باید آن چه را سلطان بر عهده داشته انجام دهند. (مفید، 1410: 163)
اجرای حدود توسط فقها، از جمله مواردی است که شیخ مفید به گونه مستقیم درباره آن اظهارنظر می کند. این مسئله از این جهت اهمیت دارد که بر اساس موازین شرعی، حق قضاوت واجرای حد برای پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) ومعصومان (علیهم السلام) ومنصوبان خاص ایشان است. شیخ مفید معتقد است:
اجرای حدود حق سلطان اسلام ومنصوب از جانب خداوند متعال است وایشان عبارتند از ائمه هدی (علیهم السلام) یا کسی که برای این کار از جانب ایشان نصب شده است وائمه (علیه السلام) حق این کار را به فقهای شیعه واگذارده اند تا در صورت امکان حد را اجرا کنند. (مروارید، 1410: 14)
پاسخ فقهای این دوران به مسائل مربوط به خمس وسهم امام نحوه نگرش آنان را به غیبت امام زمان (علیه السلام) واین که در زمان غیبت تا چه حدی برای فقها به عنوان جانشینان امام در میان شیعیان اختیار ومسئولیت قائل بودند نشان می دهد. برای نمونه در آغاز غیبت کبری فقهایی چون محمد بن حسن بن احمد بن ولید که انتظار ظهور دوباره امام را با شمشیر در آینده نزدیکی می کشیدند از وصول خمس به تصور این که از قبول آن منع شده اند امتناع می ورزیدند، اما از زمان شیخ مفید به بعد فقها خود را به قبول سهم سادات وتوزیع آن در میان نیازمندان سادات مجاز دانستند. (حسین، 1377: 228)
برای نمونه، وجوب پرداخت زکات از سویی ونیز دریافت مالیات از سوی حکومت عباسی که دو وظیفه اعتقادی وعملی در واقعیت زندگی آن روزگار بوده که در جامعه سنّی یا ریاست عالیه خلیفه حل می شد، فقهای شیعه را به تکاپو انداخت. شیخ مفید برای حلّ این مشکل در جامعه شیعی که سبب فشار مضاعف معیشتی بر آنان می شد شرط واجب شدن زکات بر غلات را به حدّ نصاب رسیدن آن بعد از پایان عملیات کشاورزی، برداشتن خرجی یا خوراک خود وخراج سلطان می داند. (مفید، 1410: 239) از نظرگاه شیخ مفید خراج مربوط به سلطان وزکات یک واجب دینی است.
اگرچه برداشت فقهای این دوران از جانشینی ائمه (علیهم السلام) به موارد مشخص ومحدودی خلاصه می گردد، در دهه های نخستین غیبت کبری به تدریج اقتدار کافی به دست آوردند تا به نمایندگی غیرمستقیم (نیابت عام) امام عمل کنند. آنان موقعیت جدید خود را بر مبنای احادیثی نهادند که نقش ایشان را تا زمانی بیان می دارد که امام در پرده غیبت بسر می برد. اعتقاد به منجی زنده سبب شد تا نیابت فقها از امام معصوم (علیه السلام) پی ریزی شود. نیابت در صورتی تحقق می پذیرد که «منوبٌ عنه» زنده باشد. بی گمان، این دیدگاه، بسان دیگر دیدگاه های فقهی، در درازای تاریخ فقه، راه کمال را پیموده وفقیهان هر دوره، سازوار با نیاز زمان وزمینه های سیاسی واجتماعی هر دوره، به زوایای جدیدی توجه داشته اند ودرباره آن به کندوکاو علمی پرداخته اند.
نتیجه
در این پژوهش، مسئله غیبت از مهم ترین ویژگی های شیعه بررسی شد. ائمه (علیهم السلام) با طرح وتبیین موضوع غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) سال ها قبل از وقوع آن به تقویت این باور پرداختند وتشکیلات فکری شیعه امامیه را به تدریج بنیان نهادند. اهتمام گسترده امامان معصوم (علیهم السلام) از یک سو بیش ترین نقش را در پررنگ نمودن خطوط فکری تشکیلات شیعی ایفا نمود واز سوی دیگر، با تعمیق باورداشت غیبت، زمینه را برای نقش آفرینی همه جانبه اندیشمندان شیعی مهیا ساخت.
اندیشمندان شیعه نیز با برخورداری از این میراث گران بها ضمن تعمیق باور به غیبت، از آن در عرصه های علمی دیگر نیز بهره بردند. شکل گیری مکتب اجتهادی شیعه، گسترش اختیارات فقها، کاربرد وسیع استدلال عقلی در کلام وتأسیس قاعده لطف، گسترش غیبت نگاری ها وتکاپوی علمی حوزه های شیعه از جمله مهم ترین اثرات باورداشت غیبت امام دوازدهم (علیه السلام) است.
منابع
1. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه: محمد رضا تجدد، تهران، اساطیر، 1381ش.
2. امین، سیدمحسن، اعیان الشیعة، تحقیق: حسن امین، بیروت، دارالتعارف، بی تا.
3. بغدادی، عبد القادر، الفرق بین الفرق، بیروت، دارالمعرفة، 1997ق.
4. تبریزی، حافظ حسین، روضات الجنان وخبات الجنان، تهران، بنگاه ترجمه ونشر کتاب، 1344ش.
5. جواهری، محمدرضا، اجتهاد در عصر ائمه معصومین (علیهم السلام)، قم، بوستان کتاب، 1381 ش.
6. حسین، جاسم، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه: آیة اللّهی، تهران، امیرکبیر، 1377ش.
7. حسین زاده شانه چی، حسن، اوضاع سیاسی، اجتماعی وفرهنگی شیعه در غیبت صغری، قم، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی، 1386ش.
8. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، بیروت، دارالزهراء، 1403ق.
9. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه فارسی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1373ش.
10. صادقی، مصطفی، تحلیل تاریخی نشانه های ظهور، قم، پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی، 1385 ش.
11. صدر، سیدمحمد باقر، انقلاب مهدی وپندارها، ترجمه: سیداحمد علم الهدی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1384ش.
12. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، کمال الدین وتمام النعمة، تحقیق: علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1422 ق.
13. طبرسی، ابوعلی فضل بن حسن، الاحتجاج، نجف، 1386ق.
14. طوسی، خواجه نصیرالدین، رساله امامت، به کوشش: محمدتقی دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1335 ش.
15. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1364ش.
16. ...، رجال، تحقیق: جواد القیومی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1415ق.
17. ...، الغیبة، قم، مؤسسة المعارف الاسلامیة، 1417 ق.
18. ...، فهرست کتب الشیعة واصولهم، قم، مکتبة المحقق الطباطبایی، 1420ق.
19. طهرانی، آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعة، بیروت، در الاضواء، 1403ق.
20. غلام علی، مهدی، «بن مایه های غیبت امام عصر (علیه السلام) در روایات »، علوم حدیث، ش53، 1388ش.
21. ...، «درآمدی بر غیبت نگاری»، حدیث اندیشه، ش3، 1386ش.
22. فؤاد، ابراهیم، «گذاری تاریخی بر اندیشه های سیاسی شیعه »، کاوشی نو در فقه اسلامی، ش23، 1389 ش.
23. کاتب، احمد، تطور الفکر السیاسی الشیعی من الشوری الی ولایة الفقیه، بیروت، دارالجدید، 1998م.
24. کریمی زنجانی اصل، محمد، «فقه اسلامی امامیه؛ تأملی بر نخستین دوران تدوین»، فصل نامه تحقیقات اسلامی، سال سیزدهم، ش1 و2، 1378 ش.
25. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، قم، دارالاسوه للطباعة والنشر، 1418ق.
26. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه وفقها، تهران، سمت، 1379 ش.
27. مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مقدّمه ای بر فقه شیعه، ترجمه: محمدآصف فکرت، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1368ش.
28. مروارید، علی اصغر، الینابیع الفقیه، بیروت، مؤسسة فقه الشیعه، 1410ق.
29. مروزی، نعیم بن حماد (ابن حماد)، الفتن، تحقیق: احمد بن شعبان ومحمد بن عیادی، بیروت، مکتبة الصفا، 1424ق.
30. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی وفرهنگی، 1374ش.
31. مصری انصاری، جمال الدین محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، قم، نشر ادب حوزه، 1405ق.
32. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، التذکرة باصول الفقه، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
33. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، المقنعة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1410ق.
34. موحدیان، عطار، علی، جوهره مهدویت؛ گونه شناسی اندیشه منجی در ادیان، قم، دانشگاه ادیان ومذاهب، 1388ش.
35. موسوی، علی بن حسین (سید مرتضی)، الذریعة الی اصول الشیعة، تحقیق: ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1363ش.
36. نجاشی، احمد بن علی، الرجال، تحقیق: سیدموسی شبیری زنجانی، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416ق.
37. نعمانی، ابن ابی زینب، الغیبة، ترجمه: محمد جواد غفاری، تهران، نشر صدوق، 1376ش.
38. نوبختی، حسین بن موسی، فرق الشیعة، ترجمه: محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمی وفرهنگی، 1368ش.